اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳۹۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

یک نفر جلوی استاندار مازندران را بگیرد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۷ ق.ظ

photo_2023-07-06_16-53-29_2gkp.jpg

 

درباره ابهامات پروژه واگذاری پتروشیمی میانکاله که بخش کاغذی آن در دولت قبل صورت گرفت به اندازه یک کتاب افشاگری شده است؛ از نحوه مشکوک واگذاری و عقد قرارداد و تشریفات قانونی تا وسعت نامتعارف زمین واگذاری شده، پرونده سنگین اتهامات مالی پیمانکار و منع قانونی فعالیت اقتصادی وی، عوارض زیانبار احداث پتروشیمی در تالاب میانکاله و...

با روی کار آمدن دولت جدید و آغاز عملیات اجرایی پس از آتش سوزیهای گسترده تالاب، این سر و صداها باعث شد طی نامه ای از سوی رییس جمهور و دادستان کل، پروژه میانکاله متوقف شود. سازمان محیط زیست همچنان بر غیر قانونی بودن اجرای پروژه اصرار دارد، معاون قوه قضاییه در مصاحبه ای اتهامات مالی پیمانکار را مورد تأیید قرار داده و...

اما

استاندار فعلی مازندران که پیش تر مقامی امنیتی بوده همچنان از اجرای پروژه حمایت نموده و به منتقدان توهین میکند، فنس کشی دور زمین نود هکتاری پروژه ادامه دارد، پیمانکار با اعتماد به نفس اقدام به برگزاری کنفرانس خبری نموده و به خبرنگاران کارت هدیه میدهد و...

نهادهای نظارتی و بازرسی به جای آنکه پیرامون پشت پرده های ذی نفع این واگذاری مشکوک تحقیق کنند دست روی دست گذاشته اند.

دولت نمیتواند بر عملکرد بانکها نظارت کند، نمی تواند بر عملکرد خودروسازها نظارت کند، حتی توان نظارت بر رفتار استاندار مازندران را هم ندارد؟

مردمی که می بینند به رغم مخالفت مقامات رسمی قضایی و دولتی، همچنان روند غیرقانونی احداث پتروشیمی میانکاله ادامه دارد نسبت به سلامت و قدرت سیستم اداری کشور چه نگاهی پیدا خواهند کرد؟ اگر دولتها و مسئولان نتوانند به قانون پایبند باشند آیا میتوان از مردم چنین انتظاری را داشت؟ اغتشاش و آشوب فقط شعار دادن و شیشه شکستن نیست. حمله به قانون و نادیده گرفتن حقوق مردم از سوی هر شخص و مقامی که باشد مصداق طغیانگری و شورش است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لباس، پرچم فرهنگ و تمدن

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۷ ق.ظ

 

نمایشگاه تمدن و لباس زنان ایرانی با حضور مدیرکل دفتر سازمان ملل، سفیر و نماینده دائم کشورمان نزد ملل متحد در ژنو و جمعی از سفرا، دیپلمات‌ها و کارکنان سازمان‌های بین‌المللی و علاقه‌مندان به هنر و فرهنگ ایرانی افتتاح شد.

 

چند سال پیش ذیل قراردادی با یکی از موسسات پژوهشی، پیرامون مد و لباس تحقیقاتی داشتم که برای خودم در خور توجه و جذاب بود. زیباترین و بهترین طرحهای دوخت و دوز لباس را میتوان در همین آموزشگاههای هنر و طراحی لباس خودمان پیدا کرد. لباسهایی که طراحی آن بر مبنای فرهنگ بومی و حفظ اصالتهای ملی است و از قضا پوشیدن آن باعث آسایش و راحتی بوده و برخلاف بعضی مدهای صرفا زیبا و وارداتی اینطور نیست که فرد استفاده کننده خداخدا کند زودتر میهمانی تمام شده و آن را از تنش بیرون کند.

نکته اینجاست تا زمانیکه تبلیغات خوبی از طرف صدا و سیما مثلا استفاده بازیگران محبوب سریالهای تلویزیونی از مدها و طراحی های ایرانی صورت نگیرد همچنان باید شاهد انزوای هنر طراحی لباس بومی و جولان مدها و طرحهای آزار دهنده و اغلب ضدارزشی و هویت ستیز غربی باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه خاکسپاری هنرمندان مرحوم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۳۱ ق.ظ

 

شکر خدا پس از سبک من درآوردی و فاقد مبنا و مسخره و نامشروع ازدواج آریایی هنوز عقل جماعت روشنفکر و ظاهر بین و جلوه فروش و طغیانگیر به طرح ایده دفن آریایی نرسیده است. هنوز نمازی بر پیکر میّت میخوانند، غسلی میدهند، رو به قبله میخوابانند، لااله الااللهی می گویند. گوش شیطان کر. خدا کند این یکی دیگر به فکرشان نرسد که عده ای هم چشم و گوش بسته و خودباخته دنبالشان راه بیفتند، هویتشان را بفروشند و آروغ روشنفکری بزنند. ازدواجتان که سر و ته ندارد بگذارید روح مردگان تان در آرامش باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این کتاب را حتما بخوانید

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۲۰ ق.ظ

کتاب عبد صالح - مطاف عشق

 

شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع از پاسداران مدافع حرم مازندرانی که در شهر مقدس قم به خاک سپرده شده خاطرات جذاب و گیرایی دارد که توصیه میکنم مطالعه آن را از دست ندهید. برای تهیه کتاب عبد صالح از انتشارات مطاف عشق روی نشانی زیر کلیک کنید:

https://mataf.ir/product/670/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b9%d8%a8%d8%af-%d8%b5%d8%a7%d9%84%d8%ad/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گذری بر آرشیو تصاویر

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۱۲ ق.ظ

photo_2023-07-04_16-58-56_cpro.jpg

photo_2023-07-04_16-59-03_qwz.jpg

photo_2023-07-04_16-58-50_oult.jpg

photo_2023-07-04_16-58-26_7a9q.jpg

photo_2023-07-04_16-58-19_6db9.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رنگ آمیزی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۷ ق.ظ

برادر بزرگواری که بخاطر ناراحتی قلبی و به توصیه پزشک، نه تنها از ورود به انتخابات مجلس منع شده بلکه در جلسات شورای شهر نیز یکی در میان شرکت میکند طی بیانیه ای مدعی شد چون مجلس را مستقل نمیداند قصد ثبت نام برای کاندیداتوری بهارستان را ندارد!

حالا یکی نداند فکر میکند لاید شورای شهر نهاد مستقلی است که این بابا در آن حضور دارد. شورایی که با اشاره امام جمعه، شهردار منتخب خودشان که قصد تحقیق پیرامون ریخت و پاشها و بخور بخورهای نورچشمی ها در شهرداری را داشت پیش از موعد قانونی، عزل میکند مستقل است، مجلس شورای اسلامی مستقل نیست؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دنیس رایت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۰ ب.ظ

کتاب خاطرات دنیس رایت اثر دنیس رایت | ایران کتاب

 

کتاب خاطرات دنیس رایت را دقایقی پیش به پایان بردم. آهسته و با دقت خواندم. در مطالب قبلی وبلاگ، یکی دوباری به محتوای این کتاب اشاره داشتم. کتابی که ذیل طرح تاریخ شفاهی بخش فارسی دانشگاه هاروارد تهیه شده و ترجمه فارسی آن در تهران توسط شرکت سهامی انتشار به چاپ رسیده است. با اینکه دنیس رایت سفیر وقت انگلیس در ایران تلاش دارد از خود و دولت متبوعش شخصیتی دور از حاشیه و بی آزار نشان دهد اما نمیتوان منکر رویکرد تیزبینانه و مرموزانه او در لابلای خاطراتش گردید. حداقلش حضور مشکوک و اتفاقی! او در روز حمله به پاسگاه سیاهکل و آزادی و ورود امام به قم در این دو شهر قابل ارزیابی و تامل است. جدایی بحرین از ایران، تأکید بر سرکوب ملاها و اصرار بر چپاول نفت ایران از دیگر اعترافات تاریخی این مأمور عالیرتبه انگلیس در ایران است. تأکید میکنم نه دانشگاه هاروارد و نه فرد مصاحبه گر یعنی مرحوم حبیب لاجوردی مامور یا طرف قرارداد با جمهوری اسلامی نبوده که هیچ دارای زاویه محسوس با نظام و انقلاب نیز هستند. تعریف و تمجید صریح جناب سفیر از شخصیتهایی چون هویدا و علم و علا، نمونه هایی از استقلال فحوای اثر حاضر به شمار می آید. خودکامگی شاه و مشورت ناپذیری او، انفعال و ضعف در برابر قدرتها تا جایی که شاه در مقابل کاردار انگلیس خود را زن موقت و تاریخ مصرف دار برای کامروایی غرب توصیف کرد، فساد مالی و اخلاقی گسترده درباریان و خودباختگی نسبت به غرب در حدی که برای پذیرایی در جشنها نیز به رغم وجود محصولات خوب و با کیفیت ایرانی، استفاده از محصولات اروپایی را افتخار می دانستند از دیگر مطالب مورد اشاره دنیس رایت می باشد. حقارت شاه پس از فرار از ایران و پشت پا زدن متحدانش نیز واقعیتی انکارپذیر است. نکته دیگری که در این کتاب عبرت آموز و قابل تامل است باور سرمایه گذاران خارجی در ایران به منظور شراکت با آقازاده ها و وابستگان دربار است که عنصر تضمین کننده تسهیل در روند تعاملات و موفقیت اقتصادی آنها به شمار می آمد. و للّه عاقبة الامور.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خل و چل بودن هم حدی دارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۱۵ ب.ظ

photo_2023-07-04_16-58-08_kbup.jpg

 

این توییت به دلم نشست. واقعا یک عده از قشر ضعیف جامعه چه جور برای فوتبالیستهایی با درآمد میلیاردی حرص و جوش میزنند و اصرار دارند از حقوق آنها دفاع کنند! تجمع و اعتراض و هیاهو میکنند که چرا دریافتی میلیاردی آنها به تاخیر افتاده!! در عالم سیاست هم همینطور است. گاهی جماعتی از پایین ترین لایه های اقتصادی جامعه گریبان هم را می درند که سیاستمدار تیلیاردر محبوبشان به قدرت برسد. خون و خون ریزی راه می اندازند که یک نفر دیگر با آقازاده ها و دامادها و باند و قبیله اش بر کیسه بیت المال بیشتر چرا کنند و بار نسلهای بعدش را ببندد. بعد همین بینوا بینواتر از قبل شده و عمری باید کاسه چه کنم به دست بگیرد. برای هنرپیشه ها هم همینطور. عده ای به جای آنکه از دستمزدهای نجومی و سبک زندگی هنجار ستیز آنها که کانون خانواده شان را از نظر اقتصادی و فرهنگی تهدید میکند به انتقاد برخیزند چنان محو جمال و کمال نداشته سلبریتی ها شده و در رفتار و گفتار و ... از آنها الگو میگیرند و احساساتشان را به خم ابروی آنها گره میزنند که آدم حیران می ماند. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

احمد آقاجانی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۵۵ ب.ظ

خدای من! شش سال گذشت. چنین روزی بود سیزده تیر 1396 که احمد آقاجانی را به خاک سپردیم. روحش شاد. این اطلاعیه را به یادگار نگه داشتم. سرطان داشت و زجر کشید اما قرآن به دست می گرفت تا تسکین دلش باشد و از آلامش بکاهد. مشهد بودم جوار حرم آقا به او زنگ زدم حالش را پرسیدم بی تابی نمیکرد که هیچ تلاش داشت به من هم روحیه بدهد. این آخرین تماس من با او بود. واقعا گمان کرده بودم حالش رو به بهبودی است. دوست دیگری داشتیم همزمان بیمار شد و شفا پیدا کرد.

احمد را اولین بار در مسجد کاظمبیک دیدم. نمیدانم چطور پایش آنجا باز شد لابد دوست و رفیقی داشت. بچه های گله محله هم مثل بچه های خیلی دیگر از نقاط شهر آنجا رفت و آمد داشتند. نکته قشنگش اینجاست. یادم نیست آن شب چه مراسمی بود ولی مسجد شام می داد. مسیر آشپزخانه تا شبستان مسجد باید مجمع غذا را دست به دست میکردیم. احمد با اینکه اولین شبش بود و اصلا با جمع دوستان ما انس نداشت پرید وسط و گوشه کار را گرفت. ریزه میزه بود اما چابک و سریع و متبسم و با روحیه. همان شب و همان همکاری و همراهی اولیه جایش را در دل همه باز کرد. این اولین تصویر من از احمد آقاجانی است اما به شما بگویم آخرین تصاویری که از احمد در ذهن دوستان نقش بست نیز اینگونه است. گوشه نشین و تنبل و بهانه گیر نبود. هر جا کاری بود یاعلی میگفت و می آمد وسط. روحش شاد. بسیجی مخلص و بی ادعا و سالم و دلسوز و پرکاری بود.

دورادور مطلعم همسر و دو فرزندش نیز در مسیر او قرار داشته و متعهد و انقلابی و دلسوزند. ان شاءالله نسل احمد هم تا ابد عاقبت بخیر و سر بلند باقی بماند. ممنون میشوم دسته گلی از صلوات را به روح پاک او هدیه کنید.

 

ocuh_photo_2017-05-05_07-32-03.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مناسب امروز

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ق.ظ

کتاب خضر دهم

 

یکی از بهترین کتابهای داستانی زیبا و جذاب پیرامون زندگی و شخصیت نورانی امام هادی علیه السلام کتاب خضر دهم با قلم توانای ابراهیم باقری حمیدآبادی است. توصیه میکنم در زاد روز فرخنده این امام بزرگوار، فرصت مطالعه اثر زیبا و ماندگار خضر دهم را به خود و اطرافیانتان هدیه دهید. از این لینک میتوانید برای تهیه کتاب اقدام کنید:

https://mataf.ir/product/859/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%ae%d8%b6%d8%b1-%d8%af%d9%87%d9%85/

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دمش گرم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ق.ظ

سر صبحی دیدن تصویر نوشته پشت این مغازه دلم را جلا داد. یادم است یکبار در رستورانی غذای مفصل خوردیم. یکی از دوستان بعد از خوردن غذا و نوشابه احساس کرد به آب هم نیاز دارد. درخواست یک لیوان آب کرد. گفتند نداریم! آب معدنی بخرید. 

دوستی تعریف میکرد در خیابان تشنه اش شد. فقط یک مغازه ساندویجی سر راهش بود. یک لیوان آب خواست. فروشنده گفت نداریم! نوشابه بخر.

در مطب دندانپزشکی که شکر خدا حسابی هم مشتری داشت دیدم که رهگذری آمد و خواست از آبسردکن آنجا لیوانی آب بردارد مانع شدند که این مخصوص مشتریان مطب است!

راستش را بخواهید در دسته عزاداری روز عاشورا هم دیدم مسئول تقسیم آب، به نوجوانی که آب خنک خواست گفت این فقط مخصوص کسانی است که در دسته همین هیات شرکت کرده اند! در دلم گفتم میشود دم از حسین زد اما یزیدی بود.

البته این نمونه های کوچک و تأسف آور در قبال خیل مصادیق و موارد نیک از روحیه عطا و بخشش گری و محبت مردم سرزمینمان قابل اغماض است.

صدها بار هم دیده ام  ودیده اید کسانی آب یا حتی غذا در اختیار رهگذران قرار می دهند از ایستگاههای صلواتی گرفته تا نانوایی ها و حتی بعضی اغذیه فروشی های با معرفت.

عکسی که امروز صبح دیدم دستنوشته مغازه داری است که به دلیل گرمای هوا از همشهریان دعوت کرده میتوانند داخل بیایند و زیر کولر مغازه او ایستاده و منتظر اتوبوس بمانند و آب خنک بنوشند. مطمئن هستم چنین افراد نیک سیرتی حتما در بزنگاههای زندگی خود دست غیبی لطف و عطای خدا را خواهند دید.

 

حرکت حالب و قشنگ این مغازه‌دار با گرم شدن هوا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آدم را برق بگیرد، جوّ نه!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۲۴ ق.ظ

نه اینکه با حضور اجتماعی خانمها مخالف باشم اما از طرفی با توجه به ویژگی احساسی در اغلب خانمها که البته جزو ذات آنها و بایسته قوام خانواده است معتقدم بسیاری از خانمها در حضور اجتماعی خود یا باید تجدید نظر کنند و یا لااقل یاد بگیرند که مکث و تامل بیشتری داشته باشند.

کم ندیده ایم خواهران بزرگواری که به راحتی فریب ادعای افراد ظاهرالصلاح را خورده و پول یا حیثیت خود را از دست داده اند. مردها هم گاهی دچار این نوع اشتباهات میشوند اما غلبه احساس در خانمها بیشتر است. جوگیر شدن در خانمها، دل بستن، زودباوری و غبطه خوردن، نمود بیشتری نسبت به آقایان دارد.

ماجرای ازدواج محمدرضا گلزار را که یادتان هست بعضی دخترخانمهای متوهم و خیال پرداز را راهی بیمارستان کرد حالا جدایی بیرو از پرسپولیس نیز چنین بازتابی در بعضی دختران داشته است:

 

بیرانوند بعد از گلزار چند دختر را راهی بیمارستان کرد

بیرانوند بعد از گلزار چند دختر را راهی بیمارستان کرد

بیرانوند بعد از گلزار چند دختر را راهی بیمارستان کرد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یا للعجب!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۱۵ ب.ظ

بازخوانی ماجرای شلیک آمریکا به هواپیمای ایرانی در خلیج فارس + جزئیات - ایمنا

 

امروز سالگرد سرنگونی هواپیمای مسافری ایران در 12 تیر 1367 توسط ناو وینسنس ایالات متحده در آبهای نیلگون خلیج فارس است.

خواستم مطلبی بنویسم با این موضوع که چرا این دست سوژه ها توسط هنرمندان و به خصوص قشر سینماگر به ندرت مورد توجه قرار میگیرد. از روی کنجکاوی سری به ویکی پدیا زدم که دیدم بعله طبق معمول روایت دست اول را هم به دشمن باخته ایم. در این روایت که نخستین پاسخ جستجوگران اینترنتی است جمهوری اسلامی مقصر اشتباه آمریکا در هدف قرار دادن هواپیمای مسافری شناخته شده است!

اندکی تحقیق پیرامون این واقعه دلخراش نشان می دهد که تجهیزات ناو جنگی آمریکا آنقدری پیشرفته بود که حتی اگر پاسخی از سوی خلبان پرواز دریافت نمی کرد در روز روشن متوجه تفاوت هواپیمای بزرگ مسافری با اف 14 بشود. جالب آنکه ایالات متحده، خودش این اشتباه را پذیرفته و حاضر به پرداخت غرامت شده اما بعضی هموطنان همچنان اصرار دارند نیروهای مسلح ایران را به دلیل درگیری قایقهای تندرو با ناوگان دریایی آمریکا مقصر هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافری تلقی نمایند!

می ماند این پرسش تاریخی که چرا کاخ سفید به فرمانده ناوگانی که چنین اشتباه دهشتناکی را رقم زده بود جایزه داد؟!

و این پرسش مهم که اساسا ناو جنگی آمریکا در آبهای ایران چه میکرد و این اقدام در تغییر موازنه جنگ با رژیم صدام چه نقش پررنگی داشت؟

هنر و رسانه در ایران چه وقت قرار است در خدمت بیان حقایق تاریخی و بیدار سازی وجدان عمومی در بیاید؟

غرب که همواره در مقابل جنایات ضد بشری رژیم صدام در بمباران شیمیایی مناطق مسکونی کشورمان سکوت کرده و پناهگاه جانیان خبیثی چون منافقین بوده که دستشان در خون هزاران مرد و زن و کودک بیگناه آلوده است چگونه امروز با اهرم رسانه و البته به برکت روح خودباختگی و تغافل بعضی هموطنان به قبله گاه آزادی و ملجأ حقوق بشر در ذهن عده کثیری تبدیل شده است؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فرار از حقیقت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۲۸ ق.ظ

چگونه از دست افراد فرار کنیم؟

 

کسی که به او توهین می کنی، تحمل می کند؛

تهمت می زنی تحمل می کند؛

اما عیب واقعی اش را که می گویی به هم می ریزد و می رود، آدم بدی نیست. او در باطن خود حقیقت را می شناسد و با فرار از آن بر صحت گفتار تو مهر تأیید می زند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عکس باز

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۱۱ ب.ظ

و باز هم گذری بر تصاویر آرشیوی در گوشی

 

photo_2023-07-02_15-57-44_vfyi.jpg

photo_2023-07-02_15-57-51_9a0u.jpg

photo_2023-07-02_15-57-58_n1ih.jpg

photo_2023-07-02_15-57-36_x3mr.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دولتی ها هم سوت میزنند؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۰۶ ب.ظ

photo_2023-07-02_15-58-16_7fi.jpg

 

روستا‌های زیر ۲۰ خانوار مازندران در تسخیر ویلاها

احمد توکلی سرپرست معاون عمرانی استانداری مازندران:
🔹ساخت و ساز‌ها در روستا‌های بدون طرح‌هادی مصوب به ویژه روستا‌های زیر ۲۰ خانوار مناطق ییلاقی استان افزایش یافته است. 

 

 

خب، دادستان نداریم؟ دادگستری نداریم؟ نظارت نداریم؟ اداره منابع طبیعی و جنگلداری و ... نداریم؟ چطور آلونکهای اهالی بومی منطقه که چند دهه جنگل نشین هستند بر سرشان ویران می شود اما کسی با این ویلاهای غیرمجاز مرتبط با مایه دارها و گردن کلفتها کاری ندارد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وا رفتگی فرهنگی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۹ ب.ظ

photo_2023-07-02_15-52-37_2vep.jpg

 

هر دو ازدواج یک طلاق؛ اوضاع وحشتناک طلاق در مازندران!

🔹️داده های موجود در سایت سازمان ثبت احوال نشان می‌دهد نسبت طلاق به ازدواج در سه‌ماهه ابتدایی سال جاری به شدت افزایش یافته است.
🔹از ابتدای سال تاکنون ٧٩٢۶٠ ازدواج و ٣٧٧٠١ طلاق ثبت شده که نسبت طلاق به ازدواج را به عدد ۴٧.۵ درصد رسانده است.
🔹نسبت طلاق به ازدواج در استان‌هایی چون البرز، مازندران، سمنان، تهران و مرکزی بحرانی‌تر از سایر نقاط کشور است.
🔹در ١٢ استان کشور به ازای هر دو ازدواج حداقل یک طلاق ثبت شد.

 

 

نمی گویم صد در صد اما بنا بر تجربه و تحقیق و مطالعه عرض میکنم هر اجتماع و محدوده و افرادی که از جوامع مادی تأثیرپذیر تر و خودباخته تر باشند آمار طلاق بیشتری دارند. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لبخندگل زیباست

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۲ ب.ظ

عکس لبخند گل - عکس نودی

 

وقتی به گل ها نگاه می کرد خیلی خوشحال می شد. توی دلش می گفت: مگه از گل قشنگ تر هم داریم؟

گل ها رنگ های مختلفی دارن. یکی از یکی زیباتر هستن. انگار دارن به همه لبخند می زنن. گاهی با خودش می گفت: کاش من هم مثل گل ها بودم. همیشه زیبا بودم و همیشه آدم ها با دیدن من خوشحال می شدن و روی لبشون لبخند می نشست.

اون روز وقتی هیزم های پیرمرد رو زمین گذاشت، کمرش رو صاف کرد، عرق صورتشو پاک کرد و خواست از او خداحافظی کنه احساس کرد تو چشم های پیرمرد اشک حلقه زده.

پیرمرد کلاهش رو از روی سرش برداشت و از روح الله تشکر کرد که با این قد کوچیکش به او کمک کرده و اینهمه هیزم رو که برای فروش جمع کرده به پشتش کشیده و تا خونه اون آورده. دست های پیرمرد دیگه قوت سابق رو نداشت و زود خسته می شد. لباس های روح الله کثیف شده بود. با دست زد روی لباسهاش و خاک ها رو ریخت.

روح الله لا به لای درخت های جنگل می دوید و بازی می کرد. پیش خودش می گفت: زیباترین موسیقی دنیا همین صدای پرندگانه.

بعضی از بچه های همسایه اسباب بازی داشتن. او دید که خواهر کوچکش اسباب بازی نداره. یک بار که داشت بین درخت های جنگل می چرخید فکری به خاطرش رسید. تکه هایی از چوب درخت هایی که روی زمین ریخته بود رو جمع کرد. به چوب ها که نگاه می کرد هر کدوم شبیه یه اسباب بازی بودن. با اونها تفنگ و عروسک چوبی و تیر و کمون درست کرد و برد هدیه داد به خواهرش.

خواهرش با دیدن این همه اسباب بازی خیلی خوشحال شد. وقتی خندید قیافه ش شبیه گل ها شده بود حتی از گل ها هم زیباتر.

اون روز که بین راه مدرسه با هم قرار گذاشتن و چکمه هاشون رو با هم عوض کردن باز هم خواهرش مثل گل ها شده بود. هوا بارونی بود و زمین حسابی گلی شده بود. خواهر کوچولو باید صبح ها به مدرسه می رفت و روح الله که دو کلاس بالاتر بود بعد از ظهرها.

ظهر با هم قرار میذاشتن جایی وسط جنگل می ایستادن و چکمه هاشون رو عوض می کردن. به نوبت از چکمه سالم استفاده می کردن که جوراب هاشون تمیز بمونه. اونی که می خواست خونه بمونه چکمه پاره رو با خودش می برد.

پدر و مادرشون وقتی متوجه شدن بچه ها از اونها نخواستن که براشون چکمه نو بخرن به هم دیگه نگاه کردن و لبخند زدن. خدا رو شکر کردن که بچه های خوبی دارن.

چند بار سر سفره هم وقتی روح الله بهانه می آورد که زیاد گرسنه نیست تا سهم بیشتری از غذا به برادرها و خواهرهاش برسه خوشحالی اونها رو می دید خودش هم ته دلش احساس خوبی پیدا می کرد و آروم طوری که بقیه متوجه نشن زیر لب لبخند می زد.

بعضی بچه ها وقتی فهمیدند روح الله برای خواهرش اسباب بازی درست کرده ازش خواهش کردن برای اونها هم این کار رو انجام بده. روح الله دلش نیومد ناراحتشون کنه. رفت جنگل و باز هم چوب هایی رو جمع کرد و با چسبوندن و بستن اونها تونست چند اسباب بازی خوشگل درست کنه و به دوستاش هدیه بده. دوست های روح الله اسباب بازی ها رو می گرفتن و دنبال هم دور درخت ها می دویدن و کنار گل ها می ایستادن و لبخند می زدن. روح الله هم از خوشحالی اونها خوشحال می شد.

یک روز روح الله داشت توی ده قدم می زد. چشمش به پیرزنی افتاد که میوه و سبزی های فراوونی رو داره با خودش به سمت جاده می بره. معطل نکرد. پیرزن نفس نفس می زد و معلوم بود حسابی خسته شده. روح الله دوید و رفت جلو و سلام و علیکی کرد و سبد میوه ها رو از دست پیرزن گرفت تا براش ببره سر جاده.

پیرزن خیلی خشوحال شد و دعاش کرد. گفت که اینها رو باید ببره شهر بفروشه. تا لب جاده باید بره بایسته تا مینی بوس از راه برسه. از گرم شدن هوا گله داشت و می گفت که دیگه پیر شده و قوّت گذشته رو نداره و بردن این همه میوه و سبزی تا سر جاده براش سخت شده. بعدش هم شروع کرد درد و دل کردن و از اوضاع زندگی خودش و بچه هاش تعریف کرد. روح الله ساکت بود و حرف های پیرزن رو گوش می داد. گاهی توی دلش می گفت ایشالله یه روز بزرگ میشم میام به این پیرزن یا همه اونهایی که نیازمند هستن کمک می کنم، می برمشون دکتر، براشون لباس خوب می خرم و...

تو همین فکرها بود که دیگه رسیدن به سر جاده. روح الله خواست برگرده اما فهمید حرف های پیرزن هنوز تموم نشده و باز هم دلش می خواد از خاطرات خودش تعریف کنه.

چیزی نگفت لبخند زد و ایستاد تا پیرزن باز هم براش حرف بزنه و دلش سبک بشه.

بالاخره صدای مینی بوس از دور شنیده شد. پیر زن هم متوجه شد که دیگه باید خداحافظی کنه.

شروع کرد برای روح الله دعا کردن. از خدا خواست که عاقبت به خیر بشه و به آرزوهاش برسه. گفت: پسرم خودم فهمیدم که این سبد میوه چقدر برات سنگین بود اما با همین قد کوچیکت اونو واسه من تا این جا آوردی و هیچی نگفتی. خودم فهمیدم کار داری و میخوای بری اما دیدی دلم میخواد حرف بزنم ایستادی و باز هم به حرف های من گوش دادی تا دلم سبک بشه و خوشحال بشم. الهی خدا هم تو رو خوشحال کنه.

مینی بوس که رسید جلوی پای پیرزن ترمز کرد. شاگرد راننده در رو باز کرد و انگار که از قبل پیرزن رو می شناخت کمک کرد تا میوه ها و سبزی ها رو ببره داخل مینی بوس.

پیرزن باز هم برگشت و موقع خداحافظی به صورت روح الله نگاه کرد. لبخند قشنگی روی لبهاش بود. روح الله با خودش گفت این پیرزن از هر گلی زیباتره.

مینی بوس غرشی کرد و راه افتاد. شاگرد راننده هم که متوجه شده بود روح الله نسبتی با پیرزن نداره و فقط واسه کمک تا این جا اومده سرشو از پنجره بیرون آورد و برای او دست تکون داد.

روح الله به گل های کنار جاده نگاه کرد. با خودش گفت: آدم ها وقتی لبخند میزنن از گل ها هم قشنگ تر میشن. اگه میخوایم دنیا قشنگ تر بشه باید کاری کنیم آدم های بیشتری لبخند بزنن.

خودش هم لبخندی زد و دوید طرف روستا. چشمش به بادبادک ها افتاد. بادبادک هایی که با دست های خودش برای بچه ها درست کرده بود. روی اونها با ذغال، چشم و ابرو و دماغ و دهن کشیده بود. بادبادک ها توی باد می چرخیدن و چشم تو چشم روح الله لبخند می زدن.

یادش اومد حالا که هوا گرم شده و تابستونه و بارون کمتری می باره باید حواسش بیشتر به گل ها باشه و بهشون آب برسونه.

(داستان کودک با الهام از خاطرات شهید مدافع حرم سید روح الله عمادی)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عرض ارادت

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۵ ق.ظ

photo_2023-07-02_05-57-24_ml71.jpg

 

سالروز عروج ملکوتی
شهید علی اصغر آقانژاد امیر 
نام پدر: غضنفر 
نام مادر : آقا ننه محمدزاده امیر
تاریخ تولد: 1347/1/8
تاریخ شهادت: 1365/4/10
محل شهادت: مهران 
گلزار: شهدای معتمدی ، بابل 
 3️⃣کربلای یک

هر که را عشق حسین بر سر بود عریان شود

🌺از دوستای نزدیک محمد مصطفی پور بود ، بعد از شهادت محمد شب ها می رفتیم آرامگاه معتمدی 
توی تابوت محمد می خوابید و گریه می کرد ، هرجا می رفتیم مجلس روضه خوانی راه می انداخت 
عادتش بود ، حتی اگر دو نفر بودیم اصرار می کرد روضه بخونید ، موقع سینه زنی با اسم امام حسین(ع) 
از خود بی خود می شد ، می رفت وسط جمع و فریاد می کشید:
هر که را عشق حسین بر سر بود عریان شود 
بر سر و سینه زند گریان شود

✍️ رضا دادپور 
.
سمت چپ شهید علی اصغر آقانژاد و آقای حاج رضا دادپور ( مداح اهل بیت ، راوی )

@sangareshohadababol

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بزنید همدیگر را!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۴۰ ق.ظ

لحظه حمله وحشیانه یک زن به دو دختر نوجوان مسلمان در ترکیه - خبرگزاری مهر |  اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency

 

پریشب دوست طلبه ای زنگ زد که البته با لباس شخصی از کربلا بر می گشت. توی راه، استراحتگاهی در شهر حمیل اسلام آباد غرب، چشمش به زنها و مردهایی افتاد که با وضعی بسیار زننده از اتوبوسی دیگر پیاده شده بودند. رفت و تذکر داد. فایده ای نداشت که هیچ، مردها چند نفره ریختند روی سرش، کتکش زدند که هیچ تلفن همراهش را نیز سرقت کرده و سوار اتوبوس شدند و رفتند. او بلافاصله با 110 تماس گرفت و شماره اتوبوس را داد و عزیزان انتظامی هم توضیح دادند که کار خاصی از دستشان بر نمی آید.

امروز صبح پیامی از خواهری بزرگوار به دستم رسید. فرهنگی است و خواهر شهید در ترمینال کاوه اصفهان به خانم مسافری تذکر داد که هم از سوی او و هم از طرف راننده مورد توهین قرار گرفت. او هم با نیروی انتظامی تماس گرفت که به روی مبارک نیاوردند.

از این نوع اخبار را هر روز گوشه و کنار می شنویم. مسبب اصلی این وضعیت هم مسئولانی هستند که هیچ برنامه ای برای پیشبرد اهداف فرهنگی انقلاب نداشته و ندارند و صرفا به میز و فیش های تپل حقوقی شان چسبیده و بار چند نسلشان را بسته اند. الان هم که به نظر می رسد صاحبان قدرت، دعوا بر سر حجاب را مجالی برای در امان قرار گرفتن از تیغ مطالبات معیشتی ملت شمرده و بدشان نمی آید با سکوت و این دست و آن دست کردن در تنور آن بدمند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا