اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳۹۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

جنبش فواحش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۲ ق.ظ

photo_2023-07-29_08-54-35_ocm.jpg

photo_2023-07-29_08-54-13_yduu.jpg

 

چندی پیش خانمی در میدان اصلی یکی از شهرهای شمالی، کشف حجاب که چه عرض کنم نیمه عریان شد. مسئولین مربوطه که حال و حوصله رسیدگی به موضوع را نداشتند بعد از ساعتی معطلی با فشار افکار عمومی اقدام به دستگیری وی نمودند. اما کمتر از یک نصف روز او را آزاد کرده و گفتند وی به دلیل اختلال حواس این کار را کرده، اهل یکی از شهرهای اطراف است، نشانی منزلش را از او گرفته و وی را تحویل خانواده اش دادیم! دقت کردید؟ اختلال حواسش بعد از دستگیری خوب شد، حتی نشانی منزلش را دقیق می دانست.

حالا تصاویری از کشف حجاب و رقاصی یک خانم در یکی از مساجد شهر سیرجان، همزمان با فراخوان ضدانقلاب برای لخت شدن زنان فاحشه در مجالس عزای امام حسین علیه السلام در فضای مجازی منتشر شده است. مسئول مربوطه مدعی شد وی مبتلا به جنون بوده و بدون برخورد قضایی تحویل خانواده اش داده شد.

البته اصل این مساله که بازی خوردگان جنبش فواحش دچار بیماری روحی و عقده های روانی و زوال عقل هستند حرف درستی است اما ...

می گویند بچه ای هر روز می رفت میوه فروشی و بدون اجازه صاحب مغازه یک عدد موز بر می داشت و می خورد. مغازه دار از دست او به پدرش شکایت برد. پدر گفت سخت نگیر این کودک دیوانه است. مرد جواب داد اگر دیوانه است چرا پیاز یا بادمجان را بر نمی دارد، فقط سراغ موز می رود؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تازه جنگ شروع شد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۵۶ ق.ظ

یادداشت | تجلیات توحیدی حضرت زینب (س) - خبرگزاری حوزه

 

گیرم حسین را کشتید با راه حسین چه میکنید؟ شما حق را نشناختید، قدرت منطق و نفوذ سخن حق را نشناختید، نفهمیدید آه مظلوم اثر دارد، ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنه را درک نکردید، شما زنیب را نشناختید و خون ریختید و رفتید به زعم خودتان پیروز شدید اما قرنهاست که حرف زینب به کرسی نشسته است: فوالله لاتمحون ذکرنا و لا تمیت وحینا. پیام عاشورا ماند و منشأ هزاران خیزش مستضعفان عالم در تاریخ قرار گرفت.

چه کرد این بانوی صبر و بصر. یک روز کلامش خط رسوایی جریان باطل قرار گرفت یک روز بارگاهش حرم اصحاب هدایت و مرز بین دو جبهه حق و باطل شد.

دنیا بر مدار زینب می چرخد. هر کس پیام عاشورا را گرفت و درس آزادگی آموخت و کاخهای ستم را لرزاند و زیر بار ظلم نرفت مرهون مجاهدت شیر دختر علی است. از کینه منطق و بیان نافذ او بعد از چهارده قرن، همه اذناب ستم جمع شدند تا بارگاهش را با خاک یکسان کنند که به حکم غیرت وارثان نهضت کربلا تیرشان به سنگ نشست.

جایگاه و قدرت زن در اسلام را می خواهید ببینید، انقلاب زینب، خروش فاطمه، ایثار خدیجه، استقامت آسیه و ... را ببینید که چگونه علم توحید را بر بلندای تاریخ زنده نگاه داشتند. ام البنین را ببینید ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عشق وعطش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۰۰ ق.ظ

درباره ما | شوق وصال

 

عارف بالله شهید آیت الله سید اسدالله مدنی دوست داشت جواب این دو پرسش ذهنی اش را دریافت کند: این که آیا واقعا سلاله رسول الله است یا نه و اینکه به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت خواهد رسید؟ یک شب خواب اباعبدالله را دید که به او فرمود: یا بُنیّ انت مقتولٌ.

علی اضعر رنجبر، پاسدار وظیفه بود. خدمتش تمام شد داوطلبانه ایستاد خط برای بچه ها آب و شربت درست می کرد. کربلای پنج شلمچه مجروح بود و اسیر شد. گلویش زخم داشت. آب می خواست. با صدایی از ته گلو می گفت: آب... آب... فرمانده عراقی سوژه اش را پیدا کرد. او را نشاند زیر آفتاب، روحیه بقیه را ضعیف کند. فیلمبردار را هم خبر کرد. علی اصغر فهمید. با همان صدای ته گلو گفت: حسین... حسین... و دیگر صدایی از او برنخاست.

وسط عملیات مرصاد، کمال کورسل دید بچه های عراقی بدر بی طاقت شده اند. تشنگی امان همه را بریده بود. بلند شد و ایستاد. گفت: مگر ما آرزو نداشتیم ذره ای از عطش اباعبدالله را در عاشورا درک کنیم. خب اینجا هم عاشوراست و امروز هم کربلا... با تشنگی شهید شد.

فرماندهان بیت المقدس هفت می گویند خیلی از شهدای این عملیات شهدای عطش هستند. اواخر حتی شربت خنک هم رسید. اما زبان بعضی شهدا به کام خشکشان چسبیده بود و توان فرو بردن آب را نداشتند.

تکه کاغذی که به یادگار از گردان کمیل به جا ماند گزارشی کوتاه از شهادت رزمندگان در تشنگی بیابانهای فکه است. آخرش با این جمله تمام شد: فدای لب تشنه ات یاحسین.

سید حسن علی امامی قبل از والفجر هشت می رفت شناسایی. یک بار دوربین انداخت با تعجب گفت شما هم کربلا را می بینید؟ بارگاه اباعبدالله از اینجا پیداست.

علی اصغر خنکدار وسط عملیات روی قایق ایستاد. گفت بچه ها نگاه کنید اباعبدالله آماده است. سلامی داد و در آغوش حسین جای گرفت.

شهید حسین روح اللهی می گوید علی اصغر میرزازاده در آغوش من جان داد. آخرین لحظه سرش را بالا آورد، به اباعبدالله سلامی داد و آرام گرفت.

محمدزمان ولی پور موقع شهادت لبخند به لب داشت. یکی او را در خواب دید و علتش را پرسید. گفت من امام حسین را در آغوش گرفته بودم که لبخند زدم.

علی امرایی در خواب دید امام حسین از داخل ضریح، او را خطاب قرار میدهد. فرمود تو هم از ما هستی. به سوریه که رفت میدانست قافله حسین در انتظار اوست.

سید محمد حسینی کارگر افغانی کارگاه دمپایی سازی در قم بود. گفت برای خودم سوال است من که اینقدر در روضه حسین علیه السلام به سر و سینه می زنم آیا در دفاع از او هم میتوانم ادعایم را ثابت کنم. شهید که شد پدرش لبخند زد و گفت سید محمد ادعایش را ثابت کرد.

اسماعیل خانزاده قبل از اعزام به سوریه در دفترچه اش نوشت: "خدایا! دوست دارم آن چنان شهادتی نصیبم شود که وقتی در عالم باقی، تشرف به محضر مولایم، سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام پیدا کردم بگویم حسین جان، من هم جان ناقابل خود در راه خدا نثار کردم. آه چقدر شیرین و لذت بخش است آن لحظه برایم ...ای قادر متعال! دوست دارم خونم پاشیده شود تا دین تو حفظ بماند ..."

او با تمام عشقی که به دختر کوچک خود می ورزید، جملاتش را اینگونه به پایان برد: "چقدر برایم عزیز است که حتی حاضرم به خاطر شهادت، از نرگس عزیزم صرف نظر کنم ..."

عشق کربلای تو چه کرد با دل بچه های ما حسین جان. ندای هل من ناصر حسینی، لبیک یا خمینی؛ منشور مقاومت جهانی لشکر آخرالزمانی سیدالشهدا گردید.

حالا همه شان به حسین رسیده اند. حسین هم هوای شهدا را دارد. به حسین که سلام می دهیم به ارواح مطهر حل شده در وجود امام عشق نیز سلام می دهیم: و علی الارواح التی حلّت بفنائک...

از کرامات حسین است که عاشورا می شود و نمیمیریم. اگر امروز قالب تهی کنیم حق داریم. خدایا ما را با جامه سرخ شهادت در سرای مهر خویش بپذیر و نعماتت را با سعادت وصال در بزم عاشقان راستینت بر ما تمام کن. دنیا و آخرت، ما و نسل ما را از حسین جدا نساز. روضه یعنی باغ؛ بهشت ما آن جاست که یاد شهدا و سید الشهداء باشد. خدا را شکر یک عاشورای دیگر را هم دیدیم و در محفل عود به فطرت، فرصت توبه پیدا نمودیم. خدایا بر ما روا مدار که با بار گناه از عاشورای حسینت خارج شویم. حسین امام صداقت و پاکی و عدالت و غیرت بود. یاران راستینش نیز از همین جنس بودند. مباد با خدای خود بی صداقت باشیم و با بندگانش دور از عدالت. عاشورا بشود و ساخته نشویم، باخته ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۹ ق.ظ

رسم عاشق کشی

 

عباس مجازی در کما بود. اسمش را هم صدا می زدند واکنشی نشان نمی داد؛ اما تا می گفتند حسین، با دست می کوبید روی سینه اش. خاصیت عباس این است که محو در وجود حسین باشد.

داوود ابراهیمی یل نستوه لشکر 27، در دوکوهه می دوید که پایش به چیزی گیر کرد و بر زمین افتاد. نشست به گریه. با تعجب پرسیدند مرد به این بزرگی بخاطر یک زمین خوردن ساده، گریه میکنی؟ در حال خودش نبود. گفت من دستانم را حائل کردم و به زمین خوردم؛ فدای پهلوان دشت کربلا که موقع زمین افتادن از اسب، دستی به بدن نداشت.

عباس تقی پور نفس های آخر عمرش را می کشید. دلش شکسته بود. از قبل گفته بود دوست دارم برگردم یکبار دیگر زن و فرزندانم را ببینم و بعد شهید شوم. اسرا دورش جمع شدند. یکی گفت به صاحب نامش متوسل شویم. ذکر یاابالفضل به آسمان رفت. ساعتی شده، نشده جانی دوبار گرفت و نشست. گفت آقایی با دست های بریده آمده بود بالای سرم... سالها بعد به وطن بازگشت، زن و فرزندانش را دید و بعد به خیمه اباعبدالله پیوست.

حاج قاسم هر سال فاطمیه ده روز مجلس روضه داشت. به مداح و سخنران سپرده بود جلسه اول و جلسه آخر را به قمر بنی هاشم اختصاص دهند. گاه وسط روضه بی تاب می شد و از مداح میخواست دیگر ادامه ندهد. بعد از شهادت، دست قطع شده اش هم بهانه روضه ابالفضل شد.

شهید حسینعلی فخری، یازده فرزندش را رها کرد و به جبهه رفت. مسئول تدارکات شد. در اوج آتش دشمن به بچه های خط، آب می رساند. گفتند خطرناک است ماشین را راحت می زنند. می گفت به نیابت از ساقی عطشان نینوا نمیخواهم تشنگی کربلا برای رزمنده ها تکرار شود.

بساط تفحص را که در طلاییه راه انداختند به ابالفضل العباس علیه السلام توسل پیدا کردند. اولین شهیدی که پیکرش بعد از سالها از دل طلاییه بیرون آمد، ابوالفضل ابوالفضلی اهل شهر کاشان بود.

رزمنده ای می گفت وسط عملیات والفجر هشت در فاو، کنار ساختمانی به محاصره دشمن در آمدیم. کارمان تمام بود. از نظر عده و عُده کمتر از حریف بودیم. به فکرمان رسید توسل کنیم به حضرت ابالفضل. چند خشاب خالی کردیم سمت دشمن که دیدیم دستهایشان را بالا برده و تسلیم شدند. بعد که ما را دیدند با تعجب گفتند تعدادتان که خیلی بیشتر بود. بقیه کجا هستند؟

خبرنگار خارجی آمده بود خط مقدم با کنجکاوی از رزمنده ای پرسید تانک تی 72 را چگونه میتوانید منهدم کنید؟ پاسخ شنید: با خرج یاابوالفضل!

بچه های شیعه در نبل و الزهرا محاصره بودند. سید روح الله عمادی، روضه حضرت ابالفضل را خواند و گریست و با همرزمانش به خط زد. روز تاسوعا به شهادت رسید. پیکرش را می خواستند عقب بیاورند دستش جدا شد و بر زمین افتاد.

مصطفی صدرزاده هیات زد اسمش را گذاشت اباالفضل العباس. مادرش تا شنید اشکش سرازیر شد گفت من تو را نذر ابالفضل العباس کرده بودم. او هم روز تاسوعا به قافله کربلا پیوست.

رسم بود وقتی می گفتند رمز عملیات یا ابالفضل است خیلی ها دیگر لب به آب نمی زدند.

امام سجاد فرمود همه شهدا به مقام عموی ما حضرت عباس غبطه می خورند.

او در حیاتش گره گشا بود که بعد از شهادتش نیز باب استجابت حوائج مردم شد. حیدر کرار دشت کربلا در مصاف با دشمن شهید نشد. رفت برای کودکان تشنه آب بیاورد که تیربارانش کردند. سه برادرش قبل از او در میدان شهید شده بودند. تا لحظه آخر اما به فکر اباعبدالله بود. حسین نتوانست پیکر او را به جمع سایر شهدا برساند. بنی اسد هم نتوانستند. مرقد مطهر عباس قرار است کمی آن طرف تر، روایت مستقلی از مردانگی و غربت جبهه اباعبدالله داشته باشد.

ام البنین مادر وفا و ادب، در کنج قبرستان بقیع، چهار قبر به یاد فرزندانش حفر کرد و به بهانه فراق آنها هر روز می نشست روضه اباعبدالله را می خواند. آل سعود زنها را به بقیع راه نمی دهند. دست تقدیر اینگونه رقم خورد حالا خانمها می آیند پشت دیوار مشبک بقیع، درست جایی که مزار حضرت ام البنین پیداست، فقط او را زیارت میکنند و روضه فرزنش ابالفضل را می خوانند و اشک می ریزند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا داند که من طاقت ندارم...

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۰۳ ق.ظ

پرچم ساتن یا علی اکبر - فروشگاه فرهنگی مذهبی آل طاها

 

فیض الله ذبیح نیا گفت دوست دارم مثل علی اکبر حسین از دنیا بروم. حرف شهید که روی زمین نمی ماند؛ بدنش، چرا!

 پیکر مطهر او بخشی از خاک کربلای چذابه شد.

مهدی صابری عاشق علی اکبر بود. آخرین دستنوشته ای که از او به یادگار ماند قطعه ای زیبا در وصف جوان رعنای اباعبدالله است. هیأتی که در یزدانشهر قم تشکیل داد به نام شهزاده علی اکبر بود. همان بچه ها همت کردند پیکر علی اکبر خامنه ای با شکوه تشییع شود. تا قبل از مهدی صابری شهدای غیرایرانی مدافع حرم را بی سر و صدا در بهشت معصومه به خاک می سپردند. او نخستین شهید مدافع حرم است که با سر و سینه زدن و اشک و آه جوانان آخرالزمانی نسل بنی هاشم در خیابانهای قم تشییع و با روضه حضرت علی اکبر تا معراج کربلاییان تاریخ بدرقه شد.

محمدحسین محمدخانی صدای خوبی نداشت. می آمد وسط که مجلس گرم کن سینه زنی هیأت باشد. به نوحه علی اکبر که می رسیدند گاه از خود بی خود می شد. با صدای بلند نغمه سر می داد:

انگار بنا نیست سری داشته باشی

سر داشته باشی جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که ای پیر محاسن

این آخر عمری پسری داشته باشی

شیخ حسین کبیر نیمه های شب از خواب برخاست. گفت قلبم تیر می کشد. خبر شهادت پسرش را که آوردند فهمید همان لحظه که قلبش به درد نشست لحظه شهادت تنها پسرش بود. بعدها روضه علی اکبر که می خواند، می گفت من بالای سر پسرم نبودم جگرم اینگونه می سوزد وای به حال و روز پدری که با چشم خود شهادت جوانش را دید و آتش گرفت.

می گویند اهل دلی حضرت اباعبدالله را در خواب دید که در بالای سینه مبارکش حفره ای وجود داشت. فرمود این از داغ شهادت علی اکبر است.

در روایت داریم پدری که در زمان حیاتش داغ فرزند جوانش را ببیند بهشت بر او واجب است حتی اگر در فراغ او فزع کند؛ آن قدر که سوگ جوان سنگین است.

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت جز خالق اکبر ز غم او که خبر داشت؟

داشت جوانش را تا میدان بدرقه می کرد دلش به درد نشست. آه کشید و فرمود اللهم اشهد قد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک و انّا اذا اشتقنا الی رویت نبیک نظرنا الیه. پدرها دوست دارند راه رفتن پسر جوانشان را تماشا کنند و لذت ببرند. حسین آه کشید و جوانش را در وسط معرکه نظاره کرد.

 وقتی علی اکبر بازگشت و بی تاب عطش بود و گفت: یا ابت العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجهدنی و هل الی شربة من الماء سبیل؟ آه کشید و فرمود: واغوثاه... صبر کن و ستیز، اندکی دیگر به ملاقات جدت خواهی شتافت و شربتی زلال از کوثر جنات حق خواهی نوشید که آبی گواراتر از آن نیست.

جوان، شبیه پیامبر بود و هم نام علی. عصاره غدیر بود. فرقش که شتافت و دید لحظات آخر حیات ظاهری است، به فکر آرامش و  تسکین پدر بود. دلداری اش داد و گفت: یا ابتاه علیک السلام هذا جدّی یقروک السلام و یقول لک عجّل القدوم علینا...

و باز پدر بود که می سوخت. صورت به صورت پسر نهاد و آه کشید: علی الدنیا بعدک العفاء.

حالا داغ یاران، داغ برادر، داغ طفل شیرخوار، داغ حمله به حرم وخیمه گاه، بماند.

آتش بر ابراهیم گلستان شد. از بیابان زیر پای طفل عطشانش آب زمزم جوشید. در قربانگاه نوجوانش آیه نازل شد دست نگه دار که فدیناه بذبح عظیم.

حسین اما همه داغهای عالم را دید. سوخت تا آتش عشق و محبت او حرارتی سرد ناشدنی در قلوب آزادگان عالم شود؛ تا چراغ هدایت و کشتی نجات امت باشد. یوم الحسین دارد در عالم فراگیر میشود. پرچم اسلام را یاد حسین بر کاخهای ستم فرو خواهد نشاند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آزادی با طعم مرگ!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۰ ق.ظ

قرار ملاقات مرگبار دختر جوان در اتاقک پشت‌بام

 

نه آن پدر دین داشت نه دخترش و نه آن پسر:

 

ساعت ۱۱ ظهر یکشنبه مردی با پلیس تماس گرفت و خبر از مرگ دخترش داد. پس از این تماس، ‌تیمی از مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران راهی محل حادثه که منطقه‌ای در جنوب تهران بود، شدند.

جسد دختر جوان که حدودا ۳۲ سال داشت، ‌در اتاقکی که نزدیک به پشت‌بام بود، افتاده بود. به‌ گفته تیم پزشکی، وی بر اثر خفگی به قتل رسیده بود. بررسی‌ها حکایت از این داشت که دختر جوان در اتاقک طبقه دوم که نزدیک به پشت‌بام بود زندگی می‌کرد و پدرش در طبقه اول. پدر این دختر اگرچه زمان جنایت در خانه نبود اما به پسر جوانی که مهمان دخترش بود مشکوک بود.

وی گفت: دخترم به تازگی با پسر جوانی به نام سامان آشنا شده و روز حادثه وی مهمان خانه دخترم بوده است. در حالی که کارآگاهان جنایی سرگرم تحقیق در محل حادثه بودند، سامان بی‌خبر از اینکه مرتکب قتل شده به صحنه جرم برگشت.

وی در بازجویی‌ها به قتل دختر جوان اعتراف کرد و گفت: من و مقتول مدتی قبل با یکدیگر آشنا شدیم. روز حادثه مهمان خانه او بودم و در آنجا شیشه مصرف کردم.

وی ادامه داد: اصلا حالت عادی نداشتم و توهمات عجیبی به سراغم آمده بود. ناگهان با هم درگیر شدیم و او شروع کرد به داد و فریاد راه انداختن. من هم برای اینکه او را آرام کنم با دستانم خفه‌اش کردم.

وی ادامه داد: بعد از اینکه او از حال رفت، ‌من از ترسم فرار کردم و ساعت‌ها سرگردان در خیابان‌ها پرسه می‌زدم. خیلی نگران وضعیت او بودم و چند ساعت بعد برای اینکه سر و گوشی آب بدهم به خانه دختر جوان برگشتم که متوجه شدم او به قتل رسیده است.

این متهم پس از اعتراف به قتل، بازداشت شد و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پول با ما چه میکند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۲۳ ب.ظ

پول البته به معنای تفکر پول پرستی و سودجویی و منفعت طلبی به هر قیمتی، چه بر سر اندیشه و تمدن دینی می آورد؟

پولدارها رابطه بهتری با بانکها دارند. خودشان هم بانک تأسیس میکنند و اقتصاد مملکت را در چنبره دلال بازی و واسطه گری و تورم زایی فرو میبرند.

پولدارها از این نظام آموزشی استقبال میکنند. خودشان مدرسه و دانشگاه غیرانتفاعی و کلاس های کنکور راه می اندازند. برای خودشان به راحتی مدرک علمی جور میکنند. رتبه های برتر کنکور هم مال فرزندان آنان است.

پولدارها وارد عرصه تبلیغات می شوند. صدا و سیما و شهرداری ها به پول نیاز دارد. پولدارها از این شکاف برای تغییر ذائقه مردم و برهم زدن فرهنگ قناعت و صرفه جویی و ایجاد میل به سمت زیاده خواهی و مصرف گرایی و طغیانگری بهره می برند.

پولدارها برای فروش بیشتر نیازمند ورود مستقیم به عرصه ورزش و هنر و رسانه هستند. تولیدات شبکه خانگی و سینمایی مبتنی بر حمایت بخش خصوصی، برای جلب توجه بیشتر به استفاده از صحنه های مهیّج جنسی روی می آورند. تیمهای ورزشی از مدیران فاسد بهره می گیرند. رسانه های مورد حمایت پولدارها حقیقت را وارونه جلوه داده و به دفاع و عادی سازی فرهنگ چپاولگری می پردازند.

پولدارها نیاز به مناطق آزاد گردشگری دارند. مدیریت این مناطق برای رغبت افزایی در این جماعت، باید از بعضی حریمهای فرهنگی عقب نشینی کند.

پولدارها با استفاده از منافذ شرعی (وجوهات، وقف، هیات داری و...) به بعضی ائمه جمعه و جماعات و مداحان نزدیک میشوند و در قالب فعالیت دینی یا خیریه از نفوذ آنها برای ایجاد حاشیه امن در پرونده هایی مثل زمین خواری و جنگل خواری و ... بهره می گیرند.

پولدارها شهرکهای ویلایی امن در کنار دریا تأسیس میکنند، باستی هیلز می سازند، مجتمع های تجاری لوکس راه می اندازند. با راه اندازی فروشگاههای زنجیره ای و تبانی با کارخانه دارها در غیاب نظارت دولت، به افزایش سرسام آور قیمت از طریق درج مبالغ بالا بر روی اجناس و ارائه تخفیفهای صوری اقدام می کنند.

پولدارها تخلفات ساختمانی شان را با ماده صد جبران می کنند. پرونده تخلفات و اتهامات قشر پولدار از دادگاه کیفری به بخش حقوقی منتقل گردیده و کسی از سرنوشت آن مطلع نمی شود.

پولدارها بیمارستان تآسیس می کنند. کادر درمان بیمارستانهای دولتی بی انگیزه می شوند. مردم از مراجعه به بیمارستانهای دولتی پشیمان می شوند.

پولدارها وارد ستادهای انتخاباتی می شوند و نماینده انتخاب می کنند. آنها از این مسیر بر اجرای قانون و یا اصل قانونگذاری تأثیر می گذارند. در عزل و نصبها دخالت میکنند.

و...

مردم مانور تجمل و قدرت نمایی پولدارها را در سطح جامعه می بینند و آه می کشند. بعضی ها دچار سرخوردگی و بدبینی نسبت به نظام می شوند. بعضی هم تلاش میکنند از قافله عقب نمانده و خودشان را به آنها برسانند. طبقه نوکیسه اینچنین شکل می گیرد. بعضی مسئولین هم از همین قشر مردم هستند که تلاش میکنند از فرصت میز برای ارتقای طبقه اجتماعی خود استفاده کنند. ورود به عرصه سودجویی و تعارض منافع به همین صورت اتفاق می افتاد. سیاستهای بخش تولید، ساخت مسکن، خودرو، درمان و... تابع منافع قشر خاص می گردد. ضعفا بیش از پیش له می شوند. ارزشهای اجتماعی و نظام حاکمیتی دین به انزوا می رود.

نظام سرمایه داری بر ما چیره شده است؛ تصور می کنیم که دنبال عدالتیم. اگر پیام عاشورا (امر به معروف و نهی از منکر) و فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت (عدالت اجتماعی) را احیا نکنیم بازنده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۱۳ ب.ظ

هر کس شک دارد بین قرآن و عترت پیوندی ناگسستنی است و این دو امانت رسول الله، دو بال یک پروازند همزمانی اقدام کفار خارجی و داخلی در آتش زدن قرآن و نماد حماسه عاشورا را نگاه کنند.

دشمن از اسلام اصیل واهمه دارد. اسلامی که نسخه کامل هدایت بشر را در کتاب الله ترسیم کرد و نحوه اجرای آن را با دست هدایت ائمه اطهار به تصویر کشاند مغضوب نظام فکری سرمایه داری و استثمارگری است. الحمدلله بگوییم که گفته اند تُعرف الاشیاء باضدادها. تا زمانی که مخالفان ما با قرآن و اهل بیت در ستیزند پیروزی با ماست و مهر تاییدی است بر عیار صدق و صحت صراط المستقیم جبهه جهانی مستضعفان.

 

رئیس گروه قرآن و عترت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گلستان خبر داد رونمایی  از پوستر نخستین جشنواره ملی «داستانک قرآن و عترت» | وزارت فرهنگ و ارشاد  اسلامی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رحمت الله علیهم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۱ ق.ظ

photo_2023-07-23_11-01-53_fv05.jpg

 

من بابل نرفتم. بچه هایم رفتند. بدون اینکه من از آنها بخواهم بدون اینکه به من بگویند سید علی و صدرا دوتایی بلند شدند پیاده از شهرک دانش تا آرامگاه گله محله راه رفتند و مزار حسین منصف را پیدا کردند و فاتحه ای خواندند. این عکس را هم برایم فرستادند. سیدعلی یادش هست کوچک بود حسین با او کشتی میگرفت. چند جلسه هم با من آمده و حسین را دیده بود.

این شبها وسط روضه به یاد محمدحسین منصف، جواد جلالی نیا و حاج آقا یزدانی هستم. نوجوانی تا بزرگسالی من با آنها سپری شد. روحشان شاد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

الکتاب

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۵۷ ب.ظ

پانزده قرن گذشت. خواستند جلوی نشر آیات قرآن را بگیرند نشد. خواستند تحریفش کنند نشد، مشابهش را بیاورند نشد، ردش کنند نشد، طردش کنند نشد، تمسخر کنند نشد، شبهه بیندازند نشد، خب آتشش میزنند. این استیصال در واقع اعتراف به اعجاز قرآن است اذعان به شکست در تقابل با کلام وحی و مهر تأییدی است بر این ادعای خداوند رحمان که فرمود: انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون. 

غرب با همه داشته های فلسفی و مکاتب مادی و ادعای روشنفکری و تمدن و آزادی و فرهنگ و حقوق بشر و ابزارهای محیرالعقول هنری و رسانه ای در مقابل تنها یک کتاب که هزار و چهارصد و اندی سال پیش توسط پیامبری فاقد توان خواندن و نوشتن از سوی خداوند به دست بشر رسید کم آورده و عصبانی است.

 

قرآن به سر/علی رضا بدیع – پایگاه خبری تحلیلی وهار

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بیت المال، بیت الحال نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۸ ب.ظ

photo_2023-07-21_18-44-27_v954.jpg

photo_2023-07-21_18-44-21_5ch.jpg

 

با استفاده از ماشین دولتی، خانوادگی در روز تعطیل برای تفریح به لب چشمه روستای دیوا در بندپی غربی بابل رفته اند.

جمعه، 30 تیر 1402، سومین روز محرم الحرام، ساعت 18

مشغول خواندن خاطره ای از شهید قاسم تازیکه به قلم محمود محمدزاده هستم که البته هنوز منتشر نشده است. پیامک بالا به دستم رسید. پرسید عکس بگیرم؟ گفتم بگیر.

قاسم تازیکه پاسدار بود. لباسش خیلی وصله و پینه داشت. دوستش به او گفت چرا از تدارکات لشکر لباس نو نمی گیری؟ جواب داد: این لباس از پول بیت المال است. بیت المال میدانی یعنی چی؟ یعنی پولی که متعلق به مردم کارگر و پیر و درمانده است. من لباس پینه بسته می پوشم تا دیگر دست کسی در این مملکت پینه نبندد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منهای عدالت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۲۴ ق.ظ

برای ما چه فرقی میکند چپ باشد یا راست، مدافع هیچ مسئولی نیستیم مگر با عیار خدمت و صداقت. هر که دغدغه کار داشته باشد و مرام دین و آزادگی و آخرت گرایی و گناه گریزی و بیداری و بیدارگری در زمره حزب الله است هر که دنبال خیانت و خباثت و نفاق و لذت و شهوت و منفعت باشد از حزب شیطان ولو با ریش و عمامه.

ما منتظری ها و سید مهدی هاشمی ها و رفیق دوست ها و اکبر طبری ها و رفسنجانی ها و... را پشت سر گذاشته ایم مدیر کل ارشاد گیلان که عددی نیست.

اما

نهادهای اطلاعاتی و نظارتی! سر جدتان درست کار کنید.

تبعیض در برخورد قانونی با دانه درشتهایی مثل طبری و مافیای پتروشیمی و فولاد و بانکداری و ... قابل دفاع نیست. مردم انقلاب را با عدالت محک میزنند. اگر آموزش و بهداشت و رفاه و سربازی و اقتصاد و اشتغال و... از مدار عدالت خارج باشد عمر انقلاب به اتمام میرسد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شام غریبان!!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۱۰ ق.ظ

 

بچه بودیم با رفقای هم سن و سال قرار گذاشتیم دهه محرم هر شب به یکی از محله های اطراف برویم و مسجد و تکیه و هیات آنها را تماشا کنیم. فقط یک جا بود که صحنه خوبی ندیدم و در ذهنم سوال ایجاد شد. در یکی از محله ها مردها داخل تکیه نشسته بودند زیر پنکه سقفی. زنها باید در حیاط می نشستند حیاط که چه عرض کردم لا به لای علفزار قبرستان پایین تکیه در دل تاریکی. بعد از مراسم نوبت به شام که رسید ابتدا به مردها شام دادند بعد نوبت به خانمها رسید آنهم با چه وضعی. شاید باورتان نشود داخل ظروفی که مردها غذا خورده بودند بدون آنکه شسته شود دوباره غذا ریختند و دادند دست زنها! پرسیدیم گفتند هر شب اوضاع همین طور است.

عرض کردم که فقط در یک محل این برخورد بد را دیدم. سایر محله ها شکر خدا با درایت بهتری مواجه بودند.

حالا بعد از گذشت سی و پنج سال از آن خاطره کدر، مسجدی را در منطقه ای فرهنگی دیدم که مردها موقع مراسم عزاداری زیر کولر لم می دهند اما خانمها که لباسشان از ما مردها بیشتر است را فرستاده اند به محوطه بیرونی مسجد در گرمای تابستان بدون هیچ وسیله خنک کننده...

از هر امامی که بخواهیم سخن بگوییم نمیتوانیم از عدالت و انصاف و اخلاق نگوییم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با مسلم شروع میکنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ

موضوع: "مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) و پاداش آن‌ها" -  اللهم عجل لولیک الفرج، السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)،الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی  مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

 

میخواهی وارد محرم شوی باید مسلم باشی. رمز ورود به نهضت حسینی، اسلام است. تسلیم خدا بودن در زبان و بیان و قلم و ادعا نیست. مسلم غریبی کشید، تشنگی کشید، جراحت دید، اسیر شد، در یک قدمی شهادت هم به یاد حسین بود و دلسوز قیام خونینش.

رضا اسماعیلی را که سر می بریدند، بی تابی نکرد، گریه نکرد، نترسید، مردانه ایستاد و  گفت: یاعلی.

همایون مسکوب در فکر خودش غوطه ور بود. در دو راهی مرگ و زندگی، در کوران حادثه و حماسه پایش خواهد لغزید یا نه؟ روی مین که خوابید و معبر را باز کرد نفس راحتی کشید که در معرکه امتحان سربلند شده است.

مادر احمد کشوری بعد از شهادت او محمدش را هنگام نماز شب در هاله ای از نور دید. فهمید این پسرش هم ماندنی نیست. بی تاب نشد. نگفت که نرو. سفارش کرد راضی نیستم ساده و معمولی شهید شوی. مثل احمد بجنگ و شهید شو.

مصطفی چمران همه داشته های مادی عالم را داشت و در راه خدا هدیه داد.

حسین لشکری 18 سال اسارت کشید. هشت سال انفرادی بود. انواع بیماری ها به جانش افتاد. حاضر نشد به خواسته دشمن تن داده و  بر ضد کشورش مصاحبه کند.

عباس بابایی تسلیم خدا بود. هر چه مقامش بالاتر میرفت سختی بیشتری به جان میخرید. خانه سازمانی اش از همه محقرتر بود. خم میشد بچه شهید یا جانباز را روی دوش سوار می کرد و بر لبش گل لبخند می نشاند. لحظه وصال که فرا رسید با تن رنجور و نفس های شمرده اش زمزمه کرد: مسلم سلامت میکند یاحسین.

خون نوزاد شش ماهه را اباعبدالله به آسمان پاشید. سرش را بالا گرفت و گفت: هوّن علیّ ما نزل بی انّه بعین الله. آسان است برای من تحمل این مصیبت وقتی می دانم که خدا می بیند.

مشهورترین فرمانده نظامی دنیا، در خانه سازمانی زندگی میکرد. یک متر زمین و ملک و پس انداز نداشت. گاهی هم پول قرض میگرفت. سفارش کرد عشق دیده شدن نداشته باشید. بدانید آنکه باید ببیند می بیند.

ابراهیم هادی خوش تیپ و خوش قیافه بود. دخترها براندازش کردند و تکه ای انداختند. رفت موی سرش را از ته تراشید. مبادا به خاطر زیبایی و اندام او کسی به فکر گناه بیفتد.

محمد گلدوی زن داشت و دو بچه. تازه شغل درست حسابی گیرش آمده بود. شک نکرد. عامل انتحاری را چسبید از زمین بلندش کرد و به بیرون مسجد برد تا جان همه را نجات دهد به قیمت یتیمی فرزندانش.

خمینی را گفتند به پناهگاه برو. گفت همه که نمیتوانند به جای امن بروند.

علی محمودوند فرزند بیمار داشت. مجید عسکری فرزند نابینا داشت. سید روح الله عمادی از دردی که فرزند خردسالش می کشید در عذاب بود و اشک می ریخت؛ اما همه آنها در معرکه امتحان، خدا را بر تمام تعلقات خویش ترجیح دادند. پدر سید روح الله عجمیان پیکر اربا اربای جوانش را تا معراج شهادت بدرقه کرد و گفت سهم من از سفره انقلاب، وجود رهبری و اهتزاز پرچم اسلام است.

شیطان در قالب انسانی دلسوز نزد هاجر رفت و گفت چه نشسته ای که ابراهیم میخواهد فرزند زیبا و دردانه ات را قربانی کند. هاجر آرام و  مطمئن پاسخ داد اگر پیامبر خدا چنین میخواهد من حرفی ندارم.

مسلم باش تا احرام محرّم ببندی و در عرفه عاشورا، حج وصال با حق مطلق و کعبه جاودانگی را نصیب خود سازی. سپاه حسین، مسلم میخواهد آن را که در دو راهی خود و خدا، کم نیاورد و شک نکند. انما المومنون، الذین آمنوا بالله و رسوله، ثم لم یرتابوا، بعد از ایمان مرحله یقین است، اینکه در راه حق مبتلا به تردید نشوی و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله، اولئک هم الصادقون. رستگاری در اسلام است و محو شدن در قدرت اختیار و اراده حق. اگر راست میگویی که اسلام آوردی در همه زندگی ات مسلم باش. خودت را خرج کن. برای خدا قدم بردار و جز او و راه او را نبین.

حسین دخانچی قطع نخاع بود. گازهای سمی بدنش را دچار عفونت کرد. خیلی درد می کشید. تکه ای کاغذ برداشت بالای سرش نصب کرد. با خط خوش روی آن نوشته بود: چرا پای کوبم؟ چرا دست یازم؟ مرا خواجه بی دست و پا می پسندد.

همسر مهدی آقاجانی دیده بود او زیر مشکلات خم به ابرو نمی آورد و در دل سختی ها این جمله از زبانش نمی افتاد: الهی رضاً برضائک. روز تشییع مهدی، دلش پر درد بود اما در هر قدم با او همکلام شد: تسلیماً لأمرک، لا معبود سوائک...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دخترم مائده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کتاب خاطرات واقعی دخترم مائده - نقد و نظرات درباره کتاب خاطرات واقعی دخترم  مائده - بهخوان

 

همین اول کار قبل از اینکه متن مرا بخوانی بگو الحمدلله. خدا را شکر کن حتی اگر فقیری، بدهکاری، بیماری، مستأجری، شوهر نداری، بدبختی باز هم بگو خدایا شکرت. همین که هستیم، نفس میکشیم، دور همیم، یک روز عادی را میگذرانیم، الحمدلله و البته هیچ نعمتی بالاتر از شکرگذاری نیست.

کتاب "دخترم مائده" خیلی اتفاقی به دستم رسید مثل سایر کتابهایی که اخیرا در وبلاگ معرفی میکنم. بن خرید کتاب از وزارت ارشاد شامل حالم شد و گشتم داخل سایت هر کتابی که ارزان تر بود و چاپ قدیم، خریداری کردم. هر کدام که خواندم نظرم را همین جا با شما دوستان وبلاگی به اشتراک گذاشتم. اما

این کتاب "دخترم مائده" که از قضا نویسنده اش یک دکتر فیزیوتراپ بابلی است بنام عباس غلامی از همه کتابهایی که این ایام خواندم متفاوت تر بود. اشکم را خوش انصاف در آورد آن هم نه یک بار و دو بار ...

ضمن احترام به دوستان همشهری خودم که در عرصه نشر زحمت میکشند اما چندباری حسرت خوردم که کاش این کتاب را یک ناشر حرفه ای تر با قدرت توزیع بالاتر منتشر میکرد. این داستان واقعی کاملا مستعد ساخت یک مستند و یا حتی فیلم سینمایی است به خصوص در شرایطی که شکر خدا همه شاهدان عینی زنده اند و حضور دارند و دسترسی به مدارک قابل بررسی و اثبات مدعا راحت تر است.

مائده دختر سیزده ساله نازنین و آفتاب مهتاب ندیده یک خانواده مرفه شمالی که خوشی زده است زیر دلشان و برای تنوع و رهایی از یکنواختی امکانات مترقی رفاهی، عزم اقامت به کشور دوست و برادر کانادا را دارند به ناگاه دچار نوعی سخت از بیماری سرطان میشود که هفتاد درصد مبتلایان به آن در طول درمان، جان شیرین خود را از دست داده اند.

دکتر عباس غلامی بخش هایی از رنجی که در آن مدت کشید را بر زبان قلم جاری ساخته و توصیف نموده طوری که چهارستون بدن آدم را به لرزه در می آورد. فیزیوتراپ همشهری ما که از قضا روحی لطیف و دلی نازک و عاطفی دارد مدتی البته از روزنه نور هدایت اهل بیت فاصله گرفته بود که به توصیه و تشویق خواهرانش دوباره به دامان معنویت و خلوتگاه آغوش حق بازگشت و مراد خویش را ورای تکاپوی اجتناب ناپذیر علم طب، از ساحت قدسی ملکوتیان طلب نمود تا آنکه دست عنایت خدا را دید و ...

چند سال پیش با دوست پزشک متخصصی در مشهد بحث میکردم. آن موقع که ما طلبه ها دریافتی مان از حوزه حدود هفتصد هزار تومان بود او ماهی پنجاه میلیون تومان به گفته خودش درآمد داشت. انواع امکانات مادی هم در اختیارش بود. میگفت شما چون فقیر هستید خدا را می پرستید. گفتم ما چون غنی هستیم پول را نمی پرستیم. میگفت چون نقص و نیاز را حس میکنید مثلا شفا میخواهید و... خدایی را برای خود ساخته اید. جوابش را دادم و البته این را هم گفتم حتی اگر چنین باشد بگذار همین مردم فقیر و نیازمند و ضعیف تکیه گاهی در عالم معنا داشته باشند، ناامید نمانند و ... پول و علم و قدرت و شهرت، حلّال همه مشکلات نیست.

دکتر عباس غلامی یک جایی از کتاب می گوید که در کنار همه تلاشهای درمانی به دعا هم پناه آورد. یک آدم معمولی به او گفت دعاها مثل تیرهایی هستند که از همه طرف پرتاب میشوند ان شاءالله یکی شان به هدف نشسته و اثر میکند. چقدر با این سخن آرام شد. از همه خواست برای دخترش دعا کنند. دعاها بالاخره اثر کرد. در روایات هم دعا را سلاح مومن دانسته و توصیه شده برای همدیگر دعا کنید که دعای غیر در حق انسان به اجابت نزدیکتر است.

کتاب دخترم مائده را بخوانید و با یادی از امام رضا، حسین بن علی و مولایمان ولی عصر در خلوت خود اشک بریزید. ما همه فقیریم و بدون خدا، هیچ. انسان ضعیف است حتی در مقابل یک پشه و یا یک ویروس بسیار کوچکتر از پشه؛ این از منظر مادی. از نظر معنوی هم که هر آن احتمال غفلت و گناه و سقوط از ما دور نیست. هر لحظه به یاد خدا باشیم دل در گرو کفایت او بسپاریم حتی در حد بستن بند کفش، خدا را در نظر داشته و حمایتش را طلب کنیم.

و البته همچنان معتقدم خدا کسی را اسیر دو جا نکند، دادگاه و بیمارستان؛ من از این دو بیزارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اصل این اتفاق مبارک است

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ق.ظ

چند راهکار ساده برای زنده کردن معماری ایرانی ــ اسلامی/ آپارتمان هایی با  طراحی حمام و دستشویی در یک جا!- اخبار تهران - اخبار اجتماعی تسنیم | Tasnim

 

ببینید شاید پیشنهاداتی که این دوستان مطرح کرده اند در جزییات قابل مناقشه و بحث و فحص باشد که قطعا همینطور است اما اصل این رویکرد را باید به فال نیک گرفت که عده ای جوان دلسوخته و با سواد در حوزه و دانشگاه دور هم جمع شده و فارغ از هیاهوی رسانه ای و غوغای اغواگر فضای مجازی، فراتر از سطح و پوسته به بررسی عمقی نیازهای تمدنی کشور پرداخته و الگویی را مبتنی بر آسیب های موجود و آرمانهای بر زمین مانده و اصول جهان شمول دین طراحی نموده اند. جالب است بدانید به رغم اهمال و قصور فکری بسیاری از مسئولان که درک کاملی از تئوری جهانی انقلاب اسلامی ندارند، خبر زیر باعث لرزه بر ستونهای رسانه ای دشمن شد. اینترنشال نخستین تریبونی بود که توجه به سبک زندگی ملی و اسلامی گنجانده شده در خبر زیر را برنتافت و بر ضد آن به تکاپو افتاد. اما اصل خبر:

"🔴شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی، بزرگ‌ترین راه‌حل‌هایی فقهی برای ایجاد تغییر در ۱۲ مسئله تمدنی در کشور را پیشنهاد داده است.

🔻تبیین و اجرای این بسته‌های تمدنی، وضع زندگی مردم را بهبود بخشیده و ما را یک گام به تمدن‌سازی نزدیک‌تر خواهد کرد.

📚این اولویت‌‌ها عبارت است از:
۱. الگوی ساخت مسکن ۲. الگوی مدیریت شهری ۳. الگوی سلامت کشور ۴. الگوی آموزش‌و‌پرورش ۵. الگوی محرومیت‌زدائی ۶. الگوی نگهبانی از نظام ۷. الگوی مدیریت راهبردی ۸. الگوی برنامه و بودجه ۹. الگوی تجارت کشور ۱۰. الگوی تنظیم و انتشار خبر ۱۱. الگوی تقنین کشور ۱۲. الگوی امنیت کشور

🔹این بسته حدود ۴۰۰ تصمیم زیرساختی، مشارکتی و ارتباطی را برای اداره جامعه به مجلس، دولت و قوه قضائیه پیشنهاد می‌کند."

 

نباید فراموش کرد که بالاترین هدف تهاجم فرهنگی دشمن یا همان اندلس سازی جامعه دینی، تغییر سبک زندگی به منظور دگرگونی در ذائقه ها و مطالبات و آرمانها و خنثی سازی انگیزه های معنوی و هویتی است. در مقابل آنچه که باید مهمتر از واکنشهای سطحی و شعاری و زودگذر مورد اهتمام نهادهای مقوّم نظام و اتاق فکرهای بالادستی اندیشه ورز انقلاب اسلامی قرار بگیرد اصلاح و احیای سبک زندگی اسلامی و ملی در راستای بسترسازی تربیت معنوی و انسانی و هویت محور است. صدمه تمدنی غرب به جامعه ایرانی صرف تغییر در وضع حجاب و ترویج فساد نیست. تقلید کورکروانه ما از سبک معماری و آموزش و هنر و تغذیه و بهداشت و مدیریت و بانکداری و... اجانب از ریشه ای ترین مصادیق نفوذ فرهنگ بیگانه در بطن امت اسلام است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خط قرمز مسئولان در مطالبه گری!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۰۷ ق.ظ

حجاب» تنها دغدغه متحصنین قوه قضائیه نیست | خبرگزاری فارس

 

طلاب و بسیجیان متحصن در مقابل قوه قضاییه چند مطالبه دارند که بارها در بیانیه هایشان بر روی آن تأکید کرده اند:


استرداد ۵۳۰ هزار میلیارد تومان که توسط گران‌فروشی شرکت های فولاد وپتروشیمی از جیب ملت غارت شده است
بستن پهنای باند پیام رسان های دشمن تلگرام و وات ساپ و اینستا. محاکمه کسانی که صدها هزار میلیارد تومان از اینترنت بین اللملی به جیب دولت یا خود می زنند.

جلوگیری فوری از بی‌حجابی و دیگر گناهان علنی 
 محروم کردن مکشفه‌ها از خدمات دولتی 
ساماندهی فوری فضای مجازی
 حمایت قاطع از آمران به معروف و ناهیان از منکر
 محاکمه‌ی سران فتنه، حسن روحانی، مفسدان اقتصادی اعم از ابر بدهکاران بانکی و شرکتهای فولاد و پتروشیمی عوامل اصلی گران سازی
احقاق حقوق عامه و برخورد قاطع با سلبریتی‌های اغتشاشگر و تحریک‌کننده‌ی اغتشاشگران 

 

از میان مجموع این مطالبات، مقابله محدود با کشف حجاب مورد موافقت مسئولان قرار گرفت و دو سه روز اخیر در حال پیاده سازی است. مقابله با مفسدان اقتصادی و رانتخواری و ... مورد توجه قرار نگرفت. به هر حال مسئولان هم برای خودشان خط قرمزهایی دارند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فعلا شلوارتان را بالا بکشید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۶ ق.ظ

photo_2023-07-18_06-34-46_0bwt.jpg

 

باور کنید تو چشم ما نگاه میکردند و میگفتند یکماه دیگر چه می کنید؟ حکومت یکماه دیگر بیشتر دوام نمی آورد. شوخی و جدی میگفتم خیالتان تخت از قدیم گفته اند آخوندها چیزی را که بگیرند پس نمیدهند حالاحالاها حکومت تغییر نمیکند. صبح تا شب در بوق و کرنا می کردند که شما خبر ندارید مسئولان دارند یکی یکی اموالشان را می فروشند و فرار می کنند...

چند ماه گذشت؟ سران لمپن اپوزیسیون که علنا افتادند به جان هم. تذکر برای حجاب که دوباره شروع شد. لات های کوچه خلوت با خشتک پاره گرفتار چنگال قانون شدند. دولت هم این وسط دلار را به دو برابر قیمت رساند، کسری بودجه اش جبران شد و دوست و دشمن را نقره داغ کرد.

یک چیزی شنیده اید که سال 57 انقلاب شد و ژاندارم منطقه و مهره آمریکا سرنگون شد ولی نمیدانید انقلاب ما انگیزه الهی داشت، رهبرانی از جنس مردم و اهل علم و دانش و فضلیت داشت... شما شلوارتان را بالا بکشید شاهکار کرده اید. بیخود که نیست منتهای آمالتان شده است بوسیدن در کوچه و آغوش رایگان و سلف مختلط. میوه های کرم خورده فضای مجازی را چه به درک معنای انسانیت و قیام و جهاد و شهادت؟ جنبشی که انگیزه اش حول محور شکم و حومه باشد نهایتا زیر پتو بالانس بزند شاهکار کرده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عزراییل در نمیزند!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ

photo_2023-07-18_06-31-01_kukc.jpg

 

سید اولاد پیامبر مرحوم سید محمد حسینی نوجوانی 15 ساله بود اهل لاله آباد بابل که ناگهان دچار ایست قلبی شد و درگذشت. روز گذشته به خاک سپرده شد. از این نوع اخبار هر روز در گوشه و کنار جهان به گوش می رسد. مرگ، بزرگ و کوچک و فقیر و غنی نمی شناسد. به کسی هم خبر نمی دهد. برای همین گفته اند هر لحظه را لحظه آخر عمر دانسته و قدر آن را بدانید. چنین اتفاقاتی البته اگر در بلبشوی اغتشاشات رخ بدهد قطعا برچسب سیاسی به خود می گیرد اما حقیقت امر آن است که برای رفتن باید آماده بود. خدا به بازماندگان صبر بدهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دغدغه و حرکت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۴ ق.ظ

لبخند یاسین: زندگی‌نامه و مجموعه خاطرات شهید محمدعلی لردی (جلیلی)

 

میدانید چرا شهدا حاجت می دهند؟ یک علت اصلی اش بر میگردد به این که آنها این دنیا در زمان حیات ظاهری هم موثر بودند و اهل دغدغه.

در زندگی هر شهیدی لحظاتی را ملاحظه خواهید کرد که دل بی پیرایه شان مملو از حس خیرخواهی برای دیگران بود. قدم برداشتن برای دیگران چه در بعد مسائل مادی و حل مشکلات زندگی و یا ابعاد معنوی و اصلاح گری از ویژگی های مطلق شهداست. حالا بماند که اصل مجاهدت و حرکت به سمت جبهه و حضور در خطوط نبرد با متجاوز هم شمه ای دیگر از وجه دغدغه مندی و تلاشگری شهداست چه اینکه همیشه پیرامون خود افرادی را دیده ایم که نسبت به وضع دیگران حسی نداشته و یا نهایتا به حرف و همدردی بسنده می کنند. اهل عمل کم هستند آنهم عمل با اخلاص و توام با معنویت و اعتقاد به توحید. اساسا خدا نگاه اجتماعی و دیگرخواهی دارد و از این رو بهترینهای امت رسول الله را از میان اهل حرکت و جهاد گلچین نموده و بالاترین مرتبه عرفان را برای آنان قائل است. چنین است که روح شهید نیز شاهد حقایق عالم بوده و به اذن خدا شفیع دنیا و آخرت مومنان قرار می گیرد.

این خاطره را هم از رزمندگان مختلفی شنیده ام افرادی که اهل یقین و اخلاص بودند با خواندن آیه وجعلنا از شرّ نگاه دشمن در امان می ماندند. یکی اش همین شهید نوجوان محمدعلی لردی که وقتی دید بعضی دوستانش اعتقادی به اثر این آیه ندارند بلند شد و سه خاکریز پیاپی دشمن را در روز روشن طی کرد و یادگاری نیز از سنگر خصم برای همرزمانش سوغات آورد.

کتاب لبخند یاسین را خواندم. مهمترین و برجسته ترین وجه این اثر سادگی متن و صفای باطن نگارنده است که ظل عنایت شهید، پرتویی از انعکاس نور وحدانیت وجود شهدا را در قالب کلمات، ترسیم نموده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا