اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۳۸۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

فرصت و تهدید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۵۲ ق.ظ

کرسی های آزاداندیشی؛ مطالبه بر زمین مانده دانشجویان - خبرگزاری مهر | اخبار  ایران و جهان | Mehr News Agency

 

دیروز دوستی تماس گرفت و ساعتی درد دل کرد. از نظر ایدئولوژی و سیاسی با هم فاصله داریم اما جوانی آزاد و خیرخواه است. الحمدلله پرونده ای که برایش ساخته بودند در خصوص ارتباط با بیگانه و تبانی بر ضد نظام و... به خیر گذشت و تبرئه شد.

نظام اسلامی، آرمانهای شهدا و حاکمیت ولایت فقیه از مهمترین خط قرمزهای ماست که درباره آن با کسی شوخی نداریم منتها مبتنی بر عقل و اندیشه و دلیل. به نظرم باید از کسانی که علنی با ما مخالفت می کنند کمتر هراس داشته باشیم تا کسانی که با ظاهر موجه و دهان بسته و مجیزگو به ساختارها نفوذ کرده و با رانتخواری و گسترش فساد اداری ضرباتی جبران ناپذیر بر پیکره اعتماد عمومی وارد می سازند. ما باید سعه صدر بیشتری داشته باشیم و مخالفین خود را لزوما عنصر دشمن ندانیم البته دوستان منتقد و مخالف هم دقت کنند از این سعه صدر بهره برداری سوءنداشته و درصدد القای شبهات و آسیب به مبانی دین و انقلاب برنیایند. وقتی صلاحیت دانه درشتهای فتنه برای تصدی امور کلان اجرایی کشور تایید میشود گیر دادن به جوانهای خام و فریب خورده و بی کس و کار چندان منطقی به نظر نمی رسد.

چقدر خوب بود راهکار مدبرانه رهبری اندیشمند انقلاب را در حوزه و دانشگاه جدی گرفته و به جای قیل و قالهای زیانبار مجازی با تشکیل کرسی های آزاداندیشی به نقد و نظر و تضارب آراء می پرداختیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تنها وفاق محتمل

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۴۶ ق.ظ

مهار گرانی؛ تنها با افزایش تولید - ایرنا

 

هنوز مدت زیادی از روی کارآمدن دولت جدید نمی گذرد که نان و شکر و بعضی ارزاق و شوینده ها و بلیت حمل و نقل بین شهری گران شد، مالیات از بازنشسته ها دوباره به جریان افتاد و... دولت در ازای دست درازی به جیب مردم طرح و برنامه ای برای توسعه کشور و رفاه عمومی و رفع مشکل مسکن و اشتغال وازدواج و ... ندارد.

خیز دولت برای گرانی برق و آب و بنزین و ... هم کاملا مشهود است. بیم آن می رود مردم و نظام از ناحیه سوءمدیریت دولت بی برنامه و شلخته و شرکت سهامی ظریف-پزشکیان-قالیباف لطمات سختی متحمل شوند.

شخصا از این دسته گل مشترک شورای نگهبان-اصلاح طلبان و عزیزان آذری زبان نمی گذرم.

دولت پزشکیان در تنها موضوعی که موفق به تحقق وفاق خواهد شد ایجاد وفاق عمومی بین همه لایه های اجتماعی در مخالفت با دولت خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلبر و جانان من برده دل و جان من

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۵۱ ق.ظ

همین را می خواستی آخر؟ دلم را به بازی بگیری و روحم را ویران سازی؟ یک چیزی می دانستم مقاومت میکردم بهانه می آوردم و نمی آمدم. دیگران را بدرقه می کردم کمک می کردم هل شان می دادم خودم نمی آمدم. چسبیده بودم به همین زمین گرم و از دور سلامم را حواله می ساختم. یک چیزی می دانستم که نمی آمدم. این بار گفتم خانواده ام چه گناهی دارند. پدری که این قدم را برای بچه هایش برندارد در حقشان کوتاهی کرده، عمر است دیگر آمدیم و جام گذرانش لبریز شد، سر شکسته و بدهکار نمانم. رفتیم و برگشتیم.

الان هشت روز است از سفر برگشته ام. مات و مبهوت مثل گم گشته ای در دیار غریب، هاج و واج به اطراف نگاه میکنم. گاه عکسها را یکی یکی جلوی چشمم رژه می برم، بلکه کمی آرام شوم. مثل آتش گرفته ای که خنکای قالب کوچک یخ هم لحظه ای او را غنیمت باشد. باورت می شود کفشهایم را هنوز واکس نزده ام. خاک و غبارش را هر روز آرام دست می کشم و نسیمی خنک را در وجودم می پراکنم و عطری که یاد تو را در بند بند کالبدم به ارمغان می آورد. مجنون شده ام و سودای دیدار دوباره ات مرا به ستوه آورده. آخرش را که می دانم جان در راه تو تقدیم می کنم. مرا می کشی بکش؛ اما دوری ات را از من دور نگاه دار. دیگر هیچ کار و برنامه و هدفی برایم اهمیت سابق را ندارد. انگار دیگر کاری جز حسرت دیدار ندارم. تپش های قلبم، نفس نفس حیاتم، پلک زدن هایم، همه به یاد توست. نباید مرا فرا می خواندی حالا که بردی و دل بردی و جنونم دادی، حسرت فراق را از من بگیر. قرار دل بی قرارم باش. جرعه ناب وصالت را میهمان عطش ناتمام این هجران کن. دوباره و سه باره و چند باره، زود به زود مهیای سفر ساز و مقدماتش را خودت هموار کن. من بی ضریح نگاهت دور از گنبد ابتلایت محروم از هوای تو می میرم آقا جان، یک کاری کن. این آتش درون، تاب مرا بریده... می کشی مرا حسین...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با جنبه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۵۰ ق.ظ

کاریکاتور دیدنی گل آقا از مرحوم حبیبی | سایت انتخاب

 

خدا رحمت کند دکتر حسن حبیبی را. دیروز در اخبار در جریان بازدید سید حسن خمینی خواندم بنیاد فرهنگی امیرکبیر را مرحوم حبیبی با هزینه شخصی از خود به جا گذاشته و مجموعه ای از کتب و نیز هدایای دریافتی را در آن به معرض نمایش و استفاده عموم قرار داده است. سالها پیش در کتاب خاطرات دکتر امینی نخست وزیر قجری محمدرضا پهلوی که در کیهان لندن منتشر شده بودم خواندم که دیداری با دانشجویان تهران داشت و سخنگویشان دکتر حسن حبیبی بود و همانجا پیش بینی کرد که او آینده ای درخشان خواهد داشت. حسن حبیبی مدتی وزیر و نیز سالها معاون اول رییس جمهور بود و در مشاغل و مسئولیتهای حساس دیگر از تنظیم پیش نویس قانون اساسی تا دبیری مجمع تشخیص مصحلت نیز حضور داشت. وی به هنز علاقمند بود و خودش نیز گاهی شعر می سرود. کتابهای خوبی نیز در باره علم حقوق و نیز هنر از وی به جا مانده است. 

خودم ان شاءالله از گنجینه به یادگار مانده وی بازدید خواهم داشت اما یک نکته به ذهنم رسید که عرض میکنم خدمتتان. همه می دانند که در دهه شصت و اوایل هفتاد مساله نقد و اعتراض جایگاه چندانی در رسانه ها نداشت و چندان مورد تحمل قرار نمی گرفت. نشریه طنز گل آقا یک نشریه حرفه ای جذاب و منتقد بود که در آن برهه به بیان معضلات اجتماعی پرداخت. جالب است یادآوری کنم با اینکه یکی از اصلی ترین سوژه های طنز و کاریکاتور گل آقا دکتر حسن حبیبی بود اما به اذعان چندباره مرحوم کیومرث صابری فومنی (گل آقا) حسن حبیبی یکی از جدی ترین و فعال ترین حامیان نشریه به شمار می آمد. پیشنهاد می کنم این وسعت نظر و تحمل نقد و سعه صدر مرحوم نیز در موزه یادبود وی به نوعی مورد گوشزد و توجه قرار بگیرد که درس اخلاقی کاربردی برای اهالی سیاست خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سنگین حرکت کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ق.ظ

سفره ی دل - چکامه های تنهایی

 

دیروز خواهر بزرگواری تماس گرفت تحصیل کرده است و چه بسا به زودی در شمار اساتید دانشگاه قرار بگیرد. گله داشت از تجربه تلخ حضور در فضای مجازی و گستردن سفره دل و اعتماد به مخاطب و ... می گفت از این ناحیه خیلی لطمه دیدم. وی که از فعالین مذهبی دانشگاه است مدعی است توسط بعضی فعالین اصلاح طلب تحت نظر بوده و بعدها متوجه شده که حرفهای وبلاگی اش را علیه او به کار برده و یا تحقیرش می کنند.

خدمت شما عارضم بنا بر هزاران بار تجربه مکرر روزگار اساسا درد دل کردن در فضای عمومی و بیان مشکلات شخصی در بستر فضای مجازی یا غیر مجازی منافی شخصیت و کرامت انسانی است و در درجه اول حتی اگر کسی سوءاستفاده نکند انسان را خوار و کوچک می سازد. آدمهای بزرگوار و محترم، سنگین و با وزانت هستند و دردها و مشکلاتش را فریاد نمی زنند. نکته بعد اینکه حتی بیان خوشی ها و توفیقات و احیانا پز دادن در فضای عمومی اعم از مجازی و غیرمجازی هم صحیح نیست و ممکن است حسادت و بدخواهی دیگران را رقم بزند. انسانها مرد یا زن هر چقدر از خودشان کمتر بگویند و حدیث نفس را کنار بگذارند در منظر عموم بزرگتر و نجیب تر و دوست داشتنی تر خواهند بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این روز دوباره تکرار میشود؟

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۰۹ ب.ظ

کدام عالم شیعه پیشنماز مسجدالاقصی شد؟ نماز جمعه ای با اقتدای یکصدهزار نفری مسلمین به عالم شیعه. چه کسانی تلاش دارند فلسطین نه تنها محور وحدت مسلمین نبوده بلکه مساله اول کشورهای اسلامی تلقی نشود؟ 

خواندن این ماجرای تاریخی، زیبا و غرورانگیز است. امیدوارم روزی قدس آزاد شود و همه مسلمین چه شیعه و چه سنی بتوانند در آن به اقامه نماز بپردازند. روزی برسد دیگر هیچ کودک فلسطینی زیر پنجه خفاشان صهیون دست و پا نزند.

این مطلب را بخوانید:

عکس با کیفیت تمبر پستی شیخ محمد حسین کاشف الغطا - گرافیک با طعم تربچه

 

علامه محمد حسین کاشف الغطاء در سال 1350ه.ق برای شرکت در کنفرانس سراسری اسلامی که در قدس برگزار می‌شد، با دعوت مجلس اعلای اسلامی فلسطین، حاضر شد و در شب اول کنفرانس نماز جماعت باشکوهی با تدبیر مفتی قدس و به امامت کاشف الغطاء برگزار شد که به نوعی نقشه دشمنان اسلام را نقش بر آب کرد.

روز اول کنفرانس

برای نماز مغرب به مسجدالاقصی رفتیم. جمعیت در آن مسجد مبارک موج می زد. پس از اذان، صف ها بسته شد. مسجد دیگر جا نداشت و صفوف به صحن و فضای باز کشیده شد. جناب مفتی امین‌الحسینی(مفتی قدس) که خدایش نگهدار باد، دست مرا گرفت و به صف اول نزدیک محراب برد. پس از فریضه ی مغرب و نماز نافله، قاریان در بالادست مسجد، یک حزب از قرآن کریم را تلاوت کردند. سکوت حکمفرما بود و حتی صدای پچ پچ شنیده نمی شد. پس از خوانده شدن قرآن، جمعیت در همان صفوف خود ماندند و حدود سه ربع ساعت به ذکر و تسبیح یا گفت و گوی آهسته با هم پرداختند.

آن رویداد اسلامی (نماز جماعت مذاهب)

مؤذنان، بانگ نماز عشاء را سر دادند. در آن جرگه، عالمان بزرگی از دیگر کشورها و نیز رجال تمام بلاد اسلامی حضور داشتند؛ کسانی چون التفتازانی، النجار، رشید رضا صاحب مجله‌ی المنار، شیخ نعمان الأعظمی و حتی امثال علامه سید حبیب العبیدی مفتی موصل، سید محمد زبارة وزیر و رییس قصر پادشاهی و نماینده‌ی امام یحیى(امام یمن)، محمدعلی پاشا علوبة ، همچنین علامه أحمد رضا و علامه سلیمان ظاهر و دیگر بزرگانی همطراز آنان و رجال برجسته ی اسلام که برشمردنشان از عهده‌ی این قلم بیرون است. نیز علمای فلسطین و رجال بزرگ صنعاء، یافا، عکا، جنین و جمعی از رجال سوریه.

در پی اذان عشاء که مهیای برخاستن برای نماز بودیم، جناب مفتی به اتفاق امام مسجدالاقصی با جمعی از علمای قدس آمدند و دست مرا گرفتند و گفتند بیا جلو که مسلمانان نماز عشاء را پشت سر تو بخوانند. تدبیر ما این است که همه به تو اقتدا کنند.

من قدری دودل شدم. دچار حیرت گردیدم و درنگی کردم، زیرا امری بی سابقه و ناگهانی بود. اما به هر حال جلو رفتم. منادیان در اطراف و بیرون مسجد بانگ برآوردند که امام جماعت، کاشف الغطاء است. من نماز را با تمام و آداب و سنن آن اقامه کردم. پس از نماز دیدم یک منبر بلند وسط مسجد گذاشته و رویش پرده ها و پارچه های پربها انداخته اند. جمعی از آقایان روحانیان و پیشاپیش آنان جناب مفتی که خدایش یاور باد، پیرامونم را گرفتند و دسته جمعی مرا از محراب تا کنار منبر بردند. بر منبر نشستم و میان آن جمعیت انبوه یک ساعت و نیم بی آمادگی قبلی سخن گفتم. در طلیعه‌ی کلام نیز این فرمایش خداوند جل شانه را به رسم براعت استهلال تلاوت کردم که:

بسم الله الرحمن الرحیم «سبحان الذی أسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى الذی بارکنا حوله لنریه من ءایاتنا إنه هو السمیع البصیر» (الإسراء/1)

از سخن مفسران یاد کردم که گفته اند معنای برکت در اطراف مسجد الأقصى، کثرت درختان، نهرهای جاری، پاکی هوا و این چیزهاست. افزودم که اما امشب معنای دیگری برای برکت این مسجد پیدا شد، که همین اجتماع عظیم و آشنایی حاضران باهم است، اگرچه سرزمین هایشان از یکدیگر دور، فاصله‌ی شهرهایشان از هم بسیار و زبان هایشان گوناگون باشد؛ سپس فواید جلسه و مشاورت و تضارب آرا و دیگر جنبه های اجتماعی و اخلاقی را گفتم.

گروهی روزنامه نگار نیز، اطراف منبر سخنانم را می نوشتند؛ از جمله سید بزرگوار آقای منیف الحسینی صاحب جریده الجامعة الاسلامیة.

یکی از آنان گفت از هر ده کلمه ات فقط یکی را توانستیم بنویسیم؛ بس که بیانت روان و کلماتت پیاپی و سیل آسا بود.

منبرم طول کشید، زیرا نمی دانستم خطیبان دیگری نیز هستند که می خواهند پس از من سخن بگویند. مردی آمد و آهسته زیر گوشم گفت: استاد! آقایان دیگری هم در جمع نشسته و منتظرند که فرصت را به آنان بسپارید تا سخن بگویند، پس لطفا به همین مقدار بسنده کنید و به منبرتان پایان دهید. خواسته‌اش را پذیرفتم و موضوعی را که درباره اش سخن می گفتم جمع کردم و از منبر پایین آمدم. پس از من خطیبانی پیاپی به منبر رفتند؛ مانند العزام ، رشیدرضا، تفتازانی و دیگران.

حادثه‌ى العزام

در همین اثناء بود که آن ماجرای مشهور العزام رخ داد، اما جناب مفتی الحسینی که خدایش نگهدار باد، به لطف الهی توانست آن مشکل را مدبرانه حل کند، وگرنه می‌رفت تا کنفرانس در گهواره بمیرد و پیش از تولد جان دهد. دامی گسترده بودند، اما خداوند مسلمانان را از شر آن حفظ فرمود.

[حمید المطبعی در کتاب خود موسوعة المفکرین و الأدباء العراقیین، که شرح حال محمد بهجت الأثری را می نویسد آورده که: «یهودیان و برخی پادشاهان در صدد بودند آن کنگره را به کلی برهم زنند و شایع کردند که کنگره دچار اختلاف نظر و چنددستگی شده است. مراسم افتتاحیه در شب ۲۷ رجب سال ۱۳۵۰ه.ق نا آرام و پر سروصدا شد. اما مفتی الحسینی مدبرانه آن فتنه را خاموش کرد. صهیونیست ها و استعمارگران در روزنامه های خود شایعه پراکنی کردند اما اعضای کنفرانس در نخستین روز جمعه ای که پس از آن فرا رسید، از دفتر رئیس کنفرانس خواستند تا در روزنامه های محلی و بین المللی اعلان گردد اعضای کنفرانس همگی می خواهند امام جمعه‌ی آن هفته‌ی مسجدالاقصی مجتهد نجفی شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء باشد. این خواسته انجام شد و بیش از یکصد هزار نفر مسلمان نماز جمعه را در مسجدالاقصی به امامت آقای کاشف الغطاء برگزار کردند.» (نک: موسوعة المفکرین و الأدباء العراقیین، المطبعی، حمید، بیروت، دار الراقدین، ۲۰۱۴م، ج ۴، ص ۱۰۲)]

بازتاب برگزاری کنفرانس در جهان و خبر آن در رادیو رویترز

وضع به همین منوال بود تا روز جمعه که اهالی دهات فلسطین و حومه در مسجدالأقصی جمع شدند. جمعیت به همان اندازه‌ی شب معراج(شب 27 رجب، افتتاحیه کنفرانس) بود[1]. اقتدای مسلمین به من، در آن شب نیز خیلی سروصدا کرده و در دیگر کشورها با اعجاب و خوشحالی همراه شده بود؛ به ویژه در پایتخت های اروپایی خیلی روی آن موضوع حرف زده بودند. رادیو رویترز همان شب گفته بود: یک حادثه‌ی شگفت آور جهان که از صدر اسلام تا کنون سابقه نداشته، این است که فرقه های مسلمین با تمام اختلافشان در مذهب و مشرب، به یک عالم شیعه اقتدا کرده اند.

[1] این همان نماز جمعه‌ی باشکوهی است که آیة الله کاشف الغطاء در قدس اقامه کرد و یکصد هزار نفر از پیروان مذاهب مختلف اسلام به وی اقتدا کردند.

منبع: کتاب بند بند سرگذشتم(خاطرات علامه کاشف الغطاء)، صص135-142

برگرفته از سایت اخوت

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عباس منصور اهل بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۴۶ ق.ظ

تصاویری دیدنی از جزیره خارک

 

عباس منصور را نمی شناسم و اگر کسی شناخت یا اطلاعی درباره وی دارد ممنون میشوم پیام بگذارد. این مطلب اشارتی درباره اوست:

قبل از آنکه مرا به خارک بفرستند؛ یک روز سرهنگی به نام کیانی که گویا با سرهنگ بابا امجدی که رئیس ساواک آبادان بود، برادر بود، مرا احضار کرد و گفت: «تو چه کار کرده‌ای؟» گفتم که من بی‌گناهم و مرا بیخود گرفته‌اند. و تلفن کرد و پرونده مرا آوردند. وقتی پرونده مرا آوردند. من دیدم آن اعلامیه‌ای که قبلاً توضیحش را دادم و به قد یک کف دست بود، لای پرونده هست؛ و زیرش هم خط قرمز کشیده‌اند. گفت پس تو کاره‌ای هستی و بیخود خودت را به موش مردگی می‌زنی. باید بروی خانه آسید محمد بهبهانی و توبه کنی. خانه او در خیابان پانزده خرداد بود؛ و هر کس را که می خواست از مبارزه با شاه توبه کند به خانة او می‌فرستادند. سیدمحمد بهبهانی با دربار رابطه نزدیکی داشت. و به نظر من یک روحانی نما بود. خلاصه به من هم فشار آوردند که تو هم به خانه بهبهانی برو. بهبهانی همان طور که گفتم از آن آخوندهای درباری بود و با دربار کاملاً ارتباط داشت. من گفتم چرا من باید پیش آقای بهبهانی بروم؟ من خودم یک روحانی هستم. یک آخوند اسلامی هستم. پیش او بروم که چه شود؟ من گناهی نکرده‌ام که بروم توبه کنم. این را که گفتم بلند شدم و همان طور به دیوار تکیه دادم. گفت پس می‌خواهید چه کنید؟ گفتم مرا از ایران تبعید کنید. گفت کجا تبعید کنیم؟ گفتم به نجف اشرف. خندید و گفت نه تو را به مسکو تبعید می‌کنیم! این حرف را از این رو زد که می‌خواست مرا کمونیست معرفی کند. این را که گفت بیرون رفت و من هم بیرون آمدم و به سلول خود برگردانیده شدم. یکی دو روز بعد هم مرا به خارک فرستادند
من را به جرم اخلالگری از زندان قزل قلعه به زندان جزیره خارک تبعید کردند. در میان یک عده شصت و یک نفری که دکتر کریم کشاورز، دکتر شهیدی و دکتر کریم پویا نیز در میان آنها بودند و از زندان شهربانی و زندان لشکر دو زرهی واقع در چهار راه قصر سابق (شهید قدوسی) انتخاب کرده بودند، همان زندانی که دکتر مصدق زندانی بود.
از این جمع فقط دکتر حسین آیدین که برایش خیلی تقلا کردند در آخرین لحظه تبعیدش منتفی شد و جمع شصت و یک نفری ما شد شصت نفر[1] . ما را با بی‌رحمی و خشونت تمام سوار یازده کامیون کردند و به طرف شیراز فرستادند.

خوب یادم هست که من در آن روز بیمار بودم و در داخل بهداری زندان به سر می‌بردم و در آنجا بستری شده بودم که آمدند و گفتند آقای رهنما بیا داخل بند. و بعد مرا کشان کشان به سلول خودم بردند و با حالت بیماری تب مرا مجبور کردند وسایل خود را جمع کنم. به طوری که مانع شدند هم سلولیهای من کمک کنند. هر چه گفتم لااقل اجازه دهید کمی حالم بهتر شود آن وقت هر بلایی می‌خواهید سر من بیاورید کسی گوشش بدهکار نبود. فقط می‌گفتند دربارة شماها دستور اعلی حضرت است و باید خیلی فوری اجرا شود. به هر حال ما را سوار کامیون کردند. تعداد کامیونها یازده تا بود و توسط 120ـ100 افسر و درجه‌دار و سرباز همراهی می‌شد.
فرمانده ستون اعزامی به خارک سرهنگ اکبر زند نام داشت که نشان رستاخیز شاه را داشت و در کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد1332 فعالانه شرکت کرده بود.
در موقع حرکت سید ابوالقاسم انجوی مدیر روزنامه آتشبار که به عنوان تبعیدی همراه ما بود، این دو بیت را خواند:

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی زکشتن مگریز

مردار بود هر آن که او را نکشند.


ولی بعداً این آقا!، خود را در دامان دربار انداخت.
این‌گونه مرا هم جزء شصت نفر فرستادند به خارک، در این مسیر، ابتدا ما را بردند به شیراز و از شیراز به بوشهر اعزام شدیم و از آنجا ما را سوار کشتی کردند و به خارک بردند. آنجا ما را تحویل سروان وحدت [2] دادند که معروف بود از بهاییها است و از مسلمان جماعت کینه خاصی به دل دارد. او هم مسئول پادگان حفاظتی از زندانیها بود و هم مسئولیت حفاظت از زندان را بر عهده داشت.
من جمعاً حدود یازده ماه در خارک بودم و خارک در آن زمان دست کمی از جهنم نداشت. زیرا آنجا تنها زندان نبود؛ بلکه جولانگاهی بود برای سروان وحدت و رژیم که هر طور می‌خواهند با زندانیان معامله کنند.
شبها عده‌ای را مأمور می‌کردند که می‌ریختند و حمله می‌کردند به خوابگاه زندانیان و می‌زدند و می کوبیدند و قهقهه مستانه سر می‌دادند و سرمست از پیروزی می‌رفتند. سروان وحدت حتی از جیره زندانیان نیز نمی‌گذشت و همیشه مقداری از آن را به سرقت می‌برد. من در حالی به خارک تبعید شدم که هنوز در دادگاه محکوم نشده بودم و فقط توسط فرماندار نظامی بازداشت شده بودم. ولی می‌گفتند تو را چون مخالف شاه هستی و علیه شاه اعلامیه چاپ کرده‌ای بازداشتت کرده‌ایم. و چنین کسی دادگاه نمی‌خواهد، به خارک می‌فرستیمت؛ که زحمت دادگاه هم کم شود؛ بلکه خودت آنجا رفع زحمت کنی و بپوسی و تلف شوی (این را تیمور بختیار، بمن گفت!). این بود منطق کسانی که خود را رهبران تمدن کهنسال ایران می‌دانستند و می‌گفتند ما از جانب خدا مأموریت داریم این ملت را به رستگاری برسانیم.
به هر حال مرا با چنین منطقی به خارک تبعید کردند.
همان‌طور که گفتم در خارک زندانی عادی هم آورده بودند. ما در آنجا وضع بسیار بدی داشتیم. به عنوان مثال یک آقایی (عباس منصور) [3] همراه ما بود که اهل بابل بود. یک چشمش نابینا بود. نامه‌ای به مادرش نوشته بود که در آن توصیه کرده بود که ناراحت نباش بالاخره این دوره هم تمام می‌شود و باز من پیش تو می‌آیم. این نامه به دست سانسورچیان رژیم افتاده بود و آنها هم استنباط کرده بودند که این بنده خدا آرزوی نابودی رژیم شاه را کرده است و یا یک پیام رمزی به این صورت برای مادرش فرستاده تا او برود آن را به دوستانش بدهد و به آنها بگوید که آماده باشید، قیام عمومی علیه شاه در حال وقوع است. ملاحظه می‌کنید این استنباط دستگاه از نامه عادی یک فرد بود که برای مادرش می‌نویسد. آنها این نامه را بهانه قرار داده و آمدند این مرد مظلوم را بردند و او را می‌زدند که پدر سوخته با چه کسانی می‌خواهی علیه شاه کودتا کنی. آن‌قدر او را شکنجه دادند که چشم سالمش هم کور شد.
این عمل انعکاس وسیعی میان مازندرانیهایی که در زندان خارک بودند و کلاً همه ما، به وجود آورد. افرادی مانند مهندس برومند، آقای مهندس ابراهیم تمیمی از حزب آزادگان و آقای ابراهیم مقیمی که جزء زندانیان با وقار و با ارزش بودند به این عمل شدیداً اعتراض کردند: که چرا با یک زندانی که دستش از همه جا کوتاه هست این کار را می‌کنید؟ چرا از یک نامه ساده استنباط کودتا می‌کنید و در همه این جنایات دست سروان وحدت و بهاییهای دور و بر او کاملاً بازو مشخص بود که آنها نقشی مهم داشتند.
سختیهای زندان خارک را آقای کریم کشاورز در کتاب چهارده ماه در خارک نوشت و چاپ هم شد. البته من هم می‌خواستم کتاب یازده ماه در خارک را بنویسم که مثل سایر کارهایی که عقب افتاده انجام نشد. ولی او این کتاب را نوشت انصافاً کتاب خوبی هم هست، با بعضی اشتباهات.

پانوشت:

[1] اسامی شصت نفری که به خارک تبعید شدند و شیخ مصطفی رهنما جزء آنها بود.
1ـ آرسن آوانسیان (ارمنی) که بعداً محکوم به اعدام شد و حکم را هم اجرا کردند او در تهران تعمیرگاه اتومبیل داشت. 2ـ مهدی آقایی 3ـ منوچهر افشار 4ـ تقی باقری 5 ـ دکتر کریم پویا 6 ـ محمدعلی ترابی 7ـ حسن حاتمی (نام اصلیش جمشید حبرون می‌باشد و کلیمی بود.) 8 ـ فریدون دانشخواه 9ـ ناظم رسولی 10ـ لطیف ربیعی 11ـ دکتر اسماعیل شهیدی 12ـ مهدی کی مرام 13ـ کریم کشاورز 14ـ محمدهادی شفیعیها 15ـ عباس منصور 16ـ خسرو پوریا 17ـ محمدعلی یساری (مرندی) 18ـ ابوالحسن شیرزاد 19ـ سروش امُ (زرتشتی) 20ـ سید ابوالقاسم انجوی شیرازی (مدیر روزنامه آتشبار) 21ـ تورج سریری 22ـ حسن برومند 23ـ اسماعیل وحدت 24ـ محمدامین آخوندزاده 25ـ سید محمدتقی ابن سجاد 26ـ مهندس پرویز بحری 27ـ دکتر صادق پیروز 28ـ ادوارد ترکار اپتیان (ارمنی) 29ـ محمد هنریار 30ـ عباس خانپور 31ـ بهروز رضا خانلو 32ـ شیخ مصطفی رهنما 33ـ سعید ساویس (کلیمی) 34ـ مهندس رضا ضیائی 35ـ مهندس ابراهیم کیاندوست 36ـ رحیم ماهرو 37ـ رضا ملکی (شمیرانی) 38ـ روبن نوامارویان (ارمنی) 39ـ علی‌اکبر مکری 40ـ محمد شاهندستی 41ـ خسرو اسدی 42ـ اسدالله خدابنده 43ـ حسین آقایی 44ـ پرویز دُرودی 45ـ پرویز اتابکی 46ـ قنبر اسلامی 47ـ ناصر خموش 48ـ پرویز آذرخشی 49ـ سیف‌الله رفیعی 50 ـ سیمیک ماریاتیس (ارمنی) 51 ـ حسین مرزوان 52ـ محمود آخوندزاده 53ـ سروش رضاخانلو 54ـ جعفر صدای وطن 55 ـ محمدحسین امینی 56 ـ شماون وادبینیان (ارمنی) 57 ـ مرتضی تهرانی مقدم 58 ـ عیسی عالمزاد 59 ـ محمد پهلوان 60 ـ مهندس ابراهیم تمیمی.
[2] بنا به روایت کریم کشاورز که خود در شمار تبعیدیان به خارک بود رئیس پادگان آنجا در بدو ورود، ستوان کوثر نام داشت.
[3] عباس منصور دانشجوی جوانی که به خارک تبعید شده بود. او همیشه با نشاط بود؛ زیاد کار می‌کرد و همیشه یار و مددکار همه بود. در میان تبعیدیان خارک، چند خبرچین هم بودند. عباس که دانشجوی ادبیات بود و به سبک پرُ طمطراق و آرمانی به گروههای چپ گرایش داشت، هر نامه‌ای که برای نامزد خود می‌نوشت با وجود اینکه از سانسور اطلاع داشت جانب حزم و احتیاط را رعایت نمی‌کرد و جملاتی به کار می‌برد که رئیس پادگان آن را توهینی به خود می‌شمرد. او را به ستاد پادگان احضار می‌کند و با او به مشاجره می‌پردازد. عباس هم کوتاه نمی‌آید و سروان واحدیان رئیس پادگان خارک دستور می‌دهد که او را در انبار زندانی کنند. سربازان و گروهبانانی که حاضر بودند به جان عباس می‌افتند و گروهبان سلماسی با میلة آهنی به صورت عباس می‌زند که باعث ترکیدن تخم چشم عباس می‌شود. او که یک چشمش ضعیف بود چشم سالمش را هم در این واقعه از دست داد و تقریباً نابینا شد. عباس را روز 26 فروردین به بوشهر منتقل کردند و از آنجا به تهران اعزام شد. برای گروهبان سلماسی هم پرونده‌ای تشکیل دادند و او را به آبادان فرستادند که پس از مدتی تبرئه شد

منبع: کتاب خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص 49

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قاتلان شیک پوش

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۳۲ ق.ظ

انواع ویروس کرونا از سال 2019 تا سال 2022 - درمانکده

 

یک یا چند مامور بابت ترک فعل یا بدرفتاری خود باعث مرگ یک متهم در بازداشتگاه شدند. همه آنها به صلابه کشیده شده و مورد بازخواست و محاکمه و تعلیق قرار گرفتند.

اما مسئولانی که با سوءمدیریت خود در زمان کرونا آمار مرگ و میر روزانه هفتصد نفر را به جا گذاشتند هیچگاه پاسخگو نبوده، همچنان مدعی و طلبکارند و بعضی مهره هایشان با سلام و صلوات دوباره روی کار آمده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دیوار کج

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۲۸ ب.ظ

رییس جمهور در جریان رای اعتماد وزرا به گونه ای سخن گفت که انگار همه انها مورد تأیید و حمایت رهبری قرار دارند و همه چیز با ایشان هماهنگ شده است.

رهبری معظم در دیدار با اعضای دولت تأکید کرد که بیشتر وزرا را اصلا نمی شناخته و تعدادی را مورد تأیید قرار داده است.

پزشکیان که هموازه با تمسک به محفوظات گزینشی خود از عبارات نورانی نهج البلاغه دم از صدق و راستی و درستی می زد حتی حاضر به یک عذرخواهی ساده هم نشد.

هیچ نهاد و مرجع و ملجأیی هم وجود ندارد رییس جمهور را بابت ناراستی مواخذه کند.

نمایندگان مجلس باید جزو نخبگان سیاسی جامعه و انسانهایی باهوش باشند. آنها به رغم شناخت از گفتمان و مطالبات رهبری و ارزشی که ایشان برای استقلال مجلس قائل است و شروط چندگانه ای که برای صلاحیت وزرا بر شمردند به راحتی ادعای رییس جمهور را پذیرفته و فریب خوردند.

هیچ نهاد و مرجع و ملجأیی وجود ندارد نمایندگان را بابت این سطح از سادگی و سطحی نگری و زودباوری مورد بازخواست قرار دهد.

به راستی دولت و مجلسی که به این راحتی اهل نیرنگ و یا ساده لوحی باشند می توانند در بزنگاهها از حقوق و منافع مردم دفاع کنند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قلب رقه

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۴۸ ب.ظ

درخواست اکران و دانلود فیلم سینمایی قلب رقه | اکران مردمی آنلاین

 

قلب رقّه را امروز عصر در سینما کانون دیدم. رقّت قلب، نخ تسبیح و خمیرمایه کشش داستان بود. دست کارگردان و بازیگرانش درد نکند. مثل به وقت شام، صحنه های هالیوودی داشت. مثل بادیگارد، نمایی از هیبت حاج قاسم را به نمایش گذاشت، مثل حبیب، نقش نفوذ پاسداران انقلاب در قلب دشمن را محور نمایش قرار داد. ماجرای جنایات داعش و ضرباتی که بر پیکر اسلام وارد آورد تا سالهای سال می تواند سوژه ساخت آثار هنری باشد. دست پلید صهیونیسیم و استکبار در آنچه بر مسلمین گذشت پیداست که در قلب رقه نیز مورد توجه قرار گرفت.

داستان فیلم را تعریف نمی کنم که خودتان بروید ببینید. چنین آثاری قطعا بیشتر به حمایت مخاطبان نیاز دارند. این فیلم که ماجرایی پر از حادثه و هیجان را درباره پاسداران گمنام امام زمان به تصویر کشاند به شهید سید رضی موسوی تقدیم شد که در زمان شهادتش او را تأثیرگذارترین فرمانده ایرانی در سوریه لقب دادند. ترور او توسط اسرائیل خط اثبات رابطه صهیون با گروههای تکفیری را پررنگ می سازد. او در تمام دوران حیات ظاهری اش گمنام زیست و خار چشم داعش و صهیونیسم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی اسلام هدف باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۲۸ ق.ظ

در مورد آیت الله طالقانی در ویکی تابناک بیشتر بخوانید

 

آیت الله طالقانی زودتر از امام پا در میدان مبارزه مستقیم با دستگاه حاکمیت گذاشت. سال 1318 جریان کشف حجاب در مقابل رضاشاه ایستاد. در جریان ملی شدن صنعت نفت و مقابله با کودتای 28 مرداد هم نقش ایفا کرد. در تهران یعنی پایتخت کشور جایگاه مردمی داشت. همه مبارزان آن دوران اسمش را شنیده بودند. نه تنها قشر مذهبی و مسجدی که قشر دانشگاهی و روشنفکر مخالف رژیم هم دورش حلقه زده بودند. برای خودش برو بیایی داشت. شاه از او حساب می برد. مجتهد بود. کلاسهای تفسیر قرآن و نهج البلاغه اش شهرت داشت....

امام که در سال 41 پا در میدان مبارزه گذاشت، سید محمود علایی طالقانی وجاهت و اعلمیت وی را دید به قم آمد و با ایشان دیدار نمود. پیوند برادری بست و هماهنگ شد. نگفت من بیست سال زودتر پا به عرصه مبارزه گذاشته و سابقه بیشتری دارم. زیر چتر رهبری امام ایستاد، ادعایی نداشت و تا آخر از فرامین ایشان پیروی کرد.

همان موقع روحانی گمنامی بود که می گفت چون امام دوره جوانی چند جلسه ای رفع اشکال دروس حوزوی اش را پیش من گذرانده شأن خود نمی دانم با او در انقلاب همراهی کنم.

یکی دیگر چند تا اطلاعیه داده بود و مشکلات ملت را در طولانی بودن صف اتوبوس و گرانی مرغ خلاصه کرد بعد مدعی شد من هم باید جایگاهی همطراز امام داشته باشم.

 طلبه های کم سوادی هم داریم به صرف بهره مندی از صدای خوش و منبر و ناز و کرشمه های مجازی، اناالرجل دارند، شاخ شده اند، ساز مخالف می زنند و... قدر امثال طالقانی را باید دانست. وقتی خدا و اسلام هدف حقیقی باشد منیّت معنا ندارد. شادی روحش صلوات.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردها و نامردها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ۰۳:۴۴ ب.ظ

شهید علی اصغر رنجبران – کنگره ملی 24000 شهید پایتخت

 

"... بعثی ها ابتدا دیوانه وار می جنگیدند، اما بعد از کامل شدن حلقه محاصره نیروهای ایرانی، سرانجام اولین دسته از نیروهای عراقی خودشان را تسلیم کردند. بچه های گردان ابوذر اسرا را خلع سلاح کرده و در گوشه ای جمع کرده بودند. لازم بود اسرا هر چه زودتر به عقب فرستاده شوند. شهدا و زخمی های خودی هم روی زمین افتاده بودند و تا به آن لحظه فرصتی برای تخلیه این عزیزان پیدا نشده بود. یکی از بچه ها خواست مجروحین را با استفاده از اسرا به عقب بفرستد. وقتی که فرمانده بسیجی گردان ابوذر، علی اصغر رنجبران متوجه این کار شد به آن برادر سخت پرخاش کرد و او را مورد شماتت قرار داد. جالب است که خود عراقی هایی که زخمی های ما را بر دوش گرفته بودند از آنچه می دیدند متحیر شده بودند. رنجبران در حالی که به شدت آشفته بود فریاد زنان می گفت: برادرها این عراقی ها با پای خودشان آمده اند و به ما تسلیم شده اند، شما را به خدا با اینها بدرفتاری نکنید، شاید اینها راضی نباشند این کار را بکنند. بعد هم بلافاصله به طرف جلوی صف اسرای عراقی رفت و به آنها گفت: برانکاردها و زخمی ها را زمین بگذارید. آنان به علت عدم آشنایی با زبان فارسی متوجه منظور علی اصغر نشده و همچنان ایستاده بودند و به او نگاه می کردند.

علی اصغر جلو رفت، برانکارد را از دست اولین اسیر خارج کرد و به زمین گذاشت. بعد هم صورت آن اسیر را بوسید و به آنها فرمان حرکت داد. جالب است که در آن آشفته بازار اوضاع عملیات، علی اصغر با ادب و احترام خاصی با عراقی ها رفتار می کرد. دقایقی بعد که ماشین تدارکات با بار آب و آذوقه از راه رسید در آن هوای گرم خردادماه خوزستان، بچه ها متاثر از سرمشقی که علی اصغر به آنها داده بود اولین لیوان آب و شربت را به اسرا دادند. این طرز رفتار برای سربازان اسیر دشمن غیرقابل تحلیل بود و در مقابل رفتار کریمانه بچه های ما عکس العمل آنها این بود که درخواست کردند اجازه داده شود به مواضع محاصره شده واحدهای عراقی نزد سایر افسران و سربازان عراقی برگردند و از وضعیت خودشان و آنچه از ایرانی ها دیده بودند برای آنها تعریف کنند. سرانجام با این خواسته آنها موافقت شد و تعدادی از آنها برای این کار آزاد شدند و بچه ها آنها را تا نزدیکترین مواضع دشمن بدرقه کردند. وقتی این چند اسیر عراقی به مقرّ واحدهای خودشان برگشتند ما و بچه های گردان ابوذر منتظر ماندیم تا ببینیم چه می شود. فردای آن روز حوالی ساعت نه صبح بود که شاهد صحنه ای باور نکردنی بودیم. عراقی ها دستهایشان را روی سر گذاشته بودند و با سر قدم های بلند به طرف ما می آمدند. با وجود اینکه آنان در محاصره کامل بودند اما اگر می خواستند هنوز هم می توانستند به مقاومت خودشان ادامه بدهند ولی با این وصف می دیدیم که فوج فوج به سمت ما می آمدند و تسلیم می شدند."[1]

اما حالا از شهادت علی اصغر رنجبران بخوانید:

"درباره نحوه شهادتش هم باید بگویم زمانی که وارد منطقه پنجوین عراق شده بودند تا مقدمات عملیات «والفجر2» را آماده کنند، گروهشان لو می رود و در درگیری با اصابت تیر به فیض شهادت نائل می شود. بعد که پیکرش را برای ما آوردند دیدیم که ترکیب صورتش به همه خورده است، آنجا بود که برای ما تعریف کردند بعد از شهادتش، بعثی ها با چوب به دهانش فرو کرده اند و فکش را شکسته اند."[2]

 


[1] راوی حسین الله کرم. همپای صاعقه ص 716

 

[2] جهان نیوز. مصاحبه با مادر شهید علی اصغر رنجبران 17 آبان 1402

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نهج البلاغه بر سر نیزه!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۰۹ ق.ظ

توییت معنادار رئیس‌جمهوری درباره توان نظامی، یک روز پس از دیدار با جمعی از  فرماندهان سپاه و ارتش - خبرآنلاین

 

یکی از سوزناک ترین عبارات مقام معظم رهبری به نظر من حرفی است که اخیرا در جمع اعضای کنگره بزرگداشت شهدای کهگیلویه و بویر احمد به زبان آورد: عقب نشینی غیرتاکتیکی در هر میدانی غضب الهی را به دنبال دارد.

این جمله آقا را بگذارید در کنار شرایطی که در آن به سر می بریم؛ یعنی بحث انتقام از رژیم خونخوار صهیونیسم. کیست که نداند عده بیشماری از همان دست آدمهایی که فتوای امام بر ضد سلمان رشدی مرتد را منافی منافع تجاری بین الملل می دانستند، کشتی کمکهای ادهدایی ما به یمن را در جیبوتی تخلیه نمودند و... حالا مخالف تنبیه متجاوز هستند.

این روزها با استقرار دولت ظریف-پزشکیان- قالیباف، بیشتر به مظلومیت دیدگاه رهبری پی می بریم. رسانه های زنجیره ای و جنجالگران جیره خوار مجازی این خط رسانه ای را دنبال می کنند که ترور هنیه در تهران نباید منجر به درگیری مستقیم ما با رژیم غاصب شود. انگار نه انگار که تمامیت ارضی و حاکمیتی ایران نقض شده. یک جوری بهانه می آورند که هنیه غیرایرانی و فلسطینی است و انتقام ترورش ربطی به ما ندارد که انگار زمانی که فخری زاده و دیگر دانشمندان هسته ای و بعضی پایگاههای نظامی کشورمان مورد تهاجم رژیم غاصب قرار گرفت رگ غیرت این آقایان باد کرده و حاضر بودند برای انتقام از خون هم میهنان خودمان دست به تنبیه متجاوز بزنند. اسرائیل اگر تک تک شهروندان ما را هم بکشد این حضرات ترسو و راحت طلب و دنیا دوست و غربزده باز هم بهانه می آورند که هنوز جنگی آغاز نشده و مبادا دنیا ما را آغازگر نبرد بداند. جامعه با چنین حاکمانی بزدل اگر سکوت و بی تفاوتی مردم را هم به همراه داشته باشد چرا مستوجب غضب الهی نباشد؟ خداوند ذلت و ترس و تو سری خوردن را در شأن مؤمنان ندانسته است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

استاندارد میلی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۴۹ ق.ظ

والّا بلّا من افراد مختلفی را می شناسم بعضا بسیجی و مسجدی و طلبه و پاسدار که به خاطر مخالفت آنهم از موضعی ارزشی با یک امام جمعه درجه چندم شهری کوچک و معمولی یا فلان مسئول رده پایین منسوب به باند و طایفه خاص، مورد غضب کانونهای قدرت قرار گرفته صلاحیتشان برای تصدی مسئولیتهای ریز از کاندیداتوری شورا تا انجمن اسلامی و... رد شده است؛ آن وقت چگونه همان نهادهایی که به بهانه حمایت دروغین از اصل ولایت فقیه به قلع و قمع این بچه ها می پرداختند حالا در مقابل سکانداری دانه درشتهای فتنه و آشوب بر مسئولیتهای کلان ملی مهر سکوت بر لب زده اند خدا می داند و خودشان و جناب شیطان.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شرافت

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ

در موزه کلیسای وانک نمونه هایی از پوشش ارامنه ایران در دو سه قرن گذشته به نمایش گذاشته شده که حتی لباس عروس هم پوشیده است. حجاب در همه ادیان الهی امری مطلوب، لازم و مورد تأکید به شمار می آید. نقاشی های مرتبط با قرون گذشته مسیحیان اروپا نیز زنان را در پوشش کامل بدن نشان می دهد.

 

photo_2024-09-07_22-54-21_3ro9.jpg

photo_2024-09-07_22-54-14_3crz.jpg

photo_2024-09-07_22-54-07_btsd.jpg

photo_2024-09-07_22-54-00_x5l.jpg

photo_2024-09-07_22-53-52_qql.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ناصر صالحی به روایت احمد متوسلیان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۰۸ ق.ظ

‫شهید ناصر صالحی | گلزار شهدا‬‎

 

"... در این قسمت، تیربارهای دشمن که بر روی خاکریز سیل بند مستقر شده بودند به راحتی قادر بودند مجال هر گونه فعالیتی را از ما بگیرند. دشمن، مواضع خود را در آنجا بسیار محکم کرده بود و راه پیشروی ما را از هر جهت سد می کرد. روی همین اساس وقتی آتش بی امان تیربارهای دشمن –که از نوع توپهای ضدهوایی دولول 23 میلی متری و چهارلول شیلیکا بودند و عراق از آنها به عنوان تیربار ضدنفر استفاده میکرد- سدّ راه برادرهای ما شد، معاون اول گردان بلال حبشی به نام برادر ناصر صالحی که معاونت واحد عملیات سپاه پاوه را هم به عهده داشت، رو کرد به سمت سایر رزمندگان. مشتی خاک را از زمین برداشت و گفت: برادرها، حرکت کنید. مگر نمی بینید امام زمان (عج) با شماست و دارد روی این خاکها راه می رود؟

از قرار، آن برادرها مقداری سستی به خرج دادند. وقتی ناصر صالحی تعلل و تردید آنان را مشاهده کرد، ضامن سه نارنجک را کشید و به دو، خود را به خاکریز سیل بند زد و هر سه نارنجک را به طرف تیربار دشمن انداخت که همزمان مورد اصابت گلوله های آن تیربار قرار گرفت؛ ولی با انفجار آن سه نارنجک، تیربار دشمن را هم از کار انداخت. خودش شهید شد؛ ولی آن دژ مستحکم دشمن بر روی سیل بند، با خون همین شهید عزیزمان در هم شکسته شد و راه برای پیشروی سایر برادرها بازگشت و سرانجام به حول و قوه الهی، برادران ما به کنار جاده آسفالت خرمشهر – شلمچه رسیدند..."

همپای صاعقه/ ص 706

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پاجوش ها

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۵۵ ق.ظ

سعید جلیلی نه بیان خوبی دارد نه صدای گرمی. اصلا قابل قیاس با عزیزان منبری و مداح نیست.

بعضی عزیزان منبری و مداح می دانند که در قشر غیرمذهبی جایگاهی ندارند و اگر پای تریبون و منبرشان شلوغ است به برکت حضور نیروهای مذهبی است. تصورشان این بود لااقل در این طیف نقش لیدری و فرماندهی فکری دارند و با اشارتی می توانند لشکری پشت سر خود راه انداخته و کن فیکون نمایند.

بدنه نیروهای مذهبی مطابق گفتمان رهبری صاحب تحلیل و اجتهاد سیاسی است. این طیف حاضر نشد در انتخابات گذشته تابع نگرش و اشارت افراد صاحب نام و سلبریتی های مذهبی قرار بگیرد.

طبیعی است خشم ناشی از این شکست اجتماعی برای بعضی عزیزان دردناک بوده و به منظور تخلیه خود درصدد تخریب و انتقام برآیند. برچسب متحجر و وحدت شکن و دوقطبی ساز و... را در همین راستا تحلیل کنید. امید است با مرور زمان و خنک شدن دل دوستان، خشم و غضب شان فرونشسته و با انصاف و تحلیل و تأمل و دوراندیشی بیشتری نسبت به امور سیاست و جامعه اظهار فضل نمایند. هیچ کس دوست ندارد سرمایه های تبلیغی و فرهنگی طبقه متدین به راحتی هرز رفته و قربانی لجاجتهای سیاسی شود. اگر می توانید با همه وفاق داشته باشید لطفا بچه های حزب اللهی مستقل و جناح گریز را هم تحمل کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

متقلّب

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۲۱ ق.ظ

پشت پرده محرومیت ستاره جنجالی دوومیدانی ایران از پارالمپیک پاریس

 

سجاد هاشمی دونده تیم ایران بود. بعد تغییر تابعیت داد و به ترکیه رفت. اسمش را عوض کرد گذاشت سرکان ییلدیریم. بعد با تمارض مدعی شد که کم بیناست و به تیم پاراالمپیک ترکیه ملحق شد. در مسابقات جهانی دستش رو شد و مدالهایش را از او پس گرفتند. آبروی خودش و کشورش را برد که چرا با این بی اخلاقی درصدد تضییع حق نابینایان بوده است. جالب این جاست مدتی پیش به ایران آمد و به رغم سابقه سیاهی که داشت در فدراسیون مربوطه به کار گرفته شد. آنجا هم حق چند نفری را خورد و رفت...

اطلاعات بیشتر را در سایت تابناک بخوانید:

https://www.tabnak.ir/005HGJ

به نظر می رسد مدعی العموم باید به این ماجرا ورود کرده و مسئولی که در وزارت ورزش نسبت به به کار گیری این به اصطلاح ورزشکار متقلب و خائن بی تفاوت بوده را مورد بازخواست قرار دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هفده شهریور از نگاه یک شهید

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۳، ۱۲:۳۹ ب.ظ

photo_2024-09-07_00-33-52_eb8o.jpg

 

این نقاشی از آثار نوجوان شهیده هنرمند آملی، سیده طاهره هاشمی است. سیده طاهره که اهل قلم و نقاشی بود در حماسه ششم بهمن آمل آسمانی شد. این اثر را با موضوع قیام خونین هفده شهریور از خود به جا گذاشته است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این چهره را می شناسید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۵۹ ب.ظ

 

آیت الله شیخ یحیی نصیری نوری معروف به علامه نوری (متولد بلده نور) از چهره های فعال ضد رژیم پهلوی است که به دلیل استقلال در فعالیتهای انقلابی چندان شناخته شده نیست. فعالیتهای تبلیغ بین المللی وی در عرصه ترویج دین باعث گرایش صدها تن به دین مبین اسلام گردید. وی ساکن خیابانی در اطراف میدان ژاله تهران و پیشنماز یکی از مساجد این محدوده بوده که در میان مردم نفوذ فراوانی داشت. نماز عید فطر او در سال 57 بسیار گسترده و مورد استقبال عموم قرار گرفت. فراخوان راهپیمایی 17 شهریور نیز از سوی وی صادر گردید. تغییر نام میدان ژاله به شهدا با ابتکار او انجام شد. آثار مکتوب فراوانی در زمینه علوم و معارف دین از ایشان به جا مانده است. علامه نوری در عاشورای سال 86 به رحمت خدا رفت. شادی روح این چهره گمنام انقلاب اسلامی فاتحه ای نثار کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا