یکّه سوار شرف
امروز سوم فروردین، سالروز شهادت طلبه آمر به معروف، علی خلیلی است.
یک ماه قبل از شهادتش همراه با دو سه نفر از طلاب انقلابی قم (حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی و حجت الاسلام علی زاده که هر دو از مردان پای کار انقلاب و پرچمدار امر به معروف و نهی از منکر بودند) به عیادت علی خلیلی رفتیم. دوستانش دم در اتاق او ایستاده بودند و غریبه ها را راه نمی دادند. حرفشان هم درست بود. می گفتند: مسئولان می آیند، عکس می گیرند و می روند، بی آن که قدمی بردارند.
وقتی فهمیدند از قم آمده ایم و اسم طلبه سیرجانی را شنیدند با احترام به داخل اتاق راهنمایی مان کردند فقط شرط گذاشتند که زیاد با او صحبت نکنیم و از تختش فاصله داشته باشیم. علی خلیلی به دلیل مشکلات شدید عفونتی، به سختی نفس می کشید. قادر به خوردن غذا نبود و ... جسمش بسیار بسیار نحیف شده بود. با همان حال به ما خوش آمد گفت.
به علی خلیلی گفتم: تو با این همه مصیبتی که کشیدی و سختی ها و بی مهری ها و مشکلات طاقت فرسایی که تحمل کردی از کار خودت پشیمان نیستی؟ حرفم تمام نشده بود که با قاطعیت سرش را به علامت مخالفت با گفته ام تکان داد و به سختی سخن گفت: من اگر باز هم در آن موقعیت قرار بگیرم از ناموس شیعه دفاع می کنم. کار من برای اسلام بود و توقعی از کسی ندارم ...