اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

کار همیشه هست!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ب.ظ



مهدی اگر در جبهه بود که هیچ؛ اما وقتی به روستا می آمد، از صبح همراه پدر و مادر به باغ می رفت و در کارها به آنها کمک می رساند.

آن روز، جمعه بود و کارهای مربوط به باغ تا ظهر طول کشید.

نزدیک ظهر، مهدی دست از کار کشید و رو کرد به پدر و مادرش و گفت: وقت اذان است، برویم نماز جمعه، نماز را بخوانیم و برگردیم.

مادر گفت: این همه کار روی دستمان مانده، برای چه برویم نماز جمعه؟ همین جا نمازی می خوانیم و به کارمان ادامه می دهیم.

مهدی با مهربانی و لبخند شروع کرد به صحبت: کار همیشه هست، کار دنیا هیچ وقت تمامی ندارد. شما که می خواهید نماز بخوانید، خوب چه بهتر که این نماز را به جماعت بخوانید و خدا را بیشتر از خودتان خشنود کنید. به نماز جمعه هم که برویم و صفوف آن را مستحکم کنیم، دشمن را روسیاه و مأیوس کرده ایم ...

حرف هایش به دل پدر و مادر نشست. همه با هم بلند شدند و به سمت مصلای نماز جمعه حرکت کردند.

روایتی از زندگی شهید مهدی جعفریان، بالا بلندان، ص 82

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">