مهمان کربلا
آن موقع هنوز راه کربلا باز نشده بود. مرحوم ابوترابی هنوز زنده بود. با کاروان سید آزادگان، برای دعای عرفه از اسلام آباد غرب پیاده به سمت مرز خسروی حرکت کردیم.
سید سقا هم آمده بود. وسط بیابان از کجا آب گیر می آورد نمی دانم. همیشه کوزه اش پر از آب بود، آب خنک و گوارا.
کاسه آب را که دستت می داد تأکید می کرد: سلام بر حسین یادت نرود. به یاد سقای بی دست کربلا، نمی گذاشت کسی تشنگی دوستانش را شاهد باشد و شرمنده شود.
بعدها در حدیثی خواندم یکی از آرزوهای جبرائیل این است که اگر به شکل انسان درآمد به تشنگان زمین آب رسانی کند. از آن پس بود به هر کس که قصد داشت کار خیر ماندگاری انجام دهد؛ اما چندان تمکن مالی نداشت توصیه می کردم آبسردکنی را خریده و سر معبری وقف مردم کند.
بعدها هرجا تصاویر دسته روی و راهپیمایی بچه های حزب اللهی تهران منتشر می شد، می گشم و عکسی از سید سقا را وسطشان پیدا می کردم. یک عمر جگرهای تشنه را خنک کرد به نیابت از ابالفضل العباس علیه السلام، به عشق باده نوشی از دست ساقی کوثر.
چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم موقع تشییع پیکرش، کوچه باز کردند و سینه زدند. یک عمر قلبش با همین حسین حسین گفتن ها تنظیم میشد و می تپید. ما که سرمایه ای در این عالم جز اشک و عشق به اهل بیت نداریم. رحمت حق بر او باد و همنشینی با یاران اباعبدالله روزی جاودانه اش.