معراج آیینی
نام شهید "معراج آیینی" را نخستین بار از همسر یکی از جانبازان مدافع حرم شنیدم. نامش خاص بود و در ذهنم حک شد. پیشنهاد او برای نوشتن کتاب خاطرات شهید را به دلیل مشغله فراوان رد کردم. درباره شهید، تحقیقی کوتاه در فضای مجازی داشتم و همان خاطره معروف که درباره شهادت او و عنایت امام عصر(عج) است را خواندم. این خاطره زیبا هم در ذهنم حک شد و چندباری در بعضی یادداشت ها و یا روایتگری ها از آن بهره بردم.
سفری فراهم شد به مناطق مرزی شمالغرب. زیارت قبور مطهر شهدای مرزبان و منظره کوهستان های مرزی، یاد شهید معراج را دوباره در ذهنم زنده کرد. طبق عادتی که در بازی با کلمات دارم شروع کردم به جمله سازی: از شهید "آوینی" تا شهید "آیینی"! "آوینی" آوای وصال و شهادت را از جبهه به شهرها آورد و "آیینی" آیین نسل جنگ را در مرام خود احیا کرد. آوینی و آیینی هر دو شهید بعد از جنگ هستند. رسالت آوینی این بود که پیام شهدا را به نسل بعد برساند، رسالت آیینی این بود صدق وعده امام را نشان دهد که "خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست." شهدا به معراج رسیدند، آوینی پیام شهدا را به آیینی رساند تا معراج به شهدا برسد! و...
سفر تمام شد. هنوز یکروز نگذشت که پیامی از فرستنده ناشناس به دستم رسید که باز هم دعوت به بازنویسی خاطرات شهید آیینی بود. پیام از طرف همسر بزرگوار شهید بود.
خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنید کار بازنویسی خاطرات شروع شد. می گویم بازنویسی چون به عنوان کسی که توفیق داشته ام کتاب های متعددی درباره شهدا بنویسم اقرار می کنم کار اصلی کتاب در زمینه جمع آوری و تنظیم و روان نویسی خاطرات را همسر محترم شهید انجام داده و من فقط به بازنویسی خاطرات پرداختم. نیّت همسر شهید این است که لبخند رضایت بر چهره پدر و مادر شهید نشانده و از این رهگذر، فیض قرب الی الله را بیشتر نصیب خود سازد. بی شک رسالت زینبی این بانوی بزرگوار به تأسی از پیام رسان بزرگ نهضت عاشورا، مکمّل راه و پیام شهید است؛ به امید شادی دل نازنین ام الشهداء فاطمه زهرا سلام الله علیها.