اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

مرد جنگی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۰۳ ق.ظ

چند روزی از عملیات والفجر 8 می­گذشت. در سمت راست کارخانه نمک فاو مستقر بودیم. با چند نفر از رزمنده­ها نشسته بودیم که خودروی دشمن به طرفمان آمد. سرنشینان آن، دو نفر بودند؛ یک سروان عراقی و یک سرباز راننده.

گویا خبر نداشتند این منطقه به تصرف نیروهای ایرانی درآمده است. به ما نزدیک شده بودند که فهمیدند ایرانی هستیم. خودرو متوقف شد. سروان عراقی به سرعت از ماشین پرید پایین.

 احمد تجویدیان که بعدها به شهادت رسید فوری نارنجکی را به طرف او پرتاب کرد. سروان عراقی جستی زد و با چالاکی، نارنجک را گرفت و قبل از انفجار به طرف ما پرتاب کرد. به کسی آسیب نرسید و توانستیم او را به اسارت بگیریم.

این خاطره را گفتم تا همه بدانند نیروهای عراقی، برخلاف آن جه که گاه تصور می­شود نیروهایی دست و پا بسته و ناتوان نبودند که به راحتی در مقابل رزمندگان اسلام شکست را بپذیرند.

 بچه­های ما برای تصرف و آزادسازی وجب به وجب خاک این سرزمین، حماسه­هایی بزرگ را آفریدند.

راوی: ابوالفضل پورزمان از رزمندگان استان قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">