عبادت مقبول
سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۳۶ ب.ظ
دو برادر بودند که مادری داشتند. هر شب یکی از آنها به خدمت مادر مشغول می شد و دیگری به خدمت خداوند مشغول بود. آن برادری که به خدمت خداوند مشغول بود به برادرش گفت: امشب نیز خدمت خداوند را به من نثار کن!
برادرش قبول کرد. آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد و ناگهان خوابش برد. در خواب دید که آوایی آمد: برادرِ تو را آمرزیدم و تو را به خاطر او بخشیدم. او گفت:
من به خدمت خدا مشغول بودم و برادرم به خدمت مادر.
گفتند: زیرا آن چه را که تو می کنی ما از آن بی نیازیم. لیکن مادرت از خدمت برادرت بی نیاز نیست.
تذکرةالاولیاء عطار
- ۹۳/۰۷/۱۰