زندیق قزوین
سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۱ ق.ظ
بیان خبر دادن حضرت رسول خاتم و حضرت علی از قیام رضا پهلوی از
مگر ما در عصر و زمان خود مانند یزید و اتباعش را ندیدیم
آری ما در زمان خود مانند یزید را در بی دینی و کردار و رفتارش به اهل دین و شیعیان ایران شهود نمودیم در دوران ما یکنفر همنام پسر پیغمبر به نام (رضا) که از قیامش از قزوین پیغمبر اسلام و امیرالمومنین علی صلوات الله علیهما خبر داده بودند هرچند او مولدش (آلاشت) از نواحی سود کوه مازندران است ولی قیام و خروجش از قزوین بود.
یادم نمی رود در حدود شصت سال اندی پیش که این مرد پلید اسمش رضاخان به مصداق این روایت معتبر تحقق پیدا نمود پدر بزرگوارم که شخصی بود مجتهد و جامع علوم منقول و معقول به نام شیخ محمد کاظم مجتهد ربانی و حاکم شرع در تربت حیدریه دیدم بسار محزون و افسرده است گفتم پدرجان شما را بسیار ناراحت و اندوهگین می بینم فرمود بلی پدر چنین است گفتم مگر چه شده است گفت ای فرزندم چه بگویم به تو اکنون کسی قیام کرد و زمام امور این کشور را به دست گرفت که برای اسلام خطر دارد گفتم او کیست و نامش چیست دستور داد کتاب سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی را بیاور چون کتاب نامبرده را جسته و آن را نزد پدرم آوردم و آنگاه در باب علامات ظهور ولی عصر ارواحنا له الفدا این دو روایت را به اینجانب نشان داد و خواند و برایم ترجمه ی فارسی نمود (چون در آن موقع عربی نمی دانستم) و گفت فرزندم ناراحتی من از این است که این رجل زندیق قیام کرد و ما روز شوم بدی جلو داریم این شخص را پیغمبر خاتم (ص) از قیام و خروجش از قزوین به عنوان اخبار به غیب خبر داده و فرموده او هم نام ابن او است یعنی رضا نام دارد و فرموده مردم سرعت و شتاب کنند به طاعت او و چنان می ترسند از او که گوئی کوهی از ترس و وحشت در دل آنهاست و یا از ترس و خوف او آواره شده به کوهها فرار می کنند در عین حال (من فرمنه ادرکه) هر که از او فرار کند او را دستگیر می کند و نیز امیرالمومنین علی علیه السلام از قیامش خبر داده به اینکه او سلطان ظالم و ستمکاری است و زندیق است یعنی بی دین است و قیامش هم از قزوین است او پس از قیامش به محض اینکه براری که سلطنت نشیند پرده ی ناموش را بدرد (یعنی کشف حجاب بانوان کند) و دیگر آنکه شهرها را تغییر دهد و به جهت و سرور از دلها ببرد و صدرنشینان و بزرگان را اعم از علما و غیره گمنام کند یا تبعید کند و یا بکشد هر کس از او فرار کند او ر دریابد و هر کس با او بجنگد کشته شود و هر کس تابعش شود کافر است و هر کس گوشه نشین شود و اعتزال گزیند فقیر و بیچاره گردد مردم در زمان او دو فرقه شوند هر دو گریه کنند فرقه ای برای از دست رفتن دین و آئین گریان و دسته ای برای از دست دادن دنیاشان. نگارنده این رساله گوید این جانب این دو حدیث شریف را که صادر از لسان مقام عصمت نبوت ختمیه و ولایت کلیه مطلقه است معجزه می دانم به لحاظ اینکه آنچه فرمودند من به چشم خود شهود نمودم صدق رسول الله و صدق ولی الله. (مصداق هر دو روایت همان رضاخان پهلوی است.) روایت بعین عبارت عربی در مجلد سیزده بحار الانوار علامه مجلسی این است:
قال رسول الله یخرج رجل بقزوین اسمه اسم ابنی یسرع الناس الی طاعته المومن و المشرک یملاء الجبال خوفا. و قال امیرالمومنین فی جواب محمد حنفیه الی ان قال انی یکون ذالک و لم یظلم السطان انی یکون ذالک و لم یقم الزندیق من قزوین فیهتک ستورها و یغیر سورها و یذهب ببهجتها و یکفر صدورها من فرمنه ادرکه. و من حاربه قتله و من تابعه کفر و من اعتزله افتقر حتی یقوم باکیان باک یبکی علی دینه و باک یبکی علی دنیاه. اکنون کیست که بتواند منکر این حقایق شود؟
حال کیست که از جریان کشتار این زندیق مردم بی گناه خراسان را در مسجد گوهرشاد به جرم اینکه آنها می گفتند ما نمی خواهیم برخلاف نص قرآن عمل کنیم و آیات حجاب را صرف نظر کرده دستور تو زندیق بی دین را نسبت به کشف حجاب عمل نمائیم دستور ظالمانه شاه بی دین صادر شد که آنها را به مسلسل ببندید آنقدر مردم را کشتند و آنقدر خون در مسجد گوهرشاد جریان پیدا کرد که خون شهیدان به روضه منوره رضویه سیلان پیدا کرد و روان گردید تنها این یک جزئی از جرایم و بزهکاری ها و رفتار ظالمانه این زندیق است دیگر از بین بردن مردم و علماء بزرگ دین و تبعید کردن مرحوم آیه الله حاج حسین آقاقمی و نیز آیه الله آقازاده خراسانی میرزا محمد و کشتن آن بزرگوار و همچنین کشتن آیة الله مرحوم سید حسن مدرس و تبعید نمودن رجال بزرگ از هر گروه و طایفه ای مضافا بغصب مال و ملک مردم که اگر به فهرست آن اشاره شود باز از وسع این رساله مختصره خارج است و ای کاش مردم با ایمان ایران به همان ستم رضاخان پهلوی مبتلا می شدند متاسفانه پسر بی دین زندیق ابن زندیق به نام محمد رضا پهلوی بیشتر از پدرش ظلم و ستم به ملت غیور شریف با ایمان ایران نمود و یکی از آن ستمها کشتار جمعیت کذائی بالغ بر پانزده هزار در دم بازار تهران به نام سبزه میدان در پانزدهم خرداد سنه 1342 شمسی بود که مردم را به جرم طرف داری از رهبر بزرگوارشان حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) این ملت با ایمان غیور را به رگبار مسلسل و توب و تفنگ بست این یزید زمان حال اگر چند روز دیگر بر آن تخت سلطنت ننگین باقی می بود چه می کرد با ان افکار شوم با آن جشن مفتضحانه برای تاجگذاریش در شیراز و آرزویش این بود که به جان و ناموس مردم افتاده نه دین بگذارد و نه حیا و نه شرم واین کشور را دروازه ی تمدن بزرگ بزعم خود کند.
آری ما در زمان خود مانند یزید را در بی دینی و کردار و رفتارش به اهل دین و شیعیان ایران شهود نمودیم در دوران ما یکنفر همنام پسر پیغمبر به نام (رضا) که از قیامش از قزوین پیغمبر اسلام و امیرالمومنین علی صلوات الله علیهما خبر داده بودند هرچند او مولدش (آلاشت) از نواحی سود کوه مازندران است ولی قیام و خروجش از قزوین بود.
یادم نمی رود در حدود شصت سال اندی پیش که این مرد پلید اسمش رضاخان به مصداق این روایت معتبر تحقق پیدا نمود پدر بزرگوارم که شخصی بود مجتهد و جامع علوم منقول و معقول به نام شیخ محمد کاظم مجتهد ربانی و حاکم شرع در تربت حیدریه دیدم بسار محزون و افسرده است گفتم پدرجان شما را بسیار ناراحت و اندوهگین می بینم فرمود بلی پدر چنین است گفتم مگر چه شده است گفت ای فرزندم چه بگویم به تو اکنون کسی قیام کرد و زمام امور این کشور را به دست گرفت که برای اسلام خطر دارد گفتم او کیست و نامش چیست دستور داد کتاب سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی را بیاور چون کتاب نامبرده را جسته و آن را نزد پدرم آوردم و آنگاه در باب علامات ظهور ولی عصر ارواحنا له الفدا این دو روایت را به اینجانب نشان داد و خواند و برایم ترجمه ی فارسی نمود (چون در آن موقع عربی نمی دانستم) و گفت فرزندم ناراحتی من از این است که این رجل زندیق قیام کرد و ما روز شوم بدی جلو داریم این شخص را پیغمبر خاتم (ص) از قیام و خروجش از قزوین به عنوان اخبار به غیب خبر داده و فرموده او هم نام ابن او است یعنی رضا نام دارد و فرموده مردم سرعت و شتاب کنند به طاعت او و چنان می ترسند از او که گوئی کوهی از ترس و وحشت در دل آنهاست و یا از ترس و خوف او آواره شده به کوهها فرار می کنند در عین حال (من فرمنه ادرکه) هر که از او فرار کند او را دستگیر می کند و نیز امیرالمومنین علی علیه السلام از قیامش خبر داده به اینکه او سلطان ظالم و ستمکاری است و زندیق است یعنی بی دین است و قیامش هم از قزوین است او پس از قیامش به محض اینکه براری که سلطنت نشیند پرده ی ناموش را بدرد (یعنی کشف حجاب بانوان کند) و دیگر آنکه شهرها را تغییر دهد و به جهت و سرور از دلها ببرد و صدرنشینان و بزرگان را اعم از علما و غیره گمنام کند یا تبعید کند و یا بکشد هر کس از او فرار کند او ر دریابد و هر کس با او بجنگد کشته شود و هر کس تابعش شود کافر است و هر کس گوشه نشین شود و اعتزال گزیند فقیر و بیچاره گردد مردم در زمان او دو فرقه شوند هر دو گریه کنند فرقه ای برای از دست رفتن دین و آئین گریان و دسته ای برای از دست دادن دنیاشان. نگارنده این رساله گوید این جانب این دو حدیث شریف را که صادر از لسان مقام عصمت نبوت ختمیه و ولایت کلیه مطلقه است معجزه می دانم به لحاظ اینکه آنچه فرمودند من به چشم خود شهود نمودم صدق رسول الله و صدق ولی الله. (مصداق هر دو روایت همان رضاخان پهلوی است.) روایت بعین عبارت عربی در مجلد سیزده بحار الانوار علامه مجلسی این است:
قال رسول الله یخرج رجل بقزوین اسمه اسم ابنی یسرع الناس الی طاعته المومن و المشرک یملاء الجبال خوفا. و قال امیرالمومنین فی جواب محمد حنفیه الی ان قال انی یکون ذالک و لم یظلم السطان انی یکون ذالک و لم یقم الزندیق من قزوین فیهتک ستورها و یغیر سورها و یذهب ببهجتها و یکفر صدورها من فرمنه ادرکه. و من حاربه قتله و من تابعه کفر و من اعتزله افتقر حتی یقوم باکیان باک یبکی علی دینه و باک یبکی علی دنیاه. اکنون کیست که بتواند منکر این حقایق شود؟
حال کیست که از جریان کشتار این زندیق مردم بی گناه خراسان را در مسجد گوهرشاد به جرم اینکه آنها می گفتند ما نمی خواهیم برخلاف نص قرآن عمل کنیم و آیات حجاب را صرف نظر کرده دستور تو زندیق بی دین را نسبت به کشف حجاب عمل نمائیم دستور ظالمانه شاه بی دین صادر شد که آنها را به مسلسل ببندید آنقدر مردم را کشتند و آنقدر خون در مسجد گوهرشاد جریان پیدا کرد که خون شهیدان به روضه منوره رضویه سیلان پیدا کرد و روان گردید تنها این یک جزئی از جرایم و بزهکاری ها و رفتار ظالمانه این زندیق است دیگر از بین بردن مردم و علماء بزرگ دین و تبعید کردن مرحوم آیه الله حاج حسین آقاقمی و نیز آیه الله آقازاده خراسانی میرزا محمد و کشتن آن بزرگوار و همچنین کشتن آیة الله مرحوم سید حسن مدرس و تبعید نمودن رجال بزرگ از هر گروه و طایفه ای مضافا بغصب مال و ملک مردم که اگر به فهرست آن اشاره شود باز از وسع این رساله مختصره خارج است و ای کاش مردم با ایمان ایران به همان ستم رضاخان پهلوی مبتلا می شدند متاسفانه پسر بی دین زندیق ابن زندیق به نام محمد رضا پهلوی بیشتر از پدرش ظلم و ستم به ملت غیور شریف با ایمان ایران نمود و یکی از آن ستمها کشتار جمعیت کذائی بالغ بر پانزده هزار در دم بازار تهران به نام سبزه میدان در پانزدهم خرداد سنه 1342 شمسی بود که مردم را به جرم طرف داری از رهبر بزرگوارشان حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) این ملت با ایمان غیور را به رگبار مسلسل و توب و تفنگ بست این یزید زمان حال اگر چند روز دیگر بر آن تخت سلطنت ننگین باقی می بود چه می کرد با ان افکار شوم با آن جشن مفتضحانه برای تاجگذاریش در شیراز و آرزویش این بود که به جان و ناموس مردم افتاده نه دین بگذارد و نه حیا و نه شرم واین کشور را دروازه ی تمدن بزرگ بزعم خود کند.
به نقل از پایگاه مجازی منتظران