اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

روحت شاد غلامعلی!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۵۸ ق.ظ

گاهی وقت ها یک اثر هنری در بین جامعه مذهبی ما حسابی گل می کند و دست به دست و گاهی دهان به دهان! می گردد. مثلاً برای مدتی، موسیقی متن فیلم از کرخه تا راین، بین بچه های بسیجی جا باز کرده بود. شاید در هر خانه ای که یک بسیجی بود یک نوار از کرخه تا راین هم پیدا می شد و صدای سوت حاتمی کیا! به گوش می رسید. مدتی نوای "آقاجون قربونتم" که درباره ارادت به امام رضا علیه السلام است گل کرده بود. یک زمان ایام محرم از صدای ضبط همه ماشین ها می شد نوحه بوی سیب و حرم حبیب و... را شنید.

تجربه ثابت کرده است آثار هنری هر چقدر زیبا و مطلوب باشند اگر بیش از حد تکرار شده و به جا و بی جا در دسترس عموم قرار بگیرد ارزش و مقبولیت خود را از دست داده و ممکن است مانند همین مثال هایی که زده شد از حافظه تاریخی مردم محو شود.

نوحه زیبای "یاد امام و شهدا" هم از این قاعده مستثنا نیست. البته الحق والانصاف باید اقرار کرد این نوحه زیبا و شنیدنی یک شاهکار مذهبی از حاج سعید حدادیان است.

یکی دو سال پیش که این نوحه حسابی در بین بچه های بسیجی محبوبیت پیدا کرده بود در هر محفل و جمع و مراسمی می شد صدای آن را شنید. داشتیم با بعضی از رفقا عازم مناطق عملیاتی جنوب می شدیم. از مسجد مقدس جمکران تا یادمان های دفاع مقدس، انگار نوار یا سی دی دیگری غیر از این نوحه پیدا نمی شد. دیگر بچه ها شوخی و جدی داشتند روی این مداحی حساس شده و نسبت به آن واکنش منفی نشان می دادند. جالب این که از همان جمکران تا هر یک از مناطقی که قدم می گذاشتیم ورود ما درست مصادف می شد با این قسمت از نوحه که حاج سعید می خواند: اون رفیقم غلامعلی...

اول زیاد به این موضوع دقت نکرده بودیم. یکی از رفقا ما را متوجه این موضوع کرد. حواسمان را که جمع کردیم دیدیم راست می گوید. اتفاق جالبی بود. حالا بچه ها این سوژه را دست گرفته بودند و هی پر و بالش می دادند که این غلامعلی کی هست؟ چرا هر جا می رویم غلامعلی هم می آید و...؟!!

تنها نقطه ای که خبری از این نوحه نبود، منطقه طلائیه بود. آن جا دور، دور آواهای "دکتر" محمد اصفهانی بود که انگار برای مشتری های "دارالشفا"ی شهدا سرود می خواند!

ورودی یادمان طلائیه جمع شده بودیم و با تعجب از هم می پرسیدیم: چه عجب! چه شد که بالاخره غلامعلی دست از سر ما برداشت؟!

هنوز بچه ها داشتند با این سوژه بازی کرده و حواشی آن را تجزیه و تحلیل می کردند که ناگهان یکی از خادمان شهدا با صدای بلند شروع کرد دوستش را صدا زدن. او دستهایش را جلوی دهانش گرفته بود و با تمام قدرت صدا می زد: غلامعلی... غلامعلی...!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">