خداحافظ تلگرام!
تلگرام را بستم؛ درست مثل پنجره ای که رو به خیابانی شلوغ و پرهیاهو باز می شد. البته عضویت در گروه های مفید می تواند یک کار مفید تلقی شود؛ اما شرایط و روابط من به گونه ای است که حضور صرف در این فضای اجتماعی، انتظار زائدالوصف و طلبکارانه خیل عظیم دوستان را برای اشتراک در گروه ها و یا کانال های مورد علاقه شان دامن می زند.
من تحمل این همه شلوغی و سر و کله زدن های مجازی را ندارم. راستش را بخواهید از آدم های مجازی هم دل خوشی ندارم. آدم باید در فضای واقعی خودش را نشان بدهد. مرد میدان بودن در عرصه های بی خطر، فقط یک مانور برای نبرد با دشمن فرضی است. اما شیپور جنگ، عیاری برای تشخیص مرد از نامردمان است.
هم از بچه حزب اللهی هایی دلگیرم که دوست دارند یک گوشه بنشینند، پای شان را روی پای دیگر بیندازند، خمیازه ای بکشند و با فشردن دکمه های تلفن همراه یا رایانه شان دفاعی راحت و امن از انقلاب و آرمان هایش انجام دهند و در این حد متوقف بمانند و هم می خندم به مدعیان غوغاسالاری که مثل یک شیر بی یال و دم و اشکم، گوشه ای خزیده اند، باطنی مثل موش دارند و می خواهند موشک وار بر سر نظام و اسلام و انقلاب فرود بیایند! مرد باید مرد باشد.
تلگرام را که بستم انگار پنجره ای چندجداره را رو به خیابانی پر رفت وآمد بسته ام. دیگر صدای گوشخراش بوق های ممتد سواره های بی خبر از پیاده، آزارم نمی دهد. ترجیح می دهم سرباز پیاده و خط مقدمی انقلاب و دینم باشم که آهسته و پیوسته جلو می رود و بلندتر از صدای رجزخوانی اش، بانگ الله اکبری است که بعد از فتح هر سنگر دشمن از عمق جان سر می دهد.
- ۹۴/۱۱/۲۶