اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

حاشیه های فاطمیه بابل (10)

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ


مرد مسافر بود. سنش به میانه می رسید. روی صندلی نشست و از سوابق دینی و اعتقادی خودش گفت. معلوم بود جوانی اش را در راه دین هزینه کرده است. حالا داشت از وضعیتی که برای خانواده اش پیش آمده بود گله می کرد. می گفت: دخترم خواستگارهای فراوانی داشت. از بین همه آنها یکی به دلمان نشست و به خانواده راهش دادیم. اما او بر خلاف انتظار و فرهنگ ما از دخترم می خواهد هر وقت که با او بیرون می رود صورتش را آرایش کند!! مرد خیلی از این وضعیت نگران بود و نظر من را درباره جدایی دختر از داماد خود می پرسید. او را دلداری دادم و به صبر تشویقش کردم. گفتم: سعی کن حرف دل دامادت را از زیر زبانش بیرون بیاوری بعد به فکر اصلاح فکر او باشی و...

ساعتی بعد جوانی آمد. از طرز فکر امروزی اش گفت و اینکه دوست دارد زیبایی همسرش را به رخ همگان بکشاند و...! فهمیدم این جوان داماد همان مردی است که صبح به آستانه آمده بود و با من حرف می زد. با حوصله به حرف های جوان گوش دادم و فهمیدم که می پندارد آرایش زن نوعی افتخار در بین مردم را به دنبال دارد. نگاه اسلام را برایش توضیح دادم. از جایگاه زن و خانوده برایش گفتم. از این که زن تابلویی برای نمایش همگانی نیست و .... شکر خدا حرف ها اثر کرد. او با رضایت از پیشم رفت.  عصر بود که آن مرد مسافر میان سال با خوشحالی پسشم آمد. پرسید شما با داماد من صحبت کردید؟ برق شادی را می شد در نگاهش دید. می گفت: دامادم دیگر متقاعد شد که دخترم را خرج لذت دیگران نکند. شماره تلفنی از من گرفت و با کلی قدردانی از این که به بابل سفر نموده و آستانه امامزاده قاسم را برای زیارت انتخاب کرده بود خدا را شکر می کرد.

آن چه خواندید گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام سید کریم رمضانی از دوستان مبلّغی است که به همراه عزیزان دیگری از گروه تبلیغی حامیان ولایت، شانزده روز را در ایام نوروز به حضور در پایگاه تبلیغی آستانه امامزاده قاسم اختصاص داده بود. به عیارت دیگر این عزیزان بی نام و نشان حوزه علمیه، امسال عید نداشتند چون هر روز به مدت دوازده ساعت به حضور در امامزاده و مشاوره با مراجعان می پرداختند.

روز نهم عید بود که برای زیارت و البته عرض ارادت و دست مریزاد به دوستان طلبه خود به آستانه امامزاده قاسم رفتم. حجت الاسلام حسین زاده برسمنانی با این که مسئول این گروه فرهنگی بزرگ و فعال بود خودش هم در آستانه حضور پیدا کرده و به سوالات مراجعان پاسخ می داد. دو واحد رسانه و کودکان نیز علاوه بر امور مشاوره ای از دیگر فعالیت های این گروه محسوب می شد. شکر خدا همه رفقا با روحیه و با انگیزه ای سرشار از خدمت صادقانه به دین و ارزش های الهی در آن مکان حضور داشتند. در مقابل عظمت روحی و شکوه باطنی این روحانیون جوان احساس خضوع داشتم. امیدوارم مجاهدت های این سربازان بی ادعای حضرت ولی عصر (عج) همواره مورد رضایت و عنایت حق تعالی قرار داشته باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">