آرشیو مرداد88 اشک آتش
نگارنده معتقد است علت انتخاب خانم سوسن کشاورز جهت تصدی وزارت آموزش و پرورش رکود علمی برخی دانش آموزان و تاثیر ناپذیری آنان از برنامه های آموزشی و پرورشی در سال های اخیر می باشد.
این بانوی محترمه پیش از این مسئولیت مدارس استثنائئ کشور را بر عهده داشته است!!
برای تاریخ
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم مرداد 1388 ساعت 22:13 شماره پست: 219
اجتهاد مفتی!!
حضرت آیت الله محمدی از علمای بنام استان مازندران و از شاگردان خاص آیت الله العظمی خویی در نجف اشرف بوده که پس از اخذ درجه اجتهاد مسلم از آن عالم کم نظیر، مدرسه علمیه روحیه در شهرستان بابل را راه اندازی نموده و تا کنون شاگردان برجسته ای را در عرصه های علمی و اجتماعی تربیت کرده است.
پیش از این در همین وبلاگ،به برخی خدمات و مجاهدت های این فقیه وارسته اشاره نموده ام.ایشان که همواره خود را از معرض فتنه ها و مناقشات بیهوده سیاسی به دور نگاه داشته هر از گاه بنا بر تکلیف علمی و دینی خویش نسبت به برخی مسائل جاری اعلام موضع و اقدام به انجام فریضه امر به معروف و نهی ازمنکر نموده است.
حدود پنج سال پیش این عارف جلیل القدر پس از بررسی و تامل در متون ویادداشت های فقهی شیخ یوسف صانعی،طی نامه ای تاریخی خطاب به وی،با استناد به پاره ای از ضعف ها و سوءبرداشت های مبنایی ، قوه اجتهاد و توانایی فقهی او را مورد تردید قرار داده و دلسوزانه از وی خواسته است تا صدور فتوا را متوقف نماید.
نسخه ای از این نامه در اختیار نگارنده قرار گرفته که در صورت صلاحدید آن بزگوار ،منتشر خواهد گردید.
گفتنی است تا کنون هیچ مجتهد مسلمی،اعلمیت آقای صانعی را برای مرجعیت ،تایید نکرده است.
والسلام علی من اتبع الهدی.
آیا اعدام میرحسین نیاز به حکم قاضی دارد؟
قضاوت، یکی از شئون فقاهت می باشد و حکم فقیه بر همه مسلمین واجب الاطاعه است؛اما با توجه به وجود حاکمیت دینی،لازم است رسیدگی به جرائم اشخاص به دادگاه صالح سپرده شود.ناگفته پیداست که این مسئله،منوط به عزم قضایی نظام جهت رسیدگی به جرائم بوده و در صورت اهمال و وادادگی دستگاه عدلیه،فرض دیگری پیش رو قرار خواهد گرفت.
مباشرت در تقابل میدانی با حکومت اسلامی و در خطر قراردادن جان و مال و نوامیس مسلمین،حکمی مشخص و تعریف شده دارد که تعیین مصداق آن بر عهده قضات و فقهای دینی است.البته عدم پایبندی متهم مذکور به قوانین جاری،عدم پایبندی عرفی نسبت به اجرای قانون درباره نامبرده را نیز توجیه پذیر می نماید.
فعلا:الصبر مفتاح الفرج!
عدالت شرط مرجعیت
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم مرداد 1388 ساعت 12:5 شماره پست: 217
حرومزاده !
یوسف صانعی خود را "مرجع تقلید" میخواند، او به تازگی در جمع تعدادی از روحانیون همنظرش در گرگان، با اشاره به مراسم تحلیف رئیس جمهوری در مجلس گفته است: "در مجلس در مقابل قرآن به خدا سوگند میخورند، این هم کفاره داره هم حنثش معصیت کبیره است. اون وقت چطور روز از نو روزی از نو؟ این از حرومزادگیشه دروغ میگه! والا امام زمان رو میبینه".
فایل صوتی این سخنان در سطح وسیعی توزیع گردیده است.
این خاک آسمانی
اگر چه همه شهدای والامقام انقلاب و دفاع مقدس،ازویژگی های معنوی برجسته و مشترکی برخوردارند اما گاه برخی از صفات آنها بیش از هر چیز دیگری جلب توجه نموده و باعث شناخته شدن شهید با همان ویژگی می گردد.
زندگی نامه و خاطرات شهید رجایی را خوانده اید.اخلاص او انصافا مثال زدنی است. خلبان شهید عباس بابایی نیز صفات ارزنده ای داشت اما اخلاص او بیشتر به چشم می آمد.در اسارت، دو چهره، نسبت به سایر آزادگان شاخص تر وشناخته شده تر هستند.یکی خورشید اسارت، مرحوم ابوترابی است که اخلاص و صفای باطن او زبانزد همگان بود و حتی برخی از نیروهای دشمن را نیز شیفته و مرید او ساخته بود و دیگری سیدالاسرا شهید حسین لشکری که با توکل بر خدا،هجده سال از جوانی خود را در بدترین شرایط اسارت به سر برد و ذره ای از راه و هدف مقدس خود کوتاه نیامد.
نکته ای که برایم جلب توجه نموده و باعث نگارش این متن گردید،اشتراک جغرافیایی این چهار چهره ماندگار تاریخ انقلاب و دفاع مقدس است. با این توصیف،دیار یاوران دین خدا،خطه آسمانی قزوین،خاکی بوسیدنی دارد.
می خواهم زنده بمانم!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم مرداد 1388 ساعت 21:16 شماره پست: 215
الهی داغ عزیزت را نبینی!
امیدوارم تا پایان ماه مبارک رمضان زنده بمانم. درک کامل این ماه پر فیض ،نشانی از لطف بی پایان خداوند است.امید وارم خودم زنده بمانم،همه اطرافیان و بستگانم زنده بمانند؛اصلا آرزو دارم کسی در این ماه داغ عزیزش را نبیند!
چند روز پیش ،حوالی بعد از ظهر در اطراف حرم مطهر کاری داشتم.جماعتی سیاه پوش با ظاهری درهم ریخته را دیدم که تابوتی سنگین را به زحمت بر دوش می کشیدند و گاه از فشار خستگی و تشنگی تلو تلو می خوردند.
زیر گرمای وحشی وهوای سوزان و بیابانی قم،کم مانده بود آن بنده های خدا روی زمین پخش شوند!
ناخوداگاه، یاد رمضان تابستانی امسال افتادم. پیش خودم گفتم اینها لااقل یکساعت دیگر آبی خواهند نوشید و عطششان فروکش خواهد کرد؛اما اگر خدای ناکرده در ماه رمضان چنین اتفاقی بیفتد چه خاکی باید بر سر نمود؟!
این طور شد که چند روزی است فقط دعا می کنم در این ماه پربرکت زنده بمانم و از خدا می خواهم کسی داغ عزیزش را نبیند!!
راوی عشق
آمده بود برای رفتن.
نه خورشید بود،نه مهتاب،نه ستاره؛اما می درخشید.
جنسش ،از هرچه بود،شفاف بود.
دلش ،آینه بود،آن طور که،می توانستی زلالی فطرت الهی را در آن ببینی.
تا بود،نام و نشانش،برایش ،نان نشد.
عائله مندی و مستاجری و....
تار و پود وجودش،از عشق سرشته بود و سرقفلی سرای قلبش،
در رهن محبت خدا بود و خلق خدا.
خاکی بود،ساده و بی پیرایه؛اما،عطر خدا را داشت ،انگار!
بی هیاهو کارش را انجام داد و ...رفت.
زنده که بود،مرگ را طلب کرد تا زنده بماند و جاودان؛برای همیشه.
شهیدی زیست تا به شهدا رسید؛که در کلام آقاست:
"زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدا ،کم تراز شهادت نیست."
این درد را با من بخوان!!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد 1388 ساعت 11:30 شماره پست: 213
چندی پیش مطلب زیر را در نقد یکی از اقدامات به ظاهر فرهنگی دفاع مقدس نوشتم.دلسوزان این عرصه استقبال خوبی نشان دادند اما آقای استاد داودابادی شروع کرد به اهانت هایی که لابد در شان خودش بود.پس از مدتی متوجه شدم مسعود ده نمکی از طریق لابی هایی در بیت رهبری در صدد فروش دو و نیم میلیاردی یک نسخه از اثر بعضا مخدوش خود به موزه دفاع مقدس بوده که من نا خواسته با نوشتن مقاله ای مستنداین معامله شیرین!را بر هم زدم. آنها سعی داشتنداین طور وانمود کنند که نقد من تحت تاثیر تهمت هایی است که بعضی از خواهران همکار به جناب میم- وارد کرده اند.در صورتی که من این مسائل را جدی نگرفته و هنوز اقدامی نکرده ام.بازخوانی مطالب مذکور خالی از لطف نیست:
یکسال پیش در چنین روزی به ادامه همکاری خود با دفتر فرهنگنامه اسارت خاتمه دادم.از دوره مدیریت این پروژه خاطرات خوش و تجربیات ارزنده ای را به یادگار دارم.علت جدایی من اجحافی بود که بر اثر ندانم کاری های مسئول پروژه در حق گنجینه عظیم خاطرات آزادگی صورت می پذیرفت.سهل انگاری بی مبالاتی و عدم نظارت محتوایی کار را به جایی رسانده بود که گاه مطالبی صد در صد خلاف واقع و مضحک آماده انتشار می گرذید.از جمله می توان به مجموعه آماده چاپی اشاره کرد که در آن نوشته شده بود در عملیات مرصاد استان آبادان؟درغرب ایران!به محاصره دشمن درآمدیا اینکه در سال شصت در اردوگاه موصل2،دوهزاروپانصداسیر از نیروی هوایی! سپاه پاسداران!!وجود داشته است.در حالیکه آن موقع سپاه اصلا نیروی هوایی نداشت و2500نفربا احتساب خانواده و بچه محل ها! هم به دست نمی آمد....بگذریم.
ناگفته های من از عمق فاجعه که البته تصویری از آنها را نگه داشته ام بیش از این حرف هاست.منصفانه باید بگویم خواهران زحمتکش آن دفتر که در تهران با متوسط حقوق ماهانه 120هزارتومان مجاهدت می نمودند تلاش زائدالوصفی برای تدوین متون انجام داده اند.
من که اراده ای را برای مقابله با انحرافات محتوایی که نوعی جنایت فرهنگی و تاریخی محسوب می شد مشاهده ننمودم پس از استعفا مقاله ای مستند و بسیار مجمل از آثار منتشر شده را در روزنامه جمهوری و سایت آفتاب ارائه نمودم که حداقل باعث شد مسئول طرح که همواره از این کار وجهه ای ترحم برانگیز را برای خود در مصاحبه ها ودیدار هایش با مسئولین مایه دار!فراهم می نمود از ترس هجوم نقدها انتشار سایر مجلدات را متوقف نماید.
مستندات به حدی قوی بود که به رغم درخواست روزنامه مذ کور، این بزرگوار که ید طولایی در جوابیه نویسی دارد ترجیح دهد که سکوت نموده و تنها به واسطه استادی دوست داشتنی از من بخواهد بی خیال ناگفته ها شوم.جالب است این استاد عزیز خودش کسی است که شغل فعلی اش را به خاطر دادوبیدادهایی دارد که بر اثر لجام گسیختگی های عرصه فرهنگی دفاع مقدس سر می داده است.این مسئله نشان میدهد خیلی هایمان استعداد باند بازی را داریم به شرط پیدا شدن آب!
مقاله کوتاه وشفافی که اشاره نمودم را حتما در ادامه مطلب بخوانید و حسرت بخورید.
چندی پیش مطلب زیر را در نقد یکی از اقدامات به ظاهر فرهنگی دفاع مقدس نوشتم.دلسوزان این عرصه استقبال خوبی نشان دادند اما آقای استاد داودابادی شروع کرد به اهانت هایی که لابد در شان خودش بود.پس از مدتی متوجه شدم مسعود ده نمکی از طریق لابی هایی در بیت رهبری در صدد فروش دو و نیم میلیاردی یک نسخه از اثر بعضا مخدوش خود به موزه دفاع مقدس بوده که من نا خواسته با نوشتن مقاله ای مستنداین معامله شیرین!را بر هم زدم. آنها سعی داشتنداین طور وانمود کنند که نقد من تحت تاثیر تهمت هایی است که بعضی از خواهران همکار به جناب میم- وارد کرده اند.در صورتی که من این مسائل را جدی نگرفته و هنوز اقدامی نکرده ام.بازخوانی مطالب مذکور خالی از لطف نیست:
یکسال پیش در چنین روزی به ادامه همکاری خود با دفتر فرهنگنامه اسارت خاتمه دادم.از دوره مدیریت این پروژه خاطرات خوش و تجربیات ارزنده ای را به یادگار دارم.علت جدایی من اجحافی بود که بر اثر ندانم کاری های مسئول پروژه در حق گنجینه عظیم خاطرات آزادگی صورت می پذیرفت.سهل انگاری بی مبالاتی و عدم نظارت محتوایی کار را به جایی رسانده بود که گاه مطالبی صد در صد خلاف واقع و مضحک آماده انتشار می گرذید.از جمله می توان به مجموعه آماده چاپی اشاره کرد که در آن نوشته شده بود در عملیات مرصاد استان آبادان؟درغرب ایران!به محاصره دشمن درآمدیا اینکه در سال شصت در اردوگاه موصل2،دوهزاروپانصداسیر از نیروی هوایی! سپاه پاسداران!!وجود داشته است.در حالیکه آن موقع سپاه اصلا نیروی هوایی نداشت و2500نفربا احتساب خانواده و بچه محل ها! هم به دست نمی آمد....بگذریم.
ناگفته های من از عمق فاجعه که البته تصویری از آنها را نگه داشته ام بیش از این حرف هاست.منصفانه باید بگویم خواهران زحمتکش آن دفتر که در تهران با متوسط حقوق ماهانه 120هزارتومان مجاهدت می نمودند تلاش زائدالوصفی برای تدوین متون انجام داده اند.
من که اراده ای را برای مقابله با انحرافات محتوایی که نوعی جنایت فرهنگی و تاریخی محسوب می شد مشاهده ننمودم پس از استعفا مقاله ای مستند و بسیار مجمل از آثار منتشر شده را در روزنامه جمهوری و سایت آفتاب ارائه نمودم که حداقل باعث شد مسئول طرح که همواره از این کار وجهه ای ترحم برانگیز را برای خود در مصاحبه ها ودیدار هایش با مسئولین مایه دار!فراهم می نمود از ترس هجوم نقدها انتشار سایر مجلدات را متوقف نماید.
مستندات به حدی قوی بود که به رغم درخواست روزنامه مذ کور، این بزرگوار که ید طولایی در جوابیه نویسی دارد ترجیح دهد که سکوت نموده و تنها به واسطه استادی دوست داشتنی از من بخواهد بی خیال ناگفته ها شوم.جالب است این استاد عزیز خودش کسی است که شغل فعلی اش را به خاطر دادوبیدادهایی دارد که بر اثر لجام گسیختگی های عرصه فرهنگی دفاع مقدس سر می داده است.این مسئله نشان میدهد خیلی هایمان استعداد باند بازی را داریم به شرط پیدا شدن آب!
مقاله کوتاه وشفافی که اشاره نمودم را حتما در ادامه مطلب بخوانید و حسرت بخورید.
آیا آزادگان و مسولین فرهنگی دفاع مقدس از این مسأله آگاه هستند؟
چند سالی است که در متن اخبار فرهنگی با خبری پیرامون گردآوری و دستهبندی خاطرات آزادگان مقاوم دفاع مقدس در مجموعهای شصت جلدی با عنوان فرهنگنامه اسارت و آزادگان مواجه شدهایم که در ظاهر، میتواند اثری ماندگار و تاریخی در حوزه فرهنگ ایثار و شهادت به حساب آید.
گذشته از طولانی شدن وعده انتشار مجلدات این اثر که با نام مسعودده نمکی در حال انجام است تورقی گذرا در پنج جلدمنتشر شده مجموعه فوق، ضعفهای حیرتآوری را به چشم علاقمندان مینمایاند که به هیچ وجه، متناسب با ادعای «فرهنگنامه» بودن یک اثر به ظاهر پژوهشی نمیباشد. سال 84 کتابشناسی اسارت به عنوان اولین جلد این مجموعه منتشر شد. گذشته از برخی آثار مکتوب اسارت که در آن درج نگردیده بود گاه آثاری که هیچ ارتباطی با مقوله آزادگان نداشت نیز در لیست کتابهای این حوزه معرفی شده بود از جمله کتاب اسیر عین خوش که دفتری از خاطرات رزمندگان استان فارس است اما گویا عنوان غلط انداز آن زحمت مدعیان پژوهشگری فرهنگنامه را کم نموده و بیتوجه به شناسنامه و محتوا در دو صفحه به عنوان خاطرات آزادگان استان فارس ثبت و معرفی گردیده است! درج نام موسسه شهید آوینی در پشت جلد این کتاب آیا نشانگر تأیید محتوای آن توسط موسسة مذکور میباشد؟ جلد دوم مجموعه با عنوان اسارت در مطبوعات است که بر خلاف عنوان آن تنها نشان چند نشریه مرتبط با آزادگان در این خصوص به چشم میخورد. در پایان کتاب، بخشهایی از سخنرانیهای مرحوم ابوترابی نیز درج گردیده که ارتباط آن با موضوع، تبیین نشده است. فیلم نگار اسارت، کاری در خور و خواندنی است که البته نباید در این خصوص زحمات آقای عاصمی را نادیده انگاشت. جلد چهارم، مجموعه عکسهای متفرقه با موضوع اسارت بود که جامعیت نداشته و شاید برای استفاده بهتر، لازم بود به صورت نرمافزار ارائه میگردید.
اما آن چه بیش از همه، پژوهشی بودن مجموعه فرهنگنامه را به شدت زیر سؤال میبرد پنجمین جلد آن است که حاوی عکسهای پرسنلی آزادگان سراسر کشور میباشد. ضعفهای این اثر به حدی است که ضرورت انتشار آن را از اساس به طور جدی زیر سؤال میبرد:
1- در میان آزادگان دلاور، شخصیتها و چهرههایی وجود دارند که هر یک به فراخور کارکرد و یا شرایط خاص، نام و نشان بیشتری از خود بر جای گذاشتهاند. متأسفانه در مجموعه فوق، برخی از معروفترین چهرههای اسارت، فاقد عکس معرفی شدهاند از جمله خورشید اسارت حضرت حجت الاسلام ابوترابی که در هر مرکز فرهنگی مرتبط با دفاع مقدس میتوان تصویری از ایشان یافت و نیز حسین لشکری که بیشترین دوره اسارت را طی نمود، شهید بزرگوار شهسواری با آن رشادت به یاد ماندنی، حجت الاسلام علی علیدوست (قزوینی)، حجت الاسلام جمشیدی، حجت الاسلام نوروزی و... که همگی به نوعی از رهبران اردوگاههای بعثی به حساب میآیند. آیا میتوان این کار را پژوهشی دانست اما نبود تصاویر شخصیتهایی معروف که به راحتی قابل دسترس بوده و بعضاً خاطراتشان در همان مجموعه، ثبت و درج گردیده را توجیه نمود؟
2- برخی از چهرههای ماندگار آزادگی متأسفانه فراتر از عکس، فاقد نام نیز میباشند مانند حجت الاسلام شاکری فر، شهید بزرگوار تندگویان و...
3- به جای تصویر حجت الاسلام نریموسا که از رهبران اردوگاه هفت بوده و امروز نیز از فعالان عرصه روایتگری دفاع مقدس و نیز از منابع تحقیقاتی آن مجموعه محسوب گردیده عکس فردی با صد و هشتاد درجه تفاوت چهره! ثبت گردیده است.
4- گذشته از برخی اشتباهات در ترتیب حروف الفبا زیر هر تصویر اعدادی به صورت اعشاری درج شده که فاقد هر نوع توضیحی برای فهم مخاطب میباشد. این ارقام در حقیقت نشانگر مدت زمان اسارت فرد مورد نظر میباشد به طور مثال رقم 8/3/5 یعنی آن شخص پنج سال و سه ماه و هشت روز در بند دشمن بوده است. با کمال تأسف اشتباه در این موارد نیز به وفور مشاهده میشود مثلاً جعفر رشاد 4/12/0 که دوازده ماه یعنی همان یکسال! مرتضی فهیم 28/0/0 ؟ که طبق قانون اصلاً اسیر به حساب نمیآید و...
5- در ابتدای کتاب ادعا شده که براساس قانون همه کسانی که قبل از پیروزی انقلاب، بیش از شش ماه زندانی سیاسی بودهاند اسیر به حساب آمده بنابراین اطلاعات مربوط به آنها نیز در این کتاب ثبت شده است. با نگاهی گذرا در مییابیم که این ادعا نیز سطحی و نادرست بوده و در میان دهها چهره مطرح عرصه انقلاب که نامشان در ذهن و زبان هر پیر و جوانی وجود دارد تنها نام و تصویر خانم دباغ به چشم میآید. به راستی اگر به طور مثال فرهنگنامه دهخدا تنها یک مورد از این اشتباهات فاحش و غیر قابل اغماض را دارا بود تا امروز به عنوان یک منبع موثق قابل اعتماد باقی میماند؟
آیا موسسه پیام آزادگان که نام آن در کنار نام مولف چاپ شده مسولیت خود را در این باره برعهده میگیرد؟ آیا این مجموعه میتواند به عنوان منبعی تحقیقاتی برای علاقمندان فرهنگ دفاع مقدس شمرده شود؟ چرا مجموعهای که دارای حدود چهل محقق از خواهران گرانقدر بوده توانایی ارائه یک اثر لااقل با ضعفهایی کمتر را نداشته است؟ این مسأله آیا نشانگر عدم نگاه تخصصی و فقدان نظارت لازم بر روند کار نیست؟ آیا بودجههایی که از بیتالمال به این امر اختصاص یافته و نیز مکانی که به عنوان دفتر فرهنگنامه اسارت مورد استفاده قرار گرفته که گویا اهدایی مقام معظم رهبری به نشریه فکه و نه این مجموعه بوده است ضمانت شرعی مسولین فرهنگی در نظارت بیشتر بر این مجموعه را گوشزد نمینماید؟
چاپ پنج جلد نخست، در سال هشتاد و چهار صورت گرفته و به رغم صرف بودجهها و استقرار در مکان اهدایی مذکور از ادامه انتشار مجلدات هنوز خبری نشده است. هرچند تحقیقات شخصی نگارنده متأسفانه بازگو کننده آیندهای روشن از سرنوشت این مجموعه نمیباشد که البته موارد آن به صورت شفاهی به برخی از دستاندرکاران ارائه گردیده است.
راقم این سطور امیدوار است اطلاعات مندرج در شمارههای بعدی فرهنگنامه آن قدر تخصصی و قابل وثوق باشد که بتوان تألیف آن را با نگاهی غیر ژورنال، محتوایی، عمقی و ماندگار قلمداد نمود.
تذکر مهم نگارنده خطاب به همه دلسوزان فرهنگ ایثار و شهادت است که مبادا عدم نظارتهای متعهدانه، نگرش تجاری به مقولات فرهنگی را رواج داده و در نتیجه، اساس خاطرات تاریخساز دفاع مقدس و دوران پرشکوه آزادگی را مضحکهای غیر قابل تمسک و پر شبهه قرار دهد.
واعتبروا یا اولی الالباب
والسلام
25/8/87 قم
سید حمید مشتاقی نیا
خبر پلمپ شدن ورزشگاه بزرگ شهید حیدریان قم را شنیده اید.
این مکان موقوفه آستان حضرت معصومه سلام الله علیها ودر اجاره سازمان تربیت بدنی بوده است.گویا نزدیک به دو دهه است اجاره این مکان که رقمی چند میلیاردی است به تعویق افتاده است.
یادم می آید پنج شش سال پیش تولیت آستانه در صدد پیگیری قضایی پرونده مذکور بود که برخی مسئولین وقت با هیاهوی رسانه ای این طور وانمود کردند که این تولیت در صدد برهم زدن نشاط جوانان و نیز تقابل با دولت است که در نهایت منجر به عقب نشینی آستانه از پیگیری مطالبات خود گردید.
اکنون این ورزشگاه بی هیچ شانتاژ خبری تعطیل شده است.
به سازمان تربیت بدنی پیشنهاد می کنم به جای پرداخت مبلغ مازاد بر اجاره مکان در دوره چهارساله این دولت و ادامه اجاره نشینی و استمرار مشکلات،با همان مبلغ قابل توجه،ورزشگاهی نو و مجهز را ساخته و برای همیشه در تملک خود نگاه دارد.
به من چه؟!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد 1388 ساعت 5:28 شماره پست: 211
درباره طلبه ای که مدت هاست به اردوگاه دشمن پیوسته و هر روز بر ضد نظام،رهبری و اخیرا نیز در حمایت از فرقه ضاله بهائیت صحبتی داشته مطلبی را به اعتراض نوشتم که اظهار نظرهای مختلفی را به دنبال داشت.
در این بین یکی دو تن از دوستان دوره نوجوانی که سن وسال کمتری از من دارند به جای استدلال ،متوسل به تهدید شده اند که اگر ادامه بدهی راجع به گذشته تو چیز هایی خواهیم گفت.
به این دوستان باید عرض کنم که اگر آن موقع شما سن و سال کمی داشتید و به راحتی سرتان کلاه می رفت،من مقصر هستم؟!!
عالم دائم در چراست!!
-
-
-
-
چراگاه عالم کتاب است!!
رستگاران!
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مرداد 1388 ساعت 18:41 شماره پست: 209
دالتون ها به بهشت نمی روند!!
چند شب پیش،پرویز شایسته ،شخصیت منفی سریال رستگاران،دیالوگی داشت که تنم را به لرزه انداخت.
"ناممکن برای من وجود نداره......"
یاد شخصیت بیماری افتادم که چندی پیش ماه هایی را در کنارش بودم.او در پوشش کارهای فرهنگی و دم زدن از شهدا و ارزش های اسلامی، سرمایه هنگفتی را اندوخته بود.تقلب و...جزیی از رفتار و گفتارش بود.این اواخر هم فهمیدم که بعله...!
در امان بودن او از تعقیب آشکار قانونی،به رغم تخلفات عدیده قانونی وگزارش های مکرراخلاقی برخی قربانیان،این ذهنیت را در عده ای دامن زده بود که برای او ناممکن وجود ندارد.
به زودی شاید به سیم آخر بزنم و نوشته های امضا شده شهود و برخی مدارک دیگر از کلاهبرداری های او را برملا کنم.مدت هاست چنین تصمیمی دارم و دنبال حاشیه ای امن می گردم.
در آستانه سالگرد ورود آزادگان خاطره ای از آزاده مقاوم سید فاضل
موسوی را انتخاب کرده ام که خواندنش خالی از لطف نیست.
سه روز قبل از فوت امام را به خاطر دارم که تلویزیون عراق حال وخیم ایشان را گزارش میکرد. همه بچهها دست به دعا برداشته و طلب سلامتی برای امام می کردند. وقتی امام فوت کردند رادیوهای بیگانه خبر را رسانده بود و آن شخصی که اخبار را ابتدا به ما میداد این خبر را بیان کرد در حالیکه خود عراقیها هنوز مطلّع نشده بودند. من وقتی این خبر را شنیدم حال عجیبی پیدا کردم دیگر توان ایستادن نداشتم. بقیه بچهها هم به شدّت محزون شدند. غذا را که آوردند از خوردن امتناع کردیم، آنها تصور کردند که ما اعتصاب کردهایم. ما را از آسایشگاه خارج کردند و علّت اعتصاب را جویا شدند. اما ما اعتصاب را انکار کردیم و به سبب اصرار زیاد آنها گفتیم که بله، امام فوت کردهاند. این ناراحتی ما سبب شد که آنها پی به حساسیت ویژه ما روی شخصیت امام ببرند. شاید حدود یک هفته من حال راه رفتن نداشتم در حالیکه همیشه با یک استیل خاص راه میرفتم که همواره در دل بچهها امید را نگه دارم.
آن روز باید همه در صف حاضر میشدند و طبق معمول همیشه، جملهای را علیه امام همه با هم تکرار میکردند با این مضمون که امام نباید در قید حیات باشند اما من هیچ وقت آن جمله را به زبان نیاوردم. همه با هم گفتند. عراقی به من گفت: چرا تو نمیگویی؟ گفتم: میگویم. گفت: نمیگویی و من با صدای بلند گفتم: مرگ بر خوئینی، آنها گفتند: نه تو جمله را خوب ادا نکردی و مرا بردند که شکنجه کنند. حدود 45 دقیقه، 7 نفر تمام بدن مرا شکنجه دادند به طوری که وقتی به داخل آسایشگاه آورده شدم مثل یک تکه گوشت له شده بودم. چشمم را باز کردم دیدم بچهها دو گروه شدهاند. یک دسته میگویند آخر چرا سید این کار را کرد؟ و گروه دیگر میگویند بالآخره باید روزی این اتّفاق میافتاد. هر قسمت بدن من شاید چندبرابر حالت عادی شده بود با همان چشم نیمهباز و حالت پردرد گفتم: اتّفاقی نیفتاده فقط کمی چاق شدهام. اینجا بود که سیدعلی هم گریه میکرد. این ناراحتی جمعی در بین بچهها حزن از دست رفتن امام را دو چندان میکرد. اینقدر که من از فوت امام متأثّر شدم با فوت فرزندم این گونه نشدم. احساس میکردم با رفتن امام، ما خیلی چیزها را از دست دادهایم. حتیّ تا چند روز، ادبیات من در صحبت کردن هم عوض شده بود. بچهها مدام مرا در آغوش میگرفتند و تسلّی میدادند، آن سر سوزن اعتقادات دینی که داشتیم سبب شده بود خمینی را حجّتی قبل از حجّت خدا بدانیم. ما او را ثمره تلاش 1400 ساله شیعه میدانستیم. این شناخت کم را در دوران قبل و بعد از انقلاب کسب کرده بودیم. اگرچه عدّهای با آمدن او روسفید شدند اما عدّهای هم نتوانستند او را بپذیرند.
هردم از این باغ بری می رسد!!
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مرداد 1388 ساعت 15:22 شماره پست: 207
استادحمید داودابادی نویسنده بزرگ دفاع مقدس ومسئول سایت ساجد انسانی مخلص وکمی عجول است.فکر می کنم بعضی دوستان دوباره شیطنت کرده اند.در جریان مقالات تند من در باره برخی اهالی محله تزویر که به بهانه فعالیت برای آزادگان دنبال فشار برای اخاذی از بیت آقا و فروش دو و نیم میلیاردتومانی تنها یک کپی!از آثار ارزنده و گاه جعلی و بعضا سرقتی شان به موزه دفاع مقدس بوده اند که البته با هوشیاری سردار مرتضی قربانی ناکام ماند این بزرگوار بارها با الفاظ در خور برخی دوستان خود پیغام و پسغام هایی را حواله کرده است.البته شان ایشان از افراد مذکور بری بوده ودفاعیات مستدل!!وی از رفقایش را به حساب نااگاهی و استعداد بالقوه انسان هابرای باندبازی میگذارم. وبلاگ ایشان جای شهداست و نام بردن از امثال من در آن سزاوار نیست.
آقای استاد داودابادی!
یک بار درپاسخ به اعتراض من که چرا مکانی امانی متعلق به بیت المال را در اختیار افراد .....قرار دادید گفتید مولا فرموده اگر چند نفر گفتند دوستت زناکار است باور نکن.تو که یک نفری!!
حالا چرا پیامی بی در وپیکر که به نام من اما از مبدا ناشناس بوده را براحتی باور می کنی و توهین دیگران را به حساب من میگذاری؟
من در زمانی که بدترین اهانت ها با نام شما در وبلاگم درج می شد سکوت کرده بودم.
خوانندگان محترم می توانند در ستون پیوند هانیز به وبلاگ داود ابادی سر بزنند.
در آستانه سالگرد ورود آزادگان شهادت خلبان غیور و ماندگار
تاریخ دفاع مقدس حسین لشکری که رکورد دار اسارت
در زندان های رژیم بعث است را تسلیت می گویم.
امیر "حسین لشگری " در سال 1331 در یکی از شهرهای استان قزوین چشم به جهان گشود و در تیر ماه سال 1356 با درجه ستوان دومی خلبانی فارغالتحصیل شد و در یگانهای نیروی هوایی دزفول، مشهد و تبریز دوره شکاری را پشت سر گذاشت.
با آغاز جنگ تحمیلی وی به خیل عظیم مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و در خاک دشمن به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد.
در سه ماهه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال در کنار 60 نفر از دیگر همرزمان خود در یک سالن عمومی به دور از اطلاع صلیب سرخ جهانی نگهداری میشد.
اما پس از پذیرش قطعنامه، وی را از سایر دوستانش جدا کردند که دوران اسارت انفرادی وی 10 سال طول کشید.
امیر لشگری سرانجام پس از تحمل 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ تحویل داده شد و دو سال بعد در 17 فروردین 1377 به خاک مقدس وطن بازگشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد...
جلد دوم کتاب خاطرات حجت الاسلام ری شهری چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به جزئیات محاکمه باند نفوذی شوروی(حزب توده)در ارتش ووطن فروشی آنان به وسیله جاسوسی وکار شکنی های ناجوانمردانه آن هم درشرایط بحرانی ماه های نخستین تهاجم نظامی عراق اختصاص یافته است.
در این کتاب که مطالعه آن با توجه به یک نواختی جلسات محاکمه،کمی ملال آور است نکته جالبی وجود دارد که توجه به آن خالی از لطف نیست.
سرکردگان این باند از جمله ناخدا افضلی خبیث(اهل قم) که فرماندهی نیروی دریایی ارتش را بر عهده داشت پس از محاکمه اعدام گردیده وبسیاری دیگرنیز به زندان محکوم شدند.
در این میان،سر شاخه اصلی باند که رابط بین حکومت شوروی و سرسپردگان داخلی بوده و انتقال اطلاعات سری جمع آوری شده به خارج کشورونیز خط دهی به عوامل نفوذی بیگانه را بر عهده داشته یعنی جناب نورالدین کیانوری(نوه شیخ فضل الله)به رغم اعتراف به جرایم خود و اقرار سایر متهمین،از زندان آزاد گردیده است!!
رسانه های روسی در آن زمان موجی تبلیغی رابر ضد حکومت اسلامی ایران تدارک دیده و سعی در القای این مطلب داشتند که خوراندن قرص های مخصوص به دستگیر شدگان باعث چنین اعترافاتی شده است!
خاک ریزهای فرهنگی دشمن را فتح خواهیم کرد!
فعالیت فرهنگی،عشق می خواهد و اراده وابتکار.
در آستانه سالگرد ورود آزادگان خاطراتی خواندنی در این خصوص را از کتاب شب موصل،خاطرات آزاده محمد حسین منصف به قلم دوست عزیزم حسن شیردل انتخاب کرده ام که مطالعه آن را به همه جهادگران جبهه فرهنگی توصیه می نمایم:
خاک ریزهای فرهنگی دشمن را فتح خواهیم کرد!
جلوه هایی از تلاش فرهنگی آزادگات موصل2خاطرات محمد حسین منصف
بخش طراحی صحنه، گریم و جلوههای ویژه
این بخش به اکثر بخشهای فرهنگی و هم چنین سایر تشکّلهای اردوگاه خدمات دهی میکرد.
طراحی صحنه
برای تئاترهای سالنی، مکان اجرای سرود، گویندگی خبر، مراسم سخنرانی و برنامههای سایر تشکّلها و بخشها دکورهای لازم را طراحی و صحنه آرایی میکرد.
گریم
هنرمندان تئاتر و نمایشهای سالنی برای اجرای نقشهای شان باید گریم میشدند. گریمورها با وسایل ابتدایی چون دوده حمام، رنگ گل، پنبه، روغن، زرورق سیگار و ... این کار را انجام میدادند.
جلوههای ویژه
افراد گروه جلوههای ویژه از هر وسیله ای برای انجام کارشان استفاده میکردند. آنان با استفاده از وسایل ابتدایی، ابتکاراتی به خرج میدادند و صحنههای نمایش را جان میبخشیدند. برای این که کار جلوههای ویژه و اهمیت آن برای شما ملموس تر گردد، به دو خاطره اشاره میکنم.
1. جلوههای ویژه در نمایش جنگی
یکی از نمایش هایی که هنگام آزادباش، در سانسهای مختلف برای اسرا نمایش داده میشد، نمایش فتح سنگر بود که انفجار و آتش و دود نیز در آن وجود داشت. از آن جایی که عراقیها به مسایل مربوط به جنگ حساس تر بودند، این نمایش در نهایت حفاظت و مراقبت انجام میشد.
وقتی خودم این نمایش را دیدم به گروه جلوههای ویژه، آفرین گفتم. داستان نمایش، حمله نیروهای ایرانی به سنگرهای دشمن را روایت میکرد. درون سنگر دو نفر در نقش سرباز عراقی، گریم شده و مواظب اطراف بودند. سه یا چهار نفر از نیروهای ایرانی با سربندهایی بر پیشانی در حال خنثی کردن میدان مین بودند. سربازان عراقی در سنگرشان که با پتو درست شده بود، با هم به زبان عربی صحبت میکردند. قبل از این که کار خنثی سازی میدان مین تمام شود، منوّرهای دشمن باعث میشد تا عراقیها رزمندگان ایرانی را ببینند. از اینجا کار جلوههای ویژه شروع میشد.
دو نفر درون سنگر عراقیها در حالی که جمعیت تماشاچی آنها را نمی بیند با دهان، صدای شلیک گلوله و رگبار مسلسل را تقلید میکنند. در همین حین یکی از رزمندگان ایرانی، نارنجکی ( جوراب سیاه گلوله شده ) را به درون سنگر عراقیها پرتاب میکند و ناگهان در کمال ناباوری، صدای انفجار و آتشی که از درون سنگر زبانه میکشد، تماشاچیان را میخکوب میکند. همگی هیجان زده میشوند. لحظاتی بعد، سربازان عراقی بر روی سنگر افتاده و کشته میشوند. بعد از انجام نمایش، راز انفجار و آتش برای ما روشن شد.
با کمی نفت، یک لوله خودکار و شعله شمع، همچنین با یک حلب روغن، مقداری نایلون ضخیم که از آن طبل کوچکی درست شده بود، شعله آتش و صدای انفجار را ایجاد کردند. زمانی که نارنجک به درون سنگر میافتاد، این دو نفر با سرعت و هماهنگ، کارشان را بدین ترتیب انجام میدادند ؛ متصدی آتش، مقداری نفت را از قبل درون لوله خودکار میریخت و با فوت کردن به درون لوله خودکار، نفت به صورت قطرات ریز، با فشار به سوی شعله شمع پاشیده میشد. همزمان، نفر دوم بر طبل میکوبید و تماشاچیان صدای انفجار و شعله آتش را با هم میدیدند.
2. جلوههای ویژه در اجرای سرود
بچههای این گروه قبل از این که گروه اصلی سرود اردوگاه، یکی از سرودهای جدید و حماسی خود را هنگام آزادباش اجرا کند، دست به ابتکار جدیدی زدند. هنگام اجرای سرود، زمانی که ابیاتی از شعر به آسمان بلند اشاره میکرد، همه اعضای گروه سرود که از اجرای جلوههای ویژه در این صحنه خبر داشتند، دستان شان را به سوی آسمان دراز کردند. تماشاچیان که محو تماشا و گوش دادن به همخوانی و اجرای سرود بودند، ناگهان بارانی از ذرات ریز و براق و رنگی را در آسمان، شناور دیدند. صحنهای رویایی به وجود آمده بود. ذرات رنگی در زیر نور مهتابی ها، تلألؤ خاصّی داشت و به دلیل سبکی به کندی پایین میآمد. سر و روی اعضای گروه سرود، پر از ذرات براق شد و سرود همچنان ادامه داشت. شور و نشاط عجیبی به وجود آمده بود. وقتی سرود تمام شد، پی به راز این ذرات بردیم.
بچهها از پاکت خالی سیگار بغداد و سومر که عراقیها در محوطه اردوگاه میانداختند، برای این کار استفاده کردند. پاکت کاغذی سیگارهای مزبور که به رنگ قرمز و آبی بود، به همراه زرورقهای نقره ای رنگ و نایلون سلفون روکش سیگار با قیچی به هزاران قطعه ریز برش داده شده و قبل از اجرای سرود، بر روی پرههای پنکه آسایشگاه قرار گرفت. گروه سرود در زیر پنکه برنامه را اجرا میکرد. هنگامی که سرود به مصرع مورد نظر نزدیک شد، یکی از بچهها که متصدی پنکه بود، کلید پنکه را روی حرکت کند گذاشت و باران ذرات براق آغاز شد.
بخش ابتکارات وابداعات
بخش ابداعات، تهیه وسایل مورد نیاز بخشها و سایر تشکیلات را به عهده داشت. کار این بخش با تهیه وسایل کمک آموزشی برای سوادآموزان آغاز شد و سپس گسترش یافت ؛ ساخت جوهر برای خودکفایی در امر نگارش، ساخت شمع برای استفاده در مراسم عزاداری و ... از جمله این کارها بود. از جالب ترین ابداعات این بخش، تهیه رنگ از گل و ساخت پروژکتور و فیلم بود
تهیهی رنگ از گل
چند سالی که از اسارت ما گذشت، فعالیتهای هنری و نقاشی گسترش یافت. بچهها برای تهیه رنگ طوری که حساسیت عراقیها را برنینگیزد، از صلیب سرخ درخواست تخم گل یک روزه کردند.
عراقیها چون میدیدند گل باعث میشود محیط اردوگاه جلوه بهتری پیدا کند و از طرفی هم میدانستند وضعیت بی روح آنجا سوژه شکایت اسرا به صلیب سرخ شده است، برای رفع این مشکل اجازه دادند در بخشی از باغچه اردوگاه، گل بکارند. آنها زیاد توجّه نمیکردند، شاید هم نمیفهمیدند ما چرا اصرار داریم تخم گل یک روزه داشته باشیم. این گل رنگهای مختلفی داشت و در عرض یک روز تا غروب پژمرده میشد. بچهها برگ گلهای پژمرده را جمع کرده و میجوشاندند و از آن رنگ میگرفتند.
ساخت پروژکتور و تولید فیلم
مهم ترین ابتکار فرهنگی در اردوگاه ما، ساخت پروژکتور ابتدایی و ساده و تولید فیلم بود. شنیدم این کار را جمال محرّر، بچه همه فن حریف فرهنگی اردوگاه انجام داده بود. این کار بعد از آتش بس انجام شد، چون بعد از آن احساس امنیت بیشتری داشتیم.
این پروژکتور طوری طراحی شده بود که قطعات جعبه آن در عرض دو یا سه ثانیه جدا میشد و هنگام تفتیش میتوانستند هر قطعه اش را در جایی مخفی کنند. قطعاتی که این پروژکتور را تشکیل میداد از جاهای مختلف تهیه شده بود؛ لامپ آن از توالت کش رفته شده بود، سیم برق را از حمام اردوگاه تهیه کرده بودند. برای ذره بین هم از شیشه عینکهای ذره بینی که صلیب سرخ برای بعضی از بچهها آورده بود استفاده شد.
در اردوگاه یکی، دو تا میز پینگ پونگ داشتیم که شاید ماهی یک بار، نوبت به بچهها میرسید و میتوانستند از آن استفاده کنند. صلیب سرخ هرچند وقت یک بار، چند جعبه توپ پینگ پونگ میآورد. جعبه این توپها، پاکتی مکعب مستطیل و دراز و باریک بود. یک روی جعبه به جای مقوا طلقی شفاف و نرم وقابل انعطاف قرار داشت که عرض آن درست به اندازه فیلم 16 میلیمتری بود. بچهها این طلقها را درآوردند و به جای فیلم خام از آن استفاده نمودند. سپس با چسب، طلقها را به هم وصل کرده و با سوزن روی آن را فریم بندی کردند.
داستان فیلم، ورود هواپیمای امام خمینی بر باند فرودگاه مهرآباد را نشان میداد که به صورت نقاشیهای پی در پی بر روی طلق نقاشی شده بود. فیلم شبیه انیمیشن (تصاویر متحّرک کارتونی) بود. نقاشان زبردست اردوگاه از جمله جمال محرّر، با استفاده از لوله خالی خودکار و گذاشتن سوزن خیاطی بر روی آن، قلمی سوزنی درست کرده و با ظرافت بر روی طلق نقاشی کردند. سپس با استفاده از رنگهای مختلف، این نقشهای خراشیده شده با سوزن را رنگ آمیزی میکردند. با زحمت زیاد، فیلمی کوتاه که کم تر از 30 ثانیه بود، تهیه شد.
این فیلم در دهه فجر سال 67، آن هم مخفیانه در یکی از آسایشگاه هایی که از نظر امنیتی، حفاظت و نگهبانی آن راحت تر انجام میگرفت و فضای درونی آن تاریک تر بود، به نمایش درآمد.
وقتی پروژکتور روشن شد، همه مات و مبهوت به دیوار مقابل که از آن به عنوان پرده نمایش استفاده شده بود، خیره شدیم. لحظاتی بعد با حرکت دستی دستگیره پروژکتور، فیلم بر روی محور به حرکت درآمد. هواپیمایی بر روی پرده ظاهر شد. فیلم خیلی آهسته و به شکل اسلامونشن پخش میشد. چند ثانیه بعد، تصویر هواپیما بر روی باند فرودگاه و لحظاتی بعد، تصویر امام بر پلکان هواپیما نشان داده شد و تصویر همچنان ثابت ماند.
فکر میکردم نمایش پایان یافته، ولی در آن تاریکی نوای دلنشین سرود « خمینی ای امام » من و سایر بچهها را غافلگیر کرد. با کنار رفتن دیوار کاذبی که با چند پتو درست شده بود، سر و کله گروه سرود اردوگاه با صفی منظّم پیدا شد. آنان همان سرودی را میخواندند که در 12 بهمن 57 هنگام ورود امام خوانده شد و از تلویزیون پخش گردید ؛
«خمینی ای امام، خمینی ای امام خمینی ای امام، خمینی ای امام
ای مجاهد، ای مظهر شرف ای گذشته زجان در ره هدف»
این اوضاع برای من و بچه ها، حال و هوای دوران انقلاب و ورود امام را تداعی کرد و بوی امام را به مشام ما رساند.
بخش تولید جوایز و هدایای فرهنگی
تعدادی از بچهها وظیفه داشتند جوایز فرهنگی تولید کنند. این هدایا برای مسابقههای فرهنگی که در آسایشگاهها برگزار میگردید و یا برای تشویق خادمین اسرا تولید میشد.
جانماز و سجاده گلدوزی شده، تسبیح ساخته شده از هسته خرما، ساخت دفترچههای کوچک و زیبا با کاغذهای سیگار و ...، آلبوم عکس دست ساز که با مقوا، نایلون گوشت، زرورق سیگار و تکه پارههای لباس و ... تولید میشد، انواع جوایز را تشکیل میداد.
بخش تولید نشریه رنگی
سالهای دوم، سوم اسارت مان تهیه ماهنامه و یا گاهنامه شروع شد. بچهها این نشریات را از دفاتری که گاهی اوقات، صلیب سرخ میداد و تعدادی از آن برای کارهای مختلف ذخیره میشد، درست میکردند.
مطالب این نشریات متنّوع بود و از موضوعات دینی، سیاسی، طنز و فکاهی، خاطرات انقلاب و دفاع مقدس و ... تشکیل میشد. در یکی از این شماره ها، خاطره دوست عزیزم شهید «احمد کاکا» و تحوّل عظیمی که دیدار امام خمینی در حسینیه جماران برای او بوجود آورده بود را نوشتم و در نشریه چاپ شد.
نشریه اردوگاه با طراحی و تصاویر رنگی، نقاشی و تزیین شده و خوشنویسان با خط زیبا آن را مینوشتند. سپس به نوبت، برای مطالعه در اختیار آسایشگاههای مختلف قرار میدادند، چون در تیراژ اندک 2 الی 3 شماره تولید میشد. گاهی اوقات این نشریهها هم لو میرفت.
بخش شعرا و مداحان
شعرا و مداحان نقش مهمیّ در ایجاد روحیه دینی و حماسی بر عهده داشتند، لذا در مناسبتهای مختلف، جلسات مداحی، شعر خوانی، مولودی و مشاعره برگزار میشد. مشاعرههای برگزار شده در اردوگاه ما که در بعضی از آنها من هم شرکت میکردم، بیش تر مشاعرههای کُمیک و خنده دار بود که باعث انبساط خاطر میشد. شعرای خوبی داشتیم، از جمله احمد یوسف زاده (که پس از آزادی در چند کتاب و مقاله، قضیه جلسات مشاعره و بعضی از اشعار آن را به طور کامل شرح داده است).
بخش گروه سرود
خوش صداترین بچههای اردوگاه، در گروه سرود حضور داشتند. همخوانی آنها به خاطر تمرینهای مکرّر عالی بود. بچههای این گروه،آسایشگاهی را که دنج تر بود انتخاب کرده و با گذاشتن نگهبان، اجرای سرود را تمرین میکردند. گاهی وقتها پیش میآمد در هنگام اجرای سرود، چند بار حالت قرمز از طرف نگهبانها اعلام میشد. اعضای گروه سرود، آهنگ بین اشعار را هم با دهان تولید میکردند.
یکی از بچههای خراسان که قبل از اسارت در صدا و سیما کار میکرد، یک بایگانی درست و حسابی از شعر و سرود در حافظه خود داشت. خیلی از سرودهای رادیو و تلویزیون را که بعد از انقلاب در مناسبتهای مختلف ساخته شده بود و حتیّ بعضی از سرودهایی را که تولید شده بود اما تا زمان اسیر شدن او از صدا و سیما پخش نشد، از حفظ بود. علاوه بر این، مداحان و شعرا هم جمع میشدند و برای مناسبتهای مختلف، اشعاری زیبا برای سرود میساختند.
بخش عزاداری و سخنرانیهای سیاسی ـ مذهبی
بخش مزبور، تنظیم و برنامه ریزی مراسم عزاداری محرّم و ایّام شهادت ائمه اطهار(ع) را عهده دار بود. در ساعات آزادباش، مراسم عزاداری در آسایشگاههای دنج برپا میشد و علاوه بر مداحی و سینه زنی، از سخنرانان اردوگاه برای ایراد سخنرانی در این مجالس دعوت به عمل میآمد. به نظر من یکی از اسرای مشهدی به نام تقی فخلعی بهترین سخنران این گونه مجالس بود. گروه طراحی صحنه، مجالس عزاداری را صحنه آرایی میکرد و گروه نمایش، قطعات کوتاهی از تاریخ و سرگذشت ائمه اطهار (ع) و پیروان شان را به نمایش در میآورد. در بعضی از این مراسمها از عزادارانی که وارد مجلس میشدند، با چای و قند هم پذیرایی میشد.
قدر این فرصت...
از خانه که بیرون زدم،ازدحام مقابل دکه های فروش یخ،خبر از تدارک جشنی بزرگ می داد.
خیابان های قم امروز غلغله بود.جای همه تان خالی.ایستگاه های صلواتی سور و ساتی به هم زده بودند.آذین خیابان ها دیدنی بود.کاروان های پیاده به سمت جمکران حال وهوایی را در شهر به پا کرده بودند.
مسجد مقدس جمکران با آن محوطه وسیع بیابانی اش مملو ازصد ها هزار جمعیت شده است.طوری که راه برای رفت و آمد نیز به سختی پیدا می شد.
تخمین زده می شود بیش از دو میلیون نفر شب میلاد امید منتظران را در این مسجد جشن بگیرند.
کاش قدر این فرصت ها بیش تر دانسته می شد....
بعضی ها به سند مسجد جمکران خدشه وارد می کنند.پاسخ مستند به آنها بارها از سوی صاحب نظران بیان شده است.حرف من چیز دیگری است.کسی منکر امکان زیارت آقا در جای جای پهنای خاک نیست.اما مسجد جمکران چه سند داشته باشد وچه نداشته باشد همین قدر که به عنوان میعادگاه دلباختگان حضرت اختصاص یافته، مانوری مثال زدنی است ازشکوه و عظمت انکار ناپذیر پیروان مکتب تشیع که دشمنان اسلام اصیل را نا امید و دل دوستداران خاندان ولایت را پر طراوت می سازد.
بند....پ و بند پی!!
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم مرداد 1388 ساعت 12:21 شماره پست: 202
از هاشمی چه خبر؟!
دبیری داشتیم که اصرارمی ورزید میرزا رضای کرمانی اسلحه ای که با آن ناصرالدین شاه را به قتل رسانید از بازار حصیر فروشان(پنج شنبه بازار)بابل تهیه کرده بود!
درجریان آشوب های 18تیر هفتاد و هشت،جوانکی به نام رضا مهاجری در جمع مسببین اغتشاشات به تصویر کشانده گردید که اهل منطقه بندپی بابل بوده است!
شایع است یکی از قاتلین شهید لاجوردی نیز سربازی فریب خورده توسط منافقین بوده که اهل همان منطقه می باشد!با این حساب بندپی می تواند درتاریخ سیاسی کشور نامی ماندگار داشته باشد!!
البته از شوخی که بگذریم، این شهر مفاخر بزرگی نیز به تاریخ سرفراز ایران اسلامی تقدیم نموده که نام بردن از آنها در این مقال نمی گنجد. در پیروزی انقلاب و دفاع مقدس نام این منطقه به زیبایی می درخشد.هم اکنون نیز بسیاری از مسئولین وهنرمندان بنام کشور ازهمین خطه برخاسته و در حال خدمت به جامعه می باشند.
الغرض!
آقای هاشمی برای فرار از مراسم تنفیذ و تحلیف رئیس جمهورمستضعفان، چند روزی است که به مناطق ییلاقی بندپی بابل سفر نموده است.اهالی این منطق به خصوص در نواحی کوهستانی،مردمی با ایمان،غیور،مهمان نواز والبته گاه در مضیقه شدید مالی هستند.احمدی نژاد در این منطقه رای بسیار بالا و چشمگیری را کسب نموده است.
دوستان خوبم در تماس های مکرر، گزارشی از رویت هاشمی در مناظق مختلفی همچون فیروزجاه،شیخ موسی،درازکلاو...را به اطلاع حقیر رسانده اند.
گویا ایشان در حال حاضر در استراحت گاه دانشگاه آزاد در منطقه رجه اقامت دارد.متاسفانه هاشمی در اشتباهی دیگر،میزبانی و مسئولیت هماهنگی سفر را به کسی سپرده که به دلیل سوءشهرت در مسائل اقتصادی و گاه اخلاقی،در ذهن اهالی آن خطه بسیار منفورمی باشد.از این رو بار دیگر نام هاشمی با باندهای چپاول گر گره خورده و موجی منفی را دربین ساکنین مناطق اطراف پدید آورده است.
بر وبچه های حزب الله شهر در صدد شناسایی و معرفی تمامی رفت وآمد کنندگان به استراحت گاه وی هستند.
نکته ای که در این میان باید مورد توجه قرار گیرد آن است که هاشمی و خاندان مکرم ایشان بارها برای تفریح واستراحت به نقاط مختلف استان سرسبز مازندران وشهرستان بابل سفر هایی داشته اند که جز مسئولین امنیتی وسیاسی کسی از آن با خبر نمی گردیده است.اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که هدف وی از حضور مکرر در انظار عمومی چه می باشد؟
جنگها و رنگها
تقدیم به آستان قدسی شهید سیداسدالله لاجوردی
چه جنگ باشد
و چه نباشد
رنگها کار خودشان را میکنند
این طرفیها
سیاه و سفید میبینند
آنوریها
مداد های رنگیشان هیچگاه
از دماء شهدا افضل نبوده است
شهر
در نیرنگ آبی و قرمز
خدا اما
بیصدا
«لاجوردی»را پسندیده است
الله اکبر
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مرداد 1388 ساعت 21:54 شماره پست: 200
تا سر به بدن باشد
این جامه کفن باشد
در شرایطی که مسببین اصلی آشوب های اخیر که با ایجاد فتنه های سیاسی و فیزیکی ،دستشان به خون جوانان بی گناه آلوده بوده و حیثیت جهانی نظام را به بازی گرفته اند به رغم رسوایی در جامعه همچنان آزادانه به تحرکات شوم خود ادامه می دهند هر گونه برخورد احتمالی با جوانان انقلابی و مدافعان حریم ولایت آن هم تنها به جرم وبلاگ نویسی،فاقد توجیه منطقی بوده وخاطره ای تلخ و جبران ناشدنی در ذهن دلسوختگان اسلام وانقلاب بر جای خواهد گذاشت.
چند سالی است که آقای ناطق نوری ،هرجا که تریبونی در اختیار می گیرد مانند حرم حضرت امام(ره)،پیش از خطبه های نماز جمعه ،مصاحبه با رسانه ها و...مدعی مبارزه با خرافات به عنوان بزرگترین تهدید دین و عقلانیت می گردد.
علی اکبر ناطق درمصاحبه با ویژه نامه اطلاعات که به مناسبت رحلت امام(ره)در خردادماه امسال انجام گردید نیزبه جدیت خود در این موضوع اشاره نموده است.تیتر مصاحبه،این گونه انتخاب گردیده است:خرافه جلوی آزاد اندیشی را می گیرد.
این ویژه نامه که به بهانه پرداختن به وجوه شخصیتی بنیان گذار انقلاب اسلامی،به تبلیغ یک جریان خاص و تخریب دولت آن هم با استفاده از بودجه بیت المال مبادرت ورزیده در بخشی از مصاحبه با آقای ناطق، ناخواسته میزان صداقت ایشان در مبارزه پرسر و صدا با مقوله خرافه گرایی را نشان داده است:
س:می گفتند که عکس امام در ماه افتاده.این هم در واقع یک خرافه بودکه بسیار شایع شد.یادتان می آید؟
ج:من یادم می آید.منتها وقتی این موضوع مطرح شد هیچ چیز نگفتیم.
س:چرا؟
ج:در آن مقطع ما از هر چیزی جهت مبارزه استفاده می کردیم.خب این موضوع شایع شد.این خرافات بود.ما حرفی نمی زدیم.تایید نمی کردیم.اما آن را رد هم نمی کردیم.چون دوران مبارزه بود و ما می خواستیم از آب، کره بگیریم.می گفتند که"به کوری چشم شاه عکس امام تو ماهه".
گرامی سالگرد عروج شاعر بسیجی ابوالفضل سپهر
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مرداد 1388 ساعت 17:30 شماره پست: 198
نه رستم بود ،نه "سهراب"
شاهکار نامه اش اما
از هر شعری نو تر
شاعران پا برهنه
زیر سقف"سپهر"
و رقص کودکان تشنه شعر جنگ
با زخمه اتل متل ها
او همچنان
"ابوالفضل"مشک هایشان است
تصاویری که نقاشی میکنند همه از روی واقعیت است
خاطره ای از آزاده بهروز ابوطالبزاده
بازنویسی: فاطمه اخوان
من به عنوان امدادگر در عملیات «والفجر مقدماتی» شرکت کرده بودم که متأسفانه عملیات لو رفت. ما در تیررس عراقیها قرار گرفته بودیم. من خودم زخمی شده بودم و میخواستم به عقب برگردم. راه را هم خیلی خوب بلد بودم، ولی بنابروظیفهای که داشتم ماندم تا زخمهای بچهها را پانسمان کنم. در آنجا بود که شاهد شهادت یکی از همرزمان به نام «احمدراهنما» بودم که در کنار من به شهادت رسید.
گاهی اوقات عکسهایی از شهدا را میبینم که خون به صورت مارپیچ بر روی صورت آنها از بالا به پایین سرازیر شده و من یاد ایشان میافتم. آن بزرگوار هم سرش از طرف راست زخمی شده بود و خون به صورت مارپیچ از روی صورت زیبا و نورانیاش روی زمین ریخته بود. من با دیدن وضعیت او حالت عجیبی پیدا کردم و گفتم: خدایا! این عکسهایی که نقاشی میکنند، همه از روی واقعیت است.
مار ماهی!
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم مرداد 1388 ساعت 18:34 شماره پست: 196
به آنها منافق نگوئید!!
ساعتی پس از تصرف پادگان اشرف توسط پلیس عراق،مریم رجوی اعلام داشت خود و یارانش آماده بازگشت به ایران هستند به شرطی که آزادی فعالیت های آنها از طرف حکومت ایران تضمین گردد!!
بسیاری از تحلیل گران سیاسی،سخن رجوی را به حساب شوک ناشی از شکست گذاشتند اما راقم این سطور با جمع بندی برخی شواهد،معتقد به نظر دیگری است.
سال هاست که برخی گروه ها و چهره های شناخته شده داخلی،آزادانه و آشکارا با توسل به انواع حیله ها و توطئه های سیاسی،اقتصادی،امنیتی و ...خسارت هایی جبران ناپذیر را بر پیکر اجتماع،تحمیل نموده اند.
پیچیدگی و البته ناجوانمردی طرح های آشوب گرانه توطئه گران داخلی که بسیاری از آنها خود از کیسه بیت المال ارتزاق می نمایند مدت هاست که جامعه را با نا آرامی های اقتصادی مواجه ساخته است.آنها آزادانه گاه تا حد جاسوسی هسته ای نیز پیش می روند ، در اجرای عدالت کارشکنی می نمایند،از ابزار احتکار و گرانی استفاده می کنند، سیل تهمت های ناروا را برای بی آبرویی نظام به کار می گیرند،عده ای را فریب داده به خیابان آورده وبه خاک وخون می کشند،با پول های بادآورده، هم پیاله سردمداران غربی و عربی!گردیده و کودتا راه می اندازند.......و البته در ویلاهای شمالی خویش که بخشی از لانه های عنکبوتی فتنه گران است در حاشیه امن،به سر می برند.
طبیعی است منافقین خائن با مقایسه عملکرد سیاه این گروه،به این جمع بندی برسند که تشابه شدید فکری و رفتاری آنها با یکدیگر چه بسا امکان ادامه فعالیت هایشان را درداخل مرزها میسر نماید!
براستی تفاوت این دو گروهک برانداز وآشوب طلب و جنایت پیشه که دستان منحوسشان به خون جوانان وطن آغشته است در چه چیز می باشد؟
بماند که نگارنده،سازمان مجاهدین خلق را مدت هاست که مصداق واژه منافق نمی داند.چه این که آنان لااقل آن قدر مرد هستند که سرسپردگی خود با دشمنان نظام ومواضع ضد انقلابی خویش را اظهار نموده و مسئولیت بسیاری از جنایاتشان را برعهده بگیرند.
امروز منافقین حقیقی،مزورانه نقاب حقانیت انقلابی و گاه ادعای پای بندی به آرمان های حضرت روح الله ورفاقت با رهبری و...را بر چهره می کشند.
شکار روباه!
میل دارم که در لندن که دروازه دنیا و خانه دوم همه کشورها است مؤسسهای برای ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام و نشر معارف شیعه اثنی عشریه تاسیس گردد.
آن چه خواندید عبارتی بود از وصیت نامه عالم مدافع حریم ولایت،مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی که حکایت از واقعیتی تامل برانگیز وغیر قابل انکار دارد.
تاریخ ایران مملو از وقایع تلخ و ناگواری است که دخالت مستقیم پیر استعمار در پیدایش آنها به چشم می خورد.
جداسازی افغانستان وبحرین از سرزمین پاک ایران ،تصرف خرمشهر در دوران قاجار،دخالت در مشروطه ومقابله با خیزش های مردمی مانند قیام جنگل و... کارشکنی در جریان ملی شدن صنعت نفت،ایجاد فرق و مذاهب تحریف شده ،دامن زدن به فتنه های قومی و....گوشه هایی از زیاده خواهی های دولت مستکبربریتانیا محسوب می گردد.
پس از پیروزی انقلاب به خصوص در سال های اخیر نیز مسئولین ارشد نظام انگشت اتهام خودرا در جریان وقوع بسیاری از فجایع به سوی این کشور نشانه رفته اند.
تحریک های نژادی،بمب گذاری در خوزستان و فارس و...تقویت منافقین وگروهک های پژاک وریگی ،دخالت مستقیم در آشوب های خیابانی و...مواردی دیگر از خباثت های روباه پیر شمرده می شود.
اما نکته حائز اهمیت در این بین،همان تعبیری است که این مرجع بزرگ از آن یاد کرده است: لندن، خانه دوم همه کشورها...
سال هاست که بسیاری از چهره های سرشناس سیاسی کشور از همه جناح ها مدتی را در انگلیس اقامت نموده وبه طور رایگان مورد آموزش های علمی!قرارگرفته وپس از مدتی بامدارج بالای تحصیلی والبته دیدگاه های روشنفکرانه و معتدل برای تصدی پست های مختلف سیاسی به کشور باز می گردند.(مواضع یک بام و دو هوای احمد توکلی و...دراین راستا قابل ارزیابی می باشد.)
جالب آن که کوچکترین واکنشی نسبت به دخالت های انگلیس همواره با برخورد شدید مقامات کشورمان مواجه گردیده است.ضرب وشتم دختران وپسران بسیج دانشجویی در مقابل سفارت انگلیس از سوی شیرمردان انتظامی که درآشوب های اخیر به ضعف جگر مبتلا شده بودند مثالی از این مدعاست.
ده ها هکتار از اراضی مرغوب در قلهک سال هاست که در اشغال جاسوس های انگلیسی است.مسئولین کشور به رغم اثبات حقانیت ایران از منظر حقوقی، حاضر به اخراج آنان و رفع این تصرف نامشروع نمی باشند.
............................................................................................................................
.................................................................التماس دعا.
گزینش برای آزادی
+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم مرداد 1388 ساعت 23:48 شماره پست: 194
به هاشمی اطمینان می دهم!!
پانزده خرداد سال هشتاد و پنج در حالی که مردم قم طبق روال هر ساله،راهپیمایی خودجوشی را برای گرامیداشت قیام خونین این روز تاریخی به طرف حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها برگزارمی نمودند هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفته بود یکسال پس از شکست انتخاباتی خود با حضور در این مراسم پرشکوه،به ترمیم چهره سیاسی خویش بپردازد.
آن روزها در برخی از محافل سیاسی زمزمه هایی در خصوص تلاش برای تغییر ولایت فقیه به شورای رهبری از سوی هاشمی و یارانش شنیده می شد.دو سه نفر از طلاب هنگام سخنرانی وی قصد داشتند درباره میزان صحت و سقم این اخبار از هاشمی پاسخی بشنوند.
اگر چه در آن جمع چند صد هزار نفری صدای آنها به جایی نمی رسید اما یورش ناگهانی برخی از هواداران هاشمی و ضرب و شتم شدید طلاب جوان،سر و صدای زیادی را دامن زد. هاشمی برای تحریک بیشتر هواداران متعصب خود اعلام کرد:این واکنش شما مرا به یاد قیام پانزده خرداد و حال و هوای آن روزها می اندازد!!
آن سه طلبه جوان در مقابل دیدگان ده ها هزار نفر ناباورانه مورد ضرب وشتم قرار گرفتند اما ماجرا به همین جا ختم نشد.باپیگیری دوستان هاشمی و روزنامه جمهوری اسلامی،آنان پس از مدتی بازداشت به مجازات زندان و تبعید محکوم گردیدند.
امروز هاشمی تحمل یک روز بازداشت آشوب گران را ندارد.براستی مگر در دوران خفقان آلود ریاست جمهوری وی کسی زندانی سیاسی نبوده است؟
چندی پیش طلبه سیرجانی به خاطر اعتراض به زمین خواری به زندان محکوم شده بود اما صدایی از سوی حضرات به گوش نرسید.
این همه کشته و زخمی و خسارت های مادی و معنوی در جریان اغتشاشات اخیر را چه کسی باید پاسخگو باشد؟چرا در آشوب های هجده تیر هاشمی چنین تقاضایی نداشته است؟این بار مگر پای چه کسانی ممکن است به میز محاکمه کشیده شود؟بیگناه بودن تعدادی از بازداشت شدگان امر بعیدی نیست اما هاشمی هیچ تفاوتی را برای بازداشت شدگان قائل نشده است.چگونه است که زیر سوال بردن هاشمی و خاندانش تاوانی نابخشودنی دارد اما هتک حرمت نظام-رهبری ومردم مسئله ای قابل گذشت و در خور رافت اسلامی است؟!
من با شناختی که از جربزه مسئولان ویرانه قضایی کشور دارم به هاشمی رفسنجانی اطمینان می دهم همان طور که تا کنون در مسائل اقتصادی پای هیچ آقازاده ای به دادگاه کشیده نشد در مبارزه با مفاسد سیاسی نیز تنها به محاکمه چند جوان بخت برگشته بی کس و کار و احیانا منگل مانند منوچهر محمدی،رضا مهاجری و مریم شانسی بسنده خواهد شدو از مابهتران عافیت طلب و باج خواه همچنان در ویلاهای خود سر سفره های رنگین برای تامین منافع خویش نقشه خواهند کشید، آزادانه ازحکومت انتقاد کرده، آروغ خواهند زد و به ریش مردم و ارزش های جامعه خواهند خندید.
باز هم ...احمدی نژاد!
تاخیر احمدی نژاد در جریان عزل مشایی به هر دلیلی که بود دوستان وی را آزرده خاطر کرد.انتقاد از او در این ماجرا باعث عدم تکرار چنین اشتباهاتی در آینده خواهد شد.اما خوب است رعایت انصاف را نیز از یاد نبریم.
احمدی نژاد چهارسال سپر بلای ولایت بود.او همواره مدافع حقوق ملت در عرصه های جهانی بود.بنی صدر خائن،حق طبیعی مردم در دفاع از جان و ناموس خویش را از آنان سلب نمود اما این گونه هدف تخریب قرار نگرفت.
چه کسی نعره آن نماینده مجلس و مهره راست نشان را فراموش می کند که گفت به امام بگوئید نود پوزه بند از جماران به مجلس بفرستد؟چه کسی فراموش می کند بلافاصله پس از سخنان رهبر انقلاب در ضرورت عدم بحث از رابطه با آمریکا نائب رئیس وقت مجلس اعلام کرد من باز هم از رابطه با آمریکا سخن خواهم گفت ببینیم چه کسی می تواند جلوی مرا بگیرد؟!
مگرمهاجرانی و معین و مسجد جامعی مورد اعتراض آقا نبودند؟یادمان رفته رهبری حاضر نشد جانشینی خود در نیروی انتظامی را به عبدالله نوری ،وزیر وقت کشور،واگذارنماید؟آیا چیزی غیر از قرابت فکری معظم له با رئیس جمهور که بارها مورد تاکید وتایید ایشان قرار گرفته باعث طرح چنین درخواستی از وی شده است؟
آیا داغ دل رهبر از شاه سلطان حسین هایی که حق مسلم ایران در دستیابی به انرژی هسته ای را دو سال به عقب انداختند نشنیده ایم .ایشان عملکرد ضعیف مجلس ششم و دولت وقت را تحمل نمود و حاضر نشد به دلیل عدم رابطه عاطفی با آنان تا زمان حضورشان بسیاری از نقد هایش را به زبان آورد.
راستی آیا عملکرد علی لاریجانی که بارها بر سر راه دولت سنگ اندازی نموده ویک روز پس از سخنان رهبری ،شورای نگهبان را به جانبداری از یک کاندیدا متهم ساخت منطبق با مواضع آقااست؟
هاشمی رفسنجانی چطور؟!او که برخلاف نص صریح سخنان مقام معظم رهبری ،به هیجانات سیاسی دامن زده ووحدت مومنین را خدشه دار نموده است....
عملکرد قوه قضائیه در توجه به پیام هشت ماده ای آقا برای مبارزه با مفاسد اقتصادی و یا در برخورد با عوامل محرک آشوب های اخیر کدام یک از مریدان ولایت را راضی نموده است؟
سخنان آقا را دوباره مرور کنیم.به فرموده ایشان نباید یک مسئله درجه دو باعث زیر سئوال رفتن صلاحیت های یک فرد شودو....
احمدی نژاد چند روز پس ازپیروزی در انتخابات از سیاست های امنیتی و فاقد برنامه وزیر ارشاد به شدت انتقاد نمود.صفار به عزل خود در دولت دهم اطمینان داشت. اگرچه برخی سعی دارند از او اسطوره ای سینه چاک ولایت بسازند.سال دوم دولت نهم بود که آقا از ضعف برنامه های فرهنگی دولت انتقاد نمودو....
بروجردی چند روز پیش اعلام کرده بود که در دیدار اعضای کمیسیون امنیت مجلس با وزیر اطلاعات،محسنی اژه ای با پخش اعترافات آشوب طلبان مخالفت ورزیدو....
این همه،در سیاه نمایی های رسانه ای،سونامی مشایی لقب گرفت.
در کمین خدا
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم مرداد 1388 ساعت 22:1 شماره پست: 192
فردا پنجم مرداد است. میلاد علمدار کربلا ماه منیر بنی هاشم علیه السلام.سالروز مرگ شاه خائن.برگزاری نخستین نماز جمعه.تولد من! وعملیات غرور آفرین مرصاد.
شب سالگرد امام ره بود که هیمنه پوشالی اصحاب تجمل درهم شکسته شد.
در سالروز پذیرش قطعنامه،اهدا کنندگان جام زهر،در نماز جمعه دوباره جان گرفتند.
آرزو داشتم درسالگرد تحقق مرصاد الهی،خبری خوش دل غمزده مومنان را به وجد آورد.
در باره عملیات مرصاد تحلیل های مختلف و گاه اعجاب آوری وجود دارد.چندی پیش نیز به نکته ای در این خصوص اشاره نمودم که تکرار آن در این مناسبت خالی از لطف نیست.
هاشمی رفسنجانی به این ابهام پاسخ دهد!!
در جلد سوم خاطرات حجت الاسلام ری شهری ، بحثی به چگونگی حمله منافقین و شکل گیری عملیات پیروزمندانه مرصاد اختصاص یافته که مطالب ابتدایی آن، کمی ابهام زا می باشد .
ایشان در صفحه 169 این کتاب اظهار داشته است که به رغم گزارشهای موثق اداره کل اطلاعات کرمانشاه در خصوص حمله نظامی منافقین و اشغال شهرهای مرزی و تایید آن توسط ایشان (وزیر وقت اطلاعات )آقای هاشمی ، صحت این خبر را مورد تردید !! قرار داد .
متاسفانه در این عملیات منافقین تا سی کیلومتری شهر کرمانشاه پیشروی کرده و فجایع انسانی زیادی را رقم زدند . گفتنی است بیش از یک سوم اسرای ایرانی در این تهاجم به چنگال دشمن گرفتار آمده و تا پایان جنگ به عنوان مفقود الاثر در اردوگاه های مخفی رژیم بعث مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.
آنچه این ابهام را رقم زده علت بی توجهی به این گزارش مهم در شرایط فوق العاده حساس آن زمان بوده در حالی که امروز نیز که دوره ثبات است کوچکترین گزارش یک شهروند ناشناس می تواند منشا تحقیقات جامع امنیتی قرار گیرد . این کوتاهی توجیه ناپذیر که خسارت های جانی و مالی فراوانی را بر جای گذاشت با کمال تاسف باعث شکل گیری شایعه ای مبنی بر معامله پشت پرده سیاستمداران ایران وعراق برای فلج ساختن منافقین در ازای تقدیم اسیر گردید.
چندی پیش نیز روزنامه همشهری در مصاحبه با دکتر حسن روحانی به مطلب مشابهی اشاره کرده بود که در جریان سقوط شهر فاو که فتح ان نیز از بزرگترین پیروزی های استراتژیک و فرامرزی سپاهیان اسلام محسوب می شد گزارش حمله گسترده دژخیمان بعثی از طرف وی به اقای هاشمی ارائه گردید که از سوی ایشان گویا با استناد به اظهارات محسن رضایی مورد تردید و تکذیب واقع گردید . رضایی گفته بود فاو فقط با بمب اتم سقوط می کند!ساعتی نگذشت که این شهر به دست دشمن افتاد.
امید است هاشمی رفسنجانی که همواره اهتمام چشمگیری در رفع ابهامات دفاع مقدس داشته و در مسائل مشابهی همچون اصرار بر پذیرش قطعنامه ، اقدام به روشنگری نموده است در این باره نیز توضیحی روشن ارائه داده تا از تثبیت هر نوع ابهام در تاریخ پر حماسه دفاع مقدس ، جلوگیری به عمل آید .
یک ساعتی است از سفر بازگشته ام. متاسفانه در این مدت به اینترنت دسترسی نداشتم و شرمنده دوستان شدم.ضمن عرض پوزش در اسرع وقت به همه رفقا سر زده و از خجالتشان در خواهم آمد.
بیش از چهل روز از حوادث تلخ پس از انتخابات می گذرد.پیش از این در مطلبی با عنوان "تخم مرغ آشوب ها و مریم شانسی ها"مصادیقی از اهمال کاری های دستگاه عدلیه را برشمردم.
فارغ از هر نوع گرایش سیاسی و جناحی بالاخره در جریان این اغتشاشات صدمات زیادی به جامعه وارد شد اما هنوز کسی در این ارتباط محاکمه نگردیده است.برای هاشمی شاهرودی و ویرانه قضایی ایشان به شدت متاسفم...
- ۸۸/۰۵/۱۹