آرشیو خرداد90 اشک آتش
ابراهیم علیه السلام از جمله پیامبران صاحب کتاب می باشد. صُحُف ابراهیم مشتمل بر توصیه ها و احکامی است که مقدمه ای برای نزول دیگر ادیان آسمانی محسوب می شود.
طبق بسیاری از روایات ، ائمه دین علیهم السلام فرموده اند که «صحف ابراهیم نزد ماست و آن الواحی است که از رسول خدا(ص) به ما ارث رسیده است.»
در حدیثی از ابوذر غفاری بخش هایی از آن کتاب مقدس از زبان رسول اکرم(ص) بیان شده که مطالعه آن برای علاقمندان معارف الهی و جویندگان راه سعادت، بسیار مفید خواهد بود:
. . . شخص عاقل اگر گرفتار نباشد و بتواند ، باید وقت خود را چند قسمت کند. قسمتی را با خدای عزوجل و پروردگار خود راز و نیاز کند و قسمت دیگر را به محاسبه نفس خود بپردازد و از خود حساب بکشد و قسمت سوم را به تفکر در کار خدا بگذراند و فکر کند که خدای عزوجل درباره او چه کرده و ساعتی هم خود را برای استفاده های حلال و بهره های مشروع نفسانی، آزاد بگذارد زیرا که آن ساعت کمک ساعت های دیگر است و دل را خرم و آسوده و آماده می سازد . . .
شخص عاقل باید به وضع زمان خود بینا و بصیر باشد و موقعیت خود را در نظر داشته و نگهدار زبان خود باشد زیرا کسی که سخن خود را جزء کردار خود بداند سخنش کم باشد جز در آن چه به کارش آید . . .
شخص عاقل باید طالب این سه چیز باشد : ترمیم معاش و وضع زندگانی، توشه گیری برای روز بازپسین و معاد، کامیابی از غیر حرام . . .
پشت پرده بازداشت حجت الاسلام جهانشاهی
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم خرداد 1390 ساعت 20:6 شماره پست: 816
طلبه سیرجانی آزاد شد.
بر اساس قراین موجود، اقدام خودسرانه در بازداشت روحانی عدالتخواه سیرجانی، تصمیم ناموجهی بود که توسط شورای تأمین شهرستان ری اتخاذ شد. گفتنی است این تصمیم به بهانه ایجاد امنیت! در جریان حضور هاشمی رفسنجانی در حرم عبدالعظیم حسنی در غیاب فرماندار بسیجی این شهرستان گرفته شده است. فرجی، فرماندار متعهد شهرستان ری در سفر زیارت خانه خدا به سر می برد که در صورت حضور - با توجه به شناختی که از سوابق وی وجود دارد - بی تردید با بازداشت پرحاشیه این روحانی بسیجی مخالفت می ورزید. قرار بود عصر جمعه گذشته هاشمی رفسنجانی در مراسم سالگرد آیت الله مشکینی در حرم سیدالکریم شرکت کند که در نهایت این سفر لغو شد.
یکی از اتهامات واهی به حجت الاسلام جهانشاهی همدستی با سعید تاجیک در توهین به فائزه هاشمی بوده است. این اتهام کذب در حالی مطرح شد که حجت الاسلام جهانشاهی به رغم انتقادهای فراوانی که به آل فتنه دارد با هر نوع فحاشی به افراد مخالفت ورزیده است. اما در این بین نکته جالبی وجود دارد که اطلاع از آن خالی از لطف نیست. بر اساس فیلمی که از جریان فحاشی به فائزه تهیه شده ، حجت الاسلام جهانشاهی نیز در صحنه هایی به چشم می خورد که سعی دارد مانع از نزدیک شدن تاجیک به نامبرده شود تا جایی که مورد اعتراض همراهان تاجیک قرار می گیرد . وجود این سند را شاید بتوان از الطاف الهی در اثبات مظلومیت این روحانی مبارز واقعی برشمرد.
گویا در روز واقعه! جهانشاهی در حال عبور از کنار چادر محل استقرار خود متوجه جریان شده و خود را به سرعت به صحنه می رساند. وی بارها به سعید تاجیک اعتراض می کند تا ضمن خویشتن داری، شأن مردانگی را در مواجهه با زنان حفظ نماید.
با ورود محسن هاشمی و مظلوم نمایی وی در عذرخواهی پیاپی ، جهانشاهی خطاب به او می گوید تو نباید عذرخواهی کنی؛ بلکه پدرت باید عذرخواهی کند که دل آقا را خون کرده. در این زمان شعار مرگ بر ضدولایت فقیه توسط حاضرین و با همراهی جهانشاهی سر داده می شود.
بازداشت حجت الاسلام جهانشاهی ، اشتباهی استراتژیک و ناشی از کم تجربگی تصمیم گیرندگان بود. چرا که این موضوع باعث احیای مجدد حرکت انقلابی این روحانی عدالت خواه گردیده و نام و راه ایشان را یک بار دیگر بر سر زبان ها انداخت و قطعا به عنوان نقطه عطفی در استحکام و استمرار جنبش های عدالت طلبانه محسوب خواهد شد.
در خصوص توهین و ضرب و شتم همراهان روزه دار حجت الاسلام جهانشاهی، پرونده ای از سوی جوانان بسیجی تشکیل گردیده که تا حصول نتیجه و تنبیه یا عذرخواهی عاملان ، مفتوح خواهد ماند.
حجت الاسلام والمسلمین محسنی سلام علیکم
1- علت آن که این جانب به عنوان طلبه ای کوچک و محصل در دروس خارج فقه حوزه علمیه قم شما را به عنوان مخاطب این نامه سرگشاده انتخاب کرده ام ، حسن سوابق شما در دستگاه قضا و بردباری و طمأنینه ای است- که بر خلاف برخی از همکارانتان – از ویژگی های بسیار زیبا و منحصر به فرد در رفتار و شخصیت حضرت عالی سراغ دارم.
2- درباره عملکرد گزینشی دستگاه قضا در برخورد با مفاسد اقتصادی و سیاسی نقدها و ابهامات بسیاری وجود دارد. نمونه آن ابهامی است که در سرنوشت پرونده مفاسد وزرای دولت های پیشین به چشم می خورد. توصیف مجموعه این ابهامات را می توان در این جمله کوتاه استفهامی خلاصه کرد که چرا در تمام این سال ها بر خلاف بسیاری از مسئولان قوای دیگر یا جریان های مختلف اجتماعی، هیچ یک از مسئولان عدلیه حاضر نشده اند در یک محفل آزاد دانشجویی به پرسش های صریح جوانان انقلابی پاسخ گو باشند؟ درست یا نادرست، این مسئله هر روز بر حجم سوءظن ها نسبت به این دستگاه می افزاید.
3- یکی دوسال پیش، دادگاه ویژه روحانیت، طلبه عدالتخواه سیرجانی حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی را به خاطر پیاده روی به سمت تهران، بازداشت نمود و با اتهام رفتار بر خلاف شئون روحانیت! به احکامی چون زندان، تبعید و خلع لباس !! محکوم کرد. این پرونده پس از گذشت چندماه از حبس این روحانی مجاهد ، درنهایت با دخالت مستقیم رهبر عالی قدر به سرانجام رسید. دادگاه ویژه ، مدتی بعد با اهمال منفعلانه ای که در مقابل حرمت شکنی روحانی نماهایی مانند هادی غفاری و یا دیگر روحانیون مؤثر در فتنه88 نشان داد میزان صداقت خود در حفظ شئون روحانیت را به اثبات رسانید. سنگین تر بودن اتهامات مرتبط با عدالت طلبی به نسبت جرائم اقتصادی و سیاسی، اعتماد مردم نسبت به سلامت بخش هایی از دستگاه قضا را به مخاطره انداخته است.
4- صبح روز جمعه 27/3/90 همزمان با سفر محقق نشده هاشمی رفسنجانی به حرم عبدالعظیم حسنی - که در نهایت به خاطر احتمال واکنش های اعتراضی مومنان شهرری لغو گردید- طلبه غیور سیرجانی که یک سال را در حرم سیدالکریم به اعتکافی عدالتخواهانه نشسته بود به همراه سه دانشجوی میهمان خود دستگیر شد. شنیده ها حاکی است وی با چشم بند و دست بند (لابد بر اساس شئون روحانیت!) دستگیر شده و همراهان روزه دار وی نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند. اگر این موضوع صحت داشته باشد با انصاف و ایمانی که در شما سراغ دارم مطمئن هستم شخصا این مسئله را پیگیری کرده و تا حصول نتیجه، از غصه هتک حرمت مومنان، خواب را بر چشمان خویش حرام خواهید کرد. دستگیری عدالتخواهان قبله تهران، یک روز بعد از میلاد امام عدالت و یک روز پیش از وفات راوی عدالت خواهان دشت کربلا، حاوی چشم انداز مثبتی در رویکرد دستگاه عدلیه نخواهد بود.
5- بغض بعضی از مسئولان نظارتی حوزه و دادگاه ویژه نسبت به اقدام عدالت طلبانه این روحانی سیرجانی را بارها شاهد بوده ام. نمونه ای از آن نصف شدن میزان شهریه دریافتی وی در حوزه و اظهارات نسنجیده یکی از مسئولان قضایی در ماه گذشته بوده که پاسخ مبسوط آن را پیشتر قلمی کرده ام. موضع گیری های غضب آلود برخی مسئولان نشان می دهد در تمام مدت بست نشینی حجت الاسلام جهانشاهی، دستگاه قضا همواره در کمین وی نشسته بوده اما جایگاه اجتماعی ایشان به خصوص در نزد دانشجویان و جریان های فعال عدالت طلب، مانع از هرگونه اقدام توجیه ناپذیر مسئولان امر قرار می گرفته است.
6- با کمال تأسف بزرگ نمایی غیرمنصفانه از جریان انحرافی – که به اذعان روز گذشته ریاست محترم سازمان بازرسی کل کشور حجت الاسلام پورمحمدی این جریان کوچکتر از آن است که این طور مورد توجه قرار بگیرد – فرصتی مغتنم را برای برخی فراهم ساخته تا هر نوع رفتاری را که به زعم خود نامطلوب می پندارند به آن جریان متصف ساخته و حریف را از میدان به در کنند. متأسفانه امروز کار به جایی رسیده است که اتهام وابستگی به جریان انحرافی فراتر از جرایمی چون فتنه گری، قتل و زنای محصنه باعث برائت جستن افراد و جریان ها قرار می گیرد. موقعیت شناسی زیرکانه مسئولان امر در ایراد اتهام وابستگی طلبه سیرجانی به این جریان باعث شد بسیاری از سایت های اصولگرا با واهمه از عواقب شوم این اتهام، اخبار اعجاب آور مربوط به دستگیری روحانی عدالتخواه را مورد حذف و سانسور قرار دهند.
7- در مدت بسط نشینی حجت الاسلام جهانشاهی افراد مختلفی با ایشان دیدار کرده اند؛ چهره هایی مانند وحید جلیلی، حسن عباسی، سعید قاسمی، ابراهیم حاتمی کیا و انواع گروه های دانشجویی و حوزوی و حتی برخی از نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی . زمانی که کوچکترین بحثی از جریان انحرافی نبود روحانی عدالت خواه حاضر نشد رییس دفتر رییس جمهور را به حضور بپذیرد. یکی از کسانی که مدت ها پیش به دیدار ایشان آمد آقای سیجانی بود که آن موقع هنوز حرفی از سی دی مستند ظهور بر سر زبان ها نیفتاده بود . در اقدامی ناباورانه ، تصویر دیدار سیجانی با روحانی سیرجانی تنها مدرک ارتباط این روحانی مبارز با سازندگان مستند ظهور قرار گرفته است. جالب است بدانید – که می دانید- اغلب مسئولان ارشد امنیتی کشور در تماس با مرتبطین خود ارتباط حجت الاسلام جهانشاهی با این مستند جنجالی را به شدت مورد تردید قرار داده اند چه این که در تمام مدت بازداشت و بازجویی از کارگردان آن مستند ، اصلا اشاره ای از ارتباط با حجت الاسلام جهانشاهی به میان نیامده بود. توهین یکی از بسیجیان شهرری به فائزه هاشمی- به رغم اعتراضات انفجار آمیزی که نسبت به عمکرد خاندان فتنه وجود دارد- نیز مورد تأیید علی رضا جهانشاهی نبوده است.
8- نام محمد جواد اکبرین را شاید شنیده باشید . دوست طلبه ما بود که در دوران حاکمیت اصلاحات ، انتقادی را به جا یا نابه جا نسبت به یکی از علمای جنجالی قم و نیز مسئولان وقت قضایی مکتوب کرده بود . وی نه تنها دستگیر و بازداشت شد بلکه شهریه او که تنها باریکه ارتزاق طلاب است برای همیشه قطع گردید. یکی از دوستان مشترک برای پادرمیانی در خصوص وصل مجدد شهریه نزد مدیریت وقت حوزه علمیه رفت. آن بزرگوار در پرخاشی غضب آلود گفت : شما از طلبه ای دگر اندیش حمایت می کنید ؟!! ضعف ایمان و سستی انگیزه های دینی اکبرین باعث شد تا وی بعد از مدتی جذب ضدانقلاب شود و با فرار از کشور در تریبون های صهیونیستی به تبلیغ و اهانت بر ضد نظام و روحانیت بپردازد. دوسال پیش روحانی نمایی در قم به جرم کلاهبرداری دستگیر و روانه زندان شد. فرزندان ناموجه وی را هر ماه در صف شهریه مراجع عظام زیارت می کردم! دوستی تاب نیاورد و به مسئولان نظارتی حوزه اعتراض کرد . مسئول مربوطه پاسخ داد آن بابا مجرم است همسرش چه گناهی کرده که منبع معاشش را قطع کنیم؟!!!!
البته جهانشاهی از لحاظ ایمان، استقامت و ولایت پذیری با بسیاری از مدعیانی که تا به حال در جای جای این کشور دیده ام قابل مقایسه نیست. اما غرض آن است که دردمندانه باید گفت مدتی است کارخانه ضدانقلاب سازی باندهای قدرت نفس جوانان آرمان گرا را به تنگ آورده است . مدت هاست که با احساس سرنگونی فتنه 88 و اتمام تاریخ مصرف خط مقدمی ها و کتک خورهای انقلاب ، به هر بهانه ای شاهد برخوردی عجیب در ریشه کن سازی حرکت های عدالت خواهانه هستیم. البته این شِکوه منحصر به یک دستگاه یا یک جریان سیاسی نیست؛ درد دلی است که بغض فرو خورده پیش مرگان ولایت را در خود گنجانده است. امیدوارم همه صاحب مسندان نظام با اتخاذ تدبیری عاقلانه و نه از باب شکم سیری و بی نیازی به ولی نعمتان انقلاب، در حفظ سرمایه های استراتژیک جبهه جهانی اسلام کوشا باشند. التماس دعا
بیانیه عدالتخواهان مازندران در رابطه با بازداشت حجت الاسلام جهانشاهی
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم خرداد 1390 ساعت 10:47 شماره پست: 814
امت حزب الله . یک میلیون بسیجی معتکف ایام رجبیه:
در ایام اخیر جسارت های نیروهای خودسر زیاده از حد شد است و هر روز ما شاهد اقدام خفت بار و ننگین وشرماوری از جانب انها هستیم
یکروز اقدام به ضرب وشتم حامیان بحرین در ورزشگاه ازادی و .. میکنند ، روز دیگر تحصن کنندگان جلوی سفارت عربستان را میبرند وامروز کلبه عدالت خواهی در حرم شهر ری را ویران کردند و طلبه سیرجانی را با چشم بند و ضرب وشتم به مکان نا معلوم انتقال دادند.و از قرار معلوم حظور یکی از حامیان فتنه در حرم شهر ری زمینه ساز این اقدام شده است
متاسفانه سرچشمه تمامی این اقدامات از یک مکان هدایت میشود ومهره چینی هایی که صورت گرفته است به صورت هدف دار مرحله به مرحله جلوتر میروند وجسورانه تر عمل میکنند
دادگاه ویژه ای که جرات خلع لباس ابطحی ، عبدالله نوری، موسوی لاری ، کروبی ، خاتمی ... ندارد اقدام به خلع لباس طلبه سیرجانی مینماید.
امروز چشمان جوانان مومن پیرو ولایت اشکبار است از این همه نامردی ها که امامشان میشود . افرادی که خود را منتسب به ایشان میدانند از پشت خنجر به نظام میزنند ودستانشان به فتنه گران در یک کاسه است
باند زر زور و اقتدار گرا باید این را بداند که در محاسبا خود اشتباه کرده است . اگر گمان میکند با برچیدن خیمه عدالت خواهی عدالت را هم میتواند جمع کند، به قول احمدی نژاد عزیز عدالت صاحب دارد وصاحب آن هم امام عصر ارواحنا فداه است . هرکسی که بخواهد با ان در بیفتد با امام زمان طرف است .اگر خیمه عدالت خواهی را جمع میکنید بدانید که آن روز نزدیک است که تمامی کاخهای شما را به اتش بکشیم
برادر عزیر اقای جهانشاهی:
اعتکاف 400 روزه شما که برای اعتراض به زمین خواری های گسترده ویژه خواران استان کرمان صورت گرفته بود با دستگری وانتقال شما به زندان اوین پایان نیافته است ، امروز دعای ام داوود معتکفین برای ازادی شما و خنثی سازی نقشه ها شوم انان است. اعتکاف شما پایان نیافته است ، بلکه اغاز راه است ، اعتکاف با روزه عجین شده و معنای روزه هم صبر است ، صبور باشید که صبح نزدیک است
بیانیه جمعیت بنیان,انصارحزب الله ,جمعی از اساتید , دانشجویان ,طلاب بسیجی , هیئات مذهبی,جمعیت وبلاگ نویسان مذهبی,,جمعیت دانشجویان عدالت خواه,ایثارگران,جانبازان وآزادگان استان شهید پرور مازندران
http://www.olennoha.blogfa.com/
گویا هاشمی از حضور در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام انصراف داد . شنیده شده به دنبال دستگیری و بازداشت طلبه عدالتخواه متحصن در حرم سیدالکریم، تعدادی از طلاب و دانشجویان قصد داشتند به رغم حضور گسترده مأموران انتظامی و ضد شورش هنگام ورود هاشمی به شهرری با در دست داشتن پلاکاردهایی اعتراض خود را نسبت به اقدام دادگاه ویژه روحانیت اعلام نمایند.
سه دانشجویی که همراه حجت الاسلام جهانشاهی بازداشت شده بودند امروز عصر آزاد شدند. همه دستگیر شدگان امروز روزه دار بودند و شنیده شده که تعدادی از آنها مورد ضرب و شتم مأموران قرار گرفته اند. در صورت صحت این خبر، موج اعتراضات مردمی نسبت به این اقدام توجیه ناپذیر، دامان مسئولین امر را رها نخواهد کرد.
بر اساس شنیده ها حجت الاسلام جهانشاهی از سوی عوامل دادگاه ویژه به ارتباط با دفتر رئیس جمهور و همکاری با سعید تاجیک در فحاشی به فائزه هاشمی متهم شده است . گفتنی است این روحانی نستوه در اوج دیدارهای متعدد شخصیت های سیاسی و فرهنگی مرتبط با جریان های مختلف اجتماعی حاضر به پذیرفتن اسفندیار رحیم مشایی نشده بود . اقدام سعید تاجیک نیز به رغم تمام انتقادهای انفجاربرانگیزی که بر ضد خاندان فتنه وجود دارد از سوی حجت الاسلام جهانشاهی مورد تأیید نبوده است.
در سالروز میلاد امام عدالت این اقدام قوه قضائیه هدیه مناسبی به عدالتخواهان کشور تلقی نمی شود.
خبر را شاید خوانده باشید . طلبه عدالتخواه سیرجانی امروز صبح جمعه 27/3/90 توسط افرادی ناشناس دستگیر و به نقطه ای نامعلوم منتقل شد . سه نفر از دانشجویان که میهمان وی بودند نیز همراه وی دستگیر شدند که بنابر اخبار حاصل از تماس های تلفنی ، این سه نفر تا دقایقی دیگر آزاد شده اما از سرنوشت روحانی نستوه حجت الاسلام جهانشاهی خبری در دسترس نیست.
آن چه که در ماجرای دستگیری عدالتخواهان بسیار قابل توجه است همزمانی این ماجرا با مراسمی است که قرار است امروز با حضور هاشمی رفسنجانی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام برگزار شود . خیمه عدالتخواهی حجت الاسلام سیرجانی نیز بنا بر شنیده ها شخم زده شده است! کیست که نداند هاشمی و مفهوم عدالتخواهی در یک مکان قابل جمع نیستند؟!
هم اکنون حضور نیروهای ضد شورش در محدوده حرم مطهر به شدت پررنگ می باشد.
در تماسی که دقایقی پیش با حجت الاسلام رسایی نماینده محترم مردم تهران در مجلس برقرار شد ایشان نیز بر پیگیری خود تا حصول نتیجه نهایی تأکید نمودند.
نشریه نه دی با مدیریت حجت الاسلام رسایی به تشخیص هیئت نظارت بر مطبوعات فعلا تعطیل شد . این که چقدر این تصمیم احساسی و سیاسی و یا بر مبنای دلایل قانونی بوده بحث مستقلی را می طلبد . در اقدامی متقابل ، ارگان دولت نیز توسط قوه قضائیه به دادگاه فراخوانده شد . هفتاد تن از نمایندگان مجلس نیز در اقدامی کاملا صنفی از هیئت نظارت خواستند تا بی توجه به ضوابط قانونی از اعمال نظارت بر نشریه نه دی دست بردارد.
این بحث ها برای من مهم نیست . مهم نکته ای است که امیدوارم استاد بزرگوار و دوست داشتنی ما یعنی حجت الاسلام رسایی به آن توجه لازم را داشته باشد . نکته این است که به رغم گذشت چند روز از تعطیلی این نشریه ارزش گرا هنوز واکنش خاصی از سوی وبلاگ نویس های حزب الله که تریبون های خودجوش نسل آرمان گرای انقلاب هستند بروز پیدا نکرده است .
این مسئله برای نشریه ای که قصد دارد با حمایت های مردمی به فعالیت خود ادامه دهد باید بسیار مهم و قابل تأمل باشد . از چند زاویه می توان به این موضوع نگریست :
1- با توجه به کثرت رسانه های ارزشی از قبیل مطبوعات و سایت ها این فضا برای مخاطبان اشباع گردیده و به همین دلیل نشریه نه دی نتوانست در این مدت کوتاه جای پایی را برای خود در جامعه پیدا کند. البته اگر صحت این مدعا را بپذیریم اصل و ضرورت انتشار چنین جریده ای زیر سوال خواهد رفت .
2- نشریه نه دی وابستگی چندانی به نهادهای دولتی و نظامی نداشته است . همین دلیل نیز باعث گردیده از بین انواع رسانه های غیرمعتدل، این نشریه برای تعطیلی انتخاب شود . به طور مثال می توان حدس زد در صورت تعطیلی نشریاتی مانند یالثارات و کیهان و ... یا سایت هایی مانند رجا و جوان و ... چه هیاهوی پایان ناپذیری شکل گرفته و چه ابعاد جدیدی از وابستگی اطرافیان رییس جمهور به سرویس های جاسوسی صهیونیسم افشا می گردید!
3- اغلب نیروهای پردغدغه حزب الله برای یک بار هم که شده سراغی از نشریه نه دی گرفته و تورقی بر آن داشته اند ؛ اما نتوانسته اند ارتباطی با محتوای آن برقرار نمایند. با زبانی صریح تر باید گفت نشریه نه دی نتوانست ثابت کند که تریبون جامعه بی ادعای حزب الله است. علت محبوبیت حمید رسایی در بین جوان های پرشور مذهبی، استقلال رأی و شهامت مثال زدنی وی در بین مستدل مطالبات جامعه ارزشی بوده است. آیا نشریه وابسته به ایشان نیز توانست همین سمت و سو را پیگیری نماید؟ متأسفانه از محتوای نشریه چنین برمی آید که میزان تأثیرگزاری و نفوذ مباشر احمدتوکلی در تحریریه نه دی بسیار بیشتر از میزان تأثیر مدیریت نشریه بوده است . اگر قرار باشد استقلال حمید رسایی از وی سلب شده و او برخلاف گذشته همرنگ جماعت گردیده و همواره در مسیر جریان آب شنا کند دیگر از چه برجستگی و ویژگی منحصر به فردی برخوردار خواهد بود؟
4- نکته آخر البته فراتر از تعطیلی موقت این نشریه ، حوادث اخیر کشور و حاشیه های پراهمیت آن را نشانه می گیرد . سال ها پیش در جریان جنگ های داخلی لبنان، درگیری وسیعی بین نیروهای امل و حزب الله شکل گرفت. یادم می آید بسیاری از مفسران سیاسی به این تحلیل اشاره کرده بودند که اگر این هجمه بر سر رژیم غاصب صهیونیسم فرود می آمد ماشین جنگی اسرائیل به یقین تا مدت ها توان سربلند کردن نداشت. متأسفانه پس از واقعه ناخوشایند خانه نشینی رییس جمهور محبوب ، هجم سنگین و غیرمتعارفی از فشارهای انتقام جویانه و تنبیه گرانه نهادهای شبه نظامی و رسانه های وابسته به آنها بر ضد رییس جمهور شکل گرفت. پدافند اطرافیان رییس جمهور نیز در اقدامی متقابل می کوشد تا بخشی از این تهاجم وسیع را بی پاسخ نگذارد. در این میان البته جدا از اتلاف هزینه هایی که باید در مصاف با جنگ نرم دشمن صرف می گردید آن چه که به فراموشی سپرده شده ، دغدغه های واقعی ولی نعمتان کشور بوده است. رصدی کوتاه از رویکرد جدید رسانه های ضدانقلاب نشان می دهد که ضعف نیروهای ارزشی در دشمن شناسی چه تأثیر شگرفی بر احیا و اتحاد دوباره آتش های زیر خاکستر استکبار داشته است.
1- من با شخصیت فکری و سیاسی مختاباد کاری ندارم . این که در انتخابات طرفدار چه فرد یا جریانی بود ، این که مدرک تحصیلی اش را از کجا آورده ، آیا جریان دیپورت او صحیح است یا خیر بماند برای اهلش.
2- با محتوای نامه سرگشاده مختاباد هم کاری ندارم . این که آیا او قصد اهانت به دستاوردهای معنوی دفاع مقدس را داشته یا نه به اندازه کافی این روزها در سایت ها و رسانه های مازندران مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. او خود را هنرمندی مردمی می داند در حالی که در تمام این سال ها توجهی به مشکلات جامعه نداشته و با نگارش این نامه احساسی و عتاب آلود نشان داد که فاقد صلاحیت لازم در شناخت دغدغه های اساسی مردم است . او به بهانه حمایت از مجسمه یابوها به سراغ تابوها رفت و ثمرات مادی و معنوی دوران طلایی دفاع مقدس را با " نسل سوخته " خواندن امثال خود مورد بی مهری و نمک ناشناسی قرار داد؛ غافل از ایجاد این پرسش در ذهن مخاطب که اگر سوختگی به معنای تباه شدگی است پس چگونه ممکن است فردی مانند مختاباد به رغم سوختگی و تباهی دارای شهرت و عزت و مکنت باشد؟!
3- اسب های میدان امام ساری باید برچیده می شد. به همان دلیل که مجسمه دایناسور در کوه سنگی مشهد بعد از دفن شهدای گمنام برداشته شد و هیچ گاه مورد اعتراض هنرمندان غیور خراسانی قرار نگرفت . عدم تناسب بین نام مبارک این میدان با مجسمه اسب ها بهانه ای برای اساعه ادب مغرضان قرار گرفته و بارها تنش های کوچک و بزرگی را رقم زده بود .
4- مختاباد این روزها درسی بزرگ و فراموش ناشدنی به ما داده است . همه مومنین و نیروهای ارزشی استان مازندران باید این عبرت را در ذهن خود ماندگار سازند که اگر برچیدن مجسمه یابو از یک میدان می تواند باعث تحریک غیرت! هنرمندی شود پس وای بر داعیه داران فرهنگ اسلام و انقلاب که گنجینه مفاخر استان مازندران از تأسیس حکومت شیعی در این دیار تا پرورش و ظهور پهلوانانی چون شیرودی و کشوری و منفرد نیاکی و بصیر و ابوعمار و نوری و سجودی و . . . هنوز در شناسه هویت جوانان پاک دل مازندران نقش نبسته است . متولیان فرهنگی استان و دلسوزان فرهیخته این دیار باید برای احیای تاریخ سراسر افتخار استان مازندران اهتمامی ویژه به خرج دهند تا نرسد روزی که اشک جانسوز نسل ناآشنای انقلاب اسلامی تنها برای مجسمه جانوران سرازیر شده و برچیده شدن جفاکارانه میراث اسطوره های عزت و شرف ، تأثیری در تلاطم غیرتشان نداشته باشد.
25 خرداد را به خاطر بسپارید
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم خرداد 1390 ساعت 0:15 شماره پست: 809
خاطرات شهید حسین غلام کبیری را در ادامه مطلب بخوانید:
فرزند آسمان
قرار است نگذاریم حسین غلام کبیری بیش از این مظلوم بماند .
شاید به خاطر این که تا بود نمی گذاشت شهدا مظلوم بمانند . شاید برای آن که نگذاشت انقلاب ، مظلوم بماند . شاید . . . .
ما ، مدیون حسین و همه حسینیان شهید فتنه 88 هستیم .
باور داریم تا خون شهید نباشد ، هیچ کجا سعادت آباد نمی شود .
آن چه پیش رو دارید برشی کوتاه از زندگی جوان هجده ساله ای است که در بحبوحه فتنه رنگ و ننگ ، ریشه سبز انقلاب را با خون خود آبیاری کرد .
---------------------------------------------------------------------------------
حسین غلام کبیری
تولد : 9/8/1370 شهر ری
شهادت : 25/3/1388 تهران . سعادت آباد
---------------------------------------------------------------------------------------
۱- دکتر گفت : دیگر دیر شده . بچه که زردی می گیرد آن هم به این شدت زود باید جراحی شود .
دلم شکست . ملحفه پیچیدم و بردمش خانه . گفتم یا صاحب الزمان (عج) این پسر همنام جد بزرگوار شماست . او را بیمه موسی بن جعفر (ع) کرده ام . . .
خیلی گریه می کرد . آرام زدم به پهلویش . برای معاینه که بردیم گفتند : همان ضربه کوچک ، کار خودش را کرد . دیگر به عمل نیازی نیست . رئیس بیمارستان می گفت : عکسش را بدهید می خواهم این معجزه را به همه نشان بدهم .
۲- پیاده می رفت مدرسه و می آمد . تعجب کردم . پیگیر که شدم فهمیدم پول توجیبی هایش را می دهد به پیشنماز مسجد تا به نیاز مندان برساند .
۳- داشت مرد می شد ! راه می رفت و درباره انقلاب می پرسید . تحقیقاتش که کامل شد گفت : من به این نظام اعتقاد دارم .
چون با منطق پذیرفت دیگر کوتاه نمی آمد .
۴- درس که نداشت می رفت سر کار . برایش کم نمی گذاشتیم . اما می خواست روی پای خودش بایستد .
۵- با آن همه کار ، دم افطار دیگر رمق نداشتیم . حسین تازه می رفت صف نانوایی ، سنگک گرم ببرد سر سفره . می گفتم : عجب حالی داری تو .
می گفت : تو چرا بی حالی ؟!
۶- خودش می نشست لباسش را اتو می کرد . نامرتب بیرون نمی آمد . می خواستیم با او جایی برویم مجبور بودیم دستی به سر و وضعمان بکشیم .
۷- خستگی اش را ما ندیدیم . به کار ، نه نمی گفت . فرق نمی کرد روضه هیئت باشد یا عروسی بچه بسیجی ها در فرهنگسرا . پای کار محکم می ایستاد .
۸- می گفتم : بابا این از تو بزرگتر است . نگاه به هیکلش بکن . هوس کتک داری ؟
این حرف ها برایش معنا نداشت . می گفت : کسی که امنیت نوامیس جامعه را به خطر می اندازد باید نهی از منکر شود .
۹- تازه به آن محل رفته بودیم . غریب بودم . بچه های هم سن و سال من یک گوشه نشسته بودند . داشتم رد می شدم .چشمش به من افتاد . آمد جلو . زود گرم گرفت و مرا کشید وسط دوستانش . شدم بچه هیئتی . دیگر احساس غریبی نداشتم .
۱۰- بابام می گفت : آهان . . . ! رفیق یعنی این .
خیلی های دیگر هم به مادرش می گفتند : خوش به حالت . چه پسری داری .
۱۱- جانشین معاون عملیات پایگاه بود . پایگاه حجتیه شهر ری . با بسیجی هایی از محله شهادت که یکی از مذهبی ترین و پرافتخارترین نقاط این شهر است . کارت فعال نداشت اما فعال بود . اولین نفری بود که وارد پایگاه می شد و آخرین نفر بود که بیرون می رفت . کارش در بسیج از روی تکلیف بود .
۱۲- رفتیم فلافلی . قرار بود من مهمانش کنم . سیصد تومان بیشتر نداشت . همان را با اصرار گذاشت توی جیبم . می گفت : تو زن و بچه داری . لازمت می شود .
۱۳- زیارت شاه عبدالعظیم برایش تکراری نمی شد . دلش که می گرفت یک راست می رفت همان جا . انگار نه انگار این همان حسین قبلی است ! شوخی هایش کنار می رفت . روی صورتش فقط اشک بود و اشک .
۱۴- عشق زیارت بود ! هر برنامه ای بود خودش را می رساند . این وسط ، حال و هوایش در جمکران دیدنی تر می شد .
۱۵- منتظر مجلس نمی ماند . برای خودش هر جا که بود روضه می خواند و سینه می زد . همیشه زیر لب نجوا داشت . گفتم : پسر ! شاید مردم فکر کنند دیوانه ای ! گفت : من حسینم . عشق من هم حسین است .
۱۶- همه اش می گفت : من آخر شهید می شوم . می خندیدم . می گفت : حالا نگاه کن . اگر آخرش شهید نشدم !
به مادرش هم این را گفته بود .
۱۷- استعداد خوبی داشت . یک بار هم تجدید نیاورد . طرح ساختمانی اش در جشنواره مقام آورد و سکه گرفت . برای دانشگاه یک بار که امتحان داد قبول شد آن هم در شهر خودش ، بدون کلاس کنکور .
به آینده اش خیلی امید داشتیم .
۱۸- نگاهی به قبرها کرد و گفت : می خواهم بدهم سنگ قبرم را بنویسند . ورودی امامزاده عبدالله بود . شوخی کردم اما . . . توی حال خودش بود . گفت : برای رفتن خیالم راحت است . داشت استغفار می کرد . درست دو روز قبل از شهادتش .
۱۹- از راه که رسیدم دیدم ناراحت و افسرده است . هیچ وقت این طور ندیده بودمش . شروع کردم به حرف زدن . نمی خواستم چیزی روی دلش سنگینی کند . بغض کرده بود .
توی خیابان با چند نفر بحثش شده بود . می گفت : بر فرض تقلب شده ، دیگر چرا به عکس امام اهانت می کنید ؟
۲۰- قیافه اش ، صورتش ، حالتش ، نگاهش عوض شده بود . بگویم معصومیت یا نورانیت در چهره اش پیدا بود ، اغراق نکرده ام . از شوخی های همیشگی اش خبری نبود . گفت : می خواهند برایم زن بگیرند ! گفتم : برو تو که بچه ای هنوز ! چند ثانیه نگاهم کرد .
با هم شروع کردیم به نقشه کشیدن . با آن برنامه ریزی عجب مراسمی می شد . مگر چند روز طول کشید ؟ دنیا روی سرم خراب شد.
۲۱- از حمام که درآمد لباس های مرتبی پوشید و نشست سر سفره . گفت : مادر ، روزت مبارک . به شوخی گفتم : این طوری که قبول نیست ! سرش را پایین انداخت . گفت : الان دستم خالی است اما کار می کنم و . . .
از دلش درآوردم . اما ته دل خودم ماند . طاقت شرمندگی اش را نداشتم . چه می دانستم این آخرین روز دیدار است .
۲۲- جلوی آینه ایستاد . تمام قد ، خودش را ورانداز کرد . شب های قبل می گفتم : شلوغ است . خطر دارد مادر . اوباش از پشت خنجر می زنند ! آن شب زبانم باز نشد . برگشت نگاهم کرد . نگاهی که هنوز دلم را می لرزاند .
۲۳- بچه ها همه شان خسته بودند . صبح باید می رفتند سر کار . شب هم درگیری . یکی کاسب بود . یکی کارمند یا کارگر . فرقی نمی کرد . بسیجی ، بسیجی است .
حسین هم خسته بود . فقط یک لقمه نان خورد که گفتند عملیات است . راه افتاد و رفت سعادت آباد .
۲۴- دلم می خواهد آن راننده پرایدی که نصف شب بچه بسیجی ها را زیر می گرفت ببینم . همان که حسینم را شهید کرد .
کاری اش ندارم به خدا ! فقط می خواهم بپرسم دلت آمد پسر به این قشنگی را از مادرش بگیری ؟!
۲۵- در آن اطراف شهیدی نبود که پیکرش را بیاورند و او به تشییعش نرفته باشد . برای شهدا از دل و جان مایه می گذاشت .
تشییع خودش هم دیدنی بود . در قطعه 55 همسایه شهدا شد . حالا هم به برکت شهدا اسمش سر زبان ها افتاده است .
۲۶- رفته بودیم مشهد انگار . دور سفره ای بزرگ نشسته بودیم . صدایی بلند شد : آقا دارد می آید . . . حسین پرید . آماده آماده بود . زد روی شانه من . گفتم : نه . من نمی توانم .
معطل نماند . رفت که رفت .
27- خون شهید هیچ وقت هدر نمی رود . دیدید یک دفعه شورش ها خوابید . فتنه گرها رسوا شدند . خون پاک او چهره زشت و حیوانی منافقان را برملا کرد و سندی شد بر اثبات مظلومیت ناگفته بسیجیان خامنه ای .
28- آقا را که دیدیم دیگه نمیدانستیم چهکار کنیم. حسین دوست داشت آقا را ببیند. وقتی ایشان را دیدیم، گریه می کردیم. آقا گفتند دخترم خوشحال باشید که حسین دانشگاه اصلیش قبول شده است. دیدار آقا برای ما از همه بهتر بود.
بر اساس خاطراتی از : حسن غلام کبیری ( پدر شهید ) – مادر شهید - حبیب غلام کبیری ( برادر شهید ) – آقایان : هومن آذرمیر – علی جوالی – امیر ناصری – حامد ملا – محمد جواد سعیدی – اصغر برزگری .
جمع آوری خاطرات : مهدی جعفری
تنظیم وبازنویسی : سید حمید مشتاقی نیا
ما در ره عشق٬ نقض پیمان نکنیم
مطالبات آقا از حوزه علمیه به کجا رسیده است ؟
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم خرداد 1390 ساعت 9:1 شماره پست: 807
30/11/1370
هرکس از دوستان ما براى معالجه یا کار دیگر به خارج رفت، آمد گفت به فلان کشور مبلّغ بفرستید؛ اما من به آنها مىگویم آن نیازى را که شما احساس کردهاید، من پیش از شما از آن خبر داشتم؛ اما کسى را نداریم؛ شما آدمى را معرفى کنید تا من بفرستم؛ مىگویند نداریم! از کشورهاى مختلف مىآیند و از ما مبلّغ مىخواهند؛ اما نداریم! از داخل شهرهاى ایران مىآیند و از ما مبلّغ و امام جمعه مىخواهند؛ اما نداریم؛ خیلى عجیب است! بنده به مسائل امامت جمعه اشراف پیدا کرده ام. من دایماً گزارش آقایان دبیرخانه ى ائمه ى جمعه و جناب آقاى رسولى را - که رئیس دبیرخانه هستند - مىبینم و خبرها را مىخوانم. جاهایى هست که گاهى شش ماه یا یک سال بدون امام جمعه مىماند؛ این در حالى است که ما حوزه ى به این عظمت را داریم! مگر ما گفتیم به جنگلهاى آمازون بروید و تبلیغ کنید؟! آقایان نمىروند؛ مىگوییم چرا نمىروید، مىگویند مىخواهیم درس بخوانیم! برادران! من این روش را قبول ندارم؛ حالا شما هرچه مىخواهید بگویید، بگویید؛ من واللَّه این را الهى نمىدانم! چند نفرتان بیایید از مرجعیت و از ریاست و از مدرّسى و از فضل و سوادِ در آن حد بگذرید؛ حوزه را طورى راه بیندازید که بعداً هزار نفر مثل خودتان را بهوجود بیاورید.
تبلیغ که اولیترین کار ماست، حوزهى علمیهى قم این کار را نمىکند! با زحمت و تلاش زیاد، در فصل تابستان و یا به مناسبتى، آقایان عدهیى را براى تبلیغ مىفرستند؛ بنده هم پشتیبانى و کمک مىکنم و بر این معنا اصرار مىورزم. ما در این دو، سه ساله، از سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات خواهش کردیم، عدهیى را فرستادند؛ ولى این کافى نیست. جاهایى هست که اصلاً روحانى پایش به آنجا نمىرسد! در سفر به استان بوشهر به منطقه یى رفتیم و وارد ده بزرگى شدیم؛ گفتیم روحانى و عالم شما کیست؟ گفتند ما روحانى نداریم! پرسیدیم چرا؟ گفتند نمىآیند بمانند! من از شما سؤال مىکنم که چرا نمىروید بمانید؟ این واقعاً سؤال جدى است؛ چرا نمىروید بمانید؟ بروید در یک ده بمانید؛ چه اشکالى دارد؟ حوزه نمىتواند براى اینطور جاها مبلّغ بفرستد.
مدرکی در اثبات تقلب انتخاباتی
به راستی چرا عده ای به راحتی و با قاطعیت اعلام می کنند هیچ گونه تقلبی در انتخابات دهم ریاست جمهوری صورت نگرفته است؟ دفاع مجدانه آنان در حدی است که انسان خیال می کند حضرات از علم غیب برخوردارند!
من به عنوان یک ایرانی حتی اگر آقایان موسوی و کروبی هم حاضر به ارائه مدرکی در اثبات تخلفات انتخاباتی نباشند،شهادت می دهم که در روز رای گیری با دو چشم خود تقلب آشکاری را شاهد بوده ام.
من گواهی می دهم در انتخابات تقلب شده و حاضرم به خاطر این گواهی مشهود خویش، هر خطری را پذیرا باشم.
عصر روز انتخابات وقتی به محل اخذ رای مراجعه کردم مراحل ارائه شناسنامه و اثر انگشت و...به شکل طبیعی انجام پذیرفت اما ماجرا از آن جا شروع شد که برگه سفید رای را روی میز گذاشتم و از ترس قلم های نامرئی با خودکار شخصی خود قصد نوشتن نام کاندیدای مورد نظرم را داشتم.
خودکار را از جیب درآوردم و روی کاغذ تنظیم نمودم. آن موقع کسی در اطرافم نبود. اما جالب است بدانید درست موقعی که اسم نامزد انتخابی ام را روی برگه نوشتم به ناگاه متوجه شدم یکی دو نفر(کمتر یا بیشتر) گردن دراز کرده و در حال سرک کشیدن و خواندن برگه من هستند. اگر چه بلا فاصله لبه کاغذ را برگرداندم اما یقین دارم آنها با همان نگاه اول از محتوای کاغذ مطلع شده اند.
من نه تقلب کرده و نه به کسی تقلب داده ام ولی قسم می خورم آنها از روی دستم تقلب کرده اند!
پیش بینی آقا از آینده سیاسی علی لاریجانی!
+ نوشته شده در جمعه بیستم خرداد 1390 ساعت 0:0 شماره پست: 805
علی لاریجانی شاید به مجلس نهم شورای اسلامی نیز راه یافته و به عنوان رئیس آن انتخاب شود اما مدتی نمی گذرد که مجبور است برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری از نمایندگی مجلس استعفا دهد . آن چه که مورد پیش بینی است این است که ایشان مانند انتخابات هشتمین دوره ریاست جمهوری باز هم موفق به جلب آرای عمومی نخواهد شد و برای مدتی از چرخه مسئولیت های طراز اول حکومت کنار خواهد رفت .
این پیش بینی بر اساس محتوای حکمی است که چند روز گذشته از سوی مقام معظم رهبری در انتصاب اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر گردیده است . در این حکم علی لاریجانی دوبار به عنوان عضو این شورا انتخاب شد . یک بار به عنوان عضو حقوقی که مخصوص جایگاه ریاست قوا است و یک بار نیز به عنوان شخصیت حقیقی . این نکته به این معناست که وی با از دست دادن موقعیت شغلی خود در ریاست یکی از قوای مقننه یا مجریه ، همچنان بتواند در این شورا عضویت داشته باشد.
هنوز جای این پرسش باقی است چرا لیگ های فوتبال ایران که در طول سال به هزار و یک بهانه دچار وقفه می شوند در ایام ماه مبارک رمضان حتماً باید به تمرین و مسابقه بپردازند ؟!
رمضان سال گذشته بود که خبر اخراج علی کریمی از باشگاه استیل آذین به خاطر روزه خواری علنی موقع تمرین فوتبال جنجالی ترین خبر ورزشی آن ایام قرار گرفته بود . رویکرد رسانه ها متأسفانه مانند اغلب موارد مشابه، حمایت از بازیکن خاطی بود. با حمایت علنی مالک میلیاردر باشگاه استیل آذین از علی کریمی ، وی که به طور طبیعی باید مانند هر شهروند دیگری به جرم تظاهر به روزه خواری مورد تعزیر قرار می گرفت با سلام و صلوات به باشگاه برگشت و به دنبال آن سردار آجرلو و اکثر اعضای کادر مدیریتی باشگاه محترمانه از کار خود عزل شدند . این اتفاق نشان داد در کشاکش بین فوتبال و احکام الهی نیز برتری ظاهری با اهل تغافل خواهد بود .
دیری نپائید که ورق به گونه ای دیگر برگشت . علی کریمی سر مسائل بچه گانه دیگر، داد انالرجل سر داد و این بار توسط حامیان داخلی خود از باشگاه اخراج گردید. او مدعی بود که در بهترین باشگاه های اروپا از جایگاه ویژه ای برخوردار است . کریمی جذب باشگاه شالکه شد تا چند روزی دیگر نیز بر طبل تکبر او کوبیده شود . طولی نکشید که هواداران کریمی جایگاه مخصوص او در فوتبال اروپا را در نیمکت ذخیره ها مشاهده کردند! کریمی بی سر و صدا به ایران بازگشت و در محاق فراموشی فرو رفت.
باشگاه استیل آذین نیز با تمام دبدبه و کبکبه ای که به راه انداخته بود از جرگه تیم های لیگ برتری فوتبال ایران حذف شد و به عنوان آخرین تیم جدول مسابقات لیگ در حالی که بیشترین ستارگان فوتبال ایران را در خود جای داده بود با سرشکستگی به دسته یک سقوط کرد و در آستانه فروپاشی قرار گرفت .
طلبه ها بخوانند (فوری!)
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم خرداد 1390 ساعت 12:25 شماره پست: 803
ساعت 22 شب گذشته حجت الاسلام فروزش امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران در حالی که قصد داشت دختری را از چنگال اوباش خیابان شریعتی نجات دهد به شدت مضروب شد و یک چشم خود را از دست داد . متن خبر را در ادامه همین مطلب خواهید خواند ؛ اما چند نکته ضروری :
1- آنهایی که بسیج را از صحنه امنیت عمومی جامعه حذف کرده و به کار گل در درختکاری و قطره چکانی گماشتند آیا حاضرند به اشتباه خود اعتراف کنند ؟
2- نیروی انتظامی به رغم ادعاهای گوش خراش فرماندهان آن به دلیل عدم توانایی در حفظ امنیت ظاهری مهم ترین خیابان های پایتخت – که در آن ساعت از عبور و مرور کمی هم برخوردار نیست- آیا حاضر به عذرخواهی از خانواده های شهدا و ایثارگران خواهد بود ؟ ( حساب امنیت مرزها را خودتان داشته باشید!)
3- رییس مجلس، رییس جمهور و رییس پرداعیه دستگاه قضائی که در جریان حوادث کوی دانشگاه در خرداد88 کمیته های جداگانه ای رابرای تحقیق و تفحص تشکیل داده بودند در این واقعه چه عکس العمل مشابهی را نشان خواهند داد؟
4- حجت الاسلام ابوترابی نایب رئیس معزول مجلس شورای اسلامی که به جای مراسم بسیجی شهید حسین غلام کبیری، سخنران مجلس شهید! محسن روح الامینی گردید آیا به عیادت هم لباسی مظلوم و ایثارگر خود خواهد رفت؟
5- شورای مدیریت حوزه علمیه قم آیا حاضر است نماینده ای را برای سرکشی از خانواده این جانباز غیور اعزام نماید؟
6- مراجع بزرگواری که عکس العمل های طبیعی مردم ولایت مدار در جریان سخنرانی طلبه ای به نام سید حسن خمینی در مراسم سال گذشته رحلت امام را توهین به روحانیت قلمداد کرده و شمشیر غیرت از نیام انزوا برکشیدند آیا تعرض جانکاه به یک روحانی ناهی از منکر را نادیده خواهند انگاشت؟
7- سایت ها و رسانه های وابسته به حوزه علمیه قم چقدر در انعکاس این خبر اهتمام ورزیده اند؟
8- آیا اکبر هاشمی و حسن خمینی که برای ملاقات با زندانیان فتنه بی تابی کرده و از هم سبقت می گرفتند اهمیتی برای غربت و مظلومیت علمداران گمنام غیرت و جوانمردی قائل خواهند بود؟
9- دادگاه ویژه روحانیت که به جای برخورد با روحانیون دخیل در فتنه 88 ، پیاده روی طلبه عدالتخواه سیرجانی را مغایر با شئون روحانیت برمی شمارد آیا حاضر است یک مشاوره حقوقی برای پیگیری دادخواست این روحانی جانباز ارائه نماید؟
10- این هفته در کدام یک از خطبه های نمازجمعه تهران، قم و مشهد اشاره ای کوتاه به این فاجعه بزرگ خواهد شد؟
11- جامعه روحانیت و وعاظ مدعی و غیر مدعی تهران در هیاهوی دعوا بر سر لحاف ملا، آیا یک اطلاعیه خشک و خالی در حمایت و دلجویی از این روحانی نستوه صادر خواهند کرد؟
12- دستگاه های واکنش سریع امنیتی کشور که در چشم بر هم زدنی فرد موهن به فائزه هاشمی را دستگیر و بازداشت کردند چه سرعت عملی را در شناسایی اوباش جسور و بی واهمه از ابهت کذایی مسئولان انتظامی و قضایی نشان خواهند داد؟
13- اگر به جای این رویداد تلخ با مصدومیت اتفاقی یک خبرنگار یا هنرپیشه یا ورزشکار مواجه می شدیم رسانه نفت خور ملی در چند بخش خبری و غیرخبری گزارشی را از چند و چون ماجرا و رفت و آمدهای تبلیغاتی عیادت کنندگان تهیه و پخش می نمود؟
14- آن چه که راقم این سطور بارها به چشم خود در مناطق پر ترددی مانند میدان انقلاب، پل حافظ، ترمینال جنوب و . . .دیده است حاکی از قصور و ناتوانی نیروهای انتظامی در برخورد با معتادان، خرده موادفروشان و مزاحمین نوامیس می باشد. لازم است شورای امنیت ملی تصمیمی جدی و قاطع در حفظ امنیت عمومی کشور اسلامی ایران اتخاذ نماید .
امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران به دلیل اقدام برای نجات یک دختر جوان از چنگال اراذل و اوباش در خیابان شریعتی تهران، در آستانه نابینایی از یک چشم قرار گرفت.
به گزارش رجانیوز به نقل از فارس، حجتالاسلام فرزاد فروزش امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران که شب گذشته برای نجات یک دختر جوان از چنگال 2 نفر از اراذل و اوباش از جانگذشتگی کرده و هماکنون در پی نجات دادن این دختر، در آستانه نابینایی چشم راست خود قرار گرفته است، در بخش اورژانس بیمارستان فارابی تهران و در حالی که خون چشم وی تمام لباسهای وی را پوشانده بود، در تشریح این واقعه به خبرنگار خبرگزاری فارس گفت: ساعت 22 شب سهشنبه در خیابان شریعتی، پائینتر از خیابان ملک به همراه 2 نفر همراه داخل خودروی خود در حال عبور بودیم که ناگهان صدای فریادهای دختر جوان را شنیدیم.
وی افزود: بلافاصله پس از شنیدن این فریادها به سمت صدا حرکت کرده و مشاهده کردیم که 2 نفر از اراذل و اوباش سوار بر یک موتور برای ربایش یک دختر جوان اقدام کردهاند. این اراذل و اوباش قصد داشتند به زور، دختر جوان را سوار بر موتور کرده و با خود ببرند اما این دختر با فریادهای خود درخواست کمک کرده و از سوار شدن خودداری میکرد و 2 پسر جوان نیز وی را ضرب و شتم کرده و مورد هتاکی قرار میدادند.
حجتالاسلام فروزش ادامه داد: با مشاهده این صحنه برای نجات دادن دختر به سمت اراذل و اوباش مهاجم یورش بردیم، اما با مقاومت این مهاجمان روبرو شده و درگیر شدیم. در هنگام درگیری، یکی از آنها که شیشه نوشابهای در دست داشت، این شیشه را با زدن به بدنه موتور شکست و سپس با آن چندین ضربه به چشم راست من وارد کرد که نتیجهاش را مشاهده میکنید.
ضربات وارد شده بر چشم راست حجتالاسلام فروزش بسیار شدید بوده و به گفته یکی از پزشکان حاضر در اورژانس بیمارستان فارابی احتمال تخلیه شدن چشم راست این روحانی از خودگذشته و ایثارگر بسیار زیاد است.
نمی دانم چرا روی مزار حضرت ام البنین این قدر حساسیت داشتند . یکی از وهابی های خبیث گیر داده بود تا من را از آن محدوده بیرون کند . لج کردم و ایستادم و با استفاده از غفلت او عکسی را از مزار غریب مادر ماه به یادگار ثبت کردم . آن جا پشت آن دومیله ای که می بینید بانویی شیرپرور ، خاک را آسمانی کرده است .
گوشه ای از باتوم یکی از مأموران داخل کادر دوربین بود . او فهمید اما با لبخند و کمی خوش و بش من آرام شد و به نکیر و منکرهای وهابی گزارش نداد.
عزم و رزم
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم خرداد 1390 ساعت 9:14 شماره پست: 801
سید ارمیا نصیرخانی، طلبه جوان و با تواضعی است که از دلی پرشهامت برخوردار است . کنار خانه خدا او را دیدم که بی توجه به حساسیت های خبیثانه وهابیون پلید ، با عمامه مشکی پشت مقام حضرت ابراهیم روی صندلی نشسته بود و با خونسردی به مسائل شرعی زائران ایرانی پاسخ می داد! آخرش با کشیدن نوار قرمز او را از جایش بلند کردند .
سید ارمیا نشان داد جبهه عقیدتی حزب الله در عمق خاکریز دشمن نیز عزم رزم دارد.
شاید صدمین بار است تصدیق این فرمایش آقا را باچشم خود شاهدم که نسل سومی ها بسیار انقلابی تر و پرصلابت تر از نسل های اول و دوم هستند .
تولد خوبی ها
میخواهم برایتان از شیر زنی بگویم که با آمدنش انوار الهی را با خود برای زمینیان به ارمغان آورد و سرود لبانش مقاومت و پاسداری بود. مادری از قبیله زینب(سلام الله علیها) که فرزندان خود را فدای دینش کرد و همچون زینب سرو قامت ماند تا به همگان گوشزد کند که ما از هیچ چیز نمی هراسیم.زمزمه هایی در شهر پیچیده شده بود همه جا صحبت از زنی بود که می گفتند بچه ای در شکم دارد که اذان می گوید و صدای دلنشینی دارد. وقتی این ماجرا به گوش رضاخان رسید او احساس خطر کرد که مبادا او کسی باشد که حکومت او را سرنگون کند از همین رو به مأمورانش دستور داد تا آن زن را دستگیر کنند. او را در یکی از بیمارستان های خصوصی تحت مراقبت کامل نگهداری کردند که اگر فرزندش پسر بود او و پسرش را بکشند و اگر دختر بود آزادشان کنند. روزی از این روزها در نزدیکی سحر ناگهان به اذن خدا نگهبانانی که جلوی اتاق آن مادر کشیک می دادند به خواب رفتند ناگهان چند نور که میگویند فرشته بودند وارد اتاق شدند و آن فرزند را به دنیا آوردند و اورا در پارچه سبزی پیچیدند و در کنار مادر گذاشتند و رفتند.خواست خدا اینگونه بود که فرزند دختر بدنیا بیاید و آنها نجات یابند (گفته می شد فرزند تا اواخر وضع حمل احتمال پسر بودن داشت) وقتی سربازان بیدار شدند و دیدند فرزند دختر است آنها را آزاد کردند.آری خواست خدا بر این بود تا او بماند و فرزندان صالحی (شهیدان محمد زاده) را به دنیا بیاورد تا جانشان را برای آرمان های مقدسشان فدا کنند.وصف های کثیری از قبیل شفا دادن مریضان و مستجاب الدعوه بودن در رابطه با این مادر غیور گفته شده که در این یادداشت به یک مورد آن اشاره می کنم:شنیده شده بود که مریضی وجود داشت که دکتران او را جواب کرده بودند و راه چاره ای برای او نبود و آنها که آوازه ی مادری(مادر شهیدان محمدزاده)را شنیده بودند که تولدش با کرامات خاصی بوده و خدا به او عنایت داشته و مستجاب الدعوه است بر آن شدند که به نزد او بروند و مشکلشان را بیان کنند.وقتی به نزد آن مادر رفتند و مشکلشان را گفتند آن مادر جرعه ای از لیوان آبی را نوشید و بقیه آن را به مریض داد و به آنها گفت که تا سه روز دیگر انشاءالله خوب می شود این ماجرا گذشت تا اینکه بعد از سه روز آن مریض به طور کامل خوب شد و همگان را متعجب کرد. البته به نظر من جای تعجب هم نداشته ، انسانی با چنین کمالات که بی شک خداوند متعال به او نظر خاص دارد و دلش مالامال از عشق خدا بوده می تواند به لطف پروردگارش مریضان را شفا بدهد. خود من هم بارها از نوه اش که همنام شهیدشان ابوالحسن محمدزاده هست خواسته بودم که از مادر بزرگت برای من طلب دعا کن که مشکلم حل شود و او هم برای من دعا کرد و مشکلم در فردای آن روز حل شد.آری شهیدان ابوالحسن، ابوالقاسم و هادی محمدزاده در دامان چنین شیرزنی از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) پا به عرصه وجود گذاشتند و پرورش یافتند تا ایمان و ایثار وفداکاری و از خود گذشتی و پاک بودن را برای ما نسل سومی ها به ارمغان بیاورند. باشد که راهشان را ادامه دهیم.(به روایت از ابوالحسن محمدزاده نوه مادر شهیدان ابوالحسن ، ابوالقاسم وهادی محمدزاده)/منبع کتابخانه مجازی آریا
یک پرسش
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم خرداد 1390 ساعت 14:0 شماره پست: 799
اگر خدای ناکرده در این تصویر به جای امرای اهل جلوس ٬ تصویر یکی از نزدیکان رییس جمهور به چشم می خورد امروز به نظر شما چه گرد و خاکی از سوی سایت های زنجیره ای وابسته به شهرداری یا سپاه بلند می شد ؟ چه ابعاد جدیدی از لایه های پنهان جریان انحرافی برملا می گردید ؟ چندتن از خطبای همیشه حاضر در صحنه های بی خطر ٬ فغان واولایتا سر داده و طبع افشاگری شان گل می کرد ؟ . . .
این قصه سر دراز دارد !!
زهرا مصطفوی در مصاحبه با شماره اخیر نشریه پاسدار اسلام :
«من در طول زندگی امام، دو بار ناراحتی فوقالعاده زیاد ایشان را دیدم. یک بار همین قضیه آقای منتظری بود که امام خیلی اذیت شدند، یکی هم قبول قطعنامه.»
ضد انقلاب می گوید هاله سحابی شهید است ؛ چون بر اثر فشارهای روانی ناشی از حضور مأموران امنیتی در مراسم تشییع پدرش دچار ایست قلبی شد و جان به جان آفرین تسلیم نموده است .
می گفتند حجت الاسلام توسلی رئیس دفتر حضرت امام نیز کشته شده است ؛ زیرا بر اثر ناراحتی از تهاجم رسانه ای به شخصیت نوه امام دچار عارضه گردیده و بانگ الرحیل را لبیک گفته است .
اگر چنین است پیر مراد ما شهید بلامنازع آرمانهای جهانی اسلام است . او شهد وصال را از جام تلخ زهرنامه نوشید و لقاء دوست را بر همنشینی با اهالی کوی مصلحت و انقلابیون بی ریشه ترجیح داد .
آیا کسی به خاطر دارد بعد از تحمیل پذیرش قطعنامه 598 امام حتی یک جمله در دیدارهای عمومی بر زبان رانده باشد ؟
امام از پیمان شکنی کوفیان عافیت طلب، سوخت و دم برنیاورد .
اما زنده ماندیم و جلوه ای از انتقام الهی را دیدیم . دو سال پیش درست در شب ارتحال حضرت روح الله ، فرزند صالح پیر خمین، تزویر منادیان اسلام آمریکایی را رسوا ساخت تا دنیا بداند شاگردان مکتب خمینی، سیره امام خویش در شکستن بت طاغوتیان زمان را همواره سرلوحه حیات خود قرار خواهند داد . چوب خدا هیمنه پوشالی یاران بی وفای امام راحلمان را در هم کوبید و نکبت و ذلت را سرنوشت محتوم آنان قرار داد .
12خردادسالگرد ارتحال سید علی اکبر ابوترابی فرد
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم خرداد 1390 ساعت 21:3 شماره پست: 797
۱-ابوترابی ، فرد بود اما خودش را فدای جمع می کرد.تنها چیزی را که تفریق می نمود، "خود"خودش بود.
2-ابوترابی ، رنگ و بوی خاک را داشت.او پرتویی از بوتراب بود.
3-او جز در حریم یار قدم ننهاد و راهش فقط از "حرم تا حرم"بود.
4-او فریادگر پیام آزادگان بود،بی هیچ قیل و قال. پای اراده اش این طریقت را به شریعت او گره زده بود.
5-او هیچ گاه اسیر نبود،اما عصیر...؟!او عصاره فضایل انسانی بود.
6-ابوترابی آزاده بود حتی پس از دوران اسارت!حصار نفس ، شکننده ترین جماد هستی بود در برابر اراده او.
7-دل صبور او کهف الاحرار بود و کلام دریایی اش آرامش بخش جان های خسته و پرتلاطم.
8-ابوترابی، خودکاربود اما خودنویس؟...نه!
9-او با خدا بود نه با خودش که با "من" نمی توان ابوترابی شد.
10-هر بار که در سحرگاه محراب کوفیان، فرق جانش از دشنه جهل و نسیان شکافته می شد لبخند کشنده اش! زخم فراق را با مرهم فزت و رب الکعبه التیام می بخشید.
11-"پاک باش و خدمتگذار" شعار انتخاباتی اش بود که از بین میلیون ها نامزد مدعی، فقط با یک رای برای نوشیدن شهد وصال، انتخاب شد.
12-او دائم الصوم بود حتی در عرصه سیاست، چیزی نمی خورد جز زمین!که دنیای اهل تزویر، او را زمین خوار متبحری بار آورده بود!
13-او بیدار بود همیشه.تا بشود روایت گر نغمه زهرایی " الجار ثم الدار".
14-این گونه شد که امروز نمی توان از آزادی و آزادگی دم بر آورد و ابوترابی را نادیده انگاشت.او دیکتاتور!بلامنازع قلم های سوخته ای است که زیر خروارها سخن کاغذی،گاه علم ماندگار حریت را افراشته می دارند.
آیت الله نمازی نماینده ولی فقیه و امام جمعه محترم کاشان است .
اظهارات وی در روز گذشته را باید بمب خبری هفته نامید . روز سه شنبه دهم خرداد 89 سایت شخصی ایشان با عنوان " سفیر ولایت " سخنان مهم آیت الله نمازی در ابتدای درس خارج فقه ایشان را انعکاس داد که به ناگفته هایی از جریان انحرافی و ادعاهایی پیرامون حواشی استعفای احمدی نژاد پرداخته بود .
حدس می زنم همه خوانندگان محترم از چند و چون مطالب ایشان آگاه شده باشند .
تا این لحظه که نگارنده مشغول نوشتن این مطلب است دفتر مقام معظم رهبری و روابط عمومی سپاه پاسداران تکذیبیه هایی را در باره بخش هایی از اظهارات آیت الله نمازی که مربوط به حوزه کاری آنها بوده منتشر کرده اند .
جای این پرسش باقی است آیا آیت الله نمازی دروغ گفته است ؟ البته واژه تکذیب معنایی جز این ندارد اما مسئله این است که این بزرگوار عالمی وارسته و اهل تهذیب است . اگر ایشان دروغ نگفته پس دفتر مقام معظم رهبری به راحتی دروغ می گوید ؟!
به این مقوله می توان گونه ای دیگر نیز نگریست . چه فرد مورد اعتمادی اطلاعات غلط را به این استاد بزرگ حوزه علمیه رسانده است ؟ اگر در بیانات این بزرگوار نامی از رهبری و سپاه برده نمی شد به طور طبیعی تکذیبیه ای هم برای اظهارات ایشان صادر نمی گردید . با این وصف چه کسی مسئول تشویش اذهان ملت و ایجاد شبهه و بدبینی در نگاه آنها به معتمدین خود محسوب می گردید ؟!
آیا بر این اساس لازم نیست تا یک بار دیگر اظهارات اخیر برخی علمای حوزه دربزرگ نمایی از مقوله رمالی و جن گیری پیرامون دولت مورد بازبینی قرار بگیرد ؟
به راستی چه افراد ظاهرالصلاح و مورد اعتمادی به عنوان منبع خبری علمای تأثیرگذار در جامعه قرار گرفته اند ؟
یک موضوع بی ارزش !
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم خرداد 1390 ساعت 9:12 شماره پست: 795
نمی دانم یک سال گذشت یا نه .
خانم معلمی نابینا بعد از رساندن فرزندش به مدرسه، طبق برنامه هر روز خود وارد ایستگاه خلوت خزانه در مترو گردید و متأسفانه به دلیل عدم وجود حفاظ و بی توجهی مأموران ایستگاه مذکور در حضور و مراقبت از ایمنی مسافران ، به گودال محل عبور قطار شهری سقوط کرد و جان سپرد .
چند روز این خبر در صدر اخبار رسانه ها قرار داشت . مجلس ، مسئولان بهزیستی را احضار کرد . مسئولان بهزیستی از شهرداری تهران به مراجع قضایی شکایت کردند . مسئولان شهرداری از عدم واریز یارانه مترو توسط دولت گله کردند و . . .
آخرش چه شد ؟!
روز از نو و روزی از نو . هیچ اتفاقی نیفتاد . این مسئله به راحتی فراموش شد . با گذشت یک سال از وقوع این حادثه دلخراش هنوز هم اگر گذرتان به متروی تهران بیفتد خواهید دید که هیچ گونه حفاظی در محدوده خطوط آن نصب نشده و گاه همچنان از حضور مأموران مراقبت ایستگاه هم خبری نیست .
۸/۳/۹۰
مطلب دیگر هم همین توصیهاى است که من همیشه دارم و آن، همافزائى با قوهى مجریه است - قوهى مجریه و قوهى قضائیه، لیکن عمدتاً قوهى مجریه؛ چون سر و کار مجلس با قوهى مجریه است - باید همافزائى کرد. نبایستى کار را جورى تنظیم کرد، جورى پیش برد که معنایش دعوا و اختلاف باشد؛ این در بیرون، روى مردم، خیلى تأثیراتش بد است. گاهى دیده میشود که مثلاً در مجلس، در یک نطقى، در یک اظهار نظرى، یک حرفى زده میشود. خب، حرف که زده شد، پرتاب شد دیگر. اگر خداى نکرده حرفى باشد که کسى را یا جمعى را متهم کند، جبرانش بهآسانى ممکن نیست؛ مردم را ناامید میکند. امروز مسئولین دارند تلاش میکنند، کار میکنند. نگوئید فلان ضعف و فلان ضعف وجود دارد. بنده به ضعفها آگاهم. شاید بنده بعضى از ضعفها را هم بدانم که خیلىهاى دیگر ندانند. با وجود این ضعفها، آن چیزى که امروز در قوهى مجریه وجود دارد، یک شاکلهى خوب و مطلوب است. در کشور دارد کار انجام میگیرد. خب، بایستى همکارى کرد، باید کمک کرد؛ هم مجلس کمک کند به دولت، هم دولت کمک کند به مجلس؛ هم قانون فصلالخطاب است براى عمل دولت، هم گرایشهاى دولت و تشخیصهاى دولت یک اشاره است به قانونگذار براى کیفیت قانونگذارى.
کشکی به نام مردم !
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم خرداد 1390 ساعت 23:6 شماره پست: 793
رئیس جمهورهای قبلی همه روحانی بودند و مدتی را در قم زندگی کرده بودند . آنها با مشکلات اصلی مردم این شهر آشنایی داشتند .
محمود ما روحانی نبود و در این شهر زندگی نکرد اما آرزوی رویایی اهالی این دیار را تحقق بخشید و آب شیرین را به قم رساند .
شما چند نفر از بزرگان قم را سراغ دارید که یک خداقوت خشک و خالی به دولت گفته باشد ؟ من می گویم اشتباهات احمدی نژاد باید گفته شود اما محض رضای خدا کار خوبی هم – اگر !- انجام داد پوشیده نماند . مبادا با نمک ناشناسی خود راه خیر را سد کنیم . لم یشکر المخلوق را برای همین مواقع گذاشته اند .
بگذارید کمی رک تر صحبت کنم .
مدتی است هر بار که با دوستان و غیر دوستان! بحثی به راه می افتد بعد از دقایقی به شکلی غافل گیر کننده می پرسم هیچ دقت کرده اید این چند دقیقه یا ساعت به کدام یک از مشکلات ملت در بحث های خود اهمیت داده ایم ؟! می نشینیم و ساعت ها بحث می کنیم که مجلس این را گفت و رییس جمهور آن را ؛ مشایی چنین کرد و خاتمی چنان . اما به راستی چقدر دغدغه مردم را داریم ؟ چرا گمان می کنیم خوبی یا بدی افراد فقط به اقوال است نه افعال ؟
دادستان تهران گفت که منتظریم تا فائزه هاشمی را در دادسرا ملاقات کنیم.
به گزارش جهان، عباس جعفری دولت آبادی عصر چهارشنبه در حاشیه مراسم تودیع و معارفه سرپرست جدید دادسرای کارکنان دولت در مورد پرونده فائزه هاشمی گفت: پرونده تشکیل شده و وی به دادسرا احضار شده است. منتظریم پس از ابلاغ وی را در دادسرا ملاقات کنیم.
آنچنان که وزیر دادگستری گفته، پرونده قضایی فائزه هاشمی در زمستان سال ۸۸ تشکیل شد اما تاکنون وی به دادسرا احضار نشده است.
نقش آفرینی در آشوب های سال 88 و اتهام زنی علیه مسئولان ارشد کشور از جمله اتهامات فائزه هاشمی است.
دادستان ویژه روحانیت بخواند!
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم خرداد 1390 ساعت 19:23 شماره پست: 791
سلام آقای سلیمی ؛ دادستان محترم ویژه روحانیت !
باور کن من مدتی قصد داشتم با کسی شاخ به شاخ نشوم . باور نمی کنی ؟ می توانی مطالب اخیر وبلاگم را با گذشته مقایسه کنی . کمی پیر شده ام و اندکی محافظه کار . اما چه کنم که گویا سخنانت در تبریز قرار است کار دست من بدهد .
اخیرا شنیده ام در تبریز گفته ای پیاده روی طلبه سیرجانی خلاف شئون روحانیت بوده است . مملکت قانون دارد و . . .
گفته ای طلبه سیرجانی پشتوانه دارد که می تواند سایتش را به روز کند .
گفته ای جریان خاص پشت سر طلبه سیرجانی است .
گفته ای طلبه سیرجانی از تیربرق ، سیم کشیده پس دارد کار خلاف شرع انجام می دهد .
گفته ای . . .
خوب سلیمی جان ! از کجایش شروع کنم ؟ راست گفتی طلبه سیرجانی پشتوانه دارد ؛ پشتوانه ای به نام خدا . اما سایت که نه وبلاگش را چند روزی من اداره می کردم . بعد از باب تنبلی و شاید محافظه کاری ، کنار کشیدم و ادامه کار متوقف شد . اما هر چند وقت یکی از رفقای پا پتی ایشان وبلاگ را به روز می کند و دوباره همان قصه تکرار می شود .
خوشحالم که دغدغه شئون روحانیت را داری . قصد ندارم روی این قصه مانور بدهم . فقط یک مثال نقض می آورم و بس .
فایل صوتی توهین هادی غفاری به آقا در کوره دهات ما نیز پیدا می شد ؛ کاش دست شما هم می رسید ! بقیه مثال ها باشد برای پاتک بعدی ! اما جالب است شما که نه ، همه بدانند با چشم خود دیده ام از هر قشری که تا به حال با طلبه عدالتخواه ما مواجه شد از اقدام مردانه او به وجد آمده و نور امید به آینده انقلاب در دلش زنده گردید و فهمید روحانیت - برخلاف آن چه دشمنان تبلیغ می کنند - مکلف به توجیه نیست .
جریان خاص ؟! نکند پای اجنه هم در پرونده ایشان دیده می شود ؟! برادر من ؛ آن موقعی که نامی از جریان خاص اختراع نشده بود و یا لااقل از امثال شما شنیده نمی شد طلبه عدالتخواه ما که اتفاقا از اقشار مختلف ، دیدار کنندگانی را میزبانی می کرد حاضر نشد رئیس نهاد ریاست جمهوری را به حضور بپذیرد . حاج آقا ! خدا فقط یقه متهمان دادگاه ویژه روحانیت را نمی گیرد . نعوذبالله ممکن است دادستان ویژه هم تهمت و تخریبی بر زبان براند که البته درِ توبه به رویش باز خواهد بود . الان اگر جهانشاهی عزیز در خصوص همین ادعای خلافی که کردی از شما شکایت کند قول می دهی دادگاه ویژه به آن رسیدگی کند ؟ قول می دهی سر حرفت بایستی که مملکت قانون دارد و . . .
حجت الاسلام جهانشاهی روحانی نستوه عرصه عدالتخواهی داعیه ای جز احیای فرامین بر زمین مانده رهبری ندارد . نگو فرامین رهبری در مقابله با مفاسد اقتصادی بر زمین نمانده که در کوچه و بازار هم اگر قدمی بزنی هر کس می تواند یک مثال برایت رو کند .
شما از وضع مالی حجت الاسلام جهانشاهی باخبری . می دانی خورد و خوراک او چیست ؟ می دانی همسر مقاوم او در اتاق اجاره ای اش چه می کشد ؟ اینها را اگر جهانشاهی راضی باشد روزی به قلم خواهم آورد . شما نمی دانی شهریه دویست و چهل تومانی او در حوزه به دلیل عدم حضور فیزیکی اش در قم ، نصف شده است ؟ چه حمایتی از او شده است مرد مومن ؟! خدا می داند اگر جهانشاهی در مقابل چشم و ابرو نشان دادن های انتخاباتی جریان های غیر خاص! هم کوچکترین چراغ سبزی نشان می داد الان وضعش این نبود . شما بهتر می دانی آن دنیا مو را از ماست می کشند و مردم بهتر می دانند شمایی که مثلا سر موضوع استفاده از تیرچراغ برق ، مچ گیری و افشاگری کرده ای اگر یک مدرک درباره حمایت جریان ها از این روحانی بی ادعا داشتی الان بر صفحه نخست یاهو قابل رؤیت بود !!
جریان تیر برق هم زیاد وجدانت را آزار ندهد . از تولیت حرم عبدالعظیم کسب تکلیف شده بود و با اجازه ایشان این کار صورت گرفت . هر چند ما خوشحال خواهیم شد که نهایت تخلف مفسد اقتصادی بزرگی به نام حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی ، در روشن کردن یک لامپ با استفاده از تیرچراغ برق باشد !
خدا انشالله همه ما را در مسیر تحصیل و حفظ تقوا ثابت قدم نگاه دارد .
من با این که در منبرهاى مداحى، هى تعرض به این، بدگوئى به آن بشود، موافق نیستم و اینها را دوست نمیدارم .
۳/۳/۹۰
ولایت پذیری خوب است اما نه فقط برای همسایه ! امید است مداحان و سخنرانان لمپن منتسب به حزب الله این بار با سخنان آقا متنبه شده باشند . انشالله که برود میخ آهنین در سنگ !
خُم ، نشریه تخصصی فرهنگ و اندیشه پایداری ، این هفته منتشر می شود .
در شماره نخست این نشریه می خوانید :
خرمشهر قهرمان نداشت !
تیر برای چشم مفید است !
وقتی دشمن احساس پستی می کند
او در قرن 21 دنبال چه می گشت ؟!
جهاد اقتصادی و بیداری اسلامی ؟!
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم
او رفت و سهم بیشتری به ما رسید
راوی باید مهندس باشد !
و . . .
برای تهیه این نشریه می توانید با معاونت پژوهشی و مطالعات راهبردی موسسه روایت سیره شهدا تماس بگیرید :
02517748138
ناصر حجازی درگذشت ؛ روحش شاد .
حالا چرا یک عزاداری صنفی به عزای عمومی تبدیل می شود ؟ شب میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها وسط این همه جشن و شادی ، برنامه نود کام ملت ایران را تلخ کرد . من اعتراضی ندارم اما حرفم این است که بعضی از سوگواری ها صرفاً جنبه نمایشی دارد . می گوئید نه ؟
مگر مرگ ناصرخان ، جامعه فوتبال را داغدار نکرد ؟ خوب شما بگوئید امروز در بازی سپاهان اصفهان یا مسابقه آلومنیوم و فجر سپاسی در بندر عباس چقدر ژست داغ داری دیدید و چقدر هم بزن و برقص ؟!
من می گویم بیشتر این قرتی بازی ها ! فیلم است و بس ! این آقایان حسرت فراق ناصر حجازی را می خورند ؟ شما بگوئید ناصر حجازی در لیگ برتر ایران چه جایگاهی داشت ؟ این مدیر باشگاهی که به طرز ناشیانه ای در آغوش فرزند حجازی غش می کند آن سال ها کجا بود که ناصر حجازی مجبور شد با حداقل دستمزد ، مربی گری تیم دسته یکی نساجی را بر عهده بگیرد ؟
جمع کنید این سوسول بازی ها را ! کام مردم را تلخ می کنید و خودتان بشکن می زنید ؟ زنده آن بابا را آدم حساب نمی کردید و پای تابوتش اشک تمساح می ریزید ؟
راستی شما می دانید وجه اسطوره خواندن ناصرخان چیست ؟ او چه گلی به سر فوتبال ایران زده است ؟ اطلاعات من ضعیف است . اگر شما می دانید به من هم بگوئید ؟ از نسبت هاشمی رفسنجانی و حسن خمینی با ناصر حجازی هم اگر خبری دارید اطلاع دهید ، خوشحال می شوم .
طلبه ای ؟ می خواهی ولایت پذیری ات را اثبات کنی ؟ دلت می خواهد از مردم مظلوم بحرین حمایت کنی؟
یک طلبه چه کاری می تواند انجام بدهد ؟
این همه درس خوانده ای که بروی موتور سواری ؟! مطالبه آقا از حوزه را یک بار ؛ فقط برای یک بار خوانده ای ؟
امروز اطلاعیه ای را در فیضیه قم دیدم که از نظر من و بسیاری از طلاب حاضر در صحنه ! خنده دار بود .
بسیج مدرسه علمیه معصومیه از طلاب بسیجی خواسته بود تا در حمایت از مردم بحرین و تجدید عهد با مقام معظم رهبری، همزمان با سالگرد ارتحال امام ، از حرم حضرت معصومه تا مرقد امام را با استفاده از موتور سیکلت طی نمایند !!
این که می گویند کار فرهنگی ذوق می خواهد و خرد ، بیهوده نیست .
لابد بچه هیئتی ها باید مثلا احکام و آداب جهاد و شهادت را ترجمه و دسته بندی کرده و به مردم بحرین برسانند ! یا به مجامع مرتبط با جهان اسلام فشار آورده و . . .
آزادی خواهان جهان اسلام همچنان منتظر اقدام قاطع حوزه های علمیه و مراجع عظام تقلید هستند .
مثل این که به من نیامده خیلی توی حس و حال بروم ! خدا شیطان را لعنت کند . هر بار که در مجلسی پربار شرکت می کنم که رنگ و بوی معنوی آن می تواند انسان را دگرگون کند ؛ درست وقتی حال و هوایی خاص بر فضا حاکم می شود ذهنم به نکته ای معمولا طنزآمیز متوجه شده و حواسم برای دقایقی پرت می شود . به طور نمونه همین چند روز پیش در روز شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها توفیق پیدا کردم در مجلسی بسیار عالی و کم نظیر در منزل شهیدان حسین زاده نوری در بابل خودمان حوالی گلشن کوچه شهید آرام نژاد حاضر شوم .
شاعر اهل حال ، حاج محسن عسکری میهمان این مراسم بود . این پیرمرد جوان دل با شوری وصف ناپذیر ، فضای محفل را دست گرفته و اشک و آه که چه عرض کنم ، سوز و فریاد جمعیت را به هوا بلند کرده بود . جای همه دوستان خالی . به من که خیلی چسبید .
درست وسط مراسم ، حاج محسن موقع خواندن یکی از ابیات ، چند بار به حالت خطاب گونه می گوید : زهرا !
یک بابایی پشت سر من نشسته بود که صدای رسا و کلفتی داشت . او هم بلافاصله فریاد می زد : جانم !
نه حاج محسن کوتاه می آمد نه او ول می کرد . هی این می گفت زهرا ، او داد می زد جانم ! شما بودید جای من هوس نمی کردید بر گردید بگویید مرد حساب ! با تو نیست که چرا به خودت می گیری !
عقده گفتن این طعنه به دلم ماند و چند دقیقه ای مرا از فضای معنوی جلسه محروم ساخت .
فردا روز تولد پسرمن است . شش سال پیش یعنی خرداد سال ۸۴ در شرایطی که من سعی می کردم برای مدتی از فضای سیاسی و هر نوع انتساب به جناح ها فاصله بگیرم فرزندم درست روز دوم خرداد! پا به این دنیای رنگارنگ گذاشت.
از این اتفاق خنده ام می گرفت.گویا من هم اگر سیاست را رها کنم سیاست ول کن من نخواهد بود!
نامش را به پیشنهاد همسرم،علی گذاشتیم ودر خانه صدایش می زنیم سید علی.
به شوخی به رفقا می گفتم:اگر این وری ها رای بیاورند پسرم دوم خردادی است و اگر هم آن طرفی ها روی کار آمدند او سید علی است.لااقل به یک طرف وصل می شود،نه مثل پدرش که از همه طرف خورد و دم برنیاورد!
رسم شیدایی
+ نوشته شده در یکشنبه یکم خرداد 1390 ساعت 19:42 شماره پست: 784
« چهارده پانزده سال بیشتر نداشت . جبهه که آمد بیشتر مواقع دست راستش را روی سینه می گذاشت . طوری که انگار داشت به کسی ادای احترام می کرد . علتش را نمی گفت ؛ حتی به من که برادر بزرگترش بودم . اما این اواخر گویا نظرش عوض شده بود ! آخرین باری بود که همدیگر را دیدیم . لا به لای صحبت هایش گفت : روزی که به جبهه آمدم تازه خودم را شناختم . چیزهایی که این جا دیدم و می بینم فکر می کنم هیچ جای دنیا پیدا نشود . من همیشه احساس می کنم " آقا " پیش رویم است . به همین جهت دست راستم را برای احترام روی سینه دارم . دست چپم را نذر حضرت عباس کردم و تا پای رفتن دارم در جبهه می مانم . . .
شنیدم موقع عملیات ، مردانه جنگید . ناگهان گلوله توپی آمد و کنارش منفجر شد . بعد از دو سال جنازه اش را آوردند . با دیدن جنازه اش شگفت زده شدم . دست راست مهدی روی سینه اش بود . دست چپ و دو پایش هم قطع شده بود . »
خاطره ای از شهید مهدی نجف زاده . کتاب قمقمه های خالی اثر ذبیح الله ذبیحی
- ۹۰/۰۳/۱۹