اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

آرشیو تیر88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۸۸، ۱۰:۲۴ ق.ظ


بر نشیب انحطاط
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم تیر 1388 ساعت 0:52 شماره پست: 190

فقط بابلی ها بخوانند!

این عکس را در سال 73بر مزار سید شهیدان اهل قلم گرفته ام. آن زمان محمد جواد اکبرین، طلبه ای بود که عشقش سعید قاسمی و حسین الله کرم بود. سعید قاسمی را اتفاقی دیده بودیم. جواد خودش را به آب و آتش می زد تا برای تبلیغ به جنوب لبنان برود. بچه های کم سن و سال را جمع می کرد و برای بازدید به مناطق عملیاتی می برد. به آنها می آموخت که هیچ گاه نباید چفیه را از گردن باز نمایند. به بچه های رزمنده تشـر می رفت که چرا در خیابان از چفیه استفاده نمی کنند؟ با دوستان که به تهــران می رفت گاه سر برخی میادین می ایستاد و نماز جماعت به پا می کرد.

یک بار در مسجد کاظمبیک در حالی که به حال شهدا غبطه می خورد به من گفت یادش به خیر اگر کسی به عکس امام نگاه چپ می انداخت فلان شهید مشت توی صورتش می زد! اصرار داشت به مقام معظم رهبری امام خامنه ای بگوید.

یک بار در مدرسه معصومیه قم به حجت الاسلام غرویان(مدرس مشهور منطق و فلسفه) پرخاش کرده بود که چرا بالای صورتش را به اصطلاح خط ریش می اندازد و....!!

درانتخابات مجلس پنجم از کاندیدایی حمایت کرد که مورد تایید برخی از آقایان نبود. او خودش را فدای شعارهای ظاهری کسی نمود که پس از شکست انتخاباتی برای ماندن بر قدرت تاکنون ده بار جناح عوض کرده است. برخوردهای ناشایست و نابخردانه برخی از متولیان سیاسی شهر، مُکملی شد برای خود نمایی ابعادی تاسف آور از ضعف ایمان و فقر ایدئولوژیک جواد.

یک سال از آن هیجانات انقلابی گذشت. جواد دیگر لثارات را کنار گذاشته بود، تنها نشریه ای که به برخورد با این طلبه انقلابی اعتراض نموده بود.

حالا او اصرار داشت قداست رهبری باید شکسته شود و...

با جریان دوم خرداد همراه شد. او که امتحانات حوزوی اش سال ها ناتمام رها شده بود حالا با عنوان پژوهش گر حوزه دین در نشریات زنجیره ای بر ضد هاشمی رفسنجانی، دستنگاه قضایی، مصباح یزدی و... ، مقالات آتشین منتشر می نمود. از حوزه اخراج شد اما خلع لباس نگردید. پرونده اش به محاکم قضایی رفت. به کمیسیون اصل نود مجلس ششم شکایت نمود. روزی که از جلسه با میردامادی و خاتمی و انصاری راد و شیرزادفر بازگشت او را در خانه اش ملاقات کردم. دل پری داشت و نا امید بود. از برخورد سرد حضرات گله داشت. می گفت اگر آدم اسم و رسم داری بودم برای نجات من هم قیل و قال راه می انداختند و...

به زندان لنگرود قم محکوم شد. هفت ماه بعد با تعهد و به طور مشروط آزاد گردید. حالا دیگر به طور کامل رهبری را قبول نداشت که هیچ، اساس انقلاب را هم زیر سئوال می برد. کمی بعد برای ادامه تحصیل به لبنان سفر کرد.

حرب تموز به اوج رسیده بود. جواد به بابل آمد. برخی بچه ها در تکاپو بودند خود را به سوریه و سپس لبنان برسانند. با جواد تماس گرفتم تا از او راهنمایی بخواهم. او از من تعجب کرد که چرا هنوز حال و هوایم این گونه است!!! و من از او... که چرا سیب زمینی شده است؟!

مقاله ای از او منتشر شد که سید حسن نصرالله را به عنوان مسئول کشتار مردم لبنان معرفی می نمود، و این در زمان و شرایطی بود که حتی ملک عبدالله وهابی و ضد شیعه هم سعی می کرد ظاهرش را حفظ کند. دوستان نزدیک جواد هم دیگه رمق توجیه نداشتند.

به دلیل اتخاذ مواضع مشکوک، جواد از کشور ممنوع الخروج شد.

آبان یا اوایل آذر 86 به طور اتفاقی او را در میدان هفت تیر تهران ملاقات کردم. لباس روحانیت را کنار گذاشته بود، پایش را به دیوار تکیه داده بود و سیگار می کشید. هر دو از دیدن هم شوکه شدیم. این همان جوادی بود که در میادین تهران زیر رگبار تمسخر برخی رهگذران، نماز جماعت می خواند. از حرف هایش احساس کردم وضع مالی خوبی ندارد. تصمیم گرفتم برایش کاری دست و پا کنم. در اثنای صحبت، خانمی مانتویی و محجبه جلو آمد و با جواد دست داد. جواد گفت معرفی می کنم:زینب.

بنده خدا قیافه مرا که دست کمی از میرزا کوچک جنگلی نداشت با نگرانی ورانداز کرد. گویا همسرش بود.

چندی گذشت. جواد به طور غیر قانونی از مرز خارج شد و به استعمار پیر پیوست. لندن گران ترین شهر دنیاست. آن جا دیگر نمی شود با کمک خرجی بستگان زندگی را پیش برد. انگلیس هم روباه تر از آن است که در راه خدا به کسی اعانه! دهد و توقعی نداشته باشد.

جواد از آن جا راهی بیروت شد. چند روز پیش دوستان فیلم مصاحبه اش را با یکی از شبکه های ماهواره ای به دستم دادند. اکنون او که نان سفره امام زمان(عج) راخورده از حقوق بهائیت دفاع می کند. چهره اش(بلاتشبیه!) به سلمان رشدی می زد. این به اصطلاح پژوهش گر حوزه دین که از کسب نمره در امتحانات فقه عاجز مانده بود اینک بی هیچ استناد علمی یا عقلی، پی در پی شعار سر می داد: فقه شیعه از اداره حکومت ،عاجز است و...

البته رد برخی از برداشت های فقهی در مباحثات علمی، امری طبیعی و جاری است اما تاختن به اساس فقه و تاکید بر پسوند شیعی آن، در صورتی که صرف وجود احکام بلامنازع حقوقی و قضایی و جهادی در اسلام و اصل مسئله مرجعیت، ضرورت دینی بودن حاکمیت را امری بدیهی جلوه می دهد، ریشه در نگاه سطحی و سیاست زده وی دارد. جالب آنکه او در حالی از ناتوانی فقه شیعه برای حکومت دم می زند که خود در برخی از سخنرانی ها و مقالاتش همواره می کوشید با تکیه بر مبانی فقهی تعریفی جدید از رفتارهای حکومتی ارائه دهد! راستی مگر حکومت نبی اکرم(ص) در مدینه و امیرالمومنین درکوفه با محوریت فقه صورت نپذیرفته و در عصر ظهور حضرت حجت(عج) فقه شیعه کنار زده خواهد شد؟ بر خطوط بالایی تاکید می نمایم که: رد برخی از برداشت های فقهی .....

کار تخریبی همیشه آسان تر از سازندگی است. نسبت  ایجاد شبهات و پاسخ به آن نیز این گونه است، اما دردمندانه! باید گفت جواد حتی نتوانست با ارائه برداشتی مغالطه آمیز، شبهه ای را در ذهن مخاطبین ایجاد نماید.

جواد بر قطار پر شتاب عناد با انقلاب و اسلام سوار گردیده و کسی نمی داند ایستگاه آخر آن به کجا ختم خواهد شد.

سیر انحرافی او عبرت ها و آموزه های بسیاری را برای جوانان و نیز متولیان امور سیاسی و مذهبی به همراه دارد. دوستان نزدیک وی نیز گاه با نگاهی روشن و بی تعصب، آشفتگی های اعتقادی او را به چالش می کشانند. نمی دانم آیا قرار است تقابل با او به مراحل جدی تری وارد شود یا نه؟! آیا لازم است مطالب دیگری درباره برخی رفتارهای اجتماعی او گفته شود یا نه؟! بگذریم.

در این میان البته برادر وی محمد جلال اکبرین که طلبه ای هوشمند و فاضل و منتقد صریح رفتارهای برادرش بوده به خاطر شباهت اسمی از مظلومیتی خاص برخوردار است.

والعاقبه للمتقین.      

 --------------------------------------------------------------------------------

یک توضیح ضروری:

در تیر ماه سال جاری ، مطلبی را باعنوان" فقط بابلی ها بخوانند " در باره محمد جواد اکبرین نوشته و به برخی مواضع وی درتعرض و وهن به فقه امام صادق علیه السلام و نیز دفاع کوته فکرانه از دشمنان امام زمان (بهائیت) اعتراض نمودم . در مقاله مذکور اشاره ای به اقامت ایشان در لندن هم داشته ام که پس از گذشت پنج ماه ، به تازگی مورد تکذیب قرار گرفته است . با توجه به پافشاری فرد مدعی در مورد سفر نامبرده به لندن و نیز رد این خبر توسط برخی دوستان ، ترجیح می دهم عین این متن را در ذیل مطلب موجود در آرشیو پیوندهای روزانه وبلاگ قرار دهم . دوستان برای اظهار نظر به بخش نظرات همان مقاله مراجعه کنند. من هم از صمیم قلب خوشحال می شوم که این مسئله صحت نداشته باشد .

 محوراعتراض راقم این سطور به جواد خان ، فارغ از هر نوع نگرش سیاسی ، کمربستن وی برای ستیز با آموزه ها ومبانی دین به بهانه انتقام از نهادهای حکومتی است که گاه برخوردهایی به جا یا نا به جا با او داشته اند چه این که تضاد در عملکردها را نمی توان به حساب ناکارامدی دین گذاشت .

جواد بهتر از هرکس می داند که لبنان برای پایگاه شدن بر ضد تشیع ، نقطه امنی به حساب نمی آید .

 
یا ضامن آهو
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم تیر 1388 ساعت 0:27 شماره پست: 189

 

 به پابوس آستان قدسی علی بن موسی الرضا می روم و باز میگردم.انشاءالله

 
یادی از فیض الله
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم تیر 1388 ساعت 13:12 شماره پست: 188

برگی از شاخه طوبی

 

چه قدر طول می کشد انسان به جایی برسد که ظاهر و باطنش در یک صفحه جا بگیرد؟!

بگذارید بیشتر توضیح بدهم.

فیض الله ذبیح نیا اسم با مسمایی دارد.او فیض الهی است.دو سه سالش بود که در بیمارستان بستری شد.دکترها که از او قطع امید کردند رفت در نوبت سرد خانه!

مادر بزرگ او را داخل سبدی مخفی کرد و قاچاقی!از بیمارستان بیرون برد.توسلات جواب خودش را داد.

او ذبیح نیا بود.در قربانگاه عشق،زیبا درخشید.

علاوه بر خاطرات،چند نوار از مداحی هایش به یادگار ماند.یک نوار هم قرائت وصیت نامه اش.

درس و مدرسه را نیمه کاره گذاشت و خط مقدمی شد.دو بار رفت و ....برگشت.اما دفعه سوم می دانست دیگر بازگشتی ندارد.در وصیت نامه اش نوشت:"هدفم این بود که مانند علی اکبر به شهادت برسم..." راست می گفت.هفده هجده سال بیشتر نداشت و....

در وصیت نامه اش نوشت:"...می دانم شهادتم حتمی است..." حق با او بود.آسمان انتظارش را می کشید.

در وصیت نامه اش نوشت:"...اگر جسمم در کربلای ایران انداخته شد و نعشم نیامد ناراحت نباشید چون روحم پیش شماست...." رفت برای ماندن. چزابه،به میزبانی او فخر می فروشد.

در وصیت نامه اش نوشت:"...خدمت یکایک شما تبریک که برادرتان در راه اسلام فدا شد...مادر جان آرزو داشتی دامادی مرا ببینی.آیا دامادی مرا ندیدی؟چه دامادی بهتر از این...در مراسم من نقل و شیرینی توزیع نمائید..."

چه زیبا معرفت وصال را درک نمود وشعف آگانه پرگشودن را حلاوت جانش ساخت.

او این همه حرف برای گفتن داشت.اما تمام وصیت نامه اش در یک صفحه جا گرفت.

یاد آقا روح الله به خیر.لابد چیزی را می دید که گفت:"پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند.یک بار هم یکی از وصیت نامه های شهدا را بخوانیدو..."راستی چه قدر طول می کشد انسان به جایی برسد...

فیض الله آخر آن یک صفحه،جمله دیگری هم سفارش نمود:"شهید، پیرو می خواهد نه عزادار."

                                                                                   ارسال آثار:برادر جعفر قدم پور

 
دا و داغ
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم تیر 1388 ساعت 6:56 شماره پست: 187

  ما آن شقایقیم که ....

دا بدجوری مرا به هم ریخته است.چند روزی است که خواندن آن را به پایان رسانده ام اما هنوز حال و روز خوشی ندارم. هریک از اتفاقات روزمره زندگی را با یکی از حوادث دا مقایسه می کنم و می سوزم.خواب حسن و منصور را هم دیده ام.انگار با دا زندگی می کنم.....

کمی پائین تر از همین عنوان،مطلبی را درباره دا نوشته ام.یکی از یادداشت های خوانندگان مربوط به آقا مهدی آرام نژاد است.آقا مهدی از آن دست مجاهدان غیوری است که جوانی اش را صرف مبارزه و دفاع از دین و سرزمینش نموده است.او با همسر بزرگوار یک شهید ازدواج نموده است. به رغم اختلاف نظرهای شدید سیاسی،آقامهدی را از نیروهای ذخیره انقلاب می دانم.

یادداشت وی ذیل مطلبی درباره دا،به دلم نشست.بداهه نویسی او طراوت و صداقتی خاص به همراه دارد.بی هیچ دخل و تصرفی نوشته اش را نقل می کنم:

به نام خدا
سه زن!
1- گیلانغرب ، شروع جنگ ، من و شهید عباس قندی در میدون مرکزی شهر دیدیم مردم اجتماع کردند. جلو رفتیم ، مردی چهل/ پنجاه ساله رفت روی یه چارپایه و گفت:
مردم ! عراقیها جلوی چشم شوهر و بچه ها به این خانوم تجاوز کردند و جلوی چشم بچه ها و این زن مردشرا به درخت بسته و نارنجک به گردنش انذاخته و شهیدش کردند ! آیا کسی به این زن پناه میده؟ زن از اون مرد خواست پائین بیاید وخود به روی چارپایه رفت و گفت : ...مردم من نیاز به حمایت ندارم ! به من اسلحه بدهید تا از دین ناموس و کشورم دفاع کنم و ...!
2- رفت پیش مادرش وگفت :سلام مادر میخوام برم کردستان و ...!
مادر گفت: اگر شما حرفهای امام رو گوش نکنید کی گوش کنه برو خدا پشت و پناهت!
3- خانوم شما خیلی سختی کشیدی همسر اولت شهید شده ومن هم دست از جبهه و حمایت از امام نمی کشم ! اگه شهید بشم چی جوری با این مطلب کنار میای؟
گفت : وقتی آدم هدف بزرگی داشته باشه از چیزای کوچیکتر راحت تر میگذره!
ما واقعیات زیبائی از 8 سال دفاع مقدس داریم . که ره توشه ی قوی ماست!
3-

 

 

صبر خدا

+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم تیر 1388 ساعت 18:34 شماره پست: 186

 

او می دوید و من می دویدم       

او سوی مقتل من سوی قاتل

او می نشست و من می نشستم

او روی سینه من در مقابل

او می کشید و من می کشیدم

او خنجر از کین من آه از دل

او می برید و من می بریدم

.................   . .    ..  

 
باریک تر از مو!
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم تیر 1388 ساعت 17:23 شماره پست: 185

                          

ارتش مسئول حراست از مرزهاست.

با رفتن به بهشت زهراسلام الله علیها برایم این سئوال پیش می آمد که چرا حفاظت از این مکان را به ارتش سپرده اند؟ بعد از مدتی به خودم این پاسخ را دادم که خوب معلوم است دیگر، به هر حال قبرستان ها هم مرز بین این دنیا و آن دنیا هستند!!

 

یا علی

+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم تیر 1388 ساعت 12:0 شماره پست: 184

سفارش مولا به مالک:

اگر یکی از آنها دستش را به خیانت آلوده ساخت...گریبانش را بگیر به خاک مذلت و خواری اش بنشان،داغ خیانت را بر او بزن و قلاده بدنامی و ننگ را بر گردنش بیفکن!

نامه 53 نهج البلاغه

 
یلدای زندگی
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم تیر 1388 ساعت 11:37 شماره پست: 183

اخیرا کتابی با عنوان یلدای زندگی درباره زندگی پرفسور حسابی منتشر گردیده که گردآوری و تدوین آن به عهده جمعی از دوستان دانشجو بوده و تنها انتخاب اسم و تصحیح مطالب بر عهده من واگذار شده بود.

گویا به دلیل اشتباه چاپی نام حقیر به عنوان نویسنده اثر درج شده است که ناخرسندی خود را از این اتفاق خدمت دوستان عرض نمودم.

 

هنر سیاست!

+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم تیر 1388 ساعت 7:33 شماره پست: 182

من

      بازی؟!

 

 

هاشمی رفسنجانی با خانواده های بازداشت شدگان اخیر دیدار نمود و با درد دل های آنان از نزدیک آشنا شد.

وی هفته گذشته نیز در دیدار با خانواده های شهدای هفتم تیر در اظهاراتی کم رنگ از جریانات سیاسی خواست تا به قانون پایبند باشند.

بعید نیست مداحان تبلیغاتی ایشان چندی بعد ادعا نمایند که تدبیر و نقش غیر قابل انکار!هاشمی کشور را از بحران پس از انتخابات عبور!داد.

در جریان حرب تموز نیز وی با ارسال نامه ای به ملک عبدالله قصد داشت از خود چهره ای تاثیر گذار در جهان اسلام به نمایش بگذارد که با اقبال مواجه نگردید.

پروژه اثبات نقش آفرینی هاشمی ، دو سه بار نیز با سفر به عربستان رقم خورد.اطرافیان وی با نواختن به بوق و کرناهای رسانه ای مژده سر دادند که با پیگیری های هاشمی از این پس زنان نیز می توانند زائر بقیع باشند.چندی نگذشت که با افزایش فشارهای نیروهای سعودی، حجت الاسلام ری شهری نماینده ولی فقیه در حج طی اظهاراتی از او خواست دیگر به عربستان سفر نکرده و کاری با بقیع نداشته باشد.

دراواخر سال گذشته هاشمی با کاروانی صد و پنجاه نفری در سفری غیر رسمی راهی عتبات گردید.دولت عراق هزینه پذیرایی از میهمانان را بر عهده نگرفت وبا این اقدام سفر وی را کم اهمیت جلوه داد.رهبر معظم انقلاب نیزدر حالی که همواره از سفرهای استانی رئیس جمهور به نیکی یاد می نمود در سخنرانی نخستین روز سال هشتاد و هشت در حرم رضوی از سفرهای غیر ضروری که هزینه های مسرفانه ای را بر بیت المال تحمیل می کند اظهار نارضایتی نمود.

تدابیر هوشمندانه هاشمی برای بزرگ نمایی خود تا کنون موفقیت چندانی را برای او به دنبال نداشته است.اگرچه وی برای احیای دوباره شخصیت آسیب دیده خویش باز هم  جامعه رااز تردستی های خود بی نصیب نخواهد گذاشت.

 
بار سنگین
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم تیر 1388 ساعت 14:42 شماره پست: 181

این تصویر بر اساس طرحی است از حجت الاسلام زائری که بیش از یک ماه پیش از وبلاگ

ایشان صید نمودم.

شاید روزی نبوده که لااقل یک بار به آن خیره نشده و در فضایی به دور از هرنوع ذهنیت مادی

 غرق نشوم.

این تصویر مرا به روز های شیرینی می برد که بهترین خاطرات عمرم را رقم زده بود.

لحظات معنوی حجره نشینی را براستی با کدام کالای این جهانی می توان مبادله کرد؟

 

زنگ استقامت

+ نوشته شده در جمعه دوازدهم تیر 1388 ساعت 7:3 شماره پست: 180

زندگی به رنگ حماسه

بالاخره یکی از دوستان دست به جیب کرد و کتاب دا را خرید.پیش از آن که خودش فرصت پیدا کند آن را ورق بزند کتاب را از او قرض گرفتم و یک نفس خواندم.هنوز احساس می کنم دارم با خاطرات آن کتاب زندگی می کنم.البته دل و روده ام با خواندن دا دچار غش وضعف شد به همین دلیل به دوستانی(به خصوص خانم ها)که تاکنون علاقه ای به خاطرات دفاع مقدس نداشته و تنها از سر کنجکاوی قصد مطالعه دا را دارند توصیه می کنم از این کار دست بر دارند چون ممکن است برای همیشه از خواندن این گونه آثار منصرف شوند.

دا در تاریخ ادبیات ایران ماندگار خواهد شد.راوی خاطرات یعنی خانم سیده زهرا حسینی که در اوج حماسه هایش پانزده شانزده سال بیشتر نداشته هم بی تردید به پاس ایمان،صبوری و جان فشانی اش می تواند الگویی برای زن مسلمان ایرانی در همه نسل ها به حساب آمده و از مفاخر این سرزمین شمرده گردد.البته نقش نویسنده این اثر ارزشمند را که از ظرافت و حوصله ای خاص برخوردار بوده نباید مورد غفلت قرارداد.

یک جاهایی از دست راوی خاطرات لجم می گرفت.احساس می کنم او با تمام صفات خوبش زنی مغرور وخودسر بوده از همین رو دلم برای کارگردان بخت برگشته ای(احتمالا تهمینه میلانی)می سوزد که قرار است ساخت جزئیات فیلم دا را نیز با رضایت راوی پیش ببرد!

در دوره ای که کم رنگ شدن تب مطالعه در جامعه عده ای را به دیدگاه های ذلیلانه ای مانند احیای آثار سخیف و عشق و عاشقی های کف خیابانی کشانده است درخشش کتابی از جنس ایثار وشهادت با هشتصد صفحه و قیمت یازده هزار تومان و تیراژبالا یک رو کم کنی بی نظیر می باشد.

نکته دیگر آن که مجموعه اقدامات فرهنگی در سال های اخیر مانند اردوهای میلیونی راهیان نور وبرگزاری شب های خاطره و ...عطش نسل جدید را نسبت به آثار فاخر دفاع مقدس به شدت افزایش داده است. به جاست مسئولین دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری برخی کتاب های کم نظیر این وادی را که در غربت سال های نخستین دهه هفتاد مظلوم واقع شدند دوباره احیا نماید.کتابی مانند یاد ایام، همچنان می تواند پاسخ گوی ارادت عاشقانه دلدادگان فرهنگ جهاد وشهادت به شمار آمده و باز هم خودی نشان بدهد.

 
به عمل کار برآید...!
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم تیر 1388 ساعت 4:44 شماره پست: 179

پارادوکس پلورالیسم در علم و عمل

کسی که دغدغه دین دارد و منتسب به اسلام باشد اما حاضر نشود یک سیلی به خاطر عقایدش بخورد،آسه برود و آسه بیاید،رفتارش پاستوریزه باشدو...در یک کلام ،اهل فریاد نباشد نا خواسته در دام تکثر گرایی عملی گرفتار آمده است ،حتی اگر هفتاد من استدلال در رد تکثر گرایی دینی نوشته باشد.

ترس از بر خوردن به قبای کسی،همان اعتقاد غیرت گریزدر مثل معروف عیسی به دین خود و موسی به دین خود است و سکوتی بسیار خطرناک تر از تفکر پلورالیسم دینی محسوب می گردد.

 

شعری زیبا از قزوه

+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم تیر 1388 ساعت 2:48 شماره پست: 178

 

زخم زبان ها

 

خدایا تلخ می بینم سرانجام جوان ها را

زمانه سرمه می ساید شکست استخوان ها را

چقدر ای روزگاران ، زخم از تیغ خودی خوردن

میان خون و خنجر بازی زخم زبان ها را

خمیر و نانوا دیوانه شد از این همه هیزم

خدایا شور این آتش فروشان سوخت نان ها را

به نام نامی طوفان و دریا بال خواهم زد

کلاغانی که می بندید راه آسمان ها را!

به ملاحان بگو وقت ملاحت نیست این شب ها

بگو طوفان - بگو پایین نیاور بادبان ها را-

دهان موج را باید ببندد  تربت مولا

بگو باید تحمل کرد یک چند این تکان ها را

چرا اهل سیاست  منطق حکمت نمی دانند

خدایا بار دیگر بعثتی بخشا شبان ها را

 

                             خرداد ماه ۱۳۸۸- دهلی نو

 

 
میان ماه من تا ماه گردون....!
+ نوشته شده در سه شنبه نهم تیر 1388 ساعت 0:17 شماره پست: 177

 

معصومیت از دست رفته!!

 

"مرا کنار خود نشاندند. در این نیم ساعت، فقط نصیحت کردند که:حواستان باشد،در رسانه ها و افکار عمومی این طور تلقی شده که مخالف بنی صدر هستید و می خواهند از شما بهره برداری کنند.من از شما می خواهم در سخنرانی ها اگر اصرار کردند که راجع به بنی صدر صحبت کن،شما چیزی نگویید....

آن زمان که بنی صدر قطب اصلی مخالفت با خودش را شهید بهشتی می دانست، او داشت این گونه نصیحت می کرد که مبادا علیه رئیس جمهور وقت مطلبی بگویید و حالتی شود که خصومت مردم برانگیخته شود.ابعاد عمیق تقوا در این جاست.این قدر یک انسان برجسته و متین و دلسوز انقلاب باشد که حتی علیه خودش مطلب را می پذیرد و حاضر نیست مخالفت کند."

آن چه خواندید خاطره ای بود از زبان شهید سپهبد صیاد شیرازی در صفحه 154کتاب ارزشمند ناگفته های جنگ.

حالا شما قضاوت کنید چگونه کسانی که همواره در موضع تقابل و کارشکنی با دولت مورد تایید رهبری قرار گرفته اند زور می زنند تا خود را همپای بهشتی و مظلوم دوران جلوه دهند؟!

 

آن که مرد نیست...!!

+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر 1388 ساعت 23:23 شماره پست: 176

به گزارش بازتاب آنلاین روزنامه ی اعتماد ملی در شماره ی امروز خود در صفحه ی "شب نامه"  مطلبی طنز در باره ی فائزه هاشمی منتشر کرده است، اعتماد ملی در باره ی دختر هاشمی رفسنجانی این گونه نوشت:

آن که مرد نیست، آن زن با گرایش فمنیست، آن مخالف دادن هرگونه سوتی، آن عروس حجت‌الاسلام لاهوتی، آن عاشق خوردن غذا به همراه نان، آن رئیس فدراسیون ورزشی بانوان، آن عاشق ماشین ون، آن مدیرمسوول روزنامه زن، آن عاشق شستن ظرف با مایع جام، آن برای مدتی مقیم بیرمنگام، آن عاشق بچه‌های شیطون و شر، آن دانشجوی رشته حقوق‌بشر، آن عاشق گردن و بال، آن دانشجوی دانشگاه لیسویال، آن جگر گوشه مامان، آن لایق آزاد کردن دوچرخه‌سواری بانوان، آنکه دائم مشغول دادن تزه، آن در سیاست معروف به فائزه، آن عاشق کشیدن چک، آن متولد سال 41، آن گیرنده دست افراد چلاق و غشی، آن دختر عفت مرعشی، آن عاشق قرار گرفتن روی سن، آن خواهر کوچیکه محسن، آن موافق قوم ماد، آن مخالف احمدی‌نژاد، آن متنفر از آدم‌های فضول، آن درگذشته ساکن سه راه امین‌حضور، آن در سیاست اهل نبرد، آن رفیق زهرا رهنورد، آن عاشق دیدوبازدید از شهر رم، آن نماینده تهران در مجلس پنجم، آن عاشق نشستن زیر درخت بید، آن همسر لایق حمید، آن عاشق کله‌پاچه و ران، آن عضو ارشد حزب کارگزاران، آن دارای یک دفترچه یادداشت، آن دو، سه روز در بازداشت، آن شکننده قند با تیشه، آن زن سیاست‌پیشه، آن در سیاست مخالفت القائات، آن در انتخابات حامی اصلاحات، آن عاشق به دنیا آوردن فرزند ششمی، شیخ بانو «فائزه هاشمی» ـ حفظه‌الله ـ ! از گنده نسوان اهل سیاست عصر خویش بودی و موافق اجباری نشدن گذاشتن ریش بودی و با این همه یکسره در جزیره کیش بودی! 

و سخن اوست که: دوچرخه بانوان آزاد باید گردد، جامعه با میرحسین آباد باید گردد! 

نقل است که روزی به مجلس شد. پس راست نشست و با چپ‌های مجلسی سلام و علیک بکرد و چون علت این کار را از وی همی پرسیدند، پاسخ بداد: راست همی نشستم که چون راست‌ها سال‌هاست که به قدرت نشسته باشندی و بلند همی نشوند؛ پس با چپ‌ها سلام و علیک بکردمی که شاید چپ‌ها نیز در رفراندومی ـ چیزی به پیروزی همی برسندی.شیخ بانو مکثی بکردی و ادامه چونین بدادی: فی‌الواقع یکی به نعل و دیگری به میخ همی بزدم! 

شیخ بانو فائزه ـ رضی‌الله عنه ـ! روایت بکردی که روزی بابا را بدیدم که 48 ساعت به گوشه عزلت و انزوا برفتی و لام تا کام حرفی نزدیی.
 
پس وی را بگفتم: بابایی! چرا سکوت کرده و حرفی همی نزنی؟! پس بابا مرا بگفتی: فائزه! برو و با بنده حرف همی نزن! پس بابا را گفتم: اگر با من علت سکوت خویش را نگویی شال و کلاه همی کرده و بر سبیل قهر به بیرمنگام همی بروم! پس بابا اکبر ـ الهی قربونش ـ ! تسلیم بشدی و بگفتی: سکوت من به این دلیل باشدی که از برای آزادی کرباسچی و عبدالله نوری رایزنی کردمی و لذا نمی‌خواهم هوار بزنمی و حرف بزنمی! 

پس شیخ بانو فائزه- اعلی الله مقامه-! را گفتند: یا فائزه! پس چرا دوچرخه‌سواری بانوان را آزاد همی خواستی؟ پس بانونم اشک خویش را به گوشه چارقد پاک همی بکردی و بر سبیل عصبانیت بگفتی: از این جهت که رجال سیاسی از برای تظاهر به ساده‌زیستی دوچرخه‌سوار همی بشدندی و بدین وسیله از برای خویش مرید جمع بکردی و این در حالی باشدی که نسوان سیاس از یک چونین حربه‌ای محروم باشندی- حفظه‌الله-! 

و هم اوست که شیخ علی‌اکبر هاشمی که زمانی از اوتاد و بزرگان عرصه سیاست بودی در وصف جگر گوشه‌اش بگفتی: فائزه را دختری باشد که اگر در صداوسیما اجازه صحبت همی نداشته باشد جلوی در صداوسیما صحبت همی بکند- الهی فداش-! 

نقل است که روزی در مصاحبت با یک جریده سیاسی وی را پرسیدند: یا فائزه! پس لاهوتی که باشد؟ شیخ بانو فائزه پاسخ بدادی: پدر شوهرم! پس صاحب جریده بر سبیل تعجب وی را بگفتی: بیشتر توضیح بده! پس شیخ بانو بگفتی: وی علاوه بر اینکه پدر شوهرم باشدی پدربزرگ بچه‌هایم نیز باشدی! نقل است که شیخ بانو فائزه را پاسخ دادن از این دست فراوان بود- یغفرالله ذنوبه-! 

و هم او- حفظه‌الله -! را بپرسیدند: یا فائزه! پس حزب باد چگونه حزبی باشد؟ پس فائزه پاسخ بگفت: حزب باد حزبی باشدی که اعضا آن به دلیل فقر و نداری از موهبت کولر ‌گازی بی‌بهره باشندی و لذا خودشان را با بادبزن باد همی بزنی!
نقل است که چون از دنیا برفت پس بر سنگ قبر وی چونین نگاشتند: در این جا زنی آرمیده که علت از دنیا رفتنش توسط پزشکی قانونی زمین خوردن از روی دوچرخه و پرت شدن به اعماق آسفالت اعلام شد- رحمه‌الله علیه-!

 
یاد ایام
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر 1388 ساعت 9:1 شماره پست: 175

برگرفته از سایت الف

 

دغدغه ای به نام قناعت

+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر 1388 ساعت 6:36 شماره پست: 174

نگاهی اجمالی به مقوله

 

الگوی مصرف در آموزه های دفاع مقدس

 


دغدغه‌ای به نام «قناعت»

الگوی مصرف، در دفاع مقدس

 

سید حمید مشتاقی‌نیا

پژوهشگر و نویسنده

مقدمه:

جنگ را باید فارغ از ابعاد خشونت‌بار آن، یک پدیده‌ی اجتماعی دانست که جریان زندگی با تمام وجوه در آن قابل مشاهده است. دوران هشت ساله‌ی جنگ تحمیلی در ایران نیز از این امر مستثناء نبود؛ به خصوص رویکرد ایدئولوژیک به مقوله‌ی جنگ و پایداری، مفهومی ارزشمند با عنوان «دفاع مقدس» را در ادبیات مذهبی و سیاسی جامعه‌ی ایرانی رسمیت بخشیده است.

در این مقال برآنیم با تکیه بر گزیده‌ای مجمل از خاطرات گرانسنگ آن دوران در سه مقطع مکانی پشت جبهه، جبهه‌های نبرد و اردوگاه‌های اسارت، جلوه‌هایی زیبا و آموزنده از الگوهای صحیح مصرف در ابعاد مختلف زندگی را با تأسی از رفتار و گفتار فرزندان آسمانی حضرت روح‌الله بیان نموده و بر این مدعا تأکید نماییم که فهم صحیح مطالبات دینی، در ایجاد دغدغه‌ی‌ اصلاح الگوی مصرف، سهمی مبنایی دارد.

امروز جبهه‌های جنگ بین حق و باطل همچنان ادامه دارد. اگر چه شکل و قالب این نبرد متفاوت است، اما به دلیل پیچیدگی‌های ذاتی عرصه‌ی فرهنگ، این جنگ به هوشمندی و اتخاذ تدابیر ویژه‌ای نیازمند است. اکنون باید اندیشید که تجربیات گرانقدر دفاع هشت ساله را چگونه می‌توان در جهاد فرهنگی امروز به کار بست؟ آیا تغییر ابزارها می‌تواند بهانه‌ای برای کنار گذاشتن آن تجربیات باشد؟

استفاده‌ی بهینه از ابزارها، مدیریت زمان، خلاقیت‌ها و... به عنوان تجربیاتی برآمده از دوران طلایی دفاع مقدس، امروز چه کاربردی می‌تواند داشته باشد؟

در این نوشتار، سعی شده تا خاطراتی انتخاب شود که علاوه بر استناد، از جذابیت بالایی برای مخاطب برخوردار باشد. مربی محترم می‌تواند بحث‌های مختلف از این نوشتار را در جلسات خیمه طرح نموده و از دانش‌آموزان بخواهد خاطرات مشابه دیگری را جمع‌آوری نمایند. همچنین با طرح تغییر میادین نبرد از صحنه‌های رزمی به عرصه‌های فرهنگی و علمی، دانش‌آموزان چگونگی استفاده از تجربیات آن روزگار را در جبهه‌های نوینِ مقابله با تهاجم فرهنگی دشمنان مورد تحقیق قرار دهند.

شایان ذکر است که وجوه مختلف خاطرات درس‌آموز طرح شده در این مجموعه، قابلیت استفاده به عنوان سخنرانی، چاپ جزوه و بروشور و نصب بر تابلوهای اعلانات را دارد. مربی با کمک به دانش‌آموزان می‌تواند مباحثی دیگر پیرامون الگوی مصرف و اصل دینی «قناعت» را که در این مقاله درج نگردیده است، از لابه‌لای خاطرات دوران جهاد و شهادت استخراج نماید.

 

الف. پشت جبهه

انقلاب و انقلابی‌گری، اقتضائات خاصی را به همراه داشت. ابرقدرت‌ها که چالش سیاسی بزرگی به نام انقلاب اسلامی مردم ایران را پیش روی خود دیده و خطر برهم خوردن معادلات سیاسی - نظامی در عرصه‌ی بین‌الملل را تا عمق وجود خویش احساس نمودند، علاوه بر ایجاد فتنه‌های بی‌امان داخلی و برافروختن آتش جنگ نظامی، تحریم سازمان دهی شده‌ای را بر ضد مردم مسلمان کشور ایران تدارک دیدند. فشار اقتصادی، در حقیقت حربه‌ای برای ایجاد نارضایتی‌های مردمی و در نهایت، وقوع یک «انفجار اجتماعی» در سطح کشور بود، تا بدین وسیله، عقبه‌ی نظامی و سیاسی دولت جمهوری اسلامی از هم گسسته شود. اتخاذ این سیاست جهانی، اگر چه در برخی از جوامع، تحریم کنندگان را به نتیجه‌ی دلخواه خود رسانده بود، اما در ایران به دلیل نگرش ایدئولوژیک مردم نسبت به جریان انقلاب، با استقامت عمومی ملت تاریخ‌ساز ایران اسلامی مواجه گردید. مردم، جیره‌بندی‌های روزانه‌ی ارزاق عمومی را در صف‌های بلند برای رفع مایحتاج ضروری زندگی خویش تحمل نموده، نه تنها به واکنش‌های مورد نظر استکبار دامن نزدند، بلکه با بدرقه‌ی جوانان سلحشور میهن،  خطوط مقدم جبهه‌های نبرد را همواره مستحکم نگاه می‌داشتند.

نکته‌ی جالب در این میان، تشکیل گسترده‌ی ستادهای جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای جبهه‌ی جنگ حق علیه باطل بود. مردمی که خود در تأمین نیازهای اولیه‌ی معیشت دچار مشکلاتی بودند، بی هیچ چشم‌داشتی بخشی از مخارج روزمره‌ی خویش را برای رفع مایحتاج رزمندگان اسلام اختصاص می‌دادند.

صحنه‌های غرور آفرین اهدای کمک‌های مردم مستضعف به جبهه‌های جنگ، که گاه در صفوفی به هم فشرده صورت می‌گرفت، تداعی کننده‌ی «اقتصاد رویه» و اعتدال خردمندانه در اداره‌ی معیشت آنان است.

«یاد گذشته‌ی پر شور به خیر که مردم روستای ما در بدترین شرایط، غذای مصرفی و لوازم خود را برای ارسال به جبهه‌ها تحویل می‌دادند. پیرزنی با دست‌های پینه بسته‌ی خود، نان محلی می‌پخت و به ما تحویل می‌داد.»[1]

«در همان اوایل جنگ، وقتی پسرم از جبهه برگشت، به من گفت: مادر! آن جا هوا خیلی سرد است و وسایل کم است؛ بسیار سخت می‌گذرد. با این حرف پسرم، من به خودم آمدم و در جلسه‌ی زنانه، بین خواهران اعلام کردم که پول جمع کنیم جهت خرید وسایل. در فاصله‌ی دو روز و پس از اتمام جلسه‌ی ختم سوره‌ی انعام و پایان سفره‌ی نذری حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت رقیه(س) با آن اوضاع نابسامان، من حدود 18000 تومان پول جمع‌آوری کردم و یک ماشین کاموا باقی خریدم و شروع به بافتن دستکش و جوراب کردم.»[2]

تهیه‌ی نیازهای اولیه‌ی رزمندگان و اعزام کاروان‌های بزرگ هدایای مردمی، که اغلب به وسیله‌ی اقشار مستضعف و با کمک زنان انقلابی جمع‌آوری می‌گردید، از چنان شکوه و عظمتی برخوردار بود که از همان زمان، صفت «جنگ در پشت جبهه» برای حضور گرم بانوان فداکاری که در ستادهای جمع‌آوری هدایای مردمی مشغول به خدمت بودند، بر سر زبان‌ها افتاد. زنان دلاور کشورمان با پذیرش شرایط موجود و انطباق خود با اوضاع اقتصادی ناشی از تحریم‌های جهانی و رویکرد به اصل قناعت، با گذشت از دلبستگی‌های طبیعی و متعارف خویش، معدود زیورآلات خود را نیز با رضایت کامل به جبهه‌ها اهدا می‌نمودند.

تکرار این صحنه‌های درس‌آموز به اندازه‌ای است که شاید نیازی به ارایه‌ی سند نداشته باشد. مردم با صرفه‌جویی در هزینه‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی، سهمی برای رزمندگان در نظر می‌گرفتند و این امر را به عنوان وظیفه‌ای دینی در کنار دیگر اقدامات جهادی خویش در راه اعتلای شعائر اسلامی در نظر ‌داشتند.

«خانواده‌ی فداکار شهید سادات‌نیا در قائم شهر که مادرشان خود ام‌البنین این شهر است، علاوه بر اهدای جان سه پسر رشیدشان به اسلام و انقلاب در جنگ تحمیلی، منزل خود را به مکانی برای قرائت دعای کمیل و جمع‌آوری کمک‌های مردمی تبدیل نمودند.»[3]

با اتمام جنگ، سیل کمک‌های مردمی برای بازسازی‌ شهرهای جنگ زده که با تهاجم ناجوانمردانه‌ی دشمنان بعثی، گاه تا صد در صد آسیب دیده بودند، جلوه‌ی دیگر‌ی از حضور سرنوشت‌ساز آنان را به نمایش گذاشت. تأسی به منش خردورزانه‌ی مردم ایران در سال‌های دفاع مقدس، آموزه‌ای است که نشان می‌دهد با رویکرد به باور دینی «قناعت»، می‌توان به رغم وجود مشکلات فراوان معیشتی، علاوه بر اداره‌ی امور جاری زندگی، نقش اجتماعی خویش را نیز به خوبی ایفا نمود.

 

ب. جبهه‌های نبرد

جبهه‌های جنگ در حقیقت روی دیگر‌ی از زندگی عادی مردم به حساب می‌آید. گذشته از بُعد نظامی جنگ، جبهه‌ها مملو از نیروهایی غیر نظامی بود، که با خلق و خوی معمولی و تنها با انگیزه‌های معنوی، زندگی نوینی را در خطوط مقدم جبهه‌های دفاع از اسلام و ایران تجربه می‌کردند.

جلوه‌هایی  کوتاه و گویا از قناعت و مصرف بهینه را در سیره‌ی عملی سرداران گمنام عرصه‌ی عشق و پایداری مورد مطالعه قرار می‌دهیم.

 

1. مصرف صحیح و مدیریت زمان

الف. برنامه‌ریزی

باید اذعان داشت که بسیاری از رزمندگان دلیر ایران اسلامی از قشر مستضعف جامعه بوده و گاه با مشکلات عدیده‌ی‌ معیشتی مواجه بوده‌اند؛ اما تکلیف‌شناسی آنان باعث می‌شد با درک ضرورت بالاتر یعنی دفاع از مرزهای عقیده و جغرافیا، بخش‌هایی حیاتی از عمر پربرکت خود را به حضور در میادین جنگ اختصاص می‌دهند. آنان همان طور که در پشت جبهه‌ از برنامه‌ای روزانه برخوردار بوده و علاوه بر اشتغال شخصی و انجام فعالیت‌های معیشتی، ساعاتی را نیز به حضور در مساجد و پایگاه‌ها و فعالیت در زمینه‌های فرهنگی و معنوی اختصاص می‌دادند، در جبهه‌های نبرد نیز همواره برنامه‌ریزی دقیقی داشتند و در روزهایی که عملیاتی آغاز نشده بود، به فعالیت‌های فشرده‌ی تحصیلی، اعتقادی، نظامی و... مشغول می‌شدند.

«نماز صبح را که می‌خواندیم، زیارت عاشورا برقرار می‌شد و بعدش هم صبحانه. تا ظهر در کلاس‌های نظامی، اخلاقی و عقیدتی شرکت می‌کردیم و بعد نماز و ناهار و استراحتی مختصر، ساعت چهار بعدازظهر به کلاس نهج‌البلاغه می‌رفتیم و خطبه‌ی همام را می‌آموختیم. پس از نماز مغرب و عشا نیز مراسم عزادارای و سینه‌زنی بود، بعد هم شام. تازه‌ تمرین غواصی شروع می‌شد و نماز شب و... این طور بود که دیگر استراحت برایمان معنایی نداشت. برنامه‌ها بسیار فشرده بود. اما کسی احساس ملالت نداشت. بی‌خود نگفته‌اند که: بسیجی، خستگی را خسته کرده...»[4]

ب. اغتنام از فرصت‌ها

جنگ را از منظری زیبا نیز می‌توان نگریست؛ آن‌جا که رزمندگان سالک راه حق و عارفان گمنام وادی معرفت، از هیچ فرصتی برای خدمت به دیگران و کسب قرب الی الله غفلت نمی‌نمودند. شهید حسین دهستانی، فرماندهی واحد اطلاعات و عملیات را بر عهده داشت.

«... آن روز همه رفتیم پی کار، حسین هم رفت. وقتی برگشتیم، دیدیم ظرف‌ها شسته شده. این طرف و آن طرف که پرس و جو کردیم، فهمیدیم کار خود حسین بود.

این که بچه‌ها را فرستاد، پی کارشان، بهانه‌ای بود تا او مثل خیلی از وقت‌های دیگر، خودش ظرف‌ها را بشوید. یادم هست گاهی بی آن که ما بفهمیم، لباس‌های ما را می‌شست.»[5]

اوج اخلاص و دیگرخواهی را در این خاطره‌ی کوتاه از زبان همرزم سردار شهید محمد فرومندی، نیک بنگرید: «خدا گواه است که من با چشم خود دیدم که عرق راننده‌ای را با چفیه‌اش پاک می‌کرد و گرد و خاک از صورت خسته افراد می‌زدود و بارها نیز عینکم را برداشته با چفیه‌اش تمیز می‌کرد.»[6]

در مقوله‌ی دفاع نیز اغتنام از فرصت‌ها، اصلی ضروری محسوب می‌گردید.

«سر ساعت که می‌شد، در را می‌بست. اگر کسی ده دقیقه دیر می‌آمد، راهش نمی‌داد. می‌گفت: همان پشت در بایست. بعد از جلسه هم با توپ و تشر می‌رفت سراغش؛ عصبانی می‌گفت: وقتی توی جلسه ده دقیقه دیر می‌آیی، لابد توی عملیات هم می‌خواهی به دشمن بگی ده دقیقه صبر کن، برم آماده شم، بعد بیام بجنگم؛ این که نمی‌شه. نیروهای زیر دستت امانتند. می‌خواهی این جوری نگهشون داری؟»[7]

 

2. مصرف صحیح در تسلیحات نظامی

بیش‌ترین هجمه‌ی‌ تحریم‌های جهانی، تحریم تسلیحاتی کشورمان را نشانه رفت. به موازات انباشت انواع سلاح‌های پیشرفته و مرگبار در جبهه دشمن مهاجم، رزمندگان ایرانی مجبور به صرفه‌جویی و استفاده‌ی دقیق از سلاح‌های خویش بودند. برای نسل امروز شاید جالب باشد که بداند در مقطعی کشور ما حتی برای سیم‌خاردار نیز دچار تحریم بود و نیروهای رزمنده برای دفاع از کشور خود، از حداقل تسلیحات نظامی بهره‌ می‌بردند.

«در فاو مستقر بودیم. در طول روز هر نفر فقط اجازه داشت سه تیر شلیک کند. یکی از برادران سرباز که خدمه‌ی تیربار بود، فشنگ‌های زنگ زده را داخل نفت می‌شست و شلیک می‌کرد. به او گفتم: چرا این کار را می‌کنی؟ کم‌تر شلیک کن. گفت: عراقی‌ها با تیربار و حتی ضدهوایی به سوی ما شلیک می‌کنند؛ من چطور آرام و ساکت باشم.»[8]

ناتوانی دشمن به رغم برخورداری از سلاح‌های فوق مدرن در تهاجم نظامی نشان می‌دهد که استفاده‌ی حساب شده از امکانات مادی، نقش مهمی داشته، تا جایی که فرزندان این آب و خاک توانسته‌اند با بهره‌گیری بهینه از امکانات محدود خود، «اسراف تسلیحاتی»! دشمن را بی‌ثمر بگذارند.

 

3. مصرف صحیح در آذوقه

رزمندگان با درک این مسأله که آذوقه‌های توزیع شده در جبهه با دسترنج مردمی تهیه گردیده است که سهمی از هزینه‌های جاری خود را به این امر اختصاص داده‌اند، دقت بیش‌تری در مصرف آذوقه نشان می‌دادند؛ چنان که اگر این مسأله به دلایلی مورد غفلت قرار می‌گرفت، بی‌درنگ با تذکر رزمندگان دیگر مواجه می‌شد.

«گونی‌های نان خشک را چیده بودیم کنار انبار؛ حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد. پرید به ما که دیگه چی؟ نون خشک معنی نداره! از همان موقع دستور داد تا این گونی‌ها خالی نشده، کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه‌ها. تا مدت‌ها موقع ناهار و شام، گونی‌ها را خالی می‌کردیم وسط سفره و نان‌های سالم‌تر را جدا می‌کردیم و می‌خوردیم.»[9]

 

4. مصرف صحیح در بیت‌المال

در ادبیات اسلامی، بیت‌المال و ضرورت حفاظت از آن دارای اهمیت ویژه‌ای است. نهج‌البلاغه‌ی امیرالمؤمنین (ع)، سرشار از تذکرات و تأکیدات فراوان آن حضرت در لزوم رعایت حقوق عمومی می‌باشد. این مسأله به حدی مورد توجه رزمندگان دفاع مقدس بود که بررسی خاطرات آن‌ها نشانگر حساسیت فوق‌العاده‌ی آنان نسبت به این موضوع است. شهیدان، بسیاری از رفتارهایی را که امثال ما هر روز مرتکب آن می‌شویم، از دامان خود می‌زدودند؛ رفتارهایی که شاید در نظر ما بسیار معمولی جلوه نماید.

«فرمانده تیپ که شد، یک ماشین اجباراً تحویل گرفت. یک راننده هم به‌ او معرفی کردند و گفتند: ایشون شبانه‌روزی، هر جا که بری، باهاتون هستن. این یکی را قبول نکرد. بهش‌ گفتم: شما گواهینامه که نداری حاجی، پس راننده باید باهات باشه. گفت: تو منطقه که شرعاً عیبی نداره من خودم پشت فرمون بنشینم؟ گفتم: نه. گفت: پس راننده نمی‌خواهم. پرسیدم: تو شهر می‌خوای چه کار کنی؟ کمی فکر کرد و گفت: خوب حالا این شد یک چیزی، تو شهر چون نمیشه بدون گواهینامه رانندگی کرد، اگر خواستم برم، با راننده میرم.

 

 چند وقت بعد که رفتم مشهد، یک روز آمد پیشم، گفت: یک فکری برای این گواهینامه‌ی ما بکن سید. به خنده گفتم: شما که دیگه راننده داری حاج آقا، گواهینامه می‌خواهی چه کار؟ گفت: همه‌ی مشکل همین جاست که یک راننده بند من شده؛ اونم راننده‌ای که حقوق بیت‌المال رو می‌گیره و مخارج دیگه هم زیاد داره. خواستم باب مزاح را باز کرده باشم، گفتم: خوب این بالاخره حق یک فرمانده تیپ هست. گفت: شوخی نکن سید! همین ماشینی هم که دست منه، برام خیلی سنگینه، می‌ترسم قیامت نتونم جواب بدم، چه برسه به راننده. بعد از مدتی گواهینامه گرفت. گفتم: شما هم زیاد سخت می‌گیری حاج آقا. با گریه گفت: خداوند روز قیامت از پول و اموال خصوصی و حلال انسان، که دسترنج خودشه، حساب می‌کشه، چه برسه به بیت‌المال که یک سرسوزنش حساب داره.»[10]

 

5. مصرف صحیح در اموال شخصی

سربازان اسلام نه تنها خود را در رعایت اموال عمومی مسؤول می‌دانستند، بلکه در هزینه کردن اندک درآمد خویش نیز جانب احتیاط را مراعات نموده و به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌کردند که دریافتی ناچیزشان نیز علاوه بر تأمین ضروریات زندگی خود، تأثیری نیز در حل مشکلات برادران دینی داشته باشد.

«شهید سید احمد پلارک با وضع معیشتی نامساعدش 2500 تومانی را هم که به خاطر حضور در جبهه به عنوان کمک هزینه به او می‌دادند، خرج تأمین مایحتاج فقرا می‌کرد و در خفا به منزلشان می‌برد.»[11]

«شهید علی‌رضا نوبخت، دفتر سپاه را به محلی برای کمک به ایتام و زنان بی‌سرپرست و... تبدیل کرده بود.»[12]

 

6. مصرف صحیح و فرماندهی!

یکی از شاخصه‌های دفاع مقدس، بعد انسانی و عاطفی آن است. وصف فرماندهی بر دل‌ها که برگرفته از یکی از احادیث است، درباره‌ی بسیاری از فرماندهان جنگ صدق کرد. آنان با برقراری ارتباطی برادرانه با زیردستان خود، جلوه‌هایی زیبا از فرماندهی دینی را خلق نمودند. رزمندگان نیز وقتی صدق گفتار فرماندهان خود را در عمل آنان نیز به وضوح می‌دیدند، اطاعت‌پذیری بیش‌تری نسبت به فرماندهان خود نشان می‌دادند.

مصرف صحیح و عادلانه‌ی امکانات، یکی از نشانه‌هایی بود که روح بزرگ فرماندهان جبهه‌ی حق را به همگان ثابت کرد.

«... به سمت یخچال دستی می‌روم. یکی از خربزه‌ها را برمی‌دارم. بلافاصله پاره‌اش می‌کنم و ریف خربزه‌ی خنک را قاچ قاچ می‌کنم.

ـ بفرما! تو این هوا می‌چسبد!

دست او را می‌بینم که دراز می‌شود. با دو انگشت سبابه و شصت، اولین قاچ را می‌گیرد. ناگهان دستش را پس می‌کشد. جای انگشتانش بر روی قاچ خربزه می‌ماند.

 ـ چی شد آقا! چرا میل نمی‌کنید؟

 سکوت می‌کند و نگاه مهربانش را به من می‌دوزد. قلبم می‌خواهد از جا کنده شود.

ـ به خدا از پول خودم خریده‌ام آقا مهدی. خربزه را برای شما قاچ کردم. چرا نمی‌خورید؟

با صدایی که تا آخر عمر در درونم تکرار می‌شود، می‌گوید: بچه‌های توی خط نمی‌توانند به این خنکی خربزه بخورند. بعض راه گلویم را می‌بندد. جای دو انگشت آقای مهدی هنوز روی قاچ خربزه باقی مانده است.[13] مهدی باکری، فرمانده لشکر بود و برادرش حمید، معاونت او را بر عهده داشت. این دو وقتی برای ساده‌ترین نیروهای لشکر، چلو مرغ تدارک می‌دیدند، خود به نان خشک و آب بسنده می‌کردند.»[14]

 

7. مصرف صحیح و انضباط اجرایی

نظم و انضباط با فرهنگ «درست مصرف کردن» تلازمی جدایی ناپذیر دارد.

صرفه‌جویی و مصرف صحیح، زمانی محقق می‌گردد که التزام به نظم فردی و اجتماعی، تبدیل به یک فرهنگ همگانی شود. بی‌نظمی در مصرف، به افراط و تفریط دامن می‌زند. اعتقاد به نظم در مقوله‌ی بهره‌وری از امکانات موجود، از نگاه فرماندهان دفاع مقدس، اهمیت ویژه‌ای را داشته است.

«برای مقابله با ضد انقلاب، از تسلیحات زیادی برخوردار نبودیم. اما باید کاری می‌کردیم کارستان. اولین حضور یگان ویژه‌ی شهدا در کردستان، همان راهپیمایی در سنندج بود. قبل راهپیمایی، محمود هی آمد و رفت و هی تای آستین‌ها و گرّها و بند پوتین‌ها و فانسقه‌ها را چک کرده، چند بار. تا از همه مطمئن نشد، نرفتیم داخل شهر. وارد شهر شدیم و تا سقز رفتیم. خبر رسیدکه همان شب رادیوهای محلی ضد انقلاب اعلام کرده‌اند یک واحد ویژه به کردستان آمده که لااقل شش ماه در اسراییل آموزش دیده است؛ ما را گفته بودند در اسرائیل آموزش دیده‌ایم. خیلی ترسیده بودند.»[15]

 

8. مصرف صحیح و خلاقیت‌ها

اعتقاد عملی به اصلاح مصرف و صیانت از حریم بیت‌المال، رزمندگان اسلام را بر آن می‌داشت تا برای دستیابی به اهداف نظامی، به جای تکیه زدن به منابع مالی، بر خلاف دشمن، با استفاده از اندیشه و فکر خویش، راهکارهایی را جست‌و جو و کشف نمایند که هزینه‌ها را به طور چشمگیری کاهش دهد و خلأ امکانات مادی گرانقیمت را جبران کند.

«کار با تجهیزات نفربر ساده بود. با این حال، یکی از دستگاه‌ها را کاملاً به هم ریختیم. همه چیز را باز کردیم و بستیم تا ابهامی برایمان باقی نماند. نیازی هم به مستشار امریکایی و روسی نبود. با اعتماد به نفسی که امام در تک تک جوانان انقلابی به وجود آورده بود، همه خود را باور کرده بودند که می‌توانند روی پای خود بایستند. مشغول به کار شدیم. واقعاً هم در به کارگیری نفربرها نیاز به کسی نداشتیم. موتور و قوای محرکه‌ی سیستم را تعمیرکاران داوطلب از اصناف فنی توانستند فعال کنند. این در حالی بود که در مجموعه‌ی قوای مسلح، مستشاران امریکایی و انگلیسی، اجازه‌ی ورود ایرانی‌ها را به این فضا نمی‌دادند. قبلاً با تانک چیفتن کار کرده بودم، اما سیستم نفربر فرق داشت.

از روی آن دید کلی و اختیاراتی که داشتم، توانستم نفربرها را کاملاً به هم بریزم تا با سیستم‌ها آشنا شوم. افرادی داشتیم که از نظر فنی فوق‌العاده با استعداد بودند و نکات را یاد می‌گرفتند و به کار می‌بستند. انگیزه و ایمان الهی بچه‌ها باعث شد تا با شور و نشاط یاد بگیرند و آموخته‌های خود را در میدان جنگ به مرحله‌ی ظهور برسانند. آن‌ها حتی تانک‌های پیچیده‌ی تی - 72 دشمن را تعمیر و راه‌اندازی کردند...»[16]

این خلاقیت‌ها به حدی اثربخش بود که به یکی از ابزارهای خارق‌العاده و سلاحی مهارناشدنی تبدیل شده بود و معادلات نظامی دشمن را به هم می‌زد. در زیر به نمونه‌ای غرورآفرین از ابداعات مثال زدنی رزمندگان جبهه‌ی حق اشاره می‌نماییم.

«در فوریه‌ی 1983 رسانه‌های جهانی گزارش‌هایی مبنی بر تقاضای عراق برای خرید پنج فروند جنگنده‌ی مجهز به موشک ضد کشتی اگزوست انتشار دادند. در پی این اظهارات، روزنامه‌ی لوموند فرانسه نیز در 24 ژوئن 1983 گزارش داد که فرانسه موافقت خویش را برای واگذاری موقت پنج جنگنده‌ی سوپر اتاندارد مجهز به اگزوست به عراق اعلام کرده است. عراق نیز در سپتامبر 1983 در راستای دامن زدن به تشنج و تبلیغ برای سلاح جدیدش اعلام کرد: ما جنگنده‌ها را تنها برای برق انداختن بیرون نمی‌آوریم! فرانسوی‌ها سلاح جدید را عامل فشاری بر ایران در جهت پایان دادن به جنگ بر طبق فرمول دیکته شده‌ی خود می‌پنداشتند.

 روزنامه‌ی نیویورک تایمز در این زمینه می‌نویسد: فرانسوی‌ها در مورد کارایی سوپر اتانداردها خیلی مطمئن بودند. آن‌ها اعلام کردند که این تجهیزات توانایی‌های نظامی عراق را افزایش می‌دهد. سوپر اتانداردها و تجهیزات پرتاب موشک آن، چنان جدی ارزیابی شد که فرانسوی‌ها حاضر به فروش قطعی آن به عراقی‌ها نشدند. تا آن هنگام تکنولوژی مزبور در اختیار هیچ کشوری قرار نگرفته بود. بنابراین، فقط پنج فروند از این جنگنده‌ها، آن هم به صورت اجاره‌ای به رژیم عراق واگذار شد.

سلاح جدید عراقی‌ها کشتیرانی تجاری و نظامی در خلیج فارس، به خصوص صدور نفت را مورد تهدید جدی قرار می‌داد. مگر سوپر اتانداردها چه قابلیت‌هایی داشتند که این‌گونه از کارایی آن تعریف و تمجید می‌شد؟ جنگنده‌ی سوپر اتاندارد از قابلیت‌ ردیابی فوق‌العاده بالایی در شب و همچنین هدف‌گیری دقیق و انهدام اهداف دریایی برخوردار بود. موشک‌های اگزوست آن پس از شلیک به صورت اتوماتیک روی اهداف فلزی شناور قفل می‌شد و آن را منهدم می‌ساخت. قابلیت دیگر این هواپیما آن بود که می‌توانست موشک‌های خود را از فاصله‌ی بسیار دور و چند کیلومتر بالاتر از تیررس پدافند هوایی دشمن، به سوی اهداف دریایی روانه سازد و خود بدون هر گونه درگیری، صحنه‌ی نبرد را ترک کند.

برای حل این مشکل بزرگ قرارگاه دریایی نوح نبی(ع) با شرکت کارشناسان زبده‌ی ارتش و سپاه تشکیل جلسه داد. دستور کار این جلسه بررسی سلاح جدید دشمن و راه‌های مقابله با آن بود. پس از بررسی‌های اولیه، در مرحله‌ی ارایه‌ی پیشنهادها، یکی از بچه‌های سپاه به نام حسین قاسمی که کارشناس زبده‌ی تسلیحات و تخریب بود، پیشنهادی ارایه داد. ایشان پیشنهاد کرده بود که مقدار زیادی میله گرد آهنی نمره 14 و صفحات بزرگ شناور از جنس یونولیت تهیه گردد و روی هر قطعه یونولیت شناور که طول و عرضش 3 متر در 2 متر بود، 30 تا 40 شاخه میله‌گرد به صورت عمودی نصب شود. بعد این قطعات خارپشتی شناور را در اطراف کشتی‌ها و شناورها رها می‌کنند. پیشنهاد مزبور هم ساده، هم کم خرج و هم عملی بود. بنابراین، سریع به مرحله‌ی اجرا  گذاشته شد. اتفاقاً سوپر اتانداردها به یکی از کشتی‌های ما که دور و برش سه چهار تا از این قطعات رها شده بود، حمله کرد. موشک اگزوست، سفیرکشان آمد و به جای این که به کشتی بخورد، به یکی از همین شناورهای یونولیتی میله‌گرد کاری شده که در فاصله‌ی دویست سیصد متری کشتی قرار داشت، برخورد کرد.

موشک‌های بعدی هم به همین شکل منحرف شدند و حمله هوایی دشمن ناکام ماند. ابتکار مزبور تکمیل شد و در حدی وسیع با موفقیت به کار برده شد. سوپر اتانداردها که در برابر این ابتکار موفق، ناکام شده بودند، اعتبار خود را از دست داده و صحنه‌ی جنگ دریایی در خلیج فارس را ترک کردند. بدین ترتیب، آن همه جنجال و تبلیغات عظیم در مورد کارایی تکنولوژی برتر سوپر اتانداردها، به اراده‌ی خداوند و با ابتکار یک جوان مؤمن رزمنده با شکست فاحشی روبرو شد.»[17]

شایان ذکر است که بی‌اغراق، خودباوری و اشاعه‌ی روحیه‌ی خلاقیت در بین جوانان امروز جامعه‌ی ایرانی، بی‌تردید نشأت گرفته از شهامت اقدامات ابداعی رزمندگان معتقد و مبتکر دفاع مقدس است. گستره‌ی اختراعات و ابداعات دانشمندان ایرانی در سطحی است که با افتخار می‌توان گفت حتی تهیه‌ی فهرستی از اسامی ابتکارات جوانان غیور این مرز و بوم در سال‌های اخیر، خود کتابی مستقل را طلب می‌کند و باز هم این پرسش پرمعنا، ضمیر روشن انسان‌های بیدار را به قضاوت فرا می‌خواند که چرا همه‌ی این پیشرفت‌های تحیّر آور در عرصه‌ی علوم و فنون پس از دوران هشت ساله‌ی دفاع مقدس رخ داده است؟ به راستی در آن سال‌ها بر فرزندان صالح اسلام و ایران چه گذشت؟

 

ج. اسارت

اسرای ایرانی در بند دژخیمان رژیم بعث عراق، در طول دوران اسارت از حداقل امکانات مادی بی‌بهره بودند. رفتار غیر انسانی مزدوران عراقی، تعجب ناظران صلیب سرخ را نیز بر می‌انگیخت. اسرای ایرانی از حداقل‌هایی مانند فضایی برای خواب و غذایی برای رفع گرسنگی نیز بی‌بهره بودند. با این حال، امکانات فوق‌العاده محدود در اسارت نیز با زکاوت مثال زدنی جوانان ایرانی مورد بهترین بهره‌وری قرار می‌گرفت.

1. مصرف صحیح امکانات

وسایلی که در ظاهر، زباله‌ای بیش به حساب نمی‌آید، در اسارت، کالایی قابل استفاده و مفید محسوب می‌شد.

«به مرور، فکر کتبی شدن آموزش به ذهن‌ها خطور کرد. ابتدا از وسایلی مانند چوب و ذغال و خاک استفاده می‌شد. به تدریج استفاده از عکس‌های بیمارستانی، کاغذ سیگار و جعبه‌های پودر رختشویی نیز متداول گردید. مقواهای پودر رختشویی را خیس کرده و در آفتاب قرار می‌دادیم. هر طرف آن به چند تکه کاغذ تبدیل می‌گردید. بعدها با کم شدن فشار محدودیت‌ها، گاهی از سوی صلیب سرخ نیز کاغذ و خودکار دریافت می‌کردیم.»[18]

2. مصرف صحیح و مدیریت زمان

جالب است بدانید اسرای ایرانی به رغم فشارهای شدید روانی، به دلیل دوری از خانواده و سرنوشت نامعلوم اسارت و ضرب و شتم و محدودیت‌های زائدالوصف دژخیمان بعثی، برای حفظ روحیه‌ی خود با برنامه‌ریزی دقیق از تمامی لحظات اسارت بهره‌ی کاملی می‌بردند.

«دوست اهوازی ما مرحوم ابراهیم محمدیان می‌گفت: من هر روز دچار کمبود وقت می‌شوم. اگر خدا 24 ساعت شبانه روز را به 25 ساعت تبدیل کند، من برای آن یک ساعت هم برنامه دارم.»[19]

همت ستودنی آزادگان در استفاده از موقعیت‌ها از این تفکر عمیق سرچشمه می‌گرفت: «مرحوم ابوترابی به اسرا القا می‌کرد که شما باید تمام هم و غم و برنامه‌ریزی‌هایتان به گونه‌ای باشد که وقتی به کشور جمهوری اسلامی ایران برگشتید، عنصری شاد و با روحیه‌ای بالا و توانمند باشید.»[20]

3. مصرف صحیح و خلاقیت‌ها

خلاقیت‌های جوانان مبتکر ایرانی در بند دشمن، خاطراتی آموزنده و حیرت انگیز را رقم زده است، که با اشاره‌ای کوتاه به برخی از آن‌ها، می‌توانیم باور توانایی را در وجود خویش تقویت نماییم.

«دکتر مسعود و دستیارانش شروع به ساخت وسایل دندان پزشکی ابتکار‌ی می‌کردند. گل‌های سیم خاردار اطراف حیاط را مخفیانه می‌کندند و آن را صاف کرده و نوکش را آن قدر روی زمین می‌کشیدند که تیز می‌شد و به صورت میله‌ی هفت تا ده سانتی در می‌آمد. از این میله به عنوان مته‌ی دندان پزشکی استفاده می‌کردند. موادی هم که با آن دندان را پر می‌کردند، زرورق آلومنیومی پاکت سیگار نگهبانان عراقی بود.»[21]

«مهم‌ترین ابتکار فرهنگی در اردوگاه ما، ساخت پروژکتور ابتدایی و ساده و تولید فیلم بود. شنیدم این کار را جمال محرر، بچه‌ی همه فن حریف فرهنگی اردوگاه انجام داده بود. این پروژکتور طوری طراحی شده بود که قطعات جعبه‌ی آن در عرض دو سه ثانیه جدا می‌شد و هنگام تفتیش می‌توانستند هر قطعه‌اش را در جایی مخفی کنند. قطعاتی که این پروژکتور را تشکیل می‌داد،‌ از جاهای مختلف تهیه شده بود؛ لامپ آن را از توالت کش رفته و سیم برق را از حمام اردوگاه تهیه کرده بودند. برای ذره بین هم از شیشه‌ی عینک‌های ذره‌بینی که صلیب سرخ برای بعضی از بچه‌ها آورده بود، استفاده شد.»[22]

مطالعه‌ی این خاطرات آن قدر آموزنده است که دیگر نیازی به توضیح و تبیین ضرورت‌ عبرت‌گیری از ابعاد مختلف دفاع جانانه‌ی جوانان این آب و خاک وجود نداشته باشد.

نباید از نظر دور نگاه داشت که تمام این دستاوردها به برکت عنصر معنویت و خدا محوری رقم خورده است، عنصری که با درونی‌شدن آن، ابهت پوشالی تفکرات مادی در هم می‌پیچید و راهی روشن، فرا روی جامعه قرار می‌گیرد.

قناعت و مصرف بهینه، یک فرهنگ دینی است که در سایه‌ی اشاعه‌ی جامع باورهای مذهبی، تحقق پذیر خواهد بود.



[1] . کتاب عشق و آتش، ص 54، کنگره‌ی بزرگداشت سرداران و ده هزار شهید استان مازندران.

[2] . همان، ص 55.

[3] . همان، ص 6.

[4] .سید حمید مشتاقی‌نیا، طعمه‌ی اروند، انتشارات سماء، 1381،ص 39، راوی رضا دادپور.

[5] .سعید عاکف، اروند و خاطره‌ی اولین قایق، ص 88، راوی عباس ذاکری، کنگره‌ی سرداران شهید استان یزد.

[6] .سید سعید موسوی، پیشتازان، ص 119، راوی سعید رئوف، کنگره‌ی سرداران شهید خراسان.

[7] .کورش علیانی، یادگاران، کتاب کاوه، ص 32، روایت فتح.

[8] .سید مهدی فهیمی، خلاقیت‌ها، گزینده‌ی فرهنگنامه‌ی جبهه‌، ص 30.

[9] .مریم برادران، مجموعه‌ی یادگاران، کتاب همت، ص 51، روایت فتح.

[10] .سعید عاکف، خاک‌های نرم کوشک (خاطرات سردار شهید برونسی)، ص 162؛ راوی سیدکاظم حسینی، انتشارات نسل کوثر.

[11] .سید حمید مشتاقی‌نیا، ننه علی، ص 41، انتشارات سماء.

[12] . پیام لاله‌های سرخ، ص 25.

[13] . عبدالمجید نجفی، راهیان شط، ص 68، کنگره‌ی سرداران شهید آذربایجان.

[14] . همان، ص 84.

[15] یادگاران، کتاب کاوه، ص 29.

[16] . کتاب چزابه، سردار فتح‌الله جعفری، مؤسس واحد زرهی سپاه.

[17] .محمد حسین منصف، ابتکار جنگی، ص 16، انتشارات نماشون.

[18] . صبح دوکوهه، ویژه نامه‌ی آزادگان، ص 3، حجت‌الاسلام صالح آبادی.

[19] . همان.

[20] .ماهنامه‌ی سبز سرخ، شماره‌ی 66، ص 55، آزاده حسین ربیعی.

[21] حسن شیردل، شب موصل، خاطرات محمد حسین منصف، ص 192، انتشارات سوره‌ی مهر.

[22] . همان، ص 228.

 

این مقاله را در نشریه خیمه های معرفت وابسته به مرکز علمی تبلیغی آینده سازان منتشر نموده ام.

 
پسته های تلخ!!
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم تیر 1388 ساعت 7:26 شماره پست: 173

تخم مرغ آشوب ها و مریم شانسی ها!

در جریان حوادث هجده تیر هشتاد و هفت اخباری مبنی بر توزیع سنگ با کامیون وزارت کشور ونیز ناهاردهی به آشوب گران متحصن مقابل دانشگاه تهران از سوی این وزارتخانه، منتشر گردید. در دست اغتشاش گران،بیسیم هایی پیدا شد که متعلق به سازمان حفاظت محیط زیست بودو...

خبرهایی از دست داشتن برخی چهره های سیاسی در آشوب ها هر روز ابعاد جدید تری پیدا می کرد.

پس از برقراری امنیت نسبی که با حضور گسترده مردم صورت گرفته بودبرخی مسئولین امنیتی وقت،گروه طبرزدی را به عنوان محرکین آشوب ها معرفی نمودند.چهره هایی مانند مریم شانسی،منوچهر محمدی و رضا مهاجری نیز به عنوان سهام داران اصلی اغتشاش در سطح رسانه های عمومی مطرح گردیدند.

منوچهر محمدی جوانکی مشروطی بود که در رفتار او رگه هایی از منگلیسم!به وفور یافت می شد.

گروه منحرف طبرزدی نیز اعلام داشت پیاده نظام آشوب ها دفتر تحکیم وحدت بوده که به دلیل نفوذ در دولت،تبرئه گردیده و گروه آنان از اساس عضو چندانی برای راه اندازی اغتشاش در اختیارندارد.

بسیاری از عناصر دست چندم اخلالگری نیز که نامی از آنها برده شد بعد از مدتی در کمال ناباوری از کشور خارج گردیدند.

رییس دستگاه قضایی با تعابیری همچون عالم مجاهد و وارسته و...از سوی رییس جمهوروقت،مورد تقدیر قرار گرفت و لبخند های گل و بلبلی ،بارها بین طرفین رد وبدل گردید.

آیت الله هاشمی شاهرودی آخرین روزهای ریاست دستگاه قضایی را می گذراند و قرار است ویرانه ای را که به قول خود از ریاست قبلی تحویل گرفته به زودی به آیت الله صادق لاریجانی بسپارد.

در طول حضور ده ساله ایشان پرونده های مفاسد اقتصادی نیز چندان مورد توجه واقع نشد،هیچ آقا و آقازاده ای محاکمه نگردید،در اقدامی غیر متعارف و غافل گیر کننده! زنگنه وزیر نفت دولت خاتمی پاک ترین وزیر کابینه معرفی شدو...

این روزها دستگاه قضایی با آزمون بزرگ و تاریخی دیگری روبه رواست.از سویی هر روز اعلام می شود که برخی از عوامل اصلی آشوب ها شناسایی و دستگیر گردیده اند از سوی دیگر مردم با دیدن تصاویر و مصاحبه های چند آدم یک لا قبا به یاد اهمال گری های سال هشتاد و هفت می افتند.

آیا مشکل ما چند جوانک سوسول شکم سیرو هرزه وتعدادی دله دزد وبرخی افراد جو گیر و کم خرد هستندکه امثال آنان را می توان در شلوغی های مترو و صف های نان و مجالس عمومی و...به وفور پیداکرد و غرولندها و گاه بد دهنی هایشان را تحمل نمود؟

آیا قرار است عوامل پشت پرده ناامنی ها این بار هم با ریش سفیدی اربابان گوشه نشین در حاشیه امن به سر برده وچندی بعد دوباره روز از نو وروزی ازنو و بی آبرویی نظام ودرخون تپیدن جمعی دیگرو...؟!

فراموش نکنیم آنچه که از حکومت علی علیه السلام بیش از هرچیز شهره عالم شد فراتر از اقتصاد وسیاست،عدالت آن حضرت بود.

 

باز هم شایعه و تخریب!

+ نوشته شده در چهارشنبه سوم تیر 1388 ساعت 21:52 شماره پست: 172

با وجود این که مدت هاست به دلیل برخی اختلاف نظرهای فکری و فرهنگی از مسعود ده نمکی جدا شده ام اما با توجه به دامنه وسیع شایعات و تماس های مکرر دوستان از نقاط مختلف،باید به اطلاع برسانم  چند روزی است وبلاگ ایشان از سوی عناصر اغتشاش طلب وراهزنان سیاسی هک شده است.بنابراین هر اطلاعیه و پیامی به امضای وی مبنی بر عدول از مواضع قبلی وحمایت از جریان دیکتاتورمآب و قانون گریزکه در روزهای اخیر منتشر گردیده کذب محض بوده وشاهکار دیگری ار اصحاب ادب و صداقت و مدنیت محسوب می گردد.

 
...وشریک قافله!
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم تیر 1388 ساعت 13:28 شماره پست: 171

دبیر محترم شورای نگهبان!

آقای سبزوار(محسن)رضایی در اوج تحرکات عناصر بیگانه وآشوب های خیابانی با طرح شائبه در صحت انتخابات دستمایه استناد مروجان اوهام سیاسی و بهانه سوءاستفاده بد خواهان نظام اسلامی گردید.

جالب آنکه پس از فروکش نمودن بحران و درست در ساعتی که متوجه رد مستند ادعاهای کذب خود توسط شورای نگهبان گردید با چهره ای دلسوزانه و به بهانه حفظ آرامش در جامعه!شکایت خود را پس گرفت.

به منظور برملا شدن تزویر فتنه آفرین مدعیان،لازم است شورای نگهبان بدون هیچ مماشاتی از ابطال شکایت ایشان خودداری نموده و نتیجه رسیدگی به ادعاهای مطرح شده را با صراحت اعلام نماید.

ومکروا و مکرالله والله خیرالماکرین.

 

گردش به راست ممنوع!!

+ نوشته شده در چهارشنبه سوم تیر 1388 ساعت 6:27 شماره پست: 170

آشوب ها از سر گرفته خواهد شد.

دولت برای افشای ماهیت چپاولگران و ارج نهادن به چهره های مخلص وخدوم انقلاب لایحه ای را آماده ارسال به مجلس شورای اسلامی نموده که بر مبنای آن همه مسئولین باید دارایی های خود وبستگان درجه یک خود رادر سی سال حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی اعلام نمایند.

با توجه به آشوب های اخیر که به باور بسیاری از صاحب نظران نتیجه طبیعی و قابل پیش بینی اندک افشاگری رئیس جمهور و وزیر جهاد کشاورزی بود انتظار می رود اصحاب زر و زور وتزویر پس از تجدید قوا و آزادسازی برخی اغتشاش گران بازداشت شده موجی دیگر از تحرکات مخربانه را آغاز نمایند.

نباید از نظر دور نگاه داشت که حلقه مخالفان این لایحه منحصر به رقبای احمدی نژاد نبوده ودر جناح به اصطلاح اصول گرا نیز ویژه خواران شکمباره  تحمل اجرای عدالت را نخواهند داشت.

نباید از نظر دور نگاه داشت که پیروزی قاطع احمدی نژاد در انتخابات،پیروزی جناح موسوم به راست نبوده است و از اساس باید گفت تنفر مردم از قالب های رایج سیاسی و باند های شعار زده وارزش گریز باعث رویکرد آنان به طیف جدیدی از اصولگرایان بود که اسلام را فقط برای همسایه نمی پسندیدند!

سردمدار جناح موسوم به راست ،جامعه روحانیت به اصطلاح مبارز تهران است که به رغم حمایت از بنی صدر به شکر خدا حاضر به حمایت از فرزند ملت نگردید.

لاریجانی ، ناطق نوری،رفیق دوست و...نیز.

خوب گفته اند"تعرف الاشیاء باضدادها.

 احمدی نژاد،این گونه باید!

 
جای خالی...
+ نوشته شده در سه شنبه دوم تیر 1388 ساعت 19:58 شماره پست: 169

مرکل،صدراعظم آلمان،طی اظهاراتی مداخله جویانه اعلام داشت:آرای صندوق های انتخابات در ایران باید بازشماری شود.

اگر چه در نگاه اول این اظهارات دخالت مستقیم در امور داخلی یک کشور محسوب شده و خلاف عرف دیپلماتیک می باشد اما کمی تامل این نکته را می فهماند که حتی برخی از سیاسیون جبهه استکبار نیز در دشمنی با مردم ایران، به چارچوبی از شعور و قواعد سیاسی ملتزم می باشند.برخلاف عناصر داخلی آنان که ابتدا خواهان بازشماری و ناگهان بی توجه به هر نوع ساختاری و بدون ارائه هیچ سندی  تنها بر اساس ادراک درونی و رویکرد اشراقی !!خویش خواهان بطلان انتخابات گردیده اند.

به هر حال این اشکال به حضرات وارد است وعقلای عالم نیز می دانند کسی که داور را با حریف یکی دانسته و به تقلب آنان ایمان دارد از ابتدا وارد بازی نمی شود.

 

 

برگرفته از وبلاگ استاد زائری

+ نوشته شده در سه شنبه دوم تیر 1388 ساعت 11:36 شماره پست: 168


من در تهران نیستم و از چیزی خبر ندارم؟ قبول... این عکس را یکی از دوستان برایم فرستاده است. شما که در تهران هستید و از همه‌چیز با خبرید لطفاً در مورد این عکس توضیح دهید. این آقا در میان جمعیت معترض چه می‌کند؟ چرا بقیه افراد از اسلحه‌ای که در دست دارد تعجب نمی‌کنند؟ این اسلحه از کجا آمده است؟ مانند این اسلحه در سایر نقاط شهر و کشور وجود ندارد؟ این آقا سلاح جدید و غریبش را برای تزئین دستش گرفته یا از آن استفاده هم کرده یا می‌کند؟ چرا در میان این همه عکس و ویدئو که از شبکه‌های مختلف خبری دنیا پخش می‌شود و در روزنامه‌ها به چاپ می‌رسد و در وبلاگ‌ها و بلوتوث‌ها منتشر می‌گردد از این عکس‌ها خیلی خبری نیست؟ لطفاً برای من که از هیچ‌چیز خبر ندارم توضیح دهید؟

 
سبز سرخ
+ نوشته شده در سه شنبه دوم تیر 1388 ساعت 9:18 شماره پست: 167

رئیس جمهور استعفا داد.

 

جناب میر حسین موسوی روز یکشنبه اعلام داشت که از تمامی مسئولیت های دولتی استعفا داده است.

با توجه به این که نامبرده پیش از آغاز شمارش آرا دچار حس "خود رئیس جمهوربینی"!شده بود استعفای ایشان از مشاغل دولتی به طور طبیعی شامل شغل پر چرب و نرم ریاست جمهوری نیز می گردد بنابراین ایشان برای رسیدن به این خواسته معنوی!خود برای خدمت به مردم وگسترش قانون باوری!فرصت خود رااز داده است. نامبرده قرار است مابقی عمر خود را در حرفه اصلی خویش که سر و کار داشتن با رنگ!جزءلاینفک آن است صرف نماید.

برخی معتقدند از آنجا که موسوی هیچ سابقه مبارزاتی ویا حتی یک روز بازداشت در رژیم طاغوت نداشته علت خون ریزی های اخیر حال وهوایی است که از  مدیریت دوران جنگ تحمیلی در وجود ایشان رخنه کرده و به یک باورفکری-اجرایی!تبدیل گشته است.

شایعه شده دادگاه وی را به رنگامیزی تمام خیابان های تهران محکوم خواهد نمود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">