

هادی محمدزاده دارد تجهیزاتش را از نو بررسی می کند. چیزی کم و کسر نیست. برای آن که خیالش راحت شود مثل همه دارد وسایلش را چک می کند. شام نخورد. بقیه هم نخوردند. پلو و مرغ آورده بودند. کسی دل و دماغ ندارد. ملازاده سر به سجده گذاشته، محاسنش خیس اشک است. به او می گفتند تو پیر مایی، بزرگ مایی، تو باید بشیر محله باشی. بابازاده و مجیدی و دلدار و شریفی، دارند با هم وداع می کنند. مجیدی زودتر راه افتاد. خودش داوطلب شد پیشقراول باشد. می گفت فلانی زن و فرزند دارد، من که ندارم. برادرش در مهران بود و خودش اینجا.
هادی محمدزاده، هنوز محاسن به صورت ندارد. قیافه اش کودکانه و تو دل بروست. طوسی و بصیر خوششان می آمد با او هم صحبت می شدند. به خصوص وقتی دیدند در شنا از همه جلوتر است. به خصوص وقتی فهمیدند برادر محمود، فرمانده گروهان فاطمه الزهرا است.
گروهان فاطمه الزهرا باید راه بیفتد. وقت حرکت شده. مجیدی با چند نفر دیگر زودتر راه افتاد. بابازاده جزو بچه هایی است که باید با قایق بیاید جلو. هادی می آید پدر را در آغوش می کشد، بعد برادر را. مثل همه روبوسی می کند. فرمانده دارد کارها را می رسد. آرام و قرار ندارد. به خصوص بعد از خوابی که دید. شاخه های درختی را پایین کشیده بود، هادی و ملازاده و بابازاده و مجیدی و دلدار و شریفی داشتند از میوه هایش می خوردند. به خودش چیزی نرسید. معنی خواب را می دانست. معنی نگاههای آخر را...
هادی دوباره بر می گردد. انگار چیزی را جا گذاشته. خودش را باز هم در آغوش محمود می اندازد. می گوید خوب خوب که خداحافظی نکردیم. بچه ها دارند می روند. هادی عقب عقب می رود. می خواهد تا آخرین لحظات هم نگاهش با برادر و پدر گره بخورد.
محمود می بیند همه هستند جز ملازاده. می دود دنبالش. گوشه ای هنوز سر به سجده دارد. به شوخی می گوید پیرمرد بجنب، به پیرمردها حوری نمی دهند. ملازاده به زور لبخندی می زند. می گوید نمی دانی من چه حالی دارم، قابل گفتن نیست. حوری ها برای خودت. خدا از من راضی باشد کافی است. محمود می فهمد این حال و هوا عادی نیست. دوباره تکرار می کند جمله معروف را: تو قرار است بشیر محل باشی... نه از این خبرها نیست. دیگر بازگشتی ندارم. از همسرم حلالیت بگیر. خیلی زحمتش دادم. ملازاده باور دارد به آنچه می گوید.
دم اسکله در آن تاریکی شب، بابازاده سراغ محمود می آید. دوباره او را در آغوش می گیرد و تنگ، می بوسد. دلم هوای برادرم را دارد. خودش وصیت کرد اسلحه اش را زمین نگذارم. به پدر و مادرم سلام برسان و ازشان رضایت بگیر. محمود فقط این جمله به ذهنش می رسد: سلام مرا به برادرت برسان.
ایستاده اند تا اذن حرکت برسد. دشمن بو برده و این طرف جزیره را از آتش پر کرده. دلدار به افق خیره شده. شاید دلش هوای فرزند کوچکش را دارد. دلش نمی خواست این اواخر کسی یادی از او را به خاطرش بیاورد. بغضش می گرفت. در محل که بود هر جا می رفت فرزند خردسالش را هم با خود می برد. عطری هم می زد که تا دقایقی بعد از گذرش نیز در هوا آکنده بود.
شریفی به محمود گفت: روحم انگار در اختیار خودم نیست. من جلوتر از این لحظات را می بینم. چیزهایی را می بینم که قابل گفتن نیست. شریفی از خانواده ای پولدار بود. درس خوانده و معلم بود. مترجمی بلد بود. در اداره اش هم سمت داشت. همه چیز را گذاشت، آمد اینجا تا روحش آزاد شود. دستور حرکت آمد. حیدری از بچه های اطلاعات، آخر طناب را در دست گرفت.
همه رفته بودند داخل آب. همان ابتدا ترکشی آمد و نشست روی تن حیدری. محمود خواست او را بیرون بکشد. گفت: نه، بچه ها متوجه شوند روحیه شان خراب می شود. بچه ها که رفتند محمود برگشت. حیدری دیگر نبود. جسمش بود اما روحش پر گشود و رفت. مجیدی پیش قراول بود. همان جا لب جزیره، او را زدند. پیکرش ماند تا سالها بعد. برادرش نیز همان لحظات در جبهه غرب، پر گشود و رفت. شریفی هم شهید شد. ملازاده هم رفت. دلدار که به زمین افتاد دوباره بوی عطر خوشش همه جا را لبریز کرد. این بوی خوش بر روحش نشسته بود. هادی داخل جزیره تیر خورد. خواستند پیشش بمانند. گفت: نه! بروید جلو، عملیات معطل نماند. بچه ها آن جلو تنهان...
کربلای چهار، کربلای چهار بود. ام الرصاص، مادر تیر و گلوله و آتش. بچه های سورک، وصیتنامه دستجمعی امضا کرده بودند، برای آنکه حرفشان و راهشان در شلوغی های تاریخ گم نشود:
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری میکند که در مقابل به آنان بهشت عنایت کند آنها که در راه خدا پیکار میکنند میکشند و کشته میشوند وعدهای است مسلم بر عهده خداوند که هم در تورات آمده و هم در انجیل و هم در قرآن چه کسی از خدایتان به عهدش وفادارتر است؟ بنابراین نسبت به این معاملهای که کرده اید به مؤمنین بشارت دهید و این همان نور عظیم است(سوره توبه-قرآن کریم)
شکر به درگاه ایزد یکتا که به ما نعمت هستی بخشید و با نزول قرآن کریم ما را هدایت و توفیق شرکت در جهاد راه خودش یعنی در این دفاع مقدس را عنایت نمود و سلام و درود بی پایان بر حضرت محمد بن عبدالله(ص) و ائمه اطهار بهخصوص حضرت حسین بن علی(ع) که راه و رسم زندگی را به ما آموخت سلام بر امام امت این پرچم دار توحید و ابراهیم زمان و سلام و درود بر شهدا، معلولین ، مجروحین، مفقود الاثرها و اسرای انقلاب و جنگ تحمیلی و خانوادههای معظم آنها این چشم و چراغهای انقلاب و سلام بر امت قهرمان این مرز و بوم بالاخص امت شهید پرور روستای سورک که پیوسته با بدرقه عزیزان خویش گرمی خاصی در زمستان به آنها بخشیدهاند و بدین ترتیب شعار منافق سوز و کفر برانداز شعار جنگ جنگ تا پیروزی را فروزانتر ساختند و با ارسال کمکهای مالی خویش به جبهه توطئه اقتصادی محتکرین را خنثی نموده و به حق نشان دادند که فرزند محرم و رمضاناند .
این جانبان خدمت گزاران کوچک اسلام و شاگردان مکتب ولایت که با راهیان کربلا متشکل در هیات عاشورا عازم جبهه حق علیه باطل شدیم زیرا شرکت دراین دفاع مقدس و جهاد فی سبیل الله همانند نماز بلکه در شرایط فعلی دنیا به فرموده امام امت که همان حکم اسلام است و بر خود واجب دانسته و بی توجهی به آن را باعث ذلت و خواری در دنیا و عذاب دردناک در آخرت برای خود شمرده و از خداوند بزرگ میخواهیم که این اعمال ناچیز ما را به رحمت خویش قبول فرماید و از خطاها و لغزشهای بزرگ و کوچک ما همانطوری که در قرآن وعده داده است درگذرد و آنچه موجب رضایت و خشنودی اوست برای ما فراهم نماید و ما هم با خدای خویش و با امام امت تجدید عهد کردیم که تا کوتاهکردن دست متجاوز و انهدام حزب بعث کافر عفلقی صدام به پیش خانوادهها برنگردیم مگر در صورت شهید یا زخمیشدن زیرا دشمن همانند حیوان درنده زخم خوردهای است که پس از مأیوسشدن از شکار طعمه و درحال فرار در سر راه خود به هرچیزی چنگ میاندازد و از آنجا که مرد میدان رزم و مبارزه نیست ناجوانمردانه بمبهای خویش را بر سر مردم بی گناه و اطفال معصوم و مادران داغ دیده شهر و روستا ریخته و یا آنها را از راهی دور مورد اصابت موشکها و توپهای خود قرار میدهد و این چه دلی است که ضجه کودکان و سالخوردگان ببیند و شکم آبستن دریده شده مادرانی را در زیر آوار مشاهده کند اما به درد نیاید مگر اینکه این دل از سنگ باشد. این چه دلی است که آثار بی عفتی و شهوت پرستی خوکان کثیف بعثی را بر شکمهای خواهران خرمشهری و بستانی و اجساد زنده به گور شدهشان را ببیند اما به درد نیاید و قیام و حرکت نکند مگر اینکه این دل از سنگ باشد کجاست غیرت و جوانمردی و فتوت و نوع دوستی که یک خانواده ده نفری دزفولی تکه تکه شود و انسان فقط به زن و فرزند و دارایی خود بچسبد آن وقت هم دم از مسلمبودن و مومنبودن بزند. پدران، مادران، برادران و خواهران دفعه قبل که به مرخصی آمده بودیم نه برای استراحت یا رفع خستگی بود که برای اتمام حجت بود تا یکبار دیگر گفته شود که کاروان حسینی در حرکت است و هرکس که عشق حسین در سینه و شور حسینی در سر دارد بسم الله پای رادیو و تلویزیون نشستن و شور داشتن و چند نگاه بی توجهانه به روزنامه و مجله انداختن معرفت حسینی ساز نمیآورد معرفت به حسین بن علی(ع) و راه و هدف او در رکاب حسین(ع) پیدا میشود حال که چند ساعتی بیش به آغاز عملیات نمانده و فرزندان شما میروند تا خطشکن جبهه اسلام باشند در آخرین ساعات حیات فانی خویش و حیات ابدی در جوار قرب الهی انشالله تذکراتی را بهعنوان وصیت به خدمتتان اعلام میداریم:
۱- همگی را به جهاد مقدس در راه خدا دعوت مینماییم همانطوری که مولایمان علی(ع) در آخرین ساعات عمرش طبق وصیتی فرمودند: خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال و جانها و زبانهایتان (مبادا در این راه سستی به خرج دهید) و بر شما باد که پیوندها را محکم کنید از بذل و بخشش به یکدیگر (خصوصا در راه جهاد) هیچ فرو گذار نکنید وحال که امام عزیز پرچم دار این نهضت میباشد چه نعمتی بالاتر از این در رکاب این نائب امام زمان برای اسلام شمشیر زدن و امروز ما هر نعمتی کسب کردیم به برکت رهبری قاطع و خردمندانه این بزرگ مرجع عالم اسلام بوده است.
۲- از آنجایی که انقلاب ما یک انقلاب مکتبی نشأت گرفته از اسلام بوده اگر بخواهیم این انقلاب را حفظ نماییم باید با توکل به خدا و توسل به قرآن کریم و درس گرفتن از زندگی انبیا و ائمه اطهار و آگاهیهای دینی و سیاسی خویش را بالا برده با استفاده از مسجد همانند صدر اسلام آن را پایگاهی برای زدودن شیطانهای درونی و بیرونی قرار دهیم.
۳- روحانیت مبارز و پیرو خط امام را پرچم این نهضت دانسته و آنها را سربازان واقعی امام زمان قلمداد مینماییم لذا شیاطین گمان نکنند که حرکت روحانی نمایانی مثل مهدی هاشمی میتواند اعتماد ما را نسبت به این قشر محترم و معظم سلب کند و هر کس باید بداند در هر مقامی باشد اگر قصد خیانت نسبت به نظام جمهوری اسلامی و امام عزیز را داشته باشد خون شهدا گریبانش را خواهد گرفت و او را رسوا خواهد کرد و حال که شرق و غرب با استفاده از منافقین و عوامل داخلی خویش سعی در تزلزل ارکان این نظام را دارند و ما باید بیشتر خود را به ولایت فقیه نزدیک کرده و دولت نیز که تا وقتی در خط ولایت است هر جهت آنرا پشتیبانی کرده و از کمبودهای موقتی و مشکلات که هر انقلابی به همراه دارد نهراسند.
۴- به جوانان عزیز بهخصوص دانش آموزان را سفارش مینماییم که ضمن مواظبت از سلامتی جسمانی و توجه به درس خویش از نظر اخلاقی و معنوی خود را بسازند ایمان خود را قوی کنند و نه تنها از نظر باطن بلکه به ظاهر خویش توجه کنند و خود را ملبس به لباس جلف و غربی و فتنه ننمایند و بدانند که استعمار امروز از این راه وارد میشود.
۵- به خواهران سفارش میکنیم که سخت مواظب حجاب خود باشند هم حجاب ظاهر و هم باطن و بدانند که اگر قشر خواهران حرکتشان در جامعه خدا پسندانه باشد افراد بوالهوس جرأت عرض اندام و مفسده جویی ندارند و باید در زندگیشان حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب (س) را الگو قرار دهند که هم عفت و آبروی دنیوی و هم سعادت اخروی تأمین خواهد شد.
۶- از روحانیت معظم سورک تقاضامندیم نسبت به جوانان عاشق اسلام و دلسوخته به انقلاب و امام عزیز گرمی بیشتری نشان دهند و از اهالی روستای سورک تقاضا داریم قدر روحانیت محل را بدانند و توجه داشته باشند که روحانیت دلسوزترین قشر نسبت به آنها است.
۷- بهعنوان آخرین وصیت از امام عزیز تقاضا داریم که در پیشگاه خداوند برای ما شفاعت کنند ما که اعتباری نداریم و از خانوادههایمان پدران، مادران، همسران و فرزندمان میخواهیم که همانند اولاد امام حسین(ع) صبر و استقامت پیشه کنند و در راه دین و تحمل مشکلات استقامت نشان دهند و قلوبشان را متوجه خدا کنند و بدانند که اگر بخواهند در دنیا و آخرت سرفراز باشند راهشان راه قرآن است و از طریق عشق و محبت امام را در دل خویش بگذارند و توطئه و شایعات و نقشههای منافقان را خنثی کنند. والسلام
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار