اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۵ مطلب در دی ۱۴۰۴ ثبت شده است

قهرمان زن!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ دی ۱۴۰۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ

بوی کباب به مشام زن-سلبریتی های خود قهرمان پندار رسیده است. همانطور که ربع پهلوی گمان میکرد حمله اسرائیل منجر به سقوط نظام و روی کار آمدن او خواهد شد زن-دوربینی های شهرت طلب به توهّم شباهت ایران با سودان و ونزوئلا و... به میدان تماشا روی آورده اند و می خواهند دیده شوند بلکه با سقوط نظام، اسمشان بعنوان قهرمان براندازی تاریخ ایران ثبت شود. نرگس محمدی به مشهد رفت، فائزه با نماد جنگی با اینترنشنال بست، ترانه و پگاه دست به دامن بی بی سی شدند....

یک نکته را از سر لطف میخواهم به ضدانقلاب عرض کنم؛ خدمتی که شما از سال 1401 به نظام کردید کسی نکرد.

فکر می کنید برای نظامی که فتنه بزرگ هشتاد و هشتاد را جمع کرد، جمع کردن شما کاری داشت؟

معترضان هشتاد و هشت، رهبر و حامی داشتند، بخشی از نظام پشتشان بود. طول ازدحامشان از آزادی بود تا امام حسین. نظام سه روزه جمعشان کرد رفت اما با فتنه حقیر و ضایع 401 لاس زد! چرا؟

نگاهی به مقالات تحلیلی قشر با سواد و عمقی ضدانقلاب بیندازید. نگاهی به مقالات تحلیلگران غرب و عرب بیندازید. شورشی که اوج آرمانش کشف حجاب بود و رقص و آغوش رایگان و بوسیدن در کوچه و سلف مختلط، یک پیام را به تاریخ منتقل می کند: مردم ایران مشکل اقتصاد ندارند. یک عده شکم سیر افتاده اند دنبال مطالبات زیر شکمی.

هیچ انقلابی در دنیا توسط عناصر بی سواد و لمپن به جایی نرسیده است. به نفع نظام است لیدرهای مخالفش در حد علی کریمی و مصی علینژاد و شاهین نجفی و محمد حسینی و... باشند.

حالا گرانی در این مملکت یکه تازی میکند. کمر مردم دارد له میشود؛ اما هزاران نفر جمع میشوند در پایتخت و جشن کریسمس را برگزار می کنند، چون انرژی شان در مسیر دیگری تخلیه شده و نای مطالبه گری معیشت ندارند.

البته جنگ دوازده روزه هم خدمت دیگر استکبار به نظام اسلامی بود. خون شهید اثر دارد و سالهای سال کشور را بیمه می کند. این را مصی علینژاد هم به رژیم غاصب و ترامپ گفت: شما کار ما را خراب کردید.

جمهوری اسلامی در این سالها خدمات بی شماری به مردم داشته که قابل کتمان نیست.

جمهوری اسلامی به خاطر بعضی اعمال نفوذها و خیانتها و سوءاستفاده ها همچنان اسیر مافیاهای اقتصادی است که پدر مردم را در آورده اند.

مطالبه صحیح، مطالبه اصول انسانی و اسلامی است. برقراری عدالت و قانون و رفع تبعیض باید سرلوحه مطالبات اجتماعی مردم قرار داشته باشد. هر شعاری غیر از این بی راهه بردن حقوق مردم و ایجاد فضا برای امنیت و تقویت باندهای فساد اقتصادی و فرهنگی و سیاسی است.

ایران، قهرمان است. زدن این قهرمان فعلا کار آمریکا و غرب و اسرائیل و عناصر وابسته شان نیست. ایران روزی به زانو درخواهد آمد که فرهنگ و باورهای اصیل خود را از دست بدهد. خیانت بعضی مسئولان و خودباختگی لایه هایی از مردم، مسیر اندلس سازی ایران عزیز و فروپاشی احتمالی آن در برابر تهاجم دشمن را هموار می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای اَنَس!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ دی ۱۴۰۴، ۰۶:۵۱ ب.ظ

خدایا - تاریخ إسلام داستان انس بن نضر رض صحابی که خداوند متعال در مورد او  این آیه را نازل کرد را بخوانید: «از میان مؤمنان، مردانی هستند که به آنچه با

 

راستش دلم خواست برای انس چیزی بنویسم. انس بن نضر یک چهره تأثیرگذار اما گمنام در تاریخ است.

به جنگ بدر نرسید، ته دلش ماند. به خودش و خدای خودش قول داد در جنگ بعدی یاور رسول خدا و دین خدا باشد. به اُحد رسید. وقتی عده ای تنگه احد را به طمع غنیمت، خالی گذاردند، سپاه ابوسفیان بر لشکر محمد (ص) چیره شد. پیامبر ضربه ای خورد و به درون گودالی افتاد. دندان های مبارک و صورت نورانی اش زخم برداشت. شایعه شد رسول الله شهید شده است. خیلی ها مثل عمر و طلحه و ... کپ کردند. شخصیتهای بزرگ و مطرح اسلام متحیر و بلاتکلیف ماندند. حتی عده ای گفتند برویم پیش ابوسفیان امان بگیریم. عده ای گفتند برویم سراغ ریش سفید منافق مدینه، عبدالله ابن اُبَی بخواهیم وساطت بکند. عده ای داد زدند مسلمین! چه نشسته اید؟! جانتان را بر دارید و از معرکه فرار کنید.

این جا یک نفر، جای خالی را پر کرد. مردی گمنام اما شجاع و عاشق پیشه. این فرد همان انس ابن نضر است، قهرمان بی ادعای تاریخ اسلام. فریاد برآورد: اگر محمد کشته شد، خدای محمد که زنده است، اگر محمد رفت راه او که باقی است، جبهه رسول الله را خالی نگذارید، راه حق را ادامه بدهید... بعد دست به آسمان برد و فریاد زد: خدایا من از آنچه این مردم به غلط گفته اند پیش تو عذرخواهم... بعد شمشیر کشید و به میانه دشمن هجوم برد. رفتار شجاعانه او که از عمق ایمان و صلابتش و تشخیص درست در بزنگاه تاریخ حکایت داشت عده ای دیگر از مسلمین را نیز تهییج نمود تا صف دشمن را بشکافند و مانع از تسلط بیشتر کفار شوند. علی علیه السلام دست پیامبر را گرفت و کمک کرد از گودال بیرون بیاید. کنارش ایستاد. مردم دیدند پیامبر زنده است و دارد به جنگ ادامه می دهد، روحیه شان را دوباره بازیافتند.

انس اما در این معرکه جان شیرینش را تقدیم پیشگاه حق نمود. دشمن از آنچه انس با سخن و اقدام به موقعش انجام داده بود خشمگین بود. آنقدر به او زخم زدند، بدنش مثله شد، ارباً اربا شد. چهره اش قابل تشخیص نبود. گفته اند خانواده اش او را از روی انگشتان دستش شناسایی نمودند.

می گویند دو آیه در وصف انس بن نضر نازل شده است.

یکی اش همان آیه معروف "مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً" است.

"در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضى پیمان خود را به آخر بردند(و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضى دیگر در انتظارند؛ و هیچ گونه تغییرى در پیمان خود ندادند."

انس در آرزوی جهاد بود و حسرت حضور در جنگ بدر و یاری پیامبر را می خورد. ادعایش صادقانه بود. صبر کرد تا در جنگ احد، به آنچه انتظارش را می کشید برسد. شهدا آنچه در عشق به خدا و راه خدا می گویند از روی راستی و درستی است و این را در عمل ثابت می کنند.

آیه دیگری هم به انس بن نضر اشاره دارد:

"وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ"

"و محمّد جز فرستاده ای از سوی خدا که پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشته اند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، [ایمان و عمل صالح را ترک می کنید و] به روش گذشتگان و نیاکان خود برمی گردید؟! و هر کس به روش گذشتگان خود برگردد، هیچ زیانی به خدا نمی رساند؛ و یقیناً خدا سپاس گزاران را پاداش می دهد."

این آیه درباره واقعه احد است و آنهایی که به ظن شهادت رسول، می خواستند به دامان کفار بازگردند. مفسرین می گویند منظور از شاکرین، انس بن نضر است و مانند او. او خلاف جریان آب شنا کرد. خلاف اکثریت راه گم کرده و مبهوت، مسیر درست را تشخیص داد، به دیگران آگاهی بخشید و خودش پیشگام راه حق شد و جانش را تقدیم خدا نمود.

شنیده اید شکر نعمت، نعمتت افزون کند؟! شکر، خودش یک نعمت است. انسان شکرگزار در واقع به خودش خوبی کرده است زیرا طبق قوانین عالم خلقت، باعث ازدیاد نعمتهای الهی در حق خودش و اطرافیانش گردیده است. زیرکانه ترین دعا، شکر است از این رو که هم به تکلیف حمد خدا و ادب در برابر معبود عمل شده هم زمینه نزول نعمتهای بیشتر فراهم آمده است.

آن که همیشه شکر می کند ایمان قوی دارد و با خدا مأنوس شده است. همان طور که صدق، از اوصاف شهداست، شکر نیز وصف مقام شهید است. یک نفر به شما هدیه ای بدهد به زبان تشکر کنید خوب است اما بهتر آنکه با هدیه ای محبتش را جبران نمایید. شاکر صدیق در چنبره لفظ و شعار باقی نمی ماند. قدم بر می دارد و ثابت می کند در عمل به سپاس از الطاف الهی و جلب رضای او تعهد دارد. او اهل صراط المستقیم است و به شکرانه هدایت، در مسیر حق استقامت می ورزد.

خدا راه نجات و سعادت را به شاکر صدیق نشان می دهد. وَٱلَّذِینَ جَٰهَدُواْ فِینَا لَنَهۡدِیَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ.

صراط الذین انعمت علیهم، صراط کسانی است که نعمت هدایت و اطاعت از حق را دریافته اند. وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَـٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّـۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّـٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَـٰٓئِکَ رَفِیقࣰا

درود بر انس بن نضر؛ درود بر انس بن نضرهایی که پایشان در بزنگاههای سرنوشت ساز تاریخ نلغزید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امنیت شما در خطر نیست؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ دی ۱۴۰۴، ۰۷:۰۶ ب.ظ

مدلل‌ها!

 

حدود دو هفته است انواع شخصیتهای رسانه ای و اقتصادی و سیاسی در حال افشاگری هستند پیرامون فرد و مجموعه ای به نام مدلل که

اولا: انحصار واردات نهاده های دامی را در اختیار دارد که این خودش یک فساد و رانت آشکار است

ثانیا: کشتی های حامل نهاده های دامی را به هر دلیلی روی آب نگه داشته و تخلیه نمی کند و پدر دامدار و طبعا مردم از عوارض این کار در آمده است.

این مملکت شورای امنیت ملی ندارد؟ وزارت اطلاعات ندارد؟ قوه قضاییه ندارد؟ چطور گاه در مسائل پیش پا افتاده و کم اهمیت احساس تکلیف نموده و دخالت می کنند اما در مقابل گرانی و ظلم به معیشت مردم دست روی دست می گذارند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پایان این جنگ را ما تعیین میکنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ دی ۱۴۰۴، ۰۹:۱۷ ق.ظ

شهرستان بابل در عملیات کربلای چهار، ۷۲ شهید تقدیم نظام کرد

 

بابل امشب هفتاد و دو تن از عزیزانش را به یاد شهدای کربلا در کربلای چهار از دست می دهد. بیست و پنج شش نفرشان از امیرکلا هستند. یازده نفرشان از محله دیوکلا.

اکبر شجاعیان دیگر رویش نمی شود به شهر برگردد. سید علی اکبر، دانشجوی پرشکی است و جانشین گردان. مجروح می شود. او را به سختی عقب بر می گردانند. گریه می کند که دیدید باز هم تجدید شدم؟ لباس خیسش را عوض می کند تا دوباره خود را به خط برساند....

نمی دانم نسلهای بعد بابل و امیرکلا، ساری و سورک، فریدونکناریهای سلحشور و... در آینده چه برداشتی از کربلای چهار و شهدای غریب و مظلومش دارند. آیا یاد این کربلاییان گمنام تاریخ را زنده نگاه خواهند داشت؟

کربلای چهار یک امتحان بود. قرار نیست همیشه پیروز باشیم. با تحلیل های نظامی کاری ندارم. فرمانده ها هم قابل نقدند. اما تقدیر خدا این بود بعد از والفجر هشت و صاحب الزمان و کربلای یک، بعد از آزادسازی فاو و مهران، غرور برمان ندارد. شکست هم جزیی از جنگ است و یک تجربه و یک امتحان. خوشی دشمن زیاد به طول نکشید. همان بچه ها دو هفته بعدش ریختند روی سر صدام و کربلای پنج را آفریدند. کربلای پنج بزرگترین عملیات انهدامی دفاع مقدس بود؛ یک عملیات رو کم کنی. کربلای پنج بود که به دشمن فهماند دیگر بدون دخالت مستقیم آمریکا و غرب و عرب نمی تواند روی پای خودش دوام بیاورد. البته قبلش هم متکی به خود نبود. اما حالا دیگر حساب کار دستش آمد و رفت سراغ پیش نویس قطعنامه ها و وساطت سازمان ملل.

هیچ مزار شهدایی در کشور نیست که در آن شهیدی از کربلای پنج نباشد. بچه هایی که یک روز کمبود لباس و فانسقه و قمقمه داشتند، کربلای پنج را عبرتی برای صدامیان ساختند. نامه معروفی دارد عدنان خیرالله به صدام که آتشی سنگین تر از آنچه در کربلای پنج بر سر ایرانی ها ریختیم ندیدم. اما آنها مثل مار دو سر، دوباره سر بر می آوردند و مقابلمان می ایستادند.

اندیشه به یادگار مانده از گنجینه دفاع مقدس، امروز اسرائیل و آمریکا را به واهمه واداشته است. همان ها حالا هر جای جهان سیلی می خورند، سوریه باشد یا سودان و یمن و لیبی و ونزوئلا و اوکراین و کلمبیا و... رد پای درس آموخته های مکتب کربلای چهار و پنج را می بینند و آتش می گیرند. جنگ تحمیلی، آتش فتنه ای بود که استکبار برافروخت، زبانه هایش حالا همو را می آزارد. دفاع مقدس تمام نشده و تا برچیده شدن کاخهای استبداد و ستم ادامه خواهد داشت؛ به حول الله و قوته.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سر به داران

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ دی ۱۴۰۴، ۰۸:۴۲ ق.ظ

شهید هــادی محـــمد زاده

 

یک وصیت‌نامه برای ۵۴ نفر؛ ماجرای شهدا و رزمندگان غواص روستای سورک مازندران  + فیلم

 

هادی محمدزاده دارد تجهیزاتش را از نو بررسی می کند. چیزی کم و کسر نیست. برای آن که خیالش راحت شود مثل همه دارد وسایلش را چک می کند. شام نخورد. بقیه هم نخوردند. پلو و مرغ آورده بودند. کسی دل و دماغ ندارد. ملازاده سر به سجده گذاشته، محاسنش خیس اشک است. به او می گفتند تو پیر مایی، بزرگ مایی، تو باید بشیر محله باشی. بابازاده و مجیدی و دلدار و شریفی، دارند با هم وداع می کنند. مجیدی زودتر راه افتاد. خودش داوطلب شد پیشقراول باشد. می گفت فلانی زن و فرزند دارد، من که ندارم. برادرش در مهران بود و خودش اینجا.

هادی محمدزاده، هنوز محاسن به صورت ندارد. قیافه اش کودکانه و تو دل بروست. طوسی و بصیر خوششان می آمد با او هم صحبت می شدند. به خصوص وقتی دیدند در شنا از همه جلوتر است. به خصوص وقتی فهمیدند برادر محمود، فرمانده گروهان فاطمه الزهرا است.

گروهان فاطمه الزهرا باید راه بیفتد. وقت حرکت شده. مجیدی با چند نفر دیگر زودتر راه افتاد. بابازاده جزو بچه هایی است که باید با قایق بیاید جلو. هادی می آید پدر را در آغوش می کشد، بعد برادر را. مثل همه روبوسی می کند. فرمانده دارد کارها را می رسد. آرام و قرار ندارد. به خصوص بعد از خوابی که دید. شاخه های درختی را پایین کشیده بود، هادی و ملازاده و بابازاده و مجیدی و دلدار و شریفی داشتند از میوه هایش می خوردند. به خودش چیزی نرسید. معنی خواب را می دانست. معنی نگاههای آخر را...

هادی دوباره بر می گردد. انگار چیزی را جا گذاشته. خودش را باز هم در آغوش محمود می اندازد. می گوید خوب خوب که خداحافظی نکردیم. بچه ها دارند می روند. هادی عقب عقب می رود. می خواهد تا آخرین لحظات هم نگاهش با برادر و پدر گره بخورد.

محمود می بیند همه هستند جز ملازاده. می دود دنبالش. گوشه ای هنوز سر به سجده دارد. به شوخی می گوید پیرمرد بجنب، به پیرمردها حوری نمی دهند. ملازاده به زور لبخندی می زند. می گوید نمی دانی من چه حالی دارم، قابل گفتن نیست. حوری ها برای خودت. خدا از من راضی باشد کافی است. محمود می فهمد این حال و هوا عادی نیست. دوباره تکرار می کند جمله معروف را: تو قرار است بشیر محل باشی... نه از این خبرها نیست. دیگر بازگشتی ندارم. از همسرم حلالیت بگیر. خیلی زحمتش دادم. ملازاده باور دارد به آنچه می گوید.

دم اسکله در آن تاریکی شب، بابازاده سراغ محمود می آید. دوباره او را در آغوش می گیرد و تنگ، می بوسد. دلم هوای برادرم را دارد. خودش وصیت کرد اسلحه اش را زمین نگذارم. به پدر و مادرم سلام برسان و ازشان رضایت بگیر. محمود فقط این جمله به ذهنش می رسد: سلام مرا به برادرت برسان.

ایستاده اند تا اذن حرکت برسد. دشمن بو برده و این طرف جزیره را از آتش پر کرده. دلدار به افق خیره شده. شاید دلش هوای فرزند کوچکش را دارد. دلش نمی خواست این اواخر کسی یادی از او را به خاطرش بیاورد. بغضش می گرفت. در محل که بود هر جا می رفت فرزند خردسالش را هم با خود می برد. عطری هم می زد که تا دقایقی بعد از گذرش نیز در هوا آکنده بود.

شریفی به محمود گفت: روحم انگار در اختیار خودم نیست. من جلوتر از این لحظات را می بینم. چیزهایی را می بینم که قابل گفتن نیست. شریفی از خانواده ای پولدار بود. درس خوانده و معلم بود. مترجمی بلد بود. در اداره اش هم سمت داشت. همه چیز را گذاشت، آمد اینجا تا روحش آزاد شود. دستور حرکت آمد. حیدری از بچه های اطلاعات، آخر طناب را در دست گرفت.

همه رفته بودند داخل آب. همان ابتدا ترکشی آمد و نشست روی تن حیدری. محمود خواست او را بیرون بکشد. گفت: نه، بچه ها متوجه شوند روحیه شان خراب می شود. بچه ها که رفتند محمود برگشت. حیدری دیگر نبود. جسمش بود اما روحش پر گشود و رفت. مجیدی پیش قراول بود. همان جا لب جزیره، او را زدند. پیکرش ماند تا سالها بعد. برادرش نیز همان لحظات در جبهه غرب، پر گشود و رفت. شریفی هم شهید شد. ملازاده هم رفت. دلدار که به زمین افتاد دوباره بوی عطر خوشش همه جا را لبریز کرد. این بوی خوش بر روحش نشسته بود. هادی داخل جزیره تیر خورد. خواستند پیشش بمانند. گفت: نه! بروید جلو، عملیات معطل نماند. بچه ها آن جلو تنهان...

کربلای چهار، کربلای چهار بود. ام الرصاص، مادر تیر و گلوله و آتش. بچه های سورک، وصیتنامه دستجمعی امضا کرده بودند، برای آنکه حرفشان و راهشان در شلوغی های تاریخ گم نشود:

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند از مؤمنان جان‌ها و اموالشان را خریداری می‌کند که در مقابل به آنان بهشت عنایت کند آن‌ها که در راه خدا پیکار می‌کنند می‌کشند و کشته می‌شوند وعده‌ای است مسلم بر عهده خداوند که هم در تورات آمده و هم در انجیل و هم در قرآن چه کسی از خدایتان به عهدش وفادارتر است؟ بنابراین نسبت به این معامله‌ای که کرده اید به مؤمنین بشارت دهید و این همان نور عظیم است(سوره توبه-قرآن کریم)

شکر به درگاه ایزد یکتا که به ما نعمت هستی بخشید و با نزول قرآن کریم ما را هدایت و توفیق شرکت در جهاد راه خودش یعنی در این دفاع مقدس را عنایت نمود و سلام و درود بی پایان بر حضرت محمد بن عبدالله(ص) و ائمه اطهار به‌خصوص حضرت حسین بن علی(ع) که راه و رسم زندگی را به ما آموخت سلام بر امام امت این پرچم دار توحید و ابراهیم زمان و سلام ‌و درود بر شهدا، معلولین ، مجروحین، مفقود الاثرها و اسرای انقلاب و جنگ تحمیلی و خانواده‌های معظم آن‌ها این چشم و چراغ‌های انقلاب و سلام بر امت قهرمان این مرز و بوم بالاخص امت شهید پرور روستای سورک که پیوسته با بدرقه عزیزان خویش گرمی خاصی در زمستان به آن‌ها بخشیده‌اند و بدین ترتیب شعار منافق سوز و کفر برانداز شعار جنگ جنگ تا پیروزی را فروزان‌تر ساختند و با ارسال کمک‌های مالی خویش به جبهه توطئه اقتصادی محتکرین را خنثی نموده و به حق نشان دادند که فرزند محرم و رمضان‌اند .

این جانبان خدمت گزاران کوچک اسلام و شاگردان مکتب ولایت که با راهیان کربلا متشکل در هیات عاشورا عازم جبهه حق علیه باطل شدیم زیرا شرکت دراین دفاع مقدس و جهاد فی سبیل الله همانند نماز بلکه در شرایط فعلی دنیا به فرموده امام امت که همان حکم اسلام است و بر خود واجب دانسته و بی توجهی به آن را باعث ذلت و خواری در دنیا و عذاب دردناک در آخرت برای خود شمرده و از خداوند بزرگ می‌خواهیم که این اعمال ناچیز ما را به رحمت خویش قبول فرماید و از خطاها و لغزش‌های بزرگ و کوچک ما همانطوری که در قرآن وعده داده است درگذرد و آنچه موجب رضایت و خشنودی اوست برای ما فراهم نماید و ما هم با خدای خویش و با امام امت تجدید عهد کردیم که تا کوتاه‌کردن دست متجاوز و انهدام حزب بعث کافر عفلقی صدام به پیش خانواده‌ها برنگردیم مگر در صورت شهید یا زخمی‌شدن زیرا دشمن همانند حیوان درنده زخم خورده‌ای است که پس از مأیوس‌شدن از شکار طعمه و درحال فرار در سر راه خود به هرچیزی چنگ می‌اندازد و از آنجا که مرد میدان رزم و مبارزه نیست ناجوانمردانه بمب‌های خویش را بر سر مردم بی گناه و اطفال معصوم و مادران داغ دیده شهر و روستا ریخته و یا آن‌ها را از راهی دور مورد اصابت موشک‌ها و توپ‌های خود قرار می‌دهد و این چه دلی است که ضجه کودکان و سالخوردگان ببیند و شکم آبستن دریده شده مادرانی را در زیر آوار مشاهده کند اما به درد نیاید مگر اینکه این دل از سنگ باشد. این چه دلی است که آثار بی عفتی و شهوت پرستی خوکان کثیف بعثی را بر شکم‌های خواهران خرمشهری و بستانی و اجساد زنده به گور شده‌شان را ببیند اما به درد نیاید و قیام و حرکت نکند مگر اینکه این دل از سنگ باشد کجاست غیرت و جوانمردی و فتوت و نوع دوستی که یک خانواده ده نفری دزفولی تکه تکه شود و انسان فقط به زن و فرزند و دارایی خود بچسبد آن وقت هم دم از مسلم‌بودن و مومن‌بودن بزند. پدران، مادران، برادران و خواهران دفعه قبل که به مرخصی آمده بودیم نه برای استراحت یا رفع خستگی بود که برای اتمام حجت بود تا یکبار دیگر گفته شود که کاروان حسینی در حرکت است و هرکس که عشق حسین در سینه و شور حسینی در سر دارد بسم الله پای رادیو و تلویزیون نشستن و شور داشتن و چند نگاه بی توجهانه به روزنامه و مجله انداختن معرفت حسینی ساز نمی‌آورد معرفت به حسین بن علی(ع) و راه و هدف او در رکاب حسین(ع) پیدا میشود حال که چند ساعتی بیش به آغاز عملیات نمانده و فرزندان شما می‌روند تا خط‌شکن جبهه اسلام باشند در آخرین ساعات حیات فانی خویش و حیات ابدی در جوار قرب الهی انشالله تذکراتی را به‌عنوان وصیت به خدمتتان اعلام میداریم:

۱- همگی را به جهاد مقدس در راه خدا دعوت مینماییم همانطوری که مولایمان علی(ع) در آخرین ساعات عمرش طبق وصیتی فرمودند: خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال و جان‌ها و زبان‌هایتان (مبادا در این راه سستی به خرج دهید) و بر شما باد که پیوندها را محکم کنید از بذل و بخشش به یکدیگر (خصوصا در راه جهاد) هیچ فرو گذار نکنید وحال که امام عزیز پرچم دار این نهضت می‌باشد چه نعمتی بالاتر از این در رکاب این نائب امام زمان برای اسلام شمشیر زدن و امروز ما هر نعمتی کسب کردیم به برکت رهبری قاطع و خردمندانه این بزرگ مرجع عالم اسلام بوده است.

۲- از آنجایی که انقلاب ما یک انقلاب مکتبی نشأت گرفته از اسلام بوده اگر بخواهیم این انقلاب را حفظ نماییم باید با توکل به خدا و توسل به قرآن کریم و درس گرفتن از زندگی انبیا و ائمه اطهار و آگاهی‌های دینی و سیاسی خویش را بالا برده با استفاده از مسجد همانند صدر اسلام آن را پایگاهی برای زدودن شیطان‌های درونی و بیرونی قرار دهیم.

۳- روحانیت مبارز و پیرو خط امام را پرچم این نهضت دانسته و آن‌ها را سربازان واقعی امام زمان قلمداد مینماییم لذا شیاطین گمان نکنند که حرکت روحانی نمایانی مثل مهدی هاشمی می‌تواند اعتماد ما را نسبت به این قشر محترم و معظم سلب کند و هر کس باید بداند در هر مقامی باشد اگر قصد خیانت نسبت به نظام جمهوری اسلامی و امام عزیز را داشته باشد خون شهدا گریبانش را خواهد گرفت و او را رسوا خواهد کرد و حال که شرق و غرب با استفاده از منافقین و عوامل داخلی خویش سعی در تزلزل ارکان این نظام را دارند و ما باید بیشتر خود را به ولایت فقیه نزدیک کرده و دولت نیز که تا وقتی در خط ولایت است هر جهت آنرا پشتیبانی کرده و از کمبود‌های موقتی و مشکلات که هر انقلابی به همراه دارد نهراسند.

۴- به جوانان عزیز به‌خصوص دانش آموزان را سفارش مینماییم که ضمن مواظبت از سلامتی جسمانی و توجه به درس خویش از نظر اخلاقی و معنوی خود را بسازند ایمان خود را قوی کنند و نه تنها از نظر باطن بلکه به ظاهر خویش توجه کنند و خود را ملبس به لباس جلف و غربی و فتنه ننمایند و بدانند که استعمار امروز از این راه وارد می‌شود.

۵- به خواهران سفارش میکنیم که سخت مواظب حجاب خود باشند هم حجاب ظاهر و هم باطن و بدانند که اگر قشر خواهران حرکتشان در جامعه خدا پسندانه باشد افراد بوالهوس جرأت عرض اندام و مفسده جویی ندارند و باید در زندگی‌شان حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب (س) را الگو قرار دهند که هم عفت و آبروی دنیوی و هم سعادت اخروی تأمین خواهد شد.

۶- از روحانیت معظم سورک تقاضامندیم نسبت به جوانان عاشق اسلام و دلسوخته به انقلاب و امام عزیز گرمی بیشتری نشان دهند و از اهالی روستای سورک تقاضا داریم قدر روحانیت محل را بدانند و توجه داشته باشند که روحانیت دلسوزترین قشر نسبت به آن‌ها است.

۷- به‌عنوان آخرین وصیت از امام عزیز تقاضا داریم که در پیشگاه خداوند برای ما شفاعت کنند ما که اعتباری نداریم و از خانواده‌هایمان پدران، مادران، همسران و فرزندمان می‌خواهیم که همانند اولاد امام حسین(ع) صبر و استقامت پیشه کنند و در راه دین و تحمل مشکلات استقامت نشان دهند و قلوبشان را متوجه خدا کنند و بدانند که اگر بخواهند در دنیا و آخرت سرفراز باشند راه‌شان راه قرآن است و از طریق عشق و محبت امام را در دل خویش بگذارند و توطئه و شایعات و نقشه‌های منافقان را خنثی کنند. والسلام

    خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

  • سیدحمید مشتاقی نیا