از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت... ---------------------------------------------------------------------------------- باید گذشتن از دنیا به آسانی باید مهیا شد از بهر قربانی با چهره خونین سوی حسین رفتن زیبا بود اینسان معراج انسانی
از مشاهدات علامه عسکری در این سفر این بود که مسلمانان چین نماز خود را به عربی میخواندند، اما با اینکه به چینی سخن میگفتند، نیت نماز خود را به فارسی بیان میکردند.
ایشان این پدیده را چنین تحلیل میکردند که در قرون پیشین شخصی ایرانی که احتمالا تاجر بوده به این دیار آمده، اسلام را ترویج کرده، و نیت نماز را به زبان فارسی به بومیان آموزش داده است.
تصویر یک تمبر متعلق به یک شرکت دارویی فرانسوی در سال ۱۹۲۹ هست که جابربن حیان شیمیدان ایرانی به تصویر کشیده شده است. نکته جالب این است که از امام صادق(ع) به عنوان دانشمندی که استادِ جابر بوده در پایین تصویر یاد کرده است.
این مطلب مرا یاد یکی از نکات نغز جناب آقای قرائتی انداخت. یک بار از علمای اهل سنت پرسید در تاریخ آمده است ائمه فرق اربعه مالکی و شافعی و حنبلی و حنفی همگی از شاگردان مستقیم یا غیر مستقیم امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بوده اند. خب یکی جواب بدهد امام باقر و امام صادق شاگرد چه کسی بوده اند و این همه علم و فضیلت را از کجا آورده اند؟
بنده خدایی پیام داد و پرسید چطور میشود دست گذاشت روی قرآن و قسم دروغ خورد؟! گفتم بلد نیستم.
میدانید یاد چه افتادم؟
چند سال پیش یکی زنگ زد و پرسید امکانش هست عقیقه را با کسی شریک شوم؟ به این صورت که نصف پول گوسفند را من بدهم به نیت فرزند خودم نصفش را یکی دیگر بدهد به نیت فرزند خودش؟ بعد من این نصفه را که برای فرزندم نیت کردم همزمان بخاطر نذری که سر ماجرای دیگری داشتم هم نیت کنم اشکال دارد؟ گوشتش را بدهیم بستگان بخورند چطور؟ یعنی مهمانی بگیریم همه فامیل را دعوت کنیم پذیرایی بشوند که در ازایش کادو هم بدهند...
گفتم والا عقیقه که اساسا مستحب است هر کاری دوست داری بکن ولی... ته دلم ماند نگفتم واقعا خدا را چه فرض کردی؟ خدا که بزرگ است و هیچ بزرگواری و کرامتی از او بعید نیست اما چه اشکال دارد ما هم آدم باشیم؟! خودت خنده ات نمیگیرد از این زیرآبی رفتن ها؟
میگویند چنین صحنه هایی هر روز در بازار رشت تکرار میشود. رفقای بسیجی میگویند به مسئولان شهر تذکر داده ایم ولی اتفاق خاصی نیفتاده است.
امروز در پایان خطبه های نماز جمعه رشت، یکی از طلاب از جای خود برخاست و به وضعیت زننده بعضی معابر رشت اعتراض کرد. بلافاصله ریختند و دستگیرش کنند. دو طلبه دیگر اعتراض کردند که حالا مگر چه شده این بنده خدا را دستگیر میکنید که آن دو را هم بازداشت کرده و تحویل دادسرای ویژه روحانیت دادند. خب دم شما گرم، خداقوت.
شما که میتوانید نیرو بفرستید طلبه های معترض را دستگیر کنید نمی توانستید نیرو بفرستید هنجارشکنان را دستگیر کنند؟ حرمت دم و دستگاه و میز و جایگاه شما بالاتر از حرمت احکام شرع است؟
حسن روحانی هم لااقل به ظاهر طلبه است و به زعم عزیزان شورای نگهبان، مجتهد هم هست. اینهمه به سرتاپای نظام و انقلاب و مردم قرمه سبزی گرفت و رفت نمیتوانید دستگیرش کنید؟ کلی وعده و وعید داده بودید، هزاران شاکی هم که دارد. سلبریتی هایی که از خورجین نظام میخورند و برای نظام جفتک می اندازند را چطور؟ همین چند تا طلبه و بسیجی عدالتخواه و آمر به معروف را حذف کنید موقع بحران میخواهید روی آقازاده ها و دامادهایتان حساب کنید؟ پارسال اغتشاش شد کدام بسیجی شهید و مجروحی از بستگان درجه هشتم شما بود؟ نهادهای امنیتی حقوق میگیرند که از اسلام دفاع کنند یا از میز مسئولان؟ فلان مسئول فاسد گیلان لو و رفت و فیلمش درآمد چه برخوردی کردید؟
با پرونده اختلاس فولاد مبارکه و اتهامات پتروشیمی میانکاله و بانک دی و آینده و رابطه بازی در عزل و نصبهای فامیلی و انتصاب مسئولانی که اتهامات سنگین اقتصادی دارند و ... اصلا کاری ندارم. یک سال و نیم است نمیتوانید جلوی مفسده علنی چند دخترک دلقک و بی هویت را در سطح شهرها بگیرید. الان دقیقا شما برای چه روی کار هستید و قرار است از کدام قانون الهی صیانت کنید؟
راستی اگر یک مسئول نظام علوی نتواند مثل علی علیه السلام تحمل شنیدن نقد را داشته باشد و به پرخاشگری و برخورد فیزیکی و حذفی روی بیاورد از جماعت هنجارشکن و لاابالی میتوان توقع داشت در مقابل امر به معروف و نهی از منکر واکنش منطقی و اخلاقی داشته باشند؟ خب آنها هم دارند از شما یاد میگیرند که روی بسیجی تیغ میکشند.
همه انسانها حجاب را قبول دارند. همه مردم عالم محجبه هستند. آنچه مورد بحث و اختلاف است درباره میزان و حد و اندازه پوشش است.
چنانکه در تاریخ ویل دورانت خوانده اید یهود و ایران باستان به حدی در حجاب سخت گیر بودند که حتی دست و صورت زن را هم می پوشاندند و معتقد بودند زن پس از ازدواج حق ندارد حتی صدایش را به برادرش برساند و اگر مردی دید همسرش دارد با برادر تنی خودش صحبت میکند حق طلاق او را دارد.
اسلام اما حد وسط و خط منطق را در پیش گرفت. صورت و دست زن نیاز به پوشش ندارد زیرا وسیله و واسطه حضور و فعالیت او در اجتماع است. اصل اختلاط و حضور در مجامع عمومی نیز در امور ضروری و لازم مجاز شمرده میشود تا جاییکه منجر به ارتکاب حرام نشود.
هر نوع پوشش زن و مرد که باعث تحریک جنس مقابل شود حرام است. امروزه در همه کشورهای دنیا اگر شهروندان حدی از حجاب یا نوع پوشش را رعایت نکنند مجرم شناخته میشوند.
دیروز نهم آذر، سالروز تولد حسین آقای منصف عزیز بود. روحش شاد. خانمش گفت پارسال جسن تولدش را در ایستگاه صلواتی برایش گرفتیم. امسال هم خواستم سر خاکش جشن بگیرم که به احترام ایام فاطمیه صبر کردم.
حسین آقای منصف، آزاده و جانباز و نویسنده و راوی و فعال برجسته فرهنگی مازندران، چندی پیش در شب عید غدیر در موکب جشن و شادی امام عدل و معرفت، دچار ایست قلبی شد و به دوستان شهیدش پیوست. ممنون میشوم شادی روحش صلواتی هدیه کنید.
دیروز توفیق شد به حرم شریف شاه عبدالعظیم حسنی در قبله تهران، ری رفتم. جای همه دوستان خالی، نایب الزیاره بودم. صفای حاکم بر حرم این امامزاده بزرگوار، صیقل جان و احیاگر روح انسان است.
از جمله نکات خوب در ورودی حرم مطهر حضرت عبدالعطیم، بازرسی زائر با حفظ کرامت انسانی است. زائر به جای تفتیش بدنی که متأسفانه گاه به شکل مشمئزکننده ای در حرمهای مطهر مشهد و قم جریان دارد با عبور از دستگاه مخصوص، مدل آنچه که در فرودگاهها هست وارد حرم میشود. دست مریزاد به تولیت حرم سیدالکریم.
در بازار بیرونی حرم متأسفانه معدودی زنهای حرمت شکن با کشف حجاب تردد دارند که تذکر و کنترل آنها کار بسیار ساده ای است و البته مغفول مانده است. موقع خروج از تهران، مقابل دانشگاه شاهد اما مناظر زشت و زننده ای از کشف حجاب و کشف عفاف! در اذهان ترسیم میشود که نشان میدهد مسئولان بی عار ما هنوز رغبتی برای دفاع از شعائر انقلاب پیدا نکرده اند.
حقوقهای نجومی و مزایای متعدد مسئولان، قدرت را در کام آنها شیرین ساخته است. نتیجه دنیاطلبی هم چیزی جز میل به معامله گری بر سر ارزشها نیست.
مواطب این کلاهبرداری رسمی باشید. تفکری که در نظام سرمایه داری نهفته مبتنی بر ثروتمندتر شدن ثروتمندان به قیمت فقیرتر شدن فقراست.
اگر به مرور به خرید استقراضی عادت کنید در واقع به فرهنگ مصرف گرایی تن داده اید و بر اساس این سبک از زندگی همواره بدهکار و عصبی و مقروض و افسرده خواهید بود. تا ضرورتی پیش نیامده زیر بار قرض نروید. فریب تبلیغات دلربا و اغواگر فروشگاههای بزرگ لوازم خانگی را نخورید.
جعفرآقای بهداد از آزادگان اردوگاه دوازده، همشهری ما و بابلی است. خبرنگار کیهان بود که مدتی هم در دفتر محمود احمدی نژاد مسئولیت سیاسی داشت. یکبار در خاطراتش نوشت افسر زندانبان بعثی که خیلی به اسرا فشار می آورد و تأکید داشت هیچ امکاناتی در اختیار آنها قرار نگیرد در بیان چرایی علت سخت گیری اش گفت: شما ایرانی ها از شکر هم هلی کوپتر میسازید!
این جمله او موجب خنده و تعجب اسرا می شد.
اخیرا همسر شهید احمدی روشن در برنامه تلویزیونی به افق فلسطین گفت مصطفی با شکر و روغن موشک میساخت.
ایرنا در تأیید حرف او نوشت:
این ادعا برای اولین بار نیست که درباره شهید احمدی روشن مطرح میشود. قبلا هم یکی از دوستان وی، روایتی از ساخت موشک و سوخت آن در خوابگاه را این طور بیان کرده بود:
«یک روز آمده بود توی اتاق و گفت: پاشو بریم یه چیزی نشونت بدم. یک ماهیتابه برداشت و رفتیم توی حیاط خوابگاه. دست کرد توی جیبش و یک پاکت آورد بیرون. ماده خمیریمانند سفیدی را انداخت توی ماهیتابه. کبریت بهش زد و گفت: در رو! دویدیم پشت درختها. چند ثانیه بعد یکدفعه ماهیتابه گُر گرفت. مثل فشفشه این طرف و آن طرف میرفت. آتش که تمام شد، رفتیم سر وقت قابلمه. قدر یک کف دست سوراخ شده بود. مصطفی از اینترنت یک جور سوخت موشک را پیدا کرده بود؛ داشت درصد مواد را آزمایش میکرد.»
آن گونه که دوست شهید که در خوابگاه ناظر آزمایش مذکور بوده گفته، احمدی روشن فرمول سوخت موشک را از اینترنت پیدا کرده و آن را در حیاط خوابگاه آزمایش کرده است.
اکنون نیز فیلمهای متنوعی درباره ساخت راکت یا موشک کوچک با استفاده از شکر و نیترات پتاسیم (KNO۳) در اینترنت وجود دارد که با جستجوی راکت و شکر یافت شده و نشان می دهد چگونه با استفاده از نیترات پتاسیم که در کود وجود دارد، می توان انرژی شکر را آزاد کرد و از این طریق انفجاری را سامان داد.
حماس چگونه با شکر راکت میسازد؟
البته در بررسی دستور این راکتها به استفاده از روغن برنخوردیم و دیگر این که این موشکها، موشکهای چندان قوی و دوربرد نخواهند شد و نیازمند ارتقا هستند.
مدتی است درباره مدیریت دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل مطالبی در فضای مجازی منتشر میشود که نیازمند توجه و رسیدگی فوری نهادهای نظارتی است. بخشی از این افشاگری ها را شرعا نمیتوان اینجا هم ذکر کرد اما یک بخش این مطالب لااقل در خصوص نقش یکی از معاونان دانشگاه به نام خسروی در تحریک دانشجویان برای ایجاد اغتشاش است که میزان صحت و سقم آن حتما باید مورد رسیدگی قرار بگیرد.
عجیب است وقتی یک بسیجی از سر دلسوزی به انتقادی کوتاه درباره یک مسئول رده پایین در حد فرماندار و امام جمعه دست میزند با پرونده سازی و بگیر و ببند مواجه میشود اما وقتی درباره تخلفات یک مسئول مطالبی منتشر میشود کسی نیست به آن رسیدگی کرده و موارد اتهامی را بررسی نماید!
نهادهای قضایی و تأمینی و نظارتی باید دقت کنند که وظیفه اصلی آنها حفظ انقلاب و اسلام است نه صیانت از میز مسئولان.
به لطف خدا نگارش کتابی را بر اساس خاطرات برادر محمود محمدزاده از فرماندهان دلیر اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا دست گرفتم که مطالبش برای خودم بسیار شیرین و آموزنده بود. این کتاب حاوی خاطراتی از حضور گروهان خط شکن فاطمه الزهرا از گردان عاشورا در عملیات کربلای 4 است. آنچه که بیشتر به فال نیک گرفتم آغاز کار کتاب در ابتدای ماه محرم بود و اتمامش که دیروز در سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صورت گرفت. امیدوارم مورد توجه و قبول حضرت مادر قرار بگیرد.
در این مدت با خاطرات شهدای گرانقدری چون هادی محمدزاده، عبدالله شریفی، ایرج سورکی آزاد، محمدباقر دلدار، محمدباقر ملازاده، عبدالحسین حیدری، حسین بابازاده، محمدرضا مجیدی، خانقاه جهانگرد، وسکره، تازیکه، دباغی، گراییلی، و... زندگی کردم که ساعات خوشی برایم رقم زد.
قطعا با خانم بهاره رهنما از بعضی جهات اختلاف نظرهایی داریم؛ اما یکبار نوشتم به خانم رهنما غبطه میخورم! کجا؟ ماجرا سر مقتل خوانی او در سالن همایشهای برج میلاد در ایام محرم بود که از سوی مدعیان روشنفکری و آزادی بیان مورد تمسخر و توهین های بسیار زننده قرار گرفت. نوشتم ما طلبه ها یا مداحها و... را با سلام و صلوات میبرند برای منبر و روضه، پاکتی هم گاهی تهش جهت احترام تقدیم میکنند. مقام و منصبی معنوی قائل میشوند، التماس دعا میگویند و... خانم رهنما بخاطر روضه اباعبدالله فحش خورد، اجرش از همه ما مریدان و محبانی که در کنج عافیت نشسته ایم بالاتر است.
دیروز تصویری از خانم رهنما منتشر شد که نشان میداد جشن تولدش را در بهشت زهرا سلام الله علیها و بر سر مزار شهید سید احمد پلارک برگزار کرده است. از این بابت هم دمش گرم، اجرش با شهدا.
کنسرت گوگوش ده میلیون و پانصد هزار دلار ارز از کشور خارج میکند.
جماعت غربزده و خودباخته و نق زن و همیشه طلبکار، این خسارتها را نمی بینند. مشابه این ولخرجی های اسراف کارانه در زندگی قبیله سگ باز و خودبرتر بین البته امری عادی است.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۵۳ ب.ظ
الفین کتابی کلامی و حاوی دو هزار دلیل بر رد عامه و اثبات تشیع است.
محتوای کتاب
الالفین فی امامة أمیر المؤمنین عنوان یکی از مهمترین کتب کلامی شیعه امامیهاست پیرامون اصل امامت. این کتاب در یک مقدمه دو مقاله و یک خاتمه توسط علامه حلی نوشته شدهاست.. وی در این کتاب برای اثبات امامت علی بن ابیطالب ۱۰۰۰ دلیل و در رد مخالفان نیز ۱۰۰۰ دلیل دیگر ارائه کردهاست.
محل نگارش کتاب
علامه حلی این کتاب را در ایران و در کرمانشاه نوشته است.
تکمیل اثر
الفین توسط فرزند علامه یعنی فخرالمحققین حلی در سال ۷۵۴ تکمیل شدهاست.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ
اگر کسی دغدغه دین داشته باشد در هر لباس و جایگاهی که باشد می تواند قدمهایی بزرگ برای دین و خدمت به مسلمین بر دارد و اگر بی دغدغه و بی تفاوت باشد آیت الله و مجتهد هم که باشد قدم مفیدی بر نخواهد داشت. گاه یک پزشک یا تاجر و دانشجو و ... کاری برای ترویج اسلام و تبلیغ دین می کند که چند روحانی و مبلّغ هم از عهده آن بر نمی آیند. این گزارش زیبا را در خبرگزاری مهر خواندم. جالب است بخوانید لطفا:
مهر گزارش می دهد؛
مروری بر کارنامه مرحوم عماری از بنیانگذاران مرکز اسلامی هامبورگ
مرحوم دکتر علی عماری از اعضای بنیانگذار مرکز اسلامی هامبورگ بود، که هفته گذشته به دلیل کهولت سن درگذشت.
به گزارش خبرنگار مهر، مرکز اسلامی هامبورگ امروزه یکی از مراکز مهم مسلمانان در آلمان به شمار میرود. هفته گذشته دکتر علی عماری از بنیانگذاران و مؤسسان این مرکز مهم دار فانی را وداع گفت و مجلس ترحیمی نیز از سوی مرکز اسلامی هامبورگ برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره این بزرگ مرد انجام شد.
در ادامه به گزارشی از فعالیتهای این پزشک، جراح، مترجم، خیر و فعال مدنی که از مؤسسان بزرگترین مرکز اسلامی هامبورگ بود میپردازیم.علی عماری که یکی از اعضای بنیانگذار این مرکز مهم اسلامی بود، در زمان جوانی به آلمان رفت تا در این کشور به تحصیل در رشته پزشکی بپردازد. وی چند سال پس از ورود به آلمان جراح و متخصص اطفال بود و دارالترجمه ای نیز تأسیس کرد.
پدرش اهل خوزستان و تاجر بود و از میان هشت فرزندش دکتر علی عماری چهارمین فرزند محسوب میشد. دو سالگی او مصادف با فرمان کشف حجاب رضا شاه محسوب میشد. پدر دکتر عماری زمانی که متوجه شد مأموران دولت چادر از سر همسرش کشیدند به عراق رفت و مقیم عراق شد. بعد از سرنگونی رضاشاه عبدالحمید عماری به وطن برگشت و علی عماری سه سال متوسطه را در خوزستان به تحصیل پرداخت.
او نوجوانی زرنگ و باهوش بود که توانست درسش را زود تمام کند در هجده سالگی وارد آلمان و شهر هامبورگ شد. در آن زمان آلمان کشوری جنگ زده محسوب میشد و شکوه امروزی را نداشت. همان زمان که در دانشگاه پزشکی ثبت نام و تحصیل را آغاز کرد به مطالعه دروس اسلامی علاقه مند شد.
کشورهای بزرگی مانند انگلیس و فرانسه به دلیل گسترش امپراطوری سه قرن ارتباطش با اسلام میگذشت اما در زمان حضور دکتر عماری به آلمان این کشور قرابتی با اسلام نداشت. تعداد مساجد در سراسر کشور آلمان از تعداد دست کمتر بود.
او اقدامات خود را چنین توصیف میکند: «بعد از ورودم به آلمان برای یادگیری بهتر و بیشتر اتاق بزرگی بالای مرکز لباسشویی گرفته بودم در همان اتاق کلاس درسی برای ۱۲ نفر برگزار کرده و به آنها عربی و فارسی یاد میدادم و اتاق من خودش نوعی مدرسه بود.»
نام او در شهر هامبورگ بعد از یک ماه از پیشگامان مهم مذهبی شد، در همان سال به دلیل وجهه مذهبی و متدینی که داشت، انجمنهای اسلامی از او خواستند تا مسلمانان را کفن و دفن کرده و بر آنها نماز بخواند.
در طول سالیان بعد تا زمان ورود دسته جمعی کارگران ترک در ۱۹۶۲ تبدیل به چهرهای برای امور کفن و دفن مسلمانان شد و بر همین اساس شرکتی تأسیس شد.
دو ماه از ورودش به هامبورگ نگذشته بود که در خصوص حلال بودن تغذیه مشکلات مهمی را مشاهده کرد. مردم در آن زمان با ذبح اسلامی آشنا نبودند و تجار به صورت خانگی اقدام به ذبح گوسفند در خانه میکردند با وجود اینکه این کار قانونی نبود. بر همین اساس او با صرف مدت زمانی زیادی و با رایزنیهایی که با مجلس آلمان و شهرداری داشت توانست مجوز ذبح حلال را از وزارت بهداشت آلمان بگیرد و هر هفته دو روز همراه قصاب به کشتارگاه میرفت و دام را تنهایی ذبح میکرد و با مهر حلال به سراسر آلمان میفرستاد. ده سال این مسئولیت بر دوش علی عماری بود.
او نه تنها پزشک و جراح، بلکه در غسالخانه و ذبح شرعی حیوانات دستی بر آتش داشت. محور تمام فعالیتهای دکتر عماری باورهای دینی اش بود و بر همین اساس در رشته مطالعات اسلامی دانشگاه هامبورگ هم ثبت نام کرد.
از آنجایی که کمتر مسلمانی در هامبورگ وجود داشت که علی عماری را نشناسد، به فکر تشکل دینی افتاد. تا قبل از آن دو جمعیت بود که با هم در تضاد و چالش بودند و زمانی که دید نمیشود آنها را با هم جمع کرد جمعیت اسلامی در هامبورگ تأسیس کرد. هسته اولیه این گروه تجار بودند اما حمایت مالی توسط تجار ایرانی صورت میگرفت. از میان جمع علی عماری تنها دانشجو و مهمترین عضو جمعیت بود.
کلیه هماهنگی و نامه نگاری جمعیت اسلامی بر عهده وی بود و این جمعیت تبدیل به یکی از مهمترین مراکز مسلمانان در هامبورگ شد. وظیفه ترجمه نامههای رسیده به جمعیت را دکتر عماری بر عهده داشت و این امر مشوقی شد تا به فکر تأسیس دارالترجمه بیافتد.
رفته رفته دامنه دوستی در آلمانیها بیشتر میشد و از میان آنها بسیارند کسانی که تحت تأثیر شخصیت وی به دین اسلام مشرف شدند. سفیر وقت آلمان در بحرین یکی از آنان بود که به واسطه یادگیری زبان عربی نزد دکتر عماری شیفته غنای شخصیتی وی شده بود.
گسترده فعالیتها آنچنان زیاد بود که توان اداره همه امور را نداشت چرا که فعالیت در بیمارستان به تنهایی زیاد بود. او از آنجایی که ارتباط خوبی با علما داشت و آنها را با فعالیتهای جمعیت آگاه میکرد راهی ایران شد تا از آیت الله بروجردی در خواست کمک کند و به خدمت آیت الله بروجردی رسید و ایشان زمان تشویق او به علی عماری قول کمک دادند.
بعد از دو هفته نامه آیت الله بروجردی به دستش رسید و سپس حجت الاسلام و المسلمین محققی به عنوان اولین امام وارد هامبورگ شد. با حضور حجت الاسلام و المسلمین محققی جمعیت اسلامی رنگ و بوی دیگری گرفت. محققی علاوه بر قم نمایندگی علمای طراز مقیم عراق را هم داشت. با حضور او نماز جماعت پررنگتر از قبل انجام میشد و روز به روز تعداد اعضا و مهمانان افزایش پیدا میکرد. دکتر عماری با نفوذش اغلب مراسمهای مذهبی را در فضای دولتی اجرا میکرد. اما در مقاطعی چنین امری قابل ادامه دار شدن نبود و بعد از طی مراجع قانونی زمینی را برای ایجاد مسجد با دستور آیت الله بروجردی خرید.
آیت الله بروجردی تاکید کردند که در یک منطقه خوشنام، در شأن اسلام و ایران و در بهترین جای هامبورگ این زمین خریداری شود و تاجری با نام حاج قاسم همدانی مأمور پرداخت هزینه مسجد شد و زمینی با چهار هزار مترمربع برای ایجاد یک مسجد همه جانبه خریداری شد.
زمانی که مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ تأسیس شد دکتر عماری و چند نفر دیگر عضو هیأت امنای این مرکز مهم در هامبورگ بودند.
در فروردین ۱۳۴۴ شمسی (اواسط آوریل ۱۹۶۵ میلادی) آیت الله دکتر بهشتی با مأموریت تکمیل بنای مسجد هامبورگ و سامان دادن به امور مسلمانان آلمان به سوی این شهر عزیمت کرد. مسلمانان هامبورگ در دورهی استاد محقّقی خاطرهی شیرین حضور یک روحانی را در یاد داشتند و تلخی محروم شدن از حضور روحانیت را نیز تجربهی کرده بودند. مراسم استقبال از دکتر بهشتی با حضور خیل مسلمانان با شور و حرارت انجام پذیرفت.
مهمترین کار، سامان دادن به ساختمان مسجد بود. با تدبیر آیت الله دکتر بهشتی «هیأت امنای ساختمان مسجد» با اعضای بیشتر تشکیل شد. اعضای این هیأت هفت نفره عبارت بودند از: آیت الله سیّد محمّدحسینی بهشتی، دکتر علی عماری، منوچهر اقبال، کریم نعمت زاده، محمّد خسروشاهی، حسن ولادی و دکتر ایرج مشیری.
لرزاده از معماران مشهور زمان خود از مهندسان ناظر و فنی این مسجد بود.
از آنجایی که دوره شهید بهشتی آغازگر حضور مسلمانان در اروپا محسوب میشد یکی از مهمترین فعالیتهای آیت الله بهشتی آغاز مباحث تقریب میان فرقههای اسلامی بود به ابتکار شهید بهشتی نام جمعیت اسلامی به مرکز اسلامی تغییر یافت. از آن پس منزل عماری محلی برای دیدار علما و بزرگانی شد که برای مرکز هامبورگ میآمدند. از جمله یکی از شخصیتهایی که همواره در مرکز اسلامی حاضر میشد و به حمایت از تلاشهای آنان میپرداخت امام موسی صدر بود.
آماده ساختن ساختمان مسجد، تنها گام اوّل بود. آیت الله دکتر بهشتی کسی نبود که به این اقدام دل خوش کند. او به افقهای بلندتری میاندیشید. یکی از اندیشهها و آرزوهای ایشان این بود که باید برای گسترش و ارتقای فعالیتهای مسجد، به ویژه در ارتباط با دیگر ملّیت ها، «مرکز اسلامی هامبورگ» در کنار مسجد به ثبت برسد تا فعالیتهای مذهبی از سطح ایرانیان به همه ی مسلمانان از ملّیت های مختلف و حتی جامعهی آلمان و اروپا توسعه یابد. با راهبرد درستی که آیت الله دکتر بهشتی طراحی کرد، در فوریه ۱۹۶۶ میلادی مرکز اسلامی هامبورگ به ثبت رسید و فعّالیت فرهنگی آن در سطح آلمان و دیگر کشورهای اروپایی آغاز شد.
اقدامات آیتالله دکتر بهشتی سبب شد مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ، از سوی مذاهب اسلامی دیگر مورد توجّه قرار گیرد و به طراز یک مسجد بین المللی ارتقا یابد؛ به طوری که در نمازهای جماعت و جمعهی آن، ملّیت ها و مذاهب مختلف اسلامی با خلوص، صفا و یکرنگی حضور مییافتند. بعدها نیز این سنّت همچنان ادامه یافت و نماز جمعه مسجد هامبورگ، مظهر وحدت اسلامی شد.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۶ ق.ظ
مجموعه رسم خوبان سلسله آثار کوتاهی پیرامون سیره شهداست که توسط انتشارات قدر ولایت منتشر شده است. دیروز جلد چهارم آن که در موضوع تواضع و فروتنی بود را خواندم و لذت بردم. این سبک را اوایل دهه هشتاد انجام میدادم و چند جلد کتاب با چنین رویکردی در آن زمان منتشر کردم. مثل خدمت رسانی در سیره شهدا و... هم کارش برایم لذت داشت هم اینکه در ابتدای دوره ازدواج، هفتاد هشتاد هزارتومنی که بابت تدوین و نگارش اثر گیرم می آمد برایم دلچسب و گره گشا بود. دیروز این کتاب مرا به آن سالها برد. امثال من که بعید است شهید بشوند اما زندگی با خاطرات شهدا آرامش بخش و شیرین است.
سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۴۲ ق.ظ
استاندار مازندران در حال ترکتازی در این استان است. دلیلی هم برای پاسخگویی نمی بیند و به نظر می رسد پشتش حسابی گرم است. بعضی معتقدند مدیریت مازندران جزیی از سهام ناطق نوری به شمار می آید. الله اعلم.
اخیرا مطالبی منتشر شده در خصوص یکی از منصوبان استانداری که به رغم دارا بودن جرایم مالی و اخلاقی، پست جدید گرفته است!
یک خبر دیگر هم منتشر شد. تصویر یکی از مسئولین استان در حال استعمال مواد مخدر!
پیش تر نیز دختر خانمی در خصوص روابط خود با یکی از مسئولان استانداری افشاگری کرده بود.
استاندار از این افشاگری ها ناراحت شد؟ به افکار عمومی پاسخ داد؟ اصلا مردم نه، رییس جمهور بابت وضعیت زباله مازندران که در حال از بین بردن جفاکارانه طبیعت است از مسئولان استانی گله کرد جناب استاندار به روی مبارک خودش آورد؟ در جریان احداث پتروشیمی میانکاله که تخلفات آن محرز بود و نهایتا متوقف گردید جناب استاندار طرف قانون را گرفته بود یا طرف قانون شکنان را؟ چرا به منتقدان توهین کرد؟
نحوه توهین آمیز عزل یکی از معاونانش در رسانه ها افشا شد استاندار رنجید؟ ادعای راه اندازی تاکسی هوایی و ژستهای تبلیغاتی مثل حضور نمایشی با دختر شهید بلباسی در مدرسه ای که محل تحصیل او نبود اینهمه مورد نقد افکار عمومی قرار گرفت به جایی رسید؟
یک جورهایی استاندار فعلی مازندران مرا یاد استاندار سابق خوزستان می اندازد. شریعتی را که یادتان هست؟ یقه بالا می بست و تیپ مذهبی می زد اما با رفتار و گفتارش انگار در صدد تمسخر تفکرات انقلابی و مذهبی بود. نسبت استاندار مازندران با تفکرات دولت سیزدهم چیست؟
چرا یک جوان معمولی و متدین بخواهد شغلی پایین دستی بگیرد هزار جور تحقیق درباره گذشته او انجام میشود اما گاه شاهد روی کار آمدن مسئولانی هستیم که پرونده های محکومیت قطعی دارند؟
اشکال کار فقط از استاندار مازندران نیست. نهادهای نظارتی قطعا مقصر و دخیل هستند. چطور در زمان روحانی رسانه های وابسته به جایی، مثلا در موضوع احداث منطقه آزاد آنطور سر و صدا برای مخالفت بلند می کردند اما نوبت این دولت که میشود مهر سکوت به لب میزنند؟
چرا یک نیروی بسیجی به خاطر دوستی با فردی که منتقد مسئولان استان تحت نظر و سوال قرار میگیرد اما...
این پستهای پست هم میگذرد. با آبروی انقلاب که خون آورد ده ها هزار شهید است بازی نکنید.
یک هفته از فوت جانگداز بانوی جوان بابلی که از شکاف ایجاد شده در پل موزیرج سقوط کرد، گذشت. یک هفته قبل از وقوع این حادثه تلخ نیز یک پسر نوجوان درست از همان نقطه سقوط کرد و آسیب دید. شهرداری دست روی دست گذاشت تا بعد از فوت یک شهروند اقدام به تعمیر آن قسمت از پل نمود.
نکته بعد اینکه بعد از وقوع حادثه سقوط و جان باختن بانوی جوان، کسی واکنشی نشان نداد تا اینکه با مطالبه گری فعالان انقلابی، در نهایت پنج اطلاعیه در این خصوص صادر شد.
دادستان بابل قول پیگیری داد.
فرماندار، رییس شورا، شهردار و یکی از اعضای شورا هم ابراز تأسف و عذرخواهی کرده و وعده پیگیری قصور مسئولان و برخورد با عوامل مقصر حادثه را مطرح کردند.
یک هفته گذشت اما گویا پرونده پیچیده شبکه جاسوسی یا مافیای اقتصادی است که هنوز عامل قصور و ترک فعل در شهرداری شناسایی نشده است.
البته بیانیه آقا محمدزمان یعقوبی از اعضای شورای شهر، گرای لازم را داد که ناکارآمدی از سوی معاونت سیما منظر شهرداری بوده و...
ولی هنوز اتفاقی در این خصوص نیفتاده و خبری به افکار عمومی داده نشده که بالاخره با چه کسی قرار است برخورد شود.
جالب اینکه بعضی مدیران فکری فرهنگی پشت پرده چینش نیرو در شهرداری از عناصری هستند که همواره با خودتحقیری و بزرگ نمایی دنیای غرب، خواهان استعفای مدیران نالایق بوده اند اما این بار در مقابل تخلف تیم وابسته خود و دوستانشان سکوت کرده اند.
یک آقایی بابت سر بُر شدن یک درخت در چهارراه فرهنگ بابل از تریبون رسمی انتقاد کرده بود اما اینبار در مرگ یک انسان سکوت پیشه کرده است.
حضراتی که برای دفاع از یک مدیر متخلف بازداشتی و محکوم قضایی به صف شده و زمین و زمان را به هم دوخته بودند اینجا در مقابل جان یک انسان سکوت کرده اند چون دیگر پای نفع جناحی و باندی در میان نیست.
یک بابایی گفت بنویس آیا خبرنگاران هم بابت کارت هدایایی که از شهرداری می گیرند زبانشان قفل شده است؟
البته دو سه نفر از فعالان خبری را دیدم که در این خصوص مطالباتی مطرح کردند اما اغلب در سکوت و بی اعتنایی به سر می برند.
این افرادی که اشاره کردم یا منتسب به جریانهای انقلابی هستند یا جریانهای خاکستری اما حتی عناصر ضدانقلاب که به بهانه دروغین مرگ مهسا شهر را به آشوب کشیدند نیز برای خون این بانوی بابلی اهمیت قائل نشده و در حد یک خط مطلب منتشر نکرده اند.
خدا عاقبت ما را به خیر کند. عدل و انصاف نباید تابع گرایشات باندی و جناحی و منافع گروهی قرار بگیرد. اگر قرار باشد دیه متوفی از بودجه شهرداری داده شود در واقع این مردم هستند که محکوم می شوند. باید مسئول نالایق شناسایی شده و خسارت وارده از جیب او مسترد شود.