اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۳۴۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشتاقی نیا» ثبت شده است

بزرگ نمایی خوب، بزرگ نمایی بد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ق.ظ

همین الان روحانی دارد در مجلس سخنرانی می کند و می گوید: حالا اگر در گوشه ای از دولت، فسادی دیده شد باید آن را اصلاح کرد نه این که رسانه ها آن را بزرگ نمایی کنند. بعضی ها با بزرگ نمایی مفاسد دنبال عادی سازی آن هستند.

یک نفر نیست به جناب ایشان بگوید که قبح شکنی از گناه فقط در صورت پرداختن به مفاسد این دولت به وجود می آید؟ آیا بزرگ نمایی شما و باندهای مخوف رسانه ای تان از مفاسد رخ داده در دولت قبل، نمی تواند چنین ثمره ای را به دنبال داشته باشد؟

اصلاً نکند یاران شما با بزرگ نمایی مفاسد گذشته در صدد عادی سازی ارتکاب جرم در جامعه بودند تا خودشان امروز راحت تر بتوانند چند برابر مفاسد دولت های قبل را مرتکب شوند؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کابلی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

1-      در یادمان شهدای اروندکنار، یکی به او گفت: دونفر را شناسایی کردیم که پول های داخل ضریح را شبانه می دزدند!

حاج رحیم اصرار کرد کاری به کارشان نداشته باشیم. شب، درست وقتی که آن دو از سرقت پول ها برگشتند، رفت کنارشان نشست. بی آن که به روی خودش بیاورد، با همان زبان شیرین و تأثیرگذارش شروع کرد به گفتن خاطراتی که از شهدا داشت.

از عنایات شهدا و بزرگواریشان تعریف کرد. صحبت هایش که به اتمام رسید، خواست خداحافظی کند که هر دو با چشمانی اشکبار، پول های سرقت شده را دودوستی تقدیم کردند!

 

2-      یک توصیه محرمانه داشت: شهادت را در نمازشب از خدا بخواهید. انگار از شهادتش مطمئن بود؛ گاهی می گفت: دوست ندارم بعد از شهادت، جسم من حتی یک وجب از خاک را اشغال کند.

برای این که با اعزامش به سوریه موافقت شود، از یکی از اقوام ساداتش خواست تا به حضرت زهرا سلام الله علیها توسل کند. خودش هم رفت مشهد پابوس آقا.

بعد از شهادت، خانمش چند روزی بی تابی می کرد و از این که پیکر حاج رحیم بازنگشت ناراحت بود؛ اما خوابی دید که دیگر آرام شد. حاجی به او گفته بود: برای چه این قدر بی تابی می کنی؟ از وقتی که پیکر من و سایر شهدا روی زمین افتاد میهمان بی بی، حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قنبری، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ب.ظ

1-      می خواست بوسنی و هرزگوین هم برود، من نگذاشتم. همه اش می گفت: خدا نکند که مرگ در بستر نصیبم شود که اگر بشود تقصیر توست! فقط من می دانستم داروهایی که برای درمان عوارض شیمایی اش استفاده می کرد، چه بر سر استخوان هایش آورده است.

اربعین، نجف تا کربلا را عصا زد و راه رفت. یک ماه هم ماند تا راهی برای حضور در جبهه مقاومت پیدا کند؛ اما نتوانست. وقتی برگشت، گفت: از همه ائمه خواستم کاری کنند بتوانم بروم سوریه و با داعش بجنگم. دیگر مانع من نشو.

2-      پایش جراحتی از دوران جنگ به یادگار داشت. نمی توانست راحت راه برود. با این حال، چون احتمال شنود بیسیم وجود داشت، گاهی از محل دیده بانی تا مقر که بیش از پانصد متر راه بود را با پای پیاده طی می کرد و گرای دقیق دشمن را اطلاع می داد. استاد دیده بانی بود و دقت خاصی در کارش داشت. گلوله می زد، می گفت: یا خدا. دیده بانی می کرد می گفت: برای خداست. راه هم می رفت می گفت: در راه خدا ... فکر و ذکرش رضایت خدا بود. حجم آتشی را که هدایت می کرد، روزگار تکفیری ها را سیاه کرده بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عابدینی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ

1-      این حال و هوا را فقط درباره شهدای دفاع مقدس خوانده یا شنیده بودم. ظرف بچه ها را می شست. وسایلشان را مرتب می کرد. برایشان غذا می آورد. اصرار داشت لباس هایشان را بشوید، با هزار زحمت برای بچه ها سوپ درست می کرد، موقع تماس با خانواده ها نوبتش را به دیگران می داد. ... نیمه های شب بلند می شد و به بچه ها سر می زد، مبادا پتوی مناسبی نداشته و سرما بخورند.

اینها مسیر سیر و سلوک عملی اش بود. حرف های معنوی و جملات و عرفانی اش را که گاه می شنیدیم باورمان می شد که دارد به لحظه پرواز نزدیک می شود.

 

2-      دفعه قبل که آمده بود مجروح شد. تیر خورده بود به کتف سمت چپش، درست بالای قلب و بخشی از گوشت تنش را کنده بود. بچه ها در تکاپو افتادند که زود به عقب منتقلش کنند. روحیه اش حرف نداشت. شوخی و جدی گفت: مرا بخواهید عقب ببرید همه تان را می زنم! می خواهم تا آخر درگیری کنار بچه ها باشم.

زخمش را بستیم. خون زیادی رفته بود. لبخند می زد و می گفت: چه درد شیرینی!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دسته گلی که امروز توی قم تشییع شد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۹ ب.ظ


جریان این دسته گل رو میدونین چیه؟ امروز همراه پنج شهید مدافع حرم، توی قم تشییع شد. سید حشمت حسین از دلاورای زینبیون پاکستان، وقتی پاش به سوریه رسید، گفت من دیگه خط مقدمو رها نمی کنم. هیچ وقت حتی برای مرخصی هم به عقب نیومد. سید حشمت همیشه توی خط موند و ازش جدا نشد؛ چه موقع حیات ظاهریش، چه وقتی که شهید شد. امروز به یاد پیکر مفقودش این دسته گلو همراه سایر شهدا تو قم تشییع کردن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شایعه ای که به واقعیت پیوست

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۴۹ ب.ظ

امروز در برخی از رسانه ها شایعه شد که حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی به عنوان جانشین مرحوم واعظ طبسی در تولیت آستان قدس رضوی منصوب خواهد شد.

من فقط یک درخواست دارم. خواهش می کنم در صورت صحت این خبر، لااقل مسئولیت دادستانی دادگاه ویژه از ایشان برداشته شود. دل ما خوش بود توی حرم آقا امنیت داریم و به سین جیم کسی جواب پس نمی دهیم. خدائیش این یک نعمت را از ما نگیرید!

پانزده اسفند94

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا