اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «التماس دعا» ثبت شده است

قرص "با خدا باش"!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۰۷ ق.ظ

۱۴ ویژگی که باید در سال کهنه جا بگذارید

 

این هم از صبح آخرین روز سال 1402. یکسال دیگر پیر شدیم، امیدوارم به خدا هم نزدیک تر شده باشیم.

این سال برای من یکی از خاطره انگیزترین سالهای عمرم بود. فراز و نشیب های زیادی داشت. چند اتفاق بد برای من رخ داد از مرگ دو تن از بستگان و سه تن از دوستان و چند ضربه روحی از کسانی که انتظارش را نداشتم و ... اما قسمت شیرین ماجرا بسیار بسیار زیبا و پررنگ تر بود. الطاف زیادی از سوی خدا نصیب حقیر شد که تا آخر عمر باید سپاسگزار باشم. خدا را ببینم دست و پایش را حتماً می بوسم. زندگی بدون فراز و نشیب که نمی شود. قرار هم نیست همه امور بر وفق مراد ما جلو برود از قدیم می گفتند گل بی خار نمی شود؛ اما عنایات و نعمات خدا آنقدر بزرگ و وصف ناپذیر است که مشکلات و تلخی ها و ناکامی ها را میتوان نادیده گرفت. دم خدا گرم. امیدوارم بندگانش دلش را شاد کنند.

یادم نمی رود اواخر دهه هشتاد بعضی سالها را با تلخی می گذراندم. دوستان خوبم بخاطر عدالتخواهی در زندان بودند و غم خانواده هایشان کام مرا تلخ می ساخت. امسال از نظر سیاسی هم اتفاقات خوب و عبرت آموزی در مملکت رخ داد. مسئولین به مرور به رشد سیاسی می رسند و خواهند فهمید که نمیشود نصفه و نیمه به شعارها عمل کرد. اگر به جمهورییت و اسلامیت اعتقاد دارید بدانید مردم از شما انتظار دارند به اسلام عمل کنید. عمل به اسلام منافی رواج تبعیض و بی عدالتی و شکاف طبقاتی و رانت و ... است.

یادی هم کنم از مرحوم حسین منصف. در این مدت بارها در وبلاگ از او و خاطرات و خصلتهایش نوشتم. خانمش می گفت روز آخری از صبح تا غروب که جان داد این جمله را به شوخی و جدی سر هر موضوعی تکرار میکرد: "با خدا باش خدا هم با شماست" حتی خانمش هم به او گفت امروز قرص با خدا باش را خورده ای! موکب غدیر را خیلی زودتر از آنچه تصور میشد برپا کرد. مثل همیشه پر از تصاویر شهدا و ائمه. در پاسخ حیرت دوستانش از این سرعت عمل، با دست تصاویر شهدا و ائمه را نشان داد و گفت مگر نمی بینید همه آمدند برای کمک؟ اصرار کرد نماز جماعت موکب را ببرند سر خیابان بخوانند این آخرین لحظات هم تبلیغ دین بشود. گفت نمی دانم به نماز عشاء میرسم یا نه... شکر خدا نماز عشا را خواند و رفت. دوستش می گفت راهپیمایی اربعین دلم پیش حسین بود که امسال چقدر جایش خالی است. یک عراقی سر راهم سبز شد و همکلام شدیم. تا گفتم اهل بابلم سراغ حسین منصف را گرفت! در اردوگاه مدتی با او بود. تا کربلا راه رفتیم و از حسین حرف زدیم و جایش را سبز نگه داشتیم. دوست دیگری که از جانبازان جنگ است می گفت حسین را یکی دو روز بعد تدفین در خواب دیدم. اوضاع و احوالش را سوال کردم گفت از لحظه ای که مرا به قبر وارد کردند دستم در دستان حضرت زینب بود... حسین یک عمر برای شهدا و اهل بیت دوید و زحمت کشید و آبرو گذاشت. با خدا بود و خدا هم تا آخر هوایش را داشت.

خیلی دشمن داشت. خیلی علیهش اقدام به تخریب کردند. اما تشییعش خیلی با شکوه بود و بعد از گذشت نه ماه نام و یادش بیشتر از قبل بر سر زبانهاست. رحمت الله علیه.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عشق و آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۵۶ ب.ظ

سفر خوبی بود شکر خدا. یکی از بهترین تجربیات و خاطرات عمرم نه فقط در عرصه روایتگری و راهیان نور، رقم خورد. از خدا ممنونم. از حضرت زهرا ممنونم. از سیدالشهدا ممنونم. از امام زمان ممنونم. از شهدا ممنونم. آبروی مرا حفظ کردند. لایق این لباس و این جایگاه نیستم و اگر برکت و خیری هست از سر لطف و کرامت و گذشت و اغماض اهل بیت و شهداست. 

دانشگاه صنعتی نوشیروانی جزو صد دانشگاه برتر جهان و از برجسته ترین دانشگاههای علمی کشور است. بچه های بسیجی این دانشگاه که در قالب دو اتوبوس، افتخار همراهی شان را داشتم از ناب ترین، شادترین و خالص ترین جوانهای این مرز و بوم هستند. از حضور در کنار این عزیزان روحیه گرفتم. این بچه ها قرار است علم فرهنگ ایثار و شهادت را تا جان در بدن دارند سر دست نگه دارند به حول و قوه الهی. چند ساعت نگذشت که دلتنگ هم شدیم و پیامها و تماسها شروع شد. حاج آقا خاکزاد مسئول نهاد نمایندگی ولی فقیه دانشگاه که جوانی عالم و سیدی نورانی و خودساخته است نیز در این سفر حضور داشت. آشنایی با او برای این حقیر آرامش بخش و امیدوارکننده بود؛ کثّر الله امثاله.

شهدا میزبانان خوبی بودند در کمیل و طلاییه و شلمچه و... حال خوشی را برای همسفران به سوغات آوردند؛ الحمدلله. این روزها را تا زنده ام فراموش نخواهم کرد.

این آخرین سفر من در قالب روحانی و راوی کاروان بود و دیگر از نظر جسمی و معنوی خود را مهیای چنین سفرهایی نمیبینم. البته با خانواده ان شاءالله در قالب زائر اگر عمری باشد باز هم به وادی نور سرک خواهم کشید.

اعیاد شعبانیه به خصوص میلاد جوان رعنای اباعبدالله فرصت خوبی برای انس با علی اکبرهای خمینی و خامنه ای بود. تقارن با میلاد امام عصر هم مجالی برای اندیشیدن پیرامون رسالت حقیقی منتظران پدید آورد. اگر ثوابی برای حقیر بود برسد به روح محمدحسین منصف، حجت الاسلام یزدانی، حاج آقا مویدی و...

امشب شب شادی دل فاطمه زهراست. ان شاءالله زنده باشیم و ظهور حضرت را به یکدیگر تبریک بگوییم. شادی روح امام و شهدا، عاقبت بخیری خودمان و لبخند رضایت حضرت حجت صلواتی بفرستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بانوی اول ایران

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۰۸ ب.ظ

حرم فاطمه معصومه - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

ابراهیم اگر ابراهیم شد و خوش درخشید نمیتوان نقش بانوی بزرگی چون هاجر را در زندگی او نادیده انگاشت. به پیامبر خدا آنقدر ایمان داشت که بپذیرد با طفل شیرخوارش در صحرا تنها بماند. شیطان در قالب پیرمردی خیرخواه به سویش رفت بلکه احساسات مادرانه اش را برانگیزد تا مانع از عزم ابراهیم برای ذبح اسماعیل شود. هاجر اما گفت تسلیم محض خدا و پیامبرش هستم و بس. دل ابراهیم قرص شد و در مسلخ عشق سربلند تاریخ گردید.

موسی اگر موسی شد دل دریایی مادرش یوکابد بدرقه راهش در امواج سهمگین نیل بود و اراده زن پاکدامن تاریخ سازی چون آسیه او را از کاخ ستم تا میعاد نبوت و هدایت، همراهی نمود.

یک محمد بود و یک خدیجه. ایثار مادر امت آنقدر بزرگ بود که رسول الله شهادت بدهد اقامه دین مدیون عظمت وجود و شخصیت آسمانی این بانوی بزرگ است.

خطبه فدکیه در حقیقت خطبه ولاییه بود. فاطمه کمر به حمایت حق بسته بود. مثل شیر می غرّید و از ولایت علی دم زده و غاصبان را رسوا می نمود. امروز اگر سیرت و غیرت علوی اسوه مردان عالم است به برکت بیان و منطق و کلام فاطمی است.

زینب عصاره فاطمه و علی بود. شیر زن دشت کربلا که افشاگری و روایتگری حکیمانه اش مکمل نهضت عاشورا شد. بنیان یزیدیان را برباد داد و مبدأ خیزش ابدی مستضعفان جهان در تأسی به قیام اباعبدالله گردید.

یک اسلام است و یک فاطمه معصومه. قم اگر قم است و آشیانه آل محمد(ص)، حوزه اگر حوزه شد و مادر انقلاب گردید، ایران اگر مهد بیداری جهان شد و پرچم آزادگی ملتها در مبارزه با ظلم را در پهنه گیتی به اهتزاز درآورد مرهون شمع وجود دختر موسی بن جعفر است.

نقش زن در اسلام را اگر میخواهید بدانید به عظمت وجود بانوانی بنگرید که محور اندیشه حماسه و ایمان قرار گرفته و حیات نور دین و فطرت را در هجوم سیاهه بیداد و عصیان و تغافل و غارتگری، محافظت نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چه کسی می داند چذابه کجاست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۵ ق.ظ

 

الان را نبینید چذابه روی زبان همه می چرخد، یک زمانی سریالی ساختند با نام سفر به چذابه، ملت از هم می پرسیدند چذابه دیگر کجاست؟ خوزستان است یا ایلام یا کرمانشاه؟ البته هنوز هم خیلی ها چذابه را می نویسند چزابه.

بچه های موکب اباعبدالله که ایستاده اید مرز چذابه دست زائران پسر فاطمه آب خنک می دهید، دم شما گرم.

اینجا حسن علیمردانی با لب تشنه شهید شد. آن قدر ایستاد و مردانه جنگید که می گویند پیر خمین گفت چذابه را به نام دلاور تربت جام، حسن علیمردانی بگذارید. آخرین لحظات عمرش بود. یکی پرسید وصیتی نداری؟ اشاره کرد او را نشاندند بر خاک چذابه رو کرد به حرم اباعبدالله سلامی داد و رفت.

حسن باقری هم اینجا نبرد تن و تانک راه انداخت. از چذابه به عنوان تکرار لنینگراد هم یاد می کنند. تحلیل گران جنگ می گویند صدام خودش آمد با هر آن چه که داشت و حسن باقری آمد با هر آن چه که بود. ده روز نبرد سنگین و حیثیتی بعد از فتح بستان، اما پیروزی از آن حق بود. 

ماشاءالله پیل افکن سرباز دلاور آملی، یک تنه دو روز ایستاد و گردانهای عراقی را همین جا زمین گیر کرد. مهماتش که تمام شد همین جا به اسارت دشمن درآمد. دستانش را بریدند. چشمانش را از حدقه درآوردند پوست تنش را کندند، با لب تشنه از اینجا تا کربلا رفت.

فرهاد خادم زرتشتی بود. مهندس تحصیل کرده دانشگاه علم و صنعت. پل عبور از چذابه در فتح المبین یادگار مبارک اوست که در همین نقطه همنشین شهدا شد.

فیض الله ذبیح نیا در وصیتنامه اش نوشت اگر این بار به جبهه رفتم و شهید شدم و پیکرم بازنگشت ناراحت نباشید روحم با شما و در کنار شماست. فیض الله در چذابه ماند و هیچ گاه بازنگشت. روح مطهرش اما شاهد و ناظر اعمال ماست و یاور همه دلدادگان کوی عشقبازی.

چذابه در اصل، کذابه بوده است. جایی میان هور و رمل که اگر اشتباه می رفتی، کارت زار بود. اهل باطل راه اشتباه رفتند و اینجا زمینگیر شدند اهل حق و یاوران توحید اینجا به دروازه رستگاری رسیدند چونان که پیر خمین بعد از فتح بستان و چذابه فرمود: 

"آنچه برای اینجانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیۀ بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌ طلبی این عزیزان ـ که سربازان حقیقی ولی‌اللّه‌ الاعظم ـ ارواحنا فداه ـ هستند، و این است فتح الفتوح."

شما به چذابه که رسیدید کربلایی شده اید. بقیه مسیر برای آن است که حال خودتان را دریابید. تفکر کنید و درونتان را محک بزنید تا آن روز که به حسین علیه السلام برسید سربلند بمانید. شهدا راه کربلا را گشودند، جسم خاکی شان نه اما روحشان تا ابد کربلایی شد. از هر نقطه که به زیارت پسر فاطمه می روید بر خاکهای تنیده با خون شهدا قدم می گذارید؛ به رسم شهدا روحتان را آماده پرواز و پیوند با کربلائیان تاریخ بسازید.

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

صلی الله علیک یا اباعبدالله...

 

شهید ماشا الله پیل افکن2

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دخترم مائده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کتاب خاطرات واقعی دخترم مائده - نقد و نظرات درباره کتاب خاطرات واقعی دخترم  مائده - بهخوان

 

همین اول کار قبل از اینکه متن مرا بخوانی بگو الحمدلله. خدا را شکر کن حتی اگر فقیری، بدهکاری، بیماری، مستأجری، شوهر نداری، بدبختی باز هم بگو خدایا شکرت. همین که هستیم، نفس میکشیم، دور همیم، یک روز عادی را میگذرانیم، الحمدلله و البته هیچ نعمتی بالاتر از شکرگذاری نیست.

کتاب "دخترم مائده" خیلی اتفاقی به دستم رسید مثل سایر کتابهایی که اخیرا در وبلاگ معرفی میکنم. بن خرید کتاب از وزارت ارشاد شامل حالم شد و گشتم داخل سایت هر کتابی که ارزان تر بود و چاپ قدیم، خریداری کردم. هر کدام که خواندم نظرم را همین جا با شما دوستان وبلاگی به اشتراک گذاشتم. اما

این کتاب "دخترم مائده" که از قضا نویسنده اش یک دکتر فیزیوتراپ بابلی است بنام عباس غلامی از همه کتابهایی که این ایام خواندم متفاوت تر بود. اشکم را خوش انصاف در آورد آن هم نه یک بار و دو بار ...

ضمن احترام به دوستان همشهری خودم که در عرصه نشر زحمت میکشند اما چندباری حسرت خوردم که کاش این کتاب را یک ناشر حرفه ای تر با قدرت توزیع بالاتر منتشر میکرد. این داستان واقعی کاملا مستعد ساخت یک مستند و یا حتی فیلم سینمایی است به خصوص در شرایطی که شکر خدا همه شاهدان عینی زنده اند و حضور دارند و دسترسی به مدارک قابل بررسی و اثبات مدعا راحت تر است.

مائده دختر سیزده ساله نازنین و آفتاب مهتاب ندیده یک خانواده مرفه شمالی که خوشی زده است زیر دلشان و برای تنوع و رهایی از یکنواختی امکانات مترقی رفاهی، عزم اقامت به کشور دوست و برادر کانادا را دارند به ناگاه دچار نوعی سخت از بیماری سرطان میشود که هفتاد درصد مبتلایان به آن در طول درمان، جان شیرین خود را از دست داده اند.

دکتر عباس غلامی بخش هایی از رنجی که در آن مدت کشید را بر زبان قلم جاری ساخته و توصیف نموده طوری که چهارستون بدن آدم را به لرزه در می آورد. فیزیوتراپ همشهری ما که از قضا روحی لطیف و دلی نازک و عاطفی دارد مدتی البته از روزنه نور هدایت اهل بیت فاصله گرفته بود که به توصیه و تشویق خواهرانش دوباره به دامان معنویت و خلوتگاه آغوش حق بازگشت و مراد خویش را ورای تکاپوی اجتناب ناپذیر علم طب، از ساحت قدسی ملکوتیان طلب نمود تا آنکه دست عنایت خدا را دید و ...

چند سال پیش با دوست پزشک متخصصی در مشهد بحث میکردم. آن موقع که ما طلبه ها دریافتی مان از حوزه حدود هفتصد هزار تومان بود او ماهی پنجاه میلیون تومان به گفته خودش درآمد داشت. انواع امکانات مادی هم در اختیارش بود. میگفت شما چون فقیر هستید خدا را می پرستید. گفتم ما چون غنی هستیم پول را نمی پرستیم. میگفت چون نقص و نیاز را حس میکنید مثلا شفا میخواهید و... خدایی را برای خود ساخته اید. جوابش را دادم و البته این را هم گفتم حتی اگر چنین باشد بگذار همین مردم فقیر و نیازمند و ضعیف تکیه گاهی در عالم معنا داشته باشند، ناامید نمانند و ... پول و علم و قدرت و شهرت، حلّال همه مشکلات نیست.

دکتر عباس غلامی یک جایی از کتاب می گوید که در کنار همه تلاشهای درمانی به دعا هم پناه آورد. یک آدم معمولی به او گفت دعاها مثل تیرهایی هستند که از همه طرف پرتاب میشوند ان شاءالله یکی شان به هدف نشسته و اثر میکند. چقدر با این سخن آرام شد. از همه خواست برای دخترش دعا کنند. دعاها بالاخره اثر کرد. در روایات هم دعا را سلاح مومن دانسته و توصیه شده برای همدیگر دعا کنید که دعای غیر در حق انسان به اجابت نزدیکتر است.

کتاب دخترم مائده را بخوانید و با یادی از امام رضا، حسین بن علی و مولایمان ولی عصر در خلوت خود اشک بریزید. ما همه فقیریم و بدون خدا، هیچ. انسان ضعیف است حتی در مقابل یک پشه و یا یک ویروس بسیار کوچکتر از پشه؛ این از منظر مادی. از نظر معنوی هم که هر آن احتمال غفلت و گناه و سقوط از ما دور نیست. هر لحظه به یاد خدا باشیم دل در گرو کفایت او بسپاریم حتی در حد بستن بند کفش، خدا را در نظر داشته و حمایتش را طلب کنیم.

و البته همچنان معتقدم خدا کسی را اسیر دو جا نکند، دادگاه و بیمارستان؛ من از این دو بیزارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

میشود صلواتی بفرستید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۱۱ ب.ظ

دانشگاه آزاد اسلامی استان مازندران - امر به معروف کشف خودآگاهی است

 

آ سید محمد نوروزیان، یوسفعلی میرشکاک حزب الله بابل است. جوانی ادیب و هنرمند و خوش فکر و اندیشمند و استاد موفق دانشگاه و از نخبگان صاحب نظر در امور تربیتی، شاداب و پر انرژی و مسلط به مبانی انقلاب و اهل دغدغه و پر خروش که نامش در محافل فرهنگی و تربیتی کشور به نیکی درخشیده است.

وجود این دانشمند جوان و دلسوز در جمع بچه های انقلابی بابل و مازندران یک نعمت الهی است.

ساعتی پیش با خبر شدم سید بزرگوار ما به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان بستری شده است. برای این دوست عزیز و فرهیخته آرزوی سلامت عاجل و توفیق خدمت رسانی بیشتر به جبهه مظلوم انقلاب را دارم. شما هم برای سلامتی سید محمد صلواتی محبت کنید، دم همه تان گرم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نوروز فطر، مبارک

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۴۲ ب.ظ

عکس تبریک عید فطر به دوست | عید فطر مبارک رفیق | حیاط خلوت

 

عید فطر بر شما مبارک. مبارک یعنی هر کار خوبی که انجام می دهید بیشتر از انتظارتان ثمر بدهد.

فطرة الله التی فطرالناس علیها خدا همین که به اصالت خودمان برگردیم و فطرت را بر غریزه ترجیح بدهیم خوشحال می شود.

اعمال ما آن قدری نیست که سزاوار لطف بی کران الهی باشد، اما خدا، خداست و به وسعت نظر خودش بال مهربانی زیر پای مان می گستراند.

خدای ماه رمضان خدای بعد از ماه رمضان هم هست. امیدوارم پاکی و صداقت و حس قربی که این ایام نسبت به خدا داشتیم بعد از این ماه هم در سیرت خویش دنبال نماییم.

شب فطر، شب قدر اعمال و نیّات ماست و روز فطر، نوروز خجسته بازگشت به اصالت خویش. اوفوا بعهدی اوف بعهدکم مربوط است به همین شب و روز فطر. اعمالمان را با محک رضایت خدا بسنجیم، تقدیرمان بر سعادت دو عالم رقم خواهد خورد و حیاتی نو را تجربه خواهیم نمود.

امشب دوباره متولد میشویم اما پاک زیستن یا در سیاهی غلتیدن بسته به اراده و رفتار خودمان دارد. خدا کند از خدا جدا نشویم. یادمان داده اند روزی چند بار در اذان فریاد الله اکبر سر بدهیم تا یادمان نرود بالاتر از خدا چیزی نیست و رنگ خدا بهترین رنگهاست. صبغة الله و من احسن من الله صبغه. حیف که مشکل ما فراموش کاری است.

گمشده ما خداست و آرامش و خوشبختی هر دو عالم در گرو وصلت جاودانه با خالق یگانه ای است که ما را از روح خودش آفریده. از او هستیم و به او بر می گردیم. پس باید با او زندگی کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای هم دعا کنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۲۰ ب.ظ

photo_2023-04-11_19-57-35_kl0o.jpg

 

دعا سلاح مومن است. دعا در حق خود، نوعی توکل و توسل است که در کنار عمل، بستر تحقق آرزو و هدف را آماده می سازد. دعا در حق دیگران، هدیه ای با ارزش برای مومنان است که اتفاقا به اجابت نزدیک تر است.

خیرخواه دیگران باشیم و دل صاف داشته باشیم. از موفقیت های دیگران رنجیده نشویم و حسادت نورزیم. اصرار بر دعا، یک بعدش همین خودسازی است. انسانی که در حق دیگران دعا می کند در واقع باطن خودش را از بدی ها و بدخواهی ها صیقل می دهد.

دعا باعث رفع بلا هم هست و اساسا نوعی صدقه به شمار می آید.

این شبها در حق دیگران و خود دعا کنیم. فرصتی را خدا قرار داده تا دستهایمان به آسمان استجابت او نزدیک تر باشد. برای عاقبت به خیری خودمان و دیگران دعا کنیم. برای مستأجرها دعا کنیم صاحب خانه شوند. برای پدر و مادر و اولادمان توفیق بیشتر و سلامت طلب کنیم. برای بیکارها آرزوی اشتغال، برای بدهکارها دعا کنیم شرمنده کسی نشوند. برای مجردها به خصوص دختر خانمهای پا به سن گذاشته که گاه از حیطه تعادل خارج میشوند دعا کنیم به حق قران و به حق این شبهای عزیز و به حق مولا امیرالمومنین سر و سامان بگیرند و از علافی و در به دری نجات پیدا کنند.

دعا کنیم دلهای مردم دنیا به خدا نزدیک تر شود. اگر میخواهید زرنگی کنید خدا را زیاد شکر کنید؛ زیاد الحمدلله بگویید. تشکر از خدا هم ادب و عبادت اوست هم نعمتهایی را که داده افزون می سازد. دعا برای تعجیل در فرج امام زمان را از یاد نبریم.

این حقیر را از هم دعای خیر خویش فراموش نکنید. یاعلی مدد. در پناه حق

 

photo_2023-04-11_19-57-10_yzot.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درد تلخ و آه شیرین

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۴۹ ق.ظ

بیخود که نیست گفته اند آه یعنی خدا! ترجمانی است از کلمه الله.

خدا را وقتی واقعی میخوانی که دلت واقعاً به درد نشسته باشد. آه از اعماق وجود انسان بر می خیزد. بیخود که نیست گفته اند بین دلِ شکسته و خدا هیچ فاصله ای نیست.

آه گاهی از سر درد هجران و فراق از معبود است. عارفی که غم جدایی از اصل خویش را درک نموده، نی نای وجودش با آه وصل، عجین شده و در فراق معشوق حقیقی اشک می ریزد.

آه آدم دردمندی که در غمی دنیایی می سوزد نیز از جنس بالاست ولو مراتبش پایین تر از آه عرفانی باشد؛ اذعانی است ناخواسته به اصالت وجود که وحدت دارد. ما از خداییم و هر چقدر هم زور بزنیم خود را جدا و مستقل نشان بدهیم و در تغافل و فریب به سر ببریم، جایی که سرمان به سنگ می خورد و طعم تلخ شکست را می چشیم، آه از نهادمان بلند می شود. باطنمان مثل طفل جدا مانده از آغوش مادر، حسرت دامان او را تمنا می کند. دلمان از عمق وجود اقرار می کند که از پشت و پناهش، از خودش، از حقیقت  و اصلش دور مانده است.

آه، یعنی مرا ببیند آن که باید ببیند. پناه آخرم مرا دریابد هر چند مدتها از او فراری بودم؛ اما کبوتر جَلد حریم مهرش هستم.

آه، از این منظر شیرین است؛ هر چند دود بدون آتش نیست، اما آتشی که فلز را می گدازد تا به شکل مطلوب در بیاید، خودش یک نعمت است.

آه، زیباست هر چند تحمل سوختن، دشوار است. آه یعنی سوختم، یعنی دارم ساخته می شوم، یعنی به شانه هایت برای گریستن و جستن از این درد نیاز دارم. آغوشت را بگشا و به استقبال کودک بازیگوش و پر شیطنت درونم بشتاب، راه گم کرده طریقت هدایت، تو را می جوید.

آهِ انسان، ساز است و موسیقی جاماندگی و حسرت دوری و آهنگ خسران و اراده جبران را می نوازد.

آه، انسان ساز است اگر امتدادش به رقص عاشقانه در بزم وصال معبود ختم شود. آه می کشیم که خود را به دامان خدا بکشیم.

کاش فراموش کار نبودیم و استجابت دعایمان، خنکای آرامش حاصل از نگاه خدا، مُهر فراموشی بر حافظه نامرد ما نمی زد و دوباره راهی وادی غفلت و خسران نمی شدیم و روز از نو و...

آه ما آه عارفانه نیست؛ اما صدای ترک دلِ شکسته ای است که بعد از سالها خموشی و فراموشی زیر برگهای پاییزی نسیان و تجاهل، دست پینه زن خالق خویش را طلب می کند. کاش یکبار که شکستیم، دوبار که شکستیم، سه بار... جایی و نقطه ای بالاخره به خود آمده و ظرف ثابت محبت و پرستش معشوق شویم و مراقب باشیم دیگر واژگون نگردیم.

خدایا ما را برای خودت تربیت کن. کاری کن آهِ مان برای تو باشد. تو را برای خودت بخواهیم نه اینکه دوباره پله ای بسازیم از تو برای آن که به خودمان برسیم. بزرگواری توست که تکه های شکسته مان را هر بار وصله میزنی تا خودمان شویم؛ اما این قلب شکسته از جور زمانه را یکبار برای همیشه به خودت پیوند بزن که دیگر جدا نشود و جز به خاطر تو نشکند و فرو نریزد.

شکستن برای تو شورآفرین و طرب انگیز است و شکستن برای دنیا، ننگ و حرمان و درد تباهی به دنبال دارد. آتش عشق تو جان آفرین است و آتش دنیا، سوز شکست و سقوط و طعم تلخ ویرانی دارد. اگر یک پارچه، آه شویم، هم رنگ خدا می شویم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سبزه قبای ما هم پرنده است!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۰۷ ق.ظ

 

از کودکی اسم سفره حضرت موسی بن جعفر را زیاد شنیده ایم و این ذکر مستجاب را که "یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر".

امام مظلوم شیعه را که غربت و سختی بسیار در زندانهای مخوف بنی العباس کشید باید صاحب ملک ایران دانست. هم او بود که وعده داد مردانی پولادین در بلاد قم روزی علمدار مقاومت و عدالت و ستیز با کفر و نفاق خواهند شد که در شدائد روزگار خم به ابرو نمی آورند. خانواده موسی بن جعفر در همه جای ایران نماینده ای دارند که دستگیر و راهگشای مردم است.

امام رضا که پادشاه هدایت و رأفت و کرامت است، معصومه خانوم که بارگاهش دری به سوی جنات الهی است و شاه چراغ که نور مزار شریفش، غبار سیاه فتنه ها را می زداید و...

در هر خطه و استانی حتما به بارگاه یکی از وابستگان خاندان موسی بن جعفر علیه السلام مشرّف شده اید.

اما

در خوزستان، شهر مقاوم دزفول نیز حرمی از این خانواده نورانی برپاست که ذیل بالهای عنایتش، حریم شکوفایی باطن تشنگان حقیقت از جنس شهدا و اولیای الهی است.

امامزاده محمد، برادر تنی امام رضا و حضرت معصومه است؛ پسر حضرت موسی بن جعفر و نجمه خاتون. ردای سبز او در گستره تاریخ، بستر رشد و بالندگی فطرتهای نابی است که در جست و جوی هدایت و رستگاری، سر به آستان عنایتش می سایند.

دزفولی های مهربان، اندیمشکی های جان، اهالی خونگرم شوش و... همجواری این باب رحمت واسعه را ان شاءالله بیش از پیش قدر دانسته و سرمایه معنوی و مادی خویش در فراز و نشیب های لغزنده دنیا و ذخیره ماندگار آخرت قرار خواهند داد.

سبزه قبا در ادبیات ما نام یک پرنده زیباست. سبزه قبای ما هم پرنده ای است از مظاهر اسفار اربعه، که پَر پرواز او سیر آفاق و انفس خلق را به آسمان حق و حقیقت گره زده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کهکشان، روی زمین

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۱، ۰۳:۴۹ ب.ظ

photo_2022-10-23_11-12-48_ce6.jpg

 

پنج شنبه گذشته، سالروز  ورود حضرت معصومه به قم مثل هر سال جشن باشکوهی در این شهر برگزار شد.

خیل عظیم جمعیت که به استقبال کاروان نمادین حضرت رفته بودند صحنه ای پر ابهت و شورانگیز از دلدادگی محبان اهل بیت را رقم زدند.

تماشای صفوف فشرده مردم در صحن های مطهر حرم و خیابانهای اطراف، مرا به وجد آورد. در کنار آن صحنه اشک ریختن مردم با نوای مدح و سرور که در وصف  کریمه اهل بیت و برادر بزرگوارش، امام رئوف خوانده میشد، تصاویری به یادماندنی از مودت بین امت و خاندان کرامت و رأفت و محبت خلق کرده بود.

حیفم آمد این صحنه را بی یاد و نام دوستانم تجربه کنم. گوشی را دست گرفتم و این پیامک را برایشان فرستادم:

"اینجا قیامته

بوی عود و اسپند و دود

گل و عطر و نغمه و سرود

جشن ورود حضرت معصومه ست وسط این همه اشک و ذکر و دعا میشه یاد عزیزان نبود؟!"

امیدوارم همه دوستان و عزیزانی که این مطلب را میخوانند سال بعد در سالروز ورود خانم، در قم حضور داشته باشند و این صحنه های شیرین و بی بدیل را در کام جان بچشند و حلاوتش را سوغات پر برکت عمر خود کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای این شیر خسته دعا کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۵۹ ق.ظ

 

شاه مسعود فغانستان بهداشت و درمان بابل در بیمارستان بستری شد.

مسعود اسدی، پزشک بسیجی خط شکنی است که از بدو اشاعه ویروس کرونا تا آخرین لحظه ای که نای ایستادن داشت پای تخت بیماران ایستاد، همنفس با آنان در تلاطم آه و اشک و توسل و لبخند غوطه خورد و برای مداوای شان از دل و جان مایه گذاشت.

این بسیجی خستگی ناپذیر اما حق دیگری نیز به گردن ما دارد. افشاگری های شجاعانه و مستدل او درباره مدیریت ضعیف درمانی بابل، شهری که بیشترین تلفات کرونایی را در ماههای نخست در سطح استان داشت، تأثیر بسزایی در رفع بسیاری از نواقص ایفا کرد؛ هر چند برای خودش گران تمام شد که بماند برای بعد.

اسد یعنی شیر، مسعود مرید و مقلد امام اسدالله، بیمی از شیطنت عافیت طلبان کنار گود به خود راه نداده است.

دکتر مسعود اسدی را به نفس حقتان دعا کنید. دعا کنید باز هم کلام گرم و سرو رشید قامتش تکیه گاه بیماران بی پناه و دلشکسته باشد و قلم شیوایش در روشنگری و جهاد فرهنگی فی سبیل الله مستدام بماند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

الآن، دعا!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۱ ق.ظ

نوجوان بودیم می رفتیم هیأت، ته مراسم، سینه زنی که می خواست تمام شود یه دوبیتی را همه از حفظ و همنوا می خواندیم و محکم بر سینه می زدیم:

ما که عزادار توایم حسین جان

ریزه خور خوان تو ایم حسین جان

هیأت انصار توایم حسین جان (یا: ما که محبان توایم حسین جان، بسته به نام هیات متغیر بود)

نوکر دربار توایم حسین جان

خوب آهنگ این سینه زنی و ریتم آن قشنگ بود و همیشه در ذهنم ماند و بارها به هر بهانه ای تداعی می شود.

قبل از این شور پایانی، یکی دو بیت دیگر هم خوانده می شد:

شکر خدا که بر درت آمده ام

بهر رضای مادرت آمده ام     (چقدر این بیت شیرین است)

 

 

 

و حرف آخر اینجا زده می شد:

ما مریضیم و شفا می طلبیم

درد داریم و دوا می طلبیم

این یک بیت این روزها زیاد کاربرد دارد. التماس دعا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کبوتر حرم را دعا کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ۰۱:۲۸ ب.ظ

بیمار است و در مشهد بستری است. برای کار خیر رفت جایی که بیماری اش عود کرد. کبوتر حرم امام رضاست و خادم آستان قدس رضوی. از آن آدم هایی است که می توان درباره اش با اطمینان رو کرد به خدا و گفت: انّا لا نعلم منه الّا خیرا.

حلّ در فنای حق است و پای اراده اش در راه حق، استوار. دلسوز خلق الله بود و هست و خواهد بود. دلش در گروی عشق به خدا و معارف وحی، می تپد.

برایش دعا کنید کم نیاورد. عمرش را در خیرخواهی گذرانده، خیرش را از خدا بخواهیم.

او الان به دعای شما نیاز دارد. امام رضا را قسم بدهید به فرزند دلبندش، جواد الائمه، باب الحوائج و مادر بی نشانش فاطمه زهرا که دست حاجت ما را خالی بر نگرداند. مگر جز خدا کسی را داریم و آبرویی جز مهر به اهل بیت برایمان باقی مانده است؟

دخیل أمن یجیب را به پنجره فولاد لطف آقا گره بزنید. التماس دعا...

  • سیدحمید مشتاقی نیا