اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتکاف» ثبت شده است

استاد مهربان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۴۷ ق.ظ

استاد مهربان، ویژه نامه یادبود مرحوم حجت الإسلام و المسلمین مهندسی

 

کتاب استاد مهربان را خواندم. درباره شخصیت مرحوم حجت الاسلام محمدمهدی مهندسی که به همت دوستانش در مجمع عالی حکمت اسلامی منتشر شد.

حدود چهارده سال از فوت این دانشمند بزرگ می گذرد. او را خیلی هایمان به عنوان کارشناس برنامه سمت خدا می شناختیم. همان موقع هم از خبر سکته قلبی و رحلت وی غمگین شدم. سن و سال چندانی نداشت. حکمت خدا را نمی دانم. این آدمهایی که عالم و مفید هستند کاش عمری طولانی تر داشته باشند. کاش لااقل چیزی شبیه فلش وجود داشت وقتی اندیشمندی از دنیا می رود ناگفته هایی که فرصت بیان و ثبتش را نداشته از ذهنش استخراج می شد.

مرحوم استاد برجسته حوزه و دانشگاه و بسیار اهل علم و فضل و اندیشه بود. خیلی ها به چنین مرتبت علمی که دست می یابند تمام وقت و عمر خود را می گذارند برای خواندن و نوشتن و تدریس و تعلیم. کمتر به سفرهای تبلیغی می روند. اما حجت الاسلام مهندسی هیچگاه اسیر باد غرور نشد و هر وقت هر فرصتی که توانست به سفرهای تبلیغی و همنشینی با مردم به خصوص جوانان شتافت. جالب است خانه ای که خرید و در آن نشست متعلق به شهید آیت الله مفتح بود. راه او را در روشنگری و جهاد تبیین ادامه داد. از دنیا که رفت در حجره ای از حرم حضرت معصومه سلام الله دفن شد که قبر شهید مفتح در آن قرار دارد.

قبل از انقلاب بود. از شهر کوچک آباده، می خواست بیاید قم طلبه بشود. همه مخالفت کردند. با هوش و استعدادی که در او می دیدند یقین داشتند دانشگاه برود آینده از آن او خواهد بود. سه روز اعتکاف و مسجدنشینی، عزمش را جزم ساخته بود. می گفت اتفاقا چون استعداد و هوشی از خدا به امانت دارم باید بروم حوزه و خادم مکتب وحی شوم، دین را بشناسم و بشناسانم.

یک پیکان را با قرض و قوله خریده بود. همان را هم دزد برد. پسرش آمد و گفت خبری بد دارم. ماجرا را تعریف کرد. پدر ناراحت شد اما نه از ربوده شدن پیکان که مگر مرتکب گناهی شده ای، غیبت و تهمتی زده ای، حقی را ضایع کرده ای که خبرش بد باشد؟ مال دنیا که عاریه ای بیش نیست.

دوست نداشت جایی از او تعریف و تمجید کنند. زیر پای علامه حسن زاده خم شد و خاک پای او را تبرک برداشت. در کفشداری حرم خانم هم دور از چشم مردم به آرامی دست می کشید جایی که کفشها را می گذارند و بر می دارند، خاک قدوم زوّار اهل بیت را توتیای چشم خود می ساخت. آخرین جلسه تدریسش انگار که گواهی به دلش راه یافته از شاگردانش خواست اگر دیگر عمری به دنیا نداشت شهادت بدهند که محبّ اهل بیت و دلبسته آل الله بود. در بیمارستان بستری بود. درد می کشید. مردمی که او را می شناختند در گوشه گوشه کشور دست به دعا و مناجات بردند. خبر که به گوشش رسید گفت الحمدلله، این کسالت و رنج من باعث شد مردم بیشتر به خدا نزدیک شوند. شاگرد خاص عالم و فیلسوف و عارف گمنام، آیت الله شیخ یحیی انصاری شیرازی بود. استاد خبر فوتش را که شنید گفت مرغی از باغ ملکوت بود که به پرواز درآمد. راستی دنبال کار و اثری درباره شخصیت و خاطرات شیخ یحیی می گردم. چیزی پیدا نکرده ام. درباره او آنچه که شنیده بودم را مدتی پیش نوشته و در وبلاگ منتشر کردم؛ اما صاحب خرد و ره پیموده ای چون او که همه علمای معاصر در وصفش کلامی دارند حیف است اینقدر ناشناخته بماند. رحمت الله به عشاق اباعبدالله. حرم که میروم سری به قبور مراجع می زنم، کنار مزار آیت الله بهاءالدینی راحت ترم. جمع مراجع فقید آنجا جمع است. اسم آن قسمت را گذاشته ام ایستگاه شرمساری! آدم خودش که می داند چه کاره است. بعد میروم کنار مزار شیخ یحیی از او می خواهم آن دنیا همنشینش باشم. می دانم آرزوی بزرگی است؛ اما خدا هم خدای ناممکن هاست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسجد با طعم اعتکاف !

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۳:۴۰ ب.ظ


مسجد با طعم اعتکاف !

 آمده ای اعتکاف که چه بشود ؟! آخرش که چی ؟! می نشستی توی اتاقت زیر کولر کیف می کردی . این طوری بهتر نبود ؟ عبادتت را هم می توانستی همان جا انجام دهی . مگر این جا حلوا خیرات می کنند ؟ آمده ای مسجد . توی این شلوغی . جایت تنگ است . با بعضی ها احساس غریبی می کنی . غذایت شاید مورد دلخواه نباشد و . .  .

خواستیم زحمت شیطان را کم کرده باشیم ! شما حتماً این مسائل را برای خودت حل کرده ای که اینجا آمدی . کوه و دشت و جنگل و دریا هم برای خودش صفایی دارد . همه چیز سر جای خودش . قبول ؛ اما مسجد چیز دیگری دارد . مگر نه ؟! آن هم مسجد با طعم اعتکاف ! احساس می کنی گم شده ای داری . این سه روز فرصت مناسبی است . چه قدر راحت می شود گم شده خود را پیدا کرد .

یک دو سه ... حرکت !

مسابقه دو را که دیده ای ؟ کدام دونده ای است که اول بسم الله بپرد وسط میدان و دِ بدو !

آماتور هم که باشد می داند اول باید خودش را گرم کند . چند بار تمرین نیاز است و . . . وگرنه ماهیچه ها می گیرد و وسط راه جا می ماند . داریم به ماه خدا نزدیک می شویم . نماز بی اذان و اقامه به شما می چسبد ؟ مهمانی خدا مقدماتی دارد . همین الان یک کاغذ و خودکار بگیرید و لیست کنید . برای خرید نه قربان شکلت ! فضائل ماه رمضان را می گویم . ببینید چه قدر . . . . بی خیال ! اصلاً همان لیست خرید ! برای خرید کردن باید لیست بگیری . قبلش باید فکر کنی چیزی از قلم نیندازی و . . . مشدی ! از الان دارند شماره می دهند . هر روز اعتکاف یک شماره است . در مسابقه قرب الهی کسی جایزه بهتری می گیرد که از قبل تمرین کرده و آمادگی بیشتری داشته باشد .

گفتم مشدی ؟!

کی ؟ من گفتم مشدی ؟ ! البته مشهدی های عزیز که عزیز هستند . اما یاد یک موضوعی افتادم که گفتنش خالی از لطف نیست . اتوبوس های مسافرتی مشهد را که دیده اید . بنده های خدا از چه راه های دوری با چه زحمت و خطر و هزینه ای خودشان را می رسانند به پابوس آقا . خدا قبول کند انشالله .وقت نماز صبح چند نفر از اتوبوس پیاده می شوند ؟ تا به حال شمرده اید ؟ بعضی ها انگار کمی ضعف از خودشان نشان می دهند . آخر برادر من ! خواهر من ! امام غریبمان راضی بود می نشستید خانه تان در عوض واجب خدا را به جا می آوردید . بگذارید یک مثال دیگر بزنم . به نظر شما کسی می تواند ادعا کند نماز چهار رکعتی اش درست است فقط رکوعش را انجام نداده که آن هم به جایی بر نمی خورد  ؟!

مسلمانی هم همین است دیگر . همه اجزایش را باید جدی گرفت .

دلم پاک است پس  . . . !

حالا که بحث به این جا کشید بگذارید چند قدم دیگر هم جلو برویم .

باور کنید دل من خیلی پاک است . هیچ قصد بدی ندارم . باور کردید ؟ حالا اجازه بدهید شیشه اتومبیل شما را بشکنم ! دلم که پاک است . قصد بدی هم که ندارم . اصلاً احساس می کنم با این کار به خدا نزدیک تر می شوم !! چرا ناراحت می شوید ؟ مگر نگفته اند به تعداد هر نفر راهی به سمت خدا وجود دارد ؟ حالا حتماً باید نشست و مناجات کرد ؟ باید دوید و دست این و آن را گرفت و خدمتی به مردم کرد ؟ راه که زیاد است . بگذارید ما آسان ترش را انتخاب کنیم . مهم این است که دل آدم پاک باشد !!

راستی اگر این حرف صد در صد صحیح بود دیگر چه لزومی داشت پیامبر و دینی از طرف خدا فرستاده شود ؟

با ایشان هم محرمید ؟!

ای بابا ! خجالت هم چیز خوبی است . اضطرار که می دانی یعنی چه ؟ یکی دارد غرق می شود . مرد باشد یا زن . یکی هم شنا بلد است . او هم مرد باشد یا زن فرقی نمی کند . این جا نجات جان یک انسان از همه چیز مهم تر است . بعد به نظر شما این بابایی که نجات پیدا کرد می تواند برود پیش آن فرد شنا را آموزش ببیند ؟ چه مرد باشد چه زن ؟! دِ نشد ! این جا که ضرورتی وجود ندارد باید مسئله محرم و نامحرمی را در نظر گرفت . حالا روی زبان ها انداخته اند پزشک محرم است . جالب آن که مدتی است تزریقاتی ها هم محرم شده اند !! نه عزیزمن ! حساب حساب است کاکا برادر !! مسائل را قاطی نکنید . بیمار مرد پیش پزشک مرد و بیمار زن هم باید پیش پزشک زن برود . ضرورت های الکی را هم بهانه نکنید مثل شلوغی مطب آقا یا خانم دکتر و . . . فقط اضطرار است که این حریم ها را کنار می زند .

تنها یک وجب !

 حاج خانم ! وضویتان درست بود . حرف نداشت . تمام مستحبات را انجام دادید . آفرین به این توجه و دقت شما . فقط اگر اجازه می دهید یک اشکال کوچک هم بگذارم روی دستتان . نه نه ! گفتم که وضویتان عالی بود . از روی بزرگواری یک لطفی بکنید . وضویتان که تمام شد ، دارید می روید وسط حیات مسجد یا امامزاده اگر ناراحت نمی شوید آستینتان را هم بدهید پائین ! درست نیست بین مردم این طوری راه بروید . عیبی ندارد . نمی دانستید انشالله خدا می بخشد . از این به بعد رعایت کنید .

تبلیغ ، ابلاغ ، بلاغت و . . .

سه روز را برای خدا سپری می کنید . اگر خوش گذشت انشالله همه روزهایتان را با خدا بگذرانید . اعمال این سه روز را خوب بلدید و فضیلت هایش را . راستی دقت کرده اید از این سه روز خدا یکی را با یاد مولود کعبه گره زده اید و یکی دیگر را با پرستار راه کربلا ؟ انگار نمی شود یاد خدا بود و یار اهل بیت نبود . علی علیه السلام سمبل مردانگی و توحید است و دختر گرامی اش مثال برتری طریقت خون بر شمشیر . علی که به ولایت رسید " اکملت لکم دینکم " نازل شد و خدا به رسولش گفت اگر چنین نکنی پس رسالتت را به انجام نرسانده ای (فمابلغت رسالته) . دین در مسیر بی انتهای ولایت است که حیات می یابد .

شیر زن کربلا هم اگر نبود مکتب عاشورا ناتمام می ماند و حقیقت راه اباعبدالله در دل تاریخ دفن می شد . یکی از وجوه اشتراک این پدر و دختر ، " رساندن " است . رساندن یعنی تبلیغ . ابلاغ حقیقت ، شرط اکمال دین است . نهج البلاغه مولا را که خوانده اید ؟

اعتکاف ، می تواند یک رسانه باشد . فرصتی برای نشر معارف آسمانی دین . من و تو هر کدام به قدر توان می توانیم پیام اعتکاف را به دیگران برسانیم . پس بسم الله . . . .  یاعلی .

  • سیدحمید مشتاقی نیا