وقتی به خاطر جیبتان ارزش داشته باشید
راستش را بخواهید پیش ترها از این که گذرم به بیمارستان یا دادگستری بیفتد ناراحت می شدم. همیشه از خدا می خواستم هیچ گاه تحت هیچ شرایطی به عنوان بیمار یا پزشک یا برای عیادت پایم به بیمارستان باز نشود، به عنوان شاکی یا متشاکی یا شاهد یا قاضی گذرم به سیستم قضایی و البته انتظامی نیفتد.
الان مدتی است دعا می کنم پایم به بانک ها هم باز نشود. به کارمندان نجیب بانک و بیمارستان و دادگستری احترام می گذارم اما من تصویر خوبی از فضای بانک ندارم. جز به مشتریان پولدار احترام نمی گذارند. از طرف موسسه ای برای خرید یک ساختمان مدتی پول قابل توجهی در حسابم بود نمی دانید اغلب کارمندان شعبه مربوطه با دیدن من چطور از جایشان بلند شده و حسابی خنده و شوخی داشتند. همین که پول را کشیدم، دیگر تمام شد.
پارتی بازی ها و بی نوبتی ها هم بماند. اذیت و آزار سر اعطای وام البته برای ناآشنایان هم روضه ای غمناک است. غیب شدن های ناگهانی برای تغذیه و امور شخصی و لنگ در هوا نگه داشتن مردم هم غصه دیگری است. مطلب داخل تصویر را که در یک کانال تلگرامی دیدم داغم تازه شد.
راستی امروز به یکی از شعبات بانک رفته بودم. اینقدر جمعیت زیاد و به هم فشرده بود که کل پروتکل های بهداشتی ستاد مبارزه با کرونا پودر شد رفت هوا.