آرشیو فروردین 91 اشک آتش
اگر چه سر تا سر مازندران لاله آباد است؛ اما این اسم فعلا به یکی از مناطق حاشیه ای شهرستان بابل اطلاق می شود. لاله آباد از مجموعه روستاهایی در مسیر جاده بابل – آمل تشکیل شده که پیش از پیروزی انقلاب به منطقه " سپاه دانش " شهرت داشته است.
ماه گذشته، نخستین جلسه جامعه روحانیت منطقه لاله آباد تشکیل شد. این منطقه که دارای امام جمعه مستقل نیز می باشد از سال تحصیلی جدید، حوزه علمیه مستقلی را نیز تجربه خواهد کرد. در نهمین دوره از رقابت های مجلس شورای اسلامی در شهرستان بابل، دکتر مومنی کاندیدای مورد حمایت مردم و نخبگان این منطقه بود که به رغم برخورداری از حمایت های بی دریغ اهالی لاله آباد – که انگیزه های قومیتی را باید محرّک اصلی آن دانست – توفیقی در این دوره از رقابت ها به دست نیاورد. شنیده های موثق حاکی است حجت الاسلام فلاح عضو محترم شورای شهر بابل، کاندیدای دوره آتی انتخابات مجلس از این منطقه خواهد بود.
تحلیل و بررسی مجموعه قرائن موجود و اذعان های چندباره برخی از فعالان اجتماعی این منطقه، حکایت از پیگیری خاموش طرح استقلال لاله آباد از شهرستان بابل دارد.
باید صبر کرد و دید کسانی که جدایی منطقه بندپی از بابل را - که از نظر وسعت جغرافیایی و جمعیتی، قابل توجیه به نظر می رسید – خیانت نامیدند اینک در قبال حرکت نرم و غافلگیر کننده یاران نزدیک خود در پیگیری استقلال لاله آباد، چه واکنشی نشان خواهند داد!
با پایان دوران دفاع مقدس و تغییر فضای فرهنگی جامعه در سال های پس از جنگ که ناشی از سیاست های ضدارزشی دولت های وقت بود، مدیران عرصه فرهنگ، به دنبال راهکاری بودند تا ضمن احیای حال و هوای معنوی سال های جهاد و شهادت، جوانان این مرز و بوم را با معارف به جا مانده از دوران حماسه و ایثار، آشنا نمایند.
اردوهای خودجوش دیدار از مناطق عملیاتی که شکل گرفت، متولیان فرهنگی، به نیکی دریافتند که این ابتکار مردمی، بهترین فرصت برای ترویج فرهنگ گرانسنگ دفاع مقدس محسوب می شود.
مدتی است که مغزهای متفکر عرصه فرهنگ به دنبال راهکاری می گردند تا با اجرای آن مانع از فراموشی حس و حال و آموزه هایی شوند که در اردوهای راهیان نور برای نسل جدید جامعه حاصل می شود. طرح های متعددی برای تداوم بخشیدن به معنویات و معارف نهفته در بطن اردوهای راهیان نور مورد آزمایش قرار گرفت و هزینه هایی صرف شد که شرح آن فرصتی جدا طلب می کند.
با خبر شدم برادر غیرتمند و آزاده و پژوهشگر عرصه دفاع مقدس، جناب حسین آقای منصف با اراده پولادین خود در نظر دارد طرح ابتکاری سفرهای یک روزه راهیان نور استانی را برای نخستین بار در شرق مازندران اجرا نماید.
موسسه حماسه هشت که نخستین موسسه خصوصی در عرصه پژوهشی دفاع مقدس محسوب می شود به سرپرستی محمدحسین منصف اردوی راهیان نور استانی را در روز هشتم اردیبهشت ماه جاری کلید خواهد زد. این اردو از گلزار شهدای بابل آغاز گردیده و از منزل خلبان شهید احمد کشوری در کیاکلا، مزار سیدمجتبی علمدار در ساری، روستای ولشکلا مزار دانشجوی شهید حسین بهرامی از همرزمان سید حسین علم الهدی بازدید داشته و در روستای کیاپی،دهکده جهانی فرزندان روح الله، به پایان خواهد رسید. شرکت کنندگان این اردوها در این سفر با روایت ها و شنیدنی هایی مواجه خواهند شد که بی اغراق، تا کنون در هیچ اثر مکتوب یا مصوری، نخوانده و ندیده اند.
غیرت، ابتکار و ارداه این فعال عرصه فرهنگی دفاع مقدس، بسیار ستودنی است. انشالله به زودی شاهد الگو گیری همه نهادهای فرهنگی مرتبط با دفاع مقدس در سراسر کشور از این حرکت کم هزینه اما پر بار و سازنده خواهیم بود.
گفتنی است حسین منصف پیش از این، راه اندازی خودجوش نخستین پیاده روی زائران حرم امام (ره) در شمال کشور را نیز در کارنامه زرین فعالیت های فرهنگی خود ثبت کرده و به عنوان باقیات الصالحاتی ارزشمند و ماندگار از خود به یادگار گذاشته است.
کتاب خاطرات سید محمود دعایی، عضو ژورنالیست جبهه اصلاح طلبان مدتی است که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) منتشر شده است. این که کجای وظایف موسسه مذکور اقتضای آن را دارد که وارد حریم کاری مرکز اسناد انقلاب گردیده و به انتشار تاریخ شفاهی شخصیت های سیاسی بپردازد نکته ای است که در جای خود قابل تأمل می باشد.
در ابتدای این کتاب، حجت الاسلام دعایی به بیان علت ثبت خاطرات خود پرداخته و آن را علی رغم میل باطنی خود متأثر از اصرارهای جناب سید حسن خمینی توصیف می نماید.
سید محمود دعایی با استفاده از افعال ماضی، ارادت و نگاه خود به موقعیت و جایگاه سید حسن را – که منجر به پذیرش دعوت او برای ثبت خاطراتش شده - به گونه ای برمی شمارد که خواسته یا ناخواسته پرده از برنامه اصلاح طلبان برای آینده سیاسی نواده حضرت امام بر می دارد. به این عبارت در صفحه دوم کتاب خوب توجه کنید:
" البته به این نازنین {سید حسن} که در ابتدای شکوفایی علمی و دوران آغازین حضور اجتماعی اش بود سخت دلبسته بودم و به تناور شدن و بالیدن موفق وی در صحنه صدرنشینی خاندان معنوی و میراث جاودان خمینی کبیر امید داشتم ..."
به نظر شما منظور دعایی از عبارت خاندان معنوی و میراث جاودان خمینی چه چیزی می تواند باشد که سید حسن باید خود را برای صدر نشینی آن آماده کند؟!
بچه های "یازهرا"
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم فروردین 1391 ساعت 19:3 شماره پست: 1008
متولد فریدونکنار بودم و در حوزه علمیه شهر مقدس قم، درس می خواندم. جنگ که شد به جبهه رفتم. ظهر روز بیستم بهمن سال شصت و چهار بود که به ما خبر دادند، خود را به سرعت برای عملیات آماده کنیم.
قدبلندها را جدا کردند و یک بار دیگر، آموزش غواصی را مرور کردیم. شب عملیات، که به اروند زدیم، آب، سرد و خروشان بود. صدای برخورد دندانهایمان را میشنیدیم. هنوز عملیات شروع نشده بود. دوباره از آب بیرون آمدیم. دستانمان از سرما بیحس شده بود و نمیتوانستیم لباسهایمان را عوض کنیم. با یک قاشق مشترک، عسل میخوردیم تا بدنمان کمی گرم شود.
خبر دادند آقا مرتضی قربانی، فرمانده لشکر کربلا از محضر امام به اینجا آمده است. بچهها دورش حلقه زدند و او را غرق بوسه کردند. یک گونی عطر آورده بود. میگفت: از طرف امام است. امام فرموده بود: به فرزندان عزیزم بگویید از شب عملیات تا فردای آن، سر سجاده، برایتان دعا میکنم و از خدا میخواهم حرف دل این پیرمرد را اجابت کند...
پیام امام را که شنیدیم، شور و حالمان چند برابر شد. توسل بچهها دیدنی بود. گریه میکردند. دستی به آب زده و زمزمه میکردند: تو که مهریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودی، تو که از فراتی، به بچههای زهرا (سلام الله علیها) وفادار باش...
هوا ابری شد و باران گرفت. با نام مقدس فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عملیات را آغاز کردیم، عملیاتی که حیرت تحلیلگران نظامی دنیا را به دنبال داشت.
راوی: حجه الاسلام مسلم شفیعپور
" توی اون بمباران شدید هفت تپه، سه نفر از بچه های گردان بهداری شهید شدن: شهید فرامرز زرّودی، شهید جعفر پورمند و شهید سید مرتضی حجازی. سیدمرتضی بچه گلوگاه بود. جعفر هم بچه قائم شهر بود. اینا از بچه های آموزشگاه بهیاری بابل بودن که با هم تحصیل می کردیم. سیدمرتضی و جعفر خیلی با هم دیگه بودن. هر دو تا عهد کرده بودن با هم به شهادت برسن. بچه هایی که بودن می گفتن فاصله شهادت اینا به بیست ثانیه هم نکشید؛ اول سیدمرتضی افتاد و پشت سرش جعفر! روز قبل از این قضیه که روز اربعین شهادت امام حسین علیه السلام بود، شروع می کنن به مداحی و سینه زنی. بعد یه دوربین گرفتن و شروع کردن به عکس گرفتن. یه روز قبل از شهادتشون با همه بچه ها خداحافظی کردن؛ گفتن ما داریم می ریم. ما همه می خندیدیم. می گفتیم شما واقعاً دیوونه شدین! گرمای هفت تپه شمارو اذیت کرده، خیلی هم سینه زدین، مثل این که دیگه دیوونه شدین. آخه کجا می خواین برین؟! اون شب، بچه ها بهشون خندیدن اما وقتی فرداش بمباران شد و فردا شبش اونا رو توی نمازخونه گردان آوردن تا باهاشون وداع کنن، تازه متوجه شدن که اینا چه سر و سرّی با خدا داشتن "
هفت تپه، روایت ناخوانده منتشر شد. این اثر از آن دست کتاب هایی است که باید با حال خوانده شود. یعنی اگر حالش را ندارید این کتاب را دست نگیرید؛ اما اگر کتاب هفت تپه به دستتان رسید و شروع کردید به خواندنش و حالی هم داشتید احساس می کنید وسط مجلس گرم روضه نشسته اید و پنجه دلتان به ضریح دلدادگی حضرت عشق، دخیل بسته است. هفت تپه، عقبه ای برای عاشقانه های رزمندگان سپاه کربلا بود. اجحاف ما در احیای آن، غبار فراموشی را بر این آمادگاه معنوی فرزندان روح الله پاشید. دست حسن حقیقیان، علی نیک عهد و همه کسانی که در گرداوری و انتشار این مجموعه نفیس قدمی برداشتند، درد نکند. نه تنها به بچه های مازندران و گلستان که به همه ارادتمندان ساحت شهدا توصیه می کنم خود را از لذت مطالعه این اثر ماندگار محروم نسازند. البته انتشارات حدیث مهتاب چند اثر دیگر هم در راستای ترویج فرهنگ ناب ایثار و شهادت منتشر کرده که برای کسب اطلاع بیشتر و تهیه آنها حتماً با این شماره ها تماس بگیرید:
2190267 0111– 2195420 0111- 09113130462
پیاده روی هفتگی "عدالتخواهان" در تهران و قم
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم فروردین 1391 ساعت 23:5 شماره پست: 1006
یک نگاه گذرا به سطح خیابان ها و معابر شهرستان بابل ممکن است هر رهگذری را به این نتیجه برساند که در این شهر، شورای شهر تشکیل نشده است.
1- چاله ها و فرورفتگی های آسفالت، منحصر به سطح محلات شهر نبوده و گاه در اصلی ترین خیابان های شهر نیز به چشم می خورد. این مشکل بعضاً باعث تمسخر مسئولان شهر توسط مسافران و رهگذران غیربومی می گردد.
2- نظارت بر تاکسیرانی از وظایف معطل مانده شورای شهر بابل است. در ساعت پر رفت و آمد، با وجود ازدحام مردمی که قصد جا به جایی با وسایل نقلیه عمومی را دارند تعدادی از تاکسی ها بی واهمه از نظارت مسئولان، در مقابل شهروندان توقف کرده و تنها مسافران دربستی را سوار می کنند.
3- پیاده روها به خصوص در کمربندی ها به تصرف تعمیرگاه ها درآمده است. البته واژه کمربندی به دلیل توسعه سریع منازل مسکونی و محلات، در شهر بابل معنای خود را از دست داده و به خیابان های مرکزی شهر تبدیل شده است. با این وصف، تعداد قابل توجهی از عابران در این به اصطلاح کمربندی های شهر، مجبور به پذیرش خطر و تردد در سطح خیابان ها هستند.
4- رودخانه ای که از محله های اصلی شهر می گذرد و در واقع استعداد تبدیل شدن به یکی از جاذبه های گردشگری بابل را دارا بوده و می تواند به عنوان اولیت اصلی در برنامه زیباسازی شهر مورد توجه قرار بگیرد به دلیل بی توجهی مسئولان، تبدیل به کانال بزرگ فاضلاب گردیده و بهداشت عمومی را نیز به مخاطره انداخته است. ساده ترین و سریع ترین اقدام شورای شهر در این خصوص مسدود کردن خروجی فاضلاب منازل و مغازه هایی است که راهی این رودخانه می شود.
5- ...
یکی دیگر از وظایف شورای شهر توجه به فعالیت های فرهنگی و استفاده از نمادهای ارزشی است که قصه و غصه ای جدا از این مقال طلب می کند. واقع امر آن است که به نظر می رسد بخش عمده ای از اعضای محترم شورای شهر بابل به دلیل عضویت و فعالیت در محافل و حلقه های مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی توان و حوصله پرداختن به مسائل و مشکلات آشکار شهر را ندارند. به این دوستان برادرانه توصیه می کنم در صورت عدم توانایی در انجام تعهداتی که بر عهده گرفته اند هر چه زودتر با شجاعت و مردانگی از اشغال صندلی های شورای شهر انصراف دهند. البته مشکل اصلی در وقوع چنین مسائلی ضعف شهروندان در آشنایی با حقوق شهروندی و اجتماعی خود است. متاسفانه بسیاری از مردم بابل شهردار و اعضای شورای شهر خود را نمی شناسند تا لااقل در صورت مواجهه با آنها در محافل اجتماعی به طرح مطالبات خود بپردازند.
متولیان و فعالان مساجد شهر نیز در برقراری ارتباط مسئولانه بین اعضای شورای شهر و مردم می توانند نقشی سرنوشت ساز ایفا کنند.
درباره امام جمعه بابل
به زودی در همین وبلاگ می خوانید
قلاده های طلا و مس!
+ نوشته شده در شنبه دوازدهم فروردین 1391 ساعت 19:30 شماره پست: 1004
هفته گذشته قلاده های طلا را به میزبانی دوست خوبم حسن حق حقیقی (وبلاگ به همین سادگی) در سینما شقایق بابلسر تماشا کردم. فیلم زیبا و سرشار از نکته های تاریخی بود که حقانیت و مظلومیت نظام را تا حدودی به اثبات می رساند. در این فیلم نقش مستقیم برخی آقازاده ها و خانم زاده ها! در شکل گیری فتنه شوم88 به صراحت مورد اشاره گرفته است. همین قدر که این فیلم داد ضدانقلاب را در آورده است نشان از هدف گیری دقیق سازندگان آن دارد. باید به ابوالقاسم طالبی دست مریزاد گفت و از این فیلم حمایت کرد؛ اما نباید فراموش کرد قلاده های طلا همه آن چیزی نیست که باید درباره اصل و فرع نقشه های دشمن در فتنه88 گفته می شد. اخراجی های3 با تمام نقاط ضعفی که داشت پله نخستی بود برای آن که دریچه ای به زوایای فتنه دشمن گشوده شود. پایان نامه حامد کلاهداری نیز گامی در همین راستا بود. با هموار شدن این مسیر، قلاده های طلا قدمی مهم و جدی در تبیین حقایق تاریخی و مستند فتنه برداشت. اینک نوبت دیگر فیلم سازان متعهد کشور است که زوایای ناگفته دیگری از توطئه های پیچیده دشمن را آشکار کنند.
در این بین نکته ای که بسیار قابل توجه است حضور مشتاقانه تماشاگرانی در سینماهاست که در ظاهر امر و بر اساس نوع پوشش خود و البته به زعم ما نباید نسبتی با آرمان های انقلاب اسلامی داشته باشند. بعد از سخنان امید بخش حضرت آقا در حرم قدس رضوی، حضور این دست از حامیان خاموش انقلاب در صف تماشای قلاده های طلا، دومین اتفاق خوش سال نود و یک محسوب می شود که طلیعه آغاز دهه عدالت و معنویت را نوید می دهد.
در شهرک دویجی، رو به روی پتروشیمی بصره، داخل سنگر نشسته بودم. محمد جواد گلی و علی جعفری را دیدم که به طرفم میآیند. دنبال سنگر خالی میگشتند. گفتم: از همین مسیر که آمدید، برگردید. بیست متر آن طرفتر در دل خاکریز، سنگر خالی هست.
چند متری رفته بودند که خمپارهای آمد و جلوی پایشان منفجر شد. گلی هر دو پایش را از دست داد و خون شدیدی از او میرفت. یک دست و دو پای جعفری هم قطع شده بود. زود خودم را رساندم بالای سرشان. احساس کردم حال گلی وخیم است. با حالی گرفته و محزون گفتم: اگر شهید شدی شفاعت مرا فراموش نکن.
محمدجواد گلی با تمام دردی که در وجودش موج میزد، لبخندی زد و به شوخیگفت: تو را شفاعت کنم؟! تو اگر نمیگفتی برگرد این بلا سر ما نمیآمد! آن دنیا به خدمتت میرسم...!
وقتی او را به عقب منتقل میکردند به آرزوی دیرینهاش رسید. علی جعفری هم اکنون جانباز هفتاد درصد است.
راوی: اسماعیل حیاتبخش
خون و کشک!
+ نوشته شده در شنبه پنجم فروردین 1391 ساعت 20:37 شماره پست: 1002
سال نود، یک ویژگی منحصر به فرد داشت. این ویژگی، مهر ختام زیبایی بر یک دهه مجاهدت و ایستادگی ملت شریف ایران بود. شهادت احمدی روشن یک بار دیگر حال و هوای سال های حماسه و ایثار را در فضای کشور زنده کرد. این شهید نسل سومی، جوانی خودساخته و بسیجی بود که وجود خود را با رنگ و بوی شهدا آراسته بود. مادر و پدر و همسر شهید نیز انسان هایی فرهیخته و حماسی بودند که با کلام و کردار و نوشتار زینب گونه شان فرهنگ شهادت را در جامعه احیا کردند. خانواده شهید در نامه ای خطاب به مقام معظم رهبری از این دعای قدیمی استفاده کردند: اللهم تقبل منا هذاالقربان.
همسر دانشمند شهید مصطفی چمران نیز در هنگامه مواجهه با پیکر غرق در خون وی دست به آسمان برد و همین دعا را بر زبان جاری کرد. این حس و حال تغییرناپذیر وارثان شهادت، پیش بینی بزرگ و تاریخی امام عظیم الشأنمان را یاداور می شود که خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست.
ما نیز همیشه باید این دعا را بر زبان جاری کنیم که خداوندا نعمت شهادت را از مردم ما نگیر.
تابستان سال 88 محمد گلدوی نیز با خلق حماسه سیستان، طریقت شیرین وصال را در غبار مکدر دنیازدگی، شفاف ساخت. او با ایثار خود در به آغوش کشیدن مهره خودفروخته ای که جلیقه انفجاری به تن کرده بود جان ده ها نفر از نمازگزاران مسجد علی بن ابیطالب زاهدان را نجات داد و خودش شهد شهادت نوشید. محمد گلدوی دو فرزند کوچک داشت. او را از جهاتی می توان از حسین فهمیده بالاتر دانست. حسین فهمیده مجرد بود و محمد گلدوی زن و بچه داشت. فهمیده در حال و هوای ابتدایی انقلاب بود اما محمد گلدوی با آفرینش حماسه ای سترگ در سال 88 به دنیا فهماند که سی سال تهاجم فرهنگی غرب مساوی است با کشک!
تمام بالا و پایین پریدن های صدها شبکه ماهواره ای دنیا فقط به خاطر آن است که نعمت شهادت را از ملت ما سلب کنند. اما پیر خمین به حق وعده داد که این راه کور شدنی نیست. هم او به ما فهماند که باید پا جای پای رهبری سیزده ساله به نام حسین فهمیده گذاشت تا انقلاب زنده بماند.
دهه هشتاد و سال نود با حال و هوای شهادت به پایان رسید. برای دهه نود آقا طلیعه عدالت را نوید داد. خدا کند سیاسیون غوغاسالار و منفعت طلب ما مجالی برای توجه به مساله اولویتمندی همچون تحقق عدالت و معنویت در جامعه باقی بگذارند.
- ۹۱/۰۱/۱۹