اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۸۵ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

پالتوی پوست خز، برای زن صیغه ای بریتانیا!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۱ ب.ظ

دستبوسی محمد رضا شاه از ملکه انگلیس - جهان نیوز

 

یکی از نکات تاریخی که گاهی ذهنم را به خود مشغول میکرد این بود که جناب شاه بالاخره یک انسان بوده و ادعای زعامت و دلسوزی برای یک مملکت را داشته. یک انسان لااقل در قبال پدر خودش حس تعهد و علقه دارد و از ظلم به او ناراحت شده و درصدد جبران آن بر می آید.

برایم عجیب بود در کل زندگی محمدرضا شاه پهلوی، یک بار ندیدم موضعی رسمی بر ضد کشور انگلیس گرفته باشد. او با چشم خود دید که دولت بریتانیا دست به اشغال خاک میهن زد، قحطی و مشکلات مختلف را برای مردم به بار آورد، پدر او را از سلطنت ساقط کرد و به تبعید فرستاد تا اینکه نهایتا در نقطه ای دوردست مرد. اینها را محمدرضا دید باز هم حاضر نشد بر ضد انگلیس ولو در حد یک جمله حرفی اعتراضی بزند که مثلا چرا با مردم و خاک کشور ما چنین کردید؟ این چه بلایی بود سر پدر من درآوردید؟ و... چقدر ممکن است یک مرد بی غیرت و اخته باشد؟

این روزها مشغول خواندن کتاب خاطرات دنیس رایت کاردار و سفیر اسبق بریتانیا در ایران هستم. این کتاب توسط واحد تاریخ شفاهی بخش فارسی دانشگاه هاروارد در مصاحبه با دنیس رایت منتشر شده است. ناشر ایرانی هم یک جورهایی در مقدمه کتاب فهمانده که خیلی هم با سیاستهای جاری کشور همراه نیست؛ بگذریم.

دنیس رایت در صفحه 62 این کتاب میگوید:

"... به هر حال ما مجادله کلامی دشواری داشتیم، چون شاه خیلی فوری به من گفت که از آنجا که او تجهیزاتی که استحقاقش را داشته نگرفته، از پیمان بغداد و متحدانش مأیوس شده. ترکها و حتی افغانها، که در پیمان هم نبودند، بهتر عمل می کردند و این بود که او مأیوس شده بود و می خواست با روسها وارد پیمان شود. من هم گفتم که اگر او این کار را بکند، پیش از هر چیز این پایان پیمان بغداد خواهد بود و این را گفتم که نهایتاً این پایان پادشاهی شما خواهد بود! روسها پادشاهان را دوست ندارند. او گفت شما مانند یک زن نشانده (موقت) با من رفتار می کنید. یادم هست که به او گفتم خب اعلیحضرت، اگر زنان نشانده رفتار خوبی داشته باشند، گاه گاه پالتو پوست خزی هم نصیبشان می شود!"

توجه داشته باشید که گفتگوی فوق مربوط به زمانی است که دنیس رایت کاردار بوده و هنوز به سمت سفیری بریتانیا منصوب نشده بود. این طرز صحبت کردن یک دیپلمات انگلیسی در سطح کاردار با مقام اول مملکت ماست که بوی تحقیر و تهدید آن بلند است. یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی -فارغ از نقدهایی که به بعضی عملکردها و رویکردها وارد است- همین نفی سلطه استکبار و نه گفتن به ابرقدرتهاست تا اجانب برای مسئولان ما تصمیم نگیرند. قبلا در خاطرات مرحوم امینی که توسط کیهان لندن منتشر شده خوانده بودم که خودش میگفت با پشتیبانی آمریکا به رغم مخالفت شاه به عنوان نخست وزیر ایران تعیین شده بود!

مطلبی که میخواستم خدمتتان عرض کنم تا این جای کار تمام شد؛ اما اگر زحمتی نیست این چند خط را هم از صفحه 58 خاطرات دنیس رایت بخوانید، بدک نیست. تحلیل و تفسیرش هم با شما. او بعد از یک گردش کامل در ایران و سنجش تفکر و دیدگاههای مردم جهت تهیه گزارش به لندن اینگونه میگوید:

" من برگشتم و جداً توصیه کردم که به خاطر سوءظن ایرانیان که به قرن نوزدهم و آنچه کنسولها در کشورشان کرده بودند، به ویژه در جنگ اول و دوم جهانی و زمانی که سر و کار آنها با قبایل افتاد و مواردی مانند آن بر می گشت، ما نباید هیچ کنسولگری را بازگشایی کنیم، مگر جاهایی که جوامع بریتانیایی بزرگی باشند، که آن زمان هم چنین نبود، به استثنای خرمشهر که گفتم فکر میکنم باید به خاطر صنعت نفت و اینکه در دست داشتن نبض افکار عمومی در خوزستان خیلی مهم است، آنجا کسی را داشته باشیم. این توصیه پذیرفته شد..."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بهتر نیست قانون همیشه ملاک باشد؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۶ ق.ظ

مشمولین قانون کار و اداره کار چه کسانی هستند؟

 

خانم هدی نتاج را دورادور میشناسم. در حد اینکه خواهری جوان اهل بابل و پرانرژی در عرصه خبرنگاری و فعالیت رسانه ای است، به نظر می رسد آدم مستقل و با شهامتی باشد که حفظ حقوق شهروندی از دغدغه های همیشگی اوست. از آن دست خبرنگارهایی هم نیست که پولی بگیرند و خبری را سفارشی کار کنند یا در ازای سکوت مقابل قانون شکنی ها و تعدی ها باجی بستانند و...

اولین بار که نام این خواهر بزرگوار را شنیدم چند سال پیش در فضای مرحوم تلگرام بود. البته مرحوم از نگاه من که با فیلترشکن ها رابطه خوبی ندارم. یک سازمان یا مجموعه ای که الان اسمش یادم نیست از این خبرنگار جوان بابت مطلبی شکایت کرده بود. حسین آقای منصف بود که اول بار مطلبی در حمایت از خانم نتاج نوشت، پشت سرش مطلب دوم را من نوشتم و از نهاد شاکی انتقاد کردم. همین الان هم ببینم کسی یا مجموعه ای به خاطر انتقاد از حوزه کاری و عملکرد خود پای خبرنگاری را به دادگاه می کشاند با هر گرایش و سلیقه ای که باشد وظیفه میدانم به سهم خود دخالت کنم.

دو سه روز پیش ویدیوی کوتاهی از خانم نتاج منتشر شد که ایشان بدون رعایت پوشش شرعی و قانونی حجاب در حال توضیح پیرامون مشکل روستای انجیلسی و دپوی مخرّب و ویرانگر میلیونها تن زباله در طبیعت زیبای آن بود.

این قلم نیز بارها در خصوص منع شرعی و قانونی دفن زباله در روستای انجیلسی و خسارتهای زیانبار آن به طبیعت منطقه یادداشتهایی داشته و به طور میدانی نیز در ارتباط با بعضی مسئولان پیگیر حل این مساله بوده است.

هر کس دلش برای قانون و طبیعت و حقوق عامه میتپد باید این پدیده شوم را محکوم نموده و مسئولان استان را که به بهانه حفط طبیعت اقدام به تخریب کلبه ساکنان قدیمی جنگل می نمایند، بخاطر سکوت و بی عملی در خصوص صدور رأی دادگاه و منع قانونی و زیانبار دفن زباله در انجیلسی مورد شماتت قرار دهد.

اما خواهر بزرگوار ما مستحضر باشد که قانون، خوب یا بد، قانون است و راه اصلاح هر قانونی که خوشایند ما نیست در گرو قانون شکنی که در نهایت منجر به هرج و مرج میشود قرار ندارد. کما این که دوستان فعال مدنی و محیط زیست نیز از طریق قانون موفق به اثبات منع و حرمت دفن زباله در طبیعت گردیدند و الگویی مناسب و زیبا از قانون مداری برای اصلاح معضلات جامعه را ترسیم نمودند. اگر هم قانونی را قبول نداریم و راهی هم برای تغییر آن نمی بینیم فارغ از میدان بحث و استدلال علمی و کرسی آزاداندیشی که همیشه باز است، تقابل با قانون و عرف، مصداق بارز هنجارشکنی و منافی تعهد شهروندی در رعایت نظم اجتماعی است.

به یقین ارتکاب خطا و بی احترامی به قانون با داعیه قانونمداری سازگار نیست.

به همان دلیل که رفتار مسئول هنجار شکن رانت خوار باندباز و نجومی بگیر هر چقدر هم که بر حفظ حجاب و عفاف اصرار بورزد از نظر منطق، نکوهیده و متناقض شمرده میشود کشف حجاب و بی حرمتی به شرع و قانون به رغم تأکید بر اجرای قانون در حیطه ای دیگر مثل محیط زیست و ... نیز قابل قبول نخواهد بود.

حمایت ما از قانون نباید بر مبنای سلیقه و میل و نفع شخصی و مصلحتی باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طبقه بالا!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۱۰ ق.ظ

وقتی اشرافیت در مقابل چشم مستضعفین جولان میدهد!

 

این مطلب جالب و تأسف بار را در یکی از گروههای مجازی خواندم:

یک تجربه دردناک شخصی از دنائت طبقه مزخرف برخوردار

🔺الان که دارم این یادداشت را می‌نویسم پشت در اتاق عمل منتظر نشسته‌ام که بعد از ریکاوری عمل لوزه‌ی سوم علی‌رضا پسر سه ساله‌ام به دیدنش بروم. بعد از اینکه شب‌های زیادی علی‌رضا نمی‌توانست بخوابد و مداوما در خواب خرخر می‌کرد و قرار نداشت بعد از دیدن چند پزشک اطفال و آسم و آلرژی و گرفتن عکس نهایتا یکی از اقوام لطف کرد و گفت از یک پزشک خوب گوش و حلق و بینی برایتان وقت گرفتم. کارت ویزیت جناب پزشک را که دیدم متوجه شدم که دکتر محمد فرهادی‌ست که در دهه شصت و هفتاد و نود سالها وزارت علوم و بهداشت این مملکت را بر عهده داشته. وقتی که علی‌رضا را معاینه کرد و عکس را دید گفت که باید سریع‌تر عمل شود و همین فردا به بیمارستان عرفان بیایید. من هم به حساب تجربه‌ی عملهای قبلی و به امید بیمه تکمیلی برگه پذیرش بیمارستان را گرفتم و قبل از بیرون آمدن برای ایجاد آشنایی گفتم که هیئت علمی پژوهشگاه وابسته به وزارت علوم هستم.

 

🔺بلافاصله بعد بیرون آمدن از مطب، از نگرانی هزینه‌ها با بیمه تکمیلی آسیا تماس گرفتم تا معرفی‌نامه بگیرم. گفتند اگر طرف قرارداد باشد همانجا آنلاین انجام می‌شود. با بیمارستان عرفان تماس گرفتم، گفت ما طرف قرارداد هستیم و مشکلی نداریم ولی آقای دکتر فرهادی قبول نمی‌کند و هزینه شما هم حدود ۲۰ تا ۲۵ میلیون می‌شود. جا خوردم چون تابه‌حال چنین چیزی را نشنیده بودم. چون روی بیمه حساب کرده بودم و تأمین چنین هزینه‌ای -که بیشتر از حقوق یک ماه هیئت علمی من است- به هیچ وجه برایم ممکن نیست مخصوصا که چوب خط قرضم هم این روزها حسابی پر شده، با منشی دکتر تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. گفت نه اصلا چنین مشکلی تا به حال نداشتیم و خیالتان راحت. ما هم با توکل به خدا صبح سحر به بیمارستان آمدیم و پذیرش هم ما را به صندوق فرستاد. به صندوق گفتم که بیمه تکمیلی آسیا هستیم. صندوق گفت آقای دکتر فرهادی قبول نمی‌کنند. با منشیش تماس گرفتم که خداروشکر جواب داد و گفت بگو خودشان تلفنی از آقای دکتر استعلام کنند. به صندوق همین را گفتم با دکتر  تماس گرفت. گوشی تلفن را که گذاشت گفت دکتر گفته‌اند بیمه را قبول ندارم و دیگر با من تماس نگیرید.

 

🔺خیلی ناراحت و عصبانی شدم. جناب وزیر سابق با اهانت داشت می‌گفت تا نقدی ندهی بچه را درمان نمی‌کنم. داشتم فکر می‌کردم که با این حساب باید بیمارستان را ترک کنیم و جواب عطیفه، همسرم را چه باید بدهم و چند ماه دیگر باید علی‌رضا این ناراحتی لوزه و بدخوابی را تحمل کند تازه اگر دوباره با همین مسائل بیمه و اینها موجه نشویم. گفتم شاید اگر به جناب طبیب اعظم شرایطم را بگویم که هیئت علمی هستم و حقوقم کفاف پرداخت نقدی نمی‌دهد با توجه به اینکه ایشان وزیر علوم هم بوده راضی شوند که مثل همه پزشکان دیگر در کار بیمه و بیمارستان مداخله نکنند. رفتم دم در اتاق عمل و به منشی اتاق عمل گفتم که الان باید علی‌رضا بستری شود ولی جناب دکتر هنوز اجازه نداده‌اند که با بیمه هزینه پرداخت شود. لطف کرد و تلفی تماس گرفت برایم. خواهش کردم که گوشی را بدستم بدهد ولی چند ثانیه‌ای گوشی را گذاشت و گفت دکتر گفته‌اند ایشان صبح تا حالا چند بار بحث کرده و نمی‌شود و گوشی را قطع کرده. خون خونم را می‌خورد. با اینحال یک ساعتی دم در اتاق عمل و رختکن پزشکان بین طبقه دو و سه رفتم و آمدم تا حضوری ایشان را ببینم. بعد یک ساعت فهمیدم که ایشان از در پشتی خصوصی دیگری رفته و از منشی اتاق عمل هم که خواستم ایشان را حضوری ببینم گفت دیگر داخل اتاق عمل شده‌اند. با خودخوری و لعن و نفرین همه چیزی که از حقوقم مانده بود را به علاوه چند میلیونی که با رو انداختن به چند نفر گرفتم روی هم گذاشتم و پول را دادم تا بالاخره ساعت ۱۰ بگذارند علیرضا بستری شود. به ابوی چیزی نگفتم چون هم رویم نمی‌شد و هم خوب می‌دانستم که به جای همدردی و تأسف از رفتار پزشک و مملکت آشغالی که ساخته‌اند و نگرانی از حال بچه شروع خواهد کرد به شماتت خودم و اینکه چون عرضه اداره زندگی خودم را ندارم سربار دیگران شده‌ام.

 

🔺عمل که تمام شد صدایم کردند و جناب دکتر محمد فرهادی با تبختر آمد که بگوید عمل تمام شد، بچه گریه می‌کند و بروید ساکتش کنید. گفتم از رفتار صبح شما خیلی دلگیر شدم اگر شما هیئت علمی هستید من هم هیئت علمی هستم مضافاً که شما بیست سال هم در این کشور وزیر بوده‌اید و انتظار می‌رود وضعیت درآمد دانشگاهی ها را بدانید. داد و بیدادی کرد که چه ربطی دارد و من بیمه را قبول ندارم و همکارانش بهم گفتند که آنجا را ترک کنم ...

محمدحسین بادامچی

https://t.me/IslamicLeft/1494

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مدیران میانی دولت قانون شکنی نکنند!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۱۰ ب.ظ

سازمان محیط زیست: هرگونه فعالیت مجدد "پتروشیمی میانکاله" مغایر با ضوابط محیط زیستی است

 

به رغم اعتراض گسترده به طرح غیرقانونی پتروشیمی میانکاله که در نهایت منجر به دخالت شخص رییس جمهور و توقف آن گردید، استاندار مازندران بی اعتنا به موراد مبهم از نحوه واگذاری مشکوک این پروژه به فردی معلوم الحال، بارها به دفاع از اجرای آن و توهین به منتقدان اقدام کرده است.

خبرگزاری تسنیم امروز گزارش داد که تکمیل فنس های محوطه عملیاتی پروژه دوباره از سر گرفته شده است.

در این گزارش از قول ایرج حشمتی معاون سازمان محیط زیست میخوانیم:

"مشخص شد، فنس‌کشی ناتمام این پروژه شروع شده و ادامه دارد. این در حالی است که پروژه پتروشیمی امیرآباد میانکاله فاقد مجوز ارزیابی زیست محیطی از سازمان حفاظت محیط زیست است و بر اساس آخرین مکاتبات دستگاه قضا، زمین مورد نظر هم باید مسترد شود."

 

به گزارش تسنیم، "پتروشیمی امیرآباد" میانکاله پروژه‌ای است که در نزدیکی حریم تالاب میانکاله در زمستان سال 1400 کلید خورد بود. این پروژه به دلیل اینکه فاقد مجوز ارزیابی سازمان حفاظت محیط زیست بود با مخالفت سازمان حفاظت محیط زیست رو‌به‌رو شده و نهایتاً پس از کش و قوس‌های فراوان با حکم دادستانی از ادامه ساخت و فعالیت آن جلوگیری شد.

گفتنی است، با گذشت حدود یک سال از حکم به توتقف فعالیت این پروژه، ابهامات زیادی درخصوص نحوه واگذاری زمین منابع طبیعی به این پروژه مخرب، جعل مجوز ارزیابی محیط زیستی توسط بانیان پروژه و... وجود دارد.

 

 

امیدوارم قوه قضاییه یکبار برای همیشه به طور قاطع به این پرونده ورود کرده و با قاصران و مقصرانی که بدون در نظر گرفتن تشریفات قانونی و برخلاف استانداردها و موازین لازم اقدام به واگذاری عجیب و چند برابری زمین به یک متهم فساد اقتصادی نموده اند، برخورد جدی کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسانید به دست وطن فروشان!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۳۹ ق.ظ

کتاب روایت آزادگی - مطاف عشق

 

یک مدتی پیرامون آزادگان و وضعیت اسرای ایرانی در چنگال عراق تحقیق و مصاحبه و مطالعه داشتم. همکاری موقت در موسسه فرهنگ اسارت و آزادگان با مدیریت مسعود ده نمکی فرصتی برای ایجاد این عرصه مطالعاتی شد. کتابی هم با عنوان "روایت آزادگی" پیرامون بعضی نکات و آموزه های مغفول اسارت به انتشار رساندم.

دو موضوع برای من جالب بود که بی استثنا در همه 20 اردوگاه اسرای ایرانی در عراق اتفاق افتاد.

یکی اینکه بی استثنا در همه اردوگاه ها سرسخت ترین زندان بان ها و دژخیمان بعث بعد از مدتی این جمله را خطاب به اسرای ایرانی به کار می بردند که بالاخره نفهمیدیم ما اسیر شما هستیم یا شما اسیر ما! این عبارت نشان میدهد که اسرای ایرانی، آزادگی را فراتر از معنای آزادی در فکر و عمل خویش جاری ساخته و به رغم همه سختی ها و کمبودها و فشارها، دشمن را در اثر ایستادگی خود به استیصال کشاندند.

نکته بعد اما بر میگردد به سرنوشت جاسوس ها و وطن فروش ها.

در هر اردوگاهی بالاخره چند نفری پیدا میشدند که فریب دشمن را خورده و به جاسوسی برای آنها رو می آوردند و فعالیتهای مخفی اسرا مثل آموزشهای علمی و ورزشی و جلسات روضه و نماز جماعت را لو می دادند. جاسوس ها معمولا از میان افرادی بودند که در کار قاچاق و ... بوده و در نقاط مرزی توسط دشمن به اسارت گرفته می شدند. البته گاهی رزمنده معمولی هم فریب دشمن را می خورد و با آنها همکاری میکرد. 

جاسوس ها از طرف دشمن حمایت می شدند. جوایزی مثل سیگار و شکر و شیرخشک دریافت می کردند و اگر اسیری با آنها برخورد میکرد نیروهای عراقی پشت جاسوس درآمده و اسیر مقابل را تنبیه می کردند.

تا کی؟

تا زمانی که زمزمه آزادی و تبادل اسرا مطرح شد. وقتی بحث آزادی اسرا جدی شد زندان بان های عراقی گاهی با اسرایی که زیاد شکنجه شده بودند رو بوسی کرده و طلب حلالیت می کردند. نکته جالبش اینجاست همان زندان بان بعثی که از جاسوس ها و خائنین برای اداره اردوگاه استفاده میکرد حالا راه می رفت و پس گردن یا توی سر آنها می زد و می گفت خاک بر سرت که وطنت را فروختی!!

این خاطره را از اسرای اغلب اردوگاهها شنیده ام. حتی دشمنان هم به حکم فطرت و خرد می دانند خیانت و وطن فروشی کاری پست و حقیر است و وقتی تاریخ مصرف چنین افرادی میگذرد مثل دستمال کاغذی چرکین، آنها را دور می اندازند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا