آرشیو فروردین89
گردان یارسول(ص)
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم فروردین 1389 ساعت 17:11 شماره پست: 399
سه شنبه سالگرد شهادت دانشجوی ممتاز پزشکی ٬ جانشین گردان خط شکن و غرور آفرین یارسول ٬ سید علی اکبر شجاعیان است . مطلب بعدی را که امشب بگذارم به امید خدا سه چهار روزی می روم بابل و برمی گردم . خاطراتی کوتاه از این شهید بزرگ را در ادامه مطلب بخوانید :
بچه دانشجوی پولدار این جا چه می کند ؟!
شهید سید علی اکبر شجاعیان
1358: اخذ مدرک دیپلم با معدل 84/17
1364: شرکت در کنکور و پذیرش در رشته پزشکی
1366: شهادت- کربلای 10- ماووت
¯¯¯
شجاعیان نه در همه آن چیزی است که گفتهاند و نه در همه آنچه که باید گفت. او را باید جست در روایتی فراتر از این مجمل!
¯¯¯
به هر بهانهای میآمد سراغ ما. موقع خیارچینی آمده بود کمک. همینطور که کار میکرد، سؤال هم میپرسید. ظهر شده بود. گفتم: برو ناهارت دیر میشود. لجوجانه میگفت: نه باز هم بگویید، میخواهم بیشتر اسلام را بشناسم.
¯¯¯
یک گوشه مینشست و زل میزد به ما. انگار با نگاهش صحبتها را می بلعید. وقتی سؤال میپرسید میفهمیدم که تا عمق مطلب را درک کرده است. از خیلیها جلوتر بود. به رفقا سپردم روی او حساب دیگری باز کنند. گفتم: این یک بچه استثنایی است.
¯¯¯
جلسه که تمام شد، شروع کرد به شوخی کردن. چای و نان خشک، بساط پذیراییمان بود. وقتی خوردیم، گفت: این غذاها ما را سیر میکند. جواب ما را میدهد، ما جواب این غذا خوردنها را چگونه باید بدهیم؟ پانزده یا شانزده سال بیشتر نداشت اما همه را به فکر فرو میبرد.
¯¯¯
اوایل بعضیها در موردش تردید داشتند و میگفتند: فعلاً اعزامش نکنید. به هر زحمتی بود خودش را به جبهه رساند. شخصیت او را که دیدند خیلیها مریدش شدند. اگر خودش میخواست بیشتر از اینها پیشرفت میکرد ولی به جانشینی گردان قانع بود.
¯¯¯
وضع زندگیشان خوب بود. پدرش پول تو جیبی خوبی بهش میداد، اما همیشه جیبش خالی بود. وقتی شهید شد خیلی از کسانی که سرمزارش میآمدند را نمیشناختیم. پول توجیبیهای اکبر، برکت سفره خیلیها بود.
¯¯¯
تا دیدمش رفتم جلو و روبوسی کردم. گفتم مبارک باشد، پزشکی قبول شدید ولی انگار برایش اهمیتی نداشت. با تبسّم گفت: هر وقت شهید شدم تبریک بگویید.
¯¯¯
میگفتند: پسرجان تو دانشجو هستی، فردا پسفردا میشوی آقای دکتر، به خودت برس. میگفت: شخصیت انسان به این چیزها نیست. با لباس بسیج هم میشود رفت دانشگاه و درس خواند.
¯¯¯
با وضو میرفت سرکلاس و بیشتر روزها روزه میگرفت... میگفت: علم بدون ایمان که فایده ندارد.
¯¯¯
شهید، شهید است. چه فرقی میکند... افشار کار خودش را میکرد. سوت خمپاره را که میشنید، خیز میرفت روی جنازه، داد میزد شما چه میدانید او سیدعلی اکبر شجاعیان است.
صبح فهمیدیم که او هنوز زنده است. بعدها که بیشتر او را شناختم فهمیدم که جنازهاش هم ارزش فداکاری دارد.
¯¯¯
بعضیها که او را خوب نمیشناختند برایشان سؤال بود. این بچه دانشجوی پولدار وسط خاک و خون آمده چه کار؟!
¯¯¯
خیره شده بود به هلیکوپتر انگار اولین بار است که میبیند. گفت: این آهنپاره ساخته دست انسان است و پرواز میکند. انسان خودش اگر بخواهد تا کجا میرود؟
¯¯¯
هر بار وقت غذا خورده و نخورده بهانه میآورد که سیر شدم و کنار میکشید. هرکس با او همسفره میشد کیف میکرد.
تنها جایی که خودش را بر دیگران مقدم میدانست، موقع خطر بود. خودش جلو میرفت و نیروها هم پشت سرش، در یکی از عملیاتها به خاطر فاصله کم دشمن، بچهها غافلگیر شده و بسیاری از آنها شهید و مجروح شده بودند. روحیه بچهها آسیب دیده بود. اکبر وضعیت را که دید پرید وسط عراقیها و جنگ تن به تن راه انداخت. بچهها هم پشتسرش شور گرفتند. بعد از آن، چهل و هفت روز در بیمارستان بستری بود.
¯¯¯
گریه میکرد. نیامده میخواست برود. میگفت: من از شهدا خجالت میکشم، از رزمندهها، جانبازها و... نکند جا بمانم. تصاویر جبهه را که میبینیم شرمنده میشوم. یعنی میشود من هم در راه خدا....
خواستم دلداریش بدهم، گفتم: تو در سنگر علم خدمت خواهی کرد انشاءا... . پرید وسط حرفم که هستند کسانی که جسم را درست کنند. من باید بروم روح خود و دیگران را درست بکنم.
¯¯¯
رفته بودم پایگاه شهید بهشتی اهواز، بچهها دورهام کردند که دست و پا و قفسه سینه اکبر شکسته و تنش داغان شده و پایش میلنگد؛ اما از بیمارستان فرار کرده و به جبهه آمده. شما با او صحبت کنید شاید قبول کرد و برگشت.
اکبر که آمد هرچه حدیث و روایت درباره وجوب حفظ جان برایش خواندم اثر نکرد. میگفت: نمیخواهم تخت بیمارستان را اشغال کنم.. اصرار کردم لااقل برود خانه استراحت کند. گفت: زبان و چشمم که سالم است اینجا کار دفتری میکنم. جای من یک آدم سالم برود خط مقدم، خالصانه حرف میزد. اشکم را درآورد. به جای او من تحت تأثیر قرار گرفته بودم.
¯¯¯
نوبت نگهبانی من بود. توی تاریکی صدایی را شنیدم. انگشتم رفت روی ماشه، دلم میلرزید. یا گراز بود یا عراقی. باید میزدم، تا بجنبم دیدم کسی سرش را لای دستانش گرفته و گریهکنان از بین نخلها جلو میآید. اکبر بود. اکبر دیوانه، اکبری که از تمام وجودش نور می بارید.
¯¯¯
دو نفر از بچهها وسایل رزمیشان را موقع تمرین گم کرده بودند. از نظر قوانین نظامی باید با آنها برخورد میشد. دستور داد بازداشت شوند تا به کارشان رسیدگی شود. غروب رفت پیش آنها و به زور چایی به خوردشان داد. شامش را هم با آنها خورد. هم به قانون عمل کرد هم طاقت نداشت کسی از او دلگیر شود.
¯¯¯
گردان یارسول (ص)، گردان خطشکن بود. هرکس حال و هوای شهادت داشت به زور هم که شده خودش را به آن گردان میرساند. آوازه سیدعلی اکبر در بین همه بچههای لشکر پیچیده بود. خیلیها دوست داشتند در کنار دانشجوی شجاعی باشند که هم در معنویت پیشتاز بود و هم مغز متفکر طراحی عملیاتهای گردان بود. روزها سرش خیلی شلوغ بود. اما شبها راحتتر میشد او را دید. به خصوص بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح که بی سر و صدا آفتابههای دستشویی گردان را یک به یک میبرد زیر تانکر آب و پر میکرد تا به رزمندگان اسلام خدمتی کرده باشد.
¯¯¯
کربلای 5 نزدیک شده بود. هر آن احتمال داشت دستور عملیات صادر شود. ساعت یازده و نیم شب بیدار باش زد. نیروها که به خط شدند از همه عذرخواهی کرد و گفت: حالا بروید بخوابید.
ساعت یک و نیم تیراندازی راه انداخت. بچهها تند و سریع به خط شدند. باز هم عذرخواهی کرد. گفت: دیگر تمام شد با خیال راحت بخوابید. یک ساعت بعد بیدارباش زد. گفت:اینبار برای نمازشب بیدارتان کردم.
¯¯¯
یک جاهایی که منع نظامی نداشت پوتینش را درمیآورد و پابرهنه میشد. میگفت: این جا، جای پای شهداست. این خاک سجدهگاه فرشتههاست.
¯¯¯
تا فهمید باز حاج بصیر پشت خط است، خودش را پرت کرد بیرون چادر. اینطوری راحتتر میشد حضور او را کتمان کرد. حاجی هم زرنگ بود. خندید و گفت: قایم شدن تا کی؟ بابا اعدامش که نمیکنیم، قرار است فرمانده تیپ شود همین.
¯¯¯
ستون پنجم کار خودش را کرده بود. خیلی از بچههای گردان یا رسول در امالرصاص جا ماندند. اکبر به شدت مجروح شده بود. تمام تنش غرق در خون بود. نعره میکشید و خود را با مشت میزد. میگفت: من مسئول آن بچهها بودم. ولی توفیق من از آنها کمتر بود. بیطاقت شده بود.
¯¯¯
شوخی شوخی از دهانم پرید؛ گفتم: چندماه دیگر جنگ تمام میشود و تو میروی تهران مطب باز میکنی. آن وقت دیگر از این حزباللهی بازی دست برمیداری....
رنگش پرید، رفت توی فکر و ساکت ماند. راست گفتهاند: العاقبه للمتقین.
¯¯¯
سیدمحمد که شهید شد، خیلیها اصرار کردند در شهر بماند میگفتند: خانواده شما دینش را ادا کرده.
میگفت: محمد تکلیف خودش را انجام داده، نه تکلیف مرا، وقتی مارش کربلای 10 را شنید دیگر معطل نکرد. نوار وصیتنامه اکبر به جای سخنرانی سالگرد محمد از بلندگو پخش شد.
¯¯¯
پاسدار نبود اما لباس سبز پوشید. خوشتیپ شده بود. وسط عملیات شوخی میکرد، چهرهاش شاد و بانشاط بود. میگفت: دیشب خواب خوشی دیده. خمپاره که کنارش منفجر شد، باز لبانش تبسّم داشت.
¯¯¯
دیوار مهدیه انگار بزرگترین دیوار شهر بود. نمیدانم چه شد. یک دفعه فرو ریخت. داشتم تعمیرش میکردم که گفتند: انسان بزرگی از بین شما خواهد رفت. صبح با خبر شهادت اکبر آتش گرفتم.
¯¯¯
بیخیال عالم، دراز به دراز افتاده بود. انگار نه انگار اتفاقی افتاده، تمیز و آراسته بود. صورتش مثل قرص ماه میدرخشید. دیگر اثری از خستگی و بیخوابی همیشگی در آن دیده نمیشد. خیلی ناز شده بود. از حالت عادیاش زیباتر به نظر میرسید. حیفم آمد نوازشش نکنم. فرصت خوبی بود. آرام دست بردم روی صورتش. مثل همیشه با حیا و محجوب بود. انگار روی پیشانی اش عرق نشسته بود. چه قدر پوستش لطیف شده بود. چه محاسن نرمی داشت. اصلاً چه کسی گفته اکبر از پیش ما رفته؟
¯¯¯
در مکه از خدا خواستم باز هم بچههایم را در خواب ببینم. یک شب علیاکبر و محمد کلاسور به دست آمدند به خوابم. گفتند: مادرجان چرا اینقدر بیقراری میکنی؟ مگر دنیا ارزشی دارد؟ ما داریم اینجا زندگی میکنیم. هر دو لبخند زدند، دلتنگی نکنید. ما همیشه پیش شما هستیم....
¯¯¯
شش سال است که منتظر بودم. شش سال است که منتظر این عشقم. منتظر این وصالم وصالی که دلم را به آتش کشید. آیا میشود از قفس تنگ و کوچک تن رهید؟...
خدای من! شیرینی وصلت چگونه است؟ میدانم که تکه تکه شدن و سوختن در راه معبود درد و رنج ندارد، نه! لذت دارد، لذت.
... من سالهاست که عاشق مرگ شدهام. من سالهاست که عاشق کشته شدن در این راه شدهام. درست است که با عقل حسابگر مادی جور درنمیآید.
فرازی از وصیتنامه شهید
به کوشش سیدحمید مشتاقینیا
این دو تصویر را چندی پیش در وبلاگ "علی گفت" دیدم . خیلی به دلم نشست . به گمانم خلاصه همه آن چیزی که در فتنه اخیر گذشت را می توان با همین دو عکس ، روایت کرد . هر دو تصویر را خوب نگاه کنید . من این تیتر را انتخاب کردم :
ما در ره عشق ، نقض پیمان نکنیم
یاد این بیت هم افتادم که در دوره دبیرستان سروده بودم :
این تیغ تیز و این قفای گردن من
جانا ز سرخی کن کفن پیراهن من
خدایی که قابل اعتماد است !
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم فروردین 1389 ساعت 22:49 شماره پست: 397
دوستانی که به مناطق مرزی کشور به خصوص نقاطی که وهابیت ، اشراف بیشتری در آن جا دارد سفر کرده اند با چشم خود نقش ریال های عربستان را در تغییر موازنه جمعیتی مشاهده نموده اند . آنها با تأمین نیازهای مادی خانواده هایی که دارای گرایش های مذهبی خاص هستند براورد کرده اند که در چند دهه بعد ، با احراز اکثریت مطلق ، می توانند چه نقش مهمی را در عرصه های اجتماعی ، دینی و سیاسی کشور ایفا کنند .
باید با اتکا به قدرت الهی و برنامه ریزی مناسب برای بهره وری بهتر از منابع طبیعی و معنوی کشور ، فضای فرهنگی جامعه شیعی را برای افزایش جمعیت ، مهیا ساخت . نخبگان جامعه نیز بهتر است با اعتماد بیشتر به باورهای دینی سعی نمایند ترجمان نخبگی و روشنفکری را در قالبی خارج از حیطه تفکرات غربی و غیراسلامی جستجو کنند .
پیش از این درباره شخصیت عرفانی حضرت آیت الله محمدی تولیت محترم مدرسه علمیه روحیه بابل توضیحاتی داده بودم . این پیر فرزانه به طور معمول اهل سیاست نبوده و له یا علیه جریان های موجود در جامعه اظهار نظر نمی نماید . امروز جمله ای از آن بزرگوار به دستم رسید که خوب است شما هم با آن آشنا شوید . این عبارت صادقانه نشان می دهد علمای دین ٬ هیچ گاه در دفاع از راه نورانی حقیقت مسامحه نخواهند کرد :
اگر مردم ایران تمام عمر خود را در سجده باشند نمی توانند حق چنین رهبری را ادا نمایند .
مسافر کوی وصال
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم فروردین 1389 ساعت 8:33 شماره پست: 395
به یاد سال های ایثار و شهادت
تشییع کم نظیر پیکر جوانی که عطر کربلا داشت :
http://ansarh.ir/site/news.php
به : دلاوران سپاه کربلا
جمعی از رهپویان طریق سرخ شهادت در شهر محموداباد استان مازندران در تلاش هستند تا با جمع آوری کلیه آثار و خاطرات مربوط به سرداران شهید محمدزاده گامی را در پاسداشت راه و آرمان آن عزیزان بردارند . عاشقان فرهنگ جهاد و شهادت برای ایفای رسالت زینبی خود به این نشانی مراجعه کنند :
http://shahidmohammadzadeh.blogfa.com/
با چهره خونین سوی حسین رفتن . . .
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم فروردین 1389 ساعت 9:50 شماره پست: 393
در سالگرد شهدای حزب الله شهیدان آوینی و صیاد و جوانان حسینیه وصال شیراز باز هم تسلیت به رزمندگان جبهه جنگ نرم
------------------------------------------------------------------
این که اهل بیت به آدم آبرو می دهند یعنی این .
یعنی جوان بیست و اندی ساله ای در راه قم تصادف کند و میهمان عمه سادات شود . خیلی ها که فقط سلام و علیکی با او داشته اند هم به تکاپو بیفتند و گوشه ای از کارها را به عهده بگیرند و فرسخ ها دورتر از دیار و خانواده اش او را غسل و کفن کنند ، برایش نماز بخوانند و دور ضریح بانوی عشق ، طوافش دهند و بعد تا شهر خود بدرقه اش کنند .
بچه هیئتی های مازندران ، سید حسین مشهدسری را خوب می شناسند . یادگاری به جامانده از خطه جهاد و شهادت که عمرش را وقف نوکری اهل بیت علیهم السلام کرده است . بچه هایش را هم خادم این آستان نمود . حالا سید سجادش در سال های جوانی رخت سفر بست و میهمان خوان کرامت گردید .
امام حسین که به آدم آبرو بدهد این گونه می شود که در شهر غریب و در غیاب خانواده هم عده ای پرشور و حال جمع می شوند و برای مسافر جوان کوی وصال ، ساعت ها نوحه می خوانند و اشک می ریزند .
راستی حاج حسین ، روضه های علی اکبر را طور دیگری می خواند ؛ این طور نیست ؟! نمی دانم از این پس او این بیت را چگونه خواهد خواند :
داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت
جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت
شادی روحش صلوات
از . . . موسوی تا علی کروبی !!
نام خواهرزاده موسوی را به خاطر می آورید ؟ همان بنده خدایی که روز عاشورا به قتل رسید ؟ آن قدری که اسم ند ا و ... توی ذهنمان مانده اثری از یاد او به چشم نمی خورد . چرا ؟!
چرا به بهانه سوم و هفتم و چهلم او بیانیه های رنگارنگی که نشان از مظلومیت جریان آشوب داشته باشد صادر نشد ؟ چرا میرحسین این فرصت طلایی را به راحتی از دست داد ؟ آیا نجابت میرحسین باعث این سکوت شده است ؟ همان میرحسینی که از هیچ بهانه ای حتی اخلال فنی در پرواز یک هواپیما برای صدور قطعنامه و زیر سوال بردن نظام فروگذار نکرد ؟ همان میرحسینی که به خاطر مقتوله فرضی به نام سعیده پوراقایی ، مجلس ترحیم گرفت و به مادر بهت زده اش تسلیت گفت . فرض کنید نجابت میرحسین گل کرده است . جریان حامی وی چطور ؟ همان هایی که به بهانه کبود شدن دست فرزند کروبی در راهپیمایی تاریخی بیست و دوم بهمن دهها مقاله و گزارش و تصویر در اینترنت منتشر کردند ، جلساتی برای عیادت با وی تشکیل دادند و اشک تمساح ریختند . آنها کجا رفتند ؟ علت این سکوت پرمعنا چیست ؟
آیا جریان فتنه با استفاده از این فرصت سرنوشت ساز نمی توانست موج تبلیغاتی عظیمی را به راه بیندازد تا ضمن تصویر سازی از موسوی به عنوان چهره ای ترحم برانگیز که در راه مبارزه برای احقاق حق ! خود حتی از نزدیکانش نیز قربانی داده است تنور اغتشاش را گرم تر نگاه داشته و این گونه لااقل در مناسبت هایی مانند 22 بهمن و چهارشنبه سوری با خلأ هوادار مواجه نشوند ؟
آیا این واقعه برداشتی کاریکاتوری از شهادت آقا مصطفی در سال پنجاه و شش نبوده است ؟ تاریخ مبارزات ضد ستمشاهی از سال چهل و یک تا پنجاه و شش به یک طرف و آن یکسال آخر ، طرف دیگر !! اشتباه استراتژیک جمشید آموزگار در به شهادت رساندن فرزند برومند امام روح الله به ناگاه موجی از خروش مردمی را درپی داشت . دولت وقت با دیدن این ارادت عمومی به ساحت مرجعیت درصدد برآمد با توهین به حضرت امام در روزنامه اطلاعات به زعم خود شخصیت ایشان را تحقیر کند . در قم قیامی شکل گرفت و چهله هایی در سراسر کشور به پا شد که روند آن حدود یکسال بعد ، دو دهه مبارزه را به سرعت ثمر بخشید و بساط رژیم را درهم پیچید .
روز عاشورای 88 شمسی ، شرایط به گونه ای بود که مشابه این ماجرا در صف مقابل جبهه انقلاب رقم خورد . این فرصت استثنایی بهترین فضای تبلیغاتی را برای تداوم آشوب ها مهیا می کرد اما . . .
حداقل پاسخی که می توان به معمای این سکوت قیاس ناپذیر داد این است که دیگر حتی میرحسین هم فهمیده است غیر از مرم خداجو ! و فداییان جان برکف انقلاب ، قشر سومی نیز پا به میدان گذاشته است . میرحسین هم این قصه را فهمید اما حاضر نشد در ازای هزاران کلمه ای که بر ضد نیرهای مظلوم بسیج و توهین به توده های بی ادعای امت حزب الله به کار برد حتی جمله ای را در برائت از حضور پررنگ مافقان و اوباش جیره خوار بر زبان و قلم جاری نماید . تاریخ ، این بی صداقتی را فراموش نخواهد کرد .
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم فروردین 1389 ساعت 22:20 شماره پست: 391
مادر چه تقصیری داشت ؟! از سه پسرش ، سن یکی اصلاً به این حرف ها قد نمی داد . شکر خدا آن دو تا ، صورتشان سبز نشده راهشان را گرفتند و رفتند . مادر به شوق ایستاد و قامت به انتظار بست . یکی رفت و بازگشت . کمتر از دومتر خاک برایش کافی بود . مادر هیچ نگفت . آن یکی رفت و برنگشت ؛ تا مبادا جایی را در بین اهل زمین اشغال کند . مادر باز هم هیچ نگفت . او چشم و چراغ مملکت بود .
چه فرقی می کرد ؟! هر استخوانی را که می آوردند انگار یادگاری از گمشده او را به ارمغان آورده اند . زبانش که نه ؛ اما دلش . . .
الصبر مفتاح الفرج . مادر امسال عیدی گرفت .
------------------------------------------------------------------------------
گویا یک هفته ای از رحلت مادر بزرگوار شهیدان سید محمد و سید مهدی شمس قاسمی می گذرد . دیر فهمیدم . شرمنده . از طرف خودم و دوست عزیزم سید هانی رضویان که این خبر را به من رساند به این خانواده داغدار به خصوص آقا سید مجتبی تسلیت عرض می کنم . شادی روح مادر و فرزندان شهیدش صلوات .
نام قشقاوی برایمان آشناست . بلافاصله یاد سخنگوی سابق وزارت خارجه می افتیم . اما معروف تر از – نه در زمین – برادرش محمد قشقاوی است . طلبه فاضلی بود . استاد بزرگوارش آیت الله محمدی که به دشواری کسی را از نظر علمی تأیید می کند درباره اش گفته بود : اگر می ماند ؛ بهشتی دومی می شد . . .
نماند . آینده دار بود . درس های حوزه را خوب می خواند . شرایط مالی خوبی هم داشت . اما واقعاً خواست بهشتی شود .
این تصویر لحظه شهادت محمد است . خوب نگاه کنید . لبخند رضایت روی صورتش گل انداخته است .
مزار پاکش در فیضیه مازندران ، بوسیدنی است .
محسن نریمان بخواند !!
شب گذشته متنی به دستم رسید که نامه برادر بزرگوار سید حسن سعادتمند از مجاهدان فی سبیل الله و معتمدان خیّر شهرستان بابل خطاب به محسن نریمان نماینده محترم این شهرستان در مجلس شورای اسلامی بود . از آن جا که دوستان غیر همشهری نیز این وبلاگ را مطالعه می کنند خوب است توضیح دهم که محسن نریمان از آن دست شخصیت هایی است که به طور معمول هزینه ای برای افکارشان پرداخت نمی کنند . او در مجلس سوم به جریان مهدی کروبی گرایش داشت . در مجلس چهارم سر و سرّی با محمد رضا باهنر پیدا کرد . در مجلس پنجم کارگزارانی شد . در مجلس ششم نیز همپیاله مشارکتی ها گردید . جالب است بدانید در ابتدای دولت نهم ، اطرافیان محسن خان تلاش داشتند وی را در شمار حامیان عدالت جا زده تا حکم استانداری او در خراسان شمالی از سوی رییس جمهور تمدید شود . احمدی نژاد اما نه تنها نریمان را برکنار کرد بلکه در اقدامی تاریخی ، باند قدرت حامی او را که در برخی هسته های اطلاعاتی استان ، نفوذی چشمگیر و تمامیت خواهانه داشتند ، از اریکه جاه و مقام پایین کشید . از آن وقت بود که دیگر محسن نریمان شمشیر را از رو بست و . . .
نامه سید حسن سعادتمند در تاریخ سیاسی شهرستان بابل ماندگار خواهد شد . بر و بچه های جوان مدافع ارزش ها که همواره متهم به افراط و تندروی بودند با خواندن این نامه ، قوت قلب و روحیه ای مضاعف گرفتند . برای چندمین بار به من ثابت شد که از نظر آرمانی بین نسل های اول و سوم انقلاب ، الفتی عمیق برقرار است .
متن نامه را در ادامه مطلب بخوانید :
اعوذ بالله من نفسی
آقای محسن نریمان
سلام علیکم
مدتی از نگارش نامه نخست بنده به جنابعالی می گذرد که آن روز تنها بر اساس تکلیف شرعی امربه معروف و نهی از منکر به تا سی از جد بزرگوارم سید الشهدا علیه السلام که در این راه به شهادت رسید برایتان نوشتم، و امروز هم براین اساس این نامه را می نویسم و از تبعات آن به حول و قوه الهی واهمه ای ندارم که یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله قولوا قولا سدیدا. (1)
از ماههای قبل در صدد نامه ای برای شما بودم و مجال دست نداد تا اینکه مشاهده مطلبی در سایت شما مرا مصمم تراز گذشته برای نگارش نامه کرد تا شما را به راه حق و حقیقت فرا خوانم خواه پند گیر و خواه ملال که برایم فرقی نمی کند.
آقای نریمان: من در شگفتم که جنابعالی چه هاضمه سخت و سنگینی دارید که خربزه و عسل را به یکجا می خورید. بنده چون دقیقا شما را می شناسم و شما هم کاملا مرا می شناسید می گویم
آقای محترم : تا کی می خواهید این وضع دو پهلوگری را ادامه بدهید و یا خیال می کنید مدت زمان جولان دادن های شما چه وقت است ؟!!!
بیا یک لحظه با خودت خلوت کن .تاریخ را مجددا مرور کن تا بنگری آنانیکه هدف را فدای وسیله کرده اند و مزورانه انقلاب را برای خود خرج کرده اند به چه روز سیاهی افتاده اند ! چه حکیمانه فرمود حضرت آیت الله طالقانی: هر کس در مقابل این انقلاب قرار گیرد هلاک خواهد شد.
گرفتاری شما از آن روز شروع شد که به کرسی ریاست رسیدید و از اقتدار به دست آمده ثروت اندوزی کردید و اگر وضع مالی شما را نسبت به قبل از انقلاب بررسی کنند خواهند دید که چگونه و از چه طریقی ثروت چند میلیاردی بهم زدید؟ وقتی به محاسبه خود بپردازید متوجه خواهید شد که غرق در قدرت و ثروت شدن چه بلایی به سر آدم می آورد (ان الانسان لیطغی ان راه استغنی) (2)
آقای نریمان: چه شده است که اهل نقد شده اید؟!! شما در طول هشت ساله دولت کارگزاران که رانت خوارها مشغول بلعیدن دلار هفت تومانی از محل فروش نفت و از بیت المال به بهانه خصوصی سازی و....بوده اند در حالیکه مملکت و ملت در داخل ، دچار فتنه و آشوب ضد انقلاب بود و درمنطقه استکبار جهانی علیه ما مشغول تجاوز بوده اند و بسیاری از دوستان شما به ثروت کلانی رسیده اند و بسیاری مسائل دیگر... شما و حزب متبوعتان تلاش می کردید که رئیس دولت را که به آن لقب سردار سازندگی داده بودید دوره ریاستش را طولانی بکنید بعد دیدید که نشد و در ریاست جمهوری هفتم آن حزب دولتی که انگیزه اصلاحات آمریکایی در سر داشت خود را در بازار آشفته احزاب با اصطلاح اصلاح طلب قرار داد و این بار نیز خود را در قائم مقامی حزب همبستگی جای دادید و..... یادمان نمی رود که عالیجناب سرخپوش و خاکستری از لسان و قلمهای چه کسانی بیرون آمد ؟ آنموقع چه بر سر حضرت سردار سازندگی که نیاوردند؟ و کسی شما را در فضای باز سیاسی!آنروز در دفاع سینه چاکانه از سردار ندید.! و ندیدیم جنابعالی اهل نقد بر دوستانتان باشید؟!! آقای نریمان : وقتی که قائله 18 تیر را بوجود اوردند و در روز شهادت امام سجاد علیه السلام کف و سوت زدند و به ارکان نظام توهین کردند و در مطبوعات ننگین خود آنچه را که نمی بایست می نوشتند،و به ساحت ائمه علیهم السلام در آن مطبوعات توهین می کردند باب انتقاد شما باز نشد که چه کسی امکانات و تجهیزات بیت المال را از قبیل بی سیم و غیره را در اختیار آشوب گران قرار داد و درحالی که شما شاهد خلافکاریهای آن جریان نفاق که کمر همت به نابودی نظام بسته اند بوده اید، هیچ صدایی از شما بر نخواست و آیا جز این بود که غرق در کسب ثروت و قدرت مهر سکوت بر لب داشته اید! و حالا چه شده است که اهل نقد شده اید؟!!! و این و آن را نقد می کنید!
آقای نریمان: برای من خیلی عجیب است کرارا می بینیم برای رسیدن به مطامع دنیوی پشت سر این و آن پنهان می شوید و از نام مبارک حضرت امام (ره) خود را خط امام (ره) قلمداد می کنید یا از نام مقام معظم رهبری استفاده می کنید در حالیکه هیچگونه اعتقاد قلبی و عملی از شما دیده نمی شود لذا باید بپذیریم که مواضع متزلزل شما ناشی از رفتارهای دوگانه خربزه و عسل است....
آقای نریمان: با یک نقل تاریخی حرفهایم را ادامه می دهم.از ابوهریره پرسیده اند این چه روشی است که شما دارید،هم به طرف معاویه می روید و هم بطرف علی علیه السلام؟!! در جواب گفت : سفره معاویه چرب و شیرین است و نماز حضرت علی علیه السلام بسیار خوب و عالی!!!
آقای نریمان : جنابعالی درست همین روش را دارید از کارگزاران به اصلاحات روانه شدید و از آنجا در فتنه سبز اموی حضور داشتید. با اینکه همه می دانند ، خودت هم بهتر می دانی که جریان این احزابهای ضد مردمی و ضد ایرانی و ضد اسلامی جریان براندازی است ، مع الوصف در انتخابات مجلس و در انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم در ستاد مرکزی خود تابلو عمروعاص را بلند کردید و با افتخار نوشتید ایران برای ایرانیها و نام حزب مشارکت را آورده اید و فس علیهذا
اگر بخواهم از ندانم کاریهای شما بگویم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود لکن برای تنویر افکار به چند نمونه اشاره می کنم:
1- یادمان نمی رود که زمانی که حضرتعالی با عده ای از نمایندگان همسویتان در مجلس ششم که برای تغییر قانون اساسی و تغییر اصل خدشه ناپذیر ولایت فقیه تحصن کرده بودید و در سخنانی اظهار داشتید که "شورای نگهبان به بیراهه می رود و.... " و بسیار مطالب ناروای دیگر اما با کمال پررویی در انتخابات مجلس بعدی شرکت کرده اید و باز هم از رافت نظام مقدس جمهوری اسلامی شامل شما شد - با اینکه رد صلاحیت شدید و در دقایق نود با لطایف الحیلی (که نمی دانم آن بزرگواری که برای شما با وساطت و رایزنی های گسترده تایید صلاحیت گرفت چگونه جواب خدا را خواهد داد؟ ) - بعد همگان دیدند که چگونه در تبلیغات انتخاباتی همه موازین شرعی را حتی ملی را زیر پا گذاشتید و با صرف صدها میلیون تومان بصورتهای مختلف ( تطمیع ، پخش رایگان کارت شارژ ایرانسل، و با وعده و وعید های کذایی و با برگزاری ضیافتهای شام و ناهار هزاران نفری ،و بسیار کارهای نا شایست دیگر کرسی مجلس را تصاحب کردید و همه جا هم خود را نماینده مردم ولایتمدار و حزب اللهی بابل قلمداد می کنید سخنرانی ها و میتینگ های انتخاباتی شما از ذهن و خاطره تاریخی مردم بابل نمی رود .
نمی دانم که چگونه است به جای پاسخ به منتقدان نسبت به شما که یکی از دلایل عقب ماندگی شهرستان را عملکرد شما و دوستانتان می دانند توپ را به زمین حریف می اندازید و بازی را در زمین رقیب دنبال می کنید.اگر احیانا از خاطر مبارکتان رفته باشد سخنرانی های محفلی به دور اخلاق انتخاباتی را در عدم ساخت کارخانه خودرو سازی و اینکه بارها در مکانهای مختلف بر این نکته تاکید داشته اید که این کارخانه ساخته نخواهد شد و امکان احداث وجود ندارد هم به دولت و هم به نماینده ای که تلاش چشمگیر او در کمیسیون صنایع مجلس منجر به شکل گیری این کارخانه شد ، با تمام قوا حمله می کردید.
چطور شد که بعد از انتخابات دوره هشتم و انتخاب حضرتعالی که جای بحث فراوان است، ناگهان تغییرموضع داده دست به قلم شده و نامه نگاری های متعددی را به ریاست جمهور و وزیر صنایع و... به رشته تحریر در آوردید تا خودتان را منجی این کارخانه معرفی کنید.(3) آقای نریمان اثبات شما در تخطئه و نفی دیگران نیست.
2- آقای نریمان ! راجع به انتخابات ریاست جمهوری نهم چیزی نمی گویم، می گذارم و می گذرم.... لکن در خصوص انتخابات ریاست جمهوری دهم مطالبی را یادآوری می کنم جنابعالی با تمام قوا و با تمام امکانات انسانی و مالی و با صرف صدها میلیون تومان نه صرفا شرکت در انتخابات بلکه مخصوصا در مخالفت با دکتر احمدی نژاد به صحنه آمدید و در خدمت ستاد فتنه سبز شب و روز تاختید و شهرهای استان مازندران و خراسان شمالی را پوشش تبلیغاتی دادید و ناجوانمردانه علیه دولت مردمی احمدی نژاد برای جلب رضایت یک مشت ارازل و اوباش سیاسی سخنرانی می کردید و چه دروغها و مطالب کذبی که نگفتید!! خدا را شاکریم که یکبار دیگر تحت توجهات حضرت ولی عصر (عج) و درایت و روشنفکری رهبر عزیز و هوشیاری و بصیرت ملت عزیز ایران این توطئه و کودتای نرم که انتخابات بهانه ای بیش نبود شکست خورد و الا می بایستی شاهد روی کار امدن یک رضاخان مدرن می شدیم!!!!
جالب است در بهبوبه انتخابات و در آستانه رای گیری جنابعالی بر اساس همان نگاه حزبی و از روی بغض و کینه بچه گانه در پارلمان نیوز اعلام کرده اید آقای دکتر احمدی نژاد بیش از 30% رای مردم را در بابل ندارد (4) در حالیکه مردم ولایتمدار و بصیر بابل از مجموع آرا ماخوذه که 299161 نفر بود 206649 نفر به کوری چشم بدخواهان به آقای دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور سختکوش و مردمی و پیرو ولایت رای داده اند .
3- آقای نریمان! اکنون 9 ماه از آن انتخابات کم نظیر و شرکت چهل میلیونی مردم می گذرد با اینکه همه زوایای آن روشن شده است و دشمنان کینه توز داخل و خارج به شکست آن اعتراف دارند جنابعالی همچنان بر طبل آن می کوبید و بعد از انتخابات با آنهمه آشوبها و خیانتهای سران فتنه و اذناب آنان نطق قبل از دستور مهر ماه 88 عبارتهایی را به کار برده اید و قانون اساسی و این میثاق ملی را ورق ورق و به دلخواه خود تحریف کرده اید و در پشت تریبون مجلس شورای اسلامی که با الله اکبرهای مردم و ایثار خون شهدای عزیز با رهبری پیامبرگونه امام راحل(ره) و زحمات شبانه روزی امت حزب الله بدست آمده است همگام و همسو با آمریکا و صهیونیسم و انگلیس و ضد انقلاب و بهائیها و کمونیستها و منافقین و رقاصه ها و در مقابل میلیونها شنونده داخلی و خارجی از سران فتنه دفاع کرده اید و نام آنها را برده اید و به سبک اشعری حق را به سران فتنه داده اید و دشمنان اسلام و انقلاب را خوشحال کرده اید و یک لکه ننگی دیگر بر زندگی خود افزوده اید و جالب است وقتی افشاگری تکان دهنده ی آقای دکتر تاجیک(معاون سابق وزارت اطلاعات و رییس مرکز استراتژیک ریاست جمهوری دوران اصلاحات و مشاور آقای خاتمی) را در تلویزیون متوجه شده اید از سر ناچاری و استیصال تغییر موضع داده اید و خیال می کنید با این حرکت تاکتیکی می توانید رد گم کنید و خنده دار تر اینکه زمانی که با کنار رفتن غبار فتنه ها همگان دشمن را می بینند تازه شما می گویید قبول دارم که رد پای دشمن دیده می شود!!!
4- آقای نریمان ! در تاریخ 10/11/88 در گفتگو با ایلنا نسبت ناروائی به حضرت آیت الله یزدی داده اید و گفته اید معظم له صحبتهای مقام معظم رهبری را به نفع خود مصادره کرده است!! (کافر همه را به کیش خود پندارد) در ان اظهارات هم طبق معمول پشت سر حضرت آیت الله هاشمی خود را مخفی و از سران فتنه و فساد دفاع کرده اید(5) لیکن یادآوری کنم که کدورت های رسوب شده را کسانی بوجود آوردند با زیر پا گذاشتن قانون و دست اندازی به بیت المال فضای مخرب و زهرآلود تهمت را در قبل از انتخابات و خشونت و ناامنی را بعداز انتخابات بوجود آوردند و برای فرار از پذیرفتن مسئولیت کارهای بوجود آمده وقتی دیدند که نظام باجی به کسی نمی دهد بر بوق وحدت دمیدند.
5- آقای نریمان! در 15/12/88 باز هم پا را فراتر از حد خود گذاشتید و به بهانه دفاع از حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقای سید حسن خمینی و بیت معظم ایشان ،(6) عقده دل خود را گشوده اید اما بد دفاعی کرده اید و طبق معمول درست در جهت اهداف حزبی و شخصی خود بوده اید!!(داخل پرانتز اجمالا و سربسته بگویم و آن اینکه اولا اسلام ناب محمدی(ص) که انقلاب اسلامی ایران از آن نشات گرفته یک مکتب عقیدتی است و انقلاب اسلامی ایران که امام خمینی کبیر آن را بنیان نهاده وابسته به هیچ اصل و نسب نیست که ( خداوند باریتعالی در سوره احزاب آیه 40 برآن تاکید می فرماید.) ولایت مستمر است و امروز ردای ناخدایی کشتی انقلاب بر دوش شاگردی بزرگ از مکتب امام راحل است ) ثانیا وقتی دشمن به کسی طمع می کند و در صدد است فکر او را ، موقعیت او را و اصالت خانوادگی او را بدزدد و آیا اگر کسی بیاید و از سر خیر خواهی او را تذکر بدهد کار بدی کرده است؟!!
6- آقای مهندس! در نشست خبری فراکسیون (به اصطلاح خط امام) مجلس صحبت از اتحاد در مقابل استکبار جهانی و ضرورت حفظ اتحاد و وحدت می کنید (7) که شنونده و بیننده مطالب فوق در سایت را به یاد ضرب المثل معروف می اندازدکه:قسم حضرت عباس را قبول کنیم یا دم خروس را . آن همسوئی و همگامی بلکه چهار نعل تاختن برای اجرای مقاصد استکبار جهانی در جریان فتنه سبز اموی و براندازی نظامی (که خودتان علی الظاهر کرسی دار مجلس این نظام هستید) کجا و اینگونه صحبتها کجا؟!!!آقای نریمان ! در نامه کذایی شما و عده ای از همقطارانتان در 4/6/1388 خطاب به رییس قوه قضاییه با حمله به دادگاههای متهمین به کودتای مخملی و نیز در نطق 23/07/88 در مجلس درخواست ملغی شدن احکام صادره علیه متهمین اغتشاشگران و آشوب طلبان شدید، ظاهرا خودت را در جای قاضی نشاندید، احکام صادره را برای متهمین را ناقض اصل 39 قانون اساسی ذکر کردید(8) ، من هرچه فکر می کنم می بینم جنابعالی نه رشته ات حقوق قضایی است و نه در دستگاه قضایی حتی بعنوان منشی کار کردید چگونه چنین قضاوت می کنید، پس بهتر است آن را به اهلش وا گذارید .
8- آقای نریمان! آیا به گوش جنابعالی رسید این حدیث شریف نبوی از جابربن عبدالله انصاری که در روز اربعین سیدالشهدا ، به عطیه بن سعد عدنی یا کوفی گفت که پیغمبر (ص) فرمود هر گروهی و قومی عمل گروهی یا قومی را دوست بدارد در پاداش یا جزای آن عمل شریک خواهد بود.بنابراین چگونه اعمال براندازانه سران فتنه گر با اشاره و حمایت استکبار جهانی و پادوهای نوکر صفت و بی حیثیت خود را در داخل ، با طرح از قبل تهیه شده (پروژه تقلب در انتخابات) به ارکان نظام حمله کرده و با نادیده گرفتن قانون اساسی (که خود در حفظ و حراست از آن قسم یاد کردید) اردوکشی خیابانی و باعث کشته شدن و زخمی شدن تعدادی از مردم و تحمیل خسارات میلیاردی به مردم و بیت المال و آتش زدن مساجد و پاره کردن عکس امام(ره)و به آتش کشیدن آن و.... که متاسفانه شما و هم حزبیهای شما نه تنها اینگونه اعمال فجایع بار را محکوم نکرده بلکه همواره از سران فتنه که تمام این آتشها از زیر سر آنها بلند است حمایت نموده اید.آیا این معنای دوست داشتن اغتشاشگران و سران فتنه نیست؟!آیا بر اساس حدیث شریف نبوی شما شریک اینهمه جنایت نیستی؟البته مردم خودشان خوب قضاوت می کنند و خدای اسرع الحاسبین اینها را به حساب خواهد آورد.
9- آقای نریمان ! در مصاحبه با ایلنا ، باز/ گفته اید که از 46 میلیون نفری که واجد شرایط رای دادن بوده اند به احمدی نژاد تنها 24 میلیون نفر رای داده اند و این استدلال را مطرح کرده اید که بقیه کسانی که به دولت رای نداده اند متعرض دولت می باشند و بعد اضافه کرده اید که این افراد به نظام متعرض نیستند(9) اولا در کجا دنیا همچنین حرف سخیفی پذیرفته است که بعد از انتخابات آنانکه نامزدشان رای نیاورده است متعرض باشند؟! مگر اینکه فتنه اموی سبز شما بخواهد متعرض تراشی کند که نشد و دیدیم به مرور زمان وقتی ماهیت فتنه سبز روشن شد گروه گروه مردم ریزش و از این جریان تبری جسته اند و گویی توبه کردند که به همچنین دیکتاتوری قانون گریز رای داده اند. ثانیا از خود پرسیده ای که چند درصد مردم این شهرستان به تو رای داده اند(از شهرستان بیش از 500 هزار نفری بابل تنها به جنابعالی 66423 نفر رای داده اند پس می توان با این استدلال خودت گفت که چه مقدار از مردم این شهرستان به جنابعالی معترضند؟!! )
آیا صدای فریاد های اعتراض آمیز مردم بابل را که کرارا در مجامع مختلف علیه شما شعار می دهند را نمی شنوید؟ اگر نمونه بخواهید تجمع بزرگ مردم بابل را بعد از اتمام ساعات انتخابات ریاست جمهوری دهم در مقابل فرمانداری و شعارهای اعتراض آمیز علیه جنابعالی را به خاطر توهین های مکرر به مردم شهرستان و رییس جمهور محبوبشان گوشزد کنم که مشت نمونه خروار است.
10- آقای نریمان! سکر ثروت و سکر قدرت به شما این مجال را نمی دهد که به پرتگاهی که دارید سقوط می کنید متوجه شوید "حب الشی یعمی و یصم" . ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو می روی به ترکستان است.
خدا رحمت کند آن عارف و حکیم فرزانه حضرت آیت الله روحانی (ره) را که هیچوقت از شما و عملکردهای شما راضی نبود و بنده و بسیاری از افراد متدین شاهد بودیم که همیشه از رفتار و مواضع متناقض شما متنفر بودند و آن مشعل فروزان و آن مظهر تقوا و پارسایی که هیچوقت حرفی را از روی حب و بغض و هوای نفس نمی زدند راجع به شما تعبیری داشتند که مو از بدن انسان سیخ می شود!! وای به حال شما
11- آقای مهندس ! شما که می توانستید از برکات آسمانی این انقلاب برای دنیا و آخرت خود کار کنید و عاقبت به خیر شوید ، اینهمه موقعیتهایی که بدست آورده اید با اینکه در راه این انقلاب یک تلنگر هم نخورده اید، اینکار را نکردید بلکه غرق در دهها عنوان زینت الحیوه الدنیا شدید و آخرت خود را به ثمن بخس فروخته اید . خدا رحمت کند آن انسان متقی و پرهیزگار مرحوم جناب مهندس مجدآرا را که بنده از قدیم ارادت خاصی به آن شادروان جنت مکان داشتم و دارم و گاهی توفیق پیدا می کنم برای زیارت مزار شریفشان در فریدونکنار می روم و ،کرارا از ایشان شنیدم که از رفتار ضدو نقیض شما ناراحت بودند از اینکه فاقد تبری و تولی هستید، رنج می بردند و احساس خطر می کردند و به مرحوم محمد خلیلی سفارش می کردندکه بیشتر مواظب شما باشند .
12- آقای نریمان! در خاتمه علیرغم اینکه یک عده فرصت طلب و منافع جو ممکن است هندوانه زیر بغلت بگذارند و یا بخاطر تعصب کور و کر حزبی از شما تعریف و تمجید کنند و این را بدان عامه مردم شما را چهره دو پهلو و به صراحت بگویم بی اراده و متعصب حزبی (نه متعصب در دین و غیرت دینی) و مخالف خط امام و قانون گریز می دانند و تجمعات گوناگونی که در مقابل فرمانداری و استادیوم ورزشی آزادی بابل و در جای دیگر پیش آمده است ، مبین این واقعیت است و این شایسته یک فرد مومن و مسلمان نیست که باز هم تو را به راه حقیقت فرا می خوانم .
برای حسن ختام تبرک می جویم به کلام گهر بار مولای متقیان امیرمومنان (ع) که فرمودند اهل الدنیا کرکب یسار بهم و هم نیام (مردم دنیا مانند مسافرانی هستند که آنها را به سوی مقصد می برند در حالی که خوابند). والسلام و علی من اتبع الهدی
سید حسن سعادتمند بابلی
6/1/1389
پی نوشت:
1- ای اهل ایمان متقی و خداترس باشید و همیشه به حق و صواب سخن گویید –سوره احزاب آیه 70
2- سوره مبارکه علق/6 - 7
3- نامه مورخ 5/3/78 - 06/10/87 مصاحبه با یاری نیوز و...
4- مصاحبه مورخ 12/3/1388 و مصاحبه با ایلنا مورخ 10/3/1388
5- مصاحبه با پارلمان نیوز مورخ 27/4/1388 و مصاحبه با ایلنا مورخ10/11/1388 و23/7/1388 نطق قبل از دستور مجلس
6- خبرگزاری ایلنا مورخ15/12/1388
7- 10/9/1388 پارلمان نیوز-
8- ایلنا مورخ4/6/ 1388 کد خبری 73349- سایت شخصی محسن نریمان –
9- مصاحبه با ایلنا مورخ4/7/1388 و نطق قبل از دستور مورخ23/7/1388 و خبر سایت شخصی محسن نریمان
چندی پیش بسیاری از سایت ها خبری مبنی بر جعلی بودن مدرک دکترای احمد توکلی را منتشر کردند . صحت این مطلب اگر چه به طور طبیعی از سوی نامبرده تکذیب گردید اما توکلی به هیچ وجه حاضر نشد از افشاکنندگان خبر مذکور به مراجع قانونی شکایت برده یا مدرکی دال بر صحت ادعای خود را در معرض اطلاع عموم قرار دهد . گفتنی است احمد توکلی به رغم ادعاهای فراوان و قیل و قال در تکرار شعار عدالت طلبی و مقابله با رانت خواری آقازادگان ، تاکنون هیچ هزینه ای در این مبارزه پرداخت نکرده و به کلی گویی های انتخاباتی بسنده نموده است . برخی از نمایندگان ملت ، احمد توکلی را مغز اقتصادی !!مجلس دانسته و تحرکات وی را عامل اصلی ایجاد فضای تنش آلود در همکاری های اقتصادی قوای مقننه و مجریه تلقی می نمایند . بد نیست یک بار دیگر پرونده علمی او را مورد بازخوانی قرار دهیم :
به گزارش نظام آباد به نقل از بولتن، احمد توکلی نماینده مجلس شورای اسلامی به شیوهای نادر و شگفتانگیز به دریافت دکترای اقتصاد نائل گردیده است و رازگشایی از ابعاد پرونده تحصیلی شگفتانگیز ایشان نشان می دهد یکی از دلایل مدعی بودن توکلی در ماجرای مدرک تحصیلی وزیر کشور سابق و دیگر اعضای کابینه نوعی فرار به جلو و پنهان کردن وضعیت تحصیلی خود در پس ادعاهایش بوده است.
بنابر اسناد موجود احمد توکلی که قبلا با حضور نیم بند در طول پنج سال و نیم موفق شده بود مدرک لیسانس «دریافت» کند بدون گذراندن مقطع فوق لیسانس برای مدرک دکترا اقدام نموده است.
لازم به ذکر است به رغم آن که اعزام دانشجو به خارج و اخذ بورسیه تحصیلی دارای ضوابط محکم و سختگیرانه است، آقای توکلی بدون سیر مراحل قانونی با ادعای توصیه مقامات و بدون شرکت در کنکور به کشور انگلستان اعزام میشود، این در حالی است که مراحل اخذ پذیرش تحصیلی از دانشگاههای انگلستان یک سال پیش از دریافت لیسانس صورت میپذیرد؟!
همچنین در فرم اطلاعات فردی اعزام، جای نمره زبان که از ضروریات شرایط بورسیه است به شکل معناداری خالی است که در عرف وزارت علوم «نمره صفر» تلقی میشود.
بنابراین گزارش، بورسیه اولیه و اصلی آقای توکلی (به رقم غیرقانونی بودن) برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد به مدت ۱۵ ماه بوده است و جالب آنکه وی در طول اقامت در ناتینگهام ناگهان مدعی دریافت دکترا شده و بدون گذراندن سیرقانونی به دریافت این مدرک اقدام مینماید. لذا باتوصیه و نامه پراکنی و برخلاف کلیه ضوابط زمان بورس را به ۳۹ ماه افزایش میدهد تا همچنان از ارز (پوند) ارزان دولتی بهره ببرد.
اگرچه این مسئله یعنی اخذ مدرک تحصیلی دکترا بدون گذراندن فوق لیسانس با اخطار وزارت علوم مواجه میشود اما در نهایت با رایزنی بسیار و پادرمیانی برخی افراد ذینفوذ و با تعهد کتبی توکلی مبنی بر پذیرش ارزیابی نشدن مدرک، ممنوعیت عضویت در هیات علمی و «معادل» تلقی شدن مدرک دریافت شده و به حضور خود در شهر ناتینگهام ادامه میدهد. اگرچه بعدها همین تعهد نیز به فراموشی سپرده میشود و برخلاف قوانین وزارت علوم در هیات عملی دانشگاههای فردوسی مشهد و شهید بهشتی تهران به عنوان استاد حضور می یابد.
دامنه این اقدامات غیرقانونی گسترده ابعاد دیگری هم دارد.
به عنوان مثال به رغم آنکه مدت زمان تحصیل قواعد مشخصی دارد آقای توکلی با حضور گاه به گاه در کشور جهت فعالیتهای حزبی و سیاسیاش عملا فقط حدود یازده ماه را به حضور در انگلیس اختصاص می دهند. به عبارتی ایشان با طرفهالعینی دو مقطع فوقلیسانس(!) و دکترا را با ۱۱ ماه حضور پشت سر میگذارند.
این ماجرا البته حاشیههای دیگری نیز دارد به عنوان مثال آقای توکلی در فرم اطلاعات شخصی مدعی دریافت فوق لیسانس از دانشگاه شهید بهشتی تهران میشوند و یا اینکه در حالی مقرر شده بود برای استفاده از مزایای بورسیه ارزی مجردی دریافت کند در اندک زمانی برای همه اعضاء خانواده ارز دولتی میگیرد که این مسئله با تذکر شدید برخی مسئولان وزارت علوم و تلاش بیفایده برای جلوگیری از این پرداخت غیر قانونی با پیروزی توکلی و ناکامی برخی پرسنل متعهد وزارت علوم خاتمه مییابد.
با خواندن پرونده آقای توکلی کلکسیونی از اقدامات فراقانونی وی به چشم میخورد:
۱- اخذ بورسیه دکترا بدون داشتن لیسانس و فوق لیسانس
۲- دریافت مدرک دکترا در ۱۱ ماه
۳- ادعای توصیه از مقامات برای اعزام به خارج از کشور
۴- دریافت ارز متاهلی به رغم عدم همراهی خانواده
۵- بیتوجهی به تعهدی که با دست خط خود مبنی بر عدم ادعای مدرک دکترا داشته است.
۶- عضویت در هیات علمی دانشگاه بر خلاف ضوایط وزارت علوم و…
گفتنی است، واقعیت این است که این حجم اقدامات غیرقانونی و رانتخواریهای گسترده در حالی که فرزندان مستعد کشور به سختی از امکان تحصیل در رشتههای مورد نیاز به علت ضوایط دست و پا گیر بهرهمند میشوند، در تاریخ وزارت علوم بیسابقه مینماید .
مصاحبه اختصاصی اشک آتش با برادر بزرگ تر !
همه چیز برای عفت !!
خبرنگار : به عنوان نخستین سوال ، چرا بعضی ها به شما لقب برادر بزرگ تر داده اند ؟
پاسخ : همان طور که بارها گفته ام من در سال های قبل از انقلاب ، مبالغی را به حساب مجاهدین خلق ( منافقین ) واریز می کردم . از وقتی که این پول ها قطع شد تبلیغات و تهمت ها علیه بنده هم شروع شد .
خبرنگار : ولی همان هایی که این لقب را دادند و بر ضد شما کتاب نوشتند ، چند سالی است که از شما حمایت می کنند ... !
پاسخ : خوب منافق یعنی همین ! آنها آن موقع حرف هایی می زدند که به آن اعتقاد نداشتند . حالا با گذشت زمان ، باطنشان عیان شد !
خبرنگار : شما در انتخابات ششم ریاست جمهوری ، سخنان منتقدین خود را که آن موقع رقیب شما احمد توکلی بلندگوی آنها بود به کارها و حرف های بچه گانه نوه کوچک خود تشبیه کردید . . .
پ : خواستم بگویم آنها هم مانند فرزندانم هستند .
خ : پس چرا طلبه هایی که در پانزده خرداد هشتاد و پنج در قم قصد طرح سوال از شما داشتند را به سختی محاکمه کردند ؟
پ : من هم که گفتم مانع برخورد قضایی با فرزندانم نیستم !
خ : آن وقت چرا اصرار دارید زندانیان آشوب های اخیر حتماً باید آزاد شوند ؟
پ : چون اینها با ارکان نظام مشکلی ندارند ؟!
خ : اصلاً ارکان نظام از نظر شما یعنی چه ؟
پ : معلوم است . چهارستون بدن مرا می گویند ارکان نظام . مرحوم امام هم همین را گفته .
خ : منظور امام عکس این نبوده ؟ یعنی چون نهضت زنده است شما هم . . . ؟
پ : حاج احمد آقا که همیشه به ما ارادت داشت . الان می توانید از پسر ایشان بپرسید . این را تأیید می کند . او مسئول دفاع از نظرات امام است .
خ : ولی حسن آقا که گاهی . . . بگذریم . در انتخابات نهم شما رقبای خود را کوتوله سیاسی خواندید . این نشانه تکبر نیست ؟!
پ : خیر . منظور این بود که آنها قدشان کوتاه هست و نمی توانند آن طرف پرده را ببینند .
خ : پشت پرده مگر چه خبر است ؟
پ : پشت پرده خبرهایی است که دیگران نمی بینند . آن وقت فکر می کنند ما پیشگو هستیم . مثل قضیه آتشفشان ها در قبل از انتخابات که ما خبرش را دادیم و به وقوع پیوست .
خ : بعضی می پرسند شما که به راحتی به آقا دسترسی دارید دیگر چرا نامه سرگشاده نوشتید ؟ حضوری صحبت می کردید !
پ : من به ایشان ارادت دارم و چون جایگاه ایشان را از خودم بالاتر می دانم عرف اداری را رعایت کردم .
خ : چرا برخلاف عرف ، در نامه سلام نکردید ؟
پ : من که خصوصی همیشه محضر ایشان هستم . همان جا سلام می کنم !
خ : بالاخره از نظر شما در انتخابات تقلب شد یا نشد ؟!
پ : ببینید ! آن موقع خیلی از مردم در خیابان های تهران می گفتند تقلب شده . ما هم باید از مردم حرف شنوی داشته باشیم . حتی حاکم اسلامی را اگر مردم قبول نداشته باشند . . . .
خ : مردم قم همان ایام سه روز راهپیمایی کردند و شعار مرگ بر . . . سردادند . چرا حرف آنها را نشنیدید ؟
پ : فرق می کند . اینها با نظام مشکل دارند . از همان هایی هستند که چک هایشان وصول نمی شود . گفتم از وقتی که دیگر به حساب . . .
خ : یعنی مردمی که در مخالفت با شما شعار دادند جزو منافقین بودند ؟!
پ : به هر حال مدت هاست که هم مجاهدین را رها کرده ام هم خلق را !
خ : شما خودتان را جزو خواص دوپهلو نمی دانید ؟
پ : خیر . من همیشه بسته به شرایط زمان و مکان ، مواضع شفافی داشته ام !
خ : گفتید مهدی شما رفته لندن برای گرفتن دکترا . او که همه اش در دوبی است .
پ : دارد پایان نامه اش را می نویسد . آدم خودش پایان نامه اش را بنویسد بهتر است تا مردم برایش بنویسند !
خ : به عنوان آخرین سوال ؛ چند سال پیش در مصاحبه با کیهان در بیان علت گرایش خود و خانواده تان به فعالیت های اقتصادی به حدیث کفاف و عفاف استناد کردید . یعنی واقعاً کسی که در امور زندگی به " کفاف " نرسیده باشد " عفاف " هم نخواهد داشت ؟
پ : مسئله را خوب متوجه نشدید . در کل منظور این بود که من " عفت " را محور همه امور خود می دانم !!!
در جنگ نرم ٬ لینا لوله ای خیرات می کنند !!
اگر از شما بخواهند چند مدل پفک را اسم ببرید قطعاً اسم لینانمکی را جزو همان چند تای اولی ذکر خواهید کرد آن هم مدل لوله ای اش را . تبلیغاتش را که دیده اید . بچه ها که خیلی از دیدن آن لذت می برند . یک دانه پفک لوله ای را مقابل چشمت می گیری و بعد از داخل آن می توانی بیرون را تماشا کنی مثلا چند تا حیوان ببینی و . . .
دقت کرده اید ؟! این دقیقاً عیب پفک های لوله ای است . داخل آن را خالی کرده اند و فقط لایه دورش را می فروشند و پول پفک کامل را می گیرند . این یعنی یک کلاه برداری محترمانه ! اما با تبلیغات پر سر و صدای خود همان نقطه ضعف را به عنوان نقطه قوت جا می اندازند و حسابی فروش می کنند . جنگ نرم یعنی همین .
طوری وانمود می کنند که باور کنیم ضد ارزش ها ارزش هستند .
ده نمکی عوض شده است ؟!
چشم ! نامه رشیدپور را الان می آورم . اما بگذارید قبلش بگویم این مجری گرامی اشتباه می کند . او تصور کرده چون ده نمکی ریش دارد و دغدغه برخی از آرمان ها را در سر می پروراند پس انسان جامعی است و پای بند اصول اخلاقی . به نظر من برخلاف نگاه رضا رشیدپور ، ده نمکی عوض نشده . او همانی است که بوده . آن موقع هم که دیگران را با بروز کوچکترین اشتباهی مورد نقد جدی قرار می داد هم این خلق و خو را دارا بوده است . نباید انتظار داشت یک انسانی که خوب شعار می دهد و احساسی عمل می کند با مبانی دینی هم لزوما انس و آشنایی داشته باشد . خیلی از ما این نوع مشکل را دارا هستیم . یک بخشی از دین و اعتقادات را می چسبیم و بقیه اش را رها می کنیم . اتوبوس های مشهد را دیده اید ؟ ملت خودشان را به زحمت می اندازند تا عرض ارادتی به ساحت آقا کرده باشند اما موقع نماز صبح چند نفر پیاده می شوند ؟!
بعد از برنامه دیروز امروز فردا هم در همین وبلاگ نوشتم چرا وقتی چهره هایی عمقی مانند رحیم پورازغدی و . . . در دسترس قرار دارند بخواهیم حرف های انقلاب را از زبان نیروهای سطحی و کم مطالعه بیان کنیم و به آرمان هایمان رنگ و بوی ژورنالیسم بدهیم ؟! راستی بعد از خواندن این نامه ٬ دوتا مطلب پایین تر را هم حتما بخوانید . در ضمن خوب است بدانید دفتر نشریه جبهه در خیابان نوفل لشاتو ٬ ملکی متعلق به مهندس ضرغامی بوده . بنابراین انتظار اجاره املاک رسانه ای راهم داشته باشید :
سلام آقای ده نمکی . سال نو مبارک . بابت پروژه ی سنگین دارا و ندار به شما و همکارانتان خسته نباشید می گویم . می دانم که این روزها مشغله ی کاری فراوان دارید . اما انتظار دارم که این چند خط را به دقت بخوانید و اجازه می خواهم که در محضر افکار عمومی شما را با عنوان رسمی خطاب کنم
با احترام - رضا رشیدپور
بانوی کرامت
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم فروردین 1389 ساعت 6:39 شماره پست: 384
یا فاطمةُ اشفعی لی فی الجنة
عمه سادات سلامٌ علیک
روح عبادات سلامٌ علیک
عمه سادات بگو کیستی
فاطمه یا زینب ثانیستی
از سفر کرب وبلا آمدی
یا که به دنبال رضا آمدی
کوثر نوری به کویر قمی
آب حیات دل این مردمی . . .
جمعه سالروز وفات حضرت معصومه سلام الله علیهاست . آنهایی که انسی با حرم با صفای ایشان دارند به تجربه دریلفته اند چرا به این بزرگوار بانوی کرامت گفته می شود .
نوروز است ؟ قبول ! اما حضرت آن قدر به گردن ما حق دارد که یک روز را برایش سنگ تمام بگذاریم .
به بهانه سریال دارا و ندار
این شاید نخستین نقدی باشد که از یک سریال نوروزی سال 89 منتشر می شود . پخش مجموعه تلویزیونی دارا و ندار ، نشان داد که این سریال توان رقابت با اثر نوروزی سعید آقاخانی را هم ندارد چه برسد به سیروس مقدم . واقع بینانه باید اذعان داشت در افواه عمومی آن چه که مورد بحث و توجه واقع گردیده مجموعه هایی غیر از سریال نامبرده است . اگر چه منصفانه باید گفت مضمون این سریال ، مفاهیمی ارزشی و انقلابی را در بر دارد و عقاید و دغدغه های کارگردان محترم را قابل تحسین جلوه می دهد .
شعور مخاطب آن قدر ارزش دارد که نباید انتظار داشت بینندگان با شنیدن واژه استفداد به جای استعداد و قغن به جای قدغن احساس کنند با جلوه هایی بی بدیل از طنز پارسی مواجه شده و از اعماق دل قهقهه سر بدهند . این نکته البته تأکیدی است بر این ادعا که موفقیت فیلم های اخراجی ها مرهون عوامل و حوادث متعددی است که در جای خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت . این حرف را نزدم برای آن که کارگردان مربوطه را تحقیر کرده باشم . خیر ! شهامت ده نمکی در ورود به عرصه های هنری بسیار ستودنی است و در بلند مدت آثار نیک آن ظهور خواهد یافت . اما خوب است نامبرده به این بهانه ، رفتار خود را کمی مورد بازبینی قرار دهد . ده نمکی در چند مصاحبه ، متکبرانه ادعا کرده بود : نمی دانم چرا در هر عرصه ای پا می گذارم موفق بوده و با استقبال عمومی مواجه می گردم مانند انتشار نشریات پرفروش شلمچه و جبهه ، تولید مستند فقر و فحشا و ورود به سینما و . . .
مطالعه سرگذشت چهره های شهیر عالم علم و هنر و ورزش و . . . البته هیچ گاه چنین ادعایی را به اثبات نمی رساند . شاه مسعود اگر کمی به حافظه خود فشار می آورد هرگز جرأت چنین ادعایی را پیدا نمی کرد . او نباید فراموش کند که نشریه صبح دوکوهه وی چهار بار در اشکال مختلف و با رویکردهای متفاوت منتشر شد اما سه بار (جزدفعه آخر که علت دیگری داشت) به دلیل عدم اقبال عمومی با ورشکستگی اقتصادی مواجه گردید . در مستند سازی نیز پس از کدام استقلال و کدام پیروزی ، مستندی با عنوان سوزوکی به بهشت می رود را در دفاع از اخراجی های یک تولید کرد اما کمتر کسی را می توان یافت که نامی از آن شنیده باشد . نامبرده درعرصه کتاب نیز فعالیت داشته است . متأسفانه افتضاح تاریخی وی در انتشار مجموعه فرهنگنامه اسارت – شرح آن در ستون پیوندهای روزانه وبلاگ موجود است – گناهی نابخشودنی به ساحت ادبیات و تاریخ دفاع مقدس محسوب می شود . تا آن جا که خود ادامه انتشار آن را به مدت پنج سال به تعلیق درآورد و با از دست دادن نیروهای کیفی ، به دنبال فروش میلیاردی آثار گرداوری شده و رفع دردسر ! برآمده است .
این مثال ها را ده نمکی می خواند و بی تردید در رفتار و نگرش خود مصلحانه رفتار خواهد کرد . تداوم موفقیت های وی آرزوی همه دوستداران جبهه دفاع از ارزش هاست . امید که خود نیز از این ماجرا عبرت بگیریم .
- ۰ نظر
- ۱۹ فروردين ۸۹ ، ۰۹:۴۸