برای دیده شدن
سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۵۵ ق.ظ
بنده خدایی بود که در نوجوانی مداح شد و خوش درخشید. مدتی هم طلبگی خواند. بخاطر شغل پدرش یکسالی ساکن مازندران شد. یک روز با هم قدم می زدیم و صحبتمان درباره هیأت و خطابه و ... بود. گفت: من اگه یه روز سخنران بشم، میگم آی جوون! میخوای دختر بازی هم بکنی بیا تو هیأت...!
بعد مکثی کرد، چشمشانش را باریک کرد. صدایش را در حلق فرو برد و آهسته گفت: اَه ه ه ... چقدر منبرم گل میکنه، جوونا همه طرفدارم میشن...
خدا را شکر این بنده خدا بعدها ترجیح داد به همان کار مداحی اش بپردازد؛ اما همچنان این مبنا را در بعضی ها می بینم برای خوش آمد دیگران، احکام دین را هم به بازی می گیرند.
- ۰۰/۱۰/۱۱