اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

تا آخرین نفس

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ب.ظ

غلامعلی پیچک فرمانده ای دوست داشتنی بود. همه بچه های گردان از اخلاق نیک و رفتار مؤمنانه او لذت برده و سعی می کردند در همه امور، او را سرلوحه و الگوی خود قرار دهند.

وقتی غلامعلی مجروح شد، دیدیم خون زیادی از او می رود. حالش اصلاً مساعد نبود. ما هم امکانات درمانی قابل توجهی نداشتیم. باید او را به عقب می رساندیم. بچه ها به تکاپو افتاده بودند تا هر چه زودتر فرماندهی که بر قلب هایشان حکومت می کرد را از آن وضع نجات بدهند. غلامعلی به شدت درد می کشید؛ با این حال خویشتن داری می کرد و ذکر می گفت.

به زحمت کمی خودش را بلند کرد. در واقع فقط توانست سرش را بالا بیاورد. بعد شروع کرد به نماز خواندن. او نمازش را به صورت خوابیده خواند. نماز را تمام کرد و اندکی بعد، پیش از آن که بتوانیم او را به عقب منتقل کنیم، به شهادت رسید.

آن قدر بچه ها به او علاقه داشتند که از آن پس تصمیم گرفتند با تأسی از فرمانده شهید خود، نمازهایشان را سر وقت به جا بیاورند.

 بر اساس روایتی از مجموعه خاطرات شهید غلامعلی پیچک، سایت شهید آوینی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">