چگونه انقلاب از گزند حوادث در امان می ماند؟
سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۳ ب.ظ
با استاد بزرگوارم آیت الله محمدی، سرپرست مدرسه علمیه روحیه بابل مصاحبه ای را درباره روحانیت و دفاع مقدس انجام دادم که در شهریور 1385 در نشریه سبز سرخ وابسته به کنگره بزرگداشت شهدای مازندران به چاپ رسید:
اشاره:
حضور
روحانیت در دفاع مقدس از جمله موضوعات مطرح در نشریه سبزسرخ بوده که مخاطبان خاص
خود را نیز جذب نموده است. در این شماره در گفت و گویی کوتاه نقش مدرسه علمیه
روحیه بابل در جنگ را به اختصار بیان نمودهایم. حضرت آیت الله محمدی از چهرههای
شاخص علمی در عرصه فقاهت است که به اعتراف بسیاری از اهل فضل (بی هیچ تعصبی) در
زمره ماندگارترین شخصیتهای این عرصه محسوب خواهد شد.
ایشان پس
از عزیمت از نجف به مازندران، مبارزات خود را بر ضد رژیم ستم پیشه پهلوی آغاز نمود
و با پیروزی انقلاب اسلامی پس از حضور موثر در دادگاههای انقلاب و ادای دین در
این عرصه، مدرسه علمیه روحیه بابل را احیا کرد و به دور از هیاهوی روزگار به پرورش
شاگردان مکتب امام صادق (ع) اهتمام ورزید. این مدرسه کوچک اما پر عظمت، همچون دیگر
مدارس علمیه، شهدای گرانقدری را نیز تقدیم اسلام و انقلاب کرد که آواز معنوی برخی
از آنها از جمله طلبه شهید مهدی عباسی علاوه بر هم رزمان، بسیاری از جوانان و
نوجوانان جنگ و جبهه ندیده! را نیز مجذوب خود ساخته است. حاج آقا که به طور معمول
کمتر برای مصاحبه با رسانههای عمومی از خود رغبت نشان داده است این بار با آغوشی
باز به احترام شهدای گرانقدر انقلاب پذیرای دوستان نشریه سبزسرخ شد.
حاج آقا با تشکر از شما که وقتتان را در
اختیار خوانندگان نشریه قرار دادید به عنوان آغاز بحث تعریفی از شهادت و مقام شهدا
داشته باشید.
ـ بسم الله الرحمن
الرحیم. در تمام ادیان الهی شهادت مقامی بس عظیم بوده و شهدا همواره احیاگر و
نگهدار آیین خدا در عصر خود بودهاند. ارزش شهادت آنقدر بالاست که زبان و قلم از
بیان آن عاجز هستند. در اسلام اولیا خدا بر ارزش شهادت تاکید زیادی داشتهاند و در
طلیعه قرآن مجید در پارهای از آیات به شان و منزلت شهدا اشاره نموده و تصریح کرده
که گمان نکنید شهدا مردهاند بلکه آنها زندهاند و از حیات برخوردارند و...
حاج آقا از فعالیتهای
قبل از انقلابتان بگویید.
ـ وقتی از نجف به
بابل بازگشتم طبق آرزوی دیرینه خود اقدام به انجام وظیفه از کانال ارشاد نسبت به
جوانان از دبیرستان و دانشگاه گرفته تا محیطهای خارج از آن نمودم. پس از مدتی به
حول و قوه الهی توانستم برخی از نخبگان روستاها، بازار و دانشگاه را با هم هماهنگ
کنم که این کار اثرات عمیقی در ترویج اسلام به دنبال داشت. بالطبع این گونه فعالیتها
مخفی از ساواک نبوده و آنها نیز طبق وظیفه ذاتی خود محرمانه به تعقیب من
پرداختند. در نهایت پای ما نیز به ساواک باز شد که البته به لطف خدا نتوانستند کاری
از پیش ببرند. سخنرانیهای ارشادی زمینه خوبی برای پیوند روستاها با حرکت انقلاب
ایجاد کرد تا آنجا که میتوانستم، مفاسد دستگاه طاغوت را برای مردم افشا میکردم
و پای آنان را به راهپیماییهای پرشکوهی که منجر به پیروزی انقلاب شد میگشودم.
خطرات آن را هم تحمل کردم چرا که این وظیفه کوچکی بود که باید انجام میدادم.
بعد از پیروزی
انقلاب چه کردید؟ شنیدهایم که در دادگاهها نیز آثار خوبی را از خود به جا
گذاشتید.
ـ بعد از پیروزی
انقلاب دوست داشتم خدمت پیشتری به ملت داشته باشم برای همین داوطلب شدم تا به
برخی از پروندههای حقوقی و غیر حقوقی دادگستری رسیدگی کنم. همزمان مبارزه با
رباخواری را آغاز کردم که در پی آن با پیوستنم به دادگاه انقلاب فعالیتها در این
راستا گستردهتر شد تا آنجا که اموال بسیاری از مظلومین که به خاطر جبر روزگار تن
به ربا داده بودند به آنان بازگردانده شد. در بخش موقوفات نیز جدیت به خرج دادیم و
بسیاری از آنها را احیا نموده و به مصرف واقعی رساندیم. در این بین به لطف خدا
بسیاری از مستضعفین خانهدار شدند.
اگر میشود بعضی از
این زمینهای موقوفی را احیا کردهاید نام ببرید.
ـ یکی همین محله چهل دستگاه جنب بیمارستان
بابل کلینیک است که زمین آن را به قرض الحسنه ولی عصر (عج) دادیم و آنها خانههایی
را در آنجا ساخته و با قیمتی اندک به مستضعفین واگذار کردند. زمینهای وسیعی در
محله کشتارگاه را از رباخواران گرفتیم که شاید حدود سیصد خانه در آنجا بنا شده
است. زمینهای شهرک صالحین نیز موقوفه بوده که از دست متجاوزین به وقف خارج شده
است.
چه شد که مدرسه
روحیه را تاسیس کردید؟
ـ من از دیر باز در این فکر بودم اما به
دلیل شرایط حاکم در دوران قبل از انقلاب موفق به تاسیس آن نشدم، فکر کنم حدود سال
1360 بود که توانستم اینجا را راهاندازی کنم این مکان سالها پیش حوزه علمیه بود
که توسط رضا شاه غصب گردیده و به آموزش و پرورش داده شد به فضل الهی پس از کمی
پیگیری این حوزه را تجدید بنا کردم. الحمدالله طلاب و فضلای گرانقدری از این حوزه
تحویل انقلاب شده است که بسیاری از این جوانان هم اکنون از اساتید حوزههای علمیه
و دانشگاههای سطح کشور بوده و یا در مصادر قضاوت و تبلیغ و … دین خود را به اسلام
ادا میکنند.
حاج آقا در دوران
جنگ مدرسه چه حس و حالی داشت؟
ـ این مدرسه به خود افتخار میکند به طلاب
شهید و ایثارگری که در خود جای داده است. هر یک از حجرههای این مدرسه مزین به نام
شهیدی است که مدتی را در آن به سر میبرده است. شهید عباسی، شهید شاهین، رهبر، حسن
زاده، گدازگر، داودی، شفیعی، قیومی، قشقاوی و … تا آنجا که توانستیم جوانانی که
در شهر به من رجوع میکردند را به جبهه دعوت میکردم. کمکهای مالی زیادی را هم از
طرق مختلف جمع کرده و به جبهه میفرستادم. یک بار هم شرایط به گونهای شد که مدرسه
را تعطیل نمودم تا بچهها بتوانند خود را به خطوط مقدم برسانند. بسیاری از شهدای
مدرسه جزو نیروهای موثر در جنگ بودند. آنها بهترینهای مدرسه بودند که شهید شدند.
همه آنها اهل نماز شب بودند.
اولین شهید مدرسه
را به خاطر دارید؟
ـ بله به گمانم شهید قشقاوی بود.
گویا آن موقع
درباره ایشان فرمودید که اگر زنده میماند بهشتی دیگری میشد؟
ـ محمد خیلی کوشا
بود هم در درس و هم در تهذیب. شاگرد اول گروه خودش بود. این نبود که اگر به جبهه
میرود پس درس نخواند. او واقعاً فوق العاده بود. جدش مرحوم اسماعیل قشقاوی میگفت
محمد یکبار بیرون دعای کمیل میخواند و یک بار هم در منزل. او واقعاً به امور
معنوی علاقهمند بود.
تا آنجا که من میدانم
شما به شاگردان خود رابطه عاطفی عمیقی دارید تا آنجا که در واقع باید آن را رابطهای
پدرانه دانست چه حالی داشتید وقتی خبر شهادت محمد را شنیدید؟
ـ راستش خبر شهادت محمد آرامش روحی را از
من گرفت یادم است وقتی جنازه او را برای وداع به مدرسه آوردند غوغایی برپا شد.
حوزه یکی از سربازان بزرگش را از دست داده بود. اگر چه برای انقلاب و اسلام بود
اما جای او خالی است.
به شهید شاهین هم
علاقه خاصی داشتید.
ـ شاهین اهل رشت بود جوانی 18 ، 19 ساله
که استعداد بالایی داشت او در عرض یک سال و نیم توانست خود را به سطح لمعه برساند
که به روال امروز میشود سال ششم حوزه. او در دو مرتبه امتحانی که داد رتبه اول را
کسب کرد. شاهین گل شهدای مدرسه بود. این جوان خیلی مودب و خوش فهم در تحصیل بود.
شوق فراوان به جبهه، تحصیلش را تحت الشعاع قرار داده بود. او دیگر نمیتوانست
بماند و رفت.
مهدی عباسی امروز
برای خیلی از نوجوانها نیز چهرهای محبوب است گویا ایشان وصیت کرده بود که شما
تکهای از پارچه عمامه خود را در تابوت او قرار دهید.
ـ شهید مهدی عباسی از آن جوانانی بود که
ایمانش بر درسش مقدم بود. در کارهایش منظم بود و نسبت به قوانین اسلام متعهد بود.
یک وقت از من تقاضا کرد که حجرهاش را عوض کنم. میخواست به حجرهای برود که طلبههای
آن از آشناها نباشند. میگفت این طوری وقت کمتری از من گرفته میشود. او نمونهای
از یک جوان موفق بود. با این که در سپاه پذیرفته شده بود اما ترجیح میداد در حوزه
بماند. میگفت اینجا برای خودسازی زمینه مساعدتری دارد. او اهل شعار نبود. به
خاطراتش که رجوع کنید میفهمید که به اعتقاداتش لباس عمل پوشانید.
حاج آقا غیر از
شهدای مدرسه بسیاری از رزمندگان و شهدای شهر از جمله شهید مهدی نصیرایی و … برای
نماز و مناجات در این مدرسه رفت و آمد داشتند در قیاس با حال و هوای آن موقع
جوانان و اوضاع امروز آیا میتوان به آینده خوشبین بود؟
ـ من کاملاً خوشبین هستم. ایران مملکت
امام عصر (عج) است. تجربه اثبات میکند هیچ قدرت خارجی نمیتواند مذهب را از دل مردم
ریشه کن کند.
به نظر شما طلبههای
جوان چه وظیفهای در قبال شهدا دارند؟
ـ طلبههای فعلی حوزهها بلکه همه مردم در
مقابل خون شهدا مسوولیت سنگینی دارند. مخصوصاً طلاب عزیز باید در عمل به شهدا پیام
دهند که نگران نباشید با رفتن شما ما آرمانهای تان را محقق میکنیم این بهترین
پیامی است که باید به شهدا داده شود.
در پایان اگر حرفی
برای خوانندگان سبزسرخ دارید لطفاً بیان بفرمایید.
ـ حرفم این است هر ایرانی در زمان حال و
آینده باید زحمات شهدا را ارج بگذارد. ارج گذاردن به شهدا تحقق آرمانهای آنهاست.
به نظر هر چه مسایل معنوی در سطح جامعه پررنگتر شود انقلاب از آسیبها مصونتر
است و به عکس، هر چه تعهد نسبت به قوانین الهی کمرنگتر شود آسیبپذیری انقلاب بیشتر
خواهد شد.
- ۹۳/۰۴/۲۱