اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

زمین صاف!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۲۷ ق.ظ

photo_2023-06-23_13-02-42

 

این هم یک امتیاز خوب و برجسته است. این ویژگی را هر کسی ندارد که بتواند چند کار را با هم انجام دهد و دچار هول و استرس نشود و  کیفیت کارش لطمه نبیند و پا پس نکشد؛ البته با مدیریت و برنامه ریزی و آرامش و وقت شناسی.

تصویر دختر خانم دانشجویی که با لباس زیبای عروس سر جلسه امتحان دانشگاه حاضر شده ترسیم گر همین ویژگی ممتاز و تحسین برانگیز است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

واقعا چرا با این زن ازدواج کردید؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۹ ب.ظ

فرارو | ماجرای مخوف‌ترین زن قاتل؛ زنی که هفت شوهرش را کشت

 

«مارجی ولما بارفیلد» ۵۳ ساله یکی دیگر از قاتلان سریالی است که در طول چند سال متوالی، مادرش و هفت نفر از همسرانش را در شهر لومبرتون واقع در شمال کالیفرنیا به قتل رساند. او چهار نفر از همسرانش را هنگامی که در خواب بودند به قتل رساند؛ به این ترتیب که با به آتش کشیدن تختخواب وانمود می‌کرد که آن‌ها در حال سیگار کشیدن به خواب رفته‌اند و تخت آتش گرفته است.

این قاتل مخوف، در غذای باقی مقتولانش هم آرسنیک و مواد کشنده دیگر اضافه می‌کرد. بعد از دستگیری، مارجی به قتل‌هایش اعتراف کرد و در سال ۱۹۸۴ با تزریق مواد کشنده اعدام شد. از سال ۱۹۷۶ به بعد، مارجی ولما اولین زنی بود که در آمریکا محکوم به مرگ می‌شد.

 

واقعا دلم میخواهد بدانم ویژگی این زن چه بود که هفت نفر حاضر شدند با او ازدواج کنند؟ اساسا برایشان سوال نشد که چرا شوهران قبلی این زن بر اثر سوانحی مشابه جان باخته اند؟ اگر کسی کتابی فیلمی گزارشی درباره این ماجرا سراغ دارد معرفی کند ممنون میشوم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پالتوی پوست خز، برای زن صیغه ای بریتانیا!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۴۱ ب.ظ

دستبوسی محمد رضا شاه از ملکه انگلیس - جهان نیوز

 

یکی از نکات تاریخی که گاهی ذهنم را به خود مشغول میکرد این بود که جناب شاه بالاخره یک انسان بوده و ادعای زعامت و دلسوزی برای یک مملکت را داشته. یک انسان لااقل در قبال پدر خودش حس تعهد و علقه دارد و از ظلم به او ناراحت شده و درصدد جبران آن بر می آید.

برایم عجیب بود در کل زندگی محمدرضا شاه پهلوی، یک بار ندیدم موضعی رسمی بر ضد کشور انگلیس گرفته باشد. او با چشم خود دید که دولت بریتانیا دست به اشغال خاک میهن زد، قحطی و مشکلات مختلف را برای مردم به بار آورد، پدر او را از سلطنت ساقط کرد و به تبعید فرستاد تا اینکه نهایتا در نقطه ای دوردست مرد. اینها را محمدرضا دید باز هم حاضر نشد بر ضد انگلیس ولو در حد یک جمله حرفی اعتراضی بزند که مثلا چرا با مردم و خاک کشور ما چنین کردید؟ این چه بلایی بود سر پدر من درآوردید؟ و... چقدر ممکن است یک مرد بی غیرت و اخته باشد؟

این روزها مشغول خواندن کتاب خاطرات دنیس رایت کاردار و سفیر اسبق بریتانیا در ایران هستم. این کتاب توسط واحد تاریخ شفاهی بخش فارسی دانشگاه هاروارد در مصاحبه با دنیس رایت منتشر شده است. ناشر ایرانی هم یک جورهایی در مقدمه کتاب فهمانده که خیلی هم با سیاستهای جاری کشور همراه نیست؛ بگذریم.

دنیس رایت در صفحه 62 این کتاب میگوید:

"... به هر حال ما مجادله کلامی دشواری داشتیم، چون شاه خیلی فوری به من گفت که از آنجا که او تجهیزاتی که استحقاقش را داشته نگرفته، از پیمان بغداد و متحدانش مأیوس شده. ترکها و حتی افغانها، که در پیمان هم نبودند، بهتر عمل می کردند و این بود که او مأیوس شده بود و می خواست با روسها وارد پیمان شود. من هم گفتم که اگر او این کار را بکند، پیش از هر چیز این پایان پیمان بغداد خواهد بود و این را گفتم که نهایتاً این پایان پادشاهی شما خواهد بود! روسها پادشاهان را دوست ندارند. او گفت شما مانند یک زن نشانده (موقت) با من رفتار می کنید. یادم هست که به او گفتم خب اعلیحضرت، اگر زنان نشانده رفتار خوبی داشته باشند، گاه گاه پالتو پوست خزی هم نصیبشان می شود!"

توجه داشته باشید که گفتگوی فوق مربوط به زمانی است که دنیس رایت کاردار بوده و هنوز به سمت سفیری بریتانیا منصوب نشده بود. این طرز صحبت کردن یک دیپلمات انگلیسی در سطح کاردار با مقام اول مملکت ماست که بوی تحقیر و تهدید آن بلند است. یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی -فارغ از نقدهایی که به بعضی عملکردها و رویکردها وارد است- همین نفی سلطه استکبار و نه گفتن به ابرقدرتهاست تا اجانب برای مسئولان ما تصمیم نگیرند. قبلا در خاطرات مرحوم امینی که توسط کیهان لندن منتشر شده خوانده بودم که خودش میگفت با پشتیبانی آمریکا به رغم مخالفت شاه به عنوان نخست وزیر ایران تعیین شده بود!

مطلبی که میخواستم خدمتتان عرض کنم تا این جای کار تمام شد؛ اما اگر زحمتی نیست این چند خط را هم از صفحه 58 خاطرات دنیس رایت بخوانید، بدک نیست. تحلیل و تفسیرش هم با شما. او بعد از یک گردش کامل در ایران و سنجش تفکر و دیدگاههای مردم جهت تهیه گزارش به لندن اینگونه میگوید:

" من برگشتم و جداً توصیه کردم که به خاطر سوءظن ایرانیان که به قرن نوزدهم و آنچه کنسولها در کشورشان کرده بودند، به ویژه در جنگ اول و دوم جهانی و زمانی که سر و کار آنها با قبایل افتاد و مواردی مانند آن بر می گشت، ما نباید هیچ کنسولگری را بازگشایی کنیم، مگر جاهایی که جوامع بریتانیایی بزرگی باشند، که آن زمان هم چنین نبود، به استثنای خرمشهر که گفتم فکر میکنم باید به خاطر صنعت نفت و اینکه در دست داشتن نبض افکار عمومی در خوزستان خیلی مهم است، آنجا کسی را داشته باشیم. این توصیه پذیرفته شد..."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بهتر نیست قانون همیشه ملاک باشد؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۶ ق.ظ

مشمولین قانون کار و اداره کار چه کسانی هستند؟

 

خانم هدی نتاج را دورادور میشناسم. در حد اینکه خواهری جوان اهل بابل و پرانرژی در عرصه خبرنگاری و فعالیت رسانه ای است، به نظر می رسد آدم مستقل و با شهامتی باشد که حفظ حقوق شهروندی از دغدغه های همیشگی اوست. از آن دست خبرنگارهایی هم نیست که پولی بگیرند و خبری را سفارشی کار کنند یا در ازای سکوت مقابل قانون شکنی ها و تعدی ها باجی بستانند و...

اولین بار که نام این خواهر بزرگوار را شنیدم چند سال پیش در فضای مرحوم تلگرام بود. البته مرحوم از نگاه من که با فیلترشکن ها رابطه خوبی ندارم. یک سازمان یا مجموعه ای که الان اسمش یادم نیست از این خبرنگار جوان بابت مطلبی شکایت کرده بود. حسین آقای منصف بود که اول بار مطلبی در حمایت از خانم نتاج نوشت، پشت سرش مطلب دوم را من نوشتم و از نهاد شاکی انتقاد کردم. همین الان هم ببینم کسی یا مجموعه ای به خاطر انتقاد از حوزه کاری و عملکرد خود پای خبرنگاری را به دادگاه می کشاند با هر گرایش و سلیقه ای که باشد وظیفه میدانم به سهم خود دخالت کنم.

دو سه روز پیش ویدیوی کوتاهی از خانم نتاج منتشر شد که ایشان بدون رعایت پوشش شرعی و قانونی حجاب در حال توضیح پیرامون مشکل روستای انجیلسی و دپوی مخرّب و ویرانگر میلیونها تن زباله در طبیعت زیبای آن بود.

این قلم نیز بارها در خصوص منع شرعی و قانونی دفن زباله در روستای انجیلسی و خسارتهای زیانبار آن به طبیعت منطقه یادداشتهایی داشته و به طور میدانی نیز در ارتباط با بعضی مسئولان پیگیر حل این مساله بوده است.

هر کس دلش برای قانون و طبیعت و حقوق عامه میتپد باید این پدیده شوم را محکوم نموده و مسئولان استان را که به بهانه حفط طبیعت اقدام به تخریب کلبه ساکنان قدیمی جنگل می نمایند، بخاطر سکوت و بی عملی در خصوص صدور رأی دادگاه و منع قانونی و زیانبار دفن زباله در انجیلسی مورد شماتت قرار دهد.

اما خواهر بزرگوار ما مستحضر باشد که قانون، خوب یا بد، قانون است و راه اصلاح هر قانونی که خوشایند ما نیست در گرو قانون شکنی که در نهایت منجر به هرج و مرج میشود قرار ندارد. کما این که دوستان فعال مدنی و محیط زیست نیز از طریق قانون موفق به اثبات منع و حرمت دفن زباله در طبیعت گردیدند و الگویی مناسب و زیبا از قانون مداری برای اصلاح معضلات جامعه را ترسیم نمودند. اگر هم قانونی را قبول نداریم و راهی هم برای تغییر آن نمی بینیم فارغ از میدان بحث و استدلال علمی و کرسی آزاداندیشی که همیشه باز است، تقابل با قانون و عرف، مصداق بارز هنجارشکنی و منافی تعهد شهروندی در رعایت نظم اجتماعی است.

به یقین ارتکاب خطا و بی احترامی به قانون با داعیه قانونمداری سازگار نیست.

به همان دلیل که رفتار مسئول هنجار شکن رانت خوار باندباز و نجومی بگیر هر چقدر هم که بر حفظ حجاب و عفاف اصرار بورزد از نظر منطق، نکوهیده و متناقض شمرده میشود کشف حجاب و بی حرمتی به شرع و قانون به رغم تأکید بر اجرای قانون در حیطه ای دیگر مثل محیط زیست و ... نیز قابل قبول نخواهد بود.

حمایت ما از قانون نباید بر مبنای سلیقه و میل و نفع شخصی و مصلحتی باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طبقه بالا!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۱۰ ق.ظ

وقتی اشرافیت در مقابل چشم مستضعفین جولان میدهد!

 

این مطلب جالب و تأسف بار را در یکی از گروههای مجازی خواندم:

یک تجربه دردناک شخصی از دنائت طبقه مزخرف برخوردار

🔺الان که دارم این یادداشت را می‌نویسم پشت در اتاق عمل منتظر نشسته‌ام که بعد از ریکاوری عمل لوزه‌ی سوم علی‌رضا پسر سه ساله‌ام به دیدنش بروم. بعد از اینکه شب‌های زیادی علی‌رضا نمی‌توانست بخوابد و مداوما در خواب خرخر می‌کرد و قرار نداشت بعد از دیدن چند پزشک اطفال و آسم و آلرژی و گرفتن عکس نهایتا یکی از اقوام لطف کرد و گفت از یک پزشک خوب گوش و حلق و بینی برایتان وقت گرفتم. کارت ویزیت جناب پزشک را که دیدم متوجه شدم که دکتر محمد فرهادی‌ست که در دهه شصت و هفتاد و نود سالها وزارت علوم و بهداشت این مملکت را بر عهده داشته. وقتی که علی‌رضا را معاینه کرد و عکس را دید گفت که باید سریع‌تر عمل شود و همین فردا به بیمارستان عرفان بیایید. من هم به حساب تجربه‌ی عملهای قبلی و به امید بیمه تکمیلی برگه پذیرش بیمارستان را گرفتم و قبل از بیرون آمدن برای ایجاد آشنایی گفتم که هیئت علمی پژوهشگاه وابسته به وزارت علوم هستم.

 

🔺بلافاصله بعد بیرون آمدن از مطب، از نگرانی هزینه‌ها با بیمه تکمیلی آسیا تماس گرفتم تا معرفی‌نامه بگیرم. گفتند اگر طرف قرارداد باشد همانجا آنلاین انجام می‌شود. با بیمارستان عرفان تماس گرفتم، گفت ما طرف قرارداد هستیم و مشکلی نداریم ولی آقای دکتر فرهادی قبول نمی‌کند و هزینه شما هم حدود ۲۰ تا ۲۵ میلیون می‌شود. جا خوردم چون تابه‌حال چنین چیزی را نشنیده بودم. چون روی بیمه حساب کرده بودم و تأمین چنین هزینه‌ای -که بیشتر از حقوق یک ماه هیئت علمی من است- به هیچ وجه برایم ممکن نیست مخصوصا که چوب خط قرضم هم این روزها حسابی پر شده، با منشی دکتر تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. گفت نه اصلا چنین مشکلی تا به حال نداشتیم و خیالتان راحت. ما هم با توکل به خدا صبح سحر به بیمارستان آمدیم و پذیرش هم ما را به صندوق فرستاد. به صندوق گفتم که بیمه تکمیلی آسیا هستیم. صندوق گفت آقای دکتر فرهادی قبول نمی‌کنند. با منشیش تماس گرفتم که خداروشکر جواب داد و گفت بگو خودشان تلفنی از آقای دکتر استعلام کنند. به صندوق همین را گفتم با دکتر  تماس گرفت. گوشی تلفن را که گذاشت گفت دکتر گفته‌اند بیمه را قبول ندارم و دیگر با من تماس نگیرید.

 

🔺خیلی ناراحت و عصبانی شدم. جناب وزیر سابق با اهانت داشت می‌گفت تا نقدی ندهی بچه را درمان نمی‌کنم. داشتم فکر می‌کردم که با این حساب باید بیمارستان را ترک کنیم و جواب عطیفه، همسرم را چه باید بدهم و چند ماه دیگر باید علی‌رضا این ناراحتی لوزه و بدخوابی را تحمل کند تازه اگر دوباره با همین مسائل بیمه و اینها موجه نشویم. گفتم شاید اگر به جناب طبیب اعظم شرایطم را بگویم که هیئت علمی هستم و حقوقم کفاف پرداخت نقدی نمی‌دهد با توجه به اینکه ایشان وزیر علوم هم بوده راضی شوند که مثل همه پزشکان دیگر در کار بیمه و بیمارستان مداخله نکنند. رفتم دم در اتاق عمل و به منشی اتاق عمل گفتم که الان باید علی‌رضا بستری شود ولی جناب دکتر هنوز اجازه نداده‌اند که با بیمه هزینه پرداخت شود. لطف کرد و تلفی تماس گرفت برایم. خواهش کردم که گوشی را بدستم بدهد ولی چند ثانیه‌ای گوشی را گذاشت و گفت دکتر گفته‌اند ایشان صبح تا حالا چند بار بحث کرده و نمی‌شود و گوشی را قطع کرده. خون خونم را می‌خورد. با اینحال یک ساعتی دم در اتاق عمل و رختکن پزشکان بین طبقه دو و سه رفتم و آمدم تا حضوری ایشان را ببینم. بعد یک ساعت فهمیدم که ایشان از در پشتی خصوصی دیگری رفته و از منشی اتاق عمل هم که خواستم ایشان را حضوری ببینم گفت دیگر داخل اتاق عمل شده‌اند. با خودخوری و لعن و نفرین همه چیزی که از حقوقم مانده بود را به علاوه چند میلیونی که با رو انداختن به چند نفر گرفتم روی هم گذاشتم و پول را دادم تا بالاخره ساعت ۱۰ بگذارند علیرضا بستری شود. به ابوی چیزی نگفتم چون هم رویم نمی‌شد و هم خوب می‌دانستم که به جای همدردی و تأسف از رفتار پزشک و مملکت آشغالی که ساخته‌اند و نگرانی از حال بچه شروع خواهد کرد به شماتت خودم و اینکه چون عرضه اداره زندگی خودم را ندارم سربار دیگران شده‌ام.

 

🔺عمل که تمام شد صدایم کردند و جناب دکتر محمد فرهادی با تبختر آمد که بگوید عمل تمام شد، بچه گریه می‌کند و بروید ساکتش کنید. گفتم از رفتار صبح شما خیلی دلگیر شدم اگر شما هیئت علمی هستید من هم هیئت علمی هستم مضافاً که شما بیست سال هم در این کشور وزیر بوده‌اید و انتظار می‌رود وضعیت درآمد دانشگاهی ها را بدانید. داد و بیدادی کرد که چه ربطی دارد و من بیمه را قبول ندارم و همکارانش بهم گفتند که آنجا را ترک کنم ...

محمدحسین بادامچی

https://t.me/IslamicLeft/1494

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مدیران میانی دولت قانون شکنی نکنند!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۱۰ ب.ظ

سازمان محیط زیست: هرگونه فعالیت مجدد "پتروشیمی میانکاله" مغایر با ضوابط محیط زیستی است

 

به رغم اعتراض گسترده به طرح غیرقانونی پتروشیمی میانکاله که در نهایت منجر به دخالت شخص رییس جمهور و توقف آن گردید، استاندار مازندران بی اعتنا به موراد مبهم از نحوه واگذاری مشکوک این پروژه به فردی معلوم الحال، بارها به دفاع از اجرای آن و توهین به منتقدان اقدام کرده است.

خبرگزاری تسنیم امروز گزارش داد که تکمیل فنس های محوطه عملیاتی پروژه دوباره از سر گرفته شده است.

در این گزارش از قول ایرج حشمتی معاون سازمان محیط زیست میخوانیم:

"مشخص شد، فنس‌کشی ناتمام این پروژه شروع شده و ادامه دارد. این در حالی است که پروژه پتروشیمی امیرآباد میانکاله فاقد مجوز ارزیابی زیست محیطی از سازمان حفاظت محیط زیست است و بر اساس آخرین مکاتبات دستگاه قضا، زمین مورد نظر هم باید مسترد شود."

 

به گزارش تسنیم، "پتروشیمی امیرآباد" میانکاله پروژه‌ای است که در نزدیکی حریم تالاب میانکاله در زمستان سال 1400 کلید خورد بود. این پروژه به دلیل اینکه فاقد مجوز ارزیابی سازمان حفاظت محیط زیست بود با مخالفت سازمان حفاظت محیط زیست رو‌به‌رو شده و نهایتاً پس از کش و قوس‌های فراوان با حکم دادستانی از ادامه ساخت و فعالیت آن جلوگیری شد.

گفتنی است، با گذشت حدود یک سال از حکم به توتقف فعالیت این پروژه، ابهامات زیادی درخصوص نحوه واگذاری زمین منابع طبیعی به این پروژه مخرب، جعل مجوز ارزیابی محیط زیستی توسط بانیان پروژه و... وجود دارد.

 

 

امیدوارم قوه قضاییه یکبار برای همیشه به طور قاطع به این پرونده ورود کرده و با قاصران و مقصرانی که بدون در نظر گرفتن تشریفات قانونی و برخلاف استانداردها و موازین لازم اقدام به واگذاری عجیب و چند برابری زمین به یک متهم فساد اقتصادی نموده اند، برخورد جدی کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسانید به دست وطن فروشان!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۳۹ ق.ظ

کتاب روایت آزادگی - مطاف عشق

 

یک مدتی پیرامون آزادگان و وضعیت اسرای ایرانی در چنگال عراق تحقیق و مصاحبه و مطالعه داشتم. همکاری موقت در موسسه فرهنگ اسارت و آزادگان با مدیریت مسعود ده نمکی فرصتی برای ایجاد این عرصه مطالعاتی شد. کتابی هم با عنوان "روایت آزادگی" پیرامون بعضی نکات و آموزه های مغفول اسارت به انتشار رساندم.

دو موضوع برای من جالب بود که بی استثنا در همه 20 اردوگاه اسرای ایرانی در عراق اتفاق افتاد.

یکی اینکه بی استثنا در همه اردوگاه ها سرسخت ترین زندان بان ها و دژخیمان بعث بعد از مدتی این جمله را خطاب به اسرای ایرانی به کار می بردند که بالاخره نفهمیدیم ما اسیر شما هستیم یا شما اسیر ما! این عبارت نشان میدهد که اسرای ایرانی، آزادگی را فراتر از معنای آزادی در فکر و عمل خویش جاری ساخته و به رغم همه سختی ها و کمبودها و فشارها، دشمن را در اثر ایستادگی خود به استیصال کشاندند.

نکته بعد اما بر میگردد به سرنوشت جاسوس ها و وطن فروش ها.

در هر اردوگاهی بالاخره چند نفری پیدا میشدند که فریب دشمن را خورده و به جاسوسی برای آنها رو می آوردند و فعالیتهای مخفی اسرا مثل آموزشهای علمی و ورزشی و جلسات روضه و نماز جماعت را لو می دادند. جاسوس ها معمولا از میان افرادی بودند که در کار قاچاق و ... بوده و در نقاط مرزی توسط دشمن به اسارت گرفته می شدند. البته گاهی رزمنده معمولی هم فریب دشمن را می خورد و با آنها همکاری میکرد. 

جاسوس ها از طرف دشمن حمایت می شدند. جوایزی مثل سیگار و شکر و شیرخشک دریافت می کردند و اگر اسیری با آنها برخورد میکرد نیروهای عراقی پشت جاسوس درآمده و اسیر مقابل را تنبیه می کردند.

تا کی؟

تا زمانی که زمزمه آزادی و تبادل اسرا مطرح شد. وقتی بحث آزادی اسرا جدی شد زندان بان های عراقی گاهی با اسرایی که زیاد شکنجه شده بودند رو بوسی کرده و طلب حلالیت می کردند. نکته جالبش اینجاست همان زندان بان بعثی که از جاسوس ها و خائنین برای اداره اردوگاه استفاده میکرد حالا راه می رفت و پس گردن یا توی سر آنها می زد و می گفت خاک بر سرت که وطنت را فروختی!!

این خاطره را از اسرای اغلب اردوگاهها شنیده ام. حتی دشمنان هم به حکم فطرت و خرد می دانند خیانت و وطن فروشی کاری پست و حقیر است و وقتی تاریخ مصرف چنین افرادی میگذرد مثل دستمال کاغذی چرکین، آنها را دور می اندازند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شکلات تلخ!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۲۵ ب.ظ

ویدیو| اخراج و درگیری بی مورد کنعانی زادگان مقابل ازبکستان | پایگاه خبری  جماران

 

دیروز مسابقه ایران و ازبک را در فینال جام کافا نگاه کردم.

دقیقه شصت و شش بازی، کنعانی زادگان مرتکب خطایی روی دروازه بان ازبکستان شد. کارت زردی که از داور روسی گرفت شیرین ترین اخطار تیم فوتبال ایران در سالهای اخیر بود. چرا؟

یوسوپوف، دروازه بان تیم حریف در اقدامی سریع با پرتاب توپ، یکی از بازیکنان تند و تیز ازبک را تا نزدیکی های دروازه ما و موقعیت تک به تک هدایت کرده بود که سوت ناگهانی داور باعث توقف بازی، کارت زرد به کنعانی زادگان و نجات دروازه تیم ملی ایران شد. گزارشگر مسابقه هم چند بار از این سوت تاریخی و نجات بخش داور روس که به نفع ایران بود تشکر کرد.

حالا همین حسین کنعانی زادگان که باید قدردان داور می بود، وقتی در دقایق پایانی بازی کارت زرد دوم را دریافت کرد، داد و بیداد راه انداخت، خودش را به زمین زد، بازی را به جنجال کشاند، بین دو طرف درگیری ایجاد شد، پلیس تاشکند آمد وسط مستطیل سبز رنگ و... کار بچگانه او مورد تقبیح همه رسانه ها قرار گرفت و خاطره ای بد از این مسابقه و برد شیرین لااقل برای خودش به جا ماند.

ما آدمها گاهی با دست خودمان لحظات شیرین زندگی را به تلخی می کشانیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تضادبین سنت و مدرنیته حرف مفت است !

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۵ ق.ظ

مصطفی چمران، چریک فیزیک‌دان | شهرآرانیوز

 

من خودم میدیدم شلیک آر.پى.جى را که نیروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‌ى عربى آر.بى.جى هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پى.جى، او میگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راه‌هائى گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجورى آر.پى.جى را بایستى شلیک کنید. یعنى در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملى به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجه‌ى عالى، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهنده‌ى عملیات نظامى، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوى و با آن سرسختى، چه ترکیبى میشود. دانشمند بسیجى این است؛ استاد بسیجى یک چنین نمونه‌اى است. این نمونه‌ى کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌اى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بى‌معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌

مقام معظم رهبری/ دو تیرماه 1389

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حضرت معصومه در کربلا!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۵۰ ق.ظ

حضرت معصومه (س) - همشهری آنلاین

 

از روز قبل که در مسیر عملیات به طور مخفیانه به نزدیکی سنگرهای دشمن رفته بودیم آب قمقمه هایمان به اتمام رسیده بود. هوای گرم و آتشین دشت های اطراف مهران و کیلومترها پیاده روی با کوله ای سنگین و مهمات و ... طاقتمان را طاق نموده بود. نیمه های شب عملیات شروع شد. جست و خیز و تکاپوی جنگ، تشنگی را از یادمان برد؛ اما اندکی بعد، جراحتی که بر بدنم نشست و خونی که از تن رفت تشنگی را به خاطرم آورد. همراه چند مجروح دیگر به عقب برگشتم تا توسط نیروهای امداد به بیمارستان صحرایی منتقل شوم.

نشانه هایی که گذاشته بودیم براثر شدت آتش درگیری از بین رفته بود. راه را گم کردیم. یکی دستش یکی پاهایش یکی جای جای پیکرش زخمی بود. به همدیگر کمک می کردیم و زیر پر و بال هم را می گرفتیم. این وضعیت با توجه به ضعف و خستگی شدیدی که داشتیم باعث کندی حرکت ما می شد. گاهی مقابل عراقی ها در می آمدیم. یکی دوبار با آنها درگیر شدیم که به خیر گذشت. احتیاط می کردیم که در تیررس دشمن نباشیم. خمیده و دولا دولا راه می رفتیم. واقعا دیگر نای حرکت نداشتیم. ما گم شده بودیم و اصلا نمی دانستیم در خط دشمن هستیم یا جبهه خودی. خبری از نیروهای خودی نبود. از یافتن آب هم ناامید شده بودیم. سنگ بزرگی پیدا کردیم که حال غار داشت. می شد به عنوان پناهگاه از سایه آن بهره بود و برای ساعاتی از تیررس دشمن خارج شد. خودمان را رساندیم و زیرش دراز به دراز افتادیم. دوست نداشتیم ناامیدی به سراغمان بیاید؛ اما فقط معجزه می توانست ما را از آن وضعیت بغرنج خارج کند. درد داشتیم وناله می کردیم. ان قدر تشنگی به ما فشار آورد که علف های هرز کنار تخته سنگ را چیدیم و به دهان گذاشتیم تا رطوبت آن مقداری از شدت عطش جانکاهمان را کم کند.

سعی کردم به زخم های دوستانم رسیدگی کنم و کمی جلوی خون ریزی شان را بند بیاورم. خواب به چشمانمان نمی آمد. گویا نزدیک اذان صبح بود. شاید این آخرین نماز صبحی بود که می خواندیم. حال معنوی خاصی داشتیم. تیمم کردیم و نماز را خواندیم. به چهره خسته و خون آلود و تشنه همدیگر که نگاه کردیم حسی مشترک در نگاه همه به چشم می آمد. احساس می کردیم اینجا با این حالت یا شهید می شویم یا اسیر. نشستیم و با هم به آهستگی زیارت عاشورا را زمزمه کردیم. چقدر هم در آن شرایط می شد حال و هوای عاشورا را حس کرد و عطش طفلان اباعبدالله را درک نمود و با اصحاب کربلا همنوا شد.

یک آن احساس کردم گنبد زیبای حرم حضرت معصومه مقابل چشمانم می درخشد. نور امید در دلم زنده شد. رو کردم به دوستانم و گفتم: رفقا! بیایید هر کدام برای حضرت معصومه صد تومان نذر کنیم تا آبی پیدا کنیم. این خانم خیلی پیش خدا آبرو دارد. این خانم بانوی کرامت است و دست رد به سینه دلدادگانش نمی زند...

پیشنهادم را پذیرفتند. هر کس در خلوت خود به نجوا نشست و مشغول دعا و زمزمه شد. روشنایی آسمان توی چشم می زد. احساس کردم باوری درونی مرا به بیرون فرا می خواند. یقین داشتم لطفی شامل حال ما شده و در آن تپه ماهور خشک هم دستمان به آب خواهد رسید. هر چند با ظواهر امر جور در نمی آمد.

یاعلی گفتم و در مقابل نگاه های متحیر دوستانم بیرون رفتم. چهار دست و پا حرکت می کردم که از دید احتمالی دشمن در امان باشم. نیم خیز و سینه خیز حرکت می کردم. زانوها و دست هایم از سختی زمین سنگلاخی و سفت و تیغ های تیز بیابان پر خون شده بود. کمی که رفتم چشمم به پرنده کوچکی افتاد که در نقطه ای می نشست و بلند می شد. این حالت را چند بار دیدم. حدس زدم باید خبری باشد. به طرفش که رفتم چشمم به چشمه ای زیبا افتاد که از ته چاله ای می جوشید و بعد در داخل یک شیار جاری می شد. نی هایی کوچک و مقداری علف اطراف آن را پوشانده بود و زیبایی خاصی به آن آب زلال می داد. خدا شاهد است با وجود تشنگی فراوان حتی قطره ای آب از آن چشمه زیبا و زلال ننوشیدم. با هر زحمتی برگشتم و رفقا را خبر کردم. باورشان نمی شد و شاید گمان می کردند خیالاتی شده ام. اما به هرحال پذیرفتند که همراهم بیایند.

بالاخره همه از آن آب گوارا که هدیه حضرت معصومه بود نوشیدیم. هر چند این آب خوردن باعث شد خونریزی زخم هایمان بیشتر شود ولی به هر حال اگر شدت تشنگی ادامه می یافت حیاتمان به اتمام می رسید. خدا را شکر کردیم و مسیری را انتخاب کردیم و به سختی جلو رفتیم. بالاخره به لطف خدا خط خودی رسیدیم و از آن معرکه نجات پیدا کردیم. فکر می کنم چند ساعتی بیهوش شدم. به خودم که آمدم خبر آزادسازی شهر مهران تمام آن لحظات سخت را برایم شیرین ساخت. خدا را شکر کردم که زنده ماندم و خبر این پیروزی را شنیدم. دست بر سینه گذاشتم و از راه دور سلامی به آستان کریمه اهل بیت دادم. من و همرزمانم لطف خانم را هرگز فراموش نمی کنیم.

احمد محلوجیان/ آخرین حلقه رزم جلد دوم ص 130 سید حمید مشتاقی نیا/ اداره کل حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس استان قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این وبلاگ حذف شد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۶ ق.ظ

photo_2023-06-20_09-02-10_p5s0.jpg

 

وبلاگ پروانه متعلق به خانم زهرا حبیبی مشکینی از خواهران فرهیخته و اهل فضیلت به کار خود پایان داده و تعطیل شد.

وبلاگ دیگری با همین نام و رویکرد شروع به فعالیت کرده که ارتباطی با این خواهر بزرگوار ندارد. 

دوستان وبلاگ نویس محبت کنند از تشابه اسمی یا هر نوع رفتاری که ظن به جعل و تقلید را دامن میزند پرهیز کنند.

متأسفانه این اتفاق برای من هم افتاده. دو بار دو نفر بعد از تعطیلی وبلاگ اشک آتش2 در بلاگفا با همین نام و رویکرد اقدام به انتشار وبلاگ کردند که هم مخاطب را به اشتباه می انداخت هم باعث ناراحتی این حقیر شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کلام شما اثر ندارد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۱۳ ق.ظ

Asadollah Chahriari/Getty Images

 

آن مسئولی که خودش بر اساس رانت به مقام و منصبی رسیده و از شایستگی لازم بی بهره است، آن که عروسش موقوفه میلیاردی را با ثمن بخس به چنگ می آورد، آن مدیری که حقوق نجومی دارد، کسی که سیسمونی نوه اش را هم از خارج تهیه میکند، سرداری که داماد بی تجربه و بی تحصیلاتش عضو هیات مدیره کارخانه ای بزرگ میشود، امام جمعه ای که همنشین مفسدان اقتصادی است و دغدغه اولش کسب قدرت بیشتر برای اطرافیان است، مسئولی که در قبال ریخت و پاش مالی اطرافش سکوت میکند و... حتی اگر بخواهند مقابل فساد اجتماعی ایستاده و از حجاب و هنجارهای دینی سخنی بگویند و اقدامی کنند، قول و فعلشان اثر ندارد. آب زلال از سرچشمه پاک و تمیز می جوشد.

"کسی که خودش فاسد است، نمی تواند کلامش را یک طوری ادا کند که مردم صحیح بشوند، تأثیر ندارد. آن وقتی کلام تأثیر دارد که از قلب مهذب و پاک بیرون بیاید، اگر چنانچه از قلب ناپاک بیرون بیاید و از قلب شیطانی بیرون بیاید، به زبان شیطانی گفته بشود، این تأثیر نمی تواند بکند در قلب اشخاص." امام خمینی

صحیفه نور ، جلد ۱۹، صفحه ۹۲

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امروز شهادت امام جواد و فردا روز ازدواج!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۲ ق.ظ

امام جواد علیه السلام فرمود هر که به کاری راضی باشد در انجام آن سهیم است.

آنکه آمد محضر ولیّ خدا و گفت برادرم دوست داشت در جنگ کنار شما باشد؛ نتوانست. ولیّ خدا از غنائم، سهمی به او بخشید.

 امةً سمعت بذلک فرضیت به؛ آنهایی که از فاجعه عاشورا خشنود شدند در شمار لعنت شدگان خدا و ملائک و مومنان قرار دارند.

در نهی از منکر نیز سه مرحله را ذکر نموده اند که نخستینش انزجار قلبی است؛ کما اینکه اولین مرحله ایمان، باور قلبی است.

مهم است در دل ما چه میگذرد.

کسی میخواهد عیار صدق یا نفاق خود را بسنجد به قلبش رجوع کند و ببیند بین خودش و خدا به آنچه عمل می کند باور دارد یا نه.

از بدیها بدمان بیاید و از خوبی ها خوشحال شویم. این خلق و خو به مرور در رفتار ما نیز تأثیر میگذارد و باعث میشود در شمار نیکان عالم قرار بگیریم.

همین امام میفرماید: هرکس به شخصی سخنران علاقمند و متمایل باشد، بنده اوست؛ پس چنانچه سخنور برای خدا و از خدا سخن بگوید، بنده خداست؛ و اگر از زبان شیطان سخن بگوید، بنده شیطان خواهد بود!

خب این حدیث هم قابل توجه دلدادگان فضای مجازی و شهروندان مطیع رسانه بود که گاه هر چه را از تریبون محبوبشان ببینند و بشنوند چشم و گوش بسته باور میکنند.

حالا که شهادت امام جواد علیه السلام است یک حدیث دیگر هم از ایشان در زمینه ازدواج بخوانیم بد نیست. اولا فردا یعنی اول ذی حجه روز ازدواج است و دوم اینکه بعضی دختر خانمها و خانواده هایشان که زیبایی و خوش تیپی و شهرت و مدرک و ثروت خواستگار را اصل میدانند وقتی بی شوهر می مانند پشت نقاب دین مخفی شده و تقیّد مذهبی خود را علت استمرار تجردشان می شمارند که باید این حدیث را با دقت خوانده و از بر کنند:

مَنْ خَطَبَ إلَیْکُمْ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَأمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُن فِتْنَةٌ فِی الأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ. [تهذیب الأحکام، ج 7، ص 396، ح 9]
هر که به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدیّن و امانتداری او مطمئن می باشید با او موافقت کنید و گرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.

 

چرا به امام جواد (ع)،باب الحوائج می گویند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عملکرد شما در شأن جمهوری اسلامی است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۳۷ ب.ظ

جناب آقای مصدق، معاون اول قوه قضاییه فرمودند ادبیات سردار مفخمی در شأن یک فرمانده نبود.

خب با اینکه منظور سردار کاملا واضح است که بحث وی پیرامون جدیت در برخورد با هنجار شکنی در چارچوب قانون بوده است ولی جناب آقای مصدق هم گویا متأثر و منفعل از فضای مجازی به بیان چنین موضعی در نکوهش این سردار راست قامت پرداخته است.

در ماجرای مشابهی که چندی پیش در گیلان شاهد بودیم، شورای سیاستگذاری ائمه جمعه نیز که سابقه سکوت ممتد در قبال رفتارها و گفتارهای اشتباه بعضی ائمه جمعه را داراست (نمونه اش امام جمعه شهری کوچک در شمال که منتقدان حزب اللهی خود را نادان لقب داده بود) حالا در مقابل اعلام انزجار امام جمعه رشت از بی حجاب ها اقدام به موضع گیری و نقد ایشان نمود.

جناب آقای مصدق که فردی حوزوی و تحصیل کرده است به جای نگرانی از ادبیات یک مسئول انتظامی در رده استانی، باید پاسخ دهد که آیا اساسا وضعیت قوه قضائیه در شأن حاکمیت دینی و علوی قرار دارد؟ 

پرونده اختلاس در فولاد مبارکه به کجا رسید؟ پرونده های سنگین وزارت نفت زنگنه چطور؟ پرونده شکایت از حسن روحانی؟ پرونده همراهان اکبر طبری؟ پرونده اختلاس از بانک دی؟ پرونده واگذاری مشکوک پتروشیمی میانکاله؟ و... الی ماشاءالله از این پرونده های حجیم وجود دارد که کسی نمیداند سرنوشتش چه شد!

چرا ادعای دستگاه قضا در مبارزه با ویژه خواری ها و رانت ها و دانه درشت ها نتوانسته اعتماد مردم را به این نهاد جلب نماید؟

چرا شاکی و متشاکی و وکیل و حتی قاضی نسبت به وضعیت دادگاهها ناراضی هستند؟

چند درصد از مردم احساس میکنند که میتوانند در قوه قضاییه به حقشان برسند؟

چند درصد از مردم احساس میکنند که مدعی العموم در دفاع از حقوق عامه جدی و قاطع است و بدون مماشات به استرداد اموال غارت رفته متعلق به جامعه از دست غارتگران گردن کلفت می پردازد؟

همین لایحه شل و ولی که دستگاه قضا برای مواجهه با عریانی زنان هرزه در سطح معابر به مجلس فرستاده در شأن طلبه پایه اول حوزه هم نیست چه برسد در تراز نظر قضات و مسئولانی که باید در رتبه فقیه باشند.

مهمتر از حرف، عمل است که باید دید آیا عملکرد دستگاه قضا در بسط عدالت و تقابل با ظلم در شأن نظام اسلامی بوده است یا نه؟

آسیب شناسی نهاد قضا و انطباق رویکردهای آن با آرمانهای امام و شهدا و آموزه های مکتب علوی را بی واهمه از زیاده خواهی هوچی گران فضای مجازی، اصلی مهم و ضروری بدانید.

یادتان نرود در زمان امیرالمومنین هم فقر و جنگ و خیانت و مشکلات اجتماعی و ... وجود داشت، اما آنچه در حکم میراث علی علیه السلام، گنجینه معارف حاکمیتی شیعه قرار گرفته، عدالت علی در حق ضعفا و قضاوت بی مماشات او در برخورد با دانه درشتها و فرمانروایان خاطی بود.

از فرمانده غیور انتظامی مازندران و همه مسئولان فهیم نهاد انتظامی کشور انتظار میرود هیاهوی هرزه طلبان مجازی و یا انفعال مسئولان بالا دستی قضایی تأثیری در روحیه و قاطعیت آنها در انجام رسالت ذاتی شان به عنوان یک پلیس مسلمان نداشته باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گل سیمین

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۱۸ ق.ظ

معرفی و دانلود کتاب گل سیمین: خاطرات سهام طاقتی | ناهید سلمانی | کتابراه

 

خرمشهر را دوست دارم، همانطور که قم و مشهد را. هر وقت در این شهر فرصتی پیدا کردم با پای پیاده در کوچه هایش قدم زدم. مسجد جامع را که خانه خودم می دانم، همان حسی که در حرم امام رضا و کنار ضریح فاطمه معصومه دارم. از نوجوانی دوست داشتم روزی ساکن قم شوم. الان بیست و دو سال است که به این آرزویم رسیده ام و با چیز دیگری عوضش نمی کنم. ولی دلم میخواهد مدت کوتاهی ولو در حد یکی دوماه در مشهد و خرمشهر و دزفول (در جوار سبزه قبا) هم زندگی کنم. خدا کند روزی به این آرزویم نیز برسم.

کتابهای خاطراتی که پیرامون خرمشهر هست را می خورم! یعنی خواندن طبیعی نه، با جان و دل در متن آن فرو می روم و اصلا نمیفهمم در اطرافم چه می گذرد. کتاب گل سیمین را دیروز عصر دست گرفتم. صد صفحه بود و امروز صبح به اتمام رساندم. مثل بچه مدرسه ای ها که به نیّت قبولی در امتحان کتاب میخوانند. الان هر جای کتاب را که بپرسید از برم!

خیلی بیشتر از اینها باید در باره خرمشهر کتاب نوشت و نیز مهران و سومار و قصر شیرین و سوسنگرد و هویزه و حمیدیه. وجب به وجب این شهرها سرشار از خاطره حماسه و غربت است. دفاع مقدس، باشکوهترین فصل کتاب تاریخ ایران عزیز است که انتقال مفاهیم و خاطرات آن به نسلهای بعد، اهدای گنجینه ناتمام و گرانسنگ فرهنگ و ادبیات غنی تمدن نوین جهانی با محوریت انقلاب پابرهنگان ایران اسلامی است.

کتاب گل سیمین را از نظر نگارش به تعبیری باید معکوس کتاب دا دانست. هر چقدر در دا کوشیده شد مطالب کش دار و مفصل بیان شود اینجا موجز و مجمل عبور شده است. وجه مطلوب البته میانه روی است.

از منظر روایتگری، آب و تاب دادن به خاطرات منجر به سوءظن نسبت به محتوا و اتهام آب بستن و وهم می گردد، خلاصه گویی افراطی هم البته عمق و جان کلام را به خوبی نمی رساند. از خواندن این کتاب میتوان فهمید مرتضی سرهنگی از حوزه هنری رفته است! ولی به هر حال از مطالعه گل سیمین لذت بردم و این واقعیت را کتمان نمی کنم.

خانم سهام طاقتی، راوی گل سیمین که خاطرات نابش از روزهای پر دلهره نبرد خرمشهر در این اثر منتشر شده، به همراه همسر روحانی و رزمنده اش در قم زندگی میکند که از خدا میخواهم توفیق دیدارشان را نصیبم کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همین یک هفته اخیر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۰۱ ق.ظ

بیوگرافی پیمان آدیداس

فرزاد هنردوست درگذشت علت فوت فرزاد هنردوست خواننده افغان +زندگینامه

تصویر درگذشت دستیار کارگردان و برنامه‌ریز سینما

photo_2023-06-18_07-59-49_gnav.jpg

عکس 4 دخترک بی‌گناه اردبیلی که اسیر سیل ویرانگر شدند + جزئیات مرگ 7 زن و مرد

 

همین یک هفته اخیر، پیمان آدیداس، بلاگر معروف اینستا در گذشت او متولد 1375 بود. فرزاد هنردوست، خواننده جوان هراتی که مدتها در ایران می زیست هم درگذشت. او متولد 1365 بود. فرشاد کلباسی، دستیار کارگردان متولد 1364 بود که دیروز درگذشت. مسعود دهستانی قهرمان سابق کشتی اهل بابل هم در سن 45 سالگی به رحمت خدا رفت. حالا اینها چهره های معروف هستند. چقدر جوانهای دیگر در گوشه و کنار کشور همین چند روزه به رحمت خدا رفتند که ما نمی شناسیم. مثل آن چهار کودک معصوم اردبیلی که بر اثر سیل از دنیا رفتند.

همه آنها برای خودشان یک دنیا آرزو داشتند، برنامه و نقشه و امید و حسرت داشتند؛ اما قافله عمر در پیچ و خم ایام بی آنکه خبر دهد ناگاه به مقصد رسیده و مسافرش را از قطار زندگی پیاده می کند.

مرگ، پیر و جوان نمی شناسد. زمان رسیدنش را هم کسی نمی داند. غافلگیرانه به سراغ آدم می آید. دو روز دنیا را درست زندگی کنیم، بساطمان جمع شد ملت یک خدا بیامرز بگویند، چهار نفر فاتحه ای بخوانند؛ آخش راحت شدیم نگویند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسئولان یاد بگیرند

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ب.ظ

photo_2023-06-17_19-14-05_dpr9.jpg

 

یک پستچی آمده بود موسسه سیره شهدا؛ اتاق پژوهش. دید فضا فضای جبهه و جنگی است. خودش هم رزمنده بود. پیش ما نشست و خاطره گفت. از حساسیت شهدا نسبت به بیت المال تعریف میکرد. از شهیدی که برای کاری به مقر ارتش رفته بود. احتیاط میکرد چای و قندی که مخصوص نیروهای ارتشی است را بخورد یک وقت مرتکب گناه و تضییع بیت المال نشده باشد.

حالا نمی گوییم اینطوری باشید، ولی سر جدتان بابت جلسات اداری اینقدر بریز و بپاش نکنید.

این تصویر را ببینید. فروشندگان لوازم یدکی معمولا درامد خوبی دارند. اتحادیه شان هم بی پول نیست. این تصویر مربوط است به جلسه ای که مسئول اتحادیه لوازم یدکی بابل با مسئول پلیس امنیت اقتصادی در ساختمان اداره صمت این شهرستان برگزار کرده. پذیرایی را ببینید. چای هست و بیسکوییت. ساده و محترمانه. از میوه های گرانقیمت خبری نیست. بقیه مسئولان هم یاد بگیرند. میخواهند بیشتر پذیرایی کنند از جیب مبارک مایه بگذارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آینه روزگار

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۲۲ ب.ظ

سخن اهل دل: آینه چون نقش تو بنمود راست

 

دوست نازنینی دارم که ویژگی های مثبت فراوانی دارد اما چند عیب ریز و درشت هم در کنار آن دارا بود.

یک اینکه هر جا میرسید به هر بهانه ای ولو دیدن لبخند معمولی یک انسان، حسرت میخورد، سفره دلش را پهن میکرد و شکوه و گلایه که آی ما چرا بدبخیتم، چرا شاد نیستیم، پول نداریم، پست نداریم، گرفتاریم، کم شانسیم و... آن قدر هم این حرفها را تکرار میکرد که معمولا اطرافیانش سرسام گرفته و ترجیح میدادند از مصاحبت با او شانه خالی کنند.

دو، از جعل و دروغ برای پیشبرد بعضی کارهایش استفاده میکرد.

سوم اینکه تا یکنفر جنس مخالف را میدید عنان اختیار از کف داده و با توجه به سن و سال بالا و تجردش تلاش میکرد از طریق بحث و گفتگو هم نیازهای روحی خودش را تا حدودی برطرف کند هم اینکه اگر احیانا کسی پیدا شد از نظر مالی چند پله بالاتر از او بود خفتش کند و بکشاند ببرد سر سفره عقد!

از قضا چرخ روزگار اینگونه رقم خورد که شغلی موقت در یک مجموعه خیریه برایش فراهم شد.

در میان انسان های نیازمند شریفی که به او رجوع میکنند، بعضی ها

آنقدر درد دل میکنند و از نداری و بدبختی می گویند که رشته های اعصابش از شنیدن این حرفها پنبه میشود.

بعضی ها با توسل به دروغ و جعل درصدد جذب حمایت هستند که حالا او باید ادعایشان را راستی آزمایی نموده و طبعا با یادآوری سوابق خود دچار عذاب وجدان می شود.

بعضی از مراجعین هم که در تکاپوی ازدواج هستند چون او را چند پله بالاتر از خود می بینند با نگاه صرفا مادی درصدد قرابت و طرح آشنایی بر می آیند.

این چیزها را خودش تعریف میکرد. برایش مایه عبرت بود. به نظرم خدا آنهایی را که دوست دارد در همین دنیا کاری میکند به قبح بعضی اعمالشان پی برده تا زمینه رشدشان فراهم شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در مصرف زهر ماری دقت کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۹ ق.ظ

فرارو | مسمومیت ۹۵ نفر به دلیل مصرف مشروبات الکلی در کرج/ ۱۴ نفر فوت کردند

 

حدود صد و بیست نفر در اسلام آباد کرج به دلیل استفاده از مشروبات الکلی تقلبی مسموم و راهی بیمارستانها شدند که پانزده نفرشان جان باختند. شش نفر از ساقیان محترم و متقلب نیز دستگیر شدند.

این تازه اسلام آباد کرج بود کفر آبادشان چه خبر است خدا میداند! عارضم خدمت می نوشان پخمه جنس نشناس که به هر حال این کار آخر و عاقبت درست و حسابی ندارد. جنس اصل گیرتان بیاید دم و دستگاهتان داغان می شود. جنس ناجنس هم که کور و کرتان می کند یا میفرستدتان سینه قبرستان. خب بترمرگید سرجایتان، کوفت نکنید این زهر ماری را می میرید؟ والا در این گرانی، خریدن نوشابه هم دارد برای مردم عادی به رویا تبدیل میشود. پولتان زیادی کرده ببرید بدهید به فقرا. حیف بودجه بیت المال که باید خرج درمان اینها در بیمارستانهای دولتی بشود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عمو حسینعلی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۵۹ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب عمو حسین اثر عباس رئیسی بیگدلی با تخفیف ویژه انتشارات شهید  کاظمی | ترب

 

کتاب عمو حسینعلی به قلم عباس رییسی بیدگلی را لحظاتی پیش به پایان رساندم. اگر از بعضی ریز انتقادهای نوشتاری بگذریم از آن دست کتابهایی بود که خواندنش برای شناخت زوایای پنهان شخصیت مردان حقیقی جنگ لازم و ضروری است.

شهید حسینعلی فخری، اهل بیدگل، یازده فرزند داشت. بنّا بود. اعتباری داشت و دستش به دهانش می رسید و دست بقیه را هم می گرفت. احساس کرد جایش در جبهه است. رفت تا پدر سیصد رزمنده گردان باشد. حقوق دریافتی بابت حضور در جبهه اصلا کفاف مخارجش را نمی داد. همسرش در زیر زمین خانه قالی بافی می کرد. یکی دو پسرش که بزرگتر بودند کارگری می کردند. آدمی بود که توی خط، زیر بمباران و آتش و خون، مایحتاج رزمندگان را دستشان می رساند. دست نوازش بر سرشان می کشید. لازم بود سلاح دست می گرفت و می جنگید.

برمیگشت شهر عده ای متلک می انداختند، یازده فرزندت را رها کردی، بنایی که درآمد خوبی داشت لابد جبهه بیشتر به شما میدهند که اینها را گذاشتی و رفتی، کربلا را آزاد کردی؟ به شما حواله آهن می دهند؟ و...

قدر و منزلت آدم های خوب زمانی بیشتر روشن می شود که آدم های بد نیز شناخته شوند. آدم هایی که به جای تشکر از کسی که در حقشان لطف و ایثار کرده زخم زبان میزنند، تمسخر میکنند و... جالب است در سالهای جنگ که خودش در تنگنای معیشتی قرار داشت باز هم حواسش به نیازمندان بود و مثل سالهایی که وضعش بهتر بود، سخاوت و دستگیری را پیشه خود میساخت.

چقدر خوب است جناب آقای خلیلی عزیز، ناشر زحمت کش انتشارات شهید کاظمی روی همین دست آثار زوم کند و گول شیطان را نخورده و طرف آثار زرد دفاع مقدس و مانور روی اتاق خواب شهدا برای جذب مخاطب نرود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا