زیارت در شلوغی لطف دیگری دارد
- ۰ نظر
- ۱۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۱۲
سالها پیش با استاد جوانی در حوزه آشنا شدم که به شکل مستمر پیرامون مدعیان ارتباط با عالم غیب و احضار ارواح و... تحقیق داشت آنهم به شکل میدانی و رو در رو. از دست این جماعت گاه کتک هم خورده بود. جمع بندی اش این بود این قماش افراد به دلایلی از جمله اصرار بر گناه و... توانسته اند با اجنه شیطانی ارتباط برقرار کنند. اجنه ای که در دسته شیاطین هستند هم کارشان را خوب بلدند. یک مدت پیش گویی ها و اخبار درستی به آنها می دهند. مثلا میروی پیششان می گویی دزد فلان مغازه کیست چه بسا درست و به یقین دزد را به شما معرفی کنند. خوب که اعتماد شما و اطرافیانتان جلب شد ناگهان بر اساس طبع شیطانی شان یک آدم درست و محترم را به عنوان دزد و شیاد و انسان نادرست جا می زنند و چون در این مدت چشم و گوش مخاطب محو اخبار غیبی آنها شده متأسفانه این حرف را پذیرفته و آن فرد مومن و پاک را بی آبرو می سازند.
البته هر گناهکاری مهلتی دارد. وقتی اجنه می فهمند مهلت فرد به پایان رسیده زود دور و برش را خالی می کنند. برای همین است که گاهی دیده میشود فردی برای چند سال توانسته اخبار غیبی بدهد بعد یکهو دستش خالی شده و دیگر توان غیب گویی ندارد.
بگذرم.
هنوز هم وقتی سوار اتوبوس یا تاکسی می شوید ممکن است کسی را ببینید که در مقام کارشناسی خبره به تعریف و تمجید از بی بی سی پرداخته و به ضرس قاطع مدعی می شود تنها پایگاه خبری دنیا که همیشه راست و درست سخن می گوید همین بی بی سی روباه صفت خودمان است.
خب، معلوم است شیطان رو بازی نمی کند.
به یقین بسیاری از اخبار بی بی سی درست و دست اول است؛ تا بتواند اعتماد عموم را جلب کند.
بی بی سی، فیک نیوز فلان جریان انتخاباتی نیست که با چند دروغ پیاپی خودش را ضایع و بی اعتبار سازد.
بی بی سی قرار است خط دهنده و جریان ساز باشد.
مثلا می آید اعلام می کند که چون افغانستانی ها و ایرانی ها فارسی زبانند از این پس اخبار داخلی دو کشور را در یک سایت مشترک به نمایش خواهد گذاشت. وقتی نگاه مردم دو کشور را به خود جلب کرد شروع می کند به جهت دهی اذهان از طریق پر رنگ سازی اخبار مربوط به برخورد مسئولان دو کشور با اتباع و شهروندان یکدیگر و کتک خوردن دستفروش افغان و توقیف کامیون ایرانی در مرز و... در نتیجه بغض و نفرت و زمینه درگیری بین دو ملت را د راستای اهداف جهانی استکبار ایجاد می کند.
یا فی المثل اخبار سیل در ایران و آمریکا را همزمان پوشش می دهد. مردم ایران را نشان می دهد که در ساعات اولیه سیل، گرفتار و سرگردان شده اند. زندگی شان را آب برداشته است. همزمان این تیتر را برجسته می سازد که یک زن معلم در آمریکا پس اندازش را داده و پنجاه جفت کفش برای سیل زدگان این کشور خریداری کرده است! مخاطب کم اطلاع پیش خودش می گوید غربی ها عجب انسان های دلسوز و شریفی هستند. بی بی سی به ظاهر دروغ نگفته است اما هیچ گاه حاضر نیست اخبار مربوط به اقدامات جهادی مردم کشورمان در کمک رسانی به حادثه دیدگان را نشان دهد. یا فلاکت مردم طوفان زده اوکلاهامای آمریکا را به تصویر بکشاند.
یادمان نرود کار بی بی سی خط دهی و جریان سازی است.
اینکه یک سال و نیم بعد از ماجرای دختری که بر اثر افسردگی و مشکلات خانوادگی خودکشی کرده، درست همزمان با بالا گرفتن تب اعتراضات دانشجویی در غرب نسبت به فجایع انسانی غزه و برافراشته شدن تصاویر و نمادهای مرتبط به انقلاب اسلامی و برخورد وحشیانه پلیس غرب مدعی تمدن و آزادی با دانشجویان معترض، ناگهان بی بی سی به فکر افشای تجاوزی موهوم توسط پلیس ایران می افتد نمونه ای از همان شیطنت های جنی و روباه صفتانه بازوی رسانه ای نظام سرمایه داری و غارتگری انگلیس و آمریکاست.
بازی پرسپولیس و سپاهان مملو از فحاشی رکیک نسبت به نوامیس یکدیگر آنهم در حضور بانوان بود. خود این بانوان هم به شکل مستقیم هدف فحش های ناموسی قرار گفته و البته بعضی از آنها به مقابله به مثل پرداختند. در روز روشن در جامعه اسلامی مقابل دهها چشم و دوربین، عده ای داد بزنند نوامیس همدیگر را با الفاظ چاله میدانی هرز و روسپی بخوانند؟!
ایران و ایرانی چه مرد و چه زن در همه ادوار تاریخ به حیا و نجابت و غیرت شهره بود. فرهنگ سازی غلط فوتبال و انفعال مسئولان میز پرست در برابر زیاده خواهی رسانه ای معدودی از دختران خودباخته دارد مسیر تمدن و فرهنگ یک ملت کهن و خوشنام را به سمت بی حیایی و دریدگی سوق می دهد. آنجا که غیرت و شرافت و عفت بی معناست متعلق به فرهنگ این آب و خاک نیست. انتخابات تمام شد. مسئولان تا دیر و بدتر از این نشده فکری به حال فرهنگ و اخلاق جامعه بکنند که زیر چرخهای تمدن سوز تراوای رسانه ای غرب در حال له شدن است. برای اصولگرایان رد شدن از فتاوای مراجع حلال است، عبور از مرزهای اخلاق و انسانیت چطور؟
بعد از کشف حجاب، هم آغوشی با نامحرم، شرابخواری و بی غیرتی هم در حال عادی سازی است.
وَ هُوَ مَا أَخْبَرَنَا بِهِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَةَ الْکُوفِیُّ وَ هَذَا الرَّجُلُ مِمَّنْ لَا یُطْعَنُ عَلَیْهِ فِی الثِّقَةِ وَ لَا فِی الْعِلْمِ بِالْحَدِیثِ وَ الرِّجَالِ النَّاقِلِینَ لَهُ[3] قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ التَّیْمُلِیُ[4] مِنْ تَیْمِ اللَّه قَالَ حَدَّثَنِی أَخَوَایَ أَحْمَدُ وَ مُحَمَّدٌ ابْنَا الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی کَهْمَسٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مِیثَمٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ ضَمْرَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِشِیعَتِهِ کُونُوا فِی النَّاسِ کَالنَّحْلِ فِی الطَّیْرِ لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الطَّیْرِ إِلَّا وَ هُوَ یَسْتَضْعِفُهَا وَ لَوْ یَعْلَمُ مَا فِی أَجْوَافِهَا لَمْ یَفْعَلْ بِهَا کَمَا یَفْعَلُ خَالِطُوا النَّاسَ بِأَبْدَانِکُمْ وَ زَایِلُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُمْ فَإِنَّ لِکُلِّ امْرِئٍ مَا اکْتَسَبَ وَ هُوَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ مَنْ أَحَبَّ أَمَا إِنَّکُمْ لَنْ تَرَوْا مَا تُحِبُّونَ وَ مَا تَأْمُلُونَ یَا مَعْشَرَ الشِّیعَةِ حَتَّى یَتْفُلَ بَعْضُکُمْ فِی وُجُوهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى یُسَمِّیَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً کَذَّابِینَ وَ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا کَالْکُحْلِ فِی الْعَیْنِ وَ الْمِلْحِ فِی الطَّعَامِ وَ هُوَ أَقَلُّ الزَّادِ[1] وَ سَأَضْرِبُ لَکُمْ فِی ذَلِکَ مَثَلًا وَ هُوَ کَمَثَلِ رَجُلٍ کَانَ لَهُ طَعَامٌ قَدْ ذَرَاهُ[2] وَ غَرْبَلَهُ وَ نَقَّاهُ وَ جَعَلَهُ فِی بَیْتٍ وَ أَغْلَقَ عَلَیْهِ الْبَابَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ فَتَحَ الْبَابَ عَنْهُ فَإِذَا السُّوسُ قَدْ وَقَعَ فِیهِ[3] ثُمَّ أَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ ذَرَاهُ ثُمَّ جَعَلَهُ فِی الْبَیْتِ وَ أَغْلَقَ عَلَیْهِ الْبَابَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ فَتَحَ الْبَابَ عَنْهُ فَإِذَا السُّوسُ قَدْ وَقَعَ فِیهِ وَ أَخْرَجَهُ وَ نَقَّاهُ وَ ذَرَاهُ ثُمَّ جَعَلَهُ فِی الْبَیْتِ وَ أَغْلَقَ عَلَیْهِ الْبَابَ ثُمَّ أَخْرَجَهُ بَعْدَ حِینٍ فَوَجَدَهُ قَدْ وَقَعَ فِیهِ السُّوسُ فَفَعَلَ بِهِ کَمَا فَعَلَ مِرَاراً حَتَّى بَقِیَتْ مِنْهُ رِزْمَةٌ کَرِزْمَةِ الْأَنْدَرِ[4] الَّذِی لَا یَضُرُّهُ السُّوسُ شَیْئاً وَ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تُمَحِّصُکُمُ الْفِتَنُ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا عِصَابَةٌ لَا تَضُرُّهَا الْفِتَنُ شَیْئاً.
کتاب الغیبة نعمانی، ج1، ص26ـ 25
25 سال پیش گفتند چون فعلا مکانی برای دفن زباله نداریم زباله های شهر بابل و شهرهای اطراف را در دل جنگل زیبای منطقه انجیل سی تخلیه می کنیم.
بخش عمده ای از جنگل و منابع طبیعی و اراضی کشاورزی و باغداری در این 25 سال نابود شد. موجودات زنده بسیاری جان سپردند. آلودگی و بیماری ناشی از دفن صدها تن زباله و نفوذ شیرابه مسموم آن در عمق زمین و آبهای جاری اطراف، خساراتی هنگفت روی دست مردم و دولت باقی گذاشت.
آن اوایل عده ای از اهالی خواستند جلوی این اقدام را بگیرند. کتک مفصلی خوردند. به آنها گفته شد مطالبه گری باید از طریق مجاری قانونی باشد.
سال 1400 عده ای از اهالی به قانون پناه بردند. قوه قضاییه هم در رأی بدوی و هم در مرحله تجدیدنظر با توجه به اسنادی که نشان از خسارت سنگین دپوی زباله در جنگل داشت حکم به منع استمرار آن داد.
الان سال 1403 است. مردان قانون در شهرداری و دولت نه به وعده 25 سال پیش خود عمل کرده اند و نه به حکم سه سال پیش قانون.
هنوز هم می گویند جای مناسبی برای دفن زباله نداریم!
خب در این 25 سال چه می کردید؟ چه کسی باید یقه متولیان این قصور و ترک فعل خسارت بار را بگیرد؟
اگر قرار باشد مطالبه گری قانونی هم به بن بست برسد دیگر چگونه می شود مردم را به صداقت مسئولان و اصلاح امور خوشبین نگاه داشت؟
چگونه است گاه کلبه سی ساله اهالی بومی جنگل نشین به بهانه صیانت از منابع طبیعی در سرمای زمستان ویران می گردد اما کوه عظیم الجثه زباله با آسیب های وحشتناک آن به راحتی نادیده گرفته می شود؟
الان چه کسی دارد به قانون دهن کجی می کند؛ مردم یا مسئولان؟
وعده های مختلفی از سوی مسئولان شهری و استانی و کشوری بارها مطرح شده از تخصیص اعتبار برای راه اندازی دستگاه زباله سوز تا تغییر مکان دپوی زباله و ... کدام نهاد باید پیگیر راستی آزمایی وعده های توخالی مسئولان بوده و از اعتبار و وجاهت نظام اسلامی دفاع کند؟
نهادهای اطلاعاتی باید با ورود به این موضوع، مافیای احتمالی و افراد ذی نفع در اطاله حل معضل زباله را شناسایی و به دادگاه معرفی کنند.
یکنفر در اتوبوس بی آر تی خط جوانمرد قصاب بارها اقدام به زورگیری و موبایل قاپی کرد و دستگیر نشد!
یک شهروند با دیدن او در اتوبوس به سایر مسافران گوشزد میکند که مراقب وسایل با ارزش خود باشند.
زورگیر متوجه شده و او را با زنجیر به باد کتک میگیرد. فیلم این صحنه دردناک در فضای مجازی منتشر می شود.
بالاخره زورگیر به دام قانون می افتد.
اگر حکم اعدام یا شلاق این زورگیر و دیگر زورگیرها که هر از گاه تصاویر و اخباری از خباثتشان منتشر میشود بلافاصله در همان محل و به طور علنی اجرا نشود، یعنی همچنان سر کاریم و هزاران بار دیگر شاهد تکرار چنین وقایع تلخی خواهیم بود.
یک مطلبی میخواندم به مناسبت سالگرد درگذشت نخستین زن بازیگر سینمای ایران به نام صدیقه (روح انگیز) سامی نژاد که با فیلم دختر لر درخشید. او دهم اردیبهشت سال 76 در تهران و در تنهایی مرده است. عجیب است فریدون جیرانی به این بهانه نوشته است:
"ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خود حل نماید."
یعنی باز هم تقصیر را انداختند گردن جامعه!
یادم می آید وقتی خبر فوت جهانگیر جهانگیری و حسین شهابی را شنیدم واقعا فکر کردم سر کاری است. چرا؟ چون در بین هم صنفی های خودشان هیچ بازتابی نداشت. سینماگرها در حد یک صفحه تسلیت و یادبود هم برایشان اهمیتی قائل نشدند.
منوچهر نوذری به خاطر ضمانت مالی به زندان رفت چند نفر از همکارانش حالی از او پرسیدند؟ در حالی که اغلبشان در پول غوطه می خوردند. پرویز بهرام در بیمارستان بود. همسرش مصاحبه کرد گفت یک نفر از سلبریتی ها و هنرمندها سراغش را نگرفت.
چقدر هنرپیشه ها وقتی به کهولت رسیدند توسط صنف خودشان فراموش شدند؟ همین الان غلامحسین لطفی و بهروز بقایی و فرامرز صدیقی و محمد کاسبی در بستر بیماری هستند. چند نفر از همکارانشان سراغشان را می گیرند؟ چندی پیش غلامحسین لطفی در مصاحبه با محمدرضا علیمردانی مقابل دوربین نتوانست بغضش را کنترل نموده و از درد تنهایی زار زار گریست.
جماعت خودباخته الکی خوش که گدای نگاه دیگرانند اغلب پای همسران خودشان هم نمیتوانند بایستند و کارشان به جدایی میکشد چه به اینکه بخواهند پای همکارانشان مانده و به وقت پیری و تنهایی هوایشان را داشته باشند. بعد هم طلبکارانه می آیند یقه مردم را چسبیده و ژست روشنفکری می گیرند که اگر هنرمندی در گمنامی است تقصیر جامعه است!
سابق بر این کتابهای مرکز اسناد را دوست داشتم. دستم می رسید با ولع می خواندم. فهرست منشورات آن را همیشه مرور میکردم. مدتی است نظرم دارد از این انتشارات بر میگردد. احساس میکنم تکثر سوژه ها و ورود افراد کم حوصله به عرصه تحقیق و پژوهش و مبنا قرار گرفتن میزان صفحات در پرداخت حق الزحمه باعث تنزل کیفیت آثار شده است. بعضی وقتها ابهامات و تناقضات محتوایی به حال خود رها می شود. چندی پیش درباره کتابی با موضوع هفتم تیر در وبلاگ نوشتم که بدون ذکر دلیل خاص مدعی شده اند بمب گذاری ششم تیر مسجد ابوذر کار منافقین بوده نه فرقان. حمایت جامعه روحانیت از بنی صدر را لاپوشانی میکرد.
الان کتابی دستم است با موضوع آیت الله جنتی به روایت ساواک. تدوینگر اثر، طبق روال این سالها کتاب را به آب بسته و حجم آن را قطور و ملال آور ساخته. حالا از این بگذریم عجیب اصرار دارد شروع نهضت امام را از سال 42 بداند و اصلا به نقش امام در حوادث سال 41 اشاره نمیکند و به موازات این سکوت شک برانگیز تلاش دارد ایستادگی در مقابل لوایح شش و سه گانه شاه را متأثر از بیدارگری هیات (جامعه) مدرسین قلمداد کند!
خب پس چرا برخوردی که با امام شد با جامعه مدرسین نشد؟ چرا حساسیتی که طلاب و مردم روی امام داشتند روی بقیه آقایان نداشتند؟ سال 41 این امام بود که نمایندگانی به شهرهای مختلف فرستاد و علما و مردم را بر ضد انقلاب سفید شاه و مردم بسیج کرد. امام بود که شرکت در انتخابات ششم بهمن را حرام اعلام کرد. امام بود که استقبال از شاه در چهارم بهمن قم را قدغن اعلام کرد. خطاب شاه در سخنرانی آن روز به سمت امام بود. واقعه دوم فروردین 42 در فیضیه بازتاب حرکت امام در سال 41 بود که شاه و عناصرش را به انتقام برانگیخت. مردم که بیخود به سمت خانه امام راه نیفتادند. امام بود که در خانه اش را بر خلاف همه بزرگان باز گذاشت و بر ضد شاه موضع قاطع گرفت و ...
جامعه مدرسین حتی جامعه روحانیت، روی سر ما اما همه چیز را که نباید انتخاباتی نگاه کرد. دهها سند و کتاب تاریخی درباره نقش امام پس از فوت آیت الله بروجردی و به خصوص در تقابل با اصلاحات شاهشناهی در سال 41 منتشر شده که به راحتی قابل اغماض و تحریف نیست.
گویا آقای رییسی هفته بعد به قم سفر میکند.
دی ماه 1400 قم جزو اولین مقاصد سفر استانی رییس جمهور بود. به آرشیو آن روزها رجوع کنید وعده رییس جمهور درباره راه اندازی منوریل قم را خواهید دید. اما از آن وقت تا به حال که دو سال و نیم میگذرد حتی یک متر پیشروی هم در احداث این پروژه دیده نشد. امیدوارم آقای رییسی قبل از آنکه قول و وعده ای بدهد میزان هماهنگی و تبعیت زیردستانش را به درستی مورد سنجش قرار دهد.
گفتنی است پروژه منوریل قم از زمان دولت نهم و دهم کلید خورد. بعد با اعتراض بعضی مسئولان غیر دولتی استان که معتقد بودند عبور منورریل باعث هتک حرمت حرم است! تا مدتها تعطیل ماند. دولت روحانی در اوایل استقرار مدعی افتتاح آن گردید. بعد تصویری از ورود واگن منوریل به قم منتشر کردند که به دلیل بی دقتی در حمل آن به پل هوایی برخورد کرد و آسیب دید!! بعد از آن هم دیگر کسی پیگیر اجرای این طرح نبود. واقعاً یک نفر باید حساب و کتاب کند تعطیلی پروژه ها از روی حب و بغض های سیاسی چقدر به مملکت خسارت می زند؟
در دولت نهم و دهم احداث فرودگاه قم در سلفچگان نیز کلید خورد. دفتری هم برای جذب سرمایه گذاری مردمی راه اندازی شد. دولت روحانی که آمد مدعی شدند پرواز هواپیما می تواند باعث ترسیدن مرغ هایی شود که در یکی از مرغ داری های اطراف نگه داری می شوند! این پروژه هم خوابید و مدتی بعد گفتند پیمانکار پولهای سرمایه گذاری شده را بالا کشید و رفت! آقای رییسی هم که آمد با توجه به حضور بقایای فکری مسئولان و سیاستگذاران دولت قبل در قم، نتوانست کار خاصی انجام دهد.
خدا عاقبت مردم را با این سیاست بازی ها ختم به خیر کند.
بعید است دو ماه شده باشد. آمدند اینجا، روی گلدان کاکتوس نیمه پژمرده بالکن خانه ما، لانه ساختند. دو دانه تخم گذاشتند. مراقب بودیم از اینکه به ما پناه آورده اند پشیمان نشوند. جوجه ها از تخم بیرون آمدند. مادر و پدر می آمدند برایشان غذا می آوردند. جوجه ها بزرگ شدند. پر گشودند و رفتند. لانه شان به یادگار باقی مانده است. می رویم روزی چند بار زل می زنیم به جای خالی شان. ما که پدر و مادرشان نیستیم! دلمان می خواهد گاهی بیایند به ما سری بزنند. راستی پرنده ها دست ندارند. با همین منقارشان چه لانه خوب و راحتی می سازند. این هم از هنرهای اعجاب انگیز خداست.
حیوانات که به اندازه انسان عقل و شعور ندارند اینطور می توانند هنرنمایی کنند، طبیعی است انسانها در بستر اراده خدا، قادر به درخشش در هر زمینه ای خواهند بود.
امروز روز شهادت مرتضی مطهری است. گاهی با خودم فکر میکنم یک انسان می تواند با قدرت اندیشه و بیان، حرفی بزند که تا چند دهه بعد راهگشای جامعه باشد. بعضی آدمها هم می توانند کاری کنند یا حرفی بزنند که تا مدتها آسیب زا و خسارت آفرین بار باشد. از اقشار دیگر بگذریم. طلبه ای که نتواند مثل مطهری -حالا نه لزوما در عرصه خرد و تولید فکر- بدرخشد و راه و هنر و اثری تربیتی و تبلیغی و علمی و ... از خودش به جا بگذارد وقتش را هدر داده است. باید تلاش کنیم مبدأ و منشأ حرکت و تحول ولو در محدوده ای کوچک باشیم. کاری کنیم وقتی رفتیم جایمان خالی نباشد. خدا اثر گذار و هنرمند است، طبعاً انسان را که خلیفه خود نامیده در هنرورزی و اثر گذاری می پسندد. هر چقدر انسان کارهای بزرگتری انجام دهد نشان می دهد به خدایی بزرگ و بزرگوار نزدیک شده است.
رضا ملکزاده، وزیر اسبق بهداشت: یک زمانی یک نقطه از ایران در دنیا بیشترین میزان شیوع سرطانها را داشت، آن نقطه گنبد کاووس بود که سرطان مری در این شهر بیشتر از همه جای دنیا بود.
همیشه علاقه داشتم دلیل این مسئله را متوجه شوم، بنابراین حدود ۲۰ سال در این نقطه از کشور و در ۳۶۴ روستا مطالعه خود روی حدود ۵۰ هزار نفر از افراد سالم شروع کردیم، مثلاً از این تعداد ۵۰۰ نفر از آنها سرطان مری گرفتند و آنها را با افرادی که به سرطان مبتلا نشدند مقایسه کردیم.
به این نتیجه رسیدیم که ابتلا این افراد به سرطان ۷ علت دارد، عدم مصرف سبزیجات، عدم مصرف میوهجات کافی، مصرف آب آبانبار، زندگی در خانههای تنگ و تاریکی که دود آن را گرفته بود، اصطلاحاً به آن آلودگی درون خانه میگوییم آنها با چوب و ذغال هم خانه را گرم میکردند و هم پخت و پز میکردند، بنابراین خانه پر از دود شده بود. مصرف چایی داغ یکی دیگر از دلایل بود، برخیها چایی را در دمای ۶۵ الی ۷۰ درجه مصرف میکردند. مصرف تریاک و عدم مسواک زدن دندانها از دیگر دلایل بود.
در ۲۰ سال این ۷ علت را پیدا کردیم و برای این پژوهش جایزه بینالمللی هم گرفتیم، جالب اینکه تاثیر تریاک و چایی داغ بر ابتلا به سرطان را برای اولین بار در دنیا ثابت کردیم، قبلتر گمان میکردند سیگار سرطانزا است اما ما ثابت کردیم تریاک از سیگار سرطانزا تر است.
گزیده ای از مصاحبه با خبرآنلاین
وقتی واقعه پانزدهم خرداد سال 42 پیش آمد و عده زیادی شهید و مجروح شدند، جلسه ای برگزار می شود که ببینند باید چه کار کنند و چه نوع کارهای تبلیغی بعد از این واقعه لازم است.
یکی از حاضران جلسه رقم بالایی را بیان می کند و پیشنهاد می دهد که بگوییم شمار شهدای این واقعه، این اندازه بوده، اما شهید بهشتی قبول نمی کند و می گوید ما نمی خواهیم با دروغ از اسلام دفاع و برای آن تبلیغ کنیم و این در حالی بود که با توجه به نبود آمار و ارقام ثبت شده، اگر چنین رقمی برای تعداد شهدا بیان می شد، ممکن بود ضربه جبران ناپذیری به شاه وارد شود.
خاطرات آیت الله جنتی، ص 41، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
حالا که بحث دفن زباله در سایت انجیلسی بابل دوباره بالا گرفت و شاهد شکل گیری اعتراضات مردمی و البته اظهار نگرانی معمول و نخ نما شده مسئولان شهری در واکنش به آن هستیم خوب است یکبار دیگر این خبر را که سوم دی ماه سال گذشته در سایت تسنیم منتشر شد و انعکاس چندانی در رسانه های محلی که بعضاً نمک گیر شهرداری هستند نداشت، مورد توجه قرار دهیم:
"فرماندار ویژه بابل گفت: بهدستور وزیر کشور تأمین اعتبار ۵۰۰میلیاردریالی در سه مرحله برای برونرفت از مشکل ۲۵ساله زباله سایت انجیلسی بابل اختصاص یافت. در این صورتجلسه که در 29 آذر ماه تنظیم شد عنوان شده است این مبلغ 500 میلیارد ریال اختصاصی جهت افزایش تولید کمپوست است و تأمین 500 میلیارد دیگر را وزارت کشور بهعهده شهرداری بابل گذاشته است و شهرداری هم متعهد شد این مبلغ را برای برونرفت از مشکل سایت انجیلسی تأمین کند."
لینک خبر در خبرگزاری تسنیم:
گفتنی است به اذعان مسئولان بهداشت و درمان، دفن زباله در جنگل باعث آلودگی شدید محیط زیست، مرگ پرندگان و رواج انواع بیماری و فاجعه انسانی گردیده است. قوه قضاییه نیز دفن زباله در این محل را غیرقانونی اعلام کرده است.
جای این سوال باقی است آیا بی توجهی به قانون در رفع معضل زباله متضمن تأمین منافع افراد خاصی است؟
پنجاه میلیارد تومان اختصاص داده شده از سوی وزارت کشور کجاست؟ شهرداری بابل که عوارض دریافتی از کسبه را در مواردی تا پنج برابر سال قبل افزایش داده نسبت به انجام تعهد ثبت شده در وزارت کشور چه قدم مثبتی برداشته است؟
چرا مسئولان شهری نسبت به خبری که در سوم دی ماه از قول فرماندار وقت بابل منتشر شد واکنشی نشان نداده اند؟
گفتنی است در جریان فوت یک شهروند و جراحت دو تن دیگر که ناشی از تعلل سازمان سیما منظر شهرداری در رفع حفره ایجاد شده در پل موزیرج بود اعتماد عمومی نسبت به تخصص و دغدغه مندی بعضی مسئولان بلدیه خدشه دار شده است.
یک پزشک زن به نام دکتر سمیرا آل سعیدی، استاد دانشگاه و فوق تخصص روماتولوژی در تهران خودکشی کرد.
یکی از همکاران او به نام مهدی عبدوس این جمله را خطاب به مردم نوشت: پزشکان بیشتر از سایر اقشار جامعه در معرض تنش و استرس های فراوان کاری هستند آنها سرمایه کشور هستند احترام آنها را حفظ کنید تنهایشان نگذارید.
او در ادامه نوشت: مرگهای خودخواسته سریالی رزیدنت ها نفسها را در سینه حبس کرده است. سال گذشته هم سال تلخی برای جامعه پزشکی ایران بود.
حالا این خبر منتشر شده که بیست و نه نفر از پزشکان در شیراز در یک مهمانی بر اثر خوردن مشروبات الکلی تقلبی مسموم شدند. چند نفر از آنها مرده و یا در کما به سر می برند... اولین نفر از این جمع که فوت کرده خانمی به نام فرزانه اکبری متخصص پوست و مو و زیبایی است که تخصص وی ربط چندانی به موضوع تنش و استرس ندارد.
نکته بعد اینکه علم مساوی با عقل نیست. آدم عاقل کاری که ضرر دارد انجام نمی دهد؛ مشروب باشد یا قمار یا خودکشی... آنهایی که عاقل نیستند حق ندارند در همه امور دخالت و اظهار نظر کرده و به زعم خود نسخه سعادت و نجات جامعه را بنویسند. علم بدون خدا راهگشا نیست و فرد را به بن بست می کشاند.
نکته بعد اینکه گاهی آه مردم اثر دارد. منکر خدمات و فداکاری بعضی پزشکان انسان دوست و خداشناس نیستم؛ اما آنقدر نگاه بدی دارم نسبت به بعضی پزشکان پول پرست سیر ناشدنی زیر میزی بگیر باج خور و شیاد که از فلاکت مردم نان درآورده و گاه کمترین وسواسی برای تمرکز و تشخیص درست بیماری نشان نمی دهند که راستش را بخواهید دلم می خواهد آه مردم هیچ گاه دامانشان را رها نسازد.
همیشه دعا کنید پایتان به دو جا باز نشود؛ بیمارستان و دادگستری. این دو جا کمتر ردی از خدا دیده می شود.
امروز تلفنی با حجت الاسلام ریسمان سنج، مفصل صحبت کردم.
بچه های انقلابی این یکی دو روز نام حجت الاسلام ریسمان سنج طلبه عدالتخواه اهوازی و معاون ستاد امر به معروف استان خوزستان را بارها شنیده اند. طلبه ای که پیش تر با حضور میدانی در دفاع از حقوق کارگران نیشکر هفت تپه، خوش درخشید و عملکرد او و دوستانش که راه سوءاستفاده بیگانگان از مطالبات صنفی را سد کرده و حق کارگر را نیز احیا نمودند مورد رضایت رهبری عزیز قرار گرفت؛ هر چند بر مذاق از ما بهتران خوش نیامد.
حجت الاسلام ریسمان سنج قرار است به زودی به زندان برود!
ماجراهای مربوط به پیگیری حقوق کارگران زحمت کش میدان بار اهواز که در مستند "نیوجرسی" توانست جایزه فانوس طلایی جشنواره عمار را به خود اختصاص دهد چون زخمی کهنه و عمیق بالاخره به گونه ای دیگر سر باز کرد و گریبان این طلبه بسیجی و فعال را گرفت.
من مدتی است که در نقد دادگاه ویژه روحانیت چیزی ننوشته ام.
نمی شود کتمان کرد مسیر دادگاه ویژه در سالهای اخیر به نسبت گذشته بهتر شده و روندی رو به اصلاح را در پیش گرفته است؛ اما هنوز با آنچه که در شأن عدلیه نظام علوی است فاصله دارد.
ماجرای دادگاه و زندان این طلبه انقلابی مربوط می شود به اتهام ثابت نشده ای پیرامون همکاری در اداره یک پیج افشاگر اینستاگرامی که دست بعضی صاحبان قدرت در ماجرای میدان بار اهواز را رو می کرد. این اتهام ثابت نشد که هیچ، یکی هم رفت و با اقرار خود مسئولیت اداره صفحه مذکور را برعهده گرفت و مدعی اثبات مطالبی شد که آنجا فاش نموده؛ اما قاضی مربوطه حاضر به اصلاح رأی صادره بر ضد این طلبه عدالتخواه نگردید که هیچ، به رغم درخواست نماینده ولی فقیه در استان و ستاد امر به معروف، همچنان مصرّ بر اجرای حکم پرونده این طلبه بسیجی است.
حرفهای امروز حجت الاسلام ریسمان سنج مرا به خاطرات تلخ سالهایی برد که بعضی حضرات در مبانی فکری شان پذیرفته بودند بسیجی خوب، بسیجی مرده است و هر که در مقابل کانون های قدرت و ثروت بایستد و سکوت شهر را بشکند همپیاله استکبار جهانی است. در مواجهه با بچه های حزب اللهی سراغ اصالة الاتهام و اشداء بینهم رفته و بنا داشته و دارند با تربیت طلاب سر به زیر و آسه برو آسه بیا و ساخت مدارس لاکچری، روحانیت را از مردم و انقلاب جدا نگاه دارند.
دوستانی که این متن را میخوانند دست به دست بچرخانند برسد به دست همه صاحبان قلم و بیان و فعالان عرصه انقلابی گری و عدالتخواهی و مجامع مطالبه گری، بلکه اعتراضی جمعی را برانگیزد.
در وهله نخست، مسئولان دادسرای ویژه روحانیت باید پرونده این برادر طلبه را از نو و مطابق مفاد کتاب قانون و نه از سر ذوق و برداشت شخصی و یا خدای ناکرده فشار و سفارش بیرونی، مورد بازبینی قرار دهند.
اما مهم تر از آن پیگیری پشت پرده احتمالی چنین برخوردهای نسنجیده ای است که ثمره آن یعنی دلسردی معدود طلاب فریادگر و عدالتخواه به یقین در تضاد با منویات رهبری و منافی رویکردهای انقلاب اسلامی است.
آن قاضی که چنین حکمی را برید و بر اجرای آن اصرار دارد قطعا نباید در سیستم فساد ستیز عدلیه حاکمیت که ویترین نظام اسلامی است جایگاهی داشته باشد.
اگر قرار است پرونده اتهامات محیرالعقول فولاد مبارکه فراموش شود، متهمانی چون جهانگیری و نیاز آذری و عبوری و عبدی و... آزادنه بچرخند و پست و پول پارو کنند روا نیست طلاب انقلابی در بند باشند.
هلاکت فرامرز شه بخش از عناصر موثر گروهک صهیونیستی جیش الظلم با شلیک پهپادی سپاه پاسداران در اطراف زاهدان یک پیام واضح دارد.
تروریستهای جیش الظلم و حامیان و مرتبطین آن، مهره هایی سوخته هستند که با توجه به اشراف اطلاعاتی جمهوری اسلامی و شناخت نسبت به پشت پرده آن، نه ارزش درگیری دارند نه ارزش دستگیری.
برخلاف مواجهه ای که پیش تر با امثال ریگی و دیگر مزدوران وهابیت و صهیونیسم در غرب و شرق و جنوب کشور صورت می گرفت و اصل بر زنده گیری و تخلیه اطلاعاتی بود، کلیدی ترین عناصر این گروهک نیز فاقد ارزش اطلاعاتی بوده و هر جا رؤیت شوند بی درنگ شکار خواهند شد.