اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

جای همه تان خالی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۴۵ ق.ظ


1-کربلا سیال است  در همه تاریخ. کربلا نه در قید زمان است و نه در قید مکان. برای همین است که می توانی در همیشه تاریخ، خودت را به کربلا برسانی. امروز (پنج شنبه 14شهریور) قم، کربلا بود. دست های سینه زنی، گواه این ادعاست. پاهای برهنه، سرهای بی عمامه، چشمهای پر از اشک، دلهای شکسته و... همگی بر این سخن صحه می گذارند.

2-سلام بانوی آفتاب. قدم میهمانانت به روی چشم. این کبوترهای حرم دلدادگی، پیغام وصال را با خود آورده بودند. اهل دل می دانند، این روزها بوی شهادت، دوباره کشورمان را کربلایی کرده است. سلام خمینی. این سلام را وقتی بر زبان می آورم که مقابل در فیضیه می ایستی، در حالی که شانه هایت زیر جعبه های چوبی عشق، به خود می بالد. سلام خمینی. این دردانه ها، تربی تشده های مکتب نینوایی تو هستند. باز هم باید اعتراف کنیم اگر این انقلاب هیچ ثمری نداشت جز تربیت چنین جوانان وارسته ای که از امت رسول الله نیز برترند، باز هم جای مباهات دارد. ازخیابان نوزده دی که عبور میکنی باز هم بوی شهدا را احساس می کنی. عطر شهدای انقلاب در این خیابان ماندگار شده است. شنیده ای مدتی خانواده های شهیدان باکری وهمت در این خیابان زندگی می کردند. این موضوع، ارادتت به خیابان نوزده دی قم را بیشتر می کند.

3-همان اول تشییع، پیرمرد نحیفی رامی بینی که انگار دارد زیر دست و پا له می شود. به نیابت از حسین رضازاده،  یااباالفضلی می گویی و از جا بلندش می کنی. یاد تشییع آیت الله بهجت به خیر. آن روز به گمانم لااقل سه چهارنفر را از مرگ حتمی نجات داده بودم.

4-زن قمی را کسی می شناسد که مدتی در این شهر زندگی کرده باشد. زنان قمی اغلب شهامت و عزمی مردانه دارند. خانم ها وقتی اراده می کردند به راحتی تابوتی را در اختیار گرفته وبه میان خود می کشاندند. بعد آقایان باید زار می زدند و برای حفظ نظم، تابوت رابه طریقی پس می گرفتند.

5-از هر دو نفر قمی یکی مداح است! یکی می خواند: برای دفن شهدا مهدی بیا مهدی بیا، یکی دیگر می خواند: شب های جمعه فاطمه، با اضطراب و واهمه، آید به دشت کربلا... آن یکی می خواند: آخرهمه سفرا کربلا... مداح اصلی هم که زده است توی خط اکسیژن! مداح دیگری که باتجربه تر است زرنگی می کند ونوحه ای را دم می گیرد که همه از حفظند و یک نوا می شوند: یاد امام و شهدا دلو می بره کرب و بلا...

6-چهار پنج نفر لباس شخصی در یک آن پِرِست می کنند! شک می کنی شاید لاریجانی به قم سفر کرده! لحظه ای بعد سر جایت می ایستی و وقتی رفتنشان را می بینی مطمئن می شوی دچار بد گمانی شده ای.

7-خیابان نوزده دی، چند بانک دولتی و خصوصی دارد. کارمندهای اتو کشیده بانک هم با کت و شلوارهایی که بوی اسکناس می دهند برای لحظاتی وسط جمعیت می آیند. دلت می خواهد بابت وام های گرفته و نگرفته ات، و قسط هایی که باید برای نوه هایت به ارث بگذاری، یقه شان را بگیری و به دیوار بکوبی. اشک ها و صورت سرخشان را که می بینی شرمنده می شوی...

8-جلوی پایگاه های بسیج این خیابان برای لحظاتی متوقف می شوی. انگار تابوت ها به نسل جدید بسیجی سلام می دهند. بر و بازوهای بچه ها حسابی تقویت شده و سرسینه هایشان بالاست، به خصوص از وقتی که زمزمه نبرد با آمریکا در قم تقویت شده است. بسیجی های قم، سوریه را کربلای خود می دانند.

9-به مدرسه عالی امام خمینی می رسید. مدرسه ای که برای تحصیل طلاب خارجی ساخته شده است. قرار است شهدا را این جا به خاک بسپارند. بلندگو اعلام می کند: تابوت ها را به طلاب عراقی تحویل بدهید. خنده ات می گیرد. این شهدا سال ها در خاک عراق افتاده بودند. بسیاری از عراقی های مسافر قم با دیدن تابوت شهدا به سمت آنها آمدند و ادای احترام کردند. حالا هم آنها را باید تحویل طلاب عراقی بدهید که دفنشان کنند! انگار سرنوشت این شهدا را با عراقی ها گره زده اند.

10-مجری برنامه که با حفظ سمت، مداحی هم می کند انگار از هر شعری فقط دو بیتش را حفظ کرده! قاری قرآن اهل تانزانیا است و به زیبایی قران را تلاوت می کند. سرت را بلند می کنی تا شاید وسط طلاب خارجی، رفقای بوسنیایی ات را پیدا کنی. آن وسط،عمامه مشکی مجتبی اوصیا نظرت را به خود جلب می کند. آقامجتبی در تکاپوی کار تدفین شهداست. نمی دانی از این که بابل را هم جزو کشورهای خارجی حساب کرده اند خوشحال باشی یا ناراحت؟ دماغ مجتبی سرخ شده است. معلوم است واقعاً حالی پیدا کرده است. مجتبی هیکل سید حسن خمینی را دارد. با این تفاوت که می تواند روی مبل، درست بنشیند!

11-یک بابایی کلی ذغال ریخته روی منقل و باد می زند و حسابی دودی ات می کند. بر خلاف مازندران، قمی ها معمولاً گلپر را روی ذغال نمی ریزند. شاید ریشه این موضوع را باید در دشواری دست به جیب کردن برخی از قمی ها جست!

12-تدفین شهدای گمنام در مدرسه طلاب خارجی را باید به فال نیک گرفت. نه فقط از این بابت که بر خلاف فیضیه قم اجازه دفن شهدا را داده اند بلکه از این بابت که این موضوع نمادی از گره ناگسستنی جهاد دیروز و امروز دارد.

13-امروز همسر درد کشیده شهید ایت الله سعیدی نیز به ملکوت اعلی رفت. این شیرزن دلاور، حرمان زمان طاغوت را با سرافرازی پشت سر گذاشت و فرزندانی بلندمرتبه را تحویل جامعه داد. به خصوص فرزند شهیدش حجت الاسلام سید حسین سعیدی که در مجاورت مهدی زین الدین مدفون شده است. این مادر آسمان زاد نیز امروز عصر میهمان شهدای گلزار قم شد. روحش شاد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">