اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۳۹۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش» ثبت شده است

نماینده مردم بابل، بیانیه نویس خود را عوض کند!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ق.ظ

جناب آقای نجفی نماینده محترم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی را تا کنون باید شخصیتی سالم و بی حاشیه دانست.

بیانیه اخیر ایشان به مناسبت سالروز حماسه سیزده آبان، حاوی نکته مبهم و ظریفی! بود که اشاره به آن را خالی از لطف نمی دانم.

در متن منتشر شده این بیانیه، ایشان ضمن تبریک این روز، بدون هیچ اشاره ای به خروش دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و توصیف بنیان گذار نظام اسلامی از این حرکت تاریخی با عنوان انقلاب دوم، صرفاً از این مناسبت با عناوینی چون: نفی استکبار و ظلم ستیزی یاد می کند:

" سیزده آبان با شکوه دیگری گذشت و بار دیگر خلق و خوی نفی استکبار وظلم ستیزی مردم ایران جلوه گر شد."

در ادامه این بیانیه اما باز هم بی هیچ اشاره ای به نام گذاری اصلی یوم الله سیزده آبان به عنوان روز مبارزه با "استکبار جهانی" مفهوم استکبار در مصادیق داخلی آن خلاصه گردید:

" یادمان باشد استکبار ستیزی اصل فراموش نشدنی نظام ماست که در هر عصری مصادیق و روشی جدید پیدا می کند.‌ امروز باید لانه هایی را تسخیر کرد که وجدان انسانی و حس مسئولیت و اعتماد مردم ما را نشانه رفته اند و امید به آینده را در وجودشان کم فروغ  می کنند. لانه فساد، لانه دروغ، لانه اعتیاد، لانه اختلاس و رانت خواری اکنون منتظر تدبیری هستند تا از دیوارهایشان بالارویم، ریشه شان را بخشکانیم تا حس انسانی در ما نمیرد، تا استوارتر از گذشته استکبار ستیز باشیم. "

جناب آقای نجفی به عنوان یک چهره فرهیخته و آگاه به خوبی می داند که استکبارستیزی هم در حیطه داخلی و هم در عرصه جهانی، یکی از اساسی ترین اصول نظام مقدس اسلامی است. انقلاب جهانی مردم ایران هم از سوی امپریالیسم مستکبر مورد هجمه قرار دارد و هم از سوی اژدهای هفت سر فساد و تبعیض. بی شک یاوران جبهه انقلاب در هر دو عرصه باید به دفاع از آرمان های امام و شهدا بپردازند.

عدم اشاره به دشمنی دیرینه ایالات متحده و هم پیمانان خون آشام او با ملت ایران و انحصار معنای استکبار ستیزی در جلوه های درونی، آن هم درست در روزی که به اسم مبارزه با استکبار جهانی نامگذاری شده است را باید مانند نقل ناقص یک خبر دانست که اگر چه خلاف حقیقت نیست، اما شنونده و خواننده را از درک صحیح و جامع حقایق، محروم نگاه می دارد.

به گمان این قلم، متن بیانیه، دست نوشت شخصیت موجّهی چون آقای نجفی نبوده و احتمال آن هست که با درایت برخی اطرافیان به رشته تحریر در آمده باشد.

آقای نجفی عزیز ما نیک می داند که گرداب حاشیه ها، توان کار و فعالیت را از هر مدیری سلب خواهد کرد. تعمّد احتمالی و ماجراجویانه به منظور تحریک و ایجاد حساسیّت در مدافعان گفتمان انقلاب اسلامی ممکن است آغاز روند یک تقابل غیر ضروری به شمار آمده و نتیجه ای جز فرصت سوزی به همراه نداشته باشد. امید است با حفظ وحدت گفتمانی مجموعه نیروهای خدوم و دلسوز انقلاب اسلامی در همه جناح ها، تحقق آرمان تمدن جهانی اسلام ناب را در گستره عالم، شاهد باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مشتاقی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۱۲ ب.ظ

1-      یک فرقی حسین مشتاقی دارد با بقیه شهدای مدافع حرم. اسم هر یک از شهدای مدافع حرم را پیش همرزمانشان بیاورید، بارقه اندوه را می توانید در عمق نگاهشان ببینید؛ اما تا بگویید حسین مشتاقی، اولین واکنش همرزمانش، لبخند است!

جمعی که دور حسین شکل می گرفت، یک پارچه شادی و خنده بود. سر به سر همه می گذاشت و با شیطنت هایش فضا را عوض می کرد. گاهی می دیدی دارد به سرعت می دود، لحظه ای بعد چشمت به جماعتی می افتاد که با همه توان تلاش داشتند به او رسیده و یقه اش را بگیرند که مثلاً چرا خرج توپ را یواشکی داخل منقلی ریخته که بچه ها برای گرم کردن خودشان روشن کرده بودند!!

2-      مأموریت اولش نبود؛ اما این بار دلم شور می زد. گفتم: حسین، دیگر بس است. گفت: "می دانی سوریه چه خبر است؟ می دانی با زن و بچه های شیعه چه می کنند؟ می دانی اگر آن جا جلویشان نایستیم دیر یا زود در شهر خودمان باید با آنها بجنگیم؟ ... من پشت رهبرم را خالی نمی کنم.

از زیر قرآن که ردش کردم، دلم خالی شد. پدرش هم همین حال را داشت. گفت: این بار آخری است که حسین را می بینی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بزرگ نمایی خوب، بزرگ نمایی بد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ق.ظ

همین الان روحانی دارد در مجلس سخنرانی می کند و می گوید: حالا اگر در گوشه ای از دولت، فسادی دیده شد باید آن را اصلاح کرد نه این که رسانه ها آن را بزرگ نمایی کنند. بعضی ها با بزرگ نمایی مفاسد دنبال عادی سازی آن هستند.

یک نفر نیست به جناب ایشان بگوید که قبح شکنی از گناه فقط در صورت پرداختن به مفاسد این دولت به وجود می آید؟ آیا بزرگ نمایی شما و باندهای مخوف رسانه ای تان از مفاسد رخ داده در دولت قبل، نمی تواند چنین ثمره ای را به دنبال داشته باشد؟

اصلاً نکند یاران شما با بزرگ نمایی مفاسد گذشته در صدد عادی سازی ارتکاب جرم در جامعه بودند تا خودشان امروز راحت تر بتوانند چند برابر مفاسد دولت های قبل را مرتکب شوند؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کابلی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

1-      در یادمان شهدای اروندکنار، یکی به او گفت: دونفر را شناسایی کردیم که پول های داخل ضریح را شبانه می دزدند!

حاج رحیم اصرار کرد کاری به کارشان نداشته باشیم. شب، درست وقتی که آن دو از سرقت پول ها برگشتند، رفت کنارشان نشست. بی آن که به روی خودش بیاورد، با همان زبان شیرین و تأثیرگذارش شروع کرد به گفتن خاطراتی که از شهدا داشت.

از عنایات شهدا و بزرگواریشان تعریف کرد. صحبت هایش که به اتمام رسید، خواست خداحافظی کند که هر دو با چشمانی اشکبار، پول های سرقت شده را دودوستی تقدیم کردند!

 

2-      یک توصیه محرمانه داشت: شهادت را در نمازشب از خدا بخواهید. انگار از شهادتش مطمئن بود؛ گاهی می گفت: دوست ندارم بعد از شهادت، جسم من حتی یک وجب از خاک را اشغال کند.

برای این که با اعزامش به سوریه موافقت شود، از یکی از اقوام ساداتش خواست تا به حضرت زهرا سلام الله علیها توسل کند. خودش هم رفت مشهد پابوس آقا.

بعد از شهادت، خانمش چند روزی بی تابی می کرد و از این که پیکر حاج رحیم بازنگشت ناراحت بود؛ اما خوابی دید که دیگر آرام شد. حاجی به او گفته بود: برای چه این قدر بی تابی می کنی؟ از وقتی که پیکر من و سایر شهدا روی زمین افتاد میهمان بی بی، حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قنبری، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ب.ظ

1-      می خواست بوسنی و هرزگوین هم برود، من نگذاشتم. همه اش می گفت: خدا نکند که مرگ در بستر نصیبم شود که اگر بشود تقصیر توست! فقط من می دانستم داروهایی که برای درمان عوارض شیمایی اش استفاده می کرد، چه بر سر استخوان هایش آورده است.

اربعین، نجف تا کربلا را عصا زد و راه رفت. یک ماه هم ماند تا راهی برای حضور در جبهه مقاومت پیدا کند؛ اما نتوانست. وقتی برگشت، گفت: از همه ائمه خواستم کاری کنند بتوانم بروم سوریه و با داعش بجنگم. دیگر مانع من نشو.

2-      پایش جراحتی از دوران جنگ به یادگار داشت. نمی توانست راحت راه برود. با این حال، چون احتمال شنود بیسیم وجود داشت، گاهی از محل دیده بانی تا مقر که بیش از پانصد متر راه بود را با پای پیاده طی می کرد و گرای دقیق دشمن را اطلاع می داد. استاد دیده بانی بود و دقت خاصی در کارش داشت. گلوله می زد، می گفت: یا خدا. دیده بانی می کرد می گفت: برای خداست. راه هم می رفت می گفت: در راه خدا ... فکر و ذکرش رضایت خدا بود. حجم آتشی را که هدایت می کرد، روزگار تکفیری ها را سیاه کرده بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عابدینی، یادگار خانطومان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ

1-      این حال و هوا را فقط درباره شهدای دفاع مقدس خوانده یا شنیده بودم. ظرف بچه ها را می شست. وسایلشان را مرتب می کرد. برایشان غذا می آورد. اصرار داشت لباس هایشان را بشوید، با هزار زحمت برای بچه ها سوپ درست می کرد، موقع تماس با خانواده ها نوبتش را به دیگران می داد. ... نیمه های شب بلند می شد و به بچه ها سر می زد، مبادا پتوی مناسبی نداشته و سرما بخورند.

اینها مسیر سیر و سلوک عملی اش بود. حرف های معنوی و جملات و عرفانی اش را که گاه می شنیدیم باورمان می شد که دارد به لحظه پرواز نزدیک می شود.

 

2-      دفعه قبل که آمده بود مجروح شد. تیر خورده بود به کتف سمت چپش، درست بالای قلب و بخشی از گوشت تنش را کنده بود. بچه ها در تکاپو افتادند که زود به عقب منتقلش کنند. روحیه اش حرف نداشت. شوخی و جدی گفت: مرا بخواهید عقب ببرید همه تان را می زنم! می خواهم تا آخر درگیری کنار بچه ها باشم.

زخمش را بستیم. خون زیادی رفته بود. لبخند می زد و می گفت: چه درد شیرینی!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دسته گلی که امروز توی قم تشییع شد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۹ ب.ظ


جریان این دسته گل رو میدونین چیه؟ امروز همراه پنج شهید مدافع حرم، توی قم تشییع شد. سید حشمت حسین از دلاورای زینبیون پاکستان، وقتی پاش به سوریه رسید، گفت من دیگه خط مقدمو رها نمی کنم. هیچ وقت حتی برای مرخصی هم به عقب نیومد. سید حشمت همیشه توی خط موند و ازش جدا نشد؛ چه موقع حیات ظاهریش، چه وقتی که شهید شد. امروز به یاد پیکر مفقودش این دسته گلو همراه سایر شهدا تو قم تشییع کردن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شایعه ای که به واقعیت پیوست

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۴۹ ب.ظ

امروز در برخی از رسانه ها شایعه شد که حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی به عنوان جانشین مرحوم واعظ طبسی در تولیت آستان قدس رضوی منصوب خواهد شد.

من فقط یک درخواست دارم. خواهش می کنم در صورت صحت این خبر، لااقل مسئولیت دادستانی دادگاه ویژه از ایشان برداشته شود. دل ما خوش بود توی حرم آقا امنیت داریم و به سین جیم کسی جواب پس نمی دهیم. خدائیش این یک نعمت را از ما نگیرید!

پانزده اسفند94

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سیّد‌ الاسرا لقب چه کسی است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ


میان نام‌های ماندگار تاریخ دفاع مقدس، نام «حسین لشکری» همواره از درخشان‌ترین نام‌های فهرست بلند و نورانی نسل حماسه و فداکاری است. او خلبان شجاع و مؤمن بود که در راه دفاع از میهن اسلامی‌اش با دشمن متجاوز جنگید و سال‌های اسارت او نمونه‌ای افتخارآفرین از وفاداری یاران انقلاب شد. این مجاهد نستوه که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به «سیّدالاسرا» لقب گرفت، قدیمی‌ترین آزاده ایران اسلامی بود که با بردباری و تحمل رنج‌ها و مشقّات فراوان در مدت هجده سال در سلول‌های انفرادی و اردوگاه‌های رژیم بعث عراق، تابلوهایی از ایمان و معنویت و مقام رضا و تسلیم در برابر امتحانات الهی را برای ما به نمایش گذاشت.

امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری در سال 1331 در قریه ضیاآباد از توابع قزوین به دنیا آمد. در سال 1351 وارد نیروی هوایی شد و در سال 1356 با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل از دانشگاه خلبانی شد. با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام دوازده مأموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروهای بعث عراق درآمد. سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت هشت سال با حدود شصت نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، وی را از دیگر دوستان جدا کردند و بخش دوم دوران اسارت وی حدود ده سال به طول انجامید.

وی پس از شانزده سال اسارت به نیورهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در هفدهم فروردین 1377 به خاک مقدس وطن بازگشت.

سال‌های سال هیچ‌کس از حال و روز حسین لشکری خبر نداشت. اولین نامه او در 13/3/1374 برای همسرش به نگارش درآمده است:

به نام خدا

همسر عزیزم سلام. حالت چطور است. ان‌شاءالله که خوب هستی. حال علی چطور هست و به یاری خدا او هم که خوب هست. من این نامه را برای اولین‌بار برایت می‌نویسم. امروز ملاقات با نماینده صلیب سرخ داشتم و مشخصات مرا ثبت کرد و گفت که از این به بعد می‌توانم نامه برایت بنویسم. من نمی‌دانم که چقدر این حرف‌ها درست هست و ما می‌توانیم نامه برای همدیگر بنویسیم ولی من هنوز شک دارم و اگر نامه به دست تو رسید، برایم آدرس محل زندگی خود را بنویس تا نامه‌های بعدی را به آن‌جا بفرستم. از آن‌جا که نمی‌دانم هنوز آن‌جا هستید یا نه و در کجا منزل و مکان دارید، نامه را برای نیروی هوایی نوشتم. امید دارم که آنها هم سعی بکنند و به دست شما برسانند. خودم هم باور ندارم که نامه می‌نویسم. وضعیت من معلوم نیست و تو شرعاً و عرفاً اجزاه داری که اگر خواستی ازدواج بکنی، می‌دانم که خیلی سخت است ولی چاره چیست، در تربیت علی کوشا باش و من راضی به راحتی و آسایش شما هستم. حسین لشکری[1]

گمنام؛ اما با معرفت!

شاید بعضی وقت‌ها برایمان این سؤال پیش بیاید که معرفت به اهل‌بیت یعنی چه؟

حسین لشکری هجده سال را در اسارت گذراند. او، شانزده سال مفقودالاثر بود؛ یعنی، اگر هم شهید می‌شد، نامش در صلیب سرخ ثبت نشده بود که مورد پیگیری قرار بگیرد. بعثی‌ها می‌خواستند او را وادار کنند با آنها همکاری کرده و به یک پروژه تبلیغاتی بر ضد جمهوری اسلامی تبدیل بشود. وعده‌های مختلفی به او داده شد، نپذیرفت. او را زیر شکنجه قرار دادند و بارها تا مرز شهادت رفت. شکنجه‌هایش بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود، تا جایی که بعد از آزادی، گاه مجبور می‌شد در روز، بیست نوع دارو مصرف کند. سال‌ها در سلول انفرادی بود و رنگی از طبیعت و آفتاب ندید. بهترین خاطره‌اش از اسارت، یک لیوان آب خنکی بود که در نوروز سال 74 از یک سرباز عراقی دریافت کرد. این‌طور مواقع، ممکن است مشکلات روحی هم به سراغ انسان بیاید. می‌دانست سرنوشتش نامعلوم است و حتی ممکن است هیچ خبری از او به کشورش نرسد. از احوال خانواده و همسر و فرزندش نیز بی‌خبر و نگران بود. وقتی راز این استقامت و شکیبایی را از او پرسیدند، پاسخ داد: با تأسی به سیره اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و به خصوص حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیهما‌السلام)، تمسک به دین و اهداف آن و بررسی و تفکر در آن، خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ کردم.[2]

 



[1]. کتاب6410، نشر آجا، چاپ سوم1387، ص197.

[2]. با اقتباس از سخنان امیر سرتیپ طیبی، نشریه خُم، ش2، مرداد1390.

  • سیدحمید مشتاقی نیا