اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۵۵ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

برادر علی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ب.ظ

عاشقانت میفروشند عیش را ، غم میخرند...

 

پیامبر گفت جعفر طیار که در غزوه موته پرچمدار سپاه اسلام بود یک دستش قطع شد با دست دیگر علم را نگه داشت دست دیگرش قطع شد و به شهادت رسید در قیامت دو بال برای پرواز در بهشت خواهد داشت.

علم اسلام امروز یکی اش همین جرعه آبی است که در خیمه گاه عزای اباعبدالله دست زائری داده می شود. این مرد که با دو دست بریده آب به زائران تشنه می رساند همنشین جعفر طیار است. همسفره باب الحوائج، ابالفضل العباس. علم داران حق دست و سر و جان میدهند نشان دین را زمین نمی گذارند. چنین است که گفته اند از نشانه های مومن، زیارت اربعین است. پرچم اسلام بالاست به کوری چشم دشمنان حق و آزادگی.

هر کس به پیاده روی اربعین در کربلا رسید که رسید اگر نه در شهر و دیار خود به خیل عزاداران حسینی بپیوندند و بیرق عاشقی را در اربعین سالار شهیدان بر افراشته نگاه دارد. آنکه باید ببیند می بیند. در هر نقطه از جغرافیای عالم میتوان اربعینی شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک بوس و سه نکته!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۴۱ ق.ظ

بوسه رئیس فدراسیون فوتبال بر لب مهاجم قهرمان جام جهانی زنان؛ دولت اسپانیا  علیه روبیالس وارد عمل شد - BBC News فارسی

 

رییس فدراسیون فوتبال اسپانیا موقع اهداء جوایز به بازیکنان تیم ملی فوتبال بانوان این کشور که برای اولین بار مقام جهانی به دست آورد مقابل دوربین ها لب بازیکن مهاجم تیم را بوسید که با واکنش منفی افکار عمومی مواجه شد. فدراسیون جهانی فوتبال فعالیت وی را به حالت تعلیق در آورد. دولت اسپانیا هم گفت با او برخورد میکند.

 

گفته بودند غربی ها چشم و دلشان سیر است و عقده روابط جنسی ندارند؟ 

بیخود نیست مردها بیشتر از زنها شعار زن زندگی آزادی می دهند.

فدراسیون جهانی دست قوه قضاییه خودمان بود می گفت طرف مشکل روانی داشته عیبی ندارد پیش می آید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بفهم برادر

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۴۵ ب.ظ

photo_2023-08-28_18-23-36_i33g.jpg

 

این بابا لااقل در ظاهر که طلبه است نان حوزه خورده و پول امام زمان برایش هدر رفته. هوس دلقک بازی دارد و خودنمایی یا واقعاً حالی اش نیست خدا می داند. متلک انداخته که چرا عباس موزون قرار است در دانشگاه درس آیین زندگی بدهد و او آیین مردگی را بیشتر بلد است!

کاری که عباس موزون در رمضان این سالها در سیمای جمهوری اسلامی انجام داده و معنویت و معاد را به زندگی مردم وارد کرده به اندازه کار فرهتگی صدها طلبه موثر بوده و ارزش دارد. اتفاقاً اسم برنامه اش هم بوده زندگی پس از زندگی.

این پسرک اما نمی داند که مرگ هم بخشی از زندگی است. آنانی که در این دنیا خوب زندگی میکنند زندگی ابدی شان نیز خوب و زیبا خواهد بود. آیین زندگی، آیین مردگی هم هست، مرگ نه به معنای پایان هستی که خاستگاه مادی و بینش حیوانی دارد؛ مرگ باوری به معنای ورود خدا در لحظات زندگی، اعتقاد به حساب و کتاب قیامت و زمینه سازی برای حیات طیبه جاودانه در پیشگاه مبدأ هستی. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از پریگوژین تا حاج محمود!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۳۴ ب.ظ

photo_2023-08-28_18-23-12_h09l.jpg

photo_2023-08-28_18-23-04_ecfo.jpg

 

مباحثی پیرامون ترور احتمالی محمود احمدی نژاد در فضای مجازی ایجاد شده. دقت کنید دشمن با اختلافات جناحی باندهای قدرت کاری ندارد. برای دشمن هر خونی که بتواند فتنه ای بلند کند ارزش دارد محمود احمدی نژاد باشد یا سید محمد خاتمی و... سالگرد آشوبها نزدیک است و طبعاً نهادهای امنیتی به اقتضای حرفه شان به تمام فرضیه ها و حساسیتهای موجود توجه نشان می دهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خب حاج علی آقا! شما هم که رفتی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۲۶ ق.ظ

photo_2023-08-28_10-02-09_si93.jpg

 

دارم خاطره شهیدی را مینویسم خبر رحلت حاج علی آقا را میشنوم روحت شاد مرد خدا ثواب این کار هم برای شما.

نوجوانی من در مسجد با حاج آقا مویدی و حاج آقا یزدانی و حسین منصف و حاج مهدی مرندی و جواد جلالی و ... گذشت. همه اینها الان در بزم شهدا میهمان سفره اباعبدالله هستند.

ریش و سبیلم در نیامده بود. عینک جیوه ای میزدم. کمربند بزرگ سفید، شلوار سبز کمر باریک، تی شرت خارجی. حالا بنده خدا حاج آقای مویدی خودش سخنران اول در بحث مبارزه با تهاجم فرهنگی در سطح استان بود. بعد من می شدم اسکورتش از مدرسه صدر تا مسجد از مسجد تا مدرسه صدر. کلی سوال چرت و پرت هم توی راه می پرسیدم. بنده خدا دانشمندی بود اما گله نکرد اصلاً به روی خودش نمی آورد. با حوصله جواب می داد. گاهی با نگاه های ریز اختصاصی اش سرتاپایم را ورانداز می کرد اما حرفی نمی زد. همین حاج آقایی که گاهی به مغازه دار تذکر می داد کیف و کفشی که میفروشد منقّش به تصاویر و نوشته های غربی نباشد به مسئولین هم تشر می رفت در کار فرهنگی کم نگذارند. یکبار اصرار کرد که طلبه بشوم. گفتم حاج آقا خداییش به من میاد طلبه شم؟ گروه خون من میخوره؟ حال و حوصله شو دارم؟ من میتونم برم منبر و تبلیغ و ...؟ گفت خودت رو که میتونی اشباع کنی. ماشالله روحیه پیگیر هم که داری. گفتم یعنی سماجت دیگه؟ گفت حالا...

روحش شاد. عرصه تبلیغ و منبر در استان مازندران را چند قدم برد به جلو. یک روحانی با سواد خوش خنده خوش صدا با روحیه طنز برای همه جوانها جذاب بود. دهه هفتاد مدرسه به مدرسه می رفت از این همایش به آن همایش دعوت می شد و خاطره ای زیبا از همنشینی با یک عالم متبحر و انسان شناس رقم می زد و سطحی از بینش قوی دینی را برای مخاطب جوان ایجاد میکرد.

پسرش حسن هم چند سال پیش در راه تبلیغ دین خدا آسمانی شد و بر اثر سانحه از دنیا رفت. این مرد خیلی شکست اما یکجا ننشست و فعالیتهای تربیتی اش را محکمتر ادامه داد.

این چند روزه که حادثه آتش سوزی موسسه اتفاق افتاد همه برای سلامتی اش دعا کردند. دیدم روحانی نمای بی ادبی جایی از این حادثه احساس خوشحالی می کند. او را که خدا زده و از چشم مردم انداخته است، جوابی نمی خواهد. حاج آقا مویدی، منصف و ... هیچ کس معصوم نیست. مگر ما هستیم؟ مسأله این است ترازوی عمر ما به چه سمتی سنگینی می کند. امثال مویدی و یزدانی و منصف و مرندی و جلالی و ... با تمام ضعف ها و قوت هایشان جریان ساز بودند و به سهم خود باری از دوش اسلام و جامعه اسلامی برداشتند و نوجوانانی را تربیت کردند که امروز می توانند بیرق حق را برافراشته نگه دارند. توفیقی که خیلی ها از کسب آن عاجز ماندند. روحشان شاد. ممنون میشوم برای این عزیزان به خصوص حاج علی آقای مویدی فاتحه ای بخوانید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بجنبید برادرا

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۰۴ ب.ظ

طرح راه اندازی پت شاپ - مشاوره سرمایه گذاری، تهیه طرح توجیهی و امکان سنجی -  ایطرح ایده ها

 

آقای محمدی لایینی را خدا حفظ کند نماینده ولی فقیه در استان مازندران است. در دیدار با مسئولان ستاد امر به معروف صحبتهایی داشته که بخشی از آن در خبرگزاری ها منعکس شده است:

"یکی از سرچشمه‌ها تهیه البسه است و باید بررسی شود صد‌ها هزار البسه ناموزون کجا تهیه می‌شوند و باید از مسئولان اصناف و صمت پاسخ بخواهید و یقه آن‌ها را پس از بازرسی بچسبید.

نماینده، ولی فقیه در مازندران با اشاره به وجود ۱۶۰ فروشگاه حیوانات خانگی (پِت‌شاپ) در استان آن را زیبنده ندانست و خواستار برخورد با آن شد و گفت: در مسئله شهرک‌ها مگر می‌شود که کسی جلوی نیروی انتظامی را بگیرد؟

این مسئول تاکید کرد: در کنار حجاب و عفاف، باید به بحث گرانی‌ها، تورم، کم‌کاری‌ها، اسراف‌ها نیز توجه کرد و بر مدارس به‌ویژه در حوزه غیردولتی نظارت داشته باشید."

 

نکات ایشان در همین اندازه هم که لابلای همهمه رسانه ها مجال انتشار یافت مهم و قابل توجه است. نیروی انتظامی نباید از ورود به شهرکهای ساحلی هراس داشته باشد. قوه قضاییه باید جدی تر عمل کند. در زمینه سبک زندگی بسیار با آنچه اسلام گفته فاصله داریم. تولید یا توزیع البسه فاقد نظارت است. در مدارس چه میگذرد؟ حوزه فرهنگ و آموزش در حال تفکیک از سیطره حاکمیت اسلامی است. ادارات خودشان مشکل حجاب دارند و... معیشت و عفاف در کنار هم مطالبه جدی امت حزب الله ست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همه جای زندان سرای من است!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۵۱ ب.ظ

خبرگزاری فارس: در روزهای گذشته چند ویدیو از درون زندان‌های ایران منتشر شد؛ نخست فیلمی از رقص دسته‌جمعی چند زندانی و دومی، فیلم خداحافظی دو زندانی قبل از اجرای حکم. موبایل و مواد مخدر و هرچیز ممنوعۀ دیگری را در زندان‌ها به‌راحتی می‌شود با پول به‌دست آورد.

 

باز می گویند جمهوری اسلامی میخواهد کشور را تبدیل به زندان کند. والّا در زندان همین جمهوری اسلامی هم فقدان نظارت و قانون گریزی وضع را به جایی رسانده که عزیزان مجرم و زندانی دارند به ریش قانون و متولیان قانون می خندند. یک وقت گله نکنید آقای اژه ای نمیتواند ناهنجاری های جامعه اعم از حجاب و بی عفتی تا پرونده های کلان اقتصادی را سر و سامان بدهد خیر، ایشان حتی وضعیت زندان با آن همه دوربین و محدودیت و بازرسی را هم نمیتواند کنترل کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حتی یک لحظه

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۴۲ ب.ظ

بعضی ها می گویند از پیری می ترسیم. باید دید منظورشان از پیری چیست؟ ضعف قوای جسم؟ خمیدگی قامت؟ سپیدی موی سر؟

حقیقت این است هر کس که تنبل و بی انگیزه و یکجا نشین است پیر است ولو با موی سیاه و قامت راست و اندام قوی و هر کس نشاط دارد و شاداب و با انگیزه و حرکت آفرین است جوان است در هر سن و شکلی که باشد.

خبر ازدواج این داماد 93 ساله و عروس خانم 83 مرا واداشت این جمله را یادآوری کنم. همیشه میتوان از زندگی لذت برد و شاد بود. شکر حقیقی نعمتهای خدا قدر شناسی عملی از فرصت های زندگی است.

 

مردی که همه عمر مجرد بود در ۹۳ سالگی ازدواج می‌کند

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رئیسعلی خامنه ای!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۰۷ ب.ظ

این پوستر را انگلیس بعد از اشغال ایران در شهریور 1320 منتشر کرد. تصویری که تانک انگلیس، خاک ایران را زیر شنی خود قرار داده:

 

 

پهلوی رفت. سالها بعد فرزندان خمینی و خامنه ای پاسخ تحقیر انگلیس خبیث را در خلیج فارس دادند. فرق می کند چه کسی رییس باشد:

 

سکوت تامل برانگیز دولت در مواجهه با ملوانان شجاع- اخبار رسانه ها تسنیم |  Tasnim

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایشالا مبارکش باد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۲، ۰۲:۳۲ ق.ظ

چرا «بیژن قاسم‌ زاده» آزاد است؟ - ایسنا

 

بیژن قاسم زاده از اتهام همکاری با اکبر طبری تبرئه شد. پیش تر کیومرث نیاز نیز از این اتهام تبرئه شده بود. خود اکبر هم داشت صاف صاف می چرخیدکه هیاهوی رسانه ها دوباره او را به بند فرستاد. ما که بخیل نیستیم و البته انتظاری هم جز این از دم و دستگاه اژه ای نداریم. فقط خدایی اش یکی پاسخ بدهد حضرات این حجم از پول و امکانات را از کجا آورده اند؟

دلخوشی ما به این نظام فقط خون شهدا و سایه رهبری است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گزارش خوب همشهری

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۰۸ ق.ظ

مسئول پذیرش بیمارستان پرسید: «خانم بچه اولتان است؟» فاطمه خانم زیرچشمی به آقا داوود نگاهی کرد و جواب داد: «نه، بچه دیگر هم دارم.» خانم مسئول پذیرش دوباره پرسید: «بچه دوم‌تان است؟» فاطمه خانم کلافه جواب داد:«نه.» مسئول پذیرش هم از طفره ‌رفتن فاطمه‌خانم کلافه شده بود: «خانم! بچه چندم‌تان است؟ چندتا بچه دارید؟» جواب آقا داوود فاطمه خانم را خلاص کرد: «بچه دهم‌مان است خانم. ۹بچه دیگر هم داریم.»

این دختر دهه شصتیِ خوشحال به شکل بی‌وقفه‌ای مادر می‌شود

مسئول پذیرش درحالی‌که سعی می‌کرد عصبانیتش را قورت بدهد، رو به آقا داوود برگشت: «آقا باید اینجا اطلاعات درست ثبت شود. جواب مرا درست بدهید.» آقا داوود درحالی‌که نگران شرایط ویژه همسرش بود، با بی‌حوصلگی گفت: «من درست و جدی گفتم. 9فرزند داریم و این بچه‌ای که دارد به دنیا می‌آید دهمین فرزند ماست.» گل از گل مسئول پذیرش شکفت و با تعجب به‌صورت محجوب و مهربان فاطمه‌خانم زل زد: «خانم مگر چند سالتان است؟» پاسخ فاطمه خانم کافی بود تا همه پرسنل بخش پذیرش بیمارستان کارشان را رها کنند و دور او حلقه بزنند: «متولد 64هستم.» قیل و قال آنها با تحسین فاطمه‌خانم همراه بود: «ماشاءالله خانم قهرمان.» بعد از آن تا وقتی از بیمارستان مرخص شود، از پزشک و پرستار تا سایر مادران بستری در بخش، مادر دهه شصتی خانواده منیری را خانم قهرمان صدا می‌زدند. آنها می‌دانستند مادری برای 10فرزند کار بزرگی است که او به‌خوبی از پس آن برمی‌آید. خانم قهرمان می‌گوید: «از داشتن خانواده‌ای پرجمعیت احساس قدرت و امنیت می‌کنم. خیلی خوب است که 10فرزند خوب و یک همسر مهربان دارم که حامی و دلسوز من است.» زندگی خانم قهرمان و خانواده 12نفره‌اش حکایت‌های ترش و شیرین زیادی دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست. درحالی‌که 2روز از تولد دهمین فرزند این خانواده می‌گذشت، به دیدارشان رفتیم تا قدم نورسیده را تبریک بگوییم و گوشه‌ای از این حکایت‌های ترش و شیرین را بشنویم:

کدبانوهای خانه

همه بچه‌ها مرتب و آراسته‌اند، ولی لباس‌های سنتی آبی‌رنگ نادیا و سارا ملاحت و معصومیت دخترانه آنها را دوچندان کرده است. فاطمه خانم هنوز سرحال نشده و کم‌رمق به‌نظر می‌رسد، ولی حسین گوش اش به این حرف‌ها بدهکار نیست و همین که او نوزاد به بغل وارد پذیرایی می‌شود، الاکلنگ و توپ پلاستیکی‌اش را رها می‌کند و از سروکولش بالا می‌رود. نوزاد تازه رسیده که فاطمه‌خانم عباس صدایش می‌زند، ساکت و آرام خوابیده و بچه‌ها برای در آغوش گرفتن او با هم مسابقه می‌گذارند، اما با تشرهای سارا حساب کار دست همه می‌آید: «نی‌نی را اذیت نکنید، بگذارید پیش مامان بخوابد.» هرقدر نادیا مثل مادر آرام و محجوب است، سارای شیرین‌زبان، بلد است آتش بسوزاند و برای همه بچه‌ها تعیین‌تکلیف کند. البته در کار خانه هم زبر و زرنگ است و می‌تواند بدون کمک مادربزرگ و آبجی بزرگه از جمع و جور کردن خانه تا آب دادن به گلدان‌ها را به‌تنهایی انجام دهد. ولی نادیا دیگر برای خودش کدبانویی هنرمند شده و نه‌تنها هنرهایی مانند آشپزی و شمع‌سازی‌ و گل‌سازی‌ را آموخته، بلکه فوت و فن‌هایی را هم که مادر برای آبروداری و رفع و رجوع زندگی به‌کار می‌برد، خوب یاد گرفته است. نادیا می‌داند موقع آشپزی چطور موادغذایی را کم و زیاد کند که خوشمزه بودن غذا رمز و راز صرفه‌جویی‌های او را برملا نکند یا چه ترفندهایی به‌کار ببندد تا از یک قواره پارچه 2پیراهن زیبا برای خودش و سارا دوخته شود. دیگر روزهای پادشاهی حسین بازیگوش سر آمده و ته‌تغاری خانه محسوب نمی‌شود، ولی او هنوز نی‌نی تازه‌وارد را رقیب خود نمی‌داند و حسابی برای همه قلدری می‌کند. اما پسر قلدر خانه وقتی به سارا می‌رسد، به همبازی مهربان و سر به راهی تبدیل می‌شود و به سارا اجازه می‌دهد یک دل سیر با سه‌چرخه توی خانه دور بزند. اگر هم سارا توی الاکلنگ‌بازی شیطنت کند و الاکلنگ را تند بچرخاند، باز هم حسین شاکی نمی‌شود. علی به زیارت امام رضا(ع) رفته و هنوز نوزاد تازه را ندیده، ولی از پشت تلفن هم می‌توان هیجانش را برای دیدن او احساس کرد. فاطمه خانم وقتی حال خوش علی را در دورهمی‌های خانوادگی می‌بیند، احساس می‌کند همه سختی‌ها و دشواری‌های بزرگ کردن فرزندانش به تماشای این حس و حال خوش می‌ارزد.

پسر غیرتی مادر

این دختر دهه شصتیِ خوشحال به شکل بی‌وقفه‌ای مادر می‌شود

مجتبی سومین پسر خانواده است، اما مثل برادر بزرگه خانه رفتار می‌کند و اگر کسی به خواهر و برادرهایش نگاه چپ بیندازد، حسابی به رگ غیرتش برمی‌خورد. مجتبی هرقدر بیرون از خانه و مقابل غریبه‌ها هوای خواهر و برادرهایش را دارد، توی خانه به پر‌وپای بچه‌ها می‌پیچد و برای اینکه حرفش را به کرسی بنشاند، ده‌ها نقشه‌ بکر در آستین دارد. فقط موقع درس و مشق و شب‌های امتحان، مجتبی حال و حوصله آتش‌سوزاندن ندارد و ساکت و آرام با نادیا درس می‌خواند. نادیا هم خانم معلم پرحوصله‌ای است و به‌راحتی از سر و کله‌زدن با داداش غیرتی باهوش اش خسته نمی‌شود.محمد بعد از مجتبی به دنیا آمده و 10سال دارد. او از اضافه شدن داداش تازه‌وارد به جمع خانواده خوشحال است و می‌گوید: «خواهر و برادر داشتن خیلی خوبه. ما همیشه پشت همیم و همدیگه رو تنها نمی‌ذاریم.» محمد به انجام کارهای خانه رغبتی ندارد، ولی برای خوشحال‌کردن مامان حاضر است چهارپایه زیر پایش بگذارد تا دستش به اجاق‌ گاز برسد و به‌تنهایی یک خوراک کدو یا بادمجان چرب و چیلی درست کند. ابوالفضل مهربان و آرام است، ولی در سربه‌سر گذاشتن با خواهر و برادرهایش کم نمی‌آورد؛ به‌خصوص وقتی مهدی حرصش را درمی‌آورد و با تلفن همراه مادربزرگ آنقدر بازی می‌کند که شارژش تمام شود و نوبت بازی به او نرسد، دیگر ابوالفضل حسابی جوش می‌آورد. البته موقعی که مامان یا مادربزرگ از کشمکش‌های آنها کلافه و ناراحت می‌شوند، ابوالفضل مهربان طاقت دیدن ناراحتی آنها را ندارد و از حقش کوتاه می‌آید.

داداش بزرگه بچه‌ها

ابراهیم دیگر برای خودش مردی شده و مادر وقتی با محبت به قد و بالای بزرگ‌ترین فرزندش نگاه می‌کند در چشم‌های مهربانش حظ و لذتی مادرانه می‌نشیند. داداش بزرگه چندان پرهیاهو نیست، ولی هر جای خانه باری روی زمین مانده باشد، سروکله ابراهیم حتما پیدا می‌شود. وقتی نق زدن‌های حسین بازیگوش همه را کلافه می‌کند، کافی است تا لحظه‌ای داداش ابراهیم او را در آغوش بگیرد تا آسوده و بی‌خیال بخوابد. نادیا با مادر حسابی ایاغ است، ولی گاهی فقط باید با داداش بزرگه یک دل سیر درددل کند تا خوب سبک شود. علی و مجتبی آنقدر بزرگ شده‌اند که بفهمند داشتن یک داداش بزرگه مهربان چقدر دل آدم را قرص می‌کند، اما برای سارا و برادرهای کوچک‌تر، داداش ابراهیم یک داور صبور است که خوب می‌تواند قیل‌و‌قال‌ها و مرافعه‌های آنها را سرو سامان دهد و همه‌‌چیز را ختم به‌خیر کند. البته اگر در مرافعه‌ای پای سارا در میان باشد، داداش ابراهیم حتما از آبجی کوچیکه طرفداری می‌کند تا برادرها حساب کار دستشان بیاید و بدانند باید همیشه هوای آبجی‌ها را داشته باشند.

همبازی خاص بچه‌ها

این دختر دهه شصتیِ خوشحال به شکل بی‌وقفه‌ای مادر می‌شود

قیل و قال بچه‌ها سبب می‌شود خانه خانواده منیری هیچ‌وقت ساکت و سوت و کور نباشد، ولی زمانی که آقاداوود توی خانه است  هیاهوی او کمتر از بچه‌ها نیست و حسین و سارا می‌توانند با بابا قایم‌باشک بازی کنند و بچه‌های بزرگ‌تر در بازی اسم و فامیل خود همبازی قدری داشته باشند که به‌راحتی همه امتیازهای بازی را درو می‌کند. مادربزرگ در رسیدگی به بچه‌ها کمک‌حال فاطمه خانم است و خانم جوانی هم در سروسامان دادن به کارهای خانه به او کمک می‌کند. فاطمه خانم در کنار مشغله‌های رسیدگی به فرزندانش در جلسات و همایش‌های مختلفی که برای مادران و دختران جوان برگزار می‌شود، شرکت می‌کند تا تجربیاتش را با آنها در میان بگذارد و به مرور زمان این موضوع مورد پذیرش اهالی خانواده قرار گرفته‌است.

هدیه‌های عزیز خدا

فاطمه خانم در 20سالگی ابراهیم را به دنیا آورده است. او تعریف می‌کند: «وقتی کلاس سوم راهنمایی بودم، همسرم به خواستگاری‌ام آمد. نسبت فامیلی ما باعث شده بود خانواده‌ام از او شناخت خوبی داشته باشند و از آن جا که من هم به این وصلت بی‌رغبت نبودم، به او پاسخ مثبت بدهند.» آقا داوود آنقدر محاسن اخلاقی داشته که خانواده فاطمه خانم چشم روی دست خالی‌اش ببندند و دخترشان را در 15سالگی به خانه آقا داماد جوان بفرستند، اما اوایل، زندگی‌شان به سادگی نمی‌گذشت و آقا داوود با کار در پیک موتوری و هر شغل و کسب حلالی که پیش می‌آمد، رزق و روزی خودش و همسرش را تأمین می‌کرد. چند سال اول زندگی زوج جوان بدون فرزند گذشت تا فاطمه خانم دوره دبیرستان را به پایان رساند، ولی در روزهایی که او خودش را برای شرکت در کنکور آماده می‌کرد، خدا ابراهیم را به آنها بخشید. درحالی‌که پس از ابراهیم، علی و نادیا هم به جمع خانواده منیری اضافه شدند، فاطمه خانم عشقش به تحصیل را رها نکرد و در کنار مادری برای 3فرزندش، تحصیلات دانشگاهی خود در رشته علوم‌تربیتی را هم ادامه ‌داد. فاطمه خانم تصور نمی‌کرد خانواده آنها بزرگ‌تر شود و وقتی متوجه شد خدا چهارمین فرزند را به او بخشیده، تردید داشت که بتواند از پس این امتحان برآید: «مشقت بزرگ کردن 4فرزند قد و نیم قد، قضاوت‌های مردم، دست خالی او و همسرش....» بالاخره با خودش کنار آمد و ترجیح داد این هدیه خداوند را که آدم‌های بسیاری در حسرت داشتنش هستند، با ناشکری پاسخ ندهد. آقا داوود هم با همسرش هم‌عقیده بود و تصمیم گرفتند مشیت خداوند را با رضایت و قدرشناسی بپذیرند.

مسکن؛ بزرگ‌ترین مشکل خانواده

این دختر دهه شصتیِ خوشحال به شکل بی‌وقفه‌ای مادر می‌شود

در آن روزها و حتی پس از آنکه مجتبی و محمد هم به دنیا آمدند، شرایط مالی آنها به‌سختی می‌گذشت و دار و ندارشان یک موتورسیکلت بود و زار و زندگی مختصری که در یک آپارتمان یک‌خوابه استیجاری جای داده بودند. فاطمه خانم پیش از ازدواج زندگی سختی نداشت، ولی با پرجمعیت شدن خانواده‌اش تصمیم گرفت طوری آن را مدیریت کند که به بچه‌ها سخت نگذرد، اما قناعت و صبوری را هم بیاموزند. او تعریف می‌کند: «با همان درآمد مختصرمان سعی می‌کردیم بچه‌ها را خوشحال نگه داریم و به اندازه توانمان در مسافرت و خورد و خوراک و تحصیل آنها کم نگذاریم.»  آقا داوود در کنار همه سختی‌هایی که برای چرخاندن زندگی داشت، به کسب تجربه مدرک دانشگاهی دارد و وقتی در این حرفه مهارت به دست آورد، کم‌کم توانست زندگی‌اش را سر و سامان دهد، خودروی مناسبی برای خانواده‌اش تهیه و آپارتمانی بزرگ‌تر در نظرآباد کرج اجاره کند .  حالا آقا داوود در این رشته تجربه و مهارت دارد و افتخار ثبت اختراع ده‌ها داروی سنتی چاشنی این تجربیات چندین‌ساله شده است، ولی از اینکه نمی‌تواند به نیازهای پسر و دختر نوجوانش پاسخ دهد و اتاقی مستقل و وسایل تحصیل آنها را به‌خوبی فراهم کند، ناراحت است. او می‌گوید: «نداشتن خانه برای ما مشکل بزرگی است و بچه‌ها از دردسرهای اثاث‌کشی‌های مکرر حسابی خسته شده‌اند. بسیاری از صاحبخانه‌ها حاضر نیستند خانه خود را به یک خانواده پرجمعیت اجاره دهند.» آقا داوود از مسئولان انتظار دارد به او کمک کنند تا بتواند خانه و سرپناه مناسبی برای فرزندانش فراهم کند. در میان فرزندان آقا داود، نادیا دوست دارد حرفه و شغل پدر را ادامه دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خاک بر سر فرماندار و شما!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

photo_2023-08-25_10-55-10_g6u9.jpg

 

حضور فرماندار کلاردشت در منزل کاپیتان والیبال کلاردشتی قهرمان کشور

اگر این اتفاق در دولت قبل می افتاد و مسئولان اجرایی با دختری بی حجاب عکس یادگاری می گرفتند مافیای رسانه های قدرت طلب با آنها چه برخوردی می کردند اما حالا لال شده اند.

در دولت قبل بحث احداث منطقه آزاد در مازندران مطرح شد. باندهای نفت خور لشکرکشی مجازی راه انداختند که این کار برای استان ضرر دارد حالا همین برنامه در دولت فعلی قرار است اجرا شود و صدایی از مدعیان شنیده نمی شود. آن پسرکی هم که انگشت تکان میداد و استاندار وقت را تهدید میکرد که اگر منطقه آزاد بزنید ال میکنیم و بل میکنیم پستی گرفت و ساکت شد. بعد همین جماعت به عدالتخواهان می گویند عدالت خوار! زیرا معتقدند عدالت خواهی زمانی درست است که فقط با آن یقه رقیب را گرفت و به نفع جناح خود، کاری کرد. اگر همیشه حرف حق را بزنی پس دشمنی!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گوشت کنیا نرسید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ شهریور ۱۴۰۲، ۱۰:۴۱ ق.ظ

ترفند تلخ قصابی‌ها برای فروش گوشت به مردم

 

گفته بودند از ثمرات سفر رییس دولت به کنیا ورود انبوه گوشت قرمز ارزان قیمت به کشور خواهد بود. حالا اما با گذشت حدود دو ماه معلوم شد که این حرف هم وعده ای بیش نبوده. گوشت قرمز از دسترس بسیاری از خانواده ها دورتر رفت و قصابی ها با تبلیغ فروش قسطی و چکی به دنبال جذب مشتری هستند. امیدواریم سایر وعده های دولت و اخبار پرطمطراق از قراردادهای بین المللی پوچ و سر کاری نباشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سودای سیمرغ

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۴۰۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ

عکسی دردناک از آرات حسینی که جنجالی شد

 

پول پرستی، خودخواهی، منفعت طلبی، شهرت گرایی، چشم و هم چشمی و... در غریزه همه آدمها وجود دارد اما رسانه باعث شعله ورتر شدن و تحریک ناتمام آن گردیده. اینکه میل به مهاجرات و کسب موفقیت و پول بیشتر ولو زیر پرچم کشوری دیگر و لگدزدن به هویت ملی به امری عادی در نسل جدید و خانواده هایشان تبدیل شده از ثمرات عصر حاکمیت رسانه است. حالا این خبر را هم بگذارید رویش. من توضیح بیشتری نمی دهم:

برترین‌ها: عکسی از آرات حسینی در حال انجام حرکات نمایشی در خیابان منتشر شده که مورد انتقاد کاربران فضای مجازی قرار گرفته است.

یکی از کاربران نوشت: « آرات از آکادمی‌ تیم بارسلونا و لیورپول رسید به نمایش خیابانی!! این بچه رسما بازیچه دست باباش شده و هیچ آینده درخشانی نداره...»

دیگری هم نوشت: این بچه چرا قد نمی‌کشه؟!!! من جدی نگرانشم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آب و گل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۴۰۲، ۱۲:۱۱ ب.ظ

تجمع دانشجویان انقلابی در اعتراض به انتخابات ریاست اتاق بازرگانی

 

روز گذشته تعدادی از دانشجویان بسیجی با تجمع مقابل ساختمان اتاق بازرگانی نسبت به برگزاری انتخابات غیرقانونی آن اعتراض نمودند.

اعتراضات متعدد نسبت به غیرقانونی بودن انتخابات مذکور بیش از دو سه ماه است که جریان دارد. همه مسئولان هم بر غیرقانونی بودن آن مهر تأیید زده اند.

اما

کاش در مملکت چیزی به نام مجلس داشتیم

کاش دادستان داشتیم که مدعی العموم واقع می شد

کاش وزارت اقتصاد داشتیم پیگیری می کرد

کاش سازمان بازرسی و ...داشتیم

برادر من! چرا قبول نمی کنید که سر کارید؟ مسئولانی که مدعی هستند به سوت زنی و گزارش تخلف جایزه می دهند در مقابل این تخلف آشکار ترک فعل می کنند. یک نظام حاکمیتی زمانی مستقر می شود که نظم و قانون در آن به مرحله اجرا در بیاید. 

الان نه مقابل قانون شکنی در حوزه عفاف و حجاب اقدامی می شود نه در رسیدگی به تخلفات دانه درشت هایی مثل بانک آینده و پتروشیمی میانکاله و فولاد مبارکه و شرکت مخابرات و بانک دی و ...  مسئولین همین که هستند و حقوق می گیرند خیالشان راحت است و فکر میکنند حکومت اسلامی یعنی همین که ما در منصب باشیم. و جالب این که به منتقدان خود اتهام ضدیت با نظام اسلامی می زنند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا