میخواهم برایتان از شیر زنی بگویم که با آمدنش انوار الهی را با خود برای زمینیان به ارمغان آورد و سرود لبانش مقاومت و پاسداری بود. مادری از قبیله زینب(سلام الله علیها) که فرزندان خود را فدای دینش کرد و همچون زینب سرو قامت ماند تا به همگان گوشزد کند که ما از هیچ چیز نمی هراسیم.
زمزمه هایی در شهر پیچیده شده بود همه جا صحبت از زنی بود که می گفتند بچه ای در شکم دارد که اذان می گوید و صدای دلنشینی دارد. وقتی این ماجرا به گوش رضاخان رسید او احساس خطر کرد که مبادا او کسی باشد که حکومت او را سرنگون کند از همین رو به مأمورانش دستور داد تا آن زن را دستگیر کنند. او را در یکی از بیمارستان های خصوصی تحت مراقبت کامل نگهداری کردند که اگر فرزندش پسر بود او و پسرش را بکشند و اگر دختر بود آزادشان کنند. روزی از این روزها در نزدیکی سحر ناگهان به اذن خدا نگهبانانی که جلوی اتاق آن مادر کشیک می دادند به خواب رفتند ناگهان چند نور که میگویند فرشته بودند وارد اتاق شدند و آن فرزند را به دنیا آوردند و اورا در پارچه سبزی پیچیدند و در کنار مادر گذاشتند و رفتند.
خواست خدا اینگونه بود که فرزند دختر بدنیا بیاید و آنها نجات یابند (گفته می شد فرزند تا اواخر وضع حمل احتمال پسر بودن داشت) وقتی سربازان بیدار شدند و دیدند فرزند دختر است آنها را آزاد کردند.آری خواست خدا بر این بود تا او بماند و فرزندان صالحی (شهیدان محمد زاده) را به دنیا بیاورد تا جانشان را برای آرمان های مقدسشان فدا کنند.
وصف های کثیری از قبیل شفا دادن مریضان و مستجاب الدعوه بودن در رابطه با این مادر غیور گفته شده که در این یادداشت به یک مورد آن اشاره می کنم:
شنیده شده بود که مریضی وجود داشت که دکتران او را جواب کرده بودند و راه چاره ای برای او نبود و آنها که آوازه ی مادری(مادر شهیدان محمدزاده)
را شنیده بودند که تولدش با کرامات خاصی بوده و خدا به او عنایت داشته و مستجاب الدعوه است بر آن شدند که به نزد او بروند و مشکلشان را بیان کنند.
وقتی به نزد آن مادر رفتند و مشکلشان را گفتند آن مادر جرعه ای از لیوان آبی را نوشید و بقیه آن را به مریض داد و به آنها گفت که تا سه روز دیگر انشاءالله خوب می شود این ماجرا گذشت تا اینکه بعد از سه روز آن مریض به طور کامل خوب شد و همگان را متعجب کرد. البته به نظر من جای تعجب هم نداشته ، انسانی با چنین کمالات که بی شک خداوند متعال به او نظر خاص دارد و دلش مالامال از عشق خدا بوده می تواند به لطف پروردگارش مریضان را شفا بدهد. خود من هم بارها از نوه اش که همنام شهیدشان ابوالحسن محمدزاده هست خواسته بودم که از مادر بزرگت برای من طلب دعا کن که مشکلم حل شود و او هم برای من دعا کرد و مشکلم در فردای آن روز حل شد.
آری شهیدان ابوالحسن، ابوالقاسم و هادی محمدزاده در دامان چنین شیرزنی از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) پا به عرصه وجود گذاشتند و پرورش یافتند تا ایمان و ایثار وفداکاری و از خود گذشتی و پاک بودن را برای ما نسل سومی ها به ارمغان بیاورند. باشد که راهشان را ادامه دهیم.
(به روایت از ابوالحسن محمدزاده نوه مادر شهیدان ابوالحسن ، ابوالقاسم وهادی محمدزاده)/منبع کتابخانه مجازی آریا