اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۲۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ شهادت» ثبت شده است

به دشمن امان ندهید

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۵:۴۸ ق.ظ

آرشیو کلیدواژه: مشت

 

عزیزان ما در حزب الله لبنان! همین طوری نشسته اید چپ و راست فرماندهان و رزمندگان شما را بزنند صرفاً بگویید صبرتان اندازه ای دارد؟ دنبال کاپ اخلاق هستید؟ شما هم بزنید چهارتا از این پدر سگها را گوشه و کنار بیندازید حساب کار دستشان بیاید. قبلاً ما چریک بودیم آنها دنبال جنگ کلاسیک الان دشمن کار چریکی می کند ما دنبال جنگ کلاسیک هستیم؟ چقدر جای عماد مغنیه ها خالی است. بچه های استشهادی تان را به خط کنید. تک تیرانداز که دارید. امکان نفوذ که دارید. فرماندهانشان را بزنید. تلفات بگیرید. امان دشمن را بگیرید. جوری برخورد کنید از سایه خودش هم بترسد. نفس بگیرد نفس شما را می برد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راه عملیاتهای استشهادی را باز کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

‫ایران آنلاین » عملیات استشهادی «علی منیف اشمر» و تحول عمده در مبارزه با  رژیم صهیونیستی‬‎

‫عکس/ اولین زنی که عملیات استشهادی انجام داد - مشرق نیوز‬‎

‫تصاویری از هشت شهید حزب الله که به شهادت رسیدند – یاشهید‬‎

‫ماجرای فحاشی بازجوی صهیونیست به مقدسات و انتقام شهید استشهادی لبنان‬‎

‫حزب الله با پهپادهای انتحاری و رگباری از راکت‌ها شمال سرزمینهای اشغالی را  هدف قرار داد - تحولات جهان اسلام‬‎

فرمانده لبنانی چگونه به شهادت رسید؟+فیلم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صبح شهادت ما شام سیاه شما

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۴، ۰۵:۱۰ ق.ظ

‫تشییع پر شکوه پیکر شهدای حمله رژیم صهیونیستی در قم :: نورنیوز‬‎

 

دیروز در ازدحام تشییع، پوسترهایی بود از شهدا با لباس خادمی حرم. بعضی هایشان هم ماشاءالله جوان و حسابی خوش تیپ بودند. مردم دنبال تابوت ها می دویدند. چند نفر روی ماشین حمل تابوت هی خم و راست می شدند تکه های پارچه سبز رنگ متبرک را از روی تابوت ها به دست مردم می رساندند. پارچه ها خیلی زود تمام شد. هر کس هر چه دم دست داشت به پاسدارهای ایستاده روی ماشین می داد تا به رسم تبرک به گوشه ای از جعبه های چوب بمالند و به صاحبش بازگردانند. صحنه زیبایی شده بود. از چفیه و دستمال یزدی گرفته تا کیف پول و جاسوئیچی و... سیل اشیاء ریز و سبک بود که برای تبرک به سمت ماشین حمل تابوتها روانه می شد. به گلزار شهدا که رسیدیم دیگر اثری از پرچمهای دور تابوت نبود. ظرف چند ثانیه مردم ریختند تکه های آن را برداشته و با خود بردند. دوباره به تصویر شهدا در لباس خادمی حرم خیره شدم. بچه های خوشتیپ من! تا همین پریشب شما دنبال تبرکی از حرم بودید. حالا خودتان جزیی از حرم شدید. مردم از ضریح سرخ پیکرتان یادگاری برای تبرک می ستانند.

این معجزه شهادت است که کرامت می بخشد. برای آنها که حلّت بفنائک را در معراج سرخ عشق، معنا نموده و قطره ای از دریای وجود حسین بن علی گردیدند شهادت، آبرو و منزلتی خدایی و ابدی است. خوشا به حال شهدا که از غدیر بیعت با مولا به محرّم مردانگی و غیرت و ایستادگی رسیدند. امسال عاشورای زیبنده تری خواهیم داشت. آنها که گوهر وجودشان را بازیافته و زنگار غفلت از دامان فطرت خویش زدودند خط سرخ ولایت را از غدیر غربت تا عاشورای حماسه و مظلومیت ترسیم نمودند. ما با شهادت زنده ایم. ملت ما را از شهادت نترسانید. شهادت است که به ما کرامت می بخشد. عاشورای شصت و یک هجری، بساط ظلم طاغوت را در هم پیچید و ظالم را رسوای تاریخ ساخت. خون مظلوم اثر دارد. عاشوراییان کربلای 1404 ایران هم که هیمنه کاخ ظلم را فرو ریختند به زودی تار و پود پوسیده لانه های عنکبوتی استکبار را بر باد خواهند داد؛ ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای نبرد نهایی آماده میشویم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۵۸ ب.ظ

گریه تفنگداران آمریکایی چگونه در جزیره فارسی سرازیر شد؟+ تصاویر

 

خبرگزاری فارس هم اکنون با انتشار این تیتر مدعی جدی تر شدن ورود مستقیم آمریکا به جنگ با ایران شده است: "همزمان با شکست‌های اخیر اسرائیل؛ ارتش آمریکا مهیای ورود به جنگ شد."

ایران تا کنون در هدف قراردادن نیروگاههای اتمی اسرائیل تعلل نشان داده است که نمیدانم چرا. در حالی که رآکتورهای اراک و نطنز و... هدف حملات هوایی دشمن بوده نباید به صرف مانور پیرامون مراکز هسته ای دشمن و یا زدن پایگاههای تحقیقات هسته ای آنها اکتفا کنیم.

تنگه هرمز باید برای دشمن ناامن شود. پایگاههای آمریکا در منطقه حتی اگر خالی شده باشند هدف مشروع شمرده شود. علاقمندان به جمهوری اسلامی در منطقه و دیگر جنبش های آزادی خواه باید کاری کنند قیمت جهانی نفت سر به فلک بگذارد.

آمریکا میتواند به ما خیلی صدمه بزند؛ اما ما هم میتوانیم با تدابیر فراملی و فرا منطقه ای، آمریکا را به غلط کردن بیندازیم.

صرف ورود آمریکا به جنگ به معنی قبول شکست اسرائیل است. به لطف خدا تا اینجای کار برد با ایران عزیز است. در برابر آمریکا هم باید در آبهای فرامنطقه ای و پایگاههای دور دست و نیز مراکز اقتصادی وابسته، آتش به پا شود. ترامپ، قمار باز است. ضربه سنگین اقتصادی به او تنبیه خوبی برایش خواهد بود. اگر قرار نیست ایران روی خوش ببیند چه دلیلی دارد آمریکا و متحدانش در سرزمین خود و یا دیگر مناطق تحت سلطه احساس امنیت کنند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این راه عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۱۵ ب.ظ

هر بار که اعزام می شد پدر قرآن دست می گرفت دم در می ایستاد تا از زیر آن رد شود. می گفت خدایا سپردمش دست خودت. راضی ام به رضای تو، صلاح دانستی ببری اش چیزی نمی گویم امانت خودت است، صلاح دانستی بماند، شکر گزارم...

پیکرش در طلائیه ماند. یکی دم غروب با دوچرخه آمد و خبر را به مادر داد. چقدر مادر صبور بود که قامتش نشکست. پدر کمی شک کرد. ایستاد به نماز. عادت داشت بعد از نماز بنشیند به خواندن دعا. ناراحتی قلبی داشت. مادر چای ریخت گذاشت داخل سینی و رفت پیشش که مقدمه چینی کند. گفت امشب تعقیبات و دعا را نخوان. دوستان محمد می آیند. پدر شکش به یقین تبدیل شد. چه شده؟ محمد شهید شده؟ یعنی خدا چنین لیاقتی به ما داده؟ هر دو سکوت کردند. مرد دوباره حرفش را تکرار کرد: لابد خدا لیاقتش را به ما داده... چشمانش اشک جمع شده بود. سر به سجده گذاشت و دعاهای هر شبش را زمزمه کرد.

بادگیر خاکی، خاطرات شهید محمد نیک بین، صفحه 91

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تو با سلاح جنگی، ما با سلاح ایمان، بجنگ تا بجنگیم

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۱۹ ب.ظ

پیکرهای مطهر هشت شهید تجاوز رژیم صهیونیستی در قم تشییع شد

 

مهدی زین الدین آمده بود و برادرش مجید، اسماعیل دقایقی و اسماعیل صادقی، محمد معماریان و لطفی نیاسر و احمد مکیان و نبی لو و سید محمد موسوی نژاد و نواب و سعیدی و ابراهیمی و خوانساری و کمال کورسل و شفیعی و حقیقی و اصلانی ها و دخانچی و... همه آغوش باز کرده بودند به استقبال هشت کبوتر سرخ حرم بانوی کریمه که بر دوش مردم شهر تا آستان بهشت بدرقه شدند.

شور و شعور و شعار در گلوها و مشت ها فریاد می شد. همه مسیر مملو از خشم و خروش بود. مردم قم با رجزهایشان آمریکا ارباب این سگ هار را به مصاف خویش فرا خواندند. عزای ما روزی است که بخواهیم دم از سازش با کفر و نفاق و الحاد بزنیم.

روضه ما اما برکت و سرمایه و سلاح ماست که آن نفسهای آخر، موقع تدفین شهدا چشمه دلهای شکسته را از چشمهای مردم جاری ساخت. روضه، رروضه حضرت زهرا بود. شهدا را تحویل مادرشان دادیم و دست تمنا به دامان مطهر بانو رساندیم به آبروی شهدا به وجاهت صورتهای نمناک فرزندان و پدران و مادران شهدا تفضلی نموده و هینمه پوشالی دشمن را در هم بکوید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این روزهای تاریخی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۰۴ ق.ظ

نمایش "ایران زیبا "در کتابخانه ی ملی چین - ایمنا

 

یکی از همسایگان ما از بستگان شهید حاجی زاده است. به یاد او غذایی پخت و بین همسایه ها پخش کرد. به احترامش گرفتم اما دل و دماغ خوردنش را ندارم. میدهم به بچه ها. ان شاءالله شیرینی پیروزی در جنگ و شکست هیمنه رژیم غاصب را همه با هم پخش کنیم.

دیروز عصر حسن قشقاوی نماینده مجلس و دیپلمات سابق در گفتگو با شبکه خبر تشکری کرد از رسانه های عربی و آن دست از اپوزیسیون که به رغم همه اختلاف نظرها در برابر ددمنشی رژیم غاصب به یاری و حمایت از مردم ایران پرداختند. برخلاف اپوزیسیون وابسته و وطن فروش و معدودی از هموطنان فریب خورده و خودباخته، لایه ای از اپوزیسیون هم هستند که به فهم خود بر اساس انصاف و استقلال به جمهوری اسلامی نگاه کرده و خط قرمز ملیّت و شرافت ایرانی خویش را برای خوشآمد دشمن زیر پا نمیگذارند. بخش عمده رسانه های عرب زبان هم اگر چه دل خوشی از ایران ندارند اما در این اوضاع شرافت خود را به غرب نفروخته و به حمایت از مردم کشورمان برخاسته اند. در بعضی کشورهای اروپایی هم تظاهرات مردم را در محکومیت تعدی و جنایات رژِم غاصب بر ضد ایران اسلامی شاهد هستیم. امیدوارم آن دست از معدود هموطنانی که با شادی دشمن شاد میشوند و با قاتلان کودک کش در یک جبهه قرار گرفته اندهم از خواب غفلت بیدار شوند.

همه کسانی که دلشان در گرو سرافرازی مام میهن است این روزها باید احساس مسئولیت بیشتری کنند. همه مردم اعم از بسیجی یا غیربسیجی به گشت زنی در اطراف شهرها و معابر خلوت بپردازند و با مشاهده هر حرکت مشکوکی ضمن حفظ خونسردی با نهادهای امنیتی و انتظامی تماس بگیرند. همین تماسهای مردم عادی تا به حال باعث کشف و خنثی سازی مقادیر قابل توجهی از مهمات و دستگیری عناصر مزدور و طبعا نجات جان عده ای از مردم کشورمان گردیده است. همه در این روزهای تاریخی و سرنوشت ساز سهم داشته باشیم. مملکت، مملکت خودمان است. و البته دعا را هم فراموش نکنیم. قدرت مطلق، خداست. اوست که اگر اراده کند و اذن دهد مستضعفان بر مستکبران عالم پیروز خواهند شد. منهای خدا هیچیم.

امروز چند شهید حملات اخیر رژیم سفاک در قم تشییع میشوند. به یاری خدا نایب الزیاره دوستان خواهم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گلبرگ سرخ لاله ها در کوچه های شهر ما

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۱:۱۸ ب.ظ

photo_2025-06-15_14-16-25_u3yw.jpg

 

فاطمه

زهرا

عمویی ها، نی نی های خوشگل من

اومدید به یه مهمونی جدید. وارد باغ فرشته ها شدین. دوباره متولد شدین. تبریک میگم بهتون. خدا خیلی شما رو دوست داشت. همراه بابا مامان آوردتون پیش خودش. دست در دست فرشته ها بخندین و شادی کنین. هم بازی رقیه سه ساله بشین. این دنیا اندازه شما نبود. لیاقت شما رو نداشت. شما گلهای بهشت بودین، جاتون فقط تو آسموناست.

فاطمه خانم

زهرا جون

دِتِرای عمو

شما از جنس گلهای بهشتی هستین. عطر وجود شما همه عالمو پر میکنه. اون بالا مالاها که هستین، دستتون که میرسه واسه بچه های کوچولوی غزه کاری کنین، واسه هموطناتون آستین بالا بزنین. از خدا بخواین اون سگی که بچه ها رو گاز میگیره ادب کنه. شما پیش خدا آبرو دارین.

الان شما با همین سن کوچیکتون باب الحوائج مردمید. سپیدی پارچه ای که دورتون پیچیده شده با اون سرخی و کبودیهای که رو تن نازتون نشسته، سند اعتبار شما تو درگاه خداست. شما خودتون فرشته بودین، مدتی مأمور شدید به زمین که یادمون بیارید دنیا داره غرق سیاهی میشه. غبار سیاهی داره روشنی ها رو از بین میبره. یادمون آوردین زندگی زیر دود ظلمت که ارزش نداره. آخرش که خفه میشیم اگه داد نزنیم و کاری نکنیم و پنجره ها رو باز نکنیم. ارزش ما انسانها به حرکتی هست که برا از بین بردن سیاهی ها انجام میدیم. شما با خون خودتون آبروی سیاهی ها رو بردید. به اونایی که هنوز خوابن نشون دادین دیوها تحمل فرشته های مظلوم خدا رو ندارن.

فاطمه

زهرا

با بابا و مامان رفتین مهمونی فاطمه زهرا سلام ما رو هم برسونین. به خانوم بگید اینجا انبوه دلهای شکسته، تمنای نگاه پر مهرشو داره. خانوم عنایت کنه بساط ظلم و سیاهی برچیده میشه. بدی ها و نامردی ها داره به اوج میرسه. دیگه وقتشه پیش خدا شفاعت این مردمو بکنه. دیگه وقتشه خدا عذابشو بر نامردهای بچه کش نازل کنه.

عمویی ها، دیدار به قیامت. سلام ما رو به شهدای غدیر برسونید. خدا از اون عیدی هایی که به شما داد واسه ما هم کنار بذاره ایشالله. انتقام شما رو بگیریم و بیایم درگاه کبریایی حق، نوکری باغ و بستان اهل بیت رو بکنیم. دختر کوچولوهای من! اونجا دستتون خیلی بازه. الان شما از همه ابرقدرتها قدرتمندترین. بساط اونایی که زن و بچه ها رو میکشن جمع کنین. خدا رو به کبودی بدنهای نازنینتون قسم میدیم دشمنای مردم بیگناه رو به سزای اعمالشون بندازه.

 

تقدیم به فاطمه و زهرای معصوم و پدر و مادرشون آقا محمدرضا ذاکریان و زینب خانم نبی زاده و همه شهدای مظلوم مبارزه با فرعونیان زمان

تشییع این خانواده شهید فردا در بابل و امیرکلا برگزار خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دری که از قم به بهشت باز میشود

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۱۸ ق.ظ

دانلود با کیفیت 720

 

22 خرداد 1404 ساعت شانزده، حاجی زاده آمده بود قم. رفت حرم بی بی. آرام و با وقار گوشه ای از ضریح خانم را بوسید. دستانش را به شبکه های مطهر آن متبرک شاخت و کشید روی پیراهنش. دوباره سر به مشبک های ضریح گذاشت و دقایقی را به نجوا گذراند. آمد مزار علما فاتحه ای خواند و با مردمی که تازه او را شناخته بودند خوش و بشی کرد و عکسی به یادگار گرفت. دیانت، جهاد و شهادت، عصاره حیات مادی و معنوی سرداران طریقت عشق است. این آخرین زیارت دنیایی او در حرم بانو بود. ساعاتی بعد پر گشود و بر خوان ضیافت اهل بیت، میهمان حضرت زهرا شد.

تصویر را در این نشانی تماشا کنید:

https://www.khabaronline.ir/news/2078247/%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%D9%87

  • سیدحمید مشتاقی نیا

غدیر را تعطیل نکنید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ

معنی شعار یالثارات الحسین چیست؟

 

غدیر تعطیل پذیر نیست. بسیجی هم منفعل نمیشود. مگر چقدر فاصله است بین غدیر و ولایت علی و شروع مصائب مولا؟ روز غدیر که لزوما با جشن و شادی و هلهله برجسته نمیشود؟ گاهی باید برای غربت علی و اولاد و فرزندان آخرالزمانی اش در غدیری که مقدمه فاطمیه و عاشوراست خون گریست.

هدف ما از بزرگداشت روز غدیر، شادی نیست. شادی هم وسیله ای است برای احیای پیام غدیر. این وسیله نشد، از طریقی دیگر یاد غدیر را زنده نگاه می داریم. محرم باشد یا غدیر یا فاطمیه و ماه مبارک و شب قدر، هدف ما ابلاغ پیام بعثت و بیداری امتهای آزاده برای مبارزه با طاغوت و حرکت به سوی کمال و رستگاری است. دشمن اتفاقا از همین موضوع خوشحال میشود که شیعه را منفعل و میدان را خالی ببیند.

 غدیر امسال را هم در خیابان باشیم. موکبها به یاد شهدای غدیر، پرچم یالثارات الحسین را برافراشته و فریاد انتقام سر بدهند. سرود  رشادت و شور حماسه و نغمه جهاد در کوچه پس کوچه های شهر طنین انداز شود. تصاویر شهدا را بالای سر بگیریم. شهادت برای ما افتخار است. پرچم رژیم غاصب و حامیان خون آشامش را زیر پا بگذاریم. بگذارید دنیا شکوه حماسه ملت شکست ناپذیر ایران را ببیند. دنیا ببیند رهروان علی مرد میدانهای سختند و تن به رخوت و ذلت نمیدهند. ما با شهادت زنده ایم. خوشا به حال شهدا؛ انّا ان شاءالله بهم لاحقون.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رحمت الله به عشاق اباعبدالله

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۰۳ ق.ظ

به ایشان عرض کردم که پس این وعده صادق ۳ چه شد؟! لبخندی زدند و گفتند که بزنیم که نیم ساعت بعدش دوباره اسرائیل ما را بزند تا بعدش مردم مطالبه وعده صادق ۴ را بکنند؟! 

منان ئیسی 18 آذر 1403

 

 

فارغ از هر نظر و تحلیل و خبری:

تبریک به شهدای عزیز غدیر؛ انّا ان شاءالله بهم لاحقون

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لبخندی به معبر آسمان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۵۸ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب لبخندی به معبر آسمان خاطراتی درباره سردار شهید حاج محسن  دین شعاری از انتشارات شهید کاظمی از غرفه فروشگاه کتابستان معرفت قاین

 

کلی کتاب که اغلبشان با موضوع دفاع مقدس است به دستم رسیده که باید بخوانم. خیلی هایشان را هم خوانده ام و به شما معرفی کرده ام. کتاب لبخندی به معبر آسمان درباره شخصیت شهید محسن دین شعاری واقعا قابلیت ساخت فیلم سینمایی را دارد. از شوخ طبعی ها و شیطنتهای جذاب و گاه آزاردهنده تا معنویت و ایثار و شور و حماسه در نبرد، ویژگی هایی است که تصویری ممتاز و اثرگذار از شخصیت این شهید آذری زبان نشان میدهد.

میخواستم خاطره ای از شهید را برای نمونه در اینجا ذکر کنم در انتخابش ماندم. عمری است که دارم کتابهای شهدا و دفاع مقدس را میخوانم. خودم هم یک چیزهایی نوشته ام. جنس خاطرات را می شناسم. مجموعه خاطرات این کتاب، قطعات یک پازل و مکمل هم هستند. همه اش را باید با هم خواند؛ در خلوت و تنهایی. آن وقت است که احساس میکنید زیارت عاشورا خوانده اید. با کمیل همنوا شده اید، ندبه خوانده اید، توسل گرفته اید. خواندن این کتاب در حکم ورق زدن مفاتیح و انس با زیارت عاشورا و حسّ ندبه سحرگاهی است. تا نخوانید متوجه منظور من نمیشوید. سیر اثر از ریش بلند و شوخی های تند و تیز محسن دین شعاری آغاز میشود، اما به مرور به جایی می رسد که آتش بگیرید و در شمع پر فروغ سیرت او سوخته و ذوب شوید. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رجبعلی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۱۱ ب.ظ

زندگینامه سردار شهید رجبعلی محمد زاده | عصر هامون

 

همین طوری اش هم معروف بود اگر بروی گردان نصرالله حساب و کتابت با ارحم الراحمین است! هر کس آنجا رفت یا شهید شد یا مجروح. گردان خط شکن آنهم زیر نظر رجبعلی محمدزاده این چیزها را هم دارد. حالا حساب کن خودش آمده وسط این فیلتر سختی که در عضویت گردانش ایجاد شده و فقط آدمهای از جان گذشته به آن می پیوستند یک گروهان اختصاصی هم تشکیل داد با نام اخلاص! عضویت در این گروهان، دیگر واقعاً دل شیر می خواست و دم حیدری و روح حسینی که هر آن برای رفتن و بال گشودن آماده باشی.

رسمی داشت وسط معرکه نبرد، وقتی کارها گره می خورد و دشمن احساس میکرد دیگر سوار بر میدان است و نیروهای خودی دچار ضعف و انفعال می شدند و یکجا زیر آتش سنگین دشمن کپ می کردند، بلند می شد، می ایستاد، کفشهایش را در می آورد، پابرهنه می شد، پیراهنش را هم در می آورد، آرپی جی دست می گرفت و یا زهرا می گفت و می زد به دل خطر، حالا اخلاصی ها دم یا زهرا می گرفتند تا گردان نصرالله، فتح قریب دیگری را رقم بزند. دشمن می فهمید این تو بیمری از آن تو بمیری ها نیست. این جوانها سر شوریده به بدن داشته و تن دادن به مذلت در مرامشان نیست. اگر از مرز مهران به کربلا می روید یاد رجبعلی محمدزاده و یاران مخلصش در گروهان اخلاص و گردان نصرالله و همه شیر بچه های خراسان شمالی و پنج نصر را زنده نگه دارید. برای وجب به وجب آزادسازی مهران در حالی که دشمن روی ارتفاع مستقر بود جان دادند و پیش تاختند.

پایش چند بار آسیب دید از یک ناحیه، چندبار! آخرش دکتر گفت باید این قسمت پایش قطع شود. نشود وضعش بدتر خواهد شد. چاره ای نبود. پذیرفت اما به این شرط که عملیات پیش رو را هدایت کند و بعد برگرد به تخت بیمارستان. درد می کشید؛ اما روی صخره ها بالا و پایین می پرید و نیروهایش را هدایت می کرد. کار با موفقیت تمام شد. خدا را شکر کرد و خودش را به بیمارستان رساند. همان دکتر که اصرار بر قطع شدن پایش داشت می گفت یا للعجب! این دیگر فقط  میتواند یک معجزه باشد. نیاز به جراحی نبود. مقداری چرک خشک کن داد و تمام.

برای نیروهایش می مرد. این جمله خلاصه همه تعریف هایی است که از لطف و محبتش به نیروها بیان شده است. نتیجه اش این شد نیروهایش هم برایش می مردند. یکی شان وقتی نارنجکی افتاد زیر پای فرمانده، خودش را انداخت روی آن و شهید شد. در عوض فرمانده بماند کار جنگ لنگ نشود.

هیچ وقت سودای ریاست نداشت. عالی ترین مدارج نظامی را بعد از جنگ طی کرد؛ اما تا آنجا که مقدور بود دیگران را برای فرماندهی معرفی می نمود. دیدند اینقدر محبوبیت دارد پیشنهاد دادند بشود استاندار خراسان شمالی. اشک در چشمانش حلقه زد. با لباس پاسداری خودش را به ولایت و شهادت نزدیک تر می دید.

از غرب تا شرق کشور روی تپه ها و کوهها و صخره ها می دوید، امنیت را حفظ کند. عواطفش با دیدن تصاویر شهدا تحریک می شد. این اواخر دیگر حسابی دلتنگ شده بود. خلوتهایش بیشتر و اشکش فراوان تر شد. خودش کُرد کرمانج بود. به جوانهای سیستان و بلوچستان میگفت وحدت را از شهدا یاد بگیرید. جایی دیده بود خمپاره ای آمد رزمنده ای شیعه با رزمنده ای سنی در کنار هم شهید شدند. جوری تکه تکه شدند که خون و گوشت و پوست و استخوانشان در هم تنیده گردید و قابل تفکیک نبود. ما همه برادریم و هموطن و یک راه و هدف و یک دشمن داریم. شهادتش در کنار نورعلی شوشتری و بزرگان قبائل وعشایر شیعه و سنی سیستان و بلوچستان در پاییز 88 خاطره آموزنده دیگری شد برای هدفی که دنبالش بود. ایران با همه مردم و اقوام و لهجه ها و سنن و رسوم و مذاهبش ایران می شود. با لباس پاسداری هم به شهادت رسید هم به ولایت. آقا به خانه شان رفت از حسن خلق و سرشت نیکوی او گفت و این که با دوندگی و خستگی ناپذیری و تکلیف مداری اش ثابت کرد در باغ شهادت باز باز است...

کتابی خواندم درباره شهید رجبعلی محمدزاده. راستش خواستم آن را نقد کنم و گلایه که چرا این قدر ضعیف کار شده اجحاف به خواننده و ... دلم نیامد. قسمتهایی از خاطرات شهید که جالب تر بود را به خاطر سپرده و برای شما نقل کردم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نقص بزرگ یک قانون

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۴۲ ق.ظ

کتابیوم - کتاب مهتاب نشینان چاپ 1

 

قانون اصلاحات ارضی تازه در کشور تصویب و اجرایی شده بود.

طبق این قانون هر دهقانی که در روی زمینی مشغول کشت و زرع بود، آن زمین و آب و امکاناتش به او تعلق می یافت.

 محمد بر روی زمینی کشاورزی می کرد که مال یک زن بود. قطعه زمین از پدرش به او ارث رسیده بود و چون خودش قادر به کشاورزی نبود آن را به محمد اجاره داد.

طبق قانون مصوب شاهنشاه، زمین و امکانات از این پس متعلق به محمد می گردید و آن خانم دیگر حقی در آن نداشت.

خیلی ها چنین فرصتی را از دست نمی دادند؛ اما محمد دنبال کسب روزی حلال بود. دست درازی به حق یک زن بی پناه و یا حقوق دیگران با اعتقاد و ایمانش سازگار نبود. حمایت از کشاورز یا هر مستضعفی نباید از کیسه دیگران و به قیمت تضییع حقوق عده ای دیگر باشد. جالب است خوانین زمین خوار صاحب نفوذ از طریق رابطه بازی و چرب کردن سبیل مسئولان از اجرای این قانون معاف شده و اموال غصبی شان در امان بود؛ اما زمین دارهای خرد و فاقد نفوذ متضرر می شدند.

زن دلهره داشت و نگران بود که دارایی موروثی پدر که منبع درآمد و تأمین قوت لایموتش بود از کف برود. محمد سر مدت قرار، کارش را به پایان برد، زمین و سهم الاجاره آن را به صاحبش برگرداند و بی هیچ چشمداشتی رفت دنبال زندگی خودش. زن برای عاقبت به خیری اش دعا کرد. تمام عمر روی حلال و حرام خدا دقت داشت که در شمار حبیب بن مظاهرهای جنگ به میهمانی خدا فراخوانده و عاقبت به خیر شد.

خاطره ای از شهید محمدامین بخشی/ خراسان شمالی

کتاب مهتاب نشینان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عروج سرخ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

کتاب عروج سرخ [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

کتاب عروج سرخ، شرحی کوتاه از حیات نورانی شهید حسین محمودی اهل شیروان است. میخواست به جبهه برود پدر نمی گذاشت. نوجوان بود و پدر از سر رأفت به عاقبت او می اندیشید. نشست دلیل آورد. پدر را قانع کرد اجازه اعزامش را بدهد که هیچ خود پدر هم راهی جبهه شد. محمود کاوه او را شناخت و استعدادش را کشف کرد. پر و بالش داد بشود مسئول توپخانه. از خیلی نیروهایش هم کم سن تر بود. اما خوش درخشید و در معرکه نبرد سرافراز شد. همسرش هم نمی دانست فرمانده توپخانه لشکر است. گفت یک بسیجی ساده ام. عروسی اش را هم ساده برگزار کرد. فامیلهای نزدیک را شام داد و با همسرش راهی زیارت مشهدالرضا شد. نماز شب و مناجات در خلوت را دوست می داشت. شهادت را مرگ محترمانه می دانست. روی پیشانی اش اثری پیدا شد شبیه خال. پرسیدند نشانه چیست؟ گفت جای گلوله دشمن است. گلوله دشمن در کربلای شلمچه، غنچه سرش را شکوفا ساخت. اما دقایقی پیش از آن حسین محمودی بود که با نفوذ در دل خاکریز دشمن، تانکهای مخوف بعثی ها را منفجر ساخت. محمود کاوه را همه به سرسختی و جسور بودن و قاطعیت می شناسند. یک روز حسین رفته بود دنبال محمود با هم بروند جبهه. خواست حال و احوالی هم از کودک خردسال او بپرسد. صدایش زد. محمود کاوه سر صحبت را چرخاند و زود از خانه خارج شد. گفت نمی خواهم محبت فرزند پای رفتن مرا شل کند. حسین در فکر فرو رفت. عشق زن و فرزند در دل او هم موج می زد. آنها را با خودش به خانه های سازمانی ارومیه برده بود. وقتی بحث اعزام به جنوب مطرح شد فهمید این سفر دیگر بازگشتی نخواهد داشت. زن و فرزند را به شیروان برد، روی ماهشان را بوسید و زود برگشت به جبهه. از همه علقه هایش دل کند تا وقتی به دل خطر می زند و خیلی ها یارای همراهی اش را ندارند، یک تنه به خاکریز دشمن نفوذ کند و حماسه بیافریند. همسر جوان و کودک خردسالش بعد از او تنها نماندند. هر بار گیر و گرفتاری پیش می آمد حسین در خوابشان ظاهر می شد و راهنمایی شان می کرد و گره کار را می گشود. بیخود که نگفته اند شهیدان زنده اند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تا نقطه پرواز

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۲۳ ب.ظ

نمایشگاه مجازی - تا نقطه پرواز: مروری بر زندگی معلم و روحانی شهید حسینقلی  کماسی

 

فکر میکنم اولین بار است کتابی درباره شهیدی از خطه خراسان شمالی می خوانم. "تا نقطه پرواز" خاطراتی از شهید حسینقلی کماسی است. او هم روحانی بود هم ورزشکار هم معلم هم کارگری کرد هم برای انقلاب دوید، پدر خوبی بود و برای تربیت بچه ها وقت می گذاشت، فرزند خوبی بود و برای والدینش سنگ تمام می گذاشت. رزمنده ای دلاور بود، همانطور که موقع نماز در پیش و جلوتر از بقیه بود هنگامه نبرد نیز جلوتر از همه بر دشمن می تازید. خسته نمی شد و خودش را نمی باخت. بقیه را هم تهییج می کرد و روحیه می بخشید تا در نبرد با دشمن کم نیاورند و خودشان را در معرکه هولناک آتش و خون، مفت نبازند. اوایل در ادوات بود. مهمات که تمام می شد نمی گفت دیگر تکلیفی ندارم، وظیفه ام را انجام داده ام... تازه سلاح دست می گرفت و می رفت وسط میدان. روحانی اگر روحانی باشد طبیب دوّار است. معلم جامعه است و عالم هستی را عاشقانه نگاه می کند. به همکارانش توصیه کرد که معلمی را به چشم یک شغل نبینند و عاشقانه به این راه قدم بگذارند. معلم روستا که بود برای حل مشکلات مردم محل، دفاع از حقوق تضییع شده پیرزن، کمک به دانش آموزان مستضعف علمی یا مالی، پیگیری معضلات و... همت می گمارد بی مزد و بی منّت. از عمق جان می سوخت و برای مشکلات مردم در خلوت با خدا سر به سجده می سایید و از عمق جان می گریست. اینگونه شد که دانش آموزانش نیز موقع هجرت به قم همراهی اش نموده و جذب حوزه علمیه شدند. در قم هم همان بود. دانش آموزی داشت که مرض پوستی لاعلاج گرفته بود. دوا و درمان اثر نداشت. رفت به بجنورد، با زحمت از چشمه ایوب پیامبر آبی برداشت و آمد به قم روی سر و صورت نوجوان ریخت و نجاتش داد. جبهه هم که می رفت بقیه دنبالش به راه می افتادند. آدمهایی که صداقتشان را در محبت به خدا و بندگان خدا به اثبات برسانند محبوب و اثرگذارند. فرمانده می دانست این معلم روحانی ورزشکار دلسوز و خوش مشرب و موثر و انسان ساز را نباید به خطر بفرستد. وجود امثال او برای جامعه مغتنم است. اصرار اصرار که در عملیات شرکت نکند. فایده ای نداشت. حسینقلی کار نیمه تمامی داشت که جز با نثار خون پاکش به سرانجام نمی رسید. دشت تفتیده شلمچه معراج روح بی قرار طلبه و آموزگار ایستاده ای بود که لحظه لحظه عمر و تلاش و علم و آموزش و مبارزه و جنگ و جهاد و خدمت و خلوت و عیان خویش را مقدمه وصلت با معبود می دانست. خوب و درست زندگی کرد که خوب و درست پر و بال گشود. رسول خدا فرمود در آخرالزمان شهادت، بهترینهای امت مرا گلچین می کند. خدا هم که خدای خوش سلیقه هاست. آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟ دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی، دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟ رحمت الله به عشاق اباعبدالله. انّا ان شاءالله بهم لاحقون.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا و خون بهای عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۵۶ ب.ظ

سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه به شهادت رسیدند

 

درد فقر را کشیده بود، درد یتیمی را، رنج گرسنگی را، طعم سختی و حرمان همیشه زیر زبانش بود. پدر که از دنیا رفت پنج ساله بود، خانه شان سه اتاق داشت مجبور شدند دوتایش را بدهند اجاره، کمک معیشتشان باشد. خودش هم شد کودک دستفروش در اطراف حرم. یک وعده غذای سیر نخورد. طلبه هم که شد عصرها می رفت کار می کرد، خرجی برای مادر و خانواده تأمین کند. یک بار دلش شکست. نشست رو به ضریح آقا به درد دل. کسی از آشنایان دور؛ همان دور و بر بود. به دلش افتاد پول خوبی درآورد به او هدیه داد.

دل شکسته خریدار دارد. یک روز هم در حرم مولا علی دلش شکست. درد دل کرد آقاجان! اگر من زائر واقعی تو هستم خودی نشان بده، توجه و تفضّلی که باور کنم جواب سلامم را داده ای، مرا دیده و اعتنایم میکنی. اگر نه دیگر می آیم فقط نمازی می خوانم و می روم. یکی دست گذاشت روی شانه اش. گفت: برای خدا قدم بردارید ما هم پشتیبان شما هستیم. برگشت نگاه کرد. کسی را ندید.

برای خدا قدم برداشت. مادرش را می برد حرم نمی گذاشت کسی غیر خودش ویلچر او را دست بگیرد. با کارگر و دوره گرد و فقیر و گرفتار همسفره می شد. یاد معلم کلاس اول و دوستان قدیم را هم در خاطر داشت و به آنها سر می زد. در قوه قضائیه که بود نماز مغرب و عشا را می رفت مسجدی در گیشا، مردم راحت تر به او دسترسی داشته باشند. راحت حرفهایشان را بزنند. بعضی مراجعین تندی می کردند، ناراحت نمی شد. نمیگذاشت کسی مانع شود. می گفت: این طوری غرور مرا نمی گیرد.

با ماشین می رفت زنی بچه را بغل را می دید ممکن است با او کاری داشته باشد. می گفت بایستید. عقب عقب می رفتند. حرف زن را بشنود. کودکان می آمدند دور و برش با آنها عکس می گرفت. یک تصویر با دولتمردانش ندارد اما با کودکان و ایتام و کارگران و مستضعفان و وسط سیلاب تا دلتان بخواهد... درد فقر را کشیده بود که قامت بست هشت هزار کارخانه تعطیل را دوباره راه اندازی کرد. فقر را از پشت پنجره تماشا نکرده بود که هر جا بود می گفت اول حقوق زیردستان را بدهید بعد نوبت بالانشین ها. خودش به حقوق کارمندی دستگاه قضا قانع بود. حقوق ریاست قوه را بخشید به نیازمندان. حقوق تولیت آستان را هم نگرفت. مبلغ قابل توجهی بود. گفت بروید درمانگاهی بسازید در سیستان. چک هم کشید. پول ناهارهایی که در حرم خورده بود را حساب کرد و داد. ویلا و باغ تولیت را انتخاب نکرد. برای سکونت در یکی از ساختمانهای داخل حرم اقامت گزید. راحت تر بتواند حتی پاسی از شب در گوشه گوشه حرم قدم بزند، از زوّار سرکشی کند و بر کارها نظارت داشته باشد. فرضتی مغتنم هم بچسبد به کنج ضریح و با آقا نجوا کند.

هر جا رفت تحولی ایجاد کرد. سازمان بازرسی را محکم و با برنامه پیش برد. ثابت کرد هدفش مچ گیری نیست. ضعفها راشناسایی و با راهکار به مسئولان تذکر می داد. در قوه قضائیه هم محکم ایستاد. بینی گردن کلفتها را به خاک مالید. در تولیت هم توجه به زائران را بسط داد. خدمات حرم چند برابر شد. چقدر زائر اولی را شناسایی و راهی حرم نمود. چقدر در بین راهها و داخل مشهد برای زائران امکانات فراهم کرد. به فقرای اطراف مشهد بیشتر توجه نشان داد. از طرف امام رضا برایشان امکانات رفاهی تهیه میکرد. رییس جمهور هم که شد آرام و قرار نداشت. مشکلی می دید خودش را می رساند. شخصا پیگیر کاستی ها بود. از نفس می افتاد. سرم می زد، ساعتی بعد دوباره می ایستاد به پیگیری امور. کسی او را بدون لبخند ندید.

خیلی حرف شنید. خیلی توهین دید و تهمت خورد. به روی خودش نیاورد. می توانست با اطلاعات و اخباری که دارد دست خیلی از رقبا و بدخواهانش را رو کند، نکرد. اجازه نمیداد در نامه های اداری از او با القاب و عناوین یاد کنند. این اواخر دلش شکسته بود گویا که بر مزار حاج قاسم دعای شهادت خواند. مزارش را هم خودش به دوستانش نشان داد. گفت کاغذ و قلم بیاورید تعهد بدهید که مرا همین جا دفن می کنید.

تلک الدار الاخره. نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض. سیدابراهیم رئیسی مثل همه شهدا دنبال ریاست و برتری جویی و منم منم نبود. خدا عزتش داد. خلعت جاودان شهادت، نمای وجود فاخر و تجسم نورانیت درونش بود که مزد پاکی و صداقتش قرار گرفت. مگر نه آنکه شهید را صدّیق می نامند؟ به خدا وصل شد و جز او را ندید که خدا بهایش داد و پشتیبانش قرار گرفت و عزت جاودان به او بخشید. عالی ترین پستهای دنیایی را به چنگ آورد اما ریالی زراندوزی و منفعت طلبی نداشت. جاکارتا رفت در ساختمان سفارت خوابید. در سفر به یکی از شهرهای آفریقا که سفارتی نبود به هتل دو ستاره رفت و اقامت گزید. حقوق های دلاری را منع کرد. ارزش دنیا برایش کمتر از آب بینی بز بود که نامش را خدا ماندگار نمود. رئیسی در اصل رئیس السادات بود نه فقط در شناسنامه که در عمل هم چنین ثابت نمود. حتی برادرش را روز تشییع، مسئولان و دوستانش نمی شناختند. چه برسد به بی بی عصمت خداداد حسینی، ساکن خانه قدیمی و ساده و چهل متری در خیابان ایثارگران مشهد که سی و پنج سال در آن محل به جلسه گردانی قرآن و جمع آوری کمک برای جهیزیه نوعروسان همت گمارد. اهالی می گفتند گاهی کسی را می دیدیم با لباس شخصی و چهره ای شبیه آقای رئیسی سوار بر پیکان یا پراید می آید و به این خانه سر می زند. خانمی هم گفت من از چهره اش یقین کردم این خود سید ابراهیم رئیسی است و لابد پیرزن را شناسایی کرده که وضع خوبی ندارد و در خفا به او رسیدگی می کند. آن ساعاتی که اضطراب فقدان و بلاتکلیفی سرنوشت سیدابراهیم بر کشور سایه افکنده بود، تصاویری از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد از پیرزنی که واکر به دست در اتاقی کوچک و ساده می چرخد و برای فرزند گمشده اش بی تاب و بی قرار دعا می خواند. گفتند این که بی بی عصمت خودمان است. یکبار نگفت و پز نداد که فرزندش رییس جمهور مملکت است، تولیت حرم است.... عصمتِ بی بی، دامان پرورش و معراج معصومانه ابراهیم مظلوم بود. نجعلها للذین لا یریدون علوّا فی الارض. نخواستند فخر فروشی و بالانشینی و جلوه و جبروت داشته باشند که خدایشان خرید و لباس فخر بر قامت حیاتشان پوشاند و آخرتشان را آباد ساخت.

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

این بیت را سعدی شیرازی سرود. روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد. این را مرتضای مطهر فرمود. برادران و خواهران! عاشق شوید. زندگی با عشق معنا می دهد. این را سیدالشهدای هفتم تیر بیان نمود.

سیدابراهیم عاشق بود و روح بزرگ و خستگی ناپذیری داشت و مثل همه شهدا جز به وجه الله نظر نکرد. شهیدانه زیست و شهیدانه پر گشود. روحت شاد سید مظلوم شهدای عرصه خدمت. نزد مولایمان علی در محفل نورانی شهدا در قهقهه مستانه و شادی وصولت به یاد جاماندگان قافله عشق هم باش. نسأل الله منازل الشهداء.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تنها در باغ زیتون

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۴۵ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب تنها در باغ زیتون خاطرات شهید مدافع حرم علی سعد از صادق  عباسی به نشر شهید کاظمی از غرفه غرفه فرهنگی کتاب رحیل

 

شهدای مدافع حرم خوزستان مظلومند. کمتر به آنها توجه شده است. خوزستان همانطور که در جنگ تحمیلی خوش درخشید و شهدای گمنام بسیاری را تقدیم کرد در عرصه دفاع از حرم هم به خاطر آشنایی رزمندگانش با لهجه عربی از پیشتازان ورود به جرگه ایثار و شهادت بود.

شهید علی سعد اهل دزفول است از خانواده شهداست. هم حافظ قرآن بود هم محافظ آن. فرمانده محور بود اما جای بچه هایش نگهبانی می داد، مجروح را می آورد عقب، مهمات می رساند و... خیلی جاها کاری که وظیفه اش نبود را انجام داد و چیزی نگفت و کسی نفهمید.

علاقه عجیبی به حضرت به معصومه سلام الله داشت. چه در زمان آموزش و چه بعد از ازدواج که در تهران بود هر فرصتی دست می داد تنها یا با دوستان و خانواده به قم می آمد و بارگاه منوّر آیینه وجود زهرای مرضیه و زینب ثانی را زیارت می کرد. اسم اولین دخترش را هم گذاشت معصومه.

خانم برایش جبران کرد. اهل بیت که زیر دین کسی نمی مانند. برای هیچ یک از محبینشان کم نمی گذارند.

پیکر مفقودش بعد از چهار سال برگشت. آوردند دزفول مزار جناب سبزه قبا که برادر امام رضا و حضرت معصومه است طواف دادند. همین حین یک مینی بوس از قم رسید. خدام حرم حضرت بودند آمده بودند برای کمک به سیل زدگان خوزستان که فهمیدند قرار است شهید مدافع حرم تشییع شود. روی تابوت علی سعد را با پرچم حرم خانم پوشاندند. زیر تابوت را هم خود خدام دست گرفتند و در شهر گرداندند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سید ابراهیم رئیسی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ

سید ابراهیم رئیسی

 

"سید ابراهیم رئیسی" نام کتابی است چهل صفحه ای رقعی و زیبا که با قیمتی مناسب و نسبتاً ارزان به تازگی از سوی موسسه مطاف عشق منتشر شده و در اختیار علاقمندان قرار گفته است. نه اینکه چون به قلم این حقیر است بخواهم تعریف و تمجید کنم، باور کنید نهایت دقت و وسواس صورت گرفت که در این اثر مختصر از همه زوایا به زندگی و خاطرات سید ابراهیم توجه نشان داده شده و ادای دینی اندک به ساحت آن خادم دلباخته و بی ادعای مکتب قدس رضوی و شاگرد راه پیموده آستان علوی و فرزند راستین خمینی کبیر صورت بگیرد.

" طلبه تراز بود، مدیر تراز، دادستان تراز، رئیس جمهور تراز... در هر جایگاهی که قرار گرفت آنطور بود که باید باشد. شهادتش گرد غربت را از چهره اش زدود. باعث شد حالا هر کس می خواهد مثالی از یک طلبه و مدیر و مسئول و قاضی و رییس موفق و تراز بزند به سید ابراهیم رئیسی اشاره کند."

این را از عمق جان باور دارم بعضی ها مثل مطهری و هاشمی نژاد و آوینی و رئیسی و... تا شهید نشوند گرد غربت از چهره شان زدوده نخواهد شد.

برای تهیه این اثر میتوانید به سایت موسسه مطاف عشق مراجعه نمایید:

https://mataf.ir/product/37621/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%84-%d8%b3%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%85-%d8%b1%d8%a6%db%8c%d8%b3%db%8c/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در تلاطم امواج

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۲۸ ق.ظ

نیروی خط امام باید روی حق تعصب داشته باشند

 

وصیتنامه شهید موسی محسنی اهل قائمشهر را میخواندم. برایم جالب بود که کمی مفصل تر از حد معمول نوشته و توصیه هایی برای افراد و گروههای مختلف داشته است. زندگی این شهید سرشار از کار و تلاش و خدمت در راه اسلام و مردم و میهن است. طلبه بود، پاسدار بود، در دادگاه انقلاب خدمت میکرد، در سپاه مقابل ناامنی جنگل و اقدامات تروریستی می ایستاد، دست به خیر بود و هوای محرومان را داشت، مسجد محل و فامیل و ... هر جا توانست محور بود و از پای ننشست. خودش اما جواب این پرسش را که چرا وصیتش کمی طولانی است در انتهای آن داده است. گفت: خواستم با قلمم هم خدمتی کرده باشم.

این طرز تفکر را نباید بگذاریم که فراموش شود. مشابه همان جمله ای که شهید مدافع حرم علی جمشیدی در وصیتنامه اش نوشت: پایان مأموریت بسیجی شهادت است. این که انسان خودش را به جامعه بدهکار بداند. وجدان کاری، مسئولیت پذیری و اراده برای اثرگذاری در محیط پیرامون است که شمع وجود انسانها را گرانقدر و دوست داشتنی قرار می دهد. تعبیری که شهید مرتضی مطهری داشته است: روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا