اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۳۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

فعالیت پنج هزار طلبه زن در فضای مجازی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۲ ق.ظ

http://s3.picofile.com/file/8213364942/back.jpg


بیست و نه شهرویور، خبرگزاری حوزه نوشت: "حجت الاسلام آقامیری مدیر حوزه علمیه خواهران تهران با تاکید بر حضور فعال طلاب خواهر در فضای مجازی، خاطرنشان ساخت: اگر ساماندهی و هدایت خوبی داشته باشیم قطعا حضور طلاب در فضای مجازی تاثیر به سزایی در فضای واقعی خواهد داشت. هم اکنون5 هزار کاربر در حوزه خواهران فعال هستند که امیدواریم رونق این بخش را  در حوزه برادران نیز  شاهد باشیم."

من از شنیدن این خبر خوشحال شدم اما این پرسش برایم به وجود آمد که واقعاً اگر پنج هزار طلبه چه زن و چه مرد با عرق طلبگی در فضای مجازی فعال باشند باز هم اوضاع شبکه های اجتماعی به همین حالتی خواهد بود که می بینید؟! می دانید پنج هزار طلبه اگر بخواهند مفاهیم دینی و انقلابی را در فضای مجازی منتشر کرده و به دفاع از حریم اعتقادی جامعه برخیزند چه کن فیکونی از دستشان ساخته است؟ آن چه در فضای مجازی به خصوص در شبکه های اجتماعی مشهود است حکایت از غلبه فضاسازی معاندان دین و کشور و برتری جنبه های تبلیغی و جنگ روانی این طیف به نسبت نیروهای ارزشی دارد.

یک هزار یا پنج یا صدهزار نفر مهم نیست. در عرصه فرهنگ هم یک لشکر منفعل هیچ وقت نمی تواند به اندازه یک دسته نیروی چریک تأثیرگذار باشد. بیخود نیست که گفته اند: یکی مرد (زن) جنگی به از صدهزار!!

نیروهای ارزشی باید باور کنند که می توانند با زکاوت و تیزهوشی و اتخاذ رویکرد تهاجمی، عرصه مجازی را به دست گرفته و معاندان را در مهلکه انفعال و موضع تدافعی قرار بدهند. اگر این باور شکل بگیرد شاهد حال و هوای دیگری در فضای مجازی خواهیم بود. در غیر اینصورت احتمال بروز هر نوع پدیده منفی اجتماعی با بهره گیری از ظرفیت شبکه های مجازی برای زدودن ایمان و امنیت مردم همواره وجود خواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای ده سال آینده ایران، چه خوابی دیده اند؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۰۹ ق.ظ


مدتی است رسانه های خارجی و گاه برخی سخندانان داخلی و خارجی حرفهایی می زنند که نشان از برنامه به اصطلاح ده ساله دشمن برای کوبیدن میخ بر پرونده انقلاب اسلامی دارد. دشمن به این نتیجه رسیده که انقلاب اسلامی، قائم به فرد است و اگر این فرد در صحنه اداره امور نباشد، انقلاب اسلامی هم دیگر آن چیزی نیست که تا کنون بوده است. دشمن بیش از آن که درصدد حمله به ولایت فقیه باشد به دنبال تقابل با ولی فقیه است. آنها حتی توافقات اخیر خود با نمایندگان سیاسی ایران را بر مبنای دوره ای ده ساله تنظیم کرده اند.

خوابی که دشمن برای ایران اسلامی دیده در سخنان اخیر رهبر انقلاب در جمع پاسداران نیز بازتاب داشته است:

"اگرچنانچه ما بیدار باشیم، امید آنها ناامید خواهد شد. آنها منتظر نشسته‌اند که یک روزی ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران خوابش ببرد؛ منتظر این هستند. وعده میدهند که ده سال بعد، ایران آن ایران نیست و دیگران هم که دیگر کاری نمیکنند! تصوّرشان این است. نباید گذاشت این فکر و این امید شیطانی در دل دشمن پا بگیرد؛ باید آن‌چنان پایه‌های انقلاب و فکر انقلابی در اینجا مستحکم باشد که مُردن و زنده بودن این و آن و زید و عمرو، تأثیری در حرکت انقلابی این کشور نگذارد؛ این وظیفه‌ی اساسی نخبگان سپاه و همه‌ی نخبگان انقلابی این کشور است."
اینکه دشمن همواره با برنامه عمل می کند، حرف تازه ای نیست. نکته این است که چرا دشمن به اینجا رسیده است که دیگران برای انقلاب و گفتمان ارزشی آن، آن گونه که باید کاری نمی کنند و این تنها شخص رهبری ایران است که یک تنه در مقابل برنامه های دشمن قد علم کرده است؟

پاسخ این سؤال بسیار روشن است. خواص ما به وظیفه خود عمل نمی کنند. خیلی ها بر خلاف ادعاهای دهان پرکنشان رهبری و به عبارت دیگر جبهه ارزش ها را تنها گذاشته اند. این ضعف، ربطی هم به جناح خاصی ندارد و به نوعی شامل همه جریان های سیاسی کشور می شود. کار به جایی رسیده است که دشمن در مقابل خود تنها یک سیبل را می بیند و این موضوع باعث امیدواری او به ده سال آینده ایران شده است.

دشمن با ایران مشکلی ندارد. دشمن با اسلام مدل مالزی و ترکیه و عربستان هم مشکلی ندارد. این تنها قرائت انقلابی اسلام بوده که در این چهار دهه، بنیان های حاکمیت طاغوت جهانی را به لرزه درآورده است. حالا دشمن بر اثر ضعف و انفعال و خودباختگی برخی از خواص، به آینده ایده آل خود در ایران امیدوار شده است.

البته اشاره به این نکته هم خالی از لطف نیست که در اوایل پیروزی انقلاب هم دشمن گمان می کرد، با نبود خمینی، راه و منش او هم فراموش شده و انقلاب به سراشیب سقوط و انزوا خواهد غلطید. رهبری داهیانه و متفکرانه آیت الله خامنه ای، رؤیای شوم دشمنان را به بطلان کشانید و نشان داد که راه امام و شهدا محو ناشدنی است. انشاءالله که آینده این نظام هم به حرمت خون شهدا، مورد تضمین حضرت ولی عصر (عج) قرار خواهد داشت. البته این باور نباید باعث دلخوشی و بی خیالی دلسوزان انقلاب بشود که گفته اند: ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا مابانفسهم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آزمونی برای عدالت

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ب.ظ

می دانم این خبر را خوانده اید؛ اما من هم خواستم به سهم خود نقشی در ثبت آن داشته باشم:

به گزارش پایگاه 598، در شرایطی که پس از انتشار خبر محکومیت اسحاق جهانگیری به بازگشت وجه و انفصال از خدمات دولتی به جهت اقدامات خود در دوران تصدی وزارت صنعت، معدن و تجارت، سخنگوی دولت به صورت شتاب زده ای اقدام به تکذیب این خبر کرد، اما بررسی اسناد و مدارک موجود موید این خبر بوده و حاکی از محکومیت معاون اول رئیس جمهور به بازگشت وجه و انفصال از خدمات دولتی است.

به گزارش رجانیوز، هفته نامه «۹دی» در اولین شماره خود پس از توقیف چهارم در دولت تدبیر و امید، با انتشار گزارشی در این باره نوشت: چند ماه پس از انتشار خبر پرونده مربوط به محکومیت اسحاق جهانگیری در دیوان محاسبات به خاطر تخلفات میلیاردی وی در دوره تصدی وزارت صنایع در دولت دوم اصلاحات (۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴)، چندی پیش دفتر وی با صدور جوابیه‌ای‌ مبهم تلاش کرد اصل ماجرا را خبرسازی منتقدان دولت جا بزند.

 

در این گزارش با اسناد متقن نشان می‌دهیم که تخلف میلیاردی و محکومیت فردی که اینک معاون اول دولت یازدهم و رئیس حزب کارگزاران است و در ۲ سال اخیر خود را پیشگام مبارزه با مفاسد اقتصادی جلوه داده، صحت دارد. 

 

 

 

* شروع ماجرا

اوایل امسال پیش روزنامه رسالت در یادداشتی با اشاره به ادعاهای مکرر اسحاق جهانگیری درباره تخلفات و مفاسد دولت قبل، اشاره‌ای به پرونده تخلف وی کرده بود.

در مطلب روزنامه رسالت به طور گذرا آمده بود: «آقای رحمانی فضلی در زمان تصدی خود در دیوان محاسبات که تخلف آقای جهانگیری هنگام تصدی وزارت صنایع در سنوات ۸۱ تا ۸۴ را در پرونده ۸۴۱/۴۱۸/۲ط/ی به تاریخ ۲۰/۱۰/۸۹ در رصد داشته و دریافت و پرداخت‌های خلاف قانون منتهی به تضییع حقوق دولت را به مبلغ ۶۰.۸۲۵.۳۷۸.۰۰۰ رصد کرده است.»

 

 

* تکذیب نوبخت

پس از آن که سایر رسانه‌ها این مطلب روزنامه رسالت را مورد توجه قرار دادند، محمدباقر نوبخت سخنگوی دولت دوم تیرماه در نشست خبری در رابطه با انتشار خبر تخلف اسحاق جهانگیری در گذشته،‌ گفت: «اگر این مطلب درست بود در طی هشت سالی که ایشان سمتی نداشتند و وزیر نبودند حتماً برایشان حکمی صادر می‌شد. پس چنین مطلب و تخلفی وجود نداشته است. اجازه بدهید سعی نکنیم تناظر یک به یک برای معاون اول‌ها ایجاد کنید.»

 

* تکذیب دفتر جهانگیری

با توجه به این که توضیحات سخنگوی دولت قانع‌کننده نبود، سرانجام پس از ۲ ماه دفتر جهانگیری نیز به این موضوع واکنش نشان داد. در جوابیه دفتر معاون اول دولت یازدهم که خطاب به روزنامه رسالت منتشر شد، آمده بود: «ادعای مطرح در سرمقاله فوق الذکر، طی دو مرحله نامه نگاری خطاب به ریاست محترم دیوان محاسبات کشور استعلام شد. دیوان محاسبات کشور پس از بررسی کامل موضوع، طی دو نامه به شماره ۸۶/۲۷۲/۱۱۳/۲۳/م مورخ ۹۴/۴/۳ و نامه شماره ۹۴/۱۷۴/۲۵ مورخ ۹۴/۵/۶، پاسخ بررسی خود را اعلام کرده است. در پاسخ اعلام شده است که تاکنون هیچ گاه، هیچ گونه ارجاعی از سوی محاکم حقوقی و قضائی از جمله دیوان محاسبات کشور در این مورد به شخص آقای دکتر اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور، نه در سالهای پیشین و نه اکنون صورت نگرفته است و در نتیجه حکمی نیز در این مورد صادر و ابلاغ نشده است. لذا با توجه به واقعیت موجود ضرورت دارد آن جریده محترم در راستای تنویر افکار عمومی و از میان بردن زمینه سوئی که برای‌پرداخت های ناروای رسانه ای و انتساب مطالب غیر واقع علیه آقای دکتر جهانگیری معاون اول محترم رییس جمهور ایجاد شده است؛ نسبت به انتشار این توضیحات که بر مبنای واقعیت و مستندات می باشد، اقدام نماید.»

 

* جوابیه مبهم و اسناد آشکارا

در حالی که جوابیه دفتر جهانگیری کاملا مبهم است و با عبارات خاصی چون «عدم ارجاع از سوی محاکم حقوقی و قضایی» تلاش شده اصل پرونده فساد و محکومیت وی تکذیب شود، اما اسناد غیرقابل انکار نشان می‌دهد تمامی ماجرای محکومیت جهانگیری صحت داشته است.

آنطور که در متن حکمی (که دفتر جهانگیری تلاش کرده اصل آن را انکار کند) آمده اسحاق جهانگیری به عنوان متهم ردیف اول، در جریان رسیدگی به پرونده تخلف میلیاردی مربوط به وزارتش در دولت اصلاحات با وجود دعوت هیئت مستشاری دیوان محاسبات، از حضور در جلسات هیئت برای توضیح درباره تخلف خویش خودداری کرده است. بنابراین دیوان محاسبات با توجه به استنکاف جهانگیری، اقدام به صدور رای محکومیت وی کرده است.

با توجه به این حقیقت، بهتر می‌توان متن جوابیه دفتر جهانگیری را درک کرد که چرا از این عبارات استفاده شده است: «تاکنون هیچ گاه، هیچ گونه ارجاعی از سوی محاکم حقوقی و قضائی از جمله دیوان محاسبات کشور در این مورد به شخص آقای دکتر اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور، نه در سالهای پیشین و نه اکنون صورت نگرفته است و در نتیجه حکمی نیز در این مورد صادر و ابلاغ نشده است.»

به نظر می‌رسد در جوابیه دفتر جهانگیری به گونه‌ای با واژگان بازی شده که هم محکومیت وی (که با توجه به اسناد غیرقابل انکار، رخ داده است) به طور صریح تکذیب نشود و هم خبر رسانه‌ها تکذیب شده و سپس در مرحله بعد با پوشش گسترده رسانه‌های زنجیره‌ای حامی دولت اینطور القا شود که اصل خبر محکومیت جهانگیری یک خبرسازی دروغ بوده است. مطمئنا اگر اصل خبر محکومیت جهانگیری، کذب بود همان چند ماه پیش دفتر وی به طور صریح این خبر را تکذیب می‌کرد و نیازی به معطل گذاشتن افکار عمومی و بهره‌برداری از دیوان محاسبات نبود.

 

* ماستمالی رسانه‌های زنجیره‌ای

پس از انتشار جوابیه دفتر جهانگیری، رسانه‌های حامی دولت سناریوی طراحی‌شده برای ماستمالی این ماجرا را کلید زدند و روز یکشنبه ۲۵ مردادماه اکثر روزنامه‌های زنجیره‌ای، در صفحه اول خود به این موضوع پرداختند و ادعای دروغ‌پردازی منتقدان دولت را در بوق و کرنا کردند.

اما تمام این جریان‌سازی‌ها که با هدف ساکت کردن منتقدان دولت صورت می‌گیرد در حالی است که اسناد غیرقابل انکاری درباره محکومیت جهانگیری بابت تخلفاتش وجود دارد که در ادامه به آن اشاره می‌شود.

تخلف اسحاق جهانگیری از سال ۱۳۸۵ در دیوان محاسبات مطرح شد که نهایتا در سال ۱۳۸۹ (یعنی دوره‌ای که رحمانی فضلی وزیر کشور دولت یازدهم، عهده‌دار ریاست دیوان محاسبات بود) در پرونده شماره ۸۴۱/۴۱۸/۲ط/ی با رای محکومیت وی به پایان رسید.

متهمان دیگر این پرونده علاوه بر جهانگیری عبارت بودند از: سید مجتبی هاشمی معاون وقت وزیر صنایع و فضل‌الله عامری ذیحساب وقت.

موضوع تخلف نیز مربوط به گزارش مورخ ۱۷/۵/۱۳۸۵ حسابرس از طرح عمرانی شماره ۴۰۳۵۰۰۶ با عنوان ارتقاء سطح صنایع الکترونیک صنایع نوین در سال‌های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴ بوده است.

این پرونده در هیئت سوم مستشاری دیوان محاسبات کشور مورد رسیدگی قرار گرفته که چند مورد تخلف را احصا کرده است:

۱- مغایرت با مواد ۲۱ و ۲۲ قانون برنامه به علت عدم احراز و تشخیص صلاحیت پیمانکار از سوی مراجع ذیصلاح.

۲- عدم رعایت ماده ۲۸ قانون برنامه و بودجه به علت دست به دست شدن اعتبار این طرح میان مجری طرح و پیمانکار از یک سو و میان پیمانکار با غیر.

۳- عدم انطباق با مواد ۱۹ و ۲۰ قانون محاسبات عمومی به علت نامعلوم بودن نحوه مصرف بیش از ۶ میلیارد تومان از اعتبار اختصاص داده شده به این طرح.

دیوان محاسبات، موارد فوق را موجب دریافت و پرداخت‌های خلاف قانون منتهی به تضییع حقوق دولت خوانده و هیئت مستشاری با احراز تخلف با وصف مجرمانه منتهی به ضرر و زیان ناشی از تصرف غیرقانونی در وجوه دولت به مبلغ حداقل ۶۰.۸۲۵.۳۷۸.۰۰۰ ریال، مسئولیت آن را متوجه بالاترین مقام مسئول وقت در وزارت صنایع (جهانگیری) دانسته است.

بدین ترتیب اسحاق جهانگیری بابت اقدامات مجرمانه فوق، به جبران رقم تخلف فوق و واریز این مبلغ به حساب خزانه کشور و از لحاظ اداری نیز به مدت یک سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شده است.

با توجه به گذشت بیش از ۴ سال از صدور این حکم، ضروری است دیوان محاسبات به جای آن که در چارچوب خط مشی کلان رئیس مجلس برای همراهی با دولت یازدهم، حقایق را زیر پای بگذارد، درباره اجرا یا عدم اجرای این حکم اطلاع‌رسانی کند. همچنین درباره حکم یک ساله انفصال از خدمت جهانگیری و زمان اجرای آن، ضرورت شفاف‌سازی بیش از سایر موارد است.

ضمنا با توجه به اسناد فوق باید از دفتر جهانگیری پرسید چه چیزی را انکار می‌کند؟ شاید مسئولان دفتر جهانگیری تصور می‌کردند می‌توانند با استفاده از روابط حسنه رئیس مجلس با دولت یازدهم، دیوان محاسبات را به مسکوت گذاشتن حقیقت پرونده جهانگیری راضی کنند؛ اما شاید تصور نمی‌کردند که حقایق به همین زودی‌ها از پس پرده برون بیفتد و خلافگویان را رسوا کند.

نکته پایانی آن است که با توجه به قطعیت تخلف میلیاردی جهانگیری، آیا او کفایت دبیری ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی را دارد؟ آیا جهانگیری مصداق آن جمله تاریخی رهبر معظم انقلاب اسلامی در باب مبارزه با مفاسد اقتصادی نیست که فرمودند: «با دستمال کثیف نمی‌شود شیشه را تمیز کرد. اگر انسان بخواهد با فساد مبارزه کند، باید در درجه‌ اول مراقب باشد که فساد دامن خودش را نگیرد.» (بیانات در دیدار نمایندگان مجلس ۲۷/۳/۱۳۸۳)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آنتن نمایندگان مجلس، به کدام سمت است؟!!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۲۶ ق.ظ


...همه تأکیدی که بنده در قضیه انتخابات و برای انتخاب اصلح و غیره دارم برای همین است که این کشور، آسان استقلال خود را به دست نیاورده است. مبادا کسانی به مجلس بروند که گیرنده آنها، منتظر فرستنده قوی امریکا و غرب باشد! مبادا کسانی وارد مجلس شوند که آنتنهایشان را به آن سمت تنظیم کرده باشند؛ هر چه از آن جا می آید، بگیرند و در داخل به زبان دیگری منتشر و منعکس کنند! همه نگرانی من از این است.
البته این ملت، بیدار است. عدّه ای خیال نکنند که اگر کسانی لابه لای جمعیت توانستند از حسن ظنّی یا غفلتی استفاده کنند و خودشان را داخل مجلس بیندازند، دیگر مصونیت پیدا خواهند کرد. هرگز چنین نیست. این ملتِ آگاه و هشیار و خون داده و رنج کشیده، اگر دیدند عنصر وابسته ای به مجلس راه یافته است، دست دراز می کنند و او را از مجلس بیرون می اندازند. این که ما  این همه روی تدیّن تکیه می کنیم، برای این است. 

مقام معظم رهبری 75/01/28

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سیّد‌ الاسرا لقب چه کسی است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ


میان نام‌های ماندگار تاریخ دفاع مقدس، نام «حسین لشکری» همواره از درخشان‌ترین نام‌های فهرست بلند و نورانی نسل حماسه و فداکاری است. او خلبان شجاع و مؤمن بود که در راه دفاع از میهن اسلامی‌اش با دشمن متجاوز جنگید و سال‌های اسارت او نمونه‌ای افتخارآفرین از وفاداری یاران انقلاب شد. این مجاهد نستوه که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به «سیّدالاسرا» لقب گرفت، قدیمی‌ترین آزاده ایران اسلامی بود که با بردباری و تحمل رنج‌ها و مشقّات فراوان در مدت هجده سال در سلول‌های انفرادی و اردوگاه‌های رژیم بعث عراق، تابلوهایی از ایمان و معنویت و مقام رضا و تسلیم در برابر امتحانات الهی را برای ما به نمایش گذاشت.

امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری در سال 1331 در قریه ضیاآباد از توابع قزوین به دنیا آمد. در سال 1351 وارد نیروی هوایی شد و در سال 1356 با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل از دانشگاه خلبانی شد. با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام دوازده مأموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروهای بعث عراق درآمد. سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت هشت سال با حدود شصت نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، وی را از دیگر دوستان جدا کردند و بخش دوم دوران اسارت وی حدود ده سال به طول انجامید.

وی پس از شانزده سال اسارت به نیورهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در هفدهم فروردین 1377 به خاک مقدس وطن بازگشت.

سال‌های سال هیچ‌کس از حال و روز حسین لشکری خبر نداشت. اولین نامه او در 13/3/1374 برای همسرش به نگارش درآمده است:

به نام خدا

همسر عزیزم سلام. حالت چطور است. ان‌شاءالله که خوب هستی. حال علی چطور هست و به یاری خدا او هم که خوب هست. من این نامه را برای اولین‌بار برایت می‌نویسم. امروز ملاقات با نماینده صلیب سرخ داشتم و مشخصات مرا ثبت کرد و گفت که از این به بعد می‌توانم نامه برایت بنویسم. من نمی‌دانم که چقدر این حرف‌ها درست هست و ما می‌توانیم نامه برای همدیگر بنویسیم ولی من هنوز شک دارم و اگر نامه به دست تو رسید، برایم آدرس محل زندگی خود را بنویس تا نامه‌های بعدی را به آن‌جا بفرستم. از آن‌جا که نمی‌دانم هنوز آن‌جا هستید یا نه و در کجا منزل و مکان دارید، نامه را برای نیروی هوایی نوشتم. امید دارم که آنها هم سعی بکنند و به دست شما برسانند. خودم هم باور ندارم که نامه می‌نویسم. وضعیت من معلوم نیست و تو شرعاً و عرفاً اجزاه داری که اگر خواستی ازدواج بکنی، می‌دانم که خیلی سخت است ولی چاره چیست، در تربیت علی کوشا باش و من راضی به راحتی و آسایش شما هستم. حسین لشکری[1]

گمنام؛ اما با معرفت!

شاید بعضی وقت‌ها برایمان این سؤال پیش بیاید که معرفت به اهل‌بیت یعنی چه؟

حسین لشکری هجده سال را در اسارت گذراند. او، شانزده سال مفقودالاثر بود؛ یعنی، اگر هم شهید می‌شد، نامش در صلیب سرخ ثبت نشده بود که مورد پیگیری قرار بگیرد. بعثی‌ها می‌خواستند او را وادار کنند با آنها همکاری کرده و به یک پروژه تبلیغاتی بر ضد جمهوری اسلامی تبدیل بشود. وعده‌های مختلفی به او داده شد، نپذیرفت. او را زیر شکنجه قرار دادند و بارها تا مرز شهادت رفت. شکنجه‌هایش بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود، تا جایی که بعد از آزادی، گاه مجبور می‌شد در روز، بیست نوع دارو مصرف کند. سال‌ها در سلول انفرادی بود و رنگی از طبیعت و آفتاب ندید. بهترین خاطره‌اش از اسارت، یک لیوان آب خنکی بود که در نوروز سال 74 از یک سرباز عراقی دریافت کرد. این‌طور مواقع، ممکن است مشکلات روحی هم به سراغ انسان بیاید. می‌دانست سرنوشتش نامعلوم است و حتی ممکن است هیچ خبری از او به کشورش نرسد. از احوال خانواده و همسر و فرزندش نیز بی‌خبر و نگران بود. وقتی راز این استقامت و شکیبایی را از او پرسیدند، پاسخ داد: با تأسی به سیره اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و به خصوص حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیهما‌السلام)، تمسک به دین و اهداف آن و بررسی و تفکر در آن، خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ کردم.[2]

 



[1]. کتاب6410، نشر آجا، چاپ سوم1387، ص197.

[2]. با اقتباس از سخنان امیر سرتیپ طیبی، نشریه خُم، ش2، مرداد1390.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اذن دخول!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۰۷ ب.ظ


می گویند شب قبل از شهادتش، آقامرتضی رفته بود فکه، شب را مجبور بودند در یکی از سنگرهای باقیمانده از زمان جنگ بگذرانند.

سربازی که در آن سنگر بود، صبح برای فرمانده اش تعریف می کند: این آقای عینکی کی بود که از دیشب تا صبح نخوابید و یکسره دعا خواند و گریه کرد. نماز خواند و گریه کرد. قرآن خواند و گریه کرد.

مدام آقامرتضی می گفت: می خواهیم برویم قتلگاه، بچه ها ... می خواهیم برویم قتلگاه ...

علیرضا قزوه، کتاب شهید فرهنگ، خاطرات سیدمرتضی آوینی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تشویق برای نماز

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۳۳ ق.ظ


مرتضی از منطقه که باز می گشت، وقتش را می گذاشت برای مسجد.

مقّید بود تا آن جا که ممکن است با صدای خودش در وقت نماز، اذان بگوید. یک کار جالب دیگری هم انجام می داد که بسیار تأثیرگذار بود. او بچه های کوچک را که به مسجد می آمدند دور خود جمع می کرد و با محبت و حوصله، به آنها نماز یاد می داد. هر یک از بچه ها هم که می توانستند نماز را خوب و درست بخوانند یک جایزه از مرتضی دریافت می کردند.

این روش او در بین اهلی روستا دهان به دهان می چرخید و باعث می شد بچه های دیگر هم به مسجد آمده و سعی کنند نماز خواندن را خوب و بی غلط بیاموزند و از دست مرتضی جایزه ای بگیرند.

خیلی از مردان و زنان مؤمن روستا، یادگیری نمازشان را مرهون زحماتی هستند که شهید مرتضی شادلو در زمان کودکی برایشان کشیده است.

بر اساس خاطره ای از جواد امامی، همرزم شهید، سردار کوهستان، ص 56

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرچم آمریکا زیر پای مردم قم!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ق.ظ


چند روزی است که حرکتی جالب در قم آغاز شده که توجه مردم را به خودش جلب کرده است.

جمعی از جوانان حزب اللهی شهر مقدس قم، در ابتکاری جالب، پرچم آمریکا را در قالب کلیشه، کمی بزرگتر از یک صفحه آ چهار، در پیاده روهای این شهر، نقش زده اند.

با توجه به تردد زوار مسلمان غیرایرانی در اطراف حرم حضرت معصومه سلام الله علیها این حرکت انقلابی در شهری که زادگاه تفکر و گفتمان انقلاب اسلامی بوده است می تواند پیامی شفاف را به جهانیان ارسال نماید.

سردمداران حکومت های زیاده طلب به خوبی می دانند که دشمن اصلی آنها مردم ایران اسلامی به عنوان ولی نعمتان انقلاب، بوده و در صورت بروز هر نوع توطئه و یا ماجراجویی، نه دولتمردان، که این جوانان غیور ایران بزرگ و عزتمند هستند که از ذره ذره موجودیت مادی و معنوی نظام و میهن شان دفاع خواهند کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دیدار جمعی از دانشجویان و نمایندگان تشکل‌های دانشجویی


سؤال و جوابی که در ادامه می خوانید، مربوط است به یکی از تاریخی ترین دیدارهای مقام معظم رهبری. در این جلسه که در تاریخ 77/12/04 با حضور جمعی از اصحاب رسانه، جوانان و دانشجویان صورت گرفت، پرسش ها و البته پاسخ های صریحی رد و بدل شد که در نوع خود جالب و خواندنی است. در ذیل، تنها به یک نمونه از این سؤالات و پاسخ حکیمانه رهبر انقلاب اشاره می شود:

س- دوستان سؤال خطرناکى را براى من گذاشتند و مصوّب کردند که بپرسم! سؤال درباره‌ى اصل انتقاد نسبت به همه‌ى اجزاى کشور و همه‌ى مسؤولان نظام، از جمله رهبرى است. البته از خود امام على علیه‌السّلام حدیث هم داریم که مى‌فرماید: به من انتقاد کنید و من بالاتر از آن نیستم که اشتباه نکنم. به‌هرحال امروز بعد از گذشت بیست سال از پیروزى انقلاب، جوانانى که در همین انقلاب و در همین جمهورى اسلامى پرورش یافته‌اند و رشد کرده‌اند، به حدّى رسیده‌اند که مى‌توانند سؤال بپرسند؛ دوست دارند که انتقاد کنند؛ چون روحیه‌ى جوان، یک روحیه‌ى انقلابى است. یکى از متفکّران مى‌گوید: اگر جوان در دوران جوانیش انقلابى نباشد، مرده است. اما به دلیل بعضى از برخوردهاى حذفى و بعضى از مسائلى که پیش آمده، جوانان نسبت به سؤال کردن از جمهورى اسلامى و مسؤولان آن تردید دارند. سؤالات متعدّدى در مورد وقایع گذشته و این بیست سالى که نظام پشت سرگذاشته، وجود دارد؛ که حدودى از آن را ما دیدیم، و حدودیش را هم بزرگترها دیدند و براى ما تعریف کردند. مثلاً یکى از اصول قانون اساسى، بیست سال مسکوت گذاشته شده و هیچ عکس‌العملى نسبت به آن انجام نشده است. بنیاد مستضعفان ظاهراً به هیچ کس پاسخگو نیست و هیچ وقت مردم از کارهایى که در آن قسمت انجام مى‌شود، مطّلع نیستند. صدا و سیما اخبار را تا حدودى تحریف مى‌کند و اخبار و اطّلاعات صحیح را به مردم نمى‌رساند. وزارت اطّلاعات کارش به جایى رسیده که به‌جز جاسوسى و خبرچینى از این و آن، یک عدّه از افرادش آدمکشى مى‌کنند. بحث قوّه‌ى قضاییّه هم که جاى خود دارد. طبق آمار و ارقامى که خودشان اعلام کردند و روزنامه‌ها چاپ کردند، هر پنج نفر ایرانى، یک پرونده در قوّه‌ى قضاییّه دارد؛ یعنى بیش از یازده میلیون پرونده در قوّه‌ى قضاییّه داریم! یک سرى قوانینى وجود دارد که دست و پا گیر شده است که نمونه‌اش را در جریان قتلهاى اخیر دیدیم. یکى از این قوانین این است که اگر قاتلى بیاید ثابت کند که به وظیفه‌ى شرعى‌اش در قتل عمل کرده، از حکم قصاص مبرّاست. آن مصوّباتى که بانک مرکزى مى‌گذارد، آن بحث عدالت اجتماعى که دوستان کردند، آن لوایحى که وزارت امور اقتصادى و داراى به مجلس مى‌دهد و بعد هم در آن‌جا تصویب مى‌شود، آن قضیه‌ى بودجه‌ى امسال، آن قونینى که امسال در مجلس تصویب شد، فروختن نفت پارس به بیست و یک میلیارد دلار - چیزى شبیه همان قرارداد دارسى که به خاطرش شلوغ شد و علماء قیام کردند - همه‌ى اینها نواقصى است که جوانان احساس مى‌کنند در جامعه هست. امروز مى‌بینیم که در جامعه‌ى اسلامى، باز ما شاهد برگشتى هستیم و همان روند گذشته را ظاهراً طى مى‌کنیم.
ما نسبت به دوران به‌اصطلاح سازندگى حرف و حدیث زیاد داریم. در این دوره - همان‌طور که دوستمان اشاره کردند - دانشگاهها تقریباً غیرعلمى شدند، به انزوا کشیده شدند و دانشجویان غیرسیاسى شدند. از طرف دیگر، سدهایى ساخته شده که اصلاً روى اصول کارشناسى نبوده است. نیروگاههایى ساخته شده که اصلاً روى اصول کارشناسى نبوده است. امروز در دنیا سد یک فنآورى صنعتىِ از رده خارج شده براى تولید برق و حتّى آبیارى است؛ ولى در دوره‌ى سازندگى، یکى از افتخارات سردارانش این بود که ما کلّى سد ساختیم. در انقلاب ما، زاغه‌نشینان، مدافعان اصلى بودند. امام مى‌گفتند که انقلاب ما را زاغه‌نشینها انجام دادند؛ ولى الان نمى‌دانیم زاغه‌نشینان چه نقشى در نظام جمهورى اسلامى دارند؛ ظاهراً مى‌دانیم که در جنوب شهر تهران و حتّى شمال شهر، در بعضى از نواحى هنوز همان زاغه‌ها وجود دارد و افراد با فلاکت و بدبختى زندگى مى‌کنند. همه‌ى اینها انتقاداتى است که در ذهن من و خیلیهاى دیگر موج مى‌زند و مى‌خواهیم که بپرسیم و مى‌خواهیم که شخصى پاسخگو باشد و به اینها جواب بدهد که چرا این‌طور شدیم؟ چرا ما هنوز بعد از بیست سال اوّلین وارد کننده‌ى گندم در دنیا باشیم؟ چرا بعد از بیست سال باید سى میلیارد دلار بدهى خارجى داشته باشیم؟ چرا بعد از بیست سال که نظام به مرحله‌ى تثبیتش رسیده، کشورهاى مختلف بتوانند به‌راحتى به مرزهاى ما حمله کنند؛ افغانستان از شرق، عراق از غرب، امریکا از جنوب؟ این نشان مى‌دهد که ثبات چندانى در مرزهاى کشور وجود ندارد. به همین شکلى که آمدند مردم را به شهروند درجه‌ى یک و درجه‌ى دو تقسیم کردند، انتقادات را هم به مخرّب و سازنده تقسیم کردند و این ضربه‌ى مهلکى به بخش عظیمى از جامعه زد و باعث شد که به نظر ما قشر خاصى در جامعه بتوانند حاکمیت و قدرت را در دست بگیرند. سؤالى که در این‌جا مطرح مى‌شود، این است که آیا به نظر شما حذف انتقادها و خصوصاً منتقدان و تقسیم سؤالات به مخرّب و سازنده، به انهدام نظام منجر نمى‌گردد؟ و اگر به این نوع تفکّر و مطیع‌پرورى اعتقاد ندارید، براى بهبود فضاى نقّادى و گسترش فرهنگ نقد چه کارهایى انجام داده‌اید یا مى‌دهید؟
 جواب: خیلى خوب. ببینید آقاجان! انتقاد معنایش چیست؟ انتقاد اگر معنایش عیبجویى است، این نه چیز خوبى است، نه خیلى هنر زیادى مى‌خواهد، نه خیلى اطّلاعات مى‌خواهد؛ بلکه انسان با بى‌اطّلاعى، بهتر هم مى‌تواند انتقاد کند؛ کمااین‌که الان این مطالبى که شما گفتید، خیلیهایش اصلاً درست نیست؛ یعنى پیداست که شما اطّلاعاتتان ضعیف است. البته ما در این زمینه، عیب اطّلاع‌رسانى داریم. مثلاً راجع به نفت پارس، آن چیزى که شما گفتید، این‌طورى نیست. راجع به بدهى کشور، آن چیزى که شما گفتید، این‌طورى نیست. مسأله‌ى سد، آن چیزى که شما مى‌گویید اصلاً این‌طور نیست؛ شما اطّلاعات نادرستى در ذهنتان هست. ببینید آقاجان! انتقاد به معناى عیبجویى، اصلاً هیچ لطفى ندارد. شما بنشین از بنده عیبجویى کن، من هم از شما عیبجویى کنم؛ چه فایده‌اى دارد؟ نقد، یعنى عیارسنجى؛ یعنى یک چیز خوب را آدم ببیند که خوب است، یک چیز بد را ببیند که بد است. اگر این شد، آن وقت نقاط خوب را که دید، با نقاط بد جمعبندى مى‌کند، آن‌گاه از جمعبندى باید دید چه حاصل مى‌شود.
این‌که گفتید کشور شما نه حکومت دارد، نه اقتصاد دارد، نه مرز دارد، نه امنیت دارد، نه وزارت دارد، نه رهبرى دارد، هیچى ندارد، این‌که نیست؛ این‌که درست عکس آن چیزى است که واقعیت دارد. شما ببینید الان وضع ما از لحاظ اداره‌ى کشور، از لحاظ حضور جوانان، از لحاظ رواج همین چیزى که شما مى‌گویید - یعنى انتقاد - چگونه است. الان روزنامه‌هایى منتشر مى‌شوند، به همه هم انتقاد مى‌کنند؛ شما مى‌گویید چرا به رهبرى انتقاد نمى‌کنند! اوّلاً که عیبجویى از رهبرى مگر چه حُسنى دارد؟ رهبرى‌اى که در نظام جمهورى اسلامى اشاره‌ى انگشتش باید بتواند در یک لحظه‌ى خطرناک و حسّاس، مردم را به جانفشانى وادار کند، آیا این مصلحت است که یک نفر به میل خودش بیاید بایستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگویى کند؟! آیا این به نظر شما کار خیلى خوبى است؟! این کار بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است.
راجع به صدا و سیما و قوّه‌ى قضاییّه و بنیاد مستضعفان هم که شما فرمودید، روزنامه‌ها مرتّب مى‌نویسند، این هم اشکالى ندارد، هیچ مانعى ندارد؛ چون رهبرى که رئیس صدا و سیما نیست؛ رهبرى رئیس صدا و سیما را معیّن مى‌کند. آن چیزى که مى‌شود از رهبرى سؤال کرد، این است که آیا شما بهتر از این کسى را نداشتید در آن‌جا بگذارید؛ یا ندارید بگذارید؟ رهبرى هم باید جواب بدهد. اما این‌که چرا فلان برنامه را دارد، یا چرا خبر را تحریف کرد، یا چرا فلان کرد، این‌که از رهبرى سؤال نمى‌شود؛ یعنى طبق هیچ قانونى، هیچ مقرّراتى، هیچ منطقى، از رهبرى سؤال نمى‌شود. البته من نمى‌خواهم راه سؤال شما را ببندم؛ چون من خودم آدمى هستم که سرم براى گفتگو و سؤال شنیدن و انتقاد شنیدن درد مى‌کند؛ هیچ ناراحت هم نمى‌شوم. این جلسه‌اى که شما الان این‌جا پیش من دارید، من نظایر این جلسه را - البته با غیر جوانان، احیاناً هم با جوانان - مکرّر دارم. افراد مى‌آیند این‌جا حرف مى‌زنند، سؤال مى‌کنند، حرف خود را مطرح مى‌کنند، اشکال مى‌کنند، نامه مى‌نویسند، تلفن مى‌زنند؛ به من هم خبرش داده مى‌شود؛ اما توجه داشته باشید که انتقاد کردن به معناى عیبجویى کردن، یک ارزش نیست که ما حالا بگوییم این در جامعه‌ى ما نیست. البته این هست و متأسّفانه به شکل غیرمنطقى‌اش هم هست! انتقاد معنایش این است که هر انسانى بنشیند عیارسنجى کند، ببیند نقطه‌ى ضعف کجاست، نقطه‌ى قوّت کجاست؛ بعد ببیند این نقطه‌ى ضعف - اگر مى‌تواند علّت یابى کند - به کجا برمى‌گردد، سراغ آن‌جا برود؛ یعنى آن ریشه را پیدا کند، اصل را پیدا کند. اگر این کار انجام شد، درست است؛ این همان چیزى است که انسان از جوان توقّع دارد؛ درست همان چیزى که جناحهاى سیاسى به این چیزها عقیده‌اى ندارند. جناحهاى سیاسى، یکباره، غالبى، خطکشى شده و بدون تمحیض در مسائل کار مى‌کنند.
من توصیه‌ام به همه‌ى شما این است که مواظب باشید صفاى دانشجویى و صفاى جوانى‌تان را - حالا دانشجویى در درجه‌ى دوم، جوانى در درجه‌ى اول - فداى این اغراض و توهّمات و خیالاتى که چهار نفر آدم دور هم جمع شدند، یک منفعت و مصلحتى براى خودشان تعریف کردند - که گاهى احیاناً هیچ ارتباطى هم به مصلحت کشور ندارد - نکنید.
الان جامعه، جامعه‌ى آزادى است و مردم مى‌توانند حرف بزنند؛ حرف هم مى‌زنند؛ راجع به ولایت فقیه - یعنى اصل و مبنا - هم حرف مى‌زنند. شما ببینید چقدر مطلب نوشتند! اینهایى که نوشتند، همه که دفاع نکردند. آقایى برداشت کتاب نوشت، اجازه هم گرفت، چاپ هم شد و دست همه هم بود! او اصل ولایت را اصلاً منکر شد؛ اما چون جوابها دندان‌شکن بود، عقب‌نشینى کرد. نوشتند که اصلاً ولایت در حتّى معصوم هم وجود ندارد! چرا؟ چون ولایت یعنى قیمومت! قیمومت بر چه کسى است؟ بر صغیر است، بر مهجور است؛ پس مردم مهجورند! یعنى یک تحریف کاملاً حاکى از بى‌اطّلاعى و عدم اشراف به مسأله و ندانستن مسأله انجام شد؛ اما به شکل علمى آن را مطرح کردند. کسى هم معارضشان نشد؛ آن آقا هم در همین تهران زندگى مى‌کند؛ کسى هم نپرسید چرا نوشتى؟! آیا این جامعه آزاد نیست؟! آیا این کشور آزاد نیست؟! آیا این‌جا آزادى بیان و آزادى فکر نیست؟! مگر آزادى فکر چیست؟ باید حتماً چهار نفر آدم بیایند، بدون استناد به هیچ حجّتى، به هیچ منطقى، به سه، چهار نفر فحش بدهند تا معنایش آزادى باشد؟! این خیلى خوب است؟!
ببینید؛ این‌که من مى‌گویم جوانان قدرت تحلیل داشته باشند، یعنى همین. مواظب باشید به دام حرفهاى برف انبار نیفتید. همین‌طور یک چیزى را آدم پشت سر هم در ذهن خودش بچرخاند، این خیلى حُسنى ندارد. دنبال آن نقطه‌ى درست؛ آنى که واقعاً دل شما را راضى و ذهن شما را قانع مى‌کند، بگردید. بله؛ ما جامعه را جامعه‌ى آزادى مى‌دانیم. انتقاد به معناى همان «عیار سنجى» را کار بسیار خوبى مى‌دانیم. من با آن موافقم؛ اما با تظاهر و تصارح به بدگویىِ اشخاص، هیچ موقع موافق نیستم.

این آقایانى که امروز مسؤولان کشور هستند، همه‌ى کارهایشان صددرصد مورد تأیید من نیست. خیلى انتقاد دارم؛ به آنها هم تذکّر مى‌دهم؛ در جلسات خصوصى، به صورت نامه، مکتوب و یا سفارش. بنابراین، انتقادهایى در کارشان هست و به آنها هم مى‌گوییم؛ اما این‌که صریحاً از مسؤولى انتقاد کنیم، این کار هیچ مصلحت و هیچ درست نیست.
بعضى خیال مى‌کنند که «مصلحت» در مقابل «حقیقت» است؛ در صورتى که مصلحت هم یک حقیقت است؛ کمااین‌که حقیقت هم مصلحت است. اصلاً حقیقت و مصلحت از هم جدا نیستند. مصالحِ پندارى و شخصى است که بد است. وقتى مصلحت شخصى نیست، وقتى مصلحتِ مردم و مصلحتِ کشور است، این مى‌شود یک امر مقدّس، یک امر خوب، یک چیز عزیز؛ چرا ما باید از آن فرار کنیم؟ لذا من این را واقعاً مصلحت نمى‌دانم.
البته الان این کار، صریحاً و علناً انجام مى‌شود؛ مى‌ایستند و مى‌گویند مجلس باید منحل شود! این حرف، خلاف قانون است؛ حرف غیرصحیحى است. چرا مجلس باید منحل شود؟! چطور شده است؟ انتخاباتش باطل و قلابى بوده؟ کسى با زور به مجلس آمده است؟ کسى دستور داده که فلان کس باید به مجلس بیاید؟ چرا مجلس باید منحل شود؟! شما بایستى از این حرفها انتقاد کنید. انتقاد که من مى‌گویم به معناى «عیارسنجى» است، یعنى همین. ببینید این حرف عیارش چقدر است.
قوّه‌ى قضاییّه‌ى الان بدتر از ده سال قبل نیست؛ بدتر از پانزده سال قبل نیست؛ در جهاتى قطعاً هم بهتر است. البته عیبهاى زیادى هم دارد که شما خبر ندارید، ولى بنده خبر دارم. حرف زدن و از دور درباره‌ى مسائل قضاوت کردن، آسان است؛ ولى وارد میدان شدن و کمر بستن مشکل است. انسان در خیال خودش دنیا را خیلى آباد مى‌کند، مدینه‌ى فاضله درست مى‌کند؛ اما وقتى کار را به دست گرفت و دید که چقدر مشکل است، آن وقت وضع فرق مى‌کند! نفوس انسانى مثل ابزارهاى برقى نیستند که جناب‌عالى یک تکمه را بزنید، ناگهان مثلاً ده دستگاه بنا کنند کار کردن! هر انسانى اراده‌اى دارد. جناب‌عالى مثلاً به وزیر اقتصاد، یا رئیس کلّ بانک مرکزى، یا فلان دستگاه دیگر اشاره کردید. مى‌دانید وقتى که کار انجام مى‌گیرد، با توجّه به سلسله مراتب این فرد مسؤول تا آن پایین، شاید ده واسطه است: سیاستگذار هست، وزیر هست، معاون هست، مدیرکل هست، رئیس اداره هست، تا مى‌رسد به آن کسى که مى‌خواهد به این پرونده عمل کند. هر کدام از اینها یک اراده‌اند. هر اراده‌اى هم تابع یک تفکّر، یک جهان‌بینى، یک مجموعه‌ى مصالح و مفاسد، یک امیال و یک خُلقیّاتى است. این‌که یک مدیر بتواند تمام این سلسله مراتب را زیر نظر خودش داشته باشد و خطا نکنند - که البته این کار لازم است؛ این همان چیزى است که من همیشه به اینها سفارش مى‌کنم - کار بسیار دشوارى است؛ اصلاً آسان نیست. اگر انسان وارد شد، مشکلىِ کار را دید، آن وقت خیلى از قصورها را عذر مى‌نهد.
من که با شما حرف مى‌زنم، تقریباً بیست سال در کار اجرایى بوده‌ام، و اگرچه الان وظیفه‌ى قانونى رهبرىِ من اجرایى نیست، اما بعضى از کارهاى اجرایى - مثل کارهاى مربوط به نیروهاى مسلّح و چیزهاى دیگر - به خودى خود متوجّه به من است؛ لذا تجربه‌ى اجرایى من مستمرّ است. هشت سال هم رئیس جمهور بودم؛ قبل از آن هم در شوراى انقلاب کارهاى دولت و همه‌چیز را انجام مى‌دادم. بنابراین، من مى‌دانم که وقتى انسان مى‌خواهد به یک مسؤول ایراد بگیرد که آقا چرا در حوزه‌ى کارتان خطا اتّفاق افتاد، بایستى تمام موانعى را که در اجراى صحیح کار بر سرِ راه یک انسان معمولى وجود دارد، در نظر بگیرد و ببیند که آیا با محاسبه‌ى اینها او کوتاهى کرده یا نه؛ اگر کوتاهى کرده، نبایستى از او صرف‌نظر کرد و گذشت. این اعتقاد من است. در حوزه‌ى اختیارات مستقیم من هم همین‌طور عمل مى‌شود. من اگر از کسى کوتاهى ببینم و بفهمم تقصیر داشته، اغماض نمى‌کنم. در مورد مسؤولان هم همیشه سفارش مى‌کنم و مى‌گویم که اغماض نکنید. بارها به اشخاص - آقایان وزرا و مسؤولان دولت - گفته‌ام که اگر شما درون خودتان را مورد نظارت و دقّت خود قرار ندهید و اشکالات را نبینید، نمى‌توانید گله کنید که چرا گفتند، چرا دیدند؛ به طور طبیعى خواهند گفت.
البته حقیقتاً کار سختى است. من مطمئنم شما که حالا در این محیط راحت و آرام، درس مى‌خوانید؛ نه مسؤولیتى برعهده دارید و نه کسى از شما کارى مى‌خواهد که انجام دهید - کارتان فقط درس خواندن و احیاناً یک مقدار گفتن و شنیدن و یاد گرفتن و یاد دادن است - یک روز وارد این میدان خواهید شد و آن روز به صحّت این حرف خواهید رسید و اذعان خواهید کرد که این‌طور نیست. خیلیها هستند که از افراد انتقاد مى‌کنند، اما وقتى انسان خودِ اینها را مسؤول کارى مى‌گذارد، مى‌بیند که اینها هم کارشان انتقاد دارد. حالا اگر آن انتقاد وارد نیست، یک انتقاد دیگر وارد است. این نشان‌دهنده‌ى آن است که بالاخره ضعفها زیاد است.
و اما وضع کشور ما. نخیر، این‌طور که شما تصریح مى‌کنید، به هیچ وجه این‌گونه نیست. وضع کشور ما از لحاظ امنیت، به مراتب و بدون استثناء، بهتر از همه‌ى کشورهاى همسایه است. مرزهاى ما، مرزهاى محکمى است. شما مى‌گویید از اطراف به ما حمله مى‌کنند؟! کدام حمله؟! یک نفر بى‌عقل حمله کرد، که البته او هم اگر خودش بود، قطعاً حمله نمى‌کرد. صدّام اگر احساس مى‌کرد تنهاست، یقیناً جرأت نمى‌کرد حمله کند؛ ولى به او دلگرمى دادند، پشتیبانى دادند و تشویقش کردند. شما باید این حرف را باور کنید. من نمى‌دانم شما مى‌دانید یا نه؛ اما من مى‌دانم و اطّلاعات نزدیک دارم. در طول جنگ، گزارشهاى بسیار ویژه‌اى به ما رسید که بعضى از سران کشورها با صدّام بخصوص صحبت کردند که تو این کار را بکن! البته بعضیها هم مى‌گفتند نکن. آن کسانى هم که به او گفتند نکن و منعش کردند و گفتند این کار برایت خطر دارد - البته نه براى خاطر ما؛ براى خاطر خودش - آنها را هم ما اطّلاع داریم. عدّه‌اى به او گفتند این کار را نکن؛ ولى عدّه‌اى هم او را شیر کردند و به او کمک و امکانات دادند.
سالهاى متمادى این کشورهاى عربى - و پشت سرشان امریکا - به او تجهیزات دادند؛ نه براى این‌که ما کار خلافى کرده بودیم. شنیدم در گوشه و کنار بعضى از افراد بهانه‌گیر، بى‌خودى مى‌گویند که چرا باید جمهورى اسلامى کارى کند که به او حمله کنند! ما واقعاً کارى نکرده بودیم. گناه کبیره‌ى ما(!) این بود که رژیم استبدادى سلطنت را سرنگون کرده بودیم، بعد هم نخواستیم وابسته شویم. آقایانى که اوّلِ انقلاب در رأس کار بودند، عقیده‌شان این بود که باید از اقمار امریکا شد؛ چاره‌اى هم جز این نیست! البته الان ابایى هم ندارند که این کار را بکنند؛ ولى آن زمانها از بعضى از مذاکراتشان - که خیلى هم صریح در این زمینه‌ها حرف نمى‌زدند - معلوم مى‌شد عقیده‌شان این است که تا با امریکا پیوند نکنیم، کار مملکت نمى‌گذرد! با امریکا پیوند کردن یعنى چه؟ یعنى جاى پاى امریکا را باز کردن در داخل کشور و دنبال همان سلطه و همان نفوذ بودن؛ روز اوّل کم، روز دوم بیشتر و به ترتیب بیشتر؛ یعنى مملکت را مجدّداً به دست امریکاییها دادن. ما واقعاً چرا انقلاب کردیم؟ چرا این قدر آدم کشته شدند؟ بنابراین، ما گناهى نکرده بودیم که بگوییم به‌خاطر گناه ما بود که عراق به ما حمله کرد؛ بلکه به‌خاطر این‌که یک حکومت اسلامى بود، یک حکومت مستقل بود و موج بیدارى در دنیاى اسلام پیچید - در خود عراق؛ در کشورهاى عربى، در کشورهاى اسلامى - همه‌ى اینها احساس کردند که وقتى بیدارى اسلامى آمد، ممکن است دامن آنها را هم بگیرد؛ لذا متّحد شدند. به عبارت دیگر، به‌خاطر یک نقطه‌ى قوّت در ما بود که به ما حمله کردند، نه به خاطر یک نقطه‌ى ضعف در آنها. بعد هم هشت سال فشار آوردند و همه‌ى این توان عظیم را به خرج دادند، اما نتوانستند یک وجب از خاک ایران را از ما بگیرند. آنها مى‌خواستند حداقل همه‌ى خوزستان را ببرند. البته آنها مى‌گفتند تا تهران مى‌رویم؛ اما اگر فقط همان خوزستان را هم مى‌بردند، برایشان کافى بود. آیا این چیز کمى است؟!
شما مى‌دانید جوانان این مملکت در این هشت سال چه کردند، که حالا همین‌طور مى‌نشینید و مى‌گویید که ما امنیت نداریم؟! اگر حمله‌اى به این کشور بشود، من نمى‌دانم شما به میدان خواهید رفت یا نه؛ اما شما بدانید که این ملت و جوانان این کشور باز هم به میدان خواهند رفت؛ باز هم دفاع خواهند کرد و نخواهند گذاشت به اسلام و تمامیت ارضى کشور لطمه‌اى وارد آید. این به‌خاطر آن است که کشور از یک قواره‌ى خوب برخوردار است؛ یعنى ما امروز در بین مسؤولان این کشور هیچ کسى را نداریم که جزو مردم و از مردم نباشد. خودِ بنده افتخارم این است که زندگیم، زندگى مردمى است و وضع من با زمان قبل از انقلاب که در مشهد بودم و در آن اوضاع و احوال کذایى زندگى مى‌کردم، تفاوتى نکرده است. مسؤولان کشور هم، اینهایى که هستند - حالا با کم و بیش اختلافى - از مردمند، دردهاى مردم را مى‌دانند، حرفهاى مردم را مى‌دانند. البته بعضیها پایبندترند، بعضیها هم یک خرده در زمینه‌هایى که ایشان قبلاً اشاره کردند، بى‌قیدتر هستند که البته اینها عیب است و آنها را باید علاج کنیم. براى این‌که سرطان گسترش پیدا نکند، در اوّل باید جلوِ گسترش آن را گرفت؛ یا شیمى درمانى شود، یا ناگزیر جراحى شود!
در حال حاضر وضع امنیت کشور خوب است. خیال مى‌کنید در سرویسهاى امنیتى دنیا از این کارها وجود ندارد که حالا ممکن است فقط در ایران اتفاق بیفتد؟ این طور کارها همه جا هست. در کشورهایى که دم از آزادى و دمکراسى مى‌زنند، از این مسائل پُر است. حالا دو نفر، سه نفر آدمهاى نابابى پیدا شدند و حرکتى را انجام دادند، این را به حساب کلّ تشکیلات نگذارید. البته شما بدانید، من روز اوّل گفتم، الان هم تحقیقاتشان همین را نشان مى‌دهد و ان‌شاءاللَّه امیدوارم به‌زودى روشن‌تر بشود که قضیه در محدوده‌ى وزارت اطّلاعات نمى‌ماند؛ این حتماً سرِ بیرون دارد. آن روز اوّلى که گفتم، بعضیها استنکار مى‌کردند؛ اما الان گزارشهایى که به ما مى‌رسد، این فکر تقویت مى‌شود که این کار به بیرون از دستگاه اطّلاعاتى ما و با سرویسهاى خارجى بى‌ارتباط نبوده است. دشمن است که از این کارها مى‌کند.
در بخش MI6 دستگاه اینتلیجنت سرویس انگلیس، یکى از بالاترین و بلندپایه‌ترین شخصیتهایشان جاسوس شوروى بود! در همین زمینه کتابى نوشتند که به فارسى ترجمه شده و من یک وقت هم به آن اشاره کردم. یا مثلاً در امریکا همین اواخر یکى از آن مسؤولان بلندپایه‌شان را گرفتند که جاسوس روسیه بود! از این قبیل هم اتّفاق مى‌افتد و پیش مى‌آید.
به‌هرحال ذهنتان را نسبت به برخى از پدیده‌ها حتماً اصلاح کنید. نگویید وزارت اطّلاعات غیر از جاسوسى، کار دیگرى ندارد. وزارت اطّلاعات مگر غیر از جاسوسى، کار دیگرى در داخل مردم دارد؟ کارش همین است؛ شما چرا گله مى‌کنید؟! وزارت اطّلاعات سراغ شما که نمى‌آید؛ سراغ دوست که نمى‌آید؛ مى‌گردد اگر دشمنى وجود دارد، پیدایش مى‌کند. آیا این بد است؟! آیا شما از این بدتان مى‌آید که اسمش را جاسوسى مى‌گذارید؟! جزو عیبهاى وزارت اطّلاعات این شد که خبر مى‌آورد و خبر مى‌برد؟! طبیعى است که باید خبر بیاورد و خبر ببرد. اصلاً اگر غیر از این بود، به آن اعتراض و انتقاد مى‌کردیم. ایراد ما این است که در این زمینه‌ها وزارت اطّلاعات یک خرده ضعیف عمل مى‌کند؛ بایستى یک خرده قویتر عمل کند. این ایراد از آن طرف وارد است. در جامعه، گروههایى هستند، رؤساى پنهانى هستند، اشخاص بسیار خطرناکى هستند که اینها را باید وزارت اطّلاعات بشناسد و به مجازات برساند.
یکی از حضار: من از جناب‌عالى معذرت مى‌خواهم. اگر اجازه بدهید یک نکته را درباره‌ى سؤال ایشان عرض کنم. دوستمان اوّلِ صحبتهایشان گفتند که این سؤال از طرف همه به ایشان داده شده است؛ اما باید عرض کنم که ما هیچکدام موافق طرح چنین سؤالى با این شدّت نبودیم ...
جواب: من اصلاً از ایشان گله‌مند نیستم؛ مبادا چنین خیالى بکنید. اصلاً هیچ اشکالى ندارد؛ اگر تصویب هم نشده بود، به‌هرحال بدانید من هیچ گله‌مند نیستم. من اگر تأثّرى هم داشته باشم، از این است که چرا یک نفر باید در این مسأله اشتباه فکر کند.
77/12/04
  • سیدحمید مشتاقی نیا

نماینده ای از بابل که به ریاست مجلس رسید

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۱ ب.ظ


حسین دادگر، نماینده مردم بابل در مجلس ملی در زمان پهلوی اول بود که ریاست چند دوره از مجلس را برعهده گرفت. ویکی پدیا درباره او چنین آورده است:

حسین دادگر ملقب به عدل‌الملک در سال ۱۲۶۰ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. ابتدا کار خود را در وزارت دادگستری آغاز کرد و بر اثر ارتباط صمیمانه با سیدضیاءالدین طباطبایی در کابینه وی به سمت معاون نخست وزیر برگزیده شد. چند سال بعد در کابینه محمدعلی فروغی به مقام وزیر کشور رسید.

در دوره‌های سوم تا ششم مجلس به نمایندگی بابل )بارفروش( انتخاب و در دوره نهم به وکالت تهران رسید. او ریاست مجلس در دوره‌های هفتم تا نهم را عهده دار بود. در دوره‌های اول تا سوم مجلس سنا نیز عدل‌الملک سناتور انتخابی مازندران گردید. عدل‌الملک در سال ۱۳۴۹ خورشیدی در تهران درگذشت و در قم به خاک سپرده شد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مرجع مازندرانی که به نظام توهین کرد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ب.ظ


یعسوب الدین رستگار جویباری، اهل مازندارن است که در شهر مقدس قم اقدام به راه اندازی دفتر مرجعیت برای خود نمود.

وی در زمان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، کتابی با عنوان حقیقت وحدت در دین نوشت که در آن به مقدسات اهل سنت، بسیار توهین کرد. این کتاب که به طور غیر قانونی چاپ شده بود در تیراژی وسیع منتشر شد و به طرز مشکوکی به نشانی علمای اهل سنت ایران ارسال گردید تا حساسیت آنها را نسبت به حوزه علمیه قم تحریک نماید. همه مسئولان کشور به خصوص رئیس جمهور وقت، به این اقدام وحدت شکنانه او اعتراض کردند و با توجه به سوابقی که در توهین به نظام جمهوری اسلامی داشت، بساط مرجعیت وی جمع گردید.

محمد محمدی ری شهری نخستین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در صفحه 335 از جلد اول خاطرات خود به یکی از اقدامات ضدانقلابی این عالم مازندرانی اشاره می کند.

ری شهری در پاسخ به عباراتی از کتاب خاطرات منتظری نوشت:

" آقای منتظری می گوید: من به بازداشت و زندانی کردن آقای رستگار هم که در منزلش برای مرحوم شریعتمداری فاتحه گرفته بود، اعتراض کردم.

آیا اتهام آقای رستگار جویباری تنها برگزار کردن مجلس فاتحه برای آقای شریعتمداری بود آن طور که آقای منتظری می گوید، یا بازداشت او دلیل دیگری داشت؟

آقای رستگار کیست؟

آقای رستگار یکی از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی و حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) است که در کتاب خود به نام تفسیر قرآن {تفسیر البصائر} زشت ترین اهانت ها را نثار کارگزاران جمهوری اسلامی – از صدر تا ذیل – کرده است و نسبت های ناروایی را به آنان می دهد.

او علاوه بر محکومیت (درتاریخ 1365/4/3) در ارتباط با اتهامی که بدان اشاره خواهم کرد، دو بار دیگر در دادگاه انقلاب محاکمه و محکوم شده است. یک بار، دو سال قبل از این جریان، درتاریخ 1365/5/29 قبل از آن حادثه، و بار دیگر در تاریخ 1374/2/2 که اتهامش در کیفرخواست، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و موضع گیری های وقیحانه علیه حضرت امام قدس سره و ... است.

توضیح حادثه

حادثه ای که آقای منتظری در خاطراتش به آن اشاره کرده است، به این سادگی که ایشان مطرح کرده، نبود. مجلسی بود علیه جمهوری اسلامی. از جمله شعارهایی که در مجلس داده شد و در کیفرخواست وی آمده است عبارت است از: رژیم آمریکایی نبود باید گردد، عزا عزاست امروز، زندانی چند ساله پیش خداست امروز.

و طبق گزارش مسئول اطلاعات قم در مجالسی که در منزل ایشان و دو مورد دیگر برگزار شده، کار به ضرب و جرح و شکستن شیشه ها منجر گردیده و با دخالت نیروی انتظامی و مردمی غائله پایان یافته است.

اکنون از آقای منتظری باید پرسید: که آیا به اعتقاد شما آقای رستگار حق دارد که علیه نظام اسلامی و امام شایعه پراکنی کند، تهمت بزند، مجلس دایر نماید و در آن مجلس، جمهوری اسلامی، رژیم آمریکایی نامیده شود و پس از آن کار به ضرب و جرح کشیده شود؟ آیا قوه قضائیه حق ندارد با او برخورد کند؟!

اساساً شما از کجا احراز کردید که اتهام آقای رستگار تنها برگزاری مجلس فاتحه برای آقای شریعتمداری بود که این گونه نظام اسلامی را زیر سؤال بردید؟ "

  • سیدحمید مشتاقی نیا

من و شهید مدنی، همین الان، یهویی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۳۲ ق.ظ


شب گذشته توفیق شد در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها نایب الزیاره دوستان باشم. به طور کاملاً ناگهانی یادم افتاد که روز بعد یعنی بیستم شهریور، سالگرد شهادت آیت الله سید اسدالله مدنی است. می دانید که مزار شریف این عالم مجاهد در حرم مطهر حضرت معصومه قرار دارد.

بلافاصله به طرف مزارش رفتم تا فاتحه ای بخوانم. دیدم طبق معمول، چند نفر آن جا کنار قبرش نشسته اند و مشغول استراحتند. بعد برایم سؤال پیش آمد که چند نفر از این خیل عظیم زائر، می دانند که امشب شب شهادت این مرد فرزانه روزگار است؟ چه کسی باید به آنها این خبر را بدهد؟ به یقین خیلی از زوار اگر اطلاعی از این موضوع داشته باشند، همان طور که بر مزار مراجع تقلید می ایستند و فاتحه ای می خوانند، سری هم به قبر این شهید محراب خواهند زد.

واقعاً چه می شد اگر به اندازه یک کاغذ آ چهار، روی دیوار کنار قبر ایشان می نوشتند که فردا سالگرد شهادت این بزرگوار است؟ می دانید معرفی عالمان مظلومی چون آیت الله مدنی، چه تأثیری در دشمن شناسی نسل جوان کشورمان خواهد داشت؟ می دانید با معرفی چنین الگوهایی می توانیم چه راه روشنی را پیش روی نسل جدید حوزه های علمیه قرار بدهیم؟

ما در برابر فضای فرهنگی جامعه دچار انفعالیم و قدر ظرفیت های فرهنگی مان را نمی دانیم و در قبال دارایی های ارزشی خود ناشکری می کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آنچه تحزب را در جامعه دینی قابل پذیرش می‌کند/ «حزب» در قرآن به‌ چه معناست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۸ ب.ظ

%d8%a2%d9%86%da%86%d9%87-%d8%aa%d8%ad%d8%b2%d8%a8-%d8%b1%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b9%d9%87-%d8%af%db%8c%d9%86%db%8c-%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84-%d9%be%d8%b0%db%8c%d8%b1%d8%b4-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%da%a9%d9%86%d8%af-%c2%ab%d8%ad%d8%b2%d8%a8%c2%bb-%d8%af%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d9%87%e2%80%8c-%da%86%d9%87-%d9%85%d8%b9%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%9f

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، تحزب پیشتر از جوامع غربی سر برآورده و خواه ناخواه یکی از ارکان عرصه سیاسی روز شده است. نظامات مختلفی که اعتقاد به مردمسالاری و مشارکت اندیشه‌های مختلف در حاکمیت هستند، با هر دیدگاهی امروزه به دنبال رسیدن به شکل تکامل‌یافته‌ای از مقوله تحزب هستند تا بتوانند الگوی صحیحی از جامعه مدرن در عصر کنونی ارائه دهند.
تحزب در جوامع اسلامی نیز از دهه ها گذشته شایع شد و برخی جوامع اسلامی که مبانی حکومت خود را بر اساس مردمسالاری بنا گذاشته‌اند، با تشکیل حزب و گروه‌های سیاسی، پای در عرصه رقابت در عوالم سیاست می‌گذارند. با این حال نباید فراموش کرد که اساس تشکیل حزب بر اصل تضعیف جریان مقابل و رسیدن به قدرت و حاکمیت است؛ اصولی که می‌توان آن را مغایر با ارزش‌های اسلامی دانست. بر همین اساس تحزب‌ در اسلامی یکی از مسائل پرچالشی است بسیاری از متفکران و اندیشمندان معاصر به بحث و بررسی آن پرداخته‌اند.
حجت‌الاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، مدیر گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفت‌وگو با ایکنا به پرسش‌هایی درا ین رابطه پاسخ داده است.
ـ تحزب در اندیشه اسلامی چه جایگاهی دارد و آیا می‌توان تحزبی که از غرب آمده را در نظام اسلامی پیاده‌سازی کرد؟
در مورد واژه حزب و تحزب دو نگاه داریم؛ یک نگاه مربوط به قبل از دوران مدرن است که واژه حزب به عنوان یک مجموعه گروه هدفمند متشکل در راستای رسیدن به قدرت داریم که این عملاً گرچه واژگانش در ادبیات دینی ما وجود دارد اما واژه حزب مصطلح امروزی نیست. حداقل حزبی که در آیات و روایات است بار سیاسی تشکیلاتی جدی ندارد، اما در دوران مدرن وقتی تکثرگرایی در جوامع و فضای سیاسی و رقابت‌های انتخاباتی غربی مطرح شد، یکی از راهکارهای اساسی برای رسیدن به قدرت در فرایند تشکیلاتی حزب بود که به عنوان گروه‌های هدفمند در سراسر کشور با مرامنامه مشخصی در قالب انتخابات و برای تبدیل کردن اقلیت به اکثریت مطرح می‌شود. این مورد نیز به موازات بسیاری از امور دیگری که چه‌بسا فراورده دنیای مدرن غرب است، مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ مثل بحث تفکیک قوا، قانون اساسی، مرزهای ملی، ریاست جمهوری و مجلس. این مواردی است که در غرب مطرح شده و شکل و رویکرد غربی دارد و اگر قرار باشد ما بخواهیم این پدیده‌ها را در نظام اسلامی وارد کنیم طبیعتاً نمی‌توانیم بپذیریم برای اینکه آنها برآمده نظام غربی هستند و بر اساس مبانی خاصی تنظیم شده و به همان شکل در نظام اسلامی قابل پذیرش نیستند، لذا نمی‌توانیم بگوییم چون در غرب حزب وجود دارد و لازمه مشارکت سیاسی و تکثرگرایی است، اینجا هم باید حزب داشته باشیم بلکه ما باید یک بازخوانی مجددی از این مؤلفه داشته باشیم به مانند سایر مؤلفه‌ها؛ مثلاً در مسئله تفکیک قوا باید بر اساس مبانی دینی بازخوانی صورت گیرد.
از یک سو اصل تحزب قابل پذیرش است؛ به این معنا که گروه‌ها و نحله‌های مختلف و تکثرگرایی به معنای خاص و نه به معنای تکثرگرایی مطلق در جامعه وجود دارد و ممکن است ذیل ارزش‌‌های اسلامی قرائت‌های مختلفی وجود داشته باشد، همچنانکه ممکن است در فرایند اجتهاد با نحله‌های مختلف و با خروجی‌های مختلفی مواجه شویم که هر یک، حکم و فتوایی داشته باشند با این حال هر آنچه که فقیه می‌گوید حجت می‌دانیم اما عین واقع نمی‌دانیم؛ چرا که ممکن است اشتباهی رخ داده باشد. بر همین اساس احزاب می‌توانند متکثر باشند و نظریه‌های مختلفی داشته باشند به شرط اینکه در چارچوب موازین دینی حرکت کنند. در چارچوب موازین دینی اگر قرائت‌های مختلفی وجود داشته باشد احزاب می‌توانند هرکدامشان بر اساس یک منطق و نحله رفتار کنند و تکثرگرایی را که در جامعه وجود دارد، وارد عرصه رقابت‌های انتخاباتی کنند.
مشکل دیگری که برای تحزب وجود دارد این است که غایت و هدف حزب رسیدن به قدرت است، در حالی‌که قدرت‌محوری و رسیدن به قدرت در نظام اسلامی اصل و محور نیست. برای اینکه این منطق را هم به مبانی دینی مان عرضه کنیم باید بگوییم کارگزاران و نخبگان نظام باید بتوانند خودشان و شایستگی‌های خود را به جامعه عرضه کنند تا مردم کارگزاران ارشد را در جایگاه‌های مناسب بگمارند.

  از این باب تلاش احزاب رسیدن به قدرت نیست، بلکه عرضه کردن بهترین افراد با بهترین ویژگی‌ها برای دستیابی به مناسب مهم با هدف خدمت است. اگر این مسئله غایت باشد، آن نقطه منفی که در تحزب غربی وجود دارد قابل همپوشانی است و می تواند رفع شود.
مشکل دیگری که تحزب در نظام غربی دارد این است که اساس تحزب در اختلاف است؛ یعنی پذیرش اختلاف، پذیرش دو گونه رفتار و منطق است، حال اینکه منطق نظام اسلامی وحدت و اتحاد است. طبیعتاً منطق تحزب غربی که اساس دوئیت و اختلاف را به رسمیت می‌شناسد، در نظام اسلامی وجود ندارد لذا اگر احزاب اختلاف سلیقه دارند نباید به اختلاف و دوئیت در جامعه منجر شود. در منطق مشترک نظام اسلامی و آرمان اسلام اختلافی نیست اما اگر دوئیتی باشد، موجب خدشه در اصل نظام می شود. در اصل نظام گروه مخالف و موافق منطقی ندارد؛ همه باید ذیل نظام ولایی جمع شوند و آن را مستحکم کنند. طبیعتاً اگر قرار است احزاب دوگانگی یا سه گانگی داشته باشند باید ذیل نظام ولایی باشند و ولایت‌مندی و ولایت‌مداری خود را به اثبات برسانند. این است که بحران‌ها را از بین می‌برد، وگرنه اگر قرار باشد جدایی بین آنها و ولی حاکم وجود داشته باشد، با اصل فلسفه حاکمیت فقیه جامع‌الشرایط منافات دارد.
موضوع دیگری که در بحث تحزب وجود دارد چنانچه حضرت امام خمینی(ره) نیز تصریح می‌کردند، این است که روحانیت به صورت خاص به عنوان پدران معنوی جامعه و راهبران فکری جامعه نباید خودشان را وارد احزابی کنند که موافق و مخالفانی داشته باشند. آنها در فرایند تحزب نباید وارد شوند بلکه باید گروه‌های مختلف فکری را به سمت اسلام ارشاد و راهنمایی کنند؛ به تعبیر دیگر آنها از حالت «پدری» به «برادر بزرگ‌تری» تغییر موضع ندهند. گرچه احزابی که امروز در جامعه وجود دارد و روحانیون متصدی آن هستند عملاً رویکرد حزبی ندارند. در زمان امام(ره) اگر جامعه روحانیت مبارز به وجود آمد، فرض بر این بود که ماهیت حزبی ندارند، بلکه ماهیت صنفی و گروهی دارند و حزب به معنای مصطلح امروزی نیستند.
در فرایند تحزب مردم به مثابه کسانی که دغدغه‌ای به حزب دارند و خود را جزئی از حزب می‌دانند، نباید وارد دگماتیسم شوند و به هرآنچه حزب گفت پایبند باشند. اگر اعضای حزب فارغ از تعصبات حزبی به این باور رسیدند که فرد دیگری خارج از حزب از ویژگی هایی برخوردار است، اصالت حق و ارزش‌ها و شایستگی‌ها را باید بر اصالت حزب مقدم بدانند؛ چراکه تعصبات حزبی دچار فساد و مشکلات دامن‌گیر می‌شود.
در نظام ایران لااقل سابقه خوشی از حزب وجود ندارد و احزابی که وجود داشتند، یا وابسته به قدرت بودند یا رویکرد منفی داشتند ولذا شاید به این زودی فضای تحزب در جامعه شکل نگیرد اما نکته مثبتی که فرایند غربی به این باور رسید که تحزب را باید ایجاد کند و ما گریزی از آن نداریم، این است که وقتی افراد خودشان را برای کسب مناسب حکومتی در انتخابات عرضه می‌کنند، معمولاً مردم درک درستی از آنها ندارد و آنها مدت کوتاهی خود را عرضه می‌کنند و جامعه بر اساس همین فرایند آنها را گزینش می‌کند؛ در حالی‌که معلوم نیست این فرد وعده‌هایی که مطرح کرده را انجام دهد. مطالبی که این فرد در عرصه‌های مختلف مطرح می‌کند معمولاً شفاف نیست و بعدها ممکن است پای در مسیر دیگری بگذارد که مردم به خاطر آن به وی رأی نداده باشند و یا اصلاً مخالف آن مسیر باشند.
فضای حزب این زمینه را مهیا می‌کند که مردم بدانند که این حزب با این منطق و افراد می‌خواهد خود را مهیای خدمت کند. طبیعتاً مردم درک واضحی از افرادی خواهند داشت که با یک مرامنامه و منطق مشخص  وارد عرصه می‌شوند. در این صورت به تعبیر واضح‌تر، همان‌طور که در عالم سیاست مصطح است، افراد «چتر باز» نمی‌توانند بیایند و از مردم رأی بگیرند. فضای حزب این چالش و مشکل را از بین می‌برد و فضا را شفاف می‌کند و جلوی سوءاستفاده‌های بعدی را می‌گیرد.
باید به این نکته توجه داشت که قبل از اینکه احزاب در جامعه شکل بگیرد باید این مبانی را در جامعه تبیین کنیم؛ مرامنامه احزاب را بر همین اساس تهیه کرده و احزاب را به رعایت این مبانی ملزم کنیم. اگر این حزب رویکرد بومی ایرانی ـ اسلامی به خود گرفت نه تنها مقوله منفی، بلکه مقوله‌ای مثبت با کارکردها و کارویژه‌ها و ثمرات مثبتی در جامعه وقوع پیدا می‌کند که مورد اقبال عمومی قرار می‌گیرد.
امروز اگر مسلمانان خودشان را با مقوله احزاب که رویکرد غربی داشته باشد مواجه ببینند با آن پیش‌فرض‌های فاسدی که از احزاب دیده‌اند، به این مقوله اقبال نخواهند کرد اما اگر مبانی و رویکردها اصلاح شود و رویکرد بومی پیدا کند، هم احزاب کارکردهای مثبت پیدا خواهند کرد و هم اقبال فراگیری نسبت به آن در جامعه اسلامی ایجاد خواهد شد.
ـ مطالبی که اشاره کردید بیشتر ناظر به مقوله انتخابات و دستیابی به قدرت بود. حزب به ویژه در جامعه اسلامی چه کارکردهای دیگری می‌تواند داشته باشد؟
احزاب چند کارکرد دارند؛ جدا از اینکه بحث تصدی منصب است، به دنبال تربیت نیروی انسانی نیز هست؛ کسانی که می‌خواهند وارد عرصه کارگزاری شوند باید در جایی تربیت شوند و آموزش ببینند و با مسائل سیاسی آشنا شوند. احزاب معمولاً این کار را انجام می‌دهند؛ چرا که دولت‌ها نمی‌توانند برای خود کارگزار ایجاد کنند بلکه این کار احزاب است. تربیت نیرو برای کارگزاری مقدمه حفظ نظام است و حفظ نظام و مقدمه حفظ نظام واجب است. از این جهت احزاب که متصدی این کار هستند، لازم است نیروهای لازم برای هدایت و راهبری جامعه را تأمین کنند.
نکته مهم‌تری که برای احزاب وجود دارد و چه بسا کارکرد اساسی حزب باشد، این است که احزاب به عنوان گروه‌های ناظر بر رفتارهای جامعه و ناظر بر رفتارهای رقیب انتخاباتی حیثیت نظارت‌مندی بر رفتار و قوانین را دارند و از جهتی، حیثیت نظارتمندی منجر به شفافیت فضای عمومی جامعه می‌شود. یعنی اگر در جامعه‌ای یک گروه حاکم باشند و حزب رقیبی وجود نداشته باشد، بحث استبداد و سوءاستفاده مطرح می‌شود اما اگر همواره یک رقیب ناظر و بینا مطرح باشد و طرف مقابل هم بداند رقیبی دارد، در فضای خود مراقبت می‌کند و چون می‌داند عملکردش رصد می‌شود موجب می‌شود شفافیت در رفتار و قوانین داشته باشد وگرنه مورد نقد قرار می گیرد.
اگر قرار باشد در جامعه‌ای مجلسی شکل بگیرد و بر عملکرد مجلس نظارتی صورت گیرد، احزاب هستند که این کار را انجام می‌دهند اما متأسفانه امروزه چنین چیزی وجود ندارد ممکن است هرکسی بر اساس دیدگاه‌هایی که دارد خود را نامزد کند که نه تلقی‌های واضحی از دیدگاه‌های او وجود دارد و نه بعد از اینکه انتخاب شد نهاد درون حزبی وجود دارد که بر عملکرد او نظارت کند.
در نظام‌های غربی اگر کسی از مرامنامه عدول کند حزب او را نظارت کرده و او را به سمت مطلوب هدایت می‌کند و حال اینکه ممکن است شخصی شعاری بدهد و بعدها پشیمان شود و به رویکرد مقابل تغییر جهت بدهد اما نظارت حزبی بر رفتارهای حاکمان و کارگزاران تأثیر جدی و مثبتی خواهد داشت.
ـ در قرآن تعبیر «حزب الله» و «حزب الشیطان» داریم. آیا این دو حزب را می‌توان با تعاریف مصطلح امروزی به کار برد و مصادیق حزب دانست؟
نه؛ آنچه در قرآن کریم آمده به معنای مصطلح امروزی نیستند و گروه‌هایی را شامل می‌شوند که هدف‌دار و جهت‌دار هستند و به معنای امروزی به کار نمی‌روند. در قبالش در آیات قرآن شاید از واژه‌هایی مانند «فئه» به معنای گروه می‌شود چنین استنباطی داشت اما صرف توجه به واژگان «حزب» در روایات و آیات دلیلی بر وجود حزب به معنای امروزی نیست از طرفی نافی آن نیز نیست؛ ما محتوایی داریم به معنای حزب با پیش‌فرض تکثرگرایی سیاسی که باید این فضا را به مبانی دینی عرضه کنیم و حزب به معنای مصطلح را از آن استنباط کنیم.
  • سیدحمید مشتاقی نیا

رانت فرزند رییس دانشگاه بابل چه واکنشی را به دنبال داشت؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۵۴ ق.ظ


28 تیر 1390 پایگاه مجازی شمال نیوز خبری را افشا کرد که مورد توجه بسیاری از مردم قرار گرفت. شمال نیوز خبر داد که فرزند رییس یک دانشگاه در بابل در حالی که هنوز دوره کارشناسی ارشد را به اتمام نرسانده بدون کنکور و با شرط معدل در دوره دکترای همان دانشگاه پذیرفته شده است!

به دنبال درج این خبر، خوانندگان این سایت که بعضاً از دانشجویان و یا کارکنان همان دانشگاه بودند در ذیل خبر، اقدام به ثبت اخبار دیگری در خصوص نحوه تحصیل و سطح علمی این فرد نمودند که در نوع خودش کم نظیر و جالب توجه بوده است.

برای اطلاع بیشتر به نشانی زیر مراجعه کرده و حتماً نظرات ذیل مطلب مذکور را هم مطالعه نمایید:

http://www.shomalnews.com/view/47774/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1%DB%8C%20%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%20%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86%20%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%20%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3%20%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%20!/

اگر چه درباره این خبر توضیحی از سوی دانشگاه مربوطه ارسال شد اما در ذیل این جوابیه نیز نظرات عجیب دیگری از سوی خوانندگان سایت درج شده که خواندن آن نیز خالی از لطف نیست:

http://www.shomalnews.com/view/47795/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%20%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%20%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%84%20%D8%A8%D9%87%20%D8%AF%D8%B1%D8%AC%20%DB%8C%DA%A9%20%D8%AE%D8%A8%D8%B1%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84%20%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%B2/

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اندکی عقل، سحر نزدیک است!!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۴۲ ق.ظ

 


1-  1-    چهارم دبستان بودم یعنی دقیقاً ده سال داشتم. یک روز با خودم عهد کردم که دروغ نگویم؛ البته فقط برای همان روز! کف دست راستم نوشتم دروغ نگو! آن روز خیلی مواظب حرف زدنم بودم و خوشبختانه حتی یک جمله دروغ هم از زبانم درنیامد. شب با خیالی آسوده خوابیدم. خواب دیدم یک انسان خوش سیما اسم مرا خواند و گفت تو به بهشت می روی. بعد چهره یکایک همکلاسی هایم را دیدم که دارند برایم دست می زنند ...

2-  2-    شاید بگویید خواب که حجت نیست. احسنت! این حرف را بدون شک و با قاطعیت بگویید. ثابت شده است که وقتی آدم ها به چیزهای خوب فکر می کنند اغلب خواب های خوب هم می بینند. آرامش خاطر انسان یکی از علت های مربوط به رؤیت خواب های خوب و شادی بخش و معنوی است. به هر حال از نظر اسلام و عقل، خواب، ملاک اثبات حق یا باطل نبوده و حجت و دلیل شرعی به حساب نمی آید.

3-  3-    قبلاً در این وبلاگ مطلبی نوشتم با عنوان " با سید یمانی بیعت کنید"! که شکر خدا معروف هم شد و دست به دست چرخید. در آن مقاله به طور مختصر ادله حقانیت فردی که مدعی است در عراق ساکن بوده و همان سید یمانی وعده داده شده در روایات است و شیعیان را به تبعیت از خود به منظور تدارک مقدمات ظهور، فرا می خواند، رد نمودم. اخیراً کتابی زیرزمینی! از آثار این فرد مدعی موسوم به احمدالحسن به دستم رسید که در ابتدای آن برای اثبات حقانیت خود دستورالعملی جالب را صادر کرده است. او می گوید: برای آن که شکّتان درباره حقانیت من از بین برود سه روز روزه بگیرید و خدا را عبادت کنید آن وقت خوابی خوب می بینید. پس بدانید که ادعای من صحیح است! البته این نکته را هم اضافه کنم که پیشتر، یکی از مبلّغان این فرد در قم می گفت استخاره کنید و ببینید که پاسخ تبعیت از احمد الحسن، خوب خواهد بود. یکی از دوستان روحانی ما استخاره گرفت که از احمد الحسن حمایت کند، جوابش بد آمد! آن مبلّغ کلی سر و صدا کرد که تو آدم حسابی نیستی و بویی از معنویت نبرده ای و ...

4-  4-    یکی از دوستان خوب و پاک و مجرد و البته بسیار ساده ما سه روز روزه گرفت و خواب دید که زن برده است. پس به این نتیجه رسید که امام زمان (عج) به زودی ظهور می کند و احمد الحسن همان سید یمانی موعود است! دوست بزرگواری سعی کرد ابعاد روانی مؤثر در خواب و رؤیا را برایش تشریح کند، کارگر نیفتاد. پیغام دادم من یک شب خواب دیده ام چهار تا زن برده ام. با این حساب، ظهور حضرت اتفاق افتاده، نزدیک است که قیامت بشود! و ما بی خبریم.

5-   5-   احمد الحسن با همین حرف ها و استدلال های من درآوردی تا الان توانسته تعدادی از مؤمنان ساده لوح را به سمت خود بکشاند. این که اسلام سفارش کرده یک ساعت تفکر برتر یا به اندازه هفتاد سال عبادت است برای چنین مواقعی بوده. باور کنید این دوستان مؤمن ما اگر عقلشان را به کار بگیرند خیلی از این مشکلات پیش نمی آید. باید به آنها گفت:اندکی عقل، سحر نزدیک است!

6-  6-    سال ها پیش در خاطرات مارتین لوتر ( با مارتین لوتر کینگ اشتباه نشود) خواندم که در بیان علت پیوستنش به کلیسا می گفت شبی در مسیری جنگلی گرفتار طوفان و باران شده و از تلاطم شاخسار درختان به ترس مبتلا گردید. در آن اوهام نفس گیر، یک آن ندایی شنید که خطاب به او می گوید برو به کلیسا و کشیش شو. او هم تصمیمی قاطع گرفت و به کلیسا پیوست. پدرش با این کار او مخالف بود. وقتی مارتین جوان، دلیلش را برای پدر شرح داد، پدر که انسانی فرهیخته بود اصلاً تحت تأثیر قرار نگرفت و پاسخ داد: از کجا معلوم این ندای شیطان نبوده است؟!! مارتین نتوانست به این پرسش جواب بدهد و در فکری عمیق فرو رفت. بعدها مکتب پروتستان او شاخه ای جدید از دین مسیحیت و قرائتی نوین از آیین عیسوی گردید که انشقاق در مسیحیان را به نبال داشت، در مواردی به مسخ باورهای کلیسا منجر شد و ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طلبه ای که وقف عام بود!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ب.ظ


بلد بود، جواب می داد، بلد نبود خیلی راحت می گفت: نمی دانم!

به همین سادگی. بعد قول می داد هفته بعد که از حوزه آمد پاسخ سؤال هایی را که نمی دانسته، شُسته و رُفته بگذارد کف دست سؤال کننده.

این برخورد صادقانه اش باعث جلب اعتماد مردم شده بود. پنج شنبه جمعه ای که به محل می آمد، وقت سر خاراندن نداشت! هم به پدر و مادر کمک می کرد، هم به اقوام و دوستان سر می زد و هم به مسجد می رفت و می شد سنگ صبور مردم. خیلی ها صبر می کردند او بیاید و سؤال ها و درد دل هایشان را با او مطرح کنند.

کتاب مسافر ملکوت، خاطرات روحانی شهید محمدزمان ولی پور

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شنبه تاریخی برای دانشگاه آزاد بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ق.ظ


شنیده شده صبح شنبه، 21 شهریور، هیئت امنای دانشگاه آزاد مازندران، در دفتر کیومرث نیازآذری تشکیل جلسه داده و رئیس جدید شعبه این دانشگاه در بابل را انتخاب خواهد کرد.

دانشگاه آزاد بابل – آن چنان که فعالان اجتماعی و سیاسی شهرستان می دانند – در دو سال اخیر دستخوش تحولات و اتفاقاتی بود که گاه اعتراضات برخی از دانشجویان و حتی تعدادی از شخصیت های دلسوز و مسئول در جامعه را برانگیخته است.

امام جمعه شهرستان بابل، حجت الاسلام والمسلمین روحانی، یکی از این چهره ها بود که در خطبه های نمازجمعه این شهر نسبت به اتفاقاتی که در دانشگاه آزاد بابل رخ داده، زبان به شکوه گشود. خبرگزاری فارس دراین باره گزارش داد:

"روحانی با انتقاد شدید از وضعیت ضدفرهنگی در دانشگاه آزاد اسلامی بابل و با بیان اینکه براساس نامه اعتراضی 700 دانشجوی این دانشگاه نسبت به رئیس دانشگاه درباره عدم تخصیص وجوه فرهنگی، یک سایت محلی اقدام به انعکاس این نامه اعتراضی کرد، گفت: اقدام انتشار این نامه توسط رسانه‌ها با واکنش و شکایت رئیس دانشگاه در مراجع قضایی مواجه شد، سئوال این است آیا وضعیت موجود فرهنگی جای واکنش دارد، بسیاری از دانشجویان از وضعیت نابه‌سامان این دانشگاه ابراز نگرانی کردند و بنده از ریاست دانشگاه آزاد کشور می‌خواهم که این مساله را مورد پیگیری قرار دهد."

اعضای هیئت امنای دانشگاه آزاد مازندران، خود به خوبی از آن چه که در دانشگاه شعبه بابل می گذرد آگاهند و می دانند که نسبت به وضعیت فرهنگی و مدیریتی دانشگاه چه مسئولیت سنگینی برعهده دارند. امید است شنبه تاریخی دانشگاه آزاد بابل، سربلندی اعضای هیئت امنای دانشگاه استان را در اذهان دانشجویان و دلسوزان جامعه ماندگار سازد.

تجربه ثابت کرده که بهره گیری از مدیران تازه نفس – لااقل زیر هفتاد سال! – می تواند ایده هایی نو را در عرصه امور اداری مجموعه های آموزشی و فرهنگی حاکم ساخته و نویدبخش تحولاتی رو به پیشرفت و در راستای ارتقای سطح کیفی آن مجموعه ها باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همدستی غربگرایان و احتیاط کنان!!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۰۲ ق.ظ


دو گروه هستند که بر ضدّ اسلامی کردن و بومی کردن و خودی کردن مقوله «آزادی» با هم همکاری می کنند:
یک گروه کسانی هستند که در کلماتشان، مرتّب از گفته های فلاسفه دو، سه قرن اخیر غربی برای مسأله «آزادی» شاهد می آورند: فلان کس این طور گفته است، فلان کس آن طور گفته است. البته اینها نجیبها هستند که اسم این فلاسفه را می آورند؛ اما بعضی فیلسوف نماهای مطبوعاتی هم هستند که حرف «جان استوارت میل» و حرف فلان فیلسوف فرانسوی یا آلمانی یا امریکایی را می آورند، ولی اسمش را نمی آورند؛ به نام خودشان می گویند! اینها هم تقلّب می کنند، لیکن باز هم به این که این فکر به وجود آید که تفکر آزادی و مفهوم آزادی اجتماعی، یک فکر غربی و یک هدیه از سوی غرب برای ماست، کمک می کنند
یک دسته دیگر هم که به اینها ندانسته کمک می کنند، کسانی هستند که تا مفهوم آزادی مطرح می شود، فوراً مرعوب می شوند، احساس وحشت می کنند و فریاد می کشند که آقا! دین از دست رفت! نه؛ دین بزرگترین پیام آور آزادی است. چرا دین از دست برود؟! آزادی درست و آزادی معقول، مهمترین هدیه دین به یک ملت و به یک جامعه است. به برکت آزادی است که اندیشه ها رشد پیدا می کند و استعدادها شکوفا می شود. استبداد، ضدّ استعداد است. هر جا استبداد باشد، شکوفایی استعداد نیست. اسلام، شکوفایی انسانها را می خواهد. منابع عظیم انسانی بایستی مثل منابع طبیعی استخراج شوند، تا بتوانند دنیا را آباد کنند. بدون آزادی مگر ممکن است؟ با امر و نهی مگر ممکن است؟ بنابراین، این فکر هم غلط است که کسانی این گونه فکر کنند. این دو دسته غربگرایان و احتیاطکنان - این طوری اسمشان را بگذاریم - در واقع بدون این که خودشان بدانند، با هم همدستی می کنند تا مفهوم «آزادی» را کاملاً از حوزه ی اسلامی خارج کنند؛ در حالی که چنین چیزی نیست و مفهوم «آزادی» یک مفهوم اسلامی است

مقام معظم رهبری 1377/06/12

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خیال آمریکا را از بابت تکثیر انقلاب اسلامی، راحت کرده اید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ب.ظ


در این چند ماه، سعی کرده ام خودم را مقابل چشم مسلمانان خارجی مقیم قم آفتابی نکنم. در این چند ماه هر بار که با دوستان غیرایرانی همکلام شده ام حرف هایی را در خصوص رویکرد دو سال اخیر دولت جمهوری اسلامی شنیده ام که جز شرمساری، حس دیگری به من دست نداده است.

حرفشان شاید حرف حساب باشد. می گویند: ما خودمان هم می دانستیم که اقتصاد شما اقتصادی قوام یافته و محکم نیست. اوضاع فرهنگی تان با معیارهای اسلامی فاصله دارد. سیاستتان هنوز به جایگاه بایسته اش نرسیده، وضعیت اجتماعتان ...

اینها را خودمان هم می دانستیم؛ اما آن چه که باعث می شد ما و دیگر هموطنان ما در آن سوی مرزها، عشق ایران اسلامی را در دلشان راه داده و به چنین حکومتی افتخار کنند، ابهت و خودباوری شما و فرهنگ ایستادگی تان در مقابل شرق و غرب عالم بود.

سال های سال آمریکا که در چشم اغلب مردم دنیا، ابرقدرتی بلامنازع است، زار می زد که نماینده ای از ایران را به پای میز مذاکره بکشاند. آن وقت این ایران بود که به رغم فاصله امکانات و توان مادی اش با آمریکا، ایالات متحده را به خاطر چند دقیقه مذاکره مستقیم در پیش چشم جهانیان خوار و تحقیر می کرد.

ما به خاطر تبعیت و الگوبرداری از چنین حکومتی به مسلمانی خود مباهات نموده و مردانگی و شهامت مسئولان جمهوری اسلامی را به رخ دیگر حاکمان سرزمین های اسلامی می کشاندیم. شما خواسته یا ناخواسته خیال آمریکا را از بابت تکثیر انقلاب اسلامی، راحت کرده اید.

دولت جدید شما به راحتی این بالاترین سرمایه اعتبار جهانی ایران را به خاطر رفع تحریم چند قلم کالا به حراج گذاشت. اعتبار فروشی شما به همین جا ختم نشد. ایرانی که در چشم ما مسلمانان، حرف اول را در بین کشورهای اسلامی می زد به رغم تبلیغات فراوان، کشتی کمک های اولیه برای مردم مظلوم یمن را با یک تماس وزیرخارجه آمریکا تحویل کشور جیبوتی داد. کار به جایی رسید جیبوتی که به اندازه یک بندر ایران است هم برای مسئولان این کشور خط و نشان کشید و صدایی از کسی برنخواست. حالا عربستان سعودی که دستش در خون مسلمین بیگناه فلسطین و لبنان و سوریه و عراق و بحرین و یمن آغشته است، با پشتیبانی رسانه های نفتخوار وابسته به خود، در جهان عرب بوق و کرنا راه انداخته که این عربستان است که حرف اول و آخر را در جهان اسلام می زند و همه باید تابع سیاستها و خط و مشی این کشور باشند. اکنون ما با چه رویی در میان هموطنان خود سر بلند کنیم؟ چگونه باز هم ادعا کنیم که می خواهیم نظامی به اقتدار و جایگاه ایران اسلامی تأسیس کنیم؟! ....

هر وقت این جملات را از آنها شنیدیم به این موضوع فکر کردم که من با چه رویی چشم در چشم این برادران دینی خود بیندازم؟! برای همین مدتی است که سعی می کنم خودم را از چشم غیرایرانی های مسلمان مقیم قم دور نگاه دارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مرثیه ای که برای یک امام جمعه سروده شد!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ب.ظ


دوستان عزیز ما در سایت مازندنومه، مرثیه ای را در پی اتمام مأموریت امام جمعه محترم میاندورود نوشته اند که در نوع خود جالب توجه است. گردانندگان این سایت دوست داشتنی که بالاخره توانسته بودند در میان ائمه جمعه استان، یک نفر را در جهت گیری های سیاسی و فرهنگی، همراه و هم خط خود پیدا کنند حالا به مناسبت تودیع ایشان، غمنامه ای مفصل را منتشر کرده و سعی کرده اند اینگونه وانمود کنند که وی به خاطر حمایت بی چون و چرا از هاشمی رفسنجانی از سمت خود عزل شده است! این ادعا در حالی صورت می گیرد که ائمه جمعه دیگری هم در استان حضور دارند که ارادت ویژه ای نسبت به استوانه مذکور دارا هستند.

نکته مهم دیگری که نویسندگان این مرثیه از کنار آن به سادگی گذشتند، سابقه نه ساله امامت این امام جمعه در میاندورود است. با این وصف ایشان هفت سال در زمان دولت آقای حمدی نژاد امام جمعه این شهر بود و به خاطر افکارش – به زعم سایت مازندنومه – مورد پیگرد قرار نگرفت؛ آن وقت در زمان دولت روحانی که جریان مورد علاقه امام جمعه محترم به قدرت رسیده است چه دلیلی برای برای برکناری وی وجود دارد؟

خوب است مدیر سایت مازندومه دقت داشته باشد که طول مأموریت یک امام جمعه سه سال است. در حالی که بسیاری از ائمه جمعه شهرهای مختلف با اتمام مأموریت سه ساله خود مورد جا به جایی قرار می گیرند، امام جمعه پیشین میاندرود نه سال یعنی سه دوره در این مسئولیت باقی مانده است. به نظر می رسد این نوع مظلوم نمایی ها و مرثیه سرایی ها برای جریانی که در دو سال اخیر به حذف صداهای منتقد، همتی اساسی گمارده است چندان برازنده و قابل باور نخواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا