اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

دیوار طلاب عدالتخواه، کوتاه است

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۲:۰۶ ب.ظ

داود مدرسی‌یان‎ | ‎. ‏🔴 محکومیت حجت الاسلام ‎#محسن_ریسمان‌سنج معاون  مطالبه‌گری ستاد امر به  ...‎ | Instagram

 

امروز تلفنی با حجت الاسلام ریسمان سنج، مفصل صحبت کردم.

بچه های انقلابی این یکی دو روز نام حجت الاسلام ریسمان سنج طلبه عدالتخواه اهوازی و معاون ستاد امر به معروف استان خوزستان را بارها شنیده اند. طلبه ای که پیش تر با حضور میدانی در دفاع از حقوق کارگران نیشکر هفت تپه، خوش درخشید و عملکرد او و دوستانش که راه سوءاستفاده بیگانگان از مطالبات صنفی را سد کرده و حق کارگر را نیز احیا نمودند مورد رضایت رهبری عزیز قرار گرفت؛ هر چند بر مذاق از ما بهتران خوش نیامد.

حجت الاسلام ریسمان سنج قرار است به زودی به زندان برود!

ماجراهای مربوط به پیگیری حقوق کارگران زحمت کش میدان بار اهواز که در مستند "نیوجرسی" توانست جایزه فانوس طلایی جشنواره عمار را به خود اختصاص دهد چون زخمی کهنه و عمیق بالاخره به گونه ای دیگر سر باز کرد و گریبان این طلبه بسیجی و فعال را گرفت.

من مدتی است که در نقد دادگاه ویژه روحانیت چیزی ننوشته ام.

نمی شود کتمان کرد مسیر دادگاه ویژه در سالهای اخیر به نسبت گذشته بهتر شده و روندی رو به اصلاح را در پیش گرفته است؛ اما هنوز با آنچه که در شأن عدلیه نظام علوی است فاصله دارد.

ماجرای دادگاه و زندان این طلبه انقلابی مربوط می شود به اتهام ثابت نشده ای پیرامون همکاری در اداره یک پیج افشاگر اینستاگرامی که دست بعضی صاحبان قدرت در ماجرای میدان بار اهواز را رو می کرد. این اتهام ثابت نشد که هیچ، یکی هم رفت و با اقرار خود مسئولیت اداره صفحه مذکور را برعهده گرفت و مدعی اثبات مطالبی شد که آنجا فاش نموده؛ اما قاضی مربوطه حاضر به اصلاح رأی صادره بر ضد این طلبه عدالتخواه نگردید که هیچ، به رغم درخواست نماینده ولی فقیه در استان و ستاد امر به معروف، همچنان مصرّ بر اجرای حکم پرونده این طلبه بسیجی است.

حرفهای امروز حجت الاسلام ریسمان سنج مرا به خاطرات تلخ سالهایی برد که بعضی حضرات در مبانی فکری شان پذیرفته بودند بسیجی خوب، بسیجی مرده است و هر که در مقابل کانون های قدرت و ثروت بایستد و سکوت شهر را بشکند همپیاله استکبار جهانی است. در مواجهه با بچه های حزب اللهی سراغ اصالة الاتهام و اشداء بینهم رفته و بنا داشته و دارند با تربیت طلاب سر به زیر و آسه برو آسه بیا و ساخت مدارس لاکچری، روحانیت را از مردم و انقلاب جدا نگاه دارند.

دوستانی که این متن را میخوانند دست به دست بچرخانند برسد به دست همه صاحبان قلم و بیان و فعالان عرصه انقلابی گری و عدالتخواهی و مجامع مطالبه گری، بلکه اعتراضی جمعی را برانگیزد.

در وهله نخست، مسئولان دادسرای ویژه روحانیت باید پرونده این برادر طلبه را از نو و مطابق مفاد کتاب قانون و نه از سر ذوق و برداشت شخصی و یا خدای ناکرده فشار و سفارش بیرونی، مورد بازبینی قرار دهند.

اما مهم تر از آن پیگیری پشت پرده احتمالی چنین برخوردهای نسنجیده ای است که ثمره آن یعنی دلسردی معدود طلاب فریادگر و عدالتخواه به یقین در تضاد با منویات رهبری و منافی رویکردهای انقلاب اسلامی است.

آن قاضی که چنین حکمی را برید و بر اجرای آن اصرار دارد قطعا نباید در سیستم فساد ستیز عدلیه حاکمیت که ویترین نظام اسلامی است جایگاهی داشته باشد.

اگر قرار است پرونده اتهامات محیرالعقول فولاد مبارکه فراموش شود، متهمانی چون جهانگیری و نیاز آذری و عبوری و عبدی و... آزادنه بچرخند و پست و پول پارو کنند روا نیست طلاب انقلابی در بند باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک خط پیام به جیش الظلم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۷:۴۸ ب.ظ

این فرمانده جیش العدل با پهپاد کشته شد + عکس

 

هلاکت فرامرز شه بخش از عناصر موثر گروهک صهیونیستی جیش الظلم با شلیک پهپادی سپاه پاسداران در اطراف زاهدان یک پیام واضح دارد.

تروریستهای جیش الظلم و حامیان و مرتبطین آن، مهره هایی سوخته هستند که با توجه به اشراف اطلاعاتی جمهوری اسلامی و شناخت نسبت به پشت پرده آن، نه ارزش درگیری دارند نه ارزش دستگیری.

برخلاف مواجهه ای که پیش تر با امثال ریگی و دیگر مزدوران وهابیت و صهیونیسم در غرب و شرق و جنوب کشور صورت می گرفت و اصل بر زنده گیری و تخلیه اطلاعاتی بود، کلیدی ترین عناصر این گروهک نیز فاقد ارزش اطلاعاتی بوده و هر جا رؤیت شوند بی درنگ شکار خواهند شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی عقلتان به چشمتان است

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۰۲ ق.ظ

                              تعرض به زنان به بهانه شرکت در مراسم ترحیم

 

مردی در اینستاگرام صفحه ای تشکیل داد به نام مادرانه.

به یاد مادر مرحومش مطالب ادبی و احساسی منتشر می کرد.

به تازگی توسط آگاهی تهران دستگیر شد. 

تا اینجای کار پنج زن از او شکایت کرده اند.

گفته اند از مطالب این مرد خوشمان می آمد و یاد مادر مرحوم خودمان می افتادیم.

اولش فقط لایک می کردیم.

بعد چت و گفت و گوی او با ما شروع شد.

بعد قرار شد با هم برویم بهشت زهرا سر خاک مادرانمان.

بعد توی راه به ما آبمیوه یا چای مسموم داد.

بعد به ما تعرض کرد و فیلم گرفت.

بعد از ما می خواست برایش پول و طلا ببریم که فیلمها را منتشر نکند.

....

خانمها ناراحت نشوند. بعضی آقایان واقعاً ساده اند. بعضی خانمها واقعاً زیرکند؛ اما به نظرم شمار خانمهای ساده و احساسی و زودباور و ظاهربین بسیار بسیار بیشتر است.

حالا از این هم بگذریم، برای چه یک زن باید با مرد نامحرم همراه شود برود قبرستان یا هر جای دیگر؟ من به جای قاضی باشم آن مرد را به اشد مجازات می رسانم اما قطعا آن پنج زن را هم از حضور در فضای مجازی منع میکنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ابتذالی به نام نقاشی با ادرار در تهران!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۵:۴۷ ب.ظ

فروش میلیونی نقاشی با ادرار انسان در تهران! 

 

اقتصاد ایران: گالری در تهران واقع در خیابان مطهری همین قلب پایتخت میزبان یک پرفرمنس عجیب و غریب بود. فروش میلیونی نقاشی با ادرار انسان! با “ادرار خودتان اثر هنری داشته باشید” هنجارشکنی و لگدزدن به فرهنگ و هنر و جذب مخاطب با سخیف‌ترین حالت ممکن هر روز دارد شکل جدیدی به خود می‌گیرد. اینکه با مکاتب مختلف و اسامی‌های ایسم‌دار بخواهیم خود را تبرئه کنیم و اسم این عمل را تابوشکنی بگذاریم حقیقتا به بیراهه خواهیم رفت.

اولین چیزی که در ذوق شما می‌زند بوی تند ادرار در یک محیط هنری است اما شما هر چه بیشتر نزدیک به محل اجرا می‌شوید این بو تندتر و زننده‌تر می‌شود. چهار عدد صابون و آفتابه‌های آویزان به شما می‌گوید رنگ‌ها قرار است چیزی را پنهان کند و یک مانیتور از هنرمند با شما حرف می‌زند و چشم‌هایی که در تمام دیوار به چشم می‌خورند و فضا بیشتر مشمئزکننده‌تر می‌شود.

در فضای اصلی فردی که خود را خالق این محیط می‌داند در حال نقاشی کردن است دستکش به دست و در حال نوشیدن دمنوش یا چیزی شبیه آن اما نقاشی‌ها اگر کمی دقیق‌تر شویم با رنگی تیره کشیده می‌شوند و یک نمونه ادرار که با آن ترکیب می‌شود و به قول خود آقای هنرمند خلق اثر با خط زرد یا همان ادرار. شما می‌توانید اثر هنری خودتان را با ادرار خودتان یا بقیه داشته باشید! این جمله بارها شنیده می‌شود که شبیه یک خیال است از اول ورود که باید خط زرد را دنبال می‌کردید تا خلق اثر و بوی گند، همه و همه به شما یک چیز تفهیم می‌ کند که اینجا خبری از هنر نیست.

ولی انگار کابوس تمامی ندارد و هر لحظه مهیب‌تر می‌شود یک بوم مانند دیوار سرویس‌های عمومی و نوشته‌های مردم که بیشتر شبیه یک لوح منحرف در مقابل شماست. از فحش گرفته تا رکیک بودن الفاظی که انگار نویسنده خود را خالی کرده است.

عجیب‌ترین قسمت ماجرا اینجاست که این اثرهای هنری فروخته هم می‌شوند. از یک میلیون تومان به بالا. شما برای خلق اثر هنری با ادرار خودتان که سرتاسر کثافت و بیهودگی است باید پول پرداخت کنید و بسیار خرسند باشید.

انگار بیرون از گالری دنیا چیز دیگری است فشارهای اقتصادی بر روی زندگی مردم و میلیون تومانی که می‌تواند گره‌ای از زندگی را باز کند و اینجا دارد خرج ادرار می‌شود و به همین سخیف بودن شما انسانیت را قربانی ایسم های غربی می‌بینید و با یک مکتب فرانکفورت دهان شما را مهر می زنند.

توجهیاتی مانند اینکه ما از بیهوده ترین چیز ممکن در جهان هستی اثر هنری خلق کردیم قفل دیگر بر دهان شما می زنند. مگر بر روی گالری‌ها نظارتی نیست که به اسم مخاطب خاص داشتن هر ابتذالی باید هنجار شود؟

اینکه برخی اینگونه پاسخ می‌دهند که این افراد که به دیدن گالری‌های مذکور می‌آیند از دسته آدم‌هایی نیستند که نیاز اقتصادی داشته باشد عمل قبیح این گونه هنرمند نماها را توجیه نمی‌کند و باید به حال هنر این کشور زار زار گریست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قول و قرارها را بنویسید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۵:۴۲ ب.ظ

شروط یک عروس خانم برای آقا داماد، مجازی را ترکاند

 

این تصویر که فهرست قول و قرار یک عروس خانم با آقا داماد است دارد در فضای مجازی دست به دست می چرخد. بعضی می گویند شروط خوبی است بعضی می گویند بد...

فارغ از اینکه این شروط یا بعضی از آنها خوب و بد کم یا زیادند اصل این اتفاق یعنی ثبت مکتوب توافقات قابل تحسین است. چه در معاملات اقتصادی چه اداری و شغلی یا مرواده پیرامون مشاعات ساختمانی، ازدواج و مقدمات آن و... هر توافقی که صورت می گیرد اگر مکتوب و امضا شود مانع بروز خیلی از اختلافات بعدی خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فرصت سازی و فرصت سوزی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ

 

اوایل دهه هفتاد سخنرانی آمده بود جمع بسیجی های شهر ما درباره استقلال اقتصادی صحبت می کرد یک جا مثال زد که ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم برای جبران آسیبی که از آمریکا خورده بود از مردمش خواست کمترین محیطی هم که در اختیار دارند مثل پشت بام یا حتی گلدان کنار پله، برنج و دیگر محصولات کشاورزی را کشت نمایند. بعد محاسبه کردند هر نفر اینقدر برنج بکارد در مجموع کشور ژاپن از واردات فلان قدر برنج بی نیاز خواهد شد.

چند سال پیش خاطرات گورباچف را می خواندم. قبل از آنکه رهبر جماهیر شوروی شود مسئول کمیسیون کشاورزی حزب کمونیسم بود. شعاری داشت برای خودش می گفت زمین خالی چه معنی می دهد؟ اگر قابلیت کشاورزی دارد باید در آن چیزی کشت نمود اگر نه باید به پرورش دام و طیور پرداخت تا شوروی با آن وسعت و جمعیت از نظر کشاورزی و گوشت مستغنی شده که هیچ در صورت لزوم اقدام به صادرات محصولاتش کند.

از وقتی این تکه از خاطرات گورباچف را خواندم هر بار سفر می روم پهنای بیابان ها و دشت های رها شده استانهای سمنان و اصفهان و قم و مرکزی و همدان و قزوین و آذربایجان و ... مرا به فکر فرو می برد آیا این زمین ها قابلیت استفاده ندارند؟ نمی شود بخشی از بیکاری ها را از طریق واگذاری موقت این اراضی برطرف نمود و کشور را بیش از پیش به سمت استقلال پیش برد؟

دیشب در یکی از سایتهای خبری تصویری دیدم مربوط به مزارع چای در پشت بام ساختمان‌ها در هانگژو چین. چین هم قدر کوچکترین فرصتها را دانست که به غول اقتصادی دنیا بدل شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عَلَم بر دار

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۴:۳۶ ب.ظ

همه چیز درباره حرم شاه عبدالعظیم؛ قبله‌ تهران - مجله گردشگری سه کلیک

 

حمزه، سید الشهدای احد بود.

زیارت مزار عبدالعظیم حسنی ثواب زیارت حسین بن علی را دارد.

حمزه پشتوانه و یار صادق و موثر و تثبیت گر نبوت رسول خدا بود.

عبدالعظیم، یار صادق و موثر و تثبیت گر امامت علی بن موسی، جوادلائمه و امام هادی بود.

پانزده شوال سالروز شهادت حمزة بن عبدالمطلب و وفات عبدالعظیم حسنی است.

حسین، سیدالشهدای همه تاریخ است. راه خدا را تا ابد سر پا نگاه داشت. هر که در مسیر خدا و حمایت دین او قدم برداشته و امام زمانش را یاری رساند مصداق حلّت بفنائک است و سلام مشترک شیفتگان ثارالله، روزی اش خواهد بود.

دین خدا و امام حق را با تار و پود وجودمان یاری رسانیم، با عبدالعظیم، با حمزه همسفره خواهیم شد؛ پرمان به پر اباعبدالله خواهد خورد، زنده و مرده مان در طلای وجود اصفیاءالله و اَوِدّائه، ارزشی جاودان خواهد یافت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسئول باید مرد باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۵۶ ق.ظ

علت ترسو بودن و راه درمان - خودساخته | دانلود فیلم و مقالات انگیزشی و رشد  فردی

 

این قضیه مواجهه مسئولان با معضل کشف حجاب شده است شبیه رفتاری که در موضوع برجام و گرانی بنزین و ... در پیش گرفتند. خلاصه اش این است که نمی خواهند هزینه بدهند. برای همین حاضر نیستند شجاعانه بایستند و مسئولیت تصمیم و کاری که دارد انجام می شود را گردن بگیرند.

مسئولی که از بندگان خدا بیشتر از خدا بترسد قابل اعتماد نیست.

نکته دیگر اینکه بارها شده است بعضی نهادها فعالین منتقد را نصیحت کرده اند که بهتر است نقدهایتان را به جای انتشار در فضای عمومی به خود آن مسئول منتقل کنید. حالا اما کسی نیست یه مسئولان سطوح بالا تذکر بدهد اگر انتقادی نسبت به دستگاهها و سایر مسئولان دارید جای طرحش در رسانه و پیشگاه افکار عمومی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نامردها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۳۷ ب.ظ

منافقین با یک دروغ، پدرم را دِق‌‌مرگ کردند/ مجادله تند مربیان آمریکایی با خلبانان ایرانی هنگام ترک کشور/ اگر فرودگاه اصفهان را قُرق می‌کردیم هیچ‌کس نمی‌توانست جلوی ما را بگیرد/ قرآن اهدایی صدام را قبول نکردم و کتک خوردم اما یک‌سال بعد از دست حضرت آقا قرآن گرفتم

 

 "پدرم یکی دو سال بعد از اسارت من از دنیا رفت. در حالیکه من زیر شلاق بعثی‌ها در زندان بودم، برخی از منافقین خَبیث و بی‌معرفت حاضر در هوانیروز که جنگ را هم ندیده بودند، به پدرم گفتند که «ما صدای پسر تو را در رادیو آمریکا شنیدیم؛ آنوقت تو دنبال بچه‌ات می‌گردی؟» اینگونه به پدرم القا کردند که پسرت پناهنده آمریکا شده. شنیدن این حرف‌ها برای پدرم آنقدر سنگین بود که آن شب به خانه آمد و برخلاف همیشه برای نماز صبح بیدار نشد و از دنیا رفت. بعد‌ها برادرم تعریف کرد که پدرم آن روز وقتی به خانه رسید، با تاثر و ناراحتی به آن‌ها گفت: «من امروز دنبال کار‌های محمدابراهیم بودم تا خبری از او پیدا کنم، اما شنیدم که او پناهنده آمریکا شده».  پدرم با اینکه تنها ۴۸ سال سن داشت همان شب از این غصه دق‌ّ‌مرگ شد."

منافققین نامردی هایی زیادی در طول دوران جنگ در حق این مردم روا داشتند که زوایایی از آن هنوز ثبت نشده است. نمونه فوق بخشی از این پلشتی جماعت وطن فروش است که در مصاحبه سرهنگ باباجانی خلبان آزاده هوانیروز آمده است. برای مطالعه متن کامل مصاحبه این دلاور ارتشی که از مفاخر گمنام شهرستان بابل است به نشانی زیر مراجعه کنید:

https://www.mizanonline.ir/001tY7

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مرد بود

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۳۰ ب.ظ

photo_2024-04-22_15-25-44_fpm.jpg

 

آرمان بنفشی جوان کردستانی غیور کشورمان است که در اقدامی مردانه جان خودش را از دست داد.

یک پدر درون چاه گرفتار می شود. سه فرزندش برای نجات او می روند. آن سه هم دچار گاز گرفتگی فضای چاه شده و بی رمق درون آن می افتند. آرمان صدای ناله آنها را می شنود. با نیروهای امدادی تماس می گیرد. تا رسیدن آنها دست به کار می شود و هر چهار نفر را نجات می دهد اما خودش بی حال شده و در چاه می ماند و جانش را از دست می دهد. استاندار کردستان پیامی داد و از او تجلیل کرد.

چقدر خوب بود صدا و سیمای ما که روزانه دهها برنامه خوب و بد را تحویل مخاطبان می دهد هم گزارشی از حماسه این جوان شجاع و ایثارگر تهیه می کرد. چنین قهرمان هایی باید به جامعه معرفی شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۱۷ ق.ظ

پارتی بازی مجید قناد برای دعوت بچه‌ها - برمودا | پخش زنده شبکه نسیم - ۱  اردیبهشت ماه ۱۴۰۳

 

دیشب مجید قناد، مجری سالهای خاطره انگیز عمر ما، میهمان برمودای کامران نجف زاده بود.

اوایل صحبتش احساس کردم دمغ و ناخوش احوال است، شاید خدای نکرده سکته زده است. کلمات را خوب ادا نمی کند، لبخند ندارد. انگار بی حوصله و کلافه و از اجبار اینجا آمده است...

اواسط برنامه که شاغلام وارد شد مجید قناد که مثل او هفتمین دهه عمرش را سپری می کند، به احترامش از جا برخاست. دو سه دقیقه ایستاد و حرف زد. اینجا بود که گل لبخند روی لبهایش نسست و کمی سرحال تر و روان تر شروع به صحبت کرد. 

اواخر برنامه مجری از مهمانش خواست به سبک قدیم مسابقه ای را بین او و شاغلام برگزار کند. میکروفونی دستش دادند و او را نشاندند وسط. اینجا دیگر مجید قناد، خودش شده بود؛ سر حال و مسلط و شاداب.

ما آدم ها وقتی کاری را که دوست داریم انجام می دهیم، وقتی پای عشق و انگیزه به وسط می آید، وقتی احساس می کنیم آنطور که دلمان خواست اثر گذار هستیم سرزنده و با نشاط و راضی و آرام و خوشحال شده و هویت پیدا می کنیم. همیشه باید تلاش کنیم سر جای خودمان قرار بگیریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرواز

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۴۰ ق.ظ

photo_2024-04-21_09-28-44_inzi.jpg

 

چقدر زود گذشت. انگار همین دیروز بود مادرشان آمد روی گلدان کاکتوس بالکن خانه ما نشست. دو دانه تخم گذاشت و مراقبشان بود. سعی می کردیم کمتر به بالکن برویم مزاحمش نشویم. یاکریم مادر، ما را می دید می ترسید. هنوز هم می ترسد. کمی صبر میکرد خیلی نزدیک می شدیم دیگر فرار می کرد. جوجه ها بالاخره از تخم درآمدند. ضعیف و کوچک و لرزان بودند. خیلی زودتر از آنچه فکر میکردیم پر و بال درآوردند. الان دیگر از ما نمی ترسند. می رویم مقابلشان و آرام نوازششان می کنیم، نگاهمان می کنند.

خیلی زودتر از آنچه که فکرش را کنیم هوای پرواز به سرشان می زند و از پیش ما می روند. خوش به حال آنهایی که اهل پروازند و می توانند هر جا که دلشان خواست بروند.

دو روز پیش سالگرد شهادت دانشجوی شهید علوم پزشکی، سید علی اکبر شجاعیان بود. دوستش می گفت روزی هلی کوپتری آمد از نزدیک ما رد شد. طبق معمول توجهمان را به خود جلب کرد. وقتی رفت ما هم مشغول ادامه کارمان شدیم؛ اما علی اکبر همچنان به آسمان چشم دوخته بود. بعد از کمی مکث گفت: این وسیله را آدم ساخته است، اینطور می تواند پرواز کند. انسان خودش بخواهد تا کجاها می تواند پرواز کند؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ارتش حزب الله

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۴۵ ق.ظ

مرور ابعاد شخصیتی و فرماندهی شهید منفرد نیاکی

 

شهید، دختری داشت که مریض بود و مدام ایشان را برای مداوا نزد پزشک می‌بردند تا زمانی که وضعیت جسمانی دختر شهید، بحرانی شد. حین عملیات فتح‌المبین بود که همسر شهید منفرد نیاکی به ایشان نامه نوشت که دخترمان به شدت بیمار است؛ شما هم به بالین دخترت بیا. شهید نیاکی نیز گفته بودند نزد دخترم، خاله‌، عمه و بستگان دیگر هستند که کمکش کنند و نیازی به وجود من نیست اما اینجا به من نیاز هست. پس از گذشت حدود یک ماه،  دختر شهید فوت کرد. تلگراف زدند که دخترمان فوت کرده خودت را برسان، شهید نیاکی جواب تلگراف را این‌طور داد که آنجا کسی هست که فرزند من را تشییع کند اما اینجا 12 هزار بچه هستند که کسی بالای سرشان نیست. شهید نیاکی عملیات را رها نکرد تا به عزیزان خود برسد بلکه بعد از اتمام عملیات و بعد از گذشت چهل روز از فوت فرزندش به خانه برگشت. این‌طور که تعریف کرده‌اند، شهید وقتی به خانه باز می‌گردد به اتاق دخترش می‌رود، در را باز می‌کند و در نجواهای خود با دخترش می‌گوید؛ دخترم ناراحت نباش! چیزی نمی‌گذرد که من هم به تو می‌پیوندم.
یک روز به امام خمینی(ره) خبر می‌دهند که دیدیم سرهنگی وسط تانک‌ها نشسته و هق‌هق گریه‌اش به گوش می‌رسد! به ایشان می‌گویند که این سرهنگ منفرد نیاکی است. امام‌(ره) می‌فرمایند که هنوز زود است که شما منفرد نیاکی و منفرد نیاکی‌ها را بشناسید.
سال 1361 بازنشسته شد، ولی بسیار پی‌گیری کرد تا در ارتش بماند؛ به همین خاطر به آیت‌الله‌ خامنه‌ای که آن زمان رئیس‌جمهور بودند، نامه‌ای نوشت که با ماندن ایشان موافقت نمایند.
حضرت آقا هم در جواب ‌نامه ایشان مرقوم داشتند: شایستگی خدمت ممتد وی در جبهه‌های نبرد مورد توجه قرار گیرد. بدین ترتیب در ارتش ماند و سه سال بعد به شهادت رسید.
شنیده‌ام که همسر ایشان نقل کرده که یکی از صفات بارز شهید منفرد نیاکی این بود که به مال دنیا بی‌اعتنا بود. همه اطرافیان می‌گفتند ایشان فرمانده بزرگی است، حتما پول فراوانی هم دریافت می‌کند، آن وقت شما در زندگی ترقی نمی‌کنید و همان پیکان مدل پایین را دارید.
بعد از شهادت ایشان، متوجه شدیم تمام مبالغی را که به عنوان فوق‌العاده دریافت می‌کرده یا به سربازان شهرستانی به عنوان پاداش خوب جنگیدن می‌داده یا برای گرفتن عکس از مناطق جنگی هزینه می‌کرده است. به طوری که در حال حاضر شاید بالغ بر هزار قطعه عکس از مناطق جنگی از ایشان به یادگار مانده است.

مصاحبه حاتم مظفری همرزم شهید منفرد نیاکی/ روزنامه کیهان 28 فروردین 1395

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عطش دیده شدن

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۰:۲۰ ق.ظ

شعار سال ۱۴۰۳ در چه زمینه‌ای خواهد بود؟ - تابناک | TABNAK

 

بیت هم مثل یک اداره است. دهها نفر در آن مشغول به کار هستند. آدم خوب و بد دارد. آدم قوی و ضعیف دارد. بیت آقا برای ما مساوی با خود آقا نیست. مدیریت داخلی بیت باید آنقدر قوی باشد که هر کس به خودش اجازه ندهد در قامت سخنگوی غیر رسمی رهبری به اظهار نظر و جلب توجه در انظار عموم بپردازد. فضائلی چندمین بار است که تلاش دارد خودش را متصل به بالا و محرم اسرار جلوه دهد. نوع رفتار او در افشای شعار سال پیش از اعلام رهبری هم قرینه ای بر همین شهوت دیده شدن و خود مهم پنداری است. نقشه قالیبافی او در مساله حجاب برای ما حجت نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سبب خیر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۰۸ ب.ظ

photo_2024-04-19_16-58-22_v4ao.jpg

 

اواسط عید بود حوالی شب قدر که خواب خوشی دیدم. من و مهدی آقاجانی و عده قلیلی دیگر با پیراهن مشکی حلقه زده بودیم در حیاط حرم حضرت اباعبدالله، سینه می زدیم. باران شدیدی هم می بارید. از سر و روی ما آب چکه می کرد. ولی خیلی خوش به حالمان بود و لذت می بردیم... بیدار هم شدم دوست داشتم دوباره به خواب بروم و خودم را در آن حال و هوا ببینم.

صبح فردایش پیامک فرستادم برای مهدی و خوابم را برایش تعریف کردم.

امروز یک دفعه یاد این خواب افتادم. 

محمدصادق کوشکی، مهدی آقاجانی را به صرف اختلاف نظر در زمان شروع گشتهای ارشاد، سرباز اسرائیل خواند! مهدی نه با حجاب مخالف است نه با اجباری بودن حجاب، بحثش زمان شروع این طرح بود که احساس کرد همزمانی آغاز آن با حمله به اسرائیل، کار درستی نیست و آن اتفاق بزرگ را تحت الشعاع قرار میدهد. این نظر درست باشد یا غلط، مصداق سربازی برای دشمن نیست. آقای کوشکی هم محترم و اهل دغدغه است؛ اما اصرار بر این وهن و تهمت و عدم اصلاح این اشتباه به وجهه او نزد دوستان بسیجی لطمه وارد کرد.

این ماجرا البته برای محمدمهدی آقاجانی که در فضای مجازی مورد وهن قرار گرفت مصداقی از رحمت الهی و منشأ برکت خواهد بود به اذن الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مخرب تر از بمب اتم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۱۶ ق.ظ

هتل اسپیناس پالاس تهران

 

خبر حمله اسراییل به ایران صحت داشته باشد، نداشته باشد

بین ایران و اسرائیل جنگ بشود، نشود

خبر برگزاری مراسم عروسی دختر شمخانی در هتل اسپیناس پلاس تهران اثر ویرانگرتری برای کشور دارد.

مسئولانی که صدها شهید را تا معراج بدرقه کرده اند باید بدانند راه انقلاب و شهدا از این مسیر نبوده است. تبعیض، شکاف طبقاتی و اشرافی گری مخرب تر از بمب اتم است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین پناه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۴۴ ب.ظ

نوشته غم‌انگیز یک هموطن روی دیوارهای شهر

 

می گفت میدانی خدا کیست؟ وقتی در کشتی نشسته ای و طوفان زده ای و در حال غرق شدن و از همه جا و همه کس ناامید، آن نور ته دلت که کورسوی امیدی برای تو باقی گذاشته اقرار به وجود خداست.

در باطن خویش میدانیم خدایی هست. ورای همه اسباب عالم، مسبب حقیقی امور، آن بالایی است. خداست که برای دعای بندگانش ارزش قائل است و آن را سلاح اهل ایمان می داند.

از بهترین هدیه ها در حق یکدیگر، دعاست. برای آنهایی که نمی شناسیمشان و حقی هم به گردنمان ندارند دعا کنیم. مفت و مجانی ثواب آن ذخیره دنیا و آخرتمان وان شاءالله راهگشای کار گره افتاده ای خواهد شد.

امروز تصویر این اطلاعیه را در فضای مجازی دیدم. شهروندی بی نام و نشان، کاغذی روی دیوار چسبانده و نوشته: "مشکلی برای من پیش آمده است. مریض سده ام. گرفتار شده ام احتیاج به دعای شما دارم. برای شفای من دعا کنید."

خدا بندگان گرفتارش را در یابد و دلهای سوخته را التیام ببخشد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه مطلب آخر

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

چرا محمد صادق کوشکی؟ - تابناک | TABNAK

 

مطلب قبلی وبلاگ که در فضای ایتا نیز بازنشر پیدا کرد به دست آقای کوشکی رسید. ایشان هم لطف کرد و توضیحی شفاهی را به واسطه یکی از دوستان و در قالب فایل صوتی ارسال نمود که به هیچ وجه قانع کننده نبود. سر دلسوزی و دغدغه مندی جناب دکتر کوشکی بحثی نیست اما به یقین استفاده از ابزار توهین و تهمت، درجه اعتبار وی را نزد دوستان تنزل خواهد داد.

امیدوارم این حقیر و همه فعالین کوچک و بزرگ جبهه انقلاب، توجه مان به حساب و کتاب قیامت و ارزش و جایگاه مسیری که در آن قدم نهاده ایم بیش از پیش افزایش یابد. راهمان را جوری طی کنیم که خلاف مشی رهبری و آموزه های اخلاقی دین نباشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسانید به دست محمدصادق کوشکی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ

photo_2024-04-17_20-57-54_jexq.jpg

 

صادق کوشکی به مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی گفت سرباز اسرائیل!

حرفی را که باید آخر متن بزنم همین اول کار بنویسم بهتر است. زشت نیست به خاطر یک اختلاف نظر عادی، کسی را سرباز دشمن بدانیم؟ حالا اگر طرف مقابل از فعالین عرصه های انقلاب باشد که دیگر بدتر، خودمان و راه مان را ضایع می کنیم.

مطالب محمدصادق کوشکی را اغلب میخوانم و می پسندم.

مسعود فراستی را با دغدغه هایش نسبت به سینمای انقلاب اسلامی می شناسیم. تمام جماعت خودباخته و غربزده به او لقب حکومتی و جیره خور نظام داده اند.

محمدمهدی آقاجانی فرزند دلاور سردار شهید مهدی آقاجانی مانند پدر که می رفت تا چند متری تانک دشمن شلیک می کرد و می گفت باید حرارت انفجار آن را حس کنم، همیشه در میدان و پای کار انقلاب و نیروی خط مقدمی عرصه های جهاد بوده و هست، از اردوهای جهادی در مناطق محروم تا کار فرهنگی در شهر و هیات و پایگاه و دانشگاه و موکب اربعین، تولید برنامه های ارزشی برای سیما تا حضور میدانی در تقابل با اغتشاشات و ... در دفاع از نوامیس مردم شکمش با چاقو دریده شده است.

مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی و شاید خیلی های دیگر استوری گذاشته و بنا به دلایلی با گشت ارشاد در موقعیت فعلی مخالفت نموده اند.

صادق کوشکی آنها را سرباز اسرائیل خطاب کرده است؛ به همین سادگی!

 صرف همین یک بهانه برای ایراد چنین اتهام سنگینی کافی است؟

از قضا این قلم حامی حجاب قانونی و شرعی است. به یقین در این زمینه علاوه بر کار فرهنگی نیازمند کار میدانی و انتظامی هم هستیم. کما اینکه در عرصه اقتصاد و صنعت و بانکداری و قضا و آموزش و عدالت اجتماعی و ... هم از آنچه اسلام خواست فاصله داشته و باید عزمی جزم برای اصلاح امور داشته باشیم. اما هر کس با ما هم نظر نبود بنا بر نص کلام ولایت و البته به حکم خرد، لزوماً کافر و سرباز دشمن نیست.

صدها نقطه مشترک میان بچه های فعال جبهه انقلاب وجود دارد همه را رها نموده و به صرف یک اختلاف نظر، بدترین و زشت ترین تهمتها را گسیل کنیم خدا را خوش می آید؟ نشانه تقوای ماست؟ مطابق نظر و مورد رضایت رهبری است؟

الان من هم بگویم صادق کوشکی که به سهم خودش زحمات زیادی در دفاع از حریم اندیشه انقلاب داشته به خاطر تخریب و بی تقوایی در مواجهه با نیروهای خودی (که البته چندمین بار است تکرار می کند)، عنصر نفوذی رژیم صهیونیستی است؛ رواست؟

همه نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داریم، یکی در باب حجاب، یکی در حوزه سبک زندگی، یکی در حیطه قلم و بیان، اخلاق اسلامی، انصاف، ادب و ... امیدوارم آقای کوشکی عزیز این اشتباه آخرت سوز خود را جبران کند.

اگر امثال ما و آقای کوشکی و مسئولان و منتسبان به انقلاب و نظام، نقد پذیر بوده و اشتباه خود را اصلاح کنیم میتوانیم از مردم عادی کوچه و بازار هم توقع داشته باشیم در مقابل امر به معروف و نهی از منکر دیگران نرمش به خرج داده و راه صلاح را پیش بگیرند.

 

photo_2024-04-17_20-57-47_rjqo.jpg

photo_2024-04-17_20-57-31_by40.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدایگان تناقض

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

گلستان ما - تناقض یا پارادوکس در رفتارهای اجتماعی !!

 

همانهایی که می گویند ما وطن پرستیم اما تجزیه طلبها را هم به رسمیت می شناسند

همانهایی که می گویند طرفدار دموکراسی هستیم اما از سلطنت موروثی ستمشاهی حمایت می کنند

دم از تحمل نظر مخالف می زنند اما هر کس مخالف نظرشان باشد را مورد هجمه سنگین و فحاشی قرار داده و هو می کنند

همانها که می گفتند آمریکا مهد تمدن است اما در مقابل اغماض رهبران آمریکا از انبوه جرایم اخلاقی و مالی ترامپ سکوت کرده اند

آنها که غرب را مهد آزادی می دانند اما سانسور و ممنوعیت نام بردن از سردار سلیمانی تا حمایت از فلسطین را نادیده می انگارند

حالا می گویند حملات موشکی ایران برای اسرائیل در حد یک شوخی بود و آسیبی به رژیم غاصب نرساند اما همزمان چو انداخته اند که اسرائیل به زودی از ایران انتقام می گیرد! مگر اتفاق بدی برای رژیم غاصب رخ داده که دنبال انتقام است؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی مؤذن به شهر بازگشت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

1879799_478_7tof.jpg

 

حسن درستی نماز را دوست می داشت. بازی فوتبال هم اگر بود، صدای اذان را می شنید راهش را می کشید می رفت مسجد. از ابتدای جوانی شد مؤذن مسجد محل. صبح ها زمستان بود یا تابستان قبل از اذان بلند می شد می رفت مسجد و اذان می گفت. در مسجد محلشان نماز جماعت صبح برقرار نبود. اذانش که تمام می شد با دوچرخه خودش را می رساند پانصد متر آن طرف تر مسجد دیگری نماز جماعت می خواند. مادر از سر دلسوزی گفت: چه کاری است حالا خودت را زحمت می اندازی؛ این وقت صبح می روی مسجد برای اذان. گفت: حتی اگر یک نفر با صدای اذان من برای نماز بیدار شود می ارزد.

والفجر هشت در خاک عراق مفقود شد. بیست و هفت سال بعد خواستند منطقه را تفحص کنند. روز آخر ماه ذی الحجه بود. گفتند فردا اول محرم است. بد نیست توسلی به سیدالشهدا داشته باشیم. بعد از توسل و روضه و با چشم اشک بار که کار را شروع کردند سرخی پرچم کوچک سه گوشی نظرشان را به خود جلب کرد. خاک را آهسته کنار زدند. روی پرچم نوشته بود یا ثارالله. زیر آن بدن مطهر شهیدی بود که زیر لباس نظامی اش پیراهن مشکی پوشیده بود. مدارک هویتی اش هم کامل بود؛ حسن درستی از بابل.

خبر در شهر پیچید. پوستر شهید همه جا پخش شد. همه جا حرف از حسن بود. حسن باز هم مؤذن شهر شد. یکبار دیگر رایحه جهاد و ایثار و شهادت در کوچه پس کوچه های شهر پیچید. خیلی ها می گفتند ما خواب بودیم بازگشت پیکر حسن، بیدارمان کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این روزهای تاریخ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۱۸ ق.ظ

بایگانی‌های اراده حق - یاران خراسانی

 

از دولتهای غربی که انتظاری نیست. آنها می بینند خانه های هزاران فلسطینی ویران شده، مرد و زن و پیر و جوان و کودک خردسال در خون خود می غلتند، نه کمکهای بشردوستانه به آنها می رسانند، نه اسرائیل را محکوم میکنند چه برسد به آن که اجازه بدهند کسی در مقابل رژیم غاصب صهیونیست بایستد و مبارزه کند، آن وقت هنوز هم که هنوز هستند کسانی در کشورهای شرقی و اسلامی که غرب را مهد دموکراسی و حقوق بشر می دانند و اگر ظلمی متحمل شدند به غرب پناه می برند و ... در جریان جنگ تحمیلی ایران هم هیچگاه آمریکا و شوروی و انگلیس و آلمان و ... حملات هوایی صدام به شهرها و صدماتی که به مردم بیگناه کشورمان وارد شد را محکوم نکردند که هیچ با تقدیم سلاحهای شیمیایی و مرگبار در شهادت صدها نفر از هموطنان مان در سردشت و سومار و ... نیز سهیم شدند.

آیا می شود روزی همه مردم کشورهای شرقی و اسلامی بیدار شده و لااقل دیگر غرب را دلسوز بشریت ندانند؟

دولتهای اسلامی و عربی از پاکستان و آذربایجان تا اردن و مصر و ... می دانند چه جنایتی دارد در حق برادران و خواهران مسلمانشان صورت میگیرد. در صف مبارزه با رژیم غاصب قرار نمی گیرند که هیچ از حمایت اقتصادی تا حتی حمایت نظامی دشمن اصلی خود نیز ابایی ندارند.

آن چه در تاریخ خوانده ایم که خیلی از مسلمین به حسین بن علی می گفتند دلهای ما با شماست اما شمشیرهایمان علیه شما، حرف عجیبی نیست.

بیداری فقط در فهم و بصیرت نیست. اراده تسلط بر نفس و انگیزه غیرتمندی و شرافت خواهی و عزم انسانیت و آزادگی را نیز طلب می کند.

فرزندان خود را جوری تربیت کنیم صرفا به فهمیدن حق بسنده نکنند. اراده حرکت در مسیر حق را هم داشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امشب شهدا لبخند میزنند

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۰۵ ق.ظ

کدام شهید را می شناسید که آرزوی نبرد مستقیم با رژیم غاصب را نداشته است؟ امشب خون شهدا به ثمر می نشیند. حتی اگر در این راه کشته شویم سربلندیم که به اصلی ترین تکلیف خود عمل کرده ایم. کودکان مظلوم فلسطین امشب شاد میشوند.

امشب جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی شده است. گام دوم انقلاب دارد به ثمر می نشیند. داریم دوباره کربلایی می شویم.

دور است ز ما تن به مذلت دادن

ما وارث خون سربداران هستیم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اجتناب ناپذیر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۰۱ ب.ظ

این آخرین تصویر به جا مانده از معروفترین هنرمند دنیا یعنی چارلی چاپلین است که در سن 88 سالگی جان سپرد. چقدر پیر و ضعیف شده بود. شاید اصلا باورتان نشود او چارلی معروف و طنازی باشد که همه مردم دنیا از آثارش خاطره ای خوش دارند.

عکس پایینی هم تصویری از سنگ قبر رضا داوونژاد هنرمند جوان کشورمان است. البته سنگ قبر واقعی او هنوز نصب نشده. در یکی از سایتها خواندم: "رضا داوودنژاد بازیگر سینما و تلویزیون که روز ۱۳ فروردین از دنیا رفت، ۱۰ سال پیش برای سنگ قبر خود نوشته‌ای را ثبت کرده که پوریا تابان در کتاب «سنگ قبر» آن را منتشر کرده است."

مرگ برای همه انسان ها امری محتوم و اجتناب ناپذیر است خوشمان بیاید یا نه، شاه باشیم یا گدا سرنوشتی جز این نداریم.

یکی در جوانی می میرد یکی هم پیر و فرتوت می شود بعد از دنیا می رود. یادمان باشد هیچ چیز این دنیا ماندگار نیست و ارزش دل بستن ندارد. به فکر روزهایی باشیم که نعمت عمر یا جوانی و سلامت و ... را از دست می دهیم. به داشته هایمان که قطعا خدادادی است غره نشویم. تا توان و فرصت داریم، موثر باشیم. غیر از خودمان را هم ببینیم.

 

آخرین عکس از چارلی چاپلین که باورکردنی نیست

نوشته عجیب روی سنگ قبر رضا داوودنژاد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ختنه سوران لاکچری!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۴۷ ب.ظ

بعضی هم پول اضافه دارند. ختنه فرزند پسر، یک واجب دینی است. شکر خدا هنوز فرهنگ غرب و خودباختگی و انفعال در برابر ماهواره و اینستا نتوانسته این سنت ملی و مذهبی را از ما بگیرد اما خب این لاکچری بازی هم در نوع خودش قابل نقد است.

 

تصویر حاشیه‌ساز از یک مراسم ختنه‌سوران در مراغه!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نماز جمعه در کدام مسیر است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۵۳ ب.ظ

آقای صدیقی خوش قلب است، شما هم بزرگوارید.

کاش همینقدر بزرگواری و اغماضی که در برابر "غفلت" زیان بار حاج آقای صدیقی نشان دادید درباره امام جمعه سابق لواسان و رحیم پور ازغدی هم نشان می دادید.

فرق بین آنها این است که اولی پله صعود و زیاده خواهی و سوءاستفاده مفسدان اقتصادی قرار گرفت اما آن دو به انتقاد از مفسدان اقتصادی و رانتخواری پرداختند که تریبون شان از مصلی حذف شد.

 

بی‌مهری به صدای اعتراض انقلابی در تریبون نماز جمعه/ بعد از رحیم‌پور و  مطیعی، این بار امام جمعه لواسان/ استاد رحیم‌پور ازغدی: گفتند شان نماز جمعه  در این نیست که حرف‌های تند

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پفک

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۴۸ ق.ظ

کسب درآمد از تریبون - تریبون

 

بنا بر تجربه عرض میکنم

آقایانی که ادعا میکنند حرف نویی برای گفتن دارند اما صرفا جماعتی ناآگاه و غیر متخصص را مخاطب خود قرار می دهند آنهم از بین خانمها -که اغلب احساسی هستند- حرف خاصی برای گفتن ندارند و چیزی بارشان نیست. این نوع اشخاص یا دنبال پول هستند یا شهرت یا شهوت.

 هر وقت آدم مدعی حاضر شد یکبار هم بیاید وسط افراد آگاه و اهل فن حرف زده و علم و نگاه و داشته های فکری خود را ارائه کند مرد است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یا علی مدد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۳۸ ب.ظ

حکم جلودار است بر هامون بتازید

هامون اگر دریا شود از خون بتازید

 

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای مدیری که "صادق" بود

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۱ ب.ظ

حجت الاسلام محمدصادق اکبری

 

خیلی از مسئولین تاب شنیدن نقد را ندارند. تعارف که نداریم. ستیزه جویی و ناسازگاری بعضی مردم با آمران به معروف از باب "اشبه منهم بآبائهم" یک جورهایی به امرایشان رفته است. بروید داخل اداره ای و محترمانه و مستدل زبان به نقد مقامی بگشایید. چند درصد تحمل شنیدنش را دارند؟ مطلب بنویسید و نقدتان را منتشر کنید؟! کمِ کمش تشویش اذهان عموم را به پایتان می نویسند، به خصوص در شهرهای کوچک که گاه نهادهای امنیتی، خودشان را متولی صیانت از میز صاحبان قدرت می پندارند؛ آنهم عزیزان قضایی که شاید به خاطر جایگاهشان کمتر عادت به شنیدن نقد و نظری متفاوت داشته باشند. این را از باب تجربه عرض میکنم؛ از لا به لای خاطراتی که سالها از رفت و آمد در راهروهای دادگاه ویژه آموخته ام.

تصورش هم برای این حقیر و دوستان عدالتخواه دشوار بود مسئولی در جایگاه نخست قضایی استانی قرار بگیرد که حیاط خلوت باند طبری بود، تاب شنیدن انتقادهای تند و تیز بچه های بی ترمز بسیج را داشته باشد که هیچ، پرونده سازی نکند که هیچ، این طرف آن طرف تماس نگیرد و مکاتبه نکند حال فلانی را بگیرید که هیچ، نه تنها با روی گشاده شنوای حرف منتقدان باشد بلکه بی طرفانه و از سر انصاف به پیگیری نقدها و نظرها و گزارشات اقدام کرده و خاطی را حتی اگر از همکاران و معتمدین خودش باشد –بی اعتنا به بعضی تعصبات صنفی که راه اصلاح بسیاری از نهادها را مسدود نموده- متنبه و وادار به پاسخگویی سازد. ظاهر و باطنش "صادق" باشد! عادت کردیم بعضی امامان بی صداقت روزهای تعطیل هم "اوصیکم بتقوی الله" را فراتر از خطبه های نماز جمعه به رسمیت نشناسند، چه برسد به مسئولانی که کرسی ریاست را سکوی پرش خود و چند نسل آینده شان شمرده و اگر سر اصول و ارزشهای اسلام و انقلاب اهل معامله باشند سر مقام و منصب و پول و شهرت با کسی مماشات نکرده و به هر دستاویزی برای حفظ و ارتقای آن چنگ می زنند.

این پنج سالی که حجت الاسلام محمدصادق اکبری به عنوان یک مدیر غیر بومی در رأس دستگاه عدلیه استان مازندران قرار گرفت و با هوش و تجربه خود خیلی زود بر اوضاع مسلط شد یکی از طلایی ترین دوره های مدیریت قضایی استان به شمار می آید. البته این دستگاه تا رسیدن به نقطه ایده آل تراز انقلاب اسلامی همچنان مسیری طولانی را باید بپیماید اما نمیتوان مجاهدت این روحانی دلسوخته و با درایت را در اعتلای نهاد حساس قضایی و در حیطه مرتبط با اختیارات خود نادیده گرفت.

حجت الاسلام اکبری وارد حواشی نشد. تعارف با مدیران را کنار گذاشت. اصل نانوشته و منحوس "قانون خوب است اما برای ضعفا" را نادیده انگاشت. به گردن کفلتها ولو وابسته به مافیای از مابهتران و باندهای هزارفامیل و اژدهای هفت سر فساد و تبهکاری بودند حتی با وساطت افراد ظاهر الصلاح جانماز آبکش موجّه که محاسن مبارکشان در پوشش مذهب و توجیه دریافت وجوه شرعی به طور نامتعارف چرب می شود، باج نداد. دید بعضی زیردستانش علیه او توطئه می کنند با اغماض و کریمانه گذشت و نادیده گرفت. چپ و راست استان برایش فرقی نداشت. به سفارش ها و توصیه های فراقانونی وقعی ننهاد. یقه مسئولین را هم گرفت و میز کسی را به میزان الهی رجحان نداد. شعار تو خالی "پارتی جوانان بدون پارتی بودن" را دیگران سر دادند و عمل نکردند او اما بی هیچ ادعایی با عادی ترین و پایین ترین افراد از سطوح مختلف جامعه نشست و دردشان را شنید و برای حل مشکلشان قدم برداشت. شهروندانی که در عمرشان یک مسئول دون پایه اداری را هم از نزدیک و خصوصی ندیده بودند بارها او را سنگ صبور دردهای دل داغدار خویش یافتند. حواشی رسانه ای که با برخورد ناپسند و بچگانه بعضی مسئولان قضایی حوزه شهری در حال تبدیل به بحرانی اجتماعی و فرا ملی بود با سر پنجه تدبیر و عقلانیت او ختم به خیر گردید.

خدا رحمت کند مرحوم آزاده محمدحسین منصف را که خودش از بزرگترین منتقدان عملکرد دستگاه قضا بود. بعد از دیداری که با حجت الاسلام اکبری داشت تماس گرفت و اولین تعبیرش این بود "اگر یک روحانی میتواند با اخلاق و سیره ای پیامبر گونه اینطور در دل انسان جا باز کند پس خود رسول اکرم چقدر دوست داشتنی بود."

دیروز خبر پایان مأموریت حجت الاسلام اکبری در دادگستری مازندران توسط رسانه های محلی منتشر شد. برای ایشان هر جا و در هر منصبی که باشد آرزوی توفیق روزافزون دارم. امیدوارم نظام اسلامی بیش از پیش شاهد رشد چنین مدیرانی بوده و پایه های حاکمیت دینی در باور مردم مستحکم تر شود. امیدوارم به برکت ایام الله فطر، هر جا که هستیم از مدار فطرت خارج نگردیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

20 فروردین، مبدأیی برای بیدارگری

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۲۵ ب.ظ

ما مگر آوینی را می شناختیم؟ اسمش را شنیده بودیم؟ تصویرش را دیده بودیم؟ خانه پرش صدای گرمی را روی مستندهای زیبای روایت فتح می شنیدیم بی آنکه بدانیم او کیست و چه کاره است. مقصر هم خودش بود. کجای تولیدات و آثارش اسم خودش را می نوشت؟

20 فروردین 1372، اخبار ساعت 20 شبکه دوم سیما که مختص خبرهای علمی و فرهنگی بود با اجرای آقای حسین زاده با آن سبیلی که آن موقع بین مجریان سیما منحصر به فرد بود خبر شهادت کارگردان و مستند ساز و راوی روایت فتح را اعلام کرد. رفته بود روی مین در قبله گاه فکه.

حالا تصویرش را اول بار دیدیم. عجب قیافه جذابی داشت. روحش شاد. فردایش شد. همان ساعت، همان خبر، همان گوینده؛ اعلام کرد مقام معظم رهبری در تشییع مستندساز روایت فتح شرکت نمود! یا للعجب! آقا برود تشییع جنازه یک مستندساز؟ اینجا دیگر گوش ها تیز شد. مگر سید مرتضی آوینی کیست که رهبر مملکت در مراسم تشییع نه چندان شلوغ او شرکت کرده است؟

بعد آقا به او لقب سید شهیدان اهل قلم داد.

آن زمان ها بحث مقابله با تهاجم فرهنگی هم حسابی داغ بود. آقا روی این مساله خیلی تأکید داشت.

بچه های مسجدی و پایگاهی که کاری بیشتر از گشت و ایست بازرسی و روضه و نوحه بلد نبودند -و خدا میداند همان کارها هم چقدر لازم و حیاتی بود- به صرافت افتادند که حرف رهبر روی زمین نماند. رهبر اندیشمندی که جنگ در جبهه فرهنگی را بعد از دوران جنگ سخت، وظیفه حیاتی و راهبردی نیروهای انقلاب بر شمرده بود حالا با برجسته سازی شخصیت یک هنرمند شهید و متفکر در حوزه هنر و رسانه، الگوی جهاد فرهنگی را نیز برای جوانان بسیجی مبتدی این عرصه نمایان ساخت.

بچه ها مبتدی بودند. خانه پرش مکانی تهیه می کردند. قبضی چاپ میکردند، دنبال اسم جالب و رسا برای مجموعه خود بودند، هشتاد هزار تومن می دادند ویدیوی ضبط و پخش می خریدند و شبهای جمعه قسمت به قسمت روایت فتح را ضبط می کردند. مدتی بعد البته سیما فیلم همه قسمتهای آن را جهت فروش عرضه کرد!

اصلاً هم خنده ندارد!
بچه ها دغدغه داشتند دلسوز بودند اما کار بلد نبودند. مگر اول جنگ بچه ها بلد بودند بجنگند؟ مرتضی قربانی در کتاب خاطراتش می گوید با سی عدد قابلمه زودپز که چاشنی انفجاری در آن کار گذاشته شده بود از اصفهان به خوزستان رفتیم و در دیدار با استاندار وقت تاکید کردیم که کاملا مسلح و آماده دفع تجاوز دشمن هستیم! همین مرتضی قربانی کسی است که پنج سال بعد پرچم مقدس حرم امام رضا را روی مسجد شهر بندری فتح شده فاو عراق نصب می کند.

از این دست خاطرات عجیب و خنده دار و عبرت آموز در طول جنگ بسیار است.

بچه های جبهه فرهنگی انقلاب هم سال 72 مبتدی بودند. مدتی گذشت تا اینکه توانستند در عرصه هنر و رسانه سری میان سرها درآورده و حرف بسیج و مسجد و انقلاب را در قالب اندیشه و هنر ارائه دهند. مجموعه تولیدات رسانه ای حزب الله در این سالها با اوایل دهه هفتاد اصلا قابل قیاس است؟ یکنفر آماز بگیرد در این سالها چقدر هنرمند و صاحب فضل و ادیب و ... از مساجد و پایگاهها و هیاتها برخاسته است؟

رهبر، مرجع هم هست اما یک قدم بالاتر. مرجع یعنی محل رجوع، بر می گردی و دستش را به تبرک می بوسی و به ساحت دین ادای احترام میگذاری، رهبر ولی آن جلوها ایستاده، باید بدوی، خیز برداری، نفس نفس بزنی تا به قله ای که ترسیم نموده برسی و با او دست بیعت بدهی.

خصلت رهبر ما همین است. می داند این راه از کجا آغاز شده و قرار است به کجا ختم شود. تئوری انقلاب جهانی و تمدن ساز اسلام را می شناسد. خودش راه را نشان می دهد، خودش الگو ترسیم می کند، خودش هم جلوتر می رود که یک وقت هوس نشستن و درجا زدن به سرت راه پیدا نکند.

شهادت آوینی را باید نقطه عطف انقلاب فرهنگی در جهان اسلام دانست. درک ضرورت حضور و کنشگری و تأثیرگذاری بی وقفه در شکل دهی به افکار عمومی و تبیین حقیقت برای همه مردم دنیا از آن دست دستاوردهایی است که مبدأ تاریخ آن بیستم فروردین هزار و سیصد و هفتاد و دو قرار دارد.

 

شهید سید مرتضی آوینی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا کریم است

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۵۵ ب.ظ

photo_2024-04-08_16-19-31_aytm.jpg

 

یک زوج خوشبخت از سلسله پر خیر و برکت یاکریم ها دو سه هفته قبل آمدند به بالکن خانه ما و روی گلدان کاکتوس نیمه خشکیده ای لانه کردند، دو تا دانه تخم گذاشتند و به نوبت روی آن نشستند. امروز متوجه شدیم تخم ها جوجه شدند. فرصتی که یاکریم رفته بود از آن دو عکس گرفتیم. البته مادر یا پدرش زود برگشت و روی تن لرزان و احتمالا ترسیده آنها نشست و گرمشان کرد.

تولد این دو جوجه یاکریم را در آستانه عید فطر به فال نیک میگیرم. ان شاءالله خبرها و اتفاقات خوش همواره در مسیر زندگی همه ما قرار بگیرد. ان شاءالله سایه ترس و جنگ و آوارگی از سر مستضعفین عالم برچیده شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقا مسعودِ دنیای ما!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۴۹ ب.ظ

شهیـد مسعـــود رضـایــی

 

✍️پنجشنبه عصرها ، کیف و کلاه می کرد و راهی می شد. یا پیراهن راه راه قهوه ای رنگ تنش بود یا سفیدی که به آبی آسمانی کمی می زد.
اورکت خاکی رنگش را فصل سرما و گرما بر تن داشت .ساک دستی کوچکی هم داشت که از هفت تپه تا شلمچه همراهش بود.
بار سفری نداشت که ببندد.
همیشه سبک بال سفر می کرد. 
راستی تسبیح بلندی هم با دانه های ریز از دستانش جدا نمی شد.
به پابوس امام رئوف می رفت با چند تن از دوستان هم جبهه ای اش!

آدم چقدر باید عاشق باشد که از شمال تا طوس کیلومترها راه با اتوبوس های دهه ۶۰ هر شب جمعه خودش را به حرم امام رضا.علیه السلام. برساند.

من که گاهی به این بچه ها فکر می کنم گیج می شوم و حواسم را به همین دنیای شلوغ خودمان می دهم.
انگار دو تا دوتای آنها چهار تا نبود. قانون را زیر پا گذاشتند و برخلاف حرکت آب شنا کردند تا رستگار شدند.

بار آخری حاج خانم پاپیچش شد من هم حتما باید بیایم. بچه ها جلوی در خانه منتظر آمدن مسعود بودند.اما مادر حرفش یک کلام بود.بالاخره راهی شد.
 به صحن حرم  که رسیدند و نگاه شان به گنبد طلایی افتاد.
گفت:« مامان! جان این آقا قسمت می دهم نرید دعا کنید که من شهید نشوم؟!»
مادر است دیگر! می شکند با شنیدن این جملات.
نگاهی به او انداخت و از هم جدا شدند.
حرم دقایقی نگذشت که خالی از جمعیت شد، اما مسعود در حرم مانده بود.
حالا خادمان مشغول تمیز کردن ضریح مطهر امام مهربانی ها بودند.
یک نفر از آن میان رو به او گفت .
تو هم بیا کمک مان جوون.
گرد وغبار ضریح را با قطرات اشکی که بر گونه هایش سُر می خورد شستشو داد.
هنگام تعویض گل های بالای ضریح شد.
یکی یکی شاخه گل ها را برای خودش جمع می کرد. سهمش چند شاخه ی خوشبو  از گل مریم شد.
با ذوقی وصف ناپذیر از حرم که بیرون رفت،گل ها را به مادر نشان داد و ماجرا را برایش تعریف کرد.
شاخه گل ها را تا آخرین اعزام با خودش داشت.هنگام خداحافظی بود که به خواهرش گفت این گل ها را به کسی نمی دهید. وقتی پیکرم را داخل قبر گذاشتید این شاخه های گل مریم را کنارم قراردهید.

و همانی شد که خودش می خواست.
شهادتش را از امام رئوف طلب می کرد 
تمام این شب های جمعه ای که در حرم بود و سرانجام با عطر حرم هم به دیدار امام رضا.ع. رفت.


۱۸ فروردین سالگرد آسمانی بسیجی عارف 
مسعود رضایی. ساری 
نویسنده: معصومه حیدری
۲۰فروردین ۱۴۰۳.ساری

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حیف نان!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۵۵ ق.ظ

سکانس فراموش نشدنی از سریال باغ مظفر/حیف نون میگه به من رحم نمی کنین به  عیالم رحم کنین!😂 | طوطیانیوز

 

دوستان مکرر تماس گرفته اند که مساله ای پیش آمده و تو دخالت کن، چیزی بنویس ما پخش کنیم و ... زیر بار نرفتم. واقعا همه چیز را باید در رسانه حل کرد؟ مملکت قانون ندارد؟ سازمانها و ارگانها وظیفه ای ندارند؟ خود مردم نباید کمی به هوش باشند؟ آدم یک وقتهایی احساس میکند بعضی ها خوششان می آید مثل شخصیت حیف نون در سریال باغ مظفر،  تو سری بخورند، سرشان کلاه برود و... شاید این هم نوعی حس معنویت درونی افراد باشد که به بیراهه رفته.

این جور افراد به خصوص قشر خانم به خصوص آن دست از خانمهایی که یا مجرد و سن بالا هستند یا از شوهرشان کمتر محبت می بینند عرصه میدهند دست آدمهایی که به پول و شهوت علاقه دارند و زبان بازی و کلاس داری را خوب بلد هستند. طرف مدتی میرود کلاس اصلا نمیفهمد چه شنیده فقط می گوید استاد چه صدای گرمی داشت چقدر فضا آرامش بخش بود چه نگاه زیبایی داشت و...

یکی به اسم طب سنتی و مزاج سنجی، یکی به اسم حافظ شناسی و فردوسی پژوهی یکی شناخت شناسی یکی آداب زندگی و همسرداری و ... جالب است نمونه هایی را دیده ام که طرف یک باغبان ساده یا کارگر قراردادی بوده که خواسته در زندگی اش تحولی ایجاد کند با چرب زبانی و قدرت مونتاژ ذهنی و بهره گیری از هنر ارتباط با مخاطب، دکان و دستگاهی باز کرده فوج فوج زنهایی با همان دو ویژگی که در بالا عرض کردم به آنها رجوع میکنند جسارتا حتی حاضرند تنشان را هم در اختیار طرف قرار دهند و احساس آرامش در خلأ و حالت خلسه روحی را تجربه کنند چه برسد به فکر و ذهنشان را؛ تازه پول خوبی هم بابتش به طرف می دهند!!

خب دوباره این سوال را مطرح میکنم. همیشه باید در رسانه ها با این نوع مسائل برخورد کرد؟ مملکت قانون ندارد؟ دستگاهها وظیفه ای ندارند؟ آن دستگاه فرهنگی که به اینها تریبون می دهد حتی نمی پرسد طرف اصلا مدرک تحصیلی دارد یا نه؟ بخشی از مردم تا کی دوست دارند در خلسه سادگی و حماقت خود به سر ببرند؟ تا آدمها خنگ نباشند کسی نمیتواند با احساس زرنگی از آنها سواری بگیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نیشتر منتشر شد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۱۳ ب.ظ

کتاب نیشتر - مطاف عشق

 

نیشتر منتشر شد

رهیافت هایی برای تأمل در سبک زندگی فردی و اجتماعی

تهیه کتاب با تخفیف ویژه از انتشارات مطاف عشق:

https://mataf.ir/product/36959/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1/

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

محمدحسن طوسی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ

فاتح اروند

پنجره ای رو به حیات طیبه شهید محمدحسن طوسی

 

سالروز شهادت شهید محمدحسن طوسی - ایسنا

 

تولد یک نابغه

محمدحسن قاسمی طوسی معروف به طوسی، متولد 1337 روستای طوسکلا شهرستان نکا

1344 آغاز تحصیل در دبستان روستای محل سکونت؛ مقطع راهنمایی را در مدرسه فردوسی نکا خواند و تحصیلات دبیرستان را در مدرسه آیت الله طالقانی ساری آغاز کرد.

در این سالها با ورود به عرصه فعالیت های انقلابی و آشنایی با افکار حضرت امام خمینی(ره) به یک جوان مبارز تبدیل شد.

ترک تحصیل به دلیل وضع بد معیشتی برای کمک به خانواده، تصمیم قطعی او بود. بعد از مدتی درس ها را در مدرسه شبانه پی گرفت. سن و سالش به سربازی رسید. تازه نامزد کرده بود. گفت به رژیم شاه خدمت نمی کنم. سر حرفش ماند. آمدند دنبالش. اعزام اجباری  به سربازی پادگان بیرجند و صحنه سازی جهت دریافت معافیت! در شمار خاطرات جذاب زندگی اوست.

حضور در تهران جهت مشارکت در تأمین امنیت امام در 12 بهمن 57، تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در نکا، عضویت در سپاه پاسداران استان 1358، نقش آفرینی در کنترل غائله گنبد، اعزام به مناطق غربی کشور به منظور مقابله با تحرکات جدایی طلبانه و آشنایی با جاویدالاثر احمد متوسلیان، بازگشت به مازندران با دعوت مسئولان وقت سپاه و تشکیل گروه ویژه "شهید" جهت مقابله با ناآرامی های ضدانقلاب در جنگلهای شمال، معاونت عملیات سپاه ساری و مسئولیت عملیات محور سوادکوه جهت پاکسازی جنگل از لوث وجود عناصر تروریستی ضدانقلاب، حضور در دفاع مقدس از جبهه های سرپل ذهاب تا عملیات فتح المبین و آزادسازی خرمشهر قهرمان و آشنایی و همکاری با نخبه اطلاعات و عملیات، شهید حسن باقری، فرماندهی تیپ 3 قرارگاه عملیاتی حضرت ابوالفضل علیه السلام، معاونت طرح و عملیات سپاه پاسداران منطقه3 مازندران و گیلان، جانشین قرارگاه قدس مازندران، معاونت اطلاعات لشکر25 کربلا، حضور موثر در عملیاتهای والفجر4 و 6، بدر، خیبر، قدس1 و 2، والفجر8، کربلای1و 4 و 5 و 8 از دیگر سوابق درخشان حیات نورانی این فرمانده بی ادعا و خستگی ناپذیر است.

آخرین مسئولیت وی جانشینی فرماندهی لشکر25 بود. قرار بود فرماندهی لشکر نیز به ایشان واگذار شود که در کربلای8 شلمچه، 19 فروردین 1366 به آسمان گمنامی شهدای فاطمی پیوست و پیکر مطهرش هشت سال بعد رایحه شهادت را دوباره در جانها زنده نمود.

اسم پدر بزرگش بود محمد، پدرس محمدعلی و اسم او را هم گذاشتند محمدحسن.

پدربزرگش معروف بود به ملامحمد. سواد مکتب خانه ای داشت و از مریدان صمیمی آیت الله کوهستانی -از علمای بزرگ و شاخص مازندران- بود. نقش روحانی روستا را داشت. گاهی به منزل آیت الله کوهستانی دعوت می شد و در جلسات هفتگی روضه، سخنرانی میکرد. نفس حق عارف بزرگی چون مرحوم آیت الله کوهستانی برکت معنوی این خانواده بود.

محمدعلی هم مدتی در محضر آن عالم بزرگ، شاگردی کرد و بعد به روضه خوانی روی آورد.

محمدحسن در چنین خانواده ای تربیت شد. پدر و مادرش دنبال رزق حلال بودند و ساده ترین مسائل دینی را رعایت میکردند. تا سه سال بعد از ازدواج، صاحب اولاد نشدند. دست به دامان خدا و اهل بیت شدند. مادر که دلی صاف داشت شب خواب دید حضرت زهرا به خانه شان تشریف آورده. اولین هدیه اهل بیت به این خانواده، محمدحسن بود. باز هم صاحب اولاد شدند. پدر، خودش هم اهل جبهه و جنگ بود بی اعتنا به سن و سالش. سه نفر از پسران رشیدش (محمدحسن، محمدابراهیم و محمدحسین) به خیل شهدای کربلا پیوستند. پدر روضه هایش را باور داشت. اشکهایش تصنعی و مجلس گرم کن نبود. خانواده اش را بالاتر از خانواده اباعبدالله نمیدانست. برای تحمل هر مصیبت و سختی در راه اسلام آماده بود. داغ سه فرزند را دید اما بی قرار نشد و یک قدم از راهی که انتخاب کرده بود عقب نرفت.

 

نخ تسبیح زندگی

بچه های روستا از کار کردن نمی ترسند. کار هم در خانه های روستا همیشه هست و تمامی ندارد.  کم می خورند، کم حرف می زنند و زیاد کار می کنند. قدیم اوضاع معیشتی روستا رو به راه نبود. محمدحسن از همان طفولیت پا به پای مادر وپدر کار میکرد در حالی که نانی ساده، قوت غالبشان بود؛ از رسیدگی به دام و طیور تا رفتن به زمین کشاورزی و انجام کارهای سخت مربوط به آن. هیچ وقت هم نق و نوق نداشت. از نه سالگی می نشست پشت تیلر و راه می برد. کار خودشان را می رسید کار بقیه را هم انجام میداد. در و همسایه و فامیل قدردان او بودند. بچه وقتی کار میکند و مسئولیت به عهده میگیرد حتی خرابکاری هم کند باز نبوغش بارور می شود. یک با تیلر گیر کرد داخل گل. هول شد. زیاد بار زده بود. یاد گرفت که گاری تیلر را بیش از حد سنگین نکند. با همین تجربیات برای خودش مردی شد.

به مدرسه هم میرفت باز می آمد پای زمین می ایستاد و کار میکرد. چشم باز کرد یک پای مسجد و جلسات روضه بود. از پنج سالگی، خودش ایستاد به نماز. راه پدر و پدر بزرگ را در اتصال به خدا و اهل بیت پسندید. دبیرستان که رفت چشم و گوشش باز شد! دستش اسلحه دیدند. وارد گروههای مسلح و مبارز با شاه شده بود. با روحانیون مطرح دم خور بود و اطلاعیه های حضرت امام را پخش میکرد. با سایر جوانهای محل متفاوت بود، یک جورهایی رمزآلود و راز دار. کمتر کسی از کارهایش سر در می آورد. قد بلند و هیکل تنومندی داشت. راهپیمایی ها را سر و سامان می داد. شناسایی اش کرده بودند و دنبالش بودند. از دست مأموران فرار میکرد. یکبار مجور شد چند کیلومتر را زیر بدنه کامیون مخفی شود تا از تعقیب مأموران ساواک در امان بماند. دنبال زن و تشکیل خانواده نبود. اما پدر و مادر تصمیم گرفتند دستش را بند کنند. گفت چشم. با دختر عمه اش حلیمه عرب زاده نامزد شد. موقع سربازی بود. گفت به طاغوت خدمت نمیکنم. می آمدند دم در دنبالش. دید پاسگاه ول کن نیست. رفت سربازی. پایش به بیرجند که رسید قبل از معاینه پزشکی مقداری توتون و تنباکو خورد. دل و روده اش پیچید به هم. چشمانش سیاهی میرفت. ضربان قلبش تند شده بود. فکر کردند این بیماری همیشگی اوست. معافیتش را صادر کردند. برگشت و آمد. می خندید. حرفش حرف بود. دی ماه سال 56 عروسی کرد و دی ماه سال 57 صاحب فرزند شد. اسم دخترش را به یاد اولین شهیده اسلام گذاشت سمیه. شیرینی نداد. چند روزی صبر کرد. شاه که رفت دو رأس گوسفند قربانی کرد و به همه فامیل و اهل محل سور داد.

بعد از انقلاب که به سپاه رفت همان خلق و خوی همیشگی اش را با خود برد. کار برایش عار نبود. ابتدا راننده ساده سپاه بود. نبوغش را یکی یکی رو کرد. فهمیدند آدم به درد بخوری است. تا عالی ترین و حساس ترین مراتب فرماندهی پیش رفت. باز هم خاکی بود. باز هم بیشتر از همه کار میکرد. جلوتر از همه به دل خطر میزد. حرفی میزد پایش می ایستاد. با نیروهایش همرنگ بود. خسته نمی شد. ابتکارات نظامی و شمّ اطلاعاتی اش گره گشا بود. ایجاد امنیت در غرب کشور، تار و مار کردن ضدانقلاب در جنگلهای انبوه شمال، شناسایی و طراحی در عملیات محیرالعقول والفجر هشت و کربلای یک و ... از نقش آفرینی های بزرگ این فرمانده جوان زیرک و چابک و بی آلایش روستایی است.

 

سردار جنگل

جنگل های انبوه مازندران، محل امنی برای اختفای گروهک های مارکسیستی قرار گرفته بود. استان مازندران به دلیل همجواری با ابرقدرت شوروی سابق که مرکز اندیشه کمونیسم بود و نیز فاصله نزدیک به پایتخت کشور همواره مورد طمع ضدانقلاب قرار داشته است. فقر ناشی از ضعف اقتصاد کشور و گرایش های ناآگاهانه نسبت به مقوله عدالتخواهی، راه انحراف را برای بسیاری از جوانها هموار ساخته بود. با توجه به این که نهادهای امنیتی استان، تازه تأسیس بوده و تجربه و ابزار کافی برای کنترل اوضاع را نداشتند چالش های امنیتی ناگواری در سطح استانهای شمالی کشور رقم خورد.

غائله گنبد هم راستا با غائله جدایی طلبان خلق آذربایجان و کردستان و بلوچستان از جمله فعالیتهای مسلحانه نیروهای ضدانقلاب در استان های مرزی به شمار می آید. شهید طوسی علاوه بر حضور در جبهه های غرب و مبارزه با ضدانقلاب در غائله گنبد نیز حاضر شد و با همراهی نیروهایش توانست در مدتی کوتاه این غائله را ختم نماید.

طوسی در جبهه های غرب بود که از او دعوت شد به شمال برگردد. فعالیت های چریکی گروهکها آسایش مردم را سلب کرده بود. گروهکهای مسلح از جمله منافقین در پناه جنگل ها اقامت موقت گزیده و با اشراف نسبت به فضای منطقه، هز ازگاه وارد شهرها و جاده ها گردیده و اقدام به ترور مردم می نمودند. به طور مثال در جاده هراز (مسیر آمل به تهران) با لباس مبدّل و ماشین شبیه گشت کمیته های انقلاب اسلامی، جلوی خودروی حجت الاسلام شریعتی فرد را گرفته و وی را از ماشین پیاده نموده و مقابل چشم خانواده اش به رگبار بستند. به سپاه شیرگاه حمله نموده و شبانه عده ای از پاسداران و بسیجیان را به شهادت رساندند. در جاده قائمشهر – ساری، با لباس سپاه جلوی مینی بوس عبوری را گرفته و درخواست کمک کردند. هر کس که پیاده شد را تحت این عنوان که لابد بسیجی است به رگبار بسته و به جنگل گریختند. و...

شهید طوسی پس از استقرار در استان و به عهده گرفتن مسئولیت امنیتی سپاه، ابتدا به تحقیق و مطالعه گسترده پیرامون وضعیت جنگلها و نیز نوع و روش فعالیت گروهکها پرداخت. از جمله اقدامات ایشان تشکیل گروه ضربت با عنوان "شهید" بود. گروهی شهادت طلب که در هر شرایطی آماده حضور در عملیات و گذشت از جان خود بودند.

دعوت از مردم برای معرفی خانه های تیمی، روش دیگر برای شناسایی و ضربه زدن به گروهکها بود. بچه های اطلاعات سپاه در تحقیقات میدانی خود متوجه شدند منافقین و مارکسیست ها با ظاهری موجّه و به بهانه خودسازی! در جنگلها مستقر شده و اعتماد مردم بومی را برای تهیه آذوقه و دیگر مایحتاج خود جلب می نمودند. در این خصوص آگاهی بخشی به اهالی ساکن جنگل که از پاک ترین مردمان این خطه هستند در اولویت قرار گرفت. کار فرهنگی و تبیینی و افشای ماهیت گروهکهای سفاک در نهایت منجر به شکل گیری هسته های محلی برای کنترل اوضاع جنگل گردید. عده ای از روستاییان و جنگل نشینان که با پیچیدگی های منطقه آشنا بودند یا به عنوان راه بلد یا در قالب نیروی بسیجی به کمک اطلاعات سپاه شتافتند که نقش بسزایی در پاکسازی وجب به وجب جنگلهای شمال اعم از مازندران و گیلان داشتند.

یکی دیگر از ابتکارات شهید طوسی برای ضربه زدن به گروههای معاند که نفس آنها را بند آورد طراحی برای نفوذ نیروهای سپاه به بدنه تشکیلات منافقین بود. نمونه ای موفق و ماندگار از این عملیات پیچیده و راهگشا مربوط می شود به نفوذ طلبه ای بنام محمد تورانی در بین نیروهای ضدانقلاب.

محمد تورانی از طلاب جوان و مستعد و باسواد و زیرک و چابک منطقه کیاسر ساری بود که جذب سپاه شد. با توجه به داشته های علمی خود در سطح مساجد ساری به سخنرانی بر ضد گروهکها می پرداخت و گاه با آنها به مناظره می نشست و پیروز می شد. هنر بازیگری داشت و گاه با چادر زنانه می رفت برای خرید و کسی متوجه نمی شد! خودش را از نظر این استعداد نیز محک زده و تقویت می نمود. محمد نیروی توانمند و دوست داشتنی سپاه در عملیاتی محرمانه تحت نظر شهید محمدحسن طوسی با اتخاذ مواضع سیاسی و اعتقادی مشکوک به ظاهر از سپاه اخراج شد و به مرور توانست اعتماد منافقین را به خود جلب نموده و کتابهای آنها را تدریس کرده و حتی به رده های بالا و کادر مرکزی منافقین نفوذ کند.

کسی از این عملیات محرمانه مطلع نبود و این مسأله باعث مظلومیت مضاعف محمد تورانی می گردید. نمی توانست دلیل اتخاذ مواضع جدیدش در مخالفت صوری با انقلاب را به کسی حتی همسرش بگوید. همسرش او را به خانه راه نمی داد و دوستان سابقش اگر دستشان به او می رسید دمار از روزگارش در می آوردند. فعالیت اطلاعاتی او در حالی که کاملاً مبتنی بر ذوق و توانمندی های شخصی بود و هیچ گونه دوره مهارتی و آموزشی را نگذرانده بود منجر به لو رفتن بسیاری از خانه های تیمی و فروپاشیدن شبکه اصلی گروهکها در سطح استان گردید. او در یکی از درگیری ها در جنگلهای آمل وقتی متوجه محاصره سه تن از نیروهای سپاه گردید به کمکشان شتافت و نجاتشان داد اما خودش لو رفت و توسط منافقین دستگیر شد و به بدترین شکل ممکن مورد شکنجه قرار گرفت. پوست سرش را کندند، جنازه اش را تکه تکه کرده و به آتش کشیدند و... محمد تورانی شهیدی بود که از جان و آبروی خود گذشت تا امنیت را برای مردم به ارمغان بیاورد. (کتاب عملیات نفوذ)

شهید طوسی بعد از شهادت او راز این عملیات بزرگ را فاش نمود.

مجموعه فعالیتهای اطلاعات سپاه استان مازندران در نهایت منجر به پاکسازی جنگلها و دستگیری یا فرار گروهکهای مسلح گردید. این اقدام بزرگ در نماز جمعه تهران توسط حجت الاسلام هاشمی مورد تقدیر قرار گرفت.

حاج مهدی بابایی فرمانده وقت سپاه منطقه 3 در این باره می گوید:

"بنابر قانون سلسله مراتب اداری ما وظیفه داشتیم گزارش عملکرد نیروهای سپاه در شمال را به اطلاع مسئولان بلند پایه‌ کشور برسانیم. در این بین ضمن این که آقای فخرالدین حجازی به مازندران آمده بود تا از نزدیک نتیجه‌ کار نیروهای سپاه و مردمی را پی‌گیری نماید خیلی وقت‌ها خودم به تهران رفته شرح فعالیت‌ها را به فرماندهان سپاه گزارش می‌کردم. یک وقت شنیدم که آقای هاشمی رفسنجانی در خطبه‌ی نمازجمعه‌ تهران این چنین گفت:

روش ما در کنترل و سرکوب شورش، در جنگل‌‌های شمال کشور علیه عملیات‌های ضدچریکی در دنیا سابقه نداشته و در حد معجزه بوده است. به علتِ اهمیت این تاکتیک‌ها و کاربرد آن در آینده‌ نیروهای مسلح، از افشای جزئیات آن خودداری می‌کنم و باید این تجربیات ارزنده برای آیندگان باقی بماند.

طبیعی است که بخش مهم موفقیت‌های به دست آمده،  بر می‌گردد به تلاش نیروها و فرماندهانِ‌شان که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به تلاش‌های برادرمان محمدحسن طوسی، اشاره کرد."

محمدحسن طوسی کسی نبود که کناری بنشیند و نیروهایش را از دور و از پشت میز هدایت کند. مستقیم وارد عملیات می شد و فرماندهی نیروها را برعهده می گرفت. منافقین توانسته بودند این جوان رشید مو فرفری را شناسایی کرده و دنبال ترورش باشند. چند باری در اطراف منزل مسکونی و محل تردد وی کمین گذاشتند که به لطف خدا و هوشیاری نیروهای مردمی و سپاه شناسایی شده و ناکام ماندند.

برقراری آرامش در جنگل و تثبیت اقتدار نظام در شمال، نام محمدحسن طوسی را به عنوان فرماندهی شجاع و نخبه در بین مسئولان اطلاعاتی سپاه بر سر زبانها انداخت.

 

 دشمن شکن

همان اول که رفت جبهه، جنمش را نشان داد. شجاع و با تدبیر بود. درایت و هوشمندی او خود به خود باعث شد نیروها دورش حلقه بزنند و او را امیر و پیش رو بدانند. نظر فرمانده هان هم به سوی او جلب شده بود. اوایل جنگ خیلی اوضاع جبهه، سازمانی و منظم جلو نمی رفت. کاستی هایی بود که در بلبشوی مدیریت خائنانه بنی صدر و نفوذ منافقین در جبهه و برتری اولیه نظامی دشمن، باعث رنجش و تأثر رزمندگان می شد. جوّ روانی بدی به نفع دشمن در جریان بود.

سردار عمرانی از همرزمان شهید طوسی خاطره جالبی در این باره بیان کرده است:

نه سلاح داشتیم و نه تجربه‌ جنگ کلاسیک، تنها کاری که می‌کردیم، شب‌ها می‌رفتیم و تعدادی تیر به سمت عراقی‌ها شلیک می‌کردیم و بر می‌گشتیم. آن چند سلاح هم، ام یک بود. دیدم محمدحسن طوسی خیلی عصبانی است. پرسیدم:

«چی شده؟» گفت:

«این که نمی‌شود! این همه نیرو آمده‌اند اما برای جنگیدن اسلحه نداشته باشند. هر طور شده باید سلاح تهیه کنیم.»

شب از ما خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. دم دمای صبح بود که دیدم خوش‌حال و خندان در حالی که یک قبضه کلاشنیکف و چند خشاب فشنگ و بند حمایل سرباز عراقی را با خود به همراه آورده است!

با دیدن اسلحه کلاش، دوستان دور آن جمع شدند و هر کدام از ما با آن عکس یادگاری گرفتیم.

با این کارِ طوسی، وِلوِلهای توی بچه‌ها افتاد و باعث شد رزمنده‌ها به این نتیجه برسند، دشمن، آن چنان که ادعا می‌کند، قوی نیست.

 

 

نقش هنر

به ابتکار شهید طوسی قرار شد نیروهایی که از مازندران به جبهه اعزام می شوند در قالب یک کاروان بزرگ و فراگیر و با تبلیغات وسیع و دشمن شکن باشد که باعث قوت قلب مردم شود. این ابتکار تحت عنوان طرح لبیک یا خمینی به اجرا در آمد. نیروها از شهرهای مختلف استان جمع شده و در نقاط مختلف با اجرای مانور و رژه، شوری خاص در دل مردم ایجاد نمودند. این ابتکار بعدها مورد توجه و استقبال فرماندهی سپاه کشور قرار گرفت و مشابه آن شاهد تبلیغات وسیع برای اعزام سراسری و صد هزار نفری سپاهیان حضرت محمد(ص) بودیم که ده هزار نفر آن از مناطق شمالی کشور بودند. این طرح بزرگ، فضای روحانی و حماسی خاصی در کشور ایجاد کرد.

شهید طوسی که متوجه ارزش تاریخی این رویداد بزرگ بود پیشنهاد داد یکی از شعرا نوحه ای حماسی با محوریت رزمندگان مازندرانی سروده و موقع اعزام نیروها توسط یکی از مداحان خوانده شود.

صادقعلی رنجبر این شعر ماندگار را سرود و عسکری اسماعیل پور نیز به صورت نوحه به اجرا درآورد که بازتابی گسترده در سطح مازندران و کل کشور داشت و هنوز بعد از گذشت چند دهه به عنوان یکی از آثار هنری ماندگار و تاریخی خطه شمال در حافظه مردم ثبت مانده و گاه توسط رسانه ها به منظور یادآوری حال و هوای سالهای ایثار و شهادت منتشر می شود:

بهر فتح کربلا با کاروان

می رود این لشکر از مازندران

پر امید و پر نشاط و و پر توان

می رود این لشکر از مازندران

....

 

 

فاتح اروند

محمدحسن طوسی در چند عملیات بزرگ و کوچک شرکت داشت. مسئولیت او بنا بر ذوق و مهارتش، شناسایی و طراحی عملیات بود. سال 64 وقتی زمزمه فتح فاو مطرح شد همه نگاهها به سمت محمدحسن طوسی چرخید.

والفجر هشت یکی از بزرگترین عملیات های جمهوری اسلامی در دوران با شکوه دفاع مقدس است که البته پیچیدگی های این عملیات باعث شد در بسیاری از محافل تخصصی نظامی دنیا نیز مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته و از آن به عنوان "عملیات عبور" یاد کنند.

اروند یک رود وحشی است. بر خلاف ظاهر آرامی که دارد امواج زیرین آن در ساعاتی از شبانه روز تا شصت کیلومتر در ساعت نیز شتاب پیدا می کند. شنا در اروند کار هر غواصی نیست و نیاز به ماهها ممارست و البته برخورداری از دلی شجاع و سری نترس دارد. ارتش بعث عراق به رغم برخورداری از مجهزترین ابزار و ادوات و تجهیزات نظامی که ماهها قبل از آغاز تهاجم گسترده به خاک مقدس جمهوری اسلامی فراهم کرده بود، به رغم آن که تصرف خوزستان و به خصوص شهر مهم و بندری آبادان برایش از اهمیت خاصی برخوردار بود باز هم هیچ گاه جسارت آن را نداشت که با عبور از آب اروند قدم به خاک ایران گذاشته و حمله ای را آغاز کند.

از این رو دشمن خودش نیز گمان نمیکرد رزمندگان ایرانی با وجود برخورداری اندک از تجهیزات نظامی که به دلیل تحریم های شدید و جهانی تسلیحاتی و اقتصادی ایجاد شده بود و نیز تسلط میدانی سربازان بعثی در نقاط آبی و اشراف اطلاعاتی هم پیمانان حزب بعث، یارای طراحی عملیاتی پیچیده جهت فتح شهر بندری فاو را داشته باشند.

فاو شهر مهم و بندری کشور عراق و شاهراه ارتباطی این کشور با خلیج فارس و آبهای آزاد بود که امنیت آن اهمیت اقتصادی وافری برای دولت عراق داشت. سربازان عراقی در هر لحظه از شبانه روز مراقب تحرکات مرزی رزمندگان ایران در کنار آبهای اروند بودند و اجازه حضور هیچ جنبنده ای را بر روی آب اروند نمی دادند. این بخش از مرز آبی ایران و عراق توسط نیروهای ژاندارمری محافظت می شد.

قرار شد فاو به تصرف نیروهای ایرانی در بیاید تا گلوگاه اقتصادی و نفتی عراق تحت فشار قرار بگیرد.

محمدحسن طوسی و یارانش سابقه کار شناسایی آبی در منطقه هور را داشتند اما هنوز در حیطه رود خروشان اروند که سطح آب آن فاقد نیزار و در تیررس مستقیم آتش دشمن بود و دو بار در شبانه روز دچار جزر و مد می شد تجربه کار شناسایی نداشتند.

شش ماه قبل از موعد عملیات، طوسی و یارانش به صورت محرمانه، ناشناس و با لغو هر نوع مرخصی ابتدا به کنار رود بهمنشیر در آبادان منتقل شدند. به منظور حفظ وضعیت موجود و عدم ایجاد حساسیت در دشمن و جاسوسانی که احتمالا در مناطق مرزی تردد داشتند باید نکات امنیتی ویژه ای رعایت می شد. هر نوع ارتباط با خانواده ها ممنوع شد. نیروهای عمل کننده در بهمنشیر که اصلا با اروند وحشی قابل قیاس نیست به تمرین پرداختند. رفت و آمدها به حداقل ممکن رسید. طوسی ونخبه ترین یارانش به نزدیکی اروند رفته و در نخلستانهای اطراف بوفلفل و پاسگاه فرخ پی و خسروآباد مخفی شده و وضعیت اروند و موقعیت دشمن را تحت نظر گرفتند. نوع پوشش رزمندگان اطلاعات با لباس سازمانی سپاه و بسیج مغایرت پیدا کرد. امکانات غذایی و بهداشتی و ... با روندی پیچیده و مخفیانه و با رعات اصل استتار به دست نیروها می رسید. نیروهای اطلاعات در بیشتر ساعات روز استراحت کرده و شبها در گرما و سرما به آب زده و وجب به وجب سطح اروند را در ساعات مختلف و شرایط متفاوت جزر و مد اندازه گیری می کردند. حساسیت و دقت نظر فوق العاده شهید طوسی باعث می شد روی کار نیروهایش تمرکز کامل داشته و خود نیز شخصاً به دل آب زده و از دقت و صحت اطلاعات ثبت شده اطمینان حاصل نماید.

بالاخره بعد از شش ماه کار دقیق و نفس گیر اطلاعاتی، عملیات شگفت انگیز والفجر هشت در شامگاه بیستم بهمن ماه 1364 با رمز مقدس یا زهرا سلام الله علیها آغاز شد و بندر استراتژیک فاو عراق در حمله ای غافلگیرانه به تصرف نیروهای ایرانی درآمد.

رژیم بعث عراق علاوه بر ضربات نظامی و اقتصادی که از این تهاجم بزرگ و حماسی دریافت کرد در معرکه سیاست و دیپلماسی نیز ضربه سنگینی خورد و جلوی همپیمانان غربی و عربی که میلیاردها دلار خرج تجهیز ارتش بعث کرده بودند بی اعتبار گردید.

رژیم بعثی که قرار بود سه روزه خوزستان و هفت روزه تهران را به اشغال درآورد حالا نه تنها اغلب شهرهای اشغالی مثل خرمشهر و هویزه و بستان و ... را از دست داده بود بلکه یکی از مهمترین شهرهای خودش نیز به تصرف نیروهای ایران درآمد.

اندکی بعد به منظور تأمین خوراک تبلیغاتی حزب بعث، صدام دستور اشغال شهر مهران در استان ایلام را داد و چنین وانمود کرد که مهران در مقابل فاو!

امام خمینی رحمت الله علیه دستور آزادسازی مهران را صادر کرد تا کام دشمن همچنان تلخ باقی بماند. نیروهای اطلاعاتی شهید طوسی بی اعتنا به ماهها خستگی ناشی از شناسایی خط فاو و نیز حضور میدانی در کنار رزمندگان فاتح فاو، برای تحقق فرمان امام بی درنگ به سمت خطوط دفاعی شهر مهران حرکت نمودند. با شناسایی دقیق خطوط و وضعیت دشمن همپای سایر لشکرهای سپاه و ارتش، مهران نیز به یاری خدا در کربلای یک آزاد شد و گل لبخند و پیروزی بر لبان مبارک حضرت امام و فرزندان آسمانی اش نقش بست.

به دنبال درخشش تیم اطلاعاتی لشکر 25 کربلا دستور تشکیل گردانی ویژه تحت نظر شهید طوسی صادر گردید. "گردان ویژه عاشورا" یک گردان اطلاعاتی و رزمی و زبده بود که در سال65 با اشراف شهید طوسی برای انجام مأموریتهای بزرگ و مهم ذیل لشکر25 کربلا تشکیل و راه اندازی شد.

سردار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه کشور در خاطرات خود ضمن ارج نهادن به زحمات شهید طوسی و یارانش اذعان میدارد که توفیقات اطلاعاتی این گروه باعث شد گاه مأموریت های کلان شناسایی و اطلاعاتی سپاه در اموری که مرتبط با مأمورتهای لشکر 25 نبود نیز به شهید طوسی و یارانش واگذار شود.

 

پاسدار اسلام

اضافه حقوق و حق مأموریت و این جور حرفها که برای سرباز خمینی بی معنا بود. محمدحسن طوسی بالاترین مسئول اطلاعاتی لشکر، چهار هزار تومان حقوق می گرفت هزار تومانش را دوباره واریز میکرد به حساب سپاه! می گفت بابت هزینه های اسکان و آب و برق خانه سازمانی.

خانه سازمانی کوچکی را به صورت مشترک با یک خانواده دیگر در پایگاه شهید بهشتی اهواز در اختیارش قرار داده بودند، اما بابت همان هم اجاره پرداخت می کرد. از غذای پایگاه هم استفاده نمی کرد. برنجش را از شمال می آورد. باقی خریدها را با پول خودش در اهواز انجام می داد. خانمش آشپزی میکرد تا دینی از بیت المال گردنش نباشد. به همسرش می گفت هر چقدر کمتر از بیت المال مصرف کنیم حساب و کتاب قیامتمان راحت تر است. پتویی که از سپاه به خانواده اش داده بودند را هم برد و پس داد. بچه های رزمنده هم گاهی مهمانی می آمدند پایگاه، خانه او، نمی رفت از غذای سپاه بردارد. دستپخت خانمش را می گذاشت جلوی آنها.

یکی از نخبگان و چهره های خلّاق استان را برای طراحی چند ابزار مبتکرانه مرتبط با شناسایی به جبهه دعوت کرد. با اینکه کار سپاه بود باز هم هزینه پذیرایی او را از جیب خودش پرداخت.

فلسفه واگذاری خانه های سازمانی این بود که فرمانده هان برخلاف نیروهایشان که به صورت فصلی و مأموریتی و محدود به جبهه می آیند باید همه طول سال را در مناطق جنگی بمانند و طبعاً فرصت کافی برای سرکشی از خانواده هایشان را نخواهند داشت. شهید طوسی هم خانواده اش را به اهواز آورد اما کمتر به آنها سر می زد. اغلب پیش نیروهایش سر بر زمین می گذاشت و استراحت می کرد. نمی خواست کسی به حال او غبطه بخورد، دلش برای خانواده اش تنگ بشود و... می خواست با زیر دستانش هم کاسه باشد. همین بود که بعد از مدتها کار طاقت فرسای شناسایی در هوای مرطوب هور که بدن بچه ها را تُرد کرده بود باز هم کسی حاضر به گرفتن مرخصی نبود. می گفتند خجالت می کشیم از اینکه فرمانده مان میتواند پیش زن و بچه اش برود و نمی رود...

 فاتح اروند و فاو بود، از کوههای سر به فلک کشیده غرب و جنگلهای انبوه شمال تا خاکریزهای پر فراز و نشیب جنوب، سربلند و پیروز و فاتح بسیاری از جبهه ها بود؛ اما قبل از آن، فاتح قلب های رزمندگان بود. نیروهایش به او عشق می ورزیدند و وجود نورانی و زلالش را سرمشق خود قرار داده و با جان و دل از او اطاعت می کردند.

سفر حج هم اسمش درآمده بود. قبول نکرد. می گفت جنگ واجب تر است. نمی توانم بچه های مردم را که امانتند به حال خود رها کنم، نمی توانم کار جنگ را که به قول امام در رأس امور است زمین بگذارم. حج من در زمین های تفدیده جبهه است.

پدرش هم در جبهه بود. بین دو عملیات کربلای4 و 5 آمد و درخواست مرخصی کرد. محمدحسن روی او را بوسید و معذرت خواست؛ اما اجازه مرخصی نداد. می گفت با درخواست مرخصی دیگران مخالفت کردم نمی توانم برای شما امتیاز ویژه قائل شوم.

برادرش محمد ابراهیم موقع گشت در جنگل تعدادی فشنگ گم کرد. محمدحسن می خواست او را به دادگاه معرفی کند. محمدابراهیم دست به دامان همسر او شد، افاقه نکرد. محمدحسن می گفت فرقی بین برادر من و دیگران نیست. یا برود فشنگ ها را پیدا کند و به بیت المال برگرداند یا طبق قانون باید به دادگاه معرفی بشود. محمدابراهیم رفت و آن قدر گشت تا فشنگ ها را پیدا کرد.

همین محمدابراهیم در والفجر شش شهید شد. بدن مطهرش کنار سایر ابدان شهدا باقی ماند. شهید مرشدی خواست برود پیکر او را به عقب بیاورد. محمدحسن نگذاشت گفت یا همه یا هیچ کس. پارتی بازی نداریم. همه این شهدا برادران من هستند. محمدابراهیم نزدیک به چهارده سال زائری جز مادرش حضرت زهرا نداشت تا آنکه بالاخره توسط جستجوگران نور از خاک غربت بیرون آمد واستخوانهایش بر دوش مردم شهر تشییع شد.

 

عشق و عمل

برای حرف و نظر نیروهایش ارزش قائل بود. این طور نبود که بگوید چون من فرمانده ام، چون از شما با تجربه ترم و چند پیراهن نظامی بیشتر پاره کرده ام، موفقیت هایی که کسب کرده ام سر زبانها دارد می چرخد و... پس حرف حرف خودم است و شما که نیروی جزء هستی باید اندازه و جایگاهت را بدانی و بنشینی و ببینی من چه میگویم و...

خیر! نه تنها به نقد و نظر زیر دستانش حتی اگر نیرویی ساده و کم سن و کم تجربه بودند توجه می کرد خودش هم گاهی آنها را به حرف می گرفت و نظرشان را می پرسید. می خواست با دیدگاه آنها آشنا شود. می دانست خدا گاهی راه و فکری نو را در دهان کسی قرار می دهد و این گونه مسیر انسان را نشان داده و هموار می سازد. نیرو هم احساس شخصیت و خودباوری پیدا می کرد. فایده دیگر این کار البته سنجش توانایی و استعداد نیروها بود. محمدحسن از این طریق می توانست کارآمدی نیروهایش را شناخته و تشخیص بهتری در نحوه به کار گیری و سپردن مأموریت به زیر دستانش داشته باشد.

همین آشنایی با زوایای فکری مختلف و نگاه نو و ایده های جدید به مسائل باعث می شد در جلسات عالی ستاد فرماندهی همیشه حرف و طرح و نظری راهگشا داشته و دستش پر باشد.

نیرویی زخمی می شد یا مشکلی داشت می رفت سراغش، سرکشی می کرد، اگر لازم بودی پولی کف دستش می گذاشت، مشورتی می داد، سفارش می کرد گره کارش را باز کنند، نیروی اطلاعات یک نیروی زبده است. هزینه می شود و زمان می برد تا نیرویی خبره و کاربلد تربیت شود. اگر حضور نیروها در خط ضرورتی نداشت دستور می داد سریع تر عقب بیایند تا از تیر رس دشمن خارج شوند. می دید کسی کسل است یا روحیه اش را از دست داده، افسرده شده و ... می نشست بساط شوخی و خنده را راه می انداخت فضا را عوض می کرد. نمی گذاشت فشار کار و سختی رزم در دل آتش و خون روحیه کسی را تضعیف کند.

سردار پاشا در این خصوص می گوید: "محمد حسن طوسی با این که فرمانده اطلاعات عملیات و معاون فرماندهی لشکر 25 کربلا بود، لباس غواصی می پوشید و به شناسایی می رفت. گاهی اوقات با همان لباس غواصی به بهمن شیر می رفت و نیروهای گردان رزمی را که در حال آموزش غواصی بودند، تشویق و ترغیب می کرد. با رسیدن زمستان و سردی بیش از حد آب، محمد حسن طوسی امر کرد برای بچه ها عسل بیاورند تا بدن آنها از خطر سرماخوردگی حفظ شود. ایشان به عنوان فرمانده، تقریباً در همه کارها نظارت مستقیم داشت؛ به خصوص در بحث آموزش نیروها. ایشان به نحوه حمل اسلحه توسط نیرو در آب، حمل مهمات به وسیله نفر در موقع عبور از رودخانه یا چگونگی ارتباط بی سیم چی و این که نیرو چگونه بتواند با بی سیم از آب عبور کند، دقت بیش از اندازه ای داشت. از آن طرف نیز می آمد روی کیفیت شناسایی، نحوه آن و مقدار پیشرفت کارها، نظارت می کرد. خیلی اصرار داشت تا از دشمن بیشتر بداند."

اما همین محمدحسن موقع کار جدی و قاطع بود. دغدغه داشت مبادا کاری از روی دقت و ریزبینی انجام نشده باشد. خودش هم می رفت دل خطر، جایی فراتر از خط مقدم، به محدوده دشمن نزدیک می شد تا شناسایی ها کامل و درست انجام شود. احساس می کرد نیرویی کم گذاشته و کارش را درست انجام نداده ناراحت می شد. گاهی هم عصبانی می شد و سرش داد می زد؛ اما بعد از دلش در می آورد و برایش توضیح می داد که کار اطلاعات – عملیات چقدر حساس است و باید دقت خاصی به کار برد تا جان کسی به خطر نیفتد و عملیات درست طراحی شود.

یکبار بد جوری شیمیایی شده بود. صورتش سیاه و کبود بود. به سختی به هوش می آمد. نای حرف زدن نداشت. چند روزی استراحت کرد. حالش خوب نشده بود که از ادامه درمان شانه خالی کرد و خودش را به خط رساند.

چند روز بعد درگیری شدیدی شد. این بار دستش تیر خورد. بدنش ضعیف شده بود. او را دوباره به بیمارستان آوردند. از اتاق عمل که درآمد باز سودای رفتن به خط را داشت. در جواب همسرش که از او خواست مدتی بماند و استراحت کند، ‌گفت: خانم! تکلیف است. دشمن در پشت مرزها به جان، مال، دین و ناموس ما چشم طمع و تجاوز دوخته. چطور می‌توانم آرام بگیرم. زمانی پشتم روی زمین آرام می‌گیرد که به لقاء خدا رسیده باشم!

میگرن داشت و سردردهای عجیبی سراغش می آمد. ولی هیچگاه تسلیم آن نشد. آمپولهای قوی میزد تا درد را کنترل کند. فشار کار رویش زیاد بود. خسته می شد می گفت ده دقیقه میخوابم سر ده دقیقه بیدارم کنید. همان ده دقیقه هم تلفن زنگ می زد یا می آمدند دنبالش بلند می شد کارها عقب نماند.

مرتضی قربانی فرمانده لشکر دستور داد برود اوضاع خط را بررسی کند و نتیجه را بیاورد. سوار موتور شد. لا به لای تیر و ترکش و موج انفجار و آتش دشمن، رفت سمت کارخانه نمک. در همین گیر و دار ترکشی به دستش خورد که آه از نهادش برخاست. خیلی خون از او رفت. ایستاد و کار شناسایی را انجام داد. اصرار دوستانش بی فایده بود. حاضر نشد برود بیمارستان. گزارشش که کامل شد خودش را به فرمانده رساند، اوضاع خط را مو به مو توضیح داد، وضعیت دشمن و شرایط جبهه خودی را با جزییات بیان کرد. تدبیری لازم بود که جلوی پاتک دشمن گرفته شود. پیشنهادش را مطرح کرد؛ در حالی که دیگر رمقی به تن نداشت. خیالش که از انجام مأموریت راحت شد با رنگ و روی پریده رفت و خودش را رساند به بیمارستان. گفتند مدتی باید بستری شوی. دو روز که گذشت بلند شد دوباره برگشت خط. نگران بود اتفاقی برای بچه ها نیفتاده باشد. به خط که رسید اوضاع آرام بود. فرمانده با طرح پیشنهادی او موضع نیروها را تقویت کرده بود و پاتک دشمن خنثی شد.

تعهدش در عبادت هم دیدنی بود. جنگیدنش عاشقانه بود، فراتر از چارچوبهای مرسوم سازمانی، عبادتش هم رنگ و بوی عاشقانه داشت. همرزم او سردار تقی مهری در خاطره ای می گوید: " بعد از یک شناسایی که به اتفاق آقای طوسی انجام داده بودیم موقع برگشت بین دو پایگاه ماندیم. شب شده بود و هوا بسیار سرد بود. رفتیم به پایگاه برادران ارتشی، می‌‌خواستیم نماز بخوانیم آب را که به صورت می‌ریختیم صورت‌مان یخ می‌زد. آن‌جا من یک صحنه‌ای دیدم که تا آخرعمر یادم نمی‌رود. بعد از وضو چشمم به صورت آقای طوسی افتاد. روی محاسن بلندش بلورهای یخ کاملاً بسته شده بود. در همان‌جا عده‌ای بودند که می‌گفتند؛ به خاطر سردی هوا ما آب را گرم می‌کنیم. برای مسح وضو پلاستیک می‌گذاریم روی پوتین‌ها بعد از روی آن مسح می‌کشیم. اما محمدحسن بی اعتنا به سرمای استخوان سوز هوا، وضویی عاشقانه گرفت و با دل و جان به نماز ایستاد."

بحث انتصابش برای فرماندهی لشکر هم مطرح بود اما غرق کار بود و هیچ وقت پی اش را نگرفت.

 

دل دار

از بس شب بیداری می کشید و کار می کرد همیشه چشمانی خسته و خواب آلود داشت با این حال کم می خوابید تا کارها عقب نماند. می سپرد تلفن را قطع نکنند و او را صدا بزنند کسی معطلش نماند.

یک بار آمده بود خانه. رفت داخل اتاق و خوابید. چیزی نگذشت که صدای فریادش به هوا بر خاست. دوان دوان خودم را به او رساندم. دور خودش می چرخید. مرا که دید لبخندی زد. کمی رنگ و رویش برگشته بود. گفت بیرون کاری دارم بر می گردم. پیش خودم گفتم لابد خواب آشفته ای دیده که این طور داد زده و از جا پریده. به هر حال او یک مرد جنگی است و طبعاً با صحنه های دلخراشی سر و کار دارد. رفت بیرون. آمدنش زیاد طول کشید. نگران شدم. یکی از همکارانش آمد و شوخی وجدی خبر آورد که باید همراه او به بیمارستان بروم. محمدحسن را عقرب نیش زده بود. گاهی در خانه سازمانی عقرب و رتیل می دیدیم و می انداختیمش بیرون. آن روز عقرب به رختخواب رفت و او را نیش زد. محمدحسن از جا پرید و عقرب را گرفت. اما برای اینکه من روحیه ام را نبازم، مبادا زن و فرزندش نگران شوند و آب توی دلشان تکان بخورد اصلاً به روی خودش نیاورد. عادی و معمولی بلند شد ماشین را روشن کرد و رفت بیمارستان.

روزی حسن آقا از منطقه آمد و گفت: واقعاً پیش بچه مان شرمنده ام. می ترسم یک روز شهید بشوم وآرزوی بردن پارک در دلش بماند. آن روز به قدری خسته بود که حد نداشت. به اتفاق دخترم به پارک رفتیم و دخترمان در  حا ل بازی با تاب بود؛ اما حسن آقا از فرط خستگی روی نیمکت خواب رفته بود. در همین حال سمیه او را صدا زد و از او خواست تابش دهد و او سراسیمه از خواب بیدار شد و به طرف تاب دوید و دوتایی مشغول بازی شدند.

هر وقت می خواست سمیه را از خواب بیدار کند، حوصله به خرج می داد و حسابی قربان صدقه اش می رفت. این همه دلدادگی اش اما باعث نمی شد از رسالت اصلی خود در راه جهاد و شهادت و دفاع از حریم اسلام غافل شود. ما را به مناطق آزاد شده می برد و از مظلومیت مردم آن دیار سخن می گفت و از وظیفه ای که برای دفاع از دین و میهن دارد. مرا با خودش به دیدار خانواده های شهدا می برد و می گفت دوست دارم مثل آنها صبور باشی.

روزی بمباران شد. حسن آقا ماشین را روشن کرد تا به طرف مدرسه دخترم برود. گفت: دخترمان می ترسد. لحظه ای دیدم که آرام گرفت و از رفتن منصرف شد به او گفتم: چه شده؟ گفت به یاد دویدن حضرت رقیه سلام الله از دست سربازان یزید افتادم. خدا می داند حضرت رقیه چه حالی داشتند. مگر دخترم از فرزند حسین علیه السلام بالاتر است؟ گفت: "می خواهم بنشینم و برای غربت حضرت رقیه گریه کنم.

پایم بر اثر تصادف شکسته بود. مدتی طولانی در گچ بود. گفت این مدت خیلی به من محبت کردی باید جبران کنم. آماده‌ سفر به سوی مشهد الرضا(ع) شدیم. هر جایی که توقف می‌کردیم، مرا سوار ویلچر می‌کرد و با خودش به این طرف و آن طرف می‌بُرد، در حالیکه یک دست خودش نیز بابت مجروحیت در جنگ در گچ بود.

ـ آقا! من خجالت می‌کشم که روی ویلچر بنشینم.

ـ اما من افتخار می‌کنم که در خدمت همرزم خودم باشم! تو را همرزم خودم می‌دانم. رزم به این نیست که حتماً اسلحه بگیری و به جنگ بروی. شما سختی‌های زیادی را به خاطر این که شوهرتان در جبهه است، متحمل می‌شوی. برای همین شما را یک همرزم، برای خودم می‌دانم. این اواخر دیگر مظلومانه حرف می زد و از من حلالیت می خواست. می گفت برایتان کم گذاشتم. پیش من سختی کشیدید....

اما من در کنار او جز خوشبختی، حسی نداشتم.

جنگ، خشن و سخت و سنگین است. اما هیچ وقت نتوانست مردانی چون محمدحسن را که با نگاه زینبی "ما رأیت الا جمیلا" وارد عرصه جهاد و شهادت شده بودند از عواطف انسانی و محبت به خانواده و... دور سازد. رزمنده ای که برای خدا می جنگد، همه جا خدا را در نظر دارد. کم به خانه می آمد اما همان فرصت اندک هم خاطراتی خوش رقم می زد که جای همه نبودن هایش را پر می کرد.

 

بزم گمنامی

از دوستانی که در این عملیات (والفجر هشت) به شهادت رسیده بودند ذکر خیر به میان آوردیم و با بردن نام شان تجدید خاطره‌ای از ایشان به عمل آوردیم. در فضای یاد و خاطره‌ این دوستان بودیم که دیدم در سیمای آقای طوسی ناراحتی موج می‌زند. در وهله‌ اول با خودم گفتم؛ این طبیعی است که یک فرمانده آن هم با خصوصیات روحی و روانی که محمدحسن طوسی دارد، علاقه‌اش به نیروها، رأفت و مهربانی‌اش با پرسنل، وقتی جای خالی یارانش را می‌بیند حق دارد که ناراحت باشد. اما احساس­کردم، موضوع غیر از این‌ها باید باشد. طاقت نیاوردم و پرسیدم که چرا این قدر نگرانی؟ بی مقدمه گفت:

این که قرآن این همه فریاد می‌زند که یَدِ واحده باشید. ائمه معصومین(ع) این قدر ما را به اتحاد و همدلی دعوت می‌کنند. [این که به فرمایش امام خمینی آن چیزی که ما را به پیروزی رساند همین وحدت کلمه است] چرا با همه‌ این توصیه‌ها، مؤمنین باید این قدر متفرق باشند؟ ما بارها نتیجه‌ مثبت اتحاد، همدلی و یگانگی را دیده‌ایم که یک مصداق آن، همین عملیات والفجر 8 می‌باشد. اما بعضی وقت‌ها آن قدر متفرق می‌شویم که گویی از یک جنس و یا از یک نسل نیستیم.

قدری که مسیر را طی کردیم. دیدم با حال عجیبی شروع کرد به بردن اسم یکایک شهدای اطلاعات، که در این عملیات شهید شده بودند. شهید نصیرایی، مرشدی، بهاور، معصومی، روستا و ... از خصوصیات آن‌ها گفت. از شیرین کارهای‌شان، از عبادات و معنویات، از اطاعت پذیری شان از فرماندهی، ایثار، خودگذشتگی‌ها و ... همین‌طور که می‌رفتیم یک دفعه دیدم ایشان با حالت موری* دارد نام آن‌ها را می‌برد و برای‌شان گریه می‌کند. بعد از آن، خودش را سرزنش می‌کند که چرا آن‌ها رفته‌اند و من مانده‌ام؟ ایشان را  آن‌جا خیلی دلنازک دیدم. [تا آن موقع این قدر ایشان را رقیق القلب ندیده بودم.] به ایشان دلداری دادم و گفتم:

ان شاءالله شما هم شهید می‌شوید! ما اول برای جنگیدن و پیروزی آمده‌ایم. حال، توی این مسیر اگر به شهادت برسیم خوش به حال مان.

آقای طوسی! با این اوضاع و احوالی که من از شما می‌بینم، شما نیز مسافر آن بالا بالاها هستی! یک وقت متوجه شدم می‌گوید:

حاج کمیل، حرف‌های‌تان را رد نمی‌کنم اما من حتی برای بعد از شهادت خودم هم ناراحت هستم! گفتم:

بعد از شهادت که ناراحتی ندارد. حقیقت مطلب این بود که من این حرف آقای طوسی را در آن  لحظه‌ درک نکرده بودم و واقعاً نمی‌دانستم که در درونش چه می‌گذرد؟ چرا که آدم‌ها هر کس برای خودش اندازه‌ای دارند. حتی شهدا هم با هم‌دیگر فرق داشتند. ظرف آدم‌های دنیا با هم فرق دارد و متفاوت است. ما ظرف‌مان با ظرف محمدحسن طوسی خیلی فاصله داشت. ایشان ظرفیتش خیلی بیشتر از ماها بود. دیدم می‌گوید:

ببین! خودت از زحمات، زجرها، محرومیت‌ها، مصیبت‌ها، گرسنگی‌ها، تشنگی‌ها و ... امثال نصیرایی، مرشدی، روستا، بهاور، معصومی و دیگران خبر داشتی و داری. دیدی که این بچه‌ها چه‌قدر مظلوم بوده‌اند. چه کارهای بزرگی توی جبهه انجام داده‌اند. نتیجه‌ کار این شد که این عزیزان به شهادت رسیدند. اما بیش‌ترین کاری که برای‌شان می‌کنند این است که حداکثر در محدوده‌ شهرستان خودشان تشیع می‌شوند و در همان جا از این‌ها تجلیل به عمل می‌آورند. ولی آن طوری که این‌ها سزاوارش هستند از مقام‌شان تجلیل به عمل نمی‌آید. در حالی که کارهای بزرگ و شایسته را این‌ها انجام داده‌اند. اما اگر من یا امثال من شهید بشویم چون اسم دَر کردیم، استاندار اعلامیه می‌دهد، نماینده‌ امام می‌آید و در تشییع جنازه‌مان شرکت می‌کند. صداوسیما تبلیغات می‌کند. خلاصه کلی سر و صدا می‌شود که مثلاً محمدحسن طوسی به شهادت رسیده است. در صورتی که ما این شأن و مقدار را نداریم.

[آقای کهنسال] من خودم را شرمنده‌ همه‌ شهدایی می‌دانم که به شهادت رسیده‌اند. من خودم را کوچک‌تر از این‌ها می‌دانم. تلاش را این‌ها کرده‌اند، زحمت را این‌ها کشیده‌اند، ما فقط مسئول‌شان بودیم. بالا سر این‌ها بودیم. دستور می‌دادیم و امر و نهی می‌کردیم. حقیقتش من سزاوار این نیستم که این جوری از من تجلیل شود. حق مطلب آن است که امثال نصیری‌ها، بهاورها، مرشدی‌ها و .... سزاوار تجلیل هستند. *

 

 

 

 


*. اصطلاحی مازندرانی که در فراق کسی زمزمه می‌کنند.

*. حاج‌کمیل کهنسال می‌گوید: عجیب است که شهید طوسی وقتی به ندای خدای خودش لبیک گفت، پیکرش باز نگشت و تشییع نشد. او به آرزویش رسید. مدت‌ها از زمان شهادت‌ش گذشت و آن چیزی که ایشان از آن ابا داشت حادث نشد. شهدای همرزمش به موقع شناسایی و تشییع شدند اما جسم مطهر ایشان سال‌ها در دشت تفتیده‌ شلمچه ماند تا در نهایت با کمک تفحص لشکر 25 کربلا پیدا شد. موقع تشییع جنازه‌اش هفتاد شهید دیگر نیز تشییع شدند. از تمامی هفتاد شهید یک جا تجلیل به عمل آمد. شب وداع انجام شد. همان‌طور که ایشان قبلاً و قلباً می‌خواست با شهادت ایشان صنفی برخورد نشد، برنامه ویژه ای تدارک دیده نشد و هم کاسه و همرنگ همه شهدا قرار گرفت.



 

منابع: کتابهای علمدار لشکر و سرو سرخ اثر سید ولی هاشمی/ قلب فرمانده اثر سید حسین ولی پور/ عشق و آتش منتشر شده در کنگره شهدای استان مازندران/ آرشیو سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس/ آرشیو نشریه سبز سرخ/ مصاحبه نویسنده/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اتاق جنگ

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۰۰ ق.ظ

اتاق-جنگ:-خاطرات-قاسم-جعفریان | مشق-وابسته-به-م.-ف.-ه-حدیث-مهتاب | خانه کتاب  و ادبیات ایران

 

کتاب "اتاق جنگ" را دقایقی پیش به پایان بردم. اثر زیبایی از حسن و حسین شیردل حاوی خاطرات خواندنی قاسم جعفریان. حسین منصف این کتاب را دوست داشت و دوست داشت دیگران هم بخوانند. در دیدار خانوادگی که با همسر این آزاده مرحوم داشتم اتاق جنگ را از ایشان هدیه گرفتم.

خواندن این کتاب از دو جهت برای من لذت داشت. یکی حال و هوای شمال و بچه هایی که کم و بیش با شخصیت خیلی هایشان آشنایی دارم و دیگر اما زاویه دید قاسم جعفریان بود که همیشه دلم می خواست از نگاه او خاطرات جنگ را ببینم. آدمهای باهوش نگاه خاص تری به وقایع روزمره زندگی دارند.

به کربلای یک که رسیدم گفتم گل خاطرات کتاب همین جاست؛ به کربلای 4 و ام الرصاص که رسیدم گفتم نه این قسمت دلچسب تر است؛ اما همه خاطرات جبهه و جنگ یک طرف، ستیز درونی در کارزار عشق و دلبستگی از آن دست ناگفته هایی است که کمتر قابل تصور و حتی تصویر سازی است. رزمنده تازه دامادی که به همسرش عشق می ورزد اما حاضر است برای خدا از او هم بگذرد و حجله دامادی را رها نموده و به خط مقدم بشتابد و نوعروس جوانی که داغ یک خواهر و دو برادر دیده، راه و هدف برادران شهید و همسرش را می ستاید ولی دلواپسی های نفس گیر زنانه، طاقتش را طاق کرده و خلوت و اشک را دلخوشی غربت و نگرانی هایش قرار می دهد. نمی دانم سینما میتواند روزی به این بخش از ناگفته های جنگ، عرض ارادتی داشته باشد یا نه.

زخم طعنه و تیر کنایه و زهر زبان جماعت عقرب صفت نیز قصه ناتمام دلسوختگی و آتش نهان قلب عاشقان راه خداست که هر صفحه ای از تاریخ، نشانی از آن بر جگر پاره خویش ثبت نموده است.

جنگ در سال 65 به اوج خود رسید. در سال 66 رها شد. رها شدن جنگ یعنی فرسایش جبهه، کم شدن حضور نیروها، سرد شدن مسئولان، نرسیدن امکانات و عادی شدن بی عاری و تقویت فرهنگ بی تفاوتی. اینگونه بود که مقدمه عقب نشینی های سال 67 چیده شد و جام زهر به کام امام مان فرو نشست.

یادمان باشد هیچ وقت در هیچ جبهه ای مصاف با دشمن را رها نسازیم. بی تحرک و سرد و بی برنامه نمانیم. خودمان و دشمن را به حال خویش رها نسازیم. عقب نشینی فرهنگی این سالهای ما ثمره رخوت و بی عاری و سکون و سکوتی است که از یکی دو دهه قبل آغاز شد و چه ضربه سختی خوردیم.

راستی بی صبرانه منتظرم جلد دوم این اثر با نام "اتاق جنگ بعد از جنگ" را هم دیده و بخوانم.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاجتش روا شد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۵۴ ب.ظ

photo_2024-04-05_16-14-51_yzvy.jpg 

 

یک هفته پیش، جمعه دهم فروردین 1403 مصادف با هفدهم ماه مبارک رمضان، شهید محمدرضا زاهدی اینجا ایستاده بود و با دوستان شهیدش نجوا میکرد. حالا قرار است درست همین نقطه در جوار یاران دیرینش به خاک سپرده شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دست از سر جیب ما بردارید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۰۹ ب.ظ

سکه و دلار باز هم شگفتی‌ساز شدند!/کاریکاتور

 

هر دولتی که می آید شعار مهار تورم سر میدهد بعد زوم میکند روی دخل و خرج مردم. برنامه ریزی می کند چطور پول بیشتری از دست مردم برباید بلکه سرمایه های خرد آنها باعث ایجاد ورم بیشتر در اقتصاد نشود. یارانه ها را دستکاری میکنند هم مقدارش هم زمان پرداختش، برای همین دویست هزار تومان فجرانه چقدر نقشه میکشند از چنگ ملت بیرون بیاورند انگار کسی میتواند با این پول طلا و دلار بخرد. خروجی بانکها قفل شده و دریچه وام ها را می بندند، هزینه خدمات را افزایش می دهند و...

اما هیچ کس نیست جلوی رشد شبانه و ناگهانی قیمت ارز و سکه را در پستوهای تاریک مافیای دلالی و غارتگری بگیرد. گلوگاه اقتصاد و منشأ گرانی نه در اختیار مردم و نه تحت کنترل دولتهاست. اوضاع این چند روز را ببینید و دستتان را از جیب ما بیرون بکشید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همه ما از این اشتباهات داریم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۵۱ ب.ظ

زمان تشییع پیکر رضا داوودنژاد مشخص شد! | طوطیانیوز

 

رضا داوونژاد را خدا رحمت کند بازیگری دوست داشتنی و بی حاشیه بود. مصاحبه ای دارد با رضا رشیدپور در پاسخ به این سوال که بزرگترین اشتباه زندگی ات چیست می گوید خودم را آنقدر چاق کردم تا به سربازی نروم و این چاقی (مضرات ناشی از آن) به اندازه ده سال سربازی برایم تمام شد!

او اما در نهایت به رغم انجام دوبار عمل پیوند، به دلیل نارسایی کبدی در سن 44 سالگی در بیمارستان شیراز جان باخت.

روحش شاد. خیلی از مواقع گمان میکنیم داریم به خودمان لطف میکنیم، میخواهیم داخل چاله نیفتیم اما گرفتار چاه می شویم. چنین اشتباهاتی را همه ما در زندگی داشته ایم. کاش روزی عبرت بگیریم و سنجیده تر عمل کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلنوشته خواندنی فرزند شهید زاهدی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۵۵ ب.ظ

تصویر دیده‌نشده‌ از دیدار سردار شهید زاهدی با رهبر معظم انقلاب - همشهری  آنلاین

 

بسم رب الشهداء والصدیقین
و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل‌الله اموات بل احیا عند ربهم یرزقون...


اللهم تقبل منا هذا القربان🌹
خدایا این قربانی را از ما بپذیر...
خدایا کسی را فدایت کردیم که تمام عمر خواست که دیده نشود...
خواست که اگر کاری کرده فقط برای رضای تو باشد، خواست که قلب امام زمانت را شاد کند...
همیشه از دوربین و جلوی دوربین بودن تا حد امکان فراری بود...
و تو دیدی و تو میشناختی اش... 
خدایا تو میدانی که چه سرمایه معنوی ای از دست ما رفت...
روزهایی را دیدیم که از ۶ صبح تا یک نیمه شب سر کار بود و با آن خستگی نماز شبش ترک نمیشد، نماز هایی که تعداد زیادی از مردم شامل دعاهایش بودند...
سال ها بود که ساعت های خوابش به ندرت به پنج ساعت میرسید...
خدایا تو دیدی و شنیدی که روزی حداقل سه جزء قرآن تلاوت میکرد و در ایام ماه مبارک رمضان، هر سه تا چهار روز یک ختم قرآن داشت...
میگفت من چشم را برای دو چیز میخواهم، قرآن خواندن و شاید دیدار مهدی فاطمه...
خدایا تو شاهد بودی «علی» ما هیچوقت نخواست دیده شود، هیچ وقت نخواست مطرح باشد هیچوقت نخواست اسمش برده شود...
از زمان جنگ هر روز عاشورا اش ترک نمیشد...
خدایا ما ندیدیم نمازش از اول وقت فاصله بگیرد...
خدا را شکر که اجر قریب ۴۵ سال مجاهدت عزیز دلمان و نور چشممان  سردار محمد رضا زاهدی اینگونه رقم خورد...
و چه عاقبتی بهتر از شهادت...
هیچوقت فکر نمیکردم در روز شهادت امام علی (ع) دو بابا علی از دست بدهم
«هنیاً لک»
گوارای وجودت...
به آرزویت رسیدی

استرس ها، بی خوابی ها، خستگی ها، درد های مجروحیت کمر و بازو و سینه و دست ها، تیر کشیدن های جای جراحت پا که همان اندک خواب را هم ازت گرفته بود، چشم درد ها و قطره ریختن های داخل چشم، همه و همه...بالاخره تموم شد... 
خداحافظ یار و سرباز رهبرم...
 خداحافظ یار سید حسن نصرالله...
خداحافظ بابا علی ما...

دیدار ما باشد در آن دنیا و امیدواریم در آن روز پیشتان روسفید باشیم...
انشاءالله خدا ما را هم به خیر عاقبت و شهادت در راهش از این دنیا ببرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اگر بخواهی خودت باشی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۳۰ ب.ظ

ع . ص» در برابر تهمت التقاط چه پاسخی داد | خبرگزاری فارس

 

"برای پس از مرگم" را سیمای جمهوری اسلامی پخش کرد. موضوعش زندگی شیخ علی صفایی است معروف به عین صاد. در بخش هایی از فیلم گفته میشود وزارت اطلاعات برای او پرونده ساخته، متهم به براندازی شده، حشر و نشر با او مذموم شمرده شده و...

پیش تر در کتابی پیرامون زندگی آزاده قهرمان، ملاصالح قاری نیز که توسط نشر شهید کاظمی به چاپ رسید درباره برخورد بد وزارت اطلاعات با او روایتهای تلخی نقل شد.

البته این اتفاق هم که در جمهوری اسلامی اجازه داده میشود حتی در صدا و سیما عملکرد مهمترین بخش امنیتی کشور زیر سوال رفته و نقد شود قابل تحسین است.

اما کی قرار است این روند اشتباه اصلاح شود؟ هنوز هم گاهی شنیده میشود اگر کسی حتی از قشر دلسوز انقلابی و طلبه و خادم شهدا و...، تفکری متفاوت با جریان غالب و سازگار و مطیع داشته باشد از طرف بعضی مجموعه ها زیر نظر قرار گرفته و معاشرت با او شماتت می گردد و شخصیتش به انزوا کشانده میشود. گاهی در گزینش بعضی ادارات سوال میشود با فلانی ارتباط داری یا نه؟! در حالیکه در همان ادارت بعضی هنجارشکنی ها به راحتی مورد اغماض قرار میگیرد.

این روند جز افزایش روحیه تملق و ریاکاری و بی صداقتی ثمری نداشته و مانع رشد و بلوغ جوامع خواهد بود.

شیخ علی صفایی راهش را ادامه داد. مُرد اما آثارش ماند و جوّ غالب را تغییر داد. امروز اندیشه های او در بین جوانان متدین دست به دست می چرخد و مورد استقبال قرار می گیرد. مرور زمان این خصلت را دارد که خیلی از اوراق را بر می گرداند. کسی به وضع حال، غره یا دلگیر نشود.

این مستند را حتما تماشا کنید.

 

برای پس از مرگم| تماشای آنلاین با بالاترین کیفیت | هاشور

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بزنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۴۴ ب.ظ

پیشرفتهای ایران بعد از انقلاب اسلامی قابل کتمان نیست. وضعیت رفاه عمومی، صنایع، بازرگانی، آموزش، تسلیحات، استراتژی نظامی و ... دهها برابر نظامهای سلطنتی دو سه قرن اخیر رشد داشته ایم.

اما با شعارهایمان هم فاصله داریم. از آنچه که اسلام خواسته عقب هستیم.

برداشتی که من از فضای جامعه دارم از مقوله حجاب و عفاف گرفته تا اقتصاد و بانکداری و مدیریت و هنر و سیاست و ... عزم خاصی برای حرکت به سمت تمدن اسلامی وجود ندارد و در مراتبی هم نسبت به دهه شصت عقبگرد داشته ایم.

ما در شرف استحاله ایم. فرقی هم بین مردم و مسئولین نیست. دنیاطلبی و دوری از معنویت باعث شده دینداری مان التقاطی شود. بخشی از دین که به نفعمان هست را می چسبیم و بعض دیگر را رها می سازیم.

بگذارید یکبار مرد و مردانه روبروی رژیم سفاک صهیونیسم بایستیم. به خدا ارزشش را دارد. تاریخ از نظام اسلامی به عنوان نظامی آزادی خواه و غیور یاد خواهد کرد. بگذارید این خاطره خوش را از خود به جا بگذاریم. نبرد با وحشی ترین قبیله بشر، برد و باختش عین پیروزی و سربلندی است.

 

مرکز بررسی اسناد تاریخی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زدی ضربتی ضربتی نوش کن

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۳۶ ق.ظ

کیست مرا بشناسد و درباره وضعیت مملکت با من هم بحث و هم کلام شده باشد و نداند چقدر از نیروی انتظامی مثل هر نهاد و ارگان دیگری نقد و گله دارم. منکر خدمات و جانفشانی های نیروهای خدوم فراجا نیستم اما ضرباتی که بعضی عناصر نفوذی و سست عنصر نیرو به بدنه نظام و بچه های حزب اللهی وارد آورده اند را هم نمی شود انکار کرد.

با این حال در ماجرای اخیر حرفم این است:

کسی که دست به اغتشاش و ایجاد آشوب می زند یعنی دارد میگوید من قانون را قبول ندارم و از مجاری خلاف قانون دنبال خواسته خودم هستم.

چه معنی می دهد وقتی احساس میکند حقی از او ضایع شده و آسیبی دیده سریع به دامن قانون پناه برده و دست به شکایت می زند؟

می شود با همین منطق به او فهماند خودت فضا را غبار آلوده کردی و ضربتی هم در هوای تیره و غبارآلود به اشتباه بر پیکر تو نشست؛ خودکرده را تدبیر نیست. کسی که دوست دارد قانون جنگل حاکم باشد نباید از پژواک خواسته خود فرار کند.

راستی دکتر ولایتی نمی خواهد نامه ای بنویسد و ضمیمه پرونده کند تا راحت بشود حکم را برگرداند؟!! عزیزان قضایی که سوراخ سنبه ها را خوب بلدند.

نکته جالب ماجرا اینجاست هم بچه های انقلابی هم ضدانقلاب این اقدام قوه را با توجه به شناختی که از عملکرد آن در مواجهه با دانه درشتها دارند یک شوی تبلیغاتی و نمایش می شمارند. این را از این بابت گفتم عقلهای منفصل نظام گمان نکنند حتی بر فرض اعدام این سرهنگ انتظامی، همه به عدالت دستگاه قضا اذعان نموده و به به و چه چه خواهند گفت. هر وقت پرونده هایی در طراز فولاد مبارکه یا اتهامات جهانگیری و زنگنه و... را رسیدگی کردید بعد برای خودتان نوشابه باز کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه تهدید داعش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۴۷ ب.ظ

شهادت یکی از پاسداران سپاه تهران توسط تروریست‎ها - خبرگزاری مهر | اخبار  ایران و جهان | Mehr News Agency

 

داعشی صهیون!

تو که حرفی از شهید و شهادت و استقامت و توکل و قیام نشنیده بودی، فرهنگ و مرامت، توسری خوری و انفعال و ذلت پذیری بود تا اینکه انقلاب ما پیروز شد، حرف امام در گوش جهان پیچید، فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت، نسخه نجات بشریت از شرّ ظلم و جور و استکبار قرار گرفت و تو به اراده اربابانت مامور شدی مفهوم جهاد و شهادت را به تحریف برده و کتاب خدا را در جنایت و ناجوانمردی تفسیر نمایی و دست به اسلحه ببری و کودک و زن و مرد و پیر و جوان بی گناه را وحشیانه به قتل برسانی.

تو حالا برای ما که پیام آور ایثار و شهادتیم و مکتبمان علوی و فاطمی و حسینی است رجز خوانده و تهدید به شهادت میکنی که مثلا شب قدرمان را به خاک و خون میکشانی به خیالت محفل نورانی این شبهایمان را خلوت کنی؟

احمق! نخواندی و نشنیده ای بزرگترین آرزوی ما در شبهای قدر، امضای صحیفه اعمالمان به خط سرخ شهادت و جرعه نوشی از باده حیات بخش ساقی کوثر است. حاج قاسم های ما تربیت یافته شبهای قدر هستند.

ما وارث محراب سرخ کوفه و زمین تفتیده نینواییم، جامانده قافله عشق و وصالیم. ما پژواک ندای ملکوتی فزت و رب الکعبه را از خانقای بازی دراز تا کوچه پس کوچه های غریب غزه تجسم بخشیده و مکتب شهادت را با پایمردی و محبت و سعادت بشریت و دستگیری از انسانها تفسیر نموده ایم. نجوای شب و رزومان است:

این تیغ تیز و این قفای گردن من

جانا ز سرخی کن کفن پیراهن من

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یادگار شب قدر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۴۳ ب.ظ

 

دختر کوچولوی افغانی با ادب و بامزه

این دختر کوچولو دو برادر داره که کمی از خودش بزرگ‌ترند و همه شون آدامس و دستمال کاغذی جیبی میفروشند
امشب دختر کوچولوی افغانی که اسمش شهلا است ،مهمان ایستگاه افطاری ساده ما بود و آوردمش کنار خودم و با آش و چای شیرین و پنیر با احترام ازش پذیرایی کردم و آخرشم بوسیدمش و بغلش کردم.
کنار من که نشست احساس محبت کرد و بمن گفت :عمو چایی منو شیرین تر کن😊 کمی شکر ریختم و‌چایی اش را به اندازه شیرین کردم،مثل صورت خودش شیرین شد😊
بعد بمن گفت این سرود زیبایی که داره پخش میشه موبایلو بیار جلو تا من ببینم
داشتم سرود سلام فرمانده ۲ را پخش میکردم.همانطور که افطاری میخورد به نماهنگ سرود نگاه میکرد و خوشحال بود☺️❤️🌹

گروه فرهنگی جهادی فاطمیون بابل
خیابان مدرس جنب مخابرات استان

گروه مجازی تلنگر🌺
یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲
افطاری شب ۱۹ ماه رمضان/شب قدر

این مطلب رو پارسال حسین آقای منصف در گروه تلنگر منتشر کرد. الان جاش خالیه. آزاد مردی که شب عید غدیر در خدمت موکب جشن مولا به دوستان شهیدش رسید ان شاءالله امشب میهمان خوان کرامت ساقی کوثره.
شادی روحش صلواتی هدیه کنیم.🌷🙏🌷

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرچم، همیشه بالاست!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۱۹ ب.ظ

photo_2024-03-19_09-42-15_79al.jpg

 

محمدحسین منصف، آزاده، جانباز، پژوهشگر و راوی دفاع مقدس و از فعالان عرصه عدالتخواهی، در یکی از آخرین سخنرانی های خود با موضوع اهمیت و قداست پرچم که در زمان اغتشاشات سال 1401 در جمع خواهران فرهیخته جبهه فرهنگی فاطمیون مازندران در بابل بیان بیان داشته، به نکات خوب و جالبی اشاره کرده که متن آن را در ادامه خواهید خواند. در این سخنرانی از چند فایل صوتی و تصویری نیز استفاده شده که جهت درک بهتر مخاطب، متن آن پیاده سازی گردیده است. محمدحسین منصف که از خادمان خستگی ناپذیر مکتب اهل بیت بود در شب عید غدیر سال 1402 در حین آماده سازی موکب جشن، دچار حمله قلبی شد و به دوستان شهیدش پیوست. وی علاقه خاصی به پرچم ایران داشت. در مناسبتهای مختلف به خصوص در جشن و شادی های خیابانی پس از برد مسابقات ورزشی از هزینه شخصی خود ده ها پرچم مقدس جمهوری اسلامی را تهیه و در بین مردم توزیع می نمود. بنا بر سفارش این بسیجی خستگی ناپذیر، همسر و دوستان وی در مراسم تشییعش پرچم ایران و تصاویر شهدا را به اهتزاز در آوردند.

این متن به مناسبت یوم الله دوازده فروردین تقدیم شما میگردد:

 

پرچم چرا مهم است؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع ما پرچم است و من می‌خواهم چند سوال بپرسم‌. پرچم به عنوان یک نماد جهت هویت ملی چه اهمیت و مفهومی دارد؟

می‌خواهیم از این سوال و جواب‌ها به یک مفهوم عمیق برسیم. صرفاً شعار نباشد و در نهایت به یک استدلال قوی و محکم و قانع کننده برسیم. شما که در اینجا حضور دارید مذهبی هستید اما فکر کنید با فردی مواجه می‌شوید که مذهبی نباشد و با نقش پرچم نیز آشنا نباشد و بخواهید با استدلال او را قانع کنید. بهتر است در مدارسی که افراد مذهبی نیز وجود ندارند، این جلسات برگزار شود. شما هیچ وقت به پرچم وطن خود توهین نمی‌کنید؛ اما یک بچه ناآگاه که نقش پرچم را در هویت سازی ملی درک نکند، فکر می‌کند پرچم یک پارچه معمولی است و حالا اگر این پارچه را آتش بزنند، این همه حساسیت برای چیست؟ ابتدا من سه سوال می‌پرسم و بعد یک مداحی در مورد هویت ملی، پرچم و رهبری برایتان خواهم گذاشت که بسیار جالب است. سرود ملی ما که رهبری نیز به آن تاکید دارد و می‌بینید که این سرود که همان سرود سلام فرمانده است بین المللی شده است که هر چند بار هم این سرود خوانده شود آدم حوصله‌اش سر نمی‌رود. من یک فیلم دارم که در کشور عراق سرود سلام فرمانده با همین آهنگ و فقط به صورت سلام یا مهدی، توسط فرماندهان نظامی و ارتشی عراق، بسیجیان و مردم خوانده می شود. در این فیلم اشکی که هنگام خواندن این سرود از چشمان فرماندهان با ابهت عراق ریخته شده، دیده می شود‌. یعنی کارکرد سرود برای هویت بخشی دینی و ملی مثل همان سرود سلام فرمانده است که همه را متوجه خود می‌سازد؛ مثلاً وقتی این سرود در جمعی خوانده می‌شود، مادری که حتی با آن آشنا نیست پسرش را وارد جمع کرده و با این سرود سلام می‌دهد؛ یعنی سرود در اعماق قلب نفوذ می‌کند. مقام معظم رهبری هم بر نقش سرود، شعر و ترانه تاکید بسیار زیادی کرده است. حال من این مداحی را برای شما می‌گذارم که متوجه بشوید یک مداحی خوب چقدر می‌تواند تاثیرگذار باشد. عنوانش این است: ما برای این پرچم سه رنگ، حتی بی تفنگ هم می ایستیم و دفاع میکنیم. حالا من سه سوال می پرسم تا این مفهوم برای ما معنی پیدا کند. هر کسی در زندگی اش عزیزی را از دست داد یکی پدرش یکی مادرش یکی برادرش. روی قبر او یک سنگ قبر مرمر قرار می‌دهید و شعری را که احساس عشق و محبت شما را روی سنگ قبر حک می‌کنید و هر هفته می‌آیید و برای او فاتحه می‌خوانید. حال فرض کنید در یکی از این روزها فردی فحاش و بی‌ادب بیاید و با پتکی سنگ قبر را بشکند و روی قبر بنزین بریزد و آن را شعله ور کند، احساس شما نسبت به آدم در آن لحظه چیست؟ شما چادر را برای خود انتخاب کرده‌اید که یک چیز شخصی و دینی می‌باشد اما به شما نگفتند که حجاب فقط شامل چادر است. مانتوی خوب و مناسب هم می‌تواند حجاب باشد. حال شما زیر چادر خود یک مانتوی مناسب را هم پوشیده‌اید که اگر چادرتان را از سرتان برداشتند، حجاب شما از لحاظ شرعی درست باشد. اگر کسی به این نمادی که شما شخصاً برای خود انتخاب کرده‌اید توهین کند، احساس شما چیست؟ حال اینکه پرچم یک نماد شخصی نیست و هویت ساز ملی می‌باشد و همه آن را اتنخاب میکنند. چادر و پوشش‌های این مدلی هزاران سال در ایران سابقه دارد حتی به قبل از اسلام هم مربوط می‌شود به قول مقام معظم رهبری چادر نشانه ملی ماست. در دوران صدر اسلام شکل چادر به گونه امروزی نبود. در قرآن توضیح می‌دهد که پوشش و حجاب چطور باید باشد. حالا که شما چادر را به عنوان ارزش خود انتخاب کرده‌اید، شخصی بیاید و با توهین و فحاشی چادر شما را پاره کند و آتش بکشد، آیا شما ساکت می‌شوید؟ اگر کسی برود سنگ قبر حافظ، سعدی، فردوسی و شعرای بزرگ ما را بشکند و ستون‌های آنها را خرد کند مردم ساکت می‌نشینند؟ اگر کسی در این مقبره‌ها بمب بگذارد آنجا را به آتش بکشد و مقبره را نابود کند و به آنها فحش بدهد، مردم سکوت خواهند کرد؟ این سوالات را در ذهن داشته باشید که اگر در مدارس پسرانه و دخترانه و یا جاهای دیگر با شخصی مواجه شدید، بتوانید با استدلال به این سوالات پاسخ دهید و ذهن آنها را درگیر کنید تا آن را بپذیرند. حال به این مداحی حماسی گوش کنید؛ این ترانه‌ها و سرودها مثل پرچم می‌توانند روی ایستادگی، تهییج و هویت سازی بسیار تاثیرگذار باشد:

ابری نمیشه هیچ وقت این آسمون آبی/سینه زن حسینه جوون انقلابی

ما پای انتخابمون انقلابمون می‌مونیم/ ما پای اعتقادمون اتحادمون می‌مونیم

ما پای یا حسینمون با حسینمون می‌مونیم/ ما پای انتخابمون انقلابمون می‌مونیم

ما پای اعتقادمون اتحادمون می‌مونیم/ ما پای یا حسینمون با حسینمون می‌مونیم

من اهل کشوری ام که اسمش فخر مشرقینه/ هر شهرش یه گوشه روضه حسینه

آقام جان حسین حسین/ آقام جان حسین حسین خیلیا پدرامون جانباز و شهیدن/ با یه تابوت چوبی به کربلا رسیدن

ما پای پرچم سه رنگ حتی بی تفنگ میمونیم/ ما پای رهبر و ولی، منبرعلی میمونیم

ما پای ناجی جهان صاحب الزمان میمونیم/ ما پای پرچم سه رنگ حتی بی تفنگ می‌مونیم

ما پای رهبر و ولی، منبر علی می‌مونیم/ ما پای ناجی جهان صاحب الزمان می‌مونیم

من اهل کشوری ام که پرچمدار اربعین/ زیباترین جای اذانش اسم امیرالمومنینه

آقام جان حسین حسین/ آقام جان حسین حسین

 

عصاره فرهنگ و هویّت

من از چندین کتاب، تعاریفی را پیدا کردم که خوب است در ذهنتان نقش ببندند. یک تعریف این است که می‌گوید اسطوره‌ها، حماسه‌ها و نمادها بخش مهمی از تاریخ فرهنگ هر سرزمینی اند که منظور از نماد پرچم است. تعریف دیگری از پرچم وجود دارد که پرچم به عنوان یک نماد ملی در جهان امروز از اهمیت خاصی برخوردار است. اگرچه پرچم و همه نمادهای مثل پرچم در تاریخ نقش ایفا کردند؛ در عصر جدید و به واسطه تشکیل دولت‌ها و ملت‌ها جایگاه و کارکرد پرچم اهمیت مضاعفی پیدا کرده است. شما می‌دانید که در کشورهای مختلف برای توهین به پرچم جریمه وجود دارد. کشورهایی مثل انگلستان فرانسه و آلمان که به ایران که می‌رسد برعکس عمل می‌کنند وعکس حاج قاسم را که قهرمان ملی ماست، از اینترنت و جاهای مختلف فضای مجازی حذف می‌کنند، برای توهین به پرچم مجازات دارند. آف کان یک سازمان رادیو تلویزیونی انگلیسی است که قوانین و مقررات وضع می‌کند و می‌گوید که خشونت نباید در رسانه‌ها جمعی، تلویزیون، رادیو و روزنامه تبلیغ شود. اما آموزش کوکتل و ساخت بمب‌های بنزینی و پاره کردن آتش زدن پرچم ایران را نشان می‌دهند. یعنی در واقع قوانین خودشان را زیر پا می‌گذارند. در آلمان قوانین بسیار سختگیرانه‌ای در مورد اهانت به پرچم وجود دارد. بر طبق قوانین اگر کسی به پرچم فدرال آلمان آسیب برساند یا به آن توهین کند، با مجازات ۵ سال زندان روبه‌رو خواهد شد. چون پرچم هویت ملی یک کشور است.

در تلویزیون نشان داد زمانی که ما کشتی نفتکش انگلیسی را گرفتیم اولین کاری که کردیم این بود که پرچم انگلیس را پایین بیاوریم و از آن فیلم گرفته و در دنیا پخش می‌کنیم. چرا این کار را می‌کنیم؟ چون آنها هم با ما همان کار را کردند و ما هم به همان شیوه تنبیهشان کردیم. پایین کشیدن پرچم یک کشور یعنی توهین و تنبیه آن کشور و همه دنیا این را پذیرفته‌اند. در فرانسه قانونی در سال ۲۰۱۰ تصویب شده است که توهین به پرچم و سرود ملی یک جرم سنگین محسوب می‌شود و اگر کسی هنگام مراسم عمومی به سرود ملی یا پرچم کشور بی‌احترامی کند، به بیش از ۶۰۰۰ یورو جریمه محکوم می‌شود و اگر هنگام خواندن سرود ملی مسخره بازی درآورد، دستگیر و جریمه می‌شود؛ بنابراین کسی جرات نمی‌کند این کار را بکند؛ زیرا به شدت با آنها برخورد می‌شود. پرچم برای ملت‌ها هویت ساز است همه این را پذیرفته‌اند و بی‌احترامی به پرچم یعنی بی‌احترامی به اقتدار آن کشور. وقتی آنها کشتی ما را می‌گیرند ما هم کشتی آنها را می‌گیریم و پرچمشان را پایین می‌کشیم و به دنیا نشان می‌دهیم.

تعاریف‌ دیگر می‌گویند نظام‌های سیاسی تصویر هویت ملی خود را در قالب نمادی به نام پرچم معرفی می‌کنند؛ وقتی ورزشکاری برنده می‌شود، روی پرچمش سجده می‌کند و با آن در ورزشگاه دور می‌زند یا وقتی کوهنوردی قله را فتح می‌کند، پرچم را در نوک قله برافراشته می‌کند. پرچم ویژگی منحصر به فردی دارد که آن ایجاد حس همبستگی است. پرچم می‌تواند آحاد یک ملت را از هر نژاد و اقلیت تحت یک ارزش فراگیر پذیرفته شده به نام ملیت یعنی ایرانیت گرد هم آورد و آنان را به هم پیوند دهد. در نظام نوین جهانی در هر مناسبتی من جمله مراسمات سیاسی، ورزشی و غیره پرچم هر کشوری در عرصه بین المللی ملیت آن کشور وجود دارد. در بازی‌های جام جهانی و المپیک ابتدا پرچم کشورها وارد می‌شود و افرادی را به عنوان پرچم‌دار برای حمل آنها در نظر می‌گیرند.

 

شرافت و مقاومت

آخرین تعریف که در کتاب‌ها دیدم این است که پرچم عنصر جدا نشدنی حماسه‌های یک ملت در عرصه‌های مختلف ملی، بین المللی، ورزشی و نظامی است و در طول تاریخ در ذهن جمعی یک ملت، یادآور حماسه‌های ایجاد شده است. در طول تاریخ هر قهرمانی‌ که یک ملت به دست آورده است، به واسطه پرچم پیروزی‌اش را نشان می‌دهد؛ مثلاً تختی در المپیک مدال به دست آورده است و پرچم ایران را دور سرش چرخانده است. در جنگ بر علیه دشمن پیروز شده‌ایم و پرچم را برافراشته‌ایم و همه این اتفاقات تاریخی در ذهن یک ملت با پرچم گره می‌خورد. یعنی وقتی انسان پرچم را می‌بیند به یاد تاریخی می‌افتد که بیانگر پیروزی‌ها، شکست‌ها، ناملایمات، ناکامی‌ها و موفقیت‌هاست.

یکی دیگر از تعریف‌ها میگوید: بدیهی است ملتی می‌تواند هنگام خطر و تجاوز، از خود رشادت به خرج دهد که هویت ملی خود را باور داشته باشد. کسی که پرچم وطنش را آتش می‌زند، هویت ملی خویش را باور ندارد. لازم به ذکر است که در حوادث اخیر عده بسیار کمی دست به این کار زدند؛ چه بسا که مامور به این کار بودند. ولی همین تعداد کم هم زنگ خطری است. باید بچه‌های ما ارزش پرچم را درک کنند. سال‌ها قبل من با تعدادی از بچه‌های مسجد و شهید مدافع حرم رحیم کابلی که اخیرا جسدش بعد از سال‌ها برگشته است و یکی از راویان برتر جنگ بود در اتوبوس صحبت می‌کردیم. یک خاطره ای که از او شنیدم را نقل می‌کنم به این خاطره گوش کنید که نشان می‌دهد فرماندهان ما چقدر به پرچم اهمیت می‌دادند که حتی در یک تمرین آموزشی نمی‌پذیرفتند کسی که پرچم را در دست دارد و روی زمین غلت می‌زند گوشه‌ای از پرچم روی خاک مالیده شود و او را تنبیه می‌کردند. شهید رحیم کابلی توسط شهید شیرسوار که فرمانده گردان ویژه شهدا بود، تنبیه شد. خود رحیم کابلی گفت من پرچمدار گردان مسلم بودم. پرچمدار می‌گوید همه در تمرین صبحگاهی اسلحه داشتند و غلت می‌زدند و زمانی که من با پرچم غلت زدم گوشه پرچمم به زمین می‌خورد و تنبیه شدم. الان هر دوی آنها شهید شدند و در عالم دیگر کنار یکدیگرند. به فیلمی که برایتان می‌گذارم نگاه کنید که شهید رحیم کابلی در کنار ما در اتوبوس است و من دارم همین خاطره را برای بقیه تعریف می‌کنم. برای شادی روح شهید کابلی شهید مدافع حرم یک صلوات بفرستید. ایشان یکی از راویان خوش صدا و خوش گویش بود و سخنوری و روایتگری بسیار عالی داشت.

 

نماد اقتدار

به این تصویر نگاه کنید مال زمانی است که پرتغالی‌ها در ایران بودند و هرمز و قشم را اشغال کرده بودند و سرباز ایرانی در حالی که شکست خورده است، مقتدرانه بالای سر پرچم ایستاده است. اما روزی رسید که ما کماندوی آمریکایی را در خلیج فارس دستگیر کردیم و پرچم کشتی‌هایشان را هم پایین کشیدیم و خودشان را اسیر کردیم و آنها را به ذلت رساندیم. جمهوری اسلامی ایران هم اعتبار پرچم ایران را و هم اعتبار ملیت و هویت ایرانی را در دنیا بالا برد. آنها جرات نمی‌کنند به ما نگاه چپ بیندازند. این فیلم را نگاه کنید مال زمانی است که ما کشتی انگلیسی را دستگیر کردیم و پرچمش را پایین کشیدیم و حالا اعراب در مورد چگونگی ما با هم بحث می‌کنند. می‌گویند ایرانی‌ها رفتند یک کشتی انگلیسی را توقیف کرده‌اند، به جبران کشتی ایرانی که انگلیسی‌ها دستگیر کردند. ما توقع داشتیم دنیا زیر و رو شود و دنیا شعله ور شود و خلیج فارس از ناوها و زیردریایی‌ها پر شود. می‌خواهم به شما چیزی را نشان دهم ایرانی‌ها یک اقدام شگفت‌انگیز انجام دادند و ویدیویی از اقدامشان برای توقیف نفتکش انگلیسی منتشر کردند. مثل فیلم‌های جیمز باند قایق‌ها و بالگردهایی که نیروها از آن برای تصرف کشتی انگلیسی و نمایش قدرت ایران استفاده کردند. خیلی شگفت انگیز است هوشیاری و پایین کشیدن پرچم انگلستان و فرود کماندوی ایرانی که روی کشتی یک عملیات نظامی انجام دادند و مردم ایران ببینند که نیروهای کشورشان چگونه به انگلیس حمله ور می‌شوند و کشتی انگلیس را توقیف می‌کنند. یک خیال دیگر هم داشتیم و با خود گفتیم که انگلیسی‌ها ساکت نخواهند نشست؛ ولی اکنون می‌شنویم که وزیر خارجه و وزیر دفاع انگلیس هر دو عقیده دارند که این مسئله باید به صورت سیاسی حل و فصل شود. ایرانی‌ها گفته‌اند که یک ناو انگلیسی وجود داشته است که از کشتی محافظت می‌کرده و ما به آنها اجازه نزدیک شدن ندادیم و جلوی چشمانشان کشتی‌شان را توقیف کردیم. ظاهرا انگلیسی‌ها فقط در مقابل ما قدرتمند می‌شوند و در مقابل ایرانی‌ها نه که این خیلی عجیب است.

انگلیسی‌ها در همه جای جهان غالب بودند و به همه زور گفتند. حال در جبل الطارق کشتی ما را می‌گیرند و ایرانی‌ها در خلیج فارس حال آنان را می‌گیرند! بله ایران امروز اینگونه است و در حالی که نیروی ایرانی بند کفشش را روی کشتی انگلیسی سفت می‌کند، عکس گرفته و آن را در دنیا منتشر می‌کند که نشانگر این است که شما هیچ چیز نیستید و ما در مقابل شما می‌ایستیم. حال این فیلم را ببینید که در مورد پایین کشیدن پرچم نفتکش انگلیسی است.

کارشناس برنامه از نیویورک: سلام و صبح بخیر از اینکه من را دعوت کردید متشکرم. اما موضوع مهم دیگری است که سی‌ان‌ان در مقابل آن سکوت کرده است. ایران نفتکش انگلیس را توقیف کرده است و ما نتوانستیم به متحدمان کمکی بکنیم. به یاد دارید زمانی که ایران ملوان‌های ما را در خلیج فارس دستگیر کرد و آنها در مقابل دوربین گریه کردند. امروز ایرانی‌ها می‌گویند که اگر سربازان آمریکایی بخواهند به اینجا بیایند، باید ابتدا پوشک به تن کنند. ایران آبرویی برای آنها نگذاشت به طوری که خود انگلیس نتوانست از کشتی‌اش دفاع کند آمریکایی‌ها هم نمی‌توانند به او کمک کنند.

حال به صحبت‌های رهبر گوش دهید که در مورد همین موضوع است: گفتیم انگلیس که واقعاً خبث او واضح است، دزدی دریایی می‌کند و کشتی ما را در واقع می‌دزدد که انشالله جمهوری اسلامی و عناصر مومن در جمهوری این خباثت‌ها و این کارها را بی‌جواب نخواهند گذاشت و در فرصت و جای خود پاسخ خواهند داد.

دو فیلم دیگری را هم ببینید که در مورد این است که کشتی جنگی انگلیسی جرات نمی‌کند جلو بیاید و کشتی دیگر را نجات دهد و وقتی نیروهای ایرانی پرچم انگلیس را پایین می‌کشند، در واقع اعتبار آن را پایین کشیدند. در حالی که هیچکس جرات نمی‌کرد با انگلیس و آمریکا این کار را بکند و آنها نیز به همین علت با ایران مشکل دارند. چون ایران تحت سلطه آنها قرار نمی‌گیرد و وقتی یک نمونه در دنیا وجود داشته باشد که سلطه پذیر نباشد، آن وقت کشوری مثل ونزوئلا هم از سلطه آنها خارج می‌شود و یک کشور مستقل می‌شود؛ یمن قد علم می‌کند، سوریه نجات پیدا می‌کند و روز به روز کشورهایی که با ایران هستند، مستقل‌تر می‌شوند و ما اینگونه دشمنان را تنبیه می‌کنیم. در میدان جنگ عین الاسد را عین الجسد می‌کنیم و بعد از ۷۰ سال بعد از جنگ جهانی که هیچکس جرات نداشت پایگاه آمریکا را بزند، ما قبل از زدن رسماً اعلام کردیم که می‌خواهیم آنجا را بزنیم و زدیم و این یعنی پرچم ما بالاست.

 

خط قرمز

حال به این سوال من پاسخ دهید که اگر زمانی شما حجاب مانتو و چادر کاملی داشته باشید و کسی بیاید چادر را از سرتان برداشته و شروع به توهین و فحاشی کند، چه می‌کنید؟ قطعاً ناراحت می‌شوید؛ زیرا به حریم شخصی شما و هویتی که برای خود داشته‌اید حمله شده است.

سوال دوم اگر عزیزی را از دست داده باشید و هر هفته به سر مزار او بروید و شعری را که دوست دارید روی سنگ قبرش حک کرده باشید، قطعاً اجازه نمی‌دهید که کسی آنجا را آتش بزند یا به سنگ قبر آسیبی وارد کند.

حال اگر شخصی یک طاقه پارچه چادر را که هنوز دوخته نشده است و هویت ساز شما نباشد آتش بزند، آیا باز هم ناراحت می‌شوید؟ شما زمانی ناراحت می‌شوید که خودتان به آن چادر هویت و معنا داده باشید. مثل وقتی که به پرچم کشورتان هویت می‌دهید. کربلا چرا برای ما اهمیت دارد؟ چون روی خاک کربلا امام حسین علیه السلام فداکاری کرده است؛ شرف المکان بالمکین، یعنی شرف یک مکان از کسانی است که در آن زیسته‌اند. شما اگر از یک شهید لباس نگهداری کنید، پارچه‌ای معمولی نیست؛ زیرا به تن آن شهید بوده است. زمانی که سنگ قبر در سنگ‌بری است، شما نسبت به آن هیچ حس عاطفی ندارید؛ زیرا هنوز برایتان معنا پیدا نکرده است. شما به وسیله ترانه‌ای که روی آن نوشتید، فاتحه‌ای که می‌خوانید، عشقی که نسبت به عزیز از دست رفته خود دارید باعث هویت آن سنگ می‌شوید و حالا باید از هویت آن دفاع کنید. شعرا هویت ساز ملی هستند. در صورتی که کسی که به مزار آنها و سنگ قبرشان توهین کند، باعث آشفتگی و حساسیت می‌شود. پرچم هم یک پارچه معمولی نیست وقتی آن را دوختیم نمادهای الله و ملی را روی آن قرار دادیم و رنگ‌های آن را قرار دادیم؛ در واقع به آن هویت داده‌ایم؛ بنابراین باید از آن دفاع کنیم.

 

میراث فرهنگ و تمدن

اما آخرین سوال من اینکه این همه آدم در دنیا می‌میرند چرا استخوان‌های شهدا را برمی‌گردانند و آن را دفن کرده و به آن احترام می‌گذارند؟ در کشوری مانند فرانسه که پایتخت توریستی جهان است و حتی مفهوم شهدا را به روشنی درک نمی‌کنند هم استخوان‌های شهدا ارزشمند و قابل احترام است و اگر بخواهیم معقولانه و بدون غرض قضاوت کنیم می‌بینیم که در همه دنیا برای مدافعان و سربازانی که برای وطنشان فداکاری می‌کنند، ارزش و احترام قائلند و به دلیل کار بزرگی که آنها انجام دادند، برایشان مقدس است وگرنه برای سایر کسانی که می‌میرند اینگونه نیست؛ چون آن شخص از هویت ملی و هویت دینی دفاع کرده است و از جان خود گذشته است ارزشمند است. در کشور فرانسه دیواری وجود دارد که روی آن به ۲۵۰ زبان دنیا کلمه دوستت دارم حک شده است و پاریس را به عنوان پایتخت عاشقی دنیا معرفی می‌کنند. فرانسه فقط در بخش‌های از جنگ جهانی اول و دوم و انقلاب فرانسه از وطن خود دفاع کرد و یکی از ملت‌های جنایتکار جهان است. در کشور الجزایر سر هزاران نفر را بریده و آنها را کشته است و با استفاده از سر آنها موزه درست کرده‌اند و بعد همین‌ها اعلام می‌کنند که ما پایتخت عاشقی دنیا هستیم. نگاه کنید که چگونه نمادسازی می‌کنند و از این نماد دروغینی که ساخته‌اند دفاع کرده و از آن پول به دست می‌آورند و به همه جهانیان نشان می‌دهند. همین باعث می‌شود تعداد زیادی از گروه‌های توریستی برای دیدار این دیوار به آنجا بروند. فرانسه پرنماد‌ترین کشور دنیاست و بیشتر از سایر کشورها از پرچم استفاده می‌کند و به محض ورود به این کشور اولین چیزی که می‌بینید، پرچم است و در ابتدا وطن دوستی را در دل و ذهن بچه‌هایشان می‌کارند. به این عکس نگاه کنید میدان شارل دوگل است و بزرگ‌ترین میدان پاریس است. داخل این میدان یک طاق نصرت ۵۰ متری است به نام طاق نصرت آتوالد و در دور این طاق نصرت اسامی فرماندهان جنگی که در جنگ‌های فرانسه کشته شده‌اند را نوشته‌اند. زیر این طاق نصرت مزار ۹ سرباز گمنام فرانسوی است که در جنگ جهانی اول با آلمان در راه دفاع حدود یک قرن پیش کشته شدند. بعد از جنگ فرانسه استخوان‌ها را آوردند و آنجا دفن کردند و تعابیر مهم و عاشقانه‌ای برای آنها دارند. اول اینکه ۱۲ خیابان اصلی پاریس به این میدان می‌رسد و یکی از خیابان‌های مهمی که میدان در دو طرفش قرار دارد، خیابان شانزلیزه است و به آن میدانی می‌گویند که درخت‌های بزرگ و بلند دارد و آنها می‌گویند که ما از ۱۲ خیابان یا ۱۲ فلش به مزار سربازان گمناممان اشاره می‌کنیم؛ یعنی آنها برای ما مهم هستند. تعبیر دیگر این است که میدانی که استخوان‌های سربازان ما در آن دفن شده است، خورشید است که این ۱۲ خیابان شعاع آن هستند. هر روز بر سر مزار شهدایشان گل تازه می‌گذارند. بقیه از آنها می‌پرسند که گل گران است و چرا شما این کار را انجام می‌دهید؟ جواب می‌دهند برای اینکه آنها جانشان گران بود و جانشان را برای وطن دادند و هر فرانسوی باید بفهمد که وطن ارزشمند است. ما هر روز سر مزار این‌ها گل تازه می‌گذاریم تا فرانسوی‌ها بدانند که فداکاری‌های آنها تا ۱۰۰ سال آینده هم برای ما تازه است و با این کار در ذهن بچه‌هایشان این مهم را یادآور می‌شوند که فداکاری‌های صد سال گذشته هم‌وطنان هنوز برای ما تازه و ارزشمند است. چون ممکن است دوباره به کشور ما حمله شود و بچه‌ها باید بدانند که اگر برای کشورشان فداکاری انجام دهند، این فداکاری تا سال‌ها با ارزش است. مشعلی در کنار مزار آنها قرار دادند که شب و روز روشن است و می‌گویند این مشعل یعنی نور وجود آنها همیشه به این مشعل می‌تابد و آن را روشن می‌کند. جلوی توریست‌های این کشور سرود ملی کشورشان را می‌خوانند و فرهنگ خودشان را به آنها انتقال می‌دهند؛ بنابراین جهانیان اینطور به شهید، پرچم و هویت سازشان ارزش می‌گذارند و ما باید از دشمنانمان این چیزها را یاد بگیریم. پس ما هم نباید اجازه بدهیم کسی به پرچم، چادر، استخوان‌های شهدا و مقبره‌های شعرای ما توهین کند. امیدوارم این صحبت‌ها مثمر ثمر بوده باشد و ما بتوانیم با یک استدلال قوی کسانی را که در مورد اهمیت پرچم و استخوان‌های شهدا آگاهی ندارند، راهنمایی کنیم.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اینم ایده خوبیه !!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۱۵ ب.ظ

photo_2024-03-29_17-37-25_0il1.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دوئل

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۰۰ ب.ظ

دوئل 2 حاجی سرمایه دار در خیابان حافظ - جهان نیوز

 

زیاد گیر دادید قالیباف چنین است و چنان است. عروسش سیسمونی را ترکیه خریده. مشاورش فلان قدر وام رانتی دریافت کرده. هلدینگ یاس چقدر پول گم شده است. بنیاد خیریه خانواده اش پوششی است و...

پزشکیان مصاحبه کرد و گفت اصلاح طلبها (همانها که روزی قالیباف را رضاخان اسلامی لقب داده بودند) قالیباف را گزینه خود برای ریاست مجلس میدانند.

بعد فایل صوتی ظریف درآمد که گفت نبویان و رسایی فاسد هستند.

بعد اعلام شد صدیقی اموال حوزه علمیه را به نام خودش زده.

بعد شایعه شد رسایی زن صیغه ای دارد.

بعد اعلام شد پسر علم الهدی همدست شرکت متخلف تجاری است.

و....

خلاصه از این دست اخبار را احتمالا تا شروع به کار مجلس جدید و تعیین تکلیف هیات رییسه زیاد خواهید شنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دل تنگ تنگه

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۴۶ ب.ظ

نقد فیلم تنگه ابوقریب ساخته بهرام توکلی - ایده هایی کهنه در لباسی نو |  دیجی‌کالا مگ

 

اوایل دهه هفتاد من بچه اول یا دوم راهنمایی بودم. فیلم عروس چقدر به دلم نشست. بارها رفتم سینما و تماشا کردم. به خصوص که قهرمان داستان هم نامش حمید بود.

خداحافظ رفیق را روضه مصور میدانم. باید خلوتی باشد آدم بنشیند و نگاهش کند، بسوزد و اشک بریزد.

تنگه ابوقریب را دیشب تلویزیون پخش کرد؛ نمیدانم چرا شاید به خاطر نزدیکی شبهای مبارک قدر. این فیلم را چندبار دیده ام خدا می داند. لحظه به لحظه اش را حفظم. باز هم می نشینم و نگاه میکنم. اغلب فیلمهای سینمای ایران را میبینم. همه فیلمهای دفاع مقدسی را دیده ام. اما صحنه های بی بدیل و نزدیک به واقعیت تنگه ابوقریب اثری هنرمندانه و تأثیرگذار را رقم زده که تا کنون فیلمی را همپای آن سراغ ندارم. بارها خودم را در بین خاکریزهای تنگه ابوقریب میان حجم آتش و خون و دود و عطش آن دیده و ماجراهایش را با پوست و گوشت و استخوانم لمس کرده ام. فیلم که تمام میشود میگردم ببینم تکرارش را کی دارد دوباره ببینم. دانلود هم کرده ام و گاهی فرصتی دست دهد چندباره به تماشایش می نشینم و اگر مدتی بگذرد دلم برای دیدنش تنگ می شود. دارم به دیدن تصاویر این فیلم معتاد میشوم. روزی میشود تمام مناطق مرزی خوزستان را پیاده گز کنم؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حکومتی نشوید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۳۳ ب.ظ

چگونه مستقل شویم؟ 10 روش برای مستقل بودن |صفرتاصد مستقل بودن

 

با شکایت خانواده مقتول، فرمانده سابق انتظامی انزلی به اعدام محکوم شد. بچه های بسیجی معترض به وضعیت بی حجابی در مقابل ریاست جمهوری مورد ضرب و شتم نیروی انتظامی قرار گرفتند. عامل شلیک به هواپیمای اوکراینی در انتظار مجازاتی شدید به سر برده در حالیکه حتی وکیل متوفیان نیز او را مقصر اصلی نمی داند و ...

یک چیز را خدمت شما عرض کنم. وابسته به حاکمیت نباشید. این قاعده مختص ایران نیست و شامل همه حکومتهای دنیا در همه اعصار می شود. وابستگی به حاکمیت از شما یک ابزار و چیزی در مایه های مرغ عروسی و عزا می سازد. البته اگر میخواهید در مسیر عدالت قدم برداشته و حرفتان را راحت بزنید عرض میکنم که حکومتی نشده و سعی کنید مستقل بمانید. کسب و کاری مستقل داشته باشید. آقای خودتان بمانید. دوستانی که در ادارات هستند میدانند اگر قرار است پیشرفت کرده و جایگاه سازمانی بهتری پیدا کنند باید چشم و گوش و دهانشان را به روی خیلی از واقعیتها ببندند.

قدرت شیرین است و خصلت قدرتمندان این است که برای حفظ آن بر سر خیلی چیزها حتی اعتقادات و شعارهایشان معامله میکنند. وضعیت حجاب و روزه خواری و فضای مجازی و بانکداری و ... جلوه های دیگری از همین مدعاست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

توهّم خدمت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ

از روستای اِنجیلسی تا ساحل خزر؛ آلودگی 70 کیلومتری آب و خاک با دپوی 25 ساله  زباله - تسنیم

 

کم مانده است مسواک زدن شهردار بابل هم تیتر رسانه های محلی شده و خبرش با آب و تاب پوشش داده شود. بد نیست تحقیق و تفحصی صورت بگیرد میزان صرف درآمدهای شهری در راه تبلیغ و بزرگنمایی عملکرد شهرداری شفاف سازی شود. بد نیست شهرداری بابل پاسخ دهد که به رغم اعلام آمادگی وزارت کشور و تخصیص بودجه، چرا هنوز انگیزه ای برای حل معضل دفن زیان بار زباله در سایت انجیلیسی در مسئولان بلدیه دیده نمی شود؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دیکتاتوری منورالفکری

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

آخرین خبر | چهره ها/ لیلا برخورداری خاله شد

 

جماعت همیشه طلبکار و معترض و مدعی روشنفکری که شعار آزادی بیان و عقیده سر می دهند بارها ثابت کرده اند خودشان کمترین تحمل برای شنیدن نظری مخالف رأی و سلیقه خویش را ندارند. حکایت برخورد با مرضیه برومند یک نمونه بود. لیلا برخورداری بازیگر تلویزیون و سینما نیز به صرف استفاده از دعای یا مقلب القلوب در تبریک سال نو مورد هجمه شدید مدعیان آزادی قرار گرفت. او در پاسخ به این حملات نوشت:

 

اینکه من در صفحه شخصی خودم به چه زبانی و چطور دوست دارم تبریک سال جدید رو بگم، کاملا به شخص خودم مربوط میشه! شما تو صفحه شخصیتون هرطور صلاح میدونید، عمل کنید و برای دیگران تعیین تکلیف نکنید و تصمیم نگیرید!

 ما سالها با این دعا در لحظه تحویل سال بزرگ شدیم و زندگی کردیم و برای شخص بنده این دعا به هر زبانی باشه چون از کودکی همینطور بوده برام زیباست و ربطی به ایرانی بودن من و زبان فارسی نداره!

چرا همه چیز رو دوست داریم با هم قاطی کنیم و به هم ربط بدیم؟ به هر طریقی دلمون میخواد قضاوت کنیم و توهین کنیم و توقع داریم دیگران از منظر دید ما به مسائل نگاه کنن! بسیاری موارد از زبانهای دیگه هم قاطی زبان ما شده از گذشته، چه خوشمون بیاد، چه نیاد، پس چرا همه رو پاک نمی کنیم از زبان پارسی؟!

چرا این ماجرا فقط در چند سال اخیر مهم شده؟

 من قبلا هم این دعا رو خوندم در سالهای گذشته و این حجم از نظر و توهین رو ندیده بودم، چرا برای شما عزیزانی که داعیه فرهنگی و زبان دارید، تازه این ماجرا و در این چند سال اخیر مهم شده؟ قبلا زبان ما پارسی نبود؟! یا ما تازه ایرانی شدیم!

 کلا و ظاهرا ما عادت داریم در هر ماجرایی جوگیر باشیم و هرطور تمایل داریم به مسائل نگاه کنیم و به جای دیگران نظر بدیم و تصمیم بگیریم و حرف بزنیم!

کسانی که خودشون به عنوان یک ایرانی که تو فرهنگش ولنتاین و کریسمس نیست اما هردو رو خیلی جدی جشن می گیره و برگزار می کنه، یقینا حق نداره و نمی تونه بیاد اینجا در مورد ایران و ایرانی بودن و زبان مادری و پارسی نظر بده و برون‌ریزی و افاضات کنه!

شما اگر خیلی به حرفهایی که می‌زنید اعتقاد دارید، حتما و لطفا اول از خودتون شروع کنید، بعد دیگران رو زیر سوال ببرید و بهشون حمله کنید!

 میدونم این حرفها بی‌فایده است و در نگرش چنین افرادی متاسفانه هیچ تاثیری نداره. این صفحه شخصی بنده است و هرطور صلاح بدونم عمل می کنم. شما اگر مشکلی دارین و نمی پسندین، مجبور نیستین صفحه رو دنبال کنید.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یاکریم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۱۶ ب.ظ

photo_2024-03-28_01-50-11_i4o9.jpg

 

بعضی وقتها دوستان شوخی میکنند و می پرسند چرا هر خانه ای که نشستی یاکریم ها هم آمدند حیاط یا بالکنش لانه کردند؟ من هم به شوخی جواب می دهم: هر جا امامزاده ای هست یاکریم و کبوتر هم هست.

عرض کردم که شوخی میکنم. ممکن است در هر خانه ای پرنده ای برود و لانه بسازد.

به این خانه هم که آمدیم یاکریم ها و گنجشک ها سراغمان آمدند. بالکن ما شبه انباری است. بعضی اقلام مصرفی را آنجا میگذاریم. محل رفت و آمد هست. فراری شان دادیم که نه ما مزاحم آنها باشیم نه آنها مزاحم ما نگذاشتیم لانه بسازند. با این حال باز هم می آیند سرک می کشند.زمستان که میشود بیشتر فضای بالکن را می پوشانم. یاکریمی از مقدار شکاف پنجره بالکن آمده روی گلدانی نشست و تخم گذاشت. گلش هم کاکتوس است. تن این بنده خدا را سیخ نمی زند؟

حالا دلمان نمی آید به بالکن برویم وسیله ای برداریم یا گلها را آب بدهیم. مادر است می ترسد، پر و بال می زند. راه فرار درست و حسابی هم که ندارد. ممکن است از سر گیجی پر و بال خودش به تخم ها گیر کند و بیندازد بشکند. فعلا نمی رویم بالکن بلکه زودتر جوجه هایش به دنیا بیایند و خودش بساطش را جمع کند برود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لااقل بخاطر حمایت از تولید ملی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۰ ب.ظ

نوشــابه یا خونــابه...؟

 

یک دعا میکنم شما آمین بگویید:

خدایا روزی برسد مسئولین ما به موازات اینکه ملت را تشویق به واریز کمک نقدی جهت یاری رساندن به مردم مظلوم غزه میکنند بساط کوکا و پپسی را هم از سفره های افطاری ادارات و سایر میهمانی های دولتی جمع نموده و پول بی زبان بیت المال مسلمین را به جیب شرکتهای حامی صهیونیسم سرریز نکنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فراز و نشیب

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۴۸ ق.ظ

پست ..... (@mahdi_gol_narges) • هورسا

 

بعد از مدتها دیداری داشتیم. رفیق قدیمی بودیم. خیلی وقت بود ندیدمش اما دورادور از اوضاعش خبر داشتم. دو تا خانه دارد و دو تا ماشین. باغی هم خریده که پنج شنبه جمعه ها را برود برای تفریح. بدش نمی آید شلوارش دوتا شود. مدیر یک مجموعه کوچک حوزوی است. راضی نبود. می گفت حقش را خورده اند و استعدادش را نادیده انگاشته اند. مرتبه اداری اش باید بالاتر باشد. سالها درس نخوانده که به اینجا برسد و بماند. گله داشت ماهی بیست میلیون تومان حقوق میگیرد یارانه اش را هم که قطع کرده اند و...

با این پسر تازه دوست شده ام. مدتی است با هم بحث علمی داریم. خوش صحبت و با معلومات است. توانایی خوبی در ارتباط گیری با جوانها و پاسخگویی به شبهاتشان دارد. این طرف آن طرف می برندش جلسات پرسش و پاسخ دانشجویی. درآمدش همین شهریه بخور و نمیر حوزوی است دور و بر ماهی چهار، چهار و نیم. مقداری هم که از سفرها و فعالیتهای تبلیغی به دست می آورد. خانمش مریض است. خرج دوا و درمان دارد. ماشینی دست هشتم را با قرض و قوله خرید که نتوانست جایش را پر کند و حالا دنبال مشتری برای رد کردن آن است. مستأجر است و بالا رفتن هر ساله پول پیش خانه، او را مجبور به فروش طلاهای خانمش کرد. گله کردم مدیریت حوزه حواسش کجاست هوای بچه های درس خوان و زحمت کش و مفید را داشته باشد؟ حرفی نزد. کمی مکث کرد و گفت نمی دانم امام زمان از من راضی است یا نه.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به اصلاح طلبها رای دهید

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۲۷ ق.ظ

آتش؛ جامد، مایع یا گاز؟ - خبرگزاری آنا

 

الان اگر اصلاح طلبها روی کار بودند و مهدی عبوری بازداشتی شعبه 13 دادسرای کارکنان دولت با پرونده ای قطور به ریاست هلدینگ تجاری وزارت دفاع می رسید، یا مهدی جهانگیری رییس اتاق بازرگانی ایران و یونان می شد یا عبدالله عبدی با مدارک هویتی مجعول طرف قرارداد تأسیس پتروشیمی می گردید یا مصطفی نیازآذری همدست فراری اکبر طبری به کشور باز می گشت و تصاویر گردش و تفریحش را منتشر میکرد و ... نشانه بی کفایتی مسئولان و عدم صلاحیتشان در اداره امور مملکت بود. فرماندار قزوین را به خاطر ایستادگی مقابل زمین خواری از دولت بیرون کرده و به زندان ببرند؟! هیهات! این خبر تا مدتها سر تیتر رسانه های مدعی مبارزه با فساد قرار می گرفت. پرونده اختلاس بانک دی و فولاد مبارکه و ... به محاق فراموشی نمی رفت و...

زنها بروند استادیوم آزادی مسابقات مردان را تماشا کنند؟ قطعا باید به فتوای مراجع عمل میشد و دهان دولت را ... کشف حجاب و روزه خواری علنی قطعا مساله روز بود که مشروعیت دولتمردان را زیر سوال میبرد و همه باید با جهاد عمومی به مبارزه با آن می پردختند...

اگر اصلاح طلبها روی کار بودند و شما با کج روی هایشان مبارزه می کردی یک قهرمان بودی و عمار انقلاب لقب می گرفتی و ... اما حالا اگر زبان به اعتراض و انتقاد بگشایی به یقین نشانه بی بصیرتی توست دنبال دو قطبی سازی هستی موسس فتنه جدیدی وحدت شکنی و آب به آسیاب دشمن می ریزی.

از تجربه تلخ غربت دین در این سالها عبرت بگیرید. مسیر همه دولتها یکی است. چرب و شیرین دنیا پوسته ای از انقلابی گری را برای مسئولان باقی گذاشته. می ماند رسالت امر به معروف و نهی از منکر که بستر آن از نظر حاکمیت به فراخور زمانه تغییر می کند. امیدی به مسئولان نیست اما نباید دغدغه دین را در ذهن مردم سست نمود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در مصاف با غرایز

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۴۸ ب.ظ

ناگفته‌های گوگوش؛ از ازدواج با مسعود کیمیایی تا اعتیاد

 

سید مرتضی آوینی در آینه جادو اظهار نظری دارد پیرامون شعار هنر برای هنر که هنر یعنی زیبایی و زیباتر از میل و سلیقه و خواسته خدا نداریم. آنکه بر خلاف مسیر حق و در راه تحقق زشتی ها قدم بر میدارد با هر رنگ و لعاب فریبنده ای که باشد هنرمند نیست.

بخشی از مصاحبه گوگوش با هما سرشار را اینجا ببیند. او مدتی همسر مسعود کیمیایی کارگردان سرشناس ایرانی بوده است. زندگی بعضی ها را هر چه بیشتر هم بزنید بیشتر گند و کثافتش پیدا میشود:

https://www.khabarfoori.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-69/3063586-%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%88%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%DA%A9%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%AF

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امروز در تاریخ می ماند

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۵۰ ب.ظ

برای حضور در محفل قرآنی امام حسنی‌ها،چگونه به ورزشگاه آزادی برویم -  خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency

 

محفل امام حسنی ها که به ابتکار برنامه تلویزیونی محفل که هم اینک در حال برگزاری در ورزشگاه انبوه از جمعیت صدهزارنفری آزادی است یک اتفاق مبارک و ماندگار است که مدتها قابل بررسی و تحلیل خواهد بود.

خیلی مختصر میخواهم اشاره کنم هوای تهران سرد است باد نسبتا شدیدی می وزد. ایام عید نوروز است و تهران خلوت شده. ملت ساعتهاست در ورزشگاه نشسته اند و به سرما و باد بی اعتنا هستند. یک دستشان کتاب خداست و یک دستشان تصویر قهرمان شهیدی از غزه

قرآن میتواند مردم را دور هم جمع کند.

صدا و سیما میتواند مرجع و تأثیرگذار و جریان ساز باشد.

قرآن و اهل بیت مکمل هم هستند.

خروجی انس با قرآن و اهل بیت باید انسان انقلابی مبارز باشد.

همه مسلمین با هر مذهب و گرایشی زیر چتر قرآن باید جهاد برای آزادی قدس را آغاز نمایند.

محفل امام حسنی ها مانور فرهنگی ام القرای اسلام در مبارزه با رژیم غاصب است. امروز زیاد النخاله و اسماعیل هنیه هر دو در تهران بودند.

سحرگاه روز میلاد امام حسن، حمله آمریکا به دیرالزور شهید ایرانی دیگری را به شهدای طریق القدس افزود.

ظرفیت جهان اسلام باید برای جنگ مستقیم با رژیم غاصب آماده شود. مرگ با عزت بهتر از زندگی در سایه سکوت و مماشات با ظلم و طاغوت است.

امام حسن همان امام حسین است. اگر در شرایط برادر بود همان کار را انجام میداد که او انجام داد. امروز میتواند مبدأ عاشورای امام حسنی در قرن 21 باشد. 

دیشب شاعری در محضر آقا بیتی خواند که آقا تأیید و تحسین کرد: 

همیشه راه رسیدن به حق سیاسی نیست

که گاه، چاره به جز حمله حماسی نیست

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با معرفتها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۵۴ ب.ظ

​​​​​​پوستر مذهبی / میلاد امام حسن مجتبی/ (ارسال شده توسط کاربران) | عصر انتظار  .: Asre Entezar :.

  • اگر اراده دارى که عزیز بشوى بدون عشیره و یاران، و صاحب هیبت گردى بدون قدرت و سلطنت، پس براى حصول این مقصود از پستى و کاستى معصیتِ خدا خارج شو، و در بلندى و رفعت طاعت خداوند عزّ و جلّ درآ.

  • و اگر حاجتى تو را وادار کند که ناچار با افرادى مصاحبت و همنشینى کنى، پس براى خود مصاحب و همنشینى اختیار کن که این مصاحبت موجب زینت و احترام تو گردد، و اگر او را خدمت کنى تو را حفظ کند، و اگر از او کمکى بخواهى تو را کمک کند، و اگر سخنى گوئى گفتار تو را تصدیق کند و صحّه بگذارد، و اگر با کسى بخواهى در افتى و با شدّت رفتار کنى صَولت تو را محکم کند، و اگر بخواهى دستت را به کرم و عطا دراز کنى مانع این نشود بلکه خود در این امر مساعدت نماید، و اگر در تو فتور و رخنه‌اى پیدا شد فوراً آن را ببندد و مسدود کند، و اگر از تو نیکى ببیند آن را به حساب آورد و دستخوش نسیان قرار ندهد، و اگر تو از او چیزى خواستى به تو بدهد، و اگر در مواقع ضرورت و نیاز از خواستن امتناع ورزیدى خود او ابتدا به دادن کند، و بدون سؤال رفع ضرورت و حاجت از تو بنماید، و اگر بعضى از حوادث و ناملایمات بر او وارد شود، مراتب دوستى تو با او چنان باشد که تو را به رنج و ناراحتى اندازد.1 آن رفیقِ همنشین، کسى باشد که از ناحیه او هیچگاه ناراحتى و گرفتارى به تو نرسد، و راه‌هاى زندگى بر تو تغییر نپذیرد، و در مواقع وصول به واقعیات و حقائق تو را تنها و ذلیل و مخذول نگذارد و اگر در چیزى که باید بین شما قسمت گردد، نوبت به منازعه رسید و در تقسیم دچار گفتگو و جدال شدید، تو را بر خود مقدّم دارد.

  • امام حسن مجتبی علیه السلام، علامه مجلسی، کفایةُ الأثر فى النّصوص على الائمّة الإثنَى عشر به روایت جنادة بن أبى امیه

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با دست انتقام الهی چه میکنید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۳۶ ب.ظ

photo_2024-03-25_16-53-50_k32s.jpg

 

بر فرض که بتوانید با دخالت دفتر حاج آقا و چند شخص حقیقی و حقوقی نمک گیر دیگر از حساب و کتاب این دنیا قسر در بروید. با حساب و کتاب خدا چه خواهید کرد؟ خدایی که شاید تا قیامت صبوری به خرج ندهد.

توبه کنید، استعفا دهید و خسارت وارده را از جیب مبارک خود پرداخت کنید نه از کیسه بیت المال.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ادب داشته باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۲۶ ق.ظ

این مساله به فرهنگ بر میگردد در اخلاق و تربیت و فهم افراد ریشه دارد؛ لزوما ربطی به ماه مبارک رمضان ندارد. هر وقت بیرون میخواهید غذا بخورید سعی کنید دور از چشم دیگران باشد. شاید یکی نداشته باشد، شاید یکی آن لحظه نتواند. در رستوران می نشینید پشتتان به سمت بیرون باشد. این کار یک رفتار انسانی است ربطی به دین و مکتب خاصی ندارد. معروف است در هامبورگ محله هایی که مسلمان نشین است غیر مسلمانها در ماه مبارک در ملاءعام چیزی نمی خورند و نمی آشامند.

اینکه ماه مبارک رمضان در جامعه اسلامی عده ای که به هر دلیلی نمیخواهند یا نمی توانند روزه بگیرند ابایی از روزه خواری علنی مقابل کودکان و زنان روزه دار نداشته باشند نشان دهنده فرهنگ و تربیت غلطی است که با مفاهیم انسانی هم ناسازگار بوده و به شدت نیازمند اصلاح است.

این را هم بدانید بچه کوچکی که روزه میگیرد و بخاطر روزه خواری علنی شما دهانش آب افتاده و آه می کشد زندگی تان را زیر و رو می کند.

 

وظیفه حکومت اسلامی در مواجهه با روزه خواری علنی چیست؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فروشنده

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۴۲ ب.ظ

گفتیم مردم دنبال مدرک تحصیلی به خارج میروند؛ چه کاری است خب! خودمان دانشگاه پولی بزنیم ارزش علمی نداشت که نداشت. ملت مدرکشان را می گیرند ما هم پولش را.

گفتیم منطقه آزاد کیش و ... را شل میگیریم از حجاب و عفاف و ... کوتاه می آییم یک عده کمتر بروند دوبی و قطر.

گفتیم چرا عده ای راه بیفتند دنبال شبکه های ماهواره ای؟ خودمان شبکه نمایش خانگی و ... میزنیم یک خورده بزنند برقصند شوخیهای جنسی کنند در عوض اوضاع تحت کنترل خودمان باشد.

و... شده ایم مثال کسی که هم خدا را میخواهد هم خرما را. به مردم فهمانده ایم پول باشد از ضوابط کوتاه می آییم مثل فروش طرح ترافیک.

هدف آقایان که کسب درآمد بیشتر است اما حتی اگر خوشبین باشیم که قصدشان خیر و از جنس دغدغه فرهنگی است تجربه ثابت کرده اباحه گری محدود در هر عرصه ای به مرور جای خود را باز کرده و در همه سطوح جامعه فراگیر می شود.

امروز کشف حجاب و روزه خواری علنی در سطح جامعه رواج گسترده پیدا کرده و دل مومنان را به درد می آورد. مسئولین هم شل و ول شده و صرفا تماشا می کنند. 

فقدان استراتژی فرهنگی، خوشبینانه ترین نقد به عملکرد نظام در حفظ احکام دینی است. وگرنه تجویز اختلاط زن و مرد در ورزشگاهها و دانشگاهها و بی مبالاتی نسبت به کنترل فضای مجازی و سکوت در قبال چپاولگری بانکها و بی توجهی به ضرورت کاهش سن ازدواج از طریق حذف دروس زائد و عملکرد ضعیف و شبهه ناک دستگاههای نطارتی نسبت به جولان مافیای قدرت و ثروت و کج دار و مریز بودن عملکرد نهاد عدلیه و ... قطعه های خاکستری پازلی است که ناظر بی طرف را نسبت به صداقت و اراده مسئولان در اجرای آموزه های مکتب وحی و گسترش سبک زندگی مطلوب ملی و دینی دچار تردید می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طوفان در چشم باد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۱۶ ب.ظ

حبیب ‌الله عبدالرزاق‌اف حسام خان در چشم باد درگذشت

 

سریال در چشم باد، یک جایی حسام که مبارز تاجیکی و تفنگچی کوچک جنگلی است بعد از آزادی از بند می گوید جایی میروم که عدالت در آن حکمفرما باشد. حاج قاسم سریال به او می گوید گشتیم نبود نگرد نیست. حسام میرود. مدتی بعد نامه ای از او به دست دوست صمیمی اش میرزاحسن می رسد که بوی مرگ می دهد. او در واپسین ساعات عمرش دردمندانه نوشته است که از یافتن عدالت مأیوس شده است.

واقعیت آن است که عدالت هیچ وقت به شکل صد در صدی ایجاد نخواهد شد. همانطور که مسلمان صد در صدی نداریم و جز معصوم، همه ما یک جایی پای دین داری مان میلنگد عادل کامل هم نداریم و یک جاهایی به عمد یعنی از سر هوای نفس و وسوسه شیطان یا غیر عمد یعنی سادگی و برداشت غلط و ... از مدار عدالت خارج میشویم.

حتی اگر معصوم هم حاکم باشد مثل زمان علی علیه السلام باز هم شاهد بعضی بی عدالتی ها و بی دینی ها در مراتبی از جامعه خواهیم بود.

این سخن البته به معنای تأیید منطق منفعلانه و مشکوک حجتیه نیست که باید دست روی دست گذاشت تا ستم و فساد همه جا را فرا بگیرد.

قطعا به حکم مسلمانی و فطرت عدالتخواه خود موظف به اجرای عدل و انصاف و تقابل با ظلم و فساد و کمک به مظلوم و ایجاد بستر رشد برای جامعه هستیم؛ اما با درک واقعیتهای انسانی که معجون فطرت و غریزه است؛ سطح انتظار خود را آنقدر بالا نبریم که اگر در راه عدالت کوشیدیم و نتیجه دلخواه را نیافتیم به ورطه ناامیدی و انزوا سقوط کنیم. "ما مأمور به تکلیفیم" را اینجا باید معنا کرد. همین قدر که پیش خدا و وجدان خود شرمنده نباشیم و ننگ سکوت و همراهی ضمنی با فساد و ظلم را تحمل نکنیم ارزش دارد. مطلوب حاصل شد چه بهتر اگر نه اجر مجاهدان سبیل الله دستاورد اندکی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایرانی اصیل

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۰۸ ق.ظ

گریم شدن مجری توسط منوچهر آذری! - برمودا | نسیم - ۴ فروردین ماه ۱۴۰۳

 

دیشب منوچهر آذری هنرمند پیشکسوت رادیو میهمان برنامه برمودا بود. شاید برای اولین بار از سیمای جمهوری اسلامی اعلام شد که او جزو اقلیتهای دینی و کلیمی است. چقدر به امام رضا علاقه داشت. گفت همان قدر که با استدلال، حضرت موسی را قبول دارم امام رضا را هم قبول دارم به زیارتش میروم و برایش نذری می دهم.

چقدر ایران را دوست داشت و با افتخار از اینکه خودش و فرزندانش که پزشک و دندانپزشک هستند ساکن ایران و وفادار به این آب و خاک اجدادی اند سخن می گفت.

چقدر دوست داشت مردم کشورش را شاد کند.

آدم یهودی باشد اما انصاف داشته باشد. دمش گرم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

میرود این لشکر از مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۰۶ ق.ظ

بهر فتح کربلا با کاروان

 

عسکری اسماعیل پور فرهنگی بازنشسته بابلی دیروز درگذشت. اثر هنری او در تاریخ دفاع مقدس و حماسه آفرینی مردم مازندران ثبت خواهد شد.

سال 63، مازندران اعزامی یکپارچه و سراسری به جبهه داشت تحت عنوان راهیان کربلا یا کاروان کربلا که ابتکاری جالب از شهید طوسی به شمار میآمد. شهید محمدحسن طوسی آن زمان مسئول اطلاعات لشکر 25 کربلا بود که بعدها به قائم مقامی لشکر رسید. این نوع اعزام یکپارچه که جنبه ای حماسی و تبلیغاتی داشت مورد توجه محسن رضایی فرمانده وقت سپاه قرار گرفت و مقدمه اعزام سراسری و صد هزار نفری سپاهیان محمد(ص) را به وجود آورد که جالب است بدانیم ده هزار نفر یعنی ده درصد این تعداد نیز از رزمندگان اعزامی مازندران بودند.

در جریان اعزام کاروان کربلا، فرمانده نخبه و خوش فکر مازندرانی، شهید طوسی پیشنهاد داد شعری حماسی نیز به عنوان نوحه اجرا شده و نماد و آرم این حرکت قرار بگیرید. با نکته سنجی و تیزبینی این شهید بزرگوار، نوحه معروف بهر فتح کربلا با کاروان می رود این لشکر از مازندران سروده و توسط عسکری اسماعیل پور موقع عزیمت نیروها از چالوس اجرا شد. وقتی سیمای مازندران این نغمه را پخش کرد چنان مورد استقبال مردم استان قرار گرفت که تا سالهای سال بازپخش می شد و به یکی از ماندگارترین نغمه های دوران دفاع مقدس تبدیل گردید.

اولا برای شادی روح این مداح و راوی و خادم شهدا یعنی مرحوم اسماعیل پور فاتحه ای بخوانید دو اینکه پیشنهاد میکنم با جستجوی اینترنتی فایل صوتی یا تصویری این نوحه زیبا را حتما ببینید و گوش جان بسپارید.

 

بهـــر فتــــح کــربـــــــلا بـا کــاروان

می رود ایــن لشـــــــکر از مــازنــدران

پـر امیـــد و پـرنشــــاط و پـرتـــوان

می رود ایــن لشـــــــکر از مــازنــدران

ای بسیــــج جـان بـه کـف، ای جـان نثـــار

مـــژده فتــــح و ظفـــر را کـن شعـــــار

بهــــر رفــــع فتنـــــــه هــا در آن دیـــــــــار

روبـه سوی جبهــه هـا شو رهسپـــار

غـم مخـــور هــرگـــز سپـــاه عاشقــــــان

می رود ایــن لشـــــــکر از مــازنــدران

رزم تـــــان بـا خصــم جنـــگ افـــــروز دون

شـد مصـافـی بـی نظیـر در شط خـون

دشمــن از عـــزم شمــا گیــــرد جنـــــون

تهنیـــت بــادا شمــــا را ای قشـــــون

مفتخـــــــر روح خــــــــدا بر ســــالـــــکان

می رود ایــن لشـــــــکر از مــازنــدران

.....

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه انتشار یک خبر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۴۴ ق.ظ

خبر باشد یا شایعه، راست باشد یا دروغ، تنبان خیلی از آقایان شل است. البته شرعی و غیر شرعی دارد ولی در کل بهتر است برای رو کم کنی از یکدیگر و تسویه حساب سیاسی در حیطه های دیگری غیر از مسائل اخلاقی به افشاگری بر ضد هم اقدام کنند. ماشاءالله همه شان هم که یک حرفی در امور اقتصادی و رانتی و ... دارند. همین محدوده دور بزنید و گند همدیگر را در موارد دیگر بالا نیاورید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عبرت نگرفتید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۴۲ ب.ظ

کاریکاتور #طنز_اجتماعی #سیاه #خبر #خبرفوری #آنلاین #خبرنگار #مجازی #سلبریتی  #�...‎ | Instagram

 

نظام از ماجرای مهسا باید عبرت میگرفت دست از سلبریتی پروری و سلبریتی محوری بردارد. اما گویا حضرات عبرت نگرفتند. این جماعت از قِبَل صدا و سیما که به جایی برسند و خرشان از پل بگذرد برای نظام و انقلاب و ارزشها جفتک می اندازند. جماعتی که سطح دغدغه شان فراتر از شکم و زیر شکم نیست. 

هزاران دانشمند و هنرمند و قهرمان واقعی و ایثارگر در این مملکت درخشیده اند در بحبوحه خطر پای ملت خود ایستاده اند. باز هم تریبون به بهانه بیشتر دیده شدن در اختیار جماعت پوکی قرار میگیرد که برای پول و شهرت تن به هر کاری می دهند.

مملکت باز هم از این ناحیه آسیب خواهد دید. سطح نگاه فرهنگی مسئولین به اندازه روزمرگی و گذشت ایام است و نگاه بلند مدت ندارند. از همین فضای مجازی و بازی با سلبریتی ها و آزادی اختلاط و ترویج کنسرت و... بلایی سر مفاهیم آرمانی و تمدن اسلامی و اندیشه صدور انقلاب می آید که از دست دشمن و تهاجم فرهنگی اش ساخته نبوده و نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر کسی را بهر کاری ساختند

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۵۱ ق.ظ

معنی ضرب المثل هر کسی را بهر کاری ساختند و داستان آن - ستاره

 

از نظر علمی سرآمد بسیاری از علمای معاصر است. تقوایش مثال زدنی است. بارها از او خواستند مقام و منصبی هم برعهده بگیرد. زیربار نرفت. می گفت من در مسائل اجتماعی ساده ام. وقتی خودم را می شناسم بهتر است به درس و بحثم بپردازم و شاگردانی تربیت کنم که هوای اسلام و انقلاب و مردم را داشته باشند. خودش نمیتوانست جبهه برود، اما بسیاری از شاگردانش در زمره شهدا هستند.

یک آقای دیگری را دوره کردند. شما آیت اللهی، استاد اخلاقی، خوب حرف میزنی، پس لابد خوب هم عمل میکنی، توهّم برش داشت. آمد وسط سیاست. آمد وسط اجتماع، موضع و قضاوت و دخالت. رییس دفترش میگفت چون شما سیاستمدار نیستی حرفها و کارهایت را بگذار اول با من هماهنگ شو. گفت چشم. عزل و نصبها را بر مبنای سلیقه دفتری ها طلب میکرد در اموری که اصلا مرتبط با او نبود. دفترش را از یک مفسد و بدهکار بانکی اجاره کردند به قید صلوات! دفتر به دادگاه فشار می آورد این بابا چون به ما دفتر و دستک داده پس خیّر است هوایش را داشته باشید، مسئولی قرار بود محاکمه شود حاج آقا را کشاندند، متهم اقتصادی دیگری آمد گفت ناهار یکسال دفتر حاج آقا با من! و...، الان جوری شده همه یاد گرفته اند سر کیسه را شل کنند یک کار خیر برای دفتر حاج آقا انجام دهند گره مشکلات قانونی شان باز می شود!

شهید مطهری می گوید بالاترین مرتبه عدالت این است که انسان درباره خودش عدالت بورزد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ام المومنین

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۳۳ ب.ظ

فهمید لحظات آخر عمرش است. گفت سه وصیت دارم.

یکی اش این بود ای رسول خدا از من راضی هستی؟!

پیامبر بغض کرد. خدیجه جان! تو که همه زندگی ات، همه اعتبارت، همه دارایی ات، همه آبرویت را به پای من و رسالت من گذاشتی، این چه حرفی است دیگر جانم؟ تو در منزل من بسیار سختی کشیدی، دختر اشرافی عرب! در اقامه دین خدا با هر چه که داشتی کوشیدی، همسر مجاهد من، نازنین خدیجه محمد...

وصیت دیگرش را که اصلا رویش نشد مقابل رسول خدا به زبان بیاورد. فاطمه را فرستاد به پدر بگوید من از تاریکی و تنهایی شب اول قبر و حساب و کتاب آن در هراسم. می شود آن رختی که در زمان نزول وحی بر تن داشتی را کفنم قرار دهی، بلکه تقدس آن نظر لطف خدا را به سویم جلب کند!

الله اکبر. این حرف را خدیجه ای به زبان می آورد که جبراییل امین از قول خدا فرمود سلام مرا به او برسان. هیچ منّتی نداشت نه سر محمد نه بر سر خدا که من به حکم و اقتضای جهاد کبیرم و ایثاری که داشتم زندگی ام را دادم پس لابد نگاه ویژه خدا را دارم و وظیفه اوست که کارم را جبران کند و... خیر؛ تا آخر هم خودش را بدهکار خدا و راه خدا می دانست.

یک وصیت دیگری داشت بانوی اول اسلام به رسول الله فرمود مبادا بعد از من زنی از زنان عرب به فاطمه که عمر و نفس و جان من است کج خلقی کند، سیلی به صورتش بنوازد ...

دعای خدیجه اجابت شد. تا زمانی که فاطمه کودک بود، مادر پدر بود و نور چشم رسول و... اما بعد از حیات ظاهری رسول، خدا را شکر خدیجه نبود و ندید و نشنید ماجرای کوچه را، زن عرب که نه، نامرد گردن کلفت خبیث راه را بر او بست و چه بر سر پاره تن رسول الله آورد.

دهم شوال روز وفات ام المومنین، بانوی نخست اسلام، همسر نمونه عالم خلقت، شهیده صبر و استقامت و ایمان، خدیجه کبری سلام الله علیها تعزیت باد.

 

مشرق نیوز - طرح/ وفات حضرت خدیجه(س)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا به ما عیدی داد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا

 

چند روز پیش این آیه را که خواندم به فکرم رسید روز اول عید همین را مقدمه تبریک پیامکی سال نو برای دوستانم قرار دهم. بعد ذهنم مشغول شد مائده آسمانی که در این آبه آمده و عیدی مردم قرار بگیرد چه چیزی میتواند باشد؟ انبوه قطرات باران که بارید و زمین را سیراب کرد آنهم در دوره خشکسالی و کم بارشی و تقارن آن با عید نوروز را مصداق همین آیه دانستم. دست خدا درد نکند. الحمدلله رب العالمین. و جعلنا من الماء کل شیء حی. 

خدا در آستانه سال نو به ما عیدی داد. از مائده آسمانی او همه موجودات بهره مند شده اند. باز هم الحمدلله ...

ما هم به خدا عیدی بدهیم.

 

بزرگترین سفره افطار در تهران + عکس

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ولایتِ الله

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۴۱ ب.ظ

نوسروده افشین علا برای شهیدی که 37 سال چشم به راهش هستیم - تسنیم

 

فرمانده شجاع و با تدبیری بود. یک بار قبل از عملیات داشت سخنرانی می کرد. خبر آوردند برادر طلبه ای که برای شناسایی رفت، تیر و ترکشی خورد و شهید شد. دید بچه ها سرشان را گذاشتند پایین و غمگین شدند. شروع کرد با حرارت صحبت کردن: اینجا حلوا خیرات نمیکنند، میدان میدان جهاد و شهادت است. ما قرار است مثل ابالفضل العباس، مثل حسین بن علی، مثل علی اکبر حسین شهید شویم. دست و پایمان قطع شود، سرمان برود، بدنمان ارباً اربا شود اما عاشورایی بمانیم و حسین را تنها نگذاریم...

حرفهایش انگیزه رزمنده ها را دو چندان کرد.

یکبار در فتح المبین کار گره خورد. یاد اباعبدالله افتاد. بلند شد ایستاد و رجز خواند... هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله... بچه ها روحیه گرفتند و پیش رفتند.

مطلع الفجر موفقیت آمیز نبود. خیلی شهید و مجروح دادیم. برادر خودش هم شهید شده بود. برق ها را خاموش کرد. گفت هر کس می رود برود اما یادمان باشد میدان را خالی کنیم به امام و امت خیانت کرده ایم دشمن جلو می آید... اغلب بچه ها غیرتی شده و ماندند.

داشت بر می گشت بابل برای مرخصی. احساس کرد دوباره جبهه دارد عملیات می شود. قرآن را باز کرد سوره فتح آمد. بی معطلی از همان مسیری که می رفت، به جبهه برگشت و خودش را به عملیات رساند.

بچه ها تشنه شان بود. می دانست آن اطراف آب باریکه ای هست. دلش نیامد کسی را بفرستد. نیروهایش خسته بودند. خودش دو دبه بیست لیتری آب را دست گرفت و رفت. دید چند عراقی مسلح دارند دست و روی شان را می شویند. سلاح نداشت. نمی خواست دست خالی برگردد. دلش را به خدا سپرد و با رعایت اصل غافلگیری رفت جلو و خلع سلاحشان کرد. آنها را هم همراه دبه های آب آورد عقب. از عراقی ها پرسیدند شما که سلاح داشتید چرا اسیر شدید؟ گفتند هیبت و ابهت این مرد ما را گرفت. دست و پایمان شل شد...

می گفت پنج نفر بودیم مسیری را طی می کردیم. دلمان افتاد توسلی به امام زمان پیدا کنیم. حال خوشی به همه دست داد. احساس کردیم عطر دل انگیزی در فضا پیچیده. کسی با خودش عطر و اودکلن نداشت. یکی گفت یعنی آقا دارد به ما توجه می کند؟ همه زدند زیر گریه. چند روزی نگذشت. آن چهار نفر شهید شدند و فقط من ماندم.

خودش هم زیاد نماند. گاهی دوستان شهیدش را اسم می برد و به شان می گفت: بی معرفت ها!

یوسف سجودی فرمانده تیپ1 بود. هم از نظر حماسی هم از نظر معنوی زبانزد رزمنده ها بود. با این حال گاهی می نشست کنار ضریح دانیال نبی، مناجات و حال و هوای رزمنده هایی که برای زیارت به شوش آمده بودند را نگاه می کرد، اشک می ریخت و به حالشان غبطه می خورد. می گفت: اینها از من جلوتر هستند. فرمانده اصلی جبهه این بچه ها هستند...

پرونده شهید در سازمان حفظ و نشر آثار

1- آخرین مسئولیت سردار شهید یوسف سجودی، فرماندهی تیپ سوم لشکر17 علی بن ابیطالب علیه السلام قم بود و در 1363/12/26 عملیات بدر شرق دجله در 26 سالگی به شهادت رسید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خطا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۳۲ ب.ظ

این چندمین بار است یک فرد یا مسئولی به عنوان متهم قضایی مطرح میشود و بلافاصله عکس یادگاری او با امام جمعه یا پیام حمایت از وی منتشر می گردد. در جریان دستگیری داماد امام جمعه عده ای گله داشتند نباید در چنین پرونده هایی دامان امام جمعه را آلوده نمود. افکار عمومی را چه کسی سر و شکل می دهد؟

 

photo_2024-03-19_17-51-43_r5xh.jpg

photo_2024-03-19_17-51-33_ekwq.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حق نمک

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۴۵ ق.ظ

photo_2024-03-19_11-03-38_1wg3.jpg

 

سه چهره تأثیر گذار و برتر فعالین فرهنگی دارالمومنین بابل که یکی دو سال اخیر از میان ما رفتند.

فصل بهار زندگی من در کنار این عزیزان و بهره مندی از آموزه های سازنده شان سپری شد.

در واپسین ساعات سال، به یادشان باشیم با هدیه دسته گل صلوات بر محمد و آل محمدheart

(ابوالشهید حجت الاسلام یزدانی، آزاده جانباز محمدحسین منصف، حجت الاسلام مویدی)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قرص "با خدا باش"!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۰۷ ق.ظ

۱۴ ویژگی که باید در سال کهنه جا بگذارید

 

این هم از صبح آخرین روز سال 1402. یکسال دیگر پیر شدیم، امیدوارم به خدا هم نزدیک تر شده باشیم.

این سال برای من یکی از خاطره انگیزترین سالهای عمرم بود. فراز و نشیب های زیادی داشت. چند اتفاق بد برای من رخ داد از مرگ دو تن از بستگان و سه تن از دوستان و چند ضربه روحی از کسانی که انتظارش را نداشتم و ... اما قسمت شیرین ماجرا بسیار بسیار زیبا و پررنگ تر بود. الطاف زیادی از سوی خدا نصیب حقیر شد که تا آخر عمر باید سپاسگزار باشم. خدا را ببینم دست و پایش را حتماً می بوسم. زندگی بدون فراز و نشیب که نمی شود. قرار هم نیست همه امور بر وفق مراد ما جلو برود از قدیم می گفتند گل بی خار نمی شود؛ اما عنایات و نعمات خدا آنقدر بزرگ و وصف ناپذیر است که مشکلات و تلخی ها و ناکامی ها را میتوان نادیده گرفت. دم خدا گرم. امیدوارم بندگانش دلش را شاد کنند.

یادم نمی رود اواخر دهه هشتاد بعضی سالها را با تلخی می گذراندم. دوستان خوبم بخاطر عدالتخواهی در زندان بودند و غم خانواده هایشان کام مرا تلخ می ساخت. امسال از نظر سیاسی هم اتفاقات خوب و عبرت آموزی در مملکت رخ داد. مسئولین به مرور به رشد سیاسی می رسند و خواهند فهمید که نمیشود نصفه و نیمه به شعارها عمل کرد. اگر به جمهورییت و اسلامیت اعتقاد دارید بدانید مردم از شما انتظار دارند به اسلام عمل کنید. عمل به اسلام منافی رواج تبعیض و بی عدالتی و شکاف طبقاتی و رانت و ... است.

یادی هم کنم از مرحوم حسین منصف. در این مدت بارها در وبلاگ از او و خاطرات و خصلتهایش نوشتم. خانمش می گفت روز آخری از صبح تا غروب که جان داد این جمله را به شوخی و جدی سر هر موضوعی تکرار میکرد: "با خدا باش خدا هم با شماست" حتی خانمش هم به او گفت امروز قرص با خدا باش را خورده ای! موکب غدیر را خیلی زودتر از آنچه تصور میشد برپا کرد. مثل همیشه پر از تصاویر شهدا و ائمه. در پاسخ حیرت دوستانش از این سرعت عمل، با دست تصاویر شهدا و ائمه را نشان داد و گفت مگر نمی بینید همه آمدند برای کمک؟ اصرار کرد نماز جماعت موکب را ببرند سر خیابان بخوانند این آخرین لحظات هم تبلیغ دین بشود. گفت نمی دانم به نماز عشاء میرسم یا نه... شکر خدا نماز عشا را خواند و رفت. دوستش می گفت راهپیمایی اربعین دلم پیش حسین بود که امسال چقدر جایش خالی است. یک عراقی سر راهم سبز شد و همکلام شدیم. تا گفتم اهل بابلم سراغ حسین منصف را گرفت! در اردوگاه مدتی با او بود. تا کربلا راه رفتیم و از حسین حرف زدیم و جایش را سبز نگه داشتیم. دوست دیگری که از جانبازان جنگ است می گفت حسین را یکی دو روز بعد تدفین در خواب دیدم. اوضاع و احوالش را سوال کردم گفت از لحظه ای که مرا به قبر وارد کردند دستم در دستان حضرت زینب بود... حسین یک عمر برای شهدا و اهل بیت دوید و زحمت کشید و آبرو گذاشت. با خدا بود و خدا هم تا آخر هوایش را داشت.

خیلی دشمن داشت. خیلی علیهش اقدام به تخریب کردند. اما تشییعش خیلی با شکوه بود و بعد از گذشت نه ماه نام و یادش بیشتر از قبل بر سر زبانهاست. رحمت الله علیه.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردم را از ثواب وقف فراری میدهید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۲۴ ق.ظ

Iranwire.com on Instagram‎: ". اوقاف و زمین‌خواری؛ هر ۲۶ دقیقه یک سند تازه  به نام اوقاف ثبت می‌شود گزارش علی رنجی‌پور @aliranjipour (ورق بزنید)  اصلاحیه: در صفحه دوم خط دوم کلمه "حیاط

 

این سازمان اوقاف هم شده است پاشنه آشیل نظام. حالا هر چه بخواهی با کلمات بازی کنی که فساد سیستمی نداریم و سیستم فاسد داریم نتیجه اش می شود یکی. هر کس هر گوشه از اوقاف دست گذاشت توانست چیزی پیدا کند که بکوبد توی سر نظام. خب برادر من وقتی شفافیت و پاسخگویی نباشد چه فرقی می کند سیستم فاسد باشد یا فساد سیستماتیک شده باشد؟ و بدتر از فساد هم البته توهم فساد است که پایه های نظام را سست می کند. این توهم بخشی اش بخاطر پمپاژ خبری و غلو و دروغ رسانه های دشمن است اما خب بخشی اش هم بابت عدم شفافیت و پاسخگویی مناسب است.

هر از گاه درباره سازمان اوقاف حرف و حدیثی مطرح میشود و این نهاد هم جواب روشنی نداشته و تحقیق و تفحصی هم از عملکرد آن صورت نگرفته است. اوقاف در شهرستانها تبدیل شده است به یک اداره دارایی مقدس که هر چه بیشتر درآمد به دست آورده و به تهران بفرستد ارج و قرب بیشتری در بین بالا دستی ها پیدا می کند. بعضی نمایندگان مجلس بارها نسبت به عملکرد این سازمان اعتراض کردند بارها نسبت زمین خواری به آن دادند اما صدایشان به جایی نرسید.

فارغ از عقوبت بعضی تصرفات نا بجای شرعی در نیّت واقف  و انسداد راه خیر، بالاخره مردم باید بدانند این درآمدها در کجا دارد صرف می شود؟ بعضی ائمه جمعه در شهرستانها دنبال درآمدهای وقفی افتاده اند. مردم می بینند پسران و دختران و دامادهای آنها هم به بهانه ای در دفتر مشغول شده و حقوق میگیرند. برایشان سوال پیش می آید مگر درآمد دفتر یک امام جمعه در شهرستان چقدر است؟ اساسا چرا امتیازاتی که بین نور چشمی ها مثل عروس جناب خاموشی و دیگر اقربا پخش می شود به مردم عادی نمی رسد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقای دولت با شما هستم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۱۰ ب.ظ

اعتبار مرحله دوم طرح فجرانه کالابرگ برای مشمولان شارژ می‌شود - خبرگزاری آنا

 

دولت محترم! انتخابات تمام شد؟ خرت از پل گذشت؟ میخواهی هر چه دم دستت هست به پاچه ملت فرو کنی؟ دلار را که بالا بردی، سکه را هم، کالابرگها که رفت هوا، یارانه را هم کشیدی آن طرفتر به اندازه یک ماه از جیب مردم پرید، هم میخواهی ژست هواداری مردم را بگیری هم به سرمایه دارها و سهامداران فروشگاههای کلان که یا مدیر دولتی هستند یا اسپانسر انتخاباتی حالی بدهی، میل خودت، اما سر جدت اسم طرح را هر چه میگذاری فجرانه نگذار، یک نفر از کت و کلفتهای بالا نشین برود داخل صف ببیند مردم چه دارند نثار می کنند، طرف سیصد الی پانصد هزار تومان باید بریزد به جیب فروشگاه خرت و پرت بخرد تا آن دویست تومانش فعال شود، حالا خانواده پنج شش نفره چقدر پول باید همراهشان باشد؟ بله شما از دولت قبلی بهترید بحثی نیست اما یادتان باشد با شعار مردم محوری و عدالت و حمایت از محرومان روی کار آمدید. این شعارها را مسخره نکنید، شما که بار چند نسلتان را بسته اید، نوش جانتان، اسم فجر را چرا به بازی گرفتید؟ یک خانواده شش نفره محروم به نظر شما سه میلیون پول بیکار توی حسابش دارد؟ بعد به اندازه چهار میلیون و دویست هزار تومان چه کوفتی بخرد که در سایر نیازهای ضروری زندگی اش نماند؟ واقعاً تصور شما از محرومان چیست؟ می شود سهامداران فروشگاههای زنجیره ای را معرفی کنید؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

غزه در رمضان

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۰۶ ق.ظ

وقتی خدا را داری همه چیز داری. تو قدرتمندترین موجود عالمی. هیچ چیز نمیتواند تو را منفعل و سرخورده و مأیوس سازد. آنها که خدا را دارند پیروز هر میدانند.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این خانم همه جا هست

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۰۹ ب.ظ

photo_2024-03-15_16-32-35_0wxo.jpg

 

اولین عصر ماه مبارک رمضان، نخستین برنامه زندگی پس از زندگی در ماه نو، داوود (محمد) سلیمانی، جوان میهمان برنامه بود. ماجرای حادثه ای را تعریف کرد که سال 96 برایش اتفاق افتاد. داشت با موتور به محفل مناجات شبانه ماه مبارک می رفت. تصادف کرد. بیهوش شد سر و صورتش غرق خون بود. دید خانمی با چادر خاکی از راه رسید. چهره اش پیدا نبود. دستی به سر و صورت او کشید و گفت خوب می شوی.

مادر یوسف داورپناه می گفت ضدانقلاب ها مرا بردند گوشه بیابان، جنازه پسرم را انداختند جلوی پایم، گفتند بنشین با دست خودت باید او را دفن کنی. خودشان با اسلحه ایستادند دور تا دورم. دلم داشت از جا کنده می شد. هیچ کس نبود به فریادم برسد و تسکینی به دردم بدهد. دیدم خانمی با چادر مشکی آمد کنارم گفت آرام باش، لااله الاالله بگو، الله اکبر بگو، زمین را بکن...

عبدالحسین برونسی رفت قابله بیاورد نتوانست. درگیر کارهای انقلاب شد. در غیاب او خانمی نجیب آمد خانه شان خودش را قابله معرفی کرد. بچه را راحتتر از آنچه تصور میشد به دنیا آورد. تعارف کردند چیزی نخورد، چیزی نگرفت. گفت اسم دختران را بگذارید فاطمه و رفت.

همسر منوچهر مدق می گفت من خانم را بیرون خانه دیدم، اما منوچهر که روزهای آخر عمرش را می گذراند گفت او هم همراه آن مرد به عیادتم آمده بود داخل. بعد که رفتند می گریست من از شما شفا نخواستم، شفاعتتان کافی است، حالا که خودتان را به من نشان دادید دیگر میلی به ماندن ندارم.

زندانبان عراقی آب خنک را می آورد جلوی دهان اسیر مجروح ایرانی، اما می ریخت روی زمین و مسخره اش می کرد. دو روز این کار را کرد. شب سوم رفته بود خانه. صبح مادرش با غیظ و غضب به او گفت تو داری چه کار می کنی؟ چه بلایی داری سر ما می آوری؟ دیشب خانمی آمد به خوابم گفت به پسرت بگو اگر یکبار دیگر بچه های مرا آزار بدهد زندگی اش را سیاه میکنم.

هلال بن نافع گفت دیدم پسر علی نفس های آخرش را می کشد. گفتم لااقل تشنه از دنیا نرود. رفتم یک ظرف آب آوردم. ملعون گفت دیگر دیر شده. کارش را تمام کردم. گفتم تو که کارش را تمام کردی دیگر چرا بدنت به رعشه افتاده؟ با حیرت گفت لحظات آخر که روی سینه اش نشسته بودم صدای بانویی را شنیدم که لرزه بر اندامم انداخت از ته دل می گفت: غریب مادر حسین.

++++

این خانم برای پدرش هم مادری میکرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دل شکسته باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۰۶ ب.ظ

قرص درمان "قلب شکسته" کشف شد! | پایگاه خبری جماران

 

اگر می خواهید به هر چه می خواهید برسید از دل شکسته استقبال کنید. هر وقت زمین خوردید، گره ای افتاد، کسی چیزی گفت و... دلتان شکست اول از همه خدا را شکر کنید زیرا درهای رحمتش به روی شما باز شده است. گفته اند بین دل شکسته و خدا هیچ حجابی نیست. حرفتان مستقیم به گوش خدا می رسد و ملائک آمین گوی دعایتان هستند.

زیباترین و مطمئن ترین راز عالم که کلید سرنوشت و نجات مادی و معنوی ما در آن نهفته، دل شکسته است. هر وقت دلتان شکست و هوس ریختن اشک داشتید، خدا را شکر کنید و بعد هر چه می خواهید، از او بخواهید. شک نکنید به گنجهای هستی نزدیک شده اید و سخت ترین راهها پیش پایتان هموار خواهد شد. 

به گمانم خدا خدایی شدن را در دلهای شکسته قرار داده، یا خودش هم دل شکسته است که حالِ دل شکستگان را درک نموده و تقدیر عالم را در کف آنها قرار می دهد.

غروبهای ماه مبارک رمضان و فشار تشنگی و گرسنگی و خستگی، دل ها را گاه مغموم و حالها را دگرگون می سازد. فرصت خوبی است. اول خدا را شکر کنیم که این لحظات را در اختیار مان قرار داده و بعد هر چی نیکی است برای دیگران و خود طلب نماییم که بسیار به اجابت نزدیک است.

الحمدلله چنین خدایی داریم که دل دار بندگان است و غم و اندوه مخلوقاتش را با یک آه از صحیفه قلبشان می زداید. ثروتمندترین مردم دنیا آنهایی هستند که دلشان شکسته است.

و البته مواظب باشیم دل کسی را نشکنیم که بازنده دو عالم خواهیم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین وضعیت حکم تعلیق شهردار بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۱۷ ب.ظ

شهرداری بابل

 

شنیده ها حاکی است دادستان بابل مخالف امضا و اجرای حکم بازپرس دادگاه مرکز استان در تعلیق شهردار بابل است.
در صورت صحت خبر، کار وی بر خلاف اختیارات قانونی حوزه دادستانی بوده و از سوی مراجع نظارتی قوه قابل پیگیری است.
برخی معتقدند دادستان در ماجرای برخورد قضایی با شهردار اسبق بابل نیز حرکتی زیگزاگ داشت که در نهایت منجر به تضعیف جایگاه وی نزد هر دو طیف حامی و منتقد شهردار وقت گردید.
مخالفت دادستان بابل البته دلایل فنی نداشته و وی خود نیز قصور شهرداری و بی اعتنایی به تذکرات دلسوزانه کارشناسان در ضرورت تعمیر و اصلاح مجاری عبوری پل موزیرج را که منجر به فوت یک شهروند و آسیب دیدگی دو نفر دیگر گردید تایید می کند.
دلیل مخالفت وی با اجرای حکم، صرفا نگرانی از معطلی امور جاری و فعالیتهای اداری بلدیه در روزهای پایانی سال است.
فارغ از مراودات سازمانی و معادلات قضایی، این نکته باید مورد توجه مسئولان امر قرار بگیرد که صیانت از حقوق شهروندان اقدامی فرهنگی در راستای جلب اعتماد عمومی نسبت به سلامت نظام حاکمیتی است.
نکته دیگر اما عجیب بودن تغافل محافلی است که همواره مدعی حقوق زنان بوده و بخاطر دستمالی، قیصریه را به آتش می کشیدند این بار اما در قبال اهمال مسئولی مورد حمایت طیف خود که منجر به مرگ مظلومانه بانویی جوان گردید مهر سکوت بر لب زده اند!
شهردار البته حمایت لایه هایی از طیف سنتی و صاحب تریبون شهر را نیز به همراه دارد. مواجهه با اتهامات مدیری که وجه المصالحه جناحهاست شجاعت و استقلال رای مسئولان عدلیه را طلب می کند. 

آنچه مایه دلخوشی و یقین است اینکه اگر ظلمی صورت گرفته و حقی ضایع شده باشد در همین عالم بساط مسببان را بر هم خواهد زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کتاب 6410

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

کتاب 6410 خاطرات از: امیر سرتیپ خلبان آزاده حسین لشکری [چ1] -فروشگاه  اینترنتی کتاب گیسوم

 

امسال نزدیک به هفتاد جلد کتاب خواندم. اغلب ایین کتابها را هم در وبلاگ معرفی کردم تا اگر کسی علاقه دارد تهیه کرده و بخواند. جز معدودی، از خواندن اکثر این آثار لذت بردم و نکته ای آموختم. اما

کتاب 6410 که خاطرات امیر خلبان شهید لشکری است عجب چیزی بود. از آن کتابهایی که آدم دلش مبخواهد لا به لای صفحاتش دراز بکشد و روی سطر به سطرش غلت بزند و حالش را ببرد. چقدر این کتاب آرامش بخش است. آن را با دو واسطه از دوستی امانت گرفته و خواندم. فارغ از طرح جلد ضعیف کتاب و قصور در معرفی اثر و حذف و برش هایی نابجا در متن، خاطراتی که به قلم صادقانه مردی با 18 سال اسارت و سخت کوشی و استقامت بر زبان قلم جاری شده و عطر معنویت و حماسه و ایمان همه جایش پراکنده شده حسی خوب برای آدم به همراه دارد. جقدر غبطه خوردم چرا این مرد را از نزدیک ندیدم. چقدر ناراحت شدم چرا حجم مصاحبه ها و مستند سازی درباره این مرد حقیقی و اسطوره ماندگار و افتخارآفرین اندک و ناچیز است.

حسین لشکری نمونه خالص یک مرد مسلمان ایرانی است که استقامتش در 18 سال اسارت و سالهای گمنامی در سلول انفرادی و تحمل انواع شکنجه های جسمی و روحی و ناکام گذاشتن نقشه شوم دشمن در بهره برداری تبلیغاتی، آموزه ماندگار رشادت و میهن پرستی است. روحش شاد.

یک بار در نقطه صفر مرزی جلفا - نخجوان بر سر مزار شهید سرجوخه ملک محمدی و یارانش این حس شیرین غرور را تجربه کردم یک بار هم با مطالعه خاطرات امیر سرافراز ارتش حزب الله، شهید حسین لشکری.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اینقدر گند نزنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۴۵ ب.ظ

حالا یک آدم مریض تیتر بزند "جدّ مهسا گرفت"! خوشتان می آید؟ یکی بگوید اینها با خودی های طرف نظام این کار را می کنند با معترضین مخالف نظام چه کرده اند چطور؟

تعداد عکسهایی که درباره برخورد زشت عوامل انتظامی با بسیجیان معترض به کشف حجاب منتشر شده بسیار زیاد است. زن چادری و مرد محاسن سفید را زده اند خونین و مالین کرده اند آنهم عصر اولین روز ماه مبارک و با زبان روزه.

بعضی صفحات ضدانقلاب چه جشنی گرفته اند از این خبط فراجا.

هنوز هم کسی بازخواست نشده و کسی عذرخواهی نکرده.

عاقل باشید و این ته مانده یاران دلسوز و خوشبین را برای نظام نگه دارید. اینها بچه های صاف و صادقی هستند که هنوز هم در تحلیلهایشان می گویند کار این را به پای آن نمی نویسیم کار آن را به پای این.

حواستان باشد خیلی ها از این دایره فکری خارج شده و وضعیت اقتصاد و بانکداری و آموزش و حجاب و اشتغال و ... را به پای همه مسئولان مینویسند و نتیجه ای دیگر می گیرند که شما خوشتان نمی آید لااقل در ظاهر. نگذارید این آخرین سربازان صدیق اسلام هم گمان کنند شما اسلام را برای توجیه و زمینه سازی قدرتتان می خواهید و در دو راهی بین میز و میزان طرف میز را گرفته و حکم و سلیقه خدا را رها می سازید.

نکنید این کارها را. به خدا فردا پس فردا مملکت در خطر بیفتد باز باید منّت همین بچه ها را بکشید جور عافیت طلبی بستگان و عناصر شما را بکشند. انتخابات تمام شد آن از وضع مسخره توزیع فجرانه و گرانی ها و قیمت ارز و دلار و این هم از پشت پا زدن به مخلص ترین یاران انقلاب. یادتان باشد مشروعیت نظام به کرسی قدرت و فیش حقوقی نیست به اجرای اوامر اسلام است آنهم در همه سطوح چه عفاف و حجاب چه عدالت اجتماعی و رفع رانت و تبعیض و ...

شما که عاقبت بخیر نمی شوید اما خدا به عاقبت این نظام که خون آورد هزاران شهید بی نام و نشان است رحم کند.

 

photo_2024-03-13_16-55-54_p6m4.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به نیابت از مرحوم حسین منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۴۰ ق.ظ

شنیده ها حاکی است شهردار بابل از سوی بازپرس قضایی، حکم تعلیق موقت دریافت کرده است.

ماجرا مربوط می شود به سقوط دو شهروند از کنار گذر پل موزیرج که به فاصله یک هفته اتفاق افتاد و منجر به فوت خانمی جوان گردید. 

شهرداری یکهفته فرصت داشت مطابق گزارش مکتوب سازمان آتش نشانی پس از گیر افتادن پسری جوان در حفره پل مذکور، نسبت به ترمیم آن و نجات جان شهروندان اقدام کند اما این کار را انجام نداد.

یک هفته بعد که زنی جوان سقوط کرد و جان باخت هم کسی به روی مبارک خودش نیاورد که در نهایت با اعتراض رسانه ای بعضی شهروندان سیل عذرخواهی مسئولان و قول بررسی موضوع جاری گردید. البته قول برخورد با قصور عوامل مربوطه نیز همانطور که انتظار می رفت از سوی شورا و شهرداری در حد وعده باقی ماند. هیچ کس ولو در مدیریت میان رده شهرداری هم استعفا نداد. تریبون رسمی شهر که بخاطر سر بر شدن یک درخت در چهارراه فرهنگ و فوت هنرپیشه ای که دو سه نسل قبلش بابلی بود زبان به شِکوِه یا تسلیت می گشود در برابر این فاجعه باور نکردنی ساکت ماند.

اغلب رسانه های محلی به جز عزیزان بسیج رسانه در این خصوص مهر سکوت بر لب زدند که فارغ از علت مشخص و تأسف آور آن، خاطره ای تلخ از رسالت بر زمین مانده خبرنگاری و خودسانسوری در اذهان عموم رقم زده شد.

محکومیت شهردار بابل البته راه به جایی نخواهد برد. مگر محکومیت مالی عضو شاخص شورا که نقش اساسی در تعیین شهردار مطیع خود داشت راه به جایی برد؟

مگر اعتراض کسبه به سه الی پنج برابری شدن عوارض شهرداری به جایی رسید؟

حکم قضایی در ممنوعیت دفن زباله سایت انجیلسی که خساراتی بی پایان برای محیط زیست و مردم دارد به رغم ورود وزارت کشور و اختصاص پنجاه میلیارد تومان اعتبار، چقدر از سوی شهرداری مورد اعتنا قرار گرفت؟

ضمن تشکر از مقام محترم قضایی و گله از خودسانسوری جامعه خبری شهرستان بابل، این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که دیه متوفی و شخص آسیب دیده نه از کیسه شهرداری و بیت المال بلکه باید از جیب مبارک مسئولی پرداخت شود که با ترک فعل و بی توجهی به مسئولیت خود زمینه وقوع حادثه تلخ مرگ بانوی جوان را رقم زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای خدا آبروداری کنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۵ ب.ظ

همین یک جو اعتباری که در اجتماع داریم، دور و بری هایمان جواب سلاممان را می دهند، جایی میرویم تحویلمان میگیرند، چند نفری هستند که حالمان را می پرسند، نظرمان را جویا می شوند و... مرهون لطف و بزرگواری خداست. خداست که باطن عفن ما را مخفی نگاه داشته و آبرویمان را خریده و به ما اعتبار داده است.

روزه داری سخت است. گاهی آدم خسته و عصبی می شود. اما خب اجرش به تحمل همین سختی است. نکند با پرخاشگری و دعوا و بگو مگو با اطرافیان، آبروی خدا را ببریم. بگویند طرف چون روزه دار است بی اعصاب و غیر قابل کنترل شده است.

برعکس، اگر این ماه بیشتر شاد و خوش خلق تر باشیم راه خدا را تبلیغ کرده ایم. دیگران متوجه می شوند ما چون روزه دار هستیم به خدا نزدیک شده و رفتارمان را اصلاح نموده ایم.

در خاطرات شهید مدافع حرم، معلم دلسوخته و عارف، مجید عسکری جمکرانی می خواندم مهری را هر شب زیر بالش می گذاشت. صبح قبل از نماز که بیدار می شد همان جا سجده شکری به جا می آورد که خدا جان دستت درد نکند روز دیگری را هم دیدم و توفیق عبادت کسب نمودم.

حالا هر روز نه لااقل سالی یکبار خدا را شکر کنیم که فرصت بندگی دست و پا شکسته ای نصیبمان شده است. الحمدلله، دم خدا گرم ماه رمضان دیگری را درک نمودیم. بدان امید که با روزه داران حقیقی اش محشورمان سازد.

 

حکایت لبخند معلمی که شوق پرواز داشت - ایرنا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

افطار سرخ

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۳۸ ب.ظ

عکس/ این نماز چقدر غریبانه است و سنگین!

 

صادقانه ترین جمله عمرشان اینک بر زبان جاری می شود:

اللهم انّا لا نعلم منه الّا خیرا

این کودک، زاده جهاد و شهید جنگ است. این که می گویند کودک، معصوم است هم او را می گویند.

کوچکترین شهید رمضان! به شهر خدا خوش آمدی، ادخلوها بسلام آمنین. زین پس بجای سوت خمپاره و غرش توپ و مهیب انفجار موشک، بر بال فرشتگان، آرام خواهی گرفت و لالایی ملائک، نغمه تبسم کودکانه ات خواهد بود. خون تو زیتون مقاومت غزه را آبیاری می کند و نوید آزادی قدس را سر می دهد. بخواب طفل شیرخوار من. خون پاک تو هم امانتی در آغوش آسمان باقی خواهد ماند تا طلوع فجر ظهور، انتقام از همه کودک کشان عالم، فرعونیان و یزیدیان و صدامیان و آل سعود و صهیون خبیث و آمریکای جنایتکار، وعده محتوم و تخلف ناپذیر خالق حق و حقیقت خواهد بود. خون شهید هدر نمی رود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشف حجابی دیگر از دولت اسلامی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۰۷ ب.ظ

تصویری تازه از وضعیت آخرالزمانی فرودگاه امام خمینی

 

اینجا فرودگاه امام است، چهره بی حجاب دولت اسلامی را مشاهده می کنید.

منظورم از بی حجابی، برداشتن روسری نیست. این که دیگر به یک مساله عادی مبدل شده و نظام دیوانسالار برنامه ای برای کنترل آن ندارد.

انبوه جمعیتی که برای دریافت ارز یارانه ای مسافرتی در فرودگاه جمع شده اند چهره عریان بی نظمی اقتصادی دولت اسلامی را به نمایش گذاشته اند.

در حالی که مردم در گوشه ای از کشور اسیر سیل و مشکلات ناشی از آن هستند، فشار معیشت، نفس بسیاری از خانواده ها را بند آورده، دولت دارد به هر کس که قصد سفر خارج از کشور را دارد حدود بیست میلیون تومان یارانه پرداخت می کند. این وضعیت با شعار اقتصاد مقاومتی چه تناسبی دارد؟

مسافران سفرهای خارجی در نوروز معمولا از چه طیفی هستند؟ چند مسئول میان رده را سراغ دارید که فرزند یا فرزندانشان در خارج از کشور مشغول به تحصیل و زندگی و سفر هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا سلام!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۳۵ ق.ظ

سلام" نام خداست ، - عکس ویسگون

 

سلام خدا! باز ما آمدیم. دوباره ماه تو شد و نوبت لوس بازیهای ما رسید. نعوذ بالله تو را خنگ فرض کرده ایم. بزرگواری ات را به حساب سادگی ات گذاشتیم. اما تو خدایی، بزرگتر از آنچه که در وصف و وهم بگنجد. می دانی رفیق نیمه راهیم. می دانی دنبال رابطه یکطرفه ایم و خرمان که از پل بگذرد به هر چه دوستی و رفاقت است پشت پا می زنیم. می رویم دنبال کار و رندگی مان، روز از نو و روزی از نو تا رمضان سال بعد. اینها را خودت میدانی و به هر آنچه پیدا و نهان است اشراف داری اما باز هم خودت را میزنی به آن راه، برایمان خدایی میکنی، جنبده ای را بدون روزی رها نمی کنی.

خدا جانم ما باز آمدیم در طلب دستهای مهربان و آغوش گرم تو. دم افطار دوباره خودمان را برایت لوس میکنیم. باز هم قرار است با تو عهد ببندیم که مسیرت را رها نسازیم. خودمان هم میدانیم سر این عهد باقی نخواهیم ماند. ولی شیرین است همین چند لحظه با تو بودن و احساس پشت گرمی داشتن. از مادر مهربان تری خدا و دل نرمت غرور پدرانه خدایی ات را به کرنش وا می دارد. انبوه خطاهای ما را به غمزه چشمی زدوده و حس سبکبالی و پرواز را به جانمان می نشانی.

سلام خدای من. ماهت مبارک. دور هم که باشیم می بوسیمت و سال نوی خودسازی و عید بازگشت به اصالت خویش را به تو هم تبریک میگوییم. امیدوارم بتوانیم خرق عادت نموده و دلت را یکبار هم که شده از دست خود شاد نماییم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نخلها ایستاده می میرند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۹ ق.ظ

خطای ناشناخته تلوبیون | مرجع پخش زنده و دانلود فیلم ، سریال و سایر برنامه  های تلویزیون

 

سر پایی و گذری داشتم تلویزیون را نگاه میکردم. شبکه مستند برنامه ای پخش کرده بود با نام نخلها ایستاده می میرند. چند لحظه ای بیشتر فرصت تماشا نداشتم. یک وقتی ان شاءالله بنشینم از اینترنت کاملش را با حوصله نگاه کنم.

در این مستند آماری بازگو شد که برایم حیرت آور بود. قبل از آغاز تهاجم عراق به ایران، تعداد نخلهای خرمشهر و آبادان نه میلیون بود. الان اما این تعداد به سه میلیون رسیده است. بیشتر از شش میلیون نخل در جریان جنگ فقط در این دو شهر نابود شد.

تصویری جالب هم از بعضی نخلهای باقی مانده زمان جنگ در اطراف بهمنشیر نشان داده شد. با اینکه تیر و ترکش خورده و قسمتی از بدنه آنها پوک و پوسیده شده بود اما باز هم شاخه هایشان محصول می داد.

نخلها ایستاده می میرند. حتی نخلهای بی سر هم پا بر جا بودند. نخل را انصافا باید نماد مقاومت مردم ایران دانست. هم ایستاده و مقاوم است هم تا آخرین نفس، ثمر می دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چراغی که به خانه رواست...

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

همه چیز درباره ضرب المثل چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است

 

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است از یک نظر غلط و از یک نظر درست به حساب می آید.

فرهنگ انسانی و اسلامی نمیتواند از اصل ایثار و فداکاری و خیرخواهی فاصله بگیرد. آدم هایی که از سهم خود زده و لقمه ای دهان دیگری می گذارند بزرگوار و ارزشمند به شمار می آیند. از این بابت، ضرب المثل مذکور غلط است و با فرهنگ بخشش و فداکاری منافات دارد.

از یک نظر دیگر اما میتوان به اولویتها نگاه کرد. مثلا در احکام ما اولویت پرداخت صدقه و زکات فطره با فقرای همشهری و نزدیکان است. البته یک موقع است نیازمندی در شهر یا سرزمینی دیگر احتیاجی مبرم و ضروری داشته و چنان در وضع بدی به سر می برد که نمی توان از کنار شرایط او به راحتی گذشت. مثل شرایطی که امروز مسلمانان غزه دارند.

نکته دیگری هم وجود دارد. کسی که بدهکار است و می داند اگر پولی که در دست دارد را در راه خیر صرف کند نمی تواند در موعد مقرر دِین خود را به طلبکار ادا نموده و حق او تضییع می شود. در این صورت هم ابتدا باید کار واجب یعنی پرداخت دین طلبکار را انجام داده سپس به فکر انجام کار مستحب و خیر باشد. قبلاً مشابه این مطلب را در خصوص عبادات هم نوشته ام. مثال کسی که برای عمل مستحبی زیارت مشهد مقدس، خستگی سفر و هزینه و خطر را به جان می خرد اما موقع اذان صبح که تکلیفی واجب است حاضر نیست به خود زحمت داده از اتوبوس و قطار پیاده شود. امام رضا راضی است شهر خودت بمانی واجباتت را انجام بدهی از همان دور سلامی بفرستی تا اینکه بخواهی زیارت بروی و تکلیفی واجب را از خود ساقط نمایی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سرکوفت نزنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ

شماتت | مردم ظالم‌تر می‌شوند

 

بابت طرحی مشغول مطالعه خاطرات سردار شهید طوسی بودم. شهید طوسی مسئول اطلاعات عملیات لشکر 25 و جانشین لشکر بود که در فروردین 66 عملیات کربلای هشت شلمچه به شهادت رسید.

یکی از نکات جالب زندگی وی را میخواهم خدمتتان عرض کنم.

محمدحسن قاسمی طوسی نقش اصلی و محوری در پاکسازی جنگلهای شمال ار لوث وجود منافقین و گروهکهای الحادی و مارکسیستی داشت که امنیت بخشی از کشور را مختل کرده بودند. طرح اعزام سراسری لبیک و راهیان کربلا و هم ایده جالب او بود که آثار تبلیغی و روانی و فرهنگی شگرفی داشت و در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شد. والفجر هشت که بزرگترین عملیات برون مرزی دفاع مقدس است و هم اکنون به عنوان "عملیات عبور" در دانشگاههای نظامی دنیا تدریس می شود با طراحی و شناسایی و برنامه ریزی او و دوستانش به ثمر نشست. کربلای یک و آزادی مهران هم همینطور و ...

درباره اخلاص و بزرگواری شهید که نیروهای زیر دستش را عامل موفقیت ها و طرح ریزی ها می دانست و خودش را نمی دید و حتی دوست داشت پیکرش مفقود شود که مبادا تشییع او پر رنگ تر از تشییع دیگر شهدا باشد قبلاً نوشته ام.

الان حرفم چیز دیگری است.

این شهید در ابتدای پیروزی انقلاب وقتی جذب سپاه شد یک جوان ساده روستایی بود. به عنوان نیروی مبتدی، ماشین آهوی سپاه را در اختیارش قرار دادند که فعلا رانندگی کند. همان اول که سوار شد ماشین را موقع خروج کوبید به دروازه محوطه سپاه!

شاید اگر کسی آن صحنه را می دید می گفت چه نیروی بی دست و پایی، به درد هیچ کار نمی خورد، نمی شود روی او حساب باز کرد و...

اما دیدید همین جوان ساده و تنومند روستایی چند سال بعد به چه اعجوبه ای تبدیل شد؟

حسن باقری هم یک خبرنگار معمولی بود که به نابغه جنگ تبدیل شد. شهید برونسی بنا بود، حاج حسین بصیر جوشکاری می کرد، متوسلیان و همت و باکری و شهبازی و وزوایی و ... دانشجو بودند...

طلبه ای را سراغ دارم بابت مشکل کوچک انظباطی در همان سال اول طلبگی داشت از حوزه اخراج می شد. رفتم میانجیگری کنم. مسئول مربوطه اصرار داشت او که درس خوان هم بود در آینده به درد حوزه نخواهد خورد. آن طلبه هم اکنون یکی از مدیران ارشد حوزه علمیه کشور است و منشأ خدمات فراوانی قرار گرفته.

طلبه ای بود دیر فهم. خوب درس را متوجه نمی شد. حتی بابت نوع لهجه و تلفظ حروف، مردم پشت سرش نماز نمی خواندند. ناامید نشد. زحمت کشید و درس خواند. الان گاهی در تلویزیون و بعضی محافل علمی حاضر شده و مباحث فلسفه سیاسی را به بحث و مناظره می گذارد و بسیار هم موفق است.

چه کسی گمان می کرد لات و قلدر یا داش مشتی هایی مثل حسین تهرانی تبدیل شوند به عارف صاحب نفسی چون شیخ حسین کبیر؟ شاهرخ ضرغام و جعفر  شیرسوار و حمید میرافضلی و ... در شمار برجسته ترین شهدای کشور جای بگیرند؟

در زندگی بسیاری از مخترعین و مکتشفین و تجّار و دانشمندان و هنرمندان و سیاستمداران  جهان خوانده ام که اغلب افرادی معمولی بوده و از نقطه ای کوچک و پیش پا افتاده شروع کرده اند و ابدا کسی تصور نمی کرد آنها در آینده به شخصیتی بزرگ و ماندگار تبدیل شوند. حتما شما هم تعدادی از این دست افراد را می شناسید و زندگی نامه هایشان را خوانده اید.

الغرض، زود ناامید نشویم، خودمان را دست کم نگیریم. دیگران را هم دست کم نگیریم. انسان خلیفةالله است و تجسم نفختُ فیه من روحی. انسان خدا نمی شود اما میتواند به اراده حق، جهان را مسخّر خویش قرار دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فاجعه طلاق در ادارات دولتی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۱ ب.ظ

پیشگیری و مداخله در خانواده به منظور کاهش طلاق - سازمان بهزیستی

 

همایشی درباره طلاق و صیانت از خانواده در وزارت کشور برگزار شد. این عبارت به نقل از مسئول مربوطه در سطح رسانه ها منتشر شده است:

"نعمتی به آمار طلاق در ادارات دولتی پرداخت و با بیان اینکه این آمار فاجعه‌بار است، افزود: طبق آمار در ادارات مسئله طلاق به صورت جدی وجود دارد."

اصرار بر کپی برداری از سبک و سیاق جوامع غربی با شعار تمدن سازی دینی در تضاد است. اگر برنامه ای برای اصلاح سبک زندگی مبتنی بر آموزهای دین و فرهنگ ملی در حوزه های آموزش و اشتغال و بانکداری و اقتصاد و صنعت و مدیریت و هنر و ... نداریم داعیه تمدن سازی هم نداشته باشیم. 

فاصله ما با دین البته فراتر از مقوله حجاب و عفاف است. راهبردهای اقتصادی و مدیریتی و ... ما گاه از آنچه دین دستور داده و انتظار دارد بسیار دور است. اما فعلا به همین نکته باید بسنده کرد:

استخدام بی رویه بانوان باعث بی کار ماندن مردانی شد که وظیفه تشکیل و اداره خانواده را دارند. یک مساله هم بی حوصلگی بعضی مادران و بانوان شاغل در بیرون از خانه است که به دلیل خستگی ناشی از ساعات کار، محیط خانواده را سرد و بی روح و پرخاشگر و عصبی می سازد. از سوی دیگر اختلاط غیر ضروری زن و مرد در هر محیطی که باشد تبعاتی اجتناب ناپذیر دارد. روح و باطن حجاب، حیا و عفاف است. قرار باشد در محیطهای تحصیل و اشتغال و ورزش و ... به این اصل توجه نشده و به ظواهر و پوسته دین بسنده شود جامعه از اهداف سازنده مکتب اجتماعی وحی، تهی خواهد ماند.

خانواده، مقدس ترین نهاد اجتماعی است که پایه تشکیل جامعه اسلامی شناخته می شود. اسلام بر حفظ و صیانت از کانون خانواده اصرار دارد. هر عنصری که باعث ضربه به تشکیل یا حفظ خانواده شود عنصری ضد دینی و ضد اجتماعی است که حکومت اسلامی وظیفه برچیدن آن را دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سپاه مراقب اعتماد مومنین باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

توییت رسایی و خبرگزاری فارس

 

بودجه فرهنگی سپاه، بودجه ای از بیت المال مسلمین برای دفاع از حریم ارزشهاست. این پول نباید در بازی کثیف جناحها و باندهای قدرت صرف شود.

رسانه های سپاه نباید بازیچه یک طیف دلال قرار گرفته، اعتماد مردم را خرج جریانها و افراد و باندهای متهم به فساد نمایند.

روزنامه جوان، خبرگزاری های فارس و تسنیم متعلق به سپاه هستند و راهی کج را طی می کنند. سر تا پای قالیباف چند می ارزد که این رسانه های نفت خور به جای مطالبه گری و رفع ابهامات گسترده پیرامون اطرافیان وی درصدد تخریب حمید رسایی و دیگر منتقدان باند هلدینگ یاس برآمده اند؟

خبرگزاری دروغگوی فارس، خودش را خفه کند اعتبارنامه رسایی رد نخواهد شد؛ اما به یقین اگر سپاه نجنبد، فارس و جوان و تسنیم، اعتبار این نهاد انقلابی و ستودنی را در ذهن مومنان خدشه دار خواهند ساخت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به خاطر یک مشت دلار

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۵۴ ق.ظ

آخرین خبر | کاریکاتور/ سلبریتی عزیز، چند می‌گیری زنگ بزنی؟!

 

داریوش اقبالی خواننده مشهور و تا حدودی محبوب در بین جوانهای متفاوت دهه های شصت و هفتاد بود. عده زیادی بخاطر تقلید از سبک زندگی و حال و هوای او به اعتیاد گرویدند. خودش نیز این موضوع را پذیرفت و قول جبرانش را داد.

مهناز افشار که در جریان پرونده جدید خود متهم به تبلیغ برای فروش دارویی غیرمجاز گردیده داریوش اقبالی را باعث و بانی این تبلیغ فریبکارانه دانسته است. او در توییتی نوشت:

"آقای داریوش، من عاشق صدای شما و بسیاری از ترانه‌های شما هستم. و بارها هم به خودتون انتقال دادم و حتی نوشتم. اما وقتی از انسانیت می‌گویید ناچار هستم به یاد تجربه تلخ خودم با شما بیافتم. یکی از پرونده های من در داخل ایران به خاطر آقای داریوش است۔ همیشه فن صدایش بودم، از من خواست برای آمپول نالوکسان ویدیو ضبط کنم و گفتند مورد تایید وزارت بهداشت جهانی(این عبارت خیلی سوژه مخالفان افشار شده، آن‌ها در واقع این عبارت را گاف تلقی کرده‌اند) است۔ وقتی ویدیو و چیزی که ایشان از من خواسته بود را پُست کردم، وزارت بهداشت از من شکایت کرد، چندین بار از ایشان خواستم نامه‌ای از وزارت بهداشت جهانی که گفته بودند نالوکسان قابل استفاده برای اوردوز در منزل هم هست را بفرستند تا بتوانم در دادگاه از خودم دفاع کنم که بدون مدرک این‌کار را نکردم و ایشان دیگر پاسخ من را نداد۔"

 

داریوش هم البته ساده و راحت از کنار این ماجرا گذشت.

با مهناز افشار و داریوش و قصد و نیّت آنها کاری ندارم اما واقعا تا کی بخشی از بدنه جامعه قرار است مقلد و خودباخته جماعت سلبریتی باقی مانده و زندگی خود را با جهت گیری های احساسی و فاقد مبنا و خسارت بار این قشر همسو کنند؟

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کتابی که جامع و متقن نبود

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۱۸ ب.ظ

تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360 _ زهرا صادقی

 

کتاب "تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر 1360" را خواندم. راستش را بخواهید لذت نبردم. وقتی ناشر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی است سطح توقع مخاطب هم بالا می رود.

این کتاب کجایش تاریخ شفاهی بود؟ بیشتر به یک مقاله تألیفی شباهت داشت.

مولف، برخی مطالب را هم ناقص گذاشته و رد شده که به اعتبار تاریخی و قابلیت استناد اثر لطمه وارد کرده است. اشاره ای به حمایت جامعه روحانیت از بنی صدر ندارد. نامی از حسن حبیبی به عنوان نامزد حزب جمهوری اسلامی به میان نمی آورد. به دخالت کلاهی در انفجار حزب اشاره می کند. بیانیه سپاه را هم ذکر میکند که کلاهی تنها یکی از عناصر دخیل در این توطئه بوده است. خوب بقیه افراد دخیل چه کسانی بوده اند؟ پرونده شناسایی عاملین این جنایت به کجا انجامید؟ حادثه ششم تیر و ترور آیت الله خامنه ای بر اساس اغلب اسناد کار گروهک فرقان بوده یا لااقل کار منافقین نبوده. منافقین هم که انفجار هفتم تیر و هشتم شهریور را به عهده گرفته اند ترور ششم تیر را کار گروه دیگری دانسته اند. این کتاب اگر مدعی است آن هم کار منافقین بوده بهتر بود اسناد و دلایل متقنی در این باره بیان می کرد.

اواخر کتاب که اسامی شهدای واقعه هفت تیر ذکر می شود دو شهید به نامهای عباس ابراهیمیان و سیف الله عبدالکریمی زادگاهشان با خط تیره به معنای نامعلوم! بیان شده است. در حالیکه با جستجوی ساده اینترنتی هم میشد محل تولد آنها را پیدا کرد.

اگر محقق ارجمند حواسش نیست دارد اثری را به نام مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیرون می دهد ناظران کتاب کجا هستند؟ کارشناسان انتشارات کارشان را درست انجام نداده اند.

چندی پیش مستندی دیده بودم درباره شهید احمد مشلب که در لبنان بسیار معروف است. در ایران هم تا حدودی شهرت دارد. این فیلم را خانه مستند انقلاب اسلامی ساخته بود. در فیلم ادعا شد پدر احمد شهید است! در حالیکه پدر او زنده است و در عربستان کار و زندگی دوباره ای تشکیل داده است. دوستانی که در مراکز رسمی اقدام به تولید اثر میکنند باید مواظب وزن و جایگاه نهاد مربوطه باشند. انتشار این فیلم در لبنان با توجه به اطلاع مخاطب از واقعیت، جز پوزخند بی اعتمادی چه دستاوردی برای نهاد سازنده اثر دارد؟

مرکز اسناد انقلاب اسلامی به عنوان ناشر کتاب مذکور، معتبرترین مرکز تاریخ پژوهشی کشور است. قرار باشد به تولید آثار ضعیف و شل و ول و ناقص دست بزند اعتبار و وجاهت آثار فاخرش نیز زیر سوال رفته و دیگر نمیتواند رسالت تاریخی خود را در ثبت و انتقال حقایق دوران معاصر به نسلهای بعد به سرانجام برساند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هنوز هم در خوابی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۰۴ ب.ظ

عکس/ شهادت کودکی در غزه بر اثر سوء تغذیه

 

این کودک فلسطینی بر اثر سوء تغذیه جان داد.

سازمان ملل کجاست؟ نهادهای حقوق بشری؟ آمریکا کجاست؟ غرب انسان دوست و عشق پرور و آزادی خواه چطور؟

هزاران کودک در این دنیا بر اثر گرسنگی و تشنگی بمیرند و نهادهای بین المللی دست روی دست بگذارند باز هم عده ای هستند که غرب را کعبه آمال خود دانسته و تصور میکنند آمریکا و اروپا مهد آزادی و انسانیت و مدافع حقوق بشر است. من نمی گویم در کشور ما حقوق همه شهروندان تأمین است و ظلمی صورت نمی گیرد؛ اما ساده لوحی محض است که گمان کنیم غرب ساکت و همدست در جنایات جهانی، غربی که در مقابل صدها بمب و موشک صدام که بر سر شهرها و خانه های مردم بیگناه کشور خودمان در طول دفاع مقدس فرود آمد ساکت نشست و باز هم به رژیم بعث، تسلیحات شیمیایی و کشتار جمعی داد دلسوز ما و به فکر نجات و مدافع حقوق ماست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قنبریان انتحاری زد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۴۲ ب.ظ

جزییات خبر | حجت الاسلام قنبریان: اقتصاد مردمی با توزیع عادلانه منابع محقق  می‌شود

 

کانال حجت الاسلام قنبریان جزو معدود کانالهایی است که دنبال میکنم. مطالب آن اعلب مفید و قابل استفاده است. حاج آقای قنبریان بی تردید پیش رو در نظریه پردازی پیرامون مقوله عدالتخواهی و حاکمیت دینی عدالت محور است.

یادداشت زیر دو روز قبل از انتخابات اخیر توسط ایشان منتشر شد که خواندنش را به دوستان وبلاگی توصیه میکنم:

 

 رای ستانی اینان نامشروع است!

• شما هم احتمالا اعضایی از خبرگان یا کاندیدهایی برای آن را دیده اید که نه فقط التزامی عملی به وظیفه نظارتی خود ندارند بلکه حتی با زبان تصریح هم می کنند! "نظارت" را به "صیانت" یا "حمایت" یا... تقلیل می دهند!
این در حالی است که رهبر کنونی انقلاب اسلامی تصریح به وظیفه نظارتی خبرگان کرده و نظارت بیشتر را می ستاید [لینک: حتماً بخوانید! (https://farsi.khamenei.ir/others-note?id=23762)]

✔️ به حسب دو مقدمه فقهی، رای دادن به چنین نامزدهایی فاقد وجاهت شرعی است:

1⃣ فتوای ولی امر مبتنی بر حرمت شرعیِ اشغال پست توسط کسانی که قانون اساسی را قبول ندارند:

《اگر کسی در نظام جمهوری اسلامی در مسئولیتی مشغول کار است، ولی آرمانهای نظام جمهوری اسلامی را آن‌گونه که امام بزرگوار ترسیم کرده است و در قانون اساسی تجسّم پیدا کرده، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست برای او #حرام_شرعی است. آن‌جایی که صحبت از مسائل اساسی نظام اسلامی است، آن‌جایی که وحدت دین و سیاست مطرح است، آن‌جایی که اصول قانون اساسی مورد نظر است، آن‌جایی که الزام به تبعیّت از دین و شریعت مطرح است، اگر یک مسئول عقیده‌ای غیر از این دارد، میتواند شهروند جمهوری اسلامی باشد -مانعی ندارد- اما نمیتواند مسئول باشد؛ بخصوص در مسئولیتهای بالا. مدیران ارشد، نمایندگان مجلس و مسئولان عالی‌مقام قوّه قضایی، درعین‌حال که مسئولیت مهمّی در نظام جمهوری اسلامی دارند، نمیتوانند به آرمانهای نظام جمهوری اسلامی و اصول قانون اساسی اعتقادی نداشته باشند؛ چون اعتقاد انسان در عمل و گفتار او اثر میگذارد.》
(بیانات دیدار با مردم اصفهان ۸۰/۸/۸)

2⃣ قانون اساسی در اصل۱۱۱ نظارت بر بقاء شرایط و حتی بازبینی بودنِ شرایط از بدو امر را به خبرگان سپرده است:

《هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل۵ و۱۰۹ گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد تشخیص این امر بر عهده خبرگان مذکور در اصل۱۰۸ می باشد...》

⬅️ نماینده ای که نظراً یا عملاً نظارتی که تامین کننده این اصل باشد را نداشته باشد، طبق "فتوای معیار" و هم "طبق قانون اساسی"، فاقد صلاحیت نمایندگی خبرگان ملت است.

🔅 توجه:
 در صلاحیت، باید "احراز" صورت گیرد و اصل بر صلاحیت نیست؛ لذا مشکوک هم مطرود است. کسانی که اعتقاداً یا التزاماً چنین چیزی برایشان احراز نشود، مصادیق خبرگان قانون اساسی نشده و طبق مبنای بیان شده، رای دادن به آنها هم محل اشکال است.

🔅 پ.ن:
تصورش را بکنید در ادوار گذشته، شورای محترم نگهبان برخی را به علت "عدم اعتقاد یا التزام به وظیفه نظارتی خبرگان"، با عنوان "عدم التزام به قانون اساسی"، #رد_صلاحیت می کرد؛ چه اثری در افکار عمومی و ترفیع شان مجلس خبرگان داشت؟!!
#انتخابات
#مجلس_خبرگان

📝 محسن قنبریان ۹اسفند۱۴۰۲
☑️ @m_ghanbarian

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کدام طرف می رویم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۲۶ ق.ظ

کنوانسیون اروپایی حقوق بشر هفتاد ساله شد؛ خدمات آن برای شهروندان و مهاجران  چیست؟ | Euronews

 

مطلب جالبی خواندم پیرامون نقش ایتا در انتخابات اخیر. نویسنده معتقد بود در دوره های قبل تلگرام و اینستا در جهت دهی افکار نقش داشتند این بار ایتا.

فارغ از لزوم بحث و بررسی بیشتر پیرامون این موضوع نکته دیگری هم این وسط وجود دارد. ایتا از سوی نهادی پشتیبانی می شود که اتفاقا به شکل سازمانی موظف به حمایت از تیم قالیباف بوده است. شاخ های ایتایی هم مثل شیخ فرهاد و دارابی و ... اغلب حقوق بگیر و طرف قرارداد مجموعه قالیباف هستند. اما عنان کار با حضور نیروهای مستقل انقلابی از دست این جماعت خارج شد. بچه های انقلابی اگر به شکل جمعی وارد عرصه مدیریت افکار عمومی شوند لااقل در بسترهای مجازی و واقعی جبهه خودی می توانند به پیروزی برسند.

این روزها درباره علت کم شدن اقبال عمومی به انتخابات هم زیاد بحث می شود. یکی میگوید بخاطر مشکلات معیشتی است. یکی می گوید بخاطر معضلات فرهنگی، یکی گردن دشمن می اندازد، یکی غفلت دوست و کم کاری جبهه خودی و...

می توانم قسم بخورم افرادی را می شناسم که رای نداده اند اما حاضرند جانشان را برای نظام و اسلام و انقلاب و رهبری و شهدا فدا کنند. نه انبوه آرا نه فروکش کردن اقبال عمومی، هیچ یک را ملاک مشروعیت یا عدم مشروعیت نظام نمی دانم.

نظام تا زمانی که بر مدار اسلام و انقلاب حرکت کند مشروع است و هر گاه برای جلب رضایت غرب، به قواعد شبکه جهانی استکبار ذیل کنوانسیونهای ورزشی و هنری و فرهنگی و اقتصادی تن بدهد یا هوای نفس و تفرعن و زیاده خواهی بر آن سایه بیفکند از مدار مشروعیت خارج می شود. مردم اسلام را دوست دارند و هر جا صداقت و یکرویی و کارآمدی ببینند حمایت میکنند. مواظب باشیم نظام ضد نظام نشود! نظام دیوانسالاری نباید مسیری را طی کند که نظام امت و امامت لطمه ببیند.

اقتصاد، آموزش، بانکداری، صنعت، هنر، سبک زندگی، سبک مدیریت، خدمت سربازی و... نباید از چارچوب معیارهای اسلامی خارج شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کجای تصویر ایستاده ای؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۲۱ ق.ظ

متن خنده دار و جوک جدید

 

دوستی می گفت دختر خانم مجردی که در عکس های گروهی مختلط، نزدیکتر به مردها می ایستد حتماً مشکلی دارد!

گفتم اولاً صرف چند عکس ولو با رفتاری مکرر نمیتواند معیار قضاوت افراد قرار بگیرد.

در ثانی، اتفاقاً معتقدم چنین دختر خانمی پاک و سالم است. او به اقتضای طبیعت انسانی و بنا بر اصل تکامل، به جنس مخالف نیاز دارد؛ به هر دلیلی مجرد مانده، نجابت به خرج داده دنبال دوستی با جنس مخالف و ... نرفته و فطرت و غریزه اش پاک و دست نخورده باقی مانده که حالا طبق معیار خودت، ولع نهفته درونش او را خواسته یا ناخواسته به ایستادن کنار یک مرد کشانده است. وگرنه رابطه برایش عادی باشد که اینطور احساس نیاز نمی کند.

البته کلاً از این نوع معیارهای آبکی بعضی جماعت مشاور و مدعی ریزبینی، خوشم نمی آید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اصالت ها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ

فرازی از وصیت‌نامه شهید «محمدباقر روحی کاشی»

 

صدای خوبی داشت. اذان می گفت، قرآن می خواند، مداحی می کرد. خط زیبایی داشت و خوشنویسی می کرد. به حفظ میراث فرهنگی علاقه داشت و ضرب المثل ها و بازی ها و رسوم محلی را گردآوری و ثبت می کرد.

 روستا را سیل برداشته بود. خانه ما هم در محاصره آب قرار داشت. حیاط خانه پر از آب و گل شده بود. پدرمان روحانی بود. حسینیه ای در خانه داشتیم. محمدباقر رفت و با نیّت فروکش کردن سیلاب، قرآن خواند. آب اندکی بعد عقب نشست.

تیر و ترکشی می خورد و می رفت بیمارستان، دلش پیش رزمنده ها بود. اولین فرصتی دست می داد خودش را خلاص می کرد و به جبهه می شتافت. سعی می کرد کمتر مرخصی بگیرد. سربازهایش شهید می شدند خودش را می رساند و به خانواده شان تسلی می داد. بچه های ارتش به تدین و ایمان و معنویتش باور داشتند. جزو اولین دانش آموخته های دانشگاه افسری بعد از پیروزی انقلاب بود که به خاطر رشادت هایش از سوی امیر سپهبد صیاد شیرازی مورد تشویق قرار گرفت.

ایام وضع حمل خانمش بود. آمده بود مرخصی. دوست داشت تولد فرزندش را ببیند. فهمید اوضاع منطقه شلوغ شده و به حضورش نیاز است. خانمش را رساند بیمارستان. تماس گرفت و به خانواده اطلاع داد. معطل نکرد و رفت. بیست روز بعد توانستند با او تماس گرفته و خبر تولد پسرش را بدهند. دوست داشت بیاید پسرش را ببیند. درگیری ها شدید بود. اغلب نیروهایش شهید شدند. خودش ماند و بیسیم چی اش. تا توان داشت ایستاد و مقاومت کرد. مجروح که شد افتاد دست دشمن. عراقی ها دیدند درجه دار ارتش به چنگشان افتاده برایش آب آوردند. بقیه اسرا هم تشنه بودند. محمدباقر روا ندید این آخرین لحظات عمرش دشمن شاد شود. می دانست سلام گرگ بی طمع نیست. لب به آب نزد. گفت از دست دشمن آب نمی خورم. افسر عراقی شروع کرد به اهانت. جوابش را با آب دهان داد. افسر بعثی سرسختی او را که دید و فهمید امکان ندارد بتواند از زبانش حرفی بیرون بکشد همان جا کلتش را در آورد و تیر خلاص زد. دلش خنک نشد. غیرت و مردانگی فرمانده جوان ارتش حزب الله، خونش را به جوش آورده و جلوی آن همه نیرو و اسیر، حقیر و ذلیلش ساخته بود. راه دیگری برای فرو نشاندن خشم حیوانی اش جست. پرید روی تانک. دستور حرکت داد. با تانک از روی بدن مطهر شهید رد شد تا خاک مقدس فکه و شرهانی با گوشت و پوست و استخوان یکی دیگر از بهترین اصحاب آخرالزمانی عاشورا عجین شود.

امیر سرافراز ارتش ایران، شهید محمدباقر روحی کاشی که جوانی خودساخته و مزیّن به آداب و اخلاق اسلامی بود در وصیتنامه نورانی اش نیز اینگونه سفارش نمود:

"در این برهه از زمان که انقلاب اسلامی عزیز با خطرهای گوناگونی مواجه است بزرگترین و مهمترین وظیفه، انجام یک انقلاب اخلاقی است در جامعه. این مهم را اگر انجام رساندید پیروزید و در این راه امام را سرمشق خود قرار دهید."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دست ناپیدای تقدیر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۵۶ ب.ظ

این مطلب را در ایتا خواندم و پسندیدم:

 

قالیباف: مشکل پول نداریم

 

۱. قالیباف، جوهره‌ی شخصیتی عمل‌گرا دارد و  اطرافیانش نیز او را در این جهت، بیشتر و بیشتر، تهییج می‌کنند. از جمله درباره‌ی مدیریت فضای مجازی، او نشان داد که اهل حقیقت و سیاست‌ورزی مؤمنانه نیست. مگر رهبری در اول مجلس نگفتند که برای مدیریت فضای مجازی، در کوتاه‌مدت فکر کنید؟! مگر مرکز پژوهش‌های مجلس، طرح ننوشت؟! مگر این طرح در کمیسیون بحث نشد؟! مگر خود قالیباف آن را تأیید نکرد؟!

۲. آری، اندکی که گذشت، اصلاح‌طلبان علیه طرح، جوسازی کردند و نظرسنجی‌ها از مخالفت مردم با طرح حکایت داشت. قالیباف به رئیس جدید مرکز پژوهش‌ها دستور داد طرح را به گونه‌ای نقد کنند که اعتبارش ساقط شود. بابک نگاهداری هم فوری دست به کار شد و اطاعت کرد. چندی بعد، قالیباف اعلام کرد که اصلا اول باید شورای عالی فضای مجازی، مبانی را تعریف کند و سپس خودش هم طرح بدهد!

۳. رهبری در اولین دیدار، به مجلس تذکر داد که دچار تعارض منافع نشوند و عوام‌زدگی با مردم‌گرایی، تفاوت دارد و مصالح ملی را بر منافع خودشان ترجیح بدهند. تعارض منافع از این واضح‌تر که طرح کارشناسی را به بهانه نظرسنجی، کنار گذاشتند و به توصیه رهبری عمل نکردند؟! انگیزه در اینجا مشخص نیست؟! مگر رهبری به طور مستقیم، تکلیف نکردند؟! چرا شانه خالی کردند؟! رهبری، مجلس را مخاطب قرار داد یا شورای عالی مجازی را؟! چرا قالیباف، ابتدا موافق بود و پس از اطلاع از نظرسنجی، ناگهان چرخش پیدا کرد؟! جز این است که نگران ازدست‌دادن بدنه‌ی اجتماعی‌اش بوده؟! نیاز به نیت‌خوانی نیست؛ چون این چرخش، به شدت رسوا و بدتعبیر است. رفتار او چه معنای دیگری دارد؟! اگر طرح، ضعیف بود می‌توانست طرح جدید بنویسند، اما ننوشتند؛ چون احساس کردند که اصرار بر مدیریت فضای مجازی برای حیات سیاسی‌شان، هزینه‌ساز است.

۴. در پاییز ۱۴۰۱ نیز اغتشاش شکل گرفت که قطعاً، مبتنی بر فضای مجازی رها بود. دویست نفر جان باختند در اثر القائات فضای مجازی. همه‌ی بازداشت‌شدگان تصریح می‌کردند که در سایه‌ی هیجانات فضای مجازی، عنان از کف داده و از خود بی‌خود شده‌اند. اگر قالیباف در آن لحظه‌ی تاریخی به وظیفه‌اش عمل می‌کرد، شاید اغتشاش هم رخ نمی‌داد یا دست‌کم، دویست نفر جان خود را از دست نمی‌دادند. 

۵. دو سال است که در انتظار خروجی هستیم اما خبری نیست! هیچ طرحی برای مدیریت فضای مجازی در کار نیست. رهبری هم گاه‌وبیگاه گلایه می‌کنند. 

۶. قالیباف خود را از شرّ مدیریت فضای مجازی، آسوده کرد تا مبادا بدنه‌ی اجتماعی‌اش تضعیف شود و کرسی قدرت را از دست بدهد، اما انتخابات اسفند ۱۴۰۲ نشان داد که همه‌ی معادلات او نقش بر آب شد و از جایی خورد که حتی حدس نمی‌زد. او به مجلس راه یافت ولی با حقارت و سرافکندگی تمام؛ با رأی به‌شدت متزلزل، فروتر از دیگران و حتی نوپاهای سیاسی، و بدون اینکه بتواند نیروهای حلقه‌اش را در رقابت، پیروز کند. این رأی، از صد شکست، تلخ‌تر است. او برای رضای خدا از منافعش درنگذشت و مصالح ملی را ترجیح نداد، و امروز، نه به دنیا رسید و نه به آخرت. هر دو را باخت. او دیگر حتی خواب ریاست‌جمهوری را هم نخواهد دید.
این جهان کوه‌ست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا

🖊 مهدی جمشیدی

https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ماشالا به این همه دقت!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۴۶ ب.ظ

متهم به قتل سه سال اشتباهی و به خاطر تشابه اسمی در زندان بود!

 

بهمن سال 1399 دو مرد جوان به نام‌های شاهین و بهزاد با علائم مسمومیت الکلی به بیمارستانی در جنوب تهران منتقل شدند.

 

 

متهم به قتل سه سال اشتباهی و به خاطر تشابه اسمی در زندان بود!

 از آنجا که حال عمومی‌ شاهین نامساعد بود و هوشیاری پایینی داشت بلافاصله به بخش مراقبت‌های ویژه فرستاده شد و بهزاد هم تحت درمان قرار گرفت. چند ساعت پس از آن شاهین تسلیم مرگ شد و بهزاد به خاطر آسیب شدید به چشم راستش بخش زیادی از بینایی‌اش را از دست داد.

با مرگ شاهین، جسد او با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس تحقیق از بهزاد را آغاز کرد.

او در تشریح ماجرا به مأموران گفت: شب حادثه با شاهین تصمیم گرفتیم مشروب بخوریم به همین خاطر با یک فروشنده مشروب به نام احسان که تلفنش را داشتیم تماس گرفتیم و او هم با پیک مشروب را برای ما فرستاد. بعد به مغازه جگرکی رفتیم و شام خوردیم. نیم ساعت بعد که به خانه برگشتیم دوباره با احسان تماس گرفتیم و مشروب خریدیم و خوردیم که به یکباره حال‌مان بد شد. اول فکر کردیم به خاطر خوردن جگرها بوده اما چشم‌هایمان تار شد و شاهین از هوش رفت و من به‌سختی با خانواده‌اش تماس گرفتم و آنها هم ما را به بیمارستان رساندند. مطمئنم مشروب‌هایی که خوردیم تقلبی بود که این بلا را سرمان آورد.

پس از اظهارات بهزاد مأموران احسان 37 ساله را شناسایی و بازداشت کردند. اما وی مدعی شد که نه فروشنده مشروبات الکلی است و نه شاهین و بهزاد را می‌شناسد بلکه او را اشتباه دستگیر کرده‌اند. بنابراین در حالی که متهم در همه مراحل بازجویی منکر فروش مشروب بود، پرونده با صدور کیفرخواست قتل شبه‌عمد به شعبه 12 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

نخستین جلسه دادگاه
در جلسه دادگاه اولیای‌دم شاهین درخواست قصاص کردند و بهزاد هم درخواست اشد مجازات و دیه کرد.
در پایان جلسه هم قضات متهم را برای مرگ شاهین به پرداخت دیه کامل و به خاطر کم‌سو شدن چشم بهزاد به پرداخت یک دهم دیه محکوم کردند.
با صدور حکم متهم اعتراض کرد و پرونده به دیوان عالی کشور رفت و قضات دیوان پس از بررسی موشکافانه پرونده و بر اساس شکایت اولیای‌دم که درخواست‌شان قصاص بود، حکم را نقض و اعلام کردند که متهم باید با اتهام قتل عمدی محاکمه شود.
به این ترتیب پرونده برای رسیدگی با کیفرخواست جدید به شعبه 10 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

دومین جلسه دادگاه
در این جلسه بهزاد که مشکل چشمی پیدا کرده بود، گفت: ما مرد فروشنده را ندیدیم چون با پیک مشروب را فرستاد اما اطمینان دارم که این مرد فروشنده مشروب بوده و حالا ادعا می‌کند ما را نمی‌شناسد. پزشکی قانونی تأیید کرده که چشم راستم به خاطر مسمومیت الکلی کم‌بینا شده است. بنابراین درخواست من دریافت دیه از متهم است.
سپس متهم به جایگاه رفت و گفت: از زمانی که دستگیرم کردند گفتم که نه فروشنده مشروبم و نه شاکی‌ها را می‌شناسم اما کسی حرفم را باور نکرد.
قاضی از متهم پرسید: اگر شما فروشنده مشروبات الکلی نیستی چرا بازداشت شده‌ای؟
متهم جواب داد: به خاطر تشابه اسمی. اگر تماس‌های تلفن همراهم را بررسی کنید مشخص می‌شود که من راست می‌گویم یا نه.
بعد از متهم وکیل او نیز به قضات گفت: موکلم مدعی است به خاطر تشابه اسمی بازداشت و متهم شده است. در همه مراحل بازجویی هم بر این موضوع تأکید کرده اما توجهی به اظهاراتش نشده است. به همین خاطر می‌خواهم دستور بررسی موضوع را صادر کنید تا واقعیت مشخص شود.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با تکمیل تحقیقات و اثبات بی‌گناهی احسان، وی را از اتهام‌هایش تبرئه و حکم آزادی او را صادر کردند.

منبع: خبرآنلاین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چناری که خشکید

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۴ ب.ظ

میگفت هر وقت مغرور شدی برو ...✨️ویژگی آدم مغرور | وطن وی

 

این قصه را بعدها برای فرزندانتان نقل کنید. خدا آدمهای مغرور را دوست ندارد. ندیدید با نمرود چه کرد؟ سال 84 یادتان هست مرعشی در مناظره ای شروع به تحقیر چهره احمدی نژاد کرد؟ حالا هم ادیب اصولگرا، طایفه سیاسی خود را چنار خواند و رقبا را پاجوش اما پس گردنی عبرت آموزی خورد.

شاه، امام و یارانش را دست کم گرفت. خمینی امیدش به خدا بود که گفت سربازان من در گهواره هستند. صدام خودش را سردار قادسیه نامید، حسین فهمیده ها و بهنام محمدی ها و سعد طوقانی ها و .... دست کم گرفت که در گل ماند.

حواسمان باشد خدا از تفاخر خوشش نمی آید. هر نعمتی که به دستمان رسیده، امانت و موقت است. شکرگزار خدا باشیم و غرّه نشویم. حدیث داریم متکبر بویی از بهشت نخواهد برد. کلام معصوم است متکبر خوار و ذلیل خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نتیجه انتخابات بابل تغییر می کند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۲۹ ب.ظ

طرح کلیپ آرت صندوق رای | تیک طرح مرجع گرافیک ایران %

 

از حوزه انتخابیه بابل گزارشاتی پیرامون بعضی تخلفات به شورای نگهبان ارسال شده که در حال بررسی است.

شهرستان بابل دارای دو کرسی نمایندگی در مجلس شورای اسلامی است. اختلاف رأی نفر دوم و سوم کمتر از هزار بوده است. 

گمانه هایی پیرامون تغییر نتیجه انتخابات و جایگزینی مهدی سعادتی به جای سید احمد فاطمی مطرح گردیده است.

بی شک مردم دیار مومنان، تابع قانون بوده و اعلام هر نتیجه ای از سوی مجاری نظارتی را پذیرا خواهند بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیر پوست خبر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۱۳ ب.ظ

 

روز جمعه همین هفته که گرم برگزاری انتخابات بودیم، یک پاسدار ایرانی به نام رضا زارعی در سوریه با حمله رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. سه بسیجی در شمیرانات تهران مورد حمله اوباش قرار گرفته و با سلاح سرد به شدت مجروح شدند که حالشان وخیم گزارش شده است. امام جمعه موقت میبد مورد حمله ناکام یک مهاجم قرار گرفت.

انقلاب زنده است تا زمانی که عطر وجود نیروهای انقلاب، مشام دشمنان این آب و خاک را می آزارد. تا زمانی که دشمن از ما بیزار و در پی ستیز است یعنی راه را درست می رویم.

عصر دلگیر جمعه، بی اعتنا به هیاهوی انتخابات به تماشای فیلم هناس نشستم. فارغ از هر نقد و نظری پیرامون کیفیت اثر، یادمان نرود هر کس قدمی برای پیشرفت این سرزمین بردارد منفور اجانب است. دشمن با آن که سر به زیر داشته و یک جا نشسته کاری ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نه به صادق لاریجانی چه معنایی دارد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۲۹ ق.ظ

 

بر اساس اخبار منتشر شده، صادق لاریجانی نتوانست رای اعتماد مردم مازندران جهت ورود به مجلس خبرگان رهبری را کسب نماید. قضیه زمانی جالب تر می شود که بدانیم از بین پنج نامزد انتخابات خبرگان در ماندران، چهار نفر شانس ورود داشته و تنها یکنفر از این جمع، مازاد بر سهمیه استان بود. صادق لاریجانی علاوه بر اینکه با حکم رهبری، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام است در فهرست نامزدهای مورد حمایت جامعه مدرسین نیز جای داشت اما موفق به کسب اعتماد مردم استان خود نشد.

چند نکته مهم در این خصوص گفتنی است:

یک- انتخابات، سالم برگزار شده است. اگر بنا بر پارتی بازی و تقلب بود، صادق لاریجانی با توجه به جایگاه مهم حکومتی اش باید به واسطه دستهای پنهان به پیروزی می رسید. مجری انتخابات در مازندران یعنی استاندار هم از نظر سیاسی در طیف لاریجانی و ناطق و ... قرار دارد. از این منظر باید امانت داری مسئولان برگزاری و نظارت بر انتخابات را به گرمی ستود.

دو- آیا می شود گفت مردم با رأی منفی به صادق لاریجانی، نماینده رهبری را رد کرده و جایگاه ولایت را تضعیف نموده اند؟ قطعاً خیر. زیرا نفر اول انتخابات، آیت الله محمدباقر محمدی لایینی، نماینده ولی فقیه در استان مازندران است که رویکردهای اخلاقی و معنوی وی همواره مورد قبول و دلگرمی مردم بوده است.

سه- مازندران از دیرباز محل تجمع و نشر و تحقق اندیشه های حاکمیتی شیعه بوده است. حکومت علویان در این خطه به وقوع پیوست. در دوران دفاع مقدس حدود ده درصد اعزامهای کشور از این منطقه صورت می گرفت، شکوه بیداری مردم آمل در واقعه ششم بهمن سال 60 در وصیتنامه امام نیز ثبت و ستایش گردیده و...

مردم مازندران همواره ثابت کرده اند از فهم و بصیرتی عالی در پیشبرد اهداف دین و انقلاب بهره مندند. آنها به خوبی درک میکنند صرف انتصاب و انتساب رهبری نمیتواند مانع از نقد و تحلیل باشد چنانکه رهبری عزیز نیز در گفتمان عدالت محور خود، نقد منصوبان را روا دانسته و مردم را به رشد سیاسی و بلوغ در تحلیل و بصیرت سوق داده است. مردم می دانند در مجموعه راهبردی حاکمیت، درست مثل زمین فوتبال، هر کس چه نقش و تأثیری باید داشته باشد. هر کس باید جایگاه و وظیفه خود را شناخته و به اقتضای آن رفتار نماید. علی علیه السلام کار خودش را انجام می دهد، ابوذر کار خودش را و... مردم مازندران به نمایندگی از مردم ایران، پیام لازم را به گوش صادق لاریجانی و سایر مسئولان رساندند. صادق باید بداند اگر وجاهت و اعتباری در مملکت دارد صرفا از سر کرامت و لطف رهبری انقلاب است وگرنه دل مومنان با او صاف نیست. او باید تا ابد خودش را مدیون آقایی آقا بداند.

چهار- زلف افراد و چهره ها را به اسلام و انقلاب و شهدا و ولایت گره نزنیم. عادت زشت بسیاری از سیاسیون و حامیانشان همواره پناه گرفتن پشت عناوین دهان پر کن و مقدس از جمله ولایت فقیه است. از بزرگترین دستاوردهای انقلاب اسلامی هم بلوغ سیاسی و حریّت جوانان انقلابی و مومنان است که نیک می دانند پیشبرد اهداف دین، تعارف بردار نیست و افراد و چهره ها تا زمانی موجّه و مشروع هستند که باری از دوش انقلاب و اسلام بردارند. رهبری بارها اعلام کرده اند در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و .... از کسی حمایت نکرده و توجه به معیارها را اصل می دانند؛ اما همچنان بعضی پدرخوانده های سیاسی با لیست بازی های باندی و منفعتی از اعتبار رهبری برای جلب آرای مردم بهره گرفته و البته با رفتارهای متناقض خود، خواسته یا ناخواسته به اعتماد لایه هایی از جامعه لطمه می زنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیگزاگ نرویم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۵۰ ق.ظ

طبع انسانها صداقت را دوست دارد. انسان حتی اگر خودش دروغگو و دو رو باشد دوست ندارد جامعه در دروغ و بی صداقتی فرو برود.

مردم از تزویر بیزارند. هر جا واژه شهید آمده صدق و صادق و صدیق هم کنارش ذکر شده. خدا شهدا را دوست دارد. مردم شهدا را دوست دارند چون از صداقت خوششان می آید. هر کس حرف و عملش یکی بود ارزش پیدا میکند.

حکومتها هم اگر صادق باشند و به آنچه مدعی هستند عمل کنند محبوبیت پیدا می کنند. منکر دستاوردها نیستم. منکر تلاشهای دشمن نیستم. اما رانتخواری و حقوقهای نجومی و شکاف طبقاتی و تبعیض برازنده حاکمیت دینی نیست. اگر میخواهید جایی را اصلاح کنید که به گدایی رای نیفتید نظام بانکی را در خدمت مستضعفان در بیاورید، تبعیض آموزشی را بردارید، باندبازی و قبیله گرایی را حذف کنید، عدالت اجتماعی را گسترده تر کنید، شبیه مردم زندگی کنید و ... اینها حرفهای من نیست در ادبیات رهبری بارها تکرار شده اما کمتر گوش شنوایی پیدا کرده است. برگردیم به اصالتها، شتر گاو پلنگ بودن به نفع خودمان و حیثیتمان و پرچم مقدس آزادگی که به امانت دستمان سپرده شده، نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آدمخوار، آزاد می شود!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۴۱ ق.ظ

آدم‌خوار کانادایی در آستانه آزادی از زندان

 

قبل از اینکه این خبر را به نقل از تابناک بخوانید یک یادآوری کوچک داشته باشم درباره کشف گورهای دستجمعی در کلیساهای کشور کانادا که در سال گذشته باعث حیرت جهانیان شد. این گورها متعلق به قرن نوزدهم که در حیاط کلیساها حفر شده و مربوط به قتل عام سیاه پوستها بود.

کشور متمدن کانادا اما اینبار شاهکاری دیگر از آزادی و حقوق انسانی را به خود اختصاص داده است:

 

رابرت پیکتون مخوف‌ترین و منفورترین قاتل سریالی کاناداست که در سال ۲۰۰۲ به اتهام قتل ۲۶ زن دستگیر شد و به زندان افتاد. او از سوی دادگاه به حبس ابد محکوم و مقرر شد که تا ۲۵ سال امکان درخواست آزادی مشروط نداشته باشد.

حالا، اما مقامات زندان اعلام کرده‌اند که با توجه به اینکه وی ۲۲ سال عمر خود را به طور متوالی در زندان سپری کرده، می‌تواند درخواست آزادی مشروط بدهد و در این صورت در سال ۲۰۲۷، یعنی ۳ سال دیگر از زندان آزاد خواهد شد.

اتفاقی که باعث برانگیخته شدن خشم خانواده قربانیان شده و آن‌ها با اعتراض گسترده نسبت به این اظهارنظر مسئولان زندان، اعلام انزجار کرده‌اند.

 

مزرعه مرگ

 

راز جنایات هولناک رابرت پیکتون در سال ۲۰۰۲ فاش شد. پیش از آن پلیس در جریان ناپدید شدن مرموز زنان خیابانی قرار گرفته بود و از آنجا که هیچ ردی از این زنان به دست نیامده بود، فرضیه اینکه همه آن‌ها قربانی یک قاتل سریالی شده باشند، مد نظر قرار گرفته بود.

ماموران پلیس که از سال ۱۹۹۷ روی پرونده ناپدید شدن زنان خیابانی تحقیق می‌کردند، به سرنخ‌هایی دست یافتندکه آن‌ها را به سمت یک مزرعه پرورش خوک در اطراف شهر ونکوور هدایت می‌کرد. صاحب این مزرعه مردی به نام رابرت پیکتون بود. اظهارات برخی از شاهدان از این حکایت داشت که تعدادی از زنان ناپدید شده آخرین بار در نزدیکی این مزرعه مشاهده شده‌اند. در این شرایط ماموران پلیس راهی مزرعه شدند و به بازرسی آنجا پرداختند، اما هیچ مدرکی که نشان دهد رابرت پیکتون در این پرونده نقش دارد به دست نیامد.

 

فریزیر‌های مخوف

 

رابرت همچنان مهمترین مظنون پرونده به شمار می‌رفت و ماموران منتظر بودند تا شاید بتوانند سرنخی علیه او پیدا کنند. در سال ۲۰۰۲ بود که ماموران بار دیگر راهی مزرعه رابرت شدند. این بار گزارش شده بود که او در مزرعه‌اش سلاح گرم غیرمجاز نگهداری می‌کند و ماموران به همین بهانه تصمیم گرفتند بار دیگر آنجا را بازرسی کنند. در جریان این بازرسی‌ها بود که ۲ فریرز در این مزرعه پیدا شد که مملو از بسته‌های گوشت بود. هر چند رابرت مدعی بود که همه آن‌ها گوشت خوک هستند، اما پس از انتقال آن‌ها به آزمایشگاه، معلوم شد که برخی از بسته‌ها گوشت انسان هستند.

ماموران که حالا سرنخ محکمی علیه رابرت پیکتون به دست آورده بودند، حکم حفاری در مزرعه او را از دادگاه گرفتند و در جریان عملیات بزرگی که بیش از ۷۰ میلیون دلار هزینه داشت، وجب به وجب این مزرعه حفاری شد و به این ترتیب بقایای اجساد قربانیان زیادی از دل زمین بیرون کشیده شد.

 

۲۶ یا ۴۹ قربانی؟

 

در جریان شناسایی بقایای اجساد کشف شده در این مزرعه، هویت ۲۶ نفر از قربانیان به دست آمد. همه آن‌ها زنان خیابانی بودند که طبق بررسی‌های پلیس، رابرت پیکتون آن‌ها را به مزرعه خود کشانده و پس از تجاوز، آن‌ها را به قتل رسانده و خوراک خوک‌هایش کرده بود.

پس از آن نیز استخوان‌های آن‌ها را در دل زمین دفن کرده بود. با این حال پیدا شدن برخی از قطعات انسان در فریزر‌های مزرعه، فرضیه اینکه رابرت گوشت قربانیانش را با گوشت خوک مخلوط کرده و به مشتریانش می‌فروخت، قوت گرفت.

از همان زمان بود که این جنایتکار مخوف به «آدم‌خوار» معروف شد و خانواده قربانیان و افکار عمومی به دنبال مجازات شدید وی بودند. این در حالی بود که برخی از استخوان‌های پیدا شده در مزرعه مرگ قابل شناسایی نبودند و به همین دلیل پلیس عقیده داشت که مرد جنایتکار ۴۹ زن را به قتل رسانده است.

در این شرایط بود که جلسه محاکمه رابرت پیکتون آغاز شد و هر چند وی هرگز به جنایاتش و نحوه ارتکاب آن‌ها و همچنین انگیزه‌اش از قتل‌ها اعتراف نکرد، اما در نهایت دادگاه وی را به حبس ابد محکوم کرد. مجازاتی که تا ۲۵ سال غیرقابل تخفیف بود.

حالا، اما با توجه به قوانین کانادا، قاتل «آدم‌خوار» که دهه ۷۰ زندگی‌اش را در زندان سپری می‌کند، واجد درخواست آزادی مشروط شناخته شده و در صورت موافقت با درخواستش، ۳ سال دیگر از زندان آزاد خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

داماد حاج قاسم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۳۰ ق.ظ

Behnam Gholipour on X: "ابوذر خضرائی افضلی داماد قاسم سلیمانی هستند ایشون  که گویا در استرالیا مشغول خرید ملک و املاک است برای روز مبادا #مهسا_امینی  #زن_زندگی_آزادی https://t.co/Vmp515V5Z3" / X 

 

روز گذشته سیدابوذر خضرایی افضلی، همسر نرجس سلیمانی و داماد شهید حاج قاسم سلیمانی از ورود به دوازدهمین دوره مجلس انصراف داد.

خضرایی طی نامه‍‌ ای به شورای نگهبان اعلام کرد که با وجود تایید صلاحتش از ورود به انتخابات مجلس انصراف می‌دهد آنهم به دلیل موضوعاتی که در این باره مطرح شده است. شنیده‌ها حاکی از آن است که برخی به او توصیه کردند که با توجه به راهکار و عدم رضایت حاج قاسم مبنی بر حضور خانواده‌اش در محافل سیاسی از انتخابات کناره‌گیری کند. خضرایی نیز از این رقابت سیاسی کناره گرفته است. اما نرجس سلیمانی، همسر او در شورای شهر تهران همچنان حضور خواهد داشت چرا که طبق قانون فعالیت سیاسی در شورای شهر ممنوع است.

دیده بان

 

بسیاری از مدیران و سیاستمداران کشور نه براساس استعداد و شایستگی فردی که بر مبنای نسبت فامیلی یا روابط حزبی و باندی با مشاهیر و صاحب منصبان به قدرت رسیده اند که این موضوع نقش بسزایی در هدر رفتن فرصتها و سرخوردگی جوانها و نخبگان داشته است. دست داماد حاج قاسم درد نکند که از ادامه رقابتها انصراف داد اما واقعا موقعی که داشت در انتخابات ثبت نام میکرد از دیدگاه شهید بزرگوار بی اطلاع بود یا چون دید در لیستها جایی ندارد عقب نشست؟

دم مقام معظم رهبری گرم که اجازه ورود فرزندانش را در هیچیک از فعالیتهای سیاسی و اقتصادی نداد. اغلب مسئولان کشور در این مورد حاضر به تبعیت از سیره و منویات رهبری نیستند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لواشک، رول میوه!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۲۱ ق.ظ

 

در خبرها آمده است لواشک به عنوان یک هله هوله خوشمزه ایرانی این روزها در اغلب کشورهای اروپایی و آمریکایی با استقبال مردم مواجه شده و تصاویری از خوردن آن توسط بلاگرهای غربی منتشر می شود که گاه از آن به عنوان رول میوه یاد می کنند. بعضی ایرانی های ساکن اروپا توانسته اند با تولید لواشک، کسب و کاری پر رونق برای خود ایجاد کنند.

پیشتر نیز صدور بعضی اقلام تولیدی ایران چه در زمینه صنایع دستی و چه پوشاک و خوراک و...، توانست نظر بسیاری از مردم دنیا را به سمت فرهنگ و ذائقه ایرانی جلب نماید.

به یقین کتابها و آثار فکری و فرهنگی و هنری زبان فارسی نیز در بین مردم دنیا مخاطبانی ویژه و پرطرفدار داشته و خواهد داشت. 

چند سال پیش برای انجام پروژه ای با بعضی رایزنهای فرهنگی ایران در سفارتخانه های خارجی ارتباط داشتم. دلم سوخت برای غربت فرهنگ ایران و اسلام که اسیر بعضی کارمندان بی انگیزه ای شده که با رانت و توصیه به مناصب حساس دست پیدا کرده اند.

صدور فرهنگ بومی مردم ایران نه تنها معرف شخصیت و قدمت و تمدن ایرانی و اسلامی است بلکه مقوّم باورهای ملی و عنصر رفع یا تضعیف خودباختگی بعضی هموطنان است که همچنان گمان می کنند برای پیشرف باید از فرق سر تا نوک پا غربی شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بابل، جبار جوادی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ

جبار جوادی | شبکه اعزام سخنران و استاد عمار

 

جبار جوادی، قاضی نمونه استان تهران، راوی سیره شهدا و طلبه ای سالم، اهل فضل و اراده و جهاد است.

در بابل، کاندیدای انتخابات مجلس شده؛ کد 147. مستقل است به کسی باج نداده و نخواهد داد. یقین بدانید رأیتان هدر نمی رود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا