اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۳۷ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

به افق مغرب!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۵۸ ب.ظ

See the source image

 

یک روز پیش از خطبه های رهبر معظم انقلاب در نمازجمعه، رییس جمهور  در سخنانی عجیب اینطور بیان داشت که من کار کردن بدون ارتباط با دنیا را بلد نیستم.

از این پیام معلوم بود که رییس جمهور نگران موضع گیری رهبر انقلاب درباره تصمیم برجامی سه کشور اروپایی است و به منظور پیشگیری از اعلام خروج احتمالی ایران از برجام و یا هر نوع موضع گیری که خشم غربی ها را برانگیزد این تهدید را مخابره کرده که در صورت مخالفت با اهداف دیپلماتیک دولت، از این پس باید خودتان کشور را اداره کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دغدغه و خالی بندی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۰۵ ب.ظ

 

همین امروز بهروز بقایی، بازیگر دوست داشتنی سریال خانه سبز مصاحبه کرده و از این که از سوی هم صنفی های خودش فراموش شده زبان به گلایه گشود.

همین تازگی غلامحسین لطفی، بازیگر و مجری محبوب و طنز پرداز سینما و تلویزیون مقابل دوربین رسانه اشک ریخت و از دست همکارانش شکوه داشت که چرا کسی حالی از او نپرسیده است.

پرویز بهرام، گوینده و دوبلور استثنایی کشورمان که فوت کرد نیز همسرش در مصاحبه ای بیان داشت که در دوره بستری و درمان او کسی سراغش را نگرفته است.

داریوش اسد زاده که به رحمت خدا رفت با آن همه سابقه هنری و سطح علمی که او را در شمار چهره های ماندگار عرصه هنر ایران قرار داده حتی یک تسلیت خشک و خالی از جماعت سلبریتی پرادعا منتشر نشد. جهانگیر جهانگیری هم که فوت کرد خیلی ها در مراسمش غایب بودند. خانه سینما کیلویی چند؟!

حالا ترحیم و تسلیت امثال سلحشور و درّی و ... بماند.

الغرض این آدم های جوّگیری که اکنون ژست دلسوزی برای اصحاب هنر و همکاران و هم صنفی های خود می گیرند و به بهانه پاسخ یک مجری به فلان کارگردان و هنرپیشه دو تابعیتی رگ گردنشان باد می کند مشتی دروغگوی فرصت طلب هستند که دغدغه هر چه را داشته باشند دلشان لااقل برای هنر و هنرمند نسوخته است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بانوی بابلی در قطب شمال چه می کرد؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۸، ۰۳:۳۲ ب.ظ

سرکار خانم طاهری که در بین نامزدهای این دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی در شهرستان بابل حضور دارد بانوی فعال و افتخارآفرینی است که از دوره جوانی و در سال های ابتدایی پیروزی انقلاب تا کنون همواره در صف نخست مبارزه و جهاد فرهنگی و فکری خوش درخشیده است.

او در اوج فعالیت گروهک تحریک شده معاندان در منطقه ترکمن صحرا با حضور جسورانه در این خطه و تشکیل جبهه گفتمانی انقلاب اسلامی با همراهی و وحدت دشمن شکن بانوان شیعه و سنی به دفاع از حریم اندیشه های دین پرداخت. حضور در قطب شمال و تبلیغ دین در شرایط سخت و نقاط دور از دسترس از دیگر جلوه های انقلابی گری این بانوی فرهیخته و خستگی ناپذیر است.

او در شمار وابستگان سفارت جمهوری اسلامی در کشور نروژ بود که توسط منافقین مورد حمله و گروگانگیری قرار گرفت.

فارغ از حضور او در مناظره های متعدد تلویزیونی و محافل دانشگاهی و مواجهه قاطع و منطقی با صاحب نظران سرشناس اما واداده به منظور دفاع از حریم انقلاب، سخنرانی تاریخی او در سازمان ملل در راستای تبیین جهت گیری های انقلاب و تشریح مبانی حاکمیت دینی در نگاه به کرامت زنان از دیگر وجوه شاخص فعالیت ها و سوابق فرهنگی این زن انقلابی است.

قصدم از نوشتن این متن، تبلیغ انتخاباتی نیست؛ آنهم در این شرایط خاص سیاسی شهری که رقابت های تنگانگ انتخاباتی بین جبهه خودی و البته تنگ نظری ببعضی ارابان قدرت، مجال تنفس برای نامزدهای مستقل و عدالتخواه باقی نگذاشته است. این چند خط را نوشتم که یک وقت عده ای، بانوان شاخص معاصر بابلی را منحصر به امثال مصی و سحر و لعیا ندانسته و مفاخر انقلابی و تمدن ساز این دیار را نیز بشناسند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تجارت و لودگی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۲۱ ق.ظ

See the source image

 

با شهرداری بست که در صحنه هایی از سریال، برج میلاد و چند میدان و پل و تونل و پارک تهران را نشان بدهد.

با دولت وقت بست که درباره نامه های مردم به رییس جمهور تصویری ارائه دهد.

دولت که عوض شد با محیط زیست بست که تبلیغات کند زمانه دیگر عوض شده و به صراحت بگوید از این به بعد دیگر با ساخت و سازهای غیرمجاز در فضای جنگل و کوه و ... برخورد می شود! دولت جدید به این حد از تبلیغ هم قانع نبود. خانم ابتکار را به طور مستقیم در جریان مثلا تقدیر از قهرمانان ملی به تصویر کشاندند و در دیالوگ های قسمت آخر از زبان دولت، یارانه را مخصوص مردم فقیر دانستند و با این توهین درصدد ایجاد بی رغبتی در مردم برای دریافت یارانه برآمدند.

در مجموعه آخر از سپاه (اوج) پول گرفتند تا در ازای نشان دادن ده دقیقه رقص، دو دقیقه هم مرگ بر آمریکا بگویند و به سوریه بروند و ... همزمان از وزارت گردشگری ترکیه پول گرفتند که جاذبه های توریستی این کشور را به نمایش بگذارند و ...

الان هم بنده پول هستند و می گویند حالا این قرارداد را به اتمام برسانیم بعدش دیگر با سیما همکاری نمی کنیم. مطمئن باشید این جور آدم ها چند وقت بعد در پستوی یکی دیگر از نهادها و ارگان ها با همین ناز و نوز، قراردادی تپل را امضا کرده و پول قلمبه ای را به جیب خواهند زد. این جور افراد را باید دلاک! پول نامید. جایی که فکر می کنند چرک هست را کمی فشار می دهند و پولی به دست می آورند؛ پول بیت المال هم که چرک کف دست مسئولان است!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روشنفکربازی متناقض

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۱۰ ق.ظ

See the source image

 

هنرمندها حق دارند که در آثار خود به مردم و دین و حکومت و... دهن کجی کنند، هر چه دلشان می خواهد بگویند و اسمش هم می شود آزادی؛

اما

کسی حق ندارد رفتار هنرمندان را زیر سوال ببرد و اگر این کار را کرد همه باید توی دهانش بزنند!!

 

آینده کشور را دست یک مشت سلبریتی جوّگیر و پرتناقض و کم مایه نسپاریم.

(عکس تزیینی است)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نادان دوست!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۵۸ ق.ظ

See the source image 

 

یه عده جمع شدن، راه مردمو بستن و بعد شروع کردن به تظاهرات و شعار ضد نظام و رهبری و ...

گفتن کارشون نداشته باشین جوونن یه اشتباهی کردن

همون شهر یه بسیجی پیش امام جمعه نشست و گفت پلیس فتا فشله

بردنش پاسگاه و دادگاه و براش پرونده ساختنو محکومش کردن

یه عده پول نظامو میخورن و قشنگ دارن میگن اگه انقلابی باشی باید بیشتر از ضدانقلاب هزینه بدی!

 

(عکس تزیینی است)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

موشک و شک!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۲۰ ب.ظ

شک کرده بودند علی قاری، چگونه اینقدر دقیق آر پی جی می زند و گلوله آن اغلب به هدف اصابت می کند؟ او کجا آموزش دیده و چطور این قدر به کارش مسلط است؟ اصلا به قیافه این جوان محجوب و کم حرف و آرام نمی آید که اینطور در کارش مهارت داشته باشد. زیرنظرش گرفتند. دیدند این شهید بزرگوار در گوشه ای خلوت، موشک آرپی جی را بغل می گیرد، آرام و با حوصله رویش می نویسد: و ما رمیت اذ رمیت، ولکن الله رمی. زیر لب نجوایی می کند و ... یاعلی.

معروف است بعد از ورود تانک های تی 72 شوروی به جنگ و مانور تبلیغاتی وسیع صدام، خبرنگارهای خارجی آمده بودند خط مقدم و برایشان سوال بود شما رزمنده های ایرانی با این دست های خالی و اسلحه های قدیمی چطور می توانید تانک قدرتمند تی 72 را هدف بگیرید و منهدم کنید؟ رزمنده ای لبخندی زد و پاسخ داد: با خرج یا ابالفضل! خبرنگارها مانده بودند که این دیگر چه تکنولوژی جنگی و سلاح ابتکاری و ناشناخته ای است که سررشته ای از آن ندارند و اینطور با قدرت عمل می کند!

سپهبد علی صیاد شیرازی در کتاب ناگفته های جنگ بعد از بیان خاطرات معنوی خود از عنایت اهل بیت در عملیات های بزرگ فتح المبین و بیت المقدس به تحلیل چرایی عدم فتح بصره در عملیات های برون مرزی می پردازد. او فارغ از مباحث فنی پیرامون میزان سهم و تقصیر یگان های عملیاتی، با اشاره به پیام مهم امام درباره فتح خرمشهر که تأکید داشت: وما النصر الا من عندالله؛ -و در افواه عموم به عبارت "خرمشهر را خدا آزاد کرد" مشهور شد- منم منم گفتن ها را عامل اصلی بی نتیجه ماندن طراحی فتح بصره قلمداد نمود.

محمود کاوه رفته بود برای شناسایی. مسئول اطلاعات او را برد بالای صخره ها و نقشه عملیات را توضیح داد و مطمئن بود که کارش درست است و طراحی اش به نتیجه ختم خواهد شد و شروع کرد از خودش تعریف کردن. کاوه لبخند زد و گفت: یک چیز را از قلم انداختی و در محاسباتت نیاوردی؛ توکل بر خدا!

ابراهیم هادی دید کار عملیات گره خورده است. نیروها روحیه شان را باخته اند. بلند شد ایستاد و با صدای بلند اذان گفت. تیری آمد و گردنش را زخمی کرد. همه مانده بودند او چرا دست به این کار بی فایده زده است؟ میدان جنگ در چند متری دشمن و وسط درگیری تن به تن، چه جای اذان گفتن بود؟ چند لحظه ای نگذشت فرمانده و نیروهای گردان دشمن دست ها را بالای سر برده و تسلیم شدند. گفتند دیگر با شما جنگی نداریم. بعدها همین اسرا جزو بهترین نیروهای سپاه بدر شدند. إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَةُ...

معروف است شهید عاملی که جوانی اهل دل و عارف مسلک بود در پاسخ فرمانده که از او پرسید به نظرت در این عملیات پیروز می شویم یا نه؛ گفت: اگر اهل اسراف و گناه باشیم کارمان به نتیجه نمی رسد.

مقام معظم رهبری یکی از ویژگی های قاسم سلیمانی را این می دانست که دلش نمی خواست مقابل چشم باشد و دیده شود حتی در جلسات با بزرگان و مسئولان.

در تفسیر واژه "برکت" اینگونه گفته اند که سگ، چند برابر گوشفند زاد ولد دارد؛ اما همیشه گله گوسفندها بزرگتر از شمار سگ هاست.

سید مرتضی آوینی بهترین نویسنده معاصر نیست؛ اما متن هایش روح دارد و دل انسان را تکان می دهد. معروف است نیمه های شب بر می خاست وضویی می ساخت، دو رکعتی به جا می آورد و بعد می نشست پای میز مونتاژ و متن فیلم نامه هایش را می نوشت. کسی در مستندهای روایت فتح، هیچ گاه نامی از سید مرتضی ندید.

اگر قاسم سلیمانی در حیات و ممات خود تأثیرگذار بود و خون پاکش انقلابی در دل ها به پا کرد و مبدأ گام دوم انقلاب گردید، به برکت اخلاص و پرهیز از منیّت و خودمحوری بود.

گاهی به خودمان شک کنیم بد نیست. ما لشکر توحیدیم و بی خدا هیچ هستیم. در ذیل ولایت الله، یخرجهم من الظلمات الی النور رقم می خورد. آن وقت است که دستمان دست خداست و سرباز حاکمیت الله می شویم. درست مثل قطره پیوسته به دریا، بزرگ و موثر خواهیم بود. شک کنیم شاید غفلت ما گاه شیرینی پیروزی هایمان را به تلخی بدل می سازد؛ الله اعلم.

والعاقبة للمتقین.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جشنواره فجر را تعطیل کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۰۲ ب.ظ

See the source image

 

سلبیرتی خودباخته ای که رگ گردنش با شانتاژ رسانه های دشمن باد کند و به ابزار سیاستگذاری آمریکا و اسرائیل تبدیل شود چه حقی دارد از بودجه هنگفت جمهوری اسلامی برخوردار بوده و بعد فیلمی بسازد و نقشی بیافریند که دقیقا بر ضد جهت گیری های نظام و منافع امت باشد؟

آقایان ناز پرورده دارند ناز می کنند که امسال در اعتراض به تأخیر در شفاف سازی سقوط هواپیما می خواهند جشنواره فجر را تحریم کنند.

مسئولان فرهنگی باید قدر این فرصت را دانسته و با اعلام تعطیلی موقت، نظمی نو را برای برگزاری مجدد و هدفمند جشنواره فجر در اندازند؛ جشنواره پرهزینه ای که متأسفانه به جای جهت دهی به آثار سینمایی، برخلاف جشنواره های بین المللی به بازیچه باندهای مافیایی سینما و عنصری برای تقویت جریان غرب گرا و مردم ستیز تبدیل شده است.

چه اشکالی دارد یک بار همین مدعیان روشنفکری و ملی گرایی، هزینه سرسام آور برگزاری جشنواره فجر را مثلا به سیل زدگان جنوب و جنوب شرق کشور تقدیم کنند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای زنده ها شمع روشن کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۰۲ ب.ظ

این تصاویر مال همین دیروز و امروز است. اینجا هم کشور خودمان ایران عزیز است، سیستان و بلوچستان. جماعت وطن فروشی که در جان باختن مسافران پرواز اوکراین عزادار نشد اما وقتی فهمید پدافند هوایی به اشتباه شلیک کرده همنوا با آمریکا و اسرائیل، فریاد انسانیت سر داد، جماعتی که برای شهدای ایرباس شمع روشن نکرد، جماعتی که برای کودکان مظلوم یمن که به دست آمریکا و عمالش از گرسنگی کشته می شوند انسانیتش را نشان نداد، خودباخته جوّگیری که به خاطر هموطنان بیمار خودش که بر اثر تحریم دارویی آمریکا با درد دست و پنجه نرم می کنند هم داد و فغان نمی کند که مبادا به قبای اربابان چشم آبی بر بخورد مردم سیل زده سیستان و بلوچستان را هم نمی بیند:

 

آخرین اخبار از بارش‌های سیل آسا/ از قطع راه ارتباطی صد‌ها روستا تا اعزام ارتش و سپاه برای کمک

تصاویری غم‌انگیز از مردم سیستان و بلوچستان

تصاویری غم‌انگیز از مردم سیستان و بلوچستان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

من اعتراض می کنم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۳۹ ب.ظ

See the source image

 

ما هم به خیلی از اتفاقات اداری و جاری کشور انتقاد جدی داریم. خیلی از مسئولان سر جای خود قرار ندارند. تبعیض ها گاه ملال آور و اعصاب خورد کن است. بی غیرتی بعضی مسئولان و فشل بودن بعضی نیروها کشور را عقب نگه داشته است. بانندبازی و سیاسی کاری و جناح گرایی باعث گوشه گیری بعضی از نخبگان شده است. بخشی از شعائر و اهداف انقلاب فراموش شده و ...

به مجلس و دولت و عدلیه و بیت رهبری و سپاه و سیستم فرهنگ و اقتصاد و خدمات و ... گله هایی جدی وارد است. معتقدیم هر جا که از باورهای دینی و ارزش های اسلامی و انسانی فاصله گرفتیم لطمه خورده ایم.

پای این نقدها هم هزینه داده ایم.

ایران سرافراز و مستقل اما یک سر و گردن بالاتر از همه حکومت هایی است که به طور طبیعی یا غیرطبیعی دچار نقاط مثبت و منفی هستند. نظام دیوان سالاری کشور با فهم دقیق دین هنوز فاصله دارد اما جهت گیری های کلی نظام حاکمیت ( نظام امت و ولایت) در مسیر شرافت و عدالت قرار دارد. نظام اسلامی تا زمانی که در تلاش برای اصلاح نقاط ضعف و ارتقای سطح زندگی مادی و معنوی و رشد جامعه و تمدن سازی جهانی در راستای زمینه سازی ظهور حضرت حجت (عج) است مشروعیت دارد و دفاع از آن را به رغم همه کاستی ها و دلخوری ها بر خود واجب می دانیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صلاحیت های فصلی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۱۵ ب.ظ

 

الان بعضی از نماینده های فعلی مجلس برای شرکت در انتخابات بعدی رد صلاحیت شده اند. البته این افراد تا چند ماه دیگر می توانند در مجلس حضور داشته و برای مردم قانون گذاری کنند؛ اما صلاحیتشان برای حضور در دور بعدی مجلس رد شده است.

در مجلس ششم هم تعداد چشمگیری و تقریبا اکثریت نمایندگان برای دوره بعدی انتخابات ردصلاحیت شده بودند در حالی که تا انقضای عمر نمایندگی فرصت حضور و انجام وظیفه را دارا بودند. این اتفاق یک امر طبیعی، معقول و قانونی است.

اما وقتی می پرسیم چرا یک رییس جمهور (فارغ از هر مصداقی) بعد از یک دور تصدی این سمت به رغم همه اشتباهات و گاه خیانت هایش بدون اعمال نظارت شورای نگهبان به راحتی از فیلترهای سنگین تأیید صلاحیت ها عبور می کند اینطور توجیه می کنند که ردصلاحیت رییس جمهور برای انتخابات به این معنی است که او دیگر مشروعیت تصدی این پست را ندارد؛ آن وقت چگونه می تواند در این چند ماه باقی مانده به اداره امور پرداخته و حضورش مشروع دانسته شود؟!! در حالی که مجلس با توجه به جایگاه حساس آن در ریل گذاری قوانین و جهت گیری های کشور در رأس امور شمرده می شود. جالب است که قانون هم رییس جمهور را از بررسی مجدد صلاحیت توسط شورای نگهبان مستثنا نکرده است.

این هم از آن دست استانداردهای دوگانه بعضی مسئولان است.

درست مثل استاندارد دوگانه در تعیین مصداق شهید که گاه یک بسیجی جانباز را به رغم گواهی پزشکی قانونی شهید محسوب نمی کنند اما کشته شدگان سقوط هواپیما را شهید می دانند.

درست مثل عملکرد قوه قضاییه که خودی ها را به خاطر انتقاد از مسئولان به صلابه می کشد اما اپوزسیون را به رغم تخریب وجهه دین و انقلاب مورد رأفت قرار می دهد.

درست مثل سیستم بانکی که برای ارائه خدمات به مستضعفان به عنوان ولی نعمتان انقلاب انواع موانع سرسام آور و پشیمان کننده را سر راهشان قرار می دهد اما برای جماعت مفت خور و اتفاقا کلّاش و بدحساب اما نورچشمی تسهیلاتی عجیب و محیرالعقول اختصاص می دهد.

و ....

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این نیز بگذرد!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۵۶ ق.ظ

سردار! میان طوفان حملات دشمنِ سیلی‌خورده تنهایت نمی‌گذاریم

 

سردار حاجی زاده شخصیتی بزرگ و دوست داشتنی دارد. اقدام او در به عهده گرفتن فاجعه انهدام هواپیمای کی اف ایثار و بلندنظری او را به اثبات می زند. درباره عملکرد پدافند کس دیگری باید توضیح بدهد و در این باره که چرا پروازهای عادی به رغم وجود شرایط جنگی لغو نشد پاسخگویی با مرکز دیگری است.

یک بخش از مصاحبه سردار حاجی زاده اشاره ای به خبر شلیک موشک های کروز به سمت ایران و دستپاچگی اپراتور دارد که راستش من متوجه نشدم این خبر از کدام منبع صادر شد و چرا رادارهای بین راهی در این باره اقدامی به عمل نیاوردند و اساسا این موشک ها به کدام سمت رفته اند و ... بماند. باید مواظب باشیم خواسته یا ناخواسته به ابهامات دامن نزنیم. دوستانی تماس داشتند و از نظر فنی و تجربی مباحثی را مطرح کردند و مدعی بودند این اقدام به احتمال زیاد توسط یک عنصر نفوذی صورت گرفته و ... که به نطرم با توجه به ورود نهادهای نظارتی و تخصصی باید منتظر اعلام نتایج بررسی ها باشیم. به هر حال حادثه ناگواری بود که اوقات همه را تلخ کرد. یک بنده خدایی هم حرف خوبی زد که این جماعت داغدار که حالا می آیند و شمع روشن می کنند تا قبل از اعلام خبر هدف گیری اشتباه پدافند کجا بودند و چرا خود را رد مصیبت خانواده های جان باختگان سهیم نمی دانستند؟

از این مرحله هم عبور می کنیم و مردم قطعا زحمات نیروهای مخلص انقلاب را با اشتباه یک فرد و نهاد قابل قیاس نمی دانند. انشاءالله که تجربه عملیاتی و رسانه ای این واقعه منجر به عدم تکرار چنین حوادث تلخی شود.

ملت ایران شهید شیرین استقلال و خودکفایی و عزت را در سایه نفی وابستگی و ترس از بیگانه خواهد چشید و به عنوان الگوی جوامع آزادی خواه، تمدن نوین جهانی مبتنی بر عدالت و فطرت را بشارت خواهد داد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قهرمانانی که قابل افتخار نیستند!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۵۵ ب.ظ

واکنش تند هادی ساعی به مهاجرت کیمیا علیزاده

 

 هادی ساعی در واکنش به خبر پیوستن کیمیا علیزاده به یکی از تیم های ملی اروپایی، این اقدام را از سر زیاده خواهی دانست و عنوان داشت که دعوت از قهرمانان ملی برای تغییر ملیت، مهاجرت یا پناهندگی و پیوستن به تیم های بیگانه همواره در همه دوره ها مطرح بوده اما ورزشکاران این آب و خاک خروج از ذیل پرچم ایران عزیز را شرم آور می دانستند.

الان چه شده است که یک ورزشکار مثل علیزاده یا فیروزجا و ... به راحتی به ملت خود پشت کرده و برای درآمد بیشتر حاضر می شوند افتخارات و توانایی های خود را در اختیار ملت های بیگانه قرار دهند؟ کوتاهی های برخی مسئولان نسبت به قهرمانان ملی قابل کتمان نیست اما بالاخره حس وطن دوستی و ملی گرایی انسان به طور معمول اجازه نمی دهد که در مسابقات جهانی مقابل تیم کشور خود قرار گرفته و یا به نفع کشوری بیگانه کسب افتخار کند.

واقع امر این است که نسل جدید و نا آشنا با هویت ملی و دینی، تربیت شده فضای مجازی است؛ فضایی که در آن ایرانی بودن در قالب طنز یا به طور جدی مورد هجو و شماتت قرار گرفته و غرب، کعبه آمال و مظهر خوشبختی ترسیم شده است. تغییر معیارهای انسانی و ارزشی و تبدیل آن به باورهای مادی و ملاک های معیشتی و زراندوزی در نهایت منجر به تهی شدن انسان از هویت اصیل خود گردیده و او را به بازیچه سیاستگذاران فرهنگی امپریالیسم تبدیل می سازد.

بی تردید کسی که به ایرانی بودن خود افتخار نمی کند نمی تواند مورد تأیید و افتخار ایرانیان قرار بگیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هواپیمای مرگ و استاندارد دوگانه شهادت!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۱۴ ب.ظ

درجات شهدا با هم برابر نیست. گاه در ادبیات دینی ما به کسانی که بر اثر سوانح طبیعی کشته می شوند نیز شهید گفته می شود. مردی هم که در طلب روزی حلال و تأمین معاش خانواده از خانه خارج شده و جانش را در این راه از دست می دهد اجر شهید را دارد؛ اما جایگاه این دو با هم مساوی نیست، چه برسد کسی که توسط دشمن به شهادت می رسد مثلا در جریان حمله هوایی و توپخانه ای به مناطق مسکونی، اینها با شهید میدان جنگ که حتی پیکرش نیاز به غسل و کفن ندارد همسان نیستند. شهید در غربت یا اسارت اجر بیشتری دارد و ...

درجات شهدا با هم یکسان نیست.

خون شهید همه گناهان او را می شوید و از بین می برد مگر حق الناس.

تا اینجای مطلب درباره گستره مفهوم شهادت و تطبیق آن بر مصادیق مختلف بود؛ اما

این که ستاد کل نیروهای مسلح در بیانیه خود مسافران پرواز اوکراین را هموطنان شهید لقب داده اشکالی ندارد؛ اما نکته این جاست که چرا گاه در چارچوب تعاریف سازمانی، مفهوم شهید را منتزع از نگاه دینی دانسته و مثلا درباره بسیجی مدافع و خادم حرم حضرت زینب سلام الله علیها که داوطلبانه به منطقه خطر رفت و در حین تعمیر بارگاه ملکوتی آن بانو، بر اثر اصابت پرتابه های انفجاری– مستند به گزارش مکتوب پزشک قانونی که در همین وبلاگ منتشر شد- جان باخت تنها به بهانه فقدان حکم مأموریت معتبر از کاربرد واژه شهید ابا داریم؟!

مردم و نسل های آینده قطعا جایگاه کسانی را که با آگاهی و اختیار، از علقه های مادی و عشق به زن و فرزند و پدر و مادر دل کندند و جان خود را در راه احیای فرامین الهی و دفاع از مظلومین سر دست گرفتند بیش از ما ارج خواهند نهاد.

ما راه شهدایی را ادامه خواهیم داد که قدم در مسیر جهاد فی سبیل الله گذاشته و با "ایثار" و "از خودگذشتگی"، بزرگترین داشته های مادی خویش را خالصانه تقدیم راه دوست نمودند و حیات و مماتشان برای جامعه منشأ خیر و برکت بوده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در یک قدمی پرواز

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۳۵ ق.ظ

شوک بزرگ| لزوم برخورد با قاصرین و پنهان کاران در فاجعه سقوط هواپیما

 

از مرگ هیچ هموطنی خوشحال نمی شویم، انقلابی باشد یا ضدانقلاب، مسلمان باشد یا بی دین، با قاسم سلیمانی عکس یادگاری داشته باشد یا از شهادت قاسم سلیمانی خوشحال شده و قاسم سلیمانی ها را در فضای مجازی، مدافعان اسد بنامد. برای همه هموطنان آرزوی آمرزش و غفران داریم.

در هواپیمای مرگ نیز همه قشر آدمی حضور داشت. مومن و با تقوا، دوست دار انقلاب و میهن یا وطن فروش و خودباخته؛ اما مرگ همه آنها باعث تأثر ماست. من برای همان بابایی هم که از قاسم سلیمانی ها متنفر بود و در فضای مجازی در اوج غلیان احساسات مردم پس از شهادت غریبانه جوانان پاکمان در خانطومان آنها را مدافعان اسد لقب می داد و به هر بهانه ای مردم را به شورش تحریک می کرد در حرم حضرت معصومه زیارت نیابتی به جا آورده و شادی روحش را طلب نمودم.

خدا عاقبت همه ما را به خیر کند. آدم نخبه باشد یا پخمه، غنی باشد یا فقیر، زندگی لاکچری داشته باشد یا در تنگنا و سختی و ... همه و همه دیر یا زود از این دنیا رخت سفر خواهیم بست. خدا خیر دنیا و آخرت را با نگاه سیاسی تقسیم نمی کند. انسانیت و فطرت را باید همواره سرلوحه کار خویش قرار دهیم. به مرگ باور داشته باشیم و دنیای گذرای مادی را فرصتی طلایی برای رشد خود بدانیم. فرصتی کوتاه که هر آن، گاه در لحظه ای که اصلا فکرش را نمی کنیم، ممکن است از دستمان برود. مرگ باوری یک فرهنگ است که ثمره آن بی اعتنایی به رذایل و پلشتی ها و دل کندن از تعلقات و دستیابی به آرامش و شرافت و گذشت است. اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً. 

درباره مفهوم شهادت و نگاه مبتنی بر استانداردهای دوگانه اداری و سازمانی در مطلب بعدی انشاءالله نکاتی را متذکر خواهم شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نامه سرگشاده به رییس کل دادگستری مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۰ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۳۵ ب.ظ

See the source image

 

حجت الاسلام والمسلمین اکبری با سلام و تسلیت ایام عزای صدیقه طاهره سلام الله علیها:

بعید است دیگر کسی وجود داشته باشد در این جامعه که نداند فضای مجازی، یک شهر درندشت بی کلانتر است که سال های سال تبدیل به عرصه جولان عناصر ضد دین و ضد نظام گردیده و داعیه اشراف سازمان ها و نهادهای ذی ربط در این خصوص واهی و تو خالی است. در این بین معدودی از نیروهای مخلص انقلاب بی هیچ چشمداشتی سال هاست که جای خالی نهادهای نفت خور و پرهزینه را در این فضا پوشش داده و اعصاب و آبرو و توان خود را در راه دفاع از حریم باورهای دین و انقلاب مصروف داشته اند. اما دردمندانه باید اذعان داشت تیغ نهادهای نظارتی اغلب در مواجهه با جبهه خودی تند و تیز بوده و در قبال وادادگان و خائنان با رأفت و اغماض همراه شده است.

در شهر بابل از بدو پیدایش شبکه های مجازی، شاهد رویش حرکت های سازمان دهی شده ای به منظور هنجارشکنی و سست نمودن باورهای عموم بوده ایم که بخشی از مقاصد مفسدانه این طیف بعدها در جریان شورای اسلامی! شهر برملا شد و خواب خوش اهل تغافل را پریشان نمود.

در این میان همانطور که گفته شد به رغم وجود مستندات و ارائه آن به نهادهای بعضا غافل یا تنبل، کمتر شاهد احساس تکلیف این جماعت مواجب بگیر در برخورد با هنجارشکنان بودیم اما در عوض تا دلتان بخواهد اخباری از وجود اراده ای مشکوک در تضعیف جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به گوش می رسد که برای دلسوزان مستقل و متعهد، مایه نگرانی است.

انتشار حکم عجیب یک قاضی در محکومیت یکی از نیروهای مخلص انقلاب و فعال شاخص جبهه فرهنگ و اندیشه، به دلیل فشل دانستن پلیس فتا آن هم در جلسه با امام جمعه، در گعده های مجازی قضات بعضی استان ها نیز بهانه طنز و مزاح گردید اما شما به سادگی از کنار آن گذشتید.

یک فعال مجازی دیگر نیز با ادعای واهی فتا متهم به اقرار در مدیریت یک کانال بی هویت گردید. قاضی که متوجه عدم وجود مستندات کافی در پرونده شد به قرینه! موافقت متهم با بعضی مطالب کانال مذکور وی را ادمین آن دانست و محکوم نمود!!

یک پاسدار آزاده و پژوهشگر صاحب اثر که قلم او همواره کابوس بدخواهان نظام و اسلام بوده و در برهه ای که هیچ یک از مدعیان مصلحت اندیش شهامت تقابل با جریان های رسانه ای ضدانقلاب را نداشتند یک تنه آبروی خود را در مصاف با بدخواهان صرف نمود به دلیل انتشار مطلبی در خصوص فساد بعضی از قضات در یک شهر تخیلی، ابتدا با اعمال نفوذ یکی از عناصری که خودش در حال حاضر در جایگاه متهم نشسته، سه روز به شکل غیرقانونی بازداشت شد و سپس به زندان و شلاق و بیگاری محکوم گردید! به نظر شما مردمی که در یک شهر کوچک، آزاده ای مشهور و خوشنام را در حال کار خدماتی دیده و با پرسش از چند و چون ماجرا متوجه موضوع شوند نهایتا جز پوزخند چه هدیه ای نثار عوامل این ماجرا خواهند نمود؟

آیا ورود به حریم خصوصی و تفتیش وسایل شخصی چند خبرنگار و خانواده هایشان در بابل و بهشهر اقدام شایسته ای است و منجر به تلافی آنها نخواهد شد؟

به نظر شما دستگاه قضا که گاه با بی مبالاتی از کنار بعضی مطالب موهن و ضد ارزشی فضای مجازی عبور می کند اما با عناصر خودی که نهایت اتهامشان زیر سوال بردن میز اصحاب قدرت است با شدت برخورد می نماید در حال خدمت به انقلاب و بازی در زمین نظام اسلامی است؟ چرا از نگاه بعضی مسئولان، حفظ قدرت مهمتر از حفظ ایمان است؟

تداوم این رویه، به جای تفکیک بین صف منتقد و آشوبگر، عملا منتقدین را به صفوف آشوبگران ملحق نخواهد کرد؟

این که بعد از گذشت یک سال و نیم هنوز احکام بعضی اعضای رسوای شورای شهر بابل که هیچ ایرانی و فارسی زبانی در دنیا نسیت که افتضاح آن را نشنیده باشد به مرحله اجرا در نیامده اما کسانی که بیشترین اهتمام را در حمایت از متولیان مبارزه با فساد داشتند مغضوب شما قرار گرفته اند را ترجمان عدالت می پندارید؟ این دو مسأله و نحوه برخورد قوه قضاییه با هر یک را کنار هم بگذارید خنده تان نمی گیرد؟

انزوا و گوشه نشینی و حذف نیروهای انقلابی که با مجاهدت بی منت خود دستگاه تبلیغی وابستگان دشمن در داخل را فلج نمودند به نفع چه جریانی تمام خواهد شد؟ شما تنها با همین دوستان عزیز و مسلط و دغدغه مند فتا که معرف حضور هستند قرار است به جنگ با جبهه ضدانقلاب در فضای مجازی بروید؟!! جای تان را با ما عوض کنید، هر نمره ای که به عملکرد دادگستری پرحاشیه شهر بابل (مازندران) البته در چارچوب منظومه فکری انقلاب اسلامی می دهید همان قبول، ما هم امضا می کنیم. التماس دعا.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بچه های فاطمه

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۸ ب.ظ

کوثر یعنی خیر کثیر، یاد و راه رسول خدا به واسطه فاطمه سلام الله علیها و فرزندان راستینش به تعداد همه شهدای تاریخ و رهپویانشان تکثیر شده است.

سربند یا زهرا ابهت خاصی داشت. رمز عملیات که یا زهرا بود، ناخودآگاه دل ها ترک می خورد و اشک ها پهنای صورت را پر می کرد. عشقشان بود پشت پیراهنشان بنویسند: می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. شیرین ترین زمزمه شان این بیت بود: هان ای شهیدان با خدا شب ها چه گفتید؟        جان علی با حضرت زهرا چه گفتید؟ ذکر یا زهرا از لب هیچ مجروحی قطع نمی شد؛ به خصوص اگر پهلو یا سینه اش زخمی می شد یا زهرا گفتنش تنهایی کوچه های مدینه و غربت شب های بقیع را در خود داشت.

عبدالحسین برونسی رفته بود قابله را خبر کند، نتوانست. دلش شور می زد، توکل کرد. خانمی ناشناس آمد و بچه را به دنیا آورد، اسمش را فاطمه گذاشت و رفت. عملیات داشت به بن بست می رسید. سجده رفت و اشک ریخت و توسل و... صدای خانمی را شنید که راهنمایی اش کرد. بلند شد، قدم ها را شمرد و دستور شلیک داد و ... گره کار باز شد.

راوی خودش سید است. سر ماجرایی با سید مرتضی آوینی دچار مشکل شد و خواست از دفتر و دستک او جدا شود. نامه تندی هم برایش نوشت. شب، خواب حضرت زهرا را دید که در پاسخ شکایت او فرمود: با پسر من چه کار داری؟ چند روز بعد نامه ای از سید مرتضی به دستش رسید که نوشته بود: برای من پارتی بازی شده است! اجدادم هوای مرا دارند.

افتاده بود به جان ضدانقلاب ها. خیلی هایشان را تار و مار کرده بود. سوختش داشت تمام می شد. اگر می نشست شکارش می کردند. بدون بنزین هم سقوطش حتمی بود. همه نگران احمد کشوری بودند. پشت بی سیم می گفت: نگران نباشید، با ذکر یا زهرا خودم را تا پایگاه می رسانم. پشت سر هم یا زهرا می گفت تا بالاخره هلی کوپتر را سالم در پایگاه نشاند.

غلامرضا عالی جانباز انقلاب بود. سال ها قبل از شهادت، در نخستین روزهای پیروزی انقلاب، خواب امیرالمومنین علیه السلام را دید که برای شفا باید برود قم به دیدار امام خمینی(ره). مثل یک تکه گوشت بود و تحرکی نداشت. با هزار زحمت منظورش را به دیگران فهماند. او را بردند محضر امام و توضیح دادند که همه پزشک ها از درمانش ناامید شده اند. امام رحمت الله، پرسید: از جده من فاطمه زهرا هم قطع امید کرده اید؟ به ایشان متوسل شوید و شفا بخواهید. توسل کردند و حاجتشان روا شد.

ایران در گویان حتی سفارت هم نداشت. آیین بسیاری از مردم آن جا هندو است. جمعیت کمی از مردم گویان مسلمان بودند که به دلیل فاصله از کشورهای اسلامی شناخت چندانی از معارف دین نداشتند. گمان می کردند خوب نیست اسم دخترهایشان را زهرا بگذارند. محمدحسن ابراهیمی داوطلب شد و برای تبلیغ رفت به این کشور کوچک و دور دست در آمریکای جنوبی. کاری کرد که حتی هندوها هم به حضرت زهرا ارادت ویژه ای پیدا کردند. وهابی ها که فهمیدند محمدحسن را به شهادت رساندند.

شهید تورجی زاده ارادت خاصی به حضرت زهرا سلام الله علیها داشت، فرمانده گردان یازهرا بود، هیأت یازهرا را در اصفهان پایه گذاشت، مداح بود و روضه حضرت زهرا را بسیار نجوا می کرد، گردان او بارها با توسل به حضرت زهرا خط دشمن را شکست، در عملیاتی با رمز مقدس یازهرا سلام الله علیها به شهادت رسید، سفارش کرده بود روی قبرش بنویسند "یا زهرا" و نزدیک به سه دهه بعد کتاب خاطراتش توسط انتشارات یا زهرا به زیور طبع آراسته شد.

آخرین حرف هایی که رزمندگان بوسنی از محمدحسین نواب به خاطر دارند سخنرانی و روضه ای بود که به زبان انگلیسی درباره حضرت زهرا برایشان خواند.

بچه های ارتش دلشان برای پیرزن تنها سوخت. رفتند تا در چیدن محصول کمکش کنند. پیرزن گفت: بروم برای کارگران حضرت زهرا هندوانه بیاورم. تعجب فرمانده را که دید توضیح داد: دیشب وقتی از تنهایی خود و شهادت تنها پسرم شکوه کردم خانم فاطمه زهرا سلام الله در خواب خبر داد که فردا صبح کارگرهایم خواهند آمد.

جانباز بود و زجر می کشید. مار شیمیایی، زهرش را در تار و پود وجودش ریخته بود. درد می کشید، سرفه می کرد و دور خودش می پیچید. بی تاب شده بود. حاج عبدالله ضابط آمد به عیادتش. خواب حضرت زهرا را برایش تعریف کرد که پیغام داده بود: چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ صبور باش، درد جانبازی تو که از درد  سینه و پهلوی من سخت تر نیست. بی تابی نکن... اینها را که شنید، آرام گرفت.

سید مجتبی علمدار هم درد داشت. گاهی دراز می کشید و از درد  پهلو که یادگار جنگ بود به خود می پیچید و اشکش در می آمد. می خواستند تسکینش دهند. می گفت: کاری به کار من نداشته باشید، این درد ارث من از مادرم حضرت زهراست. می خواهم به یاد او و با همین درد به آرامش برسم.

کاروان راهیان نور دانش آموزان یزد بدون هماهنگی برای استراحت وارد پادگان آباده شد. تعجب کردند از اینکه همه چیز مهیا بود. انگار از قبل کسی اطلاع داده بود. اصرار که کردند فرمانده گفت که دیشب خواب دیده زائرانی از کوی فاطمه زهرا سلام الله علیها میهمانش خواهند بود.

از عشایر منطقه بود. نشانی پیکر سه شهید را آورده بود. می گفت: مدتی است که استخوان های آنها را در گوشه ای از بیابان دیده ام. هر بار خواستم اطلاع بدهم، نشد. دیشب خواب خانمی را دیدم که گفت: چرا تماس نمی گیری بیایند پیکر بچه هایم را ببرند؟

یک بار کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی را خواند. خاطره ای او را در فکر فرو برد. ابراهیم هادی جنازه یکی از شهدا را بعد از مدتی پیدا کرده و به عقب انتقال داده بود. پدر شهید رفت پیش ابراهیم هادی و خواب پسرش را برای او بازگو کرد. پسرش گله داشت که چرا پیکر مرا به عقب آوردید. آن مدت که پیکرم روی زمین بود و در غربت و بدون مزار بودم، فاطمه زهرا سلام الله علیها بالای جنازه ام می آمد و برایم مادری می کرد ...

ابراهیم هادی از شنیدن این خاطره منقلب شد. پیکرش در کانال کمیل ماند و باز نگشت.

ابراهیم عشریه هم از این خاطره منقلب شد. مدتی در سوریه دنبال پیکرش بودند و اثری از آن پیدا نکردند. یکی گفت: یادتان رفته موقع خواندن روضه حضرت زهرا، ابراهیم چطور گریه می کرد؟ او حالا همدم مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیهاست.

یک نکته ای دارد، شهید ابراهیم هادی که گاه به دوستان خاصش توصیه کرده و البته توصیه ای مجرّب و کاربردی است.

می گفت: پیامبر وقتی دید حضرت زهرا سلام الله علیها، غمگین است و فشار زندگی روی دوشش سنگینی می کند آن تسبیحات معروف را به او سفارش کرد ...

هر وقت خسته شدیم و می خواهیم مشکلات از سر راهمان برداشته شود، ذکر تسبیحات حضرت زهرا را بگوییم.

همسر محمدتقی گراییلی با او تماس گرفت و خبر داد دخترشان بیمار است. شهید مکثی کرد و گفت: من که اینجا گرفتارم، اما... مگر اسم دخترمان فاطمه نیست؟ چرا به صاحب این نام متوسل نمی شوید و از او شفا نمی خواهید؟

مصطفی ردانی پور به نیابت از حضرت زهرا، کارت دعوت عروسی اش را انداخت به ضریح فاطمه معصومه، شب عروسی خواب دید بانو با زنهایی نورانی به مجلس آمده و به او می گوید: شما عزیز ما هستی، چرا به مراسم شما نیاییم؟ دلش نمی خواست حالا که مادرشان بی قبر و نشان است از او هم نشانی بماند و ... نماند!

رحمت الله میثمی در همه روضه ها می سوخت و گریه می کرد؛ اما روضه مادر را که می شنید گاه از خود بی خود می شد و از حال می رفت. بعدها به یکی گفت: مگر می شود در بین روضه، مادر را ببینی و خودت را کنترل کنی؟

مصطفی صدرزاده را که می خواستند دفن کنند، وسط آن همهمه و هیاهو و اشک و آه و ذکر و روضه و نوحه، صدای یک نفر بیشتر و بلندتر از بقیه به گوش می رسید. محمد آژند بود که فریاد می زد: سلام به حضرت زهرا برسان. مدتی نگذشت که خودش در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به محضر حضرت زهرا رسید و سلام جاودانه اش را تقدیم نمود.

پدر حسن رجایی فر می گفت: اگر پسرم را از سوریه آوردند که هیچ، اگر نه، هرسال روزهای شهادت بی بی دو عالم برای شهید بی نشانم سالگرد می گیرم. به بهانه او برای غریبی مادرمان اشک بریزند.

عبدالصالح زارع در فاطمیه حال و هوای دیگری داشت. پیراهن مشکی را از تن در نمی آورد. دوست داشت در قم زندگی کند که مزار فاطمه معصومه را به نیابت از فاطمه زهرا زیارت کند. وقتی احساس کرد با حضور در یکی از استان های مرزی می تواند در بزرگداشت ایام فاطمیه و مبارزه با وهابیت، موثر باشد کوتاهی نکرد. پوست تنش از گرما تاول زده بود؛ اما به عشق بی بی می ایستاد و بی وقفه این طرف و آن طرف می دوید و مراسم را هماهنگ می کرد. شاید همین زحماتش بود که باعث شد ایام بزرگداشت خودش با ایام فاطمیه گره بخورد.

سید حسن علی امامی، موقع شناسایی دوربین انداخت و ناگهان ذوق زده شد که دارد کربلا و گنبد آقا را می بیند. بعد حرفش را خورد و قول گرفت تا زنده است کسی چیزی دراین باره نگوید. بعد از آن که خواب حضرت زهرا را دید و برات شهادت گرفت، برای آن که خودش را به عملیات برساند به گریه افتاد و دست به دامان خیلی ها شد تا فرماندهان را راضی کند. بالاخره خودش را به والفجر هشت رساند تا با رمز مقدس یازهرا، به ملاقات مادر بشتابد.

محمد مصطفی پور هم علاوه بر گلوله ای که روی سینه داشت تیری به یادگار بر پهلویش نشست تا با سربلندی به دیدار مادر بشتابد.

آخرین لحظات عمر محمدزمان ولی پور بود. تیر و ترکش روی بدنش جا خوش کرده بود. نفسش بند آمد. حسرت آه و ناله را بر دل زخم هایش گذاشت. به سختی لب هایش را تکان داد: یا زهرا...  یا زهرا...  یا زهرا... دستش را روی سینه اش آورد. سلامی داد و...  رفت.

سید علی اصغر غلامزاده سبزیکار نیز این گونه بود. صدایش را از پشت بی سیم می شنیدند که سه بار به خانم حضرت زهرا سلام داد. مکثی کرد. با صدای سوزناکی گفت: مادر... و رفت.

محمد منیف اشمر قبل از آن که برای عملیات برود، برایش سوال پیش آمده بود که شهادت چگونه است. در خواب، برادرش علی منیف اشمر معروف به قمرالاستشهادیون را دید که به او گفت: شهادت مانند این می ماند که سوزنی به پوستت فرو رود و ناگهان از خوابی عمیق بیدار شوی و خودت را در دامان حضرت زهرا ببینی.

علی رضا جیلان را که از سوریه آوردند فقط یک درخواست داشت. گفته بود: بچه های هیأتی دور تابوتش کوچه باز کنند و به یاد حضرت مادر بر سینه بکوبند.

مرتضی عبداللهی در وصیتنامه‌اش نوشته بود: «سخت است که من سنگ مزار داشته باشم در صورتی که حضرت فاطمه سلام الله علیها بی‌نشان باشد.» هم اکنون مزار خاکی‌اش در قطعه ۲۶ بهشت زهرا هر شب جمعه پذیرای زائرانی است که تربت مرتضی آن‌ها را یاد مظلومیت قبور بقیع و مزار بی‌نام و نشان خانم می‌اندازد.

مجید قربانخانی می گفت خواب مادر را دیدم. پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود. با رفتنش موافقت نشد. به حضرت زهرا قسم شان داد و کارش راه افتاد. هفته بعد در محاصره دشمن، چهار گلوله به پهلویش نشست. ذکر یازهرا گفت و رفت و پیکرش مدتی همان جا ماند تا نشانی از مادر بی نشان داشته باشد.

دختر شهید کابلی برای بازگشت پیکر پدر بی تابی می کرد. خواب پدر را دید که گفت: ما این جا میهمان حضرت زهرا هستیم.

رحمت خدا بر پیر خمین که فرمود: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند.

شهید محمد ابراهیمیان قبل از عملیات خیلی دنبال سربندی می گشت که رویش نوشته باشد یا فاطمة الزهرا. می گفت: من که مادر ندارم. دلم می خواهد بعد از شهادت، خانم فاطمه زهرا بیاید کنار پیکرم بنشیند و برایم مادری کند.

ضدانقلاب، یوسف داورپناه را که به شهادت رساند به مادرش پیغام داد که به مقر دمکرات ها رفته و جنازه یوسفش را تحویل بگیرد. مادر وقتی رسید بدن فرزند رشیدش را قطعه قطعه کرده بودند. گفتند باید همین جا جلوی چشمان ما با دست های خودت دفنش کنی. با دست هایش زمین را کند، انگشت های بریده، اعضا و جوارح و جگر پاره پاره شده پسر را صبورانه به خاک سپرد. این کارها برای یک مادر تنها سخت و ناممکن است. می گفت: خدایا تو شاهدی که در همه آن لحظات بانویی با چادر سیاه بالای سرم ایستاده بود و می گفت: آرام باش، ذکر خدا را بگو، الله اکبر، لااله الاالله بگو...

سید علی اکبر ابوترابی می گفت: سرباز بعثی برای آزار یکی از اسرا که در سلول انفرادی بود، آب می برد و از پشت پنجره صدایش می زد. هوا گرم بود و اسیر، تشنه. تا می رفت نزدیک پنجره، سرباز آب را روی زمین می ریخت و پوزخند می زد. چند روز که گذشت اسیر دید دیگر طاقت تشنگی را ندارد و انگار وقت رفتن است. با خودش عهد کرد که دیگر سمت پنجره نرود و عزتش را حفظ کند. با خانم فاطمه زهرا نجوا می کرد: مثل جگرگوشه ات، تشنه لب به دیدار شما می آیم... سرباز بعثی آمد صدایش زد، اعتنایی نکرد. سرباز بغض کرد و قسمش داد تو را به جان فاطمه زهرا بیا و آب بنوش و حلالم کن! خانم کار خودش را کرده بود. مادر سرباز بعثی به پسرش گفته بود: چه کردی که من پیش دختر پیامبر شرمنده شدم؟ دیشب خواب خانم فاطمه زهرا را دیدم که گفت به پسرت بگو اگر دل اسیری را که درد آورده به دست نیاورد همه شما را نفرین می کنم.

حضرت زهرا ام الشهداست. بانوی بی نشانی که برای همه شهدا مادری کرد، چگونه ممکن است برای فرزند خودش مادری نکند. آنگاه که هلال بن نافع کاسه ای آب به دست داشت. نانجیب را دید که از گودی قتلگاه بیرون می آید. رو کرد به هلال و گفت: دیگر دیر شده، کار حسین را یکسره کرده ام. با تعجب پرسید: تو که کار حسین را یکسره کردی، دیگر چرا بدنت به رعشه افتاده است؟ شنید: در آن لحظات آخر که سر از بدن او جدا می ساختم صدای جانسوزی در وجودم پیچید که جگرم را آتش زد و بدنم را به لرزه انداخت. صدای بانویی بود که از ته دل ناله می زد: غریب مادر حسین ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به نام نامی حیدر

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۵۳ ق.ظ

آغاز «انتقام سخت»/ حملات سنگین موشکی سپاه به پایگاه آمریکایی عین‌الاسد/ احتمال وقوع موج سوم شلیک‌ها+فیلم

 

وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم،

دل در عبور از سد خار و خاره بندیم

گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است
چاووش میگوید ما را وقت تنگ است

گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم

وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است

از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای من خموشم

دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارند

گاه سفر آمد برادر گام بردار
چشم از هوس از خورد از آرام بردار

گاه سفر آمد برادر ره دراز است
پروا مکن بشتاب همت چاره ساز است

...

باید خطر کردن سفر کردن رسیدن
ننگ است از میدان رمیدن آرمیدن

تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر

فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید

یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد
ای یاوران باید ولی را یاوری کرد

گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم

حکم جلودار است بر هامون بتازید
هامون اگر دریا شود از خون بتازید

از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن

گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم

فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد گو ببارد نیست دشوار

جانان من برخیز بر جولان برانیم
زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم

آنجا که جولانگاه اولاد یهودا ست
آنجا که قربانگاه زعتر، صور، صیداست

آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد

جانان من اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را

جانان من برخیز باید بر جبل راند
حکم است باید باره تا دشت امل راند

باید به مژگان رُفت گرد از طور سینین
باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین

باید به سر زی مسجدالاقصی سفر کرد
باید به راه دوست ترک جان و سر کرد

جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش

تکبیر زن لبیک گو بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس همپای جلودار


 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قم و قیام؛ سبحان الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۱۹ ب.ظ

 

شب است و سرما و خستگی و گاه بی نظمی. اما جمعیت انگار از دل زمین می جوشد و فوران می کند.

زلزله که می آید مردم بیرون می ریزند برای آن که در امان بمانند. این بار مردم ساعت هاست که از خانه بیرون زده و آواره بیابان های اطراف جمکران شده اند، از سوز سخت سرما در امان نیستند، راحتی و آسایش را رها ساخته و سر پا ایستاده اند در استقبال از پیکر سوخته قهرمانی که بک عمر به پایشان ایستاد و اسوه عزت و غیرتشان بود.

قم امروز رنگ قیام داشت. فریادها نغمه انتقام بود. یک عده دعای فرج می خواندند، عده ای نوحه و سینه زنی، جماعتی گسترده شعار می دادند و رجز می خواندند. شهید، زنده است و زندگی می بخشد. این روزها انگار دهه فجر پنجاه و هفت شده است. همه آهسته یا بلند، از انقلابی حرف می زنند که به زودی به ثمر نشسته و کاخ استبداد را سرنگون خواهد ساخت. خون قاسم چه کرد با صاحبان این دل ها که ضمیر وجدانشان مشترک است هر چند ظاهر و قیافه هایشان گاه از زمین تا آسمان، متفاوت.

و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا... پس خدا را تسبیح گویید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

داریم کربلایی می شویم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ق.ظ

 

سه راهی ورودی شهر توزلا، قبرستانی است مملو از شهدای نبرد با صربها. ورودی قبرستان، مدتی پس از جنگ، تابلویی نصب شد که روی آن نوشته بود:

زندگی نمی کنیم برای آن که زنده بمانیم؛

زندگی نمی کنیم برای آن که بمیرم؛

ما، می میریم برای آن که دیگران زنده بمانند!

مردم توزلا می گفتند بعد از ورود رزمندگان ایرانی به بوسنی فرهنگ و باورهای ما هم دگرگون شد و حیات و ممات، معنای دیگری برای مان پیدا کرد. حالا به جای آن که با ترس بمیریم، می ایستیم و می میریم تا با استقامت ما دیگران زنده بمانند.

خدا رحمت کند مرحوم حاج عبدالله ضابط، علمدار روایتگری سیره شهدا را؛ جمله معروفی داشت با همان لهجه مشهدی که مدتی کلیپ ثابت مراسم شب های خاطره و اتوبوس های راهیان نور بود. می گفت: شهید مثل یک شیشه عطر است. وقتی در شیشه را باز کنید همه فضا را عطرآگین می کند.

این روزها به برکت شهادت حاج قاسم سلیمانی توسط دولتی خبیث و غاصب و جنایتکار، یک بار دیگر رایحه شهادت در فضای جامعه پیچیده و مفاهیم بلندی چون عشق و ایثار و رشادت و غیرت و جهاد و شهادت، ممتازتر از باورهای مادی و دنیایی، رخ می نمایاند. این روزها حال و هوای شیرین دهه شصت احیا شده است.

مسئولان حواسشان باشد قدر این فرصت را بدانند. نگذارند موریانه های فضای مجازی و وسوسه گران شیطان صفت، باز هم شکم بارگی و دغدغه خورد و خوراک را به معیار تفکر و تصمیم جامعه تبدیل کنند. الان اگر نتوانیم با تکیه بر آخرت باوری و شهادت طلبی مردم، غیرت های زخم خورده را به دست انتقام الهی سپرده و دشمن وحشی را سر جای خود بنشانیم رنگ ذلت را پذیرفته و اندیشه پایداری و مقاومت و مردانگی را مسخ نموده ایم. امروز اگر به بهای جان نجنگیم، نسل های بعد سرافکنده و بی هویت و بی جان و اسیر خواهند ماند.

میراث نهضت اباعبدالله و پیام تاریخی و سازنده آن که منشأ تحول فطری جامعه در ایجاد انقلاب اسلامی بود را از یاد نبریم:

بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

  • سیدحمید مشتاقی نیا