اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۴۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

حاشیه ای بر شناسایی یک شهید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۰ ب.ظ


در خبرها خوانده اید که هویت یکی از شهدای گمنام دفن شده در دانشگاه علوم پزشکی بابل شناسایی شده است. این شهید اهل یکی از روستاهای شیراز است و خانواده او به زودی در این دانشگاه حضور پیدا خواهند کرد.

نمی دانم سه یا چهار سال پیش بود. یکی از کارمندان دانشگاه پزشکی بابل تماس گرفت و ماجرایی را برایم تعریف کرد:

"زنی آمده بود می گفت اهل بابلسر است. پرسید شما در دانشگاهتان شهید گمنام دارید؟ پاسخ مثبت را که شنید اصرار کرد تا او را راهنمایی کرده و مزار شهید را نشانش بدهیم. علت حضور او در بابل و پیگیری مزار شهید گمنام در این دانشگاه را جویا شدیم. می گفت بابت بیماری یکی از عزیزانش توسل گرفته و بارها با دل شکسته از خدا خواست تا مریض او را شفا بدهد. در خواب شهیدی را دید که از او دعوت کرد برای طلب شفای عزیزش به دانشگاه علوم پزشکی بابل آمده و از شهید گمنام مدفون در آن جا حاجت بخواهد ..."

این دوست کارمند من ماجرا را با آب و تاب تعریف می کرد و من بی توجه به عمق سخنانش، فقط گوش می دادم. با توجه به حضوری که در فعالیت های مرتبط با شهدا داشته ام گوش من در این سال ها پر از این نوع خواب ها و رویاها و ماجراهاست. اگر چه به چشم خود بارها عنایات و الطاف و کرامات شهدا را دیده و لمس کرده ام اما بنا بر یک تجربه قدیمی، خیلی اجازه پر و بال دادن به این نوع ماجراها را نمی دهم. با شوخی و کنایه در پایان موضوعی که آن دوست بزرگوار تعریف کرده بود، خیلی خونسرد و عادی گفتم: علت قضیه را می دانی چیست؟ این شهدا چند سالی است که در دانشگاه پزشکی مدفون شده اند. روحشان هم بیکار است. می روند سر کلاس های درس می نشینند و ... حالا برای خودشان پزشک حاذقی شده اند؛ مریض شفا می دهند ...!!

مدتی بعد دختر خانم دانشجویی تماس گرفت و با حس و حالی خاص از خوابی که درباره یکی از شهدای گمنام دانشگاه پزشکی بابل دیده بود برایم تعریف کرد. می گفت: شهیدی می آید به خوابش و تأکید می کند که قابل شناسایی است و یکی باید برای کشف هویت او قدمی بردارد.

من باز هم بنا بر همان تجربه قدیمی، صحبت های او را جدی نگرفتم تا بساط این نوع حرف و حدیث ها گسترده نشود. به صراحت هم گفتم که خواب ها را به راحتی باور ندارم به خصوص اگر مبدأ آن از واحد خواهران باشد! با این حال برای آن که این بنده خدا را ناامید نکرده باشم با هماهنگی آقا مفید اسماعیلی، مسئول وقت کنگره شهدای استان مازندران، او را به آن مجموعه راهنمایی کردم. مدتی بعد دوباره آن خانم دانشجو تماس گرفت و از بی نتیجه بودن مراجعاتش به نهادها سخن گفت و از تکرار خواب آن شهید. این بار او را به پیر مجاهد و اهل دل شهرمان که خودش هم پدر شهید است و با تعبیر خواب آشناست، حواله دادم و موضوع را از سر خودم باز کردم. دیگر هم پیگیر نشدم که نتیجه مراجعه اش به حجت الاسلام یزدانی به کجا انجامیده است.

این یکی دو روزه که خبر کشف هویت یکی از شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی را شنیده ام، صدای آن کارمند دانشگاه و آن خانم دانشجو بارها توی گوشم انگار تکرار می شود. نمی دانم این شهید همانی است که آن دوستان درباره اش چنان می گفتند یا نه؛ ولی شهید، شهید است و ما ساکنان وادی غفلت، چه نام شناسنامه ای شهید را بدانیم یا نه، باز هم حقیقت شهید برایمان گمنام است.

شیرازی ها هم شهرشان را بهارنارنج می نامند و بابلی ها نیز؛ اما ورای این تعابیر و تعارفات و چشم وهم چشمی ها، وجه اشتراک این دو شهر، گنبد شاهچراغ در شیراز است و تلألو صدها چراغی که شام تاریک شهرمان را با نور اهل بیت روشن می سازند. هیئت ها و محافل مذهبی بیشماری که در این شهر وجود دارند همگی مرهون برکت خون شهدا هستند. انشاءلله همشهریان ما نخواهند گذاشت این کبوتر مهاجر شیرازی در این شهر احساس غربت کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این کاسب حبیب خداست

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ب.ظ


به عکس بالا خوب دقت کنید. نوشته هدف ما جلب رضایت خداست. این عکس را از لبنیاتی محله مان گرفتم. البته بالای نود درصد ساکنان این محل طلبه و روحانی هستند. فروشندگان این لبنیاتی هم طلبه اند و علاوه بر تحصیل، به نوبت در مغازه می ایستند. تا به حال هم به وعده شان عمل کرده و خدا و خلقش را راضی نگه داشته اند. به هر حال طلبه ها در هر میدانی که وارد می شوند باید الگوی دیگران باشند. این که می گویند کاسب، حبیب خداست، مصداقش چنین افرادی هستند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حجت الاسلام جهانشاهی آزاد شد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ب.ظ


دقایقی پیش مطلع شدم حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی و حجت الاسلام موسی علیزاده که در آستانه سفر رئیس جمهور به قم و در اعتراض به حواشی پرونده آیت الله نکونام توسط دادگاه ویژه روحانیت دستگیر شده و به زندان اوین منتقل گردیده بودند آزاد شدند.

ضمن تبریک به همه فعالان عدالتخواه به خصوص دوستانی که در هفته های اخیر تلاش مضاعفی برای آزادی این دو عزیز نشان دادند امیدوارم جبهه طلاب عدالتخواه با پرداختن به اولویت های طرح شده در مطالبات مقام معظم رهبری، فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر را با نگاهی جهانی ترویج و دنبال نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک تشکر از سه نفر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ب.ظ


بعد از نامه ای که در آخرین پست وبلاگ خطاب به حجت الاسلام رئیسی دادستان ویژه روحانیت منتشر نمودم حجت الاسلام والمسلمین حمید رسایی، نماینده انقلابی مردم تهران در مجلس، بی آن که تقاضایی از ایشان مطرح کرده باشم اقداماتی را جهت پیگیری این موضوع انجام دادند که جای تقدیر و تشکر دارد. خوب است از این فرصت استفاده کرده و از ایشان برای حضور در سلسله نشست های بصیرت که یکشنبه های هر هفته در مسجد ولایت بابل برگزار می شود مجدداً دعوت بعمل آورم.

مسئول حوزه ریاست دادستان ویژه روحانیت کشور و مشاور محترم حجت الاسلام رئیسی نیز امروز عصر با من تماس گرفت و پیگیر ماجرا شد.

از بیت مقام معظم رهبری هم بابت ورود به این مسئله و پیگیری نامه منتشر شده در وبلاگ بسیار سپاسگذارم.

چه این پیگیری ها به ثمر برسد و چه نرسد این نعمت و دستاورد انقلاب اسلامی را باید قدر دانست. برجستگی و برتری نظام ولایی نسبت به اندیشه حاکم بر نظام بروکراتیک غرب، همین سعه صدر و ارتباط بین مردم و مسئولان است. این دستاورد بزرگ انقلاب اسلامی است که بسیاری از مسئولان، خود را برخاسته از مردم دانسته و به دور از تکبر و خودمحوری، پای درد دل آنان می نشینند. نه حجت الاسلام رسایی نماینده بابل یا مازندران است که مثلاً از باب ارتباط با حوزه انتخابیه خود احساس تکلیفی کرده و پیگیر مشکل من شده باشد و نه آن مقام عالی دادستانی، وظیفه ای داشت که مثلاً اگر به این نامه بی اعتنا می شد مورد شماتت کسی قرار بگیرد.

در ماجرای پرونده وبلاگ من، دادیار ویژه روحانیت ساری گفت که در نهایت (بر فرض اثبات حقانیت شاکی که عضو رد صلاحیت شده شورای اسلامی یکی از شهرهاست) به مبلغ صد هزار تومان محکوم خواهم شد. این موضوع برایم مهم نیست. ورای این مسئله، آن چه که برایم اهمیت دارد اعمال ماده 54 است که انشالله مشکل ایجاد شده، مرتفع خواهد شد.

حالا خوب است از این فرصت هم استفاده کرده و درخواست آزادی حجت الاسلام جهانشاهی را دوباره مطرح کنم. پیش از این در مطلبی که در اسفند گذشته منتشر کردم تأکید نمودم که اینجانب و بسیاری از طلاب و حتی بازاریان عدالت خواه در قم، به دلایلی که در آن مقاله منتشر شد، موافق ورود به ماجرای پرونده آیت الله نکونام لااقل با این روش نبوده و نیستیم. البته حجت الاسلام جهانشاهی تأکید دارد که حضور مستقیم و فیزیکی در اجتماع چندنفره طلاب فیضیه نداشته است. به هر روی اعتقاد حقیر و دیگر دوستان عدالتخواه این است که دو ماه بازداشت حجت الاسلام جهانشاهی با توجه به تعلق صادقانه ایشان به انقلاب و ولایت، کفایت کرده و استمرار آن به صلاح نیست.

تکمله: وسط این همه تشکر و سپاس و تقدیر، بی انصافی است که لطف خدا و عنایت اهل بیت علیهم السلام نادیده گرفته شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سخنی با ریاست دادگاه ویژه روحانیت (قسمت1)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ب.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حجت الاسلام والمسلمین رئیسی ریاست دادگاه ویژه روحانیت با سلام

همه نهادهای نظام برای ما شرافت دارند به این دلیل که موجودیت نظام برای ما شرافت دارد. این موضوع یک امر کلی است. امر کلی دیگری نیز وجود دارد و آنهم این است که هیچ دستگاه و نهاد و صنفی از وجود معدود عناصر نامطلوب و قانون شکن و یا سهل انگار مصون نیست.

به همان میزان که اشتباه یک بخش و جزء را نباید به حساب کل گذاشت از مقام صدارت هر نهاد و دستگاه هم باید این توقع را داشت که نسبت به اصلاح اشتباهات به ظاهر جزیی مجموعه های پایین دستی خود اقدامات لازم را انجام دهد. بروز اشتباه از سوی هر فرد و نهادی همیشه محتمل است و تعجبی ندارد؛ اما شگفت آنجاست که همتی برای رفع نواقص و معایب از سوی ارکان بالادستی به چشم نخورد.

آسیب تهدیدزای درونی هر دستگاه و صنفی، دچار شدن به عارضه روزمرّگی است. به نظر، آن چه که اسلام در لزوم پرهیز از عادی شدن اموری چون سلاخی حیوان و تجهیز میّت گوشزد می کند باید لااقل در سطح یک هشدار، به مشاغل دیگری چون طبابت و قضاوت و ... هم تسرّی داده شود.

بر اساس ماده 54 آیین نامه جرایم کیفری، دادگاه برای رسیدگی به هر پرونده و موضوعی در شهری تشکیل خواهد شد که محل وقوع آن اتهام یا جرم بوده است. به گواهی تمامی حقوقدانان مستقل و یا شاغل در برخی دستگاه ها این ماده به طور طبیعی شامل پرونده های مرتبط با رسانه های رسمی و مجازی هم می شود. چرا که یک رسانه در همه شهرهای کشور قابل رؤیت است و اگر قرار باشد هر کسی در شهر محل سکونت خود اقدام به طرح شکایت از صاحب یک رسانه کند و دادگاه هم در همان شهر تشکیل شود متشاکی باید هر روز عازم یکی از نقاط کشور گردیده و کمترین گره در این مسئله علاوه بر ایجاد حرج، عدم توانایی در تأمین قرار التزام و وثیقه و ... در همه نقاط به خصوص در شهرهای دورافتاده و غریب است.

بدیهی بودن شمول ماده 54 بر پرونده های مرتبط با رسانه، مورد تأیید و تأکید همه کسانی است که با مسائل حقوقی آشنایی دارند؛ چه مستقل باشند و چه وابسته به نهادها، چه دلبسته به نظام باشند و چه کینه توز و معاند. همه تا کنون به این حقیقت اذعان داشته اند؛ به جز دادگاه ویژه روحانیت مازندران که قرائت عجیب و منحصر به فردی را از این قانون ارائه داده است.

قرائت این شعبه از قانون مذکور، بسیار عجیب است و عجیب تر اینکه به رغم رسیدگی نیابتی یک پرونده و اعلام عدم احراز اتهام در شعبه قم باز هم شعبه مازندران اصرار دارد که پرونده را مفتوح نگاه دارد. عجیب تر از همه اینکه یک مسئول نهاد امنیتی مرتبط با دادگاه در جمعی اذعان می دارد که ادامه رسیدگی به پرونده این وبلاگ در مازندران توجیهی ندارد اما " ما " خواستیم برای ساکت کردن فرد شاکی چنین رویه ای پیش گرفته شود!! برآیند ظهور چنین تعبیری از متولیان قانون، چیزی جز ملعبه دانستن شرع و قانون و حق الناس و ترس از خدا و ... نخواهد بود. این جاست که باید نگران عادی شدن و روزمرّگی حتی در مشاغلی شد که اساس وجود آن مقدس بوده و ریشه ای ایدئولوژیک دارد.

برخی دوستان دادگاه ویژه روحانیت به دلیل ابتلا به روزمرگی اصلاً متوجه این واقعیت نیستند که هر طلبه ( به خصوص از نوع انقلابی و حزب اللهی) با توجه به قدرت مانور و دایره وسیع نفوذی که در محیط اجتماع دارد در صورت دلزدگی و بی اعتمادی نسبت به هر یک از زیرمجموعه های نظام ممکن است چه آسیبی را برای اعتماد عمومی و در نتیجه، آینده نظام به ارمغان بیاورد.

خیلی عجیب است که دادگاه ویژه روحانیت گاه در مقابل طلاب و روحانیون ارزشی، موضع و رفتاری سخت گیرانه و بعضاً غیرقابل توجیه اتخاذ می کند؛ اما در برابر باند قانون شکن و فتنه انگیز شیرازی ها و رفتارهای غلط برخی روحانی نماها – که فهرستی از آن خدمتتان ارسال شده است – تسامح نشان می دهد.

شما بهتر می دانید با تغییر سیاست های اجرایی کشور، بعضی ادارات با مشغول سازی عناصر خودی به یکدیگر از طریق ایجاد تقابل بین نیروهای ارزشی و نهادهای انقلابی در پی ایجاد بستر آرام برای کانون های قدرت هستند. زیرمجموعه شما باید مراقب و آگاه و ملتزم باشد که وارد این نوع معرکه های فرصت سوز نشود.

می دانم قطعاً از این حقیر گلایه مند خواهید بود که چرا طرح چنین مسائلی را به فضای عمومی کشانده ام؛ اما مطمئن باشید وقتی راه های قانونی برای پیگیری حق و عدالت، با اعمال سلیقه دوست نماها مسدود می شود طریقی جز این برای مطالبه حق باقی نمی ماند. کمترین دستاورد این رویه ناخواسته، آگاهی تاریخ از عمق مظلومیت نیروهای دلداده جبهه انقلاب است.

درباره رفتارهای دادگاه ویژه روحانیت مازندارن و آن نهاد همیشه در صحنه، تأملات و تألماتی است که در صورت نیاز، به صورت هفتگی در این وبلاگ یا دیگر فضاهای رسانه ای منتشر خواهد گردید.

ارادت صمیمانه دوستان حقیقی خود را پذیرا باشید.  

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلول های بنیادین و تجربه معنویت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ق.ظ

جمعی از شاعران و مداحان اهل بیت عصمت(ع) با رهبر معظم انقلاب اسلامی


یک عنصر دیگری که باز با جوانها باید در میان گذاشت، مسئله‌ی تدین است. جوانهای عزیز! تدین، رعایت دینی، در حد وسع و امکان، این مایه‌ی توجهات الهی است؛ مایه‌ی توفیقات انسانی است؛ مایه‌ی پیشرفت است؛ این را دست کم نگیرید. من میخواهم بگویم شما اگر فلان فرمول ریاضی، یا فلان عنصر شیمیایی، یا فلان اختراع را به وجود میآورید یا کشف میکنید و پیدا میکنید و حل میکنید، در همان حال توجه‌تان به خدا، به شما کمک خواهد کرد. اولاً خدای متعال مدد میکند شما را؛ کارها دست خداست. شاید گفته باشم من، آن روزی که همین مسئله‌ی سلولهای بنیادی را جوانهای ما داشتند دنبال میکردند و کشف میکردند، خدا رحمت کند مرحوم مهندس کاظمی، رئیس این مؤسسه‌ی رویان آمده بود با همان جمع پیش من گزارش میداد. گفت من تلفن کردم که ببینم مهندس جوانی که مشغول تعقیب این قضیه بود، کار را به کجا رسانده - چون مثلاً دیروز گفته بود که فردا کار را تمام میکنیم - خانمش بود، گوشی را برداشت و گفت آقای مهندس آن نقطه‌ی آخر را توانسته پیدا کند و افتاده به سجده، دارد گریه میکند. وقتی مرحوم مهندس کاظمی این قضیه را میگفت، هم خودش گریه‌اش گرفت، هم آن جوان که در مجلس بود، گریه‌اش گرفت. بنا کردند گریه کردن. نقش معنویت را دست کم نباید گرفت.

مقام معظم رهبری 14/2/87

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسابقه ای برای نوجوانان بابلی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۳ ب.ظ

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تحلیلی بر یک عکس خبرساز

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۳۵ ب.ظ


در نشست خبری وزیر کشور با رسانه های داخلی و خارجی که اخیراً برگزار شد، بنر نصب شده در پشت جایگاه وزیر، بسیار خبرساز بود. در این بنر در سمت راست، عکس مقام معظم رهبری و در سمت چپ به جای تصویر حضرت امام(ره) عکسی از حسن روحانی جای گرفته بود.

امیدوارم کسی انتظار نداشته باشد این اتفاق آنهم در حضور رسانه های داخلی و خارجی را یک امر سهوی تلقی کنیم.

یکی از ویژگی های منحصر به فرد دولت یازدهم، کنایه ها و ظرافت هایی است که در گوشه و کنار کردار و گفتار مسئولان آن به خصوص در سطوح عالی نهفته است.

خاطرتان هست که با روی کار آمدن دولت مدعی تدبیر و امید، اولین حضور سران خارجی در کشور مربوط بود به سفر سلطان عمان به ایران. این مسئله درست برخلاف روی کارآمدن دولت نهم بود که نخستین سفر خارجی مربوط می شد به حضور بشار اسد در ایران. مستحضر هستید که بشار نماد مقاومت در جغرافیای عرب و شاه عمان مظهر بی تفاوتی و البته ارتباط بین ایران و آمریکاست. در این نخستین دیدار رئیس جمهور منتخب با یک مقام خارجی اتفاق عجیب دیگری هم رخ داد. پرچم ایران در کشور خودمان برخلاف معمول عرف دیپلماتیک در پشت سر مقامات عالی رتبه دو کشور قرار نداشت و در هیچ تصویری منعکس نگردید. این رویداد که برای اولین بار رخ می داد در آن زمان برای ناظران، تنها یک اتفاق عجیب بود؛ اما بعدها ثابت شد که دولت جدید در مراودات بین المللی خود بر این پیام صحه می گذارد که ما بر آن چه که داریم و آن چه که هستیم، اصراری نداریم!

این روزها هاشمی رفسنجانی تلاش دارد با برداشت های منحصر به فرد خود، چهره جدیدی از حضرت امام (ره) ارائه دهد. در تصویر خلق شده هاشمی، امام یک پیرمرد صلح طلب و ناامید از انقلابی گری است که به شعر و گل و بلبل علاقه داشته و ضرورتی نمی بیند حتی روی حرف ها وشعارهای خودش مثل نبرد با استکبار و جنگ تا رفع فتنه و... ایستادگی کند.

نقش بستن تصویر حسن روحانی به جای امام می تواند این پیام را در برداشته باشد که این شخص به چهره تازه طراحی شده امام نزدیک تر بوده و می تواند جایگزین مناسبی برای راه و اندیشه آن شخیصت جهانی باشد.

یک بار دیگر به بنر خبرساز وزارت کشور دقت کنید. نوشته است 600 روز برای همدلی و همزبانی. عدد 600 در حالی در ذیل تصاویر درج شده که یکسال تنها 365 روز دارد و هر سال هم بنا به تشخیص رهبر انقلاب با اسم جدیدی نامگذاری می شود. وزیر کشور در بخشی از سخنان خود تأکید دارد که در 600 روز کاری خود در این جایگاه در راستای همدلی و همزبانی قدم برداشته است. به عبارت دیگر شعار امسال، برای وزارت کشور تازگی نداشته و او پیش از این هم در مسیر ذکر شده قدم بر می داشته است. بنا براین نباید انتظار اقدام و برنامه جدیدی از سوی این وزارتخانه برای تأمین نگاه طرح شده در نامگذاری سال جدید داشت.

ظاهر طراحی هوشمندانه این بنر خبرساز و درج تصویر رئیس جمهور به جای عکس حضرت امام (ره) در کنار مقام معظم رهبری و درج عبارت همدلی و همزبانی در ذیل آن، نگاه به مقوله همدلی بین دولت و ملت را وارونه جلوه داده و می تواند درصدد القای این مفهوم باشد که محتوای نامگذاری امسال، پیش از این محقق گردیده و همدلی و همزبانی مورد نظر باید در جای دیگر و به گونه دیگری رقم بخورد!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک تبریک و یک تأمل!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ق.ظ

http://www.khazarnama.ir/wp-content/uploads/2015/04/IMG_0032.jpg


به تازگی با ابتکار حوزه هنری استان مازندران از برخی چهره های هنری فعال در عرصه فرهنگی انقلاب اسلامی تجلیل به عمل آمد. از بین هنرمندانی که مورد قدردانی قرار گرفتند نام حسین و حسین شیردل، دو نویسنده و فعال فرهنگی حوزه دفاع مقدس از بابل که تا کنون آثار فاخری را به ادبیات انقلاب اسلامی عرضه داشته اند، می درخشید.

به سهم خود به حسنین شیردل تبریک گفته و برایشان آرزوی توفیق روزافزون دارم.

نکته ای که باید به مدیران خوب و زحمت کش فرهنگی استان یاداوری کرد لزوم حمایت مستمر از نویسندگان این خطه به خصوص فعالان عرصه هنر انقلاب است. تا آن جا که من با نویسندگان و شاعران ارزشی مازندران ارتباط دارم می دانم که وضع معیشتی اغلب این عزیزان چندان تعریفی ندارد. این وضعیت به خصوص بعد از تعلیق داوطلبانه تولید محصول در کنگره شهدای استان، حادتر شد!

پیشنهاد می کنم مسئولان دلسوز فرهنگی استان علاوه بر زحماتی که بابت تجلیل از هنرمندان می کشند یکبار هم با حوصله پای صحبت های این عزیزان بنشینند تا علاوه بر آشنایی با افکار، توانمندی ها و نظرات سازنده آنان، از کم و کیف اوضاع معیشتی شان مطلع شده و قدمی در خور شأن آنان بردارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دکترها به بهشت نمی روند!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ


تا آنجا که یادم می آید هیچ وقت نشد که سریالی از مهران مدیری ساخته و پخش بشود و من زبان به نقد آن باز نکنم.

این بار اما در حاشیه او را بسیار پسندیده ام. جامعه پزشکی با توجه به حساسیت شغلی و متأسفانه ظلم ها و اهمال های گاه و بیگاهشان نیاز به نقدی جدی و تکان دهنده داشتند که مدیری از پس از این رسالت مردمی خود به خوبی برآمده است.

شاید بگویید در همه مشاغل آدم های خوب و بد وجود دارند؛ در همه اصناف اتفاقاتی می افتد که مصداق ظلم به مردم است و ...

من حرفتان را قبول می کنم ولی حساسیت کار پزشک از جنس دیگری است.

پزشک با جان و سلامت مردم سر و کار دارد.

پزشک با جیب و به عبارت دیگر با دار و ندار مردم سر و کار دارد.

پزشک با اعتماد مردم سر و کار دارد.

خیانت و اشتباه در چنین مقامی، نتیجه ای سیاه و غیرقابل جبران خواهد داشت. از سوی دیگر رفتار مغرورانه و منّت آلود بسیاری از اعضای جامعه پزشکی، بار روانی و عصبی خاصی را در روح و دل مردم به جا می گذارد.

اشتباه پزشک، یک جنایت است مثل قاضی که او نیز از چنین جایگاه حساسی برخوردار بوده و امید دارم روزی سعه صدر عالیجنابان به سمت و سویی سوق پیدا کند که نقد این طیف هم جای خود را در فضای رسانه پیدا نماید.

ریشه ای ترین آسیب در هر شغلی اعم از پزشکی و قضاوت و حتی روحانیت و ... عادی شدن کار و وظیفه است. این عادی شدن و بی انگیزگی و بی تفاوتی، گاه نتیجه اش عکس مقتضایی است که اصل یک حرفه و شغل و هنر به خاطر مواجهه با ضرورت آن پدید آمده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تلاش برای آزادی طلبه سیرجانی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ


هفته گذشته جمعی از طلاب عدالتخواه از استان های قم، خراسان، لرستان و... به نمایندگی از دیگر گروه های حوزوی عدالتخواه کشور با حجت الاسلام رئیسی ریاست دادگاه ویژه روحانیت، در تهران دیدار و گفتگو کردند.

در این دیدار طلاب عدالتخواه ضمن توصیه به صیانت از جایگاه ارزشمند دادگاه ویژه روحانیت و پرهیز از ورود به رفتارهای شائبه انگیزی که ممکن است رویکرد این نهاد را در اذهان نیروهای انقلاب مخدوش نماید نسبت به دو ماه بازداشت ابهام برانگیز حجج اسلام جهانشاهی و علیزاده از روحانیون عدالتخواه کشور در زندان اوین اعتراض نمودند.

در این خصوص چند نامه سرگشاده از سوی برخی طلاب در نقد عملکرد دادگاه ویژه روحانیت در قبال نیروهای انقلابی و نیز تعلل در برخورد با بعضی عناصر نامطلوب به زودی منتشر خواهد شد.  شنیده شده نمایندگان طلاب عدالتخواه در جلسه اخیر خود به این نتیجه رسیدند که در صورت استمرار بازداشت سوال برانگیز طلاب انقلابی، حرکت هماهنگ رسانه ای برای پیگیری مطالباتشان را با جدیت و در چند نقطه کشور آغاز نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حال یک هنرمند خراب است

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ


س م ح یکی از برجسته ترین نویسندگان کشوری است.

این نویسنده مازندرانی که بارها در سطح ملی در عرصه ادبیات درخشیده و در حوزه دفاع مقدس نیز نزدیک به صد اثر را منتشر نموده به خاطر مبلغی بدهی با شکایت شاکی خصوصی پایش به زندان کشیده شده است.

استان مازندران استانی فرهنگی است و برای وجهه این دیار پسندیده نیست که چنین شخصیت ماندگاری به خاطر بدهی مالی راه به زندان پیدا کند. امیدوارم مسئولان فرهنگی استان و فعالان عرصه دفاع مقدس و خیّران فرهنگ دوست این خطه، دستی بجنبانند و برای این هنرمند موفق و پرافتخار استانمان کاری نیک انجام دهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روزخوش در آسایشگاه سالمندان به پایان رسید!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۶ ب.ظ

آخرین روزهای سال 77 و نخستین روزهای سال78 بود که خودمان را به کاروان پیاده حرم تا حرم رساندیم تا پس از طی مسیر با پای پیاده از اسلام آباد غرب تا مرز خسروی، دعای عرفه را همراه آزادگان و سید و سالارشان مرحوم سید علی اکبر ابوترابی در نزدیکترین نقطه کشورمان به کربلا زمزمه کنیم. از بچه های بابل من بودم و علی رنجبر و مجید قلی پور و حسین حبیبی و مرتضی سیدی و یک نفر دیگر که نامش را نمی دانم. اندکی بعد البته متوجه شدیم دوستان دیگری از بابل به خصوص از روستاها هم حضور دارند.

صفای همنفسی با اهل دل به خصوص سید آزادگان از شیرین ترین خاطرات عمرمان است که جایی به آن خواهم پرداخت.

در بین آزادگانی که با آنها آشنا می شدیم، پیرمرد اهل حالی بود به نام حاج عباس روزخوش، اهل خوزستان. او به دلیل کهولت سن دو سال قبل از آزادی رسمی آزادگان به ایران تحویل داده شده بود.

تا فهمید اهل بابلیم زود آمد سراغمان و احوال حسین مسود را پرسید!! هر چه فکر کردیم چنین نامی را به خاطر نیاوردیم. شروع کرد به نشانی دادن. گفت مرا بعد از آزادی آوردند به بابل تا هدیه ای را به رسم قدردانی به همسر این اسیر اهدا کنم. این اسیر و همسرش در حقیقت با هم نامزد بودند. حسین بعد از اسارت به نامزدش در نامه ای اجازه داد که به وکالت از او به این پیوند خاتمه داده و با توجه به نامشخص بودن آینده اسارت، دنبال زندگی خودش برود. اما این شیرزن ایستاد و گفت دست از صبر و بردباری تا بازگشت همسرش نخواهد کشید....

فهمیدیم منظورش حسین منصف است. ذوق کرد و گفت درست است همان که گفتید؛ حسین مسود!

علی فردوس را هم گویا می شناخت و از او تعریف می کرد.

پیرمرد که از او با عنوان علمدار کاروان یاد می کردند دیگر هر وقت فرصتی دست می داد بچه های بابل را پیدا می کرد و می آمد پیشمان و سعی می کرد در حد توانش هوای ما را داشته باشد.

بعد از عرفه دیگر خبری از حاج عباس نداشتیم اما هر وقت حسین منصف را می دیدیم یادی از آن پیرمرد باصفا هم برایمان زنده می شد.

دیروز به طور اتفاقی منتوجه شدم حاج عباس روزخوش به تازگی در گوشه آسایشگاه سالمندان به رحمت حق رهسپار شد و در بیستم فروردین امسال در شهر بهبهان تشییع گردید. روحش شاد. بخشی از تصاویری که وبلاگ کوچه شهید به عنوان گزارشی از تشییع پیکر آن مرحوم منتشر کرده است را خدمتتان تقدیم می کنم:


  • سیدحمید مشتاقی نیا

ستاره ای بدرخشید

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۳۲ ق.ظ


شب گذشته میهمانی ارزشمند داشتم. حضرت آیت الله توکل در ادامه سرکشی به شاگردان خود این بار به منزل حقیر تشریف آوردند. در این جلسه که دو تن از نمایندگان محترم مجمع طلاب شهرستان بابل نیر حضور داشتند؛ اینجانب ضمن ارائه گزارشی از حال و هوای فاطمیه در بابل در خصوص نیاز مبرم برخی مساجد سطح شهرستان به روحانی مستقر، توضیحاتی را محضر ایشان ارائه نمودم. یک قول هم از حاج آقا گرفتم که در فرصتی مناسب (احتمالا تابستان)  در یکی از سلسله نشست های بصیرت که توسط انصارحزب الله بابل برگزار می شود شرکت نمایند. درباره هیئت علمدار حسین علیه السلام آقا مجید رضانژاد و حرکت خوب و موفقی که این مجموعه در جذب جوانان و تأثیرگذاری بر فضای شهر آغاز کرده هم توضیحاتی عرض کردم. حاج آقا علاقمند بودند در فرصتی مغتنم، با دوستان این هیئت دیدار داشته باشند. ایشان از دور یا نزدیک با اغلب هیئت های مطرح شهرستان آشنایی داشته و از فعالیت های آنان در مجموع اعلام رضایت نمودند. درباره لزوم توجه بیشتر به حدود پنجاه شهید مدافع حرم در قم نیز نکاتی مطرح شد.

در خصوص برخی مسائل مهم فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شهرستان، استان و کشور هم مسائلی طرح گردید که اجازه انتشار آن را ندارم. به جاست از این استاد فرزانه بابت عنایتی که نسبت به شاگردان خود دارند تشکر کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تله انفجاری در یک امامزاده!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۰۷ ب.ظ


یکی از خبرهای مربوط به آخرین روزهای سال گذشته که با توجه به ایام نوروز و تعطیلی رسانه ها تقریباً مورد توجه قرار نگرفت در خصوص کشف عملیات تروریستی در ناحیه ای از شمال کشور است.

پیش از خواندن خبر لازم است توجه داشته باشید که اهل سنت مقیم ایران از برادران اصیل هموطن ما محسوب می شوند. در این بین اهل سنت مناطق شمال و شمال شرق، محبت خاصی نسبت به برادران شیعی خود دارا هستند. زندگی مسالمت آمیز و برادرانه شیعه و سنی در این مناطق، تروریست های ناجوانمرد وابسته به آل سعود خبیث را به خشم واداشته است:

تله انفجاری درآستان امامزاده روستای ساورکلاته علی آباد کتول با کمک دوربین های مدار بسته شناسایی وخنثی شد.
سخن نیوز:/به گزارش ساجدنیوز/یک منبع آگاه دراداره کل اطلاعات گلستان به واحد خبری صداوسیما گفت : عاملان این اقدام همچنین برای افزایش شدت انفجار، گازشهری را هم باز گذاشته بودند که سربازان گمنام امام زمان (عج) ازاین مسئله به موقع با خبرشدند.
این منبع آگاه همچنین اضافه کرد، پیش بینی می شود عامل یا عوامل طراحی این اقدام خرابکارانه قصد داشتند با توجه به ازدحام پنج شنبه آخرسال آستان امامزاده روستای ساورکلاته علی آباد کتول ، تلفات حادثه راهم افزایش دهند. 
این منبع درخاتمه افزود: تحقیقات جهت شناسایی ودستیری عامل یا عوامل بصورت گسترده ادامه دارد.
روستای ساورکلاته علی آبادکتول با 400 نفر جمعیت در 45 کیلومتری شمال شرق گرگان مرکزگلستان قراردارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قم و شهدای پاکستانی مدافع حرم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ

عصر پنج شنبه در آستانه میلاد بانوی دو عالم، هفت شهید پاکستانی مدافع حرم از تیپ زینبیون در قم تشییع و خاکسپاری شدند. 

یکی از شهدایی که تشییع شد، شهید «جمیل حسین» معروف به «چمچه مار» است که پیش از این دلاوری‌های زیادی را در منطقه پاراچنار پاکستان نشان داد و در ‌‌نهایت در حین دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید.

«چَمچه مار»

سهیل کریمی از مستندسازان برجسته ایران است. او چندین سفر به پاکستان، سوریه، افغانستان و کشورهای مختلف داشته و با حضور در میان مردمان این کشور‌ها مستندهای زیادی با محوریت اقوام و جبهه مقاومت اسلامی ساخته است.

 یکی از دوستان پاراچناری او با نام «چمچه مار» چند روز پیش در سوریه به شهادت رسید.

سهیل کریمی در یادداشتی کوتاه در صفحه اجتماعی خود وصفی درباره روزهای رزم و صلابت او به زبان نزدیک به محاوره نوشته است که در ادامه می‌خوانید:

غیور راست مى‌گفت. تو تموم مدتى که رو یال کوه و در پناه خاک‌ریز و کانال کم‌عمق، دو لّا دو لّا این ور اون ور مى‌رفتیم، چمچه مار شَق و رَق و ایستاده، بدون کوچک‌ترین ترسى از تیر خصم، راه مى‌رفت و مواضع دشمن رو برانداز مى کرد. چشم تو چشم دشمن. عین مار کبرا. عین چمچه مار.

بهش می‌گفتند چَمچَه مار. خیلى زمخت بود و عبوس. لااقل تو اولین دیدارمون این جور مى‌نمود. بالاى کوه هاى خِیواص. در مجاورت روستاى تازه آزادشدهٔ شلوزان. در شرقی‌ترین نقطهٔ منطقهٔ پاراچنار پاکستان و کمى قبل از مرز افغانستان. برعکس همهٔ پشتون‌های شیعهٔ پاراچنار، دستار طالبى سرش بود و نه کلاه چترالى. صورتش هم صاف بود از تیغ اصلاح. یه شاخه گل داودى زرد رنگ هم گذاشته بود روى گوش سمت راستش. نمى دونم چرا. و همین من رو گول زد.

وقتى دوربین رو سمتش آوردم با غیظ و به پشتون گفت نگیر. از من تصویر نگیر! اصلاً باهاش بحث نکردم. اصرار به تصویر گرفتن هم نداشتم.

تازه ناهار خورده بودیم. پایین کوه و تو مسجد حضرت زهرا شلوزان. البته من نخوردم. مزاجم با آب پاراچنار سازگار نبود. کم می‌خوردم و هر چیزى رو هم نمی‌خوردم. حالا اینجا سفرهٔ نون و پنیر و چاى پهن کرده بودند. دقیقاً تو خط مقدم جبهه و کمى عقب‌تر از یال کوه مشرف به مواضع طالبان. چمچه مار همین‌طور که داشت لقمهٔ درشتى واسه خودش می‌گرفت رو به بقیه به من اشاره کرد و گفت؛ خارجیه؟ هلال آقا گفت؛ ایرانیه! گل از گل چمچه مار شکفت. لقمه تو دهنش تمام قد در مقابلم ایستاد. به زور سر سفره نشوند و برام یه لقمهٔ نون و پنیر گرفت. به پشتون گفت چرا پس نمى‌گى ایرانى هستى؟! لب خندى شیرین تحویلش دادم. گفت دوربینت رو روشن کن و دنبالم بیا.

از یه خاک‌ریز کم‌عرض و کم‌عمق به سنگرى بردمون که از دریچه‌اش موضع طالبان تو تیررسمون بود. گفت اون جا رو بگیر. بعد نشست پشت تیربار و یه باکس تیر رو تو سرشون خالى کرد. ول وله اى اون ور راه افتاد. گفت دوربینت رو بذار کنار و بیا اینجا. دوربین رو دادم به اسد على و گفتم لنزش رو بگیر طرف ما. هنوز نمى‌دونستم چه‌کار داره. رو به هلال آقا گفت: مى‌خوام این جوون ایرانى دِین ش رو به دین ش ادا کنه! بعد تیربار رو سپرد به من.

سنگر اصلى طالبان پاکستانی رو دقیق نشون‌ام داد. بعد گفت امون شون رو بِبُر. بسم اللهى گفتم و تموم قطار توى باکس رو ریختم سرشون. یکى که با دوربین اون ور رو زیر نظر داشت داد می‌زد خورد خورد! حالا دیگه نفهمیدم اغراق می‌کرد یا خواست مهمون نوازى رو در حق من تموم کرده باشه! تو مسیر برگشت از این سنگر هم، طالبان لطف ما رو بى پاسخ نذاشتند و اگر اقدام سریع و به جاى چمچه مار نبود و هُل دادن من روى زمین، لحظه آب کش مى شدم. شاخه گل داودى از لاى لاله ى گوشش به زمین افتاده بود. اون رو برداشتم و وقتى به سمت من مى چرخید به طرفش بردم. خنده شیرینى رو لبش نشست و به فارسى گفت: دوستى! بعد دست رو شونه من گذاشت و فشرد.

 لاغر بود و قد بلند. ابهتى خاص داشت. یه جورایى من رو یاد حاج احمد متوسلیان مینداخت. با همون صلابت فرماندهى. از هم راه دیگه مون غیور پرسیدم چرا بهش مى‌گید چمچه مار؟ غیور همون جور که شیفته، قد و بالاى چمچه مار رو تماشا مى‌کرد گفت: مثل مار کبرا می‌مونه. با همین هیبت میره تو مواضع طالبان و چند روزى باهاشون سر می‌کنه، تو جلسات شون شرکت می‌کنه. نظر میده و نظر مى‌گیره. بدون اینکه کوچک‌ترین شکى از شیعه و پاراچنارى بودنش ایجاد کنه. بعد خیلى خون سرد میاد این ور و عملیات بچه‌ها رو فرماندهى می‌کنه. به همین راحتى. نه پنهون شدنى، نه استتارى، نه حتا خم شدنى. مثل یه مار کبرا. مثل چمچه مار.

غیور راست می‌گفت. تو تموم مدتى که رو یال کوه و در پناه خاک‌ریز و کانال کم‌عمق، دو لّا دو لّا این ور اون ور مى‌رفتیم، چمچه مار شَق و رَق و ایستاده، بدون کوچک‌ترین ترسى از تیر خصم، راه مى‌رفت و مواضع دشمن رو برانداز می‌کرد. چشم تو چشم دشمن. عین مار کبرا. عین چمچه مار.

و امروز صبح غیورحسین برام پیغام فرستاد: چمچه مار رو یادت می‌اد؟ سر ارتفاعات خِیواص؟ دیروز تو سوریه شهید شد. مثل شیر…

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه های فاطمیه بابل (18)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ

این آخرین قسمت سریال حاشیه های فاطمیه است. بسیاری از خوانندگان غیربابلی اشک آتش از این رویه وبلاگ انتقاد کرده و اصرار داشتند که در خصوص مسائل فراگیر و غیر بومی مطالبی را منتشر کنم.

دیگر مجالی نیست از مصاحبت با دوستان همراهی چون آقایان محمدعلی کرامتی و حسین حسین زاده نوری و سایر سروران بنویسم. برخی از بزرگواران را هم که توفیق زیارت نداشتم. حاج آقا مؤیدی بزرگوار در سفر قم تشریف داشت. قدم نوه نورسیده شان به نام آقا علی رضا را به ایشان تبریک می گویم. خدمت امام جمعه محترم بابل حاج آقا روحانی و حجت الاسلام پوراکبر مدیر مدارس علمیه بابل هم رفتم که تشریف نداشتند. در چند جلسه انتخاباتی هم شرکت داشتم. متأسفانه بعضی آقایان صدها میلیون تومان تا کنون برای تبلیغات غیررسمی خود خرج کرده اند و معلوم نیست با ورود به مجلس قرار است چه سودی از این سرمایه گذاری خود به دست آورند. مردم بابل انصافاً باید در این مسائل با پرهیز از آفت طایفه گرایی به رصد و تحلیل بی طرفانه وقایع و عملکردها بپردازند.

خدمت چند تن از ائمه جمعه محترم برخی شهرها هم مشرف شدم. یکی از این ائمه جمعه را برای اولین بار زیارت کردم. انسان بسیار شریف و خوش خلقی بود. تنها ضعف مشهود او دوری از مبانی دین و بی مایگی در عرصه فکر و تدبیر بود. او به راحتی و بی پروا افرادی از منتقدین خود را اسم می برد و آنها را بی دین می نامید. یا این که مثلاً معتقد بود مانور تجمل مسئولین آنهم از کیسه بیت المال یک ارزش برای جامعه محسوب می شود! مجبور شدم چند تذکر برادرانه به او داده و از باب امر به معروف از ایشان بخواهم سعی کند افکارش را به مبانی دین نزدیک تر کند. به قم که رسیدم بلافاصله مسئله را از طریق نهاد نظارتی مرتبط با ائمه جمعه پیگیری کردم. تردیدی ندارم در مورد انتخاب این فرد برای چنین امر خطیری کوتاهی و شتابزدگی صورت گرفته است. این فرد دومین نفری بود که در عید امسال از مصاحبت با او احساس خسران نمودم. پیش از این یک روحانی در ساری به من فهماند که می شود با ریش سفید نیز همه داشته های علمی و معنوی خود را به افراد یا مجموعه های قدرت طلب فروخت و برای جلب رضایت بندگان خدا، خدا را به معامله گذاشت. لحظات همکلامی با چنین اشخاصی، یک نوع عذاب چندش آور محسوب می شود. دعا کنیم خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند. بگذریم.

 پیشرفت مادی و معنوی شهرستان بابل یا هر شهر و نقطه دیگر در گرو عدم رضایت نسبت به وضع موجود است. به شرطی دو روزمان مساوی نخواهد بود که به وضع امروزمان قانع نبوده و درصدد پیشرفت خود باشیم. این نوع نگاه، مسئولان و افراد مؤثر در جامعه را وا می دارد که برای خیر رساندن به مردم منتظر صدور بخشنامه از بالا نبوده و به حد توان از هر اقدام سازنده ای که برایشان مقدور است کوتاهی نورزند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه های فاطمیه بابل (17)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۰۲ ب.ظ


کار فرهنگی فقط برگزاری مراسم جشن و عزا در مناسبت های رسمی نیست. یکی ازموثرترین و ماندگارترین رویکردهای فرهنگی در جامعه، دقت در نوع معماری مبتنی بر آداب و رسوم و ارزش های اعتقادی است. شهر بابل به رغم ماهیت مذهبی آن از این منظر دارای ضعف هایی مشهود است. تقریباً هیچ برنامه و سند چشم اندازی برای حفظ هویت بومی و اسلامی این شهرستان در عرصه معماری و شهرسازی وجود ندارد.

به تعبیر ظریف یکی از دوستان نکته سنج، بابل دارد تبدیل به گاراژی (شما بخوانید تابلو)ازجلوه های  تمدنی غرب در قالب معماری می شود و کسی که از بیرون پا به جغرافیای این شهر می گذارد حتی نمی تواند احساس کند که وارد شهری از خطه شمال ایران گردیده چه برسد به آن که باور کند این شهر از نظر معماری دارای هویت ایرانی و اسلامی است.

وبلاگ اشک آتش پیش از این نسبت به بی اعتنایی مسئولان شهری برای ساخت ساختمان هایی با نمادهای اسلامی در سطح شهر و در عوض به چشم آمدن برخی نمادهای معماری غربی در ساختمان تعدادی از مراکز تجاری ، مسکونی و حتی آموزشی با ذکر مصادیق آن هشدارهایی را بیان کرده بود.

در ایام انتخابات شورای اسلامی شهر هم خوب به یاد دارم که بعضی از کاندیداهای ارزشی وعده داده بودند که نسبت به نمای شهری مبتنی بر آموزه های دینی که در فرمایشات مقام معظم رهبری بارها مورد تأکید قرار گرفته، حساسیت خواهند داشت. ظاهراً در این خصوص کم لطفی دوستان بسیار محرز است.

جلوه های بومی، ایرانی واسلامی شهرستان بابل در عرصه معماری همچنان در بعضی محله های قدیمی شهر به چشم می آید. بخشی از این بافت ها و بناهای سنتی با همت مسئولان و البته با تلاش چشمگیر بعضی خیّرین، حفظ و مراقبت می شود و انبوهی دیگر هم در معرض نابودی و تخریب قرار دارد. بعید می دانم مسئولان محترم برنامه ای برای حرکت در این راستا داشته باشند. بد نیست بعضی مسئولان عزیز شهرستان به جای شرکت در تور کیش و ... سفری به شهر یزد داشته و از تجربه بهره گیری مسئولان دارالعباده از بناهای سنتی این شهر در جذب گردشگر وتوریست مذهبی استفاده نمایند. هنوز حتی یک بنای قدیمی و مبتنی بر معماری اسلامی در شهرستان بابل به عنوان مرکزی فرهنگی مورد بهره برداری قرار نگرفته است.

نکته دیگر در خصوص حفظ ظاهر ایرانی شهر، لزوم نظارت بر به کارگیری اسامی و نام های خارجی در تابلوها و در دیوار مغازه ها و مراکز تجاری است. با این که نهادهایی موظف به صیانت از زبان فارسی و ممانعت از به کارگیری اسامی و آرم های خارجی بر تابلوی فروشگاه ها هستند؛ اما گردشی کوتاه در خیابان ها و بازار شهر نشان می دهد گویا این قانون به حال خود رها شده است. بی جهت نیست که تنها دیدبان فرهنگی کشور نگران زبان پارسیست !

در آخر باز تعبیر دوست نکته سنج خود را تکرارمی کنم : بابل دارد تبدیل به گاراژی( شما بخوانید تابلو )ازجلوه های تمدنی غرب در قالب معماری می شود اگر کسی این حرف را قبول ندارد پیشنهاد میکنم لطف کند به شهرک تندست، توحیدهای ده ها گانه، شهرک شهاب نیا، خیابانهای اصلی و با پراکنش کمتر در کوچه پس کوچه های دیگرمحلات شهر سری بزند ومشاهداتش را با من و دیگرخوانندگان وبلاگ به اشتراک بگذارد!!!!!!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه های فاطمیه بابل (16)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ


یکی از زیباترین فعالیت های تبلیغی مناسب با ایام فاطمیه در بابل و البته استان مازندران نصب بنرهای زیبا در سطح معابر موسوم به "مادرانه ترین عید" بود که طرح هایی هنری در خصوص تلاقی نوروز و ایام فاطمیه را به نمایش می گذاشت و جلوه ای دیدنی به مناظر شهری هدیه داده بود. این کار نیک از سوی قرارگاه فرهنگی علویون و با همکاری نهادهایی چون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان اوقاف و نیروی انتظامی صورت گرفت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه های فاطمیه بابل (15)

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۲ ب.ظ


در ایام فاطمیه، شهرستان هزار سنگر آمل، افتخاری دیگر نصیب خود ساخت. هادی جعفری جوان رعنای آملی در شب شهادت بانوی دو عالم در دفاع از حریم آل الله شهد شهادت نوشید. او بعد از شهیدان اصغری و رمضانی سومین شهید آملی مدافع حرم محسوب می شود.

هادی جعفری مهندس پاسداری که در آستانه سی سالگی داوطلبانه به جبهه دفاع از حریم اهل بیت پیوست متولد سوم فروردین بود و درست در سومین فروردین به شهادت رسید. آن گونه که گفته اند این مهندس جوان در زمینه پهباد تخصص داشت و در بمباران هواپیماهای آمریکایی به شهادت رسید و از پیکر سوخته اش، تکه ای گوشت و استخوان به جای ماند. شهادت این دلاور مازنی سند دیگری از تزویر دولت خبیث آمریکاست که در ظاهر ادعای مبارزه با تروریسم را داشته اما حامی جدی دست پرورده های خون آشام خود است. خواهرانی که از بابل به مراسمات این شهید رفته بودند می گفتند مادر و همسر جوان این شهید بسیار محکم و صبور بودند و به شهادت او با دیده افتخار و غرور می نگریستند. او وعده داده بود که نخستین شهید روستایشان خواهد بود. روحش شاد.

بابلی ها اگر چه در نبرد با گروهک مزدور پژاک، دو شهید جوان و برومند را تقدیم اسلام و انقلاب نمودند اما هنوز شهیدی از تبار مدافعان حرم نداشته اند. در هر حال حاضر البته رزمندگانی از این خطه در جبهه دفاع از حق حضور دارند که برایشان آرزوی توفیق و سلامت داریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا