اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۲۵۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انقلاب اسلامی» ثبت شده است

روح منی خمینی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ

زندگینامه: امام خمینی (۱۲۸۱-۱۳۶۸) - همشهری آنلاین

 

یک خاطره جالب از آن روزها دارم.1  یک روز ۱۴-۱۳ بار ملاقات صورت گرفت. حضرت امام بنده خدا در آن سن و سال می‌آمدند آن بالا می‌نشستند. جمعیت پایین بود و با شور و هیجان شعار می‌دادند و در آن بالا گرمای عجیبی ایجاد می‌شد. من چند بار آن بالا رفته بودم، آدم واقعاً کلافه می‌شد، نمی‌دانم امام چه‌جوری تحمل می‌کردند.  بعدها یک فن گذاشتیم و کانال کشیدیم که هوا را بکشد و ببرد. صدا و سیما ایراد گرفت که می‌خواهیم ضبط کنیم و صدای این هواکش‌ها مزاحم است. منظورم این است که آن بالا هوا خیلی کثیف بود و نفس همه می‌گرفت؛ ولی امام می‌آمدند و به ابراز احساسات مردم جواب می‌دادند و می‌رفتند. از شمال خیلی آمده بودند.

 سه تا زن جا مانده بودند و سر کوچه جماران نشسته بودند و زار زار گریه می‌کردند. امام ساعت دو اخبار نگاه می‌کردند. بعد هم چند دقیقه‌ای می‌خوابیدند و هیچ ملاقاتی هم نمی‌کردند. حتی اخبار جنگ را هم که می‌خواستند بدهند، می‌گفتند باشد بعد. این سه تا زن خیلی گریه کردند. همه کسانی که از شمال آمده بودند، توانسته بودند با امام ملاقات کنند، اما این سه نفر رفته بودند کوچه پایین‌تر و این آخرین ملاقات آن روز هم بود.

خانم حضرت امام آمدند بروند، من سلام کردم و گفتم "حاج خانم، این سه تا زن ما را کچل کرده اند. نه رویم می شود به امام بگویم، نه می دانم به اینها چه جوابی بدهم. خلاصه نمیدانم چه کار کنم؟ ماشینها معطل اینها هستند و اینها هم حاضر نیستند بروند." ایشان گفتند: "بگذارید بروم داخل. به شما خبر می دهم." خانواده امام هم کاملا مرا می شناختند. نمی خواهم بگویم محرم آنها بودم، ولی 24 ساعته آنجا بودم و هر چیزی را که می خواستند داخل خانه ببرند، خودم شخصاً چک می کردم.

حاج خانم رفتند و کمتر از ده دقیقه بعد آمدند و گفتند: "امام گفتند این سه زن بیایند حسینیه تا من بیایم." نمی دانم چطور بگویم. حسینیه ای که از شدت جمعیت، آدم نمی توانست در آنجا نفس بکشد، حالا هیچکس در آنجا نبود. من خودم ایستاده بودم و داشتم خجالت می کشیدم، چون همه بچه ها از خستگی افتاده بودند. این سه تا زن آمدند و پایین جایگاه امام ایستادند. حالا من دارم از خجالت آب می شوم که امام می خواهند برای این سه زن بیایند. پیش خودم مانده بودم که چطور این قضیه را بفهمم. حضرت امام آمدند و من به شدت گریه می کردم. این سه زن هم تا جایی که توان داشتند داد می زدند. انگار می خواستند صدای جمعیت جماران را، که حالا نبود، جبران کنند. داد می زدند: "روح منی خمینی، بت شکنی خمینی."

باور کنید اگر امام برای دیگران چهار پنج دقیقه می ایستادند و به ابراز احساسات آنها پاسخ می دادند، شاید برای اینها بیشتر ایستادند. آنجا بود که من برای خدا کار کردن، برای خدا زندگی کردن و کار به جمعیت نداشتن را از امام یاد گرفتم. چقدر ایشان کار بزرگی کردند. این سه زن از بس که نعره زدند، داشتند از حال می رفتند. پیرزن هم بودند. امام دست تکان دادند و رفتند و اینها افتادند به دست و پای من که سید، خدا خیرت بدهد و شروع کردند به دعا کردن. گفتم من کاری نکردم. هر چه هست، کار امام است. خلاصه آنها رفتند. عظمت امام با این کارشان واقعاً برای من بیشتر جلوه کرد. زبانم از توصیف آن لحظه الکن است. آدم تا در آن موقعیت نباشد و ان حسینیه خالی را ندیده باشد، نمی تواند بفهمد که چه لحظه ای بود. نمی دانم برای توصیف آن روز که امام آمدند و رفتند از چه کلماتی استفاده کنم. خیلی برای من درس بزرگی بود.

کتاب مبارزه به روایت سید احمد هوایی صفحه ۹۴

 

۱. من که کسی نیستم، ولی این خاطره برای مسئولین رده‌های بالا درس بزرگی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

احزاب و مسلحین مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۰۶ ق.ظ

کتاب احزاب سیاسی و گروه های مسلح در مازندران و گلستان اثر سیف الرضا شهابی |  ایران کتاب

 

دکتر سیف الرضا شهابی از مبارزان قدیمی ضد ستمشاهی در بابل است که البته گستره فعالیتهایش فراتر از شهر و استان بوده و میشود گفت لااقل در محدوده بابل با سابقه ترین مبارز سیاسی در تراز ملی است. وی مدتی با آیت الله طالقانی در زندان شاه هم بند بوده و همچنان فعال و پر انرژی به نگارش و تحقیق و تحلیل پرداخته و هر از گاه در جمع مبارزان سیاسی پیش از انقلاب در پایتخت نیز به سخنرانی می پردازد.

فارغ از بعضی گرایشات و اختلاف نظرهای سیاسی به شخصیت ایشان علاقمندم و برای وی احترام بسیاری قائل هستم. بزرگترین خبط سیاسی او را شرکت در انتخابات شورای به اصطلاح اسلامی شهر بابل میدانم که بنظرم مجموعه نامزدهای رقیب و یا همگروه وی نهایتا در سطح نشستن پای سخنرانی هایش بودند، نه بیشتر. این قالب اصلا گنجایش فردی در ظرفیت و تراز او را نداشت.

چند سالی است که در فضای مجازی با دکتر شهابی در ارتباطم. از مطالب ایشان استفاده میکنم و گاهی مطالبی برایشان می فرستم.

چند سال پیش متنی از مرحوم انوشه درباره تاریخ انقلاب در بابل منتشر شد که موجب ناخرسندی بسیاری از اهالی فرهنگ و تاریخ و انقلاب گردید. وی که خود سابقه گرایشات مارکسیستی داشته و هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب به زندان افتاده است در کتاب خود که متأسفانه با حمایت ساده لوحانه بعضی چهره های نیک اندیش تدوین گردیده اینطور وانمود کرد که مردم و روحانیت بابل از سال 56 اقدام به شورش! بر ضد رژیم نموده و عده ای از آنها کشته! شده اند. مبارزات قبل از آن مرهون چپها بوده است.

خب، مطلعین می دانند که بسیاری از چهره های مبارز انقلابی بابل همچنان در قید حیات هستند و این تحریف علنی میتواند برای آینده تاریخ نگران کننده باشد.

مرحوم مهندس اردبیلی که از وی بعنوان پدر صنعت مس ایران نیز یاد میشود در کتاب خاطرات خود نقل میکند که از سال 41 در جلسات مذهبی مرحوم حاج آقای یزدانی با نام امام آشنا شده و مبارزه با شاه را آغاز نموده است. در این خصوص به اندازه کافی مدرک سند بر ابطال ادعای مرحوم انوشه وجود دارد.

روحانیت از دیرباز علم مبارزه با شاه را بر دوش کشیده است. از شهید سید حسن مدرس تا آیت الله کاشانی و مرحوم طالقانی که پیش از امام وارد مبارزه گردید و ...

امام رحمت الله نیز از سال 41 بعد از رحلت آیت الله بروجردی که مرجع عظمی بود و به رغم بعضی مخالفتها و ایستادگی هایی که در مقابل شاه داشت چندان معتقد به درگیری مستقیم حوزه با سلطنت نبود، جایگاه علمی و اجتهادی خود را تثبیت نموده و وارد عرصه مبارزه بزرگ و سرنوشت ساز با رژیم طاغوت گردید.

البته روحانیت به شیوه حزب توده یا فداییان خلق و مجاهدین به سمت تشکل سازی نرفت و مبتنی بر فرهنگ ولایی و نگاه هیاتی و ارتباط شبکه ای به مبارزه پرداخت که به نظر من کار درستی بود. در سالهای اخیر تجربه فعالیتهای عدالتخواهانه و ارزشی نیز ثابت کرده است که توصیه به راه اندازی تشکیلات در واقع برای ایجاد محدودیت، شناسایی، اخلال و انهدام حرکت های انقلابی است. نظم بدون تشکیلات و مبارزه جریانی و شناور بهترین روش برای جلب توجه کمتر و امنیت بیشتر در مبارزات مخفی و غیر رسمی به شمار می رود.

البته این روش، آسیب خاص خودش را هم دارد کما اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی، آنهایی که تشکل داشتند آمادگی بیشتری برای تصاحب امور و تصدی مسئولیتها نشان داده و اقبال افزون تری را به خود اختصاص دادند.

حوزوی ها هر چند به مثابه توده ای ها یا ملی گراها و خلقی ها اعم از فدایی و منافق دارای تشکیلات مبارزاتی نبودند اما توفیق بیشتری در همراه سازی بدنه مردم کسب نمودند. از همین روست که اگر چه همه سران سیاسی مبارز ضد شاه دستگیر و به زندان افتادند اما تنها این امام بود که دستگیری اش موج اعتراض اجتماعی و قیام عمومی مردم را برانگیخت و در نهایت منجر به تثبیت رهبری بلامنازع او و روحانیت حامی وی گردید.

در  این باره به تازگی از دکتر شهابی هم سوال پرسیدم. ایشان حقیر را ارجاع داد به آثاری که در این خصوص منتشر ساخته. کتاب "احزاب سیاسی و گروههای مسلح در مازندران و گلستان از سال 32 تا 57" به قلم دکتر شهابی را تهیه و مطالعه نمودم.

مطالعه این کتاب واقعا برایم جالب بود و بسیار بر اطلاعاتم افزود. قطعا از آن دست کتابهای ارزشمندی است که در فرصتهای دیگر باید بارها به آن رجوع کنم.

دکتر شهابی در کتاب خود به حضور مبارزاتی روحانیون بابل در سالهای 41 و 42 نیز پرداخته و اسنادی در این خصوص به صورت گذرا منتشر کرده که پاسخ کوتاه همان شبهه مذکور درباره تاریخچه انقلاب در بابل است. البته ایشان ورود حوزه به عالم سیاست در ابتدای دهه چهل را بخاطر فضای باز سیاسی ناشی از روی کار آمدن کندی در آمریکا و امینی مهره آمریکا در ایران میداند که همانطور که پیشتر بیان شد درست به نظر نمی رسد.

تا بحال نمیدانستم چیزی بنام انجمن تبلیغات اسلامی هم در دوران شاه داشته ایم که البته برای نصب بلندگو و برنامه های مذهبی باید مجوز اخذ می کردند. آخرین رییس مجلس قبل انقلاب ساروی بود. (البته بابل هم پیشتر یک رییس مجلس داشته است) تا الان گمان میکردم قائمشهری ها بیشتر از بابلی ها به چپ گرایش داشتند. حتی بعضی پیرمردهای محلی از این شهر بعنوان استالینگراد ایران یاد میکردند! اما خب با مطالعه این کتاب مشخص شد لااقل در سطوح فکری و لیدری جریان مارکسیست، بابلی ها حضور فعال تری داشتند. کشته های زیادی در دوره شاه دادند. پنج نفر از اعضای یک خانواده در راه تحقق افکار مارکس جان باختند. جالب آنکه دستکم دو بابلی در دفاع از کمونیستهای جبهه ظفار عمان کشته شده اند. (شاه هم البته برای مبارزه با چپها به ظفار نیرو فرستاده بود که از میزان هزینه ها و تلفات آن آماری در دست نیست.)

چون بحث استالینگراد یا لنینگراد مطرح شد پرانتزی عرض کنم، جنگی و نه حزبی بخواهیم نگاه کنیم به اعتقاد تحلیلگران دفاع مقدس، چذابه، لنینگراد ایران است، مصاف سهمگین حسن باقری با لشکریان بعث آنهم با حضور و فرماندهی مستقیم صدام در قالب عملیات مولای متقیان یک عملیات رو کم کنی و سخت بود که سرنوشت جنگ را برای عملیاتهای موفقیت آمیز فتح المبین و بیت المقدس مشخص ساخت.

ای کاش خلقیها بعد از انقلاب برای مردم تیغ نمی کشیدند. واقعه آمل اوج حماقت خلقی ها در تقابل با خلق الله بود.

حرمتی پور را قبلا می دانستم که بابلی است. وی از شاخته اشرف دهقان رهبری بعضی فعالیتهای تروریستی بر ضد جمهوری اسلامی را هم برعهده داشت. جایی خوانده ام که جریان حمله از جنگل به ساختمان سپاه شیرگاه و شهادت شش بسیجی و پاسدار زیر سر او بود که بعدها در جریان پاکسازی جنگل که با درایت مثال زدنی شهید طوسی صورت گرفت بساط او و همدستانش برای همیشه جمع شد. البته هنوز بسیاری از مردم فرق فدایی ها با مجاهدین را نمیدانند و همه را جزو منافقین حساب می کنند. سریال سرزمین مادری کمال تبریزی انصافا خوب و زیبا به فعالیت مارکسیستها در جریان انقلاب پرداخت که چند بار دیدنش هم ارزش دارد.

دکتر شهابی در کتاب خود به فجایع تصفیه حسابهای خونین درون سازمانی فداییان خلق هم می پردازد. بیان این واقعیتها به تبیین چهره مبارزات غیر دینی کمک می رساند.

بنازم سبک مبارزاتی امام را که جنگ مسلحانه در آن راه نداشت. امام را باید مبدع جنگ نرم دانست. انقلابش مبتنی بر فرهنگ و اندیشه بود و هدفش بلوغ و رشد و بیداری ملت و سلاحش نوار و کاغذ و کتاب و منبر و بلندگو. با مردم و برای مردم راهبر بود به معنای واقعی کلمه.

مهمترین و عبرت بار ترین آموزه کتاب اما این نکته است که شاه با حمایت و اعمال نفوذ اجانب به قدرت رسید، تاج و تختش داشت به رهبری کاشانی و مصدق سقوط میکرد که باز با حمایت اجانب کودتا کرد و قدرتش را احیا نمود، در همه احزاب را تخته کرد و بعد برای حفظ ظاهر دستور تشکیل دو حزب فرمایشی و نمایشی را صادر نمود، همین دو حزب هم متشکل از عناصر وفادار بودند که بعضا باید به تأیید نهادهای امنیتی می رسیدند، جالب آنکه در انتخابات داخلی همین احزاب من در آوردی هم به استناد مدارک حزبی و امنیتی، تقلب و دعوا رخ میداد و جالب تر آنکه شاه همین دو حزب را هم منحل کرد و امر ملوکانه! بر این مدار تعلق گرفت که همه مسئولان و مردم باید به عضویت یک حزب (رستاخیز) دربیاند... حالا اما شاهزاده و شاه دوستان، مدعی آزادی سیاسی و حق انتخاب و ضرورت توجه به خواست مردم شده و برای ما دم از دموکراسی می زنند! جماعت طاغوتی هر وقت از گذشته خیانت بار و سراسر جنایت دو دیکتاتور پهلوی اعلام برائت کردند بعد برای ما پز روشنفکری داده و ژست آزادی بیان بگیرند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سازمان و تبلیغات و اسلام

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۴، ۱۰:۵۷ ق.ظ

سید محمد نوروزیان امیری‎ (@m_nuorozian) • Threads, Say more

 

مقاله زیر را دوست و برادر بزرگوارم دکتر آسید محمد نوروزیان نوشته که پیشتر درباره شخصیت این متفکر جوان و خوش آتیه کشورمان مطلبی اینجا منتشر کرده ام. شخصا امیدی به آینده سازمان تبلیغات اسلامی ندارم و با توجه به فضای اداری کسل کننده و مأموریتهای موازی، در صورت عدم تحول، ادغام آن در سازمان اوقاف لااقل میتواند در مصرف بودجه و ایجاد تمرکز، مفیدتر باشد.

مقاله زیر چه مورد فهم و اجرای مدیران سازمان مربوطه قرار بگیرد چه نگیرد حاوی اندیشه ای سازنده و پیش رو در راستای تعالی فعالیتهای تشکیلاتی حول محور فرهنگ و تمدن دینی است که باور دارم مورد استفاده دغدغه مندان این عرصه قرار گرفته و برای همه مجموعه های هدفمند دینی در این عصر یا دوره های آتی راهگشا خواهد بود.

 

«هوالحکیم»

 

به سوی طراحی نقشه جامع حکمت‌بنیان برای هماهنگی و هم‌افزایی نهادهای تربیت عمومی غیررسمی ایران، با محوریت سازمان تبلیغات اسلامی

سید محمد نوروزیان امیری[1]

 

ایران امروز در جستجوی مسیری روشن برای تحقق تربیتی جامع و اصیل است که در عمق خود نه‌تنها پاسخگوی نیازهای روزمره جامعه باشد، بلکه افقی حکیمانه برای آینده‌ای معنادار ترسیم نماید. در این مسیر، نهادهای تربیت عمومی غیررسمی، به‌عنوان بخش‌های اثرگذار و متنوعی از نظام تربیتی، نقشی بی‌بدیل ایفا می نمایند. اما فقدان انسجام و هم‌افزایی میان این نهادها، سبب شده تا ظرفیت‌های عظیم موجود در این بخش به شکلی پراکنده و ناکارآمد مورد استفاده قرار گیرد. این شکاف اساسی، نقطه‌ای است که ضرورت طراحی یک نقشه جامع را بیش از پیش برجسته می‌سازد. طرح مسئله به‌وضوح بر این پایه استوار است که چگونه می‌توان با ایجاد هماهنگی میان نهادهای متنوع تربیتی غیررسمی، مسیری خردمندانه برای رشد و تعالی جامعه ایران رقم زد؟ به نظر می رسد سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از نهادهای محوری در این عرصه، با برخورداری از ظرفیت‌های تبلیغی، فرهنگی و اجرایی، می‌تواند محوریت این تحول را بر عهده گیرد. ایده اصلی این جستار آن است که راهبرد هم افزایی نهادها، نیازمند برخورداری این نهادها از «حکمت عملی» به مثابه چارچوبی برای درک واقعیت‌های پیچیده انسانی و هدایت تربیتی با رویکردی معطوف به معنا و غایت است. در این مسیر چالش‌های متعددی همچون تفاوت رویکردهای نهادهای موجود، فقدان الگوی مفهومی مشترک و گسست میان سیاست‌گذاری و اجرا، پیش روی این طرح قرار خواهد داشت که به نحوی مستقل نیازمند تامل است. اما راهکار پیشنهادی، بر پایه هم‌افزایی حکمت‌بنیان و ایجاد بستری برای تعامل و هم افزایی این نهادها، افقی روشن از انسجام و تعالی ترسیم خواهد نمود. این جستار گامی در جهت تحقق این مهم، با تأکید بر محوریت سازمان تبلیغات اسلامی به‌عنوان بهره‌ور اصلی است. 

 

تربیت غیررسمی در جستجوی معنا: فراتر از نظام‌سازی به سمت معنابخشی وجودی 

در جهانی که نظام‌های رسمی عمدتاً بر استانداردسازی و بازدهی متمرکز هستند، تربیت غیررسمی همچون ساحتی آزاد و انعطاف‌پذیر، فضایی برای معنابخشی به زندگی فردی و اجتماعی فراهم می‌آورد. این نوع تربیت نه به‌عنوان مکمل، بلکه به‌مثابه بُعدی اساسی از زیست انسان، در پی آن است که افراد و جوامع را در مسیر یافتن پاسخ به پرسش‌های بنیادین هستی قرار دهد. تربیت غیررسمی می‌تواند جایگاهی فراهم کند که در آن، نسبت میان آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی بازتعریف شود. آزادی فردی، بدون تربیتی که آن را به مسئولیت اجتماعی پیوند دهد، ممکن است به خودخواهی و انزوا بیانجامد. از سوی دیگر، مسئولیت اجتماعی بدون زمینه‌ای برای آزادی و رشد درونی فرد، می‌تواند به اجبار و تحمیل تبدیل شود. تربیت حکمی که بر مبنای آموزه‌های معنوی و عقلانی شکل می‌گیرد، واسطه‌ای است که این دو مفهوم را در تعادلی خلاقانه قرار می‌دهد. در این راستا، تربیت غیررسمی به‌عنوان فضایی برای هم‌افزایی درون‌فردی و میان‌فردی عمل می‌کند. هم‌افزایی درون‌فردی به معنای تقویت لایه‌های مختلف وجود انسان، از عقلانیت تا عواطف و معنویت است. این نوع تربیت، افراد را به تعمق در اهداف و ارزش‌های زندگی خود دعوت می‌کند و راه را برای خودآگاهی و خودسازی هموار می‌سازد. از سوی دیگر، هم‌افزایی میان‌فردی به ایجاد پیوندهای اجتماعی معنادار می‌پردازد، جایی که افراد نه‌تنها به‌عنوان اعضای یک جامعه، بلکه به‌عنوان انسان‌هایی با شأن و کرامت برابر، در تعامل با یکدیگر قرار می‌گیرند.  سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از بازیگران اصلی تربیت غیررسمی، می‌تواند با تأکید بر این معنابخشی وجودی، نقش محوری در هدایت جامعه به سمت تربیتی حکمت‌بنیان ایفا کند. این سازمان می‌تواند از طریق طراحی برنامه‌هایی که ارزش‌های انسانی و الهی را تلفیق می‌کنند، بستری برای شکل‌گیری جامعه‌ای با هویتی پایدار و معنادار فراهم آورد.

تبلیغ به‌مثابه شأنی از تربیت: از آگاهی‌بخشی ابزاری تا تعالی‌بخشی وجودی 

«تبلیغ» در سنت‌های فلسفی و دینی، به‌مثابه شأنی و در برخی بینش ها به منزله نحوی از تربیت تلقی می‌شود که درصدد شکل‌دهی به بنیان‌های فکری و معنوی انسان است. تبلیغ نه صرفاً ابزاری برای ارتباط، بلکه بستری برای آگاهی‌بخشی وجودی و کشف حقیقت است. در این نگاه، تربیت و تبلیغ دو روی یک سکه‌اند؛ اولی به تربیت عقلانی و اخلاقی توجه دارد و دومی به انتقال حکمت و معنا. در نظام‌ تربیتی اکنون در ایران، تبلیغ اغلب به یک ابزار اجرایی فروکاسته شده است که در خدمت اهداف ابزاری قرار دارد. اما در منظومه تربیت حکمت‌بنیان، تبلیغ واجد رسالتی عمیق‌تر است: دعوت به تدبر، تفکر،تعقل، تذکر و در نهایت، شکوفایی انسان. این رویکرد، تبلیغ را نه به‌عنوان وسیله‌ای برای اقناع جمعی، بلکه به‌عنوان فرآیندی معرفتی می‌بیند که می‌تواند مخاطبان را از سطح نیازهای ظاهری به افق‌های متعالی سوق دهد. در چارچوب تربیت عمومی غیررسمی ایران، به نظر می رسد سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند به‌عنوان نهادی محوری، میان این دو شأن(تربیت و تبلیغ) پیوندی ژرف برقرار کند. این سازمان با رسالتی حکمت‌بنیان، قادر است از تبلیغ به‌عنوان ابزاری برای تربیت فراگیر استفاده کند؛ تربیتی که نه‌تنها به انتقال ارزش‌ها و فضایل انسانی و دینی می‌پردازد، بلکه به دنبال نهادینه‌سازی عقلانیت، اخلاق و معنویت در ساختارهای اجتماعی است. این نقش، مستلزم بازتعریف فلسفی تبلیغ و تبیین آن به‌مثابه شأنی وجودی است که با «حکمت عملی» گره خورده است. در این صورت، تبلیغ به ابزاری برای پرورش انسان متعالی و جامعه‌ای اخلاق‌مدار تبدیل خواهد شد. 

گذار از ساختار بوروکراتیک صنعتی‌شده به ساختار نرم تربیتی‌شده: عبور از سخت‌افزار مدیریتی به حکمت نرم‌افزاری 

ساختارهای بوروکراتیک که زاییده انقلاب صنعتی هستند، بر انباشت قدرت، تفکیک وظایف، و استانداردسازی فرآیندها ابتناء دارند. این ساختارها، اگرچه در مدیریت سازمان‌های صنعتی کارآمدند، اما در حوزه تربیت عمومی، که با ماهیت سیال و چندساحتی انسان سر و کار دارد، ناکارآمد و مخرب‌ بوده و تاحدودی به ضد اهداف خود بدل خواهند شد. نگارنده معتقد است، تربیت عمومی غیررسمی نیازمند ساختاری نرم، پویا و حکمت‌بنیان[2] است که به جای اعمال کنترل از بیرون، تحول درونی را تسهیل کند. ساختار نرم تربیتی‌شده، از منظر فلسفی، بر پایه حکمت عملی و عقلانیت جوهری[3] استوار است. این ساختار نه‌تنها به تعاملات انسانی اولویت می‌دهد، بلکه خود را به‌مثابه موجودی زنده تصور می‌کند که دائماً در حال یادگیری، تطبیق و ارتقاء است. چنین ساختاری، به جای تقسیم سخت‌افزاری وظایف، بر هم‌افزایی نرم‌افزاری( تقویت پیوندهای درونی میان مأموریت‌ها، ارزش‌ها و اهداف) تمرکز دارد. در نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی، عبور از ساختار «بوروکراتیک» به ساختار «تربیتی نرم» شرط اساسی است. سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با اتخاذ این رویکرد، از جایگاه یک نهاد اجرایی صرف فراتر رفته و به نهادی حکمت بنیان بدل شود. این سازمان، با بهره‌گیری از ساختار نرم، قادر خواهد بود نقش محوری خود را در هماهنگی و هم‌افزایی نهادهای تربیتی ایفا کند. به این ترتیب، تربیت عمومی نه‌تنها از قید و بندهای صنعتی‌شده و بازارگرایانه رها شده و به افق‌های متعالی انسانی دست خواهد یافت. 

 عقلانیت حکمی در برابر عقلانیت ابزاری: بازاندیشی در فرآیند تعیین و تحقق غایات تربیتی 

عقلانیت ابزاری، که زاییده دوران مدرن است، ا زمنظری بازارگرایانه بر کارآمدی و سودمندی تمرکز دارد. این نوع عقلانیت، هدف را در سطح کلان تعیین می‌کند و فرآیند تحقق آن را به لایه‌های پایین‌تر سازمان‌ها و نهادها واگذار می‌نماید. اما در حوزه تربیت عمومی غیررسمی، این نوع عقلانیت، به دلیل بی‌توجهی به عمق و کیفیت اهداف، قادر به پاسخ‌گویی به نیازهای انسانی و اجتماعی نیست. در مقابل، عقلانیت حکمی، که ریشه در حکمت اسلامی و فلسفه‌های انسانی دارد، بر وحدت مبانی،غایات و روش ها تأکید می‌کند. این عقلانیت، فرآیند تعیین هدف و تحقق آن را از پایین به بالا می‌نگرد، به‌طوری که خود افراد و نهادها، مشارکت‌کنندگان اصلی در فرآیند تعیین تا تحقق هدف هستند. عقلانیت حکمی، غایت تربیت را نه صرفاً در دستیابی به مهارت‌ها یا نتایج از پیش تعیین شده، بلکه در تحول درونی، کیفی سازی فرایندها و تعالی وجودی انسان می‌بیند. در طراحی نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی، گذار از عقلانیت ابزاری به عقلانیت حکمی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان نهادی حکمت‌بنیان، می‌تواند این تحول را رهبری نموده و الگویی ارائه دهد که در آن، غایت و روش در یک کل هماهنگ و وحدت‌بخش تعریف شوند. این رویکرد، به جای تکیه بر قدرت اجرایی، بر حکمت و مشارکت تأکید داشته و می‌تواند بستری برای تربیت انسانی متعالی فراهم آورد. 

 حفظ کثرت نهادی برای وصول به وحدت در بینش تربیتی: هم‌افزایی در تنوع، تعالی در هماهنگی 

تربیت عمومی غیررسمی در ایران، با تنوعی از نهادهای دولتی، نیمه‌دولتی و مردمی مواجه است. این کثرت نهادی، اگرچه در نگاه نخست نشانه‌ای از پراکندگی است، می‌تواند بستری برای تنوع فکری و کارکردی در فرآیند تربیت عمومی باشد. اما این امر تنها زمانی به یک مزیت تبدیل می‌شود که وحدتی در بینش تربیتی حاکم بر این نهادها موجود باشد. حفظ کثرت نهادی به معنای پذیرش و حمایت از تنوع ساختاری و مأموریتی است، اما این تنوع باید در چارچوب یک بینش حکمت‌بنیان همسو شود. این وحدت، نه از طریق سلطه یا حذف تفاوت‌ها، بلکه با ایجاد یک چشم‌انداز مشترک و مأموریت فراگیر قابل‌تحقق است. چشم اندازی حکیمانه که در ابتدای حرکت انقلاب اسلامی ایران قابل ردیابی، قابل آشنایی زدایی و بازتعریف است. سازمان تبلیغات اسلامی، با موقعیت منحصربه‌فرد خود به‌عنوان یک کنشگر مرزی، می‌تواند نقشی محوری در تحقق این هم‌افزایی ایفا کند. این رویکرد مستلزم طراحی سازوکاری است که نهادهای مختلف بتوانند ضمن حفظ هویت و مأموریت‌های اختصاصی خود، در مسیر آن چشم انداز مشترک حرکت نمایند. این مهم، باید متکی بر حکمت عملی باشد که هم به اصول معنوی و دینی پایبند است و هم به اقتضائات اجتماعی و فرهنگی توجه دارد. به این ترتیب، با راهبری اثربخش سازمان تبلیغات اسلامی، این کثرت نهادی به یک نیروی پیش‌برنده تبدیل شده و وحدت در بینش تربیتی، از دل این تنوع شکوفا خواهد شد. 

 سازمان تبلیغات اسلامی به‌مثابه کنشگر مرزی در تربیت عمومی 

سازمان تبلیغات اسلامی، در جایگاه یک نهاد حکمت‌بنیان، دارای نقشی منحصربه‌فرد در تربیت عمومی و غیررسمی است. این سازمان، نه صرفاً یک نهاد اجرایی یا فرهنگی، بلکه یک کنشگر مرزی[4] است که هم در دل نهادهای دولتی جای دارد و هم در پیوندی نزدیک با جامعه مدنی و نهادهای مردمی عمل می‌کند. این موقعیت مرزی، سازمان تبلیغات اسلامی را قادر می‌سازد تا به‌عنوان پل ارتباطی میان سطوح مختلف ساختارهای تربیتی عمل نماید. از یک سو، این سازمان می‌تواند در مواجهه ای تربیتی، سیاست‌ها و رویکردهای دولتی را با نیازها و واقعیت‌های جامعه تطبیق دهد و از سوی دیگر، صدای مردم و نهادهای مردمی را در سطح سیاست‌گذاری کلان انعکاس دهد. این نقش، مستلزم برخورداری از حکمت عملی است که به سازمان امکان می‌دهد تا در میان دو حوزه دولتی و مردمی، تعادل ایجاد نموده و نقشی هماهنگ‌کننده و «هادی» ایفا کند. برای ایفای این نقش، سازمان تبلیغات اسلامی باید به‌عنوان سازمانی یادگیرنده و انعطاف‌پذیر عمل کند که همواره در حال بازتعریف مأموریت‌ها و ساختارهای خود بر اساس تغییرات محیطی و اجتماعی است. به این ترتیب، این سازمان می‌تواند الگویی حکمت‌بنیان برای سایر نهادهای تربیتی ارائه دهد و به کانونی برای هم‌افزایی و هماهنگی در تربیت عمومی تبدیل شود. 

 ساختار ادهوکراتیک در تربیت غیررسمی: مأموریت‌محوری به جای چارت‌محوری 

ساختار ادهوکراتیک، که بر اساس مأموریت‌ها و اهداف پویا شکل می‌گیرد، یکی از مناسب‌ترین مدل‌ها برای تربیت عمومی غیررسمی به نظر می رسد. این ساختار، برخلاف چارت‌محوری سنتی، بر انعطاف‌پذیری، نوآوری و سازگاری با تغییرات محیطی تأکید دارد. در تربیت عمومی غیررسمی، چالش‌های اجتماعی و فرهنگی به سرعت در حال تغییراند و ساختارهای سنتی بوروکراتیک قادر به پاسخ‌گویی سریع و کارآمد به این تغییرات نیستند. در مقابل، ساختار ادهوکراتیک با تمرکز بر مأموریت‌ها، این امکان را فراهم می‌کند که نهادها به‌طور مداوم مأموریت‌های جدید تعریف نموده و ساختارهای فرعی خود را متناسب با این مأموریت‌ها شکل دهند. برای مثال، سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با اتخاذ این رویکرد، به‌جای تعریف ساختارهای ثابت، بر اساس نیازهای روز جامعه مأموریت‌های جدید تعریف و ساختارهای لازم برای تحقق این مأموریت‌ها را به‌صورت موقت ایجاد نماید. این امر، نه‌تنها به سازمان امکان می‌دهد تا سریع‌تر و کارآمدتر عمل کند، بلکه به آن اجازه می‌دهد تا به‌عنوان نهادی منعطف، پویا و خلاق در تربیت عمومی شناخته شود. 

 گذار از ساختار بوروکراتیک صنعتی‌شده به ساختار نرم تربیتی‌شده: از سختی نظم به لطافت معنا 

ساختارهای بوروکراتیک، که متناسب با پارادایم صنعت و تفکر سازمان‌یافته خطی هستند، عمدتاً بر نظم، پیش‌بینی‌پذیری، و کنترل تأکید دارند. این ساختارها، هرچند در مدیریت فرآیندهای فنی و عملیاتی کارآمد هستند، در حوزه تربیت که ماهیتی پویا، متغیر و پیچیده دارد، ناکارآمد به نظر می‌رسند. تربیت، برخلاف تولید صنعتی، به تغییرات کیفی در انسان‌ها و شکل‌گیری عمیق لایه‌های فکری و ارزشی آنها وابسته است و بنابراین، نیازمند ساختاری نرم و منعطف است که بتواند با ماهیت سیال انسان و جامعه همگام شود. گذار از ساختارهای سخت بوروکراتیک به ساختارهای نرم تربیتی‌شده، مستلزم تغییر در پارادایم مدیریت و حکمرانی تربیتی است. ساختاری که به‌جای تمرکز بر مقررات ،سلسله‌مراتب و کنترل از بیرون، بر روابط، مشارکت، خودکنترلی و خلاقیت تأکید نماید. نهادهای تربیتی باید به‌جای برخوردار بودن از چارچوب‌های سخت‌گیرانه، بستری فراهم نمایند که در آن ارزش‌ها، معانی و اهداف مشترک شکل بگیرد و به‌طور منعطف در عمل پیاده شود. سازمان تبلیغات اسلامی، با رویکردی حکیمانه، می‌تواند پیشگام این تحول باشد. این سازمان باید به‌گونه‌ای عمل کند که به‌جای تبدیل‌شدن به یک نهاد سلسله‌مراتبی محض، به فضای تربیتی و فرهنگی تبدیل شود که هم افراد و هم نهادهای همکار بتوانند در آن آزادانه و خلاقانه به تحقق اهداف مشترک بپردازند.  حداقل های معادل این گونه از سازمان، در جهادسازندگی دهه 60 در ایران قابل مطالعه است.

راهبری ساختاری نهادهای مرتبط با تربیت عمومی غیررسمی 

راهبری ساختاری، به‌عنوان الگویی متکی بر انسجام نهادی، فراتر از رویکردهای فردمحور و اراده‌گرایانه، به تنظیم روابط و نقش‌ها در میان نهادهای مختلف می‌پردازد. این رویکرد، سازمان‌ها را از تکیه‌ بر توانمندی‌های شخصی یا مدیریت تک‌بعدی رها کرده و به سمت یکپارچگی نظام‌مند هدایت می‌کند. از منظر تربیت عمومی غیررسمی، راهبری ساختاری باید قابلیت توازن میان استقلال نهادها و هم‌افزایی در مأموریت‌های مشترک را دارا باشد. این مدل، با بهره‌گیری از نظریه‌های تربیتی و مدیریتی پیشرفته، چارچوبی برای هماهنگی مأموریت‌ها، منابع، و اهداف فراهم خواهد آورد. سازمان تبلیغات اسلامی، با توجه به جایگاه راهبردی خود در هدایت تربیت عمومی، باید از تمرکز صرف بر برنامه‌ریزی‌های متمرکز دوری نموده و به سمت «مدیریت شبکه‌ای» حرکت کند. نقش این سازمان می‌تواند به‌عنوان "نهاد میانجی حکمت‌بنیان" تعریف شود؛ نهادی که با ایجاد دیالوگ میان نهادهای دولتی و مردمی، شبکه‌ای از همکاری و اعتماد متقابل بیافریند. این رویکرد، نه تنها انسجام در سیاست‌گذاری را تقویت خواهد نمود، بلکه به ظرفیت‌سازی در سطح محلی نیز می‌انجامد. راهبری ساختاری، تنها زمانی می‌تواند به موفقیت دست یابد که با الهام از عقلانیت حکمی، انعطاف‌پذیری لازم را برای پاسخ‌گویی به چالش‌های متغیر زمانه داشته باشد. به این ترتیب، نهادهای تربیتی قادر خواهند بود در یک بستر پویا و هم‌افزا، وظایف خود را به‌گونه‌ای هماهنگ انجام دهند که به تحقق اهداف مشترک تربیتی منجر شود.

چندفرهنگی بودن ساختار فرهنگی تعامل نهادی 

در کشوری که تنوع فرهنگی و فکری یکی از ویژگی‌های بنیادین آن است، تربیت عمومی غیررسمی نیازمند ساختارهایی است که بتوانند این گوناگونی را نه تنها مدیریت، بلکه به‌عنوان فرصتی برای رشد و تعامل به کار گیرند. چندفرهنگی بودن[5]، به معنای پذیرش و به رسمیت شناختن تفاوت‌ها، یک اصل اساسی در طراحی نظام‌های تربیتی مبتنی بر حکمت است که بتوانند جامعه‌ای هم‌بسته و در عین حال متنوع را به سمت تعالی هدایت کنند. ساختار فرهنگی تعامل نهادی، اگر مبتنی بر اصول چندفرهنگی باشد، به نهادهای تربیتی امکان می‌دهد تا به جای تکیه بر یکپارچگی تصنعی، به همزیستی سازنده تنوع‌های فرهنگی و اجتماعی بپردازند. چنین ساختاری، با پذیرش تنوع فکری و فرهنگی، انعطاف‌پذیری لازم را برای جذب و تأثیرگذاری بر مخاطبان مختلف فراهم می‌کند. این رویکرد، نه تنها زمینه‌ساز مشارکت گسترده‌تر متربیان است، بلکه ظرفیت جامعه را برای گفت‌وگو و درک متقابل افزایش خواهد داد. سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از نهادهای محوری در تربیت عمومی، باید در طراحی ساختارهای فرهنگی خود از الگوهای موفق جهانی و بومی بهره گیرد. چنین ساختاری، می‌تواند با تأکید بر احترام به ارزش‌های انسانی مشترک و آرمان‌های متعالی دینی، بستری برای ایجاد ارتباط و تعامل میان فرهنگ‌های مختلف فراهم آورد. به این ترتیب، تربیت عمومی غیررسمی می‌تواند به ابزاری برای تقویت انسجام اجتماعی و گسترش عدالت فرهنگی بدل شود.

نقشه جامع حکمت‌بنیان برای هماهنگی نهادهای تربیتی 

طراحی نقشه‌ای جامع برای هماهنگی نهادهای تربیتی، نیازمند رویکردی است که اهداف، مأموریت‌ها، و ساختارهای مختلف را در یک چارچوب حکمت‌بنیان متحد سازد. این نقشه باید بر اصولی همچون هم‌افزایی نهادی، انعطاف‌پذیری ساختاری، و چندفرهنگی بودن استوار باشد تا بتواند پاسخ‌گوی نیازهای متغیر و متنوع جامعه باشد. نقشه جامع حکمت‌بنیان، فراتر از تمرکز صرف بر جنبه‌های عملیاتی، به جنبه‌های وجودی و معنایی تربیت نیز توجه دارد. این نقشه باید به‌گونه‌ای طراحی شود که تربیت عمومی را از سطح انتقال اطلاعات به سطح تربیت جامع انسان ارتقا دهد. حکمت‌بنیانی این نقشه، در توانایی آن برای ایجاد تعادل میان اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت، میان نیازهای فردی و اجتماعی، و میان تربیت دینی و انسانی نهفته است. سازمان تبلیغات اسلامی با قرارگرفتن در موقعیت مرزی، می‌تواند نقش محوری در تدوین و اجرای این نقشه ایفا کند. این سازمان باید با بهره‌گیری از ظرفیت‌های بومی، نقشه‌ای را طراحی کند که هم انسجام در سیاست‌گذاری‌های تربیتی را تضمین کند و هم به نیازهای محلی پاسخ دهد. نقشه حکمت‌بنیان، باید با تأکید بر مشارکت تمامی نهادهای تربیتی، بستری برای گفت‌وگو و همکاری میان آنها فراهم آورد و زمینه‌ساز تحقق آرمان‌های متعالی تربیت عمومی در ایران شود.

سخن آخر

در مواجهه با تربیت عمومی غیررسمی، سازمان تبلیغات اسلامی در جایگاهی کلیدی قرار دارد که فراتر از رویکردهای اجرایی یا مدیریتی، نیازمند بازاندیشی حکمت‌بنیان است. نقش این سازمان، از یک نهاد بوروکراتیک به کنشگری مرزی تبدیل می‌شود که هم‌زمان در ارتباطی سازنده میان سیاست‌های کلان و نیازهای جامعه مردمی عمل می‌کند. این بازتعریف ، سازمان تبلیغات اسلامی را قادر می‌سازد تا میان آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی، عقلانیت ابزاری و حکمی و کثرت و وحدت نهادی بینشی متعادل برقرار کند. تربیت غیررسمی، عرصه‌ای است برای هم‌افزایی میان‌فردی و درون‌فردی که به‌واسطه آن، لایه‌های متنوع وجود انسان، از عقلانیت تا عواطف و معنویت، تقویت می‌شود. سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با تأکید بر عقلانیت حکمی و حکمت عملی، زمینه را برای تحول درونی افراد و تعالی اجتماعی فراهم کند. تبلیغ، نه صرفاً به‌عنوان ابزاری برای اقناع، بلکه به‌مثابه شأنی وجودی، باید بستری برای آگاهی‌بخشی و کشف حقیقت باشد که انسان را به افق‌های متعالی سوق دهد. در نهایت، طراحی نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی با محوریت این سازمان، مستلزم گذار از ساختارهای بوروکراتیک و صنعتی‌شده به ساختارهای نرم و تربیتی است. این تحول، بر اساس هم‌افزایی در تنوع نهادی و وحدت در بینش تربیتی، سازمان تبلیغات اسلامی را به پیشتازی در مسیر تربیت انسان متعالی و جامعه‌ موعود تبدیل خواهد کرد.

 

 


[1] - دکترای مدیریت آموزشی، پژوهش گر حکمت و تعلیم و تربیت ،   nourozian@gmail.com
 

[2] - رجوع شود به : نوروزیان، سید محمد؛ خلخالی، علی.(1395). زمان گذار از مدیریت دانش و حرکت به سوی استقرار سازمان حکمت بنیان، هماش ملی مدیریت دانش، دانشگاه علوم دریایی نوشهر.

[3] - الوانی، مهدی.(1402). مدیریت عمومی، تهران: نشر نی.

[4] - فراستخواه، مقصود.(1403). کنشگران مرزی، تهران: گام نو.

[5] - نوروزیان امیری، سید محمد.(1403). مدیریت آموزشی حکمت بنیان، لاهیجان: آکادمی علوم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قبل از بحران، مدیریت کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ

photo_2025-07-18_17-14-03_3a46.jpg

 

کوروش یک شخصیت ملی و تاریخی است. او حکمران بود و طبعا مثل هر حکمرانی عملکرد خوب یا بد دارد. درباره او بحثهای مفصل تاریخی منتشر شده است. عده ای او را پیامبری الهی و ذوالقرنین و موحد و ناجی یهود دانسته عده ای او را کافر و مخالف یهود و... 

اغلب این بحثها را خوانده ام و میتوانم به یقین بگویم که قابل جمع بندی نیست. خودم صرفا به چشم یک شخصیت ملی و تاریخی و حکمرانی دارای نقاط ضعف و قوت به او نگریسته و قبرش را هم یک مکان تاریخی و باستانی و سیاحتی می دانم. اخیرا نیز در منطقه مادر سلیمان شهرستان پاسارگاد به همراه خانواده سر قبرش رفتم و فاتحه خواندم. با فردی که در کنار بلیت فروشی نشسته بود خوش و بش و بگو بخندی داشتم. گفتم ظهر پنج شنبه و شب جمعه است میخواهم فاتحه بخوانم بلیت برای چه؟ گفت اذیت نکن این بنده خدا را آن موقع که اسلام نبود. گفتم اسلام نبود خدا که بود... خلاصه ارزان تر با ما حساب کرد!

الغرض؛

کوروش شخصیت محترم، خاکش تاریخی و باستانی؛ اما عده ای این وسط شیطنت می کنند تا ملیّت را در مقابل مذهب قرار دهند. آقا سالها پیش از تخت جمشید بازدید داشت. این حقیر هم که اخیرا در مسیر شیراز - پاسارگاد به آنجا رفتم با دیدن صندلی های رنگ و رو رفته ای که انگار برای کنسرت چیده شده بود گفتم چقدر خوب است اینجا سینه زنی هم راه بیندازیم؛ البته برای اهل بیت. احساس کردم جایش آنجا خالی و البته حسابی دشمن سوز است.

ایرانیت و اسلامیت تقابلی با هم ندارند. فرهنگ مردم ایران یکی از نزدیکترین تمدنها به فحوای تربیتی و اجتماعی دین مبین اسلام بوده از همین رو این دو چنین به هم آمیخته شده اند. از همین روست که ترکیب ملیّت و اسلامیت ابرقدرتی را به وجود آورده که خواب از چشم استکبار زدوده است. چاره کار برای دشمن دین و میهن هم ایجاد تقابل بین این دو است تا فرصت عرض اندام پیدا کند.

این جماعتی که پیاده راه افتاده اند از مازندران به سمت قبر کوروش، آدمهای خوب و پاکی هستند؛ اما چه بدانند چه ندانند این حرکت مقلدانه از پیاده روی های مذهبی، با شیطنت بدخواهان در نهایت به تکرار و اشاعه آن ختم شده و تقابل مد نظر دشمن را رقم میزند.

دوستانی که احساس میکنند صرف اشراف اطلاعاتی برای مدیریت امور کفایت میکند بیدار شوند. اقدام اخیر صرفا یک محک و شروع برای شیوع است. بعدا نمیتوانید بدون هزینه جمعش کنید. بهتر است همین الان با این بندگان خدا صحبت کرده و از ادامه مسیر منصرفشان کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وفاق یا کودتای اشرافیت؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۵۵ ق.ظ

شورش اجتماعی ۱۴۰۱؛ از خانه تا خیابان | فرهیختگان آنلاین

 

دل سرمایه سالاران باج خور و فاسد و زیاده طلب هیچ گاه با انقلاب اسلامی همراه نبوده است. امام، شهید بهشتی و دیگر بزرگان ایده پرداز انقلاب بارها تکرار کرده اند آنهایی تا آخر با ما خواهند بود که طعم فقر را چشیده باشند، مبارزه و رفاه طلبی با هم سازگار نیست و...

این روزها بعضی دوستان مطالبی از خرده فرمایشات آقازاده فلان سردار و فلان عضو ارشد بیت و فلان آیت الله زاده و وکیل و وزیر را می فرستند و گله از اینکه اینها بازگوی همان خط و مشی غرب هستند و بی شک فرزندها مثل بنون زبیر بر پدرها تأثیرگذارند و...

فتنه 88 را یادتان هست؟ آن موقع تعبیری روی زبانها و قلمها جریان داشت به نام شورش اشرافیت. می گفتند بالا شهری ها علیه پایین شهری ها طغیان کرده اند. این حرف بیراه نبود. منافع کلان سرمایه سالاران انحصار طلب اقتصادی در خطر افتاده بود.

فتنه مهسا هم از همین دست بود. شما به سطوح ساده لوح میدانی اغتشاشات نگاه نکنید. آنهایی که به تنور فتنه می دمیدند جماعت شکم سیر خوشگذران و زیاده خواه طلب بودند که ته دغدغه شان را موتور سواری بانوان و سلف مختلط و آغوش رایگان و بوسیدن در کوچه عنوان نموده و اما در پوشش آن با گرانی ناگهانی ارز و فراموشی پرونده فساد فولاد مبارکه و ... نفعی کلان به چنگ آوردند.

این فتنه ها البته به اقتضای گرایش دولتها جلوه و ظهور متفاوتی دارند. شورش اشرافیت را از منظری دیگر در قالب تفاهم شوم مسئولان ارشد کشور بر ضد قانون ارزیابی کنید. مدیران و متولیانی که سوگند خورده اند عامل به قانون باشند دست به دست هم می دهند که قانون معارض تاج و تختشان را معطل بگذارند.

قانون می گوید باید با متهمان دانه درشت اقتصادی مثل مهدی جهانگیری و حسین فریدون و زنگنه تا مهدی عبوری و مصطفی نیاز و....  برخورد شود. همه با هم توافق کرده اند کاری به کار آنها نداشته باشند. دریافت حقوقهای نجومی به نص صریح کلام رهبری جرم است. قانون مخالف کشف حجاب و هنجارشکنی است. قانون با کلاهبرداری رسمی تحت مدیریت موسسات خصوصی مثل بانک آینده مخالف است. شما مجلس ترحیم مرحوم انصاری را دیدید. تصاویر آن حاوی پیام مهمی برای انقلاب اسلامی بود. خیلی از بالانشین های هر دو جناح نمک گیر سفره متهمان اقتصادی بوده و در این خصوص با هم تفاهم دارند. قانون می گوید افرادی که سوابق امنیتی یا پرونده اقتصادی دارند حق تصدی مسئولیت دولتی ندارند. از تاجگردون مجلس بگیرید بیایید تا مسئولان و مدیران بعضی مجموعه های دولتی و هلدینگها و وزارتخانه ها که واقعا نیازی به بیان مصادیق نیست. بارها درباره سوابق تیره بعضی از آنها افشاگری شده اما نهادهای نظارتی در تفاهمی مشترک به این نتیجه رسیده اند که به روی مبارک خود نیاورند.

بی اعتنایی به قانون وقتی از طرف مسئولان عادی سازی شود دیگر نمیتوان انتظاری از مردم معمولی کوچه و بازار داشت.

توافق اخیر هسته ای هم که داد بعضی نمایندگان مستقل مجلس را درآورده در راستای همین شورش شیک اشرافیت بر ضد قانون تحلیل نمایید. مشابهش را که سال 67 در زهرنامه معروف تجربه کرده بودیم.

مشکل کجاست؟ مسیری که نظام به غلط پیمود تغییر سطح زندگی مدیران از مردم عادی به طبقات مرفه و بسیار برخوردار بود که باعث شد خیلی از مسئولان و خانواده هایشان عملا در خدمت طبقه اشراف درآمده و مشکلات و مطالبات آنها را مشکلات و مطالبه خود بپندارند. بالاترین نفوذی که در انقلاب صورت گرفت، جاسوسی و نشت اطلاعات نبود. تغییر ذائقه مسئولان انقلاب از شعارهای اسلامی و انقلابی به آمال حیوانی و راحت طلبی و لذت جویی بود. اینگونه است که فریادهای رهبری و دلسوزان پاپتی انقلاب به جایی نرسیده و با پنبه وفاق و... سربریده می شود.

نظام اگر میخواهد به مسیر اصلی خود بازگردد نیازمند یک حرکت بزرگ انقلابی مبنایی است. حقوق و عواید مدیران باید آنقدری باشد که بیش از یک زندگی معمولی در حد نیازهای اولیه رفاهی در اختیارشان قرار نگرفته و لذت دنیا طلبی و مادی پرستی باعث لگد پرانی آنها به سمت ارزشهای اسلامی و ملی نگردد. رفاه طلبی با مبارزه سازگار نیست. این جمله را آویزه گوش خود قرار دهیم. تعارض منافع، پدر مملکت را در آورده است. نان عده ای در خیانت و استحاله و وطن فروشی است. مرگ بر آمریکا که بگویی بدن آنها می لرزد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شیر دارخوین

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ

خرید و قیمت شیر دارخوین از غرفه مشق علم

 

این نظر شخصی من است و فقط برای خودم کاربرد دارد. کار داستانی و رمان درباره شخصیتهای واقعی جنگ را نمیپسندم. البته استفاده از جاذبه های داستانی برای ایجاد کشش در محتوا خوب و گاهی لازم است اما از آنجا که یک خاطره را به چشم سندی منقول نگریسته و اهل بازگویی و روایت آن در جمع های کوچک و بزرگ هستم ترجیح میدهم درباره شهدا داستان و رمان نخوانم و وقتم را هدر ندهم.

کتاب "شیر دارخوین" را خواندم. داستان بود و نویسنده اش هم زن. خانمهای داستان نویس معمولا بیشتر از آقایان به محتوا آب میبندند و در خصوص موقعیتهایی که از آن درک مستقیم و میدانی نداشته اند حرفها و توصیفهایی دارند که گاه خنده دار و خیلی غیر واقعی است.

شیر دار خوین را خانم دولتی خوب نوشت. اولش خوشم نیامد و خواستم کتاب را کنار بگذارم یا از روش تند خوانی و شاپ و  پرش کاغذی بهره گرفته و زود تمامش کنم برود پی کارش، بروم پی کارم. کمی که جلوتر رفتم احساس کردم اغراق ها کمتر شده و داستان توانسته پل ارتباطی اش با مخاطب را پیدا کند. از معدود داستانهایی درباره شخصیتهای واقعی دفاع مقدس است که از خواندنش لذت بردم. هر چند دلم میخواهد درباره جواد دل آذر کتابی مستند و مبتنی بر اطلاعات مضبوط روایی بخوانم که هنوز گیرم نیامده است. چند سال پیش دوستی درباره این شهید تحقیقی داشت. آن خاطرات را دیدم. پراکنده بود. از این منظر به نویسنده کتاب حق میدهم برای کشیدن نخ تسبیح در بین خاطرات به قالب داستان پناه برده باشد. نویسنده قطعا قمی بود هم اطلاعات خوبی از محله های قدیمی قم داشت هم به لهجه شیرین مردمانش تسلط داشت هم روحیات بعضی عزیزان تخس این شهر تاریخ ساز را به خوبی می شناخت.

ریز تلنگرهای زیرکانه سیاسی خوبی هم در کتاب پیدا بود. انقلابی ترسویی که بلافاصله بعد از پیروزی نهضت صاحب میز شد. بسیجی فرصت طلبی که آمد جبهه عکسش را گرفت و رفت.

خوب است بدانید یکی از بزرگترین و شلوغ ترین خیابانهای قم به نام شهید جواد دل آذر است.

جواد دل آذر، جوان رشید و مبارز قمی که دوره افسری ارتش شاه را هم گذرانده بود بلای جان شهربانی چی ها و گاردی های پهلوی بود و حسابی ازشان تلفات میگرفت. او بود که روی دوش مردم شهر بالا رفت و در حالی که هنوز رژیم شاه حکمفرما بود نام و عکس او را از ایوان آینه بانو به زیر کشید و قاب تصویر حضرت روح الله را بر صحن کریمه اهل بیت به اهتزاز در آورد.

محافظ امام شد. با منافقین هم حسابی جنگید. شم اطلاعاتی داشت. به سوریه رفت. به آلمان اعزام شد و در صف منافقین نفوذ کرد. مسئول محور بود و نیروهایش با اقتدا به فرمانده جوان و شجاع و کار بلد، دمار از روزگار دشمن درآورده و از غرب تا جنوب به خلق حماسه هایی بزرگ پرداختند. بارها هم مجروح شد و تا مرز شهادت رفت. اهل عکس و فیلم و مصاحبه هم نبود. دنبال هیچ امتیازی نرفت. این جواد با همه رزومه و کارنامه درخشانی که برای انقلاب و جنگ داشت سر موضوعی سازمانی دچار مشکل و اختلاف با مافوق شد و از کار برکنار گردید. قهر کرد؟ منت گذاشت؟ جبهه را بوسید و رفت؟ تازه رفت به عنوان نیروی عادی زیر دست همانهایی که قبلا زیر دستش بودند بی اعتنا به پست و مقام دنیایی اسلحه دست گرفت و میان بسیجیان کم تجربه و تازه وارد جنگ به خط دشمن زد و جنگید. سر انجام تکلیف که با خودش تعارف نداشت. هدف که خدا باشد چه فرقی میکند کجا و چطور خدمت کنی و با که طرف باشی؟ بعدها البته دوباره دست یاری به سویش دراز کردند. مشابه این خاطره جواد دل آذر را درباره بعضی فرماندهان شهید دیگر هم خوانده ام. این شخصیتهای خودساخته و عارف و بی ادعا را بگذارید کنار بعضی سلبریتی های پول آشامی که به صرف یک حمایت ساده مجازی از میهن خود در قبال تجاوز دوازده روزه دشمن، منّت بر سر مردم گذاشته، ژست طلبکار گرفته، سرود ملی نمی خوانند که بگویند چرا از ما مالیات میگیرید؟!

بزرگ بودن به شهرت نیست. این شهدا را اغلب مردم نمی شناسند و یا لااقل کمتر از سلبریتی های دوربین پرست می شناسند. اما واقعا مرد بودند. بیخود نیست شهادت روزی هر کسی نمی شود. کرامت ویژه ای است که خدا به بندگان مخلصش عطا می کند.  چقدر تفاوت خواهد بود بین جامعه ای که الگویش شهدا باشند با جامعه ای که از سلبریتی ها پیروی کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عملیات مهندسی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۲۴ ق.ظ

عملیات مهندسی» ماجرایی تلخ اما واقعی؛ رازهای سر به مُهر جنگ پنهان دهه 60 -  تسنیم

 

"عملیات مهندسی" را دوست داشتم و با دقت دنبال میکردم. علتش فقط علاقه من به تاریخ انقلاب نیست. سریالهای دیگری هم درباره انقلاب و درگیری با منافقین یا مسائل امنیتی و جاسوسی ساخته شد. اغلب را هم تماشا کردم. اما عملیات مهندسی برای من جذاب تر بود. ریتم داستان تند اما واقعی بود. از رکب های محیرالعقول امنیتی که فیلمسازهای سفارشی اصرار دارند در کار خود بگنجانند خبری نبود. داستان حالت ماورایی هم پیدا نکرد. شخصیتها زیاد و شلوغ نبودند. بازیگرها خوب در نقششان فرو رفته و انگار با اعتقاد بازی می کردند. مجموعه این عناصر باعث شد عملیات مهندسی چند سر و گردن از سریالهای امنیتی مثل گاندو و خانه امن و ناریا و ... بالاتر و باورپذیرتر و دارای کشش بیشتر باشد. به کارگردان و مجموعه عوامل و البته صدا و سیما بابت تولید چنین اثری باید تبریک گفت. این انقلاب و دفاع مقدس و ایران عزیزمان هزاران سوژه ناب و واقعی درون خود دارد که تا سالهای سال نیاز به افسانه سرایی و رویا پردازی و خیال بافی برای خلق آثار هنری نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مگر چشم تو دریاست؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

مشاهده وخریداینترنتی کتاب مگر چشم تو دریاست روایت زندگی شهیدان جنیدی

 

"مگر چشم تو دریاست" را اول از نویسنده اش شروع کنم. به نظرم به بهترین شکل ممکن نوشته شد. آنقدر داستان و ماجرا در این کتاب نهفته که اگر قرار بود به سیاق رمان نوشته شود کاری چند جلدی در می آمد. نویسنده بزرگوار ضمن حفظ جاذبه های نگارشی از پردازش بی جا اجتناب ورزید و مانع از طولانی شدن کار و بی حوصلگی مخاطب گردید. من این نوع کارها را بر رمان و داستانهایی که شائبه افزودنی های غیرمجاز! از سوی نویسنده را دارد و طبعا سندیت محتوایش زیر سوال است ترجیح می دهم. دست مریزاد به نویسنده، دست مریزاد به مادر شهید که چقدر خوب و مرتب و کاربردی به بیان خاطراتش پرداخت.

دیده اید بعضی مجموعه آثار دارای سلسله مراتب و سیر مطالعاتی هستند؟ زندگی شهدا هم اینگونه است. برای درک بهتر شخصیت شهدا ابتدا باید پدران و مادرانشان را شناخت و با زندگی آنها آشنا شد. پدر چهار شهید جنیدی یک روحانی خودساخته و عاشق فرزندانش است. تا جایی که برای حل یک مساله درسی فرزندش حاضر است با اتوبوس از قم به تهران برود. برای یک لحظه زودتر خبر گرفتن از حالشان شتاب می کند....اما یکی یکی گلهایش که پرپر می شوند، صبوری می ورزد و می گوید راضی ام به رضای خدا. هر چند از درون سوخت و ذوب شد و رفت.

مادر که دلدادگی اش شرح و توصیف نمیخواهد. خودش عزیز دردانه اش را داخل قبر می گذارد. نمی خواهد دشمن شاد شود. گریه هایش را می برد به خلوت. سه فرزند از چهار شهیدش مفقودالاثر بودند. هر بار مادر ماهها و سالها چشم انتظار است و امید دارد خبر شهادت اشتباه باشد و فرزند دوباره در چارچوب در بایستد و قامت رعنایش را به رخش کشانده و سخت در آغوشش بگیرد.

آقا آن موقع که رییس جمهور بود پدر شهیدان جنیدی را در جمعی دید. نمی شناخت اما گفت نورانیت این مرد چیز دیگری است. از او خواست بیاید جلو. او را نمی شناخت اما خم شد و دستانش را جلوی جمع بوسید. بعدها بیشتر با این خانواده آشنا شد. بارها به دیدارشان رفت و یا به دیدار دعوتشان کرد. شاید هیچ شهیدی نباشد که آقا به این دفعات سراغ خانواده اش را گرفته باشد. آیت الله بهجت هم به آیت الله محفوظی گفت آن موقع که پدر شهیدان در کما بود، هر کس زیر گوش این مرد دعایی بخواند مستجاب است. این پدر که سالها امام جمعه رودسر بود و مادر صبور شهدا اهل پیشوای ورامین بودند. نسلشان از خدام امامزاده جعفر که از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام است به شمار می آمدند. اصلا اسم پیشوا در قدیم امامزاده جعفر بود به احترام شأن و جایگاه این شاه زاده شریف و واجب التعظیم. چیزی بابت شهادت فرزندانشان طلب نکردند. دستشان همیشه تنگ بود؛ اما هوای ضعفا را چقدر داشتند و بانی خیر می شدند به حکم آموزه الجار ثم الدار.

روز شهادت امام رضا بود که از بین چند کتاب نخوانده، مگر چشم تو دریاست را انتخاب کردم. به فال نیک گرفتم که همان صفحات اول به ذکر خاطره ای از عنایت امام رضا امام رئوف و انیس النفوس به این مادر و شفای او اختصاص داشت. یادی هم از امامزاده عبدالله آمل شد که دلتنگ زیارتش هستم. ان شاءالله به زیارت امامزاده جعفر پیشوا هم توفیقی باشد رفته و نایب الزیاره دوستان خواهم بود. این کتاب عصاره ای از گنجینه معنوی انقلاب اسلامی است. انقلابی مقدمه ساز ظهور حضرت حجت که از جنس نور ساخته شد با خون جوانان عاشق آبیاری گشت و به لطف و اراده خدا و اخلاص مومنین به انقلاب ان شاءالله شاخه های تنومند آن تا معراج آسمان خواهد درخشید و نوید پیروزی مستضعفین و برچیده شدن بساط ظلم و استکبار را تحفه قلوب دردمند آزادگان جهان خواهد ساخت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ظلم و فریاد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۳۰ ق.ظ

استثمار چیست؟ کار و تلاش از من، راحت و خواب از تو - کارخانه

 

جرج ارول در مزرعه حیوانات لزوما تلاش ندارد که حاکمیت کمونیسم و استحاله عملی شعارهای عدالتخواهانه را زیر سوال ببرد. او هر نوع انقلابی گری را زیر سوال برده و بر حفظ وضع موجود اصرار دارد. با جهان آخرت و معنویت بیگانه است و خورد و خوراک و رفاه را بالاترین آرمان بشر می شمارد. توطئه، نفوذ و خیانت را موهوم می داند. او با هر نوع انقلابی گری مخالف است تا خواب خوش کانونهای قدرت برآشفته نگردد. می گویند پوپر این رسالت را در عرصه فلسفه سیاسی برعهده داشت؛ تئوریزه نمودن رخوت و سکوت! ضرورت و فایده هر نوع اعتراض و انقلابی گری را زیرسوال برده و اندیشه جامعه را به سمت سازش با اصحاب قدرت و ثروت سوق دهد. ترویج سکس و فحشا و مشروب و مخدر و ... از سوی صاحبان قدرت نیز در همین راستا یعنی خنیاگری و شل و ول سازی جوامع به منظور پرهیز از طغیانگری و اعتراض تحلیل می گردد.

عده ای شاید به گمان اینکه تبلیغ مزرعه حیوانات دلشان را بر ضد این انقلاب خنک می سازد به معرفی و تشویق دیگران به خواندنش مبادرت می ورزند اما حقیقت آن است که نتیجه انس با این اثر، ضدیت با انقلاب اسلامی نیست، ضدیت با هر نوع انقلابی است و طبعا شامل اعتراض به این انقلاب و نظام هم می گردد. یعنی کسی که مخالف انقلاب اسلامی است هم بنا بر محتوای اثر کار بی فایده ای می کند اگر به نهضت و حرکت جدیدی بیاندیشد.

حرف جرج ارول اما از منظری درست است. نمی توان کتمان کرد بسیاری از افراد مدعی در هر نظام سیاسی یا دینی وقتی به قدرت یا وجاهتی دست می یابند شناگر ماهری شده و بر خلاف داعیه نخستین به سمت فساد و زیاده خواهی پیش می روند. کمونیسم یک مصداق از دروغ در حکمرانی عدالت خواهانه و برابری طبقاتی بود. شکاف طبقاتی که اساس مخالفت این تفکر با نظام سرمایه داری بود دوباره ذیل حاکمیت شرقی و کارگری سر برآورد و در نهایت به سقوط آن انجامید. اما این ویژگی منحصر به کمونیسم نیست. مگر هیچ حکومتی در دنیا هست که داعیه گسترش عدالت و خدمت را نداشته باشد؟ بعد دقیق که شوید می بینید رانت و دروغ و ناراستی و توحش و سانسور و ... بخشی تفکیک ناشدنی از آن به شمار می رود.

خود خواهی و منفعت طلبی و غفلت از فرهنگ ایثار و دیگر خواهی، دستاورد فرهنگ سرمایه داری است که به خودی خود با داعیه عدل و آزادی و انسانیت معارض بوده و تقویت آن منافی با شعار انسان گرایی و حقوق بشر است. مگر میشود برده داری و استثمار را دید و سکوت کرد به این بهانه که اگر با این فساد مقابله کنیم ممکن است بعدها خودمان دچار همین فساد یا ظلم دیگری شویم؟

با حاکمیت ها چه باید کرد؟ از طرفی لزوم تشکیل حکومت یک امر عقلی و فطری است. همه جوامع دنیا می دانند که برای برقراری نظم و حفظ یکپارچگی نیاز به حکومت دارند. جامعه بی حکومت نداریم. از طرفی هر حکومتی درهر نقطه ای که روی کار آمد به دلیل فساد و زیاده خواهی و ظلم بالادستی ها و یا مدیران میانی، منفور و به مرور منسوخ گردید.

اصل وجود حاکمیت قابل انکار نیست. اصل تلازم فساد با قدرت هم لااقل ذاتی نباشد از باب تجربه عملی قابل کتمان نیست. اسلام دو اصل تقوا (نظارت از درون) و امر به معروف و نهی از منکر (نظارت همگانی) را چاره حفظ سلامت حکومت یا لااقل راه تلاش برای حفظ بخشی از سلامت حاکمیت معرفی می نماید.

عده ای در قالب دین، عده ای در قالب بی دینی و روشنفکری همواره تلاش دارند بر جوامع سوار بوده و منافع خویش را از راه اغفال مردم به چنگ آورده و فسادشان را توجیه نمایند. رسالت تبیین و آموزش به همراه جهاد با ظلم از وظایف خدشه ناپذیر انسانهای آزاده و آگاه است. شاید حکومت صد در صد سالم و طاهر لااقل تا زمان ظهور حضرت حجت به وجود نیاید؛ اما می توان تلاش کرد حاکمیت اجتناب ناپذیر انسانهای ممکن الخطا را با تذکر و آگاهی بخشی به سمت صلاح و سلامت سوق داد. انقلابی گری و اصلاح طلبی هیچگاه تعطیل نخواهد شد. انسان، حیوان نیست و نمیتواند در ازای آنچه پیرامونش می گذرد بی تفاوت باشد. آرمانهای انسانی به حکم وجدان در انحصار خورد و خوراک و رفاه صرف نیست. آنهایی که انسان را اخته شده و سست و معتاد و بی رمق می خواهند جاده صاف کن فساد و ظلم هستند. در حد یک شمع که میشود تأثیر گذاشت. زبان، ارزان ترین و نافذترین رسانه عالم است که خدا در اختیار همگان قرار داده. باید حرف زد، دغدغه ایجاد کرد، دغدغه را به مطالبه و مطالبه را به فرهنگ تبدیل نمود. جامعه صد در صد انسانی و الهی و عدالت محور لااقل تا زمان ظهور نخواهیم داشت؛ اما اگر نمی شود نماز ایستاده خواند، نماز نشسته که ساقط نیست. یک گام هم به سمت خیر و نیکی و عدل قدم برداریم، یک ظلم هم کمتر شود به انسانیت خود و تمامی جوامع بشری خدمت کرده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حضیض ذلت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۲۱ ق.ظ

تنگه مرصاد، نماد غیرت و ایمان و حماسه مردم ایران است. پرچم آزادگی و سلحشوری و دشمن ستیزی ملتی است که در برابر دشمن، با اتکای به خداوند سر تسلیم فرود نخواهد آورد. اینجا یاد صیاد شیرازی زنده است، یاد سردار شوشتری، نمادی از دژ مستحکم ایران در برابر هر نوع تجاوزگری و زیاده خواهی، هلیکوپتر نمادین صیاد که اینجا فرود آمد و نفس دشمن را برید. ماشینهای درب و داغان منافقین هم اینجا به نمایش گذاشته شده و چند شهید گمنام که حافظان اصلی این مرز و بوم هستند. یاد کمال کورسل و شهدای تیپ بدر، یاد بچه های القائم سمنان، یاد بسیجی های بی نام و نشان و آتش به اختیار استان کرمانشاه ... موکبی هم به نام سید آزادگان علی اکبر ابوترابی فعال بود. ابوترابی در زمان بسته بودن راه کربلا پیاده روی عرفه را تا مرز خسروی راه انداخت. تنگه مرصاد مبدأ شروع حرکت نورانی او بود تا خاطره حماسه سازان ایرن عزیز زنده بماند. حالا نام خودش اینجا زنده نگاه داشته شده است. از منافق، پست و پلید تر چه کسی است؟

این خاطره را از آزادگان مختلف در اردوگاههای مختلف شنیده ام. عده ای منافق در بین اسرا بودند که پاسدارها و فرماندهان و روحانی ها را لو می دادند و جایزه می گرفتند. بعثی ها مراقب این جاسوسهای خائن بودند تا کسی آسیبی به آنها نزند. وقتی آزادی و تبادل اسرا قطعی شد، همان درجه داران بعثی می زدند توی سر عنصر منافق و با نفرت و تحقیر می گفتند خاک بر سرت که هموطنت را به ما فروختی.

 این سرنوشت همه خائنان و وطن فروشان است. تاریخ مصرفشان که بگذرد حتی نزد دشمن هم تفاله ای بیش نخواهند بود. وطن فروشی و خیانت، خلاف فطرت است و هر انسان با هر عقیده و مذهبی از پلیدی آن آگاه است. منافقین اما همچنان با هر که دشمن این آب و خاک است دست دوستی می دهند. از منافق پست تر مگر داریم؟

 

photo_2025-08-21_10-34-48_ubrc.jpg

photo_2025-08-21_10-34-56_06d6.jpg

photo_2025-08-21_10-35-06_tacf.jpg

photo_2025-08-21_10-35-43_uw84.jpg

photo_2025-08-21_10-35-10_etl0.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دولت علیه ملت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۰۰ ق.ظ

دوست داشتم درباره اربعین بنویسم از فروش شلوار ویژه اربعین! در بازارهای شیراز، حال و هوای اربعین در اصفهان و شهرضا از حرم حضرت معصومه که آنقدر زائر بین راهی اربعین در آن آرمیده اند که خودش جزیی از این مسیر بزرگ شده است از مشهد مقدس و اعتقاد مردم به بدرقه زوار اربعین، موکبهای امام حسینی در نقاط مختلف شهر و روستاهای بابل و...

اینجا بابل است هوا گرم و شرجی است. انسان کاری نکند نفس هم بکشد عرق میکند و لباسها به تنش می چسبد. دو بار در روز برق را قطع میکنند. کنار یکی از بازاری های قدیمی نشسته ام. چند بازاری دیگر می آیند وقتی می فهمند طلبه ام شروع میکنند به درد دل کردن. از قطع آزار دهنده برق تا تعطیلی های ساقط کننده و فقدان نظارت بر توزیع محصولات کارخانه ها و قیمت گذاری ها و... بعضی هایشان می گویند ما از آخوند بدمان می آید از پاسدار بدمان می آید اما این دولت دارد کاری میکند که از عهده آمریکا و اسراییل هم بر نیامد. می خواهند داد مردم را در آورده و آنها را به خیابان بکشانند. مردم نجابت دارند و به حرمت شهدا و جنگ اخیر به خیابان نمی آیند. این بابا همان اول کار کلی آیه و حدیث میخواند بعد گند میزند به همه چی تا فحش کارهایش به دین بخورد بعد میگوید مساجد باید همه چی را اصلاح کند....

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک وقت هوس عوامفریبی نکنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۱ ب.ظ

اشرافی گری :: اشک آتش

 

بعد از نصب تصویر بی حجاب یکی از بانوان شهید جنگ اخیر در پشت سر رییس جمهور، حالا دکتر ولایتی در جایگاه مشاور رهبری این توییت مشکوک را منتشر نموده است:

"حفظ انسجام ملی مورد تاکید رهبر معظم انقلاب می‌تواند شامل تغییر برخی رویکردهای اجتماعی حاکمیت و محور قراردادن رضایت مردم، به گونه‌ای که برای آن‌ها ملموس باشد. مردم خود را اثبات کردند و اکنون نوبت مسئولین است. شیوه‌های منقضی شده دیگر پاسخگوی جامعه پس از جنگ نخواهد بود."

 

منظور از رویکردهای اجتماعی حاکمیت چیست؟ تجربه بازی های انتخاباتی ثابت کرده که تغییر در رویکردهای اجتماعی از منظر سیاسیون منحصر در آزادی پوشش و رفع فیلترینگ و رقص و آواز بوده که بیشتر جنبه عوامفریبی دارد تا خدمت به جامعه.

اگر واقعا قرار است تغییری در رویکردهای حاکمیتی دیده شود بهتر است این تغییر در جنبه عدالت اجتماعی و قضایی و اقتصادی و رفاهی صورت بگیرد. دولت طرح مشخصی برای تأمین مسکن و اشتغال و ازدواج و... ندارد. شکاف طبقاتی و رانت و ویژه خواری و حقوقهای نجومی و اشرافی گری و تجمل پرستی باعث آزار و بدبینی مردم به لایه هایی از حاکمیت شده است. بانکها در خدمت دلال بازی و سرمایه داری هستند نه کمک به مردم و محرومان. فقدان شایسته سالاری در بعضی انتصابها موجب رنجش و ناامیدی مردم می شود. نهادهای امنیتی نباید وقتشان را برای حفظ میز مسئولان هدر بدهند. عدم ساماندهی به پرونده دانه درشتهای مفاسد اقتصادی از بانک دی و آینده گرفته تا کرسنت و فولاد مبارکه و... مفهوم عدالت را به سخره گرفته است. آقازاده های مسئولان کجا به خدمت سربازی می روند؟ چرا هیچ دولتی حریف بانکها و گمرکات و خودروسازها نمی شود؟ چرا جامعه به سمت پیری و فرسودگی و انقطاع نسل می رود و مشوقها برای فرزند آوری که باید از منظر یک اصل ملی و استراتژیک به آن نگریسته شود تا کنون ضعیف و بی فایده بوده است؟ دامن زدن به فرهنگ مصرف گرایی و بی تفاوتی در قبال هویت ستیزی فرهنگی، باعث حس فقر و یا خودباختگی و طبعا گسست نسلها شده است. در برقراری عدالت آموزشی مشکل داریم. نظام اگر میخواهد رضایت اجتماعی را جلب کند یکبار دیگر باید به اهداف و شعارهای مبنایی در شکل گیری جمهوری اسلامی بازگردد. مسئولان و خانواده هایشان باید شبیه مردم زندگی کنند. رفاه عمومی باید به یک رسالت تخطی ناپذیر تبدیل شود. الان دولت دو ماه است که سبد معیشت اکثریت مردم را پیچانده و صدایی از کسی شنیده نمی شود. بساط باندبازی و رابطه بازی و پارتی بازی و تبعیض باید جمع شود. دانه درشتهای مفسد اقتصادی از هر جناحی که هستند باید محکم و قاطع محاکمه شوند. جوان نباید از ازدواج و تأمین مخارج یک زندگی معمولی بهراسد و به امکانات اولیه تشکیل زندگی دسترسی داشته باشد. شما را به خدا با چهارتا رقص و آواز و ... مردم را بازی ندهید. نشود بچه های شما با گرگهای وال استریت برقصند و از مردم توقع داشته باشید لنگ به خودشان ببندند. شهید حسن طهرانی مقدم وقتی می دید نیروهایش ماشین خوب سوار می شوند خوشحال می شد. می گفت شأن ایرانی این است که ماشین خوب سوار شود نه پراید و پژو! 

مردم از شهرداری ها راضی اند؟ از بیمارستان ها راضی اند؟ از آموزش و پرورش؟ از دادگاهها؟...

قانون برای همه باشد. رفاه برای همه باشد. اصلاح حقیقی یعنی برقراری عدالت در همه شئون اقتصادی و اجتماعی و قضایی. اگر این کاره اید بسم الله اگر نه، عوامفریبی ممنوع. جمله معروفی آقا دارد خطاب به مسئولان که اگر میخواهید با آمریکا مبارزه کنید بیشتر کار کنید.

ایران مترقی و متعالی، خار چشم دشمنان و الگوی نهضتهای آزادی بخش و مستضعفان عالم خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امام جمعه تهران و امام جمعه های دیگر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۶ ب.ظ

شعار "مرگ بر آمریکا" تا ابد ادامه دارد - تسنیم

 

تیتر خطبه های امروز 20 تیر 1404

آیت‌الله عاملی: ارسال پیام ضعف به دشمن، مسیر باج‌‌خواهی را باز می‌کند

امام‌جمعه کرج: با قاتلان حاج قاسم نقطه مشترکی نداریم

آیت‌الله علم‌الهدی: «مرگ بر آمریکا» یعنی مرگ بر دشمنان خدا

امام‌جمعه اهواز: مذاکره با آمریکا طبق تجربه بی‌نتیجه است

حالا امام جمعه تهران: از دعواهای جناحی بپرهیزید. نگاهها باید به سمت دشمن باشد. به دو قطبی مذاکره - مقاومت دامن نزنید.

خب یعنی اگر عده ای به موضوع مذاکره و توافق با دشمن که همواره آسیب هایی را به مملکت وارد کرده دامن زدند کسی نباید جواب بدهد که مبادا دوقطبی مقاومت – مذاکره ایجاد شود؟ شما خودت نقدی به بعضی سیگنالهای ضعف آلود مسئولان اجرایی نداری؟ وظیفه خطیب جمعه نقد مسئولان و دفاع از گفتمان انقلاب نیست؟ جنگ نرم، مقدمه جنگ سخت نیست؟ کسانی که فرهنگ مقاومت را زیر سوال برده و زمینه نفوذ یا تهاجم دشمن را فراهم می کنند نیازمند توبیخ نیستند؟ دم امام جمعه های شهرهای دیگر گرم که با هوشمندی و درک لازم از خطرات کجروی نخبگان، توصیه های صریح خود خطاب به دولتمردان را بدون لکنت بیان نمودند.

وفاق باید حول محور گفتمان رهبری و استکبار ستیزی و نفی سازش و تسلیم باشد. اینقدر انفعال و جوّگیر بودن هم خوب نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پدر هیاتهای مذهبی بابل درگذشت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ۱۱:۵۵ ق.ظ

photo_2025-07-10_12-44-21_kb5h.jpg

 

می دانید قصه چیست؟ خیلی ها آشپز هستند یا خیاط یا تعمیرکار و بنا و نقاش و معلم و... اما فقط بعضی از آنها هستند که خوب دل به کار می دهند، هنرمندند و انگار دارند اثری ماندگار خلق می کنند که بر جانها بنشیند و بر صحیفه دل حک شود. به قول معروف، حق مطلب را خوب ادا می کنند. حاج عبدل از این جنس آدمها بود. هفتاد سال میانداری هیاتها را انجام می داد و به محافل عزاداری اباعبدالله شور و حال و حرارت می بخشید. حق غلامی درگاه اهل بیت را خوب ادا می کرد. قبل از انقلاب، از آن سالها که برای رفتن به مشهد باید شبی را بین راه می خوابیدند تا همین نفس های آخر می گفت اینها بچه های من هستند می رفت وسط هر هیاتی که جوانها در آن قامت بسته بودند می ایستاد میانشان و بساط  عیش و عشق را برپا می کرد. بگویم عشق می کرد از روضه خوانی ها گزاف نگفته ام. این سالها که در بستر بیماری بود، هر جمعی به عیادتش می رفت می گفت یک نفر روضه بخواند. خودش بیشتر از همه می گریست، اشکش همیشه دم مشکش بود. این روزها که حالش وخیم شد و دکترها جوابش کردند، نوای نوحه و روضه، آتش درونش را مهار مینمود، درد و رنج بیماری را از تنش می زدود و دل بی قرارش را تسکین می بخشید. ذکر یاحسین هیچگاه از لبهایش جدا نشد.

حالا این حاج عبدلی که می گویم، برای آنها که ندیده و نشناخته اند شاید تصویر کاملی ایجاد نشود. یک آدم رشید و بلند قامت و لاغر اندام و کشیده را تصور کنید با سر سینه صاف و چهره ای جدی و نگاهی نافذ و صدایی کلفت و پر حجم که وسط مجلس، دستهایش را بالا می آورد تا آخر مجلس او را می دیدند، یک "الله" می گفت، نظم و ترتیب می داد به صفوف عزا و اگر لازم بود خودش آن وسط دم می گرفت: یا حسین یاحسین، عزیز زهرا حسین...

رفتارش هم داش مشتی بود. میان جمعیت یکهو یک آدم تریپ متفاوت را پیدا می کرد، پرچم را می داد دستش، وسط جمع بچرخاند، او هم احساس کند بخشی از همین دسته است و در مجلس حسین علیه السلام سهمی دارد.

تصویر ذهنی تان را کامل تر کنم. حاج عبدالخالق طاهری، یک چهره فرهنگی بود. مدیریت دبستان را بر عهده داشت. از بچه های نونهال تا آن دفتردار طاغوتی سبیل کلفت شاه پرست را هم می آورد هیأت. کاری می کرد طرف با عشق بنشیند پای سماور مجلس روضه، به آنهایی که شب جمعه ای آمده اند کمیل گوش بدهند، چای و نان خشک برساند.

می گویند کار فرهنگی گاهی پنجاه سال بعد اثر می کند. حاجی، در تشییع دهها شهید این شهر وسط ایستاد و سینه زد. امام که فوت کرد همه هیاتها آمده بودند مسجد کاظمبیک، همه میوندارهای مطرح شهر جمع شده بودند دور حاج عبدل، او شمع محفلشان شده و هدایت جمع را دست می گرفت. برای امام یادم هست در مصلای بابل روی دوش بلندش کرده بودند، جوری بر سر و سینه می زد که از حال می رفت... نسلهایی از نوجوانها و جوانهای شهر به شوق سینه زدن کنار او، وارد هیات و مسجد شده، به مرور پایشان به نماز جماعت باز می شد، بسیجی می شدند و سر به راه. خیلی هایشان الان طلبه و هنرمند و مدیر و فعال و چهره تأثیرگذار عرصه انقلاب هستند. حاجی با یک سینه زنی پر شور و حال، کلی نیرو برای دین و مکتب وحی تربیت کرد.

دست به خیر و اهل مطالعه هم بود که این وجه سلوکش بماند برای بعد.

خیلی از مداحهای معروف کشور به بابل یا مازندران که می آمدند خودشان را شب جمعه به هیاتی می رساندند که حاجی در آن نفس می زد. بچه های اهل معنویت که بعد از جنگ، گمشده ای داشتند از سراسر استان، از شهرهای دور، تکه تکه با مینی بوس در هوای بارانی زمستان خودشان را به مجلس دعای کمیل هیات او در بابل می رساندند. الان را نگاه نکنید بابل حسینیه شده است. همه جایش بوی اشک و لبیک به اباعبدالله را دارد. آن موقع تنها هیأت جوان پسند شهر را او هدایت می کرد. خیابانهای اطراف مسجد گاه پر از جمعیت می شد. بعضی مداحهایی که الان خیلی معروف شده اند آن موقع نوجوان بوده و صدایی نازک یا دو رگه داشتند. حاجی می آوردشان اواخر مراسم چند دقیقه ای بخوانند، خودشان را پیدا کنند. به همه شان بها می داد. ثمره اش شد امروز که وقتی عرفه می شود، شهر به حالت نیمه تعطیل در می آید، هر شب هفته در گوشه و کنار، زمزمه روضه ای بر پاست، دهه محرم ترافیک برنامه ها سر در گمت میکند، دهها هیأت و جلسه خودجوش در جای جای شهر، علم اهل بیت را برافراشته اند. منبری ها و مداحهای بابلی در کشور شاخص شده اند. بابل همچنان دارالمومنین باقی مانده است. حق است اگر بر تابلو ورودی شهر بنویسند به "حسینیه بابل خوش آمدید".

امروز خبر فوت حاج عبدل در رسانه های شهر منتشر شد. رزوهایی که سالگرد حسین آقای منصف هم هست. حاج عبدل در کاروان پیاده روی سالگرد امام که حسین آقا راه می انداخت گاه از بابل تا تهران در صف جلو می ایستاد و با گام های استوارش ابهتی دیگر به این حرکت نورانی می بخشید. رحمت الله به عشاق اباعبدلله. می دانم بچه های هیاتی برای حاجی سنگ تمام می گذارند. تشییع حاج عبدل را ببینید. اگر در بابل یا شهرهای اطراف بودید حتما در تشییع او حاضر شوید، اگر در راه دور هستید تصاویر این بدرقه تاریخی و با شکوه را ببینید تا با همه وجود باور کنید، یک چهره فرهنگی بی ادعا و خدمتگزار و مرید اهل بیت چقدر در دل جوانها ارج و قرب دارد. چقدر رسانه های مجازی و ماهواره و انبوه شبهات و تحریفها و تخریبها به ذهن جوانها هجوم آورد، اما یک یا حسین گفتن مخلصانه حاج عبدل و امثال او فطرتهای زلال جوانان را احیا نموده و عشق به مکتب حسینی را خط قرمزشان قرار داده است. این روزها بابل عطر کربلا را خواهد داشت. یک هفته بعد از عاشورا دوباره عاشورایی به پا میشود. اهل بیت بدهکار کسی باقی نمی مانند. شهدا اهل جبران محبتند. روح پاک حاج عبدل در بزم وصال ملکوتیان دعاگوی ما باشد ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آنهایی که خوابند را خدا بیدار کند

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۵۷ ق.ظ

مسئولین امنیتی استان از خواب غفلت بیدار شوید؟؟ | عصر هامون

 

گفته میشود رژیم غاصب شروطی را برای جولانی تعیین کرده از جمله اینکه دولت سوریه دور بلندیهای جولان را برای همیشه خط بکشد، نیروهای ارتش سوری حتی به سرزمین های نزدیک بلندی های جولان هم نزدیک نشوند، ارتش جدید سوریه حق بهره مندی از هیچ نوع سلاح سنگینی را ندارد و نهایتا در حد استفاده از کلاش و دیگر اسلحه های سبک میتواند به حفظ امنیت داخلی بپردازد، آسمان سوریه باید در اختیار رژیم غاصب قرار داشته باشد تا هر وقت دلش خواست عملیات کند و...

اینکه آیا چنین وضعیتی برای ترکیه و سعودی مایه عبرت خواهد بود یا نه نمیدانم اما امیدوارم برای بعضی خودباختگان داخلی درس آموز باشد. بنده خدایی بود می گفت اسرائیل و آمریکا زورشان از ما بیشتر است هر چه میخواهند باید بگوییم چشم، مگر اینکه بخواهتد کشور را تجزیه کنند. هسته ای را بدهیم برود، موشکی را بدهیم برود، دولت مورد قبول آنها را روی کار بیاوریم، اقتصادمان تابع آنها شود و... اگر خدای ناکرده به مرزهایمان تجاوزی صورت گرفت و کسی خواست خاکمان را از ما بگیرد آن وقت دیگر برای دفاع و جنگ به پا خیزیم! از او پرسیدم قبول؛ اما با چه سلاحی؟! قبلش که همه را داده ای رفت. بماند که اگر دولتی تابع دشمن باشد اصلا نیاز به جنگ نیست، مثل پهلوی ها خرد خرد مناطق کشور را شوهر می دهد برود. بماند که اگر روحیه ذلت پذیری و تسلیم فراگیر شود دیگر ناموس مردم را هم ببرند کسی غیرت و انگیزه ای برای دفاع نخواهد داشت چه برسد به آب و خاک.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی یک بسیجی کتاب میشود

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۴۰۴، ۰۵:۰۸ ب.ظ

نگاهی به «کشکول میرزا جواد آقا»/شهیدی که رسم شهادت را خوب بلد بود -  خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency

 

جواد کوهساری جبهه و جنگ را ندید. وقتی پایش به مسجد و بسیج باز شد و معارف شهدا را شناخت احساس کرد باید در مسیر شهدا قدم بر دارد. جزء به جزء زندگی اش را در مسیر شهدا قرار داد. از شوخی و خنده با دوستان یا جدیت در کار، درس و مدرسه و خلوت و عبادت و آشپزی و بنایی و کار جهادی و گشت بازرسی و فعالیت فرهنگی و راهیان نور و شب خاطره و کتابخوانی و معرفی کتاب و جذب نیرو و صیانت از اندیشه انقلاب و گفتگو با منتقدان و حضور در میادین دفاع از ارزشها و... هر جا می شد برای اسلام کاری کرد حاضر بود، ساده و بی آلایش و بی توقع. خودش را مسئول انقلاب می دانست و مدیون و خادم مکتبش. هر جا احساس کرد باید کاری انجام دهد خودجوش و با انگیزه و پر انرژی انجام داد و بهانه نیاورد. آخرش هم با هزار جور اصرار و دوندگی خودش را به عراق رساند برای مقابله با داعش و خیلی زود به شهادت رسید و در بهشت رضا علیه السلام آرام گرفت.

چطور یک جوان میتواند در مسیر درست زندگی قرار بگیرد؟

مادر جواد کوهساری می گوید یکبار برای آنکه تنوعی ایجاد و روحیه مان تازه شود، ناهار را برداشتیم و رفتیم جلوی مسجد محل که فضای خوبی داشت بساط انداختیم. مسجد در دل بچه ها نشست و یواش یواش شد پاتوقشان.

اگر مسجد پایگاه بسیج و انقلاب نبود و به عرصه خمودگی و بی تفاوتی و سکولاریسم تبدیل می شد هم اوضاع اینگونه رقم نمی خورد. الحمدلله مساجد سنگرند و هنوز رزمنده تربیت می کنند.

کتاب "کشکول میرزا جوادآقا" خاطرات بسیار جالب و هوایی کننده شهید مدافع حرم جواد کوهساری است که همانطور که وعده داد در روز عید فطر به حجله دامادی شتافت و رزق جاودانگی در عرش کبریا نصیبش شد.

دیروز و امروز این کتاب را خواندم. یک روز بعد از عاشورای اباعبدالله و آرامش انزوا آلود حاصل از آن، خواندن این اثر چقدر به دل نشست و روح و جان را به تسخیر درآورد. دست مریزاد به این شهید بزرگوار، دست مریزاد به نویسنده کتاب.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اراده باطل، شکست

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۲ ب.ظ

آتش‌سوزی پایگاه ارتش اسرائیل توسط شهرک‌نشینان

 

تصورشان این بود که با آغاز جنگ، مردم ایران به خیابانها آمده و اقدام به شورش می کنند و عمر نظام اسلامی به پایان می رسد. مردم پشت ایران و نظامشان ایستادند و از همه طیفها حتی آنهایی که با حاکمیت مشکل داشتند دست در دست هم به حمایت از ارتش و سپاه و ابراز نفرت از دشمن صهیونیستی و آمریکایی پرداختند.

رژیم غاصب اما این روزها شاهد طغیان عده ای از شهرک نشینان بر ضد دولت جنایت پیشه است. شب گذشته به دنبال تیراندازی یک نظامی صهیونیست به سمت شهرک نشینان، عده ای از معترضین وارد پایگاه ارتش در منطقه بیسان شده و آن را به آتش کشیدند. 

"خبرنگار رادیو ارتش رژیم صهیونیستی نیز اذعان کرد، یک سامانه عملیاتی-فناوری متعلق به ارتش که توسط فرماندهی مرکزی مورد استفاده قرار می‌گرفت، در نتیجه این آتش‌سوزی آسیب دید.

یک منبع امنیتی صهیونیست نیز هشدار داد: این عبور از یک خط قرمز پررنگ دیگر است."

بماند که رسانه های مختلف دنیا، دانشگاهها، میادین ورزشی و... به عرصه تقابل با اندیشه سیاه صهیون تبدیل شده و آزادی خواهان عالم به تقبیح و تحقیر رژیم غاصب قدس در نبرد با ایران عزیز و حمایت از مردم فلسطین و ایران پرداخته اند که موجی از عصبانیت و نگرانی را در سردمداران کودک کش صهیونیسم دامن زده است. الان شبیه روزهای بعد از عاشورای شصت و یک هجری است. حرف و بیان و قلم و تبیین و تبلیغ، بساط جور و خیانت و فساد مستکبران را بر هم خواهد زد؛ بإذن الله.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به اذن الهی، آمریکا را زیر پا له میکنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۱ ب.ظ

فرازهایی از فرمایشات امام خمینی(ره) درباره آمریکا-img

 

ما نشسته‏ ایم که امریکا اگر بخواهد شیطنت کند جلویش را بگیریم، نشسته‏ ایم که اگر شوروى بخواهد کارى بکند جلویش را بگیریم، دفاع بکنیم از خودمان. ما دنبال این نیستیم که امریکا براى ما کار بکند. «ما امریکا را زیر پا مى‏گذاریم» نمى‏گذاریم که دخالت در امور ما بکند، نمى‏گذاریم کسى دیگر هم دخالت بر ما بکند.

صحیفه امام، ج‏17، ص: 400

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایران سرافراز به حول و قوه الهی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۶ ب.ظ

نگاهی به آغاز و پایان هشت سال دفاع مقدس - ایرنا

 

این جنگ دیر یا زود با هر نتیجه ای به پایان می رسد؛ اما بی شک ایران را قوی تر از گذشته می سازد. ایرانی که در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث و حامیان غربی و شرقی اش از داشتن سیم خاردار تا پوتین و فانسقه و قمقمه هم در مضیقه و تحریم بود چه برسد به تسلیحات و ادوات جنگی، با تأسی از روحیه و تجارب سالهای دفاع مقدس به رغم استمرار تحریمها هم از نظر علمی و صنعتی و فضایی و هسته ای و پزشکی و ... پیشرفت نمود هم از نظر نظامی به نقطه ای رسید که متهم به تغییر موازنه قدرت در سراسر جهان اعم از آمریکای لاتین تا بوسنی و روسیه و سودان و سومالی و سوریه و... است. حالا مدعی قدرتمندترین ارتش منطقه و دنیا در برابر ایران اسلامی کاسه گدایی و استمداد به سوی غرب دراز کرده است.

آغاز این جنگ با هر نتیجه که ختم شود اشتباه عجیب محاسباتی دشمن بود. تهاجم گسترده فکری و فرهنگی و عقیدتی این سالها اگر چه شماری از مردم را از پیکره تفکر دینی و انقلابی جدا نمود و کشور را به سمت اندلس سازی سوق داد اما زنده بودن شعائر دینی و انقلابی به خصوص مفاهیم ایثار و شهادت که برآمده از نهضت ناتمام عاشورای حسینی است هم در مبحث دفاع از حرم و هم در مصاف با صهیون نشان داد که روح مقاومت و فرهنگ ایثار و و جهاد و شهادت همچنان ضامن بقای جمهوریت و اسلامیت مردم این سرزمین و بخشی جدا ناشدنی از هویت این ملت قهرمان و حماسه آفرین است.

این جنگ، انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی ایران عزیز را تا سالهای سال بیمه می سازد؛ بإذن الله تعالی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آبی آتشین

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۵۴ ق.ظ

مشاهده و خرید اینترنتی کتاب آبی آتشین روایت حماسه پرسنل نیروی هوایی

 

از من بپرسند کدام کتاب است حقش هنوز ادا نشده می گویم کتاب "آبی آتشین". سوژه اش ناب، قلمش خوب و جذاب، محتوایش بکر و آموزنده. به ذهن چه کسی خطور می کرد برشی از زندگی چند نیروی همافر را با محوریت بیعت آسمانی شان با حضرت روح الله و نقشی که در تسریع روند پیروزی انقلاب داشتند مبتنی بر واقعیت اما با زبان داستان به رشته تحریر در بیاورد؟ انقلاب اسلامی ایران شئون مختلفی دارد که یکی اش انقلاب در هنر و ادبیات است. آبی آتشین برازنده هر نوع جایزه و درخشش در هر جسنواره فرهنگی و ادبی است. حتماً این کتاب را تهیه کنید، بخوانید و لذت ببرید. مطمئن هستم این اثر اگر چه آنطور که حق مطلب است به شهرت و تقدیر و تجلیل نرسیده اما از آن دست کارهای ماندگار تاریخ ادبیات انقلاب اسلامی است که به مرور جایش را در پهنه ادبیات ایران عزیز و حتی عرصه بین الملل پیدا خواهد کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا