اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است

آرشیو بهمن 89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۸۹، ۰۹:۲۳ ق.ظ


سرنوشت فتنه و فتنه گران چه خواهد شد ؟

+ نوشته شده در شنبه سی ام بهمن 1389 ساعت 7:17 شماره پست: 717

 

خطبه 150

" . . . گروهی در فتنه ها آسودند و گروهی دست به حمله و پیکار با فسادگران زدند و با شکیبایی که داشتند بر خدا منّت ننهادند و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند تا آن جا که اراده الهی به پایان دوران جاهلیت موافق شد ، شمشیرها در راه خدا کشیدند و بینش های خود را بر شمشیر ها نشاندند و طاعت پروردگار خود را پذیرفتند و فرمان پند دهنده خود را شنیدند و در پیروزی و سربلندی زیستند  . . . "

سرنوشت فتنه ، چیزی جز شکست نیست . پیروزی از آن مجاهدان راه خداست ؛ اما نصرت الهی منوط به مقدمه ای است که عبارت است از شکیبایی در راه خدا و تمسک به ایمان و بصیرت .

از این عبارت همچنین باید این استفاده را برد که سکوت در برابر اصحاب فتنه جایز نبوده و باید به جهاد و پیکار علمی و عملی با آنان پرداخت .

اما سرنوشت سران فتنه نیز از زبان امام علی علیه السلام شنیدنی است :

ابن ابی الحدید 20/308

کسی که فتنه ای برانگیزد ، خود خورنده آن است ( خود در آن افتد ) .

غررالحکم 2/ 241

هر که آتش آشوب را روشن کند ، خود هیزم آن باشد .

 
مرگ بر نریمان !
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم بهمن 1389 ساعت 15:8 شماره پست: 716

 

شعار " مرگ بر نریمان " در خیابان های بابل طنین انداز شد .

امروز مردم شهرستان بابل در جریان راهپیمایی پرشکوه در محکومیت رفتار لجوجانه و دیکتاتورمآبانه سران فتنه و عناصر داخلی جبهه صهیونیسم ، به طور خودجوش به سمت دفتر نماینده این شهر در مجلس شورای اسلامی حرکت کرده و شعارهایی را در ابراز نفرت از همراهی این نماینده خوباخته با سران نفاق سر دادند .

مهندس محسن نریمان عضو اقلیت مجلس شورای اسلامی که در دوره های پیشین ، خود را فردی تابع ولایت و ملتزم به شعائر انقلاب اسلامی معرفی می نمود در جریان فتنه ننگین مهره های استکبار ، با دهن کجی به آرمان های امام راحل و شهیدان سرافراز انقلاب ، حاضر به قطع ارتباط و همراهی خفت بار خود با سرسپردگان آمریکا و اسرائیل نشده است .

پیش از این نیز در جریان دیدار این نماینده با یکی از سران فتنه ، مردم انقلابی و متدین شهرستان بابل عدم صلاحیت و مشروعیت وی برای نمایندگی خطه دارالمومنین را اعلام کرده بودند .

برخی از تشکل های انقلابی و هیئات مذهبی شهرستان بابل نیز امروز با صدور اطلاعیه هایی ضمن محکومیت رفتار این نماینده مجلس این پرسش را مطرح ساخته اند که محسن نریمان در تمام سال های نمایندگی مجلس در دوره های مختلف ، تا کنون چه طرح و اقدامی را در راستای اهداف اسلام و انقلاب و حفظ منافع ملت داشته است ؟

شنیده شده مهندس نریمان مدتی است که از حضور در محافل مذهبی واهمه داشته و با توجه به تقویت موضوع رد صلاحیت وی در دور آینده انتخابات مجلس شورای اسلامی ، سعی در استحکام روابط شخصی خود با علی لاریجانی دارد .

نام مهندس نریمان در ذیل نامه ذلت بار نمایندگان مجلس ششم خطاب به مقام معظم رهبری در لزوم عقب نشینی از مواضع هسته ای و نوشیدن جام زهر ! سازش و تسلیم نیز به چشم می خورد . این نامه به تنهایی بزرگ ترین سند تاریخی در اثبات وادادگی و فاصله عمیق مدعیان اصلاحات با مبانی انقلاب اسلامی تلقی می شود .

 

نشانه گیری احمدی نژاد دقیق تر بود !!

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم بهمن 1389 ساعت 19:24 شماره پست: 715

 

گفت و گوی زنده دکتر را در شبکه یک سیما دیده اید ؟ رییس جمهور در لا به لای سخنان خود به موضوعی اشاره کرد که بیان آن چند برابر موضع گیری های سطحی و ظاهری در مقابل سران فتنه ارزش داشت .

محمود احمدی نژاد زمانی که داشت درباره برنامه های ناکام دشمنان و بد خواهان نظام برای دامن زدن به آشوب های خیابانی به بهانه اجرای طرح بی نظیر هدفمندی یارانه ها و طالع بینی آنان از نارضایتی مردم صحبت می کرد ناگهان با همان لبخند شیرین و پر رمز و رازش از ماجرایی پرده برداشت که متأسفانه به دلیل کثرت سوژه در روزهای اخیر کمتر مورد توجه رسانه ها و اهل قلم قرار گرفت .

فرزند ملت از تماس یک فرزند خارج نشین با پدرش در ایران خبر داد که با نگرانی از عدم واکنش اجتماعی و طغیان عمومی مردم از پدر خود می پرسید پس چرا هیچ اتفاقی نمی افتد ؟ ما این همه تدارک دیده بودیم . اجناسی که برای ایجاد بحران در انبارها ذخیره کرده بودیم در حال فاسد شدن است . نیروهای ما دچار فرسایش شده اند و . . . پدر هم از چرایی متانت و فهم مردم اظهار بی اطلاعی می کرد !

آن چه که بیان شد نقل به مضمون گفته های رییس جمهور است که متاسفانه حتی در خبرگزاری دولت هم منعکس نشد .

ماجرایی که احمدی نژاد اشاره ای گذرا بدان داشت مطلبی بود که از موضع گیری کلیشه ای بر ضد بانیان رده دوم فتنه ، نیش دار تر و ریشه ای تر بوده است . خوانندگان محترم به خوبی واقفند که ضمیرهای ذکر شده بی برو برگشت ، مرجع خود را پیدا می کنند !

 
امپراطور تزویر از چه گروهی حمایت کرده است ؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم بهمن 1389 ساعت 13:15 شماره پست: 714

 

دیروز هاشمی رفسنجانی هم در باره حادثه 25 بهمن موضع گرفت که باعث ذوق زدگی بعضی دوستان شد تا جایی که سایت جهان نیوز نیز آن را به فال نیک گرفت !

بد نیست به یکی دو جمله امپراطور تزویر بیشتر توجه کنیم :

" مردم شریف ما هم درک می‌کنند که الان زمانی نیست که طرد و دعوا صورت بگیرد . "

به نظر شما الان چه کسی در آستانه طرد شدن است ؟ روی صحبت اکبر آقا با حزب الله است یا اغتشاشگران و سران فتنه ؟

" همه باید بتوانند حرف و سخن خود را در مجرای قانون بزنند "

به نظر شما مخالفان نظام چون نمی توانند حرفشان را در فضای قانونی بزنند به آشوبگری روی آورده اند ؟ به طور مثال آیا توقع نا به جا و باج خواهانه ابطال انتخابات به این دلیل مطرح شد که امکان اعتراض قانونی برای مدعیان وجود نداشت ؟! آیا چون مجوز قانونی برای تظاهرات فتنه گران صادر نشد سرسپردگان انگلیس حمایت از مردم مصر را این گونه رقم زدند ؟ خون صانع ژاله ، لیتری چند ؟!!

هاشمی رفسنجانی در پایان همه را به حفظ وحدت ؟! فراخواند که احتمالا منظور از چنین وحدتی ، خواندن عقد اخوت بین بچه های حزب الله با آقازاده فراری است !!

راستی ؛ خبر را که شنیده اید ؟! آقا صادق لاریجانی آب پاکی را ریخت روی دست خانواده های شهدا و مدافعان اسلام و داغدیدگان فتنه اسرائیل . دوستی می گفت لابد با آقا مشورت کرده اند که می گویند محاکمه سران فتنه به مصلحت نیست . گفتم عیبی ندارد اگر این طور فرضیه می تراشید پس هر جا محمود ما هم کم گذاشت می گوییم شاید مشورت کرده و . . . .

 

وقتی خدا دست به کار می شود !

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم بهمن 1389 ساعت 23:7 شماره پست: 713

 

این روزها شعار زیبایی روی زبان ها افتاده است :

موسوی ، انگلیس ( اسرائیل و بی بی سی هم گفته شده است ) پیوندتان مبارک !

این جمله زیباست زیرا کاربرد واژه ایهامی مبارک هم به معنای تبریک این پیوند است و هم به این معنی است که نقطه اتصال و پیوند موسوی جنایت کار با اربابانش ، شخص پلیدی چون مبارک می باشد .

این روزها زیبایی های جبهه اسلام چقدر تماشایی شده است ؛ که شعر توحید این گونه است : والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین

تلاقی فجر رهایی مردم مصر با حماسه شکوهمند 22 بهمن ملت آزاده ایران نمونه ای از این زیبایی الهی است .

میدان " ژاله " نقطه عطف جریان انقلاب در سال 57 بود .

 خون صانع ژاله نیز نقطه عطفی شد برای بیداری برخی خواص کم بصیرت و نیز آغاز شمارش معکوس برای محاکمه سران پست عنصر فتنه و تحقق مطالبه 22 ماهه مردم شهید پرور ایران اسلامی .

صانع ، ژاله ای بود که لاله شد .

صانع ژاله ، حافظ قرآن بود و با محافظان قرآن محشور شد .

صانع ژاله ، از برادران اهل سنت بود که در روز نخست هفته وحدت بر بلندای دست شیعیان ، با شکوهی وصف ناپذیر تشییع شد تا وحدت شیعه و سنی در میدان " انقلاب " به ثمر بنشیند .

صانع ژاله ، دانشجوی رشته نمایش بود . خون سرخ او عمق جنایت منافقان را برای همه نسل های تاریخ به نمایش درآورد .

صانع ژاله ، هنرمند بود ؛ که گفته اند : شهادت هنر مردان خداست .

خوشا به حال این شهید که خون پاکش برکتی شد برای حرکت انقلاب .

 
امروز هم در تاریخ ثبت شد
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم بهمن 1389 ساعت 11:43 شماره پست: 712

 

امروز دستگاه قضا پیام شفاف و تعارف ناپذیر ملت ایران را شنید .

مطالبه مردم آن قدر رسا بود که سکانداران عدلیه ، بدون سمعک هم توان شنیدن آن را داشته باشند .

تبعیض در برخورد با برخی از مهره های فتنه همچون موسوی ، کروبی ، خاتمی ، مهدی هاشمی ، زهرا رهنورد ، موسوی خوئینی ها ، یوسف صانعی ، فائزه هاشمی ، هادی غفاری ، اکبر محتشمی ، عفت مرعشی و . . . . خطایی نابخشودنی بود که انگ احیای کاپیتولاسیون را بر پیشانی دستگاه قضا ثبت نمود .

اکنون که علی لاریجانی و آیت الله امامی کاشانی هم به وجود فتنه اذعان کرده اند حجت شرعی ! بر صادق لاریجانی تمام شده و روز شمار اثبات صداقت ، قاطعیت و قانون گرایی مدعیان عدالت در نگاه تیزبین ملت به جریان افتاده است .

گل شعارهای امروز مردم این دو جمله بود :

قسم به خون شهدا موسوی را می کشیم

مبارک ایرانی ؛ اکبر رفسنجانی

اگر بعضی آقایان صرفا بر سفره پر برکت انقلاب نشسته و تا کنون خود و خانواده هایشان هزینه ای برای تثبیت انقلاب اسلامی نپرداخته اند مردم بی ادعا و شهید دادگان ایران اسلامی دیگر تحمل دلقک بازی نوکران اسرائیل را نداشته و استمرار سکوت مسئولان قوه قضائیه را خیانت به آرمان های شهدا تلقی خواهند کرد .

 

فردا هم در تاریخ ثبت خواهد شد

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم بهمن 1389 ساعت 16:10 شماره پست: 711

 

مراسم تشییع پیکر شهید صانع ژاله دانشجوی دانشگاه هنر تهران و حافظ قرآن کریم که روز گذشته در اغتشاشات خیابانی مورد هدف تیر مستقیم گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت، ساعت ۹:۳۰ فردا چهارشنبه از مقابل دانشگاه هنر تهران چهارراه ولی‏عصر - (عجّ) به سمت دانشگاه تهران برگزار می‌شود.

حضور مردم حماسه آفرین تهران ٬ تجلیل از مظلومیت این جوان بسیجی و گامی در احقاق مطالبه عمومی در اعدام سران فتنه خواهد بود .

فردا با فریادهای فتنه شکن خود وعده انتقام خون جوانان به خون خفته جبهه ولایت را با تمام وجود سر خواهیم داد .

فردا مسئولان دستگاه قضا شاهد اتمام حجت فرزندان با شهامت حضرت روح الله خواهند بود .

 
جمهوری اسلامی . کیش . مات !
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم بهمن 1389 ساعت 22:58 شماره پست: 710

 

سلام شما هنوز ایران هستید ؟!! همه بچه های وابسته به نظام و ساندیس خورهای حکومتی از کشور گریخته اند . مگر خبر ندارید ؟ امروز 25 بهمن 89 انقلاب مردمی جلبک های سبز به پیروزی رسید و فاتحه نظام خوانده شد . آخر و عاقبت نظام های آبکی همین است دیگر ! شما هم زودتر جور و پلاس را جمع کنید بهتر است . می آیند گوشتان را می کشند . من هم جا مانده ام و احیانا از باب تقیه به جمهوری صهیونیستی موسوی خواهم پیوست . جایی مرا بی ریش دیدید سلام نکنید لطفا !

 

ناله زمین و زمینیان !

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم بهمن 1389 ساعت 16:48 شماره پست: 709

 

کتاب " زمین ناله می کند " خاطرات رزمنده دلاور مازندرانی ، محمود شیرافکن توسط انتشارات سوره مهر چاپ شد و در اختیار علاقمندان قرار گرفت .

1-      به آقا محمود عزیز تبریک می گویم . احساس تکلیف ایشان در حفظ و نشر گنجینه گرانسنگ فرهنگ دفاع مقدس ستودنی است . این اثر بی تردید بر غنای تاریخچه حماسه و ایمان مردم این مرز و بوم خواهد افزود .

2-      به حسن آقای شیر دل به شدت دست مریزاد می گویم . این سال ها زحمات شبانه روزی او در ثبت و تدوین خاطرات رزمندگان مازندرانی ، بی تعارف ، کاری کم نظیر و ماندگار  بوده است .

3-      امیدوارم دوستان و یادگارن عزیز دفاع مقدس دلشان برای دستاوردهای معنوی و فرهنگی هم رزمان شهیدشان بسوزد و تکانی به قلم های پر درد خویش بدهند ! اگر لازم باشد خواهش کنم ، خواهش می کنم ، التماس می کنم این مردان بزرگ و بی نان و نشان ایران زمین ، بخشی از دغدغه های روزه مره خود را به ثبت و نشر خاطرات ارزشمند شان از سال های جهاد و شهادت قرار دهند . مباد اهل تعلل ، آن دنیا را در پیشگاه یاران شهیدشان با توشه شرمندگی سپری کنند .

 
پلنگ صورتی !
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم بهمن 1389 ساعت 13:0 شماره پست: 708

 

سال 76 یا 77 بود استاد بزرگوار مان که پیری فرزانه و فقیهی وارسته است خوابی را برایمان تعریف کرد که شاید بسیاری از هم دوره ای های حقیر آن را به یاد داشته باشند .

ایشان در خواب ، جناب اکبر هاشمی رفسنجانی را دیده بود که به ایشان می گوید : باید بیایم و در مدرسه تو از اول درس بخوانم !

آن موقع البته چندان از معنای این خواب سر در نیاوردیم . دورانی بود که هاشمی از ابهتی خاص برخوردار بود و کمتر کسی جرأت داشت در جمع انتقادی را به منش و سیاست های او ابراز کند . هنوز در نمازجمعه های تهران این شعار بر سر زبان ها بود : مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است !!

امروز اما شاید به راحتی بتوان تعبیر شیوای آن خواب را نظاره کرد . هاشمی داشته هایش را از دست داده و باید فکری به حال اعتبارهای از دست رفته اش بکند .

امروز کار هاشمی به جایی رسیده که بچه های دبیرستانی هم در روزنامه دیواری های مدرسه شان یادداشت ها و مواضع دوپهلوی او را به سخره می گیرند .

چند روز پیش دوست بزرگواری این پیامک را برایم فرستاد : « الشعب یرید اسقاط  الاکبر » یعنی چه ؟!

برایش نوشتم : یعنی اکبر اسقاطی کیلویی چند ؟!!

جامعه انقلابی ایران این روزها خود را برای تصمیمی سرنوشت ساز آماده می کند . مجلس خبرگان به زودی باید در اقدامی جهادی ، مطالبه به حق فدائیان انقلاب اسلامی را عملی ساخته و سیلی جانانه ای بر صورت امپراطور تزویر بنوازد .

خانواده هایی که جوانان برومندشان را در فتنه زیاده طلبان از دست داده و فدای حفظ نظام و آرمان های حضرت امام نموده اند برای تسکین آلام خویش لحظه شماری می کنند .

 
ما ز یاران چشم یاری داشتیم !
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم بهمن 1389 ساعت 14:1 شماره پست: 707

 

وبلاگ رسمی آزادگان اردوگاه تکریت یازده فیلتر شد !

این خبر بسیار بهت آور بود .

استاد بزرگوار حجت الاسلام عبدالکریم مازندرانی از جمله آزادگانی است که بعد از اتمام دوره اسارت نیز همچنان آزاده باقی مانده است . سال های اخیر راه اندازی وبلاگ جامع و فعال تکریت ۱۱ حرکتی نو و کمی غیر منتظره بود که نشان از عزمی فراگیر به منظور احیای فرهنگ آزادگی و بسط روحیه ایثارگری داشت . فعالیت های با فراز و نشیب برادران اردوگاه ۱۱ در دوران خمودگی و وارفتگی میدان داران عرصه فرهنگ دفاع مقدس ، نوید خیزشی بزرگ را در گستره  جبهه فرهنگی انقلاب سر داده است . برای حجت الاسلام مازندرانی آرزوی بهروزی و سربلندی بیش از پیش دارم . از مسئولان محترم نظارتی در وزارت ارشاد یا نیروهای واکنش سریع ! در دستگاه های هم عرض انتظار می رود با سعه صدر و تجدید نظر در نوع تعامل با پایگاه های مجازی انقلاب اسلامی ، لااقل از تضعیف روحیه مدافعان مستقل مرزهای اسلام و انقلاب اسلامی پرهیز نمایند . 

 
ریشه هایی که در خاک بهشت است !
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم بهمن 1389 ساعت 17:6 شماره پست: 706

 

پیروزی انقلاب اسلامی ، حماسه ای بزرگ و کم نظیر در تاریخ تحولات سیاسی جهان است که اگر پس از آن ده ها توطئه و مشغله آفرینی های ریز و درشت دشمنان خارجی و داخلی نبود ، فراغت دوران بعد از پیروزی ، مجالی مناسب برای واکاوی عمیق و تحلیل جامع زوایای مختلف این حماسه ماندگار را فراهم می آورد .

پیروزی انقلاب اما از آن جا که تهدید کننده منافع مستکبرانه رژیم های ظالم جهان بود به مذاق سردمداران کفر و الحاد خوش نیامد . انقلاب در نخستین پگاه فجر پیروزی در مقابل سیل مانع تراشی ها و توطئه های ناجوانمردانه بدخواهان قرار گرفت . نفوذ در ارکان حاکمیت ، خیانت و جاسوسی ، دامن زدن به شورش ها و فتنه های قومیتی ، کودتا ، ترور ، تهاجم نظامی ، تحریم سیاسی ، محاصره اقتصادی ، هجمه تبلیغی و فرهنگی و . . . نمونه هایی از مظاهر عداوت بیگانگان با اهتزار عَلَم آزادگی و عدالت طلبی است که بیراه نگفته اند هر یک از این توطئه ها به تنهایی برای از پا در آوردن یک حکومت مستقل کفایت می کرد .

امروز که فرصتی برای مرور گذشته انقلاب به دست آمده بررسی هر یک از این حوادث و آشنایی با ابعاد توطئه های حساب شده دشمن و شناخت علل ناکامی بدخواهان اسلام و انقلاب ، برای هر پژوهشگری شگفتی آفرین خواهد بود .

اگر چه نوع توطئه های رنگارنگ دشمنان هر بار به اقتضای شرایط انقلاب دچار تغییراتی ظاهری بوده است اما محتوای طراحی و اداره این توطئه ها ، ریشه و آهنگی ثابت و یکسان داشته است .

در این سو نیز مقابله پرخروش و حماسه ساز جبهه اسلام و انقلاب با شیطنت های دشمنان به رغم ظاهر متنوع از فحوایی عمیق و خاستگاهی مشترک برخوردار بوده است .

دفاع در عرصه فرهنگ با دفاع در جبهه نظامی دارای تفاوت هایی چشمگیر است ؛ ولی انگیزه و جهت گیری رزمندگان هر دو عرصه مذکور از وجوهی مشترک همچون اسلام خواهی ، آزادی طلبی و معنویت گرایی برخوردار است .  

اگر اخلاص عمل و صفای باطن سید علی اندرزگو گام های او را در ستیز بی امان با نظام سیاه اندیش ستمشاهی استوارتر و خلل ناپذیر می ساخت ، اخلاص و صداقت حاج حسین بصیر از او شخصیتی دوست داشتنی ساخته و جلوه هایی زیبا از فرماندهی بر قلب ها را در سپاه کربلا ترسیم می نمود ، معنویت و صداقت سید مرتضی آوینی نیز نفوذ کلام او را در دل مخاطبان خود دوچندان می کرد و جهاد فرهنگی او را برکت روزافزون می بخشید . اگر پیروزی های پیاپی و شگفتی آفرین سپاه خمینی به رغم تجربه اندک و فقدان تجهیزات مدرن نظامی با محاسبات مرسوم استراتژیست های نظامی دنیا قابل باور و پیش بینی نبود پایداری شکوهمند خط مقدمی های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی نیز به رغم وجود پاره ای از نارسایی ها ، برای طراحان پرادعای جنگ های روانی و تبلیغی و . . . غیر قابل درک و بهت آفرین می باشد .

انقلاب اسلامی ایران ماند و مرز سی و دو سالگی را پشت سر گذاشت . به جاست تا با گرداوری و تدوین افاضات بوق های تبلیغاتی دنیای استبداد به خصوص در روزها و ماه های نخست پیروزی انقلاب ، سیاهه ای از طالع بینی عجوزه های سیاسی دنیا درباره فروپاشی زودهنگام و قریب الوقوع نظام اسلامی !! در معرض نگاه تحلیل گران و صاحبان رأی و نظر قرار بگیرد . فهرست این غیب گویی های پوشالی اگر چه اوج خصومت دشمنان و فاصله ژرف آنان با مطالبات ملت ها را به اثبات رسانده و نیز برنامه های منسجم و از پیش طراحی شده امپریالیسم برای به ستوه درآوردن مردم عدالت طلب ایران اسلامی که جرمی جز احقاق مطالبات به حق خویش نداشته اند را نشان می دهد ، هر انسان محقق و پرسشگری را با این سوال اساسی مواجه می کند که بنیان رشادت و پایمردی غیورانه و بی نظیر مردم مؤمن این آب و خاک چگونه استوار گشته است ؟

دل مشغولی های طاقت فرسای سال های پس از پیروزی انقلاب ، فرصتی برای شناخت زوایای این حماسه شگرف باقی نگذاشت اما امروز مجال آن فراهم آمده تا با تحلیل جامع آن چه که بر مردم سلحشور دیار اسلامی ایران گذشته است علاوه بر کشف و بیان ناگفته های انقلاب اسلامی ، ریشه ها و وجوه مشترک انقلابیون نهضت مبارزه با طاغوت و رزمندگان بی ادعای جبهه مقاومت و شهادت طلبی در دوران طلایی دفاع مقدس را بهتر و بیشتر شناسایی و مورد ارزیابی قرار داد .

به راستی اگر عزمی برای احیای آموزه ها و شناخت باورها ی مربوط به سال های انقلاب به منظور تبیین شاخصه های پایداری و دشمن ستیزی ملت مسلمان و انقلابی ایران وجود دارد بایسته است تا در گام نخست و در اقدامی فراگیر به ثبت و ضبط حماسه ها و خاطرات مربوط به مجاهدات رزمندگان نسل اول انقلاب به خصوص شهدای بی نام و نشان این کارزار سترگ نیز توجهی محسوس از سوی متولیان فرهنگی جامعه صورت بگیرد .

روزهای شیرین دهه مبارک فجر یادآور حماسه ای بزرگ و ماندگار است که وجدان های بیدار را به شناخت همه جانبه این نهضت تاریخی فرا می خواند .

باید پذیرفت که در ادای دین به شهدای رشید دوران مبارزه با طاغوت کم کاری هایی نابخشودنی داشته ایم که تا فرصتی باقی است باید به قدر بضاعت ، جبران قصور خویش را در اولویت برنامه ها و دغدغه های فرهنگی قرار دهیم .

 
الله اکبر
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم بهمن 1389 ساعت 10:49 شماره پست: 705

 

به شکرانه 32 سال عزت و سرافرازی و اعلام همبستگی با فریاد ظلمت ستیزی رزمندگان جبهه جهانی مستضعفین ؛

غریو ملکوتی

 

الله اکبر

 

 شب جمعه در سراسر دنیای اسلام به آسمان بلند خواهد شد .

دوستان مقیم قم را انشالله پنج دقیقه قبل از ساعت 21 در مکان همیشگی زیارت خواهیم کرد .

 
عمو پولدار !
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم بهمن 1389 ساعت 20:39 شماره پست: 704

 

دیدید آخر زور احمدی نژاد هم به جاسبی نرسید !

جاسبی همچنان بر مسند صدارت دانشگاهی آزاد تکیه می زند ؛ همان مدیر دائم المسندی که مرحوم گل آقا در اوایل دهه هفتاد از او با عنوان " عمو پولدار " ! یاد می کرد .

جنگ بین احمدی نژاد و جریان پشت پرده جاسبی ، نمادی از نبرد بین مظاهر حق طلبی و قدرت پرستی است .

آنهایی که گمان می بردند با دخالت شخص دوم مملکت در مبارزه با مفاسد مدیریتی و اقتصادی ، بساط این انحرافات برچیده می شود دیدند که حتی اگر رییس جمهور با پشتیبانی تشکل های عدالت طلب دانشجویی و حمایت رسانه های اصولگرا و . . . وارد مصادیق ظلم و فساد بشود باز هم . . . .

بگذریم ؛

حالا که به تشخیص گروه فقهی و حقوقی تحقیق از دانشگاه آزاد ثابت شد که بخش عمده ای از اموال این دستگاه متعلق به بیت المال بوده و قابل وقف نیست چرا کسی نمی پرسد منافع حاصل از به کارگیری اموال دولتی به جیب چه کسی می رود ؟

چرا عده ای علنی و بی پروا منافع حاصل از بیت المال را به یغما برده و به حساب خود و باند های مخوف قدرت و ثروت واریز می کنند و کسی هم حاضر نیست هزینه ای برای مقابله با آنها بپردازد؟!

چرا سازمان بازرسی کل کشور که پیش از این مدعی بود دانشگاه آزاد خصوصی بوده و قابل نظارت از سوی این سازمان نیست با اثبات عدم صحت این ادعا همچنان دست روی دست گذاشته و پرونده ای برای بازستاندن اموال به یغما رفته بیت المال تشکیل نمی دهد .

اللهم انّا نشکو الیک فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا  . . . .

 
جیش محمد قادمون
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم بهمن 1389 ساعت 9:20 شماره پست: 703

 

 إن نهضة‌ الشعوب هی فی الواقع حرب بین إرادتین: إرادة‌ الشعب و إرادة أعدائه. و کل جانب کان أکثر و أقوى عزة‌ و أکثر تحملاً للصعاب فهو منتصر حتماً. یقول سبحانه: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة‌ أن لا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون».
و یخاطب رب العالمین رسوله بالقول:‌ »فلذلک فادعو و استقم کما أمرت و لا تتبع أهواءهم»

متن کامل خطبه عربی مقام معظم رهبری را می توانید در ادامه مطلب مشاهده کنید .

از همه رزمندگان انقلابی جبهه مجازی تقاضا می شود متن کامل پیام معظم له را به کلیه وبلاگ ها و سایت های عرب زبان ارسال نمایند .


بسم الله الرحمن الرحیم
السلام على أبناء ‌الأمة الإسلامیة فی کل مکان. على ساحة العالم الإسلامی الیوم إرهاصات حادثة عظیمة مصیریة کبرى، حادثة تستطیع أن تغیّر معادلات الاستکبار فی هذه المنطقة لصالح الإسلام و لصالح الشعوب، حادثة تستطیع أن تعید العزة و الکرامة للشعوب العربیة و الإسلامیة، و تنفض عن وجهها غبار عشرات السنین مما جناه الغرب و أمریکا بحق هذه الشعوب العریقة الأصیلة من ظلم و استهانة و إذلال. إن هذه الحادثة الإعجازیة بدأت على ید الشعب التونسی و بلغت ذروتها بسواعد الشعب المصری الرشید العظیم. لقد انحبست الأنفاس فی صدور العالم الغربی و العالم الإسلامی - و لکل واحد أسبابه - و هم یترقبون ما سیحدث فی مصر الکبرى، مصر نوابغ القرن الأخیر، مصر محمد عبده و السید جمال، مصر سعد زغلول و أحمد شوقی، مصر عبد الناصر و الشیخ حسن البنا، مصر عام 1967 و 1973 ، یترقبون مدى ارتفاع رایة همّة المصریین. فلو أن هذه الرایة انتکست - لا سمح الله - فسیعقب ذلک عصر حالک الظلام، و إن رفرفت على القمم فإنها ستطاول عنان السماء.


الشعب التونسی استطاع أن یطرد الحاکم الخائن المنقاد لأمریکا و المجاهر بعدائه للدین، و لکن من الخطأ الظن بأن هذه هی النتیجة المطلوبة. النظام العمیل لا یسقط بخروج المکشوفین من رموزه. لو حلّ محلّ هذه الرموز بطائنها لم یتغیّر شیء، بل إنه الشراک الذی ینصب أمام الشعب. فی الثورة الإسلامیة الکبرى فی إیران حاولوا مراراً إیقاع شعبنا فی مثل هذا الفخ لکن وعی الشعب و قائده الإلهی العظیم أدرک دسیسة الأعداء و أحبطها و واصل الطریق حتى نهایته. و أما مصر، فإن مصر نموذج فرید، لأن مصر فی العالم العربی بلد فرید. مصر أول بلد فی العالم الإسلامی تعرف على الثقافة الأوربیة، و أول بلد أدرک أخطار هجوم هذه الثقافة و تصدى لها. إنه أول بلد عربی أقام دولة مستقلة بعد الحرب العالمیة‌ الثانیة، و دافع عن مصالحه الوطنیة‌ فی تأمیم قناة السویس، و أول بلد وقف بکل طاقاته إلى جانب فلسطین و عرف فی العالم الإسلامی بأنه ملجأ للفلسطینیین. السید جمال لم یکن مصریاً لکنه لم یر فی غیر شعب مصر المسلم من یفهم همّه الکبیر. إن الشعب المصری أثبت جدارته فی ساحات النضال السیاسی و الدینی، و سجّل مواقفه المشرفة على جبهة التاریخ. لم یکن محمد عبده و تلامیذه و سعد زغلول و أتباعه أشخاصاً عادیین. کانوا من النوابغ الشجعان و الواعین الذین یحقّ لمصر أن تفخر بهم و بأمثالهم. إن مصر بهذا العمق الثقافی و الدینی و السیاسی قد احتلت بحق مکان الریادة فی العالم العربی. إن أکبر جریمة أرتکبها النظام الحاکم فی مصر هی أنه هبط بهذا البلد من مکانته الرفیعة إلى مرتبة آلة طیّعة بید أمریکا فی لعبتها السیاسیة على صعید المنطقة. إن هذا الانفجار الذی نشهده الیوم فی الشعب المصری هو الجواب المناسب لهذه الخیانة الکبرى التی ارتکبها الدکتاتور العمیل بحق شعبه. إن الساحة تموج الیوم بألوان التحلیل بشأن نهضة الشعب المصری، و کلّ یدلی بدلوه فی هذا المجال، غیر أن کل من یعرف مصر یفهم بوضوح أن مصر تدافع الیوم عن عزتها و کرامتها. مصر ابتلیت بخیانات صادرت کرامتها. إن شعباً فی ذروة العزة قد أذلوه إرضاءً لغرور أعدائه و تکبرهم. إن موقف مصر من القضیة الفلسطینیة یشکل نموذجاً بارزاً لمکانة مصر. فلسطین منذ عشرات السنین تشکل أبرز محور فی مسائل المنطقة، و مسائل هذه المنطقة متداخلة مترابطة بحیث لا یستطیع أی بلد أو أی شعب أن یتصور مصیره بمعزل عن القضیة الفلسطینیة. و لیس ثمة‌ أکثر من جهتین:‌ إما دعم لفلسطین و نضالها العادل أو الوقوف فی الجبهة المقابلة. أما شعوب المنطقة فقد بیّنت موقفها منذ البدایة تجاه هذا الاصطفاف، فحین یتجه أی نظام حاکم إلى دعم القضیة الفلسطینیة‌ فإنه ینال التفاف شعبه و الشعوب العربیة و المسلمة، و لقد جرّبت مصر ذلک فی الستینات و أوائل السبعینات، لکنه حین یقف فی الصف الآخر فإن الشعب یعرض عنه، و فی مصر ظهرت الهوة ‌العمیقة بین الدولة و الشعب بعد اتفاقیة ‌العار فی کامب دیفید. إن الشعب المصری استرخص النفس و النفیس لمساعدة فلسطین فی 67 و 73 لکنه رأى بعد ذلک بأمّ عینیه أن حکامه هرولوا على طریق العمالة‌ و الطاعة لأمریکا إلى درجة جعلت مصر حلیفة وفیة ‌للعدو الصهیونی الغاصب. إن سیطرة أمریکا على حکام مصر قد بددت کل جهود هذا الشعب السابقة فی دعم فلسطین و بدلت النظام المصری إلى عدو لدود لفلسطین و أکبر حام للصهاینة المعتدین، بینما حافظت سوریة شریکة مصر فی حرب 67 و 73 على مواقفها المستقلة رغم ما واجهت من ضغوط أمریکیة هائلة. و بلغ بالنظام المصری العمیل أن الشعب المصری شاهد لأول مرة فی التاریخ أن حکومته تقف فی حرب إسرائیل على غزة‌ إلى صف الجبهة الإسرائیلیة، و لم تمتنع عن المساعدة فحسب بل کانت نشطة فی دعم جبهة العدو. سوف لا ینسى التاریخ أبداً أن حسنی مبارک هو نفسه الذی وقف بقوة إلى جانب إسرائیل و أمریکا فی حرب إسرائیل و أمریکا على غزة، حیث قتل النساء و الرجال و الأطفال خلال 22 یوماً من القصف المتواصل، و فیما فرض قبل ذلک و بعده على غزة من حصار ظالم. أیة معاناة و محنة ‌عاشها الشعب المصری تلک الأیام. شاشات التلفزیون نقلت لنا جانباً من مشاعر المصریین و هم یبکون بسبب عدم فسح المجال أمامهم لمساعدة إخوتهم الفلسطینیین. لقد بلغ السیل الزبى بهذا الشعب، و لم یعد یحتمل أکثر هذا الوضع، و ما نشاهده فی القاهرة و بقیة‌ المدن المصریة هو انفجار هذا الغضب المقدس و هذه العقد المتراکمة‌ فی قلوب الرجال و النساء الأحرار المصریین خلال السنوات الطویلة جرّاء مواقف هذا النظام الخائن العمیل المعادی للإسلام. نهضة‌ الشعب المصری المسلم حرکة إسلامیة‌ تحرریة، و أنا باسم الشعب الإیرانی و باسم الحکومة الثوریة الإیرانیة أحیّی الشعب المصری و الشعب التونسی سائلاً الله سبحانه أن یمنّ علیکم بالنصر المؤزّر الکامل. إننی أشعر بالفخر و الاعتزاز لنهضتکم.


أیها الإخوة و الأخوات المصریین و التونسیین، لا شک أن نهضات الشعوب ترتبط بظروفها الجغرافیة‌ و التاریخیة‌ و السیاسیة و الثقافیة الخاصة ببلدانها، و لا یمکن أن نتوقع أن یحدث فی مصر أو تونس أو أی بلد آخر ما حدث فی الثورة الإسلامیة الکبرى بإیران قبل أکثر من ثلاثین عاماً، و لکن هناک مشترکات أیضاً، و تجارب کل شعب تستطیع أن تکون نافعة للشعوب الأخرى، و ما نراه مفیداً أن نقدمه من تجارب فی الظروف الراهنة هی:
أولاً: إن نهضة‌ الشعوب هی فی الواقع حرب بین إرادتین: إرادة‌ الشعب و إرادة أعدائه. و کل جانب کان أکثر و أقوى عزة‌ و أکثر تحملاً للصعاب فهو منتصر حتماً. یقول سبحانه: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة‌ أن لا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون».
و یخاطب رب العالمین رسوله بالقول:‌ »فلذلک فادعو و استقم کما أمرت و لا تتبع أهواءهم».
العدو یسعى بممارسة‌ القوة و الخداع أن یوهن من إرادتکم فاحذروا من ضعف إرادتکم.
ثانیاً: العدو یحاول بث الیأس من تحقیق أهدافکم بینما الوعد الإلهی یقول: «و نرید أن نمنّ على الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة‌ و نجعلهم الوارثین».
فثقوا ثقة تامة‌ لا یعتریها تردد بوعد الله المؤکد حیث یقول عزّ من قائل: «و لینصرن الله من ینصره إن الله لقوی عزیز».
ثالثاً: العدو یسوق إلیکم قواه الأمنیة المجهزة کی یبعث الرعب و الفوضى بین الناس. لا تهابوهم.. أنتم أقوى من هؤلاء المأجورین. أنتم الآن فی مرحلة‌ تشبه المرحلة التی خاطب فیها الله سبحانه رسوله حیث قال: «إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین». أنتم تستطیعون بالاتکال على الله و الاعتماد على الشباب الغیور أن تتفوقوا على کل عبث و فوضى و إرهاب.
رابعاً: إن سلاح الشعوب المهم فی مواجهة قوى الطغیان و الحکام العملاء هو الاتحاد و الانسجام. العدو یسعى بأنواع أسالیب المکر أن یفتّت تلاحمکم، و من ذلک إثارة مواضع الافتراق، و رفع الشعارات المنحرفة‌، و طرح وجوه غیر موثوقة لتکون بدیلة للرئیس الخائن. حافظوا على اتحادکم حول محور الدین و إنقاذ البلد من شر عملاء العدو.. «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا».
خامساً: لا تثقوا بما یلعبه الغرب و أمریکا من دور و ما یقومون به من مناورات سیاسیة فی نهضتکم. هؤلاء کانوا قبل أیام یدعمون النظام الفاسد و هم الیوم بعد أن یئسوا من الاحتفاظ به راحوا یعزفون على نغمة‌ حق الشعوب. هؤلاء یسعون بذلک أن یبدلوا عمیلاً بعمیل، و أن یسلطوا الأضواء على بعض الوجوه لیفرضوا عملائهم علیکم. هذه إهانة لمشاعر الشعوب. ارفضوا ذلک و لا تقبلوا بأقل من استقرار نظام کامل مستقل و شعبی و مؤمن بالإسلام.
سادساً: الظرف یتطلب من علماء‌ الدین و الأزهر الشریف بتاریخه النضالی المعروف أن ینهضوا بدورهم بشکل بارز، فحین یبدأ الشعب ثورته من المساجد و من صلوات الجمعة‌ و یرفع شعار «الله أکبر» فإن المتوقع من علماء الدین أن یتخذوا موقفاً أبرز، و هو توقع فی محله.
سابعاً: الجیش المصری الذی یحمل على صدره وسام المشارکة‌ فی حربین على الأقل مع العدو الصهیونی یتعرّض الیوم لاختبار تاریخی کبیر. العدو یطمع أن یدفع به لقمع الجماهیر. لو حدث هذا - لا سمح الله - فإنه یشکل ثغرة لهذا الجیش الفخور لا یمکن سدّها. إن الذی یرتعد أمام الجیش المصری یجب أن یکون العدو الصهیونی لا الشعب المصری. مما لا شک فیه أن عناصر من الجیش المصری الذی هو من الشعب و من أبناء الشعب ستلتحق بالجماهیر إن شاء الله. عندئذ ستتکرر هذه التجربة الحلوة ‌فی مصر مرة أخرى.
ثامناً و أخیراً: إن أمریکا التی دعمت الحکام العملاء ثلاثین عاماً خلافاً لإرادة الشعب المصری لیست الآن فی موقف یؤهلها أن تدخل فی قضیة مصر فی وساطة أو نصیحة. انظروا بعین الشک و التشاؤم فی هذا الشأن إلى کل توصیة و خطوة أمریکیة و لا تثقوا بها.


أیها الإخوة و الأخوات، نستطیع أن نفهم بوضوح أن نهضة‌ الشعب المصری یوجّهها جمع من نخب السیاسة‌ و الحکماء بالتشاور و التنسیق بینهم، و نتضرع إلى الله أن یأخذ بأیدیهم، غیر أن الذی ذکرناه إنما هو تجاربنا، و أنا باعتباری أخاً لکم فی الدین و انطلاقاً من التزامی الدینی قدمت لکم تلک التجارب.
یا أبناء الکنانة، إن الأبواق الإعلامیة‌ للعدو سوف ترفع عقیرتها کما فعلت من قبل بالقول إن إیران ترید أن تتدخل، ترید أن تنشر التشیع فی مصر، ترید أن تصدّر ولایة‌ الفقیه إلى مصر، و ترید و ترید... هذه أکاذیب ملأت آذاننا خلال ثلاثین عاماً الهدف منها أن یفرّقوا بین الشعوب بعضها من مساعدة بعض، و رددها أیضاً المأجورون «یوحی بعضهم إلى بعض زخرف القول غروراً و لو شاء ربکم ما فعلوه فذرهم و ما یفترون». إن هذه الأحابیل لن تثنینا إطلاقاً عن أداء ما حمّلنا الإسلام من مسؤولیة، و الله من وراء القصد. أقول قولی هذا و استغفر الله لی و لکم..


بسم الله الرحمن الرحیم
و العصر، إن الإنسان لفی خسر، إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و التواصوا بالصبر.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

 

نفدیک یامحمود !

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم بهمن 1389 ساعت 7:44 شماره پست: 702

 

خدا به محمود احمدی نژاد صبر بدهد . باور کنید هر کدام از ما اگر جای او بودیم تا به حال جا خالی کرده و از کوره در می رفتیم . او در اوج محاصره اقتصادی ضمن دفاع از حقوق هسته ای ملت ، بزرگ ترین طرح اقتصادی تاریخ کشور را به اجرا در آورده ، برنامه مسکن سازی را با جدیت پیگیری می کند ، صدها طرح عمرانی ریز و درشت را راه می اندازد و . . . آن وقت خیلی ها به جای حتی یک تشکر و خداقوت ناقابل ، فقط و فقط به فکر سنگ اندازی و غرض ورزی های سیاسی خود هستند و ضعف های غیر قابل انکار را درشت نمایی می کنند . باور کنید قصد ندارم اسم کسی را بیاورم .

یادتان می آید خاتمی با چند انتقاد رسانه ای چطور روضه ننه من غریبم سر داد که هر 9 روز یک بحران دارم و نمی گذارند کار کنم و . . . کسی هم نپرسید حالا فرض کن جلویت را نگرفته باشند ؛ می خواهی چه کار بکنی ؟ مگر هیچ طرح اقتصادی در چنته دولتت داری ؟!

بگذریم . واقعا تعبیر آقا به جا بود . جنگ ، جنگ احزاب است .

چپ و راست ، جمع شده اند پشت خندق خون شهیدان تا سر حزب الله را بر نیزه تزویر بالا برده و رقص ابلیس را به تماشا در آورند .

شما را به خدا نگاه کنید حتی بعضی از دوستان که همه را به طرفة العینی مخالف مشی رهبری می خوانند چگونه نمی توانند به توصیه ایشان در ضرورت تشخیص مسائل درجه یک و دارای اولویت عمل کنند . چرا بعضی از دوستان انتقاد از قوه قضائیه و مقننه را تضعیف نظام و رهبری می دانند اما به راحتی از دیوار کوتاه محمود ما بالا می روند ؟!

خدا کند محمود کم نیاورد . فکر می کنم این روزها او خیلی به روحیه نیاز دارد . هر چند که پوستش کلفت تر از این حرف هاست .

باید خدا را هزاران بار شاکر بود که فرزند ملت هنوز در قلب ملت جا دارد . باور کنید اقشار مختلف از مردمان عادی جامعه را می بینم که همه ناجوانمردی ها ی تیلیغاتی و سیاسی را با لبخندی پشت گوش انداخته و با اعتمادی که به اخلاص و صداقت منتخب خود دارند مخالفانش را به چوب تزویر و زیاده خواهی به تندی می رانند .

خدا محمود ما را حفظ کند . سر دادن شعارهای انقلاب ، این هزینه ها را هم دارد . مگر کار مرشد و علمدار انقلاب را به جام زهر نکشاندند ؟ محمود هم باید خودش را برای شرایطی سخت تر آماده کند . آقا در هفته دولت در شهریور امسال گفت که این دولت بوی دولت رجایی و باهنر را می دهد .

آری این راه ، راهی است برای سوختن . پس : بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صلی الله علیه و آله .

 
آیا احمد توکلی مهره انگلیس است ؟!
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم بهمن 1389 ساعت 23:31 شماره پست: 701

 

فضای سیاست باید اخلاقی باشد . بنابراین من هم اعتقادی به این ندارم که صرف وجود چند اماره بشود به کسی چنین تهمت بزرگی را وارد دانست . برای همین از شنیدن بعضی از مسائل واقعاً دچار بهت می شوم :

 شجاعی نماینده محترم مردم ساری در مجلس که اتفاقا از منتقدان سرسخت دولت خدمت گذار است همین چند ماه پیش در مراسم سالگرد مرحوم کردان طی مصاحبه ای با رسانه ها اعلام کرد استیضاح کردان توسط کسانی انجام گرفت که رابطه خوبی با دولت انگلیس داشتند ! زیرا انجام مراحل استعلام مدرک علمی آن مرحوم بسیار زودتر از زمان قانونی مرسوم در دانشگاه های این کشور صورت گرفته است . گفتنی است احمد توکلی بازیگر اصلی این استیضاح بوده است .

چند سال پیش اسدالله بادامچیان عضو ارشد جمعیت موتلفه در مصاحبه ای اذعان داشت واژه " آقازاده ها " یک شعار انگلیسی برای تخریب وجهه روحانیت بوده است ! عده ای بعد ها این پرسش را مطرح کردند چرا احمد توکلی به رغم ادعا در ستیز با پدیده آقازاده ها ، تاکنون با هیچ آقازاده ای دست به گریبان نشده است ؟

موسویان از اعضای ارشد تیم مذاکره کننده هسته ای به ارتباط فراتر از حدود اختیارات خود ( جاسوسی ) با دولت انگلیس متهم شد . موسویان مورد حمایت جدی حسن روحانی و اکبر هاشمی قرار گرفت . در اوج این مناقشات و درست در بزنگاه بررسی این پرونده ، ناگهان نامه حلالیت خواهی احمد توکلی خطاب به موسویان منتشر گردید تا کفه ترازو به طرف دیگری سوق داده شود . مدیر وقت یکی از سایت های مطرح در عرصه عدالخواهی ، احمد توکلی را کسی دانست که بر سر عدالت معامله می کند .

احمد توکلی در اوایل دولت سازندگی ( پیش از کاندیداتوری و رقابت با هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری ششم و طرح مسئله آقازادگی ) راهی کشور انگلیس شد و مدعی گردید آن جا مدرک دکترای اقتصاد را دریافت کرده است . چندی پیش بسیاری از سایت های خبری اسنادی رامنتشر کردند که نشان می داد توکلی بدون دریافت مدرک فوق لیسانس توانسته دکترای اقتصاد را دریافت کند ! احمدی نژاد نیز یک بار در برنامه زنده تلویزیونی از منتقدان برنامه های اقتصادی دولت در مجلس خواست تا مدارک علمی خود در رشته اقتصاد را رو کنند . احمد توکلی هیچ یک از این مطالب را نشنید .

احمد توکلی در پایگاه رسمی خود یعنی سایت الف ( که به رغم برخورداری از تشکیلات وسیع و ادعای استقلال ، معلوم نیست هزینه های جاری آن چطور تأمین می شود ) هم صدا با بنگاه های خبری غرب بیشترین طالع بینی و هیاهو را در زمینه تورم زایی شوک آور اجرای طرح هدفمندی یارانه ها داشته است . امروز به رغم گذست نزدیک به دوماه از اجرای موفقیت آمیز طرح و عدم تحقق فضاسازی ها و تشویش های القا شده از سوی وی ، توکلی حاضر به طلب حلالیت از ملت و دولت نشده است .

درست در عصر روزی که مذاکرات سه جانبه ایران ، ترکیه و برزیل به اتمام رسید و مورد استقبال همه گروه های اصولگرا و بعد ها مورد تجلیل مقام معظم رهبری قرار گرفت احمد توکلی بلافاصله در اقدامی تعجب برانگیز این توافقات را " حراج منافع ملی " دانست که تا ماه ها به عنوان منبع تحلیلی رسانه های غربی به خصوص دولت انگلیس در زیر سوال بردن این اجلاس مطرح گردید . دفاع صریح و چندباره مقام معظم رهبری از این مذاکرات هم نتوانست توکلی را در اعتراف به اشتباه و طلب حلالیت مجاب نماید .

مرکز پژوهش های مجلس در آستانه انتخابات دهم ریاست جمهوری نقش محوری را در داستان سرایی کذایی پیرامون مفقود شدن درآمد میلیاردی خرانه بر عهده داشته است .

زیر سوال بردن پاک دستی دولت ، کاری دشوار بود که از عهده هیچ یک از دشمنان خارجی بر نمی آمد . اثبات کذب و سیاسی بودن این ادعا هم نتوانست احمد توکلی را برای طلب حلالیت متقاعد سازد . بروز این نوع مسائل باعث شد بعضی از رسانه های مجازی غیر معتبر ، رسالت احمد توکلی را جلوگیری ابدی از ایجاد وحدت در جریان موسوم به اصولگرایی قلمداد کنند .

مدتی است که این پرسش در بین بعضی از رسانه های مجازی غیر معتبر طرح می شود که نقش مرکز پژوهش های مجلس در کنار زده شدن طرح های پراهمیتی همچون کاهش روابط با دولت انگلیس ، نظارت بر ششصد آقازده مشغول به تحصیل در انگلیس ، بازپس گیری باغ قلهک از سفارت انگلیس و . . . چه می باشد ؟

راقم این سطور شرعاً و قانوناً هیچ یک از این موارد را دلیل بر آن چه که در تیتر مقاله ذکر شده نمی داند . مسئولین کارکشته امنیتی به طور قطع بیدار تر ار آن هستند که نیاز به ارائه چنین گزارش ها و تحلیل هایی برای پیگیری بعضی از پرونده ها داشته باشند .

 

مشکل از من است یا ضرغامی ؟!

+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم بهمن 1389 ساعت 6:57 شماره پست: 700

 

مطلب زیر را یکی از جوانان ساکن روستاهای جنوب جیرفت نوشته و در وبلاگ اخبار جیرفت(بازخوانی) منتشر کرده است:

اخبار آن شب را که نگاه می کردم دلم گرفت/ درد را باید در کجا جست؟/ مشکل از من است یا ضرغامی؟/ خانم دکتر گزارشگر خبری را تحت پوشش قرار داده بود که در آن حاکی از یک اتفاق ناگوار و تاثربرانگیز میداد/ خبر چه بود؟/ حادثه این بود/ طی حادثه ریزش برف آسمانی در تهران، پای چند نفر لیز خورده بود و تعدادی هم پایشان شکسته بود!! 

این درد را به که باید گفت/ مشکل از من است یا ضرغامی؟ 

در گوشه ای از جنوب کرمان / زینب کوچولوها به دلیل ......سوءتغذیه نحیف ولاغر روزگار می رسانند/ دوربین دکترهای گزارشگر ککش هم نمی گزد/ مریم کوچولوئی در تهران لیز می خورد آه وناله دکتر گزارشگر بلند می شود. 

زینب کوچولوئی در روستائی از رودبار از درد بیماری در بستر خود بدلیل نداشتن پول دکتر به خود می پیچد/ دوربین بدنبال صحبت با مریم تهرانی درباره نحوه لیز خوردنش است. 

این درد را به که باید گفت؟ / مشکل از من است یا ضرغامی؟

وضعیت زینب لحظه به لحظه وخیم تر می شود/ مادر زینب بر بالینش دست به دعا برداشته / دوربین خانم دکتر همچنان نگران مریم است/ به او یادآور می شود چرا روز تعطیل به مدرسه رفته؟/ راستی تا یادم نرفته بگویم زینب هم دو هفته ای است مدرسه اشان تعطیل است / البته اینجا برفی نیامده / فقط بدلیل مریض شدن معلم شان دیگر کسی نیست به آنها درس بدهد/ و این مشکل هم از دید سوژه های ۲۰:۳۰ مخفی می ماند/ 

این درد را به که باید گفت؟/ مشکل از من است یا ضرغامی؟ 

مادر زینب دیگر طاقتی برای نشستن ندارد/ زینب یتیتم را در حالی که بشدت بیمار است بلند می کند بر دوش خود گرفته / از کپر بیرون میزند و ... راستی اینجا که ماشینی هم نیست / پیاده به سمت جاده آسفالته میدود/ 

خانم دکتر ، دکتر مریم را پیدا کرده و بدنبال صحبت با او برای پرسیدن وضعیت دست مریم است/ مادر در حالی که نفس نفس می زند ذره ای از حرکت نمی ایستد و درد زینب او را هم دارد از پای می اندازد/ صحبت های دکتر هم شنیدنی است از تعداد نقاط شکستی می گوید و همچنین عکس آنرا هم نشان می دهد/ گزارشگر هم با چه شوق و ذوقی در حال گرفتن گزارشش است. 

مادر به آسفالت می رسد/ ماشینی هم در جاده نیست/ باز هم باید بدود/ دیگر نائی نمانده و همچنین چاره ای / پس پشت به دوربین میدود/ کار خانم دکتر تمام نشده نگران بقیه لیز خوردگان است/ به سراغ تعدادی دیگر می رود / و تأسف عمیق خود را از این ماجرا اعلام میکند. 

مادر صدائی از زینب نمی شنود بی اختیار می ایستد/ بر دو زانو هنگامی که زینب در آغوشش است می نشیند/ زینب را صدا می زند/ ...با بغض هم صدا می زند و خیلی آرام ... زینب/ 

دوربین رسانه ملی برای اینکه دیگر افراد لیز نخورند جهت گرفتن توصیه های پزشکی آقای دکتر آماده می شود/ مادرم زینب ، جوابم را بده ، /صدائی نمی شنود/ فریاد می زند این بار بلند، خیلی بلند/ طوری که جاده هم با او هم ناله می شود / اما دوربین ضرغامی نه/ 

گزارش خانم دکتر تمام شد/ عمر زینب و امید مادرش هم... 

این درد را به که باید گفت؟/ مشکل از من است یا ضرغامی؟ 

 

 
راهی به کربلا
+ نوشته شده در یکشنبه دهم بهمن 1389 ساعت 15:21 شماره پست: 699

   

 

خدا می داند شهید ، زنده است . خدا می داند امروز خالد اسلامبولی لبخند رضایت بر چهره دارد . چه کسی گفت خون شهید هدر می رود ؟ مگر خون اباعبدالله هدر رفت ؟

یزید قهقهه مستانه سر می داد و خود را پیروز معرکه می دانست . اما مدتی نگذشت که . . .

حسین های زمان همیشه پیروزند . ما فرعون ها را به زانو در می آوریم  . چه کسی گفت خون حسین غلام کبیری هدر می رود ؟ خون ذوالعلی ؛ خون فیض  . . .

اگر خرداد ماه حماسه است پس بهمن را چگونه باید توصیف کنیم ؟!

 

افتادگی آموز اگر . . .

+ نوشته شده در یکشنبه دهم بهمن 1389 ساعت 6:39 شماره پست: 698

 

حجت الاسلام مهدی پور را پانزده سال است که می شناسم . این همشهری میانسال و پر شور در عرصه های فرهنگی را همگان به اخلاص و گمنامی توصیف می کنند . از حال و هوای معنوی ایشان خاطرات گرانقدری دارم که بماند برای مجلس شهادت و شب خاطره اش !

 به تازگی شنیدم این استاد حوزه علمیه را به عنوان روحانی نخبه برگزیده اند اما . . .

همان طور که انتظار می رفت حجت الاسلام مهدی پور بی هیچ ادعایی کنار کشید و فرد دیگری را به جای خود معرفی نمود .

لکل حق حقیقة و حقیقة الاخلاص ان لایحب الرجل ان یحمد علی ما فعل لله .

خدایش زنده بدارد و بر توفیقاتش بیفزاید .

 
سلوک باران
+ نوشته شده در شنبه نهم بهمن 1389 ساعت 6:40 شماره پست: 697

 

سید محمد باقر صدر از جمله نوابغ تاریخ است که در زمینه­ی علوم انسانی با رویکرد اسلامی صاحب آثاری بدیع و قابل استفاده می­باشد. این اندیشمند شیعی، با تحصیل در حوزه­ی علمیه‌ی نجف درسن هفده سالگی به درجه‌ی اجتهاد رسید. وی در سن چهل و شش سالگی به عنوان اندیشمندی صاحب سبک در مجامع علمی، اجتماعی و سیاسی مورد توجه قرار گرفت. از جمله کتاب­های وی فلسفه‌ی ما، اقتصاد ما، القسطاس المستقیم دراصول دین، قره العین درعلم عربی و... را می توان نام برد. او شجاعانه از اندیشه‌های امام خمینی قدس سره دفاع می­کرد تا جایی که به شاگردان خود می­گفت: «در امام خمینی قدس سره ذوب شوید، همچنان که او در اسلام ذوب شده است.»


سلوک باران

آشنایی با سیره‌ی علمی و اخلاقی مرجع شهید، آیت الله سید محمد باقر صدر

گرد آورنده: احمد ایروانی

اشاره

سید محمد باقر صدر از جمله نوابغ تاریخ است که در زمینه­ی علوم انسانی با رویکرد اسلامی صاحب آثاری بدیع و قابل استفاده می­باشد. این اندیشمند شیعی، با تحصیل در حوزه­ی علمیه‌ی نجف درسن هفده سالگی به درجه‌ی اجتهاد رسید. وی در سن چهل و شش سالگی به عنوان اندیشمندی صاحب سبک در مجامع علمی، اجتماعی و سیاسی مورد توجه قرار گرفت. از جمله کتاب­های وی فلسفه‌ی ما، اقتصاد ما، القسطاس المستقیم دراصول دین، قره العین درعلم عربی و... را می توان نام برد. او شجاعانه از اندیشه‌های امام خمینی قدس سره دفاع می­کرد تا جایی که به شاگردان خود می­گفت: «در امام خمینی قدس سره ذوب شوید، همچنان که او در اسلام ذوب شده است.» سرانجام آیت الله صدر به همراه خواهرش بنت الهدی، درروز چهارشنبه، بیستم فروردین 1359شمسی توسط دژخیمان بعثی به شهادت رسید. این نوشته گذری کوتاه بر برگ­هایی از زندگی علمی و اخلاقی اوست که از زبان برخی از شاگردان شهید آورده شده است.    

دو راهی زندگی

سید محمد باقر در اوان نوجوانی با دو گرایش و سلیقه‌ی متفاوت در مورد آینده اش مواجه شد. از یک سو، مادر او را تشویق می‌کرد که تحصیلات حوزوی و زندگی طلبگی توأم با سختی معیشت را برگزیند و از سویی، پسر عموی او، سید محمد صدر که نخست وزیر عراق بود، او را به تحصیل در مدارس دولتی و مژده‌ی داشتن پست و مقام و زندگی مرفه ترغیب می‌کرد.

شهید صدر، پاسخ کسانی را که درباره‌‌ی آینده‌ی او تمایلاتی مغایر با ایده‌هایش داشتند، در عمل داد. او بدون اعلام قبلی، دست به اعتصاب غذای آرام زد و در شبانه روز تنها به خوردن تکه نان کوچکی بسنده کرد. چند روز بعد خانواده متوجه اعتصاب آرام او شدند و علت را پرسیدند، گفت:

«کسی که بتواند چندین روز متوالی با تکه نانی سر کند، خواهد توانست تا آخر عمر به همین شیوه عمل کند و من از تنگدستی و گرسنگی باکی ندارم.»

در آن سال‌ها او ده یازده سال بیشتر نداشت.

خرید کتاب با شرایط ویژه

خواهر شهید صدر از دوران تحصیل می‌گوید:

«در آن وقت‌ها من و برادرم پول کمی را که به دست می‌آوردیم، جمع می‌کردیم و او کتابی می‌خرید و هر دو آن را مطالعه می‌کردیم. پس از خواندن کتاب، آن را می‌فروخت و با پول آن کتاب دیگری تهیه می‌کرد.»

چرا سید، درس ما حاضر نمی شود؟

سید محمدباقر در اوان زندگی علمی‌اش عادت داشت هر روز به حرم امام علی علیه‌السلام مشرف شود. او طبق روال معمول پس از به جا آوردن زیارت و نماز با استعانت از دروازه‌ی شهر علم، علی علیه‌السلام غرق تفکر در مسائل علمی پیچیده می‌شد. خود وی در این باره می‌گفت: در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام، حل هیچ مسئله‌ای برایم مشکل نبود.

آن شهید مدتی برنامه‌ی رفتن به حرم را متوقف کرد و کسی هم متوجه این موضوع نشد تا اینکه مردی که خدمتکار پدر شهید صدر بود و پس از وفات او، داوطلبانه خدمتگزاری آن شهید را نیز برعهده گرفته بود، در عالم رؤیا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را دید که به او فرمود: «به فرزندم سیدمحمد باقر صدر بگو چرا در درس ما حاضر نمی‌شود؟»

خدمتکار وقتی از خواب بیدار شد، جریان را برای شهید صدر نقل کرد و بدین ترتیب، راز نشستن مداوم آن مرحوم در پشت ضریح مبارک و اندیشیدن در مسائل علمی پیچیده، روشن شد. او از آن پس، برنامه‌ی قبلی خود را از سر گرفت و تا آخرین روز پیش از شروع دوران حصر، به همین منوال عمل کرد.

بیش از بیست ساعت مطالعه

آن شهید سعید، روش خاصی را برای تربیت علمی خود در پیش گرفته بود. من از خود او شنیدم که می‌گفت در شبانه روز بیش از بیست ساعت را به مطالعه و آموختن اختصاص داده و این مدت زمان را به مطالعه، نگارش و تفکر تقسیم کرده است، و شاید بیشترین زمان به تفکر و اندیشیدن می‌گذشت. این نکته، چه بسا یکی از علل نوآوری در آثار علمی او و برجستگی آنها بود.

وی ذهن و حافظه‌ی خود را در اختیار اندیشه‌های دیگران قرار نداده بود تا هر چه را می‌شنید و می‌خواند دربست بپذیرد؛ بلکه هر مطلبی را با واقع‌نگری و دقت بی‌نظیری تجزیه و تحلیل می‌کرد و آنچه را حق می‌دانست، با استدلال از آن دفاع می‌نمود و اگر ناحق و باطل می‌شمرد، با دلیل آن را رد می‌کرد.

در این باره من از آیت‌الله سیدکاظم حائری (از شاگردان آن شهید) شنیدم که به نقل از آن مرحوم می‌گفت: ایشان قادر است بطلان فلسفه‌ی افلاطونی را ثابت کند و حتی این کار را در مباحثات خصوصی با برخی از شاگردانش آغاز کرده بود. مسلماً اگر او دست به چنین کاری می‌زد، به چنان آوازه‌ای می‌رسید که در رأس فلاسفه‌ی جهان قرار می‌گرفت و جایگاه اجتماعی و علمی‌اش نه تنها در جهان اسلام؛ بلکه در سراسر جهان تقویت می‌شد. اما او مصلحت دین را بر شهرت، نام و آوازه ترجیح می‌داد.

حاجی این کتاب را بخر!

یکی از شاگردان او تعریف می‌کند:

در سال 1978. م هنگامی که در مراسم عمره در مکه‌ی مکرمه همراه آن شهید بودم، در نزدیکی مسجد الحرام یک کتابفروشی قرار داشت که از قضا روزی گذر ما به آنجا افتاد. شهید صدر برای لحظاتی به بررسی و مطالعه‌ی برخی از کتاب‌ها مشغول شد. به طور اتفاقی نگاهش به کتاب اقتصادنا افتاد که جلوی کتاب‌ها در معرض فروش گذاشته شده بود. مرحوم صدر از صاحب کتاب فروشی قیمت آن را جویا شد و او گفت: به فلان ریال! سپس خطاب به شهید صدر با لهجه‌ی حجازی گفت: «حاجی! این کتاب را بخر، کتاب خوبی است. این کتاب صدر است و علیه کمونیست نوشته شده است!»

محل تحصیل شما کجاست؟

حاج عباس، خادم خانه‌ی شهید به کتابخانه رفت و به مرحوم صدر خبر داد که مهمانی از مصر می‌خواهد شما را ببیند. مهمان دکتر محمد شوقی الفنجری، صاحب مدرک دکترای اقتصاد، مشاور اقتصادی انور سادات، رئیس جمهور سابق مصر و استاد چند دانشگاه در مصر و کشورهای دیگر بود.

دکتر فنجری خود را به کتابخانه رساند. مرحوم صدر در محل همیشگی خود در گوشه‌ای نشسته بود. دکتر فنجری مبهوت شده بود که این مرد بی‌آلایش و ساده زیست همان دانشمندی است که شهره‌ی آفاق است. با تعجب و بدون سلام پرسید: تو را به خدا شما شیخ محمدباقر صدر هستید؟!

دکتر گفت: من برای حضور در کنفرانس در بغداد دعوت شده‌ام. در هواپیما در این فکر بودم که از این تنها فرصت پیش آمده برای ملاقات با جنابعالی استفاده کنم. با خود می‌گفتم چقدر باید منتظر باشم تا وقت ملاقات از شما بگیرم. راستی! شما در کدام دانشگاه تحصیل کرده‌اید؟ کتاب‌های شما از نظر علمی مورد توجه من و تعداد زیادی از دوستانم که در دانشگاه تدریس می‌کنند، از جمله دانشمند فرانسوی، روژه گارودی است. شما تحصیلات خود را در کجا به پایان رسانده‌اید؟

شهید صدر گفت: در مسجدها با طلاب و علمای نجف درس‌های خود را در مساجد می‌خوانند.

فنجری که مات و مبهوت مانده بود گفت: به خدا مسجدهای نجف بهتر از همه‌ی دانشگاه‌های اروپاست.

ملاقاتی که هیچ گاه انجام نشد

روژه گارودی پس از آشنایی با کتب و آثار علمی شهید صدر، با ایشان به نامه نگاری می‌پردازد. دیری نمی‌پاید که روژه گارودی به دعوت دولت عراق جهت حضور در کنفرانس به بغداد سفر می‌کند. وی اظهار امیدواری می‌کند که در طی این سفر بتواند با مرحوم صدر ملاقاتی داشته باشد. طی نامه‌ای، تاریخ ملاقات معین می‌شود. شهید صدر در پاسخ به نامه‌ی روژه گارودی اظهار خوشحالی می‌کنند. چند روز از تاریخ تعیین شده از سوی گارودی گذشت، اما از او خبری نشد. معلوم نبود او خلف وعده کرده یا مشکلی برایش پیش آمده است؟

چند روز بعد، نامه‌ای از وی دریافت شد که محتوای آن شگفت‌انگیز و بیانگر طرز رفتار خباثت آمیز حکام بعث و حتی هراس و وحشت آنان از شهید صدر بود.

گارودی در این نامه نوشته بود: در تاریخ اعلام شده به بغداد رسیدم. در سالن پذیرایی فرودگاه بغداد، رئیس تشریفات از من پرسید: آیا مایلید بازدید از اماکن معینی را در دستور کار قرار دهیم؟ گفتم: مایلم استاد محمدباقر صدر را ملاقات کنم. آن مرد مات و مبهوت و حیرت‌زده ماند و چیزی نگفت. پس از آن یکی از مسئولان وزارت خارجه‌ی عراق به من اطلاع داد که شخصی به این نام در عراق وجود ندارد. به او گفتم: اما او وجود دارد و دقیقاً در نجف اشرف است و من با او مکاتبه داشته‌ام. گفت: برای شما برنامه‌ی سفر به نجف ترتیب خواهیم داد تا در آنجا درباره‌ی این شخص سؤال کنیم. پس از پایان کنفرانس، مرا به نجف آوردند تا درباره‌ی شما پرس و جو کنیم. در دانشکده فقه چند نفر از دانشجویان را به نزد من آوردند و گفتند از اینها بپرسید. وقتی از آنها درباره‌ی شما پرسیدم گفتند: شخصی به این اسم در نجف، وجود ندارد! این امر برایم شگفت‌آور بود. با خود گفتم: آیا آنچه می‌بینم خواب است یا بیداری؟

گارودی در پایان نامه‌اش ضمن اظهار تأسف از اینکه نتوانسته در موعد مقرر به ملاقات مرحوم صدر بیاید، از او عذر خواهی کرده بود.

 

ماجرای کتاب احمد حسن البکر

احمد حسن البکر، رئیس جمهور وقت عراق مایل بود که به مجموعه القاب و عناوین خود، عنوان عالم و اندیشمند را نیز اضافه کند. در عراق ـ چنانچه همگان می‌دانند ـ تمام قوانین در سیطره‌ی قدرت رئیس جمهور است و او هر طور که بخواهد با آنها رفتار می‌کند. البکر با این اختیارات وسیع و بی حد و حساب می‌توانست با یک ماده قانون، بالاترین پست‌ها و درجات دولتی و نظامی را از آن خود سازد، که این موضوع به لحاظ اینکه یک امر اعتباری و بی‌ارزش است، نیاز به برهان و استدلال ندارد. اما لازمه‌ی ادعای اندیشمند بزرگ و عالم توانمند بودن، داشتن دلیل و مدرکی قوی و روشن است. در چنین شرایطی، فرمان‌های جمهوری و یا بازی با قانون نمی‌توانست کاری برای او انجام دهد، پس لاجرم حیله‌ای دیگر می‌بایست.

در این زمینه، احمدحسن البکر در تلاشی که حاکی از حماقت فراوان او بود، کوشید تا از استعداد علمی شهید صدر ]به نفع خود[ بهره جوید. از این رو، سید علی بدرالدین را نزد ایشان فرستاد تا آمادگی آن مرحوم را درباره‌ی تألیف کتابی هم سطح با سایر کتاب‌های علمی ارزشمندش، و چاپ آن به اسم احمدحسن البکر جویا شود.

طبیعی بود که شهید صدر با این خواسته مخالفت می‌کرد. کوشش البکر با شکست مواجه شد. اما او دست بردار نبود و این بار فاضل البراک مدیر اداره‌ی کل امنیت را فرستاد. اعزام وی تلویحاً به معنای استفاده از زور و قدرت بود؛ زیرا براک، رئیس بزرگ‌ترین سازمان جنایتکار در جهان بود و به طور طبیعی مخالفت شهید صدر با درخواست او، زمینه‌ی استفاده از زور و قوه‌ی قهریه و ترور را فراهم کرد.

وقتی فاضل البراک نزد شهید صدر آمد، خطاب به ایشان گفت: جناب رئیس جمهور مایل است کتابی تألیف کند، اما اشتغالات دائمی او به اداره‌ی امور کشور، مانع از این کار است، بنابراین، شما را برای انجام این مهم انتخاب کردیم و این موضوع باید سری باقی بماند. آقای رئیس جمهور آماده است هر مقدار پول هم که بخواهید در اختیار شما بگذارد.

براک برای تطمیع بیشتر، اضافه کرد: اگر این کار را انجام دهید موقعیت خاصی نزد رهبری پیدا خواهید کرد و با به وجود آمدن جو اعتماد و دوستی، شبهات، اتهامات و تردیدهای مربوط به شما برطرف خواهد شد. اما شهید صدر رضوان‌الله علیه با درخواست او مخالفت کرد و تمامی درخواست‌های بعدی را نیز نپذیرفت.

 

محبت، حتی به دشمن خود

نکته‌ی شگفت‌آور این بود که عواطف شهید صدر حتی شامل دشمنانش نیز می‌شد. زمانی که نیروهای امنیتی بعثی خانه‌ی وی را به طور کامل در محاصره‌ی خود داشتند و همچون گرگ‌های کمین کرده برای طعمه، خانه را تحت نظر گرفته بودند، عاطفه‌ی شهید صدر حتی بر سر آنان نیز سایه افکند.

ظهر یکی از این ایام محاصره، من در کتابخانه‌ی منزل خوابیده بودم که با صدای آن شهید بیدار شدم. او با خود ذکر: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» را زمزمه می‌کرد. فکر کردم شاید اتفاقی افتاده، پرسیدم چیزی شده؟ گفت:

«نه! ولی از گوشه‌ی شکسته‌ی شیشه‌ی پنجره به اینها ـ منظور مأموران امنیتی مستقر در اطراف خانه ـ نگاه می‌کردم، دیدم در این هوای گرم تابستان، عرق از سر و رویشان می‌بارد.»

گفتم: ولی آنها همان کسانی‌اند که خانه‌ی شما را محاصره گرفته و یاران پاک باخته و مؤمن‌تان را دستگیر کرده‌اند. آنان همان‌هایی هستند که در دل کودکان شما، رعب و وحشت انداخته و آنها را از حقوق و نیازهای اولیه‌ی یک کودک در این سن و سال محروم کرده‌اند. گفت:

« درست می‌گویی، اما بایستی حتی نسبت به این قبیل آدم‌ها نیز عطوفت به خرج بدهیم. آنها منحرف شده‌اند؛ چون در محیط اسلامی سالمی بزرگ نشده‌اند و فضای مناسب تربیت ایمانی برایشان فراهم نبوده است و چه بسیار افراد مشابه آنان، که مشمول هدایت و رحمت خدا شده، اصلاح گردیده و جزء انسان‌های مؤمن شده‌اند.»

او آن گاه به طبقه‌ی همکف رفت و حاج عباس، خدمتکار خود را بیدار کرد تا به آنان آب بدهد. خدا گواه است وقتی چنین برخورد عاطفی ایشان را با مأموران بعثی دیدم نتوانستم خود را کنترل کنم. به یاد جد بزرگوارش، حضرت اباعبدالله علیه‌السلام افتادم که در راه کربلا، حربن یزید ریاحی و سپاهش را سیراب کرد و در روز عاشورا، با دیدن انبوه سپاه دشمن شروع به گریستن کرد و در پاسخ سؤالی در مورد علت گریه‌اش فرمود: «گریه‌ام به خاطر اینهاست که به سبب قتل من وارد آتش جهنم خواهند شد.»

نان گرم،نان سرد

در یکی از روزها در ساعتی که انتظار ورود کسی نمی‌رفت، خدمتگزار با وفای شهید صدر؛ یعنی محمدعلی محقق داخل کتابخانه شد و دید که آن مرحوم مشغول خوردن نان خشک است و کاسه‌ی آبی در دست دارد. ایشان که احتمال آمدن آقای محقق را در آن ساعت نمی‌داد، به شدت خجالت زده و دستپاچه شد و صورتش را به طرف دیوار برگرداند.

آقای محقق برایم نقل می‌کرد: من از شهید صدر شنیدم که خطاب به ام‌صالح ـ خانم خدمتگزار خانه ـ می‌گفت: هر وقت برای آقای محقق ناهار می‌برید، نان گرم را به او بدهید و نان سرد را برای ما بگذارید.

 

شاگرد ناسزا گو

آیت‌الله حائری (از شاگردان برجسته‌ی شهید صدر) در یادداشت‌هایش در این باره می‌نویسد:

یکی از شاگردان شهید صدر از جلسات درس وی دوری گزید و خط فکری اسلامی آن مرحوم را نیز رها کرد. او همواره در برابر مردم، پشت سر استادش زبان به ناسزا می‌گشود و بیشتر سخنانش به گوش استاد بزرگ ما هم می‌رسید. روزی در محضر شهید صدر نشسته بودم و سخن از آن شاگرد ناسزاگو به میان آمد، آن مرحوم رضوان الله علیه فرمود:

«من همچنان به عدالت این شخص ایمان دارم و رفتاری هم که از او سرزده، ناشی از خطای در اعتقاداتش است نه آنکه نشانه‌ی عدم پایبندی او به دین باشد.[1]»

 

ملاقات شجاعانه

روزی که امام راحل رضوان الله علیه می‌خواست عراق را به مقصد کویت ترک کند، مرحوم شهید صدر علی‌رغم کنترل شدید منزل امام رضوان‌الله علیه توسط مأموران امنیتی، تصمیم گرفت برای خداحافظی به منزل ایشان برود. بنابراین، صبحگاهان عازم بیت حضرت امام رضوان‌الله علیه شد، اما متأسفانه ایشان اندکی پیش از آن، منزل را ترک کرده بود. با این وجود، آن مرحوم در خانه‌ی امام رضوان‌الله علیه نشست تا مراتب تأیید و همبستگی خود با ایشان را به کسانی که در خانه مانده بودند، اعلام کند.

آن مرحوم به من می‌گفت که در زمان بازداشت در ماه رجب و به هنگام بازجویی، یکی از سؤالاتی که از او شده بود درباره‌ی اهداف و انگیزه‌های این ملاقات بود. همچنین مدیر کل امنیت نیز به او گفته بود: این دیدار از نظر دولت، یکی از نمونه‌های هماهنگی و همکاری به شمار می‌رود.

آن شهید ادامه داد:

«از آنجا که من خود را برای شهادت آماده کرده بودم و تصور نمی‌کردم زنده به نجف اشرف برگردم، خطاب به مدیر کل امنیت گفتم: این ملاقات را هر طور که می‌خواهید تفسیر کنید، اما من آشکارا برای بدرقه‌ی او رفتم، نه پنهانی. آن مدیر با شنیدن این سخن به خشم آمده بود؛ چون انتظار شنیدن چنین جوابی را از من نداشت و فکر می‌کرد که بابت این موضوع از او عذرخواهی خواهم کرد.»2



[1] . مباحث الاصول، ج1، صص 46 و 49.

2.سال های رنج،خاطرات وناگفته هایی از زندگی شهید آیت الله صدر رضوان‌الله علیه ،محمد رضا النعمانی. 

 

ما همچنان ایستاده ایم

+ نوشته شده در دوشنبه چهارم بهمن 1389 ساعت 17:40 شماره پست: 696

 

بدی کردیم خوبی یادمان رفت

ز دل ها لایروبی یادمان رفت

به ویلای شمالی خو گرفتیم

شهیدان جنوبی یادمان رفت

عازم کربلای خوزستانم و نایب الزیاره همه دوستان . انشالله .

ببخشید این مطالب آخری بابت محدودیت زمان کمی شتاب گرفت . چهارده مطلب به نیت چهارده معصوم برای چهل شهید حماسه ششم بهمن آمل نیت کرده بودم که در شب اربعین حسینی به اتمام رسید .

به زودی خدمت می رسم . به کوری چشم ضد انقلاب ، آخرین مطلب این صفحه را با عنوان " پونس شطح بر انقلاب تونس ! " حتما بخوانید .

در حمایت خلل ناپذیر از فرزند ملت ، نامه انقلابی و تاریخی ایشان خطاب به نمایندگان مجلس را در ادامه مطلب درج می کنم .

التماس دعا


محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهوری اسلامی ایران طی نامه‌ای خطاب به نمایندگان مجلس به موضوع تغییرات لایحه برنامه پنجم توسعه پرداخت.
به گزارش جهان به نقل از فارس، متن نامه رییس‌حمهور به مجلس بدین شرح است:

سلام علیکم

از تلاش ارزشمند شما در تصویب برنامه پنجم صمیمانه تقدیر می‌نمایم. متاسفانه مدیریت محترم مجلس شورای اسلامی در فرایند بررسی و تصویب این لایحه برخلاف رهنمودهای راهگشای مقام معظم رهبری و حتی در مواردی با بی‌توجهی به آئین‌نامه داخلی مجلس شورای اسلامی و بر خلاف صریح قانون اساسی بر لغو اختیارات قانونی قوه مجریه و دخالت در اموری مانند انتخاب و نصب و عزل مقامات اجرایی و اداره اموال دولتی اصرار می‌ورزد و بعد از اعلام مغایرت مصوبه یادشده با قانون اساسی و ارجاع موضوع به مجمع تشخیص مصلحت نظام، مدیریت مجمع نیز برخلاف وظایف قانونی و حتی آیین‌نامه داخلی آن مجمع تلاش کرد اختیارات مصرح قوه مجریه را مخدوش نماید.

تلاش مدیریت مجمع و برخی اعضای آن به ویژه رئیس محترم مجلس و متاسفانه همراهی رئیس محترم قوه قضائیه در دخالت دادن مدیریت مجلس و قوه قضائیه در اموری مانند تصمیم‌گیری‌های صندوق توسعه ملی و عزل و نصب رئیس کل بانک مرکزی یک بدعت آشکار و متضمن تغییر قانون اساسی و مخدوش‌کردن روند مدیریت کشور است.

شما بهتر می‌دانید که به موجب اصل هفتاد و یکم قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، "در حدود مقرر در قانون اساسی " می‌تواند "قانون " وضع کند، بنابراین مجمع تشخیص در مواردی اختیار ورود دارد که مصوبه مجلس در حدود اختیارات و صلاحیت مجلس باشد و شورای نگهبان مفاد مصوبه را مغایر قانون اساسی یا موازین شرع مقدس بداند و در مواردی که مصوبه مجلس اساساً در حدود صلاحیت‌ وی نیست ارجاع مورد به مجمع تشخیص مصلحت موضوعیت ندارد.

به عنوان مثال آیا ممکن است مجلس اعلام جنگ با کشوری نماید و مجمع به بهانه مصلحت نظام این نظر مجلس را تائید کند؟
همچنین تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبان است آیا مجلس می‌تواند اصلی از اصول قانون اساسی را تفسیر کند و بعد از ایراد شورای نگهبان، مجمع صلاحیت مجلس را به تفسیر قانون اساسی تسری دهد؟ یا فی‌المثل آیا قانون اساسی اجازه می‌دهد مجلس تصویب آیین‌نامه اجرایی را در صلاحیت خود اعلام کند و بعد از ایراد شورای نگهبان مجمع تشخیص مصلحت نظام، برخلاف اصل یکصد و سی و هشتم و هفتاد و یکم قانون اساسی صلاحیت مجلس را به تصویب آیین‌نامه اجرایی گسترش دهد؟

آیا می‌شود مجلس رای صادره از محکمه‌ای را ملغی اعلام نماید و بعد از ایراد قانون اساسی، مجمع با ترجیح‌نظر مجلس اختیار قوه قضائیه را به نفع مجلس شورای اسلامی محدود کند؟

آیا با وضع قانون عادی و اتکاء به نظر مجمع تشخیص مصلحت می‌توان مقرر نمود در راس وزارتخانه‌ای وزیر قرار نگیرد و یا وزیران نیازمند اخذ رای اعتماد از مجلس شورای اسلامی نباشند؟

آیا ممکن است مجمع به بهانه تشخیص مصلحت مفاد اصل هشتاد و هفتم در مورد ضرورت رای اعتماد مجلس به وزراء را به سایر مقامات اجرایی تسری دهد؟

آیا می شود مجلس یک مقام اجرایی را عزل یا نصب کند و مجمع ، مصوبه مجلس را به بهانه "مصلحت " تائید نماید؟

تغییر قانون اساسی مطابق اصل یکصد و هفتاد و هفتم آن نیازمند فرمان رهبری و تشکیل شورای بازنگری و نهایتاً رفراندوم و همه‌پرسی از مردم است ومجمع تشخیص مصلحت نمی‌تواند اختیارات خود (موضوع اصل ۱۱۲) را به نحوی اعمال کند که منجر به تغییر قانون اساسی گردد.
کما اینکه تفسیر قانون اساسی نیز در انحصار شورای نگهبان است و نه مجلس و نه مجمع تشخیص مصلحت نمی‌توانند در مقام قانون‌گذاری یا اعمال مصلحت به تفسیر قانون اساسی مبادرت ورزند.

بعلاوه براساس اصل یکصد و دهم قانون اساسی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه از اختیارات رهبری است و مجمع نمی‌تواند، به بهانه رسیدگی به مصلحت در موضوعی که مورد اختلاف دو قوه است و در مراحل قبلی به استحضار مقام معظم رهبری نیز رسیده و رهنمودهای ایشان مورد بی‌توجهی مدیریت مجلس قرار گرفته است، تغییر قانون اساسی را رقم بزند.

در شرایطی که مهمترین طرح اقتصادی تاریخ کشور با همراهی قاطبه نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی و با آرامش و همراهی مثال‌زدنی مردم شریف - که یادآور ایثارگری‌ها و امداد‌های غیبی دوران دفاع مقدس است - انجام می‌شود چه مشکلی حادث شده است که در کمال تاسف عده‌ای با اصرار بر موارد خلاف و بدتر از آن مقابله با نصایح و نظرات دلسوزانه رهبری گرانقدر برای کشور مشکل ایجاد می‌نمایند.

چه بحرانی در مدیریت بانک مرکزی حادث شده است که این واحد سازمانی دولتی و امور اجرایی آن را می‌خواهند از قوه مجریه خارج سازند. همانطوریکه مستحضرید مجلس محترم در خصوص عزل و پذیرش استعفاء رئیس کل بانک مرکزی هیچگونه مصوبه‌ای نداشته است بنابراین دخالت مجمع در این خصوص بر خلاف نص صریح قانون اساسی و آئین نامه داخلی مجمع بوده و از مصادیق بارز قانونگذاری محسوب می‌شود. به علاوه مجمع برای رئیس‌جمهور حتی حق پیشنهاد اعضای هیات عامل صندوق توسعه - علی‌رغم این که در مصوبه مجلس چنین بوده است- را قائل نمی‌شود.

اصل یکصد و دوازدهم قانون اساسی ناظر و محدود به موارد مصلحت ارجاعی است. کدام مصلحت اقتضای دخالت قوای مقننه و قضائیه در عزل و نصب‌های مقامات اجرایی را دارد؟ این چه روشی است که استثناء تبدیل به قاعده می‌شود و مجمع تشخیص که تدبیر رهبری کبیر انقلاب برای تشخیص مصلحت و ارائه مشورت در رفع معضل ارجاعی در موارد خاص و استثنایی است برخلاف حکمت تشکیل آن، بزرگترین مصلحت نظام را که همانا التزام به قانون اساسی و اصل قانون‌گرایی است زیر پا می‌گذارد و این خود تبدیل به چالش برای نظم و مدیریت کشور می‌شود.

آیا مصلحت کشور در تداخل قوا و لوث شدن مسئولیت‌ها و مسلوب الاختیار نمودن منتخب مردم است؟ آیا تجربه تاریخی عدم تمرکز و تداخل مسئولیت‌ها - که منجر به فرمان تاریخی امام راحل برای بازنگری در قانون اساسی و رفراندوم گردید- تجربه موفقی بوده است که عده‌ای بخواهند نوع شدیدتر آن را بدون رعایت اصول مسلم حقوقی و منطقی و بدون هیچ گونه نظرخواهی از مردم به نام مصلحت به مردم تحمیل کنند و بدین ترتیب محصول رای و نظر مردم یعنی میثاق ملی و دینی (قانون اساسی) را زیرپا گذاشته و مصلحت خواص را بر مصلحت ملت ترجیح دهند؟

نه رهبری معظم انقلاب و نه مردم انقلابی ایران اجازه تغییر قانون اساسی را به مجمع تشخیص مصلحت نداده‌اند.

به موجب اصل یکصد و دوازدهم قانون اساسی اولاً مجلس محترم در صورتی می‌تواند مصوبه‌ای را به مجمع ارجاع دهد که علاوه بر رعایت صلاحیت قانونی مجلس، متضمن مصلحت ملزمه‌ای باشد که لااقل عرف آن را تصدیق کند.

مجمع نیز در رسیدگی به این تشخیص مجلس پیش از ورود به بررسی باید دلایل توجیهی مجلس شورای اسلامی مبنی بر مصلحت بودن را مطالبه کند و از این طریق صلاحیت خود برای ورود به موضوع را احراز نماید.

در مقام رسیدگی نیز روشن است که اصل، رعایت مفاد قانون اساسی و شرع مقدس است . هر مصلحتی که ادعای وجود آن می‌شود باید به درجه‌ای از وضوح و روشنی و مقبولیت عرفی باشد که بتواند دست برداشتن از نظر شورای نگهبان به عنوان مرجع قانونی تطبیق و تفسیر قانون اساسی را توجیه کند. در مقام تشخیص مصلحت نیز نباید مرزهای روشن قانون اساسی در نوردیده شود و به نام تشخیص مصلحت تغییر قانون اساسی یا تفسیر آن انجام شود و یا اینکه خروج از حدود صلاحیت‌های قانونی و یا قانون‌گذاری جدید صورت پذیرد. همه این اقدامات باید در حدود مقرر در محدوده قانون اساسی صورت پذیرد.

قاعده‌ای که در قالب اصل، با رای مردم، جزئی از قانون اساسی شده است جز از راه همه پرسی و رفراندوم قابل تغییر نیست. به عبارت روشن‌تر حتی "مصالح ملزمه " نیز به موجب خود قانون اساسی مستثنی از مفاد قواعد این قانون شده است و صلاحیت مجمع صرفاً تشخیص مصداق مصلحت است که امری استثنایی بوده و باید حدود و ثغور و زمان آن نیز مشخص باشد.

استثناء نمی‌تواند اصل قاعده را مخدوش کند. متاسفانه رویکرد به نحوی است که گویا با تمسک به مصلحت نظام که در یکی از اصول قانون اساسی آمده است- خارج از حدود صلاحیت قانونی مقرر در همین اصل- می‌توان تمامی اصول قانون اساسی را دستخوش تغییر قرار داد.

با این وصف علاوه بر اینکه رفراندوم و همه‌پرسی و رای مردم به اصل قانون اساسی زیر پا گذاشته می‌شود اصل یکصد و هفتاد وهفتم در مورد تشریفات بازنگری در قانون اساسی نیز موضوعیت خود را از دست می‌دهد. در چنین صورتی آیا نیازی به قانون اساسی باقی می‌ماند؟

شایسته و ضروری است که نوار کامل جلسه مجمع و کمیسیون مربوط آن منتشر شود تا مردم در جریان امور قرار گیرند و ببینند که چگونه عده ای نمی‌خواهند تن به قانون و رای مردم بدهند و درصددند دیدگاه خود را به نام مصلحت بر مردم تحمیل نمایند.

قانون اساسی میثاق دینی و ملی مردم است و هر سه قوه و نهادهای سیاسی مانند مجمع تشخیص باید فقط در حدود صلاحیت‌های تعریف‌شده در قانون اساسی عمل نمایند و هیچ یک از اصول قانون اساسی نباید به نحوی مورد استناد و کاربرد قرار گیرد که اصل قانون اساسی و قانون مداری نظام اسلامی را مورد خدشه قرار دهد.

قانون اساسی دیواری نیست که از بالای آن بگذرند، بلکه سد مستحکمی است که باید پشت آن بایستند و به حدود آن پایبند باشند.

برخی از اعضای دولتهای قبلی که قبلا برای افزایش اختیارات قوه مجریه تلاش می کردند اکنون هماهنگ با مدیریت مجمع و مدیریت مجلس در صدد کاهش اختیارات قانونی این قوه هستند.

اکنون که به لطف پروردگار متعال و عنایات حضرت ولی‌عصر (عج) و ایستادگی ملت و همراهی نمایندگان عزیز مردم و نیز به برکت رهبری فرزانه انقلاب و علی‌رغم بدخواهی دشمنان و شیطنت‌های هر روزه آنان، ایران عزیز در قله قرار دارد و به نحو مطلوب اداره می‌شود و از جمله طرح هدفمندی یارانه‌ها و مهار تورم و گرانی- با وجود عدم استفاده از بیست درصد منابع صادرات نفت و گاز و فرآورده‌های نفتی به دلیل تاخیر در تصویب اساسنامه صندوق توسعه ملی- در حال اجراست کدام دلیل منطقی و کدام توجیه شرعی و قانونی مستند محدودساختن هر روزه دولت از اختیارات قانونی می‌شود و تکالیف مالایطاق و مسئولیت‌های بدون اختیار را با سوء استفاده از قدرت به خادمان ملت تحمیل می‌کنند و هزینه آن را باید ملت عزیز بپردازند.

دولتی که در اوج فشارهای خارجی با اتکال به خداوند متعال و پشتیبانی رهبری عزیز و ملت بزرگ و بسیاری از نمایندگان محترم عهده‌دار اجرای مهمترین برنامه‌های اقتصادی اجتماعی کشور شده است چرا باید در داخل نیز هر روز آماج فشارهای غیر قانونی و مخرب شود.

همانطور که می‌دانید در دولت‌های گذشته معمولا مجالس جهت تامین نظر دولت اصرار به ارجاع مصوبه به مجمع تشخیص مصلحت می‌کردند و غالبا این مجمع نیز در راستای تامین نظر دولت مصوبه مجلس را تائید می‌کرد.

کدام ابزار قانونی برای وصول به اهداف چشم‌انداز و تحقق برنامه‌های مهم کشور و سیاست‌های کلی ابلاغی به اهمیت بانک مرکزی و صندوق توسعه ملی است.

با چه انگیزه‌ای فرصت خدمت‌گزاری برای تعالی و عمران و آبادانی کشور از ملت عزیز سلب می‌شود. به خوبی می‌دانید که خادمان ملت در دولت با وجود همه بی‌مهری‌ها و مانع‌آفرینی‌ها و محدودیت‌ها همچون گذشته لحظه ای از ادامه خدمتگزاری برای پیشرفت و عدالت باز نخواهند ایستاد.

در پایان به رهبری عزیز، ملت بزرگ و شما نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی اطمینان می‌دهم که اینجانب به عنوان خادم و سرباز کوچک جمهوری اسلامی به سوگند شرعی خود که طبق اصل یکصد و بیست و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ادا نموده‌ام پایبندم و بر اجرای دقیق قانون اصرار دارم.

سئوال این است که با توجه به مضمون سوگند رئیس‌جمهور و نمایندگان محترم در برابر قرآن مجید آیا می‌توان تغییر غیرقانونی و آشکار قانون اساسی را پذیرفت.

 
پیشواز حماسه ششم بهمن ( 14)
+ نوشته شده در دوشنبه چهارم بهمن 1389 ساعت 17:25 شماره پست: 695

 

وقتی دشمن یصیرت ندارد !

 

برای شناخت هر چه عمیق تر از خط و مشی و سیره شهدای حماسه آفرین ششم بهمن آمل نیاز به بررسی و مطالعه ای جامع وجود دارد . اما بیان این نکته خالی از لطف نیست :

شهید قربان بابکی ، جوانی بیست ساله بود که با فقر و رنج بزرگ شده بود . به خاطر مشکلات مالی نتوانست بیشتر از سه کلاس درس بخواند . برای گذران زندگی با روزی یک تومان مشغول به کار بنایی شد . با هوش و استعداد خود توانست بعد از مدتی به گچکاری ماهر تبدیل شود . او در حالی که کیسه نانی به دوش داشت وارد درگیری شد و هنگامی که در مقابل سینما قدس ، هدف گلوله قرار گرفت با گفتن الله اکبر و لااله الاالله به دیدار خداوند شتافت .

شهید پرویز بازدار ، حلب کوب بود . شهید محمد دیوسالار ، گلگیر ساز بود . شهید صادق مهدوی ، بنایی می کرد . شهید علی رضا رنجبر ، نجار بود .شهید فضل الله سلیمانی ، کارگر بود . شهید محمد ذوالفقاری هم کار می کرد و هم درس می خواند تا این که به لباس پاسداری در آمد . شهید محمد گلچین ، کارگری می کرد . شهید نادر رسولی کشاورزی می کرد تا توانست یک دستگاه وانت خریداری کند و با آن به امرار معاش بپردازد  . . .

چرا اینها را گفتم ؟

کمونیست ها مدعی بودند که از محرومان و زحمت کشان جامعه ، دفاع و حمایت می کنند و فقط به فکر قشرهای محروم هستند !

جالب است بدانید اکثر اعضای اتحادیه کمونیست ها در خارج از کشور ، به ویژه در ایالات متحده آمریکا ، قبل از انقلاب با هم ارتباط داشتند . آنها فرزندان افراد پول داری بودند که توانسته بودند برای ادامه تحصیل به آمریکا بروند . زمانی هم که در ایران بودند یا ساکن مناطق شمالی و میانی شهر تهران بودند یا در دیگر شهرهای آباد که در زمان شاه از امکانات بسیار خوبی برخوردار بودند ، زندگی می کردند و به راحتی درس خوانده بودند .

هنگامی که در سال 1361 یعنی یک سال بعد از واقعه آمل ، محاکمه اعضای اتحادیه کمونیست ها در جریان بود ، خانواده  شهدای آمل نیز حضور داشتند . تازه آن زمان یکی از اعضای اتحادیه با دیدن کفش های خانواده شهدا که جلوی در سالن دادگاه چیده شده بود ، متوجه شد که با چه کسانی جنگیده است . ظاهر کفش ها نشان می داد که خانواده شهدا همگی از محروم ترین و فقیرترین قشرهای جامعه هستند و از ابتدا تمام تئوری های آنان شکست خورده است . درست نقطه مقابل آنها در شهر آمل ، همان مردم فقیری بودند که کمونیست ها فکر می کردند مورد حمایت آنها واقع خواهند شد . بر خلاف تصور کمونیست ها ، فقیرترین و کم درآمدترین قشرهای جامعه ، شجاعانه و داوطلبانه به جای پشتیبانی از آنها به جنگ شان رفته بودند .1

1-      برداشتی از زندگی نامه شهدای 6 بهمن آمل

 

پیشواز حماسه ششم بهمن (13)

+ نوشته شده در دوشنبه چهارم بهمن 1389 ساعت 10:23 شماره پست: 694

 

شب دلهره و صبح صادق پیروزی

 

اشاره : سرهنگ پاسدار محمود شاه نوریان سال های بازنشستگی را در قم سپری می کند . وی از رزمندگان دلیر شهرستان آمل است که صحیفه دلش مملو از خاطرات و ناگفته های سال های حماسه و ایثار است .

محمود شاه نوریان با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد پیوست . در جریان حماسه ششم بهمن ، قائم مقام سپاه پاسداران شهرستان آمل بود و در آن شب به یاد ماندنی ، فرماندهی مدافعان شهر را بر عهده داشته است .


شب دلهره و صبح صادق پیروزی

اشاره : سرهنگ پاسدار محمود شاه نوریان سال های بازنشستگی را در قم سپری می کند . وی از رزمندگان دلیر شهرستان آمل است که صحیفه دلش مملو از خاطرات و ناگفته های سال های حماسه و ایثار است .

محمود شاه نوریان با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد پیوست . در جریان حماسه ششم بهمن ، قائم مقام سپاه پاسداران شهرستان آمل بود و در آن شب به یاد ماندنی ، فرماندهی مدافعان شهر را بر عهده داشته است .

به سبک تاریخ شفاهی ، پرسش ها را از متن مصاحبه حذف کردیم تا خوانندگان عزیز با تمرکز بیشتری به مطالعه این خاطرات ارزنده بپردازند :

استان های مازندران و گیلان منطقه 3 سپاه کشور محسوب می شدند که مرکزیت آن در شهرستان چالوس قرار داشت . در سال 1359 جلسه ای با حضور نمایندگان سپاه شهرهای شمال کشور در شهرستان چالوس تشکیل شد که من نیز در آن شرکت داشتم . در آن جلسه بر اساس پاره ای از گزارشات ، ضرورت اشراف بر مناطق جنگی برای مقابله با حضور نظامی ضدانقلاب ، مورد تأکید قرار گرفت .

من به همراه سرهنگ پاسدار محمد رنجبر که شناخت خوبی از راه های جنگلی آمل داشت شناسایی جنگل های آمل را بر عهده گرفتیم . ظاهر خود را شبیه شکارچی ها در آوردیم و راهی جنگل شدیم . کارمان را هم از منطقه امامزاده عبدالله شروع کردیم . پادگان ابوعمار هنوز تشکیل نشده بود و جنگل های آن قسمت مورد توجه ضدانقلاب قرار داشت . بعد از چند روز با افرادی ناشناس و مسلح برخورد کردیم که توانستیم به بهانه صرف چای با آنها هم کلام بشویم . در همین شناسایی ها بود که یقین پیدا کردیم جنگل آمل مرکز فعالیت نیروهای ضد انقلاب در استان مازندران است .

بچه های سپاه وارد عمل شدند و با حمله به مقر نیروهای ضد انقلاب باعث به جا گذاشتن تلفات و فرار آنها شدند . در این عملیات البته سیزده نفر از بچه های ما نیز به شهادت رسیدند . آن زمان نیروهای سپاه هنوز از تجربه کافی برای درگیری های مسلحانه در مناطق جنگلی برخوردار نبودند . تجربیاتی که بعد ها در مناطق غرب کشور باعث برتری کامل نیروهای اسلام بر دشمنان گردید .

در شهرستان آمل مانند بسیاری دیگر از شهرهای کشور خانه های تیمی منافقین نیز وجود داشت و در واقع منافقین ، رسمی ترین تشکیلات مسلحانه ضد انقلاب محسوب می شدند . اما موقعیت خاص شهرستان آمل از لحاظ پوشش جنگلی و نقطه ارتباطی با پایتخت ، مورد توجه سایر نیروهای ضد انقلاب نیز قرار داشت . به طور مثال ، احمد شعبانی مدتی مسئولیت آموزش بچه های بسیج را بر عهده داشت . او بعد از چند روز آموزش تئوریک ، بچه ها را جمع می کرد و به اطراف شهر می برد تا آنها را با آموزش های عملی نیز آشنا کند . یک روز نیروهای آموزشی را برد به منطقه ای که معروف است به باغ صفا . آنها را به دو قسمت تقسیم می کند . عده ای باید از بالای کوه به سمت پایین بیایند و عده ای نیز از دره به سمت بالا راه بیفتند و در نقطه الحاق به تمرین مشترک نکات آموزشی بپردازند . احمد شعبانی خودش با بچه های دره همراه می شود . درست موقعی که دستور حرکت می دهد متوجه می شود کسی زیر علف ها خودش را مخفی کرده است . به گمان این که یکی از بچه ها قصد شیطنت ! دارد آهسته به آن سمت رفت و به سرعت یقه او را گرفت و بالا آورد . از چیزی که دید شوکه شد . دختر جوانی بود که آن جا مخفی شده بود . تعجب کرد همراه آنها که فقط برادران بودند . همین موقع صدای گلگدن اسلحه ای را شنید . شعبانی هیکل درشتی داشت اما چابک و با سرعت عمل بود . کلتش را به سرعت در آورد و با صدای بلند فریاد زد : تکان بخورید شلیک می کنم . این جا محاصره است . بعد هم دستور داد " به گلگدن ! " تمام بچه ها گلگدن اسلحه شان را کشیدند . جالب است بدانید تمام شصت هفتاد نفری که همراه او بودند سلاح ام یک در دست داشتند که صدای گلگدن آن بلند است . به جز شعبانی که یک کلت و یک ژ3 داشت هیچ یک از نیروها فشنگی در اختیار نداشتند . نیروهای ضد انقلاب که صدای این همه اسلحه را شنیدند و از آموزشی بودن نیروها اطلاعی نداشتند به گمان غافل گیر شدن توسط پاسداران از جای خود خارج شدند . تعدادشان دوازده سیزده نفر می رسید همه مسلح بودند و مقادیر زیادی آذوقه به همراه داشتند . اردوی بچه های ما نیمه کاره ماند . دستگیرشدگان نیروهای وابسته به اشرف دهقان ( اکثریت ) بودند . البته دقیق به خاطر ندارم این واقعه قبل از جریان ششم بهمن بود یا بعد از آن . اما در هر صورت نشان می دهد که ضد انقلاب روی این جنگل ها حساب ویژه ای باز کرده بود .

تا قبل از حمله ضد انقلاب به شهر ، ما شاهد تحرکاتی از سوی آنها بودیم . آنها چند بار در جاده هراز کمین کرده و به مردم حمله ور شدند . یک بار فرزند امام جمعه یکی از شهرهای استان گلستان را که آن موقع جزو مازندران بود در جاده به طور اتفاقی دستگیر کرده و او را در رفتاری غیرانسانی مقابل چشم خانواده اش به شهادت رساندند . یک بار نیز گزارش رسید که عده ای مسلح ناشناس در یکی از مسیرها تردد داشته اند . اکیپی را برای شناسایی فرستادیم . آنها در جاده به نیروهای ضد انقلاب برخورد کرده و به شهادت رسیدند . ضد انقلاب این بار نیز در رفتاری وحشیانه ، پیکر نیمه جان یکی از پاسداران را با آتش سیگارها آن قدر شکنجه دادند تا او را به شهادت رساندند .  

در روز پنجم بهمن گزارشی از تردد افراد ناشناس در سطح شهر داشتیم . من یک هفته ای بود که به قائم مقامی سپاه آمل منصوب شده بودم . آن شب هم اولین شبی بود که در این سمت مسئولیت افسر شب را بر عهده داشتم . فرماندهی سپاه آمل را برادری به نام محمد شعبانی بر عهده داشت . او اهل شاهرود یا سبزوار بود . جوانی خوش صحبت بود که اغلب شب ها برای سخنرانی به مساجد و پایگاه ها دعوت می شد . محل استقرارش هم چون مجرد بود داخل ساختمان سپاه بود . شاید یازده شب بود که صدای تیراندازی به گوش رسید . ابتدا گمان کردیم شاید بچه های ما درگیر شده اند . چهار اکیپ گشت داشتیم . برای هر کدام که بیسیم زدیم دیدیم تیراندازی از طرف آنها نبوده است . مانده بودیم چگونه از ماجرا سردربیاوریم . فکری به خاطرم رسید . با یکی از داروخانه های شبانه روزی شهر تماس گرفتم . گویا نیروهای ضد انقلاب در داروخانه او حضور داشتند . مسئول داروخانه گوشی را که برداشت گفت : فردا دمار از روزگار شما در می آوریم !! جنگلی ها به کمک ما آمده اند . صدایی شبیه رژه هم از پشت گوشی شنیده می شد . آن فرد با نوع بیانش توانست اطلاعاتی را که می خواستیم به ما بدهد .

به بچه ها گفتم پشت دیوارها ی سپاه سنگر بگیرند . با سایر نیروها هم تماس گرفتم . ما در بعضی مساجد و پایگاه ها و ساختمان ها مثل دادگستری و . . . نیروهایی داشتیم . با همه تماس گرفتم که هر کس در هر محلی که مستقر است سنگر بسازد و همان جا مشغول دفاع شود . از شهرهای دیگر هم درخواست نیرو کردیم تا شهر را به محاصره درآورند و صبح عملیاتی بزرگ را آغاز کنیم . سیاست ما بر این بود که حمله به دشمن در شب با توجه به بی اطلاعی ما نسبت به مواضع آنها می تواند خسارات زیادی را به دنبال داشته باشد . از سویی ترک هر مکان توسط نیروها می تواند تصرف آن به دست دشمن را آسان نماید و دشمن هدفی غیر از این نداشت . نیروهای ضدانقلاب قصد داشتند به هر قیمتی شده چهار مکان را به تصرف دربیاورند . یکی سپاه پاسداران ، یکی فرمانداری که مقر ستاد فرماندهی هم بود ، مقر بسیج و دادستانی که شماری از بازداشت شدگان گروهک ها در آن جا قرار داشتند . تصرف هر یک از این اماکن باعث تقویت روحیه دشمن گردیده و احساس پیروزی و تسلط بر شهر را در وجودشان ایجاد می نمود . همان وقت حضرات آیات جوادی آملی و حسن زاده با من تماس گرفتند . آنها مرا با اسم کوچک صدا می زدند . می خواستند بدانند چه تدبیری را برای مقابله با ضدانقلاب در نظر گرفته ایم . توضیح دادم که قصد ما دفاع جانانه از اهداف مورد نظر دشمن و ناکام گذاشتن آنان تا روشن شدن هواست . هر دوی این بزرگواران از این برنامه ابراز خرسندی کردند . فرماندهی وقت سپاه آمل توانست خودش را به ساختمان سپاه برساند . ایشان تصمیم گرفت چند نفر را با خودش بیرون برده و به درگیری با ضدانقلاب بپردازد . به محض خروج از ساختمان سپاه سه چهار نفر از بچه ها از نقطه ای نامعلوم مورد اصابت گلوله قرار گرفتند . از جمله شهید بزرگوار ملک شاهدخت . این شهید بعد از پنج شش ماه تازه همان روز از جبهه برگشته بود . با توجه به انسی که بین بچه های سپاه وجود داشت قبل از آن که به خانواده اش سربزند برای سرکشی نزد بچه ها آمده بود . درگیری که شروع شد ایستاد تا در کنار دوستانش باشد . قرار شد همان برنامه را دنبال کنیم . فرمانده وقت دستور داد فرماندهی نیروهای مدافع را من اداره کنم . خوشبختانه با مقاومت سرسختانه بچه ها دشمن نتوانست به هیچ یک از اهدافش برسد . آنها مقر بسیج را با آرپی جی هدف قرار داده بودند . اما دیگر از این سلاح استفاده نکردند . بعد که دستگیر شدند می گفتند ما یک گلوله آرپی جی زدیم اما دیدیم گلوله های آرپی جی شما به طرف ما روانه شد . این در حالی بود که اصلا بچه ها از این سلاح استفاده نکرده بودند !

با طلوع صبح باید طرح اصلی را اجرا می کردیم . نیروهایی که شهر را محاصره کرده بودند آماده ورود به آمل شدند . بچه ها هم از سنگرهای خود خارج شده و موضع دفاعی خود را به موضع تهاجمی تبدیل کردند . از آن سو نیروهای دشمن نیز خسته و از نظر روحی آسیب دیده بودند زیرا نه تنها در تمام طول شب نتوانسته بودند حتی به یک هدف خود دست پیدا کنند بلکه برخلاف تصور خامشان هیچ یک از مردم نیز به کمک آنها نرفته بودند . با طلوع آفتاب مردم که از ماجرا با خبر شده بودند از خانه بیرون آمده و در محل های خود شروع به ساخت سنگر کردند . همان شد که این شهر را به حق ، هزار سنگر نامیدند . مردم صحنه هایی را خلق کردند که یاداوری آنها اشک را در چشمانمان جاری می کند . هیچ وقت از ذهنم محو نمی شود صحنه حضور زنان دلاوری را که چهار گوشه چادرهایشان را دست می گرفتند و بی توجه به خطر تیراندازی دشمن برای ساختن سنگر ، شن و ماسه می آوردند . با رشادت مردم قهرمان آمل کوچه به کوچه و خیابان به خیابان شهر را از لوث وجود ضد انقلاب پاکسازی کردیم . حوالی ساعت دو یا سه بعد از ظهر شهر دیگر به طور کامل پاکسازی شده بود و ما در جنگل ها به تعقیب و دستگیری ضدانقلاب می پرداختیم . آن روز بود که ما اسم اتحادیه کمونیست ها را شنیدیم . تا آن وقت گمان می کردیم منافقین به شهر حمله کرده اند ! جا دارد یادی از شهید شعبان شعبان زاده داشته باشم . او بسیار شجاع بود . اطاعت پذیری او نیز از وی چهره ای مؤثر و کارآمد ساخته بود . این بزرگوار را نیز در حماسه ششم بهمن از دست دادیم . در آن واقعه مردم آمل حدود چهل شهید را تقدیم اسلام و انقلاب کردند . اکثر این شهدا یا از مردم عادی بودند که گاه صبح زود از خانه خارج شده و به خاطر ظاهر مذهبی شان توسط ضدانقلاب مورد حمله قرار گرفتند و یا بچه هایی از بسیج و سپاه بودند که از سوی ضدانقلاب غافلگیر شده بودند . نیروهای دشمن در اقدامی ناجوانمردانه ، ظواهر و لباس های خود را شبیه بچه های حزب اللهی و پاسدار در آورده بودند که باعث غافلگیری بعضی از نیروهای ما شد .

نکته قابل توجه دیگر محاسبات مضحک و سطحی ضد انقلاب بود . آنها واقعاً خیال می کردند به محض اولین حمله و شروع درگیری ، مردم به استقبال آنها آمده و به راحتی می توانند شهر را به دست بگیرند . سپس یکی یکی شهرهای شمال را به همین ترتیب آزاد ! کرده و در نهایت تهران را به تصرف دربیاورند ! مشابه همان تصور بچه گانه ای که بعدها منافقان در ماجرای مرصاد از خود نشان دادند . آمل یکی از مذهبی ترین شهرهای شمال کشور است که علمای بزرگی از آن برخاسته اند و شهدای بسیاری را در مسیر انقلاب و دفاع مقدس تقدیم کرده اند . دشمن آن قدر روی ذهن نیروهایش کار کرده بود که آنها هیچ یک از این نکات برجسته را ندیدند و بر اساس فرضیات ذهنی خود تصور می کردند مردم منتظر قیام هستند . بعضی از نیروهای اتحادیه کمونیست ها آن قدر از اوضاع کشور بی خبر بودند که حتی نمی دانستند شهیدان رجایی و باهنر در حادثه انفجار نخست وزیری جان خود را از دست داده اند !

مردم آمل درسی بزرگ به دشمن دادند . آنها به ضدانقلاب و دشمنان اسلام فهماندند که بر سر آرمان ها و ارزش های دینی خود معامله نخواهند کرد و هر بار که احساس کنند اساس مذهب و مکتبشان در خطر قرار گرفته به عنوان اصلی ترین پشتیبان اسلام و انقلاب اسلامی پا به عرصه دفاع خواهند گذاشت .

 

 
پیشواز حماسه ششم بهمن (12)
+ نوشته شده در دوشنبه چهارم بهمن 1389 ساعت 9:55 شماره پست: 693

 

ابتکاری در دفاع شهری

مدافعان شهر که تجربه ای در نبرد خیابانی نداشتند در مقابله با نیروهای آماده و آموزش دیده که خیابان هایی از شهر را به اشغال خود در آورده بودند جلوه هایی زیبا از رشادت و پایمردی را خلق نمودند . در ااین بین یکی از ابتکارات رزمندگان مدافع شهر ، در نوع خود جالب و غافلگیر کننده بود .

" یکی از ابتکارات جالب نیروهای بسیجی در نبرد با دشمن این بود که پشت یک وانت نیسان سنگر درست کرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حرکت می کرد ؛ نیروهای بسیجی پشت سنگرهای ساخته شده در وانت به سمت دشمن تیراندازی می کردند و راننده هم از تیراندازی دشمن در امان بود ."1

اشغالگران که در برابر این ابتکار نیروهای مردمی مستأصل شده بودند خیابان به خیابان و کوچه به کوچه مجبور به عقب نشینی و فرار از منطقه درگیری می شدند .

1-      علی کردی . اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل . ص68

 

پیشواز حماسه ششم بهمن (11)

+ نوشته شده در دوشنبه چهارم بهمن 1389 ساعت 7:41 شماره پست: 692

 

پاسخ مردم هزار سنگر به جنگ نرم مهاجمان !

 

کمونیست ها در تئوری های خود حساب ویژه ای روی مردم ، به ویژه قشرهای محروم چون کارگر و کشاورز ، باز می کردند و اساساً انقلاب های کمونیستی را ملهم از رویارویی طبقه دهقان با زمین داران و کارگران با کارفرمایان می دانند ؛ اما از سوی دیگر معتقدند که برای آگاهی توده های محروم ، باید گروهی از روشنفکران که پیشرو و پیشاهنگ هستند در صدد روشن کردن مردم بر آیند . چون مردم به این گروه های پیشرو اعتماد دارند و آنها را از خود و از جنس خودشان می بینند به آنها ملحق می شوند و انقلاب کمونیستی را خلق می کنند .

در جریان حمله اتحادیه کمونیست ها به شهر آمل ، این تئوری در اولویت برنامه های مهاجمان قرار گرفت . به همین منظور تیم " ه " به فرماندهی کاک رشید به همراه بیست نفر باید ضمن گرفتن محله " اسپه کلا " ، مردم را جذب قیام می نمودند . غلامرضا سپرغمی ، یکی از اعضای اتحادیه کمونیست ها که این اکیپ را همراهی می کرد ، به در خانه دو نفر به نام پیرزاد و خاتم نژاد رفت که آنها جواب مساعدی به او ندادند . سپرغمی خود در مورد این قضیه گفت :

" من در ابتدای شب به محله رضوانیه رفتم و در دو خانه را زدم که اولی بدون این که حتی در را باز کند ، همان پشت در با فحش از ما پذیرایی کرد . خانه دوم تنها فقط در را باز کردند ، ولی هیچ کس بیرون نیامد ."1

سپرغمی که خود اهل آن محل بود و افراد را می شناخت و می توانست با آنها به خوبی صحبت کند ، اعتراف می کند که :

" . . . از اول درگیری تا ظهر روز بعد (6 بهمن) نتوانستم حتی یک نفر راجمع کنم "2

و این آغاز شکست تئوری های بافته شده کمونیست ها در کتاب هایشان بود .

آیا به راستی اتحادیه کمونیست های ایران که می خواست نقش پیشرو داشته باشد و با حمله به آمل قصد داشت قیام سراسری راه بیندازد ، از جنس مردم بود ؟

1و2- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، پرونده شماره 24142/ شهر هزار سنگر تالیف سیمین رهگذر ص15

 
پیشواز حماسه ششم بهمن (10)
+ نوشته شده در دوشنبه چهارم بهمن 1389 ساعت 6:12 شماره پست: 691

 

دختری با سنگر مشکی ! 

 

عصر آن روز، درگیری به قسمت جنوبی شهر کشیده شده بود و ما در غرب جاده هراز، مستقر بودیم. گروهک ها در سمت شرق جاده، در میان باغ ها و جنگل ها کمین کرده بودند. این نقطه اوج درگیری دو جبهه بود. ناگهان از دور دیدیم که دو دختر جوان چادری در حال دویدن از عرض خیابان اند. بچه ها به آنها اشاره کردند که برگردند. اما گویی متوجه نشدند. همه با وحشت و نگرانی، نگاهشان می کردیم. ناگهان فرمانده مان به سرعت از جا پرید و به طرف آنها اشاره کرد که در جوی آب، پناه بگیرند. دیدیم یکی از آنهاکه قد بلندتری داشت، دوستش را به سرعت هل داد و داخل جوی آب انداخت. اما قبل از آنکه خودش پناه بگیرد، تیری به سویش شلیک شد. دختر خم شد و تکانی خورد و روی زمین افتاد. چادرش به جایی گیر کرد و کشیده شد. روی زمین پهن شد. دختر هنوز زنده بود و شاید اگر می جنبیدیم می توانستیم نجاتش بدهیم. اما ناگهان از روی زمین بلند شد و به طرف چادرش رفت. چشمانمان از شدت وحشت گشاد شده بود. بچه ها فریاد زدند و از او خواستند که روی زمین دراز بکشد. اما صدایمان در غرش گلوله ها گم شد. ما هم شروع به شلیک گلوله کردیم. ناگهان دیدیم که خون از گلوی دختر بیرون جهید و او محکم با سر بر زمین افتاد. دوستش که از او فاصله داشت، چاردست و پا از جوی آب درآمد و به طرف دیوار نیمه خرابی رفت. سرش بر اثر برخورد به دیوار جوی، گیج و منگ بود. ترسیده بود و شوکه شده بود. برای کمک به او که رفتیم سراغ دوستش را گرفت. به ناچار گفتیم که او هم از طرف دیگر فرار کرد. بعد آدرس خانه شان را گرفتیم و با یکی از نیروها، روانه اش کردیم.
    در حالی که پیکر دوستش هنوز میان خیابان افتاده بود و خون سرخش، زمین زیر سرش را نقش زده بود.

    
   نوشته  وجیهه علی اکبری سامانی 

 

پیشواز حماسه ششم بهمن (9)

+ نوشته شده در یکشنبه سوم بهمن 1389 ساعت 22:4 شماره پست: 690

 

این حماسه را ماندگار کنید !

 

اهمیت حماسه آموزنده و تاریخی مردم آمل آن قدر بالا هست که نویسندگان و فیلم سازان متعهد کشورمان را به خلق آثاری ماندگار در این خصوص تشویق نماید . اکنون که عزمی برای یاداوری و ثبت جزئیات این حماسه بزرگ و جهاد مؤمنانه پا گرفته است به جاست تا هنرمندان ارزشی جامعه ، آثاری  در خور این رخداد کم نظیر  پدید بیاورند . مردم آمل بیش از اینها بر گردن ما حق دارند . این طور نیست ؟

محققان ارجمند برای سهولت در شناخت زوایایی از حماسه ششم بهمن می توانند از منابع محدود زیر بهره ببرند .

مهم‌ترین کتاب‌هایی که تاکنون درباره حماسه تاریخی مردم آمل به چاپ رسیده، عبارتند از:
ـ حماسه مردم آمل/ ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی/ 1361.
ـ حماسه اسلامی مردم آمل / پژوهشکده علوم دفاعی استراتژیک دانشگاه امام حسین(ع) / 1377.
ـ چ‍ه‍ل‌ خ‍اطره‌ / مهدی خانی / س‍پ‍اه‌ پ‍اس‍داران‌ ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌ آم‍ل‌ / 1380. 
ـ آم‍ل‌ در گ‍ذر ت‍اری‍خ‌/ م‍ول‍ف‌ م‍ح‍م‍درض‍ا م‍داح‍ی‌ آم‍ل‍ی‌ / شلاک / 1381.
ـ ش‍ه‍ر ه‍زار س‍ن‍گ‍ر (روای‍ت‍ی‌ از م‍ق‍اوم‍ت‌ ت‍اری‍خ‍ی‌ م‍ردم‌ ش‍ه‍ر آم‍ل)‌ / س‍ی‍م‍ی‍ن‌ ره‍گذر / مرکز اسناد انقلاب اسلامی / 1385.
ـ اسناد اتحادیه‌‌ کمونیست‌های ایران در واقعه‌ آمل/ علی کردی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی / 1386.
ـ عروس آسمان/ ع‍ل‍ی‌اک‍ب‍ری‌ س‍ام‍ان‍ی‌/ نشر شاهد‏‫ / 1387.

البته آثار و مقالات دیگری نیز در این باره وجود دارد که می تواند برای علاقمندان مفید واقع شود .

 
پیشواز حماسه ششم بهمن (8)
+ نوشته شده در یکشنبه سوم بهمن 1389 ساعت 21:32 شماره پست: 689

 

حماسه در نظم

 

علی اکبر فرهمند آملی از شعرای صاحب ذوق شهر هزار سنگر  ، حماسه مرد و زن غیور آملی را این چنین به نظم در آورد :

مردان به پشت سنگر و زن های سخت کوش

با کیسه های شن به سر دست یا به دوش

هر خانه پایگاهی و هر کوچه ای ستاد

گشتی چنان دژی که ندارد فلک به یاد

این شاعر توانا پس از قدر دانی حضرت امام ( ره ) از حماسه مردم آمل نیز این سروده را به یادگار گذاشت :

 

کردی دفاع از خود و از دین و کشورت

راضی شد از تو خاطر پرمهر رهبرت

نام تو را امام به دفتر نوشته است

نام تو ثبت در دفتر تاریخ گشته است

آباد باش زانکه شدی لایق درود

آزاد باش زانکه خمینی تو را ستود

 

پیشواز حماسه ششم بهمن ( 7 )

+ نوشته شده در یکشنبه سوم بهمن 1389 ساعت 12:50 شماره پست: 688

 

این روایت مستند را در تاریخ ثبت کنید !

 

 محمد رضا شریعتی فرد از شهدایی است که چند ماه قبل از جریان ششم بهمن در حال عبور از جاده هراز در کمین کمونیست های مخفی در جنگل گرفتار شد و در مقابل چشم خانواده اش به شهادت رسید . همسر ایشان سرکار خانم مریم الیاسی خاطره ای زیبا از این جریان به تحریر دراورده است که در مسابقات سراسری خاطره نویسی بنیاد شهید حائز رتبه نخست گردید :


این روایت مستند را در تاریخ ثبت کنید !

  محمد رضا شریعتی فرد از شهدایی است که چند ماه قبل از جریان ششم بهمن در حال عبور از جاده هراز در کمین کمونیست های مخفی در جنگل گرفتار شد و به شهادت رسید . همسر ایشان سرکار خانم مریم الیاسی خاطره ای زیبا از این جریان به تحریر دراورده اند که در مسابقات سراسری خاطره نویسی بنیاد شهید حائز رتبه نخست گردید :

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

سلام بر نواهای بی نوایی، سلام بر نمازهای رهایی و سلام بر زخمهای نهایی سلام بر بهمن 57 ، سلام بر شهریور 59 و سلام بر عزت و شرفی که در گرو جنگ است .

سلام بر پیکرهای بی سر، سلام بر سرهای بی پیکر، سلام بر هزاران سنگر در شهر و سلام بر شهر هزار سنگر سلام بر آبان ماه 60 سلام بر شربت سرخی که نوشیده شد .

و سلام به تنها ره سعادت، ایمان . . . جهاد . . . شهادت .

شوهر بزرگوارم پاسدار شهید محمد رضا شریعتی فرد هم زمان با تعطیلی دانشگاه از آنجایی که وظیفه خود را پاسداری و حراست از انقلاب می دانست وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرگان شد و با تمام توان به فعالیت فکری و آموزش عقیدتی و سیاسی و ایدئولوژیک پرداخت .

کلاس های درس او بسیار سازنده بود و آگاهیهای او در زمینه های مختلف سیاسی، قرآنی و معارف اسلامی باعث می شد وی را جهت سخنرانی و تبلیغ فرهنگ انقلاب و اسلام، به محافل و مجالس در مناطق مختلف بفرستند .

روح بزرگ او زمانی آرام می گرفت که با حلقوم پرتوانش فریاد برآورد و آرمانش را ندا دهد و بشناساند .

او که در مکتب حسین بن علی (ع) پرورش یافته بود خود را شاگرد عاشورا و فرزند کربلا می دانست کلامش متین و دلنشین و آن چنان برنده بود که دشمنان کوردل مغرور و خفاش صفت بارها قصد داشتند او را از سر راه بردارند تا ستاره ای از این آسمان پرستاره را خاموش کنند .

و این گونه بود که در تاریخ 25/8/60 از طرف سپاه گرگان به ایشان ماموریت دادند تا به قم برود . من ودخترم در شهرستان بندرگز منزل پدرم بودیم، شوهرم به همراه پدر بزرگوارشان که خود روحانی متعهد و امام جماعت در مسجد حضرت محمد (ص) گرگان بودند، دنبال ما آمدند تا با هم به قم برویم .

حدود ساعت 9 شب از بندرگز خارج شدیم چند ساعت سکوت ماشین را فراگرفته بود که پدرشوهرم این سکوت را شکست و گفت رضاجان من دیشب در خواب عالم بزرگی را دیدم که به من گفت حاج آقا مرا از این جا نجات بدهید 25 نفر قصد دارند اسلام را از بین ببرند ولی هیچ کاری نمی توانند بکنند اسلام همیشه پیروز است .

پدر شوهرم در ادامه سخنانشان گفتند که یکی از ما دو نفر شهید می شویم و من فورا به ایشان گفتم آقاجون این حرف را نزنید ان شاءالله خیر است .

ساعت 30/11 شب بود که به جنگل آمل رسیدیم و متوجه شدیم جاده با یک کامیون بسته شده است . ما هم با تعجب از این راه بندان در پشت ماشینی توقف کردیم و بعد از لحظه ای یک ماشین وانت از پشت ما آمد و به داخل جنگل به طرف امام زاده رفت . پدر شوهرم به گمان این که این ماشین میان بر زده گفت رضاجان بیا ما هم به طرف امام زاده برویم، شاید راهی باشد، ولی شوهرم گفت از آن جا راهی ندارد . در همین حین متوجه شدیم دو نفر که لباس مقدس سپاهی به تن کرده بودند در مقابل گام های جستجوگر دیگر رانندگان و مسافران به طرف ماشین ما می آمدند، آن دو نفر به ماشین ما نزدیک شدند در ماشین را باز کرده رو به پدر شوهرم کردند و با لحن تمسخرآمیزی گفتند حاج آقا قبل از انقلاب کجا بودید و چه می کردید؟ !

ما که از ابتدا فکر می کردیم آنها برادران پاسدار هستند خیلی نگران نبودیم و شوهرم کارت شناسایی خود را به آن ها نشان داد که ای کاش نشان نمی داد . آنها گفتند که به دنبال اینها می گشتیم که پیدایشان کردیم و شوهرم و پدر بزرگوارشان را به حالت اسیر از ماشین خارج کردند . یکی از آن ها سرش را به داخل ماشین آورد و شوهرم گفت خواهش می کنم به داخل ماشین نروید در ماشین یک زن نشسته است . من دختر سه ساله ام را درون ماشین گذاشتم و از ماشین بیرون آمدم و به سوی آن ها رفتم و گفتم شما چکاره اید؟ گفتند: ما مجاهدین خلق هستیم، گفتم با ما چه کار دارید؟ این همه مسافر اینجا هستند! در جوابم گفتند ما با کسی کاری نداریم فقط به این دو نفر کار داریم . سپس ایشان را به طرف جنگل بردند .

من و دخترم فاطمه مانده بودیم و سکوت وحشتناک و بغض آور جنگل که گریه های پی در پی فرزندم سکوت مرگبار شب را درهم می شکست و در فضای جنگل می پیچید . آخرین نگاه های شهید هرگز از خاطرم محو نمی شود، نگاهی همراه با آرامش، چرا که او خود را در اوج نردبان عروج می دید، عروجی که او را به آرزوی دیرینه اش می رساند و خوب می دانست همان گونه که خداوند خاندان حسین بن علی (ع) را از چنگ یزید و یزیدیان حفظ کرد ما را نیز در آن دل تاریک شب نجات خواهد داد . این را از آخرین جمله ای که بر زبان راند متوجه شدم .

وقتی که او را می بردند برگشت و نگاهی به من و فرزندش کردو هنگامی که من با صدایی لرزان و بغضی سرد در گلو همراه با نگرانی از او پرسیدم آقارضا پس از شما ما چه کنیم و سرنوشت ما چه می شود با طمانینه و آرامش خاصی گفت: توکل بر خدا و هنوز حرفش تمام نشده بودکه یزیدیان اجازه ندادند و او را بردند .

من هراسان و گریان فریاد می زدم خدایا کمک کن بالاخره چه می شود، با تعجب به مسافرین نگاه می کردم که هیچ یک از آن ها حتی به خود زحمت نمی دادند که از ماشین پیاده شوند و به من که یک زن هستم کمک کنند یا حتی دلداری دهند در آن لحظه مرگبار به یاد حضرت زینب در شب عاشورا افتادم و فریاد زدم زینب جان همان طوری که در شب عاشورا آن رنج ها را تحمل کردی به من نیز صبر عطا کن تا بتوانم این رنج عظیم را تحمل کنم هرچه باشد ما از یاوران اباعبدالله (ع) هستیم .

گریه کنان من به طرف جنگل می رفتم که یکی از راننده ها سرش را از ماشین بیرون آورد و گفت خانم چه خبره چرا این قدر سر و صدا می کنی؟ در جوابش گفتم ساکت باش مگر نمی بینی که شوهر و پدر شوهرم را به داخل جنگل بردند . گفت: اینها که پاسدار بودند . گفتم خیر آقا منافق بودند . این را گفتم و به طرف جنگل رفتم .

صدای تیری را شنیدم قلبم از حرکت ایستاد نمی دانستم چه کار باید بکنم از طرف دیگر صدای گریه دخترم که درون ماشین بود می شنیدم که می گفت مامان باباجون کجاست، به طرف ماشین رفتم و دختر نازنینم را مانند رقیه سه ساله در آغوش گرفتم و گفتم ناراحت نباش بابا الآن می آید . دخترم را از ماشین بیرون آوردم و کنار ماشین ایستادم و متوجه شدم که یکی از منافقین شوهرم را از جنگل بیرون آورد، به طرفش دویدم رنگ صورتش از شدت شکنجه زرد شده بود آن منافق رو به شوهرم کرد و گفت: اسلحه ات کجاست؟ شوهرم گفت کدام اسلحه؟ او گفت همان اسلحه ای که درون برگ ماموریت تو نوشته شده است . شوهرم بالاجبار جای اسلحه را به او نشان داد . آن ملعون اسلحه را از ماشین بیرون آورد و گفت: با این اسلحه برادران ما را می کشتید .

آن منافق از خدا بی خبر خواست تا شوهرم را دوباره با خود ببرد که من دست شوهرم را گرفتم و گفتم: آقارضا من چه کار کنم؟ شوهرم گفت من می روم ولی آقاجون را می فرستند . دخترم مدام فریاد می زد باباجون نرو، آن منافق کوردل دست شوهرم را گرفت تا با خود ببرد ولی من دست شوهرم را رها نمی کردم و آن منافق با اسلحه ضربه ای به پهلوی من زد و من به زمین افتادم و در آن لحظه به یاد حضرت زهرا (س) افتادم که به خاطر شوهرش ضربه ای به پهلوی او وارد شد و محسن چند ماهه اش سقط شد و من نیز نگران جنین سه ماهه ام بودم .

آیا سرنوشت او هم مانند محسن حضرت فاطمه می شد یا نه او به دنیا می آمد و مانند پدرش شیرمردی می شد که منافقین از وجودش احساس ترس کنند .

آخر آنان در مناجات عارفانه شان با حسین (ع) چه گفتند که این چنین عاشورایی شدند نه روز از ظهر عاشورا گذشته بود، همان ظهری که ملائک فرش گسترانیده بودند تا هفتاد و دو عاشق خونین بال را به معراج دعوت کنند .

همان ظهر خونینی که کبوتران عاشق با بال های خونین خود جان باختند، همان روز شهادت، ایثار، اسارت و تنهایی و اینک وارثان خط سرخ عاشورا در عاشورای مکرری از کربلای خمینی این چنین تاریخ را تکرار می کنند .

ناگهان صدای تیرهای شلیک شده از اسلحه از جنگل بلند شد و به دنبال آن صدای الله اکبر خمینی رهبر در فضای ساکت جنگل طنین انداز شد .

بله صدای این پدر و پسر غیرتمند بود که آخرین لحظات زندگی خود را در مقابل دیدگان یکدیگر می گذراندند چشمانی که اشک شوق رسیدن به دلدار و سوختن گرد شمع یار هنوز فریادهایشان قطع نشده بود که دوباره صدای شلیک گلوله را شنیدم که ناجوانمردانه به سمت آنها شلیک می شد .

در حالی که صدای شیون و بغض ترکیده ام را کنترل می کردم تا دشمن شاد نشود، دستانم را به سوی آسمان بلند کردم و با تمام وجود فریاد زدم خداوندا همان گونه که در ظهر عاشورا قربانی حضرت زینب را پذیرفتی این قربانیان را نیز از من بپذیر در همان حالی که یکه و تنها در میان جنگلی ساکت و خاموش و در دل تاریک شب به همراه تنها امیدم فاطمه که دیگر گرد یتیمی بر سرش نشسته بود با خدا زمزمه می کردم از او یاری می خواستم . ناگهان دیدم چند نفر که لباس سپاهی به تن کرده بودند به ما نزدیک شدند و از من خواستند با آنها به سپاه آمل بروم، اما من که یکبار از منافقان ضربه تلخی خورده بودم به آنها اعتماد نکردم و از آنها خواستم که کارت شناسایی خود را به من نشان دهند و آنها همین کار را کردند و من ماجرا را برای آن ها تعریف کردم . آنها گفتند: خواهر قدر خودتان را بدانید که امام زمان پشتیبان شماست و او ما را به این جا آورده است وگرنه ما هرگز نمی توانستیم متوجه شویم مادر و فرزندی در میان جنگل آن هم در این ساعت از شب به کمک نیاز دارند .

برادران سپاهی وارد جنگل شدند ولی چون تاریک بود آنها را پیدا نکردند و به طرف جاده آمدند و جاده را باز کردند و ما را به همراه خود به آمل آوردند و خودشان برگشتند و به جستجو ادامه دادند و بالاخره آنها را پیدا کردند و به آمل آوردند . وقتی جنازه شوهرم را به من نشان دادند دیدم بازوان این عاشق دلباخته را بریدند تا کلمه ای در راه حق ننویسد . بر زبان و حلقومش گلوله باریدند تا دیگر فریاد نزند، زانوانش را نشانه رفتند تا قدمی در راه اسلام گام برندارد . ولی کور خوانده اند زیرا او عاشق شهادت بود و هر قطره خونش اینک فریاد است و رزمنده پرور .

فردای آن روز جنازه آن پدر و پسر را درون آمبولانسی گذاشتند و من و دخترم فاطمه درون ماشین دیگری جلوی آنها حرکت می کردیم .

اینک با کوله باری از رسالت راهی شهر و دیار خود می شدم، رسالتی که در آخرین نگاه ها و آخرین جملات و فریادهای همسرم و پدر بزرگوارشان موج می زد . آنها به آرزوی خود رسیده بودند ولی من تنها یاور زندگی ام را از دست داده بودم بزرگ مردی که دیگر در هیچ جای جهان مانند آن پیدا نمی شود .

با خود فکر می کردم که چگونه این خبر تاسف بار را به خانواده اش بگویم به دوستان و آشنایان . در همین فکر بودم که به شهر گرگان رسیدیم، وقتی این خبر به گوش همه رسید تمام شهر سیاه پوش شد و در شهر تعطیل عمومی اعلام شد .

خدای من! اینها چه مردان بزرگی بودند که تمام شهر به خاطر آن ها عزادار بودند .

مادرشوهرم می گفت: وقتی شما حرکت کردید یک ماشین وانت به این جا آمد و سراغ شما را گرفت و من گفتم که آنها حرکت کردند و من به یاد آن ماشین وانتی افتادم که از پشت ما آمد و به داخل جنگل رفت .

روز تشییع جنازه فرا رسید روزی که باید از شوهرم برای همیشه جدا می شدم و او را به خاک می سپردم چه سخت است که عزیزی را به خاک بسپاری آن هم کسی را که همه عالم دوستش داشتند .

برای تشییع جنازه این عزیزان عالمان بزرگی از جای جای این کشور عزیز شرکت داشتند چه تشییع جنازه باعظمتی بود همه خون می گریستند من فقط به خاطر شوهرم نمی گریستم بلکه به خاطر اسلام می گریستم که چگونه یاوران وفادارش را از بین می بردند تا اسلام تنها بماند، ولی فرزندان همین جوانمردان رشد می کنند و اسلام را زنده نگه می دارند .

چندی بعد از شهادت آن دو بزرگوار در شهرستان آمل درگیری به وجود آمد بین مردم و منافقین که بعد از درگیری منافقین دستگیر شدند و معلوم شد که این منافقین همان هایی بودند که فرزندانم را یتیم کرده بودند .

در جلسه دادگاه، منافقی که شوهرم را به شهادت رسانده بود می گفت: ما در ابتدا نمی خواستیم آن ها را به شهادت برسانیم فقط می خواستیم اطلاعاتی از آن ها به دست بیاوریم ولی آن پاسدار چیزی به ما نمی گفت و ما مجبور شدیم که او را شکنجه بدهیم ابتدا دستهایش را شکستیم ولی باز هم چیزی نگفت . بعد دستور تیرباران داده شد و آنها را به شهادت رساندیم .

بعد از آن که آن ها کشته شدند همه رفتند و من ماندم تا مواظب باشم کسی نیاید و متوجه شدم که از جنازه آنها صدای الله اکبر بلند می شود من ترسیدم و فکر کردم که آنها زنده هستند و دوباره به طرف آن ها شلیک کردم و فرار کردم .

رئیس دادگاه بعد از سخنان آن منافق به او گفت که شما من را به یاد اباعبدالله (ع) می اندازید که یزیدیان با اسب از روی جسد غرقه به خون آن بزرگوار عبور کردند .

بعد از پایان جلسه حکم اعدام آن ها صادر شد .

من به آینده فرزندانم می اندیشیدم، به آینده دخترم که باید رسالت رقیه سه ساله را به دوش می کشید و فرزند دیگرم که مدت کوتاهی پس از شهادت پدرش به دنیا می آمد .

اینک آنان تا اوج بلند عاشقی پرکشیدند و در جوار رحمت دوست آرمیدند و ما بر تنهایی خویش می گرییم و حقیرانه بر آستان عشق جبین می ساییم .

 

 
پیشواز حماسه ششم بهمن ( 6 )
+ نوشته شده در یکشنبه سوم بهمن 1389 ساعت 8:24 شماره پست: 687

 

بعد از یک سال درباره این خبر قضاوت می کنیم !

سال گذشته مدیرکل محترم سیمای استان وعده ساخت سریال و برنامه های مستند درباره حماسه با شکوه ششم بهمن را داد . امروز با گذشت یک سال ، مردم مازندران تحقق این وعده را آیا شاهد خواهند بود ؟

تاریخ و ساعت : 9 دی 1388 - 12:46

کد خبر : 21728




شمال نیوز: مدیرکل صدا و سیمای مرکز مازندران از اعلام آمادگی کامل این مرکز برای بیان اهمیت و انتقال دستاوردهای حماسه ششم بهمن سال 60 مردم شهرستان آمل در مجموعه‌های مختلف این مرکز در امسال خبر داد.

بهرام حمیدی شامگاه سه‌شنبه در ستاد یادواره شهدای ششم بهمن سال 60 آمل گفت: بخش‌های مختلف صدا و سیما مازندران امسال در بخش‌های تولید، خبر، گزارش، گفتگوی ویژه خبری، میزگردهای سیاسی و نمایش صدا از اول بهمن تا پایان روز ششم بهمن به این حماسه بزرگ مردم آمل خواهد پرداخت.
وی با بیان اینکه حماسه ششم بهمن مردم آمل در سال 60 سندی پرافتخار برای مردم ولایتمدار مازندران و ایران اسلامی است، تصریح کرد: صدا و سیمای مرکز مازندران قصد دارد از سال آینده با تولید سریال و مستندهای حماسه ششم بهمن مردم آمل این رویداد مهم تاریخی را برای نسل جوان جامعه الگوسازی و یادآوری کند

 

 

 

پیشواز حماسه ششم بهمن ( 5 )

+ نوشته شده در یکشنبه سوم بهمن 1389 ساعت 8:9 شماره پست: 686

 

با اتحادیه کمونیست ها بیشتر آشنا شویم

  پس از شهریور 1320 سه گرایش مذهبی، مارکسیستی و ملی در کشور پدید آمد. [1] اتحادیه کمونیست های ایران در اواخر سال 1355 در پی اتحاد دو گروه کمونیستی «سازمان انقلابیون کمونیست[2]» و «پویا[3]» تشکیل گردید. اکثر اعضای آن دانشجویان ایرانی در آمریکا بودند که مخالف شاه بوده و علیه رژیم فعالیت سیاسی – فرهنگی می نمودند. اعضای این گروه در ماه های آخر پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 به ایران آمده و به «اتحادیه کمونیست های بخش داخل» معروف گشتند.[4]

 

اتحادیه کمونیست های بخش داخل و نظام جمهوری اسلامی ایران

  اتحادیه کمونیست ها، پس از پیروزی انقلاب، نظام جمهوری اسلامی ایران را متشکل از جریان های متفاوتی می دانست که نمی توان در برابر همه آن ها رفتار یکسانی اتخاذ نمود. از جمله این جریان ها لیبرال بود که از نظر آن ها حکومت را به سمت غرب کشانده و خواهان سرکوب آزادی هاست و از طرف دیگر خط امام می باشد که بایستی از آن پشتیبانی نمود؛ لذا برخلاف سایر گروه های چپ تندرو ضمن مخالفت با اسلامی بودن نظام و پایبندی به اصول مارکسیستی از نظام جمهوری اسلامی ایران به دلیل شعار استقلال، آزادی و رویارویی با غرب و آمریکا با نظام جمهوری اسلامی ایران حمایت نمود. [5] حمایت از اشغال لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 1358، شرکت در جبهه های جنگ (هرچند با توجه به اسناد، متهم به ربودن اسلحه از مناطق جنگی و پنهان نمودن آن ها می باشند[6])، حمایت از نهادهای انقلابی همچون سپاه، مخالفت با گروه های تندرو[7] از جمله این موارد می باشد.

  از سوی دیگر برگزاری جلسات برای معرفی خود و اندیشه هایشان، جمع آوری اعضا ی گروه که از خارج آمده بودند، فرستادن هسته های تبلیغی به شهرهای مختلف، چاپ نشریات همچون ستاد، تشکیل اکیپ هایی با نام «داس» به منظور آموزش نظامی اعضا و هواداران به منظور مقابله با کودتا[8]، تشکیل جمعیت زنان مبارز و تشکیلات پیشمرگان زحمتکشان در کردستان[9] از دیگر اقدامات آنان بود.

 

رودررویی با نظام

  در جریان هایی که بر ضد امام و یاران ایشان شکل گرفت به خصوص تشکیل حزب جمهوری اسلامی ایران، این اتحادیه در کنار نیروهای مخالف نظام همچون سازمان مجاهدین خلق ایران، فدائیان خلق، کومله، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و ...که رئیس جمهور، بنی صدر، در رأس آن قرار داشت حمایت نموده و تشکیل حزب جمهوری اسلامی را کودتایی در کشور و امام و یاران ایشان را جبهه ارتجاع نامید. [10]

یکی از اعضای این اتحادیه درباره این تغییر موضع چنین می گوید: «این تغییر مواضع برای اعضا هم جای سؤال بود اما پاسخ این بود که این سؤال ها بهانه است و نباید روحیه تان ضعیف شود و اساسا این سؤال ها را کسانی مطرح می کنند که بریده اند.»[11]

  در هر صورت برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا توسط امام و سپس رأی مجلس مبنی بر بی کفایتی وی و عزل او از ریاست جمهوری در 31 خرداد 1360 و درگیری های به وجود آمده نقطه آغازی در ایجاد تنش بین ائتلاف گروه های ضد انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران به وجود آورد.[12]

  از همین زمان بود که اتحادیه کمونیست ها  به این نتیجه رسید که نظام به صورت یکدست در آمده است و با این دلیل که با وجود جریان لیبرال در دولت، نظام دچار انحراف گردیده و با جدایی تدریجی از مردم به بیگانگان مرتبط خواهد شد و بیگانگان نیز جز اختناق و استبداد چیز دیگری برای ملت به ارمغان نخواهند آورد. بر این اساس رهبری و اعضای اتحادیه تصمیم به «قیام مسلحانه فوری»، آگاه سازی مردم از این انحراف و دعوت مردم به قیام علیه نظام گرفتند.  از نظر آنان سازمان مجاهدین خلق نیز همین هدف را داشته اما شیوه آنان که ترور و ... می باشد اشتباه است.[13]

  به علت کم بودن احتمال موفقیت در تهران، شهرستان آمل به علت موقعیت طبیعی، استراتژیک، سیاسی و انسانی، گذرگاه ارتباطی بودن تهران به شرق و غرب مازندران و همچنین همسایگی استان های شمالی ایران با شوروی سابق به عنوان قطب اصلی کمونیسم و فعالیت سابقه دار کمونیست ها در این منطقه، این شهر به عنوان نقطه شروع قیام فوری انتخاب گردید. [14]

  تصرف یک شهر مهم و توسعه تصرفات در عملیات های بعدی؛ جلب نظر افکار عمومی و گروه های سیاسی داخل کشور؛ حفظ حضور سیاسی در عرصه سیاسی کشور؛ قوی تر نشان دادن خود در مقایسه با سایر گروه ها و تشکیلات سیاسی بزرگ تر؛ جلب حمایت های خارجی؛ تقویت جبهه هواداران؛ ایجاد رعب در نیروهای هوادار نظام و آزادی شهرها به دست خود مردم از دست رژیم از جمله اهداف عملیات نظامی به شهر آمل به شمار می آید. [15]

 

 

[1] . رسول جعفریان؛ جریان ها و سازمان های مذهبی – سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمد رضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی)، قم، نشر مؤلف، 1385، چ ششم، صص 18 و 19

[2] . این گروه در سال 1348 در یک محفل دانشجویی خارج از کشور تشکیل شد و 60-50 نفر از دانشجویان ایرانی را با ایدئولوگی مارکسیستی به عضویت درآورد.

[3] . شاکله اصلی این گروه از اعضای محفل گروه فلسطین بودند که پس از خروج از کشور مدتی در عرق و سپس در لبنان به سر بردند.

[4] . سیمین رهگذر؛ پیشین، صص 22-20

[5] .  همان، صص22، 24، 116 و 122؛ گردآوری سپاه پاسداران؛ پیشین، ص 6

[6] . همان، ص 9

[7] . سیمین رهگذر، پیشین، ص 25

[8] . همان، صص 22 و 23

[9] . گردآوری سپاه پاسداران؛ پیشین، ص 8

[10] . سیمین رهگذر؛ پیشین، ص 25 به نقل از پرونده علی اصغر اکباتانی.

[11] . همان، صص 25 و 26 به نقل از محمود آزادی.

[12] . همان، ص 27

[13] . همان، ص 106 به نقل از اعترافات حسین ریاحی.

[14] . همان، صص 36-32

[15] . همان، ص45

 
پیشواز حماسه ششم بهمن ( 4 )
+ نوشته شده در شنبه دوم بهمن 1389 ساعت 22:29 شماره پست: 685

 

 

واقعه بهمن 1360 در یک نگاه

  ساعت 23:45 دوشنبه شب، مطابق با پنجم بهمن ماه 1360، اعضای 110 نفره اتحادیه کمونیست های ایران با حضور سه زن در تیم پزشکی گروه، با نام «سربداران جنگل» در پوشش لباس های نظامی تحت عنوان عملیات «اسب تروا» با شلیک گلوله آرپی جی هفت در شهر آمل از شهرهای استان مازندران و ایجاد درگیری های پراکنده به این شهر حمله نموده و قصد تسخیر آن را داشتند.[1]

  این گروه از اواخر شهریور 1360 جمعیتی در حدود 180 نفر از اعضا را از سراسر کشور به جنگل فراخوانده و در پایگاهی در حوالی «منگل دره» در 20 کیلومتری آمل به طور مخفیانه مستفر شدند. آنان قصد حمله غافلگیرانه به شهر در 18 آبان 1360 را داشتند اما به علت درگیری های متعددی که در مقاطع مختلف زمانی بین آنان و نیروهای نظامی به وقوع پیوست این عملیات به تعویق افتاد. در نتیجه حدود 80 نفر از اعضا که وعده پیروزی را شکست خورده می دیدند از گروه جدا گشتند. از سوی دیگر نیروهای انقلابی از وجود افرادی در جنگل اطلاع یافتند. [2]

  در تهاجم پنجم بهمن به شهر، آنان قصد حمله به مقر سپاه، بسیج، دادگاه انقلاب، بستن جاده هراز در مدخل شهر، تصرف محله اسپه کلا و دعوت مردم به قیام را داشتند[3] که به فرماندهی قرار گاه ابوالفضل(ع) در چالوس و امداد از نیروهای سپاه و بسیج شهرهای بابلسر، محمودآباد، لاریجان و بابل با مقاومت روبرو شد. [4]

  این درگیری که حدود دو روز به طول انجامید سرانجام با مقاومت نظامیان و مردم که بدون همکاری طاقت فرسای آنان امکان پذیر نبود منجر به شکست عملیات اتحادیه کمونیست ها گردید. مردم آمل و مناطق اطراف به محض اطلاع از حمله به شهر در سنگر سازی، تدارکات، امدادرسانی، شناسایی دشمن و محل استقرار آنان و همکاری های اطلاعاتی به یاری نیروهای انقلابی شتافتند. حتی مردمی که سلاح نداشتند با وسایلی همچون داس، تیرکمان، سنگ، تفنگ ساچمه ای و شکاری به مقابله با مهاجمان پرداختند. اقشار مختلف مردم از کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان  و حتی بچه های زیر 10 سال که با کف دست شن آورده و گونی ها را به منظور سنگرسازی پر می نمودند نیز در این بحبوحه نبرد به چشم می خوردند[5].و مردم روستاها و شهرهای دور و نزدیک به کمک مردم مقاوم شهر هزار سنگر آمل شتافتند.  

  سرانجام عصر روز چهارشنبه 7/11/1360 نیروهای مهاجم عقب نشینی نموده و پاکسازی شهر آغاز گشت. با فرار مهاجمان و باقی ماندن 28 نفر از آنان در جنگل طی روزها و ماه های بعد درگیری هایی بین آن ها و نیروهای انقلابی رخ داد که مهم ترین آن ها در روز دوازدهم اسفند ماه بود که به منظور بردن اسلحه های مخفی شده به جنگل آمدند. [6]

  این واقعه به شهادت 40 نفر در شهر، 20 نفر در درگیری های متفرقه و زخمی شدن نزدیک به 200 نفر از مردم عادی، نیروهای بسیج و نظامی منجر گردید.[7]

از نیروهای اتحادیه نیز 60 نفر کشته، زخمی و گروهی اسیر شدند. اعضای دستگیر شده در دادگاه انقلاب محاکمه گردیدند. برخی به جرم محاربه اعدام و عده ای به زندان محکوم گردیدند. سایراعضا هم در طول سال و سال های آتی شناسایی و دستگیر شدند.[8]


[1] . سیمین رهگذر؛ شهر هزار سنگر: (روایتی از مقاومت تاریخی مردم شهر آمل)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، صص 13، 14 و 45

[2] . همان، صص 43-39

[3] . همان، ص 46

[4] . همان، ص 57

[5] . همان، صص 58، 63 و 71؛ و نیز نک: گردآوری سپاه پاسداران؛ حماسه مردم آمل، تهران، ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه 3 گیلان و مازندران، 1361؛ افسانه کامران؛ مجموعه مقالات و سخنرانی های اولین سمینار علمی حماسه اسلامی مردم آمل، تهران، دانشگاه امام حسین (ع)، 1374

[6] . سیمین رهگذر؛ پیشین، صص 77 و 78

[7] . همان، ص 85

[8] . همان، صص 83 و 84

 

پیشواز حماسه ششم بهمن ( 3 )

+ نوشته شده در شنبه دوم بهمن 1389 ساعت 6:10 شماره پست: 684

 

بخش هایی از فرمایشات تاریخی مقام معظم رهبری در ششم بهمن 1388 در دیدار با مردم شهید پرور استان مازندران :

 

" شهر هزار سنگر " ؛ این تعبیر کمی است ؟!

 

. . . نباید اجازه داد که این خاطره‌هاى پرشکوه، این حوادث بى‌نظیر و تعیین کننده‌ى تاریخ انقلاب، در ذهنها کمرنگ شود. نسل جوان ما باید این خاطره‌ها را درست بشناسد، بتواند آنها را تحلیل کند و آنها را چراغ راه آینده‌ى پرماجراى خود و هدف بلند خود قرار بدهد.
 البته افتخارات مازندران و در این مناسبت عرض کنیم بالخصوص مردم آمل، افتخارات کمى نیست. چه در وادى مجاهدت فى‌سبیل‌اللَّه، چه در وادى علم، فقاهت، معرفت و عرفان، انصافاً چهره‌ى آمل چهره‌ى درخشانى است. امروز هم بحمداللَّه بزرگان روحانى آملى جزو افتخارات حوزه‌هاى علمیه و جزو ذخائر باارزش روحانى کشور ما محسوب میشوند. در امتحان عظیم هشت ساله‌ى جنگ تحمیلى هم، چه شهر آمل، چه استان پهناور مازندران، یکى از بخشهاى پرافتخار کشور بودند. من همان وقت هم، چه با لشکرهاى مستقر در مازندران، چه با بسیجى‌هاى آنها و جوانان فداکار آنها آشنائى داشتم؛ آنها را از دور و نزدیک میشناختم؛ مجاهدتهاشان را میدانستم؛ اینها که از یاد انقلاب نخواهد رفت. یک بنائى را شما مشاهده میکنید مستحکم، باشکوه و سربلند؛ کى این خشتها را، این سنگها را روى هم گذاشت تا این بنا به وجود آمد؟ کى توانست این نقشه‌ى فاخر را در عمل پیاده کند و این بنا را به وجود بیاورد؟ مگر میشود نقش آن حوادث و آن شخصیتهائى که کار آنها، مجاهدت آنها، گذشت آنها و احساس مسئولیت آنها موجب شد ذره ذره این بنا بالا بیاید، ارتفاع پیدا کند، شکل پیدا کند، شکوه پیدا کند، نادیده گرفت؟ یکى از خطاهائى که گاهى اتفاق افتاده است، نادیده گرفتن همین نقش‌آفرینان بزرگ است.
 »شهر هزار سنگر«؛ این تعبیر کمى است؟ حرف کوچکى است؟ قضیه‌ى ششم بهمن آنقدر اهمیت داشت که امام بزرگوار ما آن را در وصیتنامه‌ى تاریخى خود هم مندرج کردند، آن را یادگار گذاشتند؛ یعنى فراموش نشود. حالا چرا فراموش نشود؟ براى اینکه حوادث تاریخى، هم درس است، هم عبرت است. قضایاى جارى بر یک ملت، قضایائى است که در برهه‌هاى مختلف غالباً تکرار میشود. امروز بیست و هشت سال از آن زمان میگذرد، اما راه جمهورى اسلامى که عوض نشده است؛ دشمنان جمهورى اسلامى هم عوض نشدند. پس آنچه که آنجا اتفاق افتاد، میتواند براى امروز و براى آینده تا هر وقتى که ملت ایران به حول و قوه‌ى الهى دلبسته‌ى این اصول و این انقلابند، عبرت باشد، درس باشد؛ لذا نباید فراموش بشود.
 خوب، حالا در فضائل ششم بهمنِ آمل یک جمله‌ى دیگر هم عرض کنیم. »هزار سنگر« یعنى چه؟ ظاهر قضیه این است که در درون شهر، مردم در مقابل گروه‌هاى اشرار و متجاوز سنگر درست کردند - حالا یا هزار تا، یا بیشتر یا کمتر - اما من یک تفسیر دیگرى دارم: این سنگرها سنگرهاى درون خیابانها نیست، این سنگرِ دلهاست؛ هزار تا هم نیست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مؤمنى، هر انسان باانگیزه‌ى باشرفى، یک سنگر در مقابل تهاجم دشمن وجود دارد. اگر یک ملت وقتى به دنبال یک هدفى حرکت میکند، نداند سر راه او چه خطراتى است، چه کمین‌کرده‌هائى هستند، چه باید کرد در مقابل اینها، خود را رها کند، قید و بندهاى خود را رها کند، بى‌خیال باشد، ضربه خواهد خورد. همه‌ى ملتهائى که در جهت یک هدف بزرگى حرکت کردند و وسط راه ضربه خوردند و گاهى آنچنان افتادند که دیگر قرنها بلند نشدند، مشکلشان از همین جا آغاز شد: ندانستند چى در انتظار آنهاست و خود را براى مواجهه‌ى با آن آماده نکردند. درسهاى گذشته این کمک را به ما میکند که راهمان را بفهمیم، بشناسیم، کمینها را بشناسیم، کمین‌کرده‌ها را بشناسیم.
 انقلاب اسلامى با آن عظمت پیروز شد. مردم آمدند با تن‌هاى خودشان، با جسمهاى بى‌پناه و بى‌زره خودشان در مقابل سلاح عوامل رژیم جبار ایستادند و انقلاب را پیروز کردند؛ بعد همین مردم آمدند به جمهورى اسلامى رأى دادند و جمهورى اسلامى را انتخاب کردند. خوب، یک انسان باانصاف و باشرف، در مقابل این خواست مردم چه میکند؟ بعضى‌ها آمدند وسط میدان، ادعاى طرفدارى از مردم کردند، خودشان را دموکراتیک خواندند، خودشان را طرفدار خلق معرفى کردند؛ آن وقت با همین خلقى که این نظام را با این بهاى سنگین سر کار آورده بودند، شروع کردند به مقابله کردن. توشان منافق بود، کافر صریح بود، طرفدار غرب بود، متظاهر به دین هم بود؛ همه‌ى اینها با هم شدند یک جبهه، یک حرکت، در مقابل نظام اسلامى، در مقابل ملت ایران. ادعاى طرفدارى از مردم کردند، با مردم درافتادند؛ ادعاى طرفدارى از دموکراسى و آراء مردم کردند، با آراء مردم و نتیجه‌ى آراء مردم درافتادند؛ ادعاى روشنفکرى و آزاداندیشى و آزادفکرى کردند، به طور متحجرانه چهارچوبهاى القائى متفکرین غربى را - که آمیخته‌ى به بدخواهى و بددلى بود - قبول کردند؛ آمدند مقابل ملت ایران. اول با حرفهاى روشنفکرانه یا شبه‌روشنفکرانه شروع کردند به امام و به جمهورى اسلامى و به مبانى امام اعتراض کردن، انتقاد کردن، حرف زدن؛ بعد یواش‌یواش رودربایستى را کنار گذاشتند، آمدند توى میدان، مبارزه‌ى فکرى را، مبارزه‌ى سیاسى را تبدیل کردند به مبارزه‌ى مسلحانه یا اغتشاشگرى - اینها توى کشور ما اتفاق افتاد؛ مال تاریخ نیست، مال همین دهه‌ى اول انقلاب است . . .

 
پیشواز حماسه ششم بهمن ( 2 )
+ نوشته شده در جمعه یکم بهمن 1389 ساعت 20:13 شماره پست: 683

 

وقتی امام از مردم آمل تشکر می کند

گزیده بیانات امام خمینی(ره) درباره حماسه مردم آمل :

شما ملاحظه فرمودید که این‌ها در داخل تبلیغات زیاد مى‏کردند، به خارج هم که رفتند تبلیغات زیاد مى‏کنند؛ به این‌که مردم در اختناق‏اند و خودشان همه مخالف‏اند با جمهورى اسلامى. در صد، شش تا موافق دارد جمهورى اسلامى، یا فوقش ده تا، ولى سایرین همه موافق منفى و مخالف هستند. و دیدند که همه‌ی آمال‌شان را به شمال دوخته بودند و بیشتر تبلیغات این بود که شمال دیگر تقریباً صددرصد مخالف با جمهورى اسلامى هستند. و این‌ها همه‌ی قوای‌شان را جمع کردند و به آمل آن حمله‌ی وحشیانه‌ی غافل‌گیرانه را کردند، به امید این‌که مردم آمل هم با آن‌ها هم‌دست بشوند و آمل را مرکز استان قرار بدهند و بعد مازندران و جاهاى دیگر و رشت و همه‌ی جاها را بگیرند و جلو بروند.

این‌ها به خیال خودشان با دست ملت مى‏خواستند که - همان ملتى که آن‌ها تراشیدند که مخالفند با جمهورى اسلامى- با این‌ها بیایند و مرکز را هم بگیرند و حکومت را تغییر بدهند و بعد هم هرطورى که دل‌شان مى‏خواهد عمل بکنند، مرتجعین را هم از بین ببرند! وقتى مواجه شدند با مخالفت مردم - مهم مخالفت مردم بود- [شکست خوردند] و ما باید تشکر کنیم از شهر آمل و آن مردم فداکار که مع‌الأسف، خوب عده‏اى را هم شهید دادند، لکن خوب این مطلب را ثابت کردند که آن‌جایى که شما تمام آمال‌تان به آن‌جا بود با شما مخالفند؛ حالا شما مى‏خواهید بیایید قم؟ مى‏خواهید بیایید تهران، جاهاى دیگر؟
صحیفه امام، ج‏16، ص3

  • سیدحمید مشتاقی نیا