اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۵۳ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

گوش کن پدرجان، با شماست!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۴۰ ب.ظ

مبارزه با فساد! عدالت اجتماعی!/ کاریکاتور – صاحب نیوز

 

حواس پرتی را می بینید؟ پیر شده ام دیگر!

صبح به ذهنم آمد بنویسم: امام جمعه یا عالم بی عملی که همنشین و همسفره متهمان اقتصادی می شود و دغدغه ای جز به قدرت رساندن رانتی دور و بری هایش ندارد و اگر پای نزدیکانش به عدالیه و حساب و کتاب باز شود خودش را به در و دیوار می زند تا قانون بماند فقط برای ضعفا؛ صلاحیت اصرار برای مقابله با بی حجابی و هنجارشکنی را ندارد.

بی حجابی و هنجارشکنی قطعا منکر است و باید از سطح جامعه زدوده شود اما امر به معروف و نهی از منکر را بگذارید برای اهلش. با دستمال کثیف، جز بازی با اعتبار دین و نظام دستاوردی نخواهید داشت.

اینها را صبح به ذهنم آمد بنویسم و بگذارم داخل وبلاگ؛ اما یادم رفت.

لحظاتی پیش این جمله را در کتاب انسان 250 ساله مقام معظم رهبری صفحه 362 خواندم یاد حرفهای بالا افتادم:

"همیشه چنین است که نزدیکی دین داران به دنیا طلبان از آبروی دین داران می کاهد و بر آبروی دنیا طلبان می افزاید."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خط قرمز کانونهای قدرت!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۴۸ ق.ظ

جزئیات خودکشی خانم روانشناس از زبان خودش

 

یک کارشناس ارشد روانشناس بالینی چهارشنبه 16 فروردین در شهر اردبیل به دلیل فشارهای محل کار و جابه جا شدن در پست دیگری، دست به خودکشی ناموفق می‌زند.

کسی که باید خود در بیمارستان سبلان تأمین اجتماعی اردبیل با مشاوره‌هایش حتی در کاهش آمار خودکشی کمک کند به جایی می‌رسد که با خوردن تعداد زیادی قرص فشار خون، اقدام به خودکشی می‌کند.

خودکشی امری مذموم و غیرقابل توجیه است که هم از نظر شرع و هم از نظر علم روانشناسی به عنوان یک آسیب بزرگ و حرام مورد نهی قرار گرفته است.

اینکه چرا این خانم روانشناس کارش به خودکشی رسید دلیلی از زبان وی نقل شده که هر چند اقدام او را توجیه نمیکند و نشانه ضعف شخصیت ایشان است اما نکته ای در خود دارد که خوب است بدان توجه شود.

خانم جاویدنیا در خصوص علت کار خود اینطور توضیح داده که از بازرسی آمده بودند برای تحقیق و او مطالبی را در خصوص یکی از مسئولان مافوق خود با مأمور مربوطه در میان نهاد. گزارش وی به اطلاع مسئول مافوق رسید و او نیز در انتقام از کار خانم روانشناس تصیمیم گرفت وی را با 22 سال سابقه کار به بخش پایین تری منتقل نموده و در سطح اپراتور مشغول به کار کند.

عرض کردم تصمیم خانم روانشناس برای خودکشی در واکنش به این اتفاق بد قابل توجیه نیست. اما میخواهم یک نکته را عرض کنم که چرا کسانی که تخلفات پیرامون خود را گزارش میدهند نباید احساس آرامش کنند؟ نتیجه این ناامنی برای گزارش گران تخلف و فساد جز توسعه دامنه فعالیتهای متخلفین چیز دیگری نخواهد بود.

چندی پیش جوانی بسیجی در بابل که اتفاقا او هم زیرمجموعه بهداشت و درمان است برایم تعریف کرد که موردی مالی را که از نظر او تخلف بوده صرفا از مجاری قانونی و نظارتی درون سازمانی برای بررسی بیشتر اطلاع داده که متأسفانه مبغوض مسئولان مافوق قرار گرفت و از قسمت اداری خود به بخش پذیرش آنهم صرفا برای شیفت شب منتقل شده است! جالب آنکه تغییر دولت هم تأثیری در رفع مشکل او نداشته و اتحاد نانوشته افراد ذی نفع باعث شد او همچنان از حق خود محروم بماند. گو اینکه مدیران و ذی نفعان تلاش دارند با تنبیه گزارشگران، درس عبرتی به سایر دلسوزان و منتقدان داده و راه اصلاح را برای همیشه مسدود نگاه دارند. سازمانهای بالا دستی نظارتی هم برای حمایت از گزارشگران فساد و تخلف هیچ برنامه روشنی ندارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زن برای لذت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۲۸ ق.ظ

مشرق - فیلم/ تجربه مرگ موقت از زبان دختر جوانی که بی‌حجاب بود - صاحب‌خبر

 

شاید هنوز هم عده ای باشند که گمان کنند شعار زن، زندگی و آزادی، پیرامون حق انتخاب حجاب شکل گرفته است. اما واقع امر آن است که این شعار از سوی خیل عظیم مردان هوسباز و زنان هرزه حمایت می شود. هدف آنها آزادی حجاب نیست بلکه ممنوعیت حجاب است. مدعیان آزادی بیان و رفتار و ... کمترین تحملی برای شنیدن حرف و رفتار مخالف را نداشته و آن را به شدت سرکوب میکنند:

 

عباس موزون، در یک گفت‌وگوی زنده مجازی گفت: در فصل دوم برنامه که دو سال پیش پخش شد بعد از آنکه خانم نعمت‌اللهی یکی از تجربه‌گران مرگ موقت از این گفت که قبلا حجابش طور دیگری بود و حتی پدرش از حجابش ناراحت بود، وقتی رفتم و برگشتم و آن‌جا نتیجه این کارها را دیدم، حجابم درست شد... در فضای مجازی آن‌قدر به او حمله کردند که همین یکی دو ماه قبل به‌خاطر این حملات، عمل مغز باز انجام داد.

وی افزود: در فصل سوم هم وقتی خانم عبداللهی گفت که حجابش کامل نبوده و بعد از این تجربه حجابم کامل شد، در محل کارش چنان طرد شد که خانه‌نشین شد و به ما زنگ زد و ‌گریه‌کنان گفت که بیچاره‌اش کرده‌اند! مسائلی که برای خانم مختارزاده در فصل دوم یا خانم قربانی در فصل سوم هم رخ داد.


مجری «زندگی پس از زندگی» افزود: این اتفاقات قبل از جریانات امسال رخ دادند، ما هیچ کدام از این موارد را دستچین نکردیم و اصلا موضوع برنامه ما این نبوده، موضوع برنامه ما عالم غیب است.
موزون یادآور شد: خانم خمسه هم مثل موارد قبلی بود و امسال برنامه‌اش پخش شده و کار تحقیق و پژوهشش سال گذشته انجام شده بود؛ مادرش با ما تماس گرفته و گفته که به‌خاطر نظراتی که علیه او نوشتند نگران است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

و اما جعفر شیرسوار!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۱۳ ب.ظ

کتاب «شیرسوار» منتشر شد - خبرگزاری حوزه

 

کتاب خاطرات شهید جعفر شیرسوار را به روایت همسر بزرگوارش با قلم خوب برادران شیردل خواندم و لذت بردم. اسم کتاب دقیقا همین است: "شیرسوار" که توسط نشر هاجر فعلا با تیراژی اندک به چاپ رسیده است.

یک- کلا از خواندن کارهای مربتط با دفاع مقدس لذت میبرم ضعیف باشد یا قوی. شیرسوار جزو کارهای متوسط حسن شیردل است. البته نگاه خودم را دارم عرض میکنم. حسن اوایل شروعش مثل هر نویسنده ای کارهایی داشت که نمره اش شاید چندان بالا نباشد اما یکهو خیلی درخشید. کارهایی مثل زمین ناله میکندِ او حسابی مطرح شده بود. سیمای جمهوری اسلامی چندباری از آن نام برد. کتاب خطرات شهید شالیکار را که اصلا نتوانستم به صفحات پنجاه و شصت برسانم. بال بال زدم همان قدر را هم که خواندم. حسن با قلمی که جوهرش را در خون دلش زده بود روح مرا به تلاطم و اشک انداخت؛ اسپندی شدم روی آتش. طاقت نیاوردم. حس و حالی داشتم که جانم را زیر و رو میکرد. من حسن شناسم. کار شهید صفری با نام حسن منتشر نشد. میدانستم نویسنده اش نویسنده نیست. همان چند صفحه اول را خواندم یقین کردم این قلم حسن شیردل است که دورش زده اند.

من حسن شناسم. از وقتی که قرار بود با هم روانه قم و ثبت نام در حوزه علمیه شویم و من البته احساس کردم او جدی نیست و خبرش نکردم و بعدا حسابی از دستم شاکی شد. حسن شناسم از وقتی که وسط سینه زنی و دسته عزا از حال می رفت. گاهی هم توی فکر خودش غرق میشد و گمان میکردند بیهوش شده، بلندش میکردند ببرند آبی به سر و صورتش بزنند و حسن که یکه میخورد دست روی صورتش میگذاشت یک وقت لو نرود!

حسن برای فرهنگ این مملکت زحماتی بسیار کشید و در غربت و مظلومیت ماند. مدتی هم حتی بایکوتش کرده بودند. حال میکردند انگار شاخ او را بشکنند. حسن که شاخ نشده بود و ادعایی نداشت. دردهایی را که کشید خبر دارم. شاید روزی یکی راه بیافتد ضبطی به دست بگیرد و خاطرات حسن و امثال حسن را از مرارتهایی که در راه ثبت خاطرات شهدا کشیدند ماندگار سازد. حسن شیردل یک رزمنده مخلص و داش مشتی جبهه فرهنگ انقلاب ناب اسلامی است. یک جایی در کتاب شیرسوار، دختر شهید به نام زینب که جام شراب جاری لب لعلش صنم عشق پدر بود، حرفی درباره فرزندان پدر ندیده شهدا بیان میکند که باعث تلنگری در ذهنم شد. او شش ماه داشت که پدر را از دست داد. کاش روزی یکی ضبط و میکروفنی دست بگیرد و خاطرات فرزندان شهدا از نبودن پدر را ثبت و منتشر نماید.

دو- خانم جعفر شیرسوار را دو سه باری در دفتر مفید اسماعیلی دیدم. شبیه زنهای معمولی نبود. پر شکوه و صریح و مشتی، روح همسرش انگار در کالبد او دمیده شده بود. گویا آن ایام یکی ادعایش شده بود و کتابی درباره خاطرات شهید نوشت. همسر شهید متن اولیه آن را خواند و نپسندید و آمده بود سراغ مفید، شوخی و جدی گفته بود این کتاب را بکوبم توی سرت؟! خوشحال شدم همسر شهید روی آثاری که قرار است درباره شهید منتشر شود حساس است. آن کتاب چاپ نشد. پس حالا که کار حسن چاپ شده معلوم است همسر شهید با همان وسواس همیشگی وقت گذاشته و خوانده و پسندش کرده است.

سه- از جعفر شیرسوار همین قدر میدانستم جزو لات های داش مشتی قائمشهر بوده و حتی بعد از شهادتش بعضی از داش مشتی ها آمدند و تابوتش را روی دوش تا درگاه بهشت بدرقه کردند. بچه های گردانش هم بگی نگی به خودش شباهت داشتند. میدانستم خط شکن است و دل شیر دارد. از اسمش پیداست از شیر هم سواری میگیرد و رامش میکند! خیلی ها رام شده مرام و معرفت این شهید خودساخته و اهل دل بودند. و این را هم میدانستم که شهید بمباران هفت تپه است. دیگر همین.

چند سال پیش در گروهی مجازی که همه رزمنده بودند جز من، بحثی وسط آمد درباره شهید شیرسوار. یکی نوشت وقتی هفت تپه بمباران شد من کنار جعفر شیرسوار بودم او شهید شد اما من ماندم هیییی دل غافل چقدر بی توفیق بودم!

حس خبرنگاری ام زنده شد و زیرش ریپلای کردم و پرسیدم عذر میخواهم وقتی هواپیمای دشمن شروع به بمباران کرد شما چه کردی؟ گفت پریدم گوشه ای و پناه گرفتم. پرسیدم شیرسوار چه کرد؟ گفت: دوید سمت بچه ها و داد زد پناه بگیرید هواپیمای دشمنه...

خب فرق ما و شهدا دقیقا همین یک تکه است. آنها در بزنگاههای زندگی، دیگران را بر خود ترجیح می دهند.

حالا که کتاب شیرسوار را دست گرفتم با همین ذهنیت به خاطرات شهید نگاه کردم. خوشحال شدم که نثر کتاب روان است و از توضیحات عاطفی معمول نویسندگان در امان مانده است و اینکه خاطراتی از زبان همرزمان شهید نیز لابه لا به روایت همسر اضافه شده که بر غنای کار افزوده است.

جعفر یا همان بهروز شیرسوار همان موقع هم که لات و بزن بهادر است ضعیف کش نیست و حواسش به ناموس مردم هست. اصلا با مردم عادی کاری ندارد و برایشان شاخ و شانه نمی کشد که هیچ، ضعیفی را هم ببیند پشتش در می آید، لات هست برای لات ها.

انقلاب دارد به سرانجام میرسد. جنس انقلاب از نور است. جعفر میرود مشهد آب توبه میریزد سر خودش و بر می گردد. شیر بچه های سپاه استان است. قائمشهر برای خودش مرکزیت دارد بین منافقین. حتی معروف است چپ ها در قدیم از آن بعنوان استالینگراد یاد میکردند. جعفر شیرسوار از سطح شهر قائمشهر (شاهی آن زمان) تا جنگلهای سوادکوه و آمل و چالوس و حتی گیلان، قدم به قدم منافقین مسلح و نامرد را دنبال کرده و سرجایشان نشانده است. امنیت مازندران که همجوار پایتخت و همسایه ابرقدرت دنده چپ عالم بود مرهون تلاش و مجاهدت جعفرهای شیرسوار است. سفره اش برای همه پهن است سفره دل دیگران برای او پهن. رنج می زدود و رنج خود را فراموش میکرد زود. دستگیر بود در حالیکه دستش به جایی جز آسمان بند نبود. در هفت تپه که به شدت مریض شد، نیروهایش میپرستیدنش، جوجه ای برای او کباب کردند بخورد تقویت شود لب نزد چون بقیه نیروها از آن بی بهره بودند. اتاق های خانه اش را هم با دوستانش شریک میشد کسی بی سرپناه یا غریب نماند. همان جوان لات بزن بهادر که دم انقلاب، نماز را شروع کرد حالا با دوست مداحش که روی موتور می نشست می گفت روضه حضرت زهرا بخوان. آخرین تماسش هم که ضبط شده و موجود است شوخی و جدی به خانمش گفت این بار اگر پشت گوشت را دیدی مرا هم خواهی دید و بعد مکثی کرد و گرا داد کربلا را دارم می بینم. همسرش که همسر شیر بود جز به رضای خدا راضی نمی شد. 

چهار- بانو سوسن ملکیان، همنفس سالهای تعالی یک مرد عاشورایی، امانت دار فرهنگ رشادت و غیرت و آزادگی است که دیدنش برای دختران امروز بایسته و ضروری است. نسلی که به برکت شوم! فضای مجازی، خاطرات شهدا را گاه، فیک دانسته و پیام شیرسوارها را نخوانده و نشنیده که ما آگاهانه در این راه قدم نهاده ایم لااقل همسر شیرسوار را ببیند و چند کلامی با او مصاحب شود از باب فبشر عبادالذین یستمعون القول، مباد رایحه گل سوسن ها به مشام این نسل ناشنیده و ناآشنا بماند.

کتاب شیرسوار را باید حسن شیردل می نوشت. روایت از شیر، دل شیر میخواهد. حسن خودش لوتی عرصه فرهنگ و ادب است و به رغم بعضی ضعفهای قابل اغماض اثر، بهتر می داند چگونه از شیر سخن بگوید.

این کتاب را بخوانید. نکات جالب دیگری در بطن متون آن نهفته که چند قدمی شما را در زندگی جلو می اندازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سنتی که خوب است فراگیر شود

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۱۸ ب.ظ

 

انس با اهل بیت را باید از کودکی به فرزندان آموخت.

تقویت این سنت خوب میتواند در ترویج فرهنگ دلدادگی به اهل بیت و زمینه چینی برای پیروی از معارف آل الله موثر باشد.

گرگیعان یا قرقیعان نام یک آیین سنتی بین عرب‌های ایران (خوزستان، هرمزگان، عراق، بحرین، کویت و ...) است که در شهریور ماه ۱۳۹۵ به عنوان میراث معنوی مردم عرب ایران به ثبت ملی رسید. این مراسم به مناسب میلاد امام دوم شیعیان، امام حسن مجتبی (ع) توسط کودکان برگزار می‌شود. به این ترتیب که کودکان با پوشیدن لباس‌های محلی بعد از نماز مغرب و عشاء در کوچه‌ها حاضر می‌شوند و با خواندن چندین شعر آهنگین درب خانه‌ها می‌روند و از آن‌ها شیرینی و عیدی می‌گیرند و پس از آن برای صاحب خانه آرزوی سلامتی و رزق و روزی می‌کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راهی برای حل معضل گنجینه بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۱۹ ب.ظ

موزه گنجینه بابل - سامانه جامع گردشگری استان مازندران - ویزیت مازندران

 

دعوای بر سر اجاره بهای ساختمان موزه بابل دوباره بالا گرفته و بر اساس شواهد امر قرارشده است (احتمالا) ظرف هفته آتی گنجینه یا همان موزه تاریخی، ساختمان فعلی را با حکم دادگاه تخلیه نماید.

جریان چیست؟

ساختمانی که موزه بابل در آن قرار دارد وقف حوزه های علمیه است. این ساختمان بر اساس قرارداد اجاره با مبلغی اندک در اختیار اداره میراث فرهنگی قرار گرفته است اما اداره مذکور در تمام این سالها با گردن کلفتی از پرداخت مبلغ اجاره بها اجتناب ورزیده و هر بار که کار به دادگاه کشیده و بحث تخلیه ساختمان مطرح گردیده سرباز پیاده های میراث با این ترفند قدیمی که قرار است موزه بابل به ساری منتقل شود اقدام به تحریک افکار عمومی در فضای مجازی نموده و مسئولان امر نیز عقب نشینی کرده اند.

از نظر شرع و قانون حق با مدیریت مدارس علمیه و سازمان اوقاف است؛

اما

به هر حال وجود این موزه در شهر قدیمی و تاریخی بابل، حق مردم فرهنگ  دوست و متمدن این دیار بوده و زوایایی اندک از تاریخچه پر ارزش ساکنان کهن این خطه را به تماشا گذاشته است.

راه نخست حل این مسأله تمکین اداره میراث از قانون است که تحقق آن کمی بعید به نظر می رسد.

راه حل دیگر انتقال موزه به سایر ساختمان های تحت مالکیت میراث در سطح شهر است که البته گویا با استناد به دلایل امنیتی و حفاظتی از انجام آن نیز اجتناب گردیده است.

بر فرض پذیرش دلیل قبل، و نیز با توجه به ضرورت تمکین نسبت به احکام شرع، میتوان پیشنهاد دیگری را نیز مدنظر قرار داد که راه برون رفت از این بن بست باشد. بر اساس قرائن موجود، مدارس علمیه بابل که به لطف خدا همواره منشأ برکات عظیم معنوی و فرهنگی برای دارالمومنین بوده اند نیاز خاصی به این ساختمان قدیمی که البته مدتی هم در اختیار بلدیه بود ندارند مگر آنکه در مسیری فرهنگی مرتبط با علوم ومعارف و تمدن دین مورد استفاده قرار بگیرد. از این منظر برای حل گره شرعی این موقوفه، میتوان بخشهایی از آن را به گنجینه آثار دینی و حوزوی و قرآنی این شهر اختصاص داد (از قبیل معرفی علما، بیان تاریخچه معنوی و حماسی شهر مانند نبرد با بهائیت، معرفی ابنیه مذهبی شهر، نگهداری آثار شهدا و...) که اینگونه هم دعوای حقوقی بین ادارات مذکور حل میشود، موزه در بابل میماند، صورت مسأله شرعی استفاده از موقوفه در امور غیر مرتبط از بین میرود، بخشی دیگر از گنجینه فرهنگ و تمدن و افتخارات مردم این شهر ثبت گردیده و به اطلاع عموم رسانده میشود.

یک نکته را هم بد نیست در پایان یادآور شوم که بابل دارای بناهای کهن مذهبی با قدمت بیش از هفت قرن است که معلوم نیست چرا مدتها تصویری از برج دیدبانی مرتبط با کاخ شاه با قدمت معماری عصر اول پهلوی به عنوان نماد این شهر در سربرگهای اداری و گزارشهای خبری و ... مورد استفاده قرار گرفته و البته هیچگاه هم مورد اعتراض مدعیان تاریخ و تمدن این دیار واقع نشده است. اگر بابل را دارالمومنین میدانیم لااقل از معرفی آثار معماری و فرهنگی مرتبط با جامعه ایمانی این شهرستان در قالب موزه یا تبلیغات فرهنگی و رسانه ای غفلت نورزیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ورای این لبخندهای مصنوعی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۱۶ ب.ظ

بن بست در زندگی زناشویی - پارسی طب

 

می دانید که اسلام دل خوشی از خودکشی ندارد و حتی بعضی فقها بر این باورند که نباید در تشییع جنازه و مراسم فردی که خودکشی کرده شرکت کرد تا منجر به تقویت و اشاعه منکر نشود. انسان در برابر نفس خودش مسئول است. کسی نمی تواند بگوید چون این انگشت مال من است دلم میخواهد قطعش کنم؛ چه برسد به این که خودکشی کند.

اساس اعتقاد به خدا و باور معاد منافی ناامیدی و افسردگی است. ایمان به خدا منجر به تقویت امید و ایجاد نشاط در زندگی میشود. انسان مومن میداند جایی از زندگی دستی از غیب، او را از ورطه یأس و شکست نجات خواهد داد. لاتیأسوا من روح الله، از رحمت خدا ناامید نمیشوند مگر کافران.

باور به خدا و عالم غیب است که ناممکن ها را ممکن میسازد. باور ما می توانیم در گرو همین ایمان به نیرویی فرا مادی است. لااقل در انقلاب اسلامی ما و دوران پرفراز و نشیب دفاع مقدس بارها به اثبات رسید که انسان ها در اوج محدودیت میتوانند با اتکال به قدرت خدا دستاوردهایی شگرف به چنگ آورند. مملکتی که سربازانش حتی از داشتن سیم خاردار محروم بوده و در مصاف با ارتشی مورد حمایت ابرقدرتهای جهان به ستیز رفته و چهارده هزار کیلومتر از خاکش به اشغال بیگانه درآمده بود در سایه ایمان به غیب آبادان را از حصر نجات داد، بستان و فتح المبین و خرمشهر و... تا آنجا که عبور رزمندگاش از اروند و تصرف گلوگاه بندری فاو، حیرت استراتژیستهای مطرح جهان را به دنبال داشت. معروف است به رزمنده ای گفتند تو چطور با آر پی جی معمولی، تانک تی 72 را شکار میکنی، خندید و گفت با خرج یاابالفضل!

اسلام اتفاقا دین زندگی است و معتقد است معنویت نه یک خلسه بیگانه از واقعیت و ماده که پشتوانه سازنده اصلاح امور مادی و پیشرفت معیشتی و نشاط اجتماعی است. حقیقت آن است دنیای پرادعای روشنفکری باید توضیح دهد چگونه با تعارض بین نسخه بی قیدی و ادعای پوچ فرح بخشی و دلخوشی و شادی ناشی از لا ذهبی، با افسردگی و سرخوردگی و خودکشی ننگین کنار می آید؟ ورای لبخندهای موقت و مصنوعی جماعت خودشیفته و خودفریخته لذت طلب، شادی و آرامش حقیقی و جاودان در گرو اتصال به ذات خدا و تبعیت از فرامین او و بی اعتنایی به زخارف دنیا محقق می گردد. آرامش حقیقی زمانی به دست می آید که بدانی دنیا ماندنی نیست اما شرافت و ارزشش به مزرعه ای میماند که هر چه بذر نیکی و والایی در آن بکاری، آخرتی آباد و مسرت بخش خواهی داشت. جالب آنکه توده به بن بست رسیده ناامید همیشه طلبکار و شکست خورده، همواره مدعی ارائه خط و مشی نجات جوامع بشری نیز بوده و شهرت بادآورده خود را فرصتی برای ترویج فرهنگ پوچ گرایی قرار میدهند و البته بیچاره جماعتی ظاهربین که دل در گرو تقلید از این توده چرکین خودمحور و الکی خوش اما افسرده و بی هدف دارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قفل دست‌های کوچک دور گردن پدر

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۴۵ ق.ظ

فاصله میان اسارت و آزادی گاهی فقط یک خط صاف است... - عکس ویسگون

 

روزی که از اسارت برگشتم لحظات عجیب و دیدنی بود بچه‌ها بعد از هفت سال انتظار با دیدن من صحنه‌های جانسوز و بدیعی را بوجود می‌آوردند هر زن و مرد بیننده بی‌اختیار اشک می‌ریخت و ناله می‌زد و زمزمه یا حسین‌شان بلند بود. اما دختر هشت ساله‌ام که زمان اسارتم، یک سال بیشتر نداشت باحیرت به دنبال پدر می گشت .اما مرا نمی شناخت .دو دختر بزرگترم و برادرم، من را به او معرفی کردند ،باورش برای او سخت بود.آری! پدری که که او سالها بهانه اش را می گرفت ، همانی است که دو خواهر ش سر را بر قلب پدر گذاشتند و گریه می کنند .آن شب را تا صبح در حالی که دست های کوچکش دور گردنم بود به خواب رفت و تنها نگرانی اش این بود مبادا بابا را دوباره از دست بدهد، لذا دست هایش را محکم دور گردنم همچنان نگه می داشت. و همین شد که زمزمه ی روضه ی سه ساله ی اباعبدالله الحسین.ع. بر زبانم همواره جاری ست و اکنون بعد از گذشت سالها از آن روزها ،تاب آن را ندارم، اشک کودک خردسال یتیمی را ببینم و پی به این مهم بردم که نتیجه نامطلوب بی پدری بسیار سنگین است.

حجت الاسلام سید احمد رسولی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اسلام صهیونیستی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۴۵ ب.ظ

سفره افطاری وزارت خارجه رژیم صهیونیستی برای سفرای کشورهای اسلامی

 

تصویری از سفره افطاری وزارت خارجه رژیم صهیونیستی برای سفرای کشورهای اسلامی از جمله مصر، ترکیه، بحرین، امارات، مراکش و آذربایجان با هدف عادی سازی روابط را مشاهده می‌کنید.

اگر اسلام را درست ترجمه نکرده و مساوی با توحید و نفی شرک و طاغوت و برائت از ظلم و تباهی و فساد ندانیم و مکتب وحی را در اموری فردی و عبادی و شعائر نمایشی خلاصه کنیم هیچ مستبد خون آشام چپاولگر فاسقی از آن بیزار نخواهد بود.

اگر گفته اند تُعرف الاشیاء باضدادها باید بدانیم اسلام یا هر دین حقیقی دینی است که دشمنان خدا و صاحبان تفکر خودمحوری و غارتگری و زور مداری و ستم پیشگی با آن سر ناساز داشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منهای عقل!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ

سه تئوری در مورد عشق و رابطه که باید بدانید | عشق کامل - کلینیک رویا

 

امروز در صفحه حوادث خبرگزاریها دو واقعه برایم جلب توجه کرد که دارای یک مخرج مشترک بودند.

در پرونده ای، یک پسر هفده ساله از طریق فضای مجازی عاشق دختری پانزده ساله شد. از قضا آن دختر فامیل دور خانواده پسر درآمد. پدر و مادر پسر با توج به شناختی که نسبت به فقر فرهنگی خانواده دختر داشتند با این وصلت مخالفت کردند؛ اما پسر دل از کف داده بود و با حمایت خانواده دختر مدتی متواری گشت و سرانجام با رسیدن به سن قانونی در غیاب خانواده ازدواج کرد و دل پدر و مادر را در خون نشاند. چیزی نگذشت که پسر به رفتارهای دختر ظنین شد. از طریق سیمکارتی دیگر با او به طور ناشناش طرح دوستی ریخت که متوجه شد بعله! دختر خانوم این کاره است و... حالا عزم جدایی دارد اما در غیاب خانواده، پانصد سکه را مهر دختر قرار داده بود و...

در پرونده ای دیگر، پسری بیست ساله در پارک عاشق دختری شد. مادر دختر که دید پسر دل از کف داده او را مجاب کرد که شرط رسیدن به دختر، قتل همسرش یعنی پدر دختر است! پسر جوان به این خواسته مادر زن آینده تن داد و پدر دختر را به قتل رساند و اندکی بعد به دام قانون افتاد...

بی شک، عشق، لازمه زندگی مشترک است و شیرینی و گرمای کانون خانواده اما عشق منهای عقل، جنونی عبث و نافرجام است که تمام زندگی فرد و چه بسا چند خانواده را به فنا می برد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسعود نبی، پیرمرد خوش قلب زیباکنار خلقت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۱۵ ب.ظ

زندگی پس از زندگی» /آقای مسعود نبی؛ آنجا به من گفتند این ۶ نفر که در دنیا  هستند می‌میرند! + فیلم - رادار اقتصاد

 

به نام خودت دقت نکردی پیرمرد؟ تو قرار است "نبی" باشی. پیامبر درونت برانگیخته شود تا پیامبر بیرون مردم باشی. خبر بشنوی و خبر ببری که ایهاالناس! مرگ در دو قدمی شماست. برای دل کندن آماده شوید. دنیا را با همه آنچه که در آن است هیچ بدانید. ایهاالناس! حساب و کتابی هست. برای بدی هایتان "تنبیه" می شوید و اگر می خواهید بار گناهانتان سبک تر شود خوبی هایتان را بیشتر کنید. حقد و کینه و حسادت و قهر و لج را کنار بگذارید و در وادی محبت سکنی گزینید. گام هایتان را که درست بردارید به منزلگاه نور خواهید رسید و در شادی وصول در معراج حق، جاودانه خواهید شد.

مسعود نبی چنانی، پیرمرد زلال و با صفای گیلانی، همه عشقش در گرو همسرش بود. از سوم دبستان که تسبیحی از او به یادگار گرفت تا لحظات آخر عمر که بانو سر به شانه اش گذاشت، دستش را بوسید و حلالیت طلبید این عشق پایدار ماند و چقدر با صفا تأکید کرد او را از سوم دبستان دوست داشتم تا 24 سالگی که ازدواج کردیم، دست به او نزدم، حرام بود!

خدا عشق پاک پیرمرد رشتی را می شناخت. فصل جدایی که از راه رسید، عشق دیگری را جایگزینش ساخت. عشقی بالاتر را در دل او زنده نمود، دنیا را دوباره ببیند، نشانه های خدا را بشناسد، با معبود یکتا خلوت کند و با طبیعت عشق بازی نماید. این چند صباح زندگی جز گره ابروی یار نبیند و جز تشعشع وجود او را نشناسد.

شاید نداند این خداست که دارد با او عشق بازی می کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کدام استقلال کدام پیروزی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۱۰ ب.ظ

کدام استقلال؟! کدام پیروزی؟! | مسعود ده نمکی

 

به دوستان حزب اللهی خودم توصیه میکنم مستند کدام استقلال کدام پیروزی ساخته مسعود ده نمکی را که نزدیک به دو دهه از تولید آن میگذرد حتما تماشا کنند.

مملکت به بعضی دو قطبی سازی ها نیاز دارد. اگر جایی با دو قطبی مخالفت میشود سر موضوعاتی مثل تقسیم قدرت و رقایت انتخاباتی است. 

اگر درگیری بر سر حجاب نباشد و بچه های انقلابی بیکار شوند میروند سر مباحث عدالتخواهانه که مثلا پرونده اختلاس فولاد مبارکه چه شد؟ چرا بعضی دانه درشتهای متهم اقتصادی آزاد هستند؟ چرا بعضی زعمای معنوی شهرها با مفسدان اقتصادی حشر و نشر دارند؟ چرا رانت؟ چرا تبعیض؟ چرا شکاف طبقاتی؟ چرا بی عدالتی در آموزش و اجتماع و...؟!

یک عده خنگ شکم سیر و شهوت زده راه بیفتند مطالبات مردم را به بوسیدن در کوچه و آغوش رایگان و سلف مختلط و... تقلیل داده و تحریف کنند، جماعت ارزشی هم طبعا غیرتشان اجازه سکوت نداده و درگیری ایجاد میشود. قوه قهریه نظام هم این دست و آن دست و پاسکاری کند و اجرای قانون را معطل نگه دارد. چند صباحی مسئولان و مدیران و از مابهتران در حاشیه امن به سر ببرند. این جمله آقا که فرمود امر به معروف و نهی از منکر واجب است به خصوص در حوزه مسئولان، اگر اجرایی میشد صلاحیت و عدالت کانونهای قدرت و ثروت زیر سوال می رفت. بسیجی ها بیکار شوند برای شان سوال پیش می آید چرا در شعاع دو کیلومتری مسئولان و بستگانشان جوان بیکار پیدا نمیشود؟ چرا بانکها در خدمت سرمایه دارها هستند؟ چرا چهار هزار نفر اول ورودی کنکور از مدارس غیر دولتی هستند؟ چرا نظام دیوانسالار حکومت مستضعفین در خدمت طبقه سرمایه دار است؟ بچه های مسئولین خدمت سربازی را کجا میگذرانند؟ چرا با حقوقهای نجومی برخورد نشد؟ و...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جامع جمیع محرومیت ها

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۳۵ ب.ظ

متن در مورد آزادگی + سخنان و جملات کوتاه و آموزنده در مورد آزاده بودن

 

در نظام خلقت الهی تنها موجودی که دارای عقل و شعور بوده و با اختیار خودش زندگی می‌کند و از آغاز خلقتش تا کنون همیشه در حال رشد و تحول است، فقط انسان است نه هیچ موجود دیگر.

 به همین سبب اگر انسان به قوانین الهی پای بند نباشد، هرگز به حق خود قانع نبوده و سعی دارد به حقوق دیگران تجاوز کند. در گذر زمان فراوان دیده شد که انسان‌ها با یکدیگر اختلاف داشته و با همدیگر جنگیدند، همدیگر را کشتند و سرزمین همدیگر را به زور گرفتند وتصاحب کردند.

از آغاز خلقت انسان و همه موجودات، تا کنون تاریخ نشان نمی‌دهد که هیچ موجودی مثل انسان هم نوع خودش را به عمد و در یک حد وسیعی قتل عام کرده باشد. مگر در موارد جزیی، آن هم به اقتضای طبیعت و غرایز. اما این انسان است که نه تنها میلیون‌ها نفر را جهت کسب منافع شخص خود می‌کشد، بلکه میلیون‌ها نفر دیگر را در همان راستا اسیر می‌کند. این به اسارت گرفتن نیز فقط در بین انسان‌ها رسم است نه در بین هیچ موجود دیگری و خلاصه اینکه از جلمه پیامد جنگیدن انسان‌ها با یکدیگر همان اسیر گرفتن از یک دیگر است که خود دنیایی از پیامدهای اختصاصی و تعریف خاص خودش را به همراه دارد و آن شاخص بی‌چون و چرای اسارت یعنی محرومیت از آزادی است.

به راستی که هیچ حقی برای انسان‌ها بالاتر از حق آزادی نیست و مدافعین دروغین حقوق بشر در دنیای پر از نیرنگ امروز زیاد از آن دم می‌زنند؛ اما هیچ حقیقتی در کنار آن ادعاها دیده نمی‌شود.

برای توضیح بیشتر باید  گفت سلب آزادی یعنی همان محدودیت زمان و مکان که هرگز نمی‌شود آن را به عینه تعریف کرد و حقیقتاً محرومیت از هر نیازی که جسم و جان روح اسیر باید به آن می‌رسید، جزو اقتضائات تلخ دوران اسارت بود:

  1. محرومیت از خوراک، هیچ وقت اسیر به اندازه نیازش نمی‌خورد، غذای باب میل و طبع خود را نمی‌یافت. زمان خوردن و ظروف و نوع آن در اختیار دشمن بود و همیشه یکسان.
  2. محرومیت از خواب، زمان مشخص باید می‌خوابیدیم و در زمان مشخص هم سوت بیدار باش را می‌زدند که عمل بر خلاف آن ممنوع و جرم بود و اسرای خاطی تنبیه می‌شدند. اگر کسی کمی قبل از اذان صبح زودتر بیدار می‌شد و خواست نافله بخواند باید چند روز زندان را برای خود منظور می‌کرد.  اگر ساعت هشت صبح که سوت آمار را می‌زدند، کسی خواب می‌ماند و فقط چند ثانیه دیرتر سر صف آمار حاضر می‌شد بعد از آمار از همان جا روانه زندان می‌شد. توجیهاتی چون ماه رمضان، یا مریضی و یا هیچ بهانه دیگری قابل قبول نبود.
  3. اسیر در داخل اردوگاه از تمام دیدنی‌های متداول محروم بود، از دیدن ماه و ستاره‌های درخشان در شب. آرزوی او این بود که در شب‌های ماه رمضان یک مرتبه برای گرفتن سحری از آشپزخانه بیرون برود شاید بتواند ماه یا ستاره یا هر دو را ببینند و نیز اسرا آرزو داشتند خیلی چیزهای دیگر را ببینند که نوشتنش خنده‌دار است. از بیمارستان موصلکه  برگشتم، یکی از اسرا پرسید چه دیدی؟ گفتم بچه! یک تعداد از اسرا آن قدر از شنیدن این خبر خوشحال شدند که هورا کشیدند و یک تعداد هم گریه می‌کردند. چند دقیقه‌ای طول نکشید که کل اردوگاه متوجه شدند که من بچه دیدم.
  4. همیشه از شنیدن یا گوش دادن قرآن از رادیو و تلویزیون محروم بودیم و همچنین تبلیغات اسلامی به عنوان یک کشور مسلمان. شنیدن موسیقی های حرام که از بلندگوی اردوگاه پخش می‌شد، اجباری بود.  دیدن فیلم های مبتذل از تلویزیون داخل آسایشگاه‌ها اجباری بود. اما اسرا حتی به ضرب کابل و شیلنگ هم به آن نگاه نمی‌کردند و افسر بعثی می‌گفت در بین این‌ها ملّاهایی یعنی روحانیونی هستند که نمی‌گذارند اینها نگاه کنند.
  5. محرومیت از نشستن آزاد، نشستن تعدادی در کنار هم در هر کجا و در هر زمان ممنوع بود. به خصوص ‌نشستن به صورت دایره و گرد هم آمدن حتماً حکم زندان داشت. گاهی سر صف آمار در سرمای زمستان بدون لباس مناسب زمستانی تا چهار ساعت هم می‌نشستیم. اگر کسی نمی‌توانست چمباتمه بنشیند باید چند کابل جانانه نوش جان می‌کرد.
  6. یکی دیگر از محرومیت‌ها پوشیدن لباس مناسب بود که باید هر لباسی که عراقی‌ها تحویلمان می‌دادند می‌پوشیدیم. از پوشیدن لباس رنگارنگ و به اندازه که مناسب سرما و گرما باشد، محروم بودیم. اگر لباس کسی پاره می‌شد لباس دیگری نداشت که بپوشد و باید با همان سر می کرد.
  7. گاه تاریکی سبب سکون و آرامش است؛ اما در اردوگاه به دلیل امنیتی هرگز تاریکی نداشتیم مگر آن که به طور اتفاقی برق سراسری چند دقیقه‌ای یا ساعتی قطع می‌شد. روشنی زیاد در زمان خواب، بسیار آزار دهنده بود.
  8. محرومیت از هوای آزاد، آسایشگاه‌هایی که در آن زندگی می‌کردیم سه طرفش به دلیل امنیتی بسته بود. فقط یک طرف آن در و پنجره داشت و باز می‌شد و از طرفی ظرفیت آن نود نفره بود که صد و چهل نفر را در آنها جا داده بودند. همیشه نیمی از آسایشگاه مرطوب و هوای آن نامطبوع بود و هر چند وقت جای خواب نفرات جا به جا می‌شد. از این رو چند دقیقه تنفس در فضای آزاد بیرون هم غنیمت بود و محرومیت از آن، خسارت.
  9. محرومیت مهم دیگری که برای اسرا جنبه حیاتی داشت و حساسیت زیادی در این مورد وجود داشت و تلاش‌های زیادی نیز برای رفع آن صورت گرفت، سواد و علم آموزی بود که نهضت و همت همگانی یاد دادن و یاد گرفتن در این خصوص شکل گرفت؛ اما نیمی از آن فعالیت های آموزشی از طرف عراقی‌های بعثی ممنوع بود، به خصوص هر موضوعی که نیاز به یک ابزار یا زمان و مکان داشت که این محرومیت نیز دردآور و جبران نشدنی بود.
  10. از آنجایی که انسان موجودی مختار است، استقلال و آزادی نیز برای او مهم است. بنا بر این محرومیت از آزادی برای او مهم خواهد بود، در حالی که در اسارت هیچ اختیاری از خودش نداشت. عراقی‌ها هر وقت خواستند او را به زندان می‌بردند. آسایشگاه و اردوگاهش را عوض می‌کردند. حتی اگر می خواست لباسش رنگ دیگری باشد، اختیار نداشت. یا اگر می خواست شب دیرتر بخوابد و یا برای خواب چراغی را خاموش کند، نمی‌توانست. در واقع او اختیار هیچ انتخابی را نداشت و از همه آزادی‌ها محروم بود.
  11. اسیر از هر نوع نوشتن در موضوعات سیاسی و دینی و غیره محروم بود. اصلاً در سه چهار سال اول اسارت کاغذ و قلم ممنوع بود که این موضوع در حقیقت در مبارزه با علم‌آموزی نهفته بود و ممنوعیت به این منظور بود که از جنایات سربازان بعثی و حکومت ظالمانه صدام، کتابتی صورت نگیرد و پیامی به دست آیندگان نرسد.
  12. اسارت یعنی محروم ماندن از کسب هر امتیازی که نیروهای مستعد می‌توانستند به آن برسند. در حقیقت محرومیت از هر مشروعی که در آزادی، از حقوق اولیه انسان‌هاست؛ مثل ضرورت ازدواج و تشکیل خانواده و تشکیل زندگی اقتصادی و مالی و بهره‌مندی از امکانات دیگر زندگی.
  13. برنامه‌هایی برای داشتن سلامتی جسمی، امروزه در رأس برنامه‌های انسان قرار دارد و محروم ماندن از سلامت جسمی از یک نظر یعنی محروم ماندن از همه امتیازات. اسارت یعنی محرومیت از سلامت جسمی در یک سطح وسیع که آن را به طور طبیعی با خود به همراه دارد. یعنی مریضی‌های متعدد و یا مجروحیتی که بر اثر ضرب و شتم سربازان مزدور عراقی ایجاد می‌شد؛ مثلاً پاره شدن پرده گوش بیش از دو هزار نفر از اسرا توسط سربازان بعثی.
  14. محدودیت مکانی و کمبود غذایی و بعضاً‌ مجروحیت جسمی و فشار عصبی دائم، سختگیری‌ها و گاه تنبیهات عمومی عراقی‌ها سبب می‌شد مریضی‌ها فراوان شود در حالی که پیشگیری یا درمان در حد صفر قرار داشت. این محرومیت نیز از مشکلات و معضلات مهم اسرا بود که امکان گذر از آن هم غیر ممکن بود. عراقی‌ها و نمایندگان صلیب سرخ هم نسبت به آن بی‌توجه بودند.
  15. اسارت درست در مقابل آزادی است. کسی که اسیر است، معلوم است که آزاد نیست و حرمت انسانی او در اسارت حفظ نمی‌شود. تجربه نشان داد که طرف مقابل هرگز نگاه نمی‌کند که اسیرش چه کسی هست یا قبلا چه کسی بود. نگاه می‌کند که امروز اسیر است. سرباز بی‌تجربه از یک خانواده بی‌فرهنگ نیز می‌باشد. به هر اسیر محترمی بد دهنی و اهانت می‌کرد که برای مجموعه اسرا بسیار سخت بوده است.
  16. اسارت در حقیقت یعنی همان انتظار رهایی از بندی بود که به مقتضای آن، ابتدا دست اسرا با سیم مخابرات بسته شد و بعد از آن پای اسرا در اردوگاه‌ها گیر کرد که از تمام پیشرفت‌های علمی و از رسیدن به آزادی بازماندند و بعضاً نخبه‌ها و مغزهای متفکری که در اسارت زندانی شده بودند.

اهمیت و عظمت شهادت و شهدا سبب شد که اسارت در دفاع مقدس یعنی در جنگ ایران و عراق به اهمیت خودش دیده نشود. اسرای دفاع مقدس همان مجاهدان خستگی ناپذیر فی سبیل الله هستند که بعد از شهادت دوستان همرزم‌شان به دفاع مقدس جهت قطع دست و پای متجاوزین از سرزمین ایران اسلامی ادامه دادند و از کیان ملی و اعتقادات دینی و شرف انسانی اسلامی خود دفاع کردند. آنها پس از عبور از خاکریز شهادت و تعقیب دشمن متجاوز، در بند اسارت قرار گرفتند که شهادت آگاهانه شهدا و دفاع غیرت‌مندانه و مقاومت صبورانه اسرا سبب شد که آن آرمان مقدس مشترک به خوبی باقی بماند.

 اگر خواستیم اسارت را با دیدگاه‌های مختلف نگاه کنیم همه‌ عناوین ذیل را همراه خواهد داشت. یعنی زندانی شدن عاطفه‌های پدری و مادری، یعنی انتظار کودکان، همسران، اسارت یعنی افزایش ارتفاع کوه مقاومت، یعنی کسوت اسارت یعنی سرکوب همه غرائز. اسارت یعنی رشد ناقص و بدون ابزار در رشته‌های مختلف علوم دانشگاهی که برای رسیدن به مراحل علمی مثل غواصی را می‌ماندند که باید برای پیدا کردن یک دانه مروارید اقیانوسی را بدون داشتن هیچ امکاناتی شنا می‌کردند و نیز برای رسیدن به یک هدف عالی علمی و یا ورزشی و انجام مراسم دینی در اعیاد و سوگواری باید راه سخت و دشوار و پر فراز و نشیبی را طی می‌نمودند. ممنوعیت انجام هر کدام از موارد فوق، خود مانع و محرومیت عجیبی بود برای همه‌ اسرا که به دلیل کثرت استعدادهای فوق العاده و درخشان و اختلافی که بین سلائق فکری در چگونگی اداره اردوگاه و برخورد با سربازان بعثی وجود داشت، مدیریت صحیح و توانمندی نیاز بود تا همه استعدادها به موقع و سر جای خود به کار گرفته شود و اختلاف سلائق به اتحاد نظر تبدیل شده و تشنجی ایجاد نشود که با عنایت خداوند و با مدیریت و حضور به موقع روحانیت در تمام صحنه‌ها این مشکلات یا به وجود نیامده یا به راحتی پیشگیری و حل می‌شد.

 این شیوه صحیح زندگی در طول مدت اسارت و کار برد عملی دین در اداره یکی از سخت‌ترین زمان ها و مکان های زندگی انسانی، همواره باعث تعجب نمایندگان صلیب سرخ و عراقی‌ها بود.

حجت الاسلام سید احمد رسولی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چشم مجازی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۰۳ ب.ظ

یکی آمد و روی چشمانش دست کشید، پلک ها را بست و پارچه ای سفید روی سرش کشید.

اما او تازه بیدار شده بود و فهمید همه این سالها را در فضای مجازی سیر کرده است. حالا می توانست حقیقت را با سرشت روحش لمس کند نه با سرانگشتان دستش.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فتح سنگر دشمن

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۱۹ ب.ظ

آموزش کامل نماز مغرب و عشاء + وقت نماز مغرب و عشاء

 

روزی علی آقا آمد و گفت می خواهم بروم کارخانه پپسی. آن ‏موقع کار با جهاد سازندگی را تازه تمام کرده بود. گفتم علی آقا، آنجا به درد تو نمی خورد. آدم هایی که آنجا کار می کنند ناصالح و بی نماز ‏هستند. مگر خودت نمی گفتی آنها بهائی هستند. اما او تصمیم گرفته بود که حتما به کارخانه پیسی برود که رفت. روزی که برف سنگینی هم باریده بود، علی آقا برف ها را پارو کرده، پتویی در همان محوطه انداخته بود و نماز جماعت را با ندای «عجلوا بالصلوه قبل الموت» شروع کرده بود. بچه هایی که مدت ها از ترس در آنجا نماز نخوانده بودند، ترس شان ریخت و پشت سر علی آقا ایستادند. این شد اولین نماز، آن هم به جماعت. رئیس کارخانه دید که اگر وضع به همین شکل پیش برود، کلاهش پس معرکه خواهد افتاد. با مظلوم نمایی به سپاه شکایت برد که یک نفر، که همین علی آقا باشد ـ داخل کارخانه دست به شرارت زده. سپاه، علی آقا را احضار کرد و چون باسابقه او آشنا نبود، توبیخ و بازداشت شد. خدا رحمت کند شهید محمود اخلاقی را، وقتی از این جریان مطلع شد، فوری رفت سپاه و سوابق سیاسی و قصد ایشان را که برپایی نماز و پاک سازی کارخانه از عناصر ناصالح بود، تشریح کرد.

مسؤولان سپاه با ایشان آشنا می شوند و عذرخواهی می کنند. بعد از تحقیقات وسیعی که سپاه انجام می دهد، جریان هم دستی رئیس کارخانه با عناصر ضد انقلاب را کشف می کنند. یادم است حدود چهل نفر از کسانی که در این کارخانه کار می کردند، هرکدام به نحوی گم و گور شدند و رئیس آنها هم شبانه فرار را بر قرار ترجیح داد. یاد حرف علی آقا که می افتم، می گویم: «نانت حلالت.»

کتاب "روز تیغ"، به روایت پدر شهید علی ماهانی، نوشته اصغر فکوری

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زیارت، معرفت و بصیرت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۲، ۰۶:۱۱ ب.ظ

شهیدی که خجالت زده شهدای گمنام بود - خبرگزاری شبستان ، رسانه حوزه دین ،  فرهنگ و اندیشه

 

طلبه شهید احمد مکیان سال 1373 در آبادان به دنیا آمد و در سال 95 در حومه حلب به شهادت رسید. او با نام مستعار احمد عباسی به عنوان یک افغانستانی در قالب تیپ فاطمیون به نبرد با داعش اعزام گردید. بنا بروصیتش در بهشت معصومه سلام الله علیها در قم در جوار شهدای افغانستانی و پاکستانی مدافع حرم غریبانه به خاک سپرده شد و روی سنگ مزارش تنها این جمله او حک گردید: "تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی" علت این خواسته اش را در وصیتنامه چنین توضیح داد: "من از روی پر نور و باجمال شهدای گمنام خجالت می کشم که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود ولی آن نوگلان پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانک ها له گردند…"

برش اول:

هیئتی که می رفت مشکلات عقیدتی داشتندروی فکر احمد هم تأثیرش را گذاشته بود. با آن که هر شبهه ای که مطرح می کردند می آمد و جوابش را می گرفت، اما کم کم نسبت به رهبر  انقلاب بی میل شده بود. وقتی که قرار بود مقام معظم رهبری قم بیایند، می خواستیم برویم مراسم استقبال، هر چه من و مادرش اصرار کردیم نیامد.

خیلی ناراحت شدم. وقتی چشمم به گنبد حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد، گریه کردم و گفتم: «یا حضرت معصومه! من سلامت فکری و عقیدتی بچه ام را از شما می خواهم. کاری کنید که منحرف نشود.»

 از مراسم که برگشتیم، احمد خانه نبود. وقتی آمد خیلی شاد و سرحال بود. با دوستانش رفته بودند مراسم استقبال. به حدی نزدیک شده بودند که آقا به ایشان سلام کرده بود.

بعد از آن مراسم بود که دیدگاهش نسبت به رهبری تغییر کرد و از حامیان سر سخت رهبری شد.

برش دوم:

احمد دفتری داشت که همیشه همراهش بود. یک روز بازش کردم. بالای صفحه ای نوشته بود نذورات. داخل صفحه نوشته بود چهار گوسفند نذر می کنم. ماجرا را پرسیدم، گفت: وقتی دوستم زخمی شده بود برای سلامتی اش چهار گوسفند نذر کردم.

کمی پائین تر نوشته بود: "هر سال وفات حضرت معصومه سلام الله علیها ولیمه می دهم با یک گوسفند."  گفت: "نذر کرده بودم اگر از شما جواب مثبت گرفتم بابت اعزام به شکرانه اش هر سال ولیمه بدهم."

 راوی: پدر و همسر شهید

کتاب سند گمنامی ؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحه ۳۴-۳۳ و ۷۲٫

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کار فرهنگی خدا!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۳:۳۹ ب.ظ

مهم‌ترین شرط خداباوری چیست؟

 

ماه رمضان به ظاهر دارد جسمت را درگیر میکند اما در واقع روحت را نشانه رفته است.
تشنه میشوی، گرسنگی را تحمل میکنی، جسمت شاید خسته شود ولی روحت انگار سبکبال می شود و لذت می بری. انرژی ات دو برابر می شود، حال خوشی داری که روزهای عادی زندگی نداری. حس زیبایی در تو شکل می گیرد که جای دیگری نمی توانی تجربه کنی.
خدا استاد کار فرهنگی است! برنامه ای برای تربیتت دارد که مو لای درزش نمی رود. تو را به نقطه ای می رساند که می فهمی هدفی داری و پوچ آفریده نشدی. گرسنگی و تشنگی و فشار را تحمل میکنی و لذت هم میبری چون می دانی آنکه باید ببیند می بیند و تو را این گونه می پسندد. تو را سبکبال و عاشق می خواهد. روح تو را برای خودش می خواهد. 
ماه رمضان، کارگاه انسان سازی خداست.
جذبه شگرف آن تار و پود وجودت را درگیر خود می سازد. درست مثل آهن ربا تو را هر آنچه هستی به خود جذب می کند. روح و جسمت، هر دو را پرورش می دهد و تعالی می بخشد. بزرگ می شوی و دیگر به امور کوچک دنیا مشغول نمیگردی. هدف داری و دنبال رشدی.
خدا را که باور کنی و در محاسبات زندگی ات دخیل بدانی دیگر از وعده فقر و تنگدستی و بیچارگی که وسوسه شیطان است به خود نمی لرزی و آماده گام های بزرگ میشوی. وسعت روزی خدا در ماه رمضان، توجه ویژه او به عباد خویش را یاداور میشود. 
 انسان روزه دار، پوچی و بن بست را بی معنا می داند. دیگر آرامش را نه در تمنیات مادی که در گرو اتصال به خدا می یابد.

اکرم پوراحمد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دل پری داشت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۵۹ ق.ظ

جانباز ۷۰ درصد هرمزگان به یاران شهیدش پیوست - ایرنا

 

دوست جانبازی که انسانی مخلص و همنفس بسیاری از شهدا بوده یکبار بیماری سختی گرفت و عوارض ناشی از مار شیمیایی دوباره او را درگیر ساخت. تماس گرفت و شروع کرد به وصیت. تأکید داشت نگذارم اگر شهید شد مسئولین پای تابوتش حاضر شوند. دل پری داشت از کم کاری های بعضی مسئولان رزومه ساز و بیلان کاری فاقد کارنامه مفید و ادعاهای دهان پرکن و پوچشان.

گفتم: ببین برادر من! خودت داری شهید میشوی می روی آن طرف کیفش را میکنی برای من دعوا درست نکن. من را ننداز به جان این جماعت. لااقل یک جا بنویس که مدرک و سندی داشته باشم و متهم نشوم به اینکه از خودم دراورده ام و دنبال انتقام گیری شخصی و سیاسی هستم و... اصلا مشخص کن منظورت از مسئولان دقیقا چه کسانی است و دامنه این واژه تا کجا را شامل میشود؟ مثلا دهیار روستایتان هم به هر حال مسئول حساب میشود یقه او را هم بگیرم یا نه؟ مجتمع های آپارتمانی هم برای خودشان مسئول دارند با آنها چه کنم؟ گروههای مجازی چطور؟ کلی مدیر و مسئول علاف و بعضا بی خاصیت با همین عنوان برای خودشان داخل گروه های مجازی اُرد میدهند و...

خلاصه این پرت و پلاها بالاخره اثر کرد و خنده ای کوتاه بر لبان دوست ما نشاند و از ادامه وصیت منصرفش ساخت و فضا را به سمت و سویی دیگر کشاند. دوست جانباز پاک و نجیب ما بعد از مدتی به لطف خدا حالش خوب شد؛ اما مسئولان حواسشان را جمع کنند قدم و نفس این پاک ترین و زلال ترین بندگان مخلص و بی ادعا و ایثارگر خدا همواره پشتوانه انقلاب و نظام بوده است. با غفلت ها و کم کاری ها و تبعیض ها و رانت ها و قبیله گرایی ها و منفعت جویی های خود و ضربه ای که از این منظر به اعتبار نظام اسلامی میزنند کاری نکنند بزرگترین و بالاترین سرمایه این مملکت را از دست بدهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پهنای باند اینستا را ببندید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۲۰ ق.ظ

بعضی از مسئولان، خودشان اهل زیدبازی مجازی هستند و در فضای بی در و پیکر مجازی دنبال طعمه می گردند.

بعضی از مسئولان از قِبل فعالیت در فضای مجازی و شبکه هایی که ذات خودنمایی و جلوه فروشی و سلبریتی سازی دارند (اینستا و...) دنبال شهرت و مطرح ساختن خود هستند بلکه در انتخابات شورا یا مجلس برایشان کارکردی داشته باشد.

بعضی از مسئولان اساسا از رها بودن فضای مجازی نان میخورند. پست و مسئولیتشان به بهانه تقابل با جریان سازی رسانه ای دشمن شکل گرفته و فرضا اگر اینستا و توییتر کلا بسته شوند نان و نام حضرات به خطر می افتد.

اینطور افراد برای آنکه پهنای باندی که از طرف مخابرات ایران در اختیار اسب تراوای دشمن قرار گرفته مسدود نشود بهانه می آورند و به استدلالی ظاهر فریب متوسل میشوند که بعله بالاخره همین اینستاگرام محملی برای ارتباط با جهان و صدور انقلاب و اسلام است و چاره ای جز کنار آمدن با آسیب های آن وجود ندارد و...

کسی هم نیست هزینه فایده کند خدایی اش در این سالها ما توانسته ایم یا اصلا اراده اش را داشته ایم از طریق شبکه های مجازی پیامی به جهان مخابره کنیم و صدایی از غربت اسلام به گوش همگان برسانیم یا نود درصد این فضا بستر فعالیت مخرب معاندان بوده و هزینه هایی گزاف برای انقلاب و نظام به دنبال آورده و بخشی از جامعه ایمانی را هم دچار تزلزل نموده است؟ ارتباط رسانه ای با عالم خوب است که میتوان از طریق مجاری تخصصی پیگیر آن بود و لزومی برای بازی در زمین دشمن و رها سازی فضای مجازی وجود ندارد.

شیوه کج دار و مریز مسئولان در برخورد با فضای مجازی شبیه همان شیوه بیمارگونه و ناقص در مواجهه با مقوله حجاب است. مردم آخرش نفهمیدند اگر حجاب واقعا قانون اسلام و مملکت است چرا برای ترویج آن کار فرهنگی خاصی صورت نمیگیرد و با مروّجان بی حجابی و برهنگی برخورد نمی شود؟ در نهایت هم لاابالی گری در حال تبدیل شدن به امری عادی در سطح جامعه است.

اگر اینستاگرام و توئیتر و... خوب است چرا فیلتر شده و اگر بد و مخرب است چرا با فیلترشکن قابل دسترسی است و پهنای باند اختصاص یافته به آن مسدود نمی شود؟ مردم حق دارند در میزان اعتقاد مسئولان نسبت به آنچه مدعی هستند دچار تردید شوند و در نهایت به این باور برسند که مسئولان از باب ژست و فریب سخنی میگویند و به صرف درآمد زایی برای شرکتهای ذی نفع، قوانینی دست و پا گیر و غیر جدی را به تصویب می رسانند.

دور باطلی است که به دشمن فرصت فضاسازی میدهیم. بعد کلی هزینه میکنیم که گروهها و گردانهای سایبری برای تقابل با آنها شکل بگیرد، هزینه گزافی هم بابت تغییر ذائقه مردم و جوسازی تبلیغی علیه نظام بر گرده مان تحمیل میشود (مثل اغتشاشات شهوانی اخیر) و باید هر روز هم با عناصری خودباخته  و اشاعه دهندگان بی غیرتی و تهمت و سیاه نمایی برخورد قانونی کنیم که در نهایت جز دشمن تراشی و افزایش کینه و فرسایش و خستگی نهادهای نظارتی و قضایی دست آوردی ندارد و جالب آن که پز بدهیم از طریق رسانه در حال صدور پیام انقلاب و اسلام و تکثیر باور حقه شیعه هستیم! با این تصاویر سیاهی که توسط عناصر خودباخته و شبکه های وابسته به دشمن در سطح بین الملل مخابره میشود چقدر آبرو و اعتبار برای نظام حاکمیتی باقی میماند که بخواهیم منطق درست انقلاب اسلامی را بر گوش جان مردم دنیا بنشانیم؟

تجربه این سالها ثابت نموده در فضایی مثل اینستاگرام یارای تقابل با دشمن را نداریم و اگر قرار بر مواجهه تبلیغی و رسانه ای با دشمن است میتوان از ظرفیت سایتها و سایر شبکه های مجازی بهره برد که لااقل امکان نظارت بیشتری دارند.

عده ای ابتدا در همین فضای اینستا اقدام به نشر فیلمها و تصاویر کشف حجاب خود نمودند. نهادهای نظارتی گاهی برخورد کردند و به مرور خسته شده و امور را رها نمودند. جماعت خودباخته مطمئن شدند در فضای واقعی هم اگر این هنجار شکنی را تکرار کنند به نتیجه می رسند که در حال حاضر به نتیجه دلخواه رسیده اند. این مثال فقط نمونه ای از باخت سنگین فرهنگی ما در بستر اینستا بود. مصادیق اعتقادی و سیاسی بیشتری وجود دارد که در این مجال نمی گنجد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشتی جویبار مدیون این مرد بزرگ

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۴۱ ق.ظ

شهید حسن فقیهی

 

جویبار در سالهای اخیر بعنوان مهم ترین شهر کشتی در سطح جهان شناخته میشود. اما جالب است بدانیم چه کسی بزرگترین حق را بر گردن کشتی این شهر دارد که حالا قله های افتخار را در عرصه بین الملل فتح نموده.

در این کلیپ کوتاه سه دقیقه ای نقش بزرگ شهید ورزشکار و پرافتخار جویبار، سید حسن فقیهی در فراگیری این ورزش و ایجاد بستر رشد آن در رقابتهای قهرمانی را تماشا کنید:

https://www.aparat.com/v/qbovn

  • سیدحمید مشتاقی نیا