اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۱۵۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید حمید مشتاقی نیا» ثبت شده است

از محمود غزنوی به حسن روحانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۰ ب.ظ

در تاریخ آمده است وقتی محمود غزنوی، هندوستان را به تصرف خویش درآورد، همه بت ها را در هم شکست تا رسید به بتی بسیار بزرگ که مقدس ترین بت هندی ها بود.

بزرگان هند آمدند به مذاکره و به دست و پای محمود افتادند تا از شکستن و آتش زدن بت بزرگ خودداری کند. محمود نپذیرفت. پیشنهاد اعطای فلان قدر درهم و دینار دادند تا از خیر این کار بگذرد. مشاورین همیشه در صحنه و مصلحت اندیش به او توصیه کردند که حیف این مبلغ هنگفت است. پول ها را بگیرد و با آن به تثبیت پایه های حاکمیتش بپردازد و بی خیال شکستن بت بشود.

محمود تأملی کرد. از وسوسه پول و امتیازات هندی ها گذشت و گفت: من به تکلیف خود عمل خواهم کرد و حکم خدا را با این مصلحت اندیشی ها معامله نمی کنم.

دستور داد بت بزرگ را شکستند تا داخل آتش بریزند. بت که شکست معلوم شد درون آن، بیست من طلا جاسازی کرده اند! سپاهیان، شاکر خدا شدند که هم طاعت به جای آورده و به تکلیف معنوی خود عمل کردند و هم این که منفعت برده و از لطف مادی خدا بهره مند گشته اند.

 محمود غزنوی، روحانی نبود. اشتباهات ریز و درشتش هم بر کسی پوشیده نیست؛ اما وقتی به خدا اتکا کرد و امر او را محقق ساخت، پاسخ اعتمادش را هم گرفت.

یک درس را فراموش نکنیم؛ هیچ کس برای ما خدا نمی شود، حتی جناب کدخدا! لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رقابت بین شاخ و شاخه جدی شد!!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۶ ب.ظ


همین الان تصور کنید یک نفر جلویتان نشسته، ژست همه چیزفهمی به خودش گرفته، پیپ در گوشه لبش دارد و دود آن را حلقه حلقه بیرون می دهد و بعد به شما – لابد – از سر خیرخواهی توصیه می کند که فرزندم! به جای شستن دستانت برو دندانت را مسواک بزن!

واقعاً در قبال این ترشح ذهنی او، چه واکنشی از خود نشان می دهید؟ اصلاً چاره ای جز خنده و تمسخر خواهید داشت؟!! مگر منافاتی دارد که آدم هم دستش را بشوید و هم دندانش را مسواک بزند؟ چه کسی گفته ما در دو راهی دست شستن یا مسواک زدن قرار داریم؟ مگر هر کدام از اینها خاصیت خودش را ندارد؟ مگر این یکی می تواند جای آن یکی را پر کند؟

این فقط یک مثال ساده بود برای آن که ثابت کنم سطح فکری بعضی آدم های پرادعا که خودشان را صاحب فضل و خرد دانسته و توقع دارند نگاه بقیه همیشه به دهان آنها باشد اتفاقاً چقدر پایین و تمسخربار است.

قصه بالا شبیه این است که یکی پیدا بشود و ایده بدهد که به جای کشتن گوسفند و اهدای گوشت آن به مستمندان، راه بیفتید و درخت بکارید! واقعاً خنده تان نمی گیرد که مگر نمی شود هم گوسفند قربانی کرد و به فقرا خیری رساند و هم درخت کاشت؟ چه کسی گفته این دوکار در تقابل با هم قرار دارند؟ چه کسی گفته کار نیک درختکاری با تمام فوایدی که دارد از رسیدگی به فقرا بالاتر است؟ اصلاً این جماعتی که با شنیدن یک حرف تازه، بی حساب و کتاب، قرار از کف می دهند چه وقتی قرار است از نعمت تعقل بهره بگیرند؟!

راستی این کسانی که دنبال نفی عمل عبادی قربانی در راه خدا هستند اگر دلشان برای گوسفندان می سوزد چرا بر فرض برای تخته شدن در قصابی ها کمپین تشکیل نمی دهند؟ مشتری این همه جگرکی و کبابی و کله پزی دقیقاً چه کسانی هستند؟!!

البته این که فرهنگ سازی بشود تا گوشت های قربانی به دست نیازمندان واقعی برسد کار به جایی است. یا این که گفته شود از هر فرصتی باید برای درختکاری استفاده شود هم سخنی مقبول است اما قبول کنید که جایگزین کردن این به جای آن خیلی خنده دار به نظر می رسد. واقعاً این افراد در زندگی شخصی خود هیچ وقت گوشت نمی خورند و با این کارشان زمینه ذبح دام و طیور را فراهم نمی کنند؟

چند سال پیش به گمانم در مجله اطلاعات هفتگی بود که خواندم عده ای در یکی از کشورها هر چه چارپا می دیدند می کشتند و مدعی بودند چون این حیوانات از چمن و سبزه زار تغذیه می کنند پس کشتن آنها خدمت به محیط زیست محسوب می شود!!

حرف آخر: قربان از قرب می آید یعنی نزدیک شدن به خدا. مقدمه قربان هم عرفه است یعنی کسب معرفت و درک حقیقت که لازمه آن تعقل و تفکر است. بیایید از مغزمان بیشتر استفاده کنیم! خدا گفته قبل از آن که هر کار خیر و عبادتی انجام بدهی اندکی فکر کن. فکر کن درخت را برای چه می کاری و گوسفند را چرا قربانی می کنی. این هر دو عبادت، محبوب حضرت حق است. خوب که فکر کردی بعد قدم بردار و به خدا نزدیک شو.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فعالیت پنج هزار طلبه زن در فضای مجازی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۲ ق.ظ

http://s3.picofile.com/file/8213364942/back.jpg


بیست و نه شهرویور، خبرگزاری حوزه نوشت: "حجت الاسلام آقامیری مدیر حوزه علمیه خواهران تهران با تاکید بر حضور فعال طلاب خواهر در فضای مجازی، خاطرنشان ساخت: اگر ساماندهی و هدایت خوبی داشته باشیم قطعا حضور طلاب در فضای مجازی تاثیر به سزایی در فضای واقعی خواهد داشت. هم اکنون5 هزار کاربر در حوزه خواهران فعال هستند که امیدواریم رونق این بخش را  در حوزه برادران نیز  شاهد باشیم."

من از شنیدن این خبر خوشحال شدم اما این پرسش برایم به وجود آمد که واقعاً اگر پنج هزار طلبه چه زن و چه مرد با عرق طلبگی در فضای مجازی فعال باشند باز هم اوضاع شبکه های اجتماعی به همین حالتی خواهد بود که می بینید؟! می دانید پنج هزار طلبه اگر بخواهند مفاهیم دینی و انقلابی را در فضای مجازی منتشر کرده و به دفاع از حریم اعتقادی جامعه برخیزند چه کن فیکونی از دستشان ساخته است؟ آن چه در فضای مجازی به خصوص در شبکه های اجتماعی مشهود است حکایت از غلبه فضاسازی معاندان دین و کشور و برتری جنبه های تبلیغی و جنگ روانی این طیف به نسبت نیروهای ارزشی دارد.

یک هزار یا پنج یا صدهزار نفر مهم نیست. در عرصه فرهنگ هم یک لشکر منفعل هیچ وقت نمی تواند به اندازه یک دسته نیروی چریک تأثیرگذار باشد. بیخود نیست که گفته اند: یکی مرد (زن) جنگی به از صدهزار!!

نیروهای ارزشی باید باور کنند که می توانند با زکاوت و تیزهوشی و اتخاذ رویکرد تهاجمی، عرصه مجازی را به دست گرفته و معاندان را در مهلکه انفعال و موضع تدافعی قرار بدهند. اگر این باور شکل بگیرد شاهد حال و هوای دیگری در فضای مجازی خواهیم بود. در غیر اینصورت احتمال بروز هر نوع پدیده منفی اجتماعی با بهره گیری از ظرفیت شبکه های مجازی برای زدودن ایمان و امنیت مردم همواره وجود خواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سیّد‌ الاسرا لقب چه کسی است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ


میان نام‌های ماندگار تاریخ دفاع مقدس، نام «حسین لشکری» همواره از درخشان‌ترین نام‌های فهرست بلند و نورانی نسل حماسه و فداکاری است. او خلبان شجاع و مؤمن بود که در راه دفاع از میهن اسلامی‌اش با دشمن متجاوز جنگید و سال‌های اسارت او نمونه‌ای افتخارآفرین از وفاداری یاران انقلاب شد. این مجاهد نستوه که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به «سیّدالاسرا» لقب گرفت، قدیمی‌ترین آزاده ایران اسلامی بود که با بردباری و تحمل رنج‌ها و مشقّات فراوان در مدت هجده سال در سلول‌های انفرادی و اردوگاه‌های رژیم بعث عراق، تابلوهایی از ایمان و معنویت و مقام رضا و تسلیم در برابر امتحانات الهی را برای ما به نمایش گذاشت.

امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری در سال 1331 در قریه ضیاآباد از توابع قزوین به دنیا آمد. در سال 1351 وارد نیروی هوایی شد و در سال 1356 با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل از دانشگاه خلبانی شد. با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام دوازده مأموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروهای بعث عراق درآمد. سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت هشت سال با حدود شصت نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. پس از پذیرش قطعنامه، وی را از دیگر دوستان جدا کردند و بخش دوم دوران اسارت وی حدود ده سال به طول انجامید.

وی پس از شانزده سال اسارت به نیورهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در هفدهم فروردین 1377 به خاک مقدس وطن بازگشت.

سال‌های سال هیچ‌کس از حال و روز حسین لشکری خبر نداشت. اولین نامه او در 13/3/1374 برای همسرش به نگارش درآمده است:

به نام خدا

همسر عزیزم سلام. حالت چطور است. ان‌شاءالله که خوب هستی. حال علی چطور هست و به یاری خدا او هم که خوب هست. من این نامه را برای اولین‌بار برایت می‌نویسم. امروز ملاقات با نماینده صلیب سرخ داشتم و مشخصات مرا ثبت کرد و گفت که از این به بعد می‌توانم نامه برایت بنویسم. من نمی‌دانم که چقدر این حرف‌ها درست هست و ما می‌توانیم نامه برای همدیگر بنویسیم ولی من هنوز شک دارم و اگر نامه به دست تو رسید، برایم آدرس محل زندگی خود را بنویس تا نامه‌های بعدی را به آن‌جا بفرستم. از آن‌جا که نمی‌دانم هنوز آن‌جا هستید یا نه و در کجا منزل و مکان دارید، نامه را برای نیروی هوایی نوشتم. امید دارم که آنها هم سعی بکنند و به دست شما برسانند. خودم هم باور ندارم که نامه می‌نویسم. وضعیت من معلوم نیست و تو شرعاً و عرفاً اجزاه داری که اگر خواستی ازدواج بکنی، می‌دانم که خیلی سخت است ولی چاره چیست، در تربیت علی کوشا باش و من راضی به راحتی و آسایش شما هستم. حسین لشکری[1]

گمنام؛ اما با معرفت!

شاید بعضی وقت‌ها برایمان این سؤال پیش بیاید که معرفت به اهل‌بیت یعنی چه؟

حسین لشکری هجده سال را در اسارت گذراند. او، شانزده سال مفقودالاثر بود؛ یعنی، اگر هم شهید می‌شد، نامش در صلیب سرخ ثبت نشده بود که مورد پیگیری قرار بگیرد. بعثی‌ها می‌خواستند او را وادار کنند با آنها همکاری کرده و به یک پروژه تبلیغاتی بر ضد جمهوری اسلامی تبدیل بشود. وعده‌های مختلفی به او داده شد، نپذیرفت. او را زیر شکنجه قرار دادند و بارها تا مرز شهادت رفت. شکنجه‌هایش بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود، تا جایی که بعد از آزادی، گاه مجبور می‌شد در روز، بیست نوع دارو مصرف کند. سال‌ها در سلول انفرادی بود و رنگی از طبیعت و آفتاب ندید. بهترین خاطره‌اش از اسارت، یک لیوان آب خنکی بود که در نوروز سال 74 از یک سرباز عراقی دریافت کرد. این‌طور مواقع، ممکن است مشکلات روحی هم به سراغ انسان بیاید. می‌دانست سرنوشتش نامعلوم است و حتی ممکن است هیچ خبری از او به کشورش نرسد. از احوال خانواده و همسر و فرزندش نیز بی‌خبر و نگران بود. وقتی راز این استقامت و شکیبایی را از او پرسیدند، پاسخ داد: با تأسی به سیره اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و به خصوص حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیهما‌السلام)، تمسک به دین و اهداف آن و بررسی و تفکر در آن، خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ کردم.[2]

 



[1]. کتاب6410، نشر آجا، چاپ سوم1387، ص197.

[2]. با اقتباس از سخنان امیر سرتیپ طیبی، نشریه خُم، ش2، مرداد1390.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بابل با ساز نیرنگ، نمی رقصد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۴۶ ق.ظ


اصطلاح قرق شکنی، اصطلاح بد و نامتعارفی بود که کاربرد آن در دفاع از برگزاری کنسرت موسیقی در بابل از ذهنی بیمار و ماجراجو ریشه می گیرد.

هر کس که در این شهر داعیه دغدغه فرهنگی دارد باید خودش را با فهم و منطق علمای دینی دیار مؤمنان تطبیق بدهد. وقتی علمای شهر با تأسی از فتوای رهبر معظم انقلاب، با ترویج موسیقی به مخالفت می پردازند، هر اقدامی در  خلاف آن، نوعی هنجارشکنی و تقابل با شعائر دین محسوب می شود. یک قانون، زمانی ارزش دارد که در تضاد با دین نباشد و در تعارض احتمالی دین با قوانین خودساخته بشر، به تصریح همه علما در همه اعصار، ترجیح با حکم خداست و لاغیر.

وقتی مجتهدین یک شهر نظیر حضرات آیات محمدی، کریمی، توکل، فاضل و ... حکمی مشخص درباره موضوعی خاص مثل کنسرت موسیقی داشته باشند، نظر مواجب بگیران ادارت نفت خور و مقلدین بخشنامه های کاغذی در مخالفت با آن حکم، پشیزی اعتبار نخواهد داشت.

اصرار بر اجرای کنسرت موسیقی در بابل، البته چندان ریشه فرهنگی و ذوق هنری نداشته و از سر دلسوزی و لطف در حق هنرمندان و هنردوستان نیست.

گاه برخی نهادهای خدماتی که قصور خود در رفع مشکلات شهری را در اعماق باطنشان باور دارند سعی می کنند کم کاری هایشان را پشت هیاهوی موسیقی مخفی نگاه دارند.

گاه آنانی که نگاهی جدی به سبد آرای انتخاباتی خود برای ورود به مجلس دارند کنسرت موسیقی را اهرمی برای جلب توجه توده هایی از مردم تلقی می کنند.

گاه برخی مجموعه های مستقل و مردم نهاد نیز برای افزایش شهرت دست به چنین اقدامی می زنند.

مردم به مرور متوجه این دغل بازی ها شده و اغلب نگاه مثبتی به این نوع برنامه های بی هویت ندارند. به یقین کسی با شادی و ضرورت نشاط در جامعه مخالف نیست. یک ذهن خلاق و اهل فرهنگ به خوبی می داند که برگزاری برنامه ای شاد در سطح عموم می تواند چه ویژگی هایی داشته باشد بی آن که به گناه و هنجارشکنی آلوده شود.

آنهایی هم که مدعی اند قصدشان از برگزاری کنسرت، کار خیر است بهتر از من و شما می دانند که تعریف کار خیر چیست و چگونه می توان به جای کار شیک، با اقدامی نیک، شادی حقیقی را بر لبان مردم یا نیازمندان، میهمان کرد.

یک نکته را هم از یاد نبریم که وقتی عده ای همّ و غمشان این می شود که شهری با این همه مفاخر علمی و دینی و فرهنگی و... را در سطح عبارتی بی محتوا و خنثی مثل بهارنارنج تقلیل بدهند، خواه ناخواه، ماهیت شهری با تمدنی فاخر را به سرزمینی فاقد هویت انسانی تشبیه می کنند که از خودش چیزی برازنده و فخر آفرین نداشته و پایه های تفاخر آن بر شاخسار طبیعت خدادادی منطقه بنا شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا