اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روحانیت انقلابی» ثبت شده است

یک طلبه موفق

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۱۹ ق.ظ

photo_2023-03-13_05-02-32_y3a3.jpg

 

یکبار مرحوم ضابط، علمدار روایتگری سیره شهدا برای تبلیغ به دانشگاهی رفته بود به گمانم شهر سمنان. بعد از ماه مبارک رمضان و اتمام ایام تبلیغ و بازگشت وی، نهاد رهبری در دانشگاه نامه ای درباره عملکرد او نوشت و تاکید کرد: به حوزه علمیه قم بگویید مثل ضابط را تربیت کند.

دلم میخواهد این تعبیر را برای محمد ترابیان به کار ببندم. بیش از یکسال ست او را زیر نظر دارم و سخنرانی ها و حرفها و نقدها و رفتارش را دنبال میکنم. احساسم بر آن است که گمشده ای را در حوزه پیدا کرده ام. جوانی خوش حافظه و عاقل و تیزهوش و خوش بیان، با سواد و مسلط به مبانی دین و انقلاب و شهدا و آگاه به زبان نسل جوان که در رفتار عملی خود نیز مقید به بهره گیری و پیروی از سیرت شهداست. 

خدا را شاکرم ثانیه هایی پس از روایتگری خالصانه و دلنشین او در شلمچه، در آغوش کشیدم و بوسیدمش. امید آن دارم صورتی که به اشکهای چشم و خیسی محاسن او متبرک شده است را در قیامت نسوزانند.

 

محمد ترابیان (@masire_vasl) / Twitter

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خیلی دور خیلی نزدیک

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۱، ۰۴:۱۵ ب.ظ

photo_2022-10-18_08-35-45_deed.jpg

 

خیره شده است به آن طرف خیابان، جوری که انگار حواسش به همه چیز هست؛ اما حواسش به هیچ چیز نیست. شاید بغض هم راه گلویش را بسته باشد. این حس و حال را خوب می شناسم. همه دارند می روند دنبال زندگی معمولی شان. او این جا ایستاده ساکش را بسته، منتظر است آن که با او قرار گذاشته بیاید دنبالش برود مسیری دور و دور بماند از زن و بچه های کوچکی که شیرینی زندگی ند. حواسش به من هم نبود که چند بار دورش چرخیدم و امتداد نگاهش را تعقیب کردم و فهمیدم افقی دور دست و بی انتها را در سکوت و خلوت دلش نظاره می کند.

دل کندن سخت است حتی اگر بدانی مدتش طولانی نیست. دلخوشی اش اما تنها به همین است که می خواهد برای خدا مدتی از شیرینی های زندگی دل بکند و طعم غربت را زیر زبانش بنشاند. برای خدا برود حرفی بزند، رفتاری و گفتاری که بر جان تشنه ای ینشیند و راه گم کرده ای را به راه راست هدایت کند. مبلغان دین حق، پیام بران بعثت نبوی هستند که سختی ها و شدائد روزگار را به عشق لبخند معبود به جان می خرند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منِ مسئول!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۸ ق.ظ

photo_2023-01-27_09-13-20_io3i.jpg

 

دوست طلبه لرستانی ما که در قم زندگی میکند و جوان درس خوانی هم هست بعضی عصرها یا روزهای تعطیل می رود مسافر کشی با اسنپ. هم به پولش نیاز دارد هم کار تبلیغی می کند. روی صندلی ماشین، مقابل چشم مسافر حدیثی را نصب کرده که در تصویر می بینید. به هر مسافر هم یک تکه کاغذ کوچک هدیه می دهد که روی آن هم حدیثی کاربردی از معصومین نقش بسته است. علاقه نشان دهند یا پرسش و ابهامی داشته باشند برایشان وقت میگذارد و با استناد به منابع وحی و کلام اهل بیت روشنگری می کند.

این هم یک مدل کار فرهنگی و فرصت شناسی برای تبلیغ معارف دین و عمل به فریضه امر به معروف است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست امام جمعه مورد نظر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۳:۵۴ ب.ظ

گفته اند عالم ربانی کسی است که مردم را به خدا دعوت میکند نه به خود.

و البته عالمی که چنین نباشد؛ ورای عمامه و عبا و محاسن و کتاب و دفتر و دستک، اساسا عالم نیست و به حقیقت معارف دین که عبور از زنجیر تعلقات نفس از لوازم آن است، دست پیدا نکرده است.

امام جمعه ای که می خواهد هدیه ای را بین طلاب شهر خود توزیع کند اما شرط می گذارد تنها به کسانی هدیه را می رساند که در سفر به قم به استقبالش آمده و در جلسه سخنرانی اش شرکت کنند عالم ربانی نیست.

این پول اگر از وجوهات شرعی و متعلق به طلاب است کسی اجازه ندارد از آن برای تبلیغ خود بهره گرفته و عده ای را از حقشان محروم سازد.

اگر از وجوه شرعی و حق طلاب نیست که پول پاشی برای کسب وجهه و مانور کاذب محبوبیت نیز از انسان خودساخته و با تقوا بر نمی آید.

چگونه یک امام جمعه می تواند خودش را نماینده شخصیت و مرام رهبری نشان دهد که فرسنگ ها از سیرت او فاصله داشته و دغدغه شب و روزش کسب قدرت برای نزدیکان و باند و قبیله اش باشد و به دخالت در عزل و نصبها شهره باشد و از وجوهات شرعی برای منافع تبلیغی خود بهره بگیرد؟

رهبر معظم انقلاب در جایگاه ولیّ و پدر جامعه و امانت دار وجوهات شرعی، حتی طلاب خارج از مسیر انقلاب و ناسازگار با نظام و ولایت فقیه را نیز از حقوق مختصری که شرع برای اداره زندگی ساده جویندگان علوم دین در نظر گرفته، محروم نساخته و توقعی در ازای آن نداشته است.

والعاقبة للمتقین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حج

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۴ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۵۰ ق.ظ

ابراهیم شیری، روحانی آذری زبانی بود که از قم به جبهه غرب اعزام شد. اسمش برای سفر حج درآمده بود اما گفت اول بروم جبهه پاک شوم بعد بروم حج. روزها می نشست گوشه ای از دل طبیعت، پشت میز چارپایه چوبی کوچک و طلبگی اش به درخت تکیه میداد، قرآن میخواند و تفسیر میگفت. بچه ها کیف میکردند از هم صحبتی با او. دیگر فرصت سر خاراندن هم نداشت. هر لحظه یکی میرفت پیشش سوالی میپرسید نصیحتی میخواست...

عملیات نزدیک شد. التماس کرد او را هم با خودشان ببرند. فرماندهان زیر بار نرفتند. آموزش کافی ندیده بود. هر چه اصرار کرد فایده ای نداشت.

روز اعزام آمد همه را بدرقه کرد و از زیر قرآن گذراند. دلش گرفته بود و بغض داشت. میپرسید چه کار کردم که خدا مرا لایق دیدار ندانست؟ نیروها که رفتند همه جا سوت و کور شد.  چند نفری مانده بودند که از چادرها و وسایل بچه ها مراقبت کنند.

داشتم با موتور از خط به سمت مقر بر می گشتم که هواپیمای دشمن را بالای سرم دیدم. آمد و مقرّ را بمباران کرد. وقتی رسیدم چادرها داشت در آتش می سوخت. یاد حاج آقا شیری افتادم. موتور را پرت کردم و دویدم این طرف و آن طرف داد میزدم حاج آقا شیری، شیری ... شیری...

خبری از او نبود. از چادرها فاصله گرفتم. از دور دیدم زیر همان درخت همیشگی تکیه داده و به میز کوچک چوبی اش نگاه میکند.

خیالم راحت شد. دویدم سمتش. عجیب بود وسط این همه سر و صدا هنوز سرجایش نشسته بود و سمت چادرها نیامد.

نفس نفس زنان نزدیکش شدم. یک لحظه ایستادم. کاش دوربینی بود عکس میگرفتم. همانطور آرام و با وقار نشسته بود مثل همیشه. ترکش خورده بود به گردنش. خون سرخ او آرام آرام لیز میخورد می ریخت روی دستش بعد از روی تسبیحی که هنوز در دست داشت قطره قطره می چکید روی صفحات قرآن... به آرزویش رسید و حاجی واقعی شد.

به روایت برادر یوسفی از رزمندگان سپاه اصفهان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حتی یک لحظه را از دست ندهیم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۳:۵۸ ب.ظ

شب محکوم به سپیدی است. روز هم شب می شود و.. این تنوع و تغییر است که گردش ایام را رقم می زند.

زمستان به بهار ختم می شود و بهار به تابستان و...

هیچ حکومتی پایدار نیست. حکومت انبیا و امامان یا حکومت سران شرک و الحاد همه تغییر نمودند. مستحکم ترین بناها و عظیم ترین کاخها و عمارت ها هم فرو می ریزند. هیچ سازه ای ماندگار نیست جز بنای فرهنگ و اندیشه و هنر.

دگرگونی در عناصر بیرونی عالم خلقت نشأات گرفته از حرکت درونی و ذاتی همه پدیده های هستی است و درسی برای آن که از بدی ها و سیاهی ها ناامید نشویم و به پیروزی ها و توفیقات مغرور نگردیم.

آن چه می ماند ارزش هایی است که در نهاد بشریت نفوذ کرده و درونی شوند، خیر باشد یا شرّ که از نگاه ما ضدارزش است و برای معتقدانش شیرین و مراد.

تفکر خیر و حق باقی ماند. هر چه مرقد و بارگاه اباعبدالله را ویران نمودند، نوحه و روضه را منع ساختند به تحقیر و تمسخر وقایع عاشورا پرداختند، پیام عاشورا به همه نسلها رسید و جنبش های بزرگی را در مقابله با ظلم و ستم در سراسر گیتی رقم زد.

تفکر باطل هم ماند و حامیانی برای خود دست و پا کرد. یک زمان عده ای در شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله تشکیک می نمودند. مگر می شود انسان ها آنقدر شقی باشند که نوزادی را از مکیدن آب منع کنند که هیچ، حلقوم تشنه اش را با تیر سه شعبه نشانه روند که هیچ، جنازه مطهرش را از خاک بیرون کشیده سر از تنش جدا نموده و بر فراز نیزه به اهتزاز در آورند؟ رذالت و پستی هم حد و مرزی دارد. داعش و پیش تر از آن صربها در توزلا و سربرنیتسا ثابت کردند انسان مدعی تمدن هم میتواند از حیوان درنده ای وحشی تر و خون آشام تر باشد.

به حسن رجایی فر گفتند تو سه بچه قد و نیم قد داری، فرزند کوچکت خردسال است، یکبار که به سوریه رفتی و مجروح شدی، دینت را ادا کردی دوباره برای چه عزم سفر داری؟ گفت: روزی اطراف شهر حلب در خیابانی قدم میزدم. چشمم به سر بریده کودک خردسالی افتاد که روی دیوار گذاشته بودند. وقتی کودکانی اینطور مظلومانه کشته میشوند و خانواده هایشان چنین به داغ می نشینند من چطور میتوانم کنار زن و بچه خود آرام و خوش و شاد در کنج عافیت بنشینم؟

راه و رسم یزیدیان نیز به موازات راه حسینیان تاریخ، استمرار یافت و جای پایی برای خود پیدا کرد.

این ویژگی فرهنگ است که اگر همه ظواهر و ساختارهای تجسمی و خارجی اش را هم از دست بدهد باز ملکه ذهن و وجود عده ای قرار داشته و سینه به سینه به نسلهای بعد منتقل شده و در عرصه روزگار تأثیرگذار خواهد بود.

برای همین است که می گویند اصلاح ساختار اقتصاد و سیاست و دیگر شئون جامعه در وهله نخست نیازمند اصلاح فرهنگ آن جامعه است.

ماهاتیر محمد در خاطراتش می گوید مردم مالزی به بدترین وضع زندگی خو کرده بودند و حقارت را جزو لوازم زندگی خود شمرده و ذره ای به تغییر و پیشرفت اعتقاد نداشتند. او در جایگاه نخست وزیر تلاش کرد استقلال و خودکفایی را در قالب یک ارزش درونی نهادینه سازد تا در نهایت به رغم همه مشکلات و فراز و نشیبها مالزی به کشوری ثروتمند و پیشتار تبدیل شود.

تأکید زعمای انقلاب اسلامی بر تقویت باور "ما می توانیم" نیز از همین مهم سرچشمه میگیرد. از همین باب است که در دوره ای توسط امثال رزم آرا تبلیغ میشد ایرانی لولهنگ هم نمیتواند بسازد اما دیری نپایید که با پیروزی انقلاب اسلامی حتی تهیه فهرستی از ابداعات و اختراعات ثبت شده کشور در قامت چند جلد کتاب قطور رخ می نمایاند.

بنی صدر می گفت ما نمی توانیم با ارتش عراق بجنگیم. توان رزمی دو طرف قابل قیاس نیست. زمین بدهیم زمان بخریم و... خرمشهر و بستان و سوسنگرد و هویزه و مهران و ... پشت سر هم سقوط کرد. بنی صدر در نهایت عزل شد. امام شد فرمانده کل قوا، فرمود حصر آبادان باید شکسته شود. او فرهنگ ما میتوانیم را در روح رزمندگان دمید. نه فرمانده ای جدید نه رزمنده ای تازه نفس نه مهماتی ویژه وارد عرصه رزم شد. فرهنگ و باور رزمندگان که تغییر کرد، همان ارتش منفعل زمان بنی صدر ناگاه غرّش کنان با توسل به یاد ثامن الائمه علیه السلام شکست حصر آبادان را رقم زد. اندک زمانی بعد، بستان و هویزه و سوسنگرد و خرمشهر نیز از چنگ اشغالگران خارج شد که هیچ، فاو و شرق بصره و حلبچه نیز به تسخیر جبهه مقاومت درآمد.

فرهنگ حرف اصلی را در موفقیت یا عدم توفیق انسان و جامعه می زند.

برای شکل گیری و تغییر در فرهنگ راههای مختلفی وجود دارد. تکرار شعارها و تبیین حق و مطالبه و گفتمان، راهی مردمی و خودجوش و آتش به اختیار برای تغییر فرهنگ و اصلاح و تغییر یک جامعه به شمار می آید.

یک زمانی انتقاد از رییس جمهور هم به منزله دشمنی با نبی اکرم (ص) تلقی می شد. نهایت مسیری که برای اطفای حسّ انقلابی نیروهای مومن گشوده شد امر به معروف و نهی از منکر در حیطه مقابله با بدحجابی یا نهایتا مبارزه با گران فروشی در بازار بود.

دولت سازندگی در خلوت خود به اشاعه فرهنگ رفاه طلبی و تجمل پرستی و ریخت و پاش در بیت المال و ایجاد تبعیض و شکاف طبقاتی و رانت و نورچشم پروری و آقازاده بازی و ... مشغول بود.

یک هفته نامه سیاه و سفید بی کیفیت را مهدی نصیری –فارغ از اینکه در حال حاضر آدم خوبی تصور شود یا بد- راه انداخت به نام صبح. رحیم پور ازغدی پدر و پسر، دکتر گلشنی، شهریار زرشناس، پروفسور مولانا و مددی و... را او اول بار به جامعه انقلابی معرفی کرد با بحثهایی که مبانی تئوریک انقلاب اسلامی در عرصه تمدن سازی و تحقق کامل حاکمیت دینی را برای عموم بازگو میکرد. به مرور بچه های انقلابی بیدار شدند و فهمیدند حرفهای زیادی در عرصه های مختلف برای گفتن دارند و رسالتی جهانی بر دوششان نهاده شده که نباید روی زمین بماند و...

این حرفها و دغدغه ها تکرار و تکرار شد. نشریات دیگر، چهره های دیگر به مرور شکل گرفت از شلمچه ده نمکی تا افشاگری های حسن عباسی و نشست های گفتمان محور نخبگان جوان در حوزه و دانشگاه و دوره های دانشجویی موسسه مرحوم مصباح و... این دغدغه ها به مطالبه و مطالبه به فرهنگ بدل شد که ثمره اش به پیروزی احمدی نژاد – فارغ از اینکه در حال حاضر آدم خوبی تصور شود یا بد- انجامید. احمدی نژاد مستقل با طرح شعارهای انقلابی و عدالتخواهانه توانست قدرتمندترین و با نفوذ ترین رقبای خود را در دو مرحله و سه انتخابات کنار بزند. همین شد که در شب پیروزی او رادیو آمریکا اعلام کرد ایران 25 سال به عقب (یعنی سال 57) بازگشت.

ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم را برای همین گفته اند.

در دولتهای احمدی نژاد کار کردنِ بیشتر، معیار سنجش و ترازوی ارزش و توانایی بیشتر مسئولان قرار گرفت و سبقت در خدمت رسانی به یک باور کلیدی تبدیل شد. همین است که هنوز با گذشت یک دهه از اتمام دولت دهم، نقطه ای از کشور نیست که اثری از آبادانی زمان مدیریت هشت ساله دولتهای او را به خود ندیده باشد.

دردولت روحانی اما دوباره فرهنگ تبختر و کبر و عافیت جویی رونق گرفت و دوباره مسئولان طلبکار مردم شدند. دست روی دست گذاشتند و آجر روی آجر نگذاشتند که هیچ به خورد ملت دادند که باید ازخارج مدیر وارد کرد و ایرانی جماعت کاری بالاتر از تهیه آبگوشت بز پاش در توانش نیست و...!!

برای ایجاد هر تحولی باید فرهنگ را تغییر داد. هر کس باید به سهم خودش کاری کند. به قول آقا هرکس بایدهمان نقطه ای که ایستاده را مرکز توجهات دنیا بداند و فکر کند خودش محور امور است .

شماتت مسئولان کم کار و مطالبه از آنان به جای خود، اما خودمان را هم مسئول بدانیم. انسان باید برای تحقق دغدغه هایش تلاش کند.

فکرها و حرفها و قدمهای کوچک هم تاثیر دارد. اثر پروانه ای، نظریه ای برای اثبات همین واقعیت سازنده است. برایتان پیش نیامده چیزی که فکر میکنید یا درباره اش حرف زده اید را مجسّم و  تحقق یافته ببینید؟ همیشگی نیست اما خیلی از وقتها حرفهای ساده و زلال ما هم به واقعیت می پیوندد. یک فکر خوب یا یک حرف خوب را هم حتی دست کم نگیریم چه رسد به اقدام خوب.

پدر شهید زین الدین چند دقیقه وقت گذاشت و به رحیم صفوی که فرمانده وقت سپاه بود پیشنهاد داد همانطور که برای علما کنگره بزرگداشت گرفته شده، دبیرخانه ای تأسیس شده و آثارشان معرفی و منتشر میشود چه خوب است برای شهدا هم چنین شود.

چنین شد. با همین چند کلمه، کنگره های استانی شهدا شکل گرفت و صدها کتاب و فیلم و آثار هنری و فرهنگی به گنجینه تاریخ این مرز و بوم افزوده گردید.

ثمره شبهای خاطره و برگزاری راهیان نور و ثبت آثار شهدای دفاع مقدس را در سوریه شاهد بودیم. بی استثنا همه رزمندگان نسل سومی و چهارمی انقلاب که سنشان به درک حال و هوای سالهای دفاع مقدس قد نمیداد با کتابها و محافل شهدا انس داشتند و بر مدار روحیات و افکار آنها پرورش یافته و در تداوم راهشان حماسه دفاع از حرم را در تاریخ مردانگی و غیرت به یادگار گذاشتند و پرچم آزادگی را در نبل و الزهرا برافراشته نگاه داشتند. محمدحسین محمدخانی خاطرات مرحوم ضابط (علمدار روایتگری شهدا) را که شنید مانند او دو زانو بر مزار شهدا می نشست و بابت فعالیتهایش در بسیج دانشجویی به آنها گزارش کار میداد و راهنمایی میخواست. او به همت و باکری علاقمند بود کتابهای خاطراتشان را میخواند و تلاش داشت به شخصیت آنها نزدیک شود. در بحبوحه عاشورایی مدافعان حرم خوش درخشید. حاج قاسم مدیریت و فرماندهی این جوان دهه شصتی را که دید در وصفش فرمود: همت و باکری دیگری را پیدا نمودم.

یک بازاری مومن بر اساس علائق شخصی خود، تصاویر علمای شهر را در تکیه ای کوچک جمع کرده و بر در و دیوار آن  نصب می نمود و در منظر نگاه رهگذران قرار میداد. جوانی نانوا علاقمند به تاریخ، از شور نگاه به تصاویر نورانی علما به وادی تحقیق و تألیف روی آورد و آثاری در خور در باب حیات چند عالم نگاشت و به پیشگاه تاریخ تقدیم نمود.

نوجوانی از ذوق تماشای سینه زنی پیرمردی میاندار، جذب هیأت شد. اندکی بعد مسجدی شد و اهل نماز جماعت و بسیج و در اثر معاشرت با نوجوانان مسجدی که جذب حوزه شدند، به مدارس علمیه پیوست و به مرور زمان آثاری در حیطه امور فرهنگی و ترویجی از خود برجای گذاشت.

خدا به کارهای کوچک و خیر و خالص، برکت میدهد و به دنباله آن می افزاید. از هیچ کار به ظاهرخردی در راه نشر معارف دین غفلت نورزیم.

خدا زبان را به عنوان سنتی ترین و نافذترین رسانه به طور رایگان در اختیار ما قرار داده است که آن دنیا بابت قصور در حق آن باید جوابگو باشیم. به قول حاج آقای قرائتی آن دنیا یوم الحسره همه لحظاتی است که به راحتی از دست دادیم و قدر نشناختیم.

مرحوم حاج آقای ضابط علمدار روایتگری شهدا بود. گاهی در جمعی می نشست به بهانه ای که مثلا میخواهد از جیبش کاغذ یا شانه ای در بیاورد تصویر یکی از شهدا را هم در می آورد و به بقیه نشان میداد و به همین بهانه، خاطره ای از آن شهید را برای بقیه تعریف میکرد.

در خاطرات اعضای جمعیت موتلفه آمده است در دوران ستمشاهی در تاکسی و اتوبوس و... به بهانه ای سر صحبت را با راننده یا مسافر باز میکردند و حدیثی هم لابه لای صحبتشان میخواندند که از آن فرصت اندک هم برای تبلیغ دین استفاده کرده باشند.

روح مصطفی چمران شاد که علاوه بر دانش و رزمش، نقاش زبردستی هم بود. تابلویی کشید با شمعی کوچک و روشن در دل صفحه ای بزرگ و تاریک و زیرش نوشت که من شاید کوچک باشم و با نور اندکم نتوانم همه این سیاهی ها را از بین ببرم اما به اندازه خودم که میتوانم روشنایی ببخشم و...

در ادبیات روایی ما رسیدگی به یتیمان بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بعد بر این نکته تأکید شده که بالاترین ایتام کسانی هستند که امام خود را گم کرده اند و باید دستشان را گرفت. همه نسبت به هم مسئولیم. از این رو گفته اند هر کس یکنفر را از مرگ یا گمراهی و انحراف نجات دهد در وزن نجات و بیداری هم عالم اجر و مزد الهی خواهد داشت.

و یاد شهید بهشتی که گفت در جمهوری اسلامی آنقدر کار هست که برای انجامش نیاز به حکم مسئولیت نیست و تأکید مقام معظم رهبری که در جمهوری اسلامی هر کجا که قرار گرفتید همان نقطه را مهم ترین جایگاه و مرکز توجهات عالم بدانید و...

همه مسئولین قابل نقد هستند. به خصوص مسئولان فرهنگی که بودجه ها و ظرفیت های کلانی را هدر دادند اما یادمان نرود که خودمان هم به عنوان مدعی انقلابی گری و تعلق دینی مسئولیم و میتوانیم مبدأ تحول باشیم. هیچ حرف و کلمه و سخنی در عالم خلقت بی تأثیر نیست، تیری را می ماند که دیر یا زود به هدف می نشیند.

و یادمان نرود که شرط اثر گذاری در دایره زلال معارف حق، اخلاص و بی ریایی و فرار از حبّ نفس بیان شده است. اینکه چرا خیلی از کارهای فرهنگی اثر ندارد و چه باید کنیم تا کردار و گفتارمان انسان ساز باشد کتابی مفصل و فصلی جدا و قطور میطلبد که خلاصه اش میشود نکته دقیق و راهبردی سردار دلها که فرمود باید به این بلوغ برسیم که دیده نشویم. جنس انقلاب اسلامی از ماده نور و پاکی است و آلایندگی ها با طبع آن ناسازگار بوده و از دریای زلال حقیقت بیرون انداخته خواهد شد.

همه این خونها و مصیبتهای اخیر اگر باعث بیداری ما شود و بدانیم هر لحظه از زندگی یعنی یک فرصت برای رشد و تغییر، می ارزد. می ارزد اگر بدانیم همه این هیاهو برای زدودن غبار از وجود جوانان تراز انقلاب اسلامی همچون آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و مهدی زاهدلویی و... بود. می ارزد که باور کنیم میتوان در دوره ای زندگی کرد که بیرون زدن صفرهای حساب بانکی ارزش باشد، دست درازی به سفره بغل دستی افتخار باشد، ادبیات ملت بشود پیچاندمش و دورش زدم و کمتر کار کردن و بیشتر در آوردن زیرکی تلقی شود و باز هم همه طلبکار باشند وبه تصور اینکه حقشان آنطور که باید ادا نمیشود کم کاری های خود را توجیه کنند و ناگاه مردی در مقابلتان رخ نشان دهد که سی ماه سابقه جبهه دارد، کارگری ساده و فصلی و مستاجر در خانه ای محقر در منطقه ای کم برخودار است و پسر جوان خودساخته اهل روزه و جهاد و معنویت را که در راه خدا تقدیم میکند لبخند میزند، سجده شکر می رود و می گوید دینم را به انقلاب ادا نمودم. آوینی را با خونش شناختند، آثار مطهری با خونش در جان و فکر مردم رسوخ کرد، حیات و نشاط و بالندگی ارزشهای انقلاب در عهد ناجوانمردی و تیز بازی و چپاولگری و سهم خواهی با خون روح الله های مکرری چون عجمیان و دیگر جوانان و نوجوانان شهادت طلب بی ادعا شفاف و نمایان شد.

محمد جهان آرا در چارچوب نگاه اداری امروز، میتوانست دست روی دست بگذارد، معطل کند و به این دلیل موجه که نیازمند پشتیبانی از مرکز است قدم از قدم برندارد، اما اگر جهان آرا چنین می اندیشید خرمشهر همان روز اول، المحمره می شد و آبادان، عبادان و حساب اهواز و اندیمشک هم با کرام الکاتبین بود.

از همین جا که ایستاده ایم شروع کنیم. هر کس میتواند رسانه حق باشد. با زبان و قلم. همین فضای مجازی فرصتی غنیمت است که میتوان به جای انفعال، اثر گذار بود و صدای حق و نور هدایت را به صفحات دل ملت تاباند حتی اگر یک نفر به راه رستگاری برسد؛ چه برسد به این که یقین داریم همین حرفها و گفته ها و تکرار مطالبات، به مرور به دغدغه و فرهنگ عموم تبدیل خواهد شد؛ بأذن الله تعالی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک حس و حال خوب

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۴۴ ق.ظ

گلها دیگر پژمرده نمی شوند

 

روضه های شیخ سعید شحیطاط را دوست دارم. کلماتش در دل آدم جا خوش می کند و حس و حالش انسان را به هوای قدسی وصال می کشاند.

او البته طلبه ای فاضل و ملا ست و منبرهایش هم پرفایده و سازنده است. از بچه های خونگرم جنوب است که گویا در قم بیشتر شناخته شده و فکر میکنم یک میرزا محمدی دومی خواهد شد به زودی. وفات حضرت معصومه، دوستانی که از شمال آمده بودند هم پای منبر و روضه اش زانو زدند و حظ بردند و گفتند او را مدتی است می شناسند و دوست دارند.

یک دقیقه از طنین خوش نوایش را میهمان گوش جان کنید، لذتش در کامتان جوانه می زند:

https://www.aparat.com/v/oK9d6

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تو غلط میکنی بگویی من سیاسی نیستم!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۱۳ ب.ظ

هویت شهدای حادثه تروریستی امامزاده شاه‌چراغ مشخص شد

 

هیاتی غیر سیاسی نداریم.

اولا اصلا آدمها نمیتوانند غیر سیاسی باشند. حتی آدم معمولی که می گوید من نه سر پیازم نه ته آن خودش دارد یک حرف سیاسی می زند و با سکوتش جبهه باطل را تقویت می کند. کسی را ببینی تصادف کرده، با بدن مجروح کنار جاده افتاده و بی تفاوت رد بشوی در واقع در مرگ احتمالی او شریک هستی.

این برای آدم عادی.

چه برسد به بچه هیأتی و مداح و سخنران که بعد از این همه حسین حسین گفتن و فریاد زدن و اشک ریختن و بر سر و سینه کوبیدن هنوز نفهمیده است حسین علیه السلام در گلخانه یا کنار جویبار و دشتی باصفا ننشسته بود که ناگاه فرشته مرگ به سراغش بیاید، امام بر اثر سانحه و حوادث غیرمترقبه از دنیا نرفت، اختلافش سر ارث و میراث نبود...

امام قیام کرد و در قبال ظلم و سیاهی ساکت نبود. نمی توانی دم از حسین بزنی و در مقابل جنایت حیوانی داعشی هایی که جوانی مذهبی را تکه تکه کرده اند، چادر از سر زن مسلمان کشیده اند، مسجد را سوزانده اند و... سکوت پیشه کنی.

حسین در میان باشد در مقابل سرباز پیاده های اسرائیل و آمریکا و آل سعود که کمر به هدم ارزشها و احکام شیعه بسته اند، بی تفاوت می ماند؟

تو خط قرمزت امام حسین است اما نمی فهمی کسانی که زائران بی گناه شاهچراغ را به خاک و خون کشاندند دستشان برسد هیات تو را هم به آتش خواهند کشید؟ دقیقا خط قرمز بودن امام حسین یعنی چه؟ باید چه اتفاقی بیفتد که رگ غیرتت اندکی بجنبد؟

آدم مدعی زیاد است برادر من! مداح و سخنران و گریه کن و میاندار باید بداند یاران حسین هفتاد و دو تن نبودند، اینها تعداد یاران شهید اباعبدالله است، چه بسیار مدعیانی که در بزنگاه خطر، جانشان را برداشتند و از معرکه گریختند و چه بسیارتر از آنان مدعیان به ظاهر دین داری که دلهایشان با حسین بود و شمشیرهایشان بر ضدش!

اولین گریه کن مصائب حسین، عمر سعد بود. حمله به خیمه گاه را که دید و تنهایی و غربت حسین را، نمی از اشک بر گوشه چشمش نشست؛ خب، چه فایده؟!

آن کس که زیور فاطمه بنت حسین، همسر حسن بن حسن مثنی را به یغما برد هم همزمان می گریست که ببینید چه بر سر اهل بیت رسول الله آمده است و جالب آنکه با گریه می گفت اگر من این زیورآلات را به یغما نبرم، دیگری غارت میکند!

اشکی که نتواند مسئولیت بیاورد، نمایشی فریبنده است.

یک بخش عمده ای از بچه هیاتی ها، بچه مسجدی و شهدایی هستند، دمشان گرم پای انقلاب ایستادند؛ اما بخش پر هیاهوی پشمکی توخالی عربده کش و قلیانی و صیغه باز، پا پس کشیده اند که مثلا اگر نظام نماند، گزندی به آنها نرسد! زهی خیال باطل که اگر نظام نباشد، دم و دستگاه شما هم برچیده خواهد شد. رنگ پاکتهای تپلتان را دیگر نخواهد دید مگر شب هفتی اموات، گوشه قبرستانی، مجلسی نصیبتان شود و تحفه ای عایدتان که قبل از انقلاب نیز وضعی چنین داشتید.

آنهایی که حسین را کشتی نجات دانستند، خودسازی و عمل به سلوک و مشی او را نیز برگزیدند و حیا و عفت و رشادت و جهاد و شهادت را سرلوحه خویش ساختند و آنانی که حسین را برای سرگرمی و سفره چرب و نرم داعیه داری عَلَمش انتخاب کردند کف روی آب ماندند و در سیرت و خلق و خوی دینی و انسانی ذره ای تغییر و اصلاح و شباهت به خود راه ندادند.

خودت را و ملت را با حسین حسین گفتن های مشقی ات گول نزن برادر من.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پویش عمامه بوسی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۱۵ ق.ظ

photo_2022-11-06_09-08-49_2ocl.jpg

 

یک ابتکار جالبی دیدم در تقابل با حرکتی که برای وهن به روحانیت شروع شده، با عنوان پویش عمامه بوسی!

ذیلش هم نوشته بود هر جا عمامه به سری دیدید با احترام عمامه اش را ببوسید.

این لباس نمادی از راه و منش رسول اکرم(ص) است. امیدوارم طلاب و فضلای حوزه بیش از پیش در ادای حق این طریقت انسان ساز احساس مسئولیت داشته باشند.

تصویری کوتاه و زیبا از این پویش با حال را ببینید:

https://www.aparat.com/v/y2YLv

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دادگاه ویژه روحانیت به هوش باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۶:۳۸ ق.ظ

دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت و صلاحیت آن

 

وقتی فتنه، مقدس می شود!

دادگاه ویژه روحانیت به هوش باشد

انقلاب اسلامی در طول عمر پربرکت خود بارها از پیچ و خم هایی دشوار عبور کرده که هر یک از آنها سنگ محک و غربالی برای شناخت سره از ناسره و سرفصل نوین ریزش ها و رویش ها بوده است.

تاریخ پرفراز ونشیب انقلاب اسلامی فراز و نشیب هایی را پشت سر گذشته وعبرت هایی را رقم زده که که برای همه نسل ها و همه انقلابیون مکاتب مختلف عالم درس آموز است.

یکی از حوادث تلخ و شیرین انقلاب، نحوه مواجهه بعضی حامیان سرشناس نظام با پرونده تخلفات بستگان و وابستگانش بوده است. شیرینی انصاف و بزرگ منشی و صداقت مفاخر ارزنده انقلاب همچون حضرات آیات حق، گیلانی ها، خزعلی ها، جنتی ها و ... در تحمل احکام قانون و شرع و مجازات فرزندانشان در کنار تلخی ناشی از بی ظرفیتی و کج اندیشی برخی چهره های مطرح دیگر نسبت به محاکمه نزدیکانشان که در فقره ای منجر به عزل قائم مقام رهبری به خاطر تعصب کور کورانه و ساده لوحی در شناخت داماد و برادر دامادش گردید، حرف ها و آموزه هایی ماندگار را در تاریخ ثبت نموده است.

پرونده تخلفات و اتهامات شورا و شهرداری بابل مدتی است که روی میز نهادهای قضایی و نظارتی قرار گرفته و بعد از دستگیری و تعلیق پست بعضی عناصر دخیل، در حال حاضر به بازداشت موقت شهردار منجر گردیده است.

عده ای از عناصر ذی نفوذ که پیش از این ید طولایی در افشاگری اتهامات رقبای خود داشتند در خفا با قلدرمآبی اقدام به کارشکنی و فشار برای توقف پرونده نموده و در انظار عموم نیز با تهییج جمعی معدود تلاش دارند تا به زعم خود فضای روانی جامعه را برای رسیدگی عادلانه به اتهامات رفقای خود ناامن سازند.

این هم قصه دیگری از مظلومیت نظام اسلامی است معدود مدعیانی که عدالت علی را تنها برای بالای منبر می پسندیدند در عرصه عمل و زنگ امتحان، مردود می گردند.

جالب و مضحک است بعضی محافل حوزوی – مذهبی که از اساس به صورت گعده فامیلی اداره می شوند بی توجه به نگاه متعجب و پوزخند مردم با دستگیری یکی از اقوام خود به ننه من غریبم بازی روی آورده و همه شعارها و داعیه هایی که تاکنون درباره دیانت و انقلاب و عدالت و ... مطرح ساخته و وجهه ای برای خود فراهم کرده بودند را به ناگاه نقش بر زمین نمودند!

دادگاه ویژه روحانیت استان مازندران به هوش باشد بعضی عناصر ظاهرالصلاح از روی غرض و تأمین منافع قبیله هزار فامیل و یا از سر ساده لوحی، منظری کریه از روحانیت را در افکار عمومی به نمایش نگذاشته و بیش از این مردم را نسبت به نظام اسلامی بدبین ننمایند. پر واضح است عده ای تلاش دارند به بهانه قداست سازی از یاران خود و ایجاد مصونیت قضایی برای متهمین، نسبت به عدالت و سلامت نهادهای قضایی و امنیتی تشکیک وارد کنند. قطعا تحرکات مشکوک بعضی عناصر وابسته به جریان خاص، مصداق رفتار بر خلاف شئون روحانیت اصیل و انقلابی است که مستندات فعالیت رسانه ای آنها به مسئولان ذی ربط ارسال خواهد شد.

به شهروندانی که از سر تمسخر و تعجب از رفتارهای دوگانه این طیف خوش ادعا و خوش اشتها تماس گرفته و از رسوایی این جماعت و بی آبرویی شان شکوه می کنند همواره تأکید نموده ام یک لحظه خودشان را جای قضات انقلابی پرونده اخیر گذاشته و صبر و غیرت آنها در مقابل آتش تهیه سنگین اربابان قدرت را ستایش نمایند.

مردم اعتبار نظام اسلامی را برگرفته از خون شهدا و مجاهدت ایثارگران و حضور روحانیت بی آلایش و انقلابی دانسته و رفتاهای مزوّرانه جماعتی منفعت طلب و قانون گریز را به پای انقلاب و نهضت اسلام نگذارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رفتار تحقیرآمیز با طلبه بابلی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۹، ۰۷:۵۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

ریاست محترم قوه قضاییه حضرت آیت الله رییسی با سلام و اهداء تحیات الهی و آرزوی توفیق؛

احتراماً اینجانب صابر رمضانی از طلاب حوزه علمیه بابل و پیشنماز یکی از مساجد قدیمی شهر و فعال مذهبی فرهنگی استان مازندران، اخیراً به واسطه شکایت یکی از متهمان اقتصادی دستگیر و به دادگاه عمومی منتقل شدم که اخبار مربوط به حواشی آن در این چند روزه بر سر زبان ها افتاده است. در این خصوص شرحی مختصر و گویا از واقعه را به استحضار می رسانم:

پس از افشای رانت خواری گروه اقتصادی "خونه به خونه" در پرونده بانک دی توسط قوه قضاییه و اعلام رسمی آن از سیمای جمهوری اسلامی، این حقیر با انتشار استوری در فضای مجازی، به انتقاد از هیأت غریب مدینه وابسته به این مجموعه پرداختم.

اینکه ادبیات به کار رفته در متن حاوی توهین بود یا نه طبعا در دادگاه مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت. هر چند که ناگفته پیداست قصد این قلم، انتقاد نسبت به سوءاستفاده از احساسات مذهبی و نگاه ابزاری به اعتقادات مردمی بوده است.

جمعی از اعضای هیأت غریب مدینه با تحریک مالک گروه اقتصادی مذکور به شکایت از اینجانب اقدام نمودند. در این خصوص احضاریه مکتوب به دست من نرسید.

صبح چهارشنبه 24 دی 99 مأمورینی از کلانتری 15 به در خانه من مراجعه کردند. در حالی که از ماجرای شکایت بی اطلاع بودم و بی آنکه توضیحی درباره موضوع پرونده بدهند اصرار بر جلب حقیر داشتند. توضیح دادم که من طلبه ام و احضار حقیر باید با دستور دادگاه ویژه روحانیت استان صورت بگیرد که مأمور مربوطه اعتنایی به این حرف نداشت. از آنها فرصت خواستم برای حفط آبرو در مقابل همسایگان لااقل لباسم را عوض کنم که متأسفانه اجازه ندادند و با اصرار آنها با همان لباس خانگی و بدون آن که لااقل فرصت اطلاع به خانواده را داشته باشم به کلانتری منتقل شدم.

قبل از ورود به کلانتری با خانواده تماس گرفتم تا لباس مناسبی برایم ارسال کنند. در کلانتری هم توضیح دادم که من طلبه ام و ... اما توجهی صورت نگرفت و متأسفانه همراه یک متهم معتاد با دستبند به دادگستری منتقل شدم. اصرار من برای اجتناب از این کار فایده ای نداشت وهر چه توضیح دادم که مردم شهر مرا به عنوان طلبه و مداح و ... می شناسند و وجود دستبند و همراهی با یک مجرم، بازی با حیثیت من محسوب می شود، افاقه نکرد. تصاویر مربوط به نحوه انتقال حقیر قطعا در دوربین های مدار بسته کلانتری و دادگستری بابل ثبت می باشد.

در دادگاه با تکرار چند باره این موضوع و تماس های پیاپی بعضی دوستان، بازپرس دستور باز کردن دستبند را داد و نهایتا رسیدگی به این پرونده به دادسرای ویژه روحانیت ساری حواله داده شد.

اگر چه اینجانب تمایلی به رسانه ای شدن ماجرا نداشتم اما دوستان هیأتی اقدام به اعتراض به نحوه این برخورد در فضای مجازی نمودند که انتقادهای شدیدی نسبت به برخورد کلانتری به دنبال داشت.

شایان ذکر است بابت شکایت از خود هیچ گونه ناراحتی نداشته و آن را حق شکات می دانم و آماده دفاع از نوشتار خود در محضر قانون می باشم؛ اما نوع برخورد شتابزده و سخت با توجه به جایگاه شاکی باعث بدبینی دوستان نسبت به ضابطین قضایی شده است. جالب آن که نه مأمورین کلانتری و نه بازپرس مربوطه هیچ یک آمریت دستبند زدن و این نوع برخورد را برعهده نگرفته و مسئولیت آن را متوجه دیگری می دانند!

با توجه به التهابات ایجاد شده در فضای ذهنی جامعه و تبعات ناگوار آن برای نیروهای انقلاب استدعا می شود نسبت به پیگیری و رسیدگی به این گزارش اقدام عاجل نمایید. بی تردید به عنوان سرباز فدایی ولایت و انقلاب اسلامی استمرار حواشی این اتفاق در فضای رسانه را به صلاح ندانسته و به نظارت عادلانه نهاد قضا نسبت به رفتار زیر مجموعه، رجاء واثق دارم.

والسلام با تشکر

صابر رمضانی/ دارالمومنین بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر رونمایی از منبر طلا در کاظمین

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۴۹ ق.ظ

 

ساخت منبر طلا نمایشگر حماقت جریان سطحی نگری است که در پوسته دین و ظواهر آن متوقف مانده است. اهل بیت، کشتی نجات هستند و چراغ هدایت؛ که گفته اند: من ارادالله بدأ بکم. دین، نسخه رستگاری و حرکت به سمت خداست. رسیدن به خدا نیز بدون هزینه و تاوان نیست. با اهل بیت قرار است به خدا برسیم و رسیدن به خدا و خدایی شدن و خلیفةالله بودن مستلزم آراستگی به رنگ و بوی الهی در جمیع صفات او از مهر و رحمانیت و رزاقیّت تا خشم با کفار و برائت از مشرکان و قتال با جباران و غارتگران است.

مدعی عشق به اهل بیت، در مسیر اهل بیت قدم بر می دارد. کدام امام را سراغ دارید که مغضوب حکام جور نبوده است؟ کدام امام را سراغ دارید که راهش مورد تأیید یزیدیان زمانه قرار داشته باشد؟ چقدر سطحی نگری یا بلاهت لازم است تا کسی دست دوستی به سمت آمریکای خون آشام و انگلیس خبیث دراز کند، آرمان قدس را به فراموشی بسپرد و دم از پیروی راه علی علیه السلام آن تجسم عدالت و ظلم ستیزی بزند که کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا را سرلوحه طریقت تشیع راستین قرار داده است؟!

منبر از طلا باشد یا نباشد اگر ذهن ها با اکسیر ناب اندیشه اهل بیت به کیمیای معرفت و صدق و ایمان نرسد و از رهگذر فرهنگ ایثار و شهادت و جهاد با مستکبران و یاری مستضعفان عبور نکند بازیچه معاویه ها در صفین و نهروان خواهد بود. رویای صادقه رسول الله را که از یاد نبرده ایم؟! هر کسی می تواند از منبرها بالا برود. هر کسی می تواند از فراز منبر به خطابه بپردازد. هر کسی می تواند تسبیح و انگشتر به دست بگذارد. هر کسی می تواند شریح قاضی شود؛ اما هر کسی نمی تواند عمار و مالک باشد. هر کسی را یارای همراهی ولیّ خدا در دشت بلا نیست. خطبه های رسول الله و علی و فرزندانش روی سنگ یا پشته ای از چوب و ... انسان ساز بود. منبر فقط یک وسیله است. خمینی با یک نوار یا صفحه ای پیام، جان ها را به غلیان می انداخت و جهانی را تکان می داد. گوینده ای که به برکت عمل و ایمان، نفسش حق نبوده و فطرت های خفته را احیا نکند و با کلام و قلم، نور هدایت را به قلب ها نتاباند بر بلندای کعبه هم که بنشیند خیری به اسلام نخواهد رساند، برگی را نمی جنباند و قدمی در راه تحقق اهداف جهان شمول دین بر نخواهد داشت.

منبر و محراب فقط بهانه است درست مثل سنگ نشان کعبه که ره گم نشود. گویا عده ای بنا دارند ایمان مردم را در ابزارها و نمادها و اسم ها متوقف نگاه دارند و اصل حرکت برای نیل به مقصود را به فراموشی بسپارند. هر وقت خار چشم ظالمان قرار گرفتید، هر وقت دشمنان راه اهل بیت از شما احساس خطر کردند، هر گاه جنبشی برای نجات محرومان و پابرهنگان عالم رقم زدید، هر زمان که منادی حق و عدالت شدید روی خاک هم که بنشینید؛ وجودتان شمع معارف مکتب وحی بوده و پروانه های گمگشته راه هدایت را به گرد خود می کشاند. حنجره حسین از طلا بود آن هنگام که ندای هیهات مناالذله سر داد و بیعت مثل خود با مثل یزید را محال شمرد و خنجر عدو را مونس قفای خویش دید؛ اما لبیک هل من ناصر او قرن هاست که قیام پابرهنگان و آزادی خواهان را کابوس ویرانگر بساط مستکبران ساخته است. شهامت این راه را دارید، بسم الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جیب های نانجیب!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۵۳ ق.ظ

گفتم: حاج آقا! در شأن شما نیست با این جایگاهی که منتسب به اسلام و انقلابه واسه یه نو کیسه تازه به دوران رسیده ای که از نظر اقتصادی و اجتماعی تو مردم وجاهت خوبی نداره، نوشابه باز کنی.

جوابش مختصر بود و غیر مفید!

با نگاهی حق به جانب گفت: دفتر، خرج داره!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

«خیمه ی سبز وفاق»

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۹ ق.ظ

4zvf_photo_2020-09-11_14-21-02.jpg

 

ما ای رسول! امت قرآنی توأیم

اما چه سود؟ ننگ مسلمانی توأیم

 

بر زخم های دین تو مرهم گذاشتیم؟

یا زخم ها اضافه شد و کم گذاشتیم؟ 

 

دستان فتنه جوی یهودا قلم شده است؟

یا فتنه برکشیده و صاحب عَلَم شده است؟

 

شمشیرهای فتنه گری در کمین ماست

یا آنکه باز فتنه ی ابلیس، دین ماست

 

وقتی صدای فتنه به گوشت رسیده است

وقتی که تیغ دشمن ما آبدیده است

 

وقتی برای کشتن ما تیغ شان یکی است

دشمن یکی است، مکر خسان بی گمان یکی است

 

آیینه دار مکر شیاطین چرا شویم؟

آتش بیار معرکه ی کین چرا شویم؟

 

باید زنیم چنگ به حبل المتین دین

توحید را در آینه ی اولیا ببین

 

ایمان نیاوریم به آیین افتراق

مؤمن شویم بر دل بی کینه ی وفاق

 

با اتّحاد، کوه تر از کوه می شویم

یکپارچه مقاوم و بشکوه می شویم

 

جنگاورا! برابر دشمن مصاف کن

شمشیر نابرادری ات را غلاف کن

 

پایین بیاوریم تب افتراق را

بر پا کنیم خیمه ی سبز وفاق را!

 

مرحوم سید علی حسینی ایمنی

حجت الاسلام مرحوم سید علی حسینی ایمنی از نام آوران عرصه شعر و ادب در حوزه علمیه قم بود که چندی پیش بر اثر ابتلا به کرونا از بین ما رفت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طلبه سیرجانی را که یادتان هست؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۴۵ ق.ظ

2f0m_79289c0d-a670-437a-af7c-96d81e589ce7.jpg

 

دیشب میزبان حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی یا همان طلبه عدالتخواه سیرجانی بودم. به شوخی به او می گویم: جهانشاه اول، سر سلسله طلاب عدالتخواه! همچنان سرحال و پرنشاط، برنامه هایی برای ادامه فعالیت های خود دارد. چند سالی را در مباحث فرهنگی و حوزه جهان اسلام وقت گذاشت. به امید خدا در موضوعات مرتبط با فرهنگ کتابخوانی، بستر سازی ظهور، آزادی قدس و عدالتخواهی دغدغه هایی دارد که انشاءالله کارهایی نو و اثربخش را با برنامه هایی که تدارک دیده رقم خواهد زد.

بی اغراق باید گفت بسیاری از فعالان جوان و ارزشی عرصه عدالتخواهی مرهون مرارت هایی هستند که طلبه سیرجانی در سالهایی نه چندان دور به جرم برداشتن علم عدالتخواهی و مبارزه با فساد تحمل کرد. بارها بدون هیچ محاکمه ای ماهها در زندان به سر برد و فعالیت های تخریبی و تبلیغی فراوانی بر ضدش شکل گرفت اما از پا ننشست و به همه جوانها آموخت که کژفهمی و نابخردی عده ای از مسئولان عافیت طلب دستگاه های اطلاعاتی و قضایی را به پای نظام و رهبری ننویسند و به رغم همه جفاها و ناجوانمردی ها از مسیر حق به بیراهه نروند.

امروز اگر خیلی از عدالتخواهان می توانند در سایه امنیت و بدون مزاحمت های جدی نهادهای مدافع مسئولان به فعالیت های رسانه ای خود بپردازند در پرتو هزینه هایی بود که طلبه عدالتخواه سیرجانی از جان و دل پرداخت و ظرفیت مسئولان، انقلابی ها و جامعه را برای پذیرش انتقادهای سازنده نیروهای خودی بالا برد.

 انتشار خاطرات او از زندان و دادگاه و ... می تواند برای همه جوانان بسیجی آموزنده و راهگشا باشد و البته تجربه ای گرانسنگ برای تاریخ. در جلسه پنج ساعته ما درباره دعواهای اخیر جریان های ارزشی و عدالتخواه هم صحبتی به میان آمد. نظر کلی ایشان بر حفظ همه نیروهای فعال به رغم اختلاف نظرهاست و اینکه مواظب باشیم دشمن شاد نشویم. نقدهای درون گفتمانی خانواده انقلاب البته لازم و سازنده است که باید با رعایت اخلاق دینی صورت بگیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۳۳ ب.ظ

 

حجت الاسلام سید علی حسینی ایمنی از ادیبان سرآمد و فضلای اهل قلم بود که اسفند ماه گذشته بر اثر ابتلا به کرونا در قم درگذشت؛ دوستی نازنین و طلبه ای خودساخته و عالم.

شعر زیر یکی از سروده های این عزیز درگذشته است:

 

در آسمان شرف ماهپاره زینب بود
به کهکشان صبوری ستاره زینب بود
اگر چه داغ فراوان به سینه سنگین داشت
برای درد دل خلق چاره زینب بود
شبی که بار سفر بست هستی حیدر
کسی که داشت دلی پر شراره زینب بود
کنار سجده و محراب و رستگاری عشق
کسی که خون به جگر شد دوباره زینب بود
شرار زهر به جان حسن که می افتاد 
کنار تشت و جگرهای پاره زینب بود
*
خدا مرا بکشد ! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است
*
تو ایستادی و گودال در برابر تو
و شمر نعره زنان در پی برادر تو
به دست شمر سری بود از قفا بی تن
سر بریده ی خورشید بود یا سر تو؟
تو زینبی و فقط نیمی از تو زینب بود
غریب کرببلا بود نیم دیگر تو
نه ! اشتباه نوشتم - حسین نیم تو نیست
تمام بود و نبود تو بود دلبر تو
هجوم بارش خنجر به حلق اقیانوس 
چه کرد با دل پر درد و دیده ی تر تو!
*
خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است
*
به روی خاک که افتاد پیکر خورشید
چه کرد خنجر یک گرگ با سر خورشید!
چه آتشی که به جان خیامتان افتاد
که پیش چشم تو شد شعله ور پر خورشید!
کجاست او که عمود خیام و سقا بود
کجاست - ساده بگویم - برادر خورشید؟
پلیده پنجه ی نامرد و سیلی شیطان
چه کرد با گل رخسار دختر خورشید!
شکست قلب قلم٬ شاعر از نفس افتاد
- هجوم این همه شیطان به خواهر خورشید؟!
*
خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است!
*
اگر چه زخم دلت را گریستی بانو!
تو کوه ماندی و باید بایستی بانو!
به رغم این همه توفان و تازیانه ی زخم
چه با صلابت و نستوه زیستی ٬ بانو!
چقدر در نفست صبر زندگی دارد
ببینم آیا ایوب نیستی٬ بانو؟
تمام کوفه و شام است در اسارت تو
اگر به خطبه سرایی بایستی٬ بانو؟
چگونه شعر بگویم تمام زینب را
در ابتدای تو ماندیم٬ کیستی بانو؟
*
خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است!
*
مرحوم سید علی حسینی ایمنی

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به اصرار دوستان:

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۰۸ ب.ظ

همچنان معتقدم مسأله پناهیان و آقامیری و عدالت و مواسات و ... مسأله اصلی کشور نیست اما گویا برای یادآوری بد نیست تأکید شود:

علیرضا پناهیان به رغم نقدهایی که به درستی شامل حالش می شود اما سرمایه جبهه فرهنگی انقلاب است و ضمن ارائه نقدها باید از این سرمایه ارزشمند به نیکی مراقبت نمود. حواسمان به سوءاستفاده کینه توزانه جریان غیرانقلاب و ضدانقلاب برای محو این چهره ارزشی باشد.

اگر ناراحت نمی شوید آقامیری را هم سرمایه انقلاب می دانم او هم اشتباهاتی دارد اما دلسوز انقلاب است و به یقین فردایی اگر جنگ شود او زودتر و جلوتر از من و امثال من به میدان جهاد خواهد شتافت.

از حاج آقا علی اکبری هم گله هایی دارم که مثل آن دو بزرگواری که نام برده ام به رشته تحریر درآورده ام. او را روحانی بزرگوار با سواد و دلسوخته انقلاب و ارزش ها می دانم که به نظرم برای مدیریت هیچ منصبی خلق نشده و باید به رسالت اصلی خویش در امر تبلیغ دین بپردازد. بعضی امام جمعه های ضعیف و بی شخصیت در ذیل سکوت او جز بدنامی برای انقلاب دستاوردی ندارند، بگذریم.

قدر نیروها و سرمایه های انقلاب اسلامی را باید دانست و مانع از سوختن و هدر رفتن آنان شد. البته خود این عزیزان هم باید مواظب باشند که شأن خود را با ورود نابهنگام و ناقص در بعضی مسائل دچار خدشه نسازند.

سرمایه ها البته مراتبی دارند. نقره هم سرمایه است، طلا نیز همچنین. من حسن رحیم پور ازغدی را از حیث سواد، تسلط به مبانی دین و شناخت غرب، انقلابی گری و تمدن سازی  و ... گوهری ارزشمند تر از دیگر مدعیان می دانم. بعضی بزرگواران مراقب باشند اسیر حسادت های صنفی نشده و گمان نکنند که با حذف یک اندیشمند دینی، می توان یک منبری خوش ذوق را به رهبری فکری جوانان انقلابی گماشت. هر کسی را بهر کاری ساختند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای امروز، برای فردا

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۴۵ ب.ظ

یک فرقی هست بین مفهوم آزادی با معنای آزادگی. در این فایل یک دقیقه ای تلاش کرده ام فرق این دو واژه را مستند به خاطرات آزادگان بیان کنم:

 

خیلی ها آزاد هستند اما آزاده نیستند! فرق آزادی با آزادگی را در یک دقیقه بشنوید.

#فرهنگازادگی #سیدحمیدمشتاقینیا #اشکآتش #تابستانداغ۶۹ #اسارت #آزادی #آزادگی #آزادگان #گنجینهدفاع_مقدس

https://www.instagram.com/p/CD8SORNJZON/?igshid=k86znioin36

 

دو سه باری توفیق داشتم سید آزادگان مرحوم ابوترابی را از نزدیک ملاقات کنم. اما خاطرات بسیاری را از دوستان آزاده شنیده ام که بسیار برایم آموزنده بود. خیلی دلم می خواهد همه مردم ایران و جهان با شخصیت دوست داشتنی و خدمت رسان این روحانی بی ادعا و خاکی؛ اما آسمانی آشنا شوند. در این فایل کمتر از یک دقیقه به معرفی اجمالی این سید بزرگوار و اسوه اخلاق عملی پرداختم:

 

#اشکآتش #سیدحمیدمشتاقینیا #فرهنگازادگی #اسارت #ابوترابی #سیدآزادگان #تابستانداغ۶۹ #تبادلاسرا #رهبریدراسارت #گنجینهدفاعمقدس #ولایتفقیهدراردوگاه

https://www.instagram.com/p/CD84BxFJxkG/?igshid=wjpq68quwiws

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مردان حرف، مردان عمل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۳۰ ب.ظ

 

دوستی مطلبی از حاج ناصر نقویان فرستاد که افاضه فرمود: کار در بیمارستان و خدمت به بیماران وظیفه ذاتی روحانیت نیست و نتیجه خوبی ندارد و ...

زیرش نوشتم: کندن چاه و وقف کردن برای مردم هم وظیفه ذاتی امیرالمومنین نبود.

عزیزی هم پاسخش را اینگونه داد: خودت مسئول گزینش کشور بودی جز وظایف ذاتی ات بود جناب نقویان؟!

 

 

دیروز صبح داشتم می رفتم نانوایی که دیدم ماشین همسایه خراب شده و باید هول بدهیم تا روشن شود. به نظر شما به او می گفتم وظیفه ذاتی من نیست که ماشینت را هول بدهم خوب بود؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چقدر در تقویت خوبان کوشیده ایم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۲۰ ب.ظ

1jht_photo_2019-02-11_06-00-29.jpg


این عکس در فضای مجازی دست به دست می شود که مضمونش درباره قیاس بین دو نماینده مجلس در اول انقلاب و زمان حال است. زیرش هم نوشته اند که هر دو روحانی اند و ... از کجا به کجا رسیده ایم.

قبول.

یکی روحانی پیشرو و انقلابی و ساده زیست و دیگری روحانی نچسب و از خودراضی و ...

اما

همین خود ما در رفتارهای اجتماعی مان به کدام یک بیشتر توجه نشان می دهیم؟ روحانیون دارای زی طلبگی و مرام انقلابی و شهدایی چقدر مورد احترام و توجه و محوریت ما در جامعه هستند تا آن معدود روحانیون قالتاق میز پرست؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا