اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

کتابی برای زندگی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ق.ظ

بیکاری برایش معنایی نداشت. فرصتی دست می داد، قرآن کوچکی که همیشه به همراه داشت را در می آورد و آیاتی از آن را تلاوت می کرد.

کربلای پنج تمام شد. پیکرش ده سال در شلمچه ماند. لباس هایش پوسید و برگه های شناسایی که به همراه داشت.

از او فقط چند تکه استخوان باقی ماند. به استخوان سینه اش قرآن کوچکی چسبیده بود که همچنان سالم بود. صفحه اولش را که ورق زدند، دیدند که با خط خودش نوشته: بهرام مهدی زاده هریکنده ای از بابل.

بازنویسی شده بر اساس خاطره ای از کانال سنگر شهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">