اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

این مصاحبه برای اواخر دهه هشتاد است

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۴۷ ق.ظ

گفت‌وگو با فعال فرهنگی و عدالتخواه بابلی :

انتقاد از دستگاه قضا، کنایه به مشایی و گزارشی از تبلیغات حوزه جنگ تحمیلی

 

آقای دادستان دستش را روی آژیر گذاشت و بعد 3، 4 تا مامور آمدند و من را گرفتند و از دفتر دادستانی با مشت بیرون بردند. البته من احساس می کنم آنها تقصیر نداشتند چون آن آژیر احتمالا آژیر آشوب بود.آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی دفاع مقدس به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟

خبرنامه دانشجویان ایران: یکی از آزادگان هشت سال دفاع مقدس که در شهر بابل به فعالیت فرهنگی مشغول است برخی ناگفته‌هایش درباره مبارزه با بی عدالتی در دادسرای این شهر را بازگو کرد.

"محمدحسین منصف" در گفت و گو با خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، با انتقاد از رفتارهای دون شان مقامات نظام اسلامی در برخی نهادهای مسئول نظارتی در رابطه با مفاسد اقتصادی به ذکر خاطره ای جالب دراین باره پرداخت.

وی یکی از رزمندگان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس است که اکنون پس از 8 سال جنگ سخت به فعالیت در یکی از موسسات فرهنگی در زمینه دفاع مقدس می پردازد.

منصف نویسنده کتاب های "شب موصل"، "ابتکار جنگی" و"کاربرد حیله در جنگ" است. مشروح صحبت‌های این فعال فرهنگی عدالتخواه در زیر آمده است:

عدالت بین مسئولین و صاحب منسبان و مردم فرق اساسی دارد
بیست و هفتم مهرماه سال گذشته حادثه ای برای من اتفاق افتاد که خیلی جالب بود. یکی از بستگان یک پرونده ای در دادگستری داشت و ما رفتیم آنجا به این نیت که آنجا جایی است که عدالت باید اجرا شود. شاهد های طرف ما را که از بستگان ما بود را نمی خواستند برای همین من رفتم پیش دادستان و از او خواستم 30 ثانیه به من وقت دهد تا من حرفم را بزنم.

من به دادستان گفتم: "آقای دادستان لطف کنید به قاضی شعبه مربوطه بگویید (اسم قاضی را بردم) که عدالت را رعایت کند." او یک نگاه عجیب و غریبی کرد و بعد گفت: "خوب". گفتم: "بگوید اگر عدالت رعایت نشود..." گفت: "چی کار می کنی؟" گفتم: "هیچی عیال و خانم و بچه ها و خانواده را می آورم و در دفتر شما می ایستم و از شما سوال می کنیم که این عدالت گم شده کجاست؟"

آقای دادستان دستش را روی آژیر گذاشت و بعد 3، 4 تا مامور آمدند و من را گرفتند و از دفتر دادستانی با مشت بیرون بردند. البته من احساس می کنم آنها تقصیر نداشتند چون آن آژیر احتمالا آژیر آشوب بود. من اصلا نمی فهمیدم که این رفتار یعنی چی؟ تعجب می کردم. همینطور زدن ادامه داشت تا من از کوره در رفتم و در محوطه اصلی دادگستری که حدود 100 نفر و 200 نفر هستند داد زدم و گفتم: "آقای دادستان بلند داد می زنم که بشنوید. تو خیلی بزرگ باشی نوکر مردم ایران هستی برای اینکه امامش می گوید که من خدمتگزارم و مقام معظم رهبری می گوید که شان مسئولین نوکری و خدمتگزاری است و رئیس جمهور هم که می گوید من نوکر مردم هستم. تو هم بالاتر از آنها نیستی پس تو هم نوکر مردم هستی و ما که ارباب رجوع هستیم ارباب شما هستیم. شما حق نداری با من و دیگران این برخورد زننده را داشته باشید."

دستم را دستبند زدند و طی سه ساعت برای من پرونده ساختند و حکم دادند. 4 ماه زندان، 6 ماه زندان و 30 ضربه شلاق. یک حکم بخاطر اینکه به دادستان توهین کردم. جرم دوم این بود که در محوطه رسمی دادگستری آشوب به پا کردم و جو را به هم ریختم. جمعا 6 ماه و 30 ضربه و 4 ماه زندان که می شود 10 ماه زندان و 30 ضربه شلاق. آخر کار که دیگر خودشان فهمیدند مقصر هستند، حکم ما را برگرداندند به جریمه نقدی که من دیگر زندان نروم. 90 هزار تومان از ما گرفتند و قرار شد که بعد از 6 ماه پرونده ما در سیستم قضایی پاک شود که نمی دانم این کار شد یا نه.

در 27 مهمرماه من را به زندان بردند. یک شب در زندان بودیم و صبح روز بعد که باید با وثیقه یک میلیون تومانی آزاد می شدم یک زندان بان که الان هم محکوم هم شده است به سراغ من آمد. ما سه تا زندان بان را ظرف مهرماه امسال به دیه محکوم کردیم یعنی یک سال طول کشید تا این سه نفر محکوم شوند. من از حقم در مورد دو زندان بان گذشتم اما فردی که عامل اصلی زدن من بود و پشت من نشست و دست پایم را بست و با زنجیر دست و پایم را به هم وصل کرد نگذشتم.

او با اینکه می دانست من آزاده هستم گفت: "ما بالاتر از تو را آوردیم اینجا و سرش را پایین آوردیم. حالا تو آزاده هستی خوب باش. غلط کردی رفتی آزاده شدی". من تعجب می کردم که او چنین حرفهایی را می زند و بعد هم او ضرباتی به من وارد کرد. بعد از آن ضربات دست و پایم را باز کردند و حکم آزادیم آمد و من هم با همان وضعیت پیش امام جمعه شهر رفتم و بعد به پزشکی قانونی رفتم.

برای من ظرف 3 ساعت پرونده ساخته شد و حکم دادند اما برای آنهایی که من را در زندان زدند یکسال طول کشید. ما ظرف یک سال دوتا وکیل گرفتیم تا آخر آنها را محکوم کردیم. بعد از آن یکبار وقتی آقای دادستان در مراسم تودیع و معارفه دادستان جدید داشت در نمازخانه دادگستری بابل سخنرانی می کرد وقتی من را دید رو به من کرد و گفت: "آقای منصف ما نه تنها نوکر مردم بابلیم، نوکر همه مردم ایران هم هستیم." دوستان آنجا به من گفتند که تو و آقای داستان بالاخره بعد از یک سال کشاکش سر نوکری مردم به توافق رسیدید.

پارسال طبق قول فرماندار قرار بود که اینها را جمع کنند و رسما از من عذر خواهی کنند ولی نه تنها عذر خواهی نکردند، من را برای اینکه به زندان نروم 90 هزارتومان جریمه کردند. اما در قضیه زندان که ما بعد از یکسال توانستیم که آن سه نفر را محکوم کنیم آنها فقط به پرداخت دیه محکوم شدند و  هنوز شغل خود را دارند. این نشان می دهد که عدالت بین مسئولین و صاحب منسبان و مردم فرق اساسی دارد.

آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی دفاع مقدس به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟
من حدود 3 سال در جبهه حضور داشتم و بعد از آن حدود 6 سال و 6 ماه اسیر بودم و در سال 69 به ایران برگشتم. پس از آن 4 سال در دانشگاه در رشته کارشناسی علوم سیاسی درس خواندم و بعد هم یک موسسه نیم بند را در مورد دفاع مقدس با امکاناتی کم راه انداختم. من می خواستم آقای مشایی را ببینم و بگویم که آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟

موسسات فرهنگی که در مورد دفاع مقدس و راجع به بهترین آدمها فعالیت می کنند و شهدا که بزرگترین افتخار ملت ایران در صده های اخیر هستند را نشان می دهند باید با هزینه های اندک و با حقوق شخصی گردانندگان اداره شوند اما یک عکاس و یک هنرپیشه سینما به قولی 50 به قولی 100 و به قولی 150 میلیون تومان از آقای مشایی می گیرند.

چند وقت پیش مسئول کمیته المپیک ایران رفتند از تیم ملی دیدار کردند. تیم ملی که در بازی های آسیایی هم مقام نیاورد و وضعیت افراد حاضر در آنها که بعضی از آنها را در پارتی ها می گیرند مشخص است. ولی این مسئول به آنها قول می دهد که  اگر مقام اول آسیا را بیاورید نفری 150 سکه تمام بهار آزادی به آنها می دهند یعنی حدودا 50 میلیون به هر نفر داده می شود. این مسئله نشان می دهد که ارزشگزاری در کارهای فرهنگی درمورد دفاع مقدس در کشور ما شعار است. چون عملا می بینید که کاری صورت نمی گیرد. با 150 سکه بهارآزادی می شود 5 تا 10 موسسه فرهنگی را راه انداخت. این نشان می دهد که یک فوتبالیست در کشور ما بیشتر از یک اندیشمند، یک کسی که در زمینه دفاع مقدس کار فرهنگی می کند ارزش دارد.

در ایران اگر یک جوان بخواهد کار فرهنگی کند حالش گرفته می شود
از اسارت که برگشتیم چندماهی در واحد اطلاعات عملیات و واحدهای دیگر داخل تشکیلات بودیم تا سال 73 که رفتم دانشگاه تهران که تا سال 78 طول کشید. در آن جو سیاسی در تهران ساکن شدم و بعد برگشتم و یک موسسه فرهنگی را پیگیری کردم. این پیگیری ما حدود 7 سال است که طول کشیده است.

ما در زمینه دفاع مقدس کار می کنیم. کارهایی که عموما بیشتر به چشم می خورد کارهای نمایشگاهی است مثلا "مریدان داش مشتی امام خمینی(ره)" اسم یکی از نمایشگاه ما است. ما می خواستیم نشان دهیم که مریدان امام خمینی(ره) از همه اقشار ملت ایران بوده اند و فقط حزب اللهی ها و نمازخوان ها و نمازشب خوان ها نبودند. لاتها هم بودند، آنها هم آمدند و آدم شدند. آنها آمدند در جبهه ها، نمازخوان شدند و بعد هم شهید شدند. ما نمونه های واقعی این آدم ها را مثل فیلم اخراجی ها در نمایشگاه هایمان نشان می دادیم.

وقتی فتنه پیش آمد ما امتحان خواص اهل حق در طول تاریخ را موضوع قرار دادیم و با استفاده از جمله امام که می گوید  "تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگان اسلام به اسلام" نمایشگاهی با این موضوع تاسیس کردیم. گاهی اوقات هم از طرف ارشاد می آمدند و ما را تشویق می کردند. ما در نمایشگاه های قرآنی صحیفه سبز هم که پنج، شش دور است که در استان برگزار می شود هرسال غرفه داریم.

هرسال یک موضوع خاص داریم راجع به مسائلی که در کشور پیش می آیند. مسئولین تبلیغ و تشویق می کنند و ما به آنها می گوییم که ما 6 سال است که یک موسسه را پیگیری کردیم و مجوزش هم صادر شده است اما به ما می گویند که باید اسمش را عوض کنید. ما اسمش را گذاشتیم "حماسه 8" ولی آنها می گویند شما باید یک اسم اول یا آخرش اضافه کنید و اساسنامه را تغییر دهید و کلا اذیت می کنند و کارهایش را کش می دهند.

در ایران اگر یک جوان بخواهد دنبال کار یک موسسه فرهنگی برود، حالش گرفته می شود و باید با سرمایه خودش کار کند. آنوقت به آن خانم ها آنطور کمک می شود و از یک جوان که می خواهد بیاید با پول جیب خودش برای فرهنگ کار کند شروع می کنند به اشکال گرفتن.

ما در این سالها علاوه بر کارهای فرهنگی در زمینه چاپ کتاب هم فعالیت داشتیم. من خاطرات خودم را در کتابی با نام "شب موصل" که حدود سیصد صفحه است توسط انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات تهران زیر نظر آقای سرهنگی چاپ کرده ام. دو کتاب دیگر هم خودم چاپ کردم که تم نظامی داشتند. یکی ابتکار جنگی که نشان می دهد بچه های ما درطول جنگ فقط الله اکبر خالی نگفتند و علاوه بر الله اکبر و دعا و مناجات فکر هم کردند. مغزشان را به کار انداختند و طرحهای نوینی در جنگ اجرا کردند.

عملیات والفجر 8 و فتح فاو که خارجی ها اسمش را گذاشتند عملیات هور یکی از طرح های نوین جوانان ایرانی بود. ما این موارد را بصورت یک کتاب کوچک به نام "ابتکارات جنگی" بود که چاپ کردیم. یک کتاب دیگر هم با نام "کاربرد حیله در جنگ" که در مورد حیله های جنگی در طول تاریخ و جنگ ایران و عراق است چاپ کردیم.

البته در حال حاضر چند کتاب دیگر هم آمده چاپ داریمیک کتاب است که ما در نامگذاری آن مانده ایم. کتابی است که ما اسمش را گذاشتیم "سربازان جنگی یا برده های جنسی" کتابی است در مورد نقش زنان در ارتش عراق در قیاس با نقش زنان در دفاع مقدس. ما دو جمعیت زنان ایران و زنان بعثی را با هم قیاس کردیم که 2 میلیون زن بعثی چگونه با انگیزه های جنسی در جنگ به کار برده شده اند.

ولی به ما گفتند که این اسم خیلی سکسی است و باید تغییر کند و یک کارشناسی هم به ما گفت: "ما با عراق روابط خوب پیدا کردیم و نباید این کتاب چاپ شود" که ما گفتیم که ما نمی گوییم زنان عراقی اینطور هستند بلکه ما می گوییم زنان بعثی اینطور بوده اند. امروز نه حزب بعث وجود دارد و نه صدام حسین و به این حکومت فعلی هیچ ربطی ندارد. مجبور شدیم که اسمش را عوض کنیم و الان دارالقرآن امام حسن مجتبی در مازنداران دارد این کتاب را چاپ می کند.

کتاب دیگری که آماده چاپ داریم بررسی عملکرد بسیج و جیش الشعبی عراق است که به بررسی نیروهای مردمی در دو جبهه می پردازد که منتظر هستیم تا پولی به دست بیاید و چاپ شود. ما علاوه بر این کارها در برنامه های تلویزیونی در مازندران و و در دانشگاه ها و مدارس به سخنرانی می پردازیم.

انالله و انا الیه راجعون پیام تسلیت رضا صادقی «رییس اتاق اصناف شهرستان  بابل» در پی درگذشت مرحوم حاج محمدحسین منصف «آزاده دفاع مقدس و عضو اسبق  شورای‌شهر بابل» | اتاق اصناف

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">