اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

درآمد زایی به نام مدافعان حرم!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۵۰ ب.ظ

دو سه شب پیش، مشهد مقابل باب الجواد، چشمم به دو جوان کم سن و سال افتاد که با لباس بسیج و بیسیم به دست، جعبه ای را روی یک صندلی قرار داده و با داد و فریاد از مردم می خواستند تا برای دفع داعش و حمایت از مدافعان حرم داخل آن پول بریزند. روی جعبه هم نوشته بود ناحیه16 بسیج مالک اشتر.

به آنها گفتم: شأن بچه های بی توقع و مخلص مدافع حرم را برای دریافت تعدادی اسکانس که آن هم احتمالاً خرج برنامه های پایگاه تان می شود، پایین نیاورید. شکر خدا هنوز کار به آن جا نکشیده که برای خواب و خوراک رزمنده های مدافع حرم محتاج پول رهگذران باشیم.

حرف هایم تأثیری روی آنها نداشت. جالب بود که نمی گذاشتند از کار خیرشان عکس بگیرم! بهشان قول دادم ظرف چند روز آینده این بساط جمع خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشف حجاب زنان عراقی در ایران!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ب.ظ

شب گذشته مسافر قطار مشهد تهران بودم. تعداد زیادی از اعراب کشور عراق هم در این قطار حضور داشتند. در نگاه اول، متوجه تفاوت نوع پوشش آنها با سایر عرب هایی شدم که به طور معمول در ایران می دیدم. پوشش و آرایش آنها بیشتر شبیه مردم ترکیه بود.

اوایل حرکت، برای کاری به راهرو قطار رفتم که دیدم زنی بدون حجاب از کوپه خود بیرون آمده است. به روی خودم نیاوردم و حمل بر این گذاشتم که شاید حواسش نبوده. چند بار دیگر هم در راهرو قطار زنان عرب دیگری را با همین وضع دیدم. باز هم بر همان احتمال تأکید کردم!

چشمتان روز بد نبیند! قطار برای نماز در ایستگاهی کوچک حوالی شهر سبزوار از حرکت ایستاد. وقتی پیاده شدم نگاهم به زنی افتاد که بدون روسری و با پیراهن آستین حلقه ای قدم می زد و سیگار می کشید. سکوت جایز نبود. رفتم طرفش تا به او تذکر بدهم. حدود هفت هشت نفر دیگر از زنان عرب را هم بدون روسری در حال تردد در اطراف ایستگاه دیدم. هنوز هم که دارم این موضوع را می نویسم دیدن این صحنه ها برایم قابل باور نیست. شروع کردم با عربی دست و پا شکسته تذکر دادن و نهی از منکر. بعضی هایشان زود سوار قطار شدند. بعضی هایشان شروع کردن به غر زدن و زیر لب ورد خواندن!! مردهایشان هم چپ چپ نگاهم می کردند. در ذهنم گذشت اگر اینها نخواهند حرفم را گوش کنند یا احیاناً دنبال دردسر باشند باید چطور واکنش نشان بدهم؟ به لطف خدا دو سرباز نیروی انتظامی آمدند و کنار من ایستادند. حضور آنها باعث شد زن های کشف حجاب کرده به سرعت سوار قطار بشوند.

الان دنبال ریشه یابی سیاسی بروز این اتفاق عجیب و باور نکردنی نیستم. به هر حال حتی زنان اروپایی و آمریکایی هم می دانند که وقتی به ایران می آیند باید حجاب حداقلی را رعایت کنند، چه رسد به زنان مسلمان عراق که زائر امام رضا هستند.

به نظر می آید همان طور که ما در این سال ها توانستیم بخش هایی از کشور دشمن سابق خود را به تصرف فرهنگی خویش در بیاوریم، بعضی از آن طرفی ها هم بدشان نمی آید رفتار مشابهی را نسبت به جمهوری اسلامی داشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مازندران در طوفان!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ

قبلاً تا طوفان می اومد بعضیا می گشتن وسط ده ها هزار مسکن مهر، یکی رو پیدا می کردن که قسمتی از نماکاری دیوارش کنده شده باشه، بعد اسمشو میذاشتن: سندی بر خیانت دولت قبل!

امروز مازندارن طوفان سختی داشت. سقف خیلی از خانه ها خراب شد. فضای مجازی پر شده از تصاویر خرابی های سطح شهر که داره دست به دست می چرخه. چن ساعته منتظرم عکسی از ویرانی های مسکن مهر منتشر بشه. اونایی که هفت هشت سال پیش می گفتن خونه های مسکن مهر فقط پنج سال عمر دارن کجان؟ من چقدر باید منتظر بمونم؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جهان، وطن ماست

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ب.ظ

مرزهای جغرافیایی، فقط یک قرارداد سیاسی است.

مرزهای انسانی را تنها وجدان آدمی است که مشخص می کند.

هر جا که مظلومی هست به حکم خدا و حکم فطرت، من و تو مسئولیم تا در یاری اش شتاب کنیم.

امروز کربلا را در سوریه تکرار کرده اند. زن و کودک و پیر و جوان را به هر بهانه سلاخی می کنند. فرق انسان با سایر موجودات عالم همین انسانیت و مروت اوست.

امروز به یاری ستمدیدگان سوری می رویم که در زیر تیغ شرارت ائتلاف سعودی و صهیون، ناجوانمردانه ذبح می شوند. 

هر کجا مظلومی هست دست یاری ما را آنجا جستجو کنید. امروز در سوریه فردا در یمن یا نیجریه، شاید به زودی در کمک به حزب الله نیویورک.

یادمان نرود: من اصبح و لم یهتم بامورالمسلمین فلیس بمسلم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

واقعیتی از یک مدعی (ویژه بابل)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ق.ظ

اولش گفت: من همه چیز دان هستم! هم کارشناس فرهنگی، هم کارشناس تاریخی ،هم کارشناس دینی! هم کارشناس هنری، هم کارشناس ....

شد مسئول پشت پرده فرهنگی شهر .

بعد که نتیجه کارهایش «برعکس»از اب درامد معلوم شد او فقط میتواند یک «عکاس» باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آستانه سالگرد شهدای نبرد با پژاک

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ق.ظ

وقتی قرار است مستقل باشی و بر مدار نه شرقی و نه غربی حرکت کنی یعنی می خواهی مقابل زیاده خواهی شرق و غرب عالم یک تنه بایستی .این راه، سخت و دشوار است؛ اما : ان الله مع الصابرین .

حضور در جبهه حق، سری شوریده می خواهد و پای اراده ای که از جنس پولاد باشد و قلبی که خانه نور است . طریقت عاشقی، افقی جز وصال ندارد. تنها باید صبر داشت و استقامت ورزید. ان الله مع الصابرین.

فتنه های دشمن بر ضد انقلاب اسلامی هیچ گاه تمام نخواهد شد مگر ان که انقلاب اسلامی تمام شود!

سه شهید نسل سومی گردان صابرین از رزمندگان با صفای مازندران که در ستیز با گروهک مهاجم پژاک در شمال غرب ایران به شهادت رسیدند جلوه ای از راه نورانی مقاومت و پایداری عاشوراییان تاریخ را به منصه ظهور رساندند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عهد با جانان

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

شهید نصر اصفهانی جزو نیروهای متدین ارتش جمهوری اسلامی بود. در کوی شهید فلاحی، شاید نخستین کسی که برای نماز صبح خودش را به مسجد می رساند ایشان بود. اگر می دید دوستانش نسبت به نماز اول وقت و جماعت، بی توجه شده اند به آنها تذکر می داد. نماز صبح را به جماعت در مسجد کوی می خواندیم. بعد از نماز، شهید نصر اصفهانی با اتومبیل خود همکاران را به مقصد می رساند.

بر اثر مجروحیت سختی که داشت در بیمارستان بستری شده بود. حالش بسیار وخیم بود. ضعف جسمانی او نشان از نزدیک شدن آخرین روزهای حیات نورانی اش داشت. به همراه سرهنگ براتی به عیادت او رفتیم. چهره ای زرد و بدنی نحیف داشت. ورود ما همزمان شد با اذان ظهر. ما را که دید کمی احوالپرسی کرد. بعد گفت: خواندن نماز جماعت مهمتر از عیادت من است. بهتر است به آن جا برویم.

این را گفت و خودش هم بلند شد و با تن رنجورش ما را تا نمازخانه بیمارستان همراهی کرد. برای یک لحظه هم نمی توانستم خودم را جای او فرض کنم. با آن همه درد اگر روی تخت می افتاد و ناله می کرد جای تعجب نبود. ولی او با حال بدی که داشت به همراه ما به نماز جماعت آمد تا اهمیت آن را بیش از پیش به ما بفهماند.

به روایت سرهنگ خلبان هوشنگ یاری، مرد ره، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر پارک پاک!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ق.ظ

دیشب در جشن و نمایشگاه موسوم به پارک پاک که توسط سپاه بابل هر شب در پارک نوشیروانی برگزار می شود، حضور داشتم.

وجود برادر بسیجی ام جناب حدادیان عزیز را در معاونت فرهنگی سپاه مغتنم می دانم.

برگزاری خیمه معرفت با حضور یک روحانی جوان و صاحب فضل را باید برجسته ترین اقدام در این ویژه برنامه دانست.

برای نگاه حداقلی سپاه به مقوله اقتصاد مقاومتی متاسفم.

نگاه سپاه به مفاهیم فرهنگی دیگری چون شادی و نشاط، حجاب و دفاع مقدس را ناقص و نیازمند ترمیم می دانم.

مشکل مبنایی اغلب نهادهای فرهنگی کشور را باید در نیات متولیان و مجریان دستگاه های مربوطه جستجو کرد. بی شک کاری که برای خدا انجام شود ثمراتی متفاوت نسبت به اموری خواهد داشت که تنها به منظور ارائه بیلان کار صورت می پذیرد.

دو پرسش اساسی ذهن مرا به خود مشغول داشته است: 

یک. با توجه به محدودیت منابع مالی، اولویت با انجام کدام یک از برنامه های بر زمین مانده و ریشه ای در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است?

دو. سپاه بابل در هندسه فرهنگی این شهر چه جایگاهی دارد?

وقتی فرهنگ و اصالت های تاریخی مردم مورد هجمه یک نهاد غیرفرهنگی قرار می گیرد، وقتی چند تشکل فولکس واگنی درصدد هجو ارزش های دینی و ترویج لاابالی گری در فضای واقعی و مجازی جامعه شهری بر می آیند و ... کارکرد غیرمستقیم اما بایسته سپاه را در دفع شرارت های شبه فرهنگی بدخواهان در کجا باید جستجو کرد?

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کار و نماز

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ق.ظ

خیلی ها با فرمانده لشکر کار داشتند ولی نمی توانستند در ساعت مشخصی او را پیدا کنند. مسئولیت او طوری بود که وقت بیکاری نداشت. بیکاری که نه، اصلاً فرصت نبود اگر کسی با او کاری دارد به راحتی بنشیند و با فرمانده خود صحبت کند. فرماندهی لشکر، کاری سخت و پیچیده بود.

از طرفی فرمانده لشکر، فرمانده لشکر اسلام بود و باید به رسم مسلمانی، ارتباطش با زیردستان را تقویت کرده و در هر فرصتی گامی برای خدمت به آنان برمی داشت.

برای حل این مسئله، ابتکار جالبی از خود نشان داد. نیم ساعت قبل از اذان به مسجد می رفت و می نشست. این گونه هر کس با او کاری داشت می دانست اگر هیچ جا دستش به فرمانده لشکر نرسد، نیم ساعت قبل از نماز می تواند او را در مسجد پیدا کند و به آسودگی حرفش را درمیان بگذارد. این ابتکار سردار شهید محمود کاوه، علاوه بر آن که قدمی در راه رفع مشکلات و رسیدگی به امور زیردستان محسوب می شد، روشی غیرمستقیم برای جذب دیگران به مسجد بود و باعث می شد توفیق نماز جماعت نیز عاید دیگران بشود.

کورش علیانی، یادگاران، ص78

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مربی در سایه!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ

شهید سید مجتبی کریمی می دانست که برخی از دوستانش به قرائت نماز مسلط نیستند؛ اما اگر می خواست به شکل مستقیم به آنها تذکری بدهد ممکن بود باعث رنجش آنان بشود. مدتی این مسئله ذهنش را به خود مشغول ساخته بود.

در نهایت، فکری به خاطرش رسید. با دوستانش جمع شد و جلسه هیئت قرآن را تشکیل داد. همه می دانستند که او در قرائت کلام الله مجید، مهارت ویژه ای دارد. با کمال میل پیشش می نشستند تا قرائتشان را اصلاح کنند.

سید مجید با حوصله و دقت، قرائت صحیح قرآن و نماز را به آنها می آموخت و باعث شد تا دوستانی که با قرائت کامل نماز آشنا نبودند از این پس نمازشان اصلاح شود.

بر اساس خاطره ای از همرزم شهید، شکوه معراج، ص 55

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ماجرای قلعه شیخ طبرسی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

همزمان با وقایع قزوین و بدشت، به رهبری "قرّة العین" و "میرزا حسینعلی" و "محمد علی بارفروشی"، از جانب بابیان مشهد، به رهبری "ملا حسین بشرویه ای" وقایعی در شرف وقوع بود که منجر به اجتماع بابیان از "بدشت" و مشهد و مازندران، در نور و بارفروش گردید، که نهایتاً منجر به وقایع خونین و خشونت آمیز قلعه ی شیخ طبرسی گردید.

"ملا حسین بشرویه ای" که به "دستور محمد علی باب" به خراسان رفته بود، پس از استقرار در مشهد، نامه هایی به تهران و قزوین و بارفروش نگاشته، "قرّةالعین" و "محمد علی بارفروشی" را به خراسان دعوت کرده بود؛ ولی آنان در جهت اجرای این دستور، در "بدشت" شاهرود توقف کرده و فاجعه بدشتیان را به وجود آوردند، و پس از پاشیدگی اجتماع "بدشت"، عده ای در انتظار دستور "ملا حسین بشرویه ای"، در مناطق مختلف خراسان و مازندران صبر و استقامت گزیدند.

"علی محمد شیرزای"، با توجه به خبرهایی که از اقدامات بابیان مازندران و مرگ قریب الوقوع محمد شاه قاجار و حرکت ولیعهد از تبریز به تهران شنیده بود، نامه ای خطاب به "ملا حسین بشرویه ای" نگاشته و ارسال می دارد:

« ملا حسین هنوز در مشهد بودند، که شخصی از جانب "باب" به مشهد وارد شد و "باب" را که مخصوص "ملا حسین" عنایت فرموده بودند، به ایشان داد و گفت: حضرت اعلی به شما فرمودند که این عمامه سبز را بر سر خود بگذارید، و رایت (پرچم) سیاه را در مقابل و پیشاپیش مرکب خود بر افراشته، برای مساعدت و همراهی با جناب "قدوس" به جزیرة الخضراء ( مازندران ) توجه کنید، و از این به بعد به نام جدید« سید علی » خوانده خواهید شد. "ملا حسین" چون پیام  را از آن قاصد امین شنید، به فوریت امر را انجام داد و یک فرسخ از شهر دور شده، عمامه حضرت اعلی را بر سر گذاشت علم سیاه را بر افراشت پیروان خویش را جمع کرد و بر اسب سوار شده همه به جانب جزیرة الخضراء عزیمت نمودند».

آنچه مسلم است، فوت محمد شاه قاجار، فرصتی خاص برای همه گروههای کوشا برای رسیدن به قدرت به شمار می آید، تا از این دوره فترت، باری گرفته و دهانی شیرین کنند.

منطقه جغرافیایی مازندران و خروج حاکم مازندران و دوران فترت ناشی از فوت محمد شاه قاجار، "محمد علی بارفروشی" را متقاعد کرده بود، که زمان مقتضی خروج است؛ لذا نامه ای به "ملا حسین بشرویه ای" در بازگشت از بدشت نوشت که:«از خراسان حرکت نماید».

وقتی که "سعید العلماء" متوجه شد، ملا حسین بشرویه ای از مشهد با علم سیاه و عده ای از همراهان شجاع و بی باک متوجه بارفروش (بابل) است؛ ضمن اعلان هشدار به مردم برای جلوگیری از این گروه، نامه ای به "عباسقلیخان سردار لاریجانی" نوشت. او نیز "محمد بیک یاور" را، با سیصد تن تفنگچی را برای مقابله با بابیان فرستاد.

بعد از آنکه "ملا حسین" و "حاجی محمد علی"، دیدند که جنگ در میان شهر به صلاح آنان نیست، پس از کشته شدن عده ای از افرادش، به سرای سبزه میدان فرار کردند و در آنجا متحصن شدند. در سبزه میدان، "ملا حسین" افرادی را فرستاد که آب و نان تهیّه کنند؛ بعد از مدتی آمدند و گفتند که نه نانوایان به ما نان دادند و نه مردم گذاشتند که آب بیاوریم.

در نهایت، با مذاکراتی که بین "ملا حسین" و "عباسقلی خان" صورت گرفت، بابیان به همراه گماشتگان "عباسقلی خان"، از بارفروش به سمت علی آباد رفتند.

پس از رسیدن بابیان و محافظان آنان به علی آباد، گماشتگان "سردار لاریجانی" بازگشتند، و در همین اوان: « "خسرو نام قادی کلائی" از قرای علی آباد، به طمع اموال ایشان افتاده، و با جمعیتی دنبال آن کاروان را گرفت و به اسم همراهی و محافظت از آنان، رشوتی خواست؛ آنان نیز مضایقه نکردند».

"عباس افندی" تصریح می کند که بعد از این وقایع: «ملا حسین، آن جمع را به قلعه  نزدیک مقبره  شیخ طبرسی منزل داد؛ و چون مطلع بر نوایای جمهور شد، در حرکت نخوت و فتور نموده، بعد "میرزا محمد علی مازندرانی" با جمعی نیز، منضم به آن حزب شده و سیصد و سیزده نفر موجودی قلعه شد».

قابل توجه اینکه ؛ بهائیان، برای آنکه وقایع تاریخی خود را با روایات مسلم شیعه تطبیق دهند، تأکید می کنند که افراد موجود در قلعه، سیصد و سیزده نفر بوده اند.

"میرزا حیدر علی اصفهانی" در کتاب "دلائل العرفان" می نویسد: «و سیصد و سیزده نفر از اطراف عالم ،از نقباء و نجباء حولش مجتمع می شوند. این در شیخ طبرسی که طبرستان است جمع شدند و به خونشان شهادت دادند».

صاحب کتاب "نقطة الکاف"، بیانی را متذکر می شود، که تکمیل کننده تصریحات "میرزا حیدر علی اصفهانی" است:«مراد از حضرت قائم که رجعت حضرت رسول الله بوده باشد، همان  قدوس ( محمد علی ) بودند؛ و جناب ذکر رجعت حضرت امیر المؤمنین... ! ».

دلیل مذکور از نظر صاحب کتاب "تاریخ قدیم": «... دلیل چهارم آنکه، سیصد و سیزده تن نقباء در حول ایشان جمع شدند و جان باختند ». و چون توجه به احادیث مهم کتاب های موثق شیعه داشته، که اینان در مکه دور امام را خواهند گرفت، راهی جز این ندیده که بگوید: « ایشان طی ارض انجماد را نمود...».

با توجه به این نصوص محمد علی ( قدوس ) بازیگر نمایش "بدشت"، از یک سوی حضرت محمد بن عبد الله است که رجعت کرده! و از سوی دیگر حضرت قائم حجة بن الحسن العسکری ( علیه السلام ) است؛ و سیصد و سیزده نفر طبق حدیث اطرافش را گرفتند، و عاقبت الامر پس از واقعه خونین قطعه طبرسی: « سعید العلماء کرد آنچه کرد. و حضرت قائم موعود را شهید کردند »!

از سوی دیگر، "قدوس" ( محمد علی بارفروشی ) طبق تصریح همین مأخذ موثق بابیان، خطاب به پدر خود می گوید: «بدان که من پسر شما نیستم... و منم حضرت عیسی و به صورت فرزند تو ظاهر گردیده ام و تو را از باب مصلحت به پدری اختیار نموده ام ».

بر این اساس:

"محمد علی بار فروشی" از نظر بهائیان و بابیان، حضرت محمد بن عبد الله و حجة بن الحسن العسکری، و حضرت عیسی بن مریم است!

و آقای "حسین بشرویه ای"، حضرت امام حسین (علیه السلام) است که رجعت کرده!

با توجه به اینکه اوّلاً: خود بابی ها اعتقاد دارند که تعداد کشته شدگانشان بیش از 350 نفر بوده است، ثانیاً: واقعه  قلعه  شیخ طبرسی، در زمانی به وقوع پیوسته است، که "علی محمد شیرزای" در همان زمان، تازه ادعای قائمیت کرده بود، ولی یکباره "قدّوس" قائم می شود و "علی محمد شیرازی" حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب!

به هر حال، "ملا حسین" دستور داد، که مقبره  شیخ را به شکل قلعه  محکمی برای دفاع درآورند؛ البته قبل از محاصره شدن به قدر کافی آذوقه در قلعه فراهم کرده بودند. بعد از اینکه عده ای از کارگزاران دولت را، که برای از بین بردنشان آمده بودند، تار و مار کردند، به روستای افرا رفتند و به قتل و غارت و آتش زدن آنجا پرداختند.

انعکاس چنین واقعه  شنیعی، افکار عمومی مردم ایران را، خاصّه در مناطق شمالی کشور به خود جلب کرد، و نسبت به وقوع آن نفرتی خاص، عموم را فراگرفت؛ و ناصر الدین شاه را که کاملاً به اصل و ریشه چنین ماجرائی واقف و آگاه بود، مصمم نمود تا رفع غائله نماید. به همین منظور به بزرگان مازندران و سرتیپ لاریجانی، دستور محاصره حصار قلعه  شیخ را داد، که نهایتاً مغلوب شدند و غنائم بسیاری به دست بابیان افتاد.

دوباره با دستور ناصرالدین شاه و امیر اتابک، بزرگان و سرکردگان مازندران به سمت قلعه رفتند و جنگ سختی میان دو طائفه درگرفت، در این غائله، افراد زیادی از جمله "ملا حسین" کشته شد.

"ملا حسین بشرویه ای" در آخرین لحظات جان دادن، « محمد علی بار فروشی » ( قدوس ) را جانشین خود قرار داد، و مانع از تزلزل روحیه یارانش با سخنانی چنین شد:

«و عن قریب بر مازندران بلکه بر ایران مسلط خواهید شد، و در رکاب صاحب الزمان شمشیر خواهید زد... »!

پس از نبردهای مختلفی، که بین دو گروه درگرفت که چهار ماه طول کشید، از یک سوی بابیان با تمام شدن آذوقه روبرو شدند، و از سوی دیگر به گفته مرحوم « اعتضاد السلطنه »، موجد شد تا: «شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشکری خونخوار به جانب مازندران روان شود ».

لذا وقتی بسیاری از بابیان، عملاً با نابودی غیر قابل اجتناب روبرو شدند و وعده های زعمای بابی، مبنی بر تسلط بر حکومت مرکزی و گرفتن مقامات و تصاحب اموال، بی اساس از آب درآمد، زبان به اعتراض گشودند؛ عده ای از لشگر دشمن امان خواستند، عده ای دیگر از قلعه فرار کردند و در نهایت وقتی که دیگر در قلعه شیخ طبرسی، برگ و درخت و علف زمین و استخوان و چرم تمام شد، و راه فرار مسدود گشت، ناچار جماعت بابیه زنهار طلبیدند. "مهدیقلی میرزا " گفت: هرگاه توبه و انابه کنید و به مذهب اثنی عشریه در آئید، از مال و جان در امان خواهید بود. عهد نامه ای نوشتند و با اسبی برای "حاج محمد علی" فرستادند، و امر کرد منزلی جهت آنان مهیا کردند. "حاج محمد علی" با دویست و چهارده نفر از جماعت بابیه که باقی مانده بودند، به اردوی شاهزاده روان شدند.

"سعید العلما" و دیگر اهالی، بر قتل "حاجی محمد علی" و بزرگان بابیه فتوی دادند و گفتند: بازگشت ایشان در شریعت مقبول نباشد، و تمام را در سبزه میدان بار فروش مقتول ساختند. در این فتنه از جماعت بابیه، هزار و پانصد نفر به معرض تلف در آمدند. (مطلب ارسال شده از صمد صالح طبری)

 منابع با تلخیص:

 

تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 316. نقطة الکاف، ص 156. تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 330. ناسخ التواریخ، ج 3، ص 241. روضة الصفا، ج 10، ص 432. مقاله ی شخصی سیّاح، ص 49. مقاله ی شخصی سیّاح، ص 61. همان، صفحات 153 .201 و 199. تلخیص تاریخ نبیل، ص 339. کواکب الدّریه، ج 1، ص 144. روضة الصفا، ج 10، ص 434. همان، ص 439. فتنه  باب، ص 55. همان، ص 57. برای اطلاع بیشتر رجوع کنید: بهائیان، ص 531- 555.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نماز جماعت خانگی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۱ ق.ظ

حجت الاسلام شهید حاج شیخ مهدی شاه آبادی، به طور معمول توفیق نماز جماعت را از دست نمی داد. اگر نمی توانست به مسجد برود در همان خانه خود نماز جماعت را بر پا می کرد. گاهی برای نماز وضو می گرفت. تا آماده شود یکی از پسرانش را می دید که مشغول خواندن نماز است. فوری می رفت، پشت سرش می ایستاد و به او اقتدا می کرد. او با این روش، هم به فرزند جوان خود شخصیت داده بود و هم این که اهمیت نماز جماعت را به خانواده نشان می داد.

به مرور فرهنگ خواندن نماز جماعت بین اهل خانه، مرسوم شد. دیگر حتی اگر شیخ شهید هم در خانه نبود اهل منزل نمازشان را به جماعت می خواندند. شیخ هیچ گاه برای نماز جماعت به طور تحمیلی و یا به روش مستقیم و رسمی از فرزندانش دعوت نمی کرد. او روحیه جوانی آنان را لحاظ می نمود. خودش می ایستاد سر سجاده و اذان و اقامه را می گفت و در رکعت اول، سوره ای بلند را انتخاب می کرد و می خواند. این گونه دیگران فرصت داشتند تا وضویی گرفته و نماز را پشت سر ایشان اقامه کنند.

براساس خاطره ای از خانواده شهید، مندرج در سایت شهدا و نماز

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چگونگی وقوع فتنه بابیّه در مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۴۰ ق.ظ

در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه سراسر ایران دارای درگیری، شورشها و طغیان های مردمی بود .بسیاری از این فتنه ها با بهانه های مختلفی رخ می داد و حتی برخی جنبه دینی نیز داشته است و البته ارتباطی با بابیت به طور مستقیم نداشت. از جمله این آشوبها می توان به فتنه برعلیه علی اشرف ماکویی، حاکم زنجان و اخراج او به خاطر بدرفتاری با مردم و تعدی او به یک زن مسلمان، بدون موازین شرعی اشاره کرد.

 فتنه ها و آشوبهای دیگری نیز در شهرهای خراسان، تبریز، یزد، کرمان، کردستان، کرمانشاه، شیراز، رفسنجان، گیلان، مازندران و بسیاری از مناطق دیگر روی داد که در عمده این فتنه ها، آشوبگران فقط بهانه ای را می خواستند تا علیه حکومت و عمال حکومتی شورش کنند. سیاسیون و سرکرده های بابی نیز از این فرصت استفاده نموده و به بهانه های مختلفی، همچون آماده سازی برای ظهور موعود و نجات دهنده مردم و غیره، بخشی از مردم را نیز با خود همراه کرده و در زنجان، مازندران و نیریز فارس، توانستند وقایع خونینی را پدید  آورند که اگر چه در تمام آنها نیز شکست در اردوی بابیان رقم خورد. امّا به هر شکل این اتفاقات و حادثه ها در سرزمین ایران و هر دو طرف نزاع فرزندان این کشور بودند.

                                                         تاریخ پایان فتنه بابیّه

 در این شورش که ملا حسین بشرویه‏ای و ملامحمد علی بارفروشی، از اصلی ترین یاران باب فرماندهی این نبرد را بر عهده داشتند و هر دو نیز در آن کشته شدند با حفر  خندقی، اطراف قلعه خود را برای جنگ با قوای دولتی آماده ساختند.

  شوقی افندی می نویسد: این کارزار که قسمت اعظم آن در جنگل مازندران به وقوع پیوست، مدّت یازده ماه بطول انجامید.( قرن بدیع – شوقی افندی)

نبیل زرندی تاریخ واقعه مازندران را از روزی که  ملا حسین عمامه سبز باب را بر سر نهاد و از مشهد بسوی مازندران حرکت کرد، ثبت کرده است و می نویسد: وقوع این مطلب مهمّ تاریخی در روز نوزدهم شعبان سال هزار و دویست و شصت و چهار هجری بود. 

از وقایع تأسف بار که ماهیت شیطانی یاران باب را به نمایش می گذارد، هجوم بر مردم ساده دل پیرامون قلعه است که هیچ توجیه قابل قبولی برای آن وجود ندارد.  بابیان چون راهزنان با شقاوت و بیرحمی تمام به قتل و غارت ایشان می‏پرداختند. حاج میرزا جانی کاشی از مورخین بابی و علاقمندان به علی محمد باب، در کتاب خود آورده است: جمعی رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یک صد و سی نفر را به قتل رسانیدند، تتمه فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعاً به قلعه بردند.( نقطة الکاف)

  شکست چیزی بود که ملامحمد علی بارفروشی (قدوس) رهبر بابیان، هرگز به آن نمی اندیشید. او و یارانش به پیروزی خود امید بسیار داشتند. پس میان ایشان و نیروی دولتی جنگ در گرفت و فتنه آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن ملامحمد علی بارفروشی در سبزه میدان بارفروش‌ (بابل فعلی)، در 23 جمادی الثانی 1265 پایان گرفت.

منبع: فتنه های بابیت

نویسنده: عبدالقادر همایون

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همه چیز در گرو سوت یک ایرانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۵۱ ق.ظ

داور نماد اقتدار و مظهر عدالت است.

برای من افتخاری که فغانپور به دست آورد بیشتر از مدال های طلای ورزشکاران ایرانی در المپیک ریو ارزش دارد.

این که دو تیم برتر فوتبال دنیا در آخرین دیدار این دوره از رقابت ها برای کسب مدال طلا با یک داور ایرانی به مصاف هم بروند حسی شیرین و اصیل را در خود نهفته دارد.

وقتی "قوی ترین های دنیا" با سوت یک ایرانی حرکت می کنند و با سوت یک ایرانی از حرکت باز می ایستند یعنی ایران به جایگاه حقیقی خود رسیده است.

همه آن چه که دیشب در مستطیل سبز اتفاق افتاد یک نماد بود برای آن که بدانیم تمدن و فرهنگ ایران اسلامی، کشور ما را روزی به جایگاهی که حق آن است خواهد رساند. عدالت و اقتدار در دنیا تنها در بستر حاکمیت فرهنگ اسلامی ایران عزیزمان رقم خواهد خورد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طوفان سخاوت در حصر نگاه ها!!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۸ ق.ظ

غزلی زیبا از دوست خوبم حجت الاسلام سید امیر سخاوتیان:

روشن شود آن روزم، تا جنگ بر افروزم

گر کشته شوم آنجا، سرداده پیروزم

فخر است در آن صحرا، سرداری بی سرها

آتش زده دیرم، از شوق تو می سوزم

در بند غل و زنجیر، این پای نگون بخت است

در حصر نگاهها من چشمم به تو می دوزم

در خط نوشتن ها، این کودک پر نیرنگ

در رقص سیاهی رنگ، قد قامت مهموزم

این همزه قد رعنا، در گلشن پر معنا

صد بیت سرود و گفت: خوش خنده بیاموزم

روزی شود این کودک، پروانۀ آن حضرت

با قلب بسی کوچک، سرگشته پیروزم

طوفان سخاوت شد، هر چند که حیرت شد

سرشار ز غیرت شد، پروانۀ دلسوزم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عزمی برای عبادت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

شهید محمود ریاحی، مؤذن جمع ما بود. صبح ها با صدای دلنشین او بر می خواستیم و برای نماز آماده می شدیم. او به نماز جماعت اهمیت خاصی می داد و بچه ها را برای این کار عبادی تشویق می کرد.

مدتی بود که برای تمرین و آمادگی نظامی پیش از عملیات، به اطراف کارون اعزام شده بودیم. آن جا فضایی برای برگزاری نماز جماعت نداشت. شب که می شد، محمود غیبش می زد. بیل و کلنگ را دست می گرفت و جایی می رفت. آن قدر از فشار تمرینات نظامی خسته بودیم که حوصله نداشتیم تعقیبش کنیم و ببینیم که کجا می رود.

چند روزی گذشت. یک بار صدایمان کرد و از ما خواست تا همراهش به جایی برویم. به فاصله کمی از محل استقرار ما که البته در دید ما نبود، محمود با همان وسایل محدودی که داشت نمازخانه ساده ای را ساخته بود که رنگ و بوی اخلاص و بندگی می داد. وقتی دیدیم او این چنین بی ریا از استراحت خود زده و به تنهایی و با دستان خالی برای رزمنده ها نمازخانه ساخته، شرمنده صفای باطنش شدیم و از آن پس نماز جماعت را در آن مکان اقامه می کردیم.

به روایت همسنگر شهید، رسالت توحیدی، ص 64

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روز دفن فتنه بابیّه به رهبری سعیدالعلما، روز ملّی بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۰ ب.ظ

تعیین روز ملی برای هر کشور،استان و شهر یک ضرورت است، تا اهالی هر منطقه بتوانند با شناخت بیشتر از پیشینه  تابناک گذشتگان شان برای ادامه راه اسلاف و پیشینیان گام بردارند.

از وقتی که در روز25 رمضان سال 250 هجری قمری در غرب  طبرستان (مازندران کنونی)، یعنی سعید آباد کلاردشت مردم با حسن بن زید علوی بیعت کردند و 5 سال قبل از تولّد حضرت مهدی(عج) حکومت شیعه را برگزیدند. این روز یعنی مصادف با14 آبان 243 شمسی و 15 تیرماه تبری، به عنوان روز ملی مازندران برگزیده شد.مردم مامطیر نیز در تاریخ 25 شوال سال250 هجری قمری  در مسیر حرکت حسن بن زید از غرب به شرق مازندران با ایشان بیعت کردند:

ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان در سال 613 قمری، در تشریح وقایع تاریخی سال 250 قمری از مامطیر و ترجی نام می برد و می نویسد: چون کار حسن زید قوت گرفت از بیشه بیرون آمد و به مامطیر رسید. روز پنج شنبه 26 شوال سال 250 قمری، و مردم را با بیعت حسن زید دعوت کرد، طوعاً ورغبةً همه اجابت کردند و حال به حسن زید بنشست.(ابن اسفندیار کاتب، ص 231).

لبیک به حسن بن زید علوی توسط مردم مامطیر و سایر نقاط استان مازندران و انتخاب حکومت شیعه علوی بیانگر انگیزه و روحیه بالای مذهبی و علوی ساکنان این خطه زرخیر و پربرکت است. چنان که از عوامل استحکام و بنیه قوی مذهبی اهالی این سامان نشان از همین انتخاب صحیح و اصولی دارد که به مرور به تحکیم عقاید مردم در راه زندگی و کسب وکار نیز افزود.

از آنجا که این روز ملی با تفاوت هایی در مسیر داعی کبیر در مازندران و قبول حکومت شیعه علوی یکسان است. برای تعیین روز ملی بابل باید به سراغ دیگر مناسبتهای مهم و بزرگ تاریخی که در منطقه رخ داده است برویم.

در قرن هفتم هجری قمری که فتنه مغولها (618ق) در مازندران رخ داد ویرانگری های زیادی صورت گرفت و اکثر آبادی های استان از جمله مامطیر (بابل فعلی) با خاک یکسان شد.

در قرن هشتم هجری قمری، مرعشیان پس از پیروزی بر کیائیان جلالی در نزدیک مامطیر و کنار بابلرود(باول رود) در بارفروش ده حاکم می شوند.

مرعشیان در سال 763 قمری چون در مامطیر استقرار یافتند، رفت و آمد درویشان و مریدان میر بزرگ (سید قوام الدین مرعشی) به این منطقه افزایش یافت و به تدریج نام مامطیر تبدیل به (بارفروش ده) شد.نخستین کسی که (بارفروش ده) را ضبط کرده است، سید ظهیرالدین مرعشی است که در تاریخ طبرستان آورده است؛

وآن مامطیر،اکنون به بارفروش ده اشتهار دارد. وی در صفحه 362تاریخ طبرستان که تاریخ تألیف آن سال 881 قمری است. ضمن تشریح وقایع سال 763 قمری مبنی بردرگیری بین کیافخرالدین جلال و سید قوام الدین نوشته است:

و از مامطیران که اکنون به بارفروش ده مشهور است گذشتند و با باول رود لشکرگاه کرده مترصد فرصت و نصرت شدند.به خاطر موقعیت خاص جغرافیایی ، بارفروش ده از مراکز مهم تشکیل بازارگاه و هفته بازار و داد وستد منطقه گردید.

دو مرگان فرانسوی پیدایش شهر را پیرامون آستانه فعلی می داند و نویسد: منطقه آستانه فعلی قبل از بنای مسجد خالی از سکنه بود و همه هفته، بازاری در آنجا تشکیل می شد. که در این هفته بازار بود که مردم متوجه شدند، درآن محل کلاغ ها گروه گروه جمع می شوند. مردم زمین را کندند وآثار و بقایای امام را یافتند، ودر آنجا مسجدی ساختند که به مسجد کلاج یا کلاغ موسوم شد، و شهر در پیرامون این مسجد بنا گردید. این واقعه به زمان پس از حمله مغول در قرن هفتم (618 قمری) یعنی دوره ای که مامطیر خراب شده بود است  که درآن محل فقط هفته ای یک روز بازاری تشکیل می شد. بعدآثار مرقد امامزاده را در آنجا یافتند و کسانی که به تدریج در آن ساکن شدند نامش را (بارفروش ده) گذاشته اند. به خاطر دهی که درآن بازار و داد ستد رونق بسیار داشت . و بدین ترتیب بارفروش ده توسعه یافت و مرکز داد وستد شد.

 

اما مناسبت بعدی که مهمتر می نمایاند؛ مربوط به جریان فتنه بابیّه در مازندران و قلع و قمع آن توسط مردم مازندران و بارفروش به رهبری آیت الله العظمی سعیدالعلمای بارفروشی در اوایل دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار بود. محمد سعید بارفروشی مازندرانی معروف به علامه سعید العلما در سال 1187 قمری(1152 شمسی)، در قریه دیوکلا امیرکلا از توابع بارفروش متولد شد.و درسال 1270 قمری (1233 شمسی)  در بارفروش دار فانی را وداع گفت. وی از فقها و مراجع تقلید در دوران قاجاریه بود. و نقش عمده ای در مقابله با بهائیان به رهبری ملاحسین بشروبه ای (نخستین کسی بودکه به باب گرایش پیدا کرده بود) در قلعه شیخ طبرسی داشت. ملا محمد علی بارفروشی که در عرف بابیه به قدوس معروف بود با افراد خود به ملاحسین بشرویه ای پیوست. این حوادث از وقایع مهم شهر بار فروش در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه بود. جریان قلعه طبرسی بدین شرح است: در ذیقعده سال 1264 قمری، ملاحسین بشرویه ای از یاران باب عده ای حدود 200 نفر از یارانش را وارد بارفروش کرد و در محله سبزه میدان در کاروانسرایی اقامت کرد.از مشاهیر شهرحاج محمدعلی بار فروش معروف به قدوس با اتباع خود به اوپیوست. و چون به علت مخالفت علمای شیعه نتوانستند در شهر بمانند به مزار شیخ طبرسی روستای شیخ گلی علی آباد (قائمشهر فعلی) رفتند و در آنجا قلعه مستحکمی بنا کردند و چند ماهی با قشون دولتی جنگیدند. ملاحسین بشرویه ای در این جنگها بود که هدف گلوله واقع شد و به قتل رسید. حاج ملا محمد علی بار فروش گرفتار شد و در بارفروش به فتوای سعیدالعلمای بار فروشی مازندرانی کشته شد.

اهالی قلعه که حدود 400 نفر بودند مدت ده ماه در مقابل نیروهای دولتی مقاومت کردند. برای متفرق کردن آنان ، عباسقلی خان سردار لاریجان وارد بارفروش شده بود.

نقش سعید العلماء در این حوادث بسیارارزشمند بود. وقتی تبلیغات حاج محمد علی بار فروشی به گوش سعید العلماء رسید، چون بر دیگرعلما و روحانیان شهر جنبه ریاست و بزرگی داشت . وقتی به اندیشه ملا حسین بشرویه ای پی برد برای پیشگیری دست به کار شد.به دستور او علما و اصناف در مسجد جمع شدند و بر منبر رفت و منظور نهایی بابیان را تشریح کرد. جمعی از مسلمانان برای انجام تکلیف شرعی دست به اسلحه بردند و در نزدیکی شهر از ورود بابیان ممانعت به عمل آوردند.

ملاحسین بشرویه نیز شمشیر به کف پیکار می کرد ، در این فتنه دربار فروش و قلعه طبرسی هزار و پانصد نفر از جماعت بابیه کشته شدند. ملاحسین بشرویه ای و محمد علی بارفروشی از رهبران فتنه گران بابی نیز به هلاکت رسیدند.

سعید العلماء که از نظر سواد و مقام علمی و فقهی اعلم بر شیخ مرتضی انصاری بود پس از مرگ صاحب جواهر در پاسخ به شیخ مرتضی انصاری برای قبول مرجعیت نوشت:

من در ایام اشتغال به درس و بحث در حوزه از شیخ انصاری اعلم بودم. ولی اکنون در بلاد عجم هستم و توفیق درس و بحث ندارم ولی شیخ انصاری همچنان با جدیت به درس و بحث اشتغال دارد. در این صورت او از بنده اعلم است و برای مقام مرجعیت و فتوا دادن متعیّن و محرز می باشد.

از سخنرانی سعید العلماء در مسجد علیه بابیون:

ایها الناس بیدارشوید، دشمنان ما در کمینند. می خواهند اسلام را از بین ببرند، مقدّسات اسلامی را محو کنند.حالا که محمدشاه فوت کرده و کارها در هم و پریشان است .رئیس این گروه با جمعیتی از جان گذشته به طرف ما می آید. همه شما فردا صبح حاضرباشید و خود را مهیا کنید تا جلوی این گروه را بگیرند.

از نکات بسیارمهم و قابل توجه در زندگی سعیدالعلماء، مسئولیت پذیری، جدیت و تلاش او در سرکوبی شورش هواداران فرقه بابیت در مازندران بود .با مدیریت سعیدالعلماء بود که فتنه بابیه مازندران در تاریخ 23جمادی الثانی سال 1265 قمری خاموش شد.

لذا پیشنهاد می شود روز 23 جمادی الثانی 1265 هجری قمری، مصادف با 26 اردیبهشت 1228 شمسی روز دفن فتنه بابیه در مازندران به رهبری سعیدالعلمای بارفروشی مازندرانی، به عنوان روز ملی بابل تعیین گردد. صمد صالح طبری

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تبریک روز جهانی عکاس به یک هنرمند بابلی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۵۶ ب.ظ

به نام خدا

برادر عزیزم، جواد بیژنی راد، فعال محترم فرهنگی سیاسی شهرستان بابل با سلام

بعضی از دوستان مشترک، مدعی شده اند که انتقادهای اخیر حقیر نسبت به چند اشتباه محرز در معاونت فرهنگی شهرداری بابل که البته با تغییر و اصلاح رفتار این معاونت همراه بود، موجب دلخوری شما را فراهم کرده است.

تبریک روز جهانی عکاس را به جنابعالی که در "این زمینه" تخصص دارید بهانه ای قرار می دهم برای رفع کدورت های احتمالی.

موفق و سربلند باشی. یاعلی. سید حمید مشتاقی نیا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درخواست انصار حزب الله بابل برای انتشار فیش حقوقی مسئولان شهر و استان!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

به رغم گذشت مدت زمانی طولانی از بر ملا شدن فیش های نجومی بعضی از مدیران دولتی، هنوز این مسأله در نزد مردم از تب و تاب خبری نیفتاده و شوک ناشی از آن همچنان بر میزان بی اعتمادی اقشار مختلف جامعه نسبت به متولیان صیانت از بیت المال می افزاید. بی شک تا وقتی که اراده ای برای تنبیه و مجازات راهزنانی که در پوشش قانون به حیف و میل بیت المال مسلمین پرداخته اند، دیده نشود این موضوع همچنان در رأس اخبار جامعه قرار داشته و نفرت مردم نسبت به مدیران دولتی را افزون خواهد داشت.

مردم حق دارند که برای شعارهای فراموش شده انقلاب و آرمان های آسمانی شهدا و امام شهیدان نگران باشند. مردم حق دارند که بر مبنای فرمایش مقام عظمای ولایت، محاکمه و بازستانی اموال به هدر رفته توسط مسئولین را مطالبه نمایند.

چگونه است که دولت برای حذف مبلغ یارانه ای که حق حداقلی مردم مستضعف از طرح اصلاح نظام اقتصادی است از هر مستمسکی بهره می گیرد و یا با افزایش عجیب مالیات از بازار راکد کشور و ارتقای چشمگیر میزان عوارض خدمات دولتی، فشاری بی سابقه را بر لایه های آسیب پذیر جامعه و محرومان و پابرهنگانی که حامیان اصلی و ذخایر واقعی انقلاب هستند تحمیل می نماید؛ اما درآمد حاصل از عرق جبین و خون دل مردم را به جای عرضه خدمات عمومی به جیب صاحب منصبان بی خاصیتی واریز می کند که سودایی جز چپاول قانونی! اموال مردم ندارند؟

با کمال تأسف نه تنها مسئولان دولتی انگیزه ای برای برخورد با دریافت کنندگان فیش های نجومی ندارند بلکه به تجلیل و بزرگداشت شان پرداخته و با تحریف مفاهیم اصیل انقلاب اسلامی، آنان را ذخیره انقلاب و نظام معرفی می نمایند!!

مردم حق دارند وقتی بی تفاوتی مسئولان را در قبال آرمان های شهدا و فرامین ولی امر خود می بینند به چاره ای اساسی برای رفع فتنه غارتگری بیت المال اندیشیده و در انتخابات آتی با اتخاذ تصمیمی سرنوشت ساز، دست چپاولگران و خائنین را برای همیشه از حیطه بیت المال قطع نمایند.

انصار حزب الله شهرستان بابل ضمن محکوم نمودن فرهنگ غلط مشروعیت بخشی و موجه جلوه دادن غارت بیت المال که به صورت آشکار توسط مسئولان ارشد و کم کار این دولت در حال ترویج است با توجه به گسترش حس بدبینی عمومی در جامعه نسبت به مدیران دولتی از همه نمایندگان ارشد دولت در استان و شهرستان به خصوص جناب استاندار مازندران و فرماندار بابل قاطعانه انتظار دارد تا در اسرع وقت با اقدامی شجاعانه نسبت به انتشار فیش حقوقی خود اقدام نموده و میزان صداقت و تعهدشان نسبت به راه و اهداف انقلاب اسلامی را به همگان ثابت نمایند.

والسلام علی من اتبع الهدی. انصار حزب الله شهرستان بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا "روز ملی بابل" حاشیه ساز خواهد شد؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۶ ب.ظ

مدتی است که توسط بعضی از چهره های سیاسی شهر بابل، تلاش هایی بی صدا! و پنهان برای نامگذاری روزی به عنوان روز ملی بابل آغاز شده است. این اقدام که در صورت رعایت برخی ظرافت ها چه بسا بتواند در تثبیت و معرفی موقعیت فرهنگی و تاریخی دیار مومنان نقش موثری داشته باشد به دلیل بی اطلاعی و عدم اجماع بین بزرگان شهر و اصرار یکی از جریان های سیاسی بر انحصار در به ثمر رساندن آن هنوز به نتیجه نرسیده است.

انتخاب یک روز خاص و ویژه در تقویم که بیان گر پیشینه افتخار آمیز مردم این دیار مظلوم باشد نیازمند بررسی همه جانبه صاحب نظران بوده و به یقین، بزرگ ترین آسیب آن آغشته شدن به فرصت طلبی های احتمالی است.

در این راستا تا کنون سه مناسبت برای انتخاب روز ملی بابل مطرح شده است:

یک- روز تولد مرحوم نوشیروانی. سید حسین فلاح نوشیروانی از خیّرین نام آشنای بابل است که بخش قابل توجهی از اموال خود را در راه رضای خدا به اموری خیر و ماندگار چون ساخت چند مدرسه، دانشگاه و ... اختصاص داده است. نیک اندیشی از خصائل زبانزد مردم بابل است تا جایی که به اذعان بسیاری از کارشناسان، نقش خیران در خدمت رسانی به مردم این شهر قابل قیاس با بسیاری دیگر از نقاط کشور نیست. پیشنهاد انتخاب این روز به عنوان روز ملی بابل، از سوی ستاد انتخاباتی یکی از نمایندگان مردم بابل در مجلس شورای اسلامی طرح شده و بیشترین اصرار نیز برای ثبت چنین روزی از سوی فعالان سیاسی این ستاد صورت گرفته است.

دو- روز تأسیس مدرسه اعظام السلطنه در بابل! پیشنهاد انتخاب این روز از سوی یکی از فعالان سیاسی ملی گرا و البته خوشنام شهرمان – که  در دوره های پیش موفق به کسب اعتماد عمومی برای ورود به مجلس شورای اسلامی نگردید-  دستکم دو بار در محافل رسمی (یک بار در انجمن موسوم به بابلی های مقیم تهران و یک بار هم در بنیادی به ظاهر علمی) طرح شده است. ساخت مدرسه اعظام السلطنه در بابل تنها بیان گر تغییر ساختار آموزش سنتی به نظام جدید آموزشی در این شهر است و به یقین نمی تواند پیشینه درخشان علم و فرهنگ این شهر را که مربوط به قرون گذشته است به خوبی بازگو نماید.

سه- تعدادی از پژوهشگران و تاریخ شناسان متعهد و دلسوز بابل روز دفن فتنه خانمان سوز بابیت به فتوای مرحوم علامه سعیدالعلمای بارفروش و رشادت بی نظیر مردم جان برکف بابل در تقابل با آتش افروزی حامیان این فرقه ضالّه که قصد داشتند دین و دنیای مردم این شهر را هدف تاراج خود قرار دهند، به عنوان برجسته ترین روز در تاریخ فرهنگ، علم، عشق و حماسه شهرستان بابل معرفی کرده اند. 26 اردیبهشت سال 1228 شمسی مردم متدین کوچه و بازار بابل با رهبری عالم مجاهدی که به اذعان علمای معاصر خود به اختیار از زعامت حوزه های علوم دینی جهان تشیّع خودداری کرده بود در جهادی مثال زدنی با تمام توان در مقابل هجمه نظامی و فرهنگی مزدوران بابیّت ایستادگی کرده و با اهدای چند شهید والامقام که هم "جان" و هم "مال" خود را در طبق اخلاص نهادند، درسی فراموش ناشدنی به مهاجمان دادند.

نگاهی اجمالی به سه پیشنهاد مذکور، وزن هر یک را در معرفی جامع جایگاه شهرستان بابل به خوبی نشان می دهد. چهره بی نظیر علامه سعیدالعلمای بارفروش که ستاره ای درخشان در آسمان علم و فقاهت است، رشادت و جان نثاری مردم حماسه ساز بابل، ایمان و عشق مردم این دیار به آموزه های مکتب وحی، قدرت شناخت و نگاه عمیق مردم بابل نسبت به تهاجم فرهنگی دشمنان دین و پافشاری در صیانت مقتدرانه از حریم فرهنگی و اعتقادی خود و ... ابعادی برجسته و زوایایی جامع از تاریخ فرهنگ وتمدن این شهرستان را به وضوح معرفی می نماید.

بی تردید تحلیل پیرامون "خاستگاه نیک اندیشی" و علاقمندی مردم این شهر به علم و فرهنگ و هنر، هر ناظر منصف و بی غرضی را به سمت رخدادهایی تاریخ ساز سوق می دهد که اوج باورهای ملی و مذهبی این دیار را به اثبات رسانده و به عنوان بستری مناسب برای رشد صحیح فکری و فرهنگی مردم، بالندگی تربیت شدگان مکتب علم و جهاد را به منصه ظهور می رساند. سید بزرگوار، مرحوم نوشیروانی، یک شخصیت برجسته شهری است؛ اما سعیدالعلماء یک اندیشمند با حیثیت ملی است که می تواند نمادی از کمال شخصیتی و توانمندی بالفعل مرم شهر بابل در سطح کشور محسوب شود. از این رو در بزرگداشت مرحوم سعیدالعلماء بارفروش می توان هر سال جشنواره و همایشی علمی، فرهنگی، هنری و ... در سطح ملی با محوریت شهرستان بابل برگزار نمود و جایزه ای نیز با عنوان نشان یادبود و جایزه ملی سعیدالعلماء در نظر گرفت و با این رویکرد به معرفی شهرستان کهن و مستعد بابل پرداخت. چنین قابلیتی در فروض دیگر نامگذاری روز ملی بابل، به چشم نمی آید.

نباید از نظر دور نگاه داشت که روز ملی بابل فقط یک بار انتخاب شده و برای همیشه در پرونده تاریخ این شهر ثبت خواهد شد. حق و شأن مردم خوشنام این خطه اقتضا می کند در انتخاب این روز، بی توجه به برخی اغراض و یا فرصت طلبی های احتمالی، گزینه ای به ثبت برسد که همه شئون تمدنی بابل را در بر داشته باشد.

از این رو لازم است بزرگان مذهبی، سیاسی و اجتماعی شهرستان بابل با اتخاذ تدبیری شایسته و با دقت و حوصله، بی اعتنا به تلاش های انحصار طلبانه گروه های سیاسی، حرکتی هماهنگ و بایسته را در این راستا آغاز نموده و شهر افتخارآفرین بابل را با "تاریخچه ممتاز" آن به همگان معرفی نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا