اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توحید» ثبت شده است

کرونای مسلمین، دوستی علی و یزیدیان انتقاد گریز!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۳۴ ب.ظ

از شما دعوت می کنم این سه فایل تصویری یک دقیقه ای را مشاهده کنید:

 

اگر مسلمانان کرونا نگیرند چه اتفاقی می افتد؟

#اشکآتش #سیدحمیدمشتاقینیا #کرونا #ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها #گاهی دعاهایمان انگونه که میخواهیم مستجاب میشود #چرا ادمهای خوب میمیرند؟!

https://www.instagram.com/p/CEGxC1QFm7w/?igshid=1h9c7fsg5tn76

 

#توهین به عالم اهل سنت که عیدغدیر را تبریک گفته بود #اشکآتش  #سیدحمیدمشتاقینیا #وحدت شیعه و سنی حول محورعلی علیه السلام #عیدغدیر #حتی اگر ولایت به معنی دوستی_باشد

https://www.instagram.com/p/CEJsDwOF_DZ/?igshid=sfbe4vfaqs18

 

#قبلا هفته اول محرم هفته امربه معروف ونهی ازمنکر بود! #یزیدیها طاقت انتقاد ندارند #اشکآتش #سیدحمیدمشتاقی_نیا

https://www.instagram.com/p/CEJs6IwlDdu/?igshid=rvdx2838fcbl

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اگر میخواهی درست راه بروی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۰۷ ب.ظ

 

برای نجات از گمگشتگی ها به هدایتگری ماهر و راه بلدی امین نیازمندیم.

امام هادی را اصلاً برای همین هادی گفته اند که مسیر هدایت را آشکار ساخته است.

یاد داد که به اولیای خدا بگوییم: فَإِنِّی لَکمْ مُطِیعٌ مَنْ أَطَاعَکمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاکمْ فَقَدْ عَصَی اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّکمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ

"من فرمانبردار شمایم، کسی که شما را اطاعت کرد، خدا را اطاعت نموده، و هر که از شما نافرمانی نمود، خدا را نافرمانی کرده است، و هرکه شما را دوست داشت، خدا را دوست داشته، و هر که شما را دشمن داشت خدا را دشمن داشته است."

مسیر هدایت ما از راه ارتباط با اهل بیت می گذرد؛ اما این ارتباط صرفا یک رابطه احساسی و عاطفی نیست. تأکید بر فرمانبرداری از اهل بیت ضرورت نگاه عملیاتی به دین را گوشزد می نماید.

به ما یاد داد که اهل بیت علیهم السلام این گونه به مقام رضایت الهی دست پیدا کردند: وَ أَحْکمْتُمْ عَقْدَ طَاعَتِهِ وَ نَصَحْتُمْ لَهُ فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیةِ وَ دَعَوْتُمْ إِلَی سَبِیلِهِ بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَکمْ فِی مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَی مَا أَصَابَکمْ فِی جَنْبِهِ [حُبِّهِ ] وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیتُمُ الزَّکاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیتُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّی أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَینْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ [وَ فَسَّرْتُمْ ] شَرَائِعَ أَحْکامِهِ وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ

"و محکم کردید گره طاعتش را، و در نهان و آشکار برای او خیرخواهی نمودید، و مردم را با حکمت و پند نیکو به راه او دعوت کردید، و جان خود را در خشنودی او نثار نمودید، و بر آنچه در کنار او به شما دررسید صبر کردید و نماز را بپا داشتید، و زکات پرداختید، و به معروف امر نمودید، و از منکر نهی کردید، و جهاد فی الله نمودید، آن گونه که شایسته بود، تا دعوتش را آشکار کردید، و واجباتش را بیان فرمودید، و حدودش را بر پا داشتید، و قوانین احکامش را پخش نمودید، و روش او را انجام دادید"

اولیای خدا برای اجرای احکام خدا هزینه دادند تا به مقام رضا رسیدند. مریدان اهل بیت نیز اگر در ادعای پیروی از آنان صداقت داشته و مسیر هدایت را می جویند برای کسب رضایت حق، باید جبهه حق را یاری رسانند. از خیرخواهی برای خلق الله و تبلیغ دین خدا تا امر به معروف و نهی از منکر با تمام تبعاتی که مستلزم صبوری است، شرط رهروی در مسیر هدایت است.

وَ صِرْتُمْ فِی ذَلِک مِنْهُ إِلَی الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ " و در این امور از جانب خدا به مقام رضا دررسیدید، و تسلیم قضای او گشتید"

 

با تکیه بر فرازهایی از زیارت جامعه کبیره، میراث فاخر امام مظلوم شیعیان، هادی امت رسول الله، امام علی النقی علیه السلام

میلادش بر همگان مبارک

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای اسماعیل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۳۵ ب.ظ

 

اسماعیل که آن زمان گویا بیش از 13 سال نداشت، نشان داد که چونان پدر، مرد میدان‌های خطر است. او ثابت کرد که برای انجام فرمان پروردگارش، مطیع محض خواهد بود. اسماعیل در راه قربان‌گاه، به پدر سفارش کرد دست‌ها و پاهایش را ببندد و بدنش را از رو به زمین بخواباند تا مبادا چشم در چشم او شده و محبت پدرانه‌اش گل کند و مانع از انجام صحیح امر خدا گردد.

او از پدر خواست خنجر خود را تیز کند تاحلقومش سریع‌تر بریده شود و نیز سفارش کرد که پدر، پیراهن خونین خود را از تن خارج کند و به دور بیندازد تا مبادا سوگ مادر با دیدن آن پیراهن، دو چندان گردد... اسماعیل بدون بغض و لکنت، آخرین سخنانش را بر زبان جاری می‌کرد و ابرهیم همه این گفته‌ها را می‌شنید و آتش آن را در دل دریایی خویش فرو می‌ریخت. او پدر بود و وجودش در محبت فرزند می‌سوخت؛ اما حلا‌وت سوختن در عشقی سترگ، او را به پیمودن این راه دشوار وا می‌داشت. اسماعیل هم سر بلند شد.

‌هاجر نیز در مواجهه با ابلیس که در قالب انسان بر او ظاهر گشته بود، وقتی شنید که: از چه نشسته‌ای، شوی تو فرزند دلبندت را به قربان‌گاه برده...، ندا داد: اگر پیامبر خدا خلیل‌الرحمان چنین خواسته ‌من نه آنم که غیر از امر او را اطاعت کنم. ‌هاجر سر بلند شد. شیطان سراغ ابراهیم رفت و دلسوزانه‌! گفت: تو پیامبر خدایی و پیشوای مردم. اگر چنین کنی دیگران نیز از پی تو با پسران خویش همین خواهند کرد و پاسخی جز سنگ نیافت. ابراهیم نشان داد که در مذاکره با شیطان، منطقی‌تر از سنگ، پاسخی وجود ندارد. گفت وگو برای کشف حقیقت است و حق در مرام ابلیس راه ندارد.

جبرئیل اما لبه تیز خنجر را برگرداند. ابراهیم با تعجب و اندوه، رو به آسمان شکوه نمود که از چه روی توفیق طاعت خدایش را ندارد؟ آن گاه بود که ندای آسمانی «و فدیناه بذبح عظیم» در گوشش طنین انداز شد. ابراهیم پیش از این خواسته بود که امامت در ذریه او باقی باشد. خدایش پذیرفت و بر این وعده ماند و قربانی او را به تأخیر انداخت تا فرزندی دیگر از سلاله ابراهیم را در مسلخ عشق پذیرا باشد. فرزندی که برتر از اسماعیل و بیش از همه، محبوب خدا بود و در قرن 61 هجری با پای خود به قربان‌گاه رفت. این بار اما خنجر از کار باز نایستاد و او ذبیح‌الله اعظم شد. کسی که با لب عطشان در خون غوطه‌ خورد و پیش از آن خود به چشم، حلقوم شکافته طفل 6 ماهه‌اش را بر روی دستان خویش نظاره کرد و کمی قبل تر، جوان رشیدش را تا قربان‌گاه بدرقه نمود.

 اسماعیل زنده ماند، اما دل ابراهیم شاید در غم‌ دیگری فرو نشست؛ غمی که از ازل تا ابد با فطرت‌های پاک انسان‌های آزاده، عجین شده است. غم قربانی ذبح عظیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سفارت عقل و عشق!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۰ ق.ظ

 

فرزندانت را به قربانگاه می برند؛ همسرت بی پناه است، خودت را دقایقی دیگر از فراز بام دارالاماره به پایین پرت می کنند، سر به بدن نخواهی داشت، تشنه ای و کامت خشک شده؛ اشک می ریزی برای غربت اباعبدالله که بی خبر از جفای کوفیان با فرزند و عیال و خانمان راهی قتلگاه خویش خواهد شد؟ و در آخرین لحظات عمرت دست بر سینه می گذاری و رو به حجاز می ایستی و چشمانت را می بندی و صدایت را به نسیم خزان می سپاری که: السلام علیک یا اباعبدالله؟!

تسلیم قضا و قدر خدایی، مسلم. او را شناختی که در رکاب ولیّ او شهد وصال نوشیدی و در عرفه به مقام قرب الهی رسیدی. اصلا مگر نه آن که عرفه قرین قربان شده است که بیاموزیم معرفت مقدمه نزدیکی به خداست؟

همین است که گفته اند زیارت حرم ولیّ خدا نیز اگر با معرفت همراه باشد ضامن ورود به بهشت است و یک ساعت تفکر، برابر با هفتاد سال عبادت. معرفت، مرحله عقلانیت و تحرّک قوای فکری در طیّ طریقت دلدادگی است. آن که با عقل و برهان به خدا برسد در بزنگاه زندگی از لغزش ها مصون خواهد بود. پای مسلم در آوردگاه غربت و بی کسی و اسارت نلرزید و محکم و استوار تا آخرین نفس، راه حق را یاری نمود. عرفه مقدمه قربان است. خدا را که بشناسی خدایی می شوی. روز عرفه را باید روز اندیشه نامید؛ گوهر وجود انسان در ساحت فکر به آستان حق راه یافته و در بزم قرب او حیات جاودانه خواهد یافت.

حسین کشتی نجات است. اگر می خواهی مسلمان زندگی کنی و مسلمان بمیری، مسلم درگاه ولیّ حق باش و یاور سلوک هدایتش.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای خدا چه کرده ایم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۴۵ ب.ظ

 

برای خدا قدمی برداشته ایم که توقع داریم او هم خواسته مان را اجابت کند؟ خدا به اندازه کافی در حقمان لطف داشته و بالاترین نعمت هایش را ارزنی مان نموده است؛ اما آیا کمترین وطیفه ما در قبال او اطاعت از فرامینش و عمل به دستورات دینش نیست؟ اگر برخلاف جهت خدا حرکت می کنیم خیلی نباید توقع اجابت دعاهایمان را داشته باشیم. بنده ای که مطیع خدا باشد خدا نیز امور زندگی اش را تسهیل نموده و عالم ماده و معنا را مسخّر او قرار می دهد:

«مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ کُلَّ شَىْء»1

کسى که خدا را اطاعت و عبادت کند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.

1- امام حسن مجتبی علیه السلام تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۰۸

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۵۴ ق.ظ

 

عشق، درون مایه جان آدمی است. انسان تکامل طلب، خواسته یا ناخواسته عشق را دستاویزی برای ارتقای معنوی خویش می داند. به اعتراف تمامی بزرگان علم و اخلاق و عرفان، انسان منهای عشق جنازه ای بیش نیست که به اقتضای جسم خویش، تحرک دارد؛ چرا که زندگی بدون هدف، بی معناست و نیل به هدف، بدون عشق، ناممکن.

آن کس که عشق را به اشتباه یا غفلت در مجاری شهوانی خود می جوید نیز انگیزه ای جز تکامل ندارد؛ انگیزه ای که در بیراهه مجاز، گم شده است. عشق به مادیات و زر و زیور دنیا هم از این قاعده مستثنا نیست.

انسان پول پرست نیز در چنبره ظواهر، به دام افتاده و در توهم خویش، پول را معبر سعادت و کمال می پندارد.

ارتباط عشق با هدف، رابطه ای تلازمی است. تا عشق نباشد هدف، آن طور که باید محقق نمی شود. عشق، خود هدف ساز است. تلنگری است که انسان را به تعالی، فرا می خواند. اما هدف اگر روشن و آشکار نباشد چه بسا عشق را به سراشیب انحطاط سوق دهد. از این روست که عشق، خود نیازمند هدف است تا جهت گیری آن نقص نیابد. اعتقاد به هدف و نیل به مقصود، جنبش عشق را در گستره وجود آدمی دامن می زند.

آن چه که امروز به اعتراف همه ناظران، منشأ خیزش های مردمی در عرصه دفاع هشت ساله ملت ایران بوده، چیزی جز «اعتقاد عاشقانه» به قداست راه و هدف دین نمی باشد.

حس آرمان خواهی، عشقی را در وجود آنان شعله ور ساخت که سختی راه و مخاطرات جانبی آن، ذره ای از توان و اراده ایشان نکاست. نگاه مبارزان شیعه به جنگ، نه از زاویه خشونت و قتل و غارت بلکه از جنبه مذهبی و آرمانی پی ریزی شد. از این روست که در متن وقایع دفاع مقدس، ظرایفی عاطفی و عاشقانه به چشم می آید که نشان از نگرش کمال جویانه مردان جنگ دارد؛ مردانی که در تقابل نامأنوس تن و تانک، آمیزه ای از عشق و ایمان را به تصویر کشاندند.

در این میان رابطه عاشقانه با ائمه و پیشوایان دین، جنگ را جلوه ای پر شور و احساس می بخشید.

رابطه ای که به تناسب ظرفیت عاشق، دو سویه می گردید و درجه کمال او را افزایش می داد.

پدیده معنویت، عنصری است که انسان را در مقابل طوفان سهمگین حوادث پایدار می سازد.

بی تردید بالاترین وظیفه مبلغان فرهنگ ایثار و مقاومت، بسط و ترویج روح عشق و معرفت نسبت به اهل بیت علیهم السلام است. یادگاری که میراث استقامت اسطوره های این مرز و بوم شمرده می شود و حسّی مشترک که در فطرت تمامی انسان های نیک نهاد، نهفته است.

کور سویی از راه عشق همچنان درخشش دارد. تلألو آن، ستیغ فروزان خورشید را به کرنش وا می دارد. بلور قلب خویش را به دستان عشق بسپاریم. عشق، امانت دار خوبی است. جنگ، رخصتی بود برای تکامل انسان ها؛ برای آنان که در بازیافت فطرت خویش، حیاتی را برگزیدند که بر مدار عاشقی جریان داشت.

توفندگی روز و زهد شبانه، خلوص و گمنامی، محبت و غربت، عشق و مظلومیت، قاطعیت و تواضع و ... . انعکاسی است از این حقیقت شیرین، که در پس صفحات پوسیده تاریخ، علی بودن و علی وار زیستن کهنگی ندارد اگر چه بر مذاق تمدن خویش نیابد.

علی(ع) الگوی جوانان در همه نسل هاست و شهیدان، این طلایه داران فرهنگ سرخ تشیع، تاریخ را پس از قرن ها، در تأسی خویش به معارف والای اسلام علوی به حیرت کشاندند.

علی بودن و علی وار زیستن کهنگی ندارد؛ چونان که حق و حقیقت را فرسودگی نشاید.

جاده سرخ تشیع را اول بار، علی(ع) در محراب مسجد کوفه افتتاح کرد؛ امتداد آن از قتلگاه اصحاب عاشورا گذشت و در شنزارهای تفدیده جنوب و قله های یخ بسته غرب ایران تجلی دوباره یافت. سنگفرش سرخ آن تا ابد بوسه گاه قدوم نورانی مردان عشق خواهد بود. پس؛ هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله.

10/5/83

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چرا خدا کمکی نمی کند؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۱۳ ق.ظ

See the source image

 

دکتر علیرضا سفیدچیان/ روانپزشک

مغالطه:

◾️چرا خدا کمکی نمی کند؟
◾️درحال حاضر در 179 کشوری که درگیر ویروس کرونا هستند از 50 خدای مختلف درخواست کمک میشه! ولی تابحال از هیچکدام از خداها کمکی نیامده! ولی وقتی که علم واکسن آن را پیدا کند هرکس از خدای خود تشکر می کند!

🔵 پاسخ:
1) این گزاره، بسته به نوع جهان بینی، نگرش دینی، دیدگاه فلسفی و علمی، قابل نقد است.
2) خداوند، دعا را مستجاب می‌نماید، اما اموری دیگر مثل قضا و قدر، علت و معلول، تأثیر و تأثر، حرکت و محرک و ..، همه لوازم وقوع یک اتفاق است. دعا و استجابت آن تعاریف، شرایط و چارچوب‌ها، علل و حکمت‌های متعددی دارد.
3) اسباب معنوی همچون توکل، دعا و درخواست از خدا و توجه به اسباب مادی درمان، منافاتی با یکدیگر ندارند. که اتفاقا در نگاه دینی به هر دو توجه داده شده است.
4) بر اساس مبانی دینی، دعا تنها یک لفظ نیست، بلکه خواستن، اراده و تلاش کردن است!
5) یک خدای احد و واحد در عالم حکمفرمایی میکند. این بشر استکه از ظن و زبان خود، ظهور متعددی از خدا می جوید.
6) برداشت ما از "کمک خدا" چیست؟ چرا دست یاری خدا را حس نمی کنیم؟ اصولاً از خدا چه می خواهیم که نداده است؟ به چه مقدار شاکر نعمت ها و الطاف او هستیم؟ تقصیر از خداست یا ما..!؟
7) گاهی انسان در ضمن اینکه خواسته‌ای دارد و آنرا از خدا می‌خواهد، کارهای دیگری از جمله گناه هم می‌کند که راه دعایش را بسته و یا استجابت آنرا به تأخیر میاندازد.
8) در منطق دین، گاهی استجابت در همان فراهم کردن شرایط و زمینه‌های لازم است.
9) دعا شرایطی دارد. آگاهی قلبی، اعتماد درونی، اخلاص باطنى، شناخت وسیله و انصاف داشتن و.. از جمله این شرایط است.
10) انسان موجودی استکه همواره نیاز به پناه دارد، یعنی چیزی که در مجاورت با او احساس امنیت کند. این نیاز همه انسان‌ها است و خدا برای بشر بهترین پناهگاه و آرام بخش است.
11) براستی متهم کیست!؟ چه کسی باید پاسخگو باشد!؟ بشری که با دستکاری در محیط، بدن و رفتار و تغذیه نامناسب، موجبات برهم زدن و آلودگی آسمان و زمین و هزاران بلا و بیماری بر سر خودش و آفریده های زمین و آسمان شده یا خدای مهربانی که از ابتدا بهترین آفرینش را خلق کرده است؟
12) کرونا ضعف و ناتوانی بشر را نشان داد که چطور یک ذره ناچیز، می تواند علم و دانش را به چالش بکشد.
13) در نگاه الهی، بحرانها و سختی‌ها، فرصتی هستند برای رشد و تعالی و درس گرفتن بشر؛ و بنابراین باید نسبت به هر مصبیت و رنجی، از نگاه فرصتی برای تغییر، اصلاح، تلاش بیشتر، قوی شدن و بهبود شرایط هم نگریست.
14) باید اقرار کرد که بیش از هر زمانی، نیاز به خدا و آسمان در بشر امروز به حتمیت رسیده است!
🔊 @sefidchian
📷صفحه اینستاگرام
www.Instagram.com/sefidchian.ir

  • سیدحمید مشتاقی نیا

انتهای حمد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۲۵ ب.ظ

 

علف هرز در نگاه اول، بی خاصیت و مزاحم است. موجودی که آب زمین را می مکد و تأثیری بر هوا و نفعی به طبیعت نمی رساند؛ زیبا نیست و وقت باغبان را تلف می کند.

اما وقتی گوسفندی آن را خورد و تبدیل به گوشت و شیر شد و جان و قوّت و سلامت را به ارمغان آورد آیا کسی یاد علف هرز می افتد، قدرش را دانسته و شکر وجودش را به جا می آورد؟ چه بسیار موجوداتی که در فهم ناقص ما بیهوده آفریده شده و ارزش توجه ندارند. در منظومه خلقت، علف هرز هم هرز و بی فایده نیست؛ حتی اگر درک آن در ظرفیت عقل و درایت و علم ما نگنجد.

برای همین گفته اند شکر حقیقی آن است که با تمام وجود باور کنیم یارای شکر نعمت های خدا را نداریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

من آمده ام!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۳۹ ب.ظ

 

آه، ای خدای یگانه، خدای خوبی ها، خدای من! تو را می خوانم که نام شیرین تو حلاوت عشق را در کامم می نشاند.

تو را می خوانم که یادت آرام جان خسته من است.

تو را می خوانم که خود گفته ای بخوانیم تو را تا اجابت کنی ما را.

آه، ای آشنای دردهای دیرین من! ای تنها همدم لحظه های تنهایی! به سوی تو آمدم؛ به سوی تو آمدم؛ نه از پی اجابت آمال بی انتهای خود و نه از سنگینی آلام روزگار که جانم را به ستوه آورده، این بار اما تو را می خوانم تنها برای خودت.

خدایا! می خوانم و می خواهمت؛ این بار فقط برای عطشی که به جان فطرت خفته ام افتاده است. این بار فقط شفا می خواهم.

ای هستی بخش سرای هستی، ای خدای هست  ونیست، ای خالق خلقت خلق! این بنده گریز پای ناامید از روزنه های پر زرق و برق دنیا، سر گشته نور هدایت تو سر به آستان مغفرت می ساید.

پروردگارا! عطشی به جانم نشسته که نه سراب های فریبنده مادی، که تنها زلال چشمه محبت تو آن را سیراب می کند.

بزرگواری توست که جرئتم بخشیده تا انبان سیاهی های دلم را نادیده انگارم و عاشقانه، نام تو را بر زبان جاری کنم.

اگر چه بر جبین اعمالم جز مهر تباهی نبود، اما... کرم کن و سیل عاشقانه هایی را بنگر که چشمانم را برای دیدن تو غسل زیارت می دهند.

خدای من! می دانم پای در راهی گذاشته ام که اول قدمش سوختن است و نیست شدن در برابر عظمت وجود تو؛ اما این سوختن را لذتی است که جز بر کام دل عاشقان نخواهد نشست. ای دستگیر گمگشتگان وادی ظلمت! دستم بگیر که استغاثه ام این بار برای شروع دوباره است. می خواهم از اول آغاز کنم؛ از ابتدای خلقتم، از ازل.

می خواهم پاک باشم و زلال و این سرچشمه لطف، تو را طلب می کند.

دستم بگیر ای دستگیر عالمیان!

این بار استغاثه ام برای رجعت است؛ رجعت به فطرت پاکی که با دستان خود، غبار تباهی بر آن پاشیده ام.

من آمده ام، تو خود فراخواندی ام. از این به بعد لهیب شعله های خرمن وجودم جز از آتش عشق تو نخواهد بود که این سوختن، عاقبت خوشی دارد!

انتهای این سوختن نه خاکستری بر باد رفته که سراسر نور است و نور. می خواهم بسوزم تا بارقه ای شوم از انوار بی انتهای وجود تو.

تو را می خوانم ای خدا، که تو خود گفته ای بخوانیمت تا اجابت کنی ما را.

«جان فدای تو که هم جانی و هم جانانی             هر که شد خاک درت رست ز سرگردانی

بی تو آرام گرفتن بود از ناکامی                       با تو گستاخ نشستن بود از حیرانی»

1384

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حال این روزهای ما!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۱۶ ب.ظ

 

بیچاره فرزند آدم! اجلش پنهان، بیماری هایش پوشیده، اعمالش همه نوشته شده، پشه ای او را آزار می دهد، جرعه ای گلوگیرش شده او را از پای در آورد و عرق، پیکرش را بدبو سازد.

فرزند آدم را چه به فخر فروشی و تکبّر که ابتدایش نطفه و انتهایش مردار است!

امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، حکمت 454

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا و کدخدا!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۵۸ ب.ظ

 

از تماشای فیلمی که نشان می دهد در مجلسی با حضور ترامپ، قرآن خوانده می شود زیاد خوشحال نشویم. از اینکه در کاخ سفید هم برای مقابله با کرونا دست دعا بلند می شود خیلی ذوق نکنیم.

ترامپ و امثال ترامپ با ظاهر قرآن و پوسته دین مشکلی ندارند. کجا دیده اید آمریکا بخواهد مثلا مقابل عربستان بایستد و به خاطر مخالفت با اسلام سعودی لشکری به هم زند؟

معروف است کنسولگری انگلیس که در بغداد تأسیس شد نزدیک ظهر بود و ناگاه فریادی به گوش فرستادگان استعمار رسید. یکی را فرستادند که ببیند چه خبر است. آمد و گفت: مسلمان ها رسم دارند در ساعاتی از روز اذان می گویند. کنسول انگلیس تأملی کرد و پرسید: الله اکبر گفتنشان با سیاست های ما هم کاری دارد؟!

خدای پاستوریزه و اسلام آسّه برو آسّه بیا، دین سازش کار، مسلمان تو سری خور و ذلیل، حکومت وابسته و مطیع، قرآن مجلس ختم و دعا، معنویت منهای عمل، شعار بدون شعور، توحید خنثی و بی خاصیت، عرفان منزوی و فردگرا، و ... مشکلی برای آمریکا ایجاد نمی کند. اصلاً تحقق لیبرالیسم منوط به پذیرش ظواهر ادیان و پوسته عقاید است. آمریکا با باطن کعبه مشکل دارد؛ با خدایی که بخواهد در زندگی روزمرّه بشر وارد شده و سبک زندگی شما را در جهتی قرار دهد که منافی درآمد و منفعت غول های جهانخوار باشد. خدایی که زور را بر تنابد، انسانها را برادر یکدیگر بداند، چپاولگری را زشت شمارد، عدالت را ارزش بداند و ... مورد قبول آمریکا و سردمداران کفر و طاغوت نخواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آن چه نادیدنی است!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۲۰ ب.ظ

See the source image

 

نه من و شما ویروس کرونا را دیده ایم و نه اطرافیانمان. اصلاً کسی دنبال دیدن ویروس با چشم سر نیست؛ اما به خاطر آثار همین ویروس نادیده، سبک زندگی خود را تغییر داده ایم. هر جایی نمی رویم، با هر کسی دمخور نمی شویم، هر چیزی را نمی خوریم، هر کاری را انجام نمی دهیم، شکل ظاهر خود را تغییر داده ایم و ... رنگ جامعه عوض شده است.

جالب است هنوز هم کسانی هستند که می گویند چرا باید خدایی را که با چشم سر ندیده ایم عبادت کرده و حرف هایش را اطاعت کنیم؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه سالگرد حاج قاسم نژاد نصراله

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ب.ظ

بسم رب الحسین علیه السلام

به رنگ خدا

قطره اگر به دریا نرسد، ارزشی ندارد. دریایی شدن، رمز ماندگاری قطره هاست.

انسان اگر از خود بیخود نشده و حصار تعلقات نفسانی را نشکند، پرنده بی بال و پری است که طعمه هر بی سر و پایی شده و دیگر بهایی نخواهد داشت. اما پیوستن به مادر وجود، حیات ماندگار و ابدی انسان را تضمین نموده و گوهر وجودش را با ارزش تر و درخشان تر می سازد.

خیلی ها هر روز به یک رنگ در می آیند. کسی که مسیر درست زندگی را نشناسد و نداند از کجا آمده و از چه مسیری به کجا خواهد رفت، هر روز از این شاخه به آن شاخه می پرد، آرامش ندارد و مدام رنگ عوض می کند.

آن که خودش را شناخت و مبدأ و معاد را دریافت به آرامش و ثبات دست یافته و رمز جاودگانی را درک نموده است.

چنین است که در کلام وحی آمده است: "صِبغَةَ الله و مَن اَحسَنَ مِن اللهِ صِبغَه" رنگ خدا، بالاترین و زیباترین و ماندگارترین رنگ هاست و کسی که به رنگ خدا در بیاید به جزیره ثبات رسیده و ضمیر درونش از دریای متلاطم دنیا زدگی و گمگشتگی در امان می ماند. تنها خداست که می ماند و بنده اگر رنگ خدا گرفت، خدایی شده و وجودش در پرتو اتصال به ذات حق، ارزشی جاودانه خواهد داشت.

مردان خدا، ماندگار می مانند.

حاج ابوالقاسمِ نژاد نصرالله از همین دست قطره های پراکنده از تشعشع آفرینش بود که خودش را شناخت و مبدأ و مقصد راه را پیدا نمود و حیاتش با خالق یکتا رقم خورد. هر کس که از دنیا برود به خدا می رسد؛ اما مرد آن است که تا زنده است خدایی شود با خدا زندگی کند و تار و پود وجودش را با اراده الله گره بزند.

جوان مبارز سال های حاکمیت طاغوت که در راه تحقق اهداف دین حق، خواب و خوراک را بر خود حرام دانسته و در خفا یا آشکار به جهاد فی سبیل الله و قیام الی الله پرداخت و از مصاف با دژخیمان سرسپرده ظلمت، هراسی به خود راه نداد، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب نیز مرد حضور در صحنه های دشوار بود و هر جا و هر میدانی که خطر را در کمین نهال نوپای اسلام ناب می دید، در خط مقدم دفاع از آرمان شهیدان حاضر می شد و همه هستی اش را عاشقانه در کف دست گرفته و نغمه عاشورایی "فیا سیوف خُذینی" سر می داد.

در کمیته یا سپاه، در جبهه نبرد با متجاوزان یا در تقابل با منافقان و گروهک های وابسته به شرق و غرب که ناجوانمردانه به صفوف مردم خنجر می زدند لحظه ای از رویارویی با دشمنان ملت ابا نداشت. از جوان های دهه شصتی اگر بپرسید شاید کمتر کسی باشد که او را یک روز با عصا، یک روز با سر شکسته و باند پیچیده، یک روز با دست گچ گرفته و روزی با تن مجروح ندیده باشد. هم نفسی با شهدا را افتخار خود می دانست و به رغم دلبستگی به همسر و فرزندان، عشق به خدا و راه خدا را بالاتر از همه تعلقات عالم مادی نگریسته و از میان همه زیبایی های عالم، رنگ خدا را می پسندید.

بیهوده که نگفته اند: آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟ ...

ستیز مسلحانه با ایادی استکبار، یک بُعد از شخصیت انقلابی او بود. جهاد فرهنگی اولویت مهم دیگری بود که به منظور سازندگی معنوی جامعه و تقویت باورهای دینی و انس با آموزه های مکتب وحی، مرحوم حاج ابوالقاسم نژاد نصرالله را به مربی و معلمی دلسوز در جلسات مذهبی تبدیل ساخته بود. از آموزش قرائت صحیح نماز و قرآن و آشنایی با احکام شرع تا تحلیل های سیاسی و بصیرتی در شناخت ماهیت دشمن و رفع شایعات عناصر ضدانقلاب، جلوه ای دیگر از تلاش او در تثبیت مبانی انقلاب شکوهمند اسلامی به شمار می آمد. صوت زیبا و حزین و دلربای او مناجات های سوزناک و مقلّب القلوبش را در دل ها رسوخ می داد و جان های شتنه حقیقت را از جام دلدادگی و معرفت، مست می ساخت.

دغدغه مردم را داشت و در گره گشایی از کار دیگران، بی هیچ منّت و توقعی شتاب می نمود. خدمت به خلق خدا را مقدمه ای لازم برای جلب رضایت خدا می دانست. او این ویژگی را تا واپسین روزهایی حیاتش تا آن میزان که رمق به تن داشت حفظ نمود و لبخند محرومان و ضعفا را سرمایه گرانبهای سفر آخرت قرار داد.

خدایی شدن و رنگ خدایی داشتن، مایه آرامش خاطر و اطمینان نفس است. همین امتیاز است که مومنان را در فراز و نشیب های زندگی، آرام و با وقار نگاه می دارد. رضایت همواره از آن کسانی است که مصداق یا ایتهاالنفس المطمئه هستند.

سختی های زندگی را به پای امتحان و مصلحت الهی می گذاشت و خم به ابرو نمی آورد و زبان به شِکوه باز نمی کرد. ذکر حمد رب العالمین از زبانش قطع نمی شد.

از آن دست آدم هایی نبود که اگر چرخ روزگار به کامش نچرخید، بنای لجاجت گذاشته و در گفتار و رفتارش زاویه ایجاد کند. از آن دست آدم هایی نبود که چرب و شیرین روزگار یا تلخی ها و دشواری هایش، راه و مرام شهیدان طریقت عشق را از ذهنش بزداید. از آن دست آدم هایی نبود که به قول معروف اگر پاترولش به پیکان تبدیل شد دست از انقلاب بر دارد و جبهه حق را تنها بگذارد.

به شهادت همه دوستان حاج ابوالقاسم، تا آن جا که نایی در وجودش نوا داشت، مسجد را رها نکرد، شهدا را از یاد نبرد، انقلاب را تنها نگذاشت، خدمت به مردم را فراموش نکرد، امر به معروف و نهی از منکر را ترک ننمود و از بیان حق در دفاع از آرمان های انقلاب و ایجاد بیداری در خفتگان و وادادگان طفره نرفت. خط ولایت را در صیانت از درخت تناور انقلاب اسلامی که سرسبزی و طراوتش مرهون خون سرخ شهداست، بی اعتنا به هیاهوی چپ و راست، وظیفه مطلق خویش می دانست.

آنها که به رنگ خدا درآیند و راه او را دنبال نمایند، منزل هدایت را درک خواهند نمود و در بیت النور رستگاری، تحت ولایت حضرت دوست، جاودانه خواهند شد. اللهُ ولیُّ الذین آمنوا یُخرجهم من الظلمات الی النور ...

امروز که  صحبت از عاقبت به خیری این مرد خداست خوب است از همراه و همنفس و یاور بی ادعا و صدیق او، همسر ایثارگرش نیز یادی کنیم که استواری و حمایت جانانه او در زندگی، محیط خانه را معراج رستگاری و تربیت ربانی فرزندان قرار داد و چراغ یاد خدا را راه هدایت خانواده می ساخت.

شادی روح این دو ساکن کوی ملکوت و با آروزی رهروی راه اهل بیت علیهم السلام و به امید آن که در پرتو عنایت حق، یادی نیک از خود به جای بگذاریم دسته گل صلوات بر محمد و آل محمد را هدیه به روح عرشیان می سازیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

"من"، مهم هستم!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۲ ق.ظ

 

یکی آمد به شهید علمدار گفت: حاجی! شما مداحی می کنی اصلا گریه م نمی گیره.

سید مجتبی آهی با حسرت کشید و جواب داد: به خاطر گناهان زیاد منه، دلم سیاهه، تو جوونی دعا کن بتونم دلمو صاف کنم و به خدا نزدیک بشم.

طرف از این جواب سید خوشش آمد. گفت: تا به حال به هر کی می گفتم خوندنت حال نمیده و اشکم در نمیاد، می گفت به خاطر گناهاته که دلت سیاه شده و سوز روضه روش اثر نمیذاره، برو خودتو بساز و ... اما این سید خدا اولین نفریه که خودشو مقصر میدونه و ...

ژاکلین ذکریای ثانی دختری ارمنی است که با سوز نوحه های علمدار، به اسلام ایمان آورد و ...

امام هم که حرف می زد، کلماتش کن فیکون می کرد. نواب صفوی هم این گونه بود و سید مرتضای آوینی هم. نیمه های شب بلند می شد وضو می گرفت، نمازی می خواند و بعد می نشست پای میز کارش و متن مستندهایش را می نوشت. برای همین است که هنوز هم وقتی روایت فتح را می بینی و صدای راوی را می شنوی، کلماتش انگار روح دارد و دل انسان را زیر و رو می کند.

من، مهم هستم؛ اما نه برای منیّت و خودمحوری. باید از خودمان بگذریم تا گفتار و رفتارمان جان بگیرد و تأثیرگذار باشد. راز بی نتیجه بودن بعضی فعالیت های فرهنگی ما همین یک نکته است. بالاخلاص یکون الخلاص! خود را که بگذاریم کنار و خودمان را بسازیم، می شویم مصداق من کان مع الله، کان الله معه. آن وقت فقط واسطه خدا هستیم و بس، سخنمان از دل بر می آید ولاجرم بر دلها خواهد نشست.

دیروز یازده دی، سالروز تولد و شهادت سید مجتبی علمدار بود؛ شادی روحش صلوات.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چاه و راه!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۷ ب.ظ

See the source image

 

امام(ره) شکست امپراتوری شوروی را پیش بینی کرده بود و در نامه تاریخی خود خطاب به گورباچف، هشدار داد که پشیمانی از سیاست های کمونیسم نباید موجب فرار به سمت فرهنگ سرمایه داری و اباحه گری غرب شود:

"شما اگر بخواهید در این مقطع، تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خود را دوا نکرده اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند."

رهبری جماهیر شوروی به این تذکر خیرخواهانه توجهی نشان نداد و اصلاحاتی را با رویکرد به سمت نظام سرمایه داری و غرب زدگی آغاز نمود. کنترل این روند از دست او خارج شد و با روی کارآمدن یلتسین که گورباچف در کتاب خاطرات خود از او با صراحت به عنوان فردی فاسد یاد می کند، مردم شوروی در رنجی بدتر از قبل گرفتار آمدند:

"اوضاع کنونی جمهوری های شوروی سابق موجب نگرانی و دلتنگی من شده است. اقتصادهای از هم پاشیده، مناقشه های مسلحانه، تجاوز، جنایت و نقض آشکار حقوق شهروندان و اقلیت ها. این بهایی است که باید بابت سیاست بی ملاحظه سیاستمداران جاه طلبی که جامعه و کشور را از مسیر اصلاحات به جاده آشفتگی های بزرگ سوق دادند، پرداخت شود."1

همان پیر خردمندی که خطر فروپاشی شوروی و خطر بدتر از آن یعنی غلتیدن در دامان غرب را به رهبر جماهیر گوشزد کرده بود، راه نجات را نیز در همان نامه تاریخی به او متذکر گردید:

"باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است."

بی تردید فلسفه گمراهی و فروپاشی ملت ها و دولت ها فرار از حقایق عالم و بی اعتنایی به اصل خداباوری و فطرت گرایی است که جوامع بشری را گاه در ورطه حیوانیت سوق می دهد. صلح و اتحاد فراگیر جهانی تنها در گروی اعتقاد به توحید و محوریت اخلاق محقق خواهد شد. توحید، مخرج مشترک همه ادیان الهی و فطرت های زلال انسانی است که مغفول و مهجور واقع شده است. وقتی انسان ها هدف واحدی را دنبال کنند، همگرایی و اتحاد در بین ملت ها تبلور یافته و در غیر این صورت، منفعت گرایی و سودجویی و تجاوزگری آسایش و آرامش را از مردم سلب نموده و جوامع بشری را در مقابل یکدیگر قرار خواهد داد.

1- خاطرات میخاییل گورباچف، ترجمه فریدون دولتشاهی، ص44، انتشارات اطلاعات

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی خدا هست

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ق.ظ

آنچه حسین از آن گذشت فقط جان و مالش نبود که این البته خود، کاری بزرگ و بی مانند است. دل بریدن از زندگی و خریداری مرگی سخت با عطش و غربت و آتش، آسان نیست.

حسین علیه السلام از محبت همسر و فرزند و اهل و عیال نیز گذشت و می دانست با رفتنش، دستکم چهل روزی گرد اسارت و آوارگی بر وجودشان خواهد نشست.

حسین از آبرویش نیز گذشت. قیام بر ضد حاکمی ناجوانمرد که همه رسانه ها را برای تخریب شخصیت او بسیج کرده و تهمت ها روانه اش می ساختند، شهادت روح در مقتل شبهات و زخم زبان ها بود.

حسین از دشمن خود هم گذشت. حرّ همانی بود که با سپاهش راه را بر او بست و او و خانواده اش را بیابان نشین ساخت و از آب دورش نگاه داشت و ...بی هیچ منّت و سرزنشی او را هم بخشید.

حسین از داغ دلش نیز گذشت و نشکست. همه خون جگرهایی که از مصیبت عزیزانش خورد، یک جا در قطرات زلال خون شش ماهه اش جمع کرد و به آسمان ریخت و گفت: هوّن علیّ ما نزل بی، انه بعین الله. همه آنچه بر من گذشت گواراست چون خدا می بیند.

دلت را که به خدا بدهی زندگی فقط محل گذر است و در پیچ و خم شدائد دنیا و فشارهای زندگی، بی تاب نمی شوی. رمز آرامش و استحکام و مقاومت در برابر سختی ها این است که بدانی هدف داری و هدفت فراتر از همه تعلقات مادی دنیاست. خدا که باشد چیزی کم نداری و کم نمی آوری.

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ *الاحقاف13*

همین منطق است که شهادت را در کام یک نوجوان، احلی من العسل می سازد و طومار تکبر و ضعیف کشی یزیدیان را با سحر کلام بانویی اسیر در هم می پیچد که تمام قد ایستاد و ایستادگی سرخ خویش را اینگونه معنا داد: وما رأیتُ الّا جمیلا.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ثواب این دو رکعت تقدیم به روح استپانوس!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۲۷ ب.ظ

vxqo_Û²Û°Û±Û¹Û°Û¸Û±Û±_Û±Û±Û°Û¶Û±Û¸.jpg

 

به نظر من بزرگترین جاذبه گردشگری جلفا، فرهنگ و اخلاق ستودنی مردم این شهر است؛ اما اگر بخواهیم جاذبه های توریستی این دیار را از منظر طبیعت و تاریخ مورد توجه قرار دهیم باید به کاروانسرا، حمام، پل قدیمی، یادمان شهدای مرزبان و ... اشاره کرد.

آبشار معروف به آسیاب خرابه، که در کنار ویرانه ای از یک آسیاب آبی در دل یک درّه قرار دارد بسیار زیبا و تماشایی است.

در اطراف جلفا به خصوص در مناطق کوهستانی و گاه صعب العبور آن کلیساهای متعددی قرار دارد که نشان می دهد از دیرباز این نقطه مرکزیتی برای ارامنه دارا بوده است. البته در حال حاضر تعداد مسیحیان ساکن در این منطقه چندان قابل توجه نیست. حملات عثمانی ها باعث پراکندگی ارامنه شد. شماری از ارامنه این دیار نیز در دوران صفوی به جلفای اصفهان کوچ داده شدند. عده ای به کشور ارمنستان رفتند. عده ای هم مسلمان شدند و ...

کلیسای چوپان از آثار کهن کشورمان در نزدیکی شهر جلفا محسوب می شود. البته محتوای دو سنگ نوشته ای که برای معرفی این سازه قدیمی قرار داده بودند با هم دارای تعارض بود! یکی از این نوشته ها قدمت کلیسای چوپان را مربوط به قرن سیزده و دیگری مربوط به قرن شانزده می دانست.

کلیسای سنت استپانوس معماری شورانگیز و فوق العاده ای دارد. این کلیسا ظاهرا دومین کلیسای مقدس ارامنه کشور به شمار می آید. استپانوس را اولین شهید مسیحیت می دانند که به جرم ایمان به حضرت عیسی بن مریم علیه السلام توسط یهودیان بیت المقدس سنگسار شد. ما برای همه شهدای عرصه توحید احترام قائلیم. دو رکعت نماز در کلیسا، شیرین ترین خاطره حضور در این مکان معنوی است.

 

9vmh_Û²Û°Û±Û¹Û°Û¸Û±Û³_Û°Û¹ÛµÛ·Û²Û¶.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اوست که می ماند!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۳ ق.ظ

خیلی وقت ها احساس می کنیم برای خودمان کسی شده ایم، اسم و رسمی پیدا کرده ایم، مال و منالی به هم زده ایم، احساس می کنیم دیگر از دماغ فیل افتاده ایم و تافته جدا بافته هستیم و این ماییم که کن فیکون می کنیم و اراده خود را به واسطه موقعیتی که داریم تحقق می بخشیم و ... بعد یکهو همه چیز خراب می شود، کارها روی روال پیش نمی رود، ورق بر می گردد، حالمان گرفته می شود، انگار پنچر می شویم و می فهمیم نه؛ همچین قدرتی هم نداریم و کسی نیستیم و اصلاً خبری نیست، درست مثل نمرود که حس خدایی داشت و آخرش یک پشه او را از پای درآورد.

یک لیوان آب هم برای خودش کارایی دارد. می تواند کسی را از تشنگی نجات دهد، گیاه خشک شده ای را احیا کند، شعله ای کوچک را خاموش سازد و ... اما همین! کارایی و توانش محدود است. اندکی آفتاب آن را تبخیر می کند و تمام! یک لیوان آب کجا و اقیانوس کجا؟

به سیاق "نفختُ فیه من روحی" حسّ خدایی گاه به سراغمان می آید. خدایی بودن خوب است، انسان اگر خدایی شود تلاش می کند شبیه خدا باشد، دانا، صبور، مهربان، رزاق، عادل و ...؛ خدایی شدن خوب است؛ اما خدا شدن، نه! خدا یکی است و بس.

یک آن، یک نفس، یک ثانیه، یک حادثه ... فاصله بین این دنیا با جهان آخرت است. یک آن ممکن است همه آنچه که داریم به فنا برود. یک لحظه ممکن است نفس بیرون نیاید، سنگی گذر کند، پایی بلغزد و ... تمام! وقتی نمی دانیم یک ثانیه دیگر زنده هستیم یا نه، وقتی می دانیم دوام هر آنچه داریم منوط به اراده و لطف خداست و یک آن ممکن است حادثه ای هر آنچه از عالم ماده نصیبمان شد را از دستمان بستاند، چرا غرّه شویم و تکبّر بورزیم و فخر بفروشیم و خدا شویم؟!

ما فقط بنده حضرت یکتاییم و بس. خلیفة اللهی شده، خدایی شدن است؛ بنده بودن و بندگی کردن. یقین بدانیم تنها این خداست که می ماند و مسبب الاسباب اوست و بس. صفرها کم باشند یا زیاد، زمانی ارزش پیدا می کنند که در کنار عددی قرار بگیرند. یک لیوان آب در مقابل اقیانوس چه ارزشی دارد؟ ما بی خدا، هیچیم.

أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ  *البقرة107*

مگر ندانستى که فرمانروایى آسمان ها و زمین از آن خداست؛ و شما جز خدا سرور و یاورى ندارید؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نقدی کوتاه بر یک متن زیبا!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۲۷ ب.ظ

ابتدا متن زیبایی که این روزها در فضای مجازی دست به دست میشه رو بخونید:


"آلبر کامو:

خدا به انسان می گوید:

من خانه هستم ... ، در بزن.

با هم چای میخوریم و گپ میزنیم

تو سبُک میشوی ..و ..

و من نظرم را در مورد تو عوض میکنم

و کاری میکنم تا دلت گرم شود.

لازم نیست سر سجادۀ نماز باشی

می توانی همانطور که در حال چای خوردن هستی با من حرف بزنی

یا .. همانطور که در حال گوش دادن به موسیقی هستی

منهم از موزیک خوشم می آید

خودم به انسانها آموزش داده ام بنوازند،

به بعضی از آنها الهام کردم چگونه ساز های متفاوت بسازند

و نغمه های شورانگیز از آن بیرون بکشند،

با رقص هم مخالف نیستم .

ببین پروانه ها چگونه می قصند.

گُل در حال رقص است.

ابرها درحال رقصند.

به کودکان نگاه کن ، پاک و معصومند و مدام درحال رقصند.

گاهی خدا می گوید : مزاحم نیستی

در بزن با هم یک چای بنوشیم و گپ بزنیم ...

ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ،

ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻦ،

ﻣﻦ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ

ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺎﺵ ... چقدر زیباست، انسان با این تفکر زندگی کنه که همیشه و در هر حالت میتونه با خدای خودش حرف بزنه..."



زیبا بود و شاعرانه

اینکه میخواد بگه در همه حال میشه به یاد خدا بود حرف درستیه بشرطی که منجر به نفی تکالیف عبادی نشه

اما

اینجایی که میگه من رهبر نیستم و ... کمی سوءتفاهم ایجاد میکنه

تجربه ثابت کرده این نوع متنها حتی اگر از نظر فلسفی با منطق توحید مشکلی نداشته باشن باعث سوءتفاهم و سوء برداشت مخاطب میشن و به اصطلاح غلط اندازن

ما باید با خدا دوست باشیم اما این دوست خوب ما رهبر ماست و برای سعادت ما برنامه ای داره که لازم الاجراست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا