اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

پیکر شهید در ماشین حمل مرغ!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۱۸ ب.ظ

حدود دوماه پیش بود که استخوان های مطهر موذن شهید شهرمان حسن درستی را به بابل آوردند. به گمانم اولین بار جواد بیژنی بود که خبر داد پیکر شهید را با ماشین حمل مرغ! آورده اند. آن موقع سرگرم قیل و قال های دیگری بودم و قضیه را پیگیری نکردم.

این بار وقتی شنیدم حسین آقای منصف در سخنرانی هایش به این مسئله اعتراض کرده و این اعتراضش مورد تکذیب بعضی مسئولان امر قرار گرفته مصمم شدم ساده از کنار این ماجرا نگذرم.

حسین احمدنژاد نیز این تصاویر را در "دو چشم وقف..." قرار داده است که جای تشکر دارد.

شنیدم یکی از مسئولان عزیز در توجیه این اقدام گفته است: به خاطر صرفه جویی در هزینه ها این شهید را با ماشین حمل مرغ منتقل کرده اند!

کیست که نداند پارکینگ برخی ادارات و نهادها مملو از آمبولانس های شیک و بلااستفاده است؟

کیست که نداند حضرات برای چشم و ابروی اداراتشان چه هزینه ها که نمی کنند اما نوبت شهدا که می شود...

کیست که نداند خدا برای مقام شهید چه ها نگفته است و...

این عکس ها روضه نمی خواهد. اشک نمی خواهد. داد نمی خواهد. این تصاویر را برای آن نگذاشته ام که مسئولی برکنار شود و مدیری عذرخواهی کند.

این سند را داشته باشید تا فراموش نکنید که اگر خودمان برای ترویج فرهنگ شهید و شهادت آستین هایمان را بالا نزنیم امیدی به نهادهای نفت خور و هزینه تراش و ... نخواهد بود.

 

 


  • سیدحمید مشتاقی نیا

بد یا خوب، مسئله این است!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۳۰ ق.ظ


 

نگاه یک : این دو جوان، افرادی پست و خبیث هستند که برای دوزار پرکردن جیب خود، دست به سلاح برده و مال و جان مردم بیگناه را به خطر انداخته اند.

نگاه دو: به چهره این دو جوان نگاه کنید. چشم هایشان مظلومانه می درخشد و شرم و عجز از سراسر وجودشان می بارد. به قیافه شان نمی آید آدم های بدی باشند.

جمع بندی: به نظر شما این دو جوان و یا امثال آنان دارای بیماری دو یا چند شخصیتی هستند و هر بار ممکن است به صورتی خاص در اجتماع ظاهر شوند؟ ظاهرشان که نشان می دهد آدم بدی نیستند. از طرفی آن جرایمی هم که مرتکب شده اند غیرقابل کتمان است. آیا آنها مصداق جمع نقیضین هستند؟ تکلیف ما برای قضاوت درباره ذات آنها چیست؟ آنها آدم های بدی هستند؟ ذاتشان مشکل دارد؟ ...

شکی نیست که این دوجوان به خاطر جرم بزرگی که انجام داده اند مستحق اشد مجازات بوده اند. روی سخن درباره ماهیت و گوهر وجود انسان هاست. همه ما می توانیم فرشته باشیم؛ همه می توانیم از ابلیس هم پست تر بشویم... جبری درکار نیست. اما ... از بسترهای تربیتی جامعه هم نمی توان غافل شد.

حرفم را خلاصه کنم. خیلی وقت ها انسان ها در شرایطی رشد می کنند که قدرت انتخاب راه حق برایشان دشوار می شود.

احساس می کنم چهره این دو جوان برایم آشناست. مشابه آنها را بسیار دیده ام.

نیمچه تجربه تبلیغی من و اندک شناختی که از این نسل دارم به این باورم رسانده که اگر یک مبلّغ فعال و دردمند در بخشی از فصول زندگی این دوجوان بر سر راهشان قرار می گرفت، وجه مثبت درونشان بارور می شد و یا لااقل در ارتکاب گناه، خط قرمزی برایشان ترسیم می گردید. خدا از سر قصور و تقصیراتمان بگذرد.  

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشک آتش جاری است!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۳۴ ب.ظ


سلام به خوانندگان عزیز اشک آتش

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۱، ۰۲:۳۱ ب.ظ

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از ,بلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو بهمن اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۱، ۰۷:۳۶ ق.ظ
این ره ادامه دارد
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم بهمن 1391 ساعت 7:55 شماره پست: 1233

چند ساعتی است که وبلاگ اشک آتش فیلتر شده است.

فعلا توسط برخی از دوستان مشغول پیگیری علت این اتفاق و رفع آن هستم.

اشک آتش باز هم به روز خواهد شد انشالله.

راه دسترسی به مطالب را هم که خودتان بهتر از من بلد هستید.

بد یا خوب؟ مسئله این است!
+ نوشته شده در سه شنبه سوم بهمن 1391 ساعت 12:41 شماره پست: 1232

 

نگاه یک : این دو جوان، افرادی پست و خبیث هستند که برای دوزار پرکردن جیب خود، دست به سلاح برده و مال و جان مردم بیگناه را به خطر انداخته اند.

نگاه دو: به چهره این دو جوان نگاه کنید. چشم هایشان مظلومانه می درخشد و شرم و عجز از سراسر وجودشان می بارد. به قیافه شان نمی آید آدم های بدی باشند.

جمع بندی: به نظر شما این دو جوان و یا امثال آنان دارای بیماری دو یا چند شخصیتی هستند و هر بار ممکن است به صورتی خاص در اجتماع ظاهر شوند؟ ظاهرشان که نشان می دهد آدم بدی نیستند. از طرفی آن جرایمی هم که مرتکب شده اند غیرقابل کتمان است. آیا آنها مصداق جمع نقیضین هستند؟ تکلیف ما برای قضاوت درباره ذات آنها چیست؟ آنها آدم های بدی هستند؟ ذاتشان مشکل دارد؟ ...

شکی نیست که این دوجوان به خاطر جرم بزرگی که انجام داده اند مستحق اشد مجازات بوده اند. روی سخن درباره ماهیت و گوهر وجود انسان هاست. همه ما می توانیم فرشته باشیم؛ همه می توانیم از ابلیس هم پست تر بشویم... جبری درکار نیست. اما ... از بسترهای تربیتی جامعه هم نمی توان غافل شد.

حرفم را خلاصه کنم. خیلی وقت ها انسان ها در شرایطی رشد می کنند که قدرت انتخاب راه حق برایشان دشوار می شود.

احساس می کنم چهره این دو جوان برایم آشناست. مشابه آنها را بسیار دیده ام.

نیمچه تجربه تبلیغی من و اندک شناختی که از این نسل دارم به این باورم رسانده که اگر یک مبلّغ فعال و دردمند در بخشی از فصول زندگی این دوجوان بر سر راهشان قرار می گرفت، وجه مثبت درونشان بارور می شد و یا لااقل در ارتکاب گناه، خط قرمزی برایشان ترسیم می گردید. خدا از سر قصور و تقصیراتمان بگذرد.   

 
طرح جمع آوری خاطرات حجت الاسلام شهید جهانشاهی
+ نوشته شده در سه شنبه سوم بهمن 1391 ساعت 6:15 شماره پست: 1231
مطلب بصورت موقت و بدون نمایش در وبلاگ ثبت شده است

 

با توجه به درگذشت شهادت گونه روحانی عدالتخواه سیرجانی، حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی که چندی پیش در اعتراض به رفتارهای غلط برخی مقامات قضایی دست به اعتصاب غذا زده و در مقابل چشمان بی تفاوت مسئولان، جان خود را از دست داد تعدادی از دوستان وی قصد دارند به منظور قدردانی از تلاش های عدالت خواهانه این روحانی فقید و پاس داشتن نام و یاد وی اقدام به جمع آوری مجموعه خاطرات و دلنوشته های مربوط به ایشان نموده و کتابی را در این خصوص به علاقمندان تراژدی مبارزه با اژدهای هفت سر مفاسد اقتصادی تقدیم کنند.

از عموم دوستان و یاوران این شهید جنگ نرم درخواست می شود مطالب و خاطرات خود را به نشانی این وبلاگ ارسال نمایند.

1/12/1391

 
شکایت رسمی از دادگاه ویژه روحانیت به کمیسیون اصل نود
+ نوشته شده در یکشنبه یکم بهمن 1391 ساعت 15:56 شماره پست: 1230
 
جرم طلبه سیرجانی از تخلفات عدیده آقازاده مشهور بالاتر است؟

خبرگزاری فارس: جمعی از طلاب، دانشجویان و بسیجیان سراسر کشور در بیانیه‌ای تأکید کردند: مردم از خود می‌پرسند مگر جرم طلبه سیرجانی از تخلفات عدیده آقازاده مشهور بالاتر بوده که حتی حق تأمین وثیقه و آزادی موقت از وی سلب شده است؟

خبرگزاری فارس: جرم طلبه سیرجانی از تخلفات عدیده آقازاده مشهور بالاتر است؟
 
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، جمعی از طلاب، دانشجویان و

بسیجیان سراسر کشور درباره طلبه سیرجانی بیانیه‌ای منتشر کردند.

متن کامل این بیانیه به شرح ذیل است:

بسمه تعالی

ریاست و اعضای محترم کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی 

سلام علیکم

احتراما با اهدای تحیات الهی باستحضار می‌رساند: حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی و بسیجی نوزده ساله همراه وی به نام محسن شیرازی بیش از چهارماه است که به دلیل حمایت از طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد، بدون صدور هیچ حکمی در زندان اوین به سر می‌برند.

متأسفانه در این مدت، نوع رفتارهای برخی از مسئولان دادگاه ویژه روحانیت به گونه‌ای بوده که شائبه کینه نسبت به فرزندان انقلابی ولایت را دامن زده است.

با توجه به آنکه مجلس، خانه و پناهگاه ملت بوده و کمیسیون اصل نود به عنوان مرجعی مستقل برای رسیدگی به تخلفات قوا و احیای حقوق ملت محسوب می‌شود جمعی از طلاب، دانشجویان و بسیجیان عدالتخواه کشور به محضر شریفتان درباره دو تخلف صورت گرفته ذیل توسط ریاست و دادستان محترم دادگاه ویژه روحانیت، اقدام به شکایت کرده و درخواست رسیدگی قاطع دارد:

1- رفتار خلاف شئون روحانیت

همان طور که مستحضر هستید فلسفه تشکیل دادگاه ویژه روحانیت، صیانت از حریم و شئون روحانیت معزز بوده است. در ماه‌های اخیر، بازداشت چهارماهه یک روحانی معتبر، در حالی که جرمی جز دفاع از ارزش‌های دینی و عمل به مطالبات مقام معظم رهبری نداشته و نیز توهین‌های متعدد برخی از عوامل قضایی به همراه فشارهای روانی بر خانواده این روحانی بزرگوار، منجر به هتک حرمت و شئون روحانیت شده است.

2- تشویش اذهان عموم

چهارماه بازداشت بدون محاکمه یک روحانی ولایتمدار و بسیجی جوان همراه وی، در حالی که برخی روحانی نماهای فتنه‌گر که قصد براندازی نظام را داشتند از چنین برخوردهایی در امان بودند در اذهان عموم، غیرقابل توجیه است.

مردم از خود می‌پرسند مگر جرم این روحانی سرباز مخلص رهبر، از تخلفات عدیده آقازاده مشهور بالاتر بوده که حتی حق تأمین وثیقه و آزادی موقت از وی سلب شده است؟ بازتاب منفی این برخورد قضایی را می‌توانید در بسیاری از رسانه‌های مجازی جویا شوید. این مسئله در مجموع باعث نگرانی و بدبینی بخشی از جامعه و نیروهای ارزشی نسبت به اجزایی از بدنه نظام مقدس جمهوری اسلامی گردیده و مصداق تشویش اذهان عموم تلقی می‌شود.

از محضر اعضای محترم کمیسیون اصل نود انتظار می‌رود نسبت به احقاق حقوق اقشار ولایی و متدین جامعه و مقابله با سوء مدیریت برخی نخبگان سیاسی و قضایی، نهایت اهتمام و جدیّت را به کار گیرند.

والسلام علی من اتبع الهدی

 

مرگ خوب است اما برای همسایه!

+ نوشته شده در یکشنبه یکم بهمن 1391 ساعت 12:8 شماره پست: 1229

من آدم بیسواد! شما برایم روشن کنید تصویب این قانون یعنی چه؟

می گویند دوشغله بودن ممنوع است. مثلا یک بابایی که هم در جایی سمتی دارد و هم مدیر یک باشگاه ورزشی است باید یکی از این دو را ببوسد و کنار بگذارد.

این که حرف خوبی است. قحط الرجال که نشده است. شده است؟! اتفاقا یک نفر با یک مسئولیت٬ از فراغت بیشتری برخوردار بوده  لااقل بیشتر به اعصابش مسلط است.

من این جای کار را نفهمیدم که این قانون آیا شامل کسی هم می شود که هم معاون اول قوه قضائیه باشد و هم رئیس یک نهاد مستقلی به نام دادگاه ویژه روحانیت؟ یا کس دیگری هم رئیس دیوان عدالت اداری باشد و هم دادستان دادگاه ویژه؟

اطلاعات من در این خصوص خیلی کم است. شما بفرمائید می شود؟ نمی شود؟! هر قانونی استثنایی دارد؟ قانون یعنی آن چه من می گویم؟! قانون خوب است اما برای همسایه؟! به کسی ربطی ندارد؟ هیچ کدام؟ همه گزینه ها صحیح است؟!...

بی خیال.

حرف آخر
+ نوشته شده در یکشنبه یکم بهمن 1391 ساعت 8:47 شماره پست: 1228

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ما می خواهیم ظلم در جامعه نباشد

مقام معظم رهبری

مسئولان محترم سیاسی، امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی ایران

با سلام و احترام به استحضار می رساند:

بیش از چهارماه است که  یک روحانی ولایتمدار و عدالتخواه به نام حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی و بسیجی جوان همراه وی، محسن شیرازی به اتهام حمایت از طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد در زندان اوین به سر برده و از حقوق و آزادی های مشروع اجتماع خود محروم مانده و گاه از سوی برخی مسئولان قضایی مورد انواع اهانت و تهمت های ناروا قرار گرفته اند.

شرح نگرانی و اضظراب خانواده های آنان، که ناباورانه، عزیزانشان را تنها به اتهام احیای ارزش های الهی، در معرض بدترین برخوردهای امنیتی و قضایی می بینند داستان مفصلی است که در این مقال نمی گنجد.

بگیر و ببندهای امنیتی و قضایی درباره طلاب بسیجی و خط مقدمی انقلاب، در حالی با رویکردی خشن و غیرعادی اعمال شده است که وجدان عمومی، گواه صادق تبعیضی است که بین این قشر از جامعه ارزشی کشور با روحانی نماها و آقازاده های فتنه گری دارد که ارتکاب جنایات عدیده شان در سال88 جز با هدف براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی و به هدر دادن ثمرات خون هزاران شهید گلگون کفن این مرز و بوم صورت نگرفته است.

کدام عقل سلیمی است که این سیاست دوگانه را در خوشبینانه ترین حالت، موجب دلسردی و بدگمانی لایه هایی از بدنه ارزشی جامعه نسبت به دستگاه ها و نهادهای انقلابی نداند؟

چند روز است حجت الاسلام جهانشاهی که از احقاق حقوق خود و دیگر سربازان فدایی اسلام و انقلاب از طریق مجاری قانونی ناامید شده است برای آن که صدای حق طلبی و عدالت خواهی خود را به مسئولان کشور برساند دست به اعتصاب غذا زده است.

جای این پرسش اساسی باقی است که چرا مسئولان محترم، مشی قرآنی "رحماءبینهم" را در قبال دوستان صدیق انقلاب به کار نبسته و هیچ گاه حاضر به شنیدن دغدغه ها و درددل های آنان نبوده اند؟ اگر غفلت از "میزان" الهی و رجحان "میز" و مقام این دنیا نبود ذره ای به این حقیقت توجه نشان می دادیم که آه مظلوم، روزی گریبانگیرمان گردیده و هزینه های قصور و تقصیرمان ممکن است به پای نظام مظلوم اسلامی نوشته شود.

به راستی اگر طلاب بسیجی که هدفی جز عمل به مطالبات عدالتخواهانه ولی امر خویش ندارند مانند برخی گردن کلفت های رانت خوار سیاسی، باند و قدرت و رسانه داشتند باز هم چنین برخوردهای شدیدی را از سوی برخی دستگاه ها شاهد بودند؟

امثال حجت الاسلام جهانشاهی بارها در شدیدترین تنگناها و فشارها صداقت خود در وفاداری به نظام را اثبات کرده و هیچ گاه حاضر نشده اند نه تنها با رسانه های بیگانه بلکه حتی با رسانه های معلوم الحال داخلی منتسب به جریان فتنه نیز مصاحبه نموده و از این مسیر، آرمان خود را دنبال کنند.

این بیانیه از باب اتمام حجت شرعی با همه مسئولان سیاسی، امنیتی و قضایی کشور صادر گردیده و ضرورت ورود آنان را برای دفاع از مظلومیت و غربت طلاب ولایتمدار و یاداوری محکمه عدل الهی، طرح می نماید.

بدیهی است طلاب، دانشجویان و بسیجیان عدالتخواه سراسر کشور برای پیگیری حقوق پایمال شده عدالتخواهان و رساندن فریاد دادخواهی آنان به صدور این بیانیه اکتفا نکرده و همه گزینه های منطقی را جهت نیل به اهداف و شعائر انقلابی خویش درنظر خواهند داشت.

والسلام علی من اتبع الهدی

 

[عنوان ندارد]

+ نوشته شده در یکشنبه یکم بهمن 1391 ساعت 8:30 شماره پست: 1227

این مطلب را در " یادداشت های یک پابرهنه " خواندم:

وقتی جناب حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی فاضل میبدی که نمی دانم حجت کدام اسلام و کدام مسلمی است با دید زدن شکیلا آب از لب و لوچه اش می ریزد، دیگر امثال سید حمید مشتاقی نیا برای چه جهانشاهی را اصلا روحانی می دانند ؟ بابا روحانی یعنی اینکه بنز سوار شوی، در زمان فتنه، به دنبال شتر سرخ موی فتنه بدوی و در زمان آرامش، از روی شکم در اقتدا به غرب دین را تفسیر کنی ! روحانی یعنی حسن روحانی که آدم نمی داند نورانیت صورتش مدیون مارک کدام شامپو و صابون فرنگی است، وگرنه جهانشاهی پاپتی خاک و خولی کجا آخونده ؟ آخوند یعنی محمد خاتمی که هر روز محاسن مبارکش به یک رنگ بود و ... . نمی توانم باور کنم هم جهانشاهی روحانی است و هم جناب عالیجناب ! نمی توانم باور کنم جهانشاهی یک روز بیرون از اوین باشد و دادگاه وِیژه روحانیت نخواهد که دمار از روزگارش درنیاورد ! نمی توانم باور کنم مهدی هاشمی روزی محاکمه شود ! شما باور می کنید ؟ نمی توان صحبت های لمپنی به نام مهدی هاشمی را شنید ( مکالمه مهدی هاشمی با نیک آهنگ کوثر ) و به وجود عدالت و اقتدار در قوه قضائیه نخندید ! نمی دانم، شاید روزی مهدی هاشمی به خاطر آنکه انگشت درون دماغ محترم شان فرو کرده اند محاکمه شده و به صد بار نوشتن از روی جمله ادب مرد به ز دولت اوست محکوم شود ! وگرنه گور بابای فتنه و فتنه گر ! به قوه قضائیه چه ربطی دارد ؟ به دستگاه قضا و نهادهای امنیتی چه ربطی دارد که فواد صادقی کیست و چه غلطی می کند ؟ به دستگاه قضا و سیاسیون محترم ربطی ندارد سعید ملک پور، در سایت آویزون چه می کرد ؟ به ایشان چه که تعدی به محارم را سایت محترم آویزون توصیه می کرد و اصلا هم اهمیت ندارد که چند نفر به توصیه های سعید خان و دوستانش گوش کرده اند ! اصلا مهم نیست که چند نفر به فساد کشیده شدند و چه توهین ها که به مقدسات نشد ! مهم نیست، مهم این است که وکیل سعید خان، وکیل خاندان عالیجناب است ! تازه اش هم، سعید خان توبه کرده و چه کسی جرات دارد با رافت اسلامی درافتد ! راستی از اکبر خوش کوشک چه خبر ؟ خبری نیست انگار ! من که خبری ندارم، شاید شما خبری داشته باشید ؛ البته به شرط و شروطها که بماند ... بماند که تابناک با نظام نیست و بقیه هم مهم نیستند ! مهم این است که تیتر یک کهریزک تیتر دومی داشته باشد به نام دروغ تقلب ! البته برای برخی ها ! برای برخی ها مهم بود که قاتل کبیری دستگیر و محاکمه شود وگرنه برای دستگاه قضا اصلا کبیری و کبیری ها مهم نبودند که اگر بودند جناب قاضی بعد از یک سال نمی گفت متهم به قتل کبیری در زمان قتل در اختیار این و آن بوده و به روی مبارکش هم نمی آورد که اگر راست است چطور بعد از یک سال فهمیدید ؟ مهم این بود که این پرونده هم بسته شود . مهم این بود که پرونده هفت تیر و هشت شهریور بسته شد . مهم این بود که پرونده فتنه ۱۸ تیر و قتل های زنجیره ای و فتنه ۸۸ بسته شد ! ... مهم این است که خاندان عالیجناب تا ابد خاندان عالیجناب باشند ...

 ( مطمئنا روحانیت بیدار، ولایتمدار، مبارز و حامی مستضعفین از برخی جملات این مطلب به دور بوده و هستند ؛ اینان حجت واقعی اسلام و نشانه روشن خداوند هستند )

http://yekpaberahne.blogfa.com/post/84

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو دی 91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۵۰ ق.ظ


زندان برای عدالتخواهان خیلی خاصیت دارد!
+ نوشته شده در شنبه سی ام دی 1391 ساعت 18:59 شماره پست: 1226

اشاره: آنچه می‌خوانید دومین بخش خاطرات زندان حجت‌الاسلام جهانشاهی است که خود ایشان در اختیار “راه” قرار داده ‌است. همانطور که در متن اشاره شده زمان نوشتن این خاطرات دوران بازداشت (و نه محکومیت) او در دومین دوره زندانی شدن ایشان است. دوره بازداشت در اداره اطلاعات شیراز.  خاطرتان باشد آقای جهانشاهی دوره محکومیتش را (به چه جرمی؟) در زندان اوین گذراند.

جهانشاهی

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک.
اللهم عجل لولیک الفرج و اجعلنا من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه والسابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا. آمین یا رب العالمین.
بالاخره بعد از 33 روز کاغذ و قلم به دستم رسید. خدا را شکر و الحمدلله.
الان حدود ساعت پنج عصر روز سه‌شنبه 22/5/87 مطابق با دهم ماه شعبان‌المعظم 1429 می‌باشد. یعنی پنج روز مانده به میلاد امام زمان ارواحنا فداه.
“ نیمه شعبان نیمه عشق است و ظهور جانان تمام عشق.”
“جهان در انتظار عدالت، عدالت در انتظار مهدی(عج)”
و من در شهر فرهنگ و ادب، شهر حضرت احمد بن موسی علیهما‌السلام (شاهچراغ) یعنی شهر قشنگ شیراز هستم. در کنار حافظ و سعدی. البته نه در فضای پر گل و بلبل و مناظر زیبای آن بلکه در یک اتاق کوچک که نمی‌دانم اصطلاحا به این اتاق “سلول انفرادی” می‌گویند یا نه. فقط می‌دانم به آن “انفرادی” گفته می‌شود چراکه بر روی برخی اشیایی که در اتاق است نوشته شده: انفرادی.
امروز سی وسومین روزی است که در این اتاق 14 متری با خدای خود خلوت کرده‌ایم و البته چه زود می‌گذرد؛ 33 روز. جالب است بگویم که روزهایی که درحال پیاده‌روی بودم نیز دقیقا 33 روز بود. (از صبح 18 خرداد تا غروب 19 تیر، از سیرجان تا مسجد حضرت ابوالفضل علیه‌السلام روستای سورمق در بیست و پنج کیلومتری شهر آباده شیراز) که مجموعا 390 کیلومتر پیموده شد. این را نوشتم چون قبل ازحرکت یکی از بچه های مسجد سیدالشهدا علیه‌السلام به نام وحید گفت: “این سفر اگر 33 روز بشود جالب می‌شود. به تعداد روزهای مقاومت حزب‌الله.” و همینطور هم شد. (وحید یکی از بچه‌هایی است که من خیلی دوست‌شان دارم و البته من همه جوانان مسجدی را دوست دارم چراکه فکر می?کنم سربازان امام زمان ارواحنا فداه همین ها هستند.)
بگذریم. در جایی خواندم که نویسنده‌ای گفته “در دو وقت نوشتن سخت است. یکی وقتی که مطلبی برای نوشتن نداری و یکی هم وقتی که خیلی مطلب هست و نمی‌دانی از کجا شروع کنی.” من هم این روزها برای نوشتن خیلی مطلب دارم که نمی‌دانم از کجا شروع کنم. در نظر داشتم خاطرات 33 روزه از سیرجان تا مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام را بنویسم و چندین بار هم از دوستان اینجا (ماموران بازداشتگاه) تقاضا کردم کاغذ و قلم در اختیارم بگذراند (که هر دفعه می‌گفتند باید “کارشناس” اجازه بدهد.) تا امروز که یک خودکار و بیست عدد کاغذ A4  برایم آوردند. علاوه بر آن برخی مطالب مربوط به این 33 روز اقامت در این هتل انفرادی نیز اضافه شده از این جهت احتمالا به طور پراکنده مطالبی را بنویسم. امیدوارم برای نویسنده و خواننده مفید و مبارک باشد. ان شاء الله.
غروبها در این خلوت و تنهایی و دلتنگی عادت کرده‌ام به خواندن برخی دعاهای ماه مبارک شعبان. پس می‌روم به سراغ کتاب شریف مفاتیح‌الجنان مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله. و  نوشتن خاطرات را به وقتی دیگر وامی‌گذارم.
سه‌شنبه 22/5/87
انفرادی بازداشتگاه اطلاعات شیراز
کوچکترین سرباز انقلاب علی رضا جهانشاهی.

بسم الله الرحمن الرحیم
 یک روز دیگر هم گذشت و الان حدود ساعت چهار عصر روز چهارشنبه بیست و سوم مرداد هشتاد و هفت می‌باشد. دیروز مطلبی راجع به سی وسه روز نوشتم. بعد از آن چند نکته راجع به عدد سی وسه به یادم آمد که نوشتن آنها خالی از لطف نیست. ظاهرا عدد سی وسه عدد ویژه‌ای است و البته همه اعداد ویژگی‌های خاص خودشان را دارند و عالم اعداد آنقدر پررمز و راز است که برخی از ریاضی‌دانهای بزرگ خیلی ذوق زده شده اند و گفته‌اند: “زیربنای تمام هستی عدد می?باشد.” (شبیه به این مضمون) و من معتقدم خیلی بی‌راه هم نگفته‌اند. نظمی که در عالم هستی توسط ناظم آن یعنی خداوند قادر متعال وجود دارد در همه چیز تجلی یافته و نمایان است. از جمله در اعداد. لذا اسراری که در اعداد هست ریاضی دانهای بزرگ را به تعجب واداشته است همانطور که مثلا در رابطه بین ستارگان آسمان و سرنوشت عالم و آدم اسرار عجیبی وجود دارد که در برخی علوم غریبه مورد بحث است. خلاصه از اسرار و ویژگی های اعداد غافل مباش و نیز از اسرار حروف (و کلمات). در مورد عدد سی وسه چند نکته به ذهنم می‌آید که عبارتند از:
1- حضرت علی علیه‌السلام در سن سی و سه سالگی به مقام امامت و ولایت رسیدند. به همین جهت شاید بتوان گفت عدد سی وسه عدد ولایت است. همان طور که عدد چهل عدد “حکمت و نبوت” است و پیامبر گرامی اسلام در سن چهل سالگی به مقام نبوت رسیدند. (البته این نکته و این نامگذاری یک مطلب ذوقی است و نه علمی. لذا اشکال علمی به آن وارد نکنید) همینجا بد نیست اشاره کنم به این مطلب که آیا می‌دانید آیه معروف “تطهیر” که به اتفاق علمای شیعه و سنی در خصوص اهل بیت پیامبر(ص) نازل شده و دلیلی بر عصمت اهل بیت (ع) می?باشد. چندمین آیه از چندمین سوره قرآن است؟( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)
ظاهرا در روایات آمده که سن مردان بهشتی سی و سه سال است.
3- همچنین فرموده‌اند امام زمان ارواحنا فداه  وقتی که ظهور می‌کند در قیافه یک مرد سی وسه ساله می‌باشند.(اللهم ارزقنا زیارته)
4- مبنای تسبیح حضرت زهرا(س) عدد سی و سه می?باشد.
مقاومت سی وسه روزه حزب‌الله لبنان که مقدمه شکست خبیث ترین دشمن اسلام در عصر آخرالزمان
شد.
... و اگر در شهر اصفهان بودم اشاره‌ای هم به ذوق سلیم و سلیقه زیبای طراح و معمار و سازنده سی و سه پل اصفهان می‌کردم. ولی چه کنم که مرا دویست و چهل کیلومتر قبل از اصفهان به حکم دادگاه یا دادسرای ویژه روحانیت شیراز دستگیر و به شیراز منتقل کردند. چرا که شهر آباده و روستای سورمق و مسجد حضرت ابوالفضل (ع) جزو حوزه استحفاظی استان فارس می‌باشد نه اصفهان و مرا از زیارت شهر قشنگ اصفهان و بچه های خوب و ولایتی‌اش که به اصطلاح خودشان “ستاد استقبال” تشکیل داده بودند محروم کردند.
بگذریم و برگردیم به لحظه ورود به این اتاق که الان در آن نشسته‌ام. سی و چهار روز پیش همینکه وارد این اتاق شدم “چشم بند” را از چشمم برداشتم و دیدم که یک اتاق باریک و بلند است که موکتی سبز رنگ آنرا فرش کرده است. اولین سوالی که از مامور همراهم که مرا به این اتاق رسانده بود پرسیدم این بود که قبله کدام طرف است. و قبل از اینکه او جواب دهد خودم متوجه شدم که کاغذی بر روی دیوار چسبانده شده و بر روی آن نوشته شده‌“ جهت قبله کمی مایل به راست” بعد یک فلش کشیده و بالای آن با خط زیبا و درشت نوشته‌: “ الله‌اکبر” همین که آن را دیدم حس جالبی به من دست داد (گویا یک نسیم خنک و آرام بخش به من وزید) الله‌اکبر یعنی خدا بزرگ است، خدا بزرگتر است و دقیقتر اینکه به فرموده امام صادق(ع) “خدا بزرگتر از آن است که توصیف شود.” تمام حرف همین است: الله اکبر. اگر خدا در نظرت بزرگ شد همه چیز غیر او برایت کوچک و حقیر می‌شود.

بسم‌الله الرحمن الرحیم
الان ساعت حدود هفت عصر می‌باشد. پنج شنبه بیست و چهارم مرداد هشتاد و هفت و دوازدهم شعبان‌المعظم هزار و چهارصد و بیست و نه. نزدیک غروب است و وقتی برای نوشتن ندارم. فقط خواستم عرض کنم که دقیقا پنج هفته پیش در همین ساعات وارد این اتاق شدم یعنی عصر پنج شنبه بیستم تیرماه هشتاد و هفت. سی وپنج روز گذشت. خدا را شکر و از اینکه تاکنون سی وپنج روز زندان انفرادی را تجربه کردم ناراحت نیستم و بلکه خوشحال و شکرگزارم. چرا که اولا برای خدا و در راه انجام وظیفه سختی کشیدن ارزش دارد و ثانیا برای ساخته شدن و شناختن روحیات و نقاط قوت و ضعف خود لازم است و اصلا این روزها به این معتقد شده‌ام که هر کسی (خصوصا عدالت خواهان) لازم است حداقل یک ماه زندان انفرادی را تجربه کنند. خیلی خاصیت و فواید دارد. ثالثا تجربه تنهایی و خلوت از نظر روحی و معنوی نیز بسیار مفید است که تا وقتی چنین شرایطی برای آدم پیش نیاید متوجه نمی‌شود (یدرک و لایوصف) رابعا اینجا که سخت نیست خیلی هم خوش می‌گذرد. غذایش مرتب و به‌موقع است. استراحت، مطالعه، عبادت، وقت آزاد برای تفکر، بدون هیچ احساس مسئولیتی در قبال هزاران وظیفه ای که بیرون داری. کاملا آزاد و رها.
روز اولی که وارد این اتاق شدم یعنی دقیقا پنج هفته پیش در چنین ساعتی، ابتدا دو رکعت نماز شکر و نماز حاجت خواندم و دعا کردم که این قضیه خیر باشد و ختم به خیر شود و از خدا خواستم کمکم کند در باب استقامت و در اینکه وظیفه‌مان را درست تشخیص دهیم و درست انجام دهیم و از این قبیل دعاها.
 بعد از نماز حاجت و شاید بعد از نماز مغرب و عشا که همان شب اول خواندم (الان شک دارم) تفالی به قرآن زدم. گفتم خدایا من گمان می‌کنم این کارها یعنی پیاده‌روی و... را برای رضای تو انجام داده‌ام و الان هم افتاده‌ام زندان. خدایا نظر توچیست؟ قرآن را بازکردم آیه نود و شش سوره مبارکه اسراء آمد: “قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم. انه کان بعباده خبیرا بصیرا.” آیه بعدش هم بی‌مناسبت نبود: “و من یهدالله فهو المهتد..” خیالم راحت شد.
شاید باور نکنید بیست و سه روز بعدش هم یعنی در تاریخ دوازدهم مرداد هشتاد و هفت که عصر پنجشنبه محاکمه شدم در جلسه محاکمه این آیه را یکی دوبار برای قاضی خواندم و فیلم‌برداری هم ‌شد. وقتی از آن جلسه برگشتم دوباره قرآن را باز کردم همین آیه آمد. امیدوارم خیر باشد.
منبع: http://www.rahmag.ir/content.php?id=232

با تشکر از وبلاگ در و مادر و آقاصابر عزیز

 

نامه طلبه سیرجانی پیش از اعتصاب غذا

+ نوشته شده در شنبه سی ام دی 1391 ساعت 16:44 شماره پست: 1225

 

چند روزی است که حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی در اعتراض به چهارماه حبس خود در زندان اوین که بدون صدور حکم قضایی و تنها به جرم حمایت وی از طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد صورت گرفته، دست به اعتصاب غذا زده است. نامه ای که در زیر می خوانید از سوی این روحانی عدالتخواه و انقلابی خطاب به ریاست اندرزگاه شماره 2 اوین نگاشته شده که توسط همسر ایشان در اختیار رسانه ها قرار گرفته است:

بسمه تعالی

ریاست محترم اندرزگاه شماره 2 زندان اوین

با عرض سلام و ادب و احترام

این جانب علی رضا جهانشاهی ضمن ابراز تقدیر و تشکر خود نسبت به عملکرد و رفتار خوب حضرتعالی و سایر همکارانتان در زندان اوین، حقاً و انصافاً باید اعتراف کنم در طول مدت 14 ماهی که تا کنون و در دفعات متعدد به زندان افتاده ام هیچ گونه رفتار قابل اعتراضی از طرف مسئولین و مأمورین این زندان و سایر زندان هایی که بوده ام ندیده ام. (البته این حرف شامل 55 روز انفرادی اطلاعات شیراز و 33 روز انفرادی بند 209 اطلاعات نمی شود!) اما متأسفانه باید اعلام کنم به دلیل برخی رفتارهای غیرقانونی و ناشایست توسط بعضی از مسئولین دادگاه و دادسرای ویژه روحانیت که در حق بنده و دوست همراهم، آقای محسن شیرازی، اعمال می شود مجبورم به منظور رساندن فریاد دادخواهی خود به گوش مسئولان دلسوز نظام مقدس جمهوری اسلامی، از آخرین راهی که برایم باقی مانده است استفاده کرده و اعتصاب غذا نمایم.

امیدوارم این بار مسئولین محترم به جای برخوردهای تند و خشن با فرزندان انقلابی و دلسوز خود، برای یک بار هم که شده با ملاطفت و مهربانی و زبان منطق و حق و عدل، و نه با زبان زور و تهدید و بازداشت و حبس در انفرادی و... برخورد کرده و فقط برای مدتی کوتاه از پشت میز بزرگ ریاستشان پائین آمده و پای درد دل ها و حرف های فروخورده چندین ساله ما بنشینند، ما را دشمن نپندارند که ما از هر دوستی برایشان دلسوزتر و خیرخواه تریم. اگر ما دلسوز نبودیم در این مدت هفت سال گذشته، که جز بدرفتاری و ناجوانمردی از طرف برخی آقایان ندیده ایم، خدای ناکرده به سمت دشمنان قسم خورده انقلاب و ولایت، متمایل می شدیم و می توانستیم حرف هایی بگوئیم و بنویسیم که آبروی بعضی دستگاه ها و بعضی آقایان را یک جا ببریم؛ اما ما به فضل خدای متعال تا کنون صبر و آبروداری کرده و رنج ها و غصه ها را به عشق ولایت، به جان خریده ایم و از خداوند بزرگ می خواهیم ما را تا آخر عمر در خط مستقیم ولایت نگاه دارد. انشاءالله و من الله التوفیق.

کوچکترین سرباز ولایت، علی رضا جهانشاهی

زندان اوین، بند ویژه روحانیت، اتاق1

25/10/1391

 
خیلی ساده ای آقای جهانشاهی!
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم دی 1391 ساعت 7:30 شماره پست: 1224

سلام آقای جهانشاهی! سلام طلبه سوخته دلی که باور نکردی مردم کوفه اهل وفا نیستند و خودت را اینچنین گرفتار کردی، چنان که حیران شده ای اینجا کجاست و ما دیگر چه مردمانی هستیم! خُب مقصر خود شمایی عزیز دل برادر؛ چکار داشتی – و داری – که یک عده از فضل خدا، صاحب ثروت های نجومی شدند که جنابعالی اسم شان را گذاشتی زمینخوار و خواستی محاکمه شوند و پشت کفش ات را وَر کشیدی تا چنگ عدالت گریبان آنان را بگیرد! اصلا جنابعالی را سَنَنَه، سر پیازی یا ته پیاز ؟!! مملکت قانون دارد و ساربان می داند شترش را کجا بخواباند، جنابعالی نمی دانستی کجا بخوابی که آب نرود زیرت مومن!!

چند سال است که اعوان و انصار عدلیه دارند می گردند پی نخود سیاهی که جنابعالی انداختی وسط گود و ادعا کردی زمینخواران سیرجانی هکتار هکتار زمین خورده اند (خودت زمین خورده ای برادر حواست کجاست؟!) و چنین و چنان کرده اند که بیا و ببین!! اگر راست می گفتی و ادعای واهی نکرده بودی، پس چرا برای خالی نبودن عریضه یک زمیخوار در سیرجان شناسایی و بازداشت نشد؟! برو خدا را شُکر کن آنهایی که آبروی شان را بردی (همان کسانی که ادعا کردی زمینخواران بزرگ اند!!!) علیه ات شکایت نکرده اند و شاکی خصوصی نداری پدر آمرزیده!

جنابعالی یک نفره می خواستی شقّ القمر کنی و یقه کسانی را بگیری که هزاران مثل ترا می خرند و آزاد می کنند و برای همان حسین (ع) که پیامت را به نام پروردگارش آغاز کرده ای، کرور – کرور شام و ناهار نذری می دهند ؟! خُب این نتیجه همان کلّه شقّی جنابعالی است که فکر می کردی می توانی با آن جماعت در بیفتی و سر شاخ بشوی و آب هم از آب تکان نخورد و دست آخر هم بگویند؛ خیلی ممنون که پایت را کردی توی کفش ما!!! آبروی آن بیچاره ها را بردی و آنها هم بزرگواری کرده و یقه ات را نچسبیدند که نابودت کنند، فکر کردی علی آباد خرابه هم شهری است و به دنبال شهردار می گردند که داوطلب شدی ؟! مومن اگر نخورده ای نان و کالباس، ندیده ای هم دست اوستا عباس؟!!

یک دفعه که با پیاده روی در حاشیه جاده ها، شان و شئون روحانیت را زیر پا گذاشتی و می خواستند حالت را جا بیاورند و به جنابعالی بفهمانند که؛ یک من ماست سه کیلو می شود، نورچشم ما فرمودند: سپاسگزار تلاش های خداپسندانه شمایند و دستور دادند آزادت کنند و آزاد شدی، اما آرام نشدی و همچنان بر طبل مبارزه با مفاسد اقتصادی کوبیدی و انگار که متولی شرعی قضیّه ای، ول کُن ماجرا نبودی!! به مجلس و قوه قضاییه و چه و چه نامه نوشتی و جوسازی کردی که امنیت ملی را به هم بزنی و آب بریزی به آسیاب دشمنان ؟!! چون عزیزانی که مخاطب نامه ات بودند بزرگواری کردند و یقه ات را نگرفتند؛ چرا دروغ سرهم کرده و با آبروی دیگران بازی نموده ای، گمان کردی ترسیده اند و سوءاستفاده ات از لباس روحانیت بیشتر شد؟!!

به اسم مطالبه منویات حضرت سید علی (مدظله العالی) اسب ات را زین کردی و در حاشیه حرم امن حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) چادر زدی و باز هم بر ادعاهای واهی ات پای فشردی که عده ای دارند بیت المال را می خورند و باید یقه شان گرفته شود و به تیغ عدالت مجازات شوند تا مفهوم عینی عدالت علوی پدیدار گردد!! بدتر از این، در چادرت از برق همسایه و اینترنت هم استفاده کردی و یک وبلاگ قراضه راه انداختی تا باز هم کاری خلاف شئون روحانیت انجام بدهی و تقدس لباس ات را فدای ادعاهای واهی و من درآوردی ات کنی که؛ آی دزدیدند و بردند و خوردند و مسلمانان را تهمت زدی و افترا بستی که غارتگرند و مال مردم خور و خواستار مجازات بی گناهان شدی مرد حسابی!!!

همانجا بود که امثال «سعید قاسمی» ها و «وحید جلیلی» ها و «مسعود دهنمکی» ها و «نادر طالب زاده» ها را اغفال کردی ( چون خام بودند فریب شان دادی) که حرکت ات را تایید کنند و با جنابعالی عکس یادگاری بیندازند و بیانیه بدهند که باید درخواست های طلبه سیرجانی – یعنی جنابعالی – مورد توجه قرار بگیرد و به جرایم ارتکابی عده ای که مدعی بودی مرتکب جرم شده اند، بر اساس قانون و بدون تبعیض رسیدگی شود و از این قبیل حرف های بی اصل و اساس!! پس کو آن مجرمانی که با سماجت از جرم شان دَم می زدی و خودت را آواره و دربدر کرده بودی تا ثابت کنی بیت المال مسلمین را چَپو کرده اند آقای جهانشاهی ؟!!

چادرت را از بیخ کندند، خودت را هم دستبند زدند و چشم بسته بردند و سعی کردند به جنابعالی بفهمانند که خودتی و خودت و ادعاهای واهی ات که هیچ دادگاهی حاضر نیست درستی یا نادرستی آن را به محاکمه بنشیند، اما باز هم دو ریالی ات نیفتاد که بروی دنبال زندگی و زن و بچه ات و دست برداری از این اموری که در شان روحانیت نیست!!

خیلی از خودت راضی بودی آقای جهانشاهی! برای همین، جوان های کم سن و سال را دور خودت جمع کردی و پیاده روی قم – جمکران و میدان قیام تا دانشگاه تهران را راه انداختی و موجب اختلال در امنیت کشور شدی تا دشمنان سوءاستفاده کنند و بگویند؛ یک روحانی، مدعی فساد مالی گسترده در کشور است و هیچکس حاضر نیست به این ادعا رسیدگی کند!! اگر با این حرکت ضدانقلابی ات برخورد نشد، دلیل نبود که حق با جنابعالی است، شاید مصلحت این بود که خودت سر عقل بیایی و دست برداری از این ستیز بی حاصل!

دست بردار که نبودی هیچ، دیگر جدی جدی خیالاتی شدی که تکلیف داری از حرکت های مشروع و حق طلبانه دفاع کنی و بلند شدی رفتی بروجرد، در تحصن طلاب آنجا جلوی دادگاه ویژه روحانیت مشارکت کردی و باز هم آب به آسیاب دشمن ریختی و جنجال راه انداختی که؛ طلاب دستگیر شده بی گناه اند و باید آزاد شوند و از این قبیل حرف های بی ربط!! خُب روحانی اگر روحانی باشد، از این کارهای خلاف شئون روحانیت انجام می دهد آقای جهانشاهی ؟!! جلوی دادگاه ویژه پتو پهن می کنی و پاهایت را دراز کرده و معرکه حق طلبی می گیری و توقع داری نیایند بساط ات را جمع کنند و حق ات را بگذارند کف دست ات مرد حسابی ؟!

حالا که چهار ماه است آب خنک نوش جان می کنی و هیچکدام از کسانی که فریب شان داده بودی، سراغت را نگرفتند و نپرسیدند چه بر سر آن طلبه سیرجانی آمد، تازه به صرافت افتاده ای آنان را با وجدان شان درگیر کنی و به یاد قیامت شان بیندازی که به یاری ات برخیزند و پیام دو خطی می دهی و تهدیدشان می کنی که؛ یادشان باشد تنهایت گذاشتند ؟!! مگر جنابعالی به خاطر یاری آنان، دست از سماجت بر نداشتی آقای جهانشاهی ؟!

هنوز هم دیر نشده مومن، وقت هست که سرت را بیندازی پایین و به زندگی و زن و بچه ات برسی و بی خیال ادعاهای واهی بشوی و تهمت زدن به عده ای از مسلمانان را کنار بگذاری و بروی رد کار خودت و درس و بحث طلبگی و اینجور چیزها که خلاف شئون روحانیت نیست و کسی هم بابت آن، به جنابعالی توهین نمی کند و دستبند نمی زند و بلاتکلیف در «اتاق ۱ بند ویژه روحانیت اوین» نگهداری نمی شوی !!

راستی، سید حمید مشتاقی نیا در وبلاگ اش ( اشک آتش) از قول همسر درد کشیده و رنجدیده ات نوشته است؛ در تماس تلفنی با وی، اعلام نموده ای به اعتصاب غذا دست زده ای و وصیت نامه ات را نوشته ای و تا تکلیف ات روشن نشود اعتصاب غذایت را نمی شکنی! چه فکر کرده ای مومن، فکر کرده ای آنان که می خواهند ساکت ات کنند، ناراحت اند که اعتصاب غذا نموده ای و نگران سلامتی ات می شوند ؟!

خیلی ساده ای آقای جهانشاهی، آنان از خدا می خواهند اعتصاب غذا کنی و انقدر سماجت به خرج بدهی که خود به خود ساکت شوی و بروی آن دنیا تا شّرت کم شود و موی دماغ شان نباشی مومن !!! پیام آقا سعید قاسمی خیلی واضح است؛ شهادت در انتظار جنابعالی لحظه شماری می کند، می گویی نه امتحان اش مجانی است، باش تا شهید شوی و خیال همه آنانی که ناراحت شان کرده بودی راحت شود و کسی نباشد بی خود و بی جهت به آنان تهمت سنگین بزند که زمینخوار اند و غارتگر بیت المال !!

(این مطلب زیبا را یکی از خوانندگان عزیز اشک آتش در قسمت نظرات وبلاگ ارسال کرده است)

آیا اقدام طلبه سیرجانی، خودکشی است؟!

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم دی 1391 ساعت 13:43 شماره پست: 1223

 

خودکشی از نظر اسلام، عملی حرام محسوب می شود. با این وصف یک روحانی که خودش باید مبلّغ احکام شریعت باشد چرا برای رسیدن به هدف خود دست به فعل حرام می زند؟

حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی که به طلبه عدالتخواه سیرجانی معروف شده است چهارماه است که بدون صدور حکم در زندان اوین به سر می برد. وی متهم است که به خاطر حمایت از طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد و تحصن در حجره یک مدرسه علمیه، امنیت ملی را به مخاطره انداخته است!!!

این اتهام در حالی از سوی دادگاه ویژه روحانیت بر ضد یک طلبه فدایی ولایت مطرح می شود که مسئولان مذکور واکنش خاصی در قبال قانون شکنی های متعدد روحانیون فتنه گری جون غفاری، ادیب، ایازی، سلیمانی و... نداشته اند.

جهانشاهی پس از تحمل چهارماه حبس و تحقیر به این نتیجه رسیده است که صدای حق طلبی او به گوش مسئولان و دلسوزان نظام نرسیده و تنها راه باقی مانده برای احقاق حقش، اقدام به اعتصاب غذا است.

خودکشی، رفتاری حرام و غیرقابل توجیه است اما اعتصاب غذا به معنای خودکشی نیست.

فراموش نکنیم که یک زندانی در مقابل چشم مسئولان زندان دست به اعتصاب غذا می زند. اعتصاب غذا نیز به یک باره سبب مرگ کسی نمی شود. ضعف جسمانی زندانی از نظر پزشک زندان دور نمانده و او موظف است تا به حال زندانی در حال اعتصاب که بر اثر فشار و ضعف دچار بیهوشی می شود رسیدگی نماید. با این وصف شکی نیست که مسئولیت فوت احتمالی یک زندانی بر اثر اعتصاب غذا تنها بر گرده مسئولان و پزشک زندان خواهد بود. مسئولیتی سخت که متأسفانه در این پنج روز اعتصاب غذای طلبه سیرجانی مورد توجه قرار نگرفته است.

والسلام علی الشهداء و الصدیقین

 
توسل برای سلامتی و آزادی طلبه سیرجانی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی 1391 ساعت 13:7 شماره پست: 1222

 

روز گذشته (سه شنبه 26 دی ماه نود و یک) جمعی از طلاب و بسیجیان عدالتخواه استان قم به منظور تأکید بر استمرار راه و اهداف روحانی انقلابی حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها تا مسجد مقدس جمکران را پیاده روی کرده و در این مکان مقدس، برای سلامتی و آزادی سرباز راستین حضرت حجت (عج) دعای توسل را زمزمه نمودند.

حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی که بیش از چهارماه است بدون محاکمه در زندان به سر می برد در اعتراض به رفتار غیرمنطقی برخی از مسئولان قضایی با طلاب خط مقدمی انقلاب و فدائیان ولایت، دست به اعتصاب غذا زده است.

 
پیام همسر طلبه سیرجانی به همایش بزرگداشت شهید نواب صفوی
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم دی 1391 ساعت 15:5 شماره پست: 1221

 

بسم الله القاصم الجبارین

انا لله و انا الیه راجعون

انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون

سلام خدا بر شهیدان انقلاب و دفاع مقدس. سلام بر امام شهیدان حضرت روح الله و خلف صالحش امام خامنه ای. سلام خدا بر شهید سید مجتبی نواب صفوی، روحانی عدالتخواهی که در مسیر مبارزه با ظلم و فساد و تبعیض، در عصر خود درد گمنامی را به جان خرید و در راه احیای ارزش های الهی، جام شهادت را سرکشید.

شکی نیست که ارج نهادن به مقام والای شهیدان وظیفه ای بزرگ و همگانی است که ارزش حرکت در این راه - آن چنان که رهبر عزیزمان فرمودند - کمتر از شهادت نیست؛ اما فراموش نکنیم مجلس شهید، مجلس ترحیم نیست! آیا از خودمان پرسیده ایم که یادآوری غربت و مظلومیت روحانی عدالتخواه شهید نواب صفوی بعد از گذشت چند دهه، با چه هدفی صورت گرفته و رسالت ما در قبال این شهید بزرگوار چیست؟ فراموش نکنیم که شهدا نیازی به تکریم و تجلیل های ما نداشته و این ما هستیم که محتاج طریقت و سیره آن بزرگان هستیم.

بگذارید کمی صریح تر سخن بگویم. پرسشی که امروز باید واضح و بی واهمه و بر اساس وجدان صادق خویش بدان پاسخ گو باشیم این جمله است: اگر ما در زمان شهید نواب می زیستیم حاضر به همراهی با فدائیان راستین اسلام می شدیم؟ اگر از حکم اعدام این روحانی عدالتخواه و همراهانش با خبر می شدیم چه واکنشی نشان می دادیم؟

بیائید بی پرده و صریح با خودمان اتمام حجت کنیم که آیا امثال شهید نواب را تنها برای یادواره ها و همایش های تشریفاتی می خواهیم و یا صادقانه به دنبال راه و منش آنان هستیم؟!

فراموش نکنیم ویژگی خاصی که موجب درخشش شهید نواب در طول تاریخ گردید اهتمام ایشان به احیای ارزش های برزمین مانده اسلام و عمل به تکلیف الهی امر به معروف و نهی از منکر بود.

امروز برای آن که صداقت خویش در وفاداری به آرمان شهید نواب را محک بزنیم به جاست تا نیم نگاهی به واکنش خود نسبت به خبر مظلومیت طلبه ای انقلابی و فدایی راه ولایت به نام حجت الاسلام جهانشاهی داشته باشیم که چهارماه است بدون صدور هیچ حکمی در گوشه زندان افتاده و چند روزی است که باناامیدی از پیگیری قانونی حقوق تضییع شده خود، دست به اعتصاب غذا زده و در چند قدمی شهادت قرار گرفته است.

تنها جرم این طلبه مظلوم و رهرو صدیق شهید نواب صفوی، سردادن فریاد عدالتخواهی و مبارزه با مفاسد اقتصادی است که بارها مصائب متعددی چون زندان و خلع لباس و... را برای او به همراه داشته که البته پیام معروف "شکرالله مساعیکم" مقام معظم رهبری، حکم سخت گیرانه قضایی در خصوص وی را مهر بطلان زد و باعث شد این روحانی بسیجی و عدالتخواه از سوی دوستانش لقب "آزاده جنگ نرم" را دریافت نماید!

جالب آن که دادگاه ویژه روحانیت در حالی پیاده روی های عدالتخواهانه این روحانی خط مقدمی انقلاب را خلاف شئون روحانیت تلقی نموده که که در قبال معدود روحانیون فتنه گری که تصویر حضور خیابانی آنان در اغتشاشات سال 88 در رسانه ها منعکس گردید موضعی منفعلانه اتخاذ نموده است!

امروز این روحانی عدالتخواه به خاطر حمایت از طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد چهارماه است که از حقوق معمولی یک شهروند عادی محروم گردیده و بدون صدور حکم قضایی در زندان اوین به سر می برد. چند روزی است که حجت الاسلام جهانشاهی برای شنیده شدن فریاد تظلم خواهی خویش آخرین راه به جا مانده یعنی اعتصاب غذا را در پیش گرفته است.

بیائید باز هم به وجدان و میزان صداقت خویش در وفا داری به آرمان های اسلام رجوع کنیم. به راستی نسل های بعد درباره سکوت و بی تفاوتی ما در قبال مظلومیت و غربت یک طلبه عدالتخواه چه قضاوتی خواهند کرد؟

مرا کشت خاموشی لاله ها

دریغ از فراموشی لاله ها

کجا رفت تأثیر سوز و دعا

کجایند مردان بی ادعا

کجایند شورآفرینان عشق

علمدار مردان میدان عشق

والسلام علی عبادالله الصالحین

همسر طلبه عدالتخواه سیرجانی

 
طلبه سیرجانی دست به اعتصاب غذا زد
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی 1391 ساعت 22:41 شماره پست: 1220

 

حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی با اظهار ناامیدی از پیگیری قانونی حقوق تضییع شده خود دست به اعتصاب غذا زد.

حجت الاسلام جهانشاهی در پی حمایت از طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد بیش از چهار ماه است که بدون صدور هیچ حکمی در زندان اوین به سر برده و هر از گاه توسط یکی از قضات دادگاه ویژه مورد اهانت قرار می گیرد. با توجه به بی توجهی مسئولان دادگاه ویژه روحانیت نسبت به پیگیری های خانواده و دوستان این طلبه عدالتخواه و عدم حل این موضوع، حجت الاسلام جهانشاهی در تماس تلفنی با همسر خود ضمن بیان وصیت نامه اش، آغاز رسمی اعتصاب غذای خود را اعلام کرد.

به نظر می رسد با این اقدام طلبه عدالتخواه سیرجانی و در صورت تداوم سکوت و بی تفاوتی مسئولان قضایی، دور جدیدی از رویارویی طلاب و روحانیون انقلابی و عدالتخواه حوزه های علمیه قم، مشهد، بروجرد و... با دادگاه ویژه روحانیت آغاز شود.

------------------------------------------------------------------

قاسمی خطاب به طلبه سیرجانی:برادر! راهت به پیروزی یا شهادت ختم می‌شود

سعید قاسمی در پاسخ به پیام‌ طلبه‌سیرجانی از زندان خطاب به بچه‌های حزب‌اللهی به وی پاسخ گفت.

به گزارش خبرگزاری فارس، در پی پیام حجت‌الاسلام جهانشاهی ملقب به طلبه سیرجانی از زندان به نیروهای حزب‌اللهی‌ از جمله سعید قاسمی، این فرمانده دفاع مقدس در گفت‌وگو با فارس به وی پاسخ گفت.
 
وی اظهار داشت: «برادر عزیز، که می‌گویی تنهایت گذاشتیم، راست‌می‌گویی چون من بی‌معرفتم که اگر نبودم با رفقای شهیدم می‌رفتم، در عین حال باید گفت، برادر گرامی، علی‌رغم نامردمی ‌برخی‌ها و نامردی ما، راه شما برای احیای مطالبه امام و رهبری به احدی الحسنیین ختم خواهد شد؛ به پیروزی یا شهادت».
-----------------------------------------------
 
آیا پیامبر(ص) در محرم هجرت نمودند؟
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی 1391 ساعت 8:33 شماره پست: 1219

 

الان هم اگر به بعضی از تقویم ها نگاه کنید نوشته اول ربیع الاول، سالروز هجرت نبی اکرم (ص) از مکه به مدینه. حالا اگر مبنای سال هجری، هجرت پیامبر است چرا محرم را آغاز سال نوی قمری می دانیم؟

همین الان مردم کشور چین در حال برگزاری جشن سال نو هستند. آنها نیز بر مبنای سال قمری جشن گرفته و نخستین روز ربیع الاول را آغاز سال جدید می دانند.

جدا از این که نام ربیع به معنای بهار، به نوعی حکایت از سرآغاز یک دوره جدید دارد؛ بسیاری از مورخان معتقدند سال هجری قمری نیز در واقع بر مبنای ماه ربیع الاول محاسبه می شده است. گویا دشمنان اهل بیت علیهم السلام محرم را به عنوان آغاز سال نو محسوب کرده اند تا همزمان با عزای شیعه، به جشن و پایکوبی بپردازند.

به نظر شما روزی شهامت آن را پیدا خواهیم کرد که از این غفلت تاریخی خارج شده و حقایق تحریف شده را به اصل خود بازگردانیم؟

 
انتقال محسن شیرازی به بند اراذل و اوباش!
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم دی 1391 ساعت 21:53 شماره پست: 1218

 

 

چند روز پیش جلسه دیگری از سوی دادگاه ویژه روحانیت برای محاکمه حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی و محسن شیرازی، بسیجی نوزده ساله مسئول سایت قیام یاران ولایت برگزار شد که بعد از نیم ساعت به خاطر عصبانیت قاضی از پافشاری متهمین بر سر اصول و ارزش های خود تعطیل گردید. متأسفانه شنیده ها حاکی از توهین مکرر قاضی به این دو طلبه و بسیجی و استفاده از الفاظ موهن کوچه و بازاری در جلسه دادگاه دارد که به هیچ وجه در شأن یک نهاد حافظ حریم روحانیت نیست.

قاضی پرونده به منظور تنبیه محسن شیرازی دستور داد تا این بسیجی آرمانگرا و فدایی ولایت به بند اراذل و اوباش منتقل شود. دوستان محسن شیرازی در تماس با بعضی شخصیت ها، مسئولیت عواقب هم بند شدن یک بسیجی با اراذل و اوباش را متوجه قاضی عصبانی دادگاه ویژه دانستند.

گفتنی است حجت الاسلام جهانشاهی و محسن شیرازی در اعتراض به محاکمه طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد دستگیر شده و بیش از چهارماه است که بدون هیچ حکمی در زندان به سر برده و از برخی حقوق معمول یک زندانی مانند مرخصی و... بی بهره بوده اند. این برخوردها با طلاب انقلابی و خط مقدمی انقلاب در حالی صورت می گیرد که دادگاه ویژه در قبال روحانی نماهای فتنه گری چون هادی غفاری، ایازی، سلیمانی، ادیب و... موضعی منفعلانه داشته است.

 
آنهایی که دم از ولایت می زنند...
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم دی 1391 ساعت 15:16 شماره پست: 1217

 

سخنان نوروزی آقا در جمع زائران حرم قدس رضوی در نخستین روز سال۹۱ در خصوص هدفمندی یارانه ها اتمام حجتی بود برای همه مدعیان سیاست بازی که هم دم از ولایت پذیری خود می زنند و هم هر  آنچه که در توانشان است را برای مخالفت با اجرای این طرح بزرگ و تاریخی به کار برده و می برند. پیشنهاد می کنم این سند را برای افشای ماهیت دوگانه این چهره های صاحب نفوذ تکثیر کنید.

لطفا با دقت بخوانید:

 "سال 90 را «سال جهاد اقتصادى» اعلام کردیم؛ لذا من از مسائل اقتصادى آغاز میکنم. تحرک اقتصادى مسئولین کشور با همراهى مثال‌زدنى و تحسین‌برانگیز مردم در طول سال 90 قابل ذکر است. از جمله‌ى آنچه که میتوان در این زمینه مطرح کرد، همین مسئله‌ى هدفمندى یارانه‌هاست. همه‌ى کارشناسان اقتصادى، چه در دولتهاى قبلى، چه در دولت کنونى متفق‌القولند که هدفمندى یارانه‌ها براى کشور یک نیاز و یک ضرورت است؛ همه این را اعتراف کرده‌اند. با وجود اینکه این معنا مورد اتفاق همه بوده است، اما این اقدام لازم به خاطر دشوارى‌هایش، به خاطر پیچیدگى‌هایش، بر زمین مانده بود. دولت و مجلس در سال 90، در شرائط تحریم، در شرائطى که دشوارى و پیچیدگى این کار بیشتر از همیشه است، همت کردند، اقدام کردند و مراحل مهمى از این کار را پیش بردند. کار تمام نشده است؛ اما آنچه که تاکنون مسئولان کشور - چه در دولت، چه در مجلس شوراى اسلامى - اقدام کرده‌اند و پشتیبانى و همدلى و همراهى ملت، آنها را قرین موفقیت کرده، بسیار مهم و قابل توجه است.

 هدفهاى عمده‌ى این قانون، چند مطلب بسیار اساسى است که من اشاره میکنم. آحاد مردم عزیز ما اینها را شنیده‌اند، لیکن باید تأمل و تعمق کنند. این کار، کار بزرگى است؛ کار مهمى است. یکى از هدفهاى این قانون عبارت است از توزیع عادلانه‌ى یارانه‌هائى که نظام و دولت به مردم میدهد. من قبلاً در یک صحبتى شرح دادم که یارانه‌ها همیشه به صورت نامتعادل و غیر عادلانه در بین قشرهاى مختلف مردم تقسیم میشده است؛ طبیعت کار یارانه‌ى عمومى همین است. با هدفمندى یارانه‌ها، در واقع یک تعادلى، یک اجراى عدالتى در تقسیم و توزیع یارانه‌ها وجود پیدا کرده است. و من خبرهاى موثقى از سراسر کشور دارم که حاکى از آن است که این کار در بهبود زندگى طبقات ضعیف نقش مؤثر داشته است. این یکى از هدفهاست، که مهمترین هدف و مقصد از این قانون هم همین است.

 یک هدف دیگر، اصلاح ساختار تولید و اصلاح ساختار اقتصاد کشور است. چرخه‌ى تولید در کشور، چرخه‌ى معیوبى بوده است. آنچه را که ما در مجموعه‌ى تولیدى کشور به دست مى‌آوردیم، با مصرف بیشتر، هزینه‌ى بیشتر و دستاورد و بازدهِ کمتر بوده است. طبق تشخیص کارشناسان اقتصادى - که همه بر آن اتفاق نظر دارند - هدفمندى یارانه‌ها میتواند این را اصلاح کند؛ حالت پرمصرف و کم‌بازده را از تولید کشور بستاند و مصرف و بازده را در تولید متعادل کند.

 یک هدف دیگر، مدیریت مصرف حاملهاى انرژى است. ما چون یک کشور نفت‌خیز بودیم، از اول عادت کردیم بنزین را، گاز را، گازوئیل را، نفت سفید را بدون ملاحظه مصرف کنیم. مصرف ما از مصرف بسیارى از کشورها - شاید به یک معنا از همه‌ى کشورها - بیشتر و بى‌رویّه‌تر بوده است. این هدفمندى یارانه‌ها، کشور را به صرفه‌جوئى در مصرف حاملهاى انرژى میکشاند. آمارهائى که منتشر شده است و آمارهاى مورد قبول است، به ما نشان میدهد که تا همین امروز اگر قانون هدفمندى یارانه‌ها اجرا نمیشد، مصرف بنزین در کشور تقریباً دو برابر مصرفى بود که امروز انجام میگیرد. وقتى که تولید داخلى بنزین به قدر مصرف نیست، ما مجبوریم چه کار کنیم؟ باید بنزین را وارد کنیم؛ یعنى دست ملت ایران زیر کارد بدخواهان و دشمنان باشد. با این کار، صرفه‌جوئى شد. امروز مصرف بنزین در کشور، تقریباً به قدر تولید داخلى است؛ احتیاج به واردات بنزین نداریم؛ این براى کشور یک امتیاز بزرگ است. این کار در سال 90 انجام شد؛ در همان وقتى که دشمنان ما، ما را تحریم کردند؛ براى اینکه ملت را به زانو دربیاورند؛ اما جوانان ملت همت کردند، با این کارها توانستند نقشه و توطئه‌ى دشمن را خنثى کنند...
 در زمینه‌ى خدمات اقتصادى، ده‌ها هزار خانه و مسکن ساخته شد و در اختیار مردم قرار گرفت. این آمارها، آمارهاى بزرگى است؛ آمارهاى مهمى است. مسکن روستائى ساخته شد، جاده‌ها ساخته شد، بزرگراه‌ها و آزادراه‌ها ساخته شد. اینها طلیعه‌ى دهه‌ى پیشرفت و عدالت است. ما گفتیم این دهه، «دهه‌ى پیشرفت و عدالت» خواهد بود؛ این طلیعه‌اش است. ما سه سال از این دهه را گذراندیم. "
 

باز هم عطر کربلای پنج

+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم دی 1391 ساعت 22:33 شماره پست: 1216

 

در بحبوحه عملیات، دیدم دو نفر سعی می‌کنند یک مجروحی را که دائماً هم مورد اصابت تیر و ترکش بود از بالای کانال بکشند داخل. رفتم نزدیک. دیدم آقا سیدفراهانی فرمانده گروهان است. سیدی خوش­قامت و نورانی؛ دائم می‌گفت: «مرا رها کنید. دیگه تمومه. بذارید یک جا قرار بگیرم».

او را کنار کانال گذاشتیم زیر نور منوّرها بسیار زیبا و دیدنی شده بود. متوجه شدم با کسی که من او را نمی‌دیدم صحبت می‌کند. گوش کردم اینطور می‌گفت: «آقا سلام!» یک لبخند زد، تماشا می‌کرد، مثل اینکه لذت می‌برد. گفت: «آقا جون شما از من راضی شدید»؟ باز لبخند زد و خوشحال‌تر گفت: «آقا خوب‌ بود»؟ باز لبخند زد و تمام شد.

به یادم آمد شب قبل من را صدا زد و گفت: «حاجی یک مطلب خصوصی دارم». همراهش رفتم داخل یک چاله‌ای نشستیم. گفت: «یک رازی دارم». من یک کاری که نباید می‌کردم انجام داده‌ام و خیلی نگرانم. حاجی من سال‌هاست منتظر چنین شبی بوده‌ام. شب گذشته به من گفتند که وقت تو رسیده است»! گفتم: رازت چیست؟

گفت: «چند روز پیش، یک نامه به دستم رسید که نباید بازش می‌کردم. ولی نفس بر من غلبه کرد و آن را باز کردم. همسرم نوشته بود: «فرزندم به دنیا آمده است». باید خودت بیایی اسم برایش بگذاری و بروی. کار دیگری هم با تو ندارم. از آن وقت احساس می‌کنم خیلی علاقه دارم قبل از رفتن، همسر و فرزندم را می‌دیدم و الان ترس از آن دارم که این علاقه امشب مانع از رسیدن به آن حال و درجه‌ای که باید به آن برسم باشد. بگو چکار کنم»؟ گفتم: از کجا می‌دانی که امشب آخرین شب شماست؟ گفت: «دیشب که آمدیم اینجا، در عالم خواب دیدم جنازه منو آوردند اینجا کنار معراج. دو تا پیرمرد مرا تحویل گرفتند و گذاشتند کنار شهدا».

صبح رفتم سنگر معراج را پیدا کردم همان دو نفر هم آنجا بودند. همان صحنه عالم خواب بود.[1]



[1]. روای: حجت الاسلام حاج علی‌ اکبری، با راویان نور3، ص157ـ 156.

 
برای فرزاد جمشیدی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم دی 1391 ساعت 16:20 شماره پست: 1215

 

 

دعای ما تا آسمان اول که نه، در همین زمین می ماند. روی دعای خیر ما حساب نکن که پاسخش خیر است!

سحرهای روزه ما را صوت مهربانی هایت به رقص می آورد. پس این شب ها اگر سحری برایمان باشد به یاد سِحر کلامت، اشکی به مشهد رضایتِ دوست روانه می سازیم تا پلک امید نگاهمان را به ضریح عنایت حق گره زده و شفای تو را سوغات سفر سازد.

آنهایی که رمضان و محرمشان هر روز تکرار می شود یک بار هم صفای دلشان را به رهن شفای قلب تو در خواهند آورد و مژدگانی لطف دوست را مقلب القلوب جانت خواهند ساخت. این ثمره آبرویی است که سال ها در دشت کلماتت کشت کرده ای.

کمترین حق قلمت بر گرده اهل دل، قدمی است به سوی آستان کبریایی دوست و قنوتی است به تمنای سلامت دوباره ات. انشاءلله باز هم سحرهای روزه داری مان با جادوی کلامت سِحر خواهد شد و صداقت کلماتت، نبات شیرین کاممان خواهد گردید.

آنهایی که به پابوس رضا می روند سلام نهفته دلت را سهام زیارت خویش ساخته و آهوی رمیده قلبت را به ضمانت مهر او شفا خواهند بخشید.

امشب دست های قلم شده مان به دامان سپید قاضی الحاجات این تضرع را مشق می کند:

یا من اسمه دواء و ذکره الشفاء

سلام آقای قانون!

+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم دی 1391 ساعت 20:57 شماره پست: 1214

شما عند قانون! شما مجسمه عدالت! شما آخر اصول و ارزش ها! شما بچه مثبت! شما علیه السلام!

به جان شما فقط این یک سوال مرا جواب بدهید تفاهم نامه بالا را امضا می کنم!

علی رضا جهانشاهی (طلبه عدالتخواه) و محسن شیرازی را حدود چهار ماه است که فرستاده اید گوشه اوین. گناهشان هر چه شما گفتید؛ قبول! چهار ماه بدون صدور حکم، دو نفر را نگه داشته اید طبق کدام قانون و مجوز شرعی است؟ کار بازجویی هم که همان ماه اول تمام شد. الان چرا دوتا بچه بسیجی را انداخته اید پیش زندانی ها و اجازه مرخصی هم نمی دهید؟ حکم هم که صادر نمی کنید. این خلاف قانون نیست؟ حالا ما چون زور نداریم، وکیل نداریم، تریبون نداریم، حزب و دسته نداریم، باغ پسته نداریم شما هم باید برای خودت ببری و بدوزی؟ بی خیال حساب و کتاب آن دنیا؟ به این نمی گویند تبعیض؟

 

 

 
دولت وحدت جهانی!
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم دی 1391 ساعت 7:35 شماره پست: 1213

 

وحدت، یک مفهوم ارزشی است و ایجاد، حفظ و توسعه آن یکی از اهداف انقلاب اسلامی بوده است.

وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت شیعه و سنی، وحدت بین اقوام ایرانی و... در همین راستا به یکی از شعائر نظام اسلامی تبدیل شده است.

مدتی است که بحث ایجاد دولت وحدت ملی به وفور بر سر زبان ها افتاده است. البته این که گفته می شود بر سر زبان ها، منظور تکرار این واژه و متعلقات و حواشی آن توسط صاحبان تریبون و قلم است وگرنه مردم کوچه و بازار کاری با این بازی ها ندارند.

این وسط قبل از آن که بخواهم حرف اصلی ام را بزنم لازم می بینم یک تعارض جدی را درباره این طرح، مطرح نمایم. دولت وحدت ملی در حقیقت یعنی دولتی که منتخب و مورد قبول ملت باشد. دولت ها هم که با رأی ملت و با تفاهم حداکثری مردم جامعه بر سر کار می آیند. آیا به راستی تا کنون دولت و رئیس جمهوری بر سر کار آمده که منتخب واقعی مردم نباشد؟ با این وصف طرح این شعار، نوعی تحصیل حاصل بوده و امری لغو تلقی می شود. شکی نیست که منظور طراحان این اصطلاح، ایجاد دولتی است که مورد قبول متحدانه صاحبان قدرت و باندهای سیاسی باشد. این مسئله به تنهایی، مردم محوری حامیان این طرح را به چالش می کشاند.

حالا برویم سر حرف خودمان.

حضرات دنبال کاندیدایی هستند که مورد وفاق همه یا اغلب جناح ها باشد. آیا تا کنون این مسئله در کشور ما اتفاق نیفتاده است؟

هرگز از خاطر نخواهیم برد مرحله دوم انتخابات سال هشتاد و چهار را. بلافاصله پس از اعلام اسامی دو کاندیدای راه یافته به مرحله دوم، یک صف بندی بی نظیر تاریخی شکل گرفت که نشان از احساس خطر جدی صاحبان قدرت می داد. برای نخسیتن بار در تاریخ سیاسی انقلاب اسلامی، جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین و مجمع روحانیون مبارز و حزب مشارکت و ناطق و خاتمی و ... در یک جبهه واحد قرار گرفته و از پیروان خود خواستند تا به شخص مورد نظر آنان رأی بدهند. مسئله وقتی جالب تر می شود که به یاد بیاوریم رادیوهای بیگانه نیز از همان کاندیدا حمایت کرده و سعی می نمودند نیروهای زاویه دار با نظام را بر علیه منتخب سوم تیر بسیج کنند. به عبارت صریح تر برای نخستین بار در تاریخ انقلاب اسلامی، یک تشکل سیاسی حوزوی با صدای بی بی سی متحد گردید و کسی هم به خودش جرأت نداد تا به یاد حضرات بیاورد توصیه پیرمردامان را که اگر روزی تأیید استکبار را زیر کارنامه رفتار و گفتار خود دیدید به راهی که می روید شک کنید. مردم البته با حفظ احترام بزرگان پرادعا و قیّم مآب، یک " نه " جانانه را نثارشان کردند که سوز ترکش آن هنوز هم پیکره سیاست بازان تاجرپیشه را به درد می آورد.

یک شب پس از انتخاب فرزند ملت٬ صدای آمریکا سوگوارانه اعلام کرد که ایران ۲۵ سال به عقب بازگشت!

از فردای همان روز بود که اخلال در بازار بورس٬ ارسال پالس های معنادار برای مذاکره کنندگان هسته ای٬ اخلال در ارسال گاز ترکمنستان٬ احتکار در انواع ارزاق عمومی و... توام با تبلیغات و جوسازی های سنگین بیگانگان بر ضد منتخب مردم با نظم و انسجامی غیرقابل کتمان آغاز گردید.

هفت سال بعد٬ درست در سال آخر عمر دولت برخاسته از گفتمان انقلاب و عدالت، همزمان با طرح شعار دولت وحدت ملی٬ هجمه تبلیغاتی عظیمی به همراه یک تحریم اقتصادی همه جانبه از سوی دشمنان بیرونی نظام بر ضد جمهوری اسلامی شکل گرفت که مافیای داخلی نیز مکمل آن بود. چه کسی است که نداند دولت در سال آخر عمر خود شعار و مشی ضد استکباری جدیدی را وارد دیپلماسی خود نکرده که خشم ابرقدرت ها را چنین برانگیزد. هر چه که در سیاست جهانی دولت قرار دارد همان سلوکی است که گاه شدیدتر از آن، در هفت سال گذشته نیز از سوی دولت منتخب ملت در جریان بوده است. بنابراین باید دید چه علتی وجود دارد که باعث شد تحریم ها در سال آخر عمر دولت شکل بگیرد؟

آن چه که دلیل این هجمه شدید دشمنان نظام در آستانه انتخابات ریاست جمهوری برشمرده می شود پشیمان سازی ملت از انتخاب گفتمانی است که سر سازش با زیاده خواهان نداشته و در پی احیای فطرت زلال انسان هاست. آمریکا و اروپا می خواهند تا اگر مردم بر سر دو راهی انتخاب بین یک کاندیدای مصلحت گرا با یک نامزد عدالت طلب قرار گرفتند فشارهای اقتصادی یک سال اخیر را به یاد آورده و تصمیمی جهان پسندانه! اتخاذ نمایند.

 یک بار دیگر شاهد شکل گیری اتحادی شوم بین سردمداران امپریالیسم با حامیان داخلی گفتمان لیبرالی و همسفره ای های قدیمی در عرصه های اقتصاد و سیاست به منظور حذف خط و مشی عدالت خواهانه ای هستیم که درصدد زمینه سازی برای حاکمیت بلامنازع مستضعفین است.

با این وصف شعار دولت وحدت ملی را صرف نظر از تعارضات و چالش های مفهومی آن باید به طرح دولت وحدت جهانی! تعبیر کرد. چرا که این طرح نه تنها مطالبه باندهای سیاسی است بلکه مرضی رضای قدرت های بین المللی نیز قرار دارد.

جمع بندی این تحلیل، البته نویدی است برگرفته از گنجینه معارف واژگانی محمود احمدی نژاد که به حول و قوه الهی این ملت با حضور حداکثری خود باز هم کار را یکسره خواهد کرد؛ باذن الله تعالی. 

 

یک حرف خطرناک!

+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم دی 1391 ساعت 12:58 شماره پست: 1212

اظهارات یک روحانی خطیب مشهور در روزهای اخیر با حواشی فراوانی همراه شده است؛ حواشی که دور از انتظار نبود، ولی همه واکنش‌ها شامل تقابلات سیاسی بود و شاید جدی‌ترین و تأمل برانگیز‌ترین بخش این گفتار‌ها ـ که در عین‌ حال، مغفول‌ترین بخش نیز به شمار می‌رود ـ اشاره به عادی شدن ارتشاء کلان است؛ فراگیری‌ که پیش از این درباره ارتشاء خرد مورد توجه بود و اینک به ارقام بزرگ رسیده و دست‌کم متولی یک نهاد نظارتی به آن معترف بوده است و این اتفاق تأمل برانگیز در نخستین گام، گریبان سیاسیون و سیاستگذاران را می‌فشارد و حتی باعث می‌شود، رئیس سازمان بازرسی کل کشور به خونسردترین شکل ممکن با رشوه‌خواری بزرگ برخورد کند؛ بنابراین، با این واکنش ناظر ارشد، چه انتظاری می‌توان از ناظران خرد یا دیگر کارگزاران مملکت داشت؟

به گزارش «تابناک»، به تازگی ناصر نقویان خطیب و روحانی منتقد دولت، با اشاره به شرایط وخیم فساد اداری و مالی در کشور گفته است: «یکی از دوستان بنده برای این که پروژه‌ای را در وزارت نفت انجام دهد، مجبور شد به یکی از معاونین یا مدیران کل آن وزارتخانه، مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان رشوه بدهد و من وقتی کپی چک مربوط به آن رشوه را به آقای پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور نشان دادم و ایشان را در جریان آن موضوع قرار دادم، ایشان در پاسخ گفتند: ‌‌ای بابا! اینجور چیز‌ها که در مملکت بسیار است» و البته به فاصله چند روز، گفته‌های خود را این گونه اصلاح کرد: «بنده نوار سخنرانی خود را در اختیار دارم و نگفته‌ام کپی چک را در اختیار رئیس سازمان بازرسی کل کشور قرار داده‌ام، بلکه تنها ایشان را در جریان آن موضوع قرار دادم که در جواب گفتند: این جور چیز‌ها در مملکت بسیار است».

در این باره باید گفت که کیفیت این گفته‌ها در اصل موضوع، تفاوت چندانی پدید نمی‌آورد و بواقع تنها در ارائه مستندات ارتشاء به پورمحمدی یا عدم ارائه مستندات دچار تغییر شده، ولی بر‌‌‌ همان ماجرای دریافت رشوه کلان تأکید دارد. نکته کلیدی در این گفتار، نه رقم یک میلیارد و دویست میلیون تومانی ارتشا که نقل قول از رئیس سازمان بازرسی کل کشور، مبنی بر عادی سازی چنین زیرمیزی‌هایی آن هم نه در سطح چند کارمند یا کار‌شناس پرونده که در سطح مدیران کل یک نهاد است.

به واقع «عادی سازی» چنین موضوعی، آن هم در سطح «مدیران» خطری است که در گفتار این روحانی به نقل از رئیس دستگاه بازرسی به صراحت مورد تأکید قرار گرفته و یک رویداد معمول و فراوان ذکر شده است و البته نقویان نگفته که سرانجام رئیس سازمان بازرسی، چه واکنش نهایی به این رشوه‌خواری نشان داده و آیا ماجرا به‌‌‌ همان شکل گفت‌و‌شنود نقل شده، پایان یافته است؛ اما در هر حال شواهد این گفتار حکایت از آن دارد که این عادی شدن مواجهه با چنین اتفاقات تلخی حتی برای اشخاصی که تکلیف اصلی‌شان نظارت بر دستگاه‌هاست، نظیر شخص حجت‌الاسلام پورمحمدی نیز کاملاً عادی شده و با آسودگی درباره سخن گفته می‌شود.

محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس‌جمهور در واکنش به اظهارات نقویان هر چند که سخنان وی را به طور کلی تخطئه کرد و فتنه‌انگیز دانست ولی بدون رد یا تأیید موضوع ارتشای مورد بحث، خواستار ارجاع موضوع به دادگاه شد، ولی پورمحمدی ترجیح داد درباره بی‌تفاوتی نسبت داده شده به وی در مورد چنین رشوه خواری‌های سنگینی، سکوت کند.

آنچه در کنار این توسعه ارتشاء، مخاطره‌آمیز ارزیابی می‌شود، نفوذ رشوه‌گیری به سطح تصمیم‌گیر و بالا‌تر از سطوح تصمیم‌ساز کار‌شناسی است، چرا که رشوه‌های کلان برای مفاسد اقتصادیِ به مراتب کلان‌تر از اصل رقم رشوه پرداخت می‌شود و خود نشانه‌ای برای شناسایی فسادهای بزرگتر و در پایان، هشداری برای عمومیت یافتن مفاسد اقتصادی بسیار بزرگ است که تنها یک موردش فضای منفی عجیبی را رقم زد.

در سال‌های اخیر، ارتشاء هم‌ردیف سرقت نزد افکار عمومی دارای یک بار معنایی مشخص بود و نگاه منفی نسبت به این تخلف اقتصادی و جرم مصرح در قوانین کیفری نزد افکار عمومی به چشم می‌آمد که همین قبح اجتماعی و نگاه به شدت منفی افکار عمومی در کنار اعتقادات مردم به موضوع مال حرام، بزرگترین ترمز مقابل گسترش رشوه خواری تلقی می‌شد؛ اما شاید مصائب اقتصادی و همچنین استدلال‌تراشی‌های سطوح کار‌شناسی برخی نهادهای خدماتی دولتی و نیمه دولتی که با مردم بیشترین ارتباط مستقیم دارند، منجر به آن شد که آهسته آهسته دریافت‌های زیرمیزی یک اتفاق معمول شده و اثر اجتماعی منفی‌اش نیز کمرنگ شود و سپس تکرار وقوع چنین جرایمی در یک سطح بالا‌تر و میان مدیران، باعث بالا رفتن سطح و ارتقای ارقامی رشوه‌خواری متناسب به اهمیت موضوعات شده است.

در این زمینه اما رویداد تلخ‌تر، شکل‌گیری فرهنگی نزد برخی مدیران عمدتاً تازه به دوران رسیده است که چنین رشوه‌خواری‌هایی را زرنگی می‌خوانند و به جز رفع قبح، این مطالبات غیرقانونی برای انجام یا چشم پوشی از اعمال غیرقانونی را از حقوق خود می‌پندارند که از متمولیان باید بگیرند و بواقع چنین فلسفه‌بافی زیرزمینی از خود عمل رشوه‌خواری خطرناک‌تر است و به نهادینه‌سازی چنین رفتارهایی در درون برخی نهادهای مرتبط با مردم منجر می‌شود.

بنابراین، نباید فراموش کرد که اگر قبح و نگاه سنگین جامعه و از آن مهمتر، سیاسیون و نهادهای نظارتی درباره رشوه‌ و به ویژه رشوه ۱۲۰۰ میلیونی ـ که به میزان حقوق یک دوره سی ساله خدمت چندین کارمند بوده ـ اندک تقلیلی یابد، وسوسه شیطان برای پیمودن عمری در یک شب با یک امضا، آنچنان با وقوع فاصله‌ای ندارد.

با این حساب، نخست باید سیاسیون از هیچ یک از مدیرانشان ـ که درگیر چنین مواردی می‌شوند ـ دفاع نکنند و اگر چنین دفاعی برای حفظ مدیر رشوه‌خوار حتی در یک معاون مدیرکل از سوی مدیر بالادستی شد، باید همان مدیر بالادستی نیز بررسی مالی شود تا سیاسیون، رفتار سیاسی‌شان را تغییر داده و هزینه بالایی را که برای دفاع از مدیر فاسد و رشوه‌گیر باید می‌شد و به شکل بالقوه نیز همواره بوده، به جان نخرند.

از سوی دیگر، انتظار می‌رود، چنین رویدادی برای مدیران دستگاه‌های نظارتی به واسطه حجم انبوه رویارویی با چنین مواردی ـ که اقتضای کاریشان است ـ عادی نشود و حتی سطح حساسیتشان در دوران کاری در بالا‌ترین حد ممکن حفظ شود تا بدین ترتیب، کوچک‌ترین نقدگریزی برای مدیران دست‌کم از حوزه سیاسی و نظارتی احساس نشود، چرا که این اتفاق به مراتب از اصل وقوع جرم خطرناک‌تر است؛ رخدادهایی که به دلایل و سوابق کاملاً مشخص سهل و ممتنع است.

در این باره باید گفت، اینکه چهره‌ای چون حجت الاسلام پورمحمدی، که خود متولی حوزه بزرگ نظارتیِ حاکمیتی است، حواسش نسبت به تخلفات بزرگ کاهش یابد، نمی‌توان انتظار داشت بازرسان سازمان تحت مدیریتش ـ که به وی و معاونش اقتدا می‌کنند ـ برخورد جدی‌تر و محکم تری با مفاسد اینچنینی داشته باشند و شاید بی‌دلیل نباشد که پرونده‌های مورد رسیدگی در این نهاد، معمولاً سیر طولانی در رسیدگی داشته و در بسیاری از موارد، منجر به صدور احکام سنگین بازدارنده نمی‌شوند.

بنابراین، نباید به هیچ عنوان سازمان کل بازرسی کشور و نهادهای اینچنینی که در کشورمان کم نیستند، نگاه اداری همچون یک اداره خدماتی به اتهامات و جرایم منتسب به مدیران یا کار‌شناسان دستگاه‌های تحت نظارتشان داشته باشند و با پرونده‌های میلیاردی در قالب «یک پرونده اداری» برخورد کنند، چرا که در آن صورت، متهمان این پرونده‌ها، سرنوشتی مشابه ارباب رجوع می‌یابند و پرونده‌ها نیز در بسیاری از اوقات مشمول مرور زمان می‌شوند و سازمان بازرسی تنها اداره‌ای خواهد شد که ارباب رجوع‌هایش در پی تأخیر بیشتر و بیشتر رسیدگی به پرونده‌شان هستند!

خلاصه آن که بوییدن پی‌درپی چند بوی بد یا چند بوی خوب، می‌تواند شامه بویایی هر شخصی را از کار بیندازد، به گونه‌ای که در برابر هر بوی بد تندی نیز واکنش عادی نشان ‌دهد؛  در آن صورت، شخص مورد نظر صلاحیت تشخیص سره از ناسره را ندارد و می‌بایست جای خود را به دیگری بدهد؛ این مسأله‌ای است که باید برخی ناظران به آن توجه نشان دهند.
 
حاج آقا صلواتی!
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم دی 1391 ساعت 20:45 شماره پست: 1211

شهید حجت الاسلام مجتبی اکبرزاده، اهل استان مرکزی بود. او در سال 1340 به دنیا آمد.در اراک وقم به تحصیل علوم دینی وفقهی اشتغال داشت، اما به علت عشق وعلاقه سرشار به جبهه ورزمندگان اسلام، بعد از عملیات خیبر به جبهه رفت و در گردانهای رزمی و زرهی در کنار رزمندگان حضور داشت وبه سؤالات آنان پاسخ می داد ومسائل عقیدتی ودینی آنان را رسیدگی می کرد.رزمندگان هم نسبت به اوانس شدیدی داشتند. او به خاطر دعوت پیاپی از رزمنده ها برای ذکر صلوات، به حاج آقا صلواتی معروف شده بود. او با این که بیست و پنج سال بیشتر از خدا عمر نگرفت اما خاطراتی زیبا و شنیدنی از خود به یادگار گذاشت که گویی ده ها سال در عمق دل رزمندگان، سکونت گزیده بود. هنوز هم وقتی پای خاطرات رزمندگان استان های مرکزی و قم می نشینیم محال است گریزی به یاد و نام حجت الاسلام اکبرزاده زده نشود و حلاوت هم نفسی با او عطری بر دل و جان جاماندگان قافله شهادت، ننشاند.
در عملیات و الفجر 8 و کربلای 1 و کربلای 4 نقش فعال و بسیار مؤثر داشت ... با اینکه او مسئول عقیدتی لشگر 17 علی بن ابیطالب علیه السلام بود وکارش اقتضا می کرد در عقبه جبهه باشد اما با اصرار زیاد با گریه و با التماس از فرماندهان لشگر خواست که به او اجازه دهند در عملیات کربلای 4 شرکت کند.او با آن حالات معنوی و وصف ناپذیر و چهره ملکوتی و آمادگی برای حضور در محضر دوست در صف دلیر مردان اسلام قرار گرفت وبعد از یورش مردانه ای که بر سپاه دشمن برد شهادت را که بالا ترین آرزو ی او بود در آغوش کشید و میهمان مولا و معشوق خود حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شد. حجت الاسلام اکبرزاده در تاریخ 4/ 10/ 1365 به شهادت رسید و در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.

برگی از دفتر خاطرات
علی محمدی:
همراه شهید اکبرزاده نیروهای عمل کننده را دنبال می کردیم .حاج آقا وقتی به شهدایی که روی زمین افتاده بودند می رسید،دست به سر وصورت آنها می کشید وخود را متبرک می کرد وبا غبطه با آنها سخن می گفت، وقتی به خط رسیدیم، درگیری خیلی شدید بود. با خطراتی که تهدیدش می کرد صدمتر از خاکریز فاصله گرفت وزیر آتش مستقیم دشمن آنقدر دعا کرد وسجده نمود تا خط دشمن شکسته شد وراه باز شد.

محسن کریمی:
با رایج کردن صلوات، غیبت، تهمت وگناهان دیگر رادر لشگر ریشه کن کرده بود،در تمامی جلسات رزمندگان را به وحدت دعوت می کرد. درتمامی آموزشها،مانور، راهپیمایی های شبانه وروزانه، شنا وغواصی در کنار بچه ها شرکت می جست وچنان شوخ طبع بود که با حضورش خستگی رااز بچه ها دور می کرد .در عملیات نیز مثل سایر نیروها سلاح به دست می گرفت وبه قلب دشمن می زد.ایشان به حاج آقا صلواتی مشهور شده بود.

عباس حبیبی:
قبل از جنگ در تعطیلی حوزه به محل می آمد واز بعد از نماز صبح تا قبل ازنماز مغرب در مسجد محل به برپایی کلاسهای متعدد برای افراد مختلف با شرایطی خاص اقدام می کرد وبین کلاسها به مطالعه کتب خودش در مسجد می پرداخت. این همه پشتکار وجدیّت از یک نفر تمام افراد محل را متحیّر کرده بود.

ناصرابراهیمی:
برای اولین بار به جبهه اعزام شده بودم، بعد از نماز حاج آقا آمدند واولین کلام ایشان این بود: برادران عزیز هر کس به جبهه آمده که فردا در محل، جبهه رفتنشرا به رخ مردم بکشد از همین جا برگردد چون ضرر جبران ناپذیری می کند واین کلام چنان بر دل من نشست واثر عمیقی داشت که دائماً به فکر اخلاص بیشتر در جبهه بودم.

سید رضا سیّدی:
در کربلای 4کار با مشکل مواجه شده بود به اصطلاح منطقه قفل شده بود .دراین موقع شهید اکبرزاده با اصرار از شهید نبیری خواست که به همراه من به نزدیکترین منطقه به دشمن بیاید وتدبیری بیند یشیم .حاج آقا تصمیم گرفتند که سنگری را که مانع الحاق بود نابود نماید،لذا مهمات زیادی برداشت وبه طرف سنگر حرکت کرد، به او گفتم حاج آقا عمامة تان رابر دارید گفت نه بهتر است باشد.تا بچه ها روحیه بگیرند وبدانند روحانیّت این جا هم پیشتاز است. بعد از مدتی برگشت وگفت مهمات من تمام شد مقدار دیگری نارجک بر داشت واصرار داشت، که دو نفر با او بروند تا از سه طرف سنگر دشمن را مورد حمله قرار دهند در هر صورت برای بار دوم در جلو چشم تمام رزمندگان با اقتدار به سنگر تیربار زد و ضمن انهدام آن خودش نیز به فیض عظمای شهادت رسید.

یدالله حاج بیگی:

                      سال 63 در گردان سید‌الشهدا (علیه السلام) بودیم و داشتیم برای عملیات بدر آماده می‌شدیم. مقرّ ما، پاسگاه‌هایی بود که در جزیره مجنون، روی آب ساخته شده بود.

حاج آقا اکبرزاده، مسئول عقیدتی لشکر، یک روحانی شجاع و دوست‌داشتنی بود. قرار بود به گردان ما بیاید، اما قبلش رفته بود به مقرّ توپخانه لشکر. رفتیم دنبالش. دیدیم پای قبضه توپ نشسته و با بیسیم به دیده‌‌بان می‌گوید: هر وقت تانکر سوخت دشمن را دیدی، بگو تا طناب را بکشم. چند لحظه بعد دیده‌بان گفت که تانکر سوخت را دیده است. حاج آقا طناب را که کشید، صدای الله اکبر دیده‌بان پشت بیسیم شنیده می‌شد. گلوله توپ خطا نرفته بود.

شب عملیات کربلای 4 در سال 1365 به حاج آقا گفتند: بهتر است عمامه و لباس روحانیت را در بیاورید. گفت: به کوری چشم دشمنان اسلام، می‌خواهم با لباس روحانیت باشم. همان شب، آسمانی شد.

محمد قاسمی:

حاج آقا اکبرزاده، روحانی و اهل اراک بود. او مسئولیت تبلیغات لشکر ما را بر عهده داشت. هم اهل خنده بود و هم گریه‌های نیمه شب. او انسانی مخلص و بسیار دوست‌داشتنی بود. برای همین هر بار تعدادی از بچه‌ها او را برای صرف غذا به جمع خود دعوت می‌کردند.

سال شصت و چهار بود و در مقرّ انرژی اتمی به سر می‌بردیم. بالاخره یک روز هم نوبت به ما رسید و بعد از نماز ظهر و عصر، حاج آقا را برای صرف ناهار در جمع خود میهمان کردیم. رسم ما این بود که هر کس برای اولین بار میهمانمان می‌شد، بانمک از او پذیرایی می‌کردیم تا نمک‌گیر شود!!

من و شهید هوشنگی، مقداری نمک را در غذای حاج آقا پنهان کردیم تا ایشان هم از این رسم ما بی‌نصیب نماند.

 به طور معمول مهمان‌های ما وقتی می فهمیدند غذا خیلی شور شده، متوجه شوخی ما می‌شدند و واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دادند.

حاج آقا اکبرزاده وقتی غذا را به دهان گذاشت، هیچ عکس‌العملی از خود نشان نداد و با تبسم و روی خوش به خوردن غذا ادامه داد. تحمل و اخلاق خوب او برای ما آموزنده بود. حالا هم هر وقت یادی از این بزرگوار می‌شود، دوستان به یاد صلوات‌ها، چهره خندان و آن اشک‌های روان حاج آقا هنگام دعا و روضه‌خواندن‌هایش می‌افتند. بعضی‌ها از او به نام حاج آقا صلواتی یاد می‌کردند. حاج آقا اکبرزاده در عملیات کربلای چهار به یاران شهیدش پیوست.

عبدا... حسیندوست
قبل از کربلای 4یک دوره مسابقه بین بچه ها گذاشته بود ومن خیلی سریع احادیث وآیات مسابقه را حفظ کردم وپیش ایشان رفتم وبعد از چند سؤال که متوجه شد خوب حفظ کرده ام یک شیشه عطر به من داد گفتم: کم است گفت:چه می خواهی، گفتم: شفاعت. با شنیدن این مطلب خیلی منقلب شد وگفت :متقابلاً. پذیرفتم واز او خدا حافظی کردم.

احمدلو:
در توپخانه لشگر در عملیات والفجر8انجام وظیفه می کردم وشدت بمبارانهای هوایی دشمن مشکلات زیادی برای ما بوجود آورده بود .یک روز لندرور تبلیغات کنار مقر توپخانه ایستاد وشهید اکبرزاده پیاده شد وبعد از احالپرسی گفت: بچه ها بیایید دعا کنیم چون در اینجا خدا حتماً دعای شما را مستجاب می کند، حاج آقا جلو دعا می کردند وما پشت سر ایشان آمین می گفتیم. یکی از دعاهایش این بود که، خدایا این هواپیماها مخلِّ آسایش اینان شده است با آتش قهر خودت سرنگونشان کن، در همین لحظه متوجه شدم یکی از هواپیماهابا آتش پدافند رزمندگان سقوط کرد وخلبانش را به اسارت گرفتیم وهمگی حاج آقا را در آغوش گرفتیم.

باقر لک زایی:
شهید حجه الاسلام اکبرزاده مدتی مسئول عقیدتی لشگر بود وبه تمام مقرهای لشگر در خط عقبه سر می زد واز تک تک بچه ها وبه خصوص فرمانده گردانها تعهّد می گرفت که خودش ونیروهایش حداقل000/100 یکصدهزار صلوات بفرستند، وقتی سؤال شد که چرا اینقدر به صلوات توصیه می کنی، گفت برای این که این لبهای مبارک دائماً ذکر خدا بگویند وروحیه معنوی آنها بیشتر شود وخدای نکرده ملائک خدا در روی زمین دنبال غیبت وتهمت نروند.

آنچه راکه موعظه می کرد قطعاً به همه آنها عمل می کرد، هنگامی که به کلمه شهادت می رسید، تمام وجودش را عشق به خدا پر می کرد ومی خواست با شهادت عشق خویش به معبودش را اثبات کند واین چنین نیز شد. حاج آقا همیشه نماز شبش را به نماز صیح متصل می کرد.

 





وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز 27/12/1363به لطف خداوند عازم نبرد حق علیه باطل هستم واشتیاق غیر قابل توصیفی برای رفتن دارم . سبب رفتنم هم اجازه ای است که خدا به لطف خود وبه لطف خداوندیّش به من عنایت فرموده است. چون من دیشب استخاره کردم وآیة عجیب و هدایتگری آمد, یعنی دیشب طلب خیر از خداوند کردم وقرآن را باز کردم وگفتم که خدایا هدایت بفرما،متن آیه این بود.
که آیا شما فرزندانتان، خانه وکاشانة تان ودوستانتان را بیشتر ازخدا وبیشتراز جهاد در راه خدا دوست دارید.
من متوجه شدم که حتماً باید به سوی جبهه حرکت کنم، پس از دیشب تابه حالا مدام به فکر این هستم که چطور وسایلم را آماده کنم.
واز آنجایی هم که رسول اکرم (ص)تأ کید موکدکرده اند که حتماَ وصیت نوشته شود لازم دانستم که چند کلام صحبت کنم.
اول شهادت می دهم به وحدانیت خداوند متعال وشهادت می دهم به پاک بودن خداوند از هر عیب ونقصی واز قلب خود سخن می گویم .از عمق دل شهادت می دهم جز راه اهل بیت برای رسیدن به خدا راهی نیست وجز توکل به خدا برای صعود کاری نیست و شهادت می دهم که حجت خداوند در روی زمین آقا امام زمان حیّ وحاضروناظر بر اعمال ما هست.
بعد از این لازم می دانم چند کلامی با اهل خانوادة خود سخن بگویم.
اول از همه با مادر خود شروع می کنم.
مادر: من هر چه فکر می کنم که خداوند چه نعمت بزرگی وچه نعمت والایی به من داده همانا مادری همچون تو به من عنایت کرده، نمی توانم نتیجه بگیرم.
از خدا خیلی تشکر می کنم وخیلی امید دارم که این نعمت بزرگ را قدر بدانم .با آن روح بزرگ و عظیمی که یکپارچه ایثار و فداکاری در راه خدا ودر راه خانواده ودر راه مستمندانی که تو داری.
فقط آن چیزی که ما از تو دیدیم جز احسان ونیکی وایثار وپاکی وصفای باطن وقلب رئوف ودوستی با بینوایان ومحبت خدا چیزی نبوده ولی تواز ما حتماً بدی وناراحتی وسختی هایی دیده ای.
ولی با آن روح بزرگ که داری حتماً ما را می بخشی وحتماً از پیشگاه خداوند متعال طلب مغفرت برای ما می کنی. امروز وقتی شروع به سخن کردم بیشتر تأکیدم این بود که به تو بگویم من آرزو کردم که به لطف خداوند اگر قرار شد شهید شوم در راه خداوند اعضای بدنم تکه تکه شود.
فقط خواهشی هم که از تو دارم این است که اگر تکه ای از بدنم را برای تشییع پیش تو آوردند مبادا گریه کنی، فقط جلوةعشق خدا رادرآن تکه ها نظاره کن وشکر خدا را بکن که خداوند توفیقی این چنین به فرزندت داده، وبدان اگر تو گریه کنی وحتی رنجی ببری حتماً من آنجا ناراحت می شوم.
فراموش نکنی که این رفتن، رفتنی است در راه خدا ودر راه خالق و معبود ومعشوق وبا رفتنهای دیگر فرق دارد،رفتن چیزی است که همه ما از آن نا چاریم.
ولی اگر خداوند میلش به بنده ای باشد وتوفیقی به بنده اش بکند حتماً او را از بهترین راه یعنی شهادت پیش خود می برد. ما هم چون امانتی نزد تو از جانب خداوند یم پس تو امانت خود را به خدا برگردانده ای.بیشتر از هر چیز دیگر به ایثار گریهای خود ادامه بده ومخصوصاً سعی کن نمازت را سر وقت وبا حوصله وبا محّبت خدا بخوانی تا از مناجات با خدا وسخن گفتن با خدا لذت ببری .فقط فراموش نکن که نباید گریه کنی، نباید از این نوع مردن ها ناراحت شد.
باید شکر خدا رابکنی وزیادتر شکر به جای آوری که خداوند این لطف را به یکی از اعضای خانواده وبه فرزند تو عنایت فرموده، من بیشتر روی تو تأکید دارم وباز تکرار می کنم که اگر با رفتن من ناراحتی کنی، باعث رنجش من هستی فقط در تشیع جنازه ام اگرجسدم آمدتودلداری دهنده زنهاوبچه های دیگرباش.
و اینکه خیلی دوست دارم بدنم درکناره های خاک کربلا دفن شود ولی اگر پیکرم آمد در گلزار شهداءخاکش کنید.
اما تو پدر زحمت کشم:
وقتی با تو سخن می گویم بیشترتأکیدم براین است که بایدسعی کنی دردنیا دلت را به چیزی ببندی که فانی نباشد.
دنیا محل فناست همه چیزش از بین می رود وهیچ چیز به انسان وفادار نیست. نه خانه، نه زن، نه بچه ونه پول ونه شهرت،اینها همه اعتباری وفناپذیر است. با تمام وجود از تو خواهش می کنم بیشتر از هر چیز بیندیش وسعی کن دلت را به خدا متوجه کنی وچه خوب است انسان بیشتر از اینکه به دنیا مشغول باشد به خدامشغول باشد.
خداوند پایدار است وعملی هم که برای او باشد پایدار است. چون غیرخدا ناپایدار است پس عملی هم که برای غیر اواست ناپایدار است.
وبیشتر از هر چیز به شما توصیه می کنم قبل از اینکه وقت رفتن پیش آید،خودت برای خانهً ابدیّت توشه بفرست وبدان اگرمن این سخنها را می گویم به خاطر آن حق هایی که بر گردن ما داری، از شما طلب مغفرت وبخشش می کنم وبرای ما نزد خداوند به خاطر این ناراحتیهای که برایت بوجود آوردیم طلب مغفرت بنما، بیشترین تکیه ام نیز بر این است که باید دل از دنیا کندودل به خدا بست،آنوقت زندگی لذت بار می شود واگر کسی که خدا را فراموش کند به وعدة خدا زندگی براو تنگ می شود.
چه بدتر از این که آن دنیا انسان کور محشور شود.
اما برادر بزرگم ،دادش علی،باید بگویم بیشتر از هر کس لطف خداوند شامل تو شده وتو را پزشک این جامعه قرار داده.
بیشتر از هر کس باید در کارت خلوص داشته باشی،یعنی فقط کارت را برای خدا انجام دهی نه برای شهرت وپول ,نه برای غیر از امر خدا،اگر این کار را بکنی خیلی زود پیش می روی واجر عملت را می گیری واگر غیر از این باشد اجری نداری،از شما خواهش می کنم بیشتر ازهر چیز به تکالیفت ,به این اموری که خدا چون صلاح بنده اش بوده وبه او لطف کرده وبرایش قرار داده، توجه کن مثل نماز وروزه وسایر واجبات که اگر توجه کنی موفق می شوی واگر نه در زندگی لذت آنچنانی از حیات خلوص را می چشد.
جایی انسان هدف خودش را درک می کند که با خدای خودش خلوت کرده باشد،حتماً فراموش نکن وتوباید تمام اهل خانه رادر این امر دلداری بدهی.
اما دادش مصطفی:
بیشتر از هر چیز از تو در خواست می کنم که به دخترت معصوم محبت کنی چون مادر نداره وبیشتر از هر چیز احتیاج به محبت داره، اگرمادر نداره، پدر باید جبران مادر رابکند، اگراین کار را بکند مسلم بداند خدا پاداشی عظیم به شما عنایت می کند وسعی کن طاعتهایت را درست انجام دهی، تو هنوز خیلی زود است که فراموش کنی چطور دو برادر دیگرمان خیلی راحت صبح پیش ما بودند وظهر از بین ما رفتند وبه وعدة خدا نه صدایشان را شنیدیم ونه توانستیم دیگر آنها را لمس کنیم.
پس باورت بشه که رفتنی هست، باورت بشه که باید یک روزدر مقابل خدا بایستی وجواب بدهی،خیلی باید رعایت کنی سعی کن از الآن برای آنروز خودت توشه بفرستی که آن روز سرافکنده پیش خدا نباشی وبلکه خرسند وسرافراز کارنامة قبولی از پیشگاه خداوند بگیری، این دنیای فانی این زمان محدود نبایدماراراضی کند.
آیا واقعاً راضی شدی به این محدود وپوچ،به این اعتباریات،دل والاتر بگیرید ,جمال خدا را بنگرید.
امّا توخواهر بزرگم:
می دانم که حتماً تو باید در این قضایا از همه صابر تر باشی و حتماً دلداری دهنده
همگان تو هستی اما از تو می خواهم دو مورد را مخصوصاً اهمیّت دهی .
یکی اینکه خیلی زیاد قر آن بخوان انسانی که با خدا آشنا می شود و این بهر لایتناهی
را می بیند دیگر کمتر دلش می آید وقت هایش را در غیر از او مصرف کند و نکته دیگر اینکه اگر می خواهی در زندگی موفق با شی اگر می خواهی راحتی را در دنیا بیابی اگر می خواهی لذت مناجات با خدا را بچشی و این تو فیق را به تو بدهد حتماً در دل شب با خدای خودت سخن بگو ,مناجات نیمه شب را هرگز ترک نکن که هر چه بر کات خدا است خدا آن نیمه شبها به انسان می دهد.
فراموش نکن انسان خلق شده برای طا عت بیشتر وطاعت است که انسان را به کمال شکوفایی می رساند و در خا نواده سعی کن به شوهرت زیاد مهر و محبت کنی و فرمانش را ببری ,چون حکم خدا این است که جهاد زن در خانه این است و بچه داری و کمک به شوهر خود نماید.
اما تو خواهر دیگرم :
تویی که امید وارم زینب گونه, زینب با شی و تویی که امید دارم خدا محبت زیاد به شما بکند و امید وارم درجه خوبی نزد خداوند متعال کسب کنی.
چند نکته لازم است به تو بگویم یکی فراموش نکن انسانی دراین دنیا موفق است که اهل عمل باشد ,یعنی اگر علم پیداکرد عمل خوب است حتماً عمل کند و اگر عمل کند پله بعدی را بالا می رود و اگر اهل عمل نباشد در مکان خودش باقی می ماند, یعنی وقتی تو مثلاً فهمیدی نماز شب خوب است مبادا آن را ترک کنی که اگر ترک نکردی خیرات بز رگی به تو میرسد و بیشتر از هر چیز در هر عملی که انجام می دهی خلوص را باید رعایت کنی که امر خالص باقی می ماند و از خداوند طلب مغفرت برای جمیع مسلمین بنما و در دعا هایت مثل فاطمه (س) همیشه دیگران را شریک کن که صد در صد این دعا زودتر به اجابت می رسد .
عفت نفس و پاکی و صفای باطن مواردی است که باعث می شود استعداد های نهفته انسان شکو فا شود واگر خباثت در نفس انسان باشد حتماً در همان محدوده حیوانی باقی می ماند و به میزانی که انسان پاک شود همان اندازه شکوفا می شود.
اما تو برادر کو چکم مهدی:
تأکید زیادی دارم به تو یکی در مورد خودت وتکالیفت؛ سعی کن حتماً نمازهایت رابه جماعت بخوانی،کسی که خودش را مقیّد به جماعت رفتن کند، خدا خیلی اورا کمک می کند،سعی کن حتماً نمازهایت را به جماعت بخوانی، با بچه های مسجد محله مان رفت وآمدکن، ودر مورد پدرومادر خیلی مراعات کن، مبادا ناراحتشان کنی، مبادا حرف تندی بزنی ,مبادا حرفی بزنند وتو گوش نکنی،اینها حق بزرگی به گردن ما دارند،آن وقتی که ما بی پناه وضعیف وکوچک بودیم اینها ما را پناه دادند پس حالا که ما بزرگ شده ایم باید فرمانبرشان باشیم .خدا گفته احسان کنید وچون امری راخدا دوست داره حتماً باید انجام دهیم اگر انجام دهیم خدا به ما کمک خواهد کرد و مخصو صاً از تو خواهش می کنم درسهایت را خوب بخوانی و تو باید طوری پیش بروی که جای من را بگیری. خلائی که پیش می آید تو پر کنی ,سعی کن که آن طوری که خدا دوست دارد زندگی کنی, آن زندگی لذّت بار می شود که برای خدا باشد.
دیگر که آن خواهر کوچولویم حتما ً وقتی بزرگ شد به او بگوئید من را یاد بیاورد.
خیلی خوشحال می شود که برادری داشته که در راه خدا شهید شده .فقط از حالا عادتش بدهید به نماز به طا عت خدا به اینکه دوست داشته با شد امر و خیر و صلاح را وهمیشه بدانید مجسمه خیر و صلاح و خیرات اهل بیت هستند و خدا مقرر کرده ما از این راه به نزد او برویم ونزدیک بشویم.

طلبه نفوذی!

+ نوشته شده در یکشنبه دهم دی 1391 ساعت 3:11 شماره پست: 1210

محمد تورانی در روستای ایلال از توابع منطقه چهاردانگه در حومه شهرستان ساری به دنیا آمد. او تحصیلات حوزوی را در مدرسه مصطفی خان ساری شروع کرد و در حوزه های مشهد و قم به ادامه تحصیل پرداخت. مبارزات او با دستگاه جور، همواره برایش دردسر ساز بود. مطالعات عمیق مذهبی و سیاسی، رفتار و اخلاق نیک، قدرت بیان و نفوذ کلام و... از ویژگی های برجسته ای بود که باعث می شد محبوبیت زایدالوصفی در بین مردم و دوستان خود پیدا کرده و عده بسیاری را جذب راه مبارزه با طاغوت کند. انقلاب که پیروز شد او به سپاه پاسداران پیوست. نگاه تحلیل گرانه او به مسائل روز و تسلطش بر مباحث تاریخی، شهرتی را برای مجالس او فراهم آورد که هر گاه محفلی برای سخنرانی اش برپا می شد جمعیت قابل توجهی گرد هم می آمدند.

شرایط سال های اول انقلاب و همجواری استان های شمالی کشور با ابرقدرت آن دوران، باعث می شد تعدادی از گروه های مخالف نظام با حمایت بیگانه در جنگل ها و کوهستان های این مناطق لانه کرده و دامنه فعالیت های خود را گسترده سازند. تبلیغات فریبنده گروهک های ضدانقلاب، شماری از جوانان این مناطق را گمراه کرده بود. ترورها و بمب گذاری های آنان نیز امنیت شهرهای شمالی کشور و راه های حساس ارتباطی با پایتخت را به مخاطره انداخته بود. سپاه پاسداران متشکل از جوان های مؤمنی بود که از تجربه و آموزش کافی برای مبارزه با توطئه های گروهک های کارکشته برخوردار نبوده و صرفا بر اساس ایمان، خلوص و مهارت های فردی به مقابله با آنان اقدام می نمودند.

به مرور زمزمه هایی درباره محمد تورانی شنیده می شد که چندان خوشایند نبود. محمد با تعدادی از جوانان مسئله دار رفیق شده بود و گویا داشت جذب آنها می شد. بعد از مدتی شنیده شد محمد که خود از مریدان آیت الله بهشتی و خامنه ای و هاشمی نژاد بود حرف هایی انتقادی را درباره آن بزرگان طرح می کند. بعضی از بچه های سپاه طاقت نیاوردند و او را با کتک از سپاه مازندران بیرون راندند. هر چه زمان می گذشت حرف و حدیث ها پشت سر محمد بیشتر می شد. او دیگر جذب منافقین شده و عضو شورای مرکزی آنان در استان مازندران محسوب می شد. این طلبه درس خوان، حالا کتاب های سازمانی ضدانقلاب را تدریس می کرد. محمد در نزد مردم به چهره ای منفور تبدیل شده و تحت تعقیب قرار گرفته بود. برخی از پاسداران او را بارها مورد تعقیب قرار دادند اما محمد با توجه به زکاوت و چابکی منحصر به فردش از دست آنها گریخته بود. همسرش دیگر او را به خانه راه نمی داد و بر دیوار اتاقشان شعارهایی همچون مرگ بر ضد ولایت فقیه و مرگ بر منافق را نوشته بود. گاهی خبرهایی از انهدام خانه های تیمی منافقین به گوش می رسید اما انتظار برای دستگیری محمد همچنان بی نتیجه بود. مدتی بعد عملیاتی بزرگ برای انهدام مخفیگاه اصلی منافقین در جنگل های آمل شکل گرفت. در این عملیات پاسداران انقلاب، در کمال ناباوری محمد را در حال مقابله با منافقین دیدند. آن جا بود که از طریق فرماندهان خود متوجه نفوذ محمد در قلب منافقین گردیدند. منافقین وقتی فهمیدند که از این طلبه جوان، رو دست خورده اند او را در حالی که مجروح شده بود به اسارت درآورده و تحت شکنجه قرار دادند. سپس سر از تنش جدا کرده و بدنش را قطعه قطعه نموده و به آتش کشیدند. در عملیات دیگری باقی مانده گروهک های تروریست از جنگل بیرون رانده شده و اجزایی از پیکر محمد کشف گردید. طلبه شهید محمد تورانی را باید شهید امنیت شمال کشور نامید.

محمد آبرویش را داد، زندگی اش را و جانش را. امنیت برای همیشه در شهرها و جاده های استان مازندران حاکم گردید. محمد مظلوم بود، غریب بود، گمنام بود.

محمد امروز نیز مظلوم است، غریب است و گمنام.

(به حول و قوه الهی کتاب عملیات نفوذ در این خصوص به زودی منتشر خواهد شد)

چه کسی موسس هیئت رزمندگان اسلام است؟
+ نوشته شده در جمعه هشتم دی 1391 ساعت 10:53 شماره پست: 1209

خانواده آیت الله شهید سعیدی –اولین مجتهد شهید انقلاب- برای خیلی ها شناخته شده نیست. از بین فرزندان آن شهید بزرگ تنها امام جمعه محترم قم و تولیت حرم کریمه اهل بیت سلام الله علیها نامی آشنا برای مردم کشورمان محسوب می شود. شاید برایتان جالب باشد بدانید آیت الله سید احمد خاتمی داماد این خانواده است. همه فرزندان برومند این خانواده از رزمندگان میدان خطر در هشت سال دفاع مقدس بوده اند. از بین آنها حجت الاسلام سیدحسین سعیدی که معاونت حجت الاسلام قرائتی در نهضت سوادآموزی را برعهده داشت و در بین رزمندگان شهر مقدس قم، چهره ای دوست داشتنی است به فیض عظیم شهادت نائل آمد و در چند قدمی سردار شهید مهدی زین الدین در گلزار شهدای قم آرمید. چندی پیش در محضر حجت الاسلام سیدحسن سعیدی از اساتید دروس خارج فقه حوزه علمیه مصاحبه ای در خصوص برادر شهیدشان داشتم که در یکی از نشریات به چاپ رسید. خواندن این مصاحبه برای آنهایی که هنوز در پی سیرت شهدا هستند مفید و آموزنده است:

از برجسته ترین خصوصیات سید حسین برایمان بگوئید.

سه خصوصیت برجسته را می توانم برای این شهید بزرگوار بیان کنم. یکی این که ایشان بسیار باصفا و اخلاص بود. به راحتی می شد با او ارتباط برقرار کرد. او زود در دل همه جا باز می کرد و به خاطر همین جوان های بسیاری با ایشان رفیق می شدند. جوان ها مسائل خصوصی شان را به راحتی با او در میان می گذاشتند و گاهی از ایشان می خواستند برای حل مشکلاتشان از جمله در امر ازدواج پیش قدم بشود. ایشان هم هر کاری دستش برمی آمد کوتاهی نمی کرد.

خصوصیت دیگر ایشان این بود که در راه انجام وظیفه، هیچ چیز مانعش نمی شد. چه در کسب علم و تهذیب نفس، چه در زمان جبهه و جهاد و چه در سنگر ترویج سوادآموزی برای عمل به تکلیفش آرام و قرار نداشت و به کاستی ها توجهی نمی کرد. ویژگی دیگر ایشان بی توجهی به مادیات بود. نه تنها دنبال کسب دارایی و مال و منال نبود بلکه با توجه به جایگاه شغلی اش نسبت به بیت المال بسیار حساسیت نشان می داد.

قبل از پیروزی انقلاب هم ایشان فعالیت خاصی داشتند؟

آن موقع هم ایشان علاوه بر تحصیل به پخش اطلاعیه و برخی فعالیت های پنهانی بر ضد دستگاه طاغوت مبادرت می کرد. البته با توجه به حساسیتی که روی پدرمان ایجاد شده بود فعالیت های انقلابی ما باید بسیار محتاطانه انجام می گرفت. اما شکر خدا هیچ گاه از مبارزه دست نکشیدیم. پدرم وقتی زیر شکنجه به شهادت رسید ما ساکن تهران بودیم. سید حسین متولد سال 36 بود و من متولد 35. فاصله سنی کمی داشتیم و بیشتر با هم دمخور بودیم. این اخوی ما که تولیت حرم حضرت معصومه علیهاالسلام را بر عهده دارد  پسر بزرگ خانواده بود. با محدودیت ها و فشارهایی که دستگاه شاه ایجاد کرده بود مدتی بعد از شهادت پدر از تهران مهاجرت کرده و به مشهد مقدس رفتیم. البته ما اصالتاً مشهدی هستیم.

با این حساب سید حسین در حوزه مشهد رشد کرد.

بله تا اتمام رسائل و مکاسب. ایشان ادبیات را نزد آقای سید حجت هاشمی خواند. فن بلاغت را نزد آقای واعظی آموخت. آقای صالحی بربری استاد لمعه ایشان بود و آقای محامی نیز اصول فقه را به ایشان تدریس می کرد. سید حسین طلبه ای درس خوانده و با استعداد بود. ایشان در قم نیز نزد حضرات آیات میرزاجواد تبریزی و منتظری و... درس خواند و به اجتهاد رسید. آقای سید احمد خاتمی که داماد ماست از هم بحثی های اصلی ایشان بود. سید حسین مکاسب و رسائل را در حوزه علمیه قم تدریس می کرد.

برویم سر انقلاب و جنگ!

انقلاب که پیروز شد سید حسین بابت رفاقتی که از قبل با آقای قرائتی داشت در تولید محتوایی برنامه های تلویزیونی ایشان کمک می کرد. با تشکیل نهضت سوادآموزی نیز پا به این عرصه گذاشت. جنگ تحمیلی که آغاز شد سید حسین خودش را به خطوط مقدم جبهه رساند. او مدتی مسئولیت عقیدتی سپاه قم و مدتی نیز مسئولیت فرهنگی لشکر 17 علی بن ابیطالب علیه السلام را بر عهده داشت. به خاطر همان خصلت هایی که در وجودش بود، بچه های لشکر خاطرخواه او بودند. شهید مهدی زین الدین رفاقت خاصی با ایشان داشت. او خیلی وقت ها خبرهای مهم مانند آغاز عملیات را از طریق سید حسین به اطلاع رزمنده ها می رساند. من در زمان جنگ عضو شورای فرماندهی منطقه یک بودم و به همراه مرحوم آقای ایرانی جذب و تأمین نیروهای روحانی جبهه را برعهده داشتم. من و برادر بزرگ ترمان معمولا به لشکر ثارالله می رفتیم. علتش هم این بود که دو تن از فرزندان همشیره ما در آن لشکر به شهادت رسیده بودند و تعلق خاطری نسبت به آن احساس می کردیم. همان جا هم با حاج قاسم سلیمانی رفیق شدیم. اما سید حسین همیشه در لشکر17 بود. یک بار که در جبهه به این لشکر رفتیم احساس کردیم او نور چشم رزمنده هاست. گاهی به شوخی می گفتیم او نماینده عزرائیل در جبهه هاست! شب های حمله برای رزمنده هایی که هنوز در قید حیات بودند تلقین می خواند! خیلی به دین بچه ها اهمیت می داد. وقتی هم که در حوزه مشغول درس و بحث بود به محض شروع زمزمه عملیات، خودش را به خط مقدم می رساند. عملیات هم که نبود دو سه روز آخر هفته را قطار سوار می شد و به جنوب می رفت تا در کنار رزمنده ها باشد. در شهر حلبچه او و برادر کوچک ترمان آقا سید محسن، شیمیایی شدند.

جنگ که تمام شد دنبال پست و مقام نرفت؟

جنگ تمام شد اما سیدحسین آدمی نبود که یک جا بنشیند. برای او چیزی عوض نشده بود. فقط صحنه جهاد تغییر پیدا کرده بود. سید حسین ایده تشکیل هیئت رزمندگان را طرح کرد. او معتقد بود باید بچه های جبهه ای را دور هم جمع کرد تا از آن حال و هوا بیرون نیایند و خدای ناکرده بر اثر شرایط زمانه، راه را گم نکنند. اخلاص ایشان باعث شد این هیئت به خوبی پا گرفت و امروز در سراسر کشور گسترده شده و جزو باقیات الصالحات ایشان محسوب می شود. سید حسین در نهضت سواد آموزی مسئول طرح ضربتی ترویج سواد در کشور بود. جالب است بدانید ایشان در عرصه مسئولیت نیز همان سلوکی را داشت که در زمان جبهه و جنگ دارا بود. او برای مأموریت های اداری هیچ وقت از هواپیما استفاده نمی کرد. آقای قرائتی می گفت: زیر دست های شما برای مأموریت از هواپیما استفاده می کنند!

سید حسین پاسخ می داد: هر چه به بیت المال کمتر فشار بیاوریم بهتر است. ماشین قراضه ای را سوار می شد و حتی حاضر نبود راننده ای برایش بگذارند. خودش می نشست پشت فرمان. عقب ماشین هم نان و ماست می گذاشت و از همان به عنوان غذای خود در مأموریت استفاده می کرد. او در یک ماه به پنجاه شهر سرکشی کرد و مأموریت های مربوط به طرح ضربتی سوادآموزی را به انجام رساند. سید حسین نشان داد که با کمترین امکانات می توان حداکثر استفاده را برد و به جامعه خدمت کرد. سرانجام در سال 69 در همین مأموریت ها در نزدیکی بادرود نطنز دچار سانحه شد و به دیار شهدا رفت. او دارای چهار فرزند بود.

از روزهای آخر عمرشان خاطره ای در ذهن دارید؟

من احساس می کنم او در این اواخر بسیار خودش را خالص کرده بود. در جلسه ای نشسته بودیم و من داشتم از خوبی ها و کمالات این بزرگوار می گفتم. زیر چشمی نگاهی به او انداختم تا ببینم آیا با این تعریف و تمجیدها تغییری در حالتش ایجاد شده و به وجد آمده است؟ اما متوجه شدم ایشان اصلاً در فضای جلسه نیست و ذهنش انگار در جای دیگری سیر می کرد. به این حرف ها اهمیتی نمی داد. هیچ وقت ندیدم برای خودش جایگاهی قائل باشد. او فقط به هدف و وظیفه اش می اندیشید.

به عنوان آخرین سوال می خواستم بپرسم چرا این قدر این شهید گمنام است و کمتر شناختی نسبت به این بزرگوار حتی در بین فعالان فرهنگی عرصه دفاع مقدس وجود دارد؟

مقصرش شما هستید! یعنی اهالی رسانه. ما که رسانه ای نداریم اما در حد وسع خود به تبیین شخصیت ایشان و نیز اولین شهید مجتهد انقلاب یعنی آیت الله سعیدی پرداخته ایم؛ اما این کفایت نمی کند. باید برای تجلیل و معرفی این شخصیت ها کار رسانه ای انجام داد و کنگره هایی را برگزار کرد.

شبکه ایران را بخوانید

+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم دی 1391 ساعت 6:46 شماره پست: 1208

قاضی نباید عجول باشد!
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم دی 1391 ساعت 20:20 شماره پست: 1206

 

پاسخ حجت الاسلام رسایی به بیانیه شتاب زده دادستان تهران:

جناب آقای جعفری دولت آبادی، دادستان محترم تهران

با سلام و آرزوی توفیق بیشتر برای شما

پس از نطق اینجانب در روز سه شنبه مورخ 28 آذر 91 که در آن، ضمن سپاس از تلاش های دستگاه قضایی در رسیدگی به حقوق مردم و خدمت رسانی به آنها ،‌ در خصوص نحوه برخورد با پرونده مهدی هاشمی گلایه هایی شده بود، حضرتعالی در اقدامی عجولانه با صدور بیانیه ای نسبت به محتوای نطق اینجانب واکنش نشان دادید و حتی از اینجانب اعلام جرم نمودید. البته بنده در پاسخ به شما تعجیل نکردم اما اکنون لازم می دانم نکاتی را یادآور شوم :

1 . به عنوان نماینده مردم و بر اساس قسمی که در مجلس یاد کرده ام به هیچ وجه با هدف تخریب دستگاه قضا یا توهین به کسی نطقم را ارائه نکردم بلکه در راستای ایفای وظایف نمایندگی،‌ سخنی که در دل و زبان مردم بود و دوست داشتند نماینده آنها این عقده در دل را از تریبون عمومی بیان کند، بر زبان آوردم. اکنون باز هم می گویم که همه می دانند دستگاه قضایی در خصوص رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی رفسنجانی – که یکی از دانه درشت هاست - در فشار است. همانطور که یکی از خبرگزاری های رسمی کشور (فارس)‌ سه روز قبل از نطق بنده به نقل از یک مقام آگاه اعلام کرد: "فشار بی سابقه ای از سوی خانواده و اطرافیان برای آزادی مهدی هاشمی و نیمه تمام ماندن تحقیقات صورت می گیرد" و البته همه امیدوارند که این فشارها به نتیجه  نرسد.

2 . متأسفانه در بیانیه عجولانه ای که صادر کرده اید،‌ موارد متناقضی وجود دارد که فهمیدن آن نیاز به آشنایی با علم حقوق و قضا ندارد. اولین نکته در همان آغاز بیانیه شماست که نوشته اید: "رسایی درباره عملکرد دستگاه قضا در پرونده مهدی هاشمی مطالبی بیان کرده که "برخی" از آنها کذب است" این قسمت از بیانیه شما حکایت از این می کند که در غیر از مواردی که در بندهای بیانیه اشاره کرده اید،‌ محتوای نطق بنده صحیح است. لطفا درباره آن بخش های صحیح توضیح دهید.

3 . در بند یک بیانیه خود نوشته اید "اظهارات رسایی مبنی بر این که آقازاده فراری همواره از مصونیت آهنین برخوردار بوده کذب محض است" و نشانه آن را رسیدگی به پرونده وی در حال حاضر دانسته اید. از دستگاه قضا در حال حاضر متشکریم اما همه می دانند که پرونده اتهامی مهدی هاشمی مربوط به رفتارهای غیر قانونی وی بویژه در خصوص مسائل اقتصادی و امنیتی در سال های اخیر نیست بلکه بخش مهمی از این پرونده، مربوط به حدود بیست سال قبل است. آیا این واقعیت را انکار می کنید؟ اگر به پرونده قدیمی وی رسیدگی شده لطفا اعلام کنید حکمش چه بوده؟

4 . در بند دوم بیانیه، ادعای اینجانب که "مهدی هاشمی رفسنجانی به محض ورود به کشور به منزل پدر رفته و آموزش های لازم را برای برخورد با پرونده دیده" را با جمله " اگر این ادعا حمل بر صحت شود" رد کرده اید واین سخنم را بر خلاف ولایتمداری دانسته اید؟! نمی دانم این جمله شما چه معنی دارد؟ اما ‌آیا مهدی به خانه پدر نرفت؟‌ آیا درباره موارد اتهامی مشورت نکرد؟‌ درحالی که وکیل رسمی وی ادعای دیگری دارد. سئوال این بود که آیا چنین رفتاری با متهمان امنیتی دیگر هم صورت می گیرد؟

5 . در بند سوم بیانیه تصریح کرده اید "ادعای رسایی مبنی بر این که مهدی هاشمی با بهانه بیماری قلبی خود را به بیمارستان می رساند کذب محض است" یعنی معتقدید که مهدی هاشمی در ادعای بیماری قلبی اش صادق بود یا معتقدید که وی به بیمارستان نرفته! کدام ادعای بنده کذب است در حالی که دادستان کل کشور در مصاحبه مورخ 22 آبان 91 می گوید: "خانواده مهدی هاشمی اصرار داشت او به بیمارستان منتقل شود اما وقتی دکتر مورد اعتماد خانواده، مهدی را در محیط زندان مورد معاینه قرار داد، ‌اعلام کرد که ناراحتی قلبی مشاهده نمی شود ولی  در عین حال وی به بیمارستان منتقل شد!" روشن است که بنده اعتراض نکردم چرا سیستم قضایی او را برای معاینه روانه بیمارستان کرده بلکه گفتم وی تمارض کرده و دروغ گفته است. آیا دروغگویی او کذب است؟

6 . در بند چهارم بیانیه آورده اید که "ادعای رسایی مبنی بر نامناسب بودن وثیقه بر خلاف واقع است" این در حالی است که بنده ادعا کردم وثیقه دریافتی تناسبی با جرم ندارد. اکنون دادستان محترم پاسخ دهند که وثیقه جرم به آتش کشیدن مشارکت 85 درصدی مردم ایران،‌ ده میلیارد است؟ آیا فعالیت های خرابکارانه مهدی هاشمی که به صراحت در مکالمه تلفنی با یک ضد انقلاب دیگر می گوید: "حرف هایی که من زدم،‌ حرف هایی که بابام زد از اصلاح طلبان تندتر بود،‌ ما تقسیم کار کرده ایم و هر کس کار خودش را می کند" ده میلیارد می ارزیده ؟  بگذریم که عناوین اتهامی وی مواردی مانند جاسوسی،‌ اخلال در نظام اقتصادی،‌ اختلاس، همکاری با دولت های بیگانه و... است و اساسا وثیقه در جرایم امنیتی و جاسوسی مفهومی دارد؟

7 . در بند پنجم  و ششم بیانیه نوشته اید " ادعای رسایی مبنی بر این که متهم از طریق تلفن با مشاور عالی اش در ارتباط بوده و رهنمود می گرفته و کار به شورای امنیت کشید" نشر اکاذیب است! تعجب است از دادستان محترم تهران که مصاحبه های دادستان کل کشور را مطالعه نمی کند چرا که آقای محسنی اژه ای در تاریخ 22 آبان 91 می گوید: "مهدی در زمان انفرادی با خانواده ملاقات داشت و با پدر،‌ مادر و اعضای خانواده اش تماس تلفنی داشت" و وکیل خانوادگی مهدی در تاریخ 23 مهر 91 می گوید مهدی تا به حال (مهرماه) سه بار با هاشمی رفسنجانی در ارتباط بوده است. دادستان محترم تهران! آیا انتشار سخنان دادستان کل کشور از پشت تریبون مجلس نشر اکاذیب است؟ آیا مجرمین امنیتی دیگر هم اجازه دارند از این ارتباط برخوردار باشند؟

بنده به هیچ وجه در نطقم ادعا نکردم که موضوع تلفن مهدی، به شورای امنیت کشیده شد بلکه ادعا کردم که موضوع فشارهای بی سابقه برای نیمه تمام ماندن تحقیقات و آزادی مهدی در دبیرخانه شورای امنیت مطرح و پیگیری شد که حضرتعالی هم تأیید می فرمایید. اما سئوال این است که چرا دبیرخانه شورای امنیت که باید وقت ذی قیمت خود را صرف رسیدگی به توطئه های بیرونی علیه ملت ایران کند، مجبور می شود درباره کاهش فشار از دستگاه قضایی  و امنیتی نسبت به پرونده یک آقا زاده وقت صرف کند!؟ آیا جز این است که در خصوص این پرونده فشار بی سابقه ای حاکم بوده ؟

8 .  در بند هفتم بیانیه تاکید کرده اید که " ادعای رسایی مبنی بر این که هنوز تحقیقات درباره پرونده مهدی به اتمام نرسیده خللاف واقع، بدون وجه و کذب است" ظاهرا از آنجا که در صدور بیانیه خیلی عجله داشته اید، چرا که یادتان رفته جمله پایانی همین بند بیانیه خود را بخوانید، شما در ادامه بیانیه تان نوشته اید: "‌تحقیقات پرونده نسبت به اکثر اتهامات متهم پایان یافته" حتی در بند هشتم بیانیه نوشته اید:‌ "روند تحقیقات نسبت به تعداد زیادی از اتهامات متهم به پایان رسیده" مگر بنده ادعای دیگری کرده ام؟ گفته اید که رسایی باید در منبع خبر خود تردید کند! آقای دادستان محترم، منبع ادعای بنده،‌ بیانیه شماست.

9 . نوشته اید که چون احتمال امحای آثار جرم و تبانی برطرف شده،‌ متهم آزاد شده است. سئوال این است که چطور بیم تبانی و امحای آثار جرم را در خصوص مهدی هاشمی رفسنجانی منتفی دانسته اید، وقتی وی در امحا و از بین بردن اسناد مهم و طبقه بندی شده سابقه دارد. یادتان رفته که در تاریخ 7 خرداد 89 دادسرای تهران طی بیانیه مهمی اعلام کرد: "در بازرسی از دفتر هیأت امنای دانشگاه آزاد، اسناد و مدارک درباره برخی قراردادهای مهم نفتی و گازی، ‌اسناد مالی غیر مرتبط با دانشگاه آزاد، اسناد محرمانه و ... به دست آمد که متهم (مهدی هاشمی) قصد خارج کردن این اسناد را داشته" حتما در نمایشگاه محرمانه وزارت اطلاعات این اسناد را که شامل اطلاعات طبقه بندی شده محرمانه، خیلی محرمانه، سرّی و به کلی سرّی مربوط به مجمع،‌ وزارت اطلاعات، ستاد نیروهای مسلح،‌ ریاست جمهوری، بانک مرکزی، قوه قضاییه، وزارت نفت و شورای عالی امنیت ملی بوده است را ملاحظه کرده اید.

10 . حال این سوابق را در کنار ادعاهایی که علیزاده، وکیل این خانواده دارد، ‌قرار دهید.‌ آنجا که وکیل رسمی این خانواده در تاریخ 22 آبان 90 می گوید:‌ "فقط هاشمی رفسنجانی می دانست که مهدی در دفتر کارش چه کاری انجام می داد"  و در تاریخ 30 آبان 90 در مصاحبه ای می گوید: "مهدی روز جمعه انتخابات سال 88 اسناد و اطلاعاتی را در دفتر کارش (دفتر قیطریه) منهدم کرده" علیزاده طباطبایی در همین تاریخ می گوید: "‌مهدی گفته که اطلاعاتی که در اختیار داشته را به هیچ کس جز شخص هاشمی رفسنجانی نداده است."  آیا وقتی با فشار خانواده،‌ مهدی از زندان خلاص می شود، امکان امحای آثار جرم نیست! خصوصا که جناب آقای هاشمی، دلبستگی و وابستگی شدیدی به فرزندان خود از جمله مهدی دارد.

11 . در بند هشتم بیانیه درباره این سئوال اینجانب که آیا درباره فایل صوتی ای که اخیرا از مهدی هاشمی رفسنجانی منتشر شده، تحقیقات صورت گرفته یا نه،‌ نوشته اید: "رسیدگی به اتهامات متهم زمانی مورد نظر مرجع قضایی قرار می گیرد که در تنویر افکار عمومی ضرورت داشته باشد و اظهارات متهم،‌ مصداق عنوان مجرمانه داشته باشد" آیا مطالبی که مهدی هاشمی در خصوص فعالیت های خودش و پدرش اعلام می کند از جمله این که می گوید : "حرف هایی که من و بابام زدیم  از اصلاح طلبان تندتر بود. ما تقسیم کار کرده ایم، هر کس کار خودش را می کند. برای من وظیفه خاصی تعریف شده ..." نمی تواند مصداق مجرمانه داشته باشد تا تحقیقات درباره آن لازم باشد.

12 . در بند نهم بیانیه آورده اید که بنده به دنبال القای نوعی تردید در دسترسی مراکز ذی صلاح به اسناد مرتبط با متهم (مهدی هاشمی رفسنجانی) بوده ام و این را ناشی از بی اطلاعی بنده و فرافکنی دانسته اید. در پاسخ فقط لازم می دانم از آقای پورمحمدی،‌ ریاست محترم سازمان بازرسی تشکر کنم که چند روز پس از نطق اینجانب، همکاری لازم را در این خصوص با مراکز ذی صلاح امنیتی نمودند.

13 . تاکید فرموده اید که دستگاه قضایی به هیچ وجه پرونده مهدی هاشمی را منحصر در موارد سیاسی نمی داند و حتما به بخش های اقتصادی و امنیتی آن هم رسیدگی می شود و در این رابطه عزم جدی دارد. ما نیز خدا را شاکریم و انتظاری جز این از دستگاه قضا نداریم. دستگاه قضایی تردید نکند که رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی در حقیقت بازگشایی رمز رسیدگی به اتهام تمام دانه درشت ها از هر جریان، ‌حزب، گروه و خانواده ای است.

14 . واما در خصوص ادعای مجرمانه بودن اظهارت بنده و ارجاع شکایت از بنده به دادستان ویژه روحانیت، اگر این ادعای حضرتعالی را مجرمانه ندانیم، باید آن را حمل بر شوخی در شب یلدا کنیم چرا که بر اساس اصول مصرّح قانون اساسی از جمله اصل 84 و 86 نمایندگان حق دارند در خصوص تمام مسائل کشور (داخلی و خارجی) اظهار نظر کنند و کسی نمی تواند آنها را به سبب نظراتی که در مجلس ابراز می کنند،‌ تحت تعقیب قرار دهد. لازم به ذکر نیست که بنده به هیچ وجه در خصوص اهانت به اشخاص حقیقی یا حقوقی برای نمایندگان - از جمله خودم - مصونیت قائل نیستم اما روشن است که نطق بنده در ضمن حمایت از تلاش های قوه قضائیه،‌ نقدی مستند و مستدل نسبت به احتمال کوتاه آمدن در برابر برخی فشارهای طاقت فرسا بوده که انشاء الله با صدور حکمی قاطع از شما دور است.

 

ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم دی 1391 ساعت 14:41 شماره پست: 1205

11890 98

موسوی

17935

 
دستبوسی، خوب، بد، زشت!
+ نوشته شده در یکشنبه سوم دی 1391 ساعت 23:16 شماره پست: 1203

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران

 

اخیرا یکی از شاگردان آیت‌الله جوادی آملی، در صفحه ویژه ایشان در دیدار با جمعی از محققین نوشته است: یکی از دوستان به آیت‌الله جوادی آملی اصرار کرد دست‌شان را ببوسد. ایشان با لحنی ناصحانه به ما فرمود: «نه دست کسی را ببوسید و نه بگذارید دست‌تان را ببوسند. من تا کنون هیچ دستی را نبوسیده‌ام، جز یک دست و آن هم دست امام خمینی(س) بود و به راستی که آن دست بوسیدنی بود.»

 

در همین زمینه حجت الاسلام و المسلمین مستوفی، مسئول گروه معارف موسسه تنظیم و نشر آثار امام (س)، در یادداشتی به بررسی پسندی و یا ناپسندی سنت «دست بوسی» در اسلام پرداخته است.

 

 ***

 

در میان اقوام و ملل جهان از دیرباز، رفتارهایی برای نشان دادن احترام به دیگران، بزرگداشت افراد، ابراز محبت و دوستی ... وجود داشته است؛ این رفتارها در برابر رهبران دینی و بزرگتر‌ها، حاکمان و امیران، دانشمندان و دوستان وخویشاوندان و کودکان... بروز پیدا می‌کند، از جمله این رفتار بوسیدن سر و پیشانی، گونه و دست و پا می‌باشد.

 

در آثار و منابع اسلامی و در بین علما و مسلمین -‌از همه فرقه‌ها و مذاهب- نیز چنین رفتارهایی را می‌توان مشاهده کرد که یکی از آنها دست بوسی است. دربرابر رفتار «دست بوسی» دیدگاه‌های مختلفی وجود داشته و دارد که از تایید و تکذیب آن، تا حکم به اسحبات و یا کراهت و حرمت آن را می‌توان سراغ گرفت.

 

نکته مهمی که باید به آن توجه داشت، رفتارهای مورد اشاره به خودی خود و به ذات خویش، دارای حسن و قبح نیستند، و به بیان دیگر حسن و قبح ذاتی ندارند، و نیکویی و زشتی آن، وابسته به نیت ها و انگیزه‌های افراد، شرایط اجتماعی، فرد انجام دهنده و... برمی‌گردد؛ به عنوان مثال، دست بوسی کودکی نوزاد نمی‌تواند معنا و مفهوم زشت و ناپسندی در هیچ فرهنگ و مذهبی داشته باشد، و معنای آن جز ابراز محبت و عاطفه نسبت به کودک نخواهد بود.

 

بنابراین، در بررسی رفتار «دست بوسی» و پسند و ناپسندی آن، باید به جوانب دیگر آن پرداخت، و به انگیزه‌ها، نتایج و آثار آن توجه کرد، براین پایه، حکم واحد و یکسانی برای «دست بوسی» نمی‌توان صادر کرد، که همه موارد و افراد را در همه شرایط و زمان‌ها و مکان‌ها در برگیرد و آن‌را درهمه موارد ناپسند و مذموم یا مورد پسند و نیکو شمرد.

 

نباید از یاد برد که اقوام و مللی که به اسلام گرویدند، دارای رفتارهای مختلف به جهت احترام و تکریم بزرگان و دیگران بودند، و اسلام دربرابر این رفتارها سه گونه برخورد داشته‌ است، پاره‌ای از آنها را تایید و برخی را رد نموده است و پیرامون برخی از رفتارها نیز سکوت اختیار کرده یعنی ما رد و یا اثباتی در سیره و سنت پیغمبر(ص) و بزرگان اسلام در برابر آن نمی‌شناسیم.

 

در اسلام، رفتاری مانند «سجده» دربرابر دیگران به شدت رد و نفی شده است، ولی پیرامون «دست‌بوسی»، آثار مختلفی در دست است که برخی آن را تایید و برخی رد می‌کنند، بنابراین می‌توان گفت که نظر اسلام و دین پیرامون آن، نه رد مطلق و نه تأیید مطلق می‌باشد، بلکه با توجه به موارد آن که به سبب انگیزه‌ها و شرایط تغییر می‌کند، حکم آن نیز مختلف می‌شود، بی شک می‌توان گفت که «دست‌بوسی» که موجب خواری و ذلت «دست‌بوسنده» و کبر وغرور کسی شود که دست او بوسیده می‌شود، ناپسند و مذموم است.

 

اینک با نقل نمونه‌هایی از سنت و سخنان بزرگان اسلام، زوایای بیشتری ازبحث برای خوانندگان روشن می‌شود. بیش از نقل آنها، توجه به یک نکته مفید خواهد بود که در اسلام اموری از بوسیدن دست خویشتن وجود دارد، چنان‌که پیغمبر(ص) و... پس از استلام حجرالاسود، دست خود را می‌بوسید و یا امام علیه السلام در دادن صدقه دست خود را می‌بوسید، که این خود حکایت می‌کند دست به دلیل تماس با حجر و... مبارک شده و ارزش بوسیدن دارد، همین نکته در مورد بوسیدن دست دیگران نیز می‌تواند مورد توجه قرار گیرد.

 

1- در سنت و سیره اصحاب و یاران پیغمبر(س) و ائمه معصومین(ع)، مواردی دیده می‌شود که آنها دست پیغمبر(س) و امام(ع) را بوسیده‌اند، و نهی و ردی از سوی آنان نیز نشده است.

 

در کتاب «موسوعة الدفاع عن رسول‌الله(ص)،ج2، ص 79‌»می‌نویسد: «در مورد بوسیدن دست، احادیث و آثار فراوانی وجود دارد که مجموع آن بر ثبوت آن از پیغمبر(ص) دلالت می‌کند.»

 

در آثار و منابع از بوسیدن دست پیغمبر(ص) توسط یاران و اصحاب از جمله زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه و بوسیدن دست امام حسین(ص) توسط فرزدق شاعر و بوسیدن دست امام صادق(ص) توسط محمد بن مسلم [فقیه و راوی بزرگ شیعه] ...حکایت شده است.

 

[کنزالعمال، ج29، 220، جامع الاحادیث، ج28، ص10، کافی، ج2، ص 185، بحارالانوار، ج46، ص 957؛ کشف العمه، ج2، ص43، تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص 637و...]

 

2- در کتاب شریف کافی از امام صادق علیه السلام با سند صحیح نقل شده است:« سر و دست کسی جز سر و دست پیغمبر(ص) یا کسی که از او اراده رسول خدا(ص) بشود، بوسیده نمی‌شود.» و در روایت دیگری فرموده‌اند، دست بوسیدن جز برای پیغمبر و جانشین پیغمبر(ص) شایسته نیست.[کافی، ج2، ص 185]

 

3- د‌ر منابع اهل سنت از بوسیدن  دست خلیفه دوم توسط ابوعبیده جراح [السنن الکبری، ج7، ص 101]  و بوسیدن دست انس به مالک به دلیل تماس با دست پیغمبر(ص) و ... یاد شده است.

 

4- شهید اول، از فقهای بزرگ شیعه، به جواز بوسیدن دست برادران مسلمان که به عنوان تعظیم و بزرگداشت مومن فتوا می‌دهد [القواعد و الفوائد،ج2، الدروس الشرعیه، ج2، ص 18]

 

5- عالمان اهل سنت نیز به جواز، بلکه استحباب آن نظر داده‌اند از جمله صاحب البحر المحیط در تفسیر خویش[ج6، ص 327] به جواز دست بوسی، و صاحب فیض القدیر [ج6، ص15] به استحباب آن برای علم و شرف قائل شده‌اند.

 

درمجموع از روایات، فتاوا و دیدگاه‌های فقیهان اسلام، نمی‌توان دست بوسی را کاری نادرست و ناپسند برشمرد، آری باید توجه داشت که این رفتار نباید موجب تجلیل و احترام کسانی شود که شایستگی ندارند، و نباید برای امور دنیا و ارباب زر و زور انجام پذیرد، و نباید موجب خواری و... گردد.

 

بنابراین، چه زیبا و پسندیده است که فقط این «دست‌بوسی» در برابر کسانی انجام شود که قصد و نیت از آن تجلیل و بزرگداشت پیغمبر(ص) باشد، و آن کسی که دست می‌بوسد و آن که دستش بوسیده می‌شود، هر دو مراقب باشند که مبادا انگیزه‌های دیگر در آن راه پیدا کند.

اولین نماز یک استاد ریاضی!

+ نوشته شده در یکشنبه سوم دی 1391 ساعت 6:11 شماره پست: 1202

 

 

داستان زیر داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است.
وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی بی خدا می شود. وی از طریق یکی از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.

برگرفته از کتاب “Even Angels Ask ” (حتی فرشتگان نیز می پرسند) اثر دکتر جفری لانگ. برگردان از ترجمه ی عربی این قسمت از کتاب توسط دکتر عثمان قدری مکانسی
-------------------------------------------------------------
روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.
ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری…
پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟
ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای پنجگانه را به زودی شروع کنم.
آن شب مدت زیادی را در اتاق خودم بر روی صندلی نشسته بودم و زیر نور کم اتاق حرکت های نماز را با خودم مرور می کردم و توی ذهنم تکرار می کردم. همینطور آیات قرآنی که باید می خواندم و همچنین دعاها و اذکار واجب نماز را…
از آنجایی که چیزهایی که باید می خواندم به عربی بود، باید آنها را به عربی حفظ می کردم و معنی اش را هم به انگلیسی فرا می گرفتم.
آن کتابچه را ساعت ها مطالعه کردم، تا آنکه احساس کردم آمادگی خواندن اولین نمازم را دارم.
نزدیک نیمه ی شب بود. برای همین تصمیم گرفتم نماز عشاء را بخوانم…
در دستشویی آن کتابچه را روبروی خودم گذاشتم و صفحه ی چگونگی وضو را باز کردم.
دستورات داخل آن را قدم به قدم و با دقت انجام دادم. مانند آشپزی که برای اولین بار دستور پخت یک غذا را انجام می دهد!
وقتی وضو را انجام دادم شیر آب را بستم و به اتاق برگشتم در حالی که آب از سر و وصورت و دست و پاهام می چکید. چون در آن کتابچه نوشته بود بهتر است آدم آب وضو را خشک نکند۱…
وسط اتاق به سمتی که به گمانم قبله بود ایستادم. نگاهی به پشت سرم انداختم که مطمئن شوم در خانه را بسته ام! بعد دوباره به قبله رو کردم. درست ایستادم و نفس عمیقی کشیدم. بعد دستم را در حالی که باز بود به طرف گوش هایم بالا بردم و با صدایی پایین "الله اکبر" گفتم.
امیدوار بودم کسی صدایم را نشنیده باشد! چون هنوز کمی احساس انفعال می کردم، یعنی هنوز نتوانسته بودم بر این نگرانی که ممکن است کسی من را زیر نظر دارد غلبه کنم.
ناگهان یادم آمد که پرده ها را نکشیده ام و از خودم پرسیدم: اگر کسی از همسایه ها من را در این حالت ببیند چه فکر خواهد کرد!؟
نماز را ترک کردم و به طرف پنجره رفتم و نگاهی به بیرون انداختم تا مطمئن شوم کسی آنجا نیست. وقتی دیدم کسی بیرون نیست احساس آرامش کردم. پرده ها را کشیدم و دوباره به وسط اتاق برگشتم…
یک بار دیگر رو به سوی قبله کردم و درست ایستادم و دستم را تا بناگوش بالا بردم و به آرامی گفتم : الله اکبر.
با صدای خیلی پایینی که شاید شنیده هم نمی شد به آرامی سوره ی فاتحه را به سختی و با لکنت خواندم و پس از آن سوره ی کوتاهی را به عربی خواندم ولی فکر نمی کنم هیچ شخص عربی اگر آن شب تلاوت من را می شنوید متوجه می شد چه می گویم!!
پس از آن باز با صدایی پایین تکبیر گفتم و به رکوع رفتم بطوری که پشتم عمود بر ساق پایم شد و دست هایم را بر روی زانویم گذاشتم.
… احساس خجالت کردم چون تا آن روز برای کسی خم نشده بودم. برای همین خوشحال بودم که تنها هستم.
در همین حال که در رکوع بودم عبارت سبحان ربی العظیم را بارها تکرار کردم. پس از آن ایستادم و گفتم : سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد:
حس کردم قلبم به شدت می تپد و وقتی بار دیگر با خضوع تکبیر گفتم دوباره احساس استرس بهم دست داد چون وقت سجده رسیده بود.
در حالی که داشتم به محل سجده نگاه می کردم، سر جایم خشکم زد… جایی که باید با دست و پیشانیم فرو می آمدم. ولی نتوانستم این کار را بکنم! نتوانستم به سوی زمین پایین بیایم. نتوانستم خودم را با گذاشتن بینی ام بر روی زمین کوچک کنم… به مانند بنده ای که در برابر سرورش کوچک می شود…
احساس کردم پاهایم بسته شده اند و نمی توانند خم شوند.
بسیار زیاد احساس خواری و ذلت بهم دست داد و خنده ها و قهقهه های دوستان و آشناهایم را تصور کردم که دارند من را در حالتی که در برابر آنها تبدیل به یک احمق شده ام، نگاه می کنند. تصور کردم تا چه اندازه باعث برانگیختن دلسوزی و تمسخر آنها خواهم شد.
انگار صدای آنها را می شنیدم که می گویند: بیچاره جف! عرب ها در سانفرانسیسکو عقلش را ازش گرفته اند!
شروع کردم به دعا: خواهش می کنم، خواهش می کنم کمکم کن…
نفس عمیقی کشیدم و خودم را مجبور کردم که پایین بروم. الان روی دو زانوی خود نشسته بودم… سپس چند لحظه متردد ماندم و بعد پیشانیم را بر روی سجاده فشار دادم… ذهنم را از همه ی افکار خالی کردم و گفتم سبحان ربی الأعلی :…
الله اکبر
این را گفتم و از سجده بلند شدم و نشستم. ذهن خود را همچنان خالی نگه داشتم و اجازه ندادم هیچ چیز حواسم را پرت کند.
الله اکبر
… و دوباره پیشانی ام را بر زمین گذاشتم. در حالی که نفس هایم به زمین برخورد می کرد جمله ی سبحان ربی الأعلی را خودبخود تکرار می کردم. مصمم بود که این کار را به هر قیمتی که شده انجام بدهم.
الله اکبر
… برای رکعت دوم ایستادم. به خودم گفتم: هنوز سه مرحله مانده. برای آن قسمت نمازم که باقی مانده بود با عواطف و احساسات و غرورم جنگیدم. اما هر مرحله آسان تر از مرحله ی قبل به نظر می رسید تا اینکه در آخرین سجده در آرامش تقریبا کاملی به سر می بردم.
سپس در آخرین نشستنم، تشهد را خواندم و در پایان به سمت راست و چپ سلام دادم.
در حالی که در اوج بی حسی قرار داشتم همچنان در حالت نشسته بر روی زمین باقی ماندم و به نبردی که طی کردم فکر کردم… خجالت کشیدم که چرا برای انجام یک نماز تا پایان آن اینقدر با خودم جنگیدم.
در حالی که سرم را شرم آگین پایین انداخته بودم به خداوند گفتم: حماقت و تکبرم را ببخش، آخر می دانی من از جایی دور
آمدم
… هنوز راهی طولانی مانده که باید طی کنم.
و در آن لحظه احساسی پیدا کردم که قبلا تجربه نکرده بودم و برای همین وصف آن با کلمات غیر ممکن است.
موجی من را در بر گرفت که هیچگونه نمی توانم وصفش کنم جز اینکه آن حس به « سرما » شبیه، بود و حس کردم که از نقطه ای داخل سینه ام بیرون می تابد.
چونان موجی بود عظیم که در آغاز باعث شد جا بخورم. حتی یادم هست که داشتم می لرزیدم، جز اینکه این حس چیزی بیشتر از یک احساس بدنی بود چون به طرز عجیبی در عواطف و احساسات من تاثیر گذاشت.
گو اینکه « رحمت » به شکلی تجسم یافت و مرا در بر گرفت و در درونم نفوذ کرد.
سپس بدون اینکه سببش را بدانم گریه کردم. اشک ها بر صورتم جاری شد و صدای گریه ام به شدت بلند شد. هرچه گریه ام شدیدتر می شد حس می کردم که نیرویی خارق العاده از رحمت و لطف مرا در آغوش می گیرد.
این گریه نه برای احساس گناه نبود… گر چه این گریه نیز شایسته من بود… و نه برای احساس خاری و ذلت و یا خوشحالی… مثل این بود که سدی بزرگ در درونم شکسته و ذخیره ای عظیم از ترس و خشم را به بیرون می ریزد.
در حالی که این ها را می نویسم از خودم می پرسم که آیا مغفرت الهی تنها به معنای عفو از گناهان است و یا بلکه به همراه آن به معنای شفا و آرامش نیز هست.۳
مدتی همانگونه بر روی دو زانو و در حالی که بسوی زمین خم بودم وصورتم را بین دو دستم گرفته بودم، می گریستم.
وقتی در پایان، گریه ام تمام شد به نهایت خستگی رسیده بودم. آن تجربه به حدی غیر عادی بود که آن هنگام هرگز نتوانستم برایش تفسیری عقلانی بیابم. آن لحظه فکر کردم این تجربه عجیب تر از آن است که بتوانم برای کسی بازگو کنم.
اما مهمترین چیزی که آن لحظه فهمیدم این بود که من بیش از اندازه به خداوند و به نماز محتاجم.
قبل از اینکه از جایم بلند شوم این دعای پایانی را گفتم:
خدای من! اگر دوباره به خودم جرأت دادم که به تو کفر بورزم، قبل از آن مرا بکش! مرا از این زندگی راحت کن.. خیلی سخت است که با این همه عیب و نقص زندگی کنم، اما حتی یک روز هم نخواهم توانست با انکار تو زنده بمانم.

-------------------------------------------------------------------------------------------

از دوست خوبم آقا محسن فضلی بابت ارسال این مطلب تشکر می کنم.

 
دعای فرمانده
+ نوشته شده در شنبه دوم دی 1391 ساعت 18:56 شماره پست: 1201

اسفند سال شصت و دو بود و عملیات خیبر. با بچه‌های گردان سید الشهدا (علیه السلام) توانسته بودیم مقرّ فرماندهی عراقی‌ها را در جزیره جنوبی، تصرف کنیم. عراقی‌ها برای حفاظت از جزیره، کانالی را حفر کرده بودند. کانال از موقعیت مناسبی برخوردار بود. من و حاج حسین صابری و تعداد دیگری از رزمنده‌ها آن‌جا مستقر شدیم.

 فرماندهانی که برای سرکشی می‌آمدند در همان کانال ماندگار می‌شدند.

مهدی زین‌الدین، احمد فتوحی، حسین عروجی، سید جلال‌الدین طباطبایی وسید محمد علوی از جمله این فرماندهان بودند. از نیمه‌های شب، دشمن بر آتش خود افزود. برای در امان ماندن از ترکش‌ها به دستور شهید زین‌الدین، چند لایه پتو را بر سر خود گذاشتیم. نماز صبح را با تیمم خواندیم و با خدای خود راز و نیاز کردیم.

هوا که روشن شد، دشمن، جهنمی را به پا کرد. آنها قصد داشتند مواضع از دست رفته خود را دوباره به چنگ آورند. مهمات و تجهیزات ما هم چندان تعریفی نداشت. نبرد سختی در گرفت. رزمنده‌های ما با توکل به خدا و شجاعت و ایمانشان، تقابل تن و تانک را به زیبایی رقم زدند. در فاصله کوتاهی، چند فرمانده و معاون گردان به شهادت رسیدند. علی‌اصغر فتاحی، ساعدی و حسن باقری به جمع شهدا پیوستند. سید جلال طباطبایی نیز وقتی از کانال خارج شد، مجروح گردید و او را به عقب انتقال دادند. سید محمد علوی، فرمانده بهداری بود. رفت تا حال مجروحین را بررسی کند. خمپاره‌ای آمد و او را به همراه سه نفر دیگر، گلچین کرد. شدت انفجار باعث شده بود دو دست و دو پای شهید علوی قطع شده و فک و حلقومش پاره شود. بچه ها سه شبانه روز، مقاومت کرده بودند.

شرایط سختی بود. مهمات ما رو به اتمام داشت و دشمن در حال پیشروی بود. مهدی زین‌الدین بچه‌ها را جمع کرد و گفت: ما با استعانت از خدا، وظیفه‌مان را انجام دادیم. مابقی کارها به عهده خدا. از او می‌خواهیم پیروزی را نصیبمان کند.

بعد دستور داد مجروحین و اجساد شهدا را جمع‌آوری کرده و کمی عقب‌نشینی کنیم.

دشمن مقداری پیشروی کرد، اما وقتی از جبهه ما تحرکی ندید، به خواست خدا، دچار هراس و تردید شد. عراقی‌ها می‌ترسیدند که اگر جلوتر بیایند در کمین ما افتاده و غافل‌گیر شوند.

همان شب، نیرو‌های تازه‌نفس لشکرهای 10 سید‌الشهدا (علیه السلام) و 31 عاشورا از راه رسیدند و با حمله ای برق‌آسا، دشمن را دوباره به عقب راندند.

راوی:‌محمد جوادی‌پور

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو آذر91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۰۰ ق.ظ


یاد ایام!
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام آذر 1391 ساعت 23:39 شماره پست: 1200

این روزها مصادف است با چندمین سالگرد ارتحال شیخ حسینعلی منتظری.

ساعاتی پس از تشییع جنازه آن مرحوم٬ گزارشی از ماوقع نوشتم که بسیار مورد استقبال دوستان قرار گرفت و بریده هایی از آن در برخی جراید منعکس گردید. این گزارش باعث تذکر یکی از نهادها به حقیر گردید. از نظر حضرات٬ بازرسی بدنی تعدادی از سبزهای لجنی که به منظور تحقیر آنان توسط نگارنده صورت گرفت عملی خلاف قانون بوده است. مرور خاطرات آن روز خالی از لطف نیست:

حاشیه های یک تشییع!

 

این ماه ماه خونه

منافق سرنگونه

پیش از این شب رحلت علمای بزرگی را دیده بودم . میرزا جواد تبریزی و آیت الله فاضل لنکرانی که فوت کردند مردم حتی در بیرون از بیت آنها به سر و سینه می زدند و گریه می کردند . خبر ارتحال آیت الله بهجت که پخش شد گذشته از بیت آن بزرگوار ، گوشه گوشه حرم مطهر شاهد دل باختگانی بود که هر از گاه صدای هق هق گریه هایشان زوار را تحت تاثیر قرار می داد . شب قبل از تشییع منتظری نیز در بیتش حضور داشتم . صدای گریه ای از قسمت زنانه شنیده می شد ، اما مردها انگار تماشاچی بودند . بیرون بیت فقط چند نفر ایستاده بودند که اغلب ظاهری سوسولی ! داشتند و گاه صدای شوخی و خنده شان توجه دیگران را جلب می کرد . در کل خیایان صفائیه و اطراف حرم جز یک آبمیوه فروشی کنار بیت منتظری هیچ مغازه ای عکس آن مرحوم را نصب نکرده بود حتی کتابفروشی پسر آذری قمی.

یک موتور سوار را مشاهده کردم که دو پسر کم سن و سال ترک آن نشسته بودند و عکسی از منتظری که اتفاقا با کیفیتی عالی چاپ شده بود را جلوی موتور نصب کرده و در شهر گشت می زدند .

ساعت نه صبح قرار تشییع بود . ده ها نفر با قیافه هایی عجیب و قریب وارد محوطه اطراف بیت شدند . شنیده بودم که از تهران لشکر کشی شده اما برای اطمینان بیشتر با چند نفرشان گرم گرفتم . خبر تایید شد ! زن هایی آمده بودند با ظاهری که قطعا مورد تایید فتاوای منتظری نبود . جمعیت حاضر در حالی دم از تقلید منتظری می زدند که هیچ نشانه عزایی نداشتند ،به سر و سینه نمی زدند و قطره ای اشک نمی ریختند و به وصیت آن مرحوم در خصوص سیاسی نشدن مراسم تشییع بی اعتنا بودند .

 در مقابل بین بچه های بسیج شایع شده بود که آقا توصیه نموده  مراسم با احترام انجام بشود . برای همین دوستان به یکدیگر سفارش می کردند به هیچ وجه درگیر نشوید.

شعار های آنها شروع شده بود . مرگ بر دیکتاتور و ....

دیدم یکی از محافظان صانعی یقه یک بچه بسیجی را گرفته و دستور ! می دهد از جلوی بیت نامبرده که یک کوچه با خانه منتظری فاصله دارد کنار برود . به سرعت رفتم زدم روی سینه اش و متقابلا دستور ! دادم ساکت شود . رفتم لا به لای جمعیت . می گفتم لباس مشکی تان یادتان رفت؟! اغلب تمایلی به بحث نداشتند . شاید به خاطر نا آشنا بودن با فضای قم کمی دچار دلهره بودند . از فرصت استفاده کردم و در طول مسیر هر کس که دیگران را تحریک می کرد مورد تفتیش بدنی قرار می دادم . بنده های خدا جیکشان هم در نمی آمد . یکی را دیدم که خیلی پرشور فریاد می زند و دیگران شعارش را تکرار می کنند. به کناری کشیدمش و بازرسی اش کردم . کسی به خاطر ش جلو نیامد . طفلک آب دهانی قورت داد و گفت : زشته ! جواب دادم : مواظب دستم هستم ! جلوی فیلمبردارهایشان را می گرفتم و می خواستم تا کارت یا مجوزشان را نشان بدهند آنها نیز به سرعت صحنه را خالی می کردند .

دلم برای منتظری سوخت . همه راه تا حرم ، آقایان تا می توانستند علیه دولت و نظام شعار دادند اما گویا عارشان می آمد لااله الااللهی را نثار روح نیازمند وی بنمایند .نماز میت را آیت الله شبیری زنجانی به عهده گرفت و این موضوع نشان داد که حتی از منظر مسئولین بیت منتظری نیز صانعی جایگاه علمی پایینی دارد .جالب است وسط نماز یکی با موبایلش بازی می کرد بعضی سرشان را چرخانده و خارج از مسیر قبله را نگاه می کردند و ... خلاصه روح آن مرحوم عروسی گرفت !!

بعد از نماز دباره شعار های موهن به نظام شروع شد .  جالب است که موقع پخش نوای قرآن و حتی سخنرانی مرحوم منتظری از بلندگوهای حرم نیز عزاداران! کار خودشان را می کردند .بچه ها که بیشتر در فیضیه اجتماع کرده بودند ترجیح دادند همچنان به فکر آرامش باشند . با سه چهار نفر از دوستان کنار جمعیت رفتیم و تمثال های مبارک امام و آقا را روی دست گرفتیم . آن وری ها گاهی نزدیک می آمدند نگاهی می کردند و می رفتند گاهی هم سر بحث داشتند که جوابشان را می دادیم . این وسط برخی دوستان روشنفکر بسیجی! دلواپس شده بودن و مدام توصیه می کردند شما کم هستید ممکن است به امام توهین کنند بروید فیضیه و .... دوست خوبم سید محسن احمدی که تصویری بسیار زیبا از حضرت امام در دست داشت با خونسردی می خندید و پاسخ می داد : خط مقدمی ها همیشه کم هستند . به اندیشه امام توهین شده و ...

عبدالله نوری را دیدم که در حلقه فشرده چند جوان خودش را به حرم رسانده بود . رفتم مقابلش و فریاد زدم آقای نوری ! ما مقلدان امام خامنه ای هستیم به شما هم توصیه می کنم پیرو امام خمینی باشید و ...با صورتی سرخ ! خونسرد بود و سر تکان داد . او که گویا در جایگاه مخصوص جایی نداشت روی سکویی در حاشیه حرم نشست . اطرافیانش دیگران را دعوت می کردند تا سر جایشان بنشینند . شاید قصد صحبت داشت .جالب است که خیلی از سبزها هم او را نمی شناختند و از یکدیگر نامش را می پرسیدند. بچه ها داشتند با عکس امام می آمدند که شیخ بلند شد و رفت پی کارش.

اذان که شد دیگر کاسه صبر بچه های بسیج لبریز شد . توهین به آقا در حرم برایشان قابل هضم نبود . جمعیت حزب الله که به راه افتاد جبهه مقابل زود صحنه را ترک کرده و به طرف بیت منتظری عقب نشینی نمودند . خون بچه ها به جوش آمده بود . بچه های قم پیش از این نیز در مواجهه با شرارت های بیت منتظری و دراویش مفسد که به تخریب خانقاهشان منجر گردید روح سلحشوری شان را به اثبات رسانده بودند . با این که ایام محرم هزاران نفر از طلاب برای تبلیغ به خارج قم می روند اما جمعیت بسیار قابل ملاحظه بود. خیلی ها آمده بودند . جانبازهای با عصا پیرمردهای لنگان و حتی برخی جوان ها با ظاهری متفاوت تصاویر کوچک و بزرگ امام و رهبری را به دست گرفته یا روی پیشانی می چسباندند. رفتم جلو و به خیلی هایشان یک ماچ هدیه دادم . حضور خواهران انقلابی نیز بسیار چشمگیر بود .

بچه ها هرچه به بیت منتظری نزدیک تر می شدند جمعیت مقابل کمتر و کمتر می شد .شعار اگر بسیجی نیود صدام یزید بابات  بود ! پاسخ دندان شکنی در مقابل اهانت گران به ساحت بسیج به حساب می آمد .نیروی انتظامی دخالت کرد و جلوی بچه های بسیج را گرفت . عده ای توانستیم از حلقه آنها عبور کنیم. درگیری مختصری داشتیم .آن وری ها همچنان مغرورانه شعار می دادند و هم قسم شدند! بیت آقایشان را تنها نگذارند .درهای بیت بسته شده بود .لنگه کفش و چند شی دیگر به طرف بچه های بسیج پرتاب گردید که پاسخ متقابل را در پی داشت .  می شنیدیم که بین خودشان می گویند: اینها شعار می دهند تخلیه می شوند و می روند . خوب به خودشان روحیه می دادند!

دو سه نفری عکس امام و آقا را پاره کردند . بچه ها آنها را نشان کردند و با یک یورش دستشان را گرفته و به این طرف کشاندند تا کمی نصیحت شوند!

نیروی انتظامی شکاف بدی بین بچه ها ایجاد کرده بود. رفتم جلوی چند تا از درجه دارها را گرفتم و داد زدم کتکش را بچه های حزب اللهی می خورند حقوقش را شما می گیرید ...جلوی ما مرد شدید و شاخ و شانه می کشید؟ جگر دارید رو به روی آنها بایستید ...مگر کار آنها جرم نیست ؟چرا کسی دستگیر نمی شود و ....

اغلب آنها سعی می کردند دعوت به آرامش کنند. جمعی از دوستان شعار دادند : نیروی انتظامی تفکر تفکر! ماموری بود با لهجه شیرین آذری ، خنده ای کرد دستی به سرش کشید و گفت : چیزی به ذهنم نمی آید !

این وسط بچه ها زیرکی خوبی نشان دادند . عده ای کوچه را دور زده و از طرف دیگر وارد معرکه شدند . سو سول ها خودشان را که در محاصره دیدند شهامت شان رنگ باخت . فحش ها را گذاشتند کنار و شروع کردند به خواندن دعای فرج! یکی داد زد رو به قبله! همه رو به قبله ایستادند با اندکی فاصله حدود صد و هشتاد درجه ! یاد قرآن سر نیزه افتادیم . چاره ای نداشتند مجبور بودند قسمشان را بشکنند . با عجز و ناله از نیروی انتظامی خواهش می کردند وساطت کنند تا بتوانند از مخمصه رها شوند . کوچه ای باز کردیم تا گورشان را گم کنند .فریاد شکوهمند نصر من الله و فتح قریب دل ها را روشن ساخت .کسی وارد بیت نشد . داشتیم متفرق می شدیم که شایعه شد موسوی داخل بیت منتظری است . سیل جمعیت دوباره به آن سمت یورش برد. مردم می گفتند : به این قوه قضائیه که امیدی نیست بگذارید خودمان کار رایکسره کنیم .فرماندهان انتظامی قسم خوردند این خبر صحت ندارد . بچه ها به طرف منزل صانعی رفتند و با شعار صانعی ، بی بی سی پیوندتان مبارک! به مواضع دشمن شادکن ایشان ادای احترام نمودند! تصویر مقام معظم رهبری و امام روح الله بر روی شیشه های بیرونی بیت نصب شد . سپس دوستان به طرف بیت رهبری رفتند وبا مقتدایشان تجدید پیمان نمودند . عصر آن روز و شب نیز بچه ها در صحنه بودند .به اعتقاد ما باید کاری می کردیم که جوجه منافق های رذل ، هوس نکنند برای سوم و هفتم پا به قم بگذارند . در نخستین روزهای محرم ، شور و حال عاشورایی بچه ها دیدنی بود . جای همه عاشقان اباعبدالله و عدالت خواهان را خالی کردیم . بعضی از برادران انتظامی که گویا در درگیری های پس از انتخابات تهران نیز حضور داشتند از واکنش پر صلابت بچه ها خوششان آمده بود و می گفتند شما انتقام ما را هم از آشوب گران گرفتید . به شوخی می گفتیم از این به بعد هر نقطه ای که آشوب شد سرکوبش را کنترات ! پذیراییم . بعد از ظهر هم بچه ها راهپیمایی کردند. شب من دیگر در قم نبودم .اما بچه ها خودشان را به مجلس ترحیم منتظری در مسجد اعظم رساندند . هیچ یک از مراجع حضور نداشتند . از روحانیون سرشناس فقط صانعی آمده بود. بچه ها فرصت را غنیمت شمردند و شعار صانعی صانعی این آخرین اخطار است را سر دادند . صانعی گریخت و بچه ها دوباره بیت منتظری را به محاصره در آورده و تابلوی دفترش را پائین کشیدند . گویا این پیروزی به کام دوستان شیرین آمده ! آنان همچنان تجمعاتی را در شهربرگزار می کنند . شعار زیبای شهر مقدس قم جای منافقین نیست هنوز در خیابان های این شهر به گوش می رسد .

از پاییز به بهار می رسیم!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم آذر 1391 ساعت 13:43 شماره پست: 1199

 

 

همه جای عالم رسم است تا چشم مردم به یک آدم معروف می افتد دورش جمع می شوند و ابراز احساسات می کنند.

خیلی ها معتقدند امروز رسانه های تصویری، حرف اول و آخر را در فضای جوامع می زنند. کافی است این رسانه ها بخواهند کسی را "چهره" کنند. تصاویرش را آن قدر با آب و تاب به خورد ملت می دهند که همه آرزو می کنند یک بار هم که شده او را از نزدیک ببینند، عکسی از او به یادگار بگیرند، یا امضایی و یا حتی سلامی ...

این جا نقطه ای از زمین است که حساب و کتاب های عالم مادی، درست از آب درنمی آید. این جا مردم با پای سر به استقبال کسی می دوند که نه تنها تصویری از او ندیده اند؛ بلکه اصلاً عکسی از او وجود ندارد که کسی در پی ثبت و انتشار آن باشد. کسی که نه پست و مقامی دارد، نه اسم و رسمی، نه هنرپیشه و ورزشکار است ونه ... اصلاً دستی ندارد که بتواند امضایی را به جا بگذارد، بدنی ندارد که بشود کنارش ایستاد و عکس یادگاری گرفت...

این جا قواعد خودساخته دنیای مادی، جواب نمی دهد؛ که اگر جواب می داد یا هنوز باید به اربابان خارجی شاه ملعون، تعظیم می کردیم و یا هر روز مقابل تمثال صدام معدوم، سلام هیتلری می دادیم! این جا نقطه ای از زمین است که مردمش حصر شعب ابیطالب را با جهاد بدر و خیبر خواهند شکست و هیمنه پوشالی شرق و غرب را با سجیل ابابیل های پیل افکن، به خاک سیاه می نشانند.

این جا جمل جواب نمی دهد، نهروان و صفین، نیز. این جا صبح ها با عاشورا شروع می شود؛ شب ها با عاشورا به پایان می رسد؛ روزها به عشق کربلا سپری می شود...

راه حل همه مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و... این جامعه، تنها یک مشت استخوان است. رائحه شهادت که در شهر می پیچد، جان ها طراوتی دوباره می گیرد. دیگر کسی گوشش به بوق های چاهواره ها! بدهکار نیست. چشم ها که به تابوت قهرمان های بی نشان می افتد، اناالرجل های سیاسی کنار می رود و بارش رحمت اتحاد و همدلی، غبار منیّت های نفسانی را محو می سازد.

وقتی تابوت شهید بر شانه های شهر، تشییع می شود دیگر جایی برای هیاهوی مدعیان باقی نمی ماند. یک مشت استخوان، بی نام و نشان، در سکوتی آرامش بخش، تیرگی دل ها را صیق می دهند و زلالی فطرت ها را احیا می کنند و به یادمان می آورند راهی را که انتخاب کرده ایم تمام سختی هایش چیزی جز زیبایی نیست و رنجش، احلی من العسل است.

حب و بغض های شخصی که از دل ها زدوده شود، مسیر حق، بهتر نمایان می شود؛ مسیری نورانی که گردش به چپ و راست در آن ممنوع است. طریقت این مسیر بر مبنای شریعت است، مقصد آن هدایت است و ره توشه اش حب ولایت. در کتاب نجات بخش ولایت، هیچ صفحه ای با خط کوفی به چشم نخواهد خورد. شهدا صراط المستیم رستگاری را این گونه پیمودند.

معروفی، مشهوری، دانشمندی، کتاب زیاد خوانده ای، حرف برای گفتن داری، کلاست بالاست، دیسیپلینت با بقیه فرق می کند، حقت بیشتر از این مقامی است که داری ... هر چه و هر که هستی با خودت یک بار خلوت کن که اگر نسخه های خوش خط و نگار تو حیات بخش بود وضع تو و مریدانت بهتر از این بود که هست. حالا بیا و همرنگ صداقت مردم، دلت را سنگفرش قدوم میهمانانی کن که حضورشان گرمی بخش واپسین روزهای پاییزی دیارمان گردیده است. پشت تابوت های شهدا می توان راه را پیدا کرد، می توان خود را شناخت؛ می توان به خدا رسید ...

 
حاشیه ای برای استاد نقویان
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم آذر 1391 ساعت 11:42 شماره پست: 1198

1-      این که گفته ام "حاشیه ای برای ..." خواستم قضاوت را بر عهده خودتان بگذارم که آیا این نوشته درصدد ایجاد حاشیه برای این روحانی بزرگوار است یا این که خود این عزیز گاهی به ایجاد حاشیه برای خود علاقه نشان می دهد.

2-      این که گفته ام "استاد نقویان" برای این است که خواننده محترم هر برداشتی که از این چند سطر به دست می آورد یقین کند که نقویان عزیز ما و فردی است که به این راحتی از خانه دل ما بیرون نخواهد شد.

الغرض؛

چندی پیش فایل صوتی حجت الاسلام نقویان شامل سخنرانی انتقادی وی در مسجد جامع جماران منتشر گردید که اظهارنظرهای مخالف و موافق فراوانی را به دنبال داشت. در این بین نامه حجت الاسلام حجتی نیا رسمی ترین اظهارنظری بود که بر عرایض آن بزرگوار در فضای مجازی به ثبت رسید. آقای حجتی نیا نامه اش را با این انذار آغاز کرد که نکند مردم با سخنرانی ما به بهشت وارد شوند و ما به جهنم!

این روحانی عزیز به کار بردن برخی عبارات از سوی جناب نقویان در پنجمین شب محرم را نادرست خواند مانند: «یک طلبه ای تازه سر از تخم در آمده ای،این طلبه ها اوّل کار که کله هاشان بوی قرمه سبزی میدهد،آن وقت می گویید من در مجلس فحش خواهر و مادر به رییس جمهور دادم،گور پدر حکمت این ملّت ،در آن زمان هم زبان من دراز بود»

وی در بیانی دیگر ریشه نقدهای نقویان را نشات گرفته از عقده ها و کینه های وی دانست.

برخی وبلاگ نویس ها هم به طرفداری از استاد نقویان تمام نقدهای وی را دربست مورد حمایت خود قرار دادند و برخی دیگر به انتقادهایی از وی پرداختند و نامبرده را متهم نمودند که اگر به شهری برای سخنرانی برود و تصویرش روی بنرها نباشد و یا تعداد مخاطبینش اندک باشد عصبانی می شود و...

راقم این سطور در جریان صحت و سقم بعضی از این نقدها نسبت به حجت الاسلام نقویان قرار دارد و البته طرح آن را در فضای رسانه جایز نمی بیند.

انصاف آن است که نمی توان موفقیت های استاد نقویان را در سطح جامعه نادیده گرفت. بسیاری از مردم در سطوح و اقشار مختلف به راحتی با سخنان جناب نقویان ارتباط برقرار کرده و پا به پای سخنرانی های شیوای وی به رشد و کمال دست پیدا می کنند. بزرگواری بود در قم که می گفت بیست سال به نماز جمعه رفتم تازه فهمیدم این که آقای جوادی می گوید ذات اقدس اله، منظورش خدای خودمان است!

نقویان در دوره ای که روحانیت به رغم وجود انواع امکانات باز هم نتوانسته آن طور که شایسته است با جوانان ارتباط برقرار کرده و به درون خانواده ها راه پیدا کند تأثیرات غیرقابل کتمانی را بر نوع نگرش خانواده های مسلمان نسبت به زندگی دینی باقی گذاشته و در حدی غیرقابل قیاس با سایر هم صنفان خود- که برخی نقدهایشان به وی گاه از سر حسادت های صنفی است- به توفیقات بسیار دست پیدا کرده است.

سرتان را درد نیاورم. باور کنید از این که می بینم یک منبری موفق تنها به خواندن عافیت طلبانه چند حدیث و غزلیات حافظ و قر و نیم قرهایی به نام فن رثاء بسنده نکرده و خارج از فضای گل و بلبلی آسه برو آسه بیای خاص آدم های تو دل برو، به شمشیر تیز نقد برای اصلاح جامعه نیز دست می یازد بسیار خوشحالم. سال گذشته بود در همین وبلاگ نوشتم که چند آدم کم ظرفیت و صاحب نفوذ می خواهند از عبارت " قم نیز باید با قوم باشد" آقای نقویان که بارها آن را در منبرها تکرار کرد و البته جمله ای دوپهلو بود برای وی پاپوشی درست کنند و به نوبه خود به حمایت از ایشان پرداختم.

نقدهای جناب نقویان در مسجد جامع جماران عینا از حفظ در بیت الزهرای قم نیز تکرار شد که البته این بار نقد به دستگاه قضا نیز چاشنی آن قرار گرفته بود.

در دو جمله به جناب نقویان عزیز تذکری برادرانه عرض می کنم و تمام.

استاد مشترک ما حضرت آیت الله محمدی علاقه خاصی به مبلغان موفق مانند آقای قرائتی و ... داشت وی هر بار که با شایعه کاندیداتوری این افراد برای مجلس و یا اظهارنظرهای حاشیه سازی درباره آن عزیزان مواجه می شد به شدت ناراحت می شد و می گفت: همه این صندلی ها را می شود پر کرد، اما جای یک مبلغ موفق به این راحتی پرشدنی نیست.

این حرف آیت الله محمدی بود که حجت الاسلام نقویان چند سال زودتر از حقیر توفیق شاگردی وی را داشت و هنوز نیز به رغم این شهرت هر بار که به شهر خود می آید متواضعانه در محضر آن عالم بزرگ زانو می زند. این یاداوری برای آن بود که حجت الاسلام نقویان قدر موقعیت تبلیغی خود را بیشتر بداند.

اما سخن این برادر کوچکتر آن است که بین نقد و اشکال طلبه ها با انتقادهای مطرح شده از سوی اقشار دیگر حتما باید تفاوتی وجود داشته باشد. این تفاوت لزوما در میزان حدت و شدت نقدها نیست بلکه در منشأ و منبع نقدها نهفته است. ما باید از همه مسئولان جامعه انتقاد کنیم اما قطعا با اتکا به مبانی دین. یعنی از باب امر به معروف و نهی از منکر به رئیس جمهور و رئیس قضا و... تذکر بدهیم که فلان عمل یا سخن شما با دستورات دینی ما سنخیت ندارد. این حق و تکلیف بلامنازع همه عالمان دینی است. حیف نیست جوان های کشور اسلامی در مدارس و دانشگاه ها هم با تفکرات دانشمندان غربی تربیت شوند و پای منبرهای دین هم که می آیند به جای شنیدن احکام الهی باز هم  دیدگاهشان بی هیچ نقد و نظری مثلا بر اساس نظریات مدیریتی فلان متفکر غربی که توصیه کرده یک مدیر باید بیست سال بر سر کار بماند، شکل بگیرد؟ بگذارید منبر یعنی تنها تریبون رسمی دین در اختیار مبانی و تفکرات دین باقی بماند. تمام.

 
اقتدار قضایی در مقابل دشمن فرضی!!
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم آذر 1391 ساعت 23:10 شماره پست: 1197

 

بسم الله القاصم الجبارین

امر به معروف و نهی از منکر حوزه های گوناگونی دارد که مهمترینش حوزه مسؤولان است.

حضرت امام خامنه ای 25/9/1379

ناله را هرچند می خواهم که در دل برکشم

سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن

در ماه احیای امر به معروف و نهی از منکر، ماه پیروری خون بر شمشیر و همزمان با قیام سالار شهیدان و علمدار اسلام درهم کوبنده نا عدالتی ها، یک بار دیگر روحانی عدالتخواه، حجت الاسلام و المسلمین جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی از سوی دادگاه ویژه روحانیت به اتهاماتی چون تشویش اذهان عموم، رفتار خلاف شئون روحانیت، اقدام علیه امنیت ملی! و... مورد محاکمه قرار گرفت.

پیش از این نیز وقتی این روحانی عدالتخواه در اعتراض به زمین خواری های سیرجان و عدم برخورد مسئولان با این فساد بزرگ، قصد داشت با پای پیاده عازم تهران شود، توسط دادگاه ویژه روحانیت به احکامی مانند زندان، تبعید و خلع لباس! محکوم شده بود که در نهایت، با حکم حکومتی مقام معظم رهبری و بیان جمله تاریخی "شکرالله مساعیک" این قضاوت عجیب، باطل گردید.

به راستی چه روزی باید مسئولان امر به این پرسش پاسخ دهند که چرا هیچ وقت، معدود روحانیون فتنه گری که با حضور مستمر در اغتشاشات سال88 آب به آسیاب دشمن ریختند با چنین احکام سخت گیرانه ای مواجه نشده اند؟ چرا مسئولان قضایی اقتدار خود را تنها به رخ بچه های مظلوم بسیجی و عدالتخواه می کشانند؟ چرا فرزندان صدیق انقلاب و فدائیان خط مقدمی ولایت، همواره مورد سخت ترین برخوردهای تأمل برانگیز برخی مسئولان امنیتی و قضایی قرار می گیرند؟ حجت الاسلام جهانشاهی نزدیک به سه ماه را بدون هیچ محاکمه ای در زندان گذراند. مسئولان محترم تا مدتی حتی اجازه استفاده از لباس گرم برای او و دوست همراهش، محسن شیرازی، را ندادند. محسن شیرازی به دلیل مشکلات بهداشتی زندان به اسهال خونی مبتلا شد. این دو بسیجی عدات طلب، حتی اجازه  استفاده از وکیل را نیز پیدا نکردند. شنیده شده مقام محترم قضایی در دادگاه با لحنی حرمت شکنانه با این روحانی انقلابی برخورد کرده و به بهانه یقین خود به عدم صدور احکامی چون اعدام و حبس ابد، اجازه استفاده از وکیل را به او نداده است!!

آیا یک انسان منصف و باتقوا می تواند بپذیرد تحصن کمتر از ده طلبه در یک حجره که در اعتراض به مظاهر بدحجابی صورت گرفت می تواند منجر به براندازی نظام و اخلال در نظم عمومی بشود؟!!

کدام عقل سلیم اعتراض روحانیون بسیجی به مفاسد اجتماعی را تشویش اذهان عموم می داند اما حمله شبانه مأموران به یک حوزه علمیه و ورود با کفش به حجره ها را امری عادی و غیرقابل پیگرد تلقی می نماید؟!

این که یک طلبه نمی خواهد سرش را پایین انداخته و مرام طلبگی را در پیمودن حدفاصل خانه تا کلاس درس منحصر کند، خلاف شئون روحانیت است اما دستگیری چند طلبه و روحانی در خیابان و استفاده از دست بند و پابند برای آنان در ملأعام و فیلتر کردن وبلاگ های شخصی طلاب عدالتخواه و بازجویی از آنان با چشمان بسته و فشار برای اخذ اقرار و پرونده سازی و... هتک حرمت شاگردان مخلص مکتب امام صادق علیه السلام امری قبیح و هتک حریم روحانیت به حساب نمی آید؟!

اگر مسئولان امر به هر دلیلی قصد برخورد با زمین خواری های سیرجان و عناوین غصبی رئیس یکی از کمیسیون های اقتصادی مجلس و قانون شکنی های دیگر دانه درشت های عرصه مفاسد اقتصادی و اجتماعی را ندارند کرامتی نموده در مقابل فریادگران عدالت و آمرین به معروف و ناهیان از منکر نیز همین رویه را در پیش بگیرند!!

ما جمعی از طلاب و روحانیون عدالتخواه و فدایی ولایت در حوزه های علمیه قم، تهران، آذربایجان، مازندران، گلستان،کرمان، فارس، لرستان و... ضمن ابراز انزجار از وهن به ساحت مقدس سربازان واقعی و مظلوم حضرت ولی عصر (عج) و منادیان بی ادعای اسلام ناب محمدی (ص) که همّ و غم خود را در راه اعتلای احکام الهی و اجرای منویات رهبر عزیز انقلاب صرف کرده اند از ریاست محترم دادگاه ویژه روحانیت می خواهیم تا با توجه ویژه نسبت به رسالت اصلی این نهاد بزرگ در پاسداری از حریم روحانیت اصیل، از خدشه دار شدن احساسات انقلابی فرزندان ولایت جلوگیری نموده و مانع از ایجاد بدبینی مدافعان انقلاب اسلامی نسبت به رویکردهای پرسش برانگیز نهادهای قضایی و امنیتی بشوند.

والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات ...

--------------------------------------------------------------

این بیانیه امروز از طریق ایمیل به دستم رسید.

 
آخرین امید برای نجات یک مظلوم
+ نوشته شده در جمعه هفدهم آذر 1391 ساعت 20:11 شماره پست: 1207

 

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای سلام علیکم

ضمن آرزوی قبولی طاعات وعزاداری های شما در ایام سوگواری غربت اهل بیت علیهم السلام باستحضار می رساند:

عزیز دل و فرزند برومند ما، محسن شیرازی، بیش از سه ماه است که در زندان اوین به سر می برد.

جالب است بدانید که وی نه از سر هوسرانی و بزهکاری و براندازی و... که تنها به خاطر دفاع از ارزش های اصیل اسلام ناب محمدی(ص) در نوزدهمین سال زندگی خود توسط دادگاه ویژه روحانیت – به رغم آن که وی طلبه نیست- بازداشت گردیده و در این مدت سه ماه، برخلاف منسوبان برخی حضرات، گاه از بعضی حقوق اولیه مانند استفاده از لباس گرم نیز محروم مانده است.

محسن به شهادت همه دوستان و آشنایان، یکی از نوابغ روزگار در عرصه فعالیت های سایبری بوده و با توجه به همّ و غم مثال زدنی اش در ترویج آموزه های اسلام و انقلاب اسلامی، باید او را یکی از ذخایر استراتژیک نظام دانست.

محسن، تربیت شده مکتب ایمان و شهادت است که خدا می داند هنوز هم به رغم برخی جفاکاری های مسئولان، به محض اطلاع از هر اشارت حضرتعالی، با پای سر، برای عرض لبیک به ساحت نورانی ولایت فقیه و عمل بی چون و چرا به فرامین معظم له خواهد دوید و لحظه ای در این راه، تعلل نشان نخواهد داد.

فرزندمان محسن، چند سالی است که شب و روز خود را وقف همراهی با جریان های عدالت خواه جامعه به خصوص طلاب عدالتخواه حوزه علمیه قم (حجت الاسلام جهانشاهی و یارانش) تحت عنوان یاران ولایت نموده است. وی که به دلیل ارسال پیامک در حمایت از طلاب عدالتخواه، اداره وبلاگ این جریان و همراهی با آنان چند بار مورد تهدید برخی نهادها قرار گرفته بود؛ سرانجام در اواخر مردادماه امسال، در حالی که برای حمایت از طلاب ناهی از منکر حوزه علمیه بروجرد به این شهر سفر کرده بود، در حمله شبانه مأموران امنیتی بازداشت شد و به زندان اوین منتقل گردید.

اکنون این جوان پرشور انقلاب، در کمال ناباوری با اتهاماتی همچون اقدام بر ضد امنیت، تشویش اذهان عموم و...مواجه گردیده و دیری نیست که با حکم عجیب قضایی، فصل بهاری حیاتش را در گوشه عزلت زندان به رنگ خزان ببیند.

ما به عنوان خانواده این جوان انقلابی به همراه جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم ضمن تأکید بر حسن نیت این بسیجی غیور عرصه عدالت و فدایی بی ادعای جبهه ولایت، از محضر مقتدای فرزانه خویش استدعا داریم شور و حال جوانی او را به دیانت کم نظیر و سیره شهدایی این نیروی خط مقدمی انقلاب بخشیده و دستور فرمائید غربت صد روز حبس او به اتمام رسیده و دوباره به آغوش خانواده بازگردد تا انشالله به عنوان سرباز راستین و مخلص ولایت، خدمت بی شائبه در راستای تقویت فرهنگ دینی جامعه را سرلوحه امور خویش سازد.

پیشاپیش از حسن عنایت آن جناب، کمال سپاس و امتنان خویش را تقدیم می داریم.

والسلام علی عبادلله الصالحین

28/9/1391 شهر مقدس قم- خانواده شیرازی

 

بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله

+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آذر 1391 ساعت 21:28 شماره پست: 1196

1-      مشارکت در اجتماع و تبانی بر ضد امنیت کشور

2-      اخلال در نظم عمومی از طریق تجمع، تحصن و راهپیمایی

3-      توهین به مقامات قضایی

4-      تشویش اذهان عمومی

5-      رفتار خلاف شئون روحانیت

این دستمزد طلبه ای است که اسلام را تنها منحصر در قفسه های کتاب ندانسته و درصدد احیای احکام الهی است.

این سزای روحانی بی ادعایی است که تبلیغ دین را محملی برای کسب و کار ندانسته و خاک و خاشاک خیابان های عدالت را به سرویس های لوکس ایاب و ذهاب و پاکت سفیدهای منبر، ترجیح داده است.

خداحافظ علی رضا جهانشاهی. خداحافظ طلبه ساده لوحی که به خاطر آسیب ندیدن وجهه نظام، در دوره ای که نمایندگان سوسولگرای مجلس هم در مصاحبه با رسانه های ضدانقلاب، کورس گذاشته اند، مصاحبه با خبرنگار روزی نامه شرق را نیز رد کرده بودی. حالا بنشین و با دانه های تسبیحت، اتهامات ضد حکومتی ات را بشمار.

خداحافظ جهانشاهی، روحانی خوش باوری که از ستیز اندیشمندانه با مظاهر بی عدالتی تا صفوف مقدم نبرد تن به تن با فتنه گران٬ پای کار بودی و حالا اتهاماتت سنگین تر از اربابان فتنه شده است.

خداحافظ محسن شیرازی. نوزدهمین بهار زندگی ات را در اوین خوش باش. تا تو باشی که سنگ مدعیان سیاست باز عرصه عدالت خواهی را به سینه ات نزنی؛ همانان که تمام جهادشان تقابل با چند مهره دست چندم فرهنگی در سینماست و نشان دادند که مرد میدان های بی خطر هستند. تو البته خیلی در این ماجرا ضرر نکردی! تو طلبه نبودی اما وقتی در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه می شوی لابد فردای آزادیت، حق داری عمامه هم بر سرت بگذاری!

خداحافظ بسیجی های ساده لوحی که علم مبارزه با فساد را برداشتید و به جای فرش قرمز، برایتان ریگ های داغ را پهن کرده اند.

این سزای بسیجی ولایت مداری است که نمی خواهد پاستوریزه بماند. این جزای سینه سوختگانی است که به صورت شهدا اکتفا نکرده و سیرت آنان را نیز سرلوحه خویش قرار داده اند.

خدانگهدار؛ به امید اعدام همه عدالتخواهان.

فردا شهادتنامه عشاق امضا می شود!!
+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم آذر 1391 ساعت 22:56 شماره پست: 1195

 

از قرار معلوم امروز نخستین جلسه محاکمه حجت الاسلام جهانشاهی و محسن شیرازی در دادگاه ویژه روحانیت تهران آغاز شد و فردا جلسه رسمی آن ادامه خواهد یافت. گویا ظرف چند روز آینده حکم اولیه این دو بسیجی فدایی ولایت که اتهامی جز دفاع از ارزش های اسلامی و نهی از منکر ندارند صادر خواهد شد. حجت الاسلام جهانشاهی و محسن شیرازی که بسیجی نوزده ساله و غیر طلبه ای است نزدیک به هشتاد روز است که به دستور دادگاه ویژه روحانیت، بدون محاکمه در زندان اوین به سر می برند.

اگر چه پرونده سازان این ماجرا سعی داشتند اتهامات عجیب و غریب و نامعقولی را متوجه طلبه سیرجانی کنند اما شواهد امر نشان می دهد باز هم روسیاهی برای ذغال باقی مانده است. به هرحال امیدوارم دادگاه ویژه روحانیت که در قبال فتنه گرانی چون هادی غفاری و ادیب و سلیمانی و ایازی و.. مشی محافظه کارانه ای داشته است برای یکبار هم که شده روالی منطقی را در مواجهه با طلاب انقلابی و نیروهای خط مقدمی نظام در پیش بگیرد. امید دارم دادگاه ویژه روحانیت و بازیگردان اصلی این سناریو یعنی وزارت محترم .... از این امتحان تاریخی سربلند بیرون بیایند.

پیش از این نیز طلبه سیرجانی در حالی که قصد داشت در حرکتی انفرادی در اعتراض به زمین خواری های سیرجان با پای پیاده عازم تهران شود پس از دستگیری از سوی دادگاه ویژه روحانیت با حکم عجیبی چون زندان، تبعید و خلع لباس! مواجه شد که در نهایت با دخالت مقام معظم رهبری و ارسال پیام معروف "شکرالله مساعیک" از سوی معظم له این حکم کینه توزانه باطل گردید.

امروز عصر جمعی از طلاب عدالتخواه حوزه علمیه قم به منظور اعلام همراهی با طلبه سیرجانی با پای پیاده از حرم کریمه اهل بیت علیهاالسلام تا مسجد مقدس جمکران را پیموده و پرچم های قیام یاران ولایت را یک بار دیگر به اهتزاز درآوردند.

 

جشن تولد اشک آتش

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آذر 1391 ساعت 18:40 شماره پست: 1194

وبلاگ اشک آتش چهارساله شد.

به لطف خدای متعال، چهارسال است که توانسته ام در فضای مجازی، فعالیت مستمر داشته و ارتباط خوبی را با علاقمندان فرهنگ و اندیشه انقلاب اسلامی برقرار نمایم.

 این چهارسال پرفراز و نشیب، خطرات و خیرات فراوانی برایم داشت که گاه بسیار سرنوشت ساز بود. تا الان فقط سه بار مطالبم فیلتر شد.

واقع امر آن است که تا کنون هر موضعی که در وبلاگ گرفته ام صادقانه بود؛ اما در بسیاری از مواقع مجبور شده ام به خاطر پاره ای از ملاحظات، بخشی از عقایدم را سانسور کنم. قطعا تا زمانی که این طرف آب هستم بخشی از حرف هایم را نخواهم زد.

خوشحالم که خار چشم فتنه گران و نیز برخی نهادهای مفت خور و بی آبرو بوده ام. البته یکی از این نهادها اخیرا به طور رسمی خواستار اخراج من از مجموعه ای مرتبط با شهدا بود که تودهنی جالبی از مسئولان آن دریافت کرد. انشالله تلاش خواهم کرد با اتکا به مبانی دینی، انحرافات موجود در نظام را مورد نقد و بررسی قرار دهم. به غیر از مقام معظم رهبری و محمود احمدی نژاد به مسئولان دیگر، اعتماد صد در صدی نداشته و حریمی برایشان (جز در چارچوب شرع) قائل نیستم.

بسیاری از دوستان با نظرات و راهنمایی هایشان همواره این وبلاگ را مورد لطف خود قرار داده اند که جای تشکر فراوان دارد.

آنانی که دینشان را ادا نکرده اند!
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم آذر 1391 ساعت 11:28 شماره پست: 1193

دیشب این پیامک به دستم رسید:

طرح ارسال میلیونی پیامک به دفتر امام خامنه ای جهت آزادی دو فدایی ولایت٬ در ماه اسارت اهل بیت از زندان٬ طلبه سیرجانی و محسن شیرازی٬ سهم شما یک پیام و ارسال این پیام به یک نفر

شماره پیامک دفتر رهبری:

۳۰۰۰۱۶۱۹

مقریان عاشق زهرا سلام الله علیها

+ نوشته شده در شنبه یازدهم آذر 1391 ساعت 4:54 شماره پست: 1192

 

" ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمن و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد. " امام خمینی (ره)

رزمندگان لشکر قهرمان 25 کربلا یاد و خاطره شهدای روستای مقریکلا را فراموش نمی کنند. روستایی بین بابل و بابلسر که صفای زیارت امامزادگانی از نسل سیدالساجدین، پروانه دل بسیجیان مکتب عشق را خلوت نشین آن دیار ساخته بود. بچه های لشگر وقتی نام این روستا را می شنوند یاد مریدان صدیق فرمانده قلب ها، شهید حاج حسین بصیر می افتند و یاد گردان خط شکن یارسول؛ یاد سردار دلیر و دانشجوی سربلند دانشگاه شهادت، شهید سیدعلی اکبر شجاعیان که در جوار این روستا می زیست و مونس زیارتگاه امامزادگانش بود.

یاد شهدای سرافراز و بی ادعای مقریکلا به خیر. یاد آنانی که با شمع وجودشان سوختن را به ما آموختند و خود روشنی بخش مسیر بلند کمال و هدایت گردیدند. یاد آنانی که کعبه آمالشان را در عرفانکده جبهه ها و پشت خاکریزهای نیایش و خون و شهادت جستند و صوفیان خانقاه سرگشتگی را در حیرت طریقت وصالشان فرو بردند. یاد بسیجی های غریب و سیلی خور شهرمان که در اوج مظلومیت و گمنامی، شعر دلدادگی را این گونه سرودند: می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم...

سلام بر عباس خان نژاد، اولین شهید روستا و شهرمان، که در وصیت نامه عبرت آموزش سرمشق رهپویان انقلاب را این گونه حک نمود: من جز خط امام، خط دیگری را قبول ندارم، زیرا خط امام خط الله است. او جوانی از قبیله عارفان بازی دراز بود که وقتی مادرش به رغم ثبت نام برای سفر به عتبات، به تقدیر کهولت و از پاافتادگی، حسرت زیارت حرم شش گوشه سالار شهیدان، دل شکسته اش را بی تاب ساخته بود عباس شهیدش را دید که در رکاب امام عشق به ملاقاتش آمده و داغ دلش را تسکین می دهد. او در رویای صادقه دیگری به زیارت مزار بی نشان صدیقه طاهره سلام الله علیها مشرّف شد.

شمسعلی غلامیان، پسرخاله عباس بود. تنهایی و غربت در روستا، غمگینش ساخته بود. از ته دل آرزو می کرد دوری عباس، بیش از این عذابش ندهد. هشت ماه درد فراق را کشید و مانند عباس از خانقاه بازی دراز به جمع عارفان آسمان وصال پیوست.

یاد فیض الله ذبیح نیا به خیر. او همسنگر و هم نفس شمسعلی غلامیان بود. در نوجوانی اش حرف هایی می زد که راز مگوی سالکان پیر طریقت به پای آن نمی رسید. در وصیتش نوشت: اگر جسمم در چزابه ماند و بازنگشت ناراحت نباشید که روحم با شماست... وعده اش به نیکی تحقق پیدا کرد. تنگه چزابه برای همیشه به عطر ذبیح الله معطر شد و روحش همواره سراج منیر ره جویان وصال خواهد ماند.

سلام خدا بر سید علی اکبر پوربابا که شوق رفتن به جبهه و پرگشودن به محفل ملکوتیان، امانش را بریده بود. تکاب کردستان، معراج تماشایی او گردید.

علی اصغر رمضان نتاج را رحمان صدا می کردیم که رحمت و صفایش در دل همه اهل محل، جاخوش کرده بود. نامش با ماه خدا گره خورده بود. همین شد که در آخرین شب رمضان سال61 به ضیافت الهی شتافت. شب عید فطر، با چهره ای خضاب، جشن دامادی اش را در آسمان برپا کرد.

چه کسی خستگی را در وجود علی اصغر قاسم تبار دیده است؟ پیر جوان دلی که در عملیات محرم، هل من ناصر امامش را لبیک گفت و همنشین حبیب بن مظاهر شد.

محمدرضا و علی رضا پورعزیز با هم پسرعمو بودند. نه تنها نامشان که دلشان نیز با رضای آل محمد(ص) سرشته شده بود. مشهد محمدرضا در مریوان و مشهد علی رضا، فکه بود.

حسن گرجیان می گفت: شب های جمعه، شهدای گمنام دور مادرشان حضرت زهرا سلام الله علیها جمع می شوند و روضه غربت حسین علیه السلام را می خوانند. کربلای پنج که شد، حسن در کانال ماهی شلمچه ماند تا با روضه غریبی فرزند زهرا سلام الله علیها همنوا شود. ده سال بعد، استخوان های مطهرش بازگشت تا دوباره رایحه کربلا را در جانها زنده کند.

سال 67 سال آخر جنگ بود. بساط شهادت در حال جمع شدن بود. محمود عباس زاده نمی خواست از قافله عاشورائیان تاریخ جا بماند. شیپور بیت المقدس هفت نواخته شد تا شلمچه، کربلای محمود عباس زاده شود. در بیابان تفتیده شلمچه تشنگی کشید و با لبهای ترک خورده به کاروان عاشورائیان پیوست.

پاسدار شهید محمد پوراحمدعلی و بسیجی شهید مصطفی براری بهترین گلچین خدا از" کمال محله" و از میان سی و پنج خانوار اهل این محل بودند، خانواده هایی که هر یک با اعزام سه بسیجی داوطلب نام خود را در شمار یاران صدیق انقلاب عاشورایی خمینی کبیر (ره) ثبت نمودند. پوراحمدعلی در فاو و براری در مریوان به ضیافت حق راه یافتند.

یاد و خاطره همه شهدای بی نام و نشان مقریکلا و کمال محله در لوح افتخارات دیار آلاله های سرخ مازندران و سرزمین آسمانی ایران اسلامی محفوظ خواهد ماند.

شهدای زنده این روستا نیز ستارگان درخشان آسمان رشادت و پایمردی هستند. سلام و ارادت به همه جانبازان رهرو ابالفضل العباس علیه السلام به خصوص علمدار صبور عرصه جانبازی، رمضانعلی غلام نتاج که جوانی اش را در راه شناخت و ترویج فرهنگ اسلام ناب گذاشت و در نخستین سال آغاز جنگ تحمیلی در 17 دی ماه سال 59 در جبهه گیلان غرب فوز عظیم جانبازی را نشان فخر و سرافرازی خود نمود.

" سلام خدا بر شهیدان، سلام خدا بر مجاهدان راه حق و سلام خدا بر آن کسانی که این حماسه و شور را آفریدند. بزرگترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راه پرافتخار و پرفیض و پربهجت، جان خود را تقدیم کنم. " حضرت امام خامنه ای

جان به قربان شهیدی که پس از کشته شدن

غسلش از خون بود و گرد غریبی کفنش

بر اساس نوشته ای از جعفر قدم پور، روستای مقریکلا

 
چند فرزندی
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم آذر 1391 ساعت 18:18 شماره پست: 1191

سیدمهدی ایزدهی از مدیران خوب و موفق استان مازندران است. مدتی است وی در عرصه مجازی نیز با راه اندازی وبلاگ "موعود" مطالب مفید و جذابی را به مخاطبان خود ارائه می دهد.

طرح بحث ازدیاد نسل و ضرورت تکثر موالید از سوی مقام معظم رهبری از آن دست مباحث ایشان بود که به مذاق متولیان عرصه های فرهنگی و اجتماعی خوش نیامد و توجه اندکی به آن نشان داده شد. وبلاگ موعود از معدود وبلاگ هایی است که با نگاه خاص نگارنده آن به بررسی اجمالی این رویکرد استراتژیک نظام پرداخته است:

نمیتوان گفت که افزایش جمعیت حتما و الزاما به نفع جامعه است ولی جلوگیری از رشد طبیعی زاد و ولد نیز الزاما به نفع جامعه نیست.

به چند دلیل میگویم که چند فرزندی از یک یا دو فرزندی بهتر است :

از نظر فردی :

-در خانواده چند فرزندی فرزندان دارای روحیه اجتماعی بالاتری بوده و کمتر منزوی و گوشه گیر میگردند

-حس مشارکت و رقابت سازنده در فرزندان بیشتر میگردد

- فرزندان یاد میگیرند که علاوه بر محبتی که به آنان میشود به دیگران محبت نمایند

-رفاقت های سالم در دل خانواده شکل میگیرد

-فرزند حس مسئولیت پذیری بالاتری پیدا میکند

-فرزند بیشتر میکوشد تا توانائیهای فردی خود را افزایش دهد

-پدر و مادر با از دست دادن تک فرزند خود به آخر دنیا نمیرسند

-با افزایش فرزندان به میزان حس نوعدوستی پدر و مادر افزوده میشود

-همیشه اولین فرزند بهترین فرزند نیست و با وجود فرزندان بیشتر میتوان از فرزندان با هوش و استعداد بهتری بهره برد

-با ازدواج فرزندان . پدر و مادر با خانواده های بیشتری خویشاوند میشوند

-در زمان سالمندی و پیری به قولی چند عصای دست به داد پدر و مادر میرسند

-حس خودبینی و خودخواهی جای خود را به حس دیگر خواهی میدهد

-...

از نظر اجتماعی :

-همیشه جمعیت جوان در جامعه جهت انجام امور وجود دارد

-انسانهای پویاتر و فعالتری در جامعه بوجود میاید

-روحیه و سطح تعاملات اجتماعی بالاتر میرود

-انسانها میتوانند به افراد بیشتری اتکا داشته باشند و از آنها طلب کمک نمایند

-اصولا فرزند نتیجه و حاصل زندگی مشترک محسوب شده و تعداد بیشتر فرزندان میتواند در کاهش میزان

  طلاق موثر باشد

-مطابق آموزه های دینی فرزند بیشتر باعث افزایش رزق و روزی خانواده میشود

-یکی از ارکان قدرتی جامعه که جمعیت است تحکیم میگردد

و۰۰۰

در مجموع نمیدانم که نوابغ و دانشمندان و علما و عرفا فرزند چندم خانواده بودند ولی مطمئنم که بخشی از آنها فرزند اول یا دوم خانواده نبودند و چه بسا اگر در گذشته همه خانواده ها به محدودیت فرزندان فکر میکردند بسیاری از این نوابغ که در جریان تاریخ بشری موثر بودند به دنیا نمی آمدند و چه بسا با کنترل جمعیت تا کنون نیز عده ائی از این نوابغ بدنیا نیامده باشند .

http://mehdiizdehi.blogfa.com/

 

دم علی کریمی گرم!

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم آذر 1391 ساعت 21:16 شماره پست: 1190

 

پایگاه خبری نامه نوشت: حمید استیلی مشاور شهردار منطقه ۲۱ است که چندی پیش با علی کریمی صحبت کردند تا مجسمه وی را به عنوان ورزشکار نمونه محله وردآورد در استادیومی که در این منطقه احداث می‌شود، قرار دهند.

در حالی که گفته می شد این کار مراحل نهایی خود را طی می کند علی کریمی اعلام کرد که مخالف ساختن مجسمه اش است.

وی با تاکید بر این نکته که آدم های بزرگ و افتخارآفرین زیادی در ایران بوده و هستند که می‌شود مجسمه آنها را ساخت. از مسئولان شهرداری خواست به جای وی، مجسمه شهدا، جانبازان و فرهیختگان را بسازند.

 
سید صدرا مشتاقی نیا
+ نوشته شده در دوشنبه ششم آذر 1391 ساعت 19:16 شماره پست: 1189

به لطف خدا صدرای ما دقایقی پیش به دنیا آمد. امیدوارم در پرتو عنایت حضرت حق٬ بتواند به دانشمندی اهل بینش و سعه صدر تبدیل بشود.

بعضی ها می گفتند هارون و مأمون از بس که به علم و دانش علاقه داشتند فلسفه را از یونان به سرزمین های اسلامی کشاندند و به مباحث آن توجه ویژه نشان دادند. عده ای دیگر از مورخین معتقدند این دو ملعون برای تحت الشعاع قرار دادن جاذبه های دین و خرد ناشی از معارف آسمان و به کنارزدن اندیشه های سیاسی فقه اهل بیت، فلسفه یونان را به خدمت گرفتند و انحرافی را در مسیر ترویج مذهب پدید آوردند.

این دعواها ماند تا امروز هم که عده ای فلسفه را منفک از دین دانسته و در مقابل، عده ای دیگر فلسفه را ابزاری جدایی ناپذیر برای بیان دقیق اهداف دین برمی شمارند.

صدا و سیما هم با هر نیتی در حال احیای این جدل قدیمی است. این که امام قیاممان خمینی کبیر، نهضتش را بر مبنای فقه بنیان نهاد و یا جامعیتی از فقه و عرفان و... را به خدمت گرفت در برخی محافل در حال تبدیل شدن به یک دعوای حسابی است. همین جا یک پرانتز باز کنم که مهدی نصیری، بسیجی اهل قلم و نویسنده ای شجاع و انقلابی است که از دامان حوزه علمیه برخواسته اما فراموش نکنیم به قول استادمان آقا سیدسجاد ایزدهی، مهدی نصیری فقط یک طلبه ژورنالیست است که بهتر است به او در سطح همین جایگاه نگریسته شود. بگذریم.

باور کنید این چند هفته وقتی در برخی محافل طلبگی دعوای شدید حامیان این دو تفکر را می بینم یاد حربه بنی العباس می افتم و خطر تبدیل شدن یک بحث فرعی به دعوایی جدی برای تحت الشعاع قرار دادن توان حوزه های علمیه که باید خرج اصلاح جامعه بشود را به دوستان گوشزد می نمایم. خدا عاقبتمان را ختم به خیر کند.

نام صدرا را برای آن انتخاب کردم که یکبار دیگر معجون معجزه آسای عرفان و انقلابی گری٬ ظهوری دوباره پیدا کند؛ باذن الله تعالی.

یادی از جانبازی که در زندان به شهادت رسید

+ نوشته شده در شنبه چهارم آذر 1391 ساعت 23:38 شماره پست: 1204

آذر ۱۳۸۳

اینجا بیمارستان رجایی شهر کرج است:

یک انباری که بوی تعفن از ان بلند می شود گویند اینجا مکانی بود که تا چند روز پیش پذیرای دلاوری مردی از تبار همت ها و باکری ها بود دلاوری که عمری بخاطر موجی بودن مورد تمسخر عالم و آدم قرار می گرفت با وضعیت اسفباری روی تخت این انباری بستری بوده با دستانی که به تخت زنجیره شده بود و سربازی که برای پرستاری از او مامور شده بوده اتاقی که معلوم نیست تا روز قبل از ورود محمد چه بود ولی هرچه بوده بوی تعفن و مرگ از ان به مشام می رسید ، ((چهره و دستان محمد وضعیت وحشتناکی دارند و معلوم نیست چه بر سر آنها آمده است. تاول‌هایی به بزرگی کف دست و زخم‌هایی که هیچ پانسمانی نداشتند، بر روی دستهای بیمار وجود داشت. زیر چشمان محمد، کبود بود و لبهایش به شدت متورم و تا آنجا که من فهمیدم، به هوش نبود. دست و پای او با زنجیر به تخت قفل شده و صحنه دلخراشی را ایجاد کرده بود.)) این وضیت این قهرمان ما بوده است براستی چه بر سر این دستان امده چه شد که دستانی که در دفاع از مملکت آستین بالا زده بودند با عفونت خود، بلای جان محمد شدند؟

برای اینکه بدانیم چه بر سر این جانباز جنگ امده گشتم و سخنان همسر شهد محمد رجبی ثانی با خبرگزاری مهر را در زیر می اوریم تا بدانیم چه کسی مسئول ان وضعیت است و چه کسی باید در باره این قضیه پاسخ دهد؟

((شوهرم را به خاطر دو تا شیشه ماشین به زندان فرستادند و به او برچسب خلافکار زدند. از زندان هم مرده او را به بیمارستان فرستادند. الان چه کسی مسئول است؟ شوهر من کاملا سالم به زندان رفت.

 در روزهایی که محمد رجبی ثانی بستری بود، بعد از چند روز رفت و آمد و پیگیری در بیمارستان موفق شدیم، ملیحه خدمتخواه ساران، همسر جانباز محمد رجبی ثانی را ببینیم و از او درباره ماجرای زندانی و بستری شدن محمد سؤال کنیم. آنچه در پی می‌آید حاصل گفت‌وگوی او در ایامی است که هنوز محمد به آسمان پر نکشیده بود.

ملیحه خدمتخواه، وقایع منجر به بستری شدن محمد این گونه توضیح داد: حدود یک ماه و نیم قبل محمد برای خرید مایحتاج خانه به سوپرمارکتی که همیشه از آن خرید می‌کردیم رفت. در آنجا دو برادر به نامهای علی و عباس ش، که در محل سابقه خوبی ندارند، محمد را مسخره کرده و او را دست انداختند. محمد هم که تعادل روانی‌اش به هم خورده بود با آنها درگیر شد. دو برادر با چوب به محمد حمله کردند تا او را بزنند. اما او چوب را ازآنها گرفته و شیشه‌های خودروی آنان را که در جلو مغازه پارک شده بود، شکست. آن شب با حال بسیار پریشان به خانه آمد و پس از خوردن قرصهایش، اندکی آرامش یافت.

وی افزود: آن دو برادر از محمد شکایت کردند. فردای آن روز ازکلانتری 128 نیرو هوایی به دنبال او آمدند و به جرم شکستن شیشه‌های آن خودرو محمد را دستگیر و در کلانتری بازداشت کردند. بعد از یک هفته قاضی در شعبه دوم بازپرسی دادگاه رسالت او را موظف به پرداخت صد میلیون ریال وجه نقد به عنوان وثقیه کرد که ما نداشتیم، سند خانه هم در اختیارمان نبود در نتیجه محمد راهی زندان اوین شد و یک روز بعد به زندان قزل حصار کرج انتقال یافت.

همسر شهید رجبی ثانی ادامه داد: محمد که جانباز 35 درصد اعصاب و روان است در حدود 11 سال است که روزانه 25 عدد قرص اعصاب مصرف می‌کند و اگر از زمان مصرف این قرصها اندکی بگذرد حال او وخیم می‌شود و مجبور می‌شویم او را در بیمارستان بستری کنیم. در پرونده پزشکی محمد نیز «جنون آنی» قید شده و قاضی علیرغم تمام اصرار و التماس که در روز دادگاه به او کردیم این مسئله را نادیده گرفت و حکم زندان رفتن را صادر کرد.

خدمتخواه متذکر شد: در مدت یک هفته‌ای که محمد در کلانتری به سر می‌برده روزانه 25 عدد قرص اعصاب که همراه داشته استفاده می‌کرده است. اما در زندان به دلیل ممنوعیت مصرف قرص توسط زندانیان قرصها به محمد نرسید. حال او روز به روز بدتر شد و بالاخره از حالت عادی خارج شد.

وی افزود: اولین باری که به دیدن محمد رفتیم، شش روز از حضور محمد در زندان قزل حصار می گذشت. حال وی اصلا خوب نبود و دستهایش رعشه داشت و در حرف زدن نیز تعادل چندانی نداشت. بار سومی که در زندان قزل حصار به ملاقات محمد رفتم حال او وحشتناک بود، رعشه تمام بدنش را فراگرفته بود و به درستی حرف نمی‌زد. از او پرسیدم قرصهایت را می‌خوری، گفت: نه اینجا به من قرص نمی‌دهند و من می‌خواهم پیش پزشک زندان بروم.

همسر محمد رجبی ادامه داد: به مسئولان زندان گفتم که اگر او قرصهایش را نخورد حالش بسیار بد خواهد شد و آنها گفتند: ما اجازه نداریم به زندانی قرص بدهیم مگر اینکه قاضی پرونده در حکم وی قید کند که مجاز به مصرف قرص است و این در حالی بود که من در روز دادگاه به قاضی یادآوری کره بودم که همسرم دچار جنون آنی است و اگر قرصهایش را مصرف نکند دچار مشکل می‌شود اما قاضی به من گفت: تأیید این مطلب در صلاحیت پزشکی قانونی است و علیرغم اینکه در پرونده پزشکی محمد بیماری جنون آنی قید شده بود، قاضی بدون توجه به تقاضای من حکم زندانی شدن محمد را صادر کرد.

 وی با اشاره به اینکه مسئولان زندان تنها راه مصرف قرصهای محمد را اجازه قاضی دانستند گفت: باردیگر همراه علیرضا (پسر جانباز) به قاضی مراجعه کردیم و با التماس وضعیت محمد را به او گزارش دادیم و گفتیم که اگر چنین مجوزی ندهد وضعیت محمد وخیم‌تر خواهد شد و حتی پرونده پزشکی محمد و نامه‌ای از بنیاد جانبازان را برای قاضی بردیم که در آن ذکر شده بود که اگر آقای رجبی قرصهایش را که شامل 25 قرص است هر روز مصرف نکند دچار جنون آنی می شود و باید در بیمارستان بستری شود. اما در مقابل التماسهای پی‌درپی من به قاضی وی گفت: او باید در زندان بماند تا ادب شود وتهدید کرد که اگر یک کلمه دیگر حرف بزنم مرا هم نزد همسرم خواهد فرستاد.

ملیحه خدمتخواه ادامه داد: در نهایت این قضایا منجر به این شد که در زندان محمد همه را عاصی کرد و گروهی از زندانیان بر سر او ریختند و او را کتک زدند. زیرا حال وی به حدی نامساعد شده بود که با پای برهنه به دستشویی می رفت و مدام از جنگ و جبهه برای زندانیان حرف می زد.گاهی می خندید و گاهی عصبی می شد. پس از آن به جای بررسی قضیه وی را از بند 2 به بند 12 زندان قزل حصار که مخصوص دیوانگان است فرستادند.

 وی افزود: در آنجا علاوه بر حال روحی، حال جسمی محمد هم وخیم شد. چون آنها فکر می کردند محمد می فهمد و به طور عمد آنها را اذیت می کند. در حالی که او در اثر مصرف نکردن داروهایش از حالت طبیعی خارج شده بود. در نهایت بر سر او ریخته و او را کتک زده بودند بعد هم که حال او بد شده و به کما فرو رفته بود و وقتی کاملا بیهوش شد او را به بیمارستان شهید رجایی آورده و گفته بودند، این زندانی دچار مرگ مغزی شده است.

همسر محمد اظهار داشت‌: من فکر می‌کنم که دستهای محمد را به عمد سوزانده‌اند و ضربه‌ای به سرش خورده که او را به حال کما انداخته است.

وی درمورد آخرین مراجعه اش به زندان جهت ملاقات گفت: دفعه چهارم که به ملاقات رفتیم بعد از کلی سرگردان کردن ما ، بواسطه اشکهایی که پسرمان ریخت به ما گفتند محمد را از آن بند به جای دیگری برده اند و امروز روزملاقات نیست. خلاصه با اصرار که کردیم معلوم شد حال محمد وخیم شده و او را به بیمارستان شهید رجایی برده اند و معاون زندان ما را به سمت بیمارستان هدایت کرد.

 خدمتخواه درباره وضعیت محمد رجبی ثانی در بیمارستان اظهار داشت: وقتی در بیمارستان سراغ محمد را گرفتیم او را در یک اتاق دیدیم که مثل انباری بود. چهار تخت روی هم انباشته و دو ویلچر در آن بود. قیافه وی طوری بود که برای پسرش قابل شناسایی نبود. تمام بدن وی مجروح و زخمی و دستانش تا آرنج سوخته بود و تاولهای بسیار بزرگی روی آنها وجود داشت. صورتش به شدت کبود و لبهایش متورم بود و باور اینکه وی همسر من و پدر فرزندان ماست ممکن نبود. در مدت چهار روزی که در بیمارستان بوده به حال وی رسیدگی نشده و حتی التماس سربازهای همراه وی بی ثمر بوده است. فردی با چنین اوصافی دست و پایش هم مطابق قوانین زندان با زنجیر به تخت بسته شده و در کما به سر می برد.
همسر محمد با چشمان پر از شک افزود: شما فکر کنید چه بر سر ما آوردند، شوهرم را به خاطر دو تا شیشه ماشین به زندان فرستادند و به او برچسب خلافکار زدند. از زندان هم مرده او را به بیمارستان فرستادند. الان چه کسی مسوول است؟ شوهر من کاملا سالم به زندان رفت فردی که مدام از جبهه و جنگ حرف می زد و این اواخر که در مورد جنگ عراق با یکی از دوستانش صحبت می کرد شنیدم که می‌گفت: اگر جنگی رخ دهد ما هنوز هستیم و باید جز اولین کسانی باشیم که به جبهه می رویم. آیا با فردی که بعد از سالها هنوز پایبند ارزشهای دفاع مقدس بود، باید این گونه رفتار می کردند.

 ... اما محمد دوام نیاورد. آن روز که با همسر محمد رجبی ثانی صحبت کردیم، او امید داشت که همسرش زنده بماند. اما امروز دیگر محمد در این دنیا نیست.))

در دیار ما تاوان عشق را باید در زندان و با شکنجه شدن پرداخت ، براستی چه کسی باید پاسخ گو باشد ؟ اصلا پاسخگو چه باشد آیا محمد زنده می شود؟ ادب شدن ان قاضی که در جایگاه عدل الهی فردی که دچار جنون آنی است را به زندان می اندازد چه دردی از خانواده محمد دوا می کند؟

برای حفظ آبروی نظام وانقلاب باید  اینگونه نگاشت:

رونوشت:

حضرت آیت الله شاهرودی جهت پاسخگویی در سال پاسخگویی

ریاست دادگستری تهران جهت استعفا وعذر خواهی از مردم

ریاست داداستانی تهران جهت استعفا وعذر خواهی از مردم

ریاست دادگاه انتظامی قضات جهت رسیدگی و برکناری قاضی شعبه دوم 

ریاست مجتمع قضایی رسالت جهت استعفا وعذر خواهی از مردم

ریاست کل زندان ها جهت استعفا و برکناری رئیس زندان رجایی شهر

قاضی بی کفایت جهت استعفا و آماده شدن برای محاکمه به جرم قتل عمد

تعطیلی دائم بیمارستان رجایی شهر کرج بخاطر قصور در رسیدگی

رئیس امور جانبازان آقای دهقان جهت استعفا

 

در پایان باید گفت:

درعرصه خون وخطر پاگذاشتید         رفتید وعشق رابه تماشا گذاشتید

هم سنگران هم نفسم ازچه رو مرا        باکوله بارخاطره تنها گذاشتید

 

شرمسارازتمام شهدا ومحمدها هستیم...

بی شما زندگی کردن ننگ است...

نمی دونم کی می خواد به علی رضا بگه بابات رو برا چی کشتن آخر کجای دنیا با قهرمانان اینگونه برخورد می کند؟!

یاحق وبلاگ نی لبک

کل یوم عاشورا
+ نوشته شده در جمعه سوم آذر 1391 ساعت 15:45 شماره پست: 1187

کد لوگو سمت چپ وبلاگ

 

زیارت با طعم اسارت!

+ نوشته شده در چهارشنبه یکم آذر 1391 ساعت 20:46 شماره پست: 1186

سال 67 بود و پنج سالی از مدت اسارت ما می­گذشت. در این پنج سال، سختی­ها و مشکلات فراوان و غیر قابل وصفی را گذرانده بودیم؛ اما از نظر روحی، بسیار آماده و شاداب بودیم و به خلق و خوی عراقی­ها هم حسابی آشنایی پیدا کرده و می­دانستیم چگونه باید در قبال برنامه­ها و سیاست­های آن­ها از خود عکس العمل مناسبی را نشان بدهیم.

قطعنامۀ 598 به امضای ایران و عراق رسیده بود و بین دو کشور، آتش بس برقرار شده بود. یک روز هیئتی از طرف دولت عراق به اردوگاه ما آمد. این هیئت اعلام کرد که دولت عراق قصد دارد اسرای ایرانی را به زیارت کربلا و نجف ببرد. آن­ها می­گفتند: هر چه زودتر آماده شوید، می­خواهیم این آرزوی دیرینۀ شما را برآورده کنیم. این تصمیم عراقی­ها برای ما تعجب برانگیز بود. در تمام مدت اسارت، رفتارهای وحشیانه­ای را از بعثی­ها دیده بودیم. آن­ها از اعمال هیچ شکنجه­ای در حق اسرا کوتاهی نمی­کردند. حالا چه شده بود که دلشان به رحم آمده و می­­خواستند ما را به آرزوی دیرینه­ای که رؤیای شیرین هر ایرانی مسلمانی محسوب می­شد، برسانند؟!

هیئت عراقی برای آن که نظر اسرا را جلب کند، وعده­هایی را بیان می­کردند. مثلاً می­گفتند: از شما فیلمبرداری می­کنیم تا خانواده­هایتان در ایران با دیدن تصاویر شما خوشحال شوند. شما را به کاباره می­بریم و...!

 قرار شد مسئولین اردوگاه، نظر ما را به هیئت عراقی اعلام کنند. اسرا گفتند: ما زیر پرچم رژیم بعث عراق به زیارت عتبات نخواهیم رفت. در بین همه اسرا این اتفاق نظر وجود داشت که کاسه­ای زیر نیم کاسه است و دولت عراق برنامه­ای را برای بهره­برداری سیاسی و تبلیغی از این زیارت در نظر دارد.

 هیئت عراقی بدون آن که نتیجه­ای به دست بیاورد، اردوگاه ما را ترک کرد. می­دانستیم که دیر یا زود برمی­گردند و دوباره حرفشان را تکرار می­کنند. به هر حال ما اسیر بودیم و تا حدّ خاصی می­توانستیم در برابر خواسته­های آن­ها از خود مقاومت نشان بدهیم.

چهل و پنج روز بعد، هیئت عراقی دوباره به اردوگاه ما آمد. در این مدت، بیست یا سی جلسه بین اسرا تشکیل شده بود تا تصمیم سنجیده و مشترکی در این خصوص گرفته شود. نظر اسرا این بود که تا جایی که مقدور باشد در برابر تقاضای رژیم بعث از خود مقاومت نشان دهیم؛ اما اگر مجبور به رفتن برای زیارت عتبات عالیات شدیم باید هر نوع فرصت تبلیغی را از عراقی­ها سلب کنیم.                                                            ما سال­های سال بدترین شکنجه­ها و کمبودها را تحمل کرده بودیم، آن وقت نباید اجازه می­دادیم عراقی­ها با تهیه فیلمی از زیارت اسرا و غذا خوردن در یک رستوران، این طور وانمود کنند که انگار ما در تمام این سال­ها میهمان عراقی­ها بودیم و هیچ­گونه سختی ندیده­ایم. باید کاری می­کردیم تا در صورت فیلمبرداری، جهانیان بفهمند سربازان خمینی در چه مظلومیتی به سر برده و تا پای جان در راه آرمان­هایشان ایستادگی نشان داده­اند .                                                                                

هیئت عراقی که این بار در جریان شرایط و مطالبات اسرا قرار گرفته بود، وعده داد که از اسرا فیلمبرداری و سوء استفاده تبلیغاتی نخواهد شد. اسرا را به کاباره­ها نمی­برند و در طول مسیر، اسرا آزاد هستند و هر برنامه معنوی که دلشان می­خواهد، مانند دعا و روضه و تلاوت قرآن و... را می توانند اجرا نمایند. این وعده و وعیدها در حالی بود که وقتی عراقی­ها می­خواستند یک اسیر مجروح را برای درمان به شهر موصل که تنها بیست کیلومتر با اردوگاه ما فاصله داشت، ببرند شدیدترین تمهیدات نظامی و امنیتی را در نظر می­گرفتند.

 با تمام عشق و علاقه­­ای که به پابوسی حرم ائمه مظلوم در کربلا و نجف داشتیم برای آن که به دشمن نشان بدهیم از ظلم آن­ها نگذشته و در مقابلشان کرنش نشان نخواهیم داد، باز هم با رفتن به زیارت، مخالفت کردیم.

 دفعه سوم که هیئت عراقی آمد، دیگر به طور رسمی و قطعی اعلام کردند که چه بخواهید و چه نخواهید این دستور صدام است و ما باید به هر شکلی شده ولو با کمپرسی! شما را به کربلا و نجف ببریم. دیگر چاره­ای نبود و باید برای زیارت آماده می­شدیم. یکی از اسرا از مسئول هیئت عراقی، تعهد کتبی! گرفت که هیچ نوع سوءاستفاده تبلیغاتی از زیارت اسرا به عمل نیاورند. البته این برادر اسیر به خاطر همین جسارتش بعدها ده ماه دیرتر از سایر اسرا آزاد     گردید.                                                                                                            حدود دو هزار اسیر در این اردوگاه بودیم که به گروه­های چهارصد نفری تقسیم شدیم تا به نوبت به زیارت عتبات عالیات اعزام شویم. شور و شوق خاصی در بین اسرا حاکم شده بود. خدا خواست تا دشمن، سبب خیر شود و پس از سال­ها تحمل سختی و دوری از خانواده به آرزوی دیرینه خود رسیده و تمام رنج­هایمان به یک باره رنگ ببازد.                                                                     

 اسرا به نیابت از شهدا خود را برای شیرین­ترین لحظۀ عمرشان آماده می­کردند. گروه­هایی که زودتر از بقیه به زیارت عتبات عالیات مشرف شدند با شوق و حرارت خاصی به تعریف لحظات ناب زیارت و درد دل گفتن با مولای خویش برای سایر اسرا می­پرداختند. اسرایی که از زیارت برمی­گشتند یک روز را میهمان سایر اسرا بودند. اسرای میزبان، با احترام خاصی زائران را در آغوش گرفته و اشک می­ریختند و برایشان غذا می­آوردند، ظرف­هایشان را می­شستند و...                                    

بالاخره نوبت گروه چهارصد نفره ما رسید. از صبح زود بیدار شدیم و خود را برای غسل زیارت آماده کردیم. به طور معمول هر یک از اسرا در طول یک ماه، سه الی چهار لیتر سهمیه آب گرم داشت. از سایر آسایشگاه­ها نفت قرض گرفتیم و آبگرمکن را که در بیرون از آسایشگاه بود روشن کردیم. اسرا به نوبت غسل کردند. آن­ها یکدیگر را در آغوش می­گرفتند و از هم طلب حلالیت می­نمودند. حال و هوای اسرا دیدنی بود. طوری اشک می­ریختند که هیچ­گاه مشابه آن را ندیده بودم.                             

  بعد از نماز مغرب و عشا باید حرکت می­کردیم. اتوبوس­ها را به داخل اردوگاه آوردند. از آسایشگاه ما تا اتوبوس­ها صدمتر فاصله بود. خیلی از اسرا به صورت سینه خیز به طرف اتوبوس­ها حرکت کردند. عراقی­ها سعی کردند بر خلاف قولی که داده بودند اسرا را از این کار ممانعت کنند؛ ولی کسی به آن­ها اعتنا نمی­کرد. در هر اتوبوس چهار عراقی مسلح حضور داشتند. یک اتوبوس پر از سربازان آماده و مسلح عراقی به همراه یک تویوتا که روی آن تیربار نصب شده بود، درجلوی کاروان اسرا حرکت می­کرد. پشت اتوبوس­ها نیز اوضاع به همین شکل بود. به شهر موصل رفتیم و سوار بر قطار شدیم. در هر واگن هم چهار سرباز مسلح عراقی حضور داشتند و یکی دو واگن به طول کامل پر از نیروهای آماده عراقی بود. قطار که به راه افتاد تلاوت قرآن و روضه­خوانی و مداحی و سینه زنی هم آغاز شد، تا فراموش ناشدنی­ترین شب اسارت، در شب بیست و چهارم دی ماه سال شصت و هفت رقم بخورد. نگهبان­هایی که شیعه بودند با ما همراه می­شدند؛ اما اگر در بین خودشان نیروی استخباراتی می­دیدند بغضشان را فروخورده و گاه پنهانی گریه می­کردند. به بغداد که رسیدیم از قطار پیاده شده و سوار اتوبوس­ها شدیم. ناگهان یکی از درجه­داران عراقی عکسی از صدام را به روی شیشه یکی از اتوبوس­ها چسباند. یکی از اسرا اعتراض کرد که مگر قول نداده بودید که تبلیغات نکنید؟! آن بنده خدا دست پاچه شد و عکس صدام را کند؛ اما عجله او باعث شد گوشه تصویر پاره شود. مأمور استخبارات عراق که صحنه را از نزدیک دیده بود بلافاصله آن درجه­دار را دستبند زد و با خود برد.                                   

 سر بعضی از چهارراه­ها و میادین شهر بغداد، آوازه­خوان­هایی را آورده بودند تا بزنند و برقصند و با این کارشان روحیه و حال و هوای معنوی اسرا را تحت الشعاع قرار بدهند. بلافاصله گوش­هایمان را گرفتیم و صورتمان را برگرداندیم. سرانجام به شهر نجف وارد شدیم. مردم نجف که اغلب شیعه و متدین هستند در کنار خیابان­ها صف کشیدند و به تماشای اسرا پرداختند. آن­ها گاهی به دور از چشم مأموران به ابراز علاقه و ارادت نسبت به اسرا می­پرداختند. بانوانی را دیدیم که با کنار زدن چادرشان عکسی از حضرت امام را که بر لباس­ خود نصب کرده بودند به ما نشان می­دادند. در جوار حرم مطهر امیرالمؤمنین علی علیه السلام از اتوبوس­ها پیاده شدیم تا به تجدید وضو بپردازیم. سرویس­ها واقعاً غیر بهداشتی بود. توالت­ها بسیار کثیف و مملو از آب بود. یک آفتابه کوچک در هر توالت قرار داشت که شاید کمتر از یک لیتر در آن جای می­گرفت. خیلی باید مراقبت می­کردیم تا با اوضاعی که در سرویس­ها بود لباسمان نجس نشود. با هر سختی بود وضویی گرفتیم و به حالت سینه خیز به طرف مرقد پاک مولای متقیان حرکت نمودیم. در همان حال با امام خود درددل­ها گفتیم و نجواهایی عاشقانه سردادیم. در کنار حرم، دسته جمعی زیارت امین الله خواندیم. صحن­های حرم، کثیف و پراز آشغال بود. هشت الی ده دقیقه کنار حرم بودیم و به اجبار ما را سوار بر اتوبوس­ها نمودند و به سمت کربلا حرکت کردیم.

 در طول راه به هر بهانه­ای اشک بر چشمان اسرا جاری می­شد. بیابان­های پر از خاک و خاشاک، دلمان را آتش می­زد. هر چه به کربلا نزدیک­تر می­شدیم، صدای گریه و ناله اسرا بیشتر به هوا برمی­خواست. گنبد و بارگاه امام حسین علیه السلام با آن پرچم سرخ را که دیدیم، دیگر حال خودمان را نفهمیدیم.                                  نیروهای بعثی در اطراف خیابان­های مشرف به حرم، دست­هایشان را به همدیگر زنجیر کرده بودند. پشت سر آن­ها تیربارهایی نیز به چشم می­خورد.

 مردم شهر پشت سربازها جمع شده بودند و با اشک و ناله از اسرای ایرانی استقبال می­کردند. در فاصله بیست متری حرم، پیاده شدیم. اسرا لنگه های کتانی­ و دمپایی­هایشان را به هم بسته و به گردن خود آویزان کرده بودند و به حالت سینه خیز به طرف حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام حرکت می کردند.

عراقی­ها برای این که جلوی این حرکت اسرا را بگیرند، از قبل در اطراف حرم، قیرهای خشک و خوردشده­ای را ریخته بودند که مانند شیشه تیز و برنده بود؛ ولی کسی از حرکت باز نایستاد و همه به صورت سینه خیز، خودشان را به حرم رساندند. حرم پر از گرد و حاک و زباله­های ریز و درشت بود. اسرا در همان حالت سینه خیز با دست و صورت و زبان خود حرم را تمییز می­کردند. این صحنه بسیار برای عراقی­ها گران تمام شده بود. آن­ها به زور اسرا را از زمین بلند می­کردند؛ اما آن­ها دوباره خودشان را بر زمین می­انداختند.

از هیچ یک از شیرهای حیاط حرم آب نمی­آمد. با همان وضویی که در نجف ساخته بودیم وارد حرم شدیم. ظهر شده بود. نماز را به صورت جماعت اقامه کردیم. نماز که تمام شد عراقی­ها به زور، اسرا را از حرم بیرون می­انداختند. شاید فقط ده یا پانزده دقیقه فرصت حضور در کنار ضریح مطهر امام مظلوممان را پیدا کرده بودیم.

 پیش از این از یکی از اسرایی که زودتر از ما به زیارت آمده بود، شنیده بودم که سربازهای عراقی دیرتر به سراغ کسی می­آیند که مشغول خواندن نماز باشد. براساس این تجربه ارزنده به سرعت شروع به خواندن نماز کردم. دو رکعت برای شهدا به جا آوردم و دو رکعت به نیابت از حضرت امام و دو رکعت برای پدر و مادر و اقوام. برای چهارمین بار که نماز را شروع کردم یک سرباز بعثی با عصبانیت به طرفم آمد و لگدی به مهرم زد و آن را پرت کرد. سپس مرا در حال نماز به طرف بیرون هل داد. پریدم و به ضریح شش گوشه آقا چنگ انداختم. سرباز تنومندی آمد و به زور، دست­هایم را از پنجره­های ضریح جدا کرد و مرا به بیرون از حرم هل داد. دوباره به داخل حرم رفتم و دور از چشم عراقی­ها به سرعت دشداشه عربی­ام را درآوردم. آستین­هایش را گره زدم تا تبدیل به یک کیسه بزرگ بشود. هر چه مهر داخل جا مهری حرم بود را به عنوان تبرک داخل آن ریختم تا بین اسرا تقسیم کنم. کلاهی را که با دوختن دو جوراب برای خود درست کرده بودم از سردرآوردم و داخل آن نیز مهر ریختم. امید داشتم که این کلاه جورابی را بعد از آزادی با خودم به ایران ببرم که شکر خدا موفق شدم.

سید محمد ابطحی هم به کمکم آمده بود. عراقی یکی یکی اسرا را از ضریح آقا جدا کردند و به داخل اتوبوس­ها بردند.

حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام در فاصله کوتاهی از حرم اباعبدالله علیه السلام قرار داشت. اتوبوس­ها چسبیده به در ورودی حرم، توقف کردند. باز هم با دست­هایمان از اتوبوس پیاده شدیم و سینه خیز حرکت کردیم و مدام ذکر « ابوالفضل علمدار، خمینی را نگه دار » را تکرار می­کردیم. عراقی­ها از حضرت ابوالفضل علیه السلام ترس عجیبی داشتند. آن­ها اسرا را از کنار مرقد هل می­دادند و با ماژیک قرمز پشت لباس بعضی­ها را ضربدر می­زدند تا بعدها به حسابشان برسند. اسرا بی­اعتنا به تلاش آن­ها به سر و سینه می­زدند و گرد ضریح علمدار کربلا می­چرخیدند. فرصت ما برای زیارت تمام شد. ما را به طرف یک غذاخوری که جنب حرم حضرت قرار داشت راهنمایی کردند.

ساختمان غذاخوری مکانی قدیمی بود که باید از راه پله­ای تنگ، بالا می­رفتیم و وارد سالن آن می­شدیم. از راه پله فقط یک نفر می­توانست بالا برود. ساختمان، مشرف به خیابان ورودی حرم امام حسین علیه السلام بود. برنج و خورشت که از گوشت شتر آماده شده بود را داخل سینی­های بزرگ ریخته و روی میزهای غذاخوری می­گذاشتند. قاشقی در کار نبود و اسرا باید با دست غذا می­خوردند. عده­ای از اسرا از قبل، تکه­هایی از عرق­گیرهای خود را در ابعاد دو در سه به هم دوخته بودند و تصویر حضرت امام خمینی را روی آن نقاشی کرده بودند. یکی از اسرا این پارچه را دور کمر خود بسته بود. آن­ها از این فرصت استفاده کردند و پارچه را از پنجره سالن غذاخوری به طرف خیابان آویزان کردند. مردم که همچنان در خیابان­ها جمع بودند با دیدن تصویر امام خمینی به شور و هیجان آمده و به ابراز احساسات پرداختند. سر و صدای آن­ها از خیابان­ها به گوش می­رسید. سربازهای بعثی سراسیمه و آشفته به سالن غذاخوری هجوم آوردند. اسرا مقابلشان ایستادند و سر و صدا راه انداختند. آن اسیر توانست با استفاده از این فرصت، پارچه منقّش به تصویر امام را دوباره به کمرش ببندد. عراقی­ها هر چه گشتند چیزی پیدا نکردند. سربازهایی که در خیابان بودند چند تیر هم به طرف ساختمان شلیک کرده بودند.

در طول راه وقتی به اردوگاه برمی­گشتیم، دیگر نگران آن نبودیم که چه سرنوشتی انتظارمان را می­کشد. شاد و پرنشاط بودیم. احساس می­کردیم تمام خستگی سال­های اسارت از تنمان رخت بربسته است. عراقی­ها پژمرده و ناراحت بودند. برق پشیمانی را می­شد از نگاه فرماندهان عراقی تشخیص داد.

 همه نقشه­های تبلیغاتی آن­ها نقش برآب شده بود و مردم عراق فهمیده بودند، اسرای ایرانی آزاده­اند.

راوی: محمدرضا رضا نژاد

وقتی مازندرانی ها چشم خود را می بندند!

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم آبان 1391 ساعت 18:52 شماره پست: 1185

چرا تنها پادگان بکر دفاع مقدس احیا نمی‌شود؟

خبرگزاری فارس: از اندیمشک که به سوی اهواز می‌روی، پس از طی مسیری حدود 55 کیلومتر، پادگانی است که محل استقرار رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا بوده است؛ منطقه‌ای به نام «هفت‌تپه»؛ پادگان مهجور و متروکی که تنها پادگان دست‌نخورده دفاع مقدس است.

خبرگزاری فارس: چرا تنها پادگان بکر دفاع مقدس احیا نمی‌شود

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، یادمان‌هایی که از دوران دفاع مقدس برجای مانده و خاطراتش در ذهن اهالی آن روزها ماندگار شده است، کم نیستند. یکی از این یادمان‌ها «پادگان دوکوهه» است که محل استقرار رزمندگان لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص)‌ بوده است. جایی که لشکریان حضرت رسول ساعت‌ها و روزهای بسیاری را در کنار هم زیستند.

پادگان ابوذر در غرب

امروز هم اگر به دوکوهه سری بزنی هنوز هم راوی خاطرات تلخ و شیرین حضور رزمندگانش است. مشابه پادگان دوکوهه در جنوب، «پادگان ابوذر» است که در غرب، میعادگاه رزمندگان غرب و شمالغرب بوده که این روزها به همت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به عنوان یکی از یادمان‌های دفاع مقدس حفظ و بازسازی شده و تلاش می‌شود تا از گزند آسیب‌های طبیعی در امان باشد تا جای خود را در گنجینه دفاع مقدس حفظ کند.

اما در جنوب، از اندیمشک که به سوی اهواز می‌روی، پس از طی مسیری حدود 55 کیلومتر، مقر دیگری نیز هست که محل استقرار رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا بوده است؛ منطقه‌ای به نام «هفت‌ تپه»؛ پادگان مهجور و متروکی که تنها پادگان دست‌نخورده دفاع مقدس است. 

پادگان هفت تپه مقر لشکر ویژه 25 کربلا

این منطقه از سال 64 محل استقرار و ساماندهی لشکر 25 کربلا بوده اما هیچگاه در آن مانند دوکوهه یا پادگان ابوذر،‌ ساختمانی ساخته نشده، بلکه ساکنان هفت تپه، اغلب در چادر، سوله یا سنگر مستقر بودند. به طوری که در خاطراتی که از آن نقل می‌کنند، برخی مسئولان که برای بازدید از منطقه می‌آمدند، تصور می‌کردند عشایر در هفت‌ تپه اتراق کرده‌اند!

در دوران جنگ نیز این منطقه بدون هیچ استحکامات دفاعی، بارها توسط بعثی‌ها بمباران شده است و یکی از فرماندهان این لشکر به نام «حاج جعفر شیرسوار» نیز در هفت تپه به شهادت رسیده است.

پادگان هفت تپه مقر لشکر ویژه 25 کربلا

*حمایت محسن رضایی از حفظ و احیای «هفت تپه»

چندی پیش نیز در همایش تجلیل از جانبازان و معلولان نخبه تهرانی که پنجشنبه 18 آبان 91 در تهران برگزار شد، سردار محسن رضایی بعد از اینکه توسط یکی از رزمندگان لشکر 25 کربلا از وضعیت پادگان هفت تپه و متروک ماندن آن بعد از جنگ مطلع شد، در مقابل این پرسش که چرا هفت تپه، مقر لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس، تاکنون به عنوان یادمان حفظ نشده است؟ با تعجب می‌پرسد که مگر تاکنون حفظ نشده؟ و وقتی با پاسخ منفی روبرو شده، می‌گوید هفت تپه! مقر لشکر ویژه 25 کربلا باید حفظ می‌شد، اگر تا الآن این کار را نکردند و پیگیرش نشدند، واقعاً کوتاهی کردند و بعد هم تأکید می‌کند که همه؛ مسئولین مازندران، بچه‌های لشکر کربلا باید می‌خواستند و آنجا را به عنوان یک یادمان حفظ می‌کردند، اگر تا الآن حفظ نشده واقعاً حیف شده است. محسن رضایی همچنین با اعلام حمایت از این اقدام به آن رزمنده مازندرانی می‌گوید شما پیگیر باشید و من هم حتماً شما را کمک خواهم کرد.

هفت تپه ـ مقر گردان مسلم‌بن‌عقیل ـ لشکر 25 کربلا
*ثبت «هفت تپه» در ردیف آثار ملی دفاع مقدس
نکته جالب توجه این است که هفت تپه با کد 146 از سال 88 در لیست آثار ملی دفاع مقدس کشور ثبت شده است.
 
* پادگان «هفت تپه» که سند ایستادگی و پایمردی لشکر 25 کربلا
پادگان «هفت تپه» که سند ایستادگی و پایمردی لشکر 25 کربلا و شهدای زیادی با خون خود بر پای این سند مهر زده‌اند، هنوز هم با نغمه عاشقی، اهالی‌اش را به سوی خود می‌خواند. 

پادگان  هفت تپه ـ لحظه اعزام رزمندگان لشکر 25 کربلا برای شرکت در عملیات

خوب گوش کن، با اینکه دیگر صدای ماشین‌های اعزام رزمندگان به خط مقدم از هفت تپه نمی‌آید اما قهقهه مستانه‌ خط‌شکنان لشکر 25 فضای پادگان را تسخیر کرده است و غروب که می‌شود، نجوای نمازهای عارفانه رزمندگان این پادگان، صوت خوش الحان روزهای غربت هفت‌تپه است. خوب گوش کن، صدایش را می‌شنوی...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو آبان91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ آبان ۱۳۹۱، ۰۸:۰۳ ق.ظ


رضیه ای درباره ترک محله قائمشهر!
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم آبان 1391 ساعت 23:27 شماره پست: 1184

دوست خوبم حجت الاسلام مومنی که خودش نیز اهل قائمشهر است در آخرین مطالب وبلاگ خود٬ نکته ای را در خصوص چرایی نام و شکل گیری محله ای با عنوان ترک محله در شهرستان قائمشهر بیان کرده که خواندن آن خالی از لطف نیست:

سال 74-73 بود ترمهای اولم بود در رشته علوم اجتماعی دانشگاه ساری, گاهی دروسش جذابیت خاصی داشت قشرها و نقشهای اجتماعی, تعارضات نقشها, فرهنگ علوم اجتماعی آلن بیرو و... حسابی برای خودم جامعهشناس شده بودم و هر کسی را میخواستم آنالیز کنم! خلاصه اینکه یک کلاس بعدازظهر داشتم و اگر میرفتم  قائمشهر و برمیگشتم ساری برای کلاس نمیصرفید. ساندویچی دور میدان ساعت خوردم و اومدم پارک میدان شهرداری جنب استانداری نشستم تا زمان سپری بشود و بعد به کلاسم برسم.

پیرمرد شیک پوشی که به بازی بچهها خیره شده بود حس کنجکاوی مرا برانگیخت. گفتم حاجی دلت واسه نوههات تنگ شده؟! نگاهم کرد و گفت دارم به گلها نگاه میکنم. صحبتمان ادامه پیدا کرد:

بچه کجایی؟ گفتم: قائمشهر. کجای قائمشهر؟ ترک محله. مقاومتی نکردم. حالا من شده بودم سوژه این پیرمرد. چیز نگفته ای باقی نمونده بود. پرسید میدونی چرا به محله شما ترک محله میگویند؟ خب مشخصه بیشتر ساکنینش ترک زبان هستند دیگه. خب چرا اونجا جمع شدند؟ نمیدونم همینطوری شاید.

گفت: من انوشفر عادل هستم٬ بازرس کل نساجیها در زمان حکومت قبلی بودم. تودهایها تو قائمشهر یک لیدری داشتند که کارگر کارخانه بود و از آذربایجان اومده بود. زبان فارسی بلد نبود. دور و برش شلوغ بود و یارگیری کرده بود و اینجا سکونت داشت. به مرور کارگرهای ترک هم همان جا ساکن شدند. بعد مدتی دستور آمد که او را دستگیر کرده و  در واگنی پلمپ کنیم و همراه چند مأمور به تهران اعزام کنیم. مدتها گذشت روزی یک نشریه انگلیسی به دستم رسید با کمال تعجب عکس این لیدر تودهایها رو با لباس نظامی انگلیسی دیدم. در زیر عکس پیام ملکه انگلیس درج شده بود که از این افسر اطلاعاتی انگلیس در رفع فتنه تودهایها در شمال ایران تشکر کرده بود.

ظاهراً این جاسوس٬ مدتی در آذربایجان ایران زبان آذری را فراگرفت و به عنوان کارگر ساده در نساجی مشغول به کار شد و کمکم شد لیدر آنان و سردسته توده ای ها. ماموریتش چه بود خدا می داند.

بد نیست یک نفر حوصله کند و تحقیقاتی میدانی را درباره گفته های این پیرمرد انجام دهد.

فرشته ها در سوسنگرد

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم آبان 1391 ساعت 20:21 شماره پست: 1183

http://www.fararu.com/images/docs/000032/n00032400-r-b-005.gif

 

مقام معظم رهبری از خاطرات خود در سوسنگرد می‌گویند:

در مرحله دوم (محاصره سوسنگرد)، عراقی‌ها به‌تدریج سوسنگرد را محاصره می‌کردند و ما فقط کنترل سوسنگرد را در اختیار داشتیم. ما فقط یک راه به داخل شهر داشتیم و آن هم راه کرخه بود. کم­کم این راه هم مورد محاصره دشمن قرار گرفت و یا زیر آتش آن‌ها رفت.

داخل سوسنگرد جز معدودی نیروهای سپاهی و ارتشی کسی را نداشتیم که مجموعاً به200 نفر نمی‌رسیدند. این عده با شجاعت شهر را محافظت می‌کردند. ما یقین داشتیم که اگر عراقی‌ها شهر را بگیرند، همه آنان بلا استثنا قتل عام خواهند شد.

عصر روز23 آبان ماه59 سرهنگ سلیمی از سوسنگرد به من اطلاع داد که شهر به‌شدّت تحت فشار است و امکانات غذایی و نظامی وجود ندارند. دشمن هم درصدد تحرک است. آنها گفتند: ما آذوقه نداریم اما سوپر مارکت‌های خود شهر که مال مردم است و آن‌ها در مغازه‌ها را بسته و رفته‌اند، چیزهایی دارد. بعضی می‌گویند برویم از اینها استفاده کنیم تا از گرسنگی رها شویم، لکن ما حاضر نیستیم؛ چون متعلق به مردم است و راضی نیستند. من دیدم که واقعاً این‌ها فرشته‌اند و مقام بشریت برای اینها کم است. از ما اجازه می‌خواستند این بود که ما گفتیم بروید، باز کنید و هر چه گیرتان می‌آید بخورید، هیچ اشکالی ندارد.

همزمان با محاصره سوسنگرد یکی دوبار به سوسنگرد رفتم. نماز جماعت خواندم و سخنرانی هم کردم که یک بار آن، مرحوم شهید مدنی هم با ما بود. در آن جریان در سوسنگرد بود که عرب‌ها دور ما جمع شده بودند و هوسه می‌کردند. یک خانم عرب با همسرش که نابینا بود آنچنان شجاعانه هوسه می‌کردند که من کاملاً تحت تأثیر قرار گرفتم و آن خانم،
خانم مسنّی بود، شاید در حدود40 الی50 سال که خیلی شجاع و حقاً مردوار بود و از شجاعتش همین بس که می‌گفتند ایشان با یک چوبدستی چند نفر از سربازان مهاجم عراقی را انداخته است.

 سفرنامه عشق، محسن نصری، ص97، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی 5 /7 /74.
 
آیت الله دوباره شروع کرد
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم آبان 1391 ساعت 19:54 شماره پست: 1182

پنج شنبه ۲۵ آبان نود و یک٬ عباراتی از سخنرانی آیت الله صادق لاریجانی٬

"...وی با اشاره به نامه نگاری‌های اخیر میان قوا گفت: این نامه نگاری‌ها نشان از مشی استقلال دستگاه قضا بود و قوه قضائیه پای استقلال خود ایستاده است. قوه قضائیه با کسی سر جنگ ندارد و بدون استقلال صحبت از عدالت کردن بی پایه و اساس است..."

با توجه به حرام شرعی بودن ادامه این ماجرا برای سران قوا پس از فرمان مقام معظم رهبری٬ بهتر بود صادق لاریجانی خویشتن داری به خرج داده و پاسخ گویی به حق بازدید از اوین را به وابستگان مطبوعاتی جناح خود وامی گذاشت. علی لاریجانی که نخستین نامه صادقانه! را در حمایت و اطاعت از مقام معظم رهبری منتشر کرد نیز چند روز بعد٬ طرح غیرقانونی سوال از رئیس جمهور که هدفی جز دامن زدن به اختلاف بین قوا را دنبال نمی کرد اعلام وصول نمود.

حالا فرض کنید رئیس جمهور که پس از آخرین نامه غیرمستدل صادق لاریجانی پاسخی به وی نداده بود بخواهد بعد از این ماجراها یک جمله در دفاع از حق قانونی خود بیان کند٬ آن وقت جریده های نان خور حضرات چه سر و صدایی برای اثبات ضدیت وی با ولایت فقیه و خطر جریان انحرافی به عنوان بزرگترین تهدید جهان اسلام به پا می کنند!

کی خسته است؟ رسایی؟!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان 1391 ساعت 19:8 شماره پست: 1181

 

تمام شهرت حجت الاسلام حمید رسایی به خاطر فریادها و دغدغه هایی است که در راه احیای ارزش های اسلامی و حمایت از آرمان های انقلاب در صحن مجلس٬ دیدار با دانشجویان و یا مصاحبه با رسانه ها صرف شده است.

مدتی است که دیگر از این روحانی جنجالی و مواضع آتشینش خبر خاصی در دست نیست. حالا حمید رسایی به جای تیتر نخست رسانه ها حاشیه صفحات مطبوعات را برگزیده و برای به کرسی نشاندن دغدغه هایش کمتر به آب و آتش می زند. به نظر شما حجت الاسلام رسایی دچار خستگی و دلسردی شده و یا به اقتضای سن و سالش نوعی پختگی عافیت طلبانه را برگزیده است؟

چندی پیش این روحانی انقلابی که به خاطر اتهامی واهی به دادگاه ویژه روحانیت تهران احضار شده بود به طور اتفاقی با حجت الاسلام جهانشاهی روحانی عدالتخواه سیرجانی برخورد کرد و دقایقی با او به گفتگو نشست. به رغم تماس های خانواده محسن شیرازی (همراه جوان و زندانی طلبه سیرجانی) و حجت الاسلام علی زاده از طلاب عدالتخواه استان آذربایجان٬ حجت الاسلام رسایی هیچ رغبتی برای پیگیری حقوق پایمال شده طلاب عدالتخواه نشان نداد. شنیده شده است ایشان درباره مفاسد برخی دانه درشت ها این طور اظهار داشته که امثال آنان فراوانند و طرح این موضوعات با توجه به عدم پیگیری مسئولان مربوطه باعث دلسردی مردم نسبت به نظام و رهبری خواهد گردید!!

واقعیت آن است که حمید رسایی در جریان برخورد با یکی از مظاهر فساد در زمان تصدی اداره کل ارشاد قم درگیر ماجرایی خسته کننده و نفس گیر شده است. در این پرونده با توجه به نفوذ متهم در برخی بیوت و ادارات٬ رسایی که مدعی و شاکی پرونده بود هم اکنون در جایگاه متهم نشسته و بالا و پایین رفتن از پله های دادگاه٬ گریبانگیرش شده است.

بعید می دانم این روحانی پرخروش از هزینه های عدالتخواهی بی خبر بوده باشد. این راه راهی است که کسی برای پویندگان آن کف و سوت نمی زند. ادامه این مسیر با فراز و نشیب هایی همراه خواهد بود که پرونده سازی و نشستن در جایگاه متهم و سر و کله زدن با دم و دستگاه قضا می تواند یکی از تاوان های آن محسوب شود٬ سرنوشتی که دو ماه است حجت الاسلام جهانشاهی را بدون محاکمه برای چندمین بار به پشت میله های زندان کشیده است.

انتظار ما از حجت الاسلام حمید رسایی آن است که همچنان آر پی چی زن جنگ نرم باشد.

 
مرگ ستار بهشتی کار مشایی است!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان 1391 ساعت 13:0 شماره پست: 1180

تا کنون هیچ یک از نوشته های مرحوم ستار بهشتی را نخوانده ام. آن قدری که شنیده ام وی در وبلاگ خود توهین هایی را به مسئولان نظام روا داشته بود که از سوی قوه قضائیه دستگیر شد. قطعا این مسلمان هر جرمی که انجام داده بود باید مورد رسیدگی قرار می گرفت اما یقین دارم کسی از مرگ او خشنود نیست. خدایش بیامرزد. به عنوان یک وبلاگ نویس مسلمان مرگ این هم وطن را به خانواده داغدارش تسلیت می گویم.

این که مرگ وی طبیعی بود یا نه گویا از سوی مسئولان امر در حال رسیدگی است که امیدوارم مسببان احتمالی آن هر چه زودتر شناسایی شوند.

راستی اگر این بنده خدا جزو حامیان محسن رضایی بود و آقازاده یکی از سرداران سابق محسوب می شد امروز مانند محسن روح الامینی از سوی باند رضایی لقب شهید را دریافت نمی کرد و در مراسمات گوناگون مورد تجلیل قرار نمی گرفت؟ آیا سید حسن ابوترابی در مراسمش حاضر نمی شد و داد عدالت سر نمی داد؟ همان نایب رئیس اصولگرای مجلس که هیچ گاه در مراسم شهدای بسیجی فتنه حضور نیافت و داغی از ولی نعمتان انقلاب را تسکین نداد.

در ضمن جهت پیگیری برادران دلسوز در هیئت مدیره روزنامه کیهان و سایت عماریون به استحضار می رساند با توجه به تقارن مرگ این جوان وبلاگ نویس با درخواست بازدید رئیس جمهور از زندان اوین این فرضیه قطعا قابل طرح است که چه بسا اسفندیار رحیم مشایی - که مقصر اصلی گرانی های اخیر و نابسامانی های ارز و ... است- قصد داشت با کشتن نامبرده ضرورت بازدید و نظارت رئیس جمهور بر عملکرد بی عیب و نقص زندان ها را به اثبات برساند

 
احمدی نژاد ابن ملجم است!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آبان 1391 ساعت 19:4 شماره پست: 1179

شب یکشنبه گذشته در آستانه ماه محرم همایشی ویژه مبلغان توسط یکی از گروه های مرتبط با حوزه ایثار و شهادت در حسینیه سیدان قم برگزار شد که یکی از سخنرانان این مراسم ضمن تاکید بر حفظ وحدت و التزام به منویات مقام معظم رهبری٬ احمدی نژاد را با ابن ملجم قیاس کرد!! این روحانی مدعی بصیرت با تظاهر به وجود ناامنی برای منتقدان به رئیس جمهور با کنایه اظهار داشت که بابت این حرف درست و منطقی اش! احتمالا باید پشت میله های زندان برود.

باور کنید اصلا حال و حوصله ندارم که تقوا و حساب و کتاب قیامت را به یاد این بابا بیاورم که خودش استاد توصیه به اخلاق دینی است و درآمدش از این راه قابل ملاحظه است. باور کنید دیوار احمدی نژاد آن قدر کوتاه است که دفاع از او را در این چند سطر بی فایده می دانم. باور کنید قصد ندارم بصیرت این آقا را با خط و مشی های مورد تاکید مقام معظم رهبری قیاس کنم.

اما بگذارید این یک حرف را بزنم: بینی و بین الله اگر این آدم منصف یکی از چند لاریجانی های مطرح در عرصه سیاست را مثلا با لفظی مانند دیکاتور مورد نوازش قرار می داد الان مدعی العموم وی را مانند حسن روزی طلب به سه ماه حبس محکوم نمی کرد؟

باور کنید قصد اعتراض به سیاست های دوگانه دستگاه قضا را ندارم. این حرف ها را می زنم تا سندی باشد برای آیندگان که بدانند عمامه هم ملاک فهم دین نیست.

کل یوم عاشورا
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آبان 1391 ساعت 17:36 شماره پست: 1188

بسمه تعالی

وزیر محترم اطلاعات جناب حجت الاسلام حیدر مصلحی سلام علیکم

احتراما با اهداء تحیات الهی باستحضار می رساند:

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی باید به عنوان دیدبان امین نظام، از چارچوب های اسلام و انقلاب اسلامی با تمام توان مراقبت نماید.

تأملی در عملکرد این وزارت و خدمات شبانه روزی سربازان گمنام امام زمان (عج) گویای زحمات بی دریغ حافظان بی ادعای امنیت و استقلال نظام اسلامی است.

طلاب عدالتخواه حوزه های علمیه کشور نیز همچون دیگر اعضای متعهد جامعه دینی، در حد بضاعت خود همواره یاور و همراه خادمین عرصه امنیت در وزارت اطلاعات بوده اند.

متأسفانه باید پذیرفت که دستگاه اطلاعات کشور نیز مانند سایر مجموعه های ارزشی، گاه دارای ضعف ها و سوءتدبیرهایی است که شناخت ما از شخصیت حضرتعالی نشانگر اهتمام شما در رفع این نواقص می باشد.

در جریان دستگیری حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی – که هم اکنون بیش از دوماه است به اتهام دفاع از طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد بدون محاکمه در زندان اوین به سر می برد- ستاد ... قم، همسر جوان ایشان را که در شهر مقدس قم پناهی جز حریم کریمه اهل بیت سلام الله علیها ندارد به بهانه اطلاع رسانی درباره آخرین وضعیت حجت الاسلام جهانشاهی احضار نموده و برخلاف ادعای خود به جای اطلاع رسانی و رفع نگرانی این بانوی مومنه، ناجوانمردانه و به دور از مروت و انسانیت اقدام به ایراد اتهامات خلاف عفت نسبت به این روحانی مجاهد نمودند که باعث بهت و بی اعتمادی بسیاری از طلاب انقلابی نسبت به عملکرد این بخش از بدنه ... کشور گردید. در استمرار این روش غیراخلاقی، ایراد اتهامات کذب دیگری همچون فرقه سازی! وابستگی به جریان انحرافی! دزدی! و... نیز از سوی این افراد در سطح محافل مذهبی و انقلابی طرح گردید که بازتاب منفی آن در کمترین حالت ممکن، باعث تردید در مجموعه اتهاماتی شد که از ابتدای انقلاب تا کنون پیرامون برخی جریان ها و گروهک های مفسده جو طرح گردیده است.

به نظر می رسد برخی برادران ما با این مبنای غیر شرعی که هدف، وسیله را توجیه می کند به زعم خود درصدد هستند با جوسازی و پرونده سازی باعث انزوا و محو تحرکات عدالتخواهانه در متن جریان های ارزشی و انقلابی گردیده و دوران مدیریت خود را با ادعای ثبات در وضع موجود سپری نمایند.

بر شما پوشیده نیست که قصد و انگیزه طلاب عدالتخواه و سربازان خط مقدمی انقلاب، اجرای بی چون و چرای منویات مقام معظم رهبری و احکام تغییرناپذیر الهی است که خواه ناخواه منافع برخی خودباختگان را به خطر می اندازد.

بینوسیله از محضر آن جناب تقاضا می شود با اتخاذ تدابیر دوراندیشانه ضمن استفاده از روش های منطقی و اقناع کننده در مقابل حرکت های خودجوش انقلابی، برخورد جدی با معدود عناصر ضعیف النفسی که آبروی گرانقدر سربازان گمنام امام عصر عج را به حراج گذاشته اند وجهه همت خویش ساخته و اعتماد قلبی لایه های مذهبی اجتماع را نسبت به عملکرد نیروهای خدوم امنیتی احیا نمائید.

والسلام علی من اتبع الهدی

جمعی از طلاب عدالتخواه حوزه های علمیه کشور

پای درس شهدا(3)
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آبان 1391 ساعت 16:28 شماره پست: 1178

 

برای مرخصی می‌خواستم با شهید خرازی برویم اصفهان. گفت: «بیا با اتوبوس برویم». گفتم: حاجی خیلی گرم است. گفت: «گرما؟ پس این بسیجی‌ها توی این گرما چکار می‌کنند؟ با همان اتوبوس می‌رویم تا کمی حالمان جا بیاید».

 یادگاران کتاب خرازی، ص33.

 
پای درس شهدا (2)
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم آبان 1391 ساعت 19:54 شماره پست: 1177

 

فرمانده تیپ پدافند ش . م . ه ـ «والعادیات» می‌گوید:

یکی از وظایف ما در منطقه عملیاتی کربلای پنج، کنترل آموزشی و تجهیزاتی نیروها بود و تیم‌های پدافندی مستقر در منطقه در چندین مرحله نیروها را از نظر آموزشی و تجهیزاتی کنترل می‌کردند.

کار دیگر بچه‌ها، اقدامات تأمینی در جهت آمادگی نیروهای محدوده مربوط بود که برادران تیم‌های پدافند با بررسی نقاط ضعف و قوت، آرایش خودشان را بر همان مبنا گسترش می‌دادند.

از وظایف دیگر بچه‌ها، هدایت نیروها و کمک در جهت استفاده از تجهیزاتی بود که برای نیروهایی که برای اولین بار در محیط آلوده قرار می‌گیرند، مسأله‌ای حیاتی است. هنگامی که گاز شیمیایی پراکنده می‌شود، به هر طریق که باشد یک سری مصدوم بر جای می‌گذارد و هیچ ارتشی در دنیا نمی‌تواند ادعا کند که در یک تک شیمیایی هیچ مصدومی نخواهد داشت، ولی تمام زحمات ما در جهت تقلیل مصدومین است؛ از این جهت کار دیگر بچه‌ها کمک به مصدومین و جلوگیری از پیشرفت مصدومیت است که در این راستا، بچه‌های پدافند با اورژانس مربوط هماهنگی کرده و اطلاعات لازم را در اختیار کادر پزشکی برای تسریع درمان قرار می‌دهند.

فعالیت دیگر بچه‌ها، رفع آلودگی محیط آلوده به مواد شیمیایی است که از کارهای دایمی تیپ است.

یکی از کارهای مهم بچه‌های پدافند شیمیایی، خنثی کردن یا از بین بردن بمب‌های شیمیایی است که در این زمینه نیروها آموزش‌های لازم را برای شناخت انواع بمب‌ با عمل‌های مختلف پشت سرگذاشته‌اند و در اکثر اوقات قبل از آنکه مواد در منطقه پخش شود، بمب‌ها را خنثی کرده‌اند.

در یکی از روزهای عملیات، نزدیک غروب، دشمن با چندین فروند هواپیما اقدام به تک وسیع شیمیایی در منطقه عملیات کربلای پنج کرد و حداقل یکصد راکت در یک لحظه در منطقه ریخت. قدرت عمل و مانور بچه‌های پدافند به قدری بالا بود که به محض اعلام خطر، کلیه برادران قبل از پخش مواد، در منطقه بر سر چاله‌های بمب حاضر شدند و همه را خنثی کردند.

ما برادران عزیزی را در این عملیات از دست دادیم؛ از جمله شهید محمود کفاش و شهید کلانتری که در کربلای پنج زحمات بسیاری کشیدند. شهید کلانتری جانباز بود و در یکی از عملیات‌ها یک پایش قطع شده بود ولی با این حال وقتی اعلام می‌شد که گاز شیمیایی زده‌اند، فوری سوار بر موتور مخصوص خود می‌گشت و اولین کسی بود که بر چاله بمب حاضر می‌شد. این شهید عزیز بارها بر اثر دست‌اندازهای منطقه، پای مصنوعی‌اش جدا شد و به شدت به زمین خورده بود.

برادر کفاش هم همیشه در خط مقدم بود. وی دم غروب و در حال وضو گرفتن شهید شد

بر بلندای شلمچه، ص140- 138

 
پای درس شهدا (1)
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آبان 1391 ساعت 22:11 شماره پست: 1176

 

مقدمات عملیات محرم چیده شده بود. قرار بود در منطقه دهلران و موسیان این عملیات شروع گردد. هدف از عملیات، آزادسازی مناطق به تصرف درآمده جبال حمرین در جنوب دهلران بود و قرار شد نیروهای عمل کننده، از محورهای شرهانی و جنوب شرقی دهلران در غرب عین خوش وارد شوند. باران شدیدی در آن شب می بارید و شرایط خاص منطقه، تحرک را برای رزمندگان با مشکل مواجه می نمود. در مراحل ابتدایی عملیات، خط اول دشمن که در کناره‌های شهر موسیان قرار داشت آزاد گردید و شهر کاملاً ویران شده موسیان به تصرف رزمندگان درآمد.

دشمن از خط اول به‌سوی شهرک زبیدات و منطقه شرهانی عقب نشینی کرد، اما هنوز هم مناطق استراتژیک و ارتفاعات مهم را در اختیار خود داشت. عملیات محرم قرار بود بر‌اساس زمان بندی انجام شده در سه مرحله انجام پذیرد.

مرحله دوم، آزادسازی ارتفاعات و جاده تدارکاتی میانی بود که به یاری امدادهای الهی در آن جا هم رزمندگان با موفقیت کامل، به اهداف از قبل پیش بینی شده و نهایی دست یافتند. دشمن بعثی با استفاده از تجربیات گذشته، جهت ایجاد موانع و کند کردن تحرکات رزمندگان دست به ابتکاری جدید زد و علاوه بر کاشتن مین های مختلف، از بشکه های 220 لیتری مواد آتش زا هم استفاده نمود. با انفجار یک مین، بشکه های مملو از مواد آتش زا نیز منفجر شده و زبانه های وحشتناک آتش، سراسر میدان را دربر می گرفت. اما اتخاذ این تاکتیک و شیوه نیز نتوانست در عزم پولادین دلاورمردان ما تأثیر اندکی بگذارد. عمق و وسعت موانعی که دشمن در فراروی رزمندگان، احداث نمود، بسیار گسترده و وسیع بود و از سویی دیگر، وقت کافی جهت خنثی سازی مین ها دراختیار نبود. چاره ای نبود، باید گروهی از رزمندگان، بدن های مطهر خود را بر روی مین ها انداخته راه عبور را برای دیگر رزمندگان هموار می‌ساختند. اعلام گردید که داوطلبان از جان گذشته‌ای که حاضرند خود را به میدان مین بزنند، یک قدم جلو بیایند.

فرمانده، تنها بیست داوطلب می‌خواست. اما تعداد داوطلبان به‌مراتب بیشتر از نیاز بود و قانع کردن مابقی جهت صبوری کردن و منصرف کردن‌شان کاری بسیار مشکل بود.

یکی از نیروهای نوجوان که قرار بود در جمع آن بیست نفر داوطلب عملیات استشهادی، خود را به میدان مین بزند از جمع جدا شد و گوشه‌ایی رفت.

حاج داود کنجکاوانه ردّش را گرفت، با حیرت می‌دید که نوجوان در حال درآوردن لباس خاکی و اورکتش است. به نزدش رفت و گفت: «شب است، هوا بارانی است، اگر شب به نیمه‌هایش برسد، چند درجه سردتر هم خواهد شد. لباس‌هایت را چرا در آوردی؟ مثل اینکه طبعت خیلی گرم است؟!

اما از پاسخ نوجوان، ناگهان بغضش ترکید و احساس افتخار و غرور کرد، چرا که نوجوان به او گفته بود که اطمینان دارد بعد از رفتن به میدان مین، بدنش تکه‌تکه خواهد شد، و چون لباس‌های تنش از بیت‌المال مسلمین خریداری شده است، نمی‌خواهد لباس‌ها تکه‌تکه و غیر قابل مصرف باشد!!».

. واگویه‌های مهتابی، علی‌اکبر خاوری‌نژاد (براساس خاطرات جبهه‌های دفاع مقدس استاد صمدی آملی)، ص84و 85.

 

طومار عدالتخواهی

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آبان 1391 ساعت 6:43 شماره پست: 1175

 

بسمه تعالی

محضر مبارک ریاست داگاه ویژه روحانیت حضرت حجت الاسلام والمسلمین رئیسی سلام علیکم

این نامه از سوی طلابی نوشته شده است که شما را همواره از نیروهای خدوم، ارزشی و سالم قوه قضائیه دانسته و براین باور تأکید دارند که حضرتعالی از بازوان قدرتمند مقام معظم رهبری محسوب می شوید.

این نامه از سوی طلابی نوشته می شود که آرزو دارند نظام اسلامی به عنوان یک الگوی جامع از اجرای احکام و دستورات الهی سرمنشأ حیات دینی در جوامع اسلامی سراسر گیتی مطرح گردد که البته لازمه آن تقیّد به آداب دین و پالایش فردی و اجتماعی عناصر مؤثر در حاکمیت می باشد.

چنان که مطلع هستید حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی دوماه است که بدون محاکمه در زندان اوین به سر می برد. روحانیون عدالتخواه با شناختی که از علقه شدید وی نسبت به فرامین مقام معظم رهبری دارند شهادت می دهند که این بار نیز این روحانی عدالتخواه به اتهام دفاع از ارزش های دینی به مظلومیتی جانسوز گرفتار آمده است. چند سال پیش حجت الاسلام جهانشاهی وقتی که از پیگیری قانونی زمین خواری های سیرجان ناامید شده بود به تنهایی و با پای پیاده عازم تهران گردید که در بین راه دستگیر شد و به احکامی چون زندان، تبعید و خلع لباس محکوم گردید. اگر چه این حکم در نهایت با تدبیر مقام معظم رهبری باطل شد اما جای این پرسش دردآلود باقی ماند که چرا هیچ گاه شاهد چنین برخوردهای سخت گیرانه ای با معدود روحانی نماهای فتنه گر همچون هادی غفاری، ادیب، سلیمانی، ایازی و... نبوده ایم؟ کینه برخی قضات محترم نسبت به فرزندان صدیق انقلاب از کجا نشأت می گیرد؟

چرا طلاب ناهی از منکر در بروجرد باید به سخت ترین احکام ممکن محکوم شوند؟ داغ دل طلاب انقلابی آن جا به اوج می رسد که متأسفانه شاهد پرونده سازی و تهمت پراکنی سراسر کذب برخی از عناصر بی تقوایی هستیم که به منظور انزوای طلاب انقلابی و سرکوب فعالیت های عدالتخواهانه، کثیف ترین اتهامات را نثار حجت الاسلام جهانشاهی می نمایند. جالب آن که با توجه به فقدان مدرک و سند محکمه پسند، با ایراد فشار به برخی طلاب بازداشت شده و اخذ اقرار از آنان، خود ناچار به سندسازی بر ضد او گردیده اند. به راستی آیا یک قاضی که با پیش داوری در خصوص متهم درصدد پرونده سازی برضد اوست صلاحیت کافی برای صدور حکم قضایی مورد تأیید اسلام را خواهد داشت؟

بر کسی پوشیده نیست که حجت الاسلام جهانشاهی و طلاب عداتخواه تا زمانی که حرکت خود را بر مبنای منویات مقام معظم رهبری می دانند در طی مسیر پیش رو، لحظه ای تردید به خود راه نخواهند داد، اما در صورتی که خلاف این مسئله به آنان ثابت شود بی درنگ این روش را به کنار خواهند نهاد.

ما طلاب عدالخواه و فدائیان راه ولایت فقیه از محضر حضرتعالی انتظار داریم با محور قرار دادن توصیه الهی "رحماء بینهم" از مظلومیت یک طلبه خط مقدمی انقلاب جلوگیری نموده و مجموعه های جوان انقلاب را نسبت به حضور در صحنه احیای ارزش های دینی دلگرم نمائید.

والسلام علی من اتبع الهدی

جمعی از روحانیون عدالتخواه حوزه های علمیه کشور

 
حاشیه ای بر حضور لاریجانی در فیضیه
+ نوشته شده در شنبه بیستم آبان 1391 ساعت 17:28 شماره پست: 1174

 

روز پنج شنبه 18/8/91 در جریان سخنرانی دکتر علی لاریجانی در جمع مبلغان حوزه علیمه که در آستانه ماه محرم در مدرسه فیضیه قم برگزار گردید هنگام پرسش و پاسخ، حجت الاسلام علی زاده از طلاب عدالتخواه و ولایتمدار حوزه به طور شفاهی اقدام به طرح سوال علنی در خصوص علت عدم پیگیری مدارک افشا شده در خصوص ارسلان فتحی پور نماینده مردم کلیبر در مجلس و رئیس کمیسیون های اقتصادی در مجلس هشتم و نهم نمود. عدم گدراندن تحصیلات دانشگاهی یکی از اتهامات فتحی پور بود که افشای آن مورد تکذیب وزارت علوم قرار نگرفت. نامه های متعددی هم از وزارت علوم مبنبی بر غیرقابل ارزشیابی بودن مدرک تحصیلی نامبرده در رسانه ها منتشر شده است. مدارک مستند در خصوص برخی سوءاستفاده های آقای فتحی پور به هیئت رئیسه مجلس و کمیسیون اصل نود تحویل داده شده که تاکنون مورد رسیدگی قرار نگرفته است. مدرک علمی رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس از یک دانشگاه نامعتبر در باکو است که توسط دولت آذربایجان تعطیل شده است. این مستندات در نشریه والفجر نیز منتشر شده است. علی لاریجانی با قطع سخنان این روحانی عدالتخواه، نام بردن از فتحی پور در این مراسم را برخلاف حیا! عنوان کرد و مدعی شد که در صورت صحت این مستندات قطعا هیئت های اجرایی و دستگاه های نطارتی با آن برخورد می کردند. وی خاطرنشان ساخت هنوز هیچ مدرکی از کمیسیون اصل نود به دست ایشان نرسیده است. علی زاده تاکید کرد که این مدارک در نشریه والفجر افشا شده و نام بردن از وی دیگر محرمانه محسوب نمی شود. وی در ادامه این سوال را طرح کرد که چرا اقتصاد یک مملکت در دست یک انسان فاقد سواد دانشگاهی قرار دارد؟ فتحی پور علاوه بر ریاست کمیسیون اقتصادی مجلس، عضو شورای پول و اعتبار بوده و در هیئت تحقیق و تفحص از بانک های کشور نیز عضو است. ورود چنین فردی با مدرک نامعتبر به مجلس، غیرقانونی است. آیا چنین فردی صلاحیت حضور در جایگاه های حساس و روی کارآوردن صدها مدیر کم سواد را داراست؟ در این هنگام علی لاریجانی پایان مراسم را اعلام کرد. با پایان یافتن جلسه حجت الاسلام علیزاده دوباره به سراغ ایشان رفت. علی لاریجانی در حالی که اطلاع خود از مسائل مربوط به فتحی پور را در جمع طلاب تکذیب کرده بود در صحبت با علیزاده مدعی شد که پرونده فتحی پور در کمیسیون نظارت بر نمایندگان در حال رسیدگی است!!

 

فعلا سکوت می کنم!

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم آبان 1391 ساعت 22:21 شماره پست: 1173

به دنبال ارتحال برادر آیت الله سید جعفر کریمی و صدور پیام تسلیت از سوی مقام معظم رهبری و چند شخصیت سیاسی، پاسخ های آیت الله کریمی در سایت جماران منتشر شد. قضاوت درباره اعتدال فکری این بزرگوار با شما:


پیام تشکر از رهبر معظم انقلاب


بسم الله الرحمن الرحیم
پیشگاه مبارک مقام معظم ولایت امر و رهبری حضرت مستطاب آیت الله العظمی خامنه‌ای (دام ظله الوارف)

ضمن اهدای سلام و تحیات وافره از بذل مرحمت جنابعالی در اعلام تسلیت ارتحال اخوی مکرم که موجب شادی روح آن مرحوم و مایه‌ی تسلای خاطر اینجانب و سایر بازماندگان گردید صمیمانه تقدیر و تشکر می‌نمایم. دوام سلامتی همراه با مزید تأییدات حضرتعالی را در رهبری امت اسلامی از خداوند متعال مسألت دارم.
با تقدیم احترامات فائقه
ارادتمند سید جعفر کریمی


پیام تشکر از سید حسن خمینی


بسم الله الرحمن الرحیم
حفید سیدنا الاستاد المحقق بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران حضرت مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید حسن خمینی دامت افاضاته
ضمن اهدای سلام و تحیات از بذل مرحمت جنابعالی در اعلام تسلیت ارتحال اخوی مکرم که موجب شادی روح آن مرحوم و مایه‌ی آرامش خاطر اینجانب و سایر بازماندگان گردید صمیمانه تقدیر و تشکر می‌نمایم. دوام سلامتی و مزید توفیقات حضرتعالی را در ادامه‌ی راه امام راحل(قدس سره) از ایزد متعال مسألت دارم.
با تقدیم احترامات فائقه
ارادتمند سید جعفر کریمی


پیام تشکر از اکبر هاشمی 


بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک مجاهد خستگی‌ناپذیر و یار مخلص و معتمد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، پشتیبان صدیق ولایت فقیه و همسنگر و یار باوفای مقام معظم رهبری و امید ملت انقلابی ایران در حمایت از نظام مقدس جمهوری اسلامی و عدالت اسلامی مخصوصاً در بخش سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حضرت مستطاب آیت الله هاشمی رفسنجانی دامت برکاته
ضمن عرض سلام و تحیات وافره از بذل لطف و بزرگواری آن‌جناب در اعلام تسلیت ارتحال اخوی مکرم که موجب شادی روح آن مرحوم و مایه‌ی تسلای خاطر اینجانب و سایر بازماندگان گردید صمیمانه تقدیر و تشکر می‌نمایم. مزید تأییدات حضرتعالی را در پیگیری اهداف عالیه نظام مبارک و آرمان‌های الهی امام راحل(قدس سره) از ایزد متعال مسألت دارم.
با تقدیم احترامات فائقه
ارادتمند سید جعفر کریمی


پیام تشکر از سید محمد خاتمی


بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک علامه مجاهد فداکار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران حضرت مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج سید محمد خاتمی دامت افاضاته
با تقدیم سلام و تحیات وافره از بذل لطف و مرحمت جنابعالی در اعلام تسلیت ارتحال اخوی مکرم که موجب شادی روح آن مرحوم و مایه‌ی تسلای خاطر اینجانب و سایر بازماندگان گردید صمیمانه تقدیر و تشکر می‌نمایم. دوام سلامتی همراه با مزید تأییدات حضرت عالی را در خدمت به نظام پر خیر و برکات جمهوری اسلامی ایران و در اعلای کلمه‌ی توحید و توحید کلمه از ایزد بنده نواز چاره‌ساز مسألت دارم.
با تقدیم احترامات فائقه
سید جعفر کریمی

روحانیت علیه روحانیت!
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آبان 1391 ساعت 22:17 شماره پست: 1172
مرکز هنری تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم علیه خودش مستند ساخت!
خبرنامه دانشجویان ایران: محسن تقیانی// در سومین روز برگزاری ششمین جشنواره فیلم های مستند ایران (سینما حقیقت)، فیلم مستندی با عنوان «بهشت فراموشی» و به کارگزدانی جواد دبیری در سالن شماره 3 سینما فلسطین به نمایش در آمد.

این مستند سفر تبلیغی یک روحانی را روایت می‌کند که در ایام ماه مبارک رمضان به یک روستای دور افتاده می رود. این روحانی که با سمند شیک خود عازم این سفر است متوجه می شود که به دلیل نبودن جاده ارتباطی چند ساعتی را باید تا روستا پیاده روی کند.

این البته اول ماجراست؛ زیرا وقتی به مقصد می رسد از عدم وجود برق، آب آشامیدنی، مدرسه، حمام و... در روستا مطلع می شود.

در روستا هیچکس حاج آقا را تحویل نمی گیرد و حتی جواب سلام او را نمی دهند. اهالی روستا از بی توجهی مسئولین دولتی و عدم اجرای وعده های آنان برای آبادانی محل سکونتشان گله دارند و به دلیل تجربه های تلخ گذشته به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارند.

تلاش روحانیِ مبلغِ بی خبر از همه جا! برای برگزاری نماز جماعت در روستا بی نتیجه می ماند. و در ادامه نیز تلاش دیگر او جهت ساخت یک حمام برای اهالی روستا به مشکلاتی بر می خورد و به سر انجام نمی رسد.

در سکانس پایانی این مستند این روحانی را خسته و درمانده می بینیم که بدون لباس روحانیت و بریده شده از مردم در حال برگشت از روستا است و در حالی که غُر میزند و از عبس بودن تلاش هایش برای اهالی روستا می گوید این آیه قرآن را زمزمه می کند «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم» .

تلاش عوامل مستند برای پشیمان کردن او از این تصمیم نیز بی فایده می ماند. تیتراژ پایانی مستند بسیار غم انگیز است؛ یکی از اهالی روستا با همان لهجه محلی می گوید «اینم مثل قبلی‌ها یه طرحی داد و رفت».

فیلم مستند «بهشت فراموشی» را می‌توان یک اثر ضد روحانیت لقب داد. در این مستند ما با یک روحانی مبلغ که قدرت برقراری ارتباط با مردم را ندارد روبرو می شویم؛ او تا حدی پرخاشگر و بسیار زودرنج است.

بسیار خشک مذهبی و عبوث است تا جایی که به بچه‌های در حال بازی که هنوز به سن بلوغ نرسیده اند نیز برای نگرفتن روزه، گیر می‌دهد. و حتی اصرارش برای ساختن یک حمام، جهت انجام دادن غسل واجب است. به مردم تهیدستی که از داشتن ابتدایی ترین امکانات رفاهی محرومند برای وقف زمین هایشان جهت ساخت مسجد فشار می‌آورد. ما یک روحانی را در این مستند می‌بینیم که مردم او را نمی‌پذیرند، به او اعتماد ندارند و او نیز ناتوان از برقراری ارتباط با مردم است و در انتها نیز خسته و بریده از مردم، همه این ناتوانی های خود را به خدا نسبت می دهد.

علاوه بر این، فیلم مستند «بهشت فراموشی» را در یک نگاه کلانتر می توان مستندی علیه همه آرمانهای نظام دانست. در این فیلم همه یاس و نا امیدی و بی اعتمادی مردم روستا ناشی از بی توجهی دولت است. چند باری در این مستند به صورت مستقیم و غیر مستقیم به مسئولین نظام لقب دزد داده می شود و همه عملکرد نظام جمهوری اسلامی در خدمات رسانی به روستاها و مناطق محروم زیر سوال می رود.

دردناکترین بخش این فیلم مستند به سخره گرفتن اردوهای جهادی می باشد. بدون آنکه سندی نمایش داده شود، از زبان اهالی روستا بیان می گردد که تعدادی بسیجی برای ساختن یک مدرسه به آنجا رفته اند و بدون آنکه کاری کرده باشند پول جمع آوری شده از روستاییان را برداشته و در رفته اند!

گویی این فیلم مستند قصد دارد در مدت 36 دقیقه همه نقاط قوت و دستاورد های انقلاب در خدمات رسانی به محرومین، ارتباط نزدیک روحانیت و مردم، حرکت‌های جهادی بسیجیان، و دلدادگی و دلبستگی پا برهنگان و زجرکشیدگان به انقلاب و نظام را به سخره بگیرد و نظام و انقلاب را ناتوان در حل مشکلات ابتدایی مردم معرفی نموده و همه آن چیزی را که انقلاب اسلامی بدان افتخار می کند به زیر سوال ببرد.

برایم جالب بود که بدانم چه مجموعه ای از تولید این فیلم مستند حمایت کرده که حیرت زده در انتهای فیلم مشاهده کردم که تهیه کننده آن «مرکز فرهنگی هنری دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» می باشد. جالب است نه! یک نهاد روحانیت تهیه کننده یک فیلم ضد روحانیت.
 

جمع آوی خاطرات درباره آیت الله محمدی

+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم آبان 1391 ساعت 18:42 شماره پست: 1171

جمعی از طلاب مدرسه علمیه روحیه بابل قصد دارند به منظور ارج نهادن به خدمات معنوی و علمی حضرت آیت الله محمدی٬ موسس و سرپرست مدرسه علمیه روحیه شهرستان بابل بخشی از خاطرات، سخنرانی ها، دستنوشته ها و... مربوط به ایشان را در قالب کتاب منتشر کنند.

از همه دوستان طلبه و غیرطلبه تقاضا می شود خاطرات و مطالب مرتبط خود را تا پایان این ماه به این نشانی ارسال نمایند:

Ashkeatash57@yahoo.com

 

مدرسه ما - حوزه علمیه روحیه

مدرسه ما - حوزه علمیه روحیه

مدرسه ما - حوزه علمیه روحیه

 
وقتی راستی ها مرموزتر از چپی ها عمل می کنند!
+ نوشته شده در جمعه دوازدهم آبان 1391 ساعت 9:38 شماره پست: 1170

 

دوباره نمی خواهم سلوک آمریکایی اصلاح طلبان و مشی انگلیسی اصولگرایان را به رخ بکشم و داد بعضی از خواننده های وبلاگ را دربیاورم.

اما اگر خودتان دقت کرده باشید لابد متوجه شده اید تصمیم اخیر نمایندگان مجلس در تعیین شروط نامزدهای ریاست جمهوری چه نتیجه ای را درپی دارد. محتویات غیرعملی و قدرت طلبانه این مصوبه را در فرصت دیگری بررسی خواهیم کرد. نکته این جاست که نخستین ثمره چنین قید و بندی از اعتبار انداختن شورای نگهبان است. راقم این سطور خود جزو منتقدان بعضی از سیاست های شورای نگهبان بوده ولی انصاف حکم می کند و البته تجربه نیز ثابت کرده که اگر قرار باشد تقوای بعضی نمایندگان مجلس را برای تایید صلاحیت سیاسی کاندیداها ملاک قرار دهیم همان بهتر است که به ایمان و تقوای اعضای محترم شورای نگهبان اعتماد کنیم!

حالا برویم سر ادعایی که اول بحث مطرح شد. یادتان است دوران حاکمیت اصلاحات چه جار و جنجال بی سابقه ای بر سر نظارت استصوابی شورای نگهبان بلند شد؟ بوقچی های اصلاح طلب کاری کردند که از نظر طیف وسیعی از دانشجویان و حتی افراد جامعه، نظارت استصوابی شورای نگهبان به عنوان مشکل اول مملکت تلقی شود. البته این سر و صداها در نهایت راه به جایی نبرد و با شکست مواجه شد. حالا حضرات راستی به اصطلاح اصول گرا، آرام و بی صدا وسط این همه معضل اقتصادی و اجتماعی، ناگهان از قانونی پرده برداری می کنند که کمترین ثمره آن خلع ید شورای نگهبان از جایگاه نظارت و تأیید کاندیداهای ریاست جمهوری است. یعنی اگر قرار باشد مدیر بودن کاندیداها به خاطر سوابق اجرایی شان تأیید شود؛ سیاسی بودنشان توسط صد نماینده ادوار مجلس و تقوایشان هم به واسطه امضای سی نماینده خبرگان، با این وصف اعضای شورای نگهبان در حد کارمندان یک دبیرخانه تنزّل یافته و کاری جز مهر و امضای نامه های نامزدها نخواهند داشت. به این اگر سیاست انگلیسی نمی گویند پس چه می گویند هان؟!

 

حجت الاسلام مازندرانی هم به ... احضار شد

+ نوشته شده در چهارشنبه دهم آبان 1391 ساعت 18:41 شماره پست: 1169

 

حجت الاسلام شیخ عبدالکریم مازندرانی از آزادگان و جانبازان غیور گرگانی است که مدیریت فعال ترین وبلاگ مرتبط با آزادگان را با عنوان وبلاگ رسمی آزادگان تکریت۱۱ برعهده دارد.

وی که روحیه آزادگی را بعد از سال های اسارت نیز حفظ کرده همواره نسبت به ابهام در برخی فعالیت های اقتصادی که به نام آزاده ها صورت می گیرد هشدار داده بود.

در پی اعتراض و پرونده سازی معدودی از آزادگان ذی نفع٬ حجت الاسلام مازندرانی برای ادای پاره ای توضیحات به یک نهاد ... در قم احضار شد. به دنبال این اتفاق٬ این آزاده قهرمان متاسفانه از ادامه فعالیت در عرصه مجازی منصرف گردید.

در آخرین مطلب وبلاگ تکریت۱۱ می خوانیم:

نخواهم نوشت

امروز جهت پاره ای توضیحات و روشن شدن قضایا به جایی فراخوانده شده بودم که البته دوستانه بود و درک طرف شخص مسئول مقابل از واقعیت ها مرا غافلگیر کرد ولی گزارش ناجوانمردانه تعدادی که خود را مومن و آزاده و غیره می دانند بر علیه من باعث تشویش خاطر شده بود .

بگذریم که در این 4 یا 5 سال من از زندگی خودم مایه گذاشتم،پول ماده 13 را دوستان چه کردند؟خانه خریدند؟و...بپرسید من چه کردم؟من 4 قسمت کردم سه قسمتش را سهم همسر و دو فرزندم کردم ،سهم خودم را کلا خرج این مسائل کردم بابت هزینه نشر و پیگیری و ...اما از خود این آقایان بپرسید چقدر از جیب شخصی برای  آزادگان خرج کردند؟

همین دو سه روز قبل که به بابل رفتم حداقل 100 هزار تومان خرجمان شد بخاطر وسایل فیلمبرداری و غیره که دربستی رفتیم و برگشتیم اینها را کی داد از جیب بنده بود یک ریال از آزاده های بابلی بابت این فیلمبرداری نگرفتیم.

و بگذریم که از کجاها زدم و از چه مسئولیتهایی که نگرفتم تا اینجا را حفظ کنم و بدرد بچه ها برسم .

من دیگر بهیچ وجه در هیچ موردی مطلب نخواهم زد مگر اینکه این آقایانی که بر علیه من گزارش به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی کشور دادند بیایند و اسم خودشان را اعلام کنند و اگر شهامت دارند و اگر مردانگی دارند خودشان را پیش بچه های آزاده علنی کنند تا من بنویسم وگرنه بهیچ وجه نخواهم نوشت.

اما حرف آخر با شما،دو کلوم خداحافظی

خداحافظ دوستان با وفای من،

خداحافظ سرداران بی ادعا،

خداحافظ نخل ها ی سوخته ولی سربلند،

خداحافظ الماسهای درخشان ملت بزرگ ایران و رهبر حکیم و فرزانه و استوار ایران،

خداحافظ دوستان گلم،

خداحافظ نازنین عزیزانم،

خداحافظ شهدای زنده،

خداحافظ گلها و امیدهای ملت انقلابی و ارزشی و ولایتمدار ایران اسلامی،

امیدوارم همیشه سربلند باشید و باز امیدوارم نامهای درخشان شما همراه با ملت بزرگ ایران،با رهبری مومن و راه بلد و آشنای به توطئه های جهانی و استوار و خدوم آیت الله خامنه ای و جانبازان عزیز و بسیجیان دلاور در صف سربازان امام عصر اروحنا فدا ثبت و درج شود.

التماس دعا.از همه دوستان که باعث رنجش آنها شدم عذر خواهی می کنم.

 
انا فتحنا لک فتحا مبینا
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم آبان 1391 ساعت 19:56 شماره پست: 1168

 

محضر مبارک رهبر عظیم الشأن انقلاب حضرت امام خامنه ای  سلام علیکم

احتراما با اهدا تحیات الهی و آرزوی سلامت و طول عمر برای آن جناب به استحضار می رساند:

 تکلیف دینی امر به معروف و نهی از منکر، نسخه ای نجات بخش برای اصلاح جامعه دینی است که عمل به آن همواره مورد تأکید حضرتعالی بوده و حمایت عملی شما از آمرین به معروف و ناهیان از منکر از ماندگارترین خاطرات تاریخ انقلاب اسلامی می باشد. تفکیک ناپذیری حوزه علمیه از نظام نیز از دیگر محورهای مورد تأکید شما در سفر اخیر به خراسان شمالی بوده است.

حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی که به طلبه عدالتخواه سیرجانی معروف شده است در پی عمل به منویات حضرتعالی در پیگیری مطالبات عدالتخواهانه، هر از گاه با برخوردهای شدید قضایی مواجه گردیده و اخبار مربوط به این حوادث، کام جوانان عدالتخواه به خصوص قشر حوزوی را به تلخی کشانده است. این روحانی جوان حوزه، نخستین بار تنها به خاطر ارائه گزارش به مسئولان در خصوص زمین خواری های سیرجان و پیگیری قانونی این واقعه سیاه، بیش از دو ماه زندانی گردید. ایشان پس از آزادی در حالی که از حل قانونی این فساد اقتصادی ناامید شده بود به طور انفرادی اقدام به پیاده روی به سمت تهران نمود که این بار به اتهام رفتار خلاف شئون روحانیت! به دو سال حبس و هشت سال تبعید و خلع لباس محکوم گردید. هر چند این روحانی آزاده جنگ نرم پس از هشت ماه تحمل حبس با عنایت و حمایت کریمانه حضرتعالی آزاد شد اما این پرسش تاریخی در ذهن جوانان انقلابی نقش بست که چرا چنین احکام شدیدی هیچ گاه شامل معدود روحانیون فتنه گری که تصویر حضور خیابانی آنان در ایام اغتشاشات کور 88 در همه رسانه های مجازی منعکس گردید، نشده است؟ منشأ این بغض و احساس خطر نسبت به طلاب انقلابی و جوانان حزب الله از کجا سرچشمه می گیرد؟

نمونه دیگر این برخوردهای غضب آلود مربوط به جریان اخیر طلاب ناهی از منکر در شهرستان بروجرد است که حتی اگر ادعای بی اساس توهین آنان به یک مأمور انتظامی را بپذیریم باز هم صدور احکامی چون زندان و شلاق و نفی بلد برای آنان، رویکرد دادگاه ویژه روحانیت را بسیار قابل تأمل نشان می دهد. حجت الاسلام جهانشاهی که این بار برای حمایت از طلاب مظلوم بروجرد به جمع متحصنین در مدرسه علمیه امام صادق علیه السلام این شهر پیوسته بود در حمله شبانه مأموران امنیتی به آن مدرسه که هتک حرمت کم نظیر حوزه علیمه را به همراه داشت دستگیر شد و مدتی از سرنوشت او هیچ اطلاعی در دست نبود. همسر جوان او در دیار قم، غریبانه به هر دری می زد تا به کمترین حقوق خانواده یک زندانی یعنی خبر از حال و روز عزیز خود دست پیدا کند. در نهایت مشخص شد که حجت الاسلام جهانشاهی در زندان اوین به سر می برد. اکنون نزدیک به پنجاه روز است که علی رضا جهانشاهی و دوست جوان و غیر طلبه او به نام محسن شیرازی در بند ویژه روحانیت اوین بدون محاکمه زندانی شده اند. این بار مسئولان قضایی اتهام او را براندازی و اقدام علیه امنیت ملی! عنوان کرده اند. جالب آن که این روحانی عدالتخواه همواره در سخنان و اطلاعیه های خود تأکید کرده است که اگر اوضاع جامعه با ان چه که مطالبات اسلام است فاصله دارد ریشه آن را باید در عدم اجرای منویات مقام معظم رهبری جست.

در این مدت معدودی از عناصر کم تعهد وابسته به نهادهای امنیتی و قضایی تلاش کردند تا به منظور حذف نهایی طلاب انقلابی از صحنه مبارزات عدالتخواهانه انواع انگ ها را به آنها بچسبانند. آنان یک روز طلبه های انقلابی را وابسته به جریان انحرافی می خوانند و روز دیگر مدعی وابستگی آنها به کمونیسم می گردند! یک بار ادعاهای خلاف عفت عمومی را طرح می کنند و یک بار انگ انجمن حجتیه و ... را تیتر بولتن های خبری خود می سازند. این بی تقوایی سیاسی که باعث حیرت طلاب جوان گردیده و گاه نظر بعضی از آنان را در مورد سایر اتهامات اثبات شده تاریخی در خصوص برخی جریان های برانداز به تردید واداشته با کمال تأسف از سوی بولتن سازانی مدعی وابستگی به جامعه ... و با حمایت فکری یک عنصر ورشکسته سیاسی در شعبه ... قم – که شرحی از کینه عمیق وی نسبت به طلاب انقلابی در اختیار مسئولان امر قرار دارد – صورت گرفته است. البته به جاست تا باز هم با تمام وجود تأکید کینم که هیچ نوع سرکوب و پرونده سازی و ... هرگز یارای آن را ندارد که در عشق ناگسستنی طلاب خط مقدمی انقلاب نسبت به آرمان های اسلام و رهبر دلسوخته شان خللی وارد سازد.

حجت الاسلام جهانشاهی و یاران حوزوی و دانشگاهی او بر این باورند که عملکردشان در راستای مطالبات ولی امرشان بوده و چنان چه در این مسیر ذره ای نارضایتی در وجود رهبر عزیز و پیر دلدار خویش احساس کنند برای لحظه ای هم به ادامه این راه نمی اندیشند.

بند بند وجود علی رضا جهانشاهی و محسن شیرازی نوزده ساله و همه جوانان مومن و عدالتخواه با عشق به ولایت تنیده شده و این ظرفیت و آمادگی در سلوکشان هویداست که در صورت بروز هر تهدید خارجی و داخلی، صادقانه و بی ادعا از نثار هستی خویش در راه اعتلای نظام اسلامی دریغ نورزند.

سربازان کوچک و خط مقدمی خود را از دعای خیر خویش محروم نسازید.   

والسلام علی عبادلله الصالحین

جمعی از طلاب، دانشجویان و بسیجیان عدالتخواه

 

از نقد دین تا وهن به شریعت

+ نوشته شده در جمعه پنجم آبان 1391 ساعت 5:47 شماره پست: 1167

 

چندی پیش خبر ساخت فیلمی در اهانت به ساحت قدسی نبی اکرم حضرت محمد مصطفی (ص) توسط یکی از اوباش مدعی هنر در آمریکا خشم مسلمانان و بسیاری از آزادگان جهان را برانگیخت و بازتابی تلخ برای دولت ایالات متحده در پی داشت. این نخستین باری نبود که از سوی دشمنان اسلام به مقدسات مسلمین اهانت شد. طرح کاریکاتورهای موهن در برخی نشریات اروپایی و سوزاندن کتاب خدا توسط یک کشیش ماجراجو در آمریکا بخشی از این هتک حرمت ها بود که پس از حادثه خودساخته یازده سپتامبر در دستور کار امپریالیسم قرار گرفت. بی شک دیر یا زود باز هم شاهد تکرار این نوع رفتارهای دور از انسانیت و شعور بشری از سوی دشمنان مکتب آزادگی خواهیم بود. وقوع این قبیل حوادث زیر پرچم دموکراسی و آزادی بیان در حالی صورت می پذیرد که کوچکترین تشکیک در واقعه موهوم هلوکاست باعث محاکمه دانشمندان و مورخان غربی گردیده و قوانین سخت گیرانه ای برای منع پژوهش های تاریخی که منجر به انکار این ادعای صهیونیستی می گردد، به تصویب حاکمان مدعی دموکراسی در غرب رسیده است.

واکنش مسلمانان در اعتراض به هتک حرمت مقدساتشان تمامی نخواهد داشت. این امر که واکنش طبیعی مؤمنان هر آئینی نسبت به وهن باورهای اعتقادی شان می باشد بی تردید در گوشه و کنار جهان منجر به تنبّه برخی از اهانت گران خواهد گردید. در این میان اقدام شایسته مسلمانان جهان در ارائه اقلام فرهنگی به منظور تبیین شخصیت نورانی پیامبر اکرم (ٌص) و ترویج آموزه های متعالی آن حضرت در بین مردم کشورهای مختلف نیز کاری زیبا و ضروری بود که باید اهتمام بیشتری نسبت به آن صورت بگیرد.

تولید آثار فاخر هنری در باره ابعاد شخصیتی رسول مهر و رستگاری می تواند بهترین بهره از این فرصت تاریخی را برای جوامع اسلامی و ارادتمندان ساحت رسول الله (ص) به همراه داشته باشد. نباید از یاد برد هر بار که تبلیغات منفی بر ضد تعالیم اسلام شدت گرفته و تصویری خشن و تحریف شده از این آئین آسمانی ارائه می گردید برخلاف تصور دستگاه های تبلیغاتی جهان غرب، موجی از رویکرد کنجکاوانه نسبت به آموزه های اسلام در سر تا سر جهان ایجاد می شد و بر اساس آمار موجود، انتشار کتاب نورانی قرآن با استقبال بیشتری از سوی مردم جوامع مختلف مواجه می گردید. بنابراین اغتنام از این فرصت تاریخی با تولید آثار فاخر هنری می تواند نتیجه ای مطلوب برای جهان اسلام به دنبال داشته باشد.

نکته دیگری که در کنار این واقعه تلخ باید در نظر داشت علت رویکرد هتاکانه غرب برای تخریب وجهه اسلام است. فراموش نکنیم که در دهه های گذشته غرب از تمام ابزارهای مادی خود برای ایجاد شبهه و تشکیک در کلام وحی و مبانی دینی مکتب حق بهره می گرفت. در دهه های هفتاد و هشتاد شمسی به ناگاه شاهد ظهور پدیده ای شوم در تولید و ترویج شبهات فکری با شعار نقد دین به منظور بدبین ساختن جوانان به آموزه های دینی بودیم که از آن گاه به عنوان ظهور سروشک های شیطانی یاد می گردید. به دنبال بروز این پدیده الحادی، فعالیت گسترده ای از سوی علمای اسلام و مبلغان دین برای پاسخ به شبهات فکری در سطح جامعه آغاز گردید. انتشار کتاب ها و جزوه های مختلف و تشکیل حلقه های متعدد معرفتی در دانشگاه ها، مدارس و دیگر تجمعات، بخشی از این فعالیت ها بود که به مرور توانست برتری منطقی اسلام بر کفر را در این نبرد فکری و فرهنگی به اثبات برساند.

واقعیت آن است که استفاده از سلاح توهین و هجو تنها از سوی کسانی صورت می گیرد که دیگر حرفی برای گفتن نداشته و خود را در مقابل خصم، شکست خورده و خلع سلاح می بینند. غرب از رشد اندیشه و بلوغ فکری جامعه اسلامی به شدت عصبانی است و احساس شکست می کند. این عامل، بزرگترین دلیلی است که رویکرد دشمنان اسلام را در تکرار هجویاتی که خود مستحق آن هستند، شدت بخشیده است. حوزه های علمیه و دیگر محافل فکری و فرهنگی جامعه باید با شناخت دقیق نسبت به حربه های ناتمام دشمن، ضمن ارج نهادن و استمرار این پیروزی شیرین در جهاد فکری با استکبار، تلاش کنند تا خاکریزهای تدافعی خود را به جبهه ای تهاجمی در قلب دشمن تبدیل ساخته و نگاه روشن اسلام برای سعادت بشر را به مردم آزاده جهان – که گاه به دلیل سلطه رسانه های سیاه غرب در تاریکی و بی خبری به سر می برند- ابلاغ کرده و حجت را بر همه جویندگان راه حق و هدایت تمام سازند.

والسلام علی عبادالله الصالحین

 
یک حرف درگوشی!
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم آبان 1391 ساعت 19:7 شماره پست: 1166

"...در ادامه این برنامه استفتا مدیر روابط عمومی برنامه پایش از آیات عظام مکارم شیرازی، نوری همدانی و صافی گلپایگانی مطرح شد که در آن پرسیده شده بود:

آیا قرارداد پیش فروش کالا که در آن مشخصات و زمان تحویل کالا معلوم ولی قیمت کالا نامعلوم وبسته به قیمت زمان تحویل کالا باشد، از نظر شرع مقدس صحیح است؟

آیت اله صافی گلپایگانی در پاسخ اعلام کردند: این معامله شرعی نیست.

آیت اله مکارم شیرازی در پاسخ اعلام کردند: اشکال دارد.

آیت اله نوری همدانی نیز در پاسخ اعلام کردند: معامله مذکور صحیح نیست."

لابد مستحضرید که قراردادهای مسکن مهر هم اغلب بدون تعیین قیمت نهایی است. جالب تر آن که مرکز خدمات حوزه های علمیه نیز به رغم آشنایی با احکام شرع٬ سالهاست که در طرح های ساخت و ساز خود نه تنها قیمت نهایی را پای قرارداد ذکر نمی کند بلکه زمان تحویل پروژه های آن هم نامشخص است.

بدون شرح

+ نوشته شده در سه شنبه دوم آبان 1391 ساعت 16:32 شماره پست: 1165

 

بازدید بازیکنان تیم فوتبال پرسپولیس از بازداشتگاه اوین، 27 مرداد 1391
بازدید سرزده اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس از زندان آبادان، 16 دی 1389
بازدید اعضای کمیسیون اجتماعی مجلس از بازداشتگاه اوین، 2 خرداد 1388
بازدید مدیران پروژه "سل گلوبال فاند" مستقر در سازمان ملل از زندان میناب، 21 تیر 1391
بازدید بازرسان "پروژه صندوق جهانی سازمان‌ ملل" از زندان مشهد، 10 دی 1390
بازدید تعدادی از "بانوان عضو سمن(NGO)" از زندان رجایی‌شهر کرج، 2 آذر 1388
بازدید همسر آقای قالبیاف، خانم زهرا مشیر از زندان اوین، سال 86
حضور قالیباف در زندان اوین، 26 بهمن 1387
بازدید خبرنگاران از زندان استان فارس، 1 تیر 1387
کمیسیون امنیت ملی مجلس بارها بطور سرزده از زندان ها بازدید کرده است، اسماعیل کوثری، 19 مهر 90

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو مهر91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۸:۰۵ ق.ظ


بودجه ای که به جای صرفه جویی چهار برابر شد!

+ نوشته شده در یکشنبه سی ام مهر 1391 ساعت 19:46 شماره پست: 1164

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی با تاکید بر لزوم کاهش هزینه های مجلس تصریح کرد: بودجه مجلس در سال گذشته حدود ۱۷۰ میلیارد تومان بود که به ۷۰۰ میلیارد تومان افزایش پیدا کرد درحالیکه مجلس نباید با این کار به بار هزینه های دولت اضافه کند.
به گزارش جهان به نقل از مهر، حسن کامران نماینده مردم اصفهان امروز یکشنبه در مجلس شورای اسلامی در نطق میان دستور خود با اشاره به فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری در جمع مردم خراسان‌شمالی گفت: مقام معظم رهبری در سخنان خود تاکید کردند که قوا آرامش داشته باشند، آیا آرامش به این شکل است؟ آرامش این است که به هم نپریم.

نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: آیا حتی یکبار نیز تلویزیون نشان داده است که این سه قوه مرامشان عوض شده، در سفره هایشان عدس پلو یا ماست و پیاز بود، آیا شما نمی گویید که ماست و پنیر گران شده، چرا سه قوه مرامشان را عوض نمی کنند؟

کامران افزود: آیا یکبار مقامات سه قوه اعلام کردند که در مسافرت به خارج از کشور ارز ماموریتی دریافت نمی کنند؟

نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی با بیان این سوال که چرا باید وکلای مجلس حج مستحبی بروند؟ ادامه داد: حج تنها یکبار واجب است، برخی این استدلال را برای حج هر ساله خود می آورند که روحانی کاروان هستند، در حالیکه تعداد زیادی از روحانیون بچه شهید هستند که در آرزوی حج واجب هستند.

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی با تاکید بر لزوم کاهش هزینه های مجلس تصریح کرد: بودجه مجلس در سال گذشته حدود ۱۷۰ میلیارد تومان بود که به ۷۰۰ میلیارد تومان افزایش پیدا کرد. مجلس نباید به بودجه های خود اضافه کند، مجلس نباید به بار هزینه های دولت اضافه کند.

وی با تاکید بر لزوم مقابله با بی تدبیری ها در اقتصاد اظهار داشت: سیاست بازرگانی، ارزی، تنبیهی و توزیعی باید تدوین شود.

کامران با اشاره به فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر جلوگیری از تملق گویی به برگه‌هایی اشاره کرد که برای تقدیر از وی از سوی ارگان های مختلف ارسال شده است و بیان کرد: این تقدیرنامه ها همگی با کاغذهای مرغوب و جلدهای نفیس با پول مردم برای تملق گویی مکتوب تهیه شده است.

نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی با تاکید بر لزوم جلوگیری از تملق گویی و دروغ گویی در نظام های اداری گفت: ما باید در راستگویی رهبر انقلاب را الگوی خود قرار دهیم.

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس تاکید کرد: باید از سفرهای غیرضروری داخلی و خارجی خودداری کرد.
یادهای ماندگار
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم مهر 1391 ساعت 18:58 شماره پست: 1163

 

در مجلس یادبودی که به یاد مرحوم حجت الاسلام حسن مویدی در شام غریبان امام جواد علیه السلام در حسینیه شهدای قم برگزار شد آقامجید لاهیجانی از طلاب فاضل مدرسه صدر بابل، متن زیبا و خاطره انگیزی را قرائت کرد که به قلم حجت الاسلام روح الله حبیبیان از مفاخر اهل قلم حوزه علمیه به نگارش درآمده و بخش هایی از آن با تصرف آقامجید برای محفل یادبود مرحوم حسن مویدی آماده شده بود. این مقاله سوزناک که تار و پود کلماتش یاد و خاطره آن مرحوم را زنده می کرد به دل دوستان نشست. حیفم آمد به را حتی از کنار آن بگذرم. ثبت این مقاله لااقل می تواند برای دل غمزده دوستان حسن، هر از گاه، یاد شیرین خاطرات او را زنده کند:

بسم الله الرحمن الرحیم

عصر جمعه نهم تیرماه ، برای بسیاری از طلاب بابل و بخصوص حجره نشینان سال های دور ونزدیک مدرسه صدر ، عصری بود دلگیرتر و محزون تر از هر عصر جمعه دیگری که غربت غروب جمعه آن با خبری تکان دهنده عجین شد ، خبری که ابتدا باور نمی کردی اما با دو سه تماس دیگر صحتش آشکار شد ، در بهتی سخت ذکر "امن یجیب" را زمزمه می کردی که خبری دیگر مجال تکلمی برایت نگذاشت جز آنکه بگویی " انا لله وانا الیه راجعون".

 درآن شب غم انگیزکه بیش ازهرچیزدرسکوت وبهت و فکرگذشت ، خاطرات سال های گذشته برایت تکرار شد ، خاطرات سال هایی که مهمترین نقش را در زندگی امروز و فردایت و بلکه عالم دیگرت داشته و خواهد داشت ، سال های ن روز با آپر فراز و نشیب حجره نشینی و حضور در سربازخانه حضرت .

خاطرات کلاس ها و درس و بحث ها ، شور و حال ورزش و نظافت عمومی و رژه هفته بسیج و نشاط اردوی نظامی ، قیل و قال ایام امتحان و شب های خسته کننده اما باصفایش ، خاطرات مراسمات و جشن ها و عزاها ، دعای توسل شبهای چهارشنبه ، ادعیه باصفای بعد از نماز صبح ، دعای افتتاح ماه مبارک و روضه های حجره به حجره محرم و صفر ، خاطرات مرحوم حاج آقای بزرگ ، درس اخلاق ها و تفسیرهایش ، خاطرات مدیران و اساتید گذشته و حال ، و البته خاطرات تک تک بچه هایی که مدت ها بود در ذهن تداعی نکرده بودی .

 دراین میان امابرخی چهره هاآنقدرپررنگ وواضح درذهنت باقی است که مجال بی توجهی به آن ها را نداری و به حضور همیشگی آن ها در کنج ذهنت - بدون آنکه بخواهی و بدانی - عادت کرده ای و گمان نمی بری که خبری ناگوار در مورد یکی از آن ها تا این حد آرامش ذهنت را به هم بریزد واکنون می بینی که دراین میان تصویرحاج حسن مویدی،آن طلبه دوستداشتنی وخونگرم تا چه حد با همه خاطرات دیگرت از آن سال ها گره خورده ؛ کسی که صدای گرم و گیرایش ، سلام های با "والرحمه " منحصر به فردش ، خنده های دوست داشتنی وهمیشگی و برخورد ساده و صمیمی اش ، ضمیمه جدانشدنی آن چهره معصوم و نورانی بود و براستی آیا می توان چنین تصویری را از خاطرات بهترین سال های عمر حذف کرد ؟

نیمه شعبان امسال برای بسیاری از دوستان بابلی آمیخته ای از خوشحالی و اندوه و شادی و غم بود که مجال تبریک گفتن اعیاد شعبانیه را از آن ها گرفت و لااقل حقیقت مومنانه "بِشرُه فی وَجهه و حُزنه فی قلبه" را برایشان رقم زد و مگر می توان چنین حادثه ای را به فراموشی سپرد ؟.

یاد همه خاطرات خوب بخیر! یاد آن شب­ها که وقتی شب­های پنج­شنبه برای جلسه استاد شهید مطهری انتخاب می­شود، می­گوید من بعد از نماز جماعت می­توانم شرکت کنم.

یاد نافله­های نماز جماعت حسن مویدی بخیر!

یاد  اشک دل شب­ و دعای کمیل نیمه شب حرم حاج حسن آقا بخیر!

یاد چهله­ گرفتن­های اول ذی­قعده تا دهه ذی­حجه بخیر او!

یاد آن روز بخیر که وقتی در مدرسه علمیه غذای آن شب سوخته و تمام غذا طعم سوختگی می­گیرد در جواب اعتراض طلبه­ها می­گوید غذای امام زمان است و همه آن باید خورده شود، کاسه­ای از آن را برای خود کشیده و دیگران نیز از او تبعیت می­کنند!

یاد آن روز بخیر که وقتی وارد کنگره شعر فاطمی می­شود و جایی برای نشستن نمی­یابد همان دم­ در بر روی زمین نشسته و با همان بیت اول شاعر در رسای زهرای اطهر سلام الله علیها اشک ماتم می­ریزد!

یاد آن روز بخیر که میگفت: نجات از آن تصادف شدید و واژگونی اتوبوس به دره که همه جز سه تن از جمله خودش جان باختند، می­گوید که حضرت زهرا مرا نجات داده است!

یاد آن روز بخیر که وقتی چندین محل برای سخنرانی و تبلیغ در شهر با آسایش و نزدیکی راه به او پیشنهاد می­شود، می­گوید فقط فاروج، به استخاره و به وظیفه تبلیغی خودم عمل می­کنم ، رفت و دیگر او را ندیدیم!

و یاد امیررضای عزیز بخیر که روزی به مادرش می­گوید: مادر شما را خیلی دوست دارم، پدر را هم خیلی دوست دارم،ولی یک چیز بگویم ناراحت نمی­شوی ؟ خدا را بیشتر از شماها دوست دارم!

اما ما در همان سال های نه چندان دور ، در همین حجره ها و در همین درس اخلاق ها و کلاس ها از اساتیدمان آموختیم که تفکر و مرام و منش طلبگی در همه امور منطبق بر آموزه های دینی است نه تفکرات و رفتارهای عوامانه و آنگاه که دیگران در جزع و فزع های بیهوده اند ما باید رضایتمندانه و شاکرانه نماد «راضیةً مرضیةً» باشیم .

آنگاه که دیگران مرگ ها را نابهنگام می خوانند ما به حکم قضای الهی تن دردهیم و به حکم کریمه « و اذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعه و لایستقدمون » هر اجلی را در وقت خود و بهنگام بدانیم و بخوانیم .

آن گاه که دیگران با معیار و محور قرار دادن خود و آنچه صلاح خود می انگارند ، حوادث را جاهلانه به گوارا و ناگوار تقسیم می کنند ، بیندیشیم که گوارایی حادثه را در حکمت و مصلحت الهی و برای خود فرد مبتلا ببینیم و خدا می داند که قضای الهی برای حاج حسن و فرزند دوست داشتنی اش جز به مصلحت و حسن عاقبت رقم نخورد .

ما گرچه بر اساس ساحت بشری ، بر این مصیبت و فقدان می گرییم که خواجه دو سرا فرمود «تدمع العین ویحزن القلب» و هرچند بیش از هر چیز آگاه بر داغ دل همسر مکرمه و والده مومنه و والد فاضل و وارسته آن عزیز سفرکرده هستیم اما در سفره پر نعمت قال الصادق و قال الباقر آموخته ایم که عبارت «الهی رضاً بقضائک و صبراً علی بلائک » نه روضه ای جانسوز از مصائب اباعبدالله که درسی برای همه شیعیان آن حضرتِ خون خداست که در تلخ ترین ساعات زندگی مان باید بر زبان جاری کنیم و در عمل به نمایش بگذاریم و خدا می داند که هزار هزارِ این رنج ها و مصیبت ها با همه سنگینی هایش به سختی گوشه ای از مصیبات حضرات معصومین نمی رسد و وقتی آن حضرت عشق در اوج مصیبت های عاشورا و نهایت کار در حالی که جانی برای برخواستن در بدن شریفش نبود ، نگاه خسته خود را به آسمان انداخت ، "فرَفَعَ طَرفه الی السماء " و این زمزمه عشق عارفانه و صابرانه را سرداد ، ما درس آموختگان مکتب حسینب تکلیف خود را در سخت ترین شرائط زندگی به خوبی می آموزیم .

خدا می داند که اندوه و رنج بسیاری از دوستان حاج حسن آقا در هفته تلخی که گذشت بخاطر خود او نبود که حسن آقا به لطف پاکی رفتار و صافی عقیده و خلوص نیت و اتصال به دستگاه حسینی و ارزش هدف تبلیغ دین خدا و البته طهارت حاصل از زیارت قریب خانه خدا ، ان شاء الله در جوار رحمت حق آرمیده است ؛ بلکه به خاطر سختی و ناگواری تحمل این صبر از جانب همسر داغدار و والده مکرمه ایشان بود و البته والد معظمشان که حق استادی علمی و عملی بر همه دوستان صدری و مومنان بابلی دارند خود مصداق صابرین و بشارت داده شدگانند و برای اهل معرفت از اقران و دوستانشان نماد " البلاءُ لِلوَلاء " محسوب می شوند و ما هم همان دعای مرحوم حاج آقای روحانی را در حق ایشان تکرار می کنیم که "ایشان مویَّد هستند و خداوند بر تاییداتشان بیافزاید "

این هفته گذشت و آن جمعه ناگوار با همه تلخی ها و رنج ها و غصه هایش به جمعه ای دیگر رسید و در ایامی که متبرک به نام امامان معصوم و حضرت صاحب زمین و زمان است سربازی مخلص از جمع سربازان بی ادعا و خدمتگزار ایشان بار خود بست و سفر ابدی خویش را آغاز نمود ، اما ماماندیم و عاقبتی مبهم و نامعلوم که که چه خواهیم کرد و چه خواهیم شد ؟

حاج حسن آقا تکلیف خود را به سرانجام رساند و در مسیر طلبگی و خدمت به دین و در راه زیارت حضرت ثامنِ ضامن ، مصداق « ومنهم من قَضی نَحبه » شد و ان شاء الله در زمره « فرحین بما آتاهم الله من فضله » جای گرفت؛ اما ما ماندیم و نگاهی به گذشته و حال و آینده خود و تاملی دیگر بار در فرصت های کوتاه باقیمانده و مجالی که نمی دانیم به کوتاهی فرصت حسن آقا است یا اندکی بیشتر .

حُسن عاقبت آخرین خاطره ما از حاج حسن مویدی بود و خدا می داند سرنوشت وختام امر چگونه برای ما رقم خواهد خورد و به مصداق « و ما تَدری نفسٌ بِاَیِّ اَرضٍ تَمُوت » آیا عاقبتی خوش همچون وی و در مسیر زیارت حضرت ثامن الحجج برایمان مقدر خواهد شد ؟

و نکته پایان ما خطاب به استاد بزرگوارمان حاج آقای مویدی و فرزندان بزرگوار و همه اعضاء خانواده محترمشان و وابستگان به مرحوم حسن آقا آن است که :

برای طلاب مدرسه صدر خاطره سفرهای هرساله به مشهدالرضا به یقین شیرین ترین خاطره آن سالهاست ؛ معمولا از ماه ها قبل از حرکت ، در پایان درس اخلاق مرحوم حاج آقا روحانی بعد از دعای "زیارت کربلا نصیب ما بفرما" با هماهنگی قبلی ، همه می گفتیم "زیارت مشهد نصیب ما بفرما" و بعد از چندین هفته مرحوم حاج آقا می فرمود "ان شاء الله زیارت مشهد هم نصیبتان می شود" و دیری نمی پایید که مقدمات سفر فراهم می شد و سفری با شور و حال و و البته با همراهی صدای گرم حسن آقا رقم می خورد ؛ اما قسمت تلخ این سفر ، زیارت وداع و قصد بازگشت بود که باز اشک و آه حسن آقا در مجلس آخر و زیارت وداع از یاد دوستان نرفته و نمی رود .

آنچه تسلای دل ما و البته مایه غبطه ما نسبت به حسن آقا است این است که این سرباز مخلص و بی ادعا و این زائر حضرت شمس الشموس این بار به زیارتی رفت که وداع نداشت و در جوار قرب حضرت شمس الضحی و بدر الدجی و مغیث الشیعه و الزوار فی یوم الجزاء جای گرفته است و چه نیکو گفته اند :

        آنانکه درجواررضا (ع) جاگزیده اند          کفران نعمت است بهشت آرزوکنند

پس همانند خود آن عزیز سعید فقید باید عاجزانه از درگاه الهی بطلبیم :

       الهی چنان کن سرانجام کار          توخشنودباشی و ما رستگار 

 

والسلام علیکم و رحمه الله

  طلاب مدرسه صدر

 

طلبه سیرجانی در زعفرانیه!

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مهر 1391 ساعت 22:27 شماره پست: 1162

روز گذشته موفق شدم با پیگیری های پدر محسن شیرازی و مساعدت یکی از قضات محترم و دلسوز دادگاه ویژه روحانیت تهران با حجت الاسلام جهانشاهی و محسن شیرازی در محل این دادگاه واقع در خیابان زعفرانیه دیدار کنم. محسن در زندان دچار اسهال خونی شده بود اما شکر خدا هر دو بزرگوار از روحیه فوق العاده بالایی برخوردار بودند. شاید هر کس دیگری جای آنها بود با این وضعیت تا الان دور انقلاب و نظام را خط کشیده بود. حجت الاسلام جهانشاهی پیام خود برای دوستان عدالتخواهش را در یک جمله خلاصه کرد:

ما همچنان ایستاده ایم.

همصحبتی و بحث مختصر با قاضی محترم پرونده که روحانی دوست داشتنی و رزمنده ای بود و می شد از صحبت هایش فهمید کینه ای با فرزندان انقلاب ندارد تجربه جالبی بود که به اقتضای زمان و برخی ملاحظات حقوقی٬ بخش هایی از آن را بازگو خواهم کرد.

--------------------------------------------------------------------

خبر تکمیلی: طلاب بروجردی که به اتهام نهی از منکر با برخورد سخیف دستگاه های امنیتی و قضایی زندانی شده بودند روز گذشته پس از مقاومتی سی و سه روزه آزاد شدند. ضمن تبریک این پیروزی بزرگ بر فرزندان راستین ولایت٬ انشالله به زودی شاهد محاکمه علنی عوامل پرونده ساز این اتفاق خواهیم بود. بی شک کسانی که در تخریب چهره و آزار سربازان خط مقدمی انقلاب نقش داشته اند دیگر خواب راحت نخواهند داشت.

ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم

به یاد مرحوم حسن مویدی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم مهر 1391 ساعت 19:51 شماره پست: 1161

 

محفلی به یاد مرحوم حجت الاسلام حسن مویدی

شام غریبان امام جواد علیه السلام (سه شنبه) بعد از نماز عشا٬

قم خیابان صفائیه٬ حسینیه شهدا

 

 

گزارشی برای تاریخ

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم مهر 1391 ساعت 11:52 شماره پست: 1160

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 گزارشی از برخورد دستگاه های امنیتی و قضایی با طلاب عدالتخواه بسیجی

1-      جمعی از طلاب مدرسه امام صادق علیه السلام بروجرد اعتراضاتی را نسبت به ناهنجاری های اجتماعی شهرشان خود صورت دادند که با توجه به عدم پاسخگویی مسئولان، تعدادی از آنها مقابل نیروی انتظامی شهر بروجرد تجمع کرده تا اعتراض خود را به گوش مسئولان مذکور برسانند.

2-      به دنبال این اتفاق با تنظیم شکایتی از سوی کلانتری بروجرد سه تن از این طلاب در دادگاه ویژه روحانیت اهواز محاکمه شده و به اتهام توهین و تجمع غیرقانونی به جرایمی چون زندان، شلاق و تبعید محکوم گردیدند.

3-      با توجه به تأیید این حکم عجیب توسط دادگاه تجدیدنظر، طلاب ناهی از منکر که هر گونه توهین به نیروی انتظامی را کذب و خلاف واقع دانسته و نسبت به عدم تناسب جرم مورد ادعا با مجازات تعیین شده اعتراض داشتند در یکی از حجره های مدرسه علمیه مذکور دست به تحصن زدند. آنها این پرسش را طرح کردند که چرا این تحکّم هیچ گاه در قبال معدود روحانیونی که در تجمعات فتنه گران بر ضد نظام حضور علنی داشتند و یا در قبال مرّوجان بی بند و باری به کار گرفته نشده است. از نظر آنان این برخورد شائبه بغض بعضی مسئولان نسبت به پاسداران احکام الهی را دامن می زند.

4-      چند نفر از طلاب حوزه علمیه قم به همراه حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی – که پیش از این به خاطر اعتراض به زمین خواری های گسترده سیرجان محاکمه، خلع لباس! و زندانی گردیده و در نهایت با عنایت مقام معظم رهبری آزاد شده بود – برای ابراز همدردی و حمایت از طلاب ناهی از منکر راهی بروجرد شدند.

5-      حدود ده روز پس از تحصن طلاب، در نیمه های شب حدود 50 مأمور با حمله به مدرسه امام صادق علیه السلام و ایجاد وحشت در بین طلاب، نه نفر از آنان را بازداشت نمودند. تا حدود یک هفته پس از این دستگیری کسی از سرنوشت طلاب بازداشت شده آگاه نبود.

6-      بعضی از سایت های معتبر با درج خبر حمله شبانه به حوزه علمیه – در حالی که ورود نیروهای انتظامی به دانشگاه ها ممنوع است- نسبت به برخورد با طلاب بسیجی هشدار دادند. کمتر از یک روز این سایت ها با تهدید به فیلتر توسط برخی نهادها، خبر خود را حذف کرده و از پیگیری ماجرا انصراف دادند. چند وبلاگ شخصی طلاب و بسیجیان هم که به انعکاس این وقایع پرداخته بودند هک یا فیلتر شدند.

7-      تعدادی از طلاب و رزمندگان شهر مقدس قم نیز به دلیل توزیع نشریه یالثارات الحسین علیه السلام که به انعکاس این موضوع پرداخته بود بارها دستگیر شده و پس از ساعاتی آزاد گردیدند. یکی از طلاب بروجرد که برای بیان وقایع این شهر به دفاتر مراجع عظام در قم به مراجعه کرده بود با تعقیب و مراقبت نیروهای امنیتی در حمله ای غافلگیرانه در یکی از خیابان های قم دستگیر شده و به زندان اهواز منتقل گردید.

8-      طلاب بروجرد در اهواز زندانی شدند و چهار نفر از طلاب حوزه علمیه قم به زندان اوین در تهران منتقل گردیدند. دو نفر از طلاب قمی پس از دو هفته از زمان بازداشت با قید ضمانت و تهدید به ده سال زندان در صورت پیگیری این واقعه! آزاد شدند.

9-      حجت الاسلام جهانشاهی و محسن شیرازی (که تنها نوزده بهار از عمرش را سپری کرده) همچنان با گذشت بیش از یک ماه از زمان دستگیری، بدون محاکمه در اوین نگهداری می شوند. در این مدت برخی از نیروهای وزارت اطلاعات و دادگاه ویژه روحانیت در قم و تهران این اتهامات را به طلبه سیرجانی وارد کرده اند:

الف- قیام به قصد براندازی! ( این در حالی است که حجت الاسلام جهانشاهی و مجموعه طلاب عدالتخواه بارها در سخنرانی ها و بیانیه های رسمی خود اعلام کرده اند مشکل اصلی در ایجاد فاصله بین وضعیت جامعه با آرمان های انقلاب به خاطر عدم توجه به منویات مقام معظم رهبری بوده است. واقعیت آن است که نمی توان در ولایت پذیری این روحانی مبارز واقعی، ذره ای تشکیک نمود.)

ب- وابستگی به اسفندیار رحیم مشایی! ( اگر چه این عنوان نمی تواند جرم تلقی شود اما لازم به ذکر است حجت الاسلام جهانشاهی جزو منتقدین آقای مشایی بوده و هیچ نوع ارتباطی با ایشان نداشته است.)

ج- ادعای دیدار با امام زمان (عج)، شعیب بن صالح بودن و دستبوسی وی توسط طلاب!! ( تا کنون هیچ کس نشنیده حجت الاسلام جهانشاهی چنین ادعایی داشته باشد. جالب آن که دوستان طلبه وی بارها تأکید کرده اند که به غیر از مقام معظم رهبری و والدین خود، دست کسی را نخواهند بوسید. به رغم تماس طلاب با مسئولان امنیتی و درخواست سند در خصوص این ادعای واهی، تاکنون هیچ گونه دلیلی برای این اتهام ارائه نگردیده است.)

د- اتهام دزدی! ( دلیل این اتهام که بارها از سوی برخی مسئولان در جمع های مختلف اظهار شد در نهایت دریافت شهریه طلبگی این روحانی به خاطر غیبت در کلاس های درسی عنوان گردید! قابل توجه آن که شهریه طلبگی ایشان مدت هاست که به صورت نصف پرداخت می گردد.)

حرف آخر: متأسفانه مجموعه جوان های بسیجی و طلبه ای که از روند این قضایا مطلع هستند از سطح تحلیل و استقامت یکسانی برخوردار نمی باشند. از این رو بخشی از بدنه طلاب و دانشجویان ضمن دلسردی و بدبینی در خصوص پیگیری مطالبات عدالتخواهانه مقام معظم رهبری با این ابهام و تردید دست به گریبان شده اند که چه بسا سایر اتهاماتی هم که از ابتدای انقلاب تا کنون در مورد برخی باندها و جریانات سیاسی توسط نهادهای امنیتی برملا شده نوعی پرونده سازی بوده باشد!

شکر خدا اکثر طلاب و نیروهای خط مقدمی انقلاب ضمن پایبندی به مطالبات مقام معظم رهبری بر این باورند که عافیت طلبی، منفعت خواهی و نگرش های سوءسیاسی نسبت به جریان ارزشی و اصیل انقلاب تنها عامل وجود این نوع کژاندیشی در مسئولان برخی از نهادهای امنیتی و قضایی است که نباید سوء رفتار، فرصت سوزی و دشمن سازی آنان را به پای نظام نوشت. با این وصف به نظر می رسد تنها راه ختم این ماجرا و اعاده حیثیت از طلاب در بند، آزادی فوری آنان و دلجویی از خانواده های نگران شان و نیز برخورد با عناصر میز پرست و میزان گریزی است که گمان می کنند به دلیل برخوردای از فیش حقوقی سنگین و مزایای شیرین آن، متولی اصلی انقلاب بوده و برای له کردن منتقدین خود اجازه هر نوع هتک حرمت و ایراد تهمت را تحت لوای جمهوری اسلامی دارا می باشند.

والسلام علی من اتبع الهدی

 
نامه ای از سر درد
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم مهر 1391 ساعت 11:38 شماره پست: 1159

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک ریاست محترم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم حضرت آیت الله یزدی سلام علیکم

احتراماً با اهداء تحیات الهی و آزوی سلامت برای آنجناب به استحضار می رساند:

چنان که مطلع هستید نشریه رصد وابسته به جامعه مدرسین، چندی پیش با درج خبری در خصوص حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی - که هم اکنون به اتهام دفاع از طلاب آمر به معروف شهرستان بروجرد بدون محاکمه در زندان اوین بازداشت است- اقدام به نشر اکاذیب و ایراد اتهاماتی واهی نمود که باعث حیرت طلاب خط مقدمی انقلاب و روحانیون فدایی ولایت گردید. به دنبال مراجعه و توضیح جمعی از روحانیون و طلاب عدالتخواه، جناب آقای صوفی، سردبیر محترم نشریه مذکور وعده داد که تکذیبه ای را در این خصوص منتشر خواهد کرد؛ اما ایشان ضمن خلف وعده، اقدام به انتشار ویژه نامه ای حاوی اتهاماتی غیر مستند به منظور تخریب وجهه این روحانی عدالتخواه و توزیع آن بین علمای سراسر کشور نمود. نامبرده در توجیه این رفتار تأسف آور که بدبینی جمع کثیری از طلاب بسیجی را به دنبال داشت نامه حجت الاسلام عبداللهی از دادگاه ویژه روحانیت قم را دلیل درج این مطالب کذب و خلاف واقع عنوان نمود. جالب این جاست که حجت الاسلام عبداللهی سر منشأ اصلی سرکوب و برخوردهای تبعیض آمیز با طلاب مظلوم عدالتخواه است که شکوائیه های مستند از عملکرد سوال برانگیز وی هم اکنون – در گام نخست – از سوی مراجع قانونی در دست بررسی می باشد.

به نظر می رسد به منظور احیای اخلاق و فرهنگ اصیل مکتب تشیع لازم باشد دامنه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مدعیان حراست از حریم حوزه های علمیه وسعت بیشتری پیدا نماید. به راستی آیا در مکتبی که مطابق با تعالیم ناب و انسان ساز آن حرمت مؤمن از جایگاهی ویژه برخوردار بوده و بر اساس آموزه های امیرمومنان علیه السلام تهمت به مؤمن، سنگین تر از وزن آسمان و زمین قلمداد گردیده، می توان از کنار عملکرد غیراخلاقی برخی افراد به ظاهر مسئول اما بی تعهد به سادگی گذشت؟ چگونه است که یک فرد به صرف دارا بودن مقامی متزلزل و زودگذر در یک نهاد، در حالی که خود یک طرف دعوا بوده و جایگاه عدالتش در این عرصه قابل خدشه است می تواند آن چه را که اغراض نفسانی اش فرمان داده با بودجه بیت المال منتشر ساخته و با پنهان شدن در زیر لوای مهم ترین تشکیلات فرهنگی – سیاسی حوزه علمیه، بی اعتنا به تقوای الهی به هتک حرمت مؤمنان اقدام ورزد اما صدها طلبه و روحانی فدایی اسلام و انقلاب و ولایت - که در بزنگاه های سخت تاریخ، یاور خط مقدمی رهبر عزیز خویش بوده و به فضل خدا در این راه مقدس و دشوار تاوان هر هزینه ای را به جان خواهند خرید – حتی حق دفاع از حیثیت و آبروی خویش را دارا نمی باشند؟!

بدین وسیله از محضر شریف آن استاد ارجمند انتظار می رود در حد بضاعت و توان خود از تداوم هتک حرمت روحانیون عدالتخواه جلوگیری نموده و ترتیبی اتخاذ نمائید تا مسئولان نشریه رصد با انتشار ویژه نامه ای نسبت به درج پاسخ های مستند طلاب عدالتخواه بسیجی و رفع اتهام از چهره های خدوم و بی ادعای عرصه دفاع از ارزش ها مکلف شوند.

والسلام علی من اتبع الهدی

جمعی از طلاب و روحانیون عدالتخواه حوزه های علمیه کشور

 

بیانیه جمعی از دانشجویان استان فارس

+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم مهر 1391 ساعت 22:25 شماره پست: 1158

 
بسم الله الرحمن الرحیم 

پس از شش سال تحمل رنج و سختی حال کار به جایی کشیده شده است که کوچکترین تحرکی از سوی او در رسانه ها منعکس می یابد و این خود موفقیتی است برای طلبه سیرجانی.
وقتی شعارها و اهداف ایشان مرور شود خواهیم یافت جز عمل به سخنان مقام معظم رهبری و آنچه را دین و قانون در باب امر به معروف و نهی از منکر مشخص کرده چیز دیگری نیست.
اما نتیجه این امر به معروف که در قالب عدالتخواهی صورت می گیرد جز خلع لباس روحانیت،پرداخت پول و زندان رفتن چیز دیگری نصیب این طلبه با اراده نشده است.
بر هیچکس پوشیده نیست که یکی از مهم ترین مباحث در دین ما بحث عدالت می باشد و جامعه موقعی به کمال می رسد که عدالت بر همه جا سایه افکنده باشد.کشور ما نیز به عنوان کشوری که داعیه دار اسلام ناب محمدی است حمایت از مظلومین و مستضعفین در راس همه امور قرار دارد که جز با عدالت این امر محقق نمی شود.
حال که طلبه ای قصد تذکر به مسئولین در قالب امر به معروف و نهی از منکر را دارد و این چنین با او برخورد می شود، سوالاتی را در ذهن هر انسان آزاده ای بر می انگیزد که مسئولین مربوطه باید به آن پاسخ دهند.
این حرکات که هر از گاه از سوی افراد مومن و آگاه صورت می گیرد چه تبعاتی برای جامعه دارد که به صورت جدی با آن برخورد می شود؟
آیا این جز وظیفه شرعی هر فرد مسلمان و پیروی از سخنان رهبر معظم انقلاب در باب عدالتخواهی می باشد؟
سوالی که از مسئولان قوه قضاییه می شود پرسید این است فردی از سیرجان آمد و به اشکال گوناگون با او برخورد شد آیا با زمین خواران سیرجان هم همانطور برخورد شده است؟
نیروهای امنیتی و انتظامی با رعایت قوانین و مقررات خاصی حق حضور در دانشگاه را دارند آیا در مورد حوزه چنین قوانینی صادق نیست؟
اگر جرم ایشان تشویش اذهان عمومی است پس راهپیمایی هایی که به مناسبت های مختلف برگزار می شود آیا نمی تواند مصداق تشویش اذهان باشد؟ کدام مرجع حق تشخیص جرم در این امور را دارد؟ 

جمعی از دانشجویان علوم و تحقیقات فارس
 
چه کسی پرچمدار سوال از رئیس جمهور است؟
+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم مهر 1391 ساعت 6:33 شماره پست: 1157

سوال از رئیس جمهور حق نمایندگان مجلس است. استیضاح وزرا هم حق نمایندگان است به شرطی که به قصد انتقام جویی یا باج خواهی نباشد.

نخستین بار که طرح سوال از رئیس جمهور مطرح شد میدان دار این ماجرا علی مطهری بود. مطبوعات و رسانه ها او را به عنوان فرد اصلی پیگیری این قصه می دانستند و آخرین اخبار مربوط به سوال از رئیس جمهور را در مصاحبه با او جویا می شدند.

اما جالب است اگر این بار ماجرای سوال از ئیس جمهور را پیگیری کرده باشید با نام نماینده جوانی برخورد کرده اید که اخبار مربوط به آخرین وضعیت طرح سوال از رئیس جمهور را به اطلاع رسانه ها می رساند. این نماینده کسی نیست جز علی ایرانپور نماینده جنجالی شهرستان مبارکه در مجلس شورای اسلامی که ماجرای رد اعتبارنامه او پر سر و صدا ترین خبر مجلس نهم بوده و روند آن منجر به ناامیدی بخشی از بدنه جریان های ارزشی نسبت به رویکرد این دوره از مجلس گردید. علی ایرانپور به اتهام چند فقره کلاهبرداری در دادگاه محاکمه شده و دارای پرونده کیفری بوده است. با این حال توانست با بهره گیری از حفره های موجود امنیتی از تیغ نظارت شورای نگبهان در امان مانده و صلاحیتش برای شرکت در انتخابات تایید شود. افشاگری برخی نمایندگان مجلس همچون احمد توکلی و الیاس نادران درباره سوابق کیفری او باعث حیرت مردم نسبت به عملکرد اشتباه نهادهای امنیتی و نظارتی گردید؛ با این حال چشم اکثریت نمایندگان ملت بر روی این خطای آشکار بسته شد و اعتبارنامه علی ایرانپور به تایید رسید تا یک بار دیگر سندی از میزان عدالت طلبی و حق گرایی نمایندگان مجلس در تاریخ این کشور به ثبت برسد.

امروز یک مجرم اقتصادی پرچم سوال از رئیس جمهور را به دست گرفته و قطب مقابل فرزند ملت را رهبری می کند. این اتفاق را هم باید به فال نیک گرفت و بر صداقت و درستی راهی که منتخب واقعی مردم طی می کند صحه گذاشت؛ چرا که گفته اند: تعرف الاشیاء باضدادها. هر کس را می خواهی بشناسی ببین چه کسی با او دشمنی می ورزد.

قیام بد است حتی برای احیای عدل!

+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم مهر 1391 ساعت 21:49 شماره پست: 1156

یکی از اتهامات طلاب عدالتخواه که مدت هاست در زندان اوین بدون محاکمه به سر می برند اقدام علیه امنیت ملی است! کسانی که این اتهام را به نیروهای خط مقدمی انقلاب وارد کرده اند بر این باورند که تحصن چند طلبه در یکی از حجره های مدرسه علمیه بروجرد می تواند باعث براندازی نظام بشود! کاشفان این اتهام دلیل دیگری را نیز مورد استناد قرار می دهند. آنها می گویند: در زمان حاکمیت اسلامی، استفاده از واژه قیام برای امر به معروف و نهی از منکر مسئولان معنایی جز اقدام علیه امنیت ملی ندارد!

جالب است که مسئولان دستگاه دشمن تراشی برای انقلاب، لااقل به خودشان زحمت نداده اند عبارت " قیام یاران ولایت " را به طور کامل بخوانند. با این وصف استفاده از عباراتی مانند اقامه عدل و داد٬ اقامه نماز و... هم نوعی قیام محسوب شده و برخلاف مصالح نظام تصور خواهد شد!

محسن شیرازی بسیجی نوزده ساله قمی و مدیر وبلاگ " ۹دی پرچم حسین را برافراشتیم " است که مانند حجت الاسلام جهانشاهی و دیگر طلاب عدالتخواه نزدیک به یک ماه است که به اتهام قیام! و اقدام بر علیه امنیت ملی بازداشت شده است. محسن شیرازی برای معرفی خود در ابتدای وبلاگ می نویسد:

"من محسن٬ بسیجی امام خامنه ای هستم همانی که در9دی سال 1388 بیرق حسین را برافراشت وبا مرگ برآمریکا ومرگ براسرائیل گفتن برائت خود را ازکفار جانی اعلام داشت برای سلامتی امام امت حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای صلوات این وبلاگ به تبادل لینک به سایتها ووبلاگهای ارزشی می پردازد."

خدا به نفوذی های دشمن در دستگاه ها دو زار عقل عطا کند. انشالله.

 
برای غربت حزب الله
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم مهر 1391 ساعت 21:23 شماره پست: 1155
 "عماریون"-

هواالرئوف

خدمت گرامی سربازی از سربازان امام خامنه ای
حضرت حجت الاسلام والمسلمین شیخ علی رضا جهانشاهی

سلامی به سردی برخی از دوستان و به گرمی دوستی دشمنان با یکدیگر
شنیدم که 18 روز است که در انفرادی اوین هستی خواستم از باب نصیحت و خیرخواهی برایت نامه ای بنویسم تا شاید کمی اصلاح شوی !

جناب جهانشاهی تورا سنه نه که در این مملکت رهبر تنها مانده است. به تو ربطی ندارد. طلاب بروجرد را بخاطر امر به معروف می گویی محکوم کرده اند تو را چه و این حرف ها؟ تو مگر چه کاره رهبری که می خواهی با حمایت از سربازان رهبری باری از دوش آقا برداری؟؟

یادم می آید که اسفندیار مشایی می خواست شب مقدس!! یلدایش را با تو سپری کند ولی تو نپذیرفتی. حالا شنیده ام که می گویند از عوامل اسفندیار شده ای! آری راست می گویند اگر فردا اینطوری هی عدالت و... را پیگیر شدی و گفتند که از عوامل موساد هستی رو من حساب نکن. شاید فردا پس فردا بگن جریان اون خانوم یا اون آقا چیه ؟ شاید یکی هم بیاد بگه ازت بچه داره ! خدا را چی دیدی یه دفعه یه مردی میاد و میگه جهانشاهی بابامه ...
علیرضا دست بردار برو پی کارت.... تو را چه و ارزشها را چه؟ مگر تو جمعیت دفاع از ارزشها هستی؟ راستی اندازه فائزه هم سیاست نداشتی لااقل می گفتی رفته بودم حوزه علمیه بروجرد برای خوردن ساندویچ! عجب دیوونه ای هستی اصلا می رفتی دانشگاه لندن در بروجرد با ماموریت فوق العاده ...
بچه سیاه سیرجان برو پی کارت ... چطوره که با شهرام پیمان ببندی و زندان اوین طرفدارش بشی! اصلا از زندان بیا بیرون خانه غیر موسیقی ... جرم تو از موسوی و کروبی هم سنگین تره ... اونا تو حصرند و لی تو اوین...
علی رضا یادم میاد ری هرشب بیدار می شدم می دیدم نماز شب می خونی حالا شنیدم که گربه ای را از لذت بوسیدی و از روی لذت آب خوردی و توالت رفتی !! واقعا چه دیوونه ای هستی!!
ای طلبه ضد انقلاب !! بیا برو تو شبکه عمه سی و صدای معده یه مصاحبه ای کن شاید اومدیم رقیب قالی باف در انتخابات یازدهم شدی!!
رضا تو می تونستی فقط نمازتو بخونی و حالا تو خونت خوابیده بودی!!!
جهانشاهی جات خالی وحید جلیلی و حسن عباسی و سعید قاسمی با الله کرم و حاج منصور و حدادیان ازت حمایت کردند و بچه ها قراره ازشون پول بگیرن و برات چند جعبه سیگار وینیستون اصل آمریکایی بخرند. چون حمایت از آمر به معروف با خریدن سیگار حال داره !!
تازه بچه های مسجد ارک پول گذاشتن برات موز بخرن باهم بخورین و حال بکنید. یه روزنامه کیهان برات می فرستم تا از لابلاش ساندویچی که بر اساس تکلیف برات می فرستم میل بکنی!!
دانشجویان جنبش عدالتخواهی تهران هم که برات آبگوشت می پزن البته بدون گوشت چون خوردن گوشت در اوین نا عدالتیه!! ببین می نمی تونم ازت زیاد حمایت کنم چون فردا حیثیت انقلابیمو از دست می دم. آخه چرا باید بخاطر دفاع از یه روحانی که درد دین دارد بی حیثیت بشم.
ای طلبه خیال می کنی که با عمل به دین می شود تکلیف طلبلگی را ادا کرد؟ تو فقط می توانی با ضرب زید عمرا تکلیفتو ادا کنی !!
سلام مرا به مهدی پسر حاج آقااکبر و فائزه خانوم برسان... ازشون بخواه تا سیاست را بهت یاد بدن. برو تو پروندت اقرار کن که برای خریدن پیتزا یا نون خالی وارد بروجرد شدی؟ شاید با 8 ماه کارت حل بشه !!! به همه طلبه های بروجرد سلام این دیوانه را برسان.......
روح الله بجانی
 

مردی که مثل ماهی است!

+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم مهر 1391 ساعت 20:16 شماره پست: 1154

 

حمید ماهی صفت را که می شناسید. چند سالی است که در عرصه طنز آنهم به شکل محفلی، نام این چهره بر سر زبان هاست. خیلی ها هم سی دی های او را به طور کامل جمع می کنند و بارها گوش می دهند و از ته دل خنده سر می دهند. حمید ماهی صفت را بعضی ها مستر بین ایران نامیده و برخی نیز او را مستر سین و... لقب داده اند. حمید ماهی صفت تقریبا در همه برنامه هایی که در جشن ها و عروسی ها برگزار می کند لا به لای لطایف و تقلید صدا و شیرین کاری هایش یادی از شهدا می کند، آیه ای از قرآن می خواند، حدیثی قرائت می کند، جمله ای گاه از حضرت امام و بزرگان نقل کرده و همگان به خصوص جوانان را به یاد خدا فرامی خواند. جمع کثیری از طرفداران و همچنین مخالفان ماهی صفت بر این باورند که توصیه های اخلاقی و معنوی وی تنها از سر ظاهرسازی و به این نیت است که مجالس او از سوی نهادهای نظارتی با مشکل مواجه نشود. آنها معتقدند ماهی صفت که نیم قرن از زندگی را تجربه کرده با این حربه می کوشد تا سرپوشی بر هجویات مبتذل خود قرار بدهد. این ویژگی او را از "سیدکریم" سال های سیاه طاغوت جدا می سازد و...

حقیقت آن است که نیت باطنی افراد را تنها خدا می داند و بس. اما نکته ای که باید در این بین مورد توجه قرار داد این است که حمید ماهی صفت به خاطر همان دلایلی که از سوی موافقان و مخالفانش در سطور فوق بیان شد می تواند به همین میزان از ظاهرسازی اکتفا کرده و به آن چه که به زعم دیگران در ذهن دارد دست پیدا کند؛ در حالی که آن چه که در رفتار و گفتار ماهی صفت بارها دیده شده، تلاش برای دفاع از عقاید دینی مردم مسلمان کشورمان بوده است. به طور مثال ایشان بارها در لابه لای طنازی ها و دلقک بازی های خود ناگهان در راستای تحقیر اهانت گران به ساحت نبی اکرم (ص) لطیفه ای تعریف کرده و یا سیاست های تجاوزگرانه آمریکا در خلیج فارس را به سخره می گیرد. گاهی نیز به شکل مستقیم و غیرمستقیم مبانی تفکر مادی غرب به خصوص فرضیه موهوم داروین را به زیر سوال می برد. بعید به نظر می رسد این مشی ایشان نیز تنها به خاطر جلب رضایت اداره اماکن عمومی باشد. چه این که بارها دیده شده وی این رویکرد را حتی در محافل مربوط به ایرانیان مقیم خارج از کشور که شاید نسبتی با گفتمان دینی ملت ایران نداشته باشند نیز دنبال می کند.

البته من قصد ندارم لطیفه های خلاف عفت عمومی حمید ماهی صفت را به این بهانه توجیه کنم. راقم این سطور اصرار و امید دارد حمید ماهی صفت این رفتار غلط خود را هر چه زودتر اصلاح نماید. در عین حال بر خود فرض می دانم علمداری تبلیغ حق در این عرصه از اجتماع را به حمید ماهی صفت تبریک بگویم. فراموش نکنیم بسیای از هنرمندان به اصطلاح مردمی کشومان که چهره شدنشان را بیش از آن که مدیون هنر خود باشند مرهون رسانه های بیت المال مسلمین هستند هرگز چنین همت و غیرتی را در دفاع از باورهای ملی و اعتقادی خود به خرج نداده اند.

 
فیلتر یک وبلاگ ارزشی دیگر
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم مهر 1391 ساعت 18:5 شماره پست: 1153

وبلاگ "ما تا آخرین نفس ایستاده ایم" توسط یکی از طلاب علوم دینی اداره می شد که به دلیل پرداختن به جریان دستگیری طلاب عدالتخواه فیلتر شد. به دنبال تهاجم برخی ماموران امنیتی به حوزه علمیه بروجرد و دستگیری شبانه تعدادی از طلاب عدالتخواه از جمله حجت الاسلام جهانشاهی، سایت هایی که به پوشش این خبر پرداخته بودند با تهدید نهادهای نظارتی مجبور به حذف مطلب خود گردیدند. چند وبلاگ مستقل نیز به همین دلیل در شهرهای قم، تهران، تبریز و بروجرد فیلتر شدند.

بر اساس رایزنی ها و خبرهای موجود، معدودی از مسئولان که از رفتارهای عدالتخواهانه طلاب بسیجی به ستوه آمده و موفق به محو آن نشده اند این روزها در تلاش هستند با ایراد اتهامات واهی، حجت الاسلام جهانشاهی را از نظر اعتقادی منحرف نشان دهند. در حالی که فردی به تازگی مدعی شده حجت الاسلام جهانشاهی به دلیل قرمز بودن رنگ یکی از پرچم های نصب شده توسط دوستانش در بروجرد، گرایش کمونیستی دارد اخیراً برخی دیگر از همکاران وی این ادعا را طرح کرده اند که این روحانی انقلابی نگرش حجتیه ای داشته و او و همراهانش به دلیل تحصن در حجره یک مدرسه علمیه، قصد براندازی و اقدام علیه امنیت ملی را داشته اند!!! این افراد که می پندارند این بار می توانند با یک پاپوش ساختگی برای همیشه از شرّ طلاب ولایی که منافع آنان را به خطر انداخته اند راحت شوند ویژه نامه ای را نیز در این خصوص منتشر نموده و در میان علمای شهرستان ها توزیع کرده اند. بر اساس شنیده ها جمعی از طلاب عدالتخواه تبریز و قم که خواندن اتهامات واهی این جزوه و مستندات مضحک آن را باعث انبساط خاطر دانسته اند درصدد هستند کتابی را در رد این تهمت های ساختگی و تبیین راه و منش ولایی طلاب خط مقدمی انقلاب منتشر نمایند.

چندی پیش فیلم سینمایی قلاده های طلا به خوبی از نفوذ برخی مهره های دشمن در شبکه های امنیتی به منظور حذف نیروهای مخلص و بی ادعای انقلاب پرده برداشته بود.

با یک مصاحبه شانزده نفر بازداشت شدند!
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم مهر 1391 ساعت 5:51 شماره پست: 1152

 

به فاصله یک روز پس از مصاحبه مطبوعاتی رئیس جمهور که طی آن به تعلل برخی دستگاه های امنیتی و قضایی در خصوص برخرود با متخلفان بازار ارز اعتراض شده بود دادستانی تهران اعلام کرد که شانزده نفر از اخلالگران ارزی دستگیر شدند.

این واکنش شتاب زده دادستانی در برخورد یک روزه با تعدادی از دلالان بازار ارز به این شبهه دامن زد که اگر می توان در این فرصت کم این تعداد از فعالان تاثیرگذار در گرانی نرخ ارز را شناسایی و دستگیر نمود پس چرا تا کنون اقدامی در این راستا صورت نگرفته بود؟ آیا باید مسئول نخست اجرایی کشور با کنایه های تهدید آمیز از افشای پشت پرده گرانی های اخیر به میدان می آمد تا بالاخره از سوی مسئولان قضایی با اخلالگران اقتصادی برخوردی صورت بگیرد؟

پرسش آخر این که آیا به راستی مافیای ارز و سکه تنها در اختیار این شانزده نفر بوده است؟

 
دو حاشیه بر اتفاقات امروز بازار تهران
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مهر 1391 ساعت 18:57 شماره پست: 1151

۱-بسته شدن بازار آن هم در پایتخت کشور که مرکز اصلی تبادل و توزیع کالا در گستره ملی محسوب می شود به هر بهانه ای که باشد نتیجه ای جز اخلال در شبکه اقتصاد و بالتبع آن بالا رفتن قیمت اجناس نخواهد داشت. معترضان امروز در بازارهای تهران به رغم حضور در خیابان هایی چون 15خرداد، جمهوری و ... بیش از آن که به دنبال حمله به مراکز دولتی باشند درصدد تخریب مغازه ها و مراکز تجاری خصوصی بودند. اوباش اخلال گر به غیر از حمله و غارت بانک مسکن چهارراه استانبول بیشتر تلاش خود را برای وارد ساختن آسیب به کسبه بازار متمرکز ساخته بودند. این مسئله به راحتی نشان می دهد اغتشاشگران امروز در تهران، نه تنها نسبت به گرانی موقت ارز و کالا معترض نبوده بلکه در پی افزایش قیمت ها می باشند. رسانه های عمومی می توانند با ارائه این تحلیل به روشنگری اذهان عموم نسبت به ماهیت آشوب گران پرداخته و هر چه سریعتر از بروز یک فتنه جدید ( آتش فشان های خیابانی همزمان با بازداشت یک آقازاده) پیشگیری نمایند.

2-تجمع هزار نفر آدم برای اغتشاش نیازمند هماهنگی و تبادل نظر و... است و به هیچ وجه نمی توان پذیرفت که ناگهان چند صد نفر آدم هم نظر و هم رأی در یک چهارراه گردهم بیایند. کنترل امنیت شهرها کمترین وظیفه نیروی انتظامی است. جای این پرسش به چشم می خورد که واحد های اطلاعاتی این نیرو در حالی که با بسیج عمومی به ردیابی یکی از طلاب انقلابی بروجرد (حجت الاسلام علیشاهی) پرداخته و وی را روز دوشنبه گذشته در حالی که قصد داشت در قم به دفتر مراجع رفته و صدای مظلومیت یارانش را به گوش آنها برساند با یورشی قهرمانانه! دستگیر نمودند چرا هیچ وقت نمی توانند دست فتنه گران ضدانقلاب را از پیش خوانده و یک بار هم با اقدامی پیشدستانه به کنترل اوضاع امنیتی بپردازند؟

بچه های مظلوم بسیج همان طور که در فتنه کور 88 بی هیچ توقعی جور فرار و ناتوانی برادران انتظامی را تقبل کرده و با نثار چند شهید، نظام اسلامی را سربلند ساختند اکنون نیز آماده اند در صورت ظهور هر نوع فتنه ای باز هم خالص و بی ادعا سرباز خط مقدمی ولایت و جمهوری اسلامی باشند.

توضیح سردار رادان در مورد پرونده طلبه‌های بروجردی
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مهر 1391 ساعت 12:32 شماره پست: 1150
 
خبرنامه دانشجویان ایران: جانشین رئیس پلیس کشور آخرین وضعیت شکایت پلیس از طلبه های بروجردی را اعلام کرد.

سردار احمدرضا رادان در گفتگو با  مهر در خصوص شکایت نیروی انتظامی از سه طلبه بروجردی و محکومیت آنها از سوی دستگاه قضا، اظهار داشت: به دنبال از دست دادن نیروهای انقلابی و کارآمد نیستیم. هیچگاه نیروی انتظامی اقدامی را انجام نمی دهد که سرمایه های انسانی و اجتماعی تضعیف شوند. البته این افراد باید بدانند که قانون باید رعایت شود و به اجرا در بیاید.

گفتنی است سه طلبه بروجردی در پی اعتراض به بد حجابی جلوی نیروی انتظامی تجمع می کنند که این اقدام منجر به دستگیری و صدور حکم دادگاه به حبس و شلاق این سه طلبه می شود.

 
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر 1391 ساعت 21:10 شماره پست: 1149

یادتان هست در ایام برگزاری اجلاس سران عدم تعهد در تهران، یک نماینده عضو ارشد کمیسیون امنیت ملی به راحتی با مسیح علی نژاد، خبرنگار ضدانقلاب فراری مصاحبه کرد؟

یادتان هست چند وقت پیش یکی از فعالان سایبری حزب الله با روزنامه شرق مصاحبه ای انجام داد و توسط خبرنگار روزنامه مذکور، مورد محاکمه قرار گرفت؟ این موضوع داد خیلی از نیروهای ارزشی را درآورد.

چندی پیش جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم که نسبت به رفتارهای عجیب و غریب و تبعیض آمیز دادگاه ویژه روحانیت اعتراض داشتند و از سوی مسئولان مربوطه رغبتی برای پاسخگویی ندیدند در اقدامی تاریخی به تحصن مقابل ساختمان این دادگاه در قم دست زدند. همان ایام از طرف روزنامه شرق با حجت الاسلام جهانشاهی تماس گرفتند تا مصاحبه ای را برای پوشش صدای معترضان انجام دهند. آن ایام هم مثل امروز تمام سایت های وابسته به حزب الله از سوی مسئولان امنیتی مورد تهدید قرار گرفته بودند که در صورت بازتاب اخبار مربوط به قیام طلاب عدالتخواه، فیلتر خواهند شد. به رغم این شرایط خفقان آور که هرگز برای خودفروخته های داخلی اعمال نگردیده است روحانی عدالتخواه و بسیجی ما با قاطعیت به خبرنگار مذکور اعلام کرد: مواضع روزنامه شرق از نظر ما مشکوک بوده و ما به دلیل عدم حرکت آن نشریه در مسیر اصیل انقلاب، حاضر به مصاحبه نیستیم.

یادم نمی رود روزی مقابل مصرع (بیت) منتظری، فردی در حال توهین به جمهوری اسلامی بود. با ملایمت دستی بر دهانش کوبیدم! و نگذاشتم کلمات رکیکش را به زبان بیاورد. بنده خدا داد زد: اگر این جا نتوانم حرفم را بزنم کجا بزنم؟ در جوابش گفتم: توی رادیوهای بیگانه! ما کجا حرفمان را بزنیم که نه آن ور آب جایگاهی داریم و نه این طرف بلندگویی برایمان باقی گذاشته اند.

علی رضا جهانشاهی و چند طلبه بسیجی دیگر نزدیک بیست روز است که بدون محاکمه در زندان به سر می برند. باز هم تمام سایت های وابسته به جریان حزب الله به شدت از بازتاب اخبار مربوط به این موضوع منع شده اند. چند وبسایت هم به خاطر پیگیری این خبر فیلتر شدند. مسئولان وزارت بوق با نا... از نجابت بچه های حزب الله سوءاستفاده می کنند. در خصوص این بی انصافی ها و ناعدالتی ها حرف هایی داریم که هر جمله اش برای استیضاح وزیر مربوطه (البته در منظر افکار عموم) کافی است. کاش این توانی که صرف تعقیب و مراقبت طلبه های بسیجی می شد در راه کنترل مفاسد اقتصادی و نظارت بر بازار ارز و ... به کار می رفت تا لااقل از ردیف بودجه های ...، نفع بیشتری به مردم می رسید. یک چیز را هم به مسئولان امر بگویم که شاید در این سال های پشت میز نشینی کسی به روی مبارکشان نیاورده باشد؛ محکمه عدل الهی، وزیر و وکیل نمی شناسد. آه مظلوم اگر بگیرد تر و خشک را با هم می سوزاند. حقوقتان پایدار، شکمتان پر تورم، با آبروی انقلاب بازی نکنید.

 
سرانجام تلخ نهی از منکر
+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر 1391 ساعت 20:29 شماره پست: 1148

جهان نیوز: همان روزی که از "هادی محبی" با ضربات چاقو پذیرایی شد، تصور چنین آینده ای چندان هم دور از ذهن نبود.
 
13 سال پیش در روز دوم ماه مبارک رمضان وقتی "هادی محبی" به پسرک سیگار به لب تذکر داد، پسرک در جواب نهی از منکر هادی، سینه ی او را شکافت و هادی اولین شهید راه نهی از منکر شد.
 
پسرک به اعدام محکوم شد ولی پدر هادی در پای چوبه ی دار از حق خود گذشت.
 
باید پذیرفت که هادی محبی های جامعه ی ما تعدادشان زیاد نیست و از آن روز تا به حال کمتر کسی این دو فروع مهم دین را به روی خودش آورد و شجاعت و جسارت عمل به آن ها را داشت،
 
در تمام این سال ها بودند کسانی که نگذارند واجب خدا بیش از این فراموش شود. و در این راه آسیب های زیادی را متحمل شدند، آسیب ها و هزینه هایی که هر روز بیش از گذشته می شود.
 
تنها حوادث مشابه در سال 1391 را مرور می کنیم:
 
اردیبهشت ماه 1391:
 

"سید محمود مصطفوی منتظری" امام جماعت مسجد انصار الحسین (ع) تهران در اثر ضربه‌ یکی از اراذل چشم چپش را از دست داده، به طوری که پزشکان بیمارستان لبافی نژاد مجبور به تخلیه چشم او شدند.
 
خرداد ماه 1391:

حجت الاسلام "فرزاد فروزش" امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران به دلیل اقدام برای نجات یک دختر جوان از چنگال اراذل و اوباش در خیابان شریعتی تهران، بینایی چشم راستش را از دست داد.
 
تیرماه 1391 :
 
حجت الاسلام "علی خلیلی" طلبه جوانی که با دو نوجوان همراهش به رفتار ناشایست سرنشینان پراید و موتورسیکلتی که همراه آنها بود اعتراض کردند، از سوی یکی از آن ها و از ناحیه شاهرگ گردن مورد اصابت چاقو قرار گرفت و به شدت مجروح شد.
 
مرداد ماه 1391:
 
حجت الاسلام "سید علی بهشتی"، روحانی آمر به معرف و ناهی از منکر، این بار در شهر کوچکی مثل شهمیرزاد (توابع شهرستان مهدی شهر در استان سمنان)، مورد ضرب و شتم دو دختر جوان قرار گرفت.
 
شهریورماه 1391:
 
"امیر حسین وظیفه"، دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی تهران شمال، به دلیل درگیری با پنج تن از اراذل و اوباش و مزاحمین نوامیس مردم به شدت از ناحیه سر و صورت آسیب دید و حال او وخیم اعلام شده است.
 
اصل هشتمی که هنوز مغفول مانده است
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تدوین گران قانون اساسی توجه ویژه ای به این موضوع داشته اند و یک اصل از قانون اساسی کشورمان را به این موضوع اختصاص داده اند. در اصل هشتم قانون اساسی آمده است:
 
« در جمهوری اسلامی ایران، دعوت به خیر، "امر به معروف و نهی از منکر" وظیفه‏ای است همگانی و متقابل که بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت است و شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می‏کند.»
 
اصلی که بر مبنای اصول دینی بنا شده است. این اصل برگرفته از آیه71 سوره توبه است: "وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ "
 
. مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و نماز برپا مى دارند و زکات مى دهند و خدا و رسولش را اطاعت مى کنند، خداوند به زودى آن ها را مورد رحمت خود قرار مى دهد، مسلما خدا نیرومند و فرزانه است.
 
آیه ی ذکر شده در بالا تنها آیه ای نیست که به اهمیت امر به معروف و نهی از منکر اشاره می کند و در آیه های دیگری نیز مومنین به انجام این فریضه الهی دعوت شده اند. که نمونه هایی از آن را ذکر خواهیم کرد:
 
وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ / و باید از میان شما گروهى [مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند . 104 آل عمران
 
یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُوْلَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ / به خدا و روز جزا ایمان دارند و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و به انجام کارهاى خیر مى شتابند. این گروه از شایستگانند. 114 آل عمران
 
همچنین روایات متعددی از معصومین در این زمینه نقل شده است. حضرت محمد (ص) میفرمایند : لَتَأمُرُنَّ بِالمَعروفِ ولَتَنهُنَّ عَنِ المُنکَرِ ، أو لَیَعُمَّنَّکُم عَذابُ اللّه . یا امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنید ، یا عذاب خدا همه شما را فرا مى‏گیرد . (وسائل الشیعه : 11 / 407 / 12 منتخب میزان الحکمة : 376) و در حکمت سوم نهج البلاغه حضرت علی (ع) امده است: لاتترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم. امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که بدهای شما بر شما مسلط می شوند آنگاه هرچه خدا را بخوانید جواب ندهد.
 
امر به معروف در کلام رهبری
 
 
 
احیای امر به معروف و نهی منکر در جامعه اسلامی و همه گیر کردن آن از مدت ها قبل یکی از دغدغه های اصلی معظم له بوده است. ایشان در سخنرانی در میان اقشار مختلف مردم در 29 مهرماه سال 71 می فرمایند: « مبادا در گوشه و کنار، یا در دستگاه انتظامی یا قضائی، کسانی باشند که راه را جلو آمر به معروف و ناهی از منکر سد کنند! مبادا کسانی باشند که اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر کرد، از او حمایت نکنند، بلکه از مجرم حمایت کنند! البته خبرهایی از گوشه و کنار کشور، در بعضی از موارد به گوش من می رسد. هرجا که بدانم و احساس کنم و خبر اطمینان بخشی پیدا کنم که آمربه معروف و ناهی از منکر، خدای نکرده مورد جفای مامور و مسئولی قرار گرفته، خودم وارد قضیه خواهم شد.... پیداست که این جوانان متمایل به امر به معروف و نهی از منکرند. بنابراین، وظیفه ی ما، مسئولین، قانون گذاران و مجریان است که راه و زمینه را برای اجرای این واجب الهی هموار و فراهم کنیم. امروز بحمدالله مجلس شورای اسلامی، مجریان، مسئولین کشور و دستگاه قضائی، همه از خود این ملت اند.»
 
معظم له در خطبه های نماز جمعه تهران در سال 79 در اهمیت ضرورت امر به معروف و نهی از منکر می فرمایند: « اولین فایده ی امر به معروف و نهی از منکر همین است که نیکی و بدی، همچنان نیکی و بدی باقی بماند... بدترین توطئه ها علیه مردم این است که طوری کار کنند و حرف بزنند که کارهای خوب، کارهایی که دین به آن ها امر کرده است و رشد و صلاح کشور در آن هاست در نظر مردم به کارهای بد، و کارهای بد، به کارهای خوب تبدیل شود. این خطر بسیار بزرگی است.»
 
گویا عدم برنامه ریزی مناسب در عرصه های مختلف فرهنگی و اجتماعی در دوران اصلاحات سبب شده بود که ایشان دوباره در همان سال در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، این نکته مهم را گوشزد کنند: «یک نکته را هم می خواهم یادآوری کنم و آن نظام امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر واجب حتمی همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسئولان کشور وظیفه مان در باب امر به معروف و نهی از منکر سنگین تر است.»
 
شارع مقدس، نص صریح قانون اساسی، رهبری معظم انقلاب و مردم دین دار و آزاده به وجوب امر به معروف و نهی از منکر و عمل به آن تاکید دارند، با این حال امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ی ما یک فریضه ی مغفول است که یکی از جنبه ها و ابعاد آن، امر به معروف و نهی از منکر در عرصه های فرهنگی و اجتماعی است.
 
هرچند که امر به معروف مستلزم فراهم بودن شرایط خاصی است که باید از سوی مردم مدنظر قرار گیرد. اما در مقابل با رشد فزاینده حمله به ناهیان از منکر در سالیان اخیر، توجه ویژه به این امر در میان مسئولین فرهنگی جهت نهادینه کردن آن و از سوی دیگر نگاه ویژه مسئولان انتظامی در برخود با اراذل و اوباش و ضاربینی که جان مردم را به خطر می اندازند از ضررویاتی است که هر چه سریعتر باید تامین شود. تا پس از این در کشوری که ادعای ام القرائی جهان اسلام را یدک میکشد، شاهد وقوع چنین حوادث تلخ و ناگواری نباشیم.

اعتراض به ایجاد دبستان های مختلط

+ نوشته شده در دوشنبه دهم مهر 1391 ساعت 20:26 شماره پست: 1147

حجت الاسلام و المسلمین حاج حسین تقی پور ، امام جمعه محترم بخش گتاب ، در بخش مهمی از سخنانشان به دفاع از مردم شریف گتاب و انتقاد از برخی مسئولین استانی و شهرستانی پرداختند.

نمی توانم بشنوم در برخی از جاها بگن که بخش 184 شهید داده ی گتاب در امورات فرهنگی و مربوط به عفاف و حجاب و در امورات مربوط به گازرسانی ، اینها مردم شلوغی هستند. نمی توانم بشنوم که برخی بگویند تا یه کاری می شود در گتاب ، فلان می شود!

بنده رسما بی تدبیری برخی مسئولین اداره آموزش و پرورش بابل و شخص مدیرکل آموزش و پرورش استان را علت بوجود آوردن شرمندگی ما از شهدا در هفته دفاع مقدس می دانم. ما یقین داریم بی تدبیری اداره آموزش و پرورش بابل سبب شرمندگی ما در برابر 184 شهید بخش گتاب شده است. تدبیر کنید امور را ...! 1 سال پیش به شما تذکر دادم که پسر و دختر را جدا کنید. مسئولین گفتند : امسال زمینه آماده نیست. 1 سال دیگر انجام می دهیم. گفتیم : چشم!

4 یا 5 ماه پیش رسما از طرف دفتر به شما تذکر دادیم که دختر و پسر جداسازی شوند. ششم ابتدایی ما همان اول راهنمایی است. پنجم ابتدایی ما نامزد دارد. چهارم ابتدایی ما بالغ است. ماهواره ها چشم و گوش بچه را باز کرده. شما به ما قول دادید. رئیس آموزش و پرورش بابل شما قول داده بودی! بی تدبیری شما و معاونینتان سبب شرمندگی ما شد. شهید آهی ها کجایید؟ ای شهدا! شما در دوران ستمشاهی کارهایی می کردید که ما در دوران حکومت اسلامی نمی توانیم انجام دهیم.

از داخل آموزش و پرورش به مردم گرا دادند که اگر شما شلوغ کنید ..... ! تا اول مهر ، بخشنامه به اولیا اعلام نشد. تابلوی سردرب مدرسه عوض نشد.  چند ماه قبل به شما اعلام کردم.

40 نفر دختر و پسر در یک کلاس هم راندمان تحصیلی پایین می آید و ... مگر خودتان نگفتید که دختر سوم ابتدایی نامه ای می نویسد که نمی توان به زبان آورد. چرا ما را شرمنده شهدا کردید؟ آقای مدیر کل مگر با شما تماس نگرفتم؟ فرماندار به من قول پیگیری داد. هنوز با فرماندار کاری ندارم. تا ببینیم چه می کند؟ امیدوارم پی گیری کند.

می گویند خانواده ها راضی هستند. من اولیا را دیدم. شاید چند نفر گفته باشند. اما چندنفر حسابشان از مردم گتاب جداست. 4 صفحه امضا خطاب به رئیس آموزش و پرورش بابل نزد من موجود است که خانواده ها می گویند که به هیچ وجه به اختلاط راضی نیستند و حتما و حتما باید دو شیفته کنید. و حالا مسئولین لج کردند که 2شیفته نمی کنیم. چرا شما لج می کنید؟ بعد در هفته ی دفاع مقدس در چند مجلس و چند یادواره نشستید و این شد گرامیداشت شهدا و هفته دفاع مقدس؟ اینجا خون شهید آهی ها و 184 شهید بخش گتاب است که باید جواب داد ... مگر اسلامی کردن دانشگاه و مدارس صحبت آقا نبود؟

متن کامل در ادامه مطلب...!

منابع :

سایت رسمی نمازجمعه بخش گتاب

پایگاه خبری و تحلیلی شبکه نیوز

وبلاگ حجت الاسلام ناصری

اقتدار قضائی با محاکمه قالیباف و مطهری کاملتر خواهد شد
+ نوشته شده در یکشنبه نهم مهر 1391 ساعت 21:42 شماره پست: 1146
...شبکه ایران پیرامون اتهامات قالیباف نوشت: شکایت هیئت دولت از محمد باقر قالیباف یکی از استثنایی ترین پرونده های قضایی کشور است. ماجرا به آنجایی بر می گردد که سال 1387 فایل صوتی منتشر شد که حاوی اتهامات بسیار زشت اخلاقی و همچنین پاره ای سخنان ضد امنیتی علیه هیئت دولت بود. گفته می شود پس از انتشار این فایل صوتی، حجت الاسلام محسنی اژه ای که سمت وزیر اطلاعات وقت را در اختیار داشت، فایل صوتی را با صدای باقر قالیباف تطبیق داد و تایید کرد که این سخنان زشت و اتهامات بی سابقه توسط شهردار تهران ابراز شده است. پس از این اتفاق، هیئت دولت وقت به اتفاق از شهردار تهران شکایت کردند. گفتنی است محتوای این فایل صوتی به قدری شنیع و زشت است که در صورت رسیدگی به آن، محروم شدن قالیباف از کلیه مناصبش و برباد رفتن آرزوی او برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری کمترین تبعات آن خواهد بود. ...

سرویس سیاسی بی باک؛ مهدی صاحبی: پس از محاکمه عادلانه برخی از متهمان اقتصادی و سیاسی و اجرای احکام تعدادی از آنان، علی مطهری و محمد باقر قالیباف دو تن از متهمان باقیمانده ای هستند که افکار عمومی انتظار محاکمه و برخورد جدی دستگاه قضائی با آنها را دارند.

در سال جاری دستگاه قضائی با برخورد قاطع خود با برخی دانه درشتهای اقتصادی و سیاسی، رائحه امید عدالتمحوری و عدم تبعیض را در دل مردم زنده کرد  تا اینکه امروزه می توان با جرات بیشتر این نوید را داد که با ادامه این سیره اخیر دستگاه قضائی علیه دانه درشتها، کمتر کسی جرات دست درازی به بیت المال و سیاه نمایی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی و آرمانهای امام (ره) و انقلاب اسلامی را داشته باشد. 

برخی بر این تصورند که تا کنون اغلب این مردم و قشر مستضعف جامعه بودند که بخاطر خطاها و اشتباهات جزئی خود به پای میز محاکمه کشیده اند و تاوانی بسیار سنگینتر از فساد دانه درشتهای اقتصادی و سیاسی و امنیتی داده اند اما استمرار برخوردهای اخیر دستگاه قضا با منسوبان به باندهای قدرت و ثروت می تواند نشانگر انقلابی بزرگ و ضروری در سیستم قضائی کشور باشد که این امر در صورت استمرار به خودی خود بسیاری از مشکلات و معضلات کشور را حل خواهد کرد.

بعد از برپایی دادگاه متهمان فساد بزرگ اقتصادی از سوی دستگاه قضا و صدور احکام آنان و همچنین بازداشت مهدی و فائزه هاشمی و علی اکبر جوانفکر که هر یک از آنها برای برخی جریانات و افراد صاحب منصب خط قرمز تلقی می شدند؛ جا دارد که دستگاه قضا با رویکرد مطلوب در پیش گرفته و بنابر درخواست افکار عمومی به اتهامات محمد باقر قالیباف و علی مطهری نیز رسیدگی نماید تا هیچ شبهه و شائبه و بهانه ای در دست مردم و گروههای مختلف جامعه باقی نماند و دستگاه قضا نیز اثبات نموده باشد که در اجرای عدالت با هیچ شخص و جریانی تعارف و رودربایستی ندارد.

اتهامی که دولتی ها بر محمد باقر قالیباف وارد می دانند

این حق دولتی هاست که علیه کسانیکه پای خود را از دایره نقد بیرون گذاشتند و علیه دولت سیاه نمایی و تخریب نمودند؛ شکایت کنند.

شکایت اعضای هئیت دولت از محمد باقر قالیباف یکی دیگر از پرونده هایی است که دستگاه قضا می تواند با رسیدگی عادلانه به آن، اقتدار و بی طرفی خود را بیش از گذشته به اثبات رساند.



شبکه ایران پیرامون اتهامات قالیباف نوشت: شکایت هیئت دولت از محمد باقر قالیباف یکی از استثنایی ترین پرونده های قضایی کشور است. ماجرا به آنجایی بر می گردد که سال 1387 فایل صوتی منتشر شد که حاوی اتهامات بسیار زشت اخلاقی و همچنین پاره ای سخنان ضد امنیتی علیه هیئت دولت بود. گفته می شود پس از انتشار این فایل صوتی، حجت الاسلام محسنی اژه ای که سمت وزیر اطلاعات وقت را در اختیار داشت، فایل صوتی را با صدای باقر قالیباف تطبیق داد و تایید کرد که این سخنان زشت و اتهامات بی سابقه توسط شهردار تهران ابراز شده است. پس از این اتفاق، هیئت دولت وقت به اتفاق از شهردار تهران شکایت کردند. گفتنی است محتوای این فایل صوتی به قدری شنیع و زشت است که در صورت رسیدگی به آن، محروم شدن قالیباف از کلیه مناصبش و برباد رفتن آرزوی او برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری کمترین تبعات آن خواهد بود.

علی مطهری؛ متهمی با پرونده های رنگارنگ

 علی مطهری علی رغم اینکه در خانواده ای بزرگ و منسوب به پدری عالم و فرهیخته می باشد امّا نوع رفتار و گفتار وی هیچ سنخیتی با مقام علم و اندیشه ندارد و به نظر می آید که عدم طی کردن پلکان رشد توسط وی در رسیدن به مقام و منصب سیاسی و اجتماعی از طرق مرسوم و معقول، او را گرفتار توهمات زیادی نموده است.

بی باک سال گذشته در این زمینه نوشت: توهم خود بزرگ بینی و کوچک بینی دیگران، توهم عمار بودن و بی بصیرتی غیر خود، توهم صحابه رسول الله بودن  و منافق بودن اصولگریان قبول شده در ایام فتنه، توهم ... و مربا بودن دیگر نمایندگان و...

علی مطهری از جمله نمایندگانی است که بارها اصول و ارزشهای متعارف جامعه را زیر پا گذاشته است و به اصول اولیه اخلاقی که حتی بسیاری از اهالی چاله میدان نیز به آن پایبندند، پشت نموده است.

عدم برخورد دستگاههای مربوطه با وی کار را به جای رسانده است که این نماینده نه تنها از فحاشی و هتاکی های مکرر خود ابراز پشیمانی نکرده است، بلکه انگار تازه این نوع ادبیاتها به دهان وی مزه کرده و قصد ابداع الفاظ توهین آمیز جدید کرده است.

سئوال اینجاست که آیا این توهین های صریح و مکرر و ادبیات چاله میدانی این نماینده مجلس جای تاسف بیشتر دارد یا برخی تمثیلات عوامانه رئیس جمهور از قبیل  " ممه را لولو برد " که برخی رسانه ها کم مانده بود تا از آن تعبیر آقای احمدی نژاد به فاجعه و بحران یاد کنند؟!

جالب اینجاست که در یک برهه زمانی علی مطهری بعد از اهانت های مکرر به برخی نمایندگان مجلس و مقامات کشور، به یکباره متحول و مودب شده و در واکنش به توهین یک فرد عادی به فائزه هاشمی تا حد دق کردن پیش رفت و طی نامه ای از رئیس دستگاه قضا خواست تا آن جوان را محاکمه و مجازات کند!

بی باک ضمن عرض پوزش از کاربران فهیم و اخلاق مدار، در ادامه برخی از کلمات قصار و هنرنمایی های آقای علی مطهری در تحقیر و توهین به سایر نمایندگان و مسئولین را جهت تنویر افکار عمومی و شناخت هرچه بیشتر ماهیت این نماینده، منتشر می کند.

توهم خود بزرگ بینی در یک مناظره رادیویی

* اواسط خرداد 89 بود که مناظره رادیویی رادیو گفت و گو میان مهدی کوچک زاده و علی مطهری، دو تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی صورت گرفت.

در ابتدای این مناظره که با پیرامون تذکر هیئت داوری فراکسیون اصولگرایان به علی مطهری برگزار شد، کوچک زاده با اشاره به اعتراض مردم به حجت الاسلام سید حسن خمینی در مراسم سالگرد امام راحل و نامه علی مطهری در توهین به مردم معترض و رئیس جمهور، گفت: اشکال اصلی که بنده وارد می دانم به این یادداشت آقای مطهری است که اولاً ایشان به چه دلیلی خودشان را مجاز می دانند که به نمازگزاران روز جمعه که با شعار دادنشان موجب ایجاد وقفه و حتی قطع سخنرانی سید حسن خمینی شدند، توهین کنند. ثانیاً ایشان خودشان را به چه دلیلی مجاز می دانند به رئیس جمهور قانونی کشور توهین نمایند.

کوچک زاده همچنین خطاب به مطهری گفت: آقای علی مطهری، شمایی که فلسفه خواندی، دکترای الهیات داری، ادبیات عرب خواندی، آیا اینجا اجازه هست که ما هم به شما بگوییم که شما مثل یک کودک عزیزکرده ای شده ای که دهانت را باز می کنی و هر حرفی که دلت می خواهد می زنی؟ نکند خدای ناکرده به واسطه وابستگی به یک خاندان شریف خودت را تا این حد در بیان مطلب آزاد می دانی؟ و اسم این را آزادی بیان می گذاری؟ این آزادی بیان نیست، این هتاکی  است.

در ادامه مناظره علی مطهری در پاسخ به کوچک زاده به کنایه گفت: من به آقای کوچک زاده توصیه می کنم که با افراد بزرگ زاده در نیفتند.


خفه شو ، بتمرگ سر جات ...



* در تاریخ   2 تیر 1389 رسانه ها گزارش دادند: 

علی مطهری نماینده مردم تهران، در مخالفت با فوریت طرح معتبر بودن اساسنامه جدید دانشگاه آزاد مصوب شورای عالی فرهنگی، با خواسته بیش از 150 نماینده مخالفت کرد و گفت که باید منتظر نظر شورای نگهبان ماند.

وی سپس با متهم کردن منتقدان اقدام اخیر مجلس به استفاده ابزاری از بیانات رهبر انقلاب، در سخنانی  اظهار داشت: آقای حسینیان در صحبت‌های خود گفتند به این طرح رای بدهید تا مشکلات اصولگرایان حل شوداصولگرایان هیچ مشکلی جز امثال جنابعالی و دوستانتان که برنامه دیروز را اجرا کردید ندارند، مثل آقای کوچک‌اف که ریشه روسی دارد و نام کوچک‌اف را به کوچک‌زاده تبدیل کرد.

پس از این سخنان و سکوت چند لحظه ای همه نمایندگان، کوچک ‌زاده به به این اهانت صریح مطهری واکنش نشان داد.

مطهری هم سپس در یک هنرنمایی جدید، کوچک زاده را با عبارات رکیکی چون "خفه شو، بتمرگ سر جات ..." آماج توهین های خود قرار داد.

 

برای دانلود این فایل صوتی اینجا کلیک کنید

رادیو سراسری هم که این جلسه را همانند دیگر جلسات علنی مجلس به صورت زنده پخش می شد، بلافاصله پس از اظهارات غیراخلاقی مطهری همانند مدیر جلسه علنی مجلس، اقدام به قطع صدای وی کرد.

در این حین رسایی به سمت کوچک ‌زاده رفت و وی را به آرامش و سعه صدر و شنیدن ادامه سخنان توهین آمیز مطهری فراخواند.

( گفتنی است، الفاظ جاری شده از دهان مطهری به حدی زشت و زننده بود که وی بعد از چند روز مجبور شد در قالب نامه ای به توجیه آن بپردازد)

توهم عمار پنداری

* علی مطهری در آذرماه 89 در پاسخ به سوالی که درباره مشخصات عمار از وی پرسش شده بود گفت:عمار مصداق بارز کسی است که بصیرت داشت و فریب فتنه را نخورد و به امام و مقتدای خود نیز ضربه نزد. بسیاری از افراد در فتنه ی اخیر فریب نخوردند، اما با رفتار غلط خود به رهبری لطمه زدند و مصداق عمار نیستند.

وی همچنین در ادامه تاکید کرد: کسانی که فجایع کهریزک، کوی دانشگاه و مجتمع سبحان را پدید آوردند یا در مقابل این فجایع و در قبال آن مناظره های کذایی سکوت و یا تأیید کردند، مصداق عمار نیستند. عمارها کسانی هستند که ادعای تقلب در انتخابات و دعوت حضور در خیابان ها را محکوم کردند و آن را ظلم بزرگ تر دانستند و تخلفات طرف مقابل و سوء مدیریت بحران را نیز محکوم کردند.

نماینده مردم تهران تصریح کرد: بنابراین امثال خودم را به عمار نزدیک تر می دانم تا کسانی که ادعای عمار بودن دارند. آن ها را دوستان نادان رهبری می دانم که به نوبه ی خود به ایشان ضربه زدند.

علی مطهری از جانب پیامبر اسلام (ص) دستور تخریب دارد!

بعد از اعلام موجودیت جبهه پایداری انقلاب اسلامی در تیرماه سال جاری و استقبال گسترده عموم نخبگان و چهره های شاخص اصولگرایی از این جبهه، علی مطهری در اظهاراتی عجیب موسسین این جبهه را با منافقین صدر اسلام مقایسه کرد!

علی مطهری در مصاحبه با یک سایت خبری پیرامون جبهه پایداری گفت:  اینان وصل به دولت هستند و از قدرت رسانه‌ای، مالی و سیاسی خوبی برخور دارند،بعید می‌دانم پایگاه اجتماعی قوی داشته باشند.

مطهری همچنین گفت: جبهه پایداری از پیوند حامیان دولت در مجلس و برخی از اخراجی‌های دولت تشکیل شد. آقاتهرانی، روح الله حسینیان، کوچک زاده، رسایی و زارعی نمایندگان دو آتشه حامی دولت‌های احمدی‌نژاد، در کنار صادق محصولی از نزدیکان رئیس دولت نهم و دهم قرار گرفتند؛ تا با حمایت آیت الله مصباح یزدی گرد هم جبهه پایداری را تشکیل دهند.

مطهری تاسیس جبهه پایداری را شبیه تاسیس مسجد ضرار در صدر خواند؛ و اظهار داشت: به هر حال تاسیس جبهه پایداری را شبیه تاسیس مسجد ضرار در صدر اسلام می بینم. در آن زمان عده ای به نام مسجد علیه اسلام فعالیت می کردند و پیامبر دستور تخریب آن مسجد را دادند. امروز نیز عده ای با تاسیس جبهه پایداری، به نام وحدت، تفرقه ایجاد می کنند!

( اینکه بزرگانی چون علامه مصباح و آقا تهرانی و ... شبیه موسسان مسجد ضرار ( منافقین ) باشند و علی مطهری که تخریب کننده این جبهه می باشد، جایگاه صحابه خاص پیامبر اسلام (ص) داشته باشد، نکته جالبی است که تنها این نماینده مجلس قدرت ادایش را دارد. )

مطهری همچنین گفته است: قبلا در مصاحبه ای گفتم که اگر این اقدام ( تاسیس جبهه پایداری) به معنی جدا شدن از اصولگرایان باشد امری مبارک است چون افراطی های این گروه در فکر و عمل اصول گرا نیستند و برداشتهای خاصی از مبانی اصول گرایی مانند ولایت فقیه و آزادی دارند

مخالفان علی مطهری مربایند!

* نشست مناظره اسدالله بادامچیان قائم مقام دبیرکل حزب موتلفه اسلامی و نماینده مجلس، مصطفی کواکبیان دبیرکل حزب مردم سالاری و عضو فراکسیون اقلیت مجلس و علی مطهری نماینده مجلس شورای اسلامی عصر دیروز ( 29 آبان ماه 1390) در دانشکده مدیریت دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.

مطهری در بین سخنان خود اصولگرایان را این گونه قلمداد کرد که به گفته او عقل خود را تعطیل کرده‌اند که در این زمان کواکبیان خطاب به وی گفت من از حرف‌های مطهری خجالت می‌کشم و مطهری در پاسخ گفت شما خجالت را هم شرمنده کرده‌اید.

همچنین مطهری در ادامه این مناظره خطاب به بادامچیان گفت که  اصولگرایان، مربای سیاسی هستند که هر جا با مشکل روبرو می‌شوند، می‌گویند باید ببینیم نظر رهبری چیست و این موضع‌ غلط است خود رهبری نیز نمی‌خواهند یک عده مربا دورش باشند!

بادامچیان در واکنش به این اظهارات توهین آمیز مطهری گفت: آقای مطهری که بنده افتخار شاگردی پدرشان را دارم، باید بگویم بهتر است که برای مردم احترام قائل شود. زمانی که وی از رئیس جمهور سؤال کرد، بنده جلوی کار ایشان را نگرفتم و گفتم سؤال حق نماینده و پاسخ حق رئیس جمهور است اما دیگرانی که با وی همراهی نکردند، باید گفت به نظر آقا این کار را انجام ندادند؟
وی ادامه داد: آقای مطهری باید به سایر نماینده‌ها احترام بگذارد و اگر آنها مصلحت نمی‌دانند، نباید بگوید یک عده مربا هستند، آیا این بحث درست است.

بادامچیان خطاب به دانشجویان گفت: آیا می‌توان به مخالف خود گفت مربا؛ این حق ماست که طرز تفکری را قبول نداشته باشیم اما نمی‌توان گفت مخالف من حق حرف زدن و بیان عقیده ندارد.

زمانیکه علی مطهری متوجه شد که بار دیگر افتضحاح جدیدی را به بار آورده است، در توضیح به کار بردن واژه " مربا" که مورد اعتراض بادامچیان و برخی حاضران واقع شده بود، گفت: منظور من مربای سیاسی بود!

کواکبیان در واکنش به این توهین مطهری به وی گفت:  آقای مطهری اگر بیشتر توضیح بدی خراب ‌تر می‌شود.

آیا ترانه "مربای سیاسی" علی مطهری را باید آخرین آلبوم اهانت ها و فحاشی های وی در سال 90 دانست یا اینکه علی مطهری در آستانه انتخابات چندین آلبوم جدید در این زمینه بیرون خواهند داد؟! 

 

برای دانلود این کلیپ اینجا کلیک کنید

نطق هتاکانه سیاسی - جنسی علی مطهری علیه دولت و سپاه پاسداران

علی مطهری در اردیبهشت ماه سال جاری طی یک نطق سیاسی - جنسی ، علاوه بر توهین به رئیس جمهور و دولت، مدعی دخالت سپاه پاسداران در ‌حوزه‌های انتخابیه شده و گفت: ‌"دخالت سپاه پاسداران در بسیاری از حوزه‌های انتخابیه به منظور حمایت جدی از کاندیداهای مورد نظر این واقعیت را تأیید می‌کند".

این ادعاهای مطهری بلافاصله در صدر اخبار رسانه‌های بیگانه و ضدانقلاب قرار گرفت و این رسانه‌ها بخش برتر سایت‌های خود را به پوشش این اظهارات مطهری اختصاص دادند.


بی‌بی‌سی فارسی رسانه وابسته به رژیم سلطنتی انگلیس خبر اول خود را به نطق علی مطهری اختصاص داد و با انتخاب تیتر "اعتراض علی مطهری به 'دخالت سپاه' در انتخابات مجلس نهم" نوشت: "علی مطهری، نماینده تهران در مجلس ایران با "مشهود دانستن" دخالت سپاه پاسداران در تعداد زیادی از حوزه‌های انتخابات مجلس گفت: "بسیاری از کاندیداهایی که چه در آن حوزه ها چه رای آوردند و چه رای نیاوردند این موضوع را تایید می‌کنند."

بی‌بی‌سی‌ فارسی همچنین نوشت: "انتقادات این نماینده مجلس، در شرایطی مطرح می‌شود که در پی برگزاری مرحله اول انتخابات نهمین دوره مجلس ایران، عده‌ای از نمایندگان مجلس هشتم در نطق‌های خود در صحن علنی به انتقاد از بروز "تخلف" در انتخابات پرداخته‌اند".

 


رادیو فردا رسانه سازمان جاسوسی آمریکا «‌CIA» نیز اظهارات علی مطهری را در اخبار برتر خود منتشر کرد و تیتری مشابه تیتر بی‌بی‌سی فارسی را برای این خبر انتخاب کرد.

رادیو فردا نوشت: "علی مطهری، نماینده مجلس شورای اسلامی، در نطق پیش از دستور روز یکشنبه خود سپاه پاسداران را متهم کرد که در انتخابات مجلس نهم دخالت کرده است و گفت که این دخالت، آفتی برای سپاه و نظام اسلامی است."

 


از سوی دیگر سایت رادیو کوچه وابسته به وزارت امور خارجه آمریکا با انتشار سخنان مطهری در جلسه امروز مجلس نوشت: علی مطهری، نماینده منتقد دولت در مجلس شورای اسلامی در نطق روز یک‌شنبه، 20 مه، خود در صحن علنی مجلس از دخالت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برخی از حوزه‌های انتخابیه مجلس نهم خبر داده است.

 


همچنین رادیو زمانه رسانه وابسته ‌سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی «موساد» در اقدامی مشابه سایت‌های مذکور به پوشش کامل اظهارات علی مطهری پرداخت و از قول وی نوشت: "احمدی‌نژاد و مشایی "تحریک جنسی" را آزاد کرده‌اند."

 

صحبت‌های مطهری در آن ایام همچنین جزو موضوعات داغ سایت صهیونیستی بالاترین قرار گرفت و لینک مربوط به ادعاهای وی سومین لینک داغ این سایت صهیونیستی بود.

حال آیا علی مطهری با این همه اتهام متعدد و آقای قالیباف با اتهامات مطرح شده علیه وی از سوی دولت و همچنین شائبه هایی درباره سوء استفاده های انتخاباتی وی از اموال و امکانات شهرداری تهران در انتخابات مجلس نهم و همچنین انتخابات آتی ریاست جمهوری، محاکمه و مجازات خواهند شد؟

 

سعید قاسمی خطاب به صادق لاریجانی:

+ نوشته شده در یکشنبه نهم مهر 1391 ساعت 16:56 شماره پست: 1145

 پشت ورق چه خبر است؟ / نسل ما برای عدالت ریش که هیچ، جان در طبق اخلاص می گذارد!

حاج سعید قاسمی، سردار جبهه‌های جنگ و عضو جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در یادداشتی به بررسی ابعاد بازگشت مهدی هاشمی و دستگیری فائزه هاشمی پرداخت و به سوژه لطیفی که این روز‌ها پیرامون تراشیدن ریشش در صورت دستگیری فائزه هاشمی در گرفته است، پاسخ داد. متن این یادداشت به شرح است: 

 
دیروز پس از اقدام انقلابی اما بسیار دیرهنگام قوه محترم قضائیه درخصوص بازداشت یکی از سران کذایی فتنه ۸۸ (علیرغم سرباز کردن زخم کهنه آن و زنده شدن تمامی خاطرات تلخ آن ایام) آنقدر خوشحال شدم که قصد آن کردم تا طی مراسمی رسمی در یکی از دانشگاه‌های تهران به وعده خویش جامه عمل بپوشانم. 
 
در روزهای سخت جنگ که بار‌ها و بار‌ها در عمق خاک عراق، تا سلیمانیه و حلبچه می‌رفتم، حاضر نبودم حتی از خوف لو رفتن و اسارت بدست دشمن به محاسن خود دست بزنم. تنها یکبار توفیق! این امر نصیبم شد و آن‌هم زمانی بود که به علت مجروحیت ما بین دو عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک به بیمارستان منتقل شدم و پرستار بیمارستان با استفاده از غفلت بیهوشی من و به منظور جراحی جراحت گلویم، محاسنم را از ته تراشید که خود به دعوای یک هفته‌ای من با پرسنل بیمارستان منجر شد. دعوایی دیدنی که بیا و ببین!
 
 
در سوی دیگر، هنوز هستند برادران جانبازی که بر اثر استنشاق گازهای خردل و... در جبهه‌های جنگ، چهره‌های تابناک و زیبایی محاسن دارشان، ریش ریش شده و به مانند مدهای جدید این روز‌ها، حتی ابرو هم ندارند. آنان ثابت کردند که در راه خدا ریش که هیچ، جان‌های تابناکشان را قربان حضرت دوست کرده‌اند که امامشان به آنان آموخت که در این راه باید هم چو منصور خریدار سر دار شد. 
 
دیروز نقل محافل بچه‌های حزب‌الله این بود؛ حاجی! نتراش! حاجی دیگر بتراش!! و برخی دوستان که حاجی! حیف ریش‌های تو که برای دخترک ساندویچ خور به عاریت رود؟! 
 
همین‌جا از تمامی عزیزانی که این همه به حقیر سراپا تقصیر لطف داشته ودارند و مورد عنابتشان هستم بسیار ممنون و سپاسگزارم. این همه دلالت بر آن دارند که؛ ریش با ریشه ارزش بر سر زبان‌ها افتادن را هم دارد. هنوز به خانه نرسیده بودم که پیامکی رسید که «بنابر خبر BBC فارسی، مهدی هاشمی از دوبی عازم تهران شد.» و پای پلکان اول خانه؛ «مهدی هاشمی در فرودگاه امام تفهیم اتهام شد». 
 
اولین کارم در خانه، جستجویی در فضای مجازی بود و مشاهده فیلم خبرنگار BBC فارسی در دوبی که پشت سرش مهدی هاشمی با چمدان‌هایش عازم تهران بود، و پرسش و پاسخ رد و بدل شده و مهدی هاشمی که با غیظ و غضب می‌گفت؛ «در تهران پاسخ می‌دهم»!! هفته پیش هم که خبر دار شدیم جناب دکتر جاسبی ریاست سابق دانشگاه آزاد و از دیگر حامیان مالی و لجستیک فتنه ۸۸ به عضویت شورای اسلامی شدن دانشگاه‌ها درآمده‌اند؟! 
 
به راستی اگر کسی محاسن‌اش را حتی در آسیاب هم سفید کرده باشد، از چیدمان این اخبار جالب و معنادار! چه نتیجه‌ای می‌گیرد؟ عقل سلیم چه می‌گوید؟ اگر به این قضایا ساده انگارانه نگاه نکنیم و درست تحلیل کنیم و در پی آن باشیم که بدانیم در زیر پوست شهر چه خبر است، واقعاً تقارن میان بازداشت دخترک فتنه‌‌ةگر (ة تأنیث) با بازگشت فتنه بزرگ به تهران به چه معناست؟ 
 
هنوز یادمان نرفته است که عزیز رزمنده‌ای که عمرش را در دفاع مقدس گذرانده است و در فتنه ۸۸ یکی از علمداران حزب‌الله در دفاع از حریم ولایت بوده، فقط به خاطر آن‌که نتوانست در مواجهه با فتنه‌گر ساندویچ خور خود را کنترل کند (و طی برنامه‌ای هماهنگ شده و از پیش طراحی شده رکب خورد) و به غلط بددهانی کرد (که البته در مقابل همه جنایت‌ها و خیانت‌های آن دختر و برادرش و دار و دسته‌ پلیدشان هیچ بود) چه‌ها که بر سرش نیامد. والله اگر من نیز جای آن برادر می‌بودم، ممکن بود من هم کنترل خود را از دست داده و ناخواسته اقدامی تند‌تر انجام دهم. 
 
یکی به جرم فتنه‌گری و اهانت به حریم ولایت و نظام و هرزه درایی و فحاشی تنها به شش ماه حبس محکوم می‌شود (هم او که در فته ۱۸ تیر ۷۸ هم جمل سوار معرکه بود) و آن دیگری به جرم فحاشی به دخترک به ۸ ماه زندان، شلاق، تعلیق و... محکوم می‌شود تا درس عبرتی باشد برای تمام بچه‌های حزب‌الله. 
 
این اتفاقات ذهن مرا به تأمل واداشت تا به چند پرسش اساسی بیاندیشم؛ 
۱- آیا باید منتظر فتنه جدیدی باشیم؟ 
۲- آیا این جماعت برای سال ۹۲ برنامه جدیدی در دست اقدام دارند؟ 
۳- آیا هماهنگی و حمایت بی‌بی‌سی فارسی از این جماعت، نشان از هماهنگی سرویس MI۶ با ایشان ندارد؟ 
۴- آیا باید منتظر ستاد قیطریه جدیدی در سال ۹۲ باشیم؟ 
۵- آیا باید منتظر دختران فیروزه‌ای جدیدی در سال ۹۲ باشیم؟ 
۶- آیا باید منتظر بازسازی تشکیلات فتنه در قالب سازمان رأی جدیدی در سال ۹۲ باشیم؟ 
۷- آیا باید شهادت غلام کبیری‌ها و ده‌ها و صد‌ها شهید یگر را به انتظار بنشینیم؟ و چه غریب و مظلوم بودند این شهدای فتنه ۸۸ که معلوم نشد چند ده و یا چند صد تن بودند و خانواد‌هایشان امروز چه می‌کنند؟ 
و آِیا و اماهای دیگر
 
به نظر می‌رسد بازگشت فتنه به تهران را می‌بایست به معنای کلید خوردن پروژه جدیدی تلقی کرد که هدفش انتخابات سال آینده و تطهیر فتنه‌گران است. پروژه‌ای که عطف به ماسبق گرانی ‌های ساختگی به دست عوامل امریکایی و مافیای کثیف لانه کرده در وزارت‌خانه‌ها و نهادهای دولتی و غیردولتی، سعی بر آن دارد تا هم نظام را ناتوان از تأمین معیشت مردم (آن‌هم در سال «حمایت از تولید ملی و سرمایه ایرانی» و «اقتصاد مقاومتی») نشان دهد، و هم اینکه این نارکارآمدی را به عدم رابطه با امریکا متصل سازد و تنها راه نجات کشور را در ایجاد رابطه با امریکا نشان دهد، رابطه‌ای که از نظر آن کلیدش تنها در دست یک تن می‌باشد. کسی که همین چند هفته گذشته نامه بیست و اندی سال قبل خود به حضرت امام (ره) مبنی بر ضرورت ایجاد رابطه با امریکا را در سایت منتسب به خود منتشر کرد تا به امریکا این پیام را بدهد که؛ کلید رابطه تنها در دست من است. 
 
به نظر می‌رسد که در آستانه انتخابات جدید هر روز باید منتظر حوادثی از این قبیل بود که این همه، از نتایج سحر است. حوادثی چون فرمایشات و جنجال جناب ناطق نوری در مشهد، بازگشت مهدی هاشمی به کشور، ول چرخیدن و هرزه درایی زشت رویان نجاست قلم رانت خواری چون خزعلی و نوری زاد و... که البته این‌ها دیگر مهره‌های سوخته‌اند وبا ید منتظر مهره‌ها و چهره‌های جدیدتری برای فتنه آینده بود. 
 
برادر بزرگوار، جناب آقای آملی لاریجانی! این روز‌ها و در این شرایط پیچیده و حساس تاریخی که حضرت آقا از آن با عنوان «پیچ بزرگ تاریخ» تعبیر کرده‌اند باید بدانیم که انقلاب در حساسترین شرایط تاریخی خویش بسر می‌برد و نیز باید خوب بدانیم تمامی آن‌چه تاکنون پیموده‌ایم با هم فراز و فرودش جز به برکت خون شهدای عزیزمان و مدد سکانداری حکیمانه و مدبرانه رهبر انقلاب و همراهی خضری فرخ پی ولایت می‌سر نبود و اگرنه، ظلمات بود و خطر گمراهی. 
 
امروز انقلاب روح الله (ره) برای عبور از این پیچ بزرگ چشم امیدش به قاضی القضات انقلاب و قوه قضا است تا اقداماتی انقلابی و شایسته و البته در چارچوب عدالت و اخلاق علوی، مشتی بی‌آبروی خود فروش را که برای رسیدن به مطامعشان و فرونشاندن آتش حقد وکینه‌شان نسبت به علمدار رشید انقلاب خمینی و نظام اسلامی از هیچ خیانتی فروگذار نمی‌کنند را بر سر جای خود نشانده و عدالت را در مورد ایشان به اجرا گذارد. اما چنین اقداماتی می‌بایست که مبتنی بر حکمت و بصیرت و هدایت باشد. 
 
من هنوز بنا ندارم به خود بباورانم که در این سناریوی جدید و تقارن این اتفاقات در کنار هم خدای ناکرده قوه قضا رکب خورده است و یا ناخواسته و ناغافل در پازل دشمن و فتنه جدید بازی می‌کند. اگرچه شما خوب می‌دانید که مردم ما تشنه اقداماتی از این دست هستند. اقداماتی که برای مردم ما به آرزویی دست نیافتنی تبدیل شده است و انجام نشدنشان، پرونده‌هایی چون «حادثه ۸ شهریور» و «کشمیری» را هنوز مبهم و حل ناشده در تاریخ انقلاب باقی نهاده است. نباید اقدامات تأخیری شما موجب مضحکه (خنده بازار)‌ها در صدا و سیما ولو به حق باشد که کا کاف، کاف،... لا لام، لام... ف ف، ه. 
 
حضرت آملی لاریجانی! نسل من در سایه سار زعامت و ولایت آقا روح‌الله (ره) قد کشید و بالید و در محضر وی و نیز چریک‌های خانه بدوش عدالت و مرغان آمین‌گوی شهادت سپاهیان وی، آموخت که برای اقامه عدل و سربلندی و اعتلای کلمه‌الله و اسلام و مذهب حقه ولایت اهل بیت علیهم‌السلام و نیز جمهوری اسلامی و سرافرازی شما مسئولان، ریش که هیچ، خون خویش در طبق اخلاص ‌گذارد.‌‌ همان نسلی که در بیت‌المقدس و فتح‌المین و کربلای ۴ و ۵ و والفجر مقدماتی و مرصاد... بال و پر در گلستان آتش گشود و جان و سر خویش تقدیم پرده دار حرم کرد. 
 
بزرگوار! در این مسیر پربلا که البته صراط عدل و حق است، آرزوی توفیق و پیروزی شما را دارم و به شما و تمامی دوستانتان دست مریزاد می‌گویم. و سخن آخرم هم‌‌ همان پشت نوشته لباس‌های خاکی به خون خفتگان شلمچه و طلائیه که؛ 
 
ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم
 گرجان طلبد دریغ از جان نکنیم 
دنیا اگر از یزید لبریز شود
 ما پشت به سالار شهیدان نکنیم
 
انتقاد شدید از برخورد نامناسب با دانشجوی بسیجی ناهی از منکر
+ نوشته شده در یکشنبه نهم مهر 1391 ساعت 16:22 شماره پست: 1144
 نماینده تهران در مجلس از نحوه برخورد نامناسب با دانشجوی بسیجی ناهی از منکر انتقاد کرد.
 
زهره طبیب‌زاده در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس در خصوص نحوه برخورد نامناسب پلیس امنیت با دانشجوی بسیجی ناهی از منکر اظهار داشت: یک دانشجوی بسیجی رشته الهیات دانشگاه آزاد که به همراه دوست بسیجی خود ساعت 10 شب در بلوار سیمون بولیوار شاهد درگیری 5 فرد می‌شوند که به دلیل مستی و عدم تعادل سد راه خودروهای عبوری شده و با بیرون کشیدن افراد، آنها را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار می‌دادند.
 
وی با بیان اینکه این 2 دانشجو دارای حکم مأموریت از ناحیه بسیج نهی از منکر بودند، افزود: آنها به موجب داشتن حکم و وظیفه شرعی با اراذل درگیر می‌شوند که متأسفانه در این درگیری، اراذل دست و پای یکی‌ از دانشجویان را می‌گیرند و قصد انداختن او در درون کانال آب را داشتند که با کمک دوست دیگر این دانشجوی بسیجی آنها موفق به فرار می‌شوند.
 
عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس خاطرنشان کرد: این دو دانشجو با وضعیت وخیم طی تماس تلفنی با پلیس 110 درخواست کمک می‌کنند که با اعزام نیروی کلانتری محل، به بیمارستان بقیةالله منتقل و رسیدگی به وضعیت آنها به پلیس امنیت واگذار می‌شود.
 
نماینده مردم تهران در خانه ملت ضمن انتقاد از نحوه برخورد نامناسب پلیس امنیت با دو دانشجوی بسیجی تصریح کرد: این دو دانشجوی بسیجی در بیمارستان با برخورد بسیار نامناسب پلیس مواجه می‌شوند به طوری که مسئول پیگیری، بی‌ارتباط بودن آنها در برخورد با اراذل را گوشزد می‌کند.
 
طبیب‌زاده با بیان اینکه این دانشجویان بسیجی حکم مأموریت خود در ارتباط با برخورد مسائل منکراتی را به مأموران نشان داده بودند، اضافه کرد: متأسفانه نه تنها هیچ توجهی به این حکم نمی‌شود، بلکه آنها تهدید به تحت تعقیب قرار گرفتن به دلیل ایجاد مزاحمت خیابانی می‌شوند.
 
وی در ادامه خواستار توضیح پلیس امنیت در مورد اظهارات این دو دانشجوی بسیجی شد و گفت: پلیس امنیت در مورد درست یا غلط بودن این اظهارات باید توضیح دهد که اگر ناهی از منکر تکلیف شرعی خود را انجام و مورد ضرب و شتم نیز قرار می‌گیرد و بعد هم تا شما را خبر کند و شما برسید ممکن است اراذل رفته باشند، باید مجازات شوند؟ به ما بگویید که ما بدانیم در چه جامعه‌ای زندگی می‌کنیم.
 
عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس بیان داشت: آیا کسی که منکر انجام می‌دهد، او باید مجازات شود یا کسی که نهی می‌کند از منکر، پس وظیفه شرعی نهی از منکر به عهده هیچ ‌کس جز نیروی انتظامی نیست؟
 
وی اضافه کرد: چه دستگاهی موظف به برخورد با این مامور است که اگر خاطی است بررسی و  برخورد شود تا وی اجازه این  بسیجی آمر به معروف و ناهی از منکر را نداشته باشد، چراکه این‌گونه رفتارها غیرت دینی را کاملا از بین می‌برد.
 
طبیب‌زاده با بیان اینکه پرونده پزشکی این دو دانشجوی بسیجی در بیمارستان بقیة‌الله موجود است، گفت: پلیس امنیت برای رسیدگی به شکایت این دو دانشجو خواستار اثبات ادعای ضرب و شتم توسط 5 نفر شده است و گفته اگر شما اثبات کردید که آنها 5 نفر بودند ما حرف شما را قبول و در این ارتباط اقدام می‌کنیم.
 
نماینده تهران در پایان یادآور شد: سؤال بنده این است که حال چه 3 نفر باشند چه 5 نفر اما بحث این است که حتی در آنجا کسانی بودند که فیلم گرفتند و پلیس هم به دلایل مونتاژ آن را به عنوان سند قبول ندارد پس آنها چگونه می‌توانند این ظلمی را که شده به اثبات برسانند و به همین دلیل به وزیر کشور در خصوص رسیدگی به این مسئله تذکر دادم.

آه دل مظلوم

+ نوشته شده در یکشنبه نهم مهر 1391 ساعت 16:18 شماره پست: 1143

اعتراض آمنه بهرامی به آزادی پسر اسیدپاش

آمنه بهرامی با مراجعه دفتر دادستان کل کشور نسبت به آزادی پسر اسیدپاش اعتراض کرد.

به گزارش مهر ، مجید -پسر اسیدپاش- شامگاه سه شنبه با سپردن وثیقه از زندان آزاد شد. مجید از جنبه عمومی جرم اسیدپاشی به 10 سال حبس محکوم شده بود که شش ماه از این مدت به خاطر تمکین محکوم‌علیه به رای کاسته شد. با کم شدن این شش ماه، 9 سال و نیم از مدت حبس موحد باقی مانده بود که یک سوم این محکومیت نیز در عید فطر امسال مشمول عفو شد.او بقیه محکومیت خود به حبس را در طی سال‌های گذشته گذرانده بود که بر این اساس از زندان آزاد شد.
 
مجید همچنین به چهار سال و نیم تبعید محکوم شده بود که باید این محکومیت خود را هم بگذراند.
 
پس از اعلام خبر آزادی مجید از سوی قاضی اجرای احکام دادسرای جنائی تهران، آمنه با حضور در دفتر حجت الاسلام اژه ای - دادستان کل کشور- به آزادی مرد اسیدپاش اعتراض کرد.
 
قربانی اسیدپاشی در گفتگو با خبرنگار مهر گفت : متهم مدعی شده است 50 میلیون تومان دیه به من داده است که این موضوع صحت ندارد و تاکنون هیچ پولی بابت دیه دریافت نکرده ام. این در حالی است که پنج سال قبل دیه اعضای آسیب دیده بدنم 128 میلیون تومان اعلام شده بود.
 
آمنه افزود : مجید با عفو رهبری آزاد شده این درحالی است که او شاکی خصوصی داشته و نمی توانسته از عفو استفاده کند. به همین خاطر امروز به دفتر دادستان کل کشور رفته و موضوع را اعلام کردم. مجید هنوز دیه مرا پرداخت نکرده و نباید او را آزاد می کردند.
 
 
تقدیر موسسه روایت سیره شهدا از کاریکاتور روزنامه شرق!
+ نوشته شده در شنبه هشتم مهر 1391 ساعت 13:27 شماره پست: 1142

 تقدیر موسسه روایت سیره شهدا از کاریکاتور روزنامه شرق!

تقدیر موسسه روایت سیره شهدا از کاریکاتور روزنامه شرق!

در روزهای اخیر کاریکاتوری از روزنامه شرق منتشر شد که در هفته دفاع مقدس، عده ای را به سبک رزمندگان دوران ایثار و شهادت نشان می داد که به جای بستن سربند بر پیشانی خود، چشمان یکدیگر را با آن می بستند! انتشار این کاریکاتور، موجی از خشم و نفرت بسیجیان و دلدادگان حریم شهادت را در پی داشت و باعث توقیف این روزی نامه گردید. موسسه روایت سیره شهدا بر خلاف منتقدان این نشریه، تقدیر از طراح کاریکاتور مذکور را بر خود لازم می شمارد؛ چه این که بر این باوراست کاریکاتور مورد اشاره، خواسته یا ناخواسته پرده از واقعیتی انکارناپذیر برداشته است!

ما بسیجی ها و مدعیان دفاع از ارزش ها، سال هاست که چشم خود را به روی برخی از حقایق جامعه بسته ایم. اگر چشممان باز بود کار به این جا نمی رسید که با یارانه های بیت المال، رنگین نامه هایی منتشر شود که انهدام باورهای اعتقادی مردم مظلوم و عدالت خواه کشورمان را دنبال نماید. اگر چشممان باز بود کار مولایمان به آن جا نمی رسید که بانگ غربت "أین عمار" سر بدهد. ما با دستان خود چشم و زبان و قلممان را بستیم و منفعلانه میدان را به سرسپردگان حاکمیت ثروت و شهوت واگذار نمودیم. اگر هشدارهای مکرر ولی امرمان را می شنیدیم و تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی و جنگ نرم دشمنان را جدی می گرفتیم وضع امروز عرصه فرهنگ و هنر کشورمان چنین نبود که اهل بصیرت در انزوا و مهجوریت قرار گرفته و فتنه گران دین فروش به یکه تازی های طغیانگرانه خود استمرار ببخشند.

ما چشمان خود را به روی غربت ارزش ها و احکام الهی بستیم و بخش هایی از فضای رسانه ای و تبلیغی کشورمان را به دستان پلید بدخواهانی سپردیم که با تمسخر دستاوردهای معنوی هزاران شهید گلگون کفن اسلام و انقلاب اسلامی، گام به گام به هجو و حذف باورهای مومنانه ملت ایران - که بزرگترین رمز پیروزی شان در تلاطم هجوم نظامی، اقتصادی و سیاسی اجانب بود - نزدیک شدند.

ما از کاریکاتوریست روزنامه غربگرای شرق سپاسگذاریم که یادمان آورد امروز رمز نجات و رستگاری ملت ما گشودن چشم بندهای سیاه تغافل است و پیمودن طریق ولایی بصیرت که استقامت بر مسیر دشوار آرمانگرایی و ظلم ستیزی، عزمی به استواری ایمان شهیدان و جهادی با سربندهای عاشورایی طلب می کند.

ما راویان و ارادتمندان فرهنگ جهاد و شهادت ضمن تجدید میثاق با کربلائیان نهضت خمینی، با امام و رهبر خود عهد می بندیم به تأسی از سیره سبکبالان کوی وصال و کبوتران حرم دلدادگی، عمل به منویات و مطالبات اندیشمندانه ولی امر خویش را سرلوحه امور خود قرار داده و در راستای تحقق آرمان های رفیع نهضت جهانی اسلام، همتی دوچندان پیشه سازیم.

نسأل الله منازل الشهدا

موسسه روایت سیره شهدا / قم

8/7/1391 سایت روایتگر

 

یادکردی از سه شهید مظلوم "صابرین"

+ نوشته شده در جمعه هفتم مهر 1391 ساعت 8:10 شماره پست: 1141

پاسداران غیور گروه صابرین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از به هلاکت رساندن تعداد زیادی از مزدوران گروهک پژاک و عقب راندن آنها تا آنسوی مرزهای کشور و با توجه به احتمال بازگشت افراد این گروهک با سوء استفاده از سرمای طاقت فرسای ارتفاعات جاسوسان و حومه آن، در فصل زمستان نیز به پاسداری از مرز های مقدس کشورمان پرداختند. سرمای این منطقه آنچنان طاقت فرسا میباشد که این منطقه در میان مردم محلی آن به " قندیل " معروف میباشد.

به گزارش رجانیوز، در آستانه عید سال جاری سه تن از غیورمردان سپاه علی ابن ابیطالب (علیه السلام) استان قم که برای نجات دیگر همرزمان خود به دل برف زده بودند، در نهایت مظلومیت در سنگر خود محبوس شدند و شهیدان محمد سلیمانی، روح الله شکارچی و سعید غلامی شهروز که سالها دوشادوش یکدیگر در مناطق عملیاتی مختلف کشور از سیستان و بلوچستان تا کردستان و ارتفاعات جاسوسان به پاسداری از مرز های ایران اسلامی پرداخته بودند،  پس از ساعت‏ها مبارزه با سرما به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

متاسفانه به علت تعطیلی پایان سال کشور آنگونه که باید و شاید رسانه های کشور به ماجرای این شهدای گرانقدر که اینگونه در نهایت مظلومیت به شهادت رسیدند، نپرداخته و اینک هفته دفاع مقدس بهانه‏ای شد تا از این عزیزان که هنوز جهاد اکبر را رها نکرده اند، یادی شود.

نسأل الله منازل الشهدا 

تصاویری از شهید مظلوم محمد سلیمانی

 
خدا قوت، دادگاه ویژه روحانیت!
+ نوشته شده در جمعه هفتم مهر 1391 ساعت 7:46 شماره پست: 1140

به تازگی سه تن از طلاب بسیجی شهرستان بروجرد که نسبت به سکوت مسئولان در قبال وضعیت بدحجابی دست به اعتراض زده بودند در اقدامی قاطع! از سوی دادگاه ویژه روحانیت به مجازاتی چون زندان٬ شلاق و تبعید محکوم شدند.

 

 

برخوردهای عجیب دادگاه ویژه روحانیت با طلاب بسیجی٬ مصادیق دیگری نیز دارد. نمونه تاریخی آن دستگیری حجت الاسلام جهانشاهی است که قصد داشت در حرکتی انفرادی به سمت تهران پیاده روی کرده و مسئولان قضایی را نسبت به تعلل در برخورد با زمین خواری های سیرجان هوشیار نماید. این روحانی عدالت خواه نیز به اتهام رفتار خلاف شئون روحانیت! به مجازات هایی چون دوسال زندان٬ تبعید و خلع لباس! محکوم شد.

 

 

حال جای این پرسش منطقی باقی است که آیا دادگاه ویژه روحانیت در قبال روحانی نماهایی که در فتنه های براندازانه در سال های ۷۸ و ۸۸ حضور علنی داشته و هم اکنون نیز در برخی دانشگاه ها و مدارس علمیه به نشر عقاید سیاه خود مشغولند نیز توانسته است با قاطعیت به صدور چنین احکامی اقدام نماید؟

 

 

 

 

 

 

 

 

یکی دیگر از طلاب بازداشت شده در بروجرد پیدا شد!

+ نوشته شده در جمعه هفتم مهر 1391 ساعت 0:29 شماره پست: 1139

وبلاگ "ما تا آخرین نفس ایستاده ایم" خبر داد:

حجت الاسلام  رحمانی،از طلبه های عدالتخواه قمی که طی این مدت در انفرادی زندان اوین نگهداری می شد،به طور موقت آزاد شد.

دادیار دادگاه ویژه جرم این 9 طلبه را،اقدام علیه امنیت ملی و مجازات این افراد را 10 سال زندان اعلام کرد!!

آقایان!جرم فایزه هاشمی رفسنجانی ،خوردن ساندویج در خیابان وجرم  مهدی هاشمی  رفسنجانی  نامعلو م  است،اما جرم  آمرین به معروف اقدام علیه ملی است

با عرض پوزش باید عرض کنیم آقایان یا سواد قانونی ندارند؟یا با حزب اللهی ها عناد دارند،یا ...

حضرات مسوول!اختلاسهای میلیاردی،رشوه های کلان،پولشویی،اخلال در نظام ارزی کشور،اخلال در تامین مایحتاج  روز مره مردم،و.....چیز مهمی نیست ومسوولین هیچ عکس العمل موثری انجام ندادند!

مهدی هاشمی رفسنجانی 3سال است از کشور خارج شده ودر حال طراحی برای فتنه 92 است اما آقایان امنیتی به غیرتشان برنخورد که او را بازداشت کنند،اما این 9طلبه طاهرامفسد فی الارض هستندووجودشان برای این مملکت خیلی خطر ناک است که در بند اطلاعات زندان اوین  به صورت انفرادی و با چشم بندنگهداری میشوند؟

http://hazratemasume.blogfa.com/والسلام 

آزادی یکی از عدالتخواهان
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم مهر 1391 ساعت 5:25 شماره پست: 1138

 

یکی از طلاب عدالتخواه بازداشت شده در بروجرد روز گذشته آزاد شد.

در روزهای گذشته طلاب عدالتخواه در قم با حضور در بیت مراجع عظام صدای مظلومیت طلاب بازداشت شده را که تا کنون در مکانی نامعلوم نگه داشته شده اند منعکس نمودند. مراجع بزرگوار تقلید ضمن ابراز تاثر از این گونه وقایع٬ آمادگی خود ا برای پیگیری این موضوع اعلام نمودند.

یکی از روش های طلاب بسیجی و عدالتخواه در قم که باعث سردرگمی برخی از دستگاه های امنیتی گردیده٬ حضور ناگهانی در مساجد سطح شهر و سخنرانی در جمع نمازگزاران به منظور روشنگری در خصوص رویکرد اشتباه متولیان قضایی و امنیتی در سرکوب طلاب عدالتخواه بوده که با استقبال خوبی از سوی مردم و طلاب مواجه گردیده است. نشریه الکترونیکی یالثارات نیز که صفحاتی را به دستگیری طلاب ناهی از منکر اختصاص داده در محلات مختلف شهر مقدس قم تکثیر و در میان مردم توزیع شده است. بر اساس شواهد موجود٬ طلاب عدالتخواه که از هتک حرمت حوزه علمیه به خشم آمده اند با تشکیل چند گروه و تقسیم وظایف٬ درصدد گسترش اعتراض خود به صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها و حرم عبدالعظیم حسنی در ری و برخی مساجد مرکزی تهران هستند. این روند گویا تا آزادی کامل طلاب و روحانیون بازداشت شده در بروجرد و عذرخواهی رسمی مسئولان امر ادامه خواهد داشت.

 

فیلتر مطلبی از اشک آتش

+ نوشته شده در یکشنبه دوم مهر 1391 ساعت 5:53 شماره پست: 1137

"خداقوت٬ دادگاه ویژه روحانیت!" عنوان یک مطلب انتقادی بود که بدون توهین و افترا در چند سطر به مقایسه عمکرد دادگاه در قبال طلاب ولایی و معدود وحانیون فتنه گر می پرداخت. متاسفانه شب گذشته این مطلب به طور کامل از صفحه اول وبلاگ محو شد و حتی در قسمت مدیریت مطالب نیز به چشم نمی خورد.

وبسایت های قیام یاران ولایت، سولدوز نیوز و چند وبلاگ طلبه های بروجرد نیز به طور کامل فیلتر یا هک شده اند. مدیران برخی سایت های رسمی کشور نیز تهدید شده اند که اگر به جریان رفتار خلاف قانون با طلبه های بسیجی بپردازند و صدای این رسوایی را دربیاورند سایتشان هک خواهد شد. آن بنده های خدا هم از ترس٬ حتی خبر اولیه خود در خصوص حمله شبانه ماموران به حوزه علمیه بروجرد را حذف کردند.

ما که معلوم نیست تا کی بتوانیم حرف بزنیم اما شما سند مظلومیت بچه های حزب الله را به گوش همگان برسانید و کاری کنید تا نسل های بعد بدانند جمهوری اسلامی از کسانی لطمه خورد که از اسلام فقط ظاهر آن را شناختند و نتوانستند حریف طاغوت درون خود بشوند.

تاریخ بداند با قرائت جدید بخی صاحب منصبان از انقلاب٬ هر دشمن هرزه و وطن فروشی می تواند در این مملکت به راحتی حرف زده و اعتقادات مردم ا به سخره بگیرند اما بچه های حزب الله آدم های خطرناکی هستند که از دین مصلحتی بیزار بوده و نباید حق اظهار نظر داشته باشند.

فردا اگر جنگی شد همین بچه های پاپتی حزب الله رزمنده خط مقدمی و نیروهای روی مین انقلاب خواهند بود نه جماعت شکم گنده پشت میز نشین که باید دودستی بچسبد به میزش تا بادآورده را باد نبرد!

نمی خواهم شما را ناامید کنم. این قدر هم بی برنامه نیستیم. اوضاع چنین نخواهد ماند.

آزاده جنگ نرم همچنان در بند است!
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم شهریور 1391 ساعت 8:3 شماره پست: 1136

باور کنید بعضی مسائل کاملا اتفاقی است.

مثلا سال گذشته ناگهان ماموران وزارت بوق حمله کردند و طلبه سیرجانی و چند دانشجوی همراهش را در حرم عبدالعظیم حسنی دستگیر نموده و خیمه عدالتخواهی را برچیدند. به طور صد در صد اتفاقی همان روز قرار بود اکبر خان به زیارت حرم برود که البته هجوم بچه های حزب الله برنامه ها را برهم ریخت.

یک هفته پیش برادرها در نیمه شب به حوزه علیمه بروجرد حمله بردند و طلبه سیرجانی را به نقطه ای نامعلوم منتقل کردند تا حتی خانواده نگران او از حق طبیعی و حداقلی خانواده یک جنایتکار حرفه ای محروم بوده و از سرنوشت عزیز خود بی خبر بماند. بعد هم سایت هایی که این خبر را منتشر کردند تهدید به فیلترینگ اسلامی! شدند. به طور کاملا اتفاقی قرار است مهدی هاشمی به کشور برگردد و لابد مانند خواهرش بی رحمانه محاکمه شود!

جناب حاج آقا! دستگاه ضدانقلاب پروری تان را تعطیل کنید! من به عنوان طلبه ای که از نزدیک با حجت الاسلام جهانشاهی آشنا هستم همین الان امضا می دهم او طلبه ای شرور و آشوب گر، ضد ولایت فقیه، مدعی فرقه گرایی و حجتیه و فراماسون، دارای انحرافات عدیده اخلاقی، دزد، جاسوس سفارت افغانستان و ... می باشد. حالا خیالتان راحت شد؟ راستی همسر حاج آقا به دروغ مدعی است ماموران شما حرف هایی خلاف عفت را .... لااله الاالله!

جمع کن برادر من این جور و پلاست را! دستمال یزدی ات را می تکانی و با منطق فیلتر! نفس کش طلب می کنی؟ من به جنگ چکمه و عمامه اعتقادی ندارم. خودت داری ذهنیت درست می کنی. جمع کن برادر من! شما زورت زیاد است، برای ما دردسر درست نکن. جریان بعضی کله ها و بوی قرمه سبزی را که می دانی! آقای رئیس! آقای برادر! نصحیت برادرانه من را گوش کن. اصلا بیا یک معامله ای با هم می کنیم. شما ۹ طلبه بسیجی را آزاد کن ما هم به زمین و زمان شهادت می دهیم که شما زورت از همه ما بیشتر است. آن قدر زور داری که حتی می توانی معدود روحانیون فتنه گر سال۸۸ را با چشم غره نگاه کنی و بعد غیضت را سر طلبه های بسیجی خالی کنی! قبول؟! این قدری که برای بگیر و ببند و کنترل طلبه های ولایی وقت و هزینه صرف می کنید حواستان به خاوری و بازار ارز و سکه و... نبوده است. سوراخ دعا را گم کرده اید. جمع کن جور و پلاست را که داری یواش یواش می آیی روی مخ ما! آن قدر سیب زمینی نشده ایم که همسر جوان یک طلبه را ببرید و هر چه دلتان خواست بگوئید. فکر کردید کل مملکت یعنی میز شما و دیگر راهی برای پیگیری رفتارهای خلاف قانون و ضدشرعیتان وجود ندارد؟ عشق ما به آقا به خاطر ریش و شکمبه و میز شما نبوده که حالا با حماقت هایتان نم بکشد. بهار پیروزی نزدیک است و روسیاهی می ماند برای ذغال. چند رو دیگر می خواهید صبر کنید تا باز هم مسخره خاص و عام بشوید؟ بشمار یک، ...!

 

 
ابتکار جنگی!
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم شهریور 1391 ساعت 7:35 شماره پست: 1135

در منطقه عملیاتی فتح‌المبین، وظیفه گردان ما این بود که یک خط به طول بیست کیلومتر را تحویل گرفته و مانع فعالیت گشتی‌ها و یا حملات احتمالی دشمن بشویم.

به طور طبیعی، باید این منطقه را مین‌گذاری می‌کردیم؛ اما به دلیل کمبود امکانات و تجهیزات نظامی، این کار میسر نبوده و باید راه دیگری را انتخاب می‌نمودیم.

در نهایت، با ابتکار بعضی از رزمندگان، تعداد زیادی قوطی کنسرو را جمع‌آوری کرده و در داخل آنها سنگریزه ریختیم. قوطی‌های کنسرو را با نخ و سیم تلفن به هم متصل کرده و حدود زیادی از خط را با این روش، پوشش دادیم.

هر وقت گشتی‌ها و عوامل شناسایی دشمن می‌خواستند شبانه وارد محدوده ما بشوند با این سیم‌ها و قوطی‌ها برخورد کرده و سر و صدای بلندی برمی‌خاست که ما را متوجه حضور نیروهای عراقی می‌نمود.

راوی: مهدی کربلایی/ قم

جن در فاو!
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم شهریور 1391 ساعت 7:32 شماره پست: 1134

یک شب از آغاز عملیات والفجر هشت، می‌گذشت. در نزدیکی پالایشگاه فاو، اتاقی را پیدا کردیم که حدود بیست متر مساحت داشت و از بتن ساخته شده بود.

قرار شد برویم چند ساعتی را استراحت کنیم. تعداد ما پنجاه نفر بود و در اتاق جا نمی‌شدیم. یکی از بچه‌ها رفت به سنگری که در آن نزدیکی بود تا بعد از پاکسازی آن، سنگر را برای استراحت تعدادی از رزمنده‌ها آماده کند.

او رفت و دقایقی بعد با هیجان و اضطراب برگشت. می‌گفت: ‌آن سنگر جن دارد! جن مرا قلقلک داده...

بچه‌ها که گویا منتظر چنین فرصتی بودند، هر یک شروع کردند به گوشه و کنایه زدن:

جن کجا بود برادر من! خستگی شب عملیات، خیالاتی‌ات کرده...

آثار موج انفجار است!...

آن بنده خدا هر چه بر حرفش پافشاری می‌کرد، فایده‌ای نداشت و بیشتر با شوخی و خنده بچه‌ها مواجه می‌شد.

صبح که شد، من به همراه سه نفر دیگر از رزمنده‌ها به آن سنگر رفتیم. چشممان به سه عراقی افتاد که گوشه‌ای از سنگر، چمباتمه زده بودند. آنها با این که در سنگرشان تعداد قابل توجهی، تیربار و کلاش و فشنگ و... داشتند، اما به خاطر ترسی که از نیروهای ایرانی در دلشان ایجاد شده بود، هیچ عکس‌العملی نشان نداده و منتظر سرنوشت خود، نشسته بودند.

راوی: جواد خلف

امانت داری
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور 1391 ساعت 17:38 شماره پست: 1133

کربلای چهار نزدیک بود. شب‌ها به تمرین غواصی می‌پرداختیم. خوبی شب این بود که آب رود بالا می‌آمد و ردّ پای رزمنده‌ها را در کنار ساحل از بین می‌برد. ساعت حدود پنج صبح بود که سید حمیدرضا شادمان‌فر با نگرانی به طرفم آمد و گفت کلت منور را گم کرده است.

او از من خواست برویم و کنار رودخانه را بگردیم. من از پیدا کردن کلت ناامید بودم. گل و لای اطراف رودخانه،‌ قطری در حدود سی سانتی‌متر داشت و گشتن در آن مانند جست و جو کردن سوزن در انبار کاه می‌ماند! حمیدرضا اصرار داشت هر طوری شده آن کلت را پیدا کند. می‌گفت امانت است.

من ناامیدانه، گوشه‌ای نشستم. حمید، ‌دل‌شکسته بود. گفت:‌ صد صلوات برای سلامتی آقا امام زمان (عج) می‌فرستم، انشاء‌الله که پیدا می‌شود. من پیدا شدن آن را محال می‌دانستم. هنوز صلوات هفتم یا هشتم را نفرستاده بود. چشمش به قنداق کلت افتاد که به اندازه بند انگشت از زیر گل بیرون زده بود. باورکردنی نبود، اما اخلاص و دل پاک شهدایی چون سید حمیدرضا شادمان‌فر هم برای ما قابل درک نبود.

راوی: عباس کریمی/ قم

مادر صبر!

+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور 1391 ساعت 17:34 شماره پست: 1132

پیکر مطهر شهید محمد‌جواد مثنوی را به شهر آورده بودند. با تعدادی از بچه‌ها دورش حلقه زده بودیم و اشک می‌ریختیم. گفتند: مادر شهید دارد می‌آید.

دستپاچه شدیم. حق مادر بود که بر جنازه فرزندش بی‌تابی کند و از خود بی‌خود شود. زنی هم همراه ما نبود که در صورت لزوم آن مادر را آرام کند. مانده بودیم چه کنیم.

پدر و مادر شهید از راه رسیدند. منتظر بودیم مادر فریاد بزند و گریه و زاری راه بیندازد، اما صحنه عجیبی دیدیم که هیچ وقت از خاطرمان محو نخواهد شد.

مادر، وقتی جنازه عزیز دلش را دید، بی‌تابی نکرد. حتی قطره‌ای اشک نریخت. دو شیشه گلاب را از دست همسرش گرفت و با دستان خود، پیکر فرزندش را شستشو داد. بعد خم شد و صورتش را بوسید.

راوی: محمد‌جواد شیروانی/ قم

موش مردگی!
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور 1391 ساعت 17:31 شماره پست: 1131

بعد از عملیات کربلای پنج، در شلمچه عراق، مستقر شده بودیم. می‌دانستیم دیر یا زود پاتک عراقی‌ها شروع می‌شود. برای همین برای ساخت سنگر، دست به کار شدیم.

جنازه سه عراقی در نزدیکی ما افتاده بود. جنازه‌ها رو به شکم افتاده و خون زیرشان لخته شده بود.

با سرعت مشغول کار بودیم. در حین رفت و آمد، ناگهان متوجه تغییری در حالت یکی از کشته‌های عراقی شدم. خوب که دقت کردم، دیدم برخلاف دفعه قبل که صورتش به طرف چپ بود، حالا صورتش به طرف راست است!

کنجکاو شدم. رفتم و به جنازه‌ها نزدیک شدم و خوب به صورت آن جنازه خیره شدم. متوجه شدم به آرامی پلک زد. فهمیدم زنده است. سلاحم را آماده کردم و با صدای بلند فریاد زدم: بلند شو!

او فارسی را بلد نبود، اما فهمید که دستش رو شده است. دستانش را بالای سر گرفت و بلند شد. نفر دوم هم همین کار را کرد. سومی را با پا تکان دادم که دیدم نه، او واقعاً مرده است و خون او است که روی زمین پخش شده است.

این دو نفر، خودشان را روی زمین انداخته و به موش‌مردگی زده بودند تا شب در موقعیتی مناسب از مهلکه دور شوند؛ اما بخت با آنها یار نبود و به اسارت درآمدند.

راوی: مصطفی فرجی/ قم 

رویایی که محقق شد

+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور 1391 ساعت 17:25 شماره پست: 1130

محمد‌علی، حال خوشی داشت. با روزهای قبل، فرق کرده بود. تازه نماز ظهر و عصر را خوانده بودیم. گفتم شاید از آثار نماز است!

کمی که راه رفتیم، سکوت را شکست و گفت: علی! می‌خواهم چیزی به تو بگویم، به شرطی که مسخره‌ام نکنی!

قبول کردم. گفت: دیشب خواب دیدم، شهید شدم و فرزندم را در آغوش گرفتم.

پریدم وسط حرفش و بی‌اعتنا به قولی که داده بودم با خنده گفتم: دیگر ادامه نده که ریا می‌شود! این را که شنید ناراحت شد.

چند روزی گذشت. شب عملیات کربلای یک رسید. بچه‌ها از هم حلالیت می‌گرفتند و وداع می‌کردند. محمد‌علی هم آمد با من خداحافظی کند. تا خواست صحبت کند، باز هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: محمد‌علی! نگو ریا می‌شود! این بار ناراحت نشد که هیچ، مثل من خندید. بعد اشک در چشمانش جمع شد و مرا در آغوش کشید.

صبح بعد از عملیات بود که ترکش‌هایی به پاهایم خورد و همراه مجروحان به عقب منتقل شدم. مرا به بیمارستان ایلام بردند. از آن‌جا به کرمانشاه و سپس به قم منتقل شدم. بعد از ترخیص از بیمارستان در منزل مشغول استراحت بودم که یکی از همرزمانم به عیادتم آمد. از اوضاع عملیات پرسیدم و او هم شروع کرد به تعریف از آن‌چه در کربلای یک گذشته بود. وقتی خبر شهادت محمد‌علی دوستگان را داد، شوکه شدم. گفتم: ‌محمد‌علی هم شهید شد؟ چطور؟ گفت: همان شب عملیات به شهادت رسید. اسلحه قناسه‌اش را طوری بغل گرفته بود که انگار فرزندش را در آغوش کشیده است!

این را که گفت، یاد خوابی افتادم که محمد‌علی برایم تعریف کرده بود. حال و هوای او نشان می‌داد که خدا دعوتش کرده است، اما من توجهی به این موضوع نداشتم.

راوی: علی یوسف‌پور محمدی / قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو شهریور91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۱، ۰۸:۰۸ ق.ظ


اعزام پردردسر!
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور 1391 ساعت 17:21 شماره پست: 1129

سوم راهنمایی را با موفقیت به پایان رسانده بودم. داشتم خودم را برای تعطیلات تابستان آماده می‌کردم که یک روز صبح، پدر به شوخی گفت:‌ عباس! در مدرسه علامه طباطبایی کلاس امداد گذاشته‌اند، نمی‌خواهی شرکت کنی؟

پرسیدم: امداد برای چی؟ گفت: برای اعزام به جبهه.

گفتم: چرا که نه!

پدر قصدش فقط شوخی بود، اما حالا دیگر غافل‌گیر شده بود. یک ماه دوره آموزش را به خوبی و با شوق گذراندم. همیشه در ردیف اول می‌نشستم و همه مطالب را با دقت گوش می‌کردم. از سال پیش که یک هفته به اردوی نظامی رفته بودم، احساس می‌کردم جبهه را دوست دارم و حال و هوایم با گذشته فرق کرده است.

پانزده روز را هم باید دوره عملی می‌گذراندیم. این دروه را هم با موفقیت، پشت سر گذاشتم. چند روزی تا اعزام به جبهه مانده بود. از امدادگرها خواستند رضایت‌نامه پدر و مادر را برای ثبت نام بیاورند.

من مشکل دیگری هم داشتم و آن کمی سن بود. آن موقع چهارده سال بیشتر نداشتم. مشکل رضایت خانواده، شاید قابل حل بود؛ اما چون مدارک را قبل از آموزش تحویل داده بودم، کار دشوارتر شده بود. فکری به خاطرم رسید. رفتم پیش مسئول پذیرش و گفتم: چون خانواده‌ام با اعزامم مخالفت کرده‌اند، لطف کنید مدارکم را پس دهید!

این مرحله به خیر گذشت. کپی شناسنامه را با ظرافت خاصی دستکاری کردم و سال تولدم را از 48 به 45 تغییر دادم. بعد به خانواده‌ام گفتم: چون سن من کم است، قرار است مرا در اهواز نگهدارند و نگذارند به خط مقدم برویم.

شکر خدا این مرحله هم با موفقیت طی شد. رفتم پیش مسئول پذیرش و گفتم: الحمد لله مشکل رضایت خانواده حل شد. پرونده را تحویلشان دادم.

روز اعزام که فرا رسید ما را به خط کردند تا کارت شناسایی یا همان کارت جنگی را تحویلمان دهند، اما وقتی اسم من و تعداد دیگری از هم سن و سالانم را خواندند، به خاطر قیافه‌مان کارتمان را تحویل ندادند. فهمیده بودند کلک زده‌ایم. سر چند پیرمرد هم این بلا آمد. چون سنشان بالا بود نمی خواستند اعزامشان کنند. یکی دو تا از پیرمردها دعوا راه انداختد و تا توانستند سر و صدا کردند، اما خبری از کارت‌ها نبود. همه ناامید شده بودند و خودشان را برای بازگشت به منزل آماده می‌کردند. من هنوز به اعزام امید داشتم.

یکی از امدادگرهای قدیمی، راهنمایی‌ام کرد که لا‌به‌لای رزمنده‌ها سوار قطار بشوم و بعد، ادعا کنم که کارتم را گم کرده‌ام. این طوری مجبور می‌شدند کارت دیگری برایم صادر کنند! فکر بدی نبود، اما به ذهنم رسید بهتر است همین الان کار را یکسره کنم. رفتم به اتاق اعزام نیرو. جوانی بیست و چند ساله، پشت میز نشسته بود و جلویش تعدادی کارت اعزام قرار داشت. فوری آنها را داخل کشو گذاشت و لبخندی زیرکانه‌ بر لبش نشست. احساس کردم دستم را خوانده است.

سعی کردم به خودم مسلط باشم. گفتم: ببین برادر! آمده‌ام با شما اتمام حجت کنم. من متولد چهل و پنج هستم و هفده سال سن دارم. مگر شما اعلام نکرده‌اید به امدادگر نیاز دارید؟ خوب من هم یک امدادگر هستم. چرا کارتم را نمی‌دهید... ؟

گفت: تو هفده سالت هست؟! قیافه‌ات که نشان نمی‌دهد!

گفتم: ما خانوادگی همین‌طور هستیم. اگر پدرم الان این‌جا بود و نشانش می‌دادم،‌اصلاً باور نمی‌کردید...

کمی فکر کرد. بعد اسمم را پرسید و کارت را از کشو درآورد. کارت را که داخل جیب پیراهنم گذاشتم، احساس می‌کردم گران‌بهاترین کالای دنیا را به چنگ آورده‌ام.

راوی: عباس جعفری‌مقدم/ قم

[عنوان ندارد]

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم شهریور 1391 ساعت 17:44 شماره پست: 1128

چادرهایی برای آسمان

برش هایی از نقش تاریخی زنان مسجدی در دفاع مقدس

مسجد، کانون شکل گیری انقلاب اسلامی و مقاومت مثال زدنی مردم این مرز و بوم در دوران دفاع مقدس است.

زنان مسجدی نیز همپای مردان در این دوره های پر فراز و نشیب تاریخ ایران اسلامی در پیشبرد آرمان های والای اسلام و انقلاب، نقشی زیبا از حضور مؤثر خود خلق نمودند.در این گفتار برآنیم تا نگاهی گذرا به حضور و نقش زنان مسجدی در دوران باشکوه ایثار و شهادت داشته باشیم.

الف- پشت جبهه

1-      تأمین لوازم مورد نیاز جبهه

صبر مؤمنانه زنان ایران اسلامی در سختی های سال های جنگ و ایجاد فضای آرام روانی و معنوی برای مردان جبهه جهاد و شهامت، تشویق و زمینه سازی فرهنگی و اعتقادی برای شرکت فعال همسران و برادران و فرزندانشان در خطوط مقدم دفاع از کیان اسلامی و ... خاستگاهی عارفانه داشت که از عمق باورهای اعتقادی شکل گرفته در پای محراب و منبر مساجد نشأت می گرفت.

از این مهم که بگذریم نقش بانوان فداکار مسجدی در پشتیبانی از رزمندگان اسلام و تأمین اقلام مورد نیاز جبهه های نبرد حق علیه باطل به رغم وجود تنگناهای اجتناب ناپذیر اقتصادی  حاصل از شرایط جنگ تحمیلی و تحریم های همه جانبه استکبار، فصلی ماندگار از نقش تربیت شدگان مکتب محراب در فرهنگ مقاومت و ایستادگی ایران اسلامی محسوب می شود. در خاطره ای زیبا دغدغه مادری مسجدی برای رفع نیازمندی های جبهه های نبرد را از نظر می گذرانیم:

سرکار خانم ربابه بهره ور می گوید "وقتی خبر شهادت پسرم را شنیدم باز هم به کارهای پشتیبانی در مسجد مشغول شدم. قرار شد از سوی سپاه چند نفر جسد پسرم را شناسایی کنند. به مسئول سپاه زنگ زدم و گفتم: هیچ کس فرزندم را نمی تواند شناسایی کند چون سر در بدن ندارد. مسئولین سپاه تعجب کردند و گفتند: این طور نیست. ولی بعد با اصرار من قبول کردند و به من تبریک گفتند. خود من ترتیب تشییع جنازه را دادم. خودم مسئول انتظامات مردم بودم. در محل تدفینش با مردم صحبت کردم و رسالت زینب سلام الله علیها را تشریح کردم و برای کمک به جبهه ها مبلغ پانزده هزار تومان پول نقد جمع آوری شد و در مراسم چهلم پسرم نیز مبلغ هجده هزار تومان پول نقد جمع آوری شد."1

2-      مقابله با جنگ روانی دشمن

یکی دیگر از کارکردهای بانوان مسجدی در زمان جنگ تحمیلی مقابله با شایعه سازی های دشمن و ابطال نقشه های شوم تبلیغی اجانب بود. جنگ روانی دشمن به خصوص در استان های مرزی را باید قطعاتی اصلی از طراحی دشمن برای شکستن مقاومت مردان و زنان مسلمان این مناطق به شمار آورد:

"مردم دسترسی به اخبار نداشتند. به همین خاطر منافقین و گروهک ها شایعات تفرقه افکنانه پخش می کردند. قرار شده بود هر مسجد یک تابلوی اعلانات نصب کند تا اخبار و درخواست های فوری جبهه و پشت جبهه سریع اطلاع رسانی شود. ما اخبار را از ستاد خبری سپاه می گرفتیم و همان موقع به ستادهای مساجد و خواهرانی که مأمور چنین کاری بودند می سپردیم. بعضی اوقات به علت نداشتن وسیله نقلیه، در هوای داغ جنوب مجبور بودیم یکی دو ساعت پیاده روی کنیم تا خبرها را به مساجد برسانیم. خستگی کار وقتی از تنمان بیرون می رفت که احساس می کردیم این پوشش خبری، مانع سودجویی منافقین و گروهک ها می شود."2

ب- حضور در جبهه

با آغاز تهاجم همه جانبه دشمن به شهرها و ویرانی خانه های مردم، مساجد شهرهای مرزی به پایگاه های اصلی مقاومت در مقابل تهاجم ارتش بعث، تبدیل گردید. بسیاری از زنان مسجدی با پذیرش خطرات حضور در جبهه های نبرد، به فعالیت های امدادی و تدافعی در مساجد شهرهای جنگ زده پرداختند.

خانم نوشین نجار در بیان حضور زنان در صحنه های حساس نبرد خرمشهر می گوید: "وقتی رادیو اعلام کرد در پلیس راه احتیاج به کمک هست، من و تعدادی از بچه ها به آن جا رفتیم و کوکتل مولوتف درست کردیم. گونی ها را پر از شن کرده، در نقاط حساس می چیدیم. هر کس به نوعی کمک می کرد، اوضاع هر لحظه بدتر می شد. تعدادی از خواهران را به پادگانی که در آن دوره نظامی دیده بودیم، بردند. ما و بقیه خواهرها به مسجد برگشتیم و پس از تقسیم کارها مشغول کمک شدیم.شب ها روی پشت بام با اسلحه  «ام- یک» نگهبانی می دادیم و هر چند ساعت یک بار، پستمان را عوض می کردیم."3

با توجه به ابعاد مختلف و ناگفته های حضور و نقش بانوان و زنان مسجدی در دوران شکوهمند دفاع مقدس به نظر می رسد برای ثبت و ترویج این بخش از فرهنگ سازنده ایثار و شهادت به تلاشی مضاعف و ایثارگرانه نیازمندیم.

سید حمید مشتاقی نیا

والسلام علی من اتبع الهدی

پاورقی

1-      عشق و آتش. ص54.

2-      حلقه، ص22 و 23، راوی همسر شهید حسن باقری

3-      در کوچه های خرمشهر، ص179

 

باز هم سربازها را بر طلبه ها مسلط کردند!
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم شهریور 1391 ساعت 22:32 شماره پست: 1126
بازداشت 9 روحانی متحصن در حوزه علمیه امام صادق(ع) بروجرد

 شب گذشته نیروهای امنیتی و انتظامی با هجوم به حوزه علمیه امام صادق (ع) بروجرد، نه نفر از روحانیون مستقر در این حوزه علمیه را بازداشت کردند.

به گزارش رجانیوز، بیش از دو هفته است که تعدادی از طلاب و روحانیون در اعتراض به حکم سه طلبه ناهی از منکردر حوزه علمیه بروجرد تحصن کرده بودند.

در عملیات شب گذشته که در ساعت 3 نیمه شب و با پوشش کامل انتظامی و توسط بیش از 50 مامور امنیتی و انتظامی انجام شد، تمام طلاب حوزه امام صادق (ع) از حجره هایشان خارج و در حیاط مدرسه به صف شدند و از آنها به تندی پرسش و پاسخ شد.

پس از این پایان بازجویی سرپایی از طلاب، 9 نفر از روحانیون به نام های حجج اسلام رحمت الله معظمی، امین معظمی، رحمانی، رحیم بیرانوند، جهانشاهی، محسن شیرازی، نخعی، حسن زیودار و محمد شاه کرمی بازداشت شدند.

از شب گذشته تاکنون مشخص نشده است که این افراد با حکم چه مرجع قضایی و به چه اتهامی بازداشت شده اند.

-----------------------------------------

یک سوال: اگر این اتفاق در خوابگاه یک دانشگاه می افتاد چه بازتابی پیدا می کرد؟

زمانی شهر من بوی آسمان می داد

+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم شهریور 1391 ساعت 7:51 شماره پست: 1125

مگر چند سال گذشه است از روزهایی که در همین کوچه پس کوچه های شهرمان نفس هایی جاری می شد که عطر وصال را در فضا می افشاند. یادمان نرود در و دیوار این شهر روزی با عبور قافله آخرالزمانی کربلا متبرک می شد.

 یاد شهدا به خیر. یاد حمید رسولی که در درگیری های آمل مجروح شده بود. ناراحت بود که دلبستگی اش به زن و فرزند، او را زمینی کرده است. خودش را ساخت برای جدایی، برای وصال با معشوق اصلی اش.

حسن گرجی، تک پسر خانواده بود. زیبا و خوشرو بود. پشت لبش هنوز سبز نشده بود. اجازه خواست برای رفتن. پدر به خاطر خدا، نه نگفت. دسته گلش را دو دستی تقدیم راه حق کرد و با هزاران آرزویش به وداع نشست.

مهدی عباسی شب های زیبایی داشت. نیمه های شب برمی خواست، به آسمان خیره می شد و بغضش می ترکید. گاهی خودش را تنبیه می  کرد؛ نه به خاطر گناهانش. اگر نماز شبش قضا می شد روزه می گرفت تا حواسش بیشتر جمع شود.

محمد میرزاده سن و سالی نداشت. دفعه آخر که می خواست به جبهه برود سر بر زانوی مادر گذاشت و به یاد کودکی هایش از او خواست تا نوازشش کند. اندکی بعد آهسته به مادر گفت: این آخرین باری است که سرم را ناز می کنی... سرش روی زانوی شهید روح اللهی بود. وقتی داشت جان می داد آهسته گفت: السلام علیک یا اباعبدالله...

محمد فیروزجایی، سکوت پاسگاه زید را بر هم زده بود. اصرار داشت اذان مغرب را خودش بگوید. نوبتش نبود اما اصرارش گرفت. شهادتین اذان را که گفت گلوله ای کمانه کرد و... سه بار یاحسین گفت تا جان داد.

احمد کاکا می گفت: نشانه شهادتم را دیده ام. دیگر نوبت به من رسیده. بعضی ها باور نکردند. زیاد طول نکشید که صداقتش ثابت شد.

حجت الاسلام توحیدی شده بود شهید مفتح بابل. هر جا می دید شبهات منافقین اثر کرده خودش را می رساند و بساط افکار سست دنیاپرستان را بر هم می یخت. طاقت منافقین طاق شد. مقابل دانشکده فنی ترورش کردند تا باز هم مفتح بابل باشد.

قرار نبود آن شب گردان میثم به کربلای پنج برود. مهدی آقاجانی انگار با کسی قراری گذاشته بود. بی قراری می کرد تا همان شب وارد میدان شود. پایش که به عملیات رسید خمپاره ای آمد و او را به قرارش رساند.

شهادت، یعنی مرگ آگاهانه و عاشقانه. گواه این حرف، قاسم پابرجایی است. شبی که فردایش باید خود را به والفجر شش می رساند وعده داد: هفته دیگر پیکرم را می آورند. من اولین شهید گردانمان هستم که تیر به نزدیک قلبم اصابت می کند. با سیزده شهید دیگر در بابل تشییع می شوم و... یک هفته گذشت. خبرهایش مو به مو درست از آب در آمد.

عرفان بازی دراز را باید از حسن شکری پرسید. وقتی چشمش مجروح شد یکی رو به او کرد و گفت: چشم قشنگت حیف شد... حسن با نشاط و خوشحال جواب داد: چشم که چیزی نیست من آمده ام وجودم را تقدیم خدا کنم.

ماشین، دوچرخه محمود خاکسار را حوالی باغ فردوس، درب و داغان کرده بود. محمود لب به اعتراض نگشود. چه کسی می دانست این جوان نجیب و مهربان همان محمود خاکسار است که یک تنه به نبرد با ضدانقلاب رفته و نامش لرزه بر اندام منافقین شهر می اندازد.

حامد سرهنگ پور نوجوان بود. قیافه داشت، پول داشت، آینده داشت... این فکر و خیال ها نتوانست او را سرجای خود بنشاند. خط مقدم که بود دستش مجروح شد. او را به عقب بردند اما به هر ضرب و زور خودش را دوباره به خط رساند و آسمانی شد.

وقتی پای محمدرضا زربیانی به جبهه رسید همه از دیدن قد و قامت کوچکش تعجب کرده بودند؛ اما او شاهکار اطلاعات – عملیات بود. با رضا اصحابی خیلی صمیمی بود. اصحابی که شهید شد خواب او را دید که در باغی سرسبز و خرّم ایستاده و راه شهادت را  نشانش می دهد. خواستند نگذارند رضا زربیانی به خط برود اما... دیگر دیر شده بود.

عباس مجازی گاهی آن قدر سینه می زد که از حال می رفت. در بیمارستان شیراز به کما رفته بود. برای شناسایی اش اسم هایی را می خواندند اما واکنشی نشان نمی داد. تا می گفتند حسین؛ می زد بر سینه و دم می گرفت.

حجت الاسلام ابوالقاسم بزاز لحظه ای آرام و قرار نداشت. کردستان که ناآرام شد خودش را به سنندج رساند و بساط تبلیغ را به راه انداخت. ضدانقلاب دید اگر ترورش نکند دیگر هیچ کُردی باقی نخواهد ماند که سپاهی را کافر بداند.

سید علی اکبر شجاعیان وقتی در رشته پزشکی قبول شد گفت: زمانی به من تبریک بگوئید که در دانشگاه اباعبدالله پذیرفته شوم. بارها به شدت مجروح شد. در کربلای چهار، گریه می کرد که چرا در آزمون شهادت، سربلند نشده است. گوسفندی نذر کرد تا به کربلای ده برسد. این بار نذرش قبول شد و به دانشگاه اباعبدالله راه پیدا کرد.

محمد مصطفی پور درست چهارده سال و هفت ماه سن داشت. خوش قیافه، خوش تیپ، خوش صحبت، خوش اخلاق، خوش خط و خوش قلم بود. قبل از والفجر هشت روی پیراهنش بیتی را نوشت و آرزو کرد گلوله به روی آن اصابت کند. دعایش مستجاب شد. روی سینه اش نوشته بود: آن قدر غمت به جان پذیریم حسین تا قبر تو را بغل بگیریم حسین

این اواخر سید حسن علی امامی وقتی برای شناسایی به دوربین نگاه می کرد گنبد اباعبدالله را می دید. قول گرفت کسی چیزی نگوید. خواب مادر سادات را دید که وعده شهادت را به او داده بود. دیگر  سر از پا نمی شناخت. چند روزی نگذشت که در والفجر هشت با رمز مقدس یا زهرا میهمان مادرش شد.

مهدی نصیرایی، شب عروسی اش خوشحال بود؛ اما پشت تریبون که رفت این نوحه را خواند: از سنگر حق شیرشکاران همه رفتند، مستان می پیر جماران همه رفتند، غمنامه بود ناله پرسوز شهیدان، ما با که نشینیم که یاران همه رفتند، والفجر هشت که شروع شد پیغام داد: اگر ازدواج کردم برای آن بود که دینم کامل شده و به خدا نزدیکتر شوم. سلام مرا به بسیجی های نسل های بعد برسانید و بگوئید دنیا نتوانست مهدی را از خدا جدا کند.

پیام مهدی نصیرایی به گوش سید محمود موسوی و کمیل صفری تبار رسید. این هر دو جوان نسل سومی، عاشق شهادت بودند. در زیر بمباران فرهنگی غرب، در دوره ای که در خیال اهل دنیا زرنگ تر آن است که کمتر کار کرده و بیشتر به جیب بزند، در زمانه ای که زیاد بودن تعداد صفرهای دفترچه پس انداز، نشان افتخار و برتری است، کمیل و سید محمود بی اعتنا به جاذبه های پرزرق و برق عالم، نشان دادند که دنیا آنها را از خدا جدا نکرده است. کمیل و سید محمود در نیمه شهیور سال نود، وعده حق امام را به اثبات رساندند که نوید داده بود: خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست.

 هنوز هم رائحه شهادت در کوچه پس کوچه های شهرمان جاری است.

پاسخ موسسه روایت سیره شهدا به ادعای ناطق نوری
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم شهریور 1391 ساعت 11:48 شماره پست: 1124

 

... منطقی‌تر آن است که اگر بر‌سر دو راهی تشکیک در سلامت نفس بهترین‌های امت رسول‌الله (ص) همچون شهیدان صیاد شیرازی، برونسی و... که امتحان صدقشان را به‌خوبی گذرانده‌اند و یا سلامت نفس امثال این مدعیان سیاست‌باز قرار بگیریم؛ تشکیک در صداقت و درک مردود‌شدگان و جاماندگان قافله جهاد و شهادت را اولی بدانیم! ...


واکنش جمعی از خادمان شهدا( موسسه روایت سیره شهدا ) به یک ادعای واهی

به گزارش واحد خبر روایتگر، معاونت پژوهش موسسه روایت سیره شهدا در واکنش به شبهات جدید ایجاد شده در کم رنگ ساختن برخی از معارف ناب و اصیل دفاع مقدس جوابیه ای منتشر کرده که مطالعه آن خالی از لطف نیست. متن این جوابیه به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از وظایف اصلی مؤسسه روایت سیره شهدا پاسخ‌گویی نسبت ‌به شبهاتی است که در‌خصوص معارف و آموزه‌های دفاع مقدس در سطح جامعه به‌وجود می‌آید. بر‌اساس تجربه، ایراد شبهه و ابهام در این خصوص به‌طور معمول از طرف دو قشر صورت می گیرد. یک قشر افرادی هستند که به‌دلیل ضعف آگاهی نسبت به‌حقایق گنجینه والای ایثار و شهادت و ناتوانی در تحلیل مسائل، دچار ابهام می‌گردند. این قشر را در‌ واقع باید "پرسش‌گر" دانست. جماعت دیگر روشنفکرنماهایی هستند که می‌دانند در صورت ترویج معارف جهاد و مقاومت و حاکمیت فضای ایثار و شهادت‌طلبی در سطح جامعه، ریشه اندیشه‌های پوچ مادی‌شان خشک گردیده و "خدا" جای همه زرق و برق‌های غریزه‌پسند مورد تأکید این جماعت را در دل مردم خواهد گرفت. از این‌رو می‌کوشند تا به‌زعم خود، غباری را بر‌آینه جمال حقیقت نشانده و احیای فطرت‌های انسانی را به‌تأخیر بیاندازند.
معاونت پژوهش مؤسسه روایت سیره شهدا تا‌کنون کوشیده است بی‌توجه به هر انگیزه‌ای که باعث طرح برخی از پرسش‌ها و نقدها پیرامون معارف آسمانی دفاع مقدس گردیده در حد بضاعت، پاسخی مناسب را در اختیار علاقمندان فرهنگ جاودانگی(1) قراردهد.
در هفته‌های اخیر جملاتی از یک چهره سابق سیاسی در بسیاری از رسانه‌ها نقل گردیده که اصل رؤیت حضرت ولی‌عصر ع توسط برخی از رزمندگان را زیر سوال برده است:
«در طول جنگ بعضی از بچه‌ها که ظرفیت کمتری داشتند بر اثر دوری از خانواده، فشار جنگ و غربتی که در جبهه دچارش شده بودند به‌افسردگی دچار شدند و گرفتار نوعی بیماری روانی شدند. عده‌ای از این‌ها ادعا می‌کردند امام زمان را می‌بینند... این‌ها دچار تخیّل و توهّم شده بودند...».(2)
کاش این برادر بزرگوار متانت بیشتری را در به‌کارگیری کلمات خرج داده و از عبارات مجمل و موهن بهره نمی‌گرفت.بررسی این موضوع که خاستگاه طرح چنین بحثی از سوی یک شخصیت سیاسی در‌آستانه انتخابات ریاست جمهوری چیست را باید به تحلیل‌گران عالم سیاست سپرد. راقم این سطور بر‌آن است تا بدون هیچ پیش‌فرضی بنا‌بر رسالت خود پاسخی کوتاه و گویا برای این کلام ارائه نماید. علت تأخیر یک ماهه در بررسی این شبهه نیز تنها به‌دلیل پیشگیری از ابتلاء به‌برخی هیجانات سیاسی و عدم ایجاد فضا و فرصت برای کسانی بود که مترصّد دامن زدن به‌تقابلات محتمل سیاسی و صید از آب گل‌آلود می‌باشند. هدف این نوشتار مقابله با رواج این درک نادرست از حقایق دفاع مقدس و مقام شهداست؛ چه‌ این‌که سکوت  و بی‌تفاوتی در قبال چنین ادعاهای طعنه‌آمیزی – حتی اگر منشأ طرح آن فرصت طلبی‌های سیاسی باشد! – ممکن است نسل‌های بعد را با این سوءظن مواجه کند که تشکیک در رؤیت حضرت صاحب‌الامرع در‌این عصر و به‌رغم حیات و حضور هم‌نفسان و هم‌رزمان شهدا امری مقبول و مورد پسند جامعه بوده است!
آن‌چه که از نظر علمای شیعه، مسئله‌ای پذیرفته شده تلقی می‌شود این است که اصل تشرّف به‌محضر امام عصرع که در قید حیات بوده و همچون خورشید پشت ابر، منبع فیض عالم هستی است و در بزنگاه‌های حیات شیعه، ملجأ و راهنمای جویندگان حق و هدایت است، امر محالی نیست و بسیاری از علما وصالحان و پیروان راستین مکتب تشیّع بنا‌بر مصلحت، توفیق تشرّف به‌ساحت آن امام منتظر را پیدا نموده‌اند. حکایت‌های خدشه‌ناپذیر تشرّف فرزانگان عالم تشیع از علی‌بن مهزیار تا آیت الله شهید بافقی و آیت‌الله مرعشی نجفی و... از تاریخ معارف شیعه زدودنی نیست. البته این‌که چه تعداد از زائران حضرت‌ حجت ع چهره حقیقی ایشان را مشاهده کرده‌اند گاه از سوی برخی از بزرگان محل بحث و بررسی بوده است.
حال جای این پرسش باقی است که اگر امکان تشرّف برای برخی صالحان و اهل معرفت مقدور بوده است آیا تشرّف انسان‌های وارسته‌ای که مقام نظر به وجه‌الله را کسب کرده‌اند محال به‌نظر می‌رسد؟ مگر نه آن‌که امام عارفان در وصف شاگردان نیک مکتب خود این‌گونه سرود «این جوانان بسیار عزیز ناگهان با یک جهش برق‌آسای معنوی و روحی با دست رحمت حق‌تعالی از منجلابی که برای آنان تهیه دیده بودند، نجات یافته و یک‌شبه ره صدساله را پیمودند و آن‌چه عارفان و شاعران عارف‌پیشه در سالیان دراز آرزوی آن‌را می‌کردند، اینان ناگهان به‌دست آوردند و عشق به لقاءالله را از حد شعار به‌عمل رسانده و آرزوی شهادت را با کردار در جبهه‌های دفاع از اسلام عزیز به‌ثبت رساندند...». (3)درباره ادعای ناقل محترم شبهه مذکور، این احتمال نیز وجود دارد که وی از اساس هر نوع تشرّف به‌محضر امام عصرع را – حتی از سوی علما و صلحا – کذب می‌داند که‌چون این احتمال برای ما ثابت شده نیست محدوده بحث را در چارچوب ادعای فعلی ایشان حفظ خواهیم کرد.
یک‌‌ نکته مهم دیگر را نباید از نظر دور نگاه داشت که همان‌طور که در طول تاریخ، مدعیان دروغین امامت و رسالت وجود داشته‌اند طبیعی است که مدعیان جعلی دیدار و رابطه با امامان نیز ظهور پیدا می‌نمایند؛ اما به‌یقین نمی‌توان این مسأله را دستاویزی قرار داد که وجاهت هر نوع تشرف و ارتباطی با ائمه ع را زیر سوال برد. (4)

دفاع مقدس، تجسم پیروزی خون بر شمشیر بود. در جنگ تحمیلی تنها عامل پیروزی جبهه حق را که از کمترین امکانات تسلیحاتی برخوردار بود بر‌جبهه سپاه باطل که معجونی از پیشرفته‌ترین تجهیزات نظامی ارتش‌های دنیا و پشتیبانی کامل قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای را به‌همراه داشت، باید در عمق باورهای مذهبی و اعتقادات قلبی رزمندگان اسلام جست که رحمت و عنایت حضرت حق را متوجه خود ساخته و اتفاقاتی که بر‌اساس محاسبات مادی استراتژیست‌های برتر دنیا ناممکن جلوه می‌نمود را ممکن و تحقق‌پذیر می‌نمودند. بعید نیست در محفلی که معنویت، حرف اول و آخر را می‌زند عده‌ای فرصت‌طلب نیز پیدا شده و ادعاهایی را از مکاشفات و مقامات خود نقل نمایند؛ اما آیا دور از انصاف نیست که چنین وقایع معدودی را بهانه‌ای قرار داد تا همه آنهایی را که در عرفان‌کده (5)ایثار و شهادت به‌مقام ﴿عِندَ‌‌ رَبِّهمْ یُرْزَقونَ﴾ (6).رسیده‌اند – با عرض پوزش از ساحت علمداران کوی وصال – دچار بیماری روانی! دانست؟
امام زمان ع که حاضر و ناظر بلامنازع این عصر است. عارفان مکتب امام خمینی ع به‌‌مقامی دست یافتند که گاه در خواب و بیداری، توفیق تشرّف به‌‌محضر خاندان عصمت و طهارت - که فاقد حیات ظاهری هستند - را نیز داشته‌اند و برخی نیز در مکاشفات خود به‌چشم دل و دیده، آن‌چه نادیدنی است را مشاهده کرده‌اند. اگر ما را ظرفیت و کشش دریافت‌های فرا‌‌‌مادی نیست بهتر است لااقل سکوت کرده و کار نیکان درگاه حق را با حال خود قیاس نگیریم.

بزرگترین دلیل ما در صحت اخبار مربوط به‌مکاشفات شهدا، امضای سرخی است که در پرونده صدقشان(7) ثبت شده است.
با این وصف، منطقی‌تر آن است که اگر بر‌سر دو راهی تشکیک در سلامت نفس «بهترین‌های امت رسوال‌الله ص»  (8). همچون شهیدان صیاد شیرازی، برونسی و... که امتحان صدقشان را به‌خوبی گذرانده‌اند و یا سلامت نفس امثال این مدعیان سیاست‌باز قرار بگیریم؛ تشکیک در صداقت و درک مردود‌شدگان و جاماندگان قافله جهاد و شهادت را اولی بدانیم! از یاد نبریم که شهدا هیچ‌گاه اهل ادعا و پهن کردن بساط و دکان عرفان و معنویت برای کسب وجهه و محبوبیت نبوده‌اند و حیات ظاهری خود را گاه در گمنامی و مهجوریت سپری کرده‌اند.


در پایان، منتخبی از خاطرات متقن از مکاشفات تشنگان حقیقی زلال معرفت و وصال را که ذره‌ذره وجودشان درعشق به‌‌اهل‌بیت ع می‌تپید و در پرتو ارادت به‌آنان، مسیر نورانی  «مَن اَرادَ الله بدأ بِکُم»  (9) را با گام‌هایی استوار پیمودند و در بزم تقرّب حضرت حق، شهد جاودانگی نوشیدند؛ زینت‌بخش این گفتار می‌نماییم.
کتاب "خاک‌های نرم کوشک" کتابی است که خواندن آن از سوی مقام معظم رهبری توصیه شده و صداقت روایات آن مورد تأیید قرار گرفته است(10). در صفحه166 این کتاب، ذیل خاطره‌ای با عنوان "مکاشفه"، از زبان همسر این عارف شهید می‌خوانیم:
یک‌بار خاطره‌ای از جبهه برایم تعریف می‌کرد. می‌گفت: کنار یکی‌از زاغه مهمات‌ها سخت مشغول بودیم؛ تو جعبه‌های مخصوص، مهمات می‌گذاشتیم و درشان را می‌بستیم. گرم‌کار، یک‌دفعه چشمم افتاد به‌یک خانم محجبه، با چادری مشکی! داشت پا‌به‌پای ما مهمات می‌گذاشت توی جعبه‌ها. با خودم گفتم: حتماً از این خانم‌هایی است که می‌آیند جبهه. اصلاً حواسم به‌این نبود که هیچ زنی را نمی‌گذارند وارد این منطقه شود. به‌بچه‌ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند و بی‌تفاوت می‌رفتند و می‌آمدند. انگار آن خانم را نمی‌دیدند. قضیه عجیب برایم سوال شده بود. موضوع، عادی به‌نظر نمی‌رسید. کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست. رفتم نزدیک‌تر تا رعایت ادب شده باشد، سینه‌ای صاف کردم و خیلی با‌احتیاط گفتم: خانم! جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشید. رویش طرف من نبود. به‌تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه برادر من زحمت نمی‌کشید؟ یک‌آن یاد امام حسین ع افتادم و اشک در چشمهایم حلقه زد. خدا به‌من لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست. بی‌اختیار شده بودم و نمی‌دانستم چه بگویم. خانم، همان‌طور که رویشان آن‌طرف بود، فرمودند: هرکس که یاور ما باشد، ما هم یاری‌اش می‌کنیم.


کتاب "خاک‌های نرم کوشک" صفحه164 خاطره عمل و عملیات، به‌روایت معصومه سبک‌خیز (همسر شهید برونسی):
بعد از عملیات آمده بود مرخصی. روی بازویش رد یک تیر بود که درش آورده بودند و کم‌کم می‌رفت که خوب بشود. جای تعجب داشت. اگر توی عملیات مجروح شده بود، تا بخواهند عملش کنند و گلوله را دربیاورند خیلی طول می‌کشید. همین را به‌خودش هم گفتم. گفت: قبل از عملیات تیر خوردم.
کنجاوی‌ام بیشتر شد. با اصرار من شروع کرد به‌گفتن ماجرا:
تیر که خورد به‌بازویم، مرا بردند یزد. توی یکی از بیمارستان‌ها بستری شدم. چیزی به‌شروع عملیات نمانده بود. دیرم می‌شد که هرچه زودتر از آنجا خلاص شوم. دکتر آمد معاینه کرد و گفت: باید از بازویت عکس بگیرند. عکس که گرفتند معلوم شد گلوله بین گوشت و استخوان گیر‌کرده. تو فکر این چیزها و تو فکر درد شدید بازویم نبودم. فقط می‌گفتم: من باید بروم، خیلی زود. دکتر هم می‌گفت: شما باید عمل بشوید خیلی زودتر.
وقتی دید اصرار دارم به‌رفتن، ناراحت شد. عکس را نشانم داد و گفت: این را نگاه کن! گلوله توی دستت مانده، کجا می‌خواهی بروی؟ به پرستارها هم سفارش کرد و گفت: مواظب ایشان باشید، باید آماده بشود برای عمل. این‌طوری دیگر باید قید عملیات را می‌زدم. قبل از این‌که فکر هر‌چیزی بیافتم، فکر اهل‌بیت ع افتادم و فکر توسل. حال یک پرنده را داشتم که توی قفسش انداخته باشند. حسابی ناراحت بودم و حسابی دل‌شکسته. شروع کردم به‌ذکر و دعا.
توی حال گریه و زاری، خوابم برد؛ دقیقاً نمی‌دانم، شاید هم یک حالتی بود بین خواب و بیداری. به‌هر حال توی همان عالم، جمال ملکوتی حضرت‌ابالفضل ع را زیارت کردم. آمده بودند عیادت من. خیلی قشنگ و واضح دیدم که دست بردند طرف بازویم. حس کردم که انگار چیزی را بیرون آوردند، بعد فرمودند: بلند شو، دستت خوب شده.
با حالت استغاثه گفتم: پدر و مادرم فدایتان، من دستم مجروح شده، تیر دارد، دکتر گفته که باید عمل بشوم. فرمودند: نه، تو خوب شدی.
حضرت که تشریف بردند، من از جایم پریدم و به‌خودم آمدم. انگار از خواب بیدار شده بودم. دست گذاشتم روی بازویم. درد نمی‌کرد! یقین داشتم خوب شدم. سریع از تخت پریدم پایین. سر ‌از‌ پا نمی‌شناختم. رفتم که لباس‌هایم را بگیرم، ندادند. گفتند: کجا؟ شما باید عمل شوی. گفتم: من باید بروم منطقه، لازم نیست عمل بشوم. جر ‌و ‌بحث بالا گرفت. بالاخره مرا پیش دکتر بردند. پا توی یک کفش کرده بود که مرا نگه دارد. هرچه گفتم: مسئولیتش با خودم؛ قبول نکرد. چاره‌ای نداشتم، جز اینکه حقیقت را به او بگویم. کشیدمش کنار و جریان را گفتم. باور نکرد و گفت: تا از بازویت عکس نگیرم نمی‌گذارم بروی.
گفتم: به‌شرط این‌که سر‌و‌صدایش را در‌نیاوری. قبول کرد و مرا فرستاد برای عکس.
نتیجه همان بود که انتظارش را داشتم. توی عکسی که از بازویم گرفته بودند خبری از گلوله نبود.
کتاب "خاک های نرم کوشک" صفحه100، خاطره یادگار برونسی، راوی: سید‌کاظم حسینی (با اندکی تلخیص):
جلسه اضطراری گذاشتند. فهمیدیم دو گردان مکانیزه خیلی قوی دشمن پشت خط‌ مقدمشان انتظار حمله به‌ما را می‌کشند. فردا بنا بود حمله کنند و مو هم لای درزش نمی‌رفت. در‌این صورت هیچ بعید نبود عملیات رمضان، شروع نشده شکست بخورد. قرار شد گردان ما به فرماندهی عبدالحسین برونسی یک عملیات ایذایی را در دل دشمن انجام بدهد.
نیمه‌های شب آرام و بی‌صدا به‌سوی دشمن قدم بر‌می‌داشتیم. سی‌چهل متر مانده بود برسیم به‌‌موانع، یک‌هو دشمن منوّر زد آن‌ هم درست بالای سر ما. تاریکی دشت به‌هم ریخت و آن‌ها انگار نوک ستون را دیدند. یک‌دفعه سر‌و‌صدایشان بلند شد. پشت‌بندش صدای شلیک پی‌در‌پی گلوله‌‌ها آرامش را برهم زد. صحنه نابرابری درست شد. آن‌ها توی یک دژ محکم پشت موانع و پشت خاکریز بودند ما توی یک دشت صاف. همه خیز رفته بودیم روی زمین. دشمن با تمام وجودش آتش می‌ریخت آرپی‌جی یازده، گلوله تانک، دولول، چهارلول و هر اسلحه‌ای که داشت کار انداخته بود. عوضش عبدالحسین دستور داده بود که ما حتی یک گلوله هم شلیک نکنیم.  حدود یک‌ ربع تا بیست دقیقه ریختن آتش شدید بود. رفته‌رفته حجمش کم شد و قطع گردید. سیزده‌چهارده نفر شهید داده بودیم. عده‌ای هم مجروح شده بودند و با خودشان کلنجار می‌رفتند که صدای ناله‌شان بلند نشود. گفتم با این وضع، عملیات یعنی خودکشی. سینه‌خیز خودم را به عبدالحسین رساندم. قبول نکرد که دستور بازگشت بدهد. یادم هست همان‌جا صورتش را گذاشت روی خاک‌های نرم و رملی کوشک، ساکت بود و چیزی نمی‌گفت.
‌پرسیدم چه کنیم آقای برونسی؟ جواب نمی‌داد. حتی تکانی به‌خودش نداد. عصبی شده بودم. چندبار سوالم را تکرار کردم. او انگار‌نه‌انگار که در این عالم است. رفتم به ستون سر بزنم ده دقیقه گذشت. دو‌سه بار دیگر به‌حاجی سر زدم با این همه مجروح در چند‌قدمی دشمن بودیم و اضطرابم هر‌لحظه بیشتر می‌شد. دشمن هنوز گاهی منوّر می‌زد و گاهی هم خمپاره یا گلوله‌ای شلیک می‌کرد. یک‌دفعه سرش را بلند کرد. صدایش گرفته بود. درست مثل کسی که شدید گریه کرده باشد. گفت: سیّد‌کاظم! خوب گوش کن ببین چه می‌گویم؛ از سر ستون به‌سمت راست می‌روی بیست‌و‌پنج قدم می‌شماری. با تأکید گفت: دقیق بشماری‌ها.
مات و مبهوت نگاهش می‌کردم. گفت: همان‌جا علامت بگذار بعد برگرد بچه‌ها را ببر همان‌جا. گفت: به‌آن‌جا که رسیدید رو به‌عمق دشمن چهل متر می‌روی جلو، آنجا خودم می‌گویم بچه‌ها چه‌کار کنند.
از جایم تکان نخوردم. با ناراحتی پرسید شنیدی چه گفتم؟ گفتم: شنیدن که شنیدم ولی... گفت: سریع چیزهایی که گفتم انجام بده. به‌اعتراض گفتم: حاج‌آقا اصلاً حواست هست که چه می‌گویی؟ این‌کار خودکشی است. محکم گفت: شما به‌دستور عمل کن. مو‌به‌مو دستورش را اجرا کردم. با چهار‌پنج تا آرپی‌جی ‌زن آمد به‌یکی گفت: وقتی گفتم الله‌اکبر رد انگشت من‌ را بگیر و به همان‌طرف شلیک کن. آرپی‌جی‌زن ماتش برده بود. گفت: ما که چیزی نمی‌بینیم کجا را بزنیم؟ حاجی گفت: شما چه‌کار داری که کجا را بزنی؟ به همان‌طرف شلیک کن که گفتم. به بقیه آرپی‌جی‌زن‌ها هم گفت: شما هم صدای تکبیر را که شنیدید به رو‌به‌رو شلیک کنید. رو کرد به من و ادامه داد: شما هم با بقیه بچه‌ها بلافاصله حمله را شروع کنید.
عبدالحسین زیر لب دعایی خواند و صدای نعره‌اش به‌ آسمان رفت؛ الله‌اکبر. اولین گلوله آرپی جی خورد به نفربر دشمن و روشنایی انفجار آن منطقه را فراگرفت. حمله شروع شد و دشمن قبل از اینکه به‌ خودش بیاید تار و مار شد. آن شب دو گردان زرهی دشمن را منهدم کردیم.
اذان صبح بود که برگشتیم به دژ خودمان و بعد از نماز از فرط خستگی گوشه‌ای خوابمان برد. هوا که روشن شد من و عبدالحسین رفتیم دنبال شهدا و مجروحین. هرچه اصرار کردم موضوع دیشب را تعریف نکرد. رفتم به نقطه‌ای که دیشب بودیم. انبوهی از سیم‌خاردارهای حلقوی و موانع آن‌جا خودنمایی می‌کرد. ما دیشب آن‌ها را ندیده بودیم. بیست‌و‌پنج قدم شمردم. می‌رسید درست به یک معبر باریک و خاکی که مخصوص رفت و آمد عراقی‌ها بود. انگشت به دهان مانده بودم. چهل‌پنجاه قدم آن‌طرف‌تر به‌ سمت جلو رفتم. نفربری که دیشب به آتش کشیده بودیم نفربر فرماندهی دشمن بود. سنگری را هم که آرپی‌جی‌زن‌ها منهدمش کرده بودند هشت‌نه نفر از فرمانده‌های دشمن را در خود جای داده بود. حال طبیعی نداشتم. از علاقه او به خودم با خبر بودم. می‌دانستم روی مرا که سیّد هستم زمین نمی‌اندازد. آن‌قدر اصرار کردم که چشم‌هایش خیس اشک شد و گفت: باشد برایت می‌گویم. با لحن غمناکی گفت: عملیات که لو رفت حسابی قطع امید کردم. واقعاً عقلم به‌جایی نمی‌رسید. صورتم را گذاشتم به روی خاک‌ها و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهراع. چشم‌هایم را بستم و چند دقیقه‌ای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی‌فهمیدم. حس می‌کردم اشک‌هایم تند‌تند دارند می‌ریزند. با تمام وجود خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه نجاتمان بدهند. در همان اوضاع، یک‌دفعه صدای خانمی به‌گوشم رسید. صدای ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می‌بخشید. به من فرمودند: این‌طور وقت‌ها که به ما متوسل می‌شوید ما هم از شما دستگیری می‌کنیم، ناراحت نباش.
لرز عجیبی در صدای عبدالحسین افتاده بود. چشم‌هایش باز پر از اشک شد. ادامه داد: چیزهایی که دیشب به تو گفتم از طرف همان خانم بود. بعد من با التماس گفتم: یا فاطمه زهراع اگر شما هستید پس چرا خودتان را نشان نمی‌دهید؟! فرمودند: الان وقت این حرف‌ها نیست، واجب‌تر این است که بروی وظیفه‌ات را انجام بدهی. عبدالحسین نتوانست جلوی خودش را بگیرد با صدای بلند زد زیر گریه.
حالش که طبیعی شد، گفت: سیّد! راضی نیستم که این قضیه را به احدی بگویی.
امیر سرافراز ارتش اسلام، شهید صیادشیرازی در کتاب ناگفته‌های جنگ، صفحه306 در بیان خاطرات فتح خرمشهر و تشریح امدادهای غیبی چنین می‌گوید:
شب، عملیات شروع شد. از همان اول شب، محور سمت راست به‌سرعت برید و رفت جلو. شکاف را ایجاد کرد و آن‌قدر جلو رفت که دادش درآمد. می‌گفت: هنوز سمت چپ من آزاد است. من دارم، هم از راست می خورم و هم از سمت چپ. برادر احمد متوسلیان داد و بیداد می‌کرد. دو محور دیگر جلو نمی‌رفتند. ما داشتیم ناامید می شدیم. تا صبح هر‌چه راهنمایی و هدایت شدند، پیش نرفتند. حدود نماز صبح بود. نماز را خواندم. دیدم حالم گرفته شده. چشمهایم باز نمی‌شدند. گفتم بخوابم. ولی دلم نمی‌آمد از کنار بیسیم کنار بروم. در همان اتاق جنگ، زیر نورافکن، ملحفه‌ای پهن کردم. گفتم دراز بکشم، یک مقدار آرامش پیدا کنم. بلافاصله خواب سیّد عالی‌قدری را دیدم که با عمامه مشکی آمد داخل نگاهی به همه‌مان کرد. همه به احترام بلند شدیم و یک‌پارچه احترام‌مان برانگیخته شد. ایشان، مثل این‌که کارش را انجام داده باشد و کار دیگری نداشته باشد – برای من هم طبیعی بود – گفت: می خواهم بروم، کسی نیست مرا راهنمایی کند.
بلافاصله دویدم جلو و گفتم: من آمادگی دارم.
آمدم ایشان را راهنمایی کردم تا از قرارگاه بیرون بروند. از آن‌جا هم خارج شدیم. یک‌دفعه به‌نظرم این‌طور آمد که حیف است این سیّد عالی‌قدر راه برود، بهتر است که ایشان را بغل کنم و روی دست خودم بگیرم. همان‌کار را کردم و ایشان را روی دستم گرفتم تا راه نرود. همان‌طوری که روی دست های من بودند، با حالت تبسم، به من نگاه کردند. اظهار محبّت کردند. این اظهار محبت، خیلی من را متأثر کرد و به گریه افتادم. گریه‌ام آن‌قدر شدت داشت که از خواب پریدم.
بیست دقیقه از زمانی که خوابیده بودم، گذشته بود ولی انگار اصلاً خوابم نمی‌آمد. حالت خاصی را احساس کردم. همان ‌موقع، توی بیسیم داشتند تکبیر می‌گفتند. تکبیر چه بود؟ دو محور که گیر کرده بود، باز شده و رسیده بودند به اروند. یعنی سه محور با هم رسیده بودند به اروند. تمام مشکلات ما در پیش‌روی حل شده بود.
خدا انشاءالله با بزرگان بهشت محشورشان کند، برادر خرازی با کد و رمز اطلاع داد وضعیت ما خوب است و گفت: توانسته‌ایم حدود هفتصد ‌نفر از نیروها را متمرکز کنیم. اگر اجازه بدهید، از اینجایی که دشمن خط محکمی ندارد، بزنم به‌خط دشمن، توی خونین شهر.
ریسک بزرگی بود. هفتصد نفر چی بود که ما می‌خواستیم به خونین شهر حمله کنیم؟ بعدش چی؟ حالا خوب هم درآمد ولی...
حالت خاصی بر‌دنیای ما حاکم شده بود. زیاد خودمان را پایبند مقررات و فرمول های جنگ نمی‌کردیم که این کار بشود یا نشود. گفتم: بزنید.
ایشان زد. یک ساعت هم طول نکشید. ساعت هشت صبح بود که داد و بیداد و فریاد آنها بلند شد. گفتند: ما زدیم، خوب هم گرفته. عراقی‌ها جلوی ما دست‌ها را بالا برده‌اند ولی تعداد آنها دست ما نیست. باید احتیاط می‌کردند و کند به‌طرفشان می‌رفتند. یک هلی‌کوپتر‌214 فرستادیم بالا که ببینیم وضعیت چه‌جور است. خلبان فریاد زد: تا چشمم کار می‌کند، توی این خیابان ها و کوچه‌های خرمشهر، عراقی‌ها صف بسته‌اند و دست‌ها را بالا برده‌اند. یعنی قابل شمارش نبوده‌اند. واقعاً مطلب عجیبی بود...
(نشریه خم، شماره نخست، خرداد1390، صفحه30)
(خاطره‌ای از شهید عباس عباس پور، اهل کیاکلای قائم‌شهر، به‌روایت احمد محمودی فرمانده گردان خط‌شکن حمزه، لشکر25 کربلا)
عباس‌آقا در عملیات فتح‌المبین مجروح شده بود، درست از ناحیه چشم. پزشک‌های بیمارستان فارابی تهران به‌این نتیجه می‌رسند که برای جلوگیری از عفونت و... چشمش باید تخلیه شود‌. عباس‌آقا پیش خودش می‌گوید من که می‌خواستم جانم را در این راه بدهم چشم چه ارزشی دارد؟ شبی که فردایش باید برای عمل آماده می‌شد کسی را می‌بیند که بالای سرش می‌آید؛ پانسمان را از چشمش باز می‌کند و می‌گوید: چشمت که مشکلی نداره! شما برید به جبهه‌. ما هم به‌آنجا سر می‌زنیم.
هم‌اتاقی عباس بهت زده شده بود‌. عباس رفته بود جلوی آینه داشت چشمش را معاینه می‌کرد. از روز اولش هم بهتر شده بود. آن بنده خدا که کسی را ندیده بود زود پرستارها را صدا زد. چه سر‌وصدایی که برپا نشد. پانسمانش باز شده بود. دیگر نیازی نبود آنجا بماند.
اواخر عملیات محرم بود. این دفعه نه در بیداری که در خواب دیده بود کسی سوار براسب سپید تیر‌بار به‌دست دارد و تنها با یک فشنگ دشمنان را به‌خاک می‌اندازد‌. این‌را که تعریف کرد دوستانش فهمیدند که دیگر ماندنی نیست. عباس در همان عملیات آسمانی شد.
کتاب دل و دریا، صفحه77، به‌روایت سیّد حبیب‌الله حسینی، کنگره شهدای استان مازندران:
عملیات (والفجر هشت) که می‌خواست آغاز شود، علی‌اصغر خنکدار، چهره‌ای متفکرانه به‌خود گرفته بود. وقتی قایق ما به‌سمت فاو حرکت کرد با این‌که آب خروشان اروند آن را به‌تلاطم واداشته بود؛ اما اصغر ناگهان از‌جا برخواست و شروع کرد به‌صحبت. در آن تاریکی او حرف‌هایی می‌زد که مو بر تنمان سیخ شد! می‌گفت: بچه ها! من کربلا را می‌بینم... آقا اباعبدالله را می‌بینم...
از حرف‌هایش بهت زده بودیم. جملالتش را که ادا کرد، تیری آمد و درست نشست روی پیشانی‌اش....
کتاب دل و دریا، صفحه95، به‌روایت برادر خاک‌زاد، کنگره شهدای استان مازندران:
بعد از شهادت مهدی‌زاده، سیّد‌ حسن‌علی امامی دل‌گرفته و محزون بود. همیشه با خود خلوت می‌کرد و زیر لب زمزمه‌ای شیرین داشت. هر‌چه که می‌گذشت به‌عملیات والفجرهشت نزدیکتر می‌شدیم. یک‌بار که سیّد به‌همراه یکی از همرزمانش برای شناسایی به‌سنگر نگهبانی دشمن نفوذ کرده بود، وقتی دوربین را مقابل چشم خود گذاشت، گنبد دلربای آقا اباعبدالله ع را مقابل خود دید. اول فکر کرد شاید کسی عکسی چسبانده. دوربین را وارسی کرد امّا چیزی نیافت. به دوستش گفت: تو نگاه کن ببین چیزی را می بینی؟ همرزمش هر طرف را که نگاه کرد جز خاک و خاکریز و سنگ چیزی را ندید. حسن دوباره دوربین انداخت باز هم گنبد آقا را دید....
این آخرین عملیات سیّدحسن بود.
کتاب آخرین حلقه رزم، صفحه‌115 به‌روایت محمد قاسمی، اداره کل حفظ آثاز و نشر ارزش‌های دفاع مقدس قم:
سال‌65 بود، دو ماه قبل از عملیات کربلای4. باید برای انجام امور مقدماتی مربوط‌به عملیات، مانند قبضه‌سازی و... در شلمچه حاضر می‌شدیم. با‌توجه به این‌که بعد از عملیات بیت‌المقدس، دیگر هیچ عملیاتی در این منطقه انجام نشده بود، به‌منظور حفظ اسرار نظامی و عدم اطلاع دشمن یا نیروهای ستون پنجم، شبانه به‌طرف نقطه مورد نظر رفته و تا قبل از صبح به‌ محل استقرار خود باز می‌گشتیم. در طول مسیر نیز از راه‌های مختلف عبور می‌کردیم تا کسی متوجه نشود که مقصد اصلی ما کجاست.
یک شب نزدیک صبح، موقع بازگشت از شلمچه، ماشین ما خاموش شد و هر‌کاری کردیم نتوانستیم آن‌را راه بیندازیم. بیسیم هم نداشتیم. هوا رو‌به روشنی داشت. خیلی نگران شدیم. روزها تردد در آن مسیر ممنوع بود. اگر هوا روشن می‌شد و دشمن یا ستون پنجم، ما را می‌دید تمام زحمات بچه‌ها هدر می‌رفت و عملیات مورد شناسایی قرار می‌گرفت. مضطرب و نگران بودیم و از همه‌کس قطع امید کردیم. آن موقع بود که به حضرت علی‌بن موسی‌الرضاع توسل پیدا کردیم.
در همین حال‌و‌هوا بودیم که خودرویی به‌‌ما نزدیک شد و ماشین ما‌ را به‌صورت بکسل تا مقرّ لشکر آورد. از او پرسیدیم: نیروی کجایی؟ گفت: از بچه‌های امام‌رضا ع.
به‌لشکر که رسیدیم تازه یادمان آمد اصلاً نیرویی در آن منطقه تردد نداشته است. اصلاً بچه‌های مشهد یا لشکر نصر آن طرف‌ها نبودند... چرا آن‌موقع متوجه این مسئله نبودیم؟!
یاد توسلی افتادیم که به‌غریب خراسان داشتیم.
آخرین حلقه رزم، صفحه‌147 به‌روایت عباس جعفری‌مقدم، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس قم
خیلی از رزمنده‌ها نماز شب می‌خواندند. اما نماز شب بچه‌های دسته‌یک از گروهان یک سیدالشهدا حال‌و‌هوای دیگری داشت. این دسته معروف شده بود به‌دسته نماز‌شب خوان‌ها! فرمانده این دسته، محمدوفایی‌زاده، طلبه‌ای اهل ملایر بود که در قم سکونت داشت. همه بچه‌ها این روحانی پاسدار را استاد اخلاق خود می‌دانستند. با این‌که نزدیک عملیات بود و کارها فشرده شده بود، اما وقتی اعلام می شد که در دسته نماز‌شب خوان‌ها مراسم دعا برگزار است همه سعی می‌کردند خودشان را برسانند. یک‌شب، محمد وفایی‌زاده، داشت روضه اباعبدالله ع و حضرت زهراع را می‌خواند. شور‌و‌حال خاصی ایجاد شده بود. لا‌به‌لای روضه‌اش گفت: چه می‌شد اگر الان حضرت‌زهرا و امام‌حسین ع هم در این مجلس حضور داشتند؟! حاج‌آقا دریاباری هم آن شب روضه خواند. این روحانی باصفا نیز در دل بچه‌ها جایگاه ویژه‌ای داشت. او اهل فیروزکوه بود و مسئولیت تبلیغات گردان را بر‌عهده داشت. صبح روز بعد، قبل از مراسم صبح‌گاه، وفایی‌زاده نیروهایش را جمع کرد تا خوابی را که دیده بود برایشان تعریف کند. می‌گفت: مجلس روضه دیشب را خواب دیدم. وقتی آن جمله را خواندم که کاش امام‌حسین ع و حضرت‌زهرا ع هم در جمع ما حضور داشتند، دیدم حضرت سیدالشهدا ع سمت‌ راست ورودی چادر و حضرت‌زهرا ع نیز سمت چپ آن ایستاده‌اند. آن دو بزرگوار، موقع ورود و خروج رزمنده‌ها دست بر‌سینه گذاشته و به آنها خوشامد می‌گفتند. گریه امانش را برید و نتوانست حرفش را ادامه بدهد. اشک بچه‌ها هم جاری شده بود. بعد از ورزش صبحگاهی، در صبحگاه حاضر شدیم تا طبق معمول، حاج‌آقا دریاباری حدیثی خوانده و کمی برایمان صحبت کند. حاج‌آقا وقتی بلندگو را در دست گرفت، گفت: امروز قصد سخنرانی ندارم. فقط می‌خواهم خوابی را که دیشب دیده‌ام برایتان تعریف کنم. حاج‌آقا دریاباری بدون آن‌که خودش بداند، همان خوابی را دیده بود که محمد وفایی‌زاده برایمان تعریف کرد. با تمام جزئیاتش. بعد شروع کرد به مرثیه‌خوانی. حال‌و‌روز بچه‌ها وصف شدنی نبود. چند روز بعد، عملیات والفجر‌‌چهار در شمال غرب پنجوین عراق آغاز شد. محمد ‌وفایی‌زاده و حاج‌آقا دریاباری از ارتفاعات پنجوین عراق تا آسمان پرگشودند. از دسته نماز‌شب خوان‌ها به جز سه‌ نفر، همه شهید یا مجروح شدند. دو نفر از آنها برای انتقال به‌عقب رفته بودند و دیگر نتوانسته بودند خودشان را به‌خط برسانند.
نفر سوم، من بودم که تا آخر عملیات، با وجود آتش سنگین دشمن، کوچکترین خراشی برنداشتم. شاید سوغات من از آن عملیات، چیزی جز روسیاهی نبود.
آخرین حلقه رزم، صفحه‌179 به‌روایت محمدعلی ابراهیمی:
شهید عباس حاجی‌زاده برایمان از خاطراتش از عملیات محرم می‌گفت: آتش‌ دشمن سنگین بود. جان‌پناهی نداشتیم. چشمم به شهابی افتاد که در آسمان درخشید و در این حین، شهید محمدجواد خجسته، فرمانده گروهانمان گفت: عباس! الان آتش دشمن خاموش می‌شود.
گفتم: چطور؟ گفت: مگر آقایمان را ندیدی که تشریف آورد؟ گفتم: من جز یک شهاب، چیزی ندیدم. ناگهان آتش دشمن به‌طور کامل قطع شد. حرف محمدجواد هنوز توی گوشم بود. خواستم دوباره به‌سراغش بروم و توضیح بیشتری بخواهم؛ اما... دیگر ندیدمش. صبح گفتند جواد هم پر‌کشید.

تهیه و تنظیم :معاونت پژوهش مؤسسه روایت سیره شهدا
سیّدحمید مشتاقی‌نیا

منابع و ماخذ:

(1) وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ- بقره154

(2)هفته‌نامه نگاه پنج‌شنبه، شماره نوزدهم

(3)صحیفه امام، جلد17، صفحه‌304.

(4)در این خصوص کتابی مستند و زیبا از سوی حجت الاسلام صادقی از اساتید پژوهش موسسه روایت سیره شهدا در دست تدوین است.

(5)عرفان واقعی خانقاهش بازی دراز است. شهید بهشتی

(6) سوره آل عمران، آیه169

(7)یکی از مهم ترین اوصاف شهدا در کتاب خدا، وصف صدق و صداقت آنان است.

(8) اشاره به این حدیث نبوی است: در آخرالزمان، شهادت بهترین‌های امت مرا گلچین می‌کند.

(9). زیارت جامعه کبیره از امام هادی علیه السلام.

(10)مقام معظم‌رهبری در دیدار با جمعی از هنرمندان و فیلم‌سازان:
«بعضی از این‌ها را من خودم از نزدیک می‏شناختم و آنچه در‌باره‌شان نوشته شده، روایت‌های صادقانه و بسیار تکان‌دهنده است – این‌هم حالا آدم می‏تواند کم‌و‌بیش تشخیص دهد که کدام مبالغه‏آمیز است و کدام صادقانه است – آدم می‏بیند برخی از این شخصیت‌های برجسته، حتی در ‌لباس یک کارگر به‌میدان جنگ آمده‏اند.این اُوستا عبدالحسین برونسی، یک جوان مشهدی بنّا، که قبل از انقلاب یک بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشته‏اند و من توصیه می‏کنم و واقعاً دوست می‏دارم شماها بخوانید. من می‏ترسم این کتابها اصلاً دست شماها نرسد. اسم این کتاب «خاکهای نرم کوشک» است؛ قشنگ هم نوشته شده. ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود و بنده هم هیچ خبری نداشتم.
بعد از شهادتش، بعضی از دوستان ما که به‌مجموعه‏های دانشگاهی و بسیج رفته بودند و با این جوان بی‏سواد‌بی‏سواد به‌معنای مصطلح؛ البته سه‌چهار سالی درس طلبگی خوانده بوده، مختصری هم مقدمات و ابتدایی و اینها را هم خوانده بوده – صحبت کرده بودند، می‏گفتند آن‏چنان برای این‌ها صحبت می‏کرده و حرف می‏زده که دل‌های همه‏ این‌ها را در مشت می‏گرفته...‌"

 

رسیدگی به اعتراض طلاب متحصن در بروجرد

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور 1391 ساعت 19:17 شماره پست: 1123

بسمه تعالی

اینکه آقای منتظری حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت کشور به ماجرای تحصن طلاب بروجرد ورود پیدا کرده و وارد گفت وگو در این خصوص شده امری مبارک وفرصتی مغتنم است.

چراکه به اعتقاد ما تعامل و گفتگوی بین مردم ومسئولین، بهترین شیوه حل مسائل است وتجربه نشان داده که با سرکوب وبرخوردهای تحکم آمیز همچون شلاق وحبس و تبعید نمی توان به دغدغه های عدالتخواهان و حق طلبان پاسخ داد.

ماجرای برخورد دادگاه ویژه روحانیت با عدالتخواهان تبریز، سیرجان، شبراز و... اثبات کننده این مدعاست.

امید است اینبار مسئولین مربوطه مغرورانه ومتکبرانه رفتار نکرده ودر مقابل حق طلبان خاضع باشند.

نکته ای که قابل تامل است اینکه متاسفانه بعضی از مسئولین مرتبط با این پرونده از جمله جناب آقای منتظری، گویا بخاطر اطلاعات غلطی که به آنها داده شده واعتماد این عزیزان به گزارشات پرونده سازان اینگونه پرونده های حساس، باور کرده اند که دعوا بر سر حجاب وعفاف ومسائل ارزشی نبوده وبخاطر مسائل دیگری است!!! ولذا از همین طریق از همه حق طلبان (مسئول وغیر مسئول) دعوت می کنیم به بروجرد آمده و ماجرا را از نزدیک بررسی کرده وحقیقت امر را دریابند.

ضمنا کجای قوانین آمده که تحصن، غیر قانونی است؟!

ما معتقدیم تحصن، تجمع و راهپیمایی و امثال اینگونه روشهای اعتراضی، ظرفیتهایی است که قانون اساسی نظام مقدس جمهوری اسلامی فراهم آورده تا عدالتخواهی وحق طلبی منحصر در راههای عادی که غالبا جوابگو و موثر نیست، نماند.

بعضی ها می خواهند چنین القاء کنند که فقط راه های عادی، قانونی است

در صورتیکه چنین نیست در واقع راه های قانونی دو گونه اند: عادی وغیر عادی

تحصن، تجمع وراهپیمایی راههایی قانونی اما غیر عادی است که قانون اساسی نیز آنها را به رسمیت شناخته است.

اصل 27 قانون اساسی جمهوری اسلامی:

«تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها، بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است».

متن خبر خبرگزاری فارس:

اعتراض طلاب بروجردی به حکم صادره رسیدگی می‌شود!

حجت‌الاسلام محمدجعفر منتظری حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت در گفت‌وگو با خبرنگار قضایی فارس درباره صدور حکم تبعید، حبس و جریمه نقدی برای برخی طلاب بروجردی که مدتی قبل با شکایت ناجا و از سوی دادگاه ویژه روحانیت به این مجازات محکوم شدند، اظهار داشت: نکته اول این است که این آقایان حق اعتراض دارند و به آنها گفته‌ایم که به حکم صادره اعتراض کنند و قطعا رسیدگی می‌شود.

وی ادامه داد: نکته دوم این است که آیا این منطقی است که دادگاه ویژه روحانیت آدمی را که در راستای تکالیف و وظایف شرعی خود حرکت کرده باشد، اینچنین محکوم کند؟ آیا آدم عاقل چنین حکمی را می‌پذیرد؟

حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت با بیان اینکه اصلا چنین چیزی صحت ندارد، خاطرنشان کرد: متأسفانه برخی از این افراد با انگیزه‌های دیگری اقدام کرده و مسائل دیگری دخیل بوده است؛ اینکه تحت عنوان مبارزه با بدحجابی کسی محکوم شود، صحت ندارد.

منتظری افزود: این افراد می‌توانند به رأی صادره اعتراض کنند و بدون اینکه اسیر جوسازی‌ها شوند و تحصن کنند، از طریق قانونی به دنبال اعتراض خود باشند.

وی گفت: اگر اعتراض آنها قانونی، منطقی و شرعی باشد قطعا پذیرفته می‌شود ولی ما تابع اینچنین جوسازی‌ها نمی‌شویم. اعتراض این طلاب که محکوم شده‌اند، در دادگاه ویژه روحانیت تهران قابل رسیدگی است.

اواخر سال گذشته تعدادی از روحانیون و طلبه‌های شهرستان بروجرد در اعتراض به وضع بدحجابی در این شهرستان اقدام به راهپیمایی و تجمع مقابل فرماندهی انتظامی این شهرستان کردند اما مدتی بعد با شکایت یکی از دستگاه‌ها، پرونده‌ای علیه این افراد در دادگاه ویژه روحانیت تشکیل شد و تعدادی از آنها به تبعید، حبس و جریمه نقدی محکوم شدند.

برخی از این طلاب از حدود 10 روز قبل در یکی از حوزه‌های علمیه شهرستان بروجرد در اعتراض به این حکم، تحصن کرده‌اند.

سایت قیام یاران ولایت

 
آیت الله علم الهدی و حمایت از طلاب ناهی از منکر
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم شهریور 1391 ساعت 22:41 شماره پست: 1122

آیت الله علم‌الهدی امام جمعه مشهد در نامه‌ای خطاب به رئیس ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر کل کشور با ابراز تاسف از تعقیب قانونی جمعی از طلاب بسیجی ناهی از منکر در بروجرد توسط دادگاه ویژه روحانیت اهواز، این اقدام را برخورد ناحقی با آمرین به معروف که سبب جریحه‌دار شدن عواطف دینی مردم شده است برشمرد و از حجت الاسلام و المسلمین زرگر خواست تا این مطلب جدا پیگیری کند.

منبع:رجانیوز

 

تحصن طلاب بروجرد ادامه دارد

+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم شهریور 1391 ساعت 22:56 شماره پست: 1121

از روز چهارشنبه هفته گذشته و در پی برخورد ناشایست دادگاه ویژه روحانیت با سه تن از طلاب انقلابی و ولایتمدار بروجرد ، جمعی از طلاب و روحانیون بروجردی در اعتراض یه این برخورد در مدرسه علمیه امام صادق (علیه السلام) بروجرد تحصن کردند.

این کلیپ سخنان حجت الاسلام والمسلین  رحمانی از طلاب ولایی وانقلابی شهر مقدس قم می باشد که در مسجد ولیعصر بروجرد در تاریخ 17 شهریور 91 بیان شده است.

این سخنرانی با حاشیه هایی همراه بود، گویا افرادی مامور جلوگیری از سخنرانی این طلبه انقلابی بودند.
سوال این جاست که چرا برخی نمی گذارند عدالتخواهان ولایتمدار و فرهنگ سازان عفاف وحجاب ، مطالبه حق خود از مسئولین را به گوش مردم برسانند؟!!!

دانلود کلیپ+نامه طلاب بروجرد خطاب به مسئولان بروجرد+تقدیر ارشاد استان از طلاب بروجرد در ادامه مطلب

دانلود کلیپ تصویری/سخنان حجت الاسلام رحمانی در مسجد ولیعصر(عج) بروجرد:



13.25 دقیقه

دانلود تصویری  کیفیت بالا 

دانلود تصویری     کیفیت موبایلی



گفتنی است جمعی از طلاب و روحانیون بروجردی از چند سال پیش و در لبیک به فرمان رهبر معظم انقلاب، فعالیت‌های علمی و فرهنگی خود را در باب امر به معروف ونهی از منکر، فرهنگ‌سازی مقوله مهم حجاب و همچنین مطالبه عدالت و نظارت مردم بر عملکرد مسئولین آغاز کردند.

از جمله اقدامات مهم طلاب و روحانیون بروجرد در پیگیری مسئله بسیار حساس عفاف وحجاب، انتشار نامه ای جامع خطاب به مسئولین شهرستان خصوصا فرماندهی انتظامی بروجرد می باشد که به امضاء 95 نفر از طلاب وفضلای حوزه علمیه بروجرد و سایر شهرهای کشور رسیده است.

تصویر نامه طلاب و روحانیون خطاب به مسئولان بروجرد:



افراد امضاء کننده این نامه:



به دنبال فعالیت گسترده طلاب بروجرد در فرهنگ سازی مقوله حجاب وعفاف ، نهادها و افراد مختلف حمایت خود را ازاین اقدامات فرهنگی اعلام کردند.

 به خصوص اداره کل فرهنگ و ارشاد استان لرستان ،ضمن صادر کردن لوح تقدیر خطاب به سه تن از طلاب فعال در این امر ،حمایت خود را از تلاش های فراوان انجام شده اعلام نمود.

متن لوح تقدیر:

نباید دلسوزان جامعه بگذارند معیار های الهی عوض بشوند.

امام خامنه ای مدظله العالی

نظر به ضرورت فعالیت و حضور همه جانبه در جبهه فرهنگی که به فرمایش مقام عظمای ولایت نیاز به جهاد فرهنگی می باشد.

لذا از همکاریهای بی دریغ و کوشش های مستمری که در راستای نیل به اهداف فرهنگی مذهبی وهمچنین تلاش برای احیاء گفتمان امام خامنه ای (مدظله العالی) و منویات ایشان وهمچنین تلاش در احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر مخصوصا مقوله عفاف وحجاب داشته اید، ما را بر آن داشت تا ضمن تقدیر از همت والایتان، از خداوند بزرگ سر افرازی روز افزونتان را آرزو نمائیم.

علی اسماعیلیان

مدیر کل فرهنگ وارشاد اسلامی لرستان

برگرفته از سایت قیام یاران ولایت

 
به نام پدر!
+ نوشته شده در شنبه هجدهم شهریور 1391 ساعت 19:34 شماره پست: 1120

 

هر چه اصرار می‌کردم، فایده‌ای نداشت. قسمش دادم تو را به خدا، تو را به جان مادر، نرو.

مادر، گریه می‌کرد و پدر نیز اشک می‌ریخت. چند روزی راه افتاده بود و از همسایه‌ها و اهل فامیل حلالیت می‌گرفت.

آن روز وقتی داشت سوار اتوبوس می‌شد، بی‌تابی‌های من هم گل کرده بود.

 یازده سال بیشتر نداشتم. از پشت پنجره اتوبوس، نگاهش می‌کردم و زار می‌زدم. پدر سعی می‌کرد خودش را کنترل کند. وقتی گفت «باید بروم» بغضش ترکید و دوباره اشک‌هایش جاری شد. زود خودم را از پله‌های اتوبوس بالا کشیدم. او مرا در آغوش گرفت و با صدای بلند گریه کرد. گفتم: به خدا قسم نمی‌گذارم بروی. باید مرا با خودت ببری. نباید مرا با بچه‌های کوچکتر در کنار مادر تنها بگذاری. گفت: پس پسرها به چه درد می‌خورند؟! تو باید عصای دست پدر باشی... حالا تو مرد خانه‌ای.

با هم از اتوبوس پیاده شدیم. مرا بوسید و دوباره سوار شد. اتوبوس که راه افتاد، دنبال آن دویدم. پدر، پرده را کنار زد و برایم دست تکان داد و خداحافظی کرد.

این شد آخرین تصویری که از او در ذهنم ماند. پانزده روز بعد، عملیات کربلای پنج شروع شد. پدر، خوابی دیده بود و به همه گفته بود که شهید می‌شود. خبر شهادتش که رسید، بیست روز خانه‌مان شیون و زاری بود.

راوی: رضا آقازیارتی

 

داماد بهشت!

+ نوشته شده در جمعه هفدهم شهریور 1391 ساعت 18:25 شماره پست: 1119

عید سال 62 بود. برای عملیات خیبر باید در جزیره مجنون می‌ماندیم.

یک شب، موتورسواری به ما نزدیک شد. خوب که نزدیک آمد، فهمیدیم مهدی زین‌الدین است. خستگی در چهره‌اش موج می‌زد، اما مثل همیشه خندان و گشاده‌رو بود.

به بچه‌ها خسته نباشی گفت و برایشان صحبت کرد: شما در جای حساسی هستید. چشم جهانیان به این جزیره دوخته شده است. امام فرمود: جزایر باید حفظ شود. از این که مدت‌هاست به مرخصی نرفته و عید را کنار خانواده نیستید، ناراحت نباشید. انشاءالله با پیروزی به شهر خود باز می‌گردید...

بعد از مدتی قرار شد چند نفر از رزمنده‌ها را به مرخصی بفرستند. من و حسن سهرابی با هم به مرخصی رفتیم. حسن، پاسدار وظیفه بود. می‌دانستیم در جبهه کمبود نیرو است. برای همین زودتر از موعد مقرر به منطقه برگشتیم. دیدم حسن،‌ حلقه‌ای به دست دارد. فهمیدم در همین چند روز، شیرینی خورده است! و... بساط خنده و شوخی‌مان برپا شد!

یک روز آتش دشمن شدت پیدا کرده بود. پای قبضه خمپاره بودم. مسئول قبضه، مرا صدا کرد. حسن به جای من رفت پای قبضه. ناگهان گلوله توپی آمد و کنار قبضه، منفجر شد. گرد و خاک که خوابید، دیدیم پیکر حسن، تکه تکه شده است.

ساعت و حلقه دامادی را هنوز به دست داشت. این صحنه را که دیدیم، بغضمان ترکید.

راوی: محمد قاسمی/قم

ْطلبه ها خود را برای زندان آماده کنند!
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم شهریور 1391 ساعت 22:31 شماره پست: 1118
 
روند برخورد با جوانان مومن، غیور و انقلابی ادامه دارد
شلاق،حبس و نفی بلد احکام سه طلبه ناهی از منکر!/تحصن طلاب در حوزه امام صادق(ع)بروجرد

به گزارش
رجانیوز در حالی که رهبر انقلاب بارها نسبت به برخوردهای تند با جوانان انقلابی ابراز انزجار کرده و در فرمایشات خود ضمن دعوت از همه برای پایبندی به اخلاق اسلامی و قانون تاکید کردند: "مبادا کسانی به بهانه‌ی این حرف جوانان انقلابی را به عنوان جوان‌هاى تند، مورد ملامت و شماتت قرار بدهند؛ نه، من همه‌ى جوان‌هاى غیور کشور را، جوان‌هاى مؤمنِ انقلابى کشور را فرزندان خودم می‌دانم و پشت سر آنها قرار می‌گیرم؛ من از جوانان انقلابى و مؤمن و غیور حمایت می‌کنم" اما رویه برخور با جوانانی که بنابر احساس تکلیف شرعی و دینی خود اقدام به امر به معروف و نهی از منکر ‌می‌کنند، هنوز ادامه دارد.

حکم دادگاه ویژه روحانیت که در آن سه تن از طلاب ناهی از منکر بروجرد را به شلاق، حبس و نفی بلد محکوم کرده است، با اعتراض و تجمع جمعی از طلاب بروجردی در مدرسه علمیه امام صادق علیه السلام این شهر همراه شد.
 
بنا به این گزارش،‌ از اواخر هفته گذشته جمعی از طلاب و روحانیون  بروجردی در اعتراض به حکم دادگاه ویژه روحانیت برای سه نفر از طلاب انقلابی و ولایت‌مدار بروجردی در مدرسه علمیه امام صادق (علیه السلام) این شهر تحصن کردند.
 
ماجرا از آنجا آغاز شد که جمعی از طلاب و روحانیون بروجردی از چند سال پیش و در لبیک به فرمان رهبر معظم انقلاب، فعالیت‌های علمی و فرهنگی خود را در باب امر به معروف ونهی از منکر، فرهنگ‌سازی مقوله مهم حجاب و همچنین مطالبه عدالت و نظارت مردم بر عملکرد مسئولین آغاز کردند.
 
از جمله فعالیت‌های این جمع نامه‌ای به مسئولان شهر و استان بود که با امضای 90 تن از طلاب و روحانیون منتشر شد. طلاب در این نامه با یادآوری نمونه‌هایی مصداقی از روند بدحجابی، خواستار جلوگیری از آن شدند.
 
گسترش پدیده بدحجابی در اماکن عمومی شهری که زادگاه بزرگانی همچون آیت الله بروجردی بوده و بنا بر این بود تا قم ثانی شود باعث جریحه‌دار شدن احساسات و عواطف دینی اهالی بروجرد شده بود که بر این باور بودند از سوی مسئولان اقدام لازم برای جلوگیری از آن صورت نگرفته است. 
 
طلاب و روحانیون پس از آن که پاسخی به این نامه از سوی مقامات مسئول دریافت نکردند، در مقابل یکی از کلانتری‌های شهر بروجرد اقدام به تجمعی آرام و مسالمت‌آمیز کرده و از  نیروی انتظامی خواستند تا با مظاهر فساد و بی‌بندوباری در بروجرد برخورد کنند.
 
پس از این تجمع مسئولان نهادهای امنیتی و انتظامی به جای پاسخ‌گویی مناسب و منطقی به مطالبات قانونی طلاب، در برخوردی توهین آمیز سه تن از آنها را احضار و به مدت 6 روز بازداشت کردند و بعد از آن نیز  دادگاه وی‍ژه روحانیت در حکمی عجیب متهم ردیف اول را به تحمل 6 ماه حبس، 30 ضربه شلاق، پرداخت یک میلیون ریال جزای نقدی و 5 سال اخراج از شهر بروجرد و متهم ردیف دوم و سوم را هر کدام به ترتیب به تحمل یکصد روز حبس، 20 ضربه شلاق و پرداخت پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم کرد. 
 
پس از آن جمعی از طلاب و فضلای بروجردی در اعتراض به این حکم و دیگر رفتارهای نامناسب برخی از مسئولان بروجردی با طلاب ولایی و انقلابی در مسجد مدرسه علمیه امام صادق (علیه السلام) این شهر تجمع و اعلام کردند تا زمانی که مطالبات به حق مردم انقلابی بروجرد در مقابله روند بی‌حیایی در جامعه و همجنین موضوع برخورد تحکم آمیز و غیرقانونی که در چند سال اخیر با نیروهای انقلابی و ولایی توسط برخی از نهادها صورت گرفته است، رسیدگی نشده به اعتراض خود ادامه خواهند داد.
 
در همین زمینه آیت الله علم‌الهدی امام جمعه مشهد نیز در نامه‌ای خطاب به رئیس ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر کل کشور با ابراز تاسف از تعقیب قانونی جمعی از طلاب بسیجی ناهی از منکر در بروجرد توسط دادگاه ویژه روحانیت اهواز، این اقدام را برخورد ناحقی با آمرین به معروف که سبب جریحه‌دار شدن عواطف دینی مردم شده است برشمرد و از حجت الاسلام و المسلمین زرگر خواست تا این مطلب جدا پیگیری کند.
 
شنیده‌های حاکی از آن است که جمعی از مقامات ارشد استانی و فعالان فرهنگی اقدامات این طلاب را در راستای امر به معرو ف و نهی از منکر عنوان کرده و خواستار لغو حکم آنها شده‌اند.
--------------------------------------
خبر تکمیلی: حجت الاسلام جهانشاهی معروف به روحانی عدالتخواه سیرجانی نیز به جمع متحصنین حوزه علمیه بروجرد پیوست.
 

یک حاشیه تاریخی بر اجلاس غیرمتعهدها

+ نوشته شده در شنبه یازدهم شهریور 1391 ساعت 22:54 شماره پست: 1117

 

آیا به این نکته پیرامون اجلاس اخیر عدم تعهد در تهران دقت کرده اید؟

نمایندگان صد و بیست کشور دنیا در تهران حضور داشتند و با بسیاری از مسئولان کشوری همچون مقام معظم رهبری و سران قوا دیدار داشتند. علاوه بر دیدار نمایندگان کشورها با مقامات نظام اسلامی ایران، بسیاری از آنها با شخصیت های دیگری چون سعید جلیلی، علی اکبر ولایتی، محمدجواد لاریجانی و برخی نمایندگان مجلس نیز جلساتی داشته اند. اما آیا دقت کردید که جلسه ای بین هیچ یک از نمایندگان کشورها با رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزار نشد؟

با طرح این نکته، فرصتی ایجاد می شود تا نگاهی به علت ناگفته ای از مجموعه علل برکناری منوچهر متکی از وزارت امور خارجه داشته باشیم.

بعد از روی کار آمدن دولت مردمی محمود احمدی نژاد و اولویت دادن این دولت به شعائر فراموش شده انقلاب و اسلام در عرصه های داخلی و بین اللملی که مورد تأکید مقام معظم هبری بوده و البته به مذاق برخی منفعت طلبان ناخوشایند می نمود تعداد دیدارهای ریاست مجمع تشخیص با مسئولان خارجی افزایش چشمگیری پیدا کرد. از محتوا و آثار این جلسات اخبار ضد و نقیضی به گوش می رسید. یک روز در جلسه رئیس جمهو با جمعی از طلاب که راقم این سطور نیز در آن توفیق حضور داشت، فرزند ملت با اشاره ای گویا و تقریباً مستقیم خبر از ارسال پالس های منفی توسط برخی مسئولان داخلی به مقامات بعضی از کشورها داد. وی به طور صریح به پیامی از سوی یکی از محافل داخلی اشاره نمود با این مضمون که گفته اند: اگر به دانشگاه آزاد فشار بیاورید در موضوع انرژی هسته ای به شما فشار می آوریم!

این گذشت تا بعد از جریان فتنه88 و رو شدن دست سفارت خانه های بعضی کشورهای عربی و غربی و ارتباط بعضی آقازاده ها و....

لابد متوجه شده اید که مدت هاست هاشمی رفسنجانی هیچ گونه دیدار خارجی نداشته است. اوایل فروردین سال جاری یکی از مسئولان دفتری مجمع تشخیص مصلحت نیز در مصاحبه با جراید به این موضع اشاه کرده و عملکرد وزارت خارجه را در این خصوص مورد انتقاد شدید قرار داد. همان طور که می دانید هماهنگی هر نوع سفر رسمی مسئولان همه رده ها به خارج از کشور یا دیدار با مقامات کشورها تنها باید از مجرای وزارت امور خارجه انجام بگیرد.

آن چنان که از قرائن بر می آید مدت هاست که ریاست مجمع تشخیص مصلحت – بنا بر مصلحت – از برگزاری دیدارهای غیرضروری و خارج از حیطه وظایف مجمع منع شده است. منوچهر متکی هیچ گاه به این صلاحدید مسئولان ارشد نظام وقعی ننهاد. اینک با روی کار آمدن علی اکبر صالحی و تعهد وی نسبت به حفظ موازین قانونی، حتی در اوج تردد نمایندگان اکثر کشورهای دنیا در تهران و به رغم دیدارهای مکرر این نمایندگان با مسئولان رده های پایین تر از سران قوا، اما هیچ نوع برنامه ای برای دیدار یک نفر از آنان با ریاست مجمع تشخیص مصلحت از نظر مسئولان کشوری در اولویت قرار نگرفته است.

 
لطفا فقط خانم ها بخوانند!
+ نوشته شده در شنبه یازدهم شهریور 1391 ساعت 6:11 شماره پست: 1116

 

این همه می گویند عصر تمدن است و دوره پیشرفت و ماهواره و اینترنت و ... جوان های امروز چقدر با هوش هستند و...

نه خواهر من! این حرف ها کشک است!

بعضی از مردم به خصوص جمعی از خواهران عزیز ما گویا نمی خواهند از لاک خوش باوری خود بیرون بیایند. معذرت می خواهم٬ آخر خل و چل بازی هم حدی دارد!

نه شما را به خدا خودتان قضاوت کنید اگر قرار باشد جوانی کژاندیش و بزه کار٬ دختری جوان را اغفال کند چقدر باید طرح بریزد و نقشه بچیند و...

منظورم زمانی است که دختر خانم دنبال ... نبوده و صرفا بخواهد بر اساس شیطنت های غریزی خود به طور مثال به جوانی اعتماد کند و طرح دوستی و ازدواج بریزد. بابا لااقل آن پسر باید چند بار بیاید و برود و نقشه بریزد و فیلم بازی کند و خودی نشان بدهد تا بتواند دل دختر را به دست بیاورد و در مراحل بعد نقشه شومش را به اجرا دربیاورد. تا همین جایش هم البته دخترها نباید اینقدر ساده لوح باشند اما متاسفانه بعضی از این جماعت٬ سادگی و حماقت را به حدی می رسانند که با چند کلمه صحبت ابتدایی در همان برخورد اول همه چیز را می بازند و...

چند روز پیش در خبرها مطلبی بود پیرامون دستگیری دوتن از مجرمان جوانی که شکارچی دختران ساده لوح بودند. خیلی جالب و البته تاسف بار بود که یکی از دختران شاکی پرونده می گفت فقط با یک بار مواجهه و درخواست مجرم برای رد و بدل تلفن فریب خورده و تا آخر ماجرا رفته است!! الله اکبر!

خودتان بخوانید:

شاکی پرونده در اظهارات خود به کارآگاهان گفت: در روز اول دی‌ در مسیر رفتن به مدرسه بودم که یک دستگاه خودرو ماکسیما سفید رنگ، با دو سرنشین جوان، در مقابل پای من توقف کرد. یکی از سرنشینان آن با طرح این موضوع که قصد آشنایی با من را دارد، خواهش کرد تا شماره تلفن همراهش را دریافت کنم؛ پس از رد و بدل شدن شماره‌های تماس، در حدود ساعت 20:30 همان روز این جوان که در اولین برخورد خود را سیاوش معرفی کرده بود، با معرفی خود به نام کامران، با من برای فردای آن‌روز قرار ملاقات گذاشت.

 وی ادامه داد: ساعت 18:30 روز بعد، در خیابان نیروی هوایی، کامران به همراه همان جوانی که روز گذشته راننده ماکسیما بود، با یک دستگاه خودرو پژو 405 نقره‌ای با شیشه‌های دودی بر سر قرار حاضر شد؛ کامران، راننده پژو 405 را به نام امیر و به عنوان پسرعمه خود معرفی کرد.

شاکی اظهار داشت: در زمان حرکت ماشین و در حالی‌که کامران در صندلی عقب ماشین در کنار من نشسته بود، امیر به سمت تهرانپارس و از آنجا به سمت لشگرک تغییر مسیر داد؛ در حالی که می خواستم از راننده درخواست کنم تا به سمت شهر برگردد، ناگهان کامران ضمن ضرب و شتم به سمت من حمله‌ور شد و قصد داشت تا با تهدید من‌را مورد آزار و اذیت قرار دهد که در برابر او مقاومت کردم اما ناگهان ماشین در حاشیه جاده که کاملاً خاکی بود توقف کرد و امیر نیز به کمک کامران آمد.

شاکی این پرونده گفت: در حالی‌که ماشین دوباره شروع به حرکت کرده و این‌بار کامران به عنوان راننده در پشت فرمان ماشین نشسته بود، امیر طلا و جواهراتم که شامل یک جفت گوشواره، یک رشته زنجیر و پلاک، یک رشته دستبند و همچنین گوشی تلفن همراهم بود را سرقت کرد و من‌را در منطقه کیانشهر از ماشین پیاده و هر دو نفر به سرعت از محل متواری شدند.

وی ادامه داد: پس از پیاده شدن از ماشین، زمانی که قصد یادداشت شماره پلاک خودرو پژو 405 را داشتم، متوجه شدم که آن دو نفر با طرح و نقشه من‌را سوار ماشین کرده‌اند چراکه شماره پلاک ماشین قابل شناسایی نبود و روی آن پوشانده شده بود؛ کامران جوانی میانه اندام و حدوداً 25 ساله و امیر نیز حدوداً 30 ساله، چاق، قد متوسط و سری نیمه تاس داشت....

 

دیوار کوتاه حزب الله در عرصه هنر!

+ نوشته شده در جمعه دهم شهریور 1391 ساعت 8:4 شماره پست: 1115

چند روز پیش نمایشنامه ای به دستم رسید با عنوان "نفوذ در اندلس" به قلم آقای احمد غلامی که گویا قرار بود با حمایت امام جمعه جوان و بسیجی شهرستان ملکشاهی استان ایلام که پیش از این سابقه تهیه و تولید چند اثر مستند را داشته است آماده اجرا شود. این نمایشنامه که بر اساس داستانی از نفوذ یکی از سربازان گمنام امام زمان (عج) در کادر منافقین و غربت و مظلومیت وی به نگارش درآمده متأسفانه در مرحله اخذ مجوز دچار مشکل شده و به بهانه سیاسی بودن متن آن کنار گذاشته شده است! شنیدن این موضوع برایم بسیار تعجب داشت. مگر سیاسی بودن یک اثر ادبی و هنری جرم است؟ به نظر می رسد در بحبوحه ای که بسیاری از میادین هنری کشور به اشغال شبه روشنفکران دین ستیزی درآمده که هر از گاه گزارشی تصویری از بی حیایی های علنی آنان در شکستن قبح احکام دین منتشر می شود مانع تراشی برای حضور نیروهای حزب اللهی در عرصه هنر که به جای آثار زرد و بی محتوا به دنبال ارائه کارهایی فاخر و انقلابی هستند خاستگاهی جز تنگ نظری و کج سلیقگی بعضی از متولیان فرهنگی نمی تواند داشته باشد. امیدوارم مسئولان خدوم عرصه هنر و فرهنگ در استان ایلام با حوصله و دقت نظر بیشتری در خصوص محتوا و رویکرد آثار هنری نیروهای ارزشی قضاوت نمایند. متن این نمایشنامه را می توانید در ادامه مطلب مطالعه کنید:


هوالقادر

 

 


 

پیغمبر اکرم (ص): اگر کسی بر نگهبانی و حراست از سرحدات مسلمین یا به قصد جهاد در راه خدا از منزل خارج شود، بهر قدمی که بر می دارد هفصد هزار حسنه برای اوست و هفصد هزار گناه از نامه ی اعمالش پاک می کنندو مقامش نزد خداوند هفصد هزار درجه بالاتر رود و همواره  در پرتو رحمت الهی خواهد بود تا اینکه از دنیا برود بهر صورت که بمیرد شهید از دنیا رفته و چنانچه زنده باز گردد آمرزیده برگشته و دعاهایش بهدف استجابت رسد.

 

 

نمایشنامه

                         نفوذ در اندلس

 

نویسنده  احمد غلامی

 

        

صحنه  نمای یک خانه ای قدیمی است با  پنجره ا ی چوبی است . چند پله که به بالا می رود در راست صحنه کمدی قدیمی به چشم می خورد . در صحنه طاقچه ای است ، که رادیو ضبط و سجاده و قرآن روی آن قرار داردبر دیوار قاب عکس و اسپندی آویزان است . در پایین طاقچه صندوقچه ای قرار دارد . سفره ی هفت سین نیز در جلو ی صحنه .                                                   

             

 

صحنه اول

[لیلا در حال برچسب زدن روزنامه روی شیشه های پنجره می باشد ، پرده ها را می کشد و فضای خانه را کاملا تاریک و مبهم می سازد . به سراغ صندو قچه می رود و وسایل قدیمی را به هم می زند انگار دنبال چیزی بگردد ، گردنبندی را از آن بیرون می آورد به همراه یک روسری سپید با لذت آنها را نگاه می کند / صدای ضربه هایی که به در می خورد به گوش می رسد

 لیلا روسری وگردنبند را بر می دارد،  آن ها را در صندوقچه می گزارد و از صحنه می رود . بخشی از گردنبند در صندوقچه آویزان است .]

 

صدای سارا – باشه باشه حتما بهش میگم

سارا با جعبه ی شیرینی وارد می شود .

سارا – سلام مامان ، شوکت خانم زن میرزا بود می گفت بعد از سال تحویل می خوان برن شمال [ متوجه گردنبند می شود ]  می گم مامان ما هم باهاشون بریم ؟

لیلا -  شمال ؟

سازا- آره دیگه شمال !

لیلا - چقدر مونده به سال تحویل ؟

سارا - سه ساعت... باهاشون بریم مامان ؟

[با شادی پرده را کنار می زند و پنجره را باز می کند ] راستی مامان میگم اگه ...

لیلا - سرده ، پنجره رو ببند .

سارا - هوا به این خوبی ! حیف نیست ، بهاره !

لیلا -[با تندی ] گفتم ببند .

سارا -  اه مامان !

لیلا - مامان و کوفت !مامان و زهر مار ! گفتم پنجره رو ببند، یعنی ببند.

[سارا پنجره رو می بندد]

سارا - لااقل اجازه بده پرده رو ...

[مادر به گردنبند افتاده کنار کمد می شود ]

لیلا - آب تنگ ماهی باید عوض بشه .

سارا - اینکه ...

لیلا - نشنیدی؟  صبح یادم رفت عوضش کنم .

سارا -[ با خودش زمزمه ی می کند] معلوم نیست باز چشه !

لیلا -  کم قر بزن دختر ، برو آب تازه بریز تو تنگ .

[ سارا تنگ را از روی سفره برمی دارد وبیرون می رود، مادر گردنبند راپنهان می کند]

صدای سارا – بله هستن

صدای آقا – اینا رو مادرم فرستاد اگه زحمتی نیست بدین خاله از طرف من هم بهشون سلام برسونید

صدای سارا – باشه چشم

[سارا با تنگ وارد می شود و در حال حرف زدن است ] مار از پونه خوشش نمی ومد پونه جلو خونش سبز می شد

لیلا – محسن پسر حاج قاسم بود.

سارا – آره،  اینا رو داد سلام هم رسوند.

لیلا – علیک سلام ، خدا حفظش کنه والله پسر خوبی .

سارا- خدا ببخشه به صاحبش .

لیلا- حلا آب تنگو عوض کردی ؟

سارا -  اره نزدیک بود بکشمشون . خوب شد قبل از عوض کردن آب ، ماهی ها رو ریختم توی پارچ و گرنه معلوم نبود آب داغ شیر چی به سرشون می آورد .

[ تنگ را روی سفره می گذارد ]

مریم می گه - خیلی حساسن،. می گه مادرش همیشه آب جوشیده ولرم تو تنگ میریزه و بعد از سال تحویل همیشه بهشون  رسیدگی میکنه  . فکر کنم برای همینه که ماهی هاشون زنده میمونن . به قول مادرش نگهداری هرچیزی قلق داره ،همیشه میگه اگه بخوای چیزی رو از دست ندی باید راه  نگهداری شو  بلد باشی . گوش میدی چی میگم مامان ؟

لیلا - دیگه چی می گه ؟

سارا - اینهاش یادم مونده دیگه...

لیلا - نمی گه برای اینکه مادرت نارحت نشه چکار کنی ؟ نمی گه وقتی گروگرخواستگار داری شوهر کن ، دختردست از سر م بردار ، این قدر رو اعصابم راه نرو.....

سارا - مامان !

لیلا -  مامان و هزار درد ، ولم کن سارا ! می خوام تنها باشم ! چرا دست از سرم برنمی داری ؟

سارا - ازم خسته شدی  ؟

لیلا - از همه خسته ام .

سارا - از منم ؟

لیلا -  [با عصبانیت] آره !از تو از اون...

سارا - گناه منه که بابا ولت کرد ؟

لیلا -  پای اون لعنتی رو وسط نکش .

سارا - لعنتی ؟ به خدا منم  خسته ام ، خسته از این همه غمباد . آرزومه که لبخنتدی رو لبت بشینه و با مهربونی  باهام حرف بزنی!، همیشه ی خدا تو خودتی ، مامان ! یادم رفته این آخرین بار کی بغلم کردی ، کی مهربون صدام زدی ، کی بوسیدیم .

لیلا - آسمون این خونه همین رنگی بوده، برو پی بخت و زندگیت دختر ، اونوقت یکی رو داری که ارزوهاتو براورده کنه .

[لیلا از پله ها بالا می رود . ]

 

 سارا - تورو خدا  نرو . یه بار وایسا و حرفای نگفته ی  دلتو خالی کن مادر  !

لیلا - باز کردن قبر این مرده چیزی جز بوی بد عاید عابر نمی کنه .

سارا – در و دیوار همسیایه و بقال همشاگردی و معلم همه و همه دارن عذابم میدن امروز باید تکلیف این قضیه به اصلاح لعنتی تو روشن بشه.

لیلا - منظورت چیه؟

سارا - این درسته که  قبل از ازدواج با بابا یه بار ازدواج کرده بودی.

لیلا - ...

سارا - اره یا نه ؟

لیلا -  ...

سارا- اون گردنبند چی،  یادگار اونه ؟[لیلا سکوت می کند ] اره مامان ؟

لیلا - ...

سارا - چرا نگهشون داشتی ؟

لیلا - ...

سارا - پس لعنتی چی ؟ اون کجای گذشته و امروز تو قرار داره ؟ چرا حتی یه عکس از پدرم به در  ودیواراین  خونه نیست ؟

لیلا -...

سارا - توچی ؟  هیچوقت دوستش نداشتی؟  

لیلا - ولم کن !

سارا - اون یکی  چی ، اون هم دوست داشت ؟

لیلا - آره

سارا - چقدر توی رفتن بابانقش داشت ؟

لیلا - هیچی !

سارا - چرا طلاق گرفتی ؟

لیلا - طلاقمونو گرفتند غیابی !

سارا - حالا کجاست ؟

لیلا خجالت بکش .

سارا -  از چی خجالت بکشم ؟از غمی که  سراپای تو رو پر کرده ؟ نه، من از اینکه دست روی دست بذارم و آب شدنتو ببینم ، خجالت میکشم.  از اینکه با بی توجهی به گذشته تلخ مادرم به دنبال آرزوهام پر بزنم خجالت میکشم  . ولی مادر این حقو به من هم بده که در باره ی تو وپدرم بدونم . چرا نباید بدونم این لعنتی که میگی کیه ؟

[لیلا خیره به سارا نگاه می کند ]

لیلا - باشه حالا  که اینقدر مشتاقی برات می گم .

 [ آرام از پله ها به زیر می آید  لحظاتی رو در رو  سارا می ماند  سپس می گذرد  و کنار سفره می نشیند ]

لیلا -نزدیکی های اذان ظهر بود روز پنج شنبه اسفند 61 با اینکه 3 ساعت مونده بود به تحویل سال اما سفره رو آماده کرده بودم ، دل تو دلم نبود  منتظر بودم که سال تحویل بشه ...

 

 

[با تغییر نور به گذشته می رویم .]

صحنه دوم

 

رحمان   - لیلا ، لیلا !

لیلا - آرومتر ، بچه خوابه.

رحمان   - عجله کن ، باید بریم   

[ با عجله ساکی از کمد بر می دارد شناسنامه علاوه بر شناسنامه تعدادی مدارک دیگر ، چند لباس و وسایل ضروری در آن می گذارد ]

 

لیلا - چی شده ؟

 رحمان   - تو راه برات تعریف می کنم .

لیلا - قراره جایی بریم ؟

رحمان   - اره.

لیلا - کجا ؟

رحمان   - اینقدر سئوال پیچم نکن . پاشو بیا کمک .

لیلا – یه ساعت دیگه سال تحویل می شه   بذار سال تحویل رو  خونه باشیم .

رحمان   - نه ! اینقدر وقت نداریم .

لیلا - لا اقل به من بگو قراره کجا بریم رحمان  

رحمان   - یه جای خوب .

[لیلا به سمت رحمان   می رود و در جمع کردن وسایل به او کمک می کند ]

لیلا - کسی هم  باهمون میاد ؟  مامان اینا یا........

رحمان   - نه !

لیلا - مسافرت  اون هم تو این وضعیت  ؟ تو این شرایط مملکت ...

رحمان   - مسافرت نه ، فکر کن یه مهاجرت ، مهاجرتی برای یه آرمان .

لیلا - درست حرف بزن تا بفهمم چی می گی ؟

[لیلا دست از جمع کردن وسایل می کشد  و به رحمان   خیره میشود ]

لیلا - درست حرف بزن تا بفهمم چی می گی ؟

رحمان   - آمدن دنبالم .

لیلا - کی ؟

رحمان - بچه ها .

لیلا - بچه ها ؟

رحمان   - اره !

لیلا - کدوم بچه ها ؟

رحمان   - بچه های حزب ، یه گروهک تشکیل شده اون ور مرز !

لیلا - که چی  !

رحمان   - ما هم دعوت شدیم !

لیلا - ما یعنی کی؟

رحمان   - یعنی من و تو و سارا  ، تو شهر یکی از بچه ها ی قدیمی حزب رو دیدم داره برا گروه یار گیری میکنه آمده دنبال هم قطارهای قدیمی !

لیلا - تو به من قول دادی !

رحمان   - توی راه همه چیزو برات توضیح می دم.

لیلا - ما هیچ جا نمیریم .

رحمان   - میریم

لیلا -  نه ، نمیریم

رحمان   - چرا ؟

لیلا - ما با هم قرار گذاشتیم . موقعیت حاج بابا یادت رفته ؟

[رحمان   در حالی از نگاه لیلا فرار میکند به سمت کمد و کتابها می رود و چند کتاب از کمد بر می دارد و در ساک می چیند ]

رحمان   - اذیتم می کنی  لیلا، حالا موقع این حرفها نیست  .

لیلا - تو به حاج بابا قول دادی برای همیشه حزب و حزب بازی رو بذاری کنار.  یادت رفته  ؟

رحمان   - یادم نرفته ،اما لیلا ...

لیلا -  اما  چی ؟

رحمان  - این یه فرصته .

لیلا - برای کی ؟

رحمان - برای من ، برای تو ، برای دخترمون سارا .

لیلا - فقط ما ؟

رحمن - برای خدا  برای خلق!

لیلا - برای خلق و علیه هموطنای خودت .

[ ساک را از رحمان   می گیرد وسایل را در می آورد ]

تورا خدا بس کن ، حالم از شنیدن دوباره این شعار ها به هم می خوره ، اونا امتحان شونو پس دادن .

[رحمان   ساک را از لیلا می گیرد و وسایل را درون آن قرار می دهد]

رحمان  - لیلا به من اعتماد کن .اگه به فکر خودت و من نیستی به سارا فکر کن ، ما فقط نیم ساعت دیگه وقت داریم اگه نریم جا می مونیم ، پاشو

لیلا - چون فکر می کتم نمیام رحمان .

رحمان - اشتباه میکنی ، جان رحمان کوتاه بیا ، خواهش میکنم ، وقت میگذره و فرصتی طلایی رو از دست می دیم ، برم سارا رو بیدار کنم .

لیلا - نه من نمیخوام ، نمیخوام ، خواهش میکنم .

[پای رحمان  به تنگ می خورد و ماهی ها روی زمین می افتند ]

لیلا - ماهی ها ...

رحمان  - ولشون کن .

[لیلا سراسیمه پیش می رود و سعی می کند ماهی ها را در تنگ بیاندازد اما می ترسد]

لیلا - ماهی ها دارن میمیرن یه کاری کن

رحمان  - لیلا دیره .

لیلا - تو چی شدی رحمان ؟

رحمان  - التماس میکنم .

لیلا - اگه نیایم؟

رحمان  - تو میای.

لیلا - نه نمیام .

رحمان - لیلا ...!

لیلا - همین که گفتم ما میمونیم .

رحمان  -ما؟

لیلا- من و سارا ... چه کار میکنی ؟

[لیلا خیره نگاهش می کند و سپس  رحمان  به سمت او میرود و چادر را برای او می برد ]

رحمان  - میای ؟

لیلا - همه پل های پشت سرم رو برای تو شکستم. فقط مونده اسمم هم از شناسنامه پدرم خط بخوره ، اینه اون همه وعده ای که داده بودی ؟

رحمان - یک کلمه. میای یا نه ؟

لیلا - خیلی بی انصافیه رحمان . خیلی .

رحمان - آره یا نه ؟

لیلا - نه

رحمان - پس مجبورم تنها برم .

[ لیلا ساک را می گیرد .] 

لیلا - التماست می کنم به خاطر سارا.

[ رحمان نگاهی به عقب می اندازد و با خود زمزمه می کند ]

رحمان - سربلندت میکنم

 

[ با تغییر نور  به فضای کنونی  باز می گردیم. ]

صحنه سوم

 

سارا - اون یکی چی ، از اون چرا جدا شدی ؟ 

لیلا - پدر امیر شکنجه گر ساواک بود.تو بازجویی صابونش به تن حاج بابا هم  خورده بود ، تصمیممون  به ازدواج باعث شد ، پدرش اونو از ارث محروم کنه و حاج بابا من و عاق کنه  . سختگیری که زیاد شد  رفتیم مازندران  امیر کمی سر کیسه رو که شل کرد و صیغه ی عقد جاری شد  طرفمون قوی بود وهمین که  برمون گردوندند صیغه ی  طلا قم خوندند .

سارا - چطور زن بابا شدی ؟

لیلا - چه قدر مونده به تحویل سال ؟

سارا - 1 ساعت .

لیلا - باز هم به تحویل سال نزدیک شدیم و دلشوره ی  من شروع شد.

سارا - چرا جوابمو ندادی ؟

لیلا - کافیه سارا .

سارا - نه نیست .گذشته ی شما ، یه جورایی با امروز من کلنجار می ره.

لیلا - ، چهار سال بعد از جدایی من و امیر پسر یکی از  هم بند های حاج بابا  که جز فعال های سیاسی علیه شاه بود به خواستگاریم آمد. دیگه برام مهم نبود  کیه . حداقلش این بود که دور شدن از فشار  نگاه اهل خونه ای  که  به من مثل یه زن بدکاره رفتار می کردن نجات پیدا میکردم

سارا - یعنی دوسش نداشتی ؟

لیلا - توی اون خلاء بی کسی ، با خوندن صیغه ی عقد مهرش رو هم به دلم جاری کردم . شده بود  همه زندگی من ، پدرم ، مادرم ، خواهرم .تا اینکه بعد از چهار سال زندگی  غیبش زد . [ لیلا دچار سرگیجگی و ناراحتی می شود با اشاره ی دست به سوی سارا قرص هایش را می خواهد  ] اینا چرا خشک شدن  .[ تنگ را بر می دارد و آب آن را به پای گلدان می ریزد و زمین می خور د ] به خاطر موقعیت حاج بابا به کسی نگفتم کجا رفت  دو سال بعدامیر دوباره منو از حاج بابا  خواستگاری کرد .[سارا قرصها را برداشته و به سمت مادر می اید ] خانواده رحمان  به من و امیر تهمت سر به نیست کردن پسرشونو  زدند وبازداشت شدیم ، سابقه پدر امیر باعث شد  چند ماه بیشتر از من حبس بکشه. اما چیزی دستگیرشون نشدو آزادمون کردند و امیر رفت خارج . باز علی موند  و حوضش .

لیلا - سارا برو سر خونه زندگیت

سارا - که چی بشه ؟

لیلا -که  با خیال راحت سرم و بذارم و بمیرم .

سارا - چرا ازم پنهان می کردی مامان ؟

لیلا- که ازم متنفر باشی ، طوری که خاطرات تلخت از من باعث بشه که جای خالی منو حس نکنی .

سارا - چرا  تا به حال به همه نگفتی؟  چرا گذاشتی دیگران دموردت خیال بد کنن ؟ این بی انصافیه ، از دنیا بریدن بی انصافیه .

[لیلا می گرید و سارا به سویش می رود و در آغوشش می گیرد.]

 

لیلا - تو نباید منو پدرت رو دوست داشته باشی سارا .

سارا - اخه چرا ؟

لیلا - همن که گفتم.

سارا - نمی تونم .من شما دو تا  رو دوست دارم   دوست دارم دوست دارم !من حتی اگه بخوام هم  نمیتونم .   

 

لیلا -فرق من با مادرم چیه ؟ کم از من  سرزنش می شنوی ؟ کم تلخی می کنم ؟ ... مادرم هرگز بهم سرنزد حتی  منو تو فاتحه حاج بابا را ندادن خواهرام از من فاصله گرفتند حتی پذیرفتن  تو در بین خودشون ، برای تنها تر کردن من بود .

سارا - انقدر بدبین نباش مادر .

سارا - چیزی نمونده بیاین سر سفره ، کاری میکنم که از این رخوت غم بیرون بیایین .

لیلا - فقط یه راه داره اونم اینه بتونی زندگی مستقل و خوبی داشته باشی .

سارا - باشه حالا .

 لیلا - تو نباید تقاص کارای من و پدرت رو پس بدی .

 

 [سارا شیرینی ها رو سر سفره می گذارد لیلا نیز مشغول خواندن قرآن می شود. صدای گوینده  رادیو شنیده می شود یا مقلب القلوب و البصار ...  ]

 

[صدای زنگ در که سارا از پنجره  به بیرون  تماشا می کند ]

 

سارا – بفرمایید

محسن :- سلام سارا خانم – ببخشید مزاحم شدم ، راستش می خواستم بگم ، یعنی اینکه، راستش، با مادرتون کار دارم  .

 [سارا از کنار پنجره بر می گردد و به طرف مادرش می رود.]

لیلا - چی شده ؟

سارا – پسری بی چشم و رو تو چشام خیره شده و انگار لالمونی گرفته

لیلا -  اه سارا زشته

 سارا – به خدا اگه به خاطر باباش نبود ... شیطون میگه...

لیلا –  امون از دستت دختر

سارا – ولله از دست پسر قاسم

[لیلا به  سمت پنجره می رود ]

سارا-   خجالت هم خوب چیزی والله

لیلا – سلام آقا محسن بفرمایید .

محسن – سلام خاله جون میشه لطف کنین یه دقیقه بیاین پایین

لیلا – سرم گیج میره  پسرم نمی تونم هرکاری داری ...

محسن – اخه کارم خیلی ضروری میشه لطف کنید یه دقیقه بیاین دم در.

لیلا – باشه صبر کن آومدم .

محسن – ببخشی این موقع سال تحویل مزاحم شدم اما حقیقتش اومدم تا ...

لیلا- اشکال نداره ولی اگه برا خواستگاری اومدی که هرچیزی رسم و رسوم خودشو داره پسرم

محسن –فقط خواستگاری که نه راستش پدرم گفت یه سر بیاین بنیاد .

لیلا –  تو این تعطیلات !  واسه چی ؟

محسن –  واسه روشن شدن همه ی حقایق .

لیلا – حقایق ؟

محسن – یعنی عمو رحمان ...  

 

با تغییر نور به خاطرات گذشته می رویم

 

عراق سازمان  منافقین

 

[میزی در گوشه ی صحنه که مرد روی آن نشسته است و در حال کشیدن سیگار است ، زن وارد می شود  در حالی که نقشه ای بزرگ در دستش دارد .]

 

مرد – چیکارش کردی ؟

زن – فرستادمش پانسیون .

مرد – پدر سوخته...  برا خودش یه خانم شده .

زن – امیر [ مرد هواسش روی نقشه ای است که زن آورده ]  امیر !

امیر – بله .

زن – مگه قرار نشد بریم آلمان ؟

امیر – چرا  اما بعد عملیات ؟، امروز کلی اطلاعات استراتژیکی  از ایلام آورده ، اگه نیروهای سازمان همه مثل رحمان دلسوز باشن وضعیت سازمان خیلی بهتر میشه .

زن – اگه بتونی سند اون زمین ها رو گیر بیاری  وضع ما هم بهتر میشه .

امیر – باز هم شروع شد ، شقایق چند بار بهت بگم پدرم منو از ارث محرم کرده می فهمی ؟

شقایق – اخه واسه چی ؟

امیر– واسه اینکه نخواستم زیر سلطه ی پدرم زندگی کنم ، با هرکی که اون انتخاب کنه زندگی کنم  ... دکتر بشم ..

هر غلط که اون بگه من انجام بدم.

شقایق – باشه حالا  تا دو کلام باهات حرف بزنی از کوره در می ری .

امیر –  واسه اینکه داری [  صدای در]

امیر – بله  [ شقایق می رود ]

رحمان – اجازه هست ؟ [ با کلی مدارک و اطلاعات وارد می شود ]

امیر-  جه خبر .

رحمان – خلوص ایدولوژیک و آرمان برای سازمان .

امیر –  هر سالی که میگذره بیشتر ازت خوشم میاد .

 

رحمان – دکوراژه ای را انداختم واسه فرماندهیشون .

امیر – یعنی به نظرت ...

رحمان [ اشاره به روی نقشه ] روز صفر خودم با چند نفر از رزم آوران رهایی می ریم داخل، ساعت صفر اینجا [ روی نقشه ] پادگان پشت تپه شنی مهران مرکز اصلی انبار مهماتشونه نقطه ی انهدام .

امیر – کاملا برنامه ریزی شده ؟

رحمان –نیاز به ریز شدن دارم .

امیر – کجا ؟

رحمان-  میهمانی سعادتی اندلس  ، باید تخلیه های 4 ستاره رو مشخص کنیم برا ترورها .

[ امیر سر تکان می دهد  نور می رود ]

 

 

نور می آید .

 

صدای رادیو که امیر دارد گوش می دهد .

 

در عملیات تروریستی  منافقین کور دل در استان ایلام یکی از پایگاهای نظامی در شهر مهران مورد حمله تروریستی قرار گرفت  در این حمله تروریستی    [ صدا فید می شود ]

امیر با شادمانی سیگاری را بر می دارد به سوی پنجره می رود و به بیرون خیره می شود .

شقایق با نگرانی وارد می شود .

 

شقایق – باید زودتر از اینها  می فهمیدم  که داریم چه غلطی می کنیم .

امیر – چی شده ؟

شقایق – این همه سال اون لعنتی ما رو بازی داده .

امیر – کی ؟

شقایق – همین که همه ی اطلاعاتو مهعم سازمان رو بهش دادیم .

امیر – مضخرف نگو رادیو رو گوش دادی ؟

شقایق – اره حتما هم شنیدی کلی زخمی و کشته دادن

امیر – درست حرف بزن ببینم چی میگی .

شقایق- اون تو خانه ی پشت جبهه همه ی مدارک ستاره 4   سعادتی رو فرستاده داخل دکوراژه تلفن فرماندهی همه انقال  اطلاعات بوده .

امیر – مطمئنی ؟

شقایق – نفوذی ساواک آخوندی سوپر لمپن .

امیر – سریعا بفرستینش مهمان سرا

 

امیر پشت سرهم سیگار می کشد و در حال قدم زدن است .

نور می رود .

 

رحمان زیر نور موضعی به دار آویخته شده است ، در سمت دیگر امیر در نور موضعی دیگر روی نقشه خیره شده است و دود سیگارش که بلند می شود و به خبر رادیو گوش می دهد .

 

صدای رادیو ، در عملیات موفقیت آمیز سربازان گمنام امام زمان امروز 30 نفر از عوامل کلیدی سازمان منافقین به هلاکت رسیدند این عملیات که در ساعت ... امیر از شدت عصبانیت رادیو را خاموش می کند .  

 

با تغیی نور به زمان آینده بر می گردیم .

 

سارا و لیلا در کنار تابوت نشسته اند ، محسن شاخه ی گل سرخی را روی تابوت می گزارد ، سارا بلند می شود و به چشمان محسن خیره می شود نور با صدای موسیقی شاد جان می دهد .

 

 

پایان شهریور 1391

احمد غلامی

جبهه پژوهشی ایثار و شهادت تشکیل شد
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم شهریور 1391 ساعت 22:53 شماره پست: 1114

 همسنگر پژوهش 

جبهه پژوهشی ایثار و شهادت از میان خادمان شهدا همسنگر می پذیرد. برای کسب اطلاع بیشتر و عضویت افتخاری در جمع همسنگران جبهه پژوهش با این شماره تماس بگیرید:

7836762- 0251

معاونت پژوهشی موسسه روایت سیره شهدا

 

نقش این روحانی در دفاع مقدس را فراموش نکنید!

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم شهریور 1391 ساعت 19:36 شماره پست: 1113

 

هربار که مجموعه ای مکتوب را درباره نقش روحانیت در دفاع مقدس دیدم جای خالی یک موضوع در آن به شدت آزارم می داد.

وقتی قرار است از نقش روحانیت در دفاع مقدس صحبت شود بی انصافی است که از نقش و تأثیر پیر مراد رزمندگان اسلام، حضرت امام خمینی (ره) در دل و جان فرزندان بسیجی اش که خلق حماسه هایی بزرگ و به یاد ماندنی را به دنبال داشت، سخن به میان نیاید. عشق زایدالوصف رزمندگان به حضرت امام باعث می شد آنان در دشوارترین شرایط نبرد، اندیشه ای جز شادی دل رهبر عاشورایی خویش در سر نداشته باشند. بارها شنیده و گفته شده است که خالقان حماسه های سترگی چون شکست حصر آبادان، فتح خرمشهر و مهران و... وقتی مطالبه حضرت امام را برای پیروزی در عملیات می شنیدند سر از پا نشناخته و هیچ مانعی را در مقابل خود به رسمیت نمی شناختند. وقتی خرمشهر آزاد شد شعار معروف بچه های جنگ که همچنان بر سر زبان هاست این بود: خرمشهر آزاد شد قلب امام شاد شد.

 حمزه واحدی از رزمندگان دلیر دوران دفاع مقدس خاطره ای از شور و دلدادگی رزمندگان نسبت به امامشان را این گونه نقل می نماید:

"در کربلای یک، مهران را آزاد کردیم. من در تعاون لشکر 25 کربلا بودم. موقع عملیات،‌ پیکرهای تعدادی از شهدا را دیدم که آتش گرفته بودند. زود خودم را رساندم و مشغول خاموش کردن آتش شدم تا لااقل بخشی از جنازه‌ها سالم تحویل خانواده‌هایشان بشود.

در آن بین مجروحی را دیدم که نفس‌های آخرش را می‌کشید. مرا که بالای سر خود دید در یک جمله وصیتش را به زبان آورد:

عمرم تمام شد و نتوانستم امام خمینی را از نزدیک زیارت کنم. شما را به خدا خاک پای امام را سرمه چشمانم کنید و بعد مرا به خاک بسپارید..."

رابطه قلبی بین رزمندگان و پدر پیرشان رابطه ای دو طرفه بود. جمله معروف حضرت امام (ره) هیچ گاه از خاطره ها محو نخواهد شد که فرمودند : خداوند مرا با بسیجیانم محشور فرماید.امام همواره به یاد رزمنده ها بود و در بحبوحه خطر نیز از فکر آنان غافل نمی شد.محمد رضا رضوان طلب از محافظان حضرت امام در خاطره ای از ایشان گفته است:

"جنگ که شروع شد، من در حلقه اول حفاظت جماران بودم. روزهای اول، خیلی نگران و مضطرب بودیم. در اطراف جماران تعدادی ضدهوایی را نصب کردند. بچه‌های ارتش آمدند و در باغ خسروشاهی، جنب بیت امام، یک اتاق امن و ضد انفجار ساختند. دری از آن اتاق به بیت امام باز می‌شد.

هیچ‌گاه ندیدم امام از آن اتاق استفاده کند.

یک شب، حمله هوایی شدیدی آغاز شد. برق‌ها را قطع کرده بودند. ضدهوایی‌ها یکسره کار می‌کردند و سر و صدایی وحشتناک را به راه انداخته بودند. من آن شب بالای حسینیه جماران، سر پست بودم. آرام آرام از پله‌ها پایین آمدم و به زیرزمین جماران رفتم. زیرزمین را با یک تخته نئوپان به دو قسمت کرده بودند. تعدادی از اعضای بیت به آن‌جا پناه آورده بودند. پیرمرد خادم بیت امام نیز آن‌جا بود.

 پرسیدم: امام را با خود نیاورده‌اید؟! گفت: آقا فرمودند آنها که پشت تفنگ‌ها هستند چه فرقی با من دارند؟! شما بروید، من نمی‌آیم."

این تنها یکی از خصوصیات برجسته شخصیت بزرگی چون حضرت روح الله است که او را با تمام رهبران مدعی دنیا متمایز می سازد. این گونه رهبری است که در دل و جان مردمش خانه می کند.

کبری تلخابی از شهدای سرافراز شهر مقدس قم است. فرزندش در بیان خاطره ای تاریخی از این بانوی قهرمان می گوید:

"پسرانش، احمد و ابوالقاسم، با یک سال فاصله، به شهادت رسیده بودند و همسرش علی تلخابی را در والفجر هشت از دست داده بود.

از نماز جمعه به خانه برمی گشتیم که هواپیماهای دشمن به قم حمله کردند و دیوار صوتی را شکستند.

هر کس در گوشه ای پناه می گرفت، اما او سرجایش ایستاد، کودک چند ماهه اش را روی دستانش بالا برد و فریاد الله اکبر سر داد.

هر وقت می گفتیم: مادرجان! شهر، ناامن است. بیا برویم به روستا. آن جا از دست بمب ها و موشک های دشمن در امان هستیم.

می گفت: تا وقتی که امام در جماران است و به جای امن نمی رود، من هم از جایم تکان نمی خورم.

در حج خونین سال 66 به آرزوی دیرینه اش رسید و خلعت شهادت پوشید."

 
چرا استاندار گیلان تغییر کرد؟
+ نوشته شده در دوشنبه ششم شهریور 1391 ساعت 22:36 شماره پست: 1112

 

قبل از آن که بخواهم دلیل تغییر استاندار گیلان را بیان کنم لازم است به نکته ای جالب در این خصوص اشاره نمایم. بعضی از رسانه های مجازی وابسته به رقبای ورشکسته دولت از بدو انتصاب سردار بسیجی حاج مهدی سعادتی به استانداری گیلان وی را عضو جریان انحرافی می نامیدند. آنها البته برای خودشان ادله ای هم داشتند. مثلاً می گفتند سعادتی معتقد است: جهان تا پیش از این ایران را به کوروش کبیر می شناخت اما حالا به محمود کبیر می شناسد. یا اینکه می گفتند سعادتی جزو استاندارانی است که نامه حمایت از احمدی نژاد را در جریان عزل حیدر مصلحی امضا کرده است و...

جالب این جاست که بلافاصله پس از خبر تغییر استاندار گیلان همان رسانه ها مدعی شدند جریان انحرافی یک استاندار ولایی را برکنار کرده است! تحلیل و بررسی این رویکرد ضد امنیتی که در صدد القای تقابل بین مقام معظم رهبری و رییس جمهور بوده و در واقع دوگانگی در حاکمیت را به عنوان یک فرصت تبلیغاتی پیش پای دشمنان می گذارد بماند برای وقتی دیگر.

در تماسی که با یکی از نزدیکان اداری سردار سعادتی داشتم ایشان علت تغییر استاندار را فشار جریان های قدرت به سرکردگی یکی از مقامات غیردولتی استان گیلان به بهانه غیربومی بودن استاندار و کارشکنی های ظالمانه نسبت به روند فعالیت های خدماتی دولت از سوی مقام مذکور بیان داشت. بنابراین دولت در سال پایانی خود ترجیح داد در فضای آرام تری به اتمام برنامه های عمرانی و خدماتی خود با استفاده از نیروهای بومی بپردازد.

شنیده شده است سردار سعادتی یکی از گزینه های مطرح برای استانداری خوزستان می باشد.

 
بعد از جریان انحرافی نوبت به خوارج مقیم قم رسیده است!
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور 1391 ساعت 21:35 شماره پست: 1111

نتیجه دور دوم انتخابات ریاست جمهوی سال 84 در حقیقت تنها شکست اکبر هاشمی رفسنجانی را رقم نزد. در این مرحله از انتخابات ریاست جمهوری، چپ و راست، انقلابی و ضدانقلاب، علما و ظلما و ... از اکبر هاشمی حمایت جانانه ای به عمل آوردند؛ اما "نه" بزرگ مردم به باندبازی ها و جناح زدگی ها و چپاولگری ها، برادران بزرگتر را سرجای خود نشاند و اثبات کرد که ملت ایران اسلامی بابصیرت تر از خواص مدعی، مطالبه حقیقی رهبر انقلاب را به خوبی درک کرده است؛ آن جا که پیرخراسانی ما نیز اندیشه فرزند ملت را از آن چه که در ذهن هاشمی می گذرد به خود نزدیکتر قلمداد نمود.

اربابان زر و زور و تزویر دریافتند که رأی به احمدی نژاد نه رأی به جناح و فرد بلکه رأی به شعارها و آرمان های اصیل انقلاب بود؛ آرمان هایی که در صورت حاکمیت آن بساط قدرت پرستان در هم پیچیده خواهد شد. میرحسین موسوی آخرین تیر ترکش باندهای قدرت بود که می توانست در نقش یک آرمان گرای تقلبی، مطالبات ارزشی ملت را به سمت تمایلات شوم زراندوزان جهت دهی کند. این بار نیز ثابت شد که مردم حقیقت را به نیکی شناخته و دیگر کسی را یارای رقابت با احمدی نژاد و هر آن کس که او حامی اش باشد نخواهد بود. بنی صدر خواندن مستقیم احمدی نژاد توسط رسانه های وابسته به باند قدرت نیز ثمری برای آنان در پی نداشت.

این بار حربه زیرکانه دیگری به میدان آمد که اول بار از زبان و قلم اکبر هاشمی جاری شد. تعبیر "جریان انحرافی" شاهکار استراتژیک هاشمی بود که به ناگاه وارد ادبیات سیاسی خواص گردید. اگر چه عده ای از منتسبان جریان اصولگرایی بنا بر رودربایستی، شهامت منحرف نامیدن مستقیم منتخب ملت و رهبری را نداشتند اما هاشمی و اذناب چپ و راست او شخص محمود احمدی نژاد را نشانه رفته بودند. احمدی نژاد پیشقراول جریان انحرافی بود؛ جریانی که از اسلام مصلحت گرا، اسلام اهل معامله، اسلام عبدالملک مروان و حمامة المسجدهای منافق صفت منحرف شده و به مظهر اسلام انقلابی و اصالت های فراموش شده ای چون ساده زیستی و خدمت رسانی و باندستیزی تبدیل گردیده بود. تأکید مقام معظم رهبری مبنی بر عدم مشاهده انحراف در مسئولان دولتی نیز تأثیری در هجمه تبلیغی ورشکسته های سیاسی نداشت. کار تا آن جا پیش رفت که کم مانده بود قتل هابیل توسط قابیل، محاکمه ننگین گالیله در کلیسا، شکست مسلمانان در اندلس و ... نیز به عهده جریان انحرافی گذاشته شود! شایعه تبلیغات هشتصد میلیارد تومانی دولت برای به قدرت رساندن کاندیداهای جریان انحرافی در انتخابات مجلس و خطر کاندیداتوری مشایی برای ریاست جمهوری بخشی از این تبلیغات کاذب بود که برخی ارکان اصلی محافظ قانون اساسی را نیز به بازی درآورد و...

تشکیل گروه موسوم به جبهه پایداری بزرگترین پیروزی هاشمی در ایجاد انشقاق رسمی بین حامیان احمدی نژاد بود. واقعیت آن است که هم احمدی نژاد بخش قابل توجهی از پیروزی سیاسی خود را مرهون حمایت این تعداد از اعضای شناخته شده در جبهه پایداری بود و هم نبود احمدی نژاد نمی توانست گفتمان انقلاب اسلامی را به این زودی بر عرصه مدیریت اجرایی کشور حاکم سازد.

احمدی نژاد تنها و عدالتخواهان بی برنامه و دور از مردم به پیکره قطعه قطعه ای می ماند که ویژگی خود را از دست داده و کاربرد بهینه اش در گرو پیوند و اتصال خواهد بود.

هاشمی توانست با تصویرسازی از یک دشمن فرضی، بخشی از خواص حامی گفتمان عدالت را از گرد مصداق مردمی آن یعنی محمود احمدی نژاد فراری دهد. پس از این پیروزی اکنون نوبت به آغاز مرحله دیگری برای درهم شکستن گفتمان سوم تیر رسیده است. اینک تعبیر " خوارج مقیم قم" واژه جدیدی است که از سوی باند هاشمی رفسنجانی بر سر زبان ها افتاده تا به مرور به طور رسمی وارد ادبیات سیاسی جامعه شده و جدایی طلبان بازی خورده جریان عدالت خواهی را به چهره هایی منفور و ترسناک مبدل سازد. این روش تنها راهی بود که می توانست بازگشت دوباره معامله گران انقلاب بر عرصه مدیریت کشور را تضمین نماید.

فاعتبروا یااولی الابصار!
+ نوشته شده در شنبه چهارم شهریور 1391 ساعت 18:40 شماره پست: 1110

می دانید چقدر هزینه کردند؟ بعضی از این هزینه ها با بودجه های بیت المال و با نیت قربة الی الله صورت گرفت. که چه بشود؟ با تهاجم فرهنگی و خبری و روانی دشمن مقابله کنند؟ نه عزیز دل برادر! این همه هزینه کردند که به ملت بقبولانند دولت دهم مثل دولت نهم نیست و تلاش و کوشش را کنار گذاشته است. زور زدند که بگویند سیاست خارجی دولت دهم دنبال عزت و رشد نیست. تلاش کردند ثابت کنند دولتمندان عرصه عدالت و مهرورزی هیچ تفاوتی با دولتمردان دهه های قبلی نداشته و از مبانی انقلاب فاصله گرفته اند. هزینه کردند تا به همه بقبولانند که این دولت فقط شعار انقلابی گری داده و تقیدی به آن ندارد. خودشان را کشتند تا مردم باور کنند آقا رضایتی از دولت دهم نداشته و نقطه قوتی از آن سراغ ندارد. حتی وقتی آقا در ابتدای سال 91 در حرم قدس رضوی تأکید فرمود که موفقیت دولت در هدفمندی یارانه ها و مسکن مهر نوید بخش آغاز دهه پیشرفت و عدالت است به روی مبارکشان نیاوردند و تا توانستند گفتند و نوشتند که هدفمندی و مسکن سازی و ... به شکست انجامیده است...

از دشمنان انقلاب و باند هاشمی و ورشکسته های سیاسی ملالی نیست؛ درد آن جاست که همه این نیت های قربة الی الله! با ادعای ولایت مداری و بصیرت مندی و عمار منشی صوت گفته است.

آقا باز هم آب پاکی را ریخت روی دستشان؛ اگر میخ آهنین برود در سنگ:

" کارهای وسیع عمرانی در مناطق مختلف کشور، پیشرفت چشمگیر در زمینه علم و فناوری، ارتقای جایگاه ایران در عرصه سیاست خارجی و مسائل بین المللی، برجسته شدن ارزشهای انقلاب در گفتار و رفتار دولت از جمله ساده زیستی و دوری از تجمل، استکبار ستیزی و افتخار به انقلابی گری و تلاش برای ارتباط گسترده با مردم از جمله نقاط قوت دولت است که منشأ برکات و آثار مثبتی بوده است.

ایشان تلاش فوق العاده را از دیگر ویژگیهای دولت دهم دانستندو ... "

 

 
تعهد داشتن، خوب است یا بد؟!
+ نوشته شده در جمعه سوم شهریور 1391 ساعت 0:8 شماره پست: 1109

یک شبهه نه چندان جدی!

آدم باید متعهد باشد. این را دیگر همه اعتراف دارند. خوبی های یکی را می خواهند توصیف کنند می گویند: فلانی "آدم متعهد"ی است. آن وقت خودمان راه افتاده ایم دنبال یک مشت کشور غیرمتعهد؟! این کار خوبیت دارد؟ خدا را خوش می آید؟!

با اجازه بزرگترها، نه!

یک اصل تربیتی می گوید: اگر می خواهید فرزندانتان در زندگی توان استقلال رأی داشته و بتوانند روی پای خودشان بایستند و به اصطلاح، سرشان کلاه نرود به آنها "نه" گفتن را یاد بدهید.

آنان که جهان را ارث پدری شان می دانستند و برای منابع زیرزمینی و روزمینی عالم چنگ و دندان تیز کرده و ملت ها را برده خود می پنداشتند این کره خاکی را به دو قسمت تقسیم کردند. یک قسمت شد بلوک غرب و دیگری بلوک شرق. امپریالیسم تلاش کرد تا به دولت ها بفهماند یا باید این طرفی باشند یا آن طرفی. این وسط، فطرت های آزادی خواه ملت ها به جوشش درآمد و دولتمردان را برآن داشت تا جنبشی را فارغ از هر نوع وابستگی به شرق و غرب عالم راه بیندازند تا شاید بشود زیاده خواهی مستکبران را محدود کرد. تا شاید بشود در سازمان های به اصطلاح بی طرف بین المللی تأثیری گذاشت و از حقوق ملت هایی که جرأت "نه" گفتن به باج خواهی های ناتمام جهان خواران را داشته اند، دفاع کرد. هر سال که گذشت بر تعداد اعضای این جنبش افزوده شد. این گونه است هربار که جلسه غیرمتعهدها تشکیل می شود در رأس همه غارتگران عالم، سران کاخ منحوس سفید و همپیمانان ناجوانمردش همچون رژیم جعلی غاصب قدس شریف و روباه پیر استعمار به تکاپو می افتند تا به هر قیمتی شده، به زور تبلیغ و تزویر و تهدید و ... خللی در روند برگزاری این نشست ایجاد کنند.

حق با دشمن است!

این بار قرار است اجلاس سران کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها در تهران برگزار شود و جمهوری اسلامی ایران ریاست دوره ای آن را برعهده بگیرد. این سالها المپیک هم سیاسی شده است. یعنی به همین راحتی نمی گذارند نگاه جهان به هر کشوری معطوف شود؛ چه برسد به این که بایستند و تماشا کنند که ایران در صدر اخبار رسانه های دنیا قرار گرفته است. حالا فرض کنید میلیاردها دلار هزینه شده تا مردم دنیا باور کنند: جمهوری اسلامی ایران به خاطر پافشاری بر آرمان ها و حقوق طبیعی ملت خود به یک کشور منزوی تبدیل شده است. ایران نمونه شکست خورده یک نظام مغرور و متعصب است که به ابرقدرت بلامنازع جهان، "نه" گفته است. ایران کشوری است که بر اثر تحریم های کمرشکن غول های اقتصادی دنیا دچار بحران های شدید اجتماعی شده و در حال فروپاشی است. مقامات هیچ کشوری حاضر به دوستی با ایران نیستند. جمهوری اسلامی ایران نمی نواند به الگویی مناسب برای آزادی خواهان و اسلامگرایان و جنبش های مردمی مستضعفان عالم تبدیل شود. وضعیت ایران شکست خورده و منزوی و ناآرام، عاقبت همه ملت هایی است که بخواهند روی پای خود ایستاده و از قددرت های دنیا اطاعت نکنند...

تاوان خسارت این هزینه ها بر عهده کیست به ما ربطی ندارد! اما با یک تحلیل سرانگشتی و دو دوتا چهارتایی هم می شود پی برد که گردهم آمدن سران ده ها کشور در تهران تحریم شده و شکست خورده یعنی چی! گزارش ده ها خبرنگار از وضعیت معیشتی جامعه ایرانی و عدم قحطی کالا و گرسنگی و افسردگی مردم، تداوم روند فعالیت های عمرانی و رونق داد و ستد اقتصادی و... چه پیامدی را در رسوایی بوق های تبلیغاتی دشمنان به دنبال خواهد داشت؟

اتحاد بین سران کشورهای مستقل چه نفعی را ممکن است برای نظام استوار ایران اسلامی به همراه داشته باشد؟

با توجه به پافشاری عزت مندانه مسئولان نظام اسلامی بر اصول مستحکم اسلام و انقلاب، این واقعه بی نظیر در تاریخ سیاست خارجی کشور ایران چه فرصت استثنایی را برای انعکاس جهانی پیام انقلاب اسلامی به ملت های بیدار و مستضعفان عدالت طلب دنیا به خصوص انقلابیون مسلمان کشورهای منطقه می تواند به وجود آورد؟

و....

به دشمن باید حق داد که از دست ما عصبانی باشد!

شرافت، کیلویی چند؟!

هر روز در رسانه ها با خبری از تلاش کور حاکمان مستبد ایالات متحده و اسرائیل جنایت پیشه و ... برای منصرف ساختن برخی از سران کشورها از حضور در نشست تهران مواجه می شویم. به موازات این تلاش های نافرجام، دست و پا زدن های ذلیلانه وطن فروشان گریخته از ملت نیز بای سیاه نمایی اوضاع کشور، دیدنی است. خائنان میهن به خوبی می دانند کمترین دستاورد این نشست، تحت الشعاع واقع شدن تحریم های اقتصادی دشمن است که در این صورت نفع آن متوجه مردم خواهد بود. اما ... امان از قحطی شرافت! از کمبودهای اقتصادی می توان با صبر و استقامت و هوشیاری عبور کرد ولی خلأ شرافت به این راحتی جبران پذیر نیست.

نشست غیرمتعهدها در تهران یک بار دیگر ثابت کرد که مدعیان دروغین مردم دوستی و وطن پرستی، دست در دست دشمنان قسم خورده ملت ایران داشته و برای آن که لبخندی بر لبان سیاه اربابان خود بنشانند حاضرند با پشت پا زدن به همه شعارهای پر زرق و برقشان آخرین داشته های انسانی خویش ا نیز دو دستی تقدیم دشمنان میهن کنند. بیخود که نگفته اند: والعاقبة للمتقین.

ما و صدام در یک جبهه ایم!!
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور 1391 ساعت 23:31 شماره پست: 1108

ما با صدام جنگیده ایم. با صدام و با انصار بعث او. صدام می خواست در سه روز خوزستان را بگیرد و مردم مظلوم و ستمدیده! عرب این استان را نجات دهد. او می خواست در عرض یک هفته به تهران بیاید و سخنرانی ناتمامش را آن جا ادامه دهد. این یک روی سکه جنگ بود. شط العرب و خوزستان و ... یک بهانه بود. روی دیگر سکه تهاجم حزب بعث، نابودی انقلابی تاریخ ساز بود که استمرار آن سیطره تفکر خبیث امپریالیسم را به کنار زده و پرچم رستگاری و حق طلبی را بر تارک دنیا فرو می نشاند. انقلابی که نه با زور و قتل و کودتا که با بیداری فطرت های زلال بندگان صالح خدا شکل گرفت و ریشه آن نه در حمایت پشت پرده اجانب و کاخ نشینان سیاه و سفید و شرق و غرب که در وسعت بی انتهای آسمان معارف حق و حقیقت بود. جنگ و قتل و غارت و خون ریزی، ظاهر تهاجمی بود که خوی حیوانی صدام و و حامیانش به تصویر کشاند. باطن این تهاجم ناجوانمردانه، نشانه رفتن عمق باورهای دینی و انقلابی ملتی بود که در زیر سایه پیروی از اسلام و ولایت فقیه، حمایت از مستضعفین عالم و نابودی جهانخواران زرپرست را در صدر آرمان های خود گنجانده بود.

جنگی که عراق بر ضد نظام مقدس جمهوری اسلامی آغاز کرد را باید یک جنگ فرهنگی دانست. دعوا بر سر فرهنگی بود که بیداری جهان اسلام و مستضعفان عالم را در پی داشت. هدف از آغاز جنگ، تقابل با اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی بود. تحلیل زوایای مختلف دفاعی که با اتکا بر داشته های معنوی امت آخرالزمانی رسول الله (ص) دفاع مقدس نام گرفت، نشان می دهد رمز استقامت مثال زدنی و توفیقات بی نظیر رزمندگانی که از کمترین امکانات مادی و تسلیحاتی بهره مند بودند را تنها باید در عمق همان فرهنگی جست و جو کرد که یک بار با استقرار انقلاب اسلامی، پیروزی خون بر شمشیر را دست یافتنی و به عنوان وعده ای بر حق و تحقق پذیر جلوه گر ساخته بود.

اگر پای صحبت هر فعال و شخصیت دلسوزی که در حوزه فرهنگ ایثار و شهادت، دستی بر آتش دارد، بنشینید محال است که بخواهد از گنجینه گرانسنگ معارف فاع مقدس حرفی بر زبان بیاورد و گریزی به جلوه ها و ریشه های معنوی و اعتقادی این بخش از تاریخ ماندگار ایران و اسلام نزند. دردمندانه باید به طرح این پرسش پرداخت که چرا به رغم اذعان همه متولیان و دست اندرکاران عرصه فرهنگ مبنی در ضرورت حفظ و ترویج دستاوردهای معنوی دفاع مقدس به منظور تقویت بنیه های معنوی جامعه و آمادگی معنوی برای رویارویی های اجتناب ناپذیر با جبهه کفر و نفاق که هر از گاه در ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به ظهور می رسد هنوز در ثبت و نشر حقایق سازنده دفاع مردم انقلابی این مرز و بوم دچار اهمال و تعلل هستیم؟

در کارنامه حقایق تاریخی دفاع مقدس، وقایع عبرت آموز و سازنده ای وجود  دارد که ما از حداقل تکلیف خود در ثبت و ضبط آنها غفلت ورزید ایم. ریشه این غفلت صرفاً در عدم دلسوزی خلاصه نمی شود. گاه فعالان دلسوز و پردغدغه ای در عرصه فرهنگ حضور دارند که آگاهی خوبی نسبت به کارهای برزمین مانده عرصه دفاع مقدس ندارند. در کنار این غفلت، البته باید ضعف اراده ها را نیز در نظر داشت. فارغ از هر دلیل و توجیهی که برای این ضعف ها رصد می کنیم دردمندانه باید اذعان کرد که با شرایط ایده آل در استخراج گنجینه دفاع مقدس و ثبت و نشر حقایق تاریخی آن فرسنگ ها فاصله داریم. با توجه به آن چه در ابتدای این مقاله در خصوص هدف اصلی تهاجم دشمن بعث و حامیان جهانخوارش بیان گردید کوتاهی در صیانت از دستاوردهای فرهنگی و معنوی دوران جهاد و شهادت را باید یک ضعف استراتژیک دانست. ضعفی که بی اغراق می توان مدعی شد خواسته اصلی صدامیان و مستکبران عالم بوده است. به نظر شما رزمنده ای که با وجود تسلیحات و ابزارهای دفاعی در خط مقدم جنگ مستقر شود اما حاضر به استفاده از این ابزار در تقابل با دشمن مهاجم نباشد خواه ناخواه در راستای اهداف و مطالبات دشمن قرار ندارد؟ هدف تهاجم نظامی و فرهنگی دشمن در طول سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زدودن فرهنگ پایداری و عدالت خواهی مردم کشورمان بود و چنان چه ما نیز با اهمال و عدم استفاده از ظرفیت های موجود به این خلأ فرهنگی دامن بزنیم ناخواسته در جبهه دشمنان فرهنگ غنی اسلام و انقلاب قرار گرفته ایم.

والسلام علی من اتبع الهدی

 
برای آن که حالتان گرفته شود!
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور 1391 ساعت 7:7 شماره پست: 1107

برای آن که حال بعضی از دوستان بصیرت زده و عمارهای متوهم حسابی گرفته شود و یک بار دیگر سندی رو شود که بر اساس آن بزرگترین خطر تهدید کننده اسلام و انقلاب در طول تاریخ خلقت بشر بر همگان نمایان شود لینک زیر را حتما دانلود کنید.

قرائت قرآن با نوا و تصویر اسفندیار رحیم مشایی در جلسه مشترک سران ایران و سوریه:

http://www.681.ir/2764/فیلم-قرائت-قرآن-مشایی.php

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو مرداد91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۱۰ ق.ظ


سیدالساجد استعفا داد!

+ نوشته شده در دوشنبه سی ام مرداد 1391 ساعت 7:57 شماره پست: 1106

 

بعضی مجموعه های فرهنگی هستند که بود و نبودشان مساوی است مانند دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم. مانند حوزه هنری سازمان تبلیغات (غیر از دفتر ادبیات مقاومت آن).

بعضی نهادهای فرهنگی هم هستند که نبودنشان بهتر از بودنشان است مانند بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس. کدام فعال مستقل عرصه فرهنگی ایثار و شهادت را سراغ دارید که یکی دو بار گذرش به این بنیاد افتاده باشد و با دلی خون پایش را بیرون نگذاشته باشد؟ چه کسی است نداند هزینه های اداری این مجموعه عریض و طویل بسیار فراتر از فایده ای است که ممکن است برای فرهنگ دفاع مقدس داشته باشد؟ درد دل این قلم نسبت به کوته فکری های برخی مدیران بنیاد مذکور دیگر تمامی ندارد؛ دردی که البته باید بر عمق چاه ناامیدی از خلق، فریاد زد.

با خبر شدم حمید داودابادی نویسنده توانمند عرصه پایداری که مدیریت تنها مجموعه فعال وابسته به بنیاد حفظ آثار یعنی سایت ساجد را برعهده داشت در اعتراض به برخی رویکردهای غلط این بنیاد به خصوص در حوزه ادبیات دفاع مقدس از سمت خود استعفا داد. دلایل داودابادی را به قلم خودش در ادامه مطلب خواهید خواند. من مدعی نیستم سایت ساجد یک پایگاه مجازی کامل در حوزه دفاع مقدس بوده و قطعا نقدهایی در آن به چشم می خورد اما دور از انصاف است اگر اذعان نکنم که ساجد در تمام مدت فعالیتش توانسته به جامع ترین سایت عرصه جهاد و شهادت تبدیل شده و یک سر و گردن از همه مدعیان بالاتر باشد. داودابادی از آن جا که خودش دارای مجموعه ای از چند ویژگی خاص همچون حضور مستقیم در خطوط مقدماتی میادین نبرد، توانایی گفتاری و نوشتاری در ثبت وقایع جنگ، مطالعه تحلیلی آثار مرتبط با این حوزه، ابتکار و صاحب نظر بودن در این عرصه و... بود توانست با اتکا به معجون این توانمندی ها ساجد را به منبع و مرجعی غنی برای پژوهشگران و علاقمندان دفاع مقدس تبدیل کند.

البته کسانی که با روحیات حمید داودابادی آشنا هستند به خوبی می دانند استقامت شش ساله وی در تداوم همکاری با بنیاد مذکور اتفاقی عجیب بوده و آن را باید به حساب خودسازی یا خودسوزی! این نویسنده اهل درد گذاشت.

به رغم تمام اختلاف نظرهای ابدی و پایان ناپذیری که با این پیشکسوت عرصه فرهنگی دفاع مقدس دارم دستان وی را برای همکاری مشترک و بهره مندی از تجربیات گرانسنگ او در جمع راویان سیره شهدا به گرمی می فشارم و برایش آرزوی توفیق و سربلندی دارم.


استعفانامه از سایت ساجد و بنیاد حفظ آثار

انتخابات سال 88 و بخصوص فتنه بعد از آن، چهره برخی از مدعیان ولایت پذیری و ... را به خوبی روشن کرد. بسیاری از کسانی که سال ها سنگ ارزش های انقلاب اسلامی، آرمان های امام راحل و از همه مهمتر ولایت فقیه را به سینه می زدند و با استفاده همان ها بود که بر مسند قدرت و مسئولیت اکثر جاها سوار شدند، در آن ایام، به سادگی درون و ذات خویش را بروز دادند.
به همین لحاظ باید که خدا را بر آن امتحان بزرگ شاکر باشیم که خیلی خوب دوست را از دوست نما، و مرد را از نامرد، به ما شناساند.

متاسفانه یکی از جاهایی که همواره مورد سوءاستفاده ای کلانی مادی و موقعیت بوده و هست، مراکزی است که نام شهدا و دفاع مقدس را یدک می کشند، از جمله بنیاد حفظ آثار بوده و هست. برخلاف نیروهای مخلص بسیجی بسیار اندک بنیاد که در فتنه بر اعتقادات پاک خویش مردانه ایستادند، برخی مسئولین آن در ایام فتنه، به دفاع از ساکتین فتنه پرداختند و آن شد که امروز شاهدش هستیم.

عدم برخورد غیرتمندانه با نفوذ فتنه گران در بدنه بنیاد حفظ آثار از سوی مسئولین پرادعای آن، باعث شد تا پس از 9 ماه پی گیری مداوم، ترجیح هم تا از بدنه مریض آن سیستم خارج شوم تا خدایی ناکرده همچون آنان، بنیادی نشده و آلوده بسیاری چیزها نگردم. از حیف و میل حق الناس و حق و حقوق مولفین گرفته تا سکه پراکنی برای یکدیگر و ...

در طی 9 ماه گذشته، نامه های صریح و تندی از باب نهی از منکر خطاب به رئیس بنیاد دادم که متاسفانه به قهر کودکانه 9 ماهه او با سایت ساجد منجر شد و کار رسید به این جا که وی با حمایت از کسانی که با آگاهی کامل به فتنه گرن میدان داده بودند، حتی نسبت به گزارش های حیف و میل بیت المال در جشنوره های کتاب و جایزه دادن بناحق داوران از سهم مولفین به خودشان و ده ها مورد آن چنانی، هیچ گونه عکس العملی نشان نداد و این همه از آن نشات می گیرد که متاسفانه هیچ گونه سیستم نظارتی درست و برخوردی بالای سر بنیاد نبوده و نیست.

جالب ترین موضوع این است که سال 1390 بنیاد حفظ آثار برای سالگرد آزادی خرمشهر و هفته دفاع مقدس که از ماموریت های اصلی بنیاد است، حتی یک بیانیه خشک و خالی هم نداد، چه برسد طی سال فعالیت بکند! ولی تا آخر سال، همه بودجه مصوب سالانه به طور کامل مصرف شد؛ چرا که بنیاد نیز همچون بسیاری از دستگاه های فرهنگی، حداقل 80 درصد بودجه سالانه صرف بدنه خود و رتق و فتق امور اداری و کارمندی اش می شود که شاید و شاید! چیزی ماند تا بشود با آن برای دفاع مقدس کار کرد!!!

براستی مسئولین امر، تا امروز با خود اندیشیده اند که اگر تشکیلات عریض و طویل بنیاد حفظ آثار تعطیل شود، چه مشکلی برای فرهنگ دفاع مقدس که بنیاد 10 درصد هم در آن سهیم نیست، پیش می آید؟!
کافی است به خروجی و تولیدات سال 1390 بنیاد نگاهی انداخت، تا متوجه شویم هزینه تولیدات آن جا، چند ده برابر دیگر مراکز فرهنگی است!

به لحاظ ین که مسئولین امر همواره ثابت کرده اند به نامه ها و گزارشات خصوصی هیچ اهمیتی نمی دهند، و پی گیر تخلفات نمی شوند،  نامه استعفای خود را منتشر می کنم تا شاید و فقط شاید،  بعضی افراد تکانی به خود دادند! که همه شان در پیشگاه عدل الهی،  برای حیف و میل بیت المال در دستگاه های تحت امر خود، مسئولند و پاسخگو.

و این را نوشتم تا بگویم: الحمدلله رب العلمین من بنیادی نشدم و اجازه ندادم خون آلوده سیستم مریض آن جا در رگ های بنده نفوذ کند. طی شش سال مدیریت بر ساحد همواره پایین ترین حقوق ممکن را اخذ می کردم و اصلا قرارداد کاری نیز نداشتم! و خدا را بر این نعمت قناعت بسیار شاکرم.


بنام احکم الحاکمین
سردار ریاست محترم بنیاد
سلام علیکم
احتراما به استحضار می رساند، این جانب حمید داودآبادی مدیر سایت ساجد و چهار دیپلمات، به دلیل بروز بسیاری مشکلات که برجسته ترین آن عدم برخورد قاطع و غیرتمندانه با نفوذ دادن فتنه گران ضدولایت در بدنه بنیاد در ماجرای جشنواره کتاب سال و همچنین موارد بسیارِ حیف و میل بیت المال، که در مقاله بنده به آنها اشاره شده بود، غیرتمندانه از ادامه همکاری با بنیاد استعفا می دهم.
الحمدلله بنده نمی توانم در سیستمی دنبال نان حلال بگردم که رسما درخواست می کنند برای جذب 50 میلیون تومان بودجه سال 90 از ستاد کل، اسناد، فاکتور و قرارداد صوری تهیه کنم و ... که بقیه بماند در پیشگاه عدل الهی و یوم الحساب که به اعتقاد بنده، همه آنها نشات گرفته از سوء مدیریت جناب عالی و عدم توجه و دل سوزی شما به تشکیلات زیردست خود می باشد، و ترجیح می دهم:
نان کم تر به سفره خانواده ام ببرم ولی حلال!

این را نه به من، که به خدای خود پاسخ دهید:
به راستی اگر یک بسیجی ساده که هیچ عنوان، جایگاه، رابطه و درجه ای نداشت، زمان جنگ این خطای عظیم را مرتکب می شد که دشمنان عقده ای، کینه ای، هتاک و فحاشِ تابلودار را (که همه اینان از نوشته هایشان در سایت های فتنه گران مشهود است)، در خطوط خودی رخنه دهد، همین شمایان بنام غیرت انقلابی، اسلامی و ... با او چه برخوردی می کردید؟ که امروز در عرصه مهم جنگ نرم، و هجوم بی شرفانه دوست نمایان به نظام و ولایت فقیه، این گونه تسامح و کوتاهی می نمایید؟!
ما که رفتیم؛ شما بمانید با همرهان خویش و آنان که همه چیز خود را فدای آنان می سازید و با قهر 9 ماهه خود با ساجد، بر حمایت خویش از آنان پافشاری می نمایید.
مطمئن باشید: جستن و یافتن استخوان های شهدا در بیابان های سوزان، اجر و ثوابی بسیار دارد ولی کوتاهی در برابر نفوذی ها و فتنه گران آن هم در دژ و سنگر ولایت، همه خدمات انسان را همچون آتش در باغی پربار، بر باد می دهد!

این نامه به معنای استعفای کامل و کناره گیری از ساجد و بنیاد است و با توجه به اینکه متاسفانه "برخلاف روال قانونی و اداری، بنده هیچ گونه قرارداد مکتوب بخصوص امسال، با بنیاد ندارم، از روز شنبه 14 مرداد، از حضور در محل کار و ادامه همکاری خودداری خواهم کرد.
دیدار به قیامت
والله علیم بذات الصدور
والسلام
حمید داودآبادی
10/5/1391

 
در زمین ناطق، بازی نکنیم!
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم مرداد 1391 ساعت 0:54 شماره پست: 1105

 

1-      تحلیلگری گمنام و پشت صحنه! می گفت: راستی ها همیشه چند قدم عقب تر از چپی ها هستند. برای اثبات این ادعا کافی است نیم نگاهی داشته باشید به تبلیغات مقلدانه طیف به اصطلاح راست. در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 شعارهایی که بر پوسترهای تبلیغاتی ناطق نوری حک شده بود حکایت از تاکید بر ولایت پذیری و افتخار به حمایت جامعتین مدرسین و روحانیت از این کاندیدای منتسب به اصولگرایان داشت. اما سیدمحمد خاتمی نه تنها خود چهره ای جدید در عرصه سیاسی بود شعارهای نو و طراحی های دلچسبی را برای پوسترهای انتخاباتی اش انتخاب کرده بود. علی لاریجانی که در سال 84 از سوی اصولگراها کاندیدا شد دیگر دم از حمایت روحانیت نزد و به سوابق انقلابی اش افتخار نکرد. شعار حمایت از زنان داد و ...روزنامه های دوم خرداد را هم از یاد نبرید. آنها نخستین نشریاتی بودند که به صورت رنگی و با استفاده از هنر گرافیک پا به میدان رسانه گذاشته و مخاطبان چشمگیری را جذب نمودند. مدتی نگذشت که مدیران مسئول روزنامه های کیهان و جمهوری اسلامی هم یک سطل رنگ خریدند و...!!

2-      اواخر سال 75 در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، ماهنامه صبح وابسته به مهدی نصیری مصاحبه ای را با علی اکبر ناطق نوری ترتیب داد. تیتر مصاحبه در صفحه نخست نشریه اینگونه درج شده بود: نگران نباشند انحصارطلب نیستیم! ناطق در این مصاحبه سعی داشت از چنگال اتهامات رقیب فرار کرده و تا حدودی از شعارهای خود عقب نشینی کند. هر چند دیگر برای این رویکرد جدید بسیار دیر شده بود.

3-      دهه هشتاد بود و ناطق نوری دیگر به چهره پشت پرده عالم سیاست تبدیل شده بود. تنها برنامه ارتباط مستقیم ناطق با مردم تریبون شب های احیا در مرقد مطهر حضرت امام (ره) بود. داشتم تلویزیون را نگاه می کردم. ناطق خواست روضه اش را شروع کنند. اولین بیتی را که می خواست بخواند با کلمه "امشب" شروع می شد. ناطق در مقابل نگاه متعجب حضار ناگهان این مصرع معروف خوانندگان قبل از انقلاب را بر زبان آورد: امشب امیر در میخانه تویی تو!! وی بلافاصله روضه خود را اصلاح کرد و... تحلیلگران معتقد بودند ناطق دنبال آن است تا چهره ای غیرمتعصب و چند بعدی از خود ارائه دهد.

4-      چه خوشمان بیاید و چه نیاید محمود احمدی نژاد از دل جناح ها بیرون نیامده بود و به اصطلاح بازی باندهای قدرت را بر هم زده و وارد محدوده ممنوعه شده بود. چپ و راست مملکت که برخلاف شعارهای خود بر سر منافعشان همواره حاضر به معامله بوده و از این بابت دارای مبانی مشترکی هستند در تلاطم افتادند تا اوضاع را به حالت سابق برگردانند. طرح مشکوک شکرانه وحدت با طراحی ناطق و بازیگری علی لاریجانی با حضور بزرگان راست و چپ و نهضت آزادی و... به اجرا درآمد. غایب بزرگ این مراسم محمود احمدی نژاد بود. اعتراضات پیدا و پنهان دلسوزان نظام به اهداف این محفل باعث شد تا علی لاریجانی در گزارش سالانه فعالیت های مجلس در محضر مقام معظم رهبری هیچ اشاره ای به برگزاری این جلسه نکند.

5-      بت شکنی تاریخی فرزند ملت در مناظره معروف شب رحلت امام که به نوعی انتقام جام زهر حضرت روح الله بود کاخ شیشه ای ناطق نوری را نیز به لرزه انداخت. جهرمی داماد ناطق نوری بود که پاتک اهل بیتش را با افشای ماجرای تخلف سه هزار میلیاردی و با نشانه رفتن مسئولان دولتی به میدان آورد. این افشاگری در حالی بود که اصل موضوع از مدتی قبل توسط سیستم های نظارتی دولت و قوه قضائیه کشف شده و در حال بررسی بود. با این که این افشاگری باعث فرار متهم اصلی گردیده و نیز به رغم آن که تخلف در محدوده بانک تحت مدیریت جهرمی (صادرات) صورت گرفته بود داماد ناطق حتی یک احضاریه هم دریافت نکرد و...

6-      با اتمام انتخابات مجلس نهم حاشیه های مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری آغاز گردید. گمانه ها حکایت از حضور نامزدهای متعدد جریان اصولگرایی داشت. اسدالله بادامچیان سیاست مدار کهنه کار موتلفه (مجاهدین جناح راست)! در مصاحبه ای اعلام کرد که حزب متبوعش کاندیدایی را برای ریاست جمهوری معرفی خواهد کرد که باعث می شود بسیاری از مدعیان ریاست جمهوری (فرض کنید لاریجانی، ولایتی، حجت الاسلام پورمحمدی) از صحنه رقابت کنار بکشند. مدتی بعد حبیب الله عسکراولادی نیز اعلام کرد جهان اسلام به امثال هاشمی و ناطق نیاز دارد!

7-      صادق زیباکلام استاد دانشگاه و از چهره های مرموز منتسب به اصلاح طلبان که گاه با حرکات زیگزاگ خود در زمین اصولگرایان نیز بازی می کند در مصاحبه ای رئیس جمهور آینده را فردی فراجناحی خواند و در نهایت ناطق نوری را بهترین گزینه در این خصوص معرفی کرد. همزمان علی مطهری نیز بر ضرورت دخالت نداشتن رئیس جمهور آینده در فتنه88 (چه به عنوان فتنه گر و چه به عنوان مقابله گر با فتنه) تأکید نمود.

8-      علی اکبر ناطق نوری سکوت سه ساله خود را شکست و ناگهان پا به میدان گذاشت. وی اولین دغدغه خود را مقابله با خرافه گرایی نامید. این ادعا در حالی مطرح شد که خود ایشان در مصاحبه با ویژه نامه روزنامه اطلاعات سکوت خویش در مقابل خرافه وجود عکس امام در ماه! در زمان شاه را مصلحتی لازم برشمرد!

9-      مصاحبه پر حاشیه دیگری از ناطق نوری منتشر گردید. وی این بار سخنی نا به جا از امام جمعه انقلابی قم را پس از یکسال یاداور شد و ایشان را بی توجه به رویکرد ولایی اش ضدولایت فقیه نامید! همزمان وی ادعای حضور امام زمان در جبهه های نبرد حق علیه باطل را خرافه نامید و مدعیان را – که اغلب مانند علی صیادشیرازی و عبدالحسین برونسی جزو شهدای دفاع مقدس هستند- افرادی روانی لقب داد!

10-   در شب بیست و سوم ماه مبارک، ناطق نوری میهمان شب قدر حرم قدس رضوی گردید. وی در سخنرانی این مراسم که به طور مستقیم از سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد با بیان جملاتی در دفاع از عملکرد و سوابق خود و حمله به برخی مسئولان (که هیچ گاه متن کامل آن منتشر نشد) هدف حمله عده ای از حضار قرار گرفت و برنامه تلویزیونی وی ناگهان قطع گردید.

11-   روزنامه اصلاح طلب اعتماد به دفاع از ناطق نوری پرداخت و در ادعایی کذب، سردار سعید قاسمی (مشهورترین چهره فعلی حزب الله) را مسئول برهم زدن مراسم ناطق معرفی کرد. این روزنامه کینه حزب الله بر ضد ناطق را ناشی از اعتدال ناطق و مخالفت وی دربرخورد با بدحجابی در دهه شصت دانست! جالب آن که اغلب بچه های حزب الله به هر دلیلی در سال 76 از نامزدی ناطق حمایت کرده بودند. سعید قاسمی حضور خود در مشهد مقدس در آن تاریخ را از اساس تکذیب کرد.

12-    اصلاح طلبان به نیکی می دانند برای تجدید حیات سیاسی خود باید با قدم هایی حساب شده و بدون ریسک به دنبال حضور آرام و پله به پله در رقابت های انتخاباتی باشند. آنان خوب می دانند که حضور مستقیم یک کاندیدای منتسب به اصلاح طلبان ممکن است باعث رد صلاحیت وی و یا تقابل جدی سطوح جامعه شود. اما در صورت ائتلاف با نامزدی که بر اساس برخی مصالح به دنبال حامیان جدید می گردد می توانند از وضعیت فعلی خارج شده و سهمی از قدرت را به خود اختصاص دهند.

حرف آخر:

اصولگرایان سنتی که به طور معمول تا کنون در هیچ یک از عرصه های رقابتی موفق به جلب اعتماد عمومی نشده اند همچنان با چند پله تأخیر به دنبال تقلید از روش تبلیغاتی اصلاح طلبان آشنا با تاکتیک های جنگ روانی هستند. ناطق می خواهد ادای خاتمی را دربیاورد؛ عبای شکلاتی بپوشد و با ژست های روشنفکرانه ادعای اعتدال و دوری از انحصار طلبی های سیاسی و اعتقادی را طرح نماید. او می خواهد نشان دهد که نه تنها دارای شخصیتی فراجناحی است بلکه در عرصه های دینی نیز فکری باز و بدون تعصب داشته و مظلومانه هدف حملات افراطیون مذهبی قرار گرفته است. روزنامه اعتماد در حقیقت با اشتباهی ناشیانه منویات تبلیغاتی ستادهای جنگ روانی وابسته به حامیان ناطق را برملا ساخت. ناطق می خواهد خاتمی سال هفتاد و شش بشود؛ غافل از آن که بدنه جماعت حزب الله در تمام این سال ها تجربیاتی را کسب کرده است که به این راحتی در زمین او بازی نخواهند کرد.

ومکروا و مکرالله والله خیرالماکرین  

 

باز هم دستگیری بازهم بازداشت

+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم مرداد 1391 ساعت 13:6 شماره پست: 1104

حدود یک ماه پیش مطلبی را در وبلاگ نوشتم با عنوان :

چرا از بازتاب اخبار مربوط به قیام طلاب عدالتخواه در هراسیم؟!

این مقاله تحلیلی با استقبال بسیاری از عدالتخواهان مواجه گردید و همان وقت در سایت های مختلفی منعکس شد.

دقایقی پیش مطلع شدم جمعی از دوستان عدالتخواه در قم این مقاله را در سطح راهپیمایی کنندگان روز قدس منتشر نمودند. هنوز لحظه ای از شنیدن این خبر نگذشته بود که خبر بازداشت سه نفر از توزیع کنندگان این مقاله نیز به دستم رسید. بسیجیان بازداشت شده هم اکنون در نیروی انتظامی قم به سر می برند. این سرعت عمل مثال زدنی مقامات انتظامی و قضایی در برخورد با این فساد مشهود! بسیار ستودنی است. این روزها که متولیان امور امنیتی با غیرت و همت بالا به مقابله قاطع! با مظاهر روزه خوای مشغول بودند اکنون در مرحله ای دیگر از اجرای تکلیف انقلابی خویش باز هم مترصد برخورد با عدالتخواهان هستند. خدا قبول کند انشالله!


خبر تکمیلی: پیش از اذان مغرب تمامی دستگیرشدگان روز قدس آزاد شدند.

بدون شرح
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم مرداد 1391 ساعت 23:20 شماره پست: 1103

یاسر ترابی » فرزند شهید و فعال جهادی دانشگاه که در اعتراض به رژیم بحرین در بازی تیم آن کشور با ایران بازداشت شد ،

 

همان « یاسر ترابی »  که چند روز پیش محضر امام خامنه ای بود.

(تصاویر انتخاب شده از متن مقاله ای به قلم مسعود شفیعی کیا)

 

الاسلام یعلو ولایعلی علیه

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم مرداد 1391 ساعت 0:20 شماره پست: 1102

به گزارش جهان به نقل از ایرنا، محمود احمدی‌نژاد و هیات همراه برای اقامه نماز جماعت ظهر و زیارت قبر پیامبر اکرم(ص) از محل اقامت خود، پیاده عازم مسجدالنبی شدند که در طول مسیر، مسلمانان از ملیت‌های مختلف با شعار الله اکبر به ابراز احساسات پرداختند و رییس جمهوری نیز با تکان دادن دست نسبت به ابراز احساسات آنها پاسخ داد.
 
** یکی از زائران مصری با مشاهده رییس جمهوری اسلامی ایران ضمن ابراز احساسات نسبت به احمدی‌نژاد گفت: واعتصموا بحبل الله جمیعا.
 
** مسلمانان مختلفی که به زیارت قبر پیامبر اکرم(ص) آمده بودند، از گوشه و کنار مسجدالنبی برای عرض سلام و ابراز احساسات به سمت احمدی‌نژاد هجوم می‌آوردند و رییس جمهوری نیز ضمن پاسخ سلام، با تعدادی از آنها دست داد.
 
همچنین زائران مسلمان اقدام به گرفتن فیلم و عکس از رییس جمهوری اسلامی ایران کردند.
 
** یک بانوی زائر ترک با مشاهده رییس جمهوری ایران به زبان انگلیسی فریاد زد: 'شما در قلب ما جای دارید'.
 
** رییس جمهوری وقتی وارد مسجدالنبی شد مورد استقبال مسوولان مسجد قرار گرفت و آنها در داخل مسجد وی را همراهی کردند.
 
** زائران در طول مسیر به مسجد النبی و همچنین زیارت قبر پیامبر اکرم(ص) با مشاهده احمدی‌نژاد با شعار الله‌اکبر از وی استقبال می‌کردند.
 
** هنگام خروج رییس جمهوری از مسجدالنبی، زائران کشورهای مختلف در مقابل مسجدالنبی تجمع کرده و با فریاد الله‌اکبر و عرض سلام، نسبت به احمدی‌نژاد ابراز احساسات می‌کردند. جمع زیادی از زائران برای سلام کردن و دست دادن با رییس جمهوری به سمت وی هجوم ‌می‌آوردند.
 
** یک زائر الجزایری که در مقابل مسجدالنبی حضور داشت با مشاهده رییس جمهوری اسلامی ایران به زبان عربی فریاد زد: همه الجزایری‌ها با شما هستند.
 
** رییس جمهوری و هیات همراه بعد از اقامه نماز جماعت و زیارت قبر پیامبر اکرم(ص) به زیارت قبور ائمه اطهار(ع) در بقیع رفتند.
 
** احمدی‌نژاد در قبرستان بقیع از قبور ائمه اطهار(ع) و شهدای احد زیارت کرد.
 
** رییس جمهوری و هیات همراه عصر امروز(دوشنبه) برای مُحرم شدن و اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء به مسجد شجره می‌روند و سپس برای انجام مناسک عمره مفرده عازم مکه مکرمه می‌شوند.
 
رییس جمهوری اسلامی ایران وهیات همراه امروز برای شرکت در اجلاس اضطراری سران سازمان همکاری‌های اسلامی با عنوان 'همبستگی اسلامی' که قرار است سه‌شنبه شب ساعت 22 و 30 دقیقه به وقت محلی در قصر صفا در محله منای مکه مکرمه، وارد مدینه منوره شد و در بدو ورود در فرودگاه مدینه، مورد استقبال امیر مدینه و مقامات این شهر قرار گرفت.
 
اجلاس اضطراری سران سازمان همکاری‌های اسلامی در شب اول تا سحر ادامه دارد و حضار در میهمانی سحر 'ملک عبدالله' پادشاه عربستان سعودی شرکت خواهند کرد.
 
احمدی‌نژاد در روزهای سه‌شنبه و چهارشنبه دیدارهایی دو جانبه با برخی مقام‌های کشورهای شرکت کننده در اجلاس مکه خواهد داشت.
 
مراسم اختتامیه اجلاس نیز چهارشنبه‌شب در مکه مکرمه برگزار و بیانیه این اجلاس ساعت دو بامداد پنجشنبه به وقت محلی منتشر می‌شود.
 
رییس جمهوری پنج‌شنبه به تهران باز خواهد گشت.
 
سیدمجتبی ثمره هاشمی مشاور ارشد رییس جمهوری، کامران دانشجو وزیر علوم، تحقیقات و فناوری، سید محمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، علی نیکزاد وزیر راه و شهرسازی، عبدالرضا شیخ الاسلامی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، حمید بقایی معاون اجرایی رییس جمهوری، اسفندیار رحیم مشایی رییس دفتر رییس جمهوری، احمدی‌ن‍‍ژاد را در این سفر همراهی می‌کنند.
 
رییس جمهوری با دعوت رسمی ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی در این اجلاس حضور یافته است.

"قلاده های طلا" همچنان حاشیه ساز است!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم مرداد 1391 ساعت 13:39 شماره پست: 1101

 

سایت بولتن نیوز وابسته به ... همچنان به مقابله با "قلاده های طلا" سیاسی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران ادامه می دهد. این سایت در مطلب اخیر خود که با استقبال رسانه های ضدانقلاب مواجه شد خواستار اعلام رسمی منابع مالی تولید فیلم مذکور شده است. این تقاضا در حالی صورت می گیرد که موسسه روایت فتح به طور مشخص، تهیه کنندگی این اثر فاخر رابرعهده داشته و سازمان سینمایی وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد نیز رسماً اعلام کرده یک سوم هزینه ساخت فیلم را تقبل کرده است.

سایت بولتن نیوز که در لوای ایجاد شبهه در منابع مالی فیلم قلاده های طلا نتوانسته حرف اصلی خود را مخفی نگاه دارد یک بار دیگر به بخشی از داستان فیلم که یکی از معاونان وزارت اطلاعات جمهوی اسلامی را هم دست فتنه گران نشان داده بود به شدت انتقاد کرد. در بخشی از مطلب مذکور می خوانیم:

" نکات مبهم وسوال برانگیز این فیلم از جمله جاسوس بودن معاون وزیر اطلاعات و همراهی برخی نهادها با وی، عدم واکنش به موقع در برابر اقدامات این جریان و... مسائلی است که سازندگان وحامیان مالی این فیلم باید به آن به صورت شفاف پاسخ دهند که منظورشان از ساخت این فیلم دقیقا چه بوده است؟
برخی صحنه های غیر واقعی و بزرگنمایی نقش برخی افراد و عدم حساسیت و واکنش یک دستگاه و سازمان اطلاعاتی که در دنیا به هوشیاری و هوشمندی و اقتدار معروف است به چه معناست؟ "

البته این نکته را باید ویژگی منحصر به فرد فیلم قلاده های طلا دانست که از ابتدای آغاز پروژه آن انواع هجمه های تبلیغی و روانی از سوی محافل ضدانقلاب بر ضد آن شکل گرفت تا جایی که برخی از بازیگران اصلی آن همچون مریلا زارعی بر اثر این فشارها میدان را خالی کرده و از ادامه همکاری با ابوالقاسم طالبی سرباز زدند. اکران این فیلم نیز بارها از سوی فتنه گران مورد تهدید جدی قرار گرفت. از سوی دیگر، کارگردان انقلابی قلاده های طلا که در صحنه ای بی بدیل از فیلم خود به انعکاس تصویری مستند و واقعی از حضور دختر فتنه گر ارباب حلقه ها! به منظور ثبت انکارناپذیر آن در تاریخ انقلاب پرداخته و با بهره گیری از خلاقیت های هنری و در اقدامی استراتژیک به تفکیک بین معترضان خیابانی با اوباش و عوامل ضدانقلاب توجه ویژه ای نشان داده بود بارها از مانع تراشی برخی نهادهای امنیتی به منظور توقف و عدم اکران این اثر ماندگار گلایه کرده است.

راقم این سطور معتقد است مسئولان محترم سایت بولتن نیوز با اجتناب از هیجانات صنفی و پرهیز از عصابنیت در صورت اتخاذ رویکردی منطقی خواهند پذیرفت که سازندگان و هواداران فیلم تاریخی قلاده های طلا به هیچ وجه منکر زحمات نیروهای خدوم وزارت اطلاعات در تأمین امنیت داخلی نیستند؛ اما به هر حال این وزارت نیز مانند همه دستگاه ها و مجموعه های دیگر دارای نقاط  ضعفی است که نباید از آن غافل شد.

سیر داستانی قلاده های طلا با نگاهی آسیب شناسانه به وقایع سال 88 در مجموع با نشان دادن موفقیت نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی پایان پذیرفت؛ موضوعی که یاداوی آن باعث عصابنیت محافل ضد انقلاب گردیده است. آیا از منظر گردانندگان سایت بولتن، فیلم سازان ما باید تنها به ساخت آثار سنمایی دهه هفتاد همچون "پنجاه روز التهاب" بسنده کرده و از ورود به مضامین چالشی چون "به رنگ ارغوان" و قلاده های طلا خودداری کنند؟ بعید به نظر می رسد بدنه مخلص وزارت محترم اطلاعات رغبتی برای خلق آثار فرمایشی و متملقانه داشته و از بیان نقاط ضعف این دستگاه – که مواردی از آن مانند برخورد غلط با طلاب و بسیجیان عدالتخواه در صورت لزوم منتشر خواهد شد – ابایی داشته باشند. به راستی اگر قرار باشد مضمون فیلمی به جریان مشکوک و ضدامنیتی قتل های زنجیره ای اختصاص داشته باشد که مطابق تحلیل منطقی مقام معظم رهبری به طور یقین با هدایت چند واسطه ای دشمنان قسم خورده این آب و خاک به وقوع پیوسته است – فارغ از آن که عوامل امنیتی مؤثر در آن چه کسانی و وابسته به کدام جناح بوده اند – در مواجهه با طرز تفکر امثال مدیران سایت مذکور چه سرنوشتی خواهد داشت؟!

 

یک استکان چای، یک حبه لبخند!

+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم مرداد 1391 ساعت 19:57 شماره پست: 1100

 

پیرمردی را که در این تصویر در کنار مرحوم شیخ عبدالله ضابط در سرزمین مقدس طلائیه می بینید حاج جواد شیخ زاده است. حاج جواد را باید از نخستین خادمان گروه تفحص سیره شهدا (موسسه روایت سیره شهدا) دانست. او از مبارزان قبل از انقلاب در شهر مقدس قم بود و در درگیری های متعدد با دژخیمان پهلوی بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجروح گردید. در سال های دفاع مقدس نیز در صفوف مقدم ایثار و شهادت خوش درخشید. بعد از جنگ، هر جا که بساط عاشقی برپا بود حاج جواد شیخ زاده خودش را می رساند تا نقشی کوچک یا بزرگ در بزم دلدادگی داشته باشد. شیخ عبدالله ضابط، علم روایتگری سیره شهدا را که برداشت او جزو نخستین نیروهایش بود که خالص و بی ادعا خدمت به راویان جهاد و مقاومت را آغاز نمود. محال بود کسی پایش را به جمع خادمان شهدا بگذارد و میهمان لبخند و یک جرعه چای معطر حاج جواد نشود. نشاط و طراوت درونش خستگی را از جسم و جان خادمین شهدا می زدود. در ایام سفرهای راهیان نور، گاه خودش را به مناطق عملیاتی می رساند و در آن جا نیز بدون کمترین چشمداشتی به خدمتگذاری راهیان مکتب وصال می پرداخت. یک استکان چای که از دستش می گرفتی انگار عالمی را به او بخشیده بودی. کیف می کرد اگر خدمتی برای شهدا از دستش برمی آمد.

درست شب شهادت مولای مظلومان علی علیه السلام بر اثر سانحه ای تأسف بار با جامه خونین به دیدار یاران شهیدش رفت. آن قدر به شیخ عبدالله ضابط عشق می ورزید که پرگشودنش نیز شبیه او شد.

دیروز وقتی تابوت مطهرش را به گلزار شهدای قم می بردیم انگار بر بال ملائک قدم می گذاشتیم. انگار می شد هنگام ورود به گلزار شهدای قم، خیر مقدم مهدی زین الدین، اسماعیل صادقی، جواد دل آذر، محمد رضا شفیعی، محمد معماریان و ... را با گوش جان شنید. او جامانده ای از قافله کربلائیان تاریخ بود که تقدیر وصالش در روشنای شب نورانی قدر رقم خورد و ساکن جاوادانه شهرالله گردید. شادی روحش صلوات.

 
کوبیدن آب در هاون!
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم مرداد 1391 ساعت 4:12 شماره پست: 1099

 "جریمه نقدی برای تیم صبا قم

دیدار دو تیم صبای قم و ملوان بندر انزلی در لیگ برتر در قم 9 مرداد ماه برگزار شد که از سوی تماشاگران تیم صبای قم در دقایق 52، 55 و 75تخلفاتی صورت گرفت.

بر همین اساس تیم صبای قم به پرداخت 30 میلیون ریال جریمه نقدی محکوم شد. "

یکی دو روز گذشته این خبر در خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت. در بازی مذکور من به عنوان تماشاگر حضور داشتم. تخلفات تماشاگران تیم صبا بر خلاف آن چه ذکر شد منحصر به سه دقیقه مورد اشاره کمیته انضباطی نبوده است. به محض به ثمر رسیدن گل برتری تیم ملوان، انواع اهانت ها از سوی تماشاگران کم ظرفیت صبا نسبت به بازیکنان و سپس همه اهالی شریف استان گیلان آغاز شد. نکته اصلی این جاست که این توهین ها که به منظور تضعیف روحیه حریف صورت می گرفت به صورت کاملاً هدایت شده از  طریق بلندگوی دستی لیدرهای استخدام شده باشگاه انجام می شد. با این وصف، میزان جریمه تصویب شده کمیته انظباطی که مدعی زمینه سازی برای حاکمیت اخلاق در میادین ورزشی است به نسبت تخلف آشکار و سازمان دهی شده برخی هواداران تیم صبا بسیار ناچیز و فاقد اثر به نظر می رسد.

این "صراط"، مستقیم نیست!

+ نوشته شده در جمعه بیستم مرداد 1391 ساعت 19:25 شماره پست: 1098

سایت صراط نیوز که مدعی اصولگرایی است و به صورت غیرمستقیم و با حرکات زیگزاگ (سبک بی بی سی) به حمایت تلویحی از یک کاندیدا و جریان سیاسی خاص می پردازد مدت هاست که شکاف در بدنه اصولگرایان را با ایراد نقدهای غیر واقعی نسبت به تفکر جبهه پایدای در صدر اهداف سیاسی خود گنجانده است.

در جدیدترین مقاله انتقادی این سایت به ظاهر ارزشی به قلم نویسنده ای ناشناس با کمال تعجب شاهد زیر سوال بردن نهی از منکر حجت الاسلام آقاتهرانی در خصوص خدمات مربوط به تغذیه مسافران شرکت های هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران بوده ایم.

ماجرا این گونه است که حجت الاسلام آقاتهرانی در نامه ای به وزیر مسکن و شهرسازی (بخوانید نیکزاد، رقیب احتمالی کاندیدای محبوب جریان خاص) درخواست کرده تا به منظور حفظ حریم ماه مبارک رمضان و احترام به روزه داران، شرکت های هواپیمایی در طول این ماه مبارک از ارائه سرویس تغذیه وقت ظهر (ناهار) در پروازها خودداری کنند. به دستور وزیر مسکن و شهرسازی، این تقاضا در دستور بررسی قرار گرفت.

نویسنده ناشناس صراط که به زعم خود فرصت مناسبی را برای افشای ماهیت اعضای جبهه پایداری و مقابله با افراطی گری! آنان پیدا کرده بود با استناد مضحک به احکام فقهی! ضمن زیرسوال بردن این اقدام ارزشی وزیر مسکن این گونه استدلال کرد که :

" نگارنده این یادداشت، به عنوان یک مسلمان شیعه که الزامات زندگی در جامعه و حکومت اسلامی را می داند و در زندگی شخصی خود نیز کوشیده تا حد ممکن پایبند دستورات دینی باشد، نمی تواند نسبت به تندروی هایی که در جامعه به نام دین صورت می گیرد سکوت کند چه آن که اسلام، بیش از آن که از دشمنان بیرونی اش لطمه خورده باشد، از دوستان و پیروان افراط گرای خود آسیب دیده است.

درباره همین "تکلیف الهی" روزه، همان خدایی که آن را بر مسلمانان واجب کرده است، بر مسافران منعش کرده است به گونه ای که اگر مسافری روزه هم بگیرد، روزه اش مشروع نیست.

مسافران هواپیما نیز، طبیعتاً مشمول این حکم می شوند و روزه بر آنها واجب نیست مگر آن که کسی بعد از اذان ظهر از وطن خود حرکت کند. طبیعی است که عده ای از مسافران هوایپما مشمول این قاعده هستند ولی گروه دیگر که در میانه سفرند یا به شهر خود بازمی گردند ، اصولاً روزه نیستند و شرعاً هم نباید روزه بگیرند.

حال بر پایه کدام قاعده فقهی و قانون کشوری، آقایان تصمیم گرفته اند ناهار را از مسافران دریغ کنند؟ تندروی تا کی؟ خدا می گوید لازم نیست مسافران روزه بگیرند و این ها می گویند که الا و بلا یا باید روزه بگیرید یا تظاهر کنید!"

دقت فرمودید؟ یعنی مدیریت یک سایت مدعی ارزش گرایی هنوز از ساده ترین احکام شرعی در منع روزه خواری علنی آگاه نیست! و نمی داند مسافرانی که بعد از اذان ظهر پرواز دارند ممکن است اغلب روزه دار باشند. عده ای از مسافرین هم به دلیل اطلاع از بازگشت تا قبل از اذان ظهر به موطن خود نیت روزه کرده اند و ...

دوستانی که به بهانه مقابله با جنگ نرم دشمن به رویارویی با دوستان انقلاب می پردازند نمی دانند کسانی که بر اساس مجوزهای شرعی امکان روزه داری ندارند نیز نباید در ملأ عام و مقابل چشم روزه داران به خوردن و آشامیدن مبادرت کنند. حکم تعزیر روزه خواری در معابر عمومی نه به خاطر روزه نگرفتن افراد بلکه به دلیل هتک حرمت روزه داران ماه مبارک رمضان است. خدا عاقبت همه ما را به خیر کند. گاهی وقت ها به خاطر سیاسی کاری به دین فروشی هم روی می آوریم.

کاندیداتوری مهندس ضرغامی برای ریاست جمهوری منتفی است!
+ نوشته شده در جمعه بیستم مرداد 1391 ساعت 10:21 شماره پست: 1097

 

به رغم افشای حمایت سنگین مالی محمدباقر قالیباف از فیلمسازانی که صحنه هایی از فیلم خود را به انعکاس آرم یا نمادهای شهرداری تهران اختصاص دهند این روش در تبلیغات زودرس انتخاباتی وی همچنان ادامه دارد.

چند شب پیش در قسمتی از سریال پر بیننده خداحافظ بچه شاهد آن بودیم که در صحنه ای از فیلم، درب اتوماتیک سالن ترمینال که منقش به آرم بزرگ شهردای تهران بود به دلیلی نامعلوم بارها در پشت سر بازیگران باز و بسته می شد تا تصویر آن در ذهن مخاطب حک شود.

در همان قسمت از سریال چندبار از برج میلاد به عنوان نمادی ملی و تاریخی هم ردیف با گنبدها و مناره ها یاد شد. این در حالی است که برخلاف گنبدها و مناره ها که بر اساس هویت دینی و ملی کشور ایران ساخته شده اند برج میلاد به دلیل عدم بهره گیری از معماری سنتی به شدت مورد انتقاد فعالان فرهنگی عرصه معماری قرار دارد.

با نزدیک شدن به ایام انتخابات و هجمه سنگین ستادهای وابسته به باقر قالیباف در آغاز تبلیغات زودرس انتخاباتی به نظر می رسد شایعه کاندیداتوری مهندس ضرغامی برای ریاست جمهوری به طور کل منتفی باشد. بعید است ضرغامی در صورت جدیت در نامزدی برای ریاست جمهوری حاضر شود این گونه عرصه رسانه تحت مدیریت خود را دو دستی به رقیب خویش واگذار نماید.

 

حکایتی خواندنی از رزمنده ای که عملیات را لو داده بود!

+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم مرداد 1391 ساعت 15:4 شماره پست: 1096

آن شب یادم است که فرمانده گردان همه را جمع کرد و گفت: « برادران! حتماً شنیده­اید که امام مدتی است که فرمودند مهران چه شد؟ مدت­هاست فرماندهان و بچه­های شناسایی و تخریب بی­خوابی و رنج کشیده­اند  و نقشه این عملیات را طرح ریزی کرده­اند. ان شاء الله امشب می­خواهیم برویم و 24 ساعت توی قلب دشمن کمین کنیم و بعد از 24 ساعت حمله کنیم و از پشت بزنیم به دشمن. البته بعد از این 24 ساعت باید از چهار میدان مین هم بگذریم تا بتوانیم حمله مؤثری داشته باشیم. البته با گردان­های عمل کننده از محورهای دیگر به صورت هماهنگ حمله کنیم تا ان شاء الله شهر مهران را آزاد کرده و این خواسته امام را عملی کنیم ».

 فرمانده، قدری هم دربارۀ انظباط نظامی و امور دفاعی صحبت کرد. مثلاً گفت که اگر گلچین نشده باشیم حتماً غربال شده­ایم. باز هم تأکید کرد هر کس هشدارهای نظامی را رعایت نکند باید با گردان و عملیات خداحافظی کند و گفت که وقتی رفتیم تو قلب دشمن چه کار باید بکنیم. باید حرف نزنیم و صحبت نکنیم. از جایمان تکان نخوریم و از این صحبت­ها. الحمدالله آن شبی که ما حرکت کردیم طوفانی بلند شد. این طوفان خیلی کمک کرد و دشمن کور و کر شده بود و اصلاً متوجه نشد که ما کی وارد منطقه شدیم و به قلبش نفوذ کردیم.

 از هنگام اذان مغرب که حرکت کردیم، بعد از پیمودن حدود 7 کیلومتر ساعت 3 بعد از نصف شب بود که به شیار کوه، معروف به آبزیادی در پشت دشمن رسیدیم.

فرمانده­مان گفت: « دوستان و برادران من! دشمن بالای همین شیار است. هوا که روشن می­شود می­توانید صدای عراقی­ها را بشنوید. ما بیخ گوش دشمنیم. می­بینید که منطقه طوری است که دشمن به ما مسلط است. باید تمام روز را صبر کنیم تا بتوانیم در تاریکی شب کاری از پیش ببریم. همین طور که نشسته­اید بخوابید تا 24 ساعت و تکان نخورید و کوچک­ترین صدایی ایجاد نکنید. اگر تکان بخورید و دشمن بفهمد 450 نفر را قتل عام می­کند. یا به اسارت می­برد و باعثش هم آن یک نفری است که بی­احتیاطی کرده و باعث خبردار شدن دشمن از کمین­مان شده ».                                               از همان لحظه فکر این که نکند من باعث این بی­احتیاطی باشم چقدر محدودم کرده بود. نمی­خواستم شرمنده این بچه­ها که این همه جانفشانی کرده بودند و زحمت کشیده بودند بشوم. کوچک­ترین صدا مثل عطسه و یا حرف زدن در خواب یا نیش یک عقرب کوهی و فریاد درد یا خوردن به ظرف آب یا افتادن اسلحه از دست یا... هر کدام می­توانست سبب این شرمندگی شود.

 آن­جا هم که خوابیده بودیم 50 متر با دشمن فاصله داشت. ماشین غذای دشمن که آمد و غذا پخش می­کرد ما صدای ماشین و صدای نفراتش را می­شنیدیم.

 دود ماشین آمد بالا سرمان مثل روح سیاه شیطان پخش شد. 24 ساعت، بچه­ها یکی به صورت قلمبه، یکی نشسته و یکی درازکش بود و الحمدلله همه ساکت بودند.

 بالاخره با هر سختی بود 24 ساعت مثل یک قرن گذشت. موقع نماز مغرب و عشا شد و هوا تاریک.

ساعت 3 بعدازظهر بود که آب آشامیدنی بچه ها تمام شد. هیچ کدام از بچه­ها دیگر آب نداشتند، بعضی از بچه­ها یک استکان یا نصف استکان ته قمقمه­شان آب بود که آن را گذاشته بودند برای میدان مین تا اگر آن­جا مجروح شدند لااقل گلویشان را تر کنند. فوری نماز مغرب و عشا را نشسته و با تجهیزات خواندیم. فرمانده گفت: به ستون بشوید که می­خواهیم به امید خدا وارد مرحله بعدی عملیات یعنی گذشتن از چهار میدان مین شویم. ابتدا می­رویم یک ساعت و نیم پشت میدان مین اولی می­خوابیم و بعد ساعت یک ربع به یازده حمله را شروع می­کنیم، تا گردان­های دیگر طبق زمان­بندی از محورهای دیگر وارد عمل شوند ».                                                    طبق برنامه رفتیم. پشت میدان مین اولی که رسیدیم، بنا بود یک ساعت و نیم آن­جا بخوابیم تا همه گردان­ها به محل­های تعیین شده برسند و بعد رمز آغاز عملیات را بدهند تا گردان­های همه محورها با هم وارد عمل شویم. رسیده بودیم پشت میدان اولی که بالاخره کاری که نباید می­شد شد!

من با چهار یا پنج نفر گردان بودم که جلوتر می­رفتیم. یک آر . پی . چی زن و دو تا کمکی و ما دو نفر پشت سر آن­ها بودیم که متأسفانه در تاریکی پایم خورد به سیم تله منوری و مین لعنتی روشن شد و دشمن فهمید که نیروهای ایران به این­جا نفوذ کرده­اند.

 عملیات لو رفت.

دشمن فوری بنا کرد به شلیک حدود 300 ـ 200 منور. منطقه آن­قدر روشن شد که آفتاب در مقابل آن هیچ بود باید چه خاکی توی سرم می­ریختم؟ آقای ترکه­ای فوری یک کلاه خود روی منور گذاشت. کلاه مسی سرخ شده بود. می­دانستیم با آن حرارت حتماً کلاه آب می­شود. نور منور کمتر شد ولی چه سود، دیگر عراقی­ها فهمیدند و تیربارهایشان فوران می­کرد؛ پشبند هم نارنجک می­انداختند.

چه افتضاحی به بار آوردم حالا همه بچه­ها قلع و قمع می­شدند به خاطر بی­احتیاطی من. یا زهرا!                                                                        ترس وجودم را گرفته بود. نمی­دانستم چه کار باید بکنم. فرماندهان دسته و گردان تصمیم گرفتند حالا که دشمن فهمیده، بایستیم تا با فرماندهان ارشد تماس بگیرند. آن­ها گفتند که شما فوری حمله را شروع کنید.

رمز مبارک عملیات کربلای یک اعلام شد: « یا ابالفضل العباس علیه السلام »                                      فرماندمان بلند بلند می­گفت: « برادران! مأموریت دسته ما این است که چهار تا میدان مین را باید با سرعت بدوید و بروید،  اگر یک کمی کوتاهی بکنید و بخواهید تعارف کنید و بایستید و فلان کنید، دشمن همه را قتل عام می­کند ».

نفسم تند شده بود و نگاه گشاد و خیره­ام به زمین دوخته شده بود. بدنم از شدت حرارت درون داشت آتش می­گرفت. یک لحظه یکی از برادرها زد روی شانه­ام و گفت: « چه خبره احمد؟ حالت خوب نیست یا ترسیدی که این­جوری می­لرزی؟! » او دستم را همراهش کشید و گفت: « یالّله بدو! وقت فکر کردن و ترسیدن نیست ». در تاریکی هوا به خدا گفتم: « یا ستارالعیوب! یا اله العاصین! کمک کن بچه­ها متوجه نشوند که من مرتکب این خطای نابخشودنی شدم ».

روزهای قبل، برادران شناسایی و تخریب خیلی زحمت کشیده بودند. واقعاً وقتی که ما از این میدان­ها می­گذشتیم، تازه می فهمیدیم برادران تخریب با شجاعت رفته بودند کجاها را پاکسازی کرده بودند. آنها از قبل بخشی از میدان را پاکسازی کرده و یک محور باز کرده بودند. خدا شاهد است باورمان نمی­شد. این کار جسارت عجیبی می­خواست!

چهار تا میدان مین به اندازه یک کیلومتر راه بود. بچه­ها از روی همان محور پاکسازی شده رد شدند و رفتند. به این ترتیب در میدان مین تلفات کمی دادیم .           روی جادۀ خاکی حرکت کردیم. گروهان­های دیگر به طرف خط رفتند و یک گروهان هم به طرف مقر گردان رفت.

حدود 15 ـ 10 متری مقر دشمن که رسیدیم، تیربار دشمن شروع به شلیک کرد که حدود 60 ـ 50 نفر از برادران ما همان­جا شهید و زخمی شدند. آن­جا سنگین­ترین تلفات این عملیات جلوی چشمانم اتفاق افتاد. دوستم بود، رفیقم بود، همشهری­ام بود، همکلامم بود و برادرانم بودند که آن­جا پرپر شدند. خیلی دردآور بود و من از شدت شرم، آرزو داشتم در آن لحظه یک تیر شاهرگم را پاره کند. حین حرکت، گریه می­کردم. همراهان می­گفتند: « روحیه­ات را از دست نده، حداقل به فکر خودی­ها باش ».

بعد یکی از برادران به طرف سنگر تیربارچی دوید که یک تیر به دستش خورد. نایستاد. بازهم به طرفش رفت. کمی جلوتر رفته بود. می­توانست نارنجک را پرتاب کند داخل سنگر تیربارچی؛ اما باز تیر به پهلویش خورد. باز هم نایستاد. کمی که جلو رفت دیگر پاهای زخمی­اش را نمی­توانست حرکت بدهد. کمی سینه خیز جلو رفت و نارنجک را پرتاب کرد. نمی­دانم حاصل این شجاعت و جانفشانی­اش را دید وشهید شد یا نه. کاش من به جای او این کار را کرده بودم. شاید بخشی از این سهل انگاری­ام را جبران کرده بودم.

تا این مانع لعنتی دشمن برطرف شد ما رفتیم بالای یک تپه. خوشبختانه دو تا سنگر کمین داشت؛ بلافاصله رفتیم نارنجک انداختیم.  سنگرها را پاکسازی کردیم و رفتیم توی سنگرهای خود عراقی­ها مستقر شدیم. آن­جا یکی از برادرها که همراه من بود به گریه و اشک و ناله من نگاه کرد و آه کشید و گفت: « آن­جا را ببین آن بیچاره دارد چطور جان می­دهد! همه اش تقصیر همان بی­احتیاطی بود. آشغال ترسو فکر نکرد کسی که نمی­تواند به خواب و ضعفش غلبه کند به درد جلوی دشمن ایستادن نمی­خورد؟!»

یک لحظه برای این­که شکش نبرد من بودم که آن بی­احتیاطی را مرتکب شدم خودم را جمع کردم. تیر را از توی جیبم درآوردم و در حالی که دندان­هایم را به هم فشار می­دادم گفتم: « خودم می­کشمش! » آن برادر با تعجب به من نگاه کرد و گفت: « بعید می­دانم او حتی لیاقت شهید به حساب آمدن هم داشته باشد ».

در حالی که نفرت از خودم، سینه­ام را انباشته بود، گفتم: « جسدش را می­سوزانم!» آن برادر با دقت به اطراف و مسیر جاده خاکی نگاه کرد و گفت: « به نظرت او لیاقت دارد که حتی مفقودالاثر به حساب بیاید؟ » با این حرفش دستم سست شد و تیر از دستم افتاد. او ادامه داد: « حق او این است که زنده بماند و یک عمر در پشیمانی این غفلتش بسوزد ».           این حرفش آتش زد به دلم. به خودم نگاه کردم. حتی یک خراش کوچک هم برنداشته بودم. آن برادر که با من بود؛ همراه برادران تک تیرانداز و بقیه تیربارچی­ها رفت. نیروها بنا کردند به پاکسازی سنگرهای دیگر. آن­جا نقشۀ ما این بود که مراقب آن جاده بمانیم که اگر دشمن خواست تامین و تدارک شود، تجهیزات و نیرو بیاورد یا عقب نشینی کند، تانک و نفربر و هرچه خودرو و هر چه که هست را تا ساعت 6 صبح که هوا روشن نشده باید منهدم می کردیم.

من هنوز بی­رمق و زبون در یکی ازسنگرهای دشمن، کمین کرده بودم و خودم را شبیه عراقی­ها تصور می­کردم که رفیقم با سر و وضع خونی و لباس پاره آمد تو سنگر. اما به زخم­هایش توجهی نداشت. گفتم : « دارد از تو خون می­رود! » با نگاهی تحقیرآمیز گفت: « بله دسته گل شماست احمد آقا ! تو چطور متوجه نشدی که پایت خورد به منور و این دردسر را درست کردی؟! »

یک لحظه سرم سوت کشید. دلم می­خواست از شدت درد فریاد بزنم. او هنوز از سرزنش­هایش دست برنداشته بود. داشت بدجوری روی اعصابم مانور می­داد. داد زدم: « تمامش کن ». اما او ول­کن نبود: « جدی؟! برایت دردآور است؟ حقیقت تلخ است بیچاره؟ درست است هیچ کس نفهمید ولی عذاب وجدانت را چه می­کنی؟! البته ممکن است همه بفهمند آن وقت جایت کجای جبهه که هیچ، در کجای ایران است؟! باید بروی در خاک دشمن.... ».

من از شدت عصبانیت گویا به تنگ آمده بودم. خون از سینه­اش زد بیرون؛ ترکش خمپاره بدنش را سوراخ سوراخ کرده بود. سرش را گرفتم روی زانویم. گلویش پر از خون بود. با خس خس سینه، نفس می­کشید. آخرین لحظه قبل از گفتن شهادتین در حالی که مچ دستم را محکم فشار می­داد، گفت: « به قول امام، جنگ است دیگر. حلالم کن » و پر کشید.

یک مرتبه دیدم یک نفربر عراقی دارد می­آید به طرف من. فوری آر . پی . چی را موشک­گذاری کردم واز ضامن خارج نمودم. دستم را گذاشتم روی ماشه. 500 ـ 400 متر مانده بود به ما برسد که یکی از برادرهای آر . پی . چی زن که جلو بود با عجله یک آر . پی . چی به طرفش شلیک کرد. نفربر فرار کرددیگر دشمن طرف ما نیامد تا این­که نزدیک صبح شد.

 برادر عباس حکیمی را گذاشتم توی سنگر جای خودم. نمی­دانستم هوا که روشن می­شد چطور می­توانستم در چهرۀ بچه­ها و شهدای این عملیات نگاه کنم؟ متوجه شدم یک سری از نیروها پایین تپه­ای که ما مستقر بودیم در میدان مین گیر افتاده­اند. آن­ها پایین بودند و ما بالا بودیم. همدیگر را می­دیدیم، ولی صورت همدیگر را نمی­شناختیم. ما اشاره می­کردیم بیایید بالا. آن­ها اشاره می­کردند بیایید پایین. یک مرتبه صدای یکی شان به گوش من رسید داشت می­گفت: « تعال ، تعال ». تازه متوجه اشتباهمان شدم. آن­ها عراقی بودند که فکر می­کردند ما هم عراقی هستیم. موضوع را به بچه­ها گوشزد کردم و فوری بستیمشان به رگبار. مثل یک منتقم با نهایت خشم شلیک می­کردم. چند نفرشان همان­جا به درک واصل شدند و چند نفر هم فرار کردند و تعدادی از آن­ها روی مین رفتند، اما یکی که در حال فرار بودبا یک قناسه شلیک کرد و زد به کمر برادرمان عباس حکیمی که از سر قله افتاد و شهید شد. این صحنه برایم خیلی گران تمام شد. بدبختانه دیگر خشابم ته کشیده بود. فوری اسلحه را انداختم و به نهیب دویدم به دنبالش. می­خواستم گردنش را بجوم! عراقی فراری، وقتی این کار مرا دید سرعت گرفت و هنوز وارد میدان مین نشده بودم که با انفجار یک مین، گرد و خاک بلند شد. با خودم گفتم رفت رو مین و به درک واصل شد. خواستم برگردم که دیدم داد و ناله­اش بلند است. به حال خود رهایش کردم دو نفر از برادرها از محور پاکسازی شده رفتند سراغش و آوردندش عقب.

 دوست داشتم از او بپرسم که نیروهایشان وسط آن میدان مین چه می­کردند. آن­ها که از میدان اطلاع داشتند چرا آن­جا رفته بودند؟! اما دیگر حوصله هیچ چیز و هیچ کس را نداشتم. رفتم سراغ عباس در لباس خونین خود آرام گرفته بود. بغض امانم را برید. همه درد دل و اعترافاتم را برای عباس می­گفتم و گریه می­کردم. شاید دو ساعتی نگذشته بود که یکی از برادرها صدایم کرد. همان بود که می­گفت: « کسی که این بی­احتیاطی را کرده لیاقت کشته شدن ندارد و باید تا آخر عمرش از گندی که زده عذاب وجدا بکشد ».

حدس زدم که می­خواهد چه بگوید. حتماً فهمیده کار من بوده و آمده بود که سرزنشم کند. هوا کاملاً روشن شده بود. بوی پیروزی می­آمد. بچه­ها تکبیر می­گفتند و شعار می­دادند: « مهران آزاد شد قلب امام شاد شد ». او پرسید: این شهید عباس حکیمی است؟ گفتم: بله! شما حرف اصلی­ات را بزن و زود از این­جا برو. اصلاً حوصله ندارم. گفت: خواستم بگویم... حرفش را بردیم و گفتم: بله خودکشی بهترین راه حل است! گفت: چه می­گویی شما؟ اولاً خواستم پیروزی را تبریک بگویم. دوماً من و تو لیاقت نداشتیم حتی مثل آن آدم خطاکار باشیم. شاید نظر کرده بود! این عراقی که از میدان مین آوردندش لو داد که حمله قبل از انفجار منور لو رفته بود. عراقی­ها قصد داشتند همه­مان را بکشند؛ اما تا آمدند جا به جا بشوند و به خودشان بیایند آن اشتباه سهوی ، نور منور را چراغ راهمان کرد. فکرش را بکن، اگر طبق برنامه یک ساعت و نیم آن­جا می­ماندیم و بعد وارد عمل می­شدیم چه فرصت نابی را به دشمن داده بودیم! در ثانی ببین تازه هوا روشن شده است. اگر یک ساعت و نیم دیرتر عملیات شروع می­شد حتماً الآن عملیات ادامه داشت که به خاطر هوای روشن به ضررمان تمام می­شد.

شوکه شده بودم. گویا لکنت زبان گرفته بودم. می­خواستم بال دربیاورم. پرسیدم: گفتی نظر کرده بوده؟ او در حالی که شهید عباس حکیمی را روی دوش حمل می­کرد، گفت: بله! حتماً تا حالا شهید شده! اگر زنده ببینمش کف پایش را پر از بوسه می­کنم.                                                                                                  تویوتاهای سپاه، سینه تپه­ها را می­گرفتند و می­رفتند بالا برای تدارکات ؛ تانکر آب یخ و بیسکویت، آب میوه و کمپوت و... برای ما آوردند.

بعد از پیروزی و آزادسازی مهران ما پنج روزی آن­جا مستقر بودیم. بعد از پنج روز، نیروهای دیگر آمدند و ما تپه را تحویلشان دادیم و برای استراحت به عقب رفتیم.

( نویسنده: محمد جواد راونجی )

باخت های سیاسی بردهای ورزشی!
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم مرداد 1391 ساعت 15:52 شماره پست: 1095

ورزش

 

مدتی از روی کارآمدن دولت نهم می گذشت. تیم ملی فوتبال جمهوری اسلامی به مربی گری ژنرال فوتبال ایران، امیر قلعه نویی با پذیرش شکست در رقابت با فوتبال سنتی شرق آسیا – البته در ضربات پنالتی – از ادامه مسابقات حذف شد و امکان حضور در مسابقات جام جهانی را از دست داد.

مطبوعات و رسانه های ورزشی با عصابنیت از نتیجه مسابقات مذکور با تمام قوا به نقد و بررسی رویکرد فنی تیم ملی پرداختند. عده ای در این ماجرا تقصیر را بر گردن بازیکنانی چون علی کریمی انداختند که از زدن ضربات پنالتی شانه خالی کرده بودند. عده ای نیز شخص امیر قلعه نویی را مقصر ناکامی فوتبال ایران از راهیابی به جام جهانی دانستند. شدت این انتقادات به خصوص پس از برنامه موهن نود منجر به استعفای این مربی خوش فکر کشورمان گردید.

در این بین رویکرد نشریات و رسانه های منتقد دولت بسیار دیدنی بود. آنها با استفاده از فرصت ایجاد شده به نقد مدیریت ورزش کشور پرداخته و با موضع گیری سیاسی، همه کاسه کوزه های شکست فوتبال را بر سر مدیران تربیت بدنی و به تبع آن کسی که آنها را بر سر کار آورد یعنی شخص رییس جمهور شکستند.

فرض کنید نوع رویکرد و مبانی تحلیلی این دوستان به ظاهر غیر مغرض و دلسوز را صحیح بدانیم. با این وصف اکنون که تیم های ملی جمهوری اسلامی با درخششی بی نظیر، بالاترین رکورد تاریخ حضور ورزشی ایران در المپیک را به دست آورده اند آیا منتقدین دیروز حاضرند مدیران ورزش و کسی که آنان را بر سر کار آورد را تحسین کنند؟

 

« پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار از منظر کارشناسان حقوق »

+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم مرداد 1391 ساعت 18:51 شماره پست: 1094

بسم الله الرحمن الرحیم

در طول ماههای گذشته سوالی مطرح بود که پیاده روی های "عدالتخواهان ولایتمدار" از زوایای مختلف چه جایگاهی دارد؟ بویژه از نظر قانونی آیا مورد تایید است یا خیر؟

هرچند این روزها دیگر این سوال مطرح نبوده وکسی نیست که در حقانیت و قانونی بودن و حتی لزوم این نوع حرکتهای عدالتخواهانه شک وشبهه داشته باشد و اصل هشتم واصل بیست و هفتم قانون اساسی نیز به همراه بسیاری از اصول دیگر وفرمایشات مختلف امام خمینی و امام خامنه ای در اینگونه مسائل، پاسخ همه سوالات را داده است؛ اما انتشار مقاله ای که یکی از کارشناسان حقوق، زحمت آن را کشیده واین مسئله را بررسی و جایگاه قانونی و حقوقی آن را مورد تحقیق قرار داده، خالی از فایده نیست.

متن مقاله بدین شرح است:

به نام خدا

 

نگاهی حقوقی به راه پیمایی عدالتخواهانه حجت الاسلام جهانشاهی  

فریاد زیر آب!

روح الله بهرامی

کارشناس حقوقی

 

«...و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسئول می‌باشند. و مردم و جوانان حزب‌اللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاههای مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند . خداوند تعالی مددکار همه باشد.»

وصیت نامه امام خمینی (ره) بند م

                                            ****

 

برادرم حجت السلام جهانشاهی [طلبه عدالتخواه سیرجانی] چندی است به عنوان اعتراضی مسالمت آمیز بر عدم پاسخ گویی و ضعف اراده مسئولان امر در مبارزه با دیو هزار سر مفاسد اقتصادی- که این بار از سیرجان سر برآورده - جمعه ها وسه شنبه ها در تهران و قم پیاده روی عدالتخواهانه ای را آغاز کرده است تا بدین سان مطالبات بر زمین مانده رهبر معظم انقلاب(مدظله) را دنبال ودغدغه های معظم له را از مسئولان مطالبه کند و در این حال برخی به کنایه وبرخی دیگر به تهدید از غیر قانونی بودن این حرکت عدالت خواهانه سخن رانده اند.

پرداختن به اینکه این راهپیمایی چند نفره از حرم مطهر تا گلزار شهدا و از میدان قیام تهران تا نمازجمعه قانونی است یا غیرقانونی نوعی فرعی کردن این اعتراض به نظر می رسد! زیرا به فرض غیر قانونی بودن این امر باز هم شدت قبح و زشتی موجود در مفاسد اتفاق افتاده در سیرجان آنقدر وسیع است که یک پیاده روی چند نفره (به فرض غیر قانونی) در مقابل آن هیچ هم انگاشته نمی شود اما  کالبد شکافی این حرکت از منظر قوانین موضوعه از آن رو ضروری است که به باور همگان «با دستمال کثیف نمی شود شیشه ای را تمیز کرد».

 

 آخرین دادگاه ،آخرین حکم

آخرین باری که قرار شد قانون درباره حجت الاسلام جهان شاهی رعایت شود دادگاه ویژه روحانیت شیراز ایشان را به استناد ماده 13 آئین نامه دادگاه های ویژه روحانیت اصلاحی 1384 وبه دلیل « ارتکاب رفتار خلاف شان روحانیت» به حبس محکوم کرد و با نقض آشکار اصل «قانونی بودن جرم و مجازات» که در ماده 2 قانون مجازات اسلامی مصوب 1370 واصول 22 ،37 ،166 و169 قانون اساسی بدان تصریح شده رفتار ایشان را بدون اینکه قبلا جرم انگاری کرده باشد مصداق عناوین مجرمانه تشخیص داد.

بدین سان به نظر قاضی محترم راهپیمایی عدالت خواهانه یک طلبه خیراندیش رفتاری خلاف شان روحانیت تشخیص داده شد بدون اینکه توضیح داده شود قبلا در کدام قانون یا آئین نامه مصادیق « رفتارهای خلاف شان روحانیت» احصاء شده است؟ بلکه تنها به میل و سلیقه قاضی محترم این عبارت قانونی برخلاف تمام قواعد حقوقی که «اصل تفسیر قوانین به نفع متهم» را پذیرفته تفسیر موسع شده و طلبه سیرجانی برای چندین ماه روانه زندان شد.

 

قانون چه می گوید؟

قانون اساسی در اصل هشتم امر به معروف ونهی از منکر را «وظیفه همگانی ومتقابل مردم ودولت » دانسته و شرایط آن را به کیفیات قانونی مقید کرده است. همین قانون در اصل 37 خود اصل برائت را به صراحت پذیرفته و مقرر داشته است: «اصل برائت است وهیچ کس از نظر قانون مجرم تلقی نمی شود مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.» قانونگذار کشور در ماده 2 قانون مجازات اسلامی  مصوب سال 1370  با قبول ضمنی اصل قانونی بودن جرایم ومجازات هامقرر داشته است :«هر فعل یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد جرم محسوب می شود.»

از نتایج وضع این ماده قبول تلویحی دو تاسیس حقوقی است که از نتایج اصل قانونی بودن جرایم ومجازات هاست :

1-      اصل تفسیر مضیق قوانین جزایی

2-      عطف به ما سبق نشدن قوانین

نتیجه قهری پذیرفتن تفسیر مضیق قوانین پذیرفتن دو انگاره حقوقی دیگر است:

اول:تبرئه در حالت شک

دوم:ممنوعیت به کارگیری قیاس

بر این اساس هرگاه مقام قضایی در تفسیر قانون دچار دشواری و ابهام شد باید پس از تفسیر منطقی و مضیق قانون،درنهایت قانون را به نفع متهم تفسیر کرده و هرجا توجه عنوان مجرمانه به متهم با شک همراه شد با لحاظ برخی شرایط متهم را تبرئه نماید.

 

قوانین مربوط به راهپیمایی ها

در حال حاضر و بر اساس اصل 27 قانون اساسی «تشکیل اجتماعات وراه پیمایی ها بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است»  قانون گذار محترم ظاهرا با توجه به  روح کلی و عموم و اطلاق اصل 27 با وضع قوانین فرعی درصدد مقید و ضابطه مند کردن این اصل بر آمده و در تبصره 2 ماده 6 قانون «فعالیت احزاب ،جمعیت ها ،انجمن های سیاسی و صنفی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده» مصوب 7/6/1360 مقرر داشته :«برگزاری راهپیمایی ها با اطلاع وزارت کشور ،بدون حمل سلاح در صورتیکه به تشخیص کمسیون ماده 10  مخل به مبانی اسلام نباشد ونیز تشکیل اجتماعات در میادین و پارک های عمومی با کسب مجوز از وزارت کشور آزاد است».

از سوی دیگر این قانون در ماده 16 خود مجموعه ای از رفتارها را احصاء کرده است که ارتکاب آن در طول راه پیمائی ها ممنوع است؛ رفتارهایی مانند :اعمال منافی استقلال کشور،نقض آزادی های مشروع دیگران، ایراد تهمت، افتراء و شایعه پراکنی، تلاش برای تشدید اختلافات میان صفوف ملت و... که در ماده 17 همان قانون تقاضای انحلال از دادگاه را به عنوان آخرین وتنها ضمانت اجرا در نظر گرفته است.

در ادامه این روند قانون گذاری وزارت کشور طی آئین نامه اجرایی «فعالیت احزاب ،جمعیت ها ،انجمن های سیاسی وصنفی وانجمن های اسلامی واقلیت های دینی مصوب 30/3/1361 در ماده 28 مقرر داشته :«برای تشکیل اجتماعات وسخنرانی ها در میادین وپارک های عمومی باید طبق ماده 6 قانون احزاب مجوز کتبی از وزارت کشور دریافت شود». و بلافاصله در ماده 29 مقرر داشته: «به منظور اعمال نظارت مقرر در ماده 10 قانون احزاب گروه ها موظفند هرگونه اجتماعی را که به عنوان فعالیت گروهی تشکیل می دهند از طریق فرمانداری های مربوط با وزارت کشور به اطلاع کمسیون ماده 10 برسانند.»

این آئین نامه در ماده 30 هم مقرر داشته : «تقاضای برگزاری راهپیمایی واجتماعات باید یک هفته قبل از انجام راهپیمایی کتبا و حضورا توسط نماینده رسمی و معرفی شده گروه به وزارت کشور تسلیم شود » و درتبصره ذیل آن هم رعایت مهلت مقرر یک هفته ای را نسبت به راهپیمایی ها و اجتماعاتی که به مناسبت های غیر قابل پیش بینی تشکیل می شود را به تشخیص وزارت کشور(بدون ذکر مرجع تشخیص در وزارت کشور) ضروری ندانسته است.

 

کالبد شکافی قانون

اول: اگرچه قانون گذار محترم  در قانون فعالیت احزاب و آئین نامه تابعه آن هیچ تعریف جامعی از گروه ارائه نداده واقل واکثر مفاهیم راهپیمایی و... و کیفیت دقیق مفاهیم مشابه آن را به صورت روشن مشخص نکرده اما نگاهی به عموم واطلاق تبصره 2 ماده 6 قانون فعالیت احزاب مبین این واقعیت است که علی الظاهر هرحزب، گروه و شخصی که قصد راه اندازی راه پیمایی را داشته باشد مشمول این قانون است؛ اما هیچ ضمانت اجرایی برای کسانیکه برای برگزاری راهپیمایی از وزارت کشور مجوز دریافت نکرده اند پیش بینی نشده وظاهرا قانون گذار محترم به فرض اطلاع از این امر تمایل داشته تشکیل اجتماعات غیر قانونی تحت شمول قوانین عمومی جزایی کشور قرار گیرد.

دوم:درقوانین جزایی ظاهرا در مواد 498 و499  قانون مجازات اسلامی مصوب 1370 به تشکیل و اداره کردن دسته یا جمعیت اشاره شده و تشکیل گروه یا جمعیت را تنها دریک صورت ممنوع ساخته و آن هم زمانی است که تشکیل دهندگان گروه با هدف «برهم زدن امنیت کشور» اقدام به فعالیت کنند.

 دوم: در عبارات تبصره 2 ماده 6 قانون فعالیت احزاب و هیچ یک از مواد قانونی مرتبط اشاره ای به الزام ثبت گروه ها برای ثبت در تشکیلات وزارت کشور و شناسنامه دار کردن احزاب به چشم نمی خورد و آنچه موضوع قانونگذاری واقع شده الزام جمعیت ها و گروه ها برای اخد مجوز کتبی از وزارت کشور به منظور برپایی تجمع و راهپیمایی است.

 

سوم: به نظر می رسد اگر حجت الاسلام جهان شاهی بخواهد به منظور انجام راهپیمایی های عدالتخواهانه خود که براساس قانون اساسی نه تنها حق ایشان بلکه تکلیف ایشان (اصل هشتم) وهر فرد دلسوز انقلاب تلقی می شود از وزارت محترم کشور و تبعا فرمانداری قم درخواست مجوز راهپیمایی برای جمعه ها وسه شنبه ها کند باید هربار ویک هفته قبل درخواست مجوز خود را به صورت حضوری به این دو مرجع تحویل دهد که عملا این فرایند غیر قابل انجام و دارای عسر وحرج بسیار می باشد.

ظاهرا قانونگذار محترم به این واقعیت توجه داشته که فعالیت هایی نظیر برپایی تجمع و راهپیمایی معمولا با حساسیت ها ودشواری های خاص خود همراه شده وچه بسا در بسیاری از مواقع نتوان روند طبیعی بوروکراتیک آن را به احزاب و گروه ها تحمیل کرد، بنابر این در تبصره ذیل ماده 30 آئین نامه اجرایی فعالیت احزاب راه حلی منطقی پیش روی متقاضیان تشکیل اجتماعات و راه پیمائی ها قرار داده است؛ بدین ترتیب که رعایت مهلت مقرر یک هفته ای را نسبت به راهپیمایی ها و اجتماعاتی که به «مناسبت های غیر قابل پیش بینی» تشکیل می شود را به تشخیص وزارت کشور(بدون ذکر مرجع تشخیص در وزارت کشور) ضروری ندانسته است.

بعید به نظر می رسد اصطلاح «مناسبت های غیر قابل پیش بینی» در ذیل تبصره فوق الذکر موضوعیت داشته باشد بلکه با توجه به اینکه وقتی رعایت مسیر قانونی تعریف شده در آئین نامه با دشواری اندکی مثل مناسبت غیر قابل پیش بینی مواجه شده و تخصیص می خورد به طریق اولی در صورت مواجهه آن با پدیده ای که از چنان شدتی برخوردار است که ماهیت آئین نامه را به چالش می کشد باید قائل به انعطاف قانون شد، گو اینکه آئین نامه موصوف با دخالت دادن وزارت کشور در تشخیص انطباق واقعیت خارجی با فحوای این ماده خود به این تصور دامن زده است.

از سوی دیگر تاکید بر رعایت بلاشرط مفاد آئین نامه وموضوعیت دادن به اصطلاح «مناسبت های غیرقابل پیش بینی» باعث می شود با ایجاد تعارض آئین نامه با نص صریح قانون اساسی راهکار مراجعه و طرح دعوی در دیوان عدالت اداری به منظور ابطال آئین نامه مذکور به عنوان راهکاری حقوقی مورد توجه باشد، امری که احتمالا و درآینده با اصرار مسئولان امنیتی بر قرائت محدود از این ماده میتواند وجه همت طلبه سیرجانی قرار گیرد.

 

چهارم: با توجه به مفاد قانون فعالیت احزاب و آئین نامه ذیل آن ظاهرا حجت الاسلام جهان شاهی باید به تنهایی به راه پیمایی خود ادامه دهد که بدین سان دیگر نیازی به درخواست مجوز از وزارت کشور و این همه استدلال و احتجاح نخواهد بود زیرا وقتی یک فرد بدون تشکیل گروه با انگیزه ای درونی راهپیمایی میکند، وضعیتی ایجاد می شود که موضوعا خارج از تاسیسات حقوقی مد نظر ماده 6 قانون فعالیت احزاب خواهد بود، نه جرمی واقع شده و نه راهپیمایی به سیاق مورد نظر آئین نامه اجرایی فعالیت احزاب به وقوع پیوسته تا نیاز به مجوز داشته باشد .

از سوی دیگر طلبه سیرجانی می تواند با ابراز انگیزه خود که همانا پی گیری مطالبه های رهبر معظم انقلاب(مدظله) است و با تشکیل گروه منسجم وسیستماتیک به سراغ الزامات قانون فعالیت احزاب و درخواست مجوز از مراجع قانونی باشد که در سطور فوق الذکر عدم امکان اجرای قانون به دلیل حالت خاص و منحصر به فرد پیاده روی حجت الاسلام جهان شاهی توضیح داده شد. بنابراین به نظر می رسد باید به انتظار نشست و دیدکه مسئولان محترم اجرای قانون فعالیت احزاب در راستای انطباق موضوع با تبصره ذیل ماده 30 آئین نامه چه راهکاری ارائه خواهند کرد و دراین بین بازهم این طلبه سیرجانی است که باید مطالبه گری خود را از مسئولان محترم فرمانداری قم و وزارت کشور تهران با جدیت دنبال کند.

 

مردم قضاوت کنند

مقابله با مفاسد اقتصادی به عنوان نهی از منکر و امر به معروف مسئولان کشوری نه تنها «حق» عموم شهروندان است به موجب اصل  هشتم  قانون اساسی «وظیفه همگانی»  شهروندان محسوب می شود و حتی فراتر از آن بر اساس وصیت نامه حضرت امام (ره)در بند « م » وپیام های متعدد مقام عظمای ولایت ومطالبه جدی معظم له در فرمان هشت ماده ای تکلیف شرعی دلسوزان انقلاب است . به نظر می رسد باید از مبادی امنیتی که این اندک پیاده روی را خلاف قانون و موجب مخدوش شدن امنیت و نظم عمومی می دانند پرسید: آیا با گذشت 33 سال از پیروزی انقلاب و تصویب قانون اساسی امکانات لازم و راهکارهای موثر برای اجرای این تکلیف و وظیفه عمومی شهروندان برای امر به معروف و نهی از منکر مسئولان فراهم شده است؟

باید ازمنتقدان این پیاده روی پرسید: آیامسئولان باید پاسخگوی تمام کم کاریها و اهمال هایشان در راستای بی توجهی به اجرای اصول قانون اساسی ومطالبات برزمین مانده مقام معظم رهبری باشند یا طلبه سیرجانی که براساس قانون ناقص و پرابهام موجود حتی نمی تواند از طریق مبادی تعریف شده به آسانی درخواست مجوز راهپیمایی وتجمع کند؟ آیا پیاده روی عدالتخواهانه طلبه سیرجانی بیشترحیات انقلاب،نظم عمومی ومنافع اجتماع را تهدید کرده و بیم تجری تبهکاران را موجب می شود یا چپاول ثروت های عمومی در قالب زمینخواری در ابعاد 2500 هکتاری اش؟

مردم خود قضاوت خواهند کرد.

 

قانون شکنی ممنوع!

به سطور ابتدائی این نوشتار باز گردیم،اصل برائت است، استناد به خلاف نظم عمومی بودن پیاده روی عدالتخواهانه طلبه سیرجانی و منتسب کردن این حرکت به مصادیق جرم مشهود موضوع ماده 18و21 قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی وانقلاب در امور کیفری مصوب1378 نیاز به دلیل و مستندات محکمه پسند دارد، درغیر اینصورت ایجاد مانع بر سر راه پیاده روی عدالتخواهانه طلبه سیرجانی رابه بهانه هایی مانند تشکیل« اجتماعات غیر قانونی» باید از  مصادیق ممنوعه ماده 1قانون «احترام به آزادی های مشروع وحفظ حقوق شهروندی» مصوب 1383 محسوب کرد که بر اساس آن: «کشف وتعقیب جرایم واجرای تحقیقات وصدور قرار های تامین وبازداشت موقت می باید مبتنی بر رعایت قوانین و با حکم ودستور قضایی مشخص و شفاف صورت گیردو از اعمال هرگونه سلایق شخصی و سوءاستفاده از قدرت و یا اعمال هرگونه خشونت و یا بازداشت های اضافی و بدون ضرورت اجتناب شود».

ونیازی به یاد آوری این نکته نیست که تخلف از قوانین با مجازات های مقرر قانونی مواجه خواهد شد، و قانون «احترام به آزادی های مشروع وحفظ حقوق شهروندی» هم از قوانین لازم الاتباع نظام مقدس جمهوری اسلامی است.

          -----------------------------------------------------------------------------------

در انتها توجه و مطالعه دوباره بخشی از دست نوشته های طلبه عدالتخواه سیرجانی با عنوان -«یادداشت های اوین» (بخش اول)- که در سال 87 در زندان اوین نگاشته اند به خوانندگان محترم توصیه می شود:

اولا تاکنون هیچ راه غیر قانونی نرفته ایم و تمام راه های انتخاب شده قانونی بوده است؛ یعنی بر خلاف قانون نیست.

ثانیا این که ما بعد از پیمودن راه های عادی قانونی مثل شکایت به همه مراکز مسئول، همچون دادستانی کشور، بازرسی کل کشور، بازرسی ویژه ریاست جمهوری و بازرسی دفتر مقام معظم رهبری وتهیه طومارهایی با سه- چهار هزار امضاء مردم سیرجان وگفت وگو با مسئولین مربوطه و هر راهی که به ذهن می آمد، پس از نتیجه نگرفتن، بلکه نتیجه عکس گرفتن(به جای رسیدگی به شکایات وپیگیری های ما، با ما برخورد شد) ناچار شدیم به سمت راه های غیر عادی اما قانونی( ونه بر خلاف قانون) رو آوریم.

برگرفته از سایت قیام یاران ولایت

 
اعتراض شدیداللحن آیت الله توکل نسبت به رواج بی بند و باری
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم مرداد 1391 ساعت 19:53 شماره پست: 1093

حضرت آیت الله توکل از علمای شاخص شمال کشور و استاد دروس اخلاق و خارج فقه حوزه علمیه قم، در شانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان در ادامه سلسه مباحث خود که هر روز بعد از نماز صبح در مسجد گلشن بابل برگزار می شود با پرداختن به موضوع بدحجابی و مظاهر فساد اجتماعی اظهار نمود:

بی حجابی یکی ازمصادیق فتنه است که از زمان پهلوی ملعون با کشف حجاب تاکنون در جامعه اسلامی ما ریشه دوانده است. ایشان در ادامه افزود: برای من خیلی عجیب است که چرا کسی حرفی و یا عملی در این رابطه انجام نمی دهد؟
چرا نیروی انتظامی و مقامات مسؤول امنیتی وقضایی و فرماندار وبخشدار این شهرستان کاری انجام نمی دهند؟
این عالم فرزانه خاطر نشان نمود: اگر در همان اول کار با کسانی که قبح بی حجابی و بدحجابی و دوچرخه سواری بانوان را درجامعه شکستند برخورد می شد امروز کسی جرأت نمی کرد که این کار را ادامه دهد.
همچنین ایشان با هشدار به متولیان امور فرهنگی، امنیتی و قضایی فرمود: نکند خدای ناکرده مردم به این نتیجه برسند که از دست شما مسؤولین در این خصوص کاری بر نمی آید که آن وقت امت حزب الله به فرموده امام راحل و به وصیت شان عمل کرده و خود وارد عرصه می شوند.
دغدغه ای که مردم نسبت به اجرای حدود اسلامی دارند از مرغ وگوشت وخوراک این ملت کمتر نیست.

متن کامل سخنرانی این استاد اخلاق به زودی در اختیار رسانه ها قرار خواهد گرفت.

گفتنی است در هفته گذشته امام جمعه شهر بابل نیز طی سخنانی در خصوص وضع اسف بار مفاسد در سواحل شمال کشور هشدار داد.

متاسفانه در شهرستان بابل نیز مدتی است که دوچرخه سواری زنان در سطح خیابان ها به امری عادی تبدیل شده است. همچنین گروه های متعدد به ظاهر ورزشی در قالب تیم های کوهنوردی به برگزاری مستمر اردوهای مختلط اقدام نموده و با جذب تعدادی از جوانان شهر، فضای فرهنگی نگران کننده ای را دامن زده اند.

به رغم اعتراض پیاپی خانواده های متدین این شهرستان هنوز شاهد اقدامی جدی از سوی مسئولان امر نبوده ایم. از سایر ائمه جمعه و جماعات شمال کشور نیز انتظار می رود نسبت به دغدغه های فرهنگی و معنوی جامعه واکنش محسوسی نشان بدهند. 

مطلبی که باعث فیلتر اشک آتش می شود!
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم مرداد 1391 ساعت 19:25 شماره پست: 1092

یک سخنرانی کرده بود و در آنجا زمین و آسمان را به هم دوخته بود که اثبات کند احمدی‌نژاد با آقای الف {(دکتر لاریجانی)} و آقای ب{(آقای هاشمی رفسنجانی)} ساخته که جام زهر را به رهبری بدهد!!

سوگنامه تاریخی فرزند ملت در جمع دانشجویان، ۱۲ مرداد ۱۳۹۱

ناگفته های رییس جمهور را در ادامه مطلب بخوانید:

 

 

 


متن کامل سخنرانی دکتر احمدی نژاد در دیدار نمایندگان تشکل‌های علمی و فرهنگی دانشجویی کشور

 

پنج شنبه، 12 مرداد 1391، 13 رمضان 1433- ساختمان قدیم مجلس شورای اسلامی

 

 

باید با هم کشور را جلو برده و اداره کنیم

بسم اله الرحمن الرحیم

الهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

تبریک می گویم حلول ماه مبارک رمضان را و خدای بزرگ را سپاسگزارم که توفیق ملاقات مجدد با شما و حضور در این جلسه پرشور و ارزشمند را عنایت کرد. پیشاپیش عذر می خواهم از این که می نشینم صحبت می کنم و اینجا نمی ایستم. الان به اصطلاح باطریم دشارژ است و نمی توانم سرپا بایستم.

 خوب در تشکیل این جلسه من هیچ نقشی نداشتم، این را داشته باشید، کسانی که مدیریت داشتند، خودشان انتخاب کردند که چه کسی دعوت شود، چه کسی صحبت کند و کی کجا بنشیند. اینها ارتباطی به من ندارد. اما این هم بعد از هفت سال نیست که بعضی از دوستان می گویند بعد از هفت سال. یکی از دوستان گفت بعد از دانشگاه امیرکبیر ما دانشگاه نرفتیم! در صورتی که بعد از دانشگاه امیرکبیر حداقل در چهار پنج دانشگاه رفتم صحبت کردم و علاقه مند هستم و هر سال هم در ماه مبارک رمضان یک برنامه ای داشته ایم. فقط پارسال به نظرم یک مقداری مشکل پیدا شد و نتوانستیم این جلسه را برگزار کنیم.

 اما خیلی خوشحال شدم و دائما خدا را شکر می کردم که به لطف او روحیه انقلابی، روحیه آرمانی و عشق به ارزش‌های الهی در جوانان دانشگاهی ما که حالا این ششصد، هفتصد نفر یک نمونه خوبی از دانشجویان دانشگاهی هستند، در نقطه اوج است و دیدم که همان شعارها، همان مطالبات، همان آرمان‌ها و آن احساس مسئولیت‌ها بسیار بسیار عمیق‌تر و پرشورتر از گذشته زنده است. اما ما باید حوصله کنیم، دیدگاه ها متفاوت است، حرف ها گوناگون است، باید بشنویم، با هم تعامل کنیم، باید با هم کشور را جلو ببریم و اداره کنیم.

خب! حرفهای خیلی خوبی زدند عزیزان، 12 نفر صحبت کردند، یک طیف وسیعی از مطالب، از بحث های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، سیاست خارجی، داخلی، مسائل منطقه، مسائل بین الملل، بحث های علمی، فنی، بهداشتی و کشاورزی مطرح شد. شاید من نتوانم همه اینها را در این فرصت کوچکی که هست، پوشش بدهم. اما سعی می کنم با یک تقسیم بندی حداکثر آنها را توضیح بدهم، امیدوارم فرصت دیگری پیدا بشود تا بتوانیم باز هم با هم گفتگو کنیم.

 

امروز ارتباط دولت با بدنه اجتماعی مردم در سطح حداکثر خود است

خوب یکی از شعارهای اصلی این دولت، اتکا به توده‌های مردم و توجه به عواطف و خواسته‌های آنها و ارتباط وسیع با بدنه اجتماعی مردم بود. به نظر شما امروز این کم شده؟ من در هفته حداقل سه چهار جلسه با اقشار مختلف مردم - غیر از سفرهای استانی، شهرستانی و... - دارم و روزانه بیش از 28 هزار نامه مردمی به نهاد می‌رسد که من به طور متوسط 250 تا 300 از آن -که از موضوعات گوناگون نمونه گیری می شود- را شخصاً می‌خوانم.

امروز ارتباط دولت با بدنه اجتماعی مردم در سطح حداکثر خود است، البته نمی‌گویم نقطه کمال است ولی دولت تقریباً همه جا حضور دارد این هم به این معنا نیست که همه کارگزاران دولت دارند وظایفشان را درست انجام می‌دهند، یعنی همه دارند با روحیه انقلابی و حزب الهی کار می‌کنند، خیر من چنین ادعایی را نمی‌کنم

 

دولت اگر برنامه نداشت، نیاز به تغییر نداشت

یکی از دوستان گفتند هیچ کدام از دولت های ما تا الان برنامه نداشته اند، ما چه طور برنامه نداشتیم؟ اگر دولت برنامه نداشت، اصلاً نیاز به تغییر نداشت، اگر برنامه نداشت، تحت فشار قرار نمی‌گرفت. ما هم در اقتصاد، هم در فرهنگ و هم در سیاست، برنامه کاملاً مدونی را دنبال کردیم و این قابل اثبات است. به همین دلیل است که بزرگترین و گسترده‌ترین کارهای تحولی اقتصادی در این دولت انجام شده است با اینکه حداکثر ممانعت نسبت به برنامه‌های تحولی وجود داشته است.

 

یک برنامه تا بخواهد عملیاتی شود، باید از هفت‌خان رستم بگذرد

شعار دوم دولت عدالت‌گرایی بود، ما گفتیم عدالت، خوب دولت در این راستا همه تلاشش را کرده و الان هم دارد انجام می‌دهد، نمی‌خواهم اسم ببرم ولی تقریباً همه برنامه‌های دولت در جهت عدالت است، البته این بدین معنی نیست که همه اینها موفق بوده، چون فقط دولت در کشور تصمیم‌گیر ‌نیست و یک برنامه تا بخواهد عملیاتی شود، باید از هفت خان رستم بگذرد، و همه رویش اثر می‌گذارند و بعضاً تغییراتی در آن ایجاد می‌کنند که جنبه قانونی و تکلیفی پیدا می‌کند که در این صورت کار دولت خیلی سخت می‌شود و باید با تحمل پیچیدگی‌ها و سختی‌های بیشتری کار را پیش ببرد.

در جلسه ای که ما خدمت مقام معظم رهبری بودیم - ظریب جینی یک شاخص است، نمی گویم شاخص کاملی است ولی فعلا تنها شاخصی است که فاصله طبقاتی با آن سنجیده می شود- آن جا گفتم ضریب جینی از 4023/0 به 38/0 رسیده است. البته شما مسائل یک سال اخیر را یک مقدار تفکیک کنید که به آن اشاره خواهم کرد.

 

دولت را متهم کردند که دنبال عدالت توزیعی است!

دولت به آرمان عدالت وفادار بوده الان هم هست، اگر می‌بینید بعضی مواقع دولت بر یک حقی و بر دفاع از کسی ایستادگی می‌کند، به خاطر تعهد و به خاطر سوگندی است که خورده‌ایم که دفاع کنیم از حق، دفاع کنیم از عدالت.

بالاخره در بخش بانکی –می دانید که بانک مسائل پیچیده ای دارد- دولت سعی کرده بیشترین توزیع منابع را در کنار بیشترین رشد تولید در کشور داشته باشد، به طوری که دولت را متهم کردند که دنبال عدالت توزیعی است.

تقریباً در همه بخش‌های اقتصادی کشور، تولید و سرمایه‌گذاری در این دولت جهشی بوده. البته ما در دل همین سرمایه‌گذاری‌ها عدالت را هم لحاظ کرده‌ایم. حجم وسیع بنگاه‌های کوچکی که ایجاد شده، همه اینها در جهت عدالت است. توزیع منابع را از پائین‌ترین سطوح اجتماعی و از روستا شروع کردیم، از مستضعفین شروع کردیم، از تحت پوشش‌ها شروع کردیم، از بازنشسته‌ها و کارمندان شروع کردیم، از کشاورزان و دامداران و عشایر شروع کردیم. اینها عدالت است. البته معنایش این نیست که یک عده قلیلی جلو نزدند و بعضی خطوط را رد نکردند. چرا امکانش هست.

 

قانون را طوری می‌نویسند که از دست رئیس‌جمهور خارج شود

اصل 44 را ما چگونه اداره کردیم؟ بعضی از دوستان گفتند اقتصاد لیبرالی، کجا ما دنبال اقتصاد لیبرالی بودیم؟ یک نشانه‌اش را بگویید. بله اصل 44 قانون شده و دولت مکلف شده آن را اجرا کند، اما ما چگونه آن را اجرا کردیم؟ باز در جهت ایجاد و اعمال عدالت آن را اجرا کردیم. اولاً 40درصدش را به سهام عدالت اختصاص دادیم و در بدنه اجتماع توزیع کردیم. چقدر ما فحش خوردیم بابت این!

بعد هم نهادهای عمومی غیردولتی که عمدتاً متصل به توده‌های مستضعف کشورند را به عنوان یک گام وسط وارد کردیم، فحشش را هم داریم می‌خوریم. ما کی دنبال اقتصاد لیبرالی بودیم؟ هرگز نبودیم. آن را قبول نداریم، اما معنایش این نیست که تمام دستگاه‌های اثرگذار در تصمیم‌گیری کشور حرف ما را قبول دارند. قانون را طوری می‌نویسند که از دست رئیس‌جمهور خارج شود. خب من چه کار باید بکنم؟ یا باید دعوا کنیم که بعد خود شما می‌گویید آقا شروع کردید به دعوا! سکوت هم کنیم می‌گویید تو خودت مقصری! بالاخره چه کار باید کنیم؟ ما سعی کردیم قانون موجود را با استفاده از سایر قوانین و با تحمل فشارها بالاخره تا جایی که ممکن است، به سمت عدالت بکشانیم.

 

می‌گفتند‌ داری حرف بی‌ربط می‌زنی

خیلی اتفاقات در عرصه اقتصاد رخ می‌دهد که من مطلقاً قبول ندارم

شش سال بود که من فریاد می‌زدم آقا یک عده زیادی دارند پول‌ها را می‌برند و به توده‌های مردم پول نمی‌رسد، به من حمله می‌کردند که این حرف‌ها چیست که تو‌داری می‌زنی؟ ‌داری اقتصاد را به هم می‌زنی، ‌داری در مقابل قانون ایستادگی می‌کنی، این نظام بانکی توسط شورای نگهبان تأیید شده و شرعی و اسلامی است و تو‌داری حرف بی‌ربط می‌زنی. بعد یک ماجرایی درست کردند به اسم 3هزارتایی و نوک حمله را برگرداندند به سمت دولت. چه طور می‌شود که ما، هم وقتی فریاد می‌زنیم می‌خوریم و هم وقتی که اتفاقی می‌افتد باز باید جواب بدهیم! بله خیلی اتفاقات در کشور در عرصه اقتصاد رخ می‌دهد که من مطلقاً قبول ندارم. ما چه کار باید بکنیم؟ مثل این ماجرای ارز و سکه ای که پیدا شد؛ دوست عزیزی گفت آیا اهمیت رسیدگی به ارز و سکه کمتر از سفر به امریکای جنوبی بود؟ مگر ما رفتیم امریکای جنوبی تفریح کنیم؟! رفتیم آنجا استراحت؟! برای اینها رفتیم یا برای اینکه ما خبر داشتیم دشمن طراحی هایی کرده، می‌خواهد کجاها ضربه بزند و باید کانال‌های رزرو داشته باشیم و کانالهای تنفسی برای اقتصاد و رزرو بانکی و ارزی درست کنیم. رفتیم آنجا صحبت کردیم، بحث کردیم، توافق کردیم، جمع‌بندی کردیم، آمدیم.

 

حرف‌هایی که می‌توانم به شما بگویم یک ششم حرف‌هایی است که نمی‌توانم بگویم

به شما بگویم و این یک جمله را از من داشته باشید – من در یک جایی این حرف را گفتم و خود همین را بهانه کردند برای تخریب دولت- آن حرف‌هایی که من می‌توانم به شما بگویم شاید یک ششم آن حرف‌هایی است که نمی‌توانم بگویم. بالاخره ما باید اساس انقلاب، کشور و منافع ملی را حفظ کنیم.

به من می‌گویند چرا نمی‌گویی تحریم؟ بعضی ها به من گفتند برو صحبت کن، بگو چه خبر است! بله یک موقعی می‌شد بگوییم یک وقت هم نباید بگوییم. آن موقع گفتن تکلیف است و این موقع نگفتن. انجام وظیفه مهم است. من خدا را شکر می‌کنم که خیلی‌ها در این مسائل اقتصادی که پیش آمد به دولت فحش می‌دهند، نمی‌گویند طراحی‌های دشمن اثر گذاشت. چون اگر مردم بپذیرند که طراحی‌های دشمن اثرگذار بوده، خیلی از معادلات به هم می‌خورد. البته نمی‌خواهم بگویم فقط طراحی‌های دشمن است، طراحی‌های داخلی و دشمن با هم است، با هم دارند طراحی می کنند. ولی خیلی‌هایش را الان برای شما نمی‌توانم بگویم. شاید یک روزی گفتم اما الان نمی‌شود. ما باید فعلاً از یک گردنه‌ای عبور کنیم.

 

ایستادن در خط مستقیم الهی مثل ایستادن روی تیغه شمشیر است

یادتان باشد ایستادن در خط مستقیم الهی مثل ایستادن روی تیغه شمشیر است، مگر نگفتند صراط مستقیم اینقدر تیز است مثل لبه تیغ؟ اگر به همین سادگی بود که بعضی‌ها می‌گویند و می‌نویسند و سخنرانی می کنند که اصلاً نوبت به ماها نمی‌رسید، زرنگ تر از ماها بودند. اگر به همین سادگی بود، امیرالمؤمنین(ع) را خانه‌نشین نمی‌کردند، اگر به همین سادگی بود امام حسن عسگری(ع) در محاصره قرار نمی‌گرفت. امام! ذهنتان را ببرید به صدر اسلام، مگر می‌شود در اول انقلاب توحیدی و بعثت پیامبر(ص)، فرزند پیامبر، جانشین پیامبر که همه می‌دانند معصوم است، همه می دانند اولاد پیامبر است، اما آنچنان منزویش کنند که هفت سال ته چاه زندانی باشد؟ پیش زمینه آن یک جنگ روانیِ تبلیغاتیِ آتش تهیه­ی سنگینِ تهمت و افترا است که بعد به آنجا می‌رسد.

بعضی ها فکر می کنند حفظ انقلاب و نظام همین طوری است که هرچه دلشان می خواهد می گویند، هرچه دلشان می خواهد می نویسند. خیلی هم نگاهشان ابتدایی است. در یک جلسه ای بودیم یک آقایی داد می زد گفت آقا شما نمی خواهید وضعیت اقتصادی را درست کنید. گفتم چرا نمی خواهیم درست کنیم؟ شما بگویید الان چه کار کنیم؟ گفت خوب درستش کنید دیگه! گفتم خیلی ممنون!

 

اگر شما تا حالا دریافتی داشتید، من هم داشته‌ام!

بعضی از دوستان در اینجا گفتند فلانی کار را رها کرده، من کار را رها کرده‌ام؟! از پارسال تا حالا جلسات هدفمندی یارانه‌ها یک هفته هم تعطیل نشده است. خبرش منتشر نشده. 16 هفته است که هر هفته خود من به طور مستقیم حداقل 12 ساعت روی این مسائلی که برخی دوستان اسم بردند، وقت می‌گذارم. ولی بالاخره هر چه ما به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی گفتیم بابا پشت صحنه را به ما بدهید، نکردند! بلاخره بانک مرکزی ارز داده و باید تبدیل می‌شده به کالا و خدمات، نشده! این کجا رفته؟ بگویید به من. اگر شما تا حالا دریافتی داشتید، من هم داشته‌ام! بالاخره این مسائل هم هست.

 

به خدا، پایبندی امروز ما به عدالت اگر 50 برابر سال 84 نباشد، کمتر نیست

دولت عدالت را یک لحظه رها نکرده. به خدا، به خدا، پایبندی امروز ما به عدالت- علی رغم همه بداخلاقی‌ها- به خدا اگر 50 برابر سال 84 نباشد، کمتر نیست. (تکبیر دانشجویان)

 ما پای عدالت ایستاده‌ایم که داریم می‌خوریم. دوست عزیزی –به نظرم خانم احمدی بود- گفت من حرف‌هایی که چپ و راست علیه تو می‌زنند را نمی‌خواهم بگویم. خیلی تشکر می‌کنم از ایشان ولی حرف‌های ایشان تقریباً همان‌ها شد! هم چپ می‌زند، هم راست می‌زند، هر دو طرف دارند می‌زنند. برای چه می زنند؟ آیا فکر می­کنید این واقعاً به خاطر این است که دولت کم کاری می‌کند؟ دولت کی کم کاری کرده؟ پنجشنبه‌ها که تهران تعطیل است. یک پنجشنبه ما تعطیل نبودیم، یک جمعه هم تعطیل نبودیم. اصلاً مگر ما تعطیلی داشتیم؟ الان مگر داریم؟ الان کمتر از شش ماه قبل کار می‌کنیم؟ آخر به چه دلیل؟

ما هستیم؛ خواهر عزیزم، برادر عزیزم ما در کنار شما، در خدمت شما هستیم ولی مسائل را یک مقدار عمیق‌تر ببینید.

 

اشراف تیم اقتصادی دولت بر مسائل اقتصادی از همه اقتصاددانهای کشور واقعی‌تر است

به صد دلیل که شاید شما نود و نه تایش را بدانید، الان دولت در سکوت است، اما معنای سکوت این نیست که حرف‌هایی که می‌زنند درست است یا ما قبول داریم یا پاسخی نداریم، خود بنده بیش از 1700، 1800 ساعت در جلسات کارشناسی راجع به طرح‌های اقتصادی دولت شرکت کردم. نامه دادیم به تمام اساتید اقتصادی کشور، بلا استثناء که آقا این موضوع، این هم زمینه‌اش، ما هم این مقدار کار کردیم، از جناب عالی دعوت می‌کنیم اگر می‌خواهید حضوری نظر بدهید این ساعت‌ها ما در خدمت‌تان هستیم، اگر می‌خواهید مکتوب بدهید، بنویسید به ما بدهید. الان به شما عرض می‌کنم و اعلام عمومی هم می‌کنم که تیمی که الان در دولت در اقتصاد فعالیت می‌کند، اشرافش بر مسائل اقتصادی کشور از همه اقتصاددان‌های کشور واقعی‌تر است و دارد کار را دنبال می‌کند.

اطلاع‌رسانی کم است و من هم این انتقاد را به همکارانم دارم

بله اطلاع‌رسانی کم است و من هم این انتقاد را به همکارانم دارم و گفته‌ام بروید در مجامع دانشگاهی و دانشجویی بحث کنید و به سؤالات پاسخ بدهید. می‌دانید من آدم اهل گله و نگاه به گذشته نیستم. من نگاهم همیشه به جلو است و گله‌گذاری را ضعف می‌دانم. ولی بالاخره وزیر هم یک ظرفیتی دارد. من پارسال به مقام معظم رهبری عرض کردم؛ گفتم آقا! وزرای ما در دولت دهم به اندازه 16 سال دولت‌های قبل از دولت نهم، سؤال و استیضاح جواب داده‌اند. هر یک سؤال 30 ساعت از وزیر وقت می‌گیرد. هی بدو اینجا، بدو آنجا. اخیراً هم که اضافه شده، بازرسی صدا می‌کند، بیرون می‌آید دیوان محاسبات صدا می‌کند، بعد قاضی صدا می‌کند، بعد می‌رود کمیسیون الف، بعد کمیسیون ب و... وزیر دیگر وقت نمی‌کند، چه کار باید کند؟ بالاخره ما می‌خواهیم یک طرح را اجرا کنیم باید چند هزار نفر را دانه به دانه توجیه کنیم؟ در هیچ جای دنیا این گونه نیست. دولت تصمیمی می‌گیرد، یک مرجع را قانع می‌کند می‌رود کارش را می‌کند. بعد هم وسط کار نمی‌آیند هر روز یقه‌اش را بگیرند، این جوری کن، اون جوری کن... آقا خودت انجام بده... داستانش را شنیده‌اید: گفت طرف آمد غذا بخورد نشست دید یک گربه‌ای آنجاست. گربه گفت میو، یک لقمه گذاشت پیشش. دوباره تا خواست بخورد، گربه گفت میو، باز یک لقمه داد. باز تا می‌خواست غذا بخورد گربه گفت میو... گفت بابا اصلاً این غذا مال تو، حال ما «میو میو». (خنده حضار) بابا کمک باید بدهید.

 

مدیر عامل بانک ملی را چه کسی فراری داد؟

ما تعهدمان به عدالت بوده، تعهد ما به پاکی و پاکدستی بوده است. کسی توانست اثبات کند که این دولت به اندازه یک ریال از پاک دستی فاصله گرفته؟ کو؟ بیایند بگویند. بله ممکن است یک کارمند و یک مأموری در یک جایی خطای مرتکب شود.

 مدیر عامل بانک ملی را چه کسی فراری داد؟ ما؟! من مکاتبه کردم با تمام مراجع مسئول، گفتم این رد پا، این آقا، این آقا و این آقا فراری دادند. این کلید مسائل، بیاورید ببینید تا مسائل روشن شود. چرا آن را بهانه کرده‌اید و هر روز دولت را متهم می‌کنید؟ این ماجرا را که من پیگیری کردم، افشا شد. با همین ارتباطات مردمی به من گفتند یک جریان سوئی در فلان جا دارد اتفاق می‌افتد، من هم فوری به وزرای اقتصاد و رئیس بانک مرکزی گفتم این با این مشخصات، ببینید چیست.

تا مطلع شدند، بدلش را زدند تا خود دولت را متهم کنند. من اصلاً نمی‌خواهم قضاوت کنم ولی ما در اقتصاد نباید سیاسی کاری کنیم. چی شد؟ کو؟

البته همه ضعف دارند و هیچ‌کس کامل و مطلق نیست، کی گفته من مطلقم؟ من ضعفم از همه بیشتر است. من اگر خودم بخواهم ضعف‌های خودم را بشمرم یک جلسه دوازده ساعته باید بگذارید سرفصلهایش را بگویم.کی مطلق است؟ ما که گفتیم کف پای ملتیم، آخر صف ملتیم، ته خطیم و افتخار می‌کنیم که ته خط هم به حساب نمی آییم. بنده خودم و معاونم ضعف داریم، اما این ضعف آنی نیست که می‌گویند. بالاخره ما می‌خواهیم مدیریت کنیم، در تشخیص‌ها، در عزل و نصب‌ها، اشتباه هست. ولی اینکه دولت را متهم کنند که سوءاستفاده کرده یا از سوءاستفاده‌ چی حمایت کرده، این خیلی ظلم بزرگی است.

 

اگر اثبات کردید معاون اول من یک ریال سوءاستفاده کرده در تلویزیون از ملت عذرخواهی می‌کنم

یک ماجرا پیش آمد راجع به معاون اول، آمدند به ما گفتند یک مدارکی هست، می‌آوریم ببین. گفتم بسیار خوب بیاورید ببینیم، اگر سندی باشد اول کسی که برخورد می‌کند من هستم. من با هیچ کس رفاقت ندارم. شما بدانید واله، واله اگر پسر من دستش را کج بگذارد، با او از کسانی که میلیاردی از بیت‌المال برده‌اند، شدیدتر برخورد می‌کنم (تشویق دانشجویان) خود پسرم هم این را می‌داند.

گفتم بسیار خوب بیاورید ما مخلص شما هستیم، ما دنبال همچین چیزی هستیم، یک دفعه دیدم توسط مقامات مسئول در تریبون عمومی گفتند ایشان برده، خورده، دزدیده! بعد آمدند پیش من گفتند خوب حالا اجازه بدهید ببریمش! گفتم شما که مجازات کردید دیگه! آبروی یک نفر بالاترین داشته اوست. شما در افکار عمومی آبرویش را بردید، مجازات کردید، حالا می‌خواهید محاکمه کنید؟ اما اشکال ندارد، محاکمه کنید البته به یک شرط. گفتند شرط چیست؟ گفتم شرط خیلی ساده است؛ ببرید، اگر اثبات کردید ایشان یک ریال، یک ریال، سوءاستفاده کرده، من در تلویزیون از ملت عذرخواهی می‌کنم و می‌گویم مردم! من صلاحیت نمایندگی شما را ندارم که کسی را کنار دست خودم گذاشته‌ام که یک ریال سوءاستفاده کرده. اما! اگر نتوانستید اثبات کنید که یک ریال سوءاستفاده شده است – نمی‌گویم 20 میلیارد، نمی‌گویم صد میلیون تومان، بلکه یک ریال- اگر نتوانستید، آن کسی که ایشان را در افکار عمومی مجازات کرده، او محاکمه شود (تشویق دانشجویان)

 گفتند آقا اینکه نمی‌شود، گفتم چرا نمی‌شود؟ گفتم حرف من خلاف قانون است؟ گفتند نه. گفتم خلاف عدالت است؟ گفتند نه. گفتم خود مقام معظم رهبری می‌گوید من یک نفر مثل بقیه در برابر قانونم. خوب وقتی قرار است همه در برابر قانون برابر باشند، خوب برابر باشند! بسم اله ببرید اگر توانستید اثبات کنید نوش جانتان، من مسئولیت را می‌پذیرم و از ملت عذرخواهی می‌کنم –شما که مدعی هستید دستتان پر است- اما اگر نتوانستید، آن کسی که اتهام زده، برود در محضر قاضی‌ای که خودش نصب کرده محاکمه شود. نمی‌گویم قاضی‌ای که من تعیین می‌کنم، نپذیرفتند!

بعد هم گفتند احمدی‌نژاد مانع رسیدگی است! من مانع رسیدگی هستم؟ ما پای عدالت ایستاده‌ایم ما اصلاً به خاطر این توی میدان آمدیم. و الا به قول خواهرمان، آقای احمدی! چه دردسری بود که کار راحت دانشگاهی را رها کنیم، بیاییم در معرض میلیاردها تیر آشکار و پنهان! آمده‌ایم عدالت را برپا کنیم. ما پای عدالت هستیم، البته این به این معنی نیست که من می‌توانم عدالت را اعمال کنم. آن بحث دیگری است. اما اینکه ما تا همه توان پای عدالت هستیم، هستیم!

 

چه کسی اگر بخواهد علیه دولت حرف بزند، نگرانی دارد!

 بعضی‌ها ما را کافر کردند

از ارزشهای دیگری که در قانون اساسی و در انقلاب بوده و جزو شعارهای دولت هم بوده، آزادی است. ماه مبارک رمضان است. ما پای آزادی ایستاده­ایم. آزادی ملت. در جلسه با آقا(مقام معظم رهبری) هم توضیح دادم الان چه کسی در کشور اگر بخواهد علیه دولت حرف بزند، به اندزه سر سوزن در دلش نگرانی هست؟ ولی آیا برای دیگران هم همین طور راحت می‌شود حرف زد؟ بین خود و خدا، می شود؟ بابا توی وبلاگش دو کلمه می‌نویسد، شب می­برندش..... (تشویق همراه با خنده دانشجویان)

ما ایستاده‌ایم. البته یکی از دوستان- فکر کنم آقای سپهری بود- یک نکته قشنگی گفتند، گفتند آنقدر نسبت به دولت انتقادهای غیر علمی شده که دولت حساسیتش نسبت به اصل انتقاد کم شده. ممکن است این اتفاق افتاده باشد. من این حرف را رد نمی‌کنم. ولی بدانید که اگر در جایی این اتفاق افتاده، عمدی در آن نبوده. ما حساسیم. تنها مطلبی که از رسانه‌ها می‌آورند و من می‌خوانم، مطالبی است که راجع به سیاست‌ها و برنامه‌های دولت است. یک عده‌ هم که حتی از خط قرمز‌های اخلاقی عبور کرده‌اند. الان آن‌هایی که افترا و تهمت به دولت می‌زنند مثل این می‌ماند که یک مصونیتی دارند و اصلاً نگران نیستند و البته این سوءاستفاده از آزادی است. ما پای آزادی ایستاده ایم.

تعهد دیگری که ما دادیم -البته ابن جا بحث هایی است که بعضی از دوستان اشاره کردند- بعضی‌ها ما را کافر کردند، تکفیر کردند، من مخالف حجابم؟! مخالف عفافم؟! چه طور این حرف را می‌زنند؟ من روش آن آقایی که رفته هی داد می‌زند و می‌گوید من فقط با بگیر و ببند می‌خواهم موضوع را حل کنم را قبول ندارم (تشویق دانشجویان)

بین خود و خدا، یک نفر بخواهد یک ارزشی را به ما اینجوری بگوید می‌پذیریم؟ شما ها که دیگه آخر خطین...

 

هر برنامه فرهنگی ما شروع کردیم تا آمدیم عملیاتی­اش کنیم، یک پاتک زدند

هر برنامه فرهنگی ما شروع کردیم تا آمدیم این را عملیاتی کنیم، یک پاتک زدند. اینها همه مستند است. مقام معظم رهبری سه سال پیش فرمودند بروید به فرهنگ برسید. در 31 استان من خودم در کارگروه فرهنگی شرکت کردم. محورها را در تمام بخش‌ها استخراج کردیم. بعد رفته بودند به مقام معظم رهبری گزارش خلاف داده بودند که آقا اینها دارند همین لیبرال میبرال!... من مصوبات را بردم خدمت آقا گفتم: «این مصوباتی که ما در استان‌ها دادیم. هر کدامش لیبرالی است بفرمایید.» لیبرالی یعنی چی؟ اصلاً به من می‌آید لیبرال باشم؟ (خنده دانشجویان)

از آن طرف می گویند اینها بگیر ببند هستند و... همین­هایی که می‌گویند لیبرال یک زمانی می‌گفتند من تیر خلاص زن هستم! (خنده دانشجویان) تیر خلاص را برای اولین با ما از شما شنیدیم که تیر خلاص یعنی چی!

 

اسلام زیباترین هدیه خدا به بشریت است

اسلام زیباترین هدیه خدا به بشریت است، حق، توحید، حیا، انسان، کرامت انسان. ما اینها را در چه دسته‌بندی­ای می­خواهیم به مردم عرضه کنیم؟ پارسال در جلسه ائمه جمعه -شاید آقای الهام هم تشریف داشتند- یک آقایی بغل دست ما نشسته بود، هی وسط صحبت ما ... می‌زد. می‌خواست بگوید تو بی‌دینی. گفتم برادر عزیز! چرا متوجه نیستی؟ ما بعد از 33 سال چه تابلویی داریم جلوی چشم دنیا می‌گذاریم؟ می‌خواهیم بگوییم مهمترین مسئله کشور عبارت است از یک مسئله فرهنگی که آن هم با روش فرهنگی قابل حل نیست؟ اینکه خیلی بد است. آیا شما در عرصه فرهنگ یک قدم برداشتید؟

 

بودجه بخش دین را 6/27 برابر اضافه کردیم

در جلسه بچه‌های اطلاعات قبل از نیمه شعبان گفتم، به شما هم عرض می‌کنم: خوب یک ذره موضوعات را باز کنیم. چه کسانی متکفل فرهنگ در کشورند؟ چه کسانی باید فرهنگ را درست کنند؟ وزارت ارشاد، صداوسیما، حوزه‌های علمیه، مساجد، پایگاه‌های بسیج، بله؟ (دکتر الهام: سازمان تبلیغات) سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات... همین طور بشمرید. من به عنوان رئیس‌جمهور چه کار باید می‌کردم؟ دولت چه کار باید می‌کرد؟ غیر از این است که ما بیشترین پشتیبانی و حمایت را از فعالیت‌های دینی و قرآنی کردیم؟ بودجه بخش دین را 6/27 برابر اضافه کردیم و کمترین افزایش مربوط به وزارت ارشاد بوده.

 

ما نه از این وری‌ها خیری دیدیم نه از اون وری‌ها!

می‌گویند فلان شخص شده معاون وزیر ارشاد یا فلانی معاون فلان وزیر شده. این دولت 15 هزار تا مدیر دارد. واله ما نه از این وری‌هایش خیری دیدیم نه از اون وری‌هایش. این وری هاش به نام اصولگرایی آمدند در دولت و پدر صاحب بچه را در آوردند. (خنده دانشجویان) اون وری‌ها هم که تکلیفشان روشن است.

 

به خدا سطحی نگری خیلی بد است

بگذارید یک جمله بگویم، به خدا سطحی نگری خیلی بد است. یک جلسه‌ای است در کشور در یک نهادی است{(مجمع تشخیص مصلحت)} که من زیاد در جلساتش شرکت نمی‌کردم. همین‌ها مقاله می‌نوشتند که این دارد کشور را به هم می‌ریزد، این خائن است، این نظام را قبول ندارد و فلان و فلان.. مقام معظم رهبری چند دفعه به من خصوصی گفتند تو شرکت کن گفتم: «باشد. سعی می‌کنم.» وقت جلسه همزمان است با یک کلاسی، توی دانشگاه هم که می‌دانید کرسی کلاس از اونهایی نیست که آدم راحت به دست بیاورد که بخواهد راحت از دست بدهد، هر کی بگیرد چارچنگولی نگرش می‌دارد! (خنده دانشجویان) به راحتی نمی‌شود ساعت کلاس کارشناسی ارشد را عوض کرد. با این حال هشت خط در میان میرفتم. در جلسه اخیری که حضوری رفتیم خدمت مقام معظم رهبری ایشان گفتند همه موظفید در جلسات شرکت کنید.

(صدا و دوربین‌ها چند دقیقه قطع شد در این موقع رئیس‌جمهور لحظاتی را با این که به قول خودش دشارژ شده بود، ایستاده صحبت کرد.)

 به محض این که ما در جلسه شرکت کردیم گفتند احمدی‌نژاد با فلان کس ساخته برای این که فلان بلا را سر مملکت بیاورد! یک تحلیل‌های سطحی، بعد هم با حداکثر فشار و گسترده این موضوع را در جامعه منتشر کردند. صدا نمیاد؟ (رئیس جمهور در اینجا در پاسخ به اعتراض چند نفر از دانشجویان به نشنیدن صدای ایشان، گفت شاید این هم به مصلحت! نیست که با تشویق حضار مواجه شد)

 

گفتند احمدی‌نژاد با آقای الف و ب ساخته که جام زهر را به رهبری بدهد!

من دو جمله می‌گویم. این پاسخ من به همه شما؛ بگذارید قبلش یک خاطره کوتاه را هم بگویم: یک آقایی که مدعی است خیلی تحلیل می‌کند، در این یک سال و چند ماه هم که دولت تحت حملات سازمان یافته در داخل قرار داشت، رفته بود در شهر ری {(سخنرانی سردار رضا سراج از ... در جمع کارکنان قرارگاه و در حضور حجت الاسلام ... نماینده ولی فقیه در ... در ۱۴ اردیبهشت ۹۱ در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی)} یک سخنرانی کرده بود و در آنجا زمین و آسمان را به هم دوخته بود که اثبات کند احمدی‌نژاد با آقای الف {(دکتر لاریجانی)} و آقای ب{(آقای هاشمی رفسنجانی)} ساخته که جام زهر را به رهبری بدهد!! یکی از مسئولین مجلس آمد به من گفت که فلانی چنین حرفی را زده، من فرستادم متن سخنرانی آن آقا را برایم آوردند. در جلسه با مقام معظم رهبری گفتم فلان آقا که می‌شناسید رفته در جلسه­ای حدود یک ساعت حرف زده گفته که احمدی‌نژاد با فلانی و فلانی ساخته و می‌خواهد جام زهر بدهد به شما! من می‌خواهم جام زهر به شما بدهم؟! ایشان خندیدند و گفتند «خیر، ما کلی تلاش می‌کنیم شما را به هم نزدیک کنیم آن وقت این چه حرفی است که می‌زنند؟ » گفتم این را دارند در تمام مراکز کشور هر روز صد بار تکرار می‌کنند.

 

به من گفتند ما به خاطر انتخابات با شما برخورد می‌کنیم

کسانی که توی سیستم‌اند، وابسته به نظام‌اند، بیرون از سیستم نیستند، تصمیم گرفته‌اند، حتی آمدند صریحاً به من گفتند - البته الآن واقعاً وقت این بحث‌ها نیست و اگر بعضی چیزها را می‌گویم به خاطر این است که می‌خواهم شبهات از ذهن‌ها برطرف شود - ما به خاطر انتخابات با شما برخورد می‌کنیم، گفتم ما که به انتخابات کاری نداریم. چقدر گفتند دولت دارد 700 میلیون تومان می دهد به کاندیداها! چند هزار نفر را سازماندهی کرده و... در حالی که ما یک دقیقه راجع به انتخابات کار نکردیم. من رفتم به مقام معظم رهبری گفتم: «آقا ما در انتخابات دخالتی نداریم، اگر برای نظام، برای کشور، برای انقلاب کاری ضرورت داشت، شما به من بگویید والا ما توی این قضیه نیستیم.» اصلاً من قبول ندارم این جور چیزها را. گفتند دولت 700 میلیون تومان داده به این، یک میلیارد داده به آن! گفتم آقا آماده اش که خیلی ارزان تر است!!(خنده و تشویق حضار)

ما اصلاً اعتقاد نداریم که دولت به ماهو دولت وارد انتخابات شود. گرچه قبلاً رئیس‌جمهور و اعضای دولت خارج از دولت و امکانات آن می‌نشستند تشکیلات درست می‌کردند و فعالیت حزبی و سیاسی می‌کردند، هیچ منع قانونی هم نداشت، ولی ما اعتقاد نداریم. رسماً به خود من گفتند به خاطر اینهاست.

 

به رهبری گفتم ما به خاطر انقلاب سکوت می‌کنیم

یک سال و نیم است که "رفع القلم"، هر چی بوده به دولت گفته­اند و ما پاسخ ندادیم. باز هم خدمت مقام معظم رهبری گفتم برای اینها اگر میخواستند صداقت دولت را آزمایش کنند(همین سکوت ما بهترین دلیل بر صداقتمان نیست؟) بالاخره یک سال و هفت هشت ماه این هجمه عظیم را یک دولت تحمل کند به خاطر انقلاب، به خاطر ارزش‌ها، به خاطر منافع ملی، به خاطر کشور و وارد دعوا نشود، من سؤال کردم از ایشان. گفتم هر یک از دولت‌های قبلی بودند یک مورد از این اتهام‌ها را تحمل می‌کردند؟ ایشان گفتند نه. گفتم کشور را به هم نمی‌ریختند؟ ایشان فرمودند چرا می‌ریختند. گفتم ما به خاطر انقلاب سکوت می‌کنیم.

 

وقتی قرار شد اتهام بزنند متأسفانه حدی را رعایت نکردند

الآن عزیزی گفتند مذاکرات بی‌اذن رهبری با امریکا! ما مذاکره با امریکا می‌کنیم؟! ؟! (یکی از حضار: ببخشید توی این صحبتی که فرمودید حق خیلی ها ضایع شد، حاج آقای شریف زاده بخاطر عدم اعتقاد به اسلام!! رد صلاحیت شدند.) حالا داریم می رسیم، حالا دیگه جزئی نشوید، بالاخره وقتی قرار شد اتهام بزنند متأسفانه حدی را رعایت نکردند. می‌گویند شما وقتی می‌خواهی اتهام بزنی، یک حدی را بگذار که اگر خواستی یک موقع برگردی بتوانی، اما اینها دیگر حدی نگذاشتند. طرف پشت تریبون سخنرانی کرده و با هزار تا تیتر منتشر کردند که فلانی مادرش عاقش کرده! مادر من بنده خدا سنش بالاست. پایش هم درد می‌کند. حرکت هم برایش سخت است. از موقعی که این را شنیده دائماً اینها را نفرین می‌کند. (تشویق دانشجویان)

 در تریبون‌ رسمی می گویند خانواده فلانی هم علیه او هستند. کل خانواده ما جمع شدند، -کل منهای یک{(سردار داود احمدی نژاد)} - جمع شدند گفتند یک اطلاعیه بدهیم، گفتم نخیر اصلاً کسی وارد نشود. یکی از کارهای من این است که دائم مادر خودم را آرام کنم و بگویم نگران نباشید و مسئله‌ای نیست، تلفن می‌زدند به یک زن سن بالای تنها و یک حرف‌هایی می‌زدند... بابا دعوای سیاسی داری، یک حدی را رعایت کن. در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد.

 

نبرد اصلی ما با نظام سلطه و استکبار است

 امروز هم من مذاکره با امریکا را کار غلطی می‌دانم

ما پاسخ ندادیم و الان هم نمی‌دهیم، معنایش این نیست که آن کارها درست است، معنایش این نیست که حرف‌ها درست است. عیبی ندارد، آبروی ماست دیگر. آبروی ما فدای انقلاب، فدای ملت ایران(تشویق دانشجویان). همه شما بدانید که نبرد اصلی ما با نظام سلطه و استکبار است. با صهیونیست‌ها و امریکایی است که امروز توسط صهیونیست‌ها اداره می‌شود.

بیشترین هجمه به استکبار را ما داشتیم و الآن هم داریم. امروز هم من مذاکره با امریکا را کار غلطی می‌دانم. بله یک موقع ما داریم می‌رویم توی یک جنگ رسانه‌ای و یا از موضع قدرت می‌گوییم اگر حرفی دارید بیایید توی سازمان ملل بزنید. هیچ وقت ما اصل گفت‌و‌گو را رد نکردیم، ولی گفتیم گفت‌و‌گو در فضای عادلانه و احترام، گفتند این یعنی چی؟ گفتیم رفتارهایتان را درست کنید، آدم باشید. این عین مواضع امام(ره) است.

وزارت خارجه ما بدون اجازه رهبری مذاکره کرده؟! با کی مذاکره کردیم؟ این حرفها را کی می‌زند؟ برای چه می‌زند؟ من می‌دانم برای چه می‌زنند، برای این‌که یک سال و نیم انواع اتهامات را به دولت زدند ولی نتوانستند حتی یک برگ را اثبات کنند حالا آمدند و می‌گویند دولت شده سازشکار ، دولت می‌خواهد با امریکا بسازد!

 

 ما یک جو عقل سیاسی داریم که نرویم با سوخته‌ها ببندیم

می‌گویند دولت رفته با فلانی ساخته، بابا فلانی سایه ما رو با تیر می‌زنه! (خنده حضار) به خدا می‌زنه! بالاخره انسان باید یک ذره هم اندیشه بکند.

این را هم بدانید این که در گوشه و کنار یک عده‌ای وارد و خارج دولت می‌شوند، به خدا هیچ ارتباطی به ما ندارد و هیچ برنامه‌ای در کار نیست. بلکه کسانی این‌ها را دارند پشتیبانی می‌کنند که مورد حمایت همین کسانی هستند که دولت را متهم می‌کنند، یک ذره کنکاش کنید، پیدا می‌کنید؛ رابطه‌های فامیلی و ارتباطاتشان را ببینید، متوجه می‌شوید. همیشه افرادی آمدند و رفتند. هر جا هم من رسیدم صلاحیت افراد را فارغ از این‌که چپ است، راست است، بالا است، پائین است و... را بررسی کردم و گفتم برود کنار یا بیاید جلو.

بالاخره ما یک جو عقل سیاسی داریم که نرویم با سوخته‌ها ببندیم. (تشویق حضار)

ولی بدانید خدا شاهد است، واله تا امروز احمدی نژاد و یاران اصلی احمدی نژاد یک جمله سیاسی به معنای این‌که بخواهند کسی را جذب کنند یا یک کار تبلیغاتی بکنند، ادا نکرده‌اند. ما قبول نداریم این کارها را. اینها را دون شأن انسان می‌دانیم.

 

ما باید در قضاوت معیار داشته باشیم

گفتند ناراحتی علما از دولت، ما 10 روز قبل جلسه داشتیم با کل علمای تهران. آیا ناراحت بودند از دولت؟! بله ممکن است یک عده‌ای هم از کارهای دولت ناراحت باشند، خب این طبیعی است. اما ما باید در قضاوت معیار داشته باشیم، اگر یک کار غلط است و همه عالم تأییدش می‌کنند، ما باید بگوییم غلط است و اگر درست است ولی همه عالم می‌گویند غلط است، ما باید بگوییم درست است.

 

دولت ضعف در اطلاع‌رسانی دارد

یکی از اشتباهات ما این بود که تصور می‌کردیم همه اجزای نظام، مأموریت شان را درست انجام می‌دهند

بله دولت ضعف در اطلاع‌رسانی دارد و یکی از اشتباهات دولت این بود که تصور می‌کرد همه اجزای نظام، همه با هم مأموریتهایشان را درست انجام می‌دهند. گفتیم ما دولت هستیم و باید کار خودمان را انجام بدهیم و دستگاه اطلاع‌رسانی نظام هم باید کارش را بکند. اینجا بود که فاصله افتاد. ما اعتقاد نداشتیم که مثل دیگران برویم روزنامه درست کنیم، شبکه درست کنیم، حزب درست کنیم و فلان. فکر می‌کردیم این ما را از مسیر اصلی انقلاب دور می‌کند و این هم تبعاتی دارد تبعاتش هم این است که حرفمان به مردم نمی‌رسد.

 من (در دیدار رهبر معظم انقلاب با کارگزاران) گزارش دادم که در تمام بخش‌های کشور حداقل 2، 3، 4، 5 برابر کل دوره‌های قبل از این دولت، کار شده. اینها روی زمین است. چیزی نیست که من بخواهم ادعا کنم، همه اش قابل نشان دادن است. وقتی می‌گوییم تولید سیمان به هشتاد میلیون تن رسیده، این قابل نشان دادن است. مسائل کیفی نیست، مسائل کمی است. البته کیفی هایش هم همین طور است.

 

هر آدم خوبی که از دولت رفته بهترش آمده

 هر آدم خوبی اگر آدم خوبی بوده و از دولت رفته بدانید که بهترش آمده. این طبیعی است. دولتی که برنامه دارد، جابه‌جایی هم دارد. دولتی که برنامه ندارد، جابه‌جایی هم ندارد؛ می نشینند و میگویند بگذار کارها همینطور پیش برود.

بدانید تا لحظه آخر، تا ثانیه آخری که در دولت هستیم، با همان احساس مسئولیت روز اول کار می‌کنیم. به خدا هر لحظه من هر همکاری را ببینم که دیگر با برنامه‌ها نمی‌کشد، می‌گویم مخلصتم، نوکرتم ولی جایت را بده به نفر بعدی! (تشویق دانشجویان)

 

به من می‌گویند چرا از بعضی از همکارانت دفاع می‌کنی، در حالی که باید بگویند چرا دفاع نمی‌کنی!

ریز نشویم، در مسائل جزئی نگر نشویم. به من می‌گویند چرا از بعضی از همکارانت دفاع می‌کنی؟ من تعجب می‌کنم. در حالی که باید به من بگویند چرا دفاع نمی‌کنی؟ چرا قوی دفاع نمی‌کنی؟ کسی که مظلوم شد نباید از او دفاع کرد؟ چرا نباید دفاع کرد؟ شما خودتان را جای آن شخص بگذارید؛ اگر افرادی بدون هیچ سند و مدرکی و فقط بر اساس یک تصمیم سیاسی، هزاران اتهام به شما بزنند، انتظار ندارید که من اگر مطلع بشوم، از شما دفاع کنم؟ سوگند خوردیم.

من یک بار از مقام معظم رهبری پرسیدم این سوگند ریاست جمهوری شرعی است؟ گفتند بله شرعی است. گفتم به لوازمش هم باید پایبند باشیم؟ فرمودند « باید پایبند باشید.» البته در حد توانمان.

 

بعضی از کارهایی که الان در دانشگاه انجام میشود را قبول ندارم، تحت فشار جاهای دیگر انجام می شود!

در یک جلسه‌ای که فکر کنم جلسه دانشجویی دو سال پیش در ساختمان بهشتی بود، یک عزیزی به من گفت چرا نمی‌گویی اطرافیانت دهانشان را ببندند و حرف نزنند؟ تعجب می‌کنم. فضای دانشجویی کشور باید دفاع از آزادی بیان باشد. من همینجا هم بگویم. بعضی از این کارهایی که الآن در دانشگاه انجام می‌شود را من قبول ندارم و تحت فشار جاهای دیگر انجام می‌شود! ! (تشویق دانشجویان) من به وزیر هم گفته ام که قبول ندارم ولی خب در هزار جبهه الآن مشغولیم و ای کاش من خودم می‌رسیدم که بیایم و این مسائل را در دست بگیرم.

بزرگترین نیروی پیش برنده کشور عبارت است از نیروی نخبه که تمرکزش در دانشگاهها و در دانشجویان است. اگر به دانشجویان هم اطمینان نکنیم و میدان ندهیم و سر صف به آنها مسئولیت ندهیم، به چه کسی باید میدان بدهیم؟ ولی خب خیلی جاها هستند که یقه وزیر را می‌گیرند، فشار می آورند و می‌گویند باید این کار را انجام بدهی. خب ما تعدادی از آنها را مطلع می‌شویم و برخورد می‌کنیم. بالاخره این مسائل هم هست.

 

شخص دیگری در سال 88 جرمی مرتکب شده ، خودش در رفته و یکی دیگر را متهم کرده!

 دولت تعهد داشته به پاکی و الآن هم پاک است. پاکِ پاک. نه اینکه حالا این طرف و آن طرف تخلفی صورت نمی‌گیرد. اما نباید آدرس غلط بدهند، ذهنها را منحرف نکنند. یک شخص دیگری در سال 88 جرمی مرتکب شده و خودش در رفته و یکی دیگر{( رئیس سازمان تأمین اجتماعی)} را جای خودش گذاشته و متهم کرده. بعد می‌گویند آقا به این نزدیک هم نشوید. خب چرا نشویم؟! من که اطلاع دارم این فرد پاکِ پاک است و هیچ نقش و مسئولیتی نداشته است....

 

مهم این است که مدیریت تغییرات در دست کیست

در باب سیاست خارجی، اتفاقاتی که افتاد، صحنه چیست؟ هنر شما این است که چند گام جلوتر را ببینید و الا تحلیل حوادث واقع شده که کار سختی نیست. خیلی‌ها هنر تحلیلشان در اتفاقات گذشته خوب است اما اگر بپرسی خب بعد چی؟ تو که گذشته را خوب می فهمی ادامه اش چه می شود؟ چیزی ندارند.

ببینید عزیزان من! اینکه ملت‌ها و ملت‌های مسلمان الان دنبال عدالت و پاکی و آزادی و عزت هستند، در آن شکی نیست و این منحصر به ملت‌های مسلمان هم نیست.

همه می‌دانستیم، تمام آن کسانی که مسائل منطقه و دنیا را رصد می‌کردند، می‌دانستند که جنبش‌ها، خیزش‌ها و حرکت‌هایی در آستانه وقوع است. این یک چیز ظاهری است. مهم هم این نیست که مردم می‌خواهند انقلاب کنند یا تغییرات ایجاد کنند. مهم این است که مدیریت تغییرات دست کیست.

در همین انقلاب خودمان اگر مدیریت الهی امام نبود، انقلاب ملت ایران به دست لیبرال‌ها و منافقین و مارکسیست‌ها له می‌شد. امام بود که کشاند، آورد و رساند به هدف.

 

باید بین اصل تحولات و مدیریت تحولات تفکیک کرد

مهم این است که ببینیم کی دارد مدیریت می کند؟ باید تفکیک کنیم بین مدیریت تحولات با اصل تحولات و الا می خوریم، دچار تناقض می شویم، نمی توانیم جواب بدهیم. به ما می‌گویند چرا در فلان کشور صددرصد تأیید کردید، در فلان کشور تأیید نمی کنید؟ نمی توانیم مواضعمان را توجیه کنیم. اما اگر تفکیک کردیم مدیریت را با اصل حرکت و خواسته های واقعی مردم، اولاً ما می‌توانیم مدیریت کنیم خواسته‌ها را ، ثانیاً دچار تناقض در مواضع نمی‌شویم.

 

مگر بیداری انسانی چیزی جز بیداری اسلامی است؟

 وقتی اختلاف در ادیان نیست چرا پیروان باید دعوا داشته باشند؟

می‌گویند چرا گفتید بیداری انسانی؟! خب مگر بیداری انسانی غیر از اسلامی است؟ چرا ما گفتیم انسانی؟ این یعنی ضد اسلام؟! روشن است. بگذارید شش ماه دیگر بگذرد خواهید دید که موضع ما درست بوده است. البته از موضع رئیس‌جمهور. موضع رئیس‌جمهور که یک مسئولیت سیاسی در جهان دارد، دیگران هم می‌توانند حرف بزنند و مشکلی هم در دنیا ایجاد نمی‌شود....

اولاً اسلام یکی بیشتر نیست. خدا یک دین که بیشتر نفرستاده. ده تا دین فرستاده؟ این اختلافات برای دین نیست برای پیامبران هم نیست برای مدعیان است. الآن اگر پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی(ص) و حضرت عیسی(ع) باشند، با هم دعوا دارند؟ پس چرا پیروان باید دعوا داشته باشند؟ معلوم است که حلقه‌های واسط دعوا ایجاد می‌کنند نه خود دین. اصلا اسلام برای چیست؟ آیا دین اسلام غیر از برای انسان‌هاست؟ اسلام غیر از این است که انسان ها را برکشد و بالا ببرد؟ غیر از برای تعالی انسان است؟ اسلام مکتب انسان‌ساز است و آمده برای بالا بردن انسان.

خوب ما بحث مدیریت جهانی را مطرح کردیم، به موازاتش باید بیداری انسانی را مطرح کنیم، به موازاتش باید عدالت جهانی را مطرح کنیم. باید کرامت انسانی را مطرح کنیم. اینها همه در یک راستا است.

 

تا اینجا غربی ها یک پله برده اند، موضوع رژیم صهیونیستی را از دستور کار ملت ها خارج کردند

 روز قدس باید در این کشورهایی که انقلاب کردند، پرشورتر باشد

من روز اول گفتم. گفتم امریکایی‌ها در حوادث منطقه دنبال نجات رژیم صهیونیستی هستند. الآن می‌بینیم که آشکار شده است، تمام گسل‌های قدیمی را فعال کردند و تمام کینه‌های فردی، اجتماعی و طایفه‌ای در منطقه را فعال کردند. الآن فکر می کنید بعضی از این کشورهای عربی که توی لیبی و سوریه اسلحه می دهند، درست است که دستور امریکا است، ولی خود آنها هم خوشحال هستند. برای چی اینکار را می‌کنند؟ برای اینکه اینها قبلاً دعوای شخصی داشتند، غربی‌ها این را شناختند و این را فعال کردند و پول نفت مردم خلیج فارس می‌رود برای آدم کشی در سوریه؛ دارد صرف نجات رژیم صهیونیستی می‌شود. ما در یک جهتی حرکت کردیم که این گسل‌ها فعال نشود.

ترکیه را بیندازند به جان ایران، ترکیه به جان سوریه، سوریه به جان عراق، عراق به جان عربستان، عربستان به جان قطر و... نه اینکه این نظام‌های دیکتاتوری را ما قبول داریم، بلکه بالاترین فریادها را ضد دیکتاتوری در مجامع عمومی من زدم، به طوری که خیلی‌ها در دنیا می گویند که این تحولات، ناشی از حرکات دولت نهم و دهم است. ولی به نظرم با این تحولات باید خیلی هوشمندانه برخورد کنیم. و الا علیه خودمان می‌شود.

به نظرم تا اینجا غربی‌ها یک پله برده اند. موضوع رژیم صهیونیستی را از دستور کار ملت‌ها خارج کردند. این خیلی بد است. در حالی که باید فلش تمام این تحولات علیه رژیم صهیونیستی و نظام سلطه باشد. الآن شما چند تا را توی این حرکت‌ها می‌بینید؟ ما دیروز در جمع سفرا مطالبه کردیم، گفتیم که در این کشور‌هایی که می‌گویند انقلاب شده، باید روز قدسشان پر شورتر از گذشته باشد. ما معیار معرفی کردیم، گفتیم معیارِ صداقت و مردمی بودن کسانی که تازه می خواهند سر کار بیایند این است که ببینیم چقدر ضد استکبار و ضد صهیونیستی اند. اگر نباشند، نمی‌توانند مردمی باشند.

 

بعضی ها نه این که در داخل هر حرفی زدند، بعد ماله کشیدند، خیال می کنند سیاست خارجی هم همینطور است!

نباید ما اجازه بدهیم جنگ شیعه و سنی در منطقه راه بیندازند. به ضرر ماست. باید مراقب باشیم، ما نباید ارگان تبلیغاتی تحولات منطقه باشیم، ما باید برویم در موضع هدایت و مدیریت تحولات قرار بگیریم. خوب این‌ها را می‌گوییم بعد می‌گویند فلانی منحرف شده! فلانی چی چی شده، فلانی چی چی شده... ما می‌گوییم مسائل را عمیق تر ببینیم والا می‌شود ضد ما. همین الآن یکی از دوستان گفتند اگر در مسائل سوریه اتفاقی بیفتد، خوب ما تحت فشار قرار می‌گیریم. اگر کسی یک سال قبل این را بفهمد و بگوید، باید بگوییم تو منحرف شدی؟!

بعضی‌ها در داخل کشور نه این که هر حرفی زدند، بعد ماله کشیدند، خیال می‌کنند سیاست خارجی را هم می شود همین‌طور اداره کرد! در داخل بله چهارتا مثل مثل احمدی نژاد پیدا می شوند که خیلی نجابت به خرج بدهند سکوت کنند اما همه جای دنیا که اینطور نیست. هر یک کلمه ای که می­گویید بلافاصله ثبت می­شود و سند می­شود و علیه شما مورد استفاده قرار می گیرد.

 

امروز در کشور فصل همدلی است

 به من گفتند مسائل تحریم را یک طوری برای مردم بگو، گفتم نمیتوانم

خوب فکر می کنم کفایت می کند، رسیدیم به وقت اذان، از این حرف‌ها زیاد است. این‌ها را بگذاریم کنار. چه کار باید بکنیم؟ بعضی موارد را بعضی دوستان گفتند؛ در زمینه‌های علمی، انجمن‌های علمی، کارهای زیربنایی، برنامه‌های اقتصادی، اینها حرف های خوبی است باید اینها را دنبال کنیم. اما امروز در کشور فصل همدلی است، ما دیدیم دارند تمام فشار دشمن را می‌اندازند گردن دولت، یک آقایی در همان جلسه‌ای که گفتم من شرکت کردم و حرف درست کردند{(جلسه مجمع تشخیص مصلحت)} شروع می‌کند به فحش دادن به دولت، که بله دولت عمداً بازار را به هم زده، بازار ارز را به هم زده، اقتصاد را به هم زده، برای فلان هدف. خب به گوش من رسید.

 

مقام معظم رهبری در هفته قوه قضائیه به مشهد رفته بودند ما هم به ملاقات ایشان رفتیم. ایشان به من گفتند مسائل تحریم را باید یک جوری برای مردم بگوییم. من به ایشان گفتم من نمی‌توانم بگویم. اگر من بگویم، انعکاس آن بین‌المللی می‌شود و دشمن سوءاستفاده می‌کند، تشجیع می شود، امیدوار می‌شود. گفتند یک طراحی بکن، گفتیم بسیار خوب ما یک تدبیری می‌کنیم. تدبیر کردیم تیم اقتصادی دولت رفتند در مراکز اصلی کشور توضیح بدهند. اولیش را گذاشتیم در همان جایی بود که این آقا فحش داده بود به دولت، گفتیم آقا اولین جلسه میاییم آنجا. البته آن آقا در آن جلسه نیامد اما همان روز دوباره یک مصاحبه کرد که هرکس مشکلات امروز را به تحریم‌ها ربط بدهد، خائن است!

گذشت تا این جلسه هفته قبل (دیدار مقام معظم رهبری با کارگزاران نظام) باز من ملاقات داشتم با مقام معظم رهبری، گفتم بگذارید ما اطلاعاتی در این جلسه بدهیم گفتند ندهید، مشکل پیدا می‌شود. بالاخره از موضع رئیس‌جمهور نباید این حرف‌ها زده بشود و من نگفتم و سربسته رد شدم. یک جنگ تمام عیار است، آنهایی که اقتصاد می‌فهمند می‌دانند وقتی بانک مرکزی از دور خارج می­شود، در تجارت خارجی چه معنایی دارد. آنهایی که فحش می‌دهند می‌دانند - البته نه بدنه شان بلکه رؤسای جریانات سیاسی- فکر کردند فرصتی پیدا کردند، آمدند آمدند دولت را بزنند.

 

بعد از سفر لبنان و بعد از اجرای هدفمندی یارانه‌ها من مطمئن بودم که داخل و خارج برای زدن دولت متحد می‌شوند

دولت کجا کوتاه آمده است؟ نمی‌گویم ضعف نیست، بله دولت هم ممکن است ضعف هم داشته باشد، حتما هم دارد. ولی ما داریم تلاش می‌کنیم. ولی خیلی حلقه‌ها در داخل و خارج به هم پیوند خورده است، بعد از سفر به لبنان و بعد از اجرای هدفمندی یارانه‌ها، من مطمئن بودم که داخل و خارج برای زدن دولت متحد می‌شوند. این حرف‌هایی که من می‌زنم مستند است. ولی ما هستیم.

بعضی از همکاران من در دولت هر موقع یک تهمتی به آن ها می زنند، آن ها در آن روز یک ساعت بیشتر کار می کنند می گویند به تلافی این تهمت ما یک ساعت بیشتر کار می کنیم....

گفتند اقتصاد زیگزاگی در حالی که ما تنها دولتی هستیم که مطلقا زیگزاگی عمل نکردیم، از اول گفتیم این 10 تا برنامه، الآن هم داریم همان‌ها را دنبال می‌کنیم. این‌ها قابل اثبات است. ممکن است برنامه ما ضعیف بوده، جامع نبوده و یا در اولویت نبوده است، اینها قابل حرف است، ما مطلق نمی کنیم. ولی همان‌هایی که در روز اول گفتیم همان‌ها را داریم انجام می‌دهیم.

 

خدا بخواهد تمام تحولات دنیا در یک چشم به هم زدنی به سامان می‌رسد

 اما الآن باید چه کار کنیم؟ اولاً ماه مبارک رمضان است، به‌عنوان یک برادر کوچک -بالاخره من 56 سالم دارد تمام می‌شود، از روزی که خودم را شناختم، در فضای انقلاب بودم الآن هم به فضل الهی هستم. بدانید تا نفس باشد با همان قدرتی که شما انقلابی هستید، ما پشت سر شما ان شاء اله انقلابی هستیم (تکبیر دانشجویان)

اما ماه رمضان است، ماه رمضان ماه جامعی است، ماه رمضان همه وجود انسانی انسان را پر می‌کند، به همه ابعاد وجودی انسان پاسخگو است، در این ماه ما باید رابطه مان را با خدا درست کنیم. این یک کلید است، این رابطه اگر دچار آسیب بشود، بقیه ارزشی ندارد. رابطه مان را با خودمان درست کنیم. تمام این حوادث «لعب و لهو»، «لهو و لعب» است. همه‌اش بازی است، همه‌اش آزمایش است، هیچ یک از این‌ها اصالت ندارند. خدا بخواهد تمام تحولات دنیا در یک چشم به هم زدنی به سامان می‌رسد. به خدا هیچ کاری ندارد. این‌ها همه‌اش بهانه است برای من و شما که بالا برویم.

اگر کسی بین خودش و خدا یک مسیر کمالی و صعودی معنوی را طی نمی‌کند، محال است که بتواند در جامعه نقش سازنده ایفا کند، این راه بسته است. یکی از مشکلات ما الآن این است: بعضی آقایان جا ماندند، جلو نیستند، می‌خواهند با ضرب و زور کار را درست کنند و می‌خواهند کسانی که جلو می روند را متوقف کنند. باید خودمان حرکت کنیم حالا هر اتفاقی بیرون بیفتد نخستین انعکاسش باید بر معنویت من و شما باشد، سر و صداها و سرگرمی‌ها می‌آیند و می روند.

بعد هم توجه به مسائل اجتماعی است؛ ماه رمضان است، باید توجهات خیلی عمیق باشد. جامعه دانشجویی و فضای دانشگاهی ما باید عمیق‌ترین تحلیل‌ها را از فضا داشته باشد.

 

نباید اجازه بدهیم چند نفر آدم پشت صحنه بنشینند و اندیشه ما را برنامه‌ریزی کنند

به من گفتند تو چرا سایت و روزنامه نمی‌خوانی؟ گفتم پاسخش خیلی روشن است؛ من نباید اجازه بدهم چند نفر آدم پشت صحنه بنشینند وقت من و اندیشه من را برنامه‌ریزی کنند، آن‌ها به من بگویند امروز اولویت چیست و راجع به چه چیزی فکر بکن. این بد است، از صدها مرکز ما باید اطلاعات را بگیریم بعد ببینیم اولویت چیست.

شاید امروز فضای دانشگاه فضای پرنشاطی نباشد، شما باید پرنشاطش کنید. بله سختی دارد، ممکن است همین مدیر دانشگاهی که در همین دولت آمده، شما را تعلیق هم بکند، ولی شما باید بایستید. اگر نایستید که درست نمی‌شود بله من هم باید با آن مدیر برخورد کنم.

 

به خدا حکومت برای حکومت برای ما نیست

باید بایستید، ارزش‌های الهی و انقلاب یک امانتی است که به این سادگی به دست نیامده است. آرمان‌های الهی یک چیز بین این حزب و آن گروه، این دسته و آن جناح نیست. خدا نیامرزد آن کسانی را که بازی جناح بازی را در این مملکت باب کردند و همه ارزش‌ها را کردند دست دوم، اخلاق را کردند دست دوم، تقوا را کردند دست دوم، همه‌اش شده قدرت، این مال ما نیست. بابا به خدا حکومت برای حکومت برای ما نیست که من برسم به یک پستی و از همین پست استفاده کنم برای حفظ آن پست. این برای ما نیست. انقلاب برای عدالت و آرمان‌هاست، حکومت برای آرمان‌هاست، پست برای آرمان‌هاست، مسئولیت برای آرمان‌هاست. در دوره جوانی باید این را تمرین کنیم. در جوانی باید اینها در اعماق دل ما نهادینه بشود والا بعداً کار سخت می‌شود.

به هم تذکر بدهیم.

این امواجی که درست کردند در بعضی کالاها، اینها مدیریت می‌شود گرچه بسختی. پارسال پدر دولت را درآوردند که چرا واردات می‌شود؟ قفل کردند، هر چه گفتیم بابا این واردات دان مرغ است، باید بیاید، این علوفه است، باید بیاید گفتند شما خائنید! 6 ماه عقب انداختند، اما اینها می‌گذرد.

 

باید مراقب باشیم که چشم باز نکنیم ببینیم تمام مردم منطقه مقابل ما هستند

من نگران مسائل بزرگترم. باید مراقب باشیم اصل ما، اصل موجودیت ما، اصل آرمان‌های ما، زیر سؤال نرود. باید مراقب باشیم یهو چشم باز نکنیم ببینیم تمام مردم منطقه مقابل ما هستند، دشمن ببردشان. باید مراقب باشیم. مراقب خودمان باشیم.

 

بنده هم در آرزوی یاران هشتاد و چهاری هستم

ماه رمضان است، دعا کنید، خیلی کارها با دعا درست می‌شود، خیلی کارها با دعا درست می‌شود. ماه سرنوشت است. از خدا بخواهیم بهترین سرنوشت را برای کل بشریت رقم بزند، برای همه ما رقم بزند.

دعا کنید برای کشور، برای انقلاب، برای آرمان‌ها، برای رهبری، برای خادمان.

به قول دوستی بالاخره دیکته نانوشته غلط ندارد. به شما بگویم تا الآن ما را برای کاری که نکردیم مورد سؤال قرار ندادند. همه‌اش برای کارهای انجام شده بوده است.

اشتباه داریم، مشکل داریم، از خدا بخواهید که اینها را خودش با لطف خودش جبران کند و بپوشاند.

و جمله آخر: بدانید همین طور که برخی دوستان گفتند ما در آرزوی احمدی‌نژاد 84 هستیم، بنده هم در آرزوی یاران هشتاد و چهاری هستم!

والسلام و علیکم و رحمه اله.

 
برای احمد محمودی دعا کنیم
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد 1391 ساعت 20:24 شماره پست: 1091

دو سه سالی است که احمد محمودی، فرمانده گردان خط شکن حمزه سیدالشهدا علیه السلام از لشکر25 کربلا را می شناسم. احمد محمودی اهل قائمشهر است اما مدت هاست که در تهران، حوالی میدان انقلاب زندگی می کند. او کارشناس ارشد حقوق است و درد جانکاه جانبازی او تنها منحصر به نشستن بر روی ویلچر نیست. عوارض داروهای سنگین و البته کمیاب او گاه شرایط زندگی عادی را نیز از وی سلب می کند.

به واسطه آقامفید اسماعیلی بود که با این سردار سرافراز اسلام آشنا شدم. با نخستین برخورد می توان به هوش و ذکاوت کم نظیر این فرمانده دلیر سپاه خمینی پی برد. شاید اگر بعضی از مسئولین که اتفاقاً نمک درایت او را در جنگ به خوبی چشیده بودند حرمت نمک دان را نگاه می داشتند امروز از بضاعت این مغز متفکر جبهه اسلام در عرصه های مدیریت اجتماع و فرهنگ بهره مند بودیم.

هر جا که در کنار بچه های گردان حمزه و به خصوص رزمندگان قائمشهر یادی از نام ماندگار احمد محمودی بر زبان آوردم شوق و دلدادگی عمیق آنان را نسبت به این فرمانده اقلیم دل با تمام وجود دریافتم.

مشکلات حضور اجتناب ناپذیر یک جانباز با این شدت درد و عارضه در شهر غریب و درندشت تهران حکایتی سوزناک است که شرح مختصری از آن بی مثالی اجر خانواده صبور این اسطوره مقاومت را نمایان می سازد.

این روزها احمد محمودی حال خوشی ندارد. چند روزی است لب به غذا نزده و ...

فردا اگر همین احمد محمودی شهید شود کوچه و خیابانی را به نامش می زنیم و کتاب و نشریه ای به یادش منتشر می کنیم. حالا که توفیقی است تا در دو قدمی حضور معطر او باشیم حیف است کوچه ای از خیابان شلوغ و پر تردد دلمان را به یاد او آراسته نسازیم.

برای احمد محمودی دعا کنیم و مسیر گذرمان را برای یکبار هم که شده به سرسرای ناگفته های دل دردمندش بکشانیم.

 
وای به روزی که بگندد نمک!
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم مرداد 1391 ساعت 22:48 شماره پست: 1090
به گزارش خبرنگار پارلمانی مهر در پایان جلسه روز چهارشنبه الیاس نادران با اعلام تذکری گفت: بر اساس آیین نامه داخلی مجلس نظارت بر امور اداری و مالی مجلس برعهده هیئت رئیسه است .

در جلسه مقام معظم رهبری با نمایندگان نیز ایشان نسبت به ریخت و پاش در مجلس تذکر دادند.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: امروز 300 جعبه خاتم کاری شده دستمال کاغذی روی میز نمایندگان قرار دادند. با توجه به وضعیت اقتصادی کشور و لزوم صرفه جویی این گونه خرج ها درست نیست.

لاریجانی در پاسخ به این تذکر از کار پردازان مجلس خواست به این موضوع رسیدگی کنند.

در ادامه سید جلال یحیی زاده نماینده تفت و میبد از خرید وسایل و تجهیزات خارجی برای دفاتر نمایندگان انتقاد کرد و گفت: برای دفاتر نمایندگان وسایلی تهیه شده که همگی دارای مارک های خارجی بودند باید در سال حمایت از تولید ملی از هر خریدی که از خارج کشور است جلوگیری شود.
 
به گزارش جهان کوثری عضو کمیسیون امنیت ملی گفت: ‌انتظار می‌رود نمایندگان با توجه به اینکه در دوره هشتم هم صدا و سیما خبری را در رابطه با رای دادن یک نماینده به جای تعدادی از نمایندگان پخش کرده بود دقت بیشتری داشته باشند .
 
کوثری ادامه داد: الان بعضی افراد را که در این روند اخلال ایجاد کرده‌اند نام نمی‌برم اما اگر این موضع تکرار شود در آینده حتماً نام خواهم برد.
 
وی تصریح کرد: ‌بعضی از نمایندگان سایر وکلای ملت را در معذوریت قرار می‌دهند و کارت رای آنها برای انتخاب ناظرین را می‌گیرند تا رای مورد نظر خود را ثبت کنند.
 
وی خطاب به نمایندگان گفت:‌ اگر این صحنه‌ها فیلمبرداری شود در صدا و سیما نمایش داده خواهد شد.
این جا اوین! (قسمت اول)
+ نوشته شده در سه شنبه دهم مرداد 1391 ساعت 9:5 شماره پست: 1089

بسم الله الرحمن الرحیم                                                 

اللهم وفقنا لما تحب وترضی ولا تکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا؛

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا.

این جا زندان اوین است والان سحر جمعه 19مهرماه 87 ، بند 325 (بند ویژه روحانیت) اتاق شماره 1.

می خواهم با همه وجدان های پاک وبیدار درد دلی کنم واز افراد مسئول ویا کسانی که احساس مسئولیت می کنند راجع به یک مسئله- که شاید درنظر بسیاری کوچک باشد، ولی برای من خیلی مهم است- یاری بخواهم.

اواخر سال 1384 (نزدیک سه سال) پیش متوجه شدیم که در شهر کوچک، اما مهم سیرجان _که در نقطه ای حساس واستراتژیک حلقه ارتباط چهار استان مهم کشور( فارس،یزد،کرمان وهرمزگان) است_ جمعی از اصحاب قدرت وثروت بیش از 2500 هکتار زمین خواری کرده اند.

زمین ها برای ما مهم نبود، اما روح این عمل که چرا باید در نظام مقدس جمهوری اسلامی چنین اتفاقی بیفتد و چرا بعد از تقدیم خون سیصد هزار شهید به انقلاب وارزش های اسلامی،عده ای زیرکانه و ناجوانمردانه خیانت کنند، برای ما غیر قابل تحمل بود.

در پی این موضوع، پیگیری های ما با هدف مبارزه با ظلم شروع شد. (شاید بعضی بگویند: این همه ظلم در مملکت اتفاق افتاده وظلم هایی بزرگ تر در حال وقوع است، چرا شما به همین یک موضوع پرداخته اید؟ در جواب می گوییم: ما به این ظلم برخورد کرده ایم وبرای اثبات آن سند ومدرک داریم؛ بسیاری از ظلم ها را می شنویم، اما قابل اثبات نیست. ما معتقدیم که: اگر هر کس ، در مقابل همان ظلمی که می بیند بایستد، هیچ ظلمی اتفاق نخواهد افتاد، اما اگر هر مورد را به بهانه موارد دیگر رها کند، هرگز جلو هیچ ظلمی گرفته نخواهد شد وهمه مسئولیم. )

بعضی به ما اعتراض می کنند که چرا در مبارزه با ظلم وفساد از راه های قانونی استفاده نکرده اید؟

در پاسخ می گوییم: اولا ما تاکنون هیچ راه غیر قانونی نرفته ایم و تمام راه های انتخاب شده قانونی بوده است؛ یعنی بر خلاف قانون نیست.

ثانیا این که ما بعد از پیمودن راه های عادی قانونی مثل شکایت به همه مراکز مسئول، همچون دادستانی کشور، بازرسی کل کشور، بازرسی ویژه ریاست جمهوری و بازرسی دفتر مقام معظم رهبری وتهیه طومارهایی با سه- چهار هزار امضاء مردم سیرجان وگفت وگو با مسئولین مربوطه و هر راهی که به ذهن می آمد، پس از نتیجه نگرفتن، بلکه نتیجه عکس گرفتن(به جای رسیدگی به شکایات وپیگیری های ما، با ما برخورد شد) ناچار شدیم به سمت راه های غیر عادی اما قانونی( ونه بر خلاف قانون) رو آوریم.

راه انتخاب شده ما برای رساندن فریاد تظلم ودادخواهی خود به گوش مسئولان کشور وتوجه دادن آنان به ظلم اتفاق افتاده در سیرجان، عبارت بود از این که به قصد دادخواهی ، از "سیرجان" تا "تهران" پیاده روی کنیم، اما متاسفانه وبا کمال تعجب، بعد از پیمودن 390 کیلومتر از این مسیر، جواب مسئولین به ما دستگیری ومحاکمه و 2 سال حبس و 3سال تبعید و... بود تا بدینوسیله دزدان پرقدرت و آبرومند سیرجانی! بتوانند بی هیچ مشکل ومزاحمتی به بهره برداری از زمین هایی که خورده اند بپردازند وعیش ونوششان خدای ناکرده تلخ نگردد!!

..واما امروز که دستانم بسته است ودر گوشه زندان افتاده ام هیچ یک از این مسائل برایم مهم نیست؛ چراکه احساس می کنم درحد توان به وظیفه ام عمل کرده ام، ولی موضوعی که نمی توان از کنار آن به راحتی گذشت وحرفی نزد این است که به دنبال پیگیری های ما و فشار افکار عمومی در موضوع زمین خواری های سیرجان، مسئولان قضایی سیرجان، برای فرار از زیر بار افکار عمومی واحتمالا جواب به افراد مافوق خود در تهران، عده ای ضعیف را به عنوان زمین خواران سیرجان محاکمه وقربانی کردند!

در حالی که زمین خواری های سیرجان بیش از 2500 هکتار (بیست وپنج میلیون متر مربع) است و برخی به تنهایی متهم به تصرف صدها هکتار زمینند، افراد محاکمه شده در دو سال اخیر که خبرمحاکمه آنها چندین بار از صدا وسیما وحتی توسط سخنگوی رسمی قوه قضائیه –آقای دکتر جمشیدی- اعلام شد، چهار کارمند از اداره مسکن سیرجانند که صرفا به اتهام 350 متر زمین به 10 سال زندان محکوم شده اند! این هم ماجراهایی دارد؛ آنها می گویند: این زمین را رئیس اداره شان به عنوان پاداش به آنها واگذار کرده و در حالی که رئیس این اداره تا 45 روز پس از محاکمه این افراد زنده بوده، حتی یکبار برای توضیح در این باره به دادگاه احضار نمی شود وبعد از 45 روز هم برای همیشه از دنیا می رود تا خیال همه راحت شود.

خلاصه این که متهمان بخت برگشته ای که قربانی منافع قدرتمندان سیرجانی شده اند تنها به اتهام 350 متر زمین اکنون در گوشه زندان سیرجانند ومنتظرند در مملکتی که داعیه دار اجرای عدالت است، کسی به فریادشان برسد.

آری این است پایان ماجرای تلخ زمین خواری در سیرجان...

من راجع به حکم زندان خودم اعتراضی نکرده ام واز هیچ کس هیچ تقاضا وانتظاری ندارم، اما نمی توانم نسبت به ظلمی که در حق قربانیان این ماجرا -همان چهار کارمند بیچاره که دو زن ودو مردند- درحال وقوع است ، بی تفاوت باشم.

لذا از همین جا وبه همین طریق از همه وجدان های بیدار، از همه مسئولان محترم، از رئیس قوه قضائیه، رئیس جمهور، نمایندگان مجلس، بازرسی کل کشور، دادستان کشور، بازرسی دفتر مقام معظم رهبری و همه کسانی که در این رابطه مسئولند و از تمام عدالتخواهان می خواهم به این موضوع رسیدگی کرده وبه مقتضای حق و عدل عمل کنند.

19/7/1387

                            زندان اوین، بند 325، اتاق 1

 کوچک ترین سرباز انقلاب؛ علیرضا جهانشاهی(طلبه سیرجانی)

خاطرات و یادداشت های طلبه سیرجانی قسمت اول سایت قیام یاران ولایت

جنگ نابرابر
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم مرداد 1391 ساعت 19:13 شماره پست: 1088

آخر دی ماه سال 65 بود. من به همراه خواهرم و خانواده ­اش در سه راه بازار قم از ماشین پیاده شده بودیم. چند لحظه نگذشت که صدای ضدهوایی­ ها به آسمان بلند شد. هواپیماهای دشمن، شهرها و مناطق غیرنظامی را بمباران می­ کردند. قم نیز به دلیل جایگاهی که داشت از حملات هوایی دشمن در امان نبود. به نرده­ های بانک سپه تکیه داده بودیم.

 آسمان را که نگاه کردم بمب­ ها را با چشم خود دیدم. گفتم: بمب­ ها به طور مماس روی سر ماست، بهتر است در جوی کنار خیابان دراز بکشیم.

این را گفتم و سریع به داخل جوی شیرجه زدم! خواهرم با تاکتیک­ های نظامی آشنا نبود. دخترش آزاده، سه ماه داشت. او را محکم در آغوش گرفته بود. حامد دو سالش بود و آمنه نه سال داشت. داماد ما نیز همراهشان بود. ناگهان زمین و زمان را آتش فراگرفت. بمبی در نزدیکی ما منفجر شده بود. چند لحظه بعد از جا برخاستم. دنبال خواهرم و بچه­ هایش بودم. پای حامد از مچ قطع شده بود. دامادمان را چند نفر بغل کرده و به سمت آمبولانس می­ بردند. دست آمنه قطع شده بود. کسی او را در آغوش گرفته و می­ دوید. حال خودم را نمی­ فهمیدم. دویدم به طرف خانه. مردم سر کوچه جمع شده بودند و از بمباران سخن می­ گفتند.

برادرم را خبر کردم و با هم به سه راه بازار برگشتیم. آن­جا خبری نبود. به بیمارستان نکویی رفتیم. آن­جا حامد را پیدا کردیم. شوهر خواهرم و آزاده در بیمارستان دیگری بودند. ما را به بهشت معصومه راهنمایی کردند خواهرم و دختر نه ساله­ اش در بین شهدا قرار داشتند .

راوی : ابوالفضل دیاری بیدگلی

قمی ها کمتر از دیگران روزه می گیرند!
+ نوشته شده در شنبه هفتم مرداد 1391 ساعت 16:36 شماره پست: 1087

بگذارید اول یک توضیح خدمتتان عرض کنم. به طور معمول زمان مغرب در هر شهری اگر مثلاً ده دقیقه زودتر از افق تهران باشد اذان صبح آن شهر نیز در همان فاصله زودتر از تهران محاسبه می شود.

حالا برویم سر ادعایی که در عنوان این مطلب طرح کردم.

شاید برای شما هم جالب باشد بدانید که اذان مغرب به افق قم گاهی همزمان و گاهی حتی یک دقیقه زودتر از اذان مغرب به افق تهران اعلام می شود. این در حالی است که وقت اذان صبح به افق قم حدود هفت دقیقه بعد از اذان صبح به افق تهران است! با این وصف قمی ها تقریبا هر روز هشت دقیقه کمتر از مردم تهران روزه داری می کنند. این موضوع اگر چه ممکن است توجیهی علمی داشته باشد اما هر سال بهانه ای برای مزاح و شوخی اهالی محترم قم است که به زبان طنز می گویند: قمی ها برای روزه گرفتن هم زرنگی می کنند!

تکلیف قبله تهران را مشخص کنید!
+ نوشته شده در سه شنبه سوم مرداد 1391 ساعت 20:27 شماره پست: 1086

این مطلب را در آبان 89 در این وبلاگ نوشتم. حالا بعد از دو سال با توجه به بحث های جدید و جدی درباره موضوع آن احساس کردم لازم است یک بار دیگر گفته هایم را تکرار کنم:

 

 آیا شهرستانی را سراغ دارید که با بیش از یک و نیم میلیون جمعیت ، در حالی که فرماندار مستقلی داشته و برخی شهرهای تابع آن نیز شهردار دارند خودش فاقد شهردار مستقلی باشد ؟!

این شهرستان ، ری نام دارد . ری فرماندار دارد اما شهردار مستقل نداشته و شهرداری آن شهرداری منطقه بیست تهران محسوب می شود .

این شهر از نظر باستانی دارای سابقه ای کهن و اعتباری جهانی است . مردم آن به برکت مجاورت با بارگاه سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی اغلب در باورهای اعتقادی خود از عمقی معنوی برخوردار بوده و عقبه ایدئولوژیک مستحکمی دارند . از این بابت شاید بزرگ ترین وهن به مردم شهرری این باشد که آنان را جزو تهران به حساب بیاوریم . شهری که از نظر ساختار فرهنگی ، سطحی بسیار فراتر از پایتخت داشته و می توان آن را " قم " استان تهران لقب داد . مقام معظم رهبری نیز این شهر را " قبله تهران " برشمرده اند . جدا از مولفه های فرهنگی و امنیتی ، مردم این شهرستان که اغلب از سطح زندگی بالایی برخوردار نیستند به خاطر تناقض در تقسیم بندی غلط کشوری ، دچار مشکلات اداری خاصی می شوند . به طور مثال گاهی یک فرد مقیم باقرشهر برای ساخت و ساز مجبور می شود مبلغی را هم به شهرداری باقر شهر و هم به شهرداری تهران پرداخت نماید !

در این میان قالیباف شهردار تهران اعلام کرده است که در صورت جدایی شهرری از تهران ، از مقام خود استعفا خواهد داد ! وی بعد از شکست در انتخابات نهم ریاست جمهوری و عدم پیشنهاد شغلی از سوی مدیران ارشد نظام ، اعلام کرده بود برای ادامه تحصیل ! قصد اقامت در خارج از کشور را دارد که این تهدید عشوه گونه نقش بسزایی در انتخاب وی به عنوان شهردار پایتخت داشته است .

یک مقام آگاه در فرمانداری شهر ری اظهار داشت درآمد مالیاتی  شهرداری تهران از مردم شهرری سالانه چهل میلیارد تومان است . علی رضا دبیر ورزشکار عضو شورای شهر تهران که از مخالفان جدایی ری از تهران است نیز گفته است که درآمد شهرداری تهران از شهرری در سال ، سی میلیارد تومان است در حالی که سالانه سیصد میلیارد تومان !! به مردم این شهر خدمات دهی می کند .

هر چه که هست جدا شدن شهرری از پایتخت می تواند در جذب بودجه بیشتر و تمرکز مدیریتی بهتر برای این شهر ، مؤثر بوده و در مجموع به نفع مردم این شهرستان رقم بخورد .

گفتنی است یکی از نگرانی های اصلی شهرداری تهران از جدایی شهرداری ری ، معضل دفن زباله در منطقه کهریزک از توابع ری است . مردم این منطقه که سال ها از بوی غیرقابل تحمل و شکنجه آور هزاران تن زباله و پسماندهای خانگی و صنعتی به ستوه آمده و به انواع مشکلات بهداشتی مبتلا شده اند دیگر اجازه نخواهند داد محل زندگی خود و خانواده هایشان به مزبله شمال شهری های خوش گذران و بی درد مبدل شود .

 

روحیه­ هایی از جنس پولاد!

+ نوشته شده در یکشنبه یکم مرداد 1391 ساعت 19:25 شماره پست: 1085

در عملیات کربلای پنج، تیری به پایم اصابت کرد و مجروح شدم. مرا به اهواز بردند. بعد از چند روز از طریق هواپیما به همراه تعداد بسیاری از مجروحین به مشهد مقدس اعزام شدم. هواپیمای 130 باربری بود که با بستن برانکارد آن را به چند طبقه تقسیم کرده بودند.

در طول مسیر بعضی از مجروحین از شدت درد، طاقت از کف داده و آه و ناله می­ کردند. بعضی­ ها را هم موج گرفته بود و ...!

در بیمارستانی به نام لولاگر، بستری شدم. آن­جا غریب بودم و به خاطر وضعیت پایم باید با کمک دو عصا حرکت می­ کردم. ناگهان در انتهای سالن بیمارستان، چشمم به محسن افتاد. او از دوستان من در واحد تخریب بود که روی مین رفته و پایش قطع شده بود. محسن روی ویلچر بود. نگاهمان که به هم گره خورد، برق شادی در چشمانمان درخشید و با ذوق به طرف هم حرکت کردیم.

 من که هنوز به حرکت با عصا عادت نکرده بودم سُر خوردم و وسط سالن ولو شدم! سریع خودم را جمع و جور کردم و محسن را در آغوش گرفتم. با این که پایش قطع شده بود و مجبور بود تا آخر عمرش روی ویلچر بنشیند؛ اما اثری از افسردگی و ناراحتی در چهره­اش دیده نمی­ شد.

 در این حین، خانم پرستاری آمد و خواست یک پاکت شیر را به من بدهد. دست­ هایم بند عصا بود. محسن شیر را گرفت و چند لحظه بعد، آن را در جیب پیراهنم گذاشت.

داشتیم با هم قدم می­ زدیم که در یکی از اتاق­ ها پیرمردی را دیدیم که یک دستش قطع شده بود. رفتیم پیشش تا حال و احوالی از او بپرسیم. من گوشه تخت پیرمرد نشستم. مشغول صحبت با او بودم که ناگهان احساس کردم لباسم خیس شده است. شیر بیرون ریخته بود و تخت پیرمرد را هم خیس کرده بود. از شرمندگی نمی­ دانستم چه باید بکنم. زود خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. محسن داشت می­ خندید. من هم با این که ناراحت بودم، دیگر نتوانستم جلوی خنده­ ام را بگیرم. تازه فهمیدم محسن بدون این­که من متوجه بشوم پاکت شیر را سوراخ کرده بود!

راوی : مجید اسکندری فر

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو تیر91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۱، ۰۸:۱۴ ق.ظ


خاطره مهناز افشار از مرحوم حمید سمندریان
+ نوشته شده در شنبه سی و یکم تیر 1391 ساعت 17:59 شماره پست: 1084

... آن شب روی صحنه برای استاد بازی کردم؛ همان شبی که بعد از حاشیه‌سازی‌های بسیار ایجادشده برای من، اعتماد به نفس آن را به دست آوردم که روی صحنه تئاتر بروم و در نمایش «آمدیم، نبودید، رفتیم» حاضر شوم. همان شبی که استاد بعد از اجرای نمایش پشت صحنه آمد و روی شانه من زد و گفت: «بارک‌الله»،...

پس‌گردنی‌های استاد معروف بود و من هم از این توبیخ‌ها به دور نبودم...

------------------------------------------------------------------------------------------------

چنان که مستحضرید مهناز افشار نام یک زن است و حمید سمندریان نام یک مرد!

چرا از بازتاب اخبار مربوط به قیام طلاب عدالتخواه در هراسیم؟!
+ نوشته شده در جمعه سی ام تیر 1391 ساعت 9:59 شماره پست: 1083

در هفته های اخیر مصاف عدالتخواهان با مسئولان دادگاه ویژه روحانیت به اوج خود رسید. برخورد این دادگاه با یکی از جوانان عدالتخواه، موجی از اعتراضات طلاب ولایت مدار نسبت به رفتارهای پرسش برانیگز دادگاه ویژه روحانیت و تبعیض مسئولان این دستگاه در برخود با متهمان فتنه و برخی روحانی نماهای کژاندیش چپاولگر را به دنبال آورد. تحصن جمعی از عدالتخواهان در مقابل دادگاه ویژه روحانیت پس از حدود ده روز با دستگیری تعدادی از آنان به خصوص حجت الاسلام والمسلمین علی رضا جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی موقتاً به پایان رسید. اما با گسترده تر شدن اعتراضات در بدنه حوزه علمیه قم نسبت به سیاست های دوگانه دادگاه ویژه روحانیت، بازداشت شدگان بعد از یک روز آزاد شدند. عدم استقبال دادستان ویژه روحانیت قم از گفت و گو و پاسخگویی به طلاب عدالت خواه – که بر خلاف برخی وعده های قبلی بود – به تحصن دوباره یاران ولایت در مقابل دادگاه مذکور منجر گردید.

یک روز پس از آن بازداشت مجدد طلبه سیرجانی و تعدادی از همراهانش باعث شد تا شماری از عدالتخواهان با تحصن در حرم مطهر کریمه اهل بیت سلام الله علیها و اعتصاب غذا به برخوردهای ابهام برانگیز و غیرمسئولانه دادگاه ویژه واکنش نشان دهند. این حرکت انقلابی بلافاصله با آزادی دستگیرشدگان و وعده مسئولان به منظور پیگیری جدی مطالبات طلاب عدالتخواه همراه گردید.

نکته تأسف برانگیزی که در این میان به چشم خورده و از منظر انقلابی بسیار جای تأمل دارد سکوت مطلق و مشترک رسانه های انقلاب همپای رسانه های ضدانقلاب است؛ به گونه ای که در بسیاری از این کش و قوس ها حتی یک خط از اخبار مذکور را نمی توان به غیر از چند وبلاگ شخصی در هیچ یک از رسانه های مجازی و غیرمجازی مدعی ارزش گرایی مشاهده کرد. از رسانه های ضدانقلاب و مدعیان دروغین جریان آزاد اطلاعات البته ملالی نیست؛ چه این که بی تردید منش ولایی و انقلابی طلاب عدالتخواه که اراده ای جز تحقق منویات رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای ندارند خاری در چشم دشمنان وطن فروش ملت محسوب می شود؛ اما به راستی چرا رسانه های پرادعای جبهه انقلاب در حالی که گاه برخلاف رویکرد مورد ادعای خود به بازتاب گسترده اخبار زرد و غیر مرتبط با اصول حرفه ای می پردازند از بازتاب کوچکترین خبری درباره برخورد با عدالتخواهان به شدت پرهیز می کنند؟

در تماس هایی که با بسیاری از دوستان فعال و مدیران تعدادی از رسانه های اصولگرا برقرار شد مشخص گردید که فشارها و تهدیدهای برخی دستگاه ها جوّی را برای اهالی رسانه فراهم آورده که باعث شده آنان با هراس از خطر توقیف و فیلتر و ... حرکت عدالتوخاهان را در بایکوت کامل خبری نگاه دارند.  

در واکاوی علت این رویکرد نهادهای نظارتی و بررسی علت هراس از بازتاب اخبار مربوط به قیام طلاب عدالتخواه باید به دو تحلیل توجه نشان داد.

1-      برخلاف بسیاری از اشخاص و چهره های احساسی تاریخ انقلاب که به محض کوچکترین برخورد به جا یا نا به جایی از سوی مسئولان امنیتی و قضایی از مسیر انقلاب و اسلام منحرف گردیده و با انگیزه های لجوجانه به سربازی دشمن روی آورده و یا لااقل تا پایان عمر به انزوا و سکوت می گرویدند حجت الاسلام جهانشاهی با تحمل همه مشقت ها، بازداشت ها، تحقیرها، ضرب و شتم و زندان و خلع لباس و تبعید و ... همچنان در مسیر اسلام ناب محمدی استوار مانده و خود را سرباز کوچک و فدایی بی چون و چرای ولی امر خویش می داند. فکر و ذکر این روحانی عدالتخواه و همراهانش در هر شرایطی مطالبات رهبری معظم انقلاب بوده است. ذره بین های ناظران حرفه ای برخی دستگاه ها نیز در تمام سال های مبارزات حجت الاسلام جهانشاهی نتوانسته کوچکترین نقطه خاکستری را برای افشاگری از پشت پرده جریان مشکوک! این روحانی مبارز واقعی کشف نماید. خلاصه آن که رویارویی با روحانیون عدالتخواه که مجهز به بهترین سلاح مبارزاتی یعنی ایمان و آشنایی با مبانی اسلام و تبعیت محض از ولایت فقیه هستند نتیجه ای جز محکومیت صاحبان قدرت در افکار عمومی و رسوایی آنان در منظر مدافعان بی ادعای اسلام و انقلاب نخواهد داشت. بی شک انعکاس اخبار قیام عدالتخواهان نسل جدید انقلاب را با این پرسش جدی مواجه خواهد کرد که چرا اهتمام برخی مسئولان بیش از آن که متوجه ریشه کنی فساد و تبعیض باشد صرف تقابل با طلاب و دانشجویان عدالتخواه و فدائیان ولایت می گردد؟ این رسوایی تاریخی را باید مهم ترین دلیل هراس از بازتاب خبری حرکت انقلابی عدالتخواهان دانست.

2-      مقاومت های مثال زدنی حجت الاسلام جهانشاهی در مقابل برخوردهای غیرمتعارف و دون شأن معدودی از عوامل بی تقوای امنیتی و نیز عزم راسخ وی و همراهانش در پیمودن این مسیر دشوار به رغم همه کارشکنی ها و صدور احکام سنگین قضایی، به مرور او را به الگویی برای همه جوانان عدالتخواه سراسر کشور مبدل خواهد ساخت. هراس از ظهور پدیده ای به نام عدالتخواهان ولایتمدار  توسط جوانان دلداده نظام و انقلاب اسلامی که حنای ارعاب و بازداشت و محاکمه، دیگر برایشان رنگی نداشته و  زندانی شدن را از ضروریات اجتناب ناپذیر حرکت در مسیر صحیح انقلاب و مطالبات رهبری دانسته و در این طریقت نورانی، هر اتفاق تلخی را شیرین تر از عسل می دانند می تواند دلیل دیگری برای بایکوت خبری قیام طلاب عدالتخواه محسوب شود.

فارغ از همه این تحلیل ها از باب امر به معروف و نهی از منکر باید این نکته مبنایی را به دوستان فعال در رسانه های جبهه حزب الله گوشزد کرد که پایداری در مسیر تحقق منویات رهبر معظم انقلاب و آرمان های امام راحل و شهدا هزینه هایی را به دنبال دارد که ترس از آن نقطه ضعف برخی مدعیان انقلابی گری بوده و منجر به تشکیک در انگیزه های اصولی و ارزشی آنان می گردد.

یاداوری این مهم نیز خالی از لطف نیست که حجت الاسلام جهانشاهی و طلاب عدالتخواه بی هیچ توقعی از دوستان رسانه ای به قیام عدالتخواهانه خویش تا احیای کامل آرمان های اسلام ناب محمدی ادامه داده و کم لطفی یا عدم همراهی دوستان مدعی نمی تواند کوچکترین خللی در عزم جهادی آنان وارد نماید.

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

زنی که این مقاله را نوشت بازداشت شد!

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر 1391 ساعت 21:33 شماره پست: 1082

خانم رضوان محدث پور معلمی اهل سبزوار است که علاوه بر فعالیت در عرصه مجازی و مدیریت چند وبلاگ از جمله وبلاگ موفق "بهار فرهنگی" سخنران بسیاری از محافل مذهبی و انقلابی شهر و استان خود می باشد. ایشان در برخی مطبوعات ارزشی نیز قلم می زند. بیدارگری های وی در ایام فتنه از جمله درخشان ترین سوابق فعالیتی این بانوی انقلابی محسوب می شود. چندی پیش خانم محدث پور که خود از خانواده ای روحانی است در مقاله ای به انتقاد از برخی طلاب پرداخت که انتشار ان دردسرهای فراوانی برای ایشان به دنبال داشت. خانم محدث پور که هم اکنون به قید وثیقه آزاد است به زودی خود را برای محاکمه در دادگاه عمومی سبزوار آماده می کند. بسیاری از فعالان فرهنگی و سیاسی پس از اطلاع از برخورد غیرضروری قوه قضائیه با ایشان به کنایه محاکمه وی را در ازای محاکمه صوری فائزه هاشمی تلقی نموده اند! متن مقاله دردسر ساز ایشان را با هم مرور می کنیم:

عمامه  ها  تقیه میشوند یا بایکوت؟(رضوان محدث پور )

سخنم با طلاب عزیز و کاندید های محترم مجلس

 با عرض معذرت از همه طلاب شهرمون  که  قصد گلایه  ازشون دارم

 طلبه عزیز !  اولا هرچه داریم  از وجود قشر شما داریم  اگر انقلاب ایران در جهان خورشید شده و امروز شاهد قمرهایی هستیم که نورش را ازخورشید انقلاب ما می گیرد چیزی نیست جزحاصل تلاش خالصا نه قشرشما ودرراس شما امام راحل  که طلبه ای جوان همچون شما بود و نور قیام خونینش را از نور سرخ خون طلابی همچون اندرزگووآیت الله سعیدی ها وغفاری ها گرفته… که در راه نورانیت انقلابمان متحمل  شکنجه هایی مثل  با روغن زیتون سوزانده شدن بدن،اطو شدن بدن، ناخن کشیدن، دندان واستخوان شکستن   شدند   اما امروزبدان که هم توی طلبه هم منِ معلم هردو مقصریم اگر که دشمن درتغییرارزشهای دینی ما موفق بوده و جای ارزش وغیر ارزش را توانسته عوض کند. تو باید منبر بیشتربروی واگرمسجدی تورا برای منبری مجانی می خواهد وظیفه شرعی خود بدانی که قبول کنی نه اینکه به خاطر قیمتش  منبر و مسجد را رها کنی که این جای بسی تاسف است  و شما  مسئولید،چون  خمس و زکات مردم و وجوهات آنها به شماها هم میرسد و متاسفانه مردم  5 درصد خمس می دهند اما به هر حال تواجیر شده از جانب خدا , ومردم  محسوب میشوی برای هدایت  همین مردم   باید به قلبهای تشنه علم  دین  را آبرسانی کنی  البته مردم هم بنا برحدیث مقصرند که حق شما ها را ادا نمیکنند .  به هرحال بنده نظراتم را به شما متذکرمی شوم بروید ازمجتهدین بپرسید. که آیا حرفم  درست است یا مستحب  و یا  مکروه ؟  اول/ ۱ اینکه اگر شما ملبس به لباس روحانیت هستید اما آن لباس را در خانه بگذارید و فقط موقع منبر و نماز جماعت استفاده کنید اگر گناه محسوب نشود شرعا کراهت شدید دارد چون  لباس  مقدس پیامبر را در حد یک انیفورم  مخصوص کار  تنزل دادید دوم/2 مردمی که خمس و زکاتشان را برای ترویج دین به تو میرسانند  حق دارند تو را همیشه در دسترس  داشته باشند لذا با ملبس شدنتان و بعد عبور و مرورتان درکوچه و خیابان  این امر را محقق میکند و بس مثلا وقتی  مرد کشاورزی از روستایی آمده به شهر، سوال کوچک احکامی هم دارد، اگر حضور تو در کوچه و بازار پررنگ باشد بسیار راحتر به تو دسترسی خواهد داشت و فوری جوابش را خواهد گرفت پس اگر قرار باشد همه طلاب  با کت و شلوار تردد کنند آن مرد که حوزه را هم بلد نیست کجاست، چطوری فوری به جواب سوالش برسد؟ تصور کن حضورلباس روحانیت غیر از این مشکلات دیگر را هم به دنبال دارد و آن این است که دشمن روحانیت که سی سال است مشغول تخریب لباس توست شاد میشود که بلخره توانسته  حضور لباس مقدس روحانیت را در جامعه کمرنگ  کند و ازاین جهت شما کمک به  دشمن این لباس می کنید .  و این  عدم ملبس شدنتان به لباس روحانیت  خودش یک نوع عقب نشینی در برابر تخریب 50ساله  لباستان است  در حالی که باید حضور لباست دلگرمی  مومنان  باشد نه  غیبت آن ماییه دلگرمی دشمن  شود  و دلسردی مومنان  درراهپیمایی ها ، چرا حضور لباستان کم شده و نا خواسته دشمن شاد کن شده اید ، در مساجد شهرمان اگر یک روز امام جماعت نباشد یک طلبه ی جایگزین فوری یافت نمیشود . چرامساجد از طلاب ملبس خالیه  ؟  چهارم/4 آیا میدانی دشمنان داخلی و خارجی  درانتخابات آینده، قسم خورده اند که باید اختشاشات 88 را بازسازی کنند؟درست است که فتنه گران دربندشده اند اما هر گز فتنه دربند نیست و درحال تجهیزند برای انتخا بات حال شما چه اندیشیده اید؟میدان جنگِ  قلم و زبان در پیش است تو چه اندیشیده ای ؟ آیا نباید صف اول ستاد های انتخا باتی اصوالگرایی را شما پرکنید؟ آیام تبلیغات انتخابات بهارتبلیغ دینی هم هست بهترین وقت برای روشنگری است و چقد خوب است توسط شما انجام شود در کنار تبلیغ به مردم حدیث رسانی کنید 5 واینکه طلبه ما رای سفید می اندازد نیز جای تاسف و تعجب است که خشکه مقدسهای وسواس که در طول 4 سال آنقدر از مسائل جامعه دور می مانند و غرق در ضرب ضربا و احکام وفقه  میشوند که به وقت انتخاب  تشخیص اصلح  برایش مشکل میشود و رای را سفید می ندازد و هرگز نمی داند که یک رای سفید طلبه  وسواس  درمقابلش  حتما یک رای سیاه را از بعضی  کاندیداهای  ضد رهبر را بالا می برد  و این خطر احیای مجلس ششم را در بر دارد که کنونسیون  رفع تبعیض  زنان   ضد دین را تصویب نمودند و اگر از علمای باهوش و رهبر با هوش نبود فاتحه روابط اسلامی  زنان و مردان وزن و شوهران خوانده شده بود . رای عاقلانه تو و کانالیزه کردن رای های سرگردان جامعه   توسط سخنرانی  توست که  کشور و مجلس را از نفوذ  گرگانی که لباس میش پوشیده اند و دستشان در کاسه دشمن است  مصون می دارد پس طلبه برخیز وقت یاری کردن نظام و رهبر رسیده

 در پایان  عرض شود وظیفه توست که فرهنگ سازی کنی تا مردم با کمک مالی و قدمی و قلمی  کاندیدای  مومن ولایی را به مجلس بفرستند  نه اینکه منتظرند تا کوچکترین قدمشان در ستاد  مزدی به همراه داشته باشد از  این جهت به همه کاندیدا ها دلم میسوزد که فرهنگ یاری ستاد ها  را مردم اکثرا بلد نیستند وقتی می بینند من برای احمدی نژاد  نه تنها ریالی دریافت ننموده ام بلکه  خود کمک مالی نموده ام تا  تفکر مورد علاقه رهبرم را  بر کرسی ریاست جمهوری بنشانم  به من می خندند و باور ندارند چون فرهنگشو کسی یاد نداده و همه فکر میکنند کاندیدها بانک اسکناس  دارد و توقعمند  به میدان می ایند و این هم وظیفه توی طلبه  است تا مردم یاد بگیرند باید نماینده محلی انتخاب کنند تا کار ملی کند و وظیفه او قانون گذاری است نه خیابان اسفالت کردن در کناز قانونگذاری اش اگر توانست برای شهر کار مند همین و بس .

...........................................................................................................................................................

صدای سیلی در مجلس شورای اسلامی

(خدایا خالو قربانهای  نظام را افشاکن که میرزا کوچک خان جنگلی را به شهادت رساندند به رغم اینکه بازوی دست راست میرزا بود وسوسه قدرت و ثروت خالو قربان دوست را بدل به دشمن نمود  )

سلام بر شما کاندید محترم میدانید که ایت الله  مدرس شغل شما را داشت او با بقال محل از اتفاقات مجلس میگفت کسی معترض شد شهید مدرس جواب داد چرا نگویم ؟ همینها  به من رای دادند و حقشان دانستن اتفاقات مجلس و کارهای ما نمایندگانشان است . خوب همین شهید در مجلس در راه دفاع از حق مردم و کشور متحمل  یک سیلی محکم از طرفداران رضا شاه شد البته بلا فاصله دوستدار مدرس هم بدون معطلی سیلی را قصاص کرد و ان رضا خانی را سر جاش نشاند اما منظورم این است تو چطور؟ ایا جایگزین لایق شهید مدرس خواهی شد؟ ایا شهامت و شجاعتشو داری ؟ ایا امروز همان سیلی محکم را  که رضاخان های امروزی تو گوش پیکره علم هسته ای ما کوبیدند ، قصاص خواهی کرد؟  ایا توان گرفتن انتقام شهدای هسته ای ما را دارید ؟ ایا گروه خونی ات با گروه خونی شهید مدرس یکی است ؟ یا نه او مثبت و است و گروه خونی تو منفی او برای خدمت به وطن امد وتو برای قدرت ؟ویا خدمت به جیبت ؟ نیتت اگر اولی است رای من حلالت باد و اگر دومی است وجز به منفعت خود نمی اندیشی رای من حرامت باد و بدان مدیون خون شهدایی و مخصوصا روح شهدای انرژی هسته ای ما منتظر انتقام  با پیشرفت و استقلال کشور هستند .

بدان که تو به میدان خدمت امدی تا قیمت پیدا کنی نه اینکه با هر قیمتی در قدرت بمانی  تو برای احقاق حق امدی نه اجحاف حق و اگر از قیمتی ها باشی قیامت امام صادق میگوید معادل نورانیت  شهدا و انبیا  نورانی وارد محشر خواهی شد چون بالاترین عبادتها خدمترسانی به مردم است  امام خمینی فرمودند  سعی کنید کاری کنید که بماند نه اینکه کاری کنید بمانید 

حجت الاسلام عبداللهی را برکنار کنید!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر 1391 ساعت 9:28 شماره پست: 1081

مسئولیت بخش عمده ای از مشکلات موجود در دادگاه ویژه روحانیت و ابهامات در خصوص سیاست ها و عملکردهای شگفتی ساز و سوال برانگیز این مجموعه قضایی را باید متوجه فعال ترین بخش آن یعنی دادگاه ویژه روحانیت قم دانست. با این وصف جای این پرسش باقی است که چرا به رغم دستور مقام معظم رهبری دربرکناری رییس و دادستان پیشین دادگاه ویژه روحانیت که نشان از ضرورت ایجاد تغییر در رویکرد این دادگاه دارد عامل اصلی بسیاری از بدبینی ها نسبت به دادگاه ویژه روحانیت یعنی جناب اقای عبداللهی دادستان ویژه روحانیت قم همچنان به کار خود ادامه می دهد؟ آیا با ادامه مسدولیت عبداللهی می توان به اصلاح رویکرد دادگاه ویژه روحانیت و جلب اعتماد عمومی امید داشت؟

چندی پیش عبداللهی در واکنش به درخواست دادستان عمومی دادگستری قم مبنی بر مذاکره با طلاب متحصن مقابل دادگاه ویژه روحانیت وعده داده بود که حاضر است سخنان معترضان به عملکرد خود را از نزدیک شنیده و در مقابل آنها پاسخ گو باشد. متاسفانه در ساعت مقرر جناب عبداللهی به این بهانه که چرا تعداد نمایندگان طلاب عدالتخواه پنج نفر است و او حاضر به مذاکره با بیش از سه نفر نیست!از تشکیل این جلسه که می توانست نقطه عطفی در تعامل بین دادگاه ویژه و طلاب عدالتخواه باشد خودداری کرد. اتخاذ این روش ... باعث شد تا یک بار دیگر طلاب عدالتخواه تحصن خود را از سربگیرند. اگر چه با توجه به توافقات بعدی قرار بر این گردیده تا از سوی مسئولان عالی قضایی نمایندگانی برای مذاکره با طلاب عدالتخواه به شهر مقدس قم اعزام شوند اما به نظر می رسد گام اصلی برای اعتمادسازی و رفع سوءتفاهمات موجود را باید در برکناری دادستان ویژه روحانیت قم جست و جو کرد.

آزادی عزتمندانه طلاب عدالتخواه + دانلود فیلم

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر 1391 ساعت 23:46 شماره پست: 1080

روز گذشته برای ششمین بار طلبه سیرجانی و دوتن از همراهانش که برای بار دوم جلوی دادسرای ویژه روحانیت قم تحصن کرده بودند، بازداشت شدند

بلافاصله پس از این دستگیری سایر عدالتخواهان ولایتمدار فعالیت خود را در دفاع از حق و عدالت آغاز کردند.

برخی از طلاب و روحانیون عدالتخواه در مدرسه فیضیه سخنرانی کرده وبدینوسیله به دستگیری طلبه سیرجانی اعتراض نمودند.

پس از آن جمعی از یاران ولایت در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) تحصن واعتصاب غذا کردند.

طلاب عدالتخواه حاضر در این تحصن که مردم وزائرین حرم نیز در آن حضور چشمگیری داشتند در ضمن سخنرانی های پر شور خود این سوال را مطرح کردند که چرا دادگاه ویژه به جای برخورد با امثال هادی غفاری وکروبی وسایر فتنه گران که قصد داشتند تیشه به ریشه انقلاب بزنند وبه لطف خداوند ناکام ماندند، با عدالتخواهان ولایتمدار -که هدفی جز زمین نماندن مطالبات امام خامنه ای(حفظه الله تعالی)- ندارند برخورد می کنند؟!

هنوز چند ساعتی از تحصن واعتصاب غذای عدالتخواهان ولایتمدار در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها نگذشته بود که طلبه سیرجانی و همراهانشان با حضور خود در جمع متحصنین آزادی خود را عملا اعلام کردند

عدالتخواهان و سایر مردمی که در حال شنیدن اخبار مربوط به قیام یاران ولایت بودند با ذکر صلوات به استقبال آنها رفته وبدینوسیله خوشحالی خود را اعلام نمودند

پس از آن ، طلبه سیرجانی به درخواست مردم وعدالتخواهان ولایتمدار در جمع متحصنین وسایر زائرینی که در محل تحصن حضور یافته بودند سخنرانی کرده وضمن مطرح کردن اهداف قیام یاران ولایت ومراحل عملی آن، اعلام نمودند شرط ما برای ادامه ندادن تحصن جلوی دادگاه ویژه روحانیت، تشکیل جلساتی با حضور شخصیتی همچون آقا مرتضی آقا تهرانی(نماینده مجلس) در مکانی خارج از دادگاه ویژه روحانیت است، که در آن جلسات مطالبات عدالتخواهان بررسی وعملا پیگیری شود

 واین شرط توسط مسئولین دادگاه ویژه قم پذیرفته شد.

این موضوع یعنی بررسی مطالبات عدالتخواهان ولایتمدار در محیطی خارج از دادگاه و در فضایی غیر از بازجوئی وسرکوب و...، مطلبی است که سالها منتظر آن بودیم وبه فضل خداوند متعال وبا استقامت یاران ولایت وپس از شش سال در حال تحقق است وما این امر را به همه عدالتخواهان ولایتمدار تبریک می گوییم.

ضمنا از این طریق از خبرنگارانی که قصد دارند در جلسات مذاکره فی مابین عدالتخواهان و مسئولین مربوطه شرکت کنند دعوت به عمل می آید.

منتظر اخبار بعدی قیام یاران ولایت باشید.

-----

دانلود فیلم سخنرانی طلبه سیرجانی در جمع متحصنین معترض به دستگیری ایشان در حرم حضرت فاطمه معصومه:

دانلود فیلم تصویری

mp4 - هفت دقیقه

سایت قیام یاران ولایت

 
یکی مرد جنگی به از صدهزار!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر 1391 ساعت 18:24 شماره پست: 1079

از امروز تحصن واعتصاب غذای یاران ولایت در حرم حضرت معصومه (مسجد بالاسر) در اعتراض به دستگیری مجدد طلبه سیرجانی شروع شده است.

عدالتخواهان ولایتمدار اعلام کرده اند که تا آزادی طلبه سیرجانی وهمراهانشان به تحصن خویش ادامه می دهند.

گفتنی است مطالبی که از لسان یاران ولایت جاری می شود برای مردم وزائران حرم مطهر بسیار جالب و شگفت آور می باشد.


گزارش تصویری این تحصن:





سایت قیام یاران ولایت

 

عمامه اینها را بردارید!

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم تیر 1391 ساعت 8:42 شماره پست: 1078

"باید جوان های ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایی که به نام فقهای اسلام، به اسم علمای اسلام، این طور مفسده در جامعه ایجاد می کنند باید برداشته شود.

من نمی دانم جوان های ما در ایران مرده اند؟! کجا هستند؟ ما که بودیم این طور نبود. چرا عمامه اینها را بر نمی دارند؟

من نمی گویم بکشند؛ اینها قابل کشتن نیستند؛ لکن عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوان های غیور ما در ایران موظف هستند این نوع آخوندها را که معمم در جوامع ظاهر می شوند و با عمامه می آیند، لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند، لیکن عمامه هایشان را بردارند، نگذارند معمم ظاهر شوند."

امام خمینی ره کتاب ولایت فقیه ص 148، 149

باز هم دستگیری طلاب عدالت خواه!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم تیر 1391 ساعت 18:30 شماره پست: 1077

طلبه عدالتخواه سیرجانی به همراه جمعی از طلاب انقلابی و ولایی پس ازتعطیل شدن تحصن هفته گذشته خود به دستور دادگاه ویژه توسط عوامل پلیس امنیت قم بار دیگر پس از آزادی عزت مندانه در مقابل دادگاه ویژه روحانیت قم تحصن کردند.

اما این بار هم از سر غرور بیش از حد برخی از مسئولین که حاضر نیستند حتی سخن عدالتخواهان ولایتمدار را بشوند طلبه عدالتخواه سیرجانی به همراه حجج الاسلام مقدم و هاشمی و... امروز بعد از ظهر 25 تیر ماه 91 در مقابل دادگاه ویژه روحانیت حدود نیم ساعت پیش دستگیر شدند.

در بخشی از اطلاعیه متحصنین مقابل دادگاه ویژه که هفته پیش در نماز جمعه پخش شد آمده بود:
  « دادگاه ویژه روحانیت،نهادی است که فلسفه وجودی اش حفظ شان وکرامت قشر فرهنگ ساز جامعه - طلاب و روحانیون- می باشد.
    ما ضمن تشکر از زحمات مسئولین خدوم این نهاد و حمایت از اصل وجود آن، نمی توانیم نسبت به برخی عملکردهای نسنجیده و دور از حق وعدل توسط بعضی از دست اندرکاران این نهاد مهم وحساس، بی تفاوت باشیم. تاکنون بسیاری از روحانی نماهای فاسد وفتنه گر به دلیل وابستگی به کانون های قدرت وثروت وجناح های سیاسی حتی یک بار هم به دادگاه ویژه احضار نشده اند، این در حالی است که شماری از عدالتخواهان ولایتمدارکه دغدغه ای جز عمل به مطالبات امام خامنه ای ندارند، بارها توسط این نهاد مورد نوازش ویژه قرار گرفته اند؛ حبس وتبعید و محرومیت از تحصیل در قم و... .


    به راستی آیا وقت آن نرسیده است که طلاب و روحانیون محترم حق داشته باشند نسبت به عملکرد این نهاد مهم وموثر حوزوی سوالات وانتقادات خود را بی دغدغه و بدون هراس ولکنت زبان مطرح کرده ومنتظر جواب واقعی وعملی آن بمانند؟!


   ما جمعی از طلاب و روحانیون ولایتمدار وحق طلب قم، به دنبال برخورد تحکم آمیز برخی نیروهای دادگاه ویژه با آقای محسن شیرازی طلبه بسیجی وعدالتخواه قمی، مقابل دادسرای ویژه قم تحصن کرده و تا رسیدن به پاسخ سوالات خود ازمسئولین مربوطه، به تحصن خویش ادامه خواهیم داد. امید است این بار مسئولین دادگاه روحانیت با زبان منطق و نرم - ونه بازداشت ومحاکمه وزندان!– پاسخگویی کرده وبدین وسیله از تشویش اذهان عمومی و بدبینی مردم به نظام مقدس جمهوری اسلامی وسوء استفاده دشمنان قسم خورده این انقلاب الهی جلوگیری نمایند.»


اما متاسفانه باز هم زبان منطق ونرم پیش نیامد ومسئولین مغرورانه طلبه های عدالتخواه را بازداشت کردند
حال آنکه تنها مطالبه عدالتخواهان ولایتمدار این بود که سوالاتی داریم ومی خواهیم پاسخ بگیریم
اما آیا پاسخ برخورد است؟!!!

براستی آیا امثال هادی غفاری ها و کروبی ها که اقدامات بی شرمانه اشان گوش فلک را کر کرده است و اهانت های بی شرمانه آنها به مقام عظمای ولایت برای همه مشخص و آشکار است مستحق مجازات های اینچنینی نیستند؟!!چه طور شده است که به جای برخورد با این افراد خبیث وساده لوح با فرزندان انقلابی امام خامنه ای (حفظه الله تعالی) برخورد می شود؟

این وضع به هیچ عنوان قابل تحمل نیست.

عدالتخواهان ولایتمدار به هیچ وجه این وضع را تحمل نخواهند کرد و با آن به مقابله خواهند پرداخت انشاالله

برگرفته از سایت قیام یاران ولایت ghiame-yaran.mihanblog.com

 

بنیاد شهید بابل در CCU !

+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر 1391 ساعت 22:25 شماره پست: 1076

برگرفته از وبلاگ بنیان مرصوص به قلم آقامحمدمهدی آقاجانی:


غرض از این عریضه تنها و تنها یادآوری است. یادآوری آن‌هایی که امروز نامشان زینت‌بخش محافل و مجالس و کوی و برزن است و یادشان برای برخی مزاحم و آزاردهنده! آن‌ها که خانه و کاشانه را رها کردند تا حریم خانه‌ای بزرگتر به نام ایران را نگاه دارند و گمان می‌کردند بعد از عروج شان کسانی هستند که حافظ حریم و حرمت خانواده هایشان باشند.
آری، روی سخن با کسانی است که در نهاد مقدسی با نام «بنیاد شهید» گرد هم آمده اند تا نخست یاد شهدا را زنده نگه دارند و سپس تلاش کنند که یادگارهایشان رنجی جز فقدان آنان نداشته باشند. بگذریم که امروز این نهاد مقدس خود داغی دیگر است بر دل خانواده‌های شهدا!
نهادی که برای حق ناشناسان و شهادت ستیزان، دستاویزی است تا به واسطه‌ی آن خانواده‌های شاهد را بهره‌مند از انواع و اقسام امتیازات مالی و وام و سهمیه و ... (!) جلوه دهند، و برای یادگارهای شهدا نهادی که نه تنها از انجام وظایف اولیه‌ی فرهنگی و خدماتی خود ناتوان است، بلکه گاهی حتی حفظ ظاهر هم نمی‌کند و حرمت ایشان را نیز نگاه نمی‌دارد!گله مندیم از نهادی که فلسفه‌ی وجودی‌اش تکریم و حمایت از خانواده‌های جان برکفان هشت سال جنگ تحمیلی است، ولی گاهی حتی احترام ظاهری را نیز از مراجعان خود دریغ می‌کند. انتظار به حق این است که نهادهای برخاسته از انقلاب اسلامی و به خصوص آن‌هایی که نام‌های مقدسی همچون شهید و شهادت را بر پیشانی خود دارند، در امر خدمت‌رسانی و عمل به مسئولیت‌های قانونی و تعریف شده پیش‌رو و پیش‌قدم باشند، نه اینکه از روال بی‌سامان ادارات و سازمان‌های دیگر نیز عقب‌تر بوده و سیاهه‌ی کم‌کاری‌ها و بی‌مسئولیتی‌هایشان بلندتر از هر نهاد دیگری باشد.سازمانی که بیشتر به خانه سالمندان میماند تا نهادی پویا و پیگیر.
امام چه نگفت؟!
باید رسیدگی کامل به خاندان شهدا و به آسیب دیدگان ومعلولین در این راه چه در حال انقلاب و چه قبل و بعد آن به نحو احسن و با مراعات احترام آنان بشود (فرمان حضرت امام خمینی(ره) برای تأسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی 22 اسفند ماه 58)
در سرتاسر این پیام ها و دیگر منویات رهبری معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (دامت برکاته)نیز چنین فرازهایی به فروان مشاهده می شود و این منویات دقیقا همان چیزی است که در هیچ کجای این سازمان بی در و پیکر یافت نمیشود.هر چه بیشتر با چراغ می کاویم، کمتر می یابیم انصافا انقدر ماجرا اسفناک است که به اصطلاح مردشور معرکه هم از شدت این مصیبت گریه اش گرفته! بنیاد عزیز! ما را به خیر تو امید نیست شرّ مرسان!
مخلص کلام
وای به دل رهبر انقلاب که این همه می گویند و کو گوش شنوا؟! حضرات مسئول در بنیاد بابل یک سوزن حتماً باید به خود بزنند وگرنه "جوال دوزی" خواهند خورد که با آه دل خانواده های مظلوم شهدا و ایثارگران تا مدت ها از جا نتوانند برخاست. از مسئولین محترم استان مازندران و شهرستان بابل که در واقع نماینده‌ی دولت جمهوری اسلامی در این خطه هستند، می‌خواهیم سری هم به این نهاد بزنند و عملکرد واقعی و نه گزارشی ایشان را از نزدیک مشاهده کنند؛ شاید ذره‌ای از دردی که در دل خانواده‌های شاهد نشسته است، بر دل ایشان نیز بنشیند و به زودی نظاره‌گر رفع این کاستی‌ها و کوتاهی‌ها باشیم.
شهدا محتاج کسی نبودند، خانواده‌هایشان نیز نیستند. ای کاش دست اندرکاران امر این حقیقت را درک کنند...!

جمعی از خـانواده شهـدا و ایثارگران شهرستان بابل
پایگاه مقاومت سردار شهید بزاز شهرستان بابل
جمعیت مطالبه مردمی بنیـان استان مازندران

بشکه بصیرت!
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم تیر 1391 ساعت 8:43 شماره پست: 1075
الان دقیقا ساعت نه و سی و سه دقیقه صبح جمعه 23 تیر 91 است. برای اطلاع از مهم ترین اخبار کشور به خبرگزاری فارس مراجعه کردم. تیترهایی را که می بینید در صدر اخبار این خبرگزاری قرار داشت که بدون هیچ تغییری عینا کپی کرده ام.
نویسنده «رابین‌هود» پشت دوربین رفت
جنجال در بازی پرسپولیس و فولاد

دیدید چندتایش فوتبالی بود؟ آیا واقعا برای یک خبرگزاری حزب اللهی وابسته به یک نهاد انقلابی خبر مهم دیگری در دنیای اسلام و یا داخل کشور وجود ندارد؟ از بیداری اسلامی هم که بگذریم خبر برخوردهای اخیر دستگاه قضا با بچه های حزب اللهی برای یک سایت مدافع نظام از چه اهمیتی برخوردار است؟ در همین چند روز امیرحسین ثابتی به جرم کاربرد واژه جاسبی گرا برای برخی نمایندگان مجلس به زندان محکوم شده است. اقای روزی طلب نیز به خاطر انتقاد از رویکرد دستگاه قضا باید محاکمه شود. حجت الاسلام جهانشاهی و طلاب عدالتخواه هر روز با بگیر و ببند دادگاه ویژه روحانیت دست به گریبانند. یک زن بسیجی در سبزوار به خاطر چند انتقاد ساده و ارزشی در انتظار محاکمه است. دستگاه قضا هنوز برای دانه درشت هایی چون عبدالله جاسبی پرونده ای تشکیل نداده است ...
جای تاسف اینجاست که برخی حضرات بیشترین ادعا را در بصیرت داشته و خود را عمار انقلاب می پندارند. همین افراد به سینما و سیما خرده می گیرند که چرا مردم را به سمت غفلت سوق می دهند. آن وقت نوبت خودشان که می رسد خبرهای رده چندم را مهم تلقی کرده و بودجه های جنگ نرم را این گونه خرج بصیرت افزایی جامعه می نمایند!

حساب حساب است

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم تیر 1391 ساعت 19:35 شماره پست: 1074

علی دانش پژوه، معلم بود. هم در مدرسه و هم در خانه. آن موقع مسئولیت توزیع کالاهای تعاونی بین نیازمندان محل را برعهده داشت. او بین درخواست کننده­ ها قرعه  می­ کشید و کالاها را به دستشان می ­رساند. درست همان وقت، یخچال منزل ما هم سوخت به او گفتم: داداش! یکی از این یخچال­ ها را به ما بده!

خیلی ناراحت شد. گفت: این حق مردم است. فردای قیامت چگونه جواب بدهم؟!

 بعد از شهادتش مقداری از سیب زمینی­ هایی که خودمان کاشته بودیم را بردم و به فرزندان برادر شهیدم تقدیم کردم. شب خودش آمد به خوابم و گفت: آیا همسرت راضی بود این سیب زمینی­ ها را به فرزندانم بدهی؟ بردار این پول را بگیر و به او بده!

به منزل مادرم رفتم. دیدم او هم همین خواب را دیده است.

راوی: خواهر شهید دانش پژوه

آیا طلبه سیرجانی به دنبال شهرت طلبی است؟!
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم تیر 1391 ساعت 20:20 شماره پست: 1073

سایت بی باک نیوز را باید از جمله رسانه های ارزشی در فضای مجازی محسوب کرد. رویکرد کلی گردانندگان این سایت در راستای حفظ و ترویج آموزه ها و دستاوردهای اسلام و انقلاب اسلامی است.

در جریان دستگیری اخیر حجت الاسلام جهانشاهی و یارانش که در اعتراض به سیاست های مبهم و سوال برانگیز دادگاه ویژه روحانیت در مقابل ساختمان این دادگاه در شهر مقدس قم اجتماع کرده بودند متأسفانه بسیاری از رسانه های منتسب به جریان های ارزشی ترجیح دادند سلوکی محافظه کارانه اختیار نموده و حتی از درج خبری کوتاه در این خصوص خودداری کنند. سایت بی باک نیوز جزو معدود رسانه هایی بود که خبر غربت و مظلومیت فدائیان ولایت را منعکس کرد؛ اما ...

در متن خبر مربوط به دستگیری طلبه سیرجانی و یارانش در سایت بی باک نیوز عبارتی به کار گرفته شد که به نوعی تشکیک در انگیزه این روحانی مقاوم و آزاده جنگ نرم را دامن می زد. ایجاد ابهام و تردید در انگیزه حجت الاسلام جهانشاهی با طرح احتمال شهرت طلبی وی در حالی از سوی نویسنده محترم خبر مذکور صورت پذیرفت که شاید اندکی تأمل یا تحقیق در این خصوص می توانست ابهام احتمالی مدیران محترم این سایت را برطرف نماید.

کسانی که با عرصه های رسانه ای و تبلیغی آشنا هستند به خوبی می دانند که شهرت طلبی برای یک روحانی در جامعه امروز کار دشوار و پرهزینه ای نیست. کافی است یک نفر ملبس به لباس مقدس روحانیت بخواهد نامی بر سر زبان ها براند. چنین فردی – آن طور که بارها اتفاق افتاده است – با چند مصاحبه جنجالی و سخنرانی ابتکاری و طرح مسائلی در مخالفت با جریان عادی فرهنگ دین و انقلاب می تواند شهرتی برای خود فراهم سازد که تا مدت ها نامش بر صفحات نخست جراید ثبت گردد. با این وصف دیگر به اتخاذ روش های پرهزینه ای چون پیاده روی عدالتخواهانه و تحصن و ... که عواقبی جز دستگیری چندباره، زندان، ضرب و شتم، خلع لباس، تبعید و ... آن هم در بایکوت کامل خبری و تبعاتی چون محرومیت از برخی موقعیت های اجتماعی و نگرانی های توصیف ناپذیر خانواده ها و ...ندارد، نیازی نخواهد بود. این روزها خود شاهد بوده ام که از سوی روزنامه شرق بارها برای مصاحبه با حجت الاسلام جهانشاهی تماس گرفته شد؛ اما ایشان به رغم بی تفاوتی برخی رسانه های ارزشی، حاضر به مصاحبه با این نشریه دگراندیش و انعکاس مطالبات خود از این طریق نگردید. آیا یک جوان شهرت طلب حاضر است چنین فرصت استثنایی را برای تبدیل شدن به یک چهره خبرساز از دست بدهد؟

آیا حجت الاسلام جهانشاهی تا کنون یک بار لب گشود تا از جوری که توسط برخی نیروهای بی تقوای امنیتی در حق وی روا گردیده شکوه ای نموده و لبخندی بر چهره کریه دشمنان انقلاب بنشاند؟

آیا یک روحانی بی ادعا که با توجه به قطع شهریه اش توسط  دفاتر برخی مراجع عظام با شرایط سخت زندگی دست و پنجه نرم می کند نمی تواند با بهره گیری از برخی روش های پاستوریزه همچون وابستگی به نهادها و جریانات سیاسی به شهرت مورد ادعای برخی دوستان دست پیدا کند؟

مدیران فعال چند رسانه را سراغ دارید که اطلاع داشته باشند حجت الاسلام جهانشاهی همان طلبه ای است که سال ها پیش از طرح مطالبات عدالت خواهانه خود، در اعتراض به سیاست های غلط فرهنگی صدا و سیما ماه ها در مسجد مقدس جمکران تحصن کرد در حالی که تنها یک خط از خبر مربوط به این تحصن بدون ذکر نام وی در یکی از نشریات ارزشی منتشر گردید؟ آیا یک طلبه شهرت طلب می تواند از خیر  بوق و کرنا کردن چنین اقدام خبرسازی به سادگی بگذرد؟

بیش از شش سال از فعالیت های عدالت خواهانه این روحانی مبارز واقعی در راستای احیای گفتمان اصیل اسلام ناب محمدی می گذرد. هنر بزرگ این مرد مقاوم و نستوه آن بود که در تمام این سال ها اجازه کوچکترین سوءاستفاده تبلیغاتی را به رسانه های سیاه استکبار نداد. تأکید مکرر ایشان بر پیگیری مطالبات مقام معظم رهبری به رغم برخوردهای شدید دستگاه قضا باعث تعجب برخی رسانه های معاند گردیده تا آن جا که درماندگی خود در تحلیل راه استوار این روحانی انقلابی را با ایراد اتهام وابستگی وی به دستگاه های نظام نشان داده اند.

مروری گذرا بر مطالب و اخبار مربوط به اقدامات انقلابی حجت الاسلام جهانشاهی و همراهانش در سایت "قیام یاران ولایت" ثابت می کند که عدالتخواهان ولایت مدار، انگیزه ای جز دفاع از رکن رکین انقلاب اسلامی یعنی ولایت مطلقه فقیه ندارند. حجت الاسلام جهانشاهی که خود با عنایت مقام معظم رهبری از زندان آزاد گردیده و افتخار کسب رضایت آن بزرگوار را در لوح زرین عبارت " شکرالله مساعیکم" نصیب خود ساخته است در مستند "فریاد عدالت" اعلام نموده که در صورت احساس عدم رضایت آقا لحظه ای هم به روش عدالتخواهانه خود ادامه نخواهد داد.

حقیقت آن است که نفیر دردهای دل مقام معظم رهبری دیگر مجالی برای انکار عدم تحقق اوامر عدالت طلبانه ایشان باقی نگذاشته است. نمونه آن انتقاد معظم له از بی توجهی مسئولان دستگاه قضا نسبت به فرمان هشت ماده ای مبارزه با مفاسد اقتصادی است که منجر به ظهور پدیده نامبارکی چون اختلاس چندهزار میلیاردی اخیر گردید. حال باید به این پرسش اساسی پاسخ داد که براستی برای تحقق آرمان ها و مطالبات رهبر مظلوم انقلاب چه باید کرد؟ آیا کم لطفی دوستان ارزشی ما در رسانه های دلسوز انقلاب نسبت به اقدامات حق طلبانه حجت الاسلام جهانشاهی و همراهانش در راستای تحقق مطالبات عدالت خواهانه مقام معظم رهبری قابل ارزیابی خواهد بود؟

از برادران سایت بی باک نیوز و دیگر رسانه های جبهه حق انتظار می رود برای یک بار هم که شده در گفت و گویی رو در رو پای صحبت های دردمندانه طلاب عدالت خواه نشسته و ضمن انعکاس مطالبات آنان ابهامات احتمالی خود را نیز مرتفع سازند. انتظاری برحق که بیش از شش سال است از سوی مسئولان قضایی نادیده گرفته شده است. والسلام علی عبادالله الصالحین

 

الله اکبر

+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر 1391 ساعت 18:43 شماره پست: 1072



ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم

حجت الاسلام جهانشاهی و همراهانش که روز گذشته در مقابل ساختمان دادگاه ویژه روحانیت قم با وضعی زننده دستگیر شده بودند ساعتی پیش آزاد گردیدند. حجت الاسلام جهانشاهی از بدو دستگیری خود فریاد مقدس یاحسین را بر لب داشت تا پیام آزادگی را طنین انداز کند. مقاومت جانانه ایشان در بیان استدلال منطقی و خدشه ناپذیر خود در دفاع از اوامر رهبری معظم انقلاب و مطالبات آرمان خواهانه خویش مهر سرافرازی و سربلندی را بر تارک مجاهدان فی سبیل الله نشاند. این پیروزی را به همه برادران و خواهران مبارز و آزادگان جنگ نرم تبریک و تهنیت عرض می کنم.  تردیدی نیست که قیام یاران ولایت در پیگیری مطالبات عدالتخواهانه اسلام و انقلاب اسلامی با هیچ ترفندی متوقف نخواهد شد. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست. یاحسین.

 
خبر فوری!
+ نوشته شده در شنبه هفدهم تیر 1391 ساعت 16:6 شماره پست: 1071

دقایقی پیش حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی و جمعی از یارانش که در اعتراض به عملکرد سوال برانگیز دادگاه ویژه روحانیت مقابل ساختمان این اداره در قم تحصن کرده بودند توسط نیروهای وزارت اطلاعات و  با حضور پررنگ نیروهای انتظامی بازداشت شده و به نقطه ای نامعلوم منتقل گردیدند.

 مسئول نیروهای اطلاعات که به ظاهر قصد داشت حرف و درد دل بسیجیان متحصن که مطالبه ای جز تحقق فرامین رهبر عزیز انقلاب نداشتند را بشنود در حالی که در مقابل استدلال و شواهد منطقی حجت الاسلام جهانشاهی حرفی برای گفتن نداشت دستور دستگیری آنان را صادر کرد. حجت الاسلام جهانشاهی پیش از دستگیری دست مأمور مذکور را بوسید و اعلام کرد نیروهای مخلص و خدوم وزارت اطلاعات برادران ما و در جبهه ما هستند و ما هیچ مشکلی با این عزیزان نداریم. سرپرست مأموران اعزامی نیز تأکید داشت که اعتراضات نیروهای فدایی ولایت باعث سوءاستفاده دشمن می شود. البته وی نتوانست حتی به یک مورد از سوءاستفاده تبلیغاتی دشمن از حرکت عدالتخواهانه بسیجیان و امت حزب الله اشاره کند.

گفتنی است پافشاری حجت الاسلام جهانشاهی و همراهانش بر شعائر اصیل انقلاب اسلامی و رهبری معظم انقلاب و نیز عدم پذیرش مصاحبه با رسانه های معلوم الحال باعث گردیده معدود رسانه های دشمن که به اعتراضات این طلبه عدالتخواه اشاره ای داشته اند او را نیروی نظام اسلامی توصیف نمایند.

امیدواریم سربازان مخلص آقا امام زمان عج و نیروهای متدین امنیتی از این امتحان بزرگ سربلند بیرون بیایند.

با این که طلبه سیرجانی بارها به ماموران اعلام کرده بود که دستان خود را برای دستبند آنها آماده کرده و در قبال حکم بازداشتش هیچ مقاومتی نشان نخواهد داد اما به اذعان شاهدان عینی، ماموران ترجیح دادند برای تحقیر این روحانی انقلابی دست و پاهای وی را در حالت نشسته  از زمین بلند کرده و در مقابل چشم سربازان و بعضی ماموران سبیل کلفت انتظامی بازداشت نمایند. عباسی یکی دیگر از بازداشت شدگان امروز که از جانبازان انقلاب و جنگ تحمیلی است بارها به ماموران تذکر داد که بسیجی ها را در مقابل چشم همکاران غیرمذهبی خود مورد تمسخر و تحقیر قرار ندهند که تذکر وی با بی اعتنایی آنان مواجه گردید.

حجت الاسلام نخعی و محسن شیرازی نیز از دیگر بازداشت شدگان امروز هستند.

حسن مویدی یک آقازاده بود!

+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم تیر 1391 ساعت 22:3 شماره پست: 1070


جمعه شانزدهم تیر، روز هفت حسن مویدی است. هفت که می گویند یاد سینما می افتیم؛ اما جالب است بدانیم بین این دو هفت، الفتی ماهوی وجود دارد. خیلی ها فلسفه و هدف غایی هنر هفتم را "فراموشی" و غفلت می دانند. هفتم کسی که از راه می رسد اغلب نتیجه ای جز پاک سازی ذهن از یاد و نام و خاطره آن فرد ندارد.

جمعه شانزدهم تیر، روز هفت حسن مویدی است. یعنی می خواهیم حسن مویدی را هم فراموش کنیم. می خواهیم او را به خاک خاطره ها بسپاریم. مگر با دیگران این کار را نکردیم؟

تا گفتند حسن مویدی از دنیا رفت یادمان آمد سید سجاد مشهدسری را هم چندی پیش از دست داده ایم. یادمان آمد محمدحسین آقاپور هم جوان بود و مسافر دیار حق شد. باز خدا را شکر که بعد از دو سه سال یادی از آنها کردیم. کمیل صفری تبار و سید محمود موسوی  را که در جهاد فی سبیل الله شهد وصال نوشیدند هنوز به یکسال نرسیده اصلاً به خاطر نیاوردیم.

می خواهیم حسن مویدی را فراموش کنیم. این یک هفته را از دست او در عذاب بودیم. هر وقت خبر رفتنش را به یاد آوردیم تنمان لرزید که مباد غزل خداحافظی را در وصف ما نیز بسرایند. کوله بار سفرمان خالی است و دلبستگی مان به لهو و لغو این دنیا پایان ندارد. از این روست که یادآوری وعده حق "مرگ"، حال خوش این دل خاکی را بر هم می زند.

ما اهالی دیار فراموشی هستیم و غفلت را گویا در ذات خود حک نموده ایم. حسن که رفت تازه یادمان آمد خیلی چیزها را فراموش کرده ایم. رفتن را، ناگهان رفتن را، در سفر بودن را ... فراموش کرده بودیم. حسن که رفت و دلمان گرفت تازه یادمان آمد او را آن موقع هم که هم نفس ما بود فراموش کرده بودیم. مثل آنهایی را که الان هم دور و برمان هستند و نادیده می پنداریمشان.

هر وقت حسن را می دیدیم فرصت را غنیمت می شمردیم تا یادی از گذشته کنیم. حالا که رفت فرصتی شد تا یادی از امروز داشته باشیم. امروز هایی را که از سر غفلت به گذشته تبدیل کرده ایم. به راستی جند نفرمان که این روزها دم از یاد او می زنیم می دانستیم حسن چه می کند و در چه راهی قدم گذاشته است؟

خیلی ها حسن را به خاطر پدر بزرگوارش می شناختند. از مازندران هم که چیزی نگوئیم کمتر موسسه و نهاد فرهنگی در قم است که نام و اسم و رسم پدر اهل فضل حسن را نشنیده باشد. حسن مویدی هم یک آقازاده بود. آقازاده ای که هیچ گاه از اسم و رسم و ربطش استفاده ای نکرد. او سال ها در یک زیرزمین اجاره ای زیست و کسی خبر نداشت. لباس روحانیت را هم که پوشید سر و صدا نکرد و عَلَم و کُتل راه نینداخت. با استفاده از جایگاه پدر می توانست پست و مقامی را در هر اداره و نهادی برای خود دست و پا کند؛ اما ترجیح داد پیام رسان دین حق باشد. این که می گویند پیامبران ارثی از خود به جا نمی گذارند از اساس اشتباه است. یک دلیلش " العلماء ورثة الانبیاء" است. حسن مویدی وارث انبیا بود. چه این که می توانست برای انجام رسالت تبلیغ، خوش نشینی در شهر و دیاری آباد را نشانه برود؛ اما دل بی پیرایه اش وراثت انبیا را در آن دید که طبیب دوّار محرومان و مستضعفان باشد. دورافتاده ترین روستاهای کشور میزبان عَلَم رسالت او بودند. مردم روستاهایی که گاه از کمترین امکانات مادی نیز بی بهره بودند روحانی جوان و بی ادعایی به نام حجت الاسلام حسن مویدی را سنگ صبور دردهای خود می دانستند. شاید نزدیک ترین افراد و بستگان حسن هم نتوانند نام آن روستاها را به خوبی در ذهن آورده و تلفظ کنند؛ اما اطمینان دارم که اگر همه دوستان حسن بعد از روز هفتم فراقش او را از یاد ببرند حافظه زلال مردم درد کشیده و بی نام و نشانی که به میزبانی این روحانی جوان افتخار می کردند او را از خاطر نخواهد بود. نوجوانان پابرهنه ان دیار هرگز نام دوست روحانی خاکی و بی ادعایی که الفبای معارف آسمان را به آنها می آموخت از صحفیه دل و جان خویش محو نخواهند ساخت.

این روزها ندیدم کسی را که از حسن مویدی خاطره ای بگوید و اشاره ای به حس و حال و اشک هایش نداشته باشد. خوشا به حال حسن که او را با اشک هایش می شناسند. روضه خوان حرفه ای بود اما حرفه اش روضه خوانی نبود. روضه که می خواند انگار برای دل خودش می خواند برای همین بود که زودتر از همه دل و جان خودش به لرزه می افتاد. این روزها کسی نیست که از حال عرفه اش و مناجات شعبانیه و سوز ابوحمزه اش نگوید.

حسن، آقازاده بود اما با رفتنش ثابت شد بیشتر از آن که از نسب او بگویند از خودش می گویند. از پرچمی که در راه خدا برداشته بود. چه افتخاری برای حسن بالاتر از آن که هر خاطره و مطلبی درباره اش گفته می شود دیگران را به یاد خدا می اندازد؟ دنیای حسن مزرعه آخرتش بود. این گونه است که امثال او را باید وارث انبیا دانست که پرگشودنش نیز همه را به یاد خدا انداخت. حسن شهید راه تبلیغ حق و حقیقت شد. اسم و لقب های سازمانی تعریف خودش را دارد. حسن خبرنگار صدا و سیما هم اگر بود به خاطر مأموریتش شهید لقب می گرفت. او کشته ابلاغ احکام شریعت بود و بازماندگانش بی نیاز از اسم و عنوان های سازمانی، نیک می دانند که اجر شهید را باید در گستره بی انتهای فیض الهی جست و جو کرد.

اگر کسی می خواهد برای حجت الاسلام حسن مویدی لقبی این دنیایی به کار ببرد فقط باید او را یک سرباز بنامد. او سرباز راستین مولایش امام زمان بود. او تکلیفش را بی چون و چرا به سرانجام می رساند. او حجت الاسلام بود و حجت اسلام را بر همگان تمام می کرد. با تمام وجود، مویِد آیین و طریقت خدا بود و مویَد آستان کبریایی گردید.

سرباز یعنی کسی که سر و جانش را فدای امر مولایش می داند. او سرباز امام عصر بود و جانش را صادقانه بر سر پیمان گذاشت. در راه سربازی آقا عروج کرد. با لباس مقدس سربازی آقا به دیدار حق شتافت. در جمعه ای متعلق به نام و یاد مولا میهمان عرشیان گشت. در ایام میلاد مولا عهد ازلی اش را مهر خون زد...

حسن مویدی پس از نجات معجزه آسا از حادثه ای مرگبار که بیش از سی کشته و زخمی بر جای گذاشت یک دهه فرصت یافت تا صداقتش را نسبت به راه و رسم مولایش به اثبات برساند.

"انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله" حسن با ذره ذره وجودش به امر خدا و رسولش ایمان داشت. "ثم لم یرتابوا" خدا می داند او در این راه شکی به دل راه نداد. در اوج فتنه ها تردیدی به دل نداشت. "و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله" زندگی حسن وقف خدا بود. " اولئک هم الصادقون" این سند صداقت طلبه ای خاکی با دلی آسمانی است که سرباز مولایش شد، سرباز مولایش ماند و در سربازی مولایش میهمان شعبان رحمت و زلال وصال حق گردید.


 
مدعی العموم کجاست؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم تیر 1391 ساعت 8:14 شماره پست: 1069

پرونده تخلفات جاسبی سال هاست که در محاکم قضایی گشوده شده اما به نتیجه خاصی نرسیده است. پرونده شکایت هادوی از جاسبی و رفتار وحشیانه و غیر انسانی عوامل وی یکی از این دعاوی است.

حسین کچوئیان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز در مصاحبه ای با آنا برخی دیگر از اتهامات عبدالله جاسبی را مطرح کرد که باز منجر به طرح این پرسش بی پاسخ گردید که چرا مدعی العموم برای احیای حقوق مردمی که گاه برای تأمین شهریه فرزندانشان به هر خفت و خاری تن می دادند وارد ماجرا نمی شود؟ چرا اکنون که ثابت شده دانشگاه آزاد به اموال عمومی تعلق دارد کسی از رئیس سخنور سازمان بازرسی کل کشور سوال نمی کند که علت سکوت در قبال تخلفات گسترده مدیریت سابق دانشگاه در حیف و میل بیت المال چیست؟ به بخشی از مصاحبه کچوئیان توجه بفرمائید:

 

کچوئیان افزود:‌ در بحثی مطرح شد که عبدالله جاسبی ماهانه از دانشگاه حقوق 4 و 15 میلیون تومانی دریافت می‌کرده و خانه‌ بزرگی در خیابان شهید کلاهدوز به وسعت 900 متر به اندازه هزینه‌ یک دانشگاه که در حد یک کاخ است، داشته و هنوز هم در آن خانه زندگی می‌کند.

 

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی تاکید کرد: همچنین جاسبی غیر از محافظ، 2 راننده دیگر داشته است ضمن اینکه موضوع دانشگاهی در لندن مطرح شد که اصلا در آن کشور دانشگاهی وجود نداشت و مهدی هاشمی در حدود 15 میلیون ماهانه حقوق می‌گرفت.

 

وی گفت: همچنین کمک هایی که جاسبی به روزنامه آفرینش دانشگاه آزاد و مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌کرد از موضوعات دیگر بود که این کمک‌ها مبنای قانونی نداشت.

 

کچوئیان گفت: روزنامه آفرینش مربوط به دانشگاه آزاد نیست و مربوط به برادر جاسبی است.

وقتی از رئیس جمهور خوشمان نیاید!

+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم تیر 1391 ساعت 7:52 شماره پست: 1068

می گویند آدم ها همه چیز را همان طور که دلشان می خواهد می بینند.

اگر از کسی خوشمان بیاید همه کارهایش را خوب می دانیم و اگر از کسی خوشمان نیاید حاضر نیستم کارهای خوبش را ببینیم و گاه همان کارهای خوب را به بدی تفسیر می کنیم.

گیر دادن های بی حد و مرز رقبای شکست خورده محمود احمدی نژاد هنوز ادامه داشت که رانده شده های دولت هم به این جمع اضافه شدند و نور علی نور شد.

وقتی قرار شد مسابقه تخریب دولت و شخص اول آن تقویت شود دیگر هیچ رفتاری از سوی دولت انجام نگرفت که مورد نقد غیرمنصفانه قرار نگیرد.

جالب است گاه کسانی که داعیه ذوب در ولایت را هم داشته اند بی اعتنا به نکات مثبت عملکرد دولت که مورد تشویق رهبر معظم بوده است به رد و تخریب آن رفتارها دامن زده اند. به طور نمونه باید به برنامه ها و رویکردهای ارزنده ای چون سفرهای استانی، ساخت مسکن مهر، ساده زیستی و ارتباط با مردم، احیای شعائر انقلاب در عرصه های بین اللملی، اجرای طرح هدفمندی یارانه ها و ... اشاره کرد که به رغم تأیید از سوی امام خامنه ای اما تخریبگران لاابالی همچنان گزند تیغ غضب خویش را از این رویکردها برنگرده اند.

این وسط انتقاد از نماز اول وقت رئیس جمهور را کم داشتیم که آن هم از راه رسید. متأسفانه سایت بولتن نیوز وابسته به بچه های بالا اخیرا در مطلبی که به شدت از سوی خوانندگان مورد نقد قرار گرفت از ترکیب " گاه ناپسند" برای تقید رئیس جمهور به نماز اول وقت یاد نمود. به نشانی زیر سری بزنید و نظرات خوانندگان آن را هم حتما مطالعه کنید:

http://www.bultannews.com/fa/news/90096/عادت-پسندیده-احمدی-نژاد-که-گاهی-ناپسند-می-شود

مردی که حرف احمدی نژاد را فهمید
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم تیر 1391 ساعت 7:28 شماره پست: 1067

این سخن اقای جلالی می تواند یک سند بزرگ تاریخی محسوب شود:

کاظم جلالی در حاشیه جلسه علنی امروز چهارشنبه مجلس در جمع خبرنگاران در پاسخ به سوالی درباره چند شغله بودنش گفت:‌ در این رابطه برخی سایت‌های مشخص جوسازی‌هایی انجام می‌دادند که اخلاقی نیست و بنده در صدد پاسخگویی به آنها نیستم.
 
آقای جلالی عنوان کرد: منطقه 10 دانشگاه آزاد مربوط به استان سمنان است که ما معمولا کارها را در این حوزه‌ها پیگیری می‌کردیم. اکنون نیز مترصد هستم که با صحبت‌هایی با رییس دانشگاه آزاد، از این سمت استعفا دهم تا فرد دیگری منصوب شود چون من گرفتاری‌های بسیاری دارم.
 
الان به حرف احمدی نژاد رسیدم

این حامی سرسخت علی لاریجانی ادامه داد: بنده در زمانی نکاتی را در مورد دانشگاه آزاد استان خودمان مطرح کردم که آقای دانشجو به من گفتند که بهتر است با توجه به داشتن چنین نگرانی‌هایی، خودم چنین کارهایی را انجام دهم که گرفتاری‌های بسیاری این کار دارد. بنده پس از تصدی در این پست این صحبت آقای احمدی‌نژاد را درک کردم. ایشان گفته بودند که برخی فکر می‌کنند این کشور ملک طلق‌شان است و نباید وارد بازی بزرگان شد.
 
وی افزود: امثال ما که از خانواده روستایی ساده شهرستانی هستیم انگار نباید وارد بازی بزرگان شویم چون ورود به چنین بازی‌هایی، دردسرهای بسیار زیادی دارد. اکنون برخی از آقایان در مجلس بالای 20 و یا 30 عنوان دارند و هیچ کسی مطرح نمی‌کند که چرا این آقایان این همه عنوان کاری دارند اما من که یک روستازاده هستم و پدرم مرجع تقلید و پولدار نبود و تنها یک کشاورز روستایی ساده بود بر اساس توان تحصیلی و ذاتی خود آمدم و این هجمه‌ها به من وارد می‌شود.
 
آقای جلالی که علاوه بر ریاست مرکز پژوهش های مجلس، دبیر هیات موسس فراکسیون رهروان ولایت مجلس هم هست، افزود: بهتر است آقایان حرف‌هایشان را رک مطرح کنند که نمی‌خواستند من ریاست مرکز پژوهش‌ها را در دست بگیرم. دوست داشتند که قدرت در دست خودشان بمانند.

33 پیامبر در ایران مدفون هستند

+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم تیر 1391 ساعت 7:20 شماره پست: 1066

 این آمار از سوی سازمان اوقاف و امور خیریه به طور رسمی منتشر شده است:

استان آذربایجان شرقی: نام مکان متبرکه

1- حضرت جرجیس(ع)، شهرستان جلفا، روستای دره شام ـ گلفرخ، کلید داغی

2- حضرت یونس (ع) شهرستان: مرند

3- ارمیای نبی(ع) شهرستان هریس، بدوستان غربی، روستای جیغه

استان اصفهان: نام مکان متبرکه

1- حضرت شعیا (ع): شهرستان اصفهان؛ هاتف

2- حضرت یوشع (ع): گلستان شهدا

3- دانیال پیغمبر (ع) شهرستان گلپایگان، گلشهر

4- حضرت صالح (ع) شهرستان گلپایگان، گلشهر

5- حضرت یحیی (ع) شهرستان گلپایگان روستای قالقان

استان تهران: نام مکان متبرکه

1- حضرت لوط (ع) شهرستان رباط کریم، روستای پیغمبر

استان خراسان رضوی: نام مکان متبرکه

1- شعیب پیغمبر(ع) شهرستان قوچان، روستای مزرج

استان خراسان شمالی : نام مکان متبرکه

1- حضرت ایوب (ع) شهرستان بجنورد، روستای ایوب

استان زنجان: نام مکان متبرکه

1- حضرت قیدار نبی (ع): شهرستان قیدار

استان سمنان: نام مکان متبرکه

1- پیغمبران (سام و لام) (ع) شهرستان سمنان، شمال شرقی سمنان

2- ارمیا (ع) شهرستان شاهرود، شهر میامی، روستای ارمیا

3- حضرت جرجیس (ع) شهرستان شاهرود، بیارجمند، خوارتوران

4- حضرت دانیال (ع) شهرستان شاهرود، شهر میامی، روستای سوداغلن

5- دانیال پیغمبر (ع) شهرستان شاهرود، روستای کالپوش

استان فارس: نام مکان متبرکه

1- شیث پیغمبر (ع)، شهرستان فیروزآباد، روستای مهکویه سفلی

2- نوح نبی‌الله(ع) شهرستان ممسنی، روستای جاوید حجت‌آباد

استان قزوین: نام مکان متبرکه

1- چهار انبیاء(ع)، شهرستان قزوین بخش مرکزی، خیابان پیغمبریه

2- ایوب و یوشع (ع)، شهرستان قزوین، بخش رویارالموت، روستای بالاروچ

3- خضر(ع) شهرستان قزوین، بخش رودبار الموت، روستای گازرخان

4- سام و جالوت (ع)، شهرستان قزوین، رودبار، روستای یکاکلایه علیا

استان گلستان: نام مکان متبرکه

1- صالح پیغمبر(ع)، شهرستان گرگان، آق قلا، روستای آق قنبر

2- حضرت یعقوب (ع) شهرستان گرگان، آق قلا ـ روستای صحنه علیا

استان لرستان: نام مکان متبرکه

1- داوود پیغمبر(ع)، شهرستان الیگودرز، ازنا، روستای داوود پیغمبر

استان مرکزی: نام مکان متبرکه

1- اشموئیل نبی‌الله (ع)شهرستان ساوه، بخش مرکزی روستای پیغمبر

استان همدان: نام مکان متبرکه

1- حیقوق نبی (ع)، شهرستان تویسرکان، حبقوق نبی بلوار حبقوق

2- حجی پیامبر (ع)، شهرستان همدان، بازار فلسطین

استان خوزستان: نام مکان متبرکه

1- حزقیل (ع) شهرستان دزفول، خیابان شریعتی

2- دانیال نبی (ع) شهرستان شوش، خیابان امام خمینی

استان مازندران: نام مکان متبرکه

1- ایوب پیغمبر (ع)، شهرستان تنکابن، شهر عباس آباد روستای پرچور

2- دانیال نبی (ع)، شهرستان تنکابن، سلمانشهر ـ دانیال

شاه سلطان حسین در مجلس شورای اسلامی!
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر 1391 ساعت 23:57 شماره پست: 1065

اگر چه نگاه مثبتی به سایت تابناک وابسته به محسن رضایی ندارم و رویکرد آن را منفعت طلبانه و گاه شیطنت آلود می دانم اما از خواندن این مقاله در سایت مذکور انصافاً لذت بردم:


کد خبر: ۲۵۵۳۷۶
تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۳۹۱ - ۱۲:۴۳

این سخن به نظر درست می‌آید که هر کس از تاریخ عبرت نگیرد، خود عبرت دیگران خواهد شد.

«تابناک» کمی تاریخ مرور می‌کند. باشد که عده‌ای عبرت گیرند.

هزار و چهارصد سال پیش، امیرمومنان علی ـ علیه‌السلام:

«و احذروا ما نزل بالامم قبلکم من المثلات بسوء الانفال و ذمیم الاعمال فتذکّروا فی الخیر و الشّر أحوالهم، و احذرو أن تکونوا أمثالهم

«بر حذر باشید از مصیبت‌های عبرت‌آوری که به امت‌های پیشین به واسطه کارهای بد و اعمال نکوهیده‌شان نازل شد؛ پس در خوشی و سعادت و بدی و گرفتاری، حالت آنان را به یاد بیاورید و بر حذر باشید که همانند آن‌ها نباشید».

سه قرن پیش، اصفهان پایتخت حکومت صفوی:

شاه سلطان حسین، شاه بی‌خاصیت و بی‌خیال و راحت‌طلب صفوی، نمی‌داند و برایش اهمیتی ندارد که در کشور چه می‌گذرد. محمود، جوانک ایلیاتی افغان به سوی پایتخت در حرکت است. کمی بعد بر ایران و مردمش و جان و ناموس مردمش، آن می‌رود که نباید... .

تیر ماه ۱۳۶۰، چند روز پس از فاجعه هفتم تیر

نهم تیر تشییع شهدا بود؛ مردم جلوی در دانشکده افسری جمع شده بودند.

چند بار خواستند شهید بهشتی را دفن کنند، جمعیت نگذاشت. جنازه دست به دست می‌شد، از قبل دور می‌شد و برمی‌گشت. یک بار جنازه را از قبر دور کردند و دیگر برنگشت، انگار گم شده بود. اول به هاشمی خبر دادند که جنازه را دزدیده‌اند، ولی بعد معلوم شد می‌خواهند فردا صبح دور از چشم مردم بیرون از آن همه فشار دفنش کنند.

کسی از نهضت آزادی با هاشمی تماس گرفت که نمایندگان نهضت در مجلس می‌خواهند در جلسه چهارشنبه شرکت کنند، به شرط آنکه امنیتشان تأمین باشد. هاشمی خوشحال شد، با چند نفر دیگر مشورت کرد، پذیرفتند.

دهم تیر جلسه مجلس بود؛ چند گروه کار‌شناس مواد منفجره از شهربانی و ارتش و سپاه آمدند. مجلس را خوب گشتند، چیزی پیدا نکردند. کسی نمی‌دانست مجلس به حد نصاب می‌رسد یا نه. وزارت کشور اعتبارنامه‌های ده نفر از منتخبین میان دوره‌ای را صادر کرد. یک روز پیش از انفجار، نام برگزیده‌ها معلوم شده بود.

رادیو مستقیم از مجلس گزارش می‌داد، ساعت ۸ صبح هنوز تعداد به حد نصاب نرسیده بود، چند نفر از نماینده‌ها که در بیمارستان بودند و به اخبار مجلس گوش می‌کردند، با‌‌ همان وضع پا شدند آمدند مجلس، با تخت بیمارستانی و سرم و باندپیچی‌هایشان.

ساعت هشت و نیم، از صد و هشتاد نفر گذشت. روی صندلی‌های شهدا قاب عکس و گل گذاشته بودند. قاری که شروع به قرآن خواندن کرد، صدای هق هق جماعت بلند شد، بعد یک نفر شروع کرد نوحه خواندن، صدای گریه دیگر بلند و واضح شده بود.

دی ماه 87، رهبر انقلاب در دانشگاه علم و صنعت:

«اگر روزی در میان مسئولان کشور، مسئولان بی‌جرأت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی باشد، کار مملکت و جمهوری اسلامی تمام است، چرا که مسئولان ترسو و مقهور، ملت‌های شجاع را نیز به ملت‌های ضعیف تبدیل می‌کنند».

تیر ماه ۹۱: بررسی یک فوریت طرح تعطیلات مجلس

یک نماینده مجلس می‌فرمایند: اگر تعطیلات تابستانه نباشد، خانواده نمایندگان چه زمانی به مسافرت بروند؟

انگار نه انگار که مجلس تعطیلات کم ندارد. تعداد جلسات مجلس هشتم کمی بیش از چهارصد جلسه بود؛ یعنی مجلس هفته‌ای دو روز جلسه داشته است. تازه در بیشتر جلسات هم، نزدیک یک سوم نمایندگان غایب تشریف دارند. مجلس اغلب هفته‌ها، دست‌کم چهار روز تعطیل است، شنبه و دوشنبه و پنجشنبه و جمعه.

یک نماینده می‌گوید: «تعطیلات مجلس در مجموع به این ‏صورت است که نزدیک پانزده روز عید مجلس تعطیل است و نمایندگان هم تعطیل هستند، تابستان یک ماه تعطیلی تابستانه دارند که به صورت دو تا دو هفته اجرا می‌شود، در این دو هفته، مجلس کاملا تعطیل است و نمایندگان آزاد هستند، یک ماه هم نماینده در طول سال می‌‏تواند مرخصی بگیرد و عملا یک نماینده می‌‏تواند از دو ماه و نیم تعطیلی استفاده کند»

 

تدبیر ما و تقدیر خدا

+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم تیر 1391 ساعت 17:36 شماره پست: 1064

محسن و مرتضی جعفری مجد، همزمان به شهادت رسیدند. مجلسی برای آن­ها در مسجد محله آبشار قم برقرار گردید. خانۀ آن­ها در دویست متری مسجد قرار داشت. طبق برنامه، مهمان­ ها باید پس از صرف ناهار در منزل شهیدان، ساعت دو بعدازظهر در مسجد جمع شده و در مراسم شرکت می­ نمودند.

 آن روز مشکلاتی پیش آمد و ناهار دیر آماده شد. بعضی از این که برنامه­ ریزی­ هایشان خراب شده بود ناراحت بودند.

مراسم شهدا به تأخیر افتاده بود. ساعت حوالی دو بود که ناگهان حملۀ هوایی دشمن به قم صورت گرفت و مسجد آبشار نیز هدف این بمباران واقع گردید. شکر خدا کسی در آن مسجد نبود و آسیبی ندید.

 حالا مشخص شد که اگر طبق برنامه، ناهار مهمان­ ها آماده می­ شد با اجتماع آن­ها در مسجد محل، چه فاجعۀ بزرگی روی می­ داد.

راوی: علی رضا اسلامی نسب

تصاویری از تحصن طلاب و بسیجیان مقابل دادگاه ویژه روحانیت قم
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم تیر 1391 ساعت 15:38 شماره پست: 1063

برگرفته از سایت قیام یاران ولایت

 
ادامه تحصن در مقابل دادگاه ویژه روحانیت
+ نوشته شده در شنبه دهم تیر 1391 ساعت 19:14 شماره پست: 1062


محسن شیرازی امروز صبح آزاد شد. به میمنت آزادی این بسیجی عدالتخواه، حجت الاسلام جهانشاهی اعتصاب غذای خود را شکست؛ اما روحانی عدالتخواه سیرجانی و یاران بسیجی او همچنان به تحصن خود در مقابل دادگاه ویژه روحانیت قم ادامه می دهند.

حجت الاسلام جهانشاهی علت ادامه تحصن خود را ضرورت پاسخگویی مسئولان دادگاه ویژه در خصوص برخورد تبعیض آمیز با روحانیون و طلاب عدالتخواه بیان کرده است. متاسفانه در سال های اخیر آن قدری که دادگاه ویژه در برخورد قهرآمیز با روحانیون عدالتخواه و ولایت مدار سرعت عمل و اهتمام نشان داده در برخورد با معدود روحانیون خودباخته و جاده صف کن دشمن اقدام مناسبی نشان نداده است. این رویکرد سوال برانگیز دادگاه ویژه بارها مورد اعتراض فضلای حوزه علمیه قرار گرفت که در نهایت منجر به برکناری دادستان و حاکم شرع دادگاه مذکور توسط مقام معظم رهبری در هفته های گذشته گردید. گویا تحولات در مدیریت دادگاه ویژه روحانیت باید تا تغییر در مدیریت های استانی این دادگاه نیز ادامه پیدا کند.

به نظر می رسد برای یک بار در طول فعالیت این دادگاه هم که شده مسئولان دادگاه ویژه روحانیت باید در جمع طلاب و روحانیون بسیجی حاضر گردیده و به ابهامات و پرسش های موجود در خصوص عملکرد خود پاسخگو باشند.

 
تلنگری که باید جدی گرفت
+ نوشته شده در جمعه نهم تیر 1391 ساعت 23:17 شماره پست: 1061

چند روزی است که حسابی حالم گرفته است. از بازداشت محسن شیرازی و مظلومیت بر و بچه های عدالت طلب گرفته تا کسالت یکی از نزدیکان و مشکلات کاری و کج فهمی بعضی مدعیان فرهنگی و اخبار ناخوشایند از برخی مفاسدی که دیر یا زود باید افشا کنیم و ...

این وسط خبر تصادف و ارتحال حسن مویدی هم تنگ دل مرا چسبید و مهر تلخی را بر پایان جمعه دلگیر این هفته نشاند. دقایقی پیش مطلع شدم حجت الاسلام حسن مویدی در تصادفی جانکاه به همراه فرزند خردسالش به دیار حق شتافت. نمی خواهم برای حسن مرثیه سرایی کنم که می دانم دلی بی پیرایه داشت و به برکت سربازی آقا امام زمان (عج) انشالله غریق رحمت حق خواهد شد.

می خواهم برای دل خودم چند خطی را واگویه کنم.

حسن چند سال پیش از تصادفی وحشتناک که بیش از سی کشته و مجروح داشت به شکل معجزه آسایی جان سالم به در برد؛ اما این بار دیگر نوبتش رسیده بود. خدایش بیامرزد. همه ما در زندگی مهلتی داریم که نباید از حد و اندازه آن غافل شویم.

خدا می داند همه ما در طول زندگی اخطارهایی گرفته ایم که به آنها توجهی نکرده ایم. مرگ پیر و جوان نمی شناسد. درست موقعی که برای خودت حسابی برنامه می ریزی و می خواهی طرفی ببندی ناگهان همه چیز تمام می شود. خدا می داند خیلی از حرص و جوش ها و کش و قوس های ما در زندگی هیچ ارزشی ندارد. وقت تنگ است. ای بر پدرت دنیا ...

خدا به همسر حسن صبر بدهد. خدا به مادرش صبر بدهد ...

و برای پدرش که خود روحانی اهل فضلی است باید این زمزمه قدیمی پدران دلسوخته شیعه را تجویز کرد:

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت

جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت

انشالله رفقایی که در بابل هستند این روزها سنگ تمام خواهند گذاشت.

اعتصاب غذای طلبه سیرجانی در اعتراض به دستگیری یک فعال عدالت طلب
+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم تیر 1391 ساعت 15:4 شماره پست: 1060

ساعاتی پیش محسن شیرازی از جوانان عدالت خواه که مسئولیت سایت قیام یاران ولایت را زیر نظر حجت الاسلام جهانشاهی بر عهده داشت توسط دادگاه ویژه روحانیت قم دستگیر و روانه زندان شد.

در پی دستگیری محسن شیرازی و عدم پاسخگویی مسئولان قضایی، جمعی از طلاب و دانشجویان عدالتخواه در مقابل دادگاه ویژه روحانیت قم دست به تحصن زده اند.

حجت الاسلام جهانشاهی نیز اعلام کرد در اعتراض به این دستگیری اعتصاب غذای خود را در مقابل دادگاه ویژه روحانیت قم آغاز کرده و تا زمان آزادی این بسیجی عدالت طلب ادامه خواهد داد.

زیر سایه خدا!
+ نوشته شده در سه شنبه ششم تیر 1391 ساعت 19:50 شماره پست: 1059

پدر به جبهه رفته بود که از ناحیه چشم مجروح شد و پس از طی دوران درمان، برای استراحت به منزل بازگشت.

 رژیم بعث که در جبهه­ های نبرد احساس ضعف و شکست می­ نمود به موشک باران و بمباران شهرها روی آورد.

 برای مدتی به یکی از روستاهای اطراف رفتیم. پدر آرام و قرار نداشت و دلش می­ خواست هر چه زودتر با اعزامش به جبهه موافقت شود.

 یک روز پدر می­ خواست برای پیگیری کار اعزامش به شهر برود. مادر هم تنهایش نگذاشت. دختر دایی هفده سال ه­ای داشتم که خودش را برای عروسی آماده می­ کرد. او هم به همراهشان رفت. در شهر به منزلمان رفته بودند که هواپیماهای دشمن، همان نقطه را هدف قرار دادند و هر سه به شهادت رسیدند. ما چند خواهر و برادر بودیم. کوچک­ترین ما یک سال و نیم داشت، یکی چهار سال، یکی پنج سال و سیزده سال و...

داغ از دست دادن همزمان پدر و مادر برای بچه­ ها بسیار سخت و ناگوار بود. تکیه­ گاهمان فقط خدا بود.

 حالا حدود بیست سال از آن روز می­ گذرد. در سایۀ اتّکا به خدای بزرگ همه خواهرها و برادرها، پیچ و خم­ های دشوار زندگی را پشت سر گذاشتند و سرو سامان گرفتند. امروز هر یک از آ­ن­ها جوانی موفق و سربلند در جامعۀ اسلامی است .

راوی: فریده علی نژاد/ قم

......................................................................
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم تیر 1391 ساعت 16:34 شماره پست: 1058
عیادت خبرنگار فارس با حمید داوودآبادی/
عمر دوباره فرهنگی با توسل به حضرت زهرا(س) گرفتم/نوشتن در حوزه دفاع مقدس عشق است

خبرگزاری فارس: به حضرت‌زهرا(س) توسل کردم و گفتم «ما حالا حالاها کار داریم و وقت دکتر رفتن و سیم به رگ قلب زدن و این مسائل را نداریم». دکتر بعد از آنژیوکت گفت مشکلی نداری.

خبرگزاری فارس: عمر دوباره فرهنگی با توسل به حضرت زهرا(س) گرفتم/نوشتن در حوزه دفاع مقدس عشق است

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، رفتن حتی یک خار به پای نویسندگان و مستندنگاران دفاع مقدس واقعاً درد است، چون تک‌تک این نویسندگان که الحق نویسنده‌اند بدون چشم‌داشت مادی که امروز به دنبالش می‌رویم، شبانه‌روز وقتشان را می‌گذارند برای نوشتن. بعضی از آنها هم که تمام زندگی‌شان را صرف نگارش وقایع دفاع مقدس کرده‌اند.

حمید داوودآبادی نویسنده و تاریخ‌نگار دفاع مقدس است که کتاب‌هایی از جمله «کمین جولای 82»، «پاره‌های پولاد»، «تفحص»، «یاد یاران»، «زندگی‌نامه سیدحسن نصرالله» و «از معراج برگشتگان» را در تاریخ حماسی انقلاب اسلامی و مقاومت جهان اسلام ماندگار کرده است و هم اکنون مدیریت سایت جامع دفاع مقدس «ساجد» را بر عهده دارد.

وقتی که شنیدیم این رزمنده و نویسنده دفاع مقدس دو سه روزی است که به خاطر عارضه قلبی در بیمارستان بستری شده دیروز برای دیدنش به بیمارستان خاتم‌الانبیا(ص) رفتیم، طبقه دوم اتاق 214.

حال عمومی‌اش خوب بود و حتی روی تخت بیمارستان هم دغدغه دفاع مقدس را داشت.

 

[عنوان ندارد]

+ نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر 1391 ساعت 12:5 شماره پست: 1056

 

حجت الاسلام حمید رسایی از نمایندگان شجاع و انقلابی مجلس شورای اسلامی است که مواضع اصولی و خروش انقلابی اش همواره موجب دلگرمی بچه های حزب اللهی بوده است.

این نماینده خستگی ناپذیر مجلس شورای اسلامی با وجود مشغله فراوان و فعالیت های بی شمارش، در عرصه مجازی نیز حضور موثر داشته و علاوه بر وبلاگ نویسی به سایت ها و وبلاگ های بچه های انقلاب سرکشی می کند.

وبلاگ اشک آتش چندباری است که توفیق داشته در خدمت این روحانی گرانقدر بوده و از نظرات سازنده این بزرگوار بهره مند شده است. سپاس از حجت الاسلام رسایی را بر خود واجب می دانم.

به وبلاگ ایشان هم حتماً سری بزنید که پشیمان نخواهید شد:

http://rasaee.ir/

 

 
آیا جنبش سبز دیگری متولد شده است؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم تیر 1391 ساعت 20:40 شماره پست: 1057

برادران ما در سایت ارزشی 598 طی درج مطلبی با عنوان " باز هم دشمن در کمین نیروهای انقلاب " مدعی شده اند که دشمن درصدد سوءاستفاده از حرکت عدالتخواهانه روحانی مبارز و نستوه دهه چهارم انقلاب، حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی است. استناد نویسنده یا نویسندگان مقاله مذکور، مطلبی است که منتسب به فعالین جنبش فتنه بوده و در یکی از صفحات مجازی با عنوان " تولد دیگر یک جنبش سبز " منتشر شده است.

شناخت حقیر از رویکرد ارزشی برادران فعال در سایت 598 و نیز فحوای مطلب مورد نظر قرینه ای است بر حسن نیت دوستان ما در این سایت؛ اگر چه اصل استناد مذکور بنا به دلایلی از نظر راقم این سطور مخدوش به نظر می رسد. پیگیری مفصل دوستان عدالتخواه نشان می دهد خبر مورد استناد از اساس غیر واقعی است.

این موضوع که در فعالیت های عدالتخواهانه باید به گونه ای رفتار کرد که بهانه ای به دست دشمن نیفتد و نیز توصیه به مسئولان در خصوص برخورد منطقی با نیروهای انقلاب به منظور پیشگیری از تبدیل دوستان انقلاب به دشمنان لجوج، مطلبی درست و قابل قبول می باشد.

پرسشی در این بین مطرح می شود که طرح آن به تنهایی می تواند پاسخی مناسب برای شبهه در عملکرد و جهت گیری های عدالتخواهانه حجت الاسلام جهانشاهی باشد. حجت الاسلام جهانشاهی یا همان طلبه عدالتخواه سیرجانی چند سالی است که در رسانه های انقلابی جایگاهی پیدا کرده و نام او در صدر اخبار مربوط به جبهه عدالخواهی به نیکی می درخشد. او بارها در جریان فعالیت های خود محاکمه شده و به زندان افتاده است. دانشجویان و طلاب بسیجی و عدالخواه بارها در حمایت از حرکت تاریخ ساز وی به خروش آمده و مسئولان امنیتی و قضایی را به خاطر برخوردهای توجیه ناپذیر با این روحانی جهادگر، شماتت کرده اند. پرسش اصلی این جاست که در تمام این کش و قوس ها رسانه های ضد انقلاب چه جایگاهی داشته و چه موضعی برگزیده اند؟ دوستان اهل رسانه به خوبی می دانند که لااقل پس از شکل گیری فتنه شوم 88 رسانه های نوشتاری و صوتی و تصویری دشمنان قسم خورده انقلاب از هر فرصتی برای حمله به ارکان انقلاب استفاده کرده اند. کیست که نداند بوقچی های تبلیغاتی دشمن حتی از مصادره مواضع دلسوزانه برخی از مراجع و ائمه جمعه و پیشکسوتان انقلاب به نفع اهداف خائنانه خود دریغ نورزیده اند؟ اما به راستی چرا همه این رسانه ها همپای بسیاری از رسانه های سیاست زده داخلی در قبال برخورد با طلبه سیرجانی در حرم عبدالعظیم حسنی علیه السلام و این اواخر در شهر اهواز سکوت اختیار کرده اند؟! البته جالب است بدانید گاهی برخی رسانه های بیگانه و وطن فروش به طور گذرا به موضوع اعتراضات عدالتخواهانه حجت الاسلام جهانشاهی اشاراتی داشته اند؛ اما در همین معدود اشارات خود حرکت وی را به دلیل حمایت قاطع ایشان از انقلاب و رهبری عظیم الشان یک حرکت دولتی و حکومتی تلقی نموده اند. دردمندانه باید گفت در یک ائتلاف نانوشته یکی از مسئولان پیشین قضایی نیز حرکت این روحانی فدایی اسلام و انقلاب را متصل به دولت تعبیر نموده بود و سایت بولتن نیوز وابسته به "بچه های بالا" از او با عنوان " طلبه خلع لباس شده مدعی عدالتخواهی" یاد کرده بود!

آیا باز هم کسی می تواند ادعا کند که ضدانقلاب از قیام عدالخواهانه این روحانی شجاع و آزاده غیور جنگ نرم، سوءاستفاده می کند؟ خدا می داند به رغم تمام برخوردهای سخیف و زننده معدودی از مهره های بی تقوای امنیتی هنوز این روحانی با بصیرت، زبان به شکوه نگشوده تا مبادا دل ضدانقلاب را برای لحظه ای شاد کرده باشد.

حالا بگذارید یک بار هم ما در جایگاه مدعی بنشینیم و دوستان رسانه ای را به چالش بکشانیم.

به راستی رسانه های ارزشی و مدعی اصولگرایی چقدر در پوشش خبری مجاهدات این روحانی نستوه به خود زحمت داده اند؟ امروز در جدی ترین پایگاه های خبری – تحلیلی کشورمان اخبار نقل و انتقال های لیگ برتر و قر و نیم قرهای بازیکنان نفت خور و خط و نشان های پایان ناپذیر فتح الله زاده و رویانیان در صدر خبرها و تحلیل ها قرار گرفته است اما دریغ از اختصاص یک ستون به دیدگاه ها و مواضع طلاب و دانشجویان عدالتخواه.

همه این اتفاقات در حالی است که حرکت عدالتخوانه جوانان بسیجی بارها مورد تاکید و حمایت مقام معظم رهبری قرار گرفته است. گلایه دردناک مقام معظم رهبری در خصوص فساد بانکی اخیر را از یاد نبرده ایم آن گاه که ایشان فرمود اگر به توصیه های وی در باره مبارزه با مفاسد اقتصادی عمل می شد کار به این جا نمی رسید.

امثال حجت الاسلام جهانشاهی چه دغدغه ای غیر از عمل به منویات مقام معظم رهبری داشته اند؟ به راستی اگر رسانه های مدعی اصولگرایی با این قشر از جوانان فدایی انقلاب همنوا می شدند آیا تحقق مطالبات رهبری عزیز سهل الوصول تر نمی گردید؟

حجت الاسلام جهانشاهی مدت هاست که اعلام کرده است دغدغه او اهمال مسئولان دربرخورد با دانه درشت های مفاسد اقتصادی و اژدهای هفت سر فساد و تبعیض است اما جالب است که هنوز برخی از رسانه های ارزشی هنگام پرداختن به اخبار مرتبط با ایشان مطالبه وی را در مقابله با زمین خواری های سیرجان خلاصه می نمایند.

کلام آخر این که اگر روزی هم کسی پیدا شود که بخواهد قیام عدالتخواهانه این روحانی مبارز را به نفع ضدانقلاب مصادره کند مقصر اصلی رسانه های ارزشی ما هستند که نتوانستند با پوشش مناسب حرکت این روحانی مجاهد به همگان نشان دهند که حجت الاسلام جهانشاهی هر صحبتی که به زبان می آورد تکیه بر مطالبات ولایت داشته و خود را فدایی بی چون و چرای عدالت و ولایت می داند.

اگر رسانه های ارزشی فارغ از تنازعات جناحی، از بصیرت بالایی برخوردار بودند به جهانیان نشان می دادند در روزگاری که بیداری ملت ها سقوط حاکمیت ها را نشانه رفته است بیداری مردم ایران آرمانی جز پافشاری بر اصول خدشه ناپذیر اسلام و انقلاب و احیای ارزش های فراموش شده و مورد تاکید اسلام و رهبری گرانقدر را تعقیب نمی کند.

یاران ولایت بر این باورند که اگر ضعف و کژی در بخشی از مجموعه ها دیده می شود تنها نشأت گرفته از قدرناشناسی نعمت انقلاب و سستی در عمل به رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب اسلامی بوده و اصلاح این کژی ها راهی جز احیای گفتمان اصیل انقلاب اسلامی که بر پایه عمل به آموزه های شریعت و تبعیت محض از اوامر ولایت فقیه استوار است، نخواهد داشت.


  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو خرداد91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۱۸ ق.ظ


اده ترین راه برای امر به معروف
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم خرداد 1391 ساعت 8:33 شماره پست: 1055

برادر خوبم حاج محسن علیجانزاده که ساکن شهرک پردیسان قم است این مطلب را در حاشیه عملیات آسفالت خیابان های این شهرک برای اشک آتش فرستاده است. لازم به توضیح است شهرداری پردیسان از این اقدام خود با عنوان نهضت آسفالت! یاد کرده است:

همین دیشب بود که از یکی از خیابان های شهرک پردیسان عبور می کردیم، آن هم از روی آسفالتی که به تازگی مرمت شده بود و سطحی صاف و یک دست پیدا کرده بود .

خوشحال بودیم از اینکه دیگر هنگام راه رفتن بر روی آن شاهد پیچ گرفتن پا و احیاناً افتادن در چاله چوله ها نبودیم . چند لحظه ای نگذشت که من و خانومم هر دو به یاد یک چیز افتادیم و آن هم بلایی بود که قرار است دیر یا زود بر سر این آسفالت بیاید . به هم گفتیم : دیر یا زود است که سر و کله اداره ای پیدا شود تا به یک بهانه ای به گوشه ای از این آسفالت ناخونکی بزند و دوباره بشود همان آسفالت پینه بسته و پر چاله چوله قبل . حال این افتخار نصیب چه اداره ای می شود خدا می داند! اداره گاز؟ اداره آب و فاضلاب ؟ و یا خود شهرداری پردیسان ؟

واقعاً جای تاسف دارد که در ایران کم کم داریم عادت می کنیم هر جا آسفالتی نو دیدیم منتظر کنده کاری جدید از ناحیه اداره ای  مرتبط یا غیر مرتبط باشیم .

بگذریم. اتفاقاً حدس ما درست از آب درآمد، امروز صبح بود که دیدیم پیمانکاران خدوم شهرداری پردیسان با بیل مکانیکی  و با صدایی گوش خراش افتادند به جان سنگ فرش های عابر پیاده و همه آنها را کندند و این جای چرخ های زمخت بیل مکانیکی بود که چهره زیبای آسفالت دیشبی را خراشید و همین طور بی مهابا پیش میرفت .

حال سوال من از مسئولین شهرداری شهرک پردیسان این است که چرا اول به فکر اصلاح سنگ فرش های عابر پیاده نیفتادید تا اگر قرار بود آسفالتی صورت بگیرد بعد از اصلاح آن باشد .

چرا شما نسبت به مصرف بیت المال اینقدر کم توجه هستید ؟

چرا باید کوتاهی های برخی از  کار فرمایان ومسئولین به حساب ناکار آمدی نظام نوشته شود و موجب یأس و ناامیدی مردم شود؟

وسوالی از دوستان و ساکنان شهرک پردیسان .

آیا امر به معروف و نهی از منکر مسئولین واجب می باشد یا خیر ؟ امروز که به راحتی می توان بایک تماس  تلفنی نقد و نظرات خود را به مسئولین انتقال داد و آنها را امر به معروف ونهی ازمنکر کرد با کوتاهی خود چه جوابی در پیشگاه الهی نسبت به انجام این فریضه و نسبت به حیف و میل بیت المال خواهیم داشت ؟

شما دوستان هم می توانید با تماس به شماره تلفن 137 انتقادات خود را به مسئولین شهرداری شهرک پردیسان انتقال دهید .

 

ساز و کار عدالتخواهی

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم خرداد 1391 ساعت 15:42 شماره پست: 1054

امام خامنه ای(حفظه الله تعالی):
بسیجی عدالت طلب است.
 عدالت طلبی فقط این نیست که انسان شعار عدالت طلبی بدهد؛نه، باید این را واقعا بخواهد.
عدالت طلبی به این نیست که انسان رودرروی کسی بایستد وبگوید تو عدالت طلب نیستی؛ نه این ساز وکار دارد.
 
باید جامعه به نقطه ای برسد که سیاست های عدالت طلبانه در آن طراحی شود و دستگاه اجرایی طوری باشد که سیاست های عدالت طلبانه فرصت عملیاتی شدن واجرایی شدن پیدا کند؛ والا خیلی سیاست های عدالت طلبانه هم مطرح می شود؛ اما ساز وکار، آدم ها، مهره ها، قلم به دست ها وامضاء کننده ها یا علاقه ندارند، یا اعتقاد ندارند، یا همت ندارند، یا حال وحوصله ندارند، یا از همان قبیل "برو بابا دلت خوشه" است؛ لذا کارها متوقف ولنگ می ماند؛ بنابراین آن جاها را باید اصلاح کرد.
برای رسیدن به هر آرزوی بزرگ وهر هدف والایی،ساز وکاری وجود دارد؛ این ساز وکار را باید جوان هوشمند فرزانه دانشجو پیدا کند.
                                                                               قاموس عدالت ص 495 -5 تیرماه 84
http://ghiame-yaran.ir/

در حاشیه تغییر دادستان و حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم خرداد 1391 ساعت 6:52 شماره پست: 1053

برکناری دادستان و حاکم شرع دادگاه ویژه روحانیت توسط مقام معظم رهبری خبری خوشحال کننده برای طلاب انقلابی محسوب می شود.

به عنوان طلبه ای که همواره آرزو می کرده هیچ گاه و به هیچ عنوان ( چه به عنوان متهم یا شاکی یا شاهد یا قاضی ) پایش به این دادگاه کشیده نشود و البته وجود این دادگاه را با توجه به خدماتی که ارا‌یه داده لازم می داند تذکر چند نکته را به مسئولان جدید این دادگاه ضروری می دانم:

1-      1- گرایش مفرط مسئولان این نهاد قضایی به یک جریان خاص سیاسی، دیگر بر کسی پوشیده نمانده است. گاه خود شاهد بوده ام که عوامل دست چندم سیستم انتظامی نیز به طلاب انقلابی توصیه می کردند که مواظب باشند کارشان به دادگاه ویژه نکشد که در این صورت منش آن دادگاه قطعا به نفع جریان حزب الله حوزه نخواهد بود! در عمل نیز شاهد بودیم طلابی که متهم به اهانت نسبت به شخصیت های ورشکسته ای چون اکبر هاشمی رفسنجانی بودند به احکام عجیبی چون تبعید از قم و خلع لباس و... محکوم می شدند اما معدود روحانیون خودباخته ای که تصاویر حضور ننگین شان در جمع اغتشاش گران فتنه 88 در رسانه ها منعکس شد با یک دهم این احکام مواجه نگردیدند. این رویکرد غلط به دستمایه ای برای طنز و مزاح حوزویان نیز تبدیل شده بود؛ تا جایی که وقتی در جریان رسیدگی به پرونده مفاسد اقتصادی چند نفر از به ظاهر روحانیون کلاهبردار، شاهد اهمال و تعلل دادگاه ویژه می گردیدند به گوشه و کنایه اظهار می نمودند " شنیده ایم فلانی (کلاهبردار) در جایی به هاشمی هم توهین کرده است" و این گونه سعی می نمودند تبعیض توجیه ناپذیر در برخورد با متخلفین را به مسئولان دادگاه ویژه یاداور شوند.

2-      2- تبعیض در برخورد با متخلفین منتسب به حوزه و روحانیت در سال های اخیر اعتماد طلاب و سربازان امام زمان (عج) نسبت به دادگاه ویژه روحانیت را سلب نموده است. دردمندانه باید گفت عارضه مصونیت قضایی دانه درشت ها در این دادگاه نیز مشهود بوده است. نمونه کوچک آن عدم برخورد و یا حتی تشکیل پرونده برای روحانی مسئول یکی از نهادهای خدماتی حوزه است که اسناد کمک مالی وی از بودجه بیت المال به ستاد انتخاباتی یکی از سران فتنه در همه جراید منتشر گردید. از این دست نمونه ها را می توان در فرصتی مغتنم به محضر مسئولان جدید دادگاه ویژه ارائه نمود.

333- اتهام "رفتار بر خلاف شئون روحانیت" عنوانی کلی شبیه به اتهام " تشویش اذهان عموم" است که اگر چارچوبی برای تعریف آن ارائه نشود هر نوع برداشت و مصداقی برآن منطبق خواهد بود. چگونه است رفتار طلبه ای که در راه احیای احکام عدل الهی با چفیه و تصویر مقام معظم رهبری پیاده روی می کند خلاف شئون روحانیت تشخیص داده شده و فرد به اصطلاح خاطی مستحق جرایمی چون زندان و تبعید محسوب می شود اما از جرم روحانی نمای مفسدی که فایل صوتی توهین او به رهبر عزیز انقلاب در شبکه های مجازی منعکس شده است اغماض می گردد؟!

3-      4- فلسفه تشکیل دادگاه ویژه، حفظ شأن و کرامت حوزویان بوده است تا تخلفات احتمالی این قشر در فضایی صنفی و تخصصی مورد رسیدگی قرار بگیرد. لازمه توجه به این استدلال آن است که ضابطین دادگاه ویژه و نیز بندهای مربوط به این قشر در ندامتگاه ها هم ویژه بوده و از دیگر بخش ها مستقل باشد. متأسفانه به رغم استخدام عده ای به عنوان ضابط دادگاه ویژه، به مرور شاهد دخالت برخی دستگاه های دیگر در برخورد و دستگیری طلاب و روحانیون بوده ایم که نمای زننده آن بازتابی منفی در دل این قشر مظلوم بر جای گذاشته است. در نمونه هایی خود شاهد بوده ام که سرباز غیر متعهد نیروی انتظامی نیز مجهز به حکم دادگاه ویژه بوده و روحانی صاحب فضلی را به اتهامی انقلابی و ارزشی راهی دادگاه  نموده است. این روزها کار به جایی رسیده است که به مزاح گفته می شود حراست اداره آب و فاضلاب هم حکم ضابط دادگاه ویژه روحانیت را در جیب دارد! این مقوله چنان که گفته شد در خصوص بند ویژه روحانیون در ندامتگاه ها هم صدق می کند. اگر چه در اغلب زندان های مراکز استان ها بندی به متهمین و مجرمین صنف حوزوی اختصاص پیدا کرده اما گاه شاهد بوده ایم که مسئولان این دادگاه با انگیزه هایی ناموجه، یک روحانی را در بندهای نامرتبط نگه داری کرده اند. نمونه مضحک این سخن زندانی نمودن یک روحانی عدالتخواه و مبارز با مفاسد اقتصادی در بند مخصوص مفسدین اقتصادی در زندان اوین است!

4-      5- پدیده مبارکی که هیچ گاه در عملکرد دادگاه ویژه روحانیت سابقه نداشته و ظهور آن می تواند طلیعه ای فرخنده در اصلاح رویکرد غلط این دادگاه و جلب اعتماد طلاب و روحانیون برشمرده شود حضور مسئولانه روسای این دادگاه در جمع طلاب حوزه علمیه است. به مسئولان محترم دادگاه ویژه روحانیت پیشنهاد می شود به منظور شناخت میدانی نسبت به دردهای ناگفته طلاب مظلوم و فدائیان بی ادعای راه ولایت و عدالت، تشکیل جلسات عمومی و اختصاصی پرسش و پاسخ آزادانه با حوزویان را در صدر برنامه های ضروری خود بگنجانند.

مرز ایمان و کفر
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم خرداد 1391 ساعت 19:19 شماره پست: 1052

عملیات والفجر 10 که به منظور آزادسازی شهر حلبچه صورت گرفت، شرایط سخت و طاقت فرسایی داشت. رزمنده ­ها باید در سرمای شدید زمستان از ارتفاعات صعب العبور گذشته و بعد از پیمودن پیچ و خم­ هایی دشوار و پرخطر، خود را به این شهر می­ رساندند.

برای بردن مهمات، هر روز صبح یک گردان مأمور می­ شدند تا هر یک از نفرات آن با دست گرفتن یک جعبه مهمات از ارتفاعات بالا بروند. آن­ها سپس باید مسیری طولانی را بر روی برف­ ها سُرخورده تا خودشان را به محل مورد نظر برسانند. دوباره تمام این مسیر را باید با تحمل سختی­ هایش تا غروب بازمی­ گشتند.

قبل از عملیات، برای شناسایی این منطقه از تراکتور استفاده می­ شد. غلامرضا جعفری فرماندهی لشکر 17 علی بن ابیطالب علیه السلام را برعهده داشت.

راننده تراکتور که بسیجی تنومندی بود می­ گفت: یک بار برای شناسایی به قسمتی از ارتفاعات رفته بودیم. مسیر آن­قدر دشوار بود که دیدم جرأت و توان ادامه کار را ندارم.

 غلامرضا جعفری، خودش به تنهایی در شب وحشت­ آور کوهستان به شناسایی پرداخت و صبح روز بعد تراکتور را دوباره به من تحویل داد.

 با تمام سختی­ هایی که برای عبور از ارتفاعات و رسیدن به شهر حلبچه وجود داشت، وقتی ارتش عراق در اقدامی وحشیانه مردم کشور خود را با بمب­ های شیمیایی هدف قرار داد، رزمنده­ های ما با این که خودشان در معرض آلودگی­ های شیمیایی قرار داشتند، به کمک مردم شهر شتافتند و با هر زحمتی بود آن­ها را از پیچ­ و خم ­های لغزنده و پر خطر کوهستان عبور داده و به واحدهای درمانی رساندند.

 این­جاست که مرز بین کفر و ایمان به وضوح روشن می­ شود.

راوی: محمد تقی عبداللهی

حسین حسین زاده نوری در وبلاگ فرزند کاوه آهنگر نوشت:
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم خرداد 1391 ساعت 23:46 شماره پست: 1051

با خیال پپسی که بخوابی...

 

منتظر خورشید نباش!

 

 

چه لذتی داشت بیداری در صبح و دیدن مقارنه ی عجیب الهه ی عشق ( سیاره ناهید) در آغوش خورشید ...

دقت کرده ای که موعد افتادن عکس پپسی در ماه را چه شبی اعلام کردند ؟

دقیقا شبی که فردا صبحش مقارنه ی ناهید بود با خورشید .

آنها که تا نیمه شب منتظر زیارت عکس پپسی در ماه بودند ، صبح فردا ، دیدن ناهید بزرگ را دربر خورشید از دست دادند!

هرچه به حقیقت نزدیکتر میشویم، دستهای بازدارنده بیشتر و بیشتر میشوند.

همیشه فکر میکنیم دروغهای بزرگ و شایعات حقیقت دارند

ملاک ما در باور شنیده ای بزرگی و غیر قابل باور بودنش است!

برایم جالبتر آن بود که همانهایی که ندای انقلاب را باور نداشتند و  تقلب را باور داشتند، با چه هیجانی به تبلیغ این دروغ می پرداختند!

بهمین سادگی

آنچنان به دروغهایی بزرگ زندگی سرگرم میشویم که یادمان میرود که صبحی در راهست

تو منتظر دیدن عکس پپسی صهیونیستی در ماه باش!

اما من هنوز منتظر صبحم

حجت الاسلام میم از قرارگاه عمار کنار گذاشته شد
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم خرداد 1391 ساعت 20:15 شماره پست: 1050

حجت الاسلام میم عضو موسس قرارگاه عمار و از فعالان فرهنگی عرصه دفاع مقدس از قرارگاه عمار کنار گذاشته شد. شنیده شده است علت این جدایی حمایت علنی نامبرده از فعالیت اتخاباتی باقر قالیباف بوده است.

بسیاری از اعضای مرکزی قرارگاه عمار معتقدند تا انتخابات ریاست جمهوری راه درازی مانده و هم اکنون برای حمایت از کاندیدای مشخص، زمان مناسبی نمی باشد. برخی دیگر نیز بر این باورند قالیباف به دلیل سکوت در ایام پر التهاب فتنه از ملاک های لازم برای کسب جایگاه ریاست جمهوری اسلامی ایران برخوردار نیست.

حجت الاسلام میم اخیرا در جمع عده ای از فعالان عرصه دفاع مقدس ضمن رد هر نوع دلبستگی قومیتی و جغرافیایی با قالیباف دلیل حمایت خود از وی را گرایش و تمایل مقام معظم رهبری به ریاست جمهوری شهردار تهران ذکر کرده است! هنوز معلوم نیست وی بر چه اساس به این نتیجه رسیده که رهبر معظم انقلاب به باقر قالیباف تمایل پیدا نموده است.

شب 14 خرداد 1391 حرم امام روح الله
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم خرداد 1391 ساعت 23:21 شماره پست: 1049

پایگاه مجازی خبرآنلاین، وابسته به علی لاریجانی، مدعی شده بود در هنگام سخنرای دکتر احمدی نژاد در شب سالگرد ارتحال حضرت روح الله، مردم شعارهایی را در حمایت از مقام معظم رهبری و مخالفت با فرزند ملت سر داده اند. این خبر از سوی هیچ خبرگزاری و رسانه دیگری تأیید نشد و انعکاس این خبر تنها با ذکر منبع انحصاری آن یعنی سایت خبرآنلاین در سایر رسانه ها بازتاب پیدا کرد. در مقابل، خبرگزاری دولتی ایرنا نیز مدعی شد که شعارهای مردم در حمایت از مقام معظم رهبری و تأیید اظهارت رییس جمهور بوده است.

در این بین، سایت صراط نیوز از منتقدان جدی دولت، اقدام به انتشار تصاویری نمود که حکایت از شور وصف ناپذیر مردم حاضر در حرم امام راحل در حمایت از رهبر و رییس جمهور داشت.

البته شاید عده ای از مخالفان لجوج دولت مانند گردانندگان سایت صراط معتقد باشند افرادی که با تصاویر احمدی نژاد در آن جمع حاضر شده و به نفع فرزند ملت شعار داده اند، عده ای مزدور ساندیس خور هستند که با اتوبوس های دولتی و از مسافتی دور به این مجلس آورده شده اند. عیبی ندارد. این تهمت ها حرف های تازه ای نیست، اما انعکاس این تصاویر لااقل عیار صداقت سایت وابسته به علی لاریجانی را افشا می کند:

 
این دو خبر مشکوک را در کنار هم تحلیل کنید
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم خرداد 1391 ساعت 11:17 شماره پست: 1048

این دو خبر مشکوک را در کنار هم تحلیل کنید

خبر اول:

پیامک های انبوه در تمسخر دکتر شریعتی

ارسال پیامک های به ظاهر طنز در تمسخر و هجو جملات و شخصیت مرحوم شریعتی در آستانه سالگرد ارتحال او شدت گرفته و برخی اعتراضات رسانه ای را به دنبال داشته است. تخریب دکتر شریعتی که در دهه های اخیر به غیر از نام او بر سر خیابان ها، یادی از وی در ذهن عموم باقی نمانده است می تواند دو نتیجه را به دنبال داشته باشد:

نتیجه حداقلی:

شریعتی هنوز در بین برخی از اقشار روشنفکر و یا مذهبی جامعه نفوذ و مقبولیت دارد. نسل اول و دوم انقلاب خاطرات خوشی را با کتاب های او پشت سر گذاشته است. این زمینه می تواند منجر به نشر دوباره افکار وی توسط حامیانش گردیده تا به نوعی بیانگر ارادت آنان نسبت به آن مرحوم باشد. طبیعی است مخالفان عقاید شریعتی نیز بیکار ننشسته و برای خالی نماندن میدان به احیای شبهات خود در میزان دیانت وی و نیز حواشی دیگری چون ارتباط ایشان با ساواک و... خواهند پرداخت.

نتیجه حداکثری:

جوابِ های، هوی است! این مثَل بهانه خوبی برای مظلوم نمایی طیف جنجال طلب و فتنه گر خواهد بود تا با استفاده از فرصت موجود به هجو پیامکی مخالفان شریعتی بپردازند. در راس مخالفان مرحوم علی شریعتی باید به شخصیت هایی چون حضرات آیات مشکینی، مصباح یزدی و شهید مطهری اشاره نمود. این هجویات البته از سوی مریدان این بزرگان نیز بی پاسخ نخواهد ماند. آنها نیز بی شک این اهانت ها را به حساب مریدان شریعتی خواهند نوشت. برای تبیین این فرضیه کافی است تصور کنید علی مطهری با توجه به تعصب خاص پدر و فرزندی و نیز باور شخصی خود در وابستگی فکری قاتلان پدر به مرحوم شریعتی، وارد گود شده و چند عبارت ناپخته و نسنجیده دیگر را در کارنامه اظهارنظرهای جنجالی خود ثبت کند.

خبر دوم:

این روزها بیانیه ای منتسب به برخی اساتید فاقد نام حوزه قم در تمامی رسانه های چپ و راست مملکت منعکس گردیده که خطر نفوذ انجمن حجتیه در حوزه های علمیه را گوشزد کرده است. این بیانیه بدون نام و نشان که در واقع باید آن را یک شبنامه رسمی تلقی کرد با استفاده هنرمندانه از برخی عبارات به روز و ژورنالیستی همچون " جریان انحرافی حجتیه و ..." توانسته است در صدر اخبار همه خبرگزاری های جمهوری اسلامی نفوذ پیدا نماید. فارغ از این که عقاید باطل انجمن حجتیه را باید همواره خطری جدی برای بخش هایی از بدنه مذهبی جامعه تلقی کرد نگاهی به متن بیانیه مذکور نشان می دهد که نویسندگان آن با زیرکی کوشیده اند طرفداران مکتب تفکیک در حوزه علمیه را حجتیه ای دانسته و آنان را دشمن حضرت امام (ره) معرفی نمایند. البته تفکیکی ها نیز در مقابل معتقدند که مبنای امام در ایجاد انقلاب اسلامی، فقه بوده است نه فلسفه.

نبود کرسی آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه این فرصت را برای فتنه گران مهیا ساخته تا یک اختلاف علمی و آکادمیک را به محملی برای انتقام گیری و غرض ورزی های سیاسی خود تبدیل نمایند.

نکته ای که بین این بیانیه و ارسال پیامک های اهانت آمیز مذکور ارتباط برقرار می کند دفاع نویسندگان این بیانیه از علمایی چون حضرات آیات جوادی و حسن زاده آملی و مصباح یزدی و حمله شدید و بی ربط به دکتر علی شریعتی است:

"... اگر اجازه می‌دادند که امام، مردم را با معارف اصیل اسلامی و شیعی آشنا بکنند، چه بسا بسیاری از دکان‌ها همچون مجاهدین و شریعتی بسته می‌شد. شریعتی که خود در بعضی از مسائل همچون دشمنی با فلسفه متأثر از همین فرقه و فضای حوزه مشهد و از دیگر سو تأثیرگذار بر مجاهدین و پدر معنوی گروهک فرقان بود...."

چنینش و تحلیل این دو حادثه مشکوک در کنار هم می تواند ذهن ما را در خرداد پر از حادثه و در آستانه سالگرد مرحوم شریعتی و سالگشت شکست مفتضحانه فتنه 88 به سوءظن شدید نسبت به اهداف پشت پرده دشمن سوق دهد. نخ تسبیح این اقدامات مشکوک، وهن به علی شریعتی است که می تواند طلیعه ظهور یک شکاف و فتنه فکری – مذهبی را نوید دهد.

راه خردمندانه مقابله با این جریان مشکوک و فتنه جو تنها در گرو تجهیز فکری نیروهای دینی و متعهد جامعه به بهترین تحلیل موجود در خصوص شخصیت و افکار مرحوم دکتر علی شریعتی است. بی اغراق باید اعتراف کرد یکی از منصفانه ترین اظهارنظرها در خصوص جایگاه فکری و مبارزاتی شریعتی، دیدگاه محققانه مقام معظم رهبری است که بازنشر آن می تواند اقشار مذهبی جامعه را از غلتیدن به فتنه افراط و تفریط باز دارد. معظم له در خصوص مرحوم شریعتی می فرماید:

" به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست... "

برای آشنایی بیشتر با دیدگاه مقام معظم رهبری درباره علی شریعتی و جایگاه فکری – اجتماعی و مبارزاتی وی متن مصاحبه ایشان با روزنامه جمهوری اسلامی را در ادامه مطلب بخوانید:


آیت‌الله خامنه‌ای: شریعتی، یک چهره مظلوم

 سایت تابناک . کد خبر: ۱۲۵۳۳

تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۸۷ - ۰۹:۲۴

آیت‌الله خامنه‌ای در تاریخ 30خرداد 1360 همزمان با پنجمین سال درگذشت دکتر علی شریعتی در مصاحبه ای با روزنامه جمهوری اسلامی به بیان نظرات خویش در خصوص ابعاد شخصیتی شریعتی و نقد مخالفان و موافقان وی پرداختند.

در این مصاحبه ایشان شریعتی را یک چهره همچنان مظلوم معرفی و می افزایند: یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.

سایت «فردا»، همزمان با سی و یکمین سال درگذشت وی این مصاحبه را منتشر کرده است.

*****
با توجه به اینکه شما با دکتر شریعتی سابقه صمیمیت دوستی داشتید و با او از نزدیک آشنا بودید آیا تمایل دارید درمورد چهره و شخصیت او با ما مصاحبه کنید؟

جواب - بسم الله الرحمن الرحیم

بله من حرفی ندارم که درباره شخصیت شریعتی و معرفی شخصی از جوانب این انسانی که برای مدت های مدیدی مرکز و محور گفتگوها و قال و قیل های زیادی بوده، آشنایی های خودم را تا حدودی که در این فرصت می گنجد بیان کنم.

به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.

مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می کنند و این موجب می شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند بی گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی کنم که این اشتباهات کوچک بود اما ادعا می کنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی می توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی ها و زیبایی ها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگی های او را نبینیم. من فراموش نمی کنم که در اوج مبارزات که می توان گفت که مراحل پایانی قال و قیل های مربوط به شریعتی محسوب می شد. امام در ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشاره ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت هایی که در اطراف او هست، نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات موثر بود. در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) بخاطر چهار تا اشتباه در کتابهایش بکوبیم این صحیح نیست این دقیقا نشان می داد موضع درست را در مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی، ممکن بود او اشتباهاتی بعضا در مسایل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد مثل توحید، یا نبوت و یا مسایل دیگر. اما این نباید موجب می شد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم. در او محسنات فراوانی هم وجود داشت که البته مجال نیست که الان من این محسنات را بگویم، برای اینکه در دو مصاحبه دیگر درباره برجستگی های دکتر من مطالبی گفته ام. این درباره مخالفان.

اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود بلکه حتی کوبنده تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او بجای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند. در مقابل مخالفان صف آرایی هایی کردند و در اظهاراتی که نسبت به شریعتی کردند سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند هرگز اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت و یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام.

خود این منش و موضع گیری کافی است که عکس العمل ها را در مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر کند و مخالفان او را در مخالفت حریص تر کند. بنابراین من امروز می بینم کسانی که به نام شریعتی و بعنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف می زنند، کمک می کنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند. متاسفانه به نام رساندن اندیشه های او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او ،فجایعی در کشورصورت می گیرد. فراموش نکرده ایم که یک مشت قاتل و تروریست بنام "فرقان ها" خودشان را دنباله رو خط شریعتی می دانستند.

آیا شریعتی براستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقه مند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می کرد. من خودم از او این مطلب را شنیده ام. در یک سطح دیگر، کسانی که امروز در جنبه های سیاسی و در مقابل یک قشری یا جریانی قرار گرفته اند. خودشان را به شریعتی منتسب می کنند از آن جمله هستند بعضی از افراد خانواده شریعتی. این ها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی دارند سوءاستفاده می کنند برای مقاصد سیاسی و این طرفداری و جانبداری است که یقینا ضربه اش به شخصیت شریعتی کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست.

مخالفان را می شود با تبیین و توضیح روشن کرد. می شود با بیان برجستگی های شریعتی،آنها را متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد. اما اینگونه موافقان را به هیچ وسیله ای نمی شود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد، بنابراین من معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و این مخالفان چهره مظلومی است و اگر من بتوانم در این باره یک رفع ظلمی بکنم به مقتضای دوستی و برادری دیرینی که با او داشتم و حتما ابایی ندارم.

عده ای معتقدند که معمولا شخصیت ها از دور یا پس از مرگ مبالغه آمیز و افسانه ای جلوه می کنند. آیا به نظر شما درمورد شریعتی نیز می توان این نظر را صادق دانست و آیا چهره او نیز دستخوش چنین آفتی شده است؟

جواب - البته من تصدیق می کنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغه آمیز و افسانه آمیز جلوه می کند درمیان قشری از مردم، اما متقابلا بخش های ناشناخته ای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد. شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. این ها همانطوری که اشاره کردید، افسانه آمیز و مبالغه آمیز است و چنین تغییراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی کند. اما متقابلا شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج می برد و کوشش می کرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. این بعد از شخصیت شریعتی آنچنان که باید و شاید شناخته نشده است. و روی این بخش وجود او تکیه نمی شود. می بینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهره اش مبالغه آمیز جلوه می کند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است. بنابراین می توانم در پاسخ شما بگویم بله به صورت مشروط در مورد شریعتی هم این بیماری وجود داشته است. اما نه به صورت کامل و قسمت هایی از شخصیت او آنچنان که باید هم حتی شناخته نشده است.

نقش دکتر شریعتی در آغازگری ها چه بود؟ آیا او را می توان در این مورد با اقبال و سیدجمال مقایسه کرد؟

جواب - البته شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آنچنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچکدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند در قالب واژه ها و تغییراتی که برای نسل امروز ما و یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل می داد گیرایی داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند. جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسایل را بگویند.
شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسایل کشف شده اسلام مترقی بود به صورتی که برای آن نسل پاسخ دادن به سوال ها و روشن کردن نقاط ،مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسه ای بکند ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به درستی نشناخته است.

اتفاقا در یکی از جلسات یادبود مرحوم دکتر، شاید چهلم او بود در مشهد سخنرانی، سخنرانی کرد و او را حتی از سیدجمال و از کواکبی و از اقبال و اینها هم برتر هم خواند، بلکه با آنها غیرقابل مقایسه هم دانست.

همان وقت هم این اعتراض در ذهن کسانی که شریعتی را به درستی می شناختند پدید آمد، زیرا تعریف از شریعتی به معنای این نیست که ما پیشروان اندیشه مترقی اسلام را تحقیر کنیم.

سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد کسی بود که مساله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم بوجود آورد.

کاری که سیدجمال کرد سه جریان بوجود آورد در دنیا: یک جریان، جریان اندیشه مترقی در هند که بیشترین جریان های مترقی اسلام است.

جریان دیگر، آن جریان اندیشه مترقی در مصر بود، که آن هم به وسیله سیدجمال به وجود آمد و شما می دانید جریان مترقی در مصر، منشاء پیدایش جنبش های عظیم آزادیخواهانه در آفریقا شد. نه فقط مصر را به سطحی از بینش نوین اسلام رساند. بلکه نهضت های مراکش و الجزایر، کلا شمال آفریقا، ریزه خوار خوان حرکت سیدجمال بوده است. یک چنین حرکت عظیمی را سیدجمال در مصر به وجود آورد و کلا خاورمیانه.

وجریان سوم، جریان روشنفکری در ایران بود. این سه جریان فکری اسلامی را سیدجمال در سطح جهان اسلام به وجود آورد. او مطرح کننده، به وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمی شود دست کم گرفت و سیدجمال را نمی شود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح کرد و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما می دانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلا شناخته شده نبود و سیدجمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمی شود دست کم گرفت. مبارزات سیاسی سیدجمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچیک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست. البته در زمان کنونی جنبش امام خمینی از نظر ما با اینکه دنباله حرکت سیدجمال است اما به مراتب جست بالاتری از حرکت سیدجمال دارد. در این تردیدی نیست. اما حرکت فکری و روشنفکری و سیاسی تبلیغی دکتر شریعتی را به هیچ وجه نمی توان حتی مقایسه کرد با حرکت سیدجمال.

و اما اقبال، اقبال نیز آغازگر دو جریان بود. یک جریان، جریان رهایی از فرهنگ غربی و بازگشت به فرهنگ خودی اسلامی و بهتر بگویم، فرهنگ خود شرقی.

و این همان چیزی است که بعدها به صورت تعابیری از قبیل غرب زدگی و امثال آن در ایران مطرح شده است. شما می دانید آن چیزی که دکتر شریعتی بصورت بازگشت به خویشتن مطرح می کند، که این یکی از عمده ترین مسایلی است که او می گوید، این است که در سال 1930 (بلکه قبل از 30، 25 – 1920) به وسیله اقبال در هندوستان مطرح شد، یعنی کتاب های اقبال، شعرهای فارسی اقبال که همه اش مربوط به بازگشت به خود اسلامی و من اسلامی و من شرقی، این را در ضمن هزارها بیت شعر، اقبال لاهوری در مثلا چهل سال قبل از اینکه دکتر شریعتی امثال این را بیان کنند، بیان کرده و یک ملتی را با این شعرها به وجود آورده و آن ملت پاکستان است، یعنی یک منطقه جغرافیایی به وجود آورده است.

این یک کار بوده که اقبال آغازگر او بود، و این کار بسیار عظیمی است.

کار دوم اقبال همین مساله ایجاد یک قطعه جغرافیایی به نام اسلام است و یک ملت به نام اسلام و تشکیل دولت پاکستان است. اول کسی که مساله کشوری به نام پاکستان و ملتی در میان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح کرد اقبال بود. من به وضعیت کنونی پاکستان و سرنوشتی که بعد از اقبال، یعنی بعد از رهبران و بنیانگذاران پاکستان کلا بوجود آمد کاری ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگی های استعماریش کاری ندارم، اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بیان اقبال در این مورد کار دارم. این یک حرکت جدید بود. یعنی او ثابت کرد که مسلمان ها به معنای واقعی واژه ملت، یک ملت هستند در شبه قاره که این مساله را می توانید در بیانات اقبال، مکاتبات اقبال، که من یک بخش از آنها را در این کتاب مسلمانان در نهضت آزادی هند آورده ام، ملاحظه کنید اقبال آغازگر یک چنین اندیشه ای بود.

و می دانید این چقدر اهمیت دارد، چقدر بزرگ است. این را نباید دست کم گرفت. البته دکتر شریعتی را ما هیچوقت کوچک نمی شماریم اما نمی توانیم دکتر را مقایسه کنیم با اینگونه چهره ها و اینگونه شخصیت ها و به همین دلیل هم بود که دکتر شریعتی خودش را "کوچه کبدال" اینها می دانست. مرید واقعی و شاگرد از دور اقبال می دانست. و شما نگاه کنید سخنرانی های دکتر درمورد اقبال که چند سخنرانی بود که یک جا چاپ شده است بنام "اقبال" و ببینید چطوری عاشقانه و مریدانه درباره اقبال حرف می زند. کسی که از زبان دکتر آن حرف ها را می شنود. برایش روشن می شود که اینگونه مقایسه ها درست نیست.

درباره رابطه عاطفی و فکری شریعتی با روحانیت و روحانیون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانه ای عرضه شده است. آیا شما می توانید به عنوان یک روحانی که با دکتر دوست و در بسیاری موارد همفکر بوده حقیقت را در این مورد بیان کنید؟

جواب - اتفاقا این از آن بخش های ناشناخته چهره و شخصیت دکتر است که قبلا اشاره کردم بعضی از نقطه نظرها و گوشه های شخصیت او ناشناخته است و این یکی از آنهاست. اول من یک خاطره ای را برای شما نقل می کنم و بعد پاسخ شما را می دهم.

در سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر می گفتم در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که درمورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. یک: حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمی خواهیم.

دو: قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم.

سه: تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم یک روحانیت جدید بیاوریم و بجای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می پسندیم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم.

و چهار: اصلا همان چیزی که هست، بحث کردم روی مساله وصحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارایه دلیل و به نظر چهارم معتقد بودم.

همان اوقاتی بود که تازه زمزمه هایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته می شد که دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کم عقیده است یا بی عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقه ای ندارد و از این قبیل تعبیرات. جلسه ای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان می کردم، با علاقه فراوانی گوش می داد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت بکلی، که گفت این غلط است.
دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم .گفت:این هم که غلط است.

سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلا برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است توجه می کنید! گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناکتر است، این از همه استعماری تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است.

شریعتی برخلاف آنچه گفته می شود درباره او و هنوز هم عده ای خیال می کنند، نه فقط ضدروحانی نبود بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود ، او می گفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه می شود، این ها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جز معارف قطعی شریعتی بود اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد بطور کامل عمل نمی کنند.

در اینجا هم یک خاطره ای نقل می کنم برای شما در سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل احمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آل احمد بود، مرحوم شریعتی بود و عده ای هم از دوستان مشهدی ما بودند. بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی می گفت شریعتی یک مقداری انتقاد کرد مرحوم آل احمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه می گفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد می کنی بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل احمد یک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید.

او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد می کنم، از حوزه علمیه انتقاد می کنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم از روشنفکر جماعت، هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم. اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمی شود به همین دلیل است که انتقاد می کنم. او معتقد بود که روحانیون به آن رسالت بطور کامل عمل نمی کنند. براین اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52 از آن سال در اثر تماس هایی که دکتر با چهره هایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلا عقیده اش عوض شد. یعنی ایشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل می کنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعا هست.

البته با روحانیونی که می فهمید که در آن خط نیستند با آنها خوب نبود و شخصا به امام خمینی بسیار علاقمند و ارادتمند بود.

گروه های چپ و شبه چپ امروز سعی می کنند شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند از طرفی گروه های سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج لیبرال نیز شریعتی را ملک مطلق خود می دانند. آیا شما می توانید مشکلی که از این دو ادعا حاصل می شود را حل کنید.

جواب - مشکل را خود این دوا دعا حل می کند زیرا که هر کدامی دیگری را تخطئه می کند و بنابراین نتیجه می گیریم نه ملک طلق لیبرالهاست و نه قطب و محور چپ ها و شبه چپ ها اما درمورد چپی ها باید بگویم صریحا و قاطعا شریعتی جزو شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضدچپ و ضد مارکسیسم بود. آن روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازه شان چاپ شد و در اختیار این و آن قرار گرفت، که هم من دیده بودم و هم مرحوم دکتر جلسه ای داشتیم در مشهد یک نفری از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود دفاع می کرد.

شریعتی آن شخص را چنان کوبید در آن جلسه ای که برای من حتی تعجب آور بوده که شریعتی اینقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانید ،مقابله و مخالفت او را با اندیشه چپ و مارکسیستی و اصول تعلیمات مارکسیستی به روشنی در می یابید. بنابراین هرکس و هرچپ گرایی (اگرچه زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند یقینا گزافه ای بیش نگفته است. همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقینا گزافه ای بیش نگفته است.

همین مجاهدین که امروز طرفداری از دکتر شریعتی می کنند. اینها در سال 51 و 52 جزو سخت ترین مخالفین شریعتی بودند. خوب امروز چطور می توانند شریعتی را قطب خودشان بدانند.
اما لیبرال ها، البته عده ای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه، که خیلی اهل خطرکردن و در مبارزات جدی واردشدن، نبودند، این ها به خاطر امکاناتی که داشتند خانه ای داشتند، باغ بیرون شهری داشتند ،تشکیلاتی داشتند و شریعتی را دعوت می کردند و عده ای را هم با او دعوت می کردند.

ایشان هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل این ها و با استفاده از امکانات این ها برای 50 نفر، 100 نفر، کمتر یا بیشتر جلسه داشت و صحبت می کرد این ارتباطات را شریعتی با این لیبرال ها داشت. البته بیشتر امکانات را بعضی از بازاریان وابسته به این جریان سیاسی به اصطلاح لیبرال فراهم می کردند و بهره برداری های جمعی و سیاسی و فکری را خود آن سیاسی های لیبرال انجام می دادند.

حقیقت این است که شریعتی وابسته به اینها به هیچ وجه نبود.

امروز هم اگر بود با آنها میانه ای نداشت بلکه فقط از امکاناتی که در اختیار آنها بود استفاده می کرد.

امروز هرگروهی این امکان را دارد که بگوید یار شریعتی من بودم، هم فکر شریعتی بودم، شریعتی مال من بود.

اما خوب باید دید چقدر این حرف قابل قبول است. نه مارکسیست ها و نه گروه دیگر هیچ کدام با شریعتی حتی هم خونی فکری و رابطه خویشاوندی فکری هم نداشتند.

اگر شریعتی را مرحله تازه ای از رشد اندیشه اسلامی و در عرصه ذهنیت ایران می بینید مرحله بعد از او را چه می دانید؟

جواب - البته من شریعتی را به صورت یک مرحله می توانم قبول کنم. به این معنا که، همینطور که قبلا گفتم او کسی بود که اندیشه های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه ای بر فرهنگ رایج آن نسل می توانست بیان کند.

به این معنا که خود او هیچ ابتکاری نداشت. به هیچ وجه قبول ندارم ،بلکه خود خود او ابتکارهای زیادی داشت مسایل جدیدی داشت اما به معنای درست کلمه شریعتی یک مرحله بود ،مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسایلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده بود و ارایه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم.

آنچه که به دست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می تواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم.

شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم.

ترکیبی از زیبایی های شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی مطهری به وجود بیاوریم آن بنظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد.

آتش و فرمانده

+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم خرداد 1391 ساعت 23:12 شماره پست: 1047

مرحلۀ سوم عملیات محرم بود. منطقه­ ای که برای عملیات در آن مستقر بودیم از وضعیت مناسبی برخوردار نبود. فاصله ما با عراقی­ها کم بود و نیرو هم به اندازه کافی نداشتیم.

گلوله­ های کاتیوشا مثل باران برسرما فرود می­ آمد. مواضع ما از استحکام چندانی برخوردار نبود. من مسئول بی­ سیم بودم. پی در پی تماس می­گرفتم و تقاضای بولدوزر می­ کردم. تقاضای من چند بار تکرار شد؛ اما خبری از بلدوزر نبود.

 شرایط سختی بود. با عصبانیت بی­سیم را دست گرفتم و گفتم: فرمانده تیپ کیلومترها دورتر از آتش ایستاده و فرمان می­ دهد و پرپر شدن بچه­ ها را نمی­ بینید. نباید هم انتظار داشت به داد ما برسد....!

 درست همان لحظه که تماس را قطع کردم، دیدم کسی بالای سرم ایستاده و لبخند می­زند. از خجالت آب شدم. دوست داشتم زمین دهان باز کند و مرا فروببرد.

 آقا مهدی بالای سرم ایستاده بود. آقا مهدی زین الدین، فرمانده تیپ 17 علی بن ابیطالب علیه السلام.

راوی: مجید گلفشان

دیدار در معراج
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم خرداد 1391 ساعت 19:39 شماره پست: 1046

عبدالله معیل، مسئول واحد بسیج لشکر 17 علی بن ابیطالب علیه السلام بود. حجت الاسلام سید احمد نبوی هم فرماندهی سپاه قم را برعهده داشت. بین او دو بزرگوار، رابطه­ ای صمیمانه برقرار بود.

 بعد از مدتی حجت الاسلام نبوی به فرماندهی سپاه ری منصوب شد. او از مسئولان لشکر 17 تقاضا کرد تا با درخواست او برای انتقال عبدالله معیل به ری موافقت کنند. با موافقت مسئولان، معیل واحد بسیج قم را به علی شریفی ( شهید ) تحویل داد و آماده شد تا خانواده­اش را که چند ماهی بود در اهواز مستقر شده بودند به قم بازگردانده و خودش به سپاه ری برود.

 مشغول انجام مقدمات این کار بود که زمزمۀ عملیات به گوشش رسید. مردد شده بود به کمک دوستش در سپاه ری برود یا بماند و در عملیات شرکت کند. استخاره کرد و تصمیم گرفت در منطقه بماند.

 با مشورت شهید غلامعلی ابراهیمی تصمیم گرفتیم با توجه به شرایط خانوادگی عبدالله معیل او را در نقطه­ ای دور از خط مقدم به کار بگیریم. مسئولیت معراج شهدای واحد تعاون که در لابه لای نخلستان­های اطراف اروند بود را به او سپردیم. آن جا از آتش دشمن در امان بود.               

بیست و سوم یا بیست و چهارم بهمن سال شصت و چهار بود. سه چهار روزی از آغاز عملیات والفجر هشت می­ گذشت.  برای سرکشی به معراج شهدا رفتم. معیل تا مرا دید صدایم زد و گفت: حاج آقا نبوی این جاست. فکر کردم نبوی برای دیدار به آن­جا آمده است. خوشحال شدم از این که این دو یار صمیمی به هم رسیده­ اند؛ اما با دیدن پیکر مطهر حجت الاسلام نبوی در میان شهدا عرق سردی بر پیشانی­ ام نشست.   پیش از ظهر روز بیست و پنج بهمن با تعدادی از همرزمان در سنگر تعاون لشکر نشسته بودیم که ناگهان خبر شهادت عبدالله معیل را هم برایمان آوردند. گلولۀ توپ دشمن، درست در وسط معراج فرود آمده بود و عبدالله معیل را خیلی زود به دوست شهیدش حجت الاسلام نبوی رسانده بود.

راوی : محمود کیایی نژاد

دعا کنید چنین روزی را نبینم!

+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم خرداد 1391 ساعت 23:8 شماره پست: 1043

مهدی اهل استان فارس بود و دیپلم کشاورزی داشت. در سنین کودکی از نعمت بزرگ مادر محروم شد.  او جوانی­ اش را وقف مبارزه با رژیم شاه نمود. صبح روز دوازده بهمن سال پنجاه و هفت، غسل شهادت کرد و آرزو داشت در استقبال از امام قربانی شود و به شهادت برسد. آن روز قسمتش چنین نبود.

 با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه­ های نبرد شتافت. پدرش محمد رضا کریمی در جبهه به شهادت رسید. مهدی معتقد بود که باید به تکلیفش عمل کند و راه پدر را ادامه دهد. سال 64 توفیق سفر به خانه­ خدا نصیبش شد. هر جا که توانست برای شهادت دعا کرد و از همراهانش می­ خواست تا همین آرزو را برایش از خدا طلب نمایند.

 اردیبهشت سال 65 بود که خودش را موقع وضع حمل همسرش رساند. در راهروی بیمارستان نشسته بود و قرآن می­ خواند. رسید به آیه­ « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیّة ». همین وقت خبر آوردند خدا دو دختر به او عطا کرده است، اسمشان را گذاشت راضیه و مرضیه.

    یک روز داشتیم در باغ قدم می­ زدیم که گفت: تولد دخترها نشانه­ شهادت من است. تصور می­ کنم آن­ گونه که من از خدا راضی هستم او نیز از من راضی است. روز دیگر در باغ نشسته بود و اشک می­ ریخت. علت را پرسیدم. گفت: به روزی فکر می­ کنم که امام در بین ما نباشد، دعا کنید من چنین روزی را نبینم و بدون امام زنده نباشم. وقتی شهدای عملیات کربلای 4 و 5 را آوردند خودش را از جبهه رساند به روستا و اجازه نداد کسی را کنار مزار پدر شهیدش به خاک بسپارند. می­ گفت: این­ جا جای من است.

  بهمن سال 65 بود و درگیری­ های کربلای 5 در شلمچه همچنان ادامه داشت. آن روز نماز صبح را که خواند به دوستانش گفت: من امروز شهید می­ شوم مثل حاجی ­ها سرش را تراشید. خودش را معطر کرد و از همرزمانش حلالیت طلبید . نماز ظهر را که خواند یکی به شوخی گفت: امروز هم گذشت و تو شهید نشدی! نگاهی به آسمان کرد و جواب داد: حضرت اباعبدالله در بعد از ظهر عاشورا به شهادت رسید، ان شاءالله من هم شیعۀ ایشان هستم.

سه نفر از تیربارچی­ ها به شهادت رسیده بودند. فرمانده، داوطلب می­ خواست، مهدی خودش را به سنگر تیربار رساند.

 دوستش می­ گفت: وقتی او را در سنگر تیربار دیدم تنم لرزید. او متوجه شد و صدایم کرد. از من ­خواست برای آن که ترسم بریزد، سر به شانه­ اش بگذارم. او قرآن می­ خواند و با آرامش با تیربار شلیک می­ کرد. دلم آرام شده بود. ناگهان همه جا تیره و تار شد. برای دقایقی چیزی نفهمیدم. من زخمی شده بودم. مرا سوار آمبولانس کردند. چشمم به پیکر شهیدی افتاد که رویش پارچه­ ای انداخته بودند. پوتین­ هایش را شناختم، مهدی بود. پارچه را کنار زدم تا برای آخرین بار صورتش را ببوسم. دیدم گلوله آر.پی.چی سر و گردن و قسمتی از سینه­ اش را از بین برده است.

روز شهادت مهدی روز 12 بهمن بود، همان روزی که هشت سال پیش آرزو داشت در خیر مقدم امامش جان به جان آفرین تقدیم کند .

راوی : بلقیس کریمی سیمکانی ( خواهر شهید )

سایت خبری ششم بهمن - شانزده خرداد1391
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم خرداد 1391 ساعت 23:2 شماره پست: 1045

«6بهمن»/گفتگو: سید حمید مشتاقی نیا طلبه ای از خطه مازندران شهرستان بابل است که بیش از 16 سالی می شود که در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل و تدریس می باشد وی از 10 سال پیش فعالیت  رسانه ای خود را آغاز نموده است،تا بحال بیش از صدها مقالات و یادداشت های او در نشریات وسایت های اصولگرا و ارزشی منتشر شده است 6بهمن گفتگویی را با ایشان انجام داده است که تقدیم حضور کاربران محترم می گردد:

 ابتدا از کار فرهنگی شروع می کنیم،مسؤلانی که گلوگاه‌های فرهنگی کشور را در اختیار دارند، همسو با آرمان‌های جمهوری اسلامی حرکت نمی‌کنند. و تا این باشد، ما هر چه هم که کار فرهنگی بکنیم، همه کارها خواهند بود خُرد و کم اثر. آیا نباید جهت‌گیری خود را عوض کنیم و برویم به سمت تربیت مدیران فرهنگی؟تا حدودی با حرف شما موافقم اما فرض کنید ما بهترین فرماندهان را در یک لشکر داشته باشیم ولی سربازها حاضر به جنگ نباشند و ضرورت آن را درک نکرده باشند آن وقت می شود جلوی دشمن ایستاد؟ ما هم مدیر فرهنگی حزب اللهی نیاز داریم و هم هنرمند انقلابی. والا از مثل رامبد جوان چیزی جز ساختمان پزشکان برنمی آید

 

چرا کارهای فرهنگی ما همه‌اش تدافعی است؟منتظریم دشمن حمله‌ای بکند، بعد ما در دفاع از آرمان‌های خود کار فرهنگی انجام بدهیم؟

اگر قبول داریم که بیداری اسلامی نشأت گرفته از انقلاب اسلامی است پس باید بپذیریم که ما هم تهاجم فرهنگی داشته ایم. دیدید که در وال استریت هم تصویر شهید هسته ای ما را به دست گرفتند. البته واقعا کم کاری کرده ایم. اگر دغدغه بیشتری نشان می دادیم فطرت های بسیاری از مردم دنیا را می تواستیم بیدار کنیم. متاسفانه در جبهه صدور انقلاب از رزمندگان اندکی برخوردار هستیم.

 

 

همانطور که  مستحضرید متأسفانه امروزه به جای آنکه مردم و رسانه‌ها از این مسئولان مطالبه و پرسشگر باشند شاهد برخوردهای بد وزننده آن هم با رسانه‌های ارزشی هستیم نظر شما در این رابطه  چیست؟

 انتقاد با مبنای ارزشی یعنی امر به معروف و نهی از منکر مدتی است که در جامعه ما به شکل رسانه ای درآمده است. هنوز خیلی از مسئولان طاقت این نقدها را ندارند. نیروهای ارزشی ما هم گاه از اطلاعات حقوقی اندکی برخوردارند و به راحتی در دام می افتند. وظیفه رسانه ها این است که قدرت خود را بفهمند و پشت سر یکدیگر بایستند. متاسفانه امروز باید بگوییم هر بسیجی که می خواهد وارد عرصه امر به معروف نسبت به مسئولان شود باید خودش را برای میله های زندان هم آماده نگاه دارد. ولی مطمئن باشید اگر کم نیاوریم می توانیم فرهنگ نقد پذیری را نهادینه کنیم.

 

 

برخی ها با تفکرات انحرافی و القابی مانند عقلانی نبودن و تندرو بودن سعی در منزوی کردن بچه های حزب اللهی را دارند و از این طریق می خواهند مانع ترویج گفتمان امام و رهبری شوند؟

جوابش را خودتان داده اید. بالاخره تفکرات امام و انقلاب منافع عده ای را به خطر می اندازد و دشمنانی سرسخت دارد. بعضی نیز برای آن که کم کاری و کندی خود را توجیه کنند بچه های حزب اللهی را تندرو می خوانند. یادمان نرود که دشمنان شهید نواب صفوی، هم او را آدم مومن تندرو و دو آتشه می نامیدند هم عنصر انگلیس! به هر حال کار دشمن دشمنی است. ما هستیم که در مسیر دفاع از ارزش ها نباید منتظر به به و چه چه دیگران باشیم

 

 

متاسفانه ما شاهد این هستیم که برخی از امام جمعه های شهر ها و نماینده های ولی فقیه بر خلاف رهنمودهاو توصیه های امام و رهبری عمل می کنندو برخی هم از این فعل سوء استفاده نموده و عملکرد بد آنها را به رهبری نسبت می دهند با آنها باید چگونه برخورد نمود؟

آقا برای ما دردسر درست نکن!! یادم می آید سال 75 مقام معظم رهبری در سخنرانی معروف به بحث عوام و خواص مثالی زدند و بعد این طور فرمودند که شاید یک راننده کامیون جزو خواص باشد اما یک امام جمعه جزو عوام!
ما در محدوده امر به معروف و نهی از منکر هیچ مسئولی را استثنا نمی دانیم.

 

 

عملکرد مجلس هشتم را چگونه ارزیابی می کنید؟

مجلس هشتم خدماتی داشت و البته اشتباهاتی هم داشت که داد همه را دراورد. دیدید که نزدیک به دویست نماینده نتوانستند به مجلس جدید راه پیدا کنند. تشخیص مردم را باید جدی گرفت


به نظر شما اولویت های فرهنگی مجلس نهم چه می تواند باشد؟

ما واقعا در مجلس کمتر طرحی را دیده ایم که فرهنگی باشد. یک بار همان اوایل علی مطهری بحث ازدواج موقت را مطرح کرد که ناپخته بود. این بزرگترین اشکال کمیسیون فرهنگی مجلس است. این که فقط حرف بزنیم و انتقاد کنیم هنر نیست باید طرح و برنامه هم داشته باشیم.

 

متاسفانه  تشکل ها و نهادهای دینی و انقلابی حضورشان بسیار کمرنگ بوده و جریانات حزب اللهی در سراسر کشور فعال نیست ؟نظر شما در این رابطه چیست ؟

خوب است با اطلاع رسانی جامع به نیروهای ارزشی یاداور شویم که خیالشان از بابت انقلاب راحت نباشد زیرا قرار نیست که دیگران متولی اسلام و انقلاب باشند. ما خودمان امانتدار انقلاب هستیم. اگر برویم خانه خودمان بخوابیم نباید توقع اصلاح امور را داشته باشیم. البته حرکت های انقلابی که شروع بشود نیروهای اهل مبارزه خودشان را به صف مجاهدان می رسانند. نیروهای خط مقدمی انقلاب باید کار خود را انجام بدهند که گفته اند: کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیره باذن الله.

 اسمهایی را نام می برم اولین چیزی که بعد از شنیدن این اسمها به یادتان می آید چیست؟ علی لاریجانی،سردار میرشکار، محمد حسین منصف،آیت الله طبرسی،شجاعی کیاسری،آیت الله روحانی؟

 علی لاریجانی: اناالرجل!
سردار میرشکار: دوست دارم با او همکلام شوم.
محمدحسین منصف: مرد میدان های سخت
آیت الله طبرسی: نام طبرسی مرا یاد محوطه ای در حرم قدس رضوی می اندازد.
شجاعی کیاسری: مرحوم کردان!
آیت الله روحانی: حق را برای معامله نمی خواست.


 در آخر هم اگر صحبتی دارید بفرمایید؟

 دعا کنیم خدا نعمت شهادت را از جامعه ما نگیرد. عاقبت به خیری این جامعه منوط به زنده بودن فرهنگ شهید و شهادت است

وبلاگ اتاق 30 - بیستم اردیبهشت 1391

+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم خرداد 1391 ساعت 22:57 شماره پست: 1044

بدون شک و نه از سر تملق و چاپلوسی و به اعتقاد بسیاری از وبلاگی های دور و نزدیک آقای مشتاقی نیا از بهترین وبلاگ نویسان کشور میباشند از مشخصه های بارز ایشان زبان نقادی و قلم قدرتمندانه است بی درنگ نظر شما را به این گفتگوی صمیمی جلب میکنم

۱- لطفا خودتان را معرفی کنید اندک توضیحی برای آشنائی بیشتر دوستان بفرمائید؟

 سید حمید مشتاقی نیا هستم. متولد شهر مقدس! بابل. مدرک اتمام پیش دانشگاهی را که گرفتم رفتم حوزه و الان بدون هیچ مدرکی! در دروس خارج فقه حوزه شرکت می کنم. غیر از درس در انواع فعالیت های فرهنگی و اجتماعی مجاز و غیرمجاز! دستی دارم. از مدرک گرایی بیزارم. گاهی برای جلساتی به برخی دانشگاه ها و نهادها می روم. سفارش می کنم فقط مرا یک طلبه بدانند و بس. گاهی وقت ها در سفرهای تبلیغی لباس روحانیت را هم می پوشم. ولی خودم را در اندازه یک روحانی نمی دانم.

2- در مورد خصوصیات فردی خود بفرمائید؟

عجول و سمج هستم. سعی می کنم کمتر احساسی شوم. گاهی وقت ها فکر می کنم واقعا از کسی نمی ترسم.

3-عضو کدامیک از گروه ها یا جریانات سیاسی یا فرهنگی میباشید؟

 سال75 عضو جمعیت دفاع از ارزش های اسلامی شدم که انهم از هم پاشید. دیگر عضو هیچ گروه سیاسی نشدم. فعالیت ها و عضویتم در گروه های فرهنگی یکی و دوتا نیست اما فعلا به طور مستمر معاونت پژوهشی موسسه روایت سیره شهدا را برعهده دارم.

4- انگیزه خود را ازفعالیت در فضای مجازی و اینکه وبلاگ تا چه اندازه ای بر محیط پیرامون خود موئثر است بفرمائید؟اگر وبلاگ دیگری نیز دارید بفرمائید.

به محض این که پولی به دستم رسید و به رایانه مجهز شدم یعنی سه سال و نیم پیش وبلاگ نویسی را به صورت کاملا آماتور شروع کرم. حتی تنظیم خطوط را هم بلد نبودم. کسی که وارد گود وبلاگ نویسی می شود احساس می کند حرفی برای گفتن دارد که جای دیگر مجال بیان ان را ندارد. اوایل بیشتر درباره شهدا و نیز مطالب ادبی می نوشتم تا انتخابات 88 که اوضاع عوض شد و ما هم شمشیر را از رو بستیم! به گمانم وبلاگم توانسته مخاطب قابل توجهی را جلب کند به خصوص در مواقعی که گرد و خاک بلند می کنم! یک وبلاگ دیگر را چند سال پیش برای شهدای یمن راه انداختم با عنوان کربلای صعده. یکی هم برای نخستین شهید فتنه88 حسین غلام کبیری.

5- نوشتن را از چه زمانی آغاز کردید؟از اوایل دبستان داستان می نوشتم. سال سوم دبستان انشایی تند نوشتم و از وضعیت بهداشتی اطراف مدرسه انتقاد کردم که مورد توجه قرار گرفت و تشویق شدم. پنجم دبستان هم در انشایی از سیگار کشیدن بعضی کارکنان مدرسه با ذکر نام انتقاد کردم که به گوششان رسید و خوششان آمد. شدم آدم منتقد!

6-نظر شما در مورد وبلاگ نویسی در شهرستان بابل چیست؟

 بچه های بابل فارغ از گرایشات سیاسی و اجتماعی وبلاگ های خوبی را راه اندازی کرده اند که از شهرهای دیگر جلوتر هستند اما کاش به این راه ادامه می دادند. از امثال حسین منصف، حاج رضا دادپور، اویس کرامتی، محمد نوروزیان، صادق کیان نژاد و .... بیشتر از اینها انتظار می رفت.

7-آیا فضای مجازی در زندگی فردی شما تاثیر داشته؟ لطفا توضیح دهید؟

 بله تاثیرات فضای مجازی را در زندگی خودم می بینم. این وسط وبلاگ نویسی تاثیرات خوب مادی هم داشته! بعضی ارگان ها گاهی مطالبم را می پسندند و سفارش می دهند برایشان مقاله و مطلبی آماده کنم.

8-اگر قرار باشد به کسی مشاوره دهید حوزه را پیشنهاد میکنید یا دانشگاه؟

 ببینید حوزه خیلی به نیروی با نشاط نیاز دارد اما به کسی می گویم وارد حوزه شود که هم عشق به این راه را داشته باشد هم از نظر عقلی بفهمد دارد چه کار می کند.

9-ورزش مورد علاقه شما چیست؟

 برای تماشا فوتبال را می پسندم و کشتی. اما خودم اهل پیاده روی هستم و عاشق وا مانده از شطرنج. می گویم وامانده چون در رشته شطرنج پیشرفت خوبی داشتم ولی با آمدن به حوزه اقتضای طلبگی حکم می کرد که ان را ببوسم و کنار بگذارم.

10-جریان انحرافی را چگونه میبینید؟

 معلوم است با چشمانم! به قول حاج حسین شریعتمداری حلقه انحرافی، نه جریان انحرافی. البته من به بعضی حرف های مشایی انتقاد دارم اما مصداق جریان انحرافی را هاشمی می دانم و طیف کارگزار و ناطق و رفیق دوست و علی لاریجانی.

11-تا جائی که یادم میاید سالها قبل مقاله ای داشتید با عنوان سازمان سه طبقه تبلیغات لطفا در مورد آن کمی توضیح دهید؟

 سال 75 سازمان تبلیغات بزرگترین نهاد اداری شهر از نظر حجم ساختمانی بود. آن موقع احساس می کردم این سازمان می تواند تاثیر بیشتری در مسائل فرهنگی شهر داشته باشد. انتقادهایی داشتم که شفاهی گفتم و گفتیم اما اثر نکرد. نهایتا مقاله ای نوشتم که اسمش شد شبنامه و از مدرسه صدر پس از دو سه ماه طلبگی اخراج شدم. من ان موقع کم تجربه بودم و واقعا می رنجیدم از این که یک روحانی رییس یک سازمان به من به خاطر چند انتقاد ارزشی بگوید که احتمالا با منافقانی که آن موقع از مرزهای جنوبی نفوذ کرده بودند هم دست هستم. و جناب سرهنگ پاسداری که مرا سلطنت طلب دانست. البته الان شانزده سال از ان ماجرا می گذرد و حرف ها و اهانت ها و تهمت های بیشتری می شنوم اما پوستم انقدر کلفت شده که ذره ای هم ناراحت نمی شوم.

12آیا به سینما علاقمندید و معمولا چه فیلمهائی مورد توجه شما هستند؟

قبل از حوزه به سینما معتاد بودم که حالا کنارش گذاشته ام البته بعضی فیلم ها مانند قلاده های طلا را حتما در سینما می بینم تا به نوبه خود کارگردانش را تشویق کرده باشم. به هر حال به فیلم های ایرانی علاقمندم و از طریق تلویزیون یا شبکه خانگی وضعیت آنها را دنبال می کنم.

13-چه آرزوئی دارید؟

 دوست دارم در یکی از جاده های بیابانی بساطی راه بیندازم و به مسافران چای و آب خنک و شربت صلواتی بدهم.

14-علم بهتر است یا ثروت؟

 قطعا علم بهتر است چون امروز می شود با علم به ثروت هم رسید!

15-پرسپولیسی هستید یا استقلالی؟

 فرقی نمی کند. سعی می کنم همه تیم ها را در حد استقلال دوست داشته باشم!

16-نظر شما در مورد جریانهای سیاسی موجود در کشور را بیان فرمائید؟

 راستش در آرمانگرایی و عدالتخواهی اکثر جریان های سیاسی شک دارم و تقریبا انها را یک باند سیاسی می دانم.

17-فتنه ۸۸؟

 فتنه 88 برای ما که جنگ را درک نکردیم فرصت خوبی بود تا عشق خود به انقلاب و میهن اسلامی مان را ثابت کنیم. خدا می داند اگر به خاطر تبعیت از رهبری نبود خیلی ها باید ان موقع تاوان سختی پس می دادند. ان موقع آمادگی هر واکنشی را داشتیم.

ودر پایان نظرتان را در مورد کلمات زیر به اختصار بیان فرمائید؟

خدا: همه عالم

بهار: تولد دوباره

عشق: محمود احمدی نژاد!

خاکریز: معراج انسانی

راهیان نور: سیر آفاق و انفس

حوزه: کارگاه انسان سازی

سید حمید مشتاقی نیا: اشک آتش

بابل: شهر حاشیه ها

امام خامنه ای: اسطوره مدیریت بحران

رئیس جمهر آینده: یک دانشجو!

مشائی: جراح مغز و اعصاب!

آیت الله محمدی: فاتح خیبر تقوا

کربلا: قبله دلها

ماهواره: مهمان ناخوانده

انتقاد: امر به معروف و نهی از منکر

بازی های کودکانه: فرصتی برای شخصیت سازی

پیک نوروزی: خرمگس!

مرگ: انشالله شهادت

اعتیاد: بلای جامعه

مهریه: مهر اول پاییز است و برگ ریزان!

گشت ارشاد: انصار حزب الله!

ازدواج: خودکشی شیرین!

آهنگران: نوای جبهه

چادر: پوست میوه!

مهدی آرام نژاد: برادری دوست داشتنی که هر روز از دنده چپ بلند می شود!

مسعود ده نمکی: مردی که خودش نیست

جواد اکبرین: دوست عزیزی که اول خانه اش را فروخت بعد کشورش را اما هنوز فقیر است!

سید سجاد ایزدهی: امید آینده اسلام

حاج اقا یزدانی: بوی بهشت

مجتبی موقر: استعدادی که ناگهان شکفت

حرف امام این بود!
+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم خرداد 1391 ساعت 19:24 شماره پست: 1042

در مقابل این پرسش که چرا علمای بزرگی که در طول تاریخ شیعه، خدمات وافری را به جامعه دینی عرضه کرده اند؛ اما نتوانسته اند انقلابی به بزرگی حرکت تحول خواهانه حضرت امام خمینی (ره) راه بیندازند پاسخ های مختلفی ارائه شده است. از جمله این پاسخ ها اختلاف در مبانی فقهی عنوان گردیده است. اختلاف در مبانی به رغم واحد بودن متون فقهی، امری طبیعی در عرصه علم محسوب شده که می تواند منجر به صدور آرای متفاوت بشود. مثال این موضوع را می توانید در تفاوت فتاوای مراجع معظم در رساله های عملیه مشاهده نمایید. این پاسخ در جای خود صحیح است؛ ولی باید در نظر داشت علمای بسیاری نیز بوده اند که از نظر مبانی فقهی با امام (ره) دارای اشتراکات چشمگیری می باشند. حضرت امام خمینی (ره) از مجموعه ویژگی هایی برخوردار بود که تجمیع آنها باعث ظهور چنین شخصیت ماندگاری گردیده است. هنگام برشمردن مجموعه ویِژگی های شخصیتی آن امام راحل، گاه به برخی ابعاد علمی و معنوی ایشان مانند احاطه بر فقه و عرفان تئوری و عملی و فلسفه و تفسیر و ... اشاره می شود. اما آیا همه این جهات، گویای چرایی عزم امام (ره) در عملی ساختن آموزه ها و تکالیف برزمین مانده اسلام ناب خواهد بود؟

بگذارید بحث را به گونه دیگری پیش ببریم. خیلی ها بودند که داعیه وابستگی به انقلاب اسلامی را داشتد و خود را مستحق بهره مندی از مواهب این انقلاب می دانستد؛ اما به راستی چرا وقتی شیپور جنگ نواخته شد تنها بخشی از یاران صدیق انقلاب از میان مدعیانی که شرایط حضور در جبهه های نبرد حق بر ضد باطل را داشتند حاضر به دست شستن از تعلقات این جهانی گردیدند و خود را به خطوط مقدم دفاع از اسلام و انقلاب رساندند؟

امروز نیز تعداد دلسوزان و مریدان اسلام و شهدا چشمگیر است؛ اما آیا همه این افراد حاضر هستند فراتر از محدوده قلبی، پای در میدان عمل نیز گذارده و باری از دوش انقلاب بردارند؟ اگر چنین می بود بسیاری از مشکلات موجود در عرصه های فرهنگی و اقتصادی و سیاسی هرگز به وقوع نمی پیوست و شرایط جامعه اسلامی به ایده آل ها و مطالبات دینی نزدیک تر می بود.

واقعیت آن است که در میان همه تحلیل ها و شخصیت شناسی ها باید برای عنصری به نام " اراده " حسابی مجزا باز کرد. علم و معنویت، دو عنصر بایسته در شکل گیری شخصیت درونی انسان های پیشتاز تاریخ است؛ ولی تا زمانی که مولفه اراده به آن دو عنصر اضافه نشود اثری در عالم واقع به ظهور نخواهد رسید.

حرکت امام (ره) که آغاز شد حتی بسیاری از کسانی که از نظر مبانی و نگرش های دینی با آن بزرگ مرد تاریخ هم نظر بودند مبارزه با شاه را ناممکن دانسته و می پنداشتند با دست خالی کسی را یارای مقابله با ظلم ریشه دار خاندان طاغوت نخواهد بود. امام خود را مأمور به انجام تکلیف می دانست و باور سازنده " ما می توانیم " را در روح و جان جامعه اسلامی دمید. شکل گیری و اشاعه این باور اصیل، جوانان برومند این مرز و بوم را به آن جا رساند که بی هیچ واهمه ای نسبت به تانک و مسلسل رژیم ستمشاهی، پای در عرصه جهاد رو در رو گذاردند و در این راه، جان خویش را در طبق اخلاص نهادند. این تفکر بود که اسلام را با دست های خالی مبارزان راه حق به پیروزی نشاند و جلوه ای دیگر از تحقق پیروزی خون بر شمشیر را رقم زد.

در سال های نورانی دفاع مقدس نیز شاگردان مکتب پیر خمین با اتکا بر همین باور توانستد در اوج تحریم های شگفت انگیز نظامی و اقتصادی در نبردی نابرابر، لشکرهای تا بن دندان مسلح ارتش بعث و حامیان جهان خوارش را در باتلاق شکست و زبونی فرو بنشانند. امام مرد اراده های پولادین بود و شاگردان مکتبش را آن گونه تربیت کرد که با خودباوری و اتکا به داشته های خود روی پای خویش ایستاده و ذلت وابستگی به ابرقدرت ها را از میان بردارند.

باور معجزه آفرین " ما می توانیم " نسخه بی بدیل ملت ایران در همه عرصه های مبارزاتی است. در میدان جهاد اقتصادی نیز با تأسی از این آموزه ماندگار و فراموش ناشدنی حضرت روح الله (ره) می توان حمایت از تولید ملی و کار ایرانی را سرلوحه اخلاق اقتصادی و اجتماعی کشور دانست و بنیان های اقتصاد میهنی را مستحکم ساخت. فراموش نکنیم که بسط و ترویج روحیه خودباوری و استقلال طلبی در سال های اخیر با وجود تمام مشکلاتی که در سراه این ملت ایجاد شد جمهوری اسلامی ایران را به الگویی برای تحریک اراده ملت های آزاده دنیا تبدیل ساخته و نوید احیای فطرت های خفته مستضعفان عالم را سر داده است. باور کنیم که می توانیم. ما می توانیم پرچم عزت اسلام را بر اریکه عالم به اهتزاز دربیاوریم، به شرط آن که بخواهیم و پای اراده خویش را در این مسیر قرار دهیم.

 

اما ... امام!

+ نوشته شده در شنبه سیزدهم خرداد 1391 ساعت 19:15 شماره پست: 1041

من را نبین!

رسم است گاهی که روحانی وارد مسجد می شود یکی داد می زند و از مردم می خواهد صلوات بفرستند.

وارد مسجد که شد یکی با صدای بلند فریاد زد: صلوات!

فرصتی که پیش آمد او را صدا زد و گفت: برای چه صلوات فرستادی؟ برای پیامبر خدا یا به خاطر من؟! اگر می خواهی برای پیامبر صلوات بفرستی بگذار فرصتی دیگر؛ اما اگر به خاطر من است بدان که از دستت راضی نیستم.

حجت الاسلام محمد سروش محلاتی/ حدیث نور، ص 37، 36

مثل مولا

نشسته بود و به آرامی داشت جواربش را وصله می زد. انگار نه انگار بالاترین شخصیت یک کشور ثروتمند است. انگار نه انگار ابهت و همّت او جهانی را مسحور خود ساخته است. اشک در چشمانم حلقه بست.

گفتم: آقا! اجازه بدهید جورابی برایتان تهیه کنم.

به آرامی پرسید: از پول کی؟

می دانستم نمی خواهد باری بر دوش بیت المال بگذارد. می دانستم از شائبه اسراف هم پرهیز می کند.

پاسخ دادم: از همان پولی که شما به عنوان حقوق به ما می دهی.

سیره عملی اش همین بود. اصرار من فایده ای نداشت. می گفت: همین خوب است. مشکلش چیست؟!

یدالله شمسعلی/ سیرت آفتاب، روایت26، ص32

در فکر رزمنده ها

هواپیماهای دشمن حمله شدیدی را آغاز کرده بودند. صدای وحشتناک شلیک ضدهوایی ها فضای رعب آوری را ایجاد کرده بود. برق ها را قطع کرده بودند. داشتم بالای حسینیه نگهبانی می دادم. دلم پیش امام بود. پله پله ها را در آن تاریکی به سختی طی کردم و خودم را به زیرزمین رساندم. از پیرمرد مستخدم سراغ امام را گرفتم.

پاسخ داد: حاضر نشد با ما به پناهگاه بیاید. گفت آنها که پشت تفنگ هایشان نشسته اند و نمی توانند به جای امن بروند چه فرقی با من دارند؟

محمد رضا رضوان طلب/ آخرین حلقه رزم، ص69

اول، خدا!

همه شان آدم های مهمی بودند. به عنوان سران کشورهای اسلامی آمده بودند پیش امام تا درباره صلح بین ایران و عراق مذاکره کنند. اذان ظهر را که گفتند، جلسه را نیمه کاره رها کرد. هیچ چیز نمی توانست نماز اول وقت را از او بگیرد. عادت داشت لباسش را برای نماز خوش بو کند. از من عطر خواست، بعد ایستاد به نماز. آن بنده های خدا هم پشت سرش قامت بستند.

حجت الاسلام توسلی/ درس هایی از امام، ص129

 دل شیر

خردا 42 بود. فهمیده بودند امام می خواهد سخنان کوبنده ای بر ضد شاه بگوید. چند کامیون پر از نیروهای کماندو و مزدورهای قوی هیکل آورده بودند و در سطح شهر قم مانور دادند. ترس بر خیلی ها غلبه کرده بود. عده ای آمدند و گفتند: آقاجان! اوضاع خطرناکی است. احتمال دارد هر اتفاقی بیفتد. آنها به شما رحم نمی کنند. خواهش می کنیم امروز را در خانه بمانید و بیرون نروید.

با خونسردی جواب داد: بیرون می روم، آن هم با جیپ روباز تا همه شهر مرا بببینند!

ساعتی بعد راه افتاد و رفت فیضیه برای سخنرانی.

حجت الاسلام حسن روحانی/ روزنامه کیهان، 24/3/1362

محضر یار

وارد سی. سی. یو که می شدی با ددین رنگ رخسارش می توانستی متوجه شوی که حال و روز خوشی ندارد. به خاطر بیماری اش، آن قدر به او سوزن زده بودند که پوست دستش سیاه و کبود شده بود.

با این حال از ما آبی می خواست و وضویی می ساخت و بی توجه به ضعف جسمی و رنجی که از بیماری می کشید، می ایستاد به نماز. با خدا که حرف می زد، آرامش عجیبی داشت.

سید محمد سیادتی/ فصل صبر، ص217

مرد آسمانی

دلمان می خواست یک بار بگوید: یک لیوان آب برایم بیاورید! آن وقت با سر می دویدیم و خواسته اش را اجابت می کردیم؛ اما هرگز این اتفاق نیفتد. نه از ما که فرزندانش بودیم و نه از مادرمان که همسرش بود، هیچ گاه تقاضایی نکرد. خودش بلند می شد و کارش را انجام می داد. می گفت: از شما توقعی ندارم، جز این که واجبات را انجام دهید و محرمات خدا را ترک کنید.

پا به پای آفتاب/ فریده مصطفوی، ص52 و 92

 
زخم دوست داشتنی!
+ نوشته شده در جمعه دوازدهم خرداد 1391 ساعت 20:9 شماره پست: 1040

مستند "زخم" ساخته دوست و برادر خوبم طلبه گرانقدر و هنرمند بابلی در حوزه علمیه قم جناب هادی نادری رتبه سوم جشنواره اشراق را به خود اختصاص داد و از سوی هیئت داوران مورد تشویق قرار گرفت.

امیدوارم هادی نادری همواره درخششی بیش از پیش داشته باشد و بر دامنه توفیقات و افتخارات خود بیفزاید.

مستند "زخم"، معظل تقلید برخی جوانان خودباخته ایرانی از اسطوره های پوشالی و شیطانی غرب در خالکوبی های وحشتناک و حیرت آور پوست بدنشان را به شکلی زیبا و محققانه به تصویر کشیده است.

این برای اولین بار است که یک "زخم" باعث خوشحالی من می شود! دست و پنجه آقا هادی گل درد نکند و بداند که دوستانش منتظر آثاری درخشان تر از او خواهند ماند.

نمی دانم فرصت خوبی را برای گشودن یک زخم کهنه انتخاب کرده ام یا نه؟

روزی یکی از مسئولان حوزه ای که در آن درس می خواندیم می گفت: هادی نادری هیچ وقت به جایی نخواهد رسید و در جامعه اسلامی حرفی برای گفتن نخواهد داشت.

می گفتند: محمد ادبی باید برود در روستای دورافتاده اش چوپانی کند، او را چه به حوزه علمیه؟!

می گفتند: محسن علیجانزاده اگر می خواهد به جایی برسد باید دور امثال مشتاقی نیا و برارپور و نادری و... را خط بکشد و چون خط نمی کشد آینده ای نخواهد داشت.

می گفتند: علی سمسارپور با این که معدل حوزوی اش بالای هفده است به درد حوزه نمی خورد و باید اخراج شود.

می گفتند: نباید ظاهر درس خوان ابراهیم برارپور را ببینیم. هفت هشت سال صبر کنید خواهید دید که او به درد حوزه نمی خورد.

می گفتند: مشتاقی نیا اصلاً به درد اسلام نمی خورد.

می گفتند: ...

این زخم ها گاهی بر دلمان سنگینی می کند.

اگر ملاک طلبگی داشتن ریش بلند و یقه شیخی است، البته هادی نادری طلبه نیست. هادی نادری پدر روحانی و مبارزش را در سانحه ای مشکوک در اوایل انقلاب از دست داد. با این که برای همراهان آن مرحوم پرونده ای در بنیاد شهید باز شد اما مادر هادی ترجیح داد فرزندانش را با خون جگر بزرگ کند. هادی تابستان هایی را با کارگری بر سر ساختمان ها گذراند تا باری از دوش مادر بردارد. امروز هم حجره ای هنرمند و ورزشکار من هادی نادری در عرصه مستندسازی درخشیده و دردی از دردهای جامعه اسلامی را به زبان گویای هنر بیان کرده است تا شاید گوش شنوایی پیدا شود و گره ای باز کند. او پیش از این مستندهایی را نیز با یاد شهدا ساخته و به علاقمندان فرهگ ایثار و شهادت عرضه کرده بود. روز تشییع جنازه حسیعلی منتظری هادی نادری نیز هم پای بچه های شرور مدرسه روحیه در خط مقدم مواجهه رویاروی با فتنه گران ایستاد. همان روز بود که رسماً اعلام کردیم سرکوب هر نوع اغتشاش را در سراسر کشور به صورت کنترات پذیرائیم!

محمد ادبی یا حجت الاسلام محمد ادیب زاده نیز از کودکی سایه پدر را بر سرش نداشت. او نمونه اخلاق و محبت بود. امروز محمد یک منبری قوی و موفق است و نیز گمنام و بی توقع، با جهادی خستگی ناپذیر، مردم روستای محروم خود در منطقه بندپی را از آب شرب بهداشتی و جاده و... برخوردار کرده است.

محسن علیجانزاده هم که معرف حضورتان هست. او امروز یکی از مشهورترین راویان گنجینه دفاع مقدس در سطح کشور است که گاه برای بهره مندی از حضورش باید مدت ها در نوبت ایستاد.

علی سمسارپور یا علی فاطمی مهر، نوجوانی سختی کشیده بود. او اکنون به محروم ترین روستاهای کشور سفر می کند و بی هیچ چشمداشتی به تبلیغ رسالت حق می پردازد.

حجت الاسلام ابراهیم برارپور علاوه بر تحصیلات حوزوی و دانشگاهی و پرداختن به امور تحقیقاتی، فرزندان طلاب خارجی مقیم قم را دور هم جمع کرده و با تشکیل جلسات متنوع فرهنگی، رهبران آینده جهان اسلام را تربیت می نماید.

فکر می کنم تنها کسی که طالع بینی امثال آن بندگان خدا درباره اش صادق از آب درآمد من بودم.

خوبی این وبلاگ این است که نهادهای نظارتی در حوزه علمیه هر روز مطالب و حتی نظرات آن را با دقت مطالعه می کنند.

باید از فرصت استفاده کنم و بگویم مزیتی که سیستم نظارتی دانشگاه در قبال حوزه دارد این است که از یک کمیته انظباطی برخوردار است که دانشجو لااقل می تواند دفاعیه اش را در آن جا بیان کند، اما در سیستم مدیریتی حوزه کافی است مدیری به هر دلیل از طلبه ای خوشش نیاید؛ آن وقت زندگی و آینده و آبروی آن طلبه بر باد فناست. دستش نیز به جایی بند نیست چرا که بر مبنای نظر صاحبان خرد، حق، بی برو برگشت با مدیران است. خدا می داند به خاطر برخی تنگ نظری ها تا کنون چه تعداد از سربازان اسلام ناب را از دست داده ایم؛ خدا می داند.

اینهایی که نوشتم را به حساب غرورمان نگذارید که گفته اند: والعاقبة للمتقین.

ما هنوز در اول راهیم.

     

اشتون و آندرانیک تیموریان!

+ نوشته شده در جمعه دوازدهم خرداد 1391 ساعت 10:13 شماره پست: 1039

سید علی من که به تازگی سال اول دبستان را پشت سر گذاشته علاقه خاصی به شباهت یابی بین کلمات و تصاویر دارد. چهره افراد معروف را خوب به ذهن می سپارد، به خصوص اگر ماشین گران قیمت هم داشته باشند. داشتم مطالب مربوط به مذاکرات جلیلی - اشتون را پیگیری می کردم که سید علی هم سر رسید و گیر داد که الا و بالله این خانوم (اشتون) شبیه تیموریان بازیکن استقلال است. بعد هم اصرار که باید تصاویرشان را در وبلاگ بگذاری. چون ده روز پیش تولد سید علی دوم خردادی! ما بود من هم که نتوانسته بودم خوب از خجالتش در بیایم حالا فرصت را مغتنم شمردم و...

81635 517 استقلالی ها برای آندو جشن کریسمس گرفتند + عکس

 
از قیام یاران ولایت چه می دانیم؟
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم خرداد 1391 ساعت 10:26 شماره پست: 1038


من خودم هم چیز زیادی نمی دانم! برای کسب اطلاع از آخرین اخبار و تصاویر مربوط به فعالیت های طلاب و دانشجویان و بسیجیان عدالتخواه حتما به این نشانی سری بزنید:

http://www.ghiame-yaran.ir/

 

خبرهایی خوش که از بابل به گوش می رسد

+ نوشته شده در سه شنبه نهم خرداد 1391 ساعت 20:54 شماره پست: 1037

بالاخره یکی آستین هایش را بالا زد و برای ابوالقاسم بزاز کاری کرد.

روحانی شهید ابوالقاسم بزاز را باید شهید جنگ سخت و نرم انقلاب اسلامی دانست. او جوانی زیبا رو و اهل دل بود که در راه مبارزه، هیچ مانعی را سد راه خود نمی دید. آن موقع که کمتر کسی جرأت داشت پایش را به کردستان بگذارد، زن و فرزندش را به خدا سپرد و به سنندج رفت و علاوه بر مبارزه رزمی با ضدانقلاب وطن فروش، فعالیت فرهنگی را در سنندج راه انداخت و ذهن های آلوده را به انقلاب و امام خوشبین ساخت و تطهیر نمود. دشمن خطر او را بیشتر از دیگران می دانست. طرحی برای ترورش ریخت و...

بچه های بسیجی پایگاه شهید بزاز مسجد حضرت ولی عصر (عج) محله چاله زمین بابل چهارشنبه شب مورخ 10/ 3/ 91 بعد از نماز مغرب و عشا برنامه ای را به یاد آن روحانی مبارز حقیقی در همان مسجد برگزار می کنند که جای دست مریزاد دارد. درود بر محمدمهدی آقاجانی و همه بر و بچه های تلاشگر این پایگاه پیشتاز و خط مقدمی بسیج.

سخنرانی این محفل را حجت الاسلام ماندگاری برعهده دارد و حجت الاسلام محسن علیجانزاده نیز به بیان خاطراتی کوتاه و آموزنده از زندگانی نورانی آن شهید خواهد پرداخت. از کتاب خاطرات شهید بزاز نیز در همان مراسم رونمایی خواهد شد. کاش توفیق داشتم و می توانستم خودم را به بابل برسانم.

ابوالقاسم بزاز می تواند الگویی عملیاتی برای همه نیروهای پرخروش انقلاب به خصوص طلبه های انقلابی باشد. او را باید شهید اندرزگوی بابل دانست.

چندی پیش روحانی بزرگواری که اهل بابل نیست در خوابی به این مضمون دیده بود که می پرسند چرا برای شهید بزاز کاری نمی کنید؟ او این اسم را نشنیده بود اما در سفری به بابل که قصد صله رحم با اقوام سببی را داشت در میدان شهید بزاز نام پرطمطراق این شهید والامقام را دید و از آن وقت مریدش شد.

گفتم خواب. چندی قبل رفیقی اهل حال تماس گرفته بود و می گفت خواب شهید گلریز را دیده است که می پرسد چرا برای ما مراسمی نمی گیرید. لاحول ولا قوة الا بالله. شهدا اوضاع فرهنگی دهه هفتاد و هشتاد را که دیدند خودشان به سراغمان آمدند و یکی یکی پیکرهای مفقودشان را نمایان ساختند. حالا هم ما را به شرمندگی می اندازند تا قدمی به یادشان برداریم و کیست که نداند شهدا به این یادبودها نیاز ندارند. ما هستیم که محتاج راه و منش شهدائیم.

شنیده ام امام جمعه محترم بابل و شهردار این شهر پشت گرمی بچه بسیجی های بانی مراسم بوده اند که به نوبه خود تشکر می کنم و نیز شنیده ام که یکی از مسئولان تازه کار نظامی فرهنگی شهر برای دریافت دعوتنامه خود دو روزی بچه ها را پشت در اتاقش معطل نگه داشته است که انشالله اشتباه شنیده ام.

باز هم دمتان گرم؛ بچه های پایگاه شهید بزاز. اجرتان باشهدا. مزدتان رسیدن به قافله کربلائیان تاریخ باد. شب خاطره اش پای ما! التماس دعا.

ضمناً به اطلاع می رساند در انتهای این مراسم، شام در کار نخواهد بود. لطفاً با نیت خالص در این محفل حضور به هم رسانید!

امتدادی از یک ابتکار فرهنگی
+ نوشته شده در سه شنبه نهم خرداد 1391 ساعت 12:35 شماره پست: 1036

 

حرف هایی که نمی توان گفت

+ نوشته شده در یکشنبه هفتم خرداد 1391 ساعت 6:20 شماره پست: 1035

بعضی حرف ها و تحلیل ها را نمی شود در فضای مجازی طرح کرد؛ مثلا این که گفته شود چرا رستوران های زنجیره ای "البیک" که در انحصار کشور وهابی سعودی است بین این همه شهر در ایران درست می آید و در کانون فقه و معارف شیعه یعنی شهر مقدس قم شعبه می زند!

مجموعه تفریحی رنگین کمان به همراه رستوران البیک چد سالی است که در بلوار الغدیر شهر قم دایر شده و با توجه به فقر امکانات تفریحی در قم به شدت مورد استقبال مردم این شهر قرار گرفته است.

مدتی بود که خبر می رسید این مجموعه بر خلاف روال معمول همه مراکز تفریحی کشور گاهی در بعضی مناسبت های سوگواری اهل بیت علیهم السلام برای ساعاتی فعال می شود و...

شنیدم جمعی از طلاب عدالتخواه مدتی پیش در تذکری جدی به مدیریت این مرکز تفهیم نمودند که تمام دیوارهای رستورانش از جنس شیشه است و بهتر است در شهر اهل بیت، احترام اهل بیت را نگاه دارد و...!

در روز تولد حضرت فاطمه سلام الله علیها با کمال تعجب پارچه بزرگی بر سر در مجموعه تفریحی رنگین کمان توجهم را به خود جلب کرد که روی آن نوشته بود: یازهرا.

تعجبم آنگاه افزوده شد که دیدم تابلوی البیک هم از سر در رستوران برچیده شده و جای آ تابلوی جدیدی نصب شده که نوشته: مرغ سوخاری فدک!

الله اعلم. یا واقعا مدیریت آن جا تغییر پیدا کرده یا فیلم جدیدشان است! مهم این است که بر و بچه های طلبه حزب اللهی حواسشان به همه این تحرکات است و ذره بین هایشان همچنان فعال خواهد ماند انشالله.

امام جمعه ای که تهیه کننده است!
+ نوشته شده در جمعه پنجم خرداد 1391 ساعت 7:55 شماره پست: 1033


درست است که چند بار در این وبلاگ از امام جمعه هایی که ذوب در ولایت هاشمی هستند انتقاداتی کرده ام اما به ائمه جمعه ای که اهل کار و فعالیت به خصوص در عرصه های فرهنگی هستند به شدت ارادت دارم. یکی از این امام جمعه های بسیجی کشورمان حجت الاسلام سید ابوالفضل حسینی است. سید اهل شهرستان علی آباد کتول است. او چند سالی را در قم بود و در جمع راویان سیره شهدا خوش درخشید. وقتی سید ابوالفضل به امامت جمعه شهرستان ملکشاهی در استان ایلام منصوب شد تقریبا یکی از جوان ترین امامان جمعه کشور بود. هنوز هم بعد از چند سال وقتی به چهره دوست داشتنی او نگاه می کنید اثری از کهولت و خستگی در آن نخواهید دید.

یکی از ویژگی هایی که باعث موفقیت حجت الاسلام حسینی در امامت جمعه این شهر گردیده توجه خاص او به جوان های این شهرستان است. سید ابوالفضل بدون آن که در بند پرستیژهای خودساخته باشد ساده و بی ریا بانی تشکیل مجالس و محافل فرهنگی متعدد در شهر گردیده و جوانان آن دیار را به ساخت و تولید آثار هنری تشویق می کند و خودش هم برای کمک به آنها آستین هایش را بالا می زند. برای آشنایی بیشتر با برخی از فعالیت های چشمگیر این امام جمعه مبتکر حتما به این وبلاگ سری بزنید:

http://emamjomemalekshahi.blogfa.com/

 

جمعه قم کربلاست

+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم خرداد 1391 ساعت 12:57 شماره پست: 1034

به دنبال اهانت به ساحت مقدس امام مظلوم علی نقی(علیه السلام) و همزمان فرارسیدن ایام شهادت آن امام همام، جمع کثیری از هیئات مذهبی استان قم در اقدامی خودجوش در اعلام انزجار از این اقدام کثیف و برنامه ریزی شده استکبار جهانی روز جمعه 5 خرداد ماه دسته جات عزاداری به راه می اندازند.

این اقدام که از سوی هئیات بزرگ مذهبی قم همانند هئیت ثارالله، محبین اهل بیت، یا زینب، تاسوعا، حضرت زینب باجک و ... تنظیم گردیده است، جمعه ساعت 10 صبح از پنج مسیر در قم به سمت حرم مطهر حضرت معصومه(س) و محل برگزاری نمازجمعه قم برگزار خواهد شد.
دستجات عزاداری امام هادی(ع) در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به یکدیگر پیوسته و در پایان این عزاداری بیانیه ای در محکومیت این اقدام شنیع و وهابی پسند قرائت خواهد گردید و سپس عزاداران در نماز جمعه حضور پیدا خواهند کرد.

مشتاقان و دوستداران امام مظلوم علی نقی(علیه السلام) می توانند دسته جات عزاداری را از مسیر های گلزار شهدا، مسجد ولیعصر دورشهر، میدان باجک، بلوار شاهد نیروگاه و همچنین شاه ابراهیم به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (س) همراهی نمایند.

 
راهیان نور بخوانند
+ نوشته شده در دوشنبه یکم خرداد 1391 ساعت 22:39 شماره پست: 1031


"خدایا! تو را شکر و سپاس می گویم که به من این لیاقت را دادی تا دوباره به سرزمین شهیدان خودت قدم گذارم، به جایی که مهدی (عج) در آن قدم گذاشته و دوست دارم این سرزمین را، سرزمینی که مهدی (عج) با سربازانش ملاقات کرده و می کند...."

شاید احساس شود این چند خط، دستنوشته یکی از زائران مناطق عملیاتی است و دل نوشته ای از یک مسافر کاروان راهیان نور؛ اما حقیقت آن است که این جملات، عمق نگاه یک سالک الی الله است که راه سعادت ابدی خود را در پیمودن مسیر حق و همنفسی با اصحاب کربلایی امام عشق می داند. از این روست که خطاب به پدر و مادر بزرگوارش می نویسد:

"اگر شما سلامتی و سعادت فرزندتان را می خواستید، بدانید که خوش بخت و سعادتمند هستم و الان خیلی خوشحال هستم و اگر خواستید قطره اشکی برای فرزندتان بریزید به یاد حسین علیه السلام باشید..."

متن وصیتنامه نورانی شهید سید احمد میراسماعیلی را در ادامه مطلب بخوانید:


دانشجوی بسیجی شهیدسیداحمدمیراسماعیلی

  درسال1345 به دنیا آمد. دروس ابتدایی وراهنمایی رادرروستای آقاملک وروستای همجوارگذراند ومقطع دبیرستان رادرشهرستان بابل سپری کرد. اکثردروس پایانی دبیرستان رابه دلیل شرکت درجبهه های جنگ به صورت غیرحضوری گذرانیدوبعدازاخذدیپلم وارددانشگاه تربیت معلم شهیدرجایی بابل شد. ایشان درسال1357وایام انقلاب شکوهمنداسلامی با این که سن کمی داشت با فکر بلندخود در تظاهرات محل ایفای نقش می نمود وگاهی با همکاری دوستان خود شعارهای متناسب         بر در و دیوارمی نوشتند. درکارکشاورزی بازوی پرتوان خانواده بود وهیچ گاه ازکارخسته نمی شد. باشروع جنگ تحمیلی همیشه مترصدآن بود زمینه ای ایجادشودتابه سوی جبهه هاحرکت کند. او با هر طرفندی که بود مشکل پایین بودن سن خود راحل کردوراهی جبهه های غرب کشورگردید. شهیدسیداحمدمیراسماعیلی درمراحل بعدی به جبهه های جنوب اعزام شده وماه های متوالی درجبهه ها حضورداشته ودرعملیات گوناگون شرکت کرد. وی درسال1361درعملیات رمضان ازناحیه دست مجروح شد وسرانجام درتاریخ21/11/1364درمنطقه ام الرصاص قبل ازعملیات والفجر8به دوستان شهیدش پیوست و پیکرپاک ومطهرش بعد از 12 سال دوری ازوطن آبان ماه سال 1376 با تشییع باشکوه در بابل و آقاملک  به خاک سپرده شد. روحش شاد ویادش گرامی باد.

وصیت نامه شهید:

بسمه تعالی

من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.

" از مومنین بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بسته اند کاملا وفا کرده اند، پس برخی از آنها بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کردند، هیچ عهد خویش را تغییر ندادند"  احزاب آیه 23

حمد وسپاس مخصوص خداوند بخشنده و مهربان. با درود فراوان به درگاه یگانه منجی جهان، یار مستضعفان، امید ناامیدان، پناه بی پناهان، حضرت ولی عصر (عج) و نایب بزرگوارش، بت شکن زمان، فرمانده کل قوای اسلام.

و با سلام بر شهدای صدر اسلام، شهدای کربلای حسین علیه السلام و انقلاب اسلامی ایران و با درود و سلام بر سلحشوران و شیرمردان و ایثارگران صحنه پهن دشت کربلای ایران و با عرض سلام بی پایان بر تمامی امت اسلامی ایران.

اینجانب فرزند کوچک انقلاب نامه آخرم را در این آخرین لحظات عمرم لازم دانستم بر حسب وظیفه شرعی مطالبی را به عنوان وصیتنامه بر روی کاغذ بیاورم. امیدوارم خداوند توفیق دهد تا با این آخرین کلام خود مطالبی که منتهایش شهادت است، توانسته باشم حقی که بر گردن داشته ام را به انقلاب و اسلام ادا کرده باشم.

پروردگارا! هنگامی که قلم در دست گرفتم، وقتی که به قلب سیاه خود می نگرم جز سیاهی چیزی نمی بینم.

خدایا! در حالی به سوی تو آمده ام که کوله باری از گناهان و معصیت های فراوان بر دوش دارم. پروردگارا! از این که ادای معرفت تو را ننموده ام به درگاهت عذر می خواهم؛ چرا که نتوانستم آن طوری که شایسته پرستش بودی تو را بندگی کنم و امیدوارم که مرا ببخشی و عفوم کنی و ناامید نیستم، زیرا جز تو کسی را ندارم و تو هم ارحم الراحمینی.

خدایا! تو خودت به اعمال بندگانت واقفی و می دانی که حرکت من تنها برای رضای تو بوده و در این راه از هر چیز گذشتم و به رضایت راضیم؛ زیرا که می دانم که هستی ام متعلق به توست، تو خودت از دل بندگان آگاهی و می دانی که نیّت من جز استوار ماندن دین و قرآنت نیست البته که خود حافظ آنی و ما وسیله ای بیش نیستیم.

خدایا! تو را شکر و سپاس می گویم که به من این لیاقت را دادی تا دوباره به سرزمین شهیدان خودت قدم گذارم، به جایی که مهدی (عج) در آن قدم گذاشته و دوست دارم این سرزمین را، سرزمینی که مهدی (عج) با سربازانش ملاقات کرده و می کند. پروردگارا! وقتی که به درون خویش می نگرم هیچ گونه لیاقت شهادت در خود نمی بینم، ولی از تو می خواهم که این بنده بی مقدار را که به سوی تو آمده بپذیری.

پدر فداکار و مادر مهربانم!

هر چند دوران عمرم، فرزند خوبی برایتان نبودم و به طور حتم بعضی اوقات اسباب ناراحتی برایتان فراهم می کردم و چه بسا نافرمانی ها که نکردم و می دانم که حق فرزندی را ادا نکردم، در هر صورت از شما می خواهم که برایم از خداوند تبارک و تعالی طلب آمرزش کنید. اگر شما سلامتی و سعادت فرزندتان را می خواستید، بدانید که خوش بخت و سعادتمند هستم و الان خیلی خوشحال هستم و اگر خواستید قطره اشکی برای فرزندتان بریزید به یاد حسین علیه السلام باشید که در روز عاشورا هفتاد و دو یار باوفایش از جمله برادر و فرزندان رشید و نازنینش را، همچنین دختر کوچکش را، از دست داد و به یاد زینب سلام الله علیها باشید که در دوران زندگی خود تنها چیزی که ندیده بود شعف و شادمانی بود. ضمناً از خواهران و برادرانم طلب عفو و بخشش دارم و امیدوارم که از خدمتگذاران به اسلام باشید که مورد تأیید خداوند قرار گیرید.

من برای امت مسلمان وصیت به خصوصی ندارم؛ زیرا من کوچک تر از آنم تا برایتان پیامی بفرستم، ولی وصیت همه شهدا این بوده که پشتیبان جبهه ها باشید. از روحانیت محترم حمایت کنید. از انقلاب و اسلامتان دفاع نمائید. امام را دعا کنید. وحدت و اخوت و برادری تان را حفظ کنید. اما برای من به وضوح آشکار است که این امت جز اسلام چیزی نمی خواهد و هرگز تن به ذلت و خواری نخواهد داد و در مقابل ابرقدرت ها سر تسلیم فرود نخواهد آورد و در مقابل همه مشکلات و ناملایمت ها ایستادگی خواهد کرد؛ چرا که این امت مسلمان پیرو امام و رهبر دل سوز خواهد بود و هرگز خاطره تلخ کوفه را زنده نخواهد کرد، که امام خود حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را تنها گذاشتند.

پیام من برای کلیه جوانان این است که دین مبین اسلام، دینی است کامل که برای تمامی برنامه های زندگی بشری حکمی دارد پس ای جوانان! برای حفظ سلامتی و در امان ماندن خود در مقابل شیطان های داخلی (نفس اماره) و شیطان های خارجی (جباران و متجاوزان) به اسلام روی آورید که سعادت دنیا و آخرت در آن است. خود را در منجلاب فساد غوطه ور نسازید و از دسیسه های استعمارگران پیروی نکنید و عمر نازنین و گران بهایتان را به هیچی و پوچی نگذرانید. کمی به خود بیندیشید. ببینید دینتان، خانواده هایتان، جامعه تان از شما جوانان رشید چه انتظاری دارند و پیام من به پدران و مادران این است که : فرزندان خود را برای فراگیری قرآن و مسائل دینی و مذهبی تشویق و ترغیب کنید. اگر جوانتان قصد خدمت به اسلام و دفاع از حریم اسلامی و یا هر قصد خیری کرد مانع نشوید؛ زیرا اگر از حرکت فرزندتان جلوگیری کنید فردای محشر مسئولید و باید در پیشگاه خداوند جوابگو باشید.

سخن من با جوانان حزب الله و همیشه حاضر در صحنه خصوصاً اعضای انجمن اسلامی و گروه مقاومت بسیج این است (هر چند شما به وظائفتان آگاهید، چون از خط ولایت فقیه پیروی می کنید و رهبر بیدار و آگاه دارید) ولی به عنوان تذکر عرض کنم که راه بس طولانی در پیش داریم و رسالت شما بسی سنگین است. شما کسانی هستید که چشم امید امام و امت به شما دوخته شده و همین طور که تا کنون به مسئولیتتان آگاه بودید، از این به بعد نیز به وظیفه تان عمل نمائید و در انجام وظیفه شرعی و دینی و خدمت به انقلاب خون بار اسلامی و پیروی از خط ولایت فقیه از هیچ تلاش و کوششی دریغ نورزید و از خداوند متعال نصرت بخواهید.

سخنم با شما عزیزان این است که تقوا را پیشه خود سازید که توشه آخرت شماست. لباس تقوا بر تن بپوشید  که "من یتق الله یجعل له فرقانا". این تقواست که موجب امتیاز حق از باطل می گردد. اگر بخواهید همیشه در طریق حق باشید و حق بگوئید و در انجام وظائفتان از صراط مستقیم خارج نگردید و کارهایتان مورد رضای خدا و بندگان مومن خدا واقع گردد، تقوای الهی کسب کنید.

انشالله که خداوند به شما و همه خدمتگذاران به اسلام و مسلمین جزای خیر عنایت فرماید و پرچم اسلام را در سراسر جهان به اهتزاز درآورد و ستم پیشگان را به خواری و ذلت افکند.

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک. اللهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم الورود. اللهم لاتکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

والسلام علی من اتبع الهدی

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

فرزند کوچک انقلاب. برادر شما

سید احمد میراسماعیلی

19/11/1364

 

حجت الاسلام جهانشاهی به جای خاوری دستگیر شد!

+ نوشته شده در دوشنبه یکم خرداد 1391 ساعت 15:51 شماره پست: 1032



حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی مشهور به طلبه عدالتخواه سیرجانی دقایقی پیش بار دیگر توسط مامورین دستگیر شد.

به گزارش سرویس سیاسی بی باک، حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی که برای حضور در راهپیمایی عدالت همراه دانشجویان اهوازی به این شهر سفر کرده بود لحظاتی پیش توسط مامورین بازداشت شد.

قرار بود پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار صبح امروز از مقابل سازمان بسیج دانشجویی واقع در میدان ساعت شهر اهواز تا  دانشگاه شهید چمران این شهر برگزار شود اما عوامل انتظامی دقایقی پیش و در میانه راه، طلبه سیرجانی را بازداشت کردند.

گفتنی است؛ طی سالهای گذشته در کنار اخبار و گزارش های مختلف از ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادی و بیان برخی ادعاها و اتهامات علیه برخی شخصیت ها و مسئولان و آقازاده ها، به تدریج نام یک طلبه هم در صدر اخبار مربوط به مبارزه با مفاسد اقتصادی برده می شود.

چندی پیش نیز این طلبه عدالت خواه که در دور جدید مبارزات خود از قم راهی تهران شده،  از اقامت وی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ممانعت شد.

اما این طلبه سیرجانی کیست؟ آیا به ادعای برخی از مسئولین شهر سیرجان این طلبه تنها و تنها به قصد شهرت دست به چنین کاری زده است؟

هفته نامه وابسته به حزب الله چندی پیش در گزارشی مبسوط به زندگی و روند فعالیت و تلاش او برای مبارزه با مفاسد پرداخته و نوشت:
------------------------------------------------------
قبلا از خواندن "ادامه مطلب" توجه شما را به خبر تکمیلی به نقل از سایت 598 جلب می کنم:
طلبه سیرجانی آزاد شد

حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی که از سال 83 فعالیت هایی را در زمینه مبارزه با مفاسد اقتصادی آغاز کرده، در جدیدترین حرکت خود در این عرصه اقدام به برگزاری پیاده روی‌ های عدالتخواهانه در شهرهای قم و تهران کرد.

وی به دعوت جمعی از عدالتخواهان اهوازی به این شهر سفر کرد تا امروز صبح در پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار این شهر از میدان ساعت تا دانشگاه شهید چمران اهواز شرکت کند اما در مسیر حرکت "قیام یاران ولایت"، توسط عوامل انتظامی بازداشت و پلاکاردها و پرچم ها و تصاویر همراه کاروان مذکور نیز توقیف شد.
 
بر اساس آخرین اخبار، حجت الاسلام جهانشاهی و همراهانش پس از یک ساعت و نیم بازداشت، آزاد شدند و طلبه سیرجانی برای دقایقی نیز در همایش "بررسی مفاسد اقتصادی" که به همت بسیج دانشجویی در سالن شهید مطهری دانشکده علوم دانشگاه شهید چمران اهواز، سخنرانی کرد.
 
در سال های اخیر، حجت الاسلام جهانشاهی همراه با حجت الاسلام بجانی طلبه عدالتخواه تبریزی و حجت الاسلام علیزاده طلبه عدالتخواه کلیبری به دنبال ایجاد "جبهه مردمی عدالتخواهی" برای پیگیری فرمان 8 ماده ای مقام معظم رهبری در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادی بوده اند.
 
جمعی از عدالتخواهان پس از بازداشت طلبه سیرجانی با انتشار اطلاعیه ای اعلام کردند که در حمایت از "قیام یاران ولایت" و به منظور پیگیری فرمان 8 ماده ای رهبر معظم انقلاب در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادی در پیاده روی فردا سه شنبه در قم شرکت می کنند.


حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی مشهور به طلبه عدالتخواه سیرجانی دقایقی پیش بار دیگر توسط مامورین دستگیر شد.

به گزارش سرویس سیاسی بی باک، حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی که برای حضور در راهپیمایی عدالت همراه دانشجویان اهوازی به این شهر سفر کرده بود لحظاتی پیش توسط مامورین بازداشت شد.

قرار بود پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار صبح امروز از مقابل سازمان بسیج دانشجویی واقع در میدان ساعت شهر اهواز تا  دانشگاه شهید چمران این شهر برگزار شود اما عوامل انتظامی دقایقی پیش و در میانه راه، طلبه سیرجانی را بازداشت کردند.

گفتنی است؛ طی سالهای گذشته در کنار اخبار و گزارش های مختلف از ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادی و بیان برخی ادعاها و اتهامات علیه برخی شخصیت ها و مسئولان و آقازاده ها، به تدریج نام یک طلبه هم در صدر اخبار مربوط به مبارزه با مفاسد اقتصادی برده می شود.

چندی پیش نیز این طلبه عدالت خواه که در دور جدید مبارزات خود از قم راهی تهران شده،  از اقامت وی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ممانعت شد.

اما این طلبه سیرجانی کیست؟ آیا به ادعای برخی از مسئولین شهر سیرجان این طلبه تنها و تنها به قصد شهرت دست به چنین کاری زده است؟

هفته نامه وابسته به حزب الله چندی پیش در گزارشی مبسوط به زندگی و روند فعالیت و تلاش او برای مبارزه با مفاسد پرداخته و نوشت: حجت‌الاسلام‌«علیرضا جهانشاهی»، طلبه پایه نهم حوزه علمیه قم است که امامت جماعت مسجد امام‌حسن(ع) در سیرجان (استان کرمان) را برعهده داشته است.

وی در اواخر عمر دولت اصلاحات اقدام به تأسیس «مجمع جوانان مسجدی» در سیرجان کرد و به فعالیت‌های مذهبی و امر به ‌معروف‌و نهی ‌از منکر می‌پردازد که البته فعالیت‌های ابتدایی این مجمع بیشتر معطوف به مسایل خُرد فرهنگی بود.

اما بعد از مدتی با تأکیدات مقام ‌معظم ‌رهبری مبنی بر مطالبه عدالت و پاسخ‌خواهی از مسوولان در سال‌های 83 و 84، این فعالیت‌ها وارد مرحله مطالبه عدالت از مسوولان شد.

زمین خواری در سیرجان

این در حالی بود که زمین‌خواری‌ها در سیرجان از مفاسد اقتصادی حیرت‌انگیزی است که طی سال‌های پیشین انجام شده و از حیث میزان مفسده مالی، از بزرگ‌ترین زمین‌خواری‌های سال‌های اخیر کشور محسوب می‌شد. دامنه این مفاسد تا جایی بوده که حجت‌السلام علما امام‌جمعه شهر سیرجان در این باره به بیان این نکته که «حتی پرنده‌های آسمان هم ماجرای زمین‌خواری سیرجان را می‌دانند» پرداخته بود.

به این ترتیب اولین نهی از منکری که توسط مجمع جوانان مسجدی سیرجان به رهبری حجت‌الاسلام جهانشاهی انجام و موجب تحریک زمین‌خواران و بعضی مسوولان ذی‌ربط این پرونده شد، اعتراض به این مورد بود.

وی با انتشار نشریه عدالت‌خواهی و پخش آن در نماز جمعه سیرجان به افشای مفاسد اقتصادی و زمین‌خواران آن شهر می‌پردازد و از مردم می‌خواهد طوماری را که جهت برخورد با این مفاسد به سران سه قوه نوشته شده امضا کنند. وی مدعی است بنا برآمار رسمی و اسناد غیر قابل انکار، این زمین‌خواری‌ها در ابعادی بیش از 2500 هکتار (25 میلیون متر مربع) انجام شده است.

استقبال مردم از این اقدام به قدری بالا است که بیش از هزار نفر از مردم سیرجان در همان سه روز اول، این طومار را امضا می‌کنند. اما اداره اطلاعات استان بلافاصله ضمن جلوگیری از ادامه امضای این طومار از حجت‌الاسلام جهانشاهی به دلیل بر هم زدن نظم شهر شکایت می‌کند.

جهانشاهی محاکمه می شود

دادگاه ویژه روحانیت نیز این روحانی فعال را محاکمه و وی را به سه ماه و یک روز حبس قطعی محکوم می‌کند که این حکم نیز بلافاصله توسط دادگاه تجدید نظر تایید می‌شود.

در کنار این، مسئولان مربوطه نیز بلافاصله اعلام می‌کنند، زمین‌خواری پدیده خاصی در سیرجان نیست و تمام این اعتراضات ناشی از توهمات و همچنین نفوذ گروه‌های افراطی در افکار حجت‌الاسلام جهانشاهی است.

دادستانی سیرجان نیز پرونده‌های موجود در مورد این رابطه را محدود به دو تا سه پرونده می‌داند که مربوط به سوء استفاده کارمندان اداره مسکن و شهرسازی سیرجان است و پرونده آن در شعبه دادگاه تجدید نظر استان کرمان قرار دارد و اعتراض طلبه سیرجانی را حرکتی در جهت آب ریختن به آسیاب دشمن توصیف می‌کند.

در این میان با احضار طلبه سیرجانی برای اجرای حکم که شاکیان اصلی وی نیز نیروی انتظامی و سازمان مسکن و همچنین اداره اطلاعات کرمان است، ماجرا ابعاد جدیدی به خود می‌گیرد و به نظر می‌رسد تمام راه‌ها پیش روی حجت‌الاسلام جهانشاهی برای مبارزه با مافیای زمین‌خواری سیرجان بسته شده است. با این حال طلبه سیرجانی مسیر دیگری را برای نشان دادن اعتراض خود آغاز کرد.

حرکت به سوی تهران

بعد از ناامیدی حجت‌الاسلام جهانشاهی از رسیدگی به اعتراضات وی از سوی مقامات محلی، طلبه سیرجانی حرکت خود را به سمت تهران برای اعتراض به مقامات بلندپایه کشور آغاز می‌کند. اما این سفر با وسایل مرسوم انجام نمی‌شود بلکه طلبه سیرجانی با پای پیاده به سمت تهران حرکت می‌کند تا در کنار نشان دادن اعتراض خود، پیام عدالت‌خواهانه‌اش را به گوش تمامی مردم ایران برساند.

وی اعتراض خود را به گوش مسوولانی از جمله داود احمدی‌نژاد، رییس وقت بازرسی ویژه ریاست‌جمهوری رساند که بنا بر آنچه از منابع نزدیک به حجت‌الاسلام جهانشاهی نقل شده، احمدی‌نژاد به او توصیه کرده است تا طوماری مردمی از این اعتراض تهیه کند.

اما هنگامی‌که این طلبه عدالتخواه در مسجد امام‌حسن(ع) اقدام به تهیه این طومار و جمع‌آوری امضا از مردم (بالغ بر سه‌هزار امضا) می‌کرد، به جرم «فریب دادن مردم در رابطه با ثبت‌نام زمین» بازداشت ‌شد.

مدتی بعد دادگاهی که در کرمان در همین رابطه برای محاکمه طلبه سیرجانی تشکیل می‌شود، وی را به سه ‌ماه ‌و یک ‌روز حبس محکوم می‌کند که البته این حکم با اعتراض دانشجویان و طلّاب همراه شده و سرانجام او بعد از حدود 50 روز به دستور رهبر معظم انقلاب، از زندان آزاد و با استقبال پرشور مردم مواجه می‌شود.

حجت‌الإسلام‌‌‌جهانشاهی که پس از آزادی، تغییر محسوسی را در رابطه با محاکمه زمین‌خواران بزرگ نمی‌بیند، اعتراض‌های خود را از سر گرفته و تیرماه سال گذشته با پای پیاده به سمت تهران راه می‌افتد تا برای چندمین ‌بار صدای عدالتخواهی مردم شهرش را به گوش مسوولان برساند.

او قصد داشت به هنگام رسیدن به تهران، در مقابل یکی از نهادهای مربوط به پرونده زمین‌خواری سیرجان تحصّن کند تا به خواسته‌اش پاسخ داده شود. این حرکت مجدد طلبه سیرجانی سبب تحرک فراوانی در بین جوانان و دانشجویان عدالتخواه می‌شود که می‌توان به پخش اعلامیه از سوی برخی جوانان سیرجانی به منظور حمایت از طلبه سیرجانی اشاره کرد که بلافاصله با ممانعت نیروی انتظامی و دستگیری عده‌ای از آنان روبرو می‌شود. همچنین با نزدیک شدن حجت‌الاسلام جهانشاهی به اصفهان، ستادی از سوی دانشجویان عدالت‌خواه مسئولیت استقبال از وی را در شهر اصفهان بر عهده می‌گیرد.

در کنار این مسائل و با آغاز این حرکت و پوشش خبری بی‌سابقه رسانه‌های کشور از راه‌پیمایی طلبه سیرجانی، زمینه توجه هر چه بیشتر افکار عمومی به مسئله فساد و زمین‌خواری در شهرهای کوچک کشور فراهم می‌شود.

تلاش‌ برای جلوگیری از ادامه راهپیمایی

با گسترده شدن ابعاد این قضیه تلاش‌های فراوانی برای جلوگیری از ادامه راهپیمایی طلبه سیرجانی و منصرف کردن وی جهت حرکت به سمت تهران از سوی برخی از مقامات محلی انجام شد که همگی با واکنش منطقی حجت الاسلام جهانشاهی و تاکید بر اراده قاطع او برای مبارزه با مفاسد اقتصادی روبرو شد.

زمانی که تمام این تلاش‌ها برای جلوگیری از حرکت طلبه سرجانی با شکست روبرو می‌شود، بالاخره وی پس از طی 390 کیلومتر، در مسجد ابوالفضل سورمغ و قبل از ورود به آباده برای دومین بار و اینبار به جرم «اقدام خلاف شؤون روحانیت و تشویش اذهان عمومی» دستگیر و به شهر شیراز انتقال می‌یابد تا بدین وسیله جلوی راهپیمایی اعتراض‌آمیز وی به تهران گرفته شود.

جهانشاهی دوباره محکوم می شود

پرونده وی این بار در دادگاه ویژه روحانیت شیراز تشکیل و در جریان محاکمه، وی به 23ماه و 15 روز حبس، 30 هزار تومان جریمه نقدی و 3 سال ممنوع الورود شدن به سیرجان از سوی دادگاه ویژه روحانیت به جرم رفتارهای خلاف شان روحانیت محکوم شد.

او مدتی را در زندان شیراز بود که 55 روز از این زمان را در انفرادی به سر می‌برد. بعد از آن نیز در پی درخواست خانواده او مبنی بر انتقالش به زندان قم (به علت نزدیکی به محل زندگی) با طرح این مسأله از سوی مسوولان که زندان قم جایی برای او ندارد، به زندان اوین تهران منتقل می‌شود.

به‌ زندان‌ افتادنِ مجدّد حجت‌الاسلام جهانشاهی به جرم عدالت‌خواهی با اعتراض بسیاری از دانشجویان و طلّاب همراه بود. در بسیاری از نشریات دانشجویی به این حکم اعتراض شده و بیانیه‌های متعدّدی از سوی تشکّل‌های مختلف دانشجویی صادر شد.

بعد از گذشت هشت ‌ماه‌و 10 روز از حبس، حجت‌الاسلام جهانشاهی برای دومین باربه فرمان رهبر معظم ‌انقلاب(مدّظلّه‌العالی) و با دریافت پیام شفاهی ایشان با عنوان «شَکَرَ الله مَساعیکَ»، در حالی که حدود 15ماه از حبسش باقی مانده بود، ‌آزاد شد.

این طلبه سیرجانی پس از آزادی در قسمتی از پاسخ به پیام محبت‌آمیز آقا چنین نوشتند: آقا به خدا قسم ما فقط نگران و غصه‌خوار تنهایی و مظلومیت شماییم. ما فقط می‌خواستیم و می‌خواهیم حرف شما زمین نماند. ما از این می‌ترسیم که تاریخ تکرار شود و شما همچون اجداد پاک‌تان، بر اثر بی‌عرضگی ما یارانتان، در میان گرگان روزگار تنها و غریب بمانید.... آقا از وقتی شنیدم که شما شخصا وارد این ماجرا شده‌اید، به خدا شرمنده‌ایم، ما می‌خواستیم باری از دوش شما برداریم، نه اینکه بر زحمت شما بیفزاییم. اما خوشحالیم که این امر فرصتی شد تا مدال افتخاری از دستان مبارک شما دریافت کنیم و شاید این تنها مدال افتخاری باشد که نه از دستان شما، بلکه از لبان مبارکتان صادر شده است و آن این است که به سربازان‌تان فرموده‌اید: "شکر الله مساعیکم".

آزادی او مانند گذشته با استقبالی جمعی از دانشجویان در کنار زندان اوین و همچنین استقبال جمعی از طلبه‌ها به هنگام ورود او به قم همراه بود. وی در نامه‌ای که از زندان اوین، بند انفرادی نوشته است، به این نکته اشاره می‌کند که در راستای عدالتخواهی نزد افراد سرشناس زیادی از قبیل امام جمعه سابق سیرجان، معاون دادستان کرمان، وزیر اطلاعات سابق جناب آقای محسنی اژه‌ای، رئیس سابق سازمان بازرسی کل کشور جناب آقای نیازی، رئیس سابق بازرسی ویژه ریاست جمهوری جناب آقای حاج داود احمدی‌نژاد، نمایندگان مجلس و... رفتم اما همگی به بهانه‌های واهی از قبیل "انجام چنین کارهایی سبب تضعیف نظام می‌شود" وعده‌های پوشالی به بنده دادند و هیچ اقدام موثری در این راستا انجام ندادند.

وی در قسمت دیگری از نامه‌اش می‌نویسد:در حالیکه توقع و امید داشتیم با این اطلاع‌رسانی‌ها، برخی از زمین‌خواران بزرگ سیرجان محاکمه و مجازات شوند تا درس عبرتی باشد برای سایر مفسدان اقتصادی، متاسفانه مسئولین با برخوردی که اصلا انتظارش را نداشتیم ما را در مسیر دیگری قرار دادند. به‌جای اینکه زمین‌خواران را مجازات کنند با ما برخورد کردند، تا درس عبرتی باشد برای سایر عدالت‌خواهان. درد ما اینست که تا امروز که حدود سه سال از آغاز این ماجرا می‌گذرد هیچ مسئولی از مسئولین کشوری نیامده است ببیند حرف ما در این رابطه چیست؟ و جز دستگیری و محاکمه و زندان جوابی به ما داده نشده است.

وی در این نامه تصریح می‌کند که سیرجان و زمین‌های سیرجان و یا هر کجای دیگر برای ما اهمیت و ارزشی ندارد، بلکه آنچه در نظر ما مهم است و موضوعیت دارد "عدالتخواهی" و " مبارزه با ظلم و فساد" است که آن را بزرگترین خدمت به اسلام و انقلاب و مردم و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌دانیم والا هیچ کس خودش را به خاطر دنیا به این مهلکه‌ها نمی‌اندازد.

مراجعه به مجلس و شکایت به کمیسیون اصل نود

آزادی جهانشاهی، همراه با اولین جرقه‎‎های تبلیغات انتخاباتی ریاست‌جمهوری در سال 1388 بود که بعد از انتخابات تبدیل به آتشی سوزنده شد. آتش‎سوزان فتنه، تا ماه‎‎ها اجازه اقدام مجدد را به این طلبه عدالت‌خواه نمی‌داد. اما او بعد از گذشت حدود هشت ماه از انتخابات ریاست‌جمهوری و آرامش نسبی کشور، در حالی مجددا شروع به فعالیت کرد که اطمینان داشت از کارش سوءاستفاد‎ه‎ای نخواهد شد و آبی به آسیاب دشمنان نظام ریخته نخواهد شد.

اولین اقدام علیرضا جهانشاهی بعد از انتخابات، مراجعه به مجلس شورای اسلامی در روز دوشنبه مورخ 5 بهمن 1388 بود. او به همراه دوستانش، نامه‎ای را که نوشته بود به تعداد نمایندگان تکثیر کرده و به دفتر تمام نمایندگان مجلس تحویل داد. اما هفته بعد، جلسه‎ای در کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی به میزبانی حسین فدایی و محمدحسین فرهنگی برگزار شد. در این جلسه قرار شد او دو شکایت بنویسد؛ یکی علیه دادگاه ویژه روحانیت به‎خاطر نحوه برخوردشان با یک طلبه عدالت‌خواه؛ و یکی به‎خاطر زمین‌خواری‌‎های سیرجان. طلبه سیرجانی این نامه‎‎ها را نوشت و به کمیسیون اصل نود تحویل داد. اما تا امروز بعد از گذشت سه ماه و نیم از اولین جلسه با کمیسیون اصل نود، کمیسیون مذکور می‌گوید: بررسی این پرونده در صلاحیت کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی نیست.

می خواهم سرباز کوچک آقا باشم

علیرضا جهانشاهی چندی پیش همزمان با شهادت صدیقه طاهره باز در حرکتی جدید عازم ام القرای جهان اسلام شد تا صدای عدالت‌خواهی خود را بلندتر از گذشته فریاد کند، اما اینبار تنها نیست و دانشجویان و طلاب جوان نیز که ندای حق‌طلبانه او را شنیدند، وی را همراهی می‌کنند.

وی که شنبه اول خرداد به حرم مطهر امام خمینی رسید در اظهاراتی بیان کرد که آن چیزی که مرا به این وادی کشاند این بود که می‌خواهم سرباز کوچک آقا باشم که اگر خدا توفیق بدهد بتوانیم کاری بکنیم که دیگرانی که نسبت به آقا معرفت‌شان کمتر است و در داخل نظام ما هم هستند، ضربه شست ما را ببینند.

با ورود طلبه سیرجانی و همراهانش به تهران، 19 تن از اساتید و فعالان فرهنگی از اقدام وی حمایت و تاکید کردند: "وقت آن رسیده است که مسئولین محترم هیاتی را برای رسیدگی وی‍ژه به دادخواهی این روحانی مخلص و دمیدن روح امید در حرکت‌های عدالتخواهی مردمی تشکیل دهند و غیرت و حساسیت خود را نسبت به مظالم پیچیده اقتصادی-اجتماعی و همدلی با عدالتخواهان نشان دهند." همچنین 4 تن از نمایندگان عدالتخواه تهران(نادران، توکلی، زاکانی و فدایی) از اقدام وی استقبال کرده و وی را به مجلس دعوت کردند.

مسیر ابوذرها و سلمان ها و خمینی ها

در هر حال وی درمسیری است که روزی ابوذرها، سلمان‌ها، خمینی‌ها و... رفتند تا حق مظلومی را مطالبه کنند و ظالمی را درجای خودش بنشانند. اما چه می‌شود که جهانشاهی به این نتیجه می‌رسد که باید درمیان این هیاهوی تبلیغاتی دراقدامی نه صرفا نمایشی، بلکه اقدامی ارزشی و با حداقل امکانات، راهی این سفر شود تا در ام القرای جهان اسلام(تهران) بار دیگر عدالت را فریاد کشد و برغربت رهبر خود ناله کند.

گویی مجاهدت و خون دل‌های علمای سلف، هنوز بعد از گذشت سالیان دراز به نتیجه نهایی نرسیده است که این بار این طلبه جوان با همت و غیرت اسلامی و ایرانی خود قدم در راهی می‌گذارد که شاید هزاران خطر درپی داشته باشد.

اما مجاهدت او به اینجا ختم نمی‌شود. او بسان رادمردان سربدار این دیار، نه درحکومت جور، بل در زمان ولایت ولی امرش، گوش به فرمان حضرت آقا در صف مقدم جهاد می‌ایستد و در راه مبارزه با مفاسد اقتصادی راهی سفری می‌شود که شاید نتیجه‌ای به مراتب دشوارتر از گذشته برایش در بر داشته باشد. تو گویی ابوذروار درمیدانی قدم می‌گذارد تا به غربت امامش، مقتدایش و ولی امرش اقتدا کند.

 
  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو اردیبهشت91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۸:۱۹ ق.ظ


اشک و لبخند

+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم اردیبهشت 1391 ساعت 19:32 شماره پست: 1030

گشتاسبی، همسنگر من بود. او نامزد داشت و باید در اولین فرصت برای مراسم ازدواج، خودش را به پشت جبهه می ­رساند.

 فامیل­ ها پیغام می­ دادند که منتظر او هستند. به خاطر عملیات کربلای 4 نتوانسته بود به مرخصی برود. عملیات که تمام شد، قصد داشت به شهر برگردد. آمد و با همه خداحافظی کرد. ناگهان خبر رسید طبق دستور، همۀ مرخصی­ ها لغو شده است. اعتراض نکرد. قطره­ ای اشک از گوشۀ چشمش بیرون دوید.

 کربلای 5 در راه بود. همان ابتدای عملیات، دیدم خبری از او نیست.

 رفتم و پیدایش کردم. نزدیک که شدم، دیدم آرام و متین گوشه ای افتاده و لبخندی در گوشۀ لبش نشسته است.آرامش در ظاهرش موج می زد.

گفتم: خوشا به حالت. مراسم دامادی­ ات را سر سفرۀ اباعبدالله برگزار کردی.

راوی: سید محمد برقعی/ قم

آیا گبرلو از پس برنامه هفت بر می آید؟
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1391 ساعت 19:14 شماره پست: 1029

گویا قرار است گبرلو به جای جیرانی بر صندلی اجرای برنامه هفت تکیه بزند. گبرلو یک منتقد سینمایی است که از نظر مبانی فکری نسبت به بسیاری از هم صنفی های خود به رویکردهای اسلام و انقلاب نزدیک تر است؛ اما آیا این مسئله توان وی در اجرای برنامه ای چالشی را نیز به اثبات می رساند؟ خوب است در این رابطه به خاطره ای اشاره کنم.

آن موقع که رابطه خوبی با مسعود ده نمکی داشتم گاهی همراه وی به بعضی از برنامه های سخنرانی و مناظره و ... می رفتم. یکی دو ماهی از اکران اخراجی های یک می گذشت. مسعود از طرف انجمن سینمای جوان قم دعوت شده بود تا در جلسه ای با حضور جناب گبرلو در سالن اداره کل ارشاد این شهر به نقد و بررسی فیلم خود پرداخته و پاسخ گوی پرسش ها باشد.

جلسه ای به یاد ماندنی بود. حاشیه های جالب آن محفل بماند برای فرصتی دیگر. ساعتی از جلسه پرسش و پاسخ می گذشت. گبرلو شخصیتی آرام داشت و سعی می کرد نقدهای خود به ساخته ده نمکی را محافظه کارانه طرح نماید. مسعود که دید فضای جلسه یک نواخت شده و ممکن است نتیجه به نفعش نباشد به سبک همیشگی خود پناه برد و در حرکتی غافلگیرانه، صدایش را بلند کرد و سعی نمود این طور به مخاطب خود وانمود کند که تا به حال نمی خواسته بعضی حرف هایش بزند. او مسائلی را کنار هم چید که حکایت از بی اعتنایی بعضی مسئولان نسبت به ساخت فیلم اخراجی ها داشت و طوری فضاسازی کرد که انگار مسبب همه این دشواری ها و سنگ اندازی های فرضی، شخص گبرلو بوده است!

آن بنده خدا هم به جای آن که از خودش دفاع کند و پاتکی بزند و لااقل یاداور شود که تنها یک منقد سینمایی است نه مسئول ناکامی های ده نمکی، چهره اش سرخ شد و مانند فردی که مسئولیت خطاهایش را پذیرفته و جز شرمندگی حرفی برای گفتن ندارد سر به پایین انداخت.

با احساسی شدن فضای جلسه، ناگهان نظم محفل به هم خورد و اتمام جلسه به طور رسمی اعلام گردید. مسعود به لا به لای جمعیت آمد؛ اما گبرلو با شتاب از آن مجلس گریخت و با حالتی شکست خورده که دیگر حرفی برای گفتن ندارد، در چشم بر هم زدنی غیب گردید!

حالا تصور کنید این آقا بخواهد بر صندلی برنامه ای تکیه بزند که لازمه اش گاه تقابل فکری با عناصر خودباخته و خودفروخته ای است که با ژست هنری و روشنفکری، کمر به هدم ارزش های این مرز و بوم بسته اند و طلبکارانه به مظلوم نمایی می پردازند. آیا گبرلو می تواند جلسه را طوری اداره کند که سود آن به حساب دشمنان فرهنگی این ملت واریز نشود؟

اداره ثبت و ضبط اسناد!

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت 1391 ساعت 23:14 شماره پست: 1028

یکی از همشهریان عزیز دو سه باری این پیغام را در قمست نظرات خواندگان اشک آتش گذاشته است:

" سلام همشهری

ترا خدا یه سخنی در باره معطل کردن ارباب رجوع توسط کارمندان اداره جات خصوصا ثبت اسناد بابل بنویس خر تو خره امدی برو ببین چه خبره ... ندی انجام نمیدن اما روز 5 شنبه هر هفته دعای عاشورا میزارند تا 9 صبح مردم هم بیرون ایستاده و فحش میدن ممنون "

راستش نمی دانم این همشهری بابلی بزرگوار دقیقا چه چیزی دیده و چه شکایتی دارد اما یادم می آید اولین روزهای اداری سال جدید برای کمک به یکی از اقوام که خانمی ناآشنا با امور اداری بود پایم به اداره ثبت اسناد و املاک بابل باز شد. باور کنید به اتاقی در طبقه پایین رفتم انگار گعده گرفته بودند و دید و بازدیدهای نوروزی شان با دوستان را به ساعات اداری کشانده بودند. دریغ از ذره ای راهنمایی و روی خوش نشان دادن به ارباب رجوع. در طبقه بالا اتاقی بود دارای چند کارمند خانم. دیدم بنده های خدا نای حرکت کردن ندارند. خودم دفترهایی که نیاز بود را از قفسه ها خارج کرده و به آنها نشان می دادم تا کارشان یا کارمان رسیده شود. آخرش هم آقایی که مسئول اصلی کار ما بود امضایش را انداخت برای چند روز بعد. طبق معمول در برخورد با چنین مسائلی آماده شدم برای شکایت به نهادهای بازرسی که یادم آمد اداره ثبت اسناد زیر مجموعه سیستم قضایی است و ...

برخورد با افسران سایبری حزب الله همچنان ادامه دارد
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1391 ساعت 21:31 شماره پست: 1027

خانم رضوان محدث پور خواهری فرهنگی اهل شهرستان زیبای سبزوار است که علاوه بر سخنرانی و تدریس در مدارس و مراکز مذهبی این شهر، در وبلاگ نویسی نیز، ید طولایی دارد و با توجه به سن و سالش به نوعی پیشکسوت خواهران فعال عرصه مجازی و به تعبیر دیگر مادر وبلاگ نویسان ارزشی کشور محسوب می شود.

با خبر شدم خانم محدث پور - مدیر محترم وبلاگ بهار فرهنگی - که خود از خانواده ای روحانی و علاقمند به حوزه و مرجعیت است به دلیل طرح انتقادات و تذکراتی دوستانه نسبت به برخی طلاب در وبلاگ خود، مورد غضب مسئولان امنیتی و نظارتی شهر خود قرار گرفته و تهدید به برخورد و بازداشت و محاکمه شده است. نکته جالب این جاست که پیشقراول این اعتراضات امام جمعه محترم دیار سربداران است. امام جمعه ای که بر اساس جایگاه ذاتی خود باید منش پدرانه نسبت به نیروهای ارزشی داشته باشد گویا به تحریک عده ای – که شرح رویکرد و عملکردشان از سوی نهادهای مسئول خارج از استان در حال پیگیری است – تدبیر امر را این گونه یافت که تمام مروّت و مردانگی خود را در تقابل با یک زن به اثبات برساند. این حماسه تاریخی امام جمعه محترم سبزوار از منظر طلاب و فضلای همشهری ایشان در قم مخفی نمانده و لوح تقدیری از سوی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه برای وی ارسال خواهد گردید.

خانم رضوان محدث پور گذشته از آن که چند درصد نقدهایشان اصولی و مطابق با منطق است وچه درصدی غیرقابل قبول، کارنامه ای زرّین در دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی و خون شهیدان دارد که به هیچ وجه انگ تضاد با روحانیت به آن نخواهد چسبید. امیدوارم این بانوی فعال و خستگی ناپذیر با حفظ خویشتن داری و پرهیز از نزاع غیرضروری همچنان در صراط نورانی حق وحقیقت، مستقیم بماند وبداند که خدا اجر مجاهدان را زایل نخواهد کرد. البته خوب است این بانوی انقلابی وسایر نیروهای اهل دغدغه، نسبت به افزایش اطلاعات حقوقی خود اقدام جدی نمایند تا بی خود و بی جهت با احضار و تهدید هر کس ونا کسی به این سوی و آن سوی کشیده نشوند. حرف آخر: فاستقم کما امرت

چه عشقی؟ چه کشکی؟!

+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم اردیبهشت 1391 ساعت 19:57 شماره پست: 1026

سعید عرفان اهل ساری بود؛ از خانواده ای متمول که چندان اعتقادی به برخی مسائل انقلابی نداشت. بحث شهید و شهادت که می شد می گفت: دارند مغز بچه های مردم را شست و شو می دهند تا آنها را به جبهه بکشانند. کدام شربت شهادت؟ مگر می شود کسی خبر شهادتش را بدهد؟ مگر می شود کسی بداند که شهید می شود و از خطر فرار نکند؟ چه عشقی؟ چه کشکی ...؟!

وقت سربازی اش بود. رفت خدمت و افتاد خط مقدم. بعد از مدتی دوباره دیدمش و با هم شروع کردیم به صحبت. دیدم حال و هوایش عوض شده. گفت: " خط بودیم و با چند نفر از رفقا دور هم حلقه زده بودیم. یکی به آسمان خیره شد و بعد رو کرد به ما و گفت: من بیست دقیقه دیگر شهید می شوم. گفتم: این چه حرفی است اخوی؟ مغز تو را هم شست و شو داده اند؟

ساعتم را نگاه کردم. درست بیست دقیقه بعد خمپاره ای آمد و در نزدیکی ما منفجر شد. نقش زمین شدیم و سر تا پایمان را خاک گرفت. خودمان را که پیدا کردیم همه سالم بودیم و زنده جز همان دوستی که وعده شهادتش را داده بود. از آن وقت نگاه من عوض شد و ... "

گفتم: سعید جان! معلوم است حرف ها و خاطرات زیبایی داری. فرصتی بگذار و همه اینها را برایم تعریف کن.

گفت: فردا باید اعزام شوم.

گفتم: عیبی ندارد. باشد برای وقتی که برگشتی.

خندید. مکثی کرد و گفت: نه. این بار دیگر نوبت من است. دیگر برگشتی در کار نیست. از حرفش تعجب کردم.

رفت و مدتی بعد پیکر خونینش بر دوش شهر نشست.

راوی: حسن کریمی سلیمی

آیا ایران تگزاس می شود؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1391 ساعت 20:0 شماره پست: 1025

پنجم اردیبهشت سال 1390 پرونده ای هولناک در دادگستری شهر کاشمر تشکیل شد که ابعاد غیرانسانی و تأثربرانگیز آن تا چند ماه نقل محافل رسمی و غیررسمی کشور قرار گرفت. در این ماجرای تأسف بار، زنی روستایی از سوی پنجاه مرد مورد تجاوز واقع شد. ماجرای زننده این پرونده تلخ، بازتاب بدی در جامعه داشت و چهره زشتی از فساد پنهان لایه هایی از اجتماع را برملا ساخت. اهمیت این پرونده که مدتی پس از جریان تجاوز به چند زن در یکی از باغ های استان اصفهان افشا گردید مسئولان دستگاه قضا را بر آن داشت تا وعده هایی مبنی بر برخورد جدی با متجاوزان به عنف را در تیتر رسانه ها بگنجانند.

اینک یک سال از این ماجرای تلخ می گذرد. آیا کسی خبر دارد این پرونده به کجا کشیده است؟

بر اساس بررسی های صورت گرفته، زن شاکی پرونده بارها از سوی متهمان و خانواده های آنها مورد تهدید جدی قرار گرفته و مجبور به عدم پیگیری پرونده شکایت خود شده است. این وسط پرسشی که پیش می آید این است که آیا مدعی العموم هیچ تکلیفی برای دفاع از حق یک مظلوم بر عهده خود احساس نمی کند؟ آیا صرف عدم پیگیری شکایت توسط خانواده ای بی پناه جواز مسکوت گذاشتن و به فراموشی سپردن این پرونده را صادر می کند؟ به راستی چه کسی باید به جنبه عمومی جرم در ایجاد ناامنی و رعب و وحشت در جامعه اسلامی توجه کند؟

با این وصف هر گاه عده ای موفق به ارتکاب جرم به صورت جمعی شوند می توانند با ارعاب و تهدید فرد متضرر و مظلوم، جان و مال و ناموس او را در سلطه خود نگاه دارند و مسئولان قضا نیز دلخوش به این توجیه قانونی باشند که به دلیل نبود شاکی خصوصی بار مسئولیت از گرده شان خارج شده است!

در راه حق، جان می­دهیم

+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم اردیبهشت 1391 ساعت 19:16 شماره پست: 1024

روزهای اول بهمن سال 65 بود. جنگ به مراحل حساس خودش نزدیک می­شد. عراق به شدت شهرها را بمباران و موشک­ باران می­کرد و مردم بی­گناه را به خاک و خون می­کشید. پدربزرگ بچه­ها که در روستا زندگی می­کرد هر روز پیغام می­داد که شهر قم امنیت ندارد و به روستا بیایید. نقی آن موقع فقط 11 سال داشت در نامه­ای برای پدربزرگش نوشت:                                                                                   

 "شش ماهه اصغر می­دهیم                 در راه حق جان می­دهیم                         

ما در پناهگاه حضرت معصومه سلام الله علیها هستیم. "                                                               

جواد پسر دیگرم دو سال از نقی بزرگتر بود. با فرزندانم شب­ها به جای آن که به پناهگاه برویم، می­رفتیم بالای پشت بام و شعار می­دادیم: توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد  حتی اگر از آسمان گلوله بارد                

روزها به تشییع پیکر شهدا می­رفتیم. احساس می­کردیم وظیفه داریم مراسم شهدا را پررونق نگه داریم. بعد از هر تشییع، خودمان را برای مشایعت شهید دیگری آماده می­کردیم. بوی گلاب و کافور همیشه در مشام ما بود. خستگی و سرما را احساس نمی­کردیم. بعد از تشییع یکی از شهدا بود که دیدم نقی در تابوتی دراز کشیده است. با عصبانیت رفتم طرفش. فکر کردم الآن است که بلند شود و فرار کند؛ اما با آرامش رو کرد به من و گفت: قرار است این­جا بیایم؟

اگر چه این حرفش را گذاشتم به حساب بچگی و بازیگوشی اش؛ اما هر با که این صحنه جلوی چشمم می­آمد، اضطراب در دلم چنگ می­انداخت و رشتۀافکارم پاره می­شد. فردای آنروز تشییع شهید دیگری بود. نقی اصرار داشت پیراهن سیاهی رابپوشدکه رویش نوشته بود "یاحسین"

 هر چه گفتم: آن پیراهن دم دست نیست، قبول نکرد. آخرش همان را پیدا کردم و دادم تا بپوشد. ششم بهمن از راه رسید. پیراهن مشکی منقّش به عبارت مقدس یا حسین، هنوز برتنش بود. نزدیک غروب بود. نقی داشت با بچه­های محل، فوتبال بازی می­کرد. یادش آمد نماز عصرش را نخوانده است. بچه­ها هم همراهی اش کردند. برای این که کسی پیش نماز شود قرعه کشی کردند. اسم نقی درآمد.

 وسط زمین فوتبال نماز جماعت خواندند و بازی را از سر گرفتند. ناگهان صدای انفجار مهیبی زمین و آسمان را به هم دوخت. دشمن باز هم موشک زده بود. مدتی طول کشید تا گرد و خاک فروبنشیند. همسرم سراسیمه از سرکار به خانه آمد و سراغ جواد و نقی را گرفت. گفتم: توی کوچه در حال بازی هستند. اما او کسی را در کوچه ندیده بود. هر چه گشتیم خبری از دو فرزندم پیدا نکردیم. دلم شور می­زد. دیگر آرام و قرار نداشتم. دو کوچه آن طرف تر، منزل شهیدی بود. مادر شهید رفته بود پشت بام که با پیکر غرق به خون دو نوجوان مواجه شد. موج انفجار آن­ها را پرت کرده بود آن­بالا.

ما را خبر کرد. زود خودمان را رساندیم. یکی پیکر نقی بود که با همان پیراهن مشکی، آرام گرفته بود و آن یکی هم نیم تنه­ای بود که از جواد به جا مانده بود.

راوی: مادر شهیدان نقی و جواد اصلانی

بازی عوض شده؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم اردیبهشت 1391 ساعت 23:11 شماره پست: 1023

جان من یک بار با دقت به این چند بیت توجه کنید:

این دوستانی که دم از جنگ می زنند          از تیرهای نخورده چرا لنگ می زنند

هم سفره های خلوت آن روزها ببین          این روزها چه ساده به هم انگ می زنند

هر فصل از وحشت رسوا شدن هنوز          ما را به رنگ جماعتشان رنگ می زنند

یوسف به بدنامی خود اعتراف کن          کز هر طرف به پیرهنت چنگ می زنند

بازی عوض شده و همان هم قطارها          از داخل قطار به هم سنگ می زنند

بیهوده دل نبند به این تخت روی آب          روزی تمام اسکله ها زنگ می زنند

خوب دقت کردید؟ این شعر اعتراض نسبت به دعواهای سیاسی رزمنده های دیروز و سیاستمداران امروز است. شعر زیباست قبول؛ اما به مضمون آن که دقت کنیم می بینیم همه رزمنده ها را با یک چوب رانده است. مطابق فحوای این شعر، هم سفره های خلوت آن روزها آدم هایی هستند که هر آن می ترسند کارشان به رسوایی برسد. آنها مدتی در زمین دفاع مقدس، بازی! کردند و امروز بازی شان عوض شده و دشمن جدیدی از بین خودشان تراشیده اند. ما یعنی مردم هم بازیچه آنها هستیم چه در زمان جنگ و چه در زمان بازی های سیاسی حضرات. در آخر هم نتیجه گرفته می شود که تمام اسکله ها زنگ می زنند و هیچ یک از این بازی ها به سرانجام نخواهد رسید.

شعر زیباست قبول؛ اما طعنه های گزنده آن فراتر از اعتراض نسبت به برخی رزمنده های دیروز و سیاست بازان امروز است.

متأسفانه این شعر یک اثر دفاع مقدسی تلقی شده و متأسفانه تر! آن که علی رضا عصار در ترانه ای با عنوان "بازی عوض شده" این اثر را با حمایت مالی معاونت هنری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس روانه بازار کرده است.

حمید داودآبادی گاهی حرف های خوبی می زند. یکی اش همین که گفته بود نسل های بعد می توانند برای شهدا شعر بگویند و رمان بنویسند و... نه این که این کارها بد باشد، نه. مسئله این است که هزاران سوژه و خاطره ناب دوران مقدس امروز بر اثر ندانم کاری مسئولان فرهنگی دفاع مقدس در حال فراموشی است و یکی یکی رزمندگان آن دوران، گنجینه خاطرات نهفته در سینه هایشان را با خود به خاک می برند آن وقت بودجه های فرهنگی نهادهای به اصطلاح حامی دفاع مقدس صرف تولید آثاری غیرضروری می گردد. خدا می داند یک بچه بسیجی اهل دغدغه و گمنام اگر کاری خودجوش درباره ثبت خاطرات دفاع مقدس انجام داده باشد گاه با بدترین بی اعتنایی حضرات مسئول مواجه می شود آن وقت پول نفت خرج کارهایی می شود که بعضا در تقابل با جنگ و دفاع مقدس ارزیابی می شوند.

داشتم می گفتم. یک کار است که فقط از نسل ما ساخته است ان هم این که ظرف یکی دو دهه ای که در پیش داریم به ثبت و ضبط خاطرات گرانسنگ دفاع مقدس بپردازیم و گنجینه ای از معارف ایثار و شهادت را برای نسل های بعد به یادگار بگذاریم. خدا می داند فرصت، بسیار اندک است.

خبر مهم!
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت 1391 ساعت 23:35 شماره پست: 1022

 

این پیامک از اقای شیرازی دقایقی پیش به دستم رسید:

"خبر مهم: دعوت پلیس امنیت قم از طلبه سیرجانی برای گفت و گو.

این جلسه به دلیل نپذیرفتن شرایط پلیس امنیت توسط طلبه سیرجانی و همراهانش لغو شد.

گفتنی است که در دو هفته گذشته توسط برخی نیروهای امنیتی مزاحمت هایی برای پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار ایجاد شده است."

حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی به همراه دانشجویان و طلاب عدالتخواه هر هفته سه شنبه ها از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها تا مسجد مقدس جمکران را با پای پیاده طی می کنند. این جمع هیچ گونه شعاری سر نداده و تنها به حمل پلاکاردی از سخنان رهبر معظم انقلاب بسنده می نمایند.

 
تنهاترین سردار
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم اردیبهشت 1391 ساعت 18:38 شماره پست: 1021


احمدی‌نژاد: "کیهان" را هم دوست دارم

مشرق: محمود احمدی​نژاد گفت: گاهی اوقات شاهد هستیم نماینده مجلس بالای سر پیمانکار می​ایستد و می​گوید این کار را انجام بده و آن کار را نکن. اگر نکنی وزیر را استیضاح می کنیم. این کار برای مجلس فسادزا است.

رئیس قوه مجریه در بحث نظارت در نظام جمهوری اسلامی، اظهار داشت: باید شورای دستگاه های نظارتی و اعضای آن یک بحث آسیب شناسی در این حوزه داشته باشند. رئیس جمهور نیز از این شورا پشتیبانی و حمایت کند. اگر مقایسه شود در دنیا ما جزو سیستم​های سالم دنیا هستیم. اما در جمهوری اسلامی یک فساد هم، بزرگ است. یک تخلف و سوء استفاده هم قابل پذیرش نیست. اینجا ما ادعای حکومت دینی داریم. دویست هزار تن از بهترین​های ملت اینجا پرپر شدند. اینجا یک تاریخ را به ارث برده است. اگر اسم اسلام، اهل بیت و دینداری روی ما نبود وضع ما عالی بود. اما ما پرچم یک مکتب را بلند کرده و ادعا داریم و باید بهترین باشیم.

وی در بخشی از سخنان خود افزود: هرچند ممکن است برخی مطالب من مورد تایید کسی نباشد ولی من همه شما را دوست دارم. مجلس را هم دوست دارم، مجلس یک نهاد قانونگذاری و مهم است ولی نباید پای خود را فراتر از قانون بگذارد. قانون خط قرمز ما است. قوه قضائیه را هم دوست دارم. اگر این قوه نباشد کشور نمی​تواند حتی یک روز سلامت باشد. آقای مصلحی و پورمحمدی را هم دوست دارم. آقای رحمانی فضلی و منتظری را هم دوست دارم. ما با هم هستیم. یک ماموریت داریم. یک کار بزرگ بر دوش همه ما است. هیچ کدام یک از ما ابدی نیستیم. آنچه رابطه ما را تنظیم می کند قبل از هر امری برادری، آرمان و اهداف و مکتب مشترک است. ملت ما را انتخاب نکردند که بیاییم سر کار با هم دعوای سیاسی کنیم! باید همه دست به دست هم بدهیم و مشارکت کنیم تا شورای دستگاه های نظارتی با نگاه اصلاح​گری امور را پیش ببرد.

رئیس جمهور هنگامی که می خواست بگوید «من وزیر اطلاعات را دوست دارم»، با خنده خطاب به مصلحی گفت: من «اطلاعات» را نیز دوست دارم. احمدی نژاد سپس به مصطفی پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور اشاره کرد و بی آنکه از تشابه اسم وزارت اطلاعات با روزنامه اطلاعات سخن بگوید، گفت: ایشان هم «کیهان» است. من هم «اطلاعات» را دوست دارم و هم «کیهان» را! آقای پورمحمدی کیهان است و ‫من کیهان را هم دوست دارم!

احمدی​نژاد در بخشی از سخنان خود به نحوه احراز صلاحیت نامزدهای انتخابات نیز انتقاد کرد و گفت: آقایی رد صلاحیت شده (توسط هیات اجرایی یا شورای نگهبان) به عنوان عدم التزام به اسلام. من سوال کردم و پرسیدم که چرا رد صلاحیت شده؟ عنوان شد که ایشان موردی داشت که در قانون قید نشده بود. به همین دلیل به خاطر عدم التزام به اسلام رد صلاحیت شد! می​خواهم بگویم به چه حقی افراد به خاطر موردی که در قانون قید نشده رد صلاحیت می شوند؟! به چه حقی حق ملت تضییع می شود؟! البته نمی خواهم بگویم که توسط چه دستگاهی رد صلاحیت شده بود این فرد. فرقی نمی کند. چه شورای نگهبان و چه هیات اجرایی.


 احمدی‌نژاد در این اجلاس اظهار کرد: من نمی‌خواهم در این جا به عنوان رییس قوه مجریه و حتی رییس جمهور که بالاترین مقام رسمی کشور بعد از مقام معظم رهبری است سخن بگویم بلکه به عنوان یک برادر دلسوز و همکار اینجا سخنرانی می‌کنم.

احمدی‌نژاد گفت: همه تلاش‌های ما برای اداره کشور است و این تلاش‌ها باید در سه جهت باشد اول این‌که باید تمام تلاش‌ها در راستای اهداف تعیین شده پیش برود، دوم باید بهره‌وری بالا باشد و سوم این‌که فعالیت‌ها سالم باشد.

رییس‌جمهور گفت: مجموعه اداره کشور در واقع یک پدیده است که باید با هم هماهنگ باشد نه این‌که فکر کنیم پاره‌های گوناگون و رقیب است و این تصور ریشه‌ بسیاری از مشکلات می‌باشد.

احمدی‌نژاد به فعالیت‌های اجرایی و نظارتی اشاره کرد و گفت: اجرا و نظارت هر دو مکمل هم هستند و یک ماموریت دارند نباید تصور کنیم که یک دسته اجرا می‌کنیم و یک دسته آقا بالاسر آن‌ها هستند، نظارت به مفهوم انجام درست کار و جزیی از کار است. این‌که فکر کنیم در اجرا و نظارت دو قدرت در مقابل هم صف‌آرایی می‌کنند و یک تیم کار انجام می‌دهد و یک تیم چهارچشمی مواظب است درست نیست همه باید به دنبال استفاده حداکثری از امکانات برای رسیدن به اهداف باشیم.

اگر یک مجری تصمیم به انحراف از وظایف خود بگیرد...

احمدی‌نژاد در ادامه گفت: واضح است که اگر در گوشه‌ی یک کشور، یک مجری تصمیم به انحراف از وظایف خود بگیرد کسی نمی‌تواند جلوی او را بگیرد اگر روحیه همدلی و همبستگی و کار برای خدا و آرمان‌های امام تضعیف شود با نظارت نه تنها کاری درست نمی‌شود بلکه همه کارها خرابتر می‌شود.

وی ادامه داد: هدف همه ما منافع ملی و برپایی جامعه الگو و نمونه است، همه باید با هم باشیم تا کشور جلو برود، ناهماهنگی در اجرا پنجره‌ای است که همه فسادها از آن وارد می‌شود. مدیریت کشور باید یکپارچه باشد و گسیختگی در مدیریت حتی افراد یک اتاق را هم به هدف نمی‌رساند، بهترین برنامه‌ها هم اگر با ناهماهنگی اجرا شود تضعیف می‌شود.

آیا نظارت به مفهوم مچ‌گیری و دعواست؟

رییس‌جمهور با طرح این سوال که آیا نظارت به مفهوم مچ‌گیری و دعواست؟ گفت: نظارت باید فضای مناسب را برای اعمال مدیریت هماهنگ و یکپارچه فراهم کند و نظارت باید فضا را به سمت کار و تلاش بیشتر ببرد.

رییس‌جمهور گفت: نظارت هم مانند هر کار دیگری باید قانونمند باشد، حتی ناظر باید بیشتر از دیگران به قانون پایبندی نشان دهد. بین نظارت و اجرا یک مرز دقیق وجود دارد که باید رعایت شود. طبق قانون ناظر حق دخالت در اجرا را ندارد چرا که این کار فسادآور است. نظارت باید طوری اعمال شود که آن دسته از افراد که کار نمی‌کنند یا کم کار می‌کنند تشویق شوند که کار بیشتری انجام دهند.

وی افزود: نظارت بر اجرا به مفهوم تحمیل خواسته‌های خود به دستگاه‌های اجرایی نیست بلکه تلاش برای اجرای درست قانون است، نظارت ممانعت هم نیست.

احمدی‌نژاد در بخش دیگری از سخنان خود با بیان این‌که «ما در کشور نهادهای نظارتی فراوانی داریم» گفت: نهادهای نظارتی کم نداریم، اما باید بین این‌ها هماهنگی ایجاد شود. تشکیل این شورا (شورای دستگاه‌های نظارتی کشور) نوید این هماهنگی را می‌دهد. یکی از مهم‌ترین مسائل بحث سلامت خود دستگاه‌های نظارتی است که در اولویت قرار دارد ما شاهدیم که گاهی از یک دستگاه دو نظر بیرون می‌آید در حالی که مدیران و کارمندان اجرایی باید یک تصویر هماهنگ از دستگاه نظارتی داشته باشند والا خلاءیی ایجاد می‌شود و از آن فساد بارز می‌شود.

 

احمدی‌نژاد با بیان این‌که «برخی نمی‌توانند برخلاف قانون اساسی و استفاده از قانون عادی اختیارات خود را توسعه دهد» گفت: این کار خلاف و فسادآور است حتی اگر نهاد بالاتر هم آن را تایید کند. باید طوری نظارت کنیم که یک مجری به دنبال رسیدن به اهداف خود باشد نه این‌که در پی تنظیم رابطه خود با دستگاه‌های نظارتی باشد.

رییس‌جمهور تصریح کرد: رسانه‌ای کردن مسائل قبل از قطعیت یک مساله خلاف است و موجب سلب اعتماد مردم می‌شود. نتیجه این می‌شود که دیگر هرچه گزارش تخلف هم بیاید دیگر جامعه باور نمی‌کند. ما نباید گرایش‌های سیاسی را در کار نظارت دخالت دهیم. احمدی‌نژاد همچنین تاکید کرد: یک بخش از نظارت بعد از اجراست، اگر ناظر در حین اجرا دخالت کند فساد ایجاد می‌شود من خود زمانی ناظر بودم گاهی یک ناظر حس می‌کند که باید از همه چیز سر در بیاورد و در همه جلسات شرکت کند، نباید این شائبه را ایجاد کنیم که فلانی در حال جمع‌آوری مدارک و پرونده ساختن است باید بین ناظر و مجری اعتماد ایجاد شود.
 

رئیس خاطی بانک دخیل در فساد اخیر طلبکارانه علیه ما موضع می‌گیرد
 

رئیس جمهور با اشاره به بحث تخلف بانکی سال گذشته در کشور گفت:‌ همه ما دیدیم که افشای این مسئله سبب شد، تا واکنش‌های وسیع اجتماعی در کشور بوجود بیاید درحالی که ما و مجموعه نظام بخوبی با این مسئله برخورد کردیم و باید به ما آفرین می‌گفتند درحالی که امروز اینگونه نیست.

احمدی‌نژاد با اشاره به اینکه آسیب‌شناسی فساد‌های موجود در سیستم اجرایی کشور باید در دستور کار شوراهای دستگاه‌های نظارتی قرار گیرد، گفت: بعضی‌ها تصور می‌کنند که اگر ما 4 نفر را اعدام بکنیم قاطعیت ما در فساد محرز می‌شود اما اینگونه نیست  و ما باید عدالت را اجرا کنیم. امروز متاسفانه اصل این مسئله در بحث‌های مختلف کاملا در حاشیه قرار گرفته و بانکی که این تخلف در آن بوقوع پیوسته بود، هم‌اکنون در جریان پرونده قرار ندارد و رئیس خاطی این بانک نیز طلبکارانه علیه ما موضع می‌گیرد.

وی افزود: آن مقامی که صحبت از تحت پیگرد قرار گرفتن ده‌ها مدیر دولتی می‌کند اما دوستان خود را در قوه دیگر نادیده می‌گیرد باید متوجه بحث اعتماد مردم به ساختار حکومت نیز باشد.

احمدی‌نژاد همچنین در ادامه با اشاره به تشکیل شورای دستگاه‌های نظارتی کشور گفت:‌ از تشکیل این شورا خوشحالم و امیدوارم همه با هم آسیب‌شناسی کنیم و آنچه از دست من بر بیاید حمایت می‌کنم و پشتیبانی و هماهنگی‌های لازم را انجام می‌دهم همه ما مسوول هستیم که جامعه الگو را بسازیم و روند امور را با هم تنظیم کنیم.

رییس قوه مجریه تصریح کرد: ما جزء سیستم‌های سالم دنیا هستیم، اما در جمهوری اسلامی حتی یک فساد هم خیلی بزرگ است ما ادعای حکومت دینی داریم و 200 هزار نفر از بهترین‌های ملت ما پرپر شدند و یک تاریخ بزرگ را ساخته‌اند. ما پرچم یک ملت را بلند کرده‌ایم و باید بهترین باشیم.

رییس‌جمهور با بیان این‌که «در سخنان خود قصد تضعیف هیچ نهادی را نداشته است» گفت: من مجلس را دوست دارم یک نهاد قانونگذار است، اما نباید پایش را از قانون اساسی فراتر بگذارد. قوه قضاییه را هم دوست دارم بدون قوه قضاییه بسیاری از مشکلات حل نخواهد شد. من همه را دوست دارم آقای مصلحی، آقای پورمحمدی را هم دوست دارم هرچقدر هم که مصاحبه کنند باز هم آن‌ها را دوست دارم. من خودمم را هم دوست دارم، اما آن‌ها را بیشتر دوست دارم. ما همه با هم هستیم.

رییس‌جمهور در پایان تاکید کرد: آنچه رابطه ما را تنظیم می‌کند آرمان و مکتب مشترک ماست، ملت ما انقلاب نکردند که ما سر کار بیاییم و دعواهای سیاسی کنیم همه باید دست به دست هم دهیم و کمک کنیم و با نگاه اصلاحی ساختارها را کارآمد و سالم و دارای همدلی کنیم تا هرچه بیشتر اعتماد عمومی جلب شود.

 

گزارشی تصویری از نخستین اردوی راهیان نور استانی در کشور
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم اردیبهشت 1391 ساعت 0:5 شماره پست: 1020

 
ایران امروز و پدیده ای به نام بیداری
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم اردیبهشت 1391 ساعت 18:40 شماره پست: 1019

 

مدت هاست که جای جای جهان آبستن حوادثی سرنوشت ساز است. قشرهای مختلف مردم در اقصی نقاط عالم، به پا خواسته و دولت های خود را در دو راهی سقوط و یا پذیرش معیارهای عدالت محورانه قرار داده اند. تونس و مصر و لیبی، شاهد سرنوگی حکومت های خودکامه و ظلمت پرست خود بوده اند. بحرین و یمن نیز به خاک و خون کشیده شده اند؛ اما ندای هل من مبارز مردم بیگناه آن دو کشور همچنان در گوش تاریخ، طنین می اندازد. رژیم مستکبر ایالات متحده و چند کشور اروپایی نیز آبستن قیام حق طلبانه مردم مستضعف خود هستند. این قیام ها تا کنون به اسم های متعددی نام گذاری شده است. مطالبات میدانی مردم دنیا چه بیداری اسلامی و انسانی باشد و چه بهار عربی و غربی، حاکمان مستبد دنیا را سخت پریشان ساخته است. جهانخواران می دانند که مستضعفین عالم، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، خواسته هایی عدالت محورانه داشته و با حاکمیت زور مداران زرپرست به شدت مخالف هستند. تحولات این سال ها در دنیا از سرعت بالایی برخوردار است. یکی از تلاش های سرویس های اطلاعاتی استکبار، ایجاد انحراف در مسیر انقلاب های عدالت طلبانه دنیاست. نمونه واضح آن، کشف حجاب دختر مصری برای اعلام برائت تبلیغاتی از اسلامگرایان بود که شرح آن در این مقال نمی گنجد. خودشیفته فراهانی نیز با تقلید از او، سعی نمود خوراک تبلیغی دشمنان انقلاب را در معترض نشان دادن مردم ایران نسبت به ارزش های حاکم در جامعه  به تصویر بکشاند. از این رو بعید نیست او نیز دیر یا زود به سرنوشت همان دختر تبلیغاتچی مصری دچار شده و خونش به زور ژورنالیسم تصویری غرب، به گردن عدالت خواهان بیفتد.

آرزوی دیرین دستگاه امپریایسم، همواره بر این امر استوار بوده که ایران اسلامی به عنوان الگوی بلامنازع انقلاب های مردمی مستضعفان عالم، به نماد شکست در آرمان گرایی تبدیل شده و لایه هایی از بطن جامعه ایرانی، پرچمدار ستیز با حاکمیت عدالت طلب این کشور معرفی شوند. اعتراض ناشایست معترضان انتخاباتی در خرداد 88 تا حدودی این فرصت را برای بیگانگان فراهم کرد؛ اما دیری نپائید که قیام مردم با تکیه بر شعارهای مذهبی و آرمانی، بساط دین فروشان را بر باد داد و غرب را در سوءاستفاده این فرصت استثنایی ناکام گذاشت .

در این یک سال اخیر که مصادف با اوج انقلاب های مردمی در جهان بوده، رؤیای حکومت ستیزی مردم ایران، خواب باطل دشمنان اسلام و انقلاب بوده است. نکته جالب این جاست که مردم مسلمان ایران نه تنها با حاکمیت خود به خاطر اجرای عدالت و احکام دین دعوایی نداشته اند بلکه اعتراض های مدنی خود را همواره بر مطالبه بیش از پیش آرمان های انقلابی و ارزشی استوار ساخته اند. از جمله این تحرکات می توان به قیام عدالتخواهان ولایتمدار در تهران و قم اشاره کرد که با پرچمداری روحانی مبارز واقعی، حجت الاسلام علی رضا جهانشاهی ( معروف به طلبه سیرجانی ) شکل یافته است. دانشجویان و طلاب همراه با این روحانی عالی قدر و آزاده جنگ نرم! که در پیاده روی های خود بر شعائر انقلاب و مطالبات رهبری معظم تکیه می کنند در طول مسیر، همواره با حمایت و اظهار لطف و ارادت مردم و همشهریان مسلمان مواجه می شوند. عدالت خواهان ولایت مدار به مردم دنیا نشان داده اند که مردم ایران نه تنها از نظام خود ناراضی نیستند بلکه حاکمان خویش را به پایبندی بیشتر نسبت به معیارهای اصولی نظام اسلامی دعوت نموده و معتقدند هر جا که کاستی و ضعفی در مدیریت دستگاه ها به چشم می خورد ریشه در کم رنگ شدن ارزش ها و کم توجهی به احکام سازنده شریعت اسلام دارد.

به جاست تا رسانه های رسمی کشور با پرهیز از کتمان حرکت های عدالت خواهانه، قیام عدالت طلبان ولایت مدار را به گوش جهانیان رسانده تا اعتقاد راسخ مردم ایران به بنیان های انقلاب اسلامی و نظام عدل الهی را بر همگان نمایان سازند.

 
سلامتی شاهنشاه!
+ نوشته شده در یکشنبه دهم اردیبهشت 1391 ساعت 18:58 شماره پست: 1018

سال 64 بود. باید برای عملیات والفجر هشت آماده می‌شدیم. شرکت در این عملیات نیازمند مهارت در شنا بود.

 با بچه‌های گردان سید‌الشهدا (علیه السلام) برای گذراندن آموزش تخصصی شنا و غواصی به مشهد اعزام شدیم. بعد از چند روز آموزش تئوری، برای آموزش عملی به استخر شهید هاشمی‌نژاد رفتیم. به دستور مربی، یک نفر باید می‌رفت بالای دایو و داخل استخر شیرجه می‌زد. دایو خیلی بلند بود و بیش از ده متر ارتفاع داشت. عمق استخر نیز شش متر بود. بنابراین شیرجه از چنین ارتفاعی همراه با ترس و دلهره بود.

رو به روی سکوی پرش، تصویری بزرگ از حضرت امام خمینی (ره) نصب شده بود. کنار آن هم نوشته شده بود: برای سلامتی امام و رئیس‌جمهور خامنه‌ای صلوات.

از شانس خوب! من به عنوان اولین نفر انتخاب شدم. رفتم بالای سکو و زل زدم به عکس امام. مربی گفت: برای این که ترست بریزد به عکس نگاه کن و آن جمله را با صدای بلند بخوان و بعد، شیرجه بزن.

سعی کردم به خودم مسلط باشم، اما اضطراب، کار خودش را کرد. گفتم: برای سلامتی شاهنشاه صلوات! نفهمیدم چه گفتم. ناگهان رزمنده‌هایی که در سالن شنا بودند، گفتند: برای سلامتی حاجی بیگی صلوات!

هنوز هم یادم نمی‌آید چگونه از آن بالا پریدم داخل استخر.

راوی: یدالله حاج‌بیگی/قم

درباره جابه جایی فرماندهی سپاه در بابل

+ نوشته شده در شنبه نهم اردیبهشت 1391 ساعت 9:37 شماره پست: 1017

 

 

اول باید از خوانندگان عزیز اشک آتش عذر خواهی کنم. قرار نیست این وبلاگ به مساءل شهری بپردازد. این یکی دو تا پست را حلال کنید!

اما بعد؛

علی رضا مرادی که فرمانده سپاه بابل شد نور امید در دل بسیجی های شهر جوانه زد. حاج علی رضا یک بسیجی بود. نمی خواهم به پاسدارهای عزیز جسارت کرده باشم. پاسدارها را به دو دسته تقسیم می کنیم. پاسدارهای اداری با شکم های برآمده و لپ های ورم کرده٬ که از نظر ما کارمند انقلاب هستند و پاسدارهای میدانی با شلوار گت کرده و آماده رزم که به آنها می گوییم بسیجی. آنها تمام بار انقلاب را یک تنه به دوش می کشند. علی رضا مرادی از این دسته بوده و خواهد بود. انشالله.

روحیه منحصر به فرد وی در برخورد مناسب با جوانان از جمله خاطرات خوش و زیبایی است که از ایشان در ذهن خود به یادگار نگه داشته ام.

علی رضا مرادی که فرمانده شد آنهم در شهر حاشیه ها یعنی بابل؛ شهری که به طور معمول نخبگانش را فراری می دهد فهمیدم که دیر یا زود نسخه او هم پیچیده خواهد شد! بعضی برخوردهای قاطعانه او با افراد ذی نفوذ‍ و قانون دان های قانون شکن، این فرضیه را به یقین نزدیک تر می کرد.

توجه او به خانواده های معزز شهدا دعای خیر آن بزرگان را همواره بدرقه خود ساخته بود. اینها را که می گویم به این معنا نیست که آقا علی رضا در دوران مدیریتش خبط و خطایی نداشته، خیر! او هم مثل همه مدیران دارای اشتباهاتی بوده است. یکی اش همین بالا کشیدن میوه های کاروان های راهیان نور در مقر سپاه بابل در خرمشهر بود که دعوایش بماند برای فرصتی دیگر!

خبر برکناری علی رضا مرادی آن هم در آستانه بازنشستگی اش را که شنیدم بسیار متأسف شدم و فهمیدم این برخورد، شا‌ءبه نوعی انتقام جویی را در بطن خود دارد.

شنیده ام این روزها ماهی گیرهای عرصه سیاست زدگی که بعضا دل خوشی از مدیریت ارزشی برادر مرادی نداشتند حرف و حدیث هایی را درباره او دامن زده اند و دلشان را خنک کرده اند!

آن طور که من تحقیق کرده ام علت برکناری اقای مرادی دخالت نامبرده در تبلیغ برای یکی از کاندیداهای محترم مجلس عنوان شده است. لابد دوستان سپاهی من ناراحت نخواهند شد اگر بگویم ادعای عدم دخالت تبلیغاتی برادران سپاه در انتخابات٬ لااقل بعد از سال 76 نوعی شوخی به حساب می آید! خبرگزاری فارس و جوان و ... وابسته به کدام نهاد هستند؟ بگذریم!

حالا هر که هر چه دلش می خواهد پشت سر این فرمانده بسیجی بر زبان می آورد. برای این که مخالفان علی رضا از دست من ناراحت نشوند و من هم نان را به نرخ روز خورده و حالی به آنها بدهم باید بگویم بر اساس شنیده های محرمانه از منابع موثق، آقای ع م مشهور به علی رضا مرادی مقصر اصلی اختلاس چند هزار میلیاردی بوده، اسفندیار رحیم مشایی نام مستعار علی رضا مرادی است. او در قتل های زنجیره ای هم دست داشته است. نامبرده پیش از انقلاب در دانشگاه پاتریس لومومبای مسکو یک دوره آموزش های چریکی – کمونیستی را گذرانده است و...

ما به شنیدن این نوع حرف ها عادت داریم.

برای ما علی رضا مرادی تمام نشده است. او همان بسیجی مخلص و محبوب بچه های مسجدی است که در هر سنگری خادم اسلام و انقلاب خواهد بود و گمنام و بی ادعا در راه ولایت پایدار خواهد ماند. انشالله. به حول و قوه الهی٬ شمیم شهادت٬ دیر یا زود هوای دلش را بهاری خواهد کرد که مزد صداقت و ایمان مستحکم  جز این نخواهد بود.

 مجتبی موقر هم متن جالبی درباره برکناری ایشان نوشته که می توانید در ادامه مطلب آن را مشاهده کنید:


مرادی هم رفت

خداراشکر تلاش های شبانه روزی آقایان

 جواب داد و سرانجام مرادی فردا

 میرود البته برای این عزل ناگهانی

عناصر زیادی خالصانه و قربتا الی .. تلاش

 کردند که باید از همه آنها تشکر ویژه نمود.

راستش را بخواهید مرادی به درد این جایگاه نمیخورد

آخر بنده خدا ما حسینیه عاشقان و استخر و ...

میخواستیم چه کنیم در بابل از

 این خبر ها نبود ! یک کاره آمدی آستین ها

 را بالا زدی و شروع به کار کردی

 که چه؟ میخواستی به همه بفهمانی که

 بسیجی بودن یعنی چه !

یا اینکه مشغول پاکسازی سپاه

از عناصر معلوم الحال شدی؛ آخر به چه دلیل؟

مگر دیگران فبل از شما ( الف-و)

را نمیشناختند و از تبانی وی با اشرار منطقه

 خبر نداشتند؟  تا آمدی عزلش کردی که چه؟

 که مخبر های ریز و درشتش

 همه جا برایت کوری بخوانند و بگویند

 که تا دو ماه دیگر مرادی را ور میداریم!

 راستی فکرش را هم نمینمویی که

 از مسجد کاظمبیک هم بر علیه شما

 فتوی صادر شد؟ مگر ندیدی که به خاطر اسوه ؛

 چه بلائی به سر علیپور ها و

 ثاقب ها و ... آمد! برادر من چرا عبرت

 نگرفتی ! ۶ ماه مانده به بازنشستگی

 خانه نشینت کردند ؛ واقعا میارزید؟ عزیز من کمی

 تحمل هم خوب است

 اینهمه آدم نا حقی ها را دیدند و

سکوت کردند اتفاقی هم نیفتاد . شنیدم

 آنقدر برایت گزارش رد کردند که کار به حساب نیست ؛

 راستی شاید با این

 پرونده سنگین جدائی نادر از سیمین هم کار تو بود؟

 سابقه درگیری هم که

 داری یادت نیست ماجرای انجیل سی

و زباله که نیمه شب برای شناسائی

 رفته بودی و با سنگ به سرت

 زدند نزدیک بود افقی شوی؟ ای روزگار!!! دیدی

 که باز هم سنگ خوردی که اینبار

 نه از اشرار بلکه از... !!! اصلا به نظر من

 خیلی هم خوب شد که اینطور شد ؛ میدانی چرا؛

 چون از وقتی که آمدی و

 فرمانده شدی همه بسجیهای شهر میگفتند

 ای جانم مرادی شده

 فرمانده ! مارو مفهمه ؛ خودش بسیجیه؛...

  تو را اهل درد میدانستند بیچاره

 ها نمیدانند که پیکره این شهرستان را

 موریانه سیاست زدگی در حال جویدن

 است و اگر دیر بجنبیم مرادی که خوب است

 هزار بار بزرگتر از مرادی را هم

 جلوی چشممان سر میبرند و ما باز هم مثل امروز

 فقط نظارگر این داستانیم

 باشد که نباشیم.

مجتبی موقر وبلاگ اتاق ۳۰

 
درباره امام جمعه شهر بابل
+ نوشته شده در جمعه هشتم اردیبهشت 1391 ساعت 13:6 شماره پست: 1016

سال هفتاد و نه یا هشتاد بود. یکی دو سالی از انتصاب حجت الاسلام روحانی به امامت جمعه شهر بابل می گذشت. آن موقع اوج برنامه های گروه ما با عنوان "جمعی از طلاب و بسیجیان شهرستان بابل" بود که با مدیریت برادر بزرگوارم حجت الاسلام ابراهیم برارپور و پشتیبانی بی دریغ تولیت محترم مسجد، حاج آقای گنجیان، در قالب برنامه های شب خاطره با حضور مدعوینی چون رضا برجی، حمید داودآبادی، مسعود ده نمکی و... و گاه با اجرای برنامه های بکری مانند نقد و بررسی جریان های مشروطه و اصلاحات و... طرح ریزی و اجرا می گردید.

انتصاب حجت الاسلام روحانی به امامت روزهای تعطیل بابل! اگر چه بازتاب منفی در بین مردم نداشت اما برخی خواص سنت گرای شهر، یا از زاویه باندگرایی و یا از سر حسادت – که این یک مورد، بینی شان را به تنوره دیو تبدیل کرده بود! - در محافل خصوصی خود به بهانه جوان بودن امام جمعه، وی را مورد هجمه قرار داده و ...

در طرحی ابتکاری، " جلسه پرسش و پاسخ و دیدار مستقیم امام جمعه شهر با جوانان" را در مسجد گلشن تدارک دیدیم. حجت الاسلام روحانی، دعوت گروه ما را – که آن موقع از سوی عده ای قصاب و بقال و چغال ( همه کاره های شهر ) به خوارج و... متهم بودیم – بی درنگ پذیرفت.

یادم نمی رود شب برگزاری جلسه، امام جماعت وقت مسجد نیز نتوانست در جمع ما نگرانی خود را از احتمال سر دادن شعار و... مخفی نگاه دارد. از حضور نیروهای انتظامی و امنیتی – جز همان معدود مخبرین لو رفته وابسته به برخی نهادها که مشتری پر و پا قرص برنامه های ما بودند! - خبری نبود. امام جمعه هم فقط با یک راننده خواب آلود به مسجد آمده بود. در آن جلسه به یادماندنی، هیچ پرسشی – بر خلاف روش مدیریتی جلسات پاستوریزه پرسش و پاسخ در مسجد بزرگ شهر – سانسور و یا تعدیل نگردید. فضای جلسه، خودمانی شده بود و کار به طرح پرسش های شفاهی کشید. آخر جلسه چند ساعته هم امام جمعه شده بود نگین حلقه مردم و جوانان و گوش شنوای حرف های ربط و بی ربط آنان. لحظه ای متوجه شدیم که خانم ها هم به قسمت مردانه آمده اند و بی هیچ محدودیتی به گفت و گو با امام جمعه پرداخته اند. برادر رزمنده مان محمد تهرانی هم نگرانی اش را بر زبان آورده بود که اگر الان اتفاقی بیفتد چه کسی توان مقابله با آن را دارد و...

الغرض؛ به رغم طالع بینی های حبابی عجوزه های سیاسی شهر، حاج حسن روحانی در همان نخستین سال های تصدی امامت جمعه، با برقراری ارتباط با گروه های مختلف فرهنگی و اجتماعی فعال در سطح شهر که - برشمردن بعضی از مصادیق آن در فرصتی دیگر خالی از لطف نخواهد بود - نشان داد که از سطح هوشی و درایت بالایی برخوردار بوده و بی نیاز از حمایت کاسبکارانه باندهای قدرت، می تواند بر پشتیبانی خالصانه مردم تکیه کند.

ده سال گذشت. سال هشتاد و نه و نود، حرف های درگوشی و خط و نشان های درون محفلی درباره مشی سیاسی امام جمعه شهر، دوباره جان گرفت. تفاوت این حرف ها با جریان مربوط به یک دهه قبل در این است که این بار جوان های حزب اللهی و بسیجی، با انگیزه های ارزشی و انقلابی، میدان دار ماجرا بوده و به مرور، گزینه های متعددی مانند تهیه جزوه از برخی خطبه های امام جمعه و انتشار تناقضات و ... را برای انعکاس نقدها و ابهامات خود مورد توجه قرار می دهند.

راستش هنوز فرصت نکرد ه ام درباره میزان صحت و سقم برخی اظهار نظرها و پرسش هایی که در این راستا شنیده ام، وقت بگذارم و تحقیقی مستقل انجام بدهم؛ اما حرف من چیز دیگری است:

این که آیا امام جمعه بین هیئت ها تبعیض قائل می شود یا نه؛ این که چرا امام جمعه با یک روحانی دلداده و مرید سر از پا نشناخته مصرع هاشمی ( هاشمی کوچکتر از آن است که درگاهش بیت نامیده شود!) این طور صمیمی شده و وی را در حد مشاور و جانشین خود دانسته است؟ و یا این که ریشه حملات تخریبی و بی رحمانه ایشان به بالا و پایین دولت منتخب مردم چیست و در ازای آن چرا در قبال مواضع و عملکرد ضد انقلابی و منافقانه اکبر هاشمی که گاه فریاد اکثر ائمه جمعه کشور را در پی داشته، سکوت می کند؟ چرا در مراسم معارفه مدیران دولتی، ایشان بعضاً در ترافیک! گیر می کند؛ اما در زمان سفر هاشمی برای افتتاح یک پروژه کوچک وابسته به دانشگاه آزاد بندپی، حضور یافته و در منقبت ایشان به مدیحه می پردازد؟ این که نمایندگان مردم که فارغ از هر نوع گرایش سیاسی،  به هر حال منتخب ملت هستند با چه معیاری برای استفاده از تریبون عمومی نماز جمعه، گزینش می شوند؟ علت حمایت اولیه و نه چندان محرمانه ایشان از یک کاندیدای غیراصولگرا و چند پهلو! در انتخابات اخیر مجلس چه بوده است؟ تقابل نامتعارف با یکی از نمایندگان بابل در دوره هشتم مجلس چه وجاهتی داشته و چه میزان بر عقب ماندگی عمرانی شهر، تأثیر گذاشته است؟ چه برنامه ای برای کنترل وضعیت اسف بار بدحجابی، دوچرخه سواری علنی بانوان، اردوهای زننده و مختلط به ظاهر ورزشی در قالب گروه های کوهنوردی که به مرور بسیاری از دختران و پسران خانواده های مذهبی شهر را نیز به کام فساد می کشاند و... اندیشیده شده است؟ و...

همه این نقدها و پرسش ها – که ممکن است میزانی از آن، طعم پیاز داغ داشته باشد! -  فقط و فقط پرسش ها و ابهاماتی است که با توجه به شناختی که از روحیه طرفین و اشتراکات معنوی بین آنها وجود دارد قابل حل و بررسی بوده و نیازی به اتخاذ راهکارهای جهادی! ندارد. تقصیر را می توان به نسبت بالایی بر گرده جوان های انقلابی شهر دانست. به راستی در حالی که شرق و غرب خیابان های بابل را با یک ژیان اسقاطی هم می توان کمتر از نیم ساعت پیمود چرا هیچ یک از گروه های متعهد و انقلابی شهرمان تا کنون قدم رنجه نکرده و در دفتر ایشان نشستی را برای انتقال و رفع دغدغه های خود برگزار نکرده اند؟ آیا کسی را سراغ دارید که به دفتر امام جمعه رفته و بگوید سوال و ابهامی در رویکرد و مواضع ایشان دارم و او را از آن جا رانده باشند؟ راقم این سطور بر خلاف برخی دوستان که انتقاد از امام جمعه بابل را مخالفت با رهبری؟!! می دانند – جالب این که این افراد خودشان روی نورالدین طبرسی که نماینده ولی فقیه در استان است صد جور ان قلت دارند- طرح نقد و سوال از ایشان و هر مسئول دیگری را به مصداق تکلیف شرعی امر به معروف و نهی از منکر، حق واجب همه شهروندان می داند اما مسئله این است که با توجه به روحیه نقدپذیر و پاسخ گوی امام جمعه شهرمان، چرا نباید این فرصت را قدر دانسته و تعامل با ایشان را لااقل به منظور تألیف قلوب مومنین، سرلوحه مشی انقلابی خویش قرار دهیم؟

یک وقت هایی دلم برای دوره اصلاحات به شدت تنگ می شود. آن موقع بچه های حزب اللهی چون احساس غربت کرده و به ظن خود در اقلیت بودند، بیشتر قدر یک دیگر را دانسته و الفتی عمیق را بین خود حاکم می ساختند.

وصیتنامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم اردیبهشت 1391 ساعت 19:4 شماره پست: 1015

بسم الله الرحمن الرحیم
هذا ما اوصت به فاطمة(سلام الله علیها) بنت رسول الله(صلی الله علیه و آله)
اوصت و هی تشهد أن لا إله إلا الله و أن محمد(صلی الله علیه و آله) عبده و رسوله
و ان الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور
یا علی! انا فاطمة(سلام الله علیها) بنت محمد(صلی الله علیه و آله)
زوجنی الله منک لاکون لک فی الدنیا و الآخرة
انت أولی بی من غیری حنطنی غسلنی کفنی بالیل و صل علی و ادفنی بالیل
و لا تعلم احدا
و استودعک الله و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة

به نام خداوند بخشنده مهربان
این وصیت نامه فاطمه(سلام الله علیها) دختر رسول(صلی الله علیه و آله) خداست،
در حالی که وصیت می کند که شهادت می دهم،
خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد(صلی الله علیه و آله) بنده و پیامبر اوست
و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت فرا خواهد رسید، شکی در آن نیست
و خداوند مردگان را زنده وارد محشر می کند.
ای علی! من فاطمه(سلام الله علیها) دختر محمد(صلی الله علیه و آله) هستم،
خدا مرا به ازدواج تو درآورد، تا در دنیا و آخرت برای تو باشم.
تو از دیگران بر من سزاوارتری،
حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگذار و شب مرا دفن کن
و هیچ کسی را اطلاع نده!
تو را به خدا می سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می فرستم.

وقتی خدا عهده دار کاری شود!
+ نوشته شده در دوشنبه چهارم اردیبهشت 1391 ساعت 6:23 شماره پست: 1014

اسفند سال شصت و دو بود و عملیات خیبر. با بچه‌های گردان سید الشهدا (علیه السلام) توانسته بودیم مقرّ فرماندهی عراقی‌ها را در جزیره جنوبی، تصرف کنیم. عراقی‌ها برای حفاظت از جزیره، کانالی را حفر کرده بودند. کانال از موقعیت مناسبی برخوردار بود. من و حاج حسین صابری و تعداد دیگری از رزمنده‌ها آن‌جا مستقر شدیم.

 فرماندهانی که برای سرکشی می‌آمدند در همان کانال ماندگار می‌شدند.

مهدی زین‌الدین، احمد فتوحی، حسین عروجی، سید جلال‌الدین طباطبایی وسید محمد علوی از جمله این فرماندهان بودند. از نیمه‌های شب، دشمن بر آتش خود افزود. برای در امان ماندن از ترکش‌ها به دستور شهید زین‌الدین، چند لایه پتو را بر سر خود گذاشتیم. نماز صبح را با تیمم خواندیم و با خدای خود راز و نیاز کردیم.

هوا که روشن شد، دشمن، جهنمی را به پا کرد. آنها قصد داشتند مواضع از دست رفته خود را دوباره به چنگ آورند. مهمات و تجهیزات ما هم چندان تعریفی نداشت. نبرد سختی در گرفت. رزمنده‌های ما با توکل به خدا و شجاعت و ایمانشان، تقابل تن و تانک را به زیبایی رقم زدند. در فاصله کوتاهی، چند فرمانده و معاون گردان به شهادت رسیدند. علی‌اصغر فتاحی، ساعدی و حسن باقری به جمع شهدا پیوستند. سید جلال طباطبایی نیز وقتی از کانال خارج شد، مجرح گردید و او را به عقب انتقال دادند. سید محمد علوی، فرمانده بهداری بود. رفت تا حال مجروحین را بررسی کند. خمپاره‌ای آمد و او را به همراه سه نفر دیگر، گلچین کرد. شدت انفجار باعث شده بود دو دست و دو پای شهید علوی قطع شده و فک و حلقومش پاره شود. بچه ها سه شبانه روز، مقاومت کرده بودند.

شرایط سختی بود. مهمات ما رو به اتمام داشت و دشمن در حال پیشروی بود. مهدی زین‌الدین بچه‌ها را جمع کرد و گفت: ما با استعانت از خدا، وظیفه‌مان را انجام دادیم. مابقی کارها به عهده خدا. از او می‌خواهیم پیروزی را نصیبمان کند.

بعد دستور داد مجروحین و اجساد شهدا را جمع‌آوری کرده و کمی عقب‌نشینی کنیم.

دشمن مقداری پیشروی کرد، اما وقتی از جبهه ما تحرکی ندید، به خواست خدا، دچار هراس و تردید شد. عراقی‌ها می‌ترسیدند که اگر جلوتر بیایند در کمین ما افتاده و غافل‌گیر شوند.

همان شب، نیرو‌های تازه‌نفس لشکرهای 10 سید‌الشهدا (علیه السلام) و 31 عاشورا از راه رسیدند و با حمله ای برق‌آسا، دشمن را دوباره به عقب راندند.

راوی:‌محمد جوادی‌پور

آر پی چی زن جنگ های سخت و نرم

+ نوشته شده در جمعه یکم اردیبهشت 1391 ساعت 22:47 شماره پست: 1013

 

تصویر فوق از حمید رسایی اگر چه متعلق به سال ۶۵ و منطقه شلمچه در عملیات کربلای پنج است اما نگاه هرباره به آن تحسین به حق از شیرمردی را به دنبال دارد که نه تنها در تقابل با تجاوز نیروهای نظامی دشمن بلکه در مصاف با دشمنان عقیده و نابودکنندگان اندیشه دین نیز آر پی چی زن قهاری بوده است.

تا نفس حق حمید رسایی در فضای مجلس شورای اسلامی دمیده می شود هیچ نماینده خودباخته و مغرضی را مجال خدشه وارد ساختن به حریم رهبری و آرمان های اسلام ناب وجود نخواهد داشت.

اخیرا حجت الاسلام رسایی در یکی از یادداشت های مستدل و تاریخی خود دلایلی را در ضرورت حمایت از دکتر حداد عادل برای تصدی کرسی ریاست قوه مقننه به رشته تحریر درآورده است که بسیار خواندنی و تاثیرگذار است. در بخشی از این یادداشت می خوانیم:

...در دوره ای که حداد عادل ریاست مجلس هفتم را به عهده داشت، هرگز به دلیل انتقاد از او سایت های خبری فیلتر نشدند، طلبه‌ای به خاطر سؤال از او مورد ضرب و شتم قرار نگرفت، روزنامه نگاری بدون دلیل به انفرادی منتقل نشد، فرزند شهیدی از کار بی کار نشد و البته حداد عادل هرگز در قامت ریاست مجلس هفتم، علیه بسیج دانشجویی نطق نکرد و از اعضای آن شکایت نکرد و مدیر مسئول یک سایت ارزشی و ولایی تأثیرگذار به بازداشتگاه و در کنار اراذل و اوباش منتقل نشد.
دفتر رییس مجلس در دوره هفتم، هرگز به پاتوق فتنه گران تبدیل نشد، برخی از سایت های برانداز و همسو با مهدی هاشمی مانند آینده نیوز، هرگز فرصت جلسات خصوصی با رییس مجلس هفتم را نیافتند. حداد عادل هرگز تیم رسانه ای متشکل از خبرنگاران اصلاح طلب و حتی بازداشت شده به جرم اقدامات براندازانه را در اطراف خود تشکیل نداد و به همین دلیل رسانه های زنجیره ای اصلاح طلب هرگز با دید مثبت و به منظور حمایت از او، هر از چند گاهی او را به تیتر یک خود تبدیل نمی‌کردند. ..

متن کامل یادداشت حمید رسایی را با عنوان " چرا باید به ریاست حداد عادل بر مجلس نهم فکر کرد " در ادامه مطلب حتما بخوانید:


چرا باید به ریاست حداد عادل بر مجلس نهم فکر کرد

به جرأت می توان گفت که حداد عادل در دوره ریاست خود، مجلس را در اختیار اشارت های هاشمی رفسنجانی قرار نداد تا کار را به جایی برساند که با اشتباهات و لج بازی های دولت، همه مقدمات برای شعار «دیدید ما گفتیم» هاشمی رفسنجانی مهیا شود. شاید یکی از مقاطعی که حداد عادل خوش درخشید، در مقابله با فتنه 88 بود آنجا که اصلاح طلبان برای انتقام از ولایت فقیه و برخی از اصولگرایان در انتقام از رفتار های غلط احمدی نژاد، حاضر شدند دست به هر کاری بزنند و از یاد بردند که در این فتنه، در صف دشمن قرار گرفته اند و فریاد أین عمار رهبری هم آنها را از خواب غفلت بیدار نکرد.

عمر مجلس هشتم و همه ماجراها و اتفاقات آن تا چند هفته دیگر به پایان می رسد و کارنامه این مجلس، مانند دیگر مجالس جمهوری اسلامی ایران برای قضاوت در برابر نسل های آینده قرار می گیرد. 9 دی انشاء الله به وقت خود در ویژه نامه ای که در دست تهیه دارد، در خصوص کارنامه مجلس هشتم به تفصیل سخن خواهد گفت؛ اما اکنون که در آستانه دور دوم انتخابات مجلس نهم قرار داریم و البته تا حدودی نتایج آن برای همه مشخص است، ضروری است تا در خصوص یکی از مهم ترین موضوعات مرتبط به مجلس نهم، تحلیل و نگاه خود را ارائه دهیم.
بی شک در بررسی کارنامه هر دوره از مجلس، نباید به تعداد مصوبات یا تعداد جلسات برگزار شده اکتفا کرد چرا که در این خصوص همه مجالس از جهاتی به یکدیگر شبیه اند. آنچه در بررسی کارنامه یک دوره مجلس باید ملاک و معیار قضاوت قرار گیرد، نحوه تصمیم گیری مجلس در بزنگاه هایی است که سرنوشت ساز بوده و مورد توجه کانون های قدرت و ثروت در بیرون از مجلس قرار داشته اند. بدون تردید در چنین بزنگاه هایی نیز آنچه تاثیر مستقیم داشته، عملکرد هیات رییسه و بویژه رییس مجلس بوده است.
در قوه مقننه، جایگاه رییس مجلس نسبت به دیگر نمایندگان، بر خلاف روسای دو قوه دیگر که نسبت به زیر مجموعه خود ساختاری هرمی دارند، از ساختار هرمی برخوردار نیست. یعنی اینطور نیست که رییس مجلس قدرت امر و نهی نسبت به دیگر نمایندگان داشته باشد و نمایندگان ملزم به تبعیت از تصمیمات رییس مجلس باشند اما اینگونه هم نیست که رییس مجلس در مناسبات مجلس، فردی مسلوب الاختیار باشد بلکه با توجه به اختیاراتی که آیین نامه داخلی مجلس به رییس مجلس داده، شخص رییس مجلس در مناسبات بین قوا و مصوبات مجلس بسیار تاثیرگذار است که البته در ابتدای فعالیت مجلس هشتم آقای لاریجانی این اختیارات را افزایش داد. بر اساس ماده 21 آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی، وظایف و اختیارات رئیس مجلس عبارتند از : 1 - اداره جلسات مجلس به‏شرح مواد آئین‏نامه داخلی مجلس. 2 - اداره کلیه امور ادارى، مالى، استخدامى و سازمانى مجلس. 3 - امضاى کلیه احکام استخدامى براساس آئین‏نامه استخدامى کارکنان مجلس و سایر قوانین و مقررات. 4 - امضاى کلیه نامه‏هاى مربوط به امور قانون‏گذارى و پارلمانى مجلس. 5 - حضور در نهادهاى قانونى که رئیس مجلس عضو آنها است. 6 - ارائه گزارش کامل از تصمیمات و اقدامات هیأت رئیسه در رابطه با مسائل مختلف مربوط به مجلس و واحدهاى تابعه آن هر سه ماه یکبار به نمایندگان.
هر چند در این ماده از آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی، صراحتا به این اختیارات رییس مجلس اشاره شده اما در لابلای این بندها موارد مهمی وجود دارد که باید آنها را برجسته کرد مانند تاثیری که رییس مجلس در تعیین رییس مرکز پژوهش های مجلس یا ریاست و هشت تن از اعضای کمیسیون اصل نود و یا ریاست دیوان محاسبات دارد. علاوه بر امور اداری نمایندگان و کارکنان مجلس، بر اساس تغییرات ایجاد شده در آیین نامه داخلی در دوره هشتم، ساختار اداری مجلس از دو معاونت تقنین و نظارت برخوردار است و از همه مهمتر، برداشت های رییس جلسات _ که در 90 درصد موارد شخص رییس مجلس است _ از آیین نامه داخلی و نحوه اجرای آن است که در مواقع متعددی دیده شد رییس مجلس با استناد به برداشت شخصی خود، جلوی اراده عمومی نمایندگان را گرفته و مجلس را به سمت دیگری برده است. بدیهی است که اکثر این اختیارات مرتبط با اداره جلسات علنی مجلس در اختیار نواب رییس نیز قرار دارد. در کنار این موارد اضافه کنید تریبونی را که جایگاه ریاست مجلس در اختیار شخص رییس قرار می دهد و او با استفاده از این تریبون می تواند موج سازی مثبت و یا موج سواری کند.
در کنار وظایف و اختیارت فردی هر یک از اعضای هیأت رییسه، بر اساس ماده 23 آیین نامه داخلی، مجموع هیأت رییسه نیز از وظایف و اختیارات خاص دیگری برخوردارند و در میان بندهایی که همه از اهمیت و تاثیرگذاری ویژه ای برخوردار است مهمترین آن بند ششم یعنی تهیه و تنظیم برنامه های هفتگی مجلس است.
شاید نمونه بارز این بند در مصوبه مشهور یکشنبه سیاه خود را به خوبی نشان داد که هیأت رییسه مجلس هشتم با استناد به آن، موضوع وقف دانشگاه آزاد را در دستور کار قرار داد و البته با توجه به شکایت چند تن از نمایندگان به کمیسیون اصل نود و بررسی های صورت گرفته، مشخص شده که هیأت رییسه و بویژه رییس مجلس در این خصوص تخلف محرز کرده است.
اکنون و در آستانه تشکیل مجلس نهم ، همه آنهایی که می خواهند مجلس نهم از تمام ظرفیت های خود در راستای منافع ملت و همسو با سیاست های رهبر معظم انقلاب و در جهت رفع دغدغه های جدی ایشان و هم افزایی قوا برای رفع مشکلات مردم و برداشتن گام های بزرگ با حفظ حرمت ها و استقلال هر قوه باشد، باید برای انتخاب هیأت رییسه و بویژه ریاست مجلس نهم به تصمیم درستی برسند. به خصوص آنکه شرایط بیداری اسلامی منطقه و مدیریت تحولات منطقه توسط نظام جمهوری اسلامی شرایط حساستری را پیش روی مدیریت کلان نظام قرار داده است. آنچه بر اساس رصد از فعل و انفعالات سیاسی کشور و مذاکرات غیر علنی و غیر رسمی چهره های با نفوذ سیاسی به دست می آید، حکایت از این می کند که جریان پرنفوذ جبهه پایداری و همچنین بخشی یکپارچه از مجموعه جبهه متحد اصولگرایان در خصوص تغییر وضع موجود که در هیأت رییسه مجلس هشتم حاکم است، اتفاق نظر دارند؛ هر چند در مصداق آن هنوز به وحدت نرسیده اند و البته بخش کوچکی از جبهه متحد اصولگرایان در کنار کاندیداهای لیست صدای ملت که انگشت شمار، موفق به اخذ رأی از مردم شدند و حتی برخی از اصلاح طلبان و رسانه های آنها بر استمرار وضعیت موجود در هیأت رییسه مجلس هشتم اصرار دارند و در خصوص مصداق آن نیز به وحدت رسیده اند.
از میان گزینه های موجود برای ریاست مجلس نهم، قطعا یکی از چهره های امتحان پس داده که باید به آن فکر کرد و درباره آن اندیشید دکتر حداد عادل است. عملکرد این چهره فعال اما آرام و متعادل سیاسی از دوره حاکمیت اصلاح طلبان تا امروز، حکایت از یک ثبات منطقی و به دور از قدرت طلبی دارد. حداد عادل که در مجلس ششم در برابر جریان برانداز اصلاح طلبان، ریاست اقلیت اصولگرایان را به عهده داشت، در دوره افول جریان اصلاحات و استقرار جریان اصولگرایی، هرگز حاضر نشد برای رسیدن به قدرت به اصلاح طلبان باج دهد در حالی که ما در میان چهره های سیاسی، شخصیت هایی را سراغ داریم که در مقابله با جریان برانداز اصلاح طلبان از جمله ژنرال های اصولگرایی شمرده می شدند و عملکرد مطلوبی داشتند اما در دوره حاکمیت اصولگرایان وقتی در برابر آزمون جذب آرای مردم یا نمایندگان اصلاح طلب مجلس قرار گرفتند، حاضر شدند برای به دست آوردن تعدادی رای، گذشته سیاسی خود را قربانی زد و بندهای پنهان سیاسی با اصلاح طلبان کنند. حداد عادل در دوره ای که ریاست مجلس هفتم را به عهده داشت هر چند در مواردی با توجه به اصرارهای تیم همراهش، تصمیمات پرچالشی را اتخاذ کرد اما هرگز مصالح ملی را فدای لج بازی های سیاسی نکرد و با حفظ استقلال مجلس و تلاش در جهت تحقق «مجلس در رأس امور است»، تمام تلاش خود را نمود تا تنش های موجود فی ما بین مجلس و دولت را - که بخشی از آن به خلقیات خاص رییس دولت و بخشی از آن به ترکیب مجلس هفتم برمی گشت - به سطح جامعه نکشاند و خاطر مردم را آزرده نسازد.
به جرأت می توان گفت که حداد عادل در دوره ریاست خود، مجلس را در اختیار اشارت های هاشمی رفسنجانی قرار نداد تا کار را به جایی برساند که با اشتباهات و لج بازی های دولت، همه مقدمات برای شعار «دیدید ما گفتیم» هاشمی رفسنجانی مهیا شود. شاید یکی از مقاطعی که حداد عادل خوش درخشید، در مقابله با فتنه 88 بود آنجا که اصلاح طلبان برای انتقام از ولایت فقیه و برخی از اصولگرایان در انتقام از رفتار های غلط احمدی نژاد، حاضر شدند دست به هر کاری بزنند و از یاد بردند که در این فتنه، در صف دشمن قرار گرفته اند و فریاد أین عمار رهبری هم آنها را از خواب غفلت بیدار نکرد. برخی از اصولگرایان نه تنها در فتنه 88 سکوت که پشت پرده با تمام قوا با فتنه گران همراهی کردند و دفاع از نظام مظلوم و ولایت را دفاع از شخص پیروز در انتخابات دانستند و بدون تعارف شدند کاسبین فتنه و راکبین فتنه!
در رفتار حداد عادل آن وقت که ریاست مجلس هفتم را به عهده داشت تفرعن و تکبر دیده نشد و این ویژگی آن وقت بیشتر رخ نشان داد که به ریاست مجلس هشتم نرسید اما به خوبی نشان داد که اگر از ریاست پایین کشیده شود، ظرفیت پایین نشینی را دارد و الحق کسی که ظرفیت پایین نشینی را دارد، برای بالا نشینی مستحق‌تر است. حداد عادل آن روز که ریاست مجلس هفتم را به عهده گرفت، در راستای مبانی بدیهی اصولگرایانه، در به دست آوردن ریاست فراکسیون اصولگرایان اصرار نورزید و این خود نشانه عدم قدرت طلبی و یکی از شاخصه های مهم در سپردن مسئولیت ها به دیگران است. در حقیقت حداد عادل، رییس فراکسیون اصولگرایان را رقیب خود نمی دید بلکه با سپردن این جایگاه به افراد دیگر، از این فراکسیون در راستای اهداف اصولگرایانه بهره برد. در دوره ای که حداد عادل ریاست مجلس هفتم را به عهده داشت، هرگز به دلیل انتقاد از او سایت های خبری فیلتر نشدند، طلبه‌ای به خاطر سؤال از او مورد ضرب و شتم قرار نگرفت، روزنامه نگاری بدون دلیل به انفرادی منتقل نشد، فرزند شهیدی از کار بی کار نشد و البته حداد عادل هرگز در قامت ریاست مجلس هفتم، علیه بسیج دانشجویی نطق نکرد و از اعضای آن شکایت نکرد و مدیر مسئول یک سایت ارزشی و ولایی تأثیرگذار به بازداشتگاه و در کنار اراذل و اوباش منتقل نشد.
دفتر رییس مجلس در دوره هفتم، هرگز به پاتوق فتنه گران تبدیل نشد، برخی از سایت های برانداز و همسو با مهدی هاشمی مانند آینده نیوز، هرگز فرصت جلسات خصوصی با رییس مجلس هفتم را نیافتند. حداد عادل هرگز تیم رسانه ای متشکل از خبرنگاران اصلاح طلب و حتی بازداشت شده به جرم اقدامات براندازانه را در اطراف خود تشکیل نداد و به همین دلیل رسانه های زنجیره ای اصلاح طلب هرگز با دید مثبت و به منظور حمایت از او، هر از چند گاهی او را به تیتر یک خود تبدیل نمی‌کردند. بدون تعارف حداد عادل را باید سیاست مداری صادق و اخلاق گرا دانست، نه سیاستمداری که در عرصه سیاست، صداقت را قربانی لابی های سیاست کند چرا که به خوبی می داند نیاز امروز جامعه به صداقت و آرامش و اخلاق بیش از سیاسی کاری است. در همین انتخابات اخیر نیز علی رغم اختلاف نظرهایی که در خصوص وحدت اصولگرایان بود، دکتر حداد عادل برخلاف برخی از چهره های همسو و همراه در لیست جبهه متحد، تخریب جبهه پایداری را وظیفه خود نمی دانست و بالعکس با عنایت و توجه به نفوذ این جبهه در بدنه جریان اصولگرایی در راستای کاهش اختلافات عمل کرد و هرگز به بازی رسانه های تخریب گر تن نداد و حضور تأثیرگذار در هر دو لیست اصولگرایان را پذیرفت.
بدنه جریان اصولگرایی که در فتنه 88 با تمام وجود در برابر فتنه گران ایستاد، از آنجا که در انتخابات نهم مجلس، اصلاح طلبان فتنه گر انتخابات را تحریم کرده بودند و رهبر معظم انقلاب هم بر انجام انتخاباتی رقابتی تاکید داشتند، از ارائه دو لیست انتخاباتی ابرو در هم نبردند اما به یقین این بدنه انتظار دارند که در خصوص ترکیب هیأت رییسه مجلس نهم ، دکتر حداد عادل و تیم وی در جبهه متحد با جبهه پایداری به اشتراک نظر برسند. نقطه ای که می تواند آغاز وحدت مستمر اصولگرایان پس از یک رقابت اخلاقی، دوستانه و شیرین باشد. اصولگرایان به ظرفیت حداد عادل - به عنوان یک چهره فرهنگی ملی و امتحان پس داده معتقد به ولایت - و حداد عادل به ظرفیت همه اصولگرایان و البته جبهه پایداری و گفتمان اصیل آن نیاز دارد و این تعامل نه از سر قدرت طلبی بلکه برای بازگرداندن جایگاه مجلس از نقطه جنگ و ستیز بین قوا به جایگاه نظارت دلسوزانه بدون باج دادن به فتنه گران و تعامل همراه با تعادل برای خدمت رسانی به مردم و تحقق بخشیدن دغدغه های رهبر انقلاب است. یقیناً ترکیب جدیدی از هیأت رییسه مرکب از چهره های مقبول و توانمند جبهه متحد و جبهه پایداری به ریاست حداد عادل، ظرفیت مجلس نهم را برای خدمت رسانی بیشتر به مردم و مقابله با انحرافات و فتنه های پیش رو ، دو چندان خواهد کرد. این پیشنهاد هرگز به معنای آن نیست که مدیریت دکتر حداد عادل در مجلس هفتم از هیچ عیب و نقصی برخوردار نیست و یا در آینده چنانچه ایشان رییس مجلس نهم شد، هفته نامه 9دی از ایشان و عملکر ایشان انتقاد نخواهد کرد؛ بلکه راهکاری در جهت پاسخگویی به رأی معناداری است که مردم انقلابی و فهیم تهران به حداد عادل و سایر چهره های متین و پرتلاش اصولگرا داده اند.
بی شک چهارسال آینده از حیث تأثیرگذاری بر روند پیشرفت کشور در دهه پیشرفت و عدالت و شرایط بیداری اسلامی و لزوم جهش های علمی و صنعتی کشور نیاز به مجلسی دارد که دغدغه ها، اولویت ها و استراتژی های خود را با مطالبات و راهبردهای ولی امر مسلمین تنظیم نماید. دغدغه هایی که عموم مردم نیز آنرا مسائل اصلی خود می پندارند و در انتخاباتهای پیاپی سالهای اخیر آنرا نشان داده اند.

 
قالیباف همان باکری است؟!
+ نوشته شده در جمعه یکم اردیبهشت 1391 ساعت 2:3 شماره پست: 1012

 

سیل اخیر در تهران نشان داد که سردار شهردار٬ شباهت خاصی با شهردار بی سری چون شهید مهدی باکری دارد.

در زمان تصدی پست شهرداری ارومیه توسط مهندس مهدی باکری٬ سیل بعضی از محله های ارومیه را در می نوردد و خساراتی به بار می آورد. مهدی باکری بی اعتنا به میز ریاست٬ به میان امدادگران و نیروهای خدماتی رفته و به یاری مردم می شتابد.

باقر قالیباف نیز بلافاصله پس از جاری شدن سیل و آبگرفتگی مترو٬ صندلی ریاست را رها کرده و به میان نیروهای خدماتی می شتابد. این مسئله نشان می دهد که قالیباف همچون مهدی باکری آماده خدمت به مردم و زیر دستان خود است.

فقط یک فرق کوچک بین این دو شهردار است که نباید چندان به آن اعتنا کرد!

در تاریخ ثبت شده است هنگامی که مهدی باکری با لباس های گل آلود و چهر ه خسته خود به مردم یاری می رساند پیرزنی رو کرد به او و با صدای بلند گفت: خدا خیرت بدهد جوان٬ کاش شهردار ما هم مثل تو همت داشت و به مردم کمک می رساند.

مهدی باکری می توانست خیلی راحت پاسخ بدهد که مادر جان! من خودم شهردار هستم! اما این جوان رشید مکتب اسلام٬ سرش را پایین انداخت و بی هیچ ادعایی زیر لب گفت: کاش همین طور بود...

کلیپ و نماهنگ حضور آمرانه باقر قالیباف در جمع نیروهای خدماتی شهرداری٬ از سیمای جمهوری اسلامی در قالب آگهی تبلیغاتی پخش شد و تصاویر مربوط به آن در همه سایت ها و نشریات منعکس گردید. فرق ما با شهدا همین یک خط کوتاه از آیات قرآن است. آن جا که خدا در توصیفشان می فرماید: رجال صدقوا ماعاهدوالله علیه ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو فروردین 91 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۱، ۰۸:۲۲ ق.ظ


شهرستان لاله آباد؟!
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام فروردین 1391 ساعت 12:56 شماره پست: 1011

اگر چه سر تا سر مازندران لاله آباد است؛ اما این اسم فعلا به یکی از مناطق حاشیه ای شهرستان بابل اطلاق می شود. لاله آباد از مجموعه روستاهایی در مسیر جاده بابل – آمل تشکیل شده که پیش از پیروزی انقلاب به منطقه  " سپاه دانش " شهرت داشته است.

ماه گذشته، نخستین جلسه جامعه روحانیت منطقه لاله آباد تشکیل شد. این منطقه که دارای امام جمعه مستقل نیز می باشد از سال تحصیلی جدید، حوزه علمیه مستقلی را نیز تجربه خواهد کرد. در نهمین دوره از رقابت های مجلس شورای اسلامی در شهرستان بابل، دکتر مومنی کاندیدای مورد حمایت مردم و نخبگان این منطقه بود که به رغم برخورداری از حمایت های بی دریغ اهالی لاله آباد – که انگیزه های قومیتی را باید محرّک اصلی آن دانست – توفیقی در این دوره از رقابت ها به دست نیاورد. شنیده های موثق حاکی است حجت الاسلام فلاح عضو محترم شورای شهر بابل، کاندیدای دوره آتی انتخابات مجلس از این منطقه خواهد بود.

تحلیل و بررسی مجموعه قرائن موجود و اذعان های چندباره برخی از فعالان اجتماعی این منطقه، حکایت از پیگیری خاموش طرح استقلال لاله آباد از شهرستان بابل دارد.

باید صبر کرد و دید کسانی که جدایی منطقه بندپی از بابل را -  که از نظر وسعت جغرافیایی و جمعیتی، قابل توجیه به نظر می رسید –  خیانت نامیدند اینک در قبال حرکت نرم و غافلگیر کننده یاران نزدیک خود در پیگیری استقلال لاله آباد، چه واکنشی نشان خواهند داد!

ابتکاری فرهنگی از یک انسان منصف!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم فروردین 1391 ساعت 14:14 شماره پست: 1010

 

با پایان دوران دفاع مقدس و تغییر فضای فرهنگی جامعه در سال های پس از جنگ که ناشی از سیاست های ضدارزشی دولت های وقت بود، مدیران عرصه فرهنگ، به دنبال راهکاری بودند تا ضمن احیای حال و هوای معنوی سال های جهاد و شهادت، جوانان این مرز و بوم را با معارف به جا مانده از دوران حماسه و ایثار، آشنا نمایند.

اردوهای خودجوش دیدار از مناطق عملیاتی که شکل گرفت، متولیان فرهنگی، به نیکی دریافتند که این ابتکار مردمی، بهترین فرصت برای ترویج فرهنگ گرانسنگ دفاع مقدس محسوب می شود.

مدتی است که مغزهای متفکر عرصه فرهنگ به دنبال راهکاری می گردند تا با اجرای آن مانع از فراموشی حس و حال و آموزه هایی شوند که در اردوهای راهیان نور برای نسل جدید جامعه حاصل می شود. طرح های متعددی برای تداوم بخشیدن به معنویات و معارف نهفته در بطن اردوهای راهیان نور مورد آزمایش قرار گرفت و هزینه هایی صرف شد که شرح آن فرصتی جدا طلب می کند.

با خبر شدم برادر غیرتمند و آزاده و پژوهشگر عرصه دفاع مقدس، جناب حسین آقای منصف با اراده پولادین خود در نظر دارد طرح ابتکاری سفرهای یک روزه راهیان نور استانی را برای نخستین بار در شرق مازندران اجرا نماید.

موسسه حماسه هشت که نخستین موسسه خصوصی در عرصه پژوهشی دفاع مقدس محسوب می شود به سرپرستی محمدحسین منصف اردوی راهیان نور استانی را در روز هشتم اردیبهشت ماه جاری کلید خواهد زد. این اردو از گلزار شهدای بابل آغاز گردیده و از منزل خلبان شهید احمد کشوری در کیاکلا، مزار سیدمجتبی علمدار در ساری، روستای ولشکلا مزار دانشجوی شهید حسین بهرامی از همرزمان سید حسین علم الهدی بازدید داشته و در روستای کیاپی،دهکده جهانی فرزندان روح الله، به پایان خواهد رسید. شرکت کنندگان این اردوها در این سفر با روایت ها و شنیدنی هایی مواجه خواهند شد که بی اغراق، تا کنون در هیچ اثر مکتوب یا مصوری، نخوانده و ندیده اند. 

غیرت، ابتکار و ارداه این فعال عرصه فرهنگی دفاع مقدس، بسیار ستودنی است. انشالله به زودی شاهد الگو گیری همه نهادهای فرهنگی مرتبط با دفاع مقدس در سراسر کشور از این حرکت کم هزینه اما پر بار و سازنده خواهیم بود.

گفتنی است حسین منصف پیش از این، راه اندازی خودجوش نخستین پیاده روی زائران حرم امام (ره) در شمال کشور را نیز در کارنامه زرین فعالیت های فرهنگی خود ثبت کرده و به عنوان باقیات الصالحاتی ارزشمند و ماندگار از خود به یادگار گذاشته است.

 
دعایی برای سید حسن خمینی!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم فروردین 1391 ساعت 8:57 شماره پست: 1009

کتاب خاطرات سید محمود دعایی، عضو ژورنالیست جبهه اصلاح طلبان مدتی است که توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) منتشر شده است. این که کجای وظایف موسسه مذکور اقتضای آن را دارد که وارد حریم کاری مرکز اسناد انقلاب گردیده و به انتشار تاریخ شفاهی شخصیت های سیاسی بپردازد نکته ای است که در جای خود قابل تأمل می باشد.

در ابتدای این کتاب، حجت الاسلام دعایی به بیان علت ثبت خاطرات خود پرداخته و آن را علی رغم میل باطنی خود متأثر از اصرارهای جناب سید حسن خمینی توصیف می نماید.

سید محمود دعایی با استفاده از افعال ماضی، ارادت و نگاه خود به موقعیت و جایگاه سید حسن را – که منجر به پذیرش دعوت او برای ثبت خاطراتش شده - به گونه ای برمی شمارد که خواسته یا ناخواسته پرده از برنامه اصلاح طلبان برای آینده سیاسی نواده حضرت امام بر می دارد. به این عبارت در صفحه دوم کتاب خوب توجه کنید:

" البته به این نازنین {سید حسن} که در ابتدای شکوفایی علمی و دوران آغازین حضور اجتماعی اش بود سخت دلبسته بودم و به تناور شدن و بالیدن موفق وی در صحنه صدرنشینی خاندان معنوی و میراث  جاودان خمینی کبیر امید داشتم ..."

به نظر شما منظور دعایی از عبارت خاندان معنوی و میراث جاودان خمینی چه چیزی می تواند باشد که سید حسن باید خود را برای صدر نشینی آن آماده کند؟!

بچه های "یازهرا"

+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم فروردین 1391 ساعت 19:3 شماره پست: 1008

متولد فریدون‌کنار بودم و در حوزه علمیه شهر مقدس قم، درس می خواندم. جنگ که شد به جبهه رفتم. ظهر روز بیستم بهمن سال شصت و چهار بود که به ما خبر دادند، خود را به سرعت برای عملیات آماده کنیم.

 قدبلندها را جدا کردند و یک بار دیگر، آموزش غواصی را مرور کردیم. شب عملیات، که به اروند زدیم، آب، سرد و خروشان بود. صدای برخورد دندان‌هایمان را می‌شنیدیم. هنوز عملیات شروع نشده بود. دوباره از آب بیرون آمدیم. دستانمان از سرما بی‌حس شده بود و نمی‌توانستیم لباس‌هایمان را عوض کنیم. با یک قاشق مشترک، عسل می‌خوردیم تا بدنمان کمی گرم شود.

خبر دادند آقا مرتضی قربانی، فرمانده لشکر کربلا از محضر امام به این‌جا آمده است. بچه‌ها دورش حلقه زدند و او را غرق بوسه کردند. یک گونی عطر آورده بود. می‌گفت: از طرف امام است. امام فرموده بود: به فرزندان عزیزم بگویید از شب عملیات تا فردای آن، سر سجاده، برایتان دعا می‌کنم و از خدا می‌خواهم حرف دل این پیرمرد را اجابت کند...

پیام امام را که شنیدیم، شور و حالمان چند برابر شد. توسل بچه‌ها دیدنی بود. گریه می‌کردند. دستی به آب زده و زمزمه می‌کردند: تو که مهریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بودی، تو که از فراتی، به بچه‌های زهرا (سلام الله علیها) وفادار باش...

هوا ابری شد و باران گرفت. با نام مقدس فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عملیات را آغاز کردیم، عملیاتی که حیرت تحلیل‌گران نظامی دنیا را به دنبال داشت.

راوی: حجه الاسلام مسلم شفیع‌پور

روایتی که خوانده نشد!
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم فروردین 1391 ساعت 12:6 شماره پست: 1007

 

" توی اون بمباران شدید هفت تپه، سه نفر از بچه های گردان بهداری شهید شدن: شهید فرامرز زرّودی، شهید جعفر پورمند و شهید سید مرتضی حجازی. سیدمرتضی بچه گلوگاه بود. جعفر هم بچه قائم شهر بود. اینا از بچه های آموزشگاه بهیاری بابل بودن که با هم تحصیل می کردیم. سیدمرتضی و جعفر خیلی با هم دیگه بودن. هر دو تا عهد کرده بودن با هم به شهادت برسن. بچه هایی که بودن می گفتن فاصله شهادت اینا به بیست ثانیه هم نکشید؛ اول سیدمرتضی افتاد و پشت سرش جعفر! روز قبل از این قضیه که روز اربعین شهادت امام حسین علیه السلام بود، شروع می کنن به مداحی و سینه زنی. بعد یه دوربین گرفتن و شروع کردن به عکس گرفتن. یه روز قبل از شهادتشون با همه بچه ها خداحافظی کردن؛ گفتن ما داریم می ریم. ما همه می خندیدیم. می گفتیم شما واقعاً دیوونه شدین! گرمای هفت تپه شمارو اذیت کرده، خیلی هم سینه زدین، مثل این که دیگه دیوونه شدین. آخه کجا می خواین برین؟! اون شب، بچه ها بهشون خندیدن اما وقتی فرداش بمباران شد و فردا شبش اونا رو توی نمازخونه گردان آوردن تا باهاشون وداع کنن، تازه متوجه شدن که اینا چه سر و سرّی با خدا داشتن "

هفت تپه، روایت ناخوانده منتشر شد. این اثر از آن دست کتاب هایی است که باید با حال خوانده شود. یعنی اگر حالش را ندارید این کتاب را دست نگیرید؛ اما اگر کتاب هفت تپه به دستتان رسید و شروع کردید به خواندنش و حالی هم داشتید احساس می کنید وسط مجلس گرم روضه نشسته اید و پنجه دلتان به ضریح دلدادگی حضرت عشق، دخیل بسته است. هفت تپه، عقبه ای برای عاشقانه های رزمندگان سپاه کربلا بود. اجحاف ما در احیای آن، غبار فراموشی را بر این آمادگاه معنوی فرزندان روح الله پاشید. دست حسن حقیقیان، علی نیک عهد و همه کسانی که در گرداوری و انتشار این مجموعه نفیس قدمی برداشتند، درد نکند. نه تنها به بچه های مازندران و گلستان که به همه ارادتمندان ساحت شهدا توصیه می کنم خود را از لذت مطالعه این اثر ماندگار محروم نسازند. البته انتشارات حدیث مهتاب چند اثر دیگر هم در راستای ترویج فرهنگ ناب ایثار و شهادت منتشر کرده که برای کسب اطلاع بیشتر و تهیه آنها حتماً با این شماره ها تماس بگیرید:

2190267 0111– 2195420 0111- 09113130462  

 

پیاده روی هفتگی "عدالتخواهان" در تهران و قم

+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم فروردین 1391 ساعت 23:5 شماره پست: 1006

حجت‌الاسلام جهانشاهی به منظور پیگیری فرمان مقام معظم رهبری در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادی اقدام به برگزاری پیاده روی هفتگی در تهران و قم کرد.
به گزارش فارس، کمیته مردمی حمایت از طلبه سیرجانی با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد: پس از برچیده‌شدن خیمه عدالتخواهی طلبه سیرجانی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)، وی حرکت جدید خود را در قالب یک پیاده روی عدالتخواهانه هفتگی آغاز کرد.
 
در این اطلاعیه که نسخه‌ای از آن در اختیار این خبرگزاری قرار گرفته، تصریح شده "پیاده روی عدالتخواهان هر هفته روزهای جمعه راس ساعت 10 صبح از میدان قیام در تهران آغاز و پس از طی مسیر خیابان‌های مولوی و ولیعصر (عج)، به خیابان انقلاب رسیده و پس از شرکت راهپیمایان در نماز جمعه، به پایان می‌رسد".
 
این اطلاعیه می‌افزاید: طی ماه‌های گذشته، افراد زیادی از امت حزب‌الله در این پیاده روی عدالتخواهانه مشارکت داشته و در تقویت این حرکت سهیم بوده‌اند و برخی چهره‌های فرهنگی از جمله حاج سعید قاسمی نیز، در این پیاده روی حضور یافته و ضمن تقدیر از این کار، آن را حرکتی مؤثر و ویژه خوانده‌اند.
 
کمیته مردمی حمایت از طلبه سیرجانی همچنین در ادامه اطلاعیه خود اعلام کرد: اخیرا حجت‌الاسلام جهانشاهی به همراه جمعی از دوستان حزب‌الله، علاوه بر تهران در شهر مقدس قم نیز، پیاده روی هفتگی را کلید زد.
 
در این اطلاعیه تصریح شده این پیاده روی ساعت 17 روزهای سه‌شنبه از حرم مطهر حضرت معصومه (س) آغاز شده و تا گلزار شهدا ادامه یافته و در مسجد مقدس جمکران پایان می‌یابد.
 
هدف از برگزاری این سلسله پیاده روی‌ها که از مهر سال گذشته آغاز شده و تا کنون به طور منظم ادامه داشته، "قیام برای یاری ولایت و پیگیری مطالبات و منویات مقام معظم رهبری به ویژه در بحث عدالتخواهی و مبارزه با مفاسد اقتصادی" اعلام شده است.
 
حجت‌‌الاسلام علیرضا جهانشاهی معروف به طلبه سیرجانی حرکت خود در مبارزه با مفاسد اقتصادی را از 6 سال پیش در شهر خود و با افشاگری درباره زمین‌خواری‌های کلان سیرجان آغاز کرد
 
وی سپس برای نهادینه‌کردن فرهنگ مبارزه با مفاسد اقتصادی از سیرجان به سوی تهران پیاده حرکت کرد اما در میانه راه، با حکم قضایی بازداشت و به 23 ماه حبس محکوم شد.
 
طلبه سیرجانی پس از نقض حکم مذکور، بار دیگر برای مطالبه عدالتخواهی از قم به سمت تهران پیاده روی کرد و با استقرار در ضلع جنوبی حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) "خیمه عدالت" را برپا کرد.
 
حجت‌الاسلام جهانشاهی طی 13 ماه اقامت در جوار حرم مطهر حضرت عبدالعظیم (ع) نشست‌هایی را با عدالت‌طلبان ولایتمدار برای پیگیری فرمان رهبر معظم انقلاب در خصوص مبارزه با مفاسد اقتصادی برگزار کرد.
بابل، شورای شهر ندارد!
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم فروردین 1391 ساعت 12:9 شماره پست: 1005

یک نگاه گذرا به سطح خیابان ها و معابر شهرستان بابل ممکن است هر رهگذری را به این نتیجه برساند که در این شهر، شورای شهر تشکیل نشده است.

1-      چاله ها و فرورفتگی های آسفالت، منحصر به سطح محلات شهر نبوده و گاه در اصلی ترین خیابان های شهر نیز به چشم می خورد. این مشکل بعضاً باعث تمسخر مسئولان شهر توسط مسافران و رهگذران غیربومی می گردد.

2-      نظارت بر تاکسیرانی از وظایف معطل مانده شورای شهر بابل است. در ساعت پر رفت و آمد، با وجود ازدحام مردمی که قصد جا به جایی با وسایل نقلیه عمومی را دارند تعدادی از تاکسی ها بی واهمه از نظارت مسئولان، در مقابل شهروندان توقف کرده و تنها مسافران دربستی را سوار می کنند.

3-      پیاده روها به خصوص در کمربندی ها به تصرف تعمیرگاه ها درآمده است. البته واژه کمربندی به دلیل توسعه سریع منازل مسکونی و محلات، در شهر بابل معنای خود را از دست داده و به خیابان های مرکزی شهر تبدیل شده است. با این وصف، تعداد قابل توجهی از عابران در این به اصطلاح کمربندی های شهر، مجبور به پذیرش خطر و تردد در سطح خیابان ها هستند.

4-      رودخانه ای که از محله های اصلی شهر می گذرد و در واقع استعداد تبدیل شدن به یکی از جاذبه های گردشگری بابل را دارا بوده و می تواند به عنوان اولیت اصلی در برنامه زیباسازی شهر مورد توجه قرار بگیرد به دلیل بی توجهی مسئولان، تبدیل به کانال بزرگ فاضلاب گردیده و بهداشت عمومی را نیز به مخاطره انداخته است. ساده ترین و سریع ترین اقدام شورای شهر در این خصوص مسدود کردن خروجی فاضلاب منازل و مغازه هایی است که راهی این رودخانه می شود.

5-      ...

یکی دیگر از وظایف شورای شهر توجه به فعالیت های فرهنگی و استفاده از نمادهای ارزشی است که قصه و غصه ای جدا از این مقال طلب می کند. واقع امر آن است که به نظر می رسد بخش عمده ای از اعضای محترم شورای شهر بابل به دلیل عضویت و فعالیت در محافل و حلقه های مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی توان و حوصله پرداختن به مسائل و مشکلات آشکار شهر را ندارند. به این دوستان برادرانه توصیه می کنم در صورت عدم توانایی در انجام تعهداتی که بر عهده گرفته اند هر چه زودتر با شجاعت و مردانگی از اشغال صندلی های شورای شهر انصراف دهند. البته مشکل اصلی در وقوع چنین مسائلی ضعف شهروندان در آشنایی با حقوق شهروندی و اجتماعی خود است. متاسفانه بسیاری از مردم بابل شهردار و اعضای شورای شهر خود را نمی شناسند تا لااقل در صورت مواجهه با آنها در محافل اجتماعی به طرح مطالبات خود بپردازند.

 متولیان و فعالان مساجد شهر نیز در برقراری ارتباط مسئولانه بین اعضای شورای شهر و مردم می توانند نقشی سرنوشت ساز ایفا کنند.


درباره امام جمعه بابل

به زودی در همین وبلاگ می خوانید

قلاده های طلا و مس!

+ نوشته شده در شنبه دوازدهم فروردین 1391 ساعت 19:30 شماره پست: 1004

 

هفته گذشته قلاده های طلا را به میزبانی دوست خوبم حسن حق حقیقی (وبلاگ به همین سادگی) در سینما شقایق بابلسر تماشا کردم. فیلم زیبا و سرشار از نکته های تاریخی بود که حقانیت و مظلومیت نظام را تا حدودی به اثبات می رساند. در این فیلم نقش مستقیم برخی آقازاده ها و خانم زاده ها! در شکل گیری فتنه شوم88 به صراحت مورد اشاره گرفته است. همین قدر که این فیلم داد ضدانقلاب را در آورده است نشان از هدف گیری دقیق سازندگان آن دارد. باید به ابوالقاسم طالبی دست مریزاد گفت و از این فیلم حمایت کرد؛ اما نباید فراموش کرد قلاده های طلا همه آن چیزی نیست که باید درباره اصل و فرع نقشه های دشمن در فتنه88 گفته می شد. اخراجی های3 با تمام نقاط ضعفی که داشت پله نخستی بود برای آن که دریچه ای به زوایای فتنه دشمن گشوده شود. پایان نامه حامد کلاهداری نیز گامی در همین راستا بود. با هموار شدن این مسیر، قلاده های طلا قدمی مهم و جدی در تبیین حقایق تاریخی و مستند فتنه برداشت. اینک نوبت دیگر فیلم سازان متعهد کشور است که زوایای ناگفته دیگری از توطئه های پیچیده دشمن را آشکار کنند.

در این بین نکته ای که بسیار قابل توجه است حضور مشتاقانه تماشاگرانی در سینماهاست که در ظاهر امر و بر اساس نوع پوشش خود و البته به زعم ما نباید نسبتی با آرمان های انقلاب اسلامی داشته باشند. بعد از سخنان امید بخش حضرت آقا در حرم قدس رضوی، حضور این دست از حامیان خاموش انقلاب در صف تماشای قلاده های طلا، دومین اتفاق خوش سال نود و یک محسوب می شود که طلیعه آغاز دهه عدالت و معنویت را نوید می دهد.

 
انتقام در قیامت!
+ نوشته شده در جمعه یازدهم فروردین 1391 ساعت 19:36 شماره پست: 1003

 

در شهرک دویجی، رو به روی پتروشیمی بصره، داخل سنگر نشسته بودم. محمد جواد گلی و علی جعفری را دیدم که به طرفم می‌آیند. دنبال سنگر خالی می‌گشتند. گفتم:‌ از همین مسیر که آمدید، برگردید. بیست متر آن طرف‌تر در دل خاکریز، سنگر خالی هست.

چند متری رفته بودند که خمپاره‌ای آمد و جلوی پایشان منفجر شد. گلی هر دو پایش را از دست داد و خون شدیدی از او می‌رفت. یک دست و دو پای جعفری هم قطع شده بود. زود خودم را رساندم بالای سرشان. احساس کردم حال گلی وخیم است. با حالی گرفته و محزون گفتم: اگر شهید شدی شفاعت مرا فراموش نکن.

محمد‌جواد گلی با تمام دردی که در وجودش موج می‌زد، لبخندی زد و به شوخی‌گفت:‌ تو را شفاعت کنم؟! تو اگر نمی‌گفتی برگرد این بلا سر ما نمی‌آمد! آن دنیا به خدمتت می‌رسم...!

وقتی او را به عقب منتقل می‌کردند به آرزوی دیرینه‌اش رسید. علی جعفری هم اکنون جانباز هفتاد درصد است.

راوی‌: اسماعیل حیات‌بخش

 

خون و کشک!

+ نوشته شده در شنبه پنجم فروردین 1391 ساعت 20:37 شماره پست: 1002

سال نود، یک ویژگی منحصر به فرد داشت. این ویژگی، مهر ختام زیبایی بر یک دهه مجاهدت و ایستادگی ملت شریف ایران بود. شهادت احمدی روشن یک بار دیگر حال و هوای سال های حماسه و ایثار را در فضای کشور زنده کرد. این شهید نسل سومی، جوانی خودساخته و بسیجی بود که وجود خود را با رنگ و بوی شهدا آراسته بود. مادر و پدر و همسر شهید نیز انسان هایی فرهیخته و حماسی بودند که با کلام و کردار و نوشتار زینب گونه شان فرهنگ شهادت را در جامعه احیا کردند. خانواده شهید در نامه ای خطاب به مقام معظم رهبری از این دعای قدیمی استفاده کردند: اللهم تقبل منا هذاالقربان.

همسر دانشمند شهید مصطفی چمران نیز در هنگامه مواجهه با پیکر غرق در خون وی دست به آسمان برد و همین دعا را بر زبان جاری کرد. این حس و حال تغییرناپذیر وارثان شهادت، پیش بینی بزرگ و تاریخی امام عظیم الشأنمان را یاداور می شود که خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست.

ما نیز همیشه باید این دعا را بر زبان جاری کنیم که خداوندا نعمت شهادت را از مردم ما نگیر.

تابستان سال 88 محمد گلدوی نیز با خلق حماسه سیستان، طریقت شیرین وصال را در غبار مکدر دنیازدگی، شفاف ساخت. او با ایثار خود در به آغوش کشیدن مهره خودفروخته ای که جلیقه انفجاری به تن کرده بود جان ده ها نفر از نمازگزاران مسجد علی بن ابیطالب زاهدان را نجات داد و خودش شهد شهادت نوشید. محمد گلدوی دو فرزند کوچک داشت. او را از جهاتی می توان از حسین فهمیده بالاتر دانست. حسین فهمیده مجرد بود و محمد گلدوی زن و بچه داشت. فهمیده در حال و هوای ابتدایی انقلاب بود اما محمد گلدوی با آفرینش حماسه ای سترگ در سال 88 به دنیا فهماند که سی سال تهاجم فرهنگی غرب مساوی است با کشک!

تمام بالا و پایین پریدن های صدها شبکه ماهواره ای دنیا فقط به خاطر آن است که نعمت شهادت را از ملت ما سلب کنند. اما پیر خمین به حق وعده داد که این راه کور شدنی نیست. هم او به ما فهماند که باید پا جای پای رهبری سیزده ساله به نام حسین فهمیده گذاشت تا انقلاب زنده بماند.

دهه هشتاد و سال نود با حال و هوای شهادت به پایان رسید. برای دهه نود آقا طلیعه عدالت را نوید داد. خدا کند سیاسیون غوغاسالار و منفعت طلب ما مجالی برای توجه به مساله اولویتمندی همچون تحقق عدالت و معنویت در جامعه باقی بگذارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو اسفند90 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۰، ۰۸:۲۹ ق.ظ


پناهگاه کوچک من
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم اسفند 1390 ساعت 7:49 شماره پست: 1001

هر بار، خبری از اصابت موشک یا بمب هواپیمایی به خانه یا محله‌ای را می‌شنیدم، دلم برای مادری می‌سوخت که باید با دستان خود کودکش را از زیر آوار بیرون بکشد یا کودکی که مادرش را زیر خروارها خاک گم می‌کند. دلم از این فکر و خیال آتش می‌گرفت.

دلواپس بچه‌های خودم بودم. چهار دختر کوچک داشتم که باید فکری به حالشان می‌کردم. خانه ما زیرزمین نداشت. تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که بروم سراغ باغچه.

 نماز صبح را که خواندم کار را شروع کردم. اطلسی‌های باغچه، انگار گریه می‌کردند؛ اما چاره‌ای نبود. درخت انار حیاط را نیز به زحمت از جا کندم. بچه‌ها که بیدار شدند با دست‌های کودکانه‌شان به کمکم آمدند. باغچه حیاط را کندیم و پناهگاهی کوچک را درست کردیم. پناهگاهی که فقط به اندازه چهار کودک قد و نیم قد جاداشت. یک بطری آب و تعدادی کمپوت را داخل گودالی که حالا جان‌پناه بچه‌های من محسوب می‌شد، قرار دادم.

هوا تاریک شده بود که صدای آژیر قرمز بلند شد. بعد، صدای مردها که فریاد می‌زدند: خاموش کن...! خاموش کن...!

 زود لامپ‌ها را خاموش کردیم تا مبادا نشانه‌ای از حیات، گرای شهر را به هواپیمای دشمن بدهد. دخترها به زور در چاله، چمباتمه زدند. دَرِ شکسته‌ای را که در انباری داشتیم، کشان کشان آوردم و روی چاله گذاشتم تا اگر آواری ریخت، سر بچه‌ها فرو نیاید. دختر بزرگم از توی پناهگاه، داد زد: مامان! چرا خودت نمیایی؟ کنار باغچه، روی زمین نشستم و گفتم: من راحتم. منتظرم تا آژیر سفید را بزنند.

چشم دوختم به آسمان و زیر لب زمزمه کردم: "وجعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً فأغشیناهم فهم لا یبصرون..."

از آسمان، صدای ضدهوایی‌ها را می‌شنیدم و از زمین، صدای دخترهایم را که سر یک وجب جا با هم دعوا داشتند! این وسط، کوچکترین دخترم به بقیه گفت: خوب حالا کی نوبت این قسمت از بازی می‌رسد که کمپوت‌ها را باز کنیم؟!

حرف‌هایشان ادامه داشت که صدای آژیر سفید به گوش رسید. در را از روی چاله، کنار زدم و کمکشان کردم تا بیرون بیایند. آن شب گذشت و شب‌های بعد، هم.

همه سختی‌ها را پشت سر گذاشتیم، اما هیچ‌گاه خسته نشدیم.

راوی: زهرا قطبی / قم

کربلا جاری است
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم اسفند 1390 ساعت 17:53 شماره پست: 1000

رَوَم به میخانه عشق سراغ ریحانه عشق

گلی که شمع مرقدش اینهمه پروانه داره

جای همه رفقا را خالی کردیم. یاد همه آنهایی که هستند و یاد همه آنهایی که آرزو داشتند هر سال خودشان را به کربلای ایران برسانند. یاد مهدی خبیر. یاد حسین غلام کبیری ...

میرطالب هاشم زاده روز شهادتش را به یادمان آورد و حالی نصیبمان کرد. پرویز ملائیان هم درست در سالروز شهادتش در طلائیه ما را به میهمانی خود پذیرفت.

با شهدای هویزه صفایی کردیم. دلتان آب. حاج مهدی مرندی کنارمان بود، حاج عبدالله ضابط، حسن ابراهیمی ...

گفتی به من می میدهی ساقی بگو کی میدهی حالم خراب است...

چند روز پیش در شلمچه سالمان تحویل شد. عیدی مان را سید علی اکبر شجاعیان داد. محمد تورانی کاممان را شیرین کرد. عبدالحسین برونسی شرمنده مان کرد...

بعد از یک سال، خاکستر دلمان را با نسیم یاد شهدا بر باد دادیم. عطر شهدای فکه، روح آلوده مان را تطهیر داد. جای همه رفقا خالی.

حسین معنای عشق و دلربایی است

خوشا زینب که دلدار حسین است

گنهکاران امت را بگویید

که بخشیدن فقط کار حسین است

السلام علیک یااباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک...

اگر بار گران بودیم رفتیم
+ نوشته شده در شنبه بیستم اسفند 1390 ساعت 11:23 شماره پست: 999

ذوق نکنید بیخود! وبلاگ تعطیل نیست. تیتر را دیدید دلتان را صابون زدید هان؟!

دارم میروم جنوب به امید خدا. نروم احساس می کنم کسی گلویم را فشار می دهد. ما طلبه ها هم که اگر حرف نزنیم می ترسیم به زبانمان خمس تعلق بگیرد.

اردوی خوبی است که الحمدلله شرایط ایده آلی دارد. از همه دوستانی که از دانشگاه های بابل و رشت و چالوس و بهشهر و کاشان و... تماس گرفتند و هر کدامشان را به بهانه ای پیچاندم عذر می خواهم. حرف مرد باید دو تا باشد. آخر هفته انشالله برمی گردم و در خدمت دوستان هستم. بابت عید واقعاً نمی توانم کاروانی را همراهی کنم. البته فقط یک دلیلش خانواده است. شهدای مجرد را نمی دانم اما شهدای متأهل قطعاً حق را به من می دهند! دعاگوی دوستان هستم. از بر و بچ علوم پزشکی بابل که هفت هشت سالی است خاطرات خوشی با آنها دارم عذرخواهی ویژه ای خواهم داشت.

حسبی الله و خدا ما را بس

بودن با شهدا ما را بس

آن شهیدان که به خون می گفتند

هوس کرب و بلا ما را بس

آیا علی لاریجانی خط قرمز قوه قضائیه است؟!

+ نوشته شده در جمعه نوزدهم اسفند 1390 ساعت 7:20 شماره پست: 998

 

وبسایت حرف حساب در مطلبی تصریح کرد: سایت تریبون مستضعفین هم که سیاستش اعتقاد به اساسی‌ترین و مبنایی‌ترین شاخصه گفتمان حضرت روح‌الله یعنی اسلام ناب محمدی(ص)؛ یعنى اسلام ظلم‌ستیز، اسلام عدالت‌خواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان بود نیز فیلتر شد.

به نظر می‌رسد عدم اطلاع‌رسانی پیش از اعمال فیلتر، به دلیل انجام آن از سوی دادستانی باشد. چندی قبل اعتراضاتی نسبت به فیلتر نمودن سایت‌هایی که انتقاداتی به عملکرد علی لاریجانی طرح نموده بودند در سایت تریبون منتشر شد که احتمال دارد دلیل فیلتر شدن سایت باشد.

 وحید جلیلی با موضع گیری نسبت به قضایای پیش آمده در مصاحبه با خبرگزاری نسیم گفت:

مهمترین اولویت مجلس نهم دفاع از آزادی بیان نیروهای حزب‌اللهی است در برابر مسئولین متکبری که نظام را ملک پدری خود می‌دانند.
– دفاع نظام‌مند از آزادی آمرین به معروف و ناهیان از منکر بخصوص در حوزه رسانه در مقابل مسئولان متبخر و متکبر که هیچ انتقادی را برنمی‌تابند و از امکانات نظام برای خفه کردن مخالفین خودشان سوءاستفاده شخصی می‌‍کنند .
– مجلس شورای اسلامی باید قوانینی را وضع کند که جلوی اینگونه تُرک‌تازی‌های یک عده به اصطلاح “مسئولان بی مسئولیت و پرافاده” را در خفه کردن بچه حزب‌اللهی‌ها که این روزها برخی نمونه‌هایی از آن را هم متاسفانه شاهد هستیم، بگیرد.

 سایت‌های بی‌باک نیوز، صراط نیوز و ۵۹۸ فیلتر شدند. همچنین روزنامه «بامداد» نیز توقیف شده است. شنیده شده است فیلترشدن این سایت‌ها به دلیل انتشار نامه‌ای بوده است که جمعی از طلاب مدرسه معصومیه قم خطاب به اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در خصوص اعتراض به تایید آقای علی لاریجانی برای انتخابات نگاشته شده بود.

چندی قبل نیز دبیر سیاسی هفته نامه ۹ دی -محمدسعید ذاکری-  به دلیل نگارش یادداشتی در انتقاد به لاریجانی احضار و سپس بازداشت شد.

این سوال جدی وجود دارد که واقعا چه توهینی در متن نامه وجود داشته که است؟ اگر توهینی هست، این طرز برخورد عجیب طبیعی است؟ چرا به مطالب و فحاشی‌هایی که به امثال آیت الله جنتی، رئیس‌جمهور، شریعتمداری و… می‌شود، قوه قضاییه رسیدگی نمی‌کند؟  آیا شائبه برخوردهای فامیلی و تبعیض آمیز نیست؟ یک ملیونیوم این تعصب و سرعت عمل درباره مفاسد اقتصادی و… هست؟ آیا قوه قضاییه دربرابر جسارت‌هایی که به رهبر عزیز انقلاب گاها می‌شود، واکنشی نشان می‌دهد؟

جالب است که فائزه هاشمی به رئیس‌جمهور، به نظام و… توهین می‌کند اما فائزه هاشمی رفسنجانی به ۶ ماه حبس محکوم شد!! در حالی که سعید تاجیک به جرم توهین به هاشمی رفسنجانی و فائزه هاشمی به ۸ ماه حبس و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شد. بحث الان سعید تاجیک نیست. بحث این تبعیض واضح است.

حجت الاسلام  علیرضا پناهیان هم در نامه ارسالی به علی مطهری نسبت به این مطلب موضع گیری کرده و در بخشی از این جوابیه می نویسند:

پس چرا شما اینچنین راحت می‌توانید بنده را تا مرز اشعری مسلکی، انحراف خوارج و گروه فرقان ببرید و کسی به شما کاری ندارد؟ ولی تا یک سایت علیه برخی از مقامات هم‌نظر شما انتقادی وارد بداند محکوم به تعطیلی می‌شود؟ و اگر کسی علیه ایشان سرمقاله‌ای بنویسد محکوم به دستگیری می‌شود؟ چرا شما به راحتی می‌توانید دانشجویان شریفی را که علیه حکم نابجای مجلس دربارۀ وقف اموال دانشگاه آزاد تظاهرات کرده‌اند اراذل خطاب کنید و ساندیس‌خور بنامید، و کسی از همفکران شما به شما تذکری نمی‌دهد؟ چرا هیچ یک از نمایندگان محترم مجلس که با شما همراهی دارند بی‌احترامی‌ها و اهانت‌های شما به دیگران را محکوم نمی‌کنند؟

جبهه ایستادگی و دغدغه نام و نان!
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم اسفند 1390 ساعت 17:47 شماره پست: 997

 

تنها شهری که فهرست کاندیداهای مورد حمایت جبهه ایستادگی (اطرافیان محسن رضایی) به طور کامل موفق به پیروزی شدند شهرستان بابل است. جبهه ایستادگی در این شهر از حجت الاسلام ناصری و آقای نیازآذری حمایت کرده بود که هر دو نفر موفق به کسب آرا برای ورود به مجلس گردیدند. البته نام حجت الاسلام ناصری در فهرست گروه های دیگری همچون پایداری و اصولگرایان نیز قرار داشت. بعضی معتقدند علت حمایت جبهه ایستادگی از دو نامزدی که اول اسمشان با حرف نون شروع می شود دغدغه این جبهه برای به دست آوردن نان است! این فرضیه، زمانی پررنگ می شود که از نام کاندیدای مورد علاقه جبهه ایستادگی در شهرستان بابلسر نیز با خبر شویم. این جبهه در حوزه انتخابیه مذکور از سردار " نانواکناری " برای ورود به مجلس حمایت کرده است!

 

مجمع تشخیص مصلحت پلمپ شد!

+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم اسفند 1390 ساعت 11:59 شماره پست: 996

مهلت قانونی این دوره از فعالیت های مجمع تشخیص مصلحت نظام هفته گذشته به پایان رسید و با توجه به عدم صدور حکمی از سوی مقام معظم رهبری برای انتصاب اعضای جدید مجمع، عملاً فعالیت های این نهاد تعطیل شده است. در دوره های گذشته به طور معمول بلافاصله بعد از اتمام مهلت قانونی اعضای مجمع، حکم تمدید فعالیت آنان از سوی مقام معظم رهبری صادر می گردید که عدم تکرار این اتفاق، صاحب نظران را به این تحلیل رسانده که مواضع انتقام جویانانه هاشمی در روز انتخابات را باید در این راستا ارزیابی کرد. هاشمی رفسنجانی در روز جمعه گذشته پای صندوق رأی حاضر گردیده و با اظهارنظری که به شدت مورد استقبال یاران برون مرزی وی قرار گرفت، نتیجه انتخابات را مورد تشکیک قرار داد.

اگر چه بر اساس گمانه های موجود، احتمال انتصاب مجدد هاشمی به ریاست مجمع، قریب به یقین می باشد اما اطاله در روند صدور این حکم، مفهوم خاصی را در عالم سیاست داراست که از نگاه تحلیل گران مخفی نمانده و عصبانیت هاشمی را در پی داشته است.

دوچرخه سواری بانوان در بابل!
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم اسفند 1390 ساعت 5:27 شماره پست: 995

اگر چه شهرستان بابل، عنوان دارالمومنین را یدک می کشد؛ اما واقعیت آن است که هر چه زمان می گذرد مظاهر فساد و بدحجابی و... بیشتر در این شهر رخ می نمایاند. یکی از جلوه های زشت در ظهور ناهنجاری های اجتماعی، دوچرخه سواری زنان در معابر عمومی است که به فتوای همه مراجع عظام، فعلی حرام محسوب می شود. نخستین حضور زنان دوچرخه سوار در شهرستان بابل، منحصر به مناطقی چون شهرک دانش و خیابان امیرکبیر بود؛ اما با توجه به سهل انگاری مسئولان قضایی و امنیتی، این پدیده نامشروع، رواج بیشتری پیدا کرده و هم اکنون در پرتو بی مبالاتی آنان، در اکثر خیابان های این شهر به امری عادی تبدیل شده است.

متأسفانه متولیان فرهنگی و مذهبی شهر نیز بیشتر به علائقی روی خوش نشان می دهند که نسبت کمتری با شخصیت حقوقی و اجتماعی شان دارا است. از این رو بعید به نظر می رسد چهره هایی که سال ها پیش، داعیه اصلاح وضعیت نابهنجار فرهنگی در سواحل دریای خزر را سر داده بودند اینک به یمن اولویت بخشیدن به دلمشغولی های جناحی، موفق شوند لااقل در محیط فرهنگی پیرامون خود تأثیر مثبتی داشته باشند.

شما چه کاره‌ای؟!

+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اسفند 1390 ساعت 20:3 شماره پست: 994

قبل از عملیات عاشورای دو، هر کس تا به من می‌رسید، التماس دعا می‌گفت و قول شفاعت می‌گرفت. شاید گمان می‌کردند این بار شهادت، قسمت من خواهد شد.

حاج علی فردپور اهل قم بود. داشت آرپی‌جی به دست از کنارم رد می‌شد. از او پرسیدم: به نظر شما من شهید می‌شوم؟

حاج علی از آن آدم‌های خالص و باصفا بود. جوابی به من داد که صدایش هنوز در گوشم طنین انداز است: هر کس خودش بهتر می‌داند چه کاره است!

راست می‌گفت. مثل روز، برایم روشن بود که مال این حرف‌ها نیستم! من کجا و شهادت کجا؟!

حاج علی رفت تا دوشکای دشمن را خاموش کند.

پس از تحمل یک تشنگی طاقت‌فرسا و درگیری سخت به مواضع قبلی خود بازگشتیم. عاشورای دو، یک عملیات ایذایی بود. ما برگشتیم، اما پیکر مطهرحاج علی تا سال‌های سال در همان‌جا ماند.

راوی: عباس جعفری‌مقدم

شهدا را تنها نگذاشت
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم اسفند 1390 ساعت 18:2 شماره پست: 993

جوانی بود لاغر‌اندام، اهل یکی از روستاهای شهر خمین. وقتی به واحد تعاون لشکر17 آمد، به خاطر ضعف ظاهری و لاغر بودنش نمی‌خواستیم او را پذیرش کنیم، اما در نهایت با حضورش موافقت کردیم.

 موقع ورزش و برنامه‌های صبح‌گاه بود که فهمیدیم از توانایی جسمی خوبی برخوردار است.

سرباز بود. با این که مأموریت دسته‌اش به پایان رسیده بود، حاضر نشد به عقب برگردد. فرمانده دسته بود. همه را فرستاد، خودش ماند. گفت: فردا با شهدا برمی‌گردم. نامش، اکبر لطفی بود.

پدر شهیدان صبوری دیده بود که او با یک دست، دارد کمک می‌کند تا پیکرهای شهدا در گوشه‌ای جمع‌آوری شود. علت را که پرسید، فهمید که بازوی اکبر، تیر خورده است. اکبر از او قول گرفت به کسی چیزی نگوید. صبح روز بعد، ترکشی به او اصابت کرد و اکبر هم آسمانی شد.

راست گفته بود. حالا با شهدا به عقب باز می‌گشت.

راوی: محمود کیایی‌نژاد

عمه سادات، سلامٌ علیک!

+ نوشته شده در جمعه دوازدهم اسفند 1390 ساعت 12:49 شماره پست: 992

 

استاد بزرگواری داشتیم که می گفت در زمان تحصیل در حوزه علمیه قم، هر بار که با مشکلی مواجه می شد به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می رفت و از محضر بانوی کرامت تقاضا می کرد تا مشکلش حل شود؛ اما پاسخی دریافت نمی کرد. او چندبار این کار را تکرار کرد ولی هیچ گاه مشکلاتش حل نمی شد. پس از مدتی پیش خودش گفت هر چه درباره کرامت و بزرگی این خانم گفته اند دروغ است! از دست ایشان کاری برنمی آید و...

مدتی گذشت. یک روز وقتی به خانه رفت دید دختر کوچکش بیمار شده و حالش بسیار وخیم است. با توجه به شرایط و امکانات آن زمان، چاره ای نداشت تا فرزندش را در آغوش بگیرد و به طرف مطب دکتر برود. او دوان دوان در خیابان حرکت می کرد تا هر چه زودتر فرزندش را به پزشک برساند. در مسیر باید از کنار حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها عبور می نمود. به فرزندش نگاه کرد. رنگ و روی او تغییر کرده بود و به سختی نفس می کشید. یک آن احساس کرد دخترش در لحظات آخر عمر به سر برده و در آغوش او جان خواهد داد. با دلی شکسته نگاهی به گنبد بانوی آفتاب انداخت، اما زبانش نچرخید و چیزی نگفت. وقتی خودش را به دکتر رساند از خستگی و اضطراب نزدیک بود که از حال برود. دکتر فرزندش را روی تخت خواباند و معاینه کرد، اما اثری از بیماری در او نمی دید. دختر از جا برخواست و با شادی و طراوت همراه پدر به خانه بازگشت...

فردا سالروز وفات (شهادت) حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها است. بزرگان ما گفته اند اگر دستتان به مزار فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی رسد به جای آن مرقد فاطمه ثانی را در قم زیارت کنید. حضرت معصومه سلام الله علیها رئیس و پشتیبان حوزه علمیه قم است؛ حوزه ای که انقلاب جهانی مستضعفین از درون آن جوشید و...

نمی دانم آن قدر که این بانوی بزرگ بر گردن ما حق دارد می توانیم ارادت خود را به ایشان عرضه کنیم یا نه؟!

 
وقتی سخن از "نور" به میان می آید
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم اسفند 1390 ساعت 8:40 شماره پست: 991

دریچه ای به بایسته های تبلیغی در عرصه روایتگری جهاد و شهادت

اردوهای راهیان نور، فرصت بزرگ تبلیغی است که با یک برنامه ریزی مناسب می توان بهترین بهره را از آن در جهت ترویج مکتب آسمانی اسلام، به دست آورد. روایتگری در این عرصه، مانند هر فرصت تبلیغی دیگر، بایسته هایی دارد که اخلاص، برخورد نیک و به کارگیری دیگر هنرهای تبلیغی از جمله لوازم آن است. در این مقال به یاد هشت سال دفاع مقدس، به هشت نکته ای که از ضروریات عرصه روایتگری فرهنگ ایثار و مقاومت محسوب شده و گاه کمتر مورد توجه قرار می گیرد، اشاره خواهیم کرد:

1-      توجه به هدف

راوی به عنوان تأثیرگذارترین چهره در جمع زائران نور، باید در انتخاب خاطرات و تحلیل های مرتبط با دفاع مقدس به گونه ای هوشمندانه، هدف اصلی شکل گیری این اردوها را به عنوان یک معیار ثابت در عرصه تبلیغی خود مدّنظر داشته باشد. یکی از آسیب های مکرر در اردوهای راهیان نور این است که زائر جوان در پایان اردو احساس می کند هر چه خوبی است مربوط به شهدا می شود و زندگی امروز بی شهدا معنا و سودی نخواهد داشت. از این رو آرزو می کند که همان جا مرگش فراررسیده و دیگر رنگ دیار خود را هم نبیند. چنین فردی به طور طبیعی در دامان یأس و افسردگی می غلتد. این در حالی است که هدف اصلی از آشناسازی جوانان با مفاهیم ایثار و شهادت، ایجاد نشاط معنوی و درس آموزی از مکتب شهیدان و به کارگیری از آن در یک زندگی سالم دینی و انقلابی است.

2-      وسیله بودن شهدا

شهدا دین جدیدی را ابداع نکرده اند! آنها راه کمال و سعادت خود را از مسیر عمل به جزیی ترین آموزه های دین، دنبال نمودند. اسلام، کهنگی ندارد. شهدا با زندگی پاک و الهی خویش ثابت کردند که برخلاف ادعای دنیازدگان، دین برای هزار و چهارصد سال پیش نبوده و در همه اعصار و برای همه اقوام بشر، پیام نیک بختی و سعادت را به همراه دارد. از این رو می توان با انتخاب خاطرات مناسب و موضوعی از دوران دفاع مقدس، احکام دین و معارف نهفته در بطن اسلام و انقلاب اسلامی را به جوانان و نوجوانان علاقه مند به شهدا معرفی نمود.

3-       حرکت در عمق

نمی توان منکر ضرورت و تأثیر احساسات در انس نسل جوان با شهدا شد؛ اما باید توجه داشت که حس و شور ایام راهیان نور ممکن است پس از بازگشت به شهر و دیار و قرار گرفتن در فضای متفاوت، به راحتی از بین برود. مگر نه آن است بسیاری از کسانی که با چشم خود حماسه ها و مظلومیت های شهدا را دیدند در فراز و نشیب زندگی، غرق در زر و زیور دنیا شدند و آرمان های دوستان شهیدشان را به فراموشی سپردند؟ به طور طبیعی آنهایی که شرح این عشق و حماسه ها را فقط شنیده یا خوانده اند بیشتر در معرض خطر فراموشی آموزه های جهاد و شهادت قرار دارند. از این رو باید توجه داشت که مخاطبان خود را از راه منطق و استدلال به معارف دین خدا تجهیز نمود تا در مصاف با وسوسه های فکری مبتلا به چالش عقیدتی و رفتاری نشوند.

4-      جبر یا اختیار؟

بعضی از افراد برای توجیه فاصله خود با مطالبات شریعت اسلام، این ادعا را طرح می کنند که آن موقع، (دوران جنگ) به اقتضای زمان، فضای خاصی بر کشور حاکم بوده و شرایط به گونه ای بود که مردم بیشتر دنبال معنویت رفته و در حال و هوایی پاک زندگی می کردند! و امروز فضای جامعه به گونه ای است که ایمان ها ضعیف شده و مسابقه ای برای مال اندوزی و اشرافی گری به راه افتاده است. پس دیگر نمی شود مانند آن دوران زندگی کرد. در پاسخ باید گفت اگر چه شرایط محیطی در تربیت انسان ها بی تأثیر نیست، ولی باید در نظر داشت که افراد بسیاری هم بودند که در همان شرایط حاضر نشدند قدمی برای دین و سرزمین خود بردارند. راوی محترم باید این توجه را در مخاطب، همواره ایجاد نماید که شهدا هم مانند همه جوان ها از احساسات و غرایز برخوردار بوده و گاه موقعیت های مناسبی هم برای دلبستگی به دنیا داشته اند. مانند شهید چمران که استاد دانشگاه آمریکا بود و وزیر جمهوری اسلامی، باکری شهردار یک شهر بزرگ بود، سید مجتبی هاشمی وضع مالی مناسبی داشت، علم الهدی دانشجو بود و ... شهدا مجبور به طی این مسیر نبودند. اکنون نیز می توان به زندگی برخی از ارداتمندان شهدا اشاره کرد که در هوایی زلال نفس می کشند و از زندگی پاکی برخوردارند.

5-      هم ذات پنداری با شهدا

تجربه ای که بارها مورد تأکید بزرگان روایتگری قرار گرفته این است که بیان خاطرات شهیدانی که از نظر عناصری چون سن، جنسیت، جغرافیا، قومیت، شغل، تحصیلات و... با مخاطبان ما وجه اشتراک دارند، جذّابیت بیشتری برای آنان خواهد داشت.

6-      جامعیت گفتاری

شرایط زائران وادی نور را باید به گونه ای دانست که انگار از وقایع جنگ و جوانب آن کوچک ترین اطلاعی ندارند. بر این اساس لازم است راوی محترم توجه داشته باشد که تنها به بیان خاطرات دوران دفاع مقدس اکتفا نکند. بسیاری از مخاطبان شاید به هر دلیلی حاضر به طرح پرسش ها و ابهامات خود نباشند. راوی باید تلاش کند مسائل مختلف جنگ از جمله شرایط  و بحران های داخلی کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اجماع بین المللی برای انزوا و شکست جمهوری اسلامی، ادعاهای صدام و مجموعه شبهاتی که ممکن است در ذهن مخاطب به وجود بیاید را مورد تحلیل و پاسخ گویی قرار دهد. در این میان پرهیز از دامن زدن به برخی اختلافات موهوم در بیان میزان نقش ارتش و سپاه در جنگ، مسائل قومی و مذهبی و... از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

7-      رقابت ممنوع!

راوی همواره از سوی مخاطبان خود تحت نظر است. علاوه بر لزوم برخورد خوب با مخاطب و اهتمام عملی به رعایت اخلاق فردی، باید توجه داشت که گاه در مناطق عملیاتی، رقابت های ناخواسته ای با راویان اعزامی از نهادهای دیگر پیش می آید که از نگاه مخاطب، امری نسنجیده و غیرقابل توجیه تلقی می گردد. از آن جا که روایت گری شهدا، متولی انحصاری ندارد، راویان مختلفی از سوی نهادها و سازمان های متعدد در یادمان های شهدا مستقر می شوند. هنگام حضور کاروان ها گاه رقابتی برای به چنگ آوردن تریبون ایجاد می شود که آثار خوبی در ذهن مخاطب جوان نخواهد داشت. بهتر است حتی اگر می دانیم روای مستقرّ در یادمان از اطلاعات و بیان مطلوبی برخوردار نیست، احترام وی را نگاه داشته و در فرصت های دیگر سفر در داخل اتوبوس به بیان ناگفته های مناطق مورد بازدید اقدام نمائیم.

8-      ارتباط با مردم بومی

مردم شهرهای مرزی، بی اغراق، مردمی خون گرم و مهمان نواز هستند؛ اما گاه برخی از آنها به دلیل وضعیت نامطلوب اقتصادی و رفاهی و یا تبلیغات منفی بدخواهان انقلاب و تشیع، واکنش خوبی نسبت به برگزاری این نوع اردوها ندارند. بسیار دیده شده است که برخی از اهالی ساکن در مناطق مرزی با دیدن کاروان های راهیان نور، به دنبال روحانی کاروان گردیده و وی را به عنوان بزرگ تر و اداره کننده اردو مخاطب اصلی در بیان نگرانی ها، مشکلات و پرسش های خویش می دانند. نکته جالب توجه این جاست که به تجربه ثابت شده این افراد با توجه به دل پاک و طینت زلالشان با کوچک ترین برخورد محبت آمیزی به اظهار لطف نسبت به میهمانان دیار خویش می پردازند. شایسته است روحانی کاروان های راهیان نور، خود را روحانی میزبانان با صفای زائران نیز دانسته و در فرصت مناسب به راهبردهای تبلیغی در مواجهه با مردم بومی منطقه، اهتمام داشته باشد.

بی تردید آن چه که بیان شد به اقتضای بضاعت این نوشتار بوده و بحث و بررسی پیرامون نکات تبلیغی در عرصه روایتگری و شناخت آسیب های احتمالی به فرصت و مجالی بیشتر نیاز دارد. راقم این سطور عرض پوزش نسبت به ساحت پیش کسوتان و مبلّغان موفق جبهه روایتگری نور را بر خود واجب می داند. والسلام علی عبادالله الصالحین  

سیدحمیدمشتاقی نیا

مدرس و جامعه مدرسین!

+ نوشته شده در سه شنبه نهم اسفند 1390 ساعت 22:8 شماره پست: 990

کاش حوزه علمیه ما آن قدر توانمند باشد که بتواند یک جامعه مدرسین تشکیل بدهد.

جان؟ چی فرمودید؟ جامعه مدرسین داریم؟

آهان متوجه شدم. این تشکلی که در قم می بینید در واقع جامعه اساتید حوزه است. منظور من این است جمعی داشته باشیم که چند چهره مانند سید حسن مدرس در آن حضور داشته باشند. به این می گویند جامعه مدرسین!

به راستی حوزه علمیه قم که ادعا دارد نخستین بانگ الله اکبر را در این کشور سر داده، پایتخت انقلاب است و پرچمدار بیداری اسلامی، چرا نمی تواند برای مجلس شورای اسلامی نمایندگانی را از متن روحانیت معرفی کند که ندای فطرت نشین انسانیت و اسلامیت را از تریبون مجلس شورای اسلامی به گوش جهان برسانند؟

چشم؛ این دور هم به آقای آشتیانی رای می دهیم؛ اما به راستی امثال حج اسلام آشتیانی و بنایی که سال ها کاندیدا و نماینده منتخب جامعه اساتید حوزه علمیه بودند محض رضای خدا یک بار هم در صحن علنی مجلس توانستند حضور انقلابی و حوزوی خود را به اثبات برسانند؟ در تمام این سال ها کسی را سراغ دارید که از این دو نماینده روحانی حوزه علمیه قم در رد یا تایید طرح ها و لوایح و... نفیا و اثباتا حرفی شنیده باشد؟!

باور کنید قحط الرجال نیست. اسلام برای سعادت بشر ناگفته های بسیاری دارد. کاش منادیان دین، توان و توفیق ارائه آموزهای آسمانی مکتب حق را دارا باشند.

آیت الله های انتخاباتی!
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم اسفند 1390 ساعت 21:29 شماره پست: 989

یکی از روحانیون محترم کاندیدای مجلس در تهران که چندباری در رسانه ملی به عنوان کارشناس مذهبی به سخنرانی پرداخته، در بنر تبلیغاتی خود به جای کلمه حجت الاسلام از واژه آیت الله استفاده کرده است. گذشته از شأنیت علمی این بزرگوار و این که آیا قصد استفاده تبلیغاتی از این عنوان علمی و معنوی دارد یا نه و آیا این خودباوری! را باید به حساب دورخیز نامبرده برای انتخابات خبرگان دانست یا نه؛ تذکر این نکته ضروری است که منش و سیره علمای صاحب نام حوزه در طول تاریخ همواره بر پرهیز از تعریف و تمجیدهایی بوده که حق واقعی آن بزرگان محسوب می شده است.

افتخار دانش آموختگان مکتب صادق آل محمد (ص) همواره بر این ویژگی استوار بوده که بر خلاف فارغ التحصیلان دانشگاه ها که ذیل امضای خویش از مدرک علمی شان ( مهندس و دکتر ) نیز یاد می کنند، پای دستنوشته های خود از تعابیر و اوصافی چون العبد و الاحقر و ... استفاده می نمودند.

به راستی آیا بازی های سیاسی و تبلیغاتی آن قدر ارزش دارد که به آموزه های اخلاقی حوزه که میراث گرانسنگ علمای خودساخته و وارسته محسوب می شود، پشت پا زد؟

محض تنوع خوب است بدانید در بنرها و پوسترهای تبلیغاتی یکی از کاندیداهای محترم قم که فردی کت و شلواری با سابقه وکالت قضایی است نیز از واژه آیت الله استفاده شده است. این تعبیر در حالی باعث تعجب رهگذران می گردد که با اندکی تأمل مشخص می شود نام شناسنامه ای این کاندیدا آیت الله است!

روحمان را صیقل دهیم

+ نوشته شده در دوشنبه هشتم اسفند 1390 ساعت 0:14 شماره پست: 988

وسط این هیر و ویر انتخابات و زد و خوردهای مجازی کاندیداها خواندن چند نکته دلچسب اخلاقی از عارف والامقامی چون ایت الله مرعشی نجفی٬ انصافا لذت بخش است. می گوئید نه؟ امتحان کنید:

یک بار قرار بود، «هانری‌کربن فیلسوف فرانسوی» خدمت ایشان برسد، آقا قبلا در اتاق برای او صندلی آماده کرده‌ بودند، ولی خودشان روی زمین ‌نشستند؛ هانری کربن به خاطر احترام به استاد از نشستن روی صندلی خودداری ‌کرد، ولی استاد فرمودند« شما چون به صندلی عادت کرده‌اید و نشستن روی زمین برایتان مشکل است، دوست دارم پیش من راحت باشید. حتی با این که ماه رمضان بود، خواست برایش چایی بیاورید، امّا هانری کربن گفت که ماه رمضان است و لازم نیست چایی بیاورید.

به گزارش جهان به نقل از حوزه نیوز، حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی نجفی پسر ارشد آیت الله العظمی مرعشی نجفی‌(ره) که نزدیک به پنجاه سال از عمر با برکت پدر را درک کرده است درگفت وگوی اختصاصی تفصیلی با خبرنگار مرکز خبر حوزه‌های علمیه، ناگفته‌های زیادی را از زندگی زاهدانه این عالم ربانی تشریح کرد.

 بخش نخست این گفت‌وگو که در آستانه کنگره بین‌المللی آیت الله العظمی مرعشی نجفی انجام شد، تقدیم خوانندگان ارجمند می‌گردد:

 *نیکی به والدین، رمز موفقیت آیت الله العظمی مرعشی نجفی

آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین قائل بودند؛ خودشان می‌فرمودند«وقتی مادرم مرا می‌فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقت‌ها می‌دیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمی‌آمد ایشان را بیدار کنم، همان‌طور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم می‌مالیدم تا ایشان بیدار می‌شد.

در این حال که بیدار می‌شد، برایم دعا می‌کرد و عاقبت‌بخیری می‌خواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.

 *حتی یک بار هم به مادرم تندی نکرد

پدرم سعی می‌کرد تا جایی که می‌تواند کارهایش را خودش انجام دهد و با مادرم خیلی مهربان بود، به یاد ندارم حتی یکبار هم نسبت به او تندی کرده باشد.

ایشان در کارهای منزل به مادرم کمک می‌کرد و وقتی کسالتی برای او پیش می‌آمد، پدرم غذا درست می‌کرد و در داخل غذا هم چیزهای جدیدی می‌ریخت و می‌فرمود:« حکم خدا نیست که از آسمان آمده باشد که مثلا آبگوشت باید چنین باشد».یک چیزهایی اضافه می‌کرد، خیلی هم خوشمزه می‌شد.

*میهمان را روی صندلی ‌نشاند و خود روی زمین ‌نشست

با میهمان خیلی با ملاطفت و احترام برخورد می‌کردند، یک بار قرار بود، «هانری‌کربن فیلسوف فرانسوی» خدمت ایشان برسد، آقا قبلا در اتاق برای او صندلی آماده کرده‌ بودند، ولی خودشان روی زمین ‌نشستند؛ هانری کربن به خاطر احترام به استاد از نشستن روی صندلی خودداری ‌کرد، ولی استاد فرمودند« شما چون به صندلی عادت کرده‌اید و نشستن روی زمین برایتان مشکل است، دوست دارم پیش من راحت باشید. حتی با این که ماه رمضان بود، خواست برایش چایی بیاورید، امّا هانری کربن گفت که ماه رمضان است و لازم نیست چایی بیاورید.

مرحوم پدرم جواب دادند: پذیرایی از مهمان برای ما لازم است، چون شما مسافر هستید، اشکالی ندارد و به مسیحی بودن او اشاره نکردند.

 *میهمانی برای نابینایان مستمند

یکبار با پدرم رفتیم منزل یک روحانی به نام حاج آقای کنی، دیدم حدود 15 نفر مستمند نابینا هم مشغول خوردن چایی و میوه هستند. بعد از مدتی از بیرون برای اینها کباب آوردند و پدرم از این‌ها پذیرایی می‌کرد و برایشان آب و دوغ می‌ریخت. ولی آنها ایشان را نمی‌شناختند. متوجه شدم که این مهمانی از طرف پدرم بوده است، ولی از ما تعهد گرفت که این جریان را جایی نقل نکنیم.

 *بنیان‌گذار تقریب مذاهب

پدرم با اکثر علمای سنی کشورهای مختلف ارتباط داشتند و با  آنها مکاتبه می‌کردند، این در شرایطی بود که رژیم پهلوی، به اختلاف‌افکنی میان شیعه و سنی دامن می‌زد و تحت تاثیر این فضا هر کسی که با اهل تسنن ارتباط داشت به سنی‌گری محکوم می‌شد. این ارتباطات به حدی زیاد بود که ایشان ده‌ها اجازه روایتی از شخصیت‌ها مطرح اهل تسنن داشتند.

 *مأنوس با امام خمینی (ره)

از بین علمای معاصر بیش از همه با حضرت امام‌(ره) ارتباط داشت و از سال 42 با ایشان همراه بود. با یکدیگر زیاد مأنوس بودند و رفت و آمد داشتند. از حال یکدیگر جویا می‌شدند و نامه‌های زیادی از حضرت امام‌(ره) به پدرم به یادگار مانده است.

وقتی امام خمینی‌(ره) در عراق و فرانسه تبعید بودند، پدرم مرا به ملاقات ایشان می‌فرستاد تا برایشان نامه ببرم. وقتی امام‌(ره) به فرانسه تبعید شدند، بنده اولین کسی بودم که از ایران به ملاقات ایشان رفته بود. آن موقع امام‌(ره) در هتلی در پاریس اقامت داشتند و هنوز به نوفل‌لوشاتو منتقل نشده بودند.

 *این جمله خیلی معنی دارد

شهید مصطفی خمینی‌ هم ارتباط صمیمانه‌ای با پدرم داشت و با ایشان خیلی مانوس بود و در بعضی از نامه‌هایش که از عراق برایش می‌فرستاد، پدرم را با عباراتی مثل پدر مهربان خطاب قرار داده است. در یکی از نامه‌هایش که هنوز هم باقی‌است نوشته است «پدر مهربانم! مدتی است که نامه‌ای از جناب‌عالی نرسیده است. نگران هستم که نکند کسالتی برای شما حاصل شده باشد... .آن صفا و صمیمیتی که بین شما و پدر من وجود دارد، اگر در دیگر اعلام نجف وجود داشت الان کار به اینجا نمی‌رسید». این جمله خیلی معنی دارد.

* پدرم کبوتر حرم حضرت معصومه‌(س) بودند

حضرت آیت الله مرعشی نجفی کبوتر حرم حضرت معصومه‌(س) بودند، هفتاد سال هر سه وعده نمازشان را اول وقت در حرم اقامه می‌کردند و خادم حضرت معصومه‌(س) محسوب می‌شدند. بعضی صبح‌ها که هنوز در حرم باز نشده بود، همانجا پشت در می‌نشست و مشغول عبادت و تهجد می‌شد. حتی در زمستان که برف سنگینی می‌آمد، بیلچه و جاروی کوچکی با خود می‌برد و بیرون در حرم را جارو می‌کردند و همانجا مشغول عبادت می‌شدند تا در حرم را باز می‌کردند.

خادمان از ایشان خواسته بودند که هر وقت به حرم مشرف می‌شوند، اطلاع دهند تا در را برایش باز کنند، ولی پدرم گفته بودند که لازم نیست این کار را انجام دهید و هر وقت در حرم برای مردم عادی باز می‌شود من هم همان‌موقع داخل حرم می‌شوم.

 * هیچ وقت لباس خارجی نپوشید

هیچ وقت لباس خارجی به تن نمی‌کرد و از خیاط می‌خواست که با پارچه‌های تولید داخل برایش لباس بدوزند. آن موقع در ایران دکمه تولید نمی‌شد و خیاط از دکمه خارجی استفاده کرده بود، علامه از خیاط خواسته بودند که با قیطان دکمه درست کنند. نمونه‌ای از لباس ایشان در کتابخانه محفوظ است که با این طریق تهیه شده است.

 *بیمه با تربت کربلا

وقتی که این کتابخانه بنا می‌شد به معمار گفتند: وقتی که پی را کندید و خواستید بتن بریزید، مرا خبر کنید. پدرم تشریف آوردند و چهار گوشه این زمین را تربت سید‌الشهدا‌(ع) ریختند. یکی از آقایان از حکمت این کار سوال کرد. فرمودند: من با این کار افرادی که به این کتابخانه می‌آیند را بیمه می‌کنم، تا از طریق خواندن کتاب‌های این کتابخانه انحرافی حاصل نکنند.

در چهار مدرسه‌ای که برای طلاب ساختند نیز همین کار را انجام می‌دادند و می‌گفتند؛ طلبه‌هایی که در این مدارس درس می‌خوانند، بیمه می‌کنم تا از مسیر ائمه‌اطهار‌(ع) راهشان را جدا نکنند.

*طلب شفا از منبر سیدالشهدا

آقای شهیدی یکی از ارادتمندان آیت الله العظمی مرعشی نقل می‌کرد:«یک شب دیدم ایشان بدون این که چراغ روشن کند داخل حسینیه شد و در تاریکی مشغول دعا و نیایش شد و نگذاشت ما هم همراهش داخل برویم، چون تاخیر کرد نگران شدم که حالش خراب شده باشد، داخل شدم زیر نور ضعیفی که از پنجره به داخل افتاده بود دیدم آیت الله مرعشی نجفی پیراهنش را بالازده و شمکشان را به منبر سید‌الشهدا‌(ع) می‌مالند، آقا متوجه شدند که کسی داخل شده است، نزدیک رفتم و گفتم آقا چیزی لازم دارید آقا گفتند نه، آمده بودم که شفایم را از سید‌الشهدا‌(ع) بگیرم.

ایشان فردای آن شب برای عمل جراحی عازم تهران بودند و جای عمل جراحی را به منبر می‌مالیدن تا سیدا‌لشهدا‌(ع) او را شفا داده و عمل موفقیت آمیز باشد.

آقای شهیدی می‌گفت؛ که آقا از من تعهد گرفتند تا ایشان زنده هستند این جریان را جایی نقل نکنم.

 *دلاک زائر حضرت معصومه(س)

آن موقع حمام خانگی رایج نبود و اکثر مردم از حمام عمومی استفاده می‌کردند و دلاک‌ها هم معمولا ریش بلندی داشتند و سرشان را می‌تراشیدند؛ روزی مرحوم آیت الله مرعشی که وارد حمام عمومی می‌شوند و از قضا تعدادی مسافر اصفهانی مشغول شست‌وشوی خود در حمام بودند، فکر می‌کنند ایشان دلاک است. یکی با تحکم می گوید: دلاک چرا دیر کردی! ما عجله داریم. ایشان بدون این که چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنها می‌شود. یکی از آنها می‌گوید، اوستا خوب بلد نیستی کیسه بکشی! در این حین دلاک اصلی وارد می‌شود و آقا را در این حال می‌بیند، از ایشان معذرت می‌خواهد آن اصفهانی نیز متوجه اشتباه خود می‌شود و از آیت الله مرعشی عذرخواهی می‌کند. آقا می فرمایند: زائر حضرت معصومه هستند، اشکال ندارد.

 * روضه خوانی آیت الله مرعشی برای جوان مست

یک شب آیت الله مرعشی نجفی به مراسم عقد یکی از آشنایان دعوت می‌شود و مهمانی طول می‌کشد، موقع برگشتن در تاریکی با یک جوان مست عربده کش مواجه می‌شوند. جوان با تحکم می‌گوید: شیخ از کجا می‌آیی؟ ایشان هم جریان را توضح می‌دهند؛ جوان مست می‌گوید: شیخ برایم روضه بخوان! آقا بهانه می‌آورند که اینجا منبر و چراغ و روشنایی نیست که روضه بخوانم. جوان روی زمین افتاده و می‌گوید: خوب این هم صندلی بنشین روی گرده من. پدرم می‌گفت؛ نشستم روی گرده این جوان مست، تا گفتم یا اباعبدالله، شروع کرد به گریه کردن به حدی که شانه‌هایش تکان می‌خورد و مرا هم تکان می‌داد، چنان که من از گریه او متاثر شدم، فکر کردم اگر این طور پیش برود او غش می‌کند، روضه را خلاصه کردم. گفت« شیخ چرا کم روضه خواندی؟ گفتم که خوب سردم شده ... وقتی خواستم خداحافظی کنم گفت که من باید تا در خانه شما را همراهی کنم تا یکی مثل من مزاحم شما نشود.

ابوی می‌فرمود: دو سه هفته از این قضیه گذشته بود در مسجد بالاسر در محراب نشسته بودم دیدم جوانی آمد و افتاد دست و پای من، به حضرت معصومه‌(س) قسمم داد که او را ببخشم، بعد که خودش را معرفی کرد متوجه شدم که همان جوان مست بوده است. از آن شب به بعد به کلی دگرگون شده و توبه کرده بود و به نماز جماعت می‌آمد.

این جوان تا آخر عمر در صف اول نماز جماعت ایشان شرکت می‌کردند و محاسن بلندی داشت و عرق‌چین و عبا می‌پوشید و اهل تهجد شده بود، وقتی هم که فوت کرد تشییع و مراسم ختمش بسیار شلوغ بود.

 *نمی گذارم انگلیسی ها مارا از درون تهی کنند

آیت الله مرعشی نجفی نقل می‌فرمود« از بازار نجف عبور می‌کردم، دیدم طلبه‌ها به یک مغازه‌ای خیلی رفت و آمد می‌کنند، پرسیدم که چه خبر است گفتند: علمایی که فوت می‌کنند کتاب‌هایشان را اینجا حراج می‌کنند؛ رفتم داخل دیدم که عده‌ای حلقه‌ زده‌اند و آقایی کتاب‌ها را آورده و چوب حراج می‌زند و افراد پیشنهاد قیمت داده و هر کس که بالاترین قیمت را پیشنهاد می‌داد، کتاب را می‌خرید. یک عربی نشسته بود در کنارش، کیسه پولی بود و بیشترین قیمت را او داده و کتاب‌ها را می‌خرید و به دیگران فرصت نمی‌داد.

متوجه شدم که ایشان فردی به نام کاظم، دلال کنسولگری انگلیس در بغداد است و در طول هفته کتاب‌ها را خریده و جمعه‌ها به بغداد برده و تحویل انگلیسی‌ها می‌داد و پولشان را گرفته و بعد دوباره می‌آید و کتاب می‌خرد.

ایشان از آن موقع تصمیم می‌گیرد که نگذارد کتاب‌ها را انگلیسی‌ها به یغما برده و ما را از درون تهی کنند و بعد از آن شب‌ها بعد از درس و بحث در یک کارگاه برنج‌کوبی مشغول کار می‌شود و با کم کردن وعده‌های غذا و قبول روزه و نماز استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمع‌آوری کتاب‌ها اقدام می‌کنند.

*به جدم قسم نفرینت می‌کنم!

آیت الله مرعشی نجفی هیچ وقت، محافظ قبول نمی‌کرد. فرمانده وقت سپاه قم، حاج آقای ایرانی دو مامور موتور سوار را موظف کرده بود که بدون اطلاع آقا از ایشان محافظت کنند. آقا که متوجه این امر می‌شوند آقای ایرانی را فوری احضار کرده و گفتند: تو با این کارت توکل به خدا را از من می‌گیری. اگر این‌ها را از اینجا نبردی به جدم قسم نفرینت می‌کنم! بعد آقای ایرانی قبول کرد که آقا محافظ نداشته باشند.

*امام زمان(عج): آیت الله مرعشی نجفی از ما هستند

آیت الله بهجت در مجالس ترحیم و ختم ابوی شرکت می‌کرد. بعد از شب هفت پدرم، خدمت آیت الله بهجت رسیدیم فرمودند، یکی از اولیا خدا به حضرت ولی‌عصر‌(عج) متوسل می‌شوند تا در مورد آیت الله مرعشی نجفی بپرسند(بعدا متوجه شدیم که خودشان بودند) چند شب بعد، حضرت ولی‌عصر‌(عج) پشت پرده به آیت الله بهجت فرموده‌ بودند: ایشان (آیت الله مرعشی نجفی) از ما هستند. باز توضیح خواسته بود دوباره حضرت فرموده‌ بودند: ایشان از ما هستند. آیت الله بهجت به ما فرمودند: هنیاً (گوارا باد) بر شما که چنین پدری دارید.

* خیلی پرده‌ها برای آیت الله مرعشی مکشوف بود!

خیلی پرده‌ها برای آیت الله مرعشی نجفی مکشوف شده بود. در سال‌های آخر، آقا کسالت داشتند و یک پزشک بود به نام آقای افشاری که الان هم در قید حیات هستند؛ هر روز عصرها خدمت آقا می‌رسید و او را معاینه می‌کرد.

او می‌گفت: یک روز غسلی به گردن داشتم و چون در خانه حمام نبود گفتم، بعد از معاینه آقا به حمام می‌روم. خدمت آقا رسیدم تا خواستم کیسه فشار سنج را به دستشان ببندم آقا گفتند: حاجی نپیچ. بعد از این، پیش من پاک بیا.

حاج آقای فاطمی‌نیا پارسال در مجلس ختم آیت الله مرعشی این جریان را نقل کرد و گفت: این شخص شاید الان در این جمع حاضر باشد. آقای افشاری بلند شد و گفت: بلی من هستم و مردم خیلی منقلب شده و زدند زیر گریه.

به نقل از کربلایی110 (پدر وبلاگ نویسی مازندران)!
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم اسفند 1390 ساعت 16:12 شماره پست: 987

آشنایی با حجه الاسلام والمسلمین استاد علی اکبر ناصری

باید در عرصه انتخابات به مطالبات رهبری عمل کنیم.

هنرمردم این است که درانتخابات کسی رابرگزینند که به فکردین ودنیاوفرهنگ ملت باشد

برای دیدن تصاویر به ادامه مطلب بروید

http://davoodonline-ir.persiangig.com/gif/edame-matlab.gif


آشنایی با حجه الاسلام والمسلمین استاد علی اکبر ناصری


باید در عرصه انتخابات به مطالبات رهبری عمل کنیم.

هشدار اخیر رهبر معظم انقلاب برای انتخابات مجلس نهم کافی است تا مردم و مسئولان دلسوز به این نکات توجه کنند و اجازه ندهند قضایای سال 88 تکرار شود.

بیانات امام خامنه ای در خصوص انتخابات و معیارهای انتخاب از سوی مردم:
هنر مردم این است که در انتخابات کسی را برگزینند که به فکر دین و دنیا و فرهنگ ملت باشد
و بتواند بار عظیم پیگیری اهداف مادی و معنوی نظام را بر دوش گیرد
که این امر خطیر, از عهده کسی برمی‌آید که با نشاط, پرحوصله, با همت, مقتدر و هوشمند باشد.

من بار دیگر شما مردم عزیز و همه مردم کشورمان را دعوت می‌کنم که در تجربه انتخاباتی که در پیش است, فعالانه شرکت و حضور پیدا کنید.
شخصیت‌های صالحی که به شما معرفی می‌شوند, آنها را به تناسب اهداف والای این ملت و این انقلاب و این نظام انتخاب کنید.
شهیدان و ایثارگران تجلی قدرت پروردگار و دست حمایت خداوند از این ملتند.
تنها در سایه مجاهدت است که هویت آبرو , استقلال و آزادی هر ملت حفظ می‌شود .

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRoZql8KZH_bdz2bOtjiHP4-_cols_N-G3t4-cyz5bJS5oGNsS6GLYAYxslfw

زندگی نامه حجه الاسلام ناصری

زندگی نامه و مدارج علمی و سوابق اجرائی

حجه الاسلام علی اکبر ناصری درسال 1335 درشهرستان بابل (دیوکلا) متولد شد .پس از تحصیلات مقدماتی جهت ادامه تحصیل رهسپارحوزه علمیه قم شدند وبا اتمام سطوح عالیه فقه واصول وتفسیروفلسفه به مدت شش سال (معادل دکتری) در دروس خارج فقه و اصول آیات عظام فاضل لنکرانی ،مکارم شیرازی، جعفر سبحانی ووحید خراسانی شرکت نموده و با بهره های وافر ،جهت تبیین و دفاع از دین و دنیای مردم به این شهرستان بازگشتند .

سوابق مبارزاتی :

ایشان در بدو ورود به حوزه با تقلید و تبعیت از امام راحل(ره)مبارزات سیاسی خود را علیه نظام ستمشاهی آغاز و در سال 54 نقش فعالی در مبارزات فیضیه داشتند و در ادامه مبارزه توسط ساواک دستگیر و روانه زندان اوین شدند . در قیام 19 دی 1356 حضور داشته از نزدیک شاهد شهادت مظلومانه برادر هم رزم خود طلبه شهید علی اصغر ناصری (اولین شهید مازندران در قیام قم) بوده و بیش از پیش رسالت فریادگری علیه طاغوت را در شهر و روستا و راهپیماییها ایفا نمودند . در پیروزی انقلاب ازاعضاء موثر در مقرحضرت امام ره در (مدرسه علوی تهران) بودند .

حضور در دفاع مقدس :

در دفاع مقدس علاوه بر حضور مکرر در میادین رزم و خطوط مقدم و با سخنرانی های مهیج در صحنه های نبرد و مجالس شهدا ، مشوق و پشتیبان رزمندگان و خانواده های معظم شهدا و سایر اقشار جامعه بودند .

فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی :

استاد ناصری سالیانی عهده دار امر مقدس تدریس در حوزه و دانشگاه بودند .
وی امامت موقت نماز جمعه بابل در غیاب مرحوم آیت الله روحانی را عهده دار و امام جمعه شهرستان محمودآباد و نیز امامت موقت جمعه مرکز اسلامی هامبورگ آلمان بودند و به عنوان خطیب و سخنران توانمند در مجامع فرهنگی ، سیاسی و علمی ، حافظ ارزشهای اسلام و انقلاب و اشاعه فرهنگ غنی آن می باشند و مقالاتی در مجامع داخلی و خارجی ارائه نمودند .

فعالیتهای تبلیغاتی و تحقیق خارج از کشور :

ایشان قبل از نمایندگی مجلس از طرف معاونت امور بین الملل دفتر مقام معظم رهبری و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی با انجام ماموریتهای برون مرزی به آسیا اروپا و آفریقا در راستای اشاعه فرهنگ اسلامی و تبیین آرمان حضرت امام (ره) و پژوهش در مکاتب و مذاهب و فرهنگ ها و رایزنی جهت سرمایه گذاری تولیدی و صنعت گردشگری در خطه مازندران نقش موثری داشتند..

اهم مسئولیتها و فعالیتهای علمی ، اجتماعی و اجرایی :

امام جمعه شهرستان محمود آباد و امام جمعه موقت بابل در زمان مرحوم آیت الله روحانی .

مدرس دانشگاه و مدیرومدرس حوزه علمیه خاتم الاانبیا (ص).

مسئول جهاد سازندگی شهرستان بابل.

مسئول دفتر مرحوم آیت الله روحانی نماینده فقید امام و رهبری .

دبیر سمینار هماهنگی و رشد و توسعه شهرستان بابل .

عضو هیئت موسس ستاد عمران و توسعه شهرستان بابل.

عضو کمیته استقبال و فعالیت در مقر امام (ره) در مدرسه علوی تهران.

نماینده مردم شریف شهرستان بابل در دوره هفتم مجلس شورای اسلامی .

مشاور رئیس مجلس شورای اسلامی در مجلس هشتم.

سفیر فوق العاده ونماینده تام الاختیار جمهوری اسلامی ایران در واتیکان (گستره جهانی مسیحیت کاتولیک).

http://www.khabaronline.ir/images/2010/1/nf00006213-1.jpg

بخشی از عملکرد مجلس هفتم

1- توجه ویژه و اهتمام به توده های مردم و طبقات ضعیف ، از افزایش صد در صدی مقرری مددجویان امداد و بهزیستی و بیمه رایگان روستائیان و تمام کسانی که تحت پوشش هیچ نوع بیمه خدمات درمانی نمی باشند ، و توجه ویژه به کارمندان ، بازنشستگان و کشاورزان و تسهیلات مقاوم سازی مسکن روستائی با نرخ سود 5% و ...

2- حمایت قاطع از تولیدگران عرصه کشاورزی و صنعتی .

3- تصویب طرح رفع موانع تولید و سرمایه گذاری در راستای اشتغال و رونق اقتصادی .

4- حذف آب بها و حق النظاره آب زراعی .

5- الزام دولت به خرید تضمینی محصولات زراعی به نرخ تورم سالانه وپرداخت به روز آن.

6- توجه ویژه به فرهنگیان شریف در افزایش نود درصدی اعتبارات آموزش و پرورش و افزایش سرانه دانش آموزی ، استخدام حق التدریس و نهضت سواد آموزی و پیش دبستانی و تخصیص سی و پنج هزار میلیارد ریال جهت نوسازی مدارس و معافیت از عوارض ساخت .

7- تصویب و اصرار بر اجرائی شدن لایحه مدیریت خدمات کشوری .

8- اصلاح ماده سوم برنامه پنج ساله چهارم ، و جلوگیری از اجرای آن که مقرر بود از ابتدا سال 84 ، 9 قلم کالا و خدمات دولتی از آب ، برق ، گاز بنزین ، تلفن و ... پانصد درصدی افزایش قیمت داشته باشد .

9- طرح کاهش نرخ تسهیلات بانکی که در طول برنامه چهارم باید تک رقمی شود .

10-افزایش چشمگیر اعتبارات ورزشی .

11-تصویب و انجام بیش از ده تحقیق و تفحص از قوه قضائیه ، ایران خودرو ، گمرگ ، دخانیات ، بانکهاو وزارتخانه ها و شرکتهای دولتی .

12-حمایت قاطع از فن آوری صلح آمیز هسته ای .

13-تصویب طرح بررسی دارائیهای مقامات و مسئولان و کارگزاران نظام و همسر و فرزندانشان.

ابراز رضایت رهبر معظم از عملکرد سه ساله مجلس هفتم که فرمودند :

اهتمام نمایندگان به طبقات ضعیف،تلاش برای حل مشکلات مردم،مواضع ضد استکباری ، هماهنگی با دولت اصولگرا از جمله نقاط بارز این دوره از مجلس است .

پرهیز مجلس هفتم از مسائل تشنج را و اختلاف افکنی از دیگر امتیازات این مجلس است .

مواضع محکم واصولی مجلس هفتم درمسائل جهانی و در مواجهه با استکبار از نقاط قوت بسیار بارزمجلس است .

اقدامات انجام شده توسط حجه الاسلام ناصری

1- نطقها وتذکرات و ابراز نظر موافق و مخالف درصحن مجلس وکمیسیونها وپیشنهادات دربودجه از کاهش نرخ تسهیلات کشاورزی حداکثر 4% و یارانه تولید و ...

2- رایزنی با هیئت رئیسه و نمایندگان در مسائل مربوطه

3- تذکرات کتبی به رئیس جمهور و وزرا

4- ملاقات مکرر بارهبر معظم ورئیس جمهورمحترم و وزرا ومدیران ومسئولان درپی گیری و پیشبرد امور.

جذب اعتبارات علاوه بر پیگیری در تخصیص اعتبارات استانی و ملی

1- جذب اعتبارات ویژه برای تعریض راههای شهید صالحی ، گنج افروز ، سپاه دانش و تخصیص اعتبارات خاص برای آسفالت راههای روستائی ازجمله بالاسرست ،سرحمام ، اطاقسرا ، لیطار ،کلاریکلا،ترجیکلا ،برسمنان ، مهران محله ، کمال محله وتخصیص25میلیاردریال جهت تعریض جاده شهید صالحی از ریاست محترم جمهوردر رابطه  با کارخانه ایران خودرو.

2- احداث پلهای امیرده،بولک رودپی،حمزه کلا.

3- جذب اعتبارات و ماشین آلات برای شهرهای جدید التاسیس .

4- تکمیل مجتمع های آبرسانی لاله آباد ، کشتله ،گلچوب ،مرزون آباد ، بابلکنار ، سفیدتور، علمدار ، سیاهکلا محله وکرکنار.

5- جذب اعتبارات برای موسسات فرهنگی و قرآنی و هیئات مذهبی .

6- حمایت ویژه از ورزش شهرستان و تعیین اسپانسر مالی برای تیمهای ورزشی از جمله بسکتبال ووالیبال بابل و جذب اعتبارات خاص جهت ساخت سالن های ورزشی و مساعدت به هیئات ورزشی .

پیگیری مجدانه در پیشبرد و تکمیل پروزه های ذیل :

1-بیمارستان 372 تختخوابی آیت الله روحانی که با اعتبار 340میلیارد ریال تکمیل و تجهیز شد .

2-اتمام سد البرز و آبگیری آن .

3-طرح احداث تصفیه خانه آب شرب بهداشتی درپایین دست سد برای شهرستان بابل وشهرهای گروه الف

4-کشتارگاه صنعتی در بندپی غربی .

5-گازرسانی و آب و فاضلاب روستایی .

6-تخصیص سه میلیارد ریال در تکمیل کمپوست زباله در انجیل سی و درخواست اعتبار لازم از

وزیر محترم کشور جهت اتمام آن .

7-تغییر بودجه استانی فاضلاب شهری بابل به ملی و برخورداری از تسهیلات 75 میلیون دلاری بانک جهانی برای بابل و ساری .

8-جذب 17 میلیارد ریال بودجه ملی جهت احداث پل هوایی در ایستکاه آمل و بخشی از آن برای راهگشائی کمربندی شرقی بابل

9-تبدیل مجمع فنی مهندسی نوشیروانی بابل به داشنگاه صنعتی نوشیروانی بابل .

10-تسریع درچهار بانده کردن هراز وفیروزکوه وجاده قدیم آمل به بابل و تعریض راههای فرعی شهرستان بابل .

11- احداث جاده لمسوکلابه ویشکون دربندپی شرقی و پی گیری احداث جاده کناره سجادرودودیوابه فیلبند .

12-اجرائی شدن کنار گذر جنوبی بابل به طول 17 کیلومتر با اعتبار اولیه یکصد میلیارد ریال که بنا بود 30ماهه انجام پذیرد .

13-پی گیری جهت اتمام بندر چند منظوره فریدونکنار .

14-نشست های مکرر با وزیر دفاع وراه جهت اجرائی شدن فرودگاه احمدکلا(بین بابل وبابلسر) .

15- پیگیری جهت اجرائی شدن مصوبات سفر استانی هیئت دولت .

بخش صنعت

با توجه به کمترین سهم صنعت استان (8/1) و ضرورت صنعت اشتغالزا و رونق اقتصادی ،

حجت الاسلام ناصری عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس تلاش گسترده و پیگیریهای مجدانه و همه جانبه ای را مصروف داشتند که به بخشی از آن اشاره می شود .

1-رفع ممنوعیت استقرار صنایع در مازندران .

2-برخورداری مازندران بعنوان استان کمتر توسعه یافته صنعتی از آیین نامه هشتگانه مشوقهای صنعتی که حمایت ویژه از استقرار صنایع در استان دارد .

3-تاسیس شهرک صنعتی منصورکنده در شرق بابل با استقرار دهها شرکت صنعتی واشتغال جمع زیادی از بیکاران.

4-پی گیری احداث شهرکهای صنعتی در نقاط دیگر شهرستان بابل .

5-تشکیل کمیته حمایت از صنعت و رفع موانع آن در شمال ، متعاقب سفر کمیسیون صنایع و معادن مجلس به مازندران .

6- پیگیری در صنعت کشتی سازی شمال با مشارکت شرکت پرگاسیران بابلسر و سازمان گسترش و نوسازی صنایع کشور در بندر چند منظوره فریدونکنار.

7-مذاکرات ونشستهای مکرردراحداث مرکزساخت سازه های دریایی واستخراج نفت وگاز خزر .

8-کارخانه صنایع سیمان بابل در منطقه شیخ موسی بندپی شرقی که مقدمات آن از انجام مطالعات زمین شناسی و نتایج مثبت آن و تشکیل شرکت صنایع و کارخانجات سیمان بابل و اخذ مجوز از صنایع معادن استان و درخواست 200هکتار زمین از اداره کل منابع طبیعی که پس از موافقت سازمان محیط زیست تحویل می شود .

9-احداث کارخانه خودروسازی در بابل که با پی گیری مجدانه و مستمر حجت الاسلام ناصری اجرائی شد و روزانه قریب یکصد خودرو پژو پارس تولید می شود .

10-پیگیری حذف کدهای مختلف و همکد کردن خطوط تلفن در مجموعه شهرستان و تلاش برای همکدی کل استان .

11-تلاش در تصویب بند(4)تبصره(13)بودجه 1384 جهت مطالعات و اجرایی کردن خط اتیلن از عسلویه به شرق و غرب و مرکز و از مرکز به شمال کشور جهت احداث پالایشگاه و پتروشیمی.

12-نشست مکرر با مسئولان ذیربط و بخش خصوصی جهت احداث صنایع فولاد و تراکتور سازی و ماشین آلات کشاورزی

13-اجرایی شدن پست 230کیلوولت در ابتدای جاده کیاکلا با اعتبار 15میلیارد ریال .

14-تلاش گسترده در تغییر دیدگاه مسئولان در ضرورت صنعت اشتغالزا در خطه شمال و قابل جمع بودن قطب کشاورزی با صنایع مختلف از مکانیزه شدن کشاورزی و فرآورده های زراعی و باغی و دامی صنایع تبدیلی و سازه های دریایی و صنایع نفت و گاز و ضرورت استخراج معادن مورد نیاز از جمله صنایع سیمان و ...

15-عضویت و حضور فعال در شورای برنامه ریزی استان و تلاش در تصویب سند توسعه استان از ریل دو خطه برقی در سواحل خزرز و امتداد آن از گرگان به خراسان و ...

ضمنا اگرچه متاسفانه بورکراسی و قید و بندهای اداری و رقابتهای استانی و بعضا کارشکنی و اشکال تراشیها و مشکل طرح پرونده هسته ای ایران در شورای امنیت و عدم گشایش ال سی یا اعتبار مالی خارجی موجب تاخیر به ثمر نشستن طرحهای مذکورمی باشد .

اما پیگیرهای مجدانه و مستمر و بی وقفه جهت اجرائی شدن آن معمول می گردد .

از ابتکارات ایشان

تشکیل کارگروههای تخصصی از نیروهای متخصص و مجرب و چهرهای نظری و اجرایی که در کار گروههای فرهنگی ، سیاسی ، کشاورزی ، عمران ، صنعت و معدن ، انرژی ، تربیت بدنی ، بهداشت و درمان و ...بحث و بررسی و ابراز نظر کارشناسی نموده و پیگیری های لازم را معمول می دارند .

مضافا به اینکه مسئولان محورها و شبکه های محوری که از عزیزان متعهد و کارآزموده امور شهرستان هستند پیگیر قضایا می باشند .

http://rastegari.com/wp-content/plugins/rss-poster/cache/ed53e_pope-naseri-1.jpg

از دیگر فعالیتهای حجت الاسلام ناصری

ارتباط صمیمی ایشان با اقشار مختلف و موکلان شریف که با حضور مستمر در مجامع علمی و فرهنگی ، مساجد و هیئات مذهبی و پایگاههای مقاومت بسیج و مراکز ورزشی ، مدارس ، محلات و محافل مختلف با سخنرانی و استماع نظرات و پیشنهادات در خدمت مردم شریف بوده و با دعوت از مدیران و مسئولان کشوری و استانی و شهرستانی در صدد رفع مشکلات مردم و منطقه و بهبود امور بودند و از طریق صدا و سیما و رسانه های کشوری و استانی مواضع و دیدگاهها و نقد و نظر خود را ابراز می دارند .

ضمناً با دفتری فعال همه روزه صبح و عصر پاسخگوئی مراجعین محترم بوده و ملاقات عمومی نماینده صبح پنج شنبه ها در محل دفتر و جمعه ها در نمازجمعه بوده است.

 طرحها و برنامه ها برای مجلس نهم

حجه الاسلام ناصری باسوابق طولانی درعرصه های علمی،فرهنگی،آموزشی واجرائی وسیاسی وتجربه مضاعف وکالت وسفارت ودید کلان ملی ومنطقه ای وجهانی و باجایگاه وارتباطات بادفتر رهبری ومقامات کشوری وقدرت رایزنی و پی گیری، باهمه توان و تلاش اقدامات لازمه را درحسن ایفا وظائف مقدس نمایندگی معمول و انجام امور ذیل را وجه همت خود قرار خواهند داد.

1- حضورفعال وموثردرصحن علنی وکمیسیونها وامعان نظر برانجام وظائف قانونگذاری  واعمال نظارت قاطع و بی اغماض برحسن اجرای آن و بر عملکرد مجریان و مسئولان.

2- دفاع قاطع از معتقدات و مصالح و منافع موکلان محترم و پی گیری مجدانه و مستمر براحقاق آن .

3- تبلورعملی سنن الهی درعرصه های زندگی .

4- گسترش معنویت وسالم سازی فرهنگی ومقابله باآسیب های اجتماعی .

5- اقدام قاطع درمقابله با مفاسداقتصادی.

6- تحول اداری وسالم سازی براساس شایسته سالاری

7- صیانت ازجایگاه رفیع انسانی واجتماعی زنان وحقوق آنان .

8- جوان باوری وتلاش درحل مشاکل آنان .

9- نهضت همه جانبه جهت ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی و رفاه اجتماعی ازطریق توسعه صنعت وصنایع نوین واحداث شهرک های صنعتی،تقویت کشاورزی ودامپروری صنایع تبدیلی، مزارع گلخانه ای، معادن،رونق تجاری وخدمات و ...

10-پیوند صنعت و دانشگاه.

11-توسعه صادرات غیر نفتی و ایجاد تراز مثبت تجاری .

12-ارتقاء ردیف اعتباری استان و شهرستان و جذب بودجه ملی و استانی .

پروژهای مورد پی گیری استانی :

1- اکتشاف و استخراج نفت وگازخزر وسازه های مربوطه وبهره وری ازاشتغال وسهم دو درصد فروش آن

2- آزاد راه و خط ریلی سواحل خزر .

3- امتداد خط ریلی شمال (گرگان) به خراسان .

4- صنعت کشتی سازی و سازه های دریایی .

5- پی گیری جهت جذب سرمایه گذاری خارجی برای احداث اتوبان تهران – آمل

6- ارتقاءضریب اعتباری مازندران .

7- کلان شهر شدن مازندران و جذب اعتبارات مالی جهت حمل و نقل ریلی و ...

پروژه های مورد پی گیری شهرستان بابل :

1-    تسریع در تکمیل تصفیه خانه آب شرب بهداشتی از سد البرز برای بابل .

2-پی گیری دراحداث فرودگاه احمدکلا(بین بابل و بابلسر) تنها مرکزفرودگاهی مورد تاییدهواپیمایی بین المللی .

3- تکمیل فازهای کارخانه خودروسازی بابل و افزایش و تنوع تولید و فعال کردن شرکتهای اقماری قطعه سازی .

لازم به ذکر است روزانه قریب یکصد خودرو پژو پارس در این کارخانه تولید می شود .

4- کارخانه تراکتور سازی.

5- اتمام کمربندی جنوبی بابل.

6- اتمام فاضلاب بابل.

7- تسریع در تعریض جاده هاو گاز رسانی شهرستان بابل .

8- توسعه فضاهای ورزشی و احداث و تکمیل سالنهای در دست ساخت و جذب بودجه های لازم و اسپانسر های مالی وجلب حمایتهای خیرین.

9- آمایش و استخراج معادن جنوبی بابل .

10-صنایع تبدیلی وفرآوریهای زراعی وباغی ودامی و...


آشنائی با حاج علی اکبر ناصری

حجت الاسلام والمسلمین حاج علی اکبر ناصری 1335، بابل؛


- مسئول جهاد سازندگی(1360 – 1363)؛

- مدیر ومدرس حوزه(1367 – 1370)؛
- مدرس دانشگاه(1370 – 1383)؛
- امام جمعه(1376 – 1383)؛
- نمایندۀ مجلس شورای اسلامی(1383 – 1387)؛
- مشاور رئیس مجلس شورای اسلامی(1387 – 1388)؛
- از مهرماۀ 1388، سفیر جمهوری اسلامی ایران در واتیکان.


http://motaharan.persiangig.com/image/%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1/%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D8%AD%20%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87%20%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%87%20%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%B1%20%D9%85%D8%AD%D9%84%D9%87%20%281%29.JPG

استاد علی اکبر ناصری در کنار علما

http://karbalaey110.persiangig.com/r%20%2892%29.JPG

استاد علی اکبر ناصری در کنار پدر ومادر سه شهید محمدزاده-محمودآباد

http://karbalaey110.persiangig.com/Image038.jpg

استاد علی اکبر ناصری کنار مزار برادر شهیدش در بهشت زهرا- در این لحظه استاد ناصری به مرحوم مادرش زنگ میزند و می گوید با پسر شهیدت حرف بزن تا کمی آرام شوی .مادر هم برای شادی روح مطهر شهیدش و سلامتی استاد علی اکبر ناصری دعا میکند. لحظه عجیبی بود باید بودید و این لحظه را می دیدید. اشکهای استاد ناصری دیدنی بود.
شادی روح مادر استاد ناصری صلوات

http://jhv.ir/wp-content/uploads/2012/02/naseri.jpg

مراسم اهدا جوایز لیگ برتر کشتی توسط حاج علی اکبر ناصری

اهداء جوائز توسط استاد علی اکبر ناصری در مراسم لیگ برتر کشتی آزاد

http://karbalaey110.persiangig.com/-%20%28214%29.JPG

 

سعید ذاکری را در زندان نگاه دارید!

+ نوشته شده در شنبه ششم اسفند 1390 ساعت 23:5 شماره پست: 986

سعید ذاکری به دنبال انتشار مقاله ای در نشریه 9 دی که از علی لاریجانی به خاطر این ادعا که از سوی مراجع تقلید پا به عرصه انتخابات گذاشته، انتقاد کرده بود چند روزی است که توسط دادگاه ویژه روحانیت قم در بازداشت به سر می برد. این بازداشت که بر خلاف روال معمول در برخورد قضایی با اتهامات رسانه ای بوده مورد اعتراض بسیاری از طلاب و فعالان فرهنگی و مذهبی قرار گرفته است. انجمن نویسندگان مسلمان و احمد توکلی نیز در نامه هایی سرگشاده خواستار آزادی سریع این نویسنده ارزشی شده اند. انعکاس این برخورد عجیب دادگاه ویژه روحانیت به قدری منفی بود که علی لاریجانی نیز اعلام کرد شکایتی بر ضد این طلبه جوان طرح نکرده است.

دادگاه ویژه روحانیت در حالی چنین واکنش سریع و دشمن شکنی! را از خود نشان می دهد که معدود روحانیون شرکت کننده در اغتشاشات 88 تهران همچنان از چنگال عدالت مصون مانده اند. بازداشت ذاکری، خاطره پرسش سال گذشته دانشجویی از علی لاریجانی در قم را زنده می کند که با خروج از مسجد مورد ضرب و شتم شدید همراهان رئیس مجلس قرار گرفت و چند روزی را در بازداشت به سر برد. پرسشگران از هاشمی رفسنجانی در قم نیز به شدت مضروب شده و پس از محاکمه به تبعید از قم محکوم شدند. فرزندان حزب الله باید بدانند ورود به حریم لاریجانی ها و خاندان هاشمی رفسنجانی، خط قرمز متولیان قضا و امنیت محسوب می شود. نیروهای ارزشی باید این عبرت را سرمشق فعالیت های خود قرار دهند که فقط می توانند هر چه فریاد دارند بر سر احمدی نژاد بکشند! تنها از دیوار کوتاه محمود احمدی نژاد است که می توان بالا رفت و منعی در مقابل خود ندید. در این سال ها صدها توهین و بی عفتی از صدر نشین ها تا بنی صدرها، از مداح ها تا دلقک های روحوضی و کاباره ای، از برخی روحانی نماها! تا وهابی ها و بهایی ها و... نثار فرزند برومند ملت گردیده اما آب از آب تکان نخورد و بالای چشم کسی، ابرویی دیده نشد!

زیارتنامه صدام!
+ نوشته شده در شنبه ششم اسفند 1390 ساعت 17:52 شماره پست: 985

به گزارش فارس،‌ امید مهدی نژاد در فیس بوکش نوشت: یک شرکت سیاحتی ـ زیارتی اردنی پس از جلب موافقت مقامات مربوطه از دو سال پیش اقدام به ساخت ضریح برای قبر صدام کرده است. لذا جمعی از شاعران، طنزپردازان و زیارتنامه‌سرایان ایرانی نیز تهیه متن زیارت‌نامه مرقد صدام در تکریت را بر عهده گرفتند. توجه شما را به این زیارت‌نامه جلب می‌کنیم:

از در وارد می‌شوی، پشت خود را به ضریح می‌کنی و چنین می‌گویی:

السلامُ علی القابیلِ القاتلِ أخیه،

... السلامُ علی النرونِ خصمِ الله و خصمِ‌ الناس،

السلامُ علی الآتیلا الجانی بالفطره،

السلامُ علی التموچینِ شرّ الخلق فی زمانه و کل الأزمنه،

السلامُ علی الهیتلرِ و الجرجیلِ و الاستالینِ،

السلامُ علی کلُّ رؤساءِ الجمهورِ الامریکیه، سیّما الجرج البوشِ الاول و الثانی،

السلامُ علی القاتلینَ و الجانیینَ و الدیکتاتورینَ و المتنجّسینَ کلّهم و نقمهم ‌الله و دَرَکاتُه.

و السلامُ علیک، أیها الملعونُ المدبورُ القاتلُ المقتول.

أشهدُ أنّک قتلتَ الناسَ کثیراً بغیرِ دلیلٍ و قطعتَ لسانَهم علانیهً و سراً.

خَسِرَ و خَذُلَ من اتّبَعَک، لأنک ماشی بالرأسِ الی الدَرَکِ الأسفل و ینتظرُ مقعدُک الچوبَ النیم‌سوزِ و ینتظرُ حَلقُکَ الحیّهُ الزبانیه.

و أشهدُ أنّک بابُ الشیطانِ الاکبرِ و المأخوذُ عنه.

فَاشهدْ لى بهذهِ الشهادهِ لأکونَ من اللاعنینَ و الفاحشینَ و التافّین [التافّ: تُف‌کننده] بمرقدک المنحوسه.

الفلانُ علیکَ و على روحِکَ الذلیلِ و على جِسمکَ الکثیفِ.

نَطلُبُ بهذهِ الزیارهِ خُذلانَک و إدبارَک یا خافِنُ [خافن: اسم فاعل از ریشه خَفَن] یا لاجِنُ [لاجن: اسم فاعل از ریشه لجن] یا غابِن.

اللهم إنّی أسالک‌ أَن‌ ضربتَ هذا المیّت بأنواع المجازاتِ الممکنه و تَختَمتَه بالخلود فی‌ الّلَجنِ و النار.

لاحولَ و لا قوه إلّا بالله‌، أَللهمّ استجبْ لنا و تقبّلْهُ‌ بکرَمک و برحمتک و عافیتک‌.

آن‌گاه پشت به ضریح می‌کنی و بیرون می‌آیی.

دعای پناهیان اجابت شد!

+ نوشته شده در شنبه ششم اسفند 1390 ساعت 5:42 شماره پست: 984

افشای پیوند اصولگرایان و باند هاشمی

احمد توکلی تمام شهرت سیاسی اش را مرهون تقابل با هاشمی رفسنجانی و طرح پدیده آقازاده ها در دهه هفتاد است. اگر چه احمد توکلی تا کنون به شکل مصداقی وارد فاز مبارزاتی بر ضد آقازاده ها نشده است اما همچنان خود را به عنوان چهره ای مفسده ستیز دانسته و از همین باریکه آب و نان و نام، ارتزاق می کند. نمی خواهم وارد مقوله اتهامات اقتصادی احمد توکلی شوم که انشالله دروغ است. احمد توکلی اکنون از مفاخر فهرست انتخاباتی جبهه متحد اصولگرایان در تهران است؛ جبهه ای که مدعی است  اخبار مربوط به ارتباط چهره های شاخص آن با هاشمی، توطئه تخریبی رقبایی چون جبهه پایداری است.

 شب جمعه گذشته، توکلی به شهرستان بابل سفر کرد تا در ستاد تبلیغاتی حسین نیازآذری به سخنرانی پرداخته و حامیان این نامزد غیراصولگرا را مورد تفقد قرار دهد. با اتهامات اقتصادی خاندان نیاز هم کاری ندارم که انشالله همه اش دروغ است؛ اما کدام مازندرانی را می توان یافت که از وابستگی خاندان نیاز به هاشمی بی خبر باشد؟ فقط یک نمونه علنی این سرسپردگی، میزبانی از هاشمی در زمان تنفیذ حکم ریاست جمهوری احمدی نژاد توسط مقام معظم رهبری است. هاشمی با سفر به منطقه بندپی در منزل نیازآذری سکنی گزید تا به دعوت رهبر انقلاب و رأی قاطع مردم، دهن کجی کند. اکنون حمایت یک مدعی دروغین اصولگرایی از یک سرسپرده هاشمی رفسنجانی عیان شد تا برگ دیگری از غربت و مظلومیت فرزند ملت برهمگان آشکار شود. پیوند احمد توکلی که منتقد بی خطر هاشمی است با خاندان نیاز، پیش از این نیز در جریان مرحوم کردان رقم خورده بود که زوایای پنهان آن دیر یا زود برملا خواهد شد. اینها را نوشتم برای آنانی که هنوز باور نکرده اند خندق احزاب مخالف احمدی نژاد، ابعادی بیش از آن چه که تصور می شود را دارااست. اینها را نوشتم برای آنانی که هنوز باورشان نشده که سرشاخه های جریان مدعی اصولگرایی نیز هنروران خیمه شب بازی هاشمی رفسنجانی هستند.

اکنون در حالی دست این مدعی انقلابی گری رو شد که جالب است بدانید درست ساعتی پیش از مراسم مذکور در بابل، حجت الاسلام پناهیان در جمع جوانان شهرری، انتهای سخنرانی اش را با این دعا به پایان برد:

"خدایا موجبات رسوایی کسانی را که می خواهند عوام فریبانه از مردم رأی جمع کنند و انقلابی نیستند، در همین چند روزه فراهم کن."

 

 

 
پشت پرده تخریب کلبه ننه علی
+ نوشته شده در جمعه پنجم اسفند 1390 ساعت 17:22 شماره پست: 983

نخستین اقدامی که بلافاصله پس از رحلت ننه علی توسط بنیاد شهید و مسئولان بهشت زهرا سلام الله علیها صورت گرفت تخریب ضربتی کلبه آن مرحومه بود. توجیه مسئولان امر نیز رضایت خانواده شهید برای تخریب کلبه و خاکسپاری ننه علی در کنار فرزندش بیان شده است.

واقعیت آن است که کلبه سبز ننه علی نیز چون دیگر آثار فرهنگی مرتبط با دفاع مقدس مبتلا به کج سلیقگی مسئولان شده است. سرعت در تخریب این کلبه یاداور سرعت عمل مسئولان بازسازی مناطق جنگ زده در محو آثار به جامانده از تهاجم ددمنشانه ارتش بعث و دفاع مظلومانه فرزندان خمینی می باشد. یکسان سازی قبور مطهر شهدا که منتقدان از آن به عنوان طرح بقیع سازی! مزار شهدا یاد می کنند نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. کیست که نداند کلبه ننه علی، روایت ماندگاری از عاشقانه های مادرانی است که پاره های دل خویش را به آستان کبریایی حق تقدیم کردند و شمع وجودشان در حرارت فراق عزیزانشان ذره ذره سوخت و آب شد؟

دیوارهای حلبی کلبه ننه علی، مملو از یادگارنوشته های جاماندگانی بود که از دور و نزدیک به پابوس ضریح سبز دلدادگی روانه می شدند و مرثیه عاشقی را بر زبان قلم جاری می ساختند. کلبه ننه علی می توانست یک اثر و نماد فرهنگی و تاریخی از صبر و مقاومت شیرزنان دلداده این مرز و بوم تلقی شود. اگر چه توجیه عوامانه مسئولان بهشت زهرا سلام الله علیها و بنیاد امور ایثارگران، واهی به نظر رسیده و با اندکی تدبیر قابل رفع بود اما دردمندانه باید گفت بارها از متولیان امر شنیده شده است که وجود کلبه ننه علی باعث بدبینی مردم به مسئولان گردیده و این تلقی را دامن می زند که مادر شهیدی به خاطر بی توجهی مسئولان، بی خانمان مانده و بر مزار فرزندش سکنی گزیده است! این استدلال تأسف بار بعضی مسئولان مربوطه از سال ها پیش، جسته و گریخته به گوش می رسید. اکنون سرعت مثال زدنی آنان در تخریب کلبه ننه علی، مهر تأییدی بر وجود این تصور غلط می باشد. به راستی اگر مسئولان بنیاد امور ایثارگران با حداقل نگرش های فرهنگی آشنا باشند کلبه ننه علی را به عنوان یک میراث گران بهای متعلق به گنجینه دفاع مقدس، محفوظ نگاه داشته و لااقل آن را به موزه شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها منتقل می نمایند.

 

 

یادت به خیر ننه!

+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم اسفند 1390 ساعت 16:26 شماره پست: 982

پاییز 1380

... دلت می خواهد زودتر خودت را به مراسم برسانی. زیر پایت را به دقت نگاه می کنی و پشت سر محسن از بالای قبرها با احتیاط عبور می کنی. می ترسی زیر پایت خالی باشد و به چاله بیفتی. صدای خش خش برگ هایی که لگدشان می کنی نگاهت را عمیق تر می کند. توی ذهنت کلنجار می روی تا شاید بتوانی حرفی بزنی که محسن را از رفتن باز دارد ولی چیزی به فکرت نمی رسد. تصمیم می گیری خودت برگردی و صدایش می کنی تا متوجه رفتنت شود. اما نغمه ای تو را بر جایت میخکوب می کند.

ترس وجودت را قبضه کرده. آسمان را نگاه می کنی ابری و تار است. زمین نیز خفته و مسکوت. صدا دوباره به گوش می رسد. اخمهایت در هم رفته و چشمانت نزدیک است که از کاسه بیرون بزند. اطرافت را می پایی. قبور شهدا دور تا دورت حلقه زده است. شهید که ترس ندارد و لی این زمزمه در این دل شب...؟!

به محسن نگاه می کنی. انگار او هم متوجه صدا شده است. هول برت داشته اما کنجکاوی رسم دیرینه ای است که همیشه به دردسرت انداخته. محسن به نزدیکت می آید. نگاهتان در هم می آمیزد. با دست او را به سکوت می خوانی. نمی دانی او هم ترسیده یا نه. اما هر چه هست به طرف صدا حرکت می کنی و محسن هم به دنبالت...

گوش هایت تیز شده اند. قبرها را یکی پس از دیگری زیر پا می گذاری. این بار هم چشمانت خیره اند و هم گوش هایت پرکار. سکوتی رعب آور بر فضا حاکم است. پایت می لرزد. مردد می مانی ولی غرورت اجازه بازگشت نمی دهد. صدا واضح تر می شود. نفس زندانی سینه ات شده. انگار پیرزنی است که لالایی می خواند.

حدس می زنی شاید مادری باشد که پس از سال ها بر مزار فرزندش آمده یا این که زنی دل شکسته است و می خواهد بر مزار عزیزش عقده گشایی کند. هر چه هست حسی غریب تو را وا می دارد تا سیاهی شب را بشکافی و به سمت او بروی. پاورچین پاورچین حرکت می کنی. می ترسی با دیدنتان زمزمه اش را قطع کند و تو می خواهی با همان حال زیارتش کنی. دیگر صدا را به خوبی می شنوی. پیرزنی است که پرسوز نجوا می کند اما کلامش مفهموم نیست.

... مهدی جان ... مهدی جان ...

بقیه اش را نمی فهمی. افسوس می خوری از حال او که چنین زار می زند و حسرت از آن که حتی ترکی هم نمی دانی تا لااقل حرفش را بفهمی! حالا محسن هم شجاعت به خرج می دهد و قبرها را دور می زند. هر چه می گردی کسی را نمی یابی تا این که میان قبرها آلونک سبزرنگی توجهت را جلب می کند. خودش است. هر که هست داخل همین کلبه کوچک حلبی است. اما این جا چه می کند؟... یکه و تنها در این شب بلند و قبرستانی خاموش؟... این زن کیست و درون آن اتاقک همنوای چه کسی است؟... او چه می خواهد؟!...

***

شب است و سکوت است و ماه است و من و محسن علیجانزاده!

همراه برو بچه های مسجدالنبی(ص) تهران به بهشت زهرا سلام الله علیها می آئیم تا در مراسم ویژه ای که قرار است از سوی آنان برگزار شود شرکت کنیم. تا شروع مراسم ساعتی مانده و مجال می یابیم تا سری به مزار شهدا بزنیم. از مجید پازوکی شروع می کنیم که تازه هفتمش را برگزار کرده اند. بر سر قبور مطهر، حتی یک لامپ ناقابل هم روشن نیست و این کار را بر ما دشوار می سازد. محسن هم که تا کشوری و چمران و فهمیده و آوینی و سید مجتبی هاشمی و... را پیدا نکند ول کن ماجرا نیست. لیست بلند بالایش را که می بینم سرم سوت می کشد. به ناچار دنبالش راه می افتم و با ترس و لرز زیر پایم را نگاه می کنم که یکهو خالی نشود. صدای آقای جاوید را می شنوی به جای سخنرانی که به مراسم نرسیده خاطره می گوید و چه زیبا می گوید. سخنش تو را مجذوب می کند؛ اما فکر آن چه دیده ای به خود مشغولت کرده است. آن کلبه حلبی سبز رنگ...

لابد قبری داخلش است که کسی آن طور نجوا می کند. نغمه دل گداز آن پیرزن وجودت را به آتش می کشد...آوای عاشقانه آن زن به خود می کشاندت. هنوز گیج و مبهوتی که در موزه شهدا ماکت بهشت زهرا سلام الله علیها نظرت را جلب می کند. با اشاره محسن در قسمتی از آن نوشته کوچکی را می بینی و به وجد می آیی. خوشحال می شوی که پاسخ اوهامت را یافته ای. « ننه علی؛ مادری که بیش از... »

شب را به شاه عبدالعظیم می روی. با حاج منصور صفا می کنی و صبح نشده راهی مهدیه می شوی. شب تا سحر، ننه علی بی تابت می کند. باز هم علامت های پی در پی در ذهنت نقش می بندد." چرا پیرزن همچین تصمیمی گرفت؟... نکنه خونه و زندگی نداره؟... اگه مریض بشه کسی کمکش میکنه؟... بستگانش کجان..."

محسن هم انگار متوجه ابهامت می شود. او نیز می پرسد: چرا مطبوعات راجع به اون چیزی نمیگن... صدا و سیما چرا برنامه نساخته... یعنی موضوع بعد از این همه سال بکر بکره؟

شوق به دلت چنگ می اندازد. هوس می کنی دوباره آنجا برگردی. محسن را از تصمیمت با خبر می سازی و او مشتاق تر از تو همراهت می شود.

به بهشت زهرا سلام الله علیها می رسید. متصدی موزه می گوید که ننه علی فقط ترکی صحبت می کند... در حسرت می مانی. جوانی را می بینی که از کارکنان خانه شهداست و با شتاب به این سوی و آن سوی می دود. راهش را سد می کنی . او که بعدها می فهمی نامش امامی است می گوید: من ترکی بلدم اما امروز دانشجوهای شاهد اومدن باید کاراشون رو هماهنگ کنم باشه واسه بعد... راستی ننه علی روضه های خیلی قشنگی می خونه خصوصا واسه حضرت رقیه سلام الله علیها... دور و بر کلبه ننه علی طواف می کنی. او را می بینی که آرام نشسته و قرآن می خواند. چند نفری اطرافش رد می شوند و او را ورانداز می کنند. جلوی هر کس می رسی می پرسی: آقا ... ترکی بلدین؟! و از بس پاسخ منفی گرفته ای اعصابت بهم می ریزد. حالا که نیازت شده حتی یک ترک هم پیدا نمی کنی و این ناراحتت می کند. دست خالی و ناامید باید برگردی بدون هم صحبتی با او. ننه علی را می بینی که چادر به سر کشیده و با قد خمیده اش آهسته آهسته راه می پیماید. نمی دانی کجا می رود اما دل از او نمی کنی و قلبت را همراهش می سازی. با تمام وجود احساس می کنی او را می شناسی. او برآمده از عشق غریبی است که تمام علایق مادی بشر را به تقابل می خواند. آری او رسول عشق است و بی اعتنا به دغدغه های زندگی جمعی و به دور از غوغای شهرنشینی، عاشقانه زیستن را می آموزاند. ننه علی، معلم گمنام عاشقانی است که سالهاست سوختن را تجربه می کنند و در کوچه پس کوچه روزمرگی های زمانه، تابشان تمامی یافته و در تزلزلی شگرف، ناصبوری می کنند.

آتشی در وجودت شعله دوانده که دلت را به رشک واداشته و دیدگانت را به اشک نشانده است. سوزشی عجیب، قلبت را در هم می پیچد. می دانی که گمشده ات را یافته ای. در فراز و نشیب های زندگی او را می بینی که باریکه راهی پر از نور یافته و نسل بشر را به نظاره ای عاشقانه فرا می خواند. سه هفته ای می گذرد و دوباره با محسن به بهشت برمی گردم. عصر پنج شنبه است و موزه و خانه شهدا پرازدحام. این بار امامی ما را که می بیند شرمگینانه پیش می آید. حرف از ننه علی است. امامی می گوید او به ادعای خود – که البته به هر کس هم نمی گوید – بارها در همین مکان خواب ائمه علیهم السلام و نیز حضرت رقیه سلام الله علیها را دیده و همین موضوع سبب شده تا دیگر نتواند دل از آن کلبه حلبی بکند. به پیشنهاد او برای تماشای فیلمی که چند سال قبل از ننه علی تهیه شده به بالاطبقه خانه شهدا رفتیم. آن جاست که با عزیزانی همچون نامی و رازی آشنا می شویم و گرمی میهمان نوازیشان را به یادگار می گیریم. با دیدن تصویر مشعشع ننه علی تبسمی زیبا بر صورت حاضرین نقش می بندد. انگار همگی نوعی قرابت بین خود و آن جلوه نورانی عشق احساس مس کنند. دوربین سنگ قبر را نشان می دهد که قربانعلی رخشانی مهمان دوست بر آن حک شده است. او فرزند علی است. متولد 1332 و در اهواز و در تاریخ 10/6/58 به شهادت رسیده است. جوزی مسئول خانه شهدا نیز در فیلم حضور دارد و می گوید: کسی باور نمی کرد که او بخواهد این همه سال این جا به تنهایی سکونت کند. او از ما فقط یک لامپ می خواست آن هم برای خواندن قرآن...

تماشای فیلم همه را به شوق می آورد. اگر چه غیر از من و محسن بقیه چندباری آن را به نظاره نشسته اند هر کس سعی می کند نکته ای مبهم را توضیح دهد:

-      ننه علی قرآن و ادعیه رو از حفظه ...

-      این جا رو خودش ساخته ...

-      ماه های اول تو گرما و سرما بدون سرپناه بود. فقط یه چراغ فانوسی داشت ...

سرم گیج می رود اما سعی می کنم حرف هایشان را به خاطر بسپارم:

-      حدود هشتاد سالشه ...

-      همه قبرهای اطراف رو می شست...

-      پسرش تو نیروی هوایی بوده ...

-      بنیاد تو تهران بهش خونه داد ولی بازم دلش می خواد همین جا بمونه ...

-      تنها پسر خانواده اش شهید شد اما خوب خیلی های دیگه هم تک پسرشون شهید شده و این کارو نکردن ...

نمی دانم صورتم را به سمت کدامشان برگردانم و حرف چه کسی را بشنوم. ای کاش دوربین فیلمبرداری به همراهم بود تا شور و شوقشان را در سخن گفتن از ننه علی ثبت می نمودم. ننه علی باید در تاریخ بماند و ماندگار دفتر عشق شود. به تلویزیون خیره می شوم. ننه علی به ترکی سخن می گوید و نامی برایم ترجمه می کند:

-      گفتم کجا؟... گفت امام رو دوست دارم میرم جنگ ... منم نه ماه اهواز بودم...

آه می کشم و سر به زیر می اندازم. یکی می گوید:

-      چهار پنج سال پیش که آقا اومده بود این جا رفت پیش ننه علی و گفت زن تنها خوب نیست که این جا بمونه...

اون که حرف هیچ فامیل و آشنایی رو قبول نمی کرد حرف آقا رو گوش داد و رفت. حالا بیشتر آخرای هفته میاد... رفتگرها میگن آقا هر ماه اینجا سر میزنه موقع نماز صبح...

ننه علی با لحن دلنشینش قرآن می خواند. صدای گرمش مجذوبم می کند و نگاه معصومانه اش مرا به کام خویش فرو می کشد.

نجوای ننه علی در گوشم هنوز طنین دارد... مهدی جان... مهدی جان... مهدی جان...

برگرفته از کتاب ننه علی نوشته  سید حمید مشتاقی نیا- محسن علیجانزاده

آخرین حلقه رزم
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم اسفند 1390 ساعت 2:20 شماره پست: 981
«آخرین حلقه رزم» منتشر شد

خبرگزاری فارس: کتاب «آخرین حلقه رزم» در همایش خاطره‌نویسی دفاع مقدس استان قم رونمایی شد.

خبرگزاری فارس: «آخرین حلقه رزم» منتشر شد

به گزارش خبرگزاری فارس از قم، در نخستین همایش خاطره‌نویسی دفاع مقدس استان قم که با حضور پیشکسوتان راویان و خاطره‌نویسان عرصه جهاد و دفاع مقدس استان قم برگزار شد، از چند کتاب حوزه دفاع مقدس از جمله  کتاب «آخرین حلقه رزم»  که با همکاری حوزه هنری و بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قم منتشر شده است، رونمایی شد.
کتاب «آخرین حلقه رزم» از تازه‌های نشر حوزه هنری استان قم است که در برگیرنده مجموعه‌ای از خاطرات برگزیده نخستین جشنواره خاطره‌نویسی دفاع مقدس استان قم است.
بر اساس این گزارش کتاب آخرین حلقه رزم در شش فصل به زیور طبع آراسته شده است و گزینش، اعزام پردردسر، وداع با پدر، دل مادر، امضای پدر،موش مردگی، خشاب خالی، نبر با چاقو، برکت سفره، کرامت سید، مهمان ناخوانده، ابتکار جنگی و... از جمله مطالب این کتاب به شمار می‌رود.
در مقدمه این کتاب می‌خوانیم: قسم به نگارش خونرنگ حماسه‌ها و حدیث گلبرگ شقایق‌ها، سلام بر حماسه‌سازان مجاهد و خاطره نگاران شاهد، آنان که لحظه‌ها را می‌نگارند و متن حادثه‌ها را با سلاح قلم روایت می‌کنند؛ باید نگاشت روزهای ایثار و مقاومت و سال‌های جهاد و شهادت را تا این میراث‌های ماندگار و ارزش‌های پر افتخار بماند و برای ما و تمام نسل‌های آینده روشنگر باشد.
در بخش دیگری از مقدمه این کتاب آمده است: این مجموعه پیش رو نخستین دفتر از خاطرات منتخب و ارزیابی شده توسط هیئت علمی جشنواره خاطره نویسی استان قم است و از بین هزاران خاطره رسیده، با تلاش نویسنده گرامی سید‌حمید مشتاقی‌نیا ویرایش، خلاصه‌نویسی و تدوین شده است.
در ادامه این مقدمه اضافه شده است: امید است ثبت و نشر این گنجینه‌های ارزشمند گامی در راستای ترویج فرهنگ ایثار و مقاومت و تثبیت خط سرخ شهادت و چراغی فروزان فرا روی آیندگان باشد و از آخرین حلقه ماموریت و سربازی در راه نورانی ولایت باز نمانیم.

 
تحلیلی پیرامون نتیجه انتخابات در بابل
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم اسفند 1390 ساعت 13:14 شماره پست: 980

تایید صلاحیت ناگهانی حسین نیازآذری در دقیقه نود و رد صلاحیت علی کریمی فیروزجایی به دلیل ارتباط با دفتر ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان، محاسبات برخی از نورستگان سیاسی - معنوی شهر را که به زعم خود می پنداشتند با حمایت غیرعلنی از نیازاذری و تأمین نظر شورای نگبهان برای تأیید وی می توانند سدی را مقابل علی کریمی ایجاد نمایند، غلط از آب درآورد.

نیازآذری سابقه سال ها کار مدیریتی را دارد و از تجربه ارتباطات و فعالیت های اطلاعاتی اقوام نیز بهره مند است. وی به طور طبیعی علاوه بر حامیان بومی خود در منطقه بندپی، از حمایت برخی شهروندان بابل نیز برخوردار است.

 در روزهای اخیر عناصری وابسته به یکی از نامزدهای مطرح مجلس در بابل، این شایعه را در بین اهالی بندپی دامن زده اند که رد صلاحیت کریمی به دلیل انتقاد وی از حجت الاسلام ناصری بوده است!! با اوج گیری این شایعه کذب، شبکه مذکور در اقدامی دیگر بریده هایی از خطبه های آتشین یکی از ائمه جمعه شهرستان بابل که در آن طرح استقلال فرمانداری بندپی از بابل، اقدامی خائنانه توصیف شده بود را در بین بخش هایی از اهالی این منطقه منتشر نموده و برانگیختن احساسات ناسیونالیستی مردم بندپی را در دستور کار خود قرار داده اند. طبیعی است اتخاذ این روش در تقویت باور تقابل بین بابل و بندپی موثر بوده و منجر به صف آرایی تعداد قابل توجهی از اهالی منطقه بندپی پشت سر کاندیدای شاخص آن خطه خواهد گردید.

عابدین مومنی که رای قابل توجه اهالی منطقه لاله آباد (آرای پیشین دکتر قاسم زاده) را از آن خود کرده بود در فرصت گمانه زنی ها پیرامون رد یا تأیید صلاحیت حسین نیازآذری توانست اعتماد بدنه اصلی فعالان سیاسی شهر را به خود جلب نماید. به عبارت دیگر بسیاری از حامیان حجت الاسلام ناصری که خدمات قابل توجه وی در دوره نمایندگی مجلس را شاخص حمایت قاطع خویش از ایشان قرار داده بودند با آسودگی خاطر از پیروزی حتمی این نامزد عالی قدر در غیاب رقبایی چون نیاز و کریمی، به حمایت از مومنی پرداختند. با این وصف مومنی علاوه بر آرای حامیان منطقه ای و تعصبی خود توانسته است در آرای حجت الاسلام ناصری نیز شریک شده و به عنوان مدعی اصلی پیروزی در انتخابات هم طراز با حسین نیازآذری مطرح شود.

به نظر می رسد حجت السلام ناصری دو راه برای تضمین پیروزی خود در این رقابت دشوار پیش رو دارد:

1-      انداختن تک رأی توسط حامیان ایشان.

این راهکار که متأسفانه توسط بسیاری از نامزدها مورد توصیه قرار می گیرد برخلاف مطالبه مقام معظم رهبری است که مردم را به تکمیل برگه های رأی دعوت نموده اند. البته حجت السلام ناصری نیز بر اساس مشی اخلاقی خود پیش از این بارها حامیان خود را از دادن رأی انحصاری به خود منع کرده است.

2-      معلم، یکی از کاندیداهای نسبتا مطرح شهرستان بابل است که به زعم خود صد در صد پیروز انتخابات خواهد شد! ایشان البته از اقبال قابل توجهی در میان لایه هایی از جامعه روستایی شهرستان بابل برخوردار است و پیش بینی می شود رتبه چهارم را در بین منتخبین شهرستان بابل کسب کند. در صورت بهرمندی این کاندیدای مستقل از مشاوران آشنا به تاکتیک های تبلیغی و اصول جنگ روانی، بسیاری از آرای شناور حامیان نریمان و کریمی جذب ایشان گردیده و از حجم آرای رقبای اصلی حجت الاسلام ناصری کاسته خواهد شد.

یک بابلی و یک قائم شهری در پایداری تهران
+ نوشته شده در سه شنبه دوم اسفند 1390 ساعت 5:57 شماره پست: 979

در فهرست کاندیداهای مورد حمایت جبهه پایداری در تهران نام دو روحانی از شهرهای بابل و قائم شهر به چشم می خورد.

حجت الاسلام نبویان اهل شهرستان بابل و از اساتید به نام حوزه علمیه قم است. حجت الاسلام دکتر باباپور از غواصان خط شکن لشکر ویژه کربلاست که عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران می باشد. برای هر دو بزرگوار آرزوی توفیق و سربلندی دارم.

راستی اگر مناظره روز گذشته مهرداد بذرپاش با علی مطهری که به محاکمه تاریخی مطهری توسط فرزند برومند حزب الله انجامید را نخوانده اید می توانید در ادامه مطلب متن آن را ملاحظه کنید:


به گزارش جهان به نقل از فارس، مهرداد بذرپاش کاندیدای مردم تهران از جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم عصر امروز (دوشنبه) در مناظره با علی مطهری دیگر کاندیدای تهران از لیست صدای ملت که در محل دانشگاه خواجه‌نصیرالدین طوسی برگزار شد، اظهار داشت: در حال حاضر کشور ایران در مقطع حساسی از تاریخ به سر می‌برد البته همه مقاطع در کشور ما حساس بوده، یک روز فتنه 88، یک روز جنگ تحمیلی، یک روز مشکلات اقتصادی و یک روز وضعیت بازار سکه و ارز را داشتیم.

وی افزود: در حال حاضر اتفاق بزرگی در جهان رخ داد که نباید به سادگی از کنار آن بگذریم. این فرصت بی‌بدیلی است که خداوند در این قرن قسمت کرده است.

بذرپاش با تاکید بر اینکه باید در شرایط مختلف عوامل داخلی و خارجی را مورد ارزیابی قرار دهیم، تصریح کرد: ایران نیز در حال حاضر شرایط اینچنینی دارد. وقتی می‌خواهیم برای آینده تصمیم بگیریم باید شرایط فعلی را مورد ارزیابی قرار دهیم و اگر غیر از این عمل کردیم، مهندسی شده رفتار نکرده‌ایم.

وی ادامه داد: غیر از تحلیل وضعیت موجود باید نقطه‌ای که در گذشته به سر می‌بردیم را مورد ارزیابی قرار دهیم. چرا که بررسی شرایط و شاخص‌های گذشته لازمه تصمیم‌گیری برای آینده است.

بذرپاش با ذکر این نکته که تاریخ از جنس تکرار است و به همین دلیل باید از تاریخ درس بگیریم، گفت: ترسیم شرایط مطلوب آینده نیز موضوع مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد. انقلاب ما آرمانی است و جوانان ما نیز آرمانی هستند و فرق ما با سایر ملت‌های دنیا بر سر آرمان‌های ماست، وجه تمایز ما با همه ملت‌ها آرمان‌های ملت ماست اما باید دانست که آرمان از جنس نرسیدن است و بر حسب آن آرمان می‌توانیم نقطه مطلوب را ترسیم کنیم و اینگونه می‌توان سیستمی تصمیم گرفت و مهندسی شده عمل کرد.

این کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم در بخش دیگری از سخنانش تصریح کرد: باید خوب و کافی و به موقع، الزامات را تشخیص دهیم و با توجه به شرایط پیش آمده بدون تردید باید به ملت الگو در دنیا تبدیل شویم. چرا که هم استعداد آن را داریم و هم فرصت این مسئله در دنیا فراهم شده است و باید بپذیریم که در دنیای کنونی الگو شویم.

وی یادآور شد: یکی از نکاتی که باید به آن ایمان داشته باشیم، ماندگاری در تاریخ است و نمونه آن مصطفی احمدی روشن بود که در تاریخ ماندگار شد، امثال مصطفی در همین دانشگاه فراوان هستند اما اگر به وقت لازم خوب تشخیص دهند، در تاریخ ماندگار خواهند شد.

بذرپاش در ادامه این مناظره در پاسخ به پرسشی که ویژگی‌های مجلس خوب و عملکرد مجلس هشتم مورد سؤال قرار داد، یادآور شد: ما برای نمایندگان مجلس هم شروط لازم و هم شروط کافی را لازم داریم.

وی افزود: باید کاندیدا از صلاحیت‌های عمومی، اخلاقی و رفتاری برخوردار باشند، باید داوطلبان از اندیشه درست و متعالی برخوردار باشند و به این نظام اعتقاد داشته باشند و به خون شهدا احترام بگذارند، باید حرمت ایستادگی مردم را قدر بدانند و نگه دارند و عدم وابستگی داوطلبان به نهادهای قدرت و ثروت و برآمده از دل مردم از مسائل مهمی است که بایستی مورد توجه قرار گیرد.

مهرداد بذرپاش در ادامه سخنانش با یادآوری اینکه کاندیدا باید کارآمد باشند، خاطرنشان کرد: مجلس باید برای کشور برنامه‌ریزی کند و نظارت و قانونگذاری داشته باشد. بنابراین داوطلبان باید در حوزه‌ای متخصص باشند که به درد مجلس بخورد اما این شرط باز هم کافی نیست.

وی با تاکید بر اینکه داوطلبان باید از ذهن منسجم برنامه‌ای طبقه‌بندی شده برخوردار باشند، تصریح کرد: باید داوطلبان توانایی تقسیم بندی موضوعات را داشته باشند و فرق بین فردی که توانایی برنامه‌ریزی داشته باشد با کسی که نداشته باشد، موضوع مهمی است.

بذرپاش یکی از دلایل عقب ماندگی‌های کشورمان را در همین زمینه دانست و متذکر شد: بخش زیادی از این مسئله به مجلس بازمی‌گردد، مجلس باید نگاه ریل گذاری برای کشور را با عمق وجودش قبول کند و نمایندگان مجلس نیز نباید وکیل‌الدوله باشند و ما این موضوع را قبول داریم.

وی در پاسخ به پرسش دیگری که نگاه حزبی در کشور را مورد سؤال قرار می‌داد، گفت: مردم ما در این زمینه ذهنیت خوبی ندارند، چند تجربه در ایران در زمینه حزبی شدن وجود دارد که تجربه موفقی نبوده است و از آنجا که ملت ما چون اصل تاریخ هستند، رغبتی به احزاب ندارند.

این کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم در ادامه با تاکید بر اینکه باید اصولی را که بایستی بپذیریم، مد نظر داشته باشیم، گفت: برای حضور در انتخابات یا باید شخص چهره باشد یا منتسب به گروه خاصی باشد و یا عناوین خانوادگی داشته باشد، کمتر جوانی می‌تواند در کشور خودش را برای مدیریت کشور معرفی کند. چرا که فضای این موضوع فراهم نیست و رسانه‌ها در این زمینه همراهی نمی‌کنند و در واقع همه مردم فرصت برابر معرفی ندارند و این یکی از نکاتی است که بایستی به آن توجه شود.

به گزارش فارس، این سخنان بذرپاش با تشویق‌های مکرر حضار مواجه شد.

بذرپاش در ادامه سخنانش در همین زمینه علی مطهری نماینده تهران را مورد اشاره قرار داد و تصریح کرد:‌اگر آقای مطهری نبود، آیا او به این جلسه دعوت می‌شد؟ باید کاندیداها بتوانند خودشان را به مردم معرفی کنند، کسانی که وارد مجلس می‌شوند، چهره می‌شوند. در حالی که کشور متعلق به همه مردم است و باید فرهنگ سازی در این زمینه انجام شود تا همه کاندیداها بتوانند خودشان را معرفی کنند.

وی با ذکر این نکته که عرصه رقابت ما شده عرصه چهره‌ها، گفت: چرا نباید اساتید دانشگاه یا جوان با توانمندی بالا سرلیست باشد؟ بنده آقای مطهری را فردی اصولگرا و در جبهه انقلاب می‌دانم و احترام خاصی برای او قائلم اما اگر مطهری نام مطهری را نداشت، می‌توانست در مجلس رخ‌نمایی کند؟! اگر کس دیگری بود، حتما نمی‌توانست.

بذرپاش با بیان اینکه باید برای این موضوع چاره‌ای بیندیشیم، ادامه داد: باید عرصه توانمندی‌ها فراهم شود و عرصه چهره‌ها کنار رود.

وی در پاسخ به پرسش مجری برنامه که نگاه وی درباره قرار گرفتن در لیست‌ها و مطرح شدن و اختلال سلایق گروه‌ها را جویا شد، توضیح داد: آقای مطهری برای شکل‌گیری اعتماد مردم، باید صریح‌تر و شفاف‌تر موضع‌گیری کند. آقای مطهری در سال 86 در لیست جبهه متحد اصولگرایان و اضلاع حامیان دولت قرار گرفت یعنی با همه مانیفیست که هم ارائه شد، حتما آن را قبول کرد و پذیرفت. یا آن زمان اشتباها در لیست اصولگرایان مجلس هشتم قرار گرفت یا اینکه بعد از آن احساس کردند آنان صلاحیت لازم را نداشتند.

بذرپاش در ادامه نسبت به مواضع علی مطهری انتقاد کرد و گفت: شما نمی‌توانید بگویید با همه هستم، در سپهر سیاسی کشور، حد و مرزها مشخص است. اینکه در سال 86 در لیست جبهه اصولگرایان قرار بگیرید و حمایت جدی از احمدی‌نژاد داشته باشید و رویکرد شما عوض شود و در سال 88 مواضع دیگری از شما شاهد باشیم، جای سؤال دارد.

وی گفت: شما تا دقیقه 90 صبر کردید که در لیست جبهه متحد اصولگرایان باشید اما زمانی که این اتفاق رخ نداد جبهه دیگری به نام "صدای ملت" تشکیل دادید، یا شما عوض شدید یا صحنه سیاسی کشور تغییر کرده که شما جبهه دیگری را راه‌اندازی کردید. اما این حق شماست و شما باید شفاف مشخص کنید که سال 86 اشتباه بود یا سال 90 احساس کردید که باید جبهه "صدای ملت" تشکیل شود.

این کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم در بخش دیگری از این مناظره با طرح این سؤال که چرا "صدای ملت" را قبل از نهایی شدن لیست جبهه متحد اصولگرایان راه‌اندازی نکردید، یادآور شد: انشاءالله در مجلس بعدی خواهید بود و رای خواهید آورد اما باید بدانیم که مواضع شما چیست؟ شما در سال 85 موضع شدیدی علیه هاشمی رفسنجانی می‌گیرید و در سال 89 و 90 موضع حمایتی از هاشمی اتخاذ می‌کنید، این به نظر قابل قبول نیست.

وی ادامه داد: مگر خود آقای مطهری می‌تواند تضمین کند که لیست "صدای ملت"، شایسته‌ترین بودند یا از ذهن آقای مطهری آنان شایسته‌ترین هستند؟ اینکه در هر لیستی قرار بگیریم، بالاخره جریان و سبقه گفتمان از یک هویتی برخوردار است، اینکه همه ما را در لیست قرار دهند، درست نیست و با عنصر سیاسی فعال و متعهدی چون علی مطهری در تضاد است.

بذرپاش با تاکید بر اینکه بسیاری از مردم از شاخص‌هایی مانند چهره‌ها و برنامه‌ها یا شناخت از نزدیک استفاده می‌کنند، گفت: بالاخره آقای مطهری یا اصولگرا است یا نیست، آقای مطهری صریحاً باید به این پرسش پاسخ دهد.

وی ادامه داد: آقای مطهری چطور در سال 79 در روزنامه کیهان دخالت اقوام رئیس جمهور در تمام شئون سیاسی را درست نمی‌داند. زمانی که دولت دوم خرداد حاکم است، آقای مطهری نسبت به هاشمی انتقاد می‌کند؛ آقای مطهری صحبت‌های مطرح شده در مناظره احمدی‌نژاد و موسوی را بحران می‌داند اما باید به این سؤال پاسخ داد که آیا واقعا همه منتظر بودند مطلبی در تلویزیون مطرح شود که همه چیز به هم بریزد؟ بالاخره شما یا از هاشمی رفسنجانی دفاع می‌کنید یا او را رد می‌کنید؟ شما قبلا هاشمی رفسنجانی را رد کردید اما امروز از او دفاع کردید.

این کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم در بخش دیگری از سخنانش نسبت به مقاله علی مطهری در انتقاد از اعتراض عده‌ای به سید حسن خمینی در مراسم سالگرد امام، انتقاد کرد و گفت: آقای مطهری در مقاله‌ای در خصوص اعتراض عده‌ای به سید حسن خمینی، آن را به هلهله عده‌ای در سپاه عمر سعد مقابل نوه امام تشبیه کرد. در حالی که جوانانی به سید حسن خمینی در آن روز اعتراض کردند.

وی بر همین اساس از مواضع علی مطهری در خصوص فائزه هاشمی انتقاد کرد و گفت:‌بالاخره شما یا عملکرد فائزه هاشمی را قبول دارید یا نه، عده‌ای به فائزه هاشمی اهانت کردند که بسیار کار غلطی بود. اما شما نسبت به جوانانی که در کف خیابان‌ها حضور داشتند، هیچ مطلبی نگفتید، به نظر می‌رسد عملکرد شما بسیار سیاسی و فاصله شما با پدرتان زیاد است.

بذرپاش تأکید کرد: شهید مطهری حق‌ترین مواضع را در کشور اتخاذ می‌کرد ولی موضع شما نسبت به دولت کاملا سیاسی بود و شما باید مشخص کنید که یا از هاشمی رفسنجانی دفاع می‌کنید یا او را رد می‌کنید، جبهه‌ای که برای خودت تشکیل دادی به نام "صدای ملت" کاملا سیاسی است، شما بسیار مواضع بسته‌ای در حوزه فرهنگی دارید اما مواضع فائزه هاشمی رفسنجانی در حوزه فرهنگی باز است؛ شما نامه سرگشاده می‌زنی که چرا به فائزه هاشمی اهانت شد، چرا که شما از یک مقطعی به بعد احساس کردی بیان این حرف‌ها خوب می‌گیرد و شروع به مطرح کردن آن کردی.

وی یادآور شد: اینکه شما وقتی فضا را اینگونه دیدی این طرف میدان بایستی و وقتی فضا به نحو دیگری شد آن طرف، این درست نیست.

"‌ما در مجلس شهید مدرس و عبدالحمید دیالمه می‌خواهیم، اگر می‌خواهید مانند آنان باشید دفاع‌تان از طرح دانشگاه آزاد را چگونه توجیه می‌کنید؟ اگر می‌خواهید مانند آنان باشید چرا با طرح نظارت مجلس بر امور نمایندگان مخالفت کردید؟ چگونه این موارد را توجیه می‌کنید؟ یعنی شما مخالف نظارت هستید و می‌خواهید از هر قید و بندی آزاد باشید؟ شما 4 سال نماینده مجلس بوده‌اید، چه طرحی را در این مدت دنبال کرده و به سرانجام رساندید جز انحصار مؤسسه شهید مطهری؟! شما پای انحصار مؤسسه شهید مطهری ایستادی و آن را برای خودت مادام العمر کردی".

وی با بیان اینکه نباید ژست اپوزیسیونی در مجلس بگیری، گفت: مخاطب تجسمی از پسر شهید مطهری در ذهن خود دارد و باید از خودتان سؤال کنید که آیا دفاع شما از سید حسن و فائزه هاشمی و اکبر هاشمی را صادقانه قضاوت کردید؟

مهرداد بذرپاش همچنین گفت:‌این اشتباه است که انحصار در انتشار آثار شهید مطهری ایجاد شود، قرآن که کلام الهی است، مگر توسط یک انتشاراتی منتشر می‌شود؟ همه انتشاراتی‌های کشور ما متعهد هستند و قرآن با وجود گذشت 1400سال، اصلاً اضافه یا کم نشده است.

"اینکه شما می‌گویید روزنامه کیهان با صدا و سیما قابل مقایسه نیست، باید گفت کسی مقایسه نمی‌کند ولی نفس عمل است و اگر کسی در تلویزیون به هاشمی رفسنجانی می‌تازد شما می‌گویید 'وا اسلاما'، شما به هاشمی رفسنجانی اعتقاد ندارید و این موضوع را هم سیاسی بیان می‌کنید، شما می‌خواهید از هر چیزی مستمسک سیاسی بسازید که دیگران را محکوم کنید و خوب نیست اتهام بزنید دولت‌های آقای فلانی و ...، شما پسر شهید مطهری هستید و او ارج و قرب نزد خدا دارد و بهتر است همین طوری سخن نگویید. شما می‌گویید عده‌ای در سال 88 اعتراض داشتند اما آیا 24 میلیون نفری که به یک نفر رای داده بودند، اعتراض نداشتند؟! آنان اعتراض‌شان را در 9 دی و در حرم امام اعتراض‌شان را به سید حسن خمینی اعلام کردند".

این کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم در ادامه متذکر شد: اینکه شما می‌گویید کسانی که در حرم امام به سید حسن اعتراض کردند، رفیق‌های ما بودند،‌‌ آیا کسانی که در فتنه 88 حضور داشتند، رفقای شما نبودند؟! توهین شما به آقای کوچک‌زاده هم توهین است و باید بدانید که همه بندگان خدا نزد او ارج و قرب دارند و آیا کار شما را باید مشفقانه و در راستای انقلاب قلمداد کرد؟! کیان نظام در سال 88 به خطر افتاد اما شما هیچ مطلبی بیان نکردید اما زمانی که به فائزه هاشمی اهانت شد، نامه سرگشاده صادر کردید!

" خداوند در قرآن می‌فرماید سخنی نگویید که دشمنان از آن سوءاستفاده کنند، شما هر چه می‌خواهید می‌گویید و رسانه‌های بیگانه از سخنان شما سوءاستفاده می‌کنند، شما که امام را قبول دارید، نباید سخنی مطرح کنید که دشمن از آن سوءاستفاده کند، ‌پدر شما محکم در برابر کمونیست‌ها موضع‌گیری می‌کرد، سؤال اینجاست دشمنان از کدام بخش مواضع شهید مطهری سوءاستفاده کردند که از 80 درصد سخنان شما سوءاستفاده کرده‌اند، خداوند در قرآن می‌فرماید، طوری سخن نگویید که مورد سوءاستفاده دشمن قرار گیرد".

مهرداد بذرپاش همچنین با تاکید بر اینکه آقای مطهری باید بالاخره مشخص کنی که اصلاح طلبی،‌ وسطی یا اصولگرایی، خاطرنشان کرد: دی ماه 86 هنگام ثبت نام اعلام کردید که به خاطر خطر اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هشتم حضور یافتی اما امروز دو آتیشه سنگ اصلاح طلبان را به سینه می‌زنی، همانقدر که توهین به فائزه هاشمی بد است آیا بالا کشیدن 200 یا 300 هزار میلیارد تومان (اشاره به طرح وقف اموال دانشگاه آزاد) حق مردم بد نیست، اگر آنجا موضع‌گیری می‌کنی، در اینجا هم باید موضع‌گیری کنیم، آیا این مسئله به اندازه توهین به فائزه هاشمی جای موضع‌گیری نداشت؟!

وی در بخش دیگری از سخنانش از موضوع طرح نظارت مجلس بر امور نمایندگان سخن به میان آورد و تصریح کرد: شما با طرح نظارت مجلس بر امور نمایندگان مخالفت نکردی، من می‌گویم موافقت کردی، بهتر است آقای مطهری یک مصاحبه محکم در خصوص دانشگاه آزاد انجام دهی و صریحا اعلام کنی که طرح وقف اموال دانشگاه آزاد را قبول نداشتید، صریح بگویید تا مردم بدانند، بالاخره هر کسی باید از کسی دفاع کند، شما از هاشمی رفسنجانی دفاع کنید.

کاندیدای مردم تهران در انتخابات مجلس نهم همچنین به مواضع علی مطهری در فتنه 88 اشاره و تصریح کرد: در فتنه 88 شما گفتید که از مناظره احمدی‌نژاد با موسوی بود که اتفاقاتی در کشور رخ داد در حالی که خود فتنه‌گران اعتراف کردند که این کارها را انجام دادند و برنامه‌ریزی‌هایی داشتند، خود رژیم صهیونیستی می‌گوید که آن زمان حضور داشته آنوقت شما می‌گویید فتنه از مناظره موسوی با احمدی‌نژاد اتفاق افتاد، شما می‌خواهید استفاده سیاسی داشته باشید و از آنجا که امروز سیاست در زدن دولت است، بزن خوب می‌زنی!.

وی از اتهامات علی مطهری در خصوص موضوع 3 هزار میلیارد تومان به افراد مختلف انتقاد و تصریح کرد: چگونه راحت در این زمینه به افراد اتهام می‌زنید؟ ما می‌گوییم شما موضع‌گیری کنید، احتمالا شما می‌خواهید رای بیاورید و البته بیان این سخنان برای رای‌ آوری خوب است، باید بدانید که امروز شما کاسبی موسوی و جریان فتنه را می‌کنید و هم اکنون فضا را به گونه‌ای دیگری دیدید و تشخیص می‌دهید که کاسبی کنید. بالاخره یا قبول دارید که فتنه عظیمی در کشور در سال 88 رخ داد یا نه، شما همین سخنان را بیان می‌کنید که دشمنان سوءاستفاده می‌کنند.

بذرپاش با طرح این سؤال که آقای مطهری شما به چه کسی معامله می‌کنید، گفت: آیا شما پنجه‌های فولادی را در فتنه 88 ندیدید؟ آیا اگر شهید مطهری حضور داشت، اینگونه پای نظامش می‌ایستاد که شما می‌ایستید؟ اگر شهید مطهری حضور داشت، آیا واقعا این فتنه را قبول نداشت؟ آیا شما فتنه 88 را ندیدید یا نمی‌خواهید که ببینید؟ بهتر است بگویید نمی‌خواهم ببینم و خلاص، چه طور روزنامه‌های طرفدار فتنه شما را تیتر یک می‌کنند، همین ادبیات امثال شماست که به ما می‌گویید بی‌ادب، ادبیات ما مشخص است و باید بدانید که ادبیات شما ادبیات شهید مطهری و نظام نیست.

وی خطاب به مطهری گفت: آقای مطهری شما عوض شده‌اید به فکر خودتان باشید، برای چه از نمایندگی مجلس استعفا دادید؟ اگر مجلس را قبول ندارید چرا دوباره کاندیدا شدید؟ استعفای شما هم یک شوی تبلیغاتی بیشتر نبود و خودتان هم می‌دانید،شما گفتید نامه هاشمی رفسنجانی درد و دل مردم ایران بود، این حرف صریح شماست، به همین جمله شما باید اندیشید؛ نامه شما به میرحسین موسوی سراسر تناقض است و خودتان هم نمی‌دانستید چه می‌نویسید.

بذرپاش با تأکید بر اینکه آقای مطهری شما هیچ کاری در فتنه انجام ندادید، متذکر شد: ما باید وظیفه‌مان را به موقع انجام دهیم و ماندگاری با خداست،‌به خاطر رای ‌آوری نباید هر مطلبی را بیان کرد. آقای مطهری کمی تحمل کنید حتما مانند پدرتان ماندگار می‌شوید.

وی با تاکید بر اینکه موضع بنده نسبت به دولت مشخص است، گفت: آیا هر چه را که نسبت به دولت بیان کردید، از روی نگاه خیرخواهانه بود، طرح سؤال از رئیس جمهور را هم که به راه انداخته‌اید می‌دانید که سیاسی است، اجازه دهید دادگاه تخلف 3 هزار میلیاردی برگزار شود آن زمان مشخص می‌شود که ته 3 هزار میلیارد تومان به چه کسی می‌رسد، همانطور که ته دانشگاه آزاد هم مشخص شد به چه کسی رسید، لااقل همین جا مطلبی بگو تا مشخص شود که علی مطهری آزاد است.


در ادامه این مناظره علی مطهری نماینده تهران در مجلس طی سخنانی با بیان اینکه یکی از مهمترین موضوعاتی که باید در مورد آن صحبت کنیم، اهمیت انتخابات در شرایط فعلی کشور است، گفت: ما هم‌اکنون تحریم اقتصادی هستیم و در معرض تهدید نظامی هستیم. انتخابات پیام خوبی برای غربی‌ها دارد و می‌تواند بر اراده آنها برای ادامه تهدیدات علیه ما مؤثر باشد‌ زیرا با رویه‌ای که ما از غرب می‌شناسیم، آنها برای مثلا یک حمله نظامی به طور دقیق برنامه‌ریزی می‌کنند و لذا ما در این انتخابات می‌توانیم به آنها پیام مهمی بدهیم.

وی افزود: شرکت در انتخابات آینده به نظر من از حیث وظیفه اسلامی و ملی بسیار حائز اهمیت است.

مطهری همچنین در پاسخ به سؤال مجری برنامه که از وی خواست ویژگی‌های یک مجلس خوب را بیان کند، گفت: اساساً فلسفه وجود مجلس این بوده ‌که در مقابل سرکشی دولت‌ها بایستد زیرا قدرت فسادآور است، بنابراین عقل جمعی به این جا رسیده ‌که برای یک نظام حکومتی وجود مجلس لازم است تا همواره قانونگذاری کند و بر روند اجرای قانون نظارت داشته باشد.

وی گفت: مجلس ایده‌آل، هم در قانونگذاری خوب عمل می‌کند و هم در نظارت لذا نمایندگانی که وارد این مجلس می‌شوند، اولا باید در یک رشته تخصص داشته باشند و ثانیا باید بتوانند بر عملکرد دولت و اجرای قانون نظارت کنند زیرا نماینده بدون تخصص مفید نیست و نماینده‌ای هم که حرّیت نداشته باشد و یا وابسته به دولت و یا نهادهای قدرت و ثروت باشد، نماینده خوبی نیست چون اگر تخلفی را ببیند، برخورد نمی‌کند.

نماینده مردم تهران در مجلس هشتم شورای اسلامی با اشاره به اینکه نماینده ابزارهای مختلفی را در اختیار دارد، گفت: نماینده‌ای که مثلا به وسیله سرمایه‌داران وارد مجلس شده باشد، طبعاً مدیون آنها می‌شود و آنچه که سرمایه‌داران پشت صحنه مخالف آن باشند را نمی‌تواند اجرا کند و یا همین‌طور وقتی نماینده‌ای بوسیله دولت وارد مجلس می‌شود، طبعا قدرت نظارت ندارد، ضمن اینکه این مسئله هم اهمیت زیادی دارد که یک نماینده به دنیا، جاه، مقام و شهوت دلبستگی نداشته باشد. اگر چنین افرادی به مجلس بروند، آنوقت می‌توانیم مجلس خوبی داشته باشیم.

* وکیل‌الدوله بودن کار خوبی نیست

مطهری اضافه کرد: هم‌اکنون نماینده‌ای در مجلس است که می‌گوید من وکیل‌الدوله‌‌ام و به این مسئله هم افتخار می‌کند. من به آنها گفتم قبول؛ دولت ما مردمی است، ولی شما حتی باید تخلفات همین دولت را هم رصد کنید و وکیل‌الدوله بودن کار خوبی نیست.

این نماینده مجلس شورای اسلامی در بخش دیگری از صحبت‌های خود در پاسخ به سؤالی درباره نگرش خود به احزاب گفت: در اینکه ما باید احزاب قوی داشته باشیم و این مسئله به نفع کشور است، تردیدی نیست و برخی از مشکلات فعلی ما ناشی از فقدان احزاب قوی است. اگر ما احزابی داشته باشیم که طی ۲۰ یا ۳۰ سال اعتماد مردم را جذب کرده باشد، آنگاه اعتمادسازی مردم آسان می‌شود چون هرکس به حزبی گرایش دارد و آن حزب را قبول دارد و لذا کاندیداهایی هم که از طرف آن حزب معرفی می‌شود را قبول می‌کند و سرگردان نمی‌شود.

* وجود احزاب، مشارکت مردم را در انتخابات بالا می‌برد

وی افزود: این مسئله در وهله اول مشارکت مردم را در انتخابات بالا می‌برد و در وهله دوم از بهره‌برداری افراد فرصت‌طلب جلوگیری می‌کند زیرا در حال حاضر در انتخابات مجلس هرکس زرنگ‌تر باشد، می‌تواند موج درست کند و شاید پیروز هم شود و شاید بعضی از مردم بعداً در مورد فردی متوجه شوند که افکار او جور دیگری است و آدمی که می‌گفته نیست.

مطهری تصریح کرد: در حال حاضر مردم مجبورند ظرف مدت ۳ ماه، اصلح را انتخاب کنند اما اگر احزاب باشند، آنها کاندیداها را بررسی و نتیجه قضاوت خود را در اختیار مردم قرار می‌دهند و لذا احتمال فریب مردم کم می‌شود.

وی با بیان اینکه در زمینه احزاب کوتاهی صورت گرفته است، یادآور شد: البته مردم ما نیز سابقه خوبی از احزاب در ذهن ندارند و آنها را راحت نمی‌پذیرند ولی سیاسیون باید تلاش کنند که ما احزاب قوی در کشور داشته باشیم.

* مردم ساده نیستند

این فعال سیاسی در ادامه مناظره خود با مهرداد بذرپاش در پاسخ به یکی از انتقادات بذرپاش در مورد موافقت خود با حضور در همه لیست‌های انتخاباتی، گفت: من دیدگاه آقای بذرپاش را در مورد اینکه هرکس شرایط خانوادگی و وابستگی بیشتری به نام‌های مشهور داشته باشد، معروف‌تر است، قبول ندارم. مردم ساده نیستند که کاندیداها را برای شرایط خانوادگی بپذیرند یا اینکه مثلا اگر کسی در مجلس مؤثر است، صرفا برای وضعیت خانوادگی اوست.

وی افزود: این مسئله تأثیر کمی دارد زیرا در مجلس فعلی پسر شهید مفتح هم هست اما مطرح نیست و به تشخیص خود وارد فضای سیاسی نمی‌شود. با این وابستگی‌ها تاثیرگذاری و محبوبیت ایجاد نمی‌شود. مردم تحت تاثیر رسانه‌ها و شرایط اجتماعی هستند و ناخودآگاه به سمتی هدایت می‌شوند و ما نباید تلاش کنیم تا حتما به سمت دموکراسی واقعی حرکت کنیم، چراکه همین دموکراسی نسبی کافی است.

* همه گروه‌ها می‌توانند کاندیداهای مستقل را در لیست خود قرار دهند

مطهری با بیان اینکه من در دوره قبل هم حرفم همین بود، یادآور شد: در آنجا حزب مشارکت و سازمان مجاهدین را مستثنی کردم اما امروز دیگر آنها نیستند یا در زندان هستند و یا حضور ندارند. طبیعی است که اکنون که من به صورت مستقل در انتخابات شرکت می‌کنم هر گروه اصلاح‌طلب یا اصلاح‌گرایی می‌تواند من را در لیستش بگذارد. مرزی بین اصولگرایان معتدل و اصلاح‌طلبان معتدل ندارم. چرا باید بعضی‌ها را در مقابل خودمان قرار بدهیم.

* خود را به اصولگرایان تحمیل نکرده بودم

فرزند استاد شهید مرتضی مطهری در بخش دیگری از این مناظره به تعدادی از انتقادات بذرپاش اشاره کرد و گفت: من اگر در سال 86 در لیست اصولگرایان قرار گرفتم، یک مسئله اتفاقی بود و اینطور نبود که خود را بر حامیان دولت تحمیل کرده باشم.

وی با بیان نحوه عضویت در لیست اصولگرایان در سال ۸۸ گفت: آنها با احمدی‌نژاد هم راجع به انتقاداتشان نسبت به من صحبت کردند اما او اصرار داشت که نام من در لیست آنها باشد.

* وقتی جبهه پایداری اعلام لیست کرد، این حق برای دیگران هم ایجاد شد

مطهری با تاکید بر اینکه "هیچگاه حمایت عجیب و غریب از دولت نداشتم ضمن اینکه در سال ۸۴ هم مخالف دولت نبودم"، به ارائه لیست صدای ملت اشاره کرد و گفت: بحث‌های ما راجع به لیست صدای ملت از چند ماه قبل شروع شد و ما فقط مانده بودیم که چه زمانی این مسئله را اعلام کنیم. وقتی جبهه پایداری اعلام کرد لیست جداگانه می‌دهد، این حق برای دیگران هم ایجاد شد که لیست بدهند و من اگر در لیست جبهه متحد بودم، خودم متولی این کار نمی‌شدم.

* به هاشمی انتقاد داشته و دارم اما او مظلوم واقع شد

وی در مورد انتقادات و دفاع‌های خود از هاشمی نیز گفت: من به هاشمی انتقاد داشته و دارم. در سال ۸۸ هم از او دفاع کردم و هنوز هم می‌کنم. هاشمی در بحران ۸۸ مظلوم واقع شد. آنها آمدند جلوی ۵۰ میلیون جمعیت گفتند تو اموالت را از کجا آورده‌ای و بعد هم به او اجازه دفاع ندادند.

مطهری با بیان اینکه اگر الان تفکرات پایداری بر جامعه حاکم بود، فاتحه انقلاب خوانده شده بود، گفت: یک عده جوان آمده‌اند و می‌گویند ما انقلابی اصیل هستیم و بقیه بیشرفند.

* خطر من که بیشتر از اصلاح‌طلبان بود!

وی افزود: وقتی اختلافی وجود ندارد، حضور در لیست‌های مختلف چه اشکالی دارد؟ اصلاح‌طلبان هم که می‌گویند ما ولایتمداریم و کبریت بی‌خطرند. خطری که من ایجاد کردم، بیشتر از اصلاح‌طلبان بود. اینکه می‌گویید اینها نباشند و آنها نباشند، باید فاتحه این اصولگرایی را خواند.

نماینده مردم تهران در مجلس هشتم شورای اسلامی به مصاحبه خود با روزنامه کیهان در سال ۷۹ و در نقد هاشمی نیز اشاره کرد و گفت: من در آن مصاحبه نه به هاشمی تهمت زدم و نه آبرویش را بردم، فقط گفتم دخالت نزدیکان در سمت‌های اقتصادی شائبه‌انگیز است. این کجا و آنچه که احمدی‌نژاد در تلویزیون گفت کجا.

* آنهایی که مانع سخنرانی سیدحسن شدند، رفقای آقای بذرپاش بودند

وی افزود: یا مثلا عده‌ای در حرم امام مانع سخنرانی نوه امام شدند. ما که می‌دانیم اینها چه کسانی بودند و از کجا آمده بودند. آقای بذرپاش خودش هم می‌داند اما خودش را به آن در می‌زند. آن جوان‌ها رفقای آقای بذرپاش بودند و آن کار هم کار لشکر عمر سعد بود که در مقابل امام حسین(ع) انجام دادند.

* مگر فائزه همسر من است؟

مطهری در مورد انتقادات بذرپاش پیرامون مواضعش در مورد فائزه هاشمی و دفاع از او نیز گفت: مگر فائزه همسر من است؟ به من چه ربطی دارد؟ یک لات رفته به فائزه فحاشی کرده است، حالا عده‌ای بیایند بگویند احسنت؟ و چون دختر هاشمی بوده است، طوری نیست؟

وی به انتقاد دیگر بذرپاش که می‌گفت چرا در مورد بسیجی‌هایی که در فتنه شهید شدند، چیزی نگفتید، تصریح کرد: مقصر اصلی مدیران بحران بودند. بگذریم از آنهایی که مردم را به خیابان‌ها دعوت کردند. عده‌ای اعتراض دارند، اما باید چطور با اینها برخورد کرد؟ اصلاً بگوییم رهبران آنها همه خائن هستند؛ حالا این همه مردم عادی و خانم‌های چادری آمده‌اند و اعتراض کرده‌اند؛ آیا نباید به اینها اجازه تجمع می‌دادیم تا هیجانات کم‌کم فروکش کند؟

مطهری ادامه داد: البته کف این قصه هم شاید مثلاً صد هزار نفر می‌ماندند که فقط می‌خواستند آتش بزنند؛ آنوقت می‌شد باتوم‌ها را برد بالا.

وی تأکید کرد: چرا به گونه‌ای عمل کردید که شعارها متوجه رهبری شود؟ یک دقیقه هم نگذاشتید حرف بزنند.

مطهری با کنایه به بذرپاش و خطاب به حضار گفت: اینها به جای اینکه توبه کنند، هنوز هم طلب‌کارند.

این نماینده مجلس شورای اسلامی همچنین دفاع خود از مصوبه مربوط به دانشگاه آزاد را نیز تکذیب کرد و گفت: مجلس باید آزاد باشد و حرف خود را بزند. نمی‌شود مدام بگوییم آقا فرمودند، آقا فرمودند و با این چماق همه را بزنیم. مجلس کار خود را می‌کند، اگر هم مصلحت بزرگتری وجود داشت، رهبری تذکر می‌دهند و مجلس اصلاح می‌کند.

وی به مخالفت خود با طرح نظارت بر نمایندگان که در صحبت‌های بذرپاش بیان شد نیز اشاره کرد و گفت: این طرح مجلس را ذلیل می‌کرد. آیا مثلاً نظر رهبری همین طرح بود؟ اصلاً شاید نظر من مخالف نظر رهبری باشد، اشکالی دارد؟ من معتقد بودم نیازی به چنین طرحی وجود ندارد.

مطهری به انتقاد دیگر بذرپاش در مورد طرح انحصار انتشار آثار شهید مطهری نیز اینگونه پاسخ داد که‌ مگر آثار امام و رهبری انحصار ندارد؟ مگر می‌شود آثار شهید مطهری را به دیگران داد تا منتشر کنند؟

وی در ادامه به ماجرای خود و کوچک‌زاده پرداخت و با بیان اینکه ماجرای توهین به کوچک‌زاده از شیطنت همین آقایان (اشاره به بذرپاش) بود، گفت: من در مجلس بر سر ماجرایی چون با کوچک‌زاده هم دبیرستانی بودیم و او نامش در دبیرستان کوچکف بود، چون می‌گفتند اجدادش از قفقاز آمده‌اند؛ او را کوچکف صدا کردم، او هم به سمت من یک جاسوزنی پرتاب کرد که اگر به صورت من خورده بود، معلوم نبود چه اتفاقی رخ می‌داد اما به مانیتور مقابل من خورد.

"کوچک‌زاده بعد ‌آمد و یقه مرا گرفت. من هم گفتم بتمرگ و یک حرف دیگر هم زدم که فقط به صورت آرام از رادیو شنیده شد و از تریبون رسمی مجلس نبود. بعد رجانیوز و وطن امروز آمدند گفتند این از تریبون مجلس به کوچک‌زاده فحش داده است".

وی به انتقاد دیگری از مرداد بذرپاش نیز پاسخی جالب داد.

مطهری در مورد استفاده رسانه‌های بیگانه از صحبت‌هایش گفت: اگر اینطور که شما می‌گویید، باشد، پس دیگر هیچ اصلاحی در کشور رخ نمی‌دهد؛ مثلاً رئیس جمهور می‌گوید من قانون مترو را اجرا نمی‌کنم. ما هم در مجلس می‌گوییم مخالفیم، بعد همان شب هم بی‌بی‌سی این حرف‌ها را می‌زند؛ خب ما چکار کنیم؟

"شما می‌گویید ما هرکاری می‌خواهیم، می‌کنیم، مثلاً 3 هزار میلیارد می‌خوریم. شما هم چیزی نگویید، چون بی‌بی‌سی اعلام می‌کند".

وی در مورد انتقاد خود از اصلاح‌طلبان در سال 87 نیز گفت: من در آن موقع گفتم که می‌خواهم در مقابل اصلاح‌طلبانی بایستم که بدتر از مجلس ششم هستند.

* دولت در ماجرای دانشگاه آزاد نیت الهی ندارد

مطهری به ماجرای دانشگاه آزاد نیز اشاره کرد و گفت: شما نیت الهی ندارید. می‌‌گویید این منبع باید دست من باشد. می‌خواهید این را به آن 3 هزار میلیارد اضافه کنید.

نماینده مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه اشکال آقایان این است که خیال می‌کنند بین دفاع از نظام و دفاع از مردم فرق هست؛ گفت: دفاع از مردم دفاع از نظام است. شما فقط می‌گویید فتنه‌گر، فتنه‌گر، اما ‌فتنه‌ساز و فتنه‌باز هم داریم، بعضی‌ها مثل لاشخور آمده‌اند‌.

عضو لیست انتخاباتی صدای ملت که در این قسمت از برنامه وقتش تمام شده بود، با بیان اینکه آقای بذرپاش حرف‌های جدیدی مطرح کرده‌اند که باید پاسخ داده شود، تأکید کرد که باید بیش از وقت خود نیز صحبت کند.

وی در مورد استعفای خود از نمایندگی مجلس نیز گفت: استعفا یکی از اهرم‌های نماینده است. وقتی من طرح سؤال از رئیس جمهور را با 100 امضا به هیئت رئیسه تحویل دادم، در نهایت راهی جز استعفا برایم نماند‌ که البته مجلس هم در ادامه با رأی بالا با استعفای من مخالف کرد.

مطهری با بیان اینکه من از استعفا برای پیشبرد اهدافم استفاده کردم، گفت: نامه هاشمی در سال 88 حرف بخشی از مردم بود. هاشمی داشت سبزها را کنترل می‌کرد، هاشمی در نماز جمعه هم کار درستی کرد و حرف‌های درستی زد.

ذوالنور تفاوتی با علی مطهری ندارد
+ نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند 1390 ساعت 13:2 شماره پست: 978

حمایت احتمالی و قریب به یقین جبهه پایداری قم از کاندیداتوری حجت الاسلام ذوالنور گلایه و ابهام بسیاری از دوستان انقلاب و یاوران گفتمان عدالت را در پی داشته است.

ذوالنور در یک سال گذشته همچون علی مطهری، تیتر یک رسانه های ضد انقلاب بوده است. او روحانی شجاعی است؛ آن قدر که حتی از خدا هم نمی ترسد. این را می توان از بی تقوایی وی در اظهار نظرهای غیر مستند به خوبی دریافت. مواضع توجیه ناپذیر و دشمن پسند این سردار سابق سپاه – به اذعان خودش در گفتگو با مشرق – باعث اعتراض مستقیم مقام معظم رهبری به وی گردید. او در ادبیاتی سخیف، احمدی نژاد و مشایی را لاله و لادن می نامید و رییس جمهور را شخصیت اصلی جریان انحرافی معرفی می کرد. در اظهار نظر دیگری وی مدعی شد که احمدی نژاد قصد داشت شاه اردن را به آبگرم سرعین برده و در هنگام شنا، علائم آخرالزمانی را بر روی بدن او رصد نماید! بیان این نوع خبرهای بی در و پیکر در همان وقت مورد اعتراض برخی رسانه های ارزشی همچون سایت رجا واقع گردید. سابقه اظهار نظرهای آبکی ذوالنور به سال های پیش از این باز می گردد. به طور مثال بعد از شهرتی که سی دی های دکتر حسن عباسی در جامعه پیدا کرد ذوالنور در جمع طلاب فیضیه، عباسی را فردی دروغگو لقب داده و مدعی شد حسن عباسی مدرک لیسانس هم ندارد!  در آستانه انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری در محفلی که خود نیز در آن حضور داشتم ذوالنور، هاشمی رفسنجانی را برای سخنرانی به تیپ 83 امام صادق علیه السلام دعوت نمود و به تجلیل متملقانه از وی پرداخت. پس از اتمام برنامه هاشمی، به آقای ذوالنور تذکر دادیم که سپاه محل تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری نیست؛ اما ایشان هاشمی رفسنجانی را از این قانون مستثنا دانست! بعد از پیروزی فرزند ملت در انتخابات، ناگهان ذوالنور تغییر موضع داد و به حمایت از محمود احمدی نژاد پرداخت. در ماه های گذشته نیز اعلام کرده بهتر است از محسن رضایی حمایت شود!

پرسش اصلی از دوستان جبهه پایداری این است که چه نسبتی بین رفتار دشمن شادکن جناب ذوالنور با اهداف و آرمان های عدالت محورانه و حق طلبانه جبهه پایداری وجود دارد؟ آیا ذوالنور را می توان شخصیتی دانست که با تسلط بر امیال خود، سفارش رهبری را مبنی بر پرهیز از اختلاف افکنی و شایعه پراکنی در کشور سرلوحه خویش قرار دهد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو بهمن90 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۰، ۰۸:۳۱ ق.ظ


آقای مظفر! خاکی بودی، خاکی باش!

+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390 ساعت 23:25 شماره پست: 977

با نگاه به فهرست نامزدهای انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در تهران و دیدن نام حسین مظفر در میان داوطلبین انتظار داشتم در فهرست جبهه پایداری اسمی از ایشان ببینم که این طور نشد. تا روز گذشته از این موضوع ناراحت بودم و قصد داشتم مطلبی را به اعتراض بنویسم اما ...

سال هفتاد و شش با روی کار آمدن دولت محمد خاتمی، نام حسین مظفر هم در رسانه ها مطرح شد. او وزیر پیشنهادی خاتمی برای تصدی آموزش و پرورش در دولت هفتم بود. مظفر رأی پایینی از مجلس گرفت و وزیر شد. همان ایام مسعود ده نمکی در جریده خود تصویری از حسین مظفر را منتشر کرد که خیلی زود تبدیل به برچسبی معروف و دوست داشتنی شد. تصویر مربوط به زمان جنگ بود. در تصویر مذکور، حسین مظفر روی خاک پاک جبهه نشسته و غمگنانه سر شهیدی را به دامن گرفته بود. مسعود این تیتر را برای آن عکس انتخاب کرده بود: آقای وزیر! خاکی بودی، خاکی باش! آن موقع خوشحال شدیم که وزیر دولت خاتمی اهل جبهه و جهاد بوده است. دیری نپائید که مکشوف شد حسین مظفر در آن عکس معروف، پیکر برادر شهیدش را در آغوش کشیده بود. مظفر سه برادرش را در آخرین روزهای جنگ، در عملیات مرصاد از دست داده بود. خودش از رزمندگان و جانبازان دلیر تهران بود و پدرش نیز رزمنده ای خستگی ناپذیر شناخته می شد. مدتی بعد دیداری بین آموزش و پرورشی ها با مقام معظم رهبری شکل گرفت. تیتر یادداشت روزنامه کیهان را هیچ وقت یادم نمی رود: استاد یعنی کسی که ایستاده سخن می گوید.

آقا آمده بود کنار معلم ها و در نزدیکی آنها ایستاده به سخنرانی پرداخت. ایشان در آن سخنرانی از آقای مظفر بسیار تمجید نمود و در کلامی بدین مضمون فرمود که از وزیر شدن ایشان خوشحال شده و خدا را شکر کرده است. همه این مسائل اگر چه از نگاه بعضی رسانه های دشمن ساز به ظاهر اصولگرا مخفی ماند اما هر روز بر علاقه ما به این وزیر ارزشی می افزود. فتنه 78 و قضایای مبهم کوی دانشگاه که رخ داد موضع آقای وزیر بسیار دیدنی بود. در نخستین جمعه بعد از هجده تیر، وزیر ولایی ما پیاده به سمت نماز جمعه حرکت کرد. او در حالی که کتش را در آورده و آستین هایش را بالا زده بود مقابل دوربین های خبری ایستاد و گفت: تیتر بعضی از روزنامه ها بوی خون می دهد! آن روزها رنگین نامه های سرسپرده خاتمی تیترهایی تحریک آمیز را برای مطالب خود برمی گزیدند که ماجرای آن را باید فتنه ای دیگر نام گذاری کرد. مظفر با این موضع خود نشان داد که اگر چه وزیر پرکار دولت خاتمی است اما پیش از آن سرباز راستین ولایت بوده و این چنین خواهد ماند. این مسائل از نگاه رئیس جمهور وقت دور نماند و باعث شد مظفر در دومین دولت اصلاحات به طور کل از صحنه مدیریتی حذف شود. با روی کار آمدن مرتضی حاجی به جای وی مشخص شد حسین مظفر در تمام این سال ها در مقابل زیاده خواهی جریان فتنه در سرمایه گذاری سیاسی بر روی اینده سازان این مرز و بوم به شدت مقاومت می کرده است. با روی کار آمدن دولت مهرورزی، حسین مظفر مسئول شورای عالی نظارت بر صدا و سیما شد و در این مدت نشان داد که در حیطه وظایف خود با کسی اهل تعارف و مسامحه نیست.

با این شناختی که از این بزرگوار داشتم انتظارم این بود نامی از وی در فهرست جبهه پایداری ببینم. عدم حمایت از این رزمنده دلاور توسط جبهه مذکور، علامت سوال بزرگی را در ذهنم ایجاد کرده بود. روز گذشته بود که تا حدودی به پاسخ مناسب برای این ابهام دست پیدا کردم. در خبرها آمده بود سه کاندیدای مورد حمایت شهرداری تهران با شهریاران جوان پایتخت نشست انتخاباتی برگزار کردند. دیدن نام مظفر در بین این سه نامزد، شوکی حسرت آلود برایم ایجاد نمود. حسین مظفر بهتر از هر کس مطالبه آقا در ضرورت فاصله گرفتن نامزدها از کانون های قدرت و ثروت را می داند. کاش این جانباز قهرمان و پر افتخار، پرونده پاک و درخشان خود را از این لکه خاکستری نیز مصون نگاه می داشت.

چه می کند این انتخابات!
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام بهمن 1390 ساعت 11:44 شماره پست: 976

هر چه به زمان برگزاری انتخابات نزدیک تر می شویم جلوه هایی از خدمات ویژه مسئولان به منظور ترغیب خلق الله به شرکت در رأی گیری نمایان تر می شود. شبکه سوم سیما هر شب دو سریال طنز را پخش می کند. قوه قضائیه، میم الف ها را محاکمه علنی می کند و برای جلب اعتماد ملت، پس گردن های کلفتشان را به تصویر می کشاند. دولت بحث دو برابر شدن یارانه های اسفند را بر سر زبان ها می اندازد. مجلس، استیضاح رئیس جمهور را به اجرا می گذارد. شهرداری تهران در برخی از بوستان ها ترانه ابی را پخش می کند و...

عیبی ندارد. ما که دلداده انقلابیم و تا پای جان در راه ارزش ها و صیانت از خون شهدا ایستاده ایم. این را مسئولان بدانند و گمان نکنند گول تبلیغات بچه گانه شان را خورده ایم و پای صندوق ها حاضر شده ایم. افهم یا مسئول!

چه خبر از حاج نادر؟!

+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم بهمن 1390 ساعت 19:51 شماره پست: 975

 

تا آن جا که من از اخبار مربوط به ثبت نام کاندیداها مطلع شدم هنرمند بسیجی و صاحب ذوق و فکر، جناب حاج نادر طالب زاده در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی ثبت نام کرده است؛ اما نمی دانم چرا مورد حمایت هیچ یک از فهرست های منتسب به جریان های ارزشی قرار نگرفت. نادر طالب زاده با تهیه برنامه پر بیننده راز نشان داد که انقلاب اسلامی در جبهه های فکری و فرهنگی ناگفته های بسیاری دارد. شاید من از اخبار جدید نامزدها بی خبر باشم. شاید این اندیشمند اهل هنر از شرکت در رقابت سیاسی انصراف داده باشد، شاید هم رد صلاحیت شده، شاید جبهه ها و جناح ها افراد متعهد به خود را بر نیروهای متعهد به انقلاب ترجیح می دهند.... والله اعلم. شما اگر خبری داشتید بنده را هم مطلع کنید. خوشحال می شوم بدانم بر سر این کاندیدای مستقل خیمه انقلاب و شهدا چه آماده است.

 
یادی از آخرین مدافع خرمشهر
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم بهمن 1390 ساعت 20:4 شماره پست: 974

خرمشهر، آخرین روزهای مقاومت را پشت سر می‌گذاشت. امیر رفیعی، دوشادوش رزمندگان شهر، جنگیده بود. پایش که شکست او را به بیمارستانی در ماهشهر بردند. دلش طاقت نیاورد و با همان پای شکسته، خودش را به همرزمانش رساند. گچ پایش را درآورد و لنگان لنگان به دفاع از وجب به وجب خاک خرمشهر پرداخت. چهارم آبان سال 59 آخرین روز مقاومت در خرمشهر بود. عدم پشتیبانی از مدافعان شهر، خرمشهر را به خونین‌شهر تبدیل کرده بود.

امیر به درد پایش توجهی نداشت. گونی‌های شن را روی هم چید و سنگری برای خودش درست کرد. هر چه دوستانش اصرار کردند، نپذیرفت همراهشان برود. می‌گفت: یک نفر باید باشد، دشمن را نگه دارد تا بقیه از کارون عبور کنند.

او تیربار را به دست گرفت و دشمن را در فلکه فرمانداری، زمین‌گیر کرد. آخرین نفرات که به سلامت از شهر خارج شدند، دشمن هم توانست امیر را که دیگر گلوله‌ای در اختیار نداشت، به اسارت بگیرد. تلویزیون عراق، تصویر امیر را در حالی که توان راه رفتن نداشت، نشان داد و او را به عنوان آخرین اسیر ایرانی در خرمشهر معرفی کرد. این آخرین تصویری است که از امیر رفیعی در خاطره‌ها ثبت شد. او دیگر هیچ‌گاه به وطن بازنگشت. امیر، همچنان مفقودالاثر است.

 

راوی: نبی کوروش‌نیا، خبرگزاری دانشجویان ایران

 نخلستان سرو، نوشته خسرو باباخانی، ص 327 تا 335.

تیتر ندارد!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم بهمن 1390 ساعت 15:5 شماره پست: 973

 

هیچی٬ همین طوری عشقم کشید این عکس را بگذارم. خواستم حالتان را بگیرم.

چیه؟ ناراحت شدید؟ بهتان برخورد؟ از این عکس خوشتان نیامد؟ چطور نشستید و بر و بر٬ لخت "خودشیفته" را نگاه کردید و به روی مبارکتان هم نیاوردید دیدن تصویر زن شناخته شده مسلمان که حجاب ندارد حرام است حالا واسه ما قیافه می گیرید؟ واقعاً که!!

 
اموال هاشمی از زمین های وقفی قم؟!!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم بهمن 1390 ساعت 23:54 شماره پست: 972

 

 

...یک طلبه روستایی تازه‌وارد به قم که حتی فاقد یک منزل مسکونی بوده و در خانه استیجاری بسر می‌برده است و در دهه 40 برای گذران زندگی یک قطعه زمین 250 متری موقوفه حرم حضرت معصومه(ع) را اجاره می‌کند، چگونه به‌طور ناگهانی در عرض چند سال صاحب 300 قطعه زمین و املاک متعددی می‌شود، ما را به ماجرای وقف اموال قابل توجه سیدابوالفضل تولیت یا همان مصباح‌التولیه رهنمون می‌کند که به دلیل اهمیت موضوع و لزوم شناخت ابعاد شخصیتی رفسنجانی مفصلا به آن پرداخته می‌شود....

ادامه مطلب را حتما بخوانید. پشیمان نمی شوید:


منابع مالی فراموش شده در خانواده هاشمی

آیا خاندان هاشمی قبل از انقلاب ثروتمند بودند؟

 

بولتن نیوز: اخیراً سایت تابناک خبری مبنی بر اعلام منابع مالی خانواده آقای هاشمی به نقل از محسن هاشمی منتشر کرد که در آن به محل در آمدهای آنها از حوزه کشاورزی و دارایی قبل از انقلاب این خانواده  اشاره شده است.

در این رابطه، این نکته مطرح است که ای کاش برای یکبار هم که شده مشخص شود که  این درآمد قبل از انقلاب تا چه زمانی مایحتاج خانواده را تأمین می کند و آیا این منابع پایان پذیرند یا خیر؟ اینکه چقدر از این درآمدها طی این مدت هزینه شده و منابع قبل از انقلاب در چه اموری سرمایه گذاری شده و سود آن چقدر بوده است؟ ضمن این که هزینه های مرتبط با عملکرد افراد فعال و شناخته شده خانواده در بخش ها و امور مختلف چقدر بوده است؟



همچنین دارایی هایی که مستقیم و غیر مستقیم حاصل عملکرد خانواده بوده و مالکیت آنها باید مشخص شود تا معلوم شود که طی سه دهه قبل، کلیه درآمدها و هزینه ها و منابع  و دارایی های باقی مانده و سهام شرکت های وابسته به خانواده چقدر بوده است و این منابع موجود تاچه حد مرتبط به دارایی های قبل از انقلاب بوده و تا چه حد به سرمایه گذاری ها و فعالیت ها وسمت ها و پست ها و مشغله های بعد از انقلاب مرتبط است.

از این مطالب که بگذریم برخی از افراد مطلع با خواندن این خبر به سهام یاسر هاشمی در آژانس هواپیمایی در داخل و خارج کشور و به امتیازات جانبی آن و منافع رفت و آمد رایگان از طریق شرکت مزبور به خارج از کشور اشاراتی نموده اند! که این مورد شاید یکی از دلایل تعدد سفرهای خانواده آقای هاشمی به خارج از کشور باشد.

البته محسن هاشمی فراموش کرده به سایر مشاغل یاسر هاشمی از جمله مسئولیت فعلی وی در دفتر هیئت امنای دانشگاه آزاد به نیابت برادرش مهدی هاشمی که چند سالی است با بودجه دانشگاه آزاد در لندن ساکن است اشاره کند. همچنین یاسر هاشمی یک طبقه از ساختمان مرکز تحقیقات مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز به همین موضوع اختصاص داده است. ضمن آنکه باید پرسید که اساساً بحث چند شغله بودن ایشان در چه حوزه ای قابل بررسی است!

از طرف دیگر در مورد اموال و دارایی های قبل از انقلاب اسلامی خانواده هاشمی سخنان متناقضی تاکنون مطرح شده است. برای مثال سیروس محمودیان در تاریخ 10 بهمن 1390 در صفحه 6 روزنامه وطن امروز، درمورد دارایی های خانواده هاشمی آورده است:

مهدی هاشمی‌ رفسنجانی که در بحبوحه اعترافات تکان‌دهنده جمعی از سازمان‌دهندگان اصلی دستگیر شده فتنه 88 مانند حمزه کرمی درباره سوءاستفاده کلانش از اموال دولتی به بهانه سرکشی به امورات دانشگاه آزاد از کشور خارج شده و در لندن! بسر می‌برد و تاکنون با وجود احضار رسمی دستگاه قضایی برای فرار از پاسخگویی به اتهامات بی‌شمار سیاسی– اقتصادی‌اش از بازگشت به کشور خودداری کرده، هنگام روبه‌رو شدن با سوالات بی‌شمار درباره ثروت خاندان هاشمی و محل تامین هزینه‌های کلان سفرهای متعدد خارجی‌شان و «تشکیل مافیای نفتی» و «ماجرای غمبار استات‌اویل» مدعی می‌شود اکبر هاشمی‌رفسنجانی از زمان طاغوت ملاک بوده و از قدیم‌الایام آنان جزو طبقات مرفه و برخوردار جامعه بوده‌اند. مهدی هاشمی در 12 مرداد 1384 یک روز پس از برگزاری مراسم تحلیف رئیس‌جمهور منتخب مردم محمود احمدی‌نژاد و در جریان کناره‌گیری تاکتیکی از مدیرعاملی سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت، در این باره با لحن منتداری خطاب به ملت ایران بیان می‌دارد: «ثروت خانواده ما بعد از انقلاب کاهش یافته است. ما چیزی برای پنهان کردن نداریم. پدرم قبل از انقلاب 300-200 قطعه زمین در قم داشت که الان از آن 20 قطعه مانده است».

برخلاف این ادعای غیرقابل مسموع مهدی هاشمی باید گفت اکبر هاشمی‌رفسنجانی در دوران مبارزه با رژیم طاغوت هیچگاه دارای ثروت شخصی آنچنانی نبوده است و چنانچه ادعای مهدی رفسنجانی درباره زمینداری پدرش در دوران طاغوت صحت داشته باشد باید گفت به استناد اسناد متقن تاریخی ثروت او در سایه کمک‌های دریافتی برای پیشبرد انقلاب اسلامی به دست آمده از اموال وقفی اشخاص دوستدار انقلاب اسلامی بوده است. غیر قابل انکار است که اکبر هاشمی‌رفسنجانی تا اواخر دهه 40 یک زندگی کاملا معمولی طلبه‌ای داشته که برای گذران زندگی مجبور به اجاره زمین وقفی از ابوالفضل تولیت بوده است. طبیعی است چنانچه او دارای دارایی آنچنانی بوده باشد هرگز اقدام به اجاره زمین 250 متری از اشخاص دیگر نمی‌‌کرد. اکبر هاشمی‌رفسنجانی در صفحه 175جلد نخست کتاب دوران مبارزه درباره بیان چگونگی آشنایی‌اش با «مصباح‌التولیه» می‌گوید: «با ابوالفضل تولیت هم کم‌کم در جریان مبارزه و سربازی و روابط سیاسی که ضمن آن پیش آمد، آشنا شده بودم. یک قطعه زمین 225 یا 250 متری از زمین‌های موقوفه ایشان را اجاره کردم...». به هر حال جست‌وجو‌ی میدانی برای رسیدن به یک پاسخ منطقی درباره این پرسش کلیدی که یک طلبه روستایی تازه‌وارد به قم که حتی فاقد یک منزل مسکونی بوده و در خانه استیجاری بسر می‌برده است و در دهه 40 برای گذران زندگی یک قطعه زمین 250 متری موقوفه حرم حضرت معصومه(ع) را اجاره می‌کند، چگونه به‌طور ناگهانی در عرض چند سال صاحب 300 قطعه زمین و املاک متعددی می‌شود، ما را به ماجرای وقف اموال قابل توجه سیدابوالفضل تولیت یا همان مصباح‌التولیه رهنمون می‌کند که به دلیل اهمیت موضوع و لزوم شناخت ابعاد شخصیتی رفسنجانی مفصلا به آن پرداخته می‌شود.



در جای دیگری از این گزارش آمده است:

اکبر هاشمی‌رفسنجانی در اواسط دهه 80 و در اوج هجمه اجتماعی– سیاسی به مطالب مطروحه درباره علاقه خاندان هاشمی‌رفسنجانی به ثروت‌اندوزی یا دست داشتن برخی افراد خانواده در مفاسد اقتصادی ناچار در معرفی خانواده پدری خود با ادبیات شبه‌خودستایی می‌گوید: «از اخلاقیات جالب ایشان [پدرم] این بود که معمولا زمان رسیدن هر محصولی، وقتی که به باغ یا مزرعه می‌رفتند، تعداد زیادی از نیازمندان روستا را می‌پذیرفتند و به هریک از آنها چیزی می‌دادند و این وضع در همه فصول سال ادامه داشت. اسم روستای ما بهرمان است، یکی از دهات قدیمی نوق از جلگه‌های رفسنجان. بهرمان به معنی یاقوت سرخ است. مادرم علاوه بر خانه‌داری در امور زندگی با پدرم همکاری داشتند. او هر چند بی‌سواد بود اما اطلاعات خوبی از خواص گیاهان دارویی داشت. اطلاعات و تجربیات او برای اعضای خانواده و حتی اهالی روستا سودمند بود چنانکه هنوز هم گاهی از همان تجربه‌ها استفاده می‌کنیم. خانواده ما ترکیبی از 5 برادر و 4 خواهر است». اما شواهد و قرائن موجود حاکی از آن است که پدر ایشان تنها دارای یک منزل مسکونی کوچک روستایی، زمین کشاورزی و باغ کوچک پسته بوده که هزینه یومیه خانواده پرجمعیت 11 نفره‌شان را از محصولات آن به سختی تامین می‌کرده است. طبیعی است که در مقطع یادشده تنها اربابان ظالم مناطق روستایی که جزو عمال رضاشاه پهلوی بودند دارای املاک وسیع بودند و قطع یقین میرزاعلی به هیچ‌وجه نمی‌توانسته دارای زمین‌های آنچنانی باشد که بتواند در تمام فصول سال پذیرای تعداد زیادی از نیازمندان باشد. از سوی دیگر اعتراف ضمنی رفسنجانی به کمک کردن ماه بی‌بی به همسرش مرحوم میرزاعلی روی زمین‌های کشاورزی نیز موید نظر یادشده است.

همچنین در بخش دیگری از این گزارش آمده است:

از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و طبق اسناد موجود ساواک حتی پیش‌تر از آن نیز درباره ثروت هنگفت اکبر هاشمی‌رفسنجانی شایعات مختلفی بر سر زبان‌ها بوده که او در مقاطع مختلف و متناسب با شرایط شغلی‌اش پاسخ‌های کاملا متناقضی به شایعات یادشده داده است.کاملا روشن است که در مقاطع مختلف اکبر هاشمی‌رفسنجانی در معرفی خانواده پدری و وضعیت مالی ایشان از 2 ادبیات کاملا متفاوت و متناقض استفاده کرده است. هاشمی‌رفسنجانی در اواخر دهه 50 در خاطره‌ای که در کتاب «انقلاب و پیروزی» به چاپ رسیده در پاسخ به شایعاتی که در جامعه درباره میزان سرمایه و باغات پسته به ارث رسیده از پدرش مطرح بوده است با قاطعیت ضمن رد همه شایعات یادشده می‌گوید: «اینها همه‌اش دروغ است. پدر من یک روحانی بود و یک کشاورزی خیلی محدود و مختصری که به زحمت زندگی خود و فرزندانش را اداره می‌کرد، داشت».

اگرچه لازم به اشاره است که با وجود اصرار رفسنجانی بر روحانی بودن پدر، میرزاعلی هیچگاه از منظر منصب علمی- اجتماعی روحانی محسوب نمی‌شود و او تنها دارای اندک سواد حوزوی بوده است که با اغماض از این عنوان اهدایی هاشمی‌رفسنجانی به پدرش، او در مصاحبه‌ای که در فروردین 1360 با مجله شاهد انجام می‌دهد درباره وضع خانوادگی و دوران کودکی‌اش بیان می‌دارد که او و خانواده‌اش جزو طبقه مستضعف هستند و حرف و حدیث‌های منتشره درباره وضع مرفه خانواده وی شایعه‌ای بیش نیست و البته کمی بعدتر با جدی شدن شایعات عجیب درباره مناسبات مالی او با برخی‌ها! او در 7 خرداد 1360 دوباره در مصاحبه با نشریه شاهد می‌گوید:

«من در یک روستای دورافتاده در یکی از بخش‌های رفسنجان به نام نوق که اسم آن دهستان است در 1313 متولد شدم. پدرم کشاورزی همانند خرده‌مالکان بود که با مقداری زمین و آب و 2 الی 3 کارگر(برزگر) یک زندگی متوسط یا کمتر از متوسط را می‌گذراند».

اما بعدها که اکبر هاشمی‌رفسنجانی‌بهرمانی با طرح شعار غیرآرمانی «مانور تجمل» در خطبه نماز جمعه سنگ بنای مدیریت اشرافی را در کشور بنیان می‌نهد بنا به دلایل بسیار روشنی در گفتاری کاملا متناقض با خاطرات پیشینش اصرار عجیبی می‌کند تا به همه بقبولاند در گذشته‌ای نه‌چندان دور خانواده پدری ایشان از وضع مالی بسیار خوبی برخوردار بوده و در واقع جزو ملاکان بزرگ و زمینداران منطقه رفسنجان محسوب می‌شدند و حتی در دوران پیش از انقلاب اسلامی در منزل شخصی او 2 مستخدم! همزمان مشغول انجام کارهای روزانه منزل بوده است. چنانچه داشتن 2 مستخدم برای انجام کارهای منزل هاشمی صحت داشته باشد باید گفت با وجود اینکه فی نفسه داشتن مستخدم در منزل امر قبیحی نیست اما در شرایطی که خانواده‌های اغلب زندانیان سیاسی دوران ستمشاهی در بدترین شرایط معیشتی– اقتصادی بسر می‌بردند و گاه با کمک مالی دیگران، سهم مبارک امام و حتی صدقه افراد خیر گذران امور می‌کردند به‌طور طبیعی کمک‌رسانی به خانواده‌های زندانیان از سوی رهبران نهضت به عنوان یک تکلیف انقلابی از نان شب هم واجب‌تر بوده و اساسا استخدام 2 مستخدم برای انجام امور عادی یک خانواده معمولی انقلابی در آن شرایط از جمله تعارضات موجود در زندگی اکبر رفسنجانی محسوب می‌شود که در صورت صحت داشتن آن ضرورت بازخوانی منش سیاسی رفسنجانی را دوچندان می‌نماید.

 
خیابان های قم سنگربندی شده است!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم بهمن 1390 ساعت 17:20 شماره پست: 971

امروز 25 بهمن سال 90 به دنبال تجمع شگفت انگیز معترضان نظام که به دعوت رسانه های ضدانقلاب در خیابان های پایتخت صورت گرفت شهر تهران به طور کامل سقوط کرده و کنترل آن در دست مخالفان حکومت افتاده است. سیل خروشان جمعیت هم اکنون با استفاه از انواع وسائل نقلیه برای تصرف قم به راه افتاده است. اکثر مسئولان و چهره های سرشناس سیاسی اینک در قم پناه گرفته اند. خیابان های قم به طور کامل سنگربندی شده و مدافعان شهر، خود را برای مقابله با مهاجمان آماده می سازند. بسیاری از سیاسیون که آثار شوک از اتفاقات جاری در رفتار و گفتارشان موج می زند در گوشه و کنار شهر قم عده ای را جمع کرده و مشغول سخنرانی هستند. در لا به لای سر و صداها جملاتی از آنها به گوش می رسد:

مقام قضایی: سر پیچ همین خیابان با فتنه گران به شدت برخورد خواهیم کرد...

مقام مجلسی( که گویا هنگ کرده، پشت هم تکرار می کند): پایان رأی گیری، تصویب شد...

محسن رضایی: من از شصت ماه قبل، این وضعیت را پیش بینی می کردم...

احمد توکلی: کار، کار یقه سفیدهای جریان انحرافی است...

علی رضا زاکانی: اگر جبهه پایداری لیست جدا نمی داد این شکاف ایجاد نمی شد...

حسین شریعتمداری: اسناد محرمانه ای در اختیار دارم که نشان می دهد آشوبگران با سرویس هایی همچون سیا، موساد، کا گ ب، اینتلجنت سرویس، آژانس آمستردام، اینترمینال و اونترمینال ارتباط دارند.

علی مطهری: هم فتنه گران مقصر هستند و هم کسانی که دارند با آنها مقابله می کنند...

عماد افروغ: روشنفکرهای اول انقلاب می گفتند اسلام بدون روحانیت می خواهیم اما روشنفکران آخر انقلاب، روحانیت منهای اسلام را مطالبه می کنند...

مردم که از سخن وری های بی فایده وناکارآمد خسته شده اند مستقلاً در حال تشکیل جبهه برای مقابله با مهاجمان هستند. با توجه به سکونت مهاجرین و اقوام مختلف در شهر قم، تشکیل هسته های مقاومت و تهیه طرح های دفاعی، رنگ و بوی جغرافیایی و قومیتی به خود گرفته است. اصفهانی های مقیم قم پیشنهاد داده اند که با حضور در عوارضی قم از مهاجمان مبالغی را دریافت نمایند. خرم آبادی ها تابلوهایی که جهت قم را نشان می داد به سمت دیگری برگردانده اند. قزوینی های مقیم قم در طرحی ابتکاری تابلوی بزرگی را در ورودی شهر نصب کرده اند که روی آن نوشته شده: به کهریزک خوش آمدید.

جنجال ها و سر وصداهای ناشی از تهاجم قریب الوقوع فتنه گران به شهر قم فضای این شهر را به شدت آشفته کرده است. ناگهان خبر می رسد با طرح ضربتی محمود احمدی نژاد، آشوب ها در نطفه خفه شده و معترضان از همان راهی که می آمدند به خانه های خود بازگشتند. آرامش دوباره در شهر حاکم می شود. شنیده شده رئیس جمهور با ابلاغ فوری مرحله دوم هدفمندی یارانه ها و افزایش ضربتی قیمت سوخت باعث شد فتنه گران، حرکت با وسایل نقلیه به سمت قم برای تصرف این شهر را مقرون به صرفه ندانسته و از ادامه حضور در این جنبش، منصرف شوند.

کبوتران حرم

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم بهمن 1390 ساعت 14:33 شماره پست: 970

امروز صبح در جوار بارگاه کریمه اهل بیت٬ سوز مناجات برادر مسلمانی به گوشم خورد که برای دقایقی دلم را در نجوای زلال خویش صیقل داد. او کفش هایش را در آورده بود و زل زده بود به گنبد زیبای بانوی آفتاب و عاشقانه های دل سوخته اش را در هوای پاک حرم٬ پرواز می داد. حیفم آمد عکسی از او نگیرم و به خوانندگان با صفای اشک آتش تقدیم نکنم.

 

 

 
بسم الله اگر حریف مایی!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم بهمن 1390 ساعت 14:11 شماره پست: 969

 

نوجوانان بسیجی ؛ از فاو تا تهران !

 

یک خبرنگار غربی بعد ازعملیات والفجر هشت :

« . . . رئیس جمهور عراق که زمانی در شرق شط العرب ( اروند رود ) پس از فتح خرمشهر و یازده شهر دیگر ایران سرمست از باده پیروزی بود ، امروز در غرب شط العرب در برابر نوجوانانی که مرگ را به تمسخر می گیرند ، به زانو درآمده است .»

شب بارانی حمله / ص 169

یکی از اوباش همکار حلقه لندن ، جرس ، 26/11/1389 :

« . . . خیلی ترسیدم. نمی دونم لباس شخصی ها چرا دستگیرم نکردند. رفتم سمت چمران. چند نفر پلیس رادیدم. نمی دونم چرا ترسیدم و برگشتم... از یکی شنیدم ساعت ۱۱ شب قراره میدان آزادی جمع بشن. با هزار بیم و امید رفتم اما از جمعیت خبری نبود. یکی گفت نرید و اشتباه عاشورای پارسال رو تکرار نکنید. متأسفانه از فرصت استفاده نکردیم. جوجه بسیجی های ۱۵ ساله رو دیدم که شست و شوی مغزی شده و مقابل ما ایستاده بودند. هنوز هم وحشت دارم. احساس می کنم قراره اتفاق بدی برام بیفته. »

 

خدمات شهرداری هنگام آبگرفتگی معابر

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم بهمن 1390 ساعت 23:33 شماره پست: 968

 
منفعت طلبی در شورای شهر بابل
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم بهمن 1390 ساعت 17:22 شماره پست: 967

تجمع بابل

 

سایت ابوذریون در تاریخ نهم بهمن ماه جاری مصاحبه ای را با دوست و برادر بزرگوارم محمدعلی کرامتی، مسئول انصار حزب الله شهرستان بابل انجام داده است. شهامت ایشان در اظهار نظر پیرامون شورای شهر بابل برای من جالب توجه بود. بخش کوتاهی از این مصاحبه را با هم مرور می کنیم:

برای آشنایی بیشتر با فعالیت های شما، چند تا از کارهای ماندگار و اساسی که تا بحال انجام دادید را نام ببرید؟

ما اگر کاری انجام دادیم فقط برای رضای خدا بودو صیانت از ارزشهای نظام ، دفاع از اهداف و آرمان امام و شهدا بود کارهای ماندگار زیاد انجام دادیم بعنوان مثال:طلایی ترین دوران ما در دوران اصلاحات بود که آن خیانت هایی که دولت خاتمی انجام می داد ما در دوران 8 سال آقای خاتمی نمی گذاشتیم آنها یک خلافی انجام دهند مثلآ سخنرانانی مانند اکبر گنجی و عباس عبدی آمده بودند ما اجازه سخنرانی به ایشان ندادیم بلاخره منافقینی بودند که الان چهره هایشان مشخص شده است موسیقی هاو کنسرت هایی بود که می خواستند اجراکنند ما اجازه نمی دادیم

از دیگر کارهای ماندگار انصارحزب الله ،از بین بردن مافیای قدرت و ثروت در مازندران بود سرکردگانی که در پستهای کلیدی و امنیتی بودند اینها بعد از روی کار آمدن دکتر احمدی نژد سال 1384 دندان تیز کرده بودند برای کرسی استاندار شدن ، ما حقیقت را بگوش رئیس جمهور رساندیم و گفتیم ایشان لیاقت اینکار را ندارد تمام جاهای استان می رفتید می گفتند باند آقای فلانی... که پسر این آقا هفته قبل در حال فرار از مرز در فرودگاه بجرم ارتباط با جریان انحرافی و فساد اقتصادی دستگیر شد یکی دیگر از کارهای ماندگار انصارحزب الله در بابل بود ،در اکثر جاها می گفتند شهرداری ها مراکز فسادمالی هستند که به هیچ وجه پاک شدنی نیستند و کسی جرآت نزدیک شدن به این اداره را ندارد  شهرداری بابل هم مدت ها بود که مرکز فساد و نفاق بود جریانهای مخالف نظام نفوذ داشتند و با برخوردهای زشتی که با ارباب رجوع داشتندبا توجیهات غیر منطقی و غیرقانونی مثلا برید آقا به رهبرتون بگویید بروید به رئیس جمهورتان بگویید و...فساد مالی سنگینی داشتند اختلاس در معاملاتی که در شهرداری انجام می شد دست زدن در فاکتورهامبالغ بسیار سنگین که بچه های ما مدت ها این مسئله را رصد کردند و با صدور بیانیه افشاگرانه ای در سال 1387 اینها را با کمک سربازان گمنام امام زمان عج دستگیر شدند

 متآسفانه در شورای شهر بابل به غیر از مهندس طیبی بقیه افراد چهره هایی هستند که بدنبال منافع خود و رسیدن به قدرت هستند و همچنین شورای شهر را وسیله ای قرار دهند برای نمایندگی مجلس و خیلی از اینها که همین الان هم فساد اخلاقی و مالی دارندکه  در شورای شهربابل  کار می کنند و ما از اینها توقعی نداشتیم که در این پرونده بما کمک کنند.

 

قم. شب 22 بهمن. ساعت 21

+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم بهمن 1390 ساعت 21:4 شماره پست: 966

بچه های الله اکبر قم حتما این دو قطعه فیلم را ببینند. دست آقا صادق آقاپور بابت زحمتی که در تهیه فیلم و آپلود آن کشید درد نکند.

 http://www.aparat.com/v/5bde60cde48b1da09d5a35065c5d1f35126183

http://www.aparat.com/v/ddecec1868b6dc0c65e97efdcd6b51cb126140

پیرامون ائتلاف حجت الاسلام ناصری و حسین نیاز
+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم بهمن 1390 ساعت 20:31 شماره پست: 965

در خصوص مطلب مربوط به خبر ائتلاف حجت الاسلام ناصری و حسین نیاز که در این وبلاگ درج شد، تماس های مکرری حاوی تأیید یا تکذیب آن دریافت نمودم که هیچ یک برای من قابل استناد نبود. ظهر امروز یکی از معتمدین فعال در ستاد تبلیغاتی حجت الاسلام ناصری با من تماس گرفت و از قول ایشان این خبر را به طور قاطع تکذیب کرد. اگر چه دو بزرگوار عضو جبهه پایداری استان مازندران همچنان بر گفته خود پافشاری می کنند اما با توجه به شناختی که از حاج آقا ناصری دارم سخن وی را سند دانسته و خدشه بر صداقت ایشان را دور از انصاف می دانم. بنا بر وظیفه خود تکذیب خبر مذکور توسط حجت الاسلام ناصری را به اطلاع خوانندگان محترم اشک آتش می رسانم. البته ادعای مربوط به این ائتلاف، بیش از یک هفته است که در بین طلاب بابلی مقیم قم نقل شده و راقم این سطور، نخستین کسی نیست که در این خصوص خبررسانی کرده است. این هفته با حضور حجت الاسلام ناصری در قم انشالله به این شایعه نامیمون پایان داده خواهد شد. امروز شایعه دیگری نیز به گوش حقیر رسید که حاکی از نشست مشترک حجت الاسلام ناصری و حسین نیاز در منزل یکی از بزرگان منطقه بندپی به منظور بررسی جوانب ائتلاف توسط طرفین بود. تحقیقی که در این خصوص انجام گرفت نشان داد این خبر کذب بوده و نشست مورد اشاره بدون اطلاع نامبردگان توسط چند تن از روحانیون صاحب نام آن خطه برگزار گردیده است. دوازده اسفند در راه است و امیدوارم در این یوم الله تاریخی، حجت الاسلام ناصری نیز همچون دکتر علی کریمی فیروجایی با سربلندی و افتخار به عرصه خدمت در خانه ملت راه پیدا کند.

خیاط در کوزه افتاد!

+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم بهمن 1390 ساعت 9:28 شماره پست: 964

افشاگری رحیمی درباره ویژه خواری یقه سفیدی به نام احمد توکلی

به گزارش ایسنا، در متن این نامه سرگشاده «با صلوات بر محمّد و آل محمّد» خطاب به احمد توکلی آمده است:

«سلام علیکم

از آغاز دولت نهم تاکنون جنابعالی و همفکران‌تان با بهره‌گیری از فرصت‌هایی که خداوند به واسطه ملت ایران برای خدمتگزاری در اختیار شما گذاشته است لحظه‌ای از تخریب دولت خدمتگزار فرو ننشسته‌اید و نیز بیش از دو سال است که حملات شما به معاون اول رییس‌جمهور که در این مدت جز به کار و خدمت برای پیشبرد امور کشور نیاندیشیده لاینقطع ادامه دارد. طی این مدت اصرار به ایشان برای پاسخگویی به اظهارات مغرضانه شما هر بار با توصیه به صبر و حفظ آرامش کشور مواجه‌ می‌شد، اما اینک که کار از شبهه‌افکنی به دروغ‌پردازی رسیده و بیش از پیش موجبات تشویش اذهان عمومی را فراهم آورده‌اید ناچار باید به بخشی از دروغ سازی‌ها پاسخ داده شود، شاید این پاسخ مانع از گسترش این رویه ناپسند و غیراخلاقی شود.

شما به عنوان رییس مرکز پژوهش‌های مجلس در مصاحبه‌ای با مجله اقتصاد ماه تحت عنوان «بیان ناگفته‌ها از فساد یقه سفیدها» و فساد سیستمی و نظام یافته‌ سخن گفته‌اید که مورخ ‌٥ بهمن ‌١٣٩٠ در برخی دیگر از رسانه‌ها بازتاب داشت؛ لذا متن زیر را با توضیح این‌که جنابعالی و آگاهان از خواستگاه عبارت یقه سفیدها در اقتصاد سیاسی آگاهی دارید به عنوان دلایل اثبات یقه سفید بودن جنابعالی در ارتکاب فساد سیستماتیک در فرایند آموزش عالی و سایر ویژه‌خواری‌ها برای خود و دیگر رفقای‌تان که با بهره‌گیری از توهین، افتراء، نشر اکاذیب و به قصد تشویش اذهان عمومی در رسانه‌های مکتوب و مجازی علیه دولت منتشر نموده‌اید، بیان می‌گردد و چنانچه نیاز باشد همه مدارک و مستندات موجود نیز انتشار خواهد یافت.

جناب آقای توکلی!

یکم- در بخشی از مصاحبه دروغ را منشأ همه بدی‌ها و کلید در اتاقی دانسته‌اید که سیئات را در آن گرد آورده‌اند و با استناد به حدیث شریف نبوی، معاون اول رییس‌جمهور را در خصوص مدرک تحصیلی متهم به دروغ نموده‌اید، از همین آموزه دینی استفاده می‌شود، که متاسفانه اظهار نظر خصمانه شما بر پایه دروغی بنا شده است که خود و دوستان‌تان ساختید و پرداختید و رسانه‌های همسوی‌تان را برای انتشار این دروغ به یاری طلبیدید. چون کار را به جایی رساندید که پاسخی در خور لازم داشت معاون اول رییس‌جمهور برای بر ملا شدن این دروغ جمعیِِِِِِ شما و همدستان‌تان که چیزی شبیه مثل معروف «آی دزد ...آی دزد» بود، چاره‌ای نداشت جز آن‌که از مجاری قانونی طرح شکایت کند و نتیجه شکایت در دادسرا و دادگاه نیز مجرم شناخته‌ شدن اتهام‌زنندگان و مشخصاٌ آقای الیاس نادران نماینده مجلس‌شورای‌اسلامی بود. متن حکم محکومیت آقای نادران به جرم «نشر اکاذیب» به شماره ‌٦٧ و کلاسه ‌٨٩ /‌٧٦ /‌١٠٣ ابلاغ شده که بر خلاف اظهار نظر کذب شما منع تعقیبی درخصوص این پرونده صادر نشده است و موضوع در دیوانعالی کشور مراحل پایانی خود را طی می‌نماید. در این‌باره مراجعه به اسناد و مدارک خلاف‌گویی جنابعالی را اثبات می‌کند.

دوم - لازم است که چگونگی سیر کسب مدرک تحصیلی جنابعالی مرور شود، تا معلوم شود دروغ کدام است و دروغگو کیست.

الف) به موجب دست خط مورخ ‌٢٥ /‌٨ /‌٧١ جنابعالی خطاب به آقای دکتر معین وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی نوشته‌اید: «چون در خرداد سال آینده دوره کارشناسی را در رشته اقتصاد نظری به پایان می‌رسانم مصمم هستم اگر امکان فراهم شود ادامه تحصیل را در دوره کارشناسی ارشد در یکی از کشورهایی که از اعتبار بالا برخوردار است انجام دهم، مقتضی است در این زمینه مساعدت فرمایید...» این مدرک بیانگر آن است که یک سال قبل از فارغ ‌التحصیلی در دوره کارشناسی آن هم بدون شرکت در کنکور درخواست بورس تحصیلی در کشوری که به زعم شما اعتبار بالایی دارد نموده‌اید. آیا از خود پرسیده‌ای که چگونه ممکن است کسی بدون کنکور وارد دانشگاه شود و تقاضای بورس تحصیلی نماید و آیا فکر کرده‌اید که حق چه کسانی را ضایع کرده‌اید؟

ب) یادداشتی به تاریخ ‌١١ /‌٧ /‌٧٢ به قلم شما موجود است که به وسیله آقای‌دکتر گلپایگانی وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی با قید دستور «اقدام فوری» در هامش تقاضای شما به عنوان معاونت دانشجویی آن وزارتخانه ارجاع شده است. شما در آن یادداشت آورده‌اید :«سال گذشته به دستور مقام معظم رهبری جناب آقای دکتر معین وزیر محترم وقت دستور تشکیل پرونده اعزام اینجانب به خارج از کشور را برای اتمام تحصیل صادر کرد...به همین دلیل درخواست می‌کنم در انجام اقدامات لازم تسریع به عمل آید»

ملاحظه می‌نمائید که جنابعالی برای رسیدن به مقصود چگونه از اعتبار و جایگاه مقام‌معظم‌رهبری سوءاستفاده نموده‌اید. با این وصف معاونت وقت دانشجویی ذیل دستور «اقدام فوری» وزیر فرهنگ و آموزش عالی وقت می‌نویسد«که اعزام بدون کنکور ممنوع است، لطفاً صریح اظهار نظر گردد» و متعاقب آن وزیر وقت در تاریخ ‌١٢ /‌٧ /‌٧٢ در پی‌نوشتی به معاونت دانشجویی دستور می‌دهد: «معاونت محترم دانشجویی لطفاً با توجه به سابقه امر و تاکید جناب آقای دکتر معین ترتیبی اتخاذ فرمایید به موقع انجام گیرد» و پس از این است که معاونت دانشجویی به تاریخ ‌١٣ /‌٧ /‌٧٢ در ذیل همان نامه می‌نویسند: « اداره امور بورس‌ها با توجه به موافقت و دستور وزیر محترم اقدام گردد». و متعاقب آن طی نامه ‌٣٠٠٠٠ /‌٤٢ مورخ ‌١٧ /‌٧ /‌٧٢ مدیر کل بورس‌ها و دانشجویان خارج از کشور به اداره کل گذرنامه و وزارت خارجه برای اعزام به خارج از کشور معرفی می‌شوید. البته برای تحصیل در رشته‌اقتصاد در دانشگاه ناتینگهام انگلیس در مقطع کارشناسی ارشد. اسناد بالا مبین این واقعیت تلخ است که جنابعالی با اعمال فشار در مدت ‌٥ روز موجبات بورس و اعزام به خارج از کشور را با نقض همه قوانین موجود کشور بدون شرکت در کنکور و با استناد نادرست به دستور مقام معظم رهبری برای خود فراهم می‌کنید.

ج) جنابعالی در همان روز یعنی ‌١٧ /‌٧ /‌٧٢ طی نامه‌ای به اداره کل بورس‌ها و دانشجویان خارج از کشور تعهد نموده‌اید در مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد و یا دکترا در هیچ یک از دانشگاه‌های کشور پذیرفته نشده و «شاغل به تحصیل» نمی‌باشید، لکن در فرم مربوط به اطلاعات تعیین محل خدمت بورسیه ارز بگیران وزارت فرهنگ و آموزش عالی در مورد وضعیت تحصیلی شما نوشته شده کارشناسی و کارشناسی ارشد را از دانشگاه شهید بهشتی اخذ نموده‌اید در حالی که مطابق مدارک موجود شما برای مقطع کارشناسی ارشد بورسیه شده‌اید. این دوگانگی و خلاف‌گویی مستند را در اعلام وضعیت تحصیلی مقطع کارشناسی ارشد چگونه توجیه می‌کنید؟

د) طبق مدارک موجود درخواست موافقت و اعزام شما به مدت ‌١٥ ماه برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد بوده است. سوال این است؛ چگونه از پشت میز دکتری اقتصاد کشوری «با اعتبار بالا» یعنی انگلیس! سر در آوردید. مساله‌ای که قدری از زوایای پنهان آن بر اساس محتویات پرونده تحصیلی شما قابل دریافت است، اما برخی زوایای دیگر هنوز نامکشوف و نیاز به جستجو در اسناد محرمانه دارد.

هـ) با توجه به این‌که جنابعالی کارشناسی ارشد را طی ننموده و از مقطع کارشناسی به مقطع دکتری جهش نموده‌اید پس از تذکر وزارت فرهنگ و آموزش عالی درخصوص این روند غیرقانونی به خط خود خطاب به آقای دکتر سالار آملی مسوول امور دانشجویان ایران در انگلیس می‌نویسید: «... شما بنده را نسبت به مقررات ارزشیابی دکترای بدون داشتن فوق‌لیسانس مطلع فرموده بودید حالا تسجیل شد، طبیعی است با علم به این مساله دارم تحصیلم را ادامه می‌دهم، هرچند جهل بنده هم مانع اعمال مقررات قانونی یا مشروع نمی‌شود ، مساله ارزشیابی معادل هم چندان مساله نیست» این اعتراف بیانگر آن است که شما بدون موافقت اولیه وزارت علوم و علی‌رغم نداشتن مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد خود را به عنوان دانشجوی دکتری رشته اقتصاد به وزارت علوم تحمیل نموده‌اید و تا این‌جا یعنی اعزام خلاف قانون و بدون ضوابط و تحصیل خلاف قانون و البته دغدغه‌ای هم برای عضویت هیات علمی در آینده نداشته‌اید، چه آن‌که بیش از هر کس به قدرت لابیگری خود که مختص یقه سفیدان است واقف بوده‌اید . جالب آنکه به خط و تعهد خود نیز پایبند نماندید و بر اساس همان پیش فرض‌های ذهنی از طریق خلاف قانون و با بهره‌گیری از رانت‌هایی که بیش از همه کس از آن برخوردار بوده‌اید به رغم داشتن مدرک معادل دکترا به عضویت هیات علمی یکی از دانشگاه‌های معتبر کشور درآمده‌اید . جل‌الخالق اگر این رانت و مفسده سیستماتیک یقه سفیدان آنگونه‌که گفته‌اید نیست در کدام قاموس باید به دنبال نامی برای فرآیند اخد مدرک شما بود که دیگران را به آن متهم می‌کنید ؟

و) مطابق نامه شماره ‌٢١٩٢١ /‌١٢ /‌٤٢ مورخ مهر ماه سال ‌٧٥ معاون دانشجویی وقت وزارت فرهنگ و آموزش عالی به عنوان مقام عالی وزارت اعلام می دارد «... چون همسر و فرزندان احمد توکلی در ایران به سر می برند طبق ضوابط و آیین‌نامه بورس مقرری به شکل مجردی به ایشان تعلق می‌گیرد» و بازهم به موجب تقاضای کتبی ‌١ /‌٧ /‌٧٥ اذعان می‌دارید که تا پایان اسفند ‌٧٤ ارز متأهلی به من پرداخت شده است و بر همین مبنی درخواست تداوم آن رویه غلط را می‌نمایید. و این احتمالاً بیانگر وسواس و دقت نظر شما نسبت به حفظ بیت‌المال و جلوگیری از اتلاف آن است!

به راستی چگونه می‌شود به صورت نامشروع و بدون استحقاق برای خود، همسر و فرزندان ارز دانشجویی بابت ‌٣٨ ماه دریافت کنید درحالی که بنا به استنادات موجود شما فقط ‌١١ ماه درخارج از کشور حضور داشته‌اید؟ اگرچه کسی منکر این نیست که یکی دوبار خانواده محترم در سفر به این کشور «اعتبار بالا» همراه جنابعالی بوده‌اند. آقای توکلی! درخصوص حرمت دریافت وجوه من غیرحق چگونه باید قضاوت کرد؟

ز) جنابعالی به عنوان متعهد به خدمت و بورسیه تحصیلی وزارت علوم در خارج از کشور تحصیل نموده‌اید و برخلاف مقررات از تسهیلات شامل تحصیل رایگان و ارز موردنیاز بهره برده‌اید و برای این مقصود هرگاه لازم بوده دروغی به کار بسته‌اید. از جمله مطابق تعهدنامه مورخ ‌١٧ /‌٧ /‌٧٢ به اداره کل بورس‌ها و دانشجویان خارج از کشور اعلام داشته‌اید که کارمند رسمی وزارتخانه یا موسسات دولتی نمی‌باشید و متعهد شده‌اید در صورت خلاف صحت مطالب تعهدنامه کلیه خسارات وارده را پرداخت نمائید؛ در حالی که مطابق نامه ‌٢٨٠٧ /ک / م مورخ ‌٢٥ /‌١٢ /‌٧٥ شروع به کار شمارا در نهاد ریاست جمهوری به امضاء مدیرکل وقت امور اداری اعلام نموده‌اند و با استناد سند شماره ‌٤٠٣٦ مورخ ‌٧ /‌٤ /‌٧٦ به خط خودتان نوشته‌اید از دی‌ماه ‌١٣٦٨ تاکنون یعنی ‌٤ /‌٤ /‌٧٦ کارمند مشاورت اقتصادی نهاد ریاست جمهوری بوده‌اید و این مدارک مبین مستخدم بودن جنابعالی در نهاد ریاست جمهوری است که پس از بازگشت از انگلستان مجبور به اعلام شروع به کار شده‌اید. این دو مدرک، کذب دیگری از فرایند اخذ مدارک تحصیلی شما را نشان می‌دهد که به نظر می‌رسد براین اساس و به موجب آموخته از حدیث شریف نبوی تا اینجا باید نه یک کلید که دسته کلیدی از ساختمان بدی‌ها نزد شما وجود داشته باشد.

سوم) یکی از موضوعاتی که همواره مطرح کرده‌اید و وسیله حضور رسانه‌ای خود ساخته‌اید بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی و ویژه خواری‌ها است ، بر این اساس و با توجه به حساسیت شما به این موضوع ذکر نکاتی خالی از فایده نیست؛

جنابعالی با رایزنی و ویژه‌خواری در سال ‌١٣٧٠ برای خود و شرکای‌تان زمینی به مساحت ‌٣٠٠٠متر مربع در شهرک غرب تهران به ارزش ‌١٨٠ میلیون تومان در زمان ریاست آقای محسن رفیق‌دوست بر بنیاد مستضعفان و جانبازان با تخفیف به قیمت ‌٢٣ میلیون تومان به اصطلاح خریداری! نموده‌اید و متقاضی شده‌اید که این مبلغ را ظرف ده سال پرداخت نمایید و هر ساله ‌١٠? ظرفیت پذیرش دانش‌آموز در مدارس غیرانتفاعی را به بنیاد مستضعفان اختصاص دهید. صرف نظر از آن‌که از آن سال تاکنون یک ریال پس نداده‌اید، حتی یک درصد سهمیه تحصیلی مدرسه غیرانتفاعی‌تان را هم به فرزندان جانبازان و مستضعفان اختصاص نداده‌اید حال آنکه ارزش امروز زمین ‌١٢ میلیارد تومان است و جالب آنکه مدیر مجتمع آموزشی شما یکبار دیگر به نقل از شما موافقت مقام‌معظم رهبری(مدظله‌العالی) را برای استمهال بازپرداخت ارزش زمین مذکور خواستار می‌شود که از سوی مراجع رسمی طی نامه شماره ‌١٤٨٩٤ مورخ ‌٨ /‌١٠ /‌٨٨ اظهارات شما تکذیب می‌شود.

از ماجرای روزنامه شما و اخذ مجوز چاپخانه و ارز دولتی و فروش آن که بنا به نظر آقای سعید حجاریان «هم کاغذ مفت گرفته‌اید هم چاپخانه» می‌گذریم و شرح آن را به مجالی دیگر می‌سپاریم.

جناب آقای توکلی ملاحظه این‌همه پاکدستی و پاکزیستی شما برای رسیدن به دولت پاک! و مبارزه با یقه سفیدان مفسد هیچ جای تعجب ندارد؛ گرچه در جایی مدعی و طلبکارانه اظهار داشته‌اید: اعزام شما برای تحصیل ، حداقل خدمت نظام به امثال شماست. آقای توکلی متأسفانه شما با بهره‌گیری از امکانات رسانه‌ای که در اختیار دارید علاوه بر ویژه‌خواری و اخذ مدرک تحصیلی بدون استحقاق و اکتساب دارایی‌های شبهه ناک این امکانات را وسیله دروغ پراکنی و ایجاد جو بدبینی و بی‌اعتمادی در بین مردم قرار داده‌اید و این نتیجة همان ابهامی است که در موضوع تحصیل جنابعالی از "انگلیس" شروع شده و هنوز هم ادامه دارد و روزی باید آشکار گردد.

الله اکبر
+ نوشته شده در پنجشنبه بیستم بهمن 1390 ساعت 23:32 شماره پست: 963

 

به شکرانه  ۳۳ سال عزت و سرافرازی و اعلام همبستگی با فریاد ظلمت ستیزی رزمندگان جبهه جهانی مستضعفین؛

غریو ملکوتی

 

الله اکبر

 

 شب شنبه در سراسر دنیای اسلام به آسمان بلند خواهد شد .

دوستان مقیم قم را انشالله پنج دقیقه قبل از ساعت 21 در مکان همیشگی زیارت خواهیم کرد .

 

اخبار داغ از آخرین تحولات انتخاباتی در شهرستان بابل

+ نوشته شده در پنجشنبه بیستم بهمن 1390 ساعت 7:32 شماره پست: 962

ناگفته هایی از مباحث انتخاباتی جبهه پایداری در بابل

جبهه پایداری استان مازندران که بر اساس توافقات اولیه، حجت الاسلام ناصری را به عنوان یکی از کاندیداهای مورد حمایت خود در شهرستان بابل در نظر گرفته بود از این تصمیم منصرف شد.

بر اساس شنیده های موثق، حجت الاسلام ناصری اخیرا در تماس با اعضای مرکزی این جبهه در مازندران قرار گرفتن اسم خود در لیست جبهه پایداری استان را به این شرط منوط گذاشته که حسین نیازآذری نیز مورد حمایت جبهه مذکور قرار بگیرد!

این شرط کاندیدای روحانی شهرستان بابل به شدت مورد حیرت اعضای جبهه پایداری قرار گرفته است. نیازآذری از چهره های سیاسی پرحاشیه شهرستان بابل است که از نظر جناحی دارای وابستگی های غیر قابل کتمان نسبت به فتنه گران و جریان های مدعی اصلاح طلبی است تا آن جا که تایید صلاحیت وی از سوی شورای نگبهان همچنان مورد ابهام قرار دارد. بدیهی است حضور چنین فردی در مجلس می تواند در مناسبات بین قوا و نیز اجرای مطالبات رهبری از مجلس آرمانگرا تأثیر منفی داشته باشد. این در حالی است که حجت الاسلام ناصری تنها دلیل خود برای حمایت از نیازآذری را شکست دادن دکتر کریمی، نماینده فعلی مردم بابل در مجلس شورای اسلامی در انتخابات پیش رو بیان کرده است.

جببه پایداری در موضعی قاطع به حجت الاسلام ناصری اعلام کرده که هیچ کاندیدایی حق طرح پیش شرط برای این جبهه را ندارد.

بر این اساس جبهه پایداری برای حوزه انتخابی شهرستان بابل دو گزینه دیگر را در دست بررسی قرار داده است. از دکتر علی کریمی و دکتر مؤمنی به عنوان دو کاندیدای نزدیک به جبهه پایداری یاد می شود. برخی از اعضای مرکزی جبهه پایداری بر این باورند که برای احراز صلاحیت کاندیداها علاوه بر حوزه شهری باید به مسائل کلان ملی نیز توجه ویژه نشان داد. به اعتقاد آنها علی کریمی به رغم اعمال نفوذ در عزل و نصب برخی از مدیران شهری – که در دوره همه نمایندگان قبلی این شهرستان امری معمول بوده و نقدی سلیقه ای محسوب می شود- در تصمیم گیری های اساسی مجلس، مسئولانه و در راستای منویات مقام معظم رهبری عمل کرده است. علی کریمی در اقدامی شجاعانه، عملکرد هیئت رئیسه مجلس در زمان فتنه شوم 88 را به شدت مورد نقد قرار داده است؛ اقدامی که بعید به نظر می رسد به خاطر برخی تعلقات جناحی از دیگر رقبای اصولگرای وی در شهرستان بابل سر بزند.

از دکتر مؤمنی نیز  به عنوان فردی خوش نام و دارای دغدغه های دینی و انقلابی یاد می شود که اعتماد بسیاری از اقشار مؤمن و دلسوز را به خود جلب کرده است.

امام در فکر رزمنده ها
+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم بهمن 1390 ساعت 20:51 شماره پست: 961

 

جنگ که شروع شد، من در حلقه اول حفاظت جماران بودم. روزهای اول، خیلی نگران و مضطرب بودیم. در اطراف جماران تعدادی ضدهوایی را نصب کردند. بچه‌های ارتش آمدند و در باغ خسروشاهی، جنب بیت امام، یک اتاق امن و ضد انفجار ساختند. دری از آن اتاق به بیت امام باز می‌شد.

هیچ‌گاه ندیدم امام از آن اتاق استفاده کند.

یک شب، حمله هوایی شدیدی آغاز شد. برق‌ها را قطع کرده بودند. ضدهوایی‌ها یکسره کار می‌کردند و سر و صدایی وحشتناک را به راه انداخته بودند. من آن شب بالای حسینیه جماران، سر پست بودم. آرام آرام از پله‌ها پایین آمدم و به زیرزمین جماران رفتم. زیرزمین را با یک تخته نئوپان به دو قسمت کرده بودند. تعدادی از اعضای بیت به آن‌جا پناه آورده بودند. پیرمرد خادم بیت امام نیز آن‌جا بود.

 پرسیدم: امام را با خود نیاورده‌اید؟! گفت: آقا فرمودند آنها که پشت تفنگ‌ها هستند چه فرقی با من دارند؟! شما بروید، من نمی‌آیم.

راوی: محمدرضا رضوان‌طلب

 

حمیدخان، آکتور سینما!

+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم بهمن 1390 ساعت 20:9 شماره پست: 960

 (عکس تزیینی است)

آن طور که شنیده ام حمید داوودابادی، رزمنده و نویسنده سرافراز دفاع مقدس، در سکانسی از فیلم سیاسی و انقلابی قلاده های طلا به کارگردانی ابوالقاسم طالبی نقش یکی از بسیجیانی را بازی می کند که پایگاهشان توسط اوباش فتنه گر، مورد حمله قرار گرفته است.

فردا سه شنبه این فیلم پس از رهایی از تله توقیف، برای نخستین بار در جشنواره فجر به نمایش در می آید. بعضی از دوستان طلبه از قم به تماشای این فیلم تاریخی خواهند رفت. متأسفانه من امکان همراهی آنان را ندارم.

حضور داوودابادی در یک فیلم سینمایی برای نسل انقلاب دارای پیامی نیک و ماندگار است. حمید خان- به رغم نقدهایی که گاه به رفتارهای عصبی وی وارد است – اگر چه نویسنده ای صاحب نام است اما بی توجه به ژست های روشنفکری و کلاس گذاشتن های معمول بعضی مدعیان فرهنگی، شخصیت خاکی و بی ادعای به یادگار مانده از فضای نورانی جهاد و شهادت را در خود حفظ نموده است. همین نگرش است که باعث شده حاج حمید در خط مقدم جنگ نرم نیز خود را سرباز ساده اما خط شکن این جبهه بداند. سربازی که حاضر است به تناسب شرایط نبرد، در هر جایگاهی قرار گرفته و به عنوان تک تیرانداز، آرپی چی زن یا امدادگر و... به تکلیف خود عمل نماید. مبارزه، میز و مقام و شهرت و مدرک نمی شناسد. سرباز اسلام باید اغتنام از فرصت ها را یک اصل دانسته و آماده جهاد در هر یک از سنگرهای نبرد باشد. برای حمید داوودابادی از خداوند، توفیق روزافزون طلب کرده و امیدوارم هر چه زودتر به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت فی سبیل الله دست یابد.   

 
مجلس یا کارخانه چوب سازی!
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم بهمن 1390 ساعت 13:7 شماره پست: 959

 

برنامه خنده بازار در راستای آماده سازی فضای جامعه برای مشارکت بالا در نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، هر شب یکی از آیتم های طنز خود را به تبلیغات انتخاباتی نامزدهای فرضی اختصاص می دهد. آن چه که از تعدد نامزدها و نوع ژست ها وعده های تبلیغاتی آنها بر می آید نشان می دهد که هدف سازندگان این برنامه طنز، تمسخر بعضی از نامزدهای سطحی نگر و تبلیغات زده ای است که سعی می کنند با جعل شعارها و وعده های فریبنده، مردم منطقه خویش را به حمایت از خود ترغیب نمایند.

نکته باریک تر از مویی که در این برنامه طنز وجود دارد آن است که تمامی نامزدها قصد رقابت برای تصدی در کارخانه چوب سازی! را دارند. گویا اصرار نمایندگان دوره هشتم مجلس بر چوب گذاشتن لای چرخ فعالیت های دولت، باعث استفاده از این تعبیر کنایه آمیز در توصیف اهداف نامزدها گردیده است.

 

وحدت حوزه و دانشگاه به شکست انجامید!

+ نوشته شده در شنبه پانزدهم بهمن 1390 ساعت 19:13 شماره پست: 958

سرلشکر فیروزآبادی، اصالت روحانیت در مکتب امام عصر(عج)صفحه61:

" ... وحدت حوزه و دانشگاه هیچ وقت تحقق پیدا نکرد. حوزه ما باید بتواند طوری به دانشگاهی ما نزدیک شود که دانشگاهی ما بیاید با نظرات حوزه به مردم خدمت کند و در آهنگ حرکت، یک مسیر را بروند، این طوری نیست که تعدادی روحانی آمدند دانشگاهی شدند و متأسفانه ضد حوزه شدند و دانشگاهی هم که آمده روحانی شده متأسفانه ضد دانشگاهی شده اند این چه محصولی است؟ اینها شکست هایی است که خوردیم شکست های خیلی جدی در همین انقلاب. کلی سرمایه گذاری کردیم وشکست خوردیم. نگذاریم در کشور دوباره این اتفاق بیفتد. "

معنی ساکتین!
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم بهمن 1390 ساعت 18:35 شماره پست: 957

 

رژه اسرا در مقابل تمثال صدام!

+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم بهمن 1390 ساعت 0:18 شماره پست: 956

 

 فهمیده بودیم که عراقی‌ها اردوگاه هفت را بنا نهاده‌اند تا از آن استفاده تبلیغاتی ببرند. برای همین حواسمان جمع بود تا این فرصت را از آنها دریغ کنیم.

یک گروهبان عراقی که فرد خبیثی بود و با کوچک‌ترین بهانه‌ای اسرا را به شدت کتک می‌زد، یک روز همه را به صف کرد و فرمان داد: ‌الی الیمین دور! یعنی به راست راست!

 اسرا که می‌دانستند نقشه‌ای در کار است، هر یک به طرفی چرخیدند. فرمان‌های نظامی او چند بار تکرار شد و هر بار بچه‌ها با ادا و اطوار خود، کار را خراب کردند و البته خیلی‌ها هم از ضربات دردآور او بی‌نصیب نماندند.

 بچه‌ها سعی می‌کردند خنده خودشان را کنترل کنند. آنها به گروهبان عراقی گفتند که با این آموزش‌ها آشنایی ندارند. قرار شد به حالت قدم‌رو رژه بروند. این ساده‌ترین حرکت بود. زمین اردوگاه خاکی بود. بچه‌ها از فرصت استفاده کرده و پایشان را با تمام قدرت به زمین کوبیدند. گرد و غبار، همه جا را فرا گرفت. نگهبان‌های عراقی که دست بچه‌ها را خوانده بودند با شلاق، آنها را دنبال کردند. اسرا دویدند و خودشان را به آسایشگاه رساندند و تازه توانستند یک دل سیر بخندند.

هر چه بود به خیر گذشت و ماجرا تمام شد، وگر نه شاید چند روز بعد، عکسمان را در روزنامه‌هایشان می‌زدند که: اسرای ایرانی در برابر تمثال صدام رژه رفته‌اند. زهی خیال باطل!

راوی: عبد‌الرحمن آغازی

سلطان سریر ارتضا
+ نوشته شده در سه شنبه یازدهم بهمن 1390 ساعت 21:38 شماره پست: 955

سال 65 بود، دو ماه قبل از عملیات کربلای 4. باید برای انجام امور مقدماتی مربوط به عملیات، مانند قبضه‌سازی و... در شلمچه حاضر می‌شدیم. با توجه به این که بعد از عملیات بیت‌المقدس، دیگر هیچ عملیاتی در این منطقه انجام نشده بود، به منظور حفظ اسرار نظامی و عدم اطلاع دشمن یا نیروهای ستون پنجم، شبانه به طرف نقطه مورد نظر رفته و تا قبل از صبح به محل استقرار خود باز می‌گشتیم. در طول مسیر نیز از راه‌های مختلف عبور می‌کردیم تا کسی متوجه نشود که مقصد اصلی ما کجاست.

یک شب نزدیک صبح، موقع بازگشت از شلمچه، ماشین ما خاموش شد و هر کاری کردیم نتوانستیم آن را راه بیندازیم. بیسیم هم نداشتیم. هوا رو به روشنی داشت. خیلی نگران شدیم. روزها تردد در آن مسیر ممنوع بود. اگر هوا روشن می‌شد و دشمن یا ستون پنجم، ما را می‌دید تمام زحمات بچه‌ها هدر می‌رفت و عملیات مورد شناسایی قرار می‌گرفت. مضطرب و نگران بودیم و از همه کس قطع امید کردیم. آن موقع بود که به حضرت علی‌بن موسی الرضا علیه السلام توسل پیدا کردیم.

در همین حال و هوا بودیم که خودرویی به ما نزدیک شد و ماشین ما را به صورت بکسل تا مقرّ لشکر آورد. از او پرسیدیم: نیروی کجایی؟ گفت: از بچه‌های امام رضا علیه‌السلام.

به لشکر که رسیدیم تازه یادمان آمد اصلاً نیرویی در آن منطقه تردد نداشته است. اصلاً بچه‌های مشهد یا لشکر نصر آن طرف‌ها نبودند... چرا آن موقع متوجه این مسئله نبودیم؟!

یاد توسلی افتادیم که به غریب خراسان داشتیم.

راوی: محمد قاسمی

[عنوان ندارد]

+ نوشته شده در سه شنبه یازدهم بهمن 1390 ساعت 16:31 شماره پست: 954

 

ارسال: محمدعلی رضاپور

 
جنگ و فرهنگ!
+ نوشته شده در دوشنبه دهم بهمن 1390 ساعت 8:7 شماره پست: 953

برای مرحله دوم عملیات والفجر ده، در قالب گردان حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها از لشکر 17 علی بن ابیطالب علیه‌السلام در منطقه عملیاتی به پیش می‌رفتیم.

مسیر زیادی را مجبور بودیم با تجهیزات کامل، پیاده‌روی کنیم. اگر چه به ظاهر، نیروی تازه‌نفس بودیم، اما در واقع از خستگی و تشنگی شدید، رنج می‌بردیم. به تدارکات لشکر که رسیدیم به گردان ما پنج قاطر دادند که به دلیل موقعیت خاص منطقه باید از‌ آنها برای حمل و نقل آب و آذوقه و مجروح و... استفاده می‌کردیم.

پنج نفر پیک داشتیم که به هر کدام یک قاطر رسید. برای آن که خستگی بچه‌ها کم شود به شوخی گفتم: به هر قاطر، یک پیک رسید! این جمله طنز با استقبال بچه‌ها مواجه شد و دهان به دهان منتقل گردید. سید محمد‌رضا فیض در کنار من حرکت می‌کرد. او خود یکی از مسئولین و فرماندهان گردان بود. با این شوخی من او نیز خندید.

همان‌طور که می‌رفتیم، تعداد زیادی از اسرای عراقی را دیدیم که با دستان باز از سمت مقابل به طرف ما می‌آمدند تا به عقب منتقل شوند. چند بسیجی هم پشت سر آنها حرکت می‌کردند.

اسرای عراقی با دیدن ما شروع کردند به فریاد شعارهایی همچون: الموت لصدام، الدخیل خمینی، ان‌شاء‌الله کربلا و... شعار آخری، یعنی ان‌شاء‌الله کربلا را زیاد تکرار می‌کردند.

یکی از اسرای عراقی نگاهی به ما کرد و با اشاره دست به سمت دهانش گفت: ماء، ماء... بنده خدا تشنه‌اش بود. اما ما هم آبی در بساط نداشتیم. من به شوخی با تقلید لهجه او گفتم: انشاء‌الله طهران ماء!

آن اسیر و تعدادی از بچه‌های ما با شنیدن این حرف خندیدند.

ناگهان، فیض رو کرد به من و گفت: اسیر را مسخره نکن!

تذکرش را جدی نگرفتم.

چند قدم که رفتیم، باز هم با تعداد زیادی از اسرای عراقی مواجه شدیم. یکی از اسرا دستش را به سمت دهانش بالا آورد و گفت: ماء... ماء.

با لبخند گفتم: ان‌شاء‌الله طهران ماء!

آن اسیر خوشش آمد و خندید و به زبان عربی، مردم ایران و تهران و امام خمینی را دعا کرد.

سید محمد‌رضا فیض، این بار نهیب زد: مگر نگفتم اسیر را مسخره نکن!

یاد گزارش تصویری مربوط به یکی از اسرای ایرانی افتادم. در آن فیلم که به دست خانواده آن اسیر هم رسید، سربازهای عراقی، تحقیر‌آمیزترین رفتارها را با آن اسیر داشتند، اما فرماندهان ما اجازه نمی‌دادند رفتاری با اسرای دشمن صورت بگیرد که کمترین تحقیر و اهانت در آن وجود داشته باشد.

سردار فیض در همان عملیات به یاران شهیدش پیوست.

راوی: عباس جعفری‌مقدم

مجرمان سیاسی حافظ قرآن می شوند!
+ نوشته شده در شنبه هشتم بهمن 1390 ساعت 7:49 شماره پست: 952

در اخبار آمده بود یکی از قضات محترم قوه قضائیه در اقدامی ابتکاری، یکی از مجرمان را ملزم ساخت بدل از کیفر خود به حفظ سوره لقمان بپردازد.

از این رو پیشنهاد می شود دستگاه قضائی در خصوص مجرمان سیاسی نیز چنین رویه ای را اتخاذ نماید. در این صورت احکام برخی از مجرمان بر این اساس خواهد بود:

1-      میرحسین موسوی؛ با توجه به وسعت خیانت ها و جنایات نامبرده ملزم می شود کل قرآن را به همراه مفاتیح و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه از حفظ نماید.

2-      مهدی کروبی؛ با توجه به این که گفته می شود نامبرده از دل پاکی برخوردار بوده و در بزه های ارتکابی منظور خاصی نداشته حفظ سوره بقره برای ایشان کفایت می کند. البته برخی اتهامات وی در خصوص سوءمدیریت در زمان سرپرستی بنیاد شهید، حفظ سوره ماعون را نیز برای وی الزامی می سازد.

3-      فرزندان اکبر هاشمی؛ با توجه به جایگاه و سوابق پدر، نامبردگان مستحق تخفیف بوده و تنها باید به حفظ سوره عنکبوت اقدام نمایند.

4-      محمد نوری زاد؛ از آن جا که نامبرده آزادانه نامه می نویسد که آزادی نیست و به دلیل غفلت مستمر از این پارادوکس، تا آخر عمر در گوش وی سوره یاسین خوانده شود.

5-      سرباز پیاده های فتنه؛ این افراد که از کف خیابان ها جمع آوری شده اند به دو دسته تقسیم می شوند: الف- آنهایی که فریب شبکه های ماهواره ای غرب را خوردند به حفظ سوه روم محکوم می شوند. ب- آن دسته از این افراد که فریب سران فتنه را خوردند باید سوره انعام را حفظ نمایند.

6-      متهمانی که به دلیل ارتباط با دفتر ریاست جمهوری بازداشت شده اند ملزم به حفظ سوره برائت می شوند.

7-      متهمان ردیف اول و دوم اختلاس چندهزار میلیاردی با توجه به عدم اثبات ارتباط آنها با دولت و حضور برخی از چهره های صاحب نام وابسته به دیگر قوا در بین آنها، مستحق رأفت بوده و به حفظ همزمان دو سوره تکاثر و تغابن محکوم خواهند شد.

نخ تسبیح فتنه
+ نوشته شده در پنجشنبه ششم بهمن 1390 ساعت 19:56 شماره پست: 951

روز گذشته اکبر هاشمی رفسنجانی با صدور پیامی رحلت دو تن از سرداران سپاه را تسلیت گفت. هاشمی در این پیام از عبارت " درگذشت نابهنگام" استفاده کرد که برای من بسیار قابل تأمل بود. "درگذشت نابهنگام فرماندهان ارشد سپاه پاسداران، سردار احمد سیاف‌زاده و سردار عباس مهری که خاطرات هشت سال دفاع مقدس آنان فراموش‌شدنی نیست، باعث تألم خاطر گردید."

به طور مثال اگر در خصوص شهادت مصطفی احمدی روشن که متولد سال 58 بود از این واژه استفاده می شد چندان جای تعجب نبود؛ اما این مرحومان مغفور، حداقل نیم قرن از حیاتشان می گذشت. به هر حال این تعبیر هاشمی از دو منظر قابل بررسی است:

1-      نگاه حوزوی: هر طلبه با حداقل تحصیلات علوم دینی نیز می داند که زمان مرگ کسی مشخص نیست بنابراین رحلت در پیری یا جوانی افراد نشانه بهنگام یا نابهنگام بودن آن تلقی نمی شود. بعید به نظر می رسد هاشمی از این مسئله مطلع نباشد.

2-      نگاه امنیتی: هاشمی قصد دارد با به کارگیری چنین تعابیری مقصود مورد نظر خود را پیگیری کند. دفتر وی هفته گذشته طی اطلاعیه ای شایعه تغییر در محافظین ایشان و ترور نافرجام توسط عناصر موساد را تکذیب کرد. این در حالی است که کمترین جستجویی در فضای مجازی نشان می دهد که اصلاً چنین شایعه ای شکل نگرفته بود که نیاز به تکذیب داشته باشد. هاشمی چند ماه پیش نیز مدعی شد که در راستای بداخلاقی های حاکم بر فضای سیاسی جامعه، یکی از ساختمان های مجمع تشخیص مصلحت توسط فردی به آتش کشیده شد. این خبر توسط وزیر اطلاعات "ادعایی مسخره" نام گرفت.

زمانی می توان به این نکته بیشتر اهمیت داد که بلافاصله پس از پیام تسلیت هاشمی و درگذشت دوتن دیگر از فرماندهان بازنشسته سپاه بر اثر بیماری٬ این تیتر را در سایت های ضدانقلاب ملاحظه کنیم: " مرگ چهار سردار سابق سپاه در چهار روز "

در راستای این نگاه باید در نظر داشته باشیم که پس از انجام سناریوی مقاله سردار علایی در قیاس نظام اسلامی با رژیم طاغوت، خط دوگانگی و اختلاف در کادر مرکزی سپاه به شدت از سوی رسانه های ضدانقلاب دنبال می شود. فراموش نباید کرد که سپاه با به میدان آوردن نیروهای جان بر کف بسیج، نقشی تعیین کننده در شکست جبهه نفاق و فتنه در سال88 دارا بوده است. فتنه و نفاقی که بر اساس مستندات ارائه شده از سوی مجلس شورای اسلامی، فرزند هاشمی جایگاه محوری در آن برعهده داشته است. این جایگاه تا پیش از اطلاعیه رسمی مجلس، به شدت از سوی اکبر هاشمی انکار می گردید.

یادی از مدافعان شهر هزار سنگر
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم بهمن 1390 ساعت 23:1 شماره پست: 950

ششم بهمن٬ سالروز تهاجم ناجوانمردانه اعضای اتحادیه کمونیست های ایران به شهر آمل در سال۱۳۶۰ است. مردم این شهر در یک روز با اهدای چهل شهید، مهاجمان را از دیار خود رانده و به تعبیر حضرت امام (ره) درسی فراموش ناشدنی به منافقان و دشمنان اسلام دادند.

برای شناخت هر چه عمیق تر از خط و مشی و سیره شهدای حماسه آفرین ششم بهمن آمل نیاز به بررسی و مطالعه ای جامع وجود دارد . اما بیان این نکته خالی از لطف نیست:

شهید قربان بابکی، جوانی بیست ساله بود که با فقر و رنج بزرگ شده بود . به خاطر مشکلات مالی نتوانست بیشتر از سه کلاس درس بخواند. برای گذران زندگی با روزی یک تومان مشغول به کار بنایی شد. با هوش و استعداد خود توانست بعد از مدتی به گچکاری ماهر تبدیل شود. او در حالی که کیسه نانی به دوش داشت وارد درگیری شد و هنگامی که در مقابل سینما قدس ، هدف گلوله قرار گرفت با گفتن الله اکبر و لااله الاالله به دیدار خداوند شتافت.

شهید پرویز بازدار، حلب کوب بود. شهید محمد دیوسالار، گلگیر ساز بود. شهید صادق مهدوی، بنایی می کرد. شهید علی رضا رنجبر، نجار بود. شهید فضل الله سلیمانی، کارگر بود. شهید محمد ذوالفقاری هم کار می کرد و هم درس می خواند تا این که به لباس پاسداری در آمد . شهید محمد گلچین، کارگری می کرد. شهید نادر رسولی کشاورزی می کرد تا توانست یک دستگاه وانت خریداری کند و با آن به امرار معاش بپردازد . . .

چرا اینها را گفتم؟

کمونیست ها مدعی بودند که از محرومان و زحمت کشان جامعه ، دفاع و حمایت می کنند و فقط به فکر قشرهای محروم هستند!

جالب است بدانید اکثر اعضای اتحادیه کمونیست ها در خارج از کشور، به ویژه در ایالات متحده آمریکا، قبل از انقلاب با هم ارتباط داشتند. آنها فرزندان افراد پول داری بودند که توانسته بودند برای ادامه تحصیل به آمریکا بروند. زمانی هم که در ایران بودند یا ساکن مناطق شمالی و میانی شهر تهران بودند یا در دیگر شهرهای آباد که در زمان شاه از امکانات بسیار خوبی برخوردار بودند، زندگی می کردند و به راحتی درس خوانده بودند.

هنگامی که در سال 1361 یعنی یک سال بعد از واقعه آمل، محاکمه اعضای اتحادیه کمونیست ها در جریان بود، خانواده  شهدای آمل نیز حضور داشتند. تازه آن زمان یکی از اعضای اتحادیه با دیدن کفش های خانواده شهدا که جلوی در سالن دادگاه چیده شده بود، متوجه شد که با چه کسانی جنگیده است. ظاهر کفش ها نشان می داد که خانواده شهدا همگی از محروم ترین و فقیرترین قشرهای جامعه هستند و از ابتدا تمام تئوری های آنان شکست خورده است. درست نقطه مقابل آنها در شهر آمل، همان مردم فقیری بودند که کمونیست ها فکر می کردند مورد حمایت آنها واقع خواهند شد . بر خلاف تصور کمونیست ها، فقیرترین و کم درآمدترین قشرهای جامعه، شجاعانه و داوطلبانه به جای پشتیبانی از آنها به جنگ شان رفته بودند.

دلتنگی هایی از جنس نور
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم بهمن 1390 ساعت 3:49 شماره پست: 949

امسال توفیق زیارت سرزمین های نور را نخواهم داشت. روزها اگر فرصتی باشد گوشه ای می نشینم و اتوبوس هایی که از راه قم به کربلای ایران گذر می کنند را نظاره کرده و یاد شهدا را در دلم زنده می کنم. یاد شهید باقری زادگان را؛ او که پیرمردی باوقار و متین بود. شب عملیات کربلای پنج، وقتی فهمید اسمش در فهرست نیروهای عملیاتی نیست، مانند بچه ای که راهی جز لجبازی و بهانه گیری پیش پای خود نمی بیند، خودش را روی زمین انداخت و گریه و زاری کرد. پیرمرد را با خودشان بردند. گلوله آر پی چی درست خورد روی قایقش و چیزی باقی نگذاشت. پیرمرد می دانست چه فرصتی را ممکن بود از دست بدهد. به یاد علی قاری، وقتی آمدند ببینند چه کسی این قدر دقیق آر پی چی را شلیک می کند علی قاری را دیدند که با خودکار روی خرج گلوله ها می نوشت: وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی. رازش که برملا شد دیگر در این عالم نماند.

یاد مهدی مرادی به خیر. طلبه ای نوجوان بود. می دیدند غذایش را نمی خورد و با خودش به جایی می برد. معلوم شد در آن حوالی، پیرزن و پیرمردی هستند که نمی توانند غذایی تهیه کنند. آنها هر روز مهمان سفره مهدی بودند. به یاد اسماعیل سلطانیه که اهل دامغان بود. شب عملیات والفجر هشت باید در ام الرصاص وارد عمل می شد. کوله مهماتش آتش گرفت. اسماعیل ذره ذره سوخت اما صدایی از او شنیده نشد. نمی خواست ناله هایش موقعیت همرزمانش را به دشمن نشان دهد. مادر شهید محمد علی زاده خبر شهادت فرزندش را که شنید هیچ نگفت. تا شب صبر کرد. همسرش که آمد کت او را گرفت و آویزان کرد. برایش چای آورد. پرسید اگر بخواهی میوه بخری چه میوه هایی را انتخاب می کنی؟ همسرش تعجب کرد. پاسخ داد: هر میوه ای که بهتر و رسیده تر باشد. زن گفت: خدا هم فرزندمان را جزو بهترین ها برگزیده است. حاج آقا اکبرزاده روحانی اهل حال و با معرفتی بود. شب عملیات کربلای چهار لباس روحانیت را به تن کرد. گفت: به کوری چشم دشمنان می خواهم با همین لباس شهید شوم. او هم به آرزویش رسید.

علی کبیری بر روی سینه اش عکس دختری خالکوبی شده بود. دعایش این بود مبادا وقتی شهید می شود پیکرش باعث خجالت خانواده او بشود. پایش که روی مین رفت از شکم تا گلویش سوخت و اثری باقی نماند. شهید سید ابوالفضل حسینی، در چنگوله، شال سبزی آورد و تکه تکه کرد و دست سادات گردان داد. گفت: این را داشته باشید و آن دنیا شهادت بدهید صدام با فرزندان زهرا چه کرد. یاد شهید محمدجواد خجسته به خیر. در عملیات محرم، وقتی کار گره خورد نگاهی به آسمان کرد و بعد رو به دوستانش گفت: الان آتش دشمن خاموش می شود. مگر آقایایمان را ندیدید؟ آتش دشمن که فرو نشست به دنبالش رفتند اما دیگر کار از کار گذشته بود.

سلام بر اکبر لطفی. او بچه خمین بود. در کربلای پنج، تیر خورد. از دوستانش قول گرفت به کسی چیزی نگویند. یک روز دیگر ماند و جنگید تا فرزندان خمینی تنها نمانند. تیر دیگری خورد و کربلایی شد.

حسن محمود نژاد در عین خوش بود و عملیات محرم که ناگهان گفت: احساس سبکی می کنم. انگار حمام رفته باشم. حس می کنم تمیز شده ام. انگار می خواهم پرواز کنم. دو ساعت بعد میهمان ملایک شد. محمدصادق ملااقایی اهل بابلسر بود. او چهار فرزندش را به خدا سپرد. موقع اعزام تأکید کرد یادتان نرود پهلوی من خال دارد! چند روز قبل از عملیات، سر و رویش را اصلاح کرد، خوش تیپ که شد بار سفر بست و چون سر نداشت از نشانی که داده بود شناسایی اش کردند. شهید گلگون آمده بود برای وداع. می خندید ومی گفت: این آخرین بار است که می روم، حلالم کنید. مهدی نجف زاده، سن و سالی نداشت. دست راستش را روی سینه می گذاشت. احساس می کرد همیشه در محضر امام عصر (عج ) است. موقع انفجار، دست و پایش قطع شد به جز همان دستی که به احترام مولا روی سینه اش چسبیده بود. حاج رحیم بردبار، شربت را که پخش کرد گفت: بچه ها ! این شربت شهادت من است. چند دقیقه ای طول نکشید که حرفش تصدیق شد. شهید مهرزادی توی چادر نشسته بود. چند ساعتی هنوز به والفجر هشت باقی مانده بود. همسرش که زنگ زد با تمام دل تنگی هایش حاضر نشد به طرف تلفن برود. می گفت نمی خواهم تعلقم به دنیا دوباره برقرار شود. آمده بود که برود. محمد مصطفی پور چهارده سال و هفت ماه داشت. به جای بازی و تفریح بلند شد آمد جبهه. قبل از عملیات، روی جیب پیراهنش با خطی خوش نوشت: آن قدر غمت به جان پذیریم حسین   تا قبر تو را بغل بگیریم حسین . خدا حاجتش را برآورده کرد. دوست داشت تیر به همان جایی بخورد که خورد و سینه و پهلویش یادگار یازهرایی والفجر هشت را به ارمغان آورد. علی اصغر فرقانی، از فرودگاه مهرآباد برگشت. تحصیل خارج از کشور را رها کرد. به دنیا پشت پا زد. می گفت: به من کاری را بسپارید که از همه دشوار تر است. او فقط یک روز متأهل بود. فردای عقدش رفت و دیگر باز نگشت. شهید میرزاده هنوز نوجوان بود. بار آخر که برگشت سرش را روی زانوی مادر گذاشت. می خواست مادر در حسرت نوازشش نماند. شهید روح الهی نزدیکش نشسته بود که جان می داد. می گفت: تو چرا آقا را نمی بینی ؟ داشت سلام می داد که . . . .

حسبی الله و خدا ما را بس

بودن با شهدا ما را بس

آن شهیدان که به خون می گفتند

هوس کرب و بلا ما را بس  

 

عکس از جعفر قدم پور

 
از امنیت ملی تا بحران ملی!
+ نوشته شده در دوشنبه سوم بهمن 1390 ساعت 23:41 شماره پست: 948

چندی پیش آقای کریمی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، خبری را در رسانه های کشور منتشر ساخت که حیرت بسیاری از دلسوزان نظام را در پی داشت. بر اساس اظهارات ایشان که در سایت بولتن نیوز درج گردید، حجت الاسلام محسنی اژه ای دادستان کل کشور در جلسه ای با وی از دخالت مستقیم ریاست کمیسیون امنیت و سیاست مجلس جناب دکتر بروجردی در شکل گیری اختلاس بزرگ بانکی اخیر پرده برداشت. کریمی مدعی شد دادستان اعلام کرده بروجردی با سوءاستفاده از سربرگ های کمیسیون مربوطه، مسئولان بانکی را به اعطای وام های چندصد میلیاردی بدون دریافت وثیقه معتبر به متهم ردیف اول اختلاس چندهزار میلیاردی تشویق نموده است. (بخوانید واداشته است!)

کریمی همچنین از قول دادستان محترم اظهار داشت که اگر حمایت های بیرون از دستگاه قضایی نباشد بروجردی که هم اکنون با وثیقه آزاد است ممکن است از محاکمه در امان بماند.

از طرف دیگر دکتر بروجردی با قاطعیت ادعاهای کریمی را رد کرد و با حمایت جمعی رسانه های مجازی و غیرمجازی باند اصولگرایان، اتهام فساد اقتصادی به خود را هم راستا با سیاست های دولت انگلیس قلمداد نمود.

تا این جای قصه، ما حق قضاوت نداریم. به ظاهر نمی توان تشخیص داد کدام یک از طرفین مدعی، راست می گوید یا دروغ؛ اما....

جای یک پرسش اساسی به شدت خالی است. به راستی چرا دادستان کل کشور که آقای کریمی ادعاهای خود را به ایشان منسوب کرده تا کنون سخنان نامبرده را تکذیب نکرده است؟

تأمل در این پرسش تا حدود زیادی ما را به پاسخ تأسف بار آن نزدیک می سازد.

بهانه ای برای پرواز

+ نوشته شده در یکشنبه دوم بهمن 1390 ساعت 0:15 شماره پست: 947

تغییر رویکرد تروریستی دشمنان انقلاب در سال های اخیر که بر خلاف سال های ابتدایی استقرار جمهوری اسلامی، به جای روحانیون و چهره های مذهبی، دانشمندان کشور را به خاک و خون می کشند از دو منظر قابل ارزیابی است:

1-      نه چندان جدی!

اوایل دهه شصت علاوه بر تعدادی از مسئولان عالی رتبه، ده ها تن از مردم بیگناه در نقاط مختلف کشورمان گاه به صرف ظاهر مذهبی و یا ارتباط حداقلی با نظام اسلامی ولو در حد عضویت در انجمن ها و شوراهای اسلامی محل، هدف کینه تروریست های مورد حمایت شرق و غرب قرار می گرفتند. به مرور ثابت شد که بود و نبود این افراد فرقی به حال مملکت ندارد از این رو گلوله و بمب مزدوران آمریکا اهداف دیگری را نشانه گرفتند!

2-      واقعاً جدی!

 در دهه شصت، ده ها تن از نیروهای مدافع انقلاب در سر تا سر کشور مورد ترور منافقان و دیگر عوامل بیگانه قرار گرفتند؛ اما عَلَم مبارزه هیچ گاه بر زمین نماند و هر بار سربازی دیگر از جبهه اسلام انقلابی، خلعت شهادت به تن کرده و راه برادران و خواهران انقلابی اش را ادامه می داد. این ماجرا آن قدر تکرار شد که دشمن فهمید دیگر یارای به خاک و خون کشیدن همه نیروهای انقلاب را نخواهد داشت و سنگر اسلام را به هیچ قیمت نمی تواند خالی بیابد. امروز نیز با استفاده از این استراتژی دفاعی، شمار دانشمندان هسته ای کشور باید آن قدر افزایش بیابد که باز هم دشمن ترورهای وحشیانه خود را بی حاصل و ناکارامد تلقی کند.

از این تحلیل ها و حرف ها که بگذریم شهادت دانشمند حزب اللهی و نسل سومی انقلاب، شهید مصطفی احمدی روشن، دل جاماندگان قافله شهدا را بار دیگر روشن ساخت. بارقه وصال را می توان بار دیگر در اعماق دل آرزومندان شهادت جست و جو کرد.

مصطفی احمدی نشان داد: اگر آه تو از جنس نیاز است، در باغ شهادت باز باز است...

انّا انشاءالله بهم لاحقون

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو دی 90 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۳۳ ق.ظ


تا سنگسار ثریا
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم دی 1390 ساعت 23:41 شماره پست: 946

سریال "تا ثریا" این روزها به قدر کافی و موشکافانه مورد نقد و بررسی دلسوزان فرهنگ دینی و ملی قرار گرفته است.

افتضاحی که در رویکرد این مجموعه وجود داشت معاونت سیما را بر آن داشت تا در اقدامی شتابزده، بساط آن را جمع کند و به بایگانی شبکه آی فیلم ارسال بفرستد!

شبکه آی فیلم، این شب ها مشغول تکرار پخش مجموعه آینه است. نمی دانم آن سال ها که این سریال دوست داشتنی را نگاه می کردیم اصلاً به فکرمان خطور می کرد روزی از سیمای جمهوری اسلامی مجموعه ای به تصویر کشیده شود که یک زن محجبه، از داخل پوسیده و وارفته نشان داده شود؟ ثریا یک مؤمن منافق است. او برخلاف همه ادعاهایش حریم روابط با نامحرم را رعایت نمی کند، پسر جوانش را از خوردن رطب منع می کند  در حالی که خودش رطب خور قهاّری است! ادعای حلال خوری دارد ولی به راحتی از حرام خدا نمی گذرد و...

مفید اسماعیلی، آزاده دلاور قائم شهری است. او در خاطره ای از دوران اسارت می گفت: در یکی از اردوگاه ها که با تعدادی از اسرای قدیمی هم بند شده بودیم در یک صبح جمعه، تعدادی از اسرا با دستکاری تلویزیون آسایشگاه، توانستند سیمای برفکی جمهوری اسلامی را پیدا کنند. بنده های خدا کلی ذوق و شوق داشتند که توانسته اند پس از سال ها روزنه ای به حال و هوای میهن خود بگشایند. آن وقت ها شبکه دو در صبح های جمعه، برنامه نهضت سواداموزی را برای مخاطبان بی سواد پخش می نمود. خانمی مانتویی (به سبک مانتوهای دهه شصت) با حجاب کامل اجرای برنامه را برعهده داشت. ناگهان یکی از اسرای قدیمی از جا برخاست و با عصبانیت تلویزیون را خاموش کرد. بنده خدا باورش نشده بود که ایران را گرفته اند! هر چقدر اسرای جدیدالورود از فضای ایران و صدا و سیمایش می گفتند او باورش نمی شد کار به جایی رسیده باشد که زنی مانتویی! در شبکه های سیما مجری بشود!

کاش دستگاه قضایی در قبال تحریف و هتک نمادهای مذهبی توسط صدا و سیما هم واکنش نشان می داد. کیست نداند که تأثیر رسانه ملی، فراگیرتر از ویژه نامه های قطور و کم رونق مطبوعات است. بگذریم.

نمی دان فیلم مخرّب سنگسار ثریا را دیده اید یا نه؟ وجوه مشترک بسیاری در مبانی نگاه خالقین این دو ثریا وجود دارد.

 انحرافات صدا و سیما "تا ثریا" بالا رفت. به نظر شما روزی خواهد رسید که فیلم سنگسار ثریا هم از سیمای جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شود؟ آیا روزی می رسد که گلشیفته فراهانی جای خانم نامداری را در برنامه های سیما پر کند؟ آیا آن روز را خواهیم دید که سریال حسن و حسین وهابیون جای مختار ما را بگیرد؟ شاید روزی به میمنت افتتاح سیصدمین شبکه سیما، فیلم سیصد هم از تلویزیون اسلامی ما پخش شد؛ خدا را چه دیدید؟!

کار با این حرف ها درست نمی شود. بر و بچه های انقلابی باید به راهکار شهید آوینی در این خصوص عمل کرده و آستین هایشان را برای ورود به عرصه های هنر و رسانه بالا بزنند.   

باز هم اشک باز هم آتش!

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم دی 1390 ساعت 1:9 شماره پست: 943

سلام

خدا خیرتان دهد بابت اظهار لطف ناتمامتان.

مشکلی برای یکی از نزدیکان پیش آمده بود که با عنایت خداوند و دعای دوستان زودتر از آن چه تصور می شد برطرف گردید.

نه از این راه خسته شده ام نه پشیمان. دستگیر نشده ام! توبیخ نشده ام! فرار نکرده ام! پناهنده نشده ام! سایت دیگری نزده ام و ...

اوضاع کشور از سال ۸۸ تا کنون را بسیار حساس تر از همه دوره هایی می دانم که این مرز و بوم از سرگذرانده است. انشالله به حول و قوه الهی خود را برای بدترین شرایط غیر قابل تصور نیز آماده کرده ام.

مبارزه٬ همچنان باقی است...

اشک آتش یعنی گاهی باید سوخت گاهی باید سوزاند.

برای این هر دو٬ خود را آماده کرده ام. شد بدر و خیبر ما٬ لبیک حیدر ما

تعطیلی موقت!
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم دی 1390 ساعت 0:37 شماره پست: 942

بنا به دلایلی وبلاگ اشک آتش تا اطلاع بعدی تعطیل خواهد بود. التماس دعا

 

 

ما به دی ماه پر از حادثه عادت کردیم!

+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم دی 1390 ساعت 0:33 شماره پست: 941

هر مناسبتی، به همراه خود خاطراتی تلخ یا شیرین را برای مردم یاداوری می کند. بعضی مناسبت ها حال و هوای خاصی را با خود به ارمغان می آورند مانند ماه مبارک رمضان و ماه محرم الحرام.

در تاریخ انقلاب اسلامی نیز روزهایی وجود دارد که سالگرد آن حس و حالی خاص را برای وفاداران به آرمان های انقلاب اسلامی ایجاد می کند. دهه مبارک فجر همواره با خود موجی از شور و شعف را به دنبال دارد. سوم خرداد، غرور و عزت ملی و دینی را تقویت می کند. هفته دفاع مقدس، حال و هوای شهدا و روزهایی آسمانی را در خود جای داده است....

دهه فجر و آزادسازی خرمشهر قهرمان و تسخیر لانه جاسوسی و هفته مبارک بسیج و دفاع مقدس و . . . از نخستین مناسبت هایی است که در ذهن علاقمندان تاریخ انقلاب نقش بسته است. شاید علت این امر تا حدودی به توجه رسانه ها نسبت به مناسبت های مذکور نیز مرتبط باشد. شاید هم مرور زمان، در آینده، جلوه های دیگری از تاریخ پر حماسه مجاهدان راه حق را برجسته نماید. الله اعلم!

برای من ماه دی، هوای کربلا را زنده می کند. نه فقط به خاطر تقارن آن با ایام محرم و صفر و نه از بابت آن که هر روزمان باید عاشورایی باشد و سرزمین مان کربلایی. دی ماه بوی کربلا دارد. این را آنهایی خوب درک می کنند که داغ گل های پرپر ام الرصاص را لمس کرده باشند. آنهایی که دلشان را در شلمچه جا گذاشته اند. کربلای مکرر تاریخ، یک بار دیگر در کربلای چهار و پنج رقم خورد. اگر باور ندارید سری به گلستان شهدای دیار خود بزنید و سنگ نبشته های مزار آنها را از نظر بگذرانید. به جرأت می توان ادعا کرد گلزار شهیدی وجود ندارد که پیکری از شهدای کربلای چهار و پنج در آن نیارمیده باشد.

بین هویزه و کربلا نیز پیوندی انکار ناشدنی برقرار است. یاران علم الهدی، در نبرد نابرابر تن و تانک در دی ماه 1359، تصویری تماشایی و ماندگار از کربلائیان نهضت خمینی به ثبت رساندند. شهادت عاشورائیان ارتش حزب الله و سپاه ثارالله همچون ستاری، دقایقی و احمد کاظمی نیز در این ماه واقع شده است. سید مجتبی نواب صفوی می خواست نهضت عاشورا را در حد بضاعت خود احیا کند. شهادت او و یاران نینوایی اش نیز در ماه دی رقم خورده است. از چند عملیات دیگر همچون کربلای شش و... که بگذریم باز هم می توان رائحه جان نواز کربلا را از لا به لای صفحات تقویم ماه دی، حس کرد.

وهن به امام عاشورائیان زمان، قیام خونین نوزده دی را به ثمر رساند. روحانی شهید ابوالقاسم بزاز، طلبه مازندرانی است که پیشتازی معرکه اعتراض به طاغوتیان در نوزده دی 1356 در شهر مقدس قم را برعهده داشت. کیست که ابوالقاسم بزاز را بشناسد و نداند که عشق نینوایی این سرباز ولی عصر(عج) شهامت او را آن گونه رقم زد که کابوس مبارزاتش، خواب مأموران سفاک رژیم ستمشاهی را آشفته می ساخت.

نه دی ماه 1388 نیز صفحه ای دیگر از حیات عاشورایی اهالی وادی نور را ورق زد. شکستن حرمت عزاداران اباعبدالله الحسین علیه السلام بساط نفاق و فتنه را برچید و ماهیت سرسپردگان شیطان بزرگ را برملا ساخت تا سخن گوهربار امام راحل یک بار دیگر در گوشش ها طنین بیندازد که محرم و صفر، اسلام را زنده نگاه داشته است.

حسین علیه السلام زنده است. عاشورا در رگ تاریخ، جریان دارد و کربلا لبیک اصحاب آخرالزمانی امام عشق را به سوی خود فرامی خواند. با این وصف، آیا ماه دی، عطر کربلا را به همراه ندارد؟ جالب آن که این ماه نه تنها ماه عزت حسینیان تاریخ است بلکه ذلت یزیدیان آخرالزمانی را نیز در خود جای داده است. آخرین شاه خائن ایران در همین ماه از قیام عاشورائیان بر خود لرزید و موطن کربلائیان را برای همیشه ترک نمود. صدام، یزید دوران لقب گرفته بود. این جانی درنده خو نیز که همچون اسلاف اموی خویش، داعیه مسلمانی داشت در همین ماه معدوم شد.

سال هاست که متفکران عالم دنبال نسخه ای می گردند که زندگی سعادتمندانه بشر را تضمین نماید. مکتب های مادی دنیا که مبدأیی جز پرستش نفسانیت نداشته اند یکی پس از دیگری به ورطه سقوط افتاده و در قالب یک تئوری شکست خورده، قفسه های کتابخانه ها را اشغال کرده اند. مکتب حسین علیه السلام قرن هاست که در وقایع مهم حیات بشریت نقش آفرینی می کند. دی ماه، سالروز انتفاضه مردم مظلوم فلسطین نیز هست. مردم ستم‌کشیده منطقه نیز با الهام از طراوت حیات عاشورایی مردم ایران زمین، حاکمیت یزیدیان عصر خود را به چالش کشانده اند. امروز می توان با اقتدار و صلابت، مکتب عزت‌مند امام عشق را برای سعادت همه جوامع بشری معرفی کرد. مکتبی که بی اعتنا به محوریت مؤلفه های مادی، نجات بشریت را منوط به احیای فطرت های پاک انسانی دانسته و حاکمیت عدل را در راستای کسب رضایت خالق گیتی، مطالبه می نماید.

به راستی آیا نوبت آن نرسیده است که با عزمی فرااداری! این مکتب الهی را به مستضعفان دنیا بشناسانیم تا لااقل به قدر وسع خویش، قدرت تشخیص راه حق را برای همگان فراهم سازیم؟

به نظر شما چند درصد از مردم دنیا با معارفی که در عمق وقایع تاریخ انقلاب اسلامی که دست کم در همین ماه دی رخ داده است آشنا هستند؟ چند درصد مردم دنیا اطلاع دارند که رمز ایستادگی مردم ایران در مقابل صدها توطئه و نیرنگ رنگارنگ دشمنان و بدخواهان، نهفته در دل مکتبی سرخ است که مرگ با عزت را بر زندگی ذلیلانه ترجیح می دهد؟ چند اثرهنری را می توانید نام ببرید که پنجره ای کوچک به سوی حقایق بزرگ این ماه، گشوده باشند؟

دردمندانه باید اعتراف کرد وقتی خود نیز با گنجینه سترگ معارف خویش که جلوه های بارز آن را در سطور تقویم تاریخ به خاک نسیان سپرده ایم، سر و کاری نداریم چگونه می توان از ملت های مختلف جهان انتظار داشت با ریشه های سربلندی بشریت، آشنا شده و ارتباط برقرار نمایند؟

می خواستم مقاله را این گونه آغاز کنم: آیا می دانیم ماه دی هم عطر کربلا دارد؟

انتساب غیرواقعی یک خاطره به مرحوم ضابط
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم دی 1390 ساعت 0:30 شماره پست: 940

خاطره ای مربوط به بعد از شهادت سید مرتضی آوینی از سوی برخی از راویان محترم، به مرحوم حاج عبدالله ضابط نسبت داده شده است که استناد آن غیرقابل تأیید می باشد. نخستین بار از زبان حجت الاسلام مهدوی در منطقه طلائیه نقل شد که شیخ عبدالله با تأخیر بر سر قرار خود با شهید آوینی می آید و با پیغام او مواجه می شود و... سی دی این بزرگور دست به دست چرخید و نقل محافل شد. اخیراً نیز خبرگزاری فارس به نقل از یک سردار فاقد نام! مدعی شده است که این خاطره را مرحوم ضابط برای ایشان تعریف کرده است. برای آگاهی علاقمندان معارف دفاع مقدس به عرض می رسانم که مرحوم ضابط در یکی از روایتگری های خود که سی دی آن نیز موجود است عین خاطره را منتسب به فرد دیگری می داند. خاطره ذکر شده را در ذیل این مطلب خواهید خواند اما تذکر این مسئله را ضروری می دانم که صحت یا عدم صحت این نوع مطالب، چیزی از منزلت و جایگاه معنوی سالکان کوی دوست و روزی خورندگان سفره الهی نکاسته یا بر آن نمی افزاید:

آقا مرتضی با انگشت روی پل نوشته بود«آمدیم نبودید،وعده‌ما بهشت!»

شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۷

 

سربازی که آن نزدیکی‌ها نگهبانی می‌داد، گفت: شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم؛ گفت: رفیقت آمد تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته. رفتم و دیدم آقا مرتضی نوشته «آمدیم نبودید، وعده ما بهشت! سید مرتضی آوینی».

به گزارش جهان به نقل از فارس یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست سید مرتضی آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما سیدمرتضی را ببینیم، خلاصه نشد. بالاخره آقا سید مرتضی آوینی توی فکه روی مین رفت و به آسمون‌ها پر کشید.

تا اینکه یک وقتی آمدیم در منطقه جنگی با کاروان‌های راهیان نور. شب در آنجا ماندیم. در خواب، شهید آوینی را دیدم و درد و دل‌هایم را با او کردم؛ گفتم آقا سید، خیلی دلم می‌خواست تا وقتی زنده هستی بیایم و ببینمت، اما توفیق نشد. سید به من گفت "ناراحت نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرت هستم". صبح از خواب بیدار شدم. منِ بیچاره که هنوز زنده بودن شهید را شک داشتم، گفتم: این چه خوابی بود، او که خیلی وقت است شهید شده است. گفتم حالا بروم ببینم چه می‌شه.

بلند شدم و سر قراری رفتم که با من گذاشته بود، اما با نیم ساعت تأخیر، ساعت ۸:۳۰. دیدم خبری از آوینی نیست. داشتم مطمئن می‌شدم که خواب و خیال است. سربازی که آن نزدیکی‌ها در حال نگهبانی بود، نزدیک آمد و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم: بله، با یکی از رفقا قرار داشتیم.

گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهایش جوگندمی است. محاسنش هم این‌جوری است. گفت: رفیقت آمد اینجا تا ساعت ۸ هم منتظرت شد نیامدی، بعد که خواست بره، به من گفت: کسی با این اسم و قیافه می‌آید اینجا، به او بگو آقا مرتضی آمد و خیلی منتظرت شد، نیامدی. کار داشت رفت اما روی پل برایت با انگشت چیزی نوشته، برو بخوان.

رفتم و دیدم خود آقا مرتضی نوشته «آمدیم نبودید، وعدۀ ما بهشت! سید مرتضی آوینی».

شایعات انتخاباتی بابل در قم!

+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی 1390 ساعت 13:53 شماره پست: 939

برخی دوستان در تماس های مکرر و گاه جانکاه! خود از اوضاع قم و دیدگاه طلاب بابلی درباره کاندیداهای شهرشان جویا می شوند که برای دسترسی عمومی پرسشگران محترم، شنیده های خود در این خصوص را بدون دخل و تصرف به اطلاع می رسانم:

1-شنیده شده بعضی از کاندیداهای شهرستان بابل در جلسات خصوص خود اذعان داشته اند که هر طلبه چیزی حدود ده رأی را می تواند فراهم بیاورد. از این رو با توجه به سکونت تعداد قابل توجه طلاب و روحانیون بابلی در شهر مقدس قم، تلاش برای برقراری ارتباط با آنان به طور جدی از سوی کاندیداها پیگیری می شود.

2-انصراف محسن نریمان از شرکت در انتخابات مجلس نهم همچنان در هاله ای از تردید وجود دارد. به رغم اعلام رسمی بعضی از سایت های معتبر مبنی بر عدم ثبت نام ایشان، برخی همچنان معتقدند نریمان در شهر دیگری ثبت نام کرده و تنها در صورت تأیید توسط شورای نگهبان، کاندیداتوری خود را علنی خواهد کرد!

3-مجمع نمایندگان طلاب و فضلای بابلی مقیم قم قصد دارد تعدادی از کاندیداهای مطرح این شهرستان را به قم دعوت نموده و جلسات پرسش و پاسخی را با آنان برگزار کند. اولویت برای دعوت از نامزدها بر اساس نظرسنجی از طلاب این شهرستان تنظیم خواهد شد. شنیده ها حاکی است حجت الاسلام ناصری، و آقایان کریمی، مؤمنی، فاطمی و نیازآذری در اولویت دعوت به قم قرار دارند.

4-در خصوص حجت الاسلام ناصری سفیر فعلی جمهوری اسلامی در واتیکان- که اگر چه برای چهارمین بار کاندیدای مجلس می شود اما فقط یک بار موفق به کسب آرای عمومی گردیده- دو شایعه جالب به صورت درگوشی رد و بدل می شود. عده ای از حامیان دولت معتقدند با توجه به پست قبلی وی به عنوان مشاور رئیس مجلس، بیم آن می رود که نامبرده در صورت پیروزی در انتخابات به طیف لاریجانی پیوسته و در مسیر برنامه های دولت سنگ اندازی نماید. از سوی دیگر تعدادی از منتقدان دولت بر این باورند که انتصاب ایشان به عنوان سفیر ایران در واتیکان با توجه به عدم سابقه دیپلماتیک در کارنامه اجرایی وی، با سفارش و دخالت مستقیم اسفندیار رحیم مشایی صورت گرفته است! شنیده ها حاکی است یکی از علمای شهرستان بابل در قم پیشنهاد داده است نامبرده از این اتهامات به صورت رسمی تبری بجوید.

5-نیازآذری از دیگر کاندیداهای بسیار فعال! شهرستان بابل موفق شده است بخشی از طلاب و فضلای منطقه بندپی را با خود همراه نماید. شایعات بدبینانه نسبت به رویکردها و سوابق اجرایی وی و بستگانش فوق العاده زیاد و خارج از حد معمول می باشد! بر اساس شنیده ها نامبرده در نزد اصولگراها خود را اصولگرا معرفی نموده و وقتی در کنار اصلاح طلبان قرار می گیرد با آنان نیز اعلام همراهی می کند. این سیاست، مشی ثابت هاشمی رفسنجانی شمرده می شود. جالب آن که هاشمی رفسنجانی در زمان تنفیذ حکم ریاست جمهوری منتخب ملت توسط مقام معظم رهبری، به منظور دهن کجی به رأی مردم از تهران خارج شده و در شهرستان بابل مهمان خاندان نیازآذری بوده است. شایعه شده است محسن نریمان از نمایندگان تابلودار جریان اصلاحات، در ستاد انتخاباتی نیازآذری فعالیت می کند. در این راستا شایعه دیگری مبنی بر حمایت پشت پرده تعداد اندکی از بزرگان شهر از کاندیداتوری نیازآذری شنیده شده است.  به زعم این افراد، نیاز بر خلاف دکتر کریمی، انسان حرف گوش کنی است و گذشته از سوابق و دلبستگیهای جناحی اش، همین قدر که در مقابل خواسته های آنان سر تمکین فرودآورده و کلمه چشم را بر زبان جاری می کند نشانه فرهیختگی و بارور شدن استعدادهای مدیریتی وی می باشد.

6-آقای فاطمی نیز به عنوان کاندیدای مطرح و یقه سفید جریان مدعی اصلاحات در شهرستان بابل محسوب می شود. با توجه به گستره فعالیت های تبلیغاتی نیازاذری و فاطمی و خطر انتخاب این دو نامزد وابسته به جریان غیراصولگرا، برخی از طلاب و فضلای شهرستان بابل بر لزوم حمایت از زوج انتخاباتی ناصری-کریمی، تأکید دارند. به اعتقاد آنها از میان کاندیداهای صالح، تنها این دو نفر می توانند رقیب جدی نیاز و فاطمی به حساب بیایند.

7-بسیاری از طلاب و فضلای منطقه لاله آباد بابل حمایت صریح خود از دکتر مؤمنی را به بهانه های مختلف اعلام کرده اند. این کاندیدای مجلس که از دانش آموختگان حوزه علمیه بوده و استاد دانشگاه پیام نور است سعی دارد آرای دکتر قاسم زاده نماینده پیشین مردم بابل در مجلس را به سمت خود جلب نماید.   

مرغ همسایه٬ سیمرغ است!
+ نوشته شده در شنبه هفدهم دی 1390 ساعت 12:8 شماره پست: 938

چندی پیش حدود دویست نفر از هموطنانمان پس از سفر به اندونزی در حالی که قصد داشتند به طور غیرقانونی و توسط قاچاقچیان انسان با کشتی به کشور استرالیا مهاجرت کنند دچار حادثه ای دلخراش گردیده و اکثر آنها جان خود را از دست دادند.

خدایشان بیامرزد.

متأسفانه پلیس و نیروهای امدادی اندونزی به هیچ وجه حاضر به نجات جان این افراد نگردیده و با تعللی غیرانسانی، به مرگ رقت بار آنان رضایت دادند. بی شک این رفتار دور از انسانیت مسئولان این کشور باید از سوی وزارت خارجه مورد بازخواست و محکومیت قرار بگیرد.

صدا وسیما و بسیاری  از رسانه های داخلی، حاضر به گزارش و تحلیل این واقعه جان خراش نگردیدند. اگر چه این افراد دست به اقدامی غیرقانونی زده بودند، اما بی شک مستحق دست و پنجه نرم کردن با مرگ نبوده و نیز رفتارشان از جهات مختلف قابل بررسی و عبرت گیری برای هموطنانی است که همچنان سودای مهاجرت و پندار موهوم دستیابی به رفاه زودرس را در ذهن می پرورانند. این سکوت رسانه ای، فرصتی را برای بوقچی های ضدانقلاب فراهم کرد تا زیاده خواهی این تعداد از هموطنانمان را به حساب وجود مشکلات معیشی و وضعیت اسف بار اقتصادی! در جمهوری اسلامی بگذارند.

نکته آموزنده و قابل تأملی در این ماجرا وجود دارد که بررسی آن می تواند برای عموم جامعه مفید و عبرت آموز باشد.

در متن شکوائیه بازماندگان مسافران ایرانی آمده است که قاچاقچیان به ازای هر نفر مبلغ بیست میلیون تومان دریافت کرده اند. بعضی مسافران همراه خانواده خود عازم این مهاجرت شوم بوده اند که گاه در مجموع نزدیک به صد میلیون تومان بابت این امر پرداخت کرده اند. بی تردید مهاجران به منظور خرید زمین و ساخت مسکن و تهیه دام نیز مبالغ قابل توجهی را با خود حمل می کردند. آنها در رویای خود چنین می پنداشتند که با سکونت غیرقانونی در کشور استرالیا و تهیه دام و زمین در نقاط دور افتاده این سرزمین پهناور پس از چند سال خواهند توانست ثروتی انبوه را فراهم آورده و آینده خود و خانواده هایشان را تضمین نمایند. نکته این جاست که این افراد در سرسبزترین و حاصل خیز ترین مناطق روستایی کشور خودمان نیز با این مقدار پول می توانستند زمینی تهیه کرده و به پرورش دام و طیور بپردازند. بر اساس اطلاع و بررسی های نگارنده در بسیاری از روستاهای خوش آب و هوای ایران بزرگ، زمین با متوسط متری پنج الی بیست هزار تومان خرید و فروش می شود. با این وصف دیگر نیازی به تحمل غربت و ریسک سفر و اقامت غیرقانونی و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات ناشی از آن همچون منع تحصیل، عدم برخورداری از حقوق شهروندی و بیمه و خدمات شهری و... نبود.

صدا و سیمای جمهوری اسلامی با پرداخت تحلیل گرانه به این موضوع می توانست علاوه بر افشای تبلیغات دروغین بیگانگان، افراد مشابه دیگری که در خیال خام مهاجرت و تحصیل ثروت انبوه سیر می کنند را از خواب خرگوشی بیدار کند.   

آیا زمان حصر هاشمی رفسنجانی نزدیک شده است؟!
+ نوشته شده در جمعه شانزدهم دی 1390 ساعت 5:26 شماره پست: 937

 

در هفته ای که گذشت شاهد چهار برخورد رسمی نظام با خانواده هاشمی رفسنجانی بوده ایم.

در آستانه حماسه نهم دی، مجلس شورای اسلامی طی گزارشی، فرزند رئیس تشخیص مصلحت را از عوامل اصلی اغتشاشات خیابانی در سال88 دانست. بر اساس این گزارش، مهدی هاشمی پیش از این سال در تماس با بیگانگان، درصدد راه اندازی آشوب در  کشور در ایام انتخابات بوده است. علت انتخاب زمان قرائت این گزارش در آستانه نه دی، بسیار قابل تأمل می باشد.

در فاصله کمی از انتشار این گزارش، برای اولین بار در تاریخ انقلاب اسلامی، رسانه یک مقام ارشد نظام، توقیف گردید. دادستان کل کشور، سایت هاشمی را به طرح مباحث خلاف وحدت و امنیت عمومی متهم نمود.

قوه قضائیه در اقدامی بی سابقه، جلسه دادگاه اتهامات امنیتی دختر ریاست تشخیص مصلحت را برگزار کرده و در فاصله ای اندک، حکم وی را صادر نمود. حکم شش ماه زندان برای فائزه هاشمی اگر چه در قبال حجم اتهامات وی و نیز در قیاس با احکامی که برای مهره های دست چندم و جوانان ساده لوح و فریب خورده فتنه و یا منتقدان هاشمی همچون کاوه اشتهاردی و طلاب پرسشگر در هنگام سخنرانی وی در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها صادر گردید، بسیار ضعیف و غیرواقعی است؛ اما صرف ورود دستگاه قضا به یکی از پرونده های مرتبط با اتهامات خانواده هاشمی، حرکتی جسورانه و تاریخی شمرده می شود.

گذرنامه خانواده مهدی هاشمی، هنگام ورود به تهران در فرودگاه امام ضبط گردید. ممنوع الخروج شدن خانواده این متهم فراری در حالی صورت می گیرد که آنان بارها در کشور امارات با هم دیدار داشته اند.

تقارن این برخوردها با هم، آن هم در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی و شنیده شدن زمزمه هایی مبنی بر تلاش مجدد دشمنان و عناصر وابسته برای احیای فتنه، نشان از حقایقی دارد که اخبار مربوط به آن هنوز در اختیار جامعه قرار نگرفته است. ماه ها پیش بود که رهبر انقلاب، انتخابات مجلس را فرصتی برای توسعه و آبادانی کشور خوانده و هشدار داده بودند که باید مراقب بود این فرصت به یک چالش امنیتی تبدیل نشود.

آن چه که در پی پیروزی حزب پوتین در روسیه گذشت نیز هشداری برای مسئولین امنیتی بود تا از تکرار این روش توسط عناصر وابسته به غرب در نقاط مختلف کشورمان پیشگیری نمایند.

آتش سوزی چند ماه گذشته یکی از ساختمان های مجمع تشخیص مصلحت اگر چه از سوی وزیر اطلاعات، به یک حادثه مشکوک و مسخره! تعبیر شده بود و هرگز نتیجه پیگیری آن اعلام نگردید اما تحلیل گران با توجه به اطلاعیه دفتر هاشمی که آتش سوزی مجمع را در ادامه بروز نااخلاقی ها در جامعه تفسیر کرده بود، بر این باورند که این اقدام، نوعی زمینه سازی برای حوادثی دامنه دار تر از آن محسوب می گردد.

اکنون نظام به این نتیجه رسیده است که در یک هفته، چهار بار به طور علنی و رسمی هاشمی را از استمرار حرکت های مشکوک خود برحذر دارد. هاشمی رفسنجانی بی تردید این اخطار رسمی نظام را درک کرده و پیام آن را به روشنی دریافت کرده است.

کمترین پیام این تقابل آن است که در صورت ظهور هر حرکت نابخردانه دیگری از سوی این شخصیت مصلحت گرا، نظام بی هیچ تعارفی آمادگی برداشتن قدم های دیگری را نیز برای سرجا نشاندن عوامل اصلی و پشت صحنه فتنه خواهد داشت.

 
شهیدی که هیچ مراسمی برایش برگزار نشد!
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم دی 1390 ساعت 7:16 شماره پست: 936

 حزب دموکرات، برای خودش حکومتی تشکیل داده بود. از بعضی روستاهای ارومیه و شهر مهاباد تا شهرستان سنندج و... یا در کنترل عوامل حزب دموکرات قرار داشت یا توسط مزدوران آنها به شدت ناامن شده بود.

نادر علی‌زاده ساعتلو از جوان‌های غیور ارومیه بود که با سن و سال کمش، مسئولیت‌های بزرگ را بر عهده می‌گرفت. دو بار به کمین نیروهای دموکرات برخورد کرد و به اسارت گرفته شد. اسارت او در چنگال نیروهای خودفروخته دموکرات، باعث شد به عمق جنایات غیرانسانی و نیز دین‌ستیزی آنان پی ببرد. در طول اسارت به رغم شکنجه‌ها و تهدیدهای دشمن، حاضر به اعتراف و همکاری با آنان نگردید و با این‌که بارها تا پای اعدام رفت، ولی هیچ‌گاه آثار ترس و اضطراب در رفتارش دیده نشد.

نادر پس از آزادی با همراهی دوست و همرزمش بهزاد دربندی که بعدها به شهادت رسید، توانست با نام مستعار و به کارگیری هوش و زیرکی خود در دل نیروهای دموکرات نفوذ کند. او با اجرای چند عملیات نمایشی و انتقال برخی اطلاعات سوخته، موفق شد اعتماد سردمداران حزب دموکرات را جلب کرده و به مقرّ فرماندهی آنان رفت و آمد نماید. نادر در جریان این رفت و آمدها متوجه عملیات گسترده‌ای شد که قرار بود به زودی به طور غافل‌گیرانه از سوی حزب دموکرات صورت بگیرد. آنها قصد داشتند به شهر ارومیه حمله کرده و بسیاری از نیروهای انقلاب را به شهادت برسانند. نادر به کمک بهزاد با عملیاتی شهادت‌طلبانه در مقرّ فرماندهی حزب دموکرات به درگیری مسلحانه با آنها پرداخت و توانست تعدادی از سران حزب از جمله سرگرد عباسی فرمانده عملیاتشان را به درک واصل کند. او با شهامت تمام، یک تنه در مقابل نیروهای دموکرات ایستاد تا همرزمش بتواند از صحنه درگیری خارج شده و نجات بیابد. سرانجام فشنگ‌های او تمام شد و با گلوله دشمن به شدت مجروح گردید. دموکرات‌ها که از کشته شدن فرماندهان خود و نیز ناکام ماندن عملیاتشان به شدت عصبانی بودند و همچنین رودست خوردن از یک جوان انقلابی برایشان گران تمام شده بود، پیکر نیمه‌جان نادر را زیر باران مشت و لگد گرفتند. سپس بدن او را به ماشین بسته و بر روی آسفالت خیابان‌های مهاباد کشاندند. بیشتر اجزای بدن نادر متلاشی گردید. باقیمانده پیکر او را آتش زدند و خاکسترش را بر روی پل رودخانه شهر به باد سپردند. از غربت و مظلومیت این شهید که با حماسه‌اش جان ده‌ها نفر را نجات داد همین بس که به خاطر در امان ماندن خانواده او از انتقام‌ و کینه توزی عوامل خودفروخته دموکرات، شهادت او افشا نگردید و هیچ مراسمی برایش گرفته نشد!

 راوی: رضا مؤمنی، رحیم بنائی، رحیم عباسیان از همرزمان شهید، پرونده شهید در بنیاد امور ایثارگران.

پیوند ناگسستنی
+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم دی 1390 ساعت 23:27 شماره پست: 935

حضرات آیات جوادی آملی و حسن حسن زاده آملی هر دو اهل یک دیار و از مفاخر کشورمان هستند. مخالفین علما همواره سعی داشتند بین دو حکیم ربانی٬ اختلاف یا رقابتی ایجاد کنند. خوشبختانه هیچ گاه در این کار موفق نبودند.                                                                                                 دیروز برای کاری به کوچه ای رفتم که منزل آیت الله جوادی در آن قرار دارد. نام کوچه برایم خیلی جالب به نظر رسید. روی تابلوی کوچکی نوشته شده بود: کوچه شهید حسن حسن زاده!

 
آنان که با دل جنگیدند
+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم دی 1390 ساعت 4:31 شماره پست: 934

ابوطالب، ‌بچه یکی دو ماهه‌ای را با خودش آورده بود خانه. گفت: مادر جان! این بچه‌ در بمباران مناطق مسکونی دزفول، خانواده‌اش را از دست داده و دیگر کسی را ندارد. از شما خواهش می‌کنم او را بزرگ کنی.

گفتم: من خودم بچه ده ماهه دارم...

گفت: نامزدم را هم می‌گویم بیاید کمکت کند.

حرفی نداشتم. ابوطالب نام کودک را علی‌اصغر گذاشت و در شناسنامه خودش ثبت کرد. مقدار زیادی شیر خشک و دیگر مایحتاج بچه را خرید و دوباره به جبهه بازگشت.

علی‌اصغر از شیر من می‌خورد. کودک ده ماهه خودم دیگر شیر من را نخورد. شیر خشک‌های علی‌اصغر را می‌دادم به او!

علی‌اصغر سه ماهش بود که مریض شد. سه ماه تمام در بیمارستان بستری شد. من نیز در تمام این مدت پیش او بودم. علاقه من نسبت به او روز به روز بیشتر می‌شد.

پزشک‌ها می‌گفتند: مریضی‌اش از آثار جنگ است. او وقتی در شکم مادر بود، بر اثر بمباران، آوار بر سر مادرش ریخت. برای همین روده‌هایش پیچ و تاب افتاده است.

اول نوروز سال شصت بود که ابوطالب آمد و یکسره خودش را به بیمارستان رساند. فکر نمی‌کرد مرا هم در بیمارستان و در کنار آن کودک ببیند. اشک ریخت و گفت: من به تو ظلم کردم، مادر. خیلی سختی کشیده‌ای... بعد رو کرد به علی‌اصغر و گفت: انتقام خون پدر و مادرت را از صدام می‌گیرم.

به دارو نیاز بود. ابوطالب به سرعت رفت تا دارو تهیه کند. او که رفت، حال بچه وخیم‌تر شد و...

 شاید تمام این مدت را صبر کرده بود تا یک بار دیگر روی ابوطالب را ببیند. علی‌اصغر در شش ماهگی به شهادت رسید.

 ابوطالب با دلی شکسته به جبهه برگشت. او چهار پنج ماه بعد به خیل شهدا پیوست.

راوی: مادر شهید ابوطالب قاسمی

علمدار نیامد!
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم دی 1390 ساعت 10:27 شماره پست: 933

دیشب گویا سالگرد شهادت سید مجتبی علمدار بود. من از این موضوع غافل بودم. در تماس تلفنی با خانم حیدری و تذکر ایشان بود که به یاد سید مجتبی افتادم و بر غفلت خود سوختم. برای یاداوری به دوستان فعال در عرصه های فرهنگی، پیامکی با این مضمون را ارسال کردم: سالگرد شهادت سید مجتبی علمدار بر مدعیان فراموشکار تسلیت بود. بعضی دوستان پاسخی ندادند. بعضی هم پیام دادند که یادشان بوده و در همان لحظه مشغول نثار فاتحه به آن شهید بوده اند! یکی دونفر هم بدجوری بهشان برخورد و.... چشمتان روز بد نبیند! به هر حال من خودم را غافل تر و بی توفیق تر از همه دوستان مدعی می دانم. به جاست بار دیگر این پرسش را مطرح کنم که به راستی علت شهرت شهید سید مجتبی علمدار در بین جوان ها و مریدان شهدا چیست؟ تا الان به هر نقطه ای از کشور که سفر کردم یک بسیجی یا بچه هیئتی ندیدم که نام این شهید را نشنیده باشد. این در حالی است که استان مازندران سرداران شهید بزرگواری دارد که تمام همَ و غم مسئولان مرتبط با دفاع مقدس استان این است که نام آنها را در سطح کشور مطرح نمایند. هیچ نهاد و مقام و رسانه ای نمی تواند مدعی شود کار خاصی برای شناساندن شخصیت این شهید مخلص و والامقام انجام داده است. علمدار، سردار نبود که بودجه ای به او اختصاص پیدا کند... لااله الاالله! شاید – به زعم حقیر و درک قاصر من – برای دریافت پاسخ این سوال لازم باشد نام ژاکلین زکریای ثانی را یک بار دیگر در اینترنت جستجو کنیم. الله اعلم.

نامزدی که حلقه اش را گم کرد!

+ نوشته شده در شنبه دهم دی 1390 ساعت 9:18 شماره پست: 932

ثبت نام کاندیداهای نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی دارای حاشیه های جالبی است که گاه از نظر منتقدان و ناظران دور مانده است. به بعضی از این موارد اشاره خواهم کرد:

 1-مهدی خزئلی در حالی نامزد انتخابات مجلس شد که مدت هاست در حلقه فتنه گران جای گرفته است. وقتی کسی می گوید در انتخابات تقلب شده، یعنی سازوکار اجرایی وزارت کشور و نظارت شورای نگهبان را قبول نداشته و قابل اعتماد نمی داند. ان وقت اگر خودش بیاید و در همین ساز و کار مشارکت کند یعنی حرف هایی که زده بود همه اش کشک!

2-آیت الله علوی که چند سال پیش نمایندگی ولی فقیه در ارتش را بر عهده داشت و هم اکنون نماینده مجلس خبرگان بوده و به همراه دیگر اطرافیان محسن رضایی، جبهه ایستادگی را تشکیل داده، در انتخابات مجلس نیز ثبت نام کرده است. در گزارش خبرنگاران مستقر در وزارت کشور آمده بود که نامبرده علت شرکت خود در انتخابات را فشار افکار عمومی دانست! من که تا به حال کمتر کسی را دیدم که حتی نامی از این بنده خدا شنیده باشد.در طول این سال ها ثابت شده که محسن رضایی و یارانش چقدر دارای خودباوری و اعتماد به نفس هستند!

 3-یک روز از دکتر حداد عادل گوشه و کنایه ای در جراید نقل شد که گویا ایشان هم جبهه پایداری را باعث تضعیف وحدت اصولگرایان می داند. فردای آن روز بود که از برخی متولیان جبهه پایداری شنیده شد حداد عادل در لیست این جبهه قرار دارد. همان روز مصاحبه ای از آقای دکتر منتشر شد که مضمون آن تأیید استقلال و رقابت بین جبهه پایداری و اصولگرایان محسوب می گردید. همچنین از زمانی که سردار زاکانی از قرارگرفتن اسم خود در لیست پایداری مطمئن شد حملات سایت ایشان به این جبهه کاهش چشمگیری پیدا کرد.

 4-آن بخش از اصولگرایانی که به شدت از استقلال جبهه پایداری عصبانی هستند گاه در مصاحبه های خود اظهار می دارند که اصلاّ این جبهه خطر جدی محسوب نشده و فاقد بدنه اجتماعی می باشد. این در حالی است که جبهه ایستادگی هم قرار است به طور مجزا فهرستی از نمایندگان مورد حمایت خود را معرفی کند اما تا کنون اعتراضی از سوی اصولگرایان به عملکرد آنها به گوش نرسیده است. این یعنی جبهه پایداری، رقیبی جدی است که ممکن است بساط مدعیان اصولگرایی را از خانه ملت برچیند.

 5-با این که تعدادی از نامزدهای انتخابات، هنگام ثبت نام اذعان کردند که برای حمایت از دولت وارد این عرصه شده اند اما رسانه های تخریب چی اصولگرایان، همچنان لبه تیز حملات خود را متوجه جبهه پایداری ساخته و سعی دارند این طور وانمود کنند که نامزدهای جبهه پایداری همان کاندیداهای جریان انحرافی هستند که ماه هاست بر طبل ادعای موهوم آن کوبیده اند.

6-لابد شنیده اید که حجت الاسلام آقا تهرانی و نبویان و سعید قاسمی و طالب زاده و یامین پور و... هم در انتخابات ثبت نام کرده اند. فقط مانده سعید حدادیان و حاج منصور که با آمدن آنها مجلس شورای اسلامی تبدیل می شد به هیئت رزمندگان!

 7-ناز و کرشمه احمد توکلی و الیاس نادران خیلی قدیمی و تکراری بود. همان اولش هر بچه ای هم می توانست حدس بزند آقایان در دقیقه نود مدعی خواهند شد که در پاسخ به درخواست های مکرر مردم حاضر شده اند یک بار دیگر کاندیدا شوند. این نمایش عوامانه تقریباً در اکثر حوزه های انتخابی توسط بعضی از نمایندگان مجلس اجرا گردید.

8-شنیده شده حجت الاسلام ذوالنور در فهرست جبهه پایداری شهر مقدس قم قرار خواهد گرفت. این شایعه موجی از بدبینی نسبت به سیاستمداران این جبهه را در بین طلاب و نیروهای ارزشی شهر قم به دنبال داشته است. حجت الاسلام ذوالنور به دلیل حملات ناموجه و تخریب بیش از حد رئیس جمهور به تیتر یک رسانه های ضدانقلاب تبدیل گردیده و به گفته خود با اعتراض مستقیم رهبر معظم انقلاب مواجه شد. ذوالنور از حامیان هاشمی رفسنجانی در انتخابات نهم ریاست جمهوری بوده است. برخی اختلاف سلایق در درون جبهه پایداری، آینده این جبهه را به سرنوشت جمعیت دفاع از ارزش ها – که با محوریت حجت الاسلام ری شهری و مرحوم ابوترابی در نیمه دهه هفتاد شکل گرفته بود- شبیه ساخته است.

صدهزار کلمه بدون یک جمله!
+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم دی 1390 ساعت 16:41 شماره پست: 931

روزنامه همشهری وابسته به شهرداری تهران، به مناسبت دومین سالگرد حماسه نه دی، ویژه نامه ای را در روز چهارشنبه، هفتم آذر منتشر کرد.

برای من جالب بود که بدانم روی کرد برخی چهره هایی که در ماه های اوج فتنه در صف ساکتین و عافیت طلبان قرار گرفته بودند در آستانه انتخابات مجلس و حملات شدید جبهه پایداری به این جماعت چه تحولی پیدا کرده است.

ویژه نامه همشهری با عنوان نهضت حضور را رصد کردم. بخش زیادی از حجم مطالب این ویژه نامه به بیان تاریخچه حضور مردم در دفاع از انقلاب و رهبری امام خمینی و مقام معظم رهبری در سال های قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اختصاص داشت. بخش دیگری نیز به بررسی نقش تظاهرات به عنوان یک رسانه مردمی اختصاص پیدا کرده بود و بخش کوتاهی هم به مرور گذرا و فاقد تحلیل بر حوادث سال 88 می پرداخت. نقد و نظرهایی در خصوص این ویژه نامه و نوع نگاه گردانندگان آن به موضوع فتنه دارم که بماند برای فرصتی دیگر. اما این وسط، نکته ای وجود داشت که بسیار برایم جالب توجه بود.

این ویژه نامه، هشتاد صفحه مطلب داشت که با توجه به ابعاد آن و برآورد تقریبی تعداد کلمات هر صفحه در حدود 1000 تا 1200 کلمه، چیزی نزدیک به صدهزار کلمه در آن به کاررفته است. نکته این جاست که شما هرگز نمی توانید در بین این صدهزار کلمه، جمله ای را در خصوص نقش هاشمی رفسنجانی در فتنه و حوادث مربوط به ان پیدا کنید! به راستی چه کسی است که نداند نامه بدون سلام و والسلام هاشمی به رهبر معظم انقلاب و خطبه های وحدت شکن وی در آخرین نمازجمعه ای که امامت آن را در تیرماه سال 88 برعهده داشت و نوعی تنفس مصنوعی به آشوب طلبان محسوب می شد، تنها در راستای تقویت جریان فتنه قابل تحلیل می باشد؟ شهرداری تهران با حذف این بخش انکار ناپذیر از وقایع تلخ فتنه 88 در واقع گامی علنی برای تحریف تاریخ انقلاب اسلامی و حمایت آشکار از پشت پرده جریان نفاق برداشته است.  

پاسخ های صریح یک نماینده مجلس به منتقدان

+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم دی 1390 ساعت 12:33 شماره پست: 930

دکتر علی کریمی، نماینده مردم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی، شب گذشته(6/9/90) در آستانه دهه بصیرت، دیدار و گفت و گویی صمیمی و رو در رو با طلاب و فضلای بابلی مقیم قم برگزار نمود. این جلسه که در خانه معلم شهر مقدس قم تشکیل شد، با استقبال بیش از صد تن از طلاب و روحانیون مناطق مختلف شهرستان بابل مواجه گردید که با توجه به عدم انتشار اطلاعیه یا دعوتنامه برای اطلاع رسانی رسمی در خصوص جلسه مذکور، این استقبال، در قیاس با جلسات مشابه، جالب و قابل توجه به نظر می رسید.

یکی از نکات حائز اهمیت این جلسه که تا پاسی از شب ادامه داشت، طرح نظرات و پرسش های صریح حضار بود که در مقابل، پاسخ های بی پرده میهمان جلسه را نیز به دنبال داشت. اظهار نظر صریح دکتر کریمی درباره ضعف عملکرد هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی در ایام فتنه شوم88، انتقاد از برخی اطرافیان رئیس جمهور، نقد مدیریت دانشگاه آزاد و اظهار نظر چالشی در خصوص مسائل حوزه انتخابیه خود باعث حیرت و تحسین اغلب حضار گردید. به رغم اصرار اداره کنندگان جلسه برای طرح مکتوب سوالات، با تأکید دکتر کریمی، بسیاری از پرسش ها و انتقادات به صورت شفاهی مطرح شد.

شنیده ها حاکی است، جبهه پایداری، دکتر کریمی را در فهرست نامزدهای مورد حمایت خود جای داده است.

 وبلاگ اشک آتش، مهم ترین نقدها و نظرها در خصوص عملکرد چهارساله این نماینده محترم مجلس را در هفته جاری منتشر کرده و حق دفاع را برای آقای کریمی محفوظ دانسته بود، طبق وعده، خلاصه ای از پاسخ های ایشان را نیز به حسب وظیفه شرعی، به معرض قضاوت همشهریان و خوانندگان محترم قرار می دهد:

علت غیبت چهارساله دکتر در جمع طلاب

آقای دکتر کریمی در پاسخ به این پرسش که چرا بعد از چهارسال نمایندگی و درست در آستانه انتخابات، به یاد طلاب بابلی در قم افتاده است، اظهار داشت که پیش از این نیز در منزل حجت الاسلام موسوی، نماینده محترم مجمع طلاب بندپی در قم با جمعی از طلاب این شهرستان دیدار داشته است. همچنین بارها ضمن تماس با حجت الاسلام حسین زاده نماینده محترم مجمع طلاب بابل، آمادگی خود را برای حضور در قم و تشکیل جلسه با طلاب این شهرستان اعلام نمود که این پیشنهاد متأسفانه با استقبال ایشان مواجه نگردید.

فتنه88، عملکرد مردم و هیئت رئیسه مجلس

نماینده بابل در مجلس شورای اسلامی، هدف فتنه گران را براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی دانست که با حضور پرنشاط مردم به خصوص در 9 دی سال88 محاسبات آنان باطل گردید. وی افزود: مردم نشان داده اند که بر سر آرمان ها و ارزش های دینی و انقلابی خود با کسی معامله نخواهند کرد. از هیئت رئیسه مجلس انتظار می رفت در ایام فتنه، همپای مردم قدم بردارند.

عملکرد دولت

آقای کریمی، فعالیت های عمرانی و خدماتی دولت در سراسر کشور را بیش از کارهای مجموعه دولت های قبلی دانست و از آن قدردانی کرد. ایشان با یادآوری رویکردهای غلط دولت های قبلی خاطر نشان ساخت: در سال های پس از دفاع مقدس، عده ای از سیاستمداران، برای مال اندوزی و اشرافی گری رقابتی گسترده را به راه انداختند که حزب کارگزاران سازندگی، مصداق بارز آن بود. بعد از آن جریانی روی کار آمد که هدفش تضعیف ارزش های اسلامی بود. وزیر ارشاد وقت، با پول نفت، روزنامه ای را به راه انداخت که در آن علیه سیدالشهدا علیه السلام و دفاع مقدس مطالبی منتشر می گردید. امروز ادبیات انقلاب و فرهنگ خدمت رسانی احیا شده و به لطف خدا دولت و مجلس برای حل مشکلات مردم، اجماع و اتفاق دارند. البته نقدهایی نیز بر عملکرد دولت وارد است. ما با کسی عقد اخوت نبسته ایم و همه باید بدانند مشروعیت دولت و مجلس، منوط به تنفیذ رهبری و باقی ماندن در مسیر ولایت و خدمت است.

ارتباط با جاسبی و مشایی

دکتر کریمی فیروزجایی در پاسخ به شایعاتی در خصوص ارتباط خود با باند جاسبی و جریان موسوم به انحرافی اظهار داشت: عده ای در سطح شهر برای تخریب و کنار زدن من، به این نوع شایعات دامن می زنند. انتخابات ریاست جمهوری در سال88 و دخالت های مستقیم دانشگاه آزاد در حمایت همه جانبه از کاندیدای فتنه گر، بار دیگر نشان داد که باند مدیریت این دانشگاه، مافیای قدرت، مدرک و ثروت است. من از پرچمداران مبارزه با فساد دانشگاه آزاد بوده ام که می توانید این موضوع را در اینترنت جست و جو نمایید. هر روز از ادامه مدیریت جاسبی در این دانشگاه را خسارتی بزرگ برای مبانی علمی و فرهنگی کشور می دانم. از همین روست که همواره مغضوب آنها بوده ام. از نظر من پیوند مافیای جاسبی و جریان مشایی علت قدرت یافتن مجدد این باند است. فردی که رئیس جمهور محترم در ابتدای تشکیل دولت نهم شجاعانه و با اقتدار او را که سال‌ها بر اریکه قدرت تکیه زده بود از مدیریت استانی در مازندران برچید به یکباره توانست با کمک مشایی، ده هزار گوساله را از مرز سیستان و بلوچستان وارد کشور کرده و برای خودش دامداری بزرگی را راه اندازی کند. من اعتراض خود درباره این نوع زد و بندها را به رئیس جمهور اعلام کرده ام. بنده در بسیاری از سفرهای مهم خارج از کشور به همراه آقای احمدی نژاد بوده ام اما این ارتباط باعث نشده که از انتقادهای خود چشم پوشی کنم.

نماینده بابل یا بندپی؟!

آقای کریمی، خود را نماینده و متعلق به شهرستان بابل دانست و اظهار داشت که از نظر وی، بابل و بندپی و لاله آباد و امیرکلا و ... یک منطقه محسوب می شود. نماینده محترم شهرستان بابل به ارائه آماری از فعالیت های خود پرداخت که نشان می داد ایشان نگاه یکسانی به همه مناطق حوزه انتخابیه خود داشته و در توسعه زیرساخت ها و ارائه خدمات، روستاها و محلات مختلف شهرستان را مورد توجه قرار داده است. به طور مثال ایشان به منطقه لاله آباد اشاره کرد که به غیر از دو یا سه روستا به همه نقاط آن سرکشی نموده و با پیگیری های خود طرح های آب رسانی و گازرسانی و ساخت شهرک صنعتی و... در این منطقه را به ثمر رسانده است. حضور در مساجد و محلات مختلف سطح شهر نیز مؤیدی دیگر بر نگرش عادلانه این نماینده به همه مناطق حوزه انتخابیه خود محسوب می شود. وی درباره این شائبه که مسئولان شهری به سفارش او از منطقه بندپی برگزیده شده اند با اشاره به برخی مسئولان شهرستان از جمله مدیران ادارات بازرگانی، آب و فاضلاب، آموزش و پرورش و ... پاسخ داد که هیچ کدام از این افراد اهل منطقه بندپی نیستند. آقای کریمی در پاسخ به اعتراض یکی از روحانیون حاضر در جلسه در خصوص به کارگیری کارگران غیربومی در کارخانه ایران خودرو در بندپی اظهار نمود: این کارخانه و دیگر فرصت های شغلی، متعلق به همه مردم و جوانان شهرستان بابل است. ایشان این توضیح را نیز اضافه کرد که در بخش هایی از فعالیت های صنعتی، نیاز به حضور نیروهای حرفه ای است که بنا بر ضرورت، این افراد گاه از شهرهای دیگری به خدمت گرفته شده اند.

اختلاف با امام جمعه و روحانیت

نماینده مردم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی، اختلاف موجود بین خود و امام جمعه محترم شهر بابل را سلیقه ای و مدیریتی خواند. آقای کریمی در این خصوص این گونه توضیح داد که: وقتی خبر پیروزی خود در انتخابات مجلس را شنیدم اولین جایی که رفتم دفتر امام جمعه محترم شهر بابل بود. من شماره تماس خود را دراختیار ایشان گذاشتم و اعلام آمادگی کردم در مسائل مربوط به شهرستان، با ایشان همکاری و همراهی مشترک داشته باشم. بعد از آن جا نیز به محضر آیت الله فاضل رفتم.

من به روحانیت علاقه دارم و حتی اگر هزاربار به من کم محلی شود به صورت یک طرفه هم که شده ارتباط خود را حفظ خواهم کرد. البته تعامل باید دوطرفه باشد. در حال حاضر با بسیاری از روحانیون و طلاب و فضلای مناطق مختلف شهرستان بابل ارتباط خوب و نزدیکی دارم. شهرستان بابل دارای پنج نمازجمعه است که من در نماز جمعه های همه این مناطق بارها شرکت کرده و با اغلب ائمه جمعه شهرستان ارتباط دوسویه دارم. در نماز جمعه شهر بابل نیز تا کنون پانزده بار شرکت کرده ام. در مراسم سالگرد مرحوم آیت الله روحانی با این که دعوت نبودم! به همراه آقای دکتر لاریجانی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، در مراسمی که در منزل امام جمعه بابل به صرف ناهار تشکیل شد، شرکت نمودم.

عزل و نصب ها

 علی کریمی، دخالت مستقیم خود در عزل و نصب ها را تکذیب نمود. ایشان در ادامه افزود: عزل و نصب مدیران ادارات و نهادها مسیر قانونی خودش را طی می کند. یک مورد را با مدرک نام ببرند که من در عزل یا انتصاب مدیران، دخالت مستقیم داشته ام.  

تخلفات مالی وابستگان

این نماینده مجلس شورای اسلامی در خصوص شایعه فساد مالی یکی از نردیکان خود ضمن تکذیب آن بیان داشت: بر فرض هم یکی از بستگان من خلافی را مرتکب شده باشد چه ربطی به من دارد؟ در همه خانواده ها افراد خوب و بد وجود دارند. برادر یا داماد برخی از مسئولان نظام هم خطاکار بوده اند. آیا چیزی از شأن و جایگاه ان بزرگواران کم می شود؟ دکتر کریمی که خود از خانواده معظم شهدا و ایثارگران است از مدعیان خواست در صورتی که ادعای حمایت وی از فرد یا افراد دارای مفاسد مالی را دارند سند آن را به مردم ارائه دهند.

علت عقب افتادگی در توسعه شهرستان

دکتر علی کریمی، عقب افتادگی در توسعه شهرستان بابل را مربوط به سال های پیش از نمایندگی خود دانست و با استناد به آمارهای رسمی مسئولان  اظهار داشت: وقتی که به نمایندگی مردم شهرستان بابل انتخاب شدم توسعه این شهرستان در انتهای جدول پیشرفت و تسعه استان قرار داشت. آقای کریمی خاطر نشان ساخت در سال های اخیر به یاری خدا و همراهی مسئولین توانسته است فعالیت های گسترده ای را در توسعه زیرساخت ها مانند آب رسانی و گازرسانی به روستاها، اصلاح و ایجاد جاده های مواصلاتی،راه اندازی شهرک صنعتی و دیگر خدمات کشاورزی، عمرانی و صنعتی در سطح شهرستان بابل انجام دهد که مجموعه این اقدامات باعث گردیده معیارهای توسعه در شهرستان بابل از رشد چند برابری نسبت به سال های گذشته برخوردار شود. ایشان به آمار خیره کننده ای در خصوص پیشرفت و توسعه حوزه انتخابیه خود در چهار سال اخیر و مقایسه آن با دوره های قبل پرداخت که به دلیل تنوع خدمات و اطاله آمارها پیشنهاد گردید مجموعه فعالیت های دکتر کریمی در طول چهارسال نمایندگی به منظور تبیین حقایق و رفع شبهات در ویژه نامه ای منتشر گردیده و در اختیار مردم شهرستان بابل قرار بگیرد. دکتر کریمی، کم بودن میزان تخصیص اعتبارات ملی و استانی به شهرستان بابل را از دیگر عوامل عقب افتادگی توسعه شهرستان اعلام نمود که در بخش بعد به آن خواهم پرداخت.

فرمانداری بندپی

تشکیل فرمانداری بندپی یکی از چالشی ترین مسائل شهرستان بابل در سال گذشته بود. نماینده بابل در مجلس شورای اسلامی معتقد است بابل با توجه به گستره جغرافیایی و پراکندگی جمعیتی، مستعد چهار یا پنج فرمانداری است. وی تشکیل فرمانداری های مستقل را با توجه به تعدد روستاها و محلات در شهرستان بابل باعث فراهم شدن امکان رسیدگی و سرکشی عادلانه فرمانداران به همه مناطق دانست. ایشان همچنین معتقد است تشکیل هر فرمانداری به معنای تخصیص ردیف بودجه مستقلی است که به طور طبیعی رشد و توسعه آن منطقه را درپی خواهد داشت. دکتر کریمی از مخالفان طرح تشکیل فرمانداری در بندپی – که طراحان آن را خائن برشمرده اند!- خواست تا به این پرسش جواب بدهند که آیا جداشدن شهر فریدون کنار از بابلسر یا میان دورود از ساری به نفع مردم این شهرها نبوده و کسی از این موضوع که باعث اختصاص بودجه بیشتری برای خدمت به مردم گردیده، ضرر کرده و پشیمان شده است؟

روحانیون و مدارس

دکتر کریمی که خود عضو کمیسیون آموزش در مجلس شورای اسلامی است در پاسخ به سوالی در خصوص حمایت از فعالیت های تبلیغی روحانیون در سطح مدارس گفت: بر اساس منویات مقام معظم رهبری به منظور ایجاد انس بین دانش آموزان و قرآن، طرح جذب پانزده هزار روحانی به آموزش و پرورش را در مجلس و دولت پیگیری می نمودم که با تغییر وزرا موانعی پیش آمد و این طرح عملی نشد، اما با پیگیری های مستمر، در حال حاضر مراوده خوبی بین آموزش و پرورش و مبلغان وجود دارد. در استان مازندران و شهرسان بابل نیز با اقداماتی که انجام گرفت فعالیت روحانیون در مدارس بسیار تسهیل گردیده است.

یک توضیح: از آن جا که پاسخ های دکتر کریمی به صورت شفاهی و مفصل بوده، هر گونه قصور در انتقال مفاهیم مورد نظر ایشان بی تردید متوجه راقم این سطور است که امیدوارم به دیده اغماض٬ بخشیده شود.

حاشیه های یک مداح
+ نوشته شده در سه شنبه ششم دی 1390 ساعت 11:30 شماره پست: 929

 

"من در بین مداح‌ها یک نفر را به عنوان معلم و الگو قبول دارم که آن هم حاج ماشاالله عابدی است. چون یک مرتبه از دهان ایشان حرف زشت یا فحشی نشنیده‌ام. آقای منصور ارضی روضه خوان امام حسین علیه السلام است. پیر غلام است و بسیار محترم است و من خیلی هم دوستش دارم ولی معلم من حاج ماشاالله است. حاج منصور خصلت و روحیه خاصی دارد که با روحیات من جور در نمی‌آید. من از این خصلت‌ها خوشم نمی‌آید. من روحیه حاج ماشاالله را دوست دارم که نه غیبت می‌کند نه به کسی بی احترامی می‌کند و نه به کسی دستور می‌دهد. با تقواست. تربیت هم می‌کند، به همین خاطر من پیش حاج منصور نمی‌روم. من حدود بیست سال است که با حاج ماشالله هستم و برای خواندن نمی‌روم ولی به اصرار بلندگو را به من می‌دهد. این برای من درس است."

مصاحبه اخیر مداح بزرگوار٬ نریمان پناهی با نشریه خیمه بسیار چالشی و در نوع خود جالب و صریح بوده است. متن کامل این گفت و گو را در ادامه مطلب بخوانید:


-آقای پناهی پشت سر شما حرف‌های زیادی هست. مثلا یک دوره‌ای مطرح شد که بعضی از بچه‌های شما می‌گفتند ما مقلّد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم و قمه می‌زنیم و خیلی‌ها مرجع‌شان را عوض کردند و به اسم شما تمام شد. گفتند سرپرست این‌ها چه کسی است؟ نریمان پناهی.


آن روزها جمعیت خیلی زیادی به مجلس ما می‌آمدند. نمی‌شد کنترلش کرد. در آن شلوغی و جمعیت من باید از کجا می‌دانستم که طرف خودش را زده است. خودم که یا وسط جلسه پس می‌رفتم یا آخر جلسه در آبدارخانه افتاده بودم. در آن جلسه خودم می‌دانستم کسانی می‌آمدند که اصلا با آقا و شهدا کاری نداشتند و فقط چون سینه زنی بود می‌آمدند و به قول شما به نام من تمام می‌شد. از شهرستان‌ها هم خیلی می‌آمدند. تذکر می‌دادم که آقا خواهش می‌کنم کسانی که اینجا می‌آیند مطیع هیئت باشند و خون نریزند. اما گوش نمی‌دادند. اما آیا در هیئت‌‌های دیگر این قضیه نبوده است؟ آیا در سینه زدن خون نمی‌ریزند؟ آیا عمدی این کار را می‌کنند که با حرف آقا مخالفت کنند؟ نه. این امری عادی است. روضه خوانده می‌شود و صورت می‌خراشند و تیغ هم می‌زنند. چرا انگشت بر مکتب الحسین گذاشته‌اید؟

 
-قبول دارید که برخی از کارهای انحرافی در عزاداری‌ها از مکتب الحسین یعنی هیئت شما شروع شد؟ هیئت‌های معروف دیگر هم بودند که کارهای دیگر می‌کردند. چنگ می انداختند. اما تیغ زدن‌ها و خون ریختن‌های این‌گونه از مکتب الحسین شروع شد.
ریشه‌اش از مکتب نبوده ولی در آنجا پا گرفت و ما هم تذکر می‌دادیم و من و مکتب الحسین لطمه خوردیم. ما همیشه به حرم آقا می‌رفتیم و سینه می‌زدیم و وارد می‌شدیم. همین حرکات و کارها باعث شد که نگذارند ما وارد شویم و این حرم رفتن کم‌کم برچیده شد. باعث این اتفاقات من نیستم. کسانی هستند که به آنها تذکر دادیم ولی گوش ندادند. ببینید متاسفانه من از اطرافیانم ضربه خوردم. من حتی به بعضی‌ها مستقیم گفتم لطفا هیئت نیایید. چرا مکتب الحسین زیر سوال برود؟ مکتب الحسین سال 63 تاسیس شده است. زمان جنگ. این مرا می سوزاند. چقدر این مکتب شهید داده است و حالا زیر سوال رفته است. بعضی هیئت‌ها که تازه ایجاد شده‌اند برنامه‌هایشان در تلویزیون هم پخش می‌شود و از آن استقبال می‌شود ولی مکتب الحسین که سابقه دار است باید این‌گونه باشد.

زمانی که بعد از انتخابات آن فتنه‌ها بوجود آمد من خودم اعلام کردم که کسانی که با آقا و شهدا نیستند بروند. قسمشان دادم به امام حسین علیه السلام که مکتب نیایند. گفتم اگر روزی ببینم دوباره شلوغ شده و می خواهید سنگ بزنید اولین سنگی که می‌خورد بر سر من می‌خورد. دیدم یک عده از جمعیت دارند می‌روند. گفتم بروید و دیگر نیایید. خط‌تان را مشخص کنید. من دوستی

زمانی که بعد از انتخابات آن فتنه‌ها بوجود آمد من خودم اعلام کردم که کسانی که با آقا و شهدا نیستند بروند. قسمشان دادم به امام حسین علیه السلام که مکتب نیایند

صمیمی داشتم که دیدم خیلی مستقیم در حال صدمه زدن به هیئت است. خصوصی به او گفتم که خواهش می‌کنم رعایت کن. می‌دانم برای امام حسین علیه السلام می‌میری ولی مراعات کن. دیدم مراعات نمی‌کند. باور می‌کنید که با او قطع رابطه کردم و الان سالی یک مرتبه می‌بینمش؟ یعنی اگر او و امثال او وارد هیئت می‌شوند من سریع خودم را گم می‌کنم. نمی‌گویم برو بیرون. حرم امام حسین علیه السلام است. به یکی از همین آقایان زنگ زدم و گفتم خواهش می‌کنم مکتب نیا. گفت برای چه نیایم؟ گفتم تو بیایی من چیزی نمی‌گویم ولی ممکن است بچه‌ها حرمتت را نگه ندارند. الان هم هیئت خودم زیر سوال رفته، هم خودم. دیگران فکر می‌کنند من واقعا با آقا مخالفم. ولی این طور نیست. از دردهای بزرگ من این است. الان اگر من را جایی دعوت کنند چک می‌کنم و می‌پرسم که متاسفانه قبلا این کار را نمی کردم.
برای خودم این قضیه درد بزرگی است که کسی که تازه به جایی رسیده است ما را قبول ندارد و می‌گوید من نریمان را تایید نمی‌کنم. برای من خیلی جالب است. گفتم تو چند سالت است؟ گفت 26 سالم. گفتم تو هنوز به دنیا نیامده بودی من هیئت داشتم.

-الان در شور کار به جایی کشیده شده که به جای حسین، حوسین و خیلی‌ها هم سین سین می‌گویند. قبول دارید که شما یک جاهایی باعث شدید که یک تند روی‌هایی انجام شود. یا گاهی سبک‌هایی را می‌سازند که دیگر سبک سینه زنی نیست و بیشتر شبیه موزیک دیسکو است؟ این‌ها از فضایی که شما باز کرده بودید شروع شد و کسانی که از هیئت شما آمده بودند بدون بزرگتر رها شدند و یاد گرفتند و این فضا را درست کردند؟

نحوه خواندن من همان نحوه خواندن سبک های قدیم بود. نحوه خوزستانی. نحوه کربلایی ها و نحوه خودمان که آذری است. اینها با هم ادغام است. من ترک هستم و وسط ذکر داغ که می‌شوم حسین را با لهجه ترکی می‌گویم. مثلا می‌گویم حوسین. نه که عمدا بگویم. زبان مادری‌ام ترکی است. یا مثلا الله را ما می‌گوییم آلله. این‌گونه به ما ترک‌ها بهتر می‌چسبد. خودم هم وقتی دعا می‌کنم در دعا آلله می‌گویم. این زبان مادری من است. و اینکه به زبان مادری خودم حوسین می‌گفتم.

-این خوزستانی و کربلایی را از کجا یاد گرفته‌اید؟

از زمان جنگ عاشق صدای فخری و کویتی پور بودم. من عاشق سبک خوزستانی و کربلایی‌ها بودم. اگر دقت کنید کمی شبیه همدیگر است.

-شما این سبک‌ها را قبول دارید؟
اصلا و همیشه هم گفته‌ام. چه در شهرستان‌ها و چه در تهران که لطفا سبک‌هایی که در شان امام حسین علیه السلام نیست را نخوانید. همان سبک‌های قدیمی خودمان را بخوانید.

-ولی خود شما این فضا را ایجاد کردید. شما این سبک‌های جدید را راه انداختید. شما گفتید من جایی داغ می‌شوم و حسین را حوسین می‌گویم و او فکر کرد که اگر داغ شود حسین را سین هم می‌تواند بگوید.
من اگر خودم شخصا بیایم و سبک ترانه بخوانم حق با شماست. می‌گویند خودش دارد ترانه می‌خواند. برای من یکی نمونه پیدا کنید که سبک ترانه خوانده باشم. کلا نحوه خواندن را عوض کرده اند. ما هنوز هم که هنوز است در خواندن‌هایمان ذکرمان همان حسین است. ما هنوز هم در محرم همان ذکرها را می‌گوییم. همان ذکر عاشورا را می‌گوییم ولی الانی‌ها از شروع مجلس بدون مقدمه بدون روضه و مقتل با سبک‌های ترانه شروع به خواندن می‌کنند. در مکتب الحسین اینگونه خوانده نشده است.

- ولی همین‌ها بعضی‌هایشان در هیئت شما بوده‌اند.
شخصی آمده طلبه شده و بعد طلبگی را رها کرده و رفته. مقصر حوزه بوده؟ خیر. مقصر خود شخص است که هدفش را مشخص نکرده است. چرا به گردن ما می‌اندازید؟ اگر من تازیانه را برداشتم که خودم را بزنم و اگر من تیغ برداشتم که به خودم بزنم حق با شماست ولی من کی این کار را کردم؟ من اکثر زمان‌ها در هیئت که می‌خوانم لخت هم نمی‌شوم. چون ممکن است کسی فیلمبرداری کند یا عکس بگیرد و بدنم بیفتد. همیشه سر این قضیه بحث و گله کرده‌ام که آقا نمی‌خواهم فیلم بگیرید. من خودم با فیلمبرداری موافق نیستم. چندین بار امتحان کرده‌ام. فضای روضه را خراب می‌کند ولی می‌بینید که این فیلمبرداری‌ها رواج پیدا کرده است. آیا این را من رواج داده ام؟ خیر. ولی بعضی‌های دیگر رفتند برای خودشان هیئت زدند و فیلمبردار آوردند و پروژکتور انداختند و پشت سر هم نوار بیرون دادند. آیا من این را رواج دادم؟ آقایی از هیئت ما رفت جای دیگر و شروع به خواندن کرد و از همان ابتدا هم میلیون میلیون پاداش می گرفت در حالی که ما آن زمان اصلا صله نمی‌گرفتیم. این‌ها را من رواج دادم؟ این برای یک سری کاسبی شده است. در حضور خود من کسی زنگ زد به یکی از همین‌ها گفت بنده شما را برای یک شب فلان جا می‌خواهم. او گفت من فلان قدر می‌خواهم. آن آقا گفت چه خبر است؟ آن آقا در جواب گفت حاج آقا مگر ما تا کی روی بورس هستیم؟ من آنجا بودم. من

برای نوارهای من سر و دست می‌شکستند و خیلی‌ها با نوارهای من کاسب شدند ولی به خودم چیزی نرسید

این کار را کرده ام؟ ولی اینجا به نام من تمام می‌شود در حالی که پاداش و پول را کسی دیگر می‌گیرد.

-شما می‌گویید که بچه‌هایی که از هیئت شما بیرون آمدند استاد و پیر نداشتند و به این فضاها رفتند. شما خودتان استادتان چه کسی بوده است و چگونه فضای مداحی را شروع کرده اید؟
من مداحی را از سن 18 سالگی شروع کردم. ما خانوادگی روضه خوان هستیم. مادرم و پدر مادرم روضه خوان بوده‌اند. اخوی بزرگم آقا سلمان الان نزدیک 60 سالشان است.که ایشان هم مداح هستند و هم آذری می‌خوانند و هم فارسی. این در خانواده ما ارثی است. ولی این نوع خواندن را من از زمان جنگ دارم. خدا رحمت کند حمید رفیعیان بود که معلم قرآن و اخلاقم بود و شهید شد. سال60 یا 61 بود. دقیق یادم نیست.در آن سال به هیئت حسین جان پیش حاج منصور  رفتم و آنجا ماندگار شدم. در حسین جان بود که به سبک شور سینه می‌زدند. کمتر جای دیگری این‌گونه سینه می‌زدند. در حسین جان شور سینه می‌زدند ولی شورهای سنگین. نه مانند الان. روضه خواندن و مقتل خوانی‌شان طبق روایات و احادیث بود و اشعارشان هم صحیح و دقیق بود. ما در این مکان‌ها بزرگ شده‌ایم.

-استاد خاصی هم داشتید؟
خاص نخیر. ولی ما بزرگ شده این هیئت‌ها هستیم. از اول هیئتی بوده‌ایم. مثلا نزد حاج منصور ارضی و بعد هم حاج ماشاالله عابدی. اینها مخصوصا حاج آقا عابدی الگوی من هستند. من استاد اصلی خودم را ایشان قرار داده‌ام و همیشه هم همه جا گفته‌ام که معلم من ایشان هستند. چون واقعا با تقوا هستند.

-شعرهایی که می‌خوانید را از کجا می‌آوردید؟
اکثر شعرهای من از جودی و کمپانی و نیّر است. شعرهای آقای سازگار و چند تن از شعرای قدیم هم هست. البته چند تن از دوستان هم هستند مانند آقای بهمن عظیمی که در ایام خاص نوحه می‌گوید. من اشعار را از همین شعرا می‌گیرم. یا لطیفیان که شعرهای بسیار خوبی می‌گوید. وحید قاسمی و آقا جواد حیدری. از این شعرها هم استفاده می‌کنیم.

-شما در سبک خواندن و واحد خواندن‌هایتان سبک خاصی برای خود دارید و بیشتر همین سبک‌ها  را می‌خوانید. دلیل اینکه الان خیلی‌ها به تنوع روی آورده اند ولی شما همچنان ثابت می‌خوانید چیست؟
اولا این خدادادی است. از جایی نیست. ما از خودمان چیزی نداریم. این نوع سبک را من دوست دارم. اکثر سبک‌های واحدم ثابت است و اگر سبکی دیگر بخواهم بخوانم سبک‌هایی می خوانم که شبیه سبک خودمان باشد.

-شما کار دیگری هم کردید مثلا در شب تاسوعا طبل و سنج می‌آورید و هم زمان سینه زنی زنجیر زنی هم دارید. این کار را از کی شروع کردید و از کجا اقتباس کردید؟ سنت خاصی برای جای خاصی است؟
ما در ماه محرم و صفر از این‌ها استفاده می‌کنیم. در این دو ماه می زنیم چون اوج روضه است. مثلا دمام برای ما نیست برای خوزستانی‌هاست ولی چون دیدم که دمام در عزاداری خیلی زیباست استفاده کردم. اگر به فتوای آقا نگاه کرده باشید آقا فرموده‌اند که اگر لهو و لعب نباشد و برای گناه نباشد و برای تبلیغ استفاده شود ایرادی ندارد. البته فقط در ماه محرم و آن هم 3 یا 4 شب می‌زنیم که برای حضرت علی اصغر و ابا عبدالله و روز عاشورا.

-یک دوره خاصی جوان‌هایی که خیلی به شور و سبک‌های سینه زنی علاقه داشتند به هیئت شما روی می‌آوردند. خودتان این را چگونه تحلیل می‌کنید؟ چرا هیئت شما برای کسانی که علاقه شدید به سینه‌زنی‌های طولانی مدت داشتند مثلا تا صبح عاشورا جذاب بود؟هیئت شما چه جذابیتی داشت؟
یادش به خیر. آن محفل شب عاشورا اختصاصی بود. هیئت که تمام می‌شد به کسانی که می‌دانستیم واقعا برای امام حسین علیه السلام سینه می‌زنند جایی را مشخص می‌کردیم و فقط به آنها می‌گفتیم. مراسم‌مان اینگونه بود که این به گوش همه رسید و جمعیت بیشتر شد. به این طریق بود که جذب می‌کرد و بیشتر می‌آمدند. با گریه سینه می زدند.آن هم در تاریکی. نه دوربین و نه عکسی.
آن موقع هم ما با سبک جلو نمی‌رفتیم. شاید یک ساعت فقط می‌گفتیم حسین. ولی بعد دیدیم طرف رفت از جای دیگری سر در آورد و آن به اسم من تمام شد.

-یک عده‌ای از آن‌ها از هیئت شما آمده‌اند. بعضی‌ها میاندار شما بوده اند.
خیلی‌ها وقتی از مکتب الحسین رفتند، نحوه و سبک خواندن‌شان عوض شد.

-شما چقدر مقصر بودید؟
من مقصر نیستم. من راه او را نرفتم. اگر من هم راه او را می‌رفتم حرف شما درست بود. من شدیدا با سبک‌های امروزی چه موردی باشد و چه کلی باشد مخالفم پس من مقصر نیستم.کسی که به او تذکر می‌دهی ولی می‌رود سیگار می‌کشد من مقصرم؟نه.

-ولی بچه سیگاری‌های جلوی هیئت شما معروف بودند.
وقتی خودم سیگار می‌کشیدم این طور بود. بعد دیدم سیگار کشیدن من برای بساط ائمه لطمه است گذاشتم کنار. این حرف

اگر از من دیده‌اید و بنده سبک رقاصی را رواج داده‌ام حق با شماست

درست است. خودم مقصر بودم و بعد دیدم که این به هیئت صدمه می زند و بعضی ها علنا جلوی در سیگار می‌کشند. من بخاطر همین مساله سیگار را ترک کردم. حتی بعضی از دوستان اعلام کردند که ما قهوه خانه سنتی زده‌ایم شما بیایید افتتاحش کنید. گفتم من اصلا این کار را نمی‌کنم. سر این مساله سیگار کشیدن فرمایش شما درست است. دیدم صدمه می زند و ترک کردم و اعلام هم کردم. گفتم بنده سیگار را ترک کرده‌ام. تنها چیزی که مقصر هستم همین مساله سیگار کشیدن است که خودم رفتم سریع ترک کردم. حتی اعلام کردم اگر سیگاری هستید و نمی‌توانید سیگار نکشید جای دیگر بکشید و بعد به هیئت بیایید.

-البته می‌شود این‌گونه هم نگاه کرد که شما قصد این اتفاقات را نداشته‌اید.یک عده‌ای به هیئت شما به این دید نگاه کرده‌اند که یک بستری برایشان ایجاد شده است که باب میل آن‌هاست و بعدا شاید دیده‌اند آن نیست و جای دیگری رفته‌اند و کارهای دیگری کرده‌اند. اما چه اتفاقی افتاده که آنها با اهداف خاصی به هیئت شما دیدی ابزاری داشته‌اند؟ اعتقاداتی مانند قمه زدن و...؟
این‌گونه نبوده است. داستان بر عکس است. این شخص آمده مکتب الحسین و فضا را دیده و بلافاصله رفته و برای خودش مکتب زده است و خیال کرده که می‌تواند به همین راحتی هیئت بزند. ما نگفتیم. او خودش آن راه را انتخاب کرده است. یک سری آمدند در هیئت و هنوز هم هستند و یک ته صدایی دارند. این‌ها می‌بینند که اگر در مکتب الحسین به نریمان بگویند که می‌خواهند بخوانند نریمان نه نمی‌گوید. خیلی جاها به این راحتی بلندگو نمی‌دهند. درست است که من نه نمی گویم ولی حساب کتاب می‌کنم که اگر واقعا می خواهد برای امام حسین بخواند کمکش می‌کنم. ولی ببینم که می‌خواهد بازی کند اصلا این قضایا را نداریم. به کسی می‌گویند شما برای چه به هیئت فلانی میروی؟ می‌گوید جمعیت دارد 2000 نفر. برای جمعیت 2000 نفری می روند. شلوغ است و حال و هوایی دیگر دارد. خواننده اش هم در مکتب الحسین بزرگ شده است. ولی من تربیت آن‌گونه نکرده‌ام. ما هم هیئت داشتیم. اگر هم آن زمان هیئت زدیم بزرگترهای‌مان را ترک نکردیم. هنوز هم که هنوز است وقتی می‌بینم روضه ندارم سریع پیش حاج ماشاالله عابدی می‌روم. رهایش نمی‌کنم. بزرگم را فراموش نمی‌کنم و او هم می‌داند که من برای خواندن نمی‌روم ولی اولین نفر بلندگو را به من می‌دهد. اگر این کار را نکند که حاج ماشاالله عابدی نمی‌شود. من هم اگر پیشش بخوانم به 5 دقیقه هم نمی‌کشد. یک قصیده کوتاه می‌خوانم. ولی الان یک عده آمده‌اند و سریعا می‌خواهند کاسب شوند. نمی‌خواهند برای امام حسین نوکری کنند.

-ولی شما باید در هیئت خودتان مدیریت و بزرگتری می‌کردید.
من مقصر نیستم. آمدند و خواندند و ما هم تذکر دادیم وقتی گوش نمی‌کنند. من چه کار کنم؟ وقتی من می‌گویم سبک ترانه نخوان و به من می‌گوید چشم و دوباره سبک ترانه می‌خواند چه می خواهی بگویی؟ آقا فرمودند چرا بعضی‌ها از چشم و ابرو می گویند؟

-اما می‌توانستید به آن آقا بگویید که تو مثلا دیگر به هیئت نیا و میانداری نکن.
میاندار من اکبر مالکی بود. عباس سلیمانی و عباس بیابانی بود. این 3 هیچ‌کدام اهل بازی و ترانه و این کارها نبوده‌اند.

-الان اکبر مالکی و اینها خودشان هیئت زده اند.
بله آن هم دلایل خودش را داشت. خودم صلاح دانستم.

-چه کسی آن ها را بزرگ کرد؟ آن شخص هیچ کجا نمی‌توانست برود و میکروفون بگیرد و بخواند. حاج منصور میکروفون به کسی نمی‌دهد یا با وسواس می‌دهد. ولی شما با نیت پاک خودتان میکروفون را دست من هم می‌دهید. هزار نفر هم پای روضه خوانی من می‌نشینند و سینه میزنند. هزار نفری که به خاطر کسی دیگر آمده‌اند. هنوز هم همین کار را می‌کنید؟ هرکس بیاید میکروفون می‌دهید؟
نه. اگر شناخت داشته باشم میکروفون می‌دهم. من اعتقادم این است که هرکس که به هیئت امام حسین علیه السلام بیاید و واقعا روضه خوان باشد اجازه می‌دهم بخواند. ولی اینکه شخصا او را بشناسم.

-بپذیرید که این‌جا را اشتباه کرده‌اید و بدون حساب میکروفون دست دیگران داده‌اید؟
بله ولی نمی‌دانستم که این‌ها ثبات ندارند. من از کجا می‌دانستم؟ من بخاطر امام حسین علیه السلام گفتم بخواند. ولی نمی دانستم که می‌خواهند از اینجا سکوی پرتاب برای خودشان داشته باشند و برای خودشان هیئت بزنند.

- هلالی موقعی که رفت پیش حاج منصور، حاج منصور گفت برو ریشت را کوتاه کن بعد بیا. سعید حداد می‌گوید من در مجلس حاج منصور 7 یا 8 سال شاگردی کردم. شما با همه بزرگی‌تان هیئت‌تان کسی را پرورش نداده است. اما هیئت شما بزرگ نداشت.
عده‌ای

من الان مستاجرم. پنج میلیون پول پیش داده‌ام و ماهی 400 هزار تومان اجاره می‌دهم

برای مکتب الحسین ارزش قائل نشدند و رفتند. شاعری را آوردند پیش من. به او گفتم شعر باید طبق حدیث و روایت باشد. و او را توجیه کردم. خواستم حرف را اول بگویم. ما تذکر داده ایم وطرف گوش نداده و رفته.

-شما اصلا شاگرد پروری نکرده‌اید؟ شاگرد پروری با مرید پروری فرق دارد. شما شاگرد تربیت نکرده‌اید. یعنی مثلا فلانی که در هیئت من بزرگ شد من به او یاد بدهم اینجا را اینگونه بخواند و شان مجلس اهل بیت این است و...
اینها را انجام داده‌ایم ما خیلی سختی کشیده‌ایم. هنوز هم این داستان‌ها را داریم. تذکر را می‌دهیم می‌گویند چشم ولی دوباره آن کار را تکرار می‌کنند. من وظیفه‌ام را انجام داده‌ام و تذکرات را  داده‌ام ولی جواب نداده. بخاطر همین من هم دنبال این قضیه را نگرفتم.

-بعضی از این دوستان شما درست عمل نمی‌کنند. ولی این‌قدر که پشت سر آقای نریمان پناهی حرف هست پشت سر آنها نیست. یعنی نمی‌گویند هلالی چرا این‌گونه است و چرا سید ذاکر آن چیزها را خواند. می‌گویند تقصیر نریمان است. می گویند این‌ها از کجا در آمده؟ از هیئت نریمان. چرا دیگران کاری را می‌کنند و پای شما نوشته می شود؟
برای من هم سوال است. اگر از من دیده‌اید و بنده سبک رقاصی را رواج داده‌ام حق با شماست. یک عده از شهرستان‌ها می‌آمدند. بچه‌های کاشان می‌آمدند و به گونه‌ای دیگر سینه می‌زدند. به بچه‌هایشان می‌گفتند ببینید نریمان چگونه می‌خواند، سبک سینه زنی‌شان را نگاه بکنید. خودشان گفتند که ما از آنجا آمدیم و یاد گرفتیم و رفتیم برای خودمان هیئت زدیم. نه فقط بچه‌های کاشان. بچه‌های مشهد، قم و...اینجا یاد می‌گرفتند و برای خودشان هیئت می‌زدند و یک عده هستند که همین شیوه قدیمی خودمان را حفظ کرده‌اند که در شهرستان‌ها هست. حالا در میان این‌ها عده‌ای هم منحرف شده‌‌اند. آیا من مقصر هستم؟ این بی انصافی است. می‌گویند این آقا می‌خواهد برای امام حسین علیه السلام بخواند. من می‌گویم بخواند. از کجا بدانم که فردا می‌خواهد برود و هیئت بزند و سبک‌های آن‌چنانی بخواند. خیلی‌ها آمده اند مکتب الحسین و تعهد هم داده‌اند که ما اینجا می‌مانیم و خادم می‌شویم ولی پای حرفشان نمانده‌اند و دیدیم که سر از جای دیگر در آوردند. خودشان آمدند و خودشان رفتند ما تذکرات را هم داده‌ایم. الان در هیئت ما اگر کسی با لباسی که در شان هیئت نباشند، بیاید خصوصی به او تذکر می‌دهیم. مداح‌هایی که به هیئت می‌آیند هم من خصوصی به آنها تذکر می‌دهم. من به بچه خودم مجید گفته‌ام که اگر می‌خواهی شعر بخوانی باید از شعرهای قوی بخوانی. ما به تمام خواننده‌های مکتب الحسین را می‌دهیم ولی اگر بعضی‌ها گوش نکرده‌اند ما مقصر نیستیم. وقتی تذکر می‌دهیم که هیئتی، خواننده به قهوه‌خانه نرو دیگر من نمی‌توانم بروم به قهوه‌خانه که مواظب باشم کسی نیاید. ما تذکر می‌دهیم احترام به پدر، مادر و همسر واجب است. آنقدر تماس می‌گیرند که مثلا همسر من به هیئت می‌آید و زندگی من زهر شده و به من بی‌احترامی می‌کند و مرا می‌زند و...آیا فقط در مکتب الحسین این قضایا هست؟ نه. ما وظیفه‌مان تذکر دادن است. ولی آن شخص گوش نمی‌کند. شما می گویید شنیدم. بیایید اگر دیدید من هم این کارها را می‌کنم حرف شما درست است.
-درست است که نباید همه این چیزها به پای شما نوشته شود. شما هیچ‌وقت سبک فلان جور نخوانده‌اید. شما همیشه سبک‌هایتان ثابت بوده و معمولا سنتی خوانده‌اید. ولی بعضی‌ها می‌گویند این اتفاقاتی که افتاده ادامه روندی است که در این هیئت شروع شد و به اینجا رسیده است.
این طرز فکر غلط است. من بروم کربلا زیارت آقا امام حسین علیه السلام و بعد هم بیایم تهران و همان آش و همان کاسه. بنده زیارتم درست نبوده است، چرا به پای دیگران بنویسم. تزکیه نفس نداشته‌ام، مراقبت نداشته‌ام. مقصر من هستم نه امام حسین علیه السلام. تا به حال فکر کرده‌اید که چرا از اشخاصی که از مکتب الحسین بیرون آمده‌اند بیشتر استقبال می‌شود؟ این‌هایی که ترانه استفاده می‌کنند استقبالشان بیشتر هم هست. چرا از این‌ها ایراد گرفته نمی شود. دلیلش چیست؟ جوانی که پای منبر این خواننده می‌رود چه چیزی از این‌ها یاد می‌گیرد؟ همه دنبال سبک هستند. چرا از آن خواننده‌هایی که دارند این سبک‌ها را می‌خوانند ایراد گرفته نمی‌شود. آیا وقتی آقا تکبر دارد و دوست دارد سریع برای خودش هیئت بزند من مقصرم؟ من گفتم برو بزن؟ من کم به او تذکر دادم؟ یک ته صدایی دارد بلافاصله کنسرت اجرا می‌کند. می خواهد سریع کاسب شود. شخصی که در مکتب

محسن فیض در همان روزهای شلوغی انتخابات زنگ زد که می‌خواهم بیایم هیئت شما. من هم چون می‌دانستم با آقا نیست گفتم حق نداری بیایی هیئت من. من با کسی که با آقا مشکل داشته باشد نمی‌نشینم

الحسین چند بار خوانده و نزدیک به میلیون پاداش می‌گیرد، من یادش داده‌ام؟ خیر ایشان خودش این راه را انتخاب کرده است. من خواهش می‌کنم همه را از چشم من نبینید. من فقط مسئله سیگار کشیدن را قبول می‌کنم. در زمان جنگ خیلی کم موجی شدم و دکتر خیلی قرص می‌داد. طبیعی بود که آن قرص‌ها سیگار هم می‌طلبید. بعضی دوستان هستند که دکتر برای آنها مواد تجویز ‌کرد و هنوز هم هستند. من سیگار را می‌پذیرم و بخاطر اینکه داشت صدمه میزد آن را ترک کردم. من در هیئتم نه ترانه خوانده‌ام، نه تایید کرده‌ام، نه رواج داده‌ام.  این‌ها خودشان می‌گویند ما خودمان معلم و بزرگ هستیم. خودمان بلدیم.

-این کار که میکروفون به همه می‌دادید را هم انجام نمی‌دهید؟
مطلقا. من تا شخص را نشناسم این کار را نمی‌کنم.

ک مسئله دیگر اینکه شما دوره‌ای در اوج بودید و خودتان هم گفته‌اید که دنبال مرید نبوده‌اید ولی واقعا برای بعضی‌ها مراد بودید. به نظرتان چرا زمانی در اوج بودید ولی الان مستمع‌های بعضی از آن هیئت‌ها از مستمع شما بیشتر هستند؟
من هر هیئتی مخصوصا در شهرستان‌ها می‌رفتم می‌گفتند حاج آقا ما تهران خانه آرام می‌آمدیم. پرسیدم الان چرا نمی‌آیید؟ می‌گویند الان دیگر سرمان شلوغ است و هیئت داریم. اکثرا رفته‌اند برای خودشان هیئت راه انداخته‌اند. این برای من درد است. چرا شما از مکتب الحسین قدردانی نکرده‌اید؟ برای من نیست. برای امام حسین علیه السلام است.

-الان توقعی که شما از جاهایی مانند جامعه مداحان و کانون مداحان دارید چیست؟ وضع بیمه و معیشت مداحان چگونه است؟
شما الان می‌بینید که واقعا دارد در حق روضه خوان‌ها جفا می‌شود. مثلا می‌گویند چرا این را دعوت کرده ای؟ فلانی را دعوت کن. امروزی می‌خواند. این‌هایی که نفس‌شان پاک است و روضه خوان اصیل و بچه جنگ هم هستند را رها کرده‌اند وکسانی را دعوت می‌کنند که جوانند و آن ور آبی هم می‌خوانند و پاداش خوبی هم به آن‌ها می‌دهند.

-این پول گرفتن را باید از قبل شرط بکنند یا نباید شرط بکنند؟ شیوه خودتان چگونه است؟
نباید شرط کنند.

-شما خودتان شرط نمی کردید؟
نخیر.

-پس زندگی‌تان چگونه می‌گذرد؟
اگر صله بگیری می‌گویند روضه خوان نباید صله بگیرد، ولی آن شخص که دعوت می‌کند باید بفهمد که او هم متوجه نیست. من خودم شخصا از طی کردن نفرت دارم. همان مبلغ کمی را هم که می‌دهند و منت می‌گذارند را هم من نمی‌گیرم. روضه از ماست و پول‌ها جای دیگر می‌رود. ماشین و خانه برای کس دیگر می‌رود. چرا به ما نمی دهند؟ من برای پول نمیروم ولی اگر برای امام حسین می‌دهی چرا به ما نمی‌دهی؟ پول را کس دیگری می‌گیرد، ویلا و ماشین را کس دیگری می‌گیرد اما به اسم من تمام می شود. من الان مستاجرم. پنج میلیون پول پیش داده‌ام و ماهی 400 هزار تومان اجاره می‌دهم. اگر دنبال صله بودم چرا الان مستاجرم؟

-الان این طوری شده یا آن موقع که در اوج بودید هم این طوری بود؟
همیشه همین طوری بود. برای نوارهای من سر و دست می‌شکستند و خیلی‌ها با نوارهای من کاسب شدند ولی به خودم چیزی نرسید.

-شما با حاج منصور ارضی سابقه کدورت داشتید؟ اصلا چرا شما با دیگران نیستید و منزوی هستید؟
نه، ولی یک چیزی را باید بگویم من در بین مداح‌ها یک نفر را به عنوان معلم و الگو قبول دارم که آن هم حاج ماشاالله عابدی است. چون یک مرتبه از دهان ایشان حرف زشت یا فحشی نشنیده‌ام. آقای منصور ارضی روضه خوان امام حسین علیه السلام است. پیر غلام است و بسیار محترم است و من خیلی هم دوستش دارم ولی معلم من حاج ماشاالله است. حاج منصور خصلت و روحیه خاصی دارد که با روحیات من جور در نمی‌آید. من از این خصلت‌ها خوشم نمی‌آید. من روحیه حاج ماشاالله را دوست دارم که نه غیبت می‌کند نه به کسی بی احترامی می‌کند و نه به کسی دستور می‌دهد. با تقواست. تربیت هم می‌کند، به همین خاطر من پیش حاج منصور نمی‌روم. من حدود بیست سال است که با حاج ماشالله هستم و برای خواندن نمی‌روم ولی به اصرار بلندگو را به من می‌دهد. این برای من درس است.

-شما قمه نمی‌زنید؟
والله نمی‌زنم. از زمانی که آقا گفت نزنید، نزده‌ام.

-در خفا هم نزدید؟
نخیر.
من مطیع رهبرم. هر چه بگوید گوش می‌کنم. مخالف قمه نیستم ولی چون آقا گفته نزدم. من چون سرم توی کار خودم بود می‌گفتند که نریمان ضد انقلاب است. در حالی که این طور نیست. من مطیع آقا هستم. وقتی من هیئت داشتم بعضی‌ها توی قنداقه بودند و حالا من را زیر سوال می‌برند. وقتی من می‌جنگیدم این‌ها کجا بودند. امام عشقم است، شهدا عشقم است، آقا عشقم است. الان یک عده‌ای به خاطر اینکه من به بیت رهبری رفت و آمد دارم با من مشکل پیدا کرده‌اند. محسن فیض در همان روزهای شلوغی انتخابات زنگ زد که می‌خواهم بیایم هیئت شما. من هم چون می‌دانستم با آقا نیست گفتم حق نداری بیایی هیئت من. محسن فیض محترم است ولی من نمی‌پذیرم. من با کسی که با آقا مشکل داشته باشد نمی‌نشینم. الان شدیدا نسبت به جاهایی که دعوت می‌کنند حساس هستم و بررسی می‌کنم و شدیدا احتیاط می‌کنم.

 

به بهانه سفر نماینده مجلس بابل به قم

+ نوشته شده در دوشنبه پنجم دی 1390 ساعت 6:15 شماره پست: 928

باخبر شدم دکتر علی کریمی فیروزجایی، نماینده محترم مردم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی، شامگاه سه شنبه این هفته، ساعت19 در خانه معلم قم واقع در خیابان ساحلی با طلاب و فضلای بابلی مقیم قم دیدار و گفت و گو خواهد داشت.

آقای علی کریمی، انسانی باوقار و متین است که برای ایشان آرزوی توفیق و سربلندی دارم، اما در خصوص سفر ایشان به شهر مقدس قم و دیدار با همشهریان خود چند نکته حائز اهمیت می باشد:

الف-   آقای کریمی، خوب یا بد، نماینده مردم شهرستان بابل در مجلس شورای اسلامی است و به تناسب جایگاه خود موظف به دیدار و پاسخ گویی در قبال همه اقشار حوزه انتخابیه خویش می باشد. از این رو بر این باورم، جناب محسن نریمان، دیگر نماینده مردم بابل نیز باید در جمع طلاب و فضلای شهر خود حاضر شده و با حفظ احترام متقابل، به پرسش ها و ابهاماتی که در خصوص سیاهه عملکرد وی به خصوص در ارتباط با جریان شوم فتنه و نقش او در تقویت پیاده نظام جبهه نفاق وجود دارد، پاسخ گو باشد.

ب-   راقم این سطور همچنان که پیش از این نیز ادعا نموده، این وبلاگ را محل تبلیغات انتخاباتی کاندیداهای محترم نمی داند. بسیاری از طلابی که در جلسه دیدار با آقای کریمی شرکت خواهند کرد این نشست را نه از زاویه یک همایش تبلیغاتی بلکه تنها بر اساس اصل کلکم راع، به منظور بررسی فعالیت های مثبت و منفی نامبرده در طول تصدی کرسی نمایندگی مجلس، مورد ارزیابی قرار خواهند داد.

ج-   پیش از آقای کریمی، کاندیداهای محترم دیگری نیز به برگزاری جلسات تبلیغاتی -که گاه به صرف شام بوده است- در جمع طلاب بابلی مقیم قم مبادرت ورزیده اند که از آن جمله می توان به جناب آقای دکتر مؤمنی اشاره کرد. این نوع جلسات به غیر از مورد مذکور، چندان با استقبال گرم طلاب و فضلای شهرستان مواجه نگردید.

د-   آقای کریمی در بین نیروهای ارزشی و اصولگرای شهر خود، دارای موافقان و مخالفانی جدی است. حامیان و موافقان وی معتقدند تا کنون در هر یک از امور فرهنگی و ارزشی که به ایشان مراجعه کرده اند با پیگیری و اهتمام وی برای تحقق برنامه های مورد نظر مواجه شده اند. منتقدان و مخالفان این کاندیدای اصولگرا نیز حرف ها و نکته های قابل اعتنایی در خصوص رویکردها و فعالیت های سیاسی وی دارند که در ذیل به پاره ای از آنها به منظور بررسی دقیق و اقناع مخاطبان از سوی این نماینده محترم اشاره خواهد شد. گفتنی است حق پاسخ گویی به نقدهای طرح شده، برای آقای کریمی محفوظ بوده و راقم این سطور خود را موظف به انعکاس پاسخ هایی می داند که ایشان در جلسه آتی با طلاب و فضلای شهرستان بابل ارائه خواهد کرد. برخی از این پرسش ها عبارتند از:

1-      دکتر کریمی چهار سال است که نمایندگی مردم شهرستان بابل در مجلس را برعهده دارد. چرا درست در آستانه انتخابات به یاد طلاب شهر خود افتاده و در جمع آنان حضور می یابد؟

2-      دکتر کریمی متهم به دارا بودن حس ناسیونالیستی است و مساوات را در رسیدگی به مناطق مختلف حوزه انتخابیه خود مراعات نکرده است. طرح استقلال منطقه بندپی از شهرستان بابل در راستای قومیت گرایی این نماینده ارزیابی می شود که نتیجه طبیعی آن تضعیف جایگاه شهرستان بابل در تخصیص اعتبارات ملی و استانی خواهد بود.  ایشان در طول دوره نمایندگی، به غیر از زادگاه خود و مناطق پیرامون آن در سطح شهرستان، حضور بسیار کمرنگی داشته است.

3-      دکتر کریمی برای عمران و آبادی شهرستان خود و نیز ارتقا بخش های تولید و زراعت چه کرده است؟ چرا بر اساس برخی آمارها، شهرستان بابل در سال های اخیر به نسبت دیگر شهرهای استان مازندران، در عرصه های عمرانی و خدماتی از عقب افتادگی چشم گیری برخوردار بوده است؟

4-      گفته می شود دکتر کریمی در عزل و نصب مدیران شهری دخالت مستقیم داشته و مهم ترین مؤلفه در انتصاب یک مدیر را وابستگی قومی یا جغرافیایی نسبت به خود و زادگاهش قلمداد می نماید.

5-      تعامل بین این نماینده اصولگرا و امام جمعه شهرستان بسیار کم رنگ بوده است. با توجه به عدم وجود اختلافات مبنایی و عمیق بین این دو بزرگوار، آیا بهتر نیست آقای کریمی به احترام جایگاه وزین امام جمعه، گامی در رفع کدورت ها برداشته و با ابراز تواضعی که در شأن یک انسان خودساخته و باایمان است، تنها به رشد و پیشرفت شهرستان خود بیندیشد؟

6-      آقای کریمی باید در خصوص میزان ارتباط خود با باند جاسبی در مجلس توضیح بدهد.

7-      شنیده شده است یکی از بستگان نزدیک آقای کریمی در قوه قضائیه دارای پرونده سوءاستفاده مالی از یکی از سازمان های دولتی است و شخص ایشان نه تنها حامی و پشتیبان وی بوده بلکه با برخورداری از رانت نمایندگی بر مفاسد فرد خاطی سرپوش گذاشته است. لازم است نماینده بابل در خصوص این شایعه، با اعتماد به درک و انصاف مردم، بی هیچ واهمه ای به روشنگری و تبیین حقایق بپردازد.

8-      چرا موقع بررسی طرح ها و مصوبات مجلس شورای اسلامی و استیضاح یا رأی اعتماد به وزرا آقای کریمی نقش برجسته و تأثیرگذاری در صحن مجلس ایفا نمی کند؟

9-       در محکومیت سران و عوامل فتنه شوم88، مواضع انقلابی چندانی از نماینده بابل در تریبون های عمومی به چشم نخورد. چرا صدای ایشان همسو با برخی نمایندگان پرخروش مجلس در فشار بر دستگاه قضایی به منظور برخورد با دانه درشت های مفاسد سیاسی و اقتصادی به گوش نمی رسد؟

10-  بارها شنیده شده، دکتر کریمی در محافل مختلف، خود را جزو نزدیک ترین دوستان و یاران رئیس جمهور محترم معرفی کرده است. این ادعا از سوی برخی منتقدان وی به سوءاستفاده از ارتباط شغلی با رئیس جمهور و بهره برداری شخصی از محبوبیت مردمی فرزند ملت برای اخذ رأی حامیان ایشان تعبیر شده است.

پاسخ های دکتر کریمی را به زودی در همین وبلاگ خواهید خواند و قضاوت درباره آن را خود برعهده خواهید گرفت انشالله.

شیخ محمد اسماعیل هم تکذیب کرد
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم دی 1390 ساعت 13:2 شماره پست: 927

 

این که محمد نوری زاد انسان دروغ گویی است دیگر برای من تردیدی باقی نمانده است. یکی اش همین ادعای وی درباره دیدارش با مرجع عالیقدر حضرت آیت الله وحید خراسانی است. نوری زاد بارها مدعی شده که آن عالم بزرگوار، وی را به حضور پذیرفته و پس از استماع شکایات او در خصوص ظلم و فساد حکومت! اظهار نموده که در صورت یقین نسبت به تأثیر قیام! خود بی شک بر ضد این ظلم و فساد - که ناگهان با شکست انتخاباتی کاندیدای مورد علاقه نوری زاد، کشف و ظاهر گردید!- قیام کرده و انقلاب دیگری را رقم می زند.

امروز تعدادی از شاگردان حضرت آیت الله وحید، صحت و سقم این ادعای تأیید شده از سوی منابع موثق صهیونیستی! را از فرزند بزرگوار آن مرجع، حاج شیخ محمد اسماعیل وحید جویا شدند. ایشان که از مسئولین و مطلعین امور بیت شریف مرجع عالیقدر محسوب می شود، در این باره اظهار داشت: همان طور که پیش از این تکذیبه رسمی در خصوص این ادعای دروغ را در روزنامه جمهوری اسلامی و برخی سایت ها منتشر کرده ایم، یک بار دیگر بر واهی بودن آن تأکید می نمایم.

 

معامله بهشتی

+ نوشته شده در شنبه سوم دی 1390 ساعت 14:5 شماره پست: 926

در ارتفاعات صعب العبور کردستان، مستقر بودیم. سرمای هوا بیداد می‌کرد. رفت و آمد به سختی انجام می‌شد. به خاطر کمبود آب، نمازهایمان را با تیمم می‌خواندیم. در آن شرایط دشوار، شهید محراب، آیت‌الله مدنی برای بازدید به منطقه آمد. حضور ایشان باعث دلگرمی و تقویت روحیه رزمنده‌ها بود. بچه‌ها دورش حلقه‌ زده بودند و سؤال‌هایشان را می‌پرسیدند. آیت‌الله مدنی هم با روی گشاده به حرف ها و پرسش‌های آنها گوش می‌داد و با حوصله به همه جواب می‌داد. در این میان، رزمنده‌ای نوجوان، در حالی که صورتش از شرم سرخ شده بود و خجالت می‌کشید، پرسید:‌ نه روز است که نتوانستم غسل کنم و نمازهایم را با تیمم می‌خوانم. جواب خدا را چه بدهم؟! اشک در چشمان آن عالم وارسته، جمع شد. گفت: من حاضرم عبادات همه عمرم را به تو بدهم، در عوض، ثواب نماز تو در این نه روز به من برسد...

راوی:‌مهدی الیاسی

سوتی دیگری از یک کارگردان ورشکسته!
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم دی 1390 ساعت 15:53 شماره پست: 925

آدم وقتی دارد شرح رویارویی های محمد نوری زاد با بازجوها یا مأموران امنیتی را در دسنوشته های نامبرده می خواند احساس می کند مشغول خواندن متن یک فیلمنامه است!

مثلاً درباره تهدیدش به پودر شدن! توسط مأموران سپاه این طور ادعا کرده که در حال عبور از خیابان وقتی پشت چراغ قرمز ایستاده بود دو نفر وارد ماشینش شدند. نفری که روی صندلی عقب نشسته بود سعی می کرد صدایش را تغییر داده و اصرار داشت که صورتش توسط نوری زاد دیده نشود! (لابد از ترس نوری زاد بوده و سپاه هم فقط همان یک نفر ادم شجاع را در اختیار داشت که روی صندلی جلو نشست.)

این متن شبیه یک فیلمنامه پلیسی بود این طور نیست؟

این سوتی هم در نامه این کارگردان ورشکسته خطاب به دخترش خواندنی است. او انتهای گفت و گوی شجاعانه! خود با بازجویش در زندان را این گونه تعریف می کند:

"...اینجا بود که صبرم سر رفت. برخاستم و درِ سلول را باز کردم و به کریمی گفتم: گمشو بیرون! او چهره درهم کشید که: جمع کن عوضی! آنچنان بر سرش فریاد کشیدم: گمشو بیرون، که نمی دانست در آن خلوت دو نفره، در آن سلول سپاه، او زندانی من است یا من زندانی او. با سراسیمگی و ترس نگهبان ها را خبر کرد تا بیایند و درِ سلول را که از پشت بسته شده بود، باز کنند. موقع خروج به صورتش قراول رفتم و گفتم: من پوزه ی گنده ترهای تو را در سلول های وزارت اطلاعات بخاک مالیده ام، تو که هم قدت کوتاه است و هم قواره ی فکری ات..."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو آذر90 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۰۰ ق.ظ


دریاکنار، شلمچه می شود!

+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام آذر 1390 ساعت 7:49 شماره پست: 924

دریاکنار، نام یک منطقه آزاد فرهنگی! در سواحل دریای خزر است. این منطقه که یک شهرک و اقامت گاه تفریحی محسوب می شود در بین شهرهای بابلسر و فریدون کنار در استان مازندران واقع شده است. اوضاع غیرفرهنگی این منطقه، گاه به گونه ای است که اگر یکی با ریش و ظاهری مثل من بخواهد وارد آن شود همان دم ورودی توسط نگهبانان غیور! منطقه با احترام، دیپورت می شود!

سال ها پیش، عده ای از مسئوان همیشه در صحنه! فرهنگی و  . . . درصدد بودند با طرح های تفریحی خود شلمچه را هم به مدلی از دریاکنار تبدیل کنند که خوشبختانه ناکام ماندند.

از این حرف ها که بگذریم لابد خبر دارید که چند ماه پیش، برخی از مسئولان عالی رتبه کشور شیعی آذربایجان، جمهوری اسلامی ایران را به اتهام حمایت از گروه های اسلام گرای این کشور تهدید به حمله نظامی کرده بودند. این تهدید با توجه به بضاعت نظامی جمهوری آذربایجان، آنقدر مضحک بود که مسئولان ما حتی زحمت پاسخگویی مستقیم به ان را نوعی تضییع اوقات خویش محسوب نمودند. البته ناگفته نماند که حکومت غربزده آذربایجان، بخش هایی از خاک این کشور را به نیروهای نظامی آمریکا اختصاص داده که خود این موضوع نیز در ازجار عمومی مسلمانان این کشور نسبت به حکام خودباخته شان بی تأثیر نبوده است.

حالا شما فرض کنید به هر دلیلی بین جوجه دولت آذربایجان و کشور ما جنگی در می گرفت. آن وقت سواحل دریای خزر تبدیل می شد به خط مقدم جبهه نبرد با متجاوزان. بعد تصور کنید پس از اتمام جنگ، اردوهای راهیان نور برای بازدید از مناطق عملیاتی شکل بگیرد. مطمئن باشید این اردوها چنان مورد استقبال عمومی قرار می گرفت که به یکی از بزرگ ترین اردوهای زیارتی سیاحتی تاریخ تبدیل می گردید!

این نقاشی را در تاریخ ثبت کنید!
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم آذر 1390 ساعت 22:48 شماره پست: 923

هنوز هم دلم پیش ابوالفضل بود. او فقط دو سال داشت و من نباید با او این‌گونه برخورد می‌کردم. مشق‌هایم را که نوشتم، رفتم سراغ تلویزیون. تا به خودم بیایم، ابوالفضل، دفتر مشقم را پاره کرده بود...

زنگ نقاشی بود. مداد رنگی را که به دست می‌گرفتم، باز دلم می‌رفت پیش ابوالفضل. احساس می‌کردم دلم برایش تنگ شده است. صدای آژیر قرمز شنیده شد و به دنبالش صدای انفجار به گوش رسید.

مدرسه که تعطیل شد، دویدم به طرف خانه. می‌خواستم زودتر نقاشی‌ام را به مادر نشان دهم و با ابوالفضل بازی کنم.

محله ما را گرد و غبار گرفته بود. از سر و صداها و رفت و آمدها فهمیدم آن‌جا بمباران شده است. به خانه که رسیدم، بهت زده شدم.

خانه، ویران شده بود. پدرم چقدر برای ساختن آن زحمت کشیده بود. دیدم، دو نفر دارند جنازه‌ای را با خود حمل می‌کنند. زن همسایه‌مان بود. با حیرت، جنازه را تعقیب کردم. پشت یک ماشین، چند جنازه دیگر بود. نزدیک که رفتم مادر را شناختم. هوا سرد بود و من از آن‌چه می‌دیدم بیشتر می‌لرزیدم. او آرام خوابیده بود. دویدم و فریاد زدم: مامان عزیزم! مامان نازنینم! بیدار شو، می‌خواهم نقاشی‌ام را به تو نشان بدهم. نقاشی‌ام را ببین. همه دور هم نشسته ایم. همگی شادیم، از جنگ خبری نیست...

فریاد می‌زدم و اشک می‌ریختم. رفتم جلوتر تا صورت مادر را از نزدیک ببینم. ناگهان، دستان کوچکی، نظرم را به خود جلب کرد. دستان کوچکی که مادر را محکم در آغوش گرفته بود. این همان دستانی بود که دیروز دفترم را پاره کرده بود. چشمان نیمه باز ابوالفضل،‌ به گوشه‌ای خیره مانده بود... شیرین‌زبانی‌های او آمد توی ذهنم. من مات و مبهوت می‌سوختم و اشک می‌ریختم. سرم را به آسمان بلند کردم.

بغض آسمان هم ترکید و همپای چشمانم، باریدن گرفت.

راوی: نرگس نادعلی فرزند شهیده انسیه صادقیان

تصویری از یک اقدام مشکوک در قم

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم آذر 1390 ساعت 14:59 شماره پست: 922

 

این روزها بنری در مناطق مرکزی شهر مقدس قم در معرض دید عموم قرار گرفته که حاوی تبلیغات یک شرکت ساختمانی است. در این بنر از مردم خواسته شده است تا برای سرمایه گذاری در یک آسمان خراش که بلندترین برج در قم خواهد بود سرمایه گذاری کنند. نکته جالب این جاست این تبلیغات ذیل عبارت " رایحه خوش خدمت " انجام گرفته است!

این عبارت مربوط به ستاد جمعی از حامیان محمود احمدی نژاد در انتخابات گذشته است که هم اکنون مورد بهره برداری تجاری این شرکت ساختمانی آن هم در آستانه انتخابات قرار گرفته است. بر کسی پوشیده نیست که مظاهر تجمل و دنیازدگی در تضاد با ادبیات سوم تیر و گفتمان فرزند ملت تلقی می شود. خواه ناخواه چنین اقدامی باعث خدشه بر رویکرد جریان های ارزشی و عدالتخواه خواهد گردید. بعید نیست چندی بعد شاهد راه اندازی بانکی باشیم با عنوان " موسسه مالی اعتباری جبهه پایداری "! یا مثلاً "هتل های زنجیره ای جنبش عدالتخواه"!

از دوست خوبم محمد آقاپور بابت تهیه و ارسال این تصویر بسیار متشکرم.

 
دکتر عباسعلی بدرنیا
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم آذر 1390 ساعت 12:55 شماره پست: 921

نام این شهید را امروز شنیدم. از رزمنده دلاور مقیم قم سید محمود هاشمی.

عباسعلی بدرنیا اهل خوی بود. او دکترای ریاضی داشت و در یکی از دانشگاه های آمریکا به کرسی استادیاری دست یافته بود. جوان بود و نامزد داشت. شبی از تلویزیون آمریکا صحنه هایی از غارت خانه های مردم خرمشهر را دید و رگ غیرتش به جوش آمد. منزل مجلل و ماشین لوکس و موقعیت دنیایی اش را رها کرد و خودش را به خط مقدم جبهه های نبرد رساند. در عملیات فتح المبین دیده بان توپخانه لشکر۷۷ خراسان شد. می امدند دنبالش که پستی را در ادارات به عهده بگیرد اما او ترجیح می داد در خط مقدم بماند و با استفاده از تخصص خود در رشته ریاضی٬ آتش توپخانه را به دقت محاسبه و هدایت نماید. او در فتح المبین جهنمی را مقابل چشم دشمن ترسیم نمود. پیکرش هدف گلوله توپ قرار گرفت و جز مشتی استخوان از او باقی نماند. روح مطهر او در رضوان الهی میهمان عرشیان گردید.

دکتر عباسعلی بدرنیا در بهشت زهرای تهران آرمیده است.

اسامی تعدادی از نامزدهای مجلس در شهرستان بابل

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم آذر 1390 ساعت 19:13 شماره پست: 920

انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در پیش است. بعضی از کاندیداها از ماه ها قبل، تبلیغات خود را به طور غیر رسمی آغاز کرده اند. بعضی هم البته همچنان به قانون پایبند مانده اند. این روزها نام چهارده تن از نامزدهای انتخاباتی شهرستان بابل بر سر زبان ها افتاده است که فهرست ان را خدمت دوستان بزرگوار اعلام می نمایم. بنده که امیدوارم قانونی تصویب شود که همه این کاندیداها بتوانند برای چند هفته هم که شده به نوبت بر صندلی رویایی مجلس شورای اسلامی تکیه بزنند!

1-      احمد محمدپور

2-      حسین نیازآذری

3-      عباس تیموری

4-      علی تیموری

5-      احمد فاطمی گاوزن

6-      شمسعلی هادی زاده معلم

7-      علی رضا آقاگل زاده

8-      علی اکبر ناصری زاده

9-      عابدین مؤمنی

10-  چنگیز قربان زاده ارمکی

11-  محسن نریمان

12-  احمد ذبیحی

13-  علی کریمی فیروزجایی

14-  حسین محمدنژاد اردشیری

دعای ما این است که این انتخابات هم با مشارکت بالا و دشمن کش مردم کشورمان همراه باشد.

از دوست خوبم حسین نقویان بابت ارسال این اسامی سپاسگذارم.

حدیث نفس
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم آذر 1390 ساعت 22:15 شماره پست: 919

وبلاگ اشک آتش٬ سه ساله شد.

شکر خدا تا این زمان توانستم در خدمت دوستان باشم از این به بعدش هم با خدا.

شکر خدا فحش ها و تحقیرها و تهدیدهای این و آن تا کنون تاثیری در رویکرد و مسیر این وبلاگ ایجاد نکرده است.

وبلاگ نویسی زیبایی و شیرینی شبنامه نویسی را ندارد اما به هر حال ابزاری بی نیاز از مجوزها و قید و بندهای من دراوردی ناظران فرهنگی و سیاسی و امنیتی برای انعکاس عقاید و نظرات نگارنده آن محسوب می شود. من بارها تاثیر بعضی از مطالب وبلاگ را در برخی مسائل مشاهده کرده ام که انشالله روزی در قالب خاطرات اشک اتش به محضر خوانندگان مهربان و نازنین این وبلاگ تقدیم خواهم کرد.

اشک آتش را وبلاگ خودتان بدانید و با نظرات سازنده خود از یاری رساندن به آن دریغ نورزید. یاعلی  التماس دعا.

روابط و ضوابط اجرایی!!

+ نوشته شده در شنبه نوزدهم آذر 1390 ساعت 6:18 شماره پست: 918

 

هفته گذشته خبری در خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت که حاکی از دیدار جمعی از روحانیون و فضلا با محمود احمدی نژاد بود. داشتم تصاویر مربوط به این خبر را رصد می کردم که چشمم به چهره ای آشنا افتاد. نفر سمت راست رییس جمهور، حجت الاسلام اجرایی است که روی صندلی نشسته است. حجت الاسلام حسین اجرایی از دوستان قدیمی من است که حق استادی نیز بر گردن این حقیر دارد.

آشنایی من با ایشان بر می گردد به مراسم تشییع پیکر مرجع عالی قدر جهان تشییع، حضرت آیت الله العظمی اراکی رحمة الله علیه در دهه هفتاد. آن موقع نوجوانی دبیرستانی بودم که به همراه جمعی از طلاب شهرمان، برای تشییع ان مرجع بزرگوار از بابل به قم آمده بودم. از جمله کسانی که آن روز بلندگو را به دست گرفته و شعائر مذهبی و انقلابی را سر دادند جوانی بود که صدای خوش و زیبایش باعث شد تصویرش نیز در ذهنم حک شود. همان روز در منزل یکی از رفقای طلبه جمع بودیم که دیدم این بنده خدا هم به ما پیوست. از قضا او دوست صمیمی و هم درس طلبه ای بود که میهمانش شده بودیم. خودش اما اهل جنوب بود، لامرد فارس. از تحرک و جوش و خروشش پیدا بود از آن جوان هایی است که نمی شود یک جا بندشان کرد و برایشان قالبی تراشید. نامش را پرسیدم. گفتند: حسین اجرایی. برخوردی ساده و صمیمی داشت.

مدت ها بعد گویا سال هفتاد و شش بود که در سفری به قم باز هم او را در منزل همان دوست مشترک دیدم. همچنان شاداب و شوخ و پر جست و خیز بود.

مدتی در حوزه شهرستان درس خواندم و سال هشتاد به قم آمدم. الان ده سال است که از دور و نزدیک با ایشان مراوده ای دارم. حاج حسین اگر چه گرد سفیدی روزگار را بر محاسن دارد اما همچنان همان جوان شاد و خستگی ناپذیر است. او حافظ کل قرآن است و انواع دوره های آموزشی حوزه را با موفقیت پشت سر گذاشته است. در تبلیغ دین و آیین شریعت نیز یکی از موفق ترین مبلغان کشور محسوب می شود. کتاب ها و آثار پژوهشی نابی را خلق کرده که می دانم به خاطر یکی از آنها توفیق پیدا نموده در جلسه ای خصوصی هدیه ای را از دست مبارک مقام معظم رهبری به یادگار دریافت کند.

با بسیاری از مراجع عظام تقلید به خصوص حضرت آیت الله مکارم شیرازی رابطه ای نیک دارد. فعالیت های قرآنی او نیز زبانزد طلاب است. یکی از باقیات الصالحات پرآوازه این روحانی پرتلاش، راه اندازی موسسه ای فرهنگی با نام اسوه نخبگان به منظور تغذیه معنوی دانش آموزان مستعد کشور است. من بسیاری از مشکلات طاقت فرسایی که در مسیر فعالیت های این موسسه بود را دیده ام. حاج حسین با همان روحیه بسیجی و پرنشاط خود زیر بار مشکلات اجتناب ناپذیر فعالیت های خودجوش و غیر دولتی، کمر خم نکرد. استقامت او در مسیری که هیچ نفع مادی به دنبال نداشت نمی توانست انگیزه ای جز جهاد خالصانه و اخلاص در کسب رضایت الهی داشته باشد. از نسلی که حسین اجرایی برای تربیت معنوی آنها خون دل خورد دانشجویانی رشد یافتند که هر یک ذخیره ای ارزشمند برای ساختن جامعه ای متعالی و تکامل یافته محسوب می گردند. امروز پس از سال ها فعالیت خستگی ناپذیر او بسیاری از مسئولان عالی رتبه کشور به خوبی با نام حجت الاسلام اجرایی آشنا هستند. اگر چند ساعتی پیش او بنشینید تماس های مکرر فلان وزیر و وکیل و مسئول و . . . را خواهید دید که متواضعانه در پی مشورت و کسب نظری از خرمن تجربیات این روحانی جوان و بسیجی می باشد. دامنه فعالیت های فرهنگی ایشان نیز در محدوده شهر مقدس قم محصور نماند. ایشان هم اکنون در بسیاری از مناطق کشور از شمال و جنوب تا پایتخت جمهوری اسلامی به گسترش اقدامات ارزشمند خویش اشتغال دارد. نکته ای که در این خصوص برای من جلب توجه می کند این است که ایشان به رغم جایگاه و شهرتی که پیدا کرده هیچ گاه دم از منیّت و خودمحوری نزده است. حسین اجرایی همچنان همان طلبه خاکی و بی ادعای پانزده سال پیش است، آن قدر که هنوز هم وقتی در مجلس ترحیمی شرکت کند و ببیند قاری محفل هنوز از راه نرسیده – به شهادت آن چه که دیده ام – بی هیچ ناز و منّتی، پشت تریبون رفته و مجلس را با صوت دلنشین خود به کلام وحی زینت می بخشد.

نمی دانم حاج حسین عزیز ما راضی است یا نه اما خوب است این را هم بگویم او اگر چه به پشتوانه سوابق علمی و بضاعت اقتصادی خود می توانست همچنان به زندگی بی هزینه در واحدهای مسکونی وابسته به حوزه علمیه ادامه دهد اما ترجیح داد برای آن که دین کمتری بر گرده اش بنشیند راه توجیه را سد کرده و به زور قرض و قسط، منزلی شخصی را در یکی از دور افتاده ترین مناطق شهر قم تهیه نماید.

اینها که خواندید را برای خودم نوشتم تا یادم نرود که امروز هم می توان در پس افت و خیزهای ناتمام روزگار و وسوسه های پررنگ و لعاب مادی و معنوی شیاطین جنی و انسی! خالص و بی ادعا در راه خدا گام برداشت و ذره ای خود را برتر از خلق خدا ندید. بسیجی بودن و بسیجی وار زیستن در کوچه پس کوچه های زمان، رنگ کهنگی به خود نخواهد دید اگر بتوان خدا را دید و بر سیاق رضای او حرکت نمود.  

 
کرسی های زمستانی در بهارستان!
+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم آذر 1390 ساعت 22:38 شماره پست: 917

مقدمه

انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی به دلایل مختلف از اهمیت خاصی برخوردار است. گذشته از جایگاه ویژه مجلس در تصمیم های کلان ملی و تأثیر مضاعف آن در تحولات شهری که ویژگی اجتناب ناپذیر همه دوره های انتخاباتی بوده است، حوادث تلخ و شیرین سال 88 حساسیت خاصی را برای این دوره از انتخابات فراهم کرده است. از نوع آرایش جناح ها و دسته جات سیاسی می توان این گونه فهمید که صف بندی های اخیر، قابل قیاس با رقابت های دوره های پیشین انتخابات مجلس نبوده و نتایجی فراتر از کسب کرسی های بهارستان را مدّنظر قرار داده است.

این مقاله تنها درصدد بررسی اجمالی فضای رقابتی جناح ها در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی می باشد:

اردوگاه اصلاح طلبان

بر خلاف برخی طالع بینی های سیاسی، نظام درصدد حذف هیچ یک از گروه های قانونی و فعال در عرصه سیاست نبوده است. از مضمون فرمایشات مقام معظم رهبری نیز این گونه بر می آید که تنها کسانی که خود اصرار بر پیاده شدن از کشتی انقلاب داشته اند اعتبار و جایگاه اجتماعی و سیاسی خویش را از دست داده اند. باید توجه داشت که در جریان فتنه 88 بسیاری از اصلاح طلبان به رغم دیدگاه های منتقدانه و متفاوت خود به هر دلیلی حاضر نشده اند خطوط قرمز را درنوردیده و به انتحار سیاسی دست بزنند. از نوع موضع گیری بعضی از چهره های سرشناس این جریان همچون سید محمد خاتمی نیز این گونه بر می آید که اصلاح طلبان قدر این فرصت را غنیمت شمرده و کاندیداهای وابسته و همفکر در شهرستان ها را به حال خود رها نخواهند ساخت. فعالیت جدی و زودرس تعداد قابل توجهی از چهره های سفید و خاکستری اصلاح طلبان در حوزه های مختلف انتخابی، فرضیه حذف این جریان و جایگزینی جبهه جدیدی - که پیش از این خود را اصولگرایان اصلاح طلب می خواندند – به منظور حفظ رقابت در عرصه سیاست را از اساس باطل می سازد.

جریان انحرافی

گذشته از این که صدق این عنوان بر مسئولان دفتر رئیس جمهور، تا چه میزان مطابق واقع است، مدت هاست که بسیاری از حامیان رقبای ناکام احمدی نژاد در دوره های نهم و دهم ریاست جمهوری، از طریق تریبون های رسمی، اتهام مداخله دفتر رییس جمهور در انتخابات و حمایت مالی از کاندیداهای همفکر را مطرح نموده اند. اگر چه موج غیر طبیعی اتهامات نسبت به اطرافیان رئیس جمهور، شائبه انتقام جویی های سیاسی رقبای ناکام فرزند ملت را قوت می بخشد و نیز در اثبات این مدعا تا کنون هیچ سند و مدرکی ارائه نگردیده است، اما تجربه ثابت کرده که دولت ها همواره از یک دست شدن جریان حاکم در مجلس، استقبال کرده اند. ظهور پدیده ای به نام جبهه پایداری باعث گردید از حجم تبلیغات منفی بر ضد دخالت های انتخاباتی جریان موسوم به انحرافی به میزان قابل توجهی کاسته شود.

جبهه ایستادگی

جبهه ایستادگی متشکل از حامیان سردار محسن رضایی است. اگر چه مدتی از اعلام موجودیت این جبهه می گذرد، اما فعالیت کم رنگ آنها در انتخابات مجلس و الحاق این جبهه به جبهه متحد اصولگرایی قرینه ای است بر این مدعا که جبهه ایستادگی فاقد بدنه اجتماعی فعال بوده و به عرصه ای غیر از کرسی های مجلس شورای اسلامی می اندیشد. مرگ مشکوک احمد رضایی در کشور امارات هم نتوانست فضای تبلیغاتی مناسبی برای این جبهه فراهم آورده و مقبولیت شخصیت محوری این جریان را در سطح جامعه ارتقا ببخشد. جبهه ایستادگی را شاید بتوان تنها یک مانور تشکیلاتی در قبال رقیب نظامی دیگری چون باقر قالیباف و کاندیدای نزدیک به طیف سنتی اصولگرایان یعنی علی لاریجانی دانست که به شکلی غیر مرسوم و زیاده طلبانه دارای سهم ویژه و نماینده رسمی در جبهه متحد اصولگرایان گردیده اند.

جبهه متحد اصولگرایی

این جریان را به طور خلاصه می توان همان جریان موسوم به راست سنتی دانست که مظهر آمالشان ریاست جمهوری علی اکبر ناطق نوری و علی لاریجانی بوده و البته به دلایل مختلفی که تحلیل آن مجالی دیگر طلب می کند تا کنون رویای دست یابی به این جایگاه را در عالم واقع شاهد نبوه اند. جامعه روحانیت مبارز تهران که در صدر این جبهه قرار دارد به دلیل سابقه ای ناخوشایند در حمایت از کاندیداتوری سید ابوالحسن بنی صدر و نیز نوع موضع گیری های غیرشفاف و سیاست زده طیف های اقماری این تشکیلات همچون جامعه اسلامی مهندسین به محوریت مهندس باهنر در حوادث مختلفی مانند فتنه 88 از سوی حامیان داغ انقلاب اسلامی با تردید و ابهام نگریسته می شوند. این جریان که خود نیز تا حدود زیادی به میزان اقبال عمومی قشر مذهبی و مبارز انقلاب به کاندیداهای این جبهه اعتماد ندارد سعی نموده با انتصاب دکتر زاکانی – که ادبیاتی نزدیک به جریان های عدالت خواه دارد - به ریاست ستاد انتخاباتی خود، از بدبینی نیروهای مستقل انقلاب و ولایت نسبت به این جبهه بکاهد. اصرار بیش از حد مسئولان این جبهه مبنی بر لزوم پیوستن جبهه پایداری به آنان و توسل به حملات تبلیغی و تخریبی به واسطه تعداد قابل ملاحظه ای از سایت ها، نشریات و تریبون های وابسته بر ضدّ طیف مذکور، نشان می دهد که جبهه متحد اصولگرایی، جبهه پایداری را رقیب جدی تری نسبت به جریان اصلاح طلبی برمی شمارد، چه این که بررسی گذشته روابط   جناح ها نیز نشان می دهد که اصلاح طلبان و اصولگرایان همواره در نوع مدیریت و فکر سیاسی، دارای توافق و مفاهمه ای نانوشته بوده اند.

جبهه پایداری

جبهه پایداری را باید پدیده انتخاباتی نهمین دوره مجلس شورای اسلامی دانست. اکثر چهره های شاخص این جبهه سوابق قابل قبولی در دفاع از مبانی انقلاب و منویات رهبری معظم داشته اند. بخشی از اعضای این جبهه همچون صادق محصولی و غلامحسین الهام به دلیل رفاقت و قرابت فکری غیر قابل انکار با محمود احمدی نژاد از سوی رقبای اصولگرای خود متهم به وابستگی دولتی گردیده اند. در مقابل، جبهه پایداری نیز بسیاری از اعضای فعال جبهه متحد را متهم به سکوتی نابخشودنی در اساسی ترین بزنگاه تاریخ انقلاب یعنی فتنه شوم 88 می نمایند. عدم ایجاد پیوند بین این دو جریان – تا زمان نگارش این سطور –  نشانگر استقلال فکری جبهه پایداری بوده و رقابت انتخاباتی این دوره را جذاب تر ساخته است.

در خصوص تشکیل جبهه پایداری دو تحلیل وجود دارد که یکی بدبینانه و دیگری خوش بینانه قلمداد می شود.

1-      تحلیل بدبینانه:

جناح اصولگرایان سنتی با چالش بزرگی به نام نیروهای مستقل و پر شور انقلاب مواجه است که ادبیات محافظه کارانه طیف سنتی را به هیچ وجه برنتابیده و فارغ از تناسبات و داد و ستد های مرسوم سیاسی، در صدد احیای گفتمان انقلاب حتی به قیمت نفی منافع جناحی صاحبان قدرت هستند. جبهه پایداری تشکیل شده است تا با کنترل و سر و سامان دادن به این قشر متهم به افراط، از گرایش آنان به شخصیت های نو رس، غیر جناحی و غیر قابل کنترل جلوگیری نمایند. تجربه تلخ روی کارآمدن پدیده ای به نام محمود احمدی نژاد باعث گردیده تا این بازی جدید راه اندازی شود. بنابراین جبهه پایدرای در نهایت به بهانه حفظ وحدت از کاندیداهای مورد علاقه جریان سنتی حمایت خواهد کرد.

2-      تحلیل خوش بینانه:

بدنه جامعه بر خلاف تبلیغات دشمن و مشکلات اقتصادی و رفاهی موجود در دوره های مختلف انقلاب، همچنان به آرمان های اسلام ناب پای بند بوده و تشنه حاکمیت عدل علوی می باشد. علت روی کرد ملت به انتخاب سید محمد خاتمی در سال 76 نیز نوعی اعتراض به رفتار مزوّرانه مدعیان قیمومیت انقلاب بوده و نمی توان آن را به حساب دوری از گفتمان امام و انقلاب دانست. رأی قابل توجه مردم به محمود احمدی نژاد که با شعار احیای فرهنگ عدل و دیانت پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری گذاشت دلیلی بر این مدعا تلقی می شود. از این رو جبهه پایداری تشکیل شده است تا به طور منسجم و برنامه ریزی شده و در حرکتی اصولی و جمعی به استمرار و تقویت این تفکر بپردازد.

گفتنی است در 1375 نیز جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی با محوریت حجت الاسلام ری شهری و حضور چهره فاخری همچون مرحوم سید علی اکبر ابوترابی با همین رویکرد تشکیل گردید که در سال1377 به طور کامل تعطیل گردید.

مؤخره:

تجربه انتخابات مجلس شورای اسلامی در هشت دوره گذشته نشان می دهد گرایش ها و دسته بندی های سیاسی تنها در شهرهایی مانند تهران و قم تأثیر گذار بوده و در اکثر نقاط کشور مبنای انتخاب یک نماینده، مؤلفه هایی غیر از تفکرات سیاسی می باشد. نمونه ای گویا برای اثبات این مدعا نتیجه انتخابات در شهرستان بابل است. این شهر در زمان انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم تنها شهری در کشور بود که به طور قاطع به ناطق نوری، روی خوش نشان داد. محمود احمدی نژاد نیز با رأیی بالا در این شهر برگزیده شد. نکته جالب این جاست که بسیاری از افرادی که به کاندیداهایی چون ناطق و احمدی نژاد رأی داده بودند، به رغم حفظ تعلق خاطر و پافشاری بر دیدگاه خود، در انتخابات مجلس بارها گزینه ای را برگزیدند که از مخالفان جدی چهره های مذکور بوده است. بنابراین در تخمین نتایج انتخابات مجلس باید عناصری چون تناسبات قومیتی، روابط محلی و . . . را نیز در نظر گرفت.

فارغ از نتیجه انتخابات مجلس شورای اسلامی، باید توجه داشت که شور و نشاط در این انتخابات و جذب آرای حداکثری با توجه به حوادثی که در منطقه می گذرد، می تواند بسیاری از توطئه های تبلیغاتی دشمنان را نقش بر آب ساخته و امنیت داخلی و بین اللملی کشور را تضمین نماید. توجه به این اصل استراتژیک، مبنایی مهم و تأثیرگذار در نوع رویکردها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی جمعیت های دانشجویی محسوب خواهد شد. والسلام علی من اتبع الهدی

صاحب این مجالس کیست؟

+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم آذر 1390 ساعت 13:36 شماره پست: 916

خیلی از رزمنده‌ها نماز شب می‌خواندند، اما نماز شب بچه‌های دسته یک از گروهان یک گردان سید‌الشهدا علیه‌السلام حال و هوای دیگری داشت. این دسته معروف شده بود به دسته نماز شب خوان‌ها!

فرمانده این دسته، محمد وفایی‌زاده، طلبه ای اهل ملایر بود که در قم سکونت داشت. همه بچه‌ها این روحانی پاسدار را استاد اخلاق خود می‌دانستند. با این‌که نزدیک عملیات بود و کارها فشرده شده بود، اما وقتی اعلام می‌شد که در دسته نماز شب خوان‌ها مراسم دعا برگزار است، همه سعی می‌کردند خودشان را برسانند.

یک شب، محمد وفایی‌زاده، داشت روضه ابا‌عبد‌الله و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهما را می‌خواند. شور و حال خاصی ایجاد شده بود. لا‌به‌لای روضه‌اش گفت: چه می‌شد اگر الان حضرت زهرا و امام حسین‌علیهما‌السلام هم در این مجلس حضور داشتند؟!

حاج آقا دریاباری هم آن شب روضه خواند. این روحانی باصفا نیز در دل بچه‌ها جایگاه ویژه‌ای داشت. او اهل فیروزکوه بود و مسئولیت تبلیغات گردان را بر عهده داشت.

صبح روز بعد، قبل از مراسم صبحگاه، وفایی‌زاده نیروهایش را جمع کرد تا خوابی را که دیده بود، برایشان تعریف کند. می‌گفت: مجلس روضه دیشب را در خواب دیدم. وقتی آن جمله را خواندم که کاش امام حسین علیه‌السلام و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها هم در جمع ما حضور داشتند، دیدم حضرت سید‌الشهدا علیه‌السلام سمت راست ورودی چادر و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نیز سمت چپ آن ایستاده‌اند. آن دو بزرگوار، موقع ورود و خروج رزمنده‌ها دست بر سینه گذاشته و به آنها خوش‌آمد می‌گفتند.

گریه امانش را برید و نتوانست حرفش را ادامه بدهد. اشک بچه‌ها هم جاری شده بود.

بعد از ورزش صبحگاهی، در مراسم صبحگاه حاضر شدیم تا طبق معمول، حاج آقا دریاباری، حدیثی خوانده و کمی برایمان صحبت کند.

حاج آقا وقتی بلندگو را در دست گرفت، گفت: امروز قصد سخنرانی ندارم. فقط می‌خواهم خوابی را که دیشب دیده‌ام، برایتان تعریف کنم.

حاج آقا دریاباری بدون آن‌که خودش بداند، همان خوابی را دیده بود که محمد وفایی‌زاده برایمان تعریف کرد؛ با تمام جزئیاتش. بعد شروع کرد به مرثیه‌خوانی. حال و روز بچه‌ها وصف‌شدنی نبود.

چند روز بعد، عملیات والفجر چهار در شمال غرب پنجوین عراق آغاز شد. محمد وفایی‌زاده و حاج آقا دریاباری از ارتفاعات پنجوین تا آسمان پرگشودند. از دسته نماز شب خوان‌ها به جز سه نفر، همه شهید یا مجروح شدند. دو نفر از آنها برای انتقال به عقب رفته بودند و دیگر نتوانسته بودند خودشان را به خط برسانند.

نفر سوم، من بودم که تا آخر عملیات، با وجود آتش سنگین دشمن، کوچکترین خراشی برنداشتم. شاید سوغات من از آن عملیات، چیزی جز روسیاهی نبود!

راوی: عباس جعفری‌مقدم

کربلایی به وسعت تاریخ
+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم آذر 1390 ساعت 22:7 شماره پست: 915

کربلایی به وسعت تاریخ

جستاری پیرامون تأثیر مؤلفه‌های نهضت عاشورا در فرهنگ دفاع مقدس

سید حمید مشتاقی نیا

مقدمه

حماسه‌های بی مثال دوران دفاع مقدس، سرشار از معرفتی عمیق نسبت به اهداف و آرمان‌هایی فرا‌زمینی است که واکاوی هر بخش از حقایق آن، دریچه‌ای نورانی به معارف عاشورایی حضرت اباعبدالله علیه السلام را به روی ما می‌گشاید.

این حماسه‌های شگرف در چارچوب نگاه مادی‌، هرگز قابل تعریف نخواهد بود. آن چه که در باور مدافعان بی‌نام و نشان دین و میهن به چشم می‌خورد این بود که ندای هل من ناصر قافله سالار نینوا در پس لایه‌های روشن و تاریک زمان، لبیک عاشورایی مردانی را می‌ستاند که اندیشه‌ای جز احیای حق و عدالت در ذهن ندارند. از منظر حماسه‌سازان سپاه خمینی، نهضت عاشورا به پایان نرسیده و بی‌توجه به گذر زمان، می‌توان خود را به قافله امام عشق رساند.

" بعضی‌ها ما را سرزنش می‌کنند که چرا دم از کربلا می‌زنید و از عاشورا؟ آنها نمی‌دانند که برای ما کربلا بیش از آن که یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدای‌مان فتح کرده‌ایم، نه یک بار نه دو بار ... به  تعدادشهدای‌مان..."1

الف. نمادها و شعارها

یاد عاشورا و نهضت خونین اباعبدالله علیه‌السلام و یاران باوفایش با گفتار و کردار رزمندگان جبهه اسلام پیوندی ناگسستنی خورده بود. مطالعه حال و هوای آن دوران مقدس، رائحه روح افزای کربلا را بر دل و جان ما خواهد گسترد.

1.       نشانه‌ها

اشعار و سرودهای شورانگیز دفاع مقدس، الهام گرفته از نام و آرمان‌های نهضت عاشورا بود. شعارهایی مانند: " حسین حسین شعار ما، شهادت افتخار ما، ... سوی خدا می‌رویم، به کربلا می‌رویم،... پیش به سوی حرم حسینی، لبیک یاخمینی،... بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت، از میان مرقد آن سرجدا باید گذشت"2 و . . . نام‌گذاری سلسله عملیاتی با عنوان کربلا و محرم و عاشوراو. . .، رمزهایی همچون یا اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام و یا زینب کبرا سلام‌الله‌علیها و. . .، استفاده از سربندها و نصب پلاکاردهایی منقش به نام امام حسین علیه‌السلام و راهیان کربلا و . . .، نوحه خوانی، مرثیه‌سرایی و خواندن زیارت عاشورا در هر فرصتی از شبانه روز و ده‌ها نماد و نشانه عاشورایی دیگر، بیان‌گر انگیزه‌های بی‌بدیلی بوده که نثار جان نیز در راه آن، ارزش چندانی نداشته است.

2.       عاشقانه‌ها

دلدادگی به ساحت امام عشق، فراتر از شعار و شور و هیجان، به مطالبه‌ای آرمانی و عاشقانه تبدیل شده بود:

"شهید شیرعلی سلطانی، جوان بیست و دو ساله شیرازی و مداح اهل‌بیت علیهم‌السلام بود. قبل از شروع عملیات فتح المبین فریاد زد: حسینِ فاطمه! خجالت می‌کشم روز قیامت در عرصه محشر بیایم در حالی که تو سر به بدن نداری ولی من با سر حاضر شوم، من شرمنده هستم. شیرعلی، قبری را برای خودش آماده کرده بود و وصیت کرد که در همان جا خاکش کنند. قبر از قامت او کوتاه‌تر بود. دوستانش تعجب کردند. اما پیکر بی‌سرش که آمد فهمیدند اندازه‌گیری‌اش درست بوده است."3

ب. کنش‌های عاشورایی

آن چه که مهم‌تر از شعار و ظاهر‌گرایی در تشابه به آداب و فرهنگ عاشوراست، کسب معارف این نهضت سازنده و تبعیت از آموزه‌های نورانی آن می‌باشد. نگاهی گذرا به برخی از رفتارهای سرداران شهید کربلای ایران، یادآور مؤلفه‌های عاشورایی مکتب سرخ حسینی است.

1.       جهاد برای خدا

امام حسین علیه‌السلام در خطبه‌های نینوایی خود تأکید داشت که هدفش از قیام، احیای دین خداست. آن حضرت ذره‌ای هم دارای مقاصد شخصی و امیال نفسانی نبود. از همین رو تحمل همه آن مصیبت‌ها را به جان خرید و به رضای الهی راضی شد. امام علیه‌السلام یک شب را از دشمن مهلت خواست تا فرصتی بیشتر برای نماز و عبادت در محضر دوست بیابد. ایشان در بحرانی‌ترین شرایط جنگ، نماز ظهر عاشورا را در تاریخ ماندگار کرد تا نشان دهد جهاد حسینی، هدفی جز تحقق احکام دین را دنبال نمی‌کند.

" روزه‌اش را افطار نکرده بود. با صدای اذان برخاست و وضو گرفت. بغل خاکریز ایستاد که قامت ببندد. یک خمپاره شصت آمد، درست خورد رویش. تقریباً هیچ چیزی از او باقی نمانده بود. دویدم طرفش؛ قرآن همراهش تکّه پاره شده بود، دست بردم یک تکّه را برداشتم و خواندم؛(یاایّتهاالنّفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیة مرضیة...)4

2.       بصیرت

امام حسین علیه‌السلام و یارانش با شناخت کامل از ماهیت پلید حکومت یزید به نبرد با او پرداختند. قیام عاشورا برای مقابله با منکرهایی بود که جای ارزش‌های دین حق را گرفته بود. شهدای دفاع مقدس نیز ماهیت دشمن حق را به خوبی شناخته بودند. شهید سید عبدالرضا موسوی(دومین فرمانده سپاه خرمشهر) خطاب به دوستانش می‌نویسد:" برادران عزیزم! شما چه فکر می‌کنید؟ تحت چه شرایطی استعمارگران و دشمنان زخم خورده ما حاضرند به جای مخالفت و خصومت، به حمایت از ما برخیزند؟ آیا جز با نفی همه خواسته‌هایی که تا کنون در راه‌شان جنگیده‌ایم و قربانی داده‌ایم؟ و راستی برادران! اگر ما اختلاف خود را با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا فراموش کنیم، چه چیزی برایمان باقی می‌ماند؟"5

3.       عمل به تکلیف

مسلمانی که بصیرت دارد، تنها به آگاهی ذهنی بسنده نکرده بلکه درصدد انجام تکلیفی است که به ضرورت عملی شدن آن پی‌برده است. یاران اباعبدالله علیه السلام از این ویژگی برخوردار بودند. آنها برخلاف بسیاری دیگر از مدعیان پیروی از مکتب حق، کنج عزلت و عافیت را رها کرده و بی‌چون و چرا برای عمل به تکلیف خویش قیام نموده و به دفاع جانانه از دین خدا پرداختند.

" شهید محمود کاوه، مسئولیت حفاظت بخشی از بیت امام را بر عهده داشت. رفت پیش امام و پرسید: تکلیف ما چیست؛ به جبهه برویم یا این جا بمانیم؟ امام فرمود: من اگر جای شما بودم به جبهه می‌رفتم. همان روز راه افتاد و خودش را به جبهه رساند. حتی حاضر نشد برای خداحافظی با خانواده، همراه دوستانش به مشهد برود."6

4.       شهادت‌طلبی

یکی از شنیدنی‌ترین وقایع مربوط به حماسه عاشورا، شوق وصف ناپذیر اصحاب اباعبدالله علیه السلام برای وصال با حضرت حق و کشته شدن در راه خدا می‌باشد؛ آن‌گونه که سرباز نوجوان امام عشق، شهادت را شیرین‌تر از عسل توصیف می‌کند.

شهید سید علی اکبر شجاعیان، دانشجوی پزشکی بود و فرماندهی گردان خط شکن یارسول را بر عهده داشت. او در بخشی از وصیت‌نامه خود می‌نویسد: "شش سال است که منتظر بودم. شش سال است که منتظر این عشقم. منتظر این وصالم. وصالی که دلم را به آتش کشید. آیا می‌شود از قفس تنگ و کوچک تن رهید؟... خدای من! شیرینی وصلت چگونه است؟ می‌دانم که تکه تکه شدن و سوختن در راه الله و معبود، درد و رنج ندارد. نه، لذت دارد، لذت."7

5.       وارستگی

مسلمان مجاهد و شهادت‌طلب می‌داند که شرط این آزادگی، عدم تعلق به دلبستگی‌های مادی است. یاران عاشورایی اباعبدالله علیه‌السلام، آن‌گاه که تکلیف خود را در لبیک به ندای امام خویش یافتند، زن و فرزند و مال و مکنت و هر چه که در این دنیا داشتند را رها کرده و لباس شهادت بر تن نمودند. این تعلق ناپذیری به امور دنیایی، ویژگی انسان‌هایی است که اهل خودسازی بوده و ایمانی خلل ناپذیر به حقیقت دنیا و آخرت داشته باشند.

" احساس گناه می‌کرد. شب عملیات بود. آقا سید فراهانی فرماندهی گروهان را بر عهده داشت. پشیمان بود. می‌گفت نفسم بر من غلبه کرد و نامه را گشودم. همسرش در نامه نوشته بود فرندشان متولد شده و او باید بیاید تا اسمی برایش انتخاب کند. می‌گفت نامه را که خواندم احساس کردم دلم می‌خواهد زن و بچه‌ام را ببینم. حالا نگرانم مبادا این احساس دلتنگی، توفیق شهادت در راه خدا را از من بگیرد. لحظات آخرش بی اعتنا به تیر و ترکش‌هایی که در بدن داشت لبخند زد و زیر لب گفت: آقاجان! شما از ما راضی شدید؟"8

6.       ذلت‌ناپذیری

امام حسین علیه‌السلام بارها در سخنان نورانی خود اعلام کرد که کشته شدن در راه خدا را بر ذلت بیعت‌گذاری با مانند یزید، ترجیح می‌دهد. شعار " هیهات مناالذله " یکی از معروف‌ترین سخنان گهربار آن حضرت می‌باشد که امروز میراث گران‌بهای فرهنگ عاشورایی است.

" شهید علی چیت‌سازان در وصیت نامه خود می‌نویسد: اگر بنا بود آمریکا را سجده کنیم، انقلاب نمی‌کردیم.... اگر تمام دنیا ما را محاصره نظامی و تسلیحاتی کند باکی نیست..."9

7.       شجاعت

یاران امام علیه السلام هفتاد و دو نفر بودند اما با وجود تشنگی طاقت‌فرسا و کمبود بسیاری از امکانات اولیه میدان رزم، بی‌هیچ واهمه‌ای در مقابل هزاران رزم‌آور جبهه باطل، صف‌آرایی کرده و شجاعانه بر لشکر دشمن هجوم آوردند.

یاران نینوایی پیر خمین نیز با تأسی از فرهنگ عاشورا، از کمی تعداد یاران و کثرت دشمنان و تجهیزات گسترده سپاه کفر، ترسی به دل راه نداده و با شهامت کم نظیر خود رشادت‌هایی بزرگ را خلق نمودند.

"بعد از ظهر چهاردهم اسفند 1362 بود که پیام امام به رزمنده‌ها رسید. نبرد سختی در‌گرفته بود و هجم آتش دشمن بسیار شدید و نابرابر بود. اغلب رزمنده‌ها خسته و مجروح بودند اما امام پیام داد که جزایر مجنون هر طور که شده باید نگه‌داشته شود. بچه‌ها خواسته امام را که شنیدند دیگر سر از پا نمی‌شناختند. مانند یک نیروی تازه نفس به نبرد با دشمن در طلائیه ادامه دادند. کسی به فکر عقب نشینی نبود. دیگر سنگینی کم نظیر آتش دشمن، معنایی نداشت. حجت الاسلام شهید میثمی نیز در عملیات حضور داشت. او در وصف شجاعت و دلاوری رزمندگان اسلام گفت: هر کس در طلائیه ایستاد اگر در کربلا هم بود می‌ایستاد."10

8.       مقاومت

ممکن است بعضی‌ها شجاعت داشته باشند اما اهل استقامت در راه حق نباشند. ایستادگی در مسیر حق و پذیرش مصیبت‌ها و بلایای این راه، نیازمند پشتوانه‌ای دینی و باوری عمیق می‌باشد. خیلی‌ها بودند که تشخیص می‌دادند امام حسین علیه‌السلام امام بر حق و جانشین رسول الله (صلی الله علیه و آله) است و حتی به یاری آن حضرت نیز شتافتند اما با سخت شدن اوضاع و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره توسط سپاه عمرسعد، فرار را بر قرار ترجیح داده و امام مظلوم‌شان را تنها گذاشتند و حاضر نشدند هزینه‌های حق باوری را تا انتها بر عهده بگیرند. یاران آخرالزمانی اباعبدالله علیه‌السلام با الگوگیری از هفتاد و دو حماسه‌ساز ماندگار تاریخ کربلا، شدیدترین مصائب را نیز در راه حق با جان و دل‌ پذیرا شدند و دم بر نیاوردند.

"برادری از گروه تفحص نقل می‌کرد: در محور فکه، پیکر شهیدی را کشف کردیم که از رزمندگان گردان حنظله بود. در لابه‌لای لباس‌هایش دفترچه یادداشتی پیدا کردیم که در آخرین صفحه آن نوشته بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب را جیره‌بندی کرده‌ایم؛ نان را جیره‌بندی کرده‌ایم... عطش همه را هلاک کرده؛ همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده‌اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه‌ات ای پسر فاطمه."11

9.       ایثار

عاشورا، اوج ظهور ناب‌ترین صفات انسانی است. ایثار و فداکاری اصحاب حسین علیه‌السلام بارزترین ویژگی آن حماسه بزرگ است. آنان برای حضور در میدان رزم و نبرد با سپاه دشمن از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. خاطرات شهدای دفاع مقدس نیز مملو از تجلی این آموزه مکتب حسینی است.

"مناطقی از کردستان همچنان ناامن بود. قرار بود بچه‌ها با یک جیپ نظامی به مأموریت درون شهری بروند. احتمال داشت نیروهای ضدانقلاب در اقدامی غافل‌گیرانه به داخل خودرو نارنجک بیندازند. برای کمتر شدن خسارات این نوع حمله، لازم بود یک نفر با آمادگی قبلی، فداکاری کرده و خود را روی نارنجک بیندازد. طبق معمول، همه داوطلب بودند. روحانی شهید ابوالقاسم بزاز هم همراهشان بود. قرار شد بینشان قرعه کشی کند. نام خودش درآمد. از مأموریت که به سلامت بازگشتند یکی از پاسداران، برگه‌های قرعه‌کشی را باز کرد. روی همه‌شان نوشته شده بود ابوالقاسم بزاز"12

10.    یقین

یقین، درجه بالایی از ایمان است. همه آن‌چه را که در کربلا به وقوع پیوست را باید در اوج یقین و رضایت اصحاب حسین بن علی علیه‌السلام تفسیر کرد. حضرت امام علیه‌السلام در برابر شهادت جان‌گداز یاران و فرزندان خود زمزمه" الهی رضاًبرضائک " را بر لبان مبارک خود جاری می‌نمود. راوی بزرگ کربلا حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نیز تمام رنج‌های طاقت‌فرسای کاروان شهادت و اسارت را در این عبارت مؤمنانه و زیبا خلاصه نمود که" ما رأیتُ الّا جمیلاً"

" در یکی از حملات رژیم غاصب اسرائیل به جنوب لبنان، غاده، همسرش را می‌بیند که در آن بحبوحه، غروب آفتاب را به نظاره نشسته و اشک می‌ریزد. او می‌پندارد که چمران به خاطر ترس از مرگ چنین اشک می‌ریزد. اما چمران در پاسخ او می‌گوید: نگاه کن چه زیباست! غاده، درباره آن لحظات می‌گوید: خیلی عصبانی شدم. گفتم مصطفی آن طرف شهر را نگاه کن، تو چه چیزی را زیبا می‌گویی؟ مردم بدبخت شهرشان را ول کرده‌اند. عده‌ای با ترس و وحشت در پناه‌گاه‌ها نشسته‌اند و شما همه اینها را زیبا می‌بینی؟ مردم همه چیزشان را از دست داده‌اند، خیلی خون ریخته، به من می‌گویی نگاه کن چه زیباست؟!...

چمران در جواب غاده، با خنده و سکینه می‌گوید: این همه اتفاق‌ها که افتاده عین رحمت خدا برای آنهاست که قلب‌شان متوجه خدا بشود. بعضی دردها کثیف است اما دردهایی که برای خداست، خیلی زیباست."13

چمران در جمله دیگری می‌گوید: "بالاترین لذت، لذت مرگ و قربانی شدن برای خداست."14

آن‌چه که بیان شد نه همه آن چیزی است که از الهام عاشورایی رزمندگان دفاع مقدس حکایت دارد. وصف ایمان و حماسه اصحاب آخرالزمانی امام عشق علیه‌السلام مجالی به وسعت تاریخ می‌طلبد.

پی‌نوشت:

1.       گنجینه آسمانی، شهید سید مرتضی آوینی

2.       حماسه عشق ص12

3.       روایت مقدس ص62

4.       روزگاران، ج1،ص61

5.       مردستان،ج7 ص41

6.       مسافران ملک اعظم، ج1، ص10

7.       والعاقبه ص40

8.       با راویان نور،ج3، ص157، به روایت حجت الاسلام علی اکبری

9.       دلیل ص151

10.    سرزمین مقدس ص193

11.    هفته‌نامه یالثارات 18/10/78

12.    خاطرات شهید بزاز، کنگره شهدای مازندران

13.    نیمه پنهان ماه،ج1، ص34

14.    همان

سایت رائحه ظهور

+ نوشته شده در شنبه دوازدهم آذر 1390 ساعت 22:3 شماره پست: 914

گاهی به سایت ها یا وبلاگ های خوبی برخورد می کنم که بر اساس وظیفه به معرفی آن وبسایت ها برای خوانندگان عزیز اشک آتش می پردازم.

از شانس ما یکی دو تا از این سایت ها بعد از معرفی این حقیر بنا به هر دلیلی فیلتر گردیدند که این مسئله باعث شد برخی رفقا به مزاح توصیه نمایند از معرفی سایت ها خودداری کنم!

گوش شیطان کر٬ این بار می خواهم سایت خوب دیگری را معرفی کنم که خبرها و تحلیل هایش در خصوص بیداری اسلامی بسیار زیبا و دقیق است. البته فعلا جرات نمی کنم نام مدیر محترم سایت را ذکر کنم. دنبال دردسر که نمی گردم! به ایشان همچنین سفارش کرده ام اگر با ان موتورسیکلت قارقارکی اش مرا در خیابان دید سلام نکند و بوق نزند!

از سایت زیبای رائحه ظهور دیدن کنید:

http://u313.ir/

ناگفته هایی از اعترافات تکان دهنده محمود احمدی نژاد
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم آذر 1390 ساعت 12:29 شماره پست: 913

آذر 1392

محمود احمدی نژاد، رییس جمهور سابق کشورمان که بلافاصله پس از اتمام دوران تصدی خود در ریاست جمهوری توسط یکی از چند نهاد امنیتی کشور، دستگیر و بازداشت شده بود از پشت صحنه برنامه های تخریبی و خائنانه خود پرده برداشت که بخش هایی از اعترافات تکان دهنده او را به اطلاع امت انحراف ستیز کشورمان می رسانیم:

احمدی نژاد ضمن تأیید پیروی خود از عقاید فراماسونری از وابستگی خود به انجمن حجتیه نیز پرده برداشت. وی اذعان داشت که با تبعیت همزمان از دو تفکر متضاد هم که یکی ضددین(فراماسونری) و دیگری مذهب گرایی متحجرانه( حجتیه)محسوب می شود، قصد داشته فرمول فلسفی محال بودن اجتماع نقیضین را باطل جلوه دهد.

وی در ادامه اعترافات تکان دهنده خود افزود که اعتقاد صد در صدی به ولایت فقیه نداشته و قلباً معتقد بوده در صورت ظهور امام زمان (عج) تبعیت از ولایت فقیه، ضرورتی نخواهد داشت.

احمدی نژاد بر " انحرافی بودن " جریان متبوع خود تأکید داشته و با اظهار شرمندگی و عذرخواهی از قاطبه اصولگرایان اذعان داشت که از ابتدای ورود به سیاست از خط اصیل اسلامی که حضرات هاشمی، ناطق و رفیق دوست و. . . مفسّر آن هستند منحرف بوده است.

رییس جمهور سابق کشورمان در جلسات بازجویی در خصوص ارتباط خود با جن گیرها و رمال ها و . . . اظهار داشت: "اجنه با مشارکت بالا در انتخاب من به عنوان رییس جمهور نقش اساسی داشتند. همچنین توفیقات فرابشری اینجانب در کنترل قیمت خرید مسکن و انبوه سازی آن( موسوم به طرح مسکن مهر)، خودکفایی در تولید بنزین و سیمان و . . . و نیز واداشتن اقشار ضعیف جامعه به سکوت و خویشتن داری در قبال آزادسازی قیمت ها(هدفمندی یارانه ها) که موجب حیرت بدخواهان نظام گردید از جمله اقدامات خداپسندانه خواهران و برادران جنّی بوده است." احمدی نژاد اذعان داشت همواره از سوی یکی از اطرافیان جنجالی خود مسحور واقع می شده است. وی در توضیح این مطلب افزود: " در ابتدای آشنایی خود با معارف دینی گمان می کردم بر مبنای آیات قرآن، کید و مکر شیطان و یارانش ضعیف است، اما وقتی دیدم برخی مدعیان دین شناسی توفیقات دولت را بر اساس سحر و یاری اجنه تحلیل می نمایند فهمیدم این موجودات، قدرت تصرف در عالم ماده را به طور کامل دارا بوده و هیچ عارف و سالکی، یارای ابطال سحرشان را ندارد."

احمدی نژاد در تبیین علت اعترافات اخیر خود خبر از ابطال سحر پس از بازداشتش توسط برادران بازجو داد. او در این باره اظهار داشت: "پرونده جریان انحرافی آن قدر سنگین شده که اجنه نیز از ترس آن فرار را برقرار ترجیح داده و حاضر به همراهی من در این شرایط نگران کننده نگردیدند."

شنیده ها حاکی از آن است بر اساس مستندات موجود، قتل هابیل توسط قابیل نیز با تحریک و وسوسه جریان انحرافی صورت گرفته است.

گفتنی است با توجه به ابعاد هولناک اعترافات این رییس جمهور منحرف، ناظران حقوقی معتقد هستند که نامبرده حتی اگر مانند برخی متهمان فتنه 88در برنامه سراسری سیما حاضر شده و از لزوم ولایت پذیری و ضرورت تغییر بنیادین در علوم انسانی سخن بگوید نیز بعید به نظر می رسد مشمول بخشودگی و رأفت قرار گرفته و از جرایم انکارناپذیر وی چشم پوشی شود.

تو را من چشم در راهم

+ نوشته شده در چهارشنبه نهم آذر 1390 ساعت 8:21 شماره پست: 912

 

- دشمنان اسلام از مرزهاى کشورهاى اسلام گذشته به قلب کشور ما نفوذ نموده و تبلیغات شوم مى‏نمایند. شما ملت چرا نشسته‏اید؟ شما ملت روحانیون را تنها نگذارید. بیائید در خانه علما و رهبران دینى خود جمع شوید و آنان را تنها نگذارید. شخص مسلمان چه به هدف خود برسد و چه نرسد موفق و پیروز است. در راه تبلیغ دین، در راه هدف مقدس مأجور است.

سخنان امام موسی صدر، اسناد ساواک ج ۱ ص۴۷،

 

من نیک می‌دانستم که ایستادن در برابر خودکامگی، هزینه دارد و در پی ارتقای توده‌ها بودن و بالاخص آگاه‌تر ساختن آنان، هزینه دارد و به مقابله برخاستن با امتیازها و بت‌ها از هر سنخ و گروه، هزینه دارد. و می‌دانستم که دشمنی با من و یاران من و القای شبهه و تهمت بالا خواهد گرفت و به موجی لگام‌گسیخته و گسترده تبدیل خواهد شد. با این همه نیک می‌دانم که این رسالت من است و امانتی است در دستم و نیز معنای حیات من است. از این رو، همه این هزینه‌ها را، چون گذشته، به جان خواهم خرید.

 مصاحبه امام صدر با روزنامه «اللواء» 11/9/1975، مسیرة الامام السید موسی الصدر، ج 6، ص 221

 
بارک الله به این اعتماد به نفس!
+ نوشته شده در دوشنبه هفتم آذر 1390 ساعت 22:17 شماره پست: 911

طیف سنتی اصولگرایان که پس از مدت ها تبلیغ و تخریب و . . . در همراه نمودن جبهه پایداری با جریان متبوع خود به بهانه حفظ وحدت و . . . موفقیتی کسب نکرد در گام بعدی متوسل به چهره های درجه دو خود همچون دکتر حداد عادل فردوسی پور! شد تا به جبهه پایداری هشدار دهد که استقلال آنها چنان چه منجر به شکستن آرای جریان موسوم به اصولگرایی شود اقدامی در منافات با ارزش ها و مفهوم اصولگرایی خواهد بود.

کسی نیست به این بنده های خوش خیال خدا بگوید که مگر شما در بدنه جامعه دارای مقبولیت قابل اعتنایی هم هستید که حالا نگران ریزش رأی خود شده اید؟! شما اگر از جایگاه مردمی و رأی عمومی برخوردار بودید ناطق نوری، رئیس جمهور می شد و ایضاً علی لاریجانی بر این اریکه رؤیایی تکیه می زد و ما هم الان به هاشمی می گفتیم آقا! اگر رأی داشتید اکنون سید محمد خاتمی داشت قفسه های کتابخانه ملی را فوت می کرد و محمود احمدی نژاد از رفتگرها، سان می دید! بارک الله به این همه اعتماد به نفس! جبهه پایداری هم اگر شانسی برای اقبال عمومی دارد به خاطر تقلیدی است که از گفتمان فرزند ملت به عمل آورده وگرنه کارکرد آنها هم در حد جبهه ایستادگی بود که به جای آن که یک جریان باشد، برکه ای راکد و بی اثر تلقی می شود.

اصولگرایان باید جایگاه خود را بدانند و مانند انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری دنبال طنابی بگردند تا با آویزان شدن از آن، صباحی دیگر به حیات سیاسی خود ادامه دهند.

خدا می داند این راه کور شدنی نیست
+ نوشته شده در یکشنبه ششم آذر 1390 ساعت 22:25 شماره پست: 910

 

 

سید محمود موسوی از جوانان غیور نسل سومی انقلاب٬ اهل شهرستان بابل بود که چندی پیش در درگیری با گروهک تروریستی پژاک به خیل شهدای اسلام پیوست.

دوست خوبم سید اسماعیل سیدحسین پور در وبلاگی که به یاد این شهید راه اندازی کرده خاطره ای زیبا را از زبان حجت الاسلام تقی پور امام جمعه محترم شهر گتاب - از توابع شهرستان بابل - نقل نموده که بسیار خواندنی است:

- پاسدار شهید سید محمود موسوی تعریف می کرد که برای یک برنامه آموزشی با گروهی به پیاده روی 24 ساعته در یکی از کوه هایی که از قبل هیچ شناختی به راه های آن نداشتیم رفته بودیم که من از فرط خستگی مقداری خوابیدم. و گروه متوجه به خواب رفتن من نشد و همه رفتند و من جا ماندم. با طی کمی از مسیر به دو راهی رسیدم. در حالی که وحشت کرده بودم و فریاد می کشیدم ناگاه حس کردم بانویی شانه های مرا گرفت و مرا به طرفی هل داد که آن راه همانی بود که گروه از ان گذشته بود..... امام جمعه گتاب با اشاره چندین باره به این مسئله که بخاطر رده بندی اطلاعات نمی توانیم همه آنچه را که از پاسدار شهید سیدمحمود موسوی می دانیم نقل کنیم اشاره کردند که شهید سید محمود موسوی یکی از افرادی بود که یکبار در مبارزه با گروه تروریستی ریگی به چند قدمی ریگی رسیده بود اما متاسفانه بدلایلی ریگی خبردار شد و از صحنه گریخت. ایشان همچنین با یادآوری زلزله بم و دیدار سرزده مقام معظم رهبری از بم ، بیان داشتند که پاسدار شهید سیدمحمود موسوی یکی از معدود نفراتی بود که در آن ماشین مقام معظم رهبری را همراهی می کرد.http://shahidmahmod900620.blogfa.com/

 
مرگ تلخ برای قرارگاه عمار!
+ نوشته شده در جمعه چهارم آذر 1390 ساعت 22:43 شماره پست: 909

چند ماه پیش بود که در اخبار جراید داخلی و خارجی خبری جلب توجه کرد که نشان از تجمع نیروهای شاخص حزب الله در تشکل واحدی به نام قرارگاه عمار داشت. برخی از نیروهایی که از آنها به عنوان اعضای اصلی این قرارگاه یاد می شد عبارت بودند از: حجج اسلام طائب٬ پناهیان٬ ماندگار٬ روانبخش٬ رسایی و . . . و افراد صاحب نامی همچون حسن عباسی٬ حسین الله کرم٬ سعید قاسمی٬ حسین یکتا و . . .

رسانه های ارزشی با آب و تابی گسترده به پوشش بی نظیر رسمیت این تشکل پرداختند. این اخبار با توجه به چهره های محبوبی که در ذیل این تشکیلات قرار داشت بارقه های امید را در دل شیفتگان انقلاب و پیشقراولان جبهه عدالت ایجاد نمود. رسانه های اپوزیسیون هم که گویا فریب! این هیاهو را خورده بودند به تحلیل و بررسی علت و نتایج شکل گیری چنین قرارگاهی پرداختند اما . . .

شما اگر یک ثمره عملی برای این تشکل پیدا کردید من به شما جایزه می دهم! اصلا ثمره عملی هم نخواستیم٬ آیا کسی می تواند در ماه های اخیر٬ کوچک ترین خبری از اوضاع و احوال این قرارگاه را در سطح رسانه ها پیدا نماید؟

واقعیت ها حاکی از آن است که قرارگاه نورسته عمار در همان بدو تولد دچار آسیب همیشگی تشکل های ارزشی گردید. هم اکنون سیاسیون قرارگاه عمار٬ جبهه پایداری را تشکیل داده و به فعالیت های انتخاباتی روی آورده اند. نیروهای فرهنگی این قرارگاه همچون حاج حسین یکتا ذیل قرارگاه جدیدی با عنوان قرارگاه خاتم الاوصیا به فعالیت های فرهنگی خود استمرار بخشیدند. بخشی نیز همچون حسین الله کرم و یارانش مثل همیشه با نزدیک شدن زمان انتخابات پرده ای دیگر از علائق شخصی خود نسبت به جریان سنتی مدعی اصولگرایی را کنار زدند. حجت الاسلام ماندگار نیز برای کاندیداتوری خود در حوزه انتخابیه مشهد مقدس تلاش می نماید. . . .

سرنوشت تلخ تشکل های ارزشی٬ نیاز به واکاوی عمیقی دارد که در این مجال نخواهد گنجید. اکنون فقط می توان به این واقعیت سیاه اذعان کرد که هیاهوی تشکیل قرارگاه عمار٬ تنها یک ژست توخالی و به ظاهر ارزشی بوده که مبنایی جز احساسات و شور جمعی نداشته است. قرارگاه عمار یک وهم اجتماعی بود و بس. تجربه نشان داده است که نیروهای دلسوخته نظام باید بر صفحه ای غیر از دیوار سست تشکل های مدعی٬ یادگاری بنویسند. همچنان باید بر این نظر استوار بود که " نظم بدون تشکیلات " تنها راه موجود در استمرار فعالیت های متفرقه اما هدفمند جریان های ارزشی در لایه های مختلف جامعه محسوب می شود.

گرامیداشت هفته بسیج(6)
+ نوشته شده در جمعه چهارم آذر 1390 ساعت 19:7 شماره پست: 908

                                           چشم بصیرت

علی‌اکبر ابراهیمی، اهل اراک بود. در جبهه شهامت زیادی از خود نشان داده بود.

در شلمچه بودیم که خمپاره‌ای آمد و دو پایش قطع شد. بدنش پر از ترکش بود. من مجروحان زیادی را دیده‌ام، اما هیچ وقت کسی را مانند علی‌اکبر ندیدم که این‌قدر بر بدنش ترکش نشسته باشد.

او را برای مداوا به آلمان بردند. چشمانش دیگر جایی را نمی‌دید.

خبرنگار آمریکایی به سراغش آمد و گفت: ما می‌توانیم چشم‌های شما را درمان کنیم تا بینایی آن باز گردد. فقط یک شرط دارد...

علی‌اکبر از شرط آنها پرسید. خبرنگار گفت:‌ باید جلوی دوربین به خمینی بد بگویی...

علی‌اکبر با جدّیت پاسخ داد: ‌من چشم‌هایم را از دست دادم تا بدخواهان خمینی را نبینم، حالا تو از من می‌خواهی به خمینی بد بگویم؟!!

راوی: غلامحسین توحیدی

گرامیداشت هفته بسیج(5)
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم آذر 1390 ساعت 23:37 شماره پست: 907

                                       او همیشه آزاده بود

امیر با نگهبان‌های عراقی به گونه‌ای رفتار می‌کرد که انگار آنها اسیر او هستند!

 یک بار تصویر حضرت امام (ره) را پشت عکس صدام کشید.

عراقی‌ها او را شناسایی کردند و برای شکنجه، او را داخل بشکه‌ای که جای مدفوع  بود، زندانی کردند.

او شکنجه‌های زیادی را تحمل کرد، اما همیشه می‌گفت: ما فقط گوشه‌ای از سختی های اسارت اهل بیت پیامبر (ص) و آن‌چه که بر حضرت زینب سلام الله علیها گذشته است را درک کرده‌ایم.

امیر عسگری بعد از آزادی و بازگشت به میهن بر اثر بیماری عفونی ناشی از شکنجه دژخیمان بعثی به شهادت رسید.

راوی: خاک‌پور

گرامیداشت هفته بسیج(4)
+ نوشته شده در سه شنبه یکم آذر 1390 ساعت 23:10 شماره پست: 906

                                           شوق دیدار

حاج آقا باقری‌زادگان، پیرمرد باصفایی بود که همراه رزمنده‌های قم به جبهه آمده بود.

شب عملیات کربلای پنج که رسید حال و هوای بچه‌ها دیدنی‌تر شد. بعضی‌ها وصیت می‌نوشتند. بعضی‌ها با هم وداع می‌کردند، بعضی دعا و قرآن می‌خواندند و...

آقای اسکندری فرمانده ما بود. بچه‌ها را به خط کرد تا وظایفشان را مشخص کند. نوبت به باقری‌زادگان که رسید، گفت او باید پشت خط بماند. گویا خواست مراعات سن و سالش را کرده باشد. فکر می‌کردیم پیرمرد خوشحال می‌شود و تشکر می‌کند، اما برخلاف تصور ما حالش ناگهان دگرگون شد. مانند کودکی که احساس کند چیز مهمی را از دست داده و برای به دست آوردن آن هیچ راهی جز گریه ندارد، خودش را روی زمین انداخت و شروع به گریه و زاری کرد. او دیگر به هیچ چیز توجه نداشت و بی‌اعتنا به سر و روی سفیدش، روی خاک‌ها غلت می‌زد و شیون می‌کرد. دوست داشت به خط مقدم برود و رو در رو با دشمن بجنگد. آخرش هم موفق شد.

نزدیک اسکله، چند متری مانده به اولین سنگر مستحکم عراقی‌ها، صدای انفجار خمپاره‌ای، توجه همه را به خود جلب کرد. قایقی که پیرمرد روی آن سوار بود به هوا رفت و از او و همراهانش دیگر هیچ اثری به جا نماند. حالا دلیل بی‌قراری‌های پیرمرد برایمان روشن شد. گویا می‌دانست ممکن است چه فرصتی را از دست بدهد.

راوی: حسن وفایی

گرامیداشت هفته بسیج(3)

+ نوشته شده در سه شنبه یکم آذر 1390 ساعت 12:36 شماره پست: 905

                                          دریغ از یک آه

قرار بود با آغاز عملیات والفجر هشت، تیپ ما هم در منطقه ام‌الرصاص وارد عمل شود. پاسی از شب گذشته بود. دشمن به صورت پراکنده به طرف ما آتش می‌ریخت.

ترکشی آمد و درست خورد به کوله‌ای که در پشت یکی از رزمنده‌ها بسته شده بود و خرج آرپی‌جی او آتش گرفت. او اسماعیل سلطانیه بود، اهل یکی از روستاهای شهر دامغان. اسماعیل در آتش سوخت، اما خدا می‌داند هیچ کس حتی ناله‌ای از او نشنید.

او به آرامی سوخت و شهید شد، اما حتی یک آه هم نکشید تا عملیات لو نرود و جان همرزمانش به خطر نیفتد.

راوی: ابوالفضل داوری

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو آبان90 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۰، ۰۹:۰۲ ق.ظ


گرامیداشت هفته بسیج(2)

+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آبان 1390 ساعت 21:38 شماره پست: 904

                                             وقت، تنگ است!

ذوالفقاری، اهل سبزوار بود؛ اما در قم زندگی می‌کرد. در عملیات رمضان، بیسیم‌چی گروهان شهید رستگار بود. بین او و کاظم رحیمی، راننده آمبولانس گردان علی بن ابیطالب علیه السلام بگو مگویی شده بود و هر دو از دست هم دل‌گیر بودند.

در محور پدافندی پاسگاه زید بودیم. یک روز ذوالفقاری آمد و پیشنهاد داد او را با راننده آمبولانس، آشتی بدهیم. راننده را خبر کردیم. او هم از این پیشنهاد استقبال کرد.

 این دو کنار سنگر به هم رسیدند و یکدیگر را محکم در آغوش گرفتند. ناگهان انفجار خمپاره‌ای همه جا را پر از گرد و غبار کرد. وقتی به خود آمدیم، ذوالفقاری هنوز در آغوش رحیمی بود. ترکش خمپاره، گردنش را غرق در خون کرده بود و روحش را میهمان سفره افلاکیان.

راوی: ‌تقی یزدانی

گرامیداشت هفته بسیج(1)
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آبان 1390 ساعت 10:31 شماره پست: 903

                                        نامه ای برای تاریخ

یکی از مکان‌هایی که کمک‌ها و هدایای مردمی به رزمندگان در آن نگهداری می‌شد، کارخانه لوله‌سازی سپنتا در اهواز بود.

برای انجام مأموریتی به آن‌جا رفته بودم. سر صبحانه،‌ چند شیشه مربا آوردند. روی یکی از آنها نامه‌ای بود. نامه را باز کردم. از طرف دختر و پسری ده دوازده ساله اهل روستای جمکران بود.

نوشته بودند:‌ ما بابا نداریم. پول کمی را که هر روز مادرمان به ما می‌دهد، جمع کردیم. راستی نگفتیم که مادرمان نان می‌پزد و به زائران جمکران می‌فروشد تا کرایه خانه و خرج زندگی ما را تأمین کند...

نامه عجیبی بود. متن ساده و کودکانه آن مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده بود. آخرش نوشته بود: دوست داریم هر کس که هدیه ناقابل ما را نوش جان می‌کند، یک ساعت به نیابت از پدر ما بجنگد. چون او همیشه آرزو داشت به جبهه برود...

راوی: جواد بادی

چه کسی پنیر مرا دزدید؟!

+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم آبان 1390 ساعت 22:50 شماره پست: 902

همین دو هفته پیش بود که یکی از نمایندگان مردم تهران در مجلس با پشتیبانی تعدادی از سایت های مرتبط، مدعی شد که فرزندش توسط افرادی ناشناس گروگان گرفته شده است. فردای همان روز یعنی در روز عید سعید قربان، همان فرد با آرامش کامل در صفوف اول نماز عید حضور داشت. روز بعد اعلام شد که گروگان گیرها فرزند وی را آزاد کردند. به رغم وجود چنین ادعایی، هیچ یک از نهادهای انتظامی یا امنیتی حاضر نشدند اظهارات این نماینده اصولگرا را تأیید نمایند. تحقیقات نشان می داد در آستانه نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، این ادعا صرفاً مصرف تبلیغاتی داشته است.

حدود دو ماه پیش، یکی از کاندیداهای جنجالی مجلس در حوزه انتخابیه قم، که همواره با اظهارات محیرالعقول سعی بر طرح نام خود در محافل سیاسی کشور را داشته است، در مصاحبه با مشرق مدعی شد عده ای ناشناس قصد داشته اند فرزندش را هنگام خروج از مدرسه بربایند که با دخالت مردم ناکام ماندند. بعضی از مسئولان امنیتی به طور تلویحی بر تبلیغاتی بودن این نوع ادعاها اذعان نمودند.

چند ماه قبل، همزمان با طرح جریان نفوذ سردار مدحی و مانور قدرت نهادهای امنیتی در کنترل اپوزیسیون خارج نشین، اکبر هاشمی رفسنجانی مدعی شد یکی از ساختمان های مجمع تشخیص مصلحت توسط فردی ناشناس به آتش کشیده شده است. وی برای اثبات ادعای خود فیلمی را به اعضای مجمع نشان داد که حاوی تصاویری کامل از فرد نفوذی به ساختمان مجمع بود. این قصه در پی آن بود تا نشان دهد دستگاه های امنیتی بر خلاف مانورهای تبلیغاتی خود حتی توان کنترل امنیت داخلی را هم دارا نیستند. روابط عمومی مجمع نیز طی اطلاعیه ای آتش سوزی مجمع را در امتداد ظهور بداخلاقی های سیاسی در کشر ارزیابی نمود. حیدر مصلحی وزیر اطلاعات در مصاحبه ای این آتش سوزی را مسخره! خواند و بدین ترتیب بر غیر واقعی بودن آن تأکید ورزید.

نکته جالب توجه این جاست که هم زمان با قتل مرحوم روح الله داداشی و تقارن آن با بعضی جنایات دیگر همچون واقعه موسوم به پل مدیریت، مسئولان دستگاه قضائی با برخوردی عتاب آلود از رسانه ها خواستند با پرهیز از بزرگ نمایی این حوادث به احساس ناامنی در جامعه دامن نزنند.

حالا که می خواهید پیدا کنید پرتقال فروش را باید به این پرسش، پاسخ دهید که چرا پرداختن به واقعیت هایی چون قتل فجیع داداشی، امری قبیح بوده و ممکن است باعث ایجاد حس ناامنی در مردم شود، اما طرح ادعاهای خلاف واقع از سوی برخی حقوق بگیران ارشد نظام مبنی بر وجود ناامنی در جامعه، هیچ واکنشی را از متولیان امنیت عمومی به همراه ندارد؟!

وقتی یک افغانی از احمدی نژاد بیزار می شود!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم آبان 1390 ساعت 16:34 شماره پست: 901

اخیرا در یکی از روزنامه های کشور افغانستان مقاله ای منتشر شد که نویسنده آن به بهانه مخالفت با رییس جمهور ایران به رد نظام دینی و حاکمیت اسلامی پرداخت. نکته جالب این جاست که به رغم ضعف فاحشی که در نوشتار و نوع استدلال نگارنده آن وجود دارد این مقاله از سوی برخی از محافل شبه روشنفکری کشورمان مورد استقبال قرار گرفته و دست به دست چرخیده است!

دوست خوبم آقا مهدی فندرسکی٬ پاسخی درخور برای طرفداران این مقاله به رشته تحریر درآورده که حاوی نکاتی جالب و مستدل می باشد:

هر چند که این مقاله آنقدر مشوش و ضعیف است که ارزش پاسخ گویی را ندارد اما به دلیل اینکه مورد استقبال برخی از فریب خوردگان سران ورشکسته فتنه قرار گرفته است چند سطری را به عنوان جوابیه می نویسم:

1-     اولا خیلی تعجب نکردم  از اینکه مزدوران ذلیل باقی مانده از جریان فتنه 88 از تحلیل یک نشریه افغانی! خوش بحالشان شده است چرا که اساسا آنها به تبعیت از سران فتنه، همیشه تحلیلهایشان را از آن سوی آب و ترجیحا از سرزمین های امید و آرزویشان یعنی آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان می گیرند اما حقیقتا باید اعتراف کنم که دیگر باور نمی کردیم که کارشان به جایی برسد که از یک افغانی نما هم تحلیل بگیرند و اینگونه شادی کنان آن را دست به دست کنند و به یکدیگر نشان دهند. هر چند که ما هم دیگر به این روحیه و منش آنها عادت کردیم و البته راه مقابله با آنها را هم در این 3۳ سال خوب فهمیده ایم و خیلی هم برایمان زحمتی ندارد البته از باب مثال پشه و سیمرغ.

 ثانیا به آن برادر افغانی نما هم باید گفت که اگر خیلی اهل تحلیل هستید لطف کنید یک تحلیلی هم از اوضاع داخلی و رنج و مشقت مردم مظلوم و ستم کشیده خودتان افاضه کنید، و دست از بندگی شیاطین وهابی و استکبار جهانی بردارید و اگر فکر کردید می توانید تاثیر نظام مقدس جمهوری اسلامی در کشور افغانستان را کم کنید کور خوانده اید هرچند که امثال این آدم های خود فروخته در همه کشورها وجود دارد همچنان که ما نیز از در کشورمان از آنها بی نسیب نیستیم.

2-     اگر رفتار احمدی نژاد برای آنها یادآور برخورد خشن و توهین آمیز یک جوانک بسیجی تفنگ به دست در برابر شهروندان محترم است باید بگوییم که:

اولا مشکل اصلی شما در اینجا با شخص احمدی نژاد نیست بلکه همانگونه که خودتان هم اعتراف کرده اید مشکل شما این است که احمدی نژاد شما را به یاد تفکر و عملکرد جوانک های بسیجی تفنگ به دستی می اندازد که در مدت این ۳۳ سال، به ژنرالها و فرمانده هان پیر و با تجربه و مجهز به پیشرفته ترین سلاح های کشتارجمعی اربابانتان درس عبرت فراموش نشدنی دادند و اجازه نداند که اهداف شیطانی استکبار جهانی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران محقق گردد. و اگر منظورتان از نفهمیدن جهان همان توهم دولت های 5+1 است که باید بگوییم بهتر است کمی به اوضاع داخلی و بین المللی این کشورها و میزان نفوذ سیاسی و معنوی آنها در بین ملت ها بخصوص مردم خودشان نگاه کنید تا از این توهم خارج شوید.

ثانیا اگر منظور شما از شهروندان محترم، اراذل و اوباش سیاسی و فرهنگی موسوم به پیاده نظام جریان فنته است که آنها اساسا نه تنها در پیشگاه ملت مسلمان ایران بلکه در نزد هیچ انسان آزادی خواه و عدالت طلبی محترم نیستند و شهروند هم محسوب نمی شوند. و اگر با گفتن موضوعاتی مانند  شان اجتماعی، ارج فرهنگی و منش و سلیقه، نگران طغیان گران هیستید که از شدت سرمایه های باد آورده وهشی شده و از فرط خودباختگی ملبس به انواع و اقسام مدل ها و لباس عجیب و غریب تجویز شده از سوی اربابان مستکبر و شیطان صفت شما هستند که باید بگویم در پیشگاه عقل دین معنایی واقعی این واژه ها با آنچه که اربابان شما برایتان معنا کردند کاملا فرق می کند. و نیز اگر منظور شما از شان لگد کوب شده، همان تحریم های با برکت و پر منفعت اربابان مستکبر شما علیه استقامت و پایداری و عدم تمکین ملت مسلمان ایران در برابر خوی تجاوزگری، جهان خواری آنها است که باید عرض کنم این تحریمها نه تنها نتیجه ای جز استقلال و سربلندی و عزت روز افزون  ملت مظلوم ایران در میان همه آزادی خواهان و عدالت جویان جهان نداشته بلکه بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی و نیز نهضت مبارزه با کاپیتالسیم همچون وال استریت و لندن و غیره را به دنبال داشته است  و درباره تجاوز به زندگی خصوصی هم باید بگویم که زمانی به زندگی خصوصی مردم تجاوز شد که فرمانده هان و سران فتنه در دوران تصدی جایگاه های سیاسی فرهنگی و اقتصادی این کشور، علارغم هشدارهای حضرت امام خامنه ای درباره تهاجم و تجاوز فرهنگی دشمن، در گفتار و رفتار، آن را توهم دانسته و میدان تجاوزگری فرهنگی دشمن را به درون خانه های این مردم مسلمان کشاندن تا جایی که کار به جنگ نرم کشیده شد. هر چند که به کوری چشم شما در این عرصه نیز شکست خورده هستند.

ثالثا آقای افغانی نمایی که دلش برای شان اجتماعی، ارج فرهنگی، منش و سلیقه و شان لگد کوب شده شهروندان محترم ایران می سوزد باید بگویم که احتمالا جنابعالی هم جزء تحلیل گران لندن نشین خائن به ملت و کشور خود هستید که از آن چه که اربابان شما بر سر ملت مظلوم و مسلمان افغانستان می آورند خبری ندارید و الا فرصتی برای تحلیل نوشتن برای ملت ایران پیدا نمی کردید. و احتمالا تن شما هم به تن یاران لندن نشین و آمریکا نشین سران فتنه خورده است.

3-     درباره این ادعا که نوشته اید دستگاه های تبلیغاتی شکرگزاری برای معجزه هزاره سوم را از در دیوار جار می زنند هم باید خدمت شما عرض کنم که:

 اولا علاوه بر مساعدتهای بی دریغ بلندگوهای دروغ پراکنی رسانه های صهیونیستی متخصص در عرصه پروپگاندا به سران اصلاح طلبتان، در زمان تصدی گری اربابان فتنه گر شما بر بخش های فرهنگی دولت اصلاحات بویژه زحمات وزیر محترم لندن نشینتان، به اندازه ای به قلم به دستان مزدور مجوز تاسیس روزنامه و مجله و سایر نشریات در مدل های مختلف داده اید که بر روی در و دیوار دیگر جایی برای زمزمه کردن هم نگذاشته اید چه رسد به جار زدن.

ثانیا برای معجزه بودن جریان احمدی نژاد و لزوم شکرگزاری در برابر آن نیازی به جار زدن نیست چرا که اگر نگاهی به تاریخ 33 ساله انقلاب بیاندازید خواهید فهمید که پس از این همه مبارزه علیه انقلاب و هزینه ها سنگین و برنامه ریزی های دقیق و متعدد برای منحرف کردن و از بین بردن اندیشه ها و آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی خصوصا در دوره هشت ساله اصلاحات، علارغم محاسبات و معادلات استکبار جهانی و مزدوران داخلیشان، انتخابات 84 ملت ایران به کسی رای می دهند که گفتمان و شعارهای خود را آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی ایران قرار داد. بنابراین آنچه که معجزه است شخص احمدی نژاد نیست بلکه شکست تمامی معادلات و محاسبات و تلاش های بی وقفه استبار جهانی در انحراف و انهدام آرمانها و اندیشه های انقلاب اسلامی ایران است؟

4-     اما درباره بسیج کردن حاشیه برای تقویت قدرت مرکزی باید بگویم که اساسا انقلاب اسلامی ایران بر پایه مردم حاشیه نشین و مستعفین با عزت و غیرت بنا شده و آنها هستند که در تمامی عرصه ها با تمامی هستی خود از انقلاب اسلامی دفاع کردند،نه کاخ نشینان بی دردی که تنها درد آنها پول و سرمایه های مادی آنها است.

و اما درباره اینکه احمدی نژاد مردم مستمند را به دنبال ماشین خود می دواند هم باید گفت که اولا شما و سران فتنه گرتان عادت کرده اید که ملت ایران را انسانهای حقیر و مستمندی ببینید که به دنبال یک ماشین به تعبیر شما سمبل تمامی زشتی ها می دوند!؟ و این ادعا شما بیش از اینکه متوجه احمدی نژاد باشد بیشتر تحقیر ملت ایران است ظاهر نمی فهمید که ملت ایران حتی در برابر استکبار جهانی هم لحظه ای کرنش نکرده و دست از عزت و غیرت خود برنداشت در حالی که شما غرب را قبله آمال و آرزوهای خود دانسته و سالهاست که ذلیلانه در برابر آن سجده می کنید .

ثانیا مردمی که شما آنها را مستمند می دانید، لااقل احمدی نژاد را در شهرها و روستاهای خود می بینند که به تعبیر شما به دنبال ماشینش می دوند اما آیا فراموش کرده اید که در دورانی که سران فتنه گر شما در جایگاه ریاست جمهوری بودند همین ملتی که شما آنها را تحقیر می کنید نه تنها سران دولتی بلکه حتی پایین ترین ردی مدیریتی محلی را هم نمی توانستند به راحتی از دور زیارت کنند

درباره تنه زدن به عابران و هیاهوی مردم به تعبیر شما مستمندی که به دنبال ماشین احمدی نژاد می دوند هم خدمت شما عرض کنم که چگونه از هیاهو و تنه خوردن مردم ناراحتید در حالی که به بهانه تبلیغات انتخاباتی کارناوالهای و میتینگهای مختلط دختران و پسران بزک کرده فریب خورده را به راه می انداختید و از هیاهو و اختلاط آنها لذت برده و به در جهت قدرت پرستی خود استفاده می کردید و در رابطه با گرد و غبار ناشی از دویدن مردم مستمند به دنبال ماشین احمدی نژاد هم خدمت شما عارضم که این گرد و غبار هم ناشی از زحمات بی وقفه دوران تصدی گری سران فتنه گر شما است که ترجیح دادن به جای پرداختن به آبادانی شهرها و روستا، فضای سیاسی و امنیتی کشور را متشنج کرده تا با استفاده از عناصر اراذل و اوباش سیاسی خود، نظام را وادار به تسلیم دربرابر خاسته های استکبار جهانی کنند.

آقایانی که نگران تنه خوردن مردم در جریان استقبال از رئیس جمهور هستند یادشان رفته که همین مردم 32 سال است که دربرابر استکبار جهانی مقاومت و پایداری کردند و جانهای عزیزی نثار این راه کردند تا عزت شان تنه نخورد و لگدمال نشود. اما همین آقایان  در دوره اصلاحات تمام توانشان را گذاشتند تا کشور و ناموس و عزت همین مردم را دو دستی تقدیم استکبار جهانی کنند و در جریان فتنه نیز گوش به فرمان شیطان بزرگ ملت و جوانان در زیر مشت لگدهای خود قرار داده و خون آنها  را ریختند و خواستند شیرینی این حماسه عظیم را به کام آزدی خواهان جهان تلخ کنند که نشد.!؟

5-     احمدی نژاد اگر به خاطر اینکه سرحدات خود را گسترش دهد به مردم فقیر سیلی خورده از دشمنان داخلی  کمک می کند، نوش جانش. اتفاقا ماهم رئیس جمهوری را می خواستیم که کاری کند که مردم حاشیه نشین هم احساس کنند جزء سرحدات ایران اسلامی هستند و اگر آقایان سران فتنه هم لیاقت داشتند آنها هم همین کار را می کردند و می فهمیدند که مردم به دنبال ماشین چه کسانی می دوند؟ و چرا؟ از سوی دیگر اگر به قول شما احمدی نژاد مانند سلاطینی است که کار جهادی می کردند باید بگویم که نه تنها احمدی نژاد که اگر سلاطین هم به تعبیر شما دنبال جهاد کردن بودند باز هم مورد حمایت ما بودند که البته در آن صورت دیگر به قول شما اسمشان سلطان نبود بلکه خادم ملت بود و نه نام تشریفاتی و جعلی سرداران و کارگزاران سازندگی و اصلاح طلب!؟ راستی تا یادم نرفته این را هم بگویم که آن خزانه ای که قرار است در مرکز پر از پول بماند اما با رانت و رشوه و نامردی در اختیار عده ای به اصطلاح آقازاده گردن کلفت قرار بگیرد و در عوض مردم بیجاره دور از مرکز، با گرسنگی و کمبودها دست و پنجه نرم کنند یقینا ما آن خزانه را نخواستیم چرا که روزی رسان خداست. البته این سیره مولایمان علی است که کل خزانه را تقسیم کردند و جارو زدند و حتی  یک قرص نان باقی مانده را هم تقسیم کرده و به شکرانه این کار همانجا نماز خواندند 

6-     در اینجا چنان از ایمان و تکنیک ومهندسی سازندگی سخن گفته شده که به نظر می رسد دچار آلزایمر سیاسی شده اید و یادتان رفته که روزگاری چگونه سخن از ناکارآمدی دین می زدید و چگونه برخی از شما با یقه های بسته و ریش های آنکادر کرده دم از دین داری و البته زیست مسلمانی می زد اما با نظریات و عملکردهای سکولاریستی و لائیکی خود را تلاش می کردید نظام سرمایه داری به این نظام اسلامی تحمیل کنید.

7-      در این مقاله طبق معمول، دهان به دروغ و تهمت گشوده اید که البته در این مدت 33 سال مردم ایران به خوبی با این رفتار وقیحانه آشنا شده و در عرصه های مختلف نیز جواب دندان شکنی به این اراجیف داده اند. اما باید بگوییم که تمسک شما به دروغ و تهمت، سه پیام بسیار مهم دارد:

اول اینکه نشان می دهد تقوا و ترس از خداوند و ایمان به آخرت، هیچ جایگاهی در افکار و اعتقادات شما ندارد.

دوم  اینکه نشان می دهد که اساسا شما هیچ شناختی نسبت مردم ایران ندارید.

 سوم اینکه نشان می دهد هیچ احترامی برای شعور و بصیرت مردم قائل نیستید. همان مردمی که در دوره ای بخواطر رای دادن به اصلاح طلبان آنها را فرهیخته و با شعور و طرفدار خود می دانستید اما جالب اینجاست که از نظر شما، همین مردم امروز انسانهای کم شعوری هستند که در کوچه و خیابان به دنبال ماشین آدمی مانند احمدی نژاد که به تعبیر آنها سمبل تمامی پلیدیها است می دوند؟ البته در فرصتی مناسب خواهیم گفت که آن روز هم که مردم  ایران به شما رای دادند به این دلیل بود که خود را در پس چهره نفاق پنهان کرده بودید که موید این مدعی ما نیز رویگردانی مردم از جریان اصلاحات و اقبال مردم به شعارهای انقلاب اسلامی و آرامان های مقدس امام خمینی و امام خامنه ای پس از گذشت 8 سال از دولت اصلاحات یعنی در انتخابات 84 است.

8-     آقایانی که خود را مدافع حیثیت دانشگاه ها و مراکز علمی می دانند لازم است به این نکته توجه کنند که  به برکت تحریمهای اربابان شما، تمامی فناوریهایی که در این کشور امروز خار جشم دشمنان و مزدوران آنان و مایه افتخار وامید مظلومان با عزت جهان شده است، در مراکز علمی و پژوهشی تولید شده که مطمئنا از آشپزخانه و یا استخر و سونا و جکوزی منزل خیلی از اربابان داخلی و خارجی شما کوچک تر بوده است و اگر می گویید نه از همان اربابان داخلی و خارجی خودتان بپرسید که آنها این مسائل را خوب می دانند. و ما هم هنوز یادمان نرفته که آقایان به اسم اصلاحات و کارگزاری سازندگی چه خیانت ها در مسیر وابسته کردن کشور و پیاده کردن سیاسیت های کاپیتالیستی در ایران اسلامی نمودند در حالی که استعدادهای جوانهای مومن و با ایمان این مرز و بوم در آزمایشگاه ها و مراکز علمی که برخی از آنه بیشتر شبیه پستوها و آشپز خانه های اربابان شما بود در حال تولید علم و فناوری بودند

9-     لازم به ذکر است که آن روزی که ملت ایران به احمدی نژاد رای داد یقینا به احمدی نژاد عاری و معصوم از هر اشتباه و خطایی رای نداد بلکه به فردی رای داد که در مقایسه با رقیبانش بهترین گزینه بود و انحرافات اصولی و گرایش به سمت استکبار جهانی و شیطان بزرگ نداشت و پرچم آرمانهای انقلاب اسلامی و امام خمینی و امام خامنه ای را به دوش داشت و بی شک این مساله به معنای بی عیب و نقص بودن یک فرد نیست و قابل توجه شما و ران فتنه گرتان که اگر امروز هم دوباره انتخابات 88 تکرار شود باز هم خواهید دید که قاطعانه گزینه ملت احمدی نژاد است و این بدان معنا نیست که اشتباهاتی اگر وجود دارد از چشم تیز بین مردم پوشیده بماند. بلکه هر فرد عاقلی می داند که در مسیر رشد و تعالی خطا و اشتباه تاکتیکی، امری اجتناب ناپذیر است و اساسا در مسیر ولایت و ولایت پذیری؛ انسانها آزمایشات و فراز و نشیب های بسیاری را باید پشت سر بگذارد تا رشد نموده و به کمال نزدیک شود و در این مسیر هم پایداری و استقامت لازم است و در این مساله هیچ کس مستثنی نیست حتی فردی مانند احمدی نژاد. اما با همه این اوصاف شک نکنید که ما اشتباهات تاکتیکی فردی مانند احمدی نژاد را ترجیح می دهیم به انحرافات استراتژیکی و ایدئولوژیکی سران فتنه.

10-  در حقانیت احمدی نژاد همین بس که آمریکا و اسرائیل و انگلیس و سایر کشورهای شیطانی علیه احمدی نژاد هستند و از نفاق و دشمنی شما با ملت ایران هم همین بس که شما هم مانند آمریکا و اسرائیل و سایر دشمنان احمدی نژاد موضع گیری می کنید به همین دلیل کار را برای ما بسیار راحت کرده اید که جا دارد از شما تشکر کنیم.

11-  فهم علت دشمنی با احمدی تژاد که البته نه احمدی نژاد بلکه دشمنی با انقلاب اسلامی ایران، چندان کار سختی نیست؛ چرا که در واقع انقلاب اسلامی پرچمدار مبارزه با نظام سرمایه داری و کاپیتالیستی است و من پیشنهاد می کنم آقایانی که تمام آمال و آرزوی خود را در پیاده شدن مدل کاپیتالیستی در این کشور می بینند، دست از توهم برداشته و به جای ناسزا گویی به این و آن  ببینند که اربابان مستکبرشان چگونه به ملت خودشان که علیه نظام کاپیتالیستی قیام کرده چنگ و دندان نشان می دهند هر چند که توهم آنها آنقدر بالا است که اگر آمریکا و اروپا مانند شوروری هم فروپاشی شود که بی تردید می شود، بازهم باورشان نمی شود و می گویند این نقشه هوشمندانه آمریکا است!؟

12-  جالب است بدانید که من هم معتقدم  در جریان انتخابات 88 تقلب شده !؟  چرا که من معتقدم رای آقای موسوی حتی یک میلیون هم نبوده بلکه خیلی کمتر بوده است !؟ حالا اگر شما راست می گویید که تقلب شده بیایید ثابت کنید!؟ و باور بفرمائید که من هم قول می دهم که می آیم و ثابت می کنم تقلب شده! قول می دهم !؟ و در واقع شانس آوردید که ما بخواطر این تقلب به خیابان نریختیم!؟ 

اگر آدم کمی عقل و شعور داشته باشد می داند که با ادعا که چیزی درسته نمی شود! چه طور شما که ادعا می کنید تقلب شده درست می گویید ولی اگر دیگران ادعا کنند که کاندیدای شما تقلب کرده است درست نمی گویند؟ یعنی اگر احمدی نژاد رای نمی آورد و ادعا می کرد تقلب شده کار درستی می کرد !؟ یا اینکه آن دوره ای که آقای خاتمی رای آورد در حالی که خیلی از چهره های سیاسی با رای آوردنش مخالف بودند و کلی هم هزینه کردند آیا با تقلب رای آورد!؟ قابل توجه شما که  ما حتی  در مورد خاتمی هم که از سران فته علیه ایران است نیز چنین ادعایی نمی کنیم !؟

13-  از من به شما نصیحت که مقداری در این تاریخ 33 ساله ایران اسلامی مطالعه کنید و ببینید که این کشور چه شرایط دشوار و پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته درحالی که  قدمی از مسیر خود منحرف نشده و هر روز استوارتر از دیروز است تا جایی که شعارهای انقلاب در سراسر دنیا طنین انداز شده و هر روز شاهد بیداری اسلامی  ملت مسلمان جهان با تاسی از انقلاب اسلامی ایران هستیم و بی شک این مسیر ادامه دارد و بیش از پیش اوج خواهد گرفت پس شما هم بیاید و قدردان این موهبت الهی باشید خود را به زحمت نیاندازید. هرچند که به قول قران در زمره کسانی نباشید که در قلب آنها مرض است و امید به هدایت آنها نیست.!؟

(ان حزب الله هم الغالبون - و العاقبت للمتقین)

فرمانده ای که خادم بود!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم آبان 1390 ساعت 22:30 شماره پست: 900

۲۷ آبان سالروز شهادت فرمانده قهرمان لشکر علی بن ابیطالب علیه السلام مهدی زین الدین است. برای عرض ارادت به ساحت این شهید والامقام ۵۰ خاطره از زوایای مختلف حیات طیبه این سردار بی ادعای سپاه خمینی را به خوانندگان عزیز اشک آتش تقدیم می کنم. انشالله در گلزار شهدای قم مزار آقا مهدی نایب الزیاره دوستان خواهم بود:

یک نیروی کمکی

 نزدیک صبح بود که تانک هایشان ، از خاکریز ما رد شدند . ده پانزده تانک رفتند سمت گردان راوندی . دیدم اسیر می گیرند . دیدم از روی بچه ها رد می شوند . مهمات نیروها تمام شده بود . بی سیم زدم عقب . حاج مهدی خودش آمده بود پشت سر ما . گفت : به خدا من هم این جا هستم . همه تا پای جان باید مقاومت کنید . از نیروی کمکی خبری نیست . باید حسین وار بجنگیم . یا می میریم ، یا دشمن را عقب می زنیم .

فرمانده مصلح !

رفته بود خط . رزمنده ای را دید که موی سر و ریشش حسابی بلند شده بود . فهمید چند ماه است مرخصی نرفته . به شوخی گفت : لابد با این سر و وضع به خانه راهت نمی دهند ! قیچی را گرفت و شروع کرد به اصلاحش . بنده خدا اولین بار بود که فرمانده لشکر را از نزدیک می دید . دست و پایش را گم کرده بود . کارش که تمام شد ، دستور داد وسایلش را جمع کند و برود مرخصی .

مهمات جسمی !

سرتاسرِ جزیره را دودِ انفجار گرفته بود . چشم چشم را نمی دید . به یک سنگر رسیدیم . جلوش پر بود از آذوقه . پرسیدیم : اینها چیه؟ گفتند : کسی نتوانسته آذوقه را به بچه ها برساند . هر کی جلو برود با تیر می زنندش . زین الدین پشت موتور ، از راه رسید . چند تا بسته آذوقه برداشت و رفت جلو . شب نشده ، دیگر چیزی باقی نمانده بود .

حتی اگر فرمانده باشی !

می خواست وارد مقرّ شود . بسیجی نوجوانی که در دژبانی بود او را نشناخت . کارت شناسایی و برگه عبور خواست . آقا مهدی گفت : ندارم . خودش را معرفی نکرد . چند بار اصرار کرد ، دید فایده ای ندارد . بسیجی نوجوان سرسختانه ایستاده بود و اجازه عبور نمی داد . گفت : اگر خود زین الدین هم بیاید بدون کارت ، راهش نمی دهم . آقا مهدی لبخندی زد و کارت شناسایی اش را درآورد . بنده خدا تا خواست عذر خواهی کند ، آقا مهدی در آغوشش گرفت ، صورتش را بوسید و به خاطر وظیفه شناسی تشویقش کرد .

هیچی نگفت !

خسته بودم .خوابم می آمدم . رفتم صدایش زدم : مرد حسابی ! نوبتت شده . پاشو بیا سر پست .

از خواب پرید . چیزی نگفت . بلند شد .

صبح بچه ها گفتند : چه کار کردی ؟! زین الدین را فرستادی نگهبانی .

بنده خدا ، شب دیر وقت رسید . دید جا نیست ، دم در سنگر خوابیده بود .

کمین خدا !

کار که سخت می شد می گفت : اگر اخلاص داشته باشید و کارهایتان برای خدا باشد ، خودش درست می کند . تعریف می کرد : در قسمتی از خط که احتمال آمدن دشمن را نمی دادیم و اصلاً نیرویی هم آن جا نداشتیم ، رفتم برای شناسایی . دیدم تلفاتی که دشمن آن جا به جا گذاشته بیشتر از جاهایی است که با تمام توان درگیر شده بودیم .  کمک خدا را آن جا با چشم دیده بودم .

فرمانده کل قوا

همه چیز برای عملیات آماده بود . معبرها باز شده بود . نیروها در محل مناسب مستقر شدند . آخر شب خوابیدیم . نزدیک سحر دیدم مهدی سر به سجده گذاشته . داشت نجوا می کرد : خدایا ! من هرچی در توانم بود ، هر چی بلد بودم و هر چی امکانات بود آماده کردم ، از این جا به بعدش با توست .

وعده ای که محقق می شود

یک سفر رفته بود لبنان شناسایی جبهه لبنان . خوب همه چیز را بررسی کرد . در سخنرانی اش دعا کرده بود : انشاءالله این آرزوی دیرینه ما که جنگ با کفار اسرائیلی است ، برآورده شود و خدا قسمتمان کند تا بتوانیم طبق وعده ای که در قرآن داده شده ، نابودشان کنیم .

 خاکی و افلاکی

لبخند روی لب هایش خانه داشت . قیافه نمی گرفت که مثلاً فرمانده است . از بس با همه آن هایی که از این شهر و آن شهر اعزام شده بودند گرم می گرفت ؛ اراکی ها فکر می کردند اراکی است ، قمی ها فکر می کردند قمی است و . . . .

کسی برده نیست !

می گفتم : من زنم ، تخصص دارم ! می گفت : از زمانی که خودم را شناختم به کسی اجازه ندادم که جوراب و زیرپوشم را بشوید .  خودش لباس های خودش را می شست . یک جوری هم می شست که معلوم بود این کاره نیست بهش می گفتم ، می گفت : نه این مدل جبهه ای است !

تکلیف چیست ؟!

برای چند دانشگاه فرانسه ، تقاضای پذیرش فرستاده بود . مدارکش را که دیده بودند ، همه جوابشان مثبت بود . خبر رسید یکی از دوستانش که آن جا درس می خواند ، آمده ایران ، رفته بود خانه شان . دوستش گفته بود : یک بار رفتم خدمت امام ، گفتند به وجود تو در ایران بیشتر نیازه . منم برگشتم . حالا تو کجا می خوای بری ؟

مهدی ، نظر امام را که دانست ، منصرف شد . از تمام موقعیت هایش دست کشید . شد سرباز اسلام .

 او هم دل داشت !

خرید عقدمان یک حلقه نهصد تومانی بود برای من . همین و بس . بعد از عقد ، رفیم حرم . بعدش گلزار شهدا . شب هم شام خانه ما . صبح زود مهدی برگشت جبهه . ازدواج جنگی یعنی این ! دلش آن جا بود . به این شیرینی ها دل نبسته بود .

فرماندۀ فرمانبر

حوصله ام سر رفته بود . اول به ساعتم نگاه کردم ، بعد به سرعت ماشین . گفتم : آقا مهدی ! شما که می گفتید قم تا خرم آباد را سه ساعته می روید . گفت : روز بله اما شب قانون ، هفتاد تا بیشتر را ممنوع کرده . اطاعت از قانون ، اطاعت از ولی فقیه است .

اولویت با دیگران است !

نمی گذاشت بچه ها کمبودی داشته باشند . در حد توان می دوید کار بچه های لشکر را راه بیندازد . کسی لباسش پاره نباشد ، پوتینش سالم و درست حسابی باشد و . . .

اگر جلوی سنگرش یک جفت پوتین کهنه و رنگ و رورفته بود ، می فهمیدیم آقا مهدی این جاست ، والا می رفتیم جای دیگر دنبالش می گشتیم .

جاده امن خدا

 جاده های کردستان آن قدر نا امن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی ، مخصوصاً توی تاریکی ، باید گاز ماشین را می گرفتی ، پشت سرت را هم نگاه نمی کردی . اما زین الدین که همراهت بود ، موقع اذان ، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند . اصلاً راه نداشت . بعد از شهادتش ، یکی از بچه ها خوابش را دیده بود ؛ توی مکه داشته زیارت می کرد. یک عده هم همراهش بوده اند . گفته بود : تو این جا چی کار می کنی؟! جواب داد : به خاطر نمازهای اول وقتم ، این جا هم فرمانده ام .

 مسافر همیشگی

 چند روز قبل از شهادتش ، از سردشت می رفتیم باختران . بین حرف هایش گفت : بچه ها ! من دویست روز روزه بده کارم . تعجب کردیم . گفت : شش ساله هیچ جا ده روز نموندم که قصد روزه کنم . وقتی خبر رسید شهید شده ، توی حسینیه انگار زلزله شد . کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد . توی سر و سینه شان می زدند . چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان . آخر مراسم عزاداری ، آقای صادقی گفت : شهید ، به من سپرده بود که دویست روز روزه قضا داره . کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره ؟ همه بلند شدند . نفری یک روز هم روزه می گرفتند ، می شد ده هزار روز .

جاده را می شناخت !

ما باید حسین‌ وار بجنگیم ؛ حسین‌ وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه ؛ حسین‌ وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی ؛ ای کاش جان ها می‌داشتیم و در راه امام حسین علیه السلام فدا می‌کردیم . . .

این طور نبود این حرف ها را بزند و خودش عمل نکند . مهدی نشان داد که راه امام عشق را پیدا کرده .

عشقی که هزینه دارد!

دلش آن قدر هوایی بود که خطر کند و چند باری برای شناسایی تا کربلا برود . با خودش عهد کرده بود با کسی حرف نزند .

به نیابت از همه ایرانی های دل شکسته ، با آقا نجوا می کرد و دعا می خواند . یک بار همان طور که با بی میلی از حرم بیرون می آمد ، خورد به یکی . حواسش نبود . شروع کرد به معذرت خواهی و . . . .

مهدی ، نگاه عجیب و غریب مرد عرب را که دید فهمید چه دسته گلی به آب داده ! زود وسط جمعیت پرید و ناپدید شد .

خدا می شنود !

نجواهای مهدی با خدا شنیدنی بود . وقتی از او می خواستند دعا کند ، حرف های قشنگی می زد : بارالها ، چه در پیروزی و چه در شکست ، قلب های ما متوجه تو است . خدایا ، این قلب های شیفته خودت و شیفته حسینت و شیفته اولیا و شهدایت را از بلایا و خبائث دنیایی پاک گردان .

راه باز است !

 اولین شرط برای پاسداری از اسلام ، اعتقاد داشتن به امام حسین علیه السلام است ... در زمان غیبت کبری به کسی "منـتـظـر" گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد ؛ منتظر شهادت ، منتظر ظهور امام زمان(عج) .

این ها را مهدی در وصیت نامه اش نوشت . می خواست جوان ها برنامه زندگی شان را بدانند .

آرزو بر جوانان . . . !

بعد از مدت ها از مرخصی برگشت . گوسفند خریدیم و قربانی کردیم . ناراحت شد . گفت : مادر جان ! همین نذرهای شماست که نمی گذارد دعایم برای شهادت اجابت شود .

گفتم : نه ! دلمان تنگ شده بود . این گوسفند ، شکرانه دیدنت بود . ما تو را سال هاست که تقدیم خدا کرده ایم .

خوشحال شد ؛ آن قدر که خنده از لب هایش کنار نمی رفت .

... به از صلح آخر !

اول بسم الله گفت : می دانید ؟ شما همسر دوم من هستید ! یکّه خوردم . صادقانه سخن می گفت . همسر اولش جنگ و جبهه بود . آن قدر حرف زد تا مرا برای شهادتش آماده کند . راهش را انتخاب کرده بود . خوب که شناختمش من هم  راهم را انتخاب کردم .

 پیشگام

سفارش کردم : مهدی جان ! تو دیگه عیال واری . بیشتر مواظب خودت باش . لااقل تو سنگر فرماندهی بمون . گفت : اگه فرمانده نیم خیز راه بره ، نیروها سینه خیز میرن . اگه بمونه تو سنگرش که بقیه میرن خونه هاشون !

 امان از این دل !
 نزدیک عملیات بود . داشت پدر می شد . دل توی دلش نبود . بالاخره فرزندش به دنیا آمد . یک روز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم : این چیه ؟ گفت: عکس دخترمه . گفتم : بده من ببینمش . گفت : خودم هنوز ندیدمش . گفتم : چرا ؟ گفت : الآن موقع عملیاته . می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده . باشه برای بعد .

مصاف ناتمام !

بعد از یک ماه که از مأموریت برگشته بود اهواز ، دید دخترش لیلا مریض شده ، افتاده روی دست مادرش . یک زن تنها با یک بچه مریض . هر چه فکر کرد دید نمی تواند بماند و کاری کند . باید برمی گشت . رفت توی اتاق . در را بست و نشست یک دل سیر گریه کرد .

 فرمانده و آفتابه !

 وقتی رسیدم دستشویی ، دیدم آفتابه ها خالی اند . باید تا هور می رفتم . زورم آمد . یک بسیجی آن اطراف بود . گفتم : دستت درد نکنه . این آفتابه رو آب می کنی ؟ رفت و آمد . آبش کثیف بود . گفتم : برادر جان ! اگه از صدمتر بالاتر آب می کردی ، تمیز تر بود . هیچی نگفت . دوباره آفتابه را برداشت و رفت . بعد ها شناختمش . طفلکی زین الدین بود .

 برو فردا بیا !

هیچ وقت ندیدم کسی چیزی بپرسد و او بگوید : بعداً یا بگوید : از معاونم بپرسید . جواب سر بالا تو کارش نبود .

 بهانه نداشت !

فرمانده لشکر بود . قاطعیت خاص خودش را هم داشت ؛ اما وقتی ده دقیقه سر صبحگاه دیر کرد ؛ نیم ساعت ! داشت پشت بلندگو عذرخواهی می کرد و حلالیت می گرفت .

جلسات کارآمد !

 از همه زودتر می آمد جلسه . تا بقیه بیایند ، دو رکعت نماز می خواند . یک بار بعد از جلسه ، کشیدمش کنار و پرسیدم : نماز قضا می خوندی ؟ گفت : نماز خوندم که جلسه به یک جایی برسه . همین طور حرف روی حرف تل انبار نشه . بد هم نشد انگار .

 هر چیزی به جای خود !

خنده رو بود . ولی توی جلسات با پای مجروحش دوزانو می نشست و با جدیت بحث می کرد . توی حرف کسی نمی پرید ؛ اما حرفش را هم  می زد . توی کارها هم همین طور بود .

 فرماندهی که خادم بود

بالای تپه ای که مستقر شده بودیم ، آب نبود . باید چند تا از بچه ها ، می رفتند پایین ، آب می آوردند . دفعه اول ، وقتی برگشتند ، دیدیم آقا مهدی هم همراهشان آمده . ازفردا ، هر روز صبح زود می آمد . با یک دبه بیست لیتری آب . جور همه را می کشید .

 همراه همیشگی

 اگر با مهدی نشسته بودیم و کسی قرآن لازم داشت ، نمی رفت این طرف و آن طرف را بگردد . می گفت : آقا مهدی ! بی زحمت اون قرآن جیبیت رو بده . از قرآن جدا نمی شد .

 یک لقمه نان !

 شب دهم عملیات بود . توی چادر دور هم نشسته بودیم . شمع روشن کرده بودیم . صدای موتور آمد . چند لحظه بعد ، کسی وارد شد . تاریک بود . صورتش را ندیدیم . گفت : توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه ؟ از صدایش معلوم بود که حسابی خسته است . بچه ها گفتند : نه ، نداریم . رفت . از عقب بی سیم زدند که : حاج مهدی نیومده اون جا ؟ گفتیم : نه . گفتند : یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیومده ؟

دشمن دوست داشتنی !

ماشین ، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد . آقا مهدی در ماشین را باز کرد . ته آیفا یک افسر عراقی نشسته بود. پیاده اش کردند . خیلی ترسیده بود. تا تکان می خوردیم ، سرش را با دست هایش می گرفت . آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد . برخوردش گرم و صمیمی بود . رفتند پنج شش متر آن طرف تر . گفت برایش کمپوت ببریم . چهار زانو نشسته بودند روی زمین و عربی حرف می زدند . تمام که شد گفت : ببرید تحویلش بدید .

بیچاره گیج شده بود . باورش نمی شد او فرمانده لشکر باشد . تا آیفا از مقر برود بیرون ، یک سره به مهدی نگاه می کرد .

کارگر بی ادعا !

چند تا سرباز ، از قرارگاه ارتش مهمات آورده بودند . خودشان باید تخلیه می کردند . دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده ، عرق از سر و صورتشان می ریخت . یک بسیجی لاغر و کم سن و سال آمد طرفشان . خسته نباشیدی گفت و مشغول شد . ظهر بود که کار تمام  شد . سربازها پی فرمانده می گشتند تا رسید را امضا کند . سراغ زین الدین را می گرفتند . همان بنده خدا ، عرق دستش را با شلوار پاک کرد ، رسید را گرفت و پایش را امضا زد .

حقش را می گرفت !

توی تدارکات لشکر ، یکی دو شب بود که می دیدیم ظرف ها ی شام را یکی شسته . نمی دانستیم کار کیه . بالاخره یک شب ، مچش را گرفتیم . آقا مهدی بود . با همان چهره خسته اما با نشاط گفت : من روزها نمی رسم کمکتون کنم ؛ ولی ظرف های شب با من .

فاصله دو دنیا !

خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود . من هم یک شلوار خریدم ، تا وقتی از منطقه آمد ، با هم بپوشد . لباس ها را که دید ، گفت : تو این شرایط جنگی وابسته ام می کنین به دنیا . گفتم : آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماهام سربزنی ؟!

 بالاخره پوشید و رفت . وقتی آمد، دوباره همان لباس های کهنه تنش بود. چیزی نپرسیدم. خودش گفت : یکی از بچه های سپاه عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت .

خوراک فکر !

 اگر عملیات بود که هیچ ! یک جا بند نبود ؛ اما وقتی از عملیات خبری نبود ، می خواستی پیدایش کنی ، باید جاهای دنج را می گشتی . پیدایش که می کردی ، می دیدی کتاب به دست نشسته ، انگار توی این دنیا نیست . ده دقیقه فرصت که پیدا می کرد ، می رفت سر وقت کتاب هایش . گاهی که کار فوری پیش می آمد ، کتاب همان طور باز می ماند تا برگردد .

جوانک خود سر !

 تازه وارد بودم . عراقی ها از بالای تپه دید خوبی داشتند . دستور رسیده بود که بچه ها آفتابی نشوند . توی منطقه می گشتم ، دیدم یک جوان بیست و یکی دوساله ، با کلاه سبز بافتنی روی سرش ، رفته بالای درخت ، دیده بانی می کند . صدایش کردم : تو خجالت نمی کشی این همه آدمو به خطر میندازی؟ با اجازه کی رفتی اون بالا ؟ آمد پایین و خیلی خونسرد گفت : بچه تهرونی ؟ گفتم : آره ، چه ربطی داره ؟ گفت : هیچی . خسته نباشی . تو برو استراحت کن من این جا هستم .

 هاج و واج ماندم . کفریم کرده بود . برگشتم جوابش را بدهم که یکی از بچه های لشکر سر رسید . هم دیگر را بغل کردند ، خوش و بش گرمی کردند و رفتند . بعد ها که پرسیدم این کی بود ، گفتند : زین الدین ، فرمانده لشکر .

چرا عاقل کند کاری . . . !

 چند تا از بچه ها ، کنار آب جمع شده بودند . یکیشان ، برای تفریح ، تیراندازی می کرد توی آب . زین الدین سر رسید و گفت : این تیرها ، بیت الماله . حرومش نکنین . جواب داد : به شما چه ؟ و با دست هلش داد . زین الدین چیزی نگفت . وقتی که رفت ، صادقی آمد و پرسید : چی شده ؟ بعد گفت : می دونی کی رو هل دادی اخوی؟

شرمنده شد و خجالت کشید . دوید دنبالش برای غذر خواهی که جوابش را داده بود : مهم نیس . من فقط امر به معروف کردم . . . .

حواس جمع !

زن و بچه ام را آورده بودم اهواز ، نزدیکم باشند . چند روز درمیان می توانستم به آنها سری بزنم . آن جا کسی را نداشتیم . یک بار که رفته بودم مرخصی ، دیدم پسرم خوابیده . بالای سرش هم شیشه دواست . از همسرم پرسیدم : کی مریض شده ؟ گفت : سه چهار روزی می شه . گفتم : دکتر بردیش ؟ گفت : اون دوستت لاغره ، قدبلنده هست ، اومد بردش دکتر . دواهاش رو هم گرفت . چند بار هم سرزده بهش .

آقا مهدی را می گفت . با آن همه مشغله ، حواسش به همه جا بود .

ترکش با ارزش !

تو دل همه جا باز کرده بود . یک روز زین الدین با هفت هشت نفر از بچه ها آمده بودند خط . ناگهان صدای هلی کوپتر به گوش رسید . بعد هم صدای سوت راکتش . بچه ها ، به جای این که خیز بروند ، ایستاده بودند جلوی زین الدین . اکثرشان ترکش خورده بودند . ارزشش را داشت .

سرمای شیرین !

بد زمستانی بود. سرمای شدیدی بود . انگار در و دیوار داشت یخ می بست . زود خوابیدم . ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم نصفه شبی خیالاتی شده ام. در را که باز کردم ، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. بنده های خدا آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد . رفتم سرجایم دراز کشیدم . هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم . انگار کسی ناله می کرد . نگران شدم . از پنجره بیرون را که نگاه کردم ، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ، سر به سجده گذاشته و . . . .

گردش به هر طرف ، ممنوع !

وقتی رسیدیم دزفول و وسایلمان را جابه جا کردیم ، مهدی گفت : میرم سوسنگرد .

دوست داشتم همراهش بروم . گفتم : مادر منو نمی بری اون جلو رو ببینم ؟ گفت : اگه دلتون خواست ، با ماشین های تو راهی بیایید . این ماشین مال بیت الماله .

استراحت ممنوع !

 عملیات محرم بود. توی نفربر بی سیم، نشسته بودیم . آقا مهدی، دو سه شب بود که نخوابیده بود. داشتیم حرف می زدیم . یک مرتبه دیدم جواب نمی دهد. همان طور نشسته ، خوابش برده بود . چیزی نگفتم . چند روز خستگی ، توانش را برده بود . پنج شش دقیقه بعد ، از خواب پرید.

بد جوری کلافه شده بود. جعفری پرسید : چی شده ؟ جواب نداد . سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه می کرد. زیر لب گفت : اون بیرون بسیجی ها دارن می جنگن ، زخمی میشن ، شهید میشن ، اون وقت من  گرفتم خوابیدم . یک ساعتی دمق بود و با کسی حرف نزد .

سرویس مخصوص جناب فرمانده !

 موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. آقا مهدی را توی صف دیدم . وسط آن همه جمعیت ایستاده بود . تازه فرمانده لشکر شده بود. به احترامش بلند شدم. گفتم بیاید جلوی صف. نیامد. ایستاد تا نوبتش شد. اخلاقش به دلم نشست . موقع رفتن، تا دم در دنبالش رفتم. پرسیدم : وسیله دارین؟ گفت : آره . هرچه نگاه کردم، ماشینی آن دور و بر ندیدم . رفت طرف یک موتور گازی. متوجه نگاه متعجب من شده بود . موقع سوار شدن با لبخند گفت : مال خودم نیس. از برادرم قرض گرفتم .

به بالا نگاه کن !

 کادر لشکر را جمع کرد تا برایشان صحبت کند. حرف کشید به مقایسه رزمنده های خودمان با نظامی های بقیه کشورها. اطاعت پذیری از فرماندهان ، یکی از ویژگی های بارز بچه های ما بود که مورد تأیید همه قرار داشت .مهدی حرف های همه را شنید . بعد گفت : درسته که بچه های ما در وفاداری و اطاعت امر با نظامی های بقیه جاها قابل مقایسه نیستند، ولی ما به جای آن که اون ها رو ملاک قرار بدیم باید خودمونو با شیعیان ابا عبدالله مقایسه کنیم. اون هایی که وقت نماز، دور حضرت رو می گرفتند تا نیزه دشمن به سینه خودشون بخوره و حضرت آسیب نبینه.

آب بندی شدیم !!

 عراقی ها، نصف خاکریز را باز کرده بودند و آب بسته بودند توی نیروهای ما. از دست ما کاری بر نمی آمد . زود دست به کار شدیم . از گردان، نیرو خواستیم که با الوار و کیسه شن، جلوی آب را بگیریم. نیروها که آمدند، بی معطلی راه افتادیم سمت خاکریز. دیدیم زین الدین و یکی دونفر دیگر، الوار های به چه بلندی را به پشت گرفته بودند و توی آب به سمت ورود ی خاکریز می رفتند. بی سر و صدا داشت کار را تمام می کرد . گفتم: چرا شما؟ از گردان نیرو آمده . گفت : نمی خواست. خودمون بندش می آوریم .

 فرمانده و فرار ؟!

پاتک دشمن ، سنگین بود . آقا مهدی بی آن که بترسد سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد . آتش اوج گرفته بود که دیدم  غیبش زده ! از آقا مهدی بعید بود ! پرس و جو کردم . گفتند رفته عقب .

به به !! چشم ما روشن !

یک ساعت نشد که برگشت و کارش را ادامه داد . بعد از عملیات ، توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا شد . مجروح شده بود . رفته بود زخمش را پانسمان کرده و خودش را به خط رسانده بود . انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده .

 رفاقت ، شوخی نیست !

مسئول آموزش لشکر بودم . البته سابقه دوستی ما چند سالی می شد . با هم صمیمی بودیم . برای عملیات خیبر ، دوسه نفری باید می رفتند شناسایی تکمیلی را انجام بدهند . کار سنگین و پرخطری بود . شاید بازگشتی برایشان نبود . دیدم اسم مرا هم گذاشته توی لیست . بی خیال این همه سال رفاقت . سوار قایق که شدم ، نگاهش کردم . زل زده به من . بغض کرده بود .

موج مرده!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم آبان 1390 ساعت 13:12 شماره پست: 899

محسن رضایی داغدار است، قبول! اما به سرش نزند برای فرزند فقیدش حجله گذاشته و مجلس و محفلی راه بیندازد.

شما می دانید منافقین را کجا دفن کرده اند؟ آنها در قبرستان مسلمین جایی دارند؟ مجلسی برایشان برگزار می شد؟ بزرگان نظام حاضر بودند پیام تسلیتی صادر کنند؟ الان هم نباید از این خبرها باشد.

محسن رضایی بداند مردم ما عضو مجمع تشخیص مصلحت نیستند! آن موقع که احمد رضایی از کشور گریخت محسن خان مدعی شد آمریکایی ها او را ربوده اند! بعد که به دامان ضد انقلاب پناه برد گفت: او را مجبور کرده اند! محسن همواره درصدد توجیه اعمال پسر ناخلفش بود. احمد تا توانست در رسانه های بیگانه به نظام تاخت. تاریخ مصرفش که تمام شد در پناه نفوذ پدر، به کشور بازگشت و بی هیچ بازخواستی در حلقه کارمندان مجمع تشخیص، سمتی را برعهده گرفت تا مردم بدانند رانت آقازادگی، همان کاپیتولاسیونی است که برای مبارزه با آن جوانانشان را تا مسلخ عشق، بدرقه کرده اند.

حاج محسن باز هم در توجیه رفتار فرزندش این جمله تاریخی! را در دانشگاه شهید چمران اهواز بر زبان آورد که اگر مسئولان امنیتی اجازه دهند روزی خواهم گفت احمد آن طرف آب چه خدمتی به نظام کرده است!

راقم این سطور همان وقت در تبیین مراد ایشان به رسم مزاح نوشت: که لابد فرزند وی وظیفه ایجاد شکاف بین سنا و کنگره آمریکا را بر عهده داشته است!

مدتی بعد دوباره احمد در آغوش ضد انقلاب جای گرفت تا روسیاهی بماند برای ذغال!

حالا هم مرگ احمد را مشکوک تلقی کرده و در سایت های اقماری خود خط می دهند که دبی پاتوق جاسوس های صهیون است.

بالا بروند و پایین بیایند ما احمد رضایی را شهید نخواهیم دانست که هیچ با تشییع و تدفین رسمی وی هم مخالف هستیم آن گونه که هیچ منافق معدوم یا خودکشی کرده ای از ابتدای انقلاب تا کنون تشییع و تدفین رسمی نداشته است. محسن رضایی مواظب باشد مرگ سیاسی خودش را رقم نزند. بزرگان نظام دوست دارند پیام تسلیت بدهند یا ندهند اما تسلیت ملت به محسن رضایی زمانی بود که فرزند ناخلفش در آغوش ضد انقلاب جای گرفت.

محسن روح الامینی هم از باند محسن رضایی بود وقتی مرد – که حقش نبود- برایش سالگرد گرفتند و شهیدش نامیدند. ابوترابی – نایب رئیس وقت مجلس شورا – سخنران آن مراسم بود. کسی نپرسید چرا ابوترابی مدعی صیانت از حقوق ایثارگران، هیچ گاه سری به منزل شهید حسین غلام کبیری در شهر ری نزد تا تسلیتی هم به خانواده مستضعف و بی ادعایی بدهد که خون جوان رشیدشان، فتنه کوردلان را فرونشاند و پست و مقام حضرات را محفوظ نگاه داشت؟!

به محسن رضایی پیشنهاد می شود اگر خواست گرامیداشتی برای فرزند متوفایش بگیرد روی سخنرانانی همچون شیخ علی تهرانی، حتما حساب ویژه باز نماید!

قابل توجه مدعیان وطن پرستی!

+ نوشته شده در جمعه بیستم آبان 1390 ساعت 21:23 شماره پست: 898

در زمان تبعید حضرت امام خمینی در نجف، کدورتی بین دولت عراق و رژیم شاه ایجاد شده بود. دولت عراق برای تخریب وجهه ایران دست به دامان مخالفین شاه برد و از آنان به عنوان ابزاری تبلیغی در جهت منافع خود استفاده نمود. حسن البکر رییس جمهور وقت عراق، واسطه ای را نزد امام می فرستد تا از ایشان نیز برای این منظور دعوت به عمل بیاورد. سید روح الله که خود سال ها از آزار رژیم سلطنتی شاه رنج می برد و طعم زندان و تبعید و . . . را چشیده بود حاضر به همکاری با دولت عراق نشد و در پاسخ به دعوت آنها گفت: من وطن خود را به بیگانه نمی فروشم. رژیم عراق که انتظار چنین پاسخی را از بزرگ ترین مخالف شاه نداشت، فرزند ارشد امام را مدتی بازداشت نمود؛ اما باز هم راه به جایی نبرد. این مطلب به شهادت و روایت تعدادی از یاران حضرت امام در تاریخ ثبت شده است که نگارنده یکی از اسناد این واقعه تاریخی را به خوانندگان محترم تقدیم می کند. کاش منتقدین و مخالفینی که به هر دلیل سر ناسازگاری با جمهوری اسلامی دارند- که بعضی از آنها سوابق و جایگاه خود را مرهون انتساب به خط امام (ره) هستند- نیز وطن دوستی و عرق ملی آن مرد بزرگ را سرلوحه خود قرار داده و با سرسپردگی خود به بیگانگان باعث شادی دشمنان ملت نگردند. این روزها کار به جایی رسیده که بعضی از هم وطنان ضد انقلاب در رسانه های خود اقدام به توجیه حمله احمالی آمریکا و اذنابش به خاک آسمانی ایران اسلامی می نمایند. آنها در واقع حاضرند به خاطر ارضای عقده های شخصی خود هموطنانشان را در خاک و خون ببینند. اما سندی که عرض کردم:

سفارت ایران در بغداد در تاریخ 5/4/1348 گزارش می دهد:

بازگشت به نامه سری شماره 1/4/8538 مورخ 31/3/1348 راجع به خبر دستگیری سید مصطفی خمینی اشعار می دارد موضوع مورد تأیید می باشد و از قرار شایع سرهنگ علی هادی وقوت، پس از چند روزی که به استانداری کربلا منصوب شده بود از آیت الله خمینی درخواست می نماید که علیه دولت شاهنشاهی فتوا صادر نماید و نامبرده با پرخاش و پرت کردن گذرنامه خود، می گوید من وطن خود را به عراق نمی فروشم و هر کاری می خواهید بکنید و از شرکت در نماز جماعت هم به عنوان اعتراض خودداری می نماید. عراقی ها به تصور این که سید مصطفی پسر مشارالیه تلقیناتی کرده است، چند روزی وی را توقیف می کنند؛ ولی بعداً تغییر جهت داده و به تصور تحبیب سید مصطفی که بیشتر بتوانند در روحیات پدرش نفوذ پیدا نمایند، نامبرده را از زندان آزاد می سازند.

سفیر شاهنشاه آریامهر- عزت عاملی1

سید مصطفی را پس از بازاشت موقت، برای دیدار حسن البکر، رییس جمهور وقت عراق به بغداد می برند.

" حسن البکر پس از احترام زیاد به سید مصطفی به وی اظهار می دارد که ما چندین بار از پدر شما خواستیم که به نفع دولت عراق و علیه کشور شاهنشاهی ایران، اقداماتی معمول دارد و هر بار از این امر شانه خالی کرده اند، شما از پدرتان بخواهید که در تأمین نظر ما اقدام نماید. سید مصطفی اظهار می دارد که من اجازه ندارم که از طرف پدرم به شما قولی بدهم و تصور می کنم حرف ایشان همان حرف اولی باشد و سپس از پیش احمد حسن البکر مرخص می شود. "2

1.      راز طوفان( یادنامه آیت الله سید مصطفی خمینی )، ویژه نامه فصلنامه یاد؛ مهر1376، ص161؛ اسناد ضمیمه؛ سند شماره2/66

2.      مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آرشیو، پرونده آیت الله سید مصطفی خمینی؛ بازیابی392، 58.

به این می گویند خانواده شهید!
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم آبان 1390 ساعت 11:54 شماره پست: 897

دو پسر داشت. احمد، که در والفجر مقدماتی به شهادت رسید و ابوالقاسم، که سال بعد در خیبر، آسمانی شد.

می گفت: امام حسین هفتاد و دو عزیزش را در راه خدا داد، حالا نوبت ماست.

همسرش، علی تلخابی، در والفجر هشت شهید شد.

باز هم گفت: همه زندگی ام فدای حسین. خدا من را هم به شهدا برساند.

سال66 در مکه، رفت در صف اول برائت از مشرکان. شد شهیده حاجیه خانم کبرا تلخابی.

برگرفته از خط عاشقی، ص 57،  تدوین حاج حسین کاجی

جهاد اقتصادی به روایت شورای شهر بابل!
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم آبان 1390 ساعت 6:28 شماره پست: 896

نمی دانم یا ما خیلی از زمانه عقبیم یا این پول ها ارزش خود را از دست داده اند!

به نظر شما ششصد میلیون تومان، پول کمی است؟ در یک شهر نه چندان بزرگ با این مبلغ چقدر می توان کارهای بر زمین مانده را انجام داد؟

کسی می داند شهرستان بابل در کل، چه تعداد اتوبوس دارد که حالا باید ششصد میلیون تومان هزینه شود تا ساختمان اداری سازمان اتوبوس رانی این شهر، در مساحتی حدود چهارهزار متر مربع با زیربنای هزار و دویست متر در چهار طبقه ساخته شود؟!

آیا شورای شهر بابل فهرستی از نیازها و اولویت های شهر در اختیار دارد؟ آیا امکان نداشت سازمان اتوبوس رانی را در ساختمانی کوچک تر و با هزینه ای کمتر تأسیس کرد؟ به نظر می رسد افکار عمومی با دیدن بنر تبلیغاتی شورای شهر بابل با توجه به شناختی که از مشکلات شهری و طرح های عمرانی نیمه تمام دارند صرف چنین هزینه ای در ساخت یک بنای غیرضروری را اسراف در بیت المال تلقی نموده اند.

یکی از رفقا در پیامکی به کنایه نوشت: گویا سفر اعضای شورای شهر بابل به ایتالیا به دعوت نماینده بابلی جمهوری اسلامی در واتیکان، حضرات را هوایی کرده است!

آیا فائزه هاشمی از کشور گریخته است؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم آبان 1390 ساعت 15:0 شماره پست: 895

امروز در قم و در بین بعضی از طلاب این شایعه پیچیده بود که فائزه هاشمی از کشور گریخته است و مسئولین تلاش دارند تا فعلا این خبر به گوش بچه های حزب اللهی نرسد.

چندی پیش قوه قضائیه در پاسخ به اعتراض تشکل های دانشجویی مبنی بر تعلل دستگاه قضایی در رسیدگی به پرونده تنها یکی از فرزندان هاشمی این گونه استدلال کرد که " استمهال، جزو اختیارات قاضی است" این در حالی است که پس از پایان مهلت مورد تقاضای وکیل فائزه یعنی 21 شهریور 90 دیگر هیچ تقاضای رسمی برای استمهال صورت نگرفته و معلوم نیست قوه قضائیه با چه درخواستی برای تأخیر در تشکیل دادگاه نامبرده موافقت کرده است! گفتنی است قرار بود دادگاه فرد مذکور در 21 مرداد سال جاری تشکیل شود که با درخواست وکیل پرونده، یک ماه به تأخیر افتاد. از آن پس فائزه هاشمی دیگر در ملأعام ظاهر نگردید.

درباره مهدی هاشمی نیز آن قدر دستگاه قضایی وقت کشی کرد تا نامبرده متقاعد شد برای سرکشی بلند مدت به واحدهای برون مرزی دانشگاه آزاد، در لندن اقامت گزیده و تا پایان دولت احمدی نژاد هوای بازگشت به وطن را از سر بیرون نماید.

اما نکته جالب این جاست که به رغم وضوح دخالت مستقیم مهدی هاشمی در هدایت فتنه 88 کاوه اشتهاردی، مدیر مسئول وقت روزنامه ایران، به دلیل ایراد اتهام فتنه گری نسبت به نامبرده، بلافاصله احضار و محاکمه گردیده و مجرم شناخته شد تا یک بار دیگر اقتدار دستگاه قضایی، هوس قانون شکنی را در وجود تبهکاران، ریشه کن سازد!

واقعیت آن است که مسئولین خدوم قوه قضائیه بر خلاف توانایی های خود ادعاهایی را مطرح می کنند که عملی نشدن آنها، اعتماد عمومی نسبت به کارایی دستگاه عدلیه را به شدت متزلزل می نماید.

سال گذشته بود که قاضی القضات در یک سخنرانی تهدید آمیز اعلام کرد که از این پس کسانی که با استفاده از سلاح سرد، امنیت جامعه را تهدید نمایند کمتر از یک ماه، محاکمه و به اعدام محکوم خواهند شد. حالا فقط کافی است کمی به حافظه مان فشار بیاوریم و یادی کنیم از خلیلی، طلبه ناهی از منکر که در شب نیمه شعبان توسط اوباش به شدت مجروح گردید و چند روز ی را با مرگ دست و پنجه نرم کرد. پیش از او نیز حجت الاسلام فروزش یک چشم خود را در راه مقابله با ناامنی جامعه از دست داد. اکنون به رغم دستگیری متهمان این دو پرونده، هنوز از محاکمه عاملان جنایت هیچ خبری نیست.

اگر چه سعی بر این است در حیطه ادعا بین صادق لاریجانی و صادق خلخالی شباهت هایی به چشم بخورد اما غمگنانه باید گفت در عمل، تفاوت میان این دو بزرگوار از زمین تا آسمان است.

فتنه ای که هم آیت الله داشت هم سید!
+ نوشته شده در سه شنبه دهم آبان 1390 ساعت 22:22 شماره پست: 894

چرا یک آیت الله٬ خواسته یا ناخواسته خط شکن صدام می شود؟

درباره فتنه ای که توسط یک روحانی سرشناس در استان خوزستان شکل گرفت چه می دانیم؟

این مقاله٬ تحقیقی است ارزشمند از خواهر بزرگوار٬ خانم شیما تقی زاده که در شماره سوم نشریه خم منتشر گردیده است. ادامه مطلب را حتماً بخوانید:


فتنه ای که هم آیت الله داشت، هم سید!

 واکاوی فتنه 58 خلق عرب

شیما تقی­زاده

نهضت امام بر پایه بسترها وحرکت­های اجتماعی بدون کمک ماهواره، اینترنت­وشبکه­های ارتباطی مجازی در 22 بهمن 57 با تکیه بر مراکز قدرت اسلام مساجد و هیأت­ها به پیروزی رسید و همین بستر مردمی قیام بود که انقلاب را از زیر بار هجمه­های کمرشکن به سلامت عبور داد. به دلیل ایجاد همین مدل حکومتی جدید توسط امام و طرفداری مردم از آن، دشمنان که قصد پیاده کردن مدل حکومتی سکولاریزم و حذف دین از عرصه اجتماعی را داشتند با مشکل بزرگی مواجه شدند. بنابراین با استفاده از خلق عرب در خوزستان و انواع و اقسام خلق­ها با ایجاد کودتا و ناامنی قصد براندازی داشتند که به خاطر عدم موفقیتشان در این پروژه­ها، تروریسم وجنگ را علیه جمهوری اسلامی پیاده کردند. در سپیده دم هفدهمین روز تولد انقلاب، زمانی که مردم رنگ و بوی آزادی را کم کم مزه می­کردند، استعمارگران از پیر و جوان دست در دست هم، اقدامات خود را در جهت تلخ کردن کام ملت آغاز کردند. البته از آن­جاکه وقوع هر حادثه­ای همیشه تبعات مثبت و منفی با خود به همراه دارد شاید به وجود آمدن این حوادث و فتنه­ها در زمان حیات امام و در اوج احساسات انقلابی­گری مردم درسی بود که باید در تاریخ ثبت می­شد تا امروز  با بازخوانی آن در برخورد با چالش­ها و تنش­های پیش­روی انقلاب از آن بهره جست.    واقعه­ای که می­توان از آن به عنوان فتنه خلق عرب یاد کرد. فتنه­ای که هم دار و دسته دارد و هم آیت الله، هم  سید دارد و هم پیروان سینه چاک. در همین روزها بود که اخبار ناآرامی­ها و اغتشاشات در خوزستان به ویژه خرمشهر در کشور و متعاقب آن در سطح جهان پیچید. مطلب پیش رو در واقع واکاوی این حوادث و ریشه­های آن است. در سرزمین ایران اگرچه اکثریت مطلق مردم مسلمان و پیرو مذهب شیعه هستند ولی از گروه­های قومی متنوع تشکیل شده است که در طول سالیان دراز  همیشه با تفکرات و گرایش­های مختلف در کنار هم زندگی می­کردند. اگرچه دولت­های استعماری مثل انگلیس با شعار معروف تفرقه بنداز و حکومت کن به دنبال  ایجاد اختلاف بین                  قومیت­های مختلف بودند تا مانع وحدت و همکاری اقوام در ایران شوند. این کشورها بعد از انقلاب نیز با بیان این شعار که فارسها دیگر اقوام را استثمار می­کنند درعرصه اجتماعی سیاسی دوران ملتهب پس از انقلاب اهداف خود راپیگیری می­کردند. البته سابقه این گونه فعالیت­ها با پشتیبانی دولت عراق در منطقه خوزستان ریشه تاریخی داشت و به دوران قبل از پهلوی بر می­گشت. شورش شیخ عبدالمحسن رهبری در 1304 ش یا شورش قبیله شورفه در سال 1307 در هویزه و یا قیام شیخ خزعل در دوره قاجار از این نمونه است که هدف نهایی این­گونه  اقدامات و حمایت­های بی شائبه عراق از آن­ها جداسازی خوزستان و تجزیه آن از ایران با شعارهای ناسیونالیستی و ایده­پان عربیسم بود ولی چون در آن زمان به اهداف خود نرسید کانون­ها و مراکز خود را همچنان فعال نگه داشت تا این­که پس از انقلاب با استفاده از پتانسیل­های موجود اقدام به بر پایی آشوب و ناامنی در منطقه کند. و به همین خاطر عراق برای  بحران زایی  در منطقه روز به روز تعداد ماموران اطلاعاتی خودرا در کنسولگریش در خرمشهر و مراکز حساس منطقه بیشتر کرد. این افراد با به کارگیری عناصر خائنی نظیر مکی فیصلی و عناصر چپ حرفه­ای که در آنان زمان در سطح ایران مشغول تأسیس سازمان­های به اصطلاح خلقی بودند. دو سازمان به نام کانون فرهنگی خلق عرب و سازمان سیاسی خلق عرب اسلامی را با استفاده از پول­های حمایتی عراق که اسناد آن موجود است در خرمشهرایجاد کرد. این جریانات با                                      بهره­برداری از ضعف حکومت چندین ساختمان را در خرمشهر اشغال کرده و اعلام موجودیت کردند و سخن از ایجاد حکومت محمره و عربستان کردند ( نام­های خرمشهر وخوزستان)  به موازات این اقدامات، در شهر کمیته انقلاب از طیف­های مختلف مردم عرب زبان و فارس وشیوخ وسران عشایر تشکیل شد و کار نظارت آن به واسطه حکمی در تاریخ اول اسفند 57 از جانب امام بر عهده شیخ شبیر خاقانی روحانی متنفذ و معروف شهر و امام جماعت مسجد حضرت امام صادق «علیه­السلام»که مرجع تقلید برخی از عشایر منطقه بود واگذار شد. در این حکم امام با تیزهوشی همه اهالی منطقه را به هماهنگی وهمکاری دعوت کرده ونسبت به نقشه­های شوم هشدار می­دهند.

شیخ شبیر که بود؟

 در سال­های 40 تا 43  یک جریان مذهبی  انقلابی در خرمشهر پدیدار شد. روحانیت مهاجر خرمشهر در موقعیتی نبود که بتواند هدایت این گرایش­ها را در دست بگیرد. سید باقرکاشانی فوت کرده و آیت­الله­مُهری به دلیل آسیب دیدگی فعال نبود. سایرین نیز یا هنوز شناخته شده نبودند یا این­که توانایی لازم را نداشتند، از این رو اقبال عامه، چه عرب و چه فارس متوجه آیت­الله ­شیخ­محمدطاهرآل شبیر خاقانی شد که کم­کم به عنوان یک روحانی فعال مطرح گردید. در دوران انقلاب، ابتدا مسجد امام صادق (علیه­السلام)، مرکز تجمع نیروهای فعال بود اما در روند گسترش انقلاب، مشخص شد که شیخ کشش لازم را در این مرکزیت ندارد و در نتیجه بعد از مدتی، کانون اصلی مبارزه به مسجد جامع منتقل گردید. فرار شاه از ایران و مشخص شدن قدرت انقلاب، شروع مجدد حیات مبارزاتی شیخ است در این دوران به تدریج مواضع شیخ از مواضع نیروهای مذهبی انقلابی فاصله گرفت و محافظه کاری وی باعث آزردگی می­شد و انتقاد روحانیون مبارز را با عث می­گردید.در مورد رفتار شیخ نظرات دیگری نیز وجود دارد. برخی اساساً مطرح شدن شیخ را در سطح خرمشهر و توابع و مرکزیت یافتن وی را از طرح­های ساواک می­خوانند و بعضی دیگر ضعف­های بینشی، اعتقادی و سیاسی وخصلتی (ترس و محافظه کاری و...) را ذکر  می­کنند. اما نظرات خوش بینانه­ای نیز درباره وی وجود دارد. به طور کلی شیخ محمد طاهر گرفتار سه موضوع بود:

 1 . اعتقاد به اعلم بودن خودش در مقابل امام

2.جاه طلبی و قدرت­گرایی برای تسلط بر امور حداقل خوزستان. وی می­گفت وقتی من اعلم هستم، چرا در مقابل امام حداقل، خوزستان را نداشته باشم؟

 3 . فریب گروهک­های موسوم به خلق عرب را خوردن که ناشی از سادگی وی بود.

شیخ وقتی نتوانست نظرات خود را عملی کند و روند انقلاب را نیرومندتر از آن یافت که بتواند آن را مهار کند، صحنه را خالی کرد و در اوج جنبش مردمی، راهی احصای عربستان شد. سفر غیر قابل توجیه شیخ و متروک شدن مسجد امام صادق (ع)، نشانه گویایی از جایگاه شیخ در ایام انقلاب است. بعد از فرار شاه، شیخ به ایران مراجعت کرد. گرچه او اکنون انقلابی شده بود، اما شکافی بین او و نیروهای مذهبی  انقلابی شهر وجود داشت که پُر شدنی نبود. این شکاف آثارخود را بلافاصله پس از پیروزی انقلاب نشان داد.

هنوز چند روزی از تشکیل کمیته به فرمان امام در خرمشهر نگذشته بود که یکی از شیوخ دیگر در جلسات حاضر نشد و در ساختمان کناری کمیته انقلاب، کمیته اعراب را تشکیل داد و علت این کار را فارسی بلد نبودن عرب­های روستایی و عشایر منطقه بیان کرد، بعد از مدتی آن را سازمان سیاسی خلق عرب خوزستان نامیدند؛ از طرفی چون در کمیته انقلاب وحدت نظر و عمل در برخورد با مسائل انقلاب به ویژه در پیگیری مسائل مربوط به رژیم سابق و ساواک نبود، بین عناصر مذهبی وشیوخ اختلاف ایجاد شد و به دنبال آن با انحلال کمیته اول کمیته دوم تشکیل شد؛ ولی چون در آن زمان تنها دو تن از سران عشایر عرب به شورای کمیته راه پیدا کردند، این کمیته و چیدمان آن به شدت مورد اعتراض و مخالفت شیخ شبیر واقع شد. ایشان معتقد بودند که باید ترکیب اعضا شورا 50درصد عرب و 50 در صد عجم باشد و همین امر موجب ناکارآمدی کمیته گردید. جوانان مذهبی خرمشهر برای برقراری امنیت داخل شهر و نقاط مرزی و پیگیری مطالبات انقلابی مردم در دستگیری ساواکی­ها و باقی مانده عناصر رژیم شاهنشاهی و پیشبرد کارهای خود اقدام به تشکیل کانون­های فرهنکی – نظامی کردند و عملاً ضابط اجرایی دادگاه انقلاب شدند و همین امر سبب اعتراض شیخ و فاصله گرفتن ایشان ازکمیته دوم و پس از آن از کانون فرهنگی – نظامی جوانان مذهبی شد از طرف دیگر دو سازمان سیاسی خلق عرب و کانون فرهنگی خلق عرب برای برخورداری از یک پوشش مذهبی که در آن زمان لازم به نظر می­رسید خود را به آیت الله شیخ شبیر خاقانی نزدیک کردند و ارتباط خود را با ایشان تحکیم نمودند. و در طرف دیگر این جبهه بندی­ها، سبب جدایی شیخ از نیروهای مذهبی شهر شد به شکلی که کم­کم بازاری­ها و مومنین از اطراف شیخ دور شده و عناصر ستاد خلق عرب به ایشان نزدیک شدند. البته برخی در این رابطه گفتند که ایشان عنصر میهن دوستی بودند اما در آن زمان به علت بیماری و کهولت سن و از دست دادن سوی چشمان، دارای تشخیص مستقیم نبوده و بر اساس صحبت­های دیگران و اطلاعات دست چندم و سوء استفاده یکی از برادرانشان به نام شیخ ضیا از بیماری و عدم تشخیص مستقیم­شان  شیخ سپر تجزیه طلبان قرار گرفت. به هر حال و به هر تفسیری ایشان عملاً در جبهه سازمان خلق عرب و سپس کانون فرهنگی عرب قرار می­گیرند. در باب کانون فرهنگی عرب نیز همین بس که موسسان آن گروهی از عناصر جبهه التحریر بودند که دارای عقاید و تفکرات بعثی بوده و رابطه مستقیم با عراق داشتند واز آن­ها سلاح می­گرفتند و نیروهایشان را جهت آموزش نظامی به بصره می­فرستادند. در اوایل سال 58 گروه مجاهدین عرب مسلمان نیز  به رهبری شاکر شکوری و همکاری یک روحانی به نام سید علی عدنانی که دارای عقاید مذهبی منطبق با مبانی فکری عراق ناسیونالیستی بود، اعلام موجودیت کرد. این گروه­ها اعلام کردند که دروس مدارس خوزستان باید عربی باشد، نفت و درآمد حاصل باید برای خوزستان استفاده شود و تمامی مسئولیت­های استانی نیز باید به عرب زبانان واگذار شود. با قوت گرفتن فعالیت­های این گروهک­ها در خوزستان به ویژه خرمشهر دولت عراق که اصولا موضوع خوزستان وتجزیه آن را جزء یکی از بندهای مرام نامه حزب بعث آورده بود، سیل کمک­های خود به داخل ایران را با مرکزیت سرکنسول­گری عراق در خرمشهر و مدرسه عراقی­ها آغاز کرد. با گذشت زمان و طبق یک برنامه­ریزی دقیق این تفکرات در سطح منطقه بین عامه مردم گسترش داده شد  و موضوع عصبیت­های قومی و عربی روز به روز بیشتر می­شد به طوری که ورود به دفاتر این سازمان­ها تنها با لباس عربی و چفیه امکان داشت و یا در برخی موارد اگر عربی سوار تاکسی می­شد و راننده فارس بود کرایه نمی­داد و یا از فروش جنس به فارس­ها خودداری می­شد. به هر حال این تنش­ها در سطوح بالاتر نیز سرایت کرده بوده به شکلی که نیروهای شیخ شبیر و کانون فرهنگی – نظامی جوانان مذهبی عملاً رو در روی هم قرار گرفتند .حتی شیخ نیز که تا پس از پیروزی انقلاب اغلب به زبان فارسی سخنرانی می­نمود، اکنون از مترجم استفاده می­کند! با اوج­گیری این برخوردها و نرمش دولت موقت در برخورد با تحریکات ضد انقلاب در 16 فروردین به دنبال تظاهرات مسلحانه سازمان­های مذکور اعم از خلق عرب وغیره تیر اندازی­هایی صورت گرفت. جوانان مذهبی کانون فرهنگی با انتشار اطلاعیه­ای که به امضا کسبه بازار هم رسیده بود از حمایت شیخ شبیر و خانواده­اش از این سازمان­ها انتقاد کرده و عملکرد ایشان را زیر سوال بردند. شیخ نیز با ابراز ناراحتی شدید از انتشار این اطلاعیه خواستار تکذیب آن توسط بازاریان شد، که آن­ها هم زیر بار نرفتند. به دنبال این برخورد شیخ در23 اردیبهشت در مسجد امام صادق خرمشهر به منبر رفت و ضمن حمله شدید به این جوانان آن­ها را وابسته خواند. بلافاصله گروهک­های مستقر در خرمشهر که مترصد موقعیت مناسب بودند با توجه به زمینه­سازی­های قبلی که به آن­ها اشاره کردیم. با شعار «فلیسقط الکانون» به سوی کانون حرکت کرده و ساختمان آن­را به آتش کشیده و18 تن از افراد مستقر در کانون از جمله شهید جهان­آرا را دستگیر کردند. با ناامن شدن فضا  افراد متعهد و انقلابی شهر مورد تعرض قرار گرفتند. در پی بروز این ناامنی­ها مردم در مسجد جامع تحصن کردند. فرمانداری هم به سبب شرایط بحرانی خواستار خلع سلاح عمومی شد. باحضور دریادار مدنی-استاندار خوزستان- در جمع متحصنین مسجد جامع، این تحصن با دو شر ط پایان یافت: یکی تخلیه کلیه اماکن اشغال شده توسط سازمانهای خلق عرب. ودیگری تحویل همه سلاحهای سازمان­های نظامی سیاسی خرمشهر به فرمانداری. با این وجود سازمان خلق عرب از تحویل سلاح­ها خودداری کرد ودر محل استقرار خود دست به تحصن زد و خواستار خودمختاری منطقه خوزستان و ایجاد عربستان در منطقه شد. با سر باز زدن نیروهای خلقی از شرایط اعلام شده، استاندار با اعلام قبلی 100 نفر از تکاوران  نیرو دریایی را برای کنترل شهر فراخواند که متاسفانه نتیجه مطلوبی در بر نداشت. در این بین با پیچیدن خبر کشته و زخمی شدن چند تن از افراد گمرک و نظامیان به وسیله افراد مسلح کانون خلق عرب مردم عصر همان روز راهپیمایی کرده واین اعمال را محکوم کردند. پس از این واقعه طی مذاکراتی با برادر شیخ شبیر، ضرب الاجل تحویل سلاح ده­روز تمدید شد ولی باز هم این توافق محقق نشد و درگیری­های مسلحانه  از 9خرداد در خرمشهر با شلیک پیاپی سرنشینان یک پیکان سواری در ساعت چهارصبح آغاز شد و عناصر سازمان سیاسی خلق عرب در خیابان­ها سنگربندی و به ادارات مراکز دولتی و پاسگاه­های مرزی حمله کردند ودر سطح شهر با ایجاد آتش سوزی­های مختلف به ایجاد رعب و وحشت پرداختند. صدای رگبار لحظه­ای در شهر قطع نمی­شد. با بازپس­گیری مراکز  و منع عبور و مرور از ساعت 10 شب و برقراری آرامش نسبی ساختمان­های سازمان سیاسی و کانون فرهنگی خلق عرب که از همان ساعات اولیه درگیری به محاصره نیروهای انقلاب در آمده بود. پس از چند ساعت درگیری، سرانجام تصرف شد. به این ترتیب، مرکز هدایت آشوب و درگیری­ها سقوط کرد، اما این امر سبب پایان یافتن فوری آشوب­ها نشد. در این شرایط، عده­ای از نیروهای مسلح خلق عرب خارج از شهر، به طرف این شهر حرکت کردند؛ و یا درشهرهایی هم چون: اهواز و آبادان به تحرکاتی دست زدند. سازمان سیاسی خلق عرب و شیخ با اعلام  آمار مجروحین و کشته شدگان به جوسازی، تهدید و مظلوم­نمایی در مورد درگیری­های خرمشهرپرداختند. شیخ شبیر در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی دولت را به کشتار اعراب متهم کرده و نسبت به وخیم­تر شدن اوضاع در صورت عدم تفاهم دولت باآن­ها هشدار داد. همزمان رسانه­های خارجی به بزرگ­نمایی اظهارات و اعلامیه­های شیخ شبیر پرداختند. رسانه­های وابسته مثل رادیو صوت الجماهیر عراق و رادیو عربی کویت با نقل اخبار به گونه­ای تحریک آمیز، ادامه درگیری­ها تا تحقق خودمختاری عربستان را نوید می­دادند. رادیو بغداد به زبان عربی مرتباً برای مردم عرب خوزستان، پیام می­فرستاد. نیروهای عراقی نیز در مقابل پاسگاه­های مرزی به تجمع نیرو و اقدامات تحریک آمیز دست زدند، سیل سلاح از آن سوی مرز ایران و عراق به داخل خوزستان سرازیر شد. تا دو سه روز اول شروع درگیری خرمشهر در  8 و 9 خرداد 1358 عراق حدود بیست تا سی هزار قبضه اسلحه در نوار مرزی خرمشهر تخلیه نمود؛ یعنی کامیون، کامیون اسلحه در کنار نهر خین تخلیه می­شد و هرکس که  می­خواست با عبور از نهر صف می­کشیدند تا اسلحه دریافت کنند. شدت بحران به حدی بود که امام در پیامی از ارتش وسپاه خواستند که هماهنگ بوده و در سرکوبی اشرار و پاکسازی مناطق همکاری نمایند. به این ترتیب امکان تحرک ضد انقلاب در خود خرمشهر کم شد ولی همچنان پایگاهشان در مسجد امام صادق و خانه شیخ شبیر فراهم بود و با تجمع وتحصن در این مکان­ها خواسته­های قبلی رابیان می­کردند. شیخ هم کما بیش با صدور اطلاعیه و بیانیه قسمت­هایی از این خواسته­ها را تایید می­کرد و با اندکی انعطاف حمایت خود از عناصر ضد انقلاب را مطرح می­کرد. در این­جا شاید نقل و باز خوانی بخشی از اطلاعیه­ها و صحبت­های شیخ شبیر در این فتنه جالب باشد. ایشان در پی تحصن سازمان خلق عرب در مسجد اعلام می­کند: روشی که دولت در خوزستان انتخاب کرده خطرناک و ادامه آن به این شدت عواقب وخیمی برای دولت وملت و انقلاب دارد.

 شیخ در دیدار هیت اعزامی از تهران از مظلومیت جوانان روشن فکر عرب سخن گفت که دو ساختمان خالی را برای امور فرهنگی و سیاسی در اختیار گرفته بودند و نمی­دانستند که چرا دولت آن­ها را تحت فشار گذاشتند! مردم دوباره در اعتراض به اقدامات خلق عرب تظاهرات ودر مسجد جامع تحصن کردند و ضمن حمایت از اقدامات استانداری خواستار خلع سلاح عمومی و بازداشت عاملین فاجعه خرمشهر و استفاده از پاسداران غیر بومی برای حفظ امنیت و کنترل شهر شدند در این تظاهرات مردم آشکارا بر ضد شیخ و سازمان­های خلق عرب شعار دادند. به هرحال پس از مذاکراتی که در 15 و16 خرداد بین شیخ شبیر و استاندار با حضور برخی روحانیون وبرادر شیخ شبیر و برخی مقامات لشکری و کشوری صورت گرفت توافق نامه ای 8 ماده­ای در مضامین زیر امضا شد:

انتصاب­ها بر مبنای ملاک  اسلامی و اعتقاد به انقلاب باشد -تحقیق وشناسایی فوری مسببان حوادث اعم از دولتی و غیرآن- رسیدگی به خانواده مقتولین و مجروحین و شهدا-  توجه به عملیات عمرانی در شهر و روستاها -  همه فعالیت­های فرهنگی باید در چارچوب اسلام باشد - بررسی وتعقیب مسببان حمله به منزل شیخ - آزادی دستگیرشدگان.

رسانه­های خارجی این توافق نامه را شکست دولت قلمداد کرده و عاملین ناآرامی­ها و خون ریزی­ها را نیروهای مذهبی معرفی کرده و به نفع  ضد انقلاب مظلوم­نمایی  به راه انداختند. با این همه همچنان مانورهای سیاسی و گاه نظامی حول منزل شیخ شبیر انجام می­شد. در 23 خرداد 58 برادر شیخ اعلام کرد: آیت الله خاقانی معتقد است با به رفراندوم گذاشتن قانون اساسی به جایی نخواهیم رسید. در پی این صحبت­ها و اعلامیه­های از این دست، دادستان وقت خواستار مجازات خائنین و تجزیه طلبان شد و به شیخ نسبت به اقداماتش هشدار داد. در اعتراض به این سخنان و به بهانه تجلیل از شهدای خلق عرب دوباره تحرک سیاسی و راهپیمایی و پس از ان آشوب و ناامنی و بمب­گذاری و آتش­سوزی و تجاوز به اموال عمومی از سرگرفته شد و در نتیجه جو وحشت در شهر حاکم شد. تا جایی که عده ای از مردم شهر را ترک کردند. در مرز با عراق نیز تحرکات ایذایی شدت گرفت و همزمان جنگ روانی علیه حکومت اسلامی با عنوان حملات نژاد پرستانه رژیم ایران علیه اعراب در دستور کار رسانه­های عراقی و عرب منطقه قرار گرفت. تقریبا اوضاع به گونه­ای شد که احتمال سقوط شهر می­رفت. تا این­که در یکی از حملات ضد انقلاب به گشت سپاه، رضایی مسئول پاسداران اعزامی از خرم آباد به شهادت رسید. همین امر با توجه به مسایل قبلی سبب یک حرکت گسترده مردمی علیه ضد انقلاب شد. در 24 تیر در سومین روز برگزاری مراسم شهید مردم طی یک تظاهرات گسترده به مسجد جامع رفتند. در این مراسم با انفجار نارنجک توسط خلقی­ها تعدادی از مردم شهید و زخمی شدند. مردم ناراحت و وحشت­زده از مسجد خارج شدند که تیراندازی عناصر مسلح اطراف خانه شیخ به سمت مردم خشم مردم را بیشتر کرده  و منزل شیخ توسط مردم محاصره شد با رسیدن سپاه  و شروع  درگیری­ها و کشته و زخمی شدن از طرفین، منزل شیخ تصرف شد و عده ای از عناصر این گروهک­ها دستگیر شده و شیخ به اهواز منتقل شد و در پی آن ضد انقلاب تا حدود زیادی  منفعل گردید. در 25 تیر 58 امام در پیامی به ملت شریف ایران برای اثبات وحدت ملی و ابطال و احقاق حق و خاتمه دادن به دروغ  پردازی­ها و فتنه انگیزی­های مخالفین مردم را به شرکت در راهپیمایی در 26 تیر دعوت کرده و آن را مانور اسلامی – ملی عرصه جنود حق و حزب الله در مقابل جنود شیطان می­نامد. در آخرین گام ملت با لبیک به دعوت امام ضربه نهایی را بر دهان فتنه­گران می­زنند. به دستور امام شیخ در 28تیر 58 وارد قم شد و با انتشار پیامی خطاب به ملت ایران در 30 تیر، نژاد پرستی و تجزیه طلبی را محکوم و از ضد انقلاب برائت جست. با از میان برداشته شدن منزل شیخ از محوریت فتنه­ها، جو بحرانی شهر شکسته شد. و تقریباً اثری از حضور اجتماعی این گروهها بجای نماند. البته این گروه چند ماه بعد از اشغال سفارت آمریکا یا همان لانه جاسوسی در ایران و شکست نظامی ارتش آمریکا در صحرای طبس با اشغال سفارت ایران در لندن دوباره قدرت نمایی کرده و تعدادی از کارکنان سفارت را زخمی و شهید کردند. در این گرو گانگیری پنج­روزه اهداف مختلفی از جمله: ایجاد بحران قومی در مناطق مرزی و کمک به تجزیه طلبان و فتنه گران، چپ­ها  و لیبرال­های مرکز نشین در به چالش کشیدن انقلاب نوپای ایران واهداف پنهان دیگر هم­سو بامنافع استعمارگران پیگیری می­شد.  البته بعد از حمله ارتش بعث عراق به ایران این گروه­ها به عنوان ستون پنجم عراق در مناطق مختلف خوزستان با وطن فروشی  به ارتش عراق خدمات ارائه می­دادند وبه همین خاطر مورد غضب مردم منطقه قرار گرفتند هرچند که جنگ را بر ما تحمیل کردند ولی همین دفاع، مرزهای قومیتی را شکست و همه اقوام از فارس و کرد و ترک و عرب در کنارهم جانانه مقاومت کردند. در مدت 32 سال گذشته رد پای این گروه در تمامی بحران­های مناطق عرب نشین وحتی انفجارهای اخیر اهواز به چشم می­خورد. پس از جنگ عراق و حضور اشغالگران در عراق نقش این گروه­ها در عملیات­های سازماندهی شده پررنگ­تر شد. جبهه خلق عرب امروزه با تغییر نام به گروه الاحوازیه با ریشه­های وهابی­گری و حمایت انگلستان مقر خود را به لندن و هلند  منتقل کرده و در جهت تجزیه خوزستان تحرکات و درگیری­هایی را آغاز کرده است. از عناصر سرشناس این گروه می­توان از شیخ محمد الکاظم الخاقانی یاد کرد که از همان طایفه شیخ شبیر فتنه 58 است که با حضور در مجلس اعیان انگلستان همان ادعاهای سابق را در مصادیق جدید مطرح کرده است. در ماه­های اخیر نیز با گسترش قیام­های مردمی، در کشورهای عربی علیه حاکمان مستبد، جبهه خلق عرب نیز به طور همزمان از اوایل اسفند 89 با کمک شبکه­های ماهواره­ای عرب زبان منطقه­ای و فرامنطقه­ای در تلاش است که هم زبان با فتنه­گران داخلی و ضد انقلاب، دامنه اعتراض­های کشورهای عرب را به منطقه خوزستان نیز بکشاند. به همین دلیل هر از چندگاهی روزی را به عنوان"روز خشم­ِخوزستان"معرفی می­کند که هر بار با بی اعتنایی مردم مواجه می­شوند. چرا که مردم خوزستان اعم از عرب زبان ودیگران همیشه هوشیار آماده با نگاه دقیق به گذشته و امید به آینده در جبهه فکری پشت سر رهبری و در میدان عمل سینه سپر کرده، علمدار انقلاب در راه اعتلا واقتدار جمهوری اسلامی ایران حرکت می­کنند.

منابع:

-       ماهنامه تاریخ جنگ

-       سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی

-       سایت مرکز مطالعات راهبردی

-       سایت وزارت دفاع

-       آرشیو روزنامه­های کیهان و اطلاعات

 

متولیان بیت امام بیشتر دقت کنند!
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم آبان 1390 ساعت 21:50 شماره پست: 893

سه هفته پیش به همراه یکی از کاروان های دانشجویی برای بازدید به بیت شریف امام در محله یخچال قاضی قم مشرف شدم. متولیان محترم بیت، کتابچه ای را در اختیار بازدید کنندگان قرار دادند که عنوانش بود: "همراه با امام در شهر قم"

این کتاب توسط موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره) انتشار یافته و هدف از آن، معرفی شخصیت بی نظیر حضرت امام و به تبع آن ارتقا شناخت علاقمندان ایشان نسبت به نحوه شکل گیری انقلاب اسلامی می باشد.

در صفحه 29 این اثر در باره کودکی حضرت امام می خوانیم: " روح الله چهارماه و اندی عمر کرده بود که چراغ عمر پدر در تندباد حوادث به خاموشی گرایید."

دقت فرمودید؟ یعنی امام مانند خیلی از ایتام دیگر در کودکی پدرش را از دست داد، همین؟! به راستی آیا بهتر نیست فردی که علاقمند است با شخصیت امام لااقل به طور مختصر آشنا شود بداند پدر امام نه به خاطر عامل مجهولی چون  " تندباد حوادث " بلکه در راه مبارزه با ظلم خوانین ستم پیشه، شهد شهادت را نوشیده است؟ آیا بیان کامل حقایق درباره زندگی سراسر مبارزه خمینی کبیر در معرفی جامع تر شخصیت این اسطوره تاریخ تأثیرگذارتر نخواهد بود؟ چرا قدر این فرصت ها را نمی دانیم و در امور فرهنگی این گونه قصور می نمائیم، خدا می داند!

البته جزوه دیگری نیز با عنوان " راهی به سوی نور " در بیت امام توزیع می گردد که نقص کتاب قبلی را ندارد.

نکته دیگر این که هر بار توفیق حضور در بیت امام را داشتم مشاهده کردم که تعداد قابل توجهی از زوار عراقی و پاکستانی نیز در این مکان حاضر شده تا عرض ارادتی به ساحت احیاگر اسلام ناب داشته باشند. متأسفانه به رغم جستجو و علاقه آنان به دانستن بیشتر درباره حیات طیبه خمینی کبیر، هیچ گونه اثر مکتوب یا تصویری به زبان آنها تولید و اماده توزیع نگردیده که این کوتاهی و فرصت سوزی نیز در جای خود بسیار درداور و تأمل برانگیز می باشد.

شاید شجریان بفهمد!
+ نوشته شده در جمعه ششم آبان 1390 ساعت 18:51 شماره پست: 892

دوست خوبم حسین حسین زاده نوری این نامه سرگشاده را خطاب به وزیر محترم ارشاد منتشر کرده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

حزب‏ اللّه، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان، اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‏ام که خداوند، لوح و قلم تاریخ را، بدینان سپرده است…

سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی

جنابان آقای دکتر سید محمد حسینی وزیر محترم ارشاد دولت دهم جمهوری اسلامی و معاونین محترم

سلام علیکم

میدانم که از مصاحبه ی اخیر جناب شجریان با صدای آمریکا مطلع شده اید و خوب آگاهید که اینبار گستاخی اش به کجا رسیده !

و یقینا میدانید پیش از تاختن ایشان به اسلام، سابقه ی توهین و خط و نشان کشی علیه دولت مردمی، نظام اسلامی و شخص امام راحل را هم داشته اند.

و حتما با خبرید که دیگرانی هم هستند که با نام هنر و فرهنگ - خصوصا در زمان تصدی شما در این پست - بارها و بارها به دستاوردهای نظام تاختند و به اسم نبود آزادی، آزادانه همه چیز را به سخره گرفتند و بزرگترین کار شما چه بود جز یک نامه ی عذرخواهی از رهبری و شهدا ؟

دو سال است که علیرغم تلاش فراوانتان در جهت رفع سؤتفاهمات میان جامعه ی مدعی هنر و ادبیات ، بازهم آن طیف لجباز، طلبکارانه شما را متهم به مککارتیسم میکنند .

آیا نمی بینید میدان دادن شما و همکارانتان به این جریانهای طلبکار، نه تنها تأثیری در کم شدن هتاکی این دسته افراد نداشت، بلکه دریده تر شدند و دهان هایشان گشاد تر شده؟ نمی بینید زیاده گویی های این مدعیان هنر و ادبیات نمک نشناس بشکل غیر طبیعی رشد یافته ؟

خدا میداند ، سخت است که ببینیم این عده – که هرچه دارند به برکت همین انقلاب و اسلام است - گستاخانه چنگ به چهره ی نظام می اندازند و شما و دوستان متولی امر در مقابل یا سکوت پیشه کردید و یا گاهی برای ارایه ی چهره ای روشنفکر به تمجیدشان پرداختید.

خوب میدانم که شما - از روی حسن نیت- سعیتان این بود که با نرمی و اغماض فضا را برای همه ی هنرمندان بازتر کنید تا لجبازها بهانه ی دیگری برای اعتراض و غر زدن سیاسی نداشته باشند. اما توجه نکردید که این تجربه پیش از شما هم با کش و قوس هایی ( البته نه به شدت دوره ی شما ) آزموده شد و عملا تأثیری عکس داشت. ما با توجه به شعارهای سال 84 امیدهای خویش را در حوزه ی فرهنگ و ارشاد مرده دیدیدم، اما 88 هم پای دکتر ایستادیم به امید آمدن وزیری شجاع و کارآمدتر. با اینحال ، چهار سال از وزارت وزیر پیشین گذشت و این میراث کوتاه عمر به شما رسید. و اکنون پس از دو سال کاملا باید برای شما روشن شده باشد که این روش شما معکوس جواب داده.

و گویا یادتان رفت که ترحم بر پلنگ تیزدندان ، ستمکاریست در حق باقی اهل دهکده ی هنر و فرهنگ ؟ و کیست که نداند شما بیش از دیگران چوب ترحمتان را خوردید. آیا کافی نیست ؟

دولت دکتر احمدی نژاد نشان داد که همزمان با پایان دولت قبل ترس و تزلزل در عرصه ی سیاست خارجی و خدمت رسانی هم پایان یافته. وقتی دولت مهر در جریان هسته ای وا دادگی و عقب نشینی را کنار گذاشت ، و مقاومت کرد، پیروز شد. همانطور که خداوند فرمود:

ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم ملایکة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التی کنتم توعدون

آقای وزیر! جنابان معاونین محترم !

در زمانی که باقی نهادهای فرهنگی که گاهی صفت اسلامی را هم یدک میکشند، در این عرصه دچار روماتیسم شجاعت شده اند ، از شما میخواهیم خط شکن باشید.

بنده و همه ی همفکرانم از شما میخواهیم جرأتی که رییس جمهور وبخش دیپلماسی دولت در انرژی هسته ای داشتند را شما هم در عرصه ی فرهنگی به خرج بدهید و در همین دولت و یکبار برای همیشه، کاری کنید که بقیه شجاعتش را نداشتند.

خواهش ما از شما یک چیز است: لغو مجوزها و امتیازات و ابزار دستگاههای دولتی و فرهنگی برای کسانی که علیه نظام اسلامی حرکت می کنند.

یعنی مجوز انتشار آثار هنریشان را در جمهوری اسلامی و یا برگزاری کنسرت، نمایشگاه و یا اکران را در ایران برای اینگونه افراد باطل کنید.

نگران نشر آثار این هنرمندان هم نباشید، مثل باقی نسخه های زیرزمینی منتشر خواهد شد. آنوقت معلوم میشود اینهایی که مدعی مردم هستند ، بازهم برای مردم میخوانند یا برای فروش آثار و بلیط هایشان آلبوم و اثرشان را بیرون میدادند!

کسانی مانند آقای شجریان مجوز آلبومهایشان را از همان آمریکا و انگلیس بگیرند و کنسرتهایشان را هم در آغوش هم آنها برگزار کنند.

چرا باید کسی که اینهمه هتاکی به نظام و اسلام کرده ، از ابزار شما و نظام اسلامی برای کسب تجارت بهره ببرد ؟

فرق ایشان با خواننده های دیگر ساکن در لس آنجلس و غرب چیست ؟

چه اینکه بعضی از این خوانندگان و هنرمندان تابحال دریدگی در حد آقای شجریان هم نداشتند، چرا در مقابل کسانی که غره به غمزه ی غربند را به قبله ی حاجاتشان ارجاع نمیدهید ؟

چرا باید از کاسه ی ما و مسلمین و ایرانیان دیگر خرج چنین افرادی بشود . می بینید خواننده ی ربنا به احکام اسلامی که ربنا از کتاب آسمانی اش سرچشمه گرفته هم میتازد.

بگذارید امثال آقای شجریان بفهمند که هرچه ثروت و آبرو جمع کردند به برکت همین انقلاب و اسلام بود. اگر نبود صدای ربنای ایشان و آوازشان روی تصویر ورود امام به میهن کجا مذهبی ها و انقلابی ها به خرید آلبومهایشان روی میآوردند؟

تاکنون از این خوان گسترده بسیار کام گرفته اند. بگذارید حالا که همسفره ی دشمنان ملت شده اند، مانند اسلاف خویش از همانجا کام بستانند.

میان ایشان و باقی هنرمندان و اهل فرهنگ این کشور – که به برکت همین انقلاب به نام و نان بیشتر رسیده اند – چه فرقیست با همین جانبازان قطع نخاعی که جوانی و عمرشان روی تخت رنج گذاشتند و هنوز خود را مدیون این انقلاب و رهبری میدانند ؟ چه کردیم که زیاده خورده های انقلاب بدون اینکه برای انقلاب حتی یک سیلی بخورند، هنوز طلبکارند ؟

بنده و یقینا همفکران بنده خواستاریم : بجای خرج این امتیازات - که از کیسه بیت المال مسلمین در اختیار شماست - بپای کسانی که به وطن فروشی روی آورده اند، این امتیازات و هزینه ها را صرف هنرمندان هنر فهم اما گمنامی کنید که بخاطر نداشتن رانت و نفوذ خانه نشین شدند. به همانها بدهید که بخاطر سیستم غلط پیش از شما و دوره ی شما تاکنون حذف شدند.

این امتیازات و امکانات را به جوانهایی بدهید که مفهوم دوست و دشمن را میفهمند و هنرشان را به پای کعبه ی غرب ذبح نمیکنند.

اگر حقیقتا خود را خادم مردم میدانید – که معتقدیم صادقید – به مطالبه ی ما عمل کنید.

قابل تأکید است که اگر این خواسته از جانب شما تا ماه آینده به جایی نرسد،بنده مثل باقی همین مردم دردمند، مطالبه ی خویش را از طریق مجلس پیگیری خواهیم کرد و در یادها خواهد ماند که " دکتر حسینی و یارانش هم نتوانستند ".

بیاد بیاوریم که مولای متقیان از چه دردمند بود :
فیا عجبا عجبا! والله یمیت القلب، و یحلب الهم اجتماع هولاء القوم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم ...
به بنده طعنه زدند که شما توجه نخواهید کرد، با اینحال دلم روشن است هنوز به دولت مهر!

امروز پنجشنبه 5 آبان 1390
والعاقبة للمتقین

حسین حسین زاده نوری

بزنگاهی برای جبهه پایداری

+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم آبان 1390 ساعت 12:56 شماره پست: 891

جبهه پایداری در وضعیتی خاص به سر می برد. از چه بابت؟ از این بابت که اگر در انتخابات مجلس با لیست اصولگرایان پیوند نخورد می گویند عامل تفرقه و بر هم خوردن وحدت بین اصولگراها گردیده است و اگر از لیست مورد نظر اصولگرایان حمایت کند آن وقت دیگر فلسفه تشکیل چنین جریانی زیر سوال می رود چرا که این وحدت به این معناست که جبهه پایداری حرف جدیدی برای گفتن ندارد بنابراین اصل تشکیل آن زیر سوال خواهد رفت. با این وصف بهتر است جبهه پایداری لااقل برای این اتخابات پیش رو وارد حوزه مصادیق نگردیده و به تقویت گفتمان انقلاب و اسلام بپردازد.

در تاریخ انقلاب همواره با افراد و گروه هایی مواجه بودیم که نسبت به دیگر مدعیان وابستگی به انقلاب٬ شور و خروش بیشتری را برای دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی از خود نشان داد اند. این طیف اغلب به دلیل نفاق یا کم رغبتی جریان های موسوم به اصولگرا از عرصه جامعه طرد شده و یا بعضا به دامان جناح رقیب سوق پیدا می کردند. سر و سامان دادن و به معنای جذب و استخدام این بخش از قوای فعال جامعه همواره مورد نظر و طمع سردمداران جناح های سیاسی محسوب می شده است. در مورد علت تشکیل جبهه پایداری برخی نیز این شائبه را دامن زدند که علت راه افتادن چنین جریانی جهت دهی به گرایش های تند و انقلابی بخشی از بدنه نیروهای ارزشی جامعه در راستای تامین منافع جناح به اصطلاح اصولگرا بوده است. این شائبه زمانی تقویت می شود که جبهه پایداری با الحاق به لیست چند بعلاوه چند نشان دهد که حرف تازه ای برای گفتن ندارد... .

قطعا برادران تیزبین و تحلیلگر ما در جبهه پایداری حواسشان به این آسیب ها متمرکز بوده و با اتخاذ تدبیری هوشمندانه اجازه نخواهند داد بازی سازان معامله گر سیاسی بهره ای از مناقشات و رقابت های داخلی نصیب خود کنند.

شاید بعضی ها از این حرف ناراحت شوند
+ نوشته شده در دوشنبه دوم آبان 1390 ساعت 23:7 شماره پست: 890

 

از امام موسی صدر چه می دانیم؟

راستش را بخواهید چیز خاصی نمی دانیم. یعنی اصلا ما عادت کرده ایم قدر مفاخر فرهنگی و علمی خود را ندانیم. چند روز دیگر شهادت امام جواد علیه السلام است. بینی و بین الله ما بچه شیعه ها چقدر از زندگی و مناقب این امام همام با خبر هستیم؟ تعارف که نداریم. معلوم است هیچ. حتی شاید نحوه شهادت ایشان را ندانیم.

شاید بعضی ها از این حرف ناراحت شوند اما گویا همین روزها باید منتظر باشیم که خبر شهادت دانشمند مبارز عالم اسلام٬ سید موسی صدر به طور رسمی اعلام شود. حالا شرط می بندم با شما به محض این که نام این بزرگوار بر سر زبان ها بیفتد نخستین شایعه این خواهد بود که بعله! جناب صدر با انقلاب ایران ناسازگار بود و اصلا امام را قبول نداشت و . . . مشابه این سناریو را آن قدر دیده ایم که همه چیز را از بر هستیم. خوب است در این خصوص از تجربه گذشته استفاده کرده و دستمان را پر نگه داریم. راستی هیچ می دانستیم صدر نخستین کسی بود که به امام خمینی لقب امام را داد؟ مقاله خوبی درباره روابط امام و صدر خوانده ام که عینا کپی کرده و در ادامه مطلب در اختیار علاقمندان قرار می دهم: 


از امام موسی صدر چه می دانیم؟

راستش را بخواهید چیز خاصی نمی دانیم. یعنی اصلا ما عادت کرده ایم قدر مفاخر فرهنگی و علمی خود را ندانیم. چند روز دیگر شهادت امام جواد علیه السلام است. بینی و بین الله ما بچه شیعه ها چقدر از زندگی و مناقب این امام همام با خبر هستیم؟ تعارف که نداریم. معلوم است هیچ. حتی شاید نحوه شهادت ایشان را ندانیم.

شاید بعضی ها از این حرف ناراحت شوند اما گویا همین روزها باید منتظر باشیم که خبر شهادت دانشمند مبارز عالم اسلام٬ سید موسی صدر به طور رسمی اعلام شود. حالا شرط می بندم با شما به محض این که نام این بزرگوار بر سر زبان ها بیفتد نخستین شایعه این خواهد بود که بعله! جناب صدر با انقلاب ایران ناسازگار بود و اصلا امام را قبول نداشت و . . . مشابه این سناریو را آن قدر دیده ایم که همه چیز را از بر هستیم. خوب است در این خصوص از تجربه گذشته استفاده کرده و دستمان را پر نگه داریم. راستی هیچ می دانستیم صدر نخستین کسی بود که به امام خمینی لقب امام را داد؟ مقاله خوبی درباره روابط امام و صدر خوانده ام که عینا کپی کرده و در ادامه مطلب در اختیار علاقمندان قرار می دهم: 


روابط امام صدر و امام خمینی، پاره‌ای واقعیت‌ها و ناگفته‌ها

By صادق, خرداد ۱۹, ۱۳۸۷ ۷:۵۹ ق.ظ

 خرداد: دو امام بزرگوار در یک روز؛ نگاهی گذرا به تاریخچه روابط امام صدر و امام خمینی، پاره‌ای واقعیت‌ها و ناگفته‌ها 
  در طول سال‌های طولانی پس از انقلاب در باره «رابطه این دو امام بزرگوار» سخنان آمیخته به افراط و تفریط زیادی گفته شده است. به راستی رابطه امام صدر و امام خمینی چگونه بود؟ از چه زمانی آغاز شد؟ چگونه گسترش یافت؟ ابعاد علمی، اجتماعی و سیاسی آن به چه شکلی بود؟ امام خمینی در حمایت از حرکت امام صدر در لبنان چه نقشی داشت؟ امام صدر در حمایت از حرکت امام خمینی در ایران چه اقداماتی انجام داد؟ وجوه اشتراک و افتراق این دو امام بزرگوار چه بود؟ و بالأخره آنکه امام خمینی برای پیگیری 
                                                                                 
    اول / «۱۴ خرداد» سالروز رفتن و آمدن دو امام بزرگوار است؛ امام خمینی در ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸ چشم از جهان فرو بست و امام موسی صدر در ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷ چشم به جهان گشود. در طول سال‌های طولانی پس از پیروزی انقلاب در باره «رابطه این دو امام بزرگوار» سخنان آمیخته به افراط و تفریط زیادی گفته شده است. برخی اطرافیان امام خمینی، امام صدر را با بی‌مهری مخالف آن حضرت و از دایره انقلاب خارج نامیدند و در این راه چنان مبالغه کردند که متأسفانه هیچ‌گاه از ربوده شدن آن بزرگوار و نیز عدم پیگیری مؤثر سرنوشت ایشان توسط جمهوری اسلامی ایران به درد نیامدند. بعضی اطرافیان امام صدر نیز از آن سو راه غلو پیمودند و آن بزرگوار را عقل منفصل امام خمینی و رهبر انقلاب اسلامی در خارج از کشور نامیدند. به راستی حقیقت ماجرا چیست؟ رابطه امام صدر و امام خمینی چگونه بود؟ از چه زمانی آغاز شد؟ چگونه گسترش یافت؟ ابعاد علمی، اجتماعی و سیاسی آن به چه شکلی بود؟ امام خمینی در حمایت از حرکت امام صدر در لبنان چه نقشی داشت؟ امام صدر در حمایت از حرکت امام خمینی در ایران چه اقداماتی انجام داد؟ وجوه اشتراک و افتراق این دو امام بزرگوار چه بود؟ و بالأخره آنکه امام خمینی برای پیگیری سرنوشت امام صدر چه کرد؟ بدیهی است که یافتن پاسخ دقیق این سؤال‌ها، مستلزم تکمیل و تدوین تاریخ شفاهی این دو بزرگوار و نیز جمع‌آوری و بررسی عمیق اسناد و مدارک تاریخ معاصر شیعه، ایران و لبنان است. با این حال یادداشت حاضر بر آن است تا به حکم «ما لا یدرک کله، لا یترک کله»، در چارچوب اطلاعات کنونی نگارنده و به شکلی گذرا، پاسخ‌های «اولیه‌ای» به سوالات فوق ارائه دهد.
    دوم / آشنایی امام صدر و امام خمینی، از حدود سال‌های ۱۳۱۶ – ۱۳۱۷ و از منزل پدری امام صدر آغاز شد. زمانی که امام صدر یک نوجوان مدرسه‌ای ده ساله بود و امام خمینی یک مدرس فاضل حدود ۳۵ ساله در حوزه علمیه قم. امام صدر آن زمان «آقا موسی» خوانده می‌شد و امام خمینی «حاج آقا روح‌الله». مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مجدد حوزه علمیه قم تازه دار فانی را وداع کرده بود [۱۰ بهمن ۱۳۱۵] و مرحوم آیت‌الله العظمی سید صدرالدین صدر، به عنوان وصی و جانشین ایشان ریاست حوزه را بر عهده گرفته بود. منزل آیت‌الله صدر، خصوصا در آن دوران فشار رضاخانی، محل مراجعه و پناه عموم علماء و طلاب بود و طبیعتا امام خمینی نیز بدانجا آمد و شد فراوان داشت. اندکی بعد جریانی دیگر رخ داد که آمد و شد امام راحل را به آن منزل پر برکت مضاعف ساخت. پدر امام صدر یک جلسه خصوصی مذاکره علمی تشکیل داده بود که در آن بر برخی کتب مهم فقهی حاشیه می‌نگاشتند. دو تن از اعضاء برجسته آن جلسه عبارت بودند از مرحوم آیت‌الله العظمی سید احمد شبیری زنجانی [پدر آیت‌الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی از مراجع بزرگوار کنونی] و مرحوم آیت‌الله سید زین‌العابدین کاشانی و یکی از اعضاء جوان‌تر آن، امام خمینی.
    سوم / امام صدر از سال ۱۳۲۲ رسما وارد حوزه علمیه قم شد؛ تا اواخر سال ۱۳۲۵ مقدمات و سطوح حوزوی را تمام کرد و از ابتدای سال ۱۳۲۶ تا پاییز سال ۱۳۳۸، قریب ۱۳ سال تمام در دروس خارج حوزه‌های قم و نجف شرکت کرد. اساتید ایشان دو گروه بودند: استادان اصلی و بزرگواری که امام صدر سال‌ها در دروس آنان حاضر شد و باصطلاح «ملازم» درس آنان بود؛ و برخی اساتید بزرگوار دیگر که امام صدر، خصوصا در ایام تعطیل، تنها چند صباحی در درس آنان حاضر گردید. امام خمینی از اساتید اصلی امام صدر نبود و آن بزرگوار به جز بخش اندکی از کتاب رسائل در دوران سطح و نیز بخش اندکی از مبحث زکات در دوران خارج، نزد امام راحل تلمذ نکرد. امام صدر هم در فقه و هم در اصول، شاگرد مرحوم آیت‌الله العظمی سید محمد محقق داماد بود. اساسا جمعی از نخبه‌ترین طلاب دهه‌های ۲۰ و ۳۰ حوزه علمیه قم از شاگردان و ملازمین درس مرحوم آیت‌الله داماد محسوب می‌شدند که امام صدر، شهید بهشتی و آیات عظام سید موسی شبیری زنجانی، سید مهدی روحانی، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی و سید جلال‌الدین طاهری، از آن جمله‌اند. این بزرگان معروف بود که شاگردان خاص و ملازمین درس مرحوم آقای داماد هستند، درست همانطور که آیات عظام حسینعلی منتظری، محمد فاضل لنکرانی، جعفر سبحانی و بسیاری بزرگان دیگر شهرت داشتند که شاگردان خاص و ملازمین درس حضرت امام هستند. امام صدر اگرچه در فقه و اصول برای امام راحل جایگاه بلندی قائل بود، اما آیات عظام محقق داماد، سید ابوالقاسم خویی و سید محمد باقر صدر را بر آن بزرگوار ترجیح می‌داد و آیت‌الله العظمی سید محمد کاظم شریعت‌مداری را نیز هم‌ردیف ایشان می‌دانست.
    چهارم / اگرچه امام صدر با امام خمینی ارتباط علمی اندکی داشت، اما محبت امام راحل مانند بسیاری بزرگان دیگر در قلب او بود و همچنین لطف حضرت امام همواره شامل حال او. مکررا پیش آمد که امام خمینی به مشهد مقدس مشرف شدند و امام صدرِ جوان نیز به واسطه مرحوم آیت‌الله شیخ محمد صدوقی [شهید بزرگوار محراب] همراه ایشان بود. همچنین معروف است که یکی از سال‌ها مرحوم آیت‌الله العظمی صدر آیات بزرگوار حسینعلی منتظری و شهید مطهری را مأموریت داد تا به ترتیب طلاب اصفهانی و مشهدی را برای صرف شام در شب عید «فرحة الزهراء» به منزل ایشان دعوت کنند. مرحوم آیت‌الله العظمی سید رضا صدر [برادر بزرگ امام صدر] یک هفته قبل از مراسم برای ۳۰۰ تن شام [پلو و خورش قیمه] سفارش داد که می‌بایست در موعد مقرر در منزل پدر تحویل داده شود. امام صدر جوان و شوخ طبع که از قضیه مطلع شده بود، به اتفاق مرحوم آیت‌الله شیخ شهاب‌الدین اشراقی [داماد امام خمینی] نقشه‌ای کشیدند تا غذاها را «تک» بزنند. آنها روز عید دو ساعت زودتر نزد آشپز حاضر شدند و گفتند برنامه عوض شده است و ما خود آمده‌ایم غذاها را تحویل بگیریم. دیگ‌های غذا تحویل گرفته شد و بلافاصله بر روی یک گاری به باغی در منطقه سالاریه [خارج از محدوده آن روز قم] منتقل گردید. آن شب ۳۰۰ تن دیگر از طلاب در باغ سالاریه حاضر شدند و شام سفارشی مرحوم آیت‌الله سید رضا صدر را با اشتها تناول کردند. یکی از بزرگانی که آن شب در باغ سالاریه حضور داشت، امام راحل بود که البته از همان روز اول در جریان نقشه قرار داده شده بود. مرحوم آیت‌الله سید رضا صدر که در ساعات آخر شب اطلاع حاصل کرده بود رو دست خورده است، بی‌درنگ دست به کار شد و با بسیج دوستان و تحمل مشقت و زحمت فراوان، شام میهمانان منتظر اصفهانی و مشهدی را از میهمان‌خانه‌ها و رستوران‌های قم تأمین نمود. آن شب میهمانان دو فرزند برومند آیت‌الله العظمی صدر از صمیم قلب خنده و شادی کردند، هرچند آقا رضا از برادر کوچک خود بی‌نهایت عصبانی بود و نتیجتا آقا موسی چند روز فراری! این واقعه مثل بمب در قم صدا کرد و تا مدت‌ها نقل محافل و مجالس بود. معروف است که حضرت امام صبح روز بعد جلسه درس خارج خود را با این جمله آغاز و صد البته همان موقع منفجر کرده بود: «خوب؛ بحث جلسه قبل ما در باره موضوع پلو و خورش قیمه به کجا رسیده بود»؟!
    پنجم / اگرچه امام صدر محبت امام خمینی را در دل داشت و امام راحل نیز به آن بزرگوار عنایت، اما شخصیت اخلاقی، اجتماعی و حتی سیاسی امام صدر هم مانند شخصیت علمی ایشان، از حضرت امام کمتر متأثر بود. امام صدر هم در اخلاق و هم در عرصه اجتماع و سیاست، بیش از هر کس از مرحوم پدرش تأثیر پذیرفته بود. سبب این امر نیز روشن است. امام صدر از یک خاندان اصیل، عریق و شریفی برخاسته بود که لااقل تا ۹۰۰ سال پیش از این، اجداد آن تماما از مراجع، مجتهدین و زعماء مهم شیعه بودند. بدیهی است فرزندانی که وارث چنین تاریخ درخشان و از خصوصیات موروثی آباء و اجداد خود اشباع هستند، در قیاس با دیگران کمتر از اطراف خود تاثیر می‌پذیرند. یکی از مهم‌ترین خصوصیاتی که امام صدر از پدر به ارث برده بود، داشتن سعه صدر، برخورد پیامبرانه با مخالفان و تحمل کارشکنی‌ها و گذشت در برابر آزار و اذیت آنان بود. در دوران زعامت امام صدر بر شیعیان و بلکه کل جامعه لبنان، هیچ‌یک از مخالفان روحانی و غیر روحانی آن بزرگوار که بسیار بودند، نه تحت کمترین فشار قرار گرفت و نه حتی با یک مورد هتک حرمت، محدودیت یا محرومیت از برخی حقوق اجتماعی روبرو شد. این در حالی بود که بر حسب قانون لبنان، امام صدر به عنوان رئیس طایفه شیعه آن کشور از همان حرمت و منزلتی برخوردار بود که جایگاه بلند ولی فقیه در ایران. امام صدر پس از پدر، به بزرگانی چون آیات‌الله سید عبدالحسین شرف‌الدین، علامه طباطبایی و نیز مرحوم عبادی [همسر خواهر خود]، بیش از دیگر بزرگان دلبستگی عاطفی داشت. نگارنده بارها از نزدیکان امام صدر شنیده است که آن بزرگوار در زندگی روزانه و حتی خانوادگی خود از این بزرگان زیاد می‌کرد؛ اما هرگز نشنیده است که آن بزرگوار از امام خمینی چنین یاد کرده باشد. لازم به یادآوری است که امام صدر در پاییز سال ۱۳۳۸ و در شرایطی به لبنان هجرت کرد، که نهضت عظیم اجتماعی و سیاسی امام راحل در داخل کشور هنوز آغاز نشده بود.
    ششم / آموزه‌ها و شعارهای راهبردی امام صدر، همان آموزه‌ها و شعارهای راهبردی امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران بود؛ با این تفاوت که حداقل یک دهه قبل از پیروزی انقلاب، بر دل و زبان شیعیان لبنان جاری بوده است. اصول، ارزش‌ها و مبانی مهمی چون «عدم جدایی دین از سیاست»، «ساختن جامعه مدنی صالح»، «بازگشت به اصول و فرهنگ اهل بیت (ع)»، «تقریب مذاهب»، «نه شرقی و نه غربی»، «آزادی‌خواهی»، «ظلم ستیزی»، «مبارزه با استبداد»، «مقاومت در برابر اسرائیل»، «آزاد سازی قدس»، «فرهنگ شهادت»، «مبارزه با حرمان»، «سازندگی و توسعه»، «گفتگوی ادیان» و …، سالها قبل از پیروزی انقلاب در ادبیات سیاسی شیعیان لبنان ثبت گردید و صدها نفر در راه تحقق این آرمان‌ها به شهادت رسیدند. بر گفتن این جملات اصرار دارم تا پوچی این نوع غرورهای کاذب، تعصبات تحقیر ‌کننده و خودبزرگ‌بینی‌های کودکانه هرچه بیشتر نمایان شود، که «هر کس عمل صالح و کار نیکی در این دنیا انجام داد، حتما با الهام از امام راحل عزیز ما و انقلاب اسلامی ایران بوده است»! اگرچه بسیارند انسا‌ن‌هایی که راه و رسم درست زندگی کردن را از امام خمینی و انقلاب اسلامی‌ آموختند، اما انسان‌های بسیار دیگری نیز بوده و هستند که مانند امام راحل و دیگر پیشینیان ما، این‌گونه آموزه‌ها را مستقیما از خود مکتب اهل بیت (ع) آموختند. و بالأخره آنکه امام صدر و امام خمینی نه تنها در راهبردها و اصول کلان مشترکات فراوانی داشتند، که در بسیاری راهکارها و تاکتیک‌ها نیز چنین بودند. یکی از مهمترین راهکارهای مشترک این دو امام بزرگوار، تکیه آنها بر مردم بود. امام صدر نیز مانند امام خمینی مردم را باور کرده و با جوشش احساسات خود احساسات آنان را به جوشش و با جاذبه و قدرت معنوی کم‌نظیر خود آنان را به حرکت در آورده بود. بیعت شیعیان لبنان در مرداد سال ۱۳۴۵، اعتصاب سراسری لبنان در سال ۱۳۴۹، تظاهرات تاریخی بعلبک و صور در سال ۱۳۵۳، همه و همه صحنه‌هایی بودند که با مراسم پرشکوه عید فطر و عاشورا سال ۱۳۵۷ تهران برابری می‌کنند.
    هفتم / امام صدر از همان ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و همگام با جامعه روحانیت مبارز ایران، حمایت جدی و عملی خود از انقلاب اسلامی ایران و شخص امام خمینی را آغاز کرد. این حمایت‌ها تا آخرین لحظه حضور، یعنی تا روز ۹ شهریور سال ۱۳۵۷ بی‌وقفه ادامه داشت. برخی اقدامات آن بزرگوار به شرح ذیل است:
    • سفر به اروپا و شمال آفریقا در تابستان ۱۳۴۲ و دیدار با رهبران واتیکان و الازهر برای آزادسازی امام راحل [آیت‌الله العظمی خویی پس از آزاد شدن امام راحل در پایان سفر امام صدر تصریح کرده بود، که این آزادی بیش از هر چیز مرهون سفر آقای صدر بوده است]؛
    • تلاش‌های بین‌المللی برای تأمین امنیت امام راحل در ترکیه و انتقال ایشان به عتبات عالیات؛
    • حمایت مستقیم مادی و معنوی از مبارزین ایرانی مستقر در لبنان از سال ۱۳۴۳ به بعد [از امثال آقایان حسن عطایی و سید محمد عربشاهی در نیمه اول دهه ۴۰ گرفته تا امثال آقایان محمد منتظری و علی جنتی در دهه ۵۰ شمسی]؛
    • دیدار با شاه در زمستان ۱۳۵۰ به درخواست برخی اعاظم انقلاب به منظور جلوگیری از اعدام برخی جوانان مبارز و نیز آزادسازی آقای هاشمی رفسنجانی؛
    • تأمین فضای عملیاتی مناسب در سوریه برای مبارزین ایرانی در دوران حافظ اسد؛
    • تأمین اطلاعاتی امام راحل و بزرگان انقلاب در نجف و ایران؛
    • فراهم‌سازی زمینه‌های آموزش نظامی گروه کثیری از جوانان ایرانی در لبنان و سوریه؛
    • دعوت از امام راحل برای هجرت به لبنان در دی ۱۳۵۲ پس از ازدیاد فشار بعث عراق بر ایشان؛
    • ابتکار اطلاق لقب «امام» بر امام خمینی در بهمن ۱۳۵۲ (گفتگو با روزنامه المحرر لبنان)؛
    • برپایی مراسم باشکوه تشییع، تدفین و ترحیم مرحوم دکتر علی شریعتی در دمشق و بیروت؛
    • برنامه‌ریزی انجام اولین مصاحبه امام خمینی با مطبوعات مهم جهان، با ارسال لوسین ژرژ نماینده روزنامه فرانسوی لوموند در بیروت به نجف؛
    • تشویق برخی اعاظم نجف اشرف جهت اتخاذ مواضع قوی‌تر در حمایت از امام خمینی؛
    • تشویق  سران جهان عرب جهت ابراز همدلی و همگامی با انقلاب اسلامی ایران [شهید بزرگوار آیت‌الله سید محمد باقر حکیم یکی از اسباب ربوده شدن امام صدر را نگرانی دشمن از نقش کلیدی ایشان در تنظیم روابط انقلاب با جهان عرب می‌دانستند]؛
    • معرفی امام راحل به عنوان رهبر انقلاب ایران در روزنامه لوموند فرانسه یک هفته قبل از اختفاء؛
    بدون شک بزرگترین خدمت امام صدر به انقلاب، آماده‌سازی شیعیان لبنان برای همگامی و پشتیبانی از آن بود. هیچ‌کدام از دیگر مناطق شیعه‌نشین جهان، اعم از عراق [که خود حضرت امام ۱۵ سال از عمر خود را کنار مردم آن گذرانیدند] و نیز بحرین، پاکستان، افغانستان و …، مانند لبنان به حمایت از انقلاب بر نخاستند. در لبنان نیز اگر شرائط نابسامان دهه ۳۰ شمسی استمرار می‌یافت، قطعاً چنین استقبالی واقع نمی‌شد. این نهایت خوشوقتی انقلاب بود که شیعیان لبنان طی دو دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی توسط امام صدر متحول و برای حمایت از انقلاب آماده شدند.
    هشتم / امام صدر اگرچه به امام خمینی علاقمند و در اصول، ارزش‌ها، مبانی و بسیاری راهکارها با ایشان هم‌عقیده و هم‌سلیقه بود و اگرچه در حد توان خویش از مبارزات آن بزرگوار علیه رژیم شاه پشتیبانی ‌کرد، اما هیچ‌گاه در ایشان ذوب نبود، به همان سبب که در دیگر بزرگان نیز ذوب نبود، و هم در اندیشه و هم در عمل، ضمن مشورت با دیگران، همواره استقلال خود را حفظ نمود. وقتی امام خمینی در فروردین سال ۱۳۴۳ اولین پیام حج خود را خطاب به مسلمانان جهان توسط مرحوم آیت‌الله العظمی سلطانی طباطبایی برای امام صدر به مکه فرستاد تا تعریب و سپس میان زائران خانه خدا پخش شود، امام صدر انتشار آن را در میان مردم مصلحت ندانست و از انجام این امر ممانعت کرد. امام صدر در مهر سال ۱۳۴۴ و در حالی در مراسم افتتاح مؤسسه دارالتبلیغ اسلامی قم شرکت و سخنرانی کرد، که امام راحل با اصل برپایی آن مؤسسه مخالف بود. امام صدر در زمستان سال ۱۳۵۰ در حالی بنابر توصیه برخی مراجع وقت، درخواست شهیدان بهشتی، مطهری و خانواده‌های بعضی زندانیان مبارز با شاه دیدار کرد، که امام راحل به کلی با انجام چنین کاری مخالف بود. امام صدر طی تمامی سال‌های دهه ۵۰ شمسی در حالی با سران عرب از نزدیک تعامل داشت و امثال ملک حسن، ملک حسین و حتی انور سادات و حسنی مبارک را به گرمی در آغوش می‌کشید، که سلیقه امام راحل به کلی با این روش مغایر بود. امام صدر در حالی با سرکوبی مسیحیان در جنگ داخلی لبنان و تداوم آن تا تسلط مسلمانان بر حکومت آن کشور قاطعانه مخالفت کرد، که مبارزان ایرانی منسوب به امام راحل در لبنان [و نه لزوما خود آن بزرگوار] به سختی بر آن پای فشردند. امام صدر در حالی با راهبرد پرتاب کاتیوشا توسط فلسطینی‌ها از سرزمین جنوب لبنان به داخل اراضی اشغالی فلسطین قاطعانه مخالفت کرد، که مبارزان ایرانی منسوب به امام راحل در لبنان با استناد به بعضی فرمایشات آن بزرگوار متعصّبانه از آن دفاع ‌کردند.
    نهم / امام صدر اگرچه در رأی و عمل خود استقلال و حتی در برخی جزئیات با امام راحل اختلاف سلیقه و نظر داشت، اما حریت و آزادگی ایشان هرگز باعث نشد تا ذره‌ای از عاطفه، لطف و عنایت آن مرجع بزرگوار نسبت به ایشان کاسته شود. امام خمینی به اصالت، اخلاص، علمیت و خبرویت امام صدر در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی اعتقاد داشت و به همین سبب نیز همواره در حد توان خود از حرکت آن بزرگوار در لبنان حمایت کرد. امام راحل از اولین مراجع بزرگ شیعه بود که مقلدینش اجازه یافتند بخش قابل توجهی از وجوهات شرعیه خود را در مسیر اهداف امام صدر صرف کنند. اعتماد امام خمینی به سلامت نفس و توانمندی امام صدر چنان بود که نه تنها حجم وسیع گزارشات کذب و تبلیغات دروغین امثال جلال‌الدین فارسی علیه امام صدر ایشان را بر آشفته نکرد، بلکه وقتی مرحوم آیت‌الله العظمی سید محمد علی موحد ابطحی از آن بزرگوار سوال کرده بود که «بر فرض پیروزی، آیا کسی را دارید که در رأس حکومت آینده ایران قرار دهید؟»، به سادگی پاسخ داده بود: «آری! رفیق خودت آقا موسی»! امام راحل در تابستان سال ۱۳۵۵ که فشارهای آیت‌الله سید حسن شیرازی و پیروان او در سوریه علیه امام صدر به اوج خود رسیده بود، قاطعانه دستور داد تا پرداخت شهریه به حوزه علمیه زینبیه و شاگردان مرحوم شیرازی قطع شود. آن بزرگوار همچنین وقتی در اولین روز اقامت خود در پاریس با آقای دکتر صادق طباطبایی خواهرزاده محترم امام صدر روبرو شدند، در پاسخ این سوال که «آقا، شما کجا و اینجا کجا» با حالت عاطفی خاصی اظهار داشته بودند: «اگر دائیت بود، که ما به اینجا نمی‌آمدیم»!
    دهم / اگر این سخن جبران خلیل جبران را بپذیریم که «ژرفای محبت تنها در لحظه فراق شناخته می‌شود»، اقدامات امام خمینی در پیگیری سرنوشت امام صدر را نشانه‌ای گویا از عمق لطف و محبت ایشان نسبت به آن بزرگوار خواهیم یافت. امام راحل پس از ربوده شدن امام صدر نه تنها از نجف و پاریس با ارسال تلگراف و نماینده نزد حافظ اسد، یاسر عرفات و نیز معمر قذافی رأسا در صدد پیگیری و حل مسأله بر آمد، بلکه در روزهایی که خطر عدم تمدید اقامت ایشان در فرانسه به اوج خود رسیده بود، دعوت قذافی جهت عزیمت به لیبی را با قاطعیت رد کرد. انقلاب اسلامی ایران در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ در حالی به پیروزی رسید، که رژیم معمر قذافی از سال‌ها پیش از آن، روابط سیاسی خود با ایران را قطع کرده بود. امام خمینی در دیدار ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ خود با فرستادگان لیبی، ضمن ابراز نگرانی از «سرنوشت امام صدر»، تقاضای آنان مبنی بر آمدن قذافی به ایران را با این بهانه که «من فعلا به قم می‌روم» رد نمود. امام راحل نه تنها هرگز از مسئولین کشور نخواست تا رابطه ایران – لیبی را مجددا برقرار سازند، بلکه در دیدار ۲۹ تیر ۱۳۵۸ خود با وزیر خارجه دولت موقت دستور دادند تا «موضوع روابط ایران و لیبی فعلا مسکوت گذارده شود». اینکه روابط ایران و لیبی اندکی پس از استعفای دولت موقت در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ مجددا برقرار شد، تنها و تنها به سبب اصرار و بلکه اجماع مسئولین وقت کشور، خصوصا آیات‌الله منتظری، هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای بر این امر بود. امام راحل که حتی در مهم‌ترین تصمیم‌سازی‌های کشور [به طور مثال ورود ایران به خاک عراق پس از آزادسازی خرمشهر یا پذیرش قطعنامه ۵۹۸] همواره برآیند نظر مشاوران ارشد خود را بر نظر خویش رجحان می‌داد، طبیعی بود که در مورد رابطه ایران و لیبی نیز چنین کند. با این همه، امام راحل در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران بی‌درنگ پیشنهاد غسان توئینی شخصیت برجسته مسیحی لبنان مبنی بر معاوضه گروگانها با امام صدر را پذیرفت همچنین به هنگام عزیمت حجت‌الاسلام سید کاظم خوانساری اولین سفیر جمهوری اسلامی در لیبی به وی تأکید کرد: «هر وقت در مورد آقا موسی خبری بدست آوردید، مرا بلافاصله و بدون واسطه در جریان قرار دهید! در این مورد با هیچکس دیگر صحبت نکنید! حتی با احمد»! حضرت امام تا واپسین لحظات زندگی، به رغم اصرار و اهمیتی که مسؤلان ارشد کشور برای روابط با لیبی قائل بودند، از پذیرفتن معمر قذافی خودداری و سبب این تصمیم را برای آیت‌الله العظمی موسوی اردبیلی چنین بیان کرد: «او هنوز مسأله آقا موسی را حل نکرده است. چگونه او را بپذیرم»!

    والسلام.

منبع: استاد کمالیان، سایت روایت صدر

 

ریاست سازمان بازرسی را برکنار کنید!

+ نوشته شده در یکشنبه یکم آبان 1390 ساعت 5:19 شماره پست: 889

در قبال هر نوع سهل انگاری در نظام اداری کشور که گاه باعث رسوایی های محیرالعقولی همچون تخلف اخیر بانکی می گردد باید یقه سازمان بازرسی کل کشور را نیز گرفت. این سازمان مکلف است بی هیچ واهمه یا رودربایستی چتر گسترده نظارت خود را بر تمام ارکان اداری کشور بگستراند. به طور طبیعی کسی که ریاست این سازمان را برعهده دارد باید فردی متعهد بوده و در ساختار سیاسی و زد و بندهای جناحی، بی نفع و بی طرف باشد.

آیا به نظر شما حجت الاسلام پورمحمدی دارای چنین شاخصه ای است؟ او مدتی وزیر کشور دولت نهم بود که در نهایت با اخراج از سوی فرزند ملت مواجه گردید. این روحانی اهل رفسنجان بلافاصله جذب قوه قضائیه شد و از باب ایجاد وحدت بین قوا! تا مدت ها به سخنرانی های کنایه آمیز بر ضد دولت اقدام می ورزید. از همه این حرف ها که بگذریم هیچ گاه اظهار نظر وی درباره دانشگاه آزاد را فراموش نخواهیم کرد. وی در پاسخ به چرایی عدم نظارت این سازمان بر میلیاردها تومانی که در دانشگاه آزاد جا به جا می شود مدعی شد این دانشگاه خصوصی است و سازمان بازرسی کل کشور نمی تواند بر آن نظارت کند! دیری نپائید که کمیته فقهی و حقوقی زیر نظر مقام معظم رهبری ثابت کرد اموال دانشگاه آزاد متعلق به بیت المال مسلمین است اما دیگر کسی اظهارنظری در این خصوص از وی نشنید.

مدتی است خبری در جراید انتشار یافته که حکایت از کمک قابل توجه حجت الاسلام نواب ریاست معزول مرکز خدمات حوزه در ایام انتخابات به میرحسین موسوی آن هم از بودجه حوزه علمیه داشته است. درباره ریخت و پاش ها و سوءمدیریت نامبرده حرف های بسیاری است که دیر یا زود بازگو خواهد شد. نواب از طرفداران میرحسین موسوی بوده و تا بهمن 89 نیز حاضر به موضع گیری در قبال فتنه گران نبوده است. دانشگاه ادیان تحت مدیریت وی نیز یکی از مراکز تجمع اساتید دخیل در فتنه محسوب می شده است.

پورمحمدی که رفاقتی صمیمی با وی دارد این بار نیز در مواجهه با پرسش از چرایی عدم نظارت بر این تخلف مالی، سخت برآشفت و به دفاع جانانه از سوابق درخشان وی – به زعم خود- پرداخت و ادعا کرد این کمک ها بابت آموزش طلاب در فرهنگستان هنر پرداخت شده است. گذشته از آن که فرهنگستان هنر یک نهاد نرم افزاری بوده وکار اجرایی و آموزشی انجام نمی دهد و از اساس چنین هزینه ای برای ده نفر طلبه قابل باور نمی باشد متن مندرج  در یکی از سه فقره چک اهدایی جناب نواب آن هم در ایام انتخابات و در وجه ریاست ستاد تبلیغاتی موسوی بابت قرض الحسنه! نیز دارای نکات قابل تإملی است که نشان می دهد این حاتم بخشی ریشه در مقصود دیگری داشته است.

بررسی چک های نواب را می توانید در لینک مقابل پیگیری نمایید:

http://www.598.ir/fa/news/24005/ابهامات‎جدید-درباره-چک‌-60-میلیونی-‌نواب

اما حرف حساب ما این است آیا مصطفی پورمحمدی از عدالت ، وارستگی و ثبات فکری لازم برای تصدی جایگاه حساسی چون ریاست سازمان بازرسی کل کشور آن هم در نظام مقدس جمهوری اسلامی برخوردار است؟

آب را می توان از سرچشمه زلال آن نوشید.

 
  • سیدحمید مشتاقی نیا