اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

آرشیو مهر89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۸۹، ۰۹:۳۰ ق.ظ


دروغ نگو ای تنبل !!

+ نوشته شده در جمعه سی ام مهر 1389 ساعت 2:12 شماره پست: 596

 

بشمارید  ٬ یک بار ٬ دوبار ٬ سه بار  . . .

واقعا باید آمار گرفت . این بابا راه رفت و هر جا رسید گفت : رهبر انقلاب با وقف دانشگاه آزاد موافقت کرده است ! جل الخالق ! همان اوایل یک نفر از اعضای بیت رهبری این ادعا را تکذیب کرد ولی این بابا دست بردار نبود که نبود . روز روشن توی چشم همه نگاه می کرد و دروغ می گفت . آخرش هم که روسیاهی ماند برای ذغال .

اما این آمار خیلی به درد می خورد . لااقل برای تشکیک در تمام ادعاهای تاریخی که تنها مدرک و سندش نقل قول همین آقاست . باید در تاریخ نگاری هایش شک کرد . صداقت او دیگر اعتبار ندارد . این طور نیست ؟!

 
این سریال یک ریال هم نمی ارزد
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم مهر 1389 ساعت 13:49 شماره پست: 595

 

مردک ! الاغ !!

لااله الاالله . . .

فکر می کنید با کی ام ؟ موسوی ؟ هاشمی ؟ اوباما ؟ پرز ؟ . . . .

نه ٬ با این یابویی هستم  که طرح ساخت چنین سریالی را داد . تاریخ یک ملت را به گند کشاند . ابتذال یعنی این . مگر چند سال از جنگ گذشته که گنجینه دفاع مقدس را به هیچ و پوچ تعبیر می کنیم .  . . . بگذریم .

 

مجلس ترحیم اصول گرایی !!

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم مهر 1389 ساعت 6:47 شماره پست: 594

 

طرحی در مجلس با سر و صدا پیگیری می شد که هدف از آن کاهش روابط با دولت انگلیس بود . شما خبر دارید آخرش چه شد ؟

طرحی درباره نظارت و اعمال محدودیت درباره ده ها آقازاده شاغل به تحصیل در انگلیس در مجلس مطرح بود . کسی اطلاع دارد نتیجه به کجا ختم شد ؟

پیگیری مجلس در تحریم کالاهای صهیونیستی به کجا انجامید ؟ آقایان فقط نیازمند ارائه فهرست بودند که شکر خدا تهیه شد و دیگر تمام ؟! به طور نمونه نمایندگی نیوآ در ایران نه تنها وابستگی خود به صهیونیست را تکذیب نکرد بلکه تبلیغاتش همچنان در و دیوار متروی جهادی ! ما را آذین بسته است .

طرح یا لایحه ای در مجلس به مراحل تصویب رسیده بود که مطابق آن باید مدارک تحصیلی همه مسئولان دولت و مجلس مورد تحقیق و ارزیابی قرار می گرفت . شما می دانید کارش به کجا رسید ؟

آقا در ابتدای نوروز 89 دیداری مفصل از صنعت خودرو سازی داشتند و تأکید نمودند کاهش تعرفه واردات خودرو که مصوب مجلس بوده به ضرر صنعت ملی ماست . سکوت مجلس در این باره چه چیزی را ثابت می کند ؟

تصویب فوری و غیرمتعارف مجلس برای برداشت میلیون ها دلار از حساب ذخیره ارزی برای تقویب متروی تهران به جای حمایت از مناطق محروم کشور چه پیامی را در خود جای داده است ؟

دخالت غیر کارشناسی مجلس برای ایجاد مانع در اجرای برنامه هدفمند سازی یارانه ها که به رغم ایماء و اشاره مقام معظم رهبری در نهایت منجر به ورود مستقیم معظم له به نفع برنامه دولت گردید را از یاد نخواهیم برد .

حمایت مکرر مجلس از جریان غیر قانونی مربوط به دانشگاه آزاد که معرف حضورتان هست ؟! اما این وسط جمع آوری امضا برای طرح نظارت بر نمایندگان و کمتر بودن آرای مثبت نمایندگان نسبت به تعداد امضاهای جمع آوری شده هم انصافا طنز سیاسی سال بود !

مجلس از این حاشیه های مهم تر از متن ، بسیار دارد . کاش روزی برسد که نظارت مردم بر مجلس و همه مسئولان که همان تحقق اصل امر به معروف و نهی از منکر همگانی است به عنوان یک فرهنگ دینی در جامعه به تصویب عمومی برسد .

 
آدم حسابی !
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم مهر 1389 ساعت 6:27 شماره پست: 593

 

 

مردی که می دانست نمی داند !

 

دکتر محمود حسابی از افتخارات علمی کشور ایران است . او در سال 1990 از سوی جامعه علمی جهان به عنوان " مرد اول علمی جهان " برگزیده شد . او همچنین در کنگره شصت سال فیزیک ایران در سال 1366 ملقب به " پدر فیزیک ایران "گردید . او پیش از این بزرگترین نشان های علمی کشور فرانسه را دریافت کرده بود . استاد حسابی تنها شاگرد ایرانی پروفسور انیشتن بوده و در طول زندگی ، با دانشمندان طراز اول جهان تبادل نظر داشته است . جالب است بدانید استاد سید محمود حسابی در رشته های دیگری همچون ادبیات ، بیولوژی ، راه و ساختمان ، پزشکی ، ریاضیات ، ستاره شناسی وبرق نیز تحصیلات آکادمیک را گذرانده بود .ایشان با شعر و موسیقی سنتی ایران وموسیقی کلاسیک غرب به خوبی آشنایی داشت و در چند رشته ورزشی مانند شنا نیز موفقیت هایی راکسب کرده بود . استاد به چهار زبان زنده دنیا یعنی فرانسه ، انگلیسی ، آلمانی وعربی مسلط بود و به زبان های سانسکریت ، لاتین ، یونانی ، پهلوی ، اوستایی ، ترکی و ایتالیایی اشراف داشت .

با همه این اوصاف کلمه ای که زیاد از زبان استاد شنیده می شد عبارت " نمی دانم " بود ! نه این که استاد بخواهد از پاسخ گویی به سوال ها شانه خالی کند و طفره برود . هربار که استاد با پرسشی مواجه می شد که احساس می کرد آمادگی لازم را برای پاسخ گویی کامل ندارد به جای آن که جوابی کلی بیان کرده و از خود سلب مسئولیت نماید سوال آن دانشجو و نام و تلفنش را یادداشت می کرد . آن وقت پس از این که کاملاً درباره آن سوال تحقیق و مطالعه می نمود می آمد و او را صدا می کرد و پاسخش را می داد . دانشجو وقتی می دید که آقای دکتر یک هفته یا یک ماه به دنبال پاسخ سوال او رفته متوجه می شد که استاد برایش ارزش قائل بوده است . این مسئله به همان اندازه که ارج و احترام استاد را نزد شاگردانش بالا می برد به شاگردان نیز می فهماند که در طرح پرسش های علمی و پاسخ گویی به آن باید نهایت دقت را به کار بگیرند . دکتر حسابی به شاگردانش آموخت که " نمی دانم " عیب و ننگ نیست . آن چه که عیب یک انسان شمرده می شود این است که از بیان ندانسته های خود ابا داشته و در حلّ مسائل علمی بی تفاوت باشد .

 
خورشید دگر مرخصی خواهد رفت
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مهر 1389 ساعت 9:3 شماره پست: 592

 

موضوع کفایه دلم می آید

تفسیر خوش رسائلم می آید

از دار شفای عشق ، خارج نشوم

چون رهبر با فضائلم می آید

 

شاعر این شعر زیبا و حوزوی را نمی شناسم . این روزها در آستانه سفر مهم و پر برکت ولی امر مسلمین جهان به پایتخت معارف اهل بیت علیهم السلام اهالی شهر مقدس قم خود را برای بی نظیرترین استقبال تاریخ آماده می کنند . پیامک های پی در پی مردم هم بسیار خواندنی است . نمونه طلبگی اش را آن بالا خواندید . یکی دو پیامک دیگر را هم خدمت شما عرضه می کنم :

غم از دل خسته نفسی خواهد رفت

اندوه ز قلب هر کسی خواهد رفت

آقا که به قم بیاید انشاءالله

خورشید دگر مرخصی خواهد رفت

////////////////////////////////////////////////////////////////

سیمای مقام رهبری نور جلی است

آقا به مصاف فتنه ها همچو یلی است

هر لحظه شود شور وصالش افزون

قم چشم به راه مقدم سید علی است

 
عالیجناب سایه و حقیقت آفتاب !
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مهر 1389 ساعت 12:57 شماره پست: 591

 

من هم دل خوشی از موسوی خوئینی ها ندارم . که چی ؟! راه بیفتم هر چه دلم خواست نثارش کنم ؟ کوبیدن شخصیت این بنده خدا چه قدر ارزش دارد ؟ این قدر که افتخارات ملی را هم به کام نیستی بکشانیم ؟! آیا برای انتقاد از چنین افرادی که همپیاله دشمنان خط امام گردیده اند دلیل و مستند کمی وجود دارد که حالا به جای اتکای به آنها در صدد بیان حرف هایی باشیم که بی شک مورد رضای خدا نیست ؟

دست مرکز اسناد انقلاب درد نکند . توجهش به مسائل جاری واقعاً ارزنده است . این دوستان اخیراً پرونده ای را از رفتارهای مشکوک موسوی خوئینی ها منتشر کرده اند که همینک در سایتشان با تیتر عالیجناب سایه به چشم می خورد . وسط دعوا به بهانه تحلیل رفتارهای شبهه آلود نامبرده ناگهان اصل تسخیر حماسی و غرور آفرین لانه جاسوسی را نیز زیر سوال برده و این طور وانمود می کنند که موسوی خوئینی ها به رغم نارضایتی حضرت امام (ره) دانشجویان را تشویق به چنین اقدامی نموده است . جل الخالق ! موسوی خوئینی ها به درک ! اما چه کنیم با جملات تاریخی پیرجماران که یک نمونه اش "انقلاب دوم" خواندن این خیزش ضداستکباری بوده است ؟! افتخارات تاریخی و ملی ما جای عقده گشایی ها و تسویه حساب های جناحی نیست . جالب این که هیچ رسانه ارزشی و اصول گرایی به این ناجوانمردی تاریخی اعتراض نمی کند . در دوره حاکمیت اصلاحات نیز علی مطهری راه افتاده بود و با ژست روشنفکری هر جا که می رسید مدعی می شد اگر پدرش زنده بود نمی گذاشت امام را مجبور به قبول چنین اقدام اشتباهی بنمایند ؟!! آن موقع هم متاسفانه جز نشریه جبهه کسی به این خزعبلات واکنش نشان نداد . در همان دوران کتاب شنود اشباح به قلم رضا گلپور منتشر شد که زود از بازار جمع آوری گردید . نویسنده مذکور مدعی شده بود خوئینی ها سابقه تحصیلی در حوزه نداشته اما شنیده شده در دانشگاه کمونیستی و چریکی پاتریس لومومبای مسکو درس خوانده است !! این مطلب و دیگر اتهامات واهی نویسنده فوق البته در همان زمان در سرمقاله کیهان مورد اعتراض حسین شریعمتداری قرار گرفت . طرح چنین تهمت هایی نه تنها از اخلاق اسلامی به دور بوده بلکه به مخاطبان بی طرف این گونه القا می کند که اصولگرایان در نقد رقتار و منش ضد امامی جریان فتنه دچار نقصان دلیل بوده و از این رو به بیان ادعاهای غیر منطقی روی آورده اند .  

 
این جا فلسطین نیست !
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم مهر 1389 ساعت 18:18 شماره پست: 590

من نمی دانم حجت الاسلام مقدم کیست اما قسم می خورم وقتی او را ببینم دستش را ببوسم . او طلایه دار جبهه غیرت است که باتوم وحشیانه مزدوران شهرداری را به جان خرید تا مبادا ننگ بی تفاوتی بر پیشانی وارثان انبیا بنشیند . این خبر را بخوانید :

http://www.jahannews.com/vdcdzj0fnyt0sk6.2a2y.html

 

 
مدرسه ای به نام ایران !
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم مهر 1389 ساعت 0:52 شماره پست: 589

 

فکر می کنم آن سال ها صف نانوایی شلوغ تر از امروز بود . برای ما که بچه های اول دوم دبستان بودیم ایستادن در چنین صف هایی ، حسابی ملالت آور بود چه برسد به آدم بزرگ ها ! که به هر حال برای خودشان ده جور کار و گرفتاری درست می کنند . دوست و آشناهای جناب نانوا که البته از این امر استثنا بودند . از راه نرسیده با چشمک و ادا و اطوار ! نانشان را می گرفتند و می رفتند . اعتراض های مردم هم که کمتری توی گوش نانوا می رفت . بهانه می آورد فلانی قبلا نوبت گرفته ! اعصابمان که خورد می شد هیچ یکی دو تنور دیگر هم عقب می افتادیم و باز باید روی پا می ایستادیم . سرمای هوا حکایتی داشت و گرمای آن هم حکایتی دیگر .

یک روز عصر که وسط های صف ایستاده بودم آقای کشاورزیان از راه رسید و رفت داخل نوبت . آقای کشاورزیان معلم ما بود . سعی کردم خوب نگاهش کنم شاید مرا ببیند و بتوانم سلام و علیکی با ایشان بکنم . غیر از من هر کس که متوجه ایشان شد شروع می کرد به حال و احوال . اهالی محل همه او را دوست داشتند و به خاطر اخلاق خوب و فعالیت های انقلابی اش احترام ویژه ای برایش قائل بودند . نانوا که متوجه تغییر و تحولی در صف شده بود سرش را از در مغازه بیرون آورد و آقا معلم ما را دید . نانوا هم با او رفاقتی قدیمی داشت . از همان جا با صدای بلند شروع کرد به حال و احوال ؛ آخرش هم پرسید : چندتا نان بدهم خدمتتان !

توی دلم گفتم : خوش به حال آقا معلم ! راحت نانش را می گیرد و می رود دنبال کارش . خدا شانس بدهد ! آقای کشاورزیان اما فقط لبخندی زد و تشکر کرد . ولی نانوا ول کن نبود ! اصرار داشت که ایشان را به قول خودش زودتر راه بیندازد . این اصرارهای او همچنان ادامه داشت . لبخندهای آقامعلم هم همین طور ! می گفت : درست نیست اخوی ! مثل همه مردم می ایستم توی صف . این بنده های خدا خیلی وقت است منتظرند . نوبتم که شد در خدمت شما هستم . . .

مردم  ، همددیگر را نگاه می کردند . تا الان چنین صحنه هایی را ندیده بودند . چه کسی است که این صف کشنده ! را به تعارف های دوستانه جناب نانوا ترجیح بدهد ؟!

آقا معلم ما با آن رفتار به یاد ماندنی اش نشان داد کلاس درس فقط مربوط به فضای مدرسه نیست و با رفتار خوب و پسندیده در هر نقطه ای از اجتماع و برای هر مقطع سنی می توان آموزگاری موفق و سربلند بود .

معلم شهید عبدالناصر کشاورزیان اهل بهشهر

مطلب فوق بازنویسی خاطره ای است به روایت محسن درگاهی که در وبلاگ شهید کشاورزیان خوانده ام .

 
شایعه های رستورانی !
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم مهر 1389 ساعت 12:18 شماره پست: 588

 

اگر به مناطق شمالی کشورمان (مازندران) سفر کرده باشید حتما با سلسله رستوران های "اکبر جوجه" برخورد کرده اید . حالا کدامشان اصلی است و کدام تقلبی ، حکایت حاج حسین سوهانی قم است که ما آخرش سر درنیاوردیم کی به کی است . شهرت رستوران های اکبر جوجه به خصوص در سال های اخیر بسیار زبانزد بوده و به مرور در حال تبدیل شدن به یکی از جاذبه های گردشگری شمال کشور است . شایعه شده جناح رقیب نیز درصدد است از باب رو کم کنی در همان مناطق رستوران هایی را با نام "محمود جوجه" راه اندازی نماید !!

 

به بهانه تعطیلی فرضی امتداد !

+ نوشته شده در جمعه شانزدهم مهر 1389 ساعت 13:24 شماره پست: 587

 

امتداد در امتداد !

 

امتداد همچنان امتداد دارد . خبر تعطیلی و تکذیب و تأیید های دو پهلوی آن را که در بعضی از سایت ها خواندم حتی به خودم زحمت این را ندادم که تماسی با آقا رضای مصطفوی بگیرم . جنس او را خوب می شناسم . مرغوب است و استاندارد ؛ بدون خرده شیشه ! رضا مصطفوی از آن دست آدم هایی است که چه امتداد باشد و چه نباشد راهش امتداد دارد .

حساسیت بعضی از رسانه های مجازی به خبر راست یا دروغ توقف امتداد نیز در خور توجه است . کاش همیشه به فکر این نشریه باشند و به سهم خود در برداشتن بار سنگین دفاع از ارزش های دفاع مقدس یک یاعلی بگویند .

اگر در زمان تعطیلی یا به عبارت دقیق تر ، ورشکستگی نشریاتی چون کمان و فکه نیز قلم هایی به اعتراض ، تکان می خورد شاید امروز امتداد ، رقبایی در خور داشت . ( البته عروسکی از فکه هنوز هم به چشم می خورد )

راستی آیا امتداد هم به سرنوشت کمان و فکه قدیم دچار خواهد شد ؟ کمان که دیگر تیری به زه ندیده و فکه نیز در رمل های دست و پاگیر معیشتی دفن شده است . بعید است . لااقل به خاطر دغدغه خوانندگان ، به خاطر همت مصطفوی ، به خاطر اخلاص و زبان گرم حاج حسین یکتا !!

مطمئنم امتداد همان طور که از اسمش پیداست امتداد خواهد داشت و انشالله در مصاف نابرابر با رسانه های پرطمطراق عالم خودباختگی ، با استعانت از خدا و احیای فطرت های پاک و الهی ، جهانی خواهد شد .

البته این تعریف و تمجیدها به معنای نادیده گرفتن بعضی از ضعف ها نیست . بی شک تلفیقی از عمق معنوی فکه قدیم و نگاه تخصصی کمان می تواند امتداد را به یکی از تأثیرگذارترین نشریات فرهنگی تبدیل کند .

 
این طور نخواهد ماند !!
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم مهر 1389 ساعت 7:33 شماره پست: 586

 

عزیز عبداللهی هم شهید شد و بخاری از حوزه علمیه برنخواست . هراز گاه یکی از طلاب و مبلغین حوزه در گوشه و کنار این آب و خاک و یا فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران به دست تروریست های خون آشام وهابی و بهایی و صوفی و . . . مظلومانه به شهادت می رسند بی آن که حتی خبر شهادتشان واکنشی اندک را لااقل در بین هم لباسی هایشان به دنبال داشته باشد . از مسئولین سیاسی گله ای نیست که تا مسئله ای در بوق و کرنای رسانه ها نشود به آن اهمیت نداده و کمیته های دلخوشی آفرین تحقیق و تفحص تشکیل نمی دهند اما از بزرگان حوزه علمیه این توقع به جاست که لااقل پیام تسلیتی برای تسلای خاطر خانواده شهید روحانی صادر کنند یا مجلس بزرگداشتی را در تجلیل از راه و هدفشان برگزار نمایند . آیا به خون غلتیدن پی در پی مروجان مکتب امام صادق علیه السلام به اندازه توهین فرضی به طلبه ای سیاسی یعنی سید حسن خمینی دارای اهمیت نیست که اهتمام مجاهدانه صاحبان فضل و کرم را به رخ بدخواهان بکشاند ؟!

آیا کسی می داند حوزه تنها نهادی است که اگر یکی از نیروهای آن به شهادت برسد حقوقی که به بازماندگانش می رسد نصف می شود ؟ خانواده های مظلوم طلاب چه گناهی کرده اند که در زمان حیات همسرانشان به رغم تمام نصیحت های مشفقانه ! فامیل و زخم زبان های در و همسایه ، پیوند با سربازی از تبار مکتب ولی عصر (عج) را بر همه مشکلات ریز و درشت معیشتی و اجتماعی ترجیح داده اند و جوانی شان را فدای ترویج و تبلیغ معارف اهل بیت نموده اند؟

ما دردهای خود را باید به کجا ببریم ؟ کدام شبکه داخلی و خارجی حاضر است ناگفته های مدافعان حریم اسلام و انقلاب را واگویه نماید ؟ راستی می دانید شهریه حدود دویست هزار تومانی طلبه عدالتخواه سیرجانی که تنها کانال امرار معاش اوست نیز نصف شده است ؟ برای آقایان معنی نمی دهد که یک طلبه ، حضور ظاهری در قم را رها کرده و در زیر آفتاب داغ و باد و باران ، خیمه عدالتخواهی را در حرم عبدالعظیم حسنی برپا کند !

دیشب برای صدمین بار شاید خبر بیماری ناشی از حمله عصبی یکی دیگر از دوستان جوان بسیجی را شنیدم . امثال او جانبازهای جنگ نرم هستند که از فرط نگرانی نسبت به اهانت ها و هجمه ناجوانمردانه منافقان به ساحت ارزش های اسلام و انقلاب به ستوه آمده و در مقابل بی مبالاتی نمکدان شکن های نظام طاقت از کف می دهند . مسئولین قضایی و امنیتی لابد می دانند طبق قاعده رفع القلم ! به بعضی از دوستان هیچ حرجی نبوده ! و در صورت تداوم سکوت در مقابل دانه درشت های مفاسد سیاسی و اقتصادی ، دیر یا زود باید خسارت های امنیتی و اجتماعی ناشی از تشدید عوارض عصبی پیشمرگان انقلاب را نیز شاهد باشند !

 

شیعه با غربت به معنا می رسد

+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم مهر 1389 ساعت 19:6 شماره پست: 585

 

چه کسی عزیز عبداللهی را می شناسد ؟ او مرزبان حریم شیعه بود که در آستانه شهادت صادق آل محمد (ص) در حالی که به طرف زمین کشاورزی اش می رفت توسط اشرار به شهادت رسید . خبر شهادت امام جماعت مسجد آل نبی ایرانشهر از کمترین انعکاس رسانه ای برخوردار بود . دو روز از شهادت این روحانی مجاهد می گذرد اما اگر جستجو کنید تصویری از او در رسانه های مجازی و غیرمجازی پیدا نخواهید کرد . این مروج فقه تشیع غریبانه و مظلومانه به شهادت رسید .

چه کسی عزیز عبداللهی را می شناسد ؟ بگذارید با خودمان صادق باشیم . همین الان به معلوماتمان رجوع کنیم . چند نفرمان از چگونگی شهادت صادق آل محمد (ص) شناخت داریم ؟عزیز عبداللهی هم شهید شد . همچون ده ها روحانی و طلبه دیگر که هر از گاه در گوشه و کنار این مرز و بوم غریبانه به شهادت می رسند و کسی اهمیتی برای این موضوع قائل نمی شود . کمیته ای برای تحقیق و تفحص شکل نمی گیرد . دریغ از یک پیام تسلیت ؛ دریغ از یک اعلام همدردی ؛ دریغ از یک خبر ؛ دریغ و صد دریغ . . . .

سربازان حضرت حجت (عج) پای جرم سنگین خود یعنی تبلیغ مفاهیم نورانی اسلام ناب محمدی می ایستند و شهادت غریبانه در راه خدا را اجرت جهاد فی سبیل الله می دانند . صاحب حقیقی حوزه های علمیه کسی جز بقیة الله اعظم نبوده و نیست .

انّاانشالله بهم لاحقون .  

 
زخم کهنه !
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم مهر 1389 ساعت 9:0 شماره پست: 584

 

آیت الله خامنه ای : موسوی یک هدف دارد آن هم  . . .

 

س - آیا آقای موسوی از دوران نخست وزیری با آیت الله خامنه ای مشکل داشت ؟

ج – من و آقای موسوی را آقای خامنه ای در هیئت موسس حزب جمهوری آورد . روزنامه را هم به او داد . آقای موسوی با میثم بود ؛ با بچه های التقاطی بود . آقا نجاتش داد و آوردش این طرف . بر علیه ولایت فقیه خیلی کار می شد . از ریاست جمهوری ( بنی صدر ) یک نامه بیست سی صفحه ای علیه ولایت فقیه نوشته بودند که من جوابش را دادم . ولی موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ نکرد . آقای خامنه ای گفت این زیاد از این کارها می کند ! که بعد دادم به کیهان و در کیهان چاپ شد . آقای خامنه ای می گفت : موسوی تقریبا یک هدف دارد . این که بامن همگامی نکند و یا به حرف من عمل نکند .

به رو نمی آورد ولی می ترسید که این از این رفقای چپش الهام بگیرد و به صورت مذهبی در آمده .

این وضعیت به همین صورت بود تا یک روز موسوی آمد مشهد و سخنرانی کرد درباره ولی فقیه . عین عبارت این بود که گفت ما شاه را برداشتیم باز با دست خودمان شاه بتراشیم ؟! مرادش ولی فقیه بود . من دو سه تا حملات بدی بهش کردم ولی روزنامه ها اینها را چاپ نمی کردند . . .

برشی از مصاحبه استاد حیدر رحیم پور ازغدی . سیره امین . معاونت سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها . خرداد89  

 

بوسه نشان صداقت !!

+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم مهر 1389 ساعت 7:34 شماره پست: 583

 

به دستش نگاه می کردم گفت « بدت نمی آید می بینیش؟ » بازویش را بارها عمل کرده بودند . هربار از عضلات کتف و پشت و ران ، گوشت به آن پیوند می زدند . جای بخیه های ریز و درشت ترکیبش را به هم ریخته بود و هنوز هم خوب نشده بود . بازویش را گرفتم و بوسیدم  « باور نمی کنی ایوب هرجایت که مجروح تر است ، برای من قشنگ تر است » بلند خندید . دستش را گرفت جلویم «راست می گویی؟ پس یاالله ، ماچ کن !! »1



1 . شوکران 3 ، ص 34  شهید ایوب بلندی به روایت همسر

 
شهید نمی فروشیم !!
+ نوشته شده در سه شنبه ششم مهر 1389 ساعت 16:53 شماره پست: 582

 

زنی که می خواهد راه همسر شهیدش را ادامه دهد

 

توفیق شد در مراسم شب خاطره ای که به همت دوستان حوزه هنری مرکز ری در فرهنگسرای ولاء برگزار شد شرکت کردم . همسر شهید ایوب بلندی یکی از سخنران های این محفل بود . همان شیرزنی که کتاب نفیس اینک شوکران۳ را به روایت زندگی آسمانی خود اختصاص داده است . این زن حرف هایی زد که نشان داد بر سر پیمان خویش با همسر شهیدش استوار مانده و خون پاک ایوب را برای لبخند قاتلان ایوب معامله نخواهد کرد .

سرکار خانم شهلا غیاثوند همسر جانباز شهید ایوب بلندی (از همرزمان شهید علم الهدی ) به بیان خاطراتی از زندگی خود با شهید پرداخت و گفت : مهمترین شرط و خواسته ایوب از من هنگام خواستگاری پیروی از ولایت بود و این را چه در زمان حیات نورانی حضرت امام خمینی (ره) و چه پس از ایشان در زمان مقام معظم رهبری تا زمان شهادت ایشان -در مهر ماه 81- در ایوب مشاهده کردم و ما باید در هر شرایطی مراقب باشیم تا مقام ولایت را تنها نگذاریم و این خواست ایوب و ایوب هاست.

 

تولد ما و دفاع مقدس !

+ نوشته شده در دوشنبه پنجم مهر 1389 ساعت 0:4 شماره پست: 581

 

 غبار مزار شهدا تمامی ندارد !!

 

اغلب مردم جامعه ، روز تولدشان را همیشه به خاطر دارند . خیلی ها سعی می کنند روز تولدشان که رسید دیگران را نیز از این موضوع مطلع کنند . آنها احساس خوشی را در دل خود تجربه می کنند . بعضی ها هم این احساس را در قالب برگزاری یک میهمانی و دادن شیرینی به اقوام و دوستان ، بروز می دهند . علت این حس درونی چیست ؟ چرا روز تولد خود را یک روز ویژه می دانیم و سعی می کنیم توجهی خاص به آن داشته باشیم ؟ آیا منظور کسی که روز تولد خود را گرامی می دارد فقط یک یاداوری ساده است ؟ یعنی می خواهد یادش نرود که روزی به دنیا آمده است ؟!

طبیعی است که این یاداوری نیازی به روز خاص و معیّن ندارد . همین که فرد راه می رود ، حرف می زند و زندگی می کند یعنی روزی تولد پیدا کرده است . یاداوری این مسئله جزو بدیهیات هر لحظه از حیات انسان است .

حسی که یک فرد نسبت به روز تولد خودش دارد حس یک پاسداشت است . فرد احساس می کند این روزش باید با روزهای دیگر زندگی فرقی داشته باشد . حس شادی درونی ، نوعی حس تشکر و سپاس است حتی اگر انسان با بهره حداقلی از ایمان و یا ناخواسته یادی از آفریدگار این نعمت بر زبان جاری نکند . باطن هر کس به ضرورت گرامی داشت این نعمت ، اقرار دارد .

اکنون به جاست خود را در مقابل این سوال ، پاسخگو بدانیم : منظور از گرامی داشت هفته دفاع مقدس چیست ؟ آیا صرف یک یاداوری در این خصوص که روزی جنگی بوده و عده ای مجاهدتی به خرج داده اند حقیقت نام گذاری این هفته را در خود می گنجاند ؟ مگر نه این است که هر روز و ساعت و لحظه ای که با عزت و آزادی در جای جای این مرز و بوم قدم بر می داریم و هیچ بیگانه ای را یارای جسارت به حریم پاک میهن مان نیست یاداوری دوران حماسه و ایثار را در بطن خود به همراه دارد ؟ به زعم راقم این سطور ، بسیار کوته فکرانه است که یاداوری بیش از هشت سال حماسه و رشادت و جهاد و شهادت را در چارچوب زمانی خاص گنجانده و یاداوری اش را منوط به ورق خوردن صفحات تقویم تا پایان شهریور هر سال بدانیم . همان گونه که نفس کشیدن ما اصل وجود را به خاطرمان می آورد حیات عزتمندانه و توأم با سربلندی هر ایرانی نیز با یاداوری دوران شکوهمند استقامت این ملت گره خورده است حتی اگر ناخواسته از توجه به آن غافل بماند . یاداوری دوران دفاع مقدس در هر روز و هر زمان ، وظیفه ای بدیهی و لازم تلقی می شود . این گونه است که سطح توقع ما از مناسبتی مانند هفته دفاع مقدس باید چیز بیش از یک یاداوری ساده و گذرا باشد .

ما در این هفته به دنبال پاسداشت نعمت هایی هستیم که در پرتو سال های جهاد و شهادت نصیب یک ملت گردیده است . با این وصف ، وظیفه ماست تا در برنامه ریزی های فرهنگی مربوط به گرامی داشت هفته دفاع مقدس ، با نگاهی فراتر از یک یادآوری ، به اصل درونی شکرگذاری از این نعمت الهی توجه داشته باشیم . بررسی دستاوردهای علمی ، صنعتی ، امنیتی ، معنوی و . . . جنگ تحمیلی البته به فرصتی بیش از این مقال نیاز دارد . آن چه که باید نگرش ما را در این مناسبت تاریخی به خود معطوف دارد نحوه ابراز شکر و سپاس به ساحت آفرینندگان این دوران طلایی است . فرزندی که می خواهد تشکر خود را نسبت به محبت های پدر و مادرش اظهار کند طبیعی است که رفتارش را طوری تنظیم می نماید که در راستای مطالبات آنها بوده و باعث شادی دلشان بشود . کسی نمی تواند ادعا کند که با رفتاری خلاف نظر و خواسته فردی موجب خوشحالی او گردیده و تشکرش را از وی نشان داده است .

وظیفه ما در قبال شهدا نیز مقوله ای جدا از آن چه بیان شد ، نیست . سپاس به ساحت سربداران وادی عشق و ایمان را نمی توان تنها با چاپ چند پوستر و نصب پارچه نوشته های کلیشه ای ادارات و نهادها و غبار روبی از مزار آلاله ها ابراز نمود .

آن چه که تشکر ما را نسبت به نعمتی که حاصل رشادت و جان بازی فرزندان عاشورایی حضرت روح الله است معنا می بخشد حرکت در راستای آرمان ها و مطالباتی است که شهدا به خاطر آن از هستی مادی خود گذشتند .

شاید اغلب شهدای دفاع مقدس از سن پایین و تحصیلات متوسط کلاسیک برخوردار بودند ( که البته باید با توجه به شرایط همان روز مورد ارزیابی قرار بگیرد ) اما چه کسی است که وصیت نامه ها و دلنوشته های شهدا را خوانده باشد و آنها را شهیدان راه بصیرت لقب ندهد ؟ کدام شهید را سراغ دارید که در مواجهه با این پرسش که چرا خانواده و زندگی و جوانی و موقعیت های مادی خود را رها کرده و به دنبال سرنوشتی به ظاهر نامعلوم رفته است پاسخی قانع کننده نداشته باشد ؟ بالاترین شاخص در اثبات بصیرت شهدا ، درک صحیح از اولویت های عصر خود می باشد . آنها با دل پاک و ایمان مستحکم و ذهن حق طلب خود ، بصیرت دینی و انقلابی یک جوان مسلمان ایرانی را به زیبایی ترسیم نمودند .  چه بسا افرادی که با ادعای روشنفکری و صاحب نظری و. . . یا به بهانه اشتغالات و پرداختن به مسائل دست چندمی و کم اولویتی مانند خدمت به ارباب رجوع ! و پرکردن سنگرهای اقتصادی و علمی و سیاسی و . . . حتی برای یک لحظه در هیچ عملیاتی سلاح به دست نگرفتند . از فرماندهان رشیدی چون چمران و بروجردی و علم الهدی گرفته تا یک رزمنده ساده بسیجی ، هر یک به تناسب شرایط خود می توانستند خدمت در عرصه های دیگر انقلاب را بهانه ای برای عدم حضور مستقیم در ستیز در معرکه های آتش و خون قرار بدهند و امروز نیز با ژستی انقلابی به طلبکاری از نظام و مردم روی بیاورند .

اگر خیلی ها مفهوم کلام مراد دلدادگان را نفهمیدند که امروز جنگ در رأس همه امور است و به دعواهای حزبی و منفعت طلبی های رذیلانه خود پرداختند و با بزرگ نمایی مسائل دست چندم سیاسی و اقتصادی باعث هدر رفتن بخشی از امکانات و توانایی های اجرایی گردیدند که می توانست به اندازه ای در تأمین ملزومات دفاعی کشور نقش داشته باشد عمارهای بی ادعای خمینی ، بی توجه به حاشیه های شیطانی و دلمشغولی های بچه گانه سیاسی و بهانه جویی های وادادگان به ظاهر انقلابی ، پشت سر مقتدای خویش ، خط مقدم جبهه اسلام را هیچ گاه خالی نگذاشتند تا ننگ کوفی گری بماند برای غنیمت خواران عافیت طلب و میز پرست .  تأسی از سیره شهیدان والامقام در گرو عمل به منش روشن و ضمیر آگاه آنان است که با شناخت دقیق فرصت ها و تهدیدها ، توجه به اولویت ها و ضروریات زمان خود را رویکرد اصلی و محور تمام برنامه های سیاسی و اجتماعی خویش قرار دادند . انشالله هفته دفاع مقدس فرصتی باشد تا بصیرت رهروان ولایت در دفاع جانانه از حریم های جغرافیایی و اعتقادی ایران اسلامی را به شکرانه نعمت آزادی و استقلال و . . . برای نسل شیفته شاهدان ، تبیین نموده و در سطح جامعه تعمیم دهیم .

والسلام علی عبادالله الصالحین .

 
تقدیم نگاه آسمانی
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم مهر 1389 ساعت 5:34 شماره پست: 580

 

از زبان فرزند شهید

نامه ای به بهشت

 

از اعماق ظلمت خاک تا روشنای کهکشانی افلاک به بابای خوبم سلام می فرستم .

هر بار که طوفان غم ، یاد تو را در دل خسته ام موج می کند پدر جان ، عکس نورانی رُخَت ، تجلی تمام خاطرات فراموش شده ام می گردد .

امین قلب من سفیر آهی است که پیک یاد تو را در هاله ای از حُزنِ هجرت ، تا عرش قدسی حق می رساند .

آه من ، شیواترین نغمه کودکانه است که بر دامنت می نشیند پدرجان .

بابای نازنین من !

دست نوازش هر پدری رنج دلِ شکسته کودکش را می زداید اما . . . آیا تو می دانی کدامین دست ، محنت چندین ساله قلب سوخته مرا خواهد زدود ؟

بابای سفر کرده من !

تو می دانی که بوسه لب خندان پدر ، چه غم ها که از دل کودک شستشو می دهد . تو خبر داری از مرهم یک نگاه پدرانه که همه وجود فرزند رنجور خویش را طَرَب می بخشد . تو می دانی پدرجان که محبت ، شعله عشق کودک را هر روز فروزان تر می سازد ؛ اما تو ای کبوتر مهاجر من که آشیان بر عرش گسترده ای ! کجاست بوسه لبخند تو تا کمی از درد تیر زهرآگین کدورت زمانه را از حلقوم من بزداید ؟

کجاست مرهم نگاه مهربان تو تا جراحت های دل زخمناکم را از نمک طعنه این و آن نجات بخشد ؟

کجاست دست محبت تو تا آغوش مهر به رویم بگشاید  . . .؟

کجاست انگشت عطوفتت تا اشک یتیمی مرا که تنگ هر غروب ، عقده های دلم را می گشاید از دیدگان پر خونم پاک نماید  . . .؟

هنوز هم محراب عشق تو را با اشک و آه ، غسل می دهم .

می دانم چه خواهی گفت بابای خوبم !

از طفلان غم دیده مسلم خبر دارم  . . .

از جگر داغ دار فرزندان زهرا مطّلعم . . .

شنیده ام که فرزندان عطش را چگونه بیابانگرد جفا نموده اند . اینها را می دانم باباجان ! . . . اما مصیبت یتیمی کودکان شهدا نیز شنیدنی است .

می خواهم که نسیم معراج ، روضه خوان خاکسترهای سوخته قلب کوچکم در گوش تاریخ باشد .

این جا صفای عشقتان را کم خریدارند . . . این جا همه به فکر آب و نان خویشند . . .

دیگر کمتر کسی است که هر صبح با یاد شهادت برخیزد و شبانگاه با فکر آن در بستر برود .

غُصه مهجوری لاله های خمینی ، دیگر قصه هیچ زبان دردمندی نیست .

به خاک خاطره ها می رویم پدر ؛ مدفون برگ های نسیان می شویم . . .

و اگر تو و فرهنگ ایثارت به فراموشخانه تاریخ روانه شوید به فرزند علی نیز حق می دهم که حسّ تنهایی کند .

پس اگر چنین است پدرجان ، روضه غربت او از ذکر محنت ما واجب تر است  . . . که او فقط اینک امید زنده ماندن ماست .

بابای ملکوتی من ؛

تمام عشقی را که سال ها در وجودم ریشه دوانده ، تقدیم یک نگاه آسمانی ات می سازم . . .

جان علی و زهرا          راه سفرم بگشا 

 

آزادگان بخوانند :

+ نوشته شده در شنبه سوم مهر 1389 ساعت 6:34 شماره پست: 579

 

امام مخالف اسارت بود !!

 

شاید برای بعضی این تصور وجود داشته باشد که تجلیل از اسرا تجلیل از اسارت است و این امر می تواند روح سلحشوری یک ملت را به وادادگی و خمودگی تبدیل کند . این زمزمه را گاه از سر درد دل از بعضی دوستان آزاده نیز شنیده ام .

البته این سخن از یک نگاه ، درست است . بهترین دلیل در اثبات این حرف ، کلام حضرت روح الله است : ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد .

تفسیر این کلام پرمغز را باید در عبارت مشهور دیگری از پیرمراد بسیجیان جستجو کرد که : ما مثل حسین علیه السلام وارد جنگ شدیم و مثل حسین علیه السلام از این جنگ خارج می شویم . ( نقل به مضمون )

هیچ اندیشه ای را در طول تاریخ نمی توان یافت که اسارت را یک ارزش تلقی کند . اسارت از نگاه همه ملت ها نوعی خیانت است . مردمی که ذلیلانه به اسارت دشمن خود در می آیند همواره مورد نکوهش و تقبیح نسل های بعد قرار گرفته اند . بنابراین از این منظر می توان اذعان داشت تجلیل از اسرا تجلیل از اسارت است ! اکنون وظیفه ما در قبال نزدیک به چهل هزار ایرانی که در طول بیش از هشت سال جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمدند چیست ؟ آیا باید به جای تجلیل و قدردانی از تحمل مشقت های دوران اسارت ، به محاکمه و طرد آنان اقدام می کردیم ؟!

قبل از پرداختن به این مسئله ابتدا خوب است یک واقعیت تاریخی را مورد توجه قرار بدهیم . از زمان آغاز غیر رسمی تهاجم ارتش بعث به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران ، سربازان عراقی برخلاف تعهدات بین المللی و شئون انسانی ، بسیاری از مردم عادی و شهروندان مرزنشین را نیز به اسارت درآوردند . جالب آن که به شهادت مستندات موجود ، بسیاری از قاچاقچیان ایرانی که  ورود کالاهای غیرقانونی از مرزها را سال های سال به عنوان پیشه خود انتخاب کرده بودند نیز توسط نیروهای عراقی به اسارت گرفته شدند . ایران البته هیچ گاه به اقدام مشابهی در حق مردم غیرنظامی عراق دست نزد . با این حال بر اساس آمارها ، تعداد اسرای نظامی عراق در ایران بسیار بیشتر از تعداد اسرای نظامی و غیرنظامی ایران در عراق بوده است . تا جایی که جمهوری اسلامی بارها اقدام به آزادی یکسویه اسرای عراقی نموده است . توجه به این نکته می تواند در تبیین بهتر مفهوم اسارت تأثیر داشته باشد .

دو نکته تاریخی دیگر را نیز که به عنوان شاه کلید حل این معما از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده و باید در تاریخ حماسه های بی بدیل ملت سرافراز ایران ماندگار بماند می توان مدنظر قرار داد . این دو نکته البته عبرتی تاریخی را نیز در خود جای داده اند . هر دو نکته مورد نظر بر اساس خاطراتی است که به طور مشترک در اغلب اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق رخ داده است .

شاید نتوان هیچ اردوگاهی را پیدا کرد که دژخیمان بعث به رغم  شکنجه های قرون وسطایی و فشارهای شدید و تحمل ناپذیر روحی و تسلط همه جانبه بر اسرا برای یک بار هم که شده اقرار نکنند که انگار آنها اسیر اسرای ایرانی شده اند ! این اعتراف ، که به راحتی در متن خاطرات آزادگان قابل رؤیت است گواه صادق پایمردی و ذلت ناپذیری رزمندگان غیور ایرانی است . اذعان کنت دمارانش رییس وقت سازمان جاسوسی فرانسه در کتاب " جنگ جهانی چهارم " نیز در این باره خواندنی است : " در اردوگاه های اسرای ایرانی افرادی را دیدیم که قاطعانه برای فدا کردن جان خود در راه اعتقاداتشان آمادگی داشتند . آن منظره منادی جن جهانی چهارم بود که ما فقط درک نامشخصی از آن در ذهن داریم . اعتقادات مذهبی این افراد برای سوق دادن آنان به سوی انجام کارهایی که به طرز غیر قابل باوری سخت بودند ، نقش بسزایی داشته است . "

اما نکته دیگر نیز در جای خود بسیار تأمل برانگیز است . در بین اسرای ایرانی تعداد اندکی از افراد خودباخته نیز پیدا می شدند که به هر دلیلی گاه با سربازان عراقی همکاری کرده و بر ضد هم وطنان اسیر خود خبرچینی می نمودند . این افراد به طور معمول از زندانبانان عراقی پاداش هایی در سطح اقلامی مانند سیگار و شیرخشک و . . . دریافت می نمودند . جالب است بدانیم در روزهای آخر اسارت وقتی که زمزمه تبادل اسرا قوت گرفت و به یقین مبدل شد همین افراد خائن از سوی سربازان عراقی ، بی دلیل مورد شماتت قرار گرفته و گاه به شدت تنبیه می شدند . فطرت انسانی سربازان عراقی نیز خیانت به هم وطن برای کسب رضایت دشمن را بر نمی تابید . این گونه است همان امامی که شهادت را راه نجات از اسارت برمی شمارد در وصف فرزندان اسیر خود این گونه سرود فراق سر می دهد : " . . .  برای اسیرانی که در زندان‏های مخوف دشمن شجاعانه بر سر دشمنان بشریت فریاد می‏کشند چگونه می‏توان تعظیم نمود؟ .
اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی‏اند و احرار جهان آنان را زمزمه می‏کنند. مفقودین عزیز محور دریای بیکران خداوندی‏اند و فقرای ذاتی و دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند. .
شما ما را با فداکاری‏ها و خدمتتان خجل کرده‏اید شما حجّت را بر ما تمام کرده‏اید. شما با کارهای خودتان سبب مباهات و افتخار پیامبر اکرم (ص) شده‏اید شما امام زمان (عج) را رو سفید کرده‏اید. شما در پیشگاه خداوند متعال مقامی دارید که ما باید به شما غبطه ببریم. شما موجب عزّت اسلام و مسلمین و مردم ایران در دنیا گشته‏اید.  . . "

آن چه که ذلت یک ملت را در پی دارد اسارت خود خواسته و از سر بی غیرتی است که ننگ اقوام بشر شمرده می شود . ملتی که در مقابل خط و نشان های زیاده طلبانه دشمنان به راحتی کرنش نشان دهد در خور هر گونه شماتت خواهد بود . رسوایی شاه سلطان حسین های تاریخ این گونه رقم خورده است . شاید مردمی در ظاهر احساس کنند از آزادی برخوردارند و مثلا کسی در نوع پوشش آنها دخالتی ندارد اما سکوت در قبال قوانین ذلت باری همچون کاپیتولاسیون و یا انحصار بهره برداری از منابع صنعتی ، نظامی ، معدنی و . .  . توسط بیگانگان بدترین نوع سرسپردگی و اسارت در دست دشمنان است که به آن توجهی نداشته و اگر هشدارهای پیر خمین نبود خدا می داند این غفلت تا کجا ادامه پیدا می نمود . همان گونه که اسرای ایرانی بر حسب ظاهر در چنگال دژخیمان بوده و بسیاری نیز به دلیل عدم ثبت نام توسط صلیب سرخ مفقودالاثر محسوب می شدند اما با ایستادگی خود ولو به قیمت از دست دادن جان ، اجازه بهره برداری تبلیغاتی و سیاسی و هدم باورهای عمیق خویش را به دشمنان خود ندادند . این جاست که تعبیر جدیدی وارد ادبیات دفاعی و انقلابی ملت ما می گردد . این جاست که فرق آزادی و آزادگی ، روشن می گردد . اکنون باید جمله نخستین این مقاله را این گونه تصحیح کرد که اگر چه بزرگداشت اسرا بزرگداشت اسارت است اما تجلیل از آزادگان تجلیل از آزادگی است .

به همان اندازه که باید به انسان های آزاده ارج نهاد و از آنان قدردانی کرد از ذلت پذیری و اسارت انسان های توسری خور نیز باید اعلام برائت و انزجار نمود . امروز اسیر واقعی کسی است که به رغم آزادی ظاهری ، سرسپرده بدخواهان کشور خود است و همچون عروسک خیمه شب بازی ، پیرو خط و مشی شیطانی دشمنان در خیانت به هموطنان خویش می باشد . نمونه زیبای آزادگی در فضای امروز جامعه ، محمد گلدوی است . جوانی بسیجی که در بزنگاه زندگی خود میان ماندن و رفتن این گونه برگزید که جان شیرین خویش ، آرزوهای تمام ناشدنی دوران جوانی ، زندگی درکنار همسر و حلاوت هم کلامی با دوفرزند خردسالش را به کناری نهد و برای نجات جان ده ها نفر از نمازگذاران بی دفاع مسجد زاهدان ، تروریست خود فروخته را در آغوش بکشاند . آزادگی این شهید  شیربچه بسیجی سیستانی را باید به رخ اسیران نگون بختی کشاند که در کمال آزادی ! به فرمان شوم بلندگوهای وطن سوز بیگانه تن داده و غیرت ملی خویش را با شعار " مرگ بر بسیجی " به حراج گذاشتند .

امروز کسی اسیر است که برده فکری دشمن بوده و حتی لحظه ای به خود اجازه تأمل ندهد که اگر دفاع از غزه و لبنان نبود شاید امروز ایرانی هم در کار نبود . وضعیت کنونی عراق را نباید از خاطر محو کرد که چگونه جان و مال و ناموس یک ملت هدف تاراج منادیان آزادی و حقوق بشر قرار گرفته است .

باید از اسارت پول و پست و شهرت نیز به خدا پناه برد . باید از اسارت روح و فکر نیز به هراس افتاد .

چگونه است کسانی به خود اجازه می دهند در تمام زوایای دین توحید شبهه وارد کنند اما حاضر نیستند در مواجهه با ده ها مکتب خودساخته همچون شیطان پرستی ، درویش مسلکی و تصوف ، بهایی گری ، مهدویت های دروغین و . . . مجال فکر و تحقیق را به خود بدهند ؟

آیا نباید به آنانی که ضعف و قوت های یک جامعه را با چشم خود می بینند اما دل به بی انصافی ها و آمارهای غلط شبکه های بیگانه سپرده اند و یا به آنانی که برای انتقام از ورشکستگی های سیاسی و اجتماعی خویش خوراک تبلیغاتی دشمنان را آنگونه مهیا می سازند که به اذعان سران کاخ سفید ، تحریم ملت ایران اقدامی جز در حمایت از سرسپردگی آنان نبوده است این جمله امام کربلائیان تاریخ را گوشزد کرد که : اگر مسلمان نیستید لااقل آزاده باشید ؟!

والسلام علی من اتبع الهدی

 
ننه علی
+ نوشته شده در جمعه دوم مهر 1389 ساعت 13:6 شماره پست: 578

 

سال هشتاد بود که نیمه شبی در بهشت زهرا به طور تصادفی با ننه علی آشنا شدم . همان مادری که سال ها بر سر مزار فرزند شهیدش زندگی می کرد . از نجواهای شبانه او فهمیدم دل این مادر بیش از آن که در فراق فرزندش بتپد شور عشق به اهل بیت در آن موج می زند . اولین چیزی که به فکر من و دوست خوبم آقا محسن علیجان زاده – که حالا از اعاظم روحانیون راوی سیره شهدا محسوب می شود – رسید این بود که باید به هر قیمتی شده کاری کنیم این ماجرا در تاریخ ماندگار شود . می دانستیم که دیر یا زود با مرگ اجتناب ناپذیر این مادر ، کلبه حلبی او نیز از مزار فرزندش برچیده خواهد شد . با توجه به بضاعت ما چاره ای نبود جز آن که شرح دلدادگی این مادر را به گوش همگان برسانیم . دست به کار شدیم تا کتابی کوچک را در این باره به نگارش دربیاوریم . تلاش های ما برای کسب اطلاعات لازم درباره خانواده شهید گرانقدر نتیجه ای نداشت . پیرزن نیز تقریباً مشاعرش را از دست داده بود . کتابچه ای چهل پنجاه صفحه ای را آماده کردیم که معجونی از مطالب ربط و بی ربط بود . تصویری زیبا از ننه علی نیز روی جلد به چاپ رسید . بکر بودن این سوژه ، باعث جلب توجه علاقمندان فرهنگ شهادت شد . چاپ دوم این کتاب نیز با دوسه خط تغییر از فروش خوبی برخوردار گردید . با توجه به ضعف محتوایی اثر تصمیم گرفتیم از چاپ مجدد آن خودداری کنیم . شکر خدا تا حدود زیادی به نتیجه ای که دلمان می خواست رسیدیم . امروز دیگر خیلی ها ننه علی را می شناسند و او را از یاد نخواهند برد . اگر گذرتان به بهشت زهرا رسید حتماً به کلبه این مادر سری بزنید . هر چند ننه علی با توجه به مشکلات ناشی از کهولت سن دیگر آن جا زندگی نمی کند اما انبوه دلنوشته ها و یادگاری های بازدید کنندگان از سراسر کشور بر در و دیوار سرای کوچک ننه علی ، برای لحظاتی شما را نیز در فضای خوش دلدادگی ، غوطه ور می سازد . دیگر بعید می دانم مسئولی جرأت کند خانه دو سه متری ننه علی را با طرح های بی مبنایی چون یکسازان سازی قبور شهدا در تضاد ببیند یا زیبایی نمای بهشت زهرا را با وجود آن چند تکه حلب – که بخشی از تاریخ حماسه و عشقبازی این مرز و بوم است – در تعارض بداند .

هر چند کتاب ننه علی را از نظر محتوایی جزو ضعیف ترین آثار خود می دانم و سعی کرده ام پشت چند اثر نسبتاً موفق دیگر پناه بگیرم اما برایم جالب است که هر جا اگر کسی پیدا شود و اسمی از این حقیر به گوشش خورده باشد بلافاصله از ننه علی و حال و روز او خبر می گیرد !

 

 

تسلیت

+ نوشته شده در جمعه دوم مهر 1389 ساعت 12:52 شماره پست: 577

 

محمد حسین آقاپور از طلاب و مبلغین جوان و موفق بود که یکی دو شب قبل از مراسم عروسی ٬ در یک سانحه تلخ رانندگی به همراه همسر و مادر همسر خود دار فانی را وداع گفت .

از طرف خود و همه خوانندگان اشک آتش ٬ این مصیبت بزرگ را به برادران گلم ٬ آقا مجتبی و محمد صادق آقاپور تسلیت گفته و از خداوند مهربان برای این خانواده صبر الهی و برای آن عزیزان علو درجات را مسئلت دارم . انا لله و انا الیه راجعون

 
یک روحانی مازندرانی در چنگال اسرائیل
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم مهر 1389 ساعت 1:13 شماره پست: 576

یک روحانی ایرانی ، گروگان دیگری در اسرائیل

 

وقتی یادی از گروگان های ایرانی در اسرائیل به میان می آید همه ذهن ها به طرف چهار دیپلمات مظلوم به نام های سید محسن موسوی ، حاج احمد متوسلیان ، کاظم اخوان و تقی رستگار تمایل پیدا می کند غافل از آن که احتمال وجود اسرای دیگری نیز توسط رژیم غاصب صهیونیست همچنان نادیده گرفته می شود . شیخ محمد علی توسلی ، یکی از همین گروگان های ناشناخته و گمنام ایرانی به شمار می آید . شیخ محمد علی ، متولد سال 1300 شمسی در روستای کله بست از توابع شهرستان بابلسر و مقیم شهرستان بابل بوده است . وی پس از تحصیل در حوزه های علمیه ایران وارد حوزه علمیه نجف می شود و اجازه اجتهاد را به طور مکتوب از مرحوم آیت الله سید عبدالله شیرازی دریافت می کند . دوستی وی با روحانی جاویدالاثر ، امام موسی صدر و نیز عالم ربانی حضرت آیت الله میرزا هاشم آملی در دوران تحصیل در نجف اشرف مستحکم می گردد . روح بزرگ و پرتلاطم شیخ محمد علی ، جسم او را نیز همواره در تکاپو نگاه می داشت . علاقه به فعالیت های فرهنگی ، وی را به سفر به برخی کشورها از جمله افغانستان وا می داشت . پس از قیام حسن البکر درعراق ، شیخ محمد علی توسلی راهی کشور لبنان شد و از سال 1352 امام جماعت یکی از مساجد معروف این کشور یعنی مصلای جامع امام حسین علیه السلام در وادی ابوجمیل را برعهده گرفت . سلوک زاهدانه این روحانی مجاهد ، سرای محبت او را در دل اهالی آن خطه بنا ساخت .

رابطه ایشان با علامه سید محمد حسین فضل الله و دیگر شخصیت های مذهبی و سیاسی لبنان ، شرایطی را ایجاد کرد که فعالیت های مذهبی و فرهنگی وی از وسعت بیشتری برخوردار شود . چند ماه پس از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی در لبنان ، شیخ محمد علی توسلی در حالی که به دلیل وجود پست های متعدد بازرسی از خودروها ، پیاده در حال حرکت به سمت مسجد بود توسط فالانژها به اسارت گرفته شد . دستگیری این روحانی سرشناس و محبوب به شدت مورد اعتراض مردم لبنان قرار گرفت . بسیاری از مردم سه هفته در سفارت ایران در بیروت تحصن کرده و خواستار پیگیری جدی برای آزادی وی شدند . اهمیت اسارت ایشان برای مسئولان و رهبران لبنان نیز مورد توجه بود . سید شمس الدین که جانشین امام موسی صدر به حساب می آمد در نامه نگاری هایی که به منظور پیگیری وضعیت شیخ محمد علی انجام می گرفت نام وی و کاردار سفارت ایران سید محسن موسوی را در صدر نام های سایر گروگان ها قرار می داد . مدتی پس از اسارت وی ، دو نفر از اسرای لبنانی که شیخ محمد علی را از نزدیک می شناخته اند موفق به فرار از چنگال فالانژها گردیدند . آنها به شیخ خلیق ، نماینده وقت مرحوم منتظری و مقام معظم رهبری در لبنان اطلاع دادند که یک شب با این شیخ بزرگوار در بند بوده اند . به گفته آنها به رغم آن که جسم شیخ محمد علی زیر شکنجه مزدوران صهیونیست به شدت رنجور و نحیف شده بود اما ایشان همچنان در مقابل خواسته شکنجه گران برای توهین به حضرت امام خمینی (ره) مقاومت نشان می داد .

پیگیری های مستمر فرزند برومند این روحانی بزرگوار در ایران و لبنان به نتیجه ای نرسید و سرانجام تصمیم بر این قرار گرفت که نام آن مجاهد جاویدالاثر در شمار شهدای والامقام درج شود . سنگ یادبودی نیز به یاد وی در حیاط فیضیه مازندران در شهرستان بابل نصب شده است . 

همان گونه که چهار دیپلمات گروگان گرفته شده ایرانی در لبنان تا سال های سال مورد فراموشی بودند و در نهایت با پیگیری ها و فعالیت های خودجوش مردمی تا حدودی در سطح جامعه شناخته شده و مورد توجه مسئولین واقع گردیدند امید می رود با پیگیری و معرفی این روحانی جاویدالاثر توسط ارادتمندان حریم جهاد و شهادت ، برگ دیگری از جنایت های غیرانسانی سربازان تمدن غرب و منادیان کاذب حقوق بشر در صفحات تاریخ ثبت و ضبط شود .

دوستانی که قصد تحقیق بیشتر و یا همکاری در این زمینه را دارند می توانند با این شماره تماس برقرار کنند :09111182880

 

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو شهریور89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۸۹، ۰۹:۳۱ ق.ظ


برای تاریخ
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم شهریور 1389 ساعت 16:13 شماره پست: 575

 

پشت پرده سید مجتبی خامنه ای !

 

به دنبال اعتراضات خیابانی پس از اعلام نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری که با دعوت از سوی کاندیداهای شکست خورده صورت گرفت شعارهایی بر سر زبان ها افتاد که گمانه هایی فراتر از یک بازی انتخاباتی را پیش روی ناظران ترسیم نمود . سیر این شعارها در یک دوره زمانی محدود ، بی پرده و صریح ، اصل ولایت فقیه و جمهوری اسلامی را نشانه گرفت . در این بین نام برخی از شخصیت های دینی نیز مورد وهن معترضین به نتایج انتخابات واقع گردید . نوک پیکان این حملات ، بیش از آن که متوجه کاندیدای منتخب باشد ، مقام معظم رهبری را نشانه رفته بود . برخلاف یک دهه اخیر که در بین علمای دینی ، آیت الله مصباح یزدی پس از رو در رویی مستقیم با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بیشترین هجمه تخریبی را بر ضد شخصیت و افکار خویش شاهد بود در جریان فتنه هشتاد و هشت این رکورد ، متوجه شخصیت هایی همچون حضرات آیات جنتی و خزعلی گردید . نفر اول به خاطر جایگاه ویژه در شورای نگهبان و نفر دوم نیز در پی طرد فرزند فتنه جوی خویش بیشترین هجمه تبلیغات منفی در فضای مجازی و سطح خیابان ها را پس از مقام معظم رهبری به خود اختصاص دادند .

در این بین به ناگاه نام دیگری بر سر زبان ها افتاد که پیشینه خاصی از وی در اذهان عموم وجود نداشت . سید مجتبی حسینی خامنه ای یکی از فرزندان مقام معظم رهبری بود که نامش در بین شعارهای اغتشاش گران ، توجه همه را به خود جلب نمود . این در حالی است که وی هیچ گونه حضور محسوسی در عرصه سیاست نداشته و از پست و مقامی بهره مند نبوده است . جالب آن که اکثریت مطلق شعاردهندگان بر ضد سید مجتبی ، حتی هیچ گونه تصویری نیز از او ندیده بودند . دلیل هجمه سنگین به وی از سوی آشوبگران ، اتهامات اقتصادی و سیاسی نامبرده بیان گردید که هر یک از آنها در جای خود محل تأمل و بررسی است :

الف – اتهامات اقتصادی

بسیاری از مردم تا کنون این موضوع را شنیده اند که مقام معظم رهبری بر خلاف برخی شخصیت هایی که خود را تالی تلو ایشان می دانند فرزندان خویش را از هر نوع فعالیت اقتصادی بر حذر داشته اند . آیا این مسئله صحت ندارد ؟!

به طور مثال ، فرزندان ریاست مجمع تشخیص و ریاست مجلس خبرگان ، بیش از دو دهه است که انواع اتهامات اقتصادی و زد و بندهای تجاری را متوجه خود دیده اند . این اتهامات در مقیاسی کوچکتر ، فزندان رییس بازرسی بیت رهبری و ریاست تولیت آستان قدس را نیز بی نصیب نگذاشته است . گفتنی است تا به حال هیچ منبعی اصل فعالیت های اقتصادی آقازادگان مذکور را تکذیب نکرده است . نام برخی از کارخانه ها و شرکت ها نیز در افواه عموم به اسم این افراد ثبت گردیده و به عنوان مصادیق نفوذ و گستره خیزش های اقتصادی آنان بیان می گردد . با کشف تقلب ! در انتخابات سال هشتاد و هشت ، فعالیت ها و حتی مفاسد اقتصادی سید مجتبی خامنه ای نیز به یک باره کشف گردید و بر سر زبان ها افتاد . برای اثبات این اتهامات ، دو مصداق بیشتر از همه مطرح شد . یکی امتیاز خطوط ایرانسل بود . این اتهام در حالی طرح گردید که پس از راه اندازی خط ایرانسل در دوران حاکیت اصلاحات ، در بین مردم این طور شایع شد که یکی از فرزندان مهدی کروبی به عنوان سهامدار اصلی این شرکت مشغول به فعالیت می باشد . با روی کار آمدن دولت نهم ، دعواهای حقوقی بین وزارت ارتباطات با این شرکت نیز همواره در همین راستا تلقی می گردید . در جریان فتنه اخیر نیز استفاده گسترده آشوب طلبان از هزاران سیم کارت ارتباطی بی نام و نشان این شرکت برای دامن زدن به اغتشاشات ، نام ایرانسل را در ردیف متهمان کودتای مخملی قرار داد . به منظور احترام به صاحبان این شرکت لازم می دانم توضیح دهم که هیچ اتهام اقتصادی یا سیاسی درباره ایرانسل تا کنون به اثبات نرسیده است .

اما اتهام دوم مفاسد اقتصادی سید مجتبی خامنه ای ، فروش نفت قاچاق به خانواده سلطنتی انگلستان بود . عظمت این اتهام دهان پرکن ، توجه بسیاری را به خود جلب نمود . این روابط پر مفسده نیز از فردای اثبات تقلب ! در انتخابات در فضای مجازی با آب و تاب روایت گردید . گذشته از منبع این خبر که در جای خود مورد بررسی قرار می گیرد ، بسیاری از تحلیل گران بر این نکته اتفاق نظر داشتند با آن شناختی که از عمق خصومت دشمنان مقام معظم رهبری وجود دارد اگر کوچکترین مدرکی در اثبات این نوع دعاوی در دست مدعیان بود امروز در کوره دهات های این مرز و بوم نیز می شد نسخه ای از آن را پیدا نمود !

با وجود تمام این اتهامات این تنها غلامعلی حداد عادل بود که پس از گذشت یک سال در مصاحبه ای با نشریه پرتیراژ ! پاسدار اسلام ، به دفاع از ساده زیستی و مناعت طبع سید مجتبی خامنه ای پرداخت .

ب – اتهامات سیاسی

نام سید مجتی خامنه ای را اول بار مهدی کروبی در جریان انتخابات نهم ریاست جمهوری در عرصه سیاسی کشور مطرح نمود . وی در نامه ای خطاب به مقام معظم رهبری این گونه نوشت :

     " به‌رغم شفافیت مواضع جنابعالی، اخباری مبنی بر حمایت فرزند محترم شما - آقا سید مجتبی - از یکی از کاندیداها منتشر شد. پس از آن هم شنیدم که یکی از بزرگان به جنابعالی گفته‌اند که "آقازاده حضرتعالی از فلان شخص حمایت می‌کند" و شما فرموده‌اید‌ "ایشان آقا است نه آقازاده" و به هر حال مشخص شد که آن حمایت‌ها نظر شخصی آقا مجتبی بوده است.
در عین حال کماکان خبرهایی در مورد فعالیت ایشان به نفع یکی از کاندیداها - که سه روز قبل از انتخابات ناگهان ستاره بخت او افول کرد و عنایت‌ها به طرف فرد دیگر سرازیر شد - و حتی رفت و آمد به ستاد انتخاباتی آن کاندیدا منتشر شد. حضرتعالی به خوبی واقف هستید که دخالت‌های نسنجیده اطرافیان برخی از مقامات روحانی و سیاسی در سال‌های گذشته تبعات منفی فراوانی برای کشور و نظام داشته است و لذا اینجانب از سر اخلاص، احترام و دلسوزی از جنابعالی تقاضا می‌کنم اجازه ندهید تجربه دیگری به تجربه‌های تلخ گذشته اضافه شود. چون جنابعالی جانشین امامی هستید که وقتی در یک حادثه عده‌ای مدعی شدند مرحوم آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی باعث ‌ایجاد محدودیت‌هایی برای ارتباط مردم با امام شده است، به‌رغم جایگاه فکری و فقهی آن مرحوم دستور داد که "‌ایشان در کارهایی که مربوط به من است دخالت نکند".

به رغم نگارش چنین نامه ای تا چهار سال بعد ، آن هم پس از اعلام نتایج انتخابات دهم  ، بحثی به آن شکل درباره فعالیت های سیاسی سید مجتبی در محافل عمومی مطرح نگردید . روند حوادث ، البته واهی بودن توهمات کروبی در حصر اطلاعاتی مقام معظم رهبری به دلیل یکنواختی محیط پیرامونی ایشان را به اثبات رسانید . بر فرض صحت خبر حضور و فعالیت سید مجتبی خامنه ای در ستاد یکی از کاندیداها _ که هیچ گونه تصویر یا گزارشی از آن تاکنون منعکس نشده است – صرف وجود نظر شخصی برای فرزندان یک شخصیت سیاسی عیب به حساب نیامده و خلاف قانون تلقی نمی شود مانند آن چه که درباره حمایت سید احمد و بیت امام  از بنی صدر و میرحسین موسوی نقل می شود . اما اثبات عدم یک نواختی نگرش سیاسی در بیت مقام معظم رهبری کار چندان دشواری نیست . گذشته از کانال های متعدد خبری معظم له نگاهی به حمایت ها و روابط آشکار و پنهان و گاه مشکوک با کاندیدایی فتنه گر از سوی بسیاری از اطرافیان ایشان ، همچون حجج اسلام ناطق ، حجازی ، نواب ، ربانی ، اعرافی و مجموعه بحث برانگیز وی و . . . وجود عناصر وابسته به طیف قالیباف در بیت رهبری که به دلیل توصیف وی به عنوان هاشمی کوچک ! توسط حاج منصور ارضی ، دو سال مانع از مداحی او در محدوده بیت گردیدند و از همه جالب تر دست درازی برای علنی ساختن نامه محرمانه آقا به احمدی نژاد در خصوص تغییر اسفندیار مشایی از پست معاون اولی – که سکوت اهالی سیاست ، ثابت ساخت افشاگری تنها بر ضد خاندان هاشمی کاری ناصواب است !- و . . . مثال هایی اندک است که نشان می دهد آن طور که بهانه جویان دامن می زنند بیت مقام معظم رهبری بر وفق نگرش های جناحی اداره نمی شود .

با آغاز شورش های خیابانی حامیان کودتا ، موارد دیگری نیز بر ضد سید مجتبی خامنه ای در سطح فضای مجازی مطرح گردید مانند دستور برخورد با اوباش توسط  او و . .  . که نیازی به بحث و بررسی آن به چشم نمی خورد . نکته این جاست که به رغم طرح اتهامات اقتصادی و سیاسی بر ضد ایشان ، شعار خاصی بر سر زبان پیاده نظام فتنه تکرار شد که وجود پشتوانه خاص و تحلیل استراتژیک پشت این نوع ماجراها را دور از باور نمی سازد . شعار این بود : مجتبی بمیری رهبریو نبینی !( از ساحت این سلاله زهرا به خاطر ضرورت های اجتناب ناپذیر در تحلیل های تاریخی عذر می طلبم ) .

این شعار نشان می دهد که دعوای با سید مجتبی چیزی فراتر از دخالت های انتخاباتی و فعالیت های اقتصادی است . به راستی مگر کسی گفته بود قرار است سید مجتبی جانشین رهبری معظم باشد ؟ کیست که نداند انتخاب رهبری بر عهده مجلس خبرگان است ؟ چگونه ممکن است بحثی در محافل خاص سیاسی نظام درباره رهبری آینده به صورت محرمانه صورت گرفته باشد و درست پس از ایجاد فضای آشوب ، بدون ذکر هیچ منبعی افشا شود ؟

این که دلیل تخریب شخصیت سید مجتبی چیست می شود احتمالات متعددی را طرح کرد . مثلاً :

-          حسودی بعضی بزرگان که چرا فقط فرزندان آنها باید متهم به مفاسد اقتصادی و مورد لعن و نفرین ملت باشند !

-          فقدان دلیل کافی برای اثبات تقلب در انتخابات

-          بهانه قراردادن وی برای ایجاد اتهام و انتقام گیری از مقام معظم رهبری

-          تأثیر روانی اتهام زنی به اشخاصی که زوایای شخصیتی شان کمتر مورد شناخت عمومی قرار دارد

-          احتمال قریب به یقین توطئه گران به محاصره و فتح خیابان پاستور به سبک انقلابات مخملی و نگرانی از برافراشته ماندن پرچم ولایت توسط خاندان رهبری

-          شناخت تحلیل گران دشمن از عدم وجود شرایط کافی یا اقبال عمومی نسبت به شخصیت های مذهبی دیگر برای احراز مقام رهبری

-          و  . . . .

نباید از خاطر برد که بسیاری از طلاب حوزه علمیه قم بارها فرزندان مقام معظم رهبری را دیده اند که بر خلاف نوه حضرت امام بدون هیچ تشریفاتی ، البته گاه با یک یا دو محافظ در سطح فیضیه یا دیگر مدارس علمیه شهر مقدس قم به درس و بحث و تدریس مشغول هستند و به سادگی و با فروتنی در بین مردم به رفت و آمد می پردازند . طلاب گرانقدر که هر یک متعلق به یکی از مناطق دور و نزدیک این کشور هستند همچون رسانه ای فراگیر ، مشاهدات خدشه ناپذیر خود را به گوش اقوام و دوستان و مریدان خویش در همه نقاط ایران رسانده اند . 

اما جالب تر از همه آن چه که گفته شد این است که مجموعه تحقیقات نگارنده ، سرچشمه تمام اتهامات عجیب و غریبی که به سید مجتبی خامنه ای نسبت داده شده است را تنها در یک نشریه خلاصه می داند . هزاران سطر از مطالبی که در حمله به سید مجتبی منتشر شده فقط به یک منبع استناد نموده اند . واقعیت آن است که تنها نشریه گاردین وابسته به دولت خبیث انگلیس بود که ده ها اتهام را با تکیه بر منابع موثق اما ناشناس ! بر ضد وی مطرح ساخت و خود مورد استناد صدها سایت و نشریه و رسانه دیگر قرار گرفت .

اطلاعات مندرج در نشریه گاردین درباره میزان تحصیلات ، نام اساتید ، نوع فعالیت ها ، دوستان و زیر دستان ! و . . . سید مجتبی خامنه ای به قدری ضعیف است که نیاز به رد و پاسخ گویی نداشته و نشان از شتاب زدگی نویسنده آن برای القای اتهامات مورد نظر دارد . اتهام فاقد سند مفاسد اقتصادی در باره روابط تجاری خانواده خامنه ای با خاندان سلطنتی انگلیس در حالی صورت می گیرد که وابستگی مدیران نشریه انگلیسی گاردین به هیئت حاکمه این کشور  بر هیچ یک از مطلعین عرصه رسانه مخفی نمی باشد . آنها البته خود بهتر از هر کسی از میزان نفرت جامعه ایرانی نسبت به استعمارگر پیر با خبر هستند . به بندی از این مطالب توجه کنید :


"علی انصاری، تحلیل‌گر ایران در دانشگاه سنت‌اندروز انگلیس، به گاردین گفته است: «اخیرا صحبت این بوده است که تمام این مسائل به مجتبی و جانشین شدن او مربوط است».
آقای انصاری می‌گوید: «او احتمالا در پی آن است که این مقام را در درازمدت برای خود به دست آورد و حفظ کند».
خبر تکمیلی: خبر مسدود شدن یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار از دارا یی‌های ایران در بریتانیا تا حدی در میان خبرهای داغ این روز‌ها توجه زیادی به آن نشد، حال آن چه در زیر میخوانید پشت پرده این خبر و علت اصلی‌ عصبانیت آیت الله خامنه‌ای از دولت انگلیس و احضار سفیر ایران به وزارت خارجه دولت بریتانیا می‌باشد. حساب بانکی‌ به نام مجتبی خامنه‌ای پسر رهبر انقلاب ، در یکی‌ از بانک‌های لندن به مبلغ یک میلیارد و ششصد میلیون دلار وجود داشت که با پیگیر‌یهای تعدادی از ایرانیان و فشار اتحادیه اروپا به دولت انگلیس توقیف شد. و دولت انگلیس بخاطر روابط اقتصادی با خانواده خامنه‌ای تمایل به توقیف این پول را نداشت که عده ای موفق شدند با اقدام‌های قانونی کار را روز ۲۳ خرداد به اتمام برسانند. این پول هم اکنون به نام ملت ایران بلوکه شده است.
گفتنیست تلاشها برای توقیف کل این پولها که توسط فروش نفت و دریافت حق کمیسیون به دست آمده است ادامه دارد و در حال پیگیری است."

و باز هم جای این پرسش باقی است که چرا همه این مفاسد اقتصادی و سیاسی ! بلافاصله پس از اعلام نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری به یک باره کشف و اعلام گردید و در همه این سال ها که اتهاماتی متوجه فرزندان برخی از سران بود – که نمونه ای از آنها در مناظره معروف انتخاباتی با ارائه اسناد ، مورد تأیید قرار گرفت – کسی کار به کار فرزندان مقام معظم رهبری نداشته است ؟

آن چه که می شود به عنوان آموزه ای از تدبیر دشمن در نظر گرفت و آن را به مثابه مصداقی از تعرف الاشیا باضدادها دانست و اثباتی بر مثال عدو شود سبب خیر . . . این است که بی تردید آقا سید مجتبی خامنه ای ورای غفلت و ظاهربینی ما ، به انگشت اشاره دشمن که ناخواسته در مسیر اراده ذات احدیت بالا رفت ، گنجینه ای از ذخایر پنهان الهی است که وجود مبارکش اسباب دل خوشی و اطمینان قلب عاشقان و فدائیان اسلام انقلابی و سربازان آخرالزمانی اباعبدالله علیه السلام خواهد بود .

 
حرف هایی که سیاسی نیست !
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم شهریور 1389 ساعت 23:46 شماره پست: 574

 

مسئله کهریزک بودار است !

 

این که بین تمام اشتباهاتی که گاه از نیروهای انتظامی سر می زند مانند کشته شدن جانبازی به نام محمد رجبی ثانی در سال هشتاد و سه در یک بازداشتگاه و . . . فقط قتل شبه آقازاده ای به نام محسن روح الامینی مورد توجه قرار می گیرد شاید بودار نباشد !

این که ده ها نفر از بسیجیان و مردم بیگناه از سوی آشوب گران متوحش به خاک و خون کشیده می شوند و مسئولین مربوطه ، آنها را شهید نمی دانند اما کشته شدن چند جوانک حیران در ماجرای کهریزک بلافاصله به عنوان شهادت تلقی می شود شاید بودار نباشد !

این که روشن فکر ترین زن ایرانی ،  اعدام تروریست های سفاک پژاک را محکوم دانسته و اصل اعدام را زیر سوال می برد ولی در مقابل حکم اعدام دو مأمور متهم در ماجرای کهریزک هیچ واکنشی نشان نمی دهد شاید بودار نباشد !

اما کوهسار زباله دانی کهریزک که بودار است برادر من ! باباجان ! در این ورودی تهران خفه شدیم از بوی گند این زباله ها . بماند که مردم ساکن در آن منطقه چه زجری را تحمل می کنند و به جرم بی بضاعتی ، کسی برایشان دل نمی سوزاند . باز قالیباف عزیز بگوید مسئله زباله های کهریزک سیاسی است . هاپولی کردن بودجه مترو برای مصرف در دیگر خدمات شهری و متهم کردن دولت به کم توجهی به مترو به خاطر مخالفت با هاشمی است که سیاسی تلقی می شود . حالا جالب است فرودگاه بین المللی را هم گذاشته اند نزدیک همان جا ! بنده های خدا راننده های فرودگاه که با ورود به تهران و خوش آمد گویی پرتعفن ! شهرداری ، باید نگاه های تحقیر آمیز مسافران خارجی از همه جا بی خبر را تحمل کنند و چند بار رنگ عوض نمایند و دم برنیاورند !

 
غریب آشنا
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم شهریور 1389 ساعت 0:4 شماره پست: 573

 

می خواست با خانواده ، قاچاقی برود افغانستان . رودخانه را که دید غافل گیر شد . بزرگ بود و موج می زد . نمی توانست رد بشود . هر آن ممکن بود مأموران ژاندارمری سر برسند . عکسش را همه جای کشور پخش کرده بودند . دلش شکست . نشست و به امام زمان (عج) توسل گرفت . می گفت اگر من مقصرم گناه این زن و بچه چیست که امشب در این بیابان برهوت ، غریب بمانند . . . کسی با اسب جلو آمد . پرسید این جا چه می کنید ؟ گفت : می خواهیم برویم آن طرف رودخانه . بچه را بلند کرد و بغل گرفت . او و همسرش نیز پشت سرش روی اسب نشستند . اسب توی آب شنا می کرد . آن طرف که رسیدند مرد ، همه را پیاده کرد و رفت .

نفس راحتی کشید . به فکرش رسید لباس هایشان را پهن کنند تا خشک شود اما اثری از خیسی نبود . خیلی تعجب کرد . پاهایش را دست کشید . حتی کفش هایشان هم خشک بود . بغضش گرفت . همان جا نشست . صدای گریه اش تا آسمان می رفت .

خاطره ای از شهید سید علی اندرزگو به روایت مرحوم سید علی اکبر ابوترابی

 

نفدیک یامحمود !

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم شهریور 1389 ساعت 22:41 شماره پست: 572

              

 

یاد مناظره تاریخی احمدی نژاد به خیر . در همان لحظه ای که تیر خلاص بر هیمنه پوشالی استکبار داخلی فرد آمد و انتقام جام زهرنامه امام عاشقان گرفته شد یاد این مصرع عاشورایی افتادم : امشب شهادتنامه عشاق امضا می شود . . .

این مصرع معروف را به عنوان پیامک برای چند تن از دوستان فرستادم . برادر خوبم استاد محترم حوزه و دانشگاه آقا سید روح الله حسنی بلافاصله با تضمین قرار دادن آن ، شعری زیبا سرود که در همین وبلاگ در معرض دید علاقمندان قرار گرفت .

در این روزها که شاهد غربت احیاگر آرمان روح الله ، دکتر محمود احمدی نژاد هستم بی مناسبت ندیدم که یادی از آن حماسه شگفتی ساز بنمایم . از نظر من هنوز هم یک تار محمود با تمام عیب و ایرادهایش شرف دارد به سرتاپای مدعیان واداده ای که تارهای عنکبوتی فزون خواهی شان وسعت ایران اسلامی را به محاق زراندوزی ارباب حلقه ها و سلسله هزارفامیل می کشاند :

ذوالفقار احمدی

امشب شهامتنامة یــاران، هویــدا مــی…شود     «امشب شهادتنامة عُشّاق امضـا مـی…شود» 

امشب به لـطف ایـزدی ، با ذوالفقار احـمدی      یـاران! بـدسـت یارِ ما، احکــام اجـرا مـی…شود

از غُــــــرّش شـیـــــرانـه…ی یــــار وفــــادار وِلا      بینـی چگـونه غیـــرتِ عبـاس احیـــا می…شود

در ســـالروز رحـلـــــت بنیانگــــذار ســادگـی      صـد حیف! بیـت…المال در بیراهه پیدا مـی…شود

امشــب تمـام حیلـه…ها، آیـد به جنـگ یارِ ما       اما زنُطــق نافـذش، از ریشه رسـوا مـی…شود

در کولـــه بـار مُــدّعی، جــز اتــهام  و افتــرا،      نیرنـگ و تخریـب و ریا، افزون به…دَه…ها می…شود

کارش دفاع از مُفسد و غارتگر و قدرت طلب      بازی کند بر مِیلشان، آنسانکه انشا می…شود

غافــل ز حلـمِ یارِ ما، جاهـل به هشــدار وِلا      در راه تضعیــف وطــن، همــراه اعدا مـی…شود

نیرنـگ در گفتار او، رنـگ و لعابــش مـی…دهد       آنگونه که خلق خدا، شایـد که إِغـوا می…شود

پیری…که امروزم به سر،خاک عزایش می…کنم       گفتا که: ابلیـس درون، با حیله، زیبا مـی…شود

گفتـا: منـافق از درون، کوشــاتر از کفـر بُرون      هوشیـار باشیدش که روزی رهزنِ را می…شود

سیـل حـوادث آیدت، طولِ گذشـتِ سـال…هـا      گفتا که: خُردادم فـرج، در نیمه پیدا مـی…شود

آری به نُطـقِ نافـذی، در نیــمِ خـــردادی دگر      اینبار، سیـما مَسلخِ عُشّاق کسـرا مــی…شود

یــارب بحــقّ فاطـــمه، فخــرِ شــهیـــدان وِلا      با نصـرِ تــو، فتــحِ قریبت، حاصــل مـا می…شود

 *****

 تقدیم به همه دوستداران اعتلای تمدن اسلام و ایران

(حامیان جناب آقای دکتر احمدی نژاد)

شعر از: سیدروح…اله حسنی

 
شکی که برطرف شد !
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم شهریور 1389 ساعت 23:32 شماره پست: 571

 

" من در دو موضوع نسبت به خودم شک کردم . یکی این که به من می گویید ( سید اسدالله ) آیا واقعاً من از اولاد پیامبر هستم ؟ و دیگر این که آیا من لیاقت آن را دارم که در راه خدا شهید بشوم یا نه ؟! روزی به حرم امام حسین علیه السلام رفتم و در آن جا با ناله و زاری از امام خواستم که جوابم را بدهد . پس از مدتی یک شب امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم که بالای سرم آمد و دستی به سرم کشید و این جمله را فرمود : یا بُنیّ انتَ مقتولٌ ؛ یعنی ای فرزندم ! کشته می شوی . که جواب دو سوال من در آن بود ؛ اما فرمود : فرزندم ! یعنی من سید هستم و دیگر به من بشارت داد که من شهید می شوم " .

                        مجله عروة الوثقی شماره 82

بیستم شهریور سالروز شهادت عالم اهل دل ، دومین شهید محراب ، حضرت آیت الله سید اسد الله مدنی گرامی باد .

 

مسلم تقلبی ! حسین تقلبی تر !!

+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم شهریور 1389 ساعت 17:39 شماره پست: 570

 

مهدی خزعلی از این که در روز قدس خبری از حضور سبزها نبود اظهار تأسف کرد و نوشت که با دیدن خیابان های تهران یاد غربت مسلم بن عقیل در کوفه افتاده است !!

من با او موافق نیستم و هستم ! می پرسید چطور ؟

با مهدی رانده شده موافق نیستم زیرا مسلم بن عقیل حتی تنها هم که بود بی یار و یاور ، خودش یک تنه به میدان آمد و تا شهادت ، پای آرمانش ایستاد و عرصه را خالی نکرد . در حالی که این مسلم عافیت طلب ! خودش هم حاضر نشد پا به خیابان بگذارد . ( چه انروز و چه در مناسبت های قبلی )

اما با ایشان موافقم ! زیرا با تشبیه میرحسین به مسلم ، پذیرفت این بابایی که داعیه رهبری جنبش ستیزه جوی سبز را دارد رهبر اصلی این جریان نبوده و تنها برای بیعت گرفتن از مردم پا به این عرصه گذاشته است . از همان ابتدا هم شعار "یاحسین " حضرات نشان می داد که دلشان به این مسلم تقلبی خوش نیست و انتظار ورود کس دیگری را می کشند .

این مردم هم که یک بار جلوی ورود صدام حسین به این آب و خاک را گرفتند ، رویای فرش قرمز برای حسین باراک اوباما را نیز به کابوس شوم سران فتنه مبدل ساختند .

 
جنگ تمدن ها !
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم شهریور 1389 ساعت 16:55 شماره پست: 569

 

کشیش هتاک کشته خواهد شد !

 

می گویید نه ؟ حالا صبر کنید ! این روش ها دیگر کهنه و نخ نما شده است . کشیش ادعا می کند قصد دارد قران را به آتش بکشد . کلی آدم رنگارنگ به مخالفت او بلند می شوند تا در یک مانور تبلیغاتی ، ساحت جهان غرب را از هر نوع افراطی گری ، مبرَا نشان دهند . این کشیش دیر یا زود کشته می شود تا خونش بیفتد گردن مسلمان ها و به این طریق ، تقابل ماهیت دو کلیت صلح طلب ( غرب ) و جنگ افروز ( اسلام ) برای همگان قابل باور باشد ! قساوت قلب حاکمان جمهوری اسلامی در صدور حکم اعدام برای سکینه محمدی که بانویی مظلوم و محترم است و جرمی جز زنا و قتل همسر ! نداشته نیز این روزها حسابی در بوق و کرنا شده است . سالگرد یازده سپتامبر هم که گل مظلومیت فرهیختگان دنیای غرب است ! چه قدر همه چیز خوب به هم جور می شود تا جنگ تمدن ها آن هم به نفع اندیشه های مادی رقم بخورد . جنگی که نماد فیزیکی و میدانی آن ، تکرار فجایعی مانند آن چه در عراق و افغانستان گذشت را به راحتی قابل تصور می سازد .

 

قول سدید !

+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم شهریور 1389 ساعت 16:37 شماره پست: 568

 

آزادسازی فضای سیاسی کشور که نوعی انفجار پس از دوران خفقان آور دولت هاشمی بود آسیب های خاص خودش را نیز به همراه داشت که به خصوص در عرصه مطبوعات بروز و ظهور بیشتری پیدا کرد .

آن موقع انتشار اخبار غیر موثق و فاقد منبع ، نوعی هنر رسانه ای تلقی می گردید . خبرهایی که این طور شروع می شد : به نقل از یک مقام آگاه ، به نقل از یک منبع موثق ، شنیده ها حاکی از آن است ، ناظران بر این باورند و . . . .همه این دغل بازی ها به پای سعید حجاریان نوشته می شد که واژه جدیدی به نام جنگ روانی را بر سر زبان ها انداخته و وارد ادبیات رسانه ای کشور کرده بود .

شایعه پراکنی و توسل به اخبار دروغ حرام شرعی است . رسانه های مجازی وابسته به جریان اصول گرا باید توجه داشته باشند که برای مقابله با شرارت های معاندان داخلی و خارجی آن قدر حرف مستند و مستدل وجود دارد که نیازی به تمسک به شایعه پراکنی نیست . " قول سدید " باید ویژگی اصلی رسانه های ارزشی باشد تا باعث جلب اعتماد همگان بشود . کاری نکنیم که حتی حرف های حق ما را باور نکنند .

 
با این مطلب موافقم
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم شهریور 1389 ساعت 15:59 شماره پست: 567

" ... واکنش سپاه محمد رسول الله (ص) به حاشیه سازی برخی عناصر خودسر در روز قدس  ؛ ... این اطلاعیه می افزاید: سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ ضمن تبریک این حضور میلیونی و موثر به مقام معظم رهبری 'مدظله العالی' و آحاد ملت غیور و شهید پرور ایران اسلامی، حاشیه سازی برخی عناصر خودسر را در تجمع در برابر منزل کروبی که منجر به تیراندازی از سمت منزل وی و زخمی شدن چند تن گردید، حادثه‌ای ساخته و پرداخته عناصر بی‌تدبیر و خودسر دانسته و به شدت محکوم می‌نماید ... "

نمی دانم در دل این حضرات که این به اصطلاح اطلاعیه را ساخته و منتشر کرده اند ، چه می گذشته که دست به تایید ادعاهای پوچ خاندان کروبی زده اند ! حضرات پشت میز نشین که دوش شان از سنگینی قپه ها و سنبل ها سنگین شده و شکم برآمده یشان اجازه حرکت از پشت میز را به ایشان نمی دهد مدعی شده اند که مشتی خودسر برای حاشیه سازی دست به تجمع در مقابل خانه کروبی زده اند که این امر باعث تیراندازی - بخوانید دفاع - اطرافیان کروبی شده است ! ... عجب ! کدام عمل این خودسرها باعث تیراندازی مستقیم به سوی مردم شده است ؟! عجیب نیست که برای مشتی ضدانقلاب که به قصد تسخیر مقرهای نظامی هجوم می آوردند بیش از هزار گلوله مشقی شلیک می شود ولی برای بچه حزب اللهی ها می توان از همان اول بسم الله تیر جنگی را به صورت مستقیم به کار برد ! و بعد از کشت و کشتار ، تازه یادشان می افتد که می توانند از گاز اشک آور هم استفاده نمایند ! نه عجیب نیست ! چرا که این آقایان پشت میز نشین همان هایی هستند که هرگز جرات نکردند صحبت از خون بچه هایی نمایند که تحت لوای پرچم همین سپاه محمد رسول الله به خاک و خون کشیده شده و یا سوزانده شدند ! این ها همان هایی هستند که اگر همین مشتی خودسر نبودند معلوم نبود کجا بودند و چه می کردند ؟! لابد محاسن زیبایشان را می تراشیدند و کراواتی به گردن می بستند و ...

عالی جنابان ؛ بی خیال ! وقتی کار به سرانجام می رسد اگر خیر بود می شوید فداییان ولایت و صاحب نظران علوم استراتژیک و فرماندهان لایق و ... و اگر کار گند بخورد شما هیچکاره می شوید و گند هم به گردن مشتی خودسر می افتد ! کدام مشتی خودسر ؛ الله اعلم ! بچه های بسیج را گروگان گرفتند ، کشتند ، سوزاندند ، ناقص کردند و معلول ، از کارشان بیکار شدند ، از تحصیل افتادند ، رخم زبان ها شنیدند ... عالی جنابان می شود لطف کنید و بگویید کجا تشریف داشتید !؟ شما را که تنها می توان در همایش های آنچنانی یافت یا در پشت میز قسمت مالی با فیش های حقوقی و حق ماموریت های آنچنانی ، به چه حقی از خودسری یا غیر خودسری حرف می زنید ؟! شما که سال گذشته در ناکجاآباد بودید ، بی زحمت حالا هم در همان ناکجاآباد بمانید !

... واقعا برای سپاه متاسفم . 

برگرفته از وبلاگ : .....

 

از عبید تا زاکانی !

+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم شهریور 1389 ساعت 14:1 شماره پست: 566

 

زیر نویس های تلویزیون را که می بینید ؟! خبر افتتاح ده هزار واحد مسکونی طرح مسکن مهر در هفته تعاون را می گویم .

همین چند روز پیش بود که سایت خبری تحلیلی جهان نیوز متعلق به سردار زاکانی در صدر مطالب خود خبر شکست این طرح را با آب و تاب در بوق و کرنا کرده بود . بلافاصله این مطلب با استناد به این سایت در بسیاری از رسانه های مجازی بازتاب پیدا کرد . تمام استدلال این بابا ببخشید این سایت هم عدم افتتاح خانه های مسکن مهر در هفته دولت بود . شما را به خدا می بینید چه کسانی به اسم تقوا و ارزش ها و اصول گرایی به راحتی با دامن زدن به شایعات و تحلیل های تخریبی ، ذهن و فکر پاک مخاطبان را با بغض ها و انتقام جویی های شخصی خود آلوده می سازند ؟ جالب آن که هم اکنون این مطلب از سایت جهان به طور کلی حذف شده یعنی جناب زاکانی متوجه اشتباه خود شد اما حتی به اندازه مدیران سایت های ضدانقلاب مانند جرس و بالاترین ( در جریان مصاحبه ساختگی با عبدالله نوری) شهامت عذرخواهی و بیان حقیقت را به خود راه نداد .

پیش از این نیز در جریان رأی اعتماد به کابینه دهم سردار زاکانی هیاهوی بی منطقی را بر ضد دکتر بهبهانی وزیر پیشنهادی راه و ترابری راه انداخت که ضعف استدلال آن مورد تمسخر نمایندگان اکثریت و اقلیت مجلس قرار گرفت .

مدیریت این سایت هربار که حاج منصور از قالیباف انتقادی کند او را یک مداح به نام ارضی ! قلمداد می کند اما اگر انتقادی از سوی ایشان منتسبین دولت را نشانه برود بلافاصله با عناوین پرزرق و برقی چون مداح برجسته اهل بیت و . . . از آن بزرگوار یاد می نماید . بگذریم .

حرف های ما البته بیش از این است اما نکته این جاست که شخصیت دینی سردار زاکانی را نباید دست کم گرفت . او را نمی شود با مدیران سایت هایی چون الف و جوان قیاس کرد . دلم از همین می سوزد که چنین انسان باوقاری نیز به مرور در گرداب متعفن ژورنالیسم در حال غرق شدن است .

 
چاشنی انگیزه !
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم شهریور 1389 ساعت 19:41 شماره پست: 565

 

ماه رمضان امسال هم گذشت و متأسفانه مظاهر روزه خواری در مناظر عموم افزایش چمشگیری پیدا کرد . شاید در شهری مثل تهران فرا رسیدن این ماه در سطح معابر قابل درک نبود .

این مسئله نشان می دهد مقابله با مصادیق جرایمی که با مسائل فرهنگی و شرعی ارتباط مستقیمی دارد مانند روزه خواری ، بدحجابی ، مزاحمت های خیابانی و . . . از عهده نیروهای انتظامی خارج بوده و نیازمند حضور نیروهایی با انگیزه و انقلابی می باشد . شاید بهتر باشد وظیفه نیروی انتظامی را در رسیدگی و پیگیری مسائلی مانند دعاوی خیابانی و چک های برگشتی و . . . تعریف کنیم و حراست از مرزهای ایمانی جامعه اسلامی را به اهلش واگذاریم .

 

اپوزیسیون حزب الله !

+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم شهریور 1389 ساعت 0:12 شماره پست: 564

 

بگذارید برای یک بار هم که شده محض تنوع ! ما هم از موضع اپوزیسیون سخن بگوییم .

آخر این چه مملکتی است که نه مخالفان آن به دستگاه قضایی و قوانین آن اعتقاد دارند و می کوشند از روش های خیابانی و همکاری با رسانه های بیگانه و وطن فروشی و . . . مطالباتشان را پیگیری کنند و نه موافقان و حامیان نظام اعتمادی به احقاق حقوقشان توسط ابزارهای قانونی دارند که مجبور می شوند خودشان برای مقابله با شرارت های کروبی و صانعی و . . . وارد عمل بشوند یا مثل طلبه سیرجانی در حرم عبدالعظیم حسنی بست بنشینند !

اوایل انتصاب آیت الله شاهرودی به ریاست قوه عدلیه ، ایشان انتقادهای تندی را درباره زیرمجموعه خود به کار می برد مانند تعبیر معروفی که قوه قضاییه را ویرانه قضایی خوانده بود .  این بزرگوار یک بار گفته بود : آخر این چه سیستم قضایی است که نه شاکی از آن راضی بیرون می آید و نه متهم . مرحوم گل آقا هم درجوابش نوشته بود و نه قاضی القضات !

فکر می کنم اگر انسان مسئولیتی را به عهده بگیرد که توان اداره اش را بنا به بعضی محدودیت ها نداشته باشد و ناخواسته باعث بی اعتمادی مردم به یک نظام مدعی حاکمیت دینی بشود بهتر است خودش و دیگران را بیش از این سرکار نگذارد .

 این که گفتم حرف بدی بود ؟!

 
برتر از گوهر آمد پدید !
+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم شهریور 1389 ساعت 16:36 شماره پست: 563

 

با انتساب " مسعود ده نمکی " در هیئت امنای دانشگاه هنر ! انتظار می رود به زودی " جواد یساری " رئیس صدا و سیما ، "جودی آبوت " رئیس سازمان زنان و " دهقان فداکار " رئیس هلال احمر معرفی شوند !

متن بالا پیامکی است که از آقا محسن رنجبر ملکشاه به دستم رسید . خوشتان آمد یا نیامد به پای ایشان بنویسید !

 

یقه کالاهای اسرائیلی را نگیرید !!

+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم شهریور 1389 ساعت 12:33 شماره پست: 562

 

چه فرقی می کند صهیونیستی باشد یا نه . کالا کالاست دیگر این چیزها اصلاً مهم نیست ! می خواهد مصرف بشود برود پی کارش . یک سال و نیم زحمت کشیدید با هزار وسواس فهرست درآوردید دادید به مجلس که مثلاً شرکت های سود رسان و وابسته به نظام صهیونیسم را کشف کرده ایم . خداقوت ! اما خودتان هم می دانید که بسیاری از شرکت ها با چند واسطه به رژیم اشغالگر قدس منفعت می رسانند و ما اسمی از آنها در دسترس نداریم .

حالا از یک زاویه دیگر به این مسئله نگاه کنید . من می گویم همه کارخانه های خارجی صهیونیستی هستند . تعجب ندارد !

 شما هر کالایی را که از کشورهای بیگانه خرید کنید تیری به اقتصاد اسلام زده اید . مگر اسرائیل غیر از این می خواهد ؟ مگر غیر از این است که رواج بیکاری در جامعه ، عوارض فرهنگی و اخلاقی به دنبال دارد و این موضوع نیز یکی از اهداف مورد اعتراف سران صهیونیسم برای نابودی نظام اسلامی است ؟ خرید هر کالای ایرانی حتی اگر با کیفیت پایین باشد ایجاد اشتغال برای جوان های کشورمان و به تبع آن سامان گرفتن خانواده ها و نجات جامعه از آثار مخرب فرهنگی ناشی از رواج بیکاری است . اگر خودمان به داد خودمان نرسیم هیچ قانون و بخشنامه ای نمی تواند اقتصاد و فرهنگ ایران اسلامی را از خطر تهدیدهای پیش رو محفوظ نگاه دارد .

شاید معدودی از کالاهای داخلی از کیفیت خوبی برخوردار نباشند اما هیچ فکر کرده ایم دیر یا زود چه قدر باید به خاطر انحرافات فرهنگی فرزندان خود هزینه کنیم ؟ کمتر از آن هزینه را امروز با خرید و حمایت از تولیدات داخلی پرداخت کنیم در عوض جامعه خود را تا چند نسل از زوال و انحطاط نجات بدهیم .

 
سید یمانی در قم است
+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم شهریور 1389 ساعت 0:47 شماره پست: 561

 

مژده مژده . شکر خدا ؛ سید یمانی خروج کرد . انتظارمان سرانجام به سر رسید .

سید جان خوش آمدی . دلمان برایت تنگ شده بود .آخرش نفهمیدیم ظهور بگوییم یا خروج اما خیلی مهم نیست فعلاً که ورود کرده ای . خوشحالیم که آمدی تا مرهمی بر زخم ها باشی و انتقام ما را از این سفیانی ها (؟!) بگیری . فقط فکر می کنم این وسط یک اشتباهی شده است . سید جان ! عزیز دل برادر ! دست خالی و بدون سپاه آمدی هیچ ؛ مگر قرار نبود آن ور آب پیاده شوی پس در قم چه می کنی ؟ تو باید در یمن قیام کنی و بیایی با سید خراسانی دست بدهی تا زمینه ظهور موعود را فراهم کنی . آن وقت سرت را انداختی پایین و صاف آمدی قم ؟! بنده های خدا برادران الحوثی ما در سرمای کوهستان های صعده مقابل تهاجم آمریکایی ارتش های یمن و عربستان و مصر مردانه ایستادند و هیچ ادعایی نداشتند . تو این همه مدت کنار شومینه ات نشسته بودی حالا وسط گرما آمده ای این جا برای ما معرکه می گیری ؟

یک چیز به تو می گویم بین خودمان بماند . فکر می کنم مشکلات زندگی باعث شد کمی دیر از راه برسی . چند وقت پیش یکی آمده بود توی همین قم خیابان صفائیه ، می گفت من امام زمانم . یاری ام کنید . دوستان تفهیمش کردند که شما چون امامی الان باید غایب باشی . خوبیت ندارد خودت را به همه نشان بدهی نازنین ! حالا برو انشالله هر وقت ظهور کردی بیا ما در خدمتیم !

تو هم یمانی جان یک جوری خودت را به او برسان . آدرسش را که خودت بلدی . یک سر برو بهزیستی یا نه سفارت . . . این روزها خیلی رفت و آمد است . دست خالی برنمی گردی پهلوان !

 

وقتی شوکران شفا می دهد !!

+ نوشته شده در شنبه سیزدهم شهریور 1389 ساعت 18:52 شماره پست: 560

 

"  . . . من به دلایلی اصلاً از خانواده شهدا و جانبازان خوشم نمی آمد . اولین کتابی که درباره شهدا خواندم کتاب شهید ایوب بلندی بود . با خواندن این کتاب تا ساعت ها گریه بر گونه هایم جاری بود و به خواست خدا نظرم راجع به خانواده های شهدا به گونه خاصی عوض شد . " مهدیة السادات رضویان

دوستان خوب حوزه هنری مرکز ری برای آشنایی نسل نوپای انقلاب با گنجینه خاطرات دفاع مقدس ابتکار جالبی را به کار برده اند . آنها کتاب هایی مانند اینک شوکران ، روایت زندگی شهیدان مدق و بلندی به روایت همسران آسمانی شان ، را در اختیار دختران دبیرستانی قرار می دهند و از آنها می خواهند هر چه دل تنگشان خواست روی کاغذ جاری کنند .

 بعضی از این نوشته ها بسیار خواندنی و گاه تکان دهنده است . از فواید آموزشی این کتاب ها برای دختران نوجوان و مادران فردا که بگذریم دوستان حوزه هنری طرح خود را به این روش ادامه می دهند که دلنوشته ها و یادداشت های رسیده در اختیار همسران شهدای مذکور قرار می گیرد تا از زاویه نگاه خود بهترین متن ها را انتخاب کنند . نکته جالب این جاست که بعد از مدت کوتاهی همایشی ترتیب داده می شود تا همه دختر خانم هایی که با این کتاب و قهرمانان آن انس گرفته و هم پای همسران شهدا در فراز و نشیب های زندگی با اسطوره های جانبازی اشک ریخته و لبخند زده اند این امکان را پیدا کنند که از نزدیک با شیرزنان گمنام تاریخ حماسه و ایثار آشنا و هم کلام شوند . در این نشست صمیمی خاطراتی رقم می خورد که تأثیرات آن به این راحتی از ذهن ها محو نخواهد شد .

هر بار که هر برگ از این دست یادداشت ها را می خوانم به بسیجیان خلاق حوزه هنری مرکز ری درود می فرستم و حسرت می خورم از لحظه ها و فرصت هایی که با قصور و اهمال سپری کرده و دین خود به فرهنگ دفاع مقدس را سبک شمرده ایم .

 
سیما سخن می گوید !
+ نوشته شده در جمعه دوازدهم شهریور 1389 ساعت 21:43 شماره پست: 559

 

 

خلاصه سریال های ماه مبارک امسال فقط یک جمله است :

 

همیشه پای یک زن در میان است !

 

 

الله اکبر

+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم شهریور 1389 ساعت 17:5 شماره پست: 558

      

         القدس لنا

 

     

 

جیش علی سوف یعود

 

 

 
این مردم . . . !
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم شهریور 1389 ساعت 12:27 شماره پست: 557

 

اوباما بالاخره به وعده انتخاباتی اش جامه عمل پوشاند و اتمام مأموریت نظامی آمریکا در عراق را اعلام کرد . کارشناس ها معتقدند چون انتخابات کنگره نزدیک شده ، اوباما با این کار خواست وجاهتی برای دمکرات ها کسب کند .

جالب آن که اوباما گفت پنجاه هزار نیروی آمریکایی برای آموزش ارتش عراق در این کشور باقی خواهند ماند . یک بار دیگر دقت بفرمایید : پنجاه هزار نیروی نظامی ! پنجاه هزار نفر معادل استعداد سه تا چهار لشکر رزمی است !

آیا واقعا در مجموع پادگان ها و دانشگاه های نظامی آمریکا یا هر کشور دیگری پنجاه هزار مربی وجود دارد ؟ آیا پنجاه هزار نفر از نیروهای آمریکایی مستقر در عراق در سطح یک مربی نظامی جایگاه داشته اند ؟ پنجاه هزار مربی در تمام این چند سال نتوانستند ارتش عراق را آموزش بدهند ؟ مگر عراق چند نفر نیروی ارتشی دارد ؟ اگر هر مربی در طول یک سال به صد نفر آموزش نظامی بدهد می شود سالی پنج میلیون ارتشی ! آن را هم در این پنج شش سال و سال هایی که قرار است در عراق بمانند ضرب کنید ! جالب است که بیشتر ارتشی های عراق همان نیروهایی هستند که تجربه جنگ با ایران و کویت و آمریکا را هم در کارنامه خود دارند و قرار نیست نظامی گری را از صفر شروع کنند . جالب تر آن که در این چند سال آمریکایی ها بسیاری از فرماندهان سابق ارتش عراق را پس از اظهار وفاداری به ایالات متحده دوباره بر سر کار آورده اند . . . پرسش ها در این رابطه بسیار است اما آیا واقعا مردم آمریکا نمی دانند پنجاه هزار نیروی نظامی یعنی چه و به راحتی فریب ژست های اوباما را می خورند ؟

این مسئله سطح نازل معلومات و قدرت تفکر و تأثیرپذیری مردم آمریکا را به شدت به اثبات می رساند .

 

شهید فروشی ؟ هرگز !

+ نوشته شده در سه شنبه نهم شهریور 1389 ساعت 18:10 شماره پست: 556

اگر آن روزی که عزت ضرغامی در التهاب رویای ریاست جمهوری خود ، پس از سقوط هواپیمای سی 130 ، مأموریت خورهای صدا و سیمان را شهید لقب داد توی دهانش می زدیم کار امروز ما به آن جا نمی کشید که واژه قرآنی شهید ملعبه سیاست بازان انتقام جو بشود .

شهید هم نشین عرشیان است و میهمان ملکوت کبریایی . رحیمیان چه کاره است ؟ زریبافان کیلویی چند ؟ این ابوترابی که سادگی هایش از او کروبی جناح راست ساخته چرا یک بار به مراسم کوچک و بی هیاهوی حسین غلام کبیری نیامده است ؟ او اصلا می داند فیض و ذوالعلی چگونه شهید شدند ؟ نام میثم عبادی را شنیده است ؟ ته دلش خوشحال است که درخواست های مکرر محسن رضایی را برای سخنرانی در مراسم پر شکوه ! شهید ! روح الامینی لبیک گفته و خواهش یک مؤمن را رد نکرده است ؟!

چه کسی گمان کرده رانت آقازاده ها آن دنیایشان را هم آباد خواهد کرد . شهادت ، خدمت سربازی نیست که با یک تماس حضرات قابل مصادره باشد . اگر علی رضا زاکانی می خواهد حال سعید مرتضوی را بگیرد دیگر چرا از شهدا مایه می گذارد ؟ شهید ما سید مجتبی علمدار است که اگر جسمش در این دنیا نیست روحش ژاکلین ذکریای ثانی را مسلمان می کند . سید علی اکبر شجاعیان نزد خدا روزی می خورد که مزارش دارالشفای آزادگان شده است . به محمد معماریان می گوییم شهید تا کور شود آن که معجزه حیرت آور او و غبطه آیت الله گلپایگانی را نمی بیند . هیچ وقت کسی سید حسین علم الهدی را به حق یا ناحق با اوباش رذل اشتباه نگرفت . شهید یعنی آیت الله سعیدی که زیر شکنجه دژخیمان ساواک فریاد می زد اگر مرا هزار قطعه کنید هر قطره خونم فریاد می زند خمینی .

شهید ما حجت الاسلام قنوتی است . وقتی شهید شد دشمن به پایکوبی برخاست و نعره مستانه سر داد که یک خمینی را کشتیم ! هیچ وقت هیچ دشمنی برای شهدای ما مرثیه نخوانده است . همان ها که بسیجی واقعی را همت و باکری می خواندند حاضر نشدند برای پنج دقیقه در رسانه شان خطی از وصیت آنان را بخوانند . حاج محسن رضایی ! شما پیروز شدید قبول . اما اگر فردا فرزند من نتوانست فرق محمد گلدوی که جان خودش را برای نجات جان هایی دیگر قربانی کرد با کامرانی و روح الامینی تشخیص بدهد یقه چه کسی را باید بگیریم ؟ انشالله جای علی هاشمی و سید محمد جهان آرا همان ها شفیع محشرتان باشند ! ما از شهدایمان درس حماسه می گرفتیم . حماسه را که می دانید یعنی چه ؟ یعنی سوختن نوجوانی مثل سعید طوقانی که درد را فروبلعید و آتش گرفت تا راه لشکر خمینی را سد نکند .

راستی ما عادت داریم پای مزار شهدایمان که می رویم بعد از فاتحه بگوییم ای شهید ! راهت ادامه دارد . پای قبر محسن روح الامینی و کامرانی چه بگوییم ؟ اگر راه آنها ادامه پیدا کند فیش حقوقی حاج آقا روح الامینی قطع نخواهد شد ؟ محسن رضایی نباید دنبال امان نامه بگردد ؟ ابوترابی نباید صبر کند شب هفت کسی روضه بخواند و پاکتی بگیرد ؟!

چه کسی حاصر شد مکانی را به نام بچه کارگر و دانشجوی بسیجی حسین غلام کبیری بگذارد که بی هیچ مزد و پاداشی به عشق دفاع از حریم ولایت ، در سعادت آباد دانشگاه اباعبدالله علیه السلام جاودانه شد ؟ سیمای ضرغامی چندبار نام و تصویر بسیجیان غریب خامنه ای را انعکاس داده که هر ازگاه یاد روح الامینی را زنده می کند ؟

اکنون در پرتو وحدت آرمانی ! مسئولان قرار شده خیابانی هم به یاد جان باختگان کهریزک نامگذاری شود . حالا که چنین است لااقل لطف کنید چند کوچه بن بست را برای این کار انتخاب کنید . بنویسید بن بست کامرانی . بن بست روح الامینی  . . .

این شب ها یادمان نرود علی با همه فضائل و مجاهداتش زمانی دم از رستگاری زد که رایحه شهادت بر مشام جانش نشست .

ما عادت داشتیم برای شهدای مان نوحه جاماندگی می خواندیم . یادش به خیر ! شهادت در قاموس شیعه ، مرگ آگاهانه بود !

 

فاش نیوز منتشر کرد: درخواست خانواده یکی از جانباختگان کهریزک برای تغییر نام یک خیابان و موضع بنیاد شهید:

 
بدون شرح / دو خبر
+ نوشته شده در سه شنبه نهم شهریور 1389 ساعت 17:1 شماره پست: 555

 

جعفر بهداد به هفت ماه حبس محکوم شد


سایت پارلمان نیوز متعلق به فراکسیون اقلیت مجلس نوشت: قاضی سیامک مدیرخراسانی بر خلاف نظر هیات منصفه مطبوعات که مدیرعامل سابق ایرنا را بیگناه اعلام کرده بود، او را مجرم دانست.

قاضی دادگاه مطبوعات محمد جعفر بهداد، مدیرعامل سابق ایرنا را به چهار ماه حبس به جرم نشر مطالب خلاف واقع و 91 روز حبس به علت توهین (به برادران لاریجانی و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی) محکوم کرد. چهارده مرداد 1389

پنج سال حبس تعزیری برای بهزادیان نژاد

قاضی شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب، رئیس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی را به پنج سال حبس تعزیری و پرداخت یک میلیون ریال جریمه‌ی نقدی محکوم کرد.

به گزارش خبرنگار کلمه، بر اساس حکم دادگاه بدوی دکتر قربان بهزادیان نژاد، وی به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده است.

همچنین بر اساس حکمی که روز سه شنبه به وی ابلاغ شد، وی به اتهام توهین به آقای احمدی‌نژاد به  صد هزار تومان جزای نقدی محکوم شده است.

پنج شهریور 1389

رسالت ما
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم شهریور 1389 ساعت 14:27 شماره پست: 554

 

مدتی است حجت الاسلام جهانشاهی ، علم عدالتخواهی در جوار بارگاه سیدالکریم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام برافراشته است . در این مدت عده ای به نوبه خود کوشیده اند سهمی در حمایت از پایمردی این روحانی جوان و در اهتزاز ماندن پرچم عدالتخواهی و تقابل با زالوصفتی به خود اختصاص دهند . حسین قدیانی در این باره اثری زیبا و پر محتوا خلق کرده که آن طور که در خور آن است مورد توجه قرار نگرفته است . این متن پرکنایه را که گریزی نیز به رسالت حوزویان دارد با هم می خوانیم :

تقدیم به طلبه سیرجانی

دلت خوش است تو هم ای طلبه سیرجانی ها. همه دارند چادر از سر بر می دارند، تو نشسته ای در چادر؟ چادر محل زندگی کودک آواره فلسطینی است. تو را حکما بی عدالتی آواره کرده. تو هم می رفتی زمین می خوردی خب. زمین خواری روزه را باطل نمی کند. بگذار من هم به تو طعنه بزنم؛ بنز به تو نرسیده یا بی ام و؟ ای بابا! تو الان برای خودت طلبه معروفی شده ای. برو صیغه محرمیت بخوان برای سارا و ندار. برو پای منبر. من خودم می شوم راننده ات. تو چرا نمی خواهی یک روحانی باکلاس باشی؟ سیرجان اصلا کجاست، تا وقتی رفسنجان هست؟ تو غصه بخور، پسته خوردنش با آقازاده ها. تو عرضه نداشتی که با امام عکس بگیری، تو عرضه نداشتی در هواپیما، در پلکان ششم دست امام را بگیری، تقصیر قوه قضاییه چیست؟ تو دیر به دنیا آمدی، همه کاخها پر شد، آقازاده ها مقصرند؟ تو داری اکسیژن می خوری، هوا می خوری، باد می خوری، غصه می خوری، چیزی نیست، زمین خواری عده ای اما گناه است! چادر تو دمار از روزگار تراکم درآورده. می خواهی من هم برایت حرف دربیاورم؟ تو نمازت در این چادر باطل است؛ مکان غصبی است. تو چشم دیدن پیشرفت آقازاده ها را نداری. تو دلت خوش است. حجره و حوزه را ول کرده ای و داری یک تنه بار نواب را به دوش می کشی. اگر مردی تونل توحید را تو افتتاح می کردی. تنگه احد همین چادر توست. ول کن این تنگه را. تو بمیری بنیاد شهید حتی تو را منافق هم حساب نمی کند و هیچ مسئولی زیر تابوتت را نمی گیرد. ول کن این تنگه را. غنیمت را بچسب. بعد هم خودت یک پا ملایی. ۴ تا کلاه شرعی برایش بدوز و خلاص. وسواس خوب نیست. تو وسواسی هستی و می خواهی شمع بیت المال را با وسواس خاموش کنی. چه کسی به تو این ماموریت را داده است؟ گور بابای عدالت. سرت درد می کندها. پس فردا خود تو را می کنند مصداق ظلم به سران فتنه، که چرا مثلا در چادرت از گل نازکتر گفتی به فلان زالوصفت. تو متهمی. پس فردا همین عدالت را چماق می کنند بر سرت. به اسم مالک اشتر علی، ملک و املاک خود، شترهای خود را می کوبانند بر سرت. تو داری تند می روی. این خبرها هم نیست. همه جا امن و امان است و تو داری شورش را در می آوری. آخر چادر هم شد جای زندگی؟ خودت را آواره کوه و بیابان کرده ای که چه؟ امنیت ملی ما را جان سران فتنه تعیین می کند. تو باید با عباس بمیری و حاج کاظم باز هم باید بنشیند روی زمین و برای “ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی”، قصه حسین کرد بخواند. من به جای تو بودم به جای غصه، پسته می خوردم و برای نسل آینده در زیرزمین متروی تهران کار فرهنگی انجام می دادم. دغدغه عدالت داری؟ بنده خدا، برایت حرف در می آورند که عشق شهرتی. دلت را می شکنند. خون می کنند به دلت. پشت سرت حرف در می آورند. بیا بیرون از چادر و دختران مانتویی را جذب اسلام کن. بگو که اسلام دین گل و بلبل است. مخ عدالت الان دارد سوت می کشد و هیچ قطاری به مقصد دوکوهه سوت نمی کشد. تو اگر می خواهی مثل رزمنده ها با نان خشک افطار کنی، آقازاده ها هم حق دارند همه ما را خرمقدس خطاب کنند. ناراحت نشوی ها. این حرفها را دارند پشت سر تو می زنند. بیا بیرون از چادر و در مصاحبه زنده با فرزاد جمشیدی از فواید سبک خوردن سحری برایمان بگو. حافظ بخوان. کلیله و دمنه که زمین خوار نبودند. برای ما از نصرالله منشی بگو و از عبدالله ابن مقفع که آخر سر هم نفهمدیم کدام شان مترجم بود، کدامشان مولف! بیا بیرون از چادر و مجنون کوی لیلی باش. عدالت هم خدا بزرگ است و چادر تو از خانه خدا هم ساده تر. پس فردا برایت حرف در می آورند که تو می خواهی ادعای خدایی کنی. تو هم می توانی عمار علی باشی و در عین حال سایت بالاترین تحویلت بگیرد. به وقتش شمر باش، به وقتش بسیجی، به وقتش ابوموسی و به وقتش در تنب کوچک خم شو تا کمر جلوی آقازاده بزرگ. چادر تو منطقه آزاد تجاری نیست. یکی دیگر از صحن های “سیدالکریم” است و این امنیت سرمایه داری را به خطر می اندازد. تو باید کیش شوی وقتی در کیش، بچه فیل هم به تو رخ نشان می دهد. بیا بیرون از چادر و برای دخترکان دم بخت استخاره بگیر. بیا بیرون از چادر و ول کن این بساط را. تو چهره شهر را خراب کرده ای. چادر تو زیر خط فقر است.

 
یک نظر شخصی
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم شهریور 1389 ساعت 17:19 شماره پست: 553

 

فراماسونری  ، انجمن حجتیه یهود !

 

واقعیت آن است هنوز بین محققان مقوله فراماسونری و شاخه اصلی آن یعنی شیطان پرستی ، اجماع متقنی در چرایی بروز این پدیده وجود ندارد . هنوز هم بعضی صاحب نظران ، خاستگاه ماسون ها را صرفًا اندیشه ماتریالیسم می دانند و در قبال اعتقاد آنان به دجال ( ضد مسیح ) و ارتباطشان با اجنه و . . . دست به توجیهات و تفاسیر مادی می زنند . واقعیت آن است که سیستم مدیریت تشکل فراماسونری آن قدر پیچیده و حساب شده هست که به راحتی نمی توان بر اساس پاره ای از اطلاعات موجود دست به تحلیل صد در صدی زد و ریشه تفکرات این تشکیلات را مورد شناسایی قرار داد .

نفوذ قدرتمندانه تفکرات شیطانی فراماسون ها در جوامع مختلف را نمی توان انکار کرد اگر چه در این باره اغراق هایی نیز صورت گرفته است . به نکته قابل تأملی که در این بین باید توجه داشت این است که به رغم مخالفت و مقاومت مسلمانان و مومنان مسیح در برابر ترویج این مکتب به ظاهر فراملی ، واکنش خاصی از سوی کلیمیان و بزرگان یهود دیده نمی شود . نسبت فراماسونری با یهود نیز قابل انکار نیست . اما آیا می توان علمای یهود را به خاطر سکوت یا تلاش در ترویج اندیشه فراماسونری ، پیرو آئین شیطان لقب داد ؟ آیا می شود یهودیانی که مسافران اتوبوس های درون شهری تل آویو را به خاطر عمل به فرامین دینی شان بر اساس جنسیت تفکیک کرده اند نسبت به آموزه های دینی خود لاابالی خواند و آنان را از آئین توحیدی مدنظر خود خارج دانست ؟ این مسئله را به گونه دیگری هم می توان نگاه کرد . توجه به اعتقاد راسخ یهود به ظهور منجی و اقداماتی که در اطراف مسجدالاقصی به منظور تسریع در این امر انجام می دهند می تواند ما را در این تحلیل مصمم کند .

اقدامات یهودیان در بیت المقدس به خصوص عزمی که برای ویرانی مسجدالقصی و ترمیم معبد سلیمان دارند گواه این ادعاست که بنای نگرش علمای یهود در مسئله ظهور بر محور ظاهرگرایی نیز هست . آنان اشاعه و فراگیر شدن گناه و تفکرات شیطانی در سطح جهان و ظهور دجال را شرط لازم برای ظهور منجی خویش می دانند . بنابراین بعید نیست با ترویج مستقیم و غیر مستقیم انواع مکاتب الحادی و فرق ضاله ، قصد فراگیر نمودن فساد و تباهی در عالم و به تبع آن نزدیک شدن ظهور را داشته باشند . تفکری مشابه حجتیه ای های خودمان که کمترین سهمشان در اشاعه ظلم و فساد ، سکوت در قبال منکر می باشد .

انصافاً آن قدری که ما درگیر نمادهای شیطانی شده و هر از گاه با تشبیه آرم فلان رسانه یا طرح فلان کتاب و ساختمان و . . . به مچ گیری های پیروزمندانه خود دلخوش هستیم به ترویج مبانی آئین آسمانی اسلام نپرداخته ایم . آئینی که شناخت عمومی از مبانی آن صدها مدل دیگر از مکاتب من درآوردی را نیز ناکام گذاشته و جامعه را در قبال تعرضات اندیشه های دین ستیزانه غرب در هر قالب و رویکرد جدیدی که باشد بیمه خواهد کرد .

 
تیتر ندارد !
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم شهریور 1389 ساعت 13:58 شماره پست: 552

 

نمی دانم چرا مدتی است روی مهدی خزعلی حساس شده ام . احساس می کنم او هر از گاه با رفتارهای سیاسی خود انگار دارد بعضی ازجاهای خالی مانده را پر می کند . فیلمبرداری هایش . خاطراتش از دیدار با مسئولین امنیتی . دید و باز دید گذاشتن هایش . شایعه هایش . . .

یک وقت هایی آدم موقع چیدن قطعات یک پازل متوجه می شود یک قطعه را گم کرده است . خوب که می گردد زیر همان مقوای پازل می تواند پیدایش کند . آن موقع است که احساس خوشحالی و موفقیت به او دست می دهد .

مهدی خزعلی حکم آن قطعه پازل را دارد .

این دو سه خطی را که می نویسم منظورم به مهدی خزعلی نیست . می خواهم بگویم آن قدری که من از بعضی بیوت شناخت  دارم نزدیک است به یقین برسم که حدود یک دهه بعد با نسل جدیدی از آقازاده ها طرف خواهیم بود که منتسب به جریان های مذهبی بوده و خود را به خاطر تقدس نام ابوی محترم ، از زمین و زمان طلبکار می دانند . این نسل برخلاف آقازاده های سیاسی ، بسیار هوشمند و مطلع بوده و رفتارهای زیرکانه ای از خود بروز خواهند داد که روی عمرو عاص های تاریخ را سپید خواهند کرد .

نسل جدید آقازاده ها بیشتر از منافع اقتصادی و سیاسی به دنبال کسب جایگاه اجتماعی هستند . جایگاهی که پدرانشان با زحمت و رنج و ممارست به دست آوردند اما فرزندان غنیمت خوار ٬ با زور و ترفند به دنبال کسب آن هستند .

 
وقتی فرمانده سپاه هم شبهه وارد می کند !
+ نوشته شده در جمعه پنجم شهریور 1389 ساعت 17:9 شماره پست: 551

 

نقش کمرنگ معنویت در پیروزی های بزرگ !

 

هیچ وقت گمان نمی کردم روزی فرا برسد من که حتی یک روز هم در میدان نبرد نبوده ام مجبور شوم شبهه فردی را درباره جنگ پاسخ بدهم که خود مطلع ترین افراد در پیچ و خم ها و فراز و نشیب های جنگ بوده است .

سردار محسن رضایی در چهارم شهریور یادداشتی را با عنوان " رمضان ، سیاست و زندگی " منتشر کرد که در همان ابتدای ورود به بحث با بیان جهت دار خاطره ای از عملیات فتح المبین ، خواسته یا ناخواسته شبهه ای جدید را در متن معارف دفاع مقدس ایجاد نمود . خاطره کوتاه ایشان را بدون کوچکترین تصرفی به نقل از خبرگزاری مهر می خوانیم :

" زمستان سال 1360 بود و خود را برای عملیات فتح المبین آماده می کردیم. اولین جلسه تصمیم گیری را برگزار کردیم. جلسه درحال پایان بود که به شهید ردانی پور گفتم می توانی روضه بخوانی؟ ایشان شروع به خواندن روضه حضرت اباعبدالله (ع) کرد. طلبه مجاهد و رزمنده ای شجاع بود. اشک همه را درآورد. حالت معنوی عجیبی در جان و روح فرماندهان نشست.

فرماندهان که به تیپها و لشگرهای خود برگشتند همین رویه را در لشگرهای خود دنبال کردند. فرماندهان بعد از آنها هم در سطح گردانها و گروهانها همین کار را کردند. از آن به بعد فضای جبهه ها مملو از معنویت برخاسته از قرآن و دعا و توسل به ائمه اطهار (ع) شد و روی دوم سکه نبرد که فرهنگ و معنویت و روحیه بود، کامل گشت.
در سال اول جنگ در جبهه ایران، برنامه ها ضعیف بود ولی معنویت و روحیه ضعیف تر از آن بود. در سال دوم نبرد، تحولی شکل گرفت که در کنار عقلانیت و علم و مهارتها که یک روی سکه نبرد با دشمن بود، فرهنگ و معنویت هم با توسل به ائمه اطهار (ع) تقویت شد. جالب بود که برادران اهل سنت ما و حتی اقلیتهای مذهبی هم که به جبهه می آمدند، در این رابطه اگر جلوتر از برادران شیعه نبودند، عقب تر نمی افتادند. "

این که برادران اهل تسنن و اقلیت های مذهبی به چه کسانی توسل می جستند بحث مستقلی است که جای خود دارد ! آن چه که از این خاطره جهت دار ، به دست می آید این است که تا قبل از زمستان 1360 برنامه های معنوی در جبهه ها ضعیف بود و معنویت هم از آن ضعیف تر ! 

گذشته از چند عملیات موفقیت آمیز محدود ، دو عملیات بزرگ و سرنوشت ساز نیز پیش از تاریخی که آقای رضایی برای آغاز رسمی ! معنویت در جنگ برشمرده اند انجام گرفته است . یکی عملیات طریق القدس در تاریخ 8/9/1360 که اتفاقاً ( محض یاداوری) رمز آن یا حسین علیه السلام بود و منجر به آزادسازی بستان گردید . مهم تر از آن عملیات ثامن الائمه علیه السلام در پنجم مهرماه همان سال بود که با رمز نصر من الله و فتحٌ قریب آغاز شد و منجر به شکست حصر آبادان و پاکسازی صد و پنجاه کیلومتر از خاک ایران اسلامی از لوث وجود متجاوزان گردید . به اذعان همه فرماندهان ارتش و سپاه ، اهمیت این عملیات علاوه بر دستاوردهای مادی ، تقویت روحیه خودباوری و شکست توّهم شکست ناپذیری ارتش عراق بوده که مقدمه سلسله پیروزی های بعدی در عملیات های طریق القدس و فتح المبین و بیت المقدس را فراهم نموده است .

آیا ادعای طرح شده از سوی دبیر مجمع تشخیص مصلحت بر خلاف آن چه که تا به حال از معارف دفاع مقدس روایت شده ، این تلقی را در نسل جوان و جنگ ندیده به وجود نمی آورد که معنویت نقش چندانی در احراز پیروزی های بزرگ ندارد و با روحیه و معنویتی ضعیف هم می توان افتخارات بزرگی چون عملیات ثامن الائمه را به دست آورد ؟

آیا پیر و جوان این مرز و بوم که در ماه های ابتدایی جنگ به رغم صد ها کیلومتر فاصله ، به عشق ادای تکلیف و اطاعت از امر امام با هزار مکافات خود را به خط مقدم نبرد می رساندند و با ابتدایی ترین ابزار جنگ بی هیچ توقعی خالصانه به دفاع از حریم قران و اسلام می پرداختند دچار ضعف معنوی بوده اند ؟ چرا وصیت نامه های شهدای سال های پنجاه و نه و شصت مملو از ابراز عشق و ارادت به ساحت سرور شهیدان و امام عصر (عج) می باشد ؟

آیا این ادعا دامن حسین فهمیده و بهنام محمدی و بهروز مرادی را هم می گیرد ؟ آیا می توان تصور کرد سید محمد علی جهان آرا و روحانی شهید قنوتی جبهه خرمشهر را با کم توجهی به امور معنوی اداره می کردند ؟

با سید حسین علم الهدی چه کنیم که پیکر مبارکش را بعد از خلق آن حماسه عاشورایی از قرانی که در جیب پیراهنش بود شناسایی کردند ؟ مگر می شود خاطره حاج صادق آهنگران را فراموش کرد که سید حسین نیمه های شب نهج البلاغه می خواند و هم نوا با غربت مولا ، روضه أین عمار را زمزمه می کرد و اشک می ریخت ؟ با شهید قدوسی چه کنیم وقتی با خون خود وضو گرفت و با عشق بازی به دیدار معبود شتافت ؟ مصطفی چمران نمونه یک انسان تعالی خواه و عارفی شورآفرین بود که وصف سلوکش هر دلداده ای را به وجد می آورد . او نیز پیش از زمستان شصت به شهادت رسید و مشمول ادعای جناب رضایی گردید !

کاش محمد ابراهیم همت ، احمد متوسلیان ، محمد بروجردی و ده ها شهید سرافراز مکتب خمینی که در سال های پنجاه و هشت و پنجاه و نه در قله های یخ زده و صعب العبور غرب ، به مقابله ای غریبانه با جیره خواران آمریکا می پرداختند نیز از نقش معنویت در دفاع مقدس آگاه بودند و نمی گذاشتند تحول فرهنگی در جبهه ها تا زمستان 60 به طول بیانجامد !!

در خاطره ای از علی شمخانی فرمانده وقت سپاه خوزستان می خوانیم :

" وقتی رسما اعلام جنگ شد پاسداران را در سالن غذاخوری سپاه اهواز جمع کردم و گفتم مدت هاست می گوئیم یالیتنا کنا معکم . حالا باید ثابت کنیم این حرف است یا عمل ؟ هر کس نمی خواهد من چراغ ها را خاموش می کنم تا بیرون برود . . . "  نشریه یاد ماندگار شماره 5 بهمن 1384

ایشان در ادامه این خاطره که یاداور عزم و اعتقاد عاشورایی اصحاب خمینی است اظهار می دارد : " البته ما در اهواز بستر دینی هم داشتیم . صادق آهنگران کار تبلیغات را برعهده داشت ."  انتصاب یک مداح برای فعالیت های فرهنگی قطعاً بی دلیل نبوده است .

اما درباره عملیات غرورآفرین ثامن الائمه علیه السلام که از نام و رمز آن نیز میزان توجه به قدرت معنویت در جنگ آشکار است به جاست تا خاطره ای را از سردار رحیم صفوی بخوانیم :

" قبل از شروع عملیات ، نیروهای رزمنده بسیجی و سپاهی ، شور و حال عجیبی داشتند . تعداد زیادی از آنها نزدیک یک سال بود که در جبهه ها مانده بودند تا فرمان امامشان را برای شکستن حصر آبادان اجرا نمایند و عهد کرده بودند تا محاصره آبادان شکسته نشود از جبهه ها خارج نشوند . عده ای قران می خواندند . عده ای از یک دیگر حلالیت می طلبیدند . عده ای از یکدیگر قول می گرفتند که اگر شهید شدند شفاعت یکدیگر را بنمایند . همدیگر را در آغوش می گرفتند ، می بوسیدند و اشک شوق برای آغاز عملیات می ریختند ." از جنوب لبنان تا جنوب ایران ص 178

آقا محسن رضایی البته خود بهتر از راقم این سطور که در پایان جنگ ده سال بیشتر نداشته می داند که پیروزی های معجزه آسا در عملیات های ثامن الائمه و طریق القدس متکی بر سلاح و مهارت و علوم نظامی نبوده که حالا بعد از زمستان شصت ، معنویت هم چاشنی آن بشود .

مباد این تصور در سطح جامعه شکل بگیرد که بزرگان و نخبگان سیاسی ما در صدد مصادره توفیقات جنگ به نفع خود بوده و می کوشند تا افتخارات این دفاع مردمی را به نام خود ثبت نمایند . در روز 26 مرداد امسال یادداشتی از حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی منتشر شد که ایشان نیز مدعی گردید نامه های وی به صدام باعث آزادی اسرای ایرانی شده است ! جالب آن که کمترین بررسی در اسناد مکتوب و مورد ادعای آقای هاشمی نشان می دهد کمتر از یک درصد محتوای این نامه نگاری ها درباره تبادل اسرا بوده است .

چندی پیش میرحسین موسوی نیز مدعی شده بود جنگ را او و مدیران لایقی مانند بهزاد نبوی و آرمین و وردی نژاد و . . . اداره کرده اند !! ادامه این مسابقه بعید نیست به آن جا ختم شود که مهدی کروبی هم مدعی شود سیاسیت های حمایتی او در بنیاد شهید ، محرّک اصلی شهدا برای افتخار آفرینی در جبهه های نبرد بوده است !!

راستی طرح این پرسش خالی از لطف نیست ؛ آیا آن روزی هم که محسن رضایی آن نامه کذایی را برای حضرت امام می نوشت و فهرستی غافلگیرانه از تسلیحات و ابزارهای جنگی را برای ادامه دفاع درخواست می نمود باز هم نقش برجسته معنویت برای غلبه بر دشمن را به خاطر می آورد ؟ !

 
پیشگیری بهتر از درمان !
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم شهریور 1389 ساعت 16:49 شماره پست: 550

 

از شیخ علی تهرانی تا محمد نوری زاد !

 

نمی دانم نوروز سال هفتاد و هفت بود شاید ؛ توفیقی شد دعای عرفه را با کاروان پیاده حرم تا حرم همراه با مرحوم ابوترابی و آزادگان سرافراز در مرز خسروی بخوانیم . در مسیر سر پل ذهاب بود که بعد از نماز عصر ، حاج آقا ابوترابی در ضمن سخنان خود خاطره ای از شیخ علی تهرانی بیان کرد که تا به حال جایی نخوانده و نشنیده ام :

روزهای اول انقلاب بود که شیخ علی تهرانی مرا به گوشه ای کشید و گفت آقای ابوترابی ! این آقای بهشتی و خامنه ای و . . . را می بینی ؟ هیچ کدامشان نمی توانند تا آخر با امام بمانند . فقط من هستم که تا آخر این راه ، با امام خواهم ماند و . . . در اسارت بود که دیدیم شیخ علی تهرانی در تلویزیون عراق دارد بر ضد جمهوری اسلامی سخن می گوید . شیخ علی می گفت خمینی ، خدا را هم قبول ندارد !!

این خاطره مرحوم ابوترابی هیچ گاه از ذهنم محو نشد . نمونه دیگری از سلوک شیخ علی ها را در مهندس حشمت الله طبرزدی دیدم . حشمت برادر دو شهید بود و خودش نیز به ادعای خود تیر و ترکشی را از دوران حماسه و ایثار به یادگار داشت . نشریه پیام دانشجوی بسیجی را که راه انداخت اولین نشریه ای بود که در سال های ابتدایی دهه هفتاد ، مقام معظم رهبری را امام خامنه ای می خواند . کسانی که آن سال ها با این نشریه آشنا بودند می دانند طبرزدی و دوستانش چگونه دم از ولایت می زدند و نسبت به ریزترین مسائل جاری کشور حساسیتی انقلابی و گاه تند و کوبنده نشان می دادند . دیری نپائید که حشمت از هر آن چه که می گفت بازگشت و آوای جدایی اش از نظام را به تریبون های اجنبی سپرد .

محمد جواد اکبرین طلبه هنرمند و فعالی بود که حق بزرگی به گردن امثال من داشته است . داعیه های انقلابی او نیز گوش فلک را کر می کرد . گاه دم از سیره ( شاید مجعول ) شهیدی می زد که مثلا در مقابل چپ نگاه کردن کسی به تصویر امام یک سیلی آبدار حواله او می نمود . او نیز کارش به آن جا کشید که برای دریافت مجوز اقامت پنج ساله در پاریس مجبور شد در رسانه های موساد ، بهائیت را به رسمیت بشناسد و اسلام را فاقد ملاک لازم برای اداره حکومت قلمداد کند .

این روزها پشتک و باروهای اعتقادی – سیاسی محمد نوری زاد هم خوب گل کرده است . او نیز خود را ذوب در ولایت می دانست . به گمانم بعد از دستگیری فرزندش در جریان آشوب های 88 و بی توجهی بسیجیان یک پایگاه به دستور ! نوری زاد برای آزادی او بود که نظام را از خط اصیل خود خارج دانسته و خواستار فروپاشی آن شد . چه کسی است نداند که اشکالات طرح شده از سوی این هنرمند نفت خور از نحوه برخورد قوه قضائیه و نیروهای انتظامی و . . . در زمانی که وی مداح نظام بوده نیز به چشم می خورده است ؟

این چند خط را ننوشتم برای آن که کسی را پند و اندرز بدهم و ردی از تفاخر به جا بگذارم . این ها را گفتم تا اگر روزی راقم این سطور نیز به فراخور ایمانش قدم را آن سوی تر از صراط مبین حق بر زمین نهاد کلام ژرف مولا را یاداوری کنند که : لایری الجاهل الا مفرطا او مفرّطا .

واسلام علی من اتبع الهدی  

 

میلادیه

+ نوشته شده در چهارشنبه سوم شهریور 1389 ساعت 23:54 شماره پست: 549

دوست خوبم آقا رضا کاظمی که با احتساب خدمات معنوی اش باید او را مهندس الشهدا ! لقب داد ایمیل طنزی را برایم فرستاد که با توجه به ایام جشن و سرور میلاد امام نور و کرامت ٬ محض تنوع ! به محضر خوانندگان عزیز اشک آتش تقدیم می کنم : 


 

راهروی بیمارستان – روز – داخلی

مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی “اتاق عمل”.
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند…
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم… باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی… اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده…
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه! شوخی کردم… زنت همون اولش مُرد!!!!


من اعتراف می کنم . . .
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم شهریور 1389 ساعت 13:27 شماره پست: 548

 

من در قتل ترانه موسوی دست داشتم .

من به این مسئله افتخار می کنم که در قتل  " ترانه " موسوی دخالت داشتم . او خودش این طور می خواست و راه دیگری مقابلمان نگذاشته بود . شکنجه و تجاوز البته شارلاتان بازی بود اما خبر قتل " ترانه "  موسوی صحت داشت . قتلی که گروهی انجام شد و کسی نمی تواند افتخار آن را به خود نسبت بدهد . ما با دستان خود حلقوم " ترانه " موسوی را فشار دادیم تا دیگر نوایی از آن شنیده نشود . تقصیر خودش بود که فقط برای رسانه های صهیون می خواند و خوش رقصی می کرد . " ترانه  " موسوی خاموش شد . او می خواست جوان برومند سی و یک ساله ای به نام " نظام اسلامی " را اغفال کند و به بیراهه سقوط بکشاند . چاره ای نبود . موسوی چیزبرگر می خورد و " ترانه " شوم فتنه را سر می داد . . . غافل از آن که این ملت ، " ندا " ی آقا " سلطان  " را هم در بهمن پنجاه و هفت خاموش کرده بودند چه برسد به " ترانه " موسوی .

ادامه مطلب خبر جالبی است که حتماً بخوانید :


بعد از یک سال که از انتشار خبر کذب ترانه‌ی موسوی می‌گذرد یکی از کسانی که برای اولین بار چنین خبری را مطرح کرده‌ ، لب به سخن باز کرده و حقایقی را گفته است.

به گزارش خبرنگار جهان مطلب زیر توسط مینو صابری در وبلاگ شخصی اش منتشر شده است.

مینو صابری یکی از نویسندگان سایت ضدانقلاب رادیو زمانه و از طرفداران جنبش سبز است. صابری در پست اخیر خود به ناگفته هایی درباره ی قصه کذب کشته شدن ترانه موسوی پرداخته است. خواندن اعترافات امید حبیبی نیا به عنوان خبرنگاری که برای اولین بار خبر دروغ کشته شدن ترانه موسوی و تجاوز به او را منتشر کرده است در نوع خود جالب و تکان دهنده است. انتشار ناگفته های این روزنامه نگار پس از سکوت یکساله اش درباره این ماجرا، گویای ظلمی است که سران فتنه بر جمهوری اسلامی روا داشته اند. به عنوان نمونه می توان به تهمت های مهدی کروبی به نظام و نیز اسناد دروغ در این ماجرا اشاره کرد که در رسانه های مختلف بین المللی انعکاس گسترده پیدا کرد؛ گزارش بی بی سی از گفته های کروبی در ماجرای ترانه موسوی


امید حبیبی‌نیا در این رابطه نوشته است: 
سرانجام پس از نزدیک به یک سال سکوت، اکنون می توانم در باره دروغ بودن قصه ترانه موسوی بنویسم و توضیح بدهم که چرا یک سال سکوت کردم؟ سال گذشته در جریان تظاهرات و اعتراضات مردم، بسیاری از روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر با من برای انتقال اخبار، ویدئوها و عکس های تظاهرات و ارسال آن به رسانه های مختلف از جمله فرانس ۲۴ که من با آن همکاری می کردم، در تماس بودند. در روز دوازدهم تیرماه یکی از همین روزنامه نگاران که او را با نام ل. م معرفی می کنم به من اطلاع داد که دختری به نام ترانه موسوی ناپدید شده و بیم آنکه مورد تجاوز گروهی قرار گرفته باشد. ل.م منبع خبر خود را خبرنگار خود که اتفاقا پس از خروج از مسجد قبا بازداشت شده و به همراه ترانه موسوی در یک بازداشتگاه بوده است ذکر کرد. دو روز بعد وی عکسی از ترانه موسوی برایم فرستاد و جزئیات بیشتری در اختیار من قرار داد از جمله یک شماره تلفن در آن زمان گروهی از دوستان چپ، وبلاگی راه اندازی کرده بودند با نام ایرانیان چپ که اغلب در داخل کشور بودند.از یکی از آنها که با نام آذر می نوشت، خواستم تا با شماره تلفنی که ادعا می شد تماس بگیرد. روز بعد آذر خبر داد که این شماره تلفن در شبکه وجود ندارد یا موقتا مسدود است. اما خود عین خبری که من برایش فرستاده بودم را در وبلاگش منتشر کرد. به این ترتیب برای نخستین بار وبلاگ ایرانیان چپ خبر احتمال تجاوز به ترانه موسوی را درج کرد، این خبر با کمی تفاوت عین خبری بود که چند ساعت قبل وبلاگ زیرزمین متعلق به ل.م آن را درج کرده بود اما از آنجا که کسی هنوز آن وبلاگ را نمی شناخت خبر با عنوان وبلاگ ایرانیان چپ منتشر شد. از آنجا که به ل.م اعتماد داشتم تصور من بر این بود که این خبر می تواند صحیح باشد با این حال ساعت ها با وی در باره جزئیات این ماجرا گفتگو کردم. روز بعد وبلاگ دیگری به نام چریک آنلاین جزئیات دیگری در باره احتمال مرگ ترانه موسوی درج کرد. این وبلاگ متعلق به ر. و بود که ل.م او را خبرنگار فرهنگی خود و از کارکنان صدا و سیما می نامید دو روز بعد ل.م خبر داد که ترانه موسوی کشته شده و جسدش را سوازنده اند. هیچ منبع خبری دیگری وجود نداشت که صحت این ماجرا را تائید کند. دو منبع که بطور ناشناس دو وبلاگ را منتشر می کردند به اضافه وبلاگ ایرانیان چپ تنها مرجع پخش این اخبار بودند، منتهی خبر ابندا توسط ل.م در اختیار من قرار می گرفت، من برای آذر که پیگیر این ماجرا بود می فرستادم و وی آن را درج می کرد، بعد با تغییراتی جزئی در دو وبلاگ دیگر کپی می شد. در همین زمان من از ل.م تقاضای اطلاعات بیشتری کردم از جمله آدرس و شماره تلفن خانه ترانه موسوی که وی مدعی بود ر. و عکس ترانه موسوی را از آنجا برداشته است ولی درست در همین زمان وی اطلاع داد که خانواده ترانه موسوی به شمال رفته اند و پدرش نیز درگذشته است. با اصرار من ل.م محلی در حوالی خیابان آزادی را به عنوان آدرس محل سکونت ترانه موسوی اعلام کرد. من بلافاصله به آذر خبر دادم و او به محل رفت و از کسبه محل در باره وجود خانواده ای با عنوان موسوی پرس و جو کرد و خبر داد که هیچ کس چنین خانواده ای را نمی شناسد. در همین حال در بالاترین و وب سایت های دیگر من را به عنوان کسی که مدافع این شایعه بودم مورد اشاره قرار می دادند و حتی کار به حذف همه لینک های ترانه موسوی کشید زیرا مدیر بالاترین معتقد بود که این خبر جعلی است. دو هفته بعد در حالی که پیگیریهای من برای یافتن ردی از ترانه موسوی به هیچ نتیجه ای نرسیده بود ، دوستان در تهران یکی پس از دیگری اعلام می کردند که نه در آموزشگاهی نام او هست و نه کسی دیگری او را در همان بازداشتگاه دیده است. در این زمان که تردیدهایم را با ل.م مطرح کردم وی گفت که مستقیما به همراه ر. و به کمیته پیگیری کروبی رفته و شواهد مربوط به این واقعه را در اختیار آنها قرار داده است. از وی خواستم تا نام کسی را که مدعی بود همراه با ترانه موسوی بازداشت شده را به من بدهد و او نام فردی را به من داد. مدتها بعد وقتی با او حرف زدم متوجه شدم که او حرفهای متناقض زیادی می زند و آشکارا مایل نیست در باره آن روز کذایی حرفی بزند. اما اصلی ترین تردیدی که با آن روبرو شدم آن بود که از طریق دو مرجع مختلف در باره فرد مذکور تحقیق کردم مشخص شد روز هفتم تیر وی سرکارش حاضر بوده است و در ساعاتی که ل.م مدعی بود در بازداشت بوده مشغول کار بوده است در حالی که تردیدهایی جدی برای صحت این خبر داشتم و این اولین موردی بود که هیج نشانه ای از خانواده، دوستان و بستگان ش نبود. یک روز ل.م به من زنگ زد و گفت ماجرا لو رفته و او کشور را به همراه ر.و ترک کرده است طبعا در این مرحله من هر کمکی که از دستم برمی آمد برای آنها انجام دادم از وصل کردن ارتباط آنها با گزارشگران بدون مرز و دوستان دیگر در آن کشور تا تهیه کار برای تامین مخارج از ل.م خواستم که اگر اطلاعات بیشتری می تواند در رابطه با این موضوع منتشر کند در خارج از کشور می توان این کار را به راحتی انجام داد ولی وی دائما عنوان می کرد که به خاطر همان فرد ناچار به سکوت است اما یک روز بار دیگر گفت که همان فرد دستگیر شده و اکنون میخواهد حرف بزند و من ارتباط او و ر. و را با بی بی سی و صدای آمریکا برقرار کردم و گفتم که روز بعد هم می توانیم در فرانس ۲۴ این را پوشش بدهیم چون بالاخره ما دو نفر را داریم که خودشان از نزدیک پیگیر ماجرا بوده اند و آن را رسانه ای کرده اند اما تا چند روز بعد هم خبری از این دو روزنامه نگار نشد و بعد به من گفتند چون فرد مذکور آزاد شده است بهتر است فعلا سکوت کنند زیرا اکنون وزارت اطلاعات می داند منبع خبر ترانه موسوی چه کسی بوده است به ناچار من هم که در فیس بوک و تویترم نوشته بودم به زودی شاهدان ماجرا سخن خواهند گفت بار دیگر سکوت کردم ولی وقتی چند هفته بعد با یکی از همکاران همان فرد صحبت کردم وی اطمینان داد که وی در تمام روزهایی که ادعا می شد بازداشت بوده است، مشغول کار بوده است، این موضوع را با دو نفر دیگر هم چک کردم همگی شایعه بازداشت فرد مذکور را قویا تکذیب کردند. در نتیجه برایم مسلم شد که این خبر از اساس دروغ است اما باز هم سکوت کردم تا این دو روزنامه نگار از آن کشور به کشورثالث دیگری منتقل شوند. در همین اثنا یکی از دوستان خبر داد که ر.و در یک محفل عمومی در کشور جدید در باره خبرهای نادرست گفته است مثلا مورد ترانه موسوی از مواردی است که دروغ بودن آن روشن است !!! یعنی نویسنده چریک آنلاین، کسی که می گفت عکس ترانه موسوی را از خانه ش برداشته و با ل.م به کمیته پیگیری کروبی رفته حالا می گفت که ترانه موسوی وجود خارجی ندارد !!! از ل.م در این باره پرسیدم، گفت لابد مصلحت چنین بوده، به او گفتم که فرد مورد نظر که همواره وجود او در تهران را دلیل سکوت در خارج از کشور اعلام می کنید هرگز بازداشت نشده بود نه در هفت تیر و نه اخیرا- یعنی حوالی دی ماه سال گذشته- وی گفت که تا هفته دیگر اسناد و مدارکی را با نام خودش در وبلاگی که با نام واقعی ش در آن مطالب فرهنگی می نوشت منتشر خواهد کرد چند هفته گذشت از او پرسیدم که چرا همچنان سکوت کرده است؟ اما او اصولا پاسخی نداشت. در این زمان بود که تصمیم گرفتم به محض آنکه شرایط لازم برای آنکه امنیت و اعتبار این دو منبع مخدوش نشود فراهم شد این موضوع را اعلام کنم. مناسفانه اعلام این موضوع همراه شد با دروغ پراکنی های نبوی علیه من و پاسخ «کوبنده» من که سبب شد حساب فیس بوک قبلی من مسدود شود. اما بهرحال وعده داده بودم که در این باره بنویسم و از آنجا که ل.م و ر. و خود را پشت وبلاگ های بدلی شان پنهان کرده بودند، بسیاری منبع خبر ترانه موسوی را من می دانستند زیرا من بودم که در آن روزها این خبر ر ا این طرف و آن طرف منتشر کردم و علیرغم چند یادداشت و نقد و حتی حذف لینک ها در بالاترین در اثر تکرار این موضوع و واجد بودن تمام عناصر یک روایت ملودرام، کم کم امر بر همه مشتبه شد و همه این موضوع را باور کردند. من به عنوان روزنامه نگاری که این خبر را برای نخستین بار منتشر کردم وظیفه داشتم اعلام کنم اشتباه کردم، فریب منابع م را خوردم اما برای دستیابی به حقیقت راههای بسیاری را پیمودم و ماههاست که مطمئنم ترانه موسوی وجود خارجی ندارد اما منتطر بودم تا این دو روزنامه نگار به کشور دیگری منتقل شودند تا هیچ مشکلی برایشان پیش نیاید حالا با خیال راحت می توانم در باره جزئیات این شایعه سخن بگویم.

 

با چه زبان باید گفت ؟!

+ نوشته شده در سه شنبه دوم شهریور 1389 ساعت 22:7 شماره پست: 547

 

بست نشینی طلبه سیرجانی فقط به خاطر مسائل سیرجان نیست

حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی به رغم آن که بارها اعلام کرده بست نشینی اخیر وی در حرم عبدالعظیم حسنی علیه السلام که بیش از سه ماه از آغاز آن می گذرد فراتر از مسئله زمین خواری های سیرجان بوده و عدم برخورد دستگاه قضائی با دانه درشت های اقتصادی و اژدهای هفت سر فساد و اشرافی گری را نشانه گرفته است هنوز هم اغلب رسانه های خبری اقدام کم نظیر وی را در راستای مسائل سیرجان تلقی نموده و از انعکاس مطالبات ملی وی از سر غفلت یا تغافل سرباز می زنند .

با چه زبانی باید به خبرنگاران دیرپز ! بعضی از سایت ها و خبرگزاری های پرادعا تفهیم کرد که دشواری سه ماه بست نشینی در غربت دیار قبله نه از بابت اهمال کاری های محدود دستگاه عدلیه در یک شهر که از سر خروش و فریاد بر پیکره ریشه دوانده هزار فامیل و مفسدان دانه درشتی است که در پرتو نفوذ و روابط باندی ، حریم نظام عدل را به خدشه درآورده اند .

حجت الاسلام جهانشاهی دور از هیاهوهای ژورنالیستی و فارغ از حاشیه های سیاسی ، پرچم عدالتخواهی در جوار بارگاه شاهزاده کرامت برافراشته و حجت را بر تمام مدعیان جبهه حق طلبی تمام کرده است . هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله .

 
بدون شرح !
+ نوشته شده در دوشنبه یکم شهریور 1389 ساعت 11:52 شماره پست: 546

 

انگلیس از نگاه هاشمی

 

حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی سال ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در کتاب امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار صفحه 256 دولت انگلیس را " جغد شوم ، دیو صفت و دیوانه وار " خوانده و در توصیف خیانت ها ، توطئه ها ، جنایات و زیاده طلبی های مستکبرانه استعمار پیر در حق ملت ها این گونه می نویسد :

" انگلیس ، دولتی است که حدود یک سوم مردم روی زمین را به بردگی کشیده و خون صدها میلیون بشر را مکیده و ده ها کشور و ملت را به فقر و جهل و فلاکت و نکبت و بلا و بدبختی کشیده است  . . . دولت انگلیس در کشورهای اسیر استعمار ، دیو صفت و دیوانه وار ، به مردم آزاده و وطن دوست چنگ و دندان نشان می داد . . . قیافه واقعی او همانند جغد شومی در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین ، پشت ملت های ضعیف و گرفتار دام استعمار را می لرزاند و در هندوستان ، خون آزادگان مسلمان و هندو از چنگال و دندانش می چکید . . . .

---------------------------------

مهدی هاشمی به انگلیس رفت

خبرگزاری فارس: یکی از نزدیکان خانواده هاشمی رفسنجانی از سفر مهدی هاشمی به لندن خبر داد.

شهریور88

 

سایت روزنامه ایران:مهدی هاشمی فرزندانش را هم در مدارس لندن ثبت نام کرده و دیگر به کشور برنمی گردد

 یک تیر89

 پسر فائزه هاشمی به هنگام بازگشت از لندن بازداشت شد

دوفروردین89

 عید سال 1383 بود که فائزه هاشمی فعالیت سیاسی را تعطیل کرد و با هدف فراگرفتن زبان انگلیسی راهی انگلیس شد تا زبان دوم خود را تقویت کند و البته علاوه بر آن، تحصیلات خود را نیز ادامه داده باشد. بدین ترتیب او در انگلیس پس از آموزش زبان راهی دانشگاه «یو‌سی‌ال» شد تا در رشته «حقوق بشر» به تحصیل بپردازد.

شهروندامروز

 فائزه هاشمی درباره اعترافات یکی از کارمندان سفارت انگلیس نیز با بیان اینکه اعترافات کارمند سفارت انگلستان، البته آنچه که من شنیدم، چیزی نبود جز انجام وظیفه تصریح کرد: هر سفارتی در هر کشور از اوضاع طرف مقابل گزارش تهیه می‌کنند تا سیاست‌هایشان در آن را بر مبنای شرایط واقعی هر کشوری بریزند.

 تابناک 14شهریور88

 منابع خبری از رایزنی‌های گسترده یاسر هاشمی با سفارت امریکا در ترکیه برای تمدید ویزای امریکای خود و اخذ ویزا برای دختر و همسرش خبر می‌دهند.به گزارش نقدنیوز به نقل از روزنامه ایران :مهدی هاشمی رفسنجانی بعد از یک ماه اقامت در دوبی و دیدار با اقوام و برخی از اعضای خانواده خود، دوباره به انگلیس برگشته است. گفته می‌شود عماد هاشمی، فرزند 21 ساله محسن هاشمی، مهدی هاشمی را در بازگشت به لندن همراهی کرده است.

31مرداد89

 

هاشمی: پیروزی احمدی نژاد کار انگلیس بود !!

جهان نیوز سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۴

 

برادر اکبر هاشمی رفسنجانی با بیان اینکه در چهار سال گذشته، دولت احمدی نژاد هیچ نقطه مثبتی نداشت گفت: آمریکا و سایر قدرت ها با ما مشکل سرزمینی ندارند بلکه با اندیشه تشیع و امام مخالف هستند و احمدی نژاد به نیابت از همه این قدرت ها این کارها را انجام داده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ادامه آرشیو مرداد89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۴۱ ق.ظ


شهید محمد معماریان
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:16 شماره پست: 518

 

 

نمی دانم این مطلب زیبا نوشته کدام بزرگوار است . مدتی است با شهید محمد معماریان اهل قم ِآشنا شده ام و چیزهایی در باره این نوجوان شهید شنیده ام که مرا مرید خویش ساخته است . شهیدی که حیات شهدا را به ناباوران نیز اثبات کرد :


هدیه شهیدی به مادرش/شهید محمد معماریان، از زبان مادرش

گام اول: محبت

سال 1351 ـ تهران

دکتر نگاهی به آزمایش‌های بچه کرد. چند بار معاینه کرد و در آخر گفت: «مننژیت مغزی». بچه‌تان مننژیت مغزی گرفته، باید بستری شود. تب بالا و تشنج و گریه‌های شدیدی داشت که امان همه را بریده بود. کودک را بستری کردند. بعد از بیست‌وچهار ساعت که توی دستگاه بود، دکتر به مادرش گفت: باید آب کمر بچه را بگیریم برای آزمایش‌های تکمیلی. ممکن است بعد از اینکه آب کمر را کشیدیم، بچه سالم بماند که البته به احتمال نودوپنج درصد فلج می‌شود. شما رضایت‌نامه امضا کنید تا ما ادامه دهیم. مادر وقتی این را شنید، رضایت‌نامه را امضا نکرد. دکتر هم با برخورد تند و توهین‌آمیز پرونده را برداشت و مطالبی پایین آن نوشت تا دیگر هیچ بیمارستانی این بیمار را قبول نکند. بعد هم پرونده را مقابل مادر انداخت. مادر گفت: خدایی که این مریضی را به بچه من داده، خودش می‌تواند خوبش کند. خدا می‌داند که من نمی‌توانم بچه فلج را نگهداری کنم و کودکش را بغل کرد و رفت خانه. چند روز گذشت. حال بچه روزبه‌روز خراب‌تر می‌شد. حالا دیگر چشمانش بسته نمی‌شد. یک قطره آب هم نمی‌خورد. دست و پایش کاملاً خشک و بی‌حرکت شده و سرش به عقب برگشته بود. مادر سه روز بود که یک آینه گذاشته بود مقابل دهان کودکش تا بفهمد که نفس می‌کشد یا نه. دیگر مضطر شده بود. دنبال پناهگاه می‌گشت تا به او پناه ببرد. از همه‌جا بریده بود. کودکش را بغل کرد و پله‌ها را بالا رفت و روی بام نشست. کودک را مقابل خودش خواباند. دو رکعت نماز با همان دل شکسته و حال پریشان خواند و هزار بار ذکری گفت که فرج را برایش هدیه آورد: صلی الله علیک یا رسول الله. آخر هم با حال زار گفت: یا رسول الله، اگر کودکم، محمدم، قابل است که بماند شما شفایش بدهید و اگر هم نه، این طفل را از این زجری که می‌کشد راحت کنید. مادر برای لحظاتی خواب چشمانش را گرفت. سوار سفیدپوشی را دید که آمد و....

وقتی به خودش آمد، محمد را بغل کرد و از پشت بام پایین آمد، می‌دانست که اتفاقی می‌افتد. چشمش به ساعت بود. یکی ـ دو ساعت نگذشته بود که محمد آرام آرام پلک زد. سرش را چرخاند. دست و پایش را تکان داد و با نگاهش مادر را جستجو کرد. مادر آرام صدا زد: محمد، محمدجان، بیا بغل مادر. می‌آیی محمدجان. محمد روی دو زانو تکیه کرد و خم شد و آهسته کمر راست کرد و به آغوش گرم مادر پناه برد. فردا صبح مادر پروندة پزشکی محمد را برداشت، او را بغل کرد و رفت بیمارستان پیش همان دکتر و....

گام دوم: صباوت

محمد، سالم و سرزنده و پر از انرژی بود؛ کودکی پرجنب‌وجوش که برای خودش همه کاری می‌کرد، اما اهل بدی کردن نبود. دوران کودکی او تا نوجوانی‌اش هم‌زمان بود با اوج گرفتن انقلاب. مادر هم اهل تظاهرات و اعلامیه پخش کردن بود و محمد هم دنبال بازی کردن‌های خودش. اما وقتی هفت ساله شد، خیلی خاص دل به نماز سپرد. بدون اینکه کسی به او تذکر دهد، تا صدای اذان را می‌شنید بازی‌اش را رها می‌کرد، وضو می‌گرفت و به نماز می‌ایستاد. حتی نماز صبحش را هم مقید شده بود که بخواند. می‌گفت: باید بیدارم کنید. اگر یک روز دیر صدایش می‌کردند می‌زد زیر گریه و می‌گفت: چرا این‌قدر دیر بیدار شدیم. مگر خواب مرگ گرفته بودمان. ببینید آفتاب دارد درمی‌آید و.... محمد شده بود زنگ نماز اهالی خانه.

گام سوم: حرکت

پنجم ابتدایی را تمام کرد، اما درس‌خواندن خیلی به مغزش فشار می‌آورد. دکتر گفت: نباید به این بچه فشار درس وارد کنید. برای مغزش ضرر دارد. درس را رها کند. اما محمد مگر می‌توانست بیکار باشد. کنار تمام کارهای خانه که برای مادر می‌کرد و البته دلیلش هم این بود که کجای اسلام آمده که همة کارهای خانه را باید مادر انجام دهد، خیاطی هم می‌رفت. چند ماهی شاگرد خیاطی بود که لباس مردانه می‌دوخت. خیلی زود یاد گرفت و برای خودش خیاط شد. پدر هم برایش چرخ خیاطی و وسایل کار خرید. محمد حالا توی زیرزمین خانه خیاطی می‌کرد و درآمد داشت. خیلی هم مردانه عمل می‌کرد. پولش را حساب‌شده خرج می‌کرد، دقیق و با برنامه. هر سه وعده هم کار را تعطیل می‌کرد و می‌رفت مسجد برای نماز. البته فرقی نمی‌کرد برایش چه بازی، چه کارخانه، چه خیاطی، هرچه بود می‌گذاشت کنار و راهی مسجد می‌شد و الوعده وفا، یا الله.

گام چهارم: ارادت

قم ـ بلوار امین ـ مسجد المهدی(عج)

پایگاه مسجد خیلی فعال شده بود. گروه‌گروه اعزام به جبهه داشتند. جوانان در مسجد موج می‌زدند. محمد هر بار موقع نماز که می‌رفت مسجد، کلی دلش می‌خواست که عضو پایگاه شود. آن عقب می‌ایستاد و بسیجی‌ها را نگاه می‌کرد. گاهی هم خودش را قاطی می‌کرد، اما انگار تا عضو نباشی فایده ندارد. یک روز دیگر طاقت نیاورد. از مسجد که آمد، یک‌راست رفت سراغ مادر و گفت: من می‌خواهم بروم بسیج مسجد، عضو بشم. شناسنامه‌ام را بدهید. مادر هم شناسنامه را داد دست محمد و رفت. هنوز دقایق به ساعت نرسیده بود که محمد با ناراحتی برگشت و رفت گوشة اتاق نشست و صدای گریه‌اش مادر را خبر کرد. مادر با تعجب بر اشک‌های مرد کوچکش نگاه کرد و گفت: چی شده؟ محمد گفت: قبولم نکردند. اشکش را با گوشة آستین پاک کرد و گفت: گفتند بچه‌ای، زود است. صبر کن نوبت تو هم می‌شود. دوباره هق‌هق‌اش بلند شد. مادر کمی نگاهش کرد و گفت: خیلی اشتباه کرده‌اند که قبولت نکرده‌اند. حالا بلند شو برویم، درست می‌شود. مادر چادرش را سر کرد و با محمد رفت. مادر به مسئول ثبت‌نام گفت: حاج آقا، اگر یک نفر بخواهد پناهنده به اسلام بشود شما ردش می‌کنید؟ مسئول با تعجب سرش را بلند کرد. مادر ادامه داد: این بچة من می‌خواهد عضو شود و پناهنده به بسیج شود و.... مسئول، سرش را از ناچاری پایین انداخت. مانده بود که چه بگوید. آهسته گفت: والله مادر، خیلی از مادرها می‌آیند به ما اعتراض می‌کنند که چرا بچة هجده ـ بیست ساله‌شان را عضو بسیج کرده‌ایم، آن وقت شما خودتان آمده‌اید اصرار می‌کنید ما این بچه را عضو کنیم. مسئول بهانه آورد برای اینکه محمد را ننویسد، مادر مقاومت کرد. مسئول دلیل و قانون رو کرد، مادر اصرار کرد و بالاخره پیروز شد.

گام پنجم: لیاقت

حالا محمد یک دل‌مشغولی مهم‌تر پیدا کرده بود. تا کارهایش در خانه و خیاطی تمام می‌شد، می‌رفت مسجد و پایگاه. بزرگ‌ترها هم به او محبت خاص پیدا کرده بودند. هر وقت می‌رفتند گشت و اردو و تمرینات نظامی و... محمد را هم با خودشان می‌بردند و این باعث می‌شد که جسم و روح محمد روزبه‌روز بیشتر رشد کند و پرورش یابد. پدر محمد هم مدام جبهه بود و در ستاد پشتیبانی مشغول کارهای بنایی و ساخت و سازهای مورد نیاز رزمندگان بود. محمد تازه وارد سیزده سالگی شده بود که با پدر راهی منطقة سومار شدند. آنجا داشتند برای رزمندگان تنور نان درست می‌کردند. هرچند قبل از آنکه تنور نان داغی برای رزمنده‌ها درست کند، عراقی‌ها بمب‌بارانش کردند و داغ نان گرم را به دل همه گذاشتند. آن جبهه رفتن و دیدن‌ها و شنیدن‌ها برای محمد خیلی شیرین و پردرس بود و البته فتح بابی شد برای او. حالا دیگر نمی‌شد محمد را در شهر نگه‌داشت. جبهه شده بود خانة اول و دومش. می‌رفت و می‌آمد.

گام ششم: عنایت

دیده بود بعضی از بچه‌ها نیمه‌های شب بلند می‌شوند برای نمازخواندن، آن هم نمازهای طولانی و اشکی. صبح، همین بچه‌ها شیرین‌ترین‌ها می‌شدند بین همه؛ خواستنی و تو دل برو. دنبال این بود که نماز شب را یاد بگیرد. یک ورقه و یک خودکار برداشت و رفت پیش فرمانده‌شان. کمی این پا و آن پا کرد. انگار خجالت می‌کشید. فرمانده نگاه کرد دید محمد با یک کاغذ و قلم آمد، اما حرفش را قورت می‌دهد. بالاخره گفت: من... من... یعنی می‌شود نماز شب را برایم بنویسید. یعنی چه‌جوری نماز شب می‌خوانند. فرمانده ته دلش از داشتن محمد ذوق کرده بود، اما خیلی جدی ورقه را گرفته بود و با خودکار رویش نوشته بود: نماز شب یازده رکعت است. هشت رکعت نافله که دو رکعت دو رکعت باید بخوانی و سلام بدهی و سه رکعت دیگر هم که یک دو رکعت می‌خوانی به نیت نماز شفع و یک رکعت هم به اسم نماز وتر. در قنوت نماز وتر، چهل مؤمن را دعا کن. هفتاد بار بگو هذا مَقامُ العائِذِ بِکَ مِنَ النار. هفتاد بار بگو...، سی‌بار بگو... و محمد شد جزو گروه نماز شب خوان‌ها.

گام هفتم: مقاومت

گردان، محاصره شده بود. از شب که عملیات کرده بودند و خط را شکسته بودند تا حالا که غروب روز بعد بود، گردان در محاصره قرار گرفته بود. منطقة فاو، نمک‌زار بود و آب و غذای بچه‌ها رو به اتمام. بعد از یک شبانه‌روز جنگیدن، گرسنگی و تشنگی و خستگی امان همه را بریده بود و حالا هم که محاصره یعنی صبر بعد از جنگ. پنج روز طول کشید؛ پنج روزی که زخمی‌ها را جزو شهدا کرد، مهمات را تمام کرد. گرسنگی همه را لاغر و رنجور کرد و تشنگی، تشنگی، امان از تشنگی... فدای لب تشنه‌ات یا حسین(ع). این پنج روز همه عهد کردند که مقاومت کنند که بمانند، که پشیمان و خسته نشوند و... نشدند. تا اینکه محاصره را شکستند و بچه‌ها را نجات دادند، اما با چه حالی. زخمی‌هایی که حالا پلاکشان و اسمشان را یادداشت می‌کردند تا خبر پروازشان را به خانواده‌هایشان بدهند و سالم‌هایی که مثل همیشه نبودند؛ رنجور و ضعیف و بیمار. به قول مردم، اسکلتشان مانده بود. محمد با این قیافه به خانه برگشت. سیل متلک‌ها شروع شد. همه به مادر می‌گفتند: از بچه‌ات سیر شدی که این‌طور به سرش می‌آوری. مگر دیگر او را نمی‌خواهی. این چه قیافه‌ای است که نوجوانت پیدا کرده. مادر هم اعتقادش محکم بود. می‌دانست که چه کار دارد می‌کند. برای چه هدفی جان می‌گذارد. سیر راهش را، مقصدش را می‌شناخت. محکم جواب همه را می‌داد: امام حسین(ع) از بچة شش‌ماهه تا بالاتر را فدا کرد. نکند حسین(ع) هم از سر بچه‌اش گذشته بود. یک عمری توی روضه‌ها گفتیم: حسین جان، دوستت داریم؛ پس دروغ می‌گفتیم؟ بچة من هر وقت خوب بشود دوباره راهی جبهه می‌شود.

گام هشتم: عبادت

منطقه‌ای که لشکر چادر زده بود، جای امنی نبود؛ نه از لحاظ دشمن، بلکه از جانب مار و عقرب‌ها. به بچه‌ها اعلام شد که کسی حق ندارد شب از محل اسکانش بیرون برود. اگر هم رفتید باید مسلح بروید و بیایید. اما یکی بود که بی‌خیال همة مار و عقرب‌ها، نیمة شب بلند می‌شد. آهسته لباس می‌پوشید، کفش‌هایش را دست می‌گرفت و بی‌صدا بیرون می‌رفت. فرمانده‌شان متوجه این کار محمد شد. یک شب فرمانده، آرام دنبال محمد رفته بود. از چادرها دور شده بودند که محمد وارد گودالی شد. حالا فقط قسمتی از سرش پیدا بود. فرمانده چند دقیقه صبر کرده بود، اما وقتی دید محمد از آن گودال بیرون نمی‌آید، نزدیک شد. دید محمد قامت بسته و نماز می‌خواند؛ درون قبری گود و چه اشکی می‌ریزد. حال فرمانده دگرگون شده بود از این جوان چهارده ـ پانزده ساله. رفته بود عقب‌تر، بی‌خیال مار و عقرب‌ها نشسته بود و محمد را تماشا کرده بود. وقتی محمد به العفو رسید، صدای گریه‌اش شدیدتر و بلندتر شده بود. به سجده افتاده بود و... و یک دعا: اللهم ارزقنا الشهاده فی سبیلک.

گام نهم: شجاعت

تمام نیروها را جمع کردند و فرمانده شروع کرد به صحبت. گفت: عملیات در منطقة حساسی است. کار، سخت و دشوار است. با توکل به خدا و کمک اهل‌بیت، ما پیروزیم. اما باید از بین شما، سیصد نفر داوطلب شوند؛ سیصد نیرویی که خط‌شکن هستند، خط‌شکنانی که شهادتشان حتمی است. احتمالاً هیچ‌کدام برنمی‌گردند. حتی شاید جنازه‌هایشان هم بماند. از فرمانده تا تک‌تیرانداز شهید خواهند شد. این گروه می‌روند تا راه باز شود برای ادامة عملیات و پیشروی نیروهای دیگر... حالا هرکس داوطلب است از اینجا بلند شود و آن طرف بنشیند. بچه‌ها که سرشان پایین بود و در عالم خودشان سیر می‌کردند و آنهایی که مات فرمانده‌شان شده بودند، همه سر بلند کردند و امتداد دست فرمانده را نگاه کردند. یکی باید بلند می‌شد تا هرکس دلش می‌تپید برای یگانه‌شدن، برای اول شدن، برای اثبات خلیفة اللهی انسان به ملائک. اولی که بلند شد و در امتداد دست فرمانده حرکت کرد، دومی و سومی و... محمد و دویست‌ونودونه و سیصد نفر.

محمد شانزده ساله یکی از این سیصد نفر شده بود که انتخاب کرد دیگر در این دنیا نماند. آن‌طرف، آرام روی زمین نشسته بود. دلش می‌خواست راه باز کند برای اینکه یک گام اسلام جلو برود. اسلام یک کل مطلق است و اجزای ریز و درشت باید فدا شوند تا آن کل، آن اصل، ثابت بماند، پایدار و باقی باشد و آسیب نبیند. قرار شد که این سیصد نیرو برای آخرین خداحافظی به شهر بروند؛ آخرین دیدار، آخرین لبخند، آخرین کلام، آخرین نگاه.

گام دهم: شهامت

سحر بود که به خانه رسید. مادر بیدار شده بود و با تعجب به محمد نگاه کرد. محمد خندید و مادر را بوسید. مادر نگاهش به موهای بلند محمد افتاد. محمد گفت: فقط این بار این‌قدر بلند شده. یک عکس قشنگ برای حجلة شهادتم بگیرم، بعد کوتاهش می‌کنم. مادر دوباره با تعجب به محمد نگاه کرد. محمد به شیطنت سری تکان داده بود و گفت: باور کن مادر، برای آخرین بار آمده‌ام که همدیگر را ببینیم. دیگر نمی‌خواهم منتظر باشم. این آخرین دیدار ماست. وعده‌مان دیگر پل صراط.

گام یازدهم: رضایت

پنج روز عزیزترین مهمان خانه، محمد بود. مثل همیشه به مادر در کارهای خانه کمک می‌کرد. می‌رفت و می‌آمد و حرف می‌زد. هیچ‌کس چیزی نمی‌دانست اما خودش می‌فهمید که دارد چه می‌کند، چه می‌گوید، چرا می‌گوید، کجا می‌رود، چرا می‌رود، چرا می‌آید، چگونه می‌نشیند، چرا می‌خندد، چرا گریه می‌کند، چگونه قرآن بخواند و.... همة کارهایش حساب‌شده و دقیق بود. روز پنجم خیلی مستأصل شده بود. می‌آمد توی خانه چرخی می‌زد. کمی مادر را نگاه می‌کرد، بعد می‌رفت بیرون. دوباره همین‌طور، سه‌بار و چهاربار، سرانجام مادر گفت: محمدجان قیافه‌ات می‌گوید که حرفی داری. فکر کنم دربارة جبهه‌ات هم باشد. من گوش می‌کنم، بگو مادر جان. محمد انگار باری از روی دوشش برداشته شود، آرام و خوشحال گفت: می‌خواهم تنها با شما صحبت کنم. اگر شد شب تنهایی صحبت کنیم. مادر گفت: شب پدرت هم می‌آید، بهتر است. محمد گفت: نه مامان جان، بابا نباشد. چون نمی‌تواند، به خودت می‌گویم. غروب محمد به دامادشان گفت: برویم گلزار، دلم می‌خواهد از شهدا خداحافظی کنم. رفتند گلزار. محمد با حال دیگری قدم برمی‌داشت. بین قبرها راه می‌رفت. به عکس شهدا خیره می‌شد. اخم می‌کرد، ساکت می‌شد، می‌خندید، ذکر می‌گفت.... وقتی هم رفتند کنار قبرهای خالی آماده شده، قبرها را نشان داد و گفت: یکی از این قبرها برای من است. تا ده ـ بیست روز دیگر می‌آیم اینجا. دامادشان با تشر گفته بود: برو بچه، از این حرف‌ها نزن.

گام دوازدهم: وصیت

شب شد. اهل خانه، همه خوابیدند؛ جز مادر و محمد. محمد، مادر را توی اتاق خودش برد. کمی به وسایلش نگاه کرد. مادر منتظر بود. محمد نفس عمیقی کشید. رویش نمی‌شد توی چشمان منتظر و پرمحبت مادر نگاه کند. آرام‌آرام شروع کرد: می‌دانی مادرجان، این دفعة آخر و لحظات آخر است که ما همدیگر را می‌بینیم. من این‌بار که بروم دیگر برنمی‌گردم. مادر خندید و گفت: هر خونی لیاقت شهادت ندارد مادرجان. محمد مکثی کرد و گفت: اما من این دفعه صددرصد شهید می‌شوم. شما از خدا بخواه که در نبود من صبر کنی. این وسایلم را هم بین دیگران قسمت کن. چرخ خیاطی‌ام برای خودتان. دوتا شلوار را بده به فلان فامیل که وضع چندان خوبی ندارند. بگو محمد گفته یادگاری از من داشته باشید. بقیة وسایلم را بفروشید و خرج مراسم عزایم کنید. نمی‌خواهم زحمت پدر باشد. فقط مادر یک خواهش هم دارم، اینکه دعا کن طوری شهید بشوم که نیاز به غسل نداشته باشم. یک کفن از مکه برای خودت آورده‌ای، آن را به من بده. آن شال سبزی را هم که از سوریه آورده‌ای روی صورتم بگذارد. راستش من خیلی مسجدمان را دوست دارم. جنازه‌ام را ببرید توی مسجد و آنجا بر من نماز بخوانید؛ تا پیکر بی‌جانم آنجا را حس کند. بعد خاکم کنید. محمد ساکت شد. مادر مانده بود که چه کند. لبخندی زد و به زور گفت: آره مادر، شما حرف‌هایت را بزن، ولی خب خدا که به هر خونی لیاقت شهادت نمی‌دهد. محمد سرش را انداخت پایین و گفت: مامان دوست ندارم دنبال جنازه‌ام گریه کنی. چون کسی که انقلاب را نمی‌تواند ببیند، اگر گریة تو را ببیند خوشحال می‌شود. اما هر وقت تنها شدی گریه کن. از خدا بخواه کمکت کند امانت الهی‌ای را که بهت داده، خودت به او پس بدهی. دوست دارم توی قبرم بایستی و به خدا بگویی که خدایا این امانت الهی را که به من دادی به تو برگرداندم. مادر دوباره جمله‌اش را تکرار کرد. محمد دوباره لبخند شیرینی زد و ادامه داد: من خیلی مادرها را دیدم که بچه‌شان را توی قبر گذاشتند، اما موقعی که می‌خواستند از قبر بیرون بیایند دیگر نمی‌توانستند. شما این‌طور نباش. فقط دعا کن که در شهادتم از امام حسین(ع) سبقت نگیرم. دوست دارم که بدن من هم سه روز روی زمین نماند. بعد هم که برایم مراسم می‌گیری خیلی مراقب باش. دوست ندارم بی‌حجاب توی عزاداریم شرکت کند. اصلاً هرکس حجاب درستی نداشت بگو برود بیرون. محمد دوباره ساکت شد، اما این‌بار دیگر حرفش را ادامه نداد. آرام بلند شد و از اتاق رفت بیرون. مادر ماند و چشمان پرسؤالش و دل لرزانش. سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، کسی جز من و محمد اینجا نبود، اما یقین دارم که تو هستی. از همین حال فهم و درک و لیاقتش را به من بده تا مقابل حضرت زینب(س) سرشکسته نباشم.

گام سیزدهم: وداع

مادر لباس‌های محمد را شسته و اتو کرده بود. صبح، ساکش را آورد و گفت: محمدجان، لباس‌هایت را توی ساکت بگذار. محمد گفت: دلم می‌خواهد این‌بار شما ساکم را ببندید. مادر گفت: چه فرقی می‌کند؟ محمد گفت: فرقش این است که هر وقت در ساک را باز می‌کنم بوی شما را می‌دهد و احساس تنهایی نمی‌کنم. مادر نشست به بستن ساک محمد. محمد هم آماده شد. ساکش را برداشت. مادر رفت تا کاسة آبی پر کند و قرآن بیاورد. محمد پوتین‌هایش را پوشید. مادر رفت تا از توی حیاط یک گل بکند و توی کاسة آب بیندازد و پشت سر محمد بریزد. در خانه را باز کرد. مادر تا گل را چید، انگار چیزی ته دلش فرو ریخت. محمد منتظر مادر بود. مادر نمی‌توانست بیاید، آرام نشست و کاسة آب را زمین گذاشت. محمد از همه خداحافظی کرده و منتظر مادر بود. مادر قرآن را برداشت و رفت پیش محمد. محمد، مادر را بوسید. مادر، محمدش را بویید و از زیر قرآن ردش کرد. محمد، آرام گفت: مادر، محمدت را خوب ببین که دیگر نمی‌بینی‌اش. مادر گفت: برو محمدجان، بخشیدمت به علی‌اکبر آقا حسین. محمد پا از خانه بیرون گذاشت. مادر نگاهش می‌کرد؛ نگاه به راه رفتنش، به قد و بالایش. محمد رسیده بود وسط کوچه، دوباره برگشت و مادر را نگاه کرد و گفت: مادر، دوباره محمدت را ببین که دیگر نمی‌بینی‌اش. مادر قدمش را از کوچه برداشت و داخل خانه گذاشت و گفت: خدایا، من راضی هستم. نکند دلم بلرزد. محمد رفت سر کوچه. برگشت و دستش را به دیوار گذاشت. مادر دوباره از خانه بیرون آمده بود. محمد با صدای بلند گفت: مادر، دوباره محمدت را ببین که دیگر نمی‌بینی‌اش. مادر نگاهش کرد و گفت: برو محمدجان، بخشیدمت به علی‌اکبر آقا امام حسین(ع). محمد رفت.

مادر با خود گفته بود: همة جوان‌های عالم فدای علی‌اکبر حسین(ع)، نه فقط محمد، همة جوان‌ها. کاش تاریخ بازمی‌گشت. عصر عاشورا بود و ما بودیم. آن وقت هیچ‌گاه نمی‌گذاشتیم تا علی‌اکبر برود. کاش و تنها کاش.

گام چهاردهم: شهادت

حالا که از همه‌چیز دل بریده بود، تازه معنای دل را می‌فهمید. تا حالا هرچه بود دل نبود؛ تارهایی بود که دور دلش را پر کرده بود. حالا لطافت و زیبایی دلش را درک می‌کرد. از وقتی که بندها را پاره کرده بود، دلش بال و پر می‌زد. حالا اصل همه‌چیز را می‌دید. خنده‌اش معطر شده بود؛ نگاهش، آسمانی و کلامش، روحانی. اللهم ارزقنا قلبا یدنیه منک شوقه و لساناً یرفع الیک صدقه و... دعایش مستجاب شده بود. همه دعاهایش یک‌جا به اجابت رسیده بود. چند روز دیگر محمد از قید این جسد دنیایی راحت می‌شد و در آسمان جای می‌گرفت. آن وقت همة زمین و آسمان زیر نظرش می‌آمد. شاهد همة کُنه‌ها می‌شد و زمان را در اختیار می‌گرفت. رمز عملیات، بچه‌های خط‌شکن را راهی کرد. گردان سیصد نفرشان موفق شدند خط را بشکنند و راه را باز کنند. دشمن آتش‌باری‌اش شدت عجیبی داشت. عملیات لو رفته بود. کار خیلی سخت‌تر از آنچه فکر می‌کردند شد. بچه‌ها مقاومت می‌کردند. گوشت بچه‌ها سپر گلوله‌ها بود. محمد از جایش بلند شد و داشت می‌رفت عقب‌تر. فرمانده فکر کرد محمد ترسیده. صدایش زد و پرسید: کجا می‌روی؟ مگر وضعیت را نمی‌بینی؟ کمی نیرو و آتش دشمن را؟ محمد گفت: حاج آقا، خیالت راحت باشد، دارم می‌روم نماز بخوانم. امام حسین(ع) هم ظهر عاشورا در موقع اذان، اول نماز خواند، حاج آقا آسمان را نگاه کرد. وقت نماز بود. محمد با پوتین و اسلحه‌به‌دست قامت بست. زیر آن باران گلوله نماز خون خواند و سریع برگشت. یک‌ساعتی از ظهر نگذشته بود. درگیری نفس بچه‌ها را بریده بود. لحظه‌به‌لحظه یک گل پرپر می‌شد که ناگهان محمد بلند شد و تمام قامت ایستاد. با تعجب نگاهش کردند. محمد دستش را به طرف بچه‌ها بلند کرد و با صدای رسایی گفت: بچه‌ها من هم رفتم، خداحافظ. آرام زانو زد و افتاد. حاجی دوید طرف محمد و دید که گلولة آر‌پی‌جی پشت محمد را کاملاً برد و تنها صورتش است که سالم مانده. محمد رفت مثل همة دوستانش، اما جنگ ادامه داشت. بدن محمد ماند زیر آفتاب داغ جنوب، سه روز پیکرش تندی خورشید را تحمل می‌کرد.

اثبات گام چهاردهم

9/10/65

بدن محمد را آوردند. مادر از همان شب شهادت محمد که دلش لرزیده بود، قلبش تیر کشیده و بی‌خواب شده بود. می‌دانست که دیگر نباید منتظر باشد و حالا بعد از سه روز، خبر پرواز محمد آمد و جنازه‌اش. پدر، جبهه بود. سه روز هم جنازه در سردخانه ماند تا پدر بیاید. مادر، صبح زود تنهایی به ملاقات محمد رفت. او را بلند کرده و بوسیده و بویید. حرف‌هایش را با محمد زد. با اینکه چند روز از شهادت محمد می‌گذشت، زیر آفتاب داغ مانده بود، در سردخانه بود، باز خون بدنش تازه بود و روان. محمد را طبق خواستة دلش، بردند مسجد المهدی(عج) برای وداع. بعد مادر رفت توی قبری که نگاه محمد دنبالش بود. محمد را در آغوش گرفت و آرام خواباند. بعد به محمد گفت: لحظه‌به‌لحظه وصیت کردی، من هم عمل کردم. حالا تو سلام مرا به مادر پهلو شکسته‌ام برسان و بگو آن موقع که هیچ‌کس به دادم نمی‌رسد، موقع وحشت و تنهایی قبر، مادر تو به داد من برس. مادر سرش را بلند کرد و آرام و سربلند از قبر بیرون آمد....

اثبات گام‌های چهارده‌گانه ـ حقانیت

سال 1367، ماه محرم

دو سال از شهادت محمد می‌گذشت. مادر بر اثر سانحه‌ای دچار شکستگی پا شد و خانه‌نشین. ایام محرم بود، اما مادر نمی‌توانست مثل هر سال در کارهای مسجد شریک باشد. روز هشتم محرم. مادر دیگر طاقت نیاورد و به هر سختی بود راهی مسجد شد و همراه دیگران برای شام عزاداران، سبزی پاک کرد. فردا هم همین‌طور. شب عاشورا بود و مادر گوشة مسجد نشسته بود و همراه روضه‌خوان و مردم عزاداری می‌کرد که دلش شکست. رو کرد به حسین فاطمه(ع) و عرض کرد: یا امام حسین(ع)، اگر این عزاداری من مورد قبول شماست لطفی کنید تا این پای من خوب شود؛ تا فردا که برای کار کردن می‌آیم نخواهم از دیگران کمک بگیرم. آقا، اگر پایم خوب شود می‌روم توی آشپزخانه و تمام دیگ‌های غذا را می‌شویم. مادر آمد خانه و خوابید. سحر که بیدار شد، هنوز دردمند بود و خسته. نماز صبحش را خواند، رو کرد به کربلا و گفت: آقاجان، صبح آمد و پای من هنوز خوب نشده... با آقا نجوا می‌کرد که دوباره خوابش برد. خوابی پربرکت که هم مادر را بهره‌مند کرد و هم حالا که بیست سال از آن سحر می‌گذرد، دیگران را.

مادر خواب دید که در مسجد المهدی(عج) است و مسجد بسیار شلوغ است. کسی گفت: یک دسته دارند برای کمک می‌آیند. مادر رفت دم در مسجد و دید یک‌دسته عزادار می‌آیند. دسته‌ای منظم، یک‌دست سفیدپوش با نواری مشکی و کفنی که بر گردنشان است. دستة جوان‌هایی که سه‌به‌سه حرکت می‌کردند، نوحه می‌خواندند و سینه می‌زدند.

نوحه‌خوانشان شهید سعید آل‌طاها بود که جلوی دسته حرکت می‌کرد. مادر با تعجب پیش خودش گفت: سعید که شهید شده بود، پس اینجا چه کار می‌کند و تازه متوجه شد که این دسته، افراد عادی نیستند و شهدایند. دسته، بر سر و سینه‌زنان وارد مسجد شد و آهسته رفت به طرف محراب و آنجا مشغول عزاداری شد. مادر، دسته را دور زد و کنار پرده ایستاد. دسته را نگاه می‌کرد. دسته‌ای که پر از نور بود، پر از شهید. وقتی عزاداری تمام شد، محمد از دسته جدا شد و کنار پرده، آمد پیش مادر. دست انداخت گردن مادر و او را بوسید و مادرش هم محمد را بوسید و گفت: محمد، خیلی وقت است ندیدمت. محمد گفت: مادر از وقتی شهید شده‌ام بزرگ‌تر شده‌ام. آنجا سرم خیلی شلوغ است. شهید حسن آزادیان هم از دسته جدا شد و آمد پیش مادر و گفت: حاج خانوم، خدا بد ندهد. طوری شده؟ محمد گفت: مادرم طوریش نیست. مادر اینها چیست که دور پایت بسته‌ای؟ مادر گفت: چند روزی است خورده‌ام زمین، پایم درد می‌کند. ان‌شاءالله خوب می‌شوم. محمد گفت: مادر چند روز پیش رفته بودیم کربلا. من یک پارچة سبز برای شما آوردم. می‌خواستم دیدن شما بیایم، آزادیان گفت: صبر کن باهم برویم، تا اینکه امروز اول رفتیم زیارت امام خمینی و حالا هم آمدیم دیدن شما. بعد محمد پارچه‌ای را که از کربلا آورده بود از روی صورت تا مچ پای مادر کشید و بعد نشست و تمام باندهای پای مادر را باز کرد و شال را دور پایش بست و به مادر گفت: پایت خوب شد. حالا شما بروید توی زیرزمین دیگ‌ها را بشویید. این درد هم برای استخوانت نیست، عضله پایت است که درد می‌کند.

مادر دید دو نفر از شهدا دارند باهم می‌روند انتهای مسجد. مادر گفت: محمد اینها کی هستند؟ گفت: اینها بچه‌های شکروی هستند. مادرشان پای دیگ توی زیرزمین است. دارند می‌روند به او سر بزنند. یک شهید دیگر هم از دسته جدا شد و رفت دم در مسجد. مادر پرسید: مادر او کیست؟ محمد گفت: آن یکی هم رئیسان است. پدرش دم در است. می‌رود به او سر بزند.

حسن آزادیان گفت: حاج خانوم، شما قول داده بودید به خانم‌ها اگر خوب شدید چهارتا ماشین بیاورید و آنها را زیارت امام خمینی ببرید. من این چهارتا ماشین را آماده کرده‌ام. دم در است. بروید خانم‌ها را ببرید.

مادر از خواب بیدار شد. هنوز در خلسة خوابی بود که دیده بود. حیرت‌زده و مدهوش. فضا پر از عطر بود. مادر نشست. پایش سبک شده بود. دید تمام باندها باز شده‌اند و روی تشک ریخته. شال سبزی که محمد بسته بود، به پایش است. بوی عطر سستش کرده بود....

اثبات نیازمند بودن ما به شهدا ـ توسل

سال 1387

حالا بیست سال از آن زمان می‌گذرد. شال سبز با همان عطر و بوی بهشتی‌اش هست؛ همان شالی که آیت‌الله العظمی گلپایگانی نیم سانتش را از مادر محمد گرفت؛ همان شالی که هنوز خیلی‌ها را به برکت امام حسین(ع) شفا می‌دهد؛ همان شالی که اثبات حقانیت خانواده‌های شهدا شد و مایة عزت مادران صبور شهدا.

قصة زیبای شال را سال‌ها پیش شنیدم، اما هیچ‌وقت پی‌گیر نشده بودم تا لذت بوییدن آن را ببرم. وقتی که روزیمان شد رفتیم دست‌بوس مادر شهید محمد معماریان، کنار تمام زیبایی‌های وجودش از برکت عطر بهشتی شال هم بهره‌مند شدیم. تا یادم نرفته بنویسم که مادر نذرهایش را ادا کرد و به جای چهار ماشین، هشت تا اتوبوس گرفت و همه را برد زیارت امام خمینی. آوازه این شال تا خیلی شهرها رفته است و به برکت شهدا ما هم نصیب بردیم و البته این نوشته را هم تقدیم به شما می‌کنیم که بی‌نصیب نمانید.

مادر سه روز بود که یک آینه گذاشته بود مقابل دهان کودکش تا بفهمد که نفس می‌کشد یا نه. دیگر مضطر شده بود. دنبال پناهگاه می‌گشت تا به او پناه ببرد. از همه‌جا بریده بود. کودکش را بغل کرد و پله‌ها را بالا رفت و روی بام نشست. کودک را مقابل خودش خواباند. دو رکعت نماز با همان دل شکسته و حال پریشان خواند و هزار بار ذکری گفت که فرج را برایش هدیه آورد: صلی الله علیک یا رسول الله.

هق‌هق‌اش بلند شد. مادر کمی نگاهش کرد و گفت: خیلی اشتباه کرده‌اند که قبولت نکرده‌اند. حالا بلند شو برویم، درست می‌شود. مادر چادرش را سر کرد و با محمد رفت. مادر به مسئول ثبت‌نام گفت: حاج آقا، اگر یک نفر بخواهد پناهنده به اسلام بشود شما ردش می‌کنید؟ مسئول با تعجب سرش را بلند کرد. مادر ادامه داد: این بچة من می‌خواهد عضو شود و پناهنده به بسیج شود و.... مسئول، سرش را از ناچاری پایین انداخت.

اولی که بلند شد و در امتداد دست فرمانده حرکت کرد، دومی و سومی و... محمد و دویست‌ونودونه و سیصد نفر. محمد شانزده ساله یکی از این سیصد نفر شده بود که انتخاب کرد دیگر در این دنیا نماند. آن‌طرف، آرام روی زمین نشسته بود. دلش می‌خواست راه باز کند برای اینکه یک گام اسلام جلو برود. اسلام یک کل مطلق است و اجزای ریز و درشت باید فدا شوند تا آن کل، آن اصل، ثابت بماند، پایدار و باقی باشد و آسیب نبیند. قرار شد که این سیصد نیرو برای آخرین خداحافظی به شهر بروند؛ آخرین دیدار، آخرین لبخند، آخرین کلام، آخرین نگاه.

 

 ماجرایی تکان دهنده از شهیدی که مادر خود را شفا داد

همه ماجرا از یادواره شهید زین الدین شروع شد. حاج حسین کاجی پشت میکروفون رفت تا خاطراتی از شهدا رو نقل کنه. اما لابه لای این خاطرات...:

از مادر شهید معماریان دعوت می کنم که تشریف بیارن و خودشون تعریف کنن و البته امانتی رو هم با خود بیارن..

مادر شهید از تو جمعیت بلند شد، حس کنجکاویم بیشتر شده بود که ایشون کین؟ و امانتی چیه؟ ...

اون شب گذشت و خاطراتش تو ذهن همه باقی موند؛ ولی خیلی دوست داشتم بیشتر در جریان این ماجرا قرار بگیرم. چند روز بعد اطلاعیه ای تو سطح شهر توجهم رو جلب کرد:

 

 

 ماجرایی تکان دهنده از شهیدی که مادر خود را شفا داد

همه ماجرا از یادواره شهید زین الدین شروع شد. حاج حسین کاجی پشت میکروفون رفت تا خاطراتی از شهدا رو نقل کنه. اما لابه لای این خاطرات


از مادر شهید معماریان دعوت می کنم که تشریف بیارن و خودشون تعریف کنن و البته امانتی رو هم با خود بیارن..


مادر شهید از تو جمعیت بلند شد، حس کنجکاویم بیشتر شده بود که ایشون کین؟ و امانتی چیه؟ ...

 



اون شب گذشت و خاطراتش تو ذهن همه باقی موند؛ ولی خیلی دوست داشتم بیشتر در جریان این ماجرا قرار بگیرم. چند روز بعد اطلاعیه ای تو سطح شهر توجهم رو جلب کرد:


یادواره شهداء تو مسجد المهدی(عج) بلوار امین قم با حضور مادر شهید معماریان


اسم مسجد و شهید مطمئنم کرد که این همون مسجدیه که جریان در اون اتفاق افتاده. روزها سپری شده بود و شب جمعه 16 آذر تو مسجد المهدی(عج) بودم.


حالا این اتفاق تکان دهنده رو از زبان مادر شهید براتون نقل می کنم:
«محرم حدود 20 سال پیش بود که تو یه اتفاق پام ضربه شدیدی خورد،

طوریکه قدرت حرکت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. ناراحت بودم که نمی تونستم تو این ایام کمک کنم. نذر کرده بودم که اگه پام تا روز عاشورا خوب بشه با بقیه دوستام دیگهای مسجد را بشورم و کمکشون کنم. شب عاشورا رسیده بود و هنوز پام همونطور بود. از مسجد که به خونه رفتم حال خوشی نداشتم. زیارت را خوندم و کلّی دعا کردم. نزدیکهای صبح بود که گفتم یه مقدار بخوابم تا صبح با دوستام به مسجد بِرَم. تو خواب دیدم تو مسجد (المهدی) جمعیت زیادی جمع هستند و منم با دو تا عصا زیر بغل رفته بودم. یه دسته عزاداریِ منظم، داشت وارد مسجد می شد. جلوی دسته، شهید سعید آل طه داشت نوحه می خوند. با خودم گفتم: این که شهید شده بود! پس اینجا چیکار می کنه؟! یه دفعه دیدم پسرم محمد هم کنارش هست. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اینها رو نگاه می کردم که دیدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چقدر بزرگ شدی! گفت: آره، از موقعی که اومدیم اینجا کلّی بزرگ شدیم.

دیدم کنارش شهید آزادیان هم وایساده. آزادیان به من گفت: حاج خانوم! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چیزیش نیست. بعد رو کرد به خودم و گفت: مامان! چیه؟ چیزیت شده؟ گفتم: چیزی نیست؛ پاهام یه کم درد می کرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پیش رفتیم کربلا. از ضریح برات یه شال سبز آوردم. می خواستم زودتر بیام که آزادیان گفت: صبر کن که با هم بریم. بعد تو راه رفته بودیم مرقد امام(ره). گفتیم امروز که روز عاشوراست اول بریم مسجد، زیارت بخونیم بعد بیایم پیش شما. بعد دستهاشو باز کرد وکشید از سر تا مچ پاهام؛ بعد آتل و باندها رو باز کرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نیست؛ یه کم به خاطر عضله ات است که اون هم خوب می شه.

از خواب بیدار شدم، دیدم واقعیت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزی به پاهام بسته شده بود. آروم بلند شدم و یواش یواش راه رفتم. من که کف پام را نمی تونستم رو زمین بذارم حالا داشتم بدون عصا راه می رفتم. رفتم پایین و شروع به کار کردم که دیدم پدر محمد از خواب بیدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدی؟ چیزی نمی تونستم بگم. زبونم بند اومده بود. فقط گفتم: حاجی! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو که دید زد زیر گریه. بعد بچه ها رو صدا کرد. اونا هم همه گریه شون گرفته بود. این شال یه بویی داشت که کلّ فضای خونه رو پر کرده بود. مسجد هم که رفتیم کلّ مسجد پر شده بود از این بو. رفتم پیش بقیه خانوم ها و گفتم: یادتونه گفته بودم اگه پاهام به زمین برسه صبح میام. اونا هم منقلب شده بودند. یه خانومی بود که میگرن داشت. شال رو از دست من گرفت و یه لحظه به سرش بست و بعد هم باز کرد، از اون به بعد دیگه میگرن اذیتش نکرده. مسجدی ها هم موضوع را فهمیده بودند. واقعاً عاشورایی به پا شده بود. بعدها این جریان به گوش آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) رسید. ایشون هم فرموده بودند: که اینها رو پیش من بیارید. پیش ایشون رفتم ، کنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روی چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوی حسین(ع) رو می ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بیارید، می خوام با هم مقایسه شون کنم. وقتی تربت رو کنار شال گذاشتند، گفتند که این شال و تربت از یک جا اومده. بعد آقا فرمودند: فکر نکنید این یه تربت معمولیه. این تربت از زیر بدن امام حسین(ع) برداشته شده، مال قتلگاه ست، دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسیده. بعد ادامه دادند: شما نیم سانت از این شال رو به ما بدید، من هم به جاش بهتون از این تربت می دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماید تمام شال برای خودتان. ایشون فرمودند: اگه قرار بود این شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمی کرد. خداوند خانواده شهداء رو انتخاب کرد تا مقامشون رو به همه یادآور بشه ... اگر روزی ارزش خون شهدای کربلا از بین رفت، ارزش خون شهدای شما هم از بین می ره. بعد هم نیم سانت از شال بهشون دادم و یه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم.»


مراسم داشت تموم می شد که یه دفعه دیدم که اون شال، دست یکی از بچه های مسجده و می خواد به کسی نشون بده. بله! تا اینجای ماجرا نقل قول بود،اما من اون شال رو با دست خودم لمس کردم..
این شال بوی خوشی داشت که در عرض چند دقیقه ای که از شیشه درش آوردند، کلّ فضا رو معطر کرد و چه عطری؟! هرگز چنین بوی خوشی رو تا به اون روز استشمام نکرده بودم. بچه های مسجد می گفتند: ما بیست ساله که این شال رو زیارت می کنیم، اما این بو، حتی ذره ای هم تغییر نکرده...


و خداوند چنین مقدر کرده بود تا یه جلوه دیگه از کرامات شهداء رو به چشم ببینم.


یادی که در دلها


هرگز نمی میرد


یاد شهیدان است.


یاد شهیدان است.

 

 

یادیاران

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:10 شماره پست: 517

 

شیخ کربلایی

 

تقدیم به شهید شیخ احمدشاه نوریان

حورا طوسی

 

ردای سربازی مولا بر دوش افکنده و عمامة ولایت‌مداری بر سر نهاده بودی. چه تعلّقی به جامه پیامبران داشتی و چه معرفتی از دستار عاشقان در گنجینه دل انباشته بودی!

با همان قبا و عمّامه ، قنداق تفنگ بر  دوش می‌نهادی و تعمّد دینی و شهامت حسینی‌ات را فریاد می‌زدی.

تو به مولای غیور و رشیدت حضرت سیدالشهدا (ع) اقتدا کردی و آن قدر تاختی تا نینوای شهادت و قربانگاه خویش را یافتی،‌ لب تشنه با یاد سالار شهیدان، سوخته دل با یاد مولایت علی(ع)، سال‌ها گمنام و بی‌نشان، با یاد مادرت زهرا (س). سال‌ها همه در پی‌تو و تو در پی محبوب، تو گمشده همه و همه گمشده خویش، تو ره یافته به معشوق و همه در پی کالبد خاک‌نشین و روح عرش پیمای تو.

و حال سال‌هاست که تو را یافته‌ایم و مقبره‌ای کوچک با قاب عکس خندانی بر پیشانی زیارتگاه ساده و با صفایت، با قمقمه‌ای که بعد از سال‌ها به اعجاز مقام بلند شهادت، سرشار از آب حیات بود و اگرچه از جسمت چیز زیادی برای‌مان نمانده بود، اما طراوت آن قمقمه کربلایی، همه دل‌ها را به لرزه می‌انداخت.

ما نمی‌دانیم تو را پیدا کرده‌ایم یا هنوز....؟! هنوز هم هر شب و روز به تفحّص مقام و معرفتت در گسترة عشق محتاجیم.

تو شیخ شهیدی هستی که ما را به نینوای‌مان فرا می‌خواند و به تفحّص دل‌های سرگشته‌مان و عاشوراها و کربلایی‌هایی که لحظه لحظه در انتظار ماست.

 
یادمان نرود !
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:6 شماره پست: 516

سرمقاله

از سه‌راه شهادت شلمچه تا سه‌راه جمهوری تهران

 

با اجازه مسعود ده نمکی

متن زیر یادداشتی است خواندنی به قلم سردبیر وقت نشریه جبهه که زمان نگارش آن مصادف با اوج حملات تبلیغی برضدّ بر و بچه‌های ناز بسیج بود:

ای بسیجی، ای مظلوم شهر و شهید جبهه!

دوستت می‌دارم با تمام غصه‌هایت و قصه‌هایت!

قصة‌ سه‌راه شهادتت را دوست می‌دارم، قصة تنهاییت را، قصه مظلومیتت در سه‌راه شهادت شلمچه را! آن زمان که تو در سه‌راه شهادت جان می‌دادی تا حضرات بر سه‌راه جمهوری حکومت کنند. آن زمان که تو از چپ و راست زیر آتش توپ و خمپاری بودی؛ حضرات چپ و راست برسر هم می‌کوفتند و شباهنگام به تماشای «سال‌های دور از خانه» می‌نشستند تا زمانی که عصر سه‌راه شهادت تمام شد و دوران سازندگی سه‌راه جمهوری رسید برایت الگوی زن ایرانی از «اوشین» بسازند و تو را از بیابان‌های نبرد به بیابان‌زدایی سرکاری وادارند تا موی دماغ زراندوزی و چپاول‌شان نباشی!

و از توی ماشه چکان، بسیجی قطره چکان بسازند و درد ارزش‌ها را به فراموشی بسپارند تا متوجه کلاه بانک جهانی و فرهنگ تجملی که بر سرمان رفت نباشیم!

قصة مظلومیتت را دوست دارم به هنگامی که چون دیوار گوشتی در برابر آتش کین بعثیان گلوله‌باران می‌شدی و لیبرال‌های افسار به گردن گروهکی دیروز و مدعیان بی‌هنر مورد حمایت حضرات امروز، جنگ تو را «برادرکشی» می‌نامیدند.

مدعیان حماسه‌های دروغین امروز، اوج جهادشان آن بود که در صف اول نماز برایت شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» سر می‌دادند و...

و در کنج حنجره‌ها برایت دعای سفره می‌خواندند و یا دو دستی کرسی درس دانشگاه داخل و خارج را می‌چسبیدند تا همچو امروزی با یدک کشیدن نام متخصص و دکتر و مهندس بر تو و سرنوشت تو حکم برانند و صدقه 40%  دانشگاه را به رخت بکشند.

تو می‌دانستی؛ تو همه این‌ها را می‌دانستی. تو نفاق این‌ها را می‌شناختی که به اسم پیروی از ولایت به روی مین رفتی.

برای تو هورا می‌کشیدند ولی در خفا خون به دل ولایت می‌کردند.

اما هیچ نگفتی تا امروز!

امروز باز سه راه تو را می‌خواند. اما این بار نه در شلمچه بلکه در تهران. بگذار... فالانژ چون نسل صبح دیروز در ... تو را چماقدار و گارد آهنین بخواند.

مگر نه این است که بازرگان بی‌ریش مردتر از این ریش‌داران بی‌ریشه است که سال‌ها در سایة سلاح تو شکم چرانده و پز ریاست داده‌اند. بگذار... تو را گروه فشار بخواند مگر فردایی و فشار قبری در کار نیست که تو اندوهگینی!

امان از این روشنفکر بازی ها !

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 14:54 شماره پست: 515

 

در نقد فعالیت های مرتبط با آزادگان و کاستی هایی که در ترویج فرهنگ آزادگی وجود دارد گفت وگویی صریح  و انتقادی را با فریبرز خوب نژاد یکی از مدیران موسسه پیام آزادگان انجام داده ام که توصیه می کنم حتما بخوانید :


امان از این روشنفکر بازی ها !

فریبرز خوب نژاد متولد 1344 اهل کهکیلویه و بویر احمد است . جوانی را با طلبگی آغاز کرد اما جنگ وادی دیگری را پیش راهش گشود . او در عملیات بدر در سال 1363 به اسارت دشمن درآمد و چند اردوگاه عراقی به خصوص اردوگاه های رومادی را تجربه کرد . فریبرز خوب نژاد فوق لیسانس کارگردانی است و هم اکنون معاونت هنری موسسه فرهنگی پیام آزادگان را در یک ساختمان قدیمی واقع در میدان فردوسی تهران بر عهده دارد . موسسه ای که تنها تشکیلات رسمی آزادگان سراسر کشور محسوب شده و به طور خصوصی اما با پشتیبانی دولت اداره می شود . آقافریبرز آن قدر خوب و صبور بود که به دغدغه های گزنده ما دل سپرد و سعی نمود با منطق و استدلال بحث های چالشی امتداد را پذیرا باشد . خواندن خلاصه ای از این گفت و گوی صریح خالی از لطف نیست :

امتداد : از فعالیت های فرهنگی شما در اردوگاه ها زیاد شنیده ایم .

-          ما بر حسب وظیفه کارهایی را برای مقابله با خلاهای فرهنگی مربوط به دوران اسارت انجام می دادیم . به خصوص در اردوگاه رومادی هفت که عراق برنامه تبلیغی داشت و اسرای کم سن و سال را یک جا جمع کرد . چند نفری بودیم که با رهبری روحانی بزرگوار آقا عیسی نریموسا برنامه ها و دوره های آموزشی بسیاری را به اجرا درآوردیم . احساس می کنم آن سال ها وقت خود را خوب مورد استفاده قرار دادیم . حجم فعالیت ها گاه آن قدر زیاد می شد که مثلا آقا عیسی به کارهای شخصی خودش هم نمی رسید .

امتداد : آن موقع برای کار فرهنگی وقت کم می آوردید اما حالا وقت زیاد می آورید ! آیا دغدغه ها عوض شده است ؟ آیا دیگر مثل سابق احساس نیاز نمی کنید ؟

-          خوب کار فرهنگی دیگر فقط بر عهده ما نیست اما ما هم در حد بضاعت خود مشغول هستیم . . . .

امتداد : بگذارید توضیح بدهم . ما هر چه قدر هم که درباره اسارت مطلبی می شنویم باز می بینیم که ناگفته ای وجود دارد . حالا برویم به سطح جامعه . شناخت از وضعیت اسارت و خاطرات اسرا به گونه ای است که اگر مطلبی را از آن دوران نقل کنیم بعضی ها اصلا باور نمی کنند و می گذارند به حساب خالی بندی ! آنها هم که باور می کنند لحظاتی دهانشان باز می ماند ! مقصر این کم کاری کیست ؟ شما ؟ آزاده ها ؟ مسئولین ؟ مردم ؟ یا نگاه غلط به اسارت ؟. . .

-          در کل ، فرهنگ دفاع مقدس مظلوم است . دفاع مقدسی که در برابر بیش از سی کشور دنیا شکل گرفت . این همه نهاد فرهنگی مرتبط با فرهنگ دفاع مقدس داریم . بنیاد ها و ارگان ها  و . . .  باز هم این مظلومیت به شدت به چشم می خورد . شما چند اثر در خور را سراغ دارید که محورش دفاع مقدس باشد چه در حوزه آثار مکتوب و چه نمایشی و . . . . بعد از این همه سال یک کتاب دا آمده است و این قدر صدا کرده است . مظلوم ترین بخش دفاع مقدس بخش اسارت است . آزاده ها مظلوم ترین ها هستند . اسرا نیمه پنهان دفاع مقدس هستند . یک جاهایی شاید از روی عمد و جایی هم از روی فراموشی به اسارت توجهی نشده است . اگر زحمات مرحوم ابوترابی و تشکیل همین موسسه نبود معلوم نبود این قدری را که شما از اسارت می دانید می دانستید . وقتی ستاد آزادگان در بنیاد شهید ادغام شد و بنیاد امور ایثارگران شکل گرفت در همان سال به سراغ مسئولان فرهنگی بنیاد رفتیم تا برای برنامه های سالگرد ورود آزادگان اعلام آمادگی کنیم . با تعجب پرسیدند این سالگرد کی هست ؟ زمانش را نمی دانستند . فکر کردیم دارند شوخی می کنند . اما متاسفانه این حرف شوخی نبود . اصلا توی ذهنشان توجهی به این مسئله نداشتند . آقا در ان سالها یک بار مسئولی را توبیخ کردند که شما که تحصیلات هنری دارید و کارتان مربوط به دفع مقدس است پس چرا آثار درخوری را نمی بینیم ؟ مشکل این جاست که فرهنگ دفاع مقدس را دولتی کردیم . دیگر دلسوزی ها کم می شود . اثر کارها هم کم می شود . این سمفونی ایثار هم یک کار سفارشی بود . فضا باید آماده باشد تا هنرمند احساس دین کند و خودش اثری را به طور خودجوش تولید کند . ببینید کارهای آوینی چرا ماندگار شد چون خودش کار کرد . گاهی جایی را هم در اختیار نداشت و مثلا می رفت زیر پله ای را می گرفت و کار تولید می کرد اما چون کار خودش بود نه دولتی و سفارشی ماندگار شد . حالا شما فیلم هایی را که تولید شده نگاه کنید . خیلی از کشورهای دنیا دنبال روزی هستند که به آن افتخار کنند و برایش یادمان بسارند ووقتی مقامی از کشوری آمد برای بازدید ببرندش آن جا . گاهی خودشان روزی را می سازند! و رویش مانور می دهند تا برجسته شود . در روز ورود آزاده ها چه اتفاقی افتاد ؟ چه قدر غم وغصه در مردم بود . غم سال های جنگ . غصه فراق امام . اما ناگهان همه جا جشن و شادی برپا شد . به قول یکی از فرماندهان ، روز ورود ازاده ها روز پیروزی کشور ماست . حالا اگر همین موسسه مستندی را نسازد و عرضه نکند دیگر چه کسی به فکر بزرگداشت این روز بزرگ و تاریخی است ؟ معروف ترین فیلم هایی که درباره اسارت و آزادگی است را نگاه کنید . بوی پیراهن یوسف و کیمیا اصلا چیزی از اردوگاه ها نمی گویند . آن فیلم پرواز از اردوگاه بود یا فرار از اردوگاه اسمش یادم نیست . یک بابایی می پرد همه را درب و داغان می کند و برمی گردد خانه اش ! اخراجی های 2 هم ای کاش ساخته نمی شد . سریال بیست و شش قسمتی ساخته بودند به نام نبرد دیگر . مردم حاج رسولش را به یاد دارند . دیدیم این بابا دارد چه کار می کند ؟! فشار آوردیم قرار شد یک شب قبل از پخش حاج آقا ابوترابی یا یکی از نمایندگان آزاده ها فیلم را ببیند . در قسمتی نشان داد که اسرا پرچم عراق یعنی دشمن را به اهتزار در آوردند و احترام نظامی گذاشتند ! به کارگردان گفتیم تو حالا بیا آزاده ها را شهید کن . بیا به همه شان فحش بده ! دیگر چه فرقی می کند ؟ دیگر چیزی باقی نگذاشتی . شما آزاده ها را نشناختید . احترام به پرچم دشمن ؟! کارگردان متوجه این اشتباه نبود . مسئول نظارت متوجه نبود مسئول پخش متوجه نبود . چرا ملاقلی پور درباره جنگ این اشتباهات را نداشت ؟ چون خودش از جنس جنگ بود . دغدغه داشت و می خواست ادای دین کند . حالا مقایسه کنید این جریان را با خاطره آزاده ای به نام محمد قادری . اهل یزد بود و سن و سال کمی داشت . از ناحیه لگن تیر خورده بود و درد می کشید او را با اسیر دیگری روی نفربر انداختند و به عقب می بردند . سرباز عراقی اصرار داشت محمد پرچم عراق را بالای سرش بگیرد . محمد نمی پذیرفت . سرباز دشمن به نقطه جراحت او ضربه می زد . محمد باز هم تمکین نکرد . سرباز که خیلی فشار آورد محمد قادری پرچم را از دست او گرفت و به اهتزار درآورد اما به طور برعکس ! آن جا بیابان خدا بود و اصلا جز آن سه نفر کسی وجود نداشت . دوربین فیلمبرداری و عکاسی هم نبود . اما محمد نوجوان در مقابل خواسته ننگین دشمنش ایستادگی کرد . در اخراجی های 2 اسرای ما مقابل دشمن رقصیدند ! این واویلا لیلی که البته ترانه های اسارت چیزهای دیگری بود اسرای ما را به رقص وا داشت ! رائد حسین یک فرمانده شکست خورده عراقی بود که مسئولیت کمپ 9 رومادی را برعهده گرفت . بچه ها صف نمی ایستادند و به او احترام نظامی نمی گذاشتند . می رفتند داخل اتاق ها . رائد حسین تعجب می کرد . مسئول ایرانی اسرا گفت اینها بسیجی اند و این چیزها را بلد نیستند ! دستور داد نوار ترانه پخش کنند . اسرا به نشانه اعتراض به حیاط نیامدند . او دستور داد دیگر نوار نگذارند . او را برداشتند و فرد خبیثی را که از ناحیه پا در جنگ آسیب دیده بود جایش آوردند . او برای آزار بچه ها دستور داد ترانه پخش کنند . پنج روز اعتصاب غذا کردیم و مقابلشان ایستادیم . در این بین نگران آزاده هایی بودیم که در قاطع کناری ما بودند . می ترسیدیم آنها چون تازه اسیر شده اند تحملشان کم باشد . هر وقت موسیقی قطع می شد بلند صلوات می فرستادیم و یا شعار هیهات مناالذله سر می دادیم . یک بار شنیدیم از قاطع کناری هم صدای شعار شنیده می شود . خوب گوش سپردیم . آنها فریاد می زدند مرگ بر صدام ! اتششان از ما تند تر بود .

امتداد : البته منظور کارگردان اسرایی بود که قاچاقچی بودند نه رزمنده . . .

-          فرض کن این طور بوده . ایا بین این همه سوژه و خاطرات پرافتخار باید بچسبیم به همین چند نقطه سیاه ؟ چه اولویتی را در نظر گرفتیم ؟ همه حقایق را گفتیم فقط همین مانده بود ؟ محمد قادری را چه کسی نشان بدهد ؟ آخوند بیاید شعار ورزشی بدهد ؟!!

امتداد : البته یک جای فیلم از هاچ بک و صندوق دار صحبت می شود در حالی که آن سال ها اصلا پرایدی در کار نبوده است . ضعف فیلمنامه را قبول دارم .

-          فکر می کنم کتاب های اسارت از عدد چهارصد خیلی فراتر رفته است . این گنجینه را داشته باشیم و بخواهیم روشنفکر بازی در بیاوریم ؟

امتداد : آیا حالا احساس تکلیف نمی کنید که مثل اسارت نگذارید شبتان به راحتی صبح شود و صبحتان شب ؟ ! شما که قبول دارید این همه کار روی زمین مانده .

-          چرا ! کوتاهی ها را قبول دارم . باید خود ایثارگران وارد عمل شوند . نمی شود منتظر بنیادهایی ماند که حتی ندانند سالگرد ورود آزادگان چه روزی است . این گروه را هم برای همین راه انداختیم . آزاده هایی که در پیام آزادگان هستند می توانستند در جاهای دیگر موقعیت های خوبی داشته باشند . ما معتقدیم گذشته ما سرمایه ما ست . هر کس با هر گرایش و سلیقه فکری در مسئله جنگ و دفاع مقدس با دیگران به نقطه اشتراک می رسد . همه باید گامی در این راستا بردارند . خانواده ایثارگران باید پای کار بیاید .

امتداد : آیا حقش نبود در این سال ها یک مرکزی را با عنوان آفرینش های هنری و ادبی آزادگان ایجاد می کردید ؟ بالاخره تنوع در محصول می تواند تأثیر خوبی در بیان حرف ها و اندیشه ها داشته باشد . الحمدلله منابع خوبی را جمع آوری کرده اید . ولی سطح شما این نیست . . .

-          نیست ! نیست ! من هم قبول دارم . من دفاع نمی کنم . اما توان ما هم حدی دارد . من تجربه دارم کسانی را که برای اولین بار خاطره ای از اسارت را می شنوم دیده ام که گاه علقه ای هم به نظام ندارند اما یا احساس شرمندگی پیدا می کنند یا حس غرور . این یعنی زمینه وجود دارد . باید شأن مجاهد در جامعه باور شود . دو سال پیش سفری به فرانسه داشتم . رفتم برای بازدید از ایفل . جمعیت زیاد بود و نوبت به من نرسید . به شوخی به مسئول فرانسوی گفتم کارت جانبازی نشان بدهیم کارمان راه نمی افتد ؟ گفت چه کارتی است ؟ برایش توضیح دادم . کارم را راه انداخت . گفت فرقی نمی کند . قربانیان جنگ اهل هر کشوری باشند این حق را دارند . آفریننده های این حماسه ها را باید معرفی کرد . دیشب مراسمی بود برای تجلیل از ایثارگران . ایثارگرانش کجا بودند ؟! کار دولتی جواب نمی دهد . این برنامه ها را باید خود ایثارگران انجام دهند . شأن ایثارگر که جا بیفتد احساس دین هم در دیگران تقویت می شود .

امتداد : در دیدار اخیر دست اندرکاران کتاب دا با مقام معظم رهبری ایشان نسبت به خطر تحریف تاریخ هشدار دادند . . .

-          درست است . الحمدلله رهبر عزیز بر مسائل فرهنگی اشراف خوبی دارند . برخی از همین آثار ، این خطر را گوشزد می کنند . اسارت در خلأ اتفاق افتاد . بدون دوربین و ابزار ثبت . برای همین شما هر چه بسازی و به نام اسارت به خورد جامعه بدهی ممکن است زود پذیرفته شود . شش سال اسیر بودم . اردوگاه های مختلفی را دیدم . هجده سال در کارهای مربوط به آزاده ها هستم . فضای اسارت یکی از پاک ترین فضا هایی بود که دیدم . جمع منزهی بود . حتی از این تک ! زدن ها و کش رفتن ها هم خبری نبود . یک بار در سینما خانمی بعد از دیدن فیلم به کارگردان که اتفاقا کنار یک آزاده ای نشسته بود ضمن تقدیر و تشکر گفت اگر اسارت این بود شکر خدا خیلی هم بد نبود ! فضای واقعی اسارت که ناظران صلیب را به حیرت وامی داشت چه کسی باید بیان کند . این تحریف تاریخ نیست ؟ امان از این روشنفکر بازی ها .

امتداد : یکی از راه های مقابله با تحریف ، نظارت بیشتر است . متأسفانه برای ارائه آثار مرتبط با اسارت نظارت خاصی وجود ندارد . یعنی اگر من همین الان کتابی را بر اساس تخیل بنویسم و مدعی شوم این ها خاطرات واقعی من مثلا از اردوگاه چهارده است کسی مدرکی نمی خواهد .

-          نظارت باید باشد . اما اگر دلسوزی و احساس تعلق به فرهنگ دفاع مقدس را ایجاد کنیم نظارت هم که نباشد کارها کیفیت بالاتری پیدا می کند .

امتداد : بعضی ها معتقدند چون آزاده ها بعد از رحلت مرحوم ابوترابی نتوانستند فرد دیگری مثلا حاج آقا صالح ابادی یا احدی یا جمشیدی و . . . را به عنوان بزرگ خودشان جایگزین کنند مورد اجحاف قرار گرفته اند .

-          نه این طور نیست . مگر جانبازها بزرگتری دارند یا خانواده ای شهدا . اما خودشان تشکل هایی را راه انداخته اند . شاید قرار باشد اسرا کمتر دیده شوند ! شاید هنوز بعضی ها فکر می کنند تجلیل از اسرا یعنی تجلیل از اسارت . در حالی که باید گفت تجلیل از آزادگان یعنی تجلیل از آزادگی . اما به هر حال اسارت هم بخشی از جنگ است . جنگ خسارت دارد . جراحت دارد . اینها جزئ لاینفک یک جنگ است . ما متأسفانه هیچ گونه آموزشی برای اسارت ندیده بودیم . موقع بازجویی وقتی می پرسیدند که مثلا چه قدر نیرو توی خط است مردد بودیم بگوییم کم بهتر است یا زیاد ؟ کدام یک به نفع جبهه ماست ؟ همان اوایل یک سرگرد ارتشی هم کنار ما بود . او معلوماتی داشت که خیلی به دردمان خورد . مثلا او به ما گفت که چند روزی صبر کنید و درگیر نشوید تا صلیب شما را ثبت نام کند آن وقت دستتان بازتر است . ما تا آن روز اصلا نمی دانستیم صلیب چیست و چه مسئولیتی دارد .

امتداد : بسیاری از آثاری که درباره اسارت تولید شده بیشتر درباره موصل است . بعضی ها این را یک آسیب می دانند .نیمی از اردوگاه ها اسرای مفقودالاثر بودند که امروز خیلی مظلوم واقع شده اند .

-          امروز تهرانی ها در جنگ چه قدر دیده می شوند ؟ اسم دوکوهه چه قدر سر زبان هاست ؟ عقبه های دیگر فراموش شده اند . اسم چند سردار شهید بزرگ شده است . اما درباره محمد بروجردی ، محمد ابراهیم جعفرزاده ، مجید بقایی که فرماندهان زیر دستش امروز از او آشناترند و . . . چقدر شناخت داریم ؟ اخیرا دهلران بودم . می گفتند این جا آن قدر اتفاقات ریز و درشت افتاده اما اسم خوزستان بیشتر مطرح است . بعضی مسائل اجتناب ناپذیر است که نباید توجیه کرد . اسرای موصل قدیمی ترند . مرحوم ابوترابی هم بیشتر در اردوگاه های موصل بود . بعد از اسارت هم اسرای موصل در مجموع شناخته شده تر هستند . این مسائل به طور ناخواسته باعث این اتفاق شده است . من می دانم اسرایی که شاید فقط دوسال در بند بودند سختی هایی کشیدند که ما چون مفقودالاثر نبودیم و در صلیب اسممان موجود بود اینها را ندیدیم . با آزاده های تکریت 11 نشسته بودیم حوادثی را نقل کردند که پیش خودم گفتم یک سال اسارت اینها با شش سال اسارت من برابری می کند . اما باور کنید عمدی در کار نبوده است . در همین موسسه الان از اردوگاه های یازده و دوازده و هجده هم بزرگوارانی مشغول به فعالیت هستند . پیام آزادگان تا کنون شصت جلد کتاب ، سی مستند ، چهل همایش و چند ویژه نامه را منتشر و برگزار کرده است که سعی ما بر این است خلأهای موجود را در حد توان جبران کنیم .

امتداد : از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید متشکریم .

 
گنجینه ای نه برای خاک !!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم مرداد 1389 ساعت 14:30 شماره پست: 514

 

آزادگان بر زمین مانده !

 

قرار بود بنویسم سوژه های بر زمین مانده ؛ اما همین تیتر مناسب تر است : آزادگان بر زمین مانده ! آزادگانی که فراز و نشیب های زندگی هر کدامشان خاطراتی آموزنده و شنیدنی است . از زاویه دیگری هم می توان به این عنوان نگاه کرد . آزاده هایی که لطف خدا باعث شده هنوز در بین ما باقی بمانند . نگاهی به آمار آزادگانی که هر از گاه بر اثر فشارها و سختی های دوران اسارت دچار عارضه ای شده و از میان ما رخت بر می بندند ضرورت اغتنام از فرصت های باقی مانده را گوشزد می نماید .

اردوگاه های اسارت ، نمادی از یک جامعه کوچک بود . تجمع اقوام با رویکردها و سلایق متفاوت ، تجربه ای را رقم زد که بهره گیری از آن می تواند راهگشای بسیاری از معضلات اجتماعی قرار بگیرد .

مدیریت در اسارت ، خلاقیت ها و نو آوری ها ، فعالیت های فرهنگی و . .  . نیز نمونه های دیگری از تجربیات گرانسنگ دوران پرافتخار اسارت است که دردمندانه باید گفت مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است .

کدام مسئول فرهنگی خبر دارد جنگ نرم فرهنگی در اردوگاه هفت در شهر رومادی عراق چگونه رقم خورد ؟ آن جا که به رغم برتری ابزاری دشمن برای تأثیرگذاری بر اسرای کم سن و سال ایرانی ، تمام توطئه ها با رهبری فکری طلبه ای جوان به نام عیسی نریموسا ناکام ماند و یک بار دیگر ثابت شد که برتری ایمان و عقیده بر پول و امکانات ، اصلی خدشه ناپذیر است .

علی اصغر صالح آبادی را چه کسی می شناسد ؟ روحانی دوست داشتنی و بزرگواری که هم اکنون امامت جمعه شهر کهک در استان قم را برعهده دارد . اوج افتخار آفرینی او و یارانش در اردوگاه موصل ، مربوط می شود به جریان زیارت کربلای اباعبدالله علیه السلام . شاید نسل های بعد با آن شناختی که از فضای غیرانسانی اسارت و توحش سربازان عراقی پیدا می کنند باورشان نشود این روحانی ریزاندام با پافشاری و استقامت خود توانسته است از افسر استخبارات بعث ، تعهد کتبی بگیرد که زیارت اسرای ایرانی مورد بهره برداری تبلیغی به نفع رژیم صدام واقع نشود .

کدام فیلم یا کتابی را سراغ دارید که نشان داده باشد اسرای ایرانی در اردوگاه بعقوبه در اوج غربت و مظلومیت با پایمردی خود نماز جمعه ! را با امامت حجت الاسلام باطنی برگزار کرده اند ؟

علی حبیبی ، مرزبان جوان و باغیرت ایرانی در اردوگاه شش ، عراقی ها را مجاب کرد تا اذیت و آزار اسرای ایرانی را به حداقل برسانند . مبادا روزی نام شهسواری را فراموش کنیم . همان بزرگ مرد معلمی که در مقابل دوربین های خبری دنیا خطر شهادت را به جان خرید و غریو مرگ بر صدام ضد اسلام را در گوش تاریخ ماندگار ساخت . طحانیان کودکی کم سن و سال بود که مصاحبه با خبرنگار زن هندی را به رعایت حجاب کامل او منوط کرد و با صدای کودکانه اش پیام آزادگی را این گونه طنین انداز ساخت : ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است   ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است

شهاب الدین شهبازی را باید بشناسید . سرگرد دلاور ارتشی که وصف جوانمردی هایش هر شنونده ای را به وجد می آورد .

بدن سید فاضل موسوی شرحی از دلدادگی فرزندان حضرت روح الله است . هنوز هم جای اتو و دیگر ابزار شکنجه بر پیکر او خودنمایی می کند . سید فاضل ها همه این دردها را در خود فرو ریختند تا دشمن با ارتحال پیرمرادشان خمینی کبیر احساس شادمانی نکند . احمد روزبهانی سند زنده تهاجم ارتش بعث است . او فرمانده سپاه پاوه بود . جاویدالاثر احمد متوسلیان معاونت او را برعهده داشت . روزبهانی در سال پنجاه و هشت به اسارت دشمن درآمد . یعنی درست یک سال قبل از آغاز رسمی جنگ تحمیلی . حسین درچه ای فرمانده شهید برونسی بود در تیپ جوادالائمه علیه السلام . دشمن می دانست فرمانده تیپ را به اسارت درآورده اما تا آخر نفهمید همین جوان ساده ای که خودش را انگشترساز مشهدی معرفی کرده و به ادعای خود به زور ! وارد جنگ شده همان فرمانده دلیری است که حماسه هایش کمر دشمن را شکسته است . حسین درچه ای در اسارت ، مدل جدیدی از خط فارسی را ابداع کرد که دو جور خوانده می شود . او از این طریق قصد داشت اخبار اسارت را به ایران منتقل کند . هنر او در ایفای نقش ! آن قدر بالا بود که حتی پزشکان متخصص صلیب نیز بیماری اش را باور کردند و او را دو سال زودتر از سایر اسرا با اسیران بیمار عراقی مبادله نمودند . یاد روضه های زینبی به خیر . آن جا که برخی مردم عراق با دیدن اسرای تشنه و دست و پا بسته ایرانی هر چه به دستشان می رسید نثار پیکر مجروح کاروان اسارت می کردند . زمزمه های اسرا به یاد طفلان یتیم امام عشق ، شنیدنی بود . یاد علی اصغر رنجبر به خیر . جوانی اهل فارس بود که فقط چند ساعت در اسارت دشمن ماند . خون زیادی از او رفته بود و در گرمای طاقت فرسای تابستان فقط طلب چند قطره آب داشت . بعثی ها او را از سایرین جدا کردند و درست زیر آفتاب نشاندند . آب یخ را مقابل نگاهش گرفتند . چشمان خسته و نیمه باز او داشت امیدوار می شد که به یک باره قطرات آب را به زمین ریختند و قهقهه سر دادند . صدای علی اصغر از ته حلقوم مبارکش شنیده می شد : آب . . . آب . . . دقایقی طول نکشید که از کوثر گوارای حق ، سیراب شد و شهد شهادت نوشید . فضل الله ظهوریان با ضربه جمعه ، سرباز خبیث عراقی در اردوگاه موصل فلج شد . چندی بعد با اسرای بیمار عراقی مبادله شد . وقتی از علی بن موسی الرضاعلیه السلام شفا گرفت عکسش را برای اسرا فرستاد تا رهروان عاشورا بدانند بی صاحب نیستند . حسین لشکری را آقا سیدالاسرا لقب داد . ارتشی دلاوری که بیشترین زمان را در اسارت با سختی فراوان سپری کرد . او زن و فرزند داشت ، شکنجه را تحمل کرد ، هجده سال را در تاریکی سلول ها ی اسارت گذراند اما حاضر نشد جلوی دوربین عراقی ها برود و برای خوش آمد اربابان غربی آنها ایران را آغازگر جنگ معرفی نماید . سختی اسارت فقط تونل مرگ نبود . شکسته شدن هیبت یک مرد را چه کسی می تواند بازگو کند ؟ مرد مظهر جلال خداست . می دانید وقتی یک مرد در جوانی به دلیل بیماری سخت و جانکاه خود مجبور باشد حتی برای قضای حاجت به اسیری دیگر اتکا کند چه بر سرش می آید و چگونه از درون در خود می پیچد ؟ از نامه های دروغین منافقین خبیث چه خبر داریم ؟ وقتی با تقلید خط یکی از نزدیکان اسرا به او خبر می دادند همسرش رهایش کرده ، فرزندش مرده و . . . طعم سرنوشت نامعلوم را انشالله هیچ گاه نچشیم . آیا می دانیم بیش از نیمی از اسرا به دور از نگاه صلیب سرخ نگاه داری شده و به اصطلاح مفقودالاثر بوده اند . اسرای مفقودالاثر از همه مظلوم تر بودند زیرا در صورت کشته شدن توسط دژخیمان بعث نیز کسی سراغی از آنها نمی گرفت . با این حال رشادت هایی از ایثار و ایمان آنان رقم خورده است که در تاریخ هیچ ملتی به چشم نمی آید .

حالا کتاب های درسی را ورق بزنید . آیا می توانید نامی از طلایه دار نسل بوتراب ، سید علی اکبر ابوترابی پیدا کنید ؟ از محمدجواد تندگویان چطور ؟ وزیر نفتی که می توانست زیر کولر و پشت میز امارت بنشیند و از تهران همه چیز را کنترل کند اما نماند تا نشان دهد وزیر شدن در دولت اسلام با عافیت طلبی منافات دارد .

معنای آزادگی را باید از زندانبانان عراقی پرسید . شاید هیچ اردوگاهی نبوده است که سربازان دشمن با حقارت و سرشکستگی این عبارت را بر زبان نیاورده باشند که : انگار ما این جا اسیر شما هستیم .

فرق آزادی و آزادگی را فرزندان روح الله در عمل تفسیر کرده اند . آن چه بیان شد گوشه هایی بسیار کوچک از عظمت فرهنگی تابناک است که تبیین آن نسل های آتی انقلاب را در برابر آفت های زمانه بیمه می کند . از اجحاف ها و کوتاهی ها که بگذریم امروز رسالتی بس بزرگ گریبانگیر همه فعالان عرصه فرهنگی است . گنجینه تابناک آزادگی رو به فراموشی است . هشدار ! که تاوان غفلت ما تنها به خسران این جهانی ختم نخواهد شد .

هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله . سید حمید مشتاقی نیا

 
امروز 26 مرداد
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم مرداد 1389 ساعت 14:16 شماره پست: 513

 

به یاد زنانی که آزاده اند

.

.

.


بسمه تعالی

به یاد زنانی که آزاده اند

به قلم سرکار خانم فاطمه باکری

هر صفحه اش را که ورق می زنی باز میرسی به همان نقطه اول « ایمان »

هر خاطره را که مرور می کنی باز میرسی به همان نقطه اول « ایمان »

از لابلای دردها ، رنجها ، شکنجه ها ، فراقها ، محرومیت ها و تنهایی ها باز هم میرسی به همان نقطه اول « ایمان »

تنها ایمان است که همه این سختی ها را قابل تحمل می کند . ایمان است که دشمن سفاک را درهم می شکند و به « اسیر » عزت و عظمت می دهد . این ایمان است که غرور فرمانده بعثی را جریحه دار و او را حیران می کند . این ایمان است که دشمن را خلع سلاح کرده و به اسیر تاب مقاومت می دهدو چه زیبا فرمود رهبر فرزانه انقلاب درباره انقلابی که خمینی کبیر آن مجاهد وارسته بنیان آن را بنا نهاد  که « انقلاب ایمان است ، اعتقاد است ، دین است ، دین که از انسان فاصله نمی گیرد »و این ایمان انقلابی چه جبروتی و باشکوه است وقتی در قلب زن مسلمان اسیر جای می گیرد و هیمنه دشمن را در هم می شکند . قطره باران که ببارد رود می شود . رود که جاری شود از لابلای سنگ ها راهش را پیدا می کند تا دریا شود . دریا که متلاطم شود صخره ها را درهم می کوبد تا به اقیانوس برسد . امام خمینی قطره بارانی بود از جانب رب رحیم که « فاطمه و معصومه و حلیمه و مریم و ... » را هم در کنار مردان آزاده و وارسته ، به مجاهدتی شگرف آن هم در زندان های رژیم بعثی عراق کشاند و چنان جلوه ای از خود نشان داد که دشمن متجاوز را به زانو درآورد و حالا جلواتش از ایران ـ قلب اردوگاه اسلام ـ به فلسطین و لبنان می تابد و راه را روشن و نورانی کرده است . دختران انقلابی خمینی کبیر آن قدر باعظمتند که شرح زوایای پیدا و پنهان دوران اسارت آنان در این مقال کوتاه نمی گنجد و ما فقط به ذکر گوشه هایی از درد و رنج آنان که در سایه ایمان و معنویت قابل تحمل بود ، فهرست وار می پردازیم .

 

باید می ماندم

خانم فاطمه ناهیدی که در رشته مامایی از دانشگاه شهید بهشتی فارغ التحصیل شده درباره دلیل حضورش در جبهه می گوید :« احساس می کردم وظیفه دارم در جبهه بمانم . اگر هیچ کاری نمی توانم بکنم حضور من به عنوان یک زن می تواند باعث قوت قلب رزمندگان شود . نقش زنان را در پیروزی انقلاب دیده بودم و در خیلی موارد زنان عامل تهییج و حرکت مردان بودند . باید می ماندم و از انقلابم ، از مملکتم دفاع می کردم . توکل کردم به خدا . صبح از آن همه تردید و دلهره خبری نبود . ( ماهنامه شاهد یاران / ش 9 / ص46 )

 

انگار چیز عجیبی دیده باشد

لحظه اسارت لحظه سختی است . هزار فکر جورواجور به ذهن آدم خطور می کند . دلهره و اضطراب و از همه سخت تر انتظار اینکه چه اتفاقی می افتد کشنده است اما در آن لحظه سخت فقط یک چیز آرامش بخش است و به همه این اضطرابها خاتمه می دهد و آن « یاد خدا» ست . « من را که گرفتند شادی کردند ، هلهله کردند ، تیر هوایی زدند . چندش آور بود . با خودم کلنجار می رفتم . باید آرام می شدم . باید باور می کردم اسارت را . نشستم با خودم فکر کردم . احساس می کردم این من نیستم که اسیر شده ام . من یک زن ایرانی مسلمان هستم و باید چهره ی واقعی او را نشان می دادم . خودم را سپردم دست خدا و خواستم کمکم کند . نزدیک ظهر بود . سربازی را فرستاده بودند مراقبم باشد . بلد نبودم به زبان عربی حرف بزنم . با ایما و اشاره به او گفتم می خواهم نماز بخوانم . رفت از فرمان دهشان اجازه گرفت . دست و پایم را باز کرد و از آن گودال مرا برد جای دیگر . سر تا پایم خاکی بود . مانتوم پر از لکه های خون شده بود . تیمم کردم و نماز خواندم . او زل زده بود و نگاهم می کرد . انگار چیز عجیبی دیده باشد ...» ( دوره ی درهای بسته ،صص15 ـ 16)

 

با خون دستم نوشتم الله اکبر

شرایط سخت زندان ، کمبود وسایل بهداشتی ، وجود حشرات و حیوانات موذی که سلامتی آنان را تهدید می کرد ، عدم اطلاع صلیب سرخ از حضور آنان و بی اطلاعی خانواده ها و فشارهای روحی و... همه دلایلی بودند که باعث شد این چهار بانوی صبور را به فکر اعتصاب غذا بیندازد اما اعتصابی که با شکنجه ای سخت شروع شود و با ریختن خون و کبود شدن ادامه پیدا کند کمر دشمن را خواهد شکست .

« غسل شهادت کردیم . به نگهبان گفتیم می خواهیم رییس زندان را ببینیم . می خواستیم اتمام حجت کنیم . به مسخره گرفت . گفت من رییس زندانم چکار دارید ؟ گفتم اگر نیاوریدش هر اتفاقی افتاد مسوولیتش با خودتان . ما ساکت نمی مانیم . گفت رییس زندان نمی آید هر کار می خواهید بکنید . ما شروع کردیم به در زدن و شعار دادن . بچه ها از سلول های دیگر فکر کرده بودند چی شده . آمده بودند از زیر در اعتراض می کردند که با ما چکار دارند . یکی از نگهبان ها که اسمش را ژنرال گذاشته بودیم عصبانی شده در را باز کرد . آمد تو . تهدید کرد که اگر ساکت نشوید می زنمتان . حلیمه داد زد :« هان چیه ؟ کی را می ترسانی ؟» نتوانست این برخورد شجاعانه او را تحمل کند . در سلول را پشت سرش بست و با کابلی که به دستش بود افتاد به جان ما . مثل دیوانه ها به سر و صورت مان می زد و عربده می کشید . من تا می توانستم هر اتفاقی می افتاد بلند بلند می گفتم که زندانهای دیگر بشنوند . معصومه را کنج حمام گیر آورده بود و می زد . حلیمه همیشه ناخن هایش را بلند نگه می داشت . می گفت می خواهم اگر عراقی ها به ما حمله کردند با ناخن هایم چشمان شان را در بیاورم . یکدفعه حلیمه دوید و چنگ انداخت توی صورتش . همه به سرباز عراقی حمله کردیم و کابل را از دست ژنرال گرفتیم . یکی از بچه ها شروع کرد به زدن . او هم تا دید هوا پس است از آنجا زد بیرون ... صورت و بدن مان زخمی شده بود . من ناخنم افتاده بود و خون می آمد . زیر ناخن های آذر خون مرده بود . جای کابل روی صورت حلیمه کبود شده بود . من با خون دستم روی دریچه نوشتم « الله اکبر ، لا اله الا الله »فکر  می کردم خود الله اکبر کوبنده است اگر با خون هم نوشته شده باشد که حتما خیلی تاثیر می گذارد . می خواستم هر کس آمد دریچه را باز کرد ببیند . می خواستم خودشان ببینند چقدرجنایتکارند . ( ماهنامه شاهد یاران /ش 9 /ص 48 )

 

هزار بار

میان انواع و اقسام شکنجه ها تنها خدا فریادرس می شد و ملجا و پناهگاهی که آرامش را در رگهای آنان جاری می ساخت .« نمازهایمان که تمام می شد دعا می خواندیم . سر و صدای دعا خواندنمان مصیبتی شده بود برای نگه بان ها . هر طوری بود می خواستند ما را ساکت کنند . ( روزگاران ، ص20 ) این ذکر و دعا و توسل هم به خودشان روحیه می داد و هم به مردانی که در سلول های بغلی اسیر بودند . « توی سلول انفرادی الرشید تنها چیزی که ما را به هم وصل می کرد ، دعا بود . وقت نماز که می شد یکی توی سلولش بلند اذان می گفت . نماز که تمام می شد دعاهایی را که حفظ بودیم بلند بلند می خواندیم . گاهی عراقی ها می ریختند توی سلول ها و می زدندمان . بعضی ها زیر مشت و لگد هم قرآن می خواندند . خواهرها بعد از نماز مغرب و عشا امن یجیب می خواندند . پانصد بار ، هزار بار ، گاهی یک ساعت تمام . ( روزگاران / ص15)

 

اشدا علی الکفار

دلشان که در برابر خدا خاضع و خاشع بود خدا هم هیبت آنان را در دل بعثی ها می انداخت و می شدند مصداق اشدا علی الکفار .« آن شب باران شدیدی می آمد و آب خیلی زیادی افتاده بود داخل محوطه اردوگاه ... خواهرها در محوطه ای که وسط اردوگاه بود و با اردوگاه ما فاصله داشت بودند و بیشتر در معرض این سیلاب قرار می گرفتند . آب رفته بود داخل محوطه آنها و شرایطی پیش آمده بود که عراقی ها مجبور شده بودند که آنها را منتقل کنند به یک قسمت دیگر ... دیدیم عراقی ها آمدند و همان مامور بعثی یعنی محمودی آمد ... او اخلاق عجیبی داشت و هر موقع می آمد با دو تا سگ می آمد . یک سگ تازی داشت که لباس هم تنش می کرد . همیشه قلاده دستش بود و با این سگ می آمد اردوگاه . یادم هست آن شب آمد و خیلی سرو صدا کرد که ... بگیرید بخوابید . اگر ببینم کسی بلند شده پدرش را در می آورم .. در همین حین من متوجه شدم سرو صداهایی از وسط اردوگاه می آید . کاملا معلوم بود که عده ای دارند از داخل آب رد می شوند . قسمت آن بود که من آن شب بلند شوم و آن صحنه را به چشم خودم ببینم ... محمودی هی به آنها می گفت :« زود باشید . زود باشید .» داشت با آنها حرف می زد و بلند بلند به آنها پرخاش می کرد . من بلند شدم رفتم پیش پنجره . محمودی با چند تا از این درجه دارها و سربازها که همراهش بودند دیدم دور خواهرها را گرفته بودند و داشتند آنها را می بردند .. نمی دانم محمودی چی می گفت ولی به چشم خودم دیدم که یکی از خواهرها که نفهمیدم کدامشان بود محکم زد توی گوش محمودی . محمودی آدمی بود قسی القلب و از هیچ کاری دریغ نمی کرد . یک جلاد به تمام معنا بود . مرخصی که می رفت بچه ها جشن می گرفتند ... آدمی بود که بدون هیچ عذری می زد . حتی بعضی موقع ها پنجه بوکس دستش می کرد و می زد . با حالت مست می آمد وسط اردوگاه ... اینقدر می زد که همه آنها را سیاه می کرد . فارسی هم بلد بود . بالاخره 10 سال توی ایران زمان شاه دوره ساواکیش را در شیراز گذرانده بود .... یک بعثی به تمام معنا بود . حالا محمودی با این شرایط و این ابهت که برای خودش داشت ـ آدمی که توقع داشت وارد اردوگاه که می شد همه اسیرها خبردار بایستند و وقتی وارد اردوگاه می شد اگر کسی جنب می خورد 100 نفر با کابل می ریختند سرش که این حرکت را کرده ـ نمی دانم چی گفت یکی از این خواهرها عصبانی شد زد توی گوش او ... محمودی کاری نمی توانست بکند . چون می دانست بچه های ما در مورد این خواهرها خیلی حساس هستند . می دانستند اگر یک وقت دست از پا خطا کنند اردوگاه به هم میریخت . البته آنها خودشان کوه بودند ... ( ماهنامه شاهد یاران /ش9/صص56،55)

 

رحما بینهم

اسایشگاه کناری ما جای اسرای عادی بود ... شب سوم و چهارم من را بردند آنجا . کنار آنها راحت تر بودم . آن شب نماز را به جماعت خواندیم . بعد از نماز محمد ـسرباز عراقی ـ من را صدا زد . یک ساندویچ برایم آورده بود . فکر می کرد خیلی لطف کرده . سه روز بود که به ما غذا نداده بودند . گفتم اگر ساندویچ هست برای همه بیاور وگرنه من هم مثل بقیه . آن ساندویچ هم شام خودش بود . دور و برش را نگاه می کرد و با اضطراب اصرار می کرد که بگیرم . ساندویچ را گرفتم . دادم به یکی از بچه ها که لقمه کند و به همه بدهد . بعد از اینکه همه مختصری از آن ساندویچ خوردند بلند شدم و رفتم تا از محمد تشکر کنم . محمد پشت پنجره بود . چشم هایش پر از اشک شده بود . گفت «تو مسلمانی، نه من » دو سه بار این را گفت ...(ماهنامه شاهد یاران /ش 9 / ص 47 )

 

خدا را با تمام وجود و تک تک سلول هایم لمس کردم

و او که فرمود « لقد خلقنا الانسان فی کبد » چه زیبا در آن تنگناهای سخت خودش را نشان می داد . « هیچ کس زندان و اسارت را دوست ندارد اما من در اسارت خدا را با تمام وجود و تک تک سلول هایم لمس کردم . به تمام سوالاتی که سالیان سال در ذهنم بود در آنجا از طریق خداوند بدون دسترسی به هیچ گونه منابعی دست یافته بودم . معنویت خاصی در آنجا حاکم بود . آنجا سرزمین امام حسین بود . سرزمین مولا امیرالمومنین بود . قطعا باید این احساس را می داشتم اما از همه اینها گذشته ارتباط با خدا و اینکه خداوند در تمامی لحظات حی و حاضر و ناظر بر ما بود . خداوند وجود خود را با امدادهای غیبی بسیار به من می شناساند . هر گاه که احساس می کردم دلم تنگ است و فضای اردوگاه و سلول قبلی برایم تنگ شده و بر وجودم فشار می آمد سکینه ای را خداوند بر دلم می گذاشت به گونه ای که حس می کردم این فضا از بهشت هم زیباتر است . هرچه بود خدا بود . دلم برای معنویت آن روزها تنگ می شود . دلم برای ارتباط زیبایم با خدا تنگ می شود . دلم برای صفای قلب خودم که خداوند به من هدیه داده بود تنگ می شود . دلم برای عشق و ایمان تنگ می شود ولی هرگز دوست ندارم زندان بروم و شکنجه های آن روز را دوباره تجربه کنم . ولی اگر آن معنویت باز سراغم بیاید حاضرم بدترین زندان ها را تحمل کنم و از زندان جسم خارج شوم . ( ماهنامه شاهد یاران /ش9 / ص49)

کاش بشکند قلمی که نمی تواند حق مطلب را ادا کند. کاش بشکند ...

 
جادوگری که مسحور شد !
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم مرداد 1389 ساعت 22:6 شماره پست: 512

 

علی کریمی سوابق درخشانی در فوتبال دارد . او نقش برجسته ای در فوتبال ملی داشته است . او را جادوگر یا مارادونای فوتبال آسیا لقب داده اند . جایگاه او در بین دوستداران فوتبال آن قدر پر رنگ بود که عدم دعوتش به تیم ملی از سوی علی دایی ، بهترین گل زن جهان را با چالشی دست و پاگیر مواجه ساخت . کریمی یک ستاره است . یک قهرمان ؛ او یک چهره شاخص است . در تاریخ فوتبال این مرز و بوم نام علی کریمی هیچ گاه به فراموشی سپرده نخواهد شد اما . . . .

علی کریمی قانون شکنی کرد . گذشته و سوابق درخشان او ، مانع قاطعیت و سرعت در برخورد با خطایش نگردید حتی اگر در منظر برخی به پاس قانون شکنی های جسورانه اش ، مقام قهرمانی پوشالی را به چنگ آورد . اخراج علی کریمی از تیم استیل آذین هر چه قدر هم که حاشیه داشته باشد مورد دلخوشی و ستایش کسانی قرار دراد که سال هاست دنبال بارقه ای از حرمت اخلاق و تعهد حرفه ای در فوتبال این مرز و بوم بوده اند .

راستی اگر به اتهامات سیاسی و اقتصادی همه دانه درشت ها و چهره های شاخص این کشور نیز بی توجه به سوابق و خدماتشان با سرعت و قاطعیت رسیدگی می شد امروز وضع ما به آن جا می رسید که نوکران جیره خوار غرب و عرب بعد از تحمیل فجایع ناگوار فتنه ، بر مسند طلب نشسته و داد تظلم به آستان اربابان جهان خوار خویش بگسترانند ؟

 
تمنای فاتحه
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم مرداد 1389 ساعت 18:26 شماره پست: 511

 

یادم نمی رود . دقیقاً سوم خرداد همین سال بود . برای اولین بار به حوزه هنری رفته بودم . با نخستین فردی که برخورد کردم پیرمرد خوش روحیه ای بود که کارهای خدماتی آن مرکز را انجام می داد . معروف بود به حاج انوار . برخلاف چهره خسته و جسم ضعیفش ، بسیار اهل ذوق و گشاده رو بود . وقتی فهمید از قم آمده ام بیشتر تحویل گرفت . دلش هوای زیارت داشت . نیم ساعتی هم کلام شدیم . از ماجرایی برایم گفت که در نوروز امسال با آن مواجه شده بود .

می گفت وقتی به خانه رسید احساس خستگی داشت . فکر کرد خوابش می آید . گردنش شل شد و . . .

بیدار که شد دید دور و برش شلوغ است . صدای گریه و شیون بلند شده بود . بنده خدا جا خورد . گفت شما را به خدا اگر اتفاقی افتاده به من هم بگویید طاقت شنیدنش را دارم ! هر چه گفتند تو مرده بودی ، باورش نشد . می گفت نه ، خوابم برده بود .. ..

از استادی اهل طریق شنیده بودم که خدا به بعضی ها فرصتی دوباره می دهد تا اگر کار نیمه تمامی دارند به اتمام برسانند  و . . . این گونه افراد به طور معمول عمر زیادی نخواهند داشت .

نیمه اول حرف استاد را به پیرمرد گفتم تا شکرگذار و غنیمت دان باشد . نیمه دیگرش را حیا کردم .

روزهای بعد لابه لای صحبت ها از او خواستم فرصت زیارت امام عشق را از دست ندهد . شوق کربلا داشت اما دلیلش برای نرفتن موجه بود . حاج انوار یازده فرزند صالح را تربیت کرده بود تا انشالله اعمالشان باقیات الصالحات او محسوب شود .

ساعتی پیش شنیدم نماز صبح امروز را میهمان بارگاه کبریایی حق بود . امیدوارم صفای باطن این پیرمرد در ماه ضیافت الهی ، بهانه مغفرت و شادی ابدی روحش باشد .

دوستان انشالله فریضه لیلة الدفن را امشب به یاد آن مرحوم فراموش نخواهند کرد .

 
خواجه بی بصیرت !
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم مرداد 1389 ساعت 5:13 شماره پست: 510

 

اخیراً در وصف تقوای کم نظیر یکی از علمای شرق کشور مطلبی خواندم که بسیار شگفت انگیز بود . از تقوای این بزرگوار همین بس که می ترسد نام " شهید " را برای مدافعان گلگون کفن این خاک به کار ببرد !! می گوید : کشته شدگان جنگ . البته برایشان دعا می کند و فاتحه می فرستد و . . .

نمی دانم این عالم (؟) از مصطفی چمران ، سیدحسین علم الهدی ، سید محمد علی جهان آرا ، عباس بابایی ، صیاد شیرازی و . . . چه می داند ؛ از صدام و آمریکا و اسرائیل و  . . . چطور ؟ اما . . . .

یاد گفتارهای معنوی شهید مرتضی مطهری افتادم (ص57-59) :

" در میان اصحاب امیرالمؤمنین مردی را داریم به نام ربیع بن خثیم همین خواجه ربیع معروف که قبری منسوب به او در مشهد است . حالا این قبر او هست یا نه من یقین ندارم و اطلاعم در این زمینه کافی نیست ولی در این که او را یکی از زهّاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیای اسلام می شمارند ، شکی نیست . ربیع بن خثیم اینقدر کارش به زهد و عبادت کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبر خودش را کنده بود می خوابید و خود را نصیحت و موعظه می کرد . می گفت : یادت نرود عاقبت باید بیایی اینجا .

تنها جمله ای که غیر از ذکر و دعا از او شنیدند آن وقتی بود که اطلاع پیدا کرد که مردم حسین بن علی فرزند عزیز پیغمبر را شهید کرده اند ، چند کلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثه ای : وای بر این امت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند .

می گویند بعدها استغفار می کرد که چرا من این چند کلمه را که غیر ذکر بود به زبان آوردم .

همین آدم در دوران امیرالمومنین علی علیه السلام جزو سپاهیان ایشان بوده است . یک روز آمد خدمت امیرالمومنین عرض کرد : یا امیرالمومنین ! ما درباره این جنگ ، شک و تردید داریم ، می ترسیم این جنگ ، جنگ شرعی نباشد (!!) چرا؟ چون ما داریم با اهل قبله می جنگیم که آنها مثل ما شهادتین می گویند ، مثل ما نماز می خوانند ، مثل ما رو به قبله می ایستند . و از طرفی شیعه امیرالمومنین بود نمی خواست کناره گیری کند گفت یاامیرالمومنین ! خواهش می کنم به من کاری را واگذار کنید که در آن شک وجود نداشته باشد . امیرالمومنین هم فرمود بسیار خوب اگر تو شک می کنی پس من تو را به جای دیگری می فرستم . . . . .

این نمونه ای بود از زهّاد و عبّادی که در آن زمان بودند . این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد ؟ این ، ارزش ندارد که آدم در رکاب مردی مانند علی باشد اما در راهی که علی دارد راهنمائی می کند و در آن جایی که علی فرمان جهاد می دهد شک کند که آیا این درست است یا نادرست ؟!! . . .  .این چه ارزشی دارد ؟ اسلام بصیرت می خواهد . هم عمل می خواهد و هم بصیرت . این آدم ( خواجه ربیع ) بصیرت ندارد . در دوران ستمگری مانند معاویه و ستمگرتری مانند یزید بن معاویه زندگی می کند ، معاویه ای که دین خدا را دارد زیر و رو می کند . یزیدی که بزرگترین جنایت ها را در تاریخ اسلام مرتکب می شود و تمام زحمات پیغمبر دارد هدر می رود ، آقا رفته یک گوشه ای را انتخاب کرده شب و روز دائماً مشغول نماز خواندن است و جز ذکر خدا کلمه دیگری به زبانش نمی آید . یک جمله ای هم که به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسین بن علی علیه السلام می گوید پشیمان می شود که این ، حرف دنیا شد ، چرا به جای آن ، سبحان الله ، الحمدلله نگفتم ؟! .  . . . لایری الجاهل الا مفرطا او مفرطا . جاهل یا تند می رود یا کند . . . . "

 
خدایا ! ببخش !!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم مرداد 1389 ساعت 13:45 شماره پست: 509

من واقعاً بابت این پست عذر می خواهم . ولی باور کنید نتوانستم در برابر این تبلیغ بازرگانی سکوت کنم .

به نظر من این بابای بزرگواری که نام کارخانه ماءالشعیرش را گذاشته جوجو !! یک چیزی اش می شود . شاید به اش بر بخورد و بخواهد شکایت کند اما آخر این هم شد اسم ، بنده خدا ؟!

طرف بیاید داخل مغازه جلوی زن و بچه مردم بگوید : آقا ! ببخشید جوجو دارید ؟!!

یا مثلاً بگوید ماء الشعیر می خواهم . مغازه دار بپرسد : جوجو بدهم خدمتتان ؟ یا جوجو میل دارید ؟!!

آخر برادر من شما هم با این سلیقه ات . این چیزها را که من نباید بگویم به شما ، عزیزجان !

کاش نمی خندیدند !
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم مرداد 1389 ساعت 15:51 شماره پست: 508

 

آیا رئیس دستگاه قضا محاکمه خواهد شد ؟!

 

با جمعی از دوستان دانشجو و طلبه در اتاقی نشسته بودیم . بنا به علتی ، حال همه گرفته بود و کسی دل و دماغ صحبت نداشت . ساعت چهارده شده بود . یکی برخاست و برای شنیدن اخبار ، تلویزیون را روشن کرد . به مناسبت هفته قوه قضائیه ، رئیس دستگاه عدلیه سخنانی را بیان فرموده بود . جمله ای از ایشان نقل شد به این مضمون : با عوامل فتنه به شدت برخورد کرده ایم !!

باور کنید کسی تیکه ای نینداخت و مزاحی نکرد . اصلاً کلمه ای رد و بدل نشد . ناگهان جماعت مثل بمب منفجر شدند و صدای قهقهه شان در و دیوار را به لرزه درآورد ! من هم خندیدم ؛ اما  . . . .

دلم سوخت . آقا صادق لاریجانی را در زمان سرپرستی ایشان در مدرسه ولی عصر (عج) یکی دوباری زیارت کرده و از مصاحبتشان بهره برده ام . او عالمی بزرگ و از ذخائر اسلام است . کاش در قم می ماند ، ریشی سفید می کرد و مانند بسیاری دیگر از بزرگان منتظر دستبوسی مردم می ماند و این گونه دینش را به اسلام ادا می نمود !

موسوی و کروبی در حالی که سزایی کمتر از اعدام ندارند آزادانه به مصاحبه ها و فتنه انگیزی های خود ادامه می دهند . زهرا رهنورد ، محمد خاتمی ، صانعی ، محتشمی پور ، همسر و فرزندان هاشمی از گل نازک تر نشنیده اند . هادی غفاری روحانی نمای بی ادبی است که فایل صوتی اهانت او به آقا هنوز در شبکه های مجازی به چشم می خورد . او به همراه تعدادی دیگر از روحانیون خودباخته که گاه انتسابی با برخی نهادهای حوزوی قم داشته اند بارها در راهپیمایی های غیرقانونی تهران حضور پیدا کرده اند . آنها در حالی هنوز حتی یک احضاریه از دستگاه عدلیه دریافت نکرده اند که روحانی بسیجی حجت الاسلام جهانشاهی به دلیل پیاده روی انفرادی در اعتراض به مافیای زمین خواری ، به اتهام رفتار بر خلاف شئون روحانیت ؟! به احکامی چون زندان ، تبعید و خلع لباس محکوم گردید .

فتنه سازان زبان بازی چون حجاریان ، ابطحی ، عطریانفر و . . . نیز تنها چند روز را در زندان گذرانده اند . تاج زاده و . . . هر از گاه از زندان ! بیانیه صادر کرده و به جریان شوم فتنه ، تنفس مصنوعی می دهند . مرعشی به اصطلاح در زندان است اما هر بار در هر جلسه ای که فتنه گران حضور دارند ردی از او نیز به چشم می خورد . توهین و حملات ناجوانمردانه به شخص دوم مملکت همچنان در سطح مطبوعات ادامه دارد . جالب آن که روزنامه وطن امروز تنها به دلیل درج تیتری با عنوان "بهارستان جاسبی " به دستور مستقیم قاضی القضات ، تحت پیگرد قرار می گیرد . محمد جعفر بهداد به دلیل مسامحه کار خواندن لاریجانی در قبال فتنه گران ، به رغم برائت توسط هیئت منصفه ، با رأی قاضی به هفت ماه حبس محکوم می گردد .

طلاب جوانی که در اعتراض به کوتاهی علی لاریجانی در جریان اجحاف به قانون و نظر مقام معظم رهبری در مجلس شورای اسلامی ، با صدور اطلاعیه ای به طور نمادین رأی خود را از وی پس گرفتند مورد تعقیب قضائی قرار گرفته و مجبور به فرار از قم شده اند .

این روزها سران فتنه با نامه نگاری های متعدد به مراجع عظام و نیز شکایت از سربازان گمنام امام زمان (عج) در مقام مدعی ظاهر شده و با پررویی تمام ، بی توجه به جنایاتی که مرتکب شده اند خود را مظلوم و صاحب حق نشان داده و به طلبکاری از نظام روی آورد ه اند . . . .

این شاهکار سیاسی و قضایی است که افسرده ترین افراد را با شنیدن ادعای جدیت در برخورد با فتنه گران ، جانانه تر از هر طنزی ، به خنده ای عمیق وا می دارد . کاش وضعیت به گونه ای پیش می رفت که مورد استهزای دوستان خودی قرار نمی گرفتیم .

مبادا در پرتو مصلحت اندیشی های بی مبنا روزی را شاهد باشیم که فتنه گران ، بر مسند تظلم خواهی نشسته و پابرهنگان اسلام و انقلاب به جرم مقاومت در برابر زیاده طلبی سرسپردگان غرب ، تاوان ایمان و مجاهدت عاشورایی خویش را پس بدهند . این روند البته ریاست دستگاه عدل را نیز مصون نگاه نخواهد داشت .

 
درخواست نیرو برای حمله به مرکز فسادآنلاین !
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم مرداد 1389 ساعت 12:20 شماره پست: 507

امسال ماه رمضون انگار یه رنگ دیگه ای داره .سر همه سفره ای افطار عطر ظهور پیچیده . حس می کنم یه چیزایی داره تکون می خوره . برگه های ختم قرآنی پخش میشه که نیتشون ظهور آقاست . وقتی همه جا حرف از ظهوره حیفه که بچه مسلمونای فضای مجازی این فضا رو تکون ندن . میخوایم با مک بچه مسلمونای نت یه مرکز فساد آنلاین رو بمب گذاری کنیم .مرکزی که باعث شده هرکس در مقابل کوچکترین خواهش نفسانی بزرگترین و فاسد ترین فضا رو تجربه کنه . از چت روم های یاهو حرف میزنم . این چت روم ها پر از دام شده . پر از فساد . پر از گناه . در صورتی که میتونه بهترین فضا برای دعوت به دین باشه . برای نشوندن لبخندی روی صورت پر از غم آقامون ...بچه های حزب اللهی با حضور همزمان توی این چت روم ها می تونن فضا رو در دست بگیرن . فقط کافیه هرکس زمانهایی که آنلاینه توی این چت روم ها حضور داشته باشه . حتی اگه هیچ کاری نمیکنه فقط حضور داشته باشه . چون ظرفیت این رومها محدوده.ما نمی خوایم حمله کنیم یا خشم شب بزنیم  فقط میخوایم کسایی رو که یه تلنگر برای افتادنشون کافیه  از سقوط نجات بدیم .
کسانی که برای میخوان سرباز این عملیات باشن برای هماهنگی های بعدی در این وبلاگ http://www.jang-iran.blogfa.com/ کامنت بگذارن و یا به rahgozar.blue@gmail.com ایمیل بزنن
با آپ کردن این مطلب توی وبلاگهامون قدمی به سمت رضایت آقامون رداریم
یا علی


برای شروع حتما این آی دی رو ادد کنید : "rahgozar2007 ( برگرفته از وبلاگ دفتر جنگ)

گنجینه تابناک

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم مرداد 1389 ساعت 18:29 شماره پست: 506

 

بوی خاک ، عطر آسمان

 

خاطراتی از مرحوم ابوترابی که هیچ گاه نشنیده اید

سید حسین ابوترابی پنجاه و یک سال دارد . او برادر کوچکتر سید آزادگان مرحوم سید علی اکبر ابوترابی است که در قم به فعالیت های علمی و فرهنگی مشغول است . رفتار ، گفتار ، لهجه و نگاه و لبخند و . . . او عطر سید علی اکبر را می پراکند . کشف این گنجینه تابناک را مرهون راهنمایی داماد بزرگوارشان حجت الاسلام صالح آبادی هستیم .

گریه می کرد و شیر نمی خورد . مشکل تغذیه پیدا کرده بود . کاری از دست دکترهای قم بر نمی آمد . باید برای عمل او را به تهران می بردند . شب قبل از حرکت ، دل مادر بی تاب بود . پدر بزرگ ما سید محمد باقر علوی عالم عارفی بود که در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مدفون است . به مادرم گفت امشب توسل بگیر . همان شب با عنایت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام مشکل سید علی اکبر حل شد .

هشت سال یا ده سال بیشتر نداشت . آن موقع کوچه حرم که به مدرسه حجتیه ختم می شود مثل امروز پر از مسافرخانه نبود . تعداد بسیار زیادی از بچه ها هر روز توی کوچه سر و صدا داشتند و بازی می کردند . سید علی اکبر هم در شور و بازی سرآمد همه بود . اما بازیگوشی اش محدوده ای داشت . هر کاری را نمی کرد . هر حرفی را نمی زد . خانواده ها می آمدند پیش مادر ما و سفارش می کردند سید علی با بچه آنها بیشتر دمخور شود .

پدر بزرگ که فوت کرد وضع زندگی خانواده اش مناسب نبود . دایی عزیز ما نقل می کرد که به کسی چیزی نگفتیم . اهل فامیل می آمدند و می رفتند اما چیزی متوجه نمی شدند . سید علی اکبر شاید سیزده سال بیشتر نداشت . تابستان را در تهران می گذراند . ناگهان خودش را رساند . چند ساعتی نشست و رفت . روی تاقچه چشممان به بسته ای پول افتاد که کمک حالمان شد .

دستگاه جوجه کشی راه انداخته بود آن هم با نفت ! پنجاه شصت عدد تخم مرغ را در دستگاه مخصوص ، حرارت می داد . سالنی را هم برای پرورش آنها در نظر گرفته بود .

به اندازه یک باشگاه پرورش اندام وسایل ورزشی داشت . تخت و وزنه های مخصوص و . . .

با تمام این فعالیت های جنبی با معدل بالا توانست دیپلم ریاضی اش را بگیرد و راهی حوزه شود .

کارهایش مخفی بود . چه فعالیت های خیریه اش و چه مبارزاتش . دوست داشت گمنام بماند . اگر در اسارت نبود همین چند خاطره را هم از همراهی صمیمانه اش با شهید مجاهد سید علی اندرزگو بیان نمی کرد . او گفتنی های بسیاری را با خودش برده است .

پلیس شاه ماشین آنها را تعقیب می کرد . چاره ای جز ایست نبود . سید علی اکبر زیر لباس هایش را پر از سلاح کرد و پیاده شد . به سیدعلی اندرزگو گفت من فاصله ایجاد می کنم تا موقع درگیری بتوانی فرار کنی . به سرعت به طرف نیروهای پلیس حرکت کرد . صحنه اصلا عوض شد . گفتند گویا اشتباهی شده بفرمائید .

می رفت مناطق دور دست برای تبلیغ . مردم شیفته مرامش می شدند . شب آخر ناگهان غیبش می زد . برمی گشت قم تا اهالی محل ، هدیه ای که برایش در نظر گرفته بودند را برای خودشان مصرف کنند .

به طبیعت علاقه داشت . به دامپروری . به پرورش قوای جسمی و تربیت روح . روزه هایش ، روضه هایش ، عبادتش دیدنی بود . خلق و خوی اولیای خدا را داشت . ما از او تصرفاتی در عالم طبیعت سراغ داریم که هیچ گاه بر زبان نخواهیم آورد .

فولکس حاج داداش دیدنی بود . با آن چه کارها که نمی کرد . همه عروسی دعوت بودیم قم . از تهران می رفت دنبال فامیل فراموش شده ای در قزوین . آنها را هم می آورد تهران و با هم حرکت می کردیم .

سیزده نفر سوار فولکس می شدیم و می رفتیم مشهد . موقع بازگشت با ماشین هفت دور حرم آقا را طواف می داد . زیر لب همه اش نجوا داشت و دل ما را هوایی می کرد . نجوای شیرینی که در کاروان های حرم تا حرم نیز بر زبان می آورد و می خواند :

یا علی موسی الرضا دست من و دامان تو جان ما قربان تو

قبل از انقلاب یک بار پدر پولی به او داد تا خانه ای برای خودش بخرد . دوستی نیازمند را دید . همه را یکجا قرض داد . تا سال های بعد از انقلاب تکه تکه قسط ها برگردانده شد ! در نجف نیز این گونه بود که خاطراتش معروف است .

 

عضو شورای شهر قزوین شد . آن موقع شورا با الان خیلی فرق داشت . از کارهای قضاوت ! و حل اختلاف و مسائل سیاسی و تصمیمات امنیتی تا فعالیت های عمرانی انگار جزو کارهایشان بود . سید علی اکبر دیگر شب و روز نداشت . چند دقیقه می خوابید و راه می افتاد دنبال کارها . شاید مشکلی را برطرف کند .

خودش راه افتاد و رفت جبهه . با هیچ جا و هیچ کس هماهنگ نکرده بود . عده ای دورش جمع شدند و گروهی نظامی به فرماندهی او شکل گرفت .

بعد از آزادسازی سوسنگرد خیلی خسته شده بودیم . داخل اتاق بحث شد که چند روزی برویم مرخصی و استراحت . چهره اش برافروخته شد . صورتش سرخ شده بود . دستش را مشت می کرد و به سینه می زد : ای وای بر من وای بر من اگر جبهه را ترک کنم و نوامیس این سرزمین مورد تهدید باشند . . . . ماندیم .

تکاپویش در نبرد دیدنی بود . جبهه که بود آرام و قرار نداشت . شب ها می رفت برای شناسایی .

روحیه اش این طور بود به کسی نمی گفت با من بیا . می گفت دارم می روم شناسایی . چند نفر اعلام آمادگی می کردند . در هر فاصله یکی را برای تأمین می گذاشت . آخرش تنهایی به خط دشمن می رسید . نجف که بود عربی را خوب یاد گرفت . آن جا توی خط ، حرف های دشمن را با گوش خودش شنود می کرد !

آخرین بار که رفت موقع بازگشت ، دشمن متوجه حضورشان شد . تانک ها تعقیبش کردند . منطقه ای رملی بود در نزدیکی کوه های الله اکبر . مقاومت کرد و گریخت . عراقی ها اصرار داشتند این نیروی اطلاعاتی را زنده دستگیر کنند . نفربرشان آمد طرف ایران دوباره برگشت . سید علی اکبر گمان کرد آماده اند برای کمک . دست تکان داد گفت صبر کنید یک نفر مجروح را هم بیاورم . نزدیک تر که شد فهمید فریب خورده است . دوباره درگیر شد . سر و صدای درگیری آن قدر شدید بود که همه مطمئن شدند محال است سید علی اکبر زنده مانده باشد .

دکتر چمران فقط در چند جلسه مشورتی و هماهنگی سید علی اکبر را دیده بود . اما به گمان شهادتش برای او آن متن زیبا را نوشت . چمران در لبنان و ایران شهدای بزرگی را دیده بود اما عکس سید علی اکبر را روی میزش گذاشته بود . اینها اتفاقی و ظاهری نیست .

مادر می گفت سید علی اکبر یوسف گمشده من است . او شهید نشده . پیری اهل دل نیز پیغام داد خدا بلاها را از او دور نگاه داشته است .

همرزمی داشتیم . بالاشهری بود . دانشجوی آمریکا . آمده بود جنگ . با روحانیت انس نداشت . رفتیم منزلش سر بزنیم . مات و مبهوت بود . می گفت این ابوترابی خواب و خوراک نداشت !

هر بار می خواست به بچه ها پولی بدهد می داد دست همسرش . می خواست تعلقشان به او کم شود . چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و اسارت خیلی کم در خانه بود . می رفت سر کوچه نان بخرد دو ماه بعد می آمد !قبل از انقلاب گاهی دستگیرش می کردند گاهی خودش می رفت برای دستگیری از نیازمندی . همسرش از نظر مالی در خانواده متمکنی بود . آمد خانه سید علی اکبر . با حقوق معلمی خودش زندگی را می چرخاند . او زن بزرگی است که ناگفته های فراوانی دارد .

نیمه های شب خسته از سفر رسیده بود . خودش رانندگی می کرد . دوستی کلید خانه نوسازش را داده بود او استراحت کند . دید همه جا کثیف است . جارو کشید . با دستمال همه جا را تمیز کرد . موکت ها که پهن شد نماز صبحش را خواند و راه افتاد تهران به مجلس برسد .

آخرین جمله ای که قبل از رحلتش به من گفت این بود : هیچ وقت نه غیبت کن و نه بگذار پیشت غیبت کنند . خودش این گونه بود .

(این مطلب را در ویژه نامه نشریه امتداد با نام دیگری به چاپ رسانده ام)

 
تا 26 مرداد
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم مرداد 1389 ساعت 18:22 شماره پست: 505

 

آرشیو سازی اطلاعات سیاسی  و تاریخی در اردوگاه موصل 1

 

برای هر نوع فعالیت در زمینه علوم مختلف انسانی و اجتماعی و ...آرشیو سازی و جمع آوری اطلاعات مربوط به آن علم و رشته اهمیت ویژه ای دارد .

جمع آوری اطلاعات مستند و متنوع در هر رشته ای باعث یاری رساندن و گره گشایی کار محققین و مدرسین در آن رشته می گردد .

در واقع آرشیو را می شود نوعی حافظه یدکی و ماندنی برای مواقعی که حافظه انسان به دلایلی مانند فراموشی و سهو و حوادث و ... مخدوش می گردد ، محسوب نمود.

از سوی دیگر اطلاعات ثبت شده در ذهن انسان ها ،پس از مرگ از بین می رود ،و اگر قرار بود فقط به حافظه افراد متکی بود ، با مرگ هر انسان بسیاری از محفوظات او به دست فراموشی و نابودی سپرده می شد .آرشیو سازی در حقیقت انتقال اطلاعات و اسناد یک علم و رشته علمی و تخصصی از نسل گذشته به نسل معاصر  واز نسل معاصر به آیندگان است .در این شیوه نگهداری اطلاعات و اسناد مرگ انسانها چندان تاثیری در روند حفظ و انتقال اطلاعات  و اسناد باقی نمی گذارد و اطلاعات ،اخبار ،دانسته ها و معلومات جمعی و انفرادی تحت سیستمی به نام آرشیو جمع آوری و محفوظ می ماند .

آرشیو سازی اطلاعات ،از آنچنان اهمیتی برخوردار است که حتی ائمه اطهار (ع)نیز برای محفوظ ماندن احادیث و روایات و علم دین به نوعی مبادرت به آرشیو نمودن احادیث  وروایات می نموده اند .در سند صحیحی مربوط به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به نوعی آرشیو سازی و نگهداری مکتوب احادیث با توجه به فن آوری آن عصر در زمینه کاغذ و قلم اشاره شده است .

کتاب "چشمه در بستر "(1) در این زمینه آورده است :"زهرا (س)در حفظ احادیث پدرش رسول خدا (ص) سعی بلیغ و وافری داشت ،تا آنجا که به اندازه فرزندانش در حفظ آنها کوشا بود . در روایتی آمده است ،وقتی یکی از مومنان مدینه از زهرا (س)روایتی درخواست کرد حضرت به خدمتکارش فرمود : یاجاریه هات تلک الحریره ،آن روایت را که در پارچه حریری بسته شده بیاور .اما پس از جستجو روایت مورد نظر پیدا نشد .حضرت ناراحت شده و فرمود :ویحک اطلبیها فانها تعدل عندی حسنا و حسینا وای بر تو بگرد و پیدا کن ،زیرا آن به اندازه فرزندانم برای من ارزش دارد "(2)

در اردوگاهای اسرای ایرانی در عراق نیز آرشیو سازی و جمع آوری و حفظ اطلاعات مختلف اهمیت بسزایی داشت .تنوع فعالیت های علمی و تحصیلی در اسارت و تشکیل کلاس های مختلف به خصوص کلاس های دروس سیاسی ، جغرافیای سیاسی و دروس عقیدتی و... جمع آوری و حفظ اطلاعات مختلف برای تدوین دروس و پشتبانی از دروس ارائه شده و کمک به مدرسین رشته های سیاسی ،جغرافیا وعقیدتی را الزامی می نمود .اما جو امنیتی و اختناق موجود در اردوگاه ها که از سوی ماموران امنیتی بعثی بر اسرا تحمیل می گشت ،اجازه آرشیوسازی به صورت مدرن و پیشرفته را نمی داد ،در اکثر اوقات اسارت در اردوگاههای اسرا در عراق قلم و کاغذ جزو ممنوع ترین ممنوعات بوده و نگارش و مسائل سیاسی و عقیدتی بر رو ی کاغذ و نگاهداری و انتقال آن جزو جرائم بزرگ ،نابخشودنی و بسیار خطرناک محسوب شده و برای افرادی که در این زمینه ها فعالیت می کردند و نوشته هایی در این زمینه از آنان به دست می آمد ،زندان ،ضرب و شتم شدید و شکنجه و... جزو ملحقات کار آنها به شمار می رفت . بدین دلیل آرشیو سازی در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق شیوه های نو و شکل های جدیدی را تجربه نمود .

روش های جدیدی که از نظر امنیتی باعث حفظ آرشیوها و کشف نشدن آن از سوی ماموران عراقی در هنگام تفتیش های مداوم بدنی و ارددو گاهی می گردید .عمده ترین روشهای آرشیوسازی در اسارت به 2منظور ابداع و به کار گرفته می شد .روش اول حجم و اندازه مطالب آرشیو را مورد نظر داشت تا آرشیو ها بسیار کوچک و کم حجم باشد تا بتوان آن را از دید دشمن مخفی داشت .

در این روش3 اصل مد نظر قرار می گرفت :

1-ریز نویسی جملات آرشیو تا حد امکان ،برای جای دادن مطالب بیشتر در آن .

2-خلاصه نویسی و نگارش کلمات و جملات مهم و کلیدی به همراه ارقام و تاریخ حوادث .

3-باریک و کم قطر ساختن دفتر چه های آرشیو ، به جهت پنهان کردن آن در لابلای زوایای لباسها ،مثل لای زیپ شلوار و روکش آن .

در روش دوم آرشیو سازی به صورت آشکار و با آمیزه ای از فریب دشمن همراه بود .در طول اسارت ، تنها کاغذی که نگهداری آن کاملا مجاز بود و د رتفتیشها مورد بازدید قرار نمی گرفت نامه های معدود ارسالی از ایران بود .در نامه های فرستاده شده از سوی بستگان اسیر در قسمت پایینی نامه چند خط جهت جواب خالی می ماند .

در این شیوه ،در فسمت پایینی نامه به جای جواب ،چند کلمه اول را به نگارش جملاتی مثل با سلام به پدر و مادر عزیزم شروع می کردیم و در ادامه ،مطالب و موضوعات آرشیوی مربوط به دروس سیاسی و عقیدتی را در آن می نگاشتیم تا دشمن در صورت تفتیش احتمالی نامه ها نیز با نگاه به کلمات و جملات شروع نامه به آن شک نکند .گاهی از اوقات بدشانسی می آوردیم و دفترچه های آرشیو شده به شکلی لو می رفت و به دست عراقی ها می افتاد .اما به یاد نمی آورم که روش دوم آرشیو سازی ،حداقل در اردوگاه موصل 1 که بعدها به کمپ 2 موصل تغییر نام یافت ،لو رفته باشد.

 

1-کتاب چشمه در بستر :تحلیلی از زمان شناسی حضرت زهرا (س) ،نوشته پور سید آقایی،موسسه انتشارات حضور

2-همان منبع به نقل از :دلائل الامامه ص 1-مستدرک الوسایل ج 82،ص 81-سفینه البحار ،ج 1 ص 231

                                                                                                            نویسنده: پژوهشگر دفاع مقدس آزاده محمد حسین منصف

 

پرونده ای که از ابتدا مختومه بود !!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم مرداد 1389 ساعت 16:31 شماره پست: 504

 

پرونده وقف دانشگاه آزاد به جایی نخواهد رسید .

شور و هیجان جوانان مبارز و انقلابی ، بساط مدیریت فسادبرانگیز دانشگاه آزاد را در چند قدمی برچیده شدن قرار داده بود . شکست قطعی و انقلابی دانشگاه آزاد در حقیقت شکست پشتیبان اصلی آن یعنی اکبر هاشمی رفسنجانی بود . همو که در انتقامی کودکانه بلافاصله کوشید با دعوت غیرقانونی از میرحسین موسوی در جلسه هیئت امنای دانشگاه به رجز خوانی برای مخالفین خود بپردازد . تدبیر مقام معظم رهبری بر آن قرار گرفت تا ماجرای این پرونده با ادله ای محکم و استوار به طور ریشه ای ختم شود . این گونه دیگر بهانه ای برای طغیان آتش فشان ها ! در فرصت های پیش رو باقی نخواهد ماند .

مدتی پیش از قول نایب رئیس مجلس و عضو گروه فقهی و حقوقی بررسی کننده وقف دانشگاه آزاد خبری منتشر شد که حکایت از اعلام غیرقانونی و غیر شرعی بودن این وقف توسط تیم مذکور داشت . فردای همان روز به جای آیت الله لاریجانی که ریاست این گروه را برعهده دارد هاشمی رفسنجانی این خبر را تکذیب کرد . طبیعی بود که واکنش به ادعای هاشمی ، تقابل خلاف مصلحت سران ! را در جامعه القا می نمود . مهر سکوت اعضای این تیم فقهی و حقوقی نکته ای تأمل برانگیز را در خود گنجانده بود  . از آن پس تاکنون هیچ خبری درباره میزان فعالیت و پیشرفت گروه تحقیقاتی مذکور منتشر نگردید . در حالی که طلاب مبتدی و دانشجویان تازه کار رشته حقوق نیز می دانند وقف اموال دولتی خلاف شرع و قانون است جای تعجب است که با گذشت نزدیک به دوماه هنوز هیچ یک از دانشمندان فقه و حقوق عضو این گروه نتوانسته اند دلیلی بر رد یا حتی تأیید وقف دانشگاه آزاد پیدا نمایند !! آن چه از قرائن بر می آید این گروه هیچ گاه به نتیجه ای در این خصوص نخواهد رسید . امروز خطر و فتنه اصلی جامعه ، گفتمان مشایی است و کسی هم نیست که بگوید تأثیر اشتباهات فرضی مشایی کجا و ریشه دواندن مفسدانه باندی تبهکار کجا که لایه های عظیمی از قوا را به خود آلوده ساخته و کسی را یارای برچیدن حلقه های پیچیده و سیاه آن نیست .

 
تا 26 مرداد
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم مرداد 1389 ساعت 16:27 شماره پست: 503

 

اعترافی برای تاریخ !!

 


بسمه تعا لی

اعترافی برای تاریخ !

اسرا از نگاه صلیب سرخ

        هر کدام پیامبرانی شده بودند در حصارهای تنگ زندانها، هر کدام سفیری بودند برای رساندن پیام انقلاب ، انقلابی که همه دنیای کفر با تمام امکانات می خواست سه روزه !! کمرش را بشکند و مانع صدور آن به عالم شود ، اما مگر می شود خورشید را کشت و از تابیدن بازداشت ؟ اشعه های طلایی آن که از قلب پیر جماران می تابید و گرمابخش وجود رزمندگان شده بود ، در زندانهای رژیم بعثی عراق راه را حتی به نمایندگان صلیب سرخ جهانی نمایاند و آنان را که در حقیقت سفرای دنیای شرق و غرب بودند ، به اعجاب و تحیر واداشت . دنیای استکبار که قصد داشت انقلاب اسلامی ایران را در مرزهایش محدود و محصور کند ، با دست خود اسباب نشر معارف توحیدی و ناب اسلام را در قلب خاک دشمن فراهم ساخت و مفاهیم جدیدی را توسط سربازان خمینی کبیر در قواعد بین المللی تعریف کرد . اگر چه اسارت جسم سخت است و طاقت فرسا ،اما اسارت روح از آن سخت تر . گرسنگی ، ترس ، تحقیر ، خشم ، شکنجه و ... هر کدام کافی است تا اسیر را به انزوا و تحجر بکشاند و انسانیت او را تحت الشعاع قرار دهد، اما آزادگان سرافراز ایران با اتکا به خداوند متعال و اعتقاد به آرمانهای الهی حضرت روح الله ( ره ) که در مکتب عاشورایی سیدالشهدا درس آزادگی آموخته بود، علی رغم محدودیت ها و شکنجه های غیرانسانی نه تنها به تقویت روحی خود پرداختند، بلکه وسیله اعتلای فکری ، علمی ، سیاسی ، اخلاقی و ... را در خود و دیگر اسرا به وجود آورند .

 اسرای ما سفیران انقلابند

   بر همگان واضح بود که نمایندگان صلیب سرخ ، جنایات رژیم عراق را درحق اسرای ایرانی به آشکارا می بینند و مدارک و دلایل بی شمار و مستدلی بر این امر در دست دارند ؛ اما از محکوم ساختن و افشای رژیم عراق خودداری  می کنند . در گفت وگویی که در سالهای میانی جنگ با یکی از مقامات برجسته صلیب سرخ داشتم ضمن اظهار مسأله فوق اضافه کردم :« شما که دم از حقوق بشر زده و ادعای بی طرفی می کنید چرا رژیم عراق را با وجود مدارک واضح و مستدل محکوم نمی سازید ؟ » او ضمن قبول این نظر چنین توجیه نمود که کار ما ( صلیب سرخ ) بازدید از اردوگاه های اسرا ، ثبت نام آنان ، رساندن نامه و خبر به خانواده آنان و بالعکس و بررسی مشکلات موجود است که برای رفع آن به دولت نگهدارنده پیشنهادهایی می دهیم ، خواه مورد موافقت قرار بگیرد ، خواه قرار نگیرد . ما قوانین ژنو را به آنان یادآوری می کنیم ؛ اما اگر به آن عمل نکردند ما هرگز اهرم اجرایی نیستیم ...»

 گفتم :« آیا برای شما حق و باطل مفهومی دارد یا نه ؟ آیا نباید از ملتی که قربانی شده اند پشتیبانی کرد و متجاوز را محکوم ساخت ؟آیا این امر متجاوز را دلیرتر نمی سازد ؟ »

پاسخ داد :« ما به ایده ها و آرمان های طرف های درگیر کاری نداریم . وظیفه ما کمک به قربانیان جنگ هاست .»

گفتم :« آیا زندگی انسان بدون تمیز دادن به حق و باطل معنایی دارد ؟ آیا ضمیر انسانی ، انسان را به مقابله با ظلم و زور و حمایت از حق و حقیقت دعوت نمی سازد ؟ اگر این را انکار کنید مسلما یکی از بدیهی ترین اصول زندگی را انکار کرده اید و در غیر این صورت آیا بدون تشخیص  حق از باطل می توان ادعا کرد ما اهداف انسانی داریم و کمک به انسان ها می کنیم ؟»

لحظاتی خاموش ماند . انگار معانی جملات را در ذهن خویش بالا و پایین می کرد تا شاید پاسخ مناسبی بیاید . با درماندگی پاسخ قبل خویش را تکرا کرد و گفت :« قانون ژنو وظایف ما را در حد کمک به قربانیان جنگ محدود ساخته و ما فراتر از قانون دست به کاری نمی زنیم .»

گفتم :« شما فریاد مظلومیت اسرا را در چنگال رژیم بعث شنیدید . شما محرومیت از ابتدایی ترین وسایل زندگی را به چشم عیان دیدید . ممنوعیت از نوشتن ، لبها از گفتن ، گوشها از شنیدن و چشمها را از گریه کردن مشاهده کردید . آیا باز هم باید آرام گرفت و به ارایه ی پیشنهادهایی چند اکتفا کرد ؟ چرا لبهایتان را به هم دوخته اید و از این تجاوزهای آشکار به حقوق انسانهایی مظلوم پرده برنمی دارید ؟»

آرم صلیب سرخ بر روی سینه اش را به من نشان داد و گفت :« این آرم مرا محصور کرده است که در چهارچوب مشخصی عمل کنم و حتی به آنچه که دوست هم دارم عمل نکنم و هر چیزی را که دوست داشته باشم نگویم . »

گفتم :« ملت ما به آرم الله اکبر مجهز هستند و هر چه که حق باشد می گویند . برای همین حق گویی به جبهه آمدیم و اسیر شدیم و اکنون در مقابل شما هم جز حق چیزی به زبان نیاورده و هر جا اقتضا کند آن را بیان می کنیم . » خنده ای کرد و گفت :«این از افتخارات شما ایرانیان است ....من در کشورهای مختلفی مأموریت داشته ام . در لبنان ، فلسطین اشغالی ، آفریقا ، قبرس و چند مکان دیگر ؛ اما هرگز اسرایی همانند شما ندیده ام . همه سخن شما از پیروزی است . از چیزی که کمتر سوال می کنید آزادی است . به جای صحبت از وسایل و امکانات ، صحبتهای سیاسی را بیشتر دوست دارید . اغلب شما از اخبار روز جهان آگاه هستید و با اسارت چنان خود را هماهنگ ساخته اید که اگر جنگ سا لهای بیشتری طول بکشد برایتان مسأله ای نیست و این با دیگر تجربیات ما بسیار متفاوت است .»

گفتم :« به نظر شما چه چیز این اسرا را این گونه حفظ نموده است ؟»

گفت :« نمی دانم ، ولی عقیده شما تا حد زیادی در این امر موثر است . »

گفتم :« این عقیده ای که این گونه معتقدانش را در بلایا و سختی ها حفظ می کند و به آنان عزت می بخشد ، آیا قابل احترام نیست ؟»

پاسخ داد :« آری ، بسیار قابل احترام است ؛ اما بگذار بدانید که من سال ها پیش زمانی که انقلاب ایران پیروز شد در رشته علوم اقتصادی درس می خواندم ؛ اما انقلاب ایران و سیر معجزه آسای پیروزی آن باعث شد که من رشته ام را به علوم سیاسی تغییر دهم . من با وجود اینکه مسیحی هستم از انقلاب شما و از اسلام بسیار می دانم . من امام علی و امام حسین شما را می شناسم . نهج البلاغه خوانده ام و پذیرش این مأموریت و آمدن در بین اسرای ایرانی نیز ادامه ی همان راه من است .»

دیگر سخنی نگفتم . سخنان حضرت امام در گوشم صدا می کرد که « اسرای ما سفیران انقلابند[1]

 

جای فیلیپ زیمباردو  و آزمایش کذایی اش خالی !

فیلیپ زیمباردو روانشناس آمریکایی در زیرزمین دانشگاه استانفورد آمریکا زندان شبیه سازی شده ای را ایجاد می کند تا آثار و تبعات زندان اسارت را بر روی اسرا و زندانیان از منظر روانشناسی بررسی کند . او با انتخاب تعدادی جوان    به هنجار ، بالغ ، باثبات و باهوش آنان را در این زندان به مدت یک هفته قرار می دهد .زیمباردو از طریق نقش شیر و خط یک سکه ، نصف آن ها را به عنوان زندانی و نصف دیگر را به عنوان زندانبان تعیین می کند و بدین ترتیب آنان را مجبور می سازد که شش روز را در آنجا به سر آورند و بالاجبار در کنار هم بدون هیچ گونه آزادی زندگی کنند . « در پایان فقط شش روز مجبور شدیم زندان شبیه سازی شده را ببندیم ، چه آنچه را که دیدیم وحشتناک بود . دیگر نه برای ما و نه برای اغلب آزمودنی ها روشن بود که مرز بین شخصیت واقعی و نقش آنها کجاست . اکثر آنها واقعا به صورت زندانی یا زندانبان در آمده بودند و دیگر قادر نبودند به روشنی بین خود و نقش خود در این آزمایش تفاوت بگذارند . تقریبا در تمام جنبه های رفتار ، تفکر و احساس در آنها تغییرات فاحشی به وقوع پیوسته بود و کمتر از یک هفته زندانی شدن آزمایشی ، عمری یادگیری را زایل کرد . ارزشهای انسانی نابود شد و زشت ترین ، پست ترین و بیمارگونه ترین چهره طبیعت انسانی ظاهر گردید . برای ما وحشتناک بود که ببینیم بعضی از پسران شرکت کننده در این آزمایش ( زندانبانان ) با پسران دیگر ( زندانیان ) همچون حیوانات پست رفتار می کنند و از بیرحمی لذت        می برند، در حالی که پسران دیگر ( زندانیان ) چاپلوس و مطیع شده و به صورت ماشین های بی شباهت به انسان درآمده بودند که تنها فکرشان فرار ، بقای فردی و نفرت فزاینده نسبت به زندانبانان بود . »

اما وضعیت اسرای ایرانی در عراق ...

«میشل » یک سوئیسی الاصل بود که به عنوان نماینده صلیب سرخ جهانی هر سه ماه به مدت سه روز به همراه اکیپ چند نفره از نمایندگان سازمان جهانی صلیب سرخ به اردوگاه ما در موصل می آمد تا به اصطلاح به مشکلات اسرا رسیدگی کند . او و همکارانش بر حسب وظیفه ای که بر عهده داشتند ،مجبور بودند چند روزی را (البته فقط از ساعت هشت صبح تا چهار بعد از ظهر ) در کنار ما باشند و به صحبت ها ، خواسته ها و مطالبات بچه ها گوش دهند و به عراقی ها و مسئولین جمهوری اسلامی ایران منتقل نمایند . او یک روز فلسفه عضویت اش در سازمان صلیب سرخ را برایمان بازگو کرد . می گفت :« بعد از  پایان تحصیلات در رشته جامعه شناسی در مقطع دکتری ،  تصمیم به ازدواج گرفتم ، از قضا مدتی بعد از ازدواج با همسرم بر اثر اختلافات شدید اخلاقی از هم جدا شدیم . دیگر بعد از این انفاق تقریبا نسبت به زندگی بی انگیزه شده بودم . زیرا بسیاری از مسائل پیرامون محیط اجتماعی ام را از منظر         جامعه شناسی ارزیابی می کردم و روابط حاکم بین مردم خصوصا در ارتباط با مسائل اجتماعی ، خانواده و روابط      بی حد و حصر جوانان مرا بسیار رنج می داد و دیگر از این وضعیت نابهنجار خسته شده بودم . روزی از روزها تصمیم به خودکشی گرفتم . در یک شب تاریک ، اسلحه را برداشتم و سوار بر خودرو شخصی ام شدم و رفتم به یک پارک دورافتاده در حاشیه شهر . وقتی رسیدم چراغ خودرو را به یک سمت متمرکز کردم ، از ماشین پیاده شدم ، مسیر نور ماشین را تا انتهای روشنایی رفتم .در طول مسیر خیلی چیزها از ذهنم عبور کرد . خیلی با خودم کلنجار رفتم ،فکرم مشغول بود و دچار اضطراب شدیدی شده بودم ،نمی دانستم چه کار می کنم . تا برسم به نقطه پایان روشنایی با خود گفتم :« میشل تو یک جامعه شناسی ، زحمت کشیدی ، درس خواندی و دارای درجه دکتری هستی . برای چه اینقدر ناامیدی . زندگی آنقدر هم که فکر می کنی بد نیست .» زمانی که رسیدم به نقطه پایانی ، ماشه اسلحه را گذاشتم روی شقیقه ام . خواستم ماشه را بچکانم ، اما در یک لحظه به خودم آمدم و پشیمان شدم . سراسیمه برگشتم و به منزل آمدم . از همان موقع تصمیم گرفتم که به پژوهش و تحقیق در مورد بنیان های اجتماعی خانواده در کشورم و سایر جوامع بپردازم . بنابراین بهترین جایی که می توانستم در این راه گام بردارم سازمان جهانی صلیب سرخ بود . یکی از وظایفی که برعهده بازرسان و نمایندگان این سازمان است انجام مأموریت در هر نقطه ای از جهان از جمله کشورهای در حال جنگ و یا زلزله زده و دچار بلایای طبیعی شده است . این شرایط را پذیرفتم و به عضویت این سازمان در آمدم . چند سالی است که به زندان ها و بازداشتگاه ها و اسارتگاه های مختلف دنیا می روم و با حال و روز زندانیان و اسرا آشنا شده ام . من اسرای زیادی را در دنیا دیدم ، حتی اسرای آمریکایی آزاد شده از ویتنام ، در سفر به آمریکا با آن ها برخورد داشتنم و از ماجراهای اسارت زیاد برایم تعریف کردند ؛ اما با اطمینان می توانم بگویم که اکثر آنها را از حیث جسمی و روحی سالم ندیدم و آنان به امراض مختلف روحی دچار شده بودند و با مشکلات عدیده جسمی نیز دست و پنجه نرم می کردند .»

می گفت :« در خیلی از این بازداشتگاه ها خودکشی ، قتل ، مسائل منافی عفت ، افسردگی و ... بیداد می کند . الان چند سال است که من از اردوگاه های شما بازدید به عمل می آورم و انتظارم هم این است که هر وقت وارد اردوگاه  می شوم نسبت به سه ماه قبل شما را مانند سایر بازداشتگاه ها در دنیا پریشان تر ، افسرده تر و مریض تر ببینم و انتظارم این است که آمار خودکشی ، قتل و ... در بین شما نیز مشاهده شود ، اما اینطور نمی شود ... چرا ؟ ....       نمی دانم !! با اینکه جامعه شناس هستم ، همواره در تعجبم و نمی توانم به این سوال درونی ام پاسخ دهم که چه عواملی باعث شده که شما اینگونه باشید و هر دفعه که من شما را می بینم از دفعه قبل سرحال تر ، بشاش تر و        با نشاط تر هستید ... می بینم که انگیزه زنده ماندن و زندگی کردن با تمام محدودیت ها در این مکان در چهره شما موج می زند ... چرا ... چرا شما اینقدر با هم متحد هستید و نسبت به هم محبت و مهرورزی دارید ... علیرغم کافی نبودن امکانات و لوازم رفاهی و بهداشتی ، شما مرتب ، نظیف و تمیز هستید .... با وجود اذیت و آزار عراقی ها و وجود شکنجه های قرون وسطایی و وارد آوردن فشارهای روحی و روانی زیاد ، روحیه هاتان فوق العاده عالی است ... »

 او با حرص و ولع زیاد دوست داشت بداند که چرا اسرای جمهوری اسلامی ایران با سایر اسرای دنیا تفاوت دارند و تمام تئوری های به اثبات رسیده در محیط های این چنینی را به سخره گرفتند . او می گفت :« اگر عیسای مسیح را به عنوان پیامبر قبول دارید به خاطر او به من بگویید که چرا شما باید اینگونه باشید و رازو و رمز موفقیت شما در چیست ؟» غالبا بچه ها هم یک جواب بیشتر برای او نداشتند :« ما برای رضای خدا آمده ایم و فرمان اماممان را لبیک گفتیم و حالا هم فقط به تکلیفمان عمل می کنیم .»

سه ماه بعد که دوباره به اردوگاه آمد از رفتارش پیدا بود که بیشتر در مورد ما تحقیق کرده ...این را از رفتار و گفتارش فهمیدم و متوجه شدم که خیلی با خودش کلنجار رفته . ساعت سه بعدازظهر در سومین روز و در واقع  آخرین روز اقامتشان بود که داشت از اردوگاه بیرون می رفت ، جلو رفتم و بعد از احوال پرسی و چند سوال در مورد اوضاع داخل عراق و موضوع جنگ ( غالبا آنها حقیقت را بیان نمی کردند ) به من رو کرد و گفت :« مردم پیشرفته دنیا مخصوصا ما غربی ها خیلی دچار توهمات نفسانی شده ایم و در خودخواهی هایمان گرفتار آمدیم ... مردم ما فکر می کنند با توسعه تکنولوژی خیلی آزاد هستند، اما من در برخورد با شما فهمیدم که شما دارای چه فرهنگ با عظمتی هستید و مناسبات اخلاقی و پسندیده در میان شما جزیی از فرهنگ شما محسوب می شود . محبت و عاطفه ریشه در مذهب و فرهنگ اجتماعی شما دارد ... بگذارید با خودم روراست باشم و این جمله را از صمیم قلب به شما بگویم ... ما غربی ها که در دنیایی به اصطلاح آزاد زندگی می کنیم ، همگی در بند قیودات و هواهای نفسانی گرفتار شدیم و به تمام      ارزش ها و کرامات انسانی پشت پا زدیم و امانیسم و خودمحوری را جایگزین خدامحوری کردیم ، اما شما با اینکه در اسارت جسم و تن قرار دارید به معنای حقیقی کلمه آزاد هستید ... آزاد از هر قید و بند تمنیات مادی . »[2]

فاطمه باکری

 



 

1. جستجو در فضای مجازی

2. صبح دوکوهه، شماره 3، اول آبان 1384، صص 12و13

 

 

نقطه کور !

+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم مرداد 1389 ساعت 11:54 شماره پست: 502

 

نامه سرگشاده موسوی و کروبی به مراجع عظام تقلید چه معنایی دارد ؟

یکسال و اندی است که مسئولان امنیتی دولت ، مجلس و قوه قضائیه مدعی دخالت مالی سفارت عربستان و برخی مرتبطین خارجی در جریان شکل گیری و تقویت فتنه اخیر بوده اند . حالا چه شده است که با تکرار همان سخنان از سوی فقیه مجاهد ، آیت الله جنتی که البته نامی را از کسی بر زبان نیاورد به ناگاه موسوی و کروبی خائن ، خود را مصداق سران فتنه دانسته و نفیر تظلم سر داده اند ؟!

در چند ماه اخیر مگر چه اتفاقی افتاده است که خیمه شب بازان فتنه به این نتیجه رسیده اند می شود روی بعضی از مراجع حساب باز کرد ؟ نقطه امید فتنه گران کجاست ؟

البته سکوت معنا دار مراجع عظام و بی توجهی و عدم پاسخ به نامه جسورانه این دو ورشکسته سیاسی ، خود حاوی پیامی بزرگ و تاریخی است .

 
از ادعا تا عمل . . . !
+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم مرداد 1389 ساعت 22:43 شماره پست: 501

 

دلم برای حرم سیدالکریم تنگ شده است .

مدتی است هوای زیارت دارم . می خواهم باز هم رائحه کربلا را استشمام کنم . اما  . . .

مگر می شود پا به آستان وارث عشق و عدالت گذاشت و بیعت وجدان خویش با امام عدل را فراموش کرد ؟

من طاقت رویارویی با علی رضا جهانشاهی را ندارم . همان شیخ جوان و انقلابی ، طلبه سیرجانی عدالتخواه که نزدیک به سه ماه است در ضلع شرقی بارگاه شاه عبدالعظیم حسنی در قبله تهران ، شهر ری بست نشسته است . او به رغم چند بار محاکمه و حبس ، باز هم در طریق نورانی ولایت ، عزم احیای عدالت دارد . این بار نه به بهانه زمین خواری های سیرجان که پنجه اراده اش ، حلقوم ارباب حلقه های اشرافیت و اسلام پوشالی و اژدهای هفت سر زر و زور و تزویر را نشانه رفته است .

مدتی است دوستان گله می کنند که چرا دیگر به یاوران غریب عدالت سری نمی زنم . من نه در عقیده ام تغییری داده ام و نه ذره ای در درستی حرکت انقلابی این تربیت شده مکتب صادق آل محمد (ص) شکی را به دل هموار ساخته ام .

مدتی است روی دیدن علی رضا جهانشاهی را ندارم . من هم مثلا طلبه ام و نان سفره حجت حق را خورده ام اما فاصله ام با حق . . . .

جهانشاهی طلبه ای بی ادعاست که محنت هجر و غربت و دوری از خانواده را به جان خریده و چرب و شیرین دنیا را به اهلش وا نهاده تا تمام آبروی حوزه علمیه را یک تنه به رخ طعنه زنندگان اسلام انقلابی نسیان زده بکشاند .

خدا می داند هر بار که چشم در چشم او نشسته ام و یا شور و حرارت دانشجویان جوان پس از آشنایی با این روحانی بزرگوار را دیده ام جز طعم رشک و خجلتی عمیق را به کام نکشانده ام .

سهم من از خیمه حق پرستی و عدالت طلبی ، بیرق آه است و حسرت جاماندگی .

این میان ، دست مریزادی نیز به مجاهد فی سبیل الله برادر و دوست خوبم مقداد گرگانی تقدیم می کنم . رحمت خدا بر او که جور تغافل ما را بی هیچ منتی تقبل کرد و ستاد پویای حمایت از حرکت عدالتخواهانه حجت الاسلام جهانشاهی را با جان و دل مدیریت می کند .

 

دستان آسمانی

+ نوشته شده در شنبه شانزدهم مرداد 1389 ساعت 23:11 شماره پست: 500

 

سعیدالعلماء بارفروش نه تنها عالمی صاحب نام و فضل در تاریخ طبرستان بلکه فقیهی کم نظیر و مجاهدی وارسته است که نام بلندش تا ابد در زمره مفاخر جهان تشیع خواهد درخشید .

بسیاری از علمای معاصر وی ، سعیدالعلماء را هم طراز مرجع بزرگی همچون شیخ انصاری دانسته اند . مجاهدات این فقیه صاحب رأی در تقابل رو در رو و نبرد با فتنه بهائیان شمال کشور جلوه هایی زیبا از تلاقی علم و عمل را به منصه ظهور رسانده است .

مزار این عالم ربانی در شهرستان دارالمومنین بابل قرار دارد . متأسفانه کم توجهی به جایگاه این عالم مجاهد به آن جا کشید که امروز بسیاری از جوانان این دیار شناخت چندانی از شخصیت ایشان ندارند .

به رغم تمام این کم لطفی ها ، عده ای از جوانان متدین و دلسوخته شهرستان بابل در قالب هیئت محبان المعصومین علیهم السلام در حد بضاعت خویش ، عزم خود را برای ادای دین به ساحت قدسی سعیدالعلماء جزم کرده اند .

بازسازی مرقد شریف این عالم بزرگ ، کمترین کاری است که علاوه بر حفظ حرمت پرچمداران علم و فضیلت ، باعث کنجکاوی و شناخت جامعه نسبت به جایگاه بلند ایشان خواهد گردید .

برای دوستان خود از صمیم قلب آرزوی موفقیت دارم . از مسئولین دولتی و حوزوی خطه ولایی مازندران انتظاری جز یاری بی تعلل این جوانان برومند وجود نخواهد داشت .

متدینین می‌توانند کمک‌هایشان را برای بازسازی مرقد مطهر به شماره حساب 0105507068009 بانک ملی واریز کنند.


نسخه چاپیارسال به دوستان
مسئول هیئت محبان المعصومین(ع) بابل:
مقبره سعید العلما بازسازی می‌شود

خبرگزاری فارس: مسئول هیئت محبان المعصومین (ع) بابل گفت: مقبره سعید العلما یکی از علما و مفاخر بزرگ بابل توسط هیئت محبان المعصومین (ع) این شهرستان بازسازی می‌شود.


محمدزمان یعقوبی امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در بابل اظهار داشت: با توجه به سفر‌ مقام معظم رهبری و دستور ایشان برای بازسازی مقبره سعید العلماء بابل، تاکنون اقدامی برای بازسازی آن صورت نگرفته است.
وی افزود: با توجه به اینکه سعیدالعلماء یکی از مفاخر بزرگ جهان شیعه است اما از سوی مسئولان شهری و استانی نسبت به بازسازی مقبره این عالم ربانی کوتاهی شده است.
یعقوبی بیان داشت: به علت بی‌تفاوتی و اهمیت ندادن به چنین سرمایه عظیم فرهنگی این مکان در وضعیت نامناسبی رها شده است
وی افزود: هیئت محبان المعصومین (ع) با سابقه 18 سال خدمتگزاری در انجام امور فرهنگی و مذهبی جوانان این شهرستان با مستقر شدن در این مکان و با دیدن اوضاع نابسامان آن درصدد شد تا با بازسازی این مکان مقدس گام موثر و مفیدی را در ارج نهادن به این عالم ربانی برداشته و هم فضای مناسب دینی و فرهنگی برای قشر جوان این شهرستان فراهم کند.
یعقوبی تصریح کرد: هدف ما فقط بازسازی این مکان است و اگر مسئولان فرهنگی ما به موقع در شناسایی این عالم ربانی اقدام موثر می‌کردند، امروز ما شاهد کمک‌های عظیم خیرین و مردم ولایت‌مدار شهرستان بودیم.
وی بیان داشت: از یک ماه پیش بازسازی فاز نخست آن آغاز شده که تعهد کردند ظرف مدت شش ماه فضای داخلی مرقد مطهر بازسازی شود و اعتباری که برای بازسازی فاز نخست این مکان در نظر گرفته شده، حدود 200 میلیون تومان است.
یعقوبی از برگزاری کنگره بزرگ مفاخر بابل خبر داد و افزود: کنگره بزرگ علامه سعید العلماء و علامه اشرفی با حضور مسئولان کشوری، استانی و شهرستانی در بابل برگزار می‌شود.
مسئول روابط عمومی هیئت محبان المعصومین بابل نیز اظهار داشت: هیئت تاکنون برای بازسازی اولیه و آماده کردن فضایی برای برگزاری مراسم حدود 9 میلیون تومان هزینه کرده است، بدون اینکه هیچ اعتباری از هیچ ارگانی در اختیار هیئت قرار گرفته باشد.
علی عالمی افزود: در جلسات مکرری که با تلاش حجت الاسلام ناصر شکریان رئیس سازمان تبلیغات استان و اعضای شورای هیئت با مسئولان استانی و شهرستانی برگزار شد، بازسازی فاز اول (‌داخل مقبره) به عهده میراث فرهنگی استان است که با پیگیری هیئت از یک ماه پیش آغاز به فعالیت کرده و متعهد شدند ظرف مدت شش ماه فضای داخلی مرقد مطهر بازسازی شود.
وی بیان داشت: در این جلسه وظایفی هم به عهده شهرداری و شورای شهر و همچنین اوقاف شهرستان محول شد که هیئت همچنان پیگیر بوده تا این مصوبات انجام پذیرد.
عالمی تصریح کرد: این کار بزرگ علاوه بر کمک‌های مسئولان استانی و شهرستانی به کمک جدی خیرین نیاز دارد که علاقه‌مندان می‌توانند کمک‌هایشان را برای بازسازی مرقد مطهر به شماره حساب 0105507068009 بانک ملی واریز کنند.
انتهای پیام/ص20/ع

 
بی شمار ؟!
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم مرداد 1389 ساعت 23:2 شماره پست: 499
 این مطلب را دوست خوبم محمد صادق آقاپور ارسال کرده . منبعش را نمی دانم اما کار جالبی است :

پیش نوشت: حداقل پای ۵ نوشته اخیرم خواستم بنویسم… گفتم بی خیال… رنگ آن نوشته ها را با رنگ این نوشته در نیامیزم… مطالب و نوشته هایی که در ذهن داشتم و سوختم از به کاغذ نیاوردنشان… چند تایی در سفر بود… و چند تایی قبل از سفر… و فکر می کنم سوزناکترینش برای خاندان اشراف … نوشته ای ذهنی بود با عنوان ” شباهت اختاپوس پل و عفت پیشگو” که علت جاری نشدنش را بر قلم تا به حال نمی دانم… نوشته ای دیگر که بر کاغذ نیامد عنوانش این بود “آقای هاشمی لطفا ما ملّت را ببخش!” … و باز هم نمی دانم چرا ننوشتم… و این بار چند خطی که نمی شود بی خیال آن شد را می نویسم… بس گران است برای برخی از رنگی منش ها…

ملامت نوشت: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد… قبلا گفته بودم… آقای مهندس موسوی دست شما را باید بوسید… که زحمت چندین ساله ما را چند شبه کشیدید… تا به کی باید ماهیت جریان لجن بار شما را توضیح و تفسیر می کردیم… و تا به کی باید خطبه و وعظ می خواندیم… احسنت جناب مهندس… جریان تهوع آوری که سرداری آن را به نیابت از موساد و سی آی ای به عهده گرفتی … خطر نبود… یک میانبر بود برای توسعه و پیشرفت تفکر حزب الله… تفکری که به لطف حماقت پت و مت های اصلاحات… والبته در جریان سنت الله… که قرین است با … و مکرو مکرالله والله خیرالماکرین… در حجم وسیعی از توده های جامعه نشر پیدا کرد… و امروز برخلاف تصور برخی افراد… نیروهایی زاییده جریانات التهابی انتخابات سال گذشته اند… که مختصاتشان دقیقا مقابل با پیش بینی اتاق فکر جریان قدرت طلب اصلاحات است… به عنوان نمونه زایش تصاعدی فعالان سایبری برای حفظ ارزشهای انقلاب و حمایت بی شک و شبهه از اصول و مبانی انقلاب اسلامی… بدون هیچ شارژ و شانتاژ… و بدون چشم داشت… نمونه ای بی بدیل در تولد جریانهای مبارک دهه چهارم انقلاب اسلامی خواهد بود… که به لطف حضرات هاشمی، موسوی، خاتمی و سایر وابستگان میسر گردید…

این روزها… سبزها… دیگر جلبک هم نیستند… حتی در کنار استخرهای پر از چرک و فساد BBC و VOA کمتر نشانی از جلبک دیده می شود… جین شارپ بیچاره… این روزها بدجوری دپرس است… کسی فکرش را نمی کرد با ۱۹۸ اصل دروغین و تصنعی باز هم جریانی که مدعی بیشماری می کرد… رنگ ببازد و دنبال سوراخ موش بگردد برای فرار… بیچاره امریکا… بیچاره انگلیس و فرانسه… و خاک برسرتر از همه اسرائیل… چه دندانهایی که به امید این سست عنصرهای سبز تیز نکرده بودند… انقلاب با این غرب مفسد چه کرده است که حتی جنبش کرمهای خاکی هم در پای درخت سربلند اسباب عیاشی شان را فراهم می کند… بنازم به قد بلند سرو انقلاب … از این بالا… جایی که پرچم حزب الله بر دستان پابرهنه ها به اهتزاز در آمده است… فضای لجنی رنگ برکه دشمن حتی دیده نمی شود… چه برسد به کرم های خاکی…

روزگار ما بیشماریم یادش بخیر… چقدر می خندیدیم … نوشته “غلط کردید بیشمارید” یادش بخیر… خنده های ما به توهم سبزک ها را باید قاب گرفت و در کتاب رکوردهای خنده گینس ثبت کرد… آن روزها هنوز اما تعدادکی اراذل اوباش مجازی سبز بودند… اندکی مستهجن نویس هتاک بودند… که انگل وار آویزان وبلاگ بچه بسیجیها بودند… اما … امروز … نخندید بچه ها… آقایان آتش زیر خاکستر… بدجور خفه شده اند… خفه خوان سبزهای مجازی را از سکوت مرگبار سایتهای سبز… یا به عبارت دیگر سایتهای زرد متمایل به قهوه ای می شود احساس کرد… از آن همه کبکبه و دبدبه… مانده است فقط: بوی لاشه متعفن جنبش سبز… آقایان خود را آتش زیر خاکستر می پندارند و حال آنکه … گوش باز کنند صدای مگسهای نشسته بر خود را می شنوند… نه اینها دغلان دور شیرینی نیستند… این را من نمی گویم… از متخصصین علم انگل شناسی بپرسید…

دیگر حتی صدای پارس های شبانه لندن نمی آید… صدای زوزه های واشنگتن… و حتی صدای اگزوز پاره حنجره شیخ… سبزها … این قلیل محجورین سرسره الاراده… و این جریان سست الاثبات… بدجور خفه خوان گرفته اند… و ما هیچ وقت ابراز همدردی نمی کنیم آقایان سبز… چرا که سوزشی این چنین را ابلیس جهنم مکان هم تاب نمی آورد… و ضمن عرض پوزش… متعجبم در این وانفسای درد… و پس از صیحه “وامقعدای” حضرات سبز… چه سکوت مرگباری نشسته است بر چهره “پوست قورباغه ای ها“…؟!

تکمله: سپاس ویژه از “معبر سایبری” و “خط شکن” و سایر وبلاگ نویسان مشارکت کننده بابت همه زحمتهایی که کشیده اند و این برادر کوچک خود را مستحق الطاف مخلصانه خود دانستند…

تکمله ۲: امشب اگر دوستان همراهی می کنند از ساعت ۹ شب به بعد بحث با موضوع شخصیت شناسی عناصر اصلاحات/ شخصیت شناسی محسن کدیور خواهیم داشت… این را هم عرض کنم که مبحث پیرامون این فرد زمان زیادی برای بحث نیاز دارد… ممکن است دو یا سه شب آینده هم به این قضیه بپردازیم…

غلط کردید بیشمارید

 

این نشانی اشتباه است !!

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم مرداد 1389 ساعت 10:58 شماره پست: 498

 

هاشمی رفسنجانی : نقاره خانه ، بدعت است !!

 

اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار ، صفحه 121 مخالفت امیرکبیر با نقاره خانه ها را ستوده و از آن به عنوان مقابله با بدعت ها ! یاد می کند :

" امیر با نقاره خانه ای که ابداْ ریشه دینی و مذهبی ندارد و متأسفانه بنام یکی از مظاهر مذهب هنوز هم در شهرستانهای مذهبی رواج دارد مخالف بود "

این توضیح ضروری است که هر طلبه ای با حداقل آشنایی با مفاهیم دینی می داند بدعت به امری گفته می شود که خارج از دین بوده و آن را به دین نسبت دهند .

این در حالی است که در طول تاریخ کسی مدعی نبوده نقاره خانه ها جزو دین است که نگرانی از خلق یک بدعت به وجود بیاید و دقیقاً به همین دلیل است که در طول تاریخ هیچ یک از بزرگان و مراجع دینی که از علم و تعهد بیشتری نسبت به نگارنده کتاب مذکور برخوردارند نقاره خانه ها را مغایر با اسلام ندانسته اند . به طور مثال عید نوروز جزو دین نیست اما پیشوایان و علمای اسلام آن را معارض با دین ندانسته و حتی توصیه هایی را برای بهره برداری مؤمنانه از این عید باستانی بیان نموده اند . بنابراین کسی پایبندی مسلمین به آداب نوروز را بدعت در دین نمی خواند .

نکته دیگر که درباره دغدغه های هاشمی رفسنجانی برای تقابل با بدعت ها لازم به ذکر می باشد این است که کاش حساسیت و غیرت دینی این بزرگوار در مورد ظهور پدیده هایی همچون اسلام تکنوکرات و توجیه دینی اشرافی گری ، قبیله گرایی ، رانت خواری ، عدالت سلیقه ای و . . . به عنوان تهیدهایی جدی که تحریف بنیان های اسلام ناب محمدی (ص) را هدف قرار داده اند نیز به اندازه خطر ! نقاره خانه ها برانگیخته می شد .

 
تارهای عنکبوت !
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم مرداد 1389 ساعت 9:46 شماره پست: 497

 

بررسی رفتار با اسرای ایرانی در اردوگاه های رژیم بعث و مقایسه آن با کنوانسیون ژنو لایه هایی دیگر از توحش مزدوران بعثی و مظلومیت سربازان خمینی را برای تاریخ بازگو می کند . خواهر ارجمند خانم شیما تقی زاده در این ارتباط مقاله ارزنده ای را به رشته تحریر در اورده که خلاصه ای از آن به زودی در نشریه امتداد منتشر خواهد شد . با توجه به اهمیت این بحث لازم دانستم بخش هایی دیگر از این مقاله ارزشمند را در وبلاگ خود در معرض مطالعه علاقمندان و پژوهشگران قرار دهم :


تارهای عنکبوت !

بررسی تعهدات عراق نسبت به اسرای ایرانی در ارتباط

با کنوانسیون ژنو

   « وارد اتاق که شدم، تنها با یک نگاه کردن کافی بود که مو بر اندام آدم راست شود آن جا علاوه بر چیزهایی مثل دستگاه شوک و انبر قفلی که مخصوص کشیدن ناخن بود وسایل دیگری هم از قبیل اتوی برقی، دستگاه فلک و پنکه سقفی وجود داشت. در جای جای اتاق لکه های شتک زده از خون را می دیدی ...... مابین این شکنجه ها بچه ها بارها و بارها از هوش می رفتند ، که بعثی ها بارها بارها آنها را به هوش می آوردند و با کمک دو سه تا دکتر زبده وارد به کار اگر لازم می شد با تجویز پمادها و آمپولهای تقویتی قوی طرف را برای وعده های بعدی شکنجه آماده می کردند ».

اینها تنها چند سطری از هزاران صفحه مستند از خاطرات تلخ آزادگان ایرانی در بند رژیم بعثی است که در تحت شدیدترین فشارهای روحی و روانی و جسمی دوران اسارت خود را سپری می کردند و هنوز بسیاری از آنها که از این قساوتها جان سالم به در بردند این زخمها را به همراه دارند و چه بسیار که غریبانه و در زیر دست جلادان قدرتهای به ظاهر بزرگ لیبرال  سرمایه دار در زندانهای رژیم مزدور به شهادت رسیدند .

ماشین نظامی عراق به طور رسمی در 31 شهریورماه سال 1359 شمسی در یک اقدام کاملا غافلگیرانه به مرزهای اسلامی ما یورش آورد و مسافتی در حدود 1500 کیلومتر را اشغال کرده و جنگ نابرابر 8 ساله علیه ایران را آغاز کرد که تبعاً قربانیان زیادی داشت .یک دسته از این قربانیان اسرای جنگی ایرانی بودند که در اردوگاههای اعلام شده وگاه مخفی و یا زندانهای مخوف عراق مورد شکنجه و رفتار وحشیانه قرار گرفتند .تا آنجا که از کوچکترین حقوق اولیه انسانی نیز در بیشتر موارد بر خوردار نبودند.این جریان در حالی اتفاق می افتاد که ایران و عراق هر دو از امضا کنندگان کنواسیون سوم 1949ژنو بود بودند .

برای روشن تر شدن مطلب ودست یابی به آنچه  که عراق باید در طول جنگ با ایران و پس از آن  به عنوان تعهدات خود در برابر اسرای جنگی انجام می داد در این چند سطر موضوع اسیران جنگی و حقوق آنها را در فقه اسلامی و سپس در حقوق بین الملل وحقوق عرفی و کنوانسیون های مختلف بررسی می کنیم.

کلمه اسیر از ریشه « اَسر» به معنای بستن، در بند کردن و بسته شدن است . و در فقه اصطلاحا به معنای فردی است که در جنگ به وسیله نیروی فاتح دستگیر شده و به پشت جبهه منتقل میشود .

به طور معمول اسارت جنگجویان و رزمندگان از موارد طبیعی هر مخاصمه و جنگی است  و اصل در تفاوت بین یک نظام دینی که پایه های آن مبتنی بر ارزشهای اخلاقی است بایک نظام غیر دینی نیز در همین موضوع استوار است .چرا که یک نظام دینی بیشتر برگرفتن اسیر به جای کشتار وسیع و دسته جمعی تکیه دارد و اینچنین قتل عام ها را برای فرار از گرفتن اسیر جایز نمی داند. البته خود موضوع اسارت گرفتن در اسلام نیز همانند خود جنگ مبتنی بر ضرورت هاست ونه به عنوان یک اصل اولیه و نظام دینی تا جاییکه توان دارد ابتداءً از جنگ پرهیز می کند ؛ مگر در شرایطی که اقتضا ، ضرورت و اضطرار ایجاب می کند . در نتیجه موضوع اسارت گرفتن نیز بالتبع یک امر اجتناب ناپذیر است چرا که در برابر جنگجویان به هر طریق باید آنها را از جنگ باز داشت که این میسر نمی شود مگر با کشتن و یا به اسارت گرفتن ؛ بنابراین تردیدی نیست که صحه گذاشتن اسلام برگرفتن اسیر مبتنی بر همین دیدگاه پرهیز از خشونت  است .ولی اینکه با این اسرا چگونه برخورد شود خود جای تامل و دقت دارد چرا که در بحث حقوق و تکالیف در اسلام حق آزادی و حق  حیات انسانی و کرامت انسانی همواره مورد تاکید بوده است .

نمونه هایی از مظلومیت اسیران و آزار آنها توسط گروه اسارت گیرنده و مذمومیت و تقبیح وتحریم این عمل از نظر اسلام در قرآن آمده است . در سوره بروج آیات 4-8 آمده است :  «مرگ بر آدم سوزان خندق آن گاه که در کنار آتش نشسته بودند ونظاره گر شکنجه وسوختن مومنان در آن بودند» .این آیات بر اساس منابع تفسیری وتاریخی بزرگ در باره سوزاندن مسیحیان نجران به وسیله یهودیان پیروز به رهبری ذالنواس پادشاه یمن است. .

همین طور آیات8 و9 سوره انسان دروصف مومنان ودرتشویق ایشان در پذیرایی از اسیران می فرماید : «وهم به دوستی به فقیر واسیر وطفل یتیم طعام می دهند .ما فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم و از شما هیچ پاداش وسپاسی هم نمی طلبیم » . در سیره پیامبر مکرم اسلام (ص) آمده است که: «استوصوا بالاساری خیرا » با اسیران به نیکی رفتار کنید .ویا فرموده اند : «انهم اخوانک فاطمعوهم مما تاکلوا والبسوهم مما تلبسون» .آنان برادر شمایند پس از خوراک وپوشاک خویش آنها رابپوشانید.  

پرداختن به موضوع اسیران جنگی از دیدگاه اسلام در گنجایش این نوشتار نیست. ولی آنچه که در همین مختصر بر می آید مخالفت شدید اسلام با برخوردهای غیر انسانی با اسرا و توصیه شدید در ارتباط نیکی با ایشان است .

بحث اسرای جنگی و حقوق آنها  از زمانی نه چندان دور وتبعا سال ها بس از ابلاغ دستورات انسان ساز اسلام درسطح حقوقی در جهان مطرح شد.تا قبل از آن در عصر قدیم اسارت به معنای مرگ تدریجی بود و تنها در دوران بعد از آن در قرن 7 قبل از میلاد کوروش کبیر در زمینه رفتار انسانی با اسیران جنگی دستوراتی داد که بر طبق آن مجروحان کلدانی باید مانند مجروحین سپاه ایران مداوا شوند . و بعدها نیز در دوران تمدن اسلام بود که اسرای جنگی مورد حمایت قرار گرفتند به هر حال اولین قدمی که در عرصه جهانی برای تدوین اصول و قواعدی در حمایت اسرای جنگی برداشته شد در اواخر قرن 17 میلادی بود که عموما جنبه عرفی داشت ولی کم کم و با مرور زمان به اسناد بین المللی پیوست  و تا حدودی شکل الزامی پیدا کرد .یکی از رسمی ترین و مطرح ترین این معاهدات چهار کنوانسیون 1949 ژنو ودو پروتکل الحقای 1977 است .ولی  به طور ویژه این کنوانسیون سوم ژنو بود که به حمایت از اسیران جنگی اختصاص داشت.در این کنوانسیون به شرایط اسارت و مدت زمان اسارت اشاره شده است . به موجب آن رزمندگانی که به دست دشمن گرفتارمی شوند، اسیر جنگی فرض شده و استحقاق کلیه حمایت های متعلق به آن وضعیت حقوقی را دارا هستند .در ادامه طی یک ماده ابتدا نیروهای مسلح و رزمنده را تعریف کرده و مبتنی بر همین تعریف در ماده 43 بیان می کند : هر رزمنده ای که به دست نیروهای مخالف بیفتد، اسیر جنگی است. بر پایه همین معاهدات هرگاه فردی اسلحه خویش را بر زمین بگذارد و وسیله ای برای دفاع نداشته وتسلیم شود نباید هدف حمله قرار گیرد و باید اسیر گرفته شود واز همان آغاز اسارت تا خاتمه آن و باز گشت به کشور خود جان ، مال ، سلامت روحی وجسمی ، شرافت وحیثیت آنان محترم وتحت حمایت است و قدرت اسیر گیرنده ملتزم به ایجاد حالات فوق است . وملتزم است اسرای سالم ومجروح راتحت مراقبت قرار داده و آنها را به شیوه های مناسب و مطمئن با حفظ احترام به مناطق امن انتقال دهند .بر طبق این کنوانسیون تفتیش و باز جویی از اسرا به منظور شناسایی هویت آنان مجاز است ولی غارت اموال ویا کسب اطلاعات نظامی از آنان و شکنجه به هر نحوی را ممنوع اعلام کرده وتنها هدف از اسارت نیروهای طرفین را جلوگیری از شرکت آنان در جنگ می داند .در ادامه  این کنوانسیون آمده : افسران زنان  و سالخوردگان باید از رفتار ترجیحی برخوردار باشند هر اسیر حداکثر یک هفته پس از اسارت به بازداشتگاه منتقل شده و مراتب حال و وضعیت او به خانواده اش وکمیته بین الملل صلیب سرخ که به منظور بررسی وضعیت اسرا تشکیل شده اطلاع داده شود و امکان مکاتبه دایمی او با خانواده اش نیز فراهم گردد . همچنین بیان شده که فعالیت های دینی آموزشی ورزشی وتفریحی آنان باید مورد توجه قرارگیرد و امکانات لازم در این راستا دراختیار آنان قرار گیرد . همچنین طبق مفاد این پیمان بیگاری و بردگی ممنوع است . در ادامه اسرا را ملزم به رعایت قوانین متدوال با عرف قدرت اسیر گیرنده کرده و نقض آن توسط اسرا را موجب تنبیه انضباطی می داند ولی به هر حال تنبیه فردی وجمعی  وخشن را  ممنوع کرده است. طبق مفاد این کنوانسیون  مجروحان و بیماران هم باید مورد مراقبت قرار گرفته و به کشور خود بازگردانده شوند.

در ادامه این معاهده آمده است که نقض برخی از موارد فوق از قبیل قتل عمد شکنجه رفتار غیر انسانی آزمایش های پزشکی و بیولوژیکی، وارد آوردن درد و رنج و یا جراحت شدید جسمی و غیره از جمله جنایات جنگی است. و موجب مسوولیت کیفری فردی وهم مسوولیت بین المللی دولت خاطی می گردد.و به طور کلی تمامی طرفهای پذیرنده کنوانسیون نسبت به مقررات آن مسوولند ودر صورت نقض مسوول پرداخت غرامتند. واز طرف دیگر تمامی دولتها در برابر نقض این قوانین باید از خود واکنش نشان دهند ودولت خاطی را وادار به مراعات کنند .چراکه هدف نهایی این مقررات حفظ کرامت انسان و کاهش آلام دوران اسارت است. آنچه که در بالا درباره اهم مطالب مندرج در کنوانسیون سوم ژنو آمده است تماما باید از طرف کشورهای امضا کننده و پذیرنده آن مراعات گردد و با توجه به اینکه ایران وعراق هر دو در دهه 50 میلادی آن را به رسمیت شناختند ومکلف به انجام آن بودند . ولی آنچه که در بازه زمانی 10 ساله اسارت رزمندگان ایرانی دیده شد و در خاطرات و حتی گزارشات متعدد کمیته های صلیب سرخ مطرح شده همه وهمه مواردی از نقض این کنوانسیون است .که در ادامه مصادیقی مستند ومستدل از نقض این کنوانسیون توسط رژیم بعث عراق و عدم پایبندی ایشان به تعهدات بین الملل را با توجه به بندهای کنوانسیون حمایتی ژنو   ذکر می کنیم که تنها مشتی از خروارها جنایت دولت وقت عراق است.

مصادیق نقض:

اعدام اسیران ایرانی وقتل عمد مجروحین ؛ چنانکه هر اسیر ایرانی قادر به بیان چندین نمونه از اینگونه اقدامات توسط نظامیان عراقی است. به نحوی که اگر متوجه می شدند فردی سپاهی است در همان خطوط مقدم وی را به شهادت می رساندند و یا نهایتا به استخبارات عراق تحویل داده می شد ودیگر اطلاعی از  او در دسترس نبود که  همان طور که در مطالب قبلی نیز ذکر شد این اعمال دقیقا از مصادیق جنایات جنگی است. در صدر اسلام نیز پیامبر از کشتن اسیر به شدت نهی می کردند و می فرمودند : « زینهار که کسی در امور اسیر جنگی برادر خود دخالت کرده او رابکشد » .آنچه که از ایشان درباره قتل اسیران به ما رسیده است بسیار محدود و نادر است و با دقت و بررسی مشخص می شود که این احکام و مجازات مرگ برای آنها درباره جرایمی بوده که اسیر قبل ازاسارت وخارج از محدوده جنگ مرتکب شده است ، از قبیل جرایمی که علیه شخص رسول الله و یا اسلام بوده که ارتباطی به موضوع اسارت آنها ندارد از این جمله دستور قتل عقبه بن ابو معیط است که نه به دلیل اسارت بلکه به خاطر عمل قبل از جنگش در ارتباط با تعرض به پیامبر بوده است ونیز نضر بن حارث که از شریرترین وسرسخت ترین بت پرستان بوده است .در حقیقت اینها از حیث فقهی مرتکب اعمالی شده بودند که در زمره جنایتکاران جنگی بوده اند .

ماده 85 کنوانسیون ژنو نیز قرنها پس از اسلام در این مورد چنین می گوید : «اسرای جنگی که مطابق قوانین دولت اسیر گیرنده به دلیل جرایمی که قبل از اسارت مرتکب شده اند تحت پیگرد قرار می گیرند وحتی درصورت محکومیت از مزایای معینه در این کنواسیون بهره مند خواهند گردید» . در این میان رژیم بعث عراق نه تنها قوانین عرفی وبین الملل را زیر پا نهاد  بلکه به صراحت با دستورات دینی هم به مواجهه برخواست .از این قبیل اعدام های خود سرانه و قتل مجروحین موارد بسیاری وجود دارد که در اسناد تازه ای که از جنایات صدام در خصوص کشتار اسرای ایرانی عملیات بدر و خیبر و درگیریهای  شرق بصره افشا شده در طی گزارشی مکتوب چنیم آمده است : 30نفر از اسرای دسته پیاده یکی از یگان های بسیج عمل کننده در عملیات بدر که هیچ رتبه فرماندهی نداشتند، پس از انتقال به بصره در سالنی به خط شده و بازجو بلافاصله پس از ورود به سالن با کلت کمری خود یکی اسرا را بدون سوال و جواب به شهادت رساند .واز دیگران درخواست اطلاعات کرد ، در حالیکه واضح بود هیچ کدام اطلاعاتی ندارند و یکی پس از دیگری قربانی شدند.

در ادامه این گزارش  آمده : کشتار اسرای زخمی چنانکه تیرهای خلاص به اسرای مجروح ایرانی توسط یگان های رزمی عراق شلیک می شده واندک مجروحین منتقل شده به بصره در شرایطی که احتیاج به مراقبت های پزشکی داشتند به حال خود رها شده وسپس در قسمت بار کامیون نظامی جان داده اند   در حالیکه رسیدگی به وضعیت بیماران و سلامت جسمی ایشان طبق مفاد کنوانسیون بر عهده دولت عراق بوده است آنها با بی توجهی به وضعیت اسیران مجروح وعدم مداوای آنان با ضرب وشتم آنها را جابه جا کرده و با انواع خشونتها موجبات آسیب بیشتر و نقص عضو وگاه شهادت آنها می شدند . که در گزارشات متعدد صلیب سرخ نیز به آن اشاره شده است.

از دیگر موارد نقض مواد کنوانسیون می توان به استفاده دولت عراق از بازداشتگاهها واردوگاههای مخفی استنادکرد که اسرا را به صورت نامعلوم و بی هویت برای مدت طولانی در آنها نگه داری می کردند .به گونه ای که سازمانهای بین المللی هم از وجود چنین مکانهایی بی اطلاع بودند .طبق گزارشاتی که اخیرا توسط دولت عراق منتشر شده تعداد زیادی از این اسرا که به این اردوگاهها منتقل می شدند بدون اینکه در لیست صلیب سرخ وارد شوند در اردوگاههای مخفی شمال عراق اعدام شده سپس آنها را با لباس کردهای عراق به همراه پیشمرگان کرد عراق و با هویت کردی در گورهای دسته جمعی دفن کردند. تک تک موارد بالا از جمله عدم ثبت اسامی ومعرفی اسرا به صلیب سرخ از موارد نقض است .

 از دیگر موارد ، نقل وانتقال اسرا به شیوه های غیر انسانی وظالمانه است به طوریکه علاوه برمستندات گوناگون و خاطرات ضبط شده از اسرا حتی تصاویر پخش شده از تلویزیون عراق و آرشیوهای موجود نشان می دهد که دستها وچشمهای اسرای ایرانی از همان ابتدا با سیم تلفن بسته وبا ضربات متعدد قنداق تفنگ ولگد و بدون دسترسی به آب وغذا به اردوگاهها منتقل می شدند .

از دیگر موارد وجود قوانین سخت وغیر متعارف در اردوگاهها وضرب وشتم دایمی اسراست چنانکه در گزارش های صلیب سرخ آمده است : «نگهبانان بازداشتگاهها مقررات خود را اِعمال می کنند  و در اِعمال آن آزادی کامل برخوردارند وضرب وشتم اسیران جنگی وتحقیر و اهانت به آنان ادامه دارد ». همین طور در گزارش بازدید  نمایندگان صلیب سرخ از بازداشتگاه رمادی 1 آمده است:« سربازها همواره چماق به دست دارند و به هر بهانه ای اسیران را مورد ضرب و شتم قرار می دهند» .

ممنوعیت هرگونه فعالیت مذهبی تفریحی آموزشی  وگاه ورزشی از سوی نظامیان عراقی درحقیقت نقض مواد34 و38  کنوانسون سوم ژنو است.تنبیهات جمعی وضرب و شتم گروهی اسرا و انفرادی های طولانی با شرایط طاقت فرسا در هنگام برگزاری چنین مراسمات یکی از نتایج انجام این فعالیتها توسط اسرا بوده است.  بی احترامی و اهانت  و سخت گیری به افسران ومسولان رسمی بازداشت شده ایرانی وزنان وسالخوردگان که طبق مفاد کنوانسیون باید از موقعیت  ترجیحی برخوردار باشند نمونه دیگری ازموارد نقض قوانین توسط دولت عراق بوده  است.

به اسارت گرفتن و بازداشت غیر نظامیان مرز نشین و کوچ دادن آنها و گاه قتل عام آنها در شهر های مرزی ، تجاوز به زنان ودختران در شهر های اشغال شده ، بازداشت پزشکان ، بهیاران ،اعضای هلال احمر وخبرنگاران  از مواردی است که نشان می دهد دولت عراق هیچ گونه پایبندی به تعهدات خود برای رعایت قوانین بین الملل در زمان جنگ نداشته است.

از عمده ترین و شاید دردناک ترین موارد نقض کنوانسیون ژنو در ارتباط با اسیران جنگی توسط سربازان عراق نقض اصول مربوط به بازجویی از اسیران جنگی ایرانی است. ماده 17 کنوانسیون های ژنو مقرر می دارد که اسیران جنگی باید فقط نام شماره سریال وتاریخ تولدشان را در بازجویی بیان کنند. البته تقاضای اطلاعات دربعضی از موارد با صرف نظر از وضعیت اسیر جنگی مشکل است .اگرچه ماده مزبور به کار گیری فشار فیزیکی برای کسب اطلاعات را ممنوع کرده و مقررات بین الملل از جمله کنوانسیون منع شکنجه ومیثاق بین المللی حقوق مدنی وسیاسی نیز دراین باره قابل اعمال است. به گزارش "ایسکانیوز"، در تازه ترین انتشار جنایات جنگی و ضد بشری رژیم کافر بعث، عبدالرشید الباطن بازپرس گارد ویژه ریاست جمهوری عراق که مامور کسب اطلاعات و بازجویی از اسرای ایرانی بوده و به زبان فارسی آگاهی و سالهایی را نیز(اوایل دهه 50 شمسی) در ایران بسر برده تایید می کند که از کشتار اسرای ایرانی لذت می برده است.وی می گوید: بسیاری از اسرای ایرانی را در دو سال اول جنگ پس از پنج دقیقه بازجویی با گلوله زده ام..عبدالرشید می افزاید: پس از گذشت دو سال محتاط تر شدم. کمتر دست به اسلحه برای کشتار اسرای ایرانی می بردم. وی در خصوص استخبارات رژیم بعث عراق ویژه اسرای ایرانی نیز می گوید: زندان (سجن) بغداد در نزدیکی منطقه الرشید یک کمپ بزرگ بود که ایرانی های تازه به اسارت درآمده وبه زعم او برخی از اسرای ناراحت ایرانی در سایر اردوگاه ها را به آنجا می آوردند.وی در افشای جنایات این زندان مخوف می گوید: در این زندان حتی اسرای زخمی ایرانی نیز تا سرحد مرگ شکنجه می شدند.به گزارش ایسکانیوز ، وی تایید کرد که یک اسیر ایرانی در این اردوگاه ها با بنزین به آتش کشیده شد.وی از شکنجه های صلیبی نیز پرده برداشت و گفت: اسرای ایرانی را در این زندان با دست باز و ایستاده می بستند. یکی از شکنجه های معمول، کندن پوست اسیران ایرانی بود که ریش در صورت داشتند. عبدالرشید اضافه کرد: ابتدا با تیغ محل ریش های صورت را برش داده سپس با سرنیزه اسلحه کلاشینکف پوست صورت را می کندیم.وی از گاز گرفتن و کندن سینه های اسرای ایرانی در شرایط بستن به صلیب نیز پرده برداشت و گفت: ترحم در این کمپ مخوف اصلا وجود نداشت و با دستور مستقیم مقامات بعثی اسیران ایرانی باید مرتبا مورد آزار و شکنجه باشند.عبدالرشید تائید کرد که برخی از اسرای ایرانی در منابع آب کمپ بغداد، بعقوبه و برخی دیگر از اردوگاه ها به قتل رسیده اند.وی در خصوص سوزاندن یک اسیر ایرانی با آب جوش نیز می گوید: یکی از اسرای ایرانی با هبانه (منبع بزرگ سفالی عربی مخصوص نگهداری آب) توانسته بود قوری برای تهیه چای درست کند. پس از اینکه متوجه این کار او شدیم سرش را در آب جوش همین منبع سفالی کردیم و او به شدت مجروح شد.این سرهنگ جنایتکار عراقی که در اکتبر سال گذشته میلادی بازجویی شده است در خصوص یکی از اسرای نوجوان عراقی که توسط وی با گلوله کلت کمری اش به شهادت رسیده است، می گوید: وقتی می خواستم در سر این اسیر ایرانی شلیک کنم ،او در حالت تب شدید بود، بدنش می لرزید و هذیان می گفت   و یادم می آید به عربی پدرش را صدا می کرد. به معاونم گفتم کار را تمام کند. وی تصریح می کند که دستور داشتیم اسرای عرب ایرانی (عشایر عرب خوزستان) را بیشتر شکنجه کنیم و زود از بین ببریم. .همه این موارد نشانه های کوچکی از  نقض کنوانسیون ی بینالمللی است که عمدتا نقض قوانین مشمول موضع ماده 130 کنوانسیون سوم و بخشی دیگر نیز در زمره نقض های عادی مواد کنوانسیون سوم است. آنچه که امروزه باید مورد توجه قرار گیرد تا از وقوع حوادث مشابه در سطح جهان نیز جلوگیری شود مسوولیتی است که به خاطر نقض تعهدات حقوقی و بین المللی متوجه عراق است .این مسولیتها شامل مسوولیت کیفری فردی مقامات و نظامیان عراقی است .که طبق قوانین وضع شده در حقوق بین الملل امکان محاکمه و مجازات این افراد به عنوان جنایت کار جنگی فراهم شده است .در حقیقت اصل مسوولیت کیفر فردی در حقوق بین الملل جنبه عرفی داشته ونیز در اسناد بین الملل از زجمله اساسنامه دادگاه نورمبرگ واساسنامه دیوان بین الملل کیفری مورد تاکید واقع شده که بر اساس آنها تنها با مجازات افرادی که مرتکب چنین جنایاتی شده اند مقررات حقوق بین الملل قابل اجراست. بنابراین تمامی افرادی که درموارد نقض حقوق اسرای ایرانی نقش داشتند از فاعل اصلی گرفته تا معاون و شرکا و آگاهان نسبت به این موارد نقض همه مسوول بوده وقابل پیگرد کیفری ومحاکمه ومجازاتند.وچنانچه این افراد جنایتکار به هر کشوری پناهنده شوند باید طبق ماده129 کنوانسیون ژنو توسط کشورهای متعهد تعقیب بازداشت ومحاکمه شوند ویا طبق قوانین بین الملل به در اختیار دیوان بین المللی قرارگیرند. نوع دیگری از مسولیتی که متوجه دولت عراق است مسوولیت بین المللی دولت عراق است   در ماده131 کنوانسیون سوم نیز ذکر شده: «دولتها نمی توانند با محاکمه مرتکبین موارد نقض عمده از خود سلب مسولیت کند» .نتیجه چنین بندی در مقررات همانا جبران خسارت است که بررسی نوع این جبران خسارت ومکانیزمهای آن جای بحث های حقوقی دقیق دارد که از حوصله این بحث خارج است . به هرحال شاید یک از راههای کاهش آلام  درد و رنج دوران اسارت آزادگان سر افراز ما پی گیری و محاکمه مجرمان و نیز جبران خسارت به آنهاست ولی افشای  این حقایق یعنی نقض عمده حقوق اولیه وانسانی در افکار عمومی جهان شاید راهی دیگر برای کاهش دردهای روحی ومعنوی ایشان باشد تا از سوی دیگر شاید شاید موجبات شرمساری حامیان عرب و غربی صدام گردد چرا که آنها هم طبق ماده 1 مشترک کنواسیون ژنو با توجه به آگاهی از نوع اقدامات رژیم بعث در ارتباط با اسرای ایرانی موظف به واکنش نشان دادن بودند ولی نه تنها بر این اعمال سر پوش گذاشتند بلکه با حمایتهای همه جانبه نظامی وسیاسی مهرتاییدی بر این اقدامات وحشیانه زدند . هر چند که امروزه خود این کشورها به خاطر  برپایی اردوگاههای شکنجه در کمپ دلتا (گوانتانامو) وافشای رسوایی های شکنجه وضرب و شتم اسیران و حتی غیر نظامیان و تعدی وتجاوز جنسی به زنان ومردان کودکان در ابو غربیب وسایر زندانهای عراق وافغانستان که در اختیار این کشور هاست در معرض اتهامند..

کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق . شیما تقی زاده

 

رمضان در اسارت (مقاله وارده)

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم مرداد 1389 ساعت 9:33 شماره پست: 496

 

نشاط روزه داری

 

لقد خلقناالانسان فی کبد.

رنج نامه بشر هیچ گاه پایان ندارد .بساط درد همواره برای مومن گسترده است و در این میان آنکس که گرامی تر است و کاسه ی صبرش  وسیع تر ، بار بیشتری بر می دارد و درد را با جان و دل می پذیرد بی آنکه خم به ابرو بیاورد و گله ای عرض بارگاه کبریایی کند .چرا که به خوبی میداند  این رنج ها ودرد هاست که درجه ی قرب او را تعین می کند و در نزد خدا از او دردانه ای الهی می سازد. کم ندیدم و کم نشنیدم از دردانه هایی که در تنگنای اسارت ، در ادامه کاروان اسرای کربلا، پابه میدان بلا گذاشتند .آنگونه که صبر زینبی آنها کمر دشمن را به خاک مالید .صبری شیرین به گوارایی شربت شهادت و گاه حتا شیرین تر از آن .کم نبود تعداد مردانی که مصیبت ها و رنج های مسیر طاقت فرسای اسارت را ،با زیبایی ها ی معنوی در آمیختند و برای خود در دل دشمن عیشی  گوارا فراهم آوردند.ریسمان الهی را محکم در مشت های خود فشردند. هرچند خار هجران و فراق خانواده ،بر دست و پای نازکشان فرو می رفت اما صبر ورزیدندو صبر ورزیدند ، چراکه دریافتند

باغبان گر چند روزی صحبت گل بایدش           بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

 

در راس معنویت آنها ،توکل به خدا موج میزد .تنها انیس و رفیق و یاری دهنده ی آنها خود خدا بود. آنهم چه خدایی ! خدایی که صابر است و صابران را دوست دارد . در بند ظلم گرفتار بودند اما ، از پای ننشستند .کم نیاوردند و خلوت تنهایی را با صبر پر کردند . با عشق راه صبر را در نشاط های معنوی خویش هموار کردند .

اسارت خمودگی نداشت . وجود نشاط های معنوی ، صبر و استقامت اسیران را در برابر سختی ها تقویت می نمود .

از میان این نشاط های معنوی ، دو نشاط بود که عشق و نور و ایمان را در دل آنها دو چندان می کرد .دو نشاط که بیشتر از همه جذب می کردو مرد می ساخت . نشاط عزاداری بر حسین و نشاط روزه های زیبای اسارت .دشمن به خوبی این رمز تقویت روحیه را دریافته بود و سعی بر آن داشت تا به هر ترتیب که شده با آن مبارزه کند .پس مقابل آنها ایستاد . عبادت ها و سینه زنی ها ممنوع شد . در این ایام وحشیانه به جان اسرا می افتادند. میزدند و میزدند بی آنکه رحمی در دل سنگشان به نرمی نوازش بدل شود . اما غافل از این بودند که نه این شلاق ها و لگد ها و کابل ها  اسیران عشق را از پا در می آورد و نه محدودیت ها و شکنجه های روحی .در هر ضربه ی شلاق ، از صمیم دل هر اسیری  فریاد "یا زهرا " و" یا حسین" و یا "علی "بود که بر میخواست و خشم دشمن را دو برابر می کرد . و این مسکن های تقویتی، نور معنویت را در دل آنها روشن تر می کرد .  

  شبهای رمضان ، شبهای دلتگی های معنوی بود . شبهای قرب و توسل  به بارگاه عظمت خداوندی . شبهای بارانی شدن چشمهایی که به روی دنیا بسته بود به دور از فرزند و عیال و خانواده .  شبهای واشدن دلهایی بود که در چار چوب تنگ اسارت ، ملکوت آسمان ها و زمین را همچون ابراهیم خلیل الله طی کردند و غبطه ی کروبیان را برانگیختند .

روز و شب ماه رمضان روز وشبهای خودسازی های انسانی بود . شرایط ، شرایط نامساعدی بود .عراقی ها در کمین بهانه ای بودند برای خالی کردن عقده هایشان بر روی اسرا . و این ایام  شرایط   را برای عراقی ها فراهم کرده بود تا با شکنجه های وحشیانه ، مانع روزه داری و عبادت و شب زنده داری اسرا بشوند. اما مگر می شد مقابل مسلمانیِ انسانهایی ایستاد  که در ایمان به خدا امتحان خویش را پس داده بودند .

  بسیار جرات می خواست تا در دل دشمن ، بر خلاف عقیده ی او عمل کنی . روزه بگیری و در مناجات های سحر گاهی سر بر سجده بگذاری و یارب یارب سر دهی . بسیار عاشق می خواست تا  در محاصره ی کابل ها و شلاق ها ،  در عمق تنهایی در خود بگریی و بگویی الهی یا انیس من لا انیس له، یا رفیق من لا رفیق له، یا شفیق من لا شفیق له ، یا حبیب من لا حبیب له .

  این ماه اوج فعالیت های مذهبی و فرهنگی  و عرفانی اسرا بود .شبهای قدر آنقدر زیبا و دل انگیز بود که یاد آن شبها هنوز بعد سالیان سال ، گاه دل آنهارا تنگ روزهای اسارت می کند. دلتنگ صفا و سرورها. دلتنگ تشنگی ها و گرسنگی ها میکردند . نه آب به اندازه ای بود که سیرابشان کند نه غذا به مقداری که  سیرشان. با این وجود همان اندک را به بیماران ایثار می کردندو خود تنها با یک لقمه ی کوچک افطار و سحر خود را پر می کردند.

   دعاهایی دلنشین و زیبای این ماه ، گویی  شرح عاشقانه ی  احوال آنها بود . امید های زیادی را در دل آنها روشن می کرد .چرا که در کلمه به کلمه ی دعاها و نیایش ها رد پای سبز خدا بود که آنها را به سمت خود می کشید . با آنها حرف میزد واز عمق دل و جان شان کلام دل انگیزش را نوش میکردند. گاه در یک ماه رمضان هر اسیری هفت تا هشت بار کلام عشق را ختم می کرد و به وجد روحانی حق می رسید .همین دعا ها بود که وعده های آزادی و رهایی از بند دشمن را به آنان می داد. گوشه گوشه دعای افتتاح و دعای شبهای معنوی رمضان بشارت بود به رستگاری . و چه چه زیبا بود در تعقیب هر نماز رمضان دعا کردن اسیری برای اسیری خودش ( الهم فک کل اسیر )  خاطرشان جاودان باد

  

طاهره ده پایینی پژوهشگر دفاع مقدس

 
بر زمین مانده !
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم مرداد 1389 ساعت 22:29 شماره پست: 495

 

آقامفید اسماعیلی سراجی ٬ بسیجی پاسدار و آزاده فرهیخته ای است که چند سالی را در نشریه سبزسرخ وابسته به کنگره سربداران شهید استان مازندران به عنوان سردبیر مشغول به فعالیت بوده است . در عرصه مجازی نیز وبلاگ بغض باران به مدیریت این بزرگوار اداره می شود . دوهفته ای است که ایشان به سمت مسئول کنگره مذکور منصوب شده است . به آقامفید تبریک گفته ام و برادرانه گوشزد کرده ام با توجه به شناختی که از دغدغه ها و دیدگاه های انقلابی او وجود دارد توقع از کیفیت و کمیت فعالیت های وی در این مسئولیت خطیر از سطح بالایی برخوردار خواهد بود .

آقامفید عزیز و درد کشیده ما می داند که سربداران شهید مازندرانی همچون هاشمی نژاد ، کشوری ، شیرودی ، بصیر ، ابوعمار ، نیاکی ، خلعتبری ، سجودی ، شجاعیان ، بهرامی ، موسی پسندی ، علمدار و  . . . به جرم مازندرانی بودن ! سال هاست که اسیر اهمال و ندانم کاری مسئولان ناآشنا و کم دغدغه فرهنگ ایثار و شهادت گردیده اند .

انتظار به حق آن است که با تحولی اساسی در نوع نگاه به فرهنگ پایداری و مفاهیم والای جهاد و مقاومت در سطح استان لاله خیز مازندران ، هر چه زودترغبار عزلت و گمنامی از چهره مشعشع سربداران عشق و رادمردی زدوده شود . انشاءلله

 

سپاه دارالمومنین

+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم مرداد 1389 ساعت 17:27 شماره پست: 494

 

با خبر شدم برادر بزرگوارم آقا علی رضا مرادی به سمت فرماندهی سپاه شهرستان بابل منصوب شده است . خاطرات حقیر از بزرگواری های این برادر عزیز البته بیشتر مربوط می شود به دوران نوجوانی و عضویت در بسیج علی بن ابیطالب علیه السلام که انصافا دوران پرخاطره و آموزنده ای بود . یکی از خصلت های خوب آقا علی رضا که باعث ارادت بیشتر من به ایشان شده طبع بلند و سعه صدر این بسیجی خدوم است . هیچ وقت از یاد نخواهم برد که شیطنت ها ٬ بازیگوشی ها و ماجراجویی های خودسرانه ای که به اقتضای همان سن و سال از امثال راقم این سطور سر می زد و گاه عکس العمل های طبیعی و غیرطبیعی و ناصبورانه بعضی از شبه بزرگان را در پی داشت همواره با درایت و حسن اخلاق وی از بحرانی آینده سوز به واقعه ای عادی و قابل اغماض تبدیل می گردید .

با توجه به خوی انقلابی و مذهبی مردم دارالمومنین بابل و وجود ظرفیتت های کم نظیری از جوانان متعهد و دلباخته اسلام و اتقلاب امیدوارم تجربیات گرانسنگ آقاعلی رضا در احیا و سامان دهی بیش از پیش استعدادهای بسیج در این شهرستان تحولی مشهود را ایجاد نماید .

 
فرزند ملت ؟!
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد 1389 ساعت 21:35 شماره پست: 493

   

 

هاشمی و نادرشاه !

 

هر مورخی که درباره نادرشاه تحقیق و اظهارنظری داشته حتی اگر ارادتی نیز به ساحت وی پیدا نموده نتوانسته رفتارهای ظالمانه این شاه افشاری را توجیه کند . درباره نادر می خوانیم :

نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست کشت. لازم به‌گفتن است که همواره پزشکی فرانسوی بنام "بازن" در رکاب نادر شاه بود که بنا به‌عقیده‌ای امکان وجود دسیسه از جانب او نیز می‌رود.

نادر برای تامین هزینه جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش‌هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. (ر. ک. صادق رضازاده شفق، کتاب نادرشاه)

 علل پایان کار نادر و زمینه های فروپاشی سلسله افشاریه نیز در برخی از کتب چنین بیان شده است :
1- ظلم و ستمهای بی اندازه ای که نادر در پنج سال آخر سلطنت خود مرتکب شد به قدری بود که زمینه های فروپاشی سلسله را فراهم کرد .
2- بیماری یا جنونی که پس از کورکردن پسرش رضا قلی میرزا به او دست داد .
3- سوء سیاست اطرافیان وی نسبت به او سبب بدبین شدن وی به تمام مردم گردید .
4- به همین دلیل وی سه سال آخر عمر خود را به آزار و اذیت اطرافیان و مردم نواحی مختلف پرداخت .
5- فشارها و ستمهای نادر در مشهد که به کور کردن مردم و بریدن گوش و بینی آنها منجر می گردید .
6- اقدامات شنیع نادر در اصفهان و کرمان و قتل و عام مردم و ساخت کله مناره از آنها .
7- تجاوزات و ستمهای بی اندازه نادر در اواخر عمر سبب تصرف و گریز مردم از او و حکومتش شد .
8- شورشها و طغیانهای اطرافیان و خصوصا وابستگان وی سبب شد که نادر در اواخر عمر سفاک تر شود .

حالا ببینید هاشمی رفسنجانی به عنوان یک روحانی چه تعبیری را درباره نادر به کار می برد :

" نادر فرزند ریگ بیابان و آفتاب سوزان و از قلب ملت بود . . . !! "1

1-       قهرمان مبارزه با استعمار نوشته اکبر هاشمی ص 92

کاش هاشمی فرزندان واقعی ملت را نیز باور می کرد و به انتخاب مردم احترام می گذاشت .

 

ریاست جمهوری علی لاریجانی !!

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد 1389 ساعت 11:49 شماره پست: 492

 

هفته گذشته سایت جهان نیوز خبری را درج کرد که حاکی از دیدار رو در رو و صریح رئیس مجلس با جمعی از اعضای بسیج دانشجویی بود . آن چه باعث شد این مطلب را در وبلاگ خود انعکاس دهم تلاش لاریجانی برای ماستمالی کردن برخی از کوتاهی ها و حرکت های غبارآلود خود در عرصه های سیاسی و نیز توجه و قدرت تحلیل دانشجویان در مقابل فرارهای علی لاریجانی می باشد . لازم به ذکر است محتویات این خبر انعکاس چندانی در رسانه ها نداشته است .

جمع بندی نگارنده از نتایج این گفتگو آن است که علی لاریجانی باید با رویای ریاست جمهوری خداحافظی کند .

مطلبی را که در ادامه می خوانید عیناً از سایت جهان کپی شده و غلط های املایی و انشایی آن متوجه سایت مذکور می باشد :


به گزارش خبرنگار سیاسی جهان هفته گذشته روز چهارشنبه ساعت 15 جمعی از دانشجویان فعال در دانشگاهها دیداری با علی لاریجانی داشتند که وی درخصوص مسائل مختلف از جمله حوادث پس از انتخابات ، عملکرد دولت و دانشگاه آزاد نکاتی را مطرح کرد.آنچه در جلسه گذشته است از زبان یکی از دانشجویان حاضر در جمع در ادامه می آید.

لاریجانی در این جلسه در خصوص تجمع دانشجویان در برابر مجلس گفت:استاندار تهران با ایشان تماس گرفته اند و گفته اند بسیج دانشجویی از ما مجوز کتبی گرفته بود ولی ما آن را تلفنی بخاطر تماس وزیر اطلاعات با استاندار مبنی بر اینکه این تجمع به صلاح نیست، لغو کردیم .
لاریجانی همچنین مدعی شد که برخی از مسئولین سپاه نیز به ایشان گفته اند که ما با بسیج دانشجویی تماس گرفتیم و درخواست لغو تجمع را داشتیم . 
لاریجانی چندان با این تجمع موافق نبود و اعتقاد اشتند راه های بهتری برای حل مساله وجود داشت و گفتند که من از اول هم با این مصوبه مخالف بودم و قبلا هم به طراحان آن تذکر داده بودم و اصلا خودم در جلسه به منشی اشاره کردم که اخطار قانون اساسی را اشاره کن تا من هم آن را تایید کنم تا به نوعی مانع از تصویب آن شویم .
ایشون جو مجلس رو بعد از اون تجمع به ضرر بسیج دانست اگرچه اشاره کرد که نمایندگان اینقدر ولایتمدار هستند که اگر بازهم مصوبه ای برای سپاه یا بسیج نیاز باشد، به سرعت اون را تصویب خواهند کرد.
لاریجانی، از برخی شعارها مثل مجلس جاسبی گرا یا ... نیز مقداری شاکیت داشت و گفت اصلا مجلس اینطور نیست و دغدغه اصلی نمایندگان بخاطر حوزه های نمایندگی خودشان است که سریعتر در آنها دانشگاه آزاد تاسیس گردد تا در واقع محیط حوزه نمایندگیشان علمی تر شود .
ایشون همچنین از اینکه این تجمع در بی بی سی فارسی پخش شد نیز ابراز ناراحتی کرد و با آوردن آیین نامه مجلس و خواندن بندی از آن ادعا داشتند که قانونا ایشان نمی توانسته اند، آن مصوبه را از دستور مجلس خارج کنند و باید رای نمایندگان خواسته می شده است . 
وی در ادامه گفت که آقای جنتی همان شب با من تماس گرفتند و گفتند که از تلویزیون تذکر قانون اساسی شما را دیدم و من هم موافق حرف شما هستم اما اگر شورای نگهبان رد کند و به مجلس بازگردد، و دوباره همان قبلی تصویب شود به مجمع تشخیص خواهد رفت که من به ایشان هم گفتم که چنین نخواهد شد و ما فضای مجلس را آماده خواهیم کرد .
آقای لاریجانی گفتند که امروز شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد قانونگذاری شده است و گه گاه وارد مسایلی نیز می شودکه هیچ ربطی به آن ندارد مثل تصویب موسسه سعدی و اشاره کردند که این دعوای میان مجلس و شورا همیشه بوده است و رهبری شورا را به عنوان دیده بان فرهنگی می دانند،
لاریجانی از اینکه یکی از سایت های اصولگرا او را با کروبی مقایسه کرده بسیار بسیار ناراحت بود، و گفت که منظور از دریده گو نیز دانشجویان نبوده اند بلکه همین سایت مذکور بوده است .
اما دوستان بسیج در پاسخ به سخنان آقای لاریجانی گفتندکه اینکه شما میفرمایید من از اول هم مخالف بودم چندان صحیح بنظر نمی رسد زیرا حدود دو هفته قبل از جلسه علنی مجلس، یکی ازمعاونان جاسبی از نامه ای به رهبری با امضای شما در حیطه مسایل دانشگاه آزاد خبر داده بود، ضمن آنکه همان روزهای قبل از تصویب آن مصوبه ننگین بسیاری از نمایندگان از حضور معاونان و اعضای دانشگاه آزاد در پشت صحن علنی مجلس برای لابی خبر می دادند که این نیز بسیار مهم است . ضمن آنکه مردم از مصوبه مجلس فقط شاکی نبودند زیرا حدود یکسال است که مردم از اینکه می بینند پول هایی که برای تحصیل فرزندانشان به حساب دانشگاه آزاد واریز می کرده اند در ستاد موسوی و بعد از آن در طول فتنه،بخصوص 13 آبان و 16 آذر خرج می شده است ناراحت بودند . و حتی در 22 خرداد امسال نیز باز هم شنیدیم که دانگاه آزاد برخی از کلاس ها خود را تعطیل کرده است تا دانشجویان به خیابان بیایند .
لذا مردم شکایتشان نه از یک مصوبه که در طول یکسال شکل گرفته است .
دانشجوها از نطق لاریجانی که فردای تجمع در مجلس مطرح کرد نیز گلایه مند بودند و از اینکه لاریجانی بخاطر چندشعار عده ای قلیل کلیت تجمع را زیر سوال برده است، شکایت کردند و بیان داشتند که چطور شما در انتخابات می گفتید باید جساب عده ای از معترضین از فتنه گران اصلی را کنار گذاشت اما در تجمع ما حاضر نشدید بگویید که باید حساب برخی افراد محدود و شعارهای تندشان را از کلیت تجمع بسیجیان دانشجو کنار گذاشت .
دانشجویان تاکید کردند که ما از وضع برخی نمایندگان و فرزندانشان و مراحل گرفتن مدارک تحصیلیشان آگاهی داریم لذا نفرمایید که برای علم در شهرستانشان و یا تاسیس دانشگاه آزاد در آن دغدغه مند هستند زیرا بسیاری از دانشگاه های دیگر نظیر پیام نور در شهرستان ها شعبه دارند و واقعیت این است که بسیاری از نمایندگان وام دار جاسبی هستند و شما نیز احتمال زیاد از آن خبر دارید .
ضمنا بچه ها به لاریجانی اشاره کردند که صحبت های رهبری در باب شورای انقلاب فرهنگی واضح است و اینکه شما با یک مثال کوچک مثل بررسی اسانامه موسسه سعدی می خواهید آن را کمرنگ جلوه دهید، تطابق ندارد و همانطور که خود شما نیز در جلسه اشاره کردید، رهبری فرموده اند در مواردی که شورا در آن ورود می کند مجلس وارد نشود که چندین ماه بود که شورا وارد این مساله شده بود و نباید مجلس دخالت می کرد .یکی از دوستان نیز بخشی از یکی از سخنرانی های آقا در سال 74 را قرائت کرد که مصوبات شورا را عین قانون دانسته اند .
هیچ ضمانتی هم برای اینکه مصوبه بعد از رجوع شورای نگهبان دوباره تصویب و به مجمع تشخیص ارسال نگردد وجود نداشت، کما اینکه بارها نیز این اتفاق افتاده بود و تجمع دانشجویان از آن جلوگیری کرد .
مقایسه کروبی با شما نیز قابل دفاع نیست اما واضح است که قاطعیت عملکرد کروبی بیشتر بود که لاریجانی در پاسخ پیام آقا به کروبی را مصداق حکم حکومتی می دانست اما این سخنان واضح را خیر .
فتنه و موضع گیری دو پهلو
دکتر لاریجانی در باب فتنه و ایرادی که بچه ها به موضع هایی که باید می گرفت اما نگرفت و سکوت اختیار کرد و یا موضع گیری های دو پهلویش داشتند اینگونه پاسخ داد که ما به اندازه کافی صحبت کردیم و فیلم و صوت سخنانم هست، البته ایشون معتقد بود که ما همراه با شیب کارهای اونها موضع گیری می کردیم و هرچه اونها تندتر می شدند ما هم تندتر می شدیم .ضمنا گفتند که وظیفه ما حمایت از مواضع رهبری است که ما هم این کار رو کردیم .
لاریجانی از فضای رسانه ها هم کلی گلایه کرد و از اینکه چندبار تا حالا گفته شده که لاریجانی با موسوی تماس گرفته و پیروزی اش در انتخابات را تبریک گفته، گلایه می کرد و اون رو دروغ خواند. میگفت که یکی از نمایندگان هم که بارها این حرف رو تکرار کرده و حتی چندبار در دفتر من هم آمده و می داند هم که دروغ می گوید هر دفعه این مساله را تکرار می کند و از اینکه چرا اینقدر فضای رسانه ها مسموم و آغشته به تهمت شده، صحبت کرد.

دانشجوها در این قسمت به آقای لاریجانی گفتند در اینکه شما کمتر موضع گیری کرده اید، و یا سخنان دوپهلو داشته ایدخیلی شکی نیست و همین که می فرمایید ما باید از مواضع رهبری حمایت کنیم این مساله مشخص می شود،زیرا حمایت از مواضع رهبری در سخن جمله زیبایی است اما باید ما اینقدر از خود هزینه کنیم که رهبری نیازی به سخن نبیند و بالعکس ایشان از مواضع ما حمایت کند، لذا اینکه رهبری بارها نخبگان را به موضع گیری و پرهیز از سکوت دعوت می کردند از همین منظر قابل بیان است والبته اشاره هم داشتند که نخبگان در فتنه اخیر مردود شدند که واقعیت آن است که نخبگان سیاسی مطرح جامعه افراد چندان زیادی نیستند و این پی بردن به اشتباهات اونها در عدم موضع گیری رو راحت تر می کند .
یکی از دوستان ادامه داد که شما خودتان مدتی در سپاه بوده اید و می دانید که در بسیاری از اوقات آبرو دادن از جان دادن سخت تر است و این بارها و بارها در تاریخ صدر اسلام و حتی کشور خودمون ثابت شده.
دانشجوی دیگری گفت در ماجرای اعتراض مردم به سید حسن خمینی در سالگردارتحال امام، عده ای از جمله خود سید حسن و اعوان و انصارش بسیار کوشیدند تا بگویند که معترضان عده قلیلی بیش نبودند و آنها را هم احتمالا دولت و یا مصطفی نجار تحریک کرده اند اما خود شما می دانید که فارغ از اینکه تا چه حد شکل این اعتراض صحیح بود یا غلط، اما بالاخره مردم به عملکرد ایشان در فتنه بخصوص بخاطر سکوت هایش و در پنهان، همراهی هایش اعتراض داشتند و البته این اعتراض ناشی از تصاویر سید حسن با سران فتنه در عروسی ها و مجالس دیگر نبود زیرا این تصاویر عمدتا در سایت ها و اینترنت منتشر می شد و با توجه به اینکه فقط عده ای کم از جامعه ما، آن هم عمدتا دانشگاهیان به اینترنت دسترسی دارند، و با توجه به اقشاری که در سالگرد امام شرکت می کنند و اکثرا مردم عادی کوچه بازار هستند، بعید است که این تصاویر انگیزه اصلی بوده باشد، بلکه بالا رفتن ضریب بصیرت و آگاهی مردم است که باعث شناختن سید حسن شده است، و این اعتراض امروز در میان جوامع انقالابی کشور تقریبا نسبت به شما نیز موجود دارد و اگر بخواهید عینک واقع بینی خود را همچون سید حسن بردارید و فقط این و آن را متهم کنید، خود ضرر می نمایید . زیرا در صحبت های همین جلسه شما و دیگر سخنرانی های علنیتان آشکار است که عمدتا اشکالات را از ناحیه دیگران بخصوص برخی از دولتمردان می بینید، حتی در سخنرانی بعد از اعتراض های دانشجویی گفتید که بعضی بخاطر قوه دیگری ( دولت ) به مجلس اعتراض می کنند در حالیکه معترضین همین ما بودیم که البته به دولت هم در ماجرای مشایی و خیلی مسایل دیگر انتقادت جدی داریم و علنی نیز بیان کرده ایم اما شما همه اعتراض های بخودتان را از ناحیه سایت ها و افراد خط دار میبینید و این نصیحت ما بخاطر دلسوزی است که به شما به عنوان کسی که از نیروهای انقلابی بوده اید داریم و باید به راحتی بگوییم که علی لاریجانی صداسیما و شورای عالی امنیت ملی با علی لاریجانی مجلس خیلی متفاوت است .
بچه ها بحث اینکه در طول فتنه سخنان شما خوراک رسانه های دوم خردادی بود را نیز مطرح کردند و گفتند چرا آقای هاشمی وقتی گزینه های خود را برای دولت وحدت ملی مطرح می کرد یکی از آن 3 نفر شما بودید و یا چرا وقتی فائزه هاشمی در آن صوتی که از او پخش شده است بعد از جسارت های هتاکانه به رهبری، یکی از گزینه های اصلاح طلبان برای ریاست جمهوری دهم را شما می دانست و یا چرا تئوریسین های دوم خرداد گه گاه شما را کاندیدای خود می پنداشتند ؟ 

لاریجانی جواب داد که خوب دولت به اصل 44 خوب عمل نمی کند و رهبری هم از این امر ناراحت است و ما صدتا پیغام و نامه مخفی دادیم اما گوش نمی کنند و یا موارد دیگری که دولت به قانون عمل نمی کند، آنگاه من مجبور میشوم علنی صحبت کنم چون راه دیگه ای نیست !!
در باب اینکه چرا من گزینه اصلاح طلبان هستم و یا آقای هاشمی، اولا آنکه آقای هاشمی هیچگاه با بنده در رابطه با انتخابات صحبت نکرد و اگر هم میکر من قبول نمی کردم،که دانشجویان گفتند ما هم نگفتیم با شما صحبت کرد، بحث بر سر این است که چرا شما را مطرح کرد ؟

 
. . . یعنی کبیرتر !!
+ نوشته شده در شنبه دوم مرداد 1389 ساعت 21:38 شماره پست: 491

 

نسبت اکبر هاشمی و امیرکبیر !

 

امیر کبیر البته انسان بزرگی است . این را حالا با قلم هاشمی رفسنجانی بخوانید :

" من ( اکبر هاشمی ) خودم فردی روحانی و تا حدی آشنا به اصول و فروع و مبانی و مصادر و دستورات شرع مقدس هستم ، جداً اعتقاد دارم که در آن تاریخ ، اگر یک نفر مجتهد عادل روشنفکر و آشنا به وضع روز ، به جای میرزا تقی خان امیرکبیر ، زمامدار کشور ایران می شد ، از نظر رسالت دینی و وظیفه مقدس رهبری کشور اسلامی ، خود را مجبور می دید که همان اصلاحات و رفرم ها را بنماید . . . . من امیرکبیر را نه فقط به عنوان یک رجل سیاسی لایق و یک دیپلمات پاک دامن و شریف ، می ستایم بلکه او را به عنوان یک مسلمان متدین و وظیفه شناس و یک مصلح بزرگ دینی و اجتماعی و یک زمامدار اسلامی که درست انجام وظیفه کرده است مورد ستایش قرار می دهم . . . "

امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار نوشته اکبرهاشمی رفسنجانی ص 116 و117

همین نویسنده در همین کتاب :

" امیر اطلاع یافت که دو نفر از اوباش و داش مشتی ها مست کرده و در خیابان ها عربده کشیده و بدمستی کرده اند . دستور داد آن دو نفر را با گچ به دیوار چسباندند و ریسمانی به گردن آنها و سر دیگر ریسمان را به دو اسب بستند . اسب ها به حرکت درآمدند و سر آن دو نفر باده گسار متخلف را از بدن کندند ." (!!) ص 124

به نظر شما مرد بزرگی همچون امیرکبیر که خدماتش در تاریخ ماندگار خواهد بود آیا با مبانی و اصول و فروع شرع هم آشنا بود و بر طبق آن عمل می کرد ؟!

البته نویسنده محترم کتاب یعنی آقای هاشمی بعد از سه صفحه مدح و ستایش جامع رفتارها و مدیریت امیرکبیر و مشروع خواندن کلیه اقدامات وی درباره برخی از تفکرات و قضاوت های ناموجه امیرکبیر به واژه " چند انتقاد " بسنده کرده است .

نمونه ای از این چند انتقاد را به قلم اکبر هاشمی می خوانید :

" در مورد نزاع سربازی با شخص آلوفروشی که مدعی بود سرباز آلوهای او را با هسته خورده تا تعداد آلوهای خورده شده معلوم نباشد و سرباز منکر بود ، امیرکبیر احساس کرد که حق با آلوفروش است و دستور داد شکم سرباز را پاره کنند و هسته های آلو را بشمارند . "(!!) ص 130

یک بار دیگر چند سطر اول را بخوانید . " من خودم فردی روحانی . . . . "

حافظه تاریخی ملت ، ماه های آخر دولت سازندگی را از یاد نخواهد برد که چهره های متملق حزب کارگزاران با ساخت تندیس هایی از هاشمی رفسنجانی چه تلاشی را برای ملقب ساختن وی به عنوان امیرکبیر دوران آغاز کرده بودند .

 

حدیث نفس !!

+ نوشته شده در شنبه دوم مرداد 1389 ساعت 14:5 شماره پست: 490

 

ما ایرانی ها خوشمان می آید هر اتفاق و تقارن مبارکی را به فال نیک بگیریم .

من همیشه به این که پنجاه و هفتی ام افتخار می کنم . روز پنج مرداد هم به عنوان روز تولدم مایه مباهات بوده است . چه این که این روز روز مرگ شاه خائن (در سال ۵۹) است . شد همان مثال دیو چو بیرون رود . . . !! ( البته روز مرگ رضاشاه هم ۴ مرداد ۱۳۲۳ است .)

بعدها پیروزی عملیاد مرصاد و شکست منافقان در این روز بیشتر مرا خشنود ساخت . حالا هم که میلاد حجت حق با این روز تقارن پیدا کرده  . . . . به به !

یکی نیست بگوید : گیرم پدرت بود فاضل  . . . .!!

 
جهان نیوز
+ نوشته شده در شنبه دوم مرداد 1389 ساعت 3:16 شماره پست: 489

 

من به سایت خبری تحلیلی جهان نیوز بسیار علاقمندم . روزی نیست که دسترسی به اینترنت داشته باشم و چندبار به این سایت سر نزنم . شخص دکتر زاکانی به روایت دوستانی که از نزدیک با وی گپ و گفتی داشته اند فردی مومن و دلسوز است . اگر چه نشریه پنجره ایشان اصلا موفق نبوده اما واقعا باید بابت سایت جهان به ایشان تبریک گفت . دکتر زاکانی به رغم برخی اختلاف نظرها با دولت بارها از برنامه ها و رویکردهای سازنده محمود احمدی نژاد شجاعانه حمایت کرده است . ایشان بارها متهم به حمایت از قالیباف گردیده اما در واقع تنها وجه اشتراک زاکانی با قالیباف همان پیشوند سردار است که به دکتر مبدل شده و گرنه نباید از یاد برد که جهان اولین سایتی بوده که دستور صریح آقا مبنی بر اخراج معاون فرهنگی شهردار تهران را منتشر کرده است .

سعید مرتضوی دادستان سابق تهران یک بار درباره دکتر زاکانی ادعا کرد که وی با من دعوای شخصی و کهنه ای دارد . نمی دانم حرف او صحیح است یا نه . راقم این سطور نیز معتقد است که اگر مرتضوی و رحیمی و مشایی و علی آبادی تخلفاتی داشته اند بی چون و چرا باید مورد رسیدگی قرار بگیرد اما اگر زاکانی عزیز یک بار لطف کند مطالب یکسال اخیر سایت خود را مرور کند به خوانندگان آن حق می دهد که حالشان از پرداختن بیش از حد به این افراد به هم بخورد و تلقی سعید مرتضوی در ذهنشان تداعی شود . کم مانده است تغییر اوضاع جوی هم از سوی این سایت به افراد نامبرده نسبت داده شود . این نوع موضع گیری و تکرار روزانه البته خارج از حیطه تقوا بوده و یاداور لج بازی های کودکانه و انتقام جویی های سبک سرانه است .

در این سایت از محسن روح الامینی بارها به عنوان شهید نام برده شد اما هیچ گاه یادی از نام بسیجیان شهیدی چون فیض و ذوالعلی به چشم نخورد . هیچ گاه نامی از نوجوان شهید میثم عبادی برده نشد که تنها به جرم حمل تصویری از رئیس جمهور محبوب ٬ از ناحیه شکم هدف گلوله قرار گرفت . 

آن چه که تنها نقد حقیر در برابر انبوه وجوه مثبت سایت جهان و شخصیت والای جناب زاکانی است نیز هیچ گاه در شأن این بزرگوار نخواهد گنجید .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو مرداد89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۳۴ ق.ظ


بهار عالم آرا
+ نوشته شده در یکشنبه سی و یکم مرداد 1389 ساعت 14:53 شماره پست: 545

 

ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه 
آفتاب صورتت خورشید فردای همه
ای دل دریایی‌ات کشتی نشینان را امید
ای دو چشم روشنت فانوس دریای همه
خنده‌های گاه گاهت خنده خورشید صبح
شعله لرزان آهت شمع شبهای همه
ای پیام دلنشینت بارش باران نور
وی کلام آتشینت آتش نای همه
قامتت نخل بلند گلشن آزادگی
سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه
گر کسی از من نشانی از تو جوید گویمش
خانه‌ای در کوچه باغ دل،‌ پذیرای همه
لاله‌زار عمر یک دم بی گل رویت مباد
ای گل رویت بهار عالم آرای همه

غلامعلی حداد عادل این شعر را در سال 71 در وصف مقام معظم رهبری سروده است .

 

بایدهای غفلت ناپذیر

+ نوشته شده در شنبه سی ام مرداد 1389 ساعت 19:37 شماره پست: 544

 

 

حدّ شرعی برای علی کریمی

 

«شما نمونه باشید در کشورهاى دیگر که شماها از جمهورى اسلامى هستید. ما امروز احتیاج به این داریم که اسلام را در هر جا تقویت کنیم و در هر جا پیاده کنیم و از مملکت خودمان اسلام را به جاهاى دیگر به آن معنایى که در مملکت الآن حاصل شده است صادر کنیم و یکى از وجه صدورش همین شما جوانها هستید که در سایر کشورها مى‏روید و جمعیتهاى زیادى به تماشاى شما مى‏آیند، به تماشاى قدرتهاى شما مى‏آیند.

باید طورى بکنید که این جمعیتهاى زیاد را دعوت کنید عملًا به اسلام. در اعمالتان، در رفتارتان، در کردارتان طورى باشید که نمونه باشد براى جمهورى اسلامى و جمهورى اسلامى با شما به جاهاى دیگر هم ان شاء اللَّه برود»( سخنرانى [درجمع ورزشکاران و تیمهاى فوتبال منتخب تهران (توصیه به ورزشکاران)].  صحیفه امام، ج‏16، ص: 80)

 

خواستم به ورزشکاران عزیزمان یاداوری کنم در ازای درامدهای میلیاردی شان که نه لااقل در برابر وجدان و فطرت دینی شان چه تعهدی دارند . اگر چه نباید فراموش کرد که قبل از پیروزی انقلاب ، ورزشکاران حرفه ای از چه سطح درامد نازلی برخوردار بودند .

اگر آن چه درباره علی کریمی گفته می شود صحت داشته باشد شرع مقدس اسلام حدّ شرعی روزه خواری در ملأعام را معین کرده و در اجرای ان بین هیچ شخص و شخصیتی تفاوت قائل نشده است .

فدراسیون فوتبال نیز البته از تقصیر مبرّا نیست . در حالی که هر سال شاهد وقفه و تعطیلی موقت لیگ به هزار و یک دلیل موجه و ناموجه هستیم چه اصراری است در ماه مبارک رمضان که انصافا روزه داری و تمرین ورزشی در گرمای هوا ناممکن به نظر می رسد مسابقات با سرعت هر چه تمامتر برگزار شود ؟

 
یاحیدر
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم مرداد 1389 ساعت 5:26 شماره پست: 543

 

بوشهر ٬ جمعیت ۷۰ میلیون !

 

در این چند ساعت چه قدر به رسانه های نوشتاری و تصویری بیگانه سر زده اید ؟!

سر و صدا راه انداخته اند که تا صبح یا عصر جمعه (امروز) اسرائیل نیروگاه اتمی بوشهر را هدف قرار خواهد داد . حالا بحث بر سر این است که آیا آمریکا هم وارد این ماجرا خواهد شد یا نه ؟

حسابی شلوغ کرده اند . سپاه پاسداران هم البته بیانیه داد که از رسانه ملی تا این ساعت (صبحدم روز جمعه) پخش نشده است . در عوض پخش دعای کمیل را به خاطر برنامه نود تعطیل کرده اند .

من نمی دانم سران اسرائیل به چه چیزی دلشان را خوش کرده اند . من سیاستمدار نیستم . نمی دانم سران رژیم غاصب تا به حال چند بار نوار ویدیویی نه غزه نه لبنان را تماشا کرده اند و دلشان غنج رفته است . شاید با شعار مرگ بر بسیجی خیالشان راحت شد که دشمنشان را در خانه خودش ضربه فنی کرده اند و دیگر کسی جلویشان نخواهد ایستاد . من نمی دانم از این که شنیده اند کروبی امسال هم قرار است در راهپیمایی روز قدس شیرین کاری کند چه قدر کیف کرده اند . من نمی دانم تلقی ریش سفیدان موساد از بزم های شبانه و افطاری های سران فتنه و زندانیان دائم المرخصی چه چیزی بوده است . من نمی دانم تعبیر آنها از مکتب ایرانی چیست . من کاری به کار پالس های مثبت و منفی خیمه شب بازان سیاسی ندارم .

تصور استراتژیست های تل آویو از الگو و قهرمان ملی چیست ؟ حامد بهداد که به خاطر ایفای طبیعی نقش یک معتاد ، دوش آب سرد می گیرد تا بدنش بهتر به لرزه بیفتد یا علی دایی که آقای گل و بلبل این سرزمین است ؟

من فقط محمد گلدوی را می شناسم که در یک آن تصمیمش را گرفت . دور زن و فرزند و خوش تیپی و جوانی و آینده اش را خط کشید ، بمب و بمب گذار را در آغوش گرفت تا خون کمتری از نمازگذاران مسجد زاهدان به زمین بریزد .

من حسین غلام کبیری را می شناسم . بسیجی هجده ساله زحمت کشی که جشن قبولی اش در کنکور را به پای انقلاب ریخت تا در سعادت آباد دانشگاه اباعبدالله علیه السلام شربت جاودانگی بنوشد ، تا هل من ناصر کربلائیان تاریخ بی لبیک نماند .

تئوریسین های امنیتی امپریال لابد می دانند این ور آب با شکم های ور آمده و آروغ های دیپلماتیک طرف نخواهند بود . این جا شجریان های بی شجره اعتباری ندارند که عصر ، عصر شجره طیبه است . کن و مانکن و معتمدآریا و علی کریمی و سوسول های بدمست آدامس خور و نعش کش های اصلاحات ، زیر پایشان علف نکبت ، سبز شده است . داد ما از موساد را قرار نیست دادستانی بستاند .  در قاموس ما مصلحت به معنای شهادت است . حیای ولایی و "عفت " مکتبی ما اجازه قانون شکنی نمی دهد . اگر می بینند سران فتنه هنوز نفس می کشند از صدقه آموزه اماممان است که هر چه فریاد داریم بر سر آمریکا بکشیم .

بوشهر ، شهر خرّم ماست . ما اهل بوشهر هستیم . شهری با هفتاد میلیون جمعیت .

اگر اسم بهروز مرادی را نشنیده اید نام سید حسین علم الهدی را حتما به خاطر بسپارید . پابرهنگان ما ، بمب های هسته ای ما هستند . دلم می خواهد اسرائیل ، غلط زیادی کند . یک بار برای همیشه . ما منتظریم تا محرم گردد  . . . .

 

ب مثل بلگفا

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 17:35 شماره پست: 542

 

خدای بلگفا !

 

جناب آقای شیرازی ، جوانی خوش تیپ است که نمایندگی بلگفا ( وابسته به کشور کانادا ) را در ایران برعهده دارد . وی به تناسب شغل و فعالیت های خود تا به حال از افراد و گروه های مختلف که گاه فاصله ای صدو هشتاد درجه ای در آرا و عقایدشان به چشم می خورد بارها مورد انتقاد و آماج اتهامات رنگارنگ قرار گرفته است . نمونه آخری آن مربوط می شود به انسداد یکباره چند وبلاگ ارزشی که جزو پربیننده ترین وبلاگ های جبهه فرهنگی انقلاب بوده اند .

البته آقای شیرازی توضیحاتی در این باره ارائه داد که تا حدود زیادی باعث رفع سوءتفاهمات موجود شد . من قصد قضاوت در این باره را ندارم و برای اثبات حسن نیت خود ، متن دفاعیه ایشان را در ادامه همین مطلب قرار می دهم اما . . .

جناب شیرازی درلابه لای توضیحات مبسوط خود به مطلبی اشاره کرد که مرا به فکر واداشت . ایشان از وبلاگ نویسانی که احترام و آداب میزبان خود یعنی بلگفا را رعایت نمی کنند ، اظهار شکوه نمود . حق با ایشان است . میزبان همه مطالب و قلم فرسایی ها ی ما شرکت بلگفا است . بلگفاست که این فضا را ایجاد کرده و در اختیار ما قرار داده است . ما مختاریم . هر چه می خواهیم می نویسیم اما این اختیار در چارچوب امکانی است که بلگفا ایجاد نموده است . یعنی کافی است مدیر بلگفا به هر دلیلی تصمیم بگیرد فعالیت خود را در این زمینه تعطیل کند . در این صورت عمر وبلاگ هایی که در این فضا تنفس می کنند نیز به سر می آید . ما مختاریم چون بلگفا این طور می خواهد . (امرٌ بین الامرین) . بیخود نیست که به اینترنت می گویند فضای مجازی .

در عالم حقیقت نیز چرخه خلقت این گونه است . ما مختاریم . آزادیم . گاه به خاطر این آزادی و اختیار از خالق این عالم ، غافل شده و احساس کبر و اطلاق به ما دست می دهد . رجز می خوانیم و احساس خدایی می کنیم . غافل از آن که همه تحرکات ما بسته به اشاره تأیید اوست . کافی است اراده خدا طور دیگری رقم بخورد . آن وقت دیگر اثری از ما ، اناالرجل ها و ادعاهای پوشالی مان به چشم نخواهد خورد . چه قدر بین عالم حقیقی و دنیای مجازی شباهت وجود دارد .

در ماه خدا باید خالق بی همتا را سپاسگذار بود که رحم و بزرگواری و صبر وکرامتش ، بیکران بوده و نمک ناشناسی ما را هر بار با قلم عفو خویش به فرصتی دوباره برای اصلاح رفتار و تعالی روحمان تبدیل می کند .


پاسخ به خبرگزاری فارس: منظورتان کدام وبلاگ ارزشی است؟

در روزهای اخیر چند وبلاگ به دلیل تخطی از قوانین استفاده از خدمات سایت و انتشار مطالب توهین آمیز و غیرقانونی مسدود شدند. اگر چه تمایلی نداشته ایم که سیاست و دلایل سایت در برخورد با هر وبلاگ متخلفی را بصورت عمومی منتشر کنیم اما متاسفانه به دلیل جوسازی و همچنین انتشار اخباری در همین مورد در برخی سایتها و خبرگزاریها لازم دانستیم که توضیحاتی کامل در جهت روشن شدن موضوع ارائه کنیم.
خبرگزاری فارس در 29 خرداد 89 در بخش اخبار سیاسی خود خبری با این عنوان منتشر می کند « اقدام تامل‌برانگیز بلاگفا در مسدود کردن برخی وبلاگ‌های ارزشی » (لینک خبر)  و در متن خبر بصورت برجسته اینگونه می نویسد  « خبرگزاری فارس: بلاگفا در اقدامی تامل‌انگیز تعداد قابل توجهی از وبلاگ‌های جبهه انقلاب اسلامی را که در فتنه اخیر عملکرد چشمگیری در دفاع از نظام در فضای مجازی داشتند، مسدود کرد. »  و همچنین بدون آنکه خبرنگار این خبرگزاری تماسی در جهت علت انسداد با ما داشته باشد در متن خبر می نویسد «بلاگفا در توضیح علت انسداد این وبلاگ‌ها دلیل قابل توجه و مستندی ارائه نکرده است». همان زمان محتوا و دلایل مسدود سازی برخی از این وبلاگها به تنها ایمیل خبرگزاری ارسال و بعدها نیز در تماس تلفنی با خبرنگار این خبرگزاری موضوع توضیح داده شده که متاسفانه خبرگزاری فارس آنرا منتشر نکرد و حتی زمانی که بلاگفا در 30 خرداد بصورت موقت فیلتر شد این خبرگزاری البته به نقل سایت خبری دیگری مدعی شد  سایت بلاگفا به دلیل تخلفات متعدد در حوزه سایبر فیلتر شده است.

اگرچه در جایگاهی نیستیم که بخواهیم اصول حرفه ای بودن یک رسانه را یادآوری کنیم اما از دوستان خود در خبرگزاری فارس میخواهیم حداقل جهت جلوگیری از تضییع حقوق دیگران در انتشار اخبار خود صحت ادعای مطرح شده را بررسی کنند. خبرنگار فارس در خبر خود مدعی شده است که تعداد قابل توجهی از وبلاگهای جبهه انقلاب اسلامی مسدود شده اند، آیا براستی تنظیم کننده خبر از تعداد این وبلاگها با خبر است و میتواند آدرس آنها را ذکر کند؟ تعداد کل وبلاگهای مسدود شدن توسط ما در این مورد کمتر از ده وبلاگ است و اگر پنج یا شش وبلاگ مسدود شده  از دیدگاه خبرنگار فارس تعداد قابل توجهی از وبلاگهای جبهه انقلاب هستند که با این حساب کل وبلاگهای جبهه انقلاب نباید عدد قابل توجهی باشد و با این دید که میلیونها وبلاگ فارسی وجود دارند باید پرسید که آیا این خبر فارس به نوعی تحقیر وبلاگهای جبهه انقلاب اسلامی نیست؟ و همچنین از سردبیر و خبرنگار فارس میخواهیم که با نگاهی به خلاصه محتوا و دلیل مسدود سازی این وبلاگها از خود بپرسند که آیا محتوای اشاره شده در شان نه یک وبلاگ ارزشی بلکه وبلاگ یک دیندار هست یا خیر؟ و آیا براستی دوستان ارزشی ما چنین رفتار و ادبیاتی دارند؟

خبرگزاری فارس در انتهای خبر خود می نویسد « جبهه انقلاب اسلامی در فضای مجازی هنوز نوپاست و برای مقابله با جنگ نرم دشمن این وبلاگ‌ها باید حمایت شوند» . مهمترین سوال این است که کدام وبلاگها؟ وبلاگهایی که به قوانین میزبان خود نیز اهمیتی نمی دهند، به میزبان خود توهین می کنند، تهمت می زنند و مطالبی را جهت نمایش تایید میکنند که حتی توان ذکر آن نیست و یا برای حذف تبلیغ از وبلاگ تهدید می کنند و حتی از مقام رهبری مایه می گذارند؟ قرار که نیست تحت عنوان حمایت از جبهه انقلاب اسلامی هرگونه اهانت و بی حرمتی مجاز شود؟
اگر اعتقادی به جنگ نرم داریم به عنوان اصولی ترین قوائد جنگ باید ببینیم دشمن در آن طرف خط چه می کند؟ ولع سرویسهای خارجی در [جذب  کاربران ایرانی و فارسی زبان در زمانی که هیچ منفعت مالی قابل توجهی در آن نیست نمی بینید؟ حمایتهای مالی از شرکتها و محصولات نرم افزاری که امکان عبور از فیلترینگ ایرانی که گاهی فقط برای دسترسی به چند سایت خبری و شبکه های اجتماعی و وبلاگ نویسی خارجی  است را نمی بینید؟ اینها را می بینیم و بعد جبهه علیه مدیران سایتهای ایرانی می گیریم؟ براستی اگر قرار است حمایتی باشند نباید این حمایت از سایتهای بزرگ ایرانی و همه افراد خلاقی باشد که با ارائه خدمات مناسب اعتماد کاربران ایرانی را جلب کرده اند؟


از زمان تاسیس بلاگفا، بارها و به دلایل متفاوت برچسبهای سیاسی نادرست و متعددی را تحمل کرده ایم،یک روز صهیونیست بودیم، یک روز اطلاعاتی، یک روز ضد انقلاب، یک روز هم به قول برخی مزدور رژیم و حتی در وقایع سال اخیر گروهی ما را سرکوبگر و دشمن آزادی خواندند و گروهی ما را حامی سران فتنه!  اما آنچه برای بنده به عنوان مدیر سایت ملاک بوده  احترام به عقاید کاربران و عمل به قانون است و به نوعی پذیرفته ام که همه این برچسبها و تهمتها بخشی از هزینه راه اندازی سایتی با موقعیت بلاگفا می‌باشد.

در زمان تاسیس سایت و قبل از آنکه جرایم رایانه ای به تصویب برسد یا نهادهایی بصورت جدی و رسمی ناظر بر محتوا باشند (فعالین اینترنتی به خاطر دارند که حتی تلفن یا ایمیل رسمی برای ارتباط با سیستم فیلترینگ وجود نداشت) قوانینی خلاصه جهت استفاده از خدمات سایت نوشته ایم تا ضمن شرح سیاستهای سایت خط حقوق ما و کاربرانمان تا حدودی مشخص باشد. توافقنامه ای که بدون قبول آن توسط کاربران ایجاد وبلاگ امکان پذیر نیست. طبیعی است که اولین انتظار ما این است که کاربران سایت این قوانین را رعایت نمایند. جدای از توافقنامه و قوانین سایت انتظار اخلاقی این است که ما و کاربرانمان به عنوان میزبان و میهمان حداقل حرمت یکدیگر را حفظ کنیم. طبیعی است که اگر کاربری به توافقنامه و قوانین سایت بی توجه باشد و بی حرمتی کند حال در هر مقام،دین و گرایش سیاسی که باشد دیگر نبایند انتظار بهره برداری از خدمات سایت را داشته باشد.

در مورد دلیل مسدود سازی برخی وبلاگها در یک یا دو هفته اخیر دوستانی از سایتهای خبری که معمولا اخبار وبلاگها را پوشش می دهند قبلا با بنده مصاحبه ای داشته اند (کاربران‌مان را براساس محتوای وبلاگشان ارزیابی نمی‌کنیم، حداقل حرمت میزبان را حفظ کنید! ) همچنین محتوا و دلیل مسدود سازی برای این دوستان ارسال شده است که حتی ایشان نیز به دلیل محتوای نامناسب و توهین آمیز برخی از وبلاگها از انتشار محتوای کامل آنها ناتوان بودند. جهت اطلاع از دلایل توقف خدمات دهی به برخی وبلاگها گزارشی از سایت وبلاگ نیوز در ادامه مطلب درج شده است. البته بلاگفا به عنوان بزرگترین میزبان وبلاگهای فارسی اهمیت سایتهای خبری به دلیل مسدود سازی و حقوق کاربران را به فال نیک می گیرد و البته این روند وقتی باعث خوشحالی خواهد شد که این رفتار رسانه ها در مورد فیلتر  تمام وبلاگها با گرایشهای مختلف سیاسی نیز صورت گیرد.

با آرزوی احترام به حقوق تمام کاربران اینترنت در کشور
علیرضا شیرازی


آیا «علیرضا شیرازی» وبلاگ‌های «ارزشی» را مسدود می‌کند؟ +
(سایت وبلاگ نیوز،نوشته حسین میثمی)

مسدود شدن سریالی تعدادی از وبلاگ‌های میزبانی شده بر روی بلاگفا در روزهای اخیر، موضوعی بود که نه برای وبلاگ‌نویسان و وبلاگ‌خوانان خوشایند است و نه برای مدیر بلاگفا. مدیری که پس از نزدیک به ۲۱ ماه فعالیت «وبلاگ نیوز»، حاضر شد برای پاسخ به اتهاماتی که به او زده می‌شود، گفت‌وگوی مفصلی با ما داشته باشد.

در این گفت‌وگو سعی کردیم صریح و بی‌تعارف، همه حرف‌های پیرامونی «علیرضا شیرازی» را با او در میان بگذاریم و از او بخواهیم تا واقعیت را بگوید. اما اگر این گزارش کامل را خواندید و نظر مخالف مدیر بلاگفا دارید، می‌توانید مخالفت خود را از طریق نظرات همین گزارش یا ارسال نظر خود از طریق فرم نظرخواهی وبلاگ نیوز، ابراز کنید. اگر انتقاد شما فاقد توهین و تهمت باشد، مطمئنا دیده و منتشر خواهد شد.

ذکر این نکته ضروری است که «وبلاگ نیوز» حق پاسخ دادن برای تمامی کسانی که نام‌شان در گزارش آمده است را محفوظ می‌داند.

هم‌چنین خوانندگان محترم توجه داشته باشند که در این گزارش، قصد بررسی فنی «بلاگفا» را نداشته و نداریم. چرا که این بررسی باید در بستری مناسب‌تر انجام شود و چه بسا در آن زمان، بتوان نقدهای جدی‌تری به علیرضا شیرازی داشت.

این نکته هم فراموش نشود که بلاگفا میزبان بیش از ۴۰۰هزار وبلاگ است که در میان آن‌ها وبلاگ‌های ارزشی زیادی در حال فعالیت هستند و تاکنون مشکل خاصی به جز مشکلات فنی به وبلاگ نیوز گزارش نداده اند.

اپیزود اول: وقتی «شیرازی» بهایی می‌شود
برخی از وبلاگ‌نویسان مدعی شدند که بلاگفا با وبلاگ‌های بهایی همکاری می‌کند و وبلاگ‌‎های به اصطلاح آنتی بهایی را مسدود می‌کند. همین موضوع باعث شد که «طرح هجرت از بلاگفا» در اردیبهشت ماه ۸۷ از سوی برخی از کاربران این سرویس دهنده پیگیری شود.

اما علیرضا شیرازی، موضوع را به شکل دیگری روایت می‌کند: “تنها یک وبلاگ مسدود شده بود که این وبلاگ به دلیل ارتباط با برخی وبلاگ‌های اسپم و هم‌چنین استفاده و نسبت دادن عبارتی رکیک به بهایی‌ها به‌صورت موقت مسدود شد.”

در همان زمان محمود قوچانی، نویسنده همین وبلاگ مسدود شده گفت‌وگویی با یک خبرگزاری انجام می‌دهد و مدعی می‌شود «مدیر بلاگفا معتقد است بهایی‌ها باید آزادانه فعالیت کنند و بهاییت یک دین است». شیرازی در این باره می‌گوید: “من نیز برای سایت خبری فوق توضیح دادم که بنده هیچ‌گاه با ایشان صحبت نکرده و در این زمینه هم اظهار نظر نکرده ام و ادعای ایشان کذب محض است.”

شیرازی ادامه می‌دهد: “بعدها ایشان دلیل مسدود سازی وبلاگ‌شان را خواستند که به ایشان توضیح داده شد و در ضمن اشاره به نشر اکاذیب علیه این‌جانب نیز اشاره شد. در هر صورت شاید لازم بود علیه نویسنده این مطلب به دلیل نشر اکاذیب علیه این‌جانب شکایت می شد. صدها وبلاگ علیه بهایت در بلاگفا فعالیت می‌کنند و برای هیچ‌کدام مشکلی پیش نیامده است.”

البته پیش از وبلاگ «آنتی بهایی»، وبلاگ دیگری نیز از سوی بلاگفا مسدود شده بود که شیرازی را جزو حامیان بهاییان دانسته بود که البته عنوان این وبلاگ علی رغم اعلام توسط مدیر بلاگفا، به دلیل رکیک بودن بیش از حد، قابل اعلام نیست.

مدیر بلاگفا در ادامه از کسانی که ادعایی در این زمینه دارند، یک درخواست دارد: “آن‌ها که می‌گویند ما وبلاگ‌های بهایی را مسدود می‌کنم می‌توانند آدرس حتی ۵ وبلاگ که در این زمینه فعال بودند را بگویند؟ یا توجیه‌شان دربرابر صدها وبلاگ فعال و پرمحتوا که در همین زمینه فعال هستند چیست؟”

اپیزود دوم: شیرازی «وبلاگ‌نویس شهر ما» را مسدود می‌کند
وبلاگ «وبلاگ‌نویس شهر ما» به نویسندگی علی میرزایی مسدود می‌شود. این موضوع باعث می‌شود که او از بلاگفا مهاجرت کند و وردپرس را برای نوشتن انتخاب کند. گرچه پس از مدتی وردپرس هم مسدود می‌شود، ولی میرزایی هم یکی دیگر از منتقدین سرسخت شیرازی محسوب می‌شد. اما طی چند هفته گذشته و با پیگیری‌های صورت گرفته، میرزایی متوجه می‌شود که دستور مسدود شدن وبلاگ او در بلاگفا توسط شیرازی، از سوی کمیته تعیین مصادیق فیلترینگ صادر شده است نه شخص شیرازی.

همین موضوع باعث می‌شود میرزایی از شیرازی عذرخواهی کند و ماجرا به خوبی و خوشی خاتمه پیدا کند.

اپیزود سوم: «شیرازی» تبلیغات مستهجن می‌گذارد
اردیبهشت ماه ۸۹ بود که نویسنده وبلاگ «قطعه ۲۶» مدعی شد تبلیغات وبلاگ‌های بلاگفا بسیار زننده هستند و به طرز مشکوکی، تبلیغات وبلاگ‌های او متفاوت از دیگر وبلاگ‌های بلاگفا، دارای تصاویر مستهجن و نامناسب است. نویسنده این وبلاگ این موضوع را متوجه شیرازی دانست و به او اولتیماتوم داد تا این رفتار خود را اصلاح کند. در غیر این‌صورت علاوه بر مهاجرت از بلاگفا، این موضوع را به مسئولین عالی نظام گزارش می‌دهد.

مطالعه کامنت‌های «قطعه ۲۶» و واکنش‌های وبلاگ‌نویسانی چون آهستان به این موضوع، باعث شد نویسنده قطعه۲۶ به زودی متوجه شود که تبلیغ وبلاگ او، نتیجه یک کد اضافی در قالب اوست و پس از چند روز مطلب خود را پیرامون این موضوع در وبلاگش حذف کرد.

شیرازی در یادداشت ارسالی خود به «طلبه بلاگ» این موضوع را این‌طور بیان می‌کند: با توجه به لینک‌های مخفی به برخی سایت‌های زرد و همچنین لاگ ایشان (وبلاگ قطعه۲۶) به نظر می‌رسید که وبلاگ ایشان هک شده باشد از این لحاظ دسترسی به پنل مدیریتی بصورت موقت غیرفعال شد تا ایشان پیگیری لازم به عمل بیاورند.

وبلاگ «قطعه۲۶» موقتا غیرفعال شد. اما نویسنده این وبلاگ مدعی شد شیرازی رمز عبور وبلاگش را به او نمی‎دهد. این در حالی است که شیرازی مدعی است رمز عبور «قطعه۲۶» پس از رفع مشکل کد مخرب در قالب، به یکی از دوستان او تحویل داده شده است و حتی این شخص در صفحه مدیریت وبلاگ خود وارد شده است.

با این حال، این بهانه باعث شد «قطعه۲۶» برای همیشه از بلاگفا برود و بر روی هاست شخصی، وردپرس را نصب کند. البته ارسال نشانی جدید و Redirect شدن نشانی قدیمی «قطعه۲۶» به نشانی جدید آن، ادعای شیرازی مبنی بر ورود نویسنده این وبلاگ را ثابت می‌‎کند.

ذکر این نکته هم شاید جالب به نظر بیاید که یادداشت تند «قطعه۲۶» علیه بلاگفا، علی رغم انتقال تمامی نوشته‎ها، در وبلاگ جدید این نویسنده پیدا نمی‌شود و حذف شده است. اما این اتهام هم بدون رفع و رجوع، به علیرضا شیرازی ماند که ماند!

اپیزود چهارم: «شیرازی» وبلاگ «دوئل» را تهدید می‌کند
میثم محمدحسنی، نویسنده وبلاگ «دوئل» با ارسال نوشته‌ای، مدعی می‌‎شود شخصی با نام «علیرضا شیرازی» در وبلاگ او کامنت گذاشته است و او را تهدید کرده است که اگر بعضی از طرح‌ها را حذف نکند، کل وبلاگ او حذف خواهد شد. محمدحسنی در ادامه این موضوع می‌نویسد:

یاللعجب … آقایان بلاگفا شما کوچک تر از آنید که سد راه شور انقلابی بسیجیان ماه بشوید… این سیل خروشان شما را خواهد برد… گیرم که دوئل را مسدود کردید با هزاران دوئل دیگری که این روزها در حال رویش است چه میکنید؟

این در حالی است که در بخش مدیریت وبلاگ‌های بلاگفا، قسمتی برای هشدارهای امنیتی طراحی شده است که در یکی از بندهای آن این‌‎طور آمده است:

مراقب پیامهایی که ارسال کننده از عناوینی چون مدیر،مدیران یا بخش پشتیبانی بلاگفا استفاده کرده است باشید. حتی اگر این پیام از سمت ایمیلهای سایت مانند info@blogfa.com آمده باشد چرا که شیوه هایی برای ارسال ایمیلهای جعلی اینچنینی وجود دارد.
اخبار مهم در خود سایت و در بخش اخبار منتشر می‌شود.همچنین مدیریت بلاگفا اقدام به درج نظر در بخش نظرات وبلاگ یا ارسال ایمیلهای حاوی پیامهای اخطار یا تبلیغاتی نمی کند.به جد توصیه می‌کنیم از قرار دادن کلمه عبور خود را در اختیار دیگران و به هر عنوانی پرهیز کنید.

با این حال علیرضا شیرازی با ارسال یک کامنت در وبلاگ «دوئل» این ادعا را تکذیب کرد. اما: “اما متاسفانه دوستان ما فکر دیگری دارند. مدعی هستند ما عقب نشینی کردیم یا اصرار دارند دوستان ما (یعنی دوستان مدیر بلاگفا) این‌کار را انجام داده اند.” این‌ها را شیرازی در یادداشت خود به طلبه بلاگ می‌گوید.

اما کامنت‌های پست مرتبط وبلاگ دوئل، کامنت‌های توهین آمیزیست. کامنت‌هایی که به دلیل نامناسب بودن از ذکر تمامی آن ها معذوریم. اما با حفظ نام نویسنده، برخی از آن‌ها را منتشر می‌کنیم. کامنت‌هایی که متاسفانه با تأیید نویسنده وبلاگ «دوئل» منتشر شده‌اند:

*بلاگفا غلط کرده!
*بلاگفا خر کی باشه؟ اگه اینو مسدود کردن یه دونه دیگه بزن.
*[...] خورده مسدود کنه.
*بلاگفا اگه یه بار دیگه همچین غلطی بکنه مسدودش خواهیم کرد.
*اگر بلاگفا همچین غلطی بکنه سیستم admine بلاگفا را هک میکنیم و خودمون مدیریتش را در دست میگیریم .
*این عوضی رو چه به دیکتاتور شدن، فقط می تونه واس زنش دیکتاتور باشه. در ضمن بلاگفا به [...] هفت جد و آبادش خندیده.
*آقای شیرازی! نمیدونم اینو میخونی یانه؟ ولی خیلی بیجا میکنی که وبلاگ دوئل رو حذف کنی.
*دمت گرم واقعا گویای مطلبه. در ضمن بلاگفا بره به درک.
*بلاگفا خیلی وقته داره ازاین بازیا در میاره. هنوز توجیهی برای کاری که با آقای قدیانی کرد، نیاورده.
*غلط کردن . ریزن. لعنت الله علیهم اجمعین.

نوشته بعدی «دوئل» نشان می‎دهد تکذیبیه شیرازی برای ارسال کامنت تهدید آمیز به او رسیده است. محمدحسنی در این نوشته ضمن رد تکذیبیه شیرازی، از او می‌خواهد موضعش را به صورت شفاف و علنی بیان کند. او در بخشی از متن خود می‌نویسد:

علیرضا شیرازی مدیر بلاگفا هم برای بنده کامنتی گذاشته و اعلام کرده که تهدید از طرف ایشون نبوده… بنده هرچه سعی کردم جواب ایشون رو در کامنت دونی بدم نشد. اینکه میتوانید برای اثبات ادعایم رد کامنتی که از طرف دوستان شما برایم گذارده شده بود بگیرید… شما که خدارا شکر در این امور تبحر خاصی دارید.

پس از آن علیرضا شیرازی، مجددا بر تکذیب موضوع تاکید می‌‎کند. اما «دوئل» در ادامه مطلب خود می‌نویسد:

شما برادر خوبم چه اصراری به فرار رو به جلو دارید؟ آیا شما نبودید که با قطعه ۲۶ آن کردید که کردید؟ یاللعجب از شما… مگر شما نبودید که وبلاگ ۵۸۳ را مسدود کردید؟ نکند کار برادرمان باراک اوباماست که با ما نیست؟ یا نکند کار صهیونیسم است؟ برادر عزیز، بنده و دوستانم اصراری به ماندن در بلاگفا نداریم… به زودی عطای ماندن در آن را به خودتان خواهیم بخشید… اما من هنوز بر دعوت خودم از شما مصرم… باز هم تاکید میکنم نه به عنوان مدیر بلاگفا (که کوچکترین مسند است در این وانفسای قدرت طلبان) که به عنوان علیرضای شیرازی… دوست داشتی به خیمه برگرد.

اما باز هم مطالعه بخشی از کامنت‌های تأیید شده در این نوشته، شاید بتواند گره‌های ذهنی را باز کند:

*لعنت بر هرچی منافق و منافق صفته . پس غلط می کنید ادعای خفقان می کنید. غلط کردید بیشمارید.
*این تهدیدها نشانه ی ضعف است وزبونی.
*اه اه . حالم از لحن اتو کشیده و رشن فکرنمایانه ی شیرازی به هم می خوره . بیچاره فکر کرده خیلی مخه. واسه ما ناز هم می کنه. برو  عمووووووووووووو

اپیزود پنجم: همه به دنبال «دوئل»
پیگیری موضوع از طریق وبلاگ ۵۸۳ دنبال می‌شود. این وبلاگ‌نویس برای اثبات ادعای خود مبنی بر اهمال مدیریت بلاگفا در مسدود کردن وبلاگ‌های موهن، چند لینک از وبلاگ‌های منتشر کننده محتوای مجرمانه را می‌آورد. او در توضیح نوشته خود می‌نویسد:

چندی است که علیرضا شیرازی ( مدیریت محترم بلاگفا ) در راه و روش بلاگفایی خویش “فالش” میزند. گاهی برای وبلاگ قدیانی بازی در می آورد ، اکنون برای میثم حسنی خط ونشان می کشد. داستان آقای شیرازی، در نگرانی شان برای جلوگیری از توهین به ساحت مقدس!! سران فتنه ، داستان قدیمی :«حسنی به مکتب نمی رفت اگر می رفت جمعه می رفت » شده است.
سالهاست در فضای بلاگفای ایشان، علیه مقامات نظام، من جمله رهبری نظام، دکتر احمدی نژاد، خود نظام مقدس جمهوری اسلامی و حتی پرچم عزیزمان، انواع دشنام ها، لجن پراکنی ها، تهمت ها و … بارگذاری می شود و چشم عدالت نگر مدیریت محترم بلاگفا در برابر این دُشنوشته ها، از بن دندان، کور و نابیناست.

در ادامه نویسنده این وبلاگ ۱۲ پیوند از وبلاگ‌های موهن میزبانی شده در بلاگفا را می‌آورد که تنها ۴ لینک از آن‌ها مسدود نیست. شیرازی در توضیح این موضوع به وبلاگ نیوز می‌گوید: “یا وبلاگ‌هایی که ایشان تحت عنوان وبلاگ‌های غیر قانونی لینک داده اند مجاز هستند یا نیستند. اگر غیرقانونی هستند که بایستی گزارش تخلف به سایت ارسال یا برای کارگروه تعیین مصادیق ارسال می کردند. در عین حال طبق بند ۱۱ قانون جرایم رایانه‌ای، بازنشر و یا لینک به محتوای مجرمانه جرم است.”

البته مسدود نبودن همان ۴ وبلاگ هم محل سئوال است. سئوالی که شیرازی به آن این چنین پاسخ می‌‎دهد: “وبلاگ‌های مشکل دار ابتدا باید به ما گزارش داده شوند یعنی اول از همه ما باید بدانیم که چنین وبلاگی وجود دارد. چون مانند وبلاگ‌هایی که محتوای غیر اخلاقی منتشر می‌کنند نمی‌شود مثلا با جستجو چند کلمه این وبلاگ‌ها را پیدا کرد.

در هر حال وقتی گزارشی برای ما ارسال شود ما این وبلاگ‌ها را به اطلاع کارگروه تعیین مصادیق می‌رسانیم و آن‌ها پس از بررسی دستور مسدود سازی را برای ما ارسال می‌کنند. در مواردی هم برای مدتی وبلاگ توسط مخابرات فیلتر و بعد دستور مسدودسازی برای ما ارسال می شود.

برخی وبلاگ‌ها نیز بصورت سریالی هستند مثلا وبلاگ اول آنها مسدود می شود یک عدد بعد از آدرس می‌گذارند و در آدرس جدید محتوا را منتشر می‌کنند که پس از اطلاع ما از مسئله دوباره به کارگروه ارسال خواهد شد. در مواردی ممکن است حتی دستور مسدود سازی برای ما ارسال نشود که این احتمالا دلایل دیگری دارد.”

مسدود کردن وبلاگ ۵۸۳ باعث می‌شود تعداد دیگری از کاربران این سرویس دهنده به این موضوع اعتراض کنند و برخی از آن‌ها مسدود شوند. موضوعی که «دوئل» باز هم به آن واکنش نشان می‌دهد و در نوشته‌ای تازه می‌نویسد:

از قرار شنیدم وبلاگ برادر خوبم صادق (تخریب چی) و وبلاگ معبر سایبری هم توسط بلاگفا مسدود شد… ظاهرا این جنگ تمامی ندارد…. به زودی با وب سایت دوئل در خدمت شما خوبانم… اینکار در اعتراض به مسدود کردن وبلاگ های ارزشی صورت خواهد گرفت…

اما تعدادی از کامنت‌های تأیید شده در این نوشته، چندان مناسب نقل نیستند:

*مرده شور ببره بلاگفا رو با اون مدیر بی لیاقتش … کار ایشون فقط حق الناس به گردنش میزاره . انشاالله وعده ما فردای قیامت
*این شیرازی و امثالش می خوان نور خدا رو با دهانشون خاموش کنن ولی کور خوندن . مرگ بر مدعیان دروغین آزادی . مرگ بر عاشقان و شیفتگان غرب و بی دینی.
*آقای شیرازی! شما چکاره ای که میخوای جلوی این سیل خروشان رو بگیری ؟ تو که هیچی از بزرگانت گرفته تا پایین هیچ کدومتون هیچ غلطی نمیتونید بکنید. شما در مقابل این خیل بزرگ جند الله مثل علف هرزی هستید در جنگل سرو . آقای شیرازی این هشدارو بهت میدم : اگه دست از این کارای مسخرت بر نداری چیزای بدی رو با چشات مناظره میکنی … آخه ابله ! تو فکر نمیکنی که فردا چجوری میخوای جلوی ما رو بگیری ؟؟ یه روزنه ی فرارم برای خودت نذاشتی .. فقط مراقب باش.

اما این پایان ماجرا نبود و طرح‌های گرافیکی و متن‌‎های دیگری هم علیه شخص شیرازی، منتشر شد که به دلیل نامناسب بودن، وبلاگ نیوز از انتشار آن‌ها معذور است.

اپیزود ششم: بلاگفا تحریم می‌شود؟
همین چند وبلاگ باعث شد که موج تحریم بلاگفا جدی‌تر شود. شیرازی درباره دلیل مسدود شدن سریالی وبلاگ‌های این سرویس دهنده در این موضوع می‌گوید: “کلا تعداد وبلاگ‌های محدودی مسدود شده‌اند و عموما مواردی هستند که حال به هر دلیلی به ما یا سایت توهین کردند یا اکاذیبی مثل ارسال تهدید از طرف ما به وبلاگ‌های دیگر را تکرار و نتیجه گیری کرده و حتی اعلان پایان فعالیت در وبلاگ و پیشنهاد تحریم بلاگفا را داده بودند. تعداد کل وبلاگ‌های مسدود شده کمتر از تعداد انگشتان دست است.”

البته موضوع مسدود کردن وبلاگ‌ها برای شیرازی تازگی ندارد و او حداکثر هفته‌ای ۱۰۰۰ وبلاگ غیر اخلاقی را مسدود می‌کند: “لیست‌هایی که توسط کارگروه برای ما ارسال می شوند معمولا در هفته یک یا دو نوبت است و تعداد آن ممکن است متفاوت باشد. مثلا فهرستی بیش از ۱۰۰۰ وبلاگ نیز داشته ایم که در یک روز ارسال و دستور مسدود سازی آنها  توسط کارگروه داده شده بود.

وبلاگ‌هایی که ما معمولا مسدود می‌کنیم موارد غیر اخلاقی و پورنو هست که گاهی روزانه ۲۰ تا ۳۰ تا و گاهی نیز ۷ یا ۸ هست. البته با تمهیداتی که در سایت گذاشته ایم و با مرور زمان و برخورد با وبلاگهای غیراخلاقی این تعداد کمتر شده است.”

اما این نقد به علیرضا شیرازی وارد است که درباره موضوع کمی تند برخورد کرده است و شاید کمی سعه صدر بیش‌تر، می‌توانست به حل موضوع بیش‌تر کمک کند. موضوعی که مدیر بلاگفا به هیچ وجه آن را نمی‌پذیرد: “من با صعه صدر در برابر انتقاد موافقم؛ اما با توهین یا تهدید نه! متن کامنت‌های منتشر شده در هر پست را خوانده‌اید. آیا به‌راستی کاربری که این چنین نظراتی را منتشر می کند دنبال پاسخ یا حقیقت میگردد؟!

با این‌حال در مورد وبلاگ «قطعه ۲۶» سعی کردیم ضمن حفظ اطلاعات تنها با ریست کردن قالب کد حذف تبلیغات سایت و نمایش تبلیغ دیگر را برداریم و در مورد وبلاگ دوئل چندین بار از طریق بخش نظرات شخصا برای ایشان توضیح داده ام که ما پیام تهدید یا هشدار ارسال نمی‌کنیم.”

شیرازی در پاسخ به این سئوال که آیا از این به بعد هر کاربر بلاگفا که درباره این موضوع بنویسد، مسدود خواهد شد، می‌گوید: “نه الزاما! علیه سایت نوشتن شاید یک انتقاد مودبانه و منطقی باشد که در این صورت ایرادی در آن نمی بینیم و چه خوب خواهد بود که چنین انتقاداتی هم باشد اما گفتیم انتقاد و نه اینکه بنده یا بلاگفا را به ضد انقلاب، بی دینی یا گرایشهای سیاسی که عملا در سایت وجود ندارد متهم کنند یا اکاذیی علیه سایت منتشر کنند که چهره و اعتبار سایت را تخریب کند. قبول دارید که ادعای دروغین تهدید توسط بلاگفا میتواند در اعتبار سایت تاثیر منفی داشته باشد.”

اتهام‌های سیاسی علیه علیرضا شیرازی در حالی است که به جرأت می‌توان شیرازی را یکی از کم حاشیه‌ترین مدیران سرویس دهنده‌ها از لحاظ سیاسی دانست که تقریبا هیچ اظهار نظر رسمی پیرامون موضوعات سیاسی به طور مشخص نداشته است.

مدیر بلاگفا هر وبلاگ مسدود شده‌ای را که نسبت به توهین‌های اعلام شده عذرخواهی کند و نسبت به عدم انتشار محتوای مجرمانه تعهد دهد، قابل بازگشت می‌داند. اما اطلاع دادن به نویسنده یک وبلاگ پیش از مسدود سازی را خلاف قانون قلمداد می‌کند و ادامه می‌دهد: “شیوه مسدود سازی ما تقریبا نرم افزاری و یکسان هست. یک تعداد وبلاگ مشخص شده با دلایل متفاوت مسدود می شوند.

حتما قبول دارید که در مواردی مثل وبلاگ‌های غیراخلاقی یا گروه‌های تروریستی حتی اخطار یا امکان تهیه مطالب پس از مسدود سازی می‌تواند مشکلات حقوقی ایجاد کند یا این‌که به متخلفین امکان تغییر سریع آدرس را خواهد داد.

در عین حال فرستادن اخطار می‌تواند باعث سوء استفاده شود و مثلا افرادی با سوء نیت دیگران و با جعل ایمیل یا نام مدیران سایت دیگران را تهدید کنند. عملی که توسط خود کارگروه تعیین مصادیق صورت می گیرد این است که وبلاگی مسدود و در صورت پیگیری کاربر دلایل مسدود سازی یا پروسه رفع فیلتر آغاز می شود.

نویسنده چند وبلاگی که ذکرشان هست حتی یک ایمیل به سایت جهت اطلاع از دلیل مسدود سازی یا درخواست رفع مسدود سازی برای ما ارسال نکرده و سریعا و در کمتر دو یا سه روز صاحب سایت مستقل شده و گاهی مطالبی علیه بلاگفا در آن منتشر کردند.”

علیرضا شیرازی درباره دلیل مسدود کردن وبلاگ «سیب سبز» که خوانندگان وبلاگ نیوز درباره دلیل مسدودسازی آن، توضیح خواسته بودند نیز گفت: “این وبلاگ به دستور دبیرخانه کارگروه تعیین مصادیق در فهرستی که همین چند روز گذشته (در خردادماه) برای ما ارسال شده بود مسدود شده است. فکر می‌کنم حتی الان هم صفحه فیلتر مخابرات هم برای این آدرس نشان داده می شود که نشان از فیلتر شدن این سایت توسط نهادهای دولتی دارد.”

اپیزود هفتم: قول ِ سدید
یکى از چیزهائى که در همین زمینه وجود داشت، رعایت تقواى عجیب امام در همه‌ى امور بود. تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، خیلى مهمتر است، خیلى اثرگذارتر است.

ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه میگوئیم؟ اینجا تقوا اثر میگذارد. ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ درباره‌ى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما درباره‌ى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جاده‌ى تقواست. آیه‌ى شریفه‌اى که اول عرض کردم، تکرار میکنم: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا».

قول سدید، یعنى استوار و درست؛ اینجورى حرف بزنیم. من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد. [بیانات مقام معظم رهبری در نماز جمعه ۱۴ خرداد ۸۹]

 
 
فاتحه الکتاب
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 17:25 شماره پست: 541

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ *الفاتحه1*

‏‏به نام خداوند رحمتگر مهربان

 الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ *الفاتحه2*

ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان،

الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ *الفاتحه3*

رحمتگر مهربان،

مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ *الفاتحه4*

‏‏وخداوند روز جزاست.

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ *الفاتحه5*

[‏بار الها‏] تنها تو را مى پرستیم، و تنها از تو یارى مى جوییم.

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ *الفاتحه6*

ما را به راه راست هدایت فرما،

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ*الفاتحه7*

راه آنان که گرامى شان داشته اى، نه ‏[‏راه‏] مغضوبان، و نه ‏[‏راه‏] گمراهان.

راه نزن !

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 17:18 شماره پست: 540

 

بانک مسکن در اقدامی خودسرانه بدون کسب اجازه از صاحبان حساب های این بانک اقدام به اعلام حساب برای مشترکان خود در طرح هدفمند کردن یارانه ها نموده است .

شنیده ها حاکی است بانک مذکور قصد دارد از این طریق بخشی از مطالبات معوقه خود را از مشتریان بدحساب بازستاند .

البته این نوع عملکرد خودسرانه و قلدرمآبانه که هنوز مورد پیگیری مسئولان سازمان های نظارتی قرار نگرفته بی تردید باعث بدبینی مردم به این طرح بزرگ گردیده و شیرینی این اقدام دولت را در کامشان تلخ خواهد نمود .

 
کدام را باور کنیم ؟!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 17:8 شماره پست: 539

 

اسارت ٬ ننگ یا افتخار ؟!

 

این مطلب مصاحبه ای زیبا و چالشی با آزاده گرانقدر مهندس سعید اوحدی است که توسط خواهر خوبم سرکار خانم مهناز واحدی انجام گرفته است :


اسارت ، ننگ یا افتخار ؟ !

مهندس سعید اوحدی

مصاحبه و تنظیم : مهناز واحدی

سعید اوحدی اهل بروجرد دوران دبیرستان را در مدرسه هشترودی تهران گذرانده و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد دانشگاه لانگ بیچ کالیفرنیا شد . یک سال قبل از اتمام تحصیلات به علت آغاز جنگ تحمیلی به ایران آمد و در جبهه به عنوان فرمانده دسته شرکت کرد . پس از اسارت در اردوگاه های رمادی 6 و بین القفسین و موصل 2کمپ 1 و موصل 3 کمپ 4 و تکریت 17 و تکریت 5 حضور داشت و فعالیت های آموزشی و مدیریتی اردوگاه را بر عهده می گرفت و به عنوان مترجم به اسرا خدمت می کرد .

 

برای اینکه بدانیم اسارت ننگ بود یا افتخار  باید بدانیم نگاه ما به معنی عام اسیر و اسارت چگونه باید باشد ؟به صورت عام شاید ویژگی بارز انسان ها که قطعا ریشه در فطرت آنها دارد ظلم ستیزی وکمال طلبی و آرمان خواهی است که دائم در حال رشد است . اگر به صورت عام واژه اسیر را در نظر بگیرید زمانی بوده که واژه  اسارت با بردگی مترادف بود که شاید هیچ مقوله ای به نام آرمان و هدف و رشد و کمال طلبی در آن مطرح نبود و آنچه در ذهن انسان متصور می شده این بوده که اسیر ، فردی است که دست و پایش را بسته اند و اسارت او توام با توهین وتحقیر و شکنجه و ضرب و شتم و محدودیت هایی به لحاظ امکانات مادی و معنوی است . اما اگر اسارت برای همان اسیر توام با آرمان و هدف و انگیزه ای باشد که برای تحقق آن به اسارت در بیاید به نسبت قابل توجهی دیگر با بردگی و ذلت مترادف نیست زیرا هرچه قدر انسان آرمان خواه و دارای اهداف و انگیزه های بلندی باشد به همان میزان دیگر اسارت را برای خود ذلت و ننگ نمی بیند بلکه در مسیر رسیدن به کمال ، اسارت را مقطع و مرتبه و جایگاهی می داند که اورا به هدفش نزدیک می سازد . در طول تاریخ افراد مختلقی را می بینیم که به دنبال هدفشان به اسارت در آمدند به عنوان مثال در ایرلند فردی مانند بابی سانز را دستگیر می کنند و به زندان می اندازند که ایشان مسلمان هم نیست شاید دارای انگیزه های خیلی قوی هم نباشد اما به دلیل ظلم ستیزی که در فطرت او قرار دارد به دنبال اهداف و آرمان هایش به زندان می افتد . همان طوری که حضرت امام فرمودند دزد سر گردنه هم به دنبال کمال طلبی و خدای خود است اما کمال خود را اشتباه گرفته بابی سانز هم دیگر اسارت و به بند کشیده شدن را دیگر محدودیتی برای خود نمی بیند بلکه در مسیر رشد خود اسارت را هم مرحله می داند  یا شخصیتی مثل نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی سال ها در سخت ترین شرایط در زندان های آفریقای جنوبی با روحیه مقاومت می کند . شاید در طول تاریخ از این افراد زیاد نباشند اما همین تعداد هم کسانی هستند که جرقه های شدیدی در فطرت آنها زده می شود و هرچقدر به فطرتشان نزدیک تر می شوند روحیه مقاوت شان هم بیشتر می شود البته شاید متوجه هم نباشند که این روحیه و فطرت خدایی است . فطرت و نفس دو روی هر انسانی است همان طور که خدا می فرماید ما هم فجور را در انسان قرار دادیم و هم تقوا را و هر چقدر انسان از فجور دور شود و به تقوا نزدیک شود در واقع از فطرت خود غبار زدایی کرده است و هر چقدر  دستورالعمل های زندگی خود را بر طبق دین اسلام قرار دهد به همان میزان بار تئوریک رشد و کمال طلبی در اسارت هم قوی تر و بیشتر می شود .الگوی بارز و مصداق شفاف و روشن ما و آنچه جوهره تحولات تاریخ بوده واقعه عاشورا و کربلا است . یعنی همان نگاهی که جبهه باطل به اسرای کربلا داشتند که با ذلت و حقارت و بدترین شرایط رفتار می کردند تا به آنها بفهمانند شما دیگر خوار وذلیل شدید همان رفتار را با اسرای ایرانی در جنگ ایران و عراق داشتند . همان طور که پابرهنه اسرای کربلا را از روی خارها عبور می دادند پس از اسارت اسرای ایرانی هم اولین کاری که عراقی ها انجام دادند این بود که کفش های ما را در آوردند ، لباس اونیفرم بسیجی ما را از تن مان خارج کردند تا به زعم خودشان هویت ما را بگیرند .این همان تئوری و ایدئولوژی کفر است که در ماجرای کربلا هم پیاده کرده بودند . اوج این تکامل وتحول و رشد و اوج جوهره ناموس واژه اسارت که حقارت و ذلت نیست بلکه عزت وافتخار است را در اسرای کربلا دیدیم . حضرت زینب (س) با خطبه خوانی در محضر یزید با اعتماد به نفس و عزت به یزید فهماند که امروز تو ذلیل هستی نه ما و شهدایمان .عراقی ها نمی دانستند که هویت اسرا در قلب و دل و درون آنها و در فطرتشان است . ما برای جبهه و جنگ آموزش هایی دیده بودیم که فشنگ و خمپاره و آرپی جی چیست ؟ رزمندگان ما که به درجه جانبازی می رسیدند هم آموزش های پزشکی می دیدند . آنهایی هم که شهید شده بودند که عند ربهم یرزقون بودند اما اسرا که آموزش ندیده بودند . طبیعت دنیای مادی این بود که برخورد ها و تلقین ها وروانشناسی کفر برما اثر بگذارد و ما را از اهداف و آرمان هایمان دور سازد . زیرا تمام رفتار و برخورد عراقی ها طوری بود که به ما بفهماند ما دیگر ذلیل شده ایم و هیج گونه حق انتخابی نداریم . عراقی ها با چوب روی سرما می زدند ، به ما می گفتند در چشم افسر عراقی نگاه نکنید حتی زمانی که آمار می گرفتند با دسته تی و شلنگ بر سر ما می زدند. روی پیراهن ما علامت ضربدر قرمز می زدند که شما مانند حیوان و برده ای که با آهن روی بدنش داغ می گذارند هستید . در زندان های عراق تحقیر و توهین و حقارت به معنای مطلق بردگی خودش وجود دادشت . اما چیزی که باعث شد اسرا در مقابل این همه تحقیر اسارت را ذلت نبینند بلکه عزت بدانند چه بود ؟

در سال 61 در اردوگاه عنبر عراقی ها فضای اردوگاه را کاملا با حرکت های مطالعه ، کارشناسی و روانشناسی شده در مسیری قرار می دهند تا طبق اهداف خودشان پیش برود و عده ای خبرنگار را به اردوگاه منتقل می کنند  تا اسرای کم سن وسال را که به بند کشیده شده اند به دنیا نشان دهند . اما چه چیزی باعث می شود که اسیر 13 ساله در آن شرایط در مقابل فرماندهان عراقی در حالی که جسمش به بند کشیده شده از آرمان ها و اعتقاداتش دفاع کند . عراقی ها جسمش را اسیر کرده بودند اما ایمان و قلب و فطرت او که در دسترس عراقی ها نبود که بخواهند به بند بکشند . چه چیزی باعث می شود که جوهره فطری اسیر 13 ساله شکوفا شود و با افتخار و عزت پیام خود را به خبرنگار هندی بدهد . این مکانیزم و قانونمندی همانی است که حضرت زینب (س) در کربلا و در اسارت یزید داشتند . اگر انسان از رهنمود های دین اسلام و ولایت طلبی و آموزه های پیامبر اکرم (ص) الگو بگیرد فطرتش تغییر ناپذیر می شود . همان طور که امیر المومنین (ع) فرمودند مومن از آهن گداخته سخت تر است . بارها نگهبانان عراقی که در اردوگاه حضور داشتند  از ذلت و زندگی کثیف مادی خود برای اسرا درد و دل می کردند و به روحیه اسرا قبطه می خوردند زیرا آنها اسرا را در زندان می دیدند که به دور از هر امکاناتی دارای شادی و نشاط فراوان و باور نکردنی بودند اما خودشان که به ظاهر آزاد بودند و ازتمام نعمات مادی برخوردار بودند و در اوج ایده آل هایشان زندگی می کردند در چهره شان بجز غم و ناراحتی و ذلت چیز دیگری نبود .

به عنوان مثال در زمان دهه فجر وقتی مسابقات برگزارمی شد چنان شور و نشاطی اردوگاه را فرا می گرفت که باعث تعجب نیروهای عراقی می شد .  زیرا اسرا این روز را روز آرمان های خود می دانستند . در یک مقطع زمانی عراقی ها 33 نفر از اسرا را جدا کردند و به سلول های زندان الرشید بغداد منتقل کردند . در زندان ( سلول ) شرایط به مراتب سخت تر و بد تر از اردوگاه بود زیرا اگر در اردوگاه 2000 اسیر بودند آنجا 33 نفر بیشتر نبودیم ، اگر در اردوگاه نور را می دیدیم در سلول نور را هم نمی دیدیم . اگر در اردوگاه جای خواب هر اسیر 70*80/1 سانتی متر بود اما در زندان آن هم نبود و باید یک عده ایستاده و بقیه نشسته چمباتمه می زدند و می خوابیدند . اگر در اردوگاه می توانستید با آب سرد دوش بگیرید در سلول هیچ امکاناتی نبود به صورتی که حتی ما در زندان یکبار بدنمان پوست انداخت . اما اسرا با آن شرایط سخت در زندان روزه می گرفتند و مراسم شب قدر برگزار می کردند اسرا نزدیک ترین راه رسیدن به خدا را شب قدر می دانستند . زمانی که قطعنامه را اعلام کردند عراقی ها جشن گرفتند و تیراندازی هوایی می کردند و شیرینی پخش می کردند و شادی و پایکوبی می کردند زیرا استنباطشان این بودکه فشار سنگین جنگ از روی دوش آنها برداشته می شود . در آن شرایط اسرا قبل از اینکه پیام اما را شنیده باشند که من جام زهر را نوشیدم زانوی غم بغل کرده بودند و گریه می کردند. ظاهر امر این بود که باید خوشحال باشند چون از اسارت آزاد می شدند اما این طور نبود چون از عزت دور می شدند البته رسیدیم به این موضوع که چون ولایت گفته پس یقینا مسیر رشد ما بوده است . به هنگام آزادی ما آخرین اسرایی بودیم که آزاد شدیم . همه اسرا را به ایران منتقل کردند و ما تنها 90 نفر تبعیدی هایی بودیم که از همه اردوگاه ها جمع کردند و در اردوگاه تکریت 17 نگاه داشتند . نیروهای عراقی بر سر در اردوگاه نوشته بودند مویدین نظام خمینی و همان طور که گفتم تعداد 90 نفر را در آن اردوگاه نگه داشته بودند تا با نیروهای بعثی تبادل کنند . ما در تکریت بودیم  تا نمایندگان صلیب بیایند و ما را ببینند چون طبق قانون کنوانسیون ژنو باید از اسرا بپرسند که می خواهند به کشورشان بر گردند یا پناهنده شوند ؟ زمانی که نمایندگان صلیب را به عنوان مترجم همراهی می کردم متوجه شدم در آسایشگاه های آن طرف سایه ای حضور دارد . از آنجایی که مترجم اردوگاه بودم آزادی عمل بیشتری داشتم بنابراین به آن طرف اردوگاه رفتم و دیدم که داخل آسایشگاه حاج آقا ابوترابی حضوردارند . سایر بچه ها را خبر کردم . برای ما دیدن حاج آقا در آن شرایط خیلی سنگین بود چون حاج آقا را تک و تنها پیش چند نفر از پناهنده ها گذاشته بودند . همه ما گریه می کردیم و دست و پیشانی حاج آقا را از میان نرده های آسایشگاه می بوسیدیم و می گفتیم حاج آقا مگر ممکن است که ما برویم و شما را رها کنیم . حاج آقا فرمودند : آقاجان من به آرزوی ده ساله خود رسیدم و آن این بود که شما با عزت و افتخار بر  گردید . اسارت برای شما عزت و افتخار بود نه ذلت . فرمودند من ده سال نماز شب می خواندم و چنین روزی را آرزو می کردم . حاج آقا حتی ماندن خود را هم عزت می دانستند و خود را در مسیر تکامل می دانستند با دیدن چنین روحیه ای از حاج آقا واقعا ما هم روحیه می گرفتیم و شاد می شدیم .

پس از اسارت یک شب در مسجد حضرت امیر (ع) در امیر آباد در خدمت حاج آقا ابوترابی بودیم . من آن شب از نظر روحی به علت مشکلاتی که در تشکیلات بوجود آمده بود خیلی اذیت شده بودم . زمانی که سوار ماشین شدیم باران می بارید به حاج آقا گقتم که خیلی دلم گرفته ، گاهی اوقات با خودم می گویم خوشا به حال اسارت و ای کاش هیچ وقت آزاد نمی شدیم . از حاج آقا پرسیدم این حرف من در زمانی که ما آزاد شده ایم ، کفران نعمت نیست ؟ حاج آقا طبق عادت همیشگی شان دست من را گرفتند و فشار دادند و فرمودند : آقاجان شما نه تنها کفران نعمت نمی کنید بلکه دعا می کنید چون اسارت قطعه ای از بهشت روی زمین بوده و شما برای برگشت به آن بهشت دعا می کنید .

آیا این اسارت که قطعه ای از بهشت بوده می تواند ننگ یا ذلت باشد ؟

بعد از اسارت هم اسرا مصداق این ابیات شدند که :

هرکسی از ظن خود شد یار من                        از درون من نجست اسرار من

من به هر جمعیتی نالان شدم                     جفت بد حالان و خوش حالان شدم

زمانی که اسرا برگشتند هر کس به میزان برداشت خودش با اسیر برخورد کرد . زمانی که پا به دنیای مادی زندگی گذاشتیم شنیدیم که وزارت امور خارجه طبق استاندارد های خودش اعلام کرده که اسیر اصلا حق ندارد کارمند وزارت خارجه باشد . چون اسیر طبق استاندارهای این وزارت خانه در دنیای دشمن سال ها زندگی کرده بنابراین نمی تواند به عنوان نماینده دیپلمات ایران فعالیت کند . اسیری که ده سال نماینده دیپلماتیک سیاسی ، اقتصادی و سفیر جمهوری اسلامی ایران در دل دشمن بوده و با نمایندگان صلیب سرخ جهانی و نیروهای بعثی عراقی با افتخار برخورد کرده شما می گویید نمی تواند نماینده دیپلماتیک ایران در سایر کشور ها باشد ؟! این نگاه مادی عده ای از افراد بود که می گفتند اسیر نباید در برخی از صحنه ها حضور داشته باشد .

اما نگاه دیگر نگاه حضرت امام است که اسرا را مظهر آزادگی تلقی کردند . 

یا مقام معظم رهبری که فرمودند : اسرا ذخایر انقلابند . در پایان این را می گویم که اسرای ایرانی در زندان های دشمن نردبان تکامل و رشد را همگام با جانبازان و شهدا طی کردند و به دوران اسارت رسیدند و طبق فرمایش رهبری ذخایر انقلاب شدند .

 
تلخی ها و شیرینی های اسارت
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 17:4 شماره پست: 538

 

یک مطلب خواندنی با قلم استاد بزرگوارم آزاده دلاور حجت الاسلام شیخ عبدالکریم مازندرانی که به مناسبت سالگرد ورود آزادگان به رشته تحریر درآمد :


تلخی ها و شیرینی ها

هنوز هم گاهی که به آن زمان فکر می کنم در غمی همراه با وجدی ناشناخته فرو می روم ،دوالیته های اسارت منرا متحیر میکرد و خودم هم مانده بودم که این چه حالتی است که من دارم از طرفی می ترسیدم از طرفی یک سروری در من ایجاد می شد،هم تلخ تلخ بود هم شیرین شیرین،از معدود حالات نفسانی که انسان در شرایط فشار و سختی دچار آن می شود گرچه سختی و تلخی همیشه با هم نیستند گاهی سختی هست ولی تلخی نیست و بالعکس.

 

شاید برای اینکه تو هم در این حس با من شریک بشی بد نیست از همانجا با همان حال و هوا برات بگم در حقیقت من اسارت را اولش حس نکردم حتی موقعیکه به من گفتند باید دستات را بالا بیری که من بردم اسارتم را حس نکردم حتی بصره که ما را توی یک مدرسه حبس کردند و من آنجا مجبور شدم نامه ای که همراهم بود را بخورم هم اسارت را حس نکردم.

 

آمدیم بغداد ،بگی و نگی داشت اسارت خودش را نشون میداد ،ای وای از استخبارات بغداد ،ای داد از آن زمان ،من مجروح شده بودم دست راستم از فاصله نزدیک تیر خورده بود، چشمام بر اثر موج انفجار آسیب دبده بود و دست چپم بر اثر ترکش خمپاره ،چهارتا از انگشتاش بهم چسبیده بود،درجه تبم به 40 رسیده بود داشتم از گرما می سوختم ولی وقتی بهیار عراقی خواست پانسمان دستم را که در خط مقدم انجام شده بود و الان چند روز از آن گذشته بود عوض کند سرباز بعثی اداره اطلاعات و امنیت عراق اجازه نداد که اینکار انجام بشه  ،آری برادرم و خواهرم آنجا نیز خیلی اسارت را حس نکردم.

 

،اولین بار اسارت را موقعی حس کردم که در اردوگاه عباس مترجم خوزستانی همانطور که داشتیم طی یک صف ،نمی دانم حمام بود می رفتیم یا برای غذا آوردن بود نمی دانم عباس به ما گفت عید نزدیک است اینجا دیگر ایران نیست ،اینجا باید بزنید،برقصید و..من اگر این زمان بود و این را می گفتند شاید حسی به من دست نمی داد ،ولی آن زمان در آن موقعیت و با آن اعتقادات محکمی که داشتم راستش خیلی اسارت را حس کردم دیدم که نه تنها جسمم اسیر است بلکه روحم نیز اسیر است حتی نمی توانم از روحم پاسداری کنم،ناراحت شدم ولی نمی توانستم چیزی بگویم چون کتک می خوردم به همین آسانی نه سکنجه می شدم نه می کشتندم ولی حفظ جان شاید واجب بود اصلا کی می توانست به من بگوید که اینجا بایستی حرف می زدم مگر مجتهد در دسترس بود مگر آزاد بودیم؟ نبودیم.

تلخی اینچنینی توام با صبری که من داشتم و دوستانم داشتند یک نوع شروع بی پایانی بود تا آخر اسارت ،اسارت آدم ها ی مثل ما همیشه اینطور بوده که همراه تلخیها و شادیهای پنهان است و تمامی هم ندارد،وقتی عدنان سرباز حزب بعث نصف شب که همه بر اثر خستگی روز ناشی از شکنجه ها واذیت ها عمیقا خواب وبدیم درب آسایشگاه 4 بند دو اردوگاه یازده تکریت را با سر وصدای خوفناک در آن دل شب باز می کند و به همراه چند بعثی دیگر عربده می کشند که یالله زود  سریع پنج پنج بنشینید و سرها پایین باشد و بعد فحش ناموسی به ما می دهد و با کابل به جانمان می افتد و نفس ما در نمی آید و نم یتوانیم حتی اعتراض بکنیم حتی یک آخ بگوییم این داستان خیلی تلخ و غم انگیزی است و البته اجر مظلومیت را هم در دل خودش دارد ما این اجر را همانوقت حس می کردیم برای خودمان روضه می خواندیم و برای درد بی درمان خودمان می گریستیم ولی حتی گریه ما را نباید کسی می دید مبادا که نوجوانی دچار نا امیدی شود مبادا کسی ببرد و مبادا کسی نتواند که ادامه دهد داستان تلخ تلخ شیرینی است گریه آور است و اجر عظیمی دارد .

 

دوالیته های رنج و تلخی اسارت با اجر و شیرینی ناشی از عمل به تکلیف و برای خدا شکنجه شدن داستان همیشه اردوگاه یازده از زمان ورود به آن تا زمان آزادی از آن اردوگاه لعنتی بود.

 

در بیمارستان تکریت که بودم توانستم از تسلطم به زبان عربی که در طلبگی آموخته بودم استفاده کنم و با تکنیک های اخلاقی و دینی چند تا از سربازان عراقی که بعثی نبودند و بیشترشیعه بودند را به راز خود یعنی دلداگی به انقلاب و اسلام آگاه کنم و آنان را مخفیانه در حد ابراز ارادت و همدلی با خودم همراه کنم و حداقل این بود که جاسم از بغداد برای من و دوستانم که روزه بودیم افطاری مادرش را بیاورد و درحق ما دعا کند و با ما دعای افتتاح بخواند.
وقتی باجاسم ارتباط برقرار شد نتجته اش این بود که قاسم سرباز نوزده ساله و خوش سیمای عراقی بیاید جلوی من زانو بزند و به سبک ایران البته بدور از چشم بعثیها اذان بگوید و اسماعیل سرباز دیگر شیعه وقتی می بیند من بلند بلند نماز صبحم را یا مغرب و عشایم را می خوانم او هم نمازش را از سر بگیرد و محمد دیگر سرباز شیعه عراقی هم همینطور .
این دایره گسترش پیدا کرد تا جاییکه منجر شد با اینکه دکترای شیعه و پرستارهای شیعه به قسمت اسرا سرکشی کنند و کم و بیش به ما محبت کنند در همان حالیکه جواد دیگر سرباز شیعه عراقی به من سیلی میزند و من را بخاطر ترجمه اشتباه توبیخ می کند و آن بهیار بعثی به مسخره من را آیت الله خطاب کند و دایما بخواهد سر بسرم بگذارد و در همان حالیکه در اتاق بهمراه سه نفر دیگر دایم محبوس باشم دعاهایم مستجاب  شود.

 

تلخی در عین شیرینی و شیرینی در عین تلخی ،هم بد است ، هم خوب است هم آزارد هم مرهم است آری اینچنین بود که تلخیها و شیرینهای اسارت در هم تنیده بود و اذیتمان کرد و هم ماجورمان کرد ،

همیشه هم اینطور نبود که غم باشد و لذتی در پس پرده نهان باشد گاهی هم لذتی بود و غمی در آن مستتر وقتی خبر تبادل اسرا را شنیدیم شادی کردیم و شعار دادیم فردایش حسین پیراینده در جریان سرکوب جاسوس ها و منافقین تیر خورد و شهید شد وبعد لذت ما تبدیل به غم شد ،ا لبته این غم متاخر بود ولی کم نبود لذتی که هماندم آمیخته به غم بود بارها دراردوگاه می خندیم و از ظرافت کاریهای هم بندی ها لذت می بردیم ودر عین حال مضطرب و نگران بودیم که همان دم سوتی نزنند وچند نف از ما را باز به یک ناکجا آباد دیگری تبعید نکنند و ....
آزادشدیم از مرز گذشتیم خوشحال بودیم در همان وقت دو اتوبوس از اسرای هم بندی ما را از سر مرز برگدانند و نگذاشتند تا به وطن بیایند دو ماه در وطن انتظارشان را کشیدیم تا آزاد شدند ،اذتی آمیخته به غم،غمی آمیخته به لذت ،تلخی با شیرینی و شیرینی با تلخی ،شاید این همان وصفی باشد که تمیر مومنان در باب مومنین فرمود که سمیای آنان شاد و در دلی غمی پنهان دارند ،آری اینچنین بود برادرم و خواهم ،آری اسرا لاله هایی واژگون هستند غمی نهان همچنان دارند که کسی نتوانسته است پاسخی برای آن بیابد.
من باید چه بگویم تا این قلم مرا رها کند ...دیگر نمی خواهم بگویم بس است..تمام.

حجت الاسلام عبدالکریم مازندرانی . اردوگاه های 11 و 18

 

 
آزادگان راه حق
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 17:0 شماره پست: 537

 

مقاله ای زیبا از دوست خوبم حسین حسین زاده نوری که به مناسبت سالگرد ورود آزادگان به رشته تحریر درآمد :


اسارت پس از آزادی !!

خیابان ها چراغانی ست. عده ی زیادی جمع شده اند . بوی عود و دود اسفندهای روی منقل فضا را پر کرده . همه منتظر ند و به سر خیابان دیده دوخته اند.

ماشینی ظاهر میشود و پشت سرش ماشین های دیگر بوق زنان وارد میشوند.

ماشین جلویی می ایستد ، مردم سمت در می آیند ، در باز میشود ، مردی تکیده و لاغر با صورتی خسته و رنجور از ماشین پیاده می شود ، مردم با سلام و صلوات بلندش میکنند و بر دوش میبرندش ، دم در خانه گوشفند برایش قربانی میکنند .

حالا بماند اینکه چند تن از عزیزانش هستند و به استقبالش می آیند. اما لجظه ای ذکر صلوات و تکبیر قطع نمیشود.

میپرسی : او کیست ؟ اینجا چه خبر است ؟

میگویند : مگر خبر نداری ؟ اسیر آوردند !

پارچه ی بالای خانه را نشانم میدهد ، نوشته : بازگشت دلاورانه ی آزاده ی  سرفراز  ... به وطن را گرامی میداریم.

همه میخواهند از اتفاقات دوران اسارت بدانند ، و اسیر خسته است و خاطرات و اشک و لبخندهایش .

آن شب و شب های بعد از آن با دید و بازدیدها و مرور خاطرات  تمام میشود.

نه تمام نمیشود. تازه اول ماجراست !

آن روزهای زیبا و ماندگار گذشته ، اما تا بجال از خود پرسیده ایم که : چه خبر از آزادگان ؟

اصلا این دلاوران کجای زندگی ما یا بهتر بگویم کجای جامعه هستند ؟

چقدر در رسانه ها از این مردان صبور یاد میشود ؟

چرا در عین حالی که همه فکر میکنند آزادگان همه از امتیازات خود سود برده اند ، هنوز شاهد رنجشان هستیم ؟

چرا باید ببینیم آزاده ای به خاطر گرفتن حق خود مورد ضرب و شتم قرار بگیرد ؟

چرا کار به جایی میرسد که  فرزند آزاده ای  از بی پولی بمیرد  !

چرا به جز معدودی از آزادگان بقیه  از شرایط خوبی برخوردار نیست .

سالها دور از وطن در شکنجه و اسارت زندگی کردن ، آنهم برای وطن با چه پاداشی قابل جبران است ؟

نگاهی بیاندازیم به قهرمانان جنگها در دیگر ملل در خواهیم یافت که عنوان حمایت از حقوق این مردان امری جهانی ست. چه اینکه کشوری مثل آمریکا از جنایتکاران جنگی خود در ویتنام نیز به عنوان قهرمان ملی تجلیل کرده و میکند .

پس برای مردان مردی که جوانمردانه  پای دفاع از میهن ایستادند و بعد از اسارت هم در خاک دشمن با صبر و استقامت کمر دشمن را شکستند ما چه حقی به گردنمان داریم ؟

آیا این حال امروز شایسته ی این ایثارگران است ؟

مشکل کار در کجاست ؟

کوتاهی از کیست ؟

برای پاسخ به این مطلب باید گفت که ، همه به نوعی مقصریم.

مسؤلین ، مردم و خودِ آزادگان ، اضلاع مثلثی را تشکیل میدهند که همه در آن نقش دارند .

مسؤلین ( شاید پر مشغله و کم حواس )

مسؤلین همانطور که  از اسمشان پیداست ، در قبال مجموعه ای که به آنها سپرده شده ، مسؤلند. و باید در مورد عدم انجام وظیفه ی خود ، مورد سؤال و بازخواست قرار بگیرند. چه اینکه این شخص در نظام اسلامی هم مسؤلیت داشته باشد که وظیفه ای مضاعف نسبت به نظام نیز بر دوشش خواهد بود.

وظیفه ی حمایت و نظارت به امور آزادگان  و از سویی ، وظیفه ی نشر و اطلاع رسانی این قشر از ایثارگران  دو وظیفه ی مهم است که به آن کمتر توجه میشود.

انگار بین دفاتر و زونکن های این مسؤلین ، آزادگان گم شده اند .

البته یقینا کارهایی برای نیل به این اهداف و اجرای این وظایف شده ، اما غفلت از احوال این قشر هنوز هم بیشتر از دیگر اقشار احساس میشود..

از همه ی اینها آزار دهنده تر ، ریخت و پاشهایی ست که به نام آزادگان و به کام دیگران انجام میشود.

هزینه هایی که خرج میشود ، ولی فایده ای برای آزادگان ندارد.

 

مردم ( حونگرم و با صفا اما فراموشکار )

قهرمان قهرمان است . چه بمیرد چه زنده باشد . اما مرگ یک قهرمان روزی ست که فراموش شود . و قهرمان واقعی کسی ست که در فراموشی مردم هم قهرمانانه بایستد .

اسرای جنگ تحمیلی ، شاهد خوبی برای جمله های بالا هستند . مردانی که در اوج رنج و فشار از پا ننشستند و سرافرازانه به میهن بازگشتند.

اسارت از نظر بسیاری ،  با ذلت و خفت مساوی بود. اینکه وقتی در دست دشمن اسیر باشی ، بازیچه ای خواهی بود که همه ی اختیارت در دست دشمن است. حتی مردن یا زنده ماندنت .

انصافا چه در جنگ ، جه بعد آن مردم همواره در میدان انقلاب بودند و هستند ، اما نباید قهرمانان واقعی خویش را فراموش کنند.

بسیاری از مردم به دلیل وجود شایعات و یا قوانین اعلام شده ای  ( که البته اجرا هم نشده ) به این باور رسیده اند که آزادگان غرق در امتیازات و هدایای ملی و دولتی هستند .

اما حقیقت این است که  بسیاری از آزادگان هنوز هم با مشکلات جدی مواجه اند.

واین وظیفه ی یک ملت است که قهرمانانش را گرامی بدارد.

البته نا گفته نماند که اگر مردم فراموشکار شده اند  ، نخبگان ، هنرمندان و اهل قلم  بیشترین کوتاهی کرده اند .

باز هم با مقایسه ای ساده میتوان دید  که در دنیای غرب چگونه از اسیر متجاوز خود قهرمان ملی میسازند.

و اگر آنها در باطل خود محکمند ، ما نباید در حق خود سست باشیم .

این وظیفه ( توجه و نشر خاطرات و اخبار آزادگان ) به گردن همه ی ماست.

با نگاهی گذرا میتوان به کنه این واقعیت پی برد که در قبال قهرمانان خویش کوتاهی کرده ایم.

در حوزه ی کتاب ونشر اثر فاخر بسیار کم است.

در حوزه ی فیلم  هم  پیش از فیلم اخراجی های 2 که نگاهی نسبتا طنز به اسارت  داشت ، فیلم مردی از جنس بلور و از جهاتی  فیلم بوی پیراهن یوسف ، آن هم در دهه ی 70  تولید شد و دیگر هیج !

در حوزه ی  سایبری وبلاگی مانند اردوگاه تکریت 11 ( آنهم با بودجه و امکانات شحصی )  با متوسط روزانه ی 3 پست فعال تر از سایتی چون پیام آژادگان  ( با بودجه ی مناسب و دولتی )  ظاهر شده است.

 

اما آزادگان

پس از گذشت سالها از اسارت منطقی بود که زمانی لازم باشد تا آزادگان با شرایط جدید هماهنگ شوند و در جامعه جایگاه شغلی و زندگی خود را تثبیت کنند ، اما پس از گذشت قریب به 20 سال ، ما هنوز هم شاهدیم که تعداد آزادگانی که برای نشر خاطرات آزدگان تلاش کردند به نسبت کمترند.

به  بیان ساده تر حتی خود آزادگان در پیچ و خم زندگی  محو شدند و فراموشکارانه  از آنهمه گنجینه ای که  در نهانخانه ی دلشان داشتنند گذشتند.

شاید بتوان گفت که نه تنها از نظر تِوریک ،  نظریه پردازی در این موضوع صورت نگرفته است بلکه احساس های نوستالژیکی که راهگشا باشد  را هم محدود و محصور به یک روز در سال ( آنهم روز بازگشت آزادگان به میهن ) شده است.

تاریخ اسارت بخشی از وجود و زندگی آزادگان و تاریخ جنگ و جبهه است  و فراموش شدن این تاریخ ، در واقع گم شدن بخشی از هویت آزادگان و جبهه و جنگ است.

با این حال بسیاری از آزادگان به بهانه های مختلف ( از مشغله و گرفتاری گرفته ... تا فرار از ریا  ) از پرداختن به این تاریخ طفره میروند و گاها تا آخر عمر با خود  برخی خاطرات ناب و ارزشمند را به دل خاک میبرند.

 

اما سخنی با آزادگان عزیز

شما برای دفاع از دین و میهن پای  به میدان های جنگ گذاشتید و مردانه تا آخرین روز اسارت ایستادید.

و در این راه الگویتان حضرت سجاد ( علیه السلام )  و حضرت زینب ( سلام الله علیها ) بودند.

گویند وفتی سپاه یزید به شام رسیدند و اسرا را به کاخ آوردند ، یزید خطاب به نیروهایی که اسرا را به شام آوردند : شما لشکر پیروزید ،  چرا اینگونه افسرده اید؟

گفتند : شاید به ظاهر آنها اسیر ما بودند ، اما در واقع ما اسیر آنها بودیم .

و از اولیای خدا آموختید که میتوان در عین اسیر بودن و آزادگی خویش را حفظ کرد.

میتوان اسیر بود و دشمن را اسیر خویش کرد.

وظایف اهل بیت پیامبر بعد از آزادی از اسارت هم پایان نیافت و به نوعی میتوان گفت : اصلی ترینبخش ماجرای عاشورا ( که همان انتقال ماجرای کربلا بود ) تازه بعد از آزادی از اسارت آغاز شد.

از برپایی روضه در منازل مدینه گرفته ، تا فرصت شناسی های اهل بیت  در بیان فجایع کربلا همه و همه به آزادگان عزیز این نکته را یاد آور میشود که رسالتشان هنوز پایان نیافته .

همه و همه نقشه ی راه  آزادگان است و بیانگر این حقیقت است که رسالت آزادگان پس از  آزادی از اسارت  به پایان نمیرسد.

برای شمایی که با بدترین شکل مشکلات روبرو بودید بهانه کردن مشکلات پاسخ قانع کننده ای نیست.

شمایی که با رنج و شکنجه زندگی میکردید ، هیچ باری کمر شکن نیست.

آزاده ،  با  " آه "  "  زاده "  شده !

" آه " کمترین و موقرانه ترین پاسخ به سخت ترین آزار های  روزگارست.

آزاده کمر خستگی و نومیدی را شکسته تا به آزادگی رسیده.

قامتت همیشه راست . سربلند باشی ای  که سرو به استقامتت غبطه میخوری !

حسین حسین زاده نوری

 

 

 
مرگ بر موسوی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:53 شماره پست: 536

 

 

یادی از شهدای فتنه ۸۸


Top of Form

Sun, Mar28, 2010   یک شنبه ۰۸ فروردین ۱۳۸۹   ۱۳ربیع الثانی ۱۴۳۱

عضویت در خبرنامه|ارتباط با ما| پیوندها| ارسال خبر

صفحه اصلی

سیاسی

بین الملل

فرهنگی

اجتماعی

اقتصادی

ورزشی

عکس

1.      امروز با تلویزیون

2.      بارسلونا؛ دست نیافتنی با 6 جام

3.      صدر آسیا از آن رکابزنان ایران شد

4.      جشن جهانی نوروز زمینه مناسبی برای نزدیک‌تر کردن... .

5.      دخالت آمریکا و سازمان ملل در انتخابات عراق

 

ادامه اخبار ...

شماره خبر : ۲۰۸۶۹

تاریخ خبر : ۱۳۸۸/۰۴/۰۶

ساعت خبر : ۱۳:۳۱

گفتگوی شبکه ایران با خانواده شهیدان "فیض" و "غنیان":

به خون‎خواهی فرزندانمان از موسوی شکایت کرده‌ایم

پدر که داغ پسر رمقی برای صحبت کردنش باقی نگذاشته است، می‎گوید: "مسئول خون فرزند من میر حسین موسوی است و تا زمانی که این حق استیفا نشود، این موضوع و مجازات قانونی موسوی را مصرانه پیگیری می‌کنم."


شبکه ایران- میثم تولایی: امروز جمعه است. یک هفته از انتخابات می‌گذرد و او همراه با زن و فرزند 2 ساله اش از کرج راهی دانشگاه تهران شده است تا به رهبرش لبیک بگوید. شهر آرام است آنهم بعد از 6 روز درگیری و آشوب. امروز قدر آرامش و امنیت را بهتر می‌فهمد.

به خانه پدر می‌رود. پدر نوه 2 ساله اش را در آغوش می‌کشد. هرچند مادر از او می خواهد که شب را در منزل پدری بگذراند، اما او باز می گردد، سرخوش از لبیک به رهبر.

امروز شنبه است. اتومبیلی را که همین هفته قبل تحویل گرفته‌ است را برای سفر به تهران آماده می‌کند. مدتی هست که در فکر خرید رایانه است. خیابان‌ها شلوغ است. ماشین را قدری دورتر پارک می‌کند و پیاده حرکت می کند. فکرش را هم نمی‌کند که به سمت مرگ گام بر  می دارد. تندتر قدم می زند. شلوغی و سرو صداهای اطراف اضطرابش را بیشتر می‌کند. می‌خواهد بر گردد، ولی ممکن نیست. او باید کشته شود، چون فردی شکست خورده در انتخابات، می‌خواهد با تهدید و ارعاب رئیس‌جمهور شود..

پدر و مادر در خیابان جانبازان زندگی می‌کنند. تلفنی با مصطفی فیض برادر شهید محمد حسین فیض که تازه پا به سن 26 سالگی گذاشته بود صحبت می‌کنم.

صدای لرزان و گرفته او احساس خوبی را منتقل نمی کند، آدرس را می‌گیرم.
پرده‌های سیاه و همراه با تسلیت اقوام و همکاران روی درو دیوار حکایت از وجود خانواده‌ای داغدیده دارد.
پله‌ها را آرام بالا می‌رویم. روی درب آپارتمان عکس محمد حسین را با روبان مشکی چسبانده‌اند. لحظه‌ای خودم را جای خانواده شهید می‌گذارم. مادر ما را به خانه دعوت می‌کند.

" هنوز باورم نمی‌شود، همین دیروز به خاک سپردیمش"، مادر این را می‌گوید و بلورهایی از اشک که روی گونه‌هایش‌ می‌غلطد را با گوشه چادر مشکی خود پاک می‌کند.

پدر اما آرام‌تر است او که فرزندش را شهید در راه حق و نظام می‌داند می‌گوید: ما فرزندمان را برای انقلاب دادیم، برای آقا دادیم برای این دادیم که آن 13 میلیون نفر بفهمند به چه کسی رای دادند.

عکس‌های دو شهید با لباس خاکی و چفیه‌های مشکی رنگ روی طاقچه خانه دیده می‌شود که بنابر گفته غلامرضا فیض پدر خانواده عمو‌های شهید محمد‌حسین هستند.

مصطفی برادر دیگر محمد‌حسین عکس او را میان عکس‌های عموهایش‌ پشت سر پدر قرار می‌دهد.
خانه رنگ و بوی غم دارد البته شاید به قول "مادر" خیلی‌ها از جمله موسوی این رنگ‌ ‌و بو را نشناسند.

"پسران دیگری هم دارم که حاضرم به خاطر نظام و رهبری فدا کنم البته اگر آقا قابل بدانند" پدر این را می‌گوید و همراه با فروخوردن بغضی که راه گلویش را می‌بندد اضافه می‌کند: هرچند ما مطمئن هستیم که اجر فرزندمان پیش خداوند محفوظ است ولی به خاطر اینکه موسوی و حامیانش یعنی انگلیس و اسرائیل و آمریکا دیگر اجازه بی‌حرمتی به فرمایشات آقا را پیدا نکنند از او شکایت کرده‌ایم و همان‌طور که اطلاع دارم دیگر خانواده‌های شهدا و جانبازان نیز چنین‌کاری کرده‌اند.

 

معصومه خواهر شهید محمد‌حسین فیض که گریه امانش را بریده کنار پدر می‌آید و از او می‌خواهد که بگوید مسببان اصلی این جنایت‌ها میرحسین موسوی است و پدر می‌گوید که این را گفته است.

فرزند دو ساله محمد حسین را در جمع نمی‌بینم، شاید خوابیده باشد شاید هم ... نمی‌دانم وقتی بزرگ شد چه تصویری از پدرش برای خود می‌سازد اما قطعا به گفته پدربزرگش برای برداشتن نقاب وطن دوستی از چهره‌ میرحسین‌ها راه پدر را ادامه می‌دهد.

هاجر فیض دختر دیگر خانواده هم که حالا حلوا و خرمای برادر 26 ساله‌اش را به مهمان‌ها تعارف می‌کند جلو می‌آید و می‌گوید: الحمدالله که ما چهره‌ زشت و پنهان موسوی را شناخته بودیم و به دکتر احمدی‌نژاد رای دادیم اما به اشخاصی که به این فرد رای دادند می‌گویم که شما هم مسئول هستید و باید از این آقا اعلام برائت کنید.

دختر کوچک خانواده از رهبری می‌خواهد که نگذارد خون برادرش پایمال شود و از قوه‌قضائیه بخواهند که هر چه زودتر عوامل و مسببان این جنایت‌ها و سردسته‌ی آن‌ها یعنی موسوی را به دست قانون بسپارند.

محسن برادر بزرگ محمدحسین هم که به خون‌خواهی از برادرش حرف می‌زند می‌گوید: ما به آقا می‌گوییم که تا آخرین قطره‌ی خون خود می‌جنگیم و آن روز نیاید که شما را رنجور و ناراحت از دست دشمنان و منافقان ببینیم.

ضبط را خاموش می‌کنم. سکوت خانه را احاطه کرده و زن‌ها و مردهای سیاه‌پوش دورتا دور اتاق نشسته‌اند. پدر مطلبی یادش می‌آید و می‌خواهد که دستگاه ضبط را روشن کنم تا بگوید: شورای نگهبان در صلاحیت افراد اهتمام بیشتری نشان ‌دهد و در انتخابات‌های بعد اجازه ندهد امثال موسوی ها و جنایتکاران وارد صحنه شوند.

مادر ما را بدرقه می‌کند. جلوی درب آپارتمان‌ کنار عکس پسرش می‌ایستد ومی‌گوید: فرزند من قابل رهبری را ندارد دکتر احمدی‌نژاد هم بداند که ما نه تنها از حمایت ایشات دست نخواهیم کشید بلکه محکم‌تر در راه پیروزی ایشان می‌ایستیم و اگر لازم باشد تمام فرزندان و حتی خودم را فدای این راه می‌کنم.

دست های لرزان مادر را از یاد نمی برم.

مادر هم شنبه، 30 خرداد ماه 1388 را فراموش نمی کند.

داغ فرزند باعث شده تا پدر شهید غنیان یکی دیگر از شهدای حوادث روز شنبه، تمایل چندانی برای مصاحبه نداشته باشد او به چند جمله بسنده می کند: "موسوی مسئول خون فرزند من است". او که اصالتا مشهدی است اضافه می کند: مسئول خون فرزند من میر حسین موسوی است و تا زمانی که این حق استیفا نشود، این موضوع و مجازات قانونی موسوی را مصرانه پیگیری می‌کنم.

پدر از دیگر خانواده های شهدا می خواهد که آن ها هم به خون خواهی فرزندانشان از موسوی شکایت کنند.

پایان مطلب/

صفحه نخست

توصیه خبر

ارسال به دوستان

نسخه چاپی

  

     آدرس ایمیل :

     نام و نام خانوادگی :

     کد امنیتی :

  

  

 

آیا موسوی به دادگاه خواهد رفت؟

آیا میهمان "صدای آمریکا"،نماینده موسوی است؟

خبرگزاری فرانسه از طرف میرحسین موسوی با شورای نگهبان مخالفت کرد

کلیه حقوق این سایت متعلق به موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران است .استفاده از مطالب سایت باذکر منبع مجاز است .© All right reserved

صفحه اصلی  | جستجو  | ارتباط با ما 
سیاسی  | فرهنگی  | اجتماعی  | بین الملل  | اقتصادی  | ورزشی  | عکس

Bottom of Form

 

اتمام حجت
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:51 شماره پست: 535

این مطلب البته مربوط به اردیبهشت ۸۹ است :

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی، بعد از ظهر امروز در دیدار جمعی از مسئولان حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و دست اندرکاران تولید و انتشار کتاب "دا "، مسئله کتاب را یکی از مسائل اصلی، درجه یک و بدون جایگزین در مقوله فرهنگ دانستند و تأکید کردند: انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گنجینه‌های تمام نشدنی و ظرفیت‌های عظیمی هستند که باید از آنها برای نشر و گسترش فرهنگ و ارزش‌های دینی و انقلاب اسلامی در جامعه و جهان، حداکثر استفاده را کرد.
ایشان با تأکید بر اینکه دفاع مقدس، ظرفیت گرانبهایی برای بارور کردن ادبیات کشور و انتقال معرفت ناب دینی و انقلاب اسلامی به جامعه است، افزودند: کتاب " دا " که حقا و انصافا کتاب بسیار خوب و قابل طرح در سطح جهانی است، مربوط به بخش کوچکی از وقایع جنگ تحمیلی است و این نشان می‌دهد که هشت سال دفاع مقدس دارای ظرفیت تولید هزاران کتاب بمنظور انتقال فرهنگ و ارزش‌های اسلامی و انقلابی به جامعه و جهان است.
رهبر انقلاب اسلامی خاطر نشان کردند: ارتقای دانش، تجربه، فهم و قدرت تحلیل مردم از قضایا، و رشد و تعالی فرهنگی از طریق تولید و نشر چنین کتاب‌هایی امکانپذیر است.
حضرت آیت الله خامنه‌ای، انقلاب اسلامی ایران و نحوه شکل گیری، وقوع، حوادث پس از آن و ایستادگی سی ساله و سرافرازی ملت ایران در مقابل چالش‌های بزرگ بین‌المللی را موضوعی بسیار عظیم و فرهنگ ساز برای ملت‌ها دانستند و افزودند: متأسفانه موضوعی با چنین عظمت دچار غفلت واقع شده و در زمینه نگارش تاریخ انقلاب اسلامی و تولید کتاب و دیگر محصولات فرهنگی، تقریبا کار خاصی انجام نشده است.
ایشان با اشاره به تاریخ سازی‌های دروغین و هدفمندی که درباره دوران قبل از انقلاب و حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجام شده است، تأکید کردند: باید در خصوص نگارش تاریخ صحیح و واقعی انقلاب اسلامی کاری جدی انجام و غفلت‌های گذشته جبران شود.
رهبر انقلاب اسلامی خاطر نشان کردند: البته رویش‌های خوب و نوید بخشی در سال‌های اخیر در حوزه فرهنگ و ادبیات کشور مشاهده می‌شود که باید این رویش‌ها و تولیدات مورد توجه و حمایت قرار گیرند.
حضرت آیت الله خامنه‌ای افزودند: باید از فضای فرهنگی کشور بویژه در حوزه تولید و نشر کتاب مراقبت شود زیرا برخی بدنبال تاریخ سازی جعلی و ترویج ضد ارزش‌ها از طریق کتاب هستند.
ایشان با تاکید بر اینکه عرصه فرهنگی، عرصه جهاد است، خاطرنشان کردند: کسانی که در این میدان جهاد فرهنگی حضور دارند باید حق جهاد را بجا آورند و آن گونه که شایسته است به ترویج ارزش‌های دینی و واقعیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بپردازند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: البته مسائل فرهنگی با دستور و حُکم پیش نمی‌رود بلکه لازمه موفقیت در این عرصه، انگیزه، ایمان و حضور فعال انسان‌های معتقد به ارزش‌های دینی و انقلاب اسلامی است.

یاد شهید شهسواری
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:49 شماره پست: 534

خاطره/« مرگ بر صدام ضد اسلام »

 

17 مرداد 1388 ساعت 00:31

شهید محمد شهسواری در تاریخ سوم اسفند ماه  1334  در قریه شیخ آباد کهنوج به دنیا آمد . در سه سالگی پدر خویش را از دست داد . دوران ابتدایی را در مدرسه پهلوی سابق آغاز  کرد . با حافظه کم نظیری که داشت با بهترین معدلها تا سال ششم نظام قدیم  ادامه تحصیل داد . قرآن را در مکتب خانه ای نزد عموی خود فرا گرفت و چون در کهنوج مدرسه نبود از ادامه تحصیل باز ماند . سپس جهت تأمین مخارج زندگی خانواده به جزیره کیش رهسپار شد. او گرمای طاقت فرسای جنوب را تحمل کرد تا بتواند گوشه ای از زحمات مادر زجر کشیده خود را جبران کند . بعد از سه سال تلاش در جزیره به کهنوج بازگشت و در راهسازی بین کهنوج و جیرفت مشغول به کار شد . با شروع جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد و برای اولین بار در عملیات بیت المقدس شرکت نمود . شهادت فرمانده رشید میثم افغانی که با وی نسبت فامیلی داشت او را بیشتر شیفته جهاد و شهادت نمود و دو بار دیگر به جبهه اعزام شد . در تاریخ 22/12/63 در شرق دجله به اسارت نیروهای بعثی درآمد . ایشان  بزرگی روح خود را با دستان بسته در حالیکه اسیر دشمن بود با فریاد « الله اکبر  خمینی رهبر» ،  «مرگ بر صدام ضد اسلام»  به نمایش گذاشت و فریادش در تاریخ طنین افکن شد . در تاریخ 1/6/69 به همراه سایر پرستوهای عاشق به میهن اسلامی بازگشت .
آزاده سرافراز عظیم آقاجانی که مدتی با ایشان هم آسایشگاهی بود می گوید :
در سال 64-65 توفیق داشتم که با شهید شهسواری در یک آسایشگاه باشم . در اردوگاه الانبار ، قاطع 3 ، آسایشگاه 20 . در آن سالها در تلویزیون ایران فیلمی از یک اسیر ایرانی پخش شد که در لحظه اسارت با صدای بلند شعار  « مرگ بر صدام ضد اسلام  » را فریاد می کشید که توسط خبرنگار شبکه فرانسه ضبط شده بود . شهید شهسواری که خودش این شعار را داده بود هیچ اطلاعی از این قضیه نداشت  و نمی دانست که در رسانه های ایران خیلی مطرح شده و تصویرش پخش شده است .
بعد از مدتی که اسرای جدید به اردوگاه آمده بودند ، در میان آنان تعدادی از آشنایان شهید شهسواری نیز بودند که با دیدن ایشان  ، خبر پخش آن فیلم را به گوشش رساندند و تازه در آن زمان بود که ما هم از این قضیه باخبر شدیم و فهمیدیم که چنین اتفاقی افتاده است .
ایشان به خاطر کوچکی قدش از سربازی معاف شده بود . خودش تعریف می کرد و می گفت که :        « قدم کوتاه بود و فرمانده مافوقمان گفت که این آدم کوچولوها را می خواهید چکار کنید ، ردشان کنید بروند ، مگر در مملکت سرباز قحط است » . که بالاخره ایشان از سربازی معاف شد . بعد هم در زمان جنگ تحمیلی  بصورت بسیجی به جبهه آمد و فکر کنم در عملیات بدر که بعد از عملیات خیبر بود زخمی شد . و یکسری از دوستانشان هم آنطرف تر شهید شده بودند . عراقی ها زخمی ها را جدا می کنند که ایشان هم قاطی زخمی ها بودند . یکسری را که زخمشان شدیدتر بود جدا کرده و مثلاً 200 متر آنطرف تر می برند که پشت تپه بود بطوری که بقیه زخمی ها به آنجا دیدی نداشتند . بین این کسانی که مانده بودند شایع شده بود که اینها را برده اند تا اعدام کنند . بعد نوبت اینها می شود و آقای شهسواری را بلند می کنند که ببرند . ایشان می گفت : « حالا که دارم میروم شهید شوم لااقل خودم را خالی کنم و نفرتم را نسبت به این ظالم مستبد  ( صدام ) اعلام کنم . من که دارم  شهید می شوم حال هر بلایی که می خواهند ، سرم بیاورند » همین طور که او را می کشیدند و می بردند شعار معروف مرگ بر صدام ضد اسلام را فریاد می کشید . می گفت : « من در آن موقع اصلاً در ذهنم نه دوربینی بود و نه خبرنگاری و اصلاً حواسم به آنها نبود و حتی آنها را ندیده بودم . همینطور که مرا می بردند شعارم را دادم تا به بقیه زخمی ها ملحق شدم . وقتی که به جمع آنان رسیدم دیدم که همه زنده اند و از اعدام خبری نیست . » ایشان در ادامه می گفت : « در آن لحظات که شعارم را می دادم سربازان عراقی آنقدر گرم جابجا کردن مان بودند که اصلاً حواسشان به شعار من نبود برای همین با من هیچ برخوردی نکردند و مرا قاطی زخمی ها به بیمارستان منتقل کرده و بستری کردند و بعد از مداوا شدن به اردوگاه الانبار آوردند » .
بعد از پخش این تصاویر عراقی ها به دنبال چنین شخصی بودند که پیدایش کنند ولی نتوانستند او را پیدا کنند . آن هم به چند دلیل : اول اینکه ایشان هنگامیکه اسیر شد ریش زیادی داشت ولی وقتی وارد اردوگاه شدند به اجبار قوانین اردوگاه تمام ریش ها را با تیغ زدند ، یعنی کل چهره اش عوض شد . دوم اینکه ایشان جدا از تیر و ترکش هایش ، سردردهایی داشت که از اعصاب بود و جزء آن دسته از مریض هایی بودند که در اردوگاه هر هفته یک بار باید می رفتند نزد دکتر و قرص می گرفتند . یعنی مثلاً از میان آن قاطعی که 500 نفر در آن بودیم ، 10-12 نفر بودند که باید می رفتند و قرص های مخصوص خودشان را می گرفتند . این افراد را صلیب سرخ می شناخت . دکتر عراقی هم به اسم آنها را می شناخت ، حتی سربازان عراقی هم به اسم آنها را می شناختند . به خاطر اینکه این افراد دائماً می رفتند و می آمدند عراقی ها حساسیت و تندی شان روی اینها کم شده بود طوریکه مثلاً در راه با اینها شوخی می کردند و سربه سرشان می گذاشتند . حتی مثلا ً در ساعاتی که آزاد باش بود و بچه ها در حیاط قدم می زدند و یا لباس می شستند ، سربازهایی که در حال قدم زدن بودند ، بعضاً به آسایشگاه می آمدند و با این افراد چاق سلامتی خاصی می کردند . آقای شهسواری هم از آن دسته افراد بود . مثلاً غروب ها که می آمدند آمار بگیرند وقتی او را می دیدند می گفتند حالت چطوره ؟ خوبی ؟ و اینگونه بود که شهید شهسواری تا آخرین روز اسارتش ناشناخته باقی ماند .
 لازم به توضیح است که شهید شهسواری پس از آزادی از سوی مسئولین مورد تفقد قرار گرفت و مدال شجاعت را از دست ریاست جمهوری وقت دریافت کرد . سرانجام این آزاده سرافراز در بیستم مرداد ماه 1375 برای انجام ماموریت فرهنگی در حالی که ملبس به لباس مقدس بسیجی بود با همان ساز و برگ جبهه در مسیر زاهدان به فیض شهادت نائل آمد .
فرازی از وصیتنامه شهید محمد شهسواری :
« خداوند توفیق دهد که ادامه دهنده راه شهیدان باشیم امام امت را دعا کنیم و طول عمر ایشان را از خداوند بخواهیم » .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 

مردان مرد

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:48 شماره پست: 533

فرمانده یکی از گروهانهای لشکر 23 نوهد ارتش جمهوری اسلامی ایران بود; « حسن هداوند میرزایی » را می گویم که در عملیات بیت المقدس (فتح خرمشهر) به همراه نیروهایش گامی مهم در اثبات و پیروزی این عملیات غرورآفرین برداشت که بیان آن ایثارگریها و جانفشانی ها فرصتی دیگر را می طلبد. اما آنچه مهم است اسارتش در این عملیات و شهادتش چند روز قبل از آزادی آزادگان سرافراز است که ما را بر آن داشت تا از ماوقع مطلع شویم لذا به سراغ هم بند و هم رزم ایشان امیر سرتیپ آزاده « علی داوری » رئیس سازمان ایثارگران نیروی زمینی ارتش رفتیم و پای صحبتهای گرم و شیوایش نشستیم . آنچه می خوانید گوشه هایی از این نشست سه ساعته است که به حضورتان تقدیم می نمائیم . در ضمن متن کامل گفتگوی ما با ایشان را در فرصتی دیگر به دست چاپ خواهیم سپرد. انشاالله

.

روزهای پایانی اسارت وقتی مطرح شد که قطعنامه پذیرش گردید , دشمن سعی داشت جو سلولها و اردوگاه را به گونه ای نگه دارد که بچه ها در آرامش نباشند و در مشکلاتی که همیشه بر ما تحمیل می کردند , فشارها و جنگهای روانی بر ما وارد می کردند که مشکلات ما را چند برابر می نمود و در این میان اگر کسی مسلح به علم قرآن نبود شاید مسیرش عوض می شد و گاهی هم همینگونه می شد و عده ای که ضعیف النفس بودند , مشکل بر ایشان پیش می آمد و به اردوگاه منافقین منتقل می شدند. البته اینها کسانی بودند که از قبل زمینه داشتند و یا از منافقین بودند که خودشان را در گروه بچه مسلمانها جا زده بودند.

به همین خاطر عراقیها یکسری از منافقین را که جاسوسشان بودند را می بردند و پانزده روز نگه می داشتند و بعد از 15 روز رهایشان می کردند که این مسئله برای ما سوال برانگیز شد. چون ما می دانستیم این فرد را که می برند مشکل دار است و اطلاعات قادع ها را به آنها منتقل می کند که این موضوع بعدها ثابت شد.

از طرفی بخاطر اینکه ما به کارشان شک نکنیم , در کنار این کار عده ای از بچه های ما را هم می بردند. لذا شهید « حسن هداوند میرزایی » را جز بچه های حزب اللهی بردند. ولی بعد از 15 روز که قاعده کارشان بود و شخص را برمی گرداندند , ایشان را برنگرداندند. لذا ما اعتراض کردیم و به آنها گفتیم : « اصلا برای چه ایشان را بردید و حالا که بردید چرا برش نمی گردانید » بعد به صلیب گزارش کردیم تا جائیکه در مورد این موضوع درگیری مختصری هم ایجاد شد و آنها یعنی عراقیها آمدند و سه چهار روز درها را به روی ما بستند و هیچ جوابی هم به ما ندادند. چون ایشان را به شهادت رسانده بودند و می ترسیدند قضیه را بگویند. بعد به این نتیجه رسیدند که قضیه را از طریق صلیب سرخ به ما منتقل کنند و مسئله را به گونه ای خاتمه دهند. لذا از صلیب آمدند ولی حقیقت را به ما نگفتند. ما به آنها گفتیم تا تکلیف روشن نشود , نمی گذاریم شما بروید , باید جریان مشخص شود. اینها هم وقتی دیدند راه به جایی نمی برند , گفتند : « ایشان بیمار بود و در بیمارستان « الرشید » فوت کرد. که این هم دروغ بود.

درست بعد از اینکه نیروهای صلیب رفتند , یکی از منافقینی که توبه کرده بود و در سلول مجاور شهید هداوند بود , به اردوگاه ما منتقل شد و عین جریان و چگونگی شهادت این بزرگوار را برایمان اینگونه نقل کرد :

«یک روز دیدم از داخل یکی از سلولهای مجاور صدای ناله می آید. (سلولهای آنجا به گونه ای بود که راهرویی در میان بود و درهای سلول رو به روی هم باز می شد.) دیدم صدا آشناست . در حال خواندن مصیبت حضرت رقیه (س ) بود. احساس کردم این صدا را می شناسم . (عموما مراسماتی که در اردوگاه برگزار می کردیم , حسن بخاطر صدای خوبی که داشت هم قرآن تلاوت می کرد و هم روضه و مرثیه می خواند.) درست فهمیده بودم ; صدای حسن هداوند میرزایی بود. همانجا به اسم صدایش کردم . جوابم را داد و به من گفت : « تو کی هستی » خودم را معرفی کردم و او گفت : « تو که منافق بودی , اینجا چه می کنی » من که شرمنده شده بودم جریان را برایش تعریف کردم و او مرا دلداری داد و گفت : « ناراحت نباش , خدا ارحم الراحمین است و حتما توبه تو را می پذیرد. »

به ایشان گفتم : « چرا صدایت گرفته » گفت : « راستش چند روز است مرا آوردند اینجا و تهدیدم می کنند که باید با ما همکاری کنی در غیر اینصورت تو را می کشیم . یادت باشد اگر از اینجا رفتی قضیه را به بچه ها منتقل کنی به آقای داوری هم بگو که این بچه هایی که از میان شما جدا می کنند و می برند قضیه اش این است . »

خلاصه با هم قرار می گذاریم که هر 15 دقیقه یکبار در سلول را بزنیم و از حال یکدیگر مطلع شویم و این کار را سه روز انجام دادیم تا اینکه روز سوم هر چه در زدم , جوابی نشنیدم . ناخواسته به ذهنم آمد که حتما برایش اتفاقی افتاده , لذا با خودم گفتم : « یکبار هم که شده باید یک کار برای رضای خدا انجام بدهم . » لذا شروع کردم به سر و صدا کردن و خودم را به در دیوار کوبیدم , تا اینکه عراقی ها آمدند و مرا به باد کتک گرفتند. همینطور که مرا می زدند به آنها گفتم : « من نخواستم برای شما معضل ایجاد کنم و بعد قضیه را برایشان گفتم , که ما چنین برنامه ای داشتیم و هر چند دقیقه از حال یکدیگر با خبر می شدیم ولی چند ساعتی است از ایشان خبری نیست . »

اینها وقتی قضیه را فهمیدند , دستپاچه شدند و سریع رفتند در سلولش را باز کردند. ظاهرا حسن نیمه جان بود. آنها رفتند تکه ایی یخ آوردند و روی بدنش گذاشتند وقتی تکان خورد سریع او را می برند. بعد فردایش آمدند و ما را بردند بیرون و کلی تحویلمان گرفتند. من فهمیدم که حسن به شهادت رسیده که اینها اینقدر تحویلمان می گیرند.»

از طرف دیگر « امیر خلبان لقمان نژاد » هم تعریف می کرد : « مرا که برای عمل جراحی به بیمارستان بردند. دیدم روی دو تا از تختها دو جنازه است که رویش را پوشانده بودند. می خواستم از قضیه با خبر شوم لذا به یکی از بسیجیها که حالش مساعدتر از من بود گفتم « برو ببین اینها کی هستند » آن بسیجی هم می رود روپوش را کنار می زند و می بیند که یکی از پیکرها لخت و دیگری لباس تنش است . بعد آمد و گفت : « مطمئنم آن یکی که لباس تنش نبود حسن هداوند است . » و این دو موضوع سبب شد که ما مطمئن شویم ایشان به شهادت رسیده , لذا اعتصاب کردیم به گونه ای که درگیری بوجود آمد و یکسری مسائل مطرح شد ولی نتوانستیم کاری بکنیم , چون کار از دست ما خارج بود.

امیدواریم که بتوانیم ادامه دهنده راه این بزرگوار باشیم و سعی و تلاش کنیم این دستاوردهایی که به سختی به ما رسید به راحتی از دست ندهیم . انشاالله .

 

+ نوشته شده در یکشنبه 2 دی1386 ساعت 17:27  توسط حسین زکریائی عزیزی  |  آرشیو نظرات

اسیر 4067- "امیر سرتیپ شهید حسن هداوند میرزایی فیلم موسسه فکه

اسیر تکریت اهل ورامین لشکر نوهد یک شب قبل آزادی بر اثرشکنجه شهید شد

 

 

 

آخوند بی بی سی !
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:46 شماره پست: 532

 

مرجع قلابی !!


به گزارش شبکه ایران، این اساتید و فضلا بیان کرده اند که "آقای صانعی مستمسک فتوای خود را، کتاب و سنت و فقه فقهای برجسته شیعه معرفی نموده و چنان سخن می‌گوید که گویی حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ مجوز این‌گونه فتاوا را برای وی صادر فرموده است!"

آنان در ادامه عنوان کرده اند که آقای صانعی "بدون توجه کافی به قواعت اصولی و فقهی و بی‌آن‌که دغدغه رد فروع به اصول را داشته باشد و بدون اشاره به ادله احکام، تنها آنچه را به گمان خود مورد نیاز اجتماع می‌داند، در قالب احکام فقهی بیان می‌کند، لذا پرفتوا و کم‌تتبع است و هر روز که می‌گذرد، بر فتاوای عجیب و غریبش می‌افزاید."

" تساوی دیه زن و مرد"، "رد فاضل دیه"، "عقد موقت"، " محرمیت فرزندخوانده"، "ربا در قرض‌های استنتاجی"، " پاک بودن پوست غیر مذکی"، " تشکیک در حکم ارتداد"، "ارث بردن کافر از مسلمان" و "ازدواج مجدد" از جمله موضوعاتی است که فتواهای آقای صانعی درباره آن ها از سوی این اساتید و فضلا مورد انتقاد و واکاوی قرار گرفته است.

اساتید و فضلای حوزه علمیه قم در بیانیه خود، عنوان کرده اند که "چرا مراجع محترم تقلید، مدرسین حوزه و فضلای محترم با مماشات به فتواهای شگفت‌انگیز آقای صانعی می‌نگرند، در صورتی که نشر چنین بدعت‌هایی که با کنار نهادن معیارهای علمی حوزوی انجام می‌گیرد گذشته از آن که ضربه کاری بر میراث فقیهان بزرگ شیعه است برای طلاب جوان و تازه‌کار، روشی نامبارک و غلط را آموزش می‌دهد که مفسده آن در آینده آشکار خواهد شد."

اساتید و فضلای حوزه علمیه قم همچنین در بیانیه دیگری عنوان کردند که " فتواهای اشتباه آقای صانعی عملاً صلاحیت علمی او را زیر سؤال برده است، تا جایی که آیت‌اللـه منتظری با این‌که آقای صانعی شاگرد و مرید وهمفکر سیاسی او حساب می‌شد، احتیاطات خود را به آقای شبیری زنجانی به عنوان اعلم پس از خود ارجاع می‌داد و الآن هم دفترش همین شیوه را انجام می‌دهد."

این روشنگری پس از آن صورت می گیرد که تصمیم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم درباره عدم صلاحیت آقای صانعی در تصدی مرجعیت، با اعتراض جریان اصلاح طلب و حامیان خارجی آنان مواجه شده است.

* متن کامل بیانیه

بسم‌الله الرحمن الرحیم
فتاوای آقای صانعی در عیار فقاهت
مقدمه
سالیانی است که آقای یوسف صانعی فتاوای غریبی به نام مرجعیت صادر می‌کند و مدعی است که این فتاوا را «با همان متد حوزوی» به دست آورده و لذا تصریح نموده که «من غیر از کتاب و سنت و غیر از فقه صاحب جواهر و شیخ چیزی ندارم. آنچه هست مبنای فقه صاحب جواهر و شیخ است.»
اینجانبان جمعی از اساتید و فضلای حوزه علمیه قم حداقل به دو دلیل احساس وظیفه نمودیم تا نسبت به برخی از فتاوای شگفت‌آور ایشان اعلام موضع کنیم.
1ـ اگرچه آقای صانعی منتقدان خود را مورد اهانت قرار داده، میگوید: «ما به حکم و اذا خاطبم الجاهلون قالوا سلاماً، در راه هدف، از همه آنها صرف‌نظر کردیم.» ولی چند سال بعد مواضعش را تعدیل نموده و فرموده که از انتقادات استقبال می‌کند: «من حتی از آنهایی که بعضاً به صورت اعتراض سؤال می‌کنند ـ ولو این‌که اعتراض آنها به صورت توهین هم باشد ـ ناخرسند نمی‌شوم، بلکه آن را لطف ایشان در حق خودم می‌دانم و آن را سبب پیشرفت امور و رفع اشکال می‌دانم.»


2ـ اقای صانعی مستمسک فتوای خود را، کتاب و سنت و فقه فقهای برجسته شیعه معرفی نموده و چنان سخن می‌گوید که گویی حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ مجوز این‌گونه فتاوا را برای وی صادر فرموده است!
از این‌رو ما برخی از فتاوای ضد اجماع و ناپخته ایشان را نقل و مخالفت آن را با دیدگاه فقیهان سترگ شیعه مخصوصاً حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ نشان می‌دهیم و از وی می‌خواهیم از شتابزدگی در افتا بپرهیزد و و در آموخته‌هایش بازبینی کند و اگر حکمی را نمی‌داند، سکوت کند که فردا در پیشگاه صاحب دین باید پاسخگوی ابداعات خود باشد.
به نظر می‌رسد ایشان بدون توجه کافی به قواعت اصولی و فقهی و بی‌آن‌که دغدغه رد فروع به اصول را داشته باشد و بدون اشاره به ادله احکام، تنها آنچه را به گمان خود مورد نیاز اجتماع می‌داند، در قالب احکام فقهی بیان می‌کند، لذا پرفتوا و کم‌تتبع است و هر روز که می‌گذرد، بر فتاوای عجیب و غریبش می‌افزاید.


برای آشنایی خوانندگان محترم بعضی از نظرات فقهی وی بیان می‌شود:

یکم: تساوی دیه زن و مرد
امام خمینی‌(ره) و همه فقیهان شیعه، دیه زن را نصف دیه مرد می‌دانند و بسیاری از آنها به اجماعی بودن این حکم تصریح کرده‌اند. همچنین فقیهان همه مذاهب اهل سنت دیه زن را نصف دیه مرد می‌دانند، مگر چند تن اگشت‌شمار از اهل سنت که مخالفت آنها را بهایی نیست، لذا صاحب جواهر می‌گوید: جملگی مسلمانان بر این حکم اجماع دارند.
در مقابل اجماع فقیهان اسلام، آقای صانعتی در نسبتی خلاف واقع ادعا می‌کند: منشأ تفاوت دیه زن و مرد در زمان شهید بهشتی است. بهشتی در آن شرایط انقلابی این وجه اعتباری را مطرح کرد که چون مرد خرجی می‌دهد، دیه وی دو برابر زن است. اصل این مطلب نادرست است... در فقه شیعه اصلاً این حرف‌ها و این گونه مسائل مطرح نیست، با اعتباراتی که اشکال دارد نمی‌توان قانون درست کرد.
بدین گونه آقای صانعی اجماع فقیهان شیعه را انکار نموده، از شهید بهشتی انتقاد می‌کند که با اعتبارات نمی‌توان قانون درست کرد. در حالی که دلیل ارائه شده از سوی آن شهید از روایات گرفته شده است.
مطلب دیگر این که وقتی از آقای صانعی در مورد دیه زن و مرد سؤال می‌کنند، می‌گوید: دیه زن و مرد مساوی است قضا لا طلاق ادله الدیه و عدم دلیل بر تقبید.
در صورتی که شیخ طوسی دلیل نصف بودن دیه زن را اجماع و روایات می‌داند و صاحب جواهرف روایات باب را متواتر می‌خواند، همان روایاتی که از پیامبر‌(ص) و ائمه‌(ع) نقل شده و مقیدند و به صراحت دلالت بر نصف بودن دیه دارند.

دوم: رد فاضل دیه
امام خمینی‌(ره) و همه فقیهان شیعه در صورتی قصاص مرد قاتل را در مقابل زن مقتول جایز می‌دانند که اولیای زن، فاضل (زیادی) دیه قاتل را به ورثه‌اش بپردازند که نصف دیه مرد است و این حکم اجماعی است.
در مقابل، فقیهان اهل سنت جز اندکی از آنها رد زیادی دیه را لازم نمی‌دانند.
آقای صانعی برخلاف اجماع فقیهان شیعه و با پیروی از جمهور فقیهان اهل سنت، رد فاضل دیه را لازم نمی‌داند، در حالی که صاحب جواهر می‌گوید: روایات مستفیض و متواتر ابن سمنا را اثبات می‌کنند.

سوم: متعه
آقای صانعی گفته است: «مشروعیت عقد موقت و متعه، فی الجمله برای مواقع اضطراری همانند جنگ‌های طولانی، جزو مسلمات مذهب شیعه است و همان طور که مرقوم شده مشروعیتش برای موارد اضطرار است.
مدتی بعد با صراحت می‌گوید: اساساً عقد موقت در اسلام برای رفع ضرورت است، نه عیاشی مشروع یا عدل ازدواج دائم قرار گرفتن، بنابراین برای کسانی که همسرشان در اختیار آنهاست و می‌توانند غریزه جنسی را به وسیله همسر اطفا نمایند، عقد موقت مرد نسبت به زن مسلمان، به نظر این جانب، محل اشکال، بلکه محکوم به منع و عدم جواز است.
نظر آقای صانعی در منوط کردن جواز ازدواج موقت به وجود اضطرار همان دیدگاه قدیمی فقیهان اهل سنت است و اساساً نخستین فردی که قید «اضطرار» را دخیل در جواز متعه دانست، خلیفه دوم بود که در دفاع از تحریم متمه گفت: «همانا رسول خدا(ص) مکه را در زمان ضرورت حلال کرد و اکنون مردم در آسایش‌اند.»
برخلاف آقای ضالمی، فقیهان شیعه اجماعاً ازدواج موقت را جایز می‌دانند و هیچ کدام آنها جواز آن را مقید به قید اضطرار نکرده است.

چهارم: محرمیت فرزندخوانده
وقتی درباره محرمیت فرزندخوانده با اطرافیان از آقای صانعی سؤال می‌شود، فتوا می‌دهد: فرزندخوانده گرچه فرزند اصلی نمی‌باشد، لیکن چون اطلاع دادن و متوجه شدن او به فرزندخوانده بودن برای او حرج و مشقت ولو روحی – که معمولاً چنین است – دارد، از جهت محرمیت حکم فرزند اصلی را داشته و همه محارم فرزند اصلی به او محرم می‌باشند و جزو محارمش از حیث محرمیت محسوب می‌شوند و در محرمیت ذکر شده، فرقی بین نبی، مانند دایی و عمو و یا سببی، مانند مادرزن و یا مادرشوهر و غیر آنها نبوده و نیست.
فقیهان شیعه تاکنون هر جا که درباره ایجاد محرمیت با فرزندخوانده اظهارنظر کرده‌اند، تنها به محرمیت از راه رضاع یعنی شیر دادن و ازدواج اشاره کرده‌اند، از جمله خود آقای صانعی در پاسخ مقلدانش، پیش از این تنها به همین دو راه اشاره کرده است و دیده نشده که فقهی برای اثبات محرمیت، آن هم برای نزدیکان سببی و نسبی به قاعده نفی حرج استناد کرده باشد. از طرز استدلال آقای صانعی دانسته می‌شود که وی به درستی مفاد قاعده لاحرج را درنیافته است.

پنجم: ربا در قرض‌های استنتاجی
آقای صانعی فتوا می‌دهد: اگر کسی که قرض می‌دهد، شرط کند که زیادتر از مقداری که می‌دهد بگیرد، در صورتی که قرض استنتاجی (تولیدی و اکتسابی) باشد به این معنا که شخص برای گذران زندگی و تهیه نان شب خود و یا ورشکستگی و بیچارگی قرض نمی‌کند، بلکه برای کسب و ساختن خانه و امثال آنها ـ که برای استنتاج است ـ قرض می‌کند، عدم حرمت قرض ربوی استنتاجی که نه تنها باعث جلوگیری از معروف و تجارت و کسب و کار نمی‌شود، بلکه وسیله‌ای برای رونق بازار و اقتصاد سالم است – خالی از قوت نیست، هرچند احتیاط در به کار بردن حیل در این قسم ریا و زیاده مطلوب است، ولی اگر قرض ربوی استهلاکی باشد؛‌یعنی برای نیاز و رفع احتیاج زندگی است، حرام و در حکم جنگ با خدا و رسول او است و هیچ حیله‌ای مجوز آن نیست.
فقیهان شیعه و سنی اجماع دارند که به طور کلی اگر در قرض، شرط شود که هنگام بازپرداخت، مقداری به مبلغ بدهی افزوده شود، ربا و حرام است و تا قرن حاضر کسی در این حکم تردیدی نداشت تا این که با نفوذ اقتصاد سرمایه‌داری در کشورهای اسلامی برخی از عالمان اهل سنت، مانند رشید رضا و عبدالوهاب خلاف، این شبهه را مطرح کردند که آنچه اسلام تحریم کرده خصوص بهره قرض‌های مصرفی  استهلاکی است و شامل بهره قرض‌های تولیدی و استنتاجی نمی‌شود و متأسفانه آقای صانعی بدون مطالعه کافی و دقت در آیات و روایات اهل بیت در این دام افتاده و این فتوا را داده است،‌ حال آن‌که فضلای حوزه علمیه قم به خوبی به شبهات مزبور پاسخ گفته‌اند.

ششم: پاک بودن پوست غیر مذکی
آقای صانعی گفته است: به نظر اخیر اینجانب چرم‌ها و پوست‌های تهیه شده در بلاد غیراسلامی، اگر اطمینان باشد که از حیوانات مردار و میته گرفته نشده (که معمولاً امروزه مخصوصاً با توجه زیادی که به رعایت بهداشت در دنیا مطرح است، چنین اطمینانی وجود دارد)، نجس نیست. زیرا آنچه که نجس است، مردار و جیقه است نه غیرمذکی، همچنین نماز خواندن با آنها چنان چه از حیوان هلال گوشت باشد، مانعی ندارد.
در فقه شیعه، حیوان غیرمذکی، میثه محسوب می‌شود و پوست آن نجس و نماز با آن باطل می‌باشد و این مطلبی اجماعی است و در روایات معصومان (ع) هم همین معنا به صراحت آـمده است. حال چگونه آقای صانعی حکم غیرمذکی را از میته جدا می‌داند، خود باید پاسخ بدهد.

هفتم: تشکیک در حکم ارتداد
از آقای صانعی می‌پرسند:آیا افراد می‌توانند به صورت واقعی و نه تصنعی دین خود را تغییر دهند؟
در جواب می‌گوید: اگر این عمل از روی تحقیق، علم و آگاهی باشد و درواقع آگاهانه منکر دین فعلی خود شود، این مطلب قابل بحث است اما اگر کسی علم و آگاهی به حقانیت دین خود دارد اما باز دست به انکار آن می‌زند و مردم هم می‌دانند این عقیده واقعی او نیست، این چنین کسی مستحق مجازات است.
این گفته آقای صانعی که می‌گوید «قابل بحث است» زیر سؤال بردن حکم اجماعی فقیهان مسلمان است، آنان حتی در مورد کسی که یک حکم ضروری دین را انکار کند حکم ارتداد و اعدام را جاری می‌دانند. چه رسد به این که صراحتاً دین خود را انکار کند و تغیر دهد. قیدی که آقای صانعی به عنوان راه نجات مرتد از مجازات مطرح کرده است، یعنی «انکار و تغییر دین از روی علم و آگاهی» قیدی است که با احراز آن، همه فقیهان مسلمان حکم به مجازات فرد می‌کنند. صاحب جواهر می‌گوید: اگر حکم انکار شده، فی‌حد ذاته امری ضروری از ضروریاتدین باشد و کسی که آن را انکار می‌کند، از ضروری بودن آن حکم نزد اهل دین اسلام اطلاع داشته باشد، با این انکار، کفر وی ثابت می‌شود، چه این انکار زیانی باشد و از روی عناد گفته شود و چه هم زیانی باشد و هم اعتقاد قلبی او باشد.
شهید ثانی نیز می‌گوید: ارتداد عبارت است از کفر بعد از اسلام یا بالیت یا با قول و یا با فعل تحقق می‌یابد ...
قول مثل این که خدا یا پیامبران را انکار، یا رسول خدا (ص) را تکذیب کند یا امری را که اجماعاً حرام است حلال، یا امری را که اجماعاً حلال است، حرام شمرد و ضابطه ارتداد، انکار ضروری دین است و فرقی نمی‌کند از روی عناد یا اعتقاد و یا استهزا باشد.
بنابراین جایی برای تشکیک در این حکم نیست.

هشتم: ارث بردن کافر از مسلمان
آقای صانعی می‌گوید: آیا اسلام حقوقی را برای کسانی که شناسنامه اسلامی دارند قرار داده است؟ حالا اگر کسی شناسنامه‌اش او را مسیحی، یهودی، زرتشتی و یا سایر ادیان که با اسلام دشمنی ندارند معرفی کرد آیا این گونه افراد از آن حقوق محروم می‌شوند، یعنی فرد غیرمسلمان حق ندارد از مسلمان ارث ببرد؟ ... ما چگونه بپذیریم مردی که شناسنامه‌اش اسلامی است وقتی از دنیا رفت فرزندش که مسلمان نیست و دینی غیر از دین اسلام را برگزیده است وشیزه و میوه جان پدر است تنها به علت این که شناسنامه اسلامی ندارد از ارث بردن اموال پدر محروم شود.
این گفته آقای صانعی هم  برخلاف اجماع مسلمانان است. شهید ثانی می‌گوید: مسلمانان اتفاق دارند که کفر مانع ارث می‌شود و کافر از مسلمان ارث نمی‌برد.
صاحب جواهر پس از آن که کفر را از موانع ارث می‌شمرد، می‌گوید: کافر ذمی و حریی و مرتد و سایر اصناف کافر از مسلمان ارث نمی‌برند و در این حکم میان مسلمانان اختلافی نیست.
بنابراین نظر فقیهان اسلام، این مطلب اثابت شده‌ای است که شخص مرتد از پدر مسلمان خود ارث  نمی‌برد و آقای صانعی تحت تأثیر احساسات خود، احکام خدا را به بازی گرفته است.

نهم: ازدواج مجدد
آقای صانعی گفته است: ازدواج مجدد مرد بدون اجازه همسر اول، خلاف شرع، حرام و مصیبت است. در صورتی که رضایت زن اول وجود نداشته باشد؛ حتی اگر  مرد تمکن مالی هم داشته باشد، ازدواج مجدد وی حرام است.
و بر این گفتار افزوده است: ازدواج مجدد بدون رضایت همسر اول... از نظر شرعی جرم است و اگر زن اول بعد از عقد زن دوم رضایت ندهد، این عقد اثر حقوقی ندارد.
آقای صانعی در این مسئله بر خلاف اجماع مسلمانان فتوا داده است. علامه حلی می‌گوید: فقیهان همه شهرها در همه سرزمین‌ها و زمان‌ها اتفاق دارند که برای مرد آزاد جایز است چهار زن آزاد را به عقد دائم خود درآورد.
بعضی از فقیهان در توضیح سخن علامه گفته‌اند: این گفته صراحت دارد در این که احدی از مسلمانان با جواز ازدواج با چهار زن مخالفت کرده است، با وجود آن که در سایر مسائل فرعی زیاد اختلاف دارند. هر کس قایل به عدم جواز شود منکر صریح قرآن است و مخالف همه اهل اسلام... و اگر کسی این را انکار کند، مرتد است، چون ضروری دین را اتکا کرده است.
روایات فراوانی نیز بر جواز گرفتن چهار زن دلالت دارد.
ضمن این که تا به حال بین فقیهان مسلمان دیده نشده است که کسی ازدواج مجدد را مشروط به رضایت زن اول کند، این شرط را آقای صانعی بدون دلیل شرعی، از جانب خود ابداع کرده است. اگر چنین شرطی ملاک باشد حکم ازدواج مجدد در قرآن «فانکحوا ما طالب لکم من النساء مثنی و ثلاث رباع» تقریباً لغو است، چون کمتر زنی است که برای ازدواج دوم شوهرش اجازه بدهد.
البته آقای صانعی به این ابداعات قانع نیست و چنان می‌نماید که در آینده قصد دارد در بسیاری از احکام دین تجدیدنظر کند. نکته‌ای که در این جا تذکر آن لازم می‌نماید این است که چرا مراجع محترم تقلید، مدرسین حوزه و فضلای محترم با مماشات به فتواهای شگفت‌انگیز آقای صانعی می‌نگرند، در صورتی که نشر چنین بدعت‌هایی که با کنار نهادن معیارهای علمی حوزوی انجام می‌گیرد گذشته از آن که ضربه کاری بر میراث فقیهان بزرگ شیعه است برای طلاب جوان و تازه‌کار، روشی نامبارک و غلط را آموزش می‌دهد که مفسده آن در آینده آشکار خواهد شد.

والسلام علیکم و رحمه‌اللـه و برکاته

 

تست هوش /ارسال رضا کاظمی

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:45 شماره پست: 531

بنده خدایی در امتحان تست هوش یک دانشگاه شرکت می کند و سوالات زیر ازش پرسیده می شود

1-جنگ 100 ساله چند سال طول کشید ؟
الف-116 سال ب-99 سال ج-100 سال د- 150 سال
آن شخص از این سوال بدون دادن جواب عبور کرد .

 


2-کلاه پانامایی در کدام کشور ساخته میشود؟
الف-برزیل ب-شیلی ج-پاناما د-اکوادور
آن شخص ازدانش اموزان دانشگاه برای جواب دادن کمک خواست .


3-مردم روسیه در کدام ماه انقلاب اکتبر را جشن میگیرند؟
الف-ژانویه ب-سپتامبر ج-اکتبر د-نوامبر
آن شخص از خدا کمک خواست .


4-کدام یک از این اسامی اسم کوچک شاه جورج پنجم بود؟
الف-ادر ب-البرت ج-جورج د-مانویل
آن شخص این سوال رو با پرتاب سکه جواب داد .


5-نام اصلی جزایر قناری واقع در اقیانوس ارام از چه منبعی گرفته شده است؟
الف-قناری ب-کانگرو ج-توله سگ د-موش صحرایی
آن شخص از خیر یک میلیون دلار گذشت .


اگر شما فکر میکنید که از آن شخص باهوشتر هستید و به هوش او میخندید، پس لطفا به جواب صحیح سوالات در زیر توجه کنید:‌‌

1- جنگ 100 ساله( 1453-1337 میلادی) به مدت 116 سال به درازا کشید.
2- کلاه پانامایی در کشور اکوادور ساخته میشود.
3- انقلاب اکتبر روسیه در ماه نوامبر جشن گرفته میشود.
4- نام کوچک شاه جورج البرت بود.(در 1936 او نام کوچک خود را تغییر داد.)
5- در زبان اسپانیایی به معنی جزایر توله سگها استINSULARIA CANARIA  .‌

 

نتیجه اخلاقی: هیچ وقت فکر نکن خیلی باهوشی

 

مردان مرد
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:43 شماره پست: 530

 

آیا می‌توانید این مسئله را حل کنید...

بسم رب الزهراء(س) و الشهداء و الصدیقین 

«احمدرضا احدی» در آبان ماه سال 1345 خورشیدی در شهرستان اهواز در خانواده‌ای مذهبی زاده شد. وی با شروع جنگ تحمیلی همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر خویش(ملایر) بازگشت. سال 64 با رتبه اول در رشته پزشکی وارد دانشگاه شهید بهشتی شد. وی همزمان در این دوران در جبهه‌های جنگ حضور داشت. در مدت 4 سال حضور در جبهه بارها مجروح شد و سرانجام در عملیات کربلای5 ،در اسفند ماه سال 65 به شهادت رسید.
اینجا لازم دیدم بخشی از دست نوشته‌های شهید احمدرضا احدی رو از کتاب حرمان هور براتون بذارم...

 آیا می‌توانید این مسئله را حل کنید؛
گلوله‌ای از دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله 100 متری شلیک می‌شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می‌کند، معلوم نمایید:
- سر کجا افتاده است؟
- کدام زن صیحه می‌کشد؟
- کدام پیراهن سیاه می‌شود؟
- کدام خواهر بی برادر می‌شود؟
- آسمان کدام شهر سرخ می‌شود؟
- کدام گریبان پاره می‌شود؟
- کدام چهره چنگ می‌خورد؟
- کدام کودک در انزوا و خلوت خویش اشک می‌ریزد؟
یا این مسئله را که هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع 10 متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران - دهلران حرکت می‌کند مورد اصابت موشک قرار می‌دهد؟ اگر از مقاومت هوا صرفنظر کنیم، معلوم کنید:
- کدام تن می‌سوزد؟
- کدام سر می‌پرد؟
- چگونه باید اجساد را از میان این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
- چگونه باید آنها را غسل داد؟
- چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
- چگونه در تهران بمانیم و تنها، درس بخوانیم؟
- چگونه می‌توانی درها را بر روی خودت ببندی و چون موش، در انبار کلمات کهنه کتاب لانه کنی؟ 
کدام مسئله را حل می‌کنی؟
- برای کدام امتحان، درس می‌خوانی؟
- به چه امیدی نفس می‌کشی؟ 
چه کسی می‌داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می‌درد؟
چه کسی می‌داند سوت خمپاره فردا به قطره اشکی بدل خواهد شد و این اشک جگرهایی را خواهد سوزاند؟
کیست که بداند جنگ یعنی سوختن، ویران شدن، آرامش مادری که فرزندش را همین الان با لای لای گرمش در آغوش خود خوابانیده؛ نوری، صدایی، ریزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر؟
کیست که بداند جنگ یعنی ستم، یعنی آتش، یعنی خونین شدن خرمشهر، یعنی سرخ شدن جامه‌ای و سیاه شدن جامه‌ای دیگر، یعنی گریز به هرجا، هرجا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟
جوانم کجاست؟
دخترم چه شد؟به کدام گوشه تهران نشسته‌ای؟
کدام دختر دانشجویی که حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار جنگ را بشنود، داغ آن دختران معصوم سوسنگرد، خواهران گل، آن گلهای ناز، آن اسوه‌های عفاف که هرکدام در پس رنجهای بیکران صحرانشینی و بیابانگردی، آرزوهای سالهای بعد را در دل می‌پروراندند، آن خواهران ماه، مظاهر شرم و حیا را بفهمد، که بی‌شرمان دامانشان را آلودند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.
کدام پسر دانشجویی می‌داند هویزه کجاست؟
چه کسی در آن کشته شد و در آن دفن گردید؟
چگونه بفهمد تانکها هویزه را با 120 اسوه، از بهترین خوبان له کردند و اصلاً چه می‌دانی که تانک چیست و چگونه سری زیر شنی‌های تانک له می‌شود؟
- کیف و کلاسور را از چه پر می‌کنی؟
از خیال.
از کتاب.
از لقب شامخ دکتر.
یا از آدامسی که مادرت هرروز صبح در کیفت می‌گذارد.
- کدام اضطراب جانت را می‌خورد؟
دیر رسیدن اتوبوس.
دیر رسیدن سر کلاس.
نمره A گرفتن.
- دلت را به چه چیز بسته‌ای؟
به مدرک.
به ماشین.
به قبول شدن در دوره فوق دکترا.
آری پسرک دانشجو!
به تو چه مربوط است که خانواده‌ای در همسایگی تو داغدار شده است.
جوانی به خاک افتاده و خون شکفته.
آری دخترک دانشجو!
به تو چه مربوط که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند و آنان را زنده به گور کردند.
در کردستان حلقوم کسانی را پاره کردند تا کدهای بی‌سیم را بیابند.
به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتشار نوری، محله‌ای نابود شود و یا کارگری که صبح به قصد کارخانه نبرد اهواز از خانه خارج و دیگر بازنگشت و همکارانش او را روی دست تا بهشت آباد اهواز بدرقه کردند.
به تو چه مربوط که کودکانی در خرمشهر از تشنگی مردند؟
هیچ می‌دانستی؟
حتماً نه!
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می‌خورند به دنبال آب گشته‌ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟
و آنگاه که قطره ای نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین کودک رفتی تا سیرابش کنی،اما دیدی که کودک دیگر آب نمی‌خواهد!!
اما تو، اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، حرمله مباش که خدا هدیه حسین(علیه السلام) را پذیرفت.
خون علی اصغر را به زمین باز پس نداد و نمی‌دانم که این خون، خون خدا، با حرمله چه می‌کند؟!
آن هنگام که پیکر پاک شهید برخاکهای سوزان دشت فرو می افتاد من و تو در فضای کرخت شهر چشم و گوش بسته بودیم . آن هنگام که ناله جانسوزمجروحی در گوشه بیمارستان بلندبود ، من و تو در کمال آسایش وسلامت به سر می بردیم . آن هنگام که آوار خشم و کین دشمن بر سرکودکان معصوم وبی گناه فرومی ریخت، من و تو در بلند عمارتهای جهل آرام و بیخطر خفته بودیم .آن هنگام که سرهای بریده بچه هادر کردستان به بالای نیزه هامی رفت ،من و تو به کدامین خیال بودیم ؟ آن هنگام که غروب غم بر قلب نوجوان اسیر سنگینی می کرد،من تودرجمع گرم خانواده آرام گرفته بودیم. آن هنگام که سرمای طاقت فرسای کردستان ، دستان آن نوجوان را _که برای حفاظت حریم من و تو به آنجا رفته بود_بی حس کرده بود ، من وتو در کنار شوفاژهای گرم درپشت میزهای رنگارنگ ، آرام و بی خبر نشسته بودیم .
بگذار حکایت این همه ایثار در کنج همان سرزمینها مدفون بماند! بگذار کسی نفهمد که چه بر سر آنها آمده ! بگذار کسی نداند که مادر فرزند از دست داده چگونه است ! بگذار در لاکهای خود فرو روند و حقایق پیرامون ما مشخص نشود .
... می گویند آنها که می توانند درس بخواندو امکانش را هم دارند ، باید به دانشگاه بروند ،و آنهایی که می توانند بجنگند به مرزها روند . هر کسی را شغلی است! زهی خیال باطل .
به خدا قسم ، عده ای از همانها که دیگر در میان ما نیستند ،صدها باربهتر از من وتو درس می خواندند . ولی آنان همه مرارتهای جبهه را در عوض درس خواندن صرف به جان خریدند ... 

دیگر نمی خواهم زنده بمانم. من محتاج توام. خدایا بگو ببارد باران؛ که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم. خدایا! دیگر طاقت ماندن ندارمی بگذار این خشکزار وجودمی این مرده قلب من دیگر نباشد! بگذار این دیدگان دیگر نبیند. بس است هرچه دیده اند. بگذار این گوش های صم دیگر نشنوند. بس است هرچه شنیده اند. بگذار این دست وپاها دیگر حرکت نکنند. بس است هرچه جنبیده اند. خدایا ! دوست دارم، تنهای تنها بیایم ، دور از هر کثرتی؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دوراز هر هویتی. خدایا! اگر بگویی: لیاقت نداری، خواهم گفت:لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشته ام؟! خدایا ! دوست دارم سوختن را؛ فناشدن،از همه جاجاری شدن به سوی کمال انقطاع روان شدن. 
                                                                                                     بعونک یالطیف

مردان مرد

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:41 شماره پست: 529

کمال کورسل، شهید فرانسوی

وقتی از «ژوان» پرسید: «کی تو رو شیعه کرد؟» او جواب داد: «دعای کمیل علی(ع)»

یک نفر بود مثل آدم‌های دیگر، موهایی داشت بور با ریشی نرم و کم پشت و سنی حدود هفده سال. پدرش مسلمان بود و از تاجرهای مراکش و مادرش، فرانسوی و اهل دین مسیح.

«ژوان» دنبال هدایت بود. در سفری با پدرش به مراکش رفت و مسلمان شد.

محال بود زیر بار حرفی برود که برای خودش،‌ مستدل نباشد و محال بود حقی را بیابد و با اخلاص از آن دفاع نکند.

در نماز جمعه اهل سنت پاریس، سخنرانی‌های حضرت امام را که به فرانسه ترجمه شده بود، پخش می‌کردند. یکی از آن‌ها را گرفت و گوشه خلوتی پیدا کرد برای خواندن، خیلی خوشش آمد و خواست که باز هم برای او از این سخنرانی‌ها بیاورند.

بعد از مدتی، رفت و‌آمد «ژوان کورسل» با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس، بیشتر شد.

غروب شب جمعه‌ای، یکی ازدوستانش «مسعود» لباس پوشید برود کانون برای مراسم، «ژوان» پرسید:«کجا می‌ری؟» گفت: «دعای کمیل» ژوان گفت:«دعای کمیل چیه؟! ما رو هم اجازه می‌دی بیاییم!» گفت: «بفرمایید».

چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب می‌دانست. با «مسعود» رفت و آخر مجلس نشست. آن شب «ژوان» توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچه‌ها می‌گفتند.

هفتة آینده از ظهر آمد. با لباس مرتب و عطر زده گفت: «بریم دعای کمیل»

گفتند:«حالا که دعای کمیل نمی‌روند»؛ تا شب خیلی بی‌تاب بود.

یک روز بچه‌های کانون، دیدند «ژوان» نماز می‌خواند، اما دست‌هایش را روی هم نگذاشته و هفته بعد دیدند که بر مُهر سجده می‌کند.

«مسعود» شیعه شدن او را جشن گرفت.

وقتی از «ژوان» پرسید: «کی تو رو شیعه کرد؟» او جواب داد: «دعای کمیل علی(ع)»

گفت: «می‌خواهم اسمم رو بذارم علی»

مسلمان‌های پاریس، عمدتاً اهل سنت بودند و اذیتش می‌کردند. «مسعود» گفت: «نه، بذار یه راز باشه بین خودت و خدا با امیرالمؤمنین(ع).»

گفت: «پس چی»

ـ «هرچی دوست داری»

گفت: «کمال»یک روز گفت: «مسعود! می‌خوام برم ایران طلبه بشم»

چه اسم زیبایی، برای خودش انتخاب کرد. مسیحی بود. شد مسلمان اهل سنت و بعد هم شیعه، در حالی که هنوز هفده بهار از عمرش نگذشته بود.

مادرش، خیلی ناراحت بود. می‌گفت:«شما بچه منو منحرف می‌کنید»

بچه‌ها گفتند: «چند وقتی مادرت را بیار کانون» بالاخره هم مادرش را آورد. وقتی دید بچه‌ها، اهل انحراف و فساد نیستند، خیالش راحت شد.

کتابخانه کانون، بسیار غنی بود. «کمال» هم معمولاً کتاب می‌خواند. به خصوص کتاب‌های شهید مطهری.

خیلی سؤال می‌کرد. بسیار تیزهوش بود و زود جواب را می گرفت. یک روز گفت: «مسعود! می‌خوام برم ایران طلبه بشم»

ـ «برو پی کارت. تو اصلاً نمی‌توانی توی غربت زندگی کنی. برو درست را بخوان.»

آن زمان دبیرستانی بود.

اجازه نمی‌داد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش می‌گفت: «معنا ندارد کسی روی نظم نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود.»

رفت و بعد از مدتی آمد و گفت:«کارم برای ایران درست شد. رفتم با بچه‌ها، صحبت کردم. بنا شده برم عراق. از راه کردستان هم قاچاقی برم قم.» با برادرهای مبارز عراقی رفاقت داشت. مسعود گفت: «تو که فارسی بلد نیستی، با این قیافه بوری هم که داری، معلومه ایرانی نیستی! 

خیلی اصرار داشت. بالاخره با سفارت صحبت کردند و آن‌ها هم با قم و در مدرسه حجتیه پذیرش شد. سال شصت و دو ـ شصت و سه بود.

ظرف پنج ـ شش ماه به راحتی فارسی صحبت می‌کرد.

اجازه نمی‌داد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش می‌گفت: «معنا ندارد کسی روی نظم نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود.»

خیلی راحت می‌گفت:«من کار دارم. شما نشستید با من حرف بزنید که چی بشه! برید سر درستون. من هم باید مطالعه کنم.»

یک کتاب «چهل حدیث» و «مسألة حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد.

همیشه دوست داشت یک نامی از امیرالمؤمنین(ع) روی او بماند. می‌گفت:«به من بگید ابوحیدر، این آن رمز بین علی(ع) و من هست.»

یک روز از «مدرسه حجتیه» زنگ زدند که آقا پایش را کرده توی یک کفش که من زن می‌خواهم. هرچه می‌گوییم حالا اجازه بده چندسالی از درست بگذره، قبول نمی‌کند.

خیلی به حضرت امام ارادت داشت. معتقد بود فرامین ولی فقیه، در واقع، دستورات اهل بیت(ع) است.

مسعود گفت:«حالا چه زنی می‌خواهی؟»

گفت:«نمی‌دونم، طلبه باشد، سیده باشد، پدرش روحانی باشد، خوشگل باشد.»

مسعود هم گفت:«این زنی که تو می‌خوای، خدا توی بهشت نصیبت می‌کند.»

هرچه توجیهش کردند، فایده نداشت.

«مسعود» یاد جمله‌ای از کتاب حضرت امام افتاد که توصیه کرده بودند «طلبه‌ها، چند سال اول تحصیل را اگر می‌توانند، وارد فضای خانوادگی نشوند.»

رفت کتاب را آورد. گفت: «اصلاً به من مربوط نیست، ببین امام چی نوشته.»

جمله را که خواند، کتاب را بست. سرش را انداخت پایین. فکر کرد و فکر کرد. بعد از چند دقیقه سکوت گفت: «باشه»

خیلی به حضرت امام ارادت داشت. معتقد بود فرامین ولی فقیه، در واقع، دستورات اهل بیت(ع) است.

هر وقت‌ ما گفتیم:«امام» می‌گفت: «نه! حضرت امام»

یک روز رفت پیش مسعود و گفت: «می‌خواهم برم جبهه» ایام عملیات مرصاد2 بود.

مسعود گفت:«حق نداری» گفت: «باید برم» مسعود:«جبهه مال ایرانی‌هاست؛ تو برو درست رو بخوان» گفت: «نه! حضرت امام گفتند واجب است.»

فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست و چهار سال داشت.

از زمان بلوغش تا شهادت هشت ـ نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هر روز یک‌قدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه. مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده.

چقدر راحت این قوس صعودی را طی کرد، چقدر سریع.

کمال، آگاهانه کامل شد و در یک کلام، بنده خوبی شد.

یکی از دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه می‌گوید: اگر «کمال کورسل» شهید نمی‌شد، امروز با یک دانشمند روبه‌رو بودیم، شاید با یک روژه‌گاردی دیگر!

کمال عزیز! ریشه‌های باورت در ضمیرما، تا همیشه سبز باد!

منبع: وبلاگ یاران ناب

تنظیم برای تبیان: حسین رحمانی

 

 

برای تاریخ
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:39 شماره پست: 528

 

یک نه بزرگ !!


جهان محسن حسام مظاهری یکی از حامیان میرحسین موسوی در مطلبی قابل تامل نکات مهمی را درباره میرحسین موسوی و جریان سبز بیان نموده است.

متن کامل این مطلب در ادامه می آید. لازم به ذکر است لزوماً تمام موارد مطرح شده در این مطلب مورد تائید جهان نیوز نیست و صرفاً به جهت پرهیز از دخل و تصرف در نامه، متن کامل آن منتشر شده است. 

نامه‌ای نه برای میرحسین، که برای تاریخ
و نه برای آن‌که مخالفان‌ش را خوش‌ آید، که برای خوش‌آیند خدای‌ش


جناب‌ آقای میرحسین موسوی

سلام

چند ماهی از انتخابات و حواشی مهم‌تر از متن آن می‌گذرد. این ایام لااقل برای هم‌نسلان من محک و آزمون خوبی بود. نسل خموده‌ی من نیاز داشت چنین غربال و زلزله‌ای را.

هرچه بود، گذشت. آن‌سان که دانم و دانی. آوردگاه بایسته‌ای بود. در هر دو معنای آوردن. «صالح و طامع متاع خویش نمودند».

قصدم از این نوشته تکرار مکرراتی که همه‌گان گفته‌اند و شنیده‌اید و نشنیده‌اید نیست. یک حرف دارم. صریح. همان را می‌خواهم بزنم. و تمام. و آن این است:


در آن طیف پُرتلون کسانی که در ۲۲خرداد نام حضرتعالی را بر برگه‌ها نوشتند یک جماعت هم بودند که به هر دلیل از جمله منفعت مشترک طرفین مجادله، این ایام کم‌تر دیده‌ شدند و حرف‌شان را کم­تر کسی شنید. هر طرف ماجرا بر اساس منفعت خود سعی کرد وجودشان را از اساس منکر شود. این جماعت، این دسته، این قشر، رسانه ندارند، تریبون ندارند، وکیل و وزیر و سخن­گو ندارند. ولی بودند. ولی هستند.

و صاحب این قلم یکی از آن جماعت است.

این جماعت به شما رأی داد که در آن مصاف بهتر می‌دانست‌تان؛ به نسبت آن دیگران و آن دیگر. شناختی که داشت به هر تقدیر این بود. آمد به میدان، تبلیغ کرد، هزینه داد. و ماند. نه طعن حریف کرد و نه مدح شما. نه سبز پوشید و نه یاحسین گفت. فقط رأی داد؛ خاموش‌لب.

برای این انتخاب، این جماعت البته هزینه بسیار داد. هزینه‌هاش هم از اساس نه کماً و نه کیفاً با هزینه­هایی که دیگر حامیان جنابعالی داده­اند قابل قیاس نبود و نیست. هزینه‌هاش از جنس آبرو بود. از جنس دل‌بریدن دوستان بود. از جنس تحمل هزار طعن و ناسزا و تهمت بود. از جنس ناروادیدن بود؛ یک­شبه غیرخودی و منافق شدن. از جنس گسیختن رشته‌ها و خاموشی چراغ‌های رابطه بود.

اگر شما هم رأی می‌آوردی دیگ آبی از این جماعت گرم نمی‌شد. نه کیسه‌ای اندوخته بودند، ‌نه وعده‌ای شنفته ‌بودند، نه عهد و میثاقی بسته بودند، نه نقشه‌ای کشیده بودند. هیچ. سلام‌شان بی‌طمع بود. همان اندازه که عهدشان راسخ.

این جماعت اصلاح‌طلب نبود؛ سهل است، سال­های اصلاحات پیرشان کرد. خم به ابرو و پشت­شان آورد. اصلاح­طلب نبود که عقبه‌ای، حزبی، باندی برای‌ این حمایت­ش هورا بکشد، و اگر به زندان رفت ازش اسطوره بسازد، و اگر کشته شد نام‌ش را بلندآوازه کند و اگر زخم خورد دل‌جویی شود و... . نسبت و قرابت‌ این جماعت به باند و جناح و حزب متبوع و حامی حضرتعالی همان اندازه بود و هست که به باند و جناح و حزب رقباتان. لابد می‌پرسید پس دلیل حمایت‌شان چه بود. می‌گویم‌تان.


بهتر می‌دانید؛ فرق است بین رفتارهای آدمیان و منشأ و مبادی آن رفتارها. بسا که دو کس با منشأیی واحد به دو رفتار رانده شوند. و نیز بسا که دو کس با منشأهای متضاد، رفتاری واحد را برگزینند. و این جماعت برزخی، رفتارشان در انتخاب حضرتعالی با هواداران‌تان شباهت داشت و مبادی این رفتارشان با رقباتان! عجیب است؛ نه؟ ولی حقیقت دارد. چنین است که این جماعت هم، به‌سان برخی از حامیان رقیب‌تان، برای پیروزی حضرتعالی نذر کرد، صدقه داد، روزه گرفت و صلوات فرستاد. باورش سخت است؟

این جماعت منتقد بود. منتقد پاره‌ای چیزها که گمان می‌کرد شما بیش از آن دیگری توان اصلاح‌شان را داری. نه! ‌نمی‌گویم که تشکر کنی. منت هم نمی‌خواهم سرتان بگذارم. گفتم که مبادی‌شان چنین حکم می‌کرد. حساب و کتاب و معامله­ی ایشان با کس دیگری است. این جماعت ـ لااقل آن تعدادشان که من می‌شناسم ـ برای خود آن اندازه ارزش و اعتبار و شأن قایل‌اند که آخرت خود ـ سهل است ـ حتا گوشه­ای از دنیای خود را نه برای شما و نه هیچ‌کس دیگر خرج کنند. اگر قرار به هواداری باشد، این جماعت هوادار مبانی و ارزش‌هایی است که این انقلاب را به پیروزی رساند. اگر قرار است شیفته باشد شیفته‌ی امامی است که هستی‌اش را مدیون اوست. اگر قرار است وامدار باشد، وامدار جوانان برومند این سرزمین است که شهید نام گرفته­اند و بعد هم پدر و مادرهای پیر آنان. اگر قرار است درد داشته باشد، دردش درد دین است؛ درد مردم دین است. اگر قرار است مصلحتی را ببیند، مسأله­اش مصلحت امت اسلامی است. و اگر قرار است به خط قرمزهایی پابند باشد حفظ ثبات و استقلال مملکت و حفظ اعتبار و شأن قانون اساسی و شیرازه­اش یعنی ولایت فقیه آن خط قرمز است. اگر قرار است گوش به فرمان و مطیع باشد مطیع امام‌زمان‌اش است. مبادی حرکت این جریان این­ها است. و اگر هم به شما رأی داد با نیت قربة الی الله بود و با وضو رأی داد. نگفتم که منت گذارم. گفتم که امر مشتبه نشود؛ بر شما و دیگران.

این جماعت، در تمام این ماه‌ها، روزان و شبان سختی را پشت سر گذاشت. روزی صدبار مرد و زنده شد. با چشم باز دید. خون دل خورد. پیر شد. کمرش شکست. صدای‌ش گرفت. چشمش سوخت. جگرش آتش گرفت. فریادش در گلو خفه شد. (ولی درعین حال بزرگ شد. قد کشید. آبدیده شد.)

تنش از باتوم جهل و بی‌تدبیری این سوی میدان کبود شد؛ و دلش از دست خنجر لجاجت و بی‌منطقی شما خون. در میانه‌ی میدان زیستن عالمی دارد برادر! از دوسو تیغ را پذیراشدن به جنون بیش‌تر می‌ماند. و این جماعت مجنون‌صفت‌اند.

و ما بودیم. فردای روز رأی، دل‌نگران و مضطرب و سرگردان بودیم. در کوی دانش‌گاه باتوم و اشک‌آور و ناسزا خوردیم. در راهپیمایی سکوت بودیم، آرام و معترض. پس از‌ آن هم برخی‌مان آمدند. نه سطلی آتش زدیم، نه جوانک بسیجی‌ای را گروگان گرفتیم، نه شب‌ها روی پشت‌بام الله اکبر گفتیم، نه با پلیس درگیر شدیم. نه روز قدس، روزه‌خوری کردیم. نه ۱۳ آبان، کودکانه، دوروبر سفارت روسیه قدم زدیم. نه روز دانشجو عکس مرادمان را پاره کردیم. نه! که این‌همه نقض غرض‌مان بودیم.

ما به حضرتعالی رأی دادیم که بساط عوام‌فریبی و دکان‌بازی به نام دین و مفاهیم دینی بسته شود؛ نه که در ظاهری نو و مدرن، به پارچه‌ی سبز و الله‌اکبر گفتن برسیم. ما به حضرتعالی رأی دادیم که بساط قانون‌شکنی و گردن‌کلفتی و سرکشی در برابر قانون برچیده شود؛ نه که خود مشوق قانون‌گریزی و قانون‌ستیزی شویم. ما به حضرتعالی رأی دادیم که جامعه‌ی طوفان‌زده آرام شود، از ماجراجویی و از افشاگری و از تهدید خالی شود، هر روز بالاترین مقام اجرایی مملکت فضای آرامش جامعه ـ که لازمه‌ی ثبات و پیشرفت است ـ را مختل نکند، نه این‌که خود چنان آشوبی به پا کنیم و غوغایی به راه اندازیم که هیچ‌کس را یارای مدیریت آن نباشد و کار از دست‌مان خارج شود. ما به حضرتعالی رأی دادیم که سکان اداره‌ی کشور به جای هیجان و احساسات و بی‌منطقی، با عقل و تدبیر مشورت بزرگان و اربابان اندیشه بچرخد؛ نه آن‌که خود به آتش هیجانات کور بدمیم و عواطف را تحریک کنیم و فضای بی‌منطقی را رواج دهیم. این آنی نبود که در پی‌اش بودیم.

چنین بود که در عین حفظ انتقادهامان، از فردای نمازجمعه‌ی ۲۹خرداد خانه‌نشین شدیم.

و چه‌قدر آرزو کردیم کاش شما هم در قامت سیاست‌مداری آینده‌نگر، در عین بیان اعتراض خود همان فردای انتخابات می‌گفتید به احترام اخلاق، به احترام متانت، به احترام ادب، از پیگیری شکایت‌ام انصراف می‌دهم. و خانه‌نشین می‌شدید و در این سیاست بی‌اخلاق ما، سنگ‌بنای متانت و عقلانیت سیاسی را به نام خود ثبت می‌کردید.

و چه‌قدر آرزو کردیم وقتی آن زمزمه‌های آشوب برخاست، تدبیر می‌کردید که این راه فرجام‌ش کجاست؟ و نمی‌گذاشتید خون مظلومی ـ چه فرق می‌کند از کدام سوی جبهه ـ به زمین ریزد. با خدا معامله می‌کردی و عقب می‌نشستی. انتظار نداشتیم آشتی کنی. به قهر، به اعتراض، خموشی می‌گزیدی. (احتمال ریختن یک قطره خون هم ارزش این کار را داشت. نه؟) و چه‌قدر آرزو کردیم وقتی دیگر آب‌ها از آسیاب افتاد و رگ‌های برآمده‌ی گلو فرو نشست، در اولین فرصتی که خلوت می‌کردی با خود، به میدان می‌آمدی و شجاعانه و مردانه به اشتباه‌ت در باور به تقلب و اشاعه‌ی آن معترف می‌شدی. و چه‌قدر آرزو کردیم کهولت سن آن‌سان متأثرت نمی‌ساخت که این هلهله و غلغله‌ی شادی سپاه رومی را نشنوی و خنده را بر لب گرگ‌های در کمین آبادی نبینی. و چه‌قدر آرزو کردیم حس مادری‌ات برانگیخته شود و کودک را به دایه واگذاری! (اشتباه از ما بود. حریف‌ت دایه بود؛ ولی تو مادر نبودی!)

و چه‌قدر آرزو کردیم ...

ولی شما این کارها را نکردی! به هر دلیل. شما ما را ندیدی. حرف‌مان را نشنیدی. نخواستی ببینی. نخواستی بشنوی. حق داشتی! آن‌قدر سروصدا زیاد بود که بلندترین فریاد هم گم می‌شد. چه رسد که در گلو خفته هم باشد. نه فقط شما، حریف‌تان هم ما را ندید. ما دنبال دیده‌شدن نبودیم. و این‌چنین، میدان واگذار به شما دو لشگر شد. و خانمان ما که درست جایی در میانه‌ی آوردگاه شمایان بنا شده بود، آتش گرفت، سوخت، خاکستر شد، و خاکسترش هم به باد رفت. اما نه بی‌بی‌سی این واقعه را نشان داد و نه رسانه‌ی ملی! مشکل از خود ما جماعت بود که وقتی، خیلی وقت پیش، انتخاب کرده‌ بودیم که نه گوسفند باشیم و نه گرگ! خودمان انتخاب کرده بودیم که نه فرمان‌بری‌مان از روی تقلید باشد و نه نافرمانی‌مان. که دیده بودیم چه سان «خلق را تقلیدشان بر باد داد»! و باز دیدیم این ایام هم. و حالا دیگر کار درست به همان جایی رسیده است که دوست نداشتیم برسد.

نمی‌دانم بین شما و خدای‌تان چه خبر است. نمی‌خواهم هم بدانم. مثل برخی تقواسنج و نفاق‌سنج هم ندارم که دیگران را بسنجم‌. لابد شما هم حجت شرعی داری. برای همه‌ی آن کارها که کردی و نکردی. اصلاً‌ خبر ندارم که این همه مشغله و سروصدا فرصت لحظه‌ای خلوت‌گزینی با خود و خدای‌ت را داده است یا نه. من ولی چندی پیش فرصت یافتم و خلوت کردم. و به نتیجه‌ای رسیدم که هدف این نوشته همان ابلاغ آن است:

صادقانه بگویم؛ همان مبادی که براساس‌شان روزی به شما رأی دادم حالا وامی‌داردم که به رساتر آوایی بگویم به عنوان یکی از آن جماعتی که ذکرشان رفت، من دیگر هیچ حجت شرعی در کوچک‌ترین هم‌راهی و هم‌آوایی و هم‌دلی با شما و جریان متبوع‌تان ندارم.

نه که یک‌شبه به این رسیده باشم. (کماآن‌که شما هم یک‌شبه به این‌جا نرسیده‌اید.) فصل فاصله از مدت‌ها آغاز شده بود و هر بار و با هر کار مثال ضربت تیشه‌ای این رشته برید و برید تا حالا که دیگر انقطاع کامل حاصل شده است. به همان دلیل که روزی صراحتاً و بی‌محاسبه از هزینه‌هایش و دوستی‌ها که می‌گسلد و دشمنی‌ها که می‌آفریند، گفتم و نوشتم که به شما رأی می‌دهم، حال به همان دلیل این سخن را اظهار می‌کنم. قربه الی الله!

خیال‌تان راحت باشد. این انقطاع البته به معنای اتصال به لشگرگاه حریف‌تان نیست. خرده‌ها و نقدها و حتا اعتراض‌ها به جای خود باقی است. بین جماعتی که ذکرشان رفت و جماعت رقیب شما شکافی است که شما مسبب ایجادش نبود. پس بریدن از شما در حکم رفوی آن شکاف نیست؛ البته اگر هنوز رقیب‌ خود را یک طرز تفکر، یک سلیقه و یک منش خاص می‌دانید و نه کلیت نظامی که همگی فرزندان‌ش هستیم.

می‌ماند یک حرف. من از نصیحت‌کردن و شنفتن بدم می‌آید. اما چه می‌شود کرد که در زمانه‌ای می‌زی‌ایم که برنایان باید پیران را نصیحت کنند و به صبر و خویشتن‌داری بخوانند. برادرانه می‌گویم؛ برادرانه بشنو! و اگر کورسوی حقیقت و صدقی در آن یافتی دریاب!

در این هوای غبارآلود و فتنه‌گون که هیچ‌ چیز خودش نیست. که همه‌ی‌ ترازوها یا معیوب اند یا فرسوده، یک معیار می‌ماند که سالم است. و آن محک را در وجود ما نهاده‌اند. قطب‌نمایی که در چنین آوردگاه‌هایی بدان توسل جوییم و داوری آن را پذیرا شویم. و آن دل است. القلب حرم الله! که هوای جامعه و اطراف و محله و شهر و کل دنیا هم اگر آلوده شود، حرم خدا مصون است.

فرمود: «رحم الله امراً عرف من أین و فی أین و الی أین».

این شعر فروغی بسطامی را این روزها به زمزمه زیاد می‌خوانم. موافقید یک بار باهم بخوانیم‌ش:

مردان خدا پرده‌ی پندار دریدند
یعنی همه‌جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند، همان دست گرفتند
هر نکته که گفتند، همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک فرقه به عشرت درِ کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سرِ انگشت گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
مرغان نظرباز سبک‌سیر «فروغی»
از دامگه خاک بر افلاک پریدند


کاش مرد خدا شویم!

کم‌کمک دارند بیرق­های مجلس آقا را علم می‌کنند.

والسلام

کربلای حقیقت !

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:37 شماره پست: 527

 

قصه این زن صحت ندارد !


 

 

English

 

تاریخ: 21 آذر 1388

تعداد بازدید: 3957 

آیا ازدواج امام حسین (ع) با ارینب ، در پیش آمد قضیه کربلا نقش داشته است؟

گروه شیعه

 

سئوال کننده: ملیکا مالکی

توضیح سؤال :

زنی نخست نامزد یزید می‌شود و چون [امام] حسین او را گمراه می‌کند و با گول زدن او را به سوی خود می‌کشد و به این گونه کینه‌جوئی یزید بر‌انگیخته می‌شود که منجر به کشته شدن [امام حسین] می‌شود.

همانطور که می‌بینید این مطلب را نیز با کمک اسناد تاریخی مطرح نموده‌اند. منتظر پاسخ شما هستم .

مقدمه :

این شبهه از سوی برخی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام طرح شده که ادعا می‌کنند علّت زمینه ساز واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام‌ داستان عاشقانه‌ای بود که به‌واسطه عشق و علاقه شدید یزید به زنی به نام «اُرَیْنَبْ» همسر «عبدالله بن سلام» آغاز شد و امام حسین علیه السلام‌ با اقدامی که در بعضی کتاب‌ها ذکر شده مانع از این دست یازی و شهوت‌رانی یزید گردید .

در حقیقت چنین وانمود کرده‌اند که سرآغاز کینه‌ توزی و دشمنی یزید با امام حسین علیه السلام و سرمنشأ واقعه کربلا این ماجرا بوده است .

پاسخ:

  در پاسخ به این دوست گرامی عرض می‌کنیم:

با تحقیقی که ما در متون و منابع تاریخی داشتیم تنها کتاب قابل اعتنائی که این واقعه را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری متوفای 276 هق از مصادر تاریخی اهل سنّت می‌باشد. که هر محقّقی با مطالعه این متن، آن را  به یک داستان و رمّان شبیه‌تر می‌بیند تا یک اتّفاق حقیقی.

ما جهت اطّلاع از کلّ این ماجرا ترجمه مطالب نقل شده در کتاب الامامه و السیاسه را در این جا می‌آوریم :

عشق یزید و حیله معاویه

یزید بن معاویه شبى با یکى از ندیمان پدرش معاویه که رفیق نام داشت شب نشینى کرده ، و رفیق مشغول سخن گفتن بوده ، و از هر طرف سخنى به میان مى آورد.

یزید مجلس را خلوت و خصوصى دیده ، اظهار می‌کند: خداوند حکومت پدرم (معاویه) را پایدار داشته ، و عافیت و تندرستى به او عطا نماید. دقت فکر و حسن نظر و راى جمیل او مرا وامی‌داشت که در تمام امور خود به صلاح بینى او اتکاء نموده ، و حتى احتیاجى به اظهار نیّات و خواسته‌هاى قلبى خود ندیده ، و در همه امور خود با توجه کامل او توکل و اطمینان داشته باشم ، ولى پدرم با آن علم و حلم و توجهى که دارد: از صلاح بینى و خیر خواهى من غفلت نموده ، و مخصوصا در یک موضوع مرا به کلى محروم و ضایع کرد. خداوند از خطاها و سیئات اعمال او بگذرد.

- رفیق: خیال مى کنم سوء تفاهم و اشتباهى رخ داده است ؛ زیرا محبت و علاقه شدید و توجه و مهربانى کامل پدرت درباره شما قابل انکار نیست ، و شما خودتان می‌دانید که : پدرتان تا چه اندازه نسبت به شما علاقه نشان داده ، و پیوسته آخرین هدفش خوشى و آسایش و رضایت خاطر و بلندى مقام و شوکت شما است .

یزید  سرش را پائین انداخته ، و محسوس بود که : از اظهار خود پشیمان شده ، و به گفته خود نادم است .

رفیق پس از تمام شدن مجلس ، به سوى عمارت معاویه رهسپار گردیده ، و اجازه ملاقات طلبید.

معاویه به‌ خاطر خصوصیتى که با رفیق (ندیم خود) داشت : فهمید که شرفیابى او در آن وقت شب از جهت امر لازمى خواهد بود، و روى این لحاظ اجازه داد و رفیق وارد اطاق مخصوص گردید.

رفیق مذاکرات خود را با یزید درمیان گذارده ، و ملال خاطر و تکدر قلب و گلایه و زبان حال او را در پیشگاه معاویه به عرض رسانید.

 - معاویه: عجبا، تا به حال کوچکترین عملى که موجب ناراحتى و تکدر خاطر و کراهیت جانب او باشد از من صورت نگرفته است ، و همیشه خواستارم تا خواسته‌ها و کارهاى او مطابق میل و موافق خواهش و رضایت کامل او انجام پذیرفته ، و هیچ‌گونه درباره او مهربانى و خوبى و احسان مضایقه نکنم .

سپس دستور داد: یزید را پیش او بخوانند.

ندیم معاویه پیش یزید آمده ، و او را به پیشگاه امیر دعوت کرد.

یزید با عجله فرمان پدرش را پذیرفته ، و به سوى او حرکت نمود.

یزید خیال کرد که : این دعوت در این هنگام شب ، به خاطر استشاره کردن و مذاکراتى است که پیرامون پیش آمدى صورت خواهد گرفت ، زیرا معاویه در کارهاى مشکل و امور سیاسى حکومت خود با یزید استشاره نموده ، و به کمک فکر او آن مشکل را حل می‌کرد.

یزید به اطاق مخصوص پدرش وارد شده و نشست .

معاویه پس از ملامت و مذمت کردن پسرش یزید، اظهار داشت : من به موجب علاقه شدیدى که نسبت به تو داشتم تو را بر اشخاص بزرگ و مردان فضیلت و اصحاب رسول اکرم (ص ) برترى داده ، و بر آنها امیر و پیشوا قرار دادم ؛ و مقام و مرتبه تو را بر دیگران ترفیع داده ، و به خاطر گرفتن بیعت براى تو منزلت آنان را پائین تر و کمتر قرار دادم .

یزید در حالی‌که از شدت شرمندگى و خجلت غرق عرق بود به سخن آمده گفت : من نمى خواستم در مقابل نعمتها و مهربانیهاى شما کفران ورزم ، من به‌خیرخواهى و صلاح بینى و احسان شما اعتراف دارم و چون سخن به اینجا رسیده است ، مجبورم سرّ باطنى خود را افشاء کرده و علت انزجار و گلایه خود را بیان کنم .

همان طور که معلوم و روشن است ، انسان به خاطر ادامه زندگى خود و براى آسایش و تنظیم امور زندگانى خویش : نیازمند به ازدواج و زناشویى است ، و البته در انتخاب زن لازم است بیش از پیش ‍ دقت و توجه کرد. تا زنى که از هر جهت سزاوار و مناسب است اختیار و انتخاب شود.

من هنگامى که کمال ادب و زیبائى و حسن سیرت و صورت دختر اسحاق (ارینب) را  مى شنیدم ، در دل خود خاطر خواه و علاقه مند و عاشق او شده بودم ، و کوچک‌ترین احتمالى نمی‌دادم که از جانب شما مسامحه و سستى و تأخیرى در اختیار و خواستگاری از او رخ بدهد، ولى شما به کلى غفلت ورزیدید، به حدى که او را از جاى دیگر خواستگاری کرده ، و به عقد (پسر عمویش) عبدالله بن سلام در آمد.

من از این پیش آمد بی‌نهایت متأثر شده و آسایش و طمأنینه خاطر و آرامش را از من سلب نموده ، و با حالت اضطراب و ناراحتى و تشویش به سر می‌برم .

محبت و عشق و علاقه ارینب رفته رفته در قلب من بیشتر شده ، و صبر و استقامت را از دلم ربوده است .

آرى صبر من تمام شده ، و بیش از این حوصله استقامت و خوددارى و نگهدارى سرّ ضمیر خویش ندارم .

- معاویه: آرامش قلبت را از دست نداده ، و به من مهلت بده .

- یزید:  پس از پایان یافتن و از بین رفتن موضوع، مهلت دادن و فکر کردن و اقدام نمودن چه نتیجه خواهد داشت .

- معاویه: نمیدانم عقل و استقامت و مردانگى تو کجا رفته است .

- یزید: عشق بر خرد غالب شده ، و به خاطر نمایش عشق، عقل و صبر و تقوى و طمائینه دل رخت بر بسته است . و اگر کسى می‌توانست در مقابل سیطره عشق ، تقوى و عقل خود را از دست ندهد، البته حضرت داود (ع ) براى این قسمت پیش قدم و مقدم بود، در صورتی‌که آن حضرت اظهار عجز و ناتوانى و بى صبرى نموده ، و در مقابل محبتى که به زنی پیدا کرده بود، اضطراب نفس و تشویق خاطر پیدا کرد.

- معاویه: براى چه مرا پیش از فوت وقت مطلع نکردى ؟

- یزید: خیال نمی‌کردم محتاج به تذکر باشد، زیرا که توجه و عطوفت شما را نسبت به خود به اندازه اى شدید و کامل می‌دیدم که احتمال غفلت از این قسمت را نمی‌دادم .

- معاویه: راست است ، ولى باید بیش از پیش خود را حفظ کرده و تقوى و عقل و صبر را از دست داده نداده ، و سرّ ضمیر خود را پیش کسى اظهار ننمائى . شاید بتوانم به مقصد نائل آیم .

معاویه به دریاى فکر غوطه ور شده ، و براى حل این مطالب اندیشه ها و حیله هایى طرح مى کرد.

و ارینب که از جهت جمال و کمال و شرافت و مال سر آمد زنان زمان خود و شهره آفاق گشته بود، پس از ازدواج کردن با پسر عموى خویش عبدالله بن سلام (از طائفه قریش ) در مملکت عراق با هم زندگانى می‌کردند.

و عبدالله بن سلام از جانب معاویه مأموریت و حکومتى داشته و داراى فضیلت و مقام و منزلت بلندى بود.

معاویه پس از نقشه کشى ها و اندیشه هاى بسیار، صلاح در این دید که : نامه‌ای به عبدالله بن سلام نوشته ، و او را به جانب شام احضار نماید.

معاویه به‌ این مضمون نامه نوشت و ارسال کرد: چون نامه من به تو رسید بدون تأخیر به سوى شام حرکت کن ، امید است در این سفر خیر بسیار و نتیجه مهمى به تو رسیده ، و نصیب کاملى به دست تو آید.

عبدالله بن سلام پس از رسیدن نامه ، بدون تأخیر به سوى شام حرکت کرده ، و در منزلى که قبلا به اشاره معاویه براى او مهیا شده بود وارد شد.

معاویه ، ابوهریره و ابودرداء (از اصحاب رسول الله ) را احضار نموده ، و پس از مقدمات و ذکر سخنانى چند و رجز خوانی‌ها، گفت : دخترى دارم که موقع ازدواج او فرا رسیده ، و می‌خواستم براى انتخاب همسر او، دقت کامل و توجه تمامى به کار برده ، و کسى را انتخاب و در نظر بگیرم که از جهت فضیلت و دیانت و تقوى و ادب و مروت مورد وثوق و اطمینان من باشد، و به نظر من مصداق این اوصاف شخص عبدالله بن سلام است که از هر جهت زیبنده و سزاوار است ، و مخصوصا علت اقدام عاجل من این است که : مبادا پیش از انجام گرفتن این قسمت اجل مرا دریابد، و کسانی‌که پس از من امور سلطنت و حکومت را به دست می‌گیرند، به خاطر عجب و بزرگوارى حکومت و کوچک شمردن دیگران و به بهانه پیدا نکردن هم رتبه و کفو، از تزویج زن ها ممانعت ننمایند.

من میل دارم که شخصا این قدم را برداشته ، و راه را براى آیندگان روشن کنم ، تا جانشینان من نیز با من هم فکر و هم قدم باشند.

ابوهریره و ابودرداء اظهار تشکر کرده گفتند: البته شما که صاحب و کاتب رسول الله (ص ) بودید، از هر جهت براى اجراى دستورات واقعى و عمل کردن به احکام حقیقى که موجب سپاس گذارى و شکر خالق و رضاى او است ، تقدم و اولویت خواهید داشت .

معاویه - پس مناسب می‌دانم که شما این نظریه مرا به عبدالله بن سلام ابلاغ نمائید، و البته با دختر من نیز مشورت و مذاکره خواهید نمود، ولى تصور می‌کنم او هم با فکر و تصویب من مخالفت نکرده و از صلاح دید من خارج نشود.

معاویه پس از بیرون رفتن آن دو نفر، به اندرون کاخ رفته ، و به‌ دختر خود توصیه کرد: هنگامی که ابوهریره و ابودرداء با او مذاکره نموده ، و او را براى عبدالله بن سلام خطبه و خواستگارى نمایند، در جواب ایشان چنین اظهار کند که : عبدالله بن سلام بى نهایت مرد زیبنده و مناسب و محترم و پسندیده است فقط مانعى که در اینقسمت موجود است : بودن زن او ارینب است ، زیرا غیرت و خوى من با این امر سازگار نبوده ، و روى اینجهت میترسم سخنى بگویم یا عملى را مرتکب شوم که موجب سخط و غضب الهى واقع شده ، و بر عذاب و گرفتاریهاى همیشگى گرفتار آیم : و تا ایشان با ارینب زناشوئى مى کند: این اقدام عملى نخواهد شد.

ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام آمده ، و گفتار معاویه را به او  ابلاغ نمودند.

عبدالله بن سلام بى نهایت  مسرور گشته ، و شروع به عرض ‍ تشکر و سپاس گوئى نموده ، و از الطاف و مراحم و توجهات معاویه که درباره او مبذول شده است بسى اظهار امتنان و خوشحالى نمود.

عبدالله بن سلام پس از این که در مقابل توجه این نعمت :سپاس خالق را به جا آورد، و از نعمت‌ها و حسن نظر و عطوفت و رحمت معاویه سپاس گوئى کرد تقاضا نمود که آن دو نفر براى خواستگارى رسمى به پیشگاه معاویه رهسپار شوند.

ابوهریره و ابودرداء به عنوان خواستگاری به پیشگاه معاویه مراجعت نمودند. معاویه اظهار داشت : همان طورکه گفتم من از این وصلت بی‌نهایت خوشوقت و فرحناکم ، و چون لازم است با خود دختر نیز مذاکره شده و نظر و موافقت او را هم تحصیل بنمائیم می‌باید شما این قسمت را نیز شخصا انجام بدهید.

ابوهریره و ابودرداء به اطاق مخصوص دختر معاویه وارد شده و نظر  پدرش معاویه را براى او به تفصیل فهمانیدند.

دختر به همان شکل که پدرش تعلیم داده بود پاسخ داد.

و در نهایت گفت: عبدالله می‌تواند همسر و کفو مناسبی باشد فقط تنها مشکلی که او هست این این که او صاحب همسر است و من ترس از آن دارم که من با این کار خود غیرت او را علیه خود بر‌انگیخته و موجب سخط الهی گردم.

ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام برگشته ، و جریان مذاکرات خودشان را با معاویه و دخترش را برای او نقل کرده ، گفتند: به نظر ما تنها مانعى که موجود است ، وجود ارینب است .

عبدالله بن سلام روى سادگى خود، در حضور آن دو نفر، طلاق زن خود ارینب را جارى کرده ، و آنها را شاهد طلاق قرار داد.

ابوهریره و ابودرداء پس از شنیدن صیغه طلاق ، به سوى معاویه مراجعت نموده ، و جریان امر را به او اطلاع دادند.

معاویه که در این مرتبه حاجت خود را برآورده دید: شروع به غمزه و ناز کرده ، و گفت : من از این عمل به این فوریت متأثر شدم ، عجله و شتاب کردن ایشان سزاوار نبود، بهتر این بود که ایشان صبر می‌کردند و بالاخره کار به یک ترتیبى انجام مى گرفت ، البته آن چه مقدر است به وقوع خواهد پیوست ، هر چه بود خوب یا بد گذشته است ، ما باید  پیرامون مقدمات و شرائط کار خودمان روى فکر صحیح و نظر صائب به خوبى تأمل کرده ، و سپس تصمیم بگیریم .

معاویه پس از اظهار این مطالب درهم و مبهم گفت : شما مرخص شده و مراجعت نمائید البته آنچه تصمیم گرفتم به اطلاع شما خواهیم رسانید.

معاویه پس از این جریان نامه به پسرش یزید نوشته ، مژده داد که کارهاى مقدماتى انجام گرفته ، و به مطلوب نزدیک شده ، و اینک عبدالله بن سلام طلاق ارینب را داده است .

پس از چند روز ابوهریره و ابودرداء به سوى معاویه برگشتند.

معاویه اظهار داشت : طوری که مسبوق شدید، رضایت و موافقت دخترم بایستنى است ، و شما فعلا جریان امر را به او تذکر داده ، و براى تحصیل رضایت و اجازه او وارد مذاکره شوید.

ابوهریره و ابودرداء نزد دختر معاویه آمده ، و پس از این که فصلى از مراتب و مقامات و فضائل اخلاقى و شخصیت عبدالله بن سلام ذکر نمودند، گفتند: عبدالله بن سلام به خاطر پیشنهاد شما ارینب را طلاق داده و فعلا موافقت و اجازه پدر شما نیز فقط متوقف به رضایت شما است .

دختر معاویه پس از ذکر مقدمات و سخنهاى چند، اظهار کرد: اگر چه تحقق امور وابسته به تقدیرات الهى است ؛ ولى در کارهاى مهم و بزرگ می‌باید تا ممکن است دقت و فکر نموده ، و روى صبر و تأمل قدم برداشت ، تا موجبات پشیمانى و تاءثر فراهم نیاید، مخصوصا در این موضوع که سرنوشت آدمى را در زندگانیش معین کند، و من به خداى متعال توکل کرده ، و از او استمداد مى نمایم که آنچه صلاح و خیر من است وسائل آن را پیش آورد، و البته نتیجه را به عرض شما خواهم رسانید ابوهریره و ابودرداء از مجلس برخاسته ، و دعا کردند که ، خداوند خیر شما را بخواهد و شما را توفیق و تأیید فرماید.

سپس نزد عبدالله بن سلام آمده ، و جریان امر را نقل نمودند.

عبدالله بن سلام این بیت را خواند:

فان یک صدر هذا الیوم ولى           فانّ غدا لناظره قریب

اگر چه جریان امروز بر ضرر ما تمام مى شود، ولى فردا هم نزدیک است ، و باید منتظر فردا باشیم تا فردا چه پیش آمد کند.

در این موقع مردم از جریان امر عبدالله سلام آگاهى یافته ، با همدیگر می‌گفتند: به طور مسلم معاویه عبدالله بن سلام را فریب داده است و این خبر به گوش همه رسیده ، و حتى در شهرهاى دیگر نیز منتشر شده و هر کسی که در هر جایى ، از این قضیه آگاهى مى یافت : از معاویه بد گویى کرده ، و از خدعه و حیله او سخن می‌گفت : و همه یک زبان می‌گفتند: معاویه با حیله گرى خود مقدماتى را جور کرده است که عبدالله بن سلام زن خود را طلاق داده است ، و منظور معاویه این است که : زن او را براى پسر خودش یزید تزویج کند، چه امیر خوبى است که پروردگار جهان او را براى حفظ رعیت بیچاره برانگیخته است !

عبدالله بن سلام براى این که تکلیفش یکسره و روشن بوده ، و از حال تشویش و اضطراب و نگرانى بیرون آید، از ابوهریره و ابودرداء تقاضا کرد تا براى گرفتن آخرین جواب پیش دختر معاویه بروند.

این بود که ابوهریره و ابودرداء باز پیش دختر آمده ، و گفتند: امیدواریم که در این مدت تحقیقات کاملى به عمل آمده ، و آنچه صلاح و خیر بوده است . خداوند روشن و معلوم ساخته است .

دختر معاویه اظهار کرد: پروردگار جهان را سپاسگذارم که مرا در این امر روشن ، و صلاح و تکلیف مرا معین فرمود، من هر چه فکر و تأمل کردم ، رضایت و موافقت خود مرا نتوانستم دریابم ، و چون با دیگران استشاره نمودم : نظر آنان را نیز مختلف و ضدّ و نقیض دریافتم ، این خود یگانه علت ناراحتى و عدم رضایت خاطرم بود.

عبدالله بن سلام چون پاسخ نامساعد دختر را استماع کرد: دانست که فریب خورده ؛ و بى نهایت مضطرب و پریشان شده ، و مهموم و مغموم گشت !

سپس به خود آمده و گفت : خدایم را حمد مى کنم ، و در مقابل نعمت هاى او ستایش می‌نمایم ، البته چیزى را که پروردگار جهان بخواهد قابل تغییر و تبدیل نیست . کسى نتواند قضا و تقدیر او را ردّ و عوض کند، انسان هر چه روى فکر و عقل و تدبیر رفتار نماید باز نخواهد توانست از محیط حکمرانى خداوند خارج شده ، و کوچکترین ضررى را که مقدر است از خود دفع کند، فرح و سرور، آسایش و ناراحتى ، نعمت و نقمت این جهان پایدار نیست ، آدمى باید در مقابل تقدیرات غیبى تسلیم و خضوع کرده ، و صبور و ثابت قدم و محکم باشد.

این مذاکرات بطول انجامیده بود، و ایام عدّه (در حدود سه ماه ) ارینب سپرى شده ، و مانعى براى خطبه او باقى نمانده بود.

معاویه ابودرداء را مأموریت داد که: به سوى عراق رهسپار شده ، و ارینب را براى پسرش یزید خواستگارى نماید.

ابودرداء حرکت کرده ، و به عراق رسید، و در آن حسین بن على علیه السلام در عراق ساکن بوده ، و از جهت علم و معرفت و بخشش و جود و حال و مقام بر همه برترى داشته ، و بزرگ و سیّد اهل عراق بود.

ابودرداء پیش خود فکر کرد که : سزاوار نیست پیش از تشرف به محضر آن حضرت ، به سوى مأموریت خود برود، حسین بن على علیه السلام پسر دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و سیّد جوانان اهل بهشت بوده ، و بر همه مسلمین فرض و لازم است که : او را تجلیل و تکریم نموده ، و حقوق او را رعایت کنند.

ابودرداء به قصد زیارت آن حضرت ، و براى اداى این حق واجب و دیدن جمال مبارک او، و به عنوان عرض ارادت و محبت خالصانه به سوى خانه پسر پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم حرکت نمود.

حسین بن على علیه السلام چون ابودرداء را دید، از جاى خود بر خاسته و با او مصافحه کرد، و از او تجلیل و احترام و تعظیم نموده و فرمود: مرحبا مرحبا به تو اى صاحب و رفیق پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم و همنشین او که اشتیاق مرا به رسول خدا تجدید نمودى ، و احزان و غصه هاى مرا به یاد آوردى !

سپس فرمود: از آن روزى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از دنیا رحلت فرموده است ، کسی را از یاران و اصحاب آن حضرت نمی‌بینم مگر این که بى نهایت متأثر و محزون شده و از شدت علاقه و اشتیاق و محبتى که به آن حضرت دارم ، بى اختیار اشک از چشمهایم جارى مى شود و جگرم مى سوزد.

در این هنگام به خاطر یاد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اشک از چشمهاى ابودرداء نیز جارى شده ، و گفت : خداوند لبانه را بیامرزد که بوسیله او با همدیگر آشنائى و ارتباط پیدا کردیم .

حضرت حسین بن على علیه السلام فرمود: قسم به خداوند که من به تو علاقمندم ، و اشتیاق داشتم تو را ملاقات بنمایم .

ابودرداء گفت : معاویه مرا به خاطر خواستگارى ارینب دختر اسحاق به پسرش یزید به اینجا فرستاده است ، و من هر چه فکر کردم دیدم زیارت و تشرف و عرض اخلاص و سلام و تجدید عهد با حضرت شما، از هر امرى مقدم تر و واجبتر است .

حضرت حسین علیه السلام از یاد آورى و اظهار محبت ایشان تشکر نموده ، و سپس فرمود: من هم در نظر داشتم پس از سپرى شدن ایام عده ارینب کسى را که اهلیت دارد، به عنوان خواستگارى به پیش او بفرستم و الان که شما چنین قصدی دارید از جانب من نیز خواستگارى نمائید.

البته شما براى ابلاغ نظر من از همه لایق تر و سزاوارتر هستید شما در مجلس ارینب از جانب من نیز خطبه نمائید و در نتیجه هر طورى که خدا و او بخواهند انجام پذیرفت ، و در نظر داشته باشید که آنچه یزیدبن معاویه به عنوان مهریه حاضر است بدهد، از جانب من نیز مانعى نیست و حاضرم .

ابودرداء گفت : در انجام این خدمت مفتخرم .

ابودرداء به سوى خانه ارینب حرکت کرد، و داخل اطاق شده و نشست ، و پس از بیان مطالب و مقدماتى چند، راجع به تقدیرات خداوند جهان و صبر و تسلیم در مقابل حوادث و تسلى دادن به ارینب از جهت فراق عبدالله بن سلام ، اظهار داشت : من از جانب دو نفر براى خطبه و خواستگارى تو به اینجا آمده ام ، اول امیر این امت و پسر ملک و ولى عهد و خلیفه او یزیدبن معاویه ، دوم پسر دختر رسول الله صلّی الله علیه و آله و پسر نخستین کسی که قبول اسلام نمود و سید و آقاى جوانان اهل بهشت حضرت حسین بن على علیه‌السلام، و البته شما خودتان هر دو تاى آنها را از جهت سن و فضیلت و مرتبت و سائر خصوصیات مى شناسید، پس هر یکى از آنها را که می‌خواهید انتخاب و تعیین نمائید.

ارینب پس از سکوت طولانى گفت : اى ابودرداء اگر چنین پیشنهادى براى من در غیاب شما می‌کردند، من آرزومند می‌شدم که از شما مشورت و صلاح بینى کنم ، و به هر وسیله اى بود خدمت شما رسیده و با شما استشاره مى نمودم ، حالا که شما خودتان حاضر و آگاه هستید عقیده و نظر خودتان را در این موضوع بیان فرمائید؟ من پس از خدا به شما ایمان و اطمینان دارم ، و از شما تقاضا مى کنم که : با کمال بیطرفى و با نهایت خلوص باطن و نیت ، آنچه را که صلاح و خیر من است بیان فرمائید.

- ابودرداء: اظهار نظر و بیان عقیده کردن از من غلط است ، زیرا که من رسولى بیش نیستم ، و شما خودتان مختارید.

- ارینب : خداوند شما را موفق بدارد، من هم دختر برادر شما هستم ، و فعلا با شما استشاره کرده و توقع دارم تنها حقیقت و خداوند را در نظر گرفته و آنچه حق و صحیح است براى من روشن و بیان فرمائید و البته در بیان حق کوچکترین وحشت و خوف و ملاحظات دیگری را به خود راه نخواهید داد.

- ابودرداء: دختر من ! پسر پیغمبر نزد من محبوبتر و بهتر است ، من خود با این چشمم دیدم که رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لبهاى خود را به لبهاى نازنین حضرت حسین بن على علیه السلام گذاشته می‌بوسید، تو هم لبهاى خود را بگذار به محلى که لب هاى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به آنجا گذاشته شده است .

- ارینب : قبول کردم و آن حضرت را اختیار نمودم .

حضرت حسین بن على علیهما السلام ارینب را به عقد نکاح در آورده ، و مهریه بسیار زیادى براى او تعیین نمود.

این قضیه در میان مردم منتشر شده ، و حتى به گوش معاویه هم رسید.

معاویه از شنیدن این خبر بی نهایت غضبناک و متأثر شده ، و نسبت به ابودرداء هم بسیار بدبین و عصبانى گشت .

معاویه می گفت : من باید خودم را ملامت کنم که چنین کسى را براى انجام دادن امر مهمى انتخاب نمودم ، و کوتاهى و جهالت از ناحیه من سر زده است ، و باید نتیجه فکر خام خود را مشاهده کنم .

عبدالله بن سلام هنگامی که از خانه خود خارج می شد، کیسه هائی را که پر از جواهر و درّهاى قیمتى و نایاب بود، مهر کرده و به عنوان امانت به زن خود ارینب سپرده بود، و چون در شام تحت فشار و سختى قرار گرفته ، و مخصوصا از جانب معاویه (به خاطر بدگویى ) و نسبت مکر و خدعه او به معاویه ) محدود و  مورد غضب قرار می گرفت صبر و توانش ‍ تمام شده ، و بناچار به سوى عراق مراجعت نمود.

عبدالله بن سلام دارائى خود را که همراه خود برداشته بود در این مدت خرج کرده ، و از این جهت نیز در مضیقه و فشار واقع شده و مى‌خواست از آن جواهر و درّهاى امانتى که نزد ارینب بوده استفاده نماید.

و با این حال احتمال قوى میداد که ارینب به خاطر سوء رفتار و عمل زشت او که بدون جهت و با آن سوابق حسنه خدمت گذارى هاى ارینب طلاق او را گرفته بود از ردّ کردن آن امانت خوددارى کرده و هیچگونه اعترافى به آن مال ننماید.

ولى خواه  ناخواه به سوى عراق حرکت کرده و خدمت حضرت امام حسین علیه السلام تشرف حاصل نموده و پس از عرض ‍ سلام و اظهار اخلاص و محبت ، و پس از ذکر جریان اجمالى خود، گفت : هنگام سفر امانتى را که پیش من بسیار با اهمیت و پر قیمت و پر ارزش است به ارینب سپرده بودم و چون امروز مورد نیاز و احتیاج من است تقاضا می‌کنم که شما درخواست بفرمائید تا آنرا مستردّ بدارد، و قسم به خدا که من از ارینب خجل هستم ، زیرا من از او کوچکترین عمل خلاف و ناهنجارى ندیده ام ، و از او راضى هستم ، ولى پیش آمدهاى مخالف مرا مقصر و شرمنده ساخت .

حضرت امام حسین علیه السلام ساکت و آرام نشسته و جوابى نگفت سپس از جاى خود حرکت نموده و به اندرون خانه آمده و به ارینب فرمود: اینک عبدالله بن سلام از سفر شام مراجعت نموده و مذاکره از حسن رفتار و اخلاق و درستى و امانت دارى تو بود، و از شما بی نهایت تعریف و توصیف کرده ، و اظهار خجلت و اسف و شرمندگى مى نماید، و ضمنا می‌گوید: امانتى پیش او دارم که اگر مسترّد بدارد موجب تشکر و شادى خواهد بود.

حضرت امام حسین علیه السلام پس از بیانات فوق ، فرمود، عبدالله بن سلام حرف نامربوطى نمی‌زند، و آنچه می‌گوید صحیح و درست و حق است ، شما نیز مناسب است امانت او را ردّ کنید.

ارینب گفت : راست می‌گوید. امانتى به من سپرده و با مُهر خود مُهر کرده است ، همین طور پیش من محفوظ است .

حضرت حسین بن على علیهما السلام از اعتراف و امانت دارى ارینب بى نهایت خوشحال و اظهار رضایت و تشکر نموده ، و به ارینب فرمود: خوب است که عبدالله بن سلام را اطلاع بدهم ، و حضورا امانت او را به دست خود او برسانم.

سپس آن حضرت پیش عبدالله بن سلام آمده و فرمود: به طوریکه معلوم می‌شود عین امانت شما به همان حالی‌که بود باقى است ، و ارینب به این قسمت اعتراف می‌نماید، و صلاح و خیر شما در این است که خودتان وارد اطاق او شده ، و بی واسطه از دست او امانتى را که به او سپرده بودید پس بگیرید.

- عبدالله بن سلام : آیا اجازه می‌فرمائید که آن امانت را به هر وسیله باشد به من رسانیده ، و احتیاجى به حضور من نباشد؟

حضرت امام حسین علیه السلام فرمود: نه ، باید خودت حاضر شده ، و به دست خود امانت را پس گرفته ، و ذمّه ارینب را تبرئه کنى !

عبدالله بن سلام وارد اطاق ارینب شده ، و حضرت حسین علیه السلام فرمود: این عبدالله بن سلام است که حاضر شده است ، تا امانت او را به خود او ردّ نمائید.

ارینب کیسه هاى امانتى را حاضر کرده ، و در مقابل او گذاشت .

عبدالله بن سلام بی نهایت خوشحال شده ، و اظهار تشکر نمود.

حضرت امام حسین علیه السلام در این ساعت از اطاق بیرون رفت .

عبدالله بن سلام مهر یکى از کیسه ها را برداشته ، و مشتى از دُرها را به ارینب داده ، و اظهار کرد: این مقدار قلیل را از من بپذیر.

در این هنگام اشک از چشم‌هاى آنها جارى شده ، و صدایشان به گریه بلند گشت ، و به زبان حال بر گذشته تأسف و تحسّر می‌خوردند.

حضرت امام حسین علیه السلام وارد اطاق شده ، گفت : خدایا شاهد باش که من ارینب را سه طلاقه کردم ، خدایا تو عالم هستى که نظر من از تزویج ارینب جمال و مال او نبود، تنها مقصد من این بود که او را براى شوهرش حفظ و نگهدارى کرده ، و از این راه ثواب و اجرى ببرم ، خداوندا جزاى خیرى به من عطا کن .

حضرت امام حسین علیه السلام ارینب را طلاق داده و آنچه براى او مهریه تعیین فرموده بود همه را به او داد.

عبدالله بن سلام ، ارینب را به عقد خود در آورده ، و با کمال خوشى و محبت و صفا با همدیگر زندگانى نمودند.

الامامه والسیاسه، ابن قتیبه دینوری (276هق)، تحقیق الزینی ، ج 1 ، ص 167 .

اولاً ابن قتیبه بدون هیچ اشاره‌ای به ناقل و راوی این داستان حکایت را از شخص ثالثی نقل می‌کند که برای ما آن شخص شناخته شده نیست ؛ پس داستان از نظر سندی مشکل دارد و قابل احتجاج نیست ؛

ثانیاً : اشکال مهم دیگری که در این داستان وجود دارد این است که امام حسین ‌علیه السّلام در یک مجلس همسرش را سه طلاقه می‌کند و حال آن که بر اساس فقه شیعه که بر گرفته از روایات اهل بیت معصومین علیهم السّلام است سه طلاق در یک مجلس جایز نمی‌باشد.

ثالثاً : گذشته از بطلان قطعی روایت فوق ، به اندازه کافی در اسباب و عوامل زمینه ساز واقعه کربلا در کتب شیعه و سنّی بحث شده است که هیچ جای شک و شبهه باقی نمی گذارد تا نوبت به طرح این شبهه سست و بی اساس برسد.

 

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیّ عصر (عج)

 

 

    فهرست نظرات

 

 

1  

نام و نام خانوادگی:  داوودانصارى     -   تاریخ:  15 آذر 87
سلام علیکم
خسته نباشید خداوند خیرتان دهد چنین کارهای ارزشمندی قطعا اجر بسیار دارد.از خدا برایتان توفیقات روز افزون خواهانم.

2  

نام و نام خانوادگی:  مجید     -   تاریخ:  17 آذر 87
با سلام
مقاله جناب دینوری بسیار جالب بود . خوشبختانه چون ایشان و علمای اهل سنت این کتاب را 100 % صحیح نمی دانند ما میتوانیم ملطالب زیر را ذکر کنیم :
1 ) خضوع و خشوع یزید ( ملعون ) در برابر پدرش هر چند شراب خوار و میمون باز با شد این ادبش جای تعریف دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟
2 ) پدر باید به هر دری بزند که فرزند را عقده ئی نشود حتی مکر و خدعه هر چند در مقام خلیفه؟؟؟؟؟باشد .
4 ) حفظ ناموس (طعمه قرار دادن دختر برای رسیدن به امیال ) ؟؟؟؟؟
3 ) صحابه کلاه سرشان میرود .
4 ) نا اگاهی خلیفه مسلمین از کوچکترین مسائل خانوادگی ( نمیدانم (عقل) و (استقامت) و( مردانگى) تو کجا رفته است؟ ) سه چیزی که در این پسر وجود نداشت.
5 ) دینوری دروغ هم بلد نیست بگوید( بمانند دیگران ) و ان جاری شدن حکم 3 طلاقه و بدون حضور شاهد ؟؟؟؟

حال خود کلاه خود را قاضی کنید .


یا علی

3  

نام و نام خانوادگی:  منتظر     -   تاریخ:  04 دی 87
با سلام با توجه به توضیحات فوق چرا این داستان در بین شیعیان متواتر است
جواب نظر:
با سلام

متواتر به این معنی است که چند سند داشته باشد ؛ اما این روایت تنها یک سند سنی دارد و تمامی کسانی که آن را نقل کرده اند آن را با همین یک سند نقل کرده اند که این به معنی قبول روایت نیست ؛ چون خود ایشان از عامی بودن سند اطلاع دارند . همانطور که در کتب اهل سنت روایات بسیار امده است که مولف آنها را قبول ندارد .

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

4  

نام و نام خانوادگی:  ا.شعری     -   تاریخ:  07 دی 87
دلیل های گفته شده خیلی جالب بودند

5  

نام و نام خانوادگی:  جواد علی قلی پور     -   تاریخ:  25 اسفند 87
اجرکم عندالله

6  

نام و نام خانوادگی:  قادم     -   تاریخ:  04 فروردین 88
بالاخره این قضیه وازدواج امام حسین با این زن حقیقت دارد؟؟آیا کل این داستان ساختگیست یا قسمتی از آن؟لطفا به من پاسخ دهید چون اکثر سایتها ووبلاگهای ضد اسلامی با دامن زدن به این موضوع وطرح آن سعی در منحرف نشان دادن تشیع دارند ومتاسفانه اکثر افراد بی ایمان وسست ایمان هم این مطلب را می گویند. وبالاخره ما به پیروان شیطان چه جوابی بدهیم؟
جواب نظر:
با سلام
دوست گرامی
همانطور که در این مقاله نیز آمده است ، ماجرای ازدواج با ارینب (و یا جزیی از آن) هیچ سند صحیحی ندارد ؛ بنا بر این هیچ مقداری از آن قابل قبول نیست .
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات

7  

نام و نام خانوادگی:  امیری     -   تاریخ:  04 فروردین 88
این داستان، به دلائل زیر، بی اعتبار و قابل نقد و تردید جدی است:
1ـ ابو درداء، (عویمر بن عامر یا عویمر بن قیس) بنا بر نظر مشهور در زمان خلافت عثمان (31 ـ 321 یا 33) درگذشت. برخی وفات او را سال 38 یا 39 هجری دانسته‌اند(2)، در حالی که داستان مذکور در اواخر سلطنت معاویه و زمانی رخ داد که معاویه، یزید را به عنوان جانشین خود معیّن کرده بود. قطعاً در آن زمان ابو درداء، در حال حیات نبود و سال‌ها از درگذشت وی سپری شده بود.
2ـ داستان در منابع تاریخی و حدیثی مشهور و کهن ذکر نشده است، در حالی که اگر رخ داده بود، با شهرت و کیفیتی که در داستان آمده، حتماً در منابع حدیثی یا تاریخی ذکر می‌شد. تنها کتاب مشهوری که آن را آورده «الامامه و السیاسه» است که برخی در انتساب آن به «ابن قتیبه» تردید جدی کرده‌اند.(3)
3ـ در هیچ کدام از منابع شیعه و سنی ذکر نشده که امام حسین بعد از شهادت علی(ع) و رفتن به مدینه، در اواخر سلطنت معاویه، به عراق (کوفه) آمده باشد و مدت نسبتاً طولانی درنگ نموده تا در آنجا ازدواج نماید.
4ـ در داستان آمده که امام «ارینب» را سه طلاقه کرد، در حالی که از نظر مکتب اهل بیت(ع) سه طلاقه نمودن همسر در یک مجلس و بدون ازدواج مجدد با وی، ارزش ندارد و محقق نمی‌گردد.
5ـ در برخی منابع گفته شده: کسی که با وی ازدواج کرد، امام حسن است، که در این منابع، اشاره‌ای به اینکه امام او را طلاق داده، نشده است.(3)
در کتاب «تسلیة المُجالس وزینة المجالس» داستان را به صورت مختصر دربارة امام حسن(ع) آورده، یادآور می‌شود که این جریان در مدینه رخ داد و بعد از ملاقات عبدالله با همسر سابق خود و گریه آن دو، امام او را طلاق داد و وی مجدداً به عقد شوهر سابق خود درآمد و به خانة او رفت.(4) منبع مذکور، به جهات زیر، از اعتبار و ارزش مناسب برخوردار نیست:
أ) کتاب مذکور، از منابع متأخر و غیر مشهور (حدود قرن ده هجری) است، نیز وضع نویسنده، از جهت نسب، تاریخ زندگی، محیط تربیتی، میزان اعتبار و علمیت، به صورت دقیق معلوم نیست.(5)
ب) این کتاب بعد از مطالعه کتاب «روضة الشهداء» ملا حسین کاشفی سبزواری متوفانی حدود 910(6) و بر اساس و شیوه و اقتباس از آن نگارش یافته است.
نویسنده بعد از تمجید و تعریف از کتاب «روضة الشهداء» و نویسندة آن می‌نویسد: بعد از مطالعه آن کتاب از خداوند خواستم بر اساس و روش وی کتابی بنویسم تا در این کار از او پیروی کرده باشم.
وی یادآور می‌شود که مطالب صحیح و آنچه در کتاب‌های دانشمندان ما وجود داشت، گردآوری کردم.(7)
اساس و منشأ کتاب مذکور، کتاب «روضة الشهداء» است. «روضة الشهداء» که مستند مهم این کتاب به شمار می‌رود، به سختی نقد شده است.
میرزا عبدالله افندی اصفهانی از بزرگان قرن دوازدهم، کتابشناس بلندپایه شیعه(8) درباره منابع «روضة الشهداء» بر این باور است که بیشتر، بلکه تمام روایات موجود در آن، از کتاب‌های غیر مشهور، بلکه غیر قابل اعتماد نقل شده است.(9)
افزون بر این، در کتاب «روضة الشهداء» در بیشتر موارد به ویژه موارد حساس، هیچ مصدر و مأخذی برای آنها یاد نشده، در مواردی که مأخذ آورده، اغلب آن منابع اشکال دارد.(10)
ج) داستان مذکور در «روضة الشهداء» نیز نیامده است، چنان که در منابع کهن یافت نشد و نویسنده آن را با تعبیر «روایت شده»، آورده، هیچ کدام از راویان یا منابع آن را نام نبرده است!
بنابر این، این داستان، درباره امام مجتبى نیز دارای ارزش و اعتبار نیست و به افسانه شباهت دارد.
دربارة امام حسین(ع) نیز اعتبار ندارد و افسانه بودن آن نسبت به امام حسین(ع) روشن‌تر است، چنان که مطالبی که ذکر شد، معلوم شد. دقت در جزئیات آن، افسانه بودن گزارش را به خوبی اثبات می‌کند.
توجه به این مطلب نیز ضروری است که در هیچ کدام از منابع نیامده که علت یا یکی از علت‌های واقعه کربلا، این جریان است و یزید به جهت کینه‌ای که در این باره از امام حسین داشت، با حضرت جنگ کرد.

پی‌نوشت‌ها:
1ـ الامامه والسیاسه، ص 166 ـ 173.
2ـ ابن عبدالبرّ،‌الاستیعاب، ج 3، ص 1229 ـ 1230؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 622؛ ابن اثیر الکامل، ج 3، ص 129.
3ـ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 459.
4ـ ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 43 ـ 44؛ بحار الانوار، ج 44، ص 171 ـ 172.
5ـ محمد بن ابی طالب حسینی کرکی، تسلیة المُجالس وزینة المَجالس، ج 2، ص 54 ـ 58.
6ـ همان، ص 11 ـ 16 (مقدمه کتاب).
7ـ الذریعه، ج 11، ص 294.
8ـ تسلیة المُجالس وزینة المجالس، ج 1، ص 51 ـ 52.
9ـ رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ص 340.
10ـ میرزا عبدالله افندی، ریاض العلماء وحیاض الفضلاء، ج 2، ص 190.
11ـ تأملی در نهضت عاشورا، ص 340.

8  

نام و نام خانوادگی:  مرادی     -   تاریخ:  19 شهریور 88
از این همه تهمت به اهل بیت و جانشینان خدا در زمین بپرهیزید . بهتره اول علم و ایمان خودتون رو بیشتر کنی اقا .بعد مطلب بنویسید. فکر اخرتت هم باش . اهل بیت جز پاکی و راستی چیزی برای ما که نمیخواستند خودشون در عمل اولین بودند. به همین خاطر قران ایشان را السابقو ن السابقون اولئک المقربون معرفی میکند . امام ع بخاطر حفظ همین درستی پاکی و برحق بودن به جنگ فرد فاسدی به نام یزید رفت.اون وقت شما اراجیفی مینویسی که اصلا با واقعییت جور در نمیاد

9  

نام و نام خانوادگی:  حامداورعی     -   تاریخ:  06 آبان 88
اسلام علیک یااباعبدالله الحسین جانم به فدای تویاحسین

10  

نام و نام خانوادگی:  سعید     -   تاریخ:  25 آذر 88
این روایت مشتمل بر چندین مذمت و نکوهش آشکار درباره ی معاویه فریبکار و فرزند هوس رانش است و هم زمان مشتمل بر چندین فضیلت در بزرگواری امام حسین است مانند اینکه ایشان از سوی صحابی رسول خدا سرور جوانان اهل بهشت دانسته شده و بر یزید برتری داده شده است, صرف نظر از سند روایت در خود این روایت چندین دلیل بر حقانیت و برتری امام حسین نسبت به یزید در نزد صحابه وجود دارد
با این روایت چه را میخواهند ثابت کنند؟!! آیا بخشی از آن را رد میکنند و بخشی دیگر را میپذیرند؟!!! أیکفر ببعض و یؤمن ببعض

11  

نام و نام خانوادگی:  سعید حسینی (شاه اسماعیل صفوی)     -   تاریخ:  26 آذر 88
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

با سلام

در واقع منظور و هدف اهل سنت زیر سئوال بردن قیام امام حسین ع است که که بخوبی در مقاله (ینوری) مشهود است
زیرا از نظر آنان معاویه امیر المومنین بوده و هر کس بر علیه فسق و فجور جنایات و شرابخواری معاویه قیام کرده باشد را خارج شده ی از دین میدانند
اما نمیدانم چرا اهل سنت وقتی به جنایات معاویه میرسند
وقتی به جائی میرسند که چهار نفر مدعی پدری معاویه میشوند
یا وقتی به جنایات و شراخواری زنبارگی و . . . . یزید پسر معاویه میرسند، باز هم بی شرمانه از آنان دفاع میکنند
و با ایجاد شبهه و تحریف و داستان سازی سعی در پنهان نگاه داشتن علت اصلی قیام آن امام همام می نمایند
همانگونه که فرمایشات پیامبر را در مورد حضرت امیر پنهان کردند و خود را بجای آن بزرگوار قرار دادند.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد

اللهم العن الجبت و الطاغوت

12  

نام و نام خانوادگی:  ل     -   تاریخ:  08 دی 88
غلط کرده کسی که این مطلب را نوشته. اصلا از نظر تاریخی وجود ندارد. امام حسین ع در واقعه عاشورا در خواب پیامبر ص را دید که فرمود خداوند دوست دارد حسین ع را شهید ببیند. و حسین ع برای احیای دین اسلام و رسول خدا قیام کرد. تا حکومت را از دست ظالمان بگیرد. خاندان مطهر پیامبر ص فریبکار یا ازمند به دنیا و ظواهر ان نیستند که به خاطر زنی اخرت را به دنیا بفروشد. در حالیکه خداوند مکان انها را در بهشت در اعلی علیین قرار داده و نیاز به زنان این دنیا ندارند به غیر همسر مبارک و مطهرشان شهربانو خانم س .




 

      ارسال نظر

 

صفحه کلید  

*:نام ونام خانوادگی

*:پست الکترونیکی

*:متن نظر



       

 

RSS | مناظرات | فتنه وهابیت | آرشیو اخبار | آرشیو یادداشت | پایگاه های برتر | گالری تصاویر | خارج فقه مقارن | درباره ما | ارتباط با ما

 

دروغگوها به بهشت نمی روند !
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:34 شماره پست: 526

10دروغ بزرگ فتنه‌گران

سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۱۷

در واقع تناقضات گفتار و رفتار آقای موسوی و دیگر همراهانش در فرقه سبز، نشان داد که این ادعا هیچ میانه ای با واقعیت ندارد و تنها ابزاری برای "کسب رای" بوده است.

به گزارش رجانیوز، دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، چه قبل از برگزاری و چه بعد از اعلام نتایج، واقعیت های تلخ زیادی به همراه داشت.

حضور میرحسین موسوی در عرصه انتخابات که با ادعای مبارزه با "دروغ" صورت گرفت وپس از اندک زمانی با تناقضات بسیاری در عمل روبرو شد، یکی از مهمترین این رویدادها بود.

در واقع تناقضات گفتار و رفتارآقای موسوی و دیگر همراهانش در فرقه سبز، نشان داد که این ادعا هیچ میانه ای با واقعیت ندارد و تنها ابزاری برای "کسب رای" بوده است.

در همین راستا، روزنامه کیهان در شماره امروز خود در یک بررسی کلی، به رفتار و گفتار جریان اصلاحاتاز شب انتخابات تا هفته های اخیر پرداخته و مهمترین سخنان دروغ فرقه سبز را معرفی کرده است.

دروغ بزرگ هیتلر؛ دروغ‌های بزرگ فرقه سبز

اصطلاح «دروغ بزرگ» اینک به اصطلاحی معروف در دنیای سیاست تبدیل شده که افکار عمومی آن را منتسب به هیتلر می دانند. هیتلر در کتاب نبرد من، می گوید مردم آلمان شکست در جنگ جهانی اول را به این دلیل پذیرفتند که یهودی های دارای نفوذ در مطبوعات از تکنیک دروغ بزرگ استفاده کردند.

از نظر هیتلر این روش مستلزم آن است که دروغ چنان عظیم باشد که هیچ کس باور نکند که «کسی آنقدر گستاخ باشد که چنین بی شرمانه حقیقت را تحریف کند». اولین مورد استفاده دروغ بزرگ در این جمله معروف او مستند شده است: «در دروغ بزرگ همواره نیروی قابل باور بودن وجود دارد.»

گوبلوز - وزیر تبلیغات هیتلر- این تئوری را با کمی تغییر بدین گونه بیان کرد که «دروغ بزرگ یکی از روش های تبلیغاتی مورد استفاده انگلستان است که دروغ بزرگی می گویند و در ضمن تحت هر شرایطی بر صحت آن پافشاری می کنند.»

حوادث انتخابات ریاست جمهوری دهم چنان گسترده و پیچیده بود که تا مدت ها و از منظرهای گوناگون قابل تامل است. در این ماجرا موسوی به عنوان یکی از نامزدهای انتخاباتی با صراحت و شدت هر چه تمام تر حریف خود را به دروغ گویی متهم کرد و به سرعت موجی از تبلیغات و شعارهای انتخاباتی علیه دروغ و دروغگو در جامعه پدیدار شد.

جایگاه و نوع نگاه دینی و اجتماعی نسبت به این پدیده، علت انتخاب این محور را کاملاً روشن می کند (دروغگو دشمن خداست یا دروغ کلید همه زشتی هاست). در فتنه سبز که موجودیتش مدیون غبارآلودگی فضا و آمیختگی حق و باطل بود، دروغ های بسیاری ساخته و پرداخته و منتشر شد. گاهی از سوی سران فتنه، گاهی از سوی هواداران ناآگاه و بعضاً آگاه و مغرض و گاهی نیز از سوی پشتیبانان خارجی فتنه و از طریق رسانه های پر سر و صدای استعماری.

در این مجال نگاهی می اندازیم به «10 دروغ بزرگ» فتنه سبز که هر کدام در زمان خود موجی از اغتشاش و التهاب و تشویش اذهان عمومی را به دنبال داشتند.

1 - فرار به جلو

اولین دروغ پردازی فتنه سبز در زمان برگزاری انتخابات (22 خرداد 88) روی داد. حدود ساعت 23 و 30 دقیقه شب، در حالی که هنوز رای گیری در برخی شعب ادامه داشت، میرحسین موسوی در یکی از برج های شمال پایتخت کنفرانس خبری به راه انداخت و ادعای پیروزی کرد. ماجرا وقتی قابل تأمل تر می شود که اغلب خبرنگاران حاضر در این نشست خارجی ها هستند و خبرنگاران داخلی انگشت شماری به این برج راه می یابند.

موسوی که دو انگشت خود را به نشانه پیروزی به دوربین بی بی سی و سایر رسانه ها نشان می دهد، با استناد به گزارش ناظرین خود در پای صندوق ها اعلام می کند پیروز قطعی انتخاباتی است که هنوز ادامه دارد. بیانیه ای هم در این زمینه صادر شده و از مردم خواسته می شود خود را برای جشن پیروزی آماده کنند.

2 - اسم رمز

روز شنبه پس از انتخابات، با اعلام تدریجی آراء و مشخص شدن نتایج انتخابات اصلی ترین و البته بزرگ ترین دروغ رسماً منتشر می شود؛ ادعای تقلب. موسوی نخستین بیانیه خود را صادر می کند. «نتایج بهت آور»، «بازی بزرگ»، «خیانت به آراء مردم» و «مبارزه با شورش دروغ» کلید واژه های این بیانیه هستند.

او تأکید می کند تسلیم این صحنه سازی خطرناک نخواهد شد. محتشمی پور- رئیس کمیته موسوم به صیانت از آراء- مدعی می شود به دلیل تخلفات گسترده ناظران و مجریان در مراحل مختلف رأی گیری و شمارش آرا، انتخابات 22 خرداد باطل است.

او در پاسخ به این سأال که اگر شورای نگهبان به این درخواست (ابطال انتخابات) توجه نکنند چه خواهید کرد گفت: این اقدام اولیه ما است و در صورت عدم توجه مراحل بعدی اعتراض را انجام می دهیم. همانگونه که از سخنان محتشمی پور هم پیداست، تقلب اسم رمز آشوب ها و اغتشاش های پیش رو بود.

3 - پروژه 72 کشته

ستادهای موسوی و کروبی با ارائه لیستی مدعی می شوند در اغتشاشات پس ازانتخابات 72 نفر کشته شده اند. این لیست مجعول اولین بار در سایت حزب مشارکت منتشر و از آنها به عنوان «72 شهید جنبش سبز» نام برده می شود.

تحقیقات بعدی نشان می دهد این لیست دروغی بیش نبوده و مدعیانش برای رساندن آن به عدد خاص 72- تداعی کننده تعداد شهدای کربلا!- به هر حیله ای از گنجاندن اسامی کسانی که هویت واقعی ندارند تا متوفیان عادی متوسل شده اند.

البته چند نفر از شهدای ادعایی فتنه سبز نیز زنده شدند. گردانندگان این تئاتر سیاه برای لاپوشانی افتضاح خود، مدعی شدند این ترفند نظام برای مخدوش کردن لیست شهدا و بدنام کردن ما بوده است!

4 - خس و خاشاک

مدعیان تقلب برای گرم نگه داشتن تنور اغتشاش و آشوب نیاز به تهییج و غبارآلودگی فضا داشتند و برای این منظور چه چیزی بهتر از القای این موضوع که نه تنها رأی شما را دزدیده اند بلکه به شما توهین هم می کنند.

در همین راستا موجی از تبلیغات رسانه ای با این مضمون به راه می افتد؛ احمدی نژاد، کسانی را که به فردی غیر از وی رأی داده اند، خس و خاشاک خوانده است. اما اصل ماجرا چه بود؟

احمدی نژاد عصر روز یکشنبه 24 خرداد در تجمع هوادارانش در میدان ولی عصر تهران، طی سخنان خود حساب اغتشاشگران را از هواداران نامزدها جدا کرد و آشوبگران را «خس و خاشاک» نامید؛ «در انتخابات ایران 40 میلیون نفر خودشان بازیگر اصلی و تعیین کننده اصلی بوده اند. حالا چهار تا خس و خاشاک این گوشه ها کاری می کنند بدانید این رودخانه زلال ملت جایی برای خودنمایی آنان نخواهد گذاشت. 70 میلیون ملت ایران و 40 میلیون شرکت کننده در انتخابات همه عزیزند، همه ملت ایرانند و همه همدلند و دولت خادم همه آنان و در خدمت همه آنهاست. رقابت ها به پایان رسید و دوره دوستی ها و ساختن ها آغاز شد.»

5 - کروبی نامه

هفتم مرداد ماه، مهدی کروبی با ارسال نامه ای برای هاشمی رفسنجانی ادعاهای عجیب و غریبی را مطرح می کند. نویسنده در نامه خود از شنیده هایی مبنی بر شکنجه های وحشتناک و تجاوز به معترضین دستگیر شده خبر می دهد.

انتشار این نامه موجی از التهاب را در کشور آفریده و با استقبال و مانور تبلیغاتی گسترده رسانه های غرب مواجه می شود. کروبی می گوید مستندات کافی برای اثبات ادعاهای خود دارد و اگر خلاف آن ثابت شد رسماً از ملت عذرخواهی خواهد کرد. دستگاه های مسئول کشور و در رأس آنها قوه قضائیه رسیدگی به این ادعاها را در دستور کار خود قرار می دهند. کمیته سه نفره- ابراهیم رئیسی معاون اول رئیس قوه قضائیه، محسنی اژه ای دادستان کل کشور و علی خلفی رئیس حوزه ریاست قوه قضائیه- مأمور تحقیق می شوند.

21 شهریور ماه گزارش مبسوط این کمیته منتشر و مشخص می شود ادعاهای کروبی صحت نداشته است. کروبی می گوید در نامه اش نگفته چنین رویدادهایی حتماً اتفاق افتاده بلکه شنیده های خود را نقل کرده است. او به قول خود مبنی بر عذرخواهی از ملت نیز عمل نمی کند. نگارش نامه خطاب به هاشمی به جای نهادهای مسئول نیز از دیگر نکات قابل تأمل در کروبی نامه است.

6 - گزارش یک مرگ

عصر شنبه 30 خرداد، در خیابان کارگر شمالی، تقاطع خیابان شهید صالحی و کوچه خسروی قتلی رخ داد که حواشی بسیاری را به دنبال داشت. در این ماجرا خانم ندا آقا سلطان به ضرب گلوله کشته شد.

بلافاصله پس از این اتفاق، فیلم آن با نام «گزارش یک مرگ در تهران» از شبکه های خارجی به طور گسترده پخش و موج جدیدی از تبلیغات ضد ایرانی آغاز شد. چند روز بعد آرش حجازی - به عنوان شاهد ماجرا - در مصاحبه با بی بی سی انگشت اتهام را به سوی نظام نشانه رفت. در مورد این قتل و ادعاهای آرش حجازی زوایای پنهان فراوان و سوالات زیادی وجود دارد.

چرا یک دوربین فیلمبرداری باید ندا را حدود یک ساعت تعقیب کند؟ آیا ورود حجازی چند روز قبل از این ماجرا به تهران، حاضر بودنش در محل و بازگشت سریع وی به انگلیس را می توان اتفاقی دانست؟ حجازی مدعی است حاضران در صحنه، ضارب را گرفتند اما او را رها کردند! پس چرا هیچ فیلم و عکسی از وی و اسلحه اش وجود ندارد؟ (در حالی که چند فیلم از زوایای مختلف از صحنه قتل ضبط و پخش شده است).

گذشت زمان و برخی موضوعات - مانند اعطای بورسیه تحصیلی به نام ندا از سوی دانشگاه آکسفورد، تلاش تایم برای معرفی مقتول به عنوان چهره برتر سال 2009 و ... بیش از پیش زوایای تاریک و دست های پشت پرده این سناریو سیاه را روشن می کند البته از مسببان اصلی این جنایت و جنایات مشابه که با طرح ادعای دروغین تقلب باعث به زمین ریخته شدن خون تعدادی از هموطنانمان شدند نباید غافل شد.

7 - سومین متفکر جهان

انتخاب همسر میرحسین موسوی ازسوی نشریه ای وابسته به محافل صهیونیستی به عنوان سومین متفکر جهان در سال 2009 را می توان یکی از مضحک ترین دروغ های این سال نیز دانست.

نشریه «فارین پالیسی» در توضیح خود درباره این انتخاب نوشته است: دلیل معرفی زهرا رهنورد به عنوان سومین متفکر جهان آن است که او نقشی اساسی در برانگیختن معترضین و حوادث پس از انتخابات ایران داشته است. هنگامی که این نشریه با موج سنگینی از پرسش ها و سرزنش ها روبرو شد، سوزان گلاسر دبیر اجرایی فارن پالیسی اعتراف کرد این انتخاب پایه علمی و منطقی ندارد و بیشتر جنبه نمادین دارد.

درباره میزان صحت این انتخاب همین بس که رهنورد در توضیح دلایل تقلب گسترده در انتخابات و پیروزی همسرش گفته بود؛ من لر و همسرم ترک است. مگر می شود ترک ها به فرزندشان و لرها به دامادشان رای ندهند؟!

8 - نمازجمعه اولی ها

نمازجمعه 26 تیرماه تهران به امامت هاشمی رفسنجانی برگزار شد. جریان موسوم به سبز از مدت ها پیش از آن با تبلیغات گسترده معترضین را به حضور گسترده در این نمازجمعه دعوت کردند و آن را «نمازجمعه سبز» نامیدند. نکته جالب اینکه شبکه های ضدانقلاب ماهواره ای برای نخستین بار طی 30 سال گذشته به تبلیغ نمازجمعه پرداختند و برخی سایت های همسو نیز آداب آن را آموزش دادند!

اگر چه خطیب جمعه در روز مورد اشاره اغلب سخنانی که گفت با استقبال جریان فتنه روبرو شد و با سوت و کف مورد تایید قرار گرفت اما حضور شکننده و برخی رفتارها و حرکت های هواداران فتنه سبز موجبات سرافکندگی سران این جریان شد.

هنگام اقامه نماز عده زیادی از سبزها فقط تماشاچی بودند، تعدادی هم نمازجمعه مختلط خواندند و بعضی هم لازم ندیدند کفش های خود را هنگام نماز در بیاورند. مجموعه رویدادهای آن روز راستین بودن «نمازجمعه سبز» و ماهیت فتنه را روشن تر کرد. سبزهای شرکت کننده در این مراسم به «نمازجمعه اولی ها» معروف شدند.

9 - اعتراف با قرص

دهم مرداد ماه اولین جلسه متهمان حوادث پس از انتخابات برگزار شد و در ادامه موجی از فرافکنی و لجن پراکنی برای تحت الشعاع قرار دادن دادگاه و اعترافات متهمان از سوی رسانه های غربی و برخی چهره های داخلی آغاز شد. شاه بیت همه ادعاها این بود؛ این اعترافات تحت شکنجه بوده است.

برای نمونه دفتر هاشمی و همچنین مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی با انتشار بیانیه ای عنوان داشت: «معلوم نیست چنین مطالبی در چه شرایط و ملاحظاتی بیان شده است.»موسوی هم اعترافات متهمان را حاصل رنج آنان در مدت حبس و اجبار اعتراف گیران و شکنجه گران آنان خواند.

برخی نشریات داخلی نیز مدعی شدند به متهمان قرص های روانگردان خورانده شده و حرف های آنها تحت تاثیر این داروها بوده است. هر چند در همان ایام برخی متهمان - مانند ابطحی و عطریان فر - این ادعاها را کاملا رد کرده و اهانت آمیز خواندند اما این موضع گیری های صریح هم با انکار مدعیان روبرو شد.

مدتی بعد اغلب چهره های سرشناس بازداشت شده، آزاد شدند اما حتی در دیدارهای خصوصی با سران فتنه هم چیزی برخلاف حرف های خود در دادگاه نگفتند و حرفی از شکنجه و اعتراف تحت فشار به میان نیاوردند.

10 - سبز بی ریشه

موسوی و تیم او پیش از انتخابات با یک برنامه حساب شده سعی کردند جریان خود را جریانی اصیل، دینی و ارزش دار معرفی کنند. انتخاب رنگ سبز - با توجه به جایگاه آن در باورهای عمومی - و طرح شعارهایی مانند الله اکبر، یا حسین میرحسین، «نخست وزیر امام»، و ... در همین راستا قابل ارزیابی و تامل است.

البته گردانندگان صحنه در ابتدای امر با همین ترفند موفق شدند چنین باوری را در اذهان لایه هایی از جامعه وارد کنند اما به مرور زمان، رویدادهای بعدی توخالی بودن این شعارها را روشن کرد.

در ادامه شعارهای انقلابی و مذهبی جای خود را به این شعارها دادند؛ «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی»، «فلسطینو رها کن، فکری به حال ما کن،» «چوب، چماق، بسیجی دیگر اثر ندارد و ...»

البته حرمت شکنی و گستاخی به همین جا ختم نشد و کار مدعیان خط امام و نخست وزیر امام به جایی رسید که بر اثر تحریکات و سکوت های تشویق آمیز آنان، در اهانتی شنیع عکس حضرت امام(ره) پاره شده و به آتش کشیده شد.

طلاق مستند !

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:33 شماره پست: 525

رئیس گروه علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور ساری گفت: بر اساس بررسی‌های انجام شده، 49 درصد طلاق‌ها به علت عدم رعایت مسائل عفاف و بدحجابی است.

به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، حسین نازک‌تبار پیش از ظهر امروز در جلسه کارگروه امور بانوان و خانواده استانداری مازندران در سخنانی با اشاره به اینکه نزدیک به نیمی از طلاق‌های کشور با دلیل بدحجابی صورت می‌گیرد، گفت: با وجود بدحجابی در جامعه، حریم روابط زن و مرد در اجتماع شکسته می‌شود و افکار انحرافی در جامعه گسترش می‌یابد و در نتیجه آمار طلاق و فحشا به فزونی می‌گراید.

این استاد دانشگاه اظهار داشت: طلاق به عنوان مسأله‌ای اجتماعى، یکی از انواع گسیختگی خانواده است که هم از ساخت اجتماعی و هم از خصوصیات فردی زوج‌ها متاثر می‌شود.

وی با اشار به اینکه با وجود سابقه تاریخی طلاق، تنها از قرن بیستم طلاق به عنوان یک آسیب و مسئله اجتماعی جدی مطرح می‌شود، بیان داشت: در قرن بیستم به دنبال افزایش جمعیت و تغییر در نظام فرهنگی، ارزشی و نظام هنجاری در بسیاری از نقاط جهان به ویژه در جوامع صنعتی، میزان طلاق روندی افزایشی به خود گرفت.

نرخ رشد طلاق در سال‌های اخیر سیر صعودی داشته است

نازک تبار با اشاره به وضعیت طلاق در مازندران، تصریح کرد: نرخ رشد طلاق در سال‌های اخیر سیر صعودی داشته است که بر اساس آمار منتشره از سازمان ثبت احوال استان در سال 1385، 4 هزار و 123 نفر از یکدیگر جدا شدند.
وی با یاداوری این نکته که در سال 1386 از جمعیت متاهل استان، 4 هزار و 343 نفر طلاق گرفته‌اند، گفت: این رقم در سال 1387 به 5 هزار و 195 نفر افزایش یافته است.

وی شهرستان‌های بابل و آمل را در این بخش در بالاترین میزان طلاق ثبت شده در استان عنوان و خاطرنشان کرد: شهرستان‌های محمودآباد و سواد کوه به ترتیب پایین‌ترین نرخ طلاق را به خود اختصاص داده اند.

عوامل طلاق در استان

نازک‌تبار، عوامل طلاق در استان را شامل ازدواج‌های تحمیلی و نسنجیده، عدم تفاهم و تعارض‌های فکری زوجین با همدیگر، بدبینی مرد و زن به همدیگر، دخالت خانواده‌های زوجین، عدم علاقه یک یا هر دوی زوجین به یکدیگر، انتظارات و توقعات نابجای زوجین از یکدیگر، سابقه دوستی و ارتباط قبل از ازدواج، نازایی و بچه دار نشدن، روابط جنسی خارج از ازدواج، مصرف الکل یا مواد مخدر، عدم رعایت اصول مذهبی و اخلاقی، بی‌ثباتی شغلی، عدم تمکین(عدم انجام وظایف زناشویی)، بیماری و اختلالات روانی زوجین، به روز شدن مهریه زنان، مهریه‌های سنگین و اختلاف سطح تحصیلات طرفین و سایر عوامل دانست.

عوامل فرهنگی و شخصیتی در صدر عوامل طلاق

رئیس گروه علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور ساری خاطرنشان کرد: عوامل موثر بر طلاق به ترتیب شامل عوامل فرهنگی و شخصیتی و عوامل اجتماعی بیشترین میانگین را به لحاظ تأثیرپذیری بر طلاق داشته و در مقابل کمترین میانگین نیز مربوط به عوامل اقتصادی و شخصیتی بوده است.

نازک‌تبار، از جمله راه‌های مؤثر در کاهش طلاق را آموزش شیوه‌های صحیح رفتاری از طریق برگزاری دوره‌های آموزشی قبل از ازدواج و نیز پرهیز خانواده‌ها از ازدواج‌های سهل‌گیرانه در برای فرزندان خود دانست.

الله اکبر
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:31 شماره پست: 524

شبکه ایران: ازحضرت آیت‌الله آقا موسی شبیری زنجانی نقل شده است که: در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام درصحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید درحدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می گوید: من درحال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می آید و می گوید چه کار دارید؟

امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (ع) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟

حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و درهر جائی به کار نبرید؟

امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی توانم چنین قولی به شما بدهم.

حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد وفرمود: حالا که نمی توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم و آن این که:

بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هوالعلی العظیم» می خوانی.
و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(س) را می گویی.
وبعد سه بار سوره توحید «قل هوالله احد» را می خوانی.
و بعد سه بار صلوات می گویی:اللهم صل علی محمد و آل محمد
و بعد سه بار آیه مبارکه: و من یتق الله یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله، بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً؛ (طلاق/2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جائی که گمان ندارد روزی می دهد، و هرکس برخداوند توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند، و خدا برای هرچیزی اندازه ای قرار داده است.) را می خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.

منبع: مجله بشارت، ش 58، صادق زینی لشکاجانی.

اعجاز وحی

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:30 شماره پست: 523

کلمات و دفعات تکرار در جمع آیات قرآن مجید

دنیا (یکی ازنام های زندگی): ١١۵، آخرت (نامی برای زندگی پس از این جهان): ١١۵
ملائکه:    ٨٨     ،     شیاطین: ٨٨
زندگی:     ١۴۵  ،          مرگ: ١۴۵
سود: ۵٠          ،          زیان: ۵٠
ملت (مردم):۵٠،      پیامبران: ۵٠
 ابلیس(پادشاه شیاطین): ١١    ،       پناه جوئی از شرّ ابلیس: ١١
مصیبت:  ٧۵       ،         شکر: ٧۵
صدقه: ٧٣          ،     رضایت: ٧٣
فریب خوردگان (گمراه شدگان):  ١٧  ،     مردگان (مردم مرده): ١٧
مسلمین: ۴١       ،      جهاد : ۴١
طلا: ٨          ،   زندگی راحت: ٨
جادو: ۶٠       ،              فتنه: ۶٠
زکات: ٣٢       ،            برکت: ٣٢
ذهن : ۴٩      ،                 نور: ۴٩
زبان: ٢۵        ،      موعظه (گفتار، اندرز): ٢۵
آرزو:   ٨         ،              ترس: ٨
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی): ١٨     ،       تبلیغ کردن: ١٨
سختی: ١١۴       ،         صبر: ١١۴
محمد (صلوات الله علیه):  ۴   ،   شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص)): ۴
مرد: ٢۴             ،            زن: ٢۴

 

و نیز جالب خواهد بود به دفعاتی که کلمات زیر در قرآن ظاهر شده اند نگاهی داشته باشیم:
نماز: ۵
ماه: ١٢
روز: ٣۶۵

دریا : ٣٢ ، زمین (خشکی): ١٣
دریا  +  خشکی  = ٣٢+ ۴۵ = ١٣
 دریا = % 71..11=45/(32)

 خشکی =  % 28.89=45/(13)
 =١٠٠% دریا ( ٧١.11 %) + خشکی( (28.89%
دانش بشری به تازگی اثبات نموده که آب ٧١٫١١١ % و خشکی ٢٨٫٨٨٩ % از کره زمین را فراگرفته است.

آیا می توان گفت که این ها همه بر حسب اتفاق در قرآن مجید آمده است؟

ابوالقاسم طالبی چه می گوید ؟!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:26 شماره پست: 522

 

صهیونیسم در سینمای ایران ؟!!


ابوالقاسم طالبی طی گفتگویی ضمن انتقاد از فضای حاکم بر سینمای ایران،عملکرد بخش بین الملل بنیاد سینمایی فارابی به عنوان وزارت خارجه سینمای ایران در 30 سال پس از انقلاب،عملکرد خاتمی در دوران وزارت ارشاد و ....فضای فعلی حاکم بر سینما را امنیتی و سیاست زده خواند.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر جهان،ابوالقاسم طالبی در این گفتگو عنوان کرده که سینما نه، از طرف سرویس‌های امنیتی ایران، بلکه از طرف رایزن‌های فرهنگی سفارتخانه‌ها موضوع را سیاست‌زده و سپس امنیتی کرده‌اند.

وی در پاسخ به این پرسش که یعنی آنها فضای امنیتی در سینمای ما ایجاد کردند، مثلاً سازمان موساد و اینتلیجنت سرویس؛گفته است که :

بله سینمای ما تحت سیطره و حکمرانی برنامه‌های این سازمان‌های جاسوسی است. صحبت من این است که ای مسؤولین نظام اسلامی ما را از دست عوامل این سازمان‌ها رها کنید، کمک کنید ما نفس بکشیم در فضای انقلاب اسلامی کمک کنید.
 ما اگر گفتیم طرفدار انقلاب و حکومت اسلامی هستیم اینطور مطرود هژمونی مک کارتی سینما ایجاد شده توسط عوامل سازمان‌های جاسوسی نشویم، باید فریاد بزنیم یاللمسلمین به داد ما برسید اینجا اگر کسی بخواهد سخت طرفدار ارزش‌های انقلاب اسلامی باشد هنرمندش نمی‌خوانند حتی اگر از هر پنجه‌اش هنر ببارد، ریاکارش می خوانند، تخطئه‌اش می‌کنند.
 
مزدورش می‌دانند چنان فضاسازی می‌کنند که شخص بترسد و عقب بکشد اما اگر مثل یک گربه زیر دست و پای انگلیس، فرانسه و کانادا میومیو کند مردمش و وطنش را بفروشد افتخارات ملی‌اش را به سخره بگیرد و دین مردم مظلوم را وارونه جلوه کند هنرمندش می‌خوانند.

کارگردان سریال "به کجا چنین شتابان در ادامه این گفتگو که با روزنامه وطن امروز انجام گرفته،در پاسخ به این پرسش که یعنی نوری‌زاد الان از نظر عده‌ای هنرمند شده می گوید: 

بله، خیلی خوب مثالی زدید آنها نوری زاد را به حساب نمی‌آوردند این را خود نوری زادهم فهمیده بود. او فهمید تا گذشته‌اش را نفی نکند قبولش نمی‌کنند. 


وی در ادامه عنوان می کند: مثل 90 درصد کسانی که تازه وارد سینما می‌شوند و ادعای انقلابی بودن می‌کنند بعد از یک فیلم می‌فهمند که باید حرفی نزنند که بوی انقلاب اسلامی بدهد وگر نه نقره داغ می‌شوند اگر کسی می‌خواهد بدون هنر هنرمند شود باید برود زیر چتر فرهنگی تعریف شده سفارتخانه‌ها.

کارگردان فیلم سینمایی "نغمه" در پاسخ به این پرسش که این افراد آیا فقط با تطمیع کار می‌کنند یا تهدید، می گوید:

با هر دو، می‌توانید از افراد سوال کنید که چند بار از صنف با آنها تماس گرفته شده تا مطلبی را امضا کنند یا در جلسه‌ای شرکت نکنند و اگر هم کسی می‌گفت من با جناح فلان و بهمان کاری ندارم به او می‌گفتند مگر نمی‌خواهی در سینما به کارت ادامه بدهی.
 
واقعاً هم این کار را می‌کردند چرا که آنها در اغلب شوراها و مراکز تصمیم‌گیری نفوذ دارند و می‌توانند براحتی از ادامه فعالیت‌های یک نفر جلوگیری کنند. لذا وقتی یک منشی صحنه، دستیار فیلمبردار و یا کارگردان از طرف این تفکر تحت فشار قرار می‌گیرد در حالی‌که در بعضی مواقع برای حذف یک پلان می‌گویند زیر بار ارشاد و نظارت نمی‌رویم.

وقتی رئیس‌جمهور ایران جلسه‌ای با هنرمندان می‌گذارد چه کسی سینماگران را تحت فشار قرار می‌دهد که در این جلسه حاضر نشوید، مشخص می‌شود که این یک موضوع کاملا امنیتی از جانب سازمان‌های جاسوسی مستقیم یا غیرمستقیم هدایت و مدیریت می‌شود و هیچ ربطی به فرهنگ ندارد.
 
متاسفانه نیروهای مسؤول هم برای اینکه ژست فرهنگی بگیرند برخورد مطلوبی با خطاکاران این عرصه نکردند و نمی‌کنند. فضا را دست سفارتخانه‌های ویزا دهنده و دعوت کننده به مراسم فرهنگی و جشنواره‌ها داده‌اند، البته اکثریت حال دعوا ندارند نه این‌که همه وابسته باشند بلکه می‌خواهند کار کنند. 


کارگردان فیلم سینمایی "آقای رئیس جمهور"در پاسخ به این پرسش که خیلی‌ها می‌گویند نگاه امنیتی از طرف دولت و نظام به سینماست اما شما به این معتقد نیستید،عنوان می کند:


البته که معتقد نیستم، چون نیست اگر بود که قبادی نمی‌توانست فیلم بسازد بدون پروانه ساخت با افرادی که همگی عضو صنوف رسمی خانه سینما هستند واقعیت این است که ما تحت تور سفارتخانه‌ها و دستگاه‌های امنیتی خارجی هستیم. چطور می‌شود که در میهمانی سفارت فرانسه 200 هنرمند شرکت می‌کنند.


کارگردان فیلم سینمایی "دست های خالی" در پاسخ به این پرسش که آیا می‌توانید چند نفر از کسانی که تفکر سفارتخانه‌ها را نمایندگی می‌کنند نام ببرید،می گوید:

کار من نیست. عده خیلی کمی در این وادی بازیچه سیاست‌بازان و آدم‌هایی که در دست آنها هستند و به الاف و الوف رسیدند،شده‌اند و نام هنرمندهم مدال سینه‌شان. ما سینماگریم، نباید درگیر این مسائل شویم. اگر 4- 3 دفعه ماها را به دادگاه ببرند دیگر نمی‌توانیم کار هنری انجام بدهیم. هنرمند وقتی کار نکند از صحنه حذف می‌شود.


کارگردان فیلم سینمایی "جنگ کودکانه" همچنین در پاسخ به این پرسش  که مگر اینها جز اینکه مثلاً کار به بچه‌های سالم ندهند کار دیگری هم می‌توانند بکنند،می گوید: 

خشن‌ترین برخورد با هنرمند نادیده گرفتن او است. دوره ریاست آقای خاتمی بر وزارت ارشاد، بچه‌هایی که مشخصا اعلام کردند ما ولایت‌فقیه را قبول داریم و پای انقلاب ایستاده‌ایم و خواستند ولایت‌فقیه را در یک فیلم نشان دهند یعنی قصه‌ای بسازند که در آن مدیریت ولی مشخص شود، همانگونه که سینمای آمریکا صدها فیلم ساخته و اقتدار حکومت و کانون اصلی قدرت را در برخورد با فساد داخل بدنه حکومت از پلیس تا کنگره و وزیر نشان داده. هنرمند مسلمان ولایتی هم می‌توانست این کار را بکند اما تحت هجوم و فشار جریانی قرارشان دادند که هرگز چنین اتفاقی رخ نداد و حتی الان که من می‌گویم هم عده‌ای می‌گویند چه حرف‌ها می‌زنند. مدیریت ولایت فقیه را چه‌ به سینما؟


ابوالقاسم طالبی در پاسخ به این پرسش که اگر یک مثال بزنید برای ما و خوانندگان مفید است که سینما و مدیریت ولایت فقیه چطور جمع می‌شوند،عنوان می کند: 

درفیلم آژانس شیشه‌ای یک سکانس بود که یک نفر نامه‌ای از جایی آورده و حاجی و عباس را برای درمان به خارج می‌فرستد. شما احساس می‌کنید سیستم ولایت دارد مدیریت می‌کند. 



کارگردان سریال "به کجا چنین شتابان" در مقابل این سئوال که شما می گویید اگر از پاپ، کلیسا، فمینیسم، غرب و تکنولوژی فیلم بسازید کار روشنفکرانه و هنری محسوب می‌شود اما اگر از ولایت فقیه در فیلمتان دفاع کنید دیگر جایی در سینما ندارید ولی حاتمی‌کیا که الان هست،بیان می کند:



سازنده آژانس هم بعد موج مرده را ساخت که مبارزان حزب الله با آمریکا مثل دون کیشوت‌هستند شما فکر نمی‌کنید هژمونی که از آن یاد می‌کنم مستقیم و غیرمستقیم او را واداشت که آنگونه بگوید البته ممکن است خودش منکر باشد ولی تحلیل حقیر همین است که عرض می‌کنم.


کارگردان مجموعه "بازگشت پرستوها"همچنین در پاسخ به این سئوال که  پس شما معتقدید ضعف سینمای ما از ضعف فنی کارگردان‌های ما نیست،بیان داشت: 

اتفاقا ما کارگردان‌های بسیار خوش ذوقی داریم. اما تحت تور امنیتی سفارتخانه‌ها هستیم و آنها فعالیت‌های سینمایی ما را بشدت محدود کرده‌اند. 

من وقتی به خارج از کشور سفر می‌کنم به سختی باید خودم محلی را برای زندگی و کارم بیابم ولی اگر جزو جریان ولایی نباشم، رایزن فرهنگی و سفیر به استقبال من می‌آیند، بهترین محل را برایم مهیا می‌کنند و به میهمانی‌های مخصوص دعوت می‌شوم. 

برویدتحقیق کنید ببینید چقدر تفکر ولایی مظلوم است در سینمای ایران. طبیعتا ظرفیت افراد هم تا مدتی است و ناامید می‌شوند. می‌برند و این بریدگی اول در کارهایشان بروز و ظهور پیدا می‌کند بعد در گرایش‌های جناحی.
 

برای تاریخ

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:23 شماره پست: 521

 

گزارش شورای نظارت بر صداوسیما درباره سریا‌ل‌های نوروزی

شورای نظارت بر صدا و سیما نسبت به شوخی‌های سخیف، شائبه توهین به قومیت‌ها و همچنین کیفیت نازل سریال‌های نوروزی سیما انتقاد کرد.

به گزارش فارس، شورای نظارت بر صدا و سیما در گزارشی به مقامات عالیرتبه، بررسی و ارزیابی کارشناسان خود را درباره سریال‌های نوروزی چاردیواری از شبکه یک، زن ‌بابا از شبکه 3 و دارا و ندار از شبکه تهران اعلام کرد.

کارشناسان شورای نظارت، سریال‌های نوروزی امسال (فروردین 89) را از نظر جذب مخاطب، توجه به اقشار متوسط و ضعیف جامعه و پرهیز از زرق و برق زندگی‌های تجملاتی و محور و محتوای داستانی مناسب، قابل قبول و نسبتا موفق که توانستند رضایت عمومی مخاطبان را به خوب جلب کنند، ارزیابی کرده‌اند.

آنها در عین حال از وجود اشکالات و نواقصی مانند وجود شوخی‌های بعضا سخیف و برخورد نا مناسب افراطی بین پدر و فرزند و همچنین رقص پا در تیتراژ سریال زن بابا و شائبه توهین به قومیت‌ها و لهجه‌ها و کیفیت نازل در طرح مضامین و عدم قدرت جذب مخاطب در سریال دارا و ندار، انتقاد کرده و تصریح کرده‌اند این اشکالات کیفیت سریال‌های نوروزی را از سطح مطلوب تنزل داده است.

رسانه ملی در بخش‌های مختلف خبری خود در آن مقطع، تنها به تقدیر شورای نظارت از برنامه‌های نوروزی سیما اشاره و آن بخش از گزارش را که به انتقاد از این برنامه‌ها پرداخته بود، سانسور کرده بود.

[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:22 شماره پست: 520

 

به یاد سرداران عشق


1. قول مجدد!

عباس بابایی، یک ارتشی بود. خلبان غیوری که در دوران حکومت طاغوت، به دانشگاهی در آمریکا اعزام شد و تحت تربیت اساتیدی قرار گرفت که به روال معمول ارتش­های جهان، نظامی­گری را از دین­گرایی جدا می­دانند. در بین دستنوشته­های او خطاب به همسر بزرگوارش می­خوانیم:

«ملیحه جان! در این دنیا فقط پاکی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان­دادن در راه وطن و عبادت باقی می­ماند! تا می­توانی به مردم کمک کن. حجاب!!! حجاب را خیلی زیاد رعایت کن.

اگر شده نان خشک بخور ولی دوستت، فامیلت، ... را که چیزی ندارد و کسی که بیچاره است را از بدبختی نجات بده. تا می­توانی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو؛ از او بپرس که مثلاً چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر...

... ملیحه! به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می­گویم شاید من مُردم؛ باید ملیحه­ام همیشه خوشبخت باشد، هرگز اشتباه فکر نکند و همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند؛ چون جز این راه، راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد. ملیحه! باید مجدداً قول بدهی که همیشه باحجاب باشی، همیشه باایمان باشی، همیشه به مردم کمک کنی و به همه محبت کنی. در جوانی پاک­بودن، شیوه پیغمبری است و راه خداست...

یادمان سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی، شماره 33، مردادماه 1387، ص80

گزیده­ای از نامه­های شهید بابایی به همسرش

 

 

 

امام على×: زکات زیبایى، عفّت و پاکدامنى است.

غررالحکم، ص256

 


2. چه حوصله­ای داشت!

از او تعریف­های زیادی شنیده بودم. همه می­گفتند دختر بسیار باهوش و درایتی است و از حجاب و ایمانش تعریف می­کردند.

شهید مریم فرهانیان همیشه در تکاپو بود؛ اما از حجابش یک لحظه غافل نمی­شد! خیلی مرتب و منظم بود. همیشه مقنعه و مانتویش را که می­شست، طوری روی طناب می­کشید که حتی یک چروک هم روی آن نماند. بعد هم که خشک می­شد، زیر متکا و تشک پهن می­کرد تا صاف صاف شود. در آن معرکه خاک و خون و آتش که آب و برق هم نداشتیم، این همه تقید به نظم و آراستگی، واقعاً حیرت­آور بود!

همیشه می­گفت: «اگر ما مرتب و آراسته باشیم و رعایت کامل بهداشت را بکنیم، هم در سلامتی و هم در روحیه مجروحان اثر مثبت دارد.» همیشه لباس­هایش را منظم می­کرد. در آن اوضاع واقعاً تعجب می­کردم، می­گفتم: در این شرایط دست بردار! چه حوصله­ای داری؟! اما او می­گفت: «باید با سر و ریخت شلخته برویم که یک وقت خدای ناکرده بگویند بچه مذهبی­ها نامرتب هستند؟!»

یادمان شهدای زن، شماره27، بهمن­ماه 1386، ص46 و 45

در قامت یک دوست، گفت و شنود شاهد یاران با فاطمه جوشی

 

 

(ضمن اینکه عبارت زیر، عیناً در خاطره شماره27 تکرار شده، تاریخ­ها متفاوت است.)

زنان مسلمان ما باید بدانند که امروز سنگربان ارزش­های اسلامی در برابر وضع جاهلی دنیای غرب هستند.

رهبر معظم انقلاب در دیدار با پرستاران، همزمان با میلاد حضرت زینب÷، دوم آبان­ماه 1370

 


3. دانشگاه بروید اما...

فضای جامعه، فضای مناسبی نبود. سینماها از یک طرف و مشروب فروشی­ها از طرف دیگر رنگ فضای اسلامی را از خیابان­ها زدوده بودند. مردم، آن روزها گاهی از ادامه تحصیل فرزاندانشان به خاطر وضعیت بد بعضی از محیط­ها جلوگیری می­کردند. آقا، با این که یک روحانی بزرگ و رهبر مبارزات ضدستم­شاهی در عصر خود بود اما هیچ­گاه مانع تحصیل دختران خود در دانشگاه نشد؛ می­گفت: «درس بخوانید و دانشگاه بروید اما با حفظ حجاب!»

اشرف­السادات کاشانی، فرزند آیت­الله کاشانی

یادمان آیت­الله ابوالقاسم کاشانی، شماره16، اسفندماه 1285، ص59

 

 

 

 

محیط تحصیل و جامعه باید براى دختر و پسر، سالم و امن باشد و اسلام براى حفظ حدود اخلاقى و کمک به امنیت زن و مرد، حجاب را براى زن تعیین کرده است.

مقام معظم رهبری در اجتماع شمار زیادى از بانوان مسلمان و انقلابى استان خوزستان، 20اسفندماه 1375

 


4. گلدسته عفاف

گلدسته، چون تنها دخترم بود خیلی به او علاقه داشتم. یک بار که در زمان جنگ به خانه­اش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با پوشش کامل می­خوابد! تعجب کردم؛ در آن هوای گرم جنوب، خوابیدن با لباس ، کار آسانی نبود! علت را که پرسیدم، گفت: «پدر جان، اینجا هر لحظه ممکن است بمباران شود؛ باید از هر نظر آمادگی داشته باشیم. ممکن است فردا صبح زنده نباشیم. پس باید پوشش کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر آوار خارج می­کنند، مشکلی وجود نداشته باشد.»

یادی از شهید گلدسته محمدیان، چهار فصل عشق، کنگره خراسان، ص68 (تغییر داده­ام؛ ببینید درست است!)

 

 

 

 

امیر المؤمنین× فرمودند: حیا و عفت نیکو است و از زنان نیکوتر است.

ارشاد القلوب، ترجمه مسترحمى، ج‏2، ص270


5. ماه را ببین!

راه برایش مشخص بود. با منطقی که داشت، ساده و صمیمی نوشت:

«خواهرم، راضیه جان! حجابت را خیلی محکم حفظ کن. به بعضی­ها نگاه نکن که به پیروی از شیطان، وجود خودشان را مانند افساری برای او درست می­کنند تا شیطان بتواند کارش را انجام دهد و این افسارها را به گردن بعضی­ها(بعضی دیگر بهتر است) بیندازد. نگاه نکن که اگر حجاب و فکر درست داشته باشی، مسخره­ات می­کنند؛ البته آنها شیطان هستند. شما به حضرت فاطمه÷ نگاه کن که چگونه زیست و چگونه خودش را حفظ کرد.»

سیرت شهیدان، ص90، وصیت نامه شهید سید محمدناصر علوی

 

 

 

 

پیامبر اکرم| فرمود: همانا فاطمه÷ عفّت خویش را پاس داشت و خداوند متعال، نسل او را بر آتش حرام گرداند.

کشف الیقین، ترجمه آژیر، ص345


6. معیاری برای خواستن!

وقت زن­گرفتنش بود. خواهرم دوستی داشت که می­خواست به او معرفی کند. دختر خوبی بود. برادرم رفت او را ببیند اما چشمش خورد به دختر خانمی که پوشش کاملی داشت. تحقیق کرد. دانشجوی فیزیک دانشگاه شریف بود. از حجاب او خوشش آمده بود.

رفت خواستگاری­اش. همین شد مقدمه ازدواجشان.

یادمان شهدای دولت جمهوری اسلامی ایران، شماره10، شهریورماه 1285، ص71، شمسی کلانتری(خواهر شهید)

 

 

 

 

 

 

پیغمبر| فرمود: می­خواهید بهترین زنان را معرفى کنم؟ گفتند: آرى یا رسول­اللَّه. فرمود: بهترین زنان آن است که با عاطفه و محبت و عفیف و پوشیده باشد، در خانواده‏اش عزیز و محترم و براى شوهر متواضع و فروتن باشد. با شوهر شوخ و مزاح­گر و نسبت به دیگران(از مردان) مستور و خوددار باشد.

مکارم الأخلاق، ترجمه میر باقرى، ج‏1، ص381؛ در اخلاق ستوده زنان، ص378 و در مستدرک، ج14، ص161


7. نگاه و گناه!

هر خانواده­ای برای خودش رسم و رسومی دارد. ما قبل از عروسی، مراسمی زنانه برگزار می­کنیم که معروف است به پاتختی. خانم­ها جمع می­شوند و در حضور عروس و داماد جشن می­گیرند.

مراسم شروع شده بود؛ اما هر چه اصرار می­کردیم داخل خانه نمی­آمد! به شوخی گفتم: همه که تو را نمی­شناسند؛ شاید فکر کنند عیب و ایرادی داری!

قبول نمی­کرد. نمی­توانست رو به روی آن همه نامحرم بنشیند. جلوی در ایستاد. می­گفت: همین کفایت می­کند.

 

امیر المؤمنین× فرمودند: از علائم ایمان، انجام کارهاى شایسته است و چراغ نورانى آن عفت می­باشد.

ایمان و کفر، ترجمه الإیمان و الکفر بحار الأنوار، ج‏1، ص375


8. ناهار با چاشنی حجاب!

داشت با بچه­ها بازی می­کرد. یازده دوازده سال بیشتر نداشت. زن­دایی صدایشان کرد: ناهار حاضر است. همه گرسنه­شان بود و زود سر سفره نشستند. محمدعلی دست به غذا نمی­زد.

زن­دایی تعجب کرد. گفت: مگر گرسنه نیستی؟

محمدعلی سرش پایین بود. گفت: «می­توانم خواهشی از شما بکنم؟ می­شود چادرتان را سرتان کنید؟!» زن­دایی از این که دید بچه­ای با این سن، به این مسائل توجه دارد خوشحال شد. زود چادرش را سر کرد تا محمدعلی بنشیند و راحت ناهارش را بخورد.

سیره شهید رجایی، ص34، حجاب، محمدحسین رجایی

 

 

 

 

 

امام صادق× فرمود: حیا و عفت و کم­سخنى، از علائم ایمان است.

ایمان و کفر، ترجمه الإیمان و الکفر بحار الأنوار ج‏2، ص255


9. حساب حسابه و کاکا برادر!

چند نفر با هم قدم می­زدند و گفت­وگو می­کردند. بازار بحث و جدل­های سیاسی و اعتقادی، حسابی داغ بود. حلقه­هایی تشکیل می­شد و چند ساعتی همه را مشغول می­کرد.

او هم برای خودش فکر و اندیشه­ای داشت. از حرف حق کوتاه نمی­آمد؛ اما این خصلت باعث نمی­شد مثل خیلی دیگر از دانشجوهای دانشسرا، چشم در چشم دخترهای بی­حجاب بنشیند و بحث کند!

رجایی، این جمع­ها را که می­دید، راهش را کج می­کرد و می­رفت. به حفظ حریم­ها معتقد بود. حضور در این نوع بحث­ها را حرام می­دانست.

خواندنی­ها از زندگی یک رئیس جمهور، ص37

 

 

 

 

رسول خدا| فرمودند: اى فرزند آدم، از آنچه خدا حرام کرده اجتناب کن و عفّت داشته باش؛ تا از اهل عبادت خدا محسوب گردى.‏

ارشاد القلوب، ترجمه طباطبایى، ص75


10. تک و پاتک!

خبر که نداشت؛ می­رفت مجلس و مراسمی، ناگهان غافل­گیر می­شد! چشمش که به زن­های بی­حجاب می­افتاد، چیزی نمی­گفت؛ می­نشست یک گوشه، سرش را پایین می­انداخت؛ چند لحظه که می­گذشت، بلند می­شد چیزی را بهانه می­آورد و زود خداحافظی می­کرد. دیگر لازم نبود چیزی بگوید! همه دستگیرشان می­شد محمدعلی رجایی آدمی نیست که به هر محفلی پا بگذارد و در مقابل عمل حرام بی­تفاوت بماند!

خواندنی­ها از زندگی یک رئیس جمهور، ص22

 

 

 

اى على! چهار چیز است که در هر کس باشد، اسلامش تمام است: راستى، سپاسگزارى، حیا و خوى نیک.

کتاب الروضة در مبانى اخلاق، ص73، باب3، وصیت­هاى پیامبر| به امیر المؤمنین×


11. سرباز فراری!

برای ادامه خدمت، باید می­رفت منزل جناب سرهنگ. همان اول، وضع زننده همسر او را که دید فرار کرد و برگشت به پادگان.

هجده توالت بود که هر نوبت چهار نفر باید تمیزشان می­کردند. عبدالحسین برای تنبیه، باید جور همه را می­کشید. یک هفته بعد، سرهنگ رو کرد به او و گفت: دوست داری برگردی همان جا، مگر نه؟

تأثیری روی او نداشت! گفت: «اگر تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافت­های توالت را در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم آن­جا پا نمی­گذارم!»

بیست روز دیگر به همان کار ادامه داد. مسئولان پادگان، خودشان خسته شدند و رهایش کردند.

خاکهای نرم کوشک، صفحات18 و 19 و 20، عبدالحسین برونسی

 

 

 

 

حضرت علی× به یکی از یارانشان فرمودند: شیعیان من، مردمان شکیبا و دانشمند به خدا و دین خدایند. به طاعت و امر خدا عمل می کنند، ... نفس‏هاى عفیف و پاک دارند، ... اینان شیعیان پاک منند و برادران گرامى من می­باشند. آگاه باشید که چقدر دلباخته و عاشق آنهایم.

ارشاد القلوب، ترجمه رضایى، ج‏1، ص349


12. غیرت، کیلویی چند؟!

نسبت به عفاف و حجاب بسیار حساس بود و به فرامین الهی توجه زیادی نشان می­داد. وقتی رژیم شاهنشاهی دستور داد که دخترها باید لباس­هایی به رنگ آبی و قرمز بپوشند و در خیابان­ها رژه بروند، غیرتش به جوش آمد! به مدرسه خواهرش رفت و با قاطعیت به مدیر مدرسه گفت: «من به هیچ عنوان نمی­گذارم خواهرم بدون حجاب از مدرسه خارج شده و رژه برود.»

تهدید کردند کارش را به ساواک می­کشانند. فایده­ای نداشت؛ روی غیرتش با چیزی معامله نمی­کرد!

تندر تانک­ها، ص51، راوی(به روایت از بهتر است) مادر شهید رضا مجیدی

 

 

 

 

 

 

امام باقر×: حیا و ایمان، پیوسته و متّصل در یک ریسمانند؛ هر کدام برود، آن دیگری به دنبالش خواهد رفت‏.

تحف العقول، ترجمه جعفرى، 278


13. گزینش با واسطه!

از آموزش و پرورش آمده بودند برای تحقیقات اداری.

رفت استقبالشان. با همان لبخند شیرینش گفت: اگر ضرورتی در میان نیست به جای صحبت حضوری، سوال­ها را مکتوب کنید بهتر است.

من هم این طوری راحت­تر بودم. جلوی مرد غریبه، آدم دست و پایش را گم می­کند.

سوال­ها را آورد داد دست من، پاسخ­ها را هم برد تحویل داد. نه کاغذها را خواند، نه از مطالبش پرسید. قصدش تجسس نبود؛ فقط می­خواست حریم­ها حفظ بماند.

خاطره­ای از سردار یوسف کلاهدوز، یک سجده تا بهشت، ص43

 

 

 

«و اذا سألتموهن متاعا فسألوهن من وراء حجاب ذلکم أطهر لقلوبکم و قلوبهن» احزاب/ 53

و چون از زنان[پیامبر] چیزی خواستید، از پشت پرده بخواهید؛ این برای دل­های شما و دل­های آنها پاکیزه­تر است.


14. اعلام برائت!

کنار خیابان داشتم با ابراهیم صحبت می­کردم، یکهو دیدم صورتش سرخ شد. رد نگاهش را دنبال کردم؛ یک زن بدحجاب، کنار کیوسک تلفن ایستاده بود. ابراهیم با ناراحتی رویش را برگرداند. با همان ناراحتی هم گفت: غیرت شوهرش کجا رفته؟! غیرت پدرش کجا رفته؟! غیرت برادرش کجا رفته؟!

رو کرد به آسمان، با حالی پریشان گفت: «خدایا، تو خودت شاهد باش که ما حاضر نیستیم چنین صحنه­های خلاف دینی را در این مملکت ببینیم؛ مبادا به خاطر این­ها به ما هم غضب کنی و بلاهای خودت را بر سر ما نازل کنی!»

ساکنان ملک اعظم5، منزل شهید ابراهیم امیرعباسی، ص23

 

 

 

 

امام رضا× فرمودند: رسول خدا هفت گروه را لعن می­کردند؛ یک دسته از آنها مردانی هستند که از زنان خود غافل باشند.

مستدرک الوسائل، ج14، ص291 و بحار، ج76، ص116


15. این خط، قرمز است!

بعضی زن­های همسایه، گاهی حرصشان درمی­آمد! می­گفتند: این آقاابراهیم هم خیلی خودش را می­گیرد!

می­دانستم دردشان چیست! می­گفتم: شما اشتباه می­کنید. او فقط می­خواهد خودش را از گناه حفظ کند. برای همین نه به نامحرم نگاه می­کند نه با نامحرم حرف می­زند. من که خواهرش هستم، بعضی وقت­ها توی خیابان از کنارش رد می­شوم اما او متوجه نمی­شود!

ابراهیم توی فامیل و آشنا هم، همین طور مراعات می­کرد. همیشه یک خط قرمز بین خودش و نامحرم می­کشید.

ساکنان ملک اعظم5، منزل شهید ابراهیم امیرعباسی، ص22

 

 

 

 

امام صادق× فرمود:

نسبت به زنان مردم، به عفّت و پاک­نظرى رفتار کنید تا دیگران نیز با همسران و محارم شما عفّت ورزند و پاکدامنى کنند.

من لایحضره الفقیه، ترجمه غفارى، ج5، ص334

 


16. نخواستیم بابا، دکتر نخواستیم!

در کانادا که درس می­خواند، برای معاینه پیش دکتر رفت. آقای دکتر گفت باید داخل اتاق مخصوص رفته و لباس­هایش را در بیاورد.

حسن وارد اتاق که شد فهمید مسئولیت معاینه را یک خانم پرستار بر عهده دارد. سریع از اتاق زد بیرون. دکتر تعجب کرده بود.

حسن برایش توضیح داد که ما از نظر مذهب خود برای ارتباط با نامحرم، محدودیت­هایی داریم؛ تا زمانی که ضرورتی پیش نیاید، معاینه توسط نامحرم جائز نمی­باشد.

آخرش هم گفت: «اگر این طوری می­خواهید معاینه کنید، همان بهتر که معالجه نشوم!»

شهاب( چی هست؟!)، ص56 و 57، به نقل از پدر شهید حسن آقاسی­زاده

 

 

زن را براى نوازش چشم مرد، براى بهره‌ورى نامشروع مرد، ... می­خواهند به شکل خاصى در جامعه ظاهر بشود. این، بزرگترین اهانت به زن است؛ حالا ولو با چندین لفّاف تعارف‌آمیز این را بپوشانند و اسم­های دیگرى رویش بگذارند.

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعى از بانوان قرآن‌پژوه کشور، 28مهرماه 1388

 


17. این کوچه به جایی ختم نمی­شود!

رفته بود تهران درس بخواند. سال آخر دبیرستان، دوستش از یک کوچه می­رفته مدرسه و علی از کوچه­ای دیگر.

دوستش به او می­گفته: چرا از آنجا می­روی؟ بیا از این کوچه برویم؛ پر از دختر است!

علی می­گفته: «شما می­خواهی بروی، برو. به سلامت. من نمی­آیم.»

یادگاران11، کتاب صیاد شیرازی، ص8

 

 

 

 

امام صادق× فرمود: چشم­چرانى، یکى از تیرهاى شیطان است. هر کس براى خداوند آن را ترک کند نه براى غیر خدا، خداوند ایمانى که مزه آن را شخص درک کند جایگزین آن خواهد نمود.

من لایحضره الفقیه، ترجمه غفارى، ج‏5، ص330

 

 


18. فروشی نیست!(این عنوان، خیلی جالب نیست!)

(در این متن، زبان گفتار و نوشتار قاطی شده؛ کدامیک بهتر است؟؟؟)

دختر یک آدم طاغوتی بود. یک روز آمد در(دم) مغازه. یادم نیست چی(چه) می­خواست؛ ولی می­دانم محمود چیزی به او نفروخت. دختر عصبانی شد، تهدید هم کرد حتی!

شب با پدرش آمد دم خانه­مان. نه برد و نه آورد، محکم زد توی گوش محمود! محمود خواست جوابش را بدهد، بابام نگذاشت. می­دانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم، برو بیایی دارد. هر جور بود قضیه را فیصله داد.

دختره، دو سه بار دیگر هم آمد در مغازه. محمود چیزی به­ا­ش نفروخت که نفروخت؛ می­گفت: «ما به شما بی­حجاب­ها، هیچی نمی­فروشیم.»

ساکنان ملک اعظم1، منزل شهید کاوه، ص4

 

 

 

 

باید مسائل ارزشى اسلام در جامعه‌ ما احیا بشود و مسأله‌ حجاب، یک مسأله‌ ارزشى است.

بیانات مقام معظم رهبری‌ در دیدار اعضای‌ شورای‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ زنان‌ و مسئولان‌ اولین‌ کنگره‌ حجاب‌ اسلامی، چهارم دی­ماه 1370


19. آسایشگاه سرقفلی دارد!

دزفول بودیم که زنگ زد گفت: اگر امکان دارد به تهران بیایید با شما کار دارم.

من هم دو سه روزی مرخصی گرفتم و به تهران رفتم.

گفت: آسایشگاهی که من در آن هستم، در طبقه دوم ساختمان است و من می­خواهم به طبقه اول منتقل شوم.

تعجب کردم. گفتم: شما(تو بهتر نیست؟) یک سال در این آسایشگاه بیشتر نخواهی ماند، پس چه دلیلی دارد که می­خواهی به آسایشگاه طبقه اول بیایی؟

گفت: «این آسایشگاه مشرف به آسایشگاه دختران است؛ خوب نیست که نمازم باطل شود و مرتکب گناهی شده باشم. شما که مسئول خوابگاه را می­شناسی(یا می­شناسید؟)، از او بخواه تا مرا به طبقه اول منتقل کند.»

مسئول آسایشگاه در حالی که می­خندید با لحن خاصی گفت: آسایشگاه بالا کلی سرقفلی دارد! ولی به روی چشم؛ او را به طبقه اول منتقل می­کنم.

پرواز تا بی­نهایت، ص34، شهید عباس بابایی به روایت ستوان محمد سعیدنیا

 

 

 

حضرت عیسی× فرمودند: شما را بر حذر می­دارم از نگاه به نامحرمان؛ چرا که بذر شهوت را در قلب انسان می­کارد و او را به هر فتنه و فساد دیگری می­کشاند.

مستدرک، ج14، ص270 و بحار، ج14، ص325

 

 

 

 

 

 

 

 

 

20. استاد حجاب!

در جایی که بی­حجاب­ها بودند تدریس نمی­کرد. آنهایی هم که حجاب مناسبی نداشتند، حساب کار دستشان آمده بود؛ به احترام استاد هم که شده می­رفتند ته کلاس پشت سر بقیه می­نشستند تا حرف­های ایشان را بشنوند.

پدر تعصب نداشت؛ اما اجازه بی­بند و باری را هم نمی­داد.

یادمان شهید مطهری، ص56، از زبان فرزند شهید دکتر مجتبی مطهری، فروردین و اردیبهشت85

 

 

 

 

نه این‌که من بخواهم بگویم چادر، نوع منحصر است، نه؛ من می­گویم چادر بهترین نوع حجاب است؛ یک نشانه‌ ملى ماست؛ البته می­توان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همین­جا هم بایستى آن مرز را- که عدم تاثیر پذیری از غرب است- پیدا کرد.

بیانات‌ مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای‌ شورای‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ زنان‌ و مسئولان‌ اولین‌ کنگره‌ حجاب‌ اسلامی، چهارم دی­ماه 1370

 


 

21. دیگر بهانه­ای نیست!

فاطمه، زمانی هم که برای کمک به مجروحان می­رفت حجابش کامل بود. دستش دستکش می­گذاشت تا تماس کمتری با نامحرم داشته باشد.

توی کیفش همیشه مقنعه و جوراب اضافه بود! اینها را به عنوان هدیه به خانم­هایی می­داد که برای بدحجابی­شان، نداشتن مقنعه و جوراب ضخیم را بهانه می­کردند.

 

خاطره­ای از شهید فاطمه رضایی، چهار فصل عشق، ص64، کنگره سرداران خراسان

 

 

خواهرم! از بی­حجابی است اگر عمر گل کم است؛ نهفته باش و همیشه گل باش. (شهید حمیدرضا نظام)

منبع: دفتر تحقیق و پژوهش بنیاد شهید انقلاب اسلامی


22. به اندازه بضاعتمان!

وضعیت حجاب زنان سوریه ناراحتش کرده بود. نمی­توانست ببیند یک کشور اسلامی به چنین روزی افتاده باشد.

گفت: نباید بی­تفاوت باشیم. نامه­ای انتقادی نوشت و اولش را با این آیه شروع کرد: «إن الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم...». داد دست یکی از مسئولان سوری.

زین­الدین معتقد بود به هر میزان که از دستمان بر می­آید باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم.

با یاران سپیده، ص61

 

 

 

 

آمارها واقعاً وحشت­انگیز است. در هر شش­ثانیه، یک تجاوز به عنف در کشور امریکا صورت مى‏گیرد!

ببینید چقدر مسأله عفّت مهم است و وقتى بی­اعتنایى شد، قضیه به کجا مى‏رسد!

بیانات مقام معظم رهبری در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلاد کوثر، 30مهرماه 1376

 


23. حرف حساب!

وسط کلاس، دختر دانشجویی که سر و وضع مناسبی نداشت بلند شد و شروع کرد به انتقاد از حجاب و تمجید از فرهنگ برهنگی غرب. استاد هم داشت از او دفاع می­کرد!

جای تحمل نبود؛ محمدعلی بلند شد و شروع کرد به اعتراض. می­گفت: «این خانم از مسائل بی­اطلاع است و دارد مزخرف می­گوید! شما هم که استاد هستید و دارید معلم تربیت می­کنید، دارید از حرف­های بی­حساب و کتاب او دفاع می­کنید؟ این­جا دانشسراست یا رقاص­خانه؟!»

بعد به نشانه اعتراض از کلاس زد بیرون.

سیره شهید رجایی، ص46، سید کاظم نائینی

 

 

 

 

آن استادى که اگر دختر دانشجو با حجاب اسلامى و به صورت محجبه در مراحل آموزش حضور پیدا کند، به او اهانت می­کند؛ این استاد مجاز نیست که در دانشگاه حضور داشته باشد. علمى که آن استاد به این دانشگاه خواهد داد، علمى نیست که در خدمت کشور و در جهت ارزش­هاى مطلوب براى این ملت فداکار به کار بیاید.

مقام معظم رهبری در دیدار با فرزندان شاهد، اساتید و دانشجویان تربیت مدرس، 13خرداد 1370


24. از خودت شروع کن!

من و شهیدان رجایی و باهنر، مسئولیت کمیته فرهنگی یکی از احزاب را بر عهده داشتیم.

قرار شد افراد جدیدی را نیز شناسایی کرده و برای همکاری به این کمیته دعوت کنیم.

دوستان، فرد معروفی را پیشنهاد دادند اما شهید رجایی با او مخالفت کرد. می­گفت: «کسی که همسرش حجاب مناسبی ندارد، چگونه می­تواند در برنامه­ریزی فرهنگی دخالت مؤثر و مثبتی داشته باشد؟!»

 

راوی(به روایت از بهتر نیست؟) جلال الدین فارسی، نزم افزار دولت عشق، بخش خاطرات

 

 

رسول خدا| فرمود: بهترین زنان شما، زنانى هستند که عفیف و پاکدامن هستند و در برابر شوهر تسلیم و هماهنگ می­باشند.

مستدرک­الوسائل، ج14، ص159


25. کیش و مات!

در کلاس جامعه­شناسی، پروفسوری را برای تدریس آورده بودند که اعتقادی به حجاب نداشت. یک بار، دو ساعت در مذمت حجاب صحبت کرد و این واجب اسلامی را نفی کرد! سال­های قبل از انقلاب بود و کمتر کسی جرأت اعتراض داشت.

صحبت­های استاد که تمام شد، احمد از جا برخاست و گفت: استاد! اجازه بدهید در ازای دو ساعتی که حجاب را زیر سؤال بردید، ده دقیقه هم من صحبت کنم.

در همان ده دقیقه، فلسفه حجاب را به طور خلاصه توضیح داد. صدای دست­زدن و تشویق دانشجوها که بلند شد، پروفسور فهمید حرف­های دو ساعته­اش چقدر تأثیر داشته است!

دکتر حسین رحیمی برادر شهید سید احمد رحیمی، کتاب مهر تا مهر، ص15، نشر ستاره­ها

 

 

 

مسأله‌‌ حجاب‌ را مورد تهاجم‌ تبلیغاتی‌ قرار دادند تا شاید ما را از میدان‌ خارج‌ کنند. علی­رغم‌ تبلیغات‌ آنها، ایران‌ اسلامی‌ و زن‌ مسلمان‌، پایبندی‌ خود را به‌ مسأله‌ حجاب، با قدرت‌ و قاطعیت حفظ کرده است.

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروهی‌ از زنان‌ پزشک‌ سراسر کشور، 26دی­ماه 1368

 


26. معلم قرآن نمی­خواهم!

واقعاً از او انتظار نداشتم. وقتی از دفتر مدرسه مرا خواستند و گفتند احمد این کار را کرده، داشتم شاخ در می­آوردم! او بچه بدی نبود؛ به مسائل مذهبی علاقه نشان می­داد.

با ناراحتی رفتم سراغش و پرسیدم کلاس قرآن را چرا به هم ریختی؟

گفت: «اگر قرار است یک زن با سر برهنه بیاید و قرآن درس بدهد، نیاید بهتر است! اینها دروغ می­گویند؛ اهل قرآن نیستند.»

غربت سبز، ص92، شهید احمد یزدی

 

 

 

 

ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو روسری­های بلند خود را بر خویش بپیچند.

احزاب/ 59


27. چهره به چهره!

می­گفت: «باید افتخار کنی که در فضای غیردینی طاغوت، حجابت را رعایت می­کنی!» یک کارتن کتاب مسأله حجاب استاد مطهری را خرید و گذاشت خانه. گفت: «حالا باید روی دوستانت هم کار کنی.»

کتاب­ها را یواشکی به بعضی از دوستانم دادم تا بخوانند.

هشت نفر از همکلاسی­هایم تصمیم گرفتند که حجابشان را درست کنند! یکی­شان دختر رئیس کلانتری بود. مدیر فهمید. صدایم زد و گفت: اگر دختر درس خوانی نبودی، همین الآن از مدرسه بیرونت می­کردم.

یادمان شهدای دولت جمهوری اسلامی ایران، شماره10، شهریورماه 1385، ص70

شمسی کلانتری(خواهر شهید)

 

 

زنان مسلمان ما باید بدانند که امروز سنگربان ارزش­های اسلامی در برابر وضع جاهلی دنیای غرب هستند.

مقام معظم رهبری در دیدار با پرستاران، همزمان با میلاد حضرت زینب÷، 22آبان­ماه 1370

 

 

 

 

 

 

 

 

 


28. حنابندان!

محمد، هم به خاطر درسش و هم برای خطش خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبان­ها افتاده بود. خیلی از بچه­های مدرسه دوست داشتند با او دوست بشوند. دور و برش همیشه شلوغ بود.

یک روز که آمد، دیدم دست­هایش را حنا بسته است! تعجب کردم.

به مسخره گفتم: محمد! این دیگر چه کاری است؟!

گفت: «این طوری کردم که از شرّ این دختر مدرسه­ای­ها راحت شوم؛ بگویند این پسر، اُمّل است و کاری به کارم نداشته باشند.»

یادگاران16، کتاب رهنمون، ص14

 

 

 

عفاف مخصوص زنان نیست؛ مردان هم باید عفیف باشند.

بیانات مقام معظم رهبری در همایش بزرگ خواهران در ورزشگاه آزادى به مناسبت جشن میلاد کوثر، 30مهرماه 1376


29. مدال افتخار!

اولش که قبول نمی­کرد! با اصرارهای من، بالاخره راضی شد ازدواج کند.

معیارهایی برای انتخاب همسر داشت. دلش می­خواست همسرش باایمان باشد. می­گفت: «مادرجان، زنی می­خواهم که باخدا باشد. دوست دارم در خیابان طوری باشد که به حجابش افتخار کنم.»

کاش با تو بودم، ص125، راوی (به روایت از بهتر نیست؟) طاهره مرادنژاد(مادر شهید سیداحمد موسوی­نژاد)

 

 

 

 امام صادق× فرموده­اند: مؤمنین کفو یکدیگرند، همسر کفو و همشأن، آن است که با عفت باشد.

مکارم الأخلاق، ترجمه میرباقرى، ج1، ص389

 

 


30. چادر جهاد!

آمده بود مرخصی. داشتیم درباره منطقه حرف می­زدیم. لابه­لای صحبت گفتم: کاش می­شد من هم همراهت به جبهه بیایم! حرف دلم را زده بودم.

لبخندی زد و پاسخی داد که قانعم کرد. گفت: «هیچ می­دانی سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده­تر است؟! همین که حجابت را رعایت کنی، مبارزه­ات را انجام داده­ای.»

کاش با تو بودم، ص42، راوی(به روایت از بهتره) همسر شهید محمدرضا نظافت

 

 

 

خواهرم! زینب‏گونه حجابت را که کوبنده‏تر از خون من است حفظ کن.

شهید محمدعلی فرزانه

منبع: دفتر تحقیق و پژوهش بنیاد شهید انقلاب اسلامی

 

بعله !!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد 1389 ساعت 16:19 شماره پست: 519

فرج‌الله سلحشور در گفت‌وگو با خبرنگار باشگاه خبری فارس «توانا» اظهارداشت: تنها راه اثرگذاری سینما و سینماگران در امر حجاب، اعتقاد و ایمان کامل عوامل تولید، کارگردان و بازیگران به حجاب است که باید به آن عمل کنند.
وی نقش زنان بازیگر در سینما را بسیار موثر دانست و خاطرنشان کرد: زنان بازیگر به دلیل داشتن شهرت به عنوان الگوی زنان و دختران جامعه مطرح هستند، اما وقتی زنی که در فیلم نقش زن محجبه را بازی می کند و مردم او را به صورت بدحجاب در جامعه می‌بینند و گهگاه عکس‌ها و تصاویر برخی از آنان با پوشش و حجاب بسیار بد منتشر می‌شود، باعث بدبینی مردم نسبت به زنان با حجاب می‌شود.

*در اکثر فیلم‌ها نقش‌های مثبت و باهوش را به زنان بدحجاب می‌دهند

وی ادامه داد: در اکثر فیلم‌ها نقش‌های مثبت، زیرک و باهوش را به زنان بدحجاب می‌دهند و نقش‌های معمولی، منفی، بیچاره، توسری‌خور و عقب‌مانده را به زنان باحجاب و چادری می‌دهند که این موضوع در ترویج بدحجابی بسیار مؤثر است.
کارگردان سریال «یوسف پیامبر» تأکید کرد: حجاب یک مسئله اعتقادی است؛ انسانی که خود اعتقاد به حجاب ندارد، نمی‌تواند به حجاب و ترویج آن کمک کند و اگر به ظاهر هم کاری کند مردم از او نمی‌پذیرند و از او می‌خواهند اول دین و اعتقاد خود را درست کند، بعد مروج امر دین و حجاب شود.

* مسئولان اصرار دارند که عنوان رسانه ملی، سینمای ملی گفته شود اما از کلمه اسلامی استفاده نشود

سلحشور با اشاره به نقش بسیار مهم دانشگاه‌های هنر در تربیت هنرمندان و بازیگران مؤمن و معتقد افزود: در دانشکده‌های ما آنطور که حضرت امام خامنه‌ای می‌فرمایند؛ دانشگاه باید اسلامی باشد و ما فیلم اسلامی لازم داریم، اما مسئولان امر و برخی هنرمندان اصرار دارند که دانشگاه هنر، اسلامی نباشد و مسئولان فرهنگی ما از اینکه کلمه اسلام را در مورد دانشگاه‌ها و فیلمسازها و هنرمند‌ها به کار ببرند، اکراه دارند.
وی با اشاره به سخنان حضرت امام‌خمینی‌(رحمةالله‌علیه) که تلویزیون باید دانشگاه اسلامی باشد، افزود: من خود شاهد هستم که بعضی مسئولان اصرار دارند که عنوان رسانه ملی، سینمای ملی، سینمای ایران گفته شود و اصرار دارند که کلمه اسلامی در مورد آنها به‌کار نرود.

*هنوز تعریف اسلامی از فیلمسازی اسلامی در جامعه هنری ارائه نداده‌ایم

این کارگردان پر سابقه علت این مسئله را ورود فرهنگ سینما از غرب دانست و افزود: غربی‌ها برای ما سینما را بی‌دینی و بی‌بند‌باری و ریشه آن را اومانیسم و ماتریالیسم (انسان محوری و ماده‌گرایی) تعریف کرده‌اند و ما نیز آن فرهنگ غلط را بی‌کم و کماست در داخل کشور ترجمه کرده و اجرا می‌کنیم.
وی با اظهار تأسف از این که در حال حاضر این فرهنگ در دانشگاه‌ها به طور مرتب تدریس و ترویج می‌شود و ما هنوز تعریف اسلامی از فیلمسازی اسلامی و معنوی در جامعه هنری و سینمایی ارائه نداده‌ایم، تاکید کرد: باید سینما و دانشگاه اسلامی را تعریف کنیم تا مسئولان وادار شوند به سمت دانشگاه اسلامی، هنر اسلامی و سینمای اسلامی حرکت کنند و چون تعریفی روشن در این موضوع نیست طبق رویه‌ها و اشتباه سابق حرکت می‌کنند.
سلحشور بیان کرد: رهبر معظم انقلاب بارها با هنرمندان صحبت کرده‌اند اما چون اکثر سینماگران با مبانی اسلامی و دینی اصیل بیگانه هستند، باز در زمین و طراحی‌های غرب بازی می‌کنند.
وی گفت: به غیر از تعداد انگشت شمار آثار مثبت که تولیدات سالم و فاخر ما هستند، اکثر فیلمسازها در جهت اهداف غرب و اسکار و هالیوود و کمپانی‌های صهیونیستی حرکت می‌کنند.
سلحشور با انتقاد از عملکرد مسئولان در نپرداختن به مسئله فرهنگ در سینما گفت: دولت برای حل و ساماندهی مشکل اقتصادی 200 کارشناس اقتصادی را دور هم جمع می‌کند تا راهکاری پیدا کند، اما تا به امروز چنین حرکتی که از کارشناسان هنر و هنرمندانی که اسلام‌شناس و آگاه به اسلام هستند، برای تبیین و ایجاد سینمای اسلامی و حل مشکل فرهنگی سینما انجام نداده است.

* به متخصصانی که اسلام را می‌شناسند بودجه دهند تا درباره حجاب فیلم فاخر بسازند
این کارگردان پرسابقه سینما در پایان پیشنهاد کرد: در بخش فیلمسازی، متخصصانی که اسلام را می‌شناسند جمع شده و بودجه و امکانات لازم را در اختیارشان بگذارند و بخواهند که مثلا در مورد حجاب فیلم فاخر بسازند، نه اینکه به فلان زن فیلمساز که کارنامه‌اش در ترویج فمینیسم روشن بوده، چون زن است پیشنهاد ساخت فیلم در مورد حجاب دهند.

 
  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو تیر89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۸۹، ۰۹:۴۴ ق.ظ


بازار - سیاست و حجاب !!
+ نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم تیر 1389 ساعت 8:44 شماره پست: 488

 

چند ماه بعد از روی کار آمدن دولت نهم و عدم استقبال رئیس جمهور منتخب از دخالت ها و اعمال نظرهای بعضی از طیف ها ی سنتی ، خبر تحیر آوری در نشریات آن ایام منتشر گردید . اخباری موثق حکایت از تشکیل جلسه محرمانه شورای مرکزی جمعیت موتلفه با اعضای حزب مشارکت داشت . نمایندگانی نیز از سازمان مجاهدین انقلاب به عنوان میانجی در این جلسه شرکت داشتند . جالب آن که سازمان مجاهدین از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، نامشروع تلقی شده بود و البته نباید فراموش کرد که جمعیت موتلفه همواره بیشترین ادعا را در تبعیت از علما و روحانیت به خصوص تشکل جامعه مدرسین داشته است .

محتوای این جلسه محرمانه ماند اما بلافاصله بعد از این اتفاق ، هجمه تبلیغاتی گسترده ای از سوی وابستگان حزب مشارکت بر ضد برنامه ها و رویکردهای دولت نهم شکل گرفت . از طرف دیگر تهران شاهد اجتماع جمعی از خانواده های شهدا و بازاریان متدین بود که خواستار مقابله جدی دولت با مقوله بدحجابی بودند . کسی هم آن روز نپرسید که این جمعیت دلسوز در تمام شانزده سالی که باورهای اعتقادی مردم به سخره گرفته می شد چه واکنشی از خود نشان داده اند ؟ احمدی نژاد برای فرار از این بازی سیاسی ، طرح ورود خانواده ها به استادیوم های ورزشی را عنوان کرد که البته بهانه ای دیگری به دست مخالفان باج ستان داد .

اواخر عمر دولت نهم محمد جواد لاریجانی که مغز متفکر جریان باصطلاح راست است در سخنانی اعلام داشت : طیف اصول گرا ؟! چاره ای جز حمایت از احمدی نژاد ندارد . البته ایشان هم باید تعامل ! خود را با گروه های اصول گرا بیشتر کند .

چند ماه بعد از روی کار آمدن دولت دهم و درست از زمانی که طرح مالیات بر ارزش افزوده ، وارد فاز عملیاتی گردید یک بار دیگر لزوم برخورد جدی دولت با مقوله بدحجابی به مسئله اصلی کشور بدل شد . این تقارن البته بی ارتباط با عزم جدی دولت برای کنار زدن جاسبی از اریکه مدیریت دانشگاه آزاد نیز نبود . جاسبی تا چندی پیش از اعضای مرکزی حزب بازار یعنی جمعیت موتلفه محسوب می شده است . حمایت های بادامچیان به عنوان نماینده این طیف در مجلس از طرح نامشروع وقف دانشگاه آزاد را نمی توان در این تحلیل مد نظر قرار نداد .

احمدی نژاد این بار برای فرار از این نمایش ، اصل برخورد میدانی با معضل بدحجابی را زیر سوال برد که باز هم  . . . .

نگاهی گذرا به وضعیت اسفناک بی حجابی در سطح شهرهای بزرگ به خصوص تهران و کرج و نیز توجه به توانایی ها ، باورها و سوابق نیروی انتظامی نشان می دهد که حل این معضل توسط این نیرو به طنزی بیش شباهت ندارد .  کمترین توجه به سطح معابر شلوغ شهر تهران حتی در زمانی که طرح تبلیغاتی و پرسر و صدای امنیت اجتماعی در حال اجرا بود ثابت می کند عزم جدی برای مقابله با مظاهر ناامنی و فساد به استعدادی بیش از آن چه در چنته این نیرو است نیاز دارد .  

 
موسوی خوئینی ها یا هاشمی رفسنجانی ؟!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم تیر 1389 ساعت 8:49 شماره پست: 487

 

پاسخی برای فایل صوتی سردار مشفق

 

در پی توزیع فایل صوتی منتسب به فردی با نام مستعار سردار مشفق که حاوی اتهاماتی به برخی از شخصیت های سیاسی در جریان فتنه ۸۸ بود اخیرا پاسخی به دستم رسیده که نکاتی قابل توجه را مورد بررسی قرار داده است . به دلایلی خاص بابت انتشار این پاسخ خوشحال شدم و لازم دیدم متن آن را که از سوی مدیران سایت سابق نوسازی تنظیم گردیده خدمت علاقمندان ارائه دهم . لازم به توضیح است که این سایت چندی پیش به اتهام زیر سوال بردن رفتار شخصی سید حسن فرزند حاج احمد خمینی و سکته ناگهانی حجت الاسلام توسلی !! مورد پیگرد قرار گرفته بود .

به جاست از دوست هوشمندم میم ف بابت زحمتی که در ارسال این متن متحمل شده تشکر کنم . ادامه مطلب را بخوانید :



جوابیه به فایل صوتی مشفق در مودر وقایع انتخاباتی و وزارت اطلاعات


به گزارش"سرویس خارج نفت اویل نیوز"، چندی پیش یک فایل صوتی در سطح جامعه پخش شد که در آن فردی که خود را "مشفق" معرفی می کرد، به تحلیل مسایل روز می پرداخت.

وی در بخشی از این فایل صوتی، سخنانی درباره "محمدحسین نوبختی" مدیرمسئول سایت نوسازی ایراد کرده است که تحریریه این سایت امروز توضیحاتی درباره این فایل صوتی منتشر و نسخه ای از این توضیحات را به شبکه خبری صنعت نفت ارسال نموده است که متن کامل آن به شرح زیر است:


"بسمه تعالی


زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم، ای دل کسی گمراه نیست

بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ورنه لطف شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست


کثرت توزیع فایل صوتی فردی که خود را "مشفق" می نامد و مکتوب شدن مطالب این فایل در برخی جراید، چاره ای جز پاسخگویی در قالب اشاره به بخشی از مطالب خلاف واقع سخنان آقای "ع.ض" که درفایل صوتی مذکور، خود را مشفق معرفی می کند، برای دست اندرکاران "سایت خبری تحلیلی نوسازی" باقی نمی گذارد.

1- ادعای نامبرده درباره بازجویی از آقای "محمدحسین نوبختی" مدیرمسئول سایت نوسازی کذب است.

2- آقای (ع.ض) مشفق که در فایل صوتی مذکور سعی در جلوه دادن خود به عنوان یک مسئول بلندپایه امنیتی دارد، نیروی دسته چندم یک قرارگاه موازی اطلاعاتی است و در هیچ مقطعی از دوران 31 ساله نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در وزارت اطلاعات مشغولیتی به هر عنوانی نداشته اند.

3- ادعای ایشان درخصوص بازداشت مدیرمسئول سایت نوسازی توسط قرارگاهی که ایشان از آنجا حقوق می گیرد، به هیچ عنوان صحت ندارد و مدیرمسئول سایت نوسازی در پی جنجال رسانه های چپ و راست درخصوص خبرهای منتشره درباره "سیدحسن مصطفوی"، توسط شعبه 12 دادسرای کارکنان دولت و امور رسانه واقع در میدان 15 خرداد، احضار و دفاعیات و اسناد و مدارک موجود درباره خبرهای منتشره به صورت کتبی تقدیم بازپرس شعبه مذکور گردید و در نهایت با توجه به مستندات ارائه شده و با تشخیص بازپرس محترم، پرونده در مرحله بازپرسی مختومه و حتی به دادگاه نیز ارائه نگردید.

لازم به ذکر است جناب آقای مشفق می توانند با ارائه دقیق گردش کار ادعای خود مبنی بر اینکه آقای "محمدحسین نوبختی" با درخواست ایشان بازداشت گردیده اند و توسط ایشان بازجویی شده اند، به دفاع از حیثیت خود بپردازند. کما اینکه مسئولان بالادستی ایشان و فرمانده محترم قرارگاه به خوبی نسبت به کذب بودن گفته ایشان در این زمینه آگاهی دارند؛ جالب آنکه مدیرمسئول سایت نوسازی در همان مقطع زمانی بصورت ویژه توسط یکی از مقامات عالی رتبه منتسب به قرارگاه مذکور درخصوص تشخیص به موقع و دقت در انتشار اخبار مربوط به آقای سیدحسن مصطفوی مورد تقدیرهای بی نظیری قرار گرفتند.

4- قطعا میانگین مدارک تحصیلی اعم از حوزوی و دانشگاهی گردانندگان سایت نوسازی به شرح 11 نفر (فوق لیسانس حقوق(2نفر)، لیسانس ادبیات انگلیسی، فوق لیسانس مدیریت، دانشجوی دکترای علوم سیاسی، لیسانس علوم سیاسی، سطح 3 حوزوی، دیپلم، لیسانس فقه و حدیث، کارشناسی مکانیک و فوق لیسانس علوم سیاسی) از میانگین دانش و مدارک تحصیلی قرارگاه جناب آقای (ع.ض) مشفق بالاتر است و اشاره ایشان در یادکردن از گردانندگان سایت نوسازی، با این عبارت که "این ها به زور دیپلم گرفته اند"، کذب است.
گفتنی است تنها فرد دارای مدرک دیپلم در گردانندگان سایت نوسازی نیز با معدل بالای 18.5 در رشته ریاضی موفق به اخذ دیپلم شده است و کارنامه تحصیلی ایشان نیز آماده ارائه به قرارگاه مذکور جهت برابری با معدل دیپلم جناب آقای (ع.ض) مشفق می باشد.

5- ادعای ایشان درباره تاثیرگذاری آقای "مصطفی تاج زاده" (از رهبران اصلی آشوب های اخیر و از مخالفان سرسخت نظام جمهوری اسلامی ایران و ولایت مطلقه فقیه) درباره افشاگری رسانه ای صورت گرفته درخصوص آقای "سیدحسن مصطفوی" در سایت نوسازی، کذب بوده و ساخته و پرداخته اذهان متوهم است.

لازم به ذکر است مدیرمسئول سایت نوسازی با شرکت در دو جلسه مناظره با آقای مصطفی تاج زاده با موضوع احتمال حمله آمریکا به ایران و مسائل پیرامون، به دفاع از نقطه نظرات خود در این زمینه پرداخته اند که هر دوی این جلسات در انظار عمومی ، یکی در نمایشگاه مطبوعات در حضور 50 الی 60 نفر و با توجه به پایان نیافتن مناظره، ادامه آن در محل سازمان مجاهدین و با حضور برخی از حضار جلسه اول مناظره برگزار گردیده است که در نهایت مناظره مذکور با ارائه نظرات طرفین و عدم توافق در قبول مواضع مطرح شده پایان پذیرفت و لذا دست اندرکاران سایت نوسازی از آقای (ع.ض) مشفق می خواهند مدارک و مستندات خود نسبت به ارتباط موضوع مناظره و مطالب مطرح شده در آن و ادعای القای آقای تاج زاده به مدیرمسئول سایت نوسازی جهت حمله به سیدحسن مصطفوی را در اختیار افکار عمومی قرار دهند.

6- با توجه به سابقه شیطان در مخلوط کردن راست و دروغ در طول تاریخ و در نهایت بهره برداری ناصواب از تداخل مذکور، اینجانبان سخنان آقای (ع.ض) مشفق در ارائه مطالب دروغ و آدرس های غلط در لابه لای بیان حقایق آشکار در پرده ای (از جمله اشاره به اقدامات انحرافی آقایان علی لاریجانی و محمدباقر قالیباف در دفاع از میرحسین موسوی) را در ادامه حرکت شیطان و البته با اهداف از پیش تعیین شده ای مانند:

الف. فرافکنی جهت عدم پاسخگویی به مقامات عالیرتبه نظام و فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نسبت به ضعف عملکرد و برخی کوتاهی ها و همراهی های صورت گرفته با عوامل فتنه های اخیر توسط بعضی محافل اطلاعاتی – امنیتی.

ب. ارائه آدرس های غلط جهت منحرف کردن افکار امت حزب الله و دلسوزان انقلاب از مرکز هدایت کننده فتنه اخیر به آدرس های انحرافی مانند رهبر فکری، معنوی و راهبردی بودن آقای موسوی خوئینی ها در فتنه های اخیر در حالیکه ایشان تنها در بخشی از دهه70 یکی از چند رهبر جریان اصلاحات بودند و در دهه 80 تبدیل به یک عنصر فرعی گردیدند.

البته با توجه به دشواری القای چنین ادعای مضحکی به افکار امت حزب الله که با حضور در حماسه بی نظیر 9 دی و سردادن شعارهای کم سابقه ای علیه "حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی" و حمل انواع و اقسام پلاکاردهایی با همین مضمون، مرکز فتنه را شناسایی کرده بودند، آقای مشفق با بیان چندپهلوی مواضع خود در این خصوص و بعضا مقداری همراهی با افکار امت حزب الله، بصورت کاملا برنامه ریزی شده اقدام به تحریف واقعیت های موجود فتنه های عمیق اخیر نموده اند.

ج) تطهیر میرحسین موسوی و ارایه آدرس غلط عدم برنامه ریزی قبلی نسبت به حضور نامبرده با بیان این نکات که «میرحسین موسوی هدفش از کاندیداتوری در این انتخابات فقط بیان نظرات و دیدگاه های مدیریتی بود که نتیجه جلسات 10 ساله اش با گروه مطالعاتی که به همین منظور تشکیل شده، بوده است.

میرحسین موسوی دارای افکار و مواضع متفاوت از دوم خردادی هاست و دوم خردادی ها اعتقاد داشتند که میرحسین موسوی یک اصولگراست و حرف های او با احمدی نژاد یکی است و ایشان فقط به دنبال تریبونی جهت ارایه جزوه "زیست مسلمانی" خود بود که راهبردهای میرحسین موسوی و تیم مطالعاتی اش شامل دو پسر شهید بهشتی، دکتر فاتح، دکتر بهزادیان نژاد و... در آن جمع آوری شده و حضور میرحسین موسوی در انتخابات مستقل و بدون هماهنگی اتاق فکر فتنه بوده و موجبات برآشفته شدن افرادی از قبیل بهزاد نبوی، موسوی خویینی ها، موسوی بجنوردی، سید محمد خاتمی، مجید انصاری و محمد رضا خاتمی را فراهم آورده است».

حال آنکه براساس مستندات موجود برنامه ریزی حضور آقای میرحسین موسوی دو سال قبل از انتخابات و با اجماع سران جریان های تاثیرگذار دوم خردادی و برخی از اصولگرایان صورت پذیرفته و با نیم نگاهی به سرفصل های بیشمار عملیات های روانی و برنامه های حساب شده و حرفه ای پیاده شده در ستاد وی میتوان به حضور یک عقبه کارشناسی طولانی مدت جهت طرح ریزی برنامه های فوق پی برد.

7- ارایه این نقل قول از آقای سید حسن مصطفوی خطاب به مقام معظم رهبری که «این ردای رهبری را برگردانید به بیت امام (ره)» و انتساب نقلی به مقام معظم رهبری که «آقای سید حسن این را به شما هم گفته اند» و بعد این نتیجه گیری که سید حسن این مطلب را به خود آقا هم گفته اند، یادآوری این نکته را به این برادر ضروری می نماید که با در نظر گرفتن حداقل عقل و شعور و ذکاوت سیاسی برای جناب آقای سید حسن مصطفوی، انتساب نقل قولی با این شدت از بلاهت به ایشان، بیشتر به لطیفه می ماند و البته دروغ بستن به مقام معظم رهبری نیز در این مورد پیگیری مسوولین ذی ربط و دلسوزان نظام را به همراه خواهد داشت.

8- اشاره ایشان به این نکته راجع به هیات های مذهبی که «امروز جوان ما در هیات گریه میکند، عزاداری می کند، خودش را برای امام حسین خونین و مالین می کند و بعد ترک موتور بعد از هیات دختربازی می کند» به نظر اینجانبان وجه دیگری از توهمات ایشان و توهین به دستگاه و گریه کنان حضرت سیدالشهدا(ع) است و تذکر این نکته به ایشان که بعد از هیات در ساعت 11 الی 12 شب و با صورت خونین و مالین امکان دختربازی در هیچ یک از خیابان های تهران و سایر شهرهای کشور فراهم نیست و در ضمن خوب است ایشان بدانند که این روزها از صدقه سر فرهنگ رفاه زدگی اشاعه داده شده در جامعه، دختر خانم های مدنظر ایشان هیچگونه محلی به موتور هوندا 125 بچه هیاتی ها نمی گذارند و باز هم خوب است ایشان مطلع باشند قوانین خاص و خدشه ناپذیری در دستگاه سیدالشهدا (ع) برقرار است و غیرت حضرتش توهین به جوانان عزادار و گریه کنندگان عزایشان را برنمی تابد و بهتر است ایشان هرچه زود حداقل در این مورد توبه نموده و افکار عمومی جامعه را نسبت به اذعان به اشتباه خود آگاه سازند.

9- اشاره ایشان به این نکات در خصوص روز 13 آبان که "اینها در 13 آبان 4 الی 5 هزار نفر را حداکثر آوردند در خیابان که 80 درصدشان همین دخترهای فاسد توی خیابان ها، اراذل و اوباش و ضدانقلاب بودند، بر اساس بررسی های اطلاعاتی ما، من تحلیل را برای شما ارائه نمی دهم، در تهران ما بیش از 1400- 1200 خانواده نفاق داریم؛ یعنی خانواده هایی که بچه هایشان منافق بودند و اعدام شدند، این ها همیشه در اغتشاشات و جریانات اخیر فعال هستند، خودشان و اطرافیانشان، فقط ما در تهران نزدیک به یک میلیون و دویست هزار نفر اتباع بیگانه داریم مانند افعانی ها که این ها در تمام مراسم علیه نظام حضور دارند با اعوان و انصارشان"؛

ذکر این نکات را می طلبد که اولا دخترهای بعضا بدحجابی که در خیابان های تهران در تردد هستند فاسد نیستند و فقط متاسفانه در امر خطیر حفظ کامل حجاب خود دچار کوتاهی اند؛

ثانیا دخترهای معترض و اغتشاشگر روز 13 آبان نیز فاسد نیستند و جوان های رشید، صاحب آبرو و برومند ایران عزیزند که متاسفانه در این مقطع از زمان مسیر اشتباهی را طی می کنند و مسئولین ذی ربط می بایست با دلسوزی و برنامه ریزی دقیق افکار آنان را از چنگال رسانه های بیگانه برهانند و نه این که آنها را دختران فاسد خطاب کنند.

ثالثا اکثر خانواده های منافقین اعدام شده در اول انقلاب از خانواده های وفادار به انقلاب هستند مانند مسئولین خدمتگزار حضرات آیات جنتی، محمدی گیلانی و ... .

رابعا گویا ایشان دیواری کوتاه تر از برادران دینی افغانی ما پیدا نکرده اند که می فرمایند «این ها خودشان و اعوان و انصارشان در تمامی اغتشاشات حضور داشتند» که البته ایشان به عنوان یک مسئول بلندپایه امنیتی که به ادعای خنده¬دار خودشان این آمار و اطلاعات دست اول فوق محرمانه(!!؟) را خدمت مقام معظم رهبری ارائه کرده اند(!) لابد سعی بر آن دارند که جمعیت حاضر شده در اردوکشی های خیابانی اغتشاشگران بعد از انتخابات را با یک روش پیچیده اطلاعاتی به کشور افغانستان نسبت دهند!!؟

10- بیان ادعای ارتباط آقای سید محمد خاتمی با سرویس های اطلاعاتی بیگانه و در راس آن MI6 در جایی به صورت زیرشاخه آقای محمدعلی ابطحی و در جایی دیگر به صورت سرحلقه ارتباط با سرویس های اطلاعاتی بیگانه به شکل تنگاتنگ و با حرکت کامل در نقشه طراحی شده آن ها در دوران 8 ساله ریاست جمهوری ایشان و در کنار بیان این که آقای سید محمد خاتمی دارای روابط نامشروع اخلاقی و مسائل شنیع اخلاقی هستند و وضعیت خرابی در این مقوله دارند به نظر اینجانبان بخشی دیگر از توهمات آقای (ع-ض) مشفق و توهین به نظام، مقام معظم رهبری و مردم است و اینجانبان ضمن انزجار از بی اخلاقی ها، بی بند و باری های سیاسی و خروج از حدود شرع مقدس اسلام در جای جای سخنرانی مذکور، ایشان و سایر اعضای محفل امنیتیشان را به بازخوانی و اجرای فرمایشات مقام معظم رهبری پیرامون اخلاق سیاسی به خصوص بیانات ارزشمند معظم له در خطبه های نماز جمعه 14 خرداد اخیر در حرم مطهر حضرت امام خمینی (ره) دعوت می کنیم.

11- ادعاهای ایشان مبنی بر اینکه:
الف) دولت اصولگرای آقای احمدی نژاد در وقایع اخیر خود را کنار کشید تا تیرها به مقام معظم رهبری بخورد
ب) اینکه احمدی نژاد غیر از خودش هیچ کس را قبول ندارد
ج) تاکید و بیان سه بار پشت سر هم این نکته از زبان دوم خردادی های مخالف میرحسین که "میرحسین همان احمدی نژاد است با این تفاوت که میرحسین عاقل است و احمدی نژاد عاقل نیست" با لحنی که حاکی از همراهی گوینده در این تحلیل است
د) اشاره به این که چرا آقای احمدی نژاد کسانی را در دولت به کار می گیرند که می دانند خلاف نظر مقام معظم رهبری است با اشاره به ماجرای معاونت اولی آقای مشایی (البته مقام معظم رهبری در نامه خودشان خطاب به آقای احمدی نژاد مرقوم فرموده بودند که این انتصاب موجب سرخوردگی بعضی از طرفداران شما را فراهم می آورد نه این که خودشان با این انتصاب مخالف بوده اند)

و) اشاره به این که احمدی نژاد به جهت اشتباهاتی که در چند سال اخیر انجام داد و ضعف عملکرد بهانه خوبی در دست اصلاح طلبان در وقایع اخیر جهت براندازی ولایت داد، در کنار عدم اشاره به دستاوردهای دولت آقای احمدی نژاد در 4 سال اول که در بسیاری از سخنرانی ها، مقام معظم رهبری به آن اشاره فرموده اند و رعایت نکردن انصاف در قبال زحمات شبانه روزی دولت نهم و قراردادن آقای احمدی نژاد در پازل توهمات خود از فتنه های اخیر

مشام تحلیلگران سیاسی را نسبت به خاستگاه سخنان آقای (ع-ض) مشفق حساس می نماید، امید است که ایشان و سایر دوستانشان در حلقه اطلاعاتی- امنیتی موسوم به ... در سر آن نباشند که نظام مقدس جمهوری اسلامی را در پس تحلیل های شکل گرفته در تاریکخانه های خود دچار موضوعات امنیتی نظیر آنچه در قتل های زنجیره ای شکل گرفت نمایند.

سوره الشعراء - آیات 221 تا 227: "هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ■ تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ■ یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ■ وَالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ■ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ■ وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ■ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ
(آیا شما را خبر بدهم که شیاطین بر چه کسی فرود می آیند؟■ بر هر دروغزن گنه پیشه ای فرود می آیند ■{به اخبار آسمان} گوش فرا می دهند {اما اطلاعی حاصل نمی کنند} و بیشترشان دروغگویند ■ شاعران را مردم گمراه پیروی می کنند ■ از هر دری سخن می گویند و با اشعار اغراق آمیز خود، گاهی ناپسند را می ستایند و پسندیده را ناپسند جلوه می دهند و بیشتر خیالبافی می کنند و ناحق سخن می گویند ■ و آنان چیزهایی می گویند که خود عمل نمی کنند ■ مگر آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته نموده و خدا را فراوان یاد کرده و پس از آن که مورد ستم واقع شوند از خود {و دیگر مومنان} دفاع می نمودند و به زودی ستمکاران بدانند که به چه سرنوشتی باز خواهند گشت)"

در خاتمه از پروردگار متعال رهایی امت حزب الله از شر عمارهای دروغین را مسالت داریم.


تحریریه پایگاه خبری - تحلیلی نوسازی"
 

او می دوید و من می دویدم . . .

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم تیر 1389 ساعت 18:59 شماره پست: 486

 

نفر سمت چپ بسیجی شهید محمد گلدوی است که در جریان حادثه تروریستی مسجد جامع زاهدان عامل بمب گذار را در اغوش گرفت و پیکر مطهر خود را مانع شهادت ده ها تن از زنان و کودکان بی دفاع قرار داد . محمد گلدوی لقب فهمیده سیستان را دریافت کرده است . (ارسال عکس محمد صادق آقاپور)

 

 

 

 

محمد ریگی جنایتکار گروهک جندالشیطان که چند اسم مستعار دیگر را نیز یدک می کشید .

 

تو محمد نام داشتی ؛ او هم محمد بود .

تو هم جوان بودی ؛ او هم جوان بود .

تو هم شور و حرارت داشتی ؛ او هم شور و حالی داشت .

تو هم ریش داشتی ؛ او هم ریش ، گاهی نه اما محاسن داشت .

تو هم عملیات انتحاری انجام دادی ؛ کار او هم انتحار بود .

تو هم خواستی مورد رضای خدایت باشی ؛ او هم خواست با دلدارش معامله کند .

اما . . . ؛

تو سلاح داشتی ؛ او دستانش خالی بود .

تو می خواستی جان مردم را بگیری ؛ او خواست جان عده ای را نجات بدهد .

تو به افراد بی دفاع حمله کردی ؛ او به شبه رجلی که جعبه مهمات سیار بود .

تو مثل زن ها چادر به سر انداختی و به زن ها حمله کردی ؛ او مرد بود و مردانه مقابلت ایستاد .

تو مدتی بود که خودت را برای انتحار آماده کرده بودی ؛ او باید در یک آن تصمیم می گرفت .

او به مولای مستشهدین اقتدا کرده بود و در شب میلادش پر گشود ؛ تو به که اقتدا کرده بودی ، نمی دانم .

او عمری را سالم زیست و جوانی اش را پله پله تا خدا پیمود ؛ تو سال های سال دلال بد بختی جوان ها با افیون اعتیاد بودی .

تو به خانه خدا رحم نکردی ؛ او مدافع خانه خدا و میهمانانش بود .

او دشمن اصلی اسلام را صهیونیسم می دانست ؛ تو از کیسه کسانی خوردی که دلارهای نفتی شان وقف نابودی آرمان فلسطین است .

تو برای رسیدن به هدف ، وسیله سازش با کفار را توجیه می کردی ؛ او آماده نبرد با آمریکا بود .

تو به همراه خودت می خواستی دیگران را هم به کام مرگ بفرستی ؛ او تو را در آغوش گرفت تا فقط خودش پر پرواز پیدا کند .

تو خودت هم نفهمیدی چه کار کردی ؛ او معرفت داشت و فهمیدۀ سیستان لقب گرفت .

 
پارک نهج البلاغه !!
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم تیر 1389 ساعت 21:28 شماره پست: 485

 

به نظر شما تفکر یک مدیر فرهنگی در چه سطحی باید باشد که به این نتیجه برسد نام پارکی را بگذارد نهج البلاغه ؟! آن هم در یکی از بی بضاعت ترین مناطق فرهنگی تهران ٬ حوالی شهرک غرب !

اولش فکر کردم مشابه پارک های علمی فن آوری ٬ محلی برای تحقیقات مذهبی در معارف دین تاسیس شده است .

چقدر دلمان به این بازی ها خوش است . یک نام مذهبی انتخاب می کنیم و خیالمان راحت می شود که دین مان را به فرهنگ ناب تشیع ادا کرده ایم . چقدر همه چیز فرمالیته شده .

حالا بروید داخل پارک را ببینید . ذیل نام مبارک نهج البلاغه چه بزن و بکوب و اختلاط های ناموجهی که شکل نمی گیرد . چه پاتوقی شده برای سفیران خودباختگی و منادیان تغزل جسمانی !

تصور یک مدیر از کار فرهنگی چیست ؟ لابد فردا شاهد افتتاح شهربازی صحیفه سجادیه هم خواهیم بود !! الله اعلم .

 

هم قم خوبه هم کاشون رحمت به هر دوتاشون !

+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم تیر 1389 ساعت 18:13 شماره پست: 484

 

شنیده شده است یوسف صانعی قصد دارد دفتر به اصطلاح مرجعیت خود را به شهر کاشان منتقل کند . همچنین خبرهایی از احتمال انتقال دفتر به ظاهر پلمپ شده مرحوم منتظری به این شهر به گوش می رسد . این که چرا از بین شهرای اطراف قم مانند تهران ، ساوه ، محلات ، گلپایگان ، اراک ، اصفهان یا حتی نجف اباد و . . . شهر کاشان مورد انتخاب آقایان قرار گرفته ، از منظر برخی از صاحب نظران در راستای طرح کهنه استعمار پیر مبنی بر ایجاد شکاف و درگیری بین دو شهر قم و کاشان ارزیابی می گردد . تقویت فرقه ها و نحله های انحرافی در شهر کاشان به منظور ایجاد تقابل هر چه بیشتر با مصادر تشیع ناب نیز یکی دیگر از توطئه های آشکار بدخواهان اسلام در دهه های اخیر بوده است .

نکته ای که البته برنامه ریزان بیت صانعی از آن غفلت کرده اند رشد فزاینده و کمی و کیفی هیئت های مذهبی و انقلابی در شهر فرهنگی کاشان در سال های اخیر می باشد . از کاشان خبر می رسد بسیجیان انقلابی و هیئتی های پرشور این شهر آمادگی خود را برای استقبال گرم از منادیان فتنه و نفاق اعلام کرده اند !

 
برادر ! . . . باشمام !
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم تیر 1389 ساعت 15:13 شماره پست: 483

 

چند سالی است که نام مبارک شهید بزرگوار سید احمد پلارک ، خوب بر سر زبان ها افتاده است . این همان شهیدی است که می گویند از مزارش گاه رایحه ای خوش به مشام می رسد . درباره این شهید جوان و عارف گمنام وادی دلدادگی ، خاطرات و گفتنی های بسیاری وجود دارد که متأسفانه هنوز به صورت متمرکز در اختیار علاقمندان قرار نگرفته است . بگذریم .

صبح پنج شنبه ای نه چندان دور توفیق زیارت مزارش را داشتم . توی راه افرادی با چهره های عجیب و غریب مقابلم سبز می شدند و می پرسیدند : آقا ! قبر این شهید که بوی گلاب میده کجاست ؟ زنی با موهای بیرون زده و آرایش غلیظ صدایم زد : برادر !! قبر این شهید کجاست که بوی گلاب میده و حاجت روا می کنه ؟!

پرچم بزرگی بالای مزار سید احمد نصب کرده اند تا زائران و مریدان! مکتب شهادت راحت تر آن جا را پیدا کنند . من که نتوانستم جلو بروم . جمعیت زیاد بود . بعضی هم بیکار ایستاده بودند و انگار قیافه مرا ورانداز می کردند که به شوخی ته دلم گفتم لابد تعجب کرده اند این بابا با این ریش و پشم آمده مزار شهید چه کار ؟!

البته بعضی جوان ها هم حسابی توی حال رفته بودند که حس و حالشان انصافاً دیدنی بود .

متکدیان عزیز و همیشه در صحنه هم که موقعیت خوبی نصیبشان شده بود . خلوتی برای کسی باقی نمی گذاشتند . نشمردم چندمی شان بود . بی هیچ صحبتی کاغذی را گرفت جلوی صورتم . عریضه بلند بالایی بود . توضیح دادم سید احمد پلارک این بابایی است که این جا دراز کشیده !!

پیرزنی که احتمال می دهم مادر شهیدی بود داشت قبرهای آن طرف تر را با وسواس جارو می زد . زیر لب چیزهایی می گفت که کنجکاو شدم بشنوم . رفتم جلوتر و گوشم را تیز کردم . لابه لای حرف های نامفهومش فقط یک جمله به گوشم خورد که دلم را لرزاند و ذهنم را به خود مشغول داشت . نمی دانم شما با حرف او موافقید یا نه . اما من که خیلی تحت تأثیر کلام نافذش قرار گرفتم .

پیرزن می گفت : یک قدم برای شهدا حاضرید بردارید که حالا می آئید حاجت می خواهید ؟

(شرمنده موفق نشدم عکس های اختصاصی را آپلود کنم )

 

جناح راست جناح ماست !!

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم تیر 1389 ساعت 23:53 شماره پست: 482

 

روحانیت منهای احمدی نژاد ؟!!

 

اُخ اُخ ببخشید ! قصدم فقط جلب توجه بود . اما خوب دقت کرده اید اعتراض به خودباختگی علی لاریجانی در قبال پرونده دانشگاه آزاد پرده از زخمی کهنه برداشت که این سال ها در پرتو حاکیت طیف اصول گرا در حال فراموشی بود ؟

بررسی تاریخ سی ساله انقلاب و عملکرد جناحی طیف های موسوم به چپ و راست نشانی از مثال برادری سگ زرد با شغال دارد . طیف موسوم به راست که مدتی است خود را اصول گرا می نامد نیز هم پای برادر حیله گر خود هر جا که پای منافع حزبی و باندی به میان آمد به راحتی از تمام شعارهای ظاهرگرایانه خود دست می شسته است . جریان نامه نود و نه نفر و درخواست ارسال پوزه بند از جماران تنها یک نمونه از این منفعت طلبی است . حمایت شرم آور این جناح از بنی صدر را نیز نمی توان از کارنامه رفتارهای جناحی این طیف به فراموشی سپرد . کار این جماعت به آن جا کشید که به دستور صریح حضرت امام ره ارسال روزنامه رسالت به میادین جنگ ممنوع گردید .

ناطق نوری و علی لاریجانی نمادهایی از عرض اندام این طیف پس از جدایی مصلحتی و ظاهری از زیر شاخه های اکبر هاشمی رفسنجانی بوده اند که طعم تلخ شکست را هر بار با " نه " بلند ملت چشیده اند .

رای به احمدی نژاد ، رای به جریانی مستقل بود که با پرهیز از ریاکاری های روباه منشانه ، داعیه ای جز تحقق آرمان های امام و انقلاب نداشته باشد .

این روزها به دنبال اعتراض جوانان غیور و ولایت مدار حزب الله به عملکرد ضعیف علی لاریجانی در مجلس به اصطلاح اصول گرا ، خشم این باند قدرت پرست برانگیخته شده است . این جماعت بدون هیچ توضیحی در قبال رفتار شرم آور ریاست فعلی مجلس که از ولایت پذیری کروبی در مجلس ششم نیز امتیاز پایین تری داشت با برآشفتگی درصدد سرکوب تبلیغی اعتراضات به حق امت حزب الله برآمده اند . به بعضی از این تیترها توجه کنید : خطر ظهور نسل اصولگرای منهای روحانیت ؟! تهدید انقلاب از سوی جریان خوارج !! و . . .

این حربه قدیمی و رنگ باخته راستی های منفعت اندیش را چه کسی فراموش می کند که مخالفت با زد و بندهای این جناح از نظر سران این باند همواره به معنای مخالفت با روحانیت و خانواده های شهدا و . . . تلقی گردیده است ؟

تشکل سیاسی روحانیت البته تعریف خاص خودش را دارد اما جریان روحانیت اصیل و انقلابی که در خط امام و رهبری معظم قرار دارد از منظر همه حامیان محمود احمدی نژاد به عنوان نقطه اتکا و ظرفیتی عظیم و نورانی برای تعالی جامعه شیعی و تحقق فرامین اسلام ناب محمدی (ص) محسوب می شود که تأکید اخیر رهبر فرزانه در جمع نمایندگان ولی فقیه در دانشگاه ها در قدردانی از همت و اهمیت دادن این دولت –بر خلاف مقاطع گذشته – به حضور و فعالیت فرهنگی روحانیت در سطح دانشگاه ها دلیلی بر این مدعاست . یاعلی

 
قضا خوری (1) !!
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم تیر 1389 ساعت 22:22 شماره پست: 481

 

احمدی نژاد هم دانه درشت نیست !

 

در هفته قوه قضائیه شاهد ادعایی دیگر از سوی ریاست قوه قضائیه مبنی بر عزم جدی این دستگاه برای برخورد با دانه درشت های مفاسد اقتصادی بودیم . به زعم برخی از تحلیل گران ، نوع ژست ها و جهت گیری های مشهود در کلمات ایشان ، نوک پیکان این ادعاها را به سمت معاون اول رئیس جمهور نشانه رفته بود .

راقم این سطور بر این باور است که برخورد با اتهامات اقتصادی و سیاسی در خصوص هر کسی که باشد بدون هیچ استثنا و اغماضی باید مورد رسیدگی قضایی قرار بگیرد . البته نباید فراموش کرد اتهامات پرونده جناب رحیمی مربوط به دولت های قبل بوده که تا کنون مسکوت گذاشته شده بود و نیز باید یاداور شد که مبالغ مطرح در این پرونده به نسبت بسیاری دیگر از پرونده های اقتصادی دارای اهمیت کمتری می باشد اما حرف ما همان است که عدالت حکم می کند این پرونده مورد بررسی قضات محترم قرار بگیرد . حرف حقیر چیز دیگری است .

می گویم رحیمی که خوب است ، احمدی نژاد هم دانه درشت به حساب نمی آید . فرض کنید مثلاً کشف شود که شخص رئیس جمهور نیز اهل زد و بند های مالی بوده و به زودی قرار است محاکمه شود . مطمئن باشید آب از آب تکان نخواهد خورد . چون طرفداران احمدی نژاد حامیان رهبری هستند که در دفاع از حریم انقلاب و ولایت با هیچ کس عقد اخوت نبسته اند .

لاریجانی اگر صادق ! است که هست نباید تجربه برخورد با مفاسد دانشگاه آزاد را از یاد ببرد . او با چشم خود دید چگونه مزدوران نمک گیر جاسبی در قوای مقننه و قضائیه دست به دست هم دادند و در حمایت از باندی تبهکار در مقابل قانون صف آرایی کردند . جالب است بدانید دانشگاه آزاد شاکیانی خصوصی دارد که که هنوز تکلیف شکایاتشان در دستگاه قضا به نتیجه نرسیده است . خدا می داند اگر قرار باشد با بعضی از کارتل های نفتی و شبکه های پیچیده قاچاق کالا برخورد شود چه سر و صدایی بلند شده و کار تا کجا بیخ پیدا می کند . اینها را بگذارید در کنار پرونده های مسکوت مانده و خاک خورده دیگری از جمله اتهامات مالی مربوط به مهندس غرضی ، زنگنه ، محمد هاشمی ، حجت الاسلام موسوی لاری و . . .

توجه کرده اید که تا به حال به رغم تمام ادعاها از زمان ریاست آیت الله یزدی تا صادق لاریجانی تنها پرونده یک آقازاده در محاکم قضایی مطرح گردیده که آن هم مربوط شرکت المکاسب جناب آیت الله زاده واعظ طبسی بود که در نهایت حکم به تبرئه ایشان صادر شد ؟

شما حق را به من نمی د هید که دانه درشت خواندن امثال رحیمی ، آدرس غلط دادن دستگاه قضا در توجیه چند دهه سکوت خود مقابل باندهای مخوف مفاسد اقتصادی است ؟

 

فتنه ناگفته ها

+ نوشته شده در جمعه هجدهم تیر 1389 ساعت 18:4 شماره پست: 480

 

سکوت ما و جسارت این زن به ساحت مولا

 

به شدت معتقدم فتنه 88 را باید فتنه ناگفته ها نامید . باور دارم اگر خیلی از حقایق را به بهانه های واهی و مصلحت اندیشی های عافیت طلبانه مخفی نگاه نمی داشتیم این حوادث تلخ روی نمی داد . اگر حرف های شهید آیت را واگویه می کردیم ، اگر خیانت های مربوط به پذیرش قطعنامه و جام زهرنامه را بازگو می کردیم ، اگر خودکامگی های صحنه گردان اصلی فتنه را از اول انقلاب تا کنون بیان می نمودیم ، اگر هشدار رهبری معظم نسبت به زراندوزی و انحراف خواص را جدی می گرفتیم ، اگر از حجاب علما تا جور ظلما را به نقد می کشاندیم ، اگر جنایت های مدیریت دانشگاه آزاد و پیوند ناگسستنی آن با باندهای فتنه گر و فاسد اقتصادی و سیاسی را مخفی نگاه نمی داشتیم ، اگر  . . . خدا می داند جایی برای طغیان منافقان داخلی باقی نمی ماند .

یک نمونه از این ناگفته ها بیانات صریح و مستند شهید بزرگ انقلاب عبدالحمید دیالمه درباره گرایش های فکری موسوی و همسر دین فروش اوست . به راستی اگر مردم پیش از انتخابات می فهمیدند بانوی سبز لجنی همان زن غربزده ای است که ابتدای انقلاب در کتاب " طلوع زن مسلمان " اندیشه های امیرالمومنین علیه السلام را مورد وهن قرار داده ، مجالی برای عرض اندام منحرفان پرادعا باقی می گذاشتند ؟ به سفارش یکی از خوانندگان شریف اشک آتش بخشی از سخنان این شهید وارسته را تقدیم به دوستداران طریقت حق می نمایم . از یاد نبریم بزرگترین رسالت حزب الله ، روشنگری و افشای حقیقت است . تنها به این شرط است که می توان تحقق عمومی بصیرت را به انتظار نشست . البته آن چه که سایت مرکز اسناد منتشر کرده همه گفته های شهید دیالمه نیست . در فایل صوتی کامل تر ٬ جریان توهین رهنورد به نهج البلاغه ذکر شده است .

بخوانید :

 http://www.irdc.ir/fa/content/9348/default.aspx

 
مردان مرد
+ نوشته شده در جمعه هجدهم تیر 1389 ساعت 14:45 شماره پست: 479

 

محمد قادری اهل یزد بود و سن و سال کمی داشت . از ناحیه لگن تیر خورده بود و درد می کشید . او را با اسیر دیگری روی نفربر انداختند و به عقب می بردند . سرباز عراقی اصرار داشت محمد پرچم عراق را بالای سرش بگیرد . نه دوربین فیلمبرداری بود نه خبرنگار خارجی اما محمد نمی پذیرفت . سرباز دشمن به نقطه جراحت او ضربه می زد . محمد باز هم تمکین نمی کرد . سرباز که خیلی فشار آورد محمد قادری پرچم را از دست او گرفت و به اهتزار درآورد اما به طور برعکس !

راوی : فریبرز خوب نژاد

 

گل باش ولی . . .

+ نوشته شده در پنجشنبه هفدهم تیر 1389 ساعت 14:25 شماره پست: 478

 

خواهرم ! از بی حجابی است اگر عمر گل کم است . نهفته باش و همیشه گل باش .

(شهید حمید رضا نظام)

 
صلح بدون زهر !!
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم تیر 1389 ساعت 10:45 شماره پست: 477

 

اولین نماز جمعه آقا بعد از رای دشمن شکن محمود احمدی نژاد و آغاز مرحله خیابانی فتنه خناسان را به یاد می آورید ؟ آقا خطبه اول را بدون مقدمه ای خاص با اشاره به جریان صلح حدیبیه آغاز کرد . این صلح در ظاهر تلخی هایی را به همراه داشت . مسلمین تعهد دادند از این پس تازه مسلمانان فراری از مکه را به کفار تحویل دهند . پیامبر خدا حتی پذیرفت به جای عبارت مبارک بسم الله الرحمن الرحیم ٬ جمله بسمک اللهم در بالای قرارداد نوشته شود . بعضی از مسلمین دچار سرخوردگی و یاس شدند . اما دیری نپائید قدرت خدا شیرینی فتح مکه را به کام آنها نشاند . مکه بدون خون ریزی فتح شد و مسلمانان بعد از سال ها به آرزوی زیارت خانه خدا دست یافتند . مکه شهری بیش نبود با این حال هر جای تاریخ اسلام را ببینید اهمیت فتح این شهر بیشتر از فتح جغرافیای ایران و اروپا بیان شده است .

آقا مثال صلح حدیبیه و صبر و ظفر مسلمین را بلافاصله بعد از آغاز رسمی فتنه پر پیچ و خم ۸۸ بیان کرد تا از این منظر تحمل برخی از تلخی ها برای مومنین طریقت حق و ولایت آسان تر و قابل درک باشد .

 

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم تیر 1389 ساعت 10:58 شماره پست: 476

 

برای این عالم بزرگ دعا کنید

 

علامه کاشانی از برجسته ترین شاگردان عارف جلیل القدر آیت الله سید علی قاضی است که او را وارث عرفان حوزه های علمیه لقب داده اند . ایشان بیش از سه دهه امامت جماعت حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام را در شهر مقدس کربلا بر عهده داشته است . آیت الله مرعشی نجفی نیز وصیت کرده بود علامه کاشانی نماز را بر پیکر ایشان اقامه کند .

این مجتهد اهل دل و صاحب مقام هم اکنون بر اثر بیماری در بیمارستان حضرت ولی عصر (عج) قم بستری می باشد . برای سلامت این گوهر تابناک حوزه علمیه دعا کنید که نفس حق او طراوت بخش حیات معنوی علمداران فقه و عرفان است .

 
هیلاری در تهران ؟!!
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم تیر 1389 ساعت 5:51 شماره پست: 475

 

سفر کلینتون به تهران لغو شد !

 

هیلاری کلینتون در روزهای اخیر سفرهای دوره ای خود را به کشورهای لهستان ، اوکراین ، گرجستان و . . .  آغاز کرده است . قرار بود وی زنجیره این سفرها را باتوجه به و وجه مشترک این کشورها با ورود به تهران تکمیل کند که با هوشیاری مردم ایران و شکست قاطعانه کودتای سبز در فتنه 88 این رؤیای سیاه نیز تحقق پیدا نکرد .

 

غربت حزب الله

+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم تیر 1389 ساعت 14:46 شماره پست: 474

 

 

جلسه دادگاه آزاده سرافراز محمد جعفر بهداد

 

به جرم انتقاد از اکبر هاشمی

 

ادامه مطلب را بخوانید :


دادگاه مدیر عامل سابق ایرنا برگزار شد
جلسه‌ی رسیدگی به اتهامات محمدجعفر بهداد مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در شعبه‌ی 76 دادگاه کیفری استان تهران با حضورهیات منصفه‌ی مطبوعات برگزار شد.

به گزارش ایسنا در ابتدای جلسه‌ی دادگاه، نماینده‌ی مدعی‌العموم با بیان این‌که دو کیفرخواست برای محمدجعفر بهداد مدیرعامل وقت خبرگزاری ایرنا تشکیل شده است، درخصوص کیفرخواست نخست اظهار کرد: با شکایت مدعی‌العموم پرونده‌ای به اتهام توهین به مسوولان نظام درخصوص مطلبی با عنوان «سخنان آقای هاشمی رفسنجانی دلسوزانه بود؟» برای محمدجعفر بهداد تشکیل شد. هم‌چنین در کیفرخواست دیگر مدیرعامل وقت خبرگزاری ایرنا متهم به نشر مطالب خلاف واقع درخصوص مطلبی با عنوان «آنهایی که جوانان ما را به کشتن دادند»، است.

محمدجعفر بهداد برای دفاع از خود در جایگاه قرار گرفت و با بیان این‌که جای خالی سران فتنه را در این جلسه‌ی دادگاه به وضوح مشاهده می‌کنم، اظهار کرد: پس از فرمایشات روشنگر رهبر معظم انقلاب اسلامی به عنوان فصل‌الخطاب درباره‌ی صحت اصل و نتیجه‌ی انتخابات ریاست جمهوری، آقای هاشمی رفسنجانی طی سخنانی در جمع دانشجویان در مشهد اظهارات تهدیدآمیزی علیه نظام و در نقض فرمایشات رهبر انقلاب داشتند که این‌جانب مقاله‌ای را در ایرنا تحت عنوان «سخنان آقای هاشمی رفسنجانی دلسوزانه بود؟» نوشتم.

وی افزود: در این مقاله سخنان آقای هاشمی در مشهد را از مصادیق ناسپاسی برخی خواص در قبال بردباری ملت و نظام دانستم و آن‌گاه با اشاره به اعطای فرصت از سوی نظام به خواص کج‌فهم و اشتباه‌کار برای جبران خطاهایشان، تداوم موضع طلبکارانه، متکبرانه و قدرناشناسانه‌ی این جماعت نسبت به خطاپوشی مردم و رهبری را تقبیح کردم.

بهداد ادامه داد: به دنبال انتشار این مقاله، نه آقای هاشمی رفسنجانی بلکه دادستان محترم تهران به عنوان مدعی‌العموم در 23 آذر سال گذشته علیه این‌جانب به عنوان مدیرعامل وقت ایرنا و نویسنده‌ی مقاله اعلام جرم کرد و مستند به ماده 609 قانون مجازات اسلامی مبنی بر توهین به مسوولان، خواستار تعقیب و مجازات قانونی این‌جانب شد و دادیار شعبه‌ی اول دادسرا پرونده را به صورت فوق‌العاده مورد رسیدگی قرار داد و قرار مجرمیت در تاریخ 8 دی‌ماه سال گذشته صادر شد. دادیار اظهارنظر دادسرای کارکنان دولت نیز دوازدهم دی‌ماه نسبت به صدور کیفرخواست اقدام کرد.

مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران با بیان این‌که لازم می‌دانم ضمن تاکید بر درستی آن‌چه در این مقاله در بهبوهه‌ی شورش‌های سیاسی و خیابانی پس از انتخابات و در دفاع از نظام و رهبری نوشته‌ام، افزود: تاسف و تعجب خود را نسبت به تحریف متن مقاله و مبنا قرار دادن عباراتی ساختگی و توهم‌آمیز در متن اعلام جرم و استنادات بعدی علیه این‌جانب بیان می‌کنم.

وی در دفاع از خود یادآور شد: ماده 609 قانون مجازات اسلامی به توهین به مقامات با توجه به سمت آنها مربوط می‌شود؛ در حالی که مقاله‌ی مذکور نسبت به آقای هاشمی رفسنجانی به دو دلیل فاقد این معنا است؛ نخست این‌که بر اساس استفساریه از مجلس شورای اسلامی درباره‌ی توهین و پاسخ منتشره در روزنامه‌ی رسمی، توهین عبارت است از به کار بردن الفاظی که صریح یا ظاهر باشد و موجب تحقیر و تخفیف اشخاص شود و با عدم ظهور الفاظ، توهین تلقی نمی‌شود.

بهداد افزود: با توجه به مقایسه‌ی متن مقاله و قانون استفساریه، اتهام توهین وارد نیست و هم‌چنین عنصر مادی بزه توهین با بیان فحاشی و الفاظ رکیک به تشخیص عرف صورت می‌گیرد؛ در صورتی که در این مقاله چنین امری اتفاق نیفتاده است و دادستان تهران نیز مشخص نکرده کدام عبارت یا کلمات مندرج در مقاله مصداق توهین است.

مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران یادآور شد: ماده 609 توهین به مقامات را با توجه به سمت آنها مستوجب مجازات دانسته است، در حالی که در مقاله‌ی منتشره هیچ‌گونه اشاره و استنادی به مقام، جایگاه و سمت آقای هاشمی رفسنجانی نشده است و متاسفانه هم مدعی‌العموم هم دادیار بدون دقت نسبت به این نکته، در متن اعلام جرم و کیفرخواست صادره بیان می‌کنند که این‌جانب به رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام یا رییس مجلس خبرگان رهبری توهین کرده‌ام.

بهداد تصریح کرد: نه توهینی صورت گرفته و نه کسی با توجه به سمت و مقامش مورد هتک حرمت قرار گرفته بلکه صرفا یک شخص از افراد جامعه به واسطه‌ی موضع‌گیری موهن علیه نظام و رهبری مورد نقد جدی قرار گرفته است.

وی ادامه داد: از آن‌جا که آقای هاشمی رفسنجانی از دو جایگاه حقوقی و سمت رسمی برخوردارند، بر اساس قاعده‌ی لا یعلم الا من قبله، باید نسبت به قصد و نیت متهم تحقیق و استعلام می‌شد؛ در صورتی که این‌جانب در مرحله‌ی بازپرسی، نقد خود را متوجه یکی از خواص فارغ از مقام و سوابق او دانستم که با احساس داشتن حاشیه‌ی امن و مصونیت ویژه، نظام را به غیرمردمی بودن، سانسور رسانه‌ها و سرکوب معترضین متهم کرده و با اظهارات خود به ادعاهای چندده ساله‌ی دشمنان و بدخواهان ایران اسلامی سندیت بخشیده است.

مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران گفت: در این پرونده به علت تعجیل در محکومیت متهم، به قاعده تفسیر مضیق و محدود از قوانین جزایی و نیز به عنصر معنوی جرم مطلقا توجهی نشده و صرفا موجب اتلاف وقت دادگاه، اعضای هیات منصفه و این‌جانب شده است. در پایان با توجه به دلایل ارایه شده مبنی بر فقدان عناصر قانونی و معنوی جرم و اشتباه صورت گرفته در تشخیص طرف پرونده و با توجه به سوابق این‌جانب، فسخ قرار مجرمیت دادسرا و صدور رای برائت مورد تقاضا است.

به گزارش ایسنا، در این میان نماینده‌ی مدعی‌العموم پس از اظهارات محمدجعفر بهداد مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، یادآور شد: همان‌طور که آقای بهداد متهم پرونده با شداد و غلاظ لایحه را قرائت کردند، ممکن است تلفظ امارات از سوی این‌جانب ناصحیح گفته شده باشد اما اگر این‌جانب نیز آن‌گونه که آقای بهداد با شداد و غلاظ مطلب را مطرح کردند، می‌خواستم بیان کنم، شاید اغلاط بیشتری را بیان می‌کردم. همان‌طور که وی این‌گونه عمل کرد.

شفیعی نماینده‌ی مدعی‌العموم در توضیح این گفته‌ی بهداد که در این پرونده به علت تعجیل در محکومیت متهم، به قاعده تفسیر مضیق و محدود از قوانین جزایی و نیز به عنصر معنوی جرم مطلقا توجهی نشده، گفت: متهم می‌تواند پرس‌وجو کند که آیا در مورد رسانه یا در مورد مطبوعات یا خبرگزاری‌های دیگر رویه‌ی دیگری اتخاذ می‌شود؟

وی هم‌چنین در مورد این گفته‌ی بهداد مبنی بر این‌که در مقاله‌ی منتشره هیچ‌گونه اشاره و استنادی به مقام، جایگاه و سمت آقای هاشمی رفسنجانی نشده، اظهار کرد: مگر می‌شود شما در مقاله‌ای به عنوان مثال درخصوص آقای محمود احمدی‌نژاد در زمانی که وی رییس‌جمهور کشور است بیاناتی را ارایه دهید اما در توضیح مطلب بیان کنید که موضوع مدنظر ما در مورد وی جدا از سمت رییس‌جمهوری وی است.

نماینده‌ی مدعی‌العموم یادآور شد: از سوی دیگر سوءنیت نیاز به استعلام ندارد که دادسرا برای این‌که تشخیص دهد این فرد سوءنیت دارد یا خیر استعلام کند. هم‌چنین درخصوص این گفته ازسوی شما که برای دفاع و حمایت از مقام معظم رهبری این مقاله را منتشر کرده‌اید، باید بدانید که مقام معظم رهبری بارها توصیه به آرامش داشتند اما برخی از مطبوعات و رسانه‌ها از جمله اقدام متهم به عنوان مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران مبین سوءنیت است و این‌گونه نیست که برای دفاع از مقام عظمای ولایت باشد. شاید برای دفاع از گروه یا جمعیت خاصی مرتکب چنین اعمالی شده‌اید و در نهایت دفاع متهم را فاقد اثر می‌دانم.

مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران در دفاع از خود درخصوص کیفرخواست دوم، پس از اظهارات نماینده‌ی مدعی‌العموم، با بیان این‌که ناگفته پیداست که سخن زیاد است و جای سران فتنه خالی است، اظهار کرد: این‌جانب در تاریخ هفتم دی‌ماه سال گذشته مقاله‌ای در ایرنا با عنوان «آنهایی که جوانان ما را به کشتن دادند» از باب احصاء عوامل سببی بروز آشوب‌های سیاسی و خیابانی پس از انتخابات به چهار عامل تحریک کنندگان نامزد شورشی، تحریک کنندگان جامعه به اغتشاش، حامیان اغتشاشگران و خواص ساکت و بی‌تفاوت اشاره و از این‌که بعضی دستگاه‌های مسوول به جای برخورد با عوامل ایجاد ناامنی، به تضعیف و ارعاب عناصر غیرتمندی که در افشای چهره‌ی فتنه‌گران و بالا بردن هزینه‌ی اغتشاش نقش موثری داشتند پرداختند، انتقاد کردم.

وی تصریح کرد: دو روز بعد دادستان تهران به عنوان مدعی‌العموم علیه بنده اعلام جرم کرد و در متن اعلام جرم خود با اشاره به مقاله‌ی مذکور یک بار آورده «این مطلب تلویحا مدعی شده آیت‌الله صادق لاریجانی و آقای علی لاریجانی در ماجرای کشته شدن چند تن در روز عاشورا موثر بودند» و بلافاصله افزود «نامبرده صراحتا علی لاریجانی را به تقویت اراده‌ی میرحسین موسوی در تحریک افراد به شورش و اغتشاشگری متهم کرد».

بهداد افزود: مدعی‌العموم در اعلام جرم خود تصریح کرد نگارنده‌ی مقاله آیت‌الله لاریجانی رییس محترم قوه‌ی قضاییه را به بهانه‌جویی و بزرگنمایی خطاهای رسانه‌های غیرتمند، افشاگر و تضعیف و ارعاب عناصر دلسوز نظام متهم کرده است. دادستان تهران هم‌چنین این‌جانب را به دامن زدن به آتش اختلاف و ایجاد تفرقه و تخریب وجهه‌ی مسوولان نظام متهم کرد و بر اساس ماده 697 قانون مجازات اسلامی خواستار تعقیب و مجازات این‌جانب به اتهام افترا نسبت به مقامات و انتشار مطالب خلاف واقع شد.

وی در ادامه یادآور شد: در سراسر مقاله‌ی «آنهایی که جوانان ما را به کشتن دادند» حتی یک بار صراحتا و تلویحا نام و نشانه‌ای از هیچ شخص حقیقی یا حقوقی آورده نشده است و اقدام قضایی صورت گرفته علیه مدیرعامل وقت ایرنا و نگارنده که با استناد به عبارات و جملاتی کاملا ساختگی و تخیلی و نسبت دادن جملات و عباراتی که هرگز در مقاله‌ی منتشره یافت نمی‌شود و در واقع انتساب امر غیرواقع به بنده جای تأمل و تعجب دارد.

مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران افزود: مقاله‌ی مذکور به نام، نشانه و مقام و سوابق کسی اشاره نمی‌کند اما در اعلام جرم مدعی‌العموم و در متن کیفرخواست صادره به طرز عجیبی ادعا شده که بنده آقایان لاریجانی، روسای قوای قضاییه و مقننه را عامل کشته شدن جوانان، تحریک به اغتشاشگری و برخورد با عناصر دلسوز نظام معرفی کردم! از آن‌جایی که نه شاکی خصوصی بلکه دادستان تهران کلید شکل‌گیری پرونده‌ای با این مشخصات را زده‌اند، بنده از پرداختن بیشتر به ابعاد و معنای برخوردی با این کیفیت معذورم.

بهداد یادآور شد: به موجب ماده 727 قانون تعزیرات اسلامی، جرایم افترا و نشر اکاذیب مستند به مواد 697 و 698 قانون مجازات اسلامی از جرایم قابل گذشت هستند و تنها با شکایت شاکی خصوصی قابل تعقیب هستند. هم‌چنین بر اساس تعریف ماده 9 قانون آیین دادرسی کیفری، شاکی خصوصی عبارت است از شخصی که از وقوع جرمی متحمل ضرر و زیانی شده و یا حقی از قبیل قصاص و قذف پیدا کرده و آنها را مطالبه می‌کند.

وی گفت: با این‌که در مقاله از کسی نامی برده نشده، اما بر فرض این‌که آقای لاریجانی از نشر مطالب متضرر شده، شخصا یا از طریق نماینده‌ی حقوقی رسمی خود می‌تواند به طرح شکایت کیفری بپردازد. بنابراین در جرایم خصوصی یا حق‌الناسی، صرفا تقاضای شاکی خصوصی مجوز شروع به اقدامات قانونی و تحقیق و تعقیب متهم است.

مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران افزود: از سوی دیگر موضوع مقاله مبنی بر تحریک یک نامزد انتخاباتی و تقویت توهم و توقع ناصواب وی امری واقعی و غیر قابل تردید و نشانه‌ها و آثار آن در عرصه‌های سیاسی و رسانه‌ای قابل مشاهده و درک بوده است. بنابراین اطلاق نشر اکاذیب نسبت به این موضوع صحیح نیست.

بهداد در پایان گفت: با توجه به توضیحات و ادله‌ی ارایه شده و مولفه‌های تشکیل دهنده‌ی دادرسی عادلانه در نظام قضایی از قبیل اصول برائت، قانونی بودن دادرسی، استقلال قاضی، بی‌طرفی قاضی و قانونی بودن جرم و مجازات، صدور رای برائت تقاضا می‌شود.

وی به عنوان آخرین دفاع تاکید کرد: در مورد هر دو کیفرخواست تقاضای صدور رای برائت دارم.

قاضی سیامک مدیرخراسانی رییس شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران پس از استماع دفاعیات محمدجعفر بهداد مدیرعامل وقت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، ختم جلسه‌ی رسیدگی را اعلام و هیات منصفه‌ی مطبوعات برای اعلام نظر وارد شور شد.
 
[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم تیر 1389 ساعت 10:28 شماره پست: 473

روزنامه جمهوری اسلامی

 
13/04/1389

سرویس خبر: جهت اطلاع


جهت اطلاع


 

* وقف دانشگاه آزاد اسلامی و تعیین رئیس این دانشگاه توسط شورای

 عالی انقلاب فرهنگی، با نظر رهبر معظم انقلاب متوقف شد.

گزارش‌ها حکایت از دستور رهبری به طرفین ماجرای دانشگاه آزاد

 اسلامی مبنی بر توقف اقدامات و بازگشت وضعیت به روال عادی

 دارد. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی نیز دیروز در جلسه مجمع

تشخیص مصلحت نظام، تدبیر رهبر معظم انقلاب در این زمینه را ستود.

گزارش کار !

+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم تیر 1389 ساعت 21:28 شماره پست: 472

 

در برابر جنگ نرم ٬ سخت ایستاده ایم !!

 

 
مهم . . . مهم . . .
+ نوشته شده در شنبه دوازدهم تیر 1389 ساعت 19:43 شماره پست: 471

فاطمیون      

 

 

طرحی برای نابودی اژدهای هفت سر

 

منتظر یاریتان هستیم .

۰۹۱۹۱۴۸۹۲۹۶

کاروان عدالت

خون های رنگین تر !

+ نوشته شده در شنبه دوازدهم تیر 1389 ساعت 1:59 شماره پست: 470

 

خدا راشکر ؛ روح الامینی کشته شد !!

 

خدا را شکر محسن روح الامینی کشته شد !

اشتباه نکنید . ما از کشته شدن کسی که حقش مرگ نباشد خوشحال نمی شویم اما هیچ فکر کرده اید اگر برکت خون این شبه آقازاده ! نبود بعید به نظر می رسید پرونده ای برای کهریزک تشکیل بشود ؟

مگر ضرب و شتم متهم در بازداشت گاه ها نخستین بار است که اتفاق می افتد ؟ مگر بر اساس شایعات ! بعضی از مراکز آگاهی با متهمان بی کس وکار سرقت و . . . ، رفتارهای مشابهی نداشته اند ؟ آخرش هم ممکن بود بنده خدا بی گناه از آب دربیاید . البته زحمات نیروهای مخلص انتظامی را در تأمین امنیت نباید نادیده گرفت ولی مگر می شود ماجرای شهید محمد رجبی ثانی را از یاد برد ؟

فکر کنم حوالی سال 83 بود . محمد رجبی ثانی جانباز اعصاب و روان بود که به همراه خانواده اش در گوشه ای از تهران با فقر دست و پنجه نرم می کرد . هزینه های زندگی او را گویا یکی از کارگردان های معروف سینما بر عهده داشت . یک روز به خاطر مزاحمت های خیابانی با دوتن از اوباش محل درگیر می شود و درس خوبی به آنها می دهد . با شکایت مزاحمین ، محمد به زندان می افتد . برای آزادی نیاز به وثیقه بود که خانواده محترم وی به هر دری زدند افاقه نکرد .

با توجه به سابقه بروز اختلال های عصبی ، خانواده محمد تلاش کردند تا به هر طریق ممکن داروهای تجویز شده را به او برسانند . رفت و آمد چندباره آنها از التماس به قاضی گرفته تا منت کشی زندان بان ها فایده ای نداشت . قاضی بی درد می گفت اگر او جانباز است باید برای جامعه الگو باشد !! محمد به دلیل عدم دسترسی به داروها کنترل روحی اش را از دست داد و شروع به پرخاشگری کرد . او به شدت مورد تنبیه فیزیکی قرار گرفت . این ماجرا با توجه به شرایط عصبی محمد تمامی نداشت تا این که . . .

پسرش در مصاحبه ای که در کمال ناباوری از صدای جمهوری اسلامی پخش شد گفت بالاخره اجازه ای جور شد تا بتوانم پدر را ملاقات کنم . چند روز از بازداشتش می گذشت . گفتند این جا نیست . سری به درمانگاه زندان بزن . رفتم آنجا گفتند منتقل شد به بیمارستانی در کرج . به سرعت خودم را رساندم . پرستار با خونسردی گفت خدا رحمتش کند جنازه اش آنجاست ! پاهایم شل شد . وقتی جنازه را دیدم خیالم راحت شد . گفتم نه پدر من این نیست . پرستار پوزخندی زد و گفت محمد رجبی ثانی همان است که دیدی . دوباره برگشتم . خوب دقت کردم . راست می گفت جنازه پدرم بود . ..  .

به رغم رسانه ای شدن این جنایت غم انگیز ، مرحوم کریمی راد سخنگوی وقت دستگاه عدلیه تا دو هفته موضوع را انکار می کرد . در نهایت قوه قضائیه بیانیه داد و اعلام کرد که در این رابطه شش نفر مجرم شناخته شده اند . یک ماه بعد اعلام شد به دستور ریاست وقت این قوه ، دیه کامل آن مرحوم از بیت المال پرداخت می شود ! یعنی در نهایت ، ما ! محکوم شناخته شدیم .

به هر زحمتی بود شماره منزل آن مرحوم را پیدا کردم . می خواستم جمعی از دوستان طلبه را برای تسلیت و همدردی به منزلشان ببرم . التماس کرد حتی دیگر تماس نگیرید ! تعجب کردم . دوست خبرنگاری که همینک سردبیر یکی از نشریات زنجیره ای ! حزب الله است پیغام داد که به آنها گفته اند اگر بیش از این شلوغ کنید دور همین سی میلیون را نیز باید خط بکشید .

کمتر از یک سال پیش سرهنگ پاسدار آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس محمد حسین منصف به جرم ادای فریضه امر به معروف نسبت به دادستان وقت شهرستان بابل بلافاصله بازداشت و در زندان متی کلای این شهر به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت . یکی از زندان بان ها در حالی که دست ها و پاهای این دلاور مازندرانی در بند بود پوتینش را روی سر او کشید و در حضور همکارانش با وقاحت تمام گفت : غلط کردی که آزاده ای !

جالب است بدانید به رغم شهادت شاهدانی از بین کارکنان زندان و اثبات این رفتار ظالمانه هنوز برخوردی با مجرمین صورت نگرفته است . این ها را گفتم تا شما هم با من هم نظر شوید که خدا را شکر ! محسن روح الامینی کشته شد .

راستی شاید من بد متوجه شده ام . در احکام صادره برای آن دو مأمور کهریزک نشان انتظامی علاوه بر قصاص نفس و جریمه و زندان و .  . .. انفصال موقت ! از مشاغل دولتی نیز درج شده بود که یعنی این دو بعد از اعدام می توانند به محل خدمت خود باز گردند !!

 
آرمان عدالت
+ نوشته شده در جمعه یازدهم تیر 1389 ساعت 0:12 شماره پست: 469

اعلام موجودیت

 

ستاد ملی حمایت از کاروان عدالتخواهی

 

نشانی : آرمان عدالت را در پلاکفا سرچ کنید

Armanedalatدات پلاکفا

درد دلی با بزرگان
+ نوشته شده در سه شنبه هشتم تیر 1389 ساعت 23:43 شماره پست: 468

 

 ملت قیّم نمی خواهد !!

 

من دست همه شما بزرگواران را می بوسم . شما برکت این ملک هستید . افتخار من این است تا کنون دست برخی از شما عالی مقامان را بوسیده ام . این شاگرد کوچک مکتب امام صادق علیه السلام اگر سکوت کند به گمان ، آن گونه که باید ، دین خویش را به آموخته های اندکش ادا نکرده است . روزی ما را تا به حال خدا داده و هراس از قطع شهریه ، شکر خدا هنوز این دل را به لرزه نینداخته است . عالی جنابان !

شما خواسته یا ناخواسته لطف بزرگی را در حق این مملکت انجام داده اید . لطفی که نشان داد چرا در گستره ادبیات دینی ما بین رسول و نبی تفاوت وجود دارد . خدا رحمت کند شهید مطهر را که فرق نبی و رسول را در تفاوت راهنما و رهبر به زیبایی تعبیر نمود . راهنما راه را نشان می دهد که کار بزرگی است اما رهبر یعنی ابراهیم که حرکت می کند و به حرکت وا می دارد . رهبر یعنی محمد مصطفی که سنگ بر سرش می کوبند اما پرچم مدینه رستگاری را بر فراز شعب ابی طالب به اهتزاز در می آورد .

شما بزرگان و علمداران تاریخ شیعه ، سنگر راهنمایی را به شایستگی حفاظت نموده اید . این که گاه به فریاد می آیید و تلاطم آغاز می کنید که یاللمسلمین ! زن نمی تواند استاندار شود . مسابقه شطرنج حرام است . برای مولوی سنی مسلک نباید کنگره یادبود گرفته شود . نام زیرگذر تازه تأسیس قم باید غدیر باشد نه 9 دی و . . . . این همه نشان از دغدغه راهنمایان دین در حراست از ظواهر دین است اما باید جانانه تر بوسید دست راهبری بی ادعا را که با نگاه به افقی نورانی ، دو دهه است حرکت می کند و جامعه را به حرکت وا می  دارد . هشدار وبرنامه ریزی برای مقابله با تهاجم فرهنگی . شبیخون و ناتوی فرهنگی . الگوسازی با تجلیل از شهدای ناشناسی چون سید شهیدان اهل قلم و سفر به مناطق جنگی و دیدار اختصاصی با خانواده های شهدا و . ..  تبیین خطر انحراف خواص . تقویت خوباوری و هویت نسل جوان . اشاعه فرهنگ استقلال و تولید فن آوری های مدرن . تولید علم و جنبش نرم افزاری . ایجاد رقابت برای خدمت رسانی . ایجاد کرسی های آزاد اندیشی . احیای گفتمان عدالتخواهی . اعلام رسمی جنگ نرم . ضرورت آگاهی بخشی و بصیرت گرایی و . . . نمونه هایی گویا از استراتژی آرمانی راهبری هدفمند و تعالی خواه است . باور کنید اگر قرار باشد نقش ملی و جهانی تفکرات و اندیشه های هوشمندانه این مرجع بزرگ را بررسی کنیم حدیث هفتاد من کاغذ را باید یاداور شویم . این نگاه تیزبینانه و مشرف بر زیر و بم حوادث و وقایع کجا ، به بهانه دفاع از دستاوردهای عاشورا آزاد دانستن عزاداری های شبهه ناک و . . . کجا ؟ جریان سازی های فکری ، فرهنگی ، سیاسی و . . . این عالم دوراندیش کجا ، دغدغه اعتراض به پخش اذان اهل تسنن از رادیو ی سنندج کجا ؟

عالی مقامان ! به ما حق بدهید که بگوییم ایشان هم مرجع است بزرگان دیگر هم مرجع هستند اما میان ماه من تا ماه گردون  . . . .

شما لطف بزرگی کردید که با دخالت های هر از گاهتان در مسائل داخلی به کورترین تحلیل گران سیاسی  و مدیریتی هم فهماندید بین راهبر و راهنما چه فاصله زیادی وجود دارد . فاصله ای که حقانیت انتخاب خبرگان را در سال شصت و هشت با معیار عقل و تدبیر ثابت می کند . من نمی خواهم مدل مردم عادی بپرسم آیا سرقت شتر با بارش اهمیت بیشتری دارد یا دعوا برای رویت هلال اول شوال ؟ کدام یک بیشتر اسلام را به خطر می اندازد ؟ اما من می پرسم چرا اول از همه این تصویر امام است که به دست بدخواهان اسلام و رقاصه های هرزه نفاق ، پاره می شود نه تصویر بزرگان دیگری که البته اگر فتنه مغفول مانده در منظر برخی از حضرات ادامه می یافت نوبت به همه بزرگان می رسید . سکوت برخی از بزرگان در قبال شعار بر ضد اصل ولایت فقیه به چه معناست ؟ همیشه برای من سوال بوده است چرا سرویس های کارکشته جاسوسی دنیا وقتی نا کارامدی تبعید امام به ترکیه را دیدند به جای کانادا و استرالیا یا هر نقطه دوردست دیگری ایشان را به حوزه علمیه نجف تبعید کردند ؟! من به حرمت چند دهه زحمات شما حرف ها و درد دل هایم را کوتاه می کنم . من نمی پرسم که مگر نوه و نبیره هم جزو بیوت محسوب می شوند که هتک به جا یا نا به جای حرمتشان توهین به اسلاف آنها تعبیر شود ؟ تا چند نسل افراد را باید جزو بیت آنها حساب نمود ؟ راستی بیت یعنی چه و قرار است این جایگاه خودخوانده چه مصونیتی را برای ساکنینش به همراه بیاورید . حالا خودمانیم . سکوت در قبال هتک بیت آیت الله نوری همدانی یا حتی صانعی و ضرب و شتم حیوانی طلاب بسیجی توسط نیروهای بزدل انتظامی در شب اول ماه رجب امسال و ده ها مدل سکوت دیگر این شائبه را دامن نمی زند که برخی بزرگواران می دانند آن چه از سوی مردم صاحب سخن و اندیشه بر سر سید حسن آمد و باز می آید ، سرنوشت محتومی است که دیر یا زود یقه بعضی از فرزندان و دامادهای بیوت عظام را خواهد گرفت ؟ بعضی بزرگواران خودشان می دانند  به احترام سوابق و ریش سفید آنهاست که مثلا از حرف مفت آقا سعیدشان گذشتیم که ساحت رهبر فرزانه را در حضور ایشان به نیش کلام نحس خود آلوده ساخت . بعضی ها می دانند که برای برخورد با داماد شکرفروششان چه عزمی در حال شکل گیری است .

مبادا مردم تصور کنند قرار است نادیده گرفته شوند ؟ مبادا گمان کنند بزرگ یا بزرگانی می خواهند مقابلشان صف ببندند . مستحضرید که تربیت شدگان مکتب روح الله از آن پیر طریقت آموخته اند که ملت قیّم نمی خواهد . راستی اگر ادامه فعالیت بیوت بعد از فوت مراجع از منظر حضرات ، نوعی بدعت است چرا کسی به فرزند دندان گرد کرده آن عالم بزرگوار تذکر نمی دهد که تمام فعالیت های یک مرجع را انجام می دهد ، اسفتا پاسخ داده و شهریه توزیع می کند اما متواضعانه ! خودش را در جمع مریدان کمتر از حد مرجعیت معرفی می کند ؟ من دست همه این بزرگواران را با افتخار می بوسم اما به من حق بدهید نتوانم وسعت دید هر کسی را با افق درایت مرجعی چون سید علی حسینی خامنه ای مقایسه کنم . شما بهتر می دانید حرف ها و درد دل های طلاب جوان بیشتر از این است . امروز آن چه جامعه شیعی را تهدید می کند اذان اهل تسنن نیست . اهمیت نامیده شدن یک تونل به نام غدیر بیشتر است یا سکوت شما در مقابل فتاوای بدیع و بی مبنای مراجع خودخوانده ای جون صادقی تهرانی و  . . . که دیر یازود با همت رسانه های ویرانگر جهانی ، عَلَم فتاوای تحریف آمیزشان در برابر سکوت عالمانه شما هویت هزار و چهارصد ساله فقه شیعه را به مسلخ غرض ورزی های خودسرانه خواهد برد ؟ ! بگذاریم و بگذریم که این سینه را یارای فریاد نیست . جسارت این دستان قلم شده را به دریای کرامت خویش عفو می فرمائید . انشالله .

 
یا من اسمه دواء
+ نوشته شده در یکشنبه ششم تیر 1389 ساعت 15:33 شماره پست: 467

با خبر شدم مدیر وبلاگ ارزشی " آینده از آن حزب الله " به خاطر دفاع از ناموس شیعه از سوی تعدادی از مزاحمین خیابانی و اوباش ناحلال زاده ! مورد حمله و ضرب و شتم شدید قرار گرفت . شکر خدا با دعای مومنین ٬ در حال حاضر وخامت حال وی برطرف گردیده است .

انشالله با دعای خیر مبارزان خط مقدمی جبهه جنگ نرم ٬ امیرعلی بسیجی و خستگی ناپذیر در پرتو عنایت بزرگ پرچمدار امر به معروف و نهی از منکر ٬ هر چه زودتر بهبود پیدا کرده و به سنگر جهادی خود بازگردد .     http://www.24tir.blogfa.com/

چوب خدا !
+ نوشته شده در شنبه پنجم تیر 1389 ساعت 21:55 شماره پست: 466

 

زدی ضربتی ، ضربتی نوش کن !

 

حدود یک سال پیش بود . یادتان هست ؟ درست وسط بلبشویی که فتنه گران درست کرده بودند و سکوت خائنانه و تأیید تلویحی برخی از خواص ، یاران خط مقدمی انقلاب را به تلاطمی فرسایشی واداشته بود ناگهان چه فشار روانی سنگینی بر روی سر بچه های حزب اللهی خالی شد ؟ گفتند این هم احمدی نژاد شما . ضد ولایت از آب درآمد . چرا ؟ چون آقا گفت مشایی را بردار و برنداشت .  نامه آقا محرمانه بود اما افشایش کردند . کسی هم اسم این کار را جلو زدن از رهبری تعبیر نکرد و اتهام افراطی گری به یقه حضرات نچسباند . سینه چاک های سنتی انقلاب که با افشاگری مناظره تاریخی و دشمن شکن طالوت زمان ، ضعف هاضمه پیدا کرده بودند در تقبیح این افشاگری غیرقانونی ترشحی از ذهن خود خارج نساختند . کسی به استدلال احمدی نژاد گوش نسپرد که دلایلش برای این چند روز معطلی چه بوده است . احمدی نژاد برای دفاع از خودش به آب و آتش نزد و کسی را غوغاسالار و . . . لقب نداد . سایت های دولتی هم در انتقاد از او کم نگذاشتند . همه چیز علیه احمدی نژاد رقم خورد تا اذناب لاریجانی لبخند فتح الفتوح را به نیش اربابشان بنشانند . همانان که در اتحادی مغرضانه یک بار امتیاز پاک دستی دولت را با گزارشی ساختگی نشانه رفته بودند این بار بهانه ای تازه پیدا نمودند . کسی نگفت تأخیر یک هفته ای قالیباف در برکناری معاونت فرهنگی شهرداری که دستور صریح رهبری مبنای آن بود هم آیا نشانه فاصله او با ولایت است ؟ کسی نپرسید وقتی آقا صحت انتخابات را تأیید می کند چرا لاریجانی در سیما انگ اتهام نثار شورای نگهبان کرده است . تذکر سه باره آقا آن هم در طول یک ماه به مجلسیان مبنی لزوم همکاری با دولت برای تصویب طرح هدفمندی یارانه ها اتهام مخالفت با رهبری را برای حضرات به دنبال نداشت . از هاشمی شاهرودی می گذریم که به پیام هشت ماده ای آقا برای برخورد با مفاسد اقتصادی وقعی ننهاد . این گذشت تا همین هفته پیش . لاریجانی خطایی را مرتکب شد که کروبی مجلس ششم هم آن را مرتکب نشده بود . شیخ بی سواد وسط آن گرگ بازار با اشاره به نامه مقام معظم رهبری بدون نظر خواهی از نمایندگان ، لایحه مربوط به آزادی مطبوعات را از دستور خارج کرد . با شروع اعتراضات ، لاریجانی اول کار به قلدرمآبی همیشگی اش متوسل شد . اما اوج اعتراضات مردمی را که دید مظلوم نمایی و تظلم خواهی را بهترین شیوه دانست . او دیگر نزد افکار عمومی به خصوص دانشجویان و طلاب وجاهت ظاهری اش را از دست داد و مهر جدایی از اصول گرایی بر پیشانی اش حک شد . همان تهمت هایی که از طرف همپالکی هایش نثار رییس جمهور شده بود حالا دودستی به خودش بازگشت . چوب خداست دیگر . بعضی وقت ها بدجوری صدا دارد . بیخود که نگفته اند زدی ضربتی ضربتی نوش کن !

یادش به خیر . سال گذشته غربت احمدی نژاد به آن جا کشید که حتی دوستانش نیز در برابر هجمه تبلیغاتی ورشکستگان سیاسی سکوت اختیار کردند . آن قدر که برای نخستین بار از بین همه یاران دولت مهر این حاج منصور ارضی بود  که خود اگر چه از منتقدان حضور مشایی در کابینه است اما دلش سوخت ، حجاب سکوت را شکست و در مجلسی ندا برآورد :  احمدی نژاد را دریابید که سخت مظلوم است .

 
آینده از آن حزب الله
+ نوشته شده در شنبه پنجم تیر 1389 ساعت 6:38 شماره پست: 465

 

کنت دمارانش (رئیس سابق سازمان جاسوسی فرانسه) :

در اردوگاههای اسرای ایرانی افرادی را دیدیم که قاطعانه برای فدا کردن جان خود در راه اعتقاداتشان آمادگی داشتند .آن منظره منادی جنگ جهانی چهارم بود که ما فقط درک نامشخصی از آن در ذهن داریم . اعتقادات مذهبی این افراد برای سوق دادن آنها به سوی انجام کارهایی که به طرز غیر قابل باوری سخت بودند، نقش بسزایی داشته است .

منبع : جنگ جهانی چهارم . دیپلماسی و جاسوسی در عصر خشونت . کنت دمارانش

 
تحلیل با شما
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم تیر 1389 ساعت 14:26 شماره پست: 464

 

چند روز پیش ؛ قم  . . .

 

فرمانده انتظامی استان قم در دیدار با جمعی از طلاب و بسیجیان این استان ، عذر خواهی رسمی خود را از حوادث اول ماه رجب و خودسری جمعی از نیروهای انتظامی به طور رسمی اعلام کرد . وی همچنین با توجه به آسیب ها و حملات سیاسی و روانی که در یک سال اخیر متوجه این نیرو بوده درخواست کرد مصدومان این حوادث از شکایت خود صرف نظر کنند .

در نخستین شب ماه مبارک رجب ، تعداد کثیری از مردم و طلاب انقلابی شهر مقدس قم پس از اطلاع از حضور یکی از سران فتنه در منزل یوسف صانعی ، به مدت سیزده ساعت منزل مذکور را به محاصره درآورده و شیخ بی سند و بی سواد را در حبس خانگی نگاه داشتند . تعداد جمعیت آن قدر زیاد بود که از چهارراه حجتیه تا کوچه های اطراف بیت صانعی و منتظری و دفتر آیت الله هاشمی شاهرودی امکان تردد برای وسایل نقلیه وجود نداشت . جمعیت یک پارچه فریاد می زدند : کروبی لباسو در بیار برو !

تجمع کنندگان تنها شرط خروج این روحانی نمای فتنه گر را خلع لباس وی بیان می نمودند . گرمای طاقت فرسای قم به قدری بود که بسیاری از مغازه های اطراف ، دیگر آبی برای فروش نداشتند . نیروهای ضد شورش برای ایجاد رعب و وحشت با توسل به گاز اشک آور بارها وارد جمعیت می شدند اما خونسردی و برخورد مناسب تجمع کنندگان باعث عدم بروز هر نوع تنشی می گردید . در تمام این ساعات در حالی که فقط یک مأمور مقابل در خانه صانعی ایستاده بود کسی کوچکترین تعرضی به منزل وی نداشت . حوالی ساعت چهار بامداد اول ماه رجب در حالی که بسیاری از طلاب و بسیجیان بعد از حدود سیزده ساعت خستگی اما پایمردی خود را برای نیت روزه مستحبی این روز شریف آماده می کردند تعدادی از نیروهای خودسر انتظامی با باتوم و شوکر و بیان الفاظی رکیک که در شأن خانواده خودشان بود به جان طلاب و بسیجیان افتادند . این ضرب و شتم وحشیانه حتی پس از خروج کروبی نیز ادامه داشت .  

حادثه نکبت بار ذکر شده پس از ضرب و شتم طلاب فیضیه از سوی مزدوران خود فروخته شاه در نوروز 42 دومین رفتار ددمنشانه دولتی در مقابل طلاب محسوب می شود . جالب آن که هیچ یک از به ظاهر بزرگان حوزه به این اقدام نیروی انتظامی واکنش نشان ندادند تا بار دیگر ثابت شود صاحب اصلی حوزه های علمیه کس دیگری است که دیر یا زود دودمان ظالمان باج خور را به باد خواهد داد . بسیاری از حاضرین معتقد بودند اگر این حرکت نابخردانه در مقیاسی بسیار کوچک تر در قبال دانشجویان اتفاق می افتاد ده ها کمیته تحقیق و تفحص از سوی مجلس و دولت و دستگاه عدلیه تشکیل می گردید . تجمع کنندگان به فرماندهان انتظامی یاداور شدند که اگر ایثار و جان فشانی صلواتی همین بسیجیان بی ادعا در جریان فتنه 88 نبود سرداران نفت خور باید این روزها را دنبال امان نامه برای خود و همسرانشان می گشتند . نکته جالب دیگر آن که این اتفاق در مقابل چشم سردار جباری فرمانده سپاه قم و سردار ذوالنور جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه کشور رخ داد . ذوالنور در مقابل اعتراض طلاب و بسیجیان لبخند پدرانه تحویل می داد و می گفت : فردا بیایید شکایت بنویسید !!

جالب تر آن که جمعیت عصبانی و کتک خورده و مجروح بلافاصله بعد از این اتفاق کنترل خود را از دست داده و به دفتر ( ونه بیت ) صانعی حمله ور شدند و هر چه قابل شکستن بود را از بین ببردند بی آن که نیروهای اضافه حقوق بگیر انتظامی کوچکترین واکنشی از خود نشان بدهند !! برای بسیاری این پرسش ایجاد شد که آیا صانعی از منظر حضرات به اندازه مهدی کروبی جایگاهی ندارد ؟! درداور آن که رسانه های اصول گرا همچون فارس و ایرنا و برنا و ایسنا و جوان و جهان و کوفت و زهر مار نیز در مقابل این رخداد خفقان گرفتند و مظلومیت طلاب و بسیجیان بی دفاع و بی رسانه به آن جا رسید که سعیدی خطیب قم در نماز جمعه آنها را خوارج !! نامید .

با توجه به درخواست طلاب برای محاکمه و برکناری شخص احمدی مقدم ، وی بلافاصله خود را به قم رساند هر چند درباره نتایج سفرش توضیحی نداد . قرار بود تاوان این فضاحت بر دوش هر مسئول خائنی که هست از سوی بسیجیان بازستانده شود که فرماندهی انتظامی قم عذر خواهی خود را اعلام کرد و . . . .

یک نکته : مراجع بزرگوار که قطع سخنرانی نوه نورس امام را به حساب هتک حرمت مرجعیت دانستند در قبال تعرض به دفتر صانعی هیچ واکنشی از خود نشان ندادند . پرتاب شی آتش زا به بیت آیت الله نوری نیز در همان ساعات از سوی فردی ناشناخته انجام گرفت که جز محکومیت آیت الله مظاهری واکنش مرجع دیگری را به دنبال نداشت . علینا والسلام !

 

طرحی برای تاریخ !!

+ نوشته شده در پنجشنبه سوم تیر 1389 ساعت 7:54 شماره پست: 463

 

لایحه ای علیه اشاعه اندیشه شهید مطهری

دکتر حسین سوزنچی
نوع : گزارش
موضوع : مجله خبری


نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جلسه علنی روز چهارشنبه 29 اردیبهشت، یک فوریت طرحی را (برای الحاق یک تبصره به ماده 12 قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان) تصویب کردند که به موجب آن، آثار شهید مطهری از شمول قانون حمایت حقوق مؤلفان مستثنی شود، و حق چاپ و نشر آن همچنان در اختیار انتشارات صدرا قرار گیرد. پیشنهاد‎دهنده این طرح، دکتر علی مطهری چنین توضیح داد: «طبق قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان مصوب 1348/10/11، بعد از گذشت 30 سال از درگذشت مؤلف، حقوق مادی اثر وی به ورثه یا وصی او تعلق نمی گیرد.» سپس توضیح داد که «در 31 سال گذشته آثار شهید آیه ا... مطهری با یک «نظم قابل‎قبولی» در حال انتشار است! و اگر قرار باشد از این پس، هرکسی آثار ایشان را منتشر کند قطعا [!] باعث تحریفاتی در آثار ایشان خواهد شد و یک نوع بی نظمی عجیبی [!] در آثار ایشان پدید خواهد آمد... نظر به اهمیت حفظ اصالت آثار شهید آیت ا... مطهری و عدم تحریف آن‎ها و نیز پیوند آن با اعتبار علمی و اجتماعی امام خمینی(ره) و به‎دلیل تأیید کامل این آثار توسط رهبر معظم انقلاب، ضروری است که از نشر این آثار توسط ناشران متعدد جلوگیری به عمل آید و نشر آن به همان نحو سابق ادامه یابد؛ لذا طرح مذکور جهت پیشگیری از ایجاد تحریف و بی نظمی در آثار استاد شهید آیت ا... مرتضی مطهری با قید فوریت تقدیم شده است.»
بدین‎ترتیب، مهمترین مستمسک مطرح‎کنندگان محترم این طرح، جایگاه بی‎بدیل آثار شهید مطهری در بیان نظام‎مند معارف اسلامی و تأکیدات مکرر امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) بر اهمیت و لزوم توجه به آن‎هاست، و این‎که انتشارات صدرا با «نظم قابل قبولی» تاکنون به انتشار این آثار اقدام کرده و ممکن است در نتیجه مشارکت سایرین در چاپ و نشر این کتب، آثار ایشان تحریف و یا انتشار آن‎ها دچار بی نظمی گردد!
در این خصوص لازم است به چند نکته توجه شود:
1) بی‎شک هیچ‎چیز در اهمیت و اعتبار و استناد، به قرآن کریم نمی رسد، و می بینیم که سال‎های سال، ناشران مختلف در چاپ و نشر این اثر نورانی، مشارکت داشته و خللی هم بر معارف اسلام وارد نشده است. تجربه چاپ و نشر قرآن کریم که توسط عموم ناشران و در ابعاد و طرح‎های مختلف، و البته با مجوز شورای نظارت بر چاپ و نشر قرآن کریم، مهمترین شاهد بر این مدعاست که می توان با اتخاذ راهکار مناسب و کارآمد، دغدغه نظارت را تأمین و از منافع و برکات مشارکت بخش خصوصی و همکاری عمومی استفاده کرد.
2) جایگاه مهم آثار شهید مطهری در نظام مقدس جمهوری اسلامی غیر قابل انکار است؛ اما باید جنبه فکری آن را جدای از ابعاد قانونی بررسی کرد. در طول بیش از نیم قرن که از تألیف این آثار می‎گذرد، استفاده‎های علمی مشتاقان در حد و حصر نمی‎گنجد و ان شاء‎ا... این شجره طیبه همواره، آثار و برکات مطهر خود را خواهد داشت؛ اما حتی یک مورد هم اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد که کسی به استناد جمله‎ای از شهید مطهری، حکمی صادر یا قانونی وضع یا پرونده ای را قضاوت کند. چنین جایگاه حساس و ظریفی در قوانین رسمی کشور قابل طرح است و می بینیم که اجازه چاپ و اعلام آن، در انحصار روزنامه رسمی کشور و قوه قضاییه است.
3) شورای نظارت بر نشر آثار شهید مطهری و انشارات صدرا (که ظاهرا علی مطهری فرد فعال و تصمیم گیر آنان است)، علی‎رغم تلاش‎های ارزشمندی که در این راستا داشته، آن‎چنان که باید و شاید، پاسخگوی سیل تقاضاها و مطالبات مشتاقان نبوده است؛ و معلوم نیست آن «نظم قابل قبولی» که ادعا می شود چیست؟
اولا در پیاده کردن نوارها و تنظیم یادداشت‎های استاد مطهری «کم کاری» شدیدی مشاهده می شود؛ خصوصا اگر دقت کنیم که این انتشارات به ویژه در سال‎های نخستین آن مورد حمایت ویژه نهادهای دولتی بوده است. مثلا تمامی سخنرانی ها و مکتوبات دکتر شریعتی، حتی یادداشت‎هایش، تنها پس از دو سال از وفات ایشان به‎طور کامل در قالب مجموعه آثار و بدون تحریف [!] چاپ شد، با این که نه از حمایت آن‎چنانی دولتی برخوردار بود، و نه‎ناظر آن‎چنانی داشت؛ اما در مورد آثار شهید مطهری که این‎چنین مورد تأکید رهبران نظام اسلامی بوده، پس از 30 سال (دقت کنید: 30 سال!) هنوز هم نوارها و یادداشت‎های منتشر نشده‎ای باقی مانده و در انتظار تنظیم و چاپ است! و انتشارات صدرا هر سال با افتخار [!] چاپ آثار جدیدی از استاد را اعلام می کند (مثلا از سه مجموعه یادداشت الفبایی، موضوعی، و کتابچه ای ایشان، تاکنون فقط «یادداشت‎های الفبایی» منتشر شده؛ و یا از سه سلسله سخنرانی‎های ایشان در موضوع «فطرت»، که استاد شهید آن را زیربنای معارف اسلامی می دانست، تنها یک سلسله منتشر شده است). آیا این اقدامات، محبوس کردن اندیشه های استاد و ایجاد مانع برای استفاده عمومی است یا حمایت و نظم در ارائه آن؟
آن‎چه بیشتر جای تأسف دارد این است که گاه برخی از سخنرانی‎ها را ناقص منتشر، و اعلام می کنند برخی از نوارهای شهید مطهری موجود نیست؛ در حالی که آن نوارها قبلا توسط ارگان‎های معتبر (مانند حزب جمهوری اسلامی) پیاده و منتشر شده بوده و هنوز در برخی کتابخانه ها آن آثار موجود است. (مانند مباحث «نفاق» شهید مطهری، که انتشارات صدرا بعد از گذشت 22 سال از شهادت شهید مطهری آن را در کتاب 15 گفتار و به طور ناقص منتشر کرد، در حالی‎که در سال 1359 به طور کامل توسط حزب جمهوری اسلامی منتشر شده بود و...)
ثانیا در عرصه تجدیدچاپ کتب موجود با این که تقاضاها روزافزون است، اما متأسفانه همواره علاقمندان با اعلام عدم موجودی کافی برخی از کتب انتشارات صدرا مواجه می شوند، و امروزه که به همت عده ای از جوانان علاقه‎مند به اسلام، گروه‎های مطالعاتی متعددی برای مطالعه آثار شهید مطهری در کشور شکل گرفته، این انحصار، مساوی از دست دادن فرصت‎های طلایی و خسارتی بزرگ است.
4) متأسفانه «شورای نظارت بر انتشار و گسترش آثار شهید مطهری» و «انتشارات صدرا»، نه تنها تاکنون اقدام مؤثری در گسترش اندیشه های استاد برنداشته (تاکنون یک کانون مطالعاتی یافت نمی شود که با حمایت‎های این شورا و انتشارات شکل گرفته باشد) بلکه با توجیه حق انحصاری نشر، در موارد متعددی سنگ پیش پای علاقمندانی گذاشته که درصدد گسترش اندیشه های استاد شهید بوده اند. مثلا مقام معظم رهبری در اوایل دهه 70 در سخنرانی ای تأکید کردند که خلاصه هایی از آثار استاد شهید تهیه شود و در اختیار علاقمندان قرار گیرد. دانشگاه امام صادق علیه السلام در یک پروژه چندساله خلاصه های مناسبی از بسیاری از آثار شهید تهیه کرد؛ اما آقای علی مطهری شدیدا در مقابل این اقدام ایستاد و خلاصه کردن آثار را یکی از مصادیق تحریف اندیشه های استاد معرفی کرد! و رییس محترم دانشگاه، به دلایلی، فرمودند که فعلا انتشار آثار در خارج از دانشگاه متوقف شود و فقط برای تدریس در دانشگاه مورد استفاده قرار گیرد. جای این نگرانی هست که مقصود دکتر مطهری از جلوگیری از تحریف در لایحه فوق، ادامه دادن چنین تنگ نظری هایی باشد.
5) دکتر علی مطهری در نطق خود برای تصویب فوریت این لایحه، ابتدا بیان می کند که «اصلا تمسک به این لایحه برای نشر آثار توسط دیگران، جایز نیست، و فقط برای احتیاط چنین تبصره ای پیشنهاد شده؛ زیرا در لایحه فوق «حقوق مادی» ذکر شده، در حالی که «حقوق معنوی» به جای خود محفوظ است.» ما هم بر این باوریم که حقوق معنوی مؤلف قطعا باید حفظ شود؛ اما سپردن انتشار یک اثر به وارثان او مصداق حفظ منافع مادی آثار برای آن‎هاست؛ (خصوصا که امروزه برخی از این آثار به چاپ صدم و بیشتر رسیده و سودآوری مادی آن بر کسی پوشیده نیست) و حفظ حقوق معنوی اثر، چیزی نیست جز این که اثر همواره با نام مؤلف چاپ شود، و با ورود سایر ناشران، قطعا مشکلی از این جهت ایجاد نخواهد شد.

بدین ترتیب، افزودن این تبصره به ماده فوق توجیه مناسبی ندارد، و اتفاقا هدف این ماده این بوده که پس از 30 سال، توزیع اندیشه های یک مؤلف از انحصار خانواده وی خارج شود تا با مشارکت دیگران، آن اندیشه ها بهتر گسترش یابد؛ و قطعا مجلس محترم شورای اسلامی که درصدد حفظ منافع و مصالح ملی کشور است، نباید چنین طرحی را تصویب کند؛ خصوصا که ممکن است از فردا سایرین نیز خواستار چنین استثناهایی شوند. همچنین با توجه به این که شورای عالی انقلاب فرهنگی چندی است که با تصویب اساسنامه بنیاد علمی و فرهنگی استاد شهید مرتضی مطهری، نشر و ترویج اندیشه شهید مطهری را به آن سپرده است، دکتر مطهری، که خود عضو آن بنیاد هستند، می توانند دغدغه های حفظ حقوق معنوی مؤلف را از آن طریق تعقیب کنند، و شایسته است آن بنیاد شورای واقعی برای نظارت بر آثار استاد تدارک بیند و خود در خروج آثار از این انحصار و تسریع در چاپ سپاری بقیه آثار پیش‎قدم شود.
در حقیقت برداشتن این انحصار و عدم افزودن هرگونه تبصره ای به آن ماده قانونی، موجب خواهد شد که بسیاری از علاقمندان اندیشه های شهید مطهری نیز در قبال منتشر نشدن برخی از آثار و در اختیار نبودن برخی دیگر احساس مسئولیت کنند و قطعا تنوع و رقابتی که در نشر آثار پیش خواهد آمد، هم جذابیت های چاپ آثار را بیشتر خواهد کرد، هم زمینه را برای کارهای تحقیقاتی بیشتر در این آثار فراهم می کند، و هم گروه هایی مطالعاتی که در کشور شکل می گیرند و همیشه به‎خاطر فقدان برخی از آثار مجبورند برنامه مطالعاتی خود را دائما عوض کنند، دیگر با چنین مشکلاتی مواجه نخواهند شد

هفته نامه خبری تحلیلی پنجره -> 45 -> لایحه ای علیه اشاعه اندیشه شهید مطهری

این مطلب با سفارش و ارسال دوست خوبم آقا میثم واثقی در وبلاگ قرار گرفت .

 
ایام نور
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم تیر 1389 ساعت 10:3 شماره پست: 462

           

 

مسجد با طعم اعتکاف !

 

آمده ای اعتکاف که چه بشود ؟! آخرش که چی ؟! می نشستی توی اتاقت زیر کولر کیف می کردی . این طوری بهتر نبود ؟ عبادتت را هم می توانستی همان جا انجام دهی . مگر این جا حلوا خیرات می کنند ؟ آمده ای مسجد . توی این شلوغی . جایت تنگ است . با بعضی ها احساس غریبی می کنی . غذایت شاید مورد دلخواه نباشد و . .  .

خواستیم زحمت شیطان را کم کرده باشیم ! شما حتماً این مسائل را برای خودت حل کرده ای که اینجا آمدی . کوه و دشت و جنگل و دریا هم برای خودش صفایی دارد . همه چیز سر جای خودش . قبول ؛ اما مسجد چیز دیگری دارد . مگر نه ؟! آن هم مسجد با طعم اعتکاف ! احساس می کنی گم شده ای داری . این سه روز فرصت مناسبی است . چه قدر راحت می شود گم شده خود را پیدا کرد .

یک دو سه ... حرکت !

مسابقه دو را که دیده ای ؟ کدام دونده ای است که اول بسم الله بپرد وسط میدان و دِ بدو !

آماتور هم که باشد می داند اول باید خودش را گرم کند . چند بار تمرین نیاز است و . . . وگرنه ماهیچه ها می گیرد و وسط راه جا می ماند . داریم به ماه خدا نزدیک می شویم . نماز بی اذان و اقامه به شما می چسبد ؟ مهمانی خدا مقدماتی دارد . همین الان یک کاغذ و خودکار بگیرید و لیست کنید . برای خرید نه قربان شکلت ! فضائل ماه رمضان را می گویم . ببینید چه قدر . . . . بی خیال ! اصلاً همان لیست خرید ! برای خرید کردن باید لیست بگیری . قبلش باید فکر کنی چیزی از قلم نیندازی و . . . مشدی ! از الان دارند شماره می دهند . هر روز اعتکاف یک شماره است . در مسابقه قرب الهی کسی جایزه بهتری می گیرد که از قبل تمرین کرده و آمادگی بیشتری داشته باشد .

گفتم مشدی ؟!

کی ؟ من گفتم مشدی ؟ ! البته مشهدی های عزیز که عزیز هستند . اما یاد یک موضوعی افتادم که گفتنش خالی از لطف نیست . اتوبوس های مسافرتی مشهد را که دیده اید . بنده های خدا از چه راه های دوری با چه زحمت و خطر و هزینه ای خودشان را می رسانند به پابوس آقا . خدا قبول کند انشالله .وقت نماز صبح چند نفر از اتوبوس پیاده می شوند ؟ تا به حال شمرده اید ؟ بعضی ها انگار کمی ضعف از خودشان نشان می دهند . آخر برادر من ! خواهر من ! امام غریبمان راضی بود می نشستید خانه تان در عوض واجب خدا را به جا می آوردید . بگذارید یک مثال دیگر بزنم . به نظر شما کسی می تواند ادعا کند نماز چهار رکعتی اش درست است فقط رکوعش را انجام نداده که آن هم به جایی بر نمی خورد  ؟!

مسلمانی هم همین است دیگر . همه اجزایش را باید جدی گرفت .

دلم پاک است پس  . . . !

حالا که بحث به این جا کشید بگذارید چند قدم دیگر هم جلو برویم .

باور کنید دل من خیلی پاک است . هیچ قصد بدی ندارم . باور کردید ؟ حالا اجازه بدهید شیشه اتومبیل شما را بشکنم ! دلم که پاک است . قصد بدی هم که ندارم . اصلاً احساس می کنم با این کار به خدا نزدیک تر می شوم !! چرا ناراحت می شوید ؟ مگر نگفته اند به تعداد هر نفر راهی به سمت خدا وجود دارد ؟ حالا حتماً باید نشست و مناجات کرد ؟ باید دوید و دست این و آن را گرفت و خدمتی به مردم کرد ؟ راه که زیاد است . بگذارید ما آسان ترش را انتخاب کنیم . مهم این است که دل آدم پاک باشد !!

راستی اگر این حرف صد در صد صحیح بود دیگر چه لزومی داشت پیامبر و دینی از طرف خدا فرستاده شود ؟

با ایشان هم محرمید ؟!

ای بابا ! خجالت هم چیز خوبی است . اضطرار که می دانی یعنی چه ؟ یکی دارد غرق می شود . مرد باشد یا زن . یکی هم شنا بلد است . او هم مرد باشد یا زن فرقی نمی کند . این جا نجات جان یک انسان از همه چیز مهم تر است . بعد به نظر شما این بابایی که نجات پیدا کرد می تواند برود پیش آن فرد شنا را آموزش ببیند ؟ چه مرد باشد چه زن ؟! دِ نشد ! این جا که ضرورتی وجود ندارد باید مسئله محرم و نامحرمی را در نظر گرفت . حالا روی زبان ها انداخته اند پزشک محرم است . جالب آن که مدتی است تزریقاتی ها هم محرم شده اند !! نه عزیزمن ! حساب حساب است کاکا برادر !! مسائل را قاطی نکنید . بیمار مرد پیش پزشک مرد و بیمار زن هم باید پیش پزشک زن برود . ضرورت های الکی را هم بهانه نکنید مثل شلوغی مطب آقا یا خانم دکتر و . . . فقط اضطرار است که این حریم ها را کنار می زند .

تنها یک وجب !

 حاج خانم ! وضویتان درست بود . حرف نداشت . تمام مستحبات را انجام دادید . آفرین به این توجه و دقت شما . فقط اگر اجازه می دهید یک اشکال کوچک هم بگذارم روی دستتان . نه نه ! گفتم که وضویتان عالی بود . از روی بزرگواری یک لطفی بکنید . وضویتان که تمام شد ، دارید می روید وسط حیات مسجد یا امامزاده اگر ناراحت نمی شوید آستینتان را هم بدهید پائین ! درست نیست بین مردم این طوری راه بروید . عیبی ندارد . نمی دانستید انشالله خدا می بخشد . از این به بعد رعایت کنید .

تبلیغ ، ابلاغ ، بلاغت و . . .

سه روز را برای خدا سپری می کنید . اگر خوش گذشت انشالله همه روزهایتان را با خدا بگذرانید . اعمال این سه روز را خوب بلدید و فضیلت هایش را . راستی دقت کرده اید از این سه روز خدا یکی را با یاد مولود کعبه گره زده اید و یکی دیگر را با پرستار راه کربلا ؟ انگار نمی شود یاد خدا بود و یار اهل بیت نبود . علی علیه السلام سمبل مردانگی و توحید است و دختر گرامی اش مثال برتری طریقت خون بر شمشیر . علی که به ولایت رسید " اکملت لکم دینکم " نازل شد و خدا به رسولش گفت اگر چنین نکنی پس رسالتت را به انجام نرسانده ای (فمابلغت رسالته) . دین در مسیر بی انتهای ولایت است که حیات می یابد .

شیر زن کربلا هم اگر نبود مکتب عاشورا ناتمام می ماند و حقیقت راه اباعبدالله در دل تاریخ دفن می شد . یکی از وجوه اشتراک این پدر و دختر ، " رساندن " است . رساندن یعنی تبلیغ . ابلاغ حقیقت ، شرط اکمال دین است . نهج البلاغه مولا را که خوانده اید ؟

اعتکاف ، می تواند یک رسانه باشد . فرصتی برای نشر معارف آسمانی دین . من و تو هر کدام به قدر توان می توانیم پیام اعتکاف را به دیگران برسانیم . پس بسم الله . . . .  یاعلی .

انتشار متن زیر برای توزیع در مراسم اعتکاف بلا مانع است.

 

 

یک توضیح و اعتذار

+ نوشته شده در سه شنبه یکم تیر 1389 ساعت 17:53 شماره پست: 461

همه بخوانند

 

به دنبال انتشار مطلب زیر در اعتراض به حمایت علی کریمی نماینده محترم مردم بابل از دانشگاه آزاد به اطلاع می رساند طی تماس تلفنی ایشان با اینجانب اصل مسئله مورد تکذیب وی قرار گرفت .

دکتر علی کریمی فیروزجایی همچنین ابراز داشت که قرار دادن اسم وی در لیست حامیان جاسبی توطئه و یک شیطنت رسانه ای بوده است . ایشان بار دیگر تاکید کرد با تمام توان در مقابل زیاده خواهی های دانشگاه آزاد ایستاده و نخستین کسی بوده است که پیشنهاد پلمپ دفتر مدیریت این دانشگاه را مطرح کرده است

مدیریت وبلاگ اشک آتش بر خود لازم می داند ضمن اعتماد به فرمایش این نماینده اصول گرا از بروز هر نوع شائبه اتهام نسبت به ایشان پوزش بطلبد البته لازم است نامبرده نیز هر چه زودتر نسبت به انتشار دیدگاه صریح خویش در سطح حوزه انتخابیه مربوطه اقدام کند .

گفتنی است نام نمانده بابل در تمام خبرگذاری های رسمی کشور به عنوان حامی طرح وقف دانشگاه آزاد درج شده است.

گل به خودی !!
+ نوشته شده در سه شنبه یکم تیر 1389 ساعت 5:30 شماره پست: 460

 

به : علی کریمی فیروزجایی

 

دو سال است که در مقابل انتقادهای دوستان و برادرانی که در دلسوزی شان برای انقلاب و اسلام شک نداریم ایستاده ایم و سعی کرده ایم به نوعی برخی از رفتارهای پرسش برانگیز جنابعالی را تنها به خاطر انتسابت به جریان های ارزشی توجیه نماییم . تا دیروز به منتقدان می گفتیم دامنه اشتراکات ما با علی کریمی فیروزجایی بیشتر از سهم معایبی است که در رفتارش می بینیم .

امروز رفتار غلط تو در همراهی با سی و اندی نفر از طراحان طرح غیر شرعی وقف دانشگاه آزاد به اصطلاح اسلامی دیگر جایی برای دفاع از عملکردت باقی نگذاشته است . جالب آن که در بین اسامی امضاکنندگان طرح ، نامی از محسن نریمان با آن همه افتضاحات چند ماه اخیرش به چشم نمی خورد . تو نان از سفره اصول گرایی خوردی و حیات سیاسی ات را مرهون این طیف هستی اما در تمام این چند سال نمایندگی ات از شهرستانی با تاریخچه ای سرشار از حماسه و ایمان ، نه تنها گام ارزنده ای در جهت احیای آرمان های انقلاب اسلامی بر نداشتی بلکه با این اشتباهی که از خود به یادگار گذاشتی دیگر لیاقت نمایندگی دارلمومنین را از دست داده ای . محسن نریمان با تمام وادادگی ها و خودباختگی هایش باز هم سعی می کند در ظاهر ، آسمان به ریسمان ببافد و خود را در چهارچوب منویات رهبری معظم بگنجاند اما جنابعالی خودسرانه و با وقاحت به رغم اطلاع از نظر صریح مقام معظم رهبری در لزوم حفظ حریم مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی که در صحن علنی مجلس نیز به عنوان تذکر قانون اساسی یاداوری شد بر ادای دین به باندهای قدرت و ثروت پافشاری نشان دادی .

علی کریمی فیروزجایی تجربه ای شد تا دیگر به هیچ کاندیدایی که سابقه فعالیت و اخذ مدرک در دانشگاه آزاد را دارد رأی ندهیم . تو نیز به همراه نریمان با نمایندگی مجلس وداع کن . سعی کن پس از ناکامی در انتخابات آتی هر پست و مقامی که از تبار جاسبی و حامیانش می گیری در نقطه ای خارج از محدوده نگاه مومنین و امت حزب الله باشد . نام ما را به خاطر بسپار که از این به بعد تمام قد در مقابلت ایستاده ایم . از تیررس زبان و قلم ما دور باش که تا ابد امضای ننگین تو در تعهد به سوداگران زر و زور و تزویر را چون پتکی بر سرت فرود خواهیم آورد .

امیدواریم قدر نونهالی ات در وادی سیاست را بدانی و تا مجالی هست از ساحت مردم شریف شهر فضیلت و حماسه و ایمان طلب مغفرت کنی .

بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صلی الله علیه و آله .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو خرداد89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۸۹، ۰۹:۴۵ ق.ظ


اشاره
+ نوشته شده در دوشنبه سی و یکم خرداد 1389 ساعت 18:31 شماره پست: 459

این مطلب را که اشاره ای به یکی از آثار حقیر است چندی پیش در وبلاگی با نام اشاره پیدا کردم که خواندنش خالی از لطف نیست :

http://proxy.easycloak.com/index.php?url=uggc%2Srfuner.oybtsn.pbz

چند جمله مثلا سیاسی !!!

پنجشنبه 20 خرداد1389 :: 13:20 ::  نویسنده : اشاره گر

این چند جمله از کتاب سر سبز (سید حمید مشتاقی نیا) که چاپ اولش مال سال 84 اٍ ، ولی خیلی به امروزمون میاد.

اشاره 1 : به آقایان بیرون شده از کشتی انقلاب !

بعضی ها که بساط مستکبرین را جمع کرده بودند

خودشان منها شدند .

اشاره 2 : به آقای لاریجانی !

کرسی قدرت گرمی بخش مجلس ماست .

اشاره 3 : به آقای عبدالله جعفرعلی جاسبی !

دانشگاه آزاد ، ماهی آزاد ، کشتی آزاد ، بحث آزاد ،شغل آزاد ، ...

آزادی ، مازادی نشود !

اشاره 4 : به آقای هاشمی و اهل بیتش !

اسلام ویلایی ، عاقبتش واویلایی است .

اشاره 5 : به ماها ( تیم تبلیغات اردوی جهاد اکبر 8) !!!

رزمنده جهاد اکبر باشید اما نه در واحد تبلیغاتش . :)


پس اشاره : اشاره هایش را خودم (اشاره گر ) اضافه کردم ، فحشش رو به من بدید نه به نویسنده اثر !

سبز سرخ

+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم خرداد 1389 ساعت 21:33 شماره پست: 458

 

" سبز سرخ " نشریه رسمی کنگره بی خاصیت سربداران شهید استان مازندران است . به زودی صدمین شماره این نشریه بی جان ! منتشر خواهد شد . قرار شد حقیر نیز به همین مناسبت چند خطی را برای دوستان قلمی کنم . خواندن این مطلب خالی از لطف نیست :

یادم نیست گفته ام به شما یانه ؟ شهرداری تهران در مسیر ترمینال جنوب به بهشت زهرا یک پل هوایی را به نام شهید حاج حسین بصیر مزین کرده است . جالب است نه ؟! باور کنید نمی خواهم قیاس کنم و این مسئله را به رخ شهرداری های مازندران بکشانم . این متن اصلا انتقادی نیست . به خانه شهید بهشت زهرا که بروید موزه کوچکی به یاد شهدا بنا شده است . کمتر از بیست دقیقه می توانید سرتاسر آن را دوربزنید . آن وسط یادی هم از شهید سید مجتبی علمدار شده است . شهیدی که به خواست خدا بدون هزینه های تبلیغاتی آن چنانی به سرعت دردل بسیجیان سراسر کشور جا باز کرد و نامش بر سر زبان ها افتاد . قاب عکسی آن جا قرار دارد که با دیدنش به یاد سردبیر عزیز سبزسرخ افتادم و کلی ذوق کردم . این عکس برای اولین بار در مازندران چاپ شده بود . اعضای خانواده ای که به همراه پیکر مطهر شهیدشان در کنار سفره عقد عکس یادگاری گرفته اند . آقا مفید اسماعیلی تیتر آن را گذاشته بود " عروسی خوبان " این تصویر با همان عنوان بر دیوار خانه شهید بهشت زهرا خودنمایی می کند . یادگاری از احمد کشوری نیز آن جا به چشم خورد . شهیدان کشوری و شیرودی البته از همان فردای عروج خود در سطح ملی شهرتی مثال زدنی پیدا نمودند که ربطی به فعالیت های فرهنگی استان ندارد . می دانید حرف من چیست ؟ دلم می خواهد به همه دوستان خسته نباشید بگویم . تا این اندازه هم پیشرفت خوبی حاصل شده است . اما گاهی با خودم می گویم کاش حسین بهرامی ، منفرد نیاکی ، خلعتبری ، ابوعمار ، سجودی ، شیرسوار ، طوسی و . . .  مازندرانی نبودند . حرف تلخی بود قبول دارم . احمد محمودی را که می شناسید . فرمانده غیور و خط شکن گردان حمزه در لشکر 25 کربلا که هم اینک با بیش از هفتاد درصد جانبازی روزگارش را در تهران سپری می کند . می گفت بعضی مواقع تا یکی با من برخورد می کند و می فهمد جانباز دفاع مقدس هستم فوری می پرسد : حاجی ! از شهید همت برایمان بگو ! متوسلیان چطور ؟ از او خاطره ناگفته ای دارید ؟!

مقام آن شهدا محفوظ . ما خاک پای همه شهیدان و یاران بی ادعای اباعبدالله علیه السلام هستیم . شما منظور مرا خوب متوجه شده اید .

بسیجی دوست داشتنی شعبانعلی شعبانی وقتی در بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل بستری شد تصاویری از شهید بصیر را روی دیوار اتاق چسباند . پرستارها که می آمدند با کنجکاوی درباره عکس ها سوال می کردند . بعد با تعجب و خرسندی می گفتند : چه جالب ! پس شهید بصیری که می گویند ، این شکلی بود !

سرتان را درد نیاورم . من خودم را هم در این ماجرا بی تقصیر نمی دانم . راستی از سایت کنگره چه خبر ؟ تعطیلی آن دارد به دوسال می رسد . الان اگر کسی بخواهد در عرصه مجازی نشانی از شهدای مازندران بگیرد باید چه کار کند ؟

راه درازی در پیش داریم . دوستان ! خدا قوت . شماره نشریه به "صد" رسید اما باید مراقب بود به "سد" نرسد ! این راه نورانی به لطف شهدا سدناشدنی است اگر همتمان مضاعف گردد .    

 
باز هم فساد !
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم خرداد 1389 ساعت 19:41 شماره پست: 457

 

اخطار به رئیس جمهور !!

 

متأسفانه در روزهای اخیر مدارکی در اختیار حقیر قرار گرفته که حاکی از اعمال نفوذ یکی از معاونان ریاست جمهوری منتسب به باندهای مفسد اقتصادی در حمایت از اخلال گران مالی است . در کمال ناباوری با فشارهای این فرد معلوم الحال برخی از بازرسان ویژه ریاست جمهوری تنها به جرم بررسی موارد اتهامی منتسبان وی از کار برکنار شده اند . در صورت عدم پیگیری پرونده مورد اشاره ، مجموعه اسناد مذکور طبق هماهنگی های انجام شده در اختیار یکی از روزنامه های کثیرالانتشار قرار خواهد گرفت .

دوستانی که این وبلاگ را خوانده اند می دانند نگارنده قصدی جز خیرخواهی برای رئیس جمهور مردمی ندارد .

 

pw

+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم خرداد 1389 ساعت 9:27 شماره پست: 456

 

چه کسی علی حبیبی را می شناسد ؟!

 

علی حبیبی ، از مرزبانان دلیر جمهوری اسلامی بود .در ماه های نخست سال پنجاه ونه ، او به همراه همرزمانش با تجربه ای نا مأنوس و نگران کننده به نام جنگ مواجه بودند . حبیبی یکی از همان روزها وسط جاده به کمین عراقی ها خورد و خود را به سرنوشت نامعلوم اسارت سپرد . او جزو اسیران ده ساله ایرانی است که طعم تلخ دوری از همسر و فرزند و دیار خویش را چشید اما دوران سیاه اسارت را با درایت و ایستادگی خود به طلوع آزادگی پیوند زد . علی حبیبی مدتی را در اردوگاه یک موصل (کمپ 2) گذراند و سپس به اردوگاه یک رومادی ( کمپ 6 ) منتقل شد . ابتدا او مسئول یکی از آسایشگاه ها بود . هفتاد هشتاد نفری که او مسئولیتشان را بر عهده داشت همواره از حسن رفتار و درایتش راضی بودند . مسئول اردوگاه فردی بود به نام علی ر که از سوی عراقی ها انتخاب شده بود . او فردی خودباخته و سرسپرده به دشمن بود . او برای خودش نوچه هایی داشت که اغلب جزو قاچاقچیان ایرانی دستگیر شده توسط دشمن بودند . آنها با حمایت عراقی ها گاه اسرا را مورد آزار و اذیت و باج خواهی ! قرار می دادند . یک روز دستور دادند مسئولین همه آسایشگاه ها جمع شوند . آنها موظف بودند طوماری را امضا کنند که مطابق آن به نمایندگی از ده ها اسیر کمپ شش ، تداوم جنگ توسط ایران !! را باید محکوم می نمودند . حبیبی می دانست این نامه ذلت بار چه هیاهوی تبلیغاتی را در سطح بین المللی به دنبال خواهد داشت . این نظامی با غیرت ، بدون آن که توجهی به عاقبت رفتار خود داشته باشد نامه را از دست علی ر کشید و پاره کرد . او با عصبانیت فریاد می زد : خجالت نمی کشید که به کشور خود خیانت می کنید ؟!

به آسایشگاه که برگشت هر لحظه خطر مرگ را احساس می کرد .  . . ..

وضعیت اسفبار اردوگاه برای او غیر قابل تحمل بود . تصمیم خودش را گرفت . با جدیت شروع کرد به فراگرفتن زبان انگلیسی . با استفاده از کتاب هایی که از نیروهای صلیب سرخ گرفته بود تلاش خودش را آغاز کرد . بعضی ها این کارش را مسخره می کردند . بعضی نیز دلسوزانه نصیحتش می کردند که وقت خودش را هدر ندهد و با توجه به سرنوشت نامعلومش سعی کند این چند وقت باقی مانده از عمر را با بی خیالی سپری نماید . علی حبیبی عزمی جدی تر و همتی فراتر از این حرف ها داشت . نه به کمبود امکانات آموزشی توجهی می کرد و نه به تضعیف روحیه دوستان کم انگیزه و ناآگاه .

حبیبی زودتر از آن چه دیگران تصور می کردند زبان انگلیسی را فرا گرفت .  ارتباط خوبی با بازرسان صلیب برقرار کرد و آنان را متقاعد نمود تا با فشار بر عراقی ها ، انتخاب مسئول ایرانی اردوگاه را به خود اسرا بسپارند . همان ایام بود که علی ر نیز توسط نوچه هایش بر سر دعوایی بچه گانه کشته شد . پافشاری های او سرانجام نتیجه داد . روز انتخابات فرا رسید . علی حبیبی با اکثریت قاطع آرا به عنوان مسئول ایرانی اردوگاه انتخاب شد . کسانی که به او رای ندادند همان نوچه های علی ر بودند که تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست نمی رسید . حبیبی در تمام مدتی که مسئول اردوگاه بود  نهایت درایت را در حفظ آرامش جمع به کار برد . او همه اسرا با تمام سلایق فکری و اعتقادی را به حفظ آرامش فرا خواند . رفتار دلسوزانه او باعث اعتماد اسرا و تبعیت آنها از دستوراتش می شد . او با زیرکی طرح دوستی با مسئول عراقی اردوگاه را ریخت و به این وسیله توانست با حفظ عزت اسرانی ایرانی ، عراقی ها را از اجرای دستورالعمل های ناروا باز دارد . در دوران مدیریت او مقداری از فشارهای دشمن کاسته شد و اسرا از شرایط بهتری برخوردار شدند . معروف است که مرحوم سید علی اکبر ابوترابی وقتی از تلاش ها و زحمات این آزاده سرافراز در حفظ سلامت اسرا با خبر شد پیغام داد : من علی حبیبی را تا به حال ندیده ام اما از طرف من به او سلام برسانید و دستش را ببوسید . علی حبیبی هم اکنون بازنشته نیروی انتظامی است و در شهر اراک مدیریت یک آژانس مسافربری را بر عهده دارد . علاوه بر این به علاقه شخصی خود یعنی ترجمه متون انگلیسی نیز می پردازد .

 
انتحار قلم !!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم خرداد 1389 ساعت 20:45 شماره پست: 455

 

انالله و انا الیه راجعون

 

استعفا نه ! خودکشی !!

 

سلام سردار . خدا قوت ! ما مدیون زحمات شما هستیم . شما ضامن امنیت هستی . اگر برای ما نه لااقل برای منافقان خیلی زحمت کشیدید . اجرتان با حضرت ابلیس ! شما دیگر در تاریخ ماندگار شدی . سرهنگ مولوی هم در تاریخ ماندگار شده بود . خوب و بدش را من قضاوت نمی کنم . کما این که درباره خوب و بد ماندگاری نام شما هم قضاوت را به تاریخ می سپارم . سردار ! هیچ می دانی تا کنون فقط دوبار طلاب حوزه علمیه توسط نیروهای دولتی مورد هتک حرمت قرار گرفتند ؟ یک بار سال چهل و دو در حمله به فیضیه کماندوهایی با ظاهر دهقان ها و یک بار همین چند شب پیش به دست نیروهای کهریزک نشان شما!

تبریک می گویم نام شما برای همیشه در تاریخ خواهد ماند سردار !

من از شما فقط یک خواهش دارم . دستتان را بدهید به من . نه نه ! دست برادری نه . برادری ما دیگر معنی نمی دهد . ما به سربازک های شما در آن گرما آب خنکی را دادیم که سهم خودمان بود و آن ها باتوم هایی را که سهم مافوق های مزدبگیرشان بود . شما دستت را به من بده برویم جاده هراز . از راننده ها بپرسیم بعضی مامورها اوکی می دهند یعنی چه ؟!! آن جا دور است ؟ همین دور و برها . همین تعداد بسیار اندکی از مامورین شما که می پرسند جریمه را نقدی می دهی یا بنویسم یعنی چه ؟ ما را با این ادبیات آشنا کنید . ما با هم برادر نیستیم . بین ما خیلی فاصله است سردار ! بیا برویم همین میدان انقلاب یا اطراف ترمینال . دیگر لازم نیست بابت طرح های پر پیچ و خم اطلاعاتی تان برای مقابله با مفاسد اجتماعی داد سخن برانید و طلب بودجه کنید . همین که یک بابایی توی صورت پر ریشتان زل می زند و در ملأ عام بی پروا می گوید : سی دی ؟ پاسور ؟ عکس ؟  . .. . ؟! برای اثبات موفقیت طرح های پیچیده تان کافی است . سردار ! شما را روی کار آوردند چون بسیجی بودید اما بسیج را کنار زدید و توی گل ماندید تا فتنه شد . سال گذشته بود که برایتان نوشتم : سردار ! به نیروهایتان ساندویج جیگر بدهید !!

حماسه هایتان زبانزد است خدا قوت ! اما نگفتید چرا در غائله اخیر حتی یک شهید هم ندادید ؟ چند نفر از درجه دارهایتان یک سیلی نوش جان کردند ؟ بسیج چطور سردار ؟ رویتان می شود بگویید چند جوان بسیجی بدون سپر و باتوم ، بدون لباس های سوسکی و ملخی ، بدون اضافه حقوق و حق مأموریت و .. . . مظلومانه به شهادت رسیده اند ؟ !مرد هستید در مراسمشان شرکت کنید و تسلیتی به خانواده شان بگویید ؟ می دانید اگر بچه های کم سن و سال بسیجی نبودند الان باید دنبال امان نامه می چرخیدید ؟

شما قال الصادق و قال الباقرتان را از ما یاد گرفته اید . دو شب پیش مأمورهای پولادین شما بر روی طلاب و بسیجیان باتوم بلند کردند به خاطر دفاع بی جا از شیخ خائنی که اعتباری برای قانون قائل نیست و هر روز به ریشتان پوزخند نثار می کند . نیروهای اطلاعاتی شما که اضافه کاری خوبی نصیبشان شد به شما گزارش ندادند که این بسیجی ها حتی سر سوزنی قصد تعرض به کسی و جایی را نداشتند و اگر دخالت های بیجا و نا پخته نیروهای خودسر و خودشیرین کن شما نبود کار به آن ماجرا ها نمی کشید و لانه عنکبوت هم آسیب نمی دید ؟ نیروهای شما خیلی مرد هستند . به خصوص در میدان های بی خطر ! یادتان است در ماجرای غزه سربازان کف کرده شما با باتوم به جان دختران بسیج دانشجویی افتادند تا دیگر مقابل سفارت استعمار پیر تحصن نکنند ؟ دلتان می خواهد تصاویری که از فرار برخی نیروهای بز دل شما در جریان آشوب های 88 جمع آوری کرده ایم بیرون بدهیم . سردار زارعی خوبند انشالله ؟!

داشتم به یکی از نیروهای به ظاهر اطلاعاتی تان اعتراض می کردم که چرا روز تشییع جسد شیخ معزول در مقابل پاره شده عکس امام و آقا مثل چغندر ایستادند و تکان نخوردند ؟ می دانید با چه منطقی پاسخ داد ؟ گفت : علیه یک نهاد رسمی جو سازی میکنی ها ؟! شما با چه منطقی پاسخ مرا می دهی ؟

بارک الله به این مامور چدنی ! آفرین به این سرعت عمل در کشف جرایم ! من الان یک متهم که نه یک مجرم هستم . چون زور شما زیاد است . اگر من هم زور داشتم یقه آن نابه کار را می گرفتم و می گفتم که چرا علیه دو نهاد رسمی یعنی حوزه و بسیج جو سازی می کنی ؟!

یکی می گفت : من هم سرباز انقلاب هستم . باور نمی کنید ؟ این هم فیش حقوقی ام !!

سردار ! شما دیگر بسیجی نیستید . ریش و فیش تان برای خودتان . بشکند دستی که بر روی طلاب بسیجی بلند شد . لال شود زبانی که الفاظ رکیک شایسته خانواده اش را نثار سربازان امام زمان کرد . بسیجی آن نوجوان فال فروشی است که آن وقت شب خودش را رساند ، برگه های فالش را دانه دانه آتش زد و مقابل صورت طلابی گرفت که گاز اشک آور  ، زمینگیرشان کرده بود . سردار !  آیا به شما گزارش دادند که به رغم خروج کروبی خائن و عدم مقاومت طلاب ، بعضی ( گفتم بعضی ! ) از نیروهای متوحش شما انتقام بی خوابی نیمه شبشان را با باتوم و فحاشی و شکستن سر و صورت جوانان بسیجی گرفتند ؟ سردار ! شما آخرش می توانی شهریه مرا قطع کنی اما من آبروی شما را قطع می کنم . شما را به تاریخ می سپارم . سرهنگ مولوی هم در تاریخ ماند . یادتان هست امام در باره او چه گفت ؟

سردار ! شاید به حرف من بخندید اما آیا کسی به شما گفته است طلبه ها بی صاحب نیستند ؟ باور نمی کنید ؟  می خواهید برایتان مثال بیاورم ؟ نه .  به جده ام زهرا شما مثال انتقام الهی خواهید شد . سردار ! بگذارید حرف دلم را به شما بزنم . من دیگر هیچ شهیدی را سردار نخواهم خواند . سردار شمائید . آنها سربدار بودند . سردار ! با این فضاحتی که به بار آوردید ما خواهان استعفای شما نیستیم . استعفا نه سردار ! خودکشی !!

 

فعلا سکوت

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم خرداد 1389 ساعت 18:12 شماره پست: 454

درباره آن چه که شب گذشته مقابل بیت منتظری و مصرع صانعی ! اتفاق افتاد فعلا سکوت می کنم ؛ اما چگونه فراموش کنم پسرک فال فروشی را که نیمه های شب آمده بود وسط بچه های بسیجی و طلبه و برگه های فالش را یکی یکی آتش می زد و دود آن را جلوی بینی آنهایی می گرفت که گاز اشک آور نیروهای انتظامی زمینگیرشان کرده بود .

هر چه اصرار کردیم پول فال هایش را نگرفت و باز راه افتاد آن وسط دنبال بسیجی هایی می گشت که گاز اشک آور و باتوم نیروهای حقوق بگیر بیت المال برای حفاظت از کروبی خائن پیکرشان را نشانه رفته بود .  

خاطراتی شنیدنی از زندگی شهید حسین غلام کبیری
+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم خرداد 1389 ساعت 16:3 شماره پست: 453

 

فرزند آسمان

 

 قرار است نگذاریم حسین غلام کبیری بیش از این مظلوم بماند .

شاید به خاطر این که تا بود نمی گذاشت شهدا مظلوم بمانند . شاید برای آن که نگذاشت انقلاب ، مظلوم بماند . شاید  . . . .

ما ، مدیون حسین و همه حسینیان شهید فتنه 88 هستیم .

 باور داریم تا خون شهید نباشد ، هیچ کجا  سعادت آباد  نمی شود .

آن چه پیش رو دارید برشی کوتاه از زندگی جوان هجده ساله ای است که در بحبوحه فتنه رنگ و ننگ ، ریشه سبز انقلاب را با خون خود آبیاری کرد .

---------------------------------------------------------------------------------

حسین غلام کبیری

تولد : 9/8/1370 شهر ری

شهادت : 25/3/1388 تهران . سعادت آباد

---------------------------------------------------------------------------------------

۱- دکتر گفت : دیگر دیر شده . بچه که زردی می گیرد آن هم به این شدت زود باید جراحی شود .

دلم شکست . ملحفه پیچیدم و بردمش خانه . گفتم یا صاحب الزمان (عج) این پسر همنام جد بزرگوار شماست . او را بیمه موسی بن جعفر (ع) کرده ام . . .

خیلی گریه می کرد . آرام زدم به پهلویش . برای معاینه که بردیم گفتند : همان ضربه کوچک ، کار خودش را کرد . دیگر به عمل نیازی نیست . رئیس بیمارستان می گفت : عکسش را بدهید می خواهم این معجزه را به همه نشان بدهم .

۲- پیاده می رفت مدرسه و می آمد . تعجب کردم . پیگیر که شدم فهمیدم پول توجیبی هایش را می دهد به پیشنماز مسجد تا به نیاز مندان برساند .

۳- داشت مرد می شد ! راه می رفت و درباره انقلاب می پرسید . تحقیقاتش که کامل شد گفت : من به این نظام اعتقاد دارم .

چون با منطق پذیرفت دیگر کوتاه نمی آمد .

۴- درس که نداشت می رفت سر کار . برایش کم نمی گذاشتیم . اما می خواست روی پای خودش بایستد .

۵- با آن همه کار ، دم افطار دیگر رمق نداشتیم . حسین تازه می رفت صف نانوایی ، سنگک گرم ببرد سر سفره . می گفتم : عجب حالی داری تو .

می گفت : تو چرا بی حالی ؟!

۶- خودش می نشست لباسش را اتو می کرد . نامرتب بیرون نمی آمد . می خواستیم با او جایی برویم مجبور بودیم دستی به سر و وضعمان بکشیم .

۷- خستگی اش را ما ندیدیم . به کار ، نه نمی گفت . فرق نمی کرد روضه هیئت باشد یا عروسی بچه بسیجی ها در فرهنگسرا . پای کار محکم می ایستاد .

۸- می گفتم : بابا این از تو بزرگتر است . نگاه به هیکلش بکن . هوس کتک داری ؟

این حرف ها برایش معنا نداشت . می گفت : کسی که امنیت نوامیس جامعه را به خطر می اندازد باید نهی از منکر شود .

۹- تازه به آن محل رفته بودیم . غریب بودم . بچه های هم سن و سال من یک گوشه نشسته بودند . داشتم رد می شدم .چشمش به من افتاد . آمد جلو . زود گرم گرفت و مرا کشید وسط دوستانش . شدم بچه هیئتی . دیگر احساس غریبی نداشتم .

۱۰- بابام می گفت : آهان . . . ! رفیق یعنی این .

خیلی های دیگر هم به مادرش می گفتند : خوش به حالت . چه پسری داری .

۱۱- جانشین معاون عملیات پایگاه بود . پایگاه حجتیه شهر ری . با بسیجی هایی از محله شهادت که یکی از مذهبی ترین و پرافتخارترین نقاط این شهر است . کارت فعال نداشت اما فعال بود . اولین نفری بود که وارد پایگاه می شد و آخرین نفر بود که بیرون می رفت . کارش در بسیج از روی تکلیف بود .

۱۲- رفتیم فلافلی . قرار بود من مهمانش کنم . سیصد تومان بیشتر نداشت . همان را با اصرار گذاشت توی جیبم . می گفت : تو زن و بچه داری . لازمت می شود .

۱۳- زیارت شاه عبدالعظیم برایش تکراری نمی شد . دلش که می گرفت یک راست می رفت همان جا . انگار نه انگار این همان حسین قبلی است ! شوخی هایش کنار می رفت . روی صورتش فقط اشک بود و اشک .

۱۴- عشق زیارت بود ! هر برنامه ای بود خودش را می رساند . این وسط ، حال و هوایش در جمکران دیدنی تر می شد .

 ۱۵- منتظر مجلس نمی ماند . برای خودش هر جا که بود روضه می خواند و سینه می زد . همیشه زیر لب نجوا داشت . گفتم : پسر ! شاید مردم فکر کنند دیوانه ای ! گفت : من حسینم . عشق من هم حسین است .

۱۶- همه اش می گفت : من آخر شهید می شوم . می خندیدم . می گفت : حالا نگاه کن . اگر آخرش شهید نشدم !

به مادرش هم این را گفته بود .

۱۷- استعداد خوبی داشت . یک بار هم تجدید نیاورد . طرح ساختمانی اش در جشنواره مقام آورد و سکه گرفت . برای دانشگاه یک بار که امتحان داد قبول شد آن هم در شهر خودش ، بدون کلاس کنکور .

به آینده اش خیلی امید داشتیم .

۱۸- نگاهی به قبرها کرد و گفت : می خواهم بدهم سنگ قبرم را بنویسند . ورودی امامزاده عبدالله بود . شوخی کردم اما . . . توی حال خودش بود . گفت : برای رفتن خیالم راحت است . داشت استغفار می کرد . درست دو روز قبل از شهادتش .

۱۹- از راه که رسیدم دیدم ناراحت و افسرده است . هیچ وقت این طور ندیده بودمش . شروع کردم به حرف زدن . نمی خواستم چیزی روی دلش سنگینی کند . بغض کرده بود .

توی خیابان با چند نفر بحثش شده بود . می گفت : بر فرض تقلب شده ، دیگر چرا به عکس امام اهانت می کنید ؟

۲۰- قیافه اش ، صورتش ، حالتش ، نگاهش عوض شده بود . بگویم معصومیت یا نورانیت در چهره اش پیدا بود ، اغراق نکرده ام . از شوخی های همیشگی اش خبری نبود . گفت : می خواهند برایم زن بگیرند ! گفتم : برو تو که بچه ای هنوز ! چند ثانیه نگاهم کرد .

با هم شروع کردیم به نقشه کشیدن . با آن برنامه ریزی عجب مراسمی می شد . مگر چند روز طول کشید ؟ دنیا روی سرم خراب شد.

۲۱- از حمام که درآمد لباس های مرتبی پوشید و نشست سر سفره . گفت : مادر ، روزت مبارک . به شوخی گفتم : این طوری که قبول نیست ! سرش را پایین انداخت . گفت : الان دستم خالی است اما کار می کنم و . . .

از دلش درآوردم . اما ته دل خودم ماند . طاقت شرمندگی اش را نداشتم . چه می دانستم این آخرین روز دیدار است .

۲۲- جلوی آینه ایستاد . تمام قد ، خودش را ورانداز کرد . شب های قبل می گفتم : شلوغ است . خطر دارد مادر . اوباش از پشت خنجر می زنند ! آن شب زبانم باز نشد . برگشت نگاهم کرد . نگاهی که هنوز دلم را می لرزاند .

۲۳- بچه ها همه شان خسته بودند . صبح باید می رفتند سر کار . شب هم درگیری . یکی کاسب بود . یکی کارمند یا کارگر . فرقی نمی کرد . بسیجی ، بسیجی است .

حسین هم خسته بود . فقط یک لقمه نان خورد که گفتند عملیات است . راه افتاد و رفت سعادت آباد .

۲۴- دلم می خواهد آن راننده پرایدی که نصف شب بچه بسیجی ها را زیر می گرفت ببینم . همان که حسینم را شهید کرد .

کاری اش ندارم به خدا ! فقط می خواهم بپرسم دلت آمد پسر به این قشنگی را از مادرش بگیری ؟!

۲۵- در آن اطراف شهیدی نبود که پیکرش را بیاورند و او به تشییعش نرفته باشد . برای شهدا از دل و جان مایه می گذاشت .

تشییع خودش هم دیدنی بود . در قطعه 55 همسایه شهدا شد . حالا هم به برکت شهدا اسمش سر زبان ها افتاده است .

۲۶- رفته بودیم مشهد انگار . دور سفره ای بزرگ نشسته بودیم . صدایی بلند شد : آقا دارد می آید . . . حسین پرید . آماده آماده بود . زد روی شانه من . گفتم : نه . من نمی توانم .

معطل نماند . رفت که رفت .

۲۷- خون شهید هیچ وقت هدر نمی رود . دیدید یک دفعه شورش ها خوابید . فتنه گرها رسوا شدند . خون پاک او چهره زشت و حیوانی منافقان را برملا کرد و سندی شد بر اثبات مظلومیت ناگفته بسیجیان خامنه ای .

بر اساس خاطراتی از : حسن غلام کبیری ( پدر شهید ) – مادر شهید -  حبیب غلام کبیری ( برادر شهید ) – آقایان : هومن آذرمیر – علی جوالی – امیر ناصری – حامد ملا – محمد جواد سعیدی – اصغر برزگری .

جمع آوری خاطرات : مهدی جعفری

تنظیم وبازنویسی : سید حمید مشتاقی نیا

 

فردا مازندران چه خبراست ؟

+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم خرداد 1389 ساعت 13:55 شماره پست: 452

محمود آباد و محمود احمدی نژاد !!
 
 
 
 

مازندران:همایش بزرگ استانی حامیان مردمی احمدی‌نژاد در مسجد جامع شهرستان محمودآباد

همایش بزرگ استانی حامیان مردمی  دکتر احمدی نژاد درشهرستان محمودآبادبا حضور مردم ولایت مدار و مومن این استان برگزار خواهد شد.

پرچم عدالت خواهی دنیا در دست مردم ایران است و جامعه ایران بعنوان یگانه الگوی عدالت خواهی، شهامت، شجاعت و ایمان است. نمونه بارز آن هشت سال دفاع مقدس آن هم با دست خالی و در مقابل همه مستکبران عالم بود که با تقدیم صد ها هزار شهید، استقلال و عزت خود را حفظ کرد. ما باید با ساختن کشور آن را تبدیل به یک جامعه نمونه و الگو در بین جوامع دنیا کنیم تا این مقدمه ای باشد برای تشکیل آن دولت جهانی با حکومت ولی الله اعظم حضرت مهدی (عج). این موضوع ممکن و قطعی است و عدل در جهان برقرار خواهد شد و چه نیکوست که ملت ایران نقطه سرآغاز این تحول بزرگ باشد. آن دستی که هم اکنون این ملت را به پیش می برد، و از آن حمایت می کند و آن را در مقایل تهدید های جهانی حفظ می کند، دست با برکت منجی عالم بشریت است که همه توطئه ها را خنثی می کند. تا همین شش ماه پیش دشمن دور تا دور ایران را محاصره کرده بود و با آوردن نیرو و سلاح ایران را تهدید به حمله نظامی می کرد، اما ملت ایران با رهبر بزرگ خود در مقابل آنها ایستاد و رئیس جمهور ایران فریاد زد”ایران یک ابر قدرت است و هر ملتی که متکی به خدا باشد هر نیروی مهاجمی در برابرش شکست خورده است”.

امروز دریای توفنده‌ای از موج خروشان شهیدان انقلاب خروشیدن گرفته و به پیش می‌رود و این ملت که به فرموده امامش تا آخر ایستاد در برابر تمامی تهدیدها و تحریم‌ها مقاومت خواهد کرد و اراده ملت ایران گام به گام محقق خواهد شد.

امروز روز ایستادن به پای حق و حقوق ملت است و احمدی نژادی که ملت می‌شناسد کسی نیست که در برابر موج فشارها، تهدیدها و تهمت ها و توهین عقب بنشیند و احمدی نژاد اعلام کرده که سینه خود را برای همه نیزه‌های دروغ و تهمت و تهدید آماده کرده است اما اندیشه خود را هرگز تسلیم نخواهد کرد.

تاریخ برگزاری همایش:۲۲خرداد۱۳۸۹

ساعت برگزاری همایش:بعدازنماز مغرب وعشاء

مکان برگزاری همایش:مسجدجامع شهرستان محمودآباد

سخنران همایش: دکتر فلسفی

از دوستان ولایی و حزب اللهی استان دعوت بعمل میآید

 
امان از خیرخواهی دوستان !
+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم خرداد 1389 ساعت 6:42 شماره پست: 451

 

به خاطر ساده لوحی شیخ حسین علی منتظری تا به حال چقدر هزینه داده ایم ؟ جریان نفوذ باند آدمکش سید مهدی هاشمی در بیت ایشان و آن همه قتل و رسوایی تنها یک مورد از این هزینه ها بود . بگذریم از نفوذ مناقین و لیبرال ها و توطئه برضد نظام و . . . .اما همه این حوادث می توانست اتفاق نیفتد . به راحتی می شد از بروز این مسائل پیشگیری کرد و مصیبت هایی را که تاکنون ادامه داشته است بر نظام تحمیل ننمود . می پرسید چگونه ؟! عرض می کنم خدمتتان .

کتاب سنجه انصاف آقای ری شهری را حتما بخوانید . در بحث مربوط به نصب منتظری به قائم مقامی رهبری ، مطلبی تاریخی از آیت الله محمدی گیلانی نقل شده است که عینا خدمتتان ارائه می شود : " روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت : من بعد از ظهر رفتم خدمت امام . امام فرمودند : موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن . گفتم : چرا ؟ ما در اجلاسیه قبل به آقایان گفته ایم که ایشان را به عنوان قائم مقام مطرح کنیم . فرمود : نه . . . . گفتم : ما اعلام کرده ایم ، نمی شود !!!

الله اکبر ! حالا یکی پیدا شود و خسارت هایی که ما به خاطر خودسری ها ی اکبر هاشمی پرداخت کرده ایم را لیست کند . جریان منتظری قصه موسوی و تحمیل قطعنامه و زاویه های اقتصادی فرهنگی و فوران آتشفشان ها و . . . راهم اضافه کنید . جالب است آقای هاشمی مدعی است در تمام اختلاف نظرها نظر امام و رهبری را بر نظر خود مقدم می دانسته است !

انصافا مناظره تاریخی احمدی نژاد با نماینده هاشمی خط قرمز افشای صحنه گردانی های هاشمی در کورس قدرت طلبی را به موقع شکست .

 

چه کسی مسئول است ؟

+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم خرداد 1389 ساعت 9:29 شماره پست: 450

 

از یک بابت می گویم خدا را شکر ؟ چرا ؟! برای این که مسئولین ما در بی اعتنایی به شهدا بین اقشار و اصناف مختلف تبعیضی قائل نیستند . عکس بالا تصویری از مزار شهدای مظلوم هفت تیر است که نیاز به بازسازی دارد . آیا صدای ما به جایی می رسد ؟!

 
حسین غلام کبیری
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم خرداد 1389 ساعت 9:4 شماره پست: 449

 

با همت دوستان بسیجی ٬ وبلاگ شهید حسین غلام کبیری راه اندازی شد . حسین غلام کبیری نخستین قربانی قتنه سبز لجنی است که در تاریخ ۲۵ خرداد ۸۸ توسط اوباش متوحش به طرز فجیعی به شهادت رسید . متاسفانه به رغم ایثار بزرگ غلام کبیری و دیگر مدافعان شهید حریم ولایت ٬ هنوز اقدام شایسته ای در ادای دین به آنها صورت نگرفته است . از همه وبلاگ نویسان مسلمان تقاضا می شود وبلاگ مذکور را به فهرست پیوندهای خود اضافه کنند . در این وبلاگ از مطالب خوب شما در بزرگداشت این شهید نیز استقبال خواهد شد .

http://gholaamkabiri.blogfa.com/

 

اختصاصی اشک آتش

+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم خرداد 1389 ساعت 17:9 شماره پست: 448

 

اختلاس پنج میلیاردی در مخابرات مازندران

 

شنیده شده یکی از کارشناسان شرکت سهامی مخابرات استان مازندران به اتهام اختلاس بیش از پنج میلیارد تومان دستگیر شده است . آقای میم که در امور رایانه تخصص دارد متهم است از سال هشتاد و پنج تا کنون مبالغی را از حقوق کارمندان این شرکت جا به جا کرده و به حساب خود واریز نموده است . برخی از کارکنان این اداره معتقدند این اختلاس نمی تواند تنها از جانب یک نفر صورت گرفته باشد . گفتنی است سایت های خبری استان هنوز نسبت به انعکاس خبر مذکور اقدامی نکرده اند .

 
رهبر مفقودالاثر !
+ نوشته شده در شنبه پانزدهم خرداد 1389 ساعت 12:19 شماره پست: 447

 

تجدید عهد موسوی با امام !!

 

موسوی هم تابع قانون است . او به ولایت فقیه هم اعتقاد دارد . حرف او فقط این است : امام فرزند شهید بود و پدر شهید ٬ آقا جانباز است . رهبر بعدی باید مفقودالاثر باشد !

موسوی با امام تجدید پیمان نمود . دوباره امتحان داد و عهدش تجدید شد . بعد از عاشورا دیگر کارش به مردودی رسید !

-------------------------------

دیروز آقا دشمنان را ضربه فنی کرد و پشت نفاق را به خاک مالید . دیروز عزا بود اما ملت ٬ عیدی شان را از حضرت زهرا سلام الله علیها گرفتند .

---------------------

سکوت آقا در خصوص شعار انقلابی و پرخروش مرگ بر موسوی ٬ این شعار را نیز به ادبیات پرافتخار انقلاب سوم افزود . جا دارد طنین مبارک این بانگ دشمن شکن نیز در غریو تکبیر حزب الله جا بگیرد : مرگ بر موسوی و منافقین و کفار

 

کافی کتاب !

+ نوشته شده در شنبه پانزدهم خرداد 1389 ساعت 3:14 شماره پست: 446

 

 

رویکرد اشراقی در مدیریت فرهنگی !!

 

جان من این چند خط را بخوانید ! تجربه جالبی است . به یادتان خواهد ماند .

می خواهید بدانید برخی از عرصه های کلان فرهنگی جامعه دست چه افرادی با چه طرز تفکری اداره می شود ؟

دو سال پیش با جمعی از دوستان پروژه ای را از موسسه آینده سازان که نمایندگی ولی فقیه در انجمن های اسلامی دبیرستان های کشور است تحویل گرفتیم . قرار بود فصلنامه ای برای تشویق نوجوانان به مطالعه با زبان طنز و جدی منتشر کنیم . نامش را هم خود حضرات انتخاب کردند : کافی کتاب !

خوب اسمش را که خودشان انتخاب کردند . هزینه ای میلیونی انجام گرفت و بالاخره نشریه بسته شد . آخرین روز طراحی ، جانشین موسسه مذکور از کار دیدن کرد . ایشان همان حجت الاسلام آقایی بزرگوار است که هم اینک ریاست این موسسه را برعهده گرفته است . کار را دید و پسندید . شب بود که واسطه ایشان تماس گرفت و گفت خودتان را آماده کنید برای تبدیل فصلنامه به ماهنامه . با خوشحالی اعلام آمادگی کردیم . یک روز گذشت . دیدم دوستان حال خوشی ندارند . می گویند با انتشار نشریه مخالفت شده . خیلی تعجب کردم . علتش را پرسیدم . چشمتان روز بد نبیند . فکر می کنید چه شنیدم ؟ می دانید دلیل منطقی آنها چه بود ؟ گفتند حاج آقا آقایی خواب دیده که مقام معظم رهبری از نام نشریه راضی نیستند !!! الله اکبر ! شوخی نمی کنم ها ! اولش من هم بهتم برد . بعد که حالم جا آمد و فهمیدم که باید دور هزینه های انجام شده را خط بکشیم دیدم بهترین تعبیری را که برای این نوع تصمیم گیری می توان به کار برد ، " رویکرد اشراقی در مدیریت فرهنگی " است !

این هم یک مدل جدید از ولایت پذیری است تا کور شوند آنهایی که فرامین صریح آقا در عالم بیداری را هم اطاعت نمی کنند . البته مطمئنم آقای بزرگوار ما از این موضوع نیز به یقین ناراحت می شوند که عده ای به نام فعالیت فرهنگی برخلاف قانون از هنرمندان پاپتی ارزشی که رقم قراردادشان کمتر از صد و هشتاد هزار تومان است مالیات پنج درصدی دریافت کنند . تصرف در مال غیر ، دزدی است حتی اگر نفعش به بیت المال برسد . اینها را گفتم تا حساب کار دستتان بیاید و با انواع فرصت سوزی ها آشنا شوید . احتمالا باز هم در این باره مطالبی را خواهید خواند .

 
الله اکبر
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم خرداد 1389 ساعت 15:42 شماره پست: 445

 

تعدادشان پنج نفر بود . پنج خانم بیست ، بیست و پنج ساله . صورت دو نفرشان خیلی به سیاهی می زد . نشسته بودند پای مزار آوینی و فاتحه می خواندند . یکی از رفقا دوربین داشت . رفتیم سراغشان . اهل یکی از روستاهای هرمزگان بودند . از آوینی و امام پرسیدیم . صحبت های شان ساده و صادقانه بود . بلد نبودند کلمات قلمبه به کار ببرند . هر چه ته دلشان بود بر زبان می آوردند . از احساسشان درباره پاره شدن عکس امام پرسیدم . یک کلمه هم نگفتند . هیچ کدام به هم نگاه نکردند . سکوت بود و اشک بود و اشک  . . . .

پسر جوانی بود . ظاهرش با ما تفاوت داشت . سرک کشید ببیند چه می کنیم . عکس امام را دادم دستش . ذوق کرد و بوسید  .. . .

دوستان پیغام فرستادند بعد از ماجرای امروز مرقد امام ، سید حسن را بی نصیب نگذار . حیف است جنازه اش تشییع نشود ! باور کنید حوصله اش را ندارم . کدام سید حسن ؟ کدام نوه امام ؟!

دختران سیاه چرده هرمزگانی و امثال آن جوان خوش سیرت ، دلم را آرام کرده اند . فرزندان بی ادعا و گمنام خمینی ، عَلَم آزادگی و غیرت را تا ابد برافراشته نگاه داشته و عزت انقلاب اسلامی را با لبخند دشمنان امام معامله نخواهند کرد .

 

چوب خدا

+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم خرداد 1389 ساعت 1:25 شماره پست: 444

 

انتقام جام زهرنامه را گرفتیم !

 

نخستین سالگرد شکست هیمنه طاغوت در شکوه حماسه طالوت زمان گرامی باد .

ان حزب الله هم الغالبون 

 
امام ما زنده است
+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم خرداد 1389 ساعت 1:11 شماره پست: 443

 

دشمن می خواهد خمینی بمیرد !!

 

با ارتحال مرجع عالیقدر عالم تشیع ، حضرت آیت الله العظمی بروجردی ، شاه با ارسال پیام تسلیت خطاب به آیت الله العظمی سید محسن حکیم و حوزه علمیه نجف به زعم خود درصدد بود تا اهمیت حوزه علمیه قم را کم رنگ بسازد . اجرای اصلاحات آمریکایی از دیگر برنامه های رژیم منحوس پهلوی برای دوران پس از انتقال مرجعیت از ایران و تضعیف حوزه های علمیه بود . شاه در برخی از دیدارهای خود با شخصیت های مختلف سیاسی ، اظهار کرده بود که یک آقایی در قم مانع انجام اصلاحات مورد نظر او بوده است . آیت الله بروجردی که از دنیا رفت ، شاه نفس راحتی کشید . او می پنداشت سایر مراجع عظام ، نفوذ معنوی آن شخصیت بزرگ را دارا نیستند . شاه گرم اجرای طرح های آمریکایی خود مانند انجمن های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید ، به منظور تثبیت پایه های سلطنت بود که به ناگاه با شخصیت جدیدی مواجه شد که مثال او را در تاریخ سیاسی جهان ندیده بود . سید روح الله خمینی ، پیرمردی آرام و اهل دل اما سیاستمداری آگاه و فوق العاده جسور بود . با روی کار آمدن این شخصیت بی نظیر در عرصه مرجعیت و سیاست ، شاه با چالشی مواجه گردید که برای عبور از آن دست به دامان اربابان مستکبر غرب شد . خمینی با دیگر مراجع تقلید تفاوت هایی داشت . دیری نپائید که خیل گسترده جوانان پرشور انقلابی در شمار مریدان او گردهم آمدند . نام مبارک ایشان دهان به دهان چرخید و در اندک زمانی ، خمینی به رهبری محبوب و تأثیرگذار مبدل شد .

طرح های استعماری شاه خائن ، یکی پس از دیگری مورد مخالفت های پی در پی حضرت امام و سربازان جان برکف او قرار می گرفت . شخصت فراگیر امام در همان ابتدای مبارزه با طاغوت ، در خارج از مرزها نیز زبانزد انقلابیون آزادی خواه جهان گردید . شعارهای امام ، شعارهای جهانی بود . او آرمانی به بلندای تاریخ و به عمق انسانیت داشت . نقطه مقابل امام ، فقط شاه نبود . او اساس استکبار خویی و استبداد منشی را نشانه رفته بود . از این رو مقابله با خط فکری حضرت روح الله که مسیر نورانی اسلام ناب محمدی (ص) بود نیز به رژیم شاه و اذناب داخلی آن منحصر نگردید . سرویس های جاسوسی دولت های استعمارگر ، فعالیت های گسترده ای را برای کنترل ، اعمال نفوذ و تخریب این شخصیت معنوی ، شجاع و متفکر به کار بستند . امام اما هر روز که می گذشت از محبوبیت و تأثیرگذاری بیشتری در روند تحولات سیاسی جهان برخوردار می شد . امروز که سال ها از قیام تاریخی ایشان می گذارد راحت تر می توان به دامنه جهانی اندیشه و راه آن پیر فرزانه پی برد .

آن چه که باعث شکست برنامه های توطئه آمیز دشمنان در خاموش ساختن منبع نورانی اندیشه حضرت روح الله گردید قیاس این شخصیت با دیگر شخصیت های سیاسی و مذهبی عالم می باشد . امام از ویژگی های خاصی برخوردار بود که باعث جامعیت فکری ایشان می گردید . تاریخ ، چنین شخصیتی با چنان ویژگی هایی را به خود ندیده بود . تحلیل های بسیاری در این باره ارائه شده است ؛ اما نکته مهمی در این بین وجود دارد که نباید مورد غفلت قرار بگیرد . امام دین خدا را خوب شناخت اما تنها به عنصر شناخت اکتفا نکرد . همت بلند امام در تحقق و عملی ساختن دستورات الهی ، بزرگترین وجه تمایز ایشان با دیگر شخصیت های دینی و مذهبی است . بررسی سخنان و افکار آن شخصیت بزرگ تاریخ اسلام نشان می دهد که ایشان در مواجهه با کوچکترین مسائل روزمره ، اصل را بر تطبیق با احکام شرع قرار داده و از این منظر بر سر اجرای اوامر مکتب تشیع ، کمترین تسامحی از خود نشان نداده است .

امسال که به نیکی سال همت و کار مضاعف نام گرفته است با رجوع به اندیشه های تابناک و عملکرد پر تشعشع حضرت روح الله ، بی هیچ اغراقی می توان امام خمینی را مظهر و نماد همت مضاعف لقب داد . داعیه داران دین شناسی در مواجهه با شخصیت مومن و با اراده پیرجماران ، احساس شاگردی را دارند که سال های سال در محضر استادی زبردست باید زانوی تلمذ برزمین بسایند . علم ، زمانی معنای کامل خواهد یافت که عالم با یقین به آن چه که می داند ، لحظه ای از عمل به دانسته هایش کوتاهی نورزد . در علم عالمی که به آموخته هایش عمل نکند باید شک کرد . امام عالم واقعی بود . این نمونه کم نظیر وادی علم و عمل ، برای تحلیل گرانی که با معارف ناب مکتب اسلام بیگانه بودند ، شخصیتی ناشناخته و غلط انداز بود . دشمنان امام نتوانستند در قیاس این چهره بزرگ تاریخ با دیگر شخصیت های اسم و رسم دار وادی سیاست و مذهب به شناخت و تحلیل درستی دست بیابند . از این رو طرح های شوم بدخواهان در مهار اندیشه های حضرت روح الله هر بار با شکست و افتضاحی بزرگ مواجه می گردید . در سال همت و کار مضاعف باید از این زاویه به شخصیت نورانی امام چشم دوخت . الگو برداری کامل از شخصیت امام در حقیقت به معنای عمل کامل به منویات مکتب ایمان و رستگاری است .

امام برخلاف سیاستمداران دنیا انسان پیچیده ای نبود . امام ، ساده و بی آلایش بود . هرچه بود خلاصۀ در اسلام بود . وجودش ذوب در مکتب خدا بود . بعضی از سردمداران گرهک ها نیز داعیه رهبری نهضت را داشتند اما در هیچ کجای تاریخ انقلاب نقل نشده که به خاطر تبعید و تهدید آنان اتفاقی در جامعه رخ داده باشد . در این میان اما نگاه به قیام های خونین پانزده خرداد چهل و دو و نوزده دی پنجاه و شش نشان می دهد روح خدا در دل و جان آحاد مردم خانه کرده و میان امام و امت ، رابطه ای ناگسستنی برقرار می باشد ؛ به گونه ای که ملت تاب کمترین تعرضی به ساحت قدسی ایشان را ندارد .

به همان میزان که روش و منش امام با دیگر رهبران سیاسی و دینی قابل قیاس نیست خصومت های دشمنان او نیز با عداوت در حق دیگر رهبران قابل مقایسه نمی باشد . امروز چندین دهه از ظهور پدیده روح الله می گذرد . آیا کسی می تواند ادعا کند خمینی کبیر دیگر از دنیا رخت بربسته و تأثیرگذاری اش در مناسبات سیاسی ، اجتماعی و . . . از بین رفته است ؟ امام زنده است . می گوئید نه ؟! از آنانی بپرسید که بیست سال بعد از رحلت او همچنان در فکر انزوای اندیشه جهانی او هستند و هر بار که با تودهنی مریدان خط روح الله مواجه می شوند عقده های خود را در وهن به شخصیت و یا حتی تصاویر ایشان فرو می نشانند . خمینی زنده است ؛ زیرا امروز نیز کسانی در ذهن و دل مردم بهتر جای می گیرند که در پی تحقق آرمان های حضرت روح الله باشند . دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب ، نیک دریافته اند که استمرار خط سرخ جهاد و شهادت و حیات اسلام ناب محمدی (ص) مرهون شخصیت والا و متعالی امام خمینی (ره) است . امامی که اندیشه ای جاودان را از خود برجای گذاشت که مبنایی جز عمل بی چون و چرا به دستورات آیین توحید نداشته است . امام مظهر همت مضاعف در اجرای احکام الهی است .

سرمایه امام ، اسلام بود و امروز کسانی می توانند داعیه خط او را داشته و زیر علم خمینی سینه بزنند که بر سر موازین اسلام معامله نکنند . دشمن می خواهد امام بمیرد . برای رسیدن به این هدف چاره ای جز محو اندیشه های او ندارد . اگر امام مرد ، مرگ عدالت خواهی و آزادگی نیز تحقق پیدا خواهد کرد . امروز لگد کوب کردن تمثال مبارک پیر جماران و مراد دلدادگان کوی حقیقت ، آن هم دو دهه بعد از رحلت روح خدا نشان از تفکری شوم و پلید دارد که به نابودی راه امام اهتمام می ورزد .

جای این پرسش باقی است که چرا رسانه های تبلیغاتی دولت های جهان خوار به رغم تأیید راه و روش برخی از مدعیان راه امام ، تاکنون حاضر نشده اند کلمه ای را در تأیید شخصیت امام به کار ببرند ؟ آیا این نکته ، فاصله عمیق مدعیان کذاب با خط امام امت را نشان نمی دهد ؟ آیا پاسخ به این پرسش جز این است که سیره انقلابی خمینی کبیر ، تلألو اندیشه ای زلال و باصفاف است که با هیچ خدعه و حربه ای نمی توان آن را به نفع چپاولگران عالم مصادره کرد ؟ اندیشه امام ، ثابت و ماندگار است . خط سیر تفکر ناب روح الله ، راه مبارزه با ستم پیشگان عالم را به بلندای تاریخ گسترده نگاه خواهد داشت و تا ظهور منجی آخر ، همت و ارداه رهروان اسلام ناب محمدی (ص) خواب راحت را از دیدگان نحس سردمداران جبهه ظلمت خواهد ربود . انشالله .

والسلام علی عبادلله الصالحین

 

پیام آزادگان

+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم خرداد 1389 ساعت 23:19 شماره پست: 442

خیرات حلوا در وسط دعوا !!

 

در سالگرد عروج ملکوتی مرد خدا ، میراث دار نسل بوتراب ، این تلنگر خالی از لطف نیست .

تقدیر آزاده هاست شاید اما نه ! این پاسخ مرا اقناع نمی کند . آن بنده های خدا ، هم آن طرف مظلوم واقع شدند و هم این طرف . کسی به فرهنگ آزادگی بها نداد و میراث فرزندان خمینی به فراموشی سپرده شد . حرف ها و دردها در این باره بسیار است که انشالله به زودی در قالب ویژه نامه یکی از نشریات معتبر ، بخش هایی از آن را خواهید خواند .

آزاده ای می گفت : مگر وظیفه ماست که فرهنگ آزادگی را ثبت و تبلیغ کنیم ؟ گفتم : مگر وظیفه شما بود که درس و مدرسه را رها کنید و اسلحه به دست بگیرید ؟! بگذریم .

پس از ارتحال مرحوم ابوترابی و عدم وجود جایگزین از بین آزادگان که خلا این بزرگوار را جبران کند ، امور مربوط به این عزیزان بسیار مهجور مانده است . از طرفی ده نمکی که مدتی کارمند ستاد آزادگان بود مدعی است فرهنگنامه ای شصت جلدی را به عنوان بزرگترین و مفصل ترین اثر مکتوب جنگی جهان !! منتشر خواهد کرد . دفتری را از بیت رهبری گرفت که یک طبقه اش را برای استفاده شخصی خود تبدیل به پاتوق سینمایی کرده است . او بعد از گذشت یک دهه تاکنون فقط پنج جلد از آثار مورد ادعای خود را منتشر کرد که کثرت موارد اشتباه تحریف آلود آن مضحکه فعالان عرصه فرهنگی شده است ( شرح آن در ستون پیوندهای روزانه این وبلاگ موجود است .) آن چه که نیز به طور حضوری از کار او دیده ام تعبیری جز جنایت فرهنگی بر آن صدق نمی کند .

از طرف دیگر موسسه ای به نام پیام آزادگان با بودجه ای چرب ، خود را قیم آزادگان می داند . جالب است بدانید آزادگان بسیاری را می توانم نام ببرم که تا کنون اسمی از این موسسه نشنیده اند . این موسسه هنوز نتوانسته به قدر بضاعت خود کاری در خور توجه تولید نماید . چندی پیش با برادر بزرگوار جناب آقای خوب نژاد که مسئول هنری این موسسه است جلسه ای داشتم . خدا خیرش بدهد . آن قدر متواضع بود که بیشتر انتقادها ( بخوانید فریادها )ی حقیر به برخی از کم کاری ها را وارد دانست . همین موضوع مرا پشیمان کرد که کاش این مصاحبه  را با مدیر موسسه طرح می کردم . احساس می کنم اشکال کار جای دیگری است . وبلاگ اردوگاه تکریت یازده را که دیده اید . پرکار ترین پایگاه مجازی آزادگان کشور است که به اندازه چند سایت فعالیت دارد . http://takrit11pw.blogspot.com/مدیریت آن را استاد بزرگوارم آزاده سرافراز حجت الاسلام عبدالکریم مازندرانی بر عهده دارد . گذشته از برخی اختلاف نظر های طبیعی ، متاسفانه شاهد بوده ام مدیریت موسسه پیام آزادگان تحمل نقد خیر خواهانه دوستان خود را نیز نداشته است . مطلبی که در ادامه می خوانید را فقط از این بابت آورده ام که نشان دهم ادبیات و نگاه غیر فرهنگی ، بالاترین آسیب را به گنجینه دفاع مقدس وارد می کند . این دعوا اخیراً بین مدیر محترم پیام آزادگان و دوستان تکریتی! شکل گرفته که عینا از پایگاه رسمی اردوگاه یازده نقل می شود . البته از حاج آقا مازندرانی عزیز ما نیز انتظار می رود این جبهه را به این زودی ترک نکند .


 

·         جانشین موسسه پیام بشدت از وبلاگ رسمی اردوگاه یازده(یعنی این وبلاگ) انتقاد کرد .

·         بیژن کیانی در جریان تماس تلفنی با مدیر وبلاگ این وبلاگ را فاقد ارزش خبری خواند و آنرا در جهت نابودی دستاوردهای اسارت قلمداد کرد.مسئول مربوطه خبررسانی وبلاگ را در باره شرکت مینو و موسسه پیام مغرضانه وبا سو نیت قلمداد کرد و گفت من حاظر نیستم برای این وبلاگ ریالی پول بدهم(.قبلا مبلغ سه میلیون ریال پول داده بودند ولی از این ببعد مرادشان هست)

·         وی گفت این وبلاگ فقط تمسخر و توهین می کند و هیچ کار مثبتی انجام نداده است.

·         مسئول مربوطه به خبرهای مراسم بیستمین سالروز و جلسه دانشجویان دکتری با کیانی  و خبر انتقاد از ده نمکی و انتصاب آقای قمیشی مشخصا اشاره کرد و گفت در باره بیستمسن سالروز ما برنامه های زیادی ارائه کردیم در حالیکه هیچکدام را در نظر نگرفتید و صرفا به مراسم دهمین سالروز فقدان مدیر فقید اسارت مرحوم ابوترابی پرداختید و انرا بی ارتباط با مراسم بیستمین سالروز دانستید.و تمام مستند سازی ها و سایر فعالیتهای ما را هیچ حساب کردید.

·         وی مخصوصا رو یخبر دیدار کیانی با دانشجویان دکتری گروه تاریخ صحبت طولانی کرد و گفت شما از کجا فهمیددید که اینها سوالات عجیب و غریب کردند؟

·         وی گفت:شما چه حقی دارید که از انتقاد موصل 3 به ده نمکی ایراد بگیرید؟!!!ده نمکی شما را رقاص نشون داده چرا از او حمایت می کنید؟شما حق تدارید بر خلاف آزادگان دیگر حرف بزنید(بر خلاف موصل 3)

·         وی  کاریکاتورهای بامشاد وغیره  مورد استفاده در وبلاگ را در خبر مربوط به انتصاب دکتر رحیم قمیشی مورد انتقاد قرار داد و گفت این کاریکاتورها فقط به قصد مسخره کردن افراد است و هیچ هدف دیگری ندارد.(در حالیکه وبلاگ ما با یک دسته گل خوشگل به آقا رحیم تبریک گفته بود کاری که هیچکس دیگر نکرده بود و در حضور آقا رحیم در باره گارکاتور توضیح داده شده بود که فقط به عنوان تکه کلام بامشاد "چی دادش "مورد استفاده بوده است یعنی چرا اینقدر دیر موسسه اقدام به جذب یک معاون از اردوگاه یازده کرده است)

·         کیانی گفت برای ما مسجل شده است که مدیریت وبلاگ با غرض ورزی و سوء نیت این مسائل را درج می کند!!! و دنبال کار مثبتی نیست.مسئول مربوطه به مسئله موصل گرایی موسسه اشاره کرد و گفت:شما مکرر نوشته اید که ما فقط به موصل می پردازیم در حالیکه این اخبار کاملا نادرست است و ما برای موصلی ها امیتاز خاصی قائل نیستسم.

·         مدیر وبلاگ با اشاره به عدم پیگیری مخارج وبلاگ در مدت نزدیک به یکسال علت را پرسید:وی جواب داد ما بارها از این وبلاگ تجلیل کرد ه ایم ولی با این سبک ادامه نیابد بهتر است.ما برای این این نوع خبر رسانی قرانی خرج نمی کنیم.(در حالیکه موصل 4 مدتی است به علت مشکلات مالی تعطیل شده است و مشخص نیست این مسئول  محترم چرا برای این سایت هزینه ای خرج نکردند!!!)

·         وی افزود حتی اگر مدیر عامل موسسه نیز اجازه دهد من اجازه نمی دهم که پولی برای این وبلاگ از موسسه هزینه شود.

·         بیژن کیانی با اشاره به خبری در باره بودجه موسسه گفت:خبر بودجه ما را می نویسید و می گویید که چرا برای ما چیزی در نظر نگرفتید؟وی ادامه داد مگر قرار است چیزی به شما بماسد؟

·         وی در مقابل این سوال که آیا کارها بدست موصلی ها نیست مثلا حج عمره؟گفت حج عمره به ما مربوط نیست.م فقط به موسسه کار داریم.

·         کیانی در بخشی دیگر از صحبتهای طولانی متذکر شد :ما با زحمت زیاد موسسه را راه انداختیم و در حالیکه هیچکس دنبال این قضایا نبود ما آنرا با بودجه شخصی اداره کردیم .وی به زحمتهای دوستانش در مورد شرکت مینو اشاره کرد که با چه زحماتی انرا بدست آوردیم و حالا براحتی شما آنرا مسخره می کنید.

·         وی در باره اینکه چر ا در این مدت طولانی به مفقودالاثرها پرداخته نشده است گفت:

این کار خودشان است که باید بیایند دنبال کار را بگیرند ما که نمی توانیم برویم دنبال اینها.

·         وی در جواب این سوال که چرا از فعالان اردوگاهها دعوت نمی کنید که برای همفکری به موسسه بیایند گفت:ما برنامه های داریم که از این دوستان دعوت کنیم تا به مشورت بپردازیم.

·         ایشان ضمن تعیین تکلیف برای عناوین وبلاگ گفت:

شما چه حقی دارید از قول قمیشی می نویسید ایشان با خانواده به مشهد نمی آید؟!!!شاید دیگران بخواهند بیایند حالا آقای قمیشی نمی تواند یک مسئله شخصی است ولی دیگران چه ربطی به ایشان دارند.

·         مسائل مطروحه بالا ضبط نشده است و امکان اشتباه در آن می باشد.و تا بحال در مورد هیچ خبری ضبط نکردیم و اگر اشتباهی صورت گرفته است ازآقایون عذر خواهی می کنیم.

 

نکته:هیچ توضیحی نمی دهیم ما چه حقی داریم توضیح بدهیم؟!!!

نگاه و گناه !
+ نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم خرداد 1389 ساعت 0:14 شماره پست: 441

 

دوست ٬ استاد و برادرم حسین اجرایی نکته ای را به من گفت که در وهله اول وعده دادم آن را در شب خاطره اش ! بازگو خواهم کرد ولی از آن جا که شهادت در جنگ نرم گاه نامحسوس ! است صبر بیش از این را جایز ندانستم .

اما نکته : حسین آقای ما که روحانی پرکاری است و به فراخور فعالیت های خستگی ناپذیرش در انواع و اقسام موسسات فرهنگی رو زمینی و زیر زمینی در تهران و قم و فارس و . . . مجبور است با مراجعانی از جنس مخالف ـ منظور مخالف سیاسی  و . . . نیست ! - سر و کار  داشته باشد از سال ها پیش با خودش عهد کرده  هر گاه خدای ناخواسته نتوانست نگاهش را کنترل کند و چشمش به نامحرم افتاد دو میلیون ریال معادل دویست هزار تومان به عنوان جریمه پرداخت نماید .

او از روش خودش راضی بود و از این بابت نیز خدا را شکر می کرد . البته شاید او با بیان این خاطره قصد داشت هشداری به من داده باشد . خدا خیرش بدهد . از دو روز پیش تا به حال همه اش ذهنم مشغول است . به راستی بعضی های مان تا کنون چند میلیارد دلار بدهی بالا آورده ایم ؟!

 
مدیر عاملی که کار فرهنگی می کند !
+ نوشته شده در دوشنبه دهم خرداد 1389 ساعت 23:38 شماره پست: 440

می گوئیم ویژگی شهدا اخلاص بود و صداقت و گمنامی . بعد برای ترویج این فرهنگ ٬ خلاف آن جهت حرکت می کنیم . بعدش هم از زمین و زمان طلبکار می شویم که چرا زحماتمان کمتر ثمر می دهد . آن چه را در این عکس می بینید مشتی است نمونه خروار . تبلیغ مذکور را بعد از گذشت چند ماه همچنان می توانید بر مزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها مشاهده کنید :

 

 
اولین قربانی فتنه
+ نوشته شده در یکشنبه نهم خرداد 1389 ساعت 22:38 شماره پست: 439

 

می گویم قربانی ؛ چرا ؟! مقام شهادتش محفوظ . اما حرف من چیز دیگری است . ما را به خشونت متهم کرده اند و خود را مظلومانی فرهیخته ! معرفی نموده اند . . حالا جالب است بدانیم اولین کسی که در فتنه سبز لجنی به قتل رسید ، یک بسیجی جوان است که انگیزه ای جز دفاع از خون شهدا در برابر منافقان وطن فروش نداشته است . شهید حسین غلام کبیری اهل شهر مذهبی ری بود . او در محله ای رشد کرد که از در و دیوارش عطر شهادت می بارید . علی اکبر شهدای فتنه ، هجده سال بیشتر نداشت . تازه دانشگاه قبول شده بود . آتش فتنه که در گرفت ، سینه سپر کرد . بیست و چهار خرداد هشتاد و هشت سعادت آباد شاهد جنایت وحشیانه مدعیان اخلاق و قانون بود . راننده درنده خوی پرایدی سیاه رنگ ، پیکر خسته بسیجیان خامنه ای را نشانه می گرفت و برای دفاع از حقوق مدنی کاندیدایی ناکام و زیاده خواه که انگیزه ای جز احیای اندیشه امام !! نداشت ، مدافعان جوان انقلاب و طلایه اران فرهنگ روح الله را به خاک و خون می کشید . این وسط ، سهم حسین غلام کبیری شهادت بود . پس از چند ساعت بستری ، روح ملکوتی حسین فردای آن روز میهمان شهیدان راه دلداگی شد .

ده روز پیش در بهشت زهرا به دنبال نشانی از او بودم . بی هیچ آدرسی به لطف خدا در جایی که هیچ احتمالی از یافتنش نمی دادم درست مقابل مزار مطهرش در قطعه 55 در آمدم . مقابل تصویر او ایستادم و فقط زل زدم به چشمهایش . حسین حرف مرا خوب می فهمید . او می داند خونش به هدر نخواهد رفت و تا زنده ایم به حول و قوه خدا دست انتقام الهی را خواهیم دید . این غربت و مظلومیت ، همیشگی نخواهد بود . روزی یکی از مخالفین ، مقابل بیت منتظری داد و بیداد می کرد که که اگر راهپیمایی نکنیم و شعار ندهیم پس کجا حرفمان را بزنیم ! گفتم توی رسانه های بیگانه ! لامصب ها ! شما لااقل چند ده رسانه آن ور آبی دارید که حرف هایتان را با رنگ و لعاب انعکاس می دهد . ما چه کنیم که نه در کشور خودمان می توانیم حرف بزنیم و نه آن طرف آب رسانه ای داریم ؟! مجلس ما برای خون شهدای ما به اندازه شکسته شدن شیشه کوی دانشگاه ارزش قائل نبود که کمیته ای را برای بررسی تشکیل دهد و  .. .

شکر خدا به رغم سکوت خیانت بار رسانه های داخلی در تجلیل از شهدای فتنه ، برخی دوستان دست به کار شده اند و انشالله در حد بضاعت خود از خجالت آن شهید در خواهند آمد . یاد شهدای دیگر فتنه همچون ذوالعلی ، فیض و ... را هم گرامی می داریم . روحشان شاد . راهشان مستدام .

 
فریضه
+ نوشته شده در یکشنبه نهم خرداد 1389 ساعت 0:15 شماره پست: 438

دوسه پیرمرد با صفای قمی هر روز در سطح بازار و معابر راه می افتند و با حمل دستنوشته هایی مردم را به رعایت عفاف دعوت می کنند . این عکس را عصر پنج شنبه گذشته ٬ مقابل حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ثبت کردم :

 

 

 

 
جانباز جنگ نرم !
+ نوشته شده در پنجشنبه ششم خرداد 1389 ساعت 23:17 شماره پست: 437

     

 

من همان دیوانه زنجیری ام !!

 

امروز با جمعی از دوستان ، خدمت روحانی مجاهد و جانباز جنگ نرم ، حجت الاسلام جهانشاهی رسیدیم . او که پیش از این در جریان اعتراض به زمین خواری و مفاسد اقتصادی در سیرجان دوبار طعم تلخ زندان را چشید و بار دوم با دستور صریح مقام معظم رهبری به رغم مخالفت متولیان قضا آزاد گردید این بار پس از راهپیمایی از مسجد مقدس جمکران تا تهران هم اینک در صحن بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی تحصن کرده است . جهانشاهی جوانی متولذ 1351 اهل سیرجان و مقیم قم است که مدتی نیز استاد حوزه علمیه بوده است . اتهام او از سوی دادگاه ویژه روحانیت ، اقدام بر خلاف شئون روحانیت بوده که به همین جرم مدتی را در زندان سپری کرد و خلع لباس شد ! از نگاه حافظان قانون و متولیان حریم روحانیت ، جای تعجب داشت که مگر روحانی هم اعتراض می کند ؟! او شب ها پس از بسته شدن درهای حرم ، مجبور است در پارک های اطراف ، بیتوته کند اما حق ندارد در خوابگاه مدرسه علمیه شهرری بماند . شاید حضرات معتقدند حضور او در جمع طلاب جوان ، بدآموزی دارد ! دادگاه ویژه روحانیت مرده بود و نشنید پیربی ترکیبی به نام هادی غفاری چه توهینی را به ساحت رهبر معظم انقلاب انجام داد . از نظر آنها دست دادن خاتمی با زنان نامحرم خلاف شأن روحانیت نبود اما اعتراض یک طلبه بسیجی و ولایت مدار بر علیه مفاسد اقتصادی ، امری غیر قابل تحمل و وهن به مقام روحانیت به حساب آمد . سکوت مرگبار نهادهای نفت خور حوزوی مانند دفتر تبلیغات اسلامی و موسسات اقماری آن و .. ..در قبال فتنه منافقین خون آشام سبزلجنی ، نشان روشنفکری متولیان پردرآمد این نهادها تلقی شد اما طلبه ای عدالت خواه باید نان و پنیر بخورد و برای اسلام سینه سپر کند شاید اربابان عافیت ، استخاره حق طلبی شان خوب دربیاید . کدام مدافع مدعی حریم روحانیت در قبال کرکس هایی که گاه دور حوض فیضیه گعده می گیرند ، دود سیگارهایشان را بیرون می دهند و به ریش انقلاب و اسلام انقلابی می خنندند موضع گرفته است . غارتگران اموال طلاب در موسساتی قلابی همچون بیت الرضوان و ققنوس جهان ارا و  . . . به میمنت اقدام دیرهنگام دادگاه ویژه روحانیت امروز آزادانه در خیابان ها پرسه می زنند اما طلبه عدالتخواه ما به رغم دستور ولی امر مسلمین با هفته ای تأخیر آزاد می شود . امروز جهانشاهی شجاعانه لباس روحانیت برتن می کند تا بگوید تقدس این لباس نه به خاطر چند متر پارچه است که گفته اند شرف المکان بالمکین ! آبروی روحانیت را این طلبه گمنام و سبزه رو نگاه داشته است نه آروغ های گندآلود شکم گنده هایی که عدالت را نشخوار می کنند اما عقده دست بوسی ملت را دارند و صبح و شبشان را به دلالی نفت و شکر ! می گذرانند . امروز مدیران فاسد بیت شیخ مطرود در قم آهنگ فتنه ای تازه دارند اما دادگاه ویژه روحانیت به نیروی انتظامی دستور می دهد مواظب باشد طلبه ای مقابل مصرع صانعی ! سخن گزنده ای بر زبان نراند . مظلومیت بسیج و انقلاب آن جاست که نیروهای خط مقدمی و جان نثاران پاپتی انقلاب نه فقط از سوی دشمن که روحشان مجروح زخم ناجوانمردانه دوستان مدعی و جیره خوار است . امروز آنانی که حیات سیاسی و اقتصادی شان را مرهون انقلاب روح الله هستند حرکت در مسیر روح الله را مخالفت با انقلاب می دانند . من آن روز مردم وقتی شنیدم طلبه سیرجانی پس از آزادی در جمع دانشجویان گفت : آن قدری که شما برای آزادی من زحمت کشیدید هم لباسی های من . . . .

درود بر مجاهد راه خدا جهانشاهی مظلوم که برخلاف آنانی که با تبدیل شدن پاترولشان به پراید از انقلاب و اسلام دست می کشند همچنان مدافع بی ادعای جبهه ولایت است . او الگوی خود را امام خمینی می داند و معتقد است شجاعت او در قبال شهامت پیر دیر جماران چیزی به حساب نمی آید . او با همان ادبیات ساده و آرامش باطن ، خودش را این گونه معرفی کرد : من همان دیوانه زنجیری ام !! جهانشاهی خودش را به خدا سپرده است و معتقد است دست لطف و رحمت حضرت حق راهنمای برنامه ها و اقدامات بعدی او خواهد بود . جالب آن که همسر شیردل او نیز در این راه پرخطر مشوق و پشتیبان او بوده است . برخی از مسئولین اجرایی و نمایندگان مجلس هم خداقوتی به او گفته اند که جای تقدیر دارد . حجت الاسلام رسایی نیز آن گونه که در مرام اوست وارد عمل شد و پس از سرکشی و پیگیری مطالبات جهانشاهی قهرمان ، از تولیت حرم خواسته است تا از اخراج این طلبه مبارز پرهیز نمایند !!

با این همه اما هنوز صدایی از دستگاه عدلیه شنیده نشده است . آیا وقت آن نرسیده که برای احیای آرمان های اصیل اسلام و انقلاب همه با هم با تأسی از حضرت روح الله و میرخراسانی خود وارد معرکه شویم ؟! قوه قضاییه می داند که یک عذرخواهی بزرگ به رزمندگان جبهه عدالت بدهکاراست . فریاد جهانشاهی ها عاقبت پایه های ظلم و ناجوانمردی را ویران خواهد کرد . جهانشاهی بسیجی ما بداند حرم قدسی عبدالعظیم در طول تاریخ همواره شاهد تحصن علما و طلایه داران جبهه آرمان خواهی و عدالت طلبی بوده است . این راه ، راه سرخ کربلاست که گفته اند زیارت شاه ری ثواب زیارت امام عشق را داراست .

به بسیجیان استان تهران اطلاع می دهم فردا پس از نماز جمعه ، مردم قبله تهران (ری) همراه با طلبه سیرجانی نسبت به مفاسد اقتصادی اعتراض خواهند داشت . مکان : در شرقی حرم مطهر شاه عبدالعظیم حسنی .    

 
اعدام به فتوای منتظری !!
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم خرداد 1389 ساعت 21:49 شماره پست: 436

 

جلد 20 صحیفه امام . صفحه 397

موضوع : حکم اعدام شخص مفسد

مخاطب : موسوی اردبیلی . سید عبدالکریم . رئیس دیوانعالی کشور

بسمه تعالی

حضرت آیت الله العظمی امام خمینی دام عزه

اعدام شخص مفسد که در نظر مبارک مورد احتیاط است به نظر آیت الله منتظری جائز است و این مسئله در محاکم قضایی مورد احتیاج است . اگر اجازه می فرمائید در مراجع قضایی طبق نظر ایشان عمل شود . ادام الله عمرکم الشریف 9/7/66

بسمه تعالی

مجازید بر طبق نظر شریف ایشان عمل نمائید .

 روح الله الموسوی الخمینی

-----------------------------------------------------

شنیده اید که می گویند بعضی ها یقه صاحب خانه را می گیرند ؟! امروز وارثان شیخ مطرود با وقاحت تمام ادعا می کنند ایشان با اعدام منافقین و . . . . .مخالف بوده است در حالی که قوه قضاییه در آن زمان مطابق فتوای ایشان بسیاری از مفسدان را به چوبه دار سپرده است .وقتی آنها با وجود این اسناد محکم ، ابایی از ژست گرفتن های کاذب روشنفکرمابانه ندارند معلوم است که امثال موسوی و شیخ بی سواد نیز خود را به فراموشی می زنند و گذشته مبهم خویش را نادیده می انگارند .

 

pw

+ نوشته شده در سه شنبه چهارم خرداد 1389 ساعت 22:53 شماره پست: 435

 

همت مضاعف

 

مدتی از اسارتمان می گذشت . از حداقل حقوق انسانی بی بهره بودیم . وضعیت بهداشت اردوگاه ، بسیار اسف بار بود . هر چه قدر ما به نظافت اهمیت می دادیم ، عراقی ها در کثیف کاری اصرار داشتند . خیلی از بچه ها به خاطر همین وضع دچار بیماری شدند . وقتی به نیروهای صلیب سرخ که برای سرکشی به اردوگاه آمده بودند اعتراض کردیم در پاسخ گفتتند ما که به هتل های لوکس بغداد می رویم هم اوضاع همین طور است ! شاید خصلت آنهاست که بهداشت برایشان اهمیتی ندارد .

وقتی اوضاع بهداشت این گونه بود خودتان حدس بزنید امور درمانی چه وضعیتی داشت ! عراقی ها برای آن که کسی را به بیمارستان ببرند یک ماه او را معطل می کردند . رفتن به بیمارستان هم برای خودش دردسری شده بود . این طور نبود که در بیمارستان ، او را مثل بقیه بیماران معالجه کنند . به طور مثال اسیری که به خاطر مشکل آپاندیس به بیمارستان موصل رفته بود را دست یک دانشجوی بی تجربه سپردند تا او را جراحی کند . این اسیر متاسفانه در اتاق عمل به شهادت رسید . به مرور برای ما ثابت شد که رفتن به بیمارستان مساوی است با مرگ . باید فکر دیگری می کردیم . خودمان باید دست به کار می شدیم و چاره ای می اندیشیدیم . اما مگر می شد در ان شرایط سخت و کمبود شدید امکانات اولیه درمانی فکری برای علاج این مشکل کرد ؟

 باید با شرایط کنار می آمدیم و می پذیرفتیم که نمی شود به دشمن اعتماد کرد . باید روی پای خودمان می ایستادیم .

دکتر مسعود اسیری بود اهل کرمانشاه . جوانی لاغر اندام و قد بلند که قسمتی از موهای سرش ریخته بود . او توانست اعتماد عراقی ها را به خود جلب کند . به کمک چند نفر از اسرایی که در امور درمانی سررشته ای داشتند تیمی را تشکیل داد . اوایل سعی می کرد بیشتر به پزشک عراقی که هر چند روز یک بار به اردوگاه می آمد کمک کند . اما به مرور خودش کارها را دست گرفت .  او گاه به دور از چشم عراقی ها جراحی های کوچک را خودش انجام می داد . همان جراحی هایی که ممکن بود کار یک اسیر مظلوم را پس از یک ماه معطلی توسط عراقی ها به مرگ برساند . دکتر مسعود توانست داروخانه ای مخفی را نیز در اردوگاه راه اندازی کند . بچه ها داروهایی را از درمانگاه به سرقت ! می بردند و تحت نظارت دکتر مسعود مخفیانه نگهداری می کردند . این اقدام پیشگیرانه برای مواقعی بود که عراقی ها برای آزار اسرا سعی می کردند داروی کمتری را در اختیار آنها بگذارند . یکی از مهم ترین مشکلات درمانی اسرا درد دندان بود . از مسواک و خمیر دندان و ... خبری نبود که هیچ به دلیل عدم دسترسی به غذاهای مقوی دندان ها به مرور دچار ضعف و آسیب می شدند . بعضی اسرا پیش از اسارت دچار دندان درد بودند . بعضی نیز هنگام اسارت و ضرب و شتم توسط عراقی ها دچار آسیب شده بودند . از آن طرف عراقی ها خیلی به دندان درد اسرا توجهی نداشتند و درمان آن برای عراقی ها اهمیتی نداشت . دکتر مسعود و دستیارانش در این زمینه نیز توانستند به خودکفایی برسند ! بعضی وقت ها آدم احساس می کند درد دندان کشنده است . به لطف خدا این مشکل ما نیز برطرف شد . اما خوب است بدانید تیم پزشکی اسرا برای معالجه دندان ها از چه وسایل ابتکاری استفاده می نمودند . آنها گل های سیم خاردار اطراف حیاط را مخفیانه می کندند و آن را صاف کرده و نوکش را آن قدر روی زمین می کشیدند که تیز می شد و به صورت میله هفت تا ده سانتی در می آمد . از این میله به عنوان مته دندان پزشکی استفاده می کردند . میله دیگری را هم درست کردند که برای عصب کشی بود . آن را در آتش داغ کرده و بعد از این که دندان را خالی می کردند چند قرص مسکن به مریض می دادند . چند نفر هم مریض را نگه می داشتند تا عصب کشی انجام شود ! چند روز بعد دندانش را پر می کردند . پر کردن دندان در اسارت هم برای خودش داستانی دارد . داستانی که نشان می دهد نبود امکانات نمی تواند توجیهی برای نمی توانیم و نمی شود و ...  به حساب بیاید . ابتکار تیم پزشکی در نوع خود بی نظیر بود . آنها زرورق آلومینیومی پاکت سیگار عراقی ها را جمع آوری می کردند و از آن برای پرکردن دندان اسرا استفاده می نمودند . دکتر مسعود و دستیارانش در آن جا زگیل یا میخچه پا را هم عمل کرده و در می آوردند .

محمد حسین منصف – کمپ 2 موصل  

 
این " قطعه " را غزل کنید !
+ نوشته شده در دوشنبه سوم خرداد 1389 ساعت 20:46 شماره پست: 434

 

 

روزی توفیق شد همراه جمعی از دوستان خدمت مادر شهید کشوری در شهر کیاکلا ( استان مازندران ) مشرف شوم . این مادر حماسه آفرین جمله ای گفت که دلم را به درد آورد و بر دلتنگی اش تاسف خوردم . جمله او این بود : اگر می دانستم به احمدم کم لطفی می شود نمی گذاشتم او را در تهران دفن کنند .

امروز بر سر مزار دانشجوی رشید ٬ سید محمد علی جهان آرا ٬ من بودم و ارواح اموات مدعیان میراث خوار آن شهید !! سردارهای پرادعایی که شکوه مقاومت هشت ساله ملت را به نام خود و باندهای باج خواه خویش مصادره می کنند سری به آن جا نزدند . آن قطره دریا دار ! با آن همه ادعا لااقل به راننده اش نگفت دسته گلی را به نیابتش تقدیم مزار غربت زده علمدار مقاومت و سمبل حماسه و ایمان کند . سردار سیاسی ناکام ٬ پرستیژ پوشالی فرماندهی اش را خرج یک دسته گل ناقابل نکرد . همان میراث خواری که در شب آزادسازی خونین شهر به روایت صیاد دل ها دچار ضعف شد و از مهلکه بیرون رفت .

برادرم آقا هادی نادری مدیر محترم وبلاگ سوز ساز ! پس از جلسه شب جمعه بود که از من خرده گرفتی چرا یادی از علی هاشمی نکردم . همان علی هاشمی مظلوم . همان علی هاشمی که پس از سال ها رایحه کوچه های بنی هاشم را در دل غفلت زده ما زنده کرد .  علی هاشمی که غریبانه به شهادت رسید و امروز جنازه مطهرش نیز طعمه تبلیغاتی ورشکستگان سیاسی و انقلابیون از نفس افتاده شد . این خرده گیری شما را به جا می دانم .

راستی کاش جهان آرا ٬ در همان خوزستان به خاک سپرده می شد تا اسیر نمک ناشناسی پایتخت نشینان نمی گردید . کاش علی هاشمی شناسانده می شد تا نشان داده شود بین ظاهر گرایان قدرت طلب و هم لباسی های بی ادعای وادی گمنامی و اخلاص ٬ تفاوت از زمین تا آسمان است . کاش به جای پزهای خود محورانه فرصت طلبان ٬ کمی هم راه و آرمان علی هاشمی به تصویر کشانده می شد . هادی عزیز ! ظلمی که ما با قصور خود به گنجینه فرهنگ و نمادهای بزرگ ایمان و سلحشوری روا داشتیم از عهده هیچ مهاجم جنگ سخت و نرمی ساخته نبود . خودت حرف ها ی مرا خوب می دانی . پس نگذار زبان باز کنم و کار دست خود بدهم . دیشب بعد از مصاحبه شمخانی بود که به یار شفیقی وعده دادم فردا به بهشت زهرا می روم و وای به حال مدعیان اگر یک دسته گل بر مزار اسطوره پایداری نبینم . رفتم و ندیدم . اما چه قدر محافظه کار شده ام . فرق امثال من با علی هاشمی و بچه های مسجد جزایری همین است . همین تفاوت است که ما را خاک نشین کرده است . این خاک لیاقت میزبانی ستارگان را ندارد . ما می مانیم . از شهدا دم می زنیم و خیاطی می کنیم ! هنر ما کیسه دوزی است برادر !

یاد محمد جهان آرا به خیر . یاد بهروز مرادی . بهنام محمدی . . . یاد خرمشهر بخیر .

 

سید علی مشتاقی نیا

+ نوشته شده در یکشنبه دوم خرداد 1389 ساعت 21:18 شماره پست: 433

 

 

امروز تولد سید علی من است . درست روز دوم خرداد هشتاد و چهار پا به این دنیای پرفراز و نشیب گذاشت . دوستان هم منتظر سوژه بودند که برایشان جور شد . البته انتخاب نام مبارک علی ، توطئه ! دوستان را خنثی کرد . صدایش می زنیم سیدعلی . " جاء الحق " را خوب تفسیر کرد ! یک ماه نکشید که پس از آمدن سید علی دوم خردادی ! بساط شاه سلطان حسین های دوران جمع شد و مردی از خطه جهاد و ایمان ، مظهر اراده الهی در تحقق حکومت مستضعفین را تداعی نمود . البته این پیروزی بزرگ ربطش بیشتر به سید علی بزرگ است که سال هایی را در غربت و مظلومیت به فرهنگ سازی نسل جوان برای احیای آرمان های جهانی اسلام انقلابی گذراند . سید علی کوچک هم انشالله این راه نورانی را تا سر منزل مقصود طی خواهد کرد . دعا می کنم سرباز خط مقدم جبهه عدالت و ظلمت سیزی به شمار بیاید .

 
مترسک!!
+ نوشته شده در یکشنبه دوم خرداد 1389 ساعت 1:31 شماره پست: 432

 

جالب است . این بابا در حالی دم از عدالت محوری می زند که خودش در حق زیر دستانش ظلم می کند . او دم از حق طلبی می زند در حالی که حق بیمه نیروهای زیردستش را بالا می کشد و در قبال شکایت یکی از کارگران ٬ از این جا و آن جا مایه می گذارد که اصلا این مکان متروکه بوده و کارگری نداشته است !! او داعیه دفاع از بیت المال را دارد در حالی که یک طبقه از مکان متعلق به بیت المال را تبدیل به دفتر شخصی خود کرده است . در طبقه دیگرش به اصطلاح کار تحقیقاتی می کند در حالی که معدود آثار منتشر شده او یکی از یکی پراشتباه تر و تحریف آمیزتر بوده اند . ناطق نوری به وظیفه بازرسی خود خوب عمل نمی کند شاید به خاطر این که این بابا در اواخر دهه هفتاد او را بهشتی زمان خوانده بود . یک بار به این مردک پیراندام سر جریانی اخطار دادم که اگر  دست از سر  . . . برندارد سیم آخر می زنم و ... امثال این چهره مال پرست و متقلب ٬ مثال انسان های گرگ نمایی هستند که پوستین میش بر تن می کنند . از این آدم پرادعای سست عنصر چیزهایی دیده ام که انشالله زبان باز نخواهم کرد . به خاطر ناحقی های این آدم تازه به دوران رسیده شهرت پرست خیلی ها را می شناسم که از انقلاب و .. . بریده اند . اینها را گفتم تا حقوق آن زن نیازمندی را که خودش می داند زودتر پرداخت کند . برادر من ! برای خودت فیلمی هستی !

 

دلم برای امام سوخت !

+ نوشته شده در شنبه یکم خرداد 1389 ساعت 20:5 شماره پست: 431

 

سید حسن خمینی یا به قول رجا و جوان و . . .  سید حسن مصطفوی عضو هیئت امنای دانشگاه آزاد هم هست . روز پنج شنبه رفته بودم حرم امام و مزار شهدای بهشت . کاش دوربین مرا نمی گرفتند تا به شما نشان بدهم کنار ضریح امام دلدادگان ٬ وضع حجاب بعضی از تماشاچی ها چگونه است . یعنی سید حسن ما برای مرقد خمینی کبیر به اندازه حیاط دانشگاه آزاد ارزش قائل نیست ؟! شاید گمان کرده تولیت یک پارک تفریحی را به او سپرده اند ؟ نمی گویم چادر را اجباری کنند اما حجاب چطور ؟ وضع اسف بار آن جا روح خدا را به لرزه می اندازد . جالب است شما بر در و دیوار بارگاه پیر جماران هیچ جمله یا عبارت خاصی از ایشان که بیانگر زوایایی از تفکرات آن بزرگ مرد تاریخ باشد مشاهده نمی کنید . این سید جوان و نوباوه سیاسی که خود را متولی اندیشه های بنیان گذار انقلاب اسلامی می داند و معتقد است صدا و سیما در دهه فجر ٬ چهره ای تحریف شده از امام را به نمایش گذاشته و لابد فکر می کند امام با لبخند و غزل خوانی و گعده نشینی این نهضت را برپا کرده است چرا از امکانات موجود برای نشان دادن ابعاد صحیح و تحریف نشده شخصیت امام آرمان ها بهره نمی گیرد ؟!

 
یوم الحسره
+ نوشته شده در شنبه یکم خرداد 1389 ساعت 1:34 شماره پست: 430

شب از نیمه گذشته  . باز هم بی خوابی به سرم زده است . قصد کردم آن چه در ذهنم می گذزد را بنویسم و در وبلاگ بگذارم . بدون ویرایش . حتی بدون بازخوانی . می خواهید به حساب ریا بگذارید یا هر چیز دیگر برای من فرقی نمی کند . در یک ماه اخیر دومین باری است که این طور بهم ریخته ام . یک بار پس از شنیدن خبر شهادت یک بانوی چهل و پنج ساله در نازی آباد تهران آن هم به خاطر ادای فریضه امر به معرف بود که تا صبح پیچ خوردم و ...یک بار هم امشب . به تازگی دوستی را بعد از دو سال ملاقات کردم . در این دو سال چند بار به هم پیامک دادیم و صحبتی مختصر داشتیم . اما قبل از این دوسال ، رابطه ما عاشقانه بود ! یا باید هم دیگر را می دیدیم یا لااقل پی در پی تماس می گرفتیم و گپی می زدیم . دل پاک و باصفایی داشت .نجابتش مرا شیفته خود کرده بود . یادش به خیر چه روزهایی بود . بعد از دو سال که شرایط ناگزیر اجتماع ما را از هم دور کرد به تازگی زیارتش کردم . ظاهرش عوض شده بود . زیر ابرو گرفته بود !! گفتم عیبی ندارد ظاهر آدم ها زیاد مهم نیست . سراغ زلالی باطنش را گرفتم آن هم کمی تغییر پیدا کرده بود . از حرف هایش گ فت و درد دل هایش و . ..

خودم را مقصر می دانم . شاید که نه به یقین اگر ارتباطم را با او حفظ می کردم اوضاعش بهتر از امروز بود . دوره دوره جنگ نرم است . یک دقیقه سکوت هم ممکن است خیانت محسوب شود . بدجوری سوختم . به خودم قول دادم جبران کنم . نمی دانم می توانم یا نه . خدا کمکم کند . امشب شام زهر مارم شد . کسی که سر سفره اقاست نباید این طور کاهلی کند .

دهه سی . شهدای جمعیت موتلفه . در خاطراتشان خوانده ام هفته ای یک بار دور هم جمع می شدند و به یک دیگر گزارش می دادند این مدت چه قدر برای اسلام کار کرده اند برای چند نفر حدیث خوانده اند دست چند نفر را گرفته اند و .. ..

نباید عقب گرد کنیم . خدا کند عبرت بگیریم .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو اردیبهشت89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۹:۴۷ ق.ظ


حجت الاسلام جهانشاهی

+ نوشته شده در جمعه سی و یکم اردیبهشت 1389 ساعت 14:41 شماره پست: 429

 

 من بودم و آقای دادستان و یک نفر دیگر. او داشت با من بحث می‌کرد که «فلان آقا را قبول داری؟ اگر به تو بگوید کار شما اشتباه است دست بر‌می‌داری؟...» همین طور یکی دو نفر را اسم برد تا رسید به این که گفت: «آقای هاشمی رفسنجانی را قبول داری؟» همینکه این حرف را زد، چند لحظه همگی سکوت کردیم و بعد از آن چند لحظه، هر سه نفرمان (یعنی من و او و آقای دادستان) با هم زدیم زیر خنده؛ نمی‌دانم چرا! (الان - ا/5/88- می‌گویم که شاید رابطه محکم عدالتخواهی با آقای هاشمی رفسنجانی بود که همه ما را به خنده انداخت.) برگردم به ماجرای محاکمه. . . .

( این یادداشت خواندنی ٬ آموزنده و تاریخی روحانی عدالتخواه را در ادامه مطلب بخوانید :)


اشاره: آنچه پیش رو دارید بخشی از دست‌نوشته‌های آقای جهانشاهی در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز است: خاطراتی که در سی و هفتمین و سی و هشتمین روز بازداشت انفرادی نوشته شده‌اند. این بازداشت مربوط به قبل از محکومیت ایشان است. حجت‌الاسلام جهانشاهی دوران محکومیت خود را در زندان اوین تهران گذراند و یکی دو روز مانده به نوروز ۸۸ با دستور مستقیم رهبر انقلاب آزاد شد. کاری که به محکومیت آقای جهانشاهی منجر شده بود عبارت بود از راهپیمایی از سیرجان به سمت تهران در اعتراض به زمینخواری در سیرجان.

الان حدود ساعت هفت صبح می باشد و در هواخوری بازداشتگاه می‌باشم. شنبه 26/5/87 (سی و هفتمین روز). از چند روز قبل منتظر بودم وقتی به هواخوری می‌آیم، احادیثی را که از حضرت علی علیه السلام بر روی درب‌های اینجا نوشته شده است، به‌عنوان یادبودی از ایام یادداشت کنم و امروز این توفیق حاصل شد. درب اول: «مومن نگاهش عبرت است و سکوتش فکرت، چون لب گشاید ذکر گوید، چون...»

(داشتم می‌نوشتم که مامور زندان آمد و آینه و قیچی آورد تا محاسنم را قدری کوتاه کنم. خودم گفته بودم بیاورد. و یک ربع ساعتی که وقت داشتم برای هواخوری به اصلاحات گذشت و نوشتن احادیث به فرصتی دیگر موکول شد.)


یادم می‌آید سال‌های اول طلبگی‌ام در قم رفیقی داشتیم به نام آقای امیرحسینی. بچه تهران بود و سالهاست رفته در همان تهران کار تبلیغی می‌کند و از او خبری ندارم. او و دوستانش سال سوم طلبگی بودند و ما سال اول بودیم. در مدرسه عترت آل‌محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قم.آنها از بچه‌های جبهه و جنگ بودند و خیلی بامعنویت و باصفا بودند. همان آقای حسینی می‌گفت علت اینکه متحول شدم و آخرش هم باعث شد به حوزه بیایم، حدیثی بود که بر روی یک تابلوی کوچک در جاده بین دو شهری که تردد می‌کردم نوشته بود.

حدیث از آقا امام رضا علیه‌السلام بود و آن اینکه: «هیچ کاری را بر نماز اول وقت مقدم نکن» (تقریبا به این مضمون. من حدیث را نمی‌دانم چه بوده. جمله‌ای را که او نقل می‌کرد نوشتم) خلاصه می‌گفت هر وقت من از کنار این تابلو رد می‌شدم خیلی فکر می‌کردم که چرا باید هیچ کاری بر نماز اول وقت مقدم نشود. حاصل همان تفکرات این شد که من همه چیز را رها کنم و به حوزه علمیه بیایم. (آقای امیر حسینی و آقای سید عبدالوهاب میراشرفی از بچه‌های خیلی خوب مدرسه عترت بودند که ما کوچکترها آنها را خیلی دوست داشتیم و همواره با دیده احترام به آنها نگاه می‌کردیم. هر کجا هستند خدا حفظشان کند و در خدمت به اسلام و انقلاب توفیقشان دهد. ان‌شاء‌الله)

الان حدود ساعت هشت صبح همان شنبه 26/5/87 - چهاردهم شعبان‌المعظم 1429 – می‌باشد که برگشته‌ام به اتاق انفرادی. سلول انفرادی نمی‌گویم چون تصور من این است که سلول به جایی کوچکتر از اینجا گفته می‌شود. اتاقی که من تاکنون سی و هفت روز را در آن گذراندم ابعاد و برخی مشخصاتش چنین است: دو متر عرض دارد، هفت متر طول و حدود سه و نیم متر هم ارتفاع دارد. یک متر اولش فرش ندارد و جایی است برای گذاشتن کفش و سطل آشغال و سطل نون خشک و جارو. بعد از آن یک موکت سبزرنگ می‌باشد. بالای این قسمت چیزی شبیه پنجره قرار دارد که حدودا می‌شود موقعیت خورشید را از روی آن تشخیص داد. دیوارها تا ارتفاع یک متری سنگ هستند و در کل مکان تمیزی است.

همان روز اول سه عدد پتو دادند. وسائلی که اینجاست: قرآن و مفاتیح و چند جلد کتاب و یک کلمن کوچک برای یخ -که هر روز می آورند - و سفره کوچکی برای نان و تشتی بزرگ برای شستن لباس. روزها معمولا به یکی از این امور می‌گذرد: استراحت، نماز و قرآن و مفاتیح، قدری مطالعه و قدری تفکر، صبحانه و نهار و شام و دوش گرفتن و لباس شستن. این چند روز که قلم و کاغذ به دستم افتاد هر وقت حوصله و حس و حالی باشد چند دقیقه‌ای به نوشتن می‌گذرد. در مورد هواخوری عرض کنم که دوستان اینجا (ماموران بازداشتگاه) هر روز می‌آیند و پیشنهاد رفتن به هواخوری را می‌دهند. ولی اکثر اوقات من نمی‌روم چون برایم اینجا و آنجا فرقی ندارد. (هواخوری هم تنها هستی) اخلاق و رفتار افرادی که در این بازداشتگاه مشغول خدمت‌اند روی هم رفته خیلی خوب است و بجز یکی دو مورد در همان روزهای اول، هیچ مشکلی با هم نداشته‌ایم.

البته از مجموع هفت، هشت نفرشان چهار پنج نفرشان خیلی خوش‌اخلاق‌تر و بهترند؛ بطوری که من با آنها احساس دوستی و محبت می‌کنم و همچنان این نکته را خطاب به همه عزیزانی که در چنین مکانهایی خدمت می‌کنند عرض کنم که افراد زندانی اولا اسیر دست شما هستند و ثانیا قدری دلتنگ و دلشکسته و تحقیر شده‌اند و ثالثا به شماها به‌عنوان نیروهای انقلاب و اسلام نگاه می‌کنند و هر رفتاری از شما - خوب یا بد- ببینند، به حساب اسلام و انقلاب و نیروهای حزب‌الله می‌گذارند. لذا نظر بنده این است که اگر یک ذره محبت از طرف شما ببینند تاثیرش در جذب به اسلام و انقلاب از صد منبر من روحانی بیشتر است. از این حرف‌ها که بگذریم اگر بخواهم خلاصه‌ای از اتفاقات سی و هفت روز گذشته را بنویسم از این قرار است:

عصر پنج شنبه بیست و چهارم تیرماه ۸۷ لحظه ورود بنده به این اتاق بود و اولین شامی که مهمان برادران اطلاعات شیراز بودیم، نان وپنیر و طالبی بود که هر شب جمعه تکرار می‌شود. شب جمعه دعای کمیل و صبح جمعه دعای ندبه و عصر جمعه به یاد بچه‌های سیرجان که عصرهای جمعه دعای «اللهم عرفنی نفسک...» را که دعایی است اواخر مفاتیح تحت عنوان «دعا در غیبت امام زمان ارواحنا فداه» می‌خوانند، خواندم و همان عصر جمعه اول، اولین دیدار ما با دادستان ویژه روحانیت شیراز بود. در بین راه که مرا از بازداشتگاه به دادسرای ویژه روحانیت می‌بردند یکی از برادران مامور از من پرسید مهمترین تجربه زندگی‌ات چیست. گفتم مهمترین تجربه من این است که اگر تقوای انسان از قدرتش بیشتر باشد به مردم خدمت می‌کند و اگر قدرت آدم از تقوایش بیشتر باشد به مردم ظلم می‌کند. گفت اینکه سیاسی شد؛ گفتم سیاسی نیست. (چون قبلش گفته بود سیاسی نباشد.)

اولین برخورد دادستان ویژه روحانیت شیراز (آقای نعمت‌اللهی) با من بسیار خوب بود. روبوسی کرد و خیلی تحویل گرفت و من در چند برخوردی که با او داشتم، از او خیلی راضی بودم و او را دوست می‌داشتم. حتی قصد داشتم هر حکمی علیه من دهد ناراحت نشوم و از بزرگواری و مهربانی و تواضع آقای دادستان نزد دیگران تعریف کنم و حتی می‌گفتم ای کاش ایشان به جای دادستان قم بود ولی از روزی که یکی از همکارانش آمد و اینجا و حکم مرا اعلام کرد، بسیار از او و از همه کسانی که در صدور این حکم نقش داشته‌اند ناراحت شده‌ام. البته ناراحتی من از این نیست که چرا علیه من حکم شده - کم یا زیاد- بلکه ناراحتی و خشم و عصبانیت من وقتی حاصل شد که دیدم نوع احکام صادره بگونه ایست که مهمترین ویژگی آنها، حمایت از دزدان بیت المالی است که من حداقل دو سال است تلاش می‌کنم به هر نحوی شده قوه قضائیه و سایر مسئولین نظارتی و بازرسی کشور را متوجه آنان کنم و حالا می‌بینم قوه قضائیه و دادگاه ویژه روحانیت بجای برخورد با آنها با من برخورد می‌کنند و دست آنها را باز می‌گذارند. در این موضوع در مباحث بعدی بیشتر خواهم گفت- ان شاءالله.

حکایتی یادم آمد که نقل آن بی‌مناسبت نیست. می‌گویند شخصی وارد روستایی شد. زمستان بود و کوچه‌ها یخ زده بودند و سنگ‌ها در لابلای یخها گیر کرده بودند. در این هنگام سگهای روستا به او حمله ور شدند. هر چه خواست سنگی بردارد و از خود دفاع کند، نتوانست. گفت لعنت بر این مردم که سگهای‌شان را رها کرده‌اند و سنگهای‌شان را بسته‌اند. عصبانیت بنده هم از این بود که می‌دیدم سنگها را می‌بندند و سگها را رها کرده‌اند. بگذرم و برگردم به وقایع روزهای قبل.

دومین دیدار ما، یعنی من و آقای دادستان، در روز سه‌شنبه همان هفته اول بود. در این دو دیدار اولا من به عنوان اعتراض نسبت به نوع رفتار و نوع برخورد دادگاه ویژه با مسئله پیاده‌روی من در جواب سوالات آنها هیچ مطلبی نمی‌نوشتم و هیچ چیز را امضا نکردم و البته این امتناع تاکنون ادامه دارد. چرا که معتقد بودم بجای دستگیری و برخورد قهرآمیز می‌بایست مسئولین مربوط می‌آمدند و مشکل را حل می‌کردند. بالاخره ما دو سال است که پیگیر موضوع زمین خواری های سیرجان هستیم و در حرکت اخیر به‌عنوان دادخواهی به سمت مسئولین تهران می‌رفتم. انصاف نبود که با کسی که به قصد دادخواهی به سوی شما می‌آید چنین برخوردی داشته باشید. از این جهت من تاکنون به اصل دستگیری و محاکمه و این شیوه برخورد آنها با مسئله، اعتراض دارم و لذا به قول معروف تاکنون تمکین نکرده‌ام و با آقایان راه نیامده‌ام و این دستگیری و محاکمه را به رسمیت نشناخته‌ام. البته، آنها هم کار خودشان را می‌کنند و منتظر تمکین و به‌رسمیت‌شناختن من نمی‌مانند ولی من هم به وظیفه خودم عمل می‌کنم و آنها به وظیفه خودشان.

خلاصه در این جلساتی که قبل از جلسه محاکمه با آقای دادستان داشتیم حرف آنها این بود که یک نفر به عنوان ضامن و کفیل بجای خودم معرفی کنم و برگردم سیرجان (این حداقل خواسته آنها بود). حرف من این بود که چرا مرا دستگیر کرده‌اید؟ اول مرا آزاد کنید، بعد با هم سر حل مسئله گفت‌وگو می‌کنیم. نه ما کوتاه آمدیم و نه آنها. تا روزی که جلسه محاکمه برگزار شد یعنی12/5/87 که ساعت شش عصر محاکمه شروع شد و تا ساعت ده شب ادامه پیدا کرد و البته به همراه نماز مغرب و عشا. بعد از جلسه محاکمه ضیافت شامی بود که احتمالا به افتخار بنده ترتیب داده بودند.

قبل از اینکه بعضی نکات راجع به جلسه محاکمه را بگویم یادم آمد به نکته‌ای دیگر. در یکی از همان جلسات با آقای دادستان، یکی از کارمندان اینجا یا آنجا (اینجا یعنی بازداشتگاه اطلاعات شیراز و آنجا یعنی دادسرای ویژه روحانیت. البته من بعضی قضایا را مبهم می‌گذارم تا برای کسی دردسر درست نشود. این نوشته‌ها را دوستان (ماموران اطلاعات) نیز خواهند خواند. چرا که شرط کرده‌اند یک نسخه از آن را به آنان هم بدهم.) خلاصه یکی از کارمندان اینجا یا آنجا در حضور دادستان، حرکت مرا محکوم می‌کرد و حرف دادستان را تایید می کرد ولی بعدا به من گفت: «وقتی در روزنامه‌ها موضوع شما را خواندم به خودم گفتم اگر در مملکت یک مرد باشه همینه.» منظورم از نقل این جریان غیر از حدیث نفس، مطلب دیگری نیز هست و آن اینکه برداشت من از مجموع رفتارهای مسئولین و غیرمسئولین در اینگونه مسائل این است که آنچه اقتضای شغلی افراد است تا آنچه که نظر واقعی خود آنهاست، در بسیاری موارد فرق دارد. به تعبیر دیگر، در همین موضوع ما، خیلی افراد هستند که ته دلشان کار ما را تحسین می کنند و می‌گویند آره باید جلوی این دزدهای پدرسوخته را گرفت؛ اما همین افراد وقتی ملاحظه مصلحت‌های شغلی و سیستمی را که در آن قرار دارند، می‌کنند به‌گونه‌ای دیگر فکر می‌کنند و حرف دیگری می‌زنند؛ تا مافوقشان چه بگوید و چه بپسندد.

شبیه این مطلب، گفته یکی دیگر از کارمندان اینجا یا آنجا بود که می‌گفت: «شما باید مدتی بیایید در شیراز هم زندگی کنی» که من در جوابش گفتم: «خود شیرازی‌ها باید همت کنند من چکاره‌ام.» می‌خواهم بگویم حتی خیلی از مسئولین و کارکنان دولتی نیز دلشان برای عدالتخواهی تنگ است. به‌طوری که آرزو می‌کنند ای کاش مثل منی که خیلی حقیر و کوچکم در شیراز بودم تا شاید عدالتخواهی کنم. (قحطی عدالتخواهان را ببین!)

قرار بود فقط یک نکته بگویم ولی نکته دیگری هم از همان اولین جلسه با آقای دادستان به یادم آمد که خالی از لطف نیست. من بودم و آقای دادستان و یک نفر دیگر. او داشت با من بحث می‌کرد که «فلان آقا را قبول داری؟ اگر به تو بگوید کار شما اشتباه است دست بر‌می‌داری؟...» همین طور یکی دو نفر را اسم برد تا رسید به این که گفت: «آقای هاشمی رفسنجانی را قبول داری؟» همینکه این حرف را زد، چند لحظه همگی سکوت کردیم و بعد از آن چند لحظه، هر سه نفرمان (یعنی من و او و آقای دادستان) با هم زدیم زیر خنده؛ نمی‌دانم چرا! (الان - ا/5/88- می‌گویم که شاید رابطه محکم عدالتخواهی با آقای هاشمی رفسنجانی بود که همه ما را به خنده انداخت.) برگردم به ماجرای محاکمه.

صبح شنبه 12/5/87 که عصرش جلسه محاکمه بود ابتدا مرا بردند پزشکی قانونی و بالاخره رفتیم به خدمت یک خانم روانپزشک. خانم دکتر پرسید مشکل چیه؟ گفتم نمی‌دانم من داشتم از سیرجان با پای پیاده می‌رفتم تهران مرا دستگیر کردند و آوردند اینجا. گفت: مگر پیاده‌روی جرم است؟ گفتم نمی دانم از دادگاه ویژه روحانیت شیراز بپرس. متوجه شد ماجرا چیست. گفت برای چه می‌رفتی تهران؟ گفتم برای دادخواهی. گفت: دادت را گرفتی؟ گفتم آره اینجوری و اشاره کردم به وضعیتی که دارم. خندید. خانم دکتر هم به ریش ما می‌خندد چه رسد به زمین‌خوارهای سیرجانی... دست دادگاه ویژه روحانیت درد نکند و باز هم باید یاد کنم از آن بیچاره مفلوک که می گفت: «سنگها را بسته اند و سگ ها را رها کرده‌اند.»

 
سید سجاد مشهدسری
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم اردیبهشت 1389 ساعت 7:58 شماره پست: 428

 

از قبیله خورشید

 

چهلمین روز ارتحال خادم جوان اهل بیت ، مداح و پاسدار حریم دلدادگی ٬ مهندس سید سجاد مشهدسری فرا رسید . روز رحلتش متنی را نوشتم که به اجزای کلماتش ایمان دارم . این متن را در ادامه خواهید خواند . به همراه تعداد کمی از خاطرات این دلاور مازندرانی که زحمت جمع آوری و ثبت آن را دوست خوبم آقا مقداد گرگانی کشید و من بی یا با اجازه او ! خاطراتش را بازنویسی کردم . قرار بود یادنامه مفصلی از او منتشر شود که نشد . این خاطرات مختصر ٬ کوتاه و گذرا نشان خواهد داد طریقت عاشقی ، هیچ کجای تاریخ ، انتها ندارد . عطر کربلا ٬ تا ابد از چشمه دل قبیله خورشید خواهد جوشید .


از قبیله خورشید

این که اهل بیت به آدم آبرو می دهند یعنی این .

یعنی جوان بیست و اندی ساله ای در راه قم تصادف کند و میهمان عمه سادات شود . خیلی ها که فقط سلام و علیکی با او داشته اند هم به تکاپو بیفتند و گوشه ای از کارها را به عهده بگیرند و فرسخ ها دورتر از دیار و خانواده اش او را غسل و کفن کنند ، برایش نماز بخوانند و دور ضریح بانوی عشق ، طوافش دهند و بعد تا شهر خود بدرقه اش کنند .

بچه هیئتی های مازندران ، سید حسین مشهدسری را خوب می شناسند . یادگاری به جامانده از خطه جهاد و شهادت که عمرش را وقف نوکری اهل بیت علیهم السلام کرده است . بچه هایش را هم خادم این آستان نمود . حالا سید سجادش در سال های جوانی رخت سفر بست و میهمان خوان کرامت گردید .

امام حسین که به آدم آبرو بدهد این گونه می شود که در شهر غریب و در غیاب خانواده هم عده ای پرشور و حال جمع می شوند و برای مسافر جوان کوی وصال ، ساعت ها نوحه می خوانند و اشک می ریزند .

حضور تاریخی خیل مشایعت کنندگان این محب اهل بیت علیهم السلام در شهر خود نیز نشان داد هر که به منبع فیض آل الله وصل شود حتی اگر جوانی نورس باشد قدر و منزلتی به بلندای مقام سالکان الی الله خواهد داشت .

راستی حاج حسین ، روضه های علی اکبر را طور دیگری می خواند ؛ این طور نیست ؟! نمی دانیم از این پس او این بیت را چگونه خواهد خواند :

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت

جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت

شادی روحش صلوات

 

1-      داشت به ندیدنش عادت می کرد .

سیزده ماه بعد از تولدش تازه از جبهه برگشت . کودک ، پدر را نمی شناخت . غریبی می کرد .

2-      بیست سال بیشتر است . هر سال مولودی امام حسین علیه السلام منزلشان غوغایی است . از همان کودکی با این فضا انس گرفت . دوست داشت کمک کند .

پابه پای پدر از این مجلس به آن مجلس می رفت . زبان که باز کرده بود "حسین" جزو اولین کلماتش بود .

3-      هفت هشت سالش بود که مداحی را شروع کرد . طبع بزرگی داشت . با همان سنش می ایستاد وسط . دوست داشت میدان داری کند .

4-      کافی بود یک بار دستت را نگاه کند تا خودش یاد بگیرد . وسائل خانه که جای خود دارد . دبستانی بود که ماشین تعمیر می کرد . مهارتش مکانیک ها را به تعجب و تحسین وامی داشت .

5-      ته دلم گفتم این همه مهندس با تجربه آمدند و گفتند نمی شود . آن وقت این یک الف بچه  . . . ! دلم نیامد نه بگویم . آن قدر تلاش کرد تا بالاخره دیوار سنگی را با آن قطر و ضخامت به زانو درآورد و حفره ای را برای تهویه ایجاد کرد . با ناباوری تشویقش کردم . کارش که تمام شد از حال رفت . تازه فهمیدم در تب سختی می سوخت اما به روی خودش نمی آورد .

6-      استاد شرط گذاشته بود در ازای لغو امتحان کتبی ، قطعات موتور قایق تندرو را تا آخر وقت سرهم کنند و در آب استارت بزنند.

هفت صبح کار شروع شد . سید سجاد شد سرگروه دانشجوها . ده صبح استاد آمد برای سرکشی . دید همه بیکار نشسته اند . خواست نصیحتشان کند . دید موتور آماده اشت . امتحان کرد مشکلی نبود . به همه نمره قبولی داد .

مسئولان دانشگاه ، مهارت سید سجاد را که دیدند کمتر به او مرخصی می دادند .

 7-      بعضی ها مهارتش را که در مداحی می دیدند به پدرش می گفتند خوب به او یاد دادی ! در صورتی که خیلی از فنونی که به کار می بست را با استعداد خودش یاد گرفته بود .

8-      پیشکسوت ها را که می دید خودش را نشان نمی داد . خود آنها که اصرار می کردند شاید چند دقیقه ای می خواند .

9-      مداحی اش گل کرده بود . این طرف و آن طرف می آمدند دنبالش . در این سن و سال ، کمتر کسی است از شهرت بدش بیاید . با این حال خیلی وقت ها مجالس ده بیست نفری را به محافل چند هزار نفره تهران و جاهای دیگر ترجیح می داد .

10-  از من بهتر می خواند . هفده ماه از من کوچک تر بود . خیلی وقت ها جایی دعوتش می کردند مرا هم با خود می برد . فکر می کردند راننده اش هستم ! اول مجلس ، میکرفون را می داد دست من . آخرش هم من باید روضه را تمام می کردم . فقط به احترام همان چند ماه .

 11-  هم شکل و قیافه اش و هم رفتارش شبیه شهدا بود . هر کس با هر اخلاقی که او را می دید در همان برخورد اول شیفته اش می شد . وسط جاده ، بنزین تمام کرد . موتورش را زد کناری و رفت به یکی از تعمیرگاه ها . صاحب مغازه به شوخی گفت : از جبهه رسیدی یا داری برمی گردی ؟! سید خندید و گفت : هیچ کدام . از چابکسر دارم میروم بابل .

جند دقیقه بعد او را تا موتورش بدرقه کرد و پولی نگرفت . گفت : فدای ریش خوشگلت !

 12-  مهمان بزرگی بود که به شمال آمده بود . برایش امکانات زیادی فراهم بود . با سید سجاد که آشنا شد ترجیح داد ویلا و غذاها و تشریفات را کنار بگذارد . نان و پنیر بخورد اما هم نشینی با او را از دست ندهد .

13-  هر چیزی که داشت انگار با رفقایش شریک بود . همه امکاناتش را بی توقع در اختیار آنها قرار می داد . اگر دوستانش مجلسی مثل عروسی و . . . داشتند کسی که او را نمی شناخت فکر می کرد استخدامش کرده اند برای همین کار !!

14-  انرژی اش تمامی نداشت انگار . پای اهل بیت و شهدا که وسط بود تا صبح می ایستاد . دوست داشت مجالس مذهبی ، شکوه بیشتری داشته باشد .

15-  همتش در کارهای خیر ، حرف نداشت . خسته نمی شد . دلش می خواست کارهای بزرگی انجام داد .می دانست که می تواند . می گفتند اگر بگذارند مقبره سعیدالعلماء را رونقی خواهم داد .

16-  می گفت خودم را طوری بار آورده ام که اگر ولی فقیه بگوید بمیر ، آماده جان دادن هستم .

17-  به بچه های نیروی انتظامی می گفت اگر نمی توانید اجازه بدهید من کمک می کنم . هفده هجده سالش بود . شب چهارشنبه سوری آمده بود مقابله با اوباش . آخرش هم چاقویی به او خورد که تا سه چهار سانتی متر اطراف مهره های کمرش را شکافت . دکتر ها می گفتند یک سانت این طرف تر قطع نخاع می شد . با آن همه درد روی ویلچر ، مادر را که دید سعی کرد فقط بخندد . نمی خواست ناراحتی او را ببیند .

18-  کنتر پرید . رفت درستش کند . دچار برق گرفتگی شد . پیش چشمان  پدر از درد به خود می پیچید . کسی جز ذکر یازهرا از او نشنید .

19-  بیماری سختی داشت که منجر به آسیب دیدن کبدش شده بود . وقتی بستری اش کردیم دکترها با تعجب می گفتند او الان وضع بسیار بدی دارد . چه طور می گوید درد ندارم ؟!

20-  گاه و بیگاه دوستانش می آمدند دنبالش . یک بار روی موتورهایشان که نشسته بودند از پشت سر نگاهشان کردم . دلم لرزید . صحنه ای از فیلم خداحافظ رفیق در ذهنم تداعی شد . احساس کردم  شهدا آمده اند سید سجاد را بین خودشان جا داده اند و تا بهشت بدرقه اش می کنند .

21-  سال اول دانشگاه ، به این راحتی به کسی مرخصی نمی دادند . دلش طاقت  نیاورد .  زمین و زمان را به هم جور کرد . همان سال ، سیزده بار رفت مشهد پابوس آقا .

22-  محل کارش ماهشهر بود . حرکتش را طوری تنظیم می کرد که زیارت حضرت معصومه را از دست ندهد .

23-  دوستان طلبه اصرار داشتند تا این جا که آمده حیف است همین طوری برگردد . او جوانی اش را به پای اهل بیت گذاشته . اصرارشان نتیجه داد . تلفنی از خانواده اش اجازه گرفتند .

روبه روی ضریح حضرت معصومه ، روضه وداع چه صفایی داشت .

 

24-  شاید خودش این گونه می خواست . زنده که بود طاقت نداشت ناراحتی پدر و مادر را ببیند . خوبی غسل دادن پیکرش در قم این بود که دیگر خانواده ، سر و صورت غرق به خونش را ندیدند .

 

۲۵ - می گفتم : چرا زن نمی بری . می خندید . می گفت : زود است هنوز .

تو عروسی من سنگ تمام گذاشت . گفتم : حتماَ جبران می کنم . منتظر بودم آن روز فرا برسد . اما به جای عروسی . . .   نمی دانستم سجاد را من باید از قم تا بابل ببرم .توی سرخانه کنار جسم خونینش چه سخت گذشت .

۲۶-  همه طیفی آمده بودند . انگار بزرگ قومشان را از دست داده اند . از هر سنی . با هر تیپ و قیافه ای . گریه ها قطع نمی شد . یکی بود که با دیگران تفاوت بیشتری داشت . سعی می کرد مرتب و منظم راه برود . طاقتش که طاق می شد ، اشک ها را با کرواتش پاک می کرد .

 

2۷-  چیزی که بیشتر از همه آزارش می داد ، اختلاف بین بچه مذهبی ها بود . تلاش می کرد کدورتی بین دوستان نباشد . تشییع جنازه اش از این نظر هم دیدنی بود . خیلی ها بعد مدت ها جدایی ، هم دیگر را در آغوش می کشیدند و اشک می ریختند . انگار اصلاَ کدورتی بینشان وجود نداشت .

2۸-  تشییع جنازه اش برکت زیادی داشت . شور و حالی در شهر ایجاد شد . هم سن و سال هایش فهمیدند که اگر به آستان اهل بیت وصل باشی در جوانی هم می توانی چنین جایگاهی را در دل مردم داشته باشی .

2۹-   روضه های پدر دیدنی بود و دیدنی تر از آن ، صبوری اش . باید به ندیدنش عادت می کرد .

خاطراتی از:  پدر ٬ برادر و بستگان آن مرحوم  و حاج احمد مهام٬ احمد محبوبی٬ محمد صادق آقاپور ٬ محمدزمان یعقوبی٬ هادی . . . . حسین حسین زاده نوری و ... .

 

حاشیه های آخرین سخنرانی ریاست عدلیه

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم اردیبهشت 1389 ساعت 0:48 شماره پست: 427

 

رئیس قوه قضائیه : در برخورد با سران فتنه ، امروز و فردا نمی کنیم

اشک آتش : این سال و آن سال چطور ؟!

رئیس قوه قضا : تمام قد از دولت و مجلس حمایت می کنیم .

اشک آتش : تشخیص مصلحت را یادتان رفت !

رئیس قوه : با پیامک های مخرب برخورد خواهیم کرد .

اشک آتش : بروید سراغ دانه درشت ها . جلوی پیام های مخرب را بگیرید !

رئیس : همه ایرانی ها از نظر ما مساوی هستند .

اشک آتش : بنده هم با شما موافقم . فتنه گران اقتصادی و سیاسی ، انگلیسی تبار هستند !!

همان بزرگوار : من هم به دادگاهی شدن رسانه های انقلابی با شکایت فتنه گران معترض بودم .

اشک آتش : می گفتید ما به گوش مسئولین می رساندیم !

 
دفاع از ایرانی با غیرت
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1389 ساعت 22:15 شماره پست: 426

استغفرالله ...خدایا این دفعه را ببخش !!

 

 

ایران: انتشار خبر قهرمانی "ارغوان رضایی"، تنیس باز ایرانی‌الاصل در تورنمنت معتبر مادرید با واکنش منفی مخالفان جمهوری اسلامی ایران روبرو شده است.

پس از پیروزی خانم ارغوان رضایی در مقابل حریف صاحب نام آمریکایی خود در مسابقات جهانی اسپانیا، تعدادی از کاربران سایت ضدانقلاب "بالاترین"، یکدیگر را به مراجعه به سایت شخصی خانم رضایی و درج مطالب توهین‌آمیز تشویق کردند. این افراد، حمایت ارغوان رضایی از دکتر احمدی‌نژاد در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته را دلیل خود برای فحاشی به وی اعلام کرده‌اند.

این افراد با ارسال ایمیل‌هایی به یکدیگر، از هم می‌خواهند که به سایت شخصی خانم رضایی مراجعه کنند و به او توهین کنند.

توهین کاربران بالاترین به ارغوان رضایی به خاطر حمایت از رئیس جمهور

گفتنی است خانم رضایی، سال گذشته و به هنگام حضور در همایشی که برای جمعی از ایرانیان خارج از کشور با حضور رئیس‌جمهور برگزار شد، راکت تنیس خود را به نشانه علاقه به مواضع عزتمندانه دکتر احمدی‌نژاد و آنچه وی "سربلندی ایران در جهان به خاطر سخنان شجاعانه رئیس جمهور" نامید، به احمدی‌نژاد اهدا کرد.

فحاشی به قهرمانان به خاطر حمایت از رئیس‌جمهور

ماجرای توهین به ورزشکاران و قهرمانان ایران که نسبت به رئیس جمهور ابراز علاقه کرده‌اند، به ارغوان رضایی ختم نمی‌شود.

چند ماه پیش و پس از آنکه "حمید سوریان"، کشتی‌گیر تیم ملی ایران موفق به کسب مدال طلای مسابقات جهانی شد، وی مدال خود را به پاس تقدیر از مواضع شجاعانه دکتر احمدی‌نژاد در سازمان ملل به او تقدیم کرد.

این موضوع هم به مذاق "بالاترینی‌ها" خوش نیامد و با فحاشی گسترده، نسبت به این اقدام سوریان واکنش نشان دادند.

 

هاشمی : امام اشتباه کرد !

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1389 ساعت 8:52 شماره پست: 425

س . حضرت امام (ره) تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم معرفی کردند . تلقی شما از این عبارت چیست ؟

ج . چون بنای ما همیشه این بود که مرید و تابع امام باشیم ٬ به خودمان اجازه نمی دادیم در نظرات امام شک کنیم . ما از نظرات امام خیلی برکات دیدیم . جاهایی بود که ایشان تصمیمی می گرفتند و ما نمی فهمیدیم . بعد می دیدیم که حق با ایشان است . معمولا وقتی ایشان چیزی می گفتند ٬ ما قلبا اطاعت می کردیم  . . . .

س . و بعدا هم معلوم می شد تصمیم ایشان درست بود .

ج . همیشه این گونه نبود . مثلا در قضیه جلوگیری از نامزدی شهید بهشتی ٬ ما خیلی مخالف بودیم ولی آخر هم قانع نشدیم ٬ با این وجود به دستور ایشان عمل کردیم و مطیع هم بودیم . اما هنوز فکر می کنیم که اشتباه بود !!

---------------------------

آن چه خواندید برگرفته از صفحه ۴۲ و ۴۳ کتاب بی پرده باهاشمی رفسنجانی مصاحبه قدرت الله رحمانی با ایشان بود که در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات کیهان عرضه شد .

نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که  برکت داشتن تصمیم امام و عدم فهم مصالح مورد نظر ایشان توسط آقای هاشمی فقط در مواقعی است که خود هاشمی آن را بفهمد !! حالا معلوم نیست با اشتباه خواندن نظر امام برای چه گفته در تصمیمات امام شک نمی کرده و فهم خود را از درک آن عاجز می دانسته است ؟!

گذشته از این تناقض گفتاری که اعتقاد اکبر هاشمی به تصمیمات سلیقه ای خود را بر ملا می سازد باید جمله آخر ایشان را بیشتر مورد توجه قرار داد . به راستی اگر در همان سال ۸۲ کس دیگری غیر از جناب هاشمی جرات پیدا می کرد و برخی تصمیمات امام را بنا به فهم خود اشتباه می خواند چند راهپیمایی بر ضدش شکل می گرفت و چه تعداد مقاله و کتاب در رد اظهاراتش نوشته می شد ؟

نمکی بر سفره کاندیداها !!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1389 ساعت 23:22 شماره پست: 424

 

 

قالیباف و تجربه رضایی !

 

بعد از استقبال چشمگیر از فیلم اخراجی ها محسن رضایی جزو معدود سردارانی بود که به شدت از این فیلم به دفاع پرداخت و حتی یک انتقاد نیز به آن وارد نکرد . وی از جایگاه دبیری تشخیص مصلحت خود را به سالن های نمایش می رساند و در جمع حضار با آب و تاب از داستان فیلم تعریف می نمود . محسن رضایی جمله معروفی داشت که اخراجی ها جعبه سیاه جنگ بود !! به به و چه چه های مکرر و غیر عادی رضایی برخی از ناظران را بااین پرسش مواجه ساخت که چرا در طول نزدیک به سه دهه هیچ گاه رضایی یادی از سینمای مظلوم جنگ نمی نمود ؟ آیا آثار هنرمندانی چون حاتمی کیا و تبریزی و شورجه و طالبی و لطفی و . . . ارزش یک دست مریزاد نداشت ؟ وبلاگ های زنجیره ای ده نمکی نیز با الفاظ و القاب پر رنگ و لعابی به ستایش فرمانده بی مثال !! جنگ می پرداختند . ده نمکی از رانت های سیاسی نظامی رضایی برای استمرار فعالیت های خود بهترین سود را برد . انتخابات دهم که از راه رسید رضایی تقاضای مشروع ! خود را از ده نمکی مطرح ساخت . ده نمکی اما بهانه آورد که در تولید مستند تبلیغی تبحری ندارد . دو سه روزی نگذشت که شاه مسعود قصه ما دلیری به خرج داد و با اعلام موضع رسمی خود نشان داد که تا کنون توانسته است در بزنگاه های تاریخ ٬ خط اصیل اسلام انقلابی را به درستی تشخیص دهد . از آن پس البته برخی از وبلاگ های دوستان ٬ رضایی را مذل المسلمین ! نام می نهادند و . . ..

باقر قالیباف امروز همان را ه را در پیش گرفته است . کمک های آشکار و پنهان او و مجموعه همراهش به بهانه های مختلف همچون ساخت مجموعه دارا و ندار - که معلوم نیست چه ربطی به شهرداری داشت ـ از نظرها مخفی نماند و سرانجام سایت جهان بخشی از آن را افشا کرد .

ضرغامی نیز که ید طولایی در رقابت با شهرداری برای تجلیل از ورزشکاران و فرهیختگان و . . . داشته است خود را از ماجرا دور نگاه نداشته است . الطاف او بارها شامل ده نمکی گردیده تا جایی که در نوروز امسال داد برخی از وبلاگ های حامی مسعود را نیز در آورد . گفتنی است اوج شهرت ده نمکی در زمان انتشار نشریه جبهه بود که ساختمان آن در خیابان نوفل لوشاتو ٬ ملکی متعلق به عزت الله ضرغامی بوده است .

 

دیشب مادر تا صبح نخوابید از درد پهلو

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1389 ساعت 17:17 شماره پست: 423

 

الا بذکر الله تطمئن القلوب

 

خورشید امید ما شده همرنگ غروب

 
گرم و نرم !!
+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1389 ساعت 17:21 شماره پست: 422

 

از بس نرم بود ، خوابش برد . بیدار که شد احساس کرد دارد زیر آب خفه می شود . شنید : این جا که خوابت برد وسط معرکه بود . درست وسط میدان . میدان جنگ نرم .

 

فوری / اختصاصی اشک آتش :

+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1389 ساعت 4:29 شماره پست: 421

جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم درصدد هستند با تسلیم شکایت رسمی به مراجع قضایی ، حجت الاسلام محسنی اژه ای را به محاکمه بکشانند . این افراد معتقدند دادستان کل کشور بر خلاف تعهدات شرعی و قانونی خود به عنوان امین قانون در رسیدگی به جرایم سران فتنه اهمال ورزیده و از انچام وظایف قانونی خود سرباز زده است . بر این اساس استمرار خط فتنه و تحرکات منافقانه عناصر داخلی ضد انقلاب از قصور برخی مسئولان قضایی نشأت گرفته و زمینه ساز دلگرمی بدخواهان و تقویت روحیه معاندان گردیده است تا آن جا که متدینین جامعه ، ناباورانه شاهد بیان و رفتار طلبکارانه سران کودتا و محاربان قانون شکن نسبت به نظام مقدس اسلامی می باشند .

رفتار سلیقه ای قوه قضائیه در بی توجهی به شکایات متعدد مردم و عدم صدور حکم جلب و پیگرد قانونی برای چهره های سرشناس آشوب های اخیر که با رفتار ننگین و تهمت های ناروای خود باعث حرمت شکنی انقلاب و بسیج جبهه سیاه کفر و نفاق بر ضد ملت انقلابی ایران گردیده و خسارت های معنوی و مادی بسیاری را بر پیکره انقلاب اسلامی تحمیل کرده اند جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم را بر آن داشته است تا به زودی نسبت به تنظیم شکایت از مسئولان قوه قضایی در محاکم قانونی اقدام نمایند .

انتقاد گزنده هاشمی از امام خمینی !
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم اردیبهشت 1389 ساعت 15:29 شماره پست: 420

 

نامه ای بدون سلام و والسلام به امام خمینی !!

 

متن کامل نامه هاشمی به امام خمینی در 25 بهمن 59 :

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

امام و رهبر و مرجع تقلید عزیز و معظم

به نظر می‌رسد در ملاقاتهای معمولی، به خاطر کارهای زیاد و خستگی جنابعالی، فرصت کافی برای طرح و بحث مطالبی اساسی که داریم به دست نمی‌آید، ناچار چیزهائی که تذکرش را وظیفه تشخیص می‌دهم تحت عنوان: «النصیحه لائمه المؤمنین» در این نامه بنویسم؛ خواهش می‌کنم توجه فرمائید و در ملاقات بعدی جواب لطف کنید:

۱- یکسال پیش پس از انتخابات ریاست جمهوری نامه‌ای به خدمتتان نوشتیم که نسخه‌ای از آن ضمیمه این نامه است. شما در بیمارستان قلب بستری بودید و ملاحظه حال شما مانع تقدیم نامه گردید، خواهش دارم، اول نامه را ملاحظه نمائید و سپس این یکی را.

۲- احساس می‌کنم که روابط و ملاقاتهای ما با جنابعالی، صورت تشریفاتی به خود می‌گیرد و محدودیتهایی در طرح و بحث مطالب –من جمله خوف از اینکه جنابعالی موضع‌گیری سیاسی و رقابت تلقی کنید- به وجود آمده و من خائفم که این حالت خسارت بار باشد.

۳- تبلیغات متمرکز مخالفان –که از مقام رسمی و تریبونهای رسمی در رُل مخالف و اقلیت سخن می‌گویند- و نصایح کلی و عام جنابعالی و سکوت و ملاحظات ما که علل موضع‌گیریها را روشن نکرده‌ایم، وضعی به وجود آورده که خیلی‌ها خیال می‌کنند ما و طرف ما بر سر قدرت اختلاف داریم و دو طرف را متساویاً مقصر یا قاصر یا ... می‌دانند. ما برای حفظ آرامش نمی‌توانیم مطالب واقعی خودمان را بگوئیم و جنابعالی هم صلاح ندانسته‌اید که مردم را از ابهام و تحیر درآورید.

خود شما می‌دانید که موضع نسبتاً سخت مکتبی امروز ما، دنباله نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروز است، بعد از پیروزی معمولاً ما مسامحه‌هائی در اینگونه موارد داشتیم و جنابعالی مخالف بودید، اما نظرات شما را با تعدیلهائی اجرا می‌کردیم؛ شما اجازه ورود افراد تارک‌الصلوة یا متظاهر به فسق را در کارهای مهم نمی‌دادید، شما روزنامه آیندگان و ... تحریم می‌کردید، شما از حضور زنان بی‌حجاب در ادارات مانع بودید، شما از وجود موسیقی و زن بی‌حجاب در رادیو تلویزیون جلوگیری می‌کردید؟ همین‌ها موارد اختلاف ما با آنها است. آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم و متهم و جنابعالی در مقابل اینها موضع بی‌طرف بگیرید؟ آیا بی‌خط بودن و آسایش طلبی را می‌پسندید؟ البته اگر مصلحت می‌دانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان خیر و شر جریانات را تحمل کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش این مصلحت هستیم، ولی لااقل به خود ما بگوئید. آیا رواست که همه گروه دوستان ما به اضافه اکثریت مدرسین و فضلاء قم و ائمه جمعه و جماعات و ... در یک طرف اختلاف و شخص آقای بنی صدر در یک طرف و جنابعالی موضع ناصح بی‌طرف داشته باشید؟ مردم چه فکر خواهند کرد؟ و بعداً تاریخ چگونه قضاوت می‌کند؟

۴- ما جایز نمی‌دانیم که میدان را برای حریف خالی بگذاریم و مثل بعضی از همراهان سابق، قیافه بی‌طرف بگیریم و به اصطلاح جنت مکان و بی‌آزار و زاهد جلوه کنیم، به خاطر حفاظت از خط اسلامی انقلاب در صحنه می‌مانیم و از مشکلات، مخالفتها و تهمتها نمی‌هراسیم و به صلاحیت رهبری جنابعالی ایمان داریم، ولی تحمل ابهام در نظر رهبر برایمان مشکل است. مگر اینکه بفرمائید، همین ابهام صلاح است. احتمال اینکه این ابهام در رابطه با خطوط سیاسی و فکری جاری و خطی که در ارتش تعقیب می‌شود، آثار نامطلوبی در تاریخ انقلابمان بگذارد، وادارم کرد به عنوان وظیفه روی این مطالب، صراحت و تأکید داشته باشم و امیدوارم مثل همیشه این جسارت را ببخشید.

۵- قبل از انتخابات ریاست جمهوری، به شما عرض کردیم که بینش آقای بنی‌صدر مخالف بینش اسلام فقاهتی است که ما برای اجرای آن تلاش می‌کنیم و اکنون هم بر همان نظر هستیم و شما فرمودید ریاست جمهوری مقام سیاسی است و کاری دستش نیست؛ امروز ملاحظه می‌فرمائید که چگونه در کار کابینه و ... می‌تواند کارشکنی کند و چگونه با استفاده از مقام، مجلس و دولت و نهادهای انقلابی را تضعیف می‌کنند و ما فقط می‌توانیم دفاع کنیم؛ چون تضعیف متقابل را با گفتن نواقص رئیس جمهور صلاح نمی‌دانیم و همان دفاع هم مشاجره تلقی می‌شود و بحق مورد مخالفت جنابعالی قرار می‌گیرد و آتش بس می‌دهید و خودتان هم دفاع لازم را نمی‌فرمائید که: اختلاف دو بینش است که یک طرف مصداق اسلامش غضنفرپور و سلامتیان و سعید سنجابی و طرف دیگر رجائی و گنابادی و منافی و موسوی و ... می‌باشند.

۶- در خصوص جنگ و فرماندهی ارتش، مطالب و احتمالات زیادی داریم. فرماندهی به خاطر ناهماهنگی و وحشت از نیروهای خالص اسلامی، مایل است نیروهای غیر اسلامی را در ارتش حاکم کند –که منافع مشترک پیدا کرده‌اند- و نیروهای خالص دینی را یا منزوی و یا منفصل نماید. خلبان شیرودی که سمبل ایمان و شجاعت و تلاش است، در پادگان ابوذر به من می‌گفت که امروز ایمان می‌جنگد نه تخصص و می‌خواهند دست مؤمنان را کوتاه کنند، ایشان همراه و همرزم خلبان شهید کشوری و خلبان شهید آشوری است. وحشت داشت و به من گفت پیامش را به شما بگویم و ضبط هم شده؛ احتمال اینکه مدیران جنگ به علل سیاسی طالب طولانی شدن جنگ باشند، وجود دارد و این احتمال تکلیف‌آور است. احتمالاً آقای بنی‌صدر به منظور تضعیف دولت و شاید –بعضی‌ها هم باشند- برای اجرای منویات آمریکا و ... مخصوصاً کمبود مهمات و اسلحه قابل توجه است. در این مورد لازم است، جنابعالی سریعاً فکری بفرمائید و بهتر است در یک جلسه طولانی و محرمانه با دوستان مورد اعتماد ارتشی نظیر صیاد شیرازی، نامجو، سلیمی، شیرودی و ... با حضور ماها در خدمتتان بحث و تصمیم‌گیری شود.

۷- ما «حزب جمهوری اسلامی» را با مشورت با شخص جنابعالی و گرفتن قول مساعدت و تأیید غیر مستقیم –من شخصاً در مدرسه علوی با شما در این باره مذاکره کردم- تأسیس کردیم و با توجه به اینکه قانون اساسی، تعداد احزاب را پذیرفته فکر می‌کنیم یک حزب اسلامی قوی برای تداوم انقلاب و حکومت اسلامی ضرورت دارد و جنابعالی هم روزهای اول در تهران و قم مکرراً تأیید فرمودید –ممکن است فعلاً فراموش کرده باشید- و اکنون اعتبار حزب از نفوذ شما تغذیه می‌شود –غیر مستقیم- ولی رنگ حمایت از روزهای اول کمتر شده. میل داریم لااقل در جلسات خصوصی نظر صریحی بفرمائید. اگر مایلید ما حزب را کنار بگذاریم، ما را قانع کنید و اگر لازم می‌دانید که حزب بماند باید جور دیگری عمل بشود و اگر همین‌گونه که عمل می‌فرمائید، مصلحت است ما را قانع کنید تا ما هم دوستان حزبی را قانع کنیم.

۸- اینجانب که جنابعالی را مثل جانم دوست دارم و روی زمین کسی را صالح‌تراز شما سراغ ندارم، گاهی به ذهنم خطور می‌کند که تبلیغات و ادعاهای دیگران شما را تحت تأثیر قرار داده و قاطعیت و صراحت لازم را –که از ویژگیهای شما در هدایت انقلاب بوده- در موارد فوق‌الذکر ضعیف‌تر از گذشته نشان می‌دهید، بسیاری از مردم هم متحیریند که چرا امام قاطع و صریح در این مسائل سرنوشت‌ساز صراحت ندارد. خدای نخواسته اگر روزی شما نباشید و این تحیر بماند، چه خواهد شد؟ واقعاً و حقاً ما انتظار داریم در مقام رهبری و مرجع تقلید اگر تعدیلی در شیوه حرکت ما لازم می‌دانید صراحتاً امر بفرمائید که مطیعیم؛ ما انتظار نداریم که نصایح ذووجوهی از رسانه‌های جمعی بشنویم، احضار کنید و امر بفرمائید.

۹- آخرین مطلب –که در ترتیب مطالب جایش اینجای نامه نیست- اینکه ما پس از پیروزی آقای بنی‌صدر برای اینکه ایشان خیالش از جانب ما راحت باشد، ایشان را به ریاست شورای انقلاب برگزیدیم و به جنابعالی پیشنهاد نیابت فرماندهی کل قوای ایشان را دادیم که سریعاً تصمیم بگیرند و کار کنند، اما ایشان به اینها هم قانع نشد و مرتباً کمبودها را متوجه ما می‌کرد و می‌گفت: « من می‌خواهم کار کنم ولی نمی‌گذارند»، در مرکز قدرت بود و دیگران را مقصر معرفی می‌کرد و امروز هم می‌بینید نقش اقلیت مخالف را. پس چه باید کرد؟ با سپاس و معذرت.

اکبر هاشمی
۲۵/۱۱/۱۳۵۹

 
در باغ شهادت باز باز است
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم اردیبهشت 1389 ساعت 14:52 شماره پست: 419

 

شهید حمید آسنجرانی


از بچه های سپاه اراک که فروردین 89 یعنی کمتر از یک ماه قبل در ارتفاعات مرز ایران و ترکیه در درگیری با (مدافعان حقوق بشر!!!) پژاک به همراه 2 نفر دیگر به شهادت رسید .
جمله ای که در زیر عکسش نوشته شده مربوط به برگه درخواست انتقال پشتیبانی و آماد سپاه اراک هست که در قسمت نظر فرد، این جمله توسط آن شهید نوشته شده بود
"با توجه به علاقه اینجانب به گردان رزم و به خصوص گردان تکاور انشاءالله لباس تکاوری آخرین لباس و کفن اینجانب خواهد بود"
و با این جمله مخالفت خود را جهت انتفال اعلام کرده بود .
آخرین جملات شهید در ساعاتی که هنوز درگیری ادامه داشت از پشت بیسیم به عقب این بود
"به پسرم بگویید که پدرش تا آخرین لجظه شجاعانه ایستاد و دفاع کرد .
---------------------------------------
--با تشکر از دوست خوبم آقا محسن فضلی
---این توضیح ضروری است که موسوی و کروبی در حالی که در قبال شهادت پاسداران ناموسشان سکوت کرده اند نسبت به اعدام تروریست های سفاک پژاک بیانیه داده و ابراز نگرانی نمودند .
 
کجایی برادر ؟!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اردیبهشت 1389 ساعت 1:51 شماره پست: 418

 

حاج آقا ری شهری تقبل الله !!

 

اول این مطلب را بخوانید :

حجة الاسلام محمدی ری شهری در کتاب زمزم عرفان که اخیرا در نمایشگاه کتاب عرضه شده به ذکر خاطره ای از آیت الله بهجت پرداخته است که قابل تامل و خواندنی است.

به گزارش سرویس سیاسی جهان، حجة الاسلام ری شهری در این کتاب نقل می کند در دیداری که اواخر سال 86 با آیت الله بهجت داشتم ایشان فرمودند:
 
آقای خمینی را در خواب دیدم که جلوی من نشسته ،ولی ضعیف و رنجور .ناگهان سکته کرد و از دنیا رفت.این بدان معنا است که نهضت ایشان تاکنون بوده،ولی دچار مشکل می شود.برای پیشگیری از آسیب دیدن نهضت به آقای خامنه ای پیغام دادم که من برای پیشگیری از آسیب ها اقداماتی انجام داده ام ؛لیکن خود ایشان هم باید کارهایی را انجام دهد .نمی دانم انجام داد یا نه .بعد ایشان آقای حجازی را فرستاد و توضیح خواست. 

در ادامه آیت الله بهجت خطاب به آقای ری شهری می فرمایند:شما هم کاری بکنید. آقای ری شهری می گوید: غیر از دعا و ذکر چه می توان کرد؟ که ایشان می فرمایند:قربانی و صدقه موثر است.

حاج آقای عزیز جناب آقای ری شهری !

من در دور هفتم انتخابات ریاست جمهوری مسئول تبلیغات ستاد شما در شهرستان بابل بودم . آن موقع من تازه دبیرستان را تمام کرده بودم . با آن شور و حال دنبال چهره ای پاک و قاطع می گشتم . می دانستم این آرزو در رأی به شخصیت های جناحی تأمین نمی شود . شما جمعیت دفاع از ارزش ها را علم کرده بودید ؛ آن هم در کنار شخصیت بی نظیری چون مرحوم ابوترابی . شما رأی نیاوردی و ما به خاطر عدم حمایت از ناطق نوری ، انگ ضد ولایت دریافت کردیم . کمی بعد شایعه شد که قرار است حجت الاسلام ری شهری جانشین آیت الله یزدی در قوه قضائیه بشود . باور کنید در پوست خودم نمی گنجیدم . با آن سوابقی که از قاطعیت شما دربرخورد با کاظم شریعتمداری و حسینعلی منتظری و . . . سراغ داشتم می دانستم این ده سال را با لبخندهای گل و بلبلی به هدر نخواهید داد . اما . . . این فقط یک شایعه بود و توهمی که ذهن پاک یک جوان را به خود مشغول می نمود . هفته پیش کنار حوض فیضیه با جوانک طلبه ای بحثم شد . او از ریزه خواری ستاد موسوی به جیره خواری بیت منتظری و مصرع صانعی رسیده بود . می گفت ری شهری آدم فاسدی است !! چون با منتظری برخورد کرده . همین ! خدا می داند پاسخی به او دادم که زود بساطش را جمع کرد و رفت . آقای ری شهری ! شما قهرمان آرمانی من در اواخر دهه هفتاد بودید .

 رییس دادگاه ویژه روحانیت بودید ، استعفا دادید . تولیت شاه عبدالعظیم را بر عهده داشتید ، استعفا دادید . امام جمعه شهرری بودید ، استعفا دادید. سرپرست حجاج بودید . . . .

اما در حجة الوداع خود ! در کنار خانه خدا سخنی بر زبان راندید که کمر فتنه گران را شکست . پرسش دلسوزانه ای از برخی مدعیان خط امام مطرح کردید که چرا امروز در صف دشمنان امام قرار گرفته اند ؟ این صحبت را که شنیدم و عصبانیت منافقان را که دیدم باورم شد شما هنوز همان ری شهری آرمانی من هستید اما با کمی کهولت سن !

شنیده اید این روزها سران فتنه دوباره جان گرفته اند . موسوی اعدام تروریست ها را تقبیح می کند . کروبی دوباره نامه داده و ادعای شکنجه و تجاوز سرداده است . هاشمی شروط نمازجمعه فتنه انگیزش را تکرار کرده است . هنرمند اصلاحات کاریکاتور امام را کشیده و راهش را به تمسخر کشانده است . کار به آن جا کشید که صادق لاریجانی هم هفته پیش به فریاد آمد و گفت : فتنه هنوز تمام نشده است . این اتفاقاتی را که برشمردم کدام یک برضد احمدی نژاد و در مخالفت با برنامه های او بوده است ؟ شما این چیزها را بهتر از ما می دانید .

تا این که دیروز جریان خواب آیت الله بهجت را به نقل از شما شنیدم و باز برایم این سوال پیش آمد که ری شهری این چیزها را می داند و ساکت نشسته است ؟ مگر دشمنان ما سالی یک مرتبه صحبت می کنند که شما به این میزان اکتفا کرده اید ؟ در کهف اعتکاف خود به دنبال تحقق کدام آرمان برزمین مانده مکتب اسلام نشسته اید ؟ راستی حرف از ناطق نوری شد . امروز ناطق نوری کجاست . او که بیش از همه دم از ولایت می زد و پس از شکست در انتخابات ، حیات سیاسی اش را مرهون عنایت رهبری است چرا به وسط معرکه نمی آید ؟ ما انگ خوردیم اما جالب است بدانید اغلب همان بچه های ستاد شما امروز وسط میدان ایستاده اند تا ارزش های انقلاب به خاک سپرده نشود . آقای ری شهری ! چون به شما ارادت دارم این را می گویم . دل پردردم می خواهد به جای منطق و استدلال و استفهام در این غربتکده احزان به یاد غربت رهبر مظلوم فقط روضه بخوانم : أین عمار ؟! أین عمار ؟!... أین عمار ...

 
چشم دل باز کن که جان بینی !!
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم اردیبهشت 1389 ساعت 21:28 شماره پست: 417

 

محتشمی ٬ مدافع رهبری است

 

 

خدا را شکر این مسئله هم حل شد . واقعاً برای من دغدغه شده بود یعنی جناب حجت الاسلام محتشمی پور با آن همه ادعا در انقلابی گری به همین زودی از خط امام خارج شده است ؟ خدا بگویم چه کار کند این شایعه سازها را ! این همه بر ضد این سید خدا جوسازی کردند آخرش هم راه به جایی نبردند .

راستی تا یادم نرفته بگویم که چندی پیش بسیاری از سایت های معاند در حمله ای هماهنگ این شایعه را دامن زدند که آیت الله مصباح یزدی فتوا داده تجاوز به زندانیان سیاسی برای گرفتن اعتراف جائز است ! این شایعه آن قدر بچه گانه بود که راه به جایی نبرد و در جامعه بازتاب پیدا نکرد . چرا ؟ برای این که آیت الله مصباح اعلام مرجعیت نکرده که کسی از ایشان استفتا نماید . برای این که مجتهدان ناواردی همچون صانعی و صادقی تهرانی هم تاکنون چنین فتاوای مضحک و بی مبنایی را نداده اند . برای این که اعتراف گرفتن از مجرمان حرفه ای غیر سیاسی بسیار دشوارتر از زندانیان سوسول سیاسی است پس آنها از اولویت بیشتری برخوردار هستند . برای این که تعداد زندانیان سیاسی ده ها برابر تعداد بازجوهاست . برای این که .... بگذریم .

برویم سراغ محتشمی پور خودمان . متأسفانه عده ای هم در پی تخریب شخصیت ایشان بوده اند . خیلی ها بر اثر تبلیغات مسموم سیاسی باور کرده بودند که خدای ناکرده محتشمی پور به خاطر سکوت مصلحتی در مقابل سوتی های پیاپی رفقایش از خط رهبری و ولایت هم فاصله گرفته است . اما محتشمی پور قصه ما چند روز پیش سخنی گوهر بار بر زبان آورد که آب پاکی بر دست مدعیان شایعه ساز ریخت . خودتان که شنیدید وی دلسوزانه اعلام کرد : آیت الله مصباح اعتقادی به رهبری ندارد و به زودی مقابل ایشان هم خواهد ایستاد .

 خدا خیرش بدهد . انصافاً محتشمی پور در برابر طوفان تهاجمات تبلیغی بدخواهان ، دفاع جانانه و غیرتمندانه ای از رهبری انجام داد .

یک بار به دوستان خودباخته متأثر از حضرات عرض کردم که انتظار نداشته باشید ما مصباح را بدهیم و کروبی را بگیریم . برای روشن شدن مطلب ، این توضیح ضروری است که اگر مجموعه آثار علمی و فلسفی این بزرگوار را روی هم بچینند امثال کروبی و محتشمی نخواهند توانست آن را حتی از روی زمین بلند کنند . البته برای این که این سید خدا را بیش از این خراب نکرده باشم باید بگویم درست است که محتشمی جایگاه علمی ندارد اما با کمی خوش بینی و تسامح می توان بر مقام معنوی و عرفانی این سالک عرصه سیاست صحه گذاشت . یک بار دیگر جمله اخیر او را مرور کنید . او درباره آیت الله مصباح اقدام به طالع بینی و بیان خبر غیبی نموده ، این طور نیست؟! . بنابراین بعید نیست چشم باطن محتشمی باز شده باشد و چیزهایی می بیند که دیگران نمی بینند . پرده ها که کنار برود همین می شود . در خصوص چشم برزخی ایشان گفتنی است وی چندی پیش در سوریه پس از عصبانیت از سوال یک خبرنگار ایرانی فریاد زد : عجب خری هستی !!   

 
زهر نامه !!
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم اردیبهشت 1389 ساعت 9:53 شماره پست: 416

 

...با این‌حال و روز کشور، فرصت چندانی باقی نمانده است. غالب مردم ناراضی و نا امید، اکثریت نخبگان ساکت یا مهاجر، سرمایه‌های مادی گریزان و نیروهای خارجی از هر طرف کشور را احاطه کرده‌اند. با این وضع برای آینده‌ کشور دو حالت بیشتر متصور نیست یا دیکتاتوری و استبداد که در خوشبینانه‌ترین حالت، فرجامی جز وابستگی و در نهایت فروپاشی یا استحاله ندارد و یا بازگشت به اصول قانون اساسی و تمکین صادقانه به قواعد دموکراتیک ....

اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنکه کیان نظام و مهم‌تر از آن استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد، باید نوشیده شود ...

آن چه خواندید بخشی از نامه ننگین و ذلت بار تعدادی از نمایندگان خودباخته مجلس ششم خطاب به مقام معظم رهبری برای تحمیل جام زهر عقب نشینی از مواضع صلح آمیز هسته ای به ایشان بود . این لکه سیاه در تاریخ حاکمیت شاه سلطان حسینی اصلاحات تا ابد سرافکندگی خیانت بار این طیف پر ادعا و توخالی را ثبت خواهد کرد .

 
حمید رسایی
+ نوشته شده در شنبه هجدهم اردیبهشت 1389 ساعت 6:59 شماره پست: 415

 

حجت الاسلام حمید رسایی نماینده محترم تهران در مجلس شورای اسلامی را بیشتر به خاطر دغدغه هایش در دفاع از آرمان های انقلاب و خط اصیل اسلام ناب محمدی (ص) می شناسیم . این نماینده پرکار در عرصه مجازی نیز گوی سبقت را از سایر همکاران خود ربوده است . حجت الاسلام رسایی در سال 89 دو بار اشک آتش را با حضور خود مزیّن کرده که جا دارد کمال تشکر خویش را از لطف ایشان اعلام نمایم . دوستان برای آشنایی بیشتر با وبلاگ حمید رسایی به این نشانی مراجعه کنند :

http://rasaee.ir/

 

این درد را به کجا باید برد ؟!

+ نوشته شده در جمعه هفدهم اردیبهشت 1389 ساعت 18:3 شماره پست: 414

 

مقابل چشم اصلاح طلبان و اصول گراها این زن به شهادت رسید !!

 

یا صاحب الزمان به شما تسلیت می گویم . کوتاهی از ما بود . چه کسی فکر می کرد زنده باشیم و چنین حادثه ای را ببینیم ؟!

چه کسی تصور می کرد در مملکتی که متعلق به امام شیعیان است چنین اتفاق تلخی رخ بدهد ؟

روز اول اردیبهشت بود که این اتفاق افتاد . خبرش دوازدهم اردیبهشت پیچید اما زود محو شد و به تاریخ پیوست . روز اول اردیبهشت در محله نازی آباد تهران بانویی چهل و پنج ساله وقتی به خاطر بی حجابی به زنی تذکر داد توسط برادر لاابالی او با چاقو مورد حمله قرار گرفت و پس از بستری در بیمارستان در چهارم اردیبهشت به شهادت رسید . این خبر در روز دوازدهم این ماه منتشر شد اما کسی به آن توجهی نکرد . در مملکت امام زمان ، زن و مادری شیعه به خاطر امر به معروف و نهی ازمنکر به شهادت رسید اما یک مقاله در باره اش نوشته نشد . صدا و سیما به روی خودش نیاورد . حتی به اندازه تساوی پرسپولیس با استیل آذین مورد اعتنا واقع نشد . سایت های آن وری دلشان به کف دهان کروبی خوش بود . این وری ها برتری های پیاپی در مناظره ها را به رخ حریف کشاندند و غره شدند . اما در ام القرای اسلامی کسی نگفت لااقل نام این مادر شهید چه بود که در ایام فاطمیه زائر بقیع شد . یا صاحب الزمان به شما تسلیت می گویم . شما غریبید و شیعیانتان .

در این اوضاع و احوال مگر چند نفر را می توان یافت که در گمنامی و بی ادعا به امربه معروف بپردازند و از زخم زبان و طعنه دیگران هراس نداشته باشند ؟! عصر ما عصر عافیت طلبی است . این زن از تبار پابرهنگان انقلاب بود . او ولی نعمت ما بود . از آن دست نیروهای خط مقدمی که انقلاب را همان ها نگه داشته اند و حقوقش را دیگران برده اند . هیچ حزب و گروهی برای این شهید بیانیه نداد . کدام اصول گرا کدام اصلاح طلب را سراغ دارید که در عزای این زن خود راشریک بداند ؟ حوزه علمیه ما حوصله نکرد کسی را برای تفقد نزد خانواده این زن بفرستد و بگوید که اگر شما امروز داغ دار عزیزتان هستید به خاطر عمل به آن چیزی است که از ما یاد گرفته اید . مادر ! اسم تو را نمی دانم . نشان قبرت را نمی دانم . نمی دانم چه کسی امروز بر سر فرزندانت دست نوازش می کشد . ای سردار گمنام اسلام ، کسی برای تو یادواره نخواهد گرفت می دانم . این میراث گرانبهای شیعه است . گمنامی را می گویم . سهم ما از دنیا همین است . شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا . . . .

یا صاحب الزمان ، این درد را به پای شما فغان می کنم . عذر ما را بپذیر .   

 
[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت 1389 ساعت 1:10 شماره پست: 413

 

سمت راست ، نفر اول شهید سید ابوطالب هاشم زاده است . دست چپش زخمی بود . پشت آن بوته مخفی اش کرد . طاقت نداشت همسرش جراحت او را ببیند . شاید همین بی طاقتی اش بود که باعث شد هیچ کس زخم شهادتش را ندید . یازده سال بعد ، مشتی خاک از او به یادگار آمد .

 

هشدار به مسئولان استان مازندران

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم اردیبهشت 1389 ساعت 16:5 شماره پست: 412

 

خودکشی فرزند یک شهید

 

فرزند شهید دهقان از شهدای شهرستان ساری که در بخش 118 مخابرات این شهرستان به صورت شرکتی مشغول به کار بود در شب یازدهم اردیبهشت با خوردن تعدادی قرص دست به خودکشی زد . گفته می شود وی بارها جهت پیگیری دستورالعمل رییس جمهور مبنی بر استخدام کارکنان شرکتی مخابرات به مدیران این اداره کل در استان مازندران مراجعه کرده بود که با پاسخ و برخورد مناسبی مواجه نگردید . پیگیری های وی در بنیاد شهید استان نیز حاصلی نداشت و پس از چندبار تهدید به خودکشی سرانجام به این کار اقدام نمود . جالب آن که رسانه های استان تا کنون نسبت به انعکاس این خبر رغبتی نشان نداده اند . گفتنی است طبق اطلاع واصله تعداد قابل توجهی از کارکنان متعهد و بسیجی مخابرات استان مازندران پس از سالها تلاش به بهانه واگذاری این اداره به بخش خصوصی در شرف اخراج قرار دارند . به رغم دستور صریح ریاست محترم جمهور و اطلاع مسئولان از مشکلات جبران ناپذیر ناشی از اخراج کارکنان مذکور ، مدیران این مجموعه از هر نوع اقدام مثبت در این خصوص سرباز زده اند .

بر اساس آخرین خبر با تلاش پزشکان حال فرزند شهید دهقان روبه بهبود است .

 
نمازتان به دیوار نمی خورد !!
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم اردیبهشت 1389 ساعت 13:25 شماره پست: 411

 باز هم بابت کیفیت عکس عذر خواهی می کنم . تقصیر گوشی است نه من . این عکس را در بوستان آتش نشانی واقع در میدان امام خمینی تهران گرفته ام . مشابه این مکان مدتی است در برخی بوستان ها و جاده های بین شهری بنا شده است . اسمشان هم هست نمازخانه . بماند که بیش از دو نفر در آن جا نمی شوند . بماند که گاه فکری به حال سرویس بهداشتی و وضوخانه نشده است . اما نکته مهم تر این است که اصلاً چرا چنین مکانی را تأسیس می کنند ؟ دلشان برای اهل نماز سوخته است که مبادا مجبور شوند روی زمین بنشینند و لباسشان کثیف شود ؟! خوب وقتی جایی را می سازید که فقط چهارستون دارد و یک سقف و اثری از دیوار وجود ندارد بعد از چند ساعت کف آن بر اثر وزش باد و خاک و خاشاک تفاوتی با سطح زمین نخواهد داشت حتی اگر بر فرض موکتی آن جا وجود داشته باشد !! عقل هم چیز خوبی است . همه کارها که نباید فقط به خاطر بیلان کار و مانور تبلیغاتی باشد .

 

 

بن بست لاریجانی !!

+ نوشته شده در شنبه یازدهم اردیبهشت 1389 ساعت 14:24 شماره پست: 410

ببخشید ؛ کیفیت موبایل من همین است . چند روز پیش اطراف پامنار پرسه می زدم . تمام کوچه ها یا با نام شهدا مزین شده بود یا با نام مبارک علما . این وسط چشمم خورد به کوچه ای که نه اسم شهید داشت و نه پیشوندی از عالم و فقیهی .

روی تابلو فقط نوشته بود : بن بست لاریجانی !

آیا واقعاً لاریجانی به بن بست رسیده است ؟ کدام لاریجانی ؟ باور کنید قصد ندارم قالیباف را به رقابت زودرس با لاریجانی متهم کنم . ولی خودمانیم این عکس در انتخابات یازدهم حسابی به کار خواهد آمد . می گوئید نه ؟ پس صبر کنید . باز هم بابت کیفیت تصویر عذر خواهی می کنم .

 

 
به کجا چنین شتابان !!
+ نوشته شده در جمعه دهم اردیبهشت 1389 ساعت 2:11 شماره پست: 409

 

همین اول بسم الله برای این که سوء تفاهم نشود عرض کنم بنده خودم طلبه هستم و خدای ناکرده قصد جسارت به ساحت قدسی کسی را ندارم اما تجربه است دیگر چه می شود کرد . مدت هاست که قشری از روحانیون حامی طیف هاشمی را زیر نظر گرفته ام . به این نتیجه رسیده ام که آن عزیزان اغلب در سه وجه با هم مشترک هستند . 1- سن و سالی ازشان گذشته است . 2- تپلی مپلی اند .3- حقوق ماهیانه شان بیش از هشتصد نهصد است . توضیح بدهم که اکثریت بدنه حوزه همان شهریه طلبگی حدود دویست هزار تومان را دریافت می کنند و بقیه مخارجشان با فعالیت های تبلیغی و تحقیقی است . مگر دسته ای که از درس و بحث و تبلیغ فاصله گرفته اند . بگذریم . مواظب باشید مطالب را باهم قاطی نکنید . من فقط دو سه قسمت از سریال به کجا چنین شتابان را دیده ام . قضاوت خاصی درباره آن نداشتم . تا این که در مناظره شب گذشته دیدم حجت الاسلام عسکری که به نمایندگی از مصلحت اندیشان سخن می گفت این سریال را به عدم رعایت اخلاق در بیان اصول اخلاقی متهم کرد . مخالفت او را که دیدم فهمیدم داستان این مجموعه خوب جایی را نشانه گرفته و درست زده است وسط هدف . دست مریزاد به ابوالقاسم طالبی . پیش از این هم شکایتی از این کارگردان شده بود که چرا در یکی از قسمت ها این عبارت به کار رفت که قاضی فس فس کرده است !! خودمانیم عبور از خط قرمزها و بیان شجاعانه واقعیات در این مجموعه بیشتر بود یا در دارا وندار ؟! کاش کمی از الطاف پنهان ضرغامی شامل طالبی می شد . خداییش دیده اید وقتی انتقادی کمتر از این به ساحت اخراجی ها و دارا و ندار می شود چگونه سایت های زنجیره ای رجا و فارس و جوان و ... بسیج می شوند ؟ بیخود که نیست برخی از این دوستان در طفولیت ، نشریه فروش ده نمکی مقابل نماز جمعه بوده اند . به ابوالقاسم طالبی خدا قوت می گویم . او بهتر می داند رسم دنیا بر این بوده کار را عده ای انجام می دهند و نام و نانش را دیگران می برند .   

 

روز کارگر

+ نوشته شده در پنجشنبه نهم اردیبهشت 1389 ساعت 5:41 شماره پست: 408

 

می دانید چرا برخی از کسبه محترم وقتی نیاز به کارگر دارند پشت شیشه مغازه شان می نویسند : به یک کارگر ساده نیازمندیم ؟!

برای این که اگر ساده باشد راحت تر می توانند سرش کلاه بگذارند !!

 
از بم تا کرمان
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم اردیبهشت 1389 ساعت 19:34 شماره پست: 407

کرمانی ها استغفار کنند !!

 

شب گذشته در اتفاقی فوتبالی و صد در صد شانسی تیم مس کرمان توانست از گروه خود به مرحله بعدی جام باشگاه های آسیا صعود کند . متأسفانه تعدادی از شهروندان این شهر بی توجه به شب شهادت بانوی دو عالم به خیابان ها ریختند و ساعت ها به هلهله و شادی پرداختند . حتی اگر مس در آسیا اول می شد که با آن چه از این تیم دیده شد محال است باز هم مردم این شهر باید حرمت اهل بیت علیهم السلام را نگاه می داشتند . براستی اگر فردا اتفاقی برای خانواده و عزیزان این افراد بیفتد قبل از هر چیز یادشان نمی آید که باید نذری برای حضرت زهرا کنند و . . .

در این بین از تماشاگران اصفهانی ذوب آهن باید تقدیر کرد . آنها امروز در مقابل دوربین های عربی بارها یکپارچه و با صدای بلند و در قالب شعارهای متنوع نام جاودان خلیج همیشه فارس را فریاد کردند که البته مورد توجه گزارش گر بی حال مسابقه قرار نگرفت . شب گذشته نیز جواد خیابانی با غیرت ملی خود هنگام گزارش مسابقه العین و سپاهان به نام جعلی خلیج عربی واکنشی قاطع نشان داد .

از دل تاریخ

+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم اردیبهشت 1389 ساعت 14:27 شماره پست: 406

 

سه شنبه 19 مهر 1373

آقای محمدی ( معاون سیاسی ) مجموعه بحث های داخلی و خارجی مربوط به گرانی و گرانفروشی را برای من ارسال کرد . غوغایی از موضعگیری است ! راه حل هم الی ماشاءالله است ؛ از راه اندازی تعاونی های کوچک گرفته تا فروشگاه های بزرگ دولتی و اعلام هر روزه قیمت کالا از صدا و سیما و . . . همه هم موضعگیری کرده اند اما در این میان ، مواضع حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد آقا از سنخ دیگری است .

ایشان روز گذشته در دیدار مسئولان امنیت داخلی وزارت اطلاعات بار دیگر گفته اند ، نفوذ سرمایه داران بزرگ در پیکره اقتصادی کشور منشأ گرانی و اخلال در امور است و باید با تروریست های اقتصادی و سرمایه داران بزرگ که سرفصل سرمایه داران وابسته به خارج هستند به شدت برخورد کنیم . مواضع آقای حاج سید احمد آقا به دلیل جایگاه ایشان تأثیر گذاری زیادی در کشور و مسئولان دولتی دارد . ایشان ریشه این ماجرا را به دست داشتن برخی از افراد در مسائل اقتصادی و بازرگانی برمی گردانند که سابقا در کشور کارخانه داشتند و اموال آنها مصادره شده .

خاطرات روزانه علی لاریجانی رئیس وقت سازمان صدا و سیما

 
تسلیت داغ مادر
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم اردیبهشت 1389 ساعت 6:16 شماره پست: 405

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

 

یا فاطمه من عقده دل وا نکردم

 

گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم

دوئل

+ نوشته شده در دوشنبه ششم اردیبهشت 1389 ساعت 21:48 شماره پست: 404

 

واقعا برایم جالب بود که جماعتی که ادعایشان گوش فلک را کر کرده بود که مردم در ۹ دی بخاطر ساندیس به خیابانها آمده بودند حالا تصاویری از ایشان میبینیم که در حال خرد کردن همدیگر به خاطر یه بسته ساندیس هستند... چه دنیای کوچکی ست نه؟ این عکس سند دیگری از دروغگویی های جلبکان سبز الکی... تقدیم به هرکس که دنبال حقیقت است...

برگرفته از http://duel.blogfa.com/post-29.aspx

 
و خدایی که در این نزدیکی است
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم اردیبهشت 1389 ساعت 7:55 شماره پست: 403

 

این که انسان برای خدا گامی بردارد و خدا در همین دنیا پاسخش را بدهد چیز عجیبی نیست . این که گاهی خدا برای اثبات کرامت و تدبیر خویش الطافی را شامل برخی از بندگان مخلص می نماید تا حجتی برای همگان باشد هم مسئله نامأنوسی نیست .

باخبر شدم پیرمردی روستایی چندی پیش به زیارت خانه خدا مشرف شده بود . در آن ایام دغدغه ای ذهنش را به خود مشغول کرده بود . پیرمرد دوست داشت کاری از دستش بربیاید تا باعث انس جوانان با کتاب خدا شود . شبی خواب دید که اگر مرکزی را برای آموزش قران دایر کند گامی برای آرزویش برداشته و به او نیز قران آموخته خواهد شد .

پیرمرد وقتی از سفر بازگشت سیصد متر از خانه روستایی اش را به این کار اختصاص داد . خدا نیز لطفش را شامل او کرد . او قران را با تسلط و با رعایت قواعد می خواند بی آن که نزد کسی آموزشی را گذرانده باشد . دوستانی که اخیرا نزدش رفتند گفتند که سه جزء قران مجید را نیز خود به خود حفظ شده است . کانون قرانی طهورا در منطقه گتاب شهرستان بابل ، یادگار ماندگار این پیرمرد با اخلاص است . برای اطلاع بیشتر و دقیق تر می توانید با سازمان تبلیغات اسلامی شهرستان بابل تماس بگیرید .

 

دردسرهای محسن نریمان !

+ نوشته شده در شنبه چهارم اردیبهشت 1389 ساعت 21:11 شماره پست: 402

بیانیه جمعی از طلاب و فضلای بابل مقیم شهر مقدس قم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

آقای مهندس ! هندسه خودباختگی فروپاشیده است !!

مردم شریف و ولایت مدار شهرستان دارالمومنین بابل ، این روزها با خبری تأسف برانگیز و نکبت بار مواجه شده اند که خشم انقلابی و خروش مکتبی آنان را برانگیخته است . مهندس محسن نریمان که مدتی است به دلیل اتخاذ برخی سیاست های غیرارزشی ، عنوان نمایندگی شهرستانی مذهبی بر گرده او سنگینی کرده و در بضاعت او نمی گنجد به بهانه ایام نوروز در اقدامی ذلیلانه به ملاقات یکی از مهره های خودفروخته جریان فتنه و نفاق شتافته و در توجیه این رفتار ننگین ، سعی نموده خود را فردی ملتزم به اوامر ولایت فقیه معرفی نموده و معترضان خویش را افرادی فاقد صلاحیت انتقاد قلمداد نماید . او مدعی است به ملاقات سیدی از سلاله حضرت زهرا سلام الله علیها رفتن اشکالی نداشته و رفتار او باید در راستای منویات مقام معظم رهبری مبنی بر جذب حداکثری مورد ارزیابی قرار بگیرد !!

مهندس نریمان هنوز به این پرسش امام جمعه محترم و انقلابی شهرستان بابل پاسخ نداده است که چرا در نوروز سال های گذشته به دیدار فرد مذکور نرفته و آیا اساس این رفتار ، رسمیت بخشیدن و تجدید بیعت با جریان شوم فتنه تلقی نمی گردد ؟

مهندس نریمان باید به این پرسش نیز پاسخ دهد که در تمام سال هایی که تریبونی در مجلس و گاه دولت در اختیار داشته ، به شکرانه تنعم مادی از انقلاب اسلامی ، دغدغه کدامین آرمان بر زمین مانده اسلام و انقلاب را در سر می پرورانده و تا کنون به خاطر دفاع از کدام ارزش و هنجار دینی ، زحمت سخن یا عملی را به خود روا داشته است ؟ این پرسش ، موضع برآشفته وی از انتقاد امام جمعه و متدینین شهرستان بابل را بهتر تبیین می کند که گویا ایشان با مفاهیمی همچون امر به معرف و نهی از منکر آشنایی چندانی ندارد . این دو دستور الهی در راستای آزادی حقیقی مورد نظر اسلام است که جواز امر و نهی به مسئولان و صاحب منصبان را به مردم عادی جامعه نیز می دهد . همان آزادی که در قاموس اندیشه رهبران فکری مهندس نریمان جایی نداشته و مدلی غربی و نامشروع جایگزین آن گردیده است . اما مضحک ترین بخش از دست و پازدن های وی در توجیه عملکرد خفت بار خود ادعای التزام به فرامین رهبری است . براستی اگر قرار باشد باور کنیم مهنس نریمان فرمایشات صریح مقام معظم رهبری را نشنیده است که در دیدار باخبرگان ملت  بر خروج کسانی که به رأی مردم تمکین نکرده اند از چارچوب نظام مقدس جمهوری اسلامی تأکید نموده اند ، مستلزم بی کفایتی ایشان در نمایندگی مردمی آگاه و ولایت مدار نخواهد بود ؟ آیا در شآن مردمی فرهیخته و مطلع است که فردی مدعی نمایندگی آنان بی خبر از آموزه های مکتب متعالی اسلام هنوز نمی داند صرف سیادت ، وجاهت رفتار کسی را تضمین نمی کند که اگر چنین بود سید محمد علی باب ، رئیس فرقه ای منحوس نمی شد و به دستور تاریخی امیرکبیر کارش به اعدام نمی رسید . به راستی آیا مهندس نریمان حاضر است به دیدار چهره خائنی همچون سید ابوالحسن بنی صدر برود و در بیانی متهورانه ! اقدام خود را در راستای جذب حداکثری و احترام به سادات تلقی نماید ؟!!

مهندس نریمان چگونه دم از تبعیت از رهبری و دفاع از دستاوردهای نظام می زند که در مجلس ششم ، در اقدام ننگین دیگری ، زهرنامه وقیحانه و بی شرمانه برخی از داعیه داران اصلاحات آمریکایی که امروز در آغوش حامیان غربی و صهیونیستی خود پناه گرفته اند را خطاب به مقام معظم رهبری امضا نموده و از معظم له خواسته است از ابهت پوشالی آمریکا ترسیده و برنامه افتخار آفرین هسته ای را برای همیشه تعطیل نماید ؟! در گستره مفاهیم دینی ، این یک بام و دوهوا بودن ، مصداق کدام واژه صریح قرآنی قرار می گیرد ؟!

مردم شریف و شهید پرور شهرستان بابل ، در سال های مبارزه با طاغوت و دوران پرافتخار دفاع مقدس ، همواره نشان داده اند که بر سر باورها ، اعتقادات مکتبی و خون مطهر شهدای خود با هیچ فرد و گروهی معامله نخواهند کرد که اگر چنین بود از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن هشتاد و هشت ، فصلی در تاریخ حماسه و ایمان مردم دارالمومنین رقم نمی خورد . مردم ، حجت را تمام کرده اند . طلاب و فضلای شهرستان بابل در قم ، ضمن محکوم نمودن این رفتار فتنه برانگیز محسن نریمان ، هم صدا با مردم متعهد این شهرستان ، رد صلاحیت وی در دوره بعدی انتخابات مجلس را کافی ندانسته و بر ضرورت تأدیب این نماینده خودسر تأکید می نمایند . واذاقیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون

والسلام علی من اتبع الهدی

جمعی از طلاب و فضلای بابل مقیم شهر مقدس قم

2/2/1389

[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در شنبه چهارم اردیبهشت 1389 ساعت 0:45 شماره پست: 401

چندی پیش مطلب زیر توسط یکی از خوانندگان اشک آتش به دستم رسید . امیدوارم آن چه بیان شد صحت نداشته باشد . حق پاسخگویی برای مسئولان محترم شرکت مخابرات استان مازندران محفوظ بوده و در همین صفحه درج خواهد شد . پیگیری این خبر در مراجع ذی صلاح نیز در اولویت قرار خواهد داشت . به امید شناخت و انس بیشتر ما با مفاهیم بنیادین فرهنگ دفاع مقدس ٬ پیام مذکور را عینا به اطلاع می رسانم :

عینک آفتابی - کلاه آفتابگیر- کوله پشتی فانتزی - دمپایی سبک - ماشین سواری کولر دار و مدل بالا وخورد و خوراک و جا ومکان مناسب و پول سفر چند میلیونی و...
همه اینها ملزومات یک مسافرت تفریحی و پیاده روی ایده ال و سیاحتی آسان و راحت است (که البته خیلی از مردم به خاطر در آمد پایین خود آن را به خواب هم نمی بینند .)
اشتباه نکنید ! اینها ملزوماتی است که حدود 50 نفر از مدیران شرکت مخابرات استان مازندران ( اعم از مدیر عامل – مدیر مالی و رئیس حراست [ مدیر عامل ] و ...) درسفر به مناطق جنگی جنوب و غرب و بر اساس اسناد خدشه ناپذیر و موثق از پول بیت المال بهره برده اند .
که صد البته چندی بعد از طریق روابط عمومی (مدیر عامل ) مخابرات مازندران استفاده از این امکانات تکذیب شده و یا اعلام می شود که همه از پول شخصی آنها تهیه شده است و در راستای اشاعه فرهنگ شهادت و ایثار و تجدید پیمان با آرمانهای آنها صورت گرفته و حراست (مدیر عامل ) نیز با اشاعه دهندگان این خبر به عنوان تشویش اذهان عمومی برخورد قاطع نموده وشکایتی نیز به مراجه قضایی تنظیم خواهد کرد . چه آنکه با ترویج فرهنگ شهادت مخالفت و مبارزه شده است و....
براستی آیا پول و منابع بیت المال مدعی العموم ندارد که این گونه افسار گسیخته با آن برخورد میشود!؟
وصد حیف که این مسئله در زمانی اتفاق افتاده است که رئیس جمهور محترم خود از بانیان و مبارزه کنندگان در صف های نخست حفاظت از بیت المال قرار دارند!؟ و بدون شک عده ای از کثرت کار و غفلت سوءاستفاده می کنند که شایسته است مدیران متخلف نه از آن مسئولیت بلکه در کارهای دولتی از مدیریت کنار روند.

نود و عادل !!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم فروردین 1389 ساعت 19:37 شماره پست: 400

 

این نود هم برای خودش برنامه ای دارد . تهیه کننده ای و پشت صحنه ای و اتاق فرمانی ! و ....

مهم این است که به وظیفه اش بپردازد . کار نود مچ گیری است . باید متوجه باشد که مردم به آن چشم دوخته اند . خیلی ها به آن امید دارند . نود می تواند یقه سران صاحب نفوذ را بچسبد و ول نکند . به شرطی که از حاشیه ها بپرهیزد و به اصل بیشتر توجه کند . اصلاً اعتبارش به خاطر همان اصل است . اصل نود را می گویم ؛ بابا ! کمیسیون اصل نود .

نودی ها باید عادل باشند !!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو فروردین89

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۸۹، ۰۹:۴۸ ق.ظ


 

گردان یارسول(ص)

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم فروردین 1389 ساعت 17:11 شماره پست: 399

سه شنبه سالگرد شهادت دانشجوی ممتاز پزشکی ٬ جانشین گردان خط شکن و غرور آفرین یارسول ٬ سید علی اکبر شجاعیان است . مطلب بعدی را که امشب بگذارم به امید خدا سه چهار روزی می روم بابل و برمی گردم . خاطراتی کوتاه از این شهید بزرگ را در ادامه مطلب بخوانید :

 

بچه دانشجوی پولدار این جا چه می کند ؟!


شهید سید علی اکبر شجاعیان

1358: اخذ مدرک دیپلم با معدل 84/17

1364: شرکت در کنکور و پذیرش در رشته پزشکی

1366:  شهادت- کربلای 10- ماووت

¯¯¯

شجاعیان نه در همه آن چیزی است که گفته‌اند و نه در همه آن‌چه که باید گفت. او را باید جست در روایتی فراتر از این مجمل!

¯¯¯

به هر بهانه‌ای می‌آمد سراغ ما. موقع خیارچینی آمده بود کمک. همین‌طور که کار می‌‌کرد، سؤال هم می‌پرسید. ظهر شده بود. گفتم: برو ناهارت دیر می‌شود. لجوجانه می‌گفت: نه باز هم بگویید، می‌خواهم بیشتر اسلام را بشناسم.

¯¯¯

یک گوشه می‌نشست و زل می‌زد به ما. انگار با نگاهش صحبت‌ها را می بلعید. وقتی سؤال می‌پرسید می‌فهمیدم که تا عمق مطلب را درک کرده است. از خیلی‌ها جلوتر بود. به رفقا سپردم روی او حساب دیگری باز کنند. گفتم: این یک بچه استثنایی است.

¯¯¯

 جلسه که تمام شد، شروع کرد به شوخی کردن. چای و نان خشک، بساط پذیرایی‌مان بود. وقتی خوردیم، گفت: این غذاها ما را سیر می‌کند. جواب ما را می‌دهد، ما جواب این غذا خوردن‌ها را چگونه باید بدهیم؟ پانزده یا شانزده سال بیشتر نداشت اما همه را به فکر فرو می‌برد.

¯¯¯

اوایل بعضی‌ها در موردش تردید داشتند و می‌گفتند: فعلاً اعزامش نکنید. به هر زحمتی بود خودش را به جبهه رساند. شخصیت او را که دیدند خیلی‌ها مریدش شدند. اگر خودش می‌خواست بیشتر از این‌ها پیشرفت می‌کرد ولی به جانشینی گردان قانع بود.

¯¯¯

وضع زندگی‌شان خوب بود. پدرش پول تو جیبی خوبی بهش می‌داد، اما همیشه جیبش خالی بود. وقتی شهید شد خیلی از کسانی که سرمزارش می‌آمدند را نمی‌شناختیم. پول توجیبی‌های اکبر، برکت سفره خیلی‌ها بود.

¯¯¯

تا دیدمش رفتم جلو و روبوسی کردم. گفتم مبارک باشد، پزشکی قبول شدید ولی انگار برایش اهمیتی نداشت. با تبسّم گفت: هر وقت شهید شدم تبریک بگویید.

¯¯¯

می‌گفتند: پسرجان تو دانشجو هستی، فردا پس‌فردا می‌شوی آقای دکتر، به خودت برس. می‌گفت: شخصیت انسان به این چیزها نیست. با لباس بسیج هم می‌شود رفت دانشگاه و درس خواند.

¯¯¯

با وضو می‌رفت سرکلاس و بیشتر روزها روزه می‌گرفت... می‌گفت: علم بدون ایمان که فایده ندارد.

¯¯¯

شهید، شهید است. چه فرقی می‌‌‌کند... افشار کار خودش را می‌کرد. سوت خمپاره را که می‌شنید، خیز می‌رفت روی جنازه، داد می‌زد شما چه می‌دانید او سیدعلی اکبر شجاعیان است.

صبح فهمیدیم که او هنوز زنده است. بعدها که بیشتر او را شناختم فهمیدم که جناز‌ه‌اش هم ارزش فداکاری دارد.

¯¯¯

بعضی‌ها که او را خوب نمی‌شناختند برای‌شان سؤال بود. این بچه‌ دانشجوی پولدار وسط خاک و خون آمده چه کار؟!

¯¯¯

خیره شده بود به هلی‌کوپتر انگار اولین بار است که می‌بیند. گفت: این آهن‌پاره ساخته دست انسان است و پرواز می‌کند. انسان خودش اگر بخواهد تا کجا می‌رود؟

¯¯¯

هر بار وقت غذا خورده و نخورده بهانه می‌آورد که سیر شدم و کنار می‌کشید. هرکس با او همسفره می‌شد کیف می‌کرد.

تنها جایی که خودش را بر دیگران مقدم می‌دانست، موقع خطر بود. خودش جلو می‌رفت و نیروها هم پشت سرش، در یکی از عملیات‌ها به خاطر فاصله کم دشمن، بچه‌ها غافلگیر شده و بسیاری از آن‌ها شهید و مجروح شده بودند. روحیه بچه‌ها آسیب دیده بود. اکبر وضعیت را که دید پرید وسط عراقی‌ها و جنگ تن به تن راه انداخت. بچه‌ها هم پشت‌سرش شور گرفتند. بعد از آن، چهل و هفت روز در بیمارستان بستری بود.

¯¯¯

گریه می‌کرد. نیامده می‌خواست برود. می‌گفت: من از شهدا خجالت می‌کشم، از رزمنده‌ها، جانبازها و... نکند جا بمانم. تصاویر جبهه را که می‌بینیم شرمنده می‌شوم. یعنی می‌شود من هم در راه خدا....

خواستم دلداریش بدهم، گفتم: تو در سنگر علم خدمت خواهی کرد انشاءا... . پرید وسط حرفم که هستند کسانی که جسم را درست کنند. من باید بروم روح خود و دیگران را درست بکنم.

¯¯¯

رفته بودم پایگاه شهید بهشتی اهواز، بچه‌ها دوره‌ام کردند که دست و پا و قفسه سینه اکبر شکسته و تنش داغان شده و پایش می‌لنگد؛ اما از بیمارستان فرار کرده  و به جبهه آمده. شما با او صحبت کنید شاید قبول کرد و برگشت.

اکبر که آمد هرچه حدیث و روایت درباره وجوب حفظ جان برایش خواندم اثر نکرد. می‌گفت: نمی‌خواهم تخت بیمارستان را اشغال کنم.. اصرار کردم لااقل برود خانه استراحت کند. گفت: زبان و چشمم که سالم است این‌جا کار دفتری می‌کنم. جای من یک آدم سالم برود خط مقدم، خالصانه حرف می‌زد. اشکم را درآورد. به جای او من تحت تأثیر قرار گرفته بودم.

¯¯¯

نوبت نگهبانی من بود. توی تاریکی صدایی را شنیدم. انگشتم رفت روی ماشه، دلم می‌لرزید. یا گراز بود یا عراقی. باید می‌زدم، تا بجنبم دیدم کسی سرش را لای دستانش گرفته و گریه‌کنان از بین نخل‌ها جلو می‌آید. اکبر بود. اکبر دیوانه، اکبری که از تمام وجودش نور می بارید.

¯¯¯

دو نفر از بچه‌ها وسایل رزمی‌شان را موقع تمرین گم کرده بودند. از نظر قوانین نظامی باید با آن‌ها برخورد می‌شد. دستور داد بازداشت شوند تا به کارشان رسیدگی شود.  غروب رفت پیش آن‌ها و به زور چایی به خوردشان داد. شامش را هم با آن‌ها خورد. هم به قانون عمل کرد هم طاقت نداشت کسی از او دلگیر شود.

¯¯¯

 گردان یارسول (ص)، گردان خط‌شکن بود. هرکس حال و هوای شهادت داشت به زور هم که شده خودش را به آن گردان می‌رساند. آوازه سیدعلی اکبر در بین همه بچه‌های لشکر پیچیده بود. خیلی‌ها دوست داشتند در کنار دانشجوی شجاعی باشند که هم در معنویت پیشتاز بود و هم مغز متفکر طراحی عملیات‌های گردان بود. روزها سرش خیلی شلوغ بود. اما شب‌ها راحت‌تر می‌شد او را دید. به خصوص بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح که بی سر و صدا آفتابه‌های دستشویی گردان را یک به یک می‌برد زیر تانکر آب و پر می‌کرد تا به رزمندگان اسلام خدمتی کرده باشد.

¯¯¯

 کربلای 5 نزدیک شده بود. هر آن احتمال داشت دستور عملیات صادر شود. ساعت یازده و نیم شب بیدار باش زد. نیروها که به خط  شدند از همه عذرخواهی کرد و گفت: حالا بروید بخوابید.

ساعت یک و نیم تیراندازی راه انداخت. بچه‌ها تند و سریع به خط شدند. باز هم عذرخواهی کرد. گفت: دیگر تمام شد با خیال راحت بخوابید. یک ساعت بعد بیدارباش زد. گفت:‌این‌بار برای نمازشب بیدارتان کردم.

¯¯¯

یک جاهایی که منع نظامی نداشت پوتینش را درمی‌آورد و پابرهنه می‌شد. می‌گفت: این جا، جای پای شهداست. این خاک سجده‌گاه فرشته‌هاست.

¯¯¯

تا فهمید باز حاج بصیر پشت خط است، خودش را پرت کرد بیرون چادر. این‌طوری راحت‌تر می‌شد حضور او را کتمان کرد. حاجی هم زرنگ بود. خندید و گفت: قایم شدن تا کی؟ بابا اعدامش که نمی‌کنیم، قرار است فرمانده تیپ شود همین.

¯¯¯

ستون پنجم کار خودش را کرده بود. خیلی از بچه‌های گردان یا رسول‌ در ام‌الرصاص جا ماندند. اکبر به شدت مجروح شده بود. تمام تنش غرق در خون بود. نعره می‌کشید و خود را با مشت می‌زد. می‌گفت: من مسئول آن بچه‌ها بودم. ولی توفیق من از آن‌ها کمتر بود. بی‌طاقت شده بود.

¯¯¯

شوخی شوخی از دهانم پرید؛ گفتم: چندماه دیگر جنگ تمام می‌شود و تو می‌روی تهران مطب باز می‌کنی. آن وقت دیگر از این حزب‌اللهی بازی دست برمی‌داری....

رنگش پرید، رفت توی فکر و ساکت ماند. راست گفته‌اند: العاقبه للمتقین.

¯¯¯

 سیدمحمد که شهید شد، خیلی‌ها اصرار کردند در شهر بماند می‌گفتند: خانواده شما دینش را ادا کرده.

می‌گفت: محمد تکلیف خودش را انجام داده،‌ نه تکلیف مرا، وقتی مارش کربلای 10 را شنید دیگر معطل نکرد. نوار وصیت‌نامه اکبر به جای سخنرانی سالگرد محمد از بلندگو پخش شد.

¯¯¯

پاسدار نبود اما لباس سبز پوشید. خوش‌تیپ شده بود. وسط عملیات شوخی می‌کرد، چهره‌اش شاد و بانشاط بود. می‌گفت: دیشب خواب خوشی دیده. خمپاره که کنارش منفجر شد، باز لبانش تبسّم داشت.

¯¯¯

 دیوار مهدیه انگار بزرگ‌ترین دیوار شهر بود. نمی‌دانم چه شد. یک دفعه‌ فرو ریخت. داشتم تعمیرش می‌کردم که گفتند: انسان بزرگی از بین شما خواهد رفت. صبح با خبر شهادت اکبر آتش گرفتم.

¯¯¯

 بی‌خیال عالم، دراز به دراز افتاده بود. انگار نه انگار اتفاقی افتاده، تمیز و آراسته بود. صورتش مثل قرص ماه می‌درخشید. دیگر اثری از خستگی و بی‌خوابی همیشگی در آن دیده نمی‌شد. خیلی ناز شده بود. از حالت عادی‌اش زیباتر به نظر می‌رسید. حیفم آمد نوازشش نکنم. فرصت خوبی بود. آرام دست بردم روی صورتش. مثل همیشه با حیا و محجوب بود. انگار روی پیشانی ‌اش عرق نشسته بود. چه قدر پوستش لطیف شده بود. چه محاسن نرمی داشت. اصلاً چه کسی گفته اکبر از پیش ما رفته؟

¯¯¯

در مکه از خدا خواستم باز هم بچه‌هایم را در خواب ببینم. یک شب علی‌اکبر و محمد کلاسور به دست آمدند به خوابم. گفتند: مادرجان چرا این‌قدر بی‌قراری می‌کنی؟ مگر دنیا ارزشی دارد؟ ما داریم این‌جا زندگی می‌کنیم. هر دو لبخند زدند،‌ دلتنگی نکنید. ما همیشه پیش شما هستیم....

¯¯¯

شش سال است که منتظر بودم. شش سال است که منتظر این عشقم. منتظر این وصالم وصالی که دلم را به آتش کشید. آیا می‌شود از قفس تنگ و کوچک تن رهید؟...

خدای من! شیرینی وصلت چگونه است؟ می‌دانم که تکه تکه شدن و سوختن در راه معبود درد و رنج ندارد، نه! لذت دارد، لذت.

... من سال‌هاست که عاشق مرگ شده‌ام. من سال‌هاست که عاشق کشته شدن در این راه شده‌ام. درست است که با عقل حسابگر مادی جور درنمی‌آید.

فرازی از وصیت‌نامه شهید

به کوشش سیدحمید مشتاقی‌نیا

علمداران
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین 1389 ساعت 2:11 شماره پست: 398

این دو تصویر را چندی پیش در وبلاگ  "علی گفت" دیدم . خیلی به دلم نشست . به گمانم خلاصه همه آن چیزی که در فتنه اخیر گذشت را می توان با همین دو عکس ، روایت کرد . هر دو تصویر را خوب نگاه کنید . من این تیتر را انتخاب کردم :

 

ما در ره عشق ، نقض پیمان نکنیم

 

یاد این بیت هم افتادم که در دوره دبیرستان سروده بودم :

این تیغ تیز و این قفای گردن من

جانا ز سرخی کن کفن پیراهن من

 

 

 

 

خدایی که قابل اعتماد است !

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم فروردین 1389 ساعت 22:49 شماره پست: 397

دوستانی که به مناطق مرزی کشور به خصوص نقاطی که وهابیت ، اشراف بیشتری در آن جا دارد سفر کرده اند با چشم خود نقش ریال های عربستان را در تغییر موازنه جمعیتی مشاهده نموده اند . آنها با تأمین نیازهای مادی خانواده هایی که دارای گرایش های مذهبی خاص هستند براورد کرده اند که در چند دهه بعد ، با احراز اکثریت مطلق ، می توانند چه نقش مهمی را در عرصه های اجتماعی ، دینی و سیاسی کشور ایفا کنند .

باید با اتکا به قدرت الهی و برنامه ریزی مناسب برای بهره وری بهتر از منابع طبیعی و معنوی کشور ، فضای فرهنگی جامعه شیعی را برای افزایش جمعیت ، مهیا ساخت . نخبگان جامعه نیز بهتر است با اعتماد بیشتر به باورهای دینی سعی نمایند ترجمان نخبگی و روشنفکری را در قالبی خارج از حیطه تفکرات غربی و غیراسلامی جستجو کنند .

راه این جاست !
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم فروردین 1389 ساعت 15:11 شماره پست: 396

پیش از این درباره شخصیت عرفانی حضرت آیت الله محمدی تولیت محترم مدرسه علمیه روحیه بابل توضیحاتی داده بودم . این پیر فرزانه به طور معمول اهل سیاست نبوده و له یا علیه جریان های موجود در جامعه اظهار نظر نمی نماید . امروز جمله ای از آن بزرگوار به دستم رسید که خوب است شما هم با آن آشنا شوید . این عبارت صادقانه نشان می دهد علمای دین ٬ هیچ گاه در دفاع از راه نورانی حقیقت مسامحه نخواهند کرد :

 

اگر مردم ایران تمام عمر خود را در سجده باشند نمی توانند حق چنین رهبری را ادا نمایند .

مسافر کوی وصال

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم فروردین 1389 ساعت 8:33 شماره پست: 395

به یاد سال های ایثار و شهادت

تشییع کم نظیر پیکر جوانی که عطر کربلا داشت :

http://ansarh.ir/site/news.php

ادای دین
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم فروردین 1389 ساعت 19:15 شماره پست: 394

به : دلاوران سپاه کربلا

 

جمعی از رهپویان طریق سرخ شهادت در شهر محموداباد استان مازندران در تلاش هستند تا با جمع آوری کلیه آثار و خاطرات مربوط به سرداران شهید محمدزاده گامی را در پاسداشت راه و آرمان آن عزیزان بردارند . عاشقان فرهنگ جهاد و شهادت برای ایفای رسالت زینبی خود به این نشانی مراجعه کنند :

http://shahidmohammadzadeh.blogfa.com/

با چهره خونین سوی حسین رفتن . . .

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم فروردین 1389 ساعت 9:50 شماره پست: 393

در سالگرد شهدای حزب الله شهیدان آوینی و صیاد و جوانان حسینیه وصال شیراز باز هم تسلیت به رزمندگان جبهه جنگ نرم

------------------------------------------------------------------

این که اهل بیت به آدم آبرو می دهند یعنی این .

یعنی جوان بیست و اندی ساله ای در راه قم تصادف کند و میهمان عمه سادات شود . خیلی ها که فقط سلام و علیکی با او داشته اند هم به تکاپو بیفتند و گوشه ای از کارها را به عهده بگیرند و فرسخ ها دورتر از دیار و خانواده اش او را غسل و کفن کنند ، برایش نماز بخوانند و دور ضریح بانوی عشق ، طوافش دهند و بعد تا شهر خود بدرقه اش کنند .

بچه هیئتی های مازندران ، سید حسین مشهدسری را خوب می شناسند . یادگاری به جامانده از خطه جهاد و شهادت که عمرش را وقف نوکری اهل بیت علیهم السلام کرده است . بچه هایش را هم خادم این آستان نمود . حالا سید سجادش در سال های جوانی رخت سفر بست و میهمان خوان کرامت گردید .

امام حسین که به آدم آبرو بدهد این گونه می شود که در شهر غریب و در غیاب خانواده هم عده ای پرشور و حال جمع می شوند و برای مسافر جوان کوی وصال ، ساعت ها نوحه می خوانند و اشک می ریزند .

راستی حاج حسین ، روضه های علی اکبر را طور دیگری می خواند ؛ این طور نیست ؟! نمی دانم از این پس او این بیت را چگونه خواهد خواند :

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت

جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت

شادی روحش صلوات

 

یک سکوت و هزار پرسش !
+ نوشته شده در جمعه بیستم فروردین 1389 ساعت 2:43 شماره پست: 392

 

از . . . موسوی تا علی کروبی !!

 

نام خواهرزاده موسوی را به خاطر می آورید ؟ همان بنده خدایی که روز عاشورا به قتل رسید ؟ آن قدری که اسم ند ا و ... توی ذهنمان مانده اثری از یاد او به چشم نمی خورد . چرا ؟!

چرا به بهانه سوم و هفتم و چهلم او بیانیه های رنگارنگی که نشان از مظلومیت جریان آشوب داشته باشد صادر نشد ؟ چرا میرحسین این فرصت طلایی را به راحتی از دست داد ؟ آیا نجابت میرحسین باعث این سکوت شده است ؟ همان میرحسینی که از هیچ بهانه ای حتی اخلال فنی در پرواز یک هواپیما برای صدور قطعنامه و زیر سوال بردن نظام فروگذار نکرد ؟ همان میرحسینی که به خاطر مقتوله فرضی به نام سعیده پوراقایی ، مجلس ترحیم گرفت و به مادر بهت زده اش تسلیت گفت . فرض کنید نجابت میرحسین گل کرده است . جریان حامی وی چطور ؟ همان هایی که به بهانه کبود شدن دست فرزند کروبی در راهپیمایی تاریخی بیست و دوم بهمن دهها مقاله و گزارش و تصویر در اینترنت منتشر کردند ، جلساتی برای عیادت با وی تشکیل دادند و اشک تمساح ریختند . آنها کجا رفتند ؟ علت این سکوت پرمعنا چیست ؟

آیا جریان فتنه با استفاده از این فرصت سرنوشت ساز نمی توانست موج تبلیغاتی عظیمی را به راه بیندازد تا ضمن تصویر سازی از موسوی به عنوان چهره ای ترحم برانگیز که در راه مبارزه برای احقاق حق ! خود حتی از نزدیکانش نیز قربانی داده است تنور اغتشاش را گرم تر نگاه داشته و این گونه لااقل در مناسبت هایی مانند 22 بهمن و چهارشنبه سوری با خلأ هوادار مواجه نشوند ؟

آیا این واقعه برداشتی کاریکاتوری از شهادت آقا مصطفی در سال پنجاه و شش نبوده است ؟ تاریخ مبارزات ضد ستمشاهی از سال چهل و یک تا پنجاه و شش به یک طرف و آن یکسال آخر ، طرف دیگر !! اشتباه استراتژیک جمشید آموزگار در به شهادت رساندن فرزند برومند امام روح الله به ناگاه موجی از خروش مردمی را درپی داشت . دولت وقت با دیدن این ارادت عمومی به ساحت مرجعیت درصدد برآمد با توهین به حضرت امام در روزنامه اطلاعات به زعم خود شخصیت ایشان را تحقیر کند . در قم قیامی شکل گرفت و چهله هایی در سراسر کشور به پا شد که روند آن  حدود یکسال بعد ، دو دهه مبارزه را به سرعت ثمر بخشید و بساط رژیم را درهم پیچید .

 روز عاشورای 88 شمسی ، شرایط به گونه ای بود که مشابه این ماجرا در صف مقابل جبهه انقلاب رقم خورد . این فرصت استثنایی بهترین فضای تبلیغاتی را برای تداوم آشوب ها مهیا می کرد اما . . .

حداقل پاسخی که می توان به معمای این سکوت قیاس ناپذیر داد این است که دیگر حتی میرحسین هم فهمیده است غیر از مرم خداجو ! و فداییان جان برکف انقلاب ، قشر سومی نیز پا به میدان گذاشته است . میرحسین هم این قصه را فهمید اما حاضر نشد در ازای هزاران کلمه ای که بر ضد نیرهای مظلوم بسیج و توهین به توده های بی ادعای امت حزب الله به کار برد حتی جمله ای را در برائت از حضور پررنگ مافقان و اوباش جیره خوار بر زبان و قلم جاری نماید . تاریخ ، این بی صداقتی را فراموش نخواهد کرد .

 
مادران انتظار

+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم فروردین 1389 ساعت 22:20 شماره پست: 391

مادر چه تقصیری داشت ؟! از سه پسرش ، سن یکی اصلاً به این حرف ها قد نمی داد . شکر خدا آن دو تا ، صورتشان سبز نشده راهشان را گرفتند و رفتند . مادر به شوق ایستاد و قامت به انتظار بست . یکی رفت و بازگشت . کمتر از دومتر خاک برایش کافی بود . مادر هیچ نگفت . آن یکی رفت و برنگشت ؛ تا مبادا جایی را در بین اهل زمین اشغال کند . مادر باز هم هیچ نگفت . او چشم و چراغ مملکت بود .

چه فرقی می کرد ؟! هر استخوانی را که می آوردند انگار یادگاری از گمشده او را به ارمغان آورده اند . زبانش که نه ؛ اما دلش  . . .

الصبر مفتاح الفرج . مادر امسال عیدی گرفت .

------------------------------------------------------------------------------

گویا یک هفته ای از رحلت مادر بزرگوار شهیدان سید محمد و سید مهدی شمس قاسمی می گذرد . دیر فهمیدم . شرمنده . از طرف خودم و دوست عزیزم سید هانی رضویان که این خبر را به من رساند به این خانواده داغدار به خصوص آقا سید مجتبی تسلیت عرض می کنم . شادی روح مادر و فرزندان شهیدش صلوات .

بهشتی دوم !
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم فروردین 1389 ساعت 1:22 شماره پست: 390

نام قشقاوی برایمان آشناست . بلافاصله یاد سخنگوی سابق وزارت خارجه می افتیم . اما معروف تر از – نه در زمین – برادرش محمد قشقاوی است . طلبه فاضلی بود . استاد بزرگوارش آیت الله محمدی که به دشواری کسی را از نظر علمی تأیید می کند درباره اش گفته بود : اگر می ماند ؛ بهشتی دومی می شد . . .

نماند . آینده دار بود . درس های حوزه را خوب می خواند . شرایط مالی خوبی هم داشت . اما واقعاً خواست بهشتی شود .

این تصویر لحظه شهادت محمد است . خوب نگاه کنید . لبخند رضایت روی صورتش گل انداخته است .

 

 

 

 

مزار پاکش در فیضیه مازندران ، بوسیدنی است .

 
محسن نریمان . . . .
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم فروردین 1389 ساعت 12:37 شماره پست: 389

 

محسن نریمان بخواند !!

 

شب گذشته متنی به دستم رسید که نامه برادر بزرگوار سید حسن سعادتمند از مجاهدان فی سبیل الله و معتمدان خیّر شهرستان بابل خطاب به محسن نریمان نماینده محترم این شهرستان در مجلس شورای اسلامی بود . از آن جا که دوستان غیر همشهری نیز این وبلاگ را مطالعه می کنند خوب است توضیح دهم که محسن نریمان از آن دست شخصیت هایی است که به طور معمول هزینه ای برای افکارشان پرداخت نمی کنند . او در مجلس سوم به جریان مهدی کروبی گرایش داشت . در مجلس چهارم سر و سرّی با محمد رضا باهنر پیدا کرد . در مجلس پنجم کارگزارانی شد . در مجلس ششم نیز همپیاله مشارکتی ها گردید . جالب است بدانید در ابتدای دولت نهم ، اطرافیان محسن خان تلاش داشتند وی را در شمار حامیان عدالت جا زده تا حکم استانداری او در خراسان شمالی از سوی رییس جمهور تمدید شود . احمدی نژاد اما نه تنها نریمان را برکنار کرد بلکه در اقدامی تاریخی ، باند قدرت حامی او را که در برخی هسته های اطلاعاتی استان ، نفوذی چشمگیر و تمامیت خواهانه داشتند ، از اریکه جاه و مقام پایین کشید . از آن وقت بود که دیگر محسن نریمان شمشیر را از رو بست و . . .

نامه سید حسن سعادتمند در تاریخ سیاسی شهرستان بابل ماندگار خواهد شد . بر و بچه های جوان مدافع ارزش ها که همواره متهم به افراط و تندروی بودند با خواندن این نامه ، قوت قلب و روحیه ای مضاعف گرفتند . برای چندمین بار به من ثابت شد که از نظر آرمانی بین نسل های اول و سوم انقلاب ، الفتی عمیق برقرار است .

متن نامه را در ادامه مطلب بخوانید :


اعوذ بالله من نفسی

آقای محسن نریمان

سلام علیکم
مدتی از نگارش نامه نخست بنده به جنابعالی می گذرد که آن روز تنها بر اساس تکلیف شرعی امربه معروف و نهی از منکر به تا سی از جد بزرگوارم سید الشهدا علیه السلام که در این راه به شهادت رسید برایتان نوشتم، و امروز هم براین اساس این نامه را می نویسم و از تبعات آن به حول و قوه الهی واهمه ای ندارم که یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله قولوا قولا سدیدا. (1)
از ماههای قبل در صدد نامه ای برای شما بودم و مجال دست نداد تا اینکه مشاهده مطلبی در سایت شما مرا مصمم تراز گذشته برای نگارش نامه کرد تا شما را به راه حق و حقیقت فرا خوانم خواه پند گیر و خواه ملال که برایم فرقی نمی کند.
آقای نریمان: من در شگفتم که جنابعالی چه هاضمه سخت و سنگینی دارید که خربزه و عسل را به یکجا می خورید. بنده چون دقیقا شما را می شناسم و شما هم کاملا مرا می شناسید می گویم
آقای محترم : تا کی می خواهید این وضع دو پهلوگری را ادامه بدهید و یا خیال می کنید مدت زمان جولان دادن های شما چه وقت است ؟!!!
بیا یک لحظه با خودت خلوت کن .تاریخ را مجددا مرور کن تا بنگری آنانیکه هدف را فدای وسیله کرده اند و مزورانه انقلاب را برای خود خرج کرده اند به چه روز سیاهی افتاده اند ! چه حکیمانه فرمود حضرت آیت الله طالقانی: هر کس در مقابل این انقلاب قرار گیرد هلاک خواهد شد.
گرفتاری شما از آن روز شروع شد که به کرسی ریاست رسیدید و از اقتدار به دست آمده ثروت اندوزی کردید و اگر وضع مالی شما را نسبت به قبل از انقلاب بررسی کنند خواهند دید که چگونه و از چه طریقی ثروت چند میلیاردی بهم زدید؟ وقتی به محاسبه خود بپردازید متوجه خواهید شد که غرق در قدرت و ثروت شدن چه بلایی به سر آدم می آورد (ان الانسان لیطغی ان راه استغنی) (2)
آقای نریمان: چه شده است که اهل نقد شده اید؟!! شما در طول هشت ساله دولت کارگزاران که رانت خوارها مشغول بلعیدن دلار هفت تومانی از محل فروش نفت و از بیت المال به بهانه خصوصی سازی و....بوده اند در حالیکه مملکت و ملت در داخل ، دچار فتنه و آشوب ضد انقلاب بود و درمنطقه استکبار جهانی علیه ما مشغول تجاوز بوده اند و بسیاری از دوستان شما به ثروت کلانی رسیده اند و بسیاری مسائل دیگر... شما و حزب متبوعتان تلاش می کردید که رئیس دولت را که به آن لقب سردار سازندگی داده بودید دوره ریاستش را طولانی بکنید بعد دیدید که نشد و در ریاست جمهوری هفتم آن حزب دولتی که انگیزه اصلاحات آمریکایی در سر داشت خود را در بازار آشفته احزاب با اصطلاح اصلاح طلب قرار داد و این بار نیز خود را در قائم مقامی حزب همبستگی جای دادید و..... یادمان نمی رود که عالیجناب سرخپوش و خاکستری از لسان و قلمهای چه کسانی بیرون آمد ؟ آنموقع چه بر سر حضرت سردار سازندگی که نیاوردند؟ و کسی شما را در فضای باز سیاسی!آنروز در دفاع سینه چاکانه از سردار ندید.! و ندیدیم جنابعالی اهل نقد بر دوستانتان باشید؟!! آقای نریمان : وقتی که قائله 18 تیر را بوجود اوردند و در روز شهادت امام سجاد علیه السلام کف و سوت زدند و به ارکان نظام توهین کردند و در مطبوعات ننگین خود آنچه را که نمی بایست می نوشتند،و به ساحت ائمه علیهم السلام در آن مطبوعات توهین می کردند باب انتقاد شما باز نشد که چه کسی امکانات و تجهیزات بیت المال را از قبیل بی سیم و غیره را در اختیار آشوب گران قرار داد و درحالی که شما شاهد خلافکاریهای آن جریان نفاق که کمر همت به نابودی نظام بسته اند بوده اید، هیچ صدایی از شما بر نخواست و آیا جز این بود که غرق در کسب ثروت و قدرت مهر سکوت بر لب داشته اید! و حالا چه شده است که اهل نقد شده اید؟!!! و این و آن را نقد می کنید!
آقای نریمان: برای من خیلی عجیب است کرارا می بینیم برای رسیدن به مطامع دنیوی پشت سر این و آن پنهان می شوید و از نام مبارک حضرت امام (ره) خود را خط امام (ره) قلمداد می کنید یا از نام مقام معظم رهبری استفاده می کنید در حالیکه هیچگونه اعتقاد قلبی و عملی از شما دیده نمی شود لذا باید بپذیریم که مواضع متزلزل شما ناشی از رفتارهای دوگانه خربزه و عسل است....

آقای نریمان: با یک نقل تاریخی حرفهایم را ادامه می دهم.از ابوهریره پرسیده اند این چه روشی است که شما دارید،هم به طرف معاویه می روید و هم بطرف علی علیه السلام؟!! در جواب گفت : سفره معاویه چرب و شیرین است و نماز حضرت علی علیه السلام بسیار خوب و عالی!!!
آقای نریمان : جنابعالی درست همین روش را دارید از کارگزاران به اصلاحات روانه شدید و از آنجا در فتنه سبز اموی حضور داشتید. با اینکه همه می دانند ، خودت هم بهتر می دانی که جریان این احزابهای ضد مردمی و ضد ایرانی و ضد اسلامی جریان براندازی است ، مع الوصف در انتخابات مجلس و در انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم در ستاد مرکزی خود تابلو عمروعاص را بلند کردید و با افتخار نوشتید ایران برای ایرانیها و نام حزب مشارکت را آورده اید و فس علیهذا
اگر بخواهم از ندانم کاریهای شما بگویم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود لکن برای تنویر افکار به چند نمونه اشاره می کنم:
1- یادمان نمی رود که زمانی که حضرتعالی با عده ای از نمایندگان همسویتان در مجلس ششم که برای تغییر قانون اساسی و تغییر اصل خدشه ناپذیر ولایت فقیه تحصن کرده بودید و در سخنانی اظهار داشتید که "شورای نگهبان به بیراهه می رود و.... " و بسیار مطالب ناروای دیگر اما با کمال پررویی در انتخابات مجلس بعدی شرکت کرده اید و باز هم از رافت نظام مقدس جمهوری اسلامی شامل شما شد - با اینکه رد صلاحیت شدید و در دقایق نود با لطایف الحیلی (که نمی دانم آن بزرگواری که برای شما با وساطت و رایزنی های گسترده تایید صلاحیت گرفت چگونه جواب خدا را خواهد داد؟ ) - بعد همگان دیدند که چگونه در تبلیغات انتخاباتی همه موازین شرعی را حتی ملی را زیر پا گذاشتید و با صرف صدها میلیون تومان بصورتهای مختلف ( تطمیع ، پخش رایگان کارت شارژ ایرانسل، و با وعده و وعید های کذایی و با برگزاری ضیافتهای شام و ناهار هزاران نفری ،و بسیار کارهای نا شایست دیگر کرسی مجلس را تصاحب کردید و همه جا هم خود را نماینده مردم ولایتمدار و حزب اللهی بابل قلمداد می کنید سخنرانی ها و میتینگ های انتخاباتی شما از ذهن و خاطره تاریخی مردم بابل نمی رود .

نمی دانم که چگونه است به جای پاسخ به منتقدان نسبت به شما که یکی از دلایل عقب ماندگی شهرستان را عملکرد شما و دوستانتان می دانند توپ را به زمین حریف می اندازید و بازی را در زمین رقیب دنبال می کنید.اگر احیانا از خاطر مبارکتان رفته باشد سخنرانی های محفلی به دور اخلاق انتخاباتی را در عدم ساخت کارخانه خودرو سازی و اینکه بارها در مکانهای مختلف بر این نکته تاکید داشته اید که این کارخانه ساخته نخواهد شد و امکان احداث وجود ندارد هم به دولت و هم به نماینده ای که تلاش چشمگیر او در کمیسیون صنایع مجلس منجر به شکل گیری این کارخانه شد ، با تمام قوا حمله می کردید.
چطور شد که بعد از انتخابات دوره هشتم و انتخاب حضرتعالی که جای بحث فراوان است، ناگهان تغییرموضع داده دست به قلم شده و نامه نگاری های متعددی را به ریاست جمهور و وزیر صنایع و... به رشته تحریر در آوردید تا خودتان را منجی این کارخانه معرفی کنید.(3) آقای نریمان اثبات شما در تخطئه و نفی دیگران نیست.
2- آقای نریمان ! راجع به انتخابات ریاست جمهوری نهم چیزی نمی گویم، می گذارم و می گذرم.... لکن در خصوص انتخابات ریاست جمهوری دهم مطالبی را یادآوری می کنم جنابعالی با تمام قوا و با تمام امکانات انسانی و مالی و با صرف صدها میلیون تومان نه صرفا شرکت در انتخابات بلکه مخصوصا در مخالفت با دکتر احمدی نژاد به صحنه آمدید و در خدمت ستاد فتنه سبز شب و روز تاختید و شهرهای استان مازندران و خراسان شمالی را پوشش تبلیغاتی دادید و ناجوانمردانه علیه دولت مردمی احمدی نژاد برای جلب رضایت یک مشت ارازل و اوباش سیاسی سخنرانی می کردید و چه دروغها و مطالب کذبی که نگفتید!! خدا را شاکریم که یکبار دیگر تحت توجهات حضرت ولی عصر (عج) و درایت و روشنفکری رهبر عزیز و هوشیاری و بصیرت ملت عزیز ایران این توطئه و کودتای نرم که انتخابات بهانه ای بیش نبود شکست خورد و الا می بایستی شاهد روی کار امدن یک رضاخان مدرن می شدیم!!!!

جالب است در بهبوبه انتخابات و در آستانه رای گیری جنابعالی بر اساس همان نگاه حزبی و از روی بغض و کینه بچه گانه در پارلمان نیوز اعلام کرده اید آقای دکتر احمدی نژاد بیش از 30% رای مردم را در بابل ندارد (4) در حالیکه مردم ولایتمدار و بصیر بابل از مجموع آرا ماخوذه که 299161 نفر بود 206649 نفر به کوری چشم بدخواهان به آقای دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور سختکوش و مردمی و پیرو ولایت رای داده اند .
3- آقای نریمان! اکنون 9 ماه از آن انتخابات کم نظیر و شرکت چهل میلیونی مردم می گذرد با اینکه همه زوایای آن روشن شده است و دشمنان کینه توز داخل و خارج به شکست آن اعتراف دارند جنابعالی همچنان بر طبل آن می کوبید و بعد از انتخابات با آنهمه آشوبها و خیانتهای سران فتنه و اذناب آنان نطق قبل از دستور مهر ماه 88 عبارتهایی را به کار برده اید و قانون اساسی و این میثاق ملی را ورق ورق و به دلخواه خود تحریف کرده اید و در پشت تریبون مجلس شورای اسلامی که با الله اکبرهای مردم و ایثار خون شهدای عزیز با رهبری پیامبرگونه امام راحل(ره) و زحمات شبانه روزی امت حزب الله بدست آمده است همگام و همسو با آمریکا و صهیونیسم و انگلیس و ضد انقلاب و بهائیها و کمونیستها و منافقین و رقاصه ها و در مقابل میلیونها شنونده داخلی و خارجی از سران فتنه دفاع کرده اید و نام آنها را برده اید و به سبک اشعری حق را به سران فتنه داده اید و دشمنان اسلام و انقلاب را خوشحال کرده اید و یک لکه ننگی دیگر بر زندگی خود افزوده اید و جالب است وقتی افشاگری تکان دهنده ی آقای دکتر تاجیک(معاون سابق وزارت اطلاعات و رییس مرکز استراتژیک ریاست جمهوری دوران اصلاحات و مشاور آقای خاتمی) را در تلویزیون متوجه شده اید از سر ناچاری و استیصال تغییر موضع داده اید و خیال می کنید با این حرکت تاکتیکی می توانید رد گم کنید و خنده دار تر اینکه زمانی که با کنار رفتن غبار فتنه ها همگان دشمن را می بینند تازه شما می گویید قبول دارم که رد پای دشمن دیده می شود!!!

4- آقای نریمان ! در تاریخ 10/11/88 در گفتگو با ایلنا نسبت ناروائی به حضرت آیت الله یزدی داده اید و گفته اید معظم له صحبتهای مقام معظم رهبری را به نفع خود مصادره کرده است!! (کافر همه را به کیش خود پندارد) در ان اظهارات هم طبق معمول پشت سر حضرت آیت الله هاشمی خود را مخفی و از سران فتنه و فساد دفاع کرده اید(5) لیکن یادآوری کنم که کدورت های رسوب شده را کسانی بوجود آوردند با زیر پا گذاشتن قانون و دست اندازی به بیت المال فضای مخرب و زهرآلود تهمت را در قبل از انتخابات و خشونت و ناامنی را بعداز انتخابات بوجود آوردند و برای فرار از پذیرفتن مسئولیت کارهای بوجود آمده وقتی دیدند که نظام باجی به کسی نمی دهد بر بوق وحدت دمیدند.
5- آقای نریمان! در 15/12/88 باز هم پا را فراتر از حد خود گذاشتید و به بهانه دفاع از حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقای سید حسن خمینی و بیت معظم ایشان ،(6) عقده دل خود را گشوده اید اما بد دفاعی کرده اید و طبق معمول درست در جهت اهداف حزبی و شخصی خود بوده اید!!(داخل پرانتز اجمالا و سربسته بگویم و آن اینکه اولا اسلام ناب محمدی(ص) که انقلاب اسلامی ایران از آن نشات گرفته یک مکتب عقیدتی است و انقلاب اسلامی ایران که امام خمینی کبیر آن را بنیان نهاده وابسته به هیچ اصل و نسب نیست که ( خداوند باریتعالی در سوره احزاب آیه 40 برآن تاکید می فرماید.) ولایت مستمر است و امروز ردای ناخدایی کشتی انقلاب بر دوش شاگردی بزرگ از مکتب امام راحل است ) ثانیا وقتی دشمن به کسی طمع می کند و در صدد است فکر او را ، موقعیت او را و اصالت خانوادگی او را بدزدد و آیا اگر کسی بیاید و از سر خیر خواهی او را تذکر بدهد کار بدی کرده است؟!!
6- آقای مهندس! در نشست خبری فراکسیون (به اصطلاح خط امام) مجلس صحبت از اتحاد در مقابل استکبار جهانی و ضرورت حفظ اتحاد و وحدت می کنید (7) که شنونده و بیننده مطالب فوق در سایت را به یاد ضرب المثل معروف می اندازدکه:قسم حضرت عباس را قبول کنیم یا دم خروس را . آن همسوئی و همگامی بلکه چهار نعل تاختن برای اجرای مقاصد استکبار جهانی در جریان فتنه سبز اموی و براندازی نظامی (که خودتان علی الظاهر کرسی دار مجلس این نظام هستید) کجا و اینگونه صحبتها کجا؟!!!آقای نریمان ! در نامه کذایی شما و عده ای از همقطارانتان در 4/6/1388 خطاب به رییس قوه قضاییه با حمله به دادگاههای متهمین به کودتای مخملی و نیز در نطق 23/07/88 در مجلس درخواست ملغی شدن احکام صادره علیه متهمین اغتشاشگران و آشوب طلبان شدید، ظاهرا خودت را در جای قاضی نشاندید، احکام صادره را برای متهمین را ناقض اصل 39 قانون اساسی ذکر کردید(8) ، من هرچه فکر می کنم می بینم جنابعالی نه رشته ات حقوق قضایی است و نه در دستگاه قضایی حتی بعنوان منشی کار کردید چگونه چنین قضاوت می کنید، پس بهتر است آن را به اهلش وا گذارید .
8- آقای نریمان! آیا به گوش جنابعالی رسید این حدیث شریف نبوی از جابربن عبدالله انصاری که در روز اربعین سیدالشهدا ، به عطیه بن سعد عدنی یا کوفی گفت که پیغمبر (ص) فرمود هر گروهی و قومی عمل گروهی یا قومی را دوست بدارد در پاداش یا جزای آن عمل شریک خواهد بود.بنابراین چگونه اعمال براندازانه سران فتنه گر با اشاره و حمایت استکبار جهانی و پادوهای نوکر صفت و بی حیثیت خود را در داخل ، با طرح از قبل تهیه شده (پروژه تقلب در انتخابات) به ارکان نظام حمله کرده و با نادیده گرفتن قانون اساسی (که خود در حفظ و حراست از آن قسم یاد کردید) اردوکشی خیابانی و باعث کشته شدن و زخمی شدن تعدادی از مردم و تحمیل خسارات میلیاردی به مردم و بیت المال و آتش زدن مساجد و پاره کردن عکس امام(ره)و به آتش کشیدن آن و.... که متاسفانه شما و هم حزبیهای شما نه تنها اینگونه اعمال فجایع بار را محکوم نکرده بلکه همواره از سران فتنه که تمام این آتشها از زیر سر آنها بلند است حمایت نموده اید.آیا این معنای دوست داشتن اغتشاشگران و سران فتنه نیست؟!آیا بر اساس حدیث شریف نبوی شما شریک اینهمه جنایت نیستی؟البته مردم خودشان خوب قضاوت می کنند و خدای اسرع الحاسبین اینها را به حساب خواهد آورد.

 

9- آقای نریمان ! در مصاحبه با ایلنا ، باز/ گفته اید که از 46 میلیون نفری که واجد شرایط رای دادن بوده اند به احمدی نژاد تنها 24 میلیون نفر رای داده اند و این استدلال را مطرح کرده اید که بقیه کسانی که به دولت رای نداده اند متعرض دولت می باشند و بعد اضافه کرده اید که این افراد به نظام متعرض نیستند(9) اولا در کجا دنیا همچنین حرف سخیفی پذیرفته است که بعد از انتخابات آنانکه نامزدشان رای نیاورده است متعرض باشند؟! مگر اینکه فتنه اموی سبز شما بخواهد متعرض تراشی کند که نشد و دیدیم به مرور زمان وقتی ماهیت فتنه سبز روشن شد گروه گروه مردم ریزش و از این جریان تبری جسته اند و گویی توبه کردند که به همچنین دیکتاتوری قانون گریز رای داده اند. ثانیا از خود پرسیده ای که چند درصد مردم این شهرستان به تو رای داده اند(از شهرستان بیش از 500 هزار نفری بابل تنها به جنابعالی 66423 نفر رای داده اند پس می توان با این استدلال خودت گفت که چه مقدار از مردم این شهرستان به جنابعالی معترضند؟!! )
آیا صدای فریاد های اعتراض آمیز مردم بابل را که کرارا در مجامع مختلف علیه شما شعار می دهند را نمی شنوید؟ اگر نمونه بخواهید تجمع بزرگ مردم بابل را بعد از اتمام ساعات انتخابات ریاست جمهوری دهم در مقابل فرمانداری و شعارهای اعتراض آمیز علیه جنابعالی را به خاطر توهین های مکرر به مردم شهرستان و رییس جمهور محبوبشان گوشزد کنم که مشت نمونه خروار است.
10- آقای نریمان! سکر ثروت و سکر قدرت به شما این مجال را نمی دهد که به پرتگاهی که دارید سقوط می کنید متوجه شوید "حب الشی یعمی و یصم" . ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو می روی به ترکستان است.
خدا رحمت کند آن عارف و حکیم فرزانه حضرت آیت الله روحانی (ره) را که هیچوقت از شما و عملکردهای شما راضی نبود و بنده و بسیاری از افراد متدین شاهد بودیم که همیشه از رفتار و مواضع متناقض شما متنفر بودند و آن مشعل فروزان و آن مظهر تقوا و پارسایی که هیچوقت حرفی را از روی حب و بغض و هوای نفس نمی زدند راجع به شما تعبیری داشتند که مو از بدن انسان سیخ می شود!! وای به حال شما

11- آقای مهندس ! شما که می توانستید از برکات آسمانی این انقلاب برای دنیا و آخرت خود کار کنید و عاقبت به خیر شوید ، اینهمه موقعیتهایی که بدست آورده اید با اینکه در راه این انقلاب یک تلنگر هم نخورده اید، اینکار را نکردید بلکه غرق در دهها عنوان زینت الحیوه الدنیا شدید و آخرت خود را به ثمن بخس فروخته اید . خدا رحمت کند آن انسان متقی و پرهیزگار مرحوم جناب مهندس مجدآرا را که بنده از قدیم ارادت خاصی به آن شادروان جنت مکان داشتم و دارم و گاهی توفیق پیدا می کنم برای زیارت مزار شریفشان در فریدونکنار می روم و ،کرارا از ایشان شنیدم که از رفتار ضدو نقیض شما ناراحت بودند از اینکه فاقد تبری و تولی هستید، رنج می بردند و احساس خطر می کردند و به مرحوم محمد خلیلی سفارش می کردندکه بیشتر مواظب شما باشند .
12- آقای نریمان! در خاتمه علیرغم اینکه یک عده فرصت طلب و منافع جو ممکن است هندوانه زیر بغلت بگذارند و یا بخاطر تعصب کور و کر حزبی از شما تعریف و تمجید کنند و این را بدان عامه مردم شما را چهره دو پهلو و به صراحت بگویم بی اراده و متعصب حزبی (نه متعصب در دین و غیرت دینی) و مخالف خط امام و قانون گریز می دانند و تجمعات گوناگونی که در مقابل فرمانداری و استادیوم ورزشی آزادی بابل و در جای دیگر پیش آمده است ، مبین این واقعیت است و این شایسته یک فرد مومن و مسلمان نیست که باز هم تو را به راه حقیقت فرا می خوانم .
برای حسن ختام تبرک می جویم به کلام گهر بار مولای متقیان امیرمومنان (ع) که فرمودند اهل الدنیا کرکب یسار بهم و هم نیام (مردم دنیا مانند مسافرانی هستند که آنها را به سوی مقصد می برند در حالی که خوابند). والسلام و علی من اتبع الهدی



سید حسن سعادتمند بابلی


6/1/1389

پی نوشت:

1- ای اهل ایمان متقی و خداترس باشید و همیشه به حق و صواب سخن گویید –سوره احزاب آیه 70
2- سوره مبارکه علق/6 - 7
3- نامه مورخ 5/3/78 - 06/10/87 مصاحبه با یاری نیوز و...
4- مصاحبه مورخ 12/3/1388 و مصاحبه با ایلنا مورخ 10/3/1388
5- مصاحبه با پارلمان نیوز مورخ 27/4/1388 و مصاحبه با ایلنا مورخ10/11/1388 و23/7/1388 نطق قبل از دستور مجلس
6- خبرگزاری ایلنا مورخ15/12/1388
7- 10/9/1388 پارلمان نیوز-
8- ایلنا مورخ4/6/ 1388 کد خبری 73349- سایت شخصی محسن نریمان –
9- مصاحبه با ایلنا مورخ4/7/1388 و نطق قبل از دستور مورخ23/7/1388 و خبر سایت شخصی محسن نریمان

 
مغز اقتصادی مجلس !
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم فروردین 1389 ساعت 0:15 شماره پست: 388

چندی پیش بسیاری از سایت ها خبری مبنی بر جعلی بودن مدرک دکترای احمد توکلی را منتشر کردند . صحت این مطلب اگر چه به طور طبیعی از سوی نامبرده تکذیب گردید اما توکلی به هیچ وجه حاضر نشد از افشاکنندگان خبر مذکور به مراجع قانونی شکایت برده یا مدرکی دال بر صحت ادعای خود را در معرض اطلاع عموم قرار دهد . گفتنی است احمد توکلی به رغم ادعاهای فراوان و قیل و قال در تکرار شعار عدالت طلبی و مقابله با رانت خواری آقازادگان ، تاکنون هیچ هزینه ای در این مبارزه پرداخت نکرده و به کلی گویی های انتخاباتی بسنده نموده است . برخی از نمایندگان ملت ، احمد توکلی را مغز اقتصادی !!مجلس دانسته و تحرکات وی را عامل اصلی ایجاد فضای تنش آلود در همکاری های اقتصادی قوای مقننه و مجریه تلقی می نمایند . بد نیست یک بار دیگر پرونده علمی او را مورد بازخوانی قرار دهیم :

به گزارش نظام آباد به نقل از بولتن، احمد توکلی نماینده مجلس شورای اسلامی به شیوه‌ای نادر و شگفت‌انگیز به دریافت دکترای اقتصاد نائل گردیده است و رازگشایی از ابعاد پرونده تحصیلی شگفت‌انگیز ایشان نشان می دهد یکی از دلایل مدعی بودن توکلی در ماجرای مدرک تحصیلی وزیر کشور سابق و دیگر اعضای کابینه نوعی فرار به جلو و پنهان کردن وضعیت تحصیلی خود در پس ادعاهایش بوده است.

بنابر اسناد موجود احمد توکلی که قبلا با حضور نیم بند در طول پنج سال و نیم موفق شده بود مدرک لیسانس «دریافت» کند بدون گذراندن مقطع فوق لیسانس برای مدرک دکترا اقدام نموده است.

لازم به ذکر است به رغم آن که اعزام دانشجو به خارج و اخذ بورسیه تحصیلی دارای ضوابط محکم و سخت‌گیرانه است، آقای توکلی بدون سیر مراحل قانونی با ادعای توصیه مقامات و بدون شرکت در کنکور به کشور انگلستان اعزام ‌می‌شود، این در حالی است که مراحل اخذ پذیرش تحصیلی از دانشگاه‌های انگلستان یک سال پیش از دریافت لیسانس صورت می‌پذیرد؟!

همچنین در فرم اطلاعات فردی اعزام، جای نمره زبان که از ضروریات شرایط بورسیه است به شکل معناداری خالی است که در عرف وزارت علوم «نمره صفر» تلقی می‌شود.

بنابراین گزارش، بورسیه اولیه و اصلی آقای توکلی (به رقم غیرقانونی بودن) برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد به مدت ۱۵ ماه بوده است و جالب آنکه وی در طول اقامت در ناتینگهام ناگهان مدعی دریافت دکترا شده و بدون گذراندن سیرقانونی به دریافت این مدرک اقدام می‌نماید. لذا باتوصیه و نامه پراکنی و برخلاف کلیه ضوابط زمان بورس را به ۳۹ ماه افزایش می‌دهد تا همچنان از ارز (پوند) ارزان دولتی بهره ببرد.

اگرچه این مسئله یعنی اخذ مدرک تحصیلی دکترا بدون گذراندن فوق لیسانس با اخطار وزارت علوم مواجه می‌شود اما در نهایت با رایزنی بسیار و پادرمیانی برخی افراد ذی‌نفوذ و با تعهد کتبی توکلی مبنی بر پذیرش ارزیابی نشدن مدرک، ممنوعیت عضویت در هیات علمی و «معادل» تلقی شدن مدرک دریافت شده و به حضور خود در شهر ناتینگهام ادامه می‌دهد. اگرچه بعدها همین تعهد نیز به فراموشی سپرده می‌شود و برخلاف قوانین وزارت علوم در هیات عملی دانشگاه‌های فردوسی مشهد و شهید بهشتی تهران به عنوان استاد حضور می یابد.

دامنه این اقدامات غیرقانونی گسترده ابعاد دیگری هم دارد.

به عنوان مثال به رغم آنکه مدت زمان تحصیل قواعد مشخصی دارد آقای توکلی با حضور گاه به گاه در کشور جهت فعالیت‌های حزبی و سیاسی‌اش عملا فقط حدود یازده ماه را به حضور در انگلیس اختصاص می دهند. به عبارتی ایشان با طرفه‌العینی دو مقطع فوق‌لیسانس(!) و دکترا را با ۱۱ ماه حضور پشت سر می‌گذارند.

این ماجرا البته حاشیه‌های دیگری نیز دارد به عنوان مثال آقای توکلی در فرم اطلاعات شخصی مدعی دریافت فوق لیسانس از دانشگاه شهید بهشتی تهران می‌شوند و یا اینکه در حالی مقرر شده بود برای استفاده از مزایای بورسیه ارزی مجردی دریافت کند در اندک زمانی برای همه اعضاء خانواده ارز دولتی می‌گیرد که این مسئله با تذکر شدید برخی مسئولان وزارت علوم و تلاش بی‌فایده برای جلوگیری از این پرداخت غیر قانونی با پیروزی توکلی و ناکامی برخی پرسنل متعهد وزارت علوم خاتمه می‌یابد.

با خواندن پرونده آقای توکلی کلکسیونی از اقدامات فراقانونی وی به چشم می‌خورد:
۱- اخذ بورسیه دکترا بدون داشتن لیسانس و فوق لیسانس
۲- دریافت مدرک دکترا در ۱۱ ماه
۳- ادعای توصیه از مقامات برای اعزام به خارج از کشور
۴- دریافت ارز متاهلی به رغم عدم همراهی خانواده
۵- بی‌توجهی به تعهدی که با دست خط خود مبنی بر عدم ادعای مدرک دکترا داشته است.
۶- عضویت در هیات علمی دانشگاه بر خلاف ضوایط وزارت علوم و…

گفتنی است، واقعیت این است که این حجم اقدامات غیرقانونی و رانت‌خواری‌های گسترده در حالی که فرزندان مستعد کشور به سختی از امکان تحصیل در رشته‌های مورد نیاز به علت ضوایط دست و پا گیر بهره‌مند می‌شوند، در تاریخ وزارت علوم بی‌سابقه می‌نماید .

شوخی با بزرگان !
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم فروردین 1389 ساعت 20:51 شماره پست: 387

 

مصاحبه اختصاصی اشک آتش با برادر بزرگ تر !

 

همه چیز برای عفت !!

 

خبرنگار : به عنوان نخستین سوال ، چرا بعضی ها به شما لقب برادر بزرگ تر داده اند ؟

پاسخ : همان طور که بارها گفته ام من در سال های قبل از انقلاب ، مبالغی را به حساب مجاهدین خلق ( منافقین ) واریز می کردم . از وقتی که این پول ها قطع شد تبلیغات و تهمت ها علیه بنده هم شروع شد .

خبرنگار : ولی همان هایی که این لقب را دادند و بر ضد شما کتاب نوشتند ، چند سالی است که از شما حمایت می کنند ... !

پاسخ : خوب منافق یعنی همین ! آنها آن موقع حرف هایی می زدند که به آن اعتقاد نداشتند . حالا با گذشت زمان ، باطنشان عیان شد !

خبرنگار : شما در انتخابات ششم ریاست جمهوری ، سخنان منتقدین خود را که آن موقع رقیب شما احمد توکلی بلندگوی آنها بود به کارها و حرف های بچه گانه نوه کوچک خود تشبیه کردید . . .

پ : خواستم بگویم آنها هم مانند فرزندانم هستند .

خ : پس چرا طلبه هایی که در پانزده خرداد هشتاد و پنج در قم قصد طرح سوال از شما داشتند را به سختی محاکمه کردند ؟

پ : من هم که گفتم مانع برخورد قضایی با فرزندانم نیستم !

خ : آن وقت چرا اصرار دارید زندانیان آشوب های اخیر حتماً باید آزاد شوند ؟

پ : چون اینها با ارکان نظام مشکلی ندارند ؟!

خ : اصلاً ارکان نظام از نظر شما یعنی چه ؟

پ : معلوم است . چهارستون بدن مرا می گویند ارکان نظام . مرحوم امام هم همین را گفته .

خ : منظور امام عکس این نبوده ؟ یعنی چون نهضت زنده است شما هم . . . ؟

پ : حاج احمد آقا که همیشه به ما ارادت داشت . الان می توانید از پسر ایشان بپرسید . این را تأیید می کند . او مسئول دفاع از نظرات امام است .

خ : ولی حسن آقا که گاهی . . . بگذریم . در انتخابات نهم شما رقبای خود را کوتوله سیاسی خواندید . این نشانه تکبر نیست ؟!

پ : خیر . منظور این بود که آنها قدشان کوتاه هست و نمی توانند آن طرف پرده را ببینند .

خ : پشت پرده مگر چه خبر است ؟

پ : پشت پرده خبرهایی است که دیگران نمی بینند . آن وقت فکر می کنند ما پیشگو هستیم . مثل قضیه آتشفشان ها در قبل از انتخابات که ما خبرش را دادیم و به وقوع پیوست .

خ : بعضی می پرسند شما که به راحتی به آقا دسترسی دارید دیگر چرا نامه سرگشاده نوشتید ؟ حضوری صحبت می کردید !

پ : من به ایشان ارادت دارم و چون جایگاه ایشان را از خودم بالاتر می دانم عرف اداری را رعایت کردم .

خ : چرا برخلاف عرف ، در نامه سلام نکردید ؟

پ : من که خصوصی همیشه محضر ایشان هستم . همان جا سلام می کنم !

خ : بالاخره از نظر شما در انتخابات تقلب شد یا نشد ؟!

پ : ببینید ! آن موقع خیلی از مردم در خیابان های تهران می گفتند تقلب شده . ما هم باید از مردم حرف شنوی داشته باشیم . حتی حاکم اسلامی را اگر مردم قبول نداشته باشند . . . .

خ : مردم قم همان ایام سه روز راهپیمایی کردند و شعار مرگ بر . . . سردادند . چرا حرف آنها را نشنیدید ؟

پ : فرق می کند . اینها با نظام مشکل دارند . از همان هایی هستند که چک هایشان وصول نمی شود . گفتم از وقتی که دیگر به حساب . . .

خ : یعنی مردمی که در مخالفت با شما شعار دادند جزو منافقین بودند ؟!

پ : به هر حال مدت هاست که هم مجاهدین را رها کرده ام هم خلق را !

خ : شما خودتان را جزو خواص دوپهلو نمی دانید ؟

پ : خیر . من همیشه بسته به شرایط زمان و مکان ، مواضع شفافی داشته ام !

خ : گفتید مهدی شما رفته لندن برای گرفتن دکترا . او که همه اش در دوبی است .

پ : دارد پایان نامه اش را می نویسد . آدم خودش پایان نامه اش را بنویسد بهتر است تا مردم برایش بنویسند !

خ : به عنوان آخرین سوال ؛ چند سال پیش در مصاحبه با کیهان در بیان علت گرایش خود و خانواده تان به فعالیت های اقتصادی به حدیث کفاف و عفاف استناد کردید . یعنی واقعاً کسی که در امور زندگی به " کفاف " نرسیده باشد " عفاف " هم نخواهد داشت ؟

پ : مسئله را خوب متوجه نشدید . در کل منظور این بود که من " عفت " را محور همه امور خود می دانم !!!

 
نرم و با نمک !
+ نوشته شده در جمعه ششم فروردین 1389 ساعت 17:8 شماره پست: 386

 

در جنگ نرم ٬ لینا لوله ای خیرات می کنند !!

 

اگر از شما بخواهند چند مدل پفک را اسم ببرید قطعاً اسم لینانمکی را جزو همان چند تای اولی ذکر خواهید کرد آن هم مدل لوله ای اش را . تبلیغاتش را که دیده اید . بچه ها که خیلی از دیدن آن لذت می برند . یک دانه پفک لوله ای را مقابل چشمت می گیری و بعد از داخل آن می توانی بیرون را تماشا کنی مثلا چند تا حیوان ببینی و . . .

دقت کرده اید ؟! این دقیقاً عیب پفک های لوله ای است . داخل آن را خالی کرده اند و فقط لایه دورش را می فروشند و پول پفک کامل را می گیرند . این یعنی یک کلاه برداری محترمانه ! اما با تبلیغات پر سر و صدای خود همان نقطه ضعف را به عنوان نقطه قوت جا می اندازند و حسابی فروش می کنند . جنگ نرم یعنی همین .

طوری وانمود می کنند که باور کنیم ضد ارزش ها ارزش هستند .

 
نامه مجری سیما به ده نمکی
+ نوشته شده در جمعه ششم فروردین 1389 ساعت 13:49 شماره پست: 385

 

ده نمکی عوض شده است ؟!

 

چشم ! نامه رشیدپور را الان می آورم . اما بگذارید قبلش بگویم این مجری گرامی اشتباه می کند . او تصور کرده چون ده نمکی ریش دارد و دغدغه برخی از آرمان ها را در سر می پروراند پس انسان جامعی است و پای بند اصول اخلاقی . به نظر من برخلاف نگاه رضا رشیدپور ، ده نمکی عوض نشده . او همانی است که بوده . آن موقع هم که دیگران را با بروز کوچکترین اشتباهی مورد نقد جدی قرار می داد هم این خلق و خو را دارا بوده است . نباید انتظار داشت یک انسانی که خوب شعار می دهد و احساسی عمل می کند با مبانی دینی هم لزوما انس و آشنایی داشته باشد . خیلی از ما این نوع مشکل را دارا هستیم . یک بخشی از دین و اعتقادات را می چسبیم و بقیه اش را رها می کنیم . اتوبوس های مشهد را دیده اید ؟ ملت خودشان را به زحمت می اندازند تا عرض ارادتی به ساحت آقا کرده باشند اما موقع نماز صبح چند نفر پیاده می شوند ؟!

بعد از برنامه دیروز امروز فردا هم در همین وبلاگ نوشتم چرا وقتی چهره هایی عمقی مانند رحیم پورازغدی و  . . . در دسترس قرار دارند بخواهیم حرف های انقلاب را از زبان نیروهای سطحی و کم مطالعه بیان کنیم  و به آرمان هایمان رنگ و بوی ژورنالیسم بدهیم ؟! راستی بعد از خواندن این نامه ٬ دوتا مطلب پایین تر را هم حتما بخوانید . در ضمن خوب است بدانید دفتر نشریه جبهه در خیابان نوفل لشاتو ٬ ملکی متعلق به مهندس ضرغامی بوده . بنابراین انتظار اجاره املاک رسانه ای راهم داشته باشید :


سلام آقای ده نمکی . سال نو مبارک . بابت پروژه ی سنگین دارا و ندار به شما و همکارانتان خسته نباشید می گویم . می دانم که این روزها مشغله ی کاری فراوان دارید . اما انتظار دارم که این چند خط را به دقت بخوانید و اجازه می خواهم که در محضر افکار عمومی شما را با عنوان رسمی خطاب کنم


 

جناب آقای ده نمکی


 

با کنجکاوی تمام اولین قسمت سریال شما را تماشا کردم و آنچه اینک می نویسم مفهوم نقد ندارد که با تماشای قطره ای از یک اثر چندین قسمتی نمی توان منصف بود . همین مقدار بگویم که به نظر می رسد در شغل جدید پیشرفت کرده اید و آخرین ساخته ی شما از آثار بسیاری از مدعیان بهتر است


 

قبلا خیال می کردم که عوض نشده اید و اصول و ریشه های شما تغییری نکرده و تنها نوع بیان دیدگاهتان را تغییر داده اید که از این بابت در مصاحبه های متعدد تلویزیونی و مطبوعاتی به شما تبریک و خوش آمد گفتم . اما حالا احساس می کنم که قضاوتم اشتباه بوده . شما کاملا تغییر کرده اید


 

جناب آقای ده نمکی


 

من اخراجی های نخستین حضرتعالی را در جشنواره تماشا کردم و شوخی های هنجار شکن اخلاقی در این فیلم را به ذوق زدگی در ورود به عرصه ی سینما نسبت دادم و با لبخندی از کنار آن گذشتم


 

اخراجی های واپسین را در دفتر کارتان دیدم و اصرار شما بر استفاده ی مجدد از هجو اخلاقی در بعضی از سکانس ها را به استقبال تاسف برانگیز عده ای سینما دوست (!) مربوط دانستم


 

اما حالا کاملا مطمئن شدم که عوض شده اید و حاضرید برای جلب مخاطب به ماجراجویی های هنجارشکن ادامه بدهید


 

جناب آقای ده نمکی


 

اگر اهالی سینما از وجود برخی محدودیت ها گلایه می کنند منظور آنها مسائل اخلاقی و خطوط قرمز خانوادگی نیست . بسیاری از ایشان از خانواده هایی کاملا سنتی و اخلاق گرا هستند و هرگز حاضر نمی شوند که اصول مورد احترام خانواده های نجیب ایرانی را زیر سوال ببرند که اگر چنین بود هرگز سینمای پیش از انقلاب تا این اندازه منفور نمی شد . خوشحال می شدم اگر از رانت های ویژه برای شکستن برخی محدودیت های خنده دار استفاده می کردید و نه شوخی های افسار گسیخته با حریم حرمت اخلاقی خانواده ها . لطفا عصبانی نشوید . بی راه نمی گویم


 

من اولین قسمت سریال شما را به همراه خانواده ام تماشا کردم و در یک سکانس خاص جز شرمندگی و خجالت پاسخ دیگری برای اهالی منزل نداشتم


 

جناب آقای ده نمکی


 

شما مجاز نیستید با شوخی های سبک و غیر اخلاقی مردم را بخندانید . بسیاری از خانواده ها این اجازه را به شما نمی دهند . به یاد بیاورید که در یک سکانس از دارا و ندار با حضور چندین دختر جوان به صورت پیوسته از صحنه دار بودن پروژه (!) و یا پاره شدن یک بازیگر صحبت می کنید . مینا و سیمای اخراجی ها هم که جای خود دارد


 

جناب آقای ده نمکی


 

فراموش نکنید که زمانی نه چندان دور در سوگ خدشه دار شدن اصول اخلاقی جامعه از قلم و بسیاری چیزهای دیگر هزینه کرده اید و با کارگردانی فقر و فحشا خود را در مقام مدافع اصول اخلاق و خانواده نشان داده اید


 

هنوز بسیاری از مردم شما را انسانی اصول گرا و بازمانده از جبهه و جنگ می دانند و نمی خواهند باور کنند که شما آب پاکی روی دستشان ریخته اید


 

جناب آقای ده نمکی


 

سینما با تلویزیون فرق دارد . سابقه ی تلاش من در این رسانه بسیار بیشتر از شماست و دقیقا به خاطر همین سابقه به خودم اجازه نداده ام که از هر ترفندی برای جذب مخاطب استفاده کنم . برادرانه از شما می خواهم که چنین نکنید


 

جناب آقای ده نمکی


 

این رسانه بی رحم است و با کمی صبر تمام حقیقت ها را عریان می کند . به تن پوش هشت میلیارد تومانی مغرور نشوید که بسیار خطرناک است . به تمسخر گرفتن اصول اخلاقی جامعه هرگز بخشودنی نیست . این مردم لبخند می خواهند اما نه به هر قیمتی

با احترام - رضا رشیدپور

 

 

بانوی کرامت

+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم فروردین 1389 ساعت 6:39 شماره پست: 384

  

 

                                       یا فاطمةُ اشفعی لی فی الجنة

 

عمه سادات سلامٌ علیک

روح عبادات سلامٌ علیک

عمه سادات بگو کیستی

فاطمه یا زینب ثانیستی

از سفر کرب وبلا آمدی

یا که به دنبال رضا آمدی

کوثر نوری به کویر قمی

آب حیات دل این مردمی  . . .

جمعه سالروز وفات حضرت معصومه سلام الله علیهاست . آنهایی که انسی با حرم با صفای ایشان دارند به تجربه دریلفته اند چرا به این بزرگوار بانوی کرامت گفته می شود .

نوروز است ؟ قبول ! اما حضرت آن قدر به گردن ما حق دارد که یک روز را برایش سنگ تمام بگذاریم .

 
همه دار و ندار یک کارگردان !!
+ نوشته شده در دوشنبه دوم فروردین 1389 ساعت 21:9 شماره پست: 383

 

به بهانه سریال دارا و ندار

 

این شاید نخستین نقدی باشد که از یک سریال نوروزی سال 89 منتشر می شود . پخش مجموعه تلویزیونی دارا و ندار ، نشان داد که این سریال توان رقابت با اثر نوروزی سعید آقاخانی را هم ندارد چه برسد به سیروس مقدم . واقع بینانه باید اذعان داشت در افواه عمومی آن چه که مورد بحث و توجه واقع گردیده مجموعه هایی غیر از سریال نامبرده است . اگر چه منصفانه باید گفت مضمون این سریال ، مفاهیمی ارزشی و انقلابی را در بر دارد و عقاید و دغدغه های کارگردان محترم را قابل تحسین جلوه می دهد .

 شعور مخاطب آن قدر ارزش دارد که نباید انتظار داشت بینندگان با شنیدن واژه استفداد به جای استعداد و قغن به جای قدغن احساس کنند با جلوه هایی بی بدیل از طنز پارسی مواجه شده و از اعماق دل قهقهه سر بدهند . این نکته البته تأکیدی است بر این ادعا که موفقیت فیلم های اخراجی ها مرهون عوامل و حوادث متعددی است که در جای خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت . این حرف را نزدم برای آن که کارگردان مربوطه را تحقیر کرده باشم . خیر ! شهامت ده نمکی در ورود به عرصه های هنری بسیار ستودنی است و در بلند مدت آثار نیک آن ظهور خواهد یافت . اما خوب است نامبرده به این بهانه ، رفتار خود را کمی مورد بازبینی قرار دهد . ده نمکی در چند مصاحبه ، متکبرانه ادعا کرده بود : نمی دانم چرا در هر عرصه ای پا می گذارم موفق بوده و با استقبال عمومی مواجه می گردم مانند انتشار نشریات پرفروش شلمچه و جبهه ، تولید مستند فقر و فحشا و ورود به سینما و . . .

مطالعه سرگذشت چهره های شهیر عالم علم و هنر و ورزش و . . . البته هیچ گاه چنین ادعایی را به اثبات نمی رساند . شاه مسعود اگر کمی به حافظه خود فشار می آورد هرگز جرأت چنین ادعایی را پیدا نمی کرد . او نباید فراموش کند که نشریه صبح دوکوهه وی چهار بار در اشکال مختلف و با رویکردهای متفاوت منتشر شد اما سه بار (جزدفعه آخر که علت دیگری داشت) به دلیل عدم اقبال عمومی با ورشکستگی اقتصادی مواجه گردید . در مستند سازی نیز پس از کدام استقلال و کدام پیروزی ، مستندی با عنوان سوزوکی به بهشت می رود را در دفاع از اخراجی های یک تولید کرد اما کمتر کسی را می توان یافت که نامی از آن شنیده باشد . نامبرده درعرصه کتاب نیز فعالیت داشته است . متأسفانه افتضاح تاریخی وی در انتشار مجموعه فرهنگنامه اسارت – شرح آن در ستون پیوندهای روزانه وبلاگ موجود است – گناهی نابخشودنی به ساحت ادبیات و تاریخ دفاع مقدس محسوب می شود . تا آن جا که خود ادامه انتشار آن را به مدت پنج سال به تعلیق درآورد و با از دست دادن نیروهای کیفی ، به دنبال فروش میلیاردی آثار گرداوری شده و رفع دردسر ! برآمده است .

این مثال ها را ده نمکی می خواند و بی تردید در رفتار و نگرش خود مصلحانه رفتار خواهد کرد . تداوم موفقیت های وی آرزوی همه دوستداران جبهه دفاع از ارزش هاست . امید که خود نیز از این ماجرا عبرت بگیریم .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو اسفند88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۸۸، ۰۹:۵۰ ق.ظ


قلب و بصر
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم اسفند 1388 ساعت 6:46 شماره پست: 382

درسی از صفحه 88 تاریخ معاصر :

 

اگر آزادگی عمّار را نداشته باشیم ؛

 

اسارت امّاره را خواهیم داشت !

 

امسال دعای یا مقلب القلوب و الابصار را با دقت بیشتری بخوانیم . یا مقلب القلوب و الابصار ؛ بصیرت !! یعنی خدایا ! بصیرت ما را منقلب کن .

بر مزار ندا

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم اسفند 1388 ساعت 21:40 شماره پست: 381

 

در آخرین پنج شنبه سال

 

بر مزار ندا آقا سلطان چه خبر بود ؟

 

شاید بهتر باشد پیش از پرداختن به این خبر در پی پاسخ به این پرسش تاریخی باشیم که چرا در بین چندین جوان مقتول در جریان فتنه اخیر ، ندا آقا سلطان به عنوان چهره شاخص مبارزه بر ضد نظام انتخاب گردیده و نامش سمبلی برای تحریک بازی خوردگان نفاق قرار گرفته است ؟ راه اندازی بورس ندا ، نام گذاری خیابان و ارکستر و ... به یاد ندا آیا این شائبه را دامن نمی زند که خون بقیه کشته شدگان که بعضاً نقشی پررنگ در ایجاد اغتشاش داشته و گاه مهره ای مؤثر در پروسه براندازی خیابانی محسوب می شده اند برای بوقچی های تبلیغی استعمار ، پشیزی ارزش نداشته است .

اما اصل خبر ؛

به دنبال شکست طرح تروای فتنه در همه پرسی بزرگ یوم الله بیست و دوم بهمن و ناکامی شگفت انگیز آشوب طلبان در آخرین چهارشنبه  سال ، رسانه های فتنه ، واپسین رمق های تبلیغاتی خود را برای بهره برداری از احساسات عمومی در مراسم مذهبی  پنج شنبه آخر سال و حفظ آخرین بارقه های امید در جریان شکست خورده اغتشاش به کار گرفتند و از همراهان بیشمار ! خود درخواست کردند لااقل با حضور بر مزار ندا در حرکتی که از ریسک حداقلی برخوردار بوده و احتمال حاشیه و خطر در آن تقریباً نزدیک به صفر است ، شرکت کرده و حیات جریان به اصطلاح سبز را احیا نمایند .

متن خبر این است : در آخرین پنج شنبه سال بر مزار ندا آقا سلطان هیچ خبری نبود ، تا بانیان روشنفکر و پرادعای نفاق و فتنه بار دیگر بفهمند برای ایجاد یک جنبش اجتماعی ماندگار ، نمی توان بر کف های روی آب تکیه کرد .

 
لشکر بی نشان ها !
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم اسفند 1388 ساعت 7:6 شماره پست: 380

 

هفته گذشته در خبرها آمده بود سردار نقدی فرمانده سازمان بسیج مستضعفان اعلام کرده هر هفته سه شنبه ها بعد از نماز مغرب و عشا با بسیجیان دیدار عمومی خواهد داشت . این اقدام سازنده و فرهنگی ایشان جای تقدیر دارد . سردار نقدی ، جانباز جنگ نرم و فرماندهی خوش آوازه است که در هر موقعیتی سعی نموده کاری شایسته و ماندگار از خود به جا بگذارد . اگر چه نام سردار نقدی در جریان نخستین احضار و بازداشت غلامحسین کرباسچی بر سر زبان ها افتاد اما شاید روزی خاطرات مکتوب وی از حضور در غرب کشور و معاونت شهید بروجردی تا فرماندهی سپاه بدر و مبارزه قهرمانانه در بوسنی ، ابعادی تاریخی از روحیه انقلابی این سرباز ولایت را آشکار نماید . ضمن دست مریزاد ، به این فرمانده مردمی پیشنهاد می کنم به ملاقات با بسیجیان پایتخت اکتفا نکرده و در فرصتی ممکن به دیدار با بسیجیان مخلص و گمنام در نقاط مختلف کشور نیز بروند . طبق شناختی که از نیروهای باذوق ، خوش فکر وخلاق بسیجی دارم قسم می خورم ایشان در این دیدارهای بی واسطه و دوستانه ، با ایده هایی نو و بسیار ارزنده و کارساز مواجه خواهد شد که می تواند پیشبرد اهداف مقدس بسیج و کارآمدی بیش از پیش این نیرو را تضمین نموده و نیل به آرمان های بلند اسلام را میسور سازد .

 

معرفتی به نام حماسه

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم اسفند 1388 ساعت 22:18 شماره پست: 379

 

تربیت حماسی در آینه دفاع مقدس

 

... نگاه اسلام به انسان و جهان، نگاهی جامع و همه جانبه است. پس برای تربیت در پرتو اسلام نیز باید همه خواسته­های مورد نظر این دین جامع را در نظر داشت. انسانی که به تربیت اسلامی رسیده باشد، در حقیقت به تکاملی دست یافته که ابعادی همچون حماسه را نیز در بر می­گیرد....


بسمه تعالی

معرفتی به نام حماسه

 

اسلام دین سازندگی است. تربیت انسان­ها و پرورش جامعه­ای که در مسیر تکامل گام برداشته و از صفات رذیله و حیوانی دور باشد، مطالبه­ای الهی است که در بطن شریعت و معارف دین مبین اسلام نهفته است.

نگاه اسلام به انسان و جهان، نگاهی جامع و همه جانبه است. پس برای تربیت در پرتو اسلام نیز باید همه خواسته­های مورد نظر این دین جامع را در نظر داشت. انسانی که به تربیت اسلامی رسیده باشد، در حقیقت به تکاملی دست یافته که ابعادی همچون حماسه را نیز در بر می­گیرد. باید اذعان داشت که با این وصف، «تربیت حماسی»، اصلی انفکاک ناپذیر از تربیت دینی و اسلامی است. در این بین نباید از نظر دور نگاه داشت که حماسه و عرفان، مفاهیمی بلند و پرمغز هستند که در تار و پود یکدیگر تنیده شده­اند. تکیه بر روح حماسی بدون معرفت و شناخت حقایق عالم وجود، راهی است که سر از بیراهه در می­آورد. ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان بزرگترین الگوهای عالم خلقت، مرد راستین حماسه بودند؛ اما حماسه­ای که نه برای جلب منفعت و حرکت در مسیر نفس، که تنها در راستای اراده الهی جاری می­گردید.

نگاه ایدئولوژیک به مقوله جنگ در طول هشت سال مقاومت ملت مظلوم ایران در مقابل تهاجم جبهه جهانی استکبار، باعث گردید مفهوم عمیقی به نام «دفاع مقدس» شکل گرفته و پیکار با سردمداران کفر و نفاق از زاویه­ای معنوی و معرفتی مورد ارزیابی قرار گیرد.

نگاهی هر چند کوتاه به زندگی و سیره حماسه سازان تاریخ ماندگار دفاع مقدس نشان می­دهد که شهدای بزرگوار خط جهاد و ایثار، تجلی حقیقی انسان­های تربیت یافته در مکتب قرآن و اسلام به حساب می­آیند. آوازه حماسه­های بی­شمار مرد و زن مسلمان ایرانی، بسیاری از محققان این عرصه را به تأمل واداشته و اسطوره­سازی­های تخیلی، داستان­سرایان شرق و عرب عالم را تحت تأثیر قرار داده است. اینک نگاهی گذرا می­اندازیم به ریشه­ها و جلوه­های فردی و اجتماعی روح حماسی در ملت ایران.

 

الف ـ ریشه ها:

شکوفا شدن روح حماسی و سلحشوری مدافعان حریم اسلام و انقلاب را باید تابع چند عامل اساسی دانسته و مورد بررسی قرار داد:

1.       تربیت والدین:

مطالعه زندگی و سیر تربیتی شهدای دفاع مقدس نشان می­دهد که در بسیاری از موارد، نوع نگرش والدین در مسائل تربیتی و همچنین نگاه آنان نسبت به انجام تکالیف دینی و کسب رضای خالق بی­همتا و اعتقاد راسخ به اصل معاد، در شکل گیری شخصیت شهدای گرانقدر جبهه­های ایثار و رشادت اثر بسیاری داشته است.

«مادر شهیدان احمد و محمد کشوری می­گوید: نیمه­های شب از خواب برخاسته و متوجه راز و نیازهای محمد بر سر سجاده گردیدم. او هنوز در نوجوانی به سر می­برد. فهمیدم شهادتش نزدیک است. صبح که شد، گفتم برود و از خودش عکس بگیرد تا در خانه نگه دارم. به او گفتم راضی نیستم به طور عادی شهید شوی! باید مثل برادرت احمد آنقدر از نیروهای دشمن را به خاک بیندازی تا خودت هم به شهادت برسی ...»[1]

2.       هدایت­های حضرت امام (ره):

روش تربیتی حضرت امام خمینی (ره) به عنوان رهبری تأثیر گزار در جامعه را نیز نباید از نظر دور نگاه داشت. پیر جماران، حسین فهمیده که نارنجک به کمر بسته و مانع پیشروی تانک دشمن گردید را به عنوان «رهبر» معرفی می­نماید.[2] این نگرش یادآور جمله معروف ایشان است که «تکلیف ما را سیدالشهدا مشخص کرده است.[3]»

3.       درس آموزی از محرم:

محرم، ماه حماسه و شهادت است. علاقه وصف­ناپذیر رزمندگان جبهه اسلام به اسوه­های بی­نظیر نینوا، فرهنگ عاشورایی را در وجود آنان شکوفا ساخت و آنها از هیچ فرصتی برای یادآوری و الگوبرداری از حماسه­سازان کربلای اباعبدالله علیه السلام فرو گزار نمی­کردند.

به هر حال در جمع­بندی ریشه­ها و عوامل مؤثر در شکل­گیری ساختار شخصیتی سرداران شهید اسلام باید به عنصر «اراده» نیز توجه داشت. بی­شک خواست قلبی آنان در عملی ساختن آموزه­های دینی و اخلاقی باعث گردید تا به جای پناه بردن به انزوا و تحجر، در میدان عمل، حماسه هایی شگرف را از خود بر جای بگذارند.

 

ب ـ جلوه های اجتماعی:

برخی از جلوه­های اجتماعی تربیت حماسی در سیره شهدای گرانقدر دفاع مقدس را می­توان در موارد زیر مورد توجه قرار داد:

1.       انقلاب و دفاع مقدس:

اصل شرکت در مبارزه بر ضد رژیم طاعوت و حضور در میادین پیکار وجهاد در راه خدا، جلوه­ای از ظهور روح حماسی دلیر مردان و شیر زنان این آب و خاک محسوب می­شود. آنان بی­هیچ توقعی، حیات خویش را در معرض نابودی ظاهری قرار داده و با آگاهی کامل، شهادت در راه خدا را بر زندگی در زیر سلطه­ی مستکبران ترجیح می­دادند.

2.       دغدغه­های اجتماعی:

1ـ2. حساسیت در محیط: نگاه آرمانی به جامعه، مانع از سکوت و انزوا طلبی شهدا و رزمندگان میهن اسلامی بود. آنان همواره با حساسیت نسبت به وقایع پیرامون خود و عمل به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، سعی در اصلاح ناهنجاری­های جامعه داشته و تلاش می­نمودند که فرهنگ اسلامی و انسانی در فضای کشور توسعه پیدا یابد. تشکیل انجمن­های اسلامی و پایگاه­های مقاومت بسیج در سطح محلات و انجام فعالیت­های فرهنگی، نمونه­ای از دغدغه­های شهدای والا مقام به منظور ترویج و اشاعه فرهنگ اصیل اسلام در سطح جامعه به حساب می­آید.

2ـ2. کمک به همنوعان:

جهاد سازندگی، نمونه­ای سازمان یافته از مشارکت انقلابیون مسلمان برای دستگیری از ضعفا و کمک به محرومان محسوب می­شود. روح حماسی مرد و زن مسلمان کشورمان آنان را از بی­تفاوتی نسبت به وضع جامعه باز می­داشته است. جهاد سازندگی به دستور حضرت امام (ره) با حضور جوانان داوطلب در مناطق دور افتاده و محروم کشورمان منشأ بسیاری از خدمات فراموش ناشدنی گردید. شهدای گرانقدر ما البته به این فعالیتها اکتفا نکرده و در هر فرصتی نسبت به دستگیری از فقرا و نیازمندان در خفا و گمنامی اقدام می­نمودند. شهید حاج ابراهیم همت، سردار آسمانی خیبر به همسرش می­گفت: «اگر می­خواهی از تو راضی باشم، سعی کن با آنهایی بیشتر رفت و آمد کنی که مشکلات دارند؛ بلکه با خبر شوم  و کاری برایشان انجام دهم.»[4]

3.       عملیات و رزم:

1ـ3. طراحی: بسیاری از دلاوران حماسه­ساز کشورمان از نیروهای داوطلب مردمی بودند که آشنایی کلاسیک با تاکتیک­های پیچیده نظامی نداشتند. قدرت ایمان و اراده­ای که در باور عمیق آنان نهفته بود باعث شد تا با کسب تجربه و ایستادگی جوانمردانه در مقابل دشمن هر روز بر آموخته­های نظامی و رزمی خویش بیافزایند. جسارت آنان در مقابل پیچیده­ترین شگردهای نوین دشمن باعث گردید تا در نهایت خود نیز بتوانند با طراحی عملیات­هایی بزرگ، همچون آزاد سازی خرمشهر آوازه خویش را در جهان بگسترانند. عملیات غرور آفرین والفجر هشت و تصرف شهر نظامی و بندر استراتژیک فاو در عراق و قطع ارتباط این کشور با آبهای آزاد از طراحی خاصی برخوردار بوده که ناظران و کارشناسان بین المللی را به تعجب واداشت. رادیو آمریکا در تاریخ 25/11/64 اعلام کرد: «تحلیل گران نظامی غرب معتقدند برای عبور ایران از شط العرب (اروند رود) این کشور نیاز به تجهیزات کافی داشته و متعجب از این موضوعند که چگونه با تجهیزات اندک توانسته­اند از این آبراه عبور نموده و به مواضع عراقی­ها دست یابند؛ ضمن اینکه این مسأله علیرغم برتری هوایی عراق صورت گرفته است.»[5]

2ـ3. مواجهه با دشمن: شجاعت مثال زدنی و عدم ترس از رویارویی با دشمنی که از مجهزترین سلاحهای کشنده برخوردار بوده و از وحشیانه­ترین اقدامات برای نابودی ارتش اسلام استفاده می­نمودند، جز در پرتو تربیت حماسی خط­شکنان عرصه جهاد و شهادت قابل تصور و ترسیم نمی­باشد.

کنت دُمارانش (رئیس سابق سازمان جاسوسی فرانسه) می­گوید: «در اردوگاه­های اسرای ایرانی افرادی را دیدیم که قاطعانه برای فدا کردن جان خود در راه اعتقاداتشان آمادگی داشتند. اعتقادات مذهبی این افراد برای سوق دادن آنان به سوی انجام کارهایی که به طرز غیر قابل باوری سخت بودند، نقش بسزایی داشته است.»[6]

4.       ساختار اداری:

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، از جمله اتفاقات مهمی که رخ داد، تغییر در ساختار رئیس و مرئوسی در سطح ادارات و وزارت خانه­ها بود. بسیاری از مسئولین بی­اعتنا به تمایلات نفسانیِ ناشی از ریاست بر بخشهایی مهم از بدنه اجرایی کشور، با تمسک به مولای متقیان رویه­ای مردمی در پیش گرفته و با ساده زیستی و پرهیز از تجملات غیر ضروری زندگی خویش را هم سطح مردم گردانیدند. همچنین به منظور هر چه بهتر انجام دادن مسئولیت­های خود و نظارت بر زیر دستان، بی­توجه به عناوین تشریفاتی که ریشه در تفکر طاغوتی داشته است، همپای آنان، در خفا به کار مشغول می­شده­اند.

برای نمونه می­توان به شهید بزرگوار، مهندس مهدی باکری که شهردار ارومیه بود، اشاره کرد. او در جریان سیل در برخی مناطق شهر، همپای امدادگران در لابه­لای گل و لای به کمک رسانی مشغول گردید. خاطره معروفی نیز از حضور ناشناس و مخفی وی در بین کارگران شهرداری برای نظارت دقیق بر عملکرد آنان، امروز به عنوان الگویی مدیریتی مطرح می­باشد.[7] این شهامت ارزشمند در بی­اعتنایی به جاه و مقامهای دنیوی را باید نشأت گرفته از تربیت حماسی آنان دانست.

5.       علم و صنعت:

یکی دیگر از جلوه­های ظهور روح حماسی در ابعاد اجتماعی راد مردان سلحشور دفاع مقدس، مقابله با تحریم­های اقتصادی و نظامی و به کارگیری توانایی­ها و خلاقیت­های خود برای برطرف نمودن کمبودها می­باشد. ابتکار عمل آنان باعث شد تا نسبت به قالب­های موجود، تسلیم نبوده و روح خودباوری در درونشان تقویت شود.

شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) از فرماندهان بی­نظیر دفاع مقدس در این باره می­گوید: «نیروهای ما با توجه به بُعد انقلابی که دارند و چشم و گوش بسته تابع قانون­های از خارج آمده نیستند، می­توانند از قالب­های پیش ساخته خارج شوند و با فکر سازنده­ی خویش روش­هایی را ابداع کنند که دشمن نخواهد توانست به سادگی به دفاع در مقابل آن برخیزد.»[8]

اشاعه فرهنگ خودباوری در سالهای پس از دوران دفاع مقدس تا امروز، باعث حیرت کارشناسان کشورهای مختلف گردیده است. پیشرفت­های علمی کشور ایران روز به روز افزایش می­یابد و حتی تهیه فهرستی از اختراعات جوانان این مرز و بوم نیز به کتابی مستقل نیازمند است. خودباوری در عرصه فن آوری را باید حاصل اعتماد به نفس در روزهای دشوار جنگ تحمیلی دانست؛ چه اینکه پیش از آن هیچ­گاه نمی­توان چنین آمار شگفت­آوری از خلاقیت­ها و ابداعات دانشمندان جوان ایرانی را پیدا کرد.

 

ج ـ جلوه­های فردی:

بروز ویژگی­های اجتماعی که نشانگر وجود تربیت حماسی در سرداران بی­نام و نشان جبهه توحید بوده، بی­تردید زمینه­های فردی و درونی را نیز شامل می­شده است. نخستین ثمره تربیت حماسی در وجود انسان­ها، پرهیز از خود محوری و نفس­گرایی است. کسی که شهامت دین­داری را داشته باشد، ابایی از مبارزه با گرایش­های غیر فطری خویش نخواهد داشت.

برخی از این نشانه­های درونی تربیت حماسی در رفتار و منش فردی بزرگ مردان تاریخ حماسه و ایثار عبارتند از:

1.       اصلاح رفتار و گرایش به نیکی­ها:

شهدای والا مقام همواره در صدد مقابله با صفات ناپسند خود بودند تا راه کمال را سریع­تر بپیمایند. آنان با اتخاذ رویه­های مثبت مانند صداقت، اخلاص، گمنامی، صبر، تواضع و ... سعی داشتند رفتار خود را بیش از پیش اصلاح نموده و آموخته­های مذهبی و اخلاقی را با قدرت اراده، در عمل خویش اجرا نمایند.

2.       تأدیب نفس:

در زندگی و خاطرات بسیاری از شهدا می­خوانیم که آنان در صورت انجام عملی ناپسند و یا ترک ناخواسته رفتاری مستحب، خود را با روش­هایی مانند گرفتن روزه و دادن صدقه و ... تنبیه می­نمودند.

3.       تعلق ناپذیری:

منش عرفانی شهدای عالیقدر، از آنان انسان­هایی ساخته بود که به هیچیک از جاذبه­های مادی وابستگی نداشته و همواره آماده ایثار و گذشتن از همه داشته­های این دنیایی خود بوده­اند. وجود این روحیه باعث بزرگ­منشی در رفتار آنها گردیده و آنان را از توجه و پرداختن به مسائل کم اهمیت باز می­دارد.

4.       تبعیت از ولایت:

شهدای دفاع مقدس نسبت به اوامر حضرت امام (ره) حساسیت فوق العاده­ای داشته­اند. آنان به خاطر کسب رضایت خداوند از ولی امر خویش اطاعت محض نموده و آماده هر نوع ایثارگری در عمل به دستورات ایشان بوده­اند. تبعیت از فرماندهان نظامی نیز با اعتقاد به اصل ولایت­پذیری و تأمین نظر ولی فقیه صورت می­گرفت و آنها حتی در صورت تعارض دیدگاه خود نیز از دستورات فرماندهی سرپیچی نمی­نمودند.

5.       شهادت طلبی:

مرگ آگاهی و شهادت طلبی، بزرگ­ترین جلوه تربیت حماسی است. شهید عباس خوارزمی در وصیت­نامه خود می­نویسد: «عروسی من در جبهه و عروس من شهادت است. صدای غرش گلوله توپ و خمپاره عقد مرا می­خواند.»[9]

وجود چنین روحیه­ای، نشانِ اوج کمال انسانی است، آن­گونه که خورشید صالحان، خمینی کبیر در وصف سربازان شهید خویش فرمود: «... یک شبه ره صد ساله را پیمودند و آنچه عارفان و شاعران عارف پیشه در سالیان دراز آرزوی آن را می­کردند، اینان ناگهان به دست آوردند...»[10]

تربیت حماسی همان تربیت صحیح  و کامل اسلامی است. هر نوع رویکرد عرفانی و معرفتی در امر تربیت، منهای عنصر حماسه ناقص محسوب می­شود و شهدا والاترین نماد تربیت انسان­های اسلامی می­باشند. مگر نه آنکه پیامبر (ص) وعده داده­اند: «در آخرالزمان، شهادت، بهترین­های امت مرا گلچین می­کند»[11]؟ پس بهترین­های امت، مقرّب­ترین بندگان خداوند و عارفان حقیقی حق و حقیقت­اند و تحقق این معنا بدون رویکرد به تربیت حماسی، امری ناتمام و ناممکن می­باشد.

در آخر نیز بر این نکته تأکید می­کنیم که تأسی به سیره شهیدان عالی مقام، بهترین روش الگو سازی برای توسعه تربیت حماسی در لایه­های مختلف اجتماعی است.

والسلام علی عبادالله الصالحین

سیدحمید مشتاقی نیا



1.        مصاحبه نگارنده با مادر شهیدان کشوری.

2.        صحیفه نور.

3.        صحیفه نور.

4.        نیمه پنهان ماه 2. همت به روایت همسر، ص 24، روایت فتح.

5.        شب بارانی حمله. سید مسعود جزایری، ص 170. اداره روابط عمومی و انتشارات سپاه.

6.        لایه­های پنهان جنگ. ص 40، ستاد کل نیروهای مسلح.

7.        ماهنامه فکه ـ سال دوم شماره 20 راوی: برادر کاملی.

8.        سایت جامع دفاع مقدس.

9.        روایت مقدس، ص 82 مؤسسه روایت سیره شهدا.

10.     صحیفه نور جلد 17 ص 189، 21/11/61.

11.     دعواة الراوندی، ص 35، حدیث 650.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
عیدی سپاه
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم اسفند 1388 ساعت 17:53 شماره پست: 378

 

چهارشنبه سوری در شلمچه !!

 

انهدام هواپیمای جاسوسی آمریکا توسط پدافند مرزداران غیور سپاه پاسداران در خاک معطر شلمچه بر بسیجیان جبهه جهانی اسلام مبارک باد .

به کوری چشم شیطان بزرگ و اذناب داخلی اش ٬ مومنین این خبر خوش را به صورت پیامک برای همه ایرانیان سبزسیرت ارسال می نمایند .

 

کدام کشک ؟!

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم اسفند 1388 ساعت 13:26 شماره پست: 377

 

 می گویند هاشمی رفسنجانی قرار است اولین نمازجمعه سال هشتاد و نه را اقامه کند . او در حالی پس از مدت ها غیبت به نماز جمعه باز می گردد که در ماه های اخیر بعد از خطبه جنجالی تابستان از ترس واکنش نیروهای انقلاب ، روزی خلوت و به زعم خود کم حاشیه را برای اعلام حیات سیاسی خویش انتخاب کرده است . جالب آن که دختر آشوب گر وی علت این غیبت اجباری را آن گونه توجیه کرده است که انگار هاشمی از سر قهر و ناز ! مدتی را با ارداه شخصی خود غیبت کرده و حالا بر سر مردم منت می گذارد و . . . !

بگذریم . هاشمی به نماز جمعه بر می گردد به ما چه ؟! خطبه های اغتشاش آفرینش در تابستان گذشته را چگونه می خواهد جبران کند ؟ دخالت های مرموزانه در پیشبرد اهداف فتنه و حمایت از مفسدان اقتصادی و سیاسی و . . .

بی خیال اخوی ! زیاد سخت نگیر ! اصلا چه کسی گفته ما باید سیاسی بنویسیم و سیاسی بخوانیم ؟ کمی تنوع هم خالی از لطف نیست .

امروز در سه راه بازار قم ، انتهای کوچه ای قدیمی که جنب پاساژ موسی بن جعفر علیه السلام است رفتم برای تعمیر سماور . لبنیاتی کوچکی نظرم را جلب کرد . روی تابلویش با خطی زیبا نوشته بود : کشک حقیقت !!

 
پاره های تاریخ
+ نوشته شده در شنبه بیست و دوم اسفند 1388 ساعت 19:25 شماره پست: 376

   

 

بخش هایی از آخرین سخنرانی سید احمد خمینی

 

یک مدت ایام ماه عسل بود !!

 

. . . بعضی ها همه نقاط ضعف و بی کفایتی خود را با هیاهو به گردن استکبار جهانی و آمریکا انداخته و از زیر بار مسئولیت ، شانه خالی می کنند ! مشکلات و مسائل ما به کارشکنی آمریکا و ضدیت صهیونیست ها بر می گردد . شکی نیست ؛ اما گسترش فساد اداری و رشوه خواری در ادارات و مؤسسات دولتی به خودمان بر می گردد . اتخاذ تصمیمات نابخردانه درباره ذخایر ارزی مملکت توسط خودمان بوده است . . . .

آیا آمریکا به ما گفت که دور دنیا راه بیفتیم و از هر کشور و دولتی که سر راهمان بود ، چند صد میلیون و چندین میلیارد دلار وام بگیریم و مملکت را زیر بار استقراض خارجی ببریم ؟!  . . . یک مدت ایام ماه عسل بود ، آقایان از دردسر جنگ فراغت یافته و پول های موجود را هزینه می کردند . دوستان انقلاب و نظام مرتباً حرص می خوردند و مضرات دریافت وام های سنگین خارجی را گوشزد می کردند ، اما آقایان در مصاحبه های خود ، دریافت هر گونه وجهی را از کشورهای خارجی تکذیب کرده و با قاطعیت می گفتند ما هیچ گونه بدهی خارجی نداریم . حالا اعلام می شود که صحبت از 35 تا 40 میلیارد بدهی است و هر چند هفته یک بار ، اخبار مربوط به نحوه پرداخت بدهی ها به آلمان و فرانسه و انگلیس و هلند و کره و ژاپن و بعضی ممالک دور و نزدیک در جراید چاپ می شود  . . . هفته نامه امید 21/11/1373

فاتحه !!

 

بازی بزرگان

+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم اسفند 1388 ساعت 2:56 شماره پست: 375

به بهانه بازداشت محمد  . . . !

 

محمد آرام نژاد مدتی است که بازداشت شده است . اگر چه او نام هنری اش را آریا گذاشته اما من ترجیح می دهم قداست نام نورانی محمد را با هیچ عنوانی چه از سر خودباختگی باشد یا شبه روشنفکری ، معامله نکنم . محمد را از وقتی می شناسم که نوجوانی بیش نبود . مکبر مسجد بود ، مسجدی که دوسوم وبلاگ نویس های شهر و چهره هایی صاحب رأی با زوایای مختلف سیاسی از آن برخاسته اند . فکر می کنم چهار پنج سالی از من کوچکتر بود . یک شب به رسم پاتوق های مسجدی ، دور هم بودیم که گفت : شهر ما پارک درست و حسابی ندارد و حکم داد که پس رهبر نظام دچار ضعف مدیریتی است !! پاسخم را که شنید قانع شد . دلش پاک و بی آلایش بود و نژادش آرام ! و اگر نبود نسبت نزدیک با بزرگانی که سابقه جهادی خود را در تعامل اقتصادی با انقلاب تعریف می کردند ، رشحات ذهنش ، پرتوی از حق طلبی را همواره در بر داشت . آقا که به ساری آمد ، محمد همپای ما در حرکتی خودجوش با پای پیاده ، چهل کیلومتر را به پیشواز آفتاب ، گز کرد .

از محمد خبری نداشتم تا آن که شعر زیبای آقا رضا بیژنی را در پشت صحنه اخراجی ها اجرا کرد . صدایش به دلم نشست . تازه فهمیدم به موسیقی روی آورده و اسم هنری دارد و . . . . ورود به عرصه وبلاگ ، رابطه موقت و انتقادی دوطرف را به همراه داشت . آوازهایش را دانلود می کردم . یک بار برایش نوشتم : مطرب شده ای ! اما ته آوازهایت ، حس و حال بچه های مسجدی هنوز به چشم می خورد . نظرهای سیاسی اش را در وبلاگ های دیگر دنبال می کردم . تند می نوشت آن هم با نگاهی سطحی و بی محتوا . بعضی دوستان خودش او را فقط در حد یک بوقچی قبول داشتند . محمد نیروی فکری نبود . جوانی ساده با دلی پاک مانند دهها جوان دیگر که استعدادهای خود را بر سر زیاده خواهی اربابان تزویر به تاراج نهادند . شعری که محمد بعد از عاشورا خواند ، اقدامی سبک و نابخردانه بود . به خاطر رفاقت با او می گویم بی ادبی کرد ؛ آن قدر که حتی دوستان قلیانی اش نیز حاضر نشدند یک خط در حمایت از او قلم بزنند . برخورد با او طبیعی بود اما معتقدم وقتی می شود کسی را با روشنگری یا تشر و توبیخ سرجایش نشاند بهتر است به حداقل های قانونی اکتفا شود . من از موارد اتهامی او بی خبرم اما به نظر مضحک است که منادیان فتنه و سردمداران خیره سر نفاق و دلالان زرپرست آشوب که داعیه ای جز قدرت طلبی و فزون خواهی ندارند به ریش دوطرف دعوا پوزخند بزنند و در سایه کاپیتولاسیون قضایی ، پایه های وحدت کاذب ملی را بر خون بسیجیان شهید فتنه و آرمان سرخ عدالت بنا نهند . محمد آرام نژاد به خاطر رفتار غلط اما احساسی خود مجازات می شود . از این سو نیز آزاده قهرمان محمد جعفر بهداد به جرم انتقاد از تاجر ورشکسته باید آماده زندان شود ولی دادستان عدالت گستر تهران هنوز دلیلی برای احضار فرزندان هاشمی پیدا نکرده است . قوه قضائیه چگونه آبروی از دست رفته خود در برابر امت مظلوم حزب الله را بازخواهد یافت وقتی سران مهدورالدم فتنه در حاشیه ای امن ، حرمت شهیدان و امام شهیدان را بازیچه مطامع پست خود می کنند و با ژستی طلبکارانه ، سهم تاراج خود را وقیحانه مطالبه می نمایند ؟! برای جوانان ساده لوح کشورم متأسفم که هنوز نمی دانند در چارچوب سیاسیت جدا از دیانت ، تعامل جناح ها در مثال برادری سگ زرد با شغال تعبیر می شود . امروز بسیجیان خامنه ای ، هوشیارتر از نسل های کم تجربه پیشین ، رفتارهای کژدار و مریز مسئولان را با نگاه تیزبین خود رصد می کنند . نص سخنان آقا در تأکید بر عمل به مر قانون و انجام وظیفه توسط مسولان ، مطالبه اغماض ناپذیر پیشمرگان اسلام و انقلاب است . محاکمه چند جوانک بازی خورده و ساده دل هیچ گاه رسالت مسئولان دستگاه عدلیه در برخورد با ریشه های فساد سیاسی را ساقط نخواهد کرد .تاریخ مصرف کاپیتولاسیون سی و یک سال است که به پایان رسیده است . برای آزادی محمد آرام نژاد و هدایت او دعا می کنم .

تلاش ناکام حامیان هاشمی در حوزه علمیه
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم اسفند 1388 ساعت 12:26 شماره پست: 374

 

دو تن از طلاب جوان که از نظر علمی در سطح پایینی قرار دارند مدت هاست در تلاشند جمعی از طلاب حوزه علمیه قم را برای دیدار با ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام به تهران اعزام کرده تا به این وسیله بخشی از شخصیت ترمیم ناپذیر هاشمی رفسنجانی را احیا نمایند . این دو نفر که از حمایت جریانی در بیرون از قم برخوردار هستند ابتدا قصد داشتند به تعداد پنجاه اتوبوس برای جلسه مذکور تدارک ببینند که با گذشت حدود هشت ماه تا کنون موفق نشده اند حتی یک اتوبوس را راه بیندازند . گفتنی است هر بار که سی الی چهل نفر برای این دیدار اعلام آمادگی می کنند متولیان امر ، در لابه لای فهرست به اسامی طلابی برخورد می کنند که به زعم آنها نفوذی بوده و به جریان های حامی ولایت تعلق دارند .

افراد فوق الذکر مدعی اند قصدشان روشنگری و برطرف ساختن سوء تفاهماتی است که ممکن است در اذهان طلاب شکل گرفته باشد . نکته جالب آن که هاشمی رفسنجانی خود نیز در این مدت مطلع شده است که در بدنه حوزه علمیه از جایگاهی برخوردار نمی باشد .

 

فوری محرمانه !

+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم اسفند 1388 ساعت 12:43 شماره پست: 373

 

نامه عزل محتشمی پور

 

جناب حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی پور سلام علیکم

سال های جوانی شما سرشار از خدمات ارزنده ای است که با عشق به اسلام و انقلاب آمیخته بوده است . مبارزات شجاعانه شما در قم و نجف هیچ گاه از حافظه تاریخی ملت ، زدوده نخواهد شد . پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نیز حضور شما در مسئولیت های مختلف ، منشأ خدمات و برکاتی قابل اعتنا بوده است . فعالیت های سیاسی شما در لبنان در سال های دهه شصت ، تقویت کننده جبهه حزب الله و مأیوس کننده خط باطل کفر و الحاد صهیونیسم به شمار رفته است .

متأسفانه امروز در فراز و نشیب چرخ روزگار ، در مسیری قرار گرفته اید که مواضع شما و دوستانتان ، بر خلاف مشی امام روح الله و در تضاد با آرمان فلسطین و لبنان است . اخبار مربوط به کردار و گفتار شما و همراهانتان هر روز موجب دلشکستگی دوستداران جمهوری اسلامی و به وجد آورنده سردمداران رژیم غاصب اسرائیل می باشد .  پیوند سیاسی و مصلحتی شما با جریان شومی که حمایت از مردم مظلوم غزه و لبنان را به سخره گرفته است این نکته را گوشزد می نماید که ریاست کمیته دفاع از مردم فلسطین باید در دست کسی باشد که برای شیرین کامی دوستان هم گعده ای خود ، بر سر حقوق و آرمان ملت فلسطین معامله نکند . مردم داغدار این سرزمین بارها طعم خیانت انقلابیون پرادعایی همچون یاسر عرفات را از عمق جان چشیده اند و آموخته اند که مانند مردم ایران با هیچ فرد و حزبی ، عقد اخوت نبندند . شما به دلیل رفتارها و مواضع توجیه ناپذیر خود مدت هاست که از این سمت عزل شده اید . به رسم یادبود یک نسخه از مجلدات نفیس صحیفه نور به محضر حضرت عالی تقدیم می گردد . والعاقبة للمتقین .

 سید حمید مشتاقی نیا موکل دکتر علی لاریجانی

 
پنبه دانه !!
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم اسفند 1388 ساعت 11:33 شماره پست: 372

 

شنیده شده یکی از اساتید دروس خارج فقه حوزه علمیه قم که اهل شمال کشور بوده و ارادتی خاص به شخصیت بی مثال ! هاشمی رفسنجانی دارد در بین شاگردان خود شایع کرده که قرار است به زودی طی حکمی از سوی آقا ، جناب هاشمی به عنوان فرمانده کل قوا !! منصوب شود . جدیت این خبر در بین دوستان طلبه ، در سطح لطیفه نوروزی قرار گرفته است .

گفتنی است این عالم بزرگوار که از نظر علمی و مالی همواره امین حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری بوده به دلیل عدم تسلط بر اعصاب و رفتار خود هیچ گاه پیشنهاد هیچ مسئولیتی را دریافت نکرده است .

 

حرام خوری و حلال خوری در فتنه !!

+ نوشته شده در شنبه پانزدهم اسفند 1388 ساعت 12:50 شماره پست: 371

 

 

چهره های برجسته فتنه های اخیر دو دسته اند : فتنه گران حلال خور و فتنه گران حرام خور !

حدس می زنید معیار این تقسیم بندی چیست ؟ مگر بخور بخوری هم بوده که حلال باشد یا حرام ؟!

شنیده اید که بعضی از عوامل فتنه و آشوب از آن ور آب یا از سفارتخانه های عربستان و ایتالیا و انگلیس پول هایی را دریافت کرده اند . شاید فکر کرده اید من طبق تقسیم بندی فوق ، این جماعت را جزو حرام خورها می گذارم . اما این طور نیست . پول بیگانه را خوردند ؟ نوش جانشان ! البته من در مقام فتوا نیستم . ولی باور کنید این افراد لااقل باعث شده اند صادرات غیر نفتی ما رونقی گرفته ومقداری ارز وارد کشور شود . این ها در مقابل دستمزدی که گرفته اند کار کرده اند ! اما بسوزد پدر نامردهایی که فیش حقوقی شان کفاف چند نسل آنها را می دهد . به خاطر وابستگی به نظام و گاه حوزه های علمیه و مراکز اقماری آن نانشان در روغن است اما خنجر به حنجر انقلاب می کشند و . . .  دسته اولی ها آیا شرف ندارند بر این قوم هرزه عافیت طلب و نمک نشناس ؟ قومی که حیات و اعتبارشان بسته به بقای نظام است . بیشترین نفع را به جیب می زنند و کمترین دغدغه و خاصیتی برای آرمان های بر زمین مانده ندارند . جالب آن که کسی هم یقه آنها را نمی چسبید و نمی پرسید چرا نان و نام از نظام دارند و کامشان به دشمنان نظام می رسد؟! و جالب تر آن که اگر تیرشان به هدف می خورد و بر فرض ، بساط این حکومت جمع می شد بیشترین ضرر متوجه خود آنها بود . آیا این جماعت پلید ، صدای سیلی ملت را خواهد شنید . من این دسته را فتنه گران حرام خور می نامم .

 
بدون شرح !!
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم اسفند 1388 ساعت 0:58 شماره پست: 370

 

سایت رجانیوز در خبری از آثار هنری و نشریات میرحسین موسوی نام برده است.

در خبر رجانیوز آمده است:

بنا بر اسناد موجود از آثار منتشر شده در این فرهنگستان طی دوره 11 ساله ریاست موسوی، می توان به فصلنامه خیال، ویژه‌نامه‌های نقش خیال، طرح خیال، نوای خیال،‌ سایه خیال، تصویر خیال، تندیس خیال، معراج خیال، اقلیم خیال، جوانه خیال، آوای خیال، صور خیال، فصلنامه خیال شرقی، ماهنامه آیینه خیال و... اشاره داشت.

هم چنین "عکس رویان، خیال عارفان"، "فراسوی ایمان، هنر مدرن و تخیل مذهبی"،‌ "صور خیال در شعر سبک اصفهانی"، "مقالات اولین هم‌اندیشی تخیل هنری"، "خیال ایرانی"، "بهزاد در خاطر و خیال من"،‌ "متافیزیک خیال در گلشن راز شبستری"، "خلیل و خیال، یادنامه استاد خلیل درودچی"، "دیالکتیک برون و درون و پدیدار شناسی خیال"‌ نیز عنوان برخی از کتب منتشر شده توسط فرهنگستان هنر در دوره مذکور است و این در حالی است که همایش های هم‌اندیشی تخیل هنری (8/10/87)، اولین هم‌اندیشی تخیل هنری (8/7/83)، دومین هم‌اندیشی تخیل هنری (23/8/84)، سومین هم‌اندیشی تخیل هنری (15/8/85)، هم‌اندیشی تخیل و مهاجرت (8/10/87)، نمایشگاه تجلی عاشورا در آیینه خیال (10/12/84)، نمایشگاه خیال ایرانی (17/2/84)، نمایشگاه بهزاد در خاطر و خیال من (23/9/82)، نمایشگاه و کارگاه تخصصی "حماسه خرمشهر به روایت نقاشان خیالی‌ساز" (7/3/87) و... از سوی این فرهنگستان در دوره ریاست موسوی برگزار شده است .

 

پلیس پاسور !!

+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم اسفند 1388 ساعت 9:5 شماره پست: 369

 

یک روز پس از جایگزینی واژه " پاس ور " به جای پلیس ، نیروی انتظامی طی اطلاعیه ای این تغییر عنوان را لغو کرد .

برخی صاحب نظران معتقدند نیروی انتظامی قصد داشته با جایگزینی واژه جدید ، مالکیت خود بر باشگاه ورزشی پاس را مورد تأکید قرار دهد . عده ای نیز بر این باورند عنوان پاس ور ، رسمیت بخشیدن به شکایت ارباب رجوعانی است که در مواجهه با برخی از شعبات اداری نیروی مذکور ، درد بروکراسی پاس کاری را با تمام وجود احساس می نمایند .

شنیده ها حاکی از آن است کروبی درصدد بوده با استفاده از بخش دوم واژه پاس ور ، ادعاهای کهریزکی خود را بالاخره به اثبات برساند .

 
بوی تبانی !!
+ نوشته شده در سه شنبه یازدهم اسفند 1388 ساعت 20:39 شماره پست: 368

 

پشت پرده چه می گذرد ؟

 

میر حسین موسوی در مصاحبه با سایت خودش ضمن ارتقای مقام مراسم خرافی چهارشنبه سوری به عنوان نماد نور بر ضد ظلمت ، اعلام کرد جریان سبز در هیچ یک از رفتارهایی که موجب هنجار شکنی ، اخلال و سلب آسایش مردم شود شرکت نخواهد کرد .

این جمله او در کنار نامه معروفش پس از خلق حماسه نهم دی که تلویحا دولت را به رسمیت شناخته و مطالباتی حداقلی را مطرح کرده بود به نوعی عقب نشینی محترمانه از لجام گسیختگی های سیاسی او و حامیان هزار فرقه اش محسوب می شود . در مقابل ، حمید رسایی نیز با عباراتی منّت آمیز ، از پیگیری شکایت خود و برخی نمایندگان ملت از میرحسین صرف نظر کرد . پشت پرده چه می گذرد خدا می داند . برخی صاحب نظران عقب نشینی میرحسین را تاکتیک جدید جریان شوم فتنه قلمداد می کنند . آنان معتقدند دلجویی هاشمی از محمد یزدی و تایید برنامه های اقتصادی دولت در مجلس خبرگان ، اعتدال گرایی ناگهانی محمد خاتمی و تبری جستن وی از افراطی گری کروبی و موسوی نشانه هایی از تغییر تاکتیک جریان فتنه برای مبارزه غیر مستقیم با دولت مردمی احمدی نزاد از طریق کارشکنی های اقتصادی و تحریک مجلس محسوب می شود .

اقتضای هوشیاری آن است که جریان حامی نظام با پرهیز از خوش باوری و معامله گرایی با وطن فروشان ، آمادگی خود را برای رویارویی های اجتناب ناپذیر ارتقا ببخشد . عقب نشینی حقیقی از سوی قانون شکنان زمانی صورت می گیرد که حاضر به جبران خسارت های معنوی و مادی وارد آمده بر پیکر نظام و جامعه اسلامی باشند .

آن چه برای دلسوزان انقلاب از درجه اهمیت بیشتری برخوردار است ضرورت تبدیل شدن سران فتنه به عنوان الگوی تنبیه اشرار و مغرضان داخلی است که این امر باید دیر یا زود بدون هیچ تبعیض و مماشاتی از سوی دستگاه قضایی یا رزمندگان مستقل جبهه جهانی اسلام تحقق پیدا کند . وقاتلوهم حتی لاتکون فتنة .

 

شرط محبت

+ نوشته شده در سه شنبه یازدهم اسفند 1388 ساعت 13:2 شماره پست: 367

 

گفتم : مهدی با فلانی چرا سنگین برخورد می‌کنی، تحویل نمی‌گیری؟
گفت : امام را و ولایت را قبول ندارد
.

از سخنان صفیه مدرسی ٬ همسر  مهدی باکری در مراسم یادبود شهید - اسفند ۸۸


چند روز پیش مراسم سالگرد شهید مهدی باکری در تالار وزارت کشور برگزار شد که در آن، همسر سردار لشگر عاشورا ، روایتی خواندنی از اندیشه های او ارائه کرد.


به گزارش «جوان آنلاین»،در این مراسم که روز ششم اسفند به یاد شهید مهدی باکری و همرزمانش در تالار بزرگ کشور برگزار شد ، سرکار خانم «صفیه مدرسی» همسر شهید روایتی خواندنی از ویژگی های اخلاقی و سیره آن شهید ، سوابق فرمانده نام آور لشگر عاشورا با بزرگانی چون حضرت آیت الله خامنه ای و شهید آیت الله مدنی و نیز تقید او به اطاعت از ولایت و ولایتمداری ارائه کرد که متن کامل آن از نظر خوانندگان می گذرد.

بسمه تعالی
با سلام و درود و عرض ارادت به محضر امام عصر (عج) و با درود بر روح امام راحل (ره) و ارواح پاک و طیبه شهدای اسلام
محفل، محفل شهدا و یاد سربازان و یاران اباعبدالله است و سخن گفتن از آنان کاری بس مشکل و با گواه بر اینکه هیچ واژه و قلمی و زبانی توان طرح عظمت روح بلند ایثار و عظمت آنان را ندارد، بجا دیدم چند ویژگی که در مجال این برنامه است برای عزیزان بازگو کنم باشد که با پندگیری از آنان یاد و خاطره عزیزان سفر کرده را گرامی بداریم.
من آقا مهدی را در اولین ملاقات فردی متواضع و آرام و فردی با ایمان و اراده محکم و راسخ که با آگاهی پا در میدانی گذاشته که جز با نثار جانش و رسیدن به قله‌های کمال هدف دیگری ندارد،دیدم. چهره معصوم و صحبت‌های دلنشین او مرا مجذوب خود کرد. فردی ساده زیست و وارسته از تمامی وابستگی‌های دنیا، مدیری که در سمت شهردار ارومیه بی‌نام و نشان جار‌و برمی‌داشت و مثل کارگر کوچه و خیابان‌ها را جارو می‌کرد. سر سفره آنها می‌نشست با آنها غذا می‌خورد،‌لباسش، زندگی‌اش همرنگ آنها بود. درد و رنج آنها را از نزدیک لمس می‌کرد و برای رفع مشکلات آنها شبانه‌روز خواب نداشت. با مستضعف‌ترین اهل فامیل رفت و آمد می‌کرد و به دستور و سفارش امام برای مقابله با دشمن و جنگ تحمیلی و حضور در جبهه‌ها آرام و قرار نداشت و به راحتی صندلی شهرداری را رها کرد و راهی جبهه شد و هیچ‌گاه برای به دست آوردن صندلی ریاست دروغ نگفت و تهمت نزد و تا آخر در کنار مردم و با مردم و بسیجیان ماند.
فردی خداترس و مقید در حفظ بیت‌المال که حتی حاضر نبود سهم نانش را به خانه بیاورد، در کوره‌های حوادث و فراز و نشیب زندگی فردی صبور و آرام بود. وابسته به هیچ گروه و حزبی نبود، بر خلاف خیلی از روشنفکران که یا روحانیت را قبول نداشتند یا ارتباط نداشتند، احترام خاصی به علما و روحانیت می‌گذاشت و مدام برای رهنمود گرفتن با آنها در ارتباط بود.
بعد از یکی از عملیات‌ها برای دیدار خانواده به ارومیه رفتیم، ایشان که مقید به نماز اول وقت و نمازجماعت بودند با پدرم به مسجد رفتند، بعد از برگشتن گفتم مهدی تجدید وضو کن و نمازت را دوباره بخوان، نمازت اشکال دارد. با لحن خاصی گفت چرا؟ گفتم این آقا اوایل انقلاب در راهپیمایی شرکت نمی‌کرد. جلوی من ایستاد، گفت خانم این تفکر تو اشکال دارد ما تحصیلکرده‌های دانشگاهی‌ تا دیروز ابتدایی‌ترین مسأله شرعی خود را بلد نبودیم، آن وقت اینها از 13 سالگی در حوزه، علوم دینی می‌خواندند. من از گفتن حرفم پشیمان و شرمنده شدم.
یتیم‌نوازی و دست‌ نوازشگر و پدرانه او بر سر بچه‌های پرورشگاه ارومیه حاکی از دل مهربان و رئوف او بود. خشم و نفرتش نسبت به دشمنان که مصداق بارز آیه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم بود. کارهایش بی‌ریا و بی‌نام و بی‌ادعا بود تا جایی که یکبار هم کلمه «من» از او نشنیدم. همسری مهربان و شوخ طبخ بوداما دور از خانه که به خاطر اسلام و انقلاب و تلاش‌ها و فداکاری‌های شبانه‌روزی‌اش حسرت چند روز متوالی بر سر یک سفره نشستن با خانواده را به دل گذاشت. نمازها و اشک‌های نیمه‌شبش با تنی خسته مرا شرمنده می‌کرد. سخنان، رفتار، حرکات و منش او آرامش‌بخش دل بسیجیان بود.
عمویی مهربان که بچه‌های برادر را پدری می‌کرد. کتاب خاطرات را ورق می‌زنیم؛ برگی دیگر از زندگی او و یک ویژگی برجسته و ممتاز که او را از سایر دوستان متمایز می‌کند و تمامی ویژگی‌‌های دیگر او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد بازگو می‌کنم.
یک نوع اعتقاد، یک نوع نگرش و تفکری که تمامی جهت‌گیری‌های او به آن ختم می‌شد و تا لحظه شهادت هیچ عامل و حرکت و نیرویی نتوانست- چه در دانشگاه و چه در حوادث اوایل انقلاب- حتی یک روز و یک لحظه هم او را از این اعتقاد منحرف یا به شک بیندازد و همراه خود ببرد. اعتقاد به ولایت فقیه جزو اصول و مبانی اعتقادی او بود و فرامین آن را یک امر تعبدی و واجب‌الاجرا می‌دانست. او این تفکر و اعتقاد را اول لطف خدا و بعد مدیون و مرهون ارتباطی می‌دانست که از قبل از انقلاب با علمای بزرگ و مبارزی از جمله شهیدمدنی و آیت‌الله خامنه‌ای که نهضت را هدایت و جوانان را ارشاد می‌کردند، داشت و کسی در چارچوب دوستی او مشروعیت داشت که ولایتمدار باشد.
اصلاً چرا من بگویم، از زبان خودش بشنویم.
سرم را بی‌اختیار چرخاندم و به عکسش خیره شدم. هر بار این عکسش را می‌بینم دلم به درد می‌آید. جوانی با بدن نحیف و لاغر و تنی خسته و سر و صورتی پر از خاک، چشمانی پرخون حاکی از بی‌خوابی چند شبانه‌روز که از فرط خستگی به یک پیرمرد شبیه شده بود. به شوخی گفتم: مهدی شما خسته شدید، مدتی هم آنهایی که نیامدند بیایند جبهه.
گفتی: امام فرموده حضور در جبهه از اهم واجبات است. گفتنی: نیروی رسمی وزارت نیرو هستم. نامه آمده تکلیفم را روشن کنم.
گفتم: برو وزارت نیرو.
گفتی: امام و بسیجیان را تنها نمی‌گذارم.
گفتم: مهدی با فلانی چرا سنگین برخورد می‌کنی، تحویل نمی‌گیری؟
گفتی: امام را و ولایت را قبول ندارد.
قرارگاه به شهید احمد کاظمی متوسل می‌شود تا واسطه شود و مهدی از منطقه برگردد. مهدی با دلی آرام و مطمئن به احمد می‌گوید: اینجا حال و هوای دیگری دارد اگر تو بیایی همیشه با هم خواهیم بود. من بسیجیان را تنها نمی‌گذارم، من به سفارش امام اینجا می‌مانم.
آری ای عزیزان، اخلاص و صداقت در عمل و عشق به امام موتور وجودش بود و این عشق و علاقه قطب نمای زندگی او و اطاعت از فرامین او را یک امر تعبدی و در تمامی مراحل و محورهای زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی خود لازم الاجرا می‌دانست و معتقد بود و سخنان او را خوب گوش می‌کرد. می‌نوشت روی دیوار می‌زد و نصب العین خود قرار می‌داد.
برادران و خواهران عزیز، این پیام شهدای ما، ملت ما و خانواده‌ شهدای ماست. تنها راه سعادت و خوشبختی و عزت، اسلام است و ولایت است و وحدت و خون سرخ شهدا و عینیت بخشیدن به این واژه‌ها و حمایت از اسلام و انقلاب و نظام و ولایت رمز پیروزی‌ماست و حفظ وحدت رمز عزت و اقتدار و سربلندی و ماندگاری اسلام و مسلمین و کشور عزیزمان.
ای خدای مهربان، بر شهیدان ما رحمت فرست،
انقلاب را از شر اشرار و مکرمکاران و توطئه‌چینان و استکبار جهانی محفوظ بدار،
به خدمتگزاران صدیق انقلاب توفیق عطا بفرما،
و رهبر معظم انقلاب را از همه بلیات مصون و محفوظ بگردان.
ای خدای مهربان، در مقابل فتنه‌ها و بلیات زندگی سرافرازی و سربلندی و توفیق عمل به وصیت شهدا و امام را به همه ما عطا بفرما.
والسلام علیکم و رحمه‌‌الله
6/12/88

 
رجز
+ نوشته شده در دوشنبه دهم اسفند 1388 ساعت 4:36 شماره پست: 366

 

دوستان اهل فن ، خرده نگیرند . مدتی است شعر و شاعری را کنار گذاشته ام ؛ اما بعد از پیروزی های اخیر و رفتارهای منفعلانه جریان فتنه حیفم آمد برای عبدالشیطان وطن فروش ، رجز خوانی نکنم :

مرد باش ای روبه جسته زدام

شرمسار جمله های ناتمام

مرد باش و حق موهومت ستان

انقلابیّ تهی از آرمان

لاف قانون و شهیدان ، خوش زدی

لقمه با گرگان آدم کش زدی

آتشی افروختی پنهان شدی

مرکبی از شاه رفسنجان شدی

خیس از چیزابه وهم و خیال

تا ابد پیروز رؤیای محال

ای نمازت کوفه و جامت ز شام

باز کش مردی اگر تیغ از نیام

 
تیر و کمان ابرو !
+ نوشته شده در شنبه هشتم اسفند 1388 ساعت 12:27 شماره پست: 365

 

تیر برای چشم ، مفید است ! این را می دانستید ؟ زود قضاوت نکنید ! هنوز آثار مربوط به فشارهای خرید شب عید تأثیرخودش را روی من نشان نداده ! مسائل را با هم قاطی نکنید لطفاً . عجله کردید ها ! ببینید ؛ بعضی وقت ها تیر و ترکش برای بینایی انسان مفید است . اصلاً باعث تقویت چشم می شود .  این ماجرا ربطی هم به بابا طاهر عزیز و "زنم بر دیده تا دل گردد آزاد" و این جور چیز ها ندارد . چی فرمودید ؟ ضد لطیفه است ؟ همان لطیفه معروف که بعضی ها می گفتند چون تیر برای قلبشان ضرر دارد جبهه نمی روند ؟ نه عزیز دل برادر ! نگرفتید ! کمی صبر داشته باشید . الان جریان را تعریف می کنم :

عباس آقا در عملیات فتح المبین مجروح شده بود ؛ درست از ناحیه چشم . پزشک های بیمارستان فارابی تهران به این نتیجه می رسند که برای جلوگیری از عفونت و . . . چشمش باید تخلیه شود . عباس آقا پیش خودش می گوید من که می خواستم جانم را در این راه بدهم ، چشم چه ارزشی دارد ؟ چشم ! ( این چشم آخر یعنی رضایت داد ).

شبی که فردایش باید برای عمل آماده می شد کسی را می بیند که بالای سرش می آید . پانسمان را از چشمش باز می کند و می گوید : چشمت که مشکلی نداره ! شما برید به جبهه . ما هم به آن جا سر می زنیم .

هم اتاقی عباس بهت زده شده بود . عباس رفته بود جلوی آینه داشت چشمش را معاینه می کرد . از روز اولش هم بهتر شده بود . آن بنده خدا که کسی را ندیده بود زود پرستارها را صدا زد . چه سر و صدایی که برپا نشد . پانسمانش باز شده بود . دیگر نیازی نبود آن جا بماند .

اواخر عملیات محرم بود . این دفعه نه در بیداری که در خواب دیده بود کسی سوار بر اسب سپید تیربار به دست دارد و تنها با یک فشنگ دشمنان را به خاک می اندازد . این را که تعریف کرد دوستانش فهمیدند دیگر ماندنی نیست .

شهید عباس عباس پور ، جوان دلاوری از خطه کیاکلای قائم شهر است که نباید گذاشت بر مزار یاد و نامش غبار فراموشی بنشیند .

بر اساس خاطره ای از فرمانده خط شکن گردان حمزه ل 25 ک ، برادر جانباز ، احمد محمودی .

 
چه کسی راست می گفت ؟
+ نوشته شده در چهارشنبه پنجم اسفند 1388 ساعت 7:24 شماره پست: 364

 

اشک آتش جایزه می دهد !!

 

ای جعفر ! . . . ای جعفر ! . . .

آخر مؤمن خدا این چه کاری بود تو کردی ؟! تو که برای خودت احترام و آبرویی داشتی . همان را نگه می داشتی و امروز برای خودت کسی بودی . مردم سرت قسم می خوردند و . . . بسوزد پدر وسوسه . بسوزد پدر جاه و مقام . خوب فضا را غبار آلود کردی ها . این وسط یک عده هم راه افتاده بودند برایش تبلیغ می کردند : به جعفر ما رأی دهید او یار امام بوده . بحران های زمان امام را درک کرده . خیلی از خواص خوش سابقه از او حمایت می کنند . دغدغه ای جز آرمان های اسلام ندارد . شال سبز هم به گردن دارد . اصلا سید است . برادر امام است . امامزاده است . ( به قول قمی ها شاهزاده است . ) آن طرف چه ؟ یک بچه بدون سوابق انقلابی یک مشت فقیر و ساده پوش را دور خودش جمع کرده که مثلا حق با اوست و دم از عدالت و اسلام ناب می زند ؟ او زمان امام کجا بوده ؟!

ای جعفر ! . . . ای جعفر ! . . .

دیگر کسی به مزارت دخیل نمی بندد . مرد حساب همه چیز را به هیچ فروختی .

البته جعفر آقا در ایام انتخابات اخیر خیلی به درد ما خورد . بیخود که نگفته اند : عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد .

بگذریم . قرار نبود من سیاسی بنویسم . چند وقتی است حال و هوای جنوب ، جو گیرم کرده . امروز چهارشنبه است . یوم الشروع . در بعضی روایات توصیه شده کارهای بزرگتان را بهتر است از چهارشنبه شروع کنید . چه کار بزرگتری از شروع ولایت منجی آخر ، امام عدالت و رستگاری ؟ این تقارن را باید به فال نیک گرفت .

امروز تاج گذاری مهدی امت است . البته در چنین روزی دو تاج گذاری برگزار شد . سید جعفر هم داعیه امامت داشت و  . . .

سبیل عمی جعفر و ولده فسبیل اخو یوسف . این  را امام بر حق گفته . عمویم جعفر و فرزندانش راه فرزندان یوسف (پیامبر زادگان یعقوب ) را پیموده اند . راستی امروز پس از گذشت قرن ها مهدی موعود چقدر شیدایی دارد ؟ حالا بگردید اگر یک نفر را پیدا کردید که پیرو جعفر کذاب باشد و معتقد باشد که با تقلب حقش را خورده اند یک قطره طلایی از اشک های آتش را به شما جایزه می دهم .

 
ریگ و صخره !
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم اسفند 1388 ساعت 17:43 شماره پست: 363

 

ریگی از کفش نظام خارج شد ؛

 

 به امید برچیده شدن صخره های سر راه !!

 
چه ببر ها که در این کوه ناپدید شدند
+ نوشته شده در دوشنبه سوم اسفند 1388 ساعت 7:59 شماره پست: 362

 

یاد باد گردان حمزه یاد باد

یاد باد شیران شرزه یاد باد

نخستین یاد واره شهدای گردان حمزه سپاه کربلا 

پنج شنبه 6/12/88 از ساعت 9 تا 14 قائمشهر حسینیه عاشقان ثارالله

 
فواره ای که به زمین می رسد !
+ نوشته شده در یکشنبه دوم اسفند 1388 ساعت 22:53 شماره پست: 361

 

محصولات مجید هر چه می خواهد ، باشد . تبلیغاتش را که دیده اید . کودک در خطر سقوط قرار دارد پدر با تمام توان به طرفش می دود . اما پدر وقتی نفس راحت می کشد که می بیند بسته خریداری شده اش سالم مانده است . یعنی عشق به فرزند ، کشک ! حوصله نقد و بررسی ندارم . شکر خدا هر کس را با هر سلیقه ای که تا به حال دیده ام نسبت به این نوع تبلیغ واکنش منفی نشان داده است . طبع زلال انسان ها آن چه خلاف فطرت الهی خود باشد را خوب تشخیص می دهد . آن بابایی که چنین طرحی برای تبلیغ یک محصول ریخته و پول هنرمندی اش را گرفته خواسته یا ناخواسته با انجام روشی غیر اخلاقی مرتکب ضد تبلیغ شده و در درجه اول خیانتی بزرگ را در حق شرکت طرف قرار داد خود انجام داده است . خدائیش بد سلیقگی این مدلی را دیده بودید ؟

----------------------------------------

بعضی از دوستان معتقدند آن که برای نجات بچه دوید مثلا یک شهروند عادی بوده نه پدر بچه ٬ البته بر نظر خود اصرار دارم که به هر حال اصالت های انسانی جولانگاه مناسبی برای بهره وری اقتصادی نیست .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو بهمن88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۸۸، ۰۹:۵۲ ق.ظ


 
پیشواز راهیان نور (5)
+ نوشته شده در جمعه سی ام بهمن 1388 ساعت 22:40 شماره پست: 360

 

دوستانی که برای سفر به مناطق عملیاتی جنوب دنبال مکان و سرویس دهی مناسب ، بی منت و آبرومندانه هستند می توانند برای اقامت در آبادان و خرمشهر با این شماره تماس بگیرند : 09169316349 آقا پیمان دریس

برای تهیه بسته های فرهنگی مفید ، سازنده و ماندگار مرتبط با حال و هوای کاروان های راهیان نور هم به شما توصیه می کنم با شماره زیر ارتباط برقرار نمائید :

09191476595-------02517839373 موسسه روایت سیره شهدا

 
پیشواز راهیان نور (4)
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم بهمن 1388 ساعت 19:53 شماره پست: 359

 

یک سوزن به خود !!

 

مسافرت را دوست داری مگر نه ؟! آدم ها دوست دارند برای تنوع هم که شده چند روزی را از محیط پیرامون خود فاصله بگیرند . ما ایرانی ها یا می رویم زیارت یا سیاحت . بعضی ها هم با یک تیر دو نشان می زنند !

راستی اتوبوس های مسافرتی مشهد را دیده ای ؟ زن و مرد و پیر و جوان ، این همه راه ، خود را به زحمت می اندازند تا سلامی به ساحت مولای عشق عرضه کنند . حواست اگر به ساعت نماز باشد به خصوص دم صبح ، با دست می توانی بشماری چند نفر از اتوبوس پیاده می شوند . از خودت پرسیده ای چرا ؟! یعنی بعضی ها به همین راحتی فرق واجب و مستحب را فراموش می کنند ؟ یادشان می رود زیارت ، مستحب است و نماز ، واجب ؟ نمی خواهم وارد مثال های دیگر بشوم و بحث را طولانی کنم . واژه " معرفت " را زیاد شنیده ایم . مثلاً می گویند کسی که فلان کار را با معرفت انجام دهد فلان قدر ارزش دارد . معرفت یعنی شناخت . حداقلی ترین معنا برای این تعبیر ، چنین است که به طور مثال عابری ناشناس را در خیابان می بینی و سلام می کنی . رد می شوی ، در حالی که شرط ادب را به جا آورده ای . حالا فرض کن بدانی آن رهگذری که نمی شناختی اش فلان شخصیت معروف هنری و سیاسی و . . . است .  سلامت فرق می کند مگر نه ؟ احوال پرسی هم می کنی . اصلاً دوست داری برای چند لحظه هم که شده به صورتش خیره شوی ، او هم تو را نگاه کند و چند کلمه ای مهمانت کند . توی جیب هایت می گردی ببینی کاغذ و خودکاری هست تا امضایی از او به یادگار بگیری . آن تکه کاغذ را تا آخر عمر نگه می داری و به چند نسلت پز می دهی که بعله ما هم با فلانی سلام و علیکی کرده ایم .

این سلام دوم دیگر با آن اولی فرق داشت ؛ این طور نیست ؟ سلامی که با شناخت باشد این گونه است .

دیده ای بعضی ها سر نماز چه حالی دارند ؟ فکر کرده ای چرا ؟ فرق آنها با ما درچیست ؟ برای اهل بیت ، سینه زنی کرده ای ؛ اما شنیده ای عباس مجازی ، گاهی وسط سینه زنی از حال می رفت ؟ برای کوچ آخرت چه قدر آماده ای ؟ حتماً کسی به شما گفته است ابوعمار از شهادتش خبر داشت و با خونسردی به خانواده اش توصیه می کرد از فردای شهادتش باید چه بکنند؟ نام محمد صادق ملاآقایی را شنیده ای لابد ! چهار فرزندش را به خدا سپرد . موقع اعزام تأکید کرد یادتان نرود پهلوی من خال دارد ! چند روز قبل از عملیات ، سر و رویش را اصلاح کرد ، خوش تیپ که شد بار سفر بست و چون سر نداشت از نشانی که داده بود شناسایی اش کردند . شهید گلگون آمده بود برای وداع . می خندید ومی گفت این آخرین بار است که می روم ، حلالم کنید . مهدی نجف زاده ، سن و سالی نداشت . دست راستش را روی سینه می گذاشت . احساس می کرد همیشه در محضر امام عصر (عج ) است . موقع انفجار ، دست و پایش قطع شد به جز همان دستی که به احترام مولا روی سینه اش چسبیده بود . حاج رحیم بردبار ، شربت را که پخش کرد گفت : بچه ها ! این شربت شهادت من است . چند دقیقه ای طول نکشید که حرفش تصدیق شد . شهید مهرزادی توی چادر نشسته بود . چند ساعتی هنوز به والفجر هشت باقی مانده بود . همسرش که زنگ زد با تمام دل تنگی هایش حاضر نشد به طرف تلفن برود . می گفت نمی خواهم تعلقم به دنیا دوباره برقرار شود . آمده بود که برود . محمد مصطفی پور چهارده سال و هفت ماه داشت . به جای بازی و تفریح بلند شد آمد جبهه . قبل از عملیات ، روی جیب پیراهنش با خطی خوش نوشت : آن قدر غمت به جان پذیریم حسین   تا قبر تو را بغل بگیریم حسین . خدا حاجتش را برآورده کرد . دوست داشت تیر به همان جایی بخورد که خورد و سینه و پهلویش یادگار یازهرایی والفجر هشت را به ارمغان آورد . علی اصغر فرقانی ، از فرودگاه مهرآباد برگشت . تحصیل خارج از کشور را رها کرد . به دنیا پشت پا زد . می گفت به من کاری را بسپارید که از همه دشوار تر است . او فقط یک روز متأهل بود . فردای عقدش رفت و دیگر باز نگشت . شهید میرزاده هنوز نوجوان بود . بار آخر که برگشت سرش را روی زانوی مادر گذاشت . می خواست مادر در حسرت نوازشش نماند . شهید روح الهی نزدیکش نشسته بود که جان می داد . می گفت تو چرا آقا را نمی بینی ؟ داشت سلام می داد که . . . .

بچه های راهیان نور ! آیا راهی وادی نور هستیم ؟ اگر آنهایی که عازم خراسانند معرفت رضوی داشته باشند نماز صبحشان قضا خواهد شد ؟ بسیجی هستیم . نماز می خوانیم . چهره هایمان گاهی شبیه شهداست . ته دلمان چه می گذرد ؟ شهدا را چه قدر می شناسیم ؟ دقت کنید گفتم " شناخت " یعنی همان معرفت . می شود همین جا رفت مزار شهدا سلامی داد و فاتحه ای خواند ، این همه راه در گرد و غبار جنوب و خطر و خستگی مسیر پس برای چه ؟ دلمان می گوید آن جا خبرهایی است . قرار است از آن جا سوغاتی بیاوریم . مواظب باشیم دست خالی برنگردیم . نوروز شده . باید فطرتمان روزی نو را آغاز کند . باید نوروزمان با دیروزمان تفاوت داشته باشد . حواسمان باشد جایی قدم می گذاریم که حاج حسین بصیر بدون وضو گام برنمی داشت . حاج حسین به یاد شهدا گاه پابرهنه روی خاک جبهه راه می رفت . حاج حسین ، جوش کار برق بود . جانشین لشکر بود . پیش از انقلاب نبرد با ارتش سرخ شوروی را در جبهه افغان تجربه کرده بود . اگر بچه های قدیمی لشکر 25 کربلا رادیدید از عرفان حاج بصیر سوال کنید و این که چگونه بر قلب ها حکومت می کرد . مبادا این فرصت را از دست بدهید .

سرتان را درد نیاورم . سید علی اکبر شجاعیان وقتی در رشته پزشکی قبول شد ، به کسانی که با ذوق زدگی به او تبریک می گفتند ، این طور جواب می داد که هر وقت در دانشگاه امام حسین علیه السلام قبول شدم به من تبریک بگوئید . این فرمانده رشید گردان یارسول ، جمله معروفی در وصیت نامه اش دارد :  "شمایی که بستر نرم و غذای گرم و لذت زودگذر دنیای فانی را انتخاب کرده اید ، شما مرده اید ! مرده ای متحرک . این جسمتان است که حرکت می کند و غذا می خورد و می خوابد . شما مرده اید ! برای همین است که گوش دلتان حق را نمی شنود و . . . مردم ! نکند در خواب خوش باشید و وقتی که در قبر تنگ و تاریک نهاده شدید بیدار شوید . . ."

راه نور را باید شناخت . باید شهیدگونه شد ؛ آن گونه که پیرجماران وعده داد : خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و علمدار انقلاب ، سرود : امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست .

جمله راهبردی سید شهیدان اهل قلم را که از یاد نبرده ایم : " چه جنگ باشد و چه نباشد ؛ راه من و تو از کربلا می گذرد . . ." این هم نسخه امروزمان . این راه ، به شفافی آرمان شهید ، روشن و تابنده است .

پس : هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله . نائب الزیاره دوستان باشید . التماس دعا

 

پیشواز راهیان نور (3)

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم بهمن 1388 ساعت 19:36 شماره پست: 358

 

 

 

 

 

 

 

 

شیدایی ، جای پای باران !

 

این شب جمعه ، سالگرد ارتحال علمدار روایتگری مرحوم حاج عبدالله ضابط است . در نکوداشت ایشان به همت بر و بچه های مخلص معاونت فرهنگی موسسه روایت سیره شهدا ، کتابی با عنوان " شیدایی " منتشر گردیده است . این کتاب مجموعه ای از خاطرات زندگانی این خادم عرصه ایثار و شهادت است که بازنویسی آن بر عهده حقیر بوده است . با آن که تا به حال نزدیک به بیست اثر منتشر کرده ام اما حس و حال من نسبت به این کتاب مانند کسی را می ماند که برای نخستین بار اثری را به چاپ رسانده است . البته کتاب کوچکی را نیز با عنوان " متولد چهل و یک " مجموعه ای کوتاه از خاطرات ابراهیم رستمی درباره شخصیت آن مرحوم نگاشته ام که انشالله به زودی منتشر خواهد شد . هر چند معتقدم این اثر از نظر کمیت ٬ نگارش و محتوا به هیچ وجه قابل قیاس با کتاب شیدایی نیست .

" جای پای باران " نام فلاش کارتی است که مجموعه ای از خاطرات مقام معظم رهبری را در ارتباط با دفاع مقدس در برگرفته است . این اثر که با استقبال بی نظیری مواجه گردیده نیز با همت همین دوستان و محض ریا ! با همین قلم منتشر شده است .

با شناختی که من از این دوستان دارم چنان چه مسئولین محترم نهادهای بودجه خور دفاع مقدس نصف حمایت های خود از برخی موسسات کم خاصیت مقیم مرکز را به این مجموعه معطوف می نمودند بی شک امروز شاهد محصولاتی متعدد و ماندگارتر در این عرصه می بودیم . علاقمندان به تهیه این آثار می توانند به سایت نیمه جان مطاف عشق مراجعه نمایند :

http://mataf.ir/

 
پیشواز راهیان نور (2)
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم بهمن 1388 ساعت 18:22 شماره پست: 357

 

آستان آسمان

 

آمده بود ورامین دیداری تازه کند . دم غروب پاشد . گفت : برویم امامزاده جعفر ، زیارت . تک تک مزار شهدا را ایستاد و فاتحه خواند . خیلی هایشان را از نزدیک می شناخت ؛ برادرش اصغر ، دوستان بسیجی اش و . . .

 کارش تمام شد رفت پایین مزار شهدا ایستاد . با پایش چند بار به نقطه ای از زمین کوبید و گفت : این جا چه جای خوبی است ! منظورش را متوجه نشدم . به آرامی گفت : خوش به حال کسی که پایین پای این شهدا قرار می گیرد !

 یک هفته بعد درست در همان نقطه ، آرام گرفت .

خاطراتی زیبا و خواندنی از فرمانده عملیات نیروی هوایی تیمسار شهید مصطفی اردستانی بر اساس کتاب اعجوبه قرن بازنویسی کرده ام که به صورت فلاش کارت در اختیار کاروان های راهیان نور قرار خواهد گرفت . این خاطرات را می توانید در ادامه مطلب بخوانید .


 

 

بیل و آسمان !

رئیس اداره آبیاری ورامین مرا می شناخت . یک بار گفت : آن همکار شما که رنو دارد و عقب آن همیشه بیل دسته کوتاه می گذارد ، گاهی برای گرفتن آب زراعتی این جا می آید . خیلی متواضع است . حیف که نمی دانم مسئولیتش چیست .

می دانستم مصطفی دوست ندارد در پیشبرد کارهای اداری از موقعیتش استفاده کند . به آقای رئیس نگفتم تیمسار اردستانی ، معاون عملیات نیروی هوایی ارتش ، کشاورزی می کند و بیل زدن در مزرعه را چقدر دوست دارد .

آرامش در جهاد

تکیه کلامش بود : من مال شما نیستم ؛ خودم را وقف اسلام و قرآن کرده ام و . . .

می دانستم هربار که به مأموریت می رود و سینه آسمان را می شکافد ، بازگشتش با خداست . هر بار مرا دلداری می داد : ناراحت نباش ! امام زمان با ماست .

دام شیطان !

حرکت های مشکوکی صورت گرفته بود . احساس کردیم منافقین نقشه ربودن مصطفی را در ایام حج دارند . مصطفی خودش هم حواسش را جمع کرده بود و با زیرکی ، دسیسه آنها را خنثی می نمود . به نیروهای امنیتی عربستان امیدی نبود . خودمان دست به کار شدیم و همه جا مراقبش بودیم . فهمید و مخالفت کرد . گفت : من لایق این کار نیستم . راضی نیستم کسی خودش را به خاطر من زحمت بیندازد .

ولی ما ارزش فرماندهانی مانند تیمسار اردستانی را به خوبی می دانستیم .

سفره خدا

خیلی از روزهای معمولی سال ، وقتی چیزی برای خوردن تعارف می کردم ، تازه می فهمیدم باز هم روزه است . روزه گرفتن را دوست می داشت . نمی گفت برایش سحری درست کنم . چند لقمه نان و پنیر کفایتش می کرد .

نان ، سبزی ، فرمانده !

دم افطار بود ، در زدند . سرباز با نان سنگک تازه و سبزی ، پشت در ایستاده بود . عطر نان ، فضا را آکنده کرده بود .

مصطفی سرخ شد . سعی می کرد عصبانیتش را کنترل می کرد .

می گفت : چه طور ناراحت نباشم ؟ سربازی که خودش روزه است چرا باید برای من توی صف بایستد . او آمده برای دفاع از دین و کشورش یا سبزی خریدن برای من؟! فردا که به اداره بروم به آقایان خواهم گفت دیگر چنین کاری را تکرار نکنند !

هم دم مولا

یک بار که با او همراه شدند ، دوست داشتند همیشه همراهش باشند . شب جمعه بود . سوار ماشین که شده بودند گفته بود : امشب ، شب ناله های علی است . کتابچه ای را درآورد و با سوز دل ، کمیل خواند .

محبت و بزرگواری هایش بماند . افتخار ارتش بود .

یک نکته از هزاران

فرقی نمی کرد ، با دوستان بود یا در جمع خانواده و فامیل ؛ محفل را گرم می کرد . کمتر کسی از مصطفی حرف های دنیایی شنیده . با این که زیاد صحبت نمی کرد ؛ اما حرف های سنجیده و نکته های اخلاقی اش هنوز در ذهن ها باقی مانده است .

صف دیدار !

فرماندهی پایگاه شکاری ، آن هم در زمان جنگ ، دردسرهای خاص خودش را دارد . به خصوص برای کسی که این همه به کشورش عشق داشته باشد . پیدا کردنش کمی دشوار شده بود . از این پایگاه به آن ستاد ، جلسه پشت جلسه ، پرواز و عملیات و . . . یک جا بود که هر صبح می شد به راحتی ملاقاتش کرد ؛ وقتی بعد از نماز دوچرخه را پا می زد و خودش را به نانوایی می رساند و مانند نیک نیروی عادی داخل صف می ایستاد .

سرصبحی آن قدر صمیمی برخورد می کرد که خیلی ها برای تقویت روحیه هم که شده ، خودشان را هر صبح به نانوایی می رساندند .

بود و نبود ما !

آقا ، خبر سقوط هواپیما و شهادت فرماندهان نیروی هوایی را که شنید ، خیلی متأثر شد . یکی یکی اسم ها را می گفتیم و ایشان با اندوه به نقطه ای خیره می شد . نام تیمسار اردستانی را که بردند ، آقا تحملش را از دست داد . دستمالی درآورد ، روی دیدگانش گذاشت و دقایقی اشک ریخت . سپس فرمود : با بودن اردستانی در عملیات ، قلب من آرام بود . او عنصری خدایی و شهیدی زنده بود . . . .

دو راهی سخت !

فرمانده پایگاه بود . ترجیح داده بود در خانه ای محقر زندگی کند . معاون عملیات نیروی هوایی که شد ، به اصرار کلید خانه ای بزرگ را به او دادند . همسرش را برداشت و برد آن جا را نشان داد .گفت : از امروز این ویلا برای ماست . امروز می توانیم وسایلمان را بیاوریم . اگر به زرق و برق دنیا اهمیت می دهی ، بیائیم این جا زندگی کنیم . اگر دنیا و آخرت را می خواهی ، خانه کوچک خودمان بس می کند .

همسرش هم مثل خودش فکر می کرد .

عدالت . . . آری !

هفت هشت دستگاه تلویزیون آورده بودند برای فرماندهان . یکی هم سهم مصطفی بود که معاون عملیات نیروی هوایی را به عهده داشت . این تقسیم بندی را قبول نداشت . دستور داد تحقیق کنند بین نیروها چه کسانی تلویزیون ندارند . بین آنها قرعه کشی کرد .

دستت را ببینم !

سرش شلوغ بود نتوانست عروسی شرکت کند . آمده بود ورامین . پدر داماد پیدایش کرده بود . گله کرد که چون کشاورز است تیمسار تحویلشان نگرفته . دلخوری اش را که دید گفت : دستت را بده ببینم ! زود خم شد و آن را بوسید . گفت : این دست های پینه زده را پیامبر بوسه زده . پیرمرد فقط عذر خواهی می کرد .

تاوان عشق !

فرماندهی با این درجه که نباید این همه عملیات برود . پرواز در قلب دشمن ، هر لحظه اش خطر است . پدر و مادرت هم که تازه داغ شهادت برادرت را دیده اند . . . .توی گوشش نمی رفت .

رادیو عراق ، از زبان صدام اعلام کرده بود : هرکس زنده یا سربریده مصطفی اردستانی را بیاورد فلان قدر جایزه دارد .

می خندید . می گفت : صدام هنوز مرا نشناخته . نمی داند با کی طرف است !

آستان آسمان

آمده بود ورامین دیداری تازه کند . دم غروب پاشد . گفت : برویم امامزاده جعفر ، زیارت . تک تک مزار شهدا را ایستاد و فاتحه خواند . خیلی هایشان را از نزدیک می شناخت ؛ برادرش اصغر ، دوستان بسیجی اش و . . .

 کارش تمام شد رفت پایین مزار شهدا ایستاد . با پایش چند بار به نقطه ای از زمین کوبید و گفت : این جا چه جای خوبی است ! منظورش را متوجه نشدم . به آرامی گفت : خوش به حال کسی که پایین پای این شهدا قرار می گیرد !

 یک هفته بعد درست در همان نقطه ، آرام گرفت .

نقطه اتّکا

تازه فهمیده بودم لیدر دسته پروازی بودن چه مسئولیت مشکلی است . همه چیز داشت خراب می شد . دست وپایم را گم کرده بودم . مصطفی با خونسردی مرا راهنمایی کرد تا اوضاع رو به راه شد و عملیات به نتیجه رسید .

شرمنده شده بودم . گزارش مأموریت را که می داد ، از رهبری خوب و قدرتمندانه ! من سخن گفت . گزارش که تمام شد ، دست گذاشت روی شانه ام و با مهربانی گفت : همیشه به خدا توکل کن .

شیرینی پیروزی

عملیات هوایی بود ؛ اما برای این که شناختش کامل شود گاهی زمینی می رفت تا منطقه را خوب وارسی کند . بعد از انجام عملیات و انهدام هدف ، داد می زد و تکبیر می گفت . موقع بازگشت ، کلاهش را در می آورد ، می گذاشت روی زانوهایش ، زمزمه می کرد و با دست به سینه می زد . برای خودش حس و حالی داشت .

هم پای رعد

پا به پای خلبان ها پرواز می کرد . می گفتیم : فرماندهی با درجه و مسئولیت شما نباید این قدر خطر کند . مملکت به امثال شما . . . .

حرفش همین بود : فرمانده که نباید پشت میز بنشیند و دستور بدهد . من باید جلودار باشم .

 

 



عبرت ماندگار

ایام حج بود . به کوه اُحُد که رسید ، در نقطعه ای بلند ایستاد و همراهانش را دور هم جمع کرد . ماجرای عبرت آموز این نبرد تاریخی را کامل بیان داشت و بعد توصیه کرد :

. . . امروز باید در اُحُد زمان ، بیدارتر از گذشته بود . نباید جبهه های فرهنگی ، سیاسی ، نظامی و . . . خالی بماند  تا در جهان امروز انشالله راهی برای نفوذ دشمنان در کمین نشسته فراهم نباشد . . . .

 

مبارزه بی امان

بالا رفتن از کوهی که غار حرا در آن است کار ساده ای نیست ؛ آن هم در گرمای تابستان حجاز . خستگی یک طرف ؛ اما تشنگی امانمان را بریده بود . نوشابه هایی که از قبل تهیه کرده بودیم را آماده کردیم . جرعه های آن عطش سنگینی که بر دلمان چنگ زده بود را برطرف می کرد . مصطفی ، عرق صورتش را پاک کرد . معلوم بود حسابی تشنه شده است . نوشابه را که به دست گرفت ، کمی ورانداز کرد و با بی اعتنایی آن را کنار گذاشت .

با آن تشنگی شدید حاضر نبود نوشابه ای را بخورد که سازنده آن از شرکت های حامی دشمنان اسلام بوده است .

 

نیِِّتش این نبود !

پرسنل نیروی هوایی ارتش به دیدار رهبر معظم انقلاب رفته بودند . او جزو فرماندهان رده بالا بود و معاونت نیرو را برعهده داشت . هر چه در تلویزیون گشتیم نتوانستیم تصویرش را پیدا کنیم . انگار مخفی شده بود ! وقتی پرسیدیم گفت :

من برای زیارت آقا رفته بودم نه برای مطرح شدن .

 

یک نکته از هزاران

توصیه ای به فرزندش داشت که خودش بیشتر به آن عمل می کرد :

در انجام هر کاری اگر اخلاص داشته باشید حتی اگر به ظاهر به نتیجه نرسید برنده خواهید بود چون با خدا معامله کرده اید ؛ اما اگر نیّت دیگری داشته باشید ضرر خواهید کرد . . . .

 

برای دنیا . . . نه!

آشپز پایگاه سر راه آمده بود جلویش را گرفت و شروع کرد به داد و هوار که چرا تعاونی مسکن دارد برای خلبان ها شهرک می سازد و به فکر ما نیست . من چه باید بکنم و . . .

با خونسردی جواب داد : این که ناراحتی ندارد ! آشپز دوباره شروع کرد : یعنی چه ؟ مشکل ما چه می شود شما فقط بلد ید حرف بزنید و . . . ؟

فردا صبح اول وقت ترتیبی داد تا زمینی که سهم خودش بود به آن آشپز منتقل شود ؛ بی هیچ مزد و منّتی .

 

از عمق جان

-حاج آقا ! تا ماشین حرکت نکرده باید زود بارها را تحویل بدهیم .

-من که خریدی نکردم . ساکم را هم خودم می آورم .

داشت دیر می شد . رفتم دنبالش . کف اتاق نشسته بود ، قرآن به دست داشت و زمزمه می کرد : خدایا ! تو را به این قرآن قسم اگر دوباره این سفر قسمتم شد از تو می خواهم کلید دار خانه ات امام خمینی باشد و نماز جماعت را این جا به او اقتدا کنیم . . .

 

مدیر ، مسئول است !

پُرسان پُرسان خودش را رسانده بود درِ خانه فرمانده پایگاه و شروع کرد به داد و بیداد . همسایه ها جمع شدند ببینند چه خبر شده . یکی با چهره ای مهربان ، مسئله را جویا شد . مرد همین طورغرولند می کرد که سیستم خنک کننده منزلش خراب شده . آن فرد گفت : فرمانده پایگاه الان منزل نیست . فردا برو پیشش مشکلت حل می شود .

درِ اتاق فرمانده پایگاه که باز شد در جا خشکش زد . همان بنده خدایی بود که قول پیگیری داده بود . برای تعمیر سیستم اقدام شده بود . مرد با شرمندگی از گفتار و کردارش معذرت خواست . مصطفی با تبسم گفت : عذر خواهی لازم نیست . فقط سعی کن موقع عصبانیت کمی برخودت مسلط باشی !

 

بر اریکه دل

برخورد فرماندهان دوره طاغوت را دیده بودم . حالا موقع معرفی به فرمانده پایگاه منتظر بودم رفتار او را بسنجم . احترام نظامی گذاشتم . آمد جلو ، دستانم را محکم فشرد و به گرمی استقبال کرد . تازه فهمیدم فرق یک فرمانده ارتش حزب الله با فرمانده غیر اسلامی چیست . مصطفی بر قلب ها حکومت می کرد .

 

غیبت مجاز !

برای شرکت در مراسم سوار اتوبوس شدیم . دوستی که کنارم نشسته بود شروع کرد به تعریف و تمجید از فرمانده مؤمن پایگاه هوایی . یکی یکی خوبی هایش را می شمرد . ناگهان کسی از صندلی پشتی با خنده گفت : آقایان ! غیبت نکنید !

خودش بود . فرمانده بزرگواری که به جای استفاده از خودروی مخصوص ، ترجیح داده بود مانند سایر نیروها سوار اتوبوس بشود .

 

دلی که دریا بود

تصادف شدیدی نبود . راننده تاکسی تا توانست سر و صدا کرد . چهره مؤمنانه مصطفی را جلوی جمع به تمسخر گرفته بود . فقط کافی بود مصطفی خودش را معرفی کند . افسر راهنمایی ، تاکسی را مقصر شناخت و مدارک راننده را در اختیار مصطفی گذاشت و گفت : ایشان باید رضایت شما را جلب کند وگرنه می توانید . . .

مصطفی راننده تاکسی را در آغوش گرفت و بوسید : من که از ایشان شکایتی ندارم .

مرد سرش را هم نمی توانست بالا بیاورد .

 

 

مردان بی ادعا

برای عرض تبریک رفتیم فرودگاه مهرآباد استقبالش . بین راه پیاده شد . می خواست برود ورامین سری به خانواده اش بزند . اصرارهای ما تأثیری نداشت . حاضر نبود از خودروی بیت المال استفاده کند .

چه کسی تصور می کرد جوان بلند قدی که با لباسی ساده به صندلی مینی بوس تکیه داده ، لحظاتی پیش چه حماسه بزرگ و عملیاتی موفق را انجام داده است ؟

 

بی تعارف !

دو سه نفر را فراری داده بودند یکی را هم دستگیر کردند . اعتراف کرده بود می خواستند اردستانی و چند نفر دیگر را ترور کنند . مافوق ها لجشان درآمده بود وقتی شنیده بودند مصطفی عده ای از افسران انقلابی را دور هم جمع کرده و بدون هیچ واهمه ای با لباس خلبانی در تظاهرات ضد شاه شرکت می کند .

 

آتش مهر !

از روستایشان تا دبیرستان سه کیلومتر را هر صبح باید پیاده می رفت . گاهی فکر می کرد از سرما دارد یخ می زند .

چند روزی بود به سه راهی پیشوا که می رسید آتشی را سر راهش می دید . برای گرم شدنش کفایت می کرد . خیلی طول کشید تا بفهمد دوستش مصطفی که خانه اش در آن حوالی است هر صبح به خاطر او آتش روشن می کند و زود از آن جا می رود .

 

خود کم بینی !

با وسواس پوتین ها را شست و شو می داد . گفتم : آقا مصطفی ! کجا رفتی پوتین هایت این قدر گلی شده ؟

سکوت کرد . داشت پوتین های عباس بابایی را می شست . می دانست او برای مأموریت های زمینی از هلی کوپتر استفاده نمی کند . این طوری می خواست در مقابل زحمات او کاری کرده باشد . مصطفایی که شب و روزش را وقف اسلام کرده بود .

 

فریاد آسمانی !

آوازه اش همه جا پیچیده بود ؛ فرماندهی که هم شجاعتش بر سر زبان ها بود هم ایمان و اعتقادش .

به پایگاه چهارم شکاری مأمور شده بودم . ظهر شده بود . دوست داشتم از نزدیک ببینمش . سراغش را گرفتم . گفتند : در محوطه است .

با تعجب گفتم : آن جا فقط یک نفر ایستاده که دارد اذان می گوید !

گفتند : پس معلوم شد اردستانی را نمی شناسی !

 

امید ناامیدان

هدف مهمی بود در اعماق خاک دشمن که حتماَ باید منهدم می شد . کار دشواری بود . چند نفر از خلبان ها پرواز کرده بودند ؛ اما هر بار با مشکلی مواجه می شدند . عکس های هوایی که بررسی شد دیگر همه ناامید شده بودند . مصطفی نقشه ها و عکس ها را موشکافانه تحلیل کرد . نشست و توسل گرفت . یاعلی گفت و رفت . عملیات برق آسای او همه را به وجد آورد . حالا دشمن ناامید شده بود .

 

آن سوی میز!

در هر درجه و پستی که بود فرقی نمی کرد . می توانست پشت میز بنشیند و دستور بدهد ؛ اما آرام و قرار نداشت . افسران درجه بالا کمتر باید پرواز کنند . با این حال سخت ترین عملیات ها را خودش انجام می داد .

تیمسار اردستانی همیشه می گفت : من وظیفه دارم پیشاپیش سایرین حرکت کنم تا از مشکلاتشان با خبر باشم .

 

برای دل رزمنده ها

دلش پیش رزمنده ها بود . برای کمک و پشتیبانی از آنها پرواز در بد ترین شرایط جوّی را با جان و دل قبول می کرد . مانورهای هوایی اش زبانزد بود . این کار از نظر امنیت پرواز توجیهی نداشت ؛ اما همین که می دانست آن پایین ، رزمنده ها با دیدن ویراژها و مانورهای عجیب و غریبش چه کیفی می کنند و روحیه می گیرند ، برایش کافی بود .

 

تکلیف ناتمام !

بعضی روزها هفت بار برای مأموریت پرواز می کرد .

عملیات هوایی در پیش بود . این بار مصطفی نمی توانست پرواز کند . راه افتاد و رفت به آشیانه هواپیماها . پای یک یک آنها ایستاد و چیزی زمزمه کرد .

می گفت : برای موفقیت شان که می توانم دعا کنم .

 

آن جا کسی هست !

آتش دشمن شدت داشت . هواپیما آسیب جدی دیده بود . باک آن کنده شده بود و . . .

هواپیما دیگر قابل کنترل نبود . از خلبان کاری بر نمی آمد . می خواست بپرد بیرون . توسلی گرفت . نام ائمه آرامش کرد .

هواپیما در کنترل بود . احساس کرد با سرعت کم در ارتفاع پایین به طرف پایگاه در حرکت است .

یک موتور هواپیما کار می کرد . شکافی نیم متری در زیر هواپیما به چشم می خورد . حال و هوایش عوض شده بود . لطف ائمه را که دید شیدایی تر شده بود .

 

 

من ، نه منم !

معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش را بر عهده داشت . با مردم بودن را دوست داشت بی آن که کسی او را بشناسد . زندگی اش را وقف اسلام و انقلاب کرده بود . شهادتش را هم می دید و برای آن هم برنامه داشت . دوست داشت طبق اعتقادش پیش برود .

 در وصیت نامه اش نوشت : خواهش می کنم اصلاً عکس مرا چاپ نکنید و برای من تبلیغ نکنید و برای محمد و آل محمد (ص) تبلیغ کنید . . . مرا بین بسیجی ها دفن کنید و همه چیز مانند آنها باشد .

 

زاهد شب ، شیر روز

اوایل جنگ بیست و چهار ساعت را باید با او می گذراندم . هفت بار در روز پرواز کرد و به دشمن یورش برد . چند تکه نان را به عنوان ناهار در کابین هواپیما تناول کرد . غروب به قرارگاه رفت تا هماهنگی کارهای فردا را انجام دهد . دوازده شب غذای مختصری خورد و خوابید . ساعت سه بامداد ، صوت دلنشین قرآنش به گوش می رسید . نماز شبش را به نماز صبح متصل کرد . بلافاصله خودش را به اتاق آماده باش خلبان ها رساند . دوستان که از راه می رسیدند او را در حال ورزش می دیدند ؛ شاد و با نشاط . کمتر کسی به پایش می رسید .

 

حبیب خدا

مهمان داشت . شام را که خورد عذر خواهی کرد و رفت . یک ساعت بعد برگشت و شروع کرد به گپ زدن . انگار نه انگار دقایقی پیش ، پروازی سخت داشته و عملیاتی مهم و پر خطر را در دل دشمن انجام داده . به مهمانانش که خیلی خوش گذشت .

 

نامش جهاد بود !

زمزمه ای بین بچه های پایگاه هوایی دزفول پیچیده بود . خبر آغاز عملیات دهان به دهان می چرخید . مصطفی به پایگاه که رسید از حالت آمادگی خلبانان تعجب کرده بود . دوستان توضیح دادند او را مانند شیری می دانند که در هر نقطه ای حاضر شود به یقین عزم شکار دارد .

 

یک یا علی !

دسته پروازی به فرماندهی اردستانی تازه از مأموریتی سخت و دشوار بازگشته بود . بچه ها خسته بودند و روحیه شان به خاطر مشکلاتی که برای دو هواپیما پیش آمده بود آسیب دیده بود . چند نفری کلافه و سرخورده شده بودند . مسئولیت مصطفی بیشتر و دشوارتر بود . انگار نه انگار خسته است . آمد وسط جمع ، با صلابت و پرانرژی داد زد کی حاضره بیاد بریم ؟!

چند دقیقه ای صحبت کرد و دوباره صدا زد : یاعلی یک داوطلب !

شور و حالی ایجاد شد . مانده بود با آن همه داوطلب چه کند ؟

 

 

 

یکی مثل همه

خودش را که با نیروهای عادی اشتباه می گرفتند . خانواده اش هم  زندگی ساده ای داشتند . فرمانده پایگاه هوایی ، تمام امکانات پایگاه را در اختیار دارد . با این حال مصطفی ترجیح می داد به جای خانه های سازمانی پنج اتاقه ، خانه ای با سه اتاق در پرت ترین نقطه پایگاه را برای سکونت انتخاب کند .

 

چیزی به نام خستگی !

فرماندهی پایگاه هوایی امیدیه ، مسئولیت مهم و طاقت فرسایی بود . مصطفی گاهی در روز چند مأموریت دشوار جنگی را بر عهده می گرفت . پرواز های روزانه که تمام می شد به جای استراحت ، تا پاسی از شب می ایستاد و پروژه های نیمه تمام پایگاه مثل ساخت نانوایی و تکمیل منازل مسکونی و . . . را مدیریت می کرد .

طعم سختی !

در تابستان گرم امیدیه ، سیستم های خنک کننده بعضی از منازل مسکونی پایگاه از کار افتاده بود . مصطفی پیگیر بود مشکلشان زودتر حل شود . در آن چند روز ، دستگاه خنک کننده منزلش را استفاده نکرد تا به عنوان یک فرمانده ، با زیردستانش وضعی مشترک داشته باشد .

 

یادم نره !

حمله به اچ3 یکی از پرافتخارترین عملیات های نیروی هوایی بود . مصطفی و چند نفر دیگر از قهرمانان این عملیات را به عنوان تشویق به دیدار امام بردند . مصطفی وقتی برگشت یکراست رفت سراغ چند نفر از مردم فقیر قاسم آباد ورامین .

پاپیچش که شدم گفت : احساس کرده بودم کسی شدم که منو پیش امام بردن . خواستم هوای نفسم بشکنه و یادم نره چه تکلیفی دارم . . .

 

تنبیه برای رشادت !

تازه خلبان شده بود که برای مانور به زنجان اعزام شد . فرماندهان ارتش شاه می خواستند جلوی ژنرال های آمریکایی گزارش کار بدهند . مصطفی اوج که گرفت ، هواپیما را با مهارت به زمین نزدیک کرد و از بالای سر آمریکایی ها رد شد . آنها شوکه شدند و خودشان را جمع و جور کردند . یکی از ژنرال ها به ظاهر او را تشویق کرد . فرود که آمد یک ماه از پرواز ممنوع شد .

جهان سومی که نباید این قدر نبوغ داشته باشد !



 

حساب ، حسابه . . . !

خبر تولد فرزندش را که شنید خواست راه بیفتد ؛ دید پول ندارد .

سه هزار تومان به او قرض دادم . کاغذی برداشت و روی آن نوشت که چقدر به من بدهکار است . داد دو نفر به عنوان شاهد امضا کردند و تحویلم داد !

هم خنده ام گرفت هم تعجب کردم .

-          آقا مصطفی ! شما فرمانده مایی . . . این حرف ها رو نداریم با هم . . . من که رسید نخواستم . . .

حق با او بود . می خواست مو به مو به احکام اسلام عمل کند .لبخندی زد و گفت :  کار دنیاست دیگه . اومدیم و زنده نموندیم . میخوام اون دنیا خیالم راحت باشه .

چه یال و کوپالی داشت !!

همیشه سر نماز می دیدمش . آمد جلو گفت : برادر کی به شما گفته از حضور تیمسار اردستانی در نماز جمعه تشکر کنین ؟ گفتم : فلانی کاغذ نوشته بود ، چه طور مگه ؟ خیلی جدی گفت : از این به بعد هر کس همچین کاغذی داد که اسم اردستانی نوشته بود توجه نکنین .

شاید حق با او بود . من که این همه چرخیدم کسی را با لباس نیروی هوایی ندیدم ؛ چه برسد به معاون عملیات نیرو با آن همه یال و کوپال و اسکورت و ... آن هم در نماز جمعه ورامین ؟!چند ماهی گذشته بود . موقع نماز مغرب و عشا ، دوستی به من گفت : این آقا رو می شناسی ؟ گفتم : نه ولی هر هفته تو نماز جمعه می بینمش .

خودش بود . سرلشکری که با لباس ساده همیشه بین مردم  بود بی آن که دوست داشته باشد حتی نامی از او برده شود .

کنج دل و نان کنجد !

خواستم کمی از محبت هایش را جبران کرده باشم . چند قرص نان بربری خوب و کنجد زده پختم و صبح اول وقت به دفترش بردم .

 مرا که دید اول فکر کرد مشکلی پیش آمده . گفت : من که صبحانه نخواستم .

نان ها را ورانداز کرد : به سربازها هم از همین نون ها میدید؟

گفتم : نه خوب ، کنجد که نه . . . کیفیتش هم یه خورده پایینه !

شرمنده شده بودم . گفت : اگه نمی شناختمت خیلی دلگیر می شدم . زود این ها رو برگردون . سعی کن از این به بعد نون سربازها رو بهتر درست کنی . . . .

از اتاق که بیرون رفتم عطر نان تازه هنوز توی راهرو پیچیده بود .

 

حتی خانواده من !

گوشی را برداشتم . همسر تیمسار بود . گفت : محمد امتحان داشته . ماشین پیدا نمی شود که برگردد . حق داشت . خانه های سازمانی بیرون شهر بود . ماشینی را فرستادم دنبالش . می دانستم تیمسار چه علاقه ای به پسرش دارد .

کُپ کردم از ترس ! خیلی عصبانی بود .

-          مگر ماشین اداره برای ایاب و ذهاب خانواده من است ؟ دفعه آخرت باشد می گذاری از بیت المال ، استفاده شخصی بشود .

 

 

 

پیشواز راهیان نور (1)

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم بهمن 1388 ساعت 18:2 شماره پست: 356

 

فرمانده و فرار ؟!

 

پاتک دشمن ، سنگین بود . آقا مهدی بی آن که بترسد سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد . آتش اوج گرفته بود که دیدم  غیبش زده ! از آقا مهدی بعید بود ! پرس و جو کردم . گفتند رفته عقب .

به به !! چشم ما روشن !

یک ساعت نشد که برگشت و کارش را ادامه داد . بعد از عملیات ، توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا شد . مجروح شده بود . رفته بود زخمش را پانسمان کرده و خودش را به خط رسانده بود . انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده .

خاطراتی از زندگی سدار شهید مهدی زین الدین برگرفته از کتاب های یادگاران. روایت همسر . ستاره دنباله دار و سایت ساجد را بااندکی تصرف و ویرایش بازنویسی کرده ام که امسال در بین کاروان های راهیان نور در قالب فلاش کارت توزیع خواهد شد . بقیه خاطرات را در ادامه مطلب حتما بخوانید .


یک نیروی کمکی

 نزدیک صبح بود که تانک هایشان ، از خاکریز ما رد شدند . ده پانزده تانک رفتند سمت گردان راوندی . دیدم اسیر می گیرند . دیدم از روی بچه ها رد می شوند . مهمات نیروها تمام شده بود . بی سیم زدم عقب . حاج مهدی خودش آمده بود پشت سر ما . گفت : به خدا من هم این جا هستم . همه تا پای جان باید مقاومت کنید . از نیروی کمکی خبری نیست . باید حسین وار بجنگیم . یا می میریم ، یا دشمن را عقب می زنیم .

فرمانده مصلح !

رفته بود خط . رزمنده ای را دید که موی سر و ریشش حسابی بلند شده بود . فهمید چند ماه است مرخصی نرفته . به شوخی گفت : لابد با این سر و وضع به خانه راهت نمی دهند ! قیچی را گرفت و شروع کرد به اصلاحش . بنده خدا اولین بار بود که فرمانده لشکر را از نزدیک می دید . دست و پایش را گم کرده بود . کارش که تمام شد ، دستور داد وسایلش را جمع کند و برود مرخصی .

مهمات جسمی !

سرتاسرِ جزیره را دودِ انفجار گرفته بود . چشم چشم را نمی دید . به یک سنگر رسیدیم . جلوش پر بود از آذوقه . پرسیدیم : اینها چیه؟ گفتند : کسی نتوانسته آذوقه را به بچه ها برساند . هر کی جلو برود با تیر می زنندش . زین الدین پشت موتور ، از راه رسید . چند تا بسته آذوقه برداشت و رفت جلو . شب نشده ، دیگر چیزی باقی نمانده بود .

حتی اگر فرمانده باشی !

می خواست وارد مقرّ شود . بسیجی نوجوانی که در دژبانی بود او را نشناخت . کارت شناسایی و برگه عبور خواست . آقا مهدی گفت : ندارم . خودش را معرفی نکرد . چند بار اصرار کرد ، دید فایده ای ندارد . بسیجی نوجوان سرسختانه ایستاده بود و اجازه عبور نمی داد . گفت : اگر خود زین الدین هم بیاید بدون کارت ، راهش نمی دهم . آقا مهدی لبخندی زد و کارت شناسایی اش را درآورد . بنده خدا تا خواست عذر خواهی کند ، آقا مهدی در آغوشش گرفت ، صورتش را بوسید و به خاطر وظیفه شناسی تشویقش کرد .

هیچی نگفت !

خسته بودم .خوابم می آمدم . رفتم صدایش زدم : مرد حسابی ! نوبتت شده . پاشو بیا سر پست .

از خواب پرید . چیزی نگفت . بلند شد .

صبح بچه ها گفتند : چه کار کردی ؟! زین الدین را فرستادی نگهبانی .

بنده خدا ، شب دیر وقت رسید . دید جا نیست ، دم در سنگر خوابیده بود .

کمین خدا !

کار که سخت می شد می گفت : اگر اخلاص داشته باشید و کارهایتان برای خدا باشد ، خودش درست می کند . تعریف می کرد : در قسمتی از خط که احتمال آمدن دشمن را نمی دادیم و اصلاً نیرویی هم آن جا نداشتیم ، رفتم برای شناسایی . دیدم تلفاتی که دشمن آن جا به جا گذاشته بیشتر از جاهایی است که با تمام توان درگیر شده بودیم .  کمک خدا را آن جا با چشم دیده بودم .

فرمانده کل قوا

همه چیز برای عملیات آماده بود . معبرها باز شده بود . نیروها در محل مناسب مستقر شدند . آخر شب خوابیدیم . نزدیک سحر دیدم مهدی سر به سجده گذاشته . داشت نجوا می کرد : خدایا ! من هرچی در توانم بود ، هر چی بلد بودم و هر چی امکانات بود آماده کردم ، از این جا به بعدش با توست .

وعده ای که محقق می شود

یک سفر رفته بود لبنان شناسایی جبهه لبنان . خوب همه چیز را بررسی کرد . در سخنرانی اش دعا کرده بود : انشاءالله این آرزوی دیرینه ما که جنگ با کفار اسرائیلی است ، برآورده شود و خدا قسمتمان کند تا بتوانیم طبق وعده ای که در قرآن داده شده ، نابودشان کنیم .

 

خاکی و افلاکی


لبخند روی لب هایش خانه داشت . قیافه نمی گرفت که مثلاً فرمانده است . از بس با همه آن هایی که از این شهر و آن شهر اعزام شده بودند گرم می گرفت ؛ اراکی ها فکر می کردند اراکی است ، قمی ها فکر می کردند قمی است و . . . .

کسی برده نیست !

می گفتم : من زنم ، تخصص دارم ! می گفت : از زمانی که خودم را شناختم به کسی اجازه ندادم که جوراب و زیرپوشم را بشوید .  خودش لباس های خودش را می شست . یک جوری هم می شست که معلوم بود این کاره نیست بهش می گفتم ، می گفت : نه این مدل جبهه ای است !

تکلیف چیست ؟!

برای چند دانشگاه فرانسه ، تقاضای پذیرش فرستاده بود . مدارکش را که دیده بودند ، همه جوابشان مثبت بود . خبر رسید یکی از دوستانش که آن جا درس می خواند ، آمده ایران ، رفته بود خانه شان . دوستش گفته بود : یک بار رفتم خدمت امام ، گفتند به وجود تو در ایران بیشتر نیازه . منم برگشتم . حالا تو کجا می خوای بری ؟

مهدی ، نظر امام را که دانست ، منصرف شد . از تمام موقعیت هایش دست کشید . شد سرباز اسلام .

 

او هم دل داشت !


خرید عقدمان یک حلقه نهصد تومانی بود برای من . همین و بس . بعد از عقد ، رفیم حرم . بعدش گلزار شهدا . شب هم شام خانه ما . صبح زود مهدی برگشت جبهه . ازدواج جنگی یعنی این ! دلش آن جا بود . به این شیرینی ها دل نبسته بود .

فرماندۀ فرمانبر

حوصله ام سر رفته بود . اول به ساعتم نگاه کردم ، بعد به سرعت ماشین . گفتم : آقا مهدی ! شما که می گفتید قم تا خرم آباد را سه ساعته می روید . گفت : روز بله اما شب قانون ، هفتاد تا بیشتر را ممنوع کرده . اطاعت از قانون ، اطاعت از ولی فقیه است .

اولویت با دیگران است !

نمی گذاشت بچه ها کمبودی داشته باشند . در حد توان می دوید کار بچه های لشکر را راه بیندازد . کسی لباسش پاره نباشد ، پوتینش سالم و درست حسابی باشد و . . .

اگر جلوی سنگرش یک جفت پوتین کهنه و رنگ و رورفته بود ، می فهمیدیم آقا مهدی این جاست ، والا می رفتیم جای دیگر دنبالش می گشتیم .

جاده امن خدا

 جاده های کردستان آن قدر نا امن بود که وقتی می خواستی از شهری به شهر دیگر بروی ، مخصوصاً توی تاریکی ، باید گاز ماشین را می گرفتی ، پشت سرت را هم نگاه نمی کردی . اما زین الدین که همراهت بود ، موقع اذان ، باید می ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند . اصلاً راه نداشت . بعد از شهادتش ، یکی از بچه ها خوابش را دیده بود ؛ توی مکه داشته زیارت می کرد. یک عده هم همراهش بوده اند . گفته بود : تو این جا چی کار می کنی؟! جواب داد : به خاطر نمازهای اول وقتم ، این جا هم فرمانده ام .

 

مسافر همیشگی

 چند روز قبل از شهادتش ، از سردشت می رفتیم باختران . بین حرف هایش گفت : بچه ها ! من دویست روز روزه بده کارم . تعجب کردیم . گفت : شش ساله هیچ جا ده روز نموندم که قصد روزه کنم . وقتی خبر رسید شهید شده ، توی حسینیه انگار زلزله شد . کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد . توی سر و سینه شان می زدند . چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان . آخر مراسم عزاداری ، آقای صادقی گفت : شهید ، به من سپرده بود که دویست روز روزه قضا داره . کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره ؟ همه بلند شدند . نفری یک روز هم روزه می گرفتند ، می شد ده هزار روز .

جاده را می شناخت !

ما باید حسین‌ وار بجنگیم ؛ حسین‌ وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه ؛ حسین‌ وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی ؛ ای کاش جان ها می‌داشتیم و در راه امام حسین علیه السلام فدا می‌کردیم . . .

این طور نبود این حرف ها را بزند و خودش عمل نکند . مهدی نشان داد که راه امام عشق را پیدا کرده .

عشقی که هزینه دارد!

دلش آن قدر هوایی بود که خطر کند و چند باری برای شناسایی تا کربلا برود . با خودش عهد کرده بود با کسی حرف نزند .

به نیابت از همه ایرانی های دل شکسته ، با آقا نجوا می کرد و دعا می خواند . یک بار همان طور که با بی میلی از حرم بیرون می آمد ، خورد به یکی . حواسش نبود . شروع کرد به معذرت خواهی و . . . .

مهدی ، نگاه عجیب و غریب مرد عرب را که دید فهمید چه دسته گلی به آب داده ! زود وسط جمعیت پرید و ناپدید شد .

خدا می شنود !

نجواهای مهدی با خدا شنیدنی بود . وقتی از او می خواستند دعا کند ، حرف های قشنگی می زد : بارالها ، چه در پیروزی و چه در شکست ، قلب های ما متوجه تو است . خدایا ، این قلب های شیفته خودت و شیفته حسینت و شیفته اولیا و شهدایت را از بلایا و خبائث دنیایی پاک گردان .

راه باز است !

 اولین شرط برای پاسداری از اسلام ، اعتقاد داشتن به امام حسین علیه السلام است ... در زمان غیبت کبری به کسی "منـتـظـر" گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد ؛ منتظر شهادت ، منتظر ظهور امام زمان(عج) .

این ها را مهدی در وصیت نامه اش نوشت . می خواست جوان ها برنامه زندگی شان را بدانند .

آرزو بر جوانان . . . !

بعد از مدت ها از مرخصی برگشت . گوسفند خریدیم و قربانی کردیم . ناراحت شد . گفت : مادر جان ! همین نذرهای شماست که نمی گذارد دعایم برای شهادت اجابت شود .

گفتم : نه ! دلمان تنگ شده بود . این گوسفند ، شکرانه دیدنت بود . ما تو را سال هاست که تقدیم خدا کرده ایم .

خوشحال شد ؛ آن قدر که خنده از لب هایش کنار نمی رفت .

... به از صلح آخر !

اول بسم الله گفت : می دانید ؟ شما همسر دوم من هستید ! یکّه خوردم . صادقانه سخن می گفت . همسر اولش جنگ و جبهه بود . آن قدر حرف زد تا مرا برای شهادتش آماده کند . راهش را انتخاب کرده بود . خوب که شناختمش من هم  راهم را انتخاب کردم .

 

 

 

پیشگام

سفارش کردم : مهدی جان ! تو دیگه عیال واری . بیشتر مواظب خودت باش . لااقل تو سنگر فرماندهی بمون . گفت : اگه فرمانده نیم خیز راه بره ، نیروها سینه خیز میرن . اگه بمونه تو سنگرش که بقیه میرن خونه هاشون !

 


امان از این دل !
 نزدیک عملیات بود . داشت پدر می شد . دل توی دلش نبود . بالاخره فرزندش به دنیا آمد . یک روز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم : این چیه ؟ گفت: عکس دخترمه . گفتم : بده من ببینمش . گفت : خودم هنوز ندیدمش . گفتم : چرا ؟ گفت : الآن موقع عملیاته . می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده . باشه برای بعد .

 

مصاف ناتمام !

بعد از یک ماه که از مأموریت برگشته بود اهواز ، دید دخترش لیلا مریض شده ، افتاده روی دست مادرش . یک زن تنها با یک بچه مریض . هر چه فکر کرد دید نمی تواند بماند و کاری کند . باید برمی گشت . رفت توی اتاق . در را بست و نشست یک دل سیر گریه کرد .

 

فرمانده و آفتابه !

 وقتی رسیدم دستشویی ، دیدم آفتابه ها خالی اند . باید تا هور می رفتم . زورم آمد . یک بسیجی آن اطراف بود . گفتم : دستت درد نکنه . این آفتابه رو آب می کنی ؟ رفت و آمد . آبش کثیف بود . گفتم : برادر جان ! اگه از صدمتر بالاتر آب می کردی ، تمیز تر بود . هیچی نگفت . دوباره آفتابه را برداشت و رفت . بعد ها شناختمش . طفلکی زین الدین بود .

 

برو فردا بیا !

هیچ وقت ندیدم کسی چیزی بپرسد و او بگوید : بعداً یا بگوید : از معاونم بپرسید . جواب سر بالا تو کارش نبود .

 

بهانه نداشت !

فرمانده لشکر بود . قاطعیت خاص خودش را هم داشت ؛ اما وقتی ده دقیقه سر صبحگاه دیر کرد ؛ نیم ساعت ! داشت پشت بلندگو عذرخواهی می کرد و حلالیت می گرفت .


جلسات کارآمد !

 از همه زودتر می آمد جلسه . تا بقیه بیایند ، دو رکعت نماز می خواند . یک بار بعد از جلسه ، کشیدمش کنار و پرسیدم : نماز قضا می خوندی ؟ گفت : نماز خوندم که جلسه به یک جایی برسه . همین طور حرف روی حرف تل انبار نشه . بد هم نشد انگار .

 

هر چیزی به جای خود !

خنده رو بود . ولی توی جلسات با پای مجروحش دوزانو می نشست و با جدیت بحث می کرد . توی حرف کسی نمی پرید ؛ اما حرفش را هم  می زد . توی کارها هم همین طور بود .

 

فرماندهی که خادم بود

بالای تپه ای که مستقر شده بودیم ، آب نبود . باید چند تا از بچه ها ، می رفتند پایین ، آب می آوردند . دفعه اول ، وقتی برگشتند ، دیدیم آقا مهدی هم همراهشان آمده . ازفردا ، هر روز صبح زود می آمد . با یک دبه بیست لیتری آب . جور همه را می کشید .

 

همراه همیشگی

 اگر با مهدی نشسته بودیم و کسی قرآن لازم داشت ، نمی رفت این طرف و آن طرف را بگردد . می گفت : آقا مهدی ! بی زحمت اون قرآن جیبیت رو بده . از قرآن جدا نمی شد .

 

یک لقمه نان !

 شب دهم عملیات بود . توی چادر دور هم نشسته بودیم . شمع روشن کرده بودیم . صدای موتور آمد . چند لحظه بعد ، کسی وارد شد . تاریک بود . صورتش را ندیدیم . گفت : توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه ؟ از صدایش معلوم بود که حسابی خسته است . بچه ها گفتند : نه ، نداریم . رفت . از عقب بی سیم زدند که : حاج مهدی نیومده اون جا ؟ گفتیم : نه . گفتند : یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیومده ؟

دشمن دوست داشتنی !

ماشین ، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد . آقا مهدی در ماشین را باز کرد . ته آیفا یک افسر عراقی نشسته بود. پیاده اش کردند . خیلی ترسیده بود. تا تکان می خوردیم ، سرش را با دست هایش می گرفت . آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد . برخوردش گرم و صمیمی بود . رفتند پنج شش متر آن طرف تر . گفت برایش کمپوت ببریم . چهار زانو نشسته بودند روی زمین و عربی حرف می زدند . تمام که شد گفت : ببرید تحویلش بدید .

بیچاره گیج شده بود . باورش نمی شد او فرمانده لشکر باشد . تا آیفا از مقر برود بیرون ، یک سره به مهدی نگاه می کرد .


کارگر بی ادعا !

 چند تا سرباز ، از قرارگاه ارتش مهمات آورده بودند . خودشان باید تخلیه می کردند . دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده ، عرق از سر و صورتشان می ریخت . یک بسیجی لاغر و کم سن و سال آمد طرفشان . خسته نباشیدی گفت و مشغول شد . ظهر بود که کار تمام  شد . سربازها پی فرمانده می گشتند تا رسید را امضا کند . سراغ زین الدین را می گرفتند . همان بنده خدا ، عرق دستش را با شلوار پاک کرد ، رسید را گرفت و پایش را امضا زد .


حقش را می گرفت !

توی تدارکات لشکر ، یکی دو شب بود که می دیدیم ظرف ها ی شام را یکی شسته . نمی دانستیم کار کیه . بالاخره یک شب ، مچش را گرفتیم . آقا مهدی بود . با همان چهره خسته اما با نشاط گفت : من روزها نمی رسم کمکتون کنم ؛ ولی ظرف های شب با من .

فاصله دو دنیا !

خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود . من هم یک شلوار خریدم ، تا وقتی از منطقه آمد ، با هم بپوشد . لباس ها را که دید ، گفت : تو این شرایط جنگی وابسته ام می کنین به دنیا . گفتم : آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماهام سربزنی ؟!

 بالاخره پوشید و رفت . وقتی آمد، دوباره همان لباس های کهنه تنش بود. چیزی نپرسیدم. خودش گفت : یکی از بچه های سپاه عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت .


خوراک فکر !

 اگر عملیات بود که هیچ ! یک جا بند نبود ؛ اما وقتی از عملیات خبری نبود ، می خواستی پیدایش کنی ، باید جاهای دنج را می گشتی . پیدایش که می کردی ، می دیدی کتاب به دست نشسته ، انگار توی این دنیا نیست . ده دقیقه فرصت که پیدا می کرد ، می رفت سر وقت کتاب هایش . گاهی که کار فوری پیش می آمد ، کتاب همان طور باز می ماند تا برگردد .

جوانک خود سر !

 تازه وارد بودم . عراقی ها از بالای تپه دید خوبی داشتند . دستور رسیده بود که بچه ها آفتابی نشوند . توی منطقه می گشتم ، دیدم یک جوان بیست و یکی دوساله ، با کلاه سبز بافتنی روی سرش ، رفته بالای درخت ، دیده بانی می کند . صدایش کردم : تو خجالت نمی کشی این همه آدمو به خطر میندازی؟ با اجازه کی رفتی اون بالا ؟ آمد پایین و خیلی خونسرد گفت : بچه تهرونی ؟ گفتم : آره ، چه ربطی داره ؟ گفت : هیچی . خسته نباشی . تو برو استراحت کن من این جا هستم .

 هاج و واج ماندم . کفریم کرده بود . برگشتم جوابش را بدهم که یکی از بچه های لشکر سر رسید . هم دیگر را بغل کردند ، خوش و بش گرمی کردند و رفتند . بعد ها که پرسیدم این کی بود ، گفتند : زین الدین ، فرمانده لشکر .


چرا عاقل کند کاری . . . !

 چند تا از بچه ها ، کنار آب جمع شده بودند . یکیشان ، برای تفریح ، تیراندازی می کرد توی آب . زین الدین سر رسید و گفت : این تیرها ، بیت الماله . حرومش نکنین . جواب داد : به شما چه ؟ و با دست هلش داد . زین الدین چیزی نگفت . وقتی که رفت ، صادقی آمد و پرسید : چی شده ؟ بعد گفت : می دونی کی رو هل دادی اخوی؟

شرمنده شد و خجالت کشید . دوید دنبالش برای غذر خواهی که جوابش را داده بود : مهم نیس . من فقط امر به معروف کردم . . . .

حواس جمع !

زن و بچه ام را آورده بودم اهواز ، نزدیکم باشند . چند روز درمیان می توانستم به آنها سری بزنم . آن جا کسی را نداشتیم . یک بار که رفته بودم مرخصی ، دیدم پسرم خوابیده . بالای سرش هم شیشه دواست . از همسرم پرسیدم : کی مریض شده ؟ گفت : سه چهار روزی می شه . گفتم : دکتر بردیش ؟ گفت : اون دوستت لاغره ، قدبلنده هست ، اومد بردش دکتر . دواهاش رو هم گرفت . چند بار هم سرزده بهش .

آقا مهدی را می گفت . با آن همه مشغله ، حواسش به همه جا بود .

ترکش با ارزش !

تو دل همه جا باز کرده بود . یک روز زین الدین با هفت هشت نفر از بچه ها آمده بودند خط . ناگهان صدای هلی کوپتر به گوش رسید . بعد هم صدای سوت راکتش . بچه ها ، به جای این که خیز بروند ، ایستاده بودند جلوی زین الدین . اکثرشان ترکش خورده بودند . ارزشش را داشت .

سرمای شیرین !

بد زمستانی بود. سرمای شدیدی بود . انگار در و دیوار داشت یخ می بست . زود خوابیدم . ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم نصفه شبی خیالاتی شده ام. در را که باز کردم ، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. بنده های خدا آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد . رفتم سرجایم دراز کشیدم . هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم . انگار کسی ناله می کرد . نگران شدم . از پنجره بیرون را که نگاه کردم ، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ، سر به سجده گذاشته و . . . .

گردش به هر طرف ، ممنوع !

وقتی رسیدیم دزفول و وسایلمان را جابه جا کردیم ، مهدی گفت : میرم سوسنگرد .

دوست داشتم همراهش بروم . گفتم : مادر منو نمی بری اون جلو رو ببینم ؟ گفت : اگه دلتون خواست ، با ماشین های تو راهی بیایید . این ماشین مال بیت الماله .

استراحت ممنوع !

 عملیات محرم بود. توی نفربر بی سیم، نشسته بودیم . آقا مهدی، دو سه شب بود که نخوابیده بود. داشتیم حرف می زدیم . یک مرتبه دیدم جواب نمی دهد. همان طور نشسته ، خوابش برده بود . چیزی نگفتم . چند روز خستگی ، توانش را برده بود . پنج شش دقیقه بعد ، از خواب پرید.

بد جوری کلافه شده بود. جعفری پرسید : چی شده ؟ جواب نداد . سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه می کرد. زیر لب گفت : اون بیرون بسیجی ها دارن می جنگن ، زخمی میشن ، شهید میشن ، اون وقت من  گرفتم خوابیدم . یک ساعتی دمق بود و با کسی حرف نزد .

سرویس مخصوص جناب فرمانده !

 موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. آقا مهدی را توی صف دیدم . وسط آن همه جمعیت ایستاده بود . تازه فرمانده لشکر شده بود. به احترامش بلند شدم. گفتم بیاید جلوی صف. نیامد. ایستاد تا نوبتش شد. اخلاقش به دلم نشست . موقع رفتن، تا دم در دنبالش رفتم. پرسیدم : وسیله دارین؟ گفت : آره . هرچه نگاه کردم، ماشینی آن دور و بر ندیدم . رفت طرف یک موتور گازی. متوجه نگاه متعجب من شده بود . موقع سوار شدن با لبخند گفت : مال خودم نیس. از برادرم قرض گرفتم .

به بالا نگاه کن !

 کادر لشکر را جمع کرد تا برایشان صحبت کند. حرف کشید به مقایسه رزمنده های خودمان با نظامی های بقیه کشورها. اطاعت پذیری از فرماندهان ، یکی از ویژگی های بارز بچه های ما بود که مورد تأیید همه قرار داشت .مهدی حرف های همه را شنید . بعد گفت : درسته که بچه های ما در وفاداری و اطاعت امر با نظامی های بقیه جاها قابل مقایسه نیستند، ولی ما به جای آن که اون ها رو ملاک قرار بدیم باید خودمونو با شیعیان ابا عبدالله مقایسه کنیم. اون هایی که وقت نماز، دور حضرت رو می گرفتند تا نیزه دشمن به سینه خودشون بخوره و حضرت آسیب نبینه.

آب بندی شدیم !!

 عراقی ها، نصف خاکریز را باز کرده بودند و آب بسته بودند توی نیروهای ما. از دست ما کاری بر نمی آمد . زود دست به کار شدیم . از گردان، نیرو خواستیم که با الوار و کیسه شن، جلوی آب را بگیریم. نیروها که آمدند، بی معطلی راه افتادیم سمت خاکریز. دیدیم زین الدین و یکی دونفر دیگر، الوار های به چه بلندی را به پشت گرفته بودند و توی آب به سمت ورود ی خاکریز می رفتند. بی سر و صدا داشت کار را تمام می کرد . گفتم: چرا شما؟ از گردان نیرو آمده . گفت : نمی خواست. خودمون بندش می آوریم .

 

 
فرمانده و فرار ؟!

پاتک دشمن ، سنگین بود . آقا مهدی بی آن که بترسد سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد . آتش اوج گرفته بود که دیدم  غیبش زده ! از آقا مهدی بعید بود ! پرس و جو کردم . گفتند رفته عقب .

به به !! چشم ما روشن !

یک ساعت نشد که برگشت و کارش را ادامه داد . بعد از عملیات ، توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا شد . مجروح شده بود . رفته بود زخمش را پانسمان کرده و خودش را به خط رسانده بود . انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده .

 

 

رفاقت ، شوخی نیست !

مسئول آموزش لشکر بودم . البته سابقه دوستی ما چند سالی می شد . با هم صمیمی بودیم . برای عملیات خیبر ، دوسه نفری باید می رفتند شناسایی تکمیلی را انجام بدهند . کار سنگین و پرخطری بود . شاید بازگشتی برایشان نبود . دیدم اسم مرا هم گذاشته توی لیست . بی خیال این همه سال رفاقت . سوار قایق که شدم ، نگاهش کردم . زل زده به من . بغض کرده بود .

 
دیدید چه شد ؟!
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم بهمن 1388 ساعت 7:15 شماره پست: 355

 

در شکوه و عظمت حماسه ای که در بیست و دوم بهمن امسال خلق شد ، نمی خواهد وبلاگ مرا بخوانید ، نمی خواهد روزنامه کیهان را ببینید یا شبکه های سیما را پشت هم عوض کنید و . . . همین الان یک سری به وبلاگ های دم دستی مخالفین بزنید . بنده های خدا مات و مبهوت مانده اند . جیکشان هم در نمی آید . فکرش را نمی کردند ملت این طوری بگذارد توی کاسه شان . به بعضی رفقای خودباخته که حق نان و نمک به گردن هم داشتیم گفتم برای آن که نیمه جان نمانید و سر پا بایستید حاضریم بهتان تنفس مصنوعی بدهیم . ( با رعایت موازین شرعی ) .

وسط این همه تحلیل های رنگارنگ در چرایی هوشمندی پیروزمندانه مردم ، دلم برای این جمله امام با صدای گرم خودش تنگ شده : این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است .

فکر کردید ماه صفر تمام می شود و فتنه برقرار می ماند ؟ لباس سیاهش را این وری ها پوشیدند و روسیاهی اش ماند برای آن وری ها .

این یکی دو روز آخر صفر را باید سنگ تمام بگذاریم که هر چه داریم همه از کرَم آل الله است . این دو روز را در سوگواری خاندان نبوت و امامت ، سنگ تمام بگذاریم که چند هفته بعد در جشن های بزرگ ربیع الاول باید " یفرحون بفرحنا " را حسابی رنگ و رو بدهیم .

 

رادیو آرمان

+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم بهمن 1388 ساعت 17:55 شماره پست: 354

 

این پیشنهاد را چند وقت پیش برای ریاست محترم صدا و سیما ارسال کردم . دو روز پیش از دفتر ایشان تماس گرفتند و تشکر کردند و قرار بر اولویت بررسی و اجرای آن گذاشتند . امید وارم که چنین شود . به هر حال معتقدم بچه های حزب الله تا به حال تریبونی برای ابراز عقیده نداشته و همواره در مظلومیتی تاریخی به سر برده اند .

سمه­تعالی

جناب آقای مهندس ضرغامی سلام علیکم خدا قوت

پیشنهاد دارم با توجه به ضرورت مقابله با جنگ نرم دشمنان ، رسانه شنیداری نیز مورد توجه قرار بگیرد. راه اندازی رادیو آرمان در این زمینه می تواند نقش بسزایی داشته باشد.در این شبکه روزانه حداقل به مدت ده ساعت می توان دو هدف کلی را دنبال نمود:

1-تقویت روح حماسی در ملت

2-تبیین و بازخوانی مبانی انقلاب و آسیب شناسی جمهوری اسلامی

شاید بتوان به نوعی این رادیو را اپوزیسیون حزب الله قلمداد نمود که خواه ناخواه تریبون نقد را از ضد انقلاب خواهد ربود.

می توان سلسله مباحث ، مناظرات و... پیرامون آرمان های انقلاب و نقاط ضعف مربوط به آن ، توجه به خاطرات ونمایش های رادیویی پیرامون حال و هوای سال های حماسه و عشق ، جایگاه جهاد و شهادت در مکتب اسلام ، امربه معروف عمومی مردم نسبت به دستگاه های مختلف نظام ، موسیقی ها و سرودهای حماسی ، بررسی عملکرد گروه های مردمی آرمان خواه و عدالت طلب ، آشنایی با جنبش های عدالت خواه جهان و ....را در صدر برنامه های این شبکه رادیویی در نظر داشت.

خلاصه ؛ این رادیو با رویکرد حماسی و معرفتی باید مجالی باشد برای بیان دغدغه ها و ناگفته های انقلاب و درد دل انقلابیون قدیم و جدید!

آقای ضرغامی! رادیو ظرفیت خاص و مخاطبان خودش را دارد. این طرح مختصر هدیه ای ناقابل است که عملی شدن آن بسته به تایید شماست. به آن به عنوان سلاحی  ماندگاردر برابر هجمه فکری و عقیدتی دشمنان خارجی و داخلی نگاه کنید.یاعلی التماس دعا.

 
گردش به چپ ممنوع !
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم بهمن 1388 ساعت 12:41 شماره پست: 353

 

در ضمیمه نیازمندی های روزنامه کیهان مورخ 21/11/88 ص 13 چند آگاهی فروش کتاب درج شده بود که یکی از آنها نظر مرا به خود جلب کرد . بالای آن نوشته شده بود : تألیفات استاد احمد ع ف که به همراه تصویری متفکرانه از فرد منسوب به این نام ، مزین شده بود . فهرست کتاب های این استاد ذوالفنون ! که از طریق تماس تلفنی به فروش می رسد از این ترتیب برخوردار بود : خودآموز مکالمه انگلیسی – خودآموز مکالمه اسپانیولی – خودآموز مکالمه اردو – تصحیح دیوان شرف قزوینی – سبوی حکمت – صلح و رحمت از نظر قرآن کریم . سپس نام چند کتاب دیگر باز هم پیرامون زبان و ادبیات و در نهایت کتابی با عنوان مکاتبات سلطان عبدالله قطب شاه .

دوستان عزیز کیهانی که الحمدلله از حساسیت خاصی نسبت به ترویج فرق باطل به خصوص مسلک انگلیسی دراویش برخوردارند نباید به خاطر چندرغاز پول آگهی ، از سر تساهل ، در نظارت محتوایی بر تبلیغات روزنامه خود دچار ساده انگاری شوند .

 

ده نمکی . . . محبیان و . . .

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم بهمن 1388 ساعت 15:35 شماره پست: 352

ده نمکی . . . محبیان و . . .

سخنان امیر محبیان در شب پیروزی انقلاب اسلامی که در میزگرد برنامه دیروز امروز فردا بیان شد یک بار دیگر شباهت های انکارناپذیر ماهیت دو جریان موسوم به چپ و راست را که مثالی از برادری سگ زرد با شغال است برملا ساخت . محبیان در ابتدای میزگرد ،  پیش از آن که درصدد پاسخ به پرسش مجری باهوش اما کم تجربه برنامه باشد بی مقدمه ، داغ دل خود را بروز داد و تفسیر طرح شده از مفهوم جنگ  فقر و غنا را مردود خوانده و بی اعتنا به بیانات بنیان گذار جمهوری اسلامی ، آن را پسمانده ای از تفکر مارکسیسم برشمرد . دلسوزان انقلاب به خوبی می دانند که زراندوزی و سرمایه سالاری ، همواره پاشنه آشیل جناح های قدرت طلب محسوب شده است . همان انگیزه ای که از اساس ، چرایی شکل گیری جناح ها و باندهای مخوف و پیچیده قدرت و اشرافیت را رقم زده است .

کدام تحلیل گر سیاسی و اجتماعی است که نداند در دوره هفتم انتخابات ریاست جمهوری ، مردم که از دو رویی کوفی صفتانه جناح موسوم به راست به سرکردگی ناطق و رفیق دوست و . . . و تعلق معنوی به طیف هاشمی به ستوه آمده بودند ، ترجیح دادند چهره ای نو را بر اریکه قدرت بنشانند . در دور نهم ریاست جمهوری ، همین مردم که کلاه گشاد منافقان مدعی پیروی از خط امام را دردمندانه تحمل کرده بودند با رأی به فریادگر عدالت و احیاگر حقوق مستضعفین ، نه بزرگی را به نمادهای سیاست پیشه زر و زور و تزویر تقدیم نمودند .

باطن پلید جریان های زرپرست سال هاست که عیان شده است . در این میان صدا و سیما که مدتی است احیای گفتمان انقلاب اسلامی را سرلوحه خویش قرار داده باید با استفاده از شخصیت های تحصیل کرده ای که از عمق مطالعاتی و عقبه ایدئولوژیک مطلوبی برخوردار هستند به تبیین بی غرض افکار نورانی حضرت روح الله اقدام نماید . به راستی وقتی برای ترسیم مباحثی چون جنگ فقر و غنا و عدالت طلبی نهفته در متن اسلام ناب محمدی که نقطه مقابل اسلام سرمایه داری و منفعت جویی است می توان از چهره های فرهیخته و صاحب نظری مانند رحیم پور ازغدی استفاده کرد چه لزومی دارد از کسانی دعوت به عمل بیاید که بدون صبغه مطالعاتی ، مجبور به تکرار شعارگونه پاره هایی از سخنان امثال ایشان باشند ؟! 

 
بزنگاه تاریخ
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم بهمن 1388 ساعت 14:17 شماره پست: 351

 

آیت الله جوادی آملی: اخلال در راهپیمایی ۲۲ بهمن حرام است .

 

 

دیدار کروبی و سفیر سابق انگلیس

 

 

تاریخ قضاوت خواهد کرد آن چه برای مردم قداست دارد تکه ای پارچه نیست . که گفته اند : شرف المکان بالمکین . چرا تقی زاده ها رسوای ابدی تاریخ شدند؟ به راستی می توان ادعا کرد در این برهه نیز هر دو دسته فهم درستی از اسلام دارند ؟

جوادی آملی مفسر بزرگ قرآن راه عمار را نشان داده است .

 

باز هم غربت اسلام

+ نوشته شده در سه شنبه بیستم بهمن 1388 ساعت 12:19 شماره پست: 350

 

علی شریفی استاد ریاضی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران به جرم ادای فریضه امر به معروف و نهی از منکر برکنار شد . این استاد بسیجی به طور خصوصی به یکی از شاگردان خود در خصوص رعایت حجاب اسلامی تذکر داده بود که در وهله نخست مورد استقبال این دانشجو قرار گرفت . به دنبال سوءاستفاده سیاسی برخی از گروه های آشوب طلب سطح این دانشگاه و تحریک دانشجوی مذکور ، اعتراضاتی جهت دار به اقدام دینی این استاد صورت گرفت . تا آن جا که در اظهارنظری طلبکارانه ، توجه این استاد به منکر بدحجابی ، به عنوان منکری بزرگ تلقی گردید!

ظهور چنین اقدامات ننگینی در پایتخت حاکمیت اسلامی آن قدر شرم آور هست که هر نوع واکنشی را به دنبال داشته باشد .

به ریاست محترم و متدین دانشگاه تهران جناب دکتر رهبر ، دوستانه تذکر داده می شود با بررسی این ماجرا برخورد جدی با مجموعه مدیریتی دانشکده مذکور را در اولویت  برنامه های خود قرار دهد .

 
این مقاله مورد تأیید نیست
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم بهمن 1388 ساعت 13:4 شماره پست: 349

این متن را به طور اتفاقی در یکی از وبلاگ ها پیدا کردم . به نظر من کار درستی نیست به خاطر انتقام از سرداری که حالا یک نامه اشتباهی به آقا فرستاده هر چه دلمان می خواهد نثارش کنیم ، حتی اگر واقعیت باشد . اصلاً مگر هر واقعیتی را باید گفت ؟! به رخ کشیدن اشتباه فاحش فرماندهی وقت در صدور فرمان عملیات کربلای چهار چه فایده ای دارد . حالا ده هزار نفر هم شهید شدند و تعدادی و جانباز و اسیر و مجروح ، پدر خانواده هایشان هم در آمد که چی ؟ درست است کربلای چهار لو رفته بود  تا جایی که شاید برای اولین بار هواپیماهای دشمن در شب ، محل استقرار نیروهای ما را بمباران می کردند . اشتباه بود که بود ! مگر سردار در مناظره نگفت : انفجار مسجد زاهدان نشانه ضعف دولت است ؟ کشف ده ها بمب گذاری دیگر توسط نیروهای امنیتی سر جای خودش محفوظ .{ البته جمله دوم را من اضافه کردم } اشتباه ، گریزناپذیر است . بی خود که نگفته اند انسان جائزالخطاست . حالا این مقاله را بخوانید تا معلوم شود نویسنده محترم چه ناگفته های بی اهمیتی را بزرگ نمایی کرده است:

 

سردار رضایی! بلدی از 1 تا 10 هزار بشمری؟!

 

1 تا 10 هزار بیشتر یا کمتر!
بلدی بشمری؟ خب شروع کن بشمر:
البته این جا نه! زحمت بکش و با هواپیمای اختصاصی، برو آبادان، از آن جا هم با ماشین ضد گلوله و کولر دار، برو به انتهای خرمشهر. کنار بندر که رسیدی، آن جایی که رو به رویت "جزیره ام الرصاص" عراق قرار دارد، بایست و وقتی داری از 1 تا 10 هزار می شمری، خوب به اروند رود و فاصله مرز ایران و عراق نگاه کن. ببین آب خونی می شود یا نه؟!
1 تا 10 هزار ...

سردار!
تا حالا لباس غواصی پوشیدی؟
تا حالا توی سرمای استخوان سوز جنوب، زدی توی دل اروند رود؟
تا حالا شده توی آب باشی و گلوله سینه ات را سوراخ کند و برای اینکه دشمن متوجه معبر نیروها نشود، دستانت را به میله های خورشیدی که در بدنت فرو رفته، گره کنی و نگذاری جنازه ات روی آب بیاید؟
تا حالا فکر کردی وقتی گلوله ای در قلب غواص می نشیند، چگونه زیر آب جان می دهد؟
تا حالا شمردی از آن 10 هزار غواصی که در سرمای سوزناک دی ماه 1365 از اروند رود گذشتند و به سینه سخت خاکریز دشمن زدند و بیشترشان برنگشتند، چند نفر زیر 20 سال سن داشتند؟

سردار!
چند تا بچه داری؟
چند تا دختر، چند تا پسر؟
چند روز پیش که تلویزیون داشت صحنه هایی از نخلستان های والفجر 8 را نشان می داد، یاد دوستان نوجوانم افتادم. ناخواسته نگاهم به پسر 17 ساله ام افتاد. اشکم امانم را برید.
اکبر یکی دو ماه بود که 17 سالش شده بود.
خسرو که 16 سالش بود.
حسین 15 ساله بود و مثلا تازه نماز و روزه بهش واجب شده بود ...
راستی پسر تو "احمد" آقای گل، چند سالشه؟
حالا که نمی تونی، ولی شده آن زمان که این جا بود و سوگلی تو، به او نگاه کنی و یاد شهیدی بیفتی؟

راستی سردار دیروز و دکتر امروز!
چند هزار تا از آن حسین و خسرو و عباس ها در "ام الرصاص" جا ماندند و هنوز پیکرشان برنگشته؟

سردار!
لازم نیست در دانشگاه ها به دنبال همت و باکری بگردی!
تا حالا به خودت زحمت دادی که بپرسی چند خانواده داریم که 3 شهید، 4 شهید و مفقود و ... در لشکرهای تحت امر تو، تقدیم انقلاب اسلامی کرده اند؟

سردارررررر!
می دانی هنوز در رمل های داغ فکه و کوهستان های سخت غرب، پیکر نوجوان هایی خفته که مادران شان آن قدر دیده به در دوختند تا جان به جان آفرین تسلیم کردند؟
آرزوی آن پدران و مادران فقط آن بود که یک بار به فکه یا چزابه، ماووت یا ام الرصاص بروند و از دور، محلی را که فرزندشان به خاک افتاده، زیارت کنند.
آرزو و خواسته بزرگی بود؟

مگر آن پیر زن که 4 فرزندش را به راه اسلام تقدیم کرده، می خواست همچون همسر گرامی و دختر محترم جناب عالی، به "کاستاریکا" برود و در خانه "هژبر یزدانی" بهایی فاسد فراری، احمد سوگلی اش را زیارت کند و خواهش کند بیش از این پدر پیرش را نیازارد و محترمانه و سرافراز به خانه بازگردد، پشت مو بلند کند، با دخترکان آن چنانی به پارتی برود و در امنیتی ترین مناصب دولتی در کنار پدرش شاغل گردد؟

مگر آن پدر پیر که فرزندش در اروند رود خوراک کوسه ها شد، می خواست پنهانی، با هزینه بیت المال به فرانسه برود و به پسر ارزشمندش التماس کند که به ایران برگردد؟

راستی سردار!
تا حالا فکر کردی در میان چند صد هزار شهید، چند دکتر و مهندس داشتیم که اگر امروز بودند، بزرگ ترین گره های مملکت را باز می کردند؟
هیچکدام آن بزرگواران، به آغوش غرب پناه نبردند و هیچ کدامشان علیه اسلام، انقلاب اسلامی و امام راحل، به فحاشی نپرداختند و اسرار نظام را از خانه پدرشان به سرقت نبردند و به دشمن نفروختند.

سردار!
حکم جاسوسی برای آمریکا و مستقیم مزدور سازمان "سیا" شدن، چیست؟
نکند این باشد که محترمانه و با اسکورت به ایران برگردد و دوباره و چند باره تجدید فراش کند و دختر فلان سردار را بگیرد و دست آخر با اطلاعات جدید از مسائل نظام، به آغوش هژبر یزدانی بهایی برگردد و در کنار زن "کره ای" خود بیاساید؟!
نگو این است که اصلا باورم نمی شود.

طی 30 سال پس از انقلاب، چند حکم اعدام برای جاسوسانی که در همین ایران زندگی می کردند و هیچ کدام پدرشان سردار نبود که به سری ترین اطلاعات مملکتی دسترسی داشته باشند، صادر شد؟
یک وقت فکر نکنی من می گویم پسر سوگلی تو هم باید اعدام می شد، نه اصلا!
پسر تو خیلی محترم است.
ارزش او از خون صدها هزار شهید و دهها هزار مفقود و چشمان دوخته به در هزاران پدر و مادر بالاتر است.
می دانی چرا؟
چون پسر توست و هیچ کس حق ندارد به او بگوید بالای چشمت ابروست.

سردار!
این را مردانه جواب بده:
اگر زمان جنگ متوجه می شدند فامیل دست چندم یکی از رزمندگان یا فرماندهان، از منافقین طرفداری می کند، چه بر سرش می آوردند؟
یعنی آن زمان هیچ کس از برادر همسر جنابعالی که به جرم فعالیت برای نفاق اعدام شد، خبر نداشت؟
پس چرا در گزینش سپاه رد نشدی؟

سردار!
مطمئن باش نه من، که صدها هزار خانواده ای که خون فرزندانشان برای این آب و خاک ریخته شده، از تو و خانواده و فرزندت نخواهیم گذشت که با بیت المال به عیش و نوش و کیف خویش بپردازی.

مطمئن باش سردار!
سرخی و گرمی خون شهیدان است که تا همین جا زمینت زده.
منتظر سخت تر از آن باش

 

یک فرضیه امنیتی

+ نوشته شده در شنبه هفدهم بهمن 1388 ساعت 11:42 شماره پست: 348

    

 

این جاسوس را شناسایی کنید !

 

بعد از ترور شهیدان رجایی و باهنر ، یک فرضیه امنیتی مهم شکل گرفت . مسعود کشمیری ، عامل نفوذی سازمان منافقین بود ؛ سازمانی که به سر سرسپردگی به اجانب و سرویس های جاسوسی ابرقدرت ها مباهات می کند و همواره نقش ستون پنجم را در داخل کشور ایفا کرده است . تجربه ثابت کرده بود که شهادت تعدادی از مسئولان نظام ، نمی تواند خللی در روند انقلاب ایجاد نماید . پیش از آن نیز شهادت یارانی چون مطهری ، مفتح ، بهشتی و اعضای حزب جمهوری اسلامی و . . . نشان داده بود انقلاب ملت ایران ، متکی به اشخاص نیست . با این وصف ، عاقلانه تر این بود که با توجه به نفوذ چشمگیر مسعود کشمیری در دبیرخانه شورای امنیت ملی و دیگر سیستم های اطلاعاتی کشور مانند ارتش و نخست وزیری و کسب اعتماد ویژه مسئولان عالی نظام توسط وی ، دستگاه های جاسوسی ابرقدرت ها ترجیح بدهند به منظور اطلاع کامل از برنامه ها و واکنش های امنیتی جمهوری اسلامی ایران در شرایط بحرانی آن زمان که با جنگ و انواع کودتاها و فتنه ها و دسیسه ها ی طراحی شده شرق و غرب دست و پنجه نرم می کرد ، با حفظ این عنصر وابسته که از حاشیه امنی برخوردار بود ، توطئه های پیچیده خود را دقیق تر سامان دهی کنند .

کارشناسان سرویس های اطلاعاتی سیا و موساد و . . . با تجربه تر از آن هستند که حاضر شوند مهره کلیدی شان به راحتی سوخته و از گردونه بازی خارج شود مگر آن که به عنصری دیگر که از موقعیت بهتر و حساس تری برخوردار است ، دل خوش باشند .

 
فریاد آسمانی
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم بهمن 1388 ساعت 17:59 شماره پست: 347

 

آوازه اش همه جا پیچیده بود ؛ فرماندهی که هم شجاعتش بر سر زبان ها بود هم ایمان و اعتقادش .

به پایگاه چهارم شکاری مأمور شده بودم . ظهر شده بود . دوست داشتم از نزدیک ببینمش . سراغش را گرفتم . گفتند : در محوطه است .

با تعجب گفتم : آن جا فقط یک نفر ایستاده که دارد اذان می گوید !

گفتند : پس معلوم شد تیمسار اردستانی را نمی شناسی !

 

. . . . . .

+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم بهمن 1388 ساعت 7:53 شماره پست: 346

تصویر زیر را از وبلاگ پلاک هشت کپی کرده ام . این عکس حکایتی طنز و کنایه آمیز از سیاستمدارانی است که با فاصله گرفتن از مردم و تکبر و اشرافی گری جایگاه متزلزل خود را در نزد افکار عمومی از دست داده و امروز به رغم تصدی در بخش هایی از سطوح مدیریتی جامعه ٬ از منظر ملت منفور و مطرود تلقی می شوند . والعاقبه للمتقین

 

 
فرهنگ بی دغدغه !
+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم بهمن 1388 ساعت 21:52 شماره پست: 345

 

در آستانه ایام اربعین حسینی و سوگواری های دهه آخر صفر ، به رغم درخواست مکرر مردم مناطق مختلف کشور ، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم که متصدی اعزام مبلغین روحانی به سراسر کشور است از اعزام خیل عظیمی از طلاب جوان و علاقمند به ترویج حقایق مکتب اسلام خودداری نموده و تنها به اعزام معدودی از مبلغین اقدام می نماید . این در حالی است که همین بخش عظیم از طلاب در ماه مبارک رمضان و ایام محرم از سوی این مرکز اعزام می شوند ومعلوم نیست که بر فرض چنان چه بهانه دفتر تبلیغات کمی تجربه طلاب مذکور است چرا در آن ایام با مخالفتی مواجه نمی شوند ؟!

متأسفانه معدود مبلغان دهه آخر صفر اغلب مناطق مرکزی کشور را پوشش می دهند و نقاط محروم و مرزنشین همچنان برای جولان مبلغین وهابی عرصه ای مناسب و هموار تلقی می گردد .

گفتنی است دفتر تبلیغات اسلامی نهادی بودجه خور و مستقل از سازمان تبلیغات بوده و بر حسب ظاهر متعلق به حوزه علمیه می باشد . به رغم هزینه های گزاف در برخی همایش های غیرضروری و ساخت و سازهای اشرافی - تا جایی که جداره تؤالت این مرکز نیز از جنس mdf تدارک دیده شده – بی توجهی به وظایف اصلی این نهاد تبلیغی در فضایی که هجمه فرهنگی دشمنان اسلام کوچکترین فرصتی را به بهترین وجه ممکن ارج می نهد نشان از عدم درک صحیح نسبت به شرایط حساس جهان اسلام و غفلت کودکانه از تکالیف ذاتی مسئولان محترم این مجموعه می باشد .

 

اتهام اصلی غفاری

+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم بهمن 1388 ساعت 17:40 شماره پست: 344

 

به دنبال کشف انبار برنج و مهمات ! در مکانی متعلق به مسجد الهادی که تولیت آن را هادی غفاری برعهده داشته است ؛ بسیاری از تحلیل گران بی طرف بر این باورند که با توجه به ایام سوگواری دهه آخر صفر ،  نامبرده قصد داشته  اقدام به پخت و توزیع " ساچمه پلو " نماید .

 
تحسین و تاسف
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم بهمن 1388 ساعت 23:25 شماره پست: 343

 

چند روز پیش هنگام عبور از میدان بهمن به سمت بهشت زهرای تهران متوجه شدم شهرداری این کلان شهر در اقدامی ارزشی  یک پل عابر در این مسیر را به یاد فرمانده دلیر مازندرانی شهید حاج حسین بصیر نامگذاری کرده است . حاج بصیر از فرماندهان خوش نام و پرآوازه ای است که حاکمیت بر قلب ها را در لشکر 25 کربلا به نمایش گذاشت . مهم ترین شاهکارهای حماسی این لشکر افتخارآفرین با نام این سردار جسور و دلاور گره خورده است . روح حماسی و ایمان جهادی حاج حسین بصیر آن قدر اعتلا داشت که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، نبرد با ارتش سرخ شوروی را نیز در جبهه مبارزان افغان تجربه کرده بود .

حاج حسین بصیر تنها متعلق به مازندرانی ها نیست . او محبوب دل همه بسیجیانی است که درس استقامت را از مکتب آزادگی اباعبدالله علیه السلام آموخته اند ؛ حتی اگر در شهرهای مرکزی استان لاله خیز مازندران نامی از او بر روی میادین و بلوارها به چشم نخورد ؛ حتی اگر سطح دغدغه مسئولین فرهنگی مرتبط با ایثار و شهادت آن قدر نازل باشد که تنها سایت متعلق به سرداران شهید استان که حاوی مطالب اندکی از زندگی مفاحر حماسی مازندران بود نیز قریب یک سال تعطیل شود و کسی در قبال مسئولیت ها پاسخ گو نباشد .

 

قم امروز

+ نوشته شده در جمعه نهم بهمن 1388 ساعت 21:3 شماره پست: 342

حاشیه هایی از اربعین منتظری

 

مراسم چهلمین روز درگذشت حسینعلی منتظری روز جمعه در بیت او برگزار شد . با توجه به هنجار شکنی های مربوط به تشییع جنازه نامبرده و حساسیت هایی که به دنبال آن ایجاد گردید تصور می شد جمعیت قابل ملاحظه ای در ساعت مقرر گرد هم بیایند که چنین نشد . توجه شما را به برخی از حواشیه این مراسم جلب می کنم .

1.      بر و بچه های حزب الله با استفاده از تجربه تشییع جنازه نامبرده ، پیش دستی نموده و در برخی از حسینیه ها ، منازل و کوچه های اطراف به حالت آماده باش حضور پیدا کرده بودند .

2.      بر خلاف اطلاعیه هایی که روز قبل در سطح شهر مقدس قم توزیع شده بود مراسم به جای ساعت سه عصر عملا حدود ساعت دو و نیم آغاز شد و به جای ساعت پنج ، تا پنج و نیم به طول انجامید .

3.      اطراف بیت مذکور جملات و تصاویری از آن مرحوم به شکل نمایشگاه در معرض بازدیدکنندگان قرار گرفته بود . برخی از جملات حاوی پیام های انقلابی ! و ضد استبدادی ! بود .

4.      صانعی که فقط یک کوچه با منتظری فاصله داشت راس ساعت سه و پنج دقیقه وارد مجلس شد . گام های تند وی هنگام راه رفتن مورد توجه ناظران قرار گرفته بود .

5.      به نقل از دوستان ، آیت الله امینی ، گرامی و صادقی تهرانی هم در مراسم حاضر بودند .

6.      خادمین بیت تعدادی فرش را به سرعت داخل کوچه پهن کردند . پیرمردی از بیت بیرون آمده بود و با اعتراض به دوستان خادمش می گفت داخل که جا فراوان است ! دقایقی بعد خودش از حضار دعوت می کرد روی فرش های داخل کوچه بنشینند !

7.      بیرون بیت تعدادی صندلی چیده شده بود که عبدالله نوری نیز روی یکی از آنها نشسته بود . من کسی را ندیدم با او سلام و علیکی کرده باشد . غلامحسین کرباسچی نیز اواخر مراسم از راه رسید .

8.      برخی از روحانیون با هیچ تعارفی حاضر نبودند وارد بیت شوند و همان بیرون جا خوش کردند .

9.      روی پارچه نوشته ها از منتظری با عنوان علامه ! یاد شده بود . در عرف حوزه علامه به کسی گفته می شود که لااقل در چند علم تبحر داشته باشد .

10.  ابتدای مراسم مجری برنامه پیام احمد منتظری و تأکید وی برای حفظ مراسم و پرهیز از شعارهای ساختار شکنانه را قرائت کرد . جالب آن که بلافاصله بخشی از سخنرانی آن مرحوم از بلندگوها پخش شد که اعتراف در زندان را باطل شمرده و . . .

11.  جماعت آدامس خور ! هم از راه رسیدند اما تعدادشان آن قدری نبود که شهامت عرض اندام داشته باشند .

12.  سخنران شیخی بود گویا به نام ادیب . او با ظرافت و مرموزانه هر آن چه که بایسته یک میتینگ سیاسی است را بر زبان آورد . وی در مقاطع مختلف منتظری را با امام حسین علیه السلام قیاس می نمود .

13.  سخنران تحت لفافه اشاره ای به سخنان شب گذشته حجت الاسلام رسایی در سیما داشت و سعی نمود با جوان خواندن وی سوابق منتظری در زمان شاه را یاداور شود .

14.  به رغم پخش سخنان منتظری در توصیه به پرهیز از تملق بزرگان ، سخنران مذکور وی را با القاب و صفاتی یاد می نمود که گاه برای ائمه اطهار به کار می رود .

15.  سخنران مدعی شد منتظری پهلوانی بود که برای نخستین بار مباحث فقه حکومتی را طرح کرده است . جالب آن که مباحث ولایت فقیه حضرت امام مربوط به سال های تبعید در نجف است و کتاب منتظری سال ها پس از آن منتشر گردید .( اگر مباحث مرحوم کاشف الغطا را در نظر نگیریم .)

16.  برگزار کنندگان مراسم سعی داشتند در پوسترها و سخنان و ... منتظری را مورد تایید حضرت امام قرار دهند و به پیر جماران نیز اظهار ارادت کنند . این در حالی است که هیچ اشاره ای به ایام الله دهه فجر و گرامیداشت آن نشد و سخنران چنان با سرعت از خمینی کبیر یاد می نمود که کسی با شنیدن نام ایشان مجال ذکر صلوات پیدا نکند .

17.  تعدادی از حضار در اواخر سخنرانی با شنیدن نام امام خمینی با صدای بلند صلوات فرستادند . این صلوات باعث شد بانیان مجلس برای لحظاتی از جا بلند شده و با دستپاچگی اطراف را زیر نظر بگیرند . در همین لحظه عبدالله نوری نیز ناپدید شد .

18.  سخنران در آخرین جملات خود ضمن تأکید بر حفظ آرامش با کنایه مدعی شد که احترام به حقوق آنها باعث ایجاد آرامش گردیده است . البته کسانی که در تشییع جنازه منتظری حضور داشتند خوب به یاد دارند که چه کسانی با آزادی کامل شعارهای منافقانه سر داده و روح و روان آن مرحوم را به لجن کشیدند .

19.  از موسوی و کروبی و خاتمی خبری نبود . همشهری عزیز، مذهبی و ملی گرای ما جناب دکتر شهابی در روز تشییع منتظری به شهادت خود نقل کرده بود که ورود موسوی به بیت نامبرده چه واکنش تندی را از سوی دختر منتظری به دنبال داشته است .

۲۰. بلافاصله پس از اتمام مراسم حضور درخشان جوانان حزب الله با تصاویری از حضرت امام و مقام معظم رهبری باعث پراکندگی حاضرین در مجلس گردید . 

2۱.  برادران عزیز اطلاعات نیروی انتظامی که چند هفته پیش در جریان بازداشت غیر قانونی یکی از طلاب بسیجی به خوبی ما را شناسایی کرده بودند دوربین های عکاسی و فیلمبرداری خود را پیاپی به طرف ما نشانه می گرفتند . به یکی از آنها گوشزد کردم بیت المال را هدر نداده ودر صورت نیاز حاضرم آلبوم عکس های مجردی خود را دو دستی تقدیم نمایم !!

داد مشترک !!
+ نوشته شده در جمعه نهم بهمن 1388 ساعت 12:43 شماره پست: 341

 

بهداد و دادستان !

 

محمد جعفر بهداد آزاده ای جوان و پر نشاط است . خاطراتی که از وی در دوران اسارت تعریف می کنند حکایت از شّر و شور بودن زائد الوصف وی دارد تا آن جا که زندانبانان عراقی از دست وی به شدت کلافه شده و او را بارها مورد شکنجه قرار داده اند اما نکته این جاست که جعفر هر بار به جای آه و ناله لبخند زده و از شکنجه گران خود تشکر می کرده است !! این روش او زندانبانان عراقی را بیش از پیش پریشان می ساخت . بعد از آزادی ، حضورش حال و هوای بچه های مسجد را نشاط می بخشید . حرف های جدی اش را گاه در قالب شوخی به صراحت بیان می کرد . من البته دو سه سال بعد از آزادی اش در مراسم سالگرد امام در تهران با او آشنا شدم . آن موقع پانزده شانزده سال بیشتر نداشتم . جعفر در هر جمعی که قرار می گرفت مانند بمب ! عمل می کرد . در کیهان هم چند باری به او سر زدم . آن جا هم سر به سر همه می گذاشت به خصوص مازیار بیژنی که همشهری آرام و خونسرد هر دوی ما محسوب می شد . " آقای برادر "! تکیه کلام شیرینش بود برای آغاز مزاح با کسانی که تا آن وقت اصلا ندیده بودشان .

بگذریم .

جعفر آقا این روزها باید خودش را دوباره برای زندان آماده کند . او در آخرین روزهای مدیریت خبرگزاری ایرنا خطوط قرمز اسلام و انقلاب ! را در نوردید و در اقدامی ناموجه و خلاف شرع ! سخنان هاشمی در مشهد را نمک ناشناسی در حق نظام دانست . غافل از آن که دادستان عدالت گستر تهران  نخواهد گذاشت به اندازه بال مگس ! حقی از کسی ضایع شود . توهین نابخشودنی به شخصیتی تاریخی ، ماندگار و زورمدار مانند اکبر هاشمی  خدای ناکرده وهن به نظام و رهبری نیست که قابل اغماض باشد ! فرزندان تاجر ورشکسته و هادی غفاری و نشریات و سایت های وابسته و ... ممکن است  از حق کاپیتولاسیون مزخرف قضایی برخوردار باشند اما محاکمه جعفر بهداد و فاطمه رجبی و بچه های رجا و نشریه همت – که حتی دو چاپخانه بی خبر از همه جا  نیز به خاطر آن در واکنشی سریع پلمپ شد – خواهد فهماند که بد ترین اهانت های تاریخ سیاسی یک کشور که در طول بیش از چهارسال به منتخب ملت نثار شد در قاموس عدالت ویرانه قضایی محلی از اعراب نداشته و همه باد وبید های دادستان محترم و بی طرف ! بهانه ای است برای تشدید پوزخند و تمسخری که از عملکرد قوه مذکور در افکار عمومی رواج پیدا کرده است .

دادستان اگر مرد است که لابد هست جیگر داشته باشد و اوباش موجه سیاسی را که با وهن به قانون اساسی و نظام اسلامی و تهمت دروغ و تقلب ، امنیت را از جامعه ربودند برای احوال پرسی !هم که شده به دادگاه فرا بخواند . پیش از این نیز به مسئولین دستگاه عدلیه تذکر داده شده بود که عدم انجام صحیح وظایف قانونی در فرهنگ اسلام خود به خود باعث عزل مسئول خاطی بوده و جایگاه مدیریتی وی غصبی به حساب آمده و حقوق و درآمدهایش حرام خواهد بود . باید مراقب باشیم که به عنوان مجری قانون مرتکب فرار از قانون نشویم .

 
در باغ شهادت
+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم بهمن 1388 ساعت 16:53 شماره پست: 340

 

خون بسیجی ها گوارایتان!!

 

"کشتن بسیجی ها افتخاری است که اگر هدایت هوشمندانه اصلاح طلبان در این ماجرا نبود هرگز در تاریخ پرافتخار مبارزه علیه استبداد(!) ثبت نمی شد! مهم نبود که رژیم تقلب کرده است یا نه. مهم این بود که دوستان اصلاح طلب ما همان کاری را کردند که باید می کردند؛ مبارزه مدنی و خروج از دایره نظام..."

سرکرده گروهک کومله که به مناسبت سالگرد تاسیس جمهوری (تاسیس نشده!) کردستان در شبکه ماهواره ای " روژهه لات " سخن می گفت، با اشاره به جملات فوق اغتشاشات پس از انتخابات دهم را بی نظیرخواند و به خاطر رشادت های (!) سبزها از آنها تجلیل کرد.

" عبدالله معتدی " با بیان این مطلب که نفوذ ضدانقلاب به درون مرزهای سیاسی-حکومتی رژیم (نظام اسلامی) طی دو دهه و به آرامی انجام گرفته افزود: جمهوری اسلامی درعمر30 ساله خود با این نوع مبارزه روبه رو نشده بود.

این تروریست سابقه دار که تاکنون در چندین عملیات جنایت بار علیه ملت ایران اقدام کرده، همگام با کاخ سفید و عوامل داخلی آن ادعا کرد: مبارزات فرزندان سبز موسوی درچند ماه گذشته برای سازمانهای حقوق بشر و کشورهای دموکراتیک و حتی خود آمریکا تاثیر بسزایی داشته است.  وی حمایت همه جانبه از تروریست های سبز را یکی از برنامه های این حزب اعلام کرد.

 
یک باور غلط
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم بهمن 1388 ساعت 13:50 شماره پست: 339

 

باوری غلط در بین بسیاری از مردم جا افتاده که پندار تحریف شده ای از یک حکم متقن شرعی است .

بسیاری تصور می کنند از نظر شرع ، پزشک محرم است . این نا آگاهی که گاه رنگ و بوی بی مبالاتی به خود می گیرد تا بدان جا راه یافته که در سریال های تلویزیونی بی هیچ قیدی در متن دیالوگ ها جای گرفته و بارها در گزارشات خبری سیما امور سطحی مانند پانسمان و تزریقات نیز بدون رعایت حریم مورد نظر فقه به تصویر کشانده می شود .

این مسأله را شنیده اید که برای نجات کسی که در حال غرق شدن است هیچ ملاحظه و منعی در شرع وجود نداشته و هر فردی که توان دارد فارغ از نوع جنسیت طرفین باید برای نجات غریق اقدام کند . به عبارت دیگر یعنی ناجی و غریق در تماس جسمی به منظور نجات از مهلکه با یکدیگر محرم هستند . این مسأله یک حکم شرعی و ضرورتی عقلی محسوب می شود .

در موضوع پزشکی و درمان نیز همین نکته وجود دارد یعنی اصل اضطرار .

بنابراین تا وقتی که پزشک ( چه برسد به آمپول زن ! ) همجنس قابل دسترسی است نیازی برای مراجعه به پزشک نامحرم وجود ندارد مگر در شرایط خاص که اضطرار ( مانند ضیق وقت منجر به آسیب و یا عدم دسترسی به پزشک همجنس ) حرمت شرعی را برداشته و درمان در محدوه بیماری را جائز می نماید .

 
تهاجم خاموش
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم بهمن 1388 ساعت 8:13 شماره پست: 338

 

جنگ نرم در تداوم نهضت عاشورا ، رزمنده می طلبد

 

...عبرت از قافله عاشورا به مومنین طریقت حق فهماند که پیش از خروش سپاه توابین و قیام مختار و ابراهیم بن مالک و زید و . . . باید خط مقدمی بود و خود را به خیل یاران شهادت طلب فرزند رسول الله (ص) رساند .این گونه دیگر عاشورایی رقم نخواهد خورد و حسین بن علی ها به مسلخ نخواهند رفت ....


بسمه تعالی

جنگ نرم در تداوم نهضت عاشورا ، رزمنده می طلبد

بر مبنای اعتقاد شیعه در باب امامت ، همه ائمه ما در یک سطح و میزان مساوی هم بوده و از طرز فکر ، اندیشه ، کلام و رفتاری واحد برخوردارند . در زیارت جامعه کبیره می خوانیم " و اًن اَرواحَکُم وَ نُورَکُم وَ طینَتَکُم واحدةٌ . . . " یعنی ارواح عالیه شما و نورانیت و طینت پاک شما ائمه طاهرین ، یک حقیقت واحد و یک گوهر لاهوتی است .

این گونه است که طبق باور شیعه ، اگر امام حسن علیه السلام جای برادر خود حسین بن علی علیه السلام بود بی تردید شمشیر از نیام برکشیده و همان کاری را انجام می داد که در عاشورای اباعبدالله اتفاق افتاد و نیز اگر حسین علیه السلام در موقعیت برادر بزرگوارش قرار می گرفت جام زهر صلح را برای بقای اسلام سر می کشید . آن چه که باعث تفاوت رفتار امامان تشیع می گردید نه از بابت اختلاف فکر و شخصیت آنها بلکه از تفاوت شرایط و موقعیت ها نشات می گرفته است .

تحلیل گران تاریخ می دانند آن چه که شرایط را بر امام مظلوم مسلمین حضرت حسن بن علی علیه السلام سخت و ناگوار نمود غبار آلودگی فضایی بود که بر اثر تزویر و دغل بازی های معاویه و اذناب پلیدش ایجاد شده بود . شرایط آن گونه رقم می خورد که بسیاری از خواص و توده های امت اسلام ، قادر به تشخیص سره از ناسره نبوده و می پنداشتند هر دو جبهه متخاصم ، در چارچوب دین و پیروی از آئین رسول الله (ص) دچار اختلاف دیدگاه و تفاوت سلیقه ! شده اند . امام می دانست که فضای عمومی جامعه ، نمی تواند به حقانیت جبهه ولایت ، یقین حاصل نموده و ممکن است بروز هر نوع ستیز با جبهه نفاق را به حساب جنگ قدرت و برتری جویی دو طرف بگذارند .

با امامت حسین بن علی علیه السلام و روی کار آمدن یزید بن معاویه ، پرده نفاق ، هر روز بیش از پیش به کنار رفته و چهره تابناک حقیقت به مرور نمایان می گردید . مردم از بی تعهدی یزید و اطرافیانش نسبت به مبانی آئین رسول الله (ص) آگاه شدند و کار تا آن جا پیش رفت که بطلان حکومت خود کامه یزید بر همگان آشکار گردید .

عاشورای شصت و یک هجری ، آخرین نفس های حاکمیت نفاق و اسلام اموی به شماره افتاد . عمق سیاه جریان دین ستیز آن قدر ظهور داشت که حتی سپاهیان تیره بخت عمر سعد نیز اندکی بعد به حقانیت جبهه ابا عبد الله علیه السلام اقرار نمودند . کار به آن جا رسید که به شهادت تاریخ ، یزید نیز خود را از جناح عمر سعد خارج دانسته و او را ولو به ظاهر مورد لعن و نفرین قرار می داد تا این گونه ، خویش را از فشار افکار عمومی در مذمت تقابل با سپاه حقیقت ، مبرا جلوه دهد . عاشورا ، وجهه سردمداران خط الحاد را در ذهن همگان منفور نمود . این یکی از ویژگی های عبرت آموز عاشورا است .

عاشورای هشتاد و هشت شمسی نیز یک بار دیگر حیات ابدی انقلاب عاشورایی را نمایان ساخت . باطن سیاه منافقان دین ستیز دیگر بر کسی پوشیده نماند . فضای غبار آلود نفاق به کنار زده شد و حقیقت ، شفافیت خود را باز یافت . جماعت ولایت مدار از همه گروه های اجتماعی در یک صف واحد ، متن حضور دشمن شکن امت اسلام را دوباره به تصویر کشاندند . عاشورائیان مکتب خمینی ، بی هیچ تعلقی نسبت به چهره ها و گروه ها ، در سایه ولایت نائب ولی عصر (عج) صحنه هایی بدیع از شور و شعور یاران آخرالزمانی قافله نینوا را ترسیم نمودند .

عبرت از قافله عاشورا به مومنین طریقت حق فهماند که پیش از خروش سپاه توابین و قیام مختار و ابراهیم بن مالک و زید و . . . باید خط مقدمی بود و خود را به خیل یاران شهادت طلب فرزند رسول الله (ص) رساند .این گونه دیگر عاشورایی رقم نخواهد خورد و حسین بن علی ها به مسلخ نخواهند رفت .

کم لطفی است اگر یادی از عاشورای حسینی بشود و نامی از شاهکار نامه دختر رسول الله (ص) برده نشود . فردای روز عاشورا " جنگ نرم " دو جریان حق و باطل در تقابلی نابرابر آغاز گردید . بدیهی بود که هزاران سپاهی عمر سعد برای توجیه مشارکت خود در جنگ با معدود یاران خط مقدمی حسین بن علی علیه السلام دست به تهمت ها و تحریف ها می زدند. آنان بر اساس طبع خود ستایی انسان ، از عمل ننگین خود حماسه ای سترگ در سرکوب خوارج می سرودند . شیر زن کربلا با همراهی علی بن حسین علیه السلام کاری بس دشوار پیش رو داشت . امکانات تبلیغی با پشتوانه مالی و فیزیکی جبهه تزویر در اختیار جناح نفاق قرار داشت . زینب اما سلاح زبان و منطق گویای خود را تنها اسلحه تقابل با جریان فتنه می دید . در واقع ایشان از امکانات محدود خود به بهترین وجه ممکن استفاده نمود تا جلوه  دیگری از شریفه "کم من فئةٍ قلیلةٍ غلبت فئةً کثیرةً باذن الله " 1تحقق پیدا کند .

" بهتر سخن گفتن " هنر زینب برای روشنگری ذهن مردم و افشای ماهیت پلید جریان نفاق بود . او گاه با کلماتی اندک اما به جا و شیوا جناح بنی امیه را رسوا می نمود . اگر پس از اندکی کار به آن جا کشید که یزید هم از فاجعه عاشورا اعلام برائت کرد بی شک باید سراغی از بلاغت زینب سلام الله علیها و زین العابدین علیه السلام گرفت . هنر بزرگ راویان عاشورا و احیا گران مکتب اباعبدالله علیه السلام در جنگ نرم با فتنه جویان نفاق پیشه و دین ستیز ، عمل به دستور تخلف ناپذیر خالق یکتا و نسخه بی بدیل خدای سبحان در شیوه صحیح تبلیغ و فعالیت فرهنگی است که " اُدعُ الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة " 2چه بسیار کسانی که در طول تاریخ مدعی پیمودن راه حق بودند اما چون از سر حکمت و منطق ، مسیر حقیقت را برنگزیده بودند دیر یا زود به جبهه باطل گرویدند . هنر راویان حماسه عاشورا آن بود که با استدلال و سخن نیکو ، فطرت حقیقت خواه مردم را بیدار نمودند و در مقابل کثرت نیروهای جبهه الحاد که با تمسک به غلو و تحریف درصدد حق نشان دادن خود بودند به پیروزی شیرین و تاریخ سازی دست یافتند .

موسی علیه السلام نیز پیش از مواجهه با فرعون از آستان کرم الهی تمنا کرد " واحلُل عُقدةً من لسانی "3 این آیه نیز تأکید دیگری است بر لزوم بیان شفاف و گیرا در تبیین موضع حق و کسب برتری نسبت به جریان سرمایه سالار کفر و الحاد .

گفتار هنر مندانه ، آن قدر ارزش دارد که تأثیر آن در برابر سرمایه های هنگفت و هزینه های سرسام آور جبهه باطل بسیار شگرف بوده و با بیدار سازی وجدان عمومی جامعه ، تأثیر تبلیغات غبار آلود و پوشالی دشمنان اسلام را باطل می سازد . نباید فراموش کرد که در جریان مبارزات ضد ستمشاهی ملت ایران ، رهبران مبارزه با استفاده از هنر تبلیغ و گفتار و نوشتار رسا و تأثیر گذار ، با کمترین هزینه توانستند جبهه تبلیغاتی طاغوت را که پشتیبانی امکانات فرهنگی و مجموعه ثروت های زراندوزان داخلی و خارجی را به همراه داشت به شکست کشانده و انقلابی را به پیروزی برسانند که به تعبیر نخست وزیر وقت اسرائیل غاصب ، جهان را چونان زلزله ای به تلاطم انداخت . توجه به این تجربیات گرانسنگ نشان می دهد که نباید از پیچیدگی های ظاهری رسانه ها و ابزار های فرهنگی و هنری دشمن بر آشفت و باید با توکل و استعانت از سرچشمه لایزال حقیقت ، با هدف قرار دادن بصیرت و فطرت های زلال مردم به تبیین صحیح و منطقی حقایق پرداخت . استفاده درست و به جا از امکانات هنری و فرهنگی به معنای شفاف سازی اذهان جامعه و بیان نیکو و اقناع کننده است . چه این که جاری شدن حکمت در هر قالب هنری و برانگیختن قدرت شناخت و بصیرت مردم می تواند جامعه را در مقابل طوفان سهمگین تهاجمات فریبنده و پر زرق و برق دشمنان اسلام ، بیمه نموده و نیرنگ های پر پیچ و خم عناصر نفاق و فتنه را نقش بر آب سازد .

والسلام علی عبادالله الصالحین-------1-قرآن مجید سوره سوره بقره آیه 249

سید حمید مشتاقی نیا ---------------2-قرآن مجید سوره نحل آیه 125

حوزه علمیه قم-------------------3-قرآن مجید سوره طه آیه 27

 
این الزینبیون؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم بهمن 1388 ساعت 11:48 شماره پست: 337

 

تقدیم به : رزمنده هایی که از ریا می ترسند !!

 

فعالیت های فرهنگی علاوه بر تأثیر معنوی و ثواب اخروی ، در تقویت روحیه اسرا نقش بسزایی داشت . کاغذهای درونی سیگار و نیز لایه های رویی کارتن ها را جدا می کردیم و با خودکارهایی که فقط یک بار از سوی صلیب سرخ دریافت کرده بودیم ، ادعیه مختلف از جمله زیارت عاشورا ، آیات قرآن مجید ، احادیث ویژه ای با مضامین جهاد ، شهادت ، صبر ، ظفر و هم چنین پیام های حضرت امام (ره) را روی آنها می نوشتیم .

تهیه کاغذ و خودکار یک دردسر بود و دردسر دیگر ، حفظ و نگهداری آن کاغذ ها بود . کافی بود عراقی ها یکی از نوشته ها را دست کسی پیدا کنند ، آن وقت بود که آن اسیر باید خود را برای رفتن تا پای شهادت آماده می کرد . شبانه و از زیر پتو کاغذها را رد و بدل می کردیم تا همه بتوانند به نوبت از محتوای آنها بهره مند شوند . در جریان زیارت عتبات عالیات روی بعضی از کاغذها پیام هایی درباره ماهیت و جنایات رژیم بعث نوشته و به دور از نگاه نگهبانان عراقی سر راه مردمی قرار می دادیم که برای تماشای ما به صف ایستاده بودند . برخی از آنها نیز مخفیانه دستی برایمان تکان می دادند . در آن سفر توانستیم بخشی از یادداشت ها را به ضریح مولایمان متبرک کنیم .هنگام آزادی به رغم تفتیش با دقت و کنترل شدید سربازان بعثی ، توانستیم بسیاری از کاغذ های متبرک را زیر پیراهن خود جاسازی کرده و با اتکا به خداوند و ذکر آیه وجعلنا و آیت الکرسی و لطف الهی آنها را به عنوان یادگار و سوغاتی بی بدیل که شاهد خاموش شب های نیایش اسرا بود ، به میهن برسانیم .

سال 71 به همراه چند نفر از دوستان آزاده خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم . در آن دیدار نوشته ها و چند یادگاری دیگر مثل تسبیح هایی که از سنگ و لوله خودکار درست شده بودند و پارچه هایی که برخی آیات با نخ ، روی آنها گلدوزی شده بود را به محضر ایشان ارائه نمودیم . با توجه به محدودیت زمان ملاقات ، انتظار این بود که معظم له نگاهی گذرا به آن مجموعه بیندازند اما برخلاف زعم ما ایشان مدت ها سر پا ایستادند و با حوصله از کیفیت ساخت ، نگهداری و تأثیر آن یادگاری ها موشکافانه سوال نمودند . وقتی از حالت اسیری گفتم که پس از تحمل ساعت ها شکنجه و شلاق دژخیمان بعث با بدنی سیاه شده و نیمه جان با دیدن ادعیه و آیات الهی ، جانی دوباره می گرفت ، ایشان به وجد آمده و با شوق ، خلاقیت مومنانه آزادگان را می ستودند . معظم له دفتر خاطرات مرا نیز ورق زده و مطالعه ای گذرا نمودند ، سپس از من پرسیدند " آیا برای انتشار این خاطرات اقدامی کرده اید ؟ " بنده مانند بسیاری از رزمندگان دفاع مقدس عرض کردم که این نوشته ها تحفه ارزشمندی در مقابل ایثار بی مثال شهیدان نیست و ممکن است ثواب ناچیز ما را نیز زائل کند . ایشان اما با رد این طرز تفکر فرمودند :

" تکلیف است که نسبت به انتقال حماسه ها و پایمردی های اسرای سرافراز همت کنیم تا مردم و نسل جوان بدانند آزادگان ما در چه شرایطی ایمان و شهامت خویش را حفظ نمودند . "

پس از آن دیدار سعی کردم ترویج فرهنگ والای شهیدان و آزادگان را وجهه همت خویش سازم ، چه این که آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند . آزادگان و رزمندگان سلحشور باید با تأسی به فرمایش مقام معظم رهبری رسالت زینبی خویش را نیز به درستی انجام دهند تا انشالله با گسترش فرهنگ جهاد و شهادت ، زمینه ظهور موعود منتظر هرچه زودتر فراهم آید .

حجت الاسلام حسین شاکری فر – اردوگاه 9

 
به سلامت
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم بهمن 1388 ساعت 10:14 شماره پست: 336

 

حجت الاسلام حاج علی اکبری ریاست پیشین سازمان ملی جوانان به فرانکفورت می رود تا چند سالی را به فعالیت های فرهنگی در آن منطقه بپردازد . متاسفانه سازمان ملی جوانان در هیچ دوره مدیریتی نتوانسته راهکار عملی خاصی برای حل مشکلات جوانان ارائه بدهد و عملا به دستگاهی خنثی تبدیل گردیده که تأثیر قابل توجهی در امور مربوط به این قشر نداشته است . توجه صرف به فعالیت های مطالعاتی ، این نهاد را به یک پژوهشگاه مبدل ساخته است . سال گذشته بود که حجت الاسلام قرائتی در سخنانی به نقد صریح عملکرد مسئولان در رابطه با مسئله ازدواج و ضرورت های انکار ناپذیر آن پرداخت که بسیاری از صاحب نظران این سخنان را خطاب به روسای سازمان ملی جوانان تلقی نمودند .

حجت الاسلام علی اکبری که از سوی برخی منتقدان به شیخ خندان ملقب شده است البته روحانی جوان و دانشمندی خوش ذوق و فرهیخته است که در امور تبلیغی همواره موفق عمل کرده و در دل مخاطبان جوان خود جا باز نموده است . برای ایشان آرزوی سلامت و توفیق دارم . گفتنی است وی نمایندگی ولی فقیه در اتحادیه انجمن های اسلامی دبیرستان ها را نیز بر عهده داشته که همینک حجت الاسلام آقایی جایگزین ایشان شده است .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو دی88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ دی ۱۳۸۸، ۰۹:۵۳ ق.ظ


به نام پدر به کام . . . ؟!!

+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام دی 1388 ساعت 22:51 شماره پست: 335

 

حاتمی کیا کارگردانی بزرگ و دوست داشتنی است اگر چه برخی آثار وی مانند ارتفاع پست و به نام پدر را نمی پسندم . به نظر من حاتمی کیا در موج مرده و دو فیلم مذکور سعی داشته بازخوردهای فیلم آژانس شیشه ای در محافل شبه روشنفکری را جبران نماید و با هر دست و پازدنی است اثبات کند که والله و بالله من آن طوری هم که شما فکر می کنید نیستم و ...

به نام پدر فیلمی ضد جنگی است و تناسب آن با جوامعی که سابقه تهاجمی نداشته اما همیشه در معرض حملات نظامی بوده و نیازمند به روحیه تدافعی هستند محل اشکال است . در این فیلم دختری جوان توسط یک مین جنگی آسیب می بیند مینی که پدرش در جنگ ، با دست خود زیر زمین کاشته و . . . بگذریم از اراجیفی که پسرک نورس و عاشق پیشه به جنگ و گاه ارزش های آن دوران نثار می کند .

به نام پدر چند سال پیش در ایران به نمایش درآمد و نقدهایی را به دنبال داشت . هر چند که حرمت و شخصیت این کارگردان نامی ، عیب های محتوایی اثر را با اغماض مواجه ساخت . این روزها ناشی گری رایزنی فرهنگی ایران در بیروت و پخش این فیلم در یکی از جشنواره های هنری لبنان ، عکس العمل های شدید مردم این کشور مظلوم و جنگ زده را به دنبال داشته است .

حاتمی کیا و مسئولان فرهنگی کشور لابد باید فهمیده باشند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد .

 
شایعه شیرین !!
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام دی 1388 ساعت 22:42 شماره پست: 334

امروز خبری در بین طلاب قم پیچید که هر چند تا کنون شایعه ای بیش نبوده اما برای ساعاتی ، موجی از شادی و سرور را دامن زد. شایعه عزل سید ابوالحسن نواب از مدیریت مرکز خدمات حوزه های علمیه در حالی دهان به دهان منتقل می شد که در باور طلاب تغییر ریاست این مجموعه به امری محال تبدیل شده بود . بسیاری از طلاب از حضور اندک وی در محیط کار ، ضعف مدیریت و برخوردهای تحقیر کننده برخی نیروهای مرکز فوق با طلاب و روحانیون بارها گله و شکوه نموده اند که متاسفانه هیچ یک از نهادهای بازرسی به روی مبارک خود نیاورده و یا احیانا شأن لازم برای برخورد با ضعف های این مجموعه را دارا نبوده اند . انشالله با فرج آقا مشکلات برطرف خواهد شد .

عیار صداقت

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم دی 1388 ساعت 15:20 شماره پست: 333

 

امروز در سنندج چه گذشت؟!

 

وبلاگ ها و سایت های متعلق به جریان های جدایی طلب کرد ، یکی و دوتا نیستند . الی ماشالله زبان می ریزند و قربان صدقه مردم نجیب کرد می روند . دلسوزی ها و مرثیه خوانی های آنان برای کرد زبانان کشورمان تمامی ندارد . جالب آن که این سایت ها فراتر از آزادی کردستان به فکر نجات مردم ایران نیز بوده اند و در جریان فتنه های اخیر ، سنگ تمام گذاشته اند .

امروز 28 دی ماه است . سال 1365 در چنین روزی بر اثر بمباران 18 نقطه از مناطق مسکونی شهرستان دلاورخیز سنندج توسط پنج فروند هواپیمای رژیم بعث عراق تنها در عرض 6 دقیقه 220 نفر از کودکان ، زنان و مردان بی گناه و غیر نظامی این شهر به شهادت رسیدند و ده ها نفر مجروح گردیدند . شش نفر از اعضای یک خانواده در کنار هم به خاک و خون غلطیدند . شهید بیژن گرامی خودش را برای حضور در اردوی تیم ملی جوانان آماده می کرد که به همراه هم سن و سالانش در حین تمرین به شهادت رسید و جنازه اش به سختی مورد شناسایی قرار گرفت .

صداقت مدعیان حقوق اکراد را امروز محک بزنید . اگر زندانی شدن یک بمب گذار کرد ، ظلم به مردم کردستان است پس کشتار ده ها نفر از مردم عادی این خطه توسط ایادی آمریکا را باید چه نام نهاد ؟

شما بگردید آیا وبلاگی را از جماعت سینه چاک کرد پیدا می کنید که خون جوانانی امثال بیژن گرامی برایش اهمیتی داشته باشد ؟

 
اگر توجیه نبود !!
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم دی 1388 ساعت 20:4 شماره پست: 332

 

 

مدتی است بعضی از دوستان چمنی که با گذشت زمان و دست یافتن به فرصتی برای تأمل ، از شعارهای غلط و ساختارشکنانه همپالکی های خود دچار عذاب وجدان شده اند سعی در توجیه و تلطیف محتوای این شعارها می نمایند . به طور مثال گفته اند منظور از شعار جمهوری ایرانی ، در اولویت بودن مسائل مربوط به ایران است نه آن که خدای ناکرده کسی درصدد حذف اسلام باشد . گذشته از این که چرا افراد مذکور بعد از گذشت چند ماه منظور خودشان را متوجه شده اند اما با توجه به اصول برائت و صحت و مخالفت دین با  سوء ظن ،  سخن برادران دیروز خود را خوش بینانه می پذیریم .

 بنابراین می توان مضامین دیگر شعارها و رفتارهای ناهنجار آنان را این گونه توجیه نمود :

1-      شعار نه غزه نه لبنان ؛ منظور هم غزه هم لبنان بوده است . این جماعت قصد داشتند بدین وسیله اولویت داشتن مسائل داخلی را یاداور شوند .

2-      شعار مرگ بر بسیجی ؛ منظور سازمان بسیج اقتصادی است که کوپن ها را دیر به دیر اعلام می کند .

3-      شعار برعلیه اصل ولایت فقیه ؛ به معنای اولویت داشتن مسائل مربوط به ریاست جمهوری است .

4-      آتش زدن تصویر امام راحل ؛ یعنی پیمودن راه امام و احترام به افکار ایشان اهمیت بیشتری دارد .

5-      کور کردن چشم یک سرباز ؛ هدف تأکید بر اهمیت مقوله بصیرت بوده است .

6-      برهنه کردن یک بسیجی ؛ مقصود تبرک جستن از البسه فرد مورد نظر بوده است .

7-      آتش کشیدن خیمه ها و پارچه های عزاداری و هلهله در عاشورا ؛ منظور تاکید بر تداوم راه کربلاست .

و . . . .

شاید یاد افعال معکوس اهالی برره افتاده باشید اما اصلا این طور نیست . بیخود نیست کسی که همجوار با روشنفکرترین زن ایران است حرف دل اوباش عزیز را به راحتی فهمیده و در راستای تفاسیر فوق ، آنان را مردمی خدا جو لقب داده است .

 
راه ما
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم دی 1388 ساعت 13:42 شماره پست: 331

 

این روزها که یمن کربلاست و آل سعود صهیونیستی همچنان نیاز به نصیحت ! دارد به جاست یادی از پیام تاریخی آقا روح الله در جریان پذیرش جام زهرنامه داشته باشیم:

مگر مسلمانان جهان فاجعه قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه های مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز جنایت قتلعام زائران خانه خدا را فراموش می کنند? مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شده اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بیشعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها، و در یک کلمه اسلام امریکایی را ترویج می کنند، و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکای جهانخوار، می گذارند. مسلمانان نمی دانند این درد را به کجا ببرند که آل سعود و خادم الحرمین به اسرائیل اطمینان می دهد که ما اسلحه خودمان را علیه شما به کار نمی بریم!...

...ما درصدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم، و نظام اسلام رسول اللّه- صلی اللّه علیه و آله و سلم - را در جهان استکبار ترویج نماییم.

و دیر یا زود ملتهای دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باجخواهی و مصونیت کارگزاران امریکایی ، حتی اگر با مبارزه قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیری می کنیم.

 
یک شایعه در باره حجت الاسلام ری شهری
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم دی 1388 ساعت 14:10 شماره پست: 330

 

برخی شایعات حاکی از آن است که حجت الاسلام محمدی ری شهری به زودی تولیت آستان مقدسه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را بر عهده خواهد گرفت . انتظار می رود در صورت صحت این خبر با توجه به احاطه جامع ایشان بر مسائل مهم و ضرورت های جهان اسلام ، فرصت هایی که به دلیل سوء مدیریت و عدم شناخت و دغدغه کافی متولیان فعلی به هدر رفته با رویکردی فرهنگی و کارکردی آسیب شناسانه جبران شود . متاسفانه به رغم فعالیت های چشمگیر وهابیون و دشمنان اهل بیت در مکان های زیارتی همچون مکه ، مدینه ، سامرا و ...  در هجمه  گسترده به باورهای عمیق تشیع و هشدار های پیاپی فعالان امور تبلیغی دین ، بودجه های هنگفت آستان های مقدس امام هشتم و حضرت معصومه سلام الله علیهما در مسیرهای غیر فرهنگی صرف می شود و بسیاری از زائران شیدایی که گاه با مشقت هایی فراوان خود و خانواده شان را به اماکن مقدس می رسانند بدون بر گرفتن کمترین توشه معرفتی به دیار خود باز می گردند .

گفتنی است در اواخر دوران ریاست آیت الله یزدی بر قوه قضائیه شایعاتی مبنی بر انتصاب حجت الاسلام ری شهری به جای ایشان بر سر زبان ها افتاده بود که تا کنون تحقق نیافته است .

 
با پوزش از بی بی سی!!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم دی 1388 ساعت 17:31 شماره پست: 329

حضرت آیت الله محمدی از علمای به نام استان مازندران است که حکم اجتهاد خود را از مرحوم آیت الله خویی دریافت نموده است . این فقیه والامقام و عارف وارسته که تولیت مدرسه علمیه بابل را برعهده دارد و به طور معمول در مسائل اجتماعی دخالت نمی کند چند سال پیش ، فارغ از هر نوع گرایش سیاسی ، نامه ای را به آقای صانعی نوشت و او را با توجه به ادله ضعیف و غیر علمی در مسائل فقهی از صدور فتوا برحذر داشته و وعده آتش جهنم که به نص روایات متعدد ، شامل اجتهادهای خودسرانه و فاقد مبناست را به وی یاداوری نمود .

به دنبال رد صلاحیت نامبرده در مرجعیت شیعه توسط مدرسان سطوح عالی حوزه علمیه قم ، آیت الله محمدی نیز نظر خود را این گونه اعلام داشت :

اقدام بر رد صلاحیت صانعی ، مبارزه با بدعت است  ...  

بی بی سی بد بی بی سی خوب !!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم دی 1388 ساعت 8:49 شماره پست: 328

 

قسم می خورم متن زیر را من ننوشته ام !!

باید مراقب مرجع تراشی بیگانگان و ایادی استکبار بود. کسانی که تا دیروز با امام دشمنی می کردند فکر کرده اند می توانند بیایند در این حوزه و قدرتی پیدا کنند و قداست ها و ارزش های امام را از بین ببرند. کور خوانده اند. مگر از روی جنازه نسل جوان حوزه بگذرند. مگر بنده و امثال بنده در این حوزه بمیریم. هر کسی هم که به آنها کمک کند بد کرده است. هر عالمی که به آنها کمک کند اگر آگاهانه است از عدالت بیرون رفته است و مثل خود گناهکار است مگر دشمنی با امام ساده است؟ دشمنی با امام یعنی دشمنی با اجرای احکام اسلام و لگد کردن خون شهدا... ارزش عالم و فقیه به عمل و ربانی بودنش است نه چیز دیگر. چند تا اصطلاح یاد گرفتن و حفظ کردن که کاری ندارد. مردم اگر دست یک روحانی را می بوسند به خاطر این اصطلاحات نیست... امروز با کلیات گفتم ولی فردا با جزئیات خواهم گفت. اگر دست از فعالیت های گذشته خود برنداشتند و طلاب راه افتادند، گلایه نکنند ... ما نیازی نداریم که بی بی سی برایمان مرجع پیدا کند ما مرجعی می خواهیم مثل حضرت امام (ره) که با یک فتوا استکبار را بیچاره کرد...

به گزارش کیهان، تعابیر بالا، اظهارات آقای صانعی در سال 1372 است. درج کننده خبر مذکور نیز روزنامه جمهوری اسلامی است که در لید خبر خود(شماره 4219 - 30 آذر 1372) آورده است «آیت الله صانعی در پایان درس خارج فقه طی سخنانی به حوزه های علمیه هشدار داد مواظب باشند بی بی سی برای آنها مرجع معرفی نکند».

 
[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم دی 1388 ساعت 7:28 شماره پست: 327

در تایید مطلب زیر پیام های خصوصی قابل توجهی برایم آمده است . مطلع شدم دوستی خوش ذوق نیز مطلبی زیبا و خواندنی در این باره نوشته که مطالعه آن خالی از لطف نیست .

وبلاگ فرزند کاوه آهنگر :

 http://farzandekaveh.blogfa.com/post-26.aspx

باز هم بابلی ها!!

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم دی 1388 ساعت 13:55 شماره پست: 326

 

اخیرا وبلاگ جالبی را دیده ام با عنوان بابلی ها .

این وبلاگ متاسفانه بدون نام نویسنده ، اداره شده و مجالی برای اظهار نظر خوانندگان باقی نگذاشته است . یکی از ضعف های محتوایی این وبلاگ پرداختن به پهلوان پنبه هایی است که ضرورتی برای تقابل با آنها وجود ندارد .

صرف دغدغه نمی تواند عاملی برای هر نوع واکنش محسوب شود . این عبارت را بسیار خوش بینانه نوشتم چه این که از منظر من و برخی دوستان، رویکرد این وبلاگ ، خنثی و کمی تا قسمتی مشکوک به نظر می رسد . کیست که نداند مردم بابل سال هاست از وجود برخی باند های قدرت طلب و سرمایه سالار رنج می برند که امثال محسن ن پادوهایی برای آن جریان به حساب می آیند ؛ جریانی پلید که در همه جناح ها رخنه کرده و همه چیز را برای منافع خود طلب می کند .

دوستی مطلع را می شناسم که در دوره انتخابات نهم ریاست جمهوری برای خودش نظر خاصی داشت ؛ اما وقتی شکستن شاخ غولی ارباب منش را دید که سیطره نفوذ خود را سال های سال در نهادهای سیاسی و امنیتی استان رخنه داده بود امروز خودش را فدایی احمدی نژاد می داند .

بگذریم .

اما درباره دوستان هیئت محبان الحسین علیه السلام .

به رغم اختلاف نظرهای چالشی با بخشی از بدنه تأثیر گذار جمع مذکور لازم است بگویم افراد منتسب به جریانات ارزشی ، حرکت خود را باید بر طبق مبانی اخلاقی دین تنظیم کنند تا مبادا مانند ادعای مضحک دشمنان انقلاب مبنی بر بروز تقلب در انتخابات ، مرتکب رفتاری نسنجیده و گفتاری بی سند شوند . گردانندگان وبلاگ مذکور باید پاسخ دهند چه شبنامه ای را دیده اند و چگونه خط ارتباطی بین حسن حقیقیان و محمد آرام نژاد پیدا کرد ه اند؟

برای من ثابت شده که بسیاری از دوستان هیئت مذکور ، تفکری مستقل داشته و جواد اکبرین را عنصری خودفروخته و مهره ای سوخته می دانند که دعوی دین پژوهی اش در سطح پوشال مسلکانی همچون حضرت علامه کروبی (متخصص ادبیات عرب!) و ... اعتبار دارد . کسی که به خاطر ناتوانی در امتحان شفاهی فقه (لمعتین) از حوزه اخراج گردید و امروز بدون یک سطر سخن مستدل ، علمی و مبنایی ، دم از اسلام شناسی می زند و بهائیت را به رسمیت می شناسد و ... چه جایی برای تأثیر و عرض اندام دارد ؟

 البته بی شک دوستانی که داعیه شهیدشناسی داشته و با بردن نام کربلائیان خمینی دچار جیغ بنفش می شوند ذکات فکرت خویش را باید بر لحظه ای تأمل در این پرسش روشن قرار دهند که هم صدایی خواسته یا ناخواسته با رادیوهای سیا و انگلیس و ... در راستای آرمان کدام شهید قابل ارزیابی است ؟( منظور شهدای نهضت اسلامی است نه امثال آبراهام لینکلن و ...!!)

تقابل با این هیئت ، امری غیر ضروری و مهمل است ؛ چه این که به تعبیر یکی از دوستان ، جماعت مذکور سبز هستند اما سبز مشقی  !

به هر حال نوع خط دهی محتوایی این وبلاگ ، بسیار تأمل برانگیز است . حق این پرسش برای ما محفوظ است که براستی چرا از نام برخی چهره های اصلی جریان زر و زور و تزویرغفلت شده است ؟ و چندین سوال دیگر که پس از شناخت طرفین قابل طرح خواهد بود .

بد نیست به این نشانی سری بزنید:http://www.shahrebabol.blogfa.com/

 
[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم دی 1388 ساعت 11:40 شماره پست: 325

این لطیفه را یکی از شخصیت های سیاسی تعریف کرده که ترجیح می دهم نامی از ایشان نبرم :

می گویند کروبی داشت جوشن کبیر می خواند . رسید به عبارت  " یا سَنَدَ مَن لا سَنَدَ لَه "

هنگ کرد و آن را هزار بار تکرار نمود !!

جز خیر ندیدیم !!

+ نوشته شده در یکشنبه بیستم دی 1388 ساعت 11:16 شماره پست: 324

نکته ای جالب درباره نماز بر منتظری

 

پس از تشییع جنازه منتظری ، نماز میت را آیت الله شبیری زنجانی بر پیکر ایشان اقامه نمود . حواشی مربوط به این مراسم که بیشتر توجهم را به خود جلب کرده بود را پیش از این شرح داده ام . صرف این نکته که حتی از منظر بیت منتظری نیز صانعی از جایگاه خاصی برخوردار نبود تا نماز را به او بسپارند برایم جالب بود و به عنوان طعنه به فتنه جویانی که دم از صانعی می زدند این مسأله را یاداور می شدم .اما . . .

اخیرا از برخی دوستان شاغل در یکی از مراکز تبلیغی همسو با مخالفان دولت ، نکته ای بسیار ظریف و جالب شنیدم که در جای خود حائز اهمیت است .

در بخش پایانی نماز میت عبارتی است حاکی از شهادت بر اعمال نیکوی مرحوم مورد نظر . " اللهم اِنّا لا نَعلَمُ منه الا خیرا "

این عبارات به طور معمول در نمازهای مربوط به همه اموات خوانده می شود به خصوص برای علما و صالحان که گاه با کلمات مستحبی دیگری نیز همراه می گردد . به گواهی این دوستان در آن روز این عبارت از نماز میت حذف شده بود !!

نقطه عطف تاریخ انقلاب
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم دی 1388 ساعت 18:39 شماره پست: 323

 

خبرهای خوشی در راه است . . .!

 

طاغوتیان جهان و حامیان ستم پیشه منافقان جدید و خواص بی بصیرت و خودفروخته به یاد آورند که وهن به شخصیت عرفانی علمدار اسلام ناب محمدی (ص) در نوزده دی 1356 نقطه عطفی شد برای اتحاد امت و قیام یکپارچه ای که شاه خائن را به زباله دان تاریخ فرستاد . این بار نیز سردمداران فتنه جو و مزدوران لاابالی آنان با اراده طوفانی امت حزب الله و پیشمرگان ولایت ، نفس های آخر خود را در آخورهای پرلجن سلاطین غرب ، شماره خواهند نمود .

چه کسی است نداند دروغگویانی که دفاع از امام و قانون اساسی و آرمان های باکری ها و خرازی ها و باکری ها ! را لقلقه کلام خویش ساخته بودند ، همنوا با ظالمان خون آشام کاخ سفید و حاکمان حیوان صفت اسرائیل و انگلیس و . . .و منافقان کوردل و سلطنت طلبان جیره خوار غرب و مطربان حرمسراهای شیوخ عرب ، هدفی جز به موزه فرستادن اندیشه های جهانی حضرت امام خمینی (ره) نداشته اند .

آنان به خوبی می دانستند که قیام مردمی پیرجماران و مراد عاشقان پشتوانه ای جز مکتب عاشورای اباعبد الله علیه السلام نداشته است ؛ پس هتک حرمت عاشورا نیزبر ایشان مباح گردید!! غافل از آن که ....

و چنین شد که نهم دی 88 مانند نوزده دی 56 در صفحات پرافتخار خروش ملت ، ماندگار شد . شکست اذناب طاغوت و وارثان اسلام بنی سفیان نزدیک شده است . خبرهای خوشی در راه است .. . .

 

امان از لباس شخصی ها!!

+ نوشته شده در شنبه نوزدهم دی 1388 ساعت 12:42 شماره پست: 322

استقبال پرشکوه مردم قزوین از استاد ادبیات عرب علامه کروبی

 

خود کرده را تدبیر نیست !!

 

منتخب از جهان نیوز

 
کربلای ناتمام
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم دی 1388 ساعت 14:5 شماره پست: 321

 

بعضی اسم ها چه قدر با مسماست . علم با فتح عین و لام به معنای نشانه و رایت است و هدی به معنی هدایت . علم الهدی ، پرچمدار رستگاری بود ؛ حسینی از ذریه عاشورائیان .

او دانش جویی بود که حجاب علوم ظاهری را برنتافت و به عمق نورانی معرفت ، دست یافت . امروز شانزدهم دی ماه است . یاد سید حسین علم الهدی و دانشجویان پیرو خط امام که در مصاف نا برابر تن و تانک ، حماسه عاشورا را در کربلای هویزه تکرار کردند گرامی باد . یاد شهیدان قدوسی ، ملایی زمانی ، فاضل و ... .

ندای هل من ناصر اباعبدالله ، در کربلای بی انتهای تاریخ ، لبیک خواه مردان بی ادعایی است که عطش فطرت حقیقت جویشان را جام گوارای وصال فرو می نشاند . علم هدایت ، معبر سرخ عاشورا را در گستره تاریک زمان ، تلالو می بخشد برای آنانی که در راه عشق ، با پای سر می دوند .

 

باز هم کاپیتولاسیون!

+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم دی 1388 ساعت 7:23 شماره پست: 320

 

توهین بی سابقه قوه قضائیه به هاشمی رفسنجانی

 

به دنبال سکوت و بی تفاوتی معنادار دادستانی تهران در برابر اهانت های مکرر فائزه هاشمی به سران نظام به خصوص رئیس جمهور و نیز دیگر اقدامات فتنه گرایانه برادران وی در جریان آشوب های اخیر ، بعضی از ناظران آگاه بر این باورند که قوه قضائیه اصلا فرزندان هاشمی را آدم !! حساب نمی کند که بخواهد به تخلفات آشکار آنان رسیدگی نماید .

با این وصف ، تعلل حیرت انگیز قوه قضائیه ، در واقع توهین مستقیم به شخصیت محترم ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام تلقی گردیده که انشالله در دادگاه عدل الهی مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت .

 
زبان قانون!
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم دی 1388 ساعت 18:4 شماره پست: 319

 

خانم فاطمه رجبی همسر دکتر الهام و دختر مورخ بزرگ مرحوم حجت الاسلام دوانی به دنبال انتشار مقاله زیر در انصارنیوز ، مورد پیگرد قضایی قرار گرفت . جالب آن که خانم رجبی در این مقاله هرچه دهانش بود نثار موسوی و رضایی نمود اما دادستان تهران اتهام وی را توهین به ریاست مجمع تشخیص مصلحت عنوان کرد ! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .

 

مثلث شوم ماموران هاشمی

 

ا. بیانیه میرحسین موسوی که به حق در راهپیمایی چهارشنبه مردم، آن یوم الله حسینی علیه‌السلام، «میریزید» خوانده  می‌شد، اگر صحه‌گذاری بر دیوانگی‌اش از فرط تشنگی قدرت و شکست در قبضه قدرت ارزیابی نشود، قطعا اعلان «شمر» بودن وی است که در قتلگاه تهران روی سینه حسین علیه‌السلام نشسته و بر آن است تا سر مقدس وی را بر «نی» زند.

2. این بیانیه که حالت ارتدادی آن اظهر‌من‌الشمس است و اگر عمرسعد می‌خواست در عاشورای سال 61 اعلان موضع کند، قطعا بهتر از نویسنده، می‌نوشت، از عصبانیتِ نافرجام ماندن قول و قرار خاتمی، موسوی و کروبی برای انهدام اسلام و نظام اسلامی و فروش وطن به امریکا و انگلیس و اسرائیل حکایت می‌کند.

3. بیانیه موسوی هم دین‌ستیزی است و هم مذهب‌سوزی و آشکارا «نامسلمانی» این عنصر خبیث و مجهول‌الهویه‌ای را که از حزب منحله جمهوری اسلامی سر برآورد و 30 سال به نظام اسلامی و مردم تحمیل شد، بر ملا می‌کند.

4. موسوی دروغگوی دیکتاتور، جنایتکار و خونخواری است که به بهای هنگفتی، نظام و اسلام و ایران را با اربابان خارجی معامله کرده است. او در این معامله شکست هولناکی خورد، و هم اینک بر آن است که با دستگیری و اعدام که حداقل مجازات او و کروبی است، ننگ شکست در معامله فروش دین و وطن و ادای دین به اسرائیل و امریکا را با خود دفن کند.

5. موسوی و کروبی ناچیزتر از آن هستند که مردم و نظام برای آنها حساب باز کنند. آنها انسانیت و شرف را از وجود پلید خود شسته و به عنوان موجوداتی عاری از ذره‌ای انسانیت در لجن‌زار جنایات دست و پا می‌زنند.

6. آنچه در بیانیه او آمده، همان ترکتازی‌های هاشمی رفسنجانی در خطبه‌های نمازجمعه‌ای است که آبروی نماز و جماعت را برد، و مایه اخراج او از تریبون جمعه گردید، نه چیز دیگری.

7. نتیجه آن که موسوی «نوکری از خیمه معاویه» است. او مزدوری است که با قول و قرار به بیگانگان، طراوشات مغز خیمه معاویه را مجری است و در این راه «المأمور ُمعذور» است. موسوی بداند ملت به کمتر از اعدام او و کروبی راضی نیست تا این ننگ‌ها از دامن انقلاب و کشور پاک شود. آیا باز هم اطلاعیه خواهد داد؟

8. دفاع محسن رضایی این عنصر شیفته قدرت و منفور ملت مانند دیگر همپالکی‌هایش از جرگه نظامیان یک شبه سیاسی‌شده، از موسوی، آشکارا بیان کرد که مثلث پلید انتخابات دهم، «مأموران هاشمی» بوده‌اند.

9. محسن رضایی که قدرت عقلی و منطق وی در اعتراض به انتخابات آن بود که: «اسناد را و برگه‌های انتخابات را به من بدهید تا بتوانم اعتراض کنم»، و نیز کسی که پس از بازشماری صندوق‌های کرمانشاه که وی می‌پنداشت چند ده‌ها هزار رای دارد، فقط 3 رای جابه‌جا شده داشت که دو تای آن برای موسوی ریخته شده بود. با وقاحت، و با سوء استفاده از نجابت و صبر ملت، پی در پی اطلاعیه صادر می‌کند، «اطلاعیه‌های بی‌مخاطب» دون‌کیشوت یا آبدارشاه! چرا او به سرنوشت هاشمی رفسنجانی این «استاد اعظم» دچار شده است؟

10. رضایی کیست‌؟ جایگاهش کجاست؟ میزان محبوبیت او چقدر است؟ آیا او در تاریکی نگاهش به شمارش میلیونی مخاطبان و هوادارانش می‌پردازد؟ دفاع او از موسوی در درجه اول تاثیر حرکت یزیدی موسوی و خاتمی و کروبی است و از این حیث در جرم آنها شریک و در بی‌آبرویی‌شان سهیم!  و در درجه دوم نشان «داشتن مأموریت از سوی هاشمی» است و به یقین‌واداشتن ملت که خیمه معاویه در کاخ سبز دمشق برپاست و معاویه نیز خود سبزپوش به میدان آمده است.

11. برای شنوایی گوش‌های محسن رضایی که صمٌ بکمٌ عمیٌ فَهُم لا یعقلون گردیده برخی از شعارهای چهارشنبه را بازگو می‌کنم. شعارهایی که هر یک از زبان هزاران نفر سرداده می‌شد:

مرگ بر موسوی، مرگ بر خاتمی، مرگ بر کروبی، کروبی بی‌سواد عامل دست موساد، موسوی بی‌بی‌سی عامل انگلیسی، خاتمی موسوی مایه ننگ سادات، تاجر ورشکسته برگرد به باغ پسته و مرگ بر ... یعنی بت بزرگ.

12. به رضایی می‌گویم، سرنوشت عمرسعد برایش عبرت‌آموز باشد. معاویه می‌خواهد سلطنت مادام‌العمرش را به آقازاده‌هایش منتقل کند. موسوی و خاتمی و کروبی، شمر و خولی و عبیدالله گردیده‌اند، اما عمرسعدها یادشان باشد که سابقه نظامی‌گری‌شان، برای آنها در این راه کنونی، ننگ می‌آفریند، نه افتخار.

13. ملت خیمه معاویه را پیدا کرده است. نقشه‌ها و شعارهایش را شناخته و هر عنصری را که از آن خیمه ملعونه فریاد سر دهد سرکوب خواهد کرد.

14 رضایی بداند سال‌ها پس از عاشورای 61 زنان مدینه بر عمر سعد بیش از عبیدالله «لعن» می‌‌فرستادند. چرا که او دارای سابقه نظامی در لشکر مولا بود و در عاشورا فرمانده لشکر یزید.

 

کار نا به جا انجام می دهید؟!

+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم دی 1388 ساعت 23:28 شماره پست: 318

 

به هر فرهنگ لغتی که دوست دارید مراجعه کنید . عدل این گونه معنی شده که هر چیز در جای خود قرار داشته باشد در مقابل ظلم که یعنی شیء در جای اصلی خود قرار نگیرد .

فرهیخته ارجمند حاج محسن رضایی در مصاحبه ای به منظور توجیه نامه سست بنیان خود به مقام معظم رهبری که یاداور نامه وی به حضرت امام (ره) و خاطره نوشیدن جام زهر بود این جمله را افاضه فرمود که :" امروز وحدت بر عدالت مقدم است !!"

وحدت چون امری نیکوست و از جایگاه ویژه ای برخوردار است پس زیر مجموعه عدالت است . حال اگر قرار باشد آن را جدای از عدالت معنا کنیم خواه ناخواه وحدت ، مترادف ظلم است که در این صورت واژه وحدت ، فاقد مفهوم بوده و اعتبار آن را باید در گستره واژگانی چون تسلیم و ذلت و ... جست و جو نمود . به عبارت دیگر نتیجه منطقی اظهارنظر محسن خان این است که این وحدت چون مساوی عدالت نیست ، سر جای خودش قرار ندارد و کاری باطل و نا به جاست !! آن وقت توصیه می کند کاری عبث را انجام دهید! تناقض گویی را حال می کنید ؟

راستی بهتر نیست این قطب سوم انتخابات!! که داعیه بهره مندی از کارشناسان و نخبگان را سر داده بود در گفتار و کردار خود تامل بیشتری داشته باشد؟ حاجی ما بداند فدرالیسم زور و قدرت ! با روی کار آمدن دولت دهم ضربه سختی خورده و چاره ای جز پیوستن به جریان روشن حکومت ولایی ندارد.

 
پیام آشنا
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم دی 1388 ساعت 21:59 شماره پست: 317

 

 " در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزاده زیست ... "

عبارتی که خواندید قطعه ای بود از کلام مرحوم علی شریعتی که در سال های سیاه حکومت طاغوت بیان شده بود . دیری نپائید که مردم با تاسی از امام عدالت علیه السلام و با رهبری پیر خمین قیام کرده و بساط جور ستمشاهی را برچیدند و ...

اما در روزهای نخست ماه پیروزی خون بر شمشیر ، پیامک هایی حاوی جمله فوق برای بسیاری از مردم ارسال گردید . من شاید جزو نخستین کسانی بودم که این پیامک را دریافت کردم . فرستنده محترم ، دوستی است که بیش از یک سال از او پیامکی به دستم نرسیده بود . جالب آن که این گرامی – که گویا لا به لای پیامک های انبوهش نام مرا نیز شاید به اشتباه گنجانده بود – اصلا شیعه نبوده و از نظر سیاسی در شمار جدایی طلبان کرد به حساب می آید !! در پاسخ او این گونه نوشتم :

ما در ره عشق ، نقض پیمان نکنیم . ممنون . عزاداری شما قبول !

 

من از بیگانگان هرگز ننالم!

+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم دی 1388 ساعت 18:54 شماره پست: 316

 

پس از نماز جمعه هفته گذشته عده ای از جوانان شهر مقدس قم مقابل دفتر صانعی تجمع نموده و با سردادن شعار الله اکبر خواستار برچیده شدن دفتر به اصطلاح مرجعیت وی شدند.

نیروهای انتظامی که از ساعت ها قبل در این مکان مستقر شده بودند جمعیت را متفرق نمودند . نکته جالب توجه این که نیم ساعت بعد در خیابانی دیگر ، یکی از طلاب بسیجی توسط نیروهای لباس شخصی انتظامی دستگیر شد . این طلبه گرانقدر با شلوار پلنگی و چفیه در این تجمع شرکت کرده و باعث جلب توجه لباس شخصی ها شده بود که پس از درخواست نیروی انتظامی محل را ترک نمود . اقدام تامل برانگیز نیروی انتظامی بازتاب بسیار منفی در بین طلاب و بسیجیان داشت . به برادران اطلاعات انتظامی یاداور شدیم که در زمان تشیع جنازه منتظری درمقابل پاره شدن عکس امام مانند چغندر ایستاده و نظاره می کردند و اگر نبود حضور دلیرانه مردم ، این نیرو همچنان باید به تماشای فیلم های آشوبگران اکتفا می نمود . به آنان یاداورشدیم مرد میدان های بی خطر شدن شهامت نیست و ...

البته همه مطلعان بی استثنا این حرکت دور از بصیرت نیروی انتظامی را به حساب خودنمایی و ارسال گزارش در اثبات ادعای فرونشاندن غائله توسط این نیرو گذاشتند . پس از فشارها و استدلال های بسیجیان در رد این نوع رفتارهای خودسرانه ساعاتی بعد طلبه مذکور آزاد گردید . امیدواریم به زودی شاهد عذرخواهی مسئولان محترم نیروی انتظامی قم از ارتکاب این اقدام ناموجه باشیم .

 
جامانده ازملت
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم دی 1388 ساعت 18:14 شماره پست: 315

 

شهرداری بابل در اقدامی ضربتی ! بنرها و پارچه نوشته های های مربوط به محکومیت حرمت شکنی عاشورا را که پس از راهپیمایی دشمن شکن عاشورائیان شهرستان بابل در سطح این شهرنصب شده بود به سرعت جمع آوری کرد .

برخی از مردم این اقدام جاهلانه و دور از بصیرت مسئولان شهرداری را به حساب گرایش های خاص سیاسی چند تن از اعضای شورای اسلامی این شهر گذاشته و اعتراضاتی را در این خصوص انجام داده اند ، چه این که پیش از این هیچ گاه پارچه های مرتبط با برخی برنامه های سرگرم کننده وغیر مذهبی از سطح معابر جمع آوری نشده بود . برداشت این طیف از مردم شهرستان بابل چه درست باشد و چه غلط ، باید گفت اقدام شهرداری خواسته یا ناخواسته از جریان مردمی انقلاب و متن مطالبات آرمانی ملت فاصله داشته و در راستای هم آوایی با خط شوم فتنه و نفاق قرار می گیرد .  

 

بودن یا نبودن ؟!

+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم دی 1388 ساعت 12:8 شماره پست: 314

آیا مرجعیت ، سلب کردنی است ؟!

 

شاید بهتر باشد سوال را این گونه طرح کرد که آیا مرجعیت ، سلب شدنی است ؟

اعلام نظر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم درباره صلاحیت آقای صانعی برای مرجعیت و صدور فتوا بحث های مختلفی را در سطح سیاسیون و نیز اهل علم دامن زده است .

مرجعیت شاید سلب کردنی نباشد اما قطعا سلب شدنی هست . باعث و بانی این امر نیز خود فرد مدعی مرجعیت می باشد و اعلام نظر دیگران به معنای کشف مصداق تلقی می شود . یکی از شروط مرجعیت ، عدالت است . اگر یک امام جماعت نیز در سخنان خود بارها مرتکب توهین به دیگران شود نیز ترک اقتدای به او جایز است چه برسد به مرجعیت که از جایگاه معنوی بالایی برخوردار است . آقای صانعی گذشته از حقانیت یا عدم حقانیت نظرات سیاسی وی ، متاسفانه بارها الفاظی را خطاب به برخی شخصیت های مذهبی و سیاسی به کار برده اند که دور از شان یک انسان مومن بوده و نشانگر عصبانیت و عدم تسلط بر نفس می باشد که اگر فتنه گری های و تهمت های ناروای وی در مصاحبه با رسانه های بیگانه را هم به آن اضافه کنیم .....بگذریم.

یکی دیگر از شروط طبیعی و عقلانی مرجعیت عالم تشیع ، اعلمیت فقهی است . شناخت این مقوله حتی مطابق نظر آقای صانعی نیز بر عهده اهل علم و کارشناسان فقهی است . این در حالی است که بضاعت علمی ایشان تا کنون بارها مورد تردید اهل علم قرار گرفته است . علمای بزرگواری که بعضا هیچ سر و کاری با مباحث جناحی و سیاست زدگی های روزمره ندارند بارها با استناد به برداشت های فقهی نامبرده ، ملکه اجتهاد وی را نیز زیر سوال برده و دلسوزانه توصیه نموده اند که آتش جهنم را با صدور فتاوای غیر مرتبط با مبانی فقه برای خود روا نسازد . طبق نظر اسلام که البته مورد تایید آقای صانعی نیز هست آیا فقیهی را سراغ دارید که شراط علمی ایشان برای تصدی مرجعیت را تایید بنماید ؟

فراموش نکنید آقای منتظری با تمام انحرافات سیاسی که در رفتار خود نشان می داد هیچ گاه از نظر احاطه بر فقه مورد تردید واقع نشد و هیچ یک از علما فارغ از اختلاف نظرهای سیاسی ، اجتهاد وی را زیر سوال نبردند .

و باز هم فراموش نکنید آقای صانعی حتی به زعم وارثان بیت منتظری نیز آن قدر جایگاه علمی معنوی نداشت که نماز میت آن درگذشته را به وی بسپارند . شاید بهتر باشد سوال فوق را این گونه طرح کرد که آیا اصلا مرجعیت صانعی ، محرز بوده که حالا صلاحیتی از وی سلب شود؟!

[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در شنبه دوازدهم دی 1388 ساعت 6:47 شماره پست: 313

به : اعضای محترم کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی

احتراما با توجه به قصور و تخلف آشکار قوه قضائیه در عمل کامل به وظایف قانونی خود نسبت به محاکمه و مجازات محاربان و سران فتنه گر آنان که در ماه های اخیر با رفتارهای متمردانه خود موجب سلب آسایش و امنیت جامعه شده اند خواهشمند است مطابق اصل نود قانون اساسی به موارد خلاف قانون و سهل انگاری های دستگاه مزبور رسیدگی نموده و نتیجه بررسی های آن کمیسیون را به اطلاع عموم برسانید. والسلام

جمعی از طلاب حوزه علمیه قم

( کاربران محترم نیز می توانند درخواست های فردی و جمعی خود در این خصوص را به نشانی کمیسیون مذکور واقع در تهران میدان بهارستان ساختمان مجلس شورای اسلامی ارسال نمایند .)

یادی از حر ابن یزید ریاحی

+ نوشته شده در پنجشنبه دهم دی 1388 ساعت 14:26 شماره پست: 312

عاشورا آن قدر شفاف بود که آزادمردان بتوانند راه خیر و شر را تشخیص بدهند .

 

 

دوستان حتی المقدور این تصویر را به وسیله بلوتوث در اختیار دیگران قرار دهند .

 

 

 
امان از سانسور !!
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم دی 1388 ساعت 14:1 شماره پست: 311

در تجمع بزرگ عاشوراییان سراسر کشور ، شعارهایی هم از طرف مردم سر داده شده که تاکنون در هیچ یک از رسانه ها منعکس نشده است . برخی از این شعارها عبارتند از :

تاجر ورشکسته

برگرد به باغ پسته !

مملکت حسین ، بی صاحاب نیست

ایران که باغ پسته بابات نیست !

فتنه گر از هر منظری

ای بدتر از منتظری

تاهاشمی کفن نشود

این وطن وطن نشود

شکارچی کوسه ها

محمود بی ادعا

و . . . .

تقوای ولایی

+ نوشته شده در چهارشنبه نهم دی 1388 ساعت 21:39 شماره پست: 310

به زودی شاهد خواهیم بود:

حمایت قاطع معاندان از ولایت فقیه!!

 

بعد از کشف کودتای نوژه بود که امام (ره) در دیدار با جمعی از مردم بیاناتی را خطاب به سران کودتا به این مضمون ایراد فرمود که بر فرض موفق می شدید جماران را بمباران کرده و ما را بکشید در آن صورت دست مردم برای برخورد با شما باز می شد !

در تمام ماه های پس از ظهورمیدانی جریان نفاق ، بسیاری از جوانان غیور حزب الله که تحمل هتک حرمت مقدسات دینی خود را نداشته و از لاابالی گری معاندان داخلی به تنگ آمده بودند بارها تصمیم گرفتند با واکنشی پرخروش ، کار سران فتنه و اذناب جاهلشان را برای همیشه یکسره کنند اما هر بار تذکر برخی از دلسوزان انقلاب مبنی بر لزوم رعایت تقوای ولایی و التزام به منویات رهبری در ضرورت حفظ آرامش و تاسی به صبر و بصیرت ، مانع از بروز تحرکات انقلابی و دشمن شکن آنان می گردید . با این تفصیل آن چه که این روزها منطقی تر به نظر می رسد این است که سرکردگان خودفروخته نفاق و فتنه و کوردلان خبیث اموی باید بیش از سایر مردم ، قدر شناس وجود اصل ولایت فقیه و تبعیت عاشقانه ملت از آن مقام شامخ باشند . آنان دیر یا زود حقیقت این مطلب را با تمام وجود لمس خواهند کرد.

دستگاه قضایی و التزام به کاپیتولاسیون!!
+ نوشته شده در دوشنبه هفتم دی 1388 ساعت 9:13 شماره پست: 309

استیضاح صادق لاریجانی!!

 

چه کسی است که نداند آشوب ضد انقلاب و حرمت شکنی آنان در عاشورای حسینی و حوادث مشابه ، مسئله ای قابل پیش گیری بود ؛ اگر مسئولان عالی قوه قضائیه پیش از این به وظایف خود درست عمل می نمودند .

متاسفانه سکوت مرعوبانه مدعیان دفاع از حقوق عمومی و تنزل خودخواسته جایگاه آنان در حد تماشاچی بیطرف ! اغتشاشگری و ایجاد ناامنی برای نوامیس جامعه را به امری طبیعی مبدل ساخته که هر بار با بروز واقعه ای فجیع ، صلاحیت زمامداران دستگاه عدلیه را در اذهان عموم به سخره می گیرد .

رودربایستی در اعمال بدون تبعیض قانون در قبال مسببان و محرکان پیدا و پنهان فتنه ، شائبه اعتقاد مسئولان ویرانه قضایی به مقوله " کاپیتولاسیون "! را دامن می زند . آیا بی تفاوتی عملی در برابر عناصر اصلی قانون گریز و ساختار شکن و اکتفا به محاکمه ملایم معدودی از مهره های میانی و پائینی آشوب ، معنایی غیر از آن چه بیان شد به همراه دارد ؟ به راستی اگر یکی از همین عوامل فتنه ، دشنه و دشنام خود را به جای اساس انقلاب به سمت یک دادستان دست چندم قوه قضائیه نشانه می گرفت حضرات مسئول چه سرنوشتی را برای او به تصویر می کشاندند؟

پیش از این نیز به آیت الله صادق لاریجانی یاداوری شده بود که این بار نه موسسه ای علمی و پژوهشی بلکه دستگاهی موثر با وظایفی جدی و سرنوشت ساز را تحویل گرفته اند که چشم امید میلیون ها انسان رنج کشیده و مظلوم به عملکرد آن دوخته شده است . از مسلمات فقهی مکتب پرافتخار اسلام است که هر مسئولی با هر پست و مقامی در صورت عدم التزام به وظایف بدیهی خویش ، خود به خود عزل می گردد . مسندنشینان دستگاه عدلیه بدانند در صورت تداوم اهمال در دستگیری و محاکمه عناصر خودفروخته ای همچون محمد خاتمی ، کروبی ، فرزندان باج خور هاشمی و ... و بی توجهی نسبت به مطالبه عمومی جامعه مبنی بر اعدام بی تعلل موسوی خائن ، در منظر وجدان بیدار ملت ، مورد استیضاح وسلب عدالت – که ویژگی بایسته هر مومنی است - قرار خواهند گرفت .ان الله لایغیرمابقوم حتی یغیروامابانفسهم.

در قم چه گذشت؟!

+ نوشته شده در سه شنبه یکم دی 1388 ساعت 16:53 شماره پست: 308

حاشیه های یک تشییع!

 

این ماه ماه خونه

منافق سرنگونه

پیش از این شب رحلت علمای بزرگی را دیده بودم . میرزا جواد تبریزی و آیت الله فاضل لنکرانی که فوت کردند مردم حتی در بیرون از بیت آنها به سر و سینه می زدند و گریه می کردند . خبر ارتحال آیت الله بهجت که پخش شد گذشته از بیت آن بزرگوار ، گوشه گوشه حرم مطهر شاهد دل باختگانی بود که هر از گاه صدای هق هق گریه هایشان زوار را تحت تاثیر قرار می داد . شب قبل از تشییع منتظری نیز در بیتش حضور داشتم . صدای گریه ای از قسمت زنانه شنیده می شد ، اما مردها انگار تماشاچی بودند . بیرون بیت فقط چند نفر ایستاده بودند که اغلب ظاهری سوسولی ! داشتند و گاه صدای شوخی و خنده شان توجه دیگران را جلب می کرد . در کل خیایان صفائیه و اطراف حرم جز یک آبمیوه فروشی کنار بیت منتظری هیچ مغازه ای عکس آن مرحوم را نصب نکرده بود حتی کتابفروشی پسر آذری قمی.

یک موتور سوار را مشاهده کردم که دو پسر کم سن و سال ترک آن نشسته بودند و عکسی از منتظری که اتفاقا با کیفیتی عالی چاپ شده بود را جلوی موتور نصب کرده و در شهر گشت می زدند .

ساعت نه صبح قرار تشییع بود . ده ها نفر با قیافه هایی عجیب و قریب وارد محوطه اطراف بیت شدند . شنیده بودم که از تهران لشکر کشی شده اما برای اطمینان بیشتر با چند نفرشان گرم گرفتم . خبر تایید شد ! زن هایی آمده بودند با ظاهری که قطعا مورد تایید فتاوای منتظری نبود . جمعیت حاضر در حالی دم از تقلید منتظری می زدند که هیچ نشانه عزایی نداشتند ،به سر و سینه نمی زدند و قطره ای اشک نمی ریختند و به وصیت آن مرحوم در خصوص سیاسی نشدن مراسم تشییع بی اعتنا بودند .

 در مقابل بین بچه های بسیج شایع شده بود که آقا توصیه نموده  مراسم با احترام انجام بشود . برای همین دوستان به یکدیگر سفارش می کردند به هیچ وجه درگیر نشوید.

شعار های آنها شروع شده بود . مرگ بر دیکتاتور و ....

دیدم یکی از محافظان صانعی یقه یک بچه بسیجی را گرفته و دستور ! می دهد از جلوی بیت نامبرده که یک کوچه با خانه منتظری فاصله دارد کنار برود . به سرعت رفتم زدم روی سینه اش و متقابلا دستور ! دادم ساکت شود . رفتم لا به لای جمعیت . می گفتم لباس مشکی تان یادتان رفت؟! اغلب تمایلی به بحث نداشتند . شاید به خاطر نا آشنا بودن با فضای قم کمی دچار دلهره بودند . از فرصت استفاده کردم و در طول مسیر هر کس که دیگران را تحریک می کرد مورد تفتیش بدنی قرار می دادم . بنده های خدا جیکشان هم در نمی آمد . یکی را دیدم که خیلی پرشور فریاد می زند و دیگران شعارش را تکرار می کنند. به کناری کشیدمش و بازرسی اش کردم . کسی به خاطر ش جلو نیامد . طفلک آب دهانی قورت داد و گفت : زشته ! جواب دادم : مواظب دستم هستم ! جلوی فیلمبردارهایشان را می گرفتم و می خواستم تا کارت یا مجوزشان را نشان بدهند آنها نیز به سرعت صحنه را خالی می کردند .

دلم برای منتظری سوخت . همه راه تا حرم ، آقایان تا می توانستند علیه دولت و نظام شعار دادند اما گویا عارشان می آمد لااله الااللهی را نثار روح نیازمند وی بنمایند .نماز میت را آیت الله شبیری زنجانی به عهده گرفت و این موضوع نشان داد که حتی از منظر مسئولین بیت منتظری نیز صانعی جایگاه علمی پایینی دارد .جالب است وسط نماز یکی با موبایلش بازی می کرد بعضی سرشان را چرخانده و خارج از مسیر قبله را نگاه می کردند و ... خلاصه روح آن مرحوم عروسی گرفت !!

بعد از نماز دباره شعار های موهن به نظام شروع شد .  جالب است که موقع پخش نوای قرآن و حتی سخنرانی مرحوم منتظری از بلندگوهای حرم نیز عزاداران! کار خودشان را می کردند .بچه ها که بیشتر در فیضیه اجتماع کرده بودند ترجیح دادند همچنان به فکر آرامش باشند . با سه چهار نفر از دوستان کنار جمعیت رفتیم و تمثال های مبارک امام و آقا را روی دست گرفتیم . آن وری ها گاهی نزدیک می آمدند نگاهی می کردند و می رفتند گاهی هم سر بحث داشتند که جوابشان را می دادیم . این وسط برخی دوستان روشنفکر بسیجی! دلواپس شده بودن و مدام توصیه می کردند شما کم هستید ممکن است به امام توهین کنند بروید فیضیه و .... دوست خوبم سید محسن احمدی که تصویری بسیار زیبا از حضرت امام در دست داشت با خونسردی می خندید و پاسخ می داد : خط مقدمی ها همیشه کم هستند . به اندیشه امام توهین شده و ...

عبدالله نوری را دیدم که در حلقه فشرده چند جوان خودش را به حرم رسانده بود . رفتم مقابلش و فریاد زدم آقای نوری ! ما مقلدان امام خامنه ای هستیم به شما هم توصیه می کنم پیرو امام خمینی باشید و ...با صورتی سرخ ! خونسرد بود و سر تکان داد . او که گویا در جایگاه مخصوص جایی نداشت روی سکویی در حاشیه حرم نشست . اطرافیانش دیگران را دعوت می کردند تا سر جایشان بنشینند . شاید قصد صحبت داشت .جالب است که خیلی از سبزها هم او را نمی شناختند و از یکدیگر نامش را می پرسیدند. بچه ها داشتند با عکس امام می آمدند که شیخ بلند شد و رفت پی کارش.

اذان که شد دیگر کاسه صبر بچه های بسیج لبریز شد . توهین به آقا در حرم برایشان قابل هضم نبود . جمعیت حزب الله که به راه افتاد جبهه مقابل زود صحنه را ترک کرده و به طرف بیت منتظری عقب نشینی نمودند . خون بچه ها به جوش آمده بود . بچه های قم پیش از این نیز در مواجهه با شرارت های بیت منتظری و دراویش مفسد که به تخریب خانقاهشان منجر گردید روح سلحشوری شان را به اثبات رسانده بودند . با این که ایام محرم هزاران نفر از طلاب برای تبلیغ به خارج قم می روند اما جمعیت بسیار قابل ملاحظه بود. خیلی ها آمده بودند . جانبازهای با عصا پیرمردهای لنگان و حتی برخی جوان ها با ظاهری متفاوت تصاویر کوچک و بزرگ امام و رهبری را به دست گرفته یا روی پیشانی می چسباندند. رفتم جلو و به خیلی هایشان یک ماچ هدیه دادم . حضور خواهران انقلابی نیز بسیار چشمگیر بود .

بچه ها هرچه به بیت منتظری نزدیک تر می شدند جمعیت مقابل کمتر و کمتر می شد .شعار اگر بسیجی نیود صدام یزید بابات  بود ! پاسخ دندان شکنی در مقابل اهانت گران به ساحت بسیج به حساب می آمد .نیروی انتظامی دخالت کرد و جلوی بچه های بسیج را گرفت . عده ای توانستیم از حلقه آنها عبور کنیم. درگیری مختصری داشتیم .آن وری ها همچنان مغرورانه شعار می دادند و هم قسم شدند! بیت آقایشان را تنها نگذارند .درهای بیت بسته شده بود .لنگه کفش و چند شی دیگر به طرف بچه های بسیج پرتاب گردید که پاسخ متقابل را در پی داشت .  می شنیدیم که بین خودشان می گویند: اینها شعار می دهند تخلیه می شوند و می روند . خوب به خودشان روحیه می دادند!

دو سه نفری عکس امام و آقا را پاره کردند . بچه ها آنها را نشان کردند و با یک یورش دستشان را گرفته و به این طرف کشاندند تا کمی نصیحت شوند!

نیروی انتظامی شکاف بدی بین بچه ها ایجاد کرده بود. رفتم جلوی چند تا از درجه دارها را گرفتم و داد زدم کتکش را بچه های حزب اللهی می خورند حقوقش را شما می گیرید ...جلوی ما مرد شدید و شاخ و شانه می کشید؟ جگر دارید رو به روی آنها بایستید ...مگر کار آنها جرم نیست ؟چرا کسی دستگیر نمی شود و ....

اغلب آنها سعی می کردند دعوت به آرامش کنند. جمعی از دوستان شعار دادند : نیروی انتظامی تفکر تفکر! ماموری بود با لهجه شیرین آذری ، خنده ای کرد دستی به سرش کشید و گفت : چیزی به ذهنم نمی آید !

این وسط بچه ها زیرکی خوبی نشان دادند . عده ای کوچه را دور زده و از طرف دیگر وارد معرکه شدند . سو سول ها خودشان را که در محاصره دیدند شهامت شان رنگ باخت . فحش ها را گذاشتند کنار و شروع کردند به خواندن دعای فرج! یکی داد زد رو به قبله! همه رو به قبله ایستادند با اندکی فاصله حدود صد و هشتاد درجه ! یاد قرآن سر نیزه افتادیم . چاره ای نداشتند مجبور بودند قسمشان را بشکنند . با عجز و ناله از نیروی انتظامی خواهش می کردند وساطت کنند تا بتوانند از مخمصه رها شوند . کوچه ای باز کردیم تا گورشان را گم کنند .فریاد شکوهمند نصر من الله و فتح قریب دل ها را روشن ساخت .کسی وارد بیت نشد . داشتیم متفرق می شدیم که شایعه شد موسوی داخل بیت منتظری است . سیل جمعیت دوباره به آن سمت یورش برد. مردم می گفتند : به این قوه قضائیه که امیدی نیست بگذارید خودمان کار رایکسره کنیم .فرماندهان انتظامی قسم خوردند این خبر صحت ندارد . بچه ها به طرف منزل صانعی رفتند و با شعار صانعی ، بی بی سی پیوندتان مبارک! به مواضع دشمن شادکن ایشان ادای احترام نمودند! تصویر مقام معظم رهبری و امام روح الله بر روی شیشه های بیرونی بیت نصب شد . سپس دوستان به طرف بیت رهبری رفتند وبا مقتدایشان تجدید پیمان نمودند . عصر آن روز و شب نیز بچه ها در صحنه بودند .به اعتقاد ما باید کاری می کردیم که جوجه منافق های رذل ، هوس نکنند برای سوم و هفتم پا به قم بگذارند . در نخستین روزهای محرم ، شور و حال عاشورایی بچه ها دیدنی بود . جای همه عاشقان اباعبدالله و عدالت خواهان را خالی کردیم . بعضی از برادران انتظامی که گویا در درگیری های پس از انتخابات تهران نیز حضور داشتند از واکنش پر صلابت بچه ها خوششان آمده بود و می گفتند شما انتقام ما را هم از آشوب گران گرفتید . به شوخی می گفتیم از این به بعد هر نقطه ای که آشوب شد سرکوبش را کنترات ! پذیراییم . بعد از ظهر هم بچه ها راهپیمایی کردند. شب من دیگر در قم نبودم .اما بچه ها خودشان را به مجلس ترحیم منتظری در مسجد اعظم رساندند . هیچ یک از مراجع حضور نداشتند . از روحانیون سرشناس فقط صانعی آمده بود. بچه ها فرصت را غنیمت شمردند و شعار صانعی صانعی این آخرین اخطار است را سر دادند . صانعی گریخت و بچه ها دوباره بیت منتظری را به محاصره در آورده و تابلوی دفترش را پائین کشیدند . گویا این پیروزی به کام دوستان شیرین آمده ! آنان همچنان تجمعاتی را در شهربرگزار می کنند . شعار زیبای شهر مقدس قم جای منافقین نیست هنوز در خیابان های این شهر به گوش می رسد .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو آذر88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۸۸، ۰۹:۵۵ ق.ظ


نصر من الله و فتح قریب
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام آذر 1388 ساعت 15:28 شماره پست: 307

اگر بسیجی نبود

 

صدام یزید بابات بود!

 

بچه بسیجی های قم امروز گل کاشتند . ای ول خدا قوت !

ده ها اتوبوس از تهران لشکر کشی کرده بودند اما بر و بچه های غیور قم بعد از خویشتن داری اولیه جهت تدفین مرحوم مورد نظر! با حمله ای حیدری درسی جانانه به اوباش ترسو و بی ریشه دادند. جای همه حزب الله را خالی کردیم .

اخبار تفصیلی را در اولین فرصت در همین وبلاگ خواهید خواند. به شوخی می گفتیم حاضریم هر نوع آشوب را در هر نقطه ای از کشور کنترات ! سرکوب کنیم. بودید کاش و عجز و ناله سبزهای پر شور ! را فقط برای عبور از بین جماعت حزب الله و فرار از صحنه می دیدید. به حول و قوه الهی  جرشان دادیم و لانه شیاطین را با فریادهای توفنده بیعت با ولایت به لرزه انداختیم. یا حیدر.

قم آرام!
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم آذر 1388 ساعت 15:17 شماره پست: 306

 

 

چرا قم آشوب نشد؟!

 

 

برای خیلی ها این سوال پیش آمده بود که چرا در جریان آشوب های خیابانی پس از انتخابات که کم یا زیاد بسیاری از شهرهای بزرگ کشور را تحت تاثیر قرار داده بود ، اتفاق خاصی در قم رخ نداد و این شهر مقدس در امنیت کامل به سر برد . این پرسش زمانی بیشتر جلب توجه می کند که بدانیم به رغم مذهبی بودن و سطح بالای فرهنگ و تحصیلات بسیاری از ساکنین این شهر ، حدود یک سوم رای دهندگان در قم نام کاندیدای ناکام را به داخل صندوق های رای انداخته بودند که مثلا اگر ششصد هزار رای جمع شده باشد دویست هزار نفر هم تعداد کمی به حساب نمی آید .اما ... قم آرام بود . جالب تر آن که بدانیم در جریان فتنه شریعتمداری و منتظری در دهه شصت برای ساعاتی شهر قم به هم ریخت و برخی از اوباش در خیابان های اطراف حرم مطهر به شکستن شیشه های مغازه ها و سر دادن شعارهایی بر ضد نظام پرداختند تا جایی که خبر مربوط به آن دل حضرت امام را به درد آورد و باعث تاثر شدید ایشان گردید. با این حال ، قم این بار در آرامش به سر برد .

 بوق های آتش بیار فتنه در بسیاری از شهرها شایع کرده بودند که قم نیز آبستن حوادث است . این شایعات به اندازه ای بود که برخی دوستان و اقوام از شهرهای مختلف تماس می گرفتند و ناباورانه می پرسیدند شما هنوز زنده اید؟!!! حتی یکی دوبار چند مینی بوس از اوباش به شکلی سازماندهی شده وارد قم شدند که بلافاصله توسط خودروهای از پیش آماده شده نیروهای انتظامی به بیرون شهر منتقل گردیدند . به راستی چرا قم آرام بود؟ راز این ثبات در چیست ؟ برخی در تماس های خود می گفتند شنیده ایم صانعی می خواهد کفن بپوشد و به خیابان بیاید و .... در جواب آنها می خندیدم و گاه به شوخی می گفتم : بنده خدا با زیرپوش آمده بود دم در ، سوتفاهم شد !! اما خدا می داند اگر صانعی مرد بود و پایش را از خانه اش بیرون می گذاشت ... ، دوستان آشی برایش پخته بودند که گویا بو برد و از جایش تکان نخورد . این ها را برای ثبت در تاریخ می گویم .

بلافاصله پس از نخستین جرقه های فتنه ، مردم و جوانان برومند قم به خیابان ها ریختتند . آنها سه روز پیاپی از مسیر حرم تا جامعه مدرسین راهپیمایی کرده و با فریادهایی پر از خشم ، شعار توفنده مرگ بر هاشمی را در خیابان های شهر طنین انداز نمودند. 

این فریاد های پر صلابت ، تکلیف تمام فتنه جویان را روشن ساخته بود . آنانی که در لانه های فساد به دنبال ایجاد آشوب در این شهر مقدس بودند با شنیدن این ندای انقلابی ، حساب کار دستشان آمد. به خصوص که به یاد آوردند چندی پیش مردم قم در اجتماع مقابل بیت منتظری و نیز تسخیر و تخریب خانقاه شیاطین نشان داده اند برای دفاع از خون شهیدان اسلام و انقلاب با کسی تعارف ندارند. قم آرام بود ، چون مردم هوشیار این شهر چشم فتنه را نشانه گرفتند و وقتشان را برای مقابله با عروسک های خیمه شب بازی هدر ندادند. مردم قم چندین ماه جلوتر از ملت حرکت کردند و نمایشی از سرنوشت اجتناب ناپذیر سران فتنه را پیش رویشان ترسیم نمودند. نباید فراموش کنیم در شعارهای تاریخی ایام انقلاب آن چه که بیش از شعار مرگ بر شاه ، کاخ های استبداد را به لرزه انداخت فریاد پرخروش مرگ بر آمریکا بود . امروز نیز با استفاده از این تجربه موفق باید عقبه طاغوت و نفاق جدید را نشانه گرفت . با واکنش های پیش بینی نشده و انقلابی می توان سرسخت ترین دشمنان را سرجایشان میخکوب کرد که گفته اند : بهترین دفاع ، حمله است! .از یاد نبریم این مثل زیبا و راهبردی را : چون که صد آید نود هم پیش ماست!

 
رسانه حق
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم آذر 1388 ساعت 8:44 شماره پست: 305

 

بیست و هفت آذر مناسبت های بزرگ و قابل توجهی دارد . یکی از این مناسبت ها که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد سالگرد ارتحال حجت الاسلام محمد تقی فلسفی است . بزرگ تر های ما بهتر می دانند که در دهه های سی ، چهل و پنجاه هیچ رسانه ای را توان رقابت با منبرهای فراگیر و انسان ساز مرحوم فلسفی نبود .او را به حق ، بلندگوی اسلام و حلقوم رسای حقیقت نامیده اند. بیان پرمحتوا ، قابل فهم و شفاف ایشان مردم را با هر طرز تفکر و سطح اجتماعی به پای منبرش می کشاند و به شهادت تاریخ ، آنان را چنان مسحور کلام خویش می نمود که به هیچ وجه متوجه اطراف خود نمی گردیدند.

از تاریخی ترین منبرهای مرحوم فلسفی می توان به استیضاح هویدا توسط ایشان در مسجد ارک تهران ، سخنرانی درنخستین جلسه حضور امام پس از ورود به ایران و سخنرانی معروف بر ضد جریان به ظاهر ملی مصدق و نهضت آزادی و ....اشاره نمود.

وی آثاری نیز در خصوص فن خطابه و شیوه تبلیغ از خود بر جای گذاشته که می تواند مورد استفاده وعاظ و مبلغان فرهیخته مکتب اسلام قرار بگیرد . کتاب خاطرات وی که از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر گردیده نیز خواندنی است .شادی روح این خادم فرزانه آستان امامت ، صلوات .  

 
شاید خودمان !!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم آذر 1388 ساعت 21:41 شماره پست: 304

 

مردم بردگان دنیا هستند و دین لیسیدنی است بر روی زبان ایشان ، تا مزه از آن می تراود آن را نگه می دارند و چون بنای آزمایش شود دینداران اندکند .

از نخستین کلمات امام عشق پس از ورود به وادی کرب و بلا

 
وای ...! یک سال گذشت . . .
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم آذر 1388 ساعت 15:16 شماره پست: 303

 

تولد " اشک آتش " !

 

یک سال پیش اواسط آذر 87 یک دستگاه رایانه همراه ؟! خریدم . با کمک دوست خوبم سید روح الله حسنی تشکیل وبلاگ را دست و پا شکسته یاد گرفتم . 23 آذر اشک آتش راه اندازی شد . نخستین مطلب که متن کامل کتاب سرسبز بود  را همان شب در وبلاگ  قرار دادم و .....

اشک ٬ کنایه از سوختن است و آتش ٬ عزم سوزاندن !

اوایل قصدم ورود مصداقی در سیاست نبود . سعی می کردم مسائل مورد نظرم که بیشتر فرهنگی و ادبی بودند را به صورت کلی بیان کنم اما هر چه به انتخابات نزدیک تر شدیم احساس خطری به سراغم آمد که بغض فروخفته ام را دوباره به جوشش وامی داشت . سومین دهه زندگی ام را پشت سر گذاشته ام . هم از چپ ضربه خورده ام هم از راست . دل خوشی از جریانات سیاسی قدرت طلب ندارم . اگر احساس کنم خط قرمز های اسلام به سخره گرفته می شود انشالله سکوت نخواهم کرد . تاکنون در این وبلاگ دوستان خوبی را پیدا کرده ام که گواه ادعای من در عدم تعلق به جناح ها و افراد می باشند .از انتقاد صریح از قوه قضائیه ، بیوت رهبری و مراجع و ریاست جمهوری و حمله به خودباختگانی همچون هاشمی و میرحسین و ... و حتی اعتراض صریح به دوستان نان و نمک خورده و صمیمی سابقم مانند محمد جواد اکبرین ، مسعود ده نمکی و حمید داودابادی به خاطر تعدی نسبت به خط قرمزها ابایی نداشته ام . بارها تهدید شده ام و فحش های رکیکی نثارم شد . خدا توفیق دهد همچنان ایستاده ام . فقط دعا کنید کمتر مرتکب خطا شوم و عاقبت اندیشی اخروی ام بیشتر شود . پیام هایی که اهانت رکیک نداشته اند را به رغم تفاوت صد در صدی آرا هیچ گاه حذف نکرده ام . نظرات و توصیه های دوستان همواره چراغ راه این قلم بوده و خواهد بود باذن الله تعالی ....یاعلی

 

شناسنامه فتنه

+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم آذر 1388 ساعت 20:21 شماره پست: 302

 

به دنبال حمایت دوباره و آشکار بزرگ خاندان صلح طلبان آشوب گر

 و کعبه آمال سبز صورتان سیا سیرت ازرهبران فتنه و مخملی های زبر و زمخت ٬ نام دقیق رئیس جمهور ایالات متحده بدینوسیله اصلاح می گردد.از این پس نام صحیح وی که پیش از این باراک حسین اوباما خوانده می شد  باراک اوبامیرحسین خواهد بود .   

 
بی صاحب نیستیم!
+ نوشته شده در جمعه بیستم آذر 1388 ساعت 19:55 شماره پست: 301

 

.... دیدم چند تانک عراقی از طرف سوسنگرد برگشته اند . سرگردان مانده بودند از کدام طرف بروند . جوان قدبلندی که نامش را نمی دانستم ، آمد و گفت که من می روم گلوله آرپی جی بیاورم . رفت و پس از مدتی با سی گلوله آرپی جی برگشت . آن ها را داخل یک پتو پیچیده بود . ده دوازده کیلومتر ، رفت و برگشت را دوان دوان پیموده بود ! زمانی که گلوله ها را آورد ، نقش زمین شد . یکی از بچه ها گفت که این بنده خدا گویا تیر و ترکش خورده . بالای سرش آمدم . دیدم شکمش کاملا پاره شده و همه روده هایش بیرون ریخته . با یک دست ، روده هایش را گرفته بود تا خودش را به ما برساند .

سرش را توی دست هایم گرفتم . نوازشش کردم . گفت : گمان نکن بی صاحبم . آن کس که باید بیاید ، می آید .

این مطلب را گفت و بعد از دوسه بار یاالله گفتن ، شهید شد .

بعد از عملیات متوجه شدم که او شهید اکبر گودرزی از نیروهای تهران بود ....

کتاب بابانظر ص84

 

حماسه هشت

+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم آذر 1388 ساعت 21:3 شماره پست: 300

 

 

گفت و گو با موسس نخستین موسسه خصوصی مطالعات و تحقیقات دفاع مقدس کشور

 

آن روی سکه جنگ !

 

این روزها اخبار مربوط به محاکمه آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس محمد حسین منصف مورد توجه بسیاری از علاقمندان ارزش های انقلاب اسلامی قرار گرفته است. او که با یاداوری جمله ای از حضرت امام (ره)دادستان بابل را نوکر مردم خوانده بود و به استناد همین گفتار جرم وی در اخلال در نظم و تشویش اذهان عموم محرز شناخته شد و به ده ماه زندان و سی ضربه ناقابل! شلاق محکوم گردیده در هفته های اخیر به عنوان نمادی از عدالت خواهی مورد تکریم بیش از پیش همشهریان خود قرار گرفته است. چندی پیش دغدغه های وی درباره فعالیت های مرتبط با دفاع مقدس و کوتاهی های برخی از مسئولین را در مصاحبه ای صریح با ایشان در نشریه سبزسرخ منتشر نمودم که مطالعه مجدد آن برای فعالان این عرصه ، خالی از لطف نیست.  گفتنی است این مصاحبه پیش از انتشار کتاب شب موصل انجام شده است . حتما به ادامه مطلب سری بزنید:


اشاره:
آقای محمد حسین منصف آزاده سرافرازی است که پس از بازگشت به میهن اسلامی ضمن ادامه تحصیلات دانشگاهی خود با ارایه چند طرح پژوهشی در زمینه دفاع مقدس نام خود را در زمره نویسندگان و محققین این عرصه ثبت نمود. ایشان پیش از این معاونت تحقیقات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان مازندران را عهده‌دار بوده و هم‌اکنون با رسیدن به مقطع بازنشستگی، پرجنب و جوش‌تر از گذشته علاوه بر عضویت در شورای سردبیری نشریه سبزسرخ نخستین موسسه خصوصی مطالعات و تحقیقات جنگ را با عنوان حماسه هشت در شهر بابل تاسیس کرده است. راه اندازی این موسسه انگیزه‌ای شد برای گفت و گویی جالب و خواندنی با این آزاده قهرمان. گفتنی است از آقای منصف تاکنون دو کتاب با عناوین ابتکار جنگی و نیز کاربرد حیله در جنگ به همراه ده‌ها مقاله تحقیقی منتشر شده است. شرح زندگی ایشان نیز سوژه کتاب جدیدی است که به زودی از سوی دفتر ادبیات مقاومت به چاپ خواهد رسید.
آقای منصف! حماسه هشت به ادعای شما اولین موسسه خصوصی در زمینه پژوهش مرتبط با دفاع مقدس است. انگیزه شما از راه اندازی این مجموعه چیست؟
ـ به نام خدا. این که ادعا شده اولین موسسه خصوصی این طبق اطلاعی است که 13 ماه قبل وقتی در معاونت تحقیقات بنیاد بودم به دست آوردم. البته موسسات و مراکز دیگری هم در سطح کشور هستند که در این ارتباط فعالیت‌هایی دارند اما آن‌ها اگر هم خصوصی باشند تخصصی نیستند یعنی ممکن است همراه با سایر فعالیت‌های خود اقداماتی هم در راستای فرهنگ دفاع مقدس انجام دهند. 
انگیزه‌تان را بیان نکردید!
ـ ببینید افتخارات را نباید محدود به کارهای دولتی کنیم. در کار دولتی معمولاً انگیزه‌ها شخصی نیست. اداری است. البته افرادی هم هستند که در کار دولتی هم با انگیزه‌هایی بالا و غیر اداری فعالیت می‌کنند. اما خیلی وقت‌ها این گونه نیست من مثالی برای‌تان می‌زنم که شاید حاضر نباشید آن را چاپ کنید. وقتی در معاونت بنیاد بودم یکی از مدیران ارشد صدا وسیمای مازندران از آرشیو ما بازدید کرد و ما را مورد تشویق قرار داد. ما در آرشیو خود 3000 عنوان کتاب در زمینه دفاع مقدس داشتیم همچنین 700 ـ 600 ساعت مصاحبه راویان فتح که در زمان جنگ با برخی از رزمندگان استان انجام گرفته بود. 400 ساعت فیلم از رزمندگان مازندرانی داشتیم. به همراه آن‌ها 600 ـ 500 ساعت فیلم نیز وجود داشت که در زمینه دفاع مقدس بعضاً از برنامه صدا و سیما ضبط و آرشیو شده بود. اما این 600 ـ 500 ساعت را ما از کجا آورده بودیم؟ یک موسسه فرهنگی بود در شهرستان بابل به نام حدیث شهود به مدیریت آقای نیک عهد که در خانه‌ای قدیمی و مخروبه آرشیوی را برای دفاع مقدس راه‌اندازی کرده بودند ما تنها یک سوم داشته‌های آن‌ها را کپی کرده بودیم. حالا آن مدیر محترم وقتی آرشیو ما را دید چنین فرمود که شما گنج عظیمی دارید باید همه نویسندگان، هنرمندان و محققان استان بیایند و از این گنجینه استفاده کنند. همه همکاران از این عبارات ایشان خوشحال شدند. من به مسوول خود که انسان بزرگواری است گفتم شما نباید خوشحال باشید. این تعابیر نشان می‌دهد که آن قدر در کشور کم کار شده است که حالا ما از کارهای خودجوش چند جوان مستقل متحیر می‌شویم. اگر نردبان تحقیقات 10 پله داشته باشد ما روی پله اول ایستاده‌ایم آن هم به صورتی لرزان. جمله‌ای از مقام معظم رهبری به خاطرم آمد که فرمودند: هنوز فهرستی از هزاران حادثه جنگ تهیه نشده است. به نظر من بیش‌تر این ضعف‌ها به خاطر اداری بودن کارهاست. تجربه ثابت کرده کارهای فرهنگی وقتی با انگیزه شخصی انجام می‌گیرد با موفقیت توام می‌شود. اصلاً ارزش کارها به این است که مردمی باشد مثلاً در یک مناسبت همه اداره‌ها پارچه نصب می‌کنند به نظر شما این بیش‌تر ارزش دارد یا آن که مردم در این مناسبت‌ها پرچم نصب کنند؟
می‌خواهید مستقل بمانید؟
ـ ان‌شاالله اگر خدا بخواهد قصد دارم تا آخر مستقل بمانم.
لابد مسوولین شما را دلگرم کرده‌اند؟
ـ من از مسوولین انتظاراتی دارم. آن‌ها هم قول‌هایی داده‌اند که هنوز انتظارات را برآورده نکرده‌ام. من از بنیاد حفظ آثار با پررویی کتاب می‌گیرم آن‌ها هم مجاب می‌شوند. اما متاسفانه کنگره شهدای استان به من می‌گوید که باید کتاب‌های چاپ خودشان را خریداری کنم و از اهدا آن طفره می‌روند. البته آقای اسماعیلی لارج عمل می‌کند از ایشان توانسته‌ام چندین کتاب از جمله همین خاک و خاطره حضرت‌عالی را دریافت کنم. من این جا به خاطر برقراری ارتباط با مراجعه کنندگان به هر کدام یک کتاب هدیه می‌دهم. اگر آن‌ها اهل قلم باشند هر بار به آن‌ها کتاب هدیه می‌دهم. کتاب‌هایی که هرگز به دست آن‌ها نرسیده است به یک نویسنده تاکنون 60 ـ 50 کتاب داده‌ام چون او اهل ذوق و مطالعه است. برخی از نویسندگان به من می‌گویند که برای گرفتن کتاب از برخی متولیان فرهنگ دفاع مقدس باید هفت خوان رستم را طی کنیم. این کارها وظیفه ارگان‌های دولتی است.
از حیطه کاری‌تان بگویید در چه زمینه‌هایی می‌خواهید فعالیت کنید؟
ـ همان طور که در کارت تبلیغی هم نوشته‌ایم پژوهش، تدوین، طراحی و چاپ ویژه‌نامه‌های تخصصی دفاع مقدس، انجام پژوهش‌‌های مقایسه‌ای بین دفاع مقدس و سایر جنگ‌های دفاعی تاریخ معاصر، برگزاری همایش‌های علمی و تحقیقاتی در مورد جنگ ایران و عراق. مشاوره و کمک در امر پایان نامه‌های دانشگاهی در حوزه دفاع مقدس، معرفی سوژه‌های مستند و ویژه دفاع مقدس برای فیلم سازان و برنامه‌سازان رادیو و تلویزیون و انجام فعالیت‌ تحقیقاتی در مورد آن. برگزاری نمایشگاه‌های تخصصی کتاب، فیلم، نرم‌افزار و اقلام فرهنگی، طراحی و اجرای نمایشگاه‌های تجسمی و تحقیقاتی بر اساس اسناد، موضوعات و حوادث واقعی جنگ، انجام نظرسنجی‌های مرتبط با دفاع مقدس و … 
آقای منصف! واقعاً این همه موضوع در اختیار دارید؟!
ـ در این عرصه موضوع‌های متنوعی وجود دارد. درکار تحقیقات باید شناگر ماهری بود. کار من تحقیقات فنی است. این جا به شبهات و سوالات پیرامون جنگ هم جواب می‌دهیم. مثلاً آیا واقعاً ما بودیم که با امواج انسانی می‌جنگیدیم یا دشمن؟ متاسفانه آن روی سکه جنگ خوب نشان داده نشده است. مثلاً جیش الشعبی عراق را با بسیج خودمان مقایسه کنید. جیش الشعبی با روی کار آمدن حزب بعث راه می‌افتد که در آغاز جنگ 10 سال از تشکیل آن می‌گذرد. آن‌ها در اولین روز جنگ نیم میلیون عضو داشتند که همگی وارد خرمشهر می‌شوند. بسیج در 5 آذر فرمان تشکیل می‌یابد تا 31 شهریور تنها حدود 9 ماه از تاسیس آن می‌گذرد بماند که از زمان صدور فرمان تا تشکیل آن و نیز موانع موجود در آن زمان که بسیج با آن مواجه بوده است. در کتاب حزب بعث و جنگ نوشته خالد حسین النقیب سندی از ارتش عراق به چشم می‌خورد که از فرمانده‌هان ارشد تقاضا شده از حضور جیش الشعبی در خطوط مقدم جلوگیری کنند زیرا کارایی لازم را دارا نیستند. ببینید جیش الشعبی در عراق باری بر دوش نظامیان است در حالی که بسیج در ایران باری از دوش نظامیان برمی‌دارد. خیلی جاها اول بسیج پیش قدم می‌شود و بقیه قوا پشتیبانی از آن‌ها را بر عهده می‌‌گیرند. آقای باقرزاده قرار است مصاحبه‌هایی را با کسانی انجام دهند که به نوعی در جنگ به عراق کمک کرده‌اند مثل وزیر خارجه اسبق فرانسه. کار بسیار لازم و جالبی است اما ای کاش این امکانات را کمی اختصاص می‌دادند برای اعزام تیمی به عراق تا با برخی فرمانده‌هان آن‌ها مصاحبه شود عراق که از فرانسه به ما نزدیک‌تر است. 
من در تایید حرف شما می‌گویم این آقای سرتیپ عمید نَذَر یا نذرا که مسوول اسرای ایرانی در عراق بود الان دارد در بغداد زندگی می‌کند. اگر با او مصاحبه شود قطعاً حرف‌های زیادی درباره برنامه‌های حزب بعث برای اسرای ایرانی دارد.
ـ بله همین‌طور است چند وقت پیش یک عکاس معروف عراقی که در بصره زندگی می‌کرد در ازای فروختن عکس‌های خود به ایران خواست تا به زیارت امام رضا (ع) مشرف شود این اقدام هم صورت گرفت او عکس‌هایی داشت از پاسدارانی که توسط بعثی‌ها زنده به گور می‌شدند به هر حال این‌ها اسناد جنگ ماست، می‌شود با آن‌ها قرارداد بست و … 
تا آخر می‌خواهید در همین دفتر کوچک کارهای‌تان را ادامه بدهید؟
ـ من که دوست دارم بتوانم مکانی را بخرم تا در آن‌جا کتابخانه‌ی تخصصی دفاع مقدس را راه اندازی کنم یا مرکز اسناد جنگ آرشیو فیلم و … حتی در زمینه اسارت. ما در بابل 320 آزاده داریم، نامه‌های آن‌ها آرشیو کلاس‌های تاریخ و سیاست است. می‌شود مرکز اسناد جنگل را راه‌اندازی کرد. طبق مصوبه 278 شورای امنیت ملی در سال 79 که به تایید مقام معظم رهبری هم رسیده است 5 شهر استان مازندران که در سال‌های 59 تا 63 درگیری‌های داخلی داشته‌اند جزو مناطق جنگی به حساب می‌آیند. کروکی حمله به خانه‌های تیمی، خاطرات مربوط به آن و بازجویی‌ها مجموعه زیبا و ماندگاری می‌شود. 
در حال حاضر چه می‌کنید؟
ـ بعد از انگیزه و سازماندهی آرشیو در اولویت کار هر موسسه‌ای است آرشیو منبع اطلاعات است و پشتوانه تحقیقات. من از طریق اینترنت هم اطلاعات جالبی را تهیه و دسته بندی کرده‌ام حیف که توان زیادی ندارم. با این حال با همین آرشیو کوچک پیش می‌آید که بعضاً برخی نهادها و ارگان‌ها هم برخی اسناد را از من می‌خواهند. مرکز تخصصی دفاع مقدس باید یک مرکز پاسخگویی باشد.
این‌جا اجاره‌ای است یا متعلق به خودتان؟
ـ اجاره‌ی است. از ماه بهمن تا کنون دارم حدوداً هر ماه 100 هزار تومان در مجموع هزینه می‌کنم. البته کارها هنوز رسماً شروع نشده.
مگر مجوز ندارید؟
ـ راستش هر جا که می‌روم همه ارگان‌ها می‌گویند شما آدم فرهنگی و پرسابقه‌ای هستی کارت را شروع کن کسی نمی‌تواند به تو چیزی بگوید به هر حال گویا کارهای مقدماتی یک سالی طول کشیده است.
بابت خدمت‌تان می‌خواهید از مردم پول هم بگیرید؟
ـ در کارهای تئوریک و مشاوره‌ای که نه اما اگر از ما کارهای عملی بخواهند خوب با آن‌ها قرارداد می‌بندیم.
خیلی‌ها پاساژ 22 بهمن بابل را بلند نیستند.
ـ با شماره 09111150195 یا 2297505 ـ 0111 تماس بگیرند بنده در خدمت‌شان هستم.
بنده موسسات زیادی را در تهران، قم و مازندران سراغ دارم که بعضاً بودجه‌های زیادی را هم برای فعالیت در زمینه دفاع مقدس جذب کرده‌اند مکان‌های بزرگ و امکانات زیادی خریداری کرده‌اند اما به مرور کارآیی‌شان را از دست داده‌اند شما چه می‌‌کنید تا دچار این آسیب نشوید؟
ـ من هدف بزرگی دارم اما هیچ وقت قدم بزرگی برنمی‌دارم. تنها برمبنای داشته‌ها و توان خود حرکت می‌کنم آهسته و پیوسته. ما باید همواره خود را در دامنه کوه تصور کنیم نه در نوک قله. اگر روزی فکر کنیم که به قله و نهایت رسیده‌ایم، متوقف خواهیم شد. ما ادعای بزرگی نداریم اگر به ما کمک کردند چه بهتر، اگر هم نه باز هم قدم به قدم ان‌شاالله جلو خواهیم رفت. 
آقای منصف! مسولین استان که شما را می‌شناسند پس نباید خیلی نگران حمایت و … باشید.
ـ اخیراً نامه‌ای داده‌ام به دست سردار باقرزاده، نوشته‌ام که برای مردمی شدن کارها من پیش‌قدم شده‌ام. وقت و هزینه می‌گذارم اما شعارها هم باید یک روز تحقق پیدا کند. در آن نامه تقاضای سیستم کامل کامپیوتر کرده‌ام؛ همچنین کاغد و قلم هم خواسته‌ام تا بدانند از نظر مالی ضعیفم. برعکس انگیزه یک چیز دیگر هم خواسته‌ام. چند وقت پیش طرح تحقیقاتی داده‌ام درباره دفاع مقدس. کار گروه فرهنگ و هنر بسیج استانداری آن را قبول کرده است. در بسیج هم رفتم و از طرح دفاع کرده‌ام. همه طرح را قبول دارند اما متاسفانه هنوز قراردادی با من منعقد نشده است. 
راستی نگفتید چرا حماسه هشت، تازه هشت آن را هم انگلیسی نوشته‌اید؟
ـ ارشاد از من 5 اسم خواسته است نمی‌دانم با کدام یک موافقت می‌کنند اما حماسه هشت را از اول انتخاب کرده بودم هشت را انگلیسی نوشته‌ام تا بگویم جنگ 8 ساله ما یک جنگ فرامنطقه‌ای بوده و در جغرافیای خاصی محدود نمی‌شود. 
ضمن تشکر از شما اگر هر صحبتی چه با خوانندگان سبزسرخ و چه با مسوولین دارید لطفاً بیان بفرمایید.
ـ خواننده‌های سبزسرخ که همه آدم‌‌های باحالی هستند چرا که در این دنیای رنگارنگ مطبوعات کار مربوط به شهدا را می‌خوانند. حرف من با مسوولین است که دو صد گفته چون کردار نیست. این فرصت آزمون خوبی برای این ادعا که کار فرهنگی باید به میان مردم برود. من پایگاه بسیجی را سراغ دارم که بی‌هیچ حقوق و مواجبی به اندازه‌ی یک ارگان فرهنگی فعالیت می‌کند. ان‌شاالله امور بیش از پیش مردمی شود. 

 
مصاحبه با دادستان
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم آذر 1388 ساعت 11:49 شماره پست: 299

مهم  مهم مهم

 

لحظاتی پیش به مدت ده دقیقه با دادستان بابل به صورت تلفنی گفت و گو نمودم. وی ضمن دفاع ازسوابق و عملکرد خود و تهدید به برخورد با قانون شکنان باج خواهی مانند اینجانب!! قسم خورد که حاضر به شرکت در هر اجتماع شهری به منظور دفاع از خود در برابر آزاده نام آور محمد حسین منصف و نیز مناظره با هر فردی به غیراز نامبرده؟! می باشد.

ضمن تحسین شهامت دادستان شهرستان بابل ، به زودی اجتماع باشکوهی در این خصوص ترتیب داده خواهد شد.

گفتنی است برخی از دفاتر مراجع عظام تقلید در قم نیز آمادگی خود را برای پیگیری خشونت های مربوط به زندان متیکلای بابل اعلام داشته اند.

در این گفت و گو دادستان اذعان نمود که نوکر مردم است!

الملک لا یبقی مع الظلم!

+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم آذر 1388 ساعت 14:35 شماره پست: 298

 

عذر خواهی رسمی منصف!

 

آزاده مقاوم و پژوهش گر دفاع مقدس محمد حسین منصف که با استناد به فرمایش حضرت امام (ره)دادستان بابل را نوکر مردم خوانده بود به جرم تشویش اذهان عموم!! متهم به ده ماه زندان و تحمل سی ضربه شلاق گردید.

ایشان پس از اطلاع از حکم مذکور ، اعلام کرد رسما بابت اظهارات خود از دادستان محترم پوزش می خواهد! این پاسدار حریم ولایت در ادامه ابراز داشت : نوکری و خدمت به ملت توفیق بزرگی است که لیاقت می طلبد!!

وی هم چنین خود و دیگر انقلابیون را به دلیل کم توجهی نسبت به توصیه های حضرت روح الله مستحق صدور چنین احکامی دانست . تکرار فرموده پیر جماران ، خالی از لطف نیست که : نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.

ضمن عرض تسلیت مجدد به مسئولان عالی ویرانه قضایی ، یاداور می شود شکایت این آزاده از رفتار غیرانسانی دو تن از زندانبانان به رغم اقرار شهود همچنان با بی توجهی دادگاه مواجه است.

...والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون!

 
قدمگاه عشق
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم آذر 1388 ساعت 7:15 شماره پست: 297

 

نگران نباشید!!

 

ایشان (شهید میرزایی) به علت مجروحیت و اصابت ترکش به مشهد آمده بود. درد شدیدی در دستش احساس می کرد که طاقت او را برده بود . به بیمارستان رفته و به دکتر متخصص مراجعه کرده بود و چون درد شدیدی داشت ناله می کرد  دکتر به او گفته بود : " کی به تو گفته به جبهه بروی حالا هم که رفتی باید درد را تحمل کنی " شهید میرزایی خیلی ناراحت شده ، نسخه را پاره کرده و به خانه برگشته بود .دستش تقریبا فلج شده بود .

خودش نقل می کرد : " وقتی با آن حال به خانه رفتم ، مادرم با نگرانی جلو آمد و پرسید مهدی جان چه شده ؟ با آن که می دانستم انگشتانم تکان نخواهد خورد ، خواستم مادرم نگران نشود و سعی کردم انگشتانم را تکان بدهم با تعجب دیدم که انگشتانم به راحتی حرکت کرد و دیگر هیچ دردی در دستم احساس نمی کردم . مادرم تا دید دستم تکان می خورد گریه اش گرفت . علت گریه اش را پرسیدم ، گفت : بعد از نماز ظهر و عصر ، مقداری خوابیدم . امام رضا علیه السلام را خواب دیدم که به من فرمودند : دست پسرت فلج شده بود ، به او بگو من او را شفا دادم ، نگران نباشد. "

همسر شهید

کتاب گناه و گلوله  نوشته عباس فیاض ص 76 کنگره سرداران شهید خراسان

 

تسلیت به قوه قضائیه!

+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم آذر 1388 ساعت 10:9 شماره پست: 296

 

 

این درد را با من بخوان!!

 

به رغم تایید ضرب و شتم ناجوانمردانه آزاده دلاور و پژوهشگر دفاع مقدس در زندان متیکلای بابل به شهادت برخی از کارکنان متدین این زندان ، نه تنها پرونده شکایت آزاده مضروب برادر محمد حسین منصف با تعلل مواجه شده بلکه خبرها حاکی از صدور قرار حبس به مدت ده ماه  وسی ضربه شلاق برای ایشان به اتهام تشویش اذهان عمومی است .

گفتنی است پس از واکنش غیرمتعارف دادستان در قبال حق طبیعی این مسلمان در ادای فریضه امربه معروف و صدور دستور بازداشت برای محمد حسین منصف ، وی خطاب به دادستان فریاد براورده بود : امام می گفت شما نوکر مردم هستید ، آقا می گوید شما نوکر مردمید ، رئیس جمهور خودش را نوکرمردم می داند و ...." قاضی پرونده گویا این اظهارات را مصداق اخلال و تشویش اذهان عموم!! دانسته است . اگر چنین است ما نیز با صدای بلند فریاد می زنیم که نه تنها دادستان بابل که آقاصادق لاریجانی هم نوکر مردم است و ....

جهت اطلاع دادستان شهرستان بابل به عرض می رسانم قریب به سی و یک سال است که انقلابی در این کشور رخ داده و نظام شاه منشی و استکبارخویی از بین رفته است . صدور این حکم تایید دیگری است بر ادعای ریاست سابق دستگاه عدلیه که این قوه را ویرانه قضایی نامیده بود. در این ویرانه ، داد مظلوم به رغم وجود ادله و اظهارات شهود بی ثمر می ماند. به مسئولین قضایی توصیه می شود با مطالعه چند برگ از نهج البلاغه مولا راه خود را تشخیص دهند آن جا که امیر مومنان بانگ بر می آورد : جامعه ای که فرد ضعیف نتواند بدون لکنت حقش را مطالبه کند اسلامی نیست ." و نیز آن جا که علی دنیا و حکومت را بی ارزش تر از آب بینی بز می داند! مگر آن که بتوان حق مظلومی را در آن بازستاند.

باید برای آنان که با ادبیات حکومت دینی ناآشنایند دعا نمود: افتخار نوکری نصیبتان باد!

 دادستان بابل چه عاقبتی را برای خود می پسندد؟

 
نماد کفر در دارالمومنین!!
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم آذر 1388 ساعت 8:6 شماره پست: 295

 

ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز ...!

 

 مسئولین و متولیان محترم فرهنگی شهرستان بابل !!

خبر ممنوعیت ساخت نمادی اسلامی در سوئیس را که حتما شنیده اید؟! دقت بفرمائید سوئیس مقر بسیاری از نهادهای وابسته به سازمان ملل (یعنی ملت ها) است.

لطفا از میدان جمهوری (حمزه کلا ) تا .... مثلا میدان ولایت بابل را با دقت گز بفرمائید . چند نماد اسلامی را مشاهده می کنید ؟ حالا چشمان مبارکتان را باز کنید. این وسط درست در قلب شهر، مقابل منظر هزاران عابر مسلمان ، در میدان سید جمال الدین (باغ فردوس)- که نامش یاداور خون دل هایی است که این مصلح شهید برای خودباوری مسلمین و رهایی آنان از انعطاف فکری و اعتقادی در مقابل غرب به جان خریده است- مدرسه ای خوش رنگ و لعاب! که محل تربیت فرزندان جامعه اسلامی است با معماری غربی و صد در صد کپی برداری شده از نمای کلیسا ساخته شده و تصویرآن هر روز آه از نهاد مومنین بلند می کند .

چند بار در سخنرانی هایتان اعلام کرده اید بابل دارالمومنین و قم مازندران است؟!اگر برای اسلامی سازی فضای شهر دلتان با مجسمه سازی در سطح میادین خوش است باید گفت سلام صبح به خیر!!

 

جوالدوز!

+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم آذر 1388 ساعت 18:41 شماره پست: 294

 

هنرمندان دوشغله؟!!

 

البته من اسم این را ، دوشغله بودن نمی گذارم. چه اشکالی دارد یک هنرمند علاوه بر تخصصی که دارد در رشته و یا زمینه دیگری ولو غیرمرتبط با مقوله فرهنگ و هنر نیز فعالیت داشته باشد ؟ حضور در عرصه های مختلف اجتماعی ، حق هر شهروندی است . در این نوشتار به طور نمونه به چند نفر از هنرمندان موفق کشورمان اشاره می کنم که با حفظ سمت ، حداقل در یک حرفه دیگرنیز فعالیت داشته اند . چشم حسود ....!!

غلامعلی حدادعادل : شاعر – استاد فلسفه

هرمز شجاعی مهر : مجری – مدیرمسئول خانواده سبز

مجید مجیدی : کارگردان – قیَم بچه های آسمان

علی رضا قزوه : شاعر – مسئول حفظ شعائرانقلاب

محمدرضا شریفی نیا : بازیگر – رئیس آژانس خدمات شبانه روزی هنرپیشگان

عبدالجبار کاکایی : شاعر – مسئول تربیت فرزندان جامعه

حمید داودابادی : نویسنده – مداح ده نمکی

فرج الله سلحشور : کارگردان - مسئول فرهنگی مبارزه با منکرات و ترویج عفاف عمومی

محمد نوری زاد : کارگردان – مسئول وارونه سازی مستند حماسی ابراهیم علیه السلام(توضیح:ابراهیم فرزندش را در راه ایمان ذبح کرد نه این را به جای آن)

وحید جلیلی : نویسنده – مهندس راه و معماری سنتی

کمال تبریزی : کارگردان – معاونت پرورشی باشگاه مارمولک سواری در بنیاد فرنگی تفریحی باران

میرحسین موسوی : نقاش – استاد گریم

 
انقلابی که مظلوم است
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم آذر 1388 ساعت 14:9 شماره پست: 293

 

ادعای مشکوک دادستان تهران!!

 

 دادستان استان تهران  روز سه شنبه در مصاحبه با خبرنگاران اعلام کرد هرگونه توهین به سران قوا و ریاست مجمع تشخیص مصلحت ، جرم تلقی گردیده و . . .

در باره فرمایش ایشان تذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد :

1-      مگر تا به حال توهین به این افراد جرم محسوب نمی شده است؟

2-      طبق آموزه های دین فرقی بین مسلمین نبوده و توهین به هر مسلمانی جرم محسوب می شود و نیاز به تخصیص ایشان ندارد.

3-      این که دادستان تهران چنین تصمیمی را اعلام می کند به این معنی است که خارج از جغرافیای استان مذکور، توهین جایز تلقی می شود؟!!

4-      ملت خاطره خوشی ازاین دست ادعاهای مشکوک! ندارد. یک بار نیز در جریان انتخابات نهم ریاست جمهوری ، مسئولان ویرانه قضایی تصمیم به برخورد با توهین کنندگان به کاندیداها گرفتند. بلافاصله ریختند و عده ای را به اتهام توهین به ریاست مجمع دستگیر کرده و ... اما...به هیچ یک از مدارک موجود در توهین های رکیک و مخرب که به شکلی سازمان یافته بر ضد کاندیدای پیروزانجام می گرفت توجهی نشد که نشد. برای دلخوشی قلب نازنین شیخ اکبر ، ملت سال هاست که هزینه هایی گزاف می پردازد.

5-      توهین به افراد و چهره ها بد است قبول! بد تر از آن توهین و تخریب ناجوانمردانه انقلاب اسلامی است که گویا قبح آن هنوز برای دستگاه عدلیه جا نیفتاده است. امروز دشنه جفای ورشکستگان سیاسی وباندهای هزارفامیل ثروت و قدرت در سکوت مرعوبانه وعافیت طلبانه مجریان عدالت ، قلب نظام را نشانه رفته و هر روز جراحتی تازه بر پیکر انقلاب وارد می کند. آقا صادق لاریجانی می داند که این بار نه یک موسسه پژوهشی که قوه ای تاثیرگذار و حساس با کارکردی جدی و عملی را در اختیار گرفته است .  سکوت در مقابل قانون شکنان فتنه جو ، ممکن است به انفجاری اجتماعی تبدیل شده و واکنش هایی غیر قابل پیش بینی را در پی داشته باشد که بی شک عواقب آن متوجه مسئولان عالی قضایی است .منتظر احیای بخشی از عدالت علوی در این دستگاه خواهیم ماند.

 

دادستان بابل رفتنی است!

+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم آذر 1388 ساعت 13:58 شماره پست: 292

 

منابع آگاه در اداره کل دادگستری استان مازندران خبر انتقال دادستان شهرستان بابل  را تائید کردند. بر اساس این خبر اقای وکیلی راد ظرف یکی دو ماه آینده به دادگاه تجدید نظر ساری منتقل گردیده و مواجهه کمتری با مردم خواهد داشت.

گفتنی است به دنبال بازداشت غیر موجه و ضرب وشتم وحشیانه آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس محمد حسین منصف به جرم ادای فریضه امر به معروف نسبت به دادستان شهر در زندان متیکلای بابل ، فضای بدبینانه ای بر ضد دادستان  در سطح این شهرایجاد گردیده است .

پس از ادای شهادت برخی از زندان بانان مبنی بر حقانیت ادعای آزاده مذکور ، شنیده ها حاکی از آن است که برخی از هیئت ها و جوانان بسیجی درصدد هستند روز انتقال دادستان را جشن پیروزی حزب الله شهر اعلام نموده و به توزیع نقل و شیرینی در بین مردم بپردازند.

 
برگی برای تاریخ
+ نوشته شده در سه شنبه دهم آذر 1388 ساعت 11:47 شماره پست: 291
مصاحبه خواندنی با دانشجویی که با هزینه صفار به جنوب کرمان سفر کرد
 
صفار گفت 90 درصد؛ من می‌گویم 100٪ آنها به احمدی‌ن‍ژاد رای داده‌اند.
 
یکی از اهالی می گفت : حاضرم پسرم را برای احمدی نژاد قربانی کنم.
 
 
 
 
 
 

مصاحبه خواندنی با دانشجویی که با هزینه صفار به جنوب کرمان سفر کرد
صفار گفت 90 درصد؛ من می‌گویم 100٪ آنها به احمدی‌ن‍ژاد رای داده‌اند

در ابتدای سال تحصیلی جدید صفار هرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی که این روزها به پای ثابت سخنرانی های دانشجویی سراسر کشور تبدیل شده است در سخنرانی جنجالی خود در دانشگاه تهران خطاب به دانشجویانی که موضوع تقلب در انتخابات را مطرح کردند اعلام کرد، حاضر است با هزینه خود افرادی را به جنوب کرمان بفرستد تا این افراد از نزدیک مشاهده کنند که رای احمدی نژاد در مناطق محرومی از این دست بیش از 90 درصد آرا است.

اما این سخن صفار در حد یک وعده باقی نماند، چنانکه چند هفته بعد سه نفر از دانشجویان دانشگاه تهران که در این جلسه سخنرانی حضور داشتند، با پیگیری های فراوانشان موفق شدند عازم سفری به مناطق محروم جنوب کرمان آنهم به هزینه صفار هرندی شوند.

به گزارش رجانیوز، "سالاری" یکی از سه دانشجوی حاضر در این سفر، در مصاحبه ای که با نشریه دانشجویی " سپیدار" داشته است، از محرومیت این منطقه و اقدامات دولت احمدی ن‍ژاد در منطقه قلعه گنج کرمان سخن گفته است. او که می گوید به کروبی رای داده و با احمدی نژاد" مشکل اساسی " دارد، در مورد عقیده سیاسی مردم آن دیار نقل می کند: " در مورد احمدی‌نژاد که از مردم پرسیدم حرف‌های جالبی می‌زدند،‌ این عین حرف یکی از آن‌هاست که گفت:‌ حاضرم پسرم را برایش قربانی کنم."

این مصاحبه شاید از آن جهت اهمیت داشته باشد که بیش از هر چیز، از بی عدالتی خیره کننده رسانه ای در جامعه امروز ایران پرده بر می دارد. بی عدالتی که در آن در کنار هزاران رسانه ای که بصورت یکنواخت و در قالب های مختلف مشغول بیان سخن اقلیتی از جامعه ایرانی هستند، حتی یک رسانه نیز نتوانسته است حرف مردم "قلعه گنج" را به گوش سایر مردم ایران برساند.

سوال: مزاحم شما شدیم برای آن سفری که از طریق آقای صفارهرندی به کرمان رفتید، لطفا در ابتدا خودتان را کامل معرفی کنید.

جواب: من حسن سالاری، ورودی سال 84 رشته تاریخ،‌ الان هم در خدمت شما هستم.

س: لطف دارید، شما خودتان در برنامه‌ی «تبارشناسی احزاب حاضر در انتخابات» از سلسله نشست‌های «سوءتفاهم بزرگ» که بسیج دانشجویی پردیس دانشکده‌های فنی برگزار کرد، حضور داشتید؟

ج:‌ من چند روز قبل از برنامه، اطلاعیه‌ای که آقای صفار هرندی قرار است به دانشگاه بیاید را دیدم. به خاطر مشکلاتی که داشتم به آخر برنامه رسیدم. سالن چمران کاملا پر بود. به زور خودم را وارد سالن کردم. آمدم وسط سالن. آخرهای برنامه بود که آقای صفار در مقابل شعارها گفتند که هر کسی که می‌خواهد پیشرفت‌های ایران در دولت نهم را ببیند و شبهه‌ی آرای احمدی‌نژاد برایش برطرف شود، حاضرم به هزینه‌ی خودم او را به جنوب کرمان ببرم. بعد از جلسه، امین فرج‌اللهی را دیدم و به ایشان گفتم که می‌خواهم به کرمان بروم. ایشان نیز پیگیر کار شد.

س: یعنی از بعد از جلسه تصمیم گرفتید که شما بازدیدکننده کرمان باشید!؟

ج: {می‌خندد} دقیقا همان وقت که آقای صفار این حرف را زد، من تصمیم گرفتم. اگر بخواهم حقیقت را بگویم، خواستم به اصطلاح مچ‌گیری بکنم. چون اصلا اهل این جور کارها هستم! بعد به امین گفتم که به عنوان دانشجوی مستقل می‌خواهم این دیدار را انجام دهم.

س: چرا مستقل؟

ج: ما که طرفدار احمدی‌نژاد نبودیم، من خودم طرفدار میرحسین هم نبودم، طرفدار کروبی بودم. اما گفتم بهتر است که به عنوان دانشجوی مستقل بروم که بعد از آن مشکلی پیش نیاید.

س: چه مشکلی؟

ج:تا نتیجه این بازدید خدای نکرده به ضرر هیچ جریانی، چه این طرف و چه آن طرف تمام نشود.

س:‌ چقدر طول کشید که راهی کرمان بشوید؟

ج:در ابتدا فرج‌اللهی به من گفت که شما قرار است یکشنبه به این سفر بروید. یعنی اواسط هفته که برنامه برگزار شده بود، یکشنبه‌ی هفته بعدش عازم بشوم. یکشنبه منتظر بودم که به من خبر بدهند ولی خبری نشد. دوباره به فرج‌اللهی زنگ زدم.

س: با این آقای فرج اللهی از کجا آشنا شدید؟

ج: دقیقا از همان جلسه! حتی بعضی وقت‌ها هم بینمان جر و بحث بالا می‌گرفت. ایشان که حقیقتا بچه خوبی است اما من صدایم را بلند کردم و گفتم که این حرف را صفار زده و شما باید دنبال کنی، حقیقتا هم دنبال بود. سفر افتاد به یکشنبه بعدی. قرار بود سه روزه باشد ولی وقتی رفتم بلیط‌ها را بگیرم، گفتند که یک روزه است.

س: قبل از سفر به جنوب کرمان چه تصوری از آن داشتید؟

ج: مثل تمام مناطق محروم، من خودم بچه شهرستان هستم.

س: کدام شهرستان؟

ج: سبزوار. مناطق محروم یک معنی کلی دارد یعنی این‌که آن‌جا برق نیست، آب نیست، ‌خانه‌ها فلان است. راه خاکی است. وسایل نقلیه... با این دید رفتم.

س: با چه کسانی همسفر بودید؟

ج: با میلاد چگینی رشته باستان شناسی ورودی 84 و ایلتای سید رشته گرافیک ورودی 86.

س: از دوستانتان بودند یا تا قبل از سفر نمی‌شناختیدشان؟

ج:‌ میلاد را تقریبا می‌شناختم. هفته اول که قرار بود برویم و نشد من بحث همراه و همسفر را پیش‌ کشیدم. گفتند که می‌توانی 2 نفر همسفر را هم با خودت بیاوری. بعد من میلاد چگینی را معرفی کردم. با ایلتای سید یک آشنایی دوری داشتم.

س: با هواپیما رفتید یا قطار؟

ج: ‌من همان اول که به تعویق افتاد با پسر آقای صفار هرندی تلفنی صحبت کردم و بعدش اتفاقا حضوری هم دیدمش و گفتم که ما حاضریم حتی با ماشین هم برویم.پیله کرده بودم، گفتم باید حتما من این سفر را بروم. برای خودم جالب بود. گفتم اگر برای هواپیما مشکلی دارید ما حاضریم با ماشین هم برویم. پسر آقای صفار گفت کسی که قرار بوده در کرمان پیگیر کارهایتان باشد،‌ به تعویق انداخته. آخر هم با هواپیما عازم شدیم.

س:‌ کی به کرمان رسیدید؟ چه کار کردید؟

ج: ما یکشنبه حدود ساعت 8 از تهران حرکت داشتیم. حدود ساعت 9:30 رسیدیم به کرمان. به ما از تهران گفته بودند که آقای نخعی نامی در کرمان به فرودگاه می‌آید. در فرودگاه منتظر ایشان بودیم. 4 نفر از اداره فرهنگ و ارشاد کرمان به استقبال ما آمدند. حاج‌آقای علیزاده نامی بود که فکر کنم از معاونین ارشاد کرمان بود. همان جلوی فرودگاه صحبت کوتاهی کردیم و به ما گفتند که مقصد اصلی شما جیرفت است. ما فقط اینجا آمده‌ایم برای استقبال از شما. ما واقعاً تعجب کردیم.

س: از چه موضوعی؟

ج: از این‌که 4 نفر به استقبال ما آمده‌اند! من برگردم به عقب. وقتی به ما گفتند که نخعی نامی در فرودگاه به دنبال شما می‌آید، فکر می‌کردم که یک سرهنگ سپاه به دنبال ما می‌آید! بعضی از بچه‌ها می‌گفتند که در کرمان احتمال دارد بخواهند شما را اذیت کنند (چون خیلی پیله کرده بودم!)‌ گفتم اگر بحث اذیت هم باشد چون ما به جامعه دانشگاهی ارتباط داریم،‌ می‌توانیم از حق خودمان به نحو احسن دفاع کنیم. بحث همراه‌ها را هم به همین‌خاطر وسط کشیدم، بعضی وقت‌ها آدم می‌ترسد دیگر. من با این دید رفتم به کرمان. به همین‌خاطر در مورد نخعی هم این‌طور فکر می‌کردم. بعداً متوجه شدم که نخعی راننده‌ی ارشاد است و کارمندی ساده!

پسر آقای صفار قبل از سفر به ما گفت که قرار است به گنج‌قلعه بروید. در مورد گنج‌قلعه تحقیق کردم. این منطقه قبلاً منطقه اشرار بوده و به قول کرمانی‌ها خیلی «خوف» و خیلی هم محروم. خیلی هم دوست‌داشتم که این منطقه را ببینم. به بچه‌ها نگقته بودم که به چنین منطقه‌ای می‌خواهیم برویم. به فرودگاه که رسیدیم، گفتم که کارتان زار است! به جایی می‌خواهیم برویم گنج قلعه نام که یک چنین خصوصیاتی دارد.

بعد سوار ماشین آقای نخغی شدیم و به سمت جیرفت با بالاترین سرعت ممکن حرکت کردیم! {می‌خندد} نزدیک ساعت 12 رسیدیم. مستقیم رفتیم به اداره فرهنگ و ارشاد جیرفت. آن‌جا دیدیم که بله! ما چند نفر را معطل خودمان کرده‌ایم! {می‌خندد} بخشدار مرکزی آقای بلندنظر، آقای حسینی رئیس ارشاد جیرفت، یک روحانی دیگر که فامیلش را نمی‌دانم و آقای سالخورده که احتمالا از دوستان آقای صفار بود. آن‌ها نمی‌دانستند که سفر ما یک روزه است. گفتیم که ما ساعت 9 شب بلیط برگشت داریم. به همین‌خاطر فرصت نکردیم به گنج‌قلعه برویم. خیلی دوست داشتم که به آن‌جا بروم. من به تعریف شنیدم که گنج‌قلعه‌ عوض شده ولی به دید نه.

از آن‌جا با آقای بلندنظر رفتیم تا تغییراتی که در جیرفت اتفاق افتاده را ببینیم. جاده‌ی جیرفت به کرمان دو بانده شده بود. شما می‌خواهید سوالتان را مطرح کنید.

س: سوال بعدی من در مورد اقداماتی است که آن‌جا دیدید و یا از مردم شنیدید که انجام شده.

ج:آقای احمدی‌نژاد در جنوب کرمان طرحی به نام «طرح راهبردی رئیس‌جمهور» درست کرده است. جنوب کرمان شامل شهرهایی مثل گنج‌قلعه‌ و منوجان و انورآباد و یک شهر دیگر هست. این‌ها تا دو سال پیش دهستان بوده‌اند و شهرستان هم نبودند. مسئول این طرح راهبردی هم آقای داوودی معاون اول رئیس‌جمهور است. این طرح راهبردی رئیس‌جمهور، در نوع خودش فوق‌العاده بوده است. یک کسی مثل احمدی‌نژاد به آن‌جا می‌رود و می‌گویند که تمام آن مناطق را با هلی‌کوپتر رفته است. درست یا غلط آمار را نمی‌دانم اما شنیدم که در کل جنوب کرمان 45 هزار کپرنشین وجود داشته است. در بخش جنوبی انور‌آباد 8 هزار کپرنشین بود که بخشدارش آقای امیری نامی بود. کپر رو هم که شما دیده اید یا فقط تعریفش را شنیده اید؟!

س‌: تعریفش را شنیده‌ام. لطفا در مورد کپر هم توضیح بدید.

ج: خانه سرخ‌پوستی را دیدید یا نه؟ خانه سرخ‌پوستی به شکل چادری است و با نی ساخته می‌شود ولی کپر به شکل گنبدی است. این عین واقعیت است. یک پشته‌ی نی که به صورت گنبدی می‌شود و زیرش را هم کمی می‌کنند تا شبیه کومه‌ بشود. کپر یعنی این 45 هزار کپرنشین بعد از 30 سال از انقلابی که این همه ادعا داشته. فارغ از هر دید سیاسی این بحث را می‌کنم. 45 هزار کپرنشین فقط در آن منطقه داشتیم! کپر از لحاظ تاریخی متعلق به 5000 سال پیش است! این مایه ننگ است. حالا در چه منطقه‌ای؟ منطقه‌ایی که جلگه است و بکر برای کشاورزی. اکثر میوه‌هایی که به تهران می‌آید متعلق به جیرفت است. در طول این 30 سال این منطقه پیشرفت نکرده، به چه خاطر؟ چون اصلا هیچ کس به آن‌جا نرفته. یکی از دلایلی که آن‌ها عاشق آقای احمدی‌نژاد هستند این است که آن‌ها فقط یک نفر را می‌شناسند. این‌ها کسی مثل احمدی‌نژاد را دیده‌اند که یک دفعه آمده پول وحشتناکی را وارد این مناطق کرده. طرح راهبردی رئیس‌جمهور یعنی این‌که وزارت مسکن آن‌جا شعبه داشته،‌ مستقیم مدیرکل فلان آن‌جا شعبه داشته و اصلا از کرمان دستور نمی‌گرفتند. شخص پیگیرکننده آقای داوودی بوده است.

س: در این طرح راهبردی چه اقدامات علمیاتی انجام شده؟

راه‌سازی‌هایشان فوق‌العاده بوده، روستایی که تا قبل از این راه نداشته، یکدفعه آسفالت شده. در بخش جنوبی و مرکزی انورآباد در کنار یک خانه‌ی 100 متری که برایشان ساخته شده، کپری که قبلا در آن زندگی می‌کردند هم دیده می‌شود. اصلا مشخص است که مثل قارچ از زمین در‌آمده‌اند! یک جایی رفتیم که آقای امیری می‌گفت این‌جا به دستور خود آقای احمدی‌نژاد ساخته شده است. انصاف حکم می‌کند که انسان این‌ها را بگوید. حدود 100-150 خانوار که واقعا مستضعف بودند را جمع کرده‌اند و در دل خاک برای آن‌ها خانه‌سازی کرده‌اند، چیزی حدود 1 میلیارد. خانه‌هایی که فوری ساخته می‌شوند. به جز بحث خانه‌سازی به این مناطق برق رفته، لوله‌کشی آب اصلی رفته. این جای تقدیر دارد.

س: با مردمشان هم صحبت کردید؟

در مورد احمدی‌نژاد که از مردم پرسیدم حرف‌های جالبی می‌زدند،‌ این عین حرف یکی از آن‌هاست که گفت:‌ حاضرم پسرم را برایش قربانی کنم.

س: این را خودتان شنیدید؟!

ج: بله. یا یکی دیگر گفت که احمدی‌نژاد سرور است و ... . گفتم برای چی؟ گفت که من قبلا این‌جا ول بودم! هیچ‌کس به این‌جا نمی‌آمد. من نه آب داشتم و نه برق. برای من کسی مهم است که بیاید برای من خانه بسازد. این آقا شاید لباس نداشته باشد، شکمش گرسنه باشد ولی با این دید احمدی‌نژاد را انتخاب می‌کند. با خودش فکر می‌کند که من الان در بر و بیابان هستم، چه کسی برای من آسفالت کشید. اگر هر کسی غیر از احمدی‌نژاد هم بود، برایش فرقی نمی‌کرد. آقای X هم بود عاشق او می‌شدند. حتی اگر احمدی‌نژاد را نمی‌شناختند، عاشق آقای داوودی می‌شدند. البته این را هم بگویم که یک‌سری از خانه‌ها هنوز کامل آماده نشده بود. آن‌جا هم کمیته امداد فعال بود (چون اکثرا عضو کمیته هستند) و هم وزارت مسکن. خانه‌هایی که کمیته امداد می‌ساخت، کاملا رایگان بود و خانه‌هایی که وزارت مسکن می‌ساخت با وام کم‌بهره و با بازپرداخت طولانی مدت (حدود 10 یا 12 سال) این‌ها با سرعت انجام شده بود.

س:‌ در مورد بحث‌هایی که در تهران هست و شلوغی‌های بعد از انتخابات چیزی می‌دانستند، اصلا برایشان اهمیت داشت؟

ج: حرف‌هایی که مطرح است، توسط افراد مختلف که آن‌جا بودند و یا مسئولیت داشتند به مردم منتقل می‌شده. آن‌جا این‌گونه شایعه کرده‌اند که در تهران مطرح است که رای شما کم اهمیت‌تر از آرای تهران است. شاید اگر ما آن‌جا حرفی از میرحسین می‌زدیم و یا توهینی به احمدی‌نژاد می‌کردیم، مطمئنا زنده بر نمی‌گشتیم {می‌خندد} چرا؟ چون آن‌جا هیچ چیزی نداشته است و به اسم آقای احمدی‌نژاد این کارها انجام شده. آن‌ها اکثر مسوولان مملکت را نمی‌شناسند.

در آنجا شنیدم که در دهه هفتاد شرکتی که سدی برای مناطق محروم جیرفت ساخته است،‌ متعلق به یکی از مسئولان مشهور کرمان بوده و زمین‌های اطراف سد را به قیمت پایینی تصاحب کرده و شکایت‌های مردم هم به جایی نرسیده.

احمدی‌نژاد یک حداقل‌هایی را در آن منطقه که وجود نداشته برایشان ایجاد کرده. رئیس‌جمهور با این دید که از اول انقلاب به جمعیت شهرنشین توجه شده از حالا به بعد من می‌خواهم به مناطق محروم توجه کنم، این کار را انجام داده است.

در این بازه‌ای که کارهای عمرانی آن‌جا بیشتر شده، قیمت‌ها هم بیشتر شده. قیمت آهن یک‌باره آن‌جا سه برابر شد. می‌گویند که ما جلویش را گرفته‌ایم و پایین آمده اما نتوانسته‌اند. من دیدم و شنیدم که قیمت ماشین آجر سه برابر شد. به تصور من، نظر آقای ‌احمدی‌نژاد دشمنی با اقلیت سرمایه‌دار است. این معنای عدالت نیست. این درست که بعد از 30 سال از انقلاب کسی نیت کرده به این مناطق توجه کند، این نیت واقعا جای تقدیر دارد. آن آقایی که می‌گوید حاضرم دست احمدی‌نژاد را ببوسم و پسرم را برایش قربانی می‌کنم می‌گوید که این مدت هیچ‌کس من را «آدم» حساب نکرده بود. این از دید اجتماعی و کلی است.

چرا بعد از این همه وقت کسی به این مناطق توجه نکرده و کسی مثل احمدی‌نژاد پیدا شده و پول نفت 150 دلار را در آن مناطق ریخته و به نظر عده‌ای رای آن‌ها را خریده!

س: منظورتان از این‌که رای را خریده چیست؟

ج:این موضوع را این‌ها می‌گویند. گفتند که سیاست صدقه‌ای! اگر درآمد کشور بین همه به‌طور مساوی تقسیم می‌شد، بله سیاست ‌گداپروری بود ولی این‌که آقایی که بعد از 30 سال اصلا بهش نرسیده‌اند، برایش کار شود، سیاست صدقه‌ای نیست. او حق دارد به کسی رای دهد که برایش خانه ساخته،‌ آسفالت آورده و ... . اصلا هم برایش مهم نیست که قیمت آهن و آجر سه برابر شود. برایش این فرع قضیه است. دوست دارم این چاپ بشود. کاری که آقای احمدی‌نژاد کرد که اول کیف پخش کرد و اگر اشتباه نکنم 100 هزار تومان به دانشجویان دختر دانشگاه تهران داد، این به‌ نظر من اقتصاد صدقه‌ای است ولی اگر عین همین‌کار در جنوب کرمان بشود، جای تقدیر دارد. چون که 30 سال برایشان هیچ‌کاری نشده. حالا برگردی و بگویی که فلانی نمی‌فهمد. بنده‌‌ی خدا، توی مناطق محروم کسانی هستند که اصلا آسفالت ندیده‌‌اند. در یوسف‌آباد برایشان خانه ساخته،‌ بلوار کشیده و ... این‌کارها باید قبلا انجام می‌شد، حالا که شما قبلا انجام ندادید. باید پی این‌که کسی پیدا شده و این‌کارها را انجام داده، به تن خودتان بمالید. متأسفانه این برنامه‌های پیشرفت و توسعه و ... اگر قبلا طبق روالشان انجام می‌شد، امروز مردم جنوب کرمان به کسی مثل احمدی‌نژاد اعتماد نمی‌کردند و رأی نمی‌دادند.

س: آقای صفارهرندی در آن سخنرانی گفتند که در آن مناطق 90٪ مردم به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند. این را شما تأیید می‌کنید و چنین چیزی را دیدید؟

ج: ‌90٪ که قطعا رأی داده‌اند. در آن مناطقی که من رفتم مطمئنم 100٪ افراد به احمدی‌نژاد رأی داده بودند. این‌ها شخص احمدی‌نژاد را می‌شناسند.

آنجا برای من سؤال بود که می‌شود کسی خانه داشته باشد و برایش شغل مهیا نشده باشد؟ این را من که در تهران زندگی می‌کنم،‌ می‌گویم ولی آن‌ آقا که در آن‌جا زندگی می کند، برایش اهمیت ندارد، به احمدی‌نژاد رأی می‌دهد. آن‌ها به کاری که برایشان شده توحه می‌کنند و برایشان معیار همین است.

س: در مورد شغل‌هایشان هم توضیح می‌دهید؟

ج: من چیزی به چشم ندیدم ولی می‌گفتند که وام خوداشتغالی به مردم پرداخت می‌شود، زمین‌ها قرار است صاف و آماده شود ولی خبری از کارخانه نبود.

س: شغلشان چه بود؟

ج:اکثرا دامدار و کشاورز بودند ولی در آن مناطق مشکل قاچاق سوخت و ... هم وجود دارد. اگر نیازهای اولیه برطرف شود کسی دنبال قاچاق و ... نمی‌رود.

س:‌ انتظار این‌که یک کارخانه در هر منطقه‌ای احداث شود و 4 ساله هم بهره‌برداری برسد، صحیح است؟

ج: به ما جایی که برایشان کلنگ کارخانه زده شده باشد هم نشان ندادند. در آن‌جا خوابگاهی عظیم را به ما نشان دادند و گفتند که این خوابگاه 4 ماهه احداث شده.

س: خوابگاه برای چه افرادی؟

ج: خوابگاه برای دانش‌آموزان دبیرستان،‌ در این مناطق محروم ایاب و ذهاب مشکل است. شرایط تحصیل سخت است ولی بچه‌ها با استعدادند. به همین‌خاطر دانش‌آموزانی که از راه‌های دور به این دبیرستان می‌آیند، دیگر نیازی نیست که مشکل ایاب و ذهاب را تحمل کنند. این خوابگاه 4 ماهه ساخته شده ولی شاید تا 40 سال منافعش به مردم برسد. این نکته مهمی است.

در مورد پولی که به دانشجویان دانشگاه تهران داده شد اگر برای ساخت یا ترمیم خوابگاه‌ها به کار می‌رفت مطمئنا بهتر بود. مثلا سقف ساختمان بدنسازی کوی که کمی نشت کرد،‌ اگر کسی بود و جانش را از دست می‌داد چه می‌شد؟ خود دانشجو نباید اجازه می‌داد این پول به او پرداخت شود.

س: نظر سایر همسفرانتان چه بود؟

ج: آن‌ها نظراتشان این بود که این‌کارهای انجام شده در آن‌جا فریب مردم، سیاست صدقه‌ای و خرید رأی بوده ولی این‌طور نیست من با آن‌ها صحبت می‌کردم می‌گفتم که این‌طور نیست این اقدامات وظیفه‌ی دولت است و خرید رأی هم نبوده است.

س: اگر 20 سال گذشته این کارها انجام می‌شد دیگر نیاز نبود که آقای احمدی‌نژاد این‌‌کارها را انجام دهد و شائبه‌ی خرید رای ایجاد شود.

ج: دقیقا همین‌طور است. اگر در این 20 سال این‌کارها انجام می‌شد، دیگر کسی آن‌جا به احمدی‌نژاد اعتماد نمی‌کرد. ببینید آن مناطق چه وضعی داشته که نیاز به طرح راهبردی رئیس‌جمهور داشته است. اگر این‌کارها با مدیریت بهتری انجام می‌شد، خیلی بهتر بود.

س:‌ منظورتان چه ضعف‌های مدیریتی است؟

ج: همین تورمی که گفتم. یک‌دفعه پول عظیمی را وارد منطقه کرده. این یک اصل اقتصادی است که وام‌هایی که به مردم داده شده در حالی که قبلا مردم به نان شب محتاج بودند، موجب تورم می‌شود. این امکان هست که برای مردم در بازپرداخت این وام‌ها مشکل ایجاد بشود. باید حدودا ماهی 60 هزار تومان بازپرداخت داشته باشند که اگر برایشان شغل مناسب و با درآمد مکفی ایجاد نشود. مشکل درست می‌شود. باید فکر آینده را هم کرد. ان شاءالله مشکلی پیش نیاید. باید طرح کامل بشود. خود این کار که احمدی‌نژاد کرده قابل تقدیر است ولی ای‌کاش زیربنایی‌تر بود. نیازها خوراک، پوشاک و مسکن است. البته که اقدامت زیربنایی زیاد دیده نمی‌شود.

س: توی سفرتان از چه چیزی بیشتر از هم تعجب کردید؟

ج: از این‌که در کشور هنوز خانه‌های کپری وجود دارد. کپرها در کنار خانه‌هایی که دولت برایشان ساخته هنوز وجود دارد. تهرانی‌ها شاید به این‌کارها به دید اقدامات نمایشی نگاه کنند و یا اصلا بعضی‌ها فراموش کنند که چرا به این مناطق رسیدگی نکرده‌اند ولی اگر پس زمینه‌ی این اقدامات را نگاه کنند، کار احمدی‌نژاد کاملا قابل تقدیر است. مرز بین کارهای نمایشی برای انتخابات و کارهای عمرانی هم کاملا به هم نزدیک است.

س: احمدی‌نژاد یک حرف جالبی می‌زند، می‌گوید که ما همیشه یا قبل از انتخابات هستیم یا بعد از انتخابات (با توجه به انتخابات ریاست‌جمهوری، مجلس و شورای شهر) اگر کاری قبل از انتخابات باشد می‌گویند که برای انتخابات بوده و اگر بعد از انتخابات باشد می‌گویند که برای به جامه‌ی عمل درآوردن شعارهای انتخابات است.

ج: به واقع من نمی‌توانم بگویم که کار عمرانی آن‌جا شده و نمی‌توانم هم بگویم که آن‌جا کار نمایشی شده. نمی‌توانم بگویم که آرای آن‌جا را خریده. در مورد پخش پول نقدی هم بگویم که در آنجا گفتند که در دور دوم سفرهای استانی آقای بشارتی نامی بوده که به هر خانواده ی عضو کمیته امداد یا غیر آن 400 یا 500 هزار تومان پول پخش می‌کرده. این عمل با عقل جور در نمی‌آید. باید ماهی‌گیری آموزش داد.

س: البته عقل حکم می‌کند که اگر کسی دارد می‌میرد ابتدا به او ماهی بدهید تا نمیرد و بعدش هم به او ماهی‌گیری آموزش دهید.

ج: بله، این هم هست ولی من نظر شما را قبول ندارم. عقل حکم می‌کند که اگر به کسی پول دادی، ماه بعد هم منتظر پول است.

س: این در حالی است که بگویی ماه بعد هم خواهم آمد! ولی شاید این پول را برای سرمایه گذاری در کار کشاورزی یا دامداری خود در نظر بگیرد.

ج: این کارها را به نظر من افراطی بوده، انشاالله مشکلی ایجاد نشود. این پول متعلق به بیت المال بوده یعنی تهرانی، مشهدی و مناطق محروم برابر است. من کاری ندارم دولتهای قبل در این مورد چه کار کرده اند.
س: البته تهرانی این 400 هزار تومان را به شکلهای دیگر دریافت می کنند، مثلاً یارانه های بیشتر در موضوعات مختلف ، کارهای عمرانی و ...درست است که آنها مشکل دارند ولی این بازی کردن با غرور آنهاست. شاید با این کار هم مخالف باشند ولی می گویند :" آن‌چه شیران را کند روبه مزاج، احتیاج است، احتیاج است، احتیاج." تو نباید این پول را بدهی. تو بیا برایش آنجا شغل خوب درست کن تا 400 هزار تومان نه 200هزار تومان درآمد کسب کند.

س: حالا خوش گذشت به شما؟ و ‌در آخر حرف‌های پایانی خودتان...

ج: من از لحاظ عقیدتی خودم، کلا با احمدی‌نژاد مشکل دارم. همین الان هم مشکل دارم. خیلی‌ها هم هستند با خاتمی یا میرحسین مشکل دارند. این ‌آقای صفارهرندی را هم نمی‌شناختم ولی همین که همچین مردی به دانشگاه می‌آید، حرفی می‌زند و دانشجویی مثل من پیله می‌کند و به قولش عمل می‌کند، همین کافی است. باید از آقای صفار تشکر کرد که پای حرفش ایستاد. از امین فرج‌اللهی هم تشکر می‌کنم و از شما هم.

س: ما هم از شما متشکریم که وقتتون رو در اختیار ما گذاشتید.

 

فخر تشیع

+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر 1388 ساعت 20:0 شماره پست: 290

 

حضرت آیت الله شیخ عبدالله واعظ جوادی آملی از امامت جمعه شهر مقدس قم استعفا داد . به جرات می توان گفت ایشان در قیاس با سایر ائمه محترم جمعه سراسر کشور از جایگاه علمی منحصر به فردی برخوردار بوده است .

این فقیه والامقام و فرهیخته به زودی فعالیت های خود در حوزه مرجعیت شیعه را رسمیت خواهد بخشید .

امید است تصمیم به جا و خداپسندانه این عالم کم نظیر معاصر، الگویی شود برای برخی از امامان جمعه که به رغم کهولت سن  و دشواری تکلیف ، حاضر به ترک این سنگر و واگذاری آن به روحانیون جوان و پر انرژی نمی باشند .

 
هزار و یک صلوات!
+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر 1388 ساعت 8:20 شماره پست: 289

 

باخبر شدم به منظور ترویج معارف الهی در فضای مجازی وبلاگی با عنوان " هزار و یک صلوات " تحت اشراف استاد گرانقدر حجت الاسلام صبرآمیز راه اندازی شده است .دوستان عزیز می توانند با مراجعه به آدرس این وبلاگ علاوه بر بهره مندی از مطالب پرمحتوای آن ، پرسش های اعتقادی و فقهی خود را نیز مطرح نمایند .

http://www.1001salavat.blogfa.com/

 

یک توضیح ضروری

+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر 1388 ساعت 7:35 شماره پست: 288

در تیر ماه سال جاری ، مطلبی را باعنوان" فقط بابلی ها بخوانند " در باره محمد جواد اکبرین نوشته و به برخی مواضع وی درتعرض و وهن به فقه امام صادق علیه السلام و نیز دفاع کوته فکرانه از دشمنان امام زمان (بهائیت) اعتراض نمودم . در مقاله مذکور اشاره ای به اقامت ایشان در لندن هم داشته ام که پس از گذشت پنج ماه ، به تازگی مورد تکذیب قرار گرفته است . با توجه به پافشاری فرد مدعی در مورد سفر نامبرده به لندن و نیز رد این خبر توسط برخی دوستان ، ترجیح می دهم عین این متن را در ذیل مطلب موجود در آرشیو پیوندهای روزانه وبلاگ قرار دهم . دوستان برای اظهار نظر به بخش نظرات همان مقاله مراجعه کنند. من هم از صمیم قلب خوشحال می شوم که این مسئله صحت نداشته باشد .

 محوراعتراض راقم این سطور به جواد خان ، فارغ از هر نوع نگرش سیاسی ، کمربستن وی برای ستیز با آموزه ها ومبانی دین به بهانه انتقام از نهادهای حکومتی است که گاه برخوردهایی به جا یا نا به جا با او داشته اند چه این که تضاد در عملکردها را نمی توان به حساب ناکارامدی دین گذاشت .

جواد بهتر از هرکس می داند که لبنان برای پایگاه شدن بر ضد تشیع ، نقطه امنی به حساب نمی آید .

 
از این مجمل !
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم آذر 1388 ساعت 17:55 شماره پست: 287

به قول استاد حسینی قزوینی:

علمای اهل تسنن مدعی اند  لقب صدیق(بسیار راستگو)برای خلیفه اول و فاروق(نمایان گر حق و باطل)برای خلیفه دوم از سوی پیامبر اسلام(ص) اعطا گردیده و در همان دوران نیز مشهور بوده است. اما:

وقتی به منابع اهل سنت درباره جریان سقیفه و روایات متعدد از متن مذاکرات حاضرین آن جلسه ، رجوع می کنیم می بینیم در حالی که همه سعی داشته اند برای انتخاب جانشین پیامبر، از یاداوری کوچک ترین افتخارات و سوابق درخشان خود کوتاهی نورزند حتی یک بار نیز از کاربرد چنین القاب و استناد آن به رسول خدا سخنی به میان نیامده است!!

عید وصلت !

+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم آذر 1388 ساعت 11:16 شماره پست: 286

 

اول عرفه ، بعد قربان !

شناخت ، مقدمه نزدیک شدن به آستان دوست است .

مسلم ، در عرفه ، به قربان رسید ودر عید عروجش تابلویی زیبا رسم شد از تلفیق ناگسستنی معرفت و وصال.

از ایمان به اسلام  در زبان تا مسلم شدن ، فاصله ای است ژرف از بیراهه تاریک التقاط و عافیت طلبی تا شاهراه سرخ عاشقی ، که به گستردگی عاشورای تاریخ ، مردان راه حق را از نامردمان طریقت جاماندگی ، جدا می سازد . . . .

بانگ جرس قافله نینوا به گوش می رسد . هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله . 

 
یمن .... کربلا
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم آذر 1388 ساعت 14:12 شماره پست: 285

 

در سالروز شهادت امام محمد باقر علیه السلام فریاد "یمن شده کرببلا " در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها طنین انداز شد . عزداران غربت شیعه ٬ امروز چهارشنبه دقایقی پیش از اذان ظهر پس از نوحه خوانی و عرض تسلیت به محضر عمه سادات و حضرت ولی عصر (عج ) یک صدا فریاد " ای وای وای محمدا یمن شده کرببلا " را سر دادند .

سوگواران امام پنجم در شهر مقدس قم همچنین هم نوا با زائران بیت الله الحرام سنت برائت از مشرکان را با شعار " مرگ بر اوباما دشمن اسلام ما " به جا آوردند .

 

[عنوان ندارد]

+ نوشته شده در سه شنبه سوم آذر 1388 ساعت 13:39 شماره پست: 284

    شهادت باقرالعلوم علیه السلام تسلیت باد.

 
کربلای صعده
+ نوشته شده در دوشنبه دوم آذر 1388 ساعت 19:34 شماره پست: 283

 

شما باشید و وجدان خودتان ؛ خدا وکیلی قتل عام فجیع و ناجوانمردانه شیعیان صعده توسط دولت پلید یمن و مزدوران وهابی عربستان و اردن به اندازه استاندار شدن یک زن در کشورمان ، ارزش ابرازواکنش و انزجار را ندارد؟!

حقوق بشری های پوشالی غرب که خفقان گرفته اند ؛ ما هم سکوت کنیم ؟ آیا دفاع از انسان مظلوم و پاسخ به ندای یاللمسلمین تکلیف شرعی و ساقط ناشدنی مسلمانان نیست؟ شیعیان مظلوم  الحوثی ، عاشقان اباعبدالله علیه السلام و دلدادگان مکتب امام روح الله هستند و از این بابت لااقل نسبت به اهالی غزه ، برتری اعتقادی دارند . آیا می توان نشست و تکه تکه شدن پیکر زن و کودک بی گناه صعده توسط وهابیون خبیث و شیعه ستیز را نظاره کرد و دم بر نیاورد؟

حوزه های علمیه آیا جایگاه و رسالت جهانی خود را باور دارند؟

 
راهی که ادامه دارد
+ نوشته شده در دوشنبه دوم آذر 1388 ساعت 17:23 شماره پست: 282

                                                           

 

دو برادرش شهید شده بودند. خودش هنوز انتظار می کشید . سال شصت و سه رفت محضر امام . فرصت را که مناسب دید عکسش را از جیب در آورد و از امام خواست با جمله ای آن را متبرک کند . پیر جماران با خطی زیبا گوشه تصویر نوشت : خداوند این شهید مسعود را رحمت فرماید!!

همه تعجب کردند! حسین اسدی زنده ماند تا این که جنگ به ظاهر تمام شد . امام رفت و جبهه ای جدید به وسعت فرهنگ و ایمان ملت گسترده شد . حسین موی سرش به سپیدی می گرائید اما همچنان رزمنده ماند . شاید اشتباهی شده باشد ! ولی . . . .

نه!!

حرف همان بود که امام گفت . پائیز هشتاد و هشت حسین اسدی ٬ شوشتری و یاران مظلومش را تا آسمان همراهی کرد . بیخود نبود که می گفت : من به این جمله امام امیدوارم.

 
نصیحت بزرگان
+ نوشته شده در یکشنبه یکم آذر 1388 ساعت 7:44 شماره پست: 281

 

به حسن و برادرانش این توصیه را می نمایم که همیشه سعی کنند در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آن است و هرگز گرفتار تحلیل های گوناگون نشوند که دشمن در کمین است . . . .

فرازی از وصیت نامه مرحوم حاج سید احمد خمینی(ره)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو آبان88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۸۸، ۰۹:۵۹ ق.ظ


جوجه دولت سعودی !!

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم آبان 1388 ساعت 20:34 شماره پست: 280

 

برگرد تا سربند یازهرا نبستیم!

 

مقلدان خمینی در صعده یمن به محاصره در آمده و هر روز شاهد جنایتی از سوی وهابیون خبیث می باشند. ارتش عربستان و اردن نیز به کمک دولت یمن شتافته تا در نسل کشی وحشیانه شیعیان فرقه زیدیه الحوثی آن هم در ماه حرام سهمی داشته باشند . این دو کشور در طول تجاوز رژیم بعث عراق به کشور اسلامی ایران نیز نقشی محسوس و مستقیم داشته اند .

دولت عربستان ، جمهوری اسلامی ایران را به تجهیز نظامی مجاهدان حوثی از خاک اریتره متهم می نماید . این در حالی است که دولت وهابی و خون آشام عربستان علاوه بر مشارکت در جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران و نیز کشتار وحشیانه حجاج مظلوم ایرانی در خانه امن الهی ، در بسیاری از نا امنی های کشورمان و تجهیز تروریست های وهابی ، نقش مستقیم داشته است . ترور برخی از مبلغین شیعه در سر تاسر جهان همچون حجت الاسلام شهید محمد حسن ابراهیمی رئیس کالج اسلامی گویان (آمریکای لاتین) از دیگر اقدامات خصمانه آل سعود بر ضد شیعیان است . هم نوایی با رژیم غاصب صهیونیستی در تجاوز به لبنان نیز لکه ننگی در کارنامه خادمین حرمین و مدعیان سیادت اعراب به حساب می آید .

  شنیده شده چندی پیش ، دولت متزلزل عربستان ، چند کشتی نظامی خود را در خلیج همیشه فارس به حرکت در آورده تا شاید به زعم خود زهر چشمی از ایران بگیرد !! هم زمان ناوگان چهارم نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و چند ناوچه جنگی سپاه پاسداران به سوی خلیج عدن به حرکت در آمدند. آل سعود به خوبی می داند که ایالت متحده در زمان حاکمیت بوش با آن همه ادعا نیز شهامت رویارویی با ملت مقاوم و شهادت طلب ایران اسلامی را نداشته است . 

جنگ مستقیم عربستان با ایران بعید به نظر می رسد ، اما اگر دولت عربستان مرتکب چنین خطایی شود فرصت خوبی مهیا خواهد شد تا پاسخ تمام ناجوانمردی هایش را یک جا دریافت نماید .شیر بچه های خمینی ، سربندهای یا زهرایشان را هنوز بر زمین نگذاشته اند. نسل سوم انقلاب پر خروش تر از نسل های قبل ، آماده جانفشانی در راه آرمان های جهانی اسلام ناب محمدی است.. علی اکبرهای خامنه ای ، وارثان سلحشور فرهنگ جهاد و شهادتند . فرهنگی که ستون حرمسراهای شیوخ بنی سفیان را به لرزه در آورده و هیچ گاه با شکم بارگی و عافیت طلبی اسلام آمریکایی ، سر سازش نداشته است .  

 
یادی از شهید محمد مصطفی پور
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم آبان 1388 ساعت 13:3 شماره پست: 279

 زائران کربلا این نام را به خاطر بسپارند!

 

نمی‌دانم تا به حال به غروب خورشید خیره شده‌اید یا نه؟ حس خاصی به آدم دست می‌دهد. آفتاب انگار موقع رفتن، حرف‌هایی می‌زند که اهل دل آن را به خوبی درک می‌کنند....  

 


زائران کربلا این نام را به خاطر بسپارند

 

نمی‌دانم تا به حال به غروب خورشید خیره شده‌اید یا نه؟ حس خاصی به آدم دست می‌دهد. آفتاب انگار موقع رفتن، حرف‌هایی می‌زند که اهل دل آن را به خوبی درک می‌کنند.

من در رفتار شهدا خیلی دقت می‌کردم. بعضی از کارهای‌شان به ما می‌فهماند که دیگر ماندنی نیستند. بسیاری از شهدا علاقه عجیبی به تماشای غروب خورشید داشتند. عصرها یک گوشه کز می‌کردند، به آفتاب خیره می‌شدند و در سکوتی پرمعنا فرومی‌رفتند. انگار به آفتاب دل بسته بودند که با رفتنش حس و حالشان عوض می‌شد، اما نه، شهدا و دلبستگی؟!

محمد هم از قبیله خورشید بود، با این که خیلی دوستش داشتم و همیشه با او شوخی می‌کردم اما غروب وقتی یک گوشه می‌نشست و به شفق خورشید نگاه می‌کرد، دیگر جرأت نزدیک شدن به او را نداشتم.

اگر قسم بخورم که نور صورت محمد را در نیمه‌شب، در تاریکی سنگر با چشمان خود دیدم باور خواهید کرد؟ با تمام وجود یقین داشتم که محمدم رفتنی است. به خدا باور داشتمت این نوجوان نحیف و مردنی! که فقط چهارده سال و اندی بیشتر سن نداشت و با تقلب در شناسنامه، خود را به جبهه رسانده، شیرمرد عاشق و عارفی است که تنها همین چند روز را در میهمانی دنیا می‌گذراند.

به خودش هم گفتم: اما می‌گفت «من لیاقت شهادت را ندارم»

یک شب به من گفت که دوست دارد مفقودالاثر شود. من از او بزرگ‌تر بودم. گفتم نه، شهادت بهتر است. چون خون شهید و تشییع پیکر او در خیابان‌ها می‌تواند روی عده‌ای تأثیر بگذارد و...

سکوت کرد چند روزی به عملیات مانده بود. آن شب‌ها با همه شب‌ها تفاوت داشت. همه داشتند با خودشان تصفیه حساب می‌کردند.

یک شب محمد همین‌طور که دراز کشیده بود نگاهش را به بالا دوخت و با صدایی ملایم گفت «رضا! دوست دارم موقع شهادت، تیر درست بخورد به قلبم. همین‌جایی که این شعر را نوشته‌ام.»

کنجکاو شدم، سرم را بالا گرفتم. در تاریک روشن سنگر به پیراهنش نگاه کردم، روی سینه‌اش این بیت نوشته بود:

آن قدر غمت به جان پذیریم حسین                                               تا قبر تو را بغل بگیریم حسین

موقع عملیات، ما باید از هم جدا می‌شدیم. والفجر هشت با رمز مقدس یافاطمه الزهرا سلام الله علیها آغاز شد. چند روز از عملیات گذشت. در این مدت از فرزندان گمنام این آب و خاک، حماسه‌هایی را دیدم که در هیچ شاهنامه‌ای نخوانده بودم.

وقتی به مقر برگشتم، رفتم سراغ بچه‌های امدادگر، دلم برای محمد شور می‌زد. پرسیدم آیا کسی نوجوانی به نام محمدمصطفی‌پور را دیده‌ یا نه؟ برای توضیح بیشتر گفتم روی سینه‌اش هم یک بیت شعر نوشته بود. تا این را گفتم یکی جواب داد «آهان دیدمش برادر! او شهید شده....» منتظر جوابی غیر از این نبودم. گفتم الحمدالله  محمد هم رفت.

دوباره پرسیدم شهادت او چه‌طور بود؟

امدادگر گفت «تیر خورد روی همان بیتی که بر سینه‌اش نوشته بود.»

هم تعجب کردم هم خیالم راحت شد، محمد آن طور شهید شد که خودش دوست می‌داشت. نشانی هم از رمز یازهرا به رسم یادبود بر پهلویش جا خوش کرده بود.

 به روایت حاج رضا دادپور

 

داستان میهمان!

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم آبان 1388 ساعت 0:4 شماره پست: 278

 

«تیک، تیک...، تیک، تیک... صدای راهنما»

ـ شما؟

6 نفر هستیم، 2 نفر که خوانده‌اند، اوه هنوز 4 نفر دیگر مانده، من نیستم. سرم پایین است، می‌ترسم چشمم توی چشمش بیافتد.

ـ شما، شما که سرت پایین است؟ .....

(داستانی از خانم معصومه بخشی نیا)


«تیک، تیک...، تیک، تیک... صدای راهنما»

ـ شما؟

6 نفر هستیم، 2 نفر که خوانده‌اند، اوه هنوز 4 نفر دیگر مانده، من نیستم. سرم پایین است، می‌ترسم چشمم توی چشمش بیافتد.

ـ شما، شما که سرت پایین است؟

یکدفعه جا می‌خورم، خدایا! من نباشم، من را نگوید! باز هم سرم را بالا نمی‌آورم، اگر ببیند، بدتر می‌شود، یکدفعه من را می‌گوید.

ـ شما خانمِ...؟ اسمت را هم نمی‌دانم؟

دلم خالی می‌شود، کاش نمی‌آمدم، یک قطره عرض می‌چکد توی گردنم. یکدفعه با صدای بغل دستی‌ام به خودم می‌آیم: استاد، تو را می‌گویدها.

ـ نگاه کن،‌ انگار نه انگار.

سرم را یواش می‌کنم بالا، چشمم می‌افتد توی چشمش، انگار یک لحظه می‌شناسدم؛ عمانی که دو جلسه‌ی قبل هم سوژخ نیاورد.

ـ بخوان وقت کلاس را نگیر.

می‌دانم، ‌سوژه ندارم‌ها، الکی دفترچه‌ام را از توی جیبم در می‌آورم، ورق می‌زنم، صفحه‌هایش عرقی می‌شود، انگار فکر می‌کنم روی صفحه‌های سفید دفترچه، خود به خود سوژه ظاهر شده است. خط خطی می‌کنم تا سفیدی‌اش اعصابم را خرد نکند.

ـ دِ بخوان، انگار پرتی.

باز هم دفترچه‌ام را ورق می‌زنم، مثل توی خواب شده است آنجا که آدم هِی می‌خواهد حرف بزند، داد بزند، اما نمی‌شود. زبانم قفل شده است به سختی قفلش را باز می‌کنم: چیز است... اِم... اِم... استاد، ما نتوانستیم سوژه پیدا کنیم یعنی... یعنی... نبود که پیدا کنیم استاد.

دلم می‌خواهد قسم بخورم تا باورش شود که راست می‌گویم، که سوژه نبود تا پیدا کنم. سرم را می‌برم بالاتر نگاهم توی نگاهش گره می‌خورد...

ـ یک، دو، سه... ببین الان سه جلسه است که می‌گویم: دنبال سوژه باشید ولی هر بار: نبود استاد، نیست استاد، پیدا نکردیم استاد، برو دنبالش، منتظر نباش، خودش بیاد...

کلاس ساکتِ ساکت است، هیچ کس هیچی نمی‌گوید؛ من هم اگر کسی یک نفر را دعوا کند،‌ انگار لال می‌شوم.

ـ ... می‌فهمی چی می‌گویم؟ این طور نیست که سوژه خودش بیاید بگوید: من سوژه هستم، بفرما! خودت برو دنبالش...

دلم می‌خواهد بگویم: آخر، استاد من خواهر و برادر که ندارم، مامانم هم که نمی‌گذارد از خانه بیرون بروم، فقط بابام مرا می‌آورد کلاس و دوباره می‌رود، آخر از کجا سوژه در بیاروم، ولی زبانم باز قفل شده است.

ـ اصلاً حواسش نیست، نگاه کن، پرسیدم، سوژه‌های بچه‌ها را شنیدی؟

چی بگویم؟ بگویم نه! بگویم: داشتم از اضطراب می‌مردم.

ـ اصلاً، ما را بگو توی گوش کی یاسین می‌خوانیم، به زور که نمی‌شود، شما را نویسنده کرد، نمی‌توانید، نیایید، جلسه‌ی بعد هم هر کس 5 تا سوژه، گفتم 5 تا،‌ کمتر بیاورد، نمی‌خواهد بیاید.

ـ شما‍؟

مامان لیوان از توی سینی برمی‌دارد یک قطره چای از تهش می‌چکد روی فرش، آن را می‌گذارد روی نعلبکی و هل می‌دهد طرف زن‌دایی: از همان اول که دیدمش‌ها، گفتم: این‌ها به درد شما نمی‌خورند. محمود گفت: نگو این حرفها را شب عروسی، شگون ندارد. اصلاً قیافه‌ی دختره داد می‌زد...

زن دایی همیشه، چای لیوانی می‌خورد، خانه‌اش هم که می‌روی، برای همه چای لیوانی می‌آورد، همیشه به من که می‌رسد، می‌گوید: تو نمی‌خوری مژده جان، چرا؟ انگار هر بار یادش می‌رود من نمی‌خورم و چرا نمی‌خورم! نشسته‌ام روبروی زن دایی و مامان تکیه داده‌ام به پشتی و زیر طاقچه‌ام. زن‌دایی، چای را هورت می‌کشد، چندم می‌شد، اگر بابا اینجا بود، دمپایی را پرت می‌کرد برایش و می‌گفت: خر هر چی می‌خورد هورت می‌کشد، تو که آدمی خیر سرت! نمی‌دانم، بابا چیز خوردن خر را از کجا دیده است، ولی هر چه باشد، بیراه نمی‌گوید.

ـ نمی‌دانم، انگار می‌گویند 124 تا بدبخت، مهرش را هم بخشیده. و دوباره چای را هورت می‌کشد و تا آخرش، آن را می‌گذارد روی نعلبکی و هُل می‌دهد طرف مامان: مامان، آن را می‌گذارد توی سینی، نوش جان، حالا تکلیف بچه‌اش چی می‌شود؟ رویش را می‌کند طرف من و سینی را هل می‌دهد طرفم و با چشمهایش، آشپزخانه را نشان می‌دهد.

بلند می‌شوم، از پنجره توی حیاط را می‌بینم، زن مستأجر دارد لباس پهن می‌کند، اینها هم دیشب دعوایشان شد. خم می‌شوم و سینی را بر می‌دارم، مامان می‌گوید: آن بشقاب شیرینی را از توی یخچال بیاور. زن‌دایی می‌گوید: نه، برای من نیاوری‌ها مژده جان می‌دانی که من قند دارم. انگار مامان هر بار یارش می‌رود، زن‌دایی قند دارد.

مژده! چه اسمی! حالم به هم می‌خورد از اسمم! صحرا قشنگ است، کاش اسمم را می‌گذاشتند صحرا! سینی را می‌گذارم روی بوفه، یک سوسک پشت و رو افتاده است کف آشپزخانه و دارد دست و پا می‌زند، یک عالمه مورچه هم دورش را گرفته‌اند.

ـ ول کن بابا، بود و نبود این مادر برای این طفل معصوم فرقی، ندارد...

مامان چشم غره می‌رود.

می‌نشینم، یکدفعه سرم می‌خورد به طاقچه زن دایی می‌گوید: چی شد مژده جان؟ جواب نمی‌دهم، مامان تا حالا صدبار به بابا گفته است، این طاقچه را بردار، گوش که نمی‌کند.

بابا می‌پیچد توی کوچه: تیک، تیک ... تیک، تیک ... صدای راهنما می‌آید. می‌زند روی ترمز، بر می‌گردد طرف من. این هم کلاس داستان نویس دفترچه‌ام را از توی جیبم در می‌آورم، ورق می‌زنم: فقط خط خطی‌های جلسه‌ی قبل است و بقیه‌ی صفحه‌ها ... سفید!

ـ چیز است ... بابا ... اِم ... امِ ... کتابم را جا گذاشته‌ام، می‌شود برگردیم؟ اصلاً امروز نمی‌روم، ول کن...

بابا غر می‌زند، نمی‌فهمم چه می‌گوید، دنده عقب می‌گیرد و: تیک ... تیک، تیک ... صدای راهنما!

 

 

معصومه بخشی‌نیا


 
کلید اسرار !!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آبان 1388 ساعت 20:12 شماره پست: 277

حجت الاسلام سین راهی زندان شد .

خبر به همین کوتاهی بود . من البته از زمین خوردن یک روحانی خوشحال نمی شوم ؛ اما :

سه چهار سال پیش ، همین آقا که گاه در مراودات معمول اجتماع ، از الفاظ پسندیده ای استفاده نمی نمود ، در جریان یک اختلاف نظر ، وا‍‍ژه های ناشایستی را خطاب به عالم جلیل القدر و سالک بی نشان وادی معرفت ، حضرت آیت الله محمدی تولیت مدرسه علمیه روحیه بابل به کار برد .

دل پیرمرد شکست . این فقیه وارسته اگر چه می توانست به استناد شهود عادل ، آن روحانی میان سال را به ضرب تعزیر قاضی بسپارد اما خشمش را فرو خورد و بغضش را با مادر سادات ، معامله کرد .

خدا می داند چندی نگذشت که هر روز از محبوبیت و منزلت اجتماعی آن بنده خدا کاسته شد . درگیری های پیاپی وی با هیئت ها ، پایگاه ها و بر و بچه های حزب اللهی ، او را به انزوا می کشانید . هر روز شایعه ای درباره گفتار و کردار او بر سر زبان ها جاری می شد و .... کلید اسرار، این جاست!

حال که به اتهامی راهی زندان شد ، کسی برایش فریاد نمی زند که هیچ ، برخی مومنین به یک دیگر تبریک نیز می گویند!

خدا خیر دهد حاج آقا محمدی را که همیشه می گفت : احترام علما را نگاه دارید.

شنیده اید که بین دل شکسته و خدا هیچ پرده ای وجود ندارد.

راستی محمد حسین منصف ، روحانی نبود اما وقتی با آن واقعه دردآور مواجه شد بچه های حزب الله کاری کردند که مسببین آن رفتار نابخردانه ، کمتر جرات می کنند در محافل اجتماعی  ظاهر شده و اگر نبود پا در میانی برخی از بزرگان شهر ... .بگذاریم.

برای عاقبت خود دعا کنیم.

نامه سرگشاده

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آبان 1388 ساعت 6:58 شماره پست: 276

 

جناب حجت الاسلام والمسلمین جعفری دادستان محترم استان لاله خیز مازندران

با اهدای تحیات ؛

آشنایی اینجانب با شما در دادستانی قم ، بارقه امیدی بود در برابر آن چه که در کلام ریاست وقت دستگاه عدلیه ، با عنوان " ویرانه قضایی " تعبیر شده بود. انتقال حضرت عالی به استان مازندران نیز امید به اصلاح رفتارهایی را در پی داشت که موجب بد نامی و بی اعتمادی مردم به آن دستگاه حساس و البته کلیت نظام می گردید .

شما برخلاف بسیاری از پشت میز نشینان عافیت طلب ، مرد میدان های خطر بوده و در صف مقدم خاکریزهای جهاد و شهادت قرار داشته اید . غبار معطر سال های ایثار و مجاهدت ، زینت تار و پود وجودتان بوده است . لبخندتان طعم صداقت " بصیر " داشت و نگاه پر صلابتتان ، تصویر خط شکنی " گردان فاتحین " را ترسیم می نمود.

امروز در برابر چشمان حیرت زده دلسوختگان اسلام و انقلاب ، اسطوره ای از سال های آتش و خون به جرم عمل به نص صریح " والمومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض "  که مبنای اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی قرار گرفته ، راهی زندانی مخوف گردید و با رفتارهایی که اصالت های انسانی را به زیر سوال می برد مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته است .

آن چه که بیش از هر چیز موجب تالم خاطر بسیجیان جبهه عدالت گردیده ، عدم رسیدگی قانونی به تظلم خواهی آزاده و جانباز قهرمان ، برادر پاسدار محمد حسین منصف ویک ماه کارشکنی در بهره مندی از حداقل حقوق طبیعی ایشان برای داد خواهی از شکنجه گران زندان متیکلای بابل می باشد. بی توجهی در پیگیری شکایت قانونی محمد حسین منصف نشان می دهد که از منظر برخی از متولیان امر قضا ٬ دادگاه ها تنها تا زمانی مشروعیت دارند که مردم در جایگاه متهم باشند....!

یادآوری تاکیدهای  مکرر مولا در ضرورت نظارت بر عملکرد زیر دستان ، امتحان پس دادن راقم این سطور در محضر حضرت عالی است. شما که خود از تبار درد کشیدگان وادی آرمان گرایی و ظلم ستیزی هستید بهتر می دانید که استفاده نا به جا از موقعیت های شغلی برای زور آزمایی با ملت و نادیده انگاری حقوق طبیعی افراد ، به هدر دادن جان های فدا شده ، بدن های پاره پاره شده و خون های بر زمین ریخته ای است که جز تحقق عدالت علوی ، مطالبه ای نداشته اند.

انشالله در این امتحان نیز سربلند خواهید ماند.والعاقبه للمتقین.

 
[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم آبان 1388 ساعت 16:29 شماره پست: 275

       یا جواد الائمه ادرکنی

 

مشق شب برای سیاستمداران!!

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم آبان 1388 ساعت 21:32 شماره پست: 274

 

اشتغال سیاستمداران به مسئولیت های کلان ، فرصتی برای مطالعه باقی نمی گذارد . بنابراین جهت الگو سازی به برخی از این عزیزان توصیه می شود برای حفظ ارتباط با متون فارسی ، لااقل هر شب پیش از خواب ده بار از روی سرمشق های زیر با خطی خوانا بنویسند :

محمود احمدی نژاد : نباید به مفسدین اقتصادی یک لحظه امان داد .

علی لاریجانی : سیاستی که بر مبنای دیانت باشد پدر و مادر دارد .

اکبر هاشمی : هم مجاهدین را رها کرده ام هم خلق را .

میرحسین موسوی : انسان می تواند صداقت داشته باشد .

احمد توکلی : سیاست الفبا دارد نه فقط الف !

باقر قالیباف : "سیاستمدار خوب ، هنر پیشه خوب است " یک شعار قدیمی است .

مهدی کروبی : من ساده لوح نیستم .

علی مطهری : مردم می فهمند .

صادق لاریجانی : مدتی است رئیس قوه قضائیه شده ام .

 
میر اتابک!
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم آبان 1388 ساعت 0:19 شماره پست: 273

 

اتابک که نبود همه دور هم جمع بودند. اختلاف هم بود اما صمیمیت و احترام جایگاه خودش را از دست نداده بود . تا این که اتابک برگشت . پس از بیست سال سکوت و ناپیدایی . پس از بیست سال که عزیزترین هایش را در تنگناهای روزگار تنها گذاشته بود. پس از بیست سال ...

آمد با خروارها ادعا. آمد برای آن که بین دو نسل خانواده دعوا بیندازد. آمد برای فتنه ....

سخت گذشت ؛ اما

اتابک رسوا شد. چشم فتنه و نفاق کور شد تا دیگر هیچ میر اتابکی به دروغ ٬ دم از صداقت و احقاق حق نزند!!

 

معرفی یک وبلاگ با حال!

+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم آبان 1388 ساعت 8:8 شماره پست: 272

 

به تمام دوستان عزیز و وبلاگ نویسان دوست داشتنی که تعلق خاطری به مفاهیم آسمانی فرهنگ ایثار و شهادت دارند توصیه می کنم حتما سری به وبلاگ رسمی آزادگان اردوگاه 11 بزنند. خدا وکیلی در عصر تاریک فراموشی لاله ها این حرکت خودجوش و پر انرژی در راستای حفظ ارزش های دفاع مقدس آن هم از سوی آزادگان !! کمی تا قسمتی بی نظیر می باشد. در این وبلاگ بانشاط و پر محتوا مطالبی خواهید خواند که قسم می خورم بسیاری از آنها تا کنون جایی ثبت و ضبط نشده و از نگاه تیزبین ! مسئولین پر تلاش !! نهادهای مرتبط با دفاع مقدس نیز مخفی مانده است. حتما به این نشانی سر بزنید:

http://takrit11pw.blogspot.com/

 
رو سفید!
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم آبان 1388 ساعت 0:28 شماره پست: 271

 

 

چک سفید ٬ چشم سفید !!

 

طلبه سیرجانی که به اتهام مبارزه با زمین خواری دستگیر شده بود و با دستور مقام معظم رهبری آزاد شد ، به گفته خود مدتها هم بند شهرام جزایری بوده است.
به گزارش جهان حجت السلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی اخیرا به ذکر خاطراتی از دوران زندان و شرایط خاص آنجا برای شهرام جزایری پرداخته است.
جهانشاهی در این باره می گوید:جزایرى امکانات خاصى براى خودش در زندان دارد . خط تلفن و لب تاپ و... او حتى بر خلاف دیگر زندانى‏ها، هواخورى اجبارى 7 تا 8 صبح را نمى‏رفت که من هم یادم هست به همین بهانه مدت‏ها هواخورى نمی رفتم و دلیل مى‏آوردم بین من و او چه فرقی وجود دارد.
طلبه سیرجانی با اشاره به احترامی که مسئولین زندان برای جزایری قائل بودند می گوید :جزایرى راحت بود مثلاً ما براى خرید اقلام که به فروشگاه مى‏رفتیم در یک صف طولانى مى‏ایستادیم تا نوبتمان شود اما شهرام مى‏آمد و مى‏رفت پشت میز فروشنده یک دو کارتن جنس مى‏خرید و دوستانش مى‏آمدند و مى‏بردند.
وی با اشاره به احساس فخر مراوده با جزایری در زندان ادامه می دهد:جالب بود در زندان هم مراوده و دوستى با شهرام جزایرى ارزش به حساب مى‏آمد. به خاطر همین من دوست نداشتم زیاد با او صحبت کنم و مراوده‏اى داشته باشم. چون نگاه منفى به این کار وجود داشت و همه فکر مى‏کردند که مثلاً فلانى به خاطر جایگاه مالى جزایرى با او مراوده و همنشینى دارد.
سیرجانی با اشاره به مرخصی هایی که به طور خاص به جزایری می دادند می گوید: من معتقدم اگر فشار افکار عمومى نبود، خیلى از مسئولین بیش از این در مسایل اقتصادى و دزدى‏ها گند مى‏زدند. بگذارید یک مثال بزنم .در زندان شخصی بود که 34 میلیارد تومان از قوه قضاییه دزدى کرده بود. الان هم اگر کسى بگوید اتهام است، حاضرم ثابت کنم. چون اسم آن آقا هست، زندانى هست و پرونده‏اش هم موجود است. ایشان به صراحت به من می گفت اختلاس آنقدرها که فکر کنید سخت نیست. خیلى هم راحت است. وقتى از او پرسیدم پس چرا گیر افتادى و دستگیر شدى، گفت مسئولان که اصلا نفهمیدند! با شرکایمان به مشکل برخوردیم یکى از آنها رفت و کل قضیه را لو داد. 
جهانشاهی ادامه می دهد: مى‏گفت با این 34 میلیارد تومان زمین خریده‏ام الان زمین‏هاى من چند برابر شده که با بخشى از همان پول، جریمه این اختلاس و اصل پول را مى‏پردازم. گفتم پس زندان را چه مى‏کنى؟ گفت در اولین فرصت هم که بروم از  این جا بیرون دیگر بر نمى‏گردم! گفتم خب، همین بیرون رفتن مهم است. چطور مى‏روى؟ گفت من به مسئولین زندان قول دادم هزینه ساخت یکى از طبقات اندرزگاه هشت را قبول کنم که پنجاه میلیون مى‏شد و اینها مرا به بهانه‏اى به مرخصى بفرستند .
وی تصریح می کند:من شاهد بودم ایشان به مرخصى رفت و حدود یک ماه و نیم دستگیرى که من آنجا بودم دیگر اثرى از وى ندیدم و برنگشت.
طلبه سیرجانی به تاخیر یک هفته ای مسئولین در اجرای دستور مقام معظم رهبری در آزادیش از زندان اشاره می کند و می گوید: به دستور حضرت آقا حکم آزادى من صادر شده بود. اینها به خاطر همین مجبور بودند که مرا آزاد کنند، اما دوست داشتند آخرین امتیازها را از من بگیرند. به هرنحوى بود مى‏خواستند یک درخواست عفو یا مرخصى در پرونده من بایگانى و ثبت کنند .بعد از همه اصرارها  در دادگاه ویژه گفتم حالا که اصرار دارید پس یک کاغذ و قلم بیاورید تا بنویسم. اول گفتند نه! هر چیزى که ما مى‏گوییم بنویس! گفتم عربى مى‏نویسم. قبول نکردند. گفتم اشکالى ندارد پس مرا به زندان برگردانید. آخرش قبول کردند. من هم نوشتم:
بسم‏الله الرحمن الرحیم
هیهات من‏الذله
وعده ما ان‏شاءالله سر پل صراط.
طلبه سیرجانی در ادامه گفت و گو با هفته نامه یالثارات می گوید: بلااستثناء همه زندانى‏هاى اوین مخالف احمدى‏نژاد بودند. جز تعداد کمى که به انگشتان دست هم نمى‏رسید. حتى من در یکى از یادداشت‏هاى زندان نوشتم که نمى‏دانم این حسن احمدى‏نژاد است یا عیب احمدى‏نژاد که تمام زندانى‏ها، مخصوصا مفسدان مالى و متخلفان اقتصادى دل خوشى از احمدى‏نژاد ندارند. پس از افشا شدن حمایتم از احمدى‏نژاد دیگر تحقیرها شروع شد. طورى برخورد مى‏کنند که انگار من یک آدم نفهمى هستم که دارم از ایشان حمایت مى‏کنم.

 

سکوت سیاه!!

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم آبان 1388 ساعت 9:21 شماره پست: 270

 

دیروز دویست تومان مایه گذاشتم و فیلم "چند روز بعد"نیکی کریمی را به امانت گرفتم.

بی خود نبود که استقبالی از این فیلم صورت نگرفت." چند روز بعد " اصلا برای مخاطب ایرانی ساخته نشده است. یاس و افسردگی جشنواره پسند این فیلم تنها ذائقه غرب  را مخاطب خود می داند.

تمام فیلم را می شود در دو کلمه خلاصه کرد : سکوت و سیاهی!

به گمانم اگر متن فیلمنامه را ورق بزنیم با چنین سطوری مواجه خواهیم شد:

----------...-------------------------------....----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------...----------------------------------      -------------------------          -----     ------   !!!!

راستی امثال نیکی کریمی چه حرفی برای گفتن به جامعه دارند؟ فضایی که در آن سیر می کنند چقدر با مردم فاصله دارد؟

البته بابت آن دویست تومان راضی هستم ؛ چون ته سی دی چند دقیقه ای پلنگ صورتی ضبط شده بود که لااقل با مذاق بچه سازگار بود!

 
آموزش احکام!!
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم آبان 1388 ساعت 7:22 شماره پست: 269

 

عکس تزئینی است

چنان چه کسی با نیت فرار از رسیدگی به جرائم عمومی خود ویا خدای ناکرده! به منظور تداوم فتنه گری و مقابله با حاکمیت اسلامی به مسافرت برود ولو به مدت چند ماه ، سفر او سفر معصیت بوده و نمازش تمام می باشد . (باید کامل بخواند.)

 

خبرهایی در راه است!

+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم آبان 1388 ساعت 0:10 شماره پست: 268

جمعیت ایثارگران شهرستان بابل طی اطلاعیه ای رسمی ، حوادث زندان متی کلا را محکوم نموده و از فرماندار بابل خواسته است تا ضمن رسیدگی فوری ، نتایج آن را به اطلاع عموم برساند.

در این اطلاعیه که امروز صادر شد از مقامات مسئول درخواست شده تا با متخلفین در هر موقعیت و منصبی برخورد قانونی صورت پذیرد.

پیش از این نیز گروه های مختلفی از امت حزب الله ، آزادگان ، ایثارگران ، بسیجیان ، طلاب و دانشجویان خشم خود را از بازداشت و ضرب و شتم توجیه ناپذیر محمد حسین منصف ابراز نموده اند.

گفتنی است تعلل در رسیدگی به تخلفات مجریان خاطی قانون ، شایعاتی را مبنی بر احتمال واکنش غیر منتظره دلسوزان اسلام و انقلاب در سطح شهر دامن زده است.

مسابقه با جوایز نفیس
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم آبان 1388 ساعت 15:34 شماره پست: 267

اشک آتش برگزار می کند:

 

مسابقه کتابخوانی

 

 

علاقمندان می توانند پس از مطالعه کتاب ارزشمند شب موصل ، مجموعه خاطرات آزاده دلاور محمد حسین منصف نوشته برادر حسن شیردل که توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی منتشر گردیده ، برداشت آزاد خود از محتوای این اثر گرانسنگ را در قالب یک صفحه به نشانی اشک آتش ایمیل نمایند. علاوه بر سه اثر برتر به کلیه شرکت کنندگان جایزه ای به رسم یادبود اهدا خواهد شد.

گفتنی است کارکنان محترم دادگستری و مسئولان زحمت کش زندان پرلطافت و روح انگیز متیکلای بابل از امتیاز ویژه برخوردار می باشند.

 
دادستان باید منصف باشد!!
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم آبان 1388 ساعت 0:37 شماره پست: 266

 

در جریان واقعه شرم آور زندان متیکلای بابل و ضرب و شتم قانونی ! پاسدار  آزاده وپژوهشگر دفاع مقدس به جرم ادای فریضه امر به معروف و اعتراضات گسترده مردم به این رفتار نابخردانه ، هر از گاه شایعه تهدیدی بر ضد دوستان بسیجی که دغدغه ای جز حفظ اسلام و انقلاب ندارند به گوش می رسد. لحظاتی پیش در پاسخ به برخی نگرانی ها محمد حسین منصف این پیام را برای خوانندگان اشک آتش ارسال نمود:

" دادستان جرات مناظره با ما را هم ندارد. رد این درخواست نشانه ترس او از رسوایی است. ما محکم سر حرف خود ایستاده ایم. هر روز که می گذرد افکار عمومی بیشتر با افتضاح آنها در زندان متیکلا آشنا می شود. خدا با مظلومان است نه با دروغ گویان بی آبرو.انشالله خدا دشمنان انقلاب اسلامی را رسوا می کند. والسلام ."

 
سبز سیا...........ه
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آبان 1388 ساعت 7:36 شماره پست: 265

 

رمز گشایی از جعبه سیاه موسوی!!

 

برای یعضی این سوال پیش آمده که چرا میرحسین عزیز! با این که می داند بر فرض تقلب در انتخابات دیگر شانسی برای به قدرت رسیدن نداشته و بهتر است هواداران فرهیخته خود - که هر از گاه با رویکردی فرهنگی ! در سطح معابر و خیابان ها تجمع نموده و به ارشاد! رهگذران بینوا میپردازند- را به حفظ آرامش جامعه دعوت نماید همچنان سکوت را پیشه کرده و انگار به ادامه ماجراهای خیابانی علاقمند می باشد؟!

پاسخ این پرسش را اخیرا در وبلاگ چند نفر از مریدان این بزرگ مرد عرصه سیاست و صداقت پیدا کرده ام. این وبلاگ ها برای تحریک !! هر چه بیشتر جناب موسوی، یکپارچه این شعار حماسی ! را تکرار می نمایند :

موسوی موسوی ما همه رهنوردیم!!

شما باشید جای موسوی ، ....لااله الاالله! چشم فرج الله سلحشور روشن با آن یوسف ساختنش!

تاکید می نمایم لااقل برادران ! با بصیرت حامی نامبرده با تاملی بیشتر ، از تکرار چنین شعارهایی پرهیز نمایند.

 
هزار سنگر
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آبان 1388 ساعت 6:46 شماره پست: 264

هراز و هراس !!

 

 

شنیده ام به پیشنهاد حاج آقا طبرسی قرار شده است همان طور که مردم قم در 19 دی وآذربایجانی ها در 29 بهمن هرسال به یاد قیام خونین همشهریان خود با مقام معظم رهبری دیدار می کنند مردم غیور مازندران نیز در ششم بهمن خدمت آقا مشرف شوند .

ششم بهمن یادآور حماسه ای بزرگ و آموزنده است . اتحادیه کمونیست ها با همراهی سرویس های جاسوسی بیگانه با حمله به آمل و تصرف این شهر در صدد بودند راه ارتباطی بعضی از شهر های شمالی را از پایتخت جدا نموده و با استفاده از موقعیت جنگلی این منطقه و همکاری صمیمانه ! مردم آمل ، شهرهای همجوار را نیز به اشغال درآورند.

تصرف غافلگیرانه آمل فقط یک روز دوام آورد. مردم باشهامت و انقلابی این شهر با اهدای چهل شهید و ده ها مجروح ، حماسه ای بزرگ و تاریخی از خود برجای گذاشتند.

حضرت امام (ره)بارها از این حماسه به نیکی یاد نموده و آن را به رخ منافقین کشیدند. از آن پس آمل به شهر هزار سنگر معروف شد.

متاسفانه بر اثر غفلت مسئولین فرهنگی و سیاسی استان و کشور در تمام این سال ها توجه چندانی به این حماسه ماندگارنشان داده نشد.

کتاب ، مقاله و فیلم قابل اعتنایی در این خصوص به چشم نمی خورد. در سالگرد این حماسه مردمی و ماندگار نیز هیچ رسانه ای در حد یک خط ادای دین نکرده است .  صدا و سیما که جای خود دارد حتی سایت ساجد که متعلق به شهداست و بر خلاف حرارتی که در آغاز تاسیس داشت مدتی است دچار روزمرگی شده است.....

شاید دیدار با آقا و پوشش رسانه ای آن بتواند غباری از غربت و مظلومیت مرد و زن دلیر و مومن این شهر بزداید.

 
آزاده ها آیا هنوز هم آزاده اند ؟!
+ نوشته شده در یکشنبه دهم آبان 1388 ساعت 14:4 شماره پست: 263

بیماری " ابوترابی زدگی "!!

 

بعضی از دوستان آزاده ( دقت بفرمائید عرض کردم بعضی ! ) هر جا که کم می آورند و یا می خواهند بر کوتاهی ها ی خود سرپوش بگذارند یا سکوت و سازش کاری نا به جایی را توجیه کنند و یا زیر علم تسامح سینه زده و وادادگی خود را پنهان نمایند و ... دم از ابوترابی زده ، آهی کشیده و خاطره ای از رفاقت او با فلان اسیر منافق و برخاستن پیش پای سرباز عراقی را تعریف می کنند که مثلا بعله ! ما و ابوترابی چه قدر قرابت فکری داریم و ... من اسم این حالت مشمئز کننده را گذاشته ام بیماری " ابوترابی زدگی " مفرط !!

البته در صحت این خاطرات شکی نیست اما اینها فقط یک بعد از شخصیت آن بزرگوار است.

به هر حال ابوترابی روزی اسلحه به دست گرفته و مقابل دشمن ایستاده است . این همان ابوترابی است که یار و همرزم چریک بی نظیر تاریخ انقلاب ، سید علی اندرزگو بوده ، همان ابوترابی که در مقابل شکنجه های قرون وسطایی دژخیمان بعث مقاومت نموده و حاضر نشد در تلویزیون عراق یک کلمه بر ضد امام و نظام بر زبان براند. مگر حرکت جسورانه او در آستانه انتخابات مجلس پنجم فراموش شدنی است که بی رودربایستی ، راه خویش را از حزب دولتی کارگزاران جدا نموده و طی اطلاعیه ای از انحراف خواص برائت جست!

استادی بود که در یکی از شهرهای شمالی ، مثنوی مولوی را تدریس می نمود . سر کلاس به شاگردانش گفته بود برای این که راه علی علیه السلام را بپیمائید گوشت نخورید! برایش پیغام فرستادم تو اگر مردی و راه علی را می خواهی به یاد حفر چاه ها و موقوفات دیگر مولا، چند جلسه از شاگردانت پول نگیر.

این برادران ما به جای کاروان های ده ها هزارنفره حرم تا حرم نتوانستند تا به حال حتی دو دستگاه اتوبوس برای اردو راه بیندازند. یکی از آزادگان مایه دار ! را دیده بودم که از غربت ابوترابی دم می زد. به او گفتم یک سر به پاساژ مهستان تهران و یا قدس قم بزند . لابه لای ده ها محصول فرهنگی مرتبط با دفاع مقدس حتی یک برچسب کوچک با موضوع اسارت و ابوترابی به چشم نمی خورد. هزارتایش را اگر با جیب مبارک چاپ کنی می شود بیست هزار تومان (حداکثر)!

گفت وظیفه ما نیست . گفتم مگر جنگ وظیفه شما بود؟!

اگر رمان نویس و سینماگر نیستید دست کم می توانستید خاطرات خود را ضبط و ثبت کنید تا امروز کار به جایی نرسد که در زمان حیاتتان برخی خاطرات مستند اسارت مورد تردید و شبهه مخاطبان قرار بگیرد. کار به جایی نرسد که در جلسه با یکی از مسئولان ارشد مرتبط با فرهنگ پایداری متوجه بشوم  طرف حتی نمی داند چند اردوگاه در عراق وجود داشته است.

آزاده ای که می نشیند و غصه می خورد  فلانی خاطراتی جعلی از خود به چاپ رسانده و حقایق تاریخی را مورد تحریف قرار داده اما حاضر نمی شود قلم به دست گرفته واز میراث گرانبهایش دفاع نماید ، باید بداند هنوز هم در اسارت به سر می برد و تا آزادگی ، راهی بس دراز پیش رو دارد. عصبانی که می شوم می گویم حقتان است جامعه به جایگاه ایثار گری هایتان توجهی ندارد.

آزاده ای که دلش برای فرهنگ خودش بسوزد و در غم غربت گنجینه های آزادگی ، شعله ور شود اما در لاک سکوت باقی بماند ....

با همان شناخت محدودی که از اسارت و حماسه های آزادگی دارم برای خودم ، تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم و آزادگان عزیز بابت کارهای بر زمین مانده، متاسفم.

درباره بسیاری از اردوگاه ها حتی یک کتاب نسبتا جامع به چشم نمی خورد. جالب آن که به طور مثال موسسه پیام آزادگان ، صد ها ساعت مصاحبه و خاطره و ... در اختیار داشته اما توفیق !! استفاده از آنها را پیدا نکرده است. دوستان آزاده فراموش نکنند این مثل قدیمی را که گفته اند : حرمت امامزاده با ....

( به آزادگان گرامی اگر بر خورد عیبی ندارد شاید دغدغه ها و اراده هایشان کمی قلقلک شود !)

جرم آزادگی
+ نوشته شده در یکشنبه دهم آبان 1388 ساعت 7:22 شماره پست: 262

شیرینی دامادی اش را هنوز به کام داشت که اسیر شد. سرنوشتی مبهم انتظارش را می کشید. به همسرش عشق می ورزید اما به خدا بیشتر. نامه ای نوشت و به او اجازه داد تا سرنوشتش را جدا کند و جوانی اش را به پای انتظار ، نسوزاند.

زن جوان هم دنیایش را با خدا معامله کرده بود . . . .

آزاده رشید ، محمد حسین منصف به جرم ادای فریضه امر به معروف نسبت به دادستان بابل از سوی وی بی هیچ محاکمه ای راهی زندان شوم متیکلا شد ، ناجوانمردانه مورد ضرب وشتم قرار گرفت و پرونده اش هنوز به اتهام تشویش اذهان عموم! در حال پیگرد است. همسر استوارش اینک در بستر بیماری ، آینده مبهم دیگری را ناباورانه به نظاره نشسته است.

بچه های بسیج شهر همچنان فریاد می زنند. صدایشان اگر به جایی نرسد لااقل در صفحات تاریخ خواهد ماند که چه بر سر پیشمرگان اسلام و انقلاب و خط مقدمی های جبهه عدالت خواهی آمده است. بچه های مظلوم بسیج همچنان فریاد خواهند زد حتی اگر به کام میز نشینان میزان گریز و توجیه گر خوش نیاید.

هنرمند جوان و خوش ذوق مازندرانی آقا مهدی روشن ضمیر در وبلاگ خود شعری را به حسین منصف تقدیم نموده :

ببین که چه جرم سنگینی شد

تنها اعتراض به واقیعت اکنون!

تنها به جرم هق هق یک حقیقت غبار گرفته-سنگین

و التماس سرد آهن

(حلقه های دستبند و بدتر پابند)

به سالهای اسارتت سوگند چیزی نگو.

(تداعی می شود برایت قبل از آنکه...نه؟)

ترس بارگی را نمیخوانم از اشکانت

ای صبر بی بدیل.

خواستی تا بار دیگر شسته-رفته تر ببینی.

(چقدر بد شد که دوباره ستم-این نانوشته ی جاری در رگ قانون-رشد...نه-تنه اش بزرگ شد!)

بی خیال

کوه هم که باشد نم اشک تو

من

و ما سستش میکند

خواهد ریخت.

                                                                                      88/8/5.بابل

                                                                                    نیمه شب پاییزی

 http://miz4goosh.blogfa.com/برای حسین های منصف و همه کسانی که دلشان گرفت و تپید.یا علی

دلنوازان

+ نوشته شده در شنبه نهم آبان 1388 ساعت 6:35 شماره پست: 261

 

یک دور کلیات مفاتیح الجنان ، صحیفه سجادیه ، المراقبات ، مکارم الاخلاق ، حلیه المتقین و ... جلوی چشمانم رژه می روند !!

چه وقت؟

درست موقعی که چشمم به شخصیت کاذب و کلیشه ای "مهتاب دلنوازان" می افتد.

امرار معاش ، وظیفه ای عادی است که کارگردان ها نیز از این مقوله ، مستثنا نیستند. پذیرش کارهای کنتراتی و نان و آب دار توسط این صنف نیز قابل درک است.اشکالی ندارد اما لااقل این عزیزان لطف کنند احترام به شعور و فهم مخاطب را به عنوان یک باور انسانی و اخلاقی در مرام خود جای دهند!

 
جلوه های امید
+ نوشته شده در جمعه هشتم آبان 1388 ساعت 18:0 شماره پست: 260

کتاب ارزشمند "نظارت بر قدرت در فقه سیاسی" در جشنواره فارابی امسال خوش درخشید و به عنوان کتاب برتر ، مورد تقدیر قرار گرفت.

این موفقیت را به نگارنده این اثر نفیس ، استاد و دوست خوبم حجت الاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی تبریک می گویم و دعا می کنم همواره در پیمودن پله های تعالی ، سربلند و پیروز باشد.

تردیدی ندارم که این مجتهد جوان ، یکی از مفاخر حوزه های علمیه محسوب می شود.امیدوارم نظام تربیتی حوزه ، پرورش چنین چهره هایی فاضل ، جوان و شاداب که در دل مردم نیز جایگاه مقبولی کسب نموده اند را بیش از پیش ، وجهه همت خود قرار دهد.

گفتنی است انتشار اثر مذکور را پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم بر عهده داشته است.

 

یار در خانه!

+ نوشته شده در جمعه هشتم آبان 1388 ساعت 12:27 شماره پست: 259

محسن و دوستان

 

یکی از وبلاگ های خوبی که تا به حال با آن آشنا شده ام وبلاگ زیبا و پرمحتوای "محسن و دوستان" می باشد که فهرست پیوند های اشک آتش را نیز مزین کرده است. این وبلاگ در مواجهه با ناهنجاری ها و تقابل با ضد ارزش ها با اتخاذ شیوه تهاجمی و افشاگرانه ، انصافا سنگ تمام گذاشته است.

شاید به خاطر تغییر قالب این وبلاگ است که متاسفانه مدتی است موفق به گشایش و بهره مندی از مطالب مفید آن نمی شوم.

رنج خلخال و عدالت مولا
+ نوشته شده در چهارشنبه ششم آبان 1388 ساعت 19:28 شماره پست: 258

 

هر کس کتاب شب موصل محمد حسین منصف را بخواند می فهمد او بی تردید یکی از قهرمانان ماندگار تاریخ این سرزمین است . روح سلحشوری او آن قدر بالاست که امثال دادستان  و مسئولین زندان مخوف متیکلای بابل برای رسیدن به آن بال و پرشان خواهد سوخت. شرح ماجرای بازداشت و ضرب و شتم غیر انسانی این آزاده دلاور و پژوهشگر دفاع مقدس را حتما در قسمت پیوند های روزانه این وبلاگ از زبان خودش شنیده اید.

انتشار این خبر تالم بار بازتاب هایی را در پی داشت که به حضرات پشت میز نشین فهماند دوره قلدر مآبی به سر رسیده و عشق پویای جوانان بسیجی به اسوه های جهاد و شهادت می تواند حماسه هایی درس اموز را خلق نماید.

مقالات زیادی نیز در این باره نوشته شد. از جمله می توان به مقاله آزادگان تکریت۱۱در وبلاگی با همین نام اشاره نمود.(در پیوند ها موجود است).

دوست و استاد خوبم برادر آزاده مفید اسماعیلی سردبیر محترم نشریه سبز سرخ نیز یادداشت جالبی در این خصوص برای خوانندگان اشک آتش ارسال کرده است:

 

منصف در حصار

 

در چند روز اخیر چند پیامک کوتاه در خصوص ضرب و شتم برادر آزاده محمد حسین منصف به من رسید.در ابتدا، آن را گذاشتم به حساب شوخی های دوستانه ولی وقتی با خبر شدم که پای دادستان بابل وسط است شک ام به یقین مبدل شد و گوشی را برداشتم و برای آقای منصف زنگ زدم و کل ماجرا را از  زبان او شنیدم تا از آن جا که اهل رسانه هستم ،بی جهت اشاعه دهنده یک خبر کذب نباشم... شاید به ذهن خوانندگان این مطلب این گونه متبادر شود که چرا وقتی پای دادستان به میان آمد من یقین پیدا کردم که این خبر صد در صد صحت دارد؟ که شایسته است در جواب این دوستان بگویم : به خاطر شناختی که از آقای منصف دارم...

 مگر آقای منصف چه صفتی دارد که دادستان بابل را این گونه عصبانی می کند تا جایی که دستور بازداشت او را می دهد با وجود این که خودش در جمعی گفته است: در انتخابات شورای اسلامی شهر من به آقای منصف رای دادم!!! ( البته وقتی این جمله ی آقای دادستان را من در جمع خانواده گفتم، دخترم گفت : دادستان مملکت نمی داند که نباید بدون شناخت رای دهد؟؟؟) به نظرم بهتر است  از حاشیه نویسی پرهیز کنم و بروم سراصل موضوع  که آن هم بیان صفت آقای منصف است:

آقای منصف در این ماجرا چوب زبان غیر متملقانه اش را خورد.

البته این اولین بار هم نیست که چنین اتفاقی برایش می افتد. او حتی قبلا نیز در زندان های مخوف حزب بعث به خاطر دفاع بی کم  و کاست خود از نظام اسلامی در مقابل افسران استخبارات حزب بعث، مورد چنین ضرب و شتمی قرار می گرفت. البته در طول حضور خود در محافل فرهنگی و ... به گونه ای دیگر با این رفتار مخلصانه و از سر صدق آقای منصف برخورد شده است... آقای منصف مشکلش این است که چاپلوس نیست، اهل تعارف نیست، در جلسات با بیان اولین کلمه می رود سر اصل مطلب، امر به معروف و نهی از منکر به مسوولین در اولویت اول اوست... البته آقای منصف عصبانی هم می شود ولی عصبانیتش بیش تر  به خاطر وجود برخورد های غیر منصفانه است، بی انصافی های موجود در جامعه است... شاید تقصیر فامیلی اش باشد که او را این گونه در حصار محتوایی و مفهومی خود قرار داده... یعنی ؟؟؟

بله ! انصاف ، عدالت و صداقت کجا هست که این جور آدم ها درک شوند؟؟؟

 راستی به آقای دادستان بابل سفارش می کنم کتاب «شب موصل» آقای منصف را حتما بخواند تا دفعه ی بعد که می خواهد به او رای دهد بداند سرنوشت خود را به چه کسی گره زده است!!!

البته به آقای منصف هم سفارش می کنم از توهم  لقب  «آزاده» خارج شود ...مگراین حدیث پر مغز را نشنید که   الدنیا سجن المومن ... تو این برهوت دنیای دموکراسی که اقلیت اکثریت را دیکتاتور می خواند، آزاده  کیلویی چند؟» 

مفید اسماعیلی سراجی

 

... از این مجمل!

+ نوشته شده در چهارشنبه ششم آبان 1388 ساعت 8:11 شماره پست: 257

به قول استاد حسینی قزوینی:

علمای اهل تسنن مدعی اند  لقب صدیق(بسیار راستگو)برای خلیفه اول و فاروق(نمایان گر حق و باطل)برای خلیفه دوم از سوی پیامبر اسلام(ص) اعطا گردیده و در همان دوران نیز مشهور بوده است. اما:

وقتی به منابع اهل سنت درباره جریان سقیفه و روایات متعدد از متن مذاکرات حاضرین آن جلسه ، رجوع می کنیم می بینیم در حالی که همه سعی داشته اند برای انتخاب جانشین پیامبر، از یاداوری کوچک ترین افتخارات و سوابق درخشان خود کوتاهی نورزند حتی یک بار نیز از کاربرد چنین القاب و استناد آن به رسول خدا سخنی به میان نیامده است!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو مهر88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۸۸، ۱۰:۱۵ ق.ظ


گناه امر به معروف

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم مهر 1388 ساعت 22:4 شماره پست: 256

اخطار به دادستان شهرستان بابل

 

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص

ناله را هرچند می خواهم که در دل بر کشم

سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن

عمل ننگین بازداشت و ضرب و شتم آزاده دلاور ، شیر مرد بیشه اسلام و انقلاب ، فریادگر علیه زر و زور و تزویر، پاسدار حریم ولایت ، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس ٬ محمد حسین منصف به جرم ادای فریضه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به دادستان شهر ، اقدامی سفیهانه و نابخردانه بوده که مسببین آن الگوی تنبیه اراده حزب الله قرار خواهند گرفت .

دادستان بابل بداند در دوره ای که بسیجیان مظلوم انقلاب ، آماج سخیف ترین تهاجمات تبلیغی و فیزیکی منافقان داخلی قرار گرفته اند قربان نمودن آبروی فردی خود در برابر عظمت  گام های راهیان مسلخ عشق ، کمترین دینی است که نسبت به نسل سینه چاک اسلام ادا خواهند نمود.

دادستان بابل بداند ضرب وشتم حیوانی غیور مردی که طعم زنجیر دژخیمان بعثی را سال های سال به جان خرید و تاوان پافشاری بر اندیشه روح اللهی اسلام ناب محمدی را پیشه همت خویش ساخت جز آویختن برگه ننگ بر پرونده کوته نظران عافیت طلب و اشباه الرجال میادین بی خطر ،  ثمر دیگری نخواهد داشت.

آیت الله صادق لاریجانی ، بی تردید با عزل و مجازات خائنین و غاصبین مناصب قضایی که با نابخردی خویش حیثیت اسلام و انقلاب را به سخره گرفته اند صداقت دستگاه عدلیه در دفاع از حقوق ملت را به اثبات خواهد رسانید.

قسم به غربت فرزندان روح الله و مدافعان بی نام و نشان حریم ولایت ، عاملان این گستاخی ناجوانمردانه و قرون وسطایی با ضربت کلیم اللهی طلاب و حزب الله مظلوم شهر، آئینه عبرت میراث خواران اسطبل های قدرت و نکبت قرار خواهند گرفت.

وماالنصر الا من عند الله

از نسل مالک
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم مهر 1388 ساعت 19:56 شماره پست: 255

چند نفر از دوستان که  به خاطر فاصله از تهران و شنیدن خبرهای ضد و نقیض در جریان فتنه اخیر دچار تشویش خاطر شده بودند با سردار شهید شوشتری تماس گرفتند و از اوضاع پرس و جو کردند.

سردار ، جمله ای گفت که به همه نگرانی ها پایان داد:

تا زمانی که از حنجره ام صدایی شنیده می شود نخواهم گذاشت هیچ منافقی از خاکریز ولایت فقیه عبور کند.

به نقل از سردار " استاد حسینی " فرمانده تیپ 2 ابا عبدالله الحسین قم لشکر 17 علی بن ابی طالب علیه السلام

به تیتر نیاری نیست!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم مهر 1388 ساعت 8:23 شماره پست: 254

جوانی بود که خانه اش با اصابت موشک دشمن بعثی ویران شده و والدینش به شهادت رسیده بودند.

جلوی دوربین خبرنگار که قرار گرفت با قیافه ای جدی گفت : خوشحالم از این که توانستم چنین پدر و مادری را در راه اسلام تربیت کنم ...!!

خیلی مهم نیست این قصه ، طنز بوده یا واقعیت اما ؛

فرزند شهید بودن افتخاری است بزرگ  ولی فضیلت نیست.

تیتر ندارد!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم مهر 1388 ساعت 21:45 شماره پست: 253

چند تا از طلبه های سال اولی که سن و سال کمی داشتند کتاب زندگی حاج احمد را دست  گرفته بودند که بعله ! فرزند امام هم در دوره طلبگی بازیگوشی می کرده ، امجدیه می رفته و ... این طوری شاید می خواستند شیطنت های خودشان را توجیه کنند.

استاد جوانی داشتیم. کناری کشیدشان و گفت:

حاج احمد انسان بزرگی بود اما با داشتن چنان پدری هم  نتوانست مثل برادرش آقا مصطفی به درجه اجتهاد برسد وعالمی شود و ...

(موسسه تنظیم و نشر آثار بیت ! امام لطفا خونش به جوش نیاید).

بگذریم.

اول آبان سالگرد شهادت آقا مصطفی است. می دانستید؟ همانی که به اذعان اهالی تاریخ ، خونش نقطه عطف رویش انقلاب بود.

حمله به کروبی چرا؟

+ نوشته شده در شنبه بیست و پنجم مهر 1388 ساعت 11:59 شماره پست: 252

با عرض پوزش...

 

کروبی سوابق انقلابی درخشانی دارد. آدمی نیست که به راحتی دروغ بگوید. در جریان جنجال های اخیر شاید واقعا حق با کروبی باشد و او به خاطر حفظ حریم ها در لفافه سخن گفته است. شاید او چیزی می داند که دیگران نمی دانند. کروبی و تهمت؟ کروبی و آبرو بردن از دیگران؟ کروبی و خدشه در حیثیت نظام؟ شاید...

بهتر است عاقلانه و در مرز انصاف تصمیم گرفت و از دامن زدن به تب و تاب های جناحی پرهیز نمود. فریادهای او بعید است بی دلیل بوده باشد. به جاست پزشکانی مجرب و بی طرف ، بدون هیچ سوء نیتی آزمایشات لازم را از نامبرده به عمل بیاورند.شاید رویش نشده همه چیز را بگوید!

رد پای آبی!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم مهر 1388 ساعت 9:9 شماره پست: 251

برنامه کودک شبکه دوم سیما صبح ها حوالی ساعت ده ونیم برنامه ای پخش می کند به نام "رد پای آبی ".

این برنامه غیر ایرانی فقط یک بازیگر دارد با چهره ای شبیه جان واریو(بازیکن تیم استقلال) و تیپی مشابه عمو پورنگ خودمان!

هدف این برنامه نیز آموختن برخی از تجربیات زندگی به کودکان است. طراحان ردپای آبی تنها با استفاده  از روانشناسی رنگ ها و کلمات ، به راحتی در دل مخاطبان خود نفوذ کرده و طرفداران بسیاری را در بین کودکان به خود اختصاص داده اند بی آن که به این بهانه از موزیک های تحرک زا! مانند برنامه "فتیله"(جمعه صبح شبکه2) و یا به کار گیری کلمات سخیف و شوخی های گاراژپسند!"پنگول"(شبکه تهران) استفاده نمایند.

سوال های بی جواب
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم مهر 1388 ساعت 2:46 شماره پست: 250

 

به قول آقای قرائتی: در کتب تاریخی مورد قبول اهل تسنن نیز ذکر شده که احمد بن حنبل و شافعی و مالکی و حنفی ودیگر روسای فرق ، همگی از شاگردان ائمه اطهار بوده و مدتی را در محضر بزرگان شیعه همچون امام صادق علیه السلام کسب فیض نموده اند ؛ اما

هیچ جای تاریخ ، کسی ادعا نکرده که امامان ما هم شاگرد کسی بوده و در دایره خلقت ، استادی چیره دست ، این علوم بی پایان را در اختیار آنان قرار داده است.

به راستی این مذاهب با یک دیگر قابل قیاس هستند؟!

 
ادای دین
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم مهر 1388 ساعت 9:5 شماره پست: 249

 

 در سوگ صادق آل محمد(ص)

مراجع عظام تقلید روز چهارشنبه با پای برهنه

 به سمت حرم مطهر عمه سادات عزاداری می کنند.

مومنین در سراسر کشور انشاءالله سنگ تمام خواهند گذاشت.

 

 
دلسوزی دایه ها!
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم مهر 1388 ساعت 17:27 شماره پست: 248

 

من از بیگانگان هرگز ننالم . . .!

 

تک تک سنگ نوشته های مزار شهدا و نوع چینش و تزئین تابلوها و انتخاب تصاویر آذین بسته شده بر گلدسته های قبور مطهر شهیدان ، پاره هایی است از تاریخ مظلومیت فرزندان خمینی وحکایتی است از سال های فراموش شده حاکمیت عاشقی.

این را آنانی تایید می کنند که ساعاتی از عمرخود را در خلوت گلزار هابیلیان به نجوای غربت و جاماندگی نشسته و ندبه فراق سر داده باشند.

یک سان سازی مزار شهیدان، از بین بردن یادگارهایی مکتوب یا تصویری و نابودی روایت های بی زبانی است که عطر ناب وصال را بی دریغ ،  پیشکش زائران حریم دلدادگی می نمودند.

این تکرار همان بلای جاهلانه ای است که در سال های پس از قبول زهرنامه ، با منطق بازسازی مناطق جنگی به ویران سازی تمدن آسمانی ملکوتیان خاک نشین انجامید.خدا بیامرزد شهید بهروز مرادی هنرمند با درایت خرمشهری را که در روزهای نخست جنگ ، چه آتشی سوزاند برای حفظ درگاه مسجد جامع و دیوار نوشته هایی همچون "جئنا لنبقی" تا امروز گنجینه ای ولو کوچک برای مسافران نور ، در گوشه ای از بندر خون به یادگار بماند.

قرار است تجربیات فرهنگی گذشته  در چه عهد و دوره ای به کار بیاید؟ برای اظهار ارادت به ساحت شهیدان به جای چنین هزینه های غیر ضروری می شد به سراغ هزاران سوژه بکر اما غبار گرفته و ثبت ناشده دفاع مقدس رفت که در کلام آقا به گنج تعبیر شده اند. همان گنجی که دوستان برای جستنش به جای اندیشه و تامل ، تیشه به دست گرفته و مزار عاشقی را زیر و رو می کنند.

 
سوز دلدادگی
+ نوشته شده در شنبه هجدهم مهر 1388 ساعت 13:16 شماره پست: 247

 

چند روز پیش نزدیکی های اذان مغرب یک خمپاره فسفری که تقریبا آتش زاست به روی سنگر برادران امام شهری سرایت نمود که در اثر آن یکی از برادران دچار سوختگی شدیدی شد به طوری که تمام لباسش در اثر آتش سوخته بود و ایشان در همان حین که در آتش می سوخت فریاد می زد الله اکبر خمینی رهبر...

 

فرازی از نامه شهید هاشم اصغر پور از قله های غرب به برادرش در بابل 7/5/1360

 
کارت های قرمز
+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم مهر 1388 ساعت 23:6 شماره پست: 246

 

آنها که از کارت خودشان استفاده نمی کنند سرنوشتشان با آنها که خطا می‌کنند گره خورده و بالاخره مشمول کارت سرخ خواهند شد.داور برتر چندین بار تکرار کرده که خواص٬ نگفتن ها را مثل غلط گفتن ها جدی بگیرند.این،نشان دادن کارت زرد به خواص بود آن هم بصورت مکرر!


آیت الله حائری شیرازی:

خطاهای مکرر خواص منجر به دریافت کارت قرمز خواهد شد


آنها که از کارت خودشان استفاده نمی کنند سرنوشتشان با آنها که خطا می‌کنند گره خورده و بالاخره مشمول کارت سرخ خواهند شدداور برتر چندین بار تکرار کرده که خواص نگفتن ها را مثل غلط گفتن ها جدی بگیرند.این،نشان دادن کارت زرد به خواص بود آن هم بصورت مکرر.

 

 

1.       به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله حائری شیرازی، این سایت مطلبی را به قلم ایشان با عنوان "در رابطه با مسائل پس از انتخابات " منتشر کرده که متن کامل این نوشتار به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
مسایل بعد از انتخابات کشور و مسئله فارس و سایر چالش‌های نظام اموری است که اتفاق افتادن آن بهتر از سر باز نکردن و به قلب زدن است به قول ملک الشعراء:
بیرون فکن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند
گر آتش دل نهفته داری جانت بسوزد به جانت سوگند
انسان را بشناسیم تا راه اصلاح او را بفهمیم وقتی خطایی اتفاق می افتد یا عمدا جرمی واقع می شود اگر کارت زرد نشان داده شود و یا با ارائه کارت سرخ مجرم حذف نشود خطاکار گرفتار توهم می‌شود که گفته من حق بود و گرنه چرا فلان سیاست‌مدار درجه یک که داور است به من کارت خود را نشان نداد.
این را هم گفته باشیم که معنی (کلکم راع و کلکم مسئول) یعنی همه‌تان داورید و همه تان کارت زرد و سرخ دارید وهمه تان باید پاسخگو باشید که چرا از کارت زرد و سرختان استفاده نکردید.
میگویند چرا نخبگان فارس چنین بیانیه ای نوشتند، نخبگان فارس کارت خود را نشان دادند و اگر نشان نمی دادند مواخذه می شدند، نشان دادند تا طرف مقابل از توهم خارج شود آنها که نشان ندادند به طرف مقابل دشمنی کرده‌اند و باید پاسخگو باشند.
آنکه شب و روز آمدنش را طلب می‌کنیم در اولین فرمان "تواصوا بالحق و تواصو بالصبر " را احیا می‌کنند که همگان از کارت‌های زرد و سرخشان استفاده کنند.
بازداشت شدگان در تنهایی خودشان از توهم خارج شدند و معاف شدگان در توهم ماندند تا طوفان توهم سبک‌تران را بالاتر برد آن مخاطبش که بود که گفت تجزیه‌ات خوب بود اما .....
اینها مراتب توهم است و همه حاصل محافظه کاری انسان ها به همنوعان یا برادران دینی (اما اخ لک فی الدین او نظیر و لک فی الخلق)
گفتن و کارت زرد و سرخ نشان دادن خدمت به‌فرد وخدمت به جامعه است و عدم استفاده از کارت ها لطمه به‌فرد و لطمه به جامعه است. آنها که از کارت خودشان استفاده نمی کنند سرنوشتشان با آنها که خطا می‌کنند گره خواهد خورد بالاخره مشمول کارت سرخ خواهند شد.
داور برتر تا حال چندین بار تکرار کرده است که خواص نگفتن ها را مثل غلط گفتن ها جدی بگیرند. این اخطار او نشان دادن کارت زرد به خواص بود آن هم بصورت مکرر.
ما در حال عبور از غفلت‌های گذشته هستیم و همین عبور با همه تلخی هایش مبارک است ما در حال حرکت به سمت انسان شناسی هستیم، ما با انسان شناسی فاصله خود را با داور برتر کم می‌کنیم، ما با جدی گرفتن اخطارهای او آرامش را به بازی بر می گردانیم که همه در این مسابقه از توان خود بهره گیرند نه اینکه حق دیگران را ضایع کنند.
قانون الهی بر مبنای حق وضع شده است و جز با رعایت آن حق احیا نخواهد شد پس اول کردار و رفتار دوم گفتار و آموزش و تعلیم که آن عزیز فرمود: هرکس خود را برای آموزش دیگران آماده می‌کند اول از آموزش به خودش شروع کند و آموزش به عمل و رفتار را پیش از آموزش به استدلال و گفتار قرار دهد، که فرمود:(کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم)


 

 

 

مظهر اتحاد!

+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم مهر 1388 ساعت 21:46 شماره پست: 245

 

نقطه مشترک جناح ها و مقوله وحدت ملی!

 

جناح های مختلف سیاسی تا کنون در هر فرصتی که پیدا کرده اند دست به افشاگری و مچ گیری بر ضد یک دیگر زده اند.اتهام ارتباط با بیگانگان مانند مذاکرات نیک براون(لاریجانی) و سوروس(خاتمی) ، مدارک جعلی در باره افرادی مانند کردان ، توکلی ، خاتمی و ... ، زد و بند های مالی ، سوء مدیریت ها و ... بخشی از این افشاگری هاست که در سطح گسترده ای از رسانه های داخلی و خارجی بازتاب گسترده ای داشته است.

این وحدت رویه که تقریبا به اقدامی عادی در بین سیاسیون و اهالی مطبوعات تبدیل شده در یک حالت است که به گونه ای دیگر، باز نقطه مشترک همه جناح ها محسوب می شود و آن  فقط زمانی است که کسی دست به افشاگری بر ضد خاندان هاشمی بزند! تنها در این فرض است که همه دلسوزان نظام! یک صدا توصیه می نمایند که نباید پیش از اثبات یک ادعا به کسی تهمت زد .

اثبات این دعاوی نیز نیاز مند تشکیل دادگاهی است که انشاءالله به زودی با ظهور حضرت ولی عصر(عج) و نه به دست تولیت مدرسه ولی عصر(عج) که هم اکنون سکاندار امور قضایی است انجام خواهد پذیرفت.

 
بسیجی بی خطر؟...نداریم!
+ نوشته شده در شنبه یازدهم مهر 1388 ساعت 11:20 شماره پست: 244

ازبسیجی های واقعی تا

 

شهدای ملوس...!!!

 

 

"اعلامیه داد که از هر خانه ای یک تیر کلاش شلیک شود، جوابش را با خمپاره شصت می دهیم.زیرش هم امضا کرد محمود کاوه ، فرمانده عملیات سپاه مهاباد.

همه می گفتند مردم را با ما دشمن می کنی. شب که شد از یک خانه چند تیر کلاش رسام شلیک شد.انگار طرف داشت می گفت: اگه راست می گی ، بزن.

زد. با آرپی جی و خمپاره شصت هم زد.همان شد.کومله و دمکرات زدند از شهر بیرون. رفتند به کوه."

یادگاران.کتاب کاوه.ص50.روایت فتح.

این خاطره را نوشتم برای آنانی که این روزها شعار می دهند و تبلیغ می کنند : بسیجی واقعی شهدا بودند نه این بچه بسیجی های پاپتی که مقابل آشوبگری های ما( ضد انقلاب) صف آرایی کرده اند.

 هر چند منظور آنها تظاهر به شهید شناسی٬ شیک! نشان دادن وجهه شهدا و تخریب چهره بسیج است اما اندکی تامل در گفتار مزورانه آنان ثابت می کند که راست می گویند مگر نه؟!!

توالت mdf !!

+ نوشته شده در پنجشنبه نهم مهر 1388 ساعت 13:43 شماره پست: 243

کشکی به نام تبلیغات ...!

 

شاید بسیاری از فعالان عرصه های فرهنگی هم تا کنون نامی از دفتر تبلیغات اسلامی وابسته به حوزه علمیه قم نشنیده باشند. بسیاری نیز آن را با سازمان تبلیغات اشتباه می گیرند.

این دفتر تنها وابستگی اسمی به حوزه علمیه داشته و به صورتی کاملا مستقل با ردیف بودجه ای مشخص در مجلس شورای اسلامی ودر اختیار داشتن برخی موقوفات و گاه تفقد برخی مسئولان اداره می شود.

الحمدلله کسی نیست که با این دفتر سر و کار داشته باشد و ازکسری بودجه آن دم بزند!

آن چه که دردآور است این است که به رغم توانایی های مادی ، هیچ گونه اثری از فعالیت تبلیغی این دفتر در عرصه های تصویری ، مجازی ، پیامکی و ... به چشم نمی خورد.

زیر نظر داشتن چند موسسه علمی،چاپ کتاب به سبک سنتی و انتشار چند نشریه که فراتر از جغرافیای قم چندان شناخته شده نیست، اهم فعالیت های این دفتر محسوب می شود.

این دفتر که توالت های جدید خود را نیز از جنس mdf تدارک دیده هنوز در انجام صحیح رسالت ذاتی خود یعنی اعزام مبلغ به نقاط مختلف کشور به قصوری شگفت آور مبتلاست.

امید است  دفتر مذکور که ماهیت آن با ماهیت انقلاب گره خورده است با شناخت صحیح از شرایط زمان و امکانات پیچیده و نوین تبلیغی و تغییر برخی مدیران بی دغدغه که عملکردشان گاه با مبانی انقلاب اسلامی تفاوتی فاحش دارد ، رویکردی انقلابی و اثر بخش در جبهه فرهنگی اسلام ناب محمدی پیدا نماید.

به مسئولین این نهاد سی ساله، کلام امام روح الله را یادآوری می کنم که در وصیت نامه اش فرمود:"امروز دنیا روی تبلیغات می چرخد و ما در تبلیغات ضعیف هستیم..."

تغییر مدیریت در شهرستان بابل
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم مهر 1388 ساعت 11:50 شماره پست: 242

تغییر چند تن از مدیران سیاسی و فرهنگی شهرستان بابل اعتراض خشمگینانه برخی از شخصیت ها و گروه های دلسوز این شهر را به دنبال داشته است. سخن حقیر با عزیزان این است که ارزشی بودن چند چهره مدیریتی نافی توانایی های دیگر مدیران نیست و چه بسا کمی حوصله و مرور زمان نشان دهد که مدیران جدید از خلاقیت ها و دغدغه های بیشتر و هوشمندانه تری برخوردار هستند.

به روایت صریح تر باید گفت امثال بزرگوارانی همچون آقایان نوری و حسینی نیا آش دهان سوزی نبوده و پدیده ای خاص در عالم مدیریت به حساب نمی آیند. باید مراقب بود علائق شخصی برخی بزرگان شهر در جهت گیری های ارزشی ما تاثیری نگذارد.

آن قدر آرمان های بر زمین مانده وجود دارد که سنگ قدرت دیگران را به سینه زدن از اولویت چندانی برخوردار نخواهد بود.

مدیران جدید نیز در بستری ارزشی انتخاب شده اند و تنها در صورت اثبات خلاف این مدعا آن هم با رصد عملکرد آنان می توان به تکلیف بلامنازع امر به معروف و نهی از منکر عمل نمود.

کوتاه اما دلنشین

+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم مهر 1388 ساعت 19:38 شماره پست: 241

 

در آستانه هفته دفاع مقدس سه جلد کتاب باعنوان" کوتاه اما دلنشین" در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت از سوی موسسه حدیث مهتاب منتشر گردید.همچنین کتاب دیگری نیز با عنوان" شور و شعور هیئت "حاوی اشعاری لطیف و نکته بینانه از سوی همین ناشر در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.

ویژگی چهار اثر مذکور علاوه بر قلم شیوا و رعایت ظرافت های محتوایی و آموزنده، حجم اندک و ذوق سرشار در نوع طراحی صفحات می باشد. مطالعه این اثار وزین را به همه دوستداران کتاب های مذهبی توصیه می نمایم. به دوستان زحمت کش این موسسه به خصوص برادر عزیزم حسن آقای حقیقیان نیز خدا قوت و دست مریزاد عرض می کنم.

 امیدوارم انتظار طولانی حقیر و سایر دوستان در ارائه هر چه زودتر کتاب" هفت تپه روایت ناخوانده" که گامی در زدودن غبار غربت و مظلومیت از این عقبه معنوی لشکریان کربلاست از سوی این موسسه به سرانجام برسد.

از مسئولین مراکز وبنیاد های عریض و طویل و نفت خور وادی دفاع مقدس نیز انتظار می رود صداقت شعارها و ادعاهای خود را در حمایت از گروه ها ، مراکز و موسسات پر تلاش و گمنام شهرستانی به اثبات رسانده و مانند برخی ورشکستگان سیاسی، همه ایران رافقط در تهران نبینند.

برای تهیه آثار یاد شده می توانید با این شماره ها تماس برقرار نمائید:

01112195420------09113130462

 
....شر مرسان!
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم مهر 1388 ساعت 20:28 شماره پست: 240

 

از سینما تا بی نما!

 

فیلم های شبه سینمایی! امسال سیمای جمهوری اسلامی در گروه دفاع مقدس دارای چند نقطه مشترک بوده اند:

۱.طراحی صحنه ها اغلب با عجله ، مضحک و بی دقت صورت گرفته بود. مثلا جعبه های جدید ماءالشعیر درفضای دهه شصت به نمایش در آمد، نوحه کربلا منتظر ماست بیا تا برویم موقع اعزام خوانده شدو...چند سال پیش فیلمی ساخته شده بود که درباره نخلستان های ماووت و قله های شلمچه!بود.یاد اخراجی های2افتادم که در اسارت راجع به هاچ بک و صندوق دار بحث می شد و...

۲.بیشتر فرماندهان و قهرمانان داستان ها جوانانی بزک کرده و سوسول های روشنفکری بودند که نسبت به مسائل پیرامون خود و بروز برخی منکرات اجتماعی هیچ گونه واکنشی نداشتند.طبق روال فیلم اگر این چهره ها زنده می ماندند بی تردید امروز کارگردان سینما یا همین بی نمای خودمان(سیما)می شدند.

۳.قهرمانان بسیجی و پاسدار حتی در آخرین لحظات عمر ترانه می خواندند،کف می زدند و گاه از خود حرکات موزون نشان می دادند!

۴.اصرار بر آزادی ارتباط دختر و پسر به بهانه آشنایی با خلق و خو و مرام شهدا در متن فیلم ها، وجه المصالحه سیما با سازندگان بودجه خور آثار سفارشی دفاع مقدس بوده است.

۵.مظلومیت تاریخی دلاور مردان ارتش و آزادگان غیور همچنان ادامه داشت.سوژه های بر زمین مانده با بی اعتنایی مواجه بوده و داستان های تکراری ، غیر ضروری و بی جاذبه مورد توجه مقاطعه کاران عرصه فرهنگ و هنر قرار داشته است.

۶.متاسفانه نمایش این نوع فیلم های ضعیف و شتابزده و کنتراتی!ممکن است این ذهنیت را در بینندگان نا آشنا به وجود بیاورد که شاید واقعا در طول هشت سال دفاع  مرد و زن صبور ایرانی اتفاق خاص و مهمی رخ نداده و جنگ یک مدل تفریح بی خطر و بدون حاشیه بوده است!

متولیان محترم سیما باید در ازای بودجه ای که صرف افزایش آمار تولیدی خود می کنند نسبت به کیفیت و محتوای فیلم ها نیز احساس مسئولیت نمایند.   

 

جمکران ثانی؟!!

+ نوشته شده در جمعه سوم مهر 1388 ساعت 1:18 شماره پست: 239

 

فقط بابلی ها بخوانند(2)!!

 

یک سال گذشت از سخنان ناطق نوری در جمع انبوه روزه داران ویران شهرتهران که در ژستی خرافه ستیزانه! انتساب بنای  مسجد محدثین شهرستان بابل به امر حضرت صاحب(عج) را فاقد سند عنوان نمود.

در این خصوص یادآوری چند نکته، خالی از لطف نیست:

1.بعید است این رئیس جمهور بالقوه! زحمت تحقیق درباره اسناد تاریخی مربوط به تاسیس این مسجد را به خود داده باشد؛ زیرا در این صورت بی شک به جای نفی استناد ، به رد اسناد می پرداخت.

2.جناب ناطق در حالی داعیه دار مقابله با خرافات گردیده که در مصاحبه خود با ویژه نامه روزنامه اطلاعات در سالگرد حضرت روح الله(خرداد88)اذعان داشت که درباره شایعه وجود عکس امام(ره)در کره ماه !به خاطر بهره برداری سیاسی بر ضد رژیم طاغوت سکوت نموده است!

3.مسئله پیرامون این مسجد، یک موضوع شهری یا نهایتا درون استانی است وطرح آن در یک محفل ملی ، حسن نیت گوینده را مورد تردید قرار می دهد.

4. به راستی اگر نماینده فقید ولی فقیه در استان زنده می بود ، آقای ناطق جرات چنین برخوردی را به خود می داد؟آیا شهرستان بابل یا استان مازندران بزرگتری ندارد که یک روحانی سیاسی و با سطح علمی نه چندان درخشان به خود اجازه دخالت در این گونه امور را بدهد؟ در صورت صحت ادعای خیر خواهی، ایشان تا کنون با کدام یک از علمای استان برای حل این موضوع گفت و گو نموده است؟

5.مدتی بود که نامبرده، ادعای ایجاد وحدت ملی در عرصه کشوررا سر می داد؛ اما این رفتار نشان داد که ایشان حتی قدرت حفظ وحدت استانی را نیز ندارد.

6.مسجد محدثین از روحانی جوان،عالم و پویایی برخوردار است. مدیریت مسجد باید تلاش نماید از هر نوع اظهار نظرغیر ضروری برخی مانند برتر دانستن این مکان مقدس نسبت به مسجد جمکران و ... که شائبه افراط در ابراز ارادت را دامن می زند جلوگیری کند.

7.گذشته از وجود اسناد غیر قابل انکار در باره تاسیس مسجد مقدس جمکران و نیز مسجد محدثین به دستور مستقیم حضرت ولی عصر(عج)نباید از یاد برد که صرف حضور و اجتماع شکوهمند عاشقان حریم مهدویت، خار چشم معاندان مکتب تشیع بوده و موجب استحکام صفوف مسلمین می گردد.

هر نقطه ای از عالم خلقت ممکن است قدمگاه شریف منجی آخر باشد اما مکان هایی مانند مسجد جمکران ،میعادگاه و پایگاه استوار دلدادگان کوی انتظار است. تجمع میلیونی منتظران حضرت در شب نیمه شعبان نشان داد که وجود چنین مکان هایی ، مانور قدرت شیعه در برابر هیمنه پوشالی کوردلان دین ستیز محسوب می شود.

والعاقبه للمتقین.

 
  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو شهریور88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۸۸، ۱۰:۱۹ ق.ظ


از این صادق تا آن صادق!
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم شهریور 1388 ساعت 1:28 شماره پست: 238

          

 

لاریجانی،صادق است ؛ اما آیا از نوع خلخالی؟!!

با صادق خلخالی رحمت الله علیه کاری ندارم ؛ اما

اگر حدیث روا بودن مرگ مومن به خاطر کشیده شدن "خلخال" از پای زن یهودی معیار ماست ؛ پس:

بهتر است این صادق نیز "خلخالی" باشد!!

 
امان از شعار زدگی!!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم شهریور 1388 ساعت 12:33 شماره پست: 237

 

دم حضرات، گرم!

 

 

آشوب طلبان روز قدس در تهران در حالی که بطری های آب را سر می کشیدند ، شعار جالبی سر داده بودند: منتظری صانعی      مراجع واقعی!

 این در حالی است که دو فرد مذکور ، به رغم فاصله علمی و عملی با برخی از مبانی دینی ، همچنان به حفظ ظواهر شرعی پایبند بوده و هیچ گاه حرمت شکنی ماه خدا را جائز ندانسته اند.

دم موسوی و برادر بزرگش شیخ اکبر ، گرم!

آنها ناخواسته فرصتی را فراهم کردند تا هم چهره پوشالی منافقین ، بیش از پیش نمایان شود و هم این که برای چندمین بار در تاریخ ثبت شود که دعوای انقلاب و ضد انقلاب ، همان اختلاف کهنه و ناتمام علم و اخلاق با جهل و شکم بارگی است.

براستی این افراد با این سطح از بهره هوشی مدعی هستند که یک دستگاه اجرایی و شاید به زعم خود یک حکومت ریشه دار و عالمانه را می توانند در اختیار خود در آورند؟

حالا مجید مجیدی بغض کند و از دل گرفته اش سخن بگوید که چرا جامعه شعار زده شده و ....

خوب برادر من وقتی یک کارگردان در فیلم مستند تبلیغاتی خود به جای پرداختن به واقعیت از بازیگر استفاده می کند تا برایش شعار دهد آن هم به شکل کلیشه ای، معلوم است که جامعه به چه سمتی می رود!

هر کس باید از حوزه کاری خودش شروع کند.این که جامعه شعار زده شده ،ادعایی کلی و البته خود ، یک شعار بزرگ است!!

ما چه قدر روی حرف های خود وقت می گذاریم وفکر می کنیم تا دچار شعار زدگی نشویم؟!

 
آفرین افخمی!
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم شهریور 1388 ساعت 22:24 شماره پست: 236

 

پنجمین خورشید

 

سریال شبهای رمضان امسال که از شبکه سوم سیما پخش شد اگر چه بی اشکال نبود اما انصافا نسبت به برخی آثار هجوآمیز سال های گذشه این شبکه، که ساعات زیبای افطار مردم را به هدر می داد!از محتوای ارزشمند و سازنده ای برخورداربوده است. جذابیت های این سریال باعث موفقیت آن در نزد بینندگان گردیده است.گریز به حال و هوای به یاد ماندنی دهه شصت یکی از رموز درخشش این مجموعه تلویزیونی می باشد.

به علی رضا افخمی دست مریزاد،خسته نباشی و خدا قوت می گویم. امیدوارم مدیران شبکه سه، برای سال های بعد به دنبال رشد کیفی بیش از پیش برنامه های خود باشند.

 

جومونگ در فوتبال!!

+ نوشته شده در جمعه بیستم شهریور 1388 ساعت 18:47 شماره پست: 235

 

آشوب های خدادادی!!

 

خداداد عزیزی که مدعی بود در صورت بازی در تیم ملی می توانست رکورد گلزنی بعضی ها را بشکند حالا در حال شکستن رکورد احضاربه کمیته انظباطی است. چندی پیش او طی اظهاراتی، برخی از داوران را به دریافت رشوه و تغییر در نتایج مسابقات متهم کرده بود.

به خداداد عزیر! توصیه می شود با حفظ خونسردی کامل خود٬  در جلسه روز محاکمه این طور پاسخ دهد که مگر آن بابایی که ناظران موجه و مجریان یک انتخابات سرنوشت ساز را بدون ارائه هیچ مدرکی به تقلب متهم ساخت، شهرها را به شورش کشانده و عده ای را به کام مرگ فرستاد، هر روز شایعه ای تولید کرده و برای محکومیت بین المللی و تحریف شخصیت نظام مردمی جمهوری اسلامی بهانه سازی نمود، به عنوان آلت دست سرویس های جاسوسی بیگانه ، ذهن مسئولان کشور را به مسائل پیچ در پیچ داخلی مشغول ساخته تا در پناه آن شیعیان یمن و عربستان و مسلمانان چین و فلسطین به حاک و خون کشیده شوند، قطر فضایش را در اختیار رژیم غاصب اسرائیل قرار دهد و دشمنان شکست خورده ، دوباره نای کرکری خوانی پیدا کنند و.... مورد مواخذه قرار گرفت؟! مگرکسی به او گفت بالای چشمت ابروست ؟

خداداد هم بگوید عرصه شبهه ناک!فوتبال به ورطه تقلب فرو رفته، اشکالش چیست؟!

البته با شناختی که از قاطعیت دکتر شریفی،رئیس محترم کمیته انظباطی وجود دارد به یقین طی حکمی از سوی ایشان ،نامبرده  برای همیشه از مجموعه فعالیت های مرتبط با فوتبال منع خواهد شد مگر آن که کمیته انظباطی آن را لغو کند ٬ فدراسیون فوتبال از او دعوت نماید ٬ مسئولین لیگ، نظر دیگری داشته باشند ٬ مدیران باشگاه ها او را به کار بگیرند و یا این که اصلا خودش بخواهد به فوتبال بازگردد!!

 
شهادت و رستگاری
+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم شهریور 1388 ساعت 22:50 شماره پست: 234

می گویند مداد العلماء افضل من دماء شهداء .... قبول!

اما

عالمی برتر از علی علیه السلام نداریم٬ گاه ضربت حرامی در محراب مسجد کوفه بود که بانگ برآورد :به خدای کعبه رستگار شدم.

                                 

 

برای ابابیل

+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم شهریور 1388 ساعت 2:17 شماره پست: 233

جایزه برای تنبیه

 

 

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص

با گذشت چند ماه از اهانت آشکار هادی غفاری به ساحت مقدس رهبرعظیم الشان جهان اسلام و سکوت مرعوبانه دادگاه ویژه روحانیت، این جانب به هر کس که برای تنبیه وی ،یک سیلی بر صورت نامبرده حک نماید مبلغ یک میلیون تومان جایزه می دهم.

گفتنی است این مبلغ٬ جمع آوری شده از حلال ترین مال دنیا یعنی شهریه زلال طلبگی حقیر می باشد.یاعلی.

 
هزینه برای باورها
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم شهریور 1388 ساعت 4:41 شماره پست: 232

کجایند مردان بی ادعا

 

   

   

 

همه مردان اصلاحات

 

   

   

 

نذر دل عباس

+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم شهریور 1388 ساعت 19:44 شماره پست: 231

 

به یاد این شهید٬پپسی نخورید!!

 

یک ماه پیش٬پانزده مرداد سالگرد شهادت عباس بابایی بود.در کتاب غریب اما پرمحتوای پرواز تا بی نهایت در باره او آمده است که در زمان تحصیل در آمریکا به طور معمول ناهار نمی خورد هم برای تزکیه نفس هم این که پولش را می داد برای کمک به دانشجویان نیاز مند.

موقع شام گاهی نوشابه می خورد اما دقت داشت کارخانه اش پپسی نباشد.نمی خواست یک ریال هم به جیب صهیونیست ها بفرستد.

 
ارباب صداقت!
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم شهریور 1388 ساعت 0:4 شماره پست: 230

 

نخستین اطلاعیه میرحسین و

 

 اعلام کاندیداتوری:

 

... شاید نتوان یک انتخابات جدی را در فضایی خالی از خرده‌گیری، به ویژه نسبت به دولتی که حاکم است در نظر آورد. با این همه لازم است که احترام دولت قانونی جمهوری اسلامی به دقت رعایت شود و انتقادات به صورت روشنگرانه، مستدل، دلسوزانه و نه با قصد فریب

ارائه گردد.

در جریان فعالیت‌های انتخاباتی، ستاد اینجانب حق چاپ و تکثیر عکس مرا نخواهد داشت و از علاقمندانی که ممکن است به صورت خودجوش وارد صحنه تبلیغات شوند نیز انتظار دارم که به این خواست خدمتگزار خود توجه کنند....

 

ادب...مرد!!

+ نوشته شده در شنبه چهاردهم شهریور 1388 ساعت 1:45 شماره پست: 229

اسوه های ادب و صداقت

 

    

 

تمام بضاعت دینی اصلاحات

 

 
مسجد ضرار!!
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم شهریور 1388 ساعت 1:31 شماره پست: 228

 

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

 

هر کجا هست خدایا به ندامت دارش!

اوایل انقلاب شایع شده بود بختیار دستگیر شده اما با دخالت دولت وقت از دست خلخالی در امان مانده و به خارج از کشور فراری داده شده است.در همان ایام شاعری با ظرافت سرود:

 

بختیار از مرز بازرگان گذشت!!

 

مهدی هاشمی بختیار نیست اما بخت با او یار است.متاسفانه او از فرودگاه امام خارج شد.

 

به:برادر خانم لاریجانی!

+ نوشته شده در جمعه سیزدهم شهریور 1388 ساعت 1:27 شماره پست: 227

 

دم خروس پیداست!!

 

علی مطهری ، دکتر است . اوایل روی کار آمدن دولت خاتمی، کتابی رابا  نام اصلاحات از وی خواندم که به نظرم کاری ضعیف و فاقد محکمات لازم برای نقد جریان دوم خرداد محسوب می شد.

وی سلسله سفرهای مارکوپولویی خود در دانشگاه هاو...  به منظور تقابل با تفکر غرب زده حاکم بر فضاهای آموزشی را با جدیت دنبال می نمود.متاسفانه حرف های ایشان که بیشتر در راستای تالیف قلوب وبا ژست های روشنفکری بود از منظر بسیاری از دلسوزان نظام با بی اعتنایی مواجه می گردید.او در صدد احیای چهره همیشه شکست خورده جناح موسوم به راست در بین نسل جوان برآمده بود.

او بارها در سخنان خود تسخیر لانه جاسوسی را امری اشتباه تلقی نموده و مدعی می شد که اگر پدرش زنده بود نمی گذاشت چنین اتفاقی بیفتد!!

او در پاسخ به سوال برخی از جوانان انقلابی که از بافته های این نیروی نان خور ارزش ها دچار حیرت شده و ناباورانه،توصیف امام(ره) در انقلاب دوم دانستن این حرکت برجسته تاریخی را یادآور می شدند با یقین اظهار می نمود"حضرت امام مجبور!!به پذیرش این حادثه بود."

اینک علی مطهری ،داعیه دار ولایت مداری در صحن مجلس گردیده است.جای این پرسش باقی است که چرا رهبری معظم انقلاب،در موارد چشمگیری مانند حمایت از رویکرد عدالت محورانه و پر تحرک دولت نهم همچنان مجبور!!به اتخاذ چنین مواضعی بوده و این حقانیت دیدگاه علی مطهری تا کی ادامه خواهد داشت؟!!

به قول یکی از نمایندگان٬ علی مطهری حریت پدرش را به ارث برد اما بصیرتش را نه!! 

 
لا لا لا لا گل پونه!!
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم شهریور 1388 ساعت 17:56 شماره پست: 226

 

در بهمن ماه گذشته٬نشریه همت که از تیراژ بالایی برخوردار نبود به دلیل چاپ مطلب زیر توقیف شد.نشریات زرد سیاسی در بوق و کرنا کردند که به شخصیت های نظام اسلامی توهین شده است.امروز مدعیان ادب و صداقت در نشریات و سایت های خود چوب حراج بر آبروی انقلاب می نوازند.البته دستگاه عدلیه باید هیئت بررسی تشکیل دهد!!و ....

خداوندهمه رابه راه راست!وسازندگی!

هدایت فرماید انشاالله!

این مجله در زیر تیتر بزرگ «احمدی‌نژاد کشون»، نویسنده، تهیه کننده، کارگردان و بازیگر نقش اول مرد آن را اکبر هاشمی رفسنجانی معرفی کرده است. آنگونه که هفته‌نامه همت نوشته، بازیگران نقش دوم مرد این نمایش نیز سید محمد خاتمی، باقر قالیباف و میرحسین موسوی هستند. 

مجله همت دیگر عوامل این نمایش را این گونه معرفی کرده:

انتخاب بازیگر: خسرو قنبری تهرانی

دستیار کارگردان: محمد عطریانفر

گروه مشاوران کارگردان: سعید حجاریان، علی ربیعی، بیژن تاجیک

نورپرداز: حسن روحانی

صدابردار: مصطفی پورمحمدی

ترابری: محسن رضایی

صحنه گردان: محمد عطریانفر

گریم: حسین فدایی،‌ا حمد توکلی

مدیر فیلمبرداری: اکبر ناطق نوری

جلوه‌های ویژه: محمد هاشمی رفسنجانی

تدارکات: محسن هامشی رفسنجانی، یاسر هاشمی رفسنجانی، مهدی هاشمی رفسنجانی

تصویربردار: عزت‌الله ضرغامی

طراح صحنه: سعید حجاریان

عوامل صحنه: مصطفی تاج‌زاده، محسن میردامادی، علی مرعشی، فریدون وردی‌نژاد

با تشکر از: حزب کارگزاران سازندگی، حزب مشارکت، مجمع روحانیون، جمعیت ایثارگران

 

فرصت ها مثل ابر....

+ نوشته شده در سه شنبه دهم شهریور 1388 ساعت 2:52 شماره پست: 225

 

سی سال٬جنگ!!

 

تصاویر مربوط به صحنه های شهادت سید شهیدان اهل قلم را دیده اید؟

در این فیلم، نمایی از کانالی را می بینید که تکه های استخوان شهدای گردان حنظله روی سطح آن پراکنده است.اصلا آوینی برای همین اکتشاف!به آن جا رفته بود تا به قول خود کربلایی به پا کند.

این تصاویر در سال 1372ضبط شده که آمیختگی آن با صحنه شهادت آقا مرتضی،حال و هوایی خاص را در بیننده ایجاد می نماید.قتل عام گردان سر افراز حنظله در سال 1362در عملیات والفجر مقدماتی انجام گرفته است.یعنی استخوان های مطهر شهدا ده سال بر روی رمل های دشت فکه رها شده بود؛در حالی که جمع آوری آنها به دلیل پراکندگی آشکار در سطح خاک،نیازی به تفحص آن چنانی نداشته است.

دفاع مقدس در آستانه سی سالگی قرار دارد.

درد مندانه باید پرسید امروز چه کسی باید پاره های پیکر هزار تکه فرهنگ جهاد و شهادت وخاطرات رها شده تاریخ ایثار و مقاومت را در جای جای پهنه این خاک آسمانی، تفحص نماید؟

 
از زمین تا ...آسمان.
+ نوشته شده در جمعه ششم شهریور 1388 ساعت 1:40 شماره پست: 224

اعتراف ٬ چرا؟!

 

 

در جریان محاکمه آشوب گران،این پرسش برای برخی مطرح شده که چرا حضرات مخملباف(طراحان انقلاب مخملی)به راحتی درانظار عموم، به مقاصد شوم خود اعتراف نموده و از گذشته خویش اظهار ندامت می نمایند.چهار گزینه در این خصوص مورد بررسی قرار می گیرد.

1-شکنجه.

لااقل درباره سیاست مداران سرشناس بعید است.چون دوستانشان در ایجاد هیاهو ی رسانه ای تبحری شگرف داشته و نیز اصولا اوین و وضعیت چهره های سرشناس زندانی، مورد نظارت گروه های بین المللی حقوق بشر قرار می گیرد.

2-تهدید به برملا سازی نقاط ضعف.

بعید است این همه آدم، سوتی اخلاقی و...داشته و از روشدن آن در هراس باشند.

3-بیدار شدن وجدان ها.

به هر حال این هم یک فرضی است.چه بسا خلوت زندان فرصتی برای رجوع به فطرت های پاک انسانی باشدو...

4-عنوان ندارد.!

حالا فرض کنید تطمیع و تهدید و خبر دروغ وهزار ویک دلیل دیگر وجود داشته اما....

خاطرات مبارزین پیش از انقلاب مثل عزت شاهی و ... در شکنجه گاه های مخوف ساواک را خوانده یا شنیده اید؟در باره شکنجه های روحی و جسمی دوران اسارت چه می دانید؟چرا بچه های مسلمان در اوج سفاکی های دشمن حاضر نبودند یک قدم از آرمان های معنوی خود عقب بکشند.اجبار عراقی ها برای توهین به امام و مصاحبه تبلیغاتی با رسانه های بعثی در همه اردوگاه ها به شکست انجامید آن هم در طول ده سال اسارت.این چیزها را شما بهتر از من می دانید....

 راستی ،بین نیروهای اعتقادی با نیروهای منفعتی ،خیلی باید تفاوت باشد ؛ این طور نیست؟!

 

گوگوری مگوری!!

+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم شهریور 1388 ساعت 23:21 شماره پست: 223

شمارش معکوس برای اثبات صداقت میرزا صادق اردشیر لاریجانی آملی مازندرانی....

صاحب این عکس به شهادت عدیده شهود مختلف این وری و اون وری‌‌٬ متهم به حضور در تک تک ساندویچ فروشی های موجود در کوچه پس کوچه ها و خیابان های منتهی به اتوبان انقلاب مخملین بوده و تحت تعقیب افکار عمومی می باشد! 

 

                         

 
کروبی به بهشت می رود!!
+ نوشته شده در دوشنبه دوم شهریور 1388 ساعت 5:32 شماره پست: 222

 

برای کروبی های عرصه سیاست!!

 

روز یک شنبه حجت الاسلام ابوترابی در حالی که ریاست جلسه علنی مجلس را بر عهده داشت در سخنانی با قاطعیت!اعلام داشت:وزرا در برابر یک شخص پاسخ گو نیستند بلکه در مقابل قانون پاسخ گو هستند.

ایشان به زعم خود جوابی به سخنان رئیس جمهور در مصاحبه تلویزیونی داده که گفته بود "وزیر فقط از یک نفر دستور می گیرد.

احمدی نژاد در واقع نسبت به زیاده خواهی های برخی از نمایندگان مجلس موضع گرفته بود.اما آیا ابوترابی با تحصیلات عالی حوزوی و تجربه سیاسی نمی داند پاسخ گویی وزیر به رئیس جمهور هم بر اساس همان قانون است؟

من به این سید بزرگوار ارادت زیادی دارم. به خصوص به برادر و پدر مرحومشان.اما....

 صبح روز نوزده تیر هفتاد و هشت  در اوج شکل گیری تنش های کوی دانشگاه،ابوترابی که نماینده ولی فقیه در دانشگاه تهران بود در جمع دانشجویان عصبانی و جو زده!حاضر شد و به ایراد سخنرانی پرداخت.او حادثه کوی را محکوم کرد اما لبه تیز سخنانش را برد به سمت مسائل متفرقه داخلی و بین المللی!که در نهایت با تمسخر و هو کردن های تجمع کنندگان، سخنرانی نیمه تمامش را رها ساخت و دانشگاه را ترک کرد.

این سید پاک طینت،با مواضع شتابزده خود در جریان تفحص ناقص از حمله مشکوک به کوی دانشگاه در وقایع اخیرونیز نامه رهبری به رئیس جمهور برای عزل مشایی و حوادث مشابه دیگر نشان داد که بازیچه یک جریان قدرت طلب و کینه توز درراس قوه مقننه قرار گرفته است. دقیقا به همین علت بود وی که در مجلس هفتم نائب رئیس دوم بود در این دوره جایش با مهندس باهنر عوض شد.

آیا قرار است ابوترابی،کروبی راستی ها شود؟سر نوشت کروبی برای چه کسانی مایه عبرت قرار خواهد گرفت؟

من معتقدم  کروبی انشالله در آن دنیا به بهشت انداخته!خواهد شد ؛زیراخداوند از هر کس به اندازه توانایی ها و کشش او حساب پس می کشد!!

 یکی دو روز پیش ،حجت الاسلام روانبخش سخنی دردآور و تامل برانگیز داشت که در برخی رسانه ها نیز منعکس شد. او جریانات اخیر کروبی و محاکمه احتمالی وی را به حساب نان قرض دادن راستی ها به چپی ها برای در امان ماندن موسوی گذاشت.

آقا صادق لاریجانی خوب می داند که موسوی دیر یا زود محاکمه خواهد شد. این وعده تخلف ناپذیر فرزندان انقلاب است.اما در صورت تعلل دستگاه عدلیه و گذشت زمان، دیگر وجاهتی برای برخورد با مجازات کنندگان موسوی وجود نخواهد داشت!

 

ورزش ها و ارزش ها!

+ نوشته شده در یکشنبه یکم شهریور 1388 ساعت 11:14 شماره پست: 221

 

مدیریت ورزش پاسخ دهد!

 

لیگ برتر فوتبال در کشورمان هر سال به هزار و یک دلیل دچار تعطیلی و وقفه های سرسام آور می گردد.بعضی از این تعطیلی ها گاه از منظر کارشناسان بسیار نامعقول و غیر ضروری تلقی می شود.

القصه؛

آیا ماه میهمانی خدا،آن قدر ارزش ندارد که مسابقات لیگ به خاطر آن یک ماه دیرتر آغاز شود؟

در دوره مدیریت پیشین ورزش،مسابقات لیگ برتر در این ماه شریف در ساعاتی از بعد ازظهر انجام می گرفت که پخش مستقیم آن صحنه هایی تاسف آور از حرمت شکنی های بازیکنان و تماشاچیان را به همره داشت.

در دوره مدیریت فعلی ورزش،بازی های لیگ به ساعات پس از افطار موکول گردیداما به هرحال سنگینی تمرینات در هوای گرم تابستان مانع از روزه گرفتن ورزشکاران متعهد و باایمان می گردد.

ای کاش برای سلامت دینی ورزشکاران عزیز کشورمان که خواسته یا ناخواسته نقش الگو را بر عهده گرفته اند تامل و تدبیر بیشتری را در نظر می گرفتیم.براستی برگزاری مسابقات لیگ در این ماه از چه ضرورتی برخوردار است؟

 
  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو مرداد88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۸۸، ۱۰:۲۳ ق.ظ


با کابینه!
+ نوشته شده در شنبه سی و یکم مرداد 1388 ساعت 4:14 شماره پست: 220

 

نگارنده معتقد است علت انتخاب خانم سوسن کشاورز جهت تصدی وزارت آموزش و پرورش رکود علمی برخی دانش آموزان و تاثیر ناپذیری آنان از برنامه های آموزشی و پرورشی در سال های اخیر می باشد.

این بانوی محترمه پیش از این مسئولیت مدارس استثنائئ کشور را بر عهده داشته است!!

 

برای تاریخ

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم مرداد 1388 ساعت 22:13 شماره پست: 219

 

اجتهاد مفتی!!

 

حضرت آیت الله محمدی از علمای بنام استان مازندران و از شاگردان خاص آیت الله العظمی خویی در نجف اشرف بوده  که پس از اخذ درجه اجتهاد مسلم از آن عالم کم نظیر، مدرسه علمیه روحیه در شهرستان بابل را راه اندازی نموده و تا کنون شاگردان برجسته ای را در عرصه های علمی و اجتماعی تربیت کرده است.

پیش از این در همین وبلاگ،به برخی خدمات و مجاهدت های این فقیه وارسته اشاره نموده ام.ایشان که همواره خود را از معرض فتنه ها و مناقشات بیهوده سیاسی به دور نگاه داشته هر از گاه بنا بر تکلیف علمی و دینی خویش نسبت به برخی مسائل جاری اعلام موضع و اقدام به انجام فریضه امر به معروف و نهی ازمنکر نموده است.

حدود پنج سال پیش این عارف جلیل القدر پس از بررسی و تامل در متون ویادداشت های فقهی شیخ یوسف صانعی،طی نامه ای تاریخی خطاب به وی،با استناد به پاره ای از ضعف ها و سوءبرداشت های مبنایی ، قوه اجتهاد و توانایی فقهی او را مورد تردید قرار داده و دلسوزانه از وی خواسته است تا صدور فتوا را متوقف نماید.

نسخه ای از این نامه در اختیار نگارنده قرار گرفته که در صورت صلاحدید آن بزگوار ،منتشر خواهد گردید.

گفتنی است تا کنون هیچ مجتهد مسلمی،اعلمیت آقای صانعی را برای مرجعیت ،تایید نکرده است.

والسلام علی من اتبع الهدی.

 
با یک درجه تخفیف!!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم مرداد 1388 ساعت 15:53 شماره پست: 218

 

آیا اعدام میرحسین نیاز به حکم قاضی دارد؟

 

قضاوت، یکی از شئون فقاهت می باشد و حکم فقیه بر همه مسلمین واجب الاطاعه است؛اما با توجه به وجود حاکمیت دینی،لازم است رسیدگی به جرائم اشخاص به دادگاه صالح سپرده شود.ناگفته پیداست که این مسئله،منوط به عزم قضایی نظام جهت رسیدگی به جرائم بوده و در صورت اهمال و وادادگی دستگاه عدلیه،فرض دیگری پیش رو قرار خواهد گرفت.

مباشرت در تقابل میدانی با حکومت اسلامی و در خطر قراردادن جان و مال و نوامیس مسلمین،حکمی مشخص و تعریف شده دارد که تعیین مصداق آن بر عهده قضات و فقهای دینی است.البته عدم پایبندی متهم مذکور به قوانین جاری،عدم پایبندی عرفی نسبت به اجرای قانون درباره نامبرده را نیز توجیه پذیر می نماید.

فعلا:الصبر مفتاح الفرج!

 

عدالت شرط مرجعیت

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم مرداد 1388 ساعت 12:5 شماره پست: 217

حرومزاده !

 

 یوسف صانعی خود را "مرجع تقلید" می‌خواند، او به تازگی در جمع تعدادی از روحانیون هم‌نظرش در گرگان، با اشاره به مراسم تحلیف رئیس جمهوری در مجلس گفته است: "در مجلس در مقابل قرآن به خدا سوگند می‌خورند، این هم کفاره داره هم حنثش معصیت کبیره است. اون وقت چطور روز از نو روزی از نو؟ این از حرومزادگیشه دروغ میگه! والا امام زمان رو می‌بینه".

فایل صوتی این سخنان در سطح وسیعی توزیع گردیده است.

 
الاخلاص یکون به الخلاص
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم مرداد 1388 ساعت 11:10 شماره پست: 216

 

این خاک آسمانی

 

اگر چه همه شهدای والامقام انقلاب و دفاع مقدس،ازویژگی های معنوی برجسته و مشترکی برخوردارند اما گاه برخی از صفات آنها بیش از هر چیز دیگری جلب توجه نموده و باعث شناخته شدن شهید با همان ویژگی می گردد.

زندگی نامه و خاطرات شهید رجایی را خوانده اید.اخلاص او انصافا  مثال زدنی است. خلبان شهید عباس بابایی نیز صفات ارزنده ای داشت اما اخلاص او بیشتر به چشم می آمد.در اسارت، دو چهره، نسبت به سایر آزادگان شاخص تر وشناخته شده تر هستند.یکی خورشید اسارت، مرحوم ابوترابی است که اخلاص و صفای باطن او زبانزد همگان بود و حتی برخی از نیروهای دشمن را نیز شیفته و مرید او ساخته بود و دیگری سیدالاسرا شهید حسین لشکری که با توکل بر خدا،هجده سال از جوانی خود را در بدترین شرایط اسارت به سر برد و ذره ای از راه و هدف مقدس خود کوتاه نیامد.

نکته ای که برایم جلب توجه نموده و باعث نگارش این متن گردید،اشتراک جغرافیایی این چهار چهره ماندگار تاریخ انقلاب و دفاع مقدس است. با این توصیف،دیار یاوران دین خدا،خطه آسمانی قزوین،خاکی بوسیدنی دارد.   

 

می خواهم زنده بمانم!

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم مرداد 1388 ساعت 21:16 شماره پست: 215

 

الهی داغ عزیزت را نبینی!

 

امیدوارم تا پایان ماه مبارک رمضان زنده بمانم. درک کامل این ماه پر فیض ،نشانی از لطف بی پایان خداوند است.امید وارم خودم زنده بمانم،همه اطرافیان و بستگانم زنده بمانند؛اصلا آرزو دارم کسی در این ماه داغ عزیزش را نبیند!

چند روز پیش ،حوالی بعد از ظهر در اطراف حرم مطهر کاری داشتم.جماعتی سیاه پوش با ظاهری درهم ریخته را دیدم که تابوتی سنگین را به زحمت بر دوش می کشیدند و گاه از فشار خستگی و تشنگی تلو تلو می خوردند.

زیر گرمای وحشی وهوای سوزان و بیابانی قم،کم مانده بود آن بنده های خدا روی زمین پخش شوند!

ناخوداگاه، یاد رمضان تابستانی امسال افتادم. پیش خودم گفتم اینها لااقل یکساعت دیگر آبی خواهند نوشید و عطششان فروکش خواهد کرد؛اما اگر خدای ناکرده در ماه رمضان چنین اتفاقی بیفتد چه خاکی  باید بر سر نمود؟!

این طور شد که چند روزی است فقط دعا می کنم در این ماه پربرکت زنده بمانم و از خدا می خواهم کسی داغ عزیزش را نبیند!!

 
یادی از شیخ عبدالله ضابط
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد 1388 ساعت 11:39 شماره پست: 214

 

       

                            راوی عشق                               

 

آمده بود برای رفتن.

نه خورشید بود،نه مهتاب،نه ستاره؛اما می درخشید.

جنسش ،از هرچه بود،شفاف بود.

دلش ،آینه بود،آن طور که،می توانستی زلالی فطرت الهی را در آن ببینی.

تا بود،نام و نشانش،برایش ،نان نشد.

عائله مندی و مستاجری و....

تار و پود وجودش،از عشق سرشته بود و سرقفلی سرای قلبش،

در رهن محبت خدا بود و خلق خدا.

خاکی بود،ساده و بی پیرایه؛اما،عطر خدا را داشت ،انگار!

بی هیاهو کارش را انجام داد و ...رفت.

زنده که بود،مرگ را طلب کرد تا زنده بماند و جاودان؛برای همیشه.

شهیدی زیست تا به شهدا رسید؛که در کلام آقاست:

"زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدا ،کم تراز شهادت نیست."

 

این درد را با من بخوان!!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد 1388 ساعت 11:30 شماره پست: 213

 

چندی پیش مطلب زیر را در نقد یکی از اقدامات به ظاهر فرهنگی دفاع مقدس نوشتم.دلسوزان این عرصه استقبال خوبی نشان دادند اما آقای استاد داودابادی شروع کرد به اهانت هایی که لابد در شان خودش بود.پس از مدتی متوجه شدم مسعود ده نمکی از طریق لابی هایی  در بیت رهبری در صدد فروش دو و نیم میلیاردی  یک نسخه از اثر بعضا مخدوش خود به موزه دفاع مقدس بوده که من نا خواسته  با نوشتن مقاله ای مستنداین معامله شیرین!را بر هم زدم. آنها سعی داشتنداین طور وانمود کنند که نقد من تحت تاثیر تهمت هایی است که بعضی از خواهران همکار به جناب میم- وارد کرده اند.در صورتی که من این مسائل را جدی نگرفته و هنوز اقدامی نکرده ام.بازخوانی مطالب مذکور خالی از لطف نیست: 

یکسال پیش در چنین روزی به ادامه همکاری خود با دفتر فرهنگنامه اسارت خاتمه دادم.از دوره مدیریت این پروژه خاطرات خوش و تجربیات ارزنده ای را به یادگار دارم.علت جدایی من اجحافی بود که بر اثر ندانم کاری های مسئول پروژه در حق گنجینه عظیم خاطرات آزادگی صورت می پذیرفت.سهل انگاری بی مبالاتی و عدم نظارت محتوایی کار را به جایی رسانده بود که گاه مطالبی صد در صد خلاف واقع و مضحک آماده انتشار می گرذید.از جمله می توان به مجموعه آماده چاپی اشاره کرد که در آن نوشته شده بود در عملیات مرصاد استان آبادان؟درغرب ایران!به محاصره دشمن درآمدیا اینکه در سال شصت در اردوگاه موصل2،دوهزاروپانصداسیر از نیروی هوایی! سپاه پاسداران!!وجود داشته است.در حالیکه آن موقع سپاه اصلا نیروی هوایی نداشت و2500نفربا احتساب خانواده و بچه محل ها! هم به دست نمی آمد....بگذریم.

ناگفته های من از عمق فاجعه که البته تصویری از آنها را نگه داشته ام بیش از این حرف هاست.منصفانه باید بگویم خواهران زحمتکش آن دفتر که در تهران با متوسط حقوق ماهانه 120هزارتومان مجاهدت می نمودند تلاش زائدالوصفی برای تدوین متون انجام داده اند.

من که اراده ای را برای مقابله با انحرافات محتوایی که نوعی جنایت فرهنگی و تاریخی محسوب می شد مشاهده ننمودم پس از استعفا مقاله ای مستند و بسیار مجمل از آثار منتشر شده را در روزنامه جمهوری و سایت آفتاب ارائه نمودم که حداقل باعث شد مسئول طرح که همواره از این کار وجهه ای ترحم برانگیز را برای خود در مصاحبه ها ودیدار هایش با مسئولین مایه دار!فراهم می نمود از ترس هجوم نقدها انتشار سایر مجلدات را متوقف نماید.

مستندات به حدی قوی بود که به رغم درخواست روزنامه مذ کور، این بزرگوار که ید طولایی در جوابیه نویسی دارد ترجیح دهد که سکوت نموده و تنها به واسطه استادی دوست داشتنی از من بخواهد بی خیال ناگفته ها شوم.جالب است این استاد عزیز خودش کسی است که شغل فعلی اش را به خاطر دادوبیدادهایی دارد که بر اثر لجام گسیختگی های عرصه فرهنگی دفاع مقدس سر می داده است.این مسئله نشان میدهد خیلی هایمان استعداد باند بازی را داریم به شرط پیدا شدن آب!

مقاله کوتاه وشفافی که اشاره نمودم را حتما در ادامه مطلب بخوانید و حسرت بخورید.


چندی پیش مطلب زیر را در نقد یکی از اقدامات به ظاهر فرهنگی دفاع مقدس نوشتم.دلسوزان این عرصه استقبال خوبی نشان دادند اما آقای استاد داودابادی شروع کرد به اهانت هایی که لابد در شان خودش بود.پس از مدتی متوجه شدم مسعود ده نمکی از طریق لابی هایی  در بیت رهبری در صدد فروش دو و نیم میلیاردی  یک نسخه از اثر بعضا مخدوش خود به موزه دفاع مقدس بوده که من نا خواسته  با نوشتن مقاله ای مستنداین معامله شیرین!را بر هم زدم. آنها سعی داشتنداین طور وانمود کنند که نقد من تحت تاثیر تهمت هایی است که بعضی از خواهران همکار به جناب میم- وارد کرده اند.در صورتی که من این مسائل را جدی نگرفته و هنوز اقدامی نکرده ام.بازخوانی مطالب مذکور خالی از لطف نیست: 

یکسال پیش در چنین روزی به ادامه همکاری خود با دفتر فرهنگنامه اسارت خاتمه دادم.از دوره مدیریت این پروژه خاطرات خوش و تجربیات ارزنده ای را به یادگار دارم.علت جدایی من اجحافی بود که بر اثر ندانم کاری های مسئول پروژه در حق گنجینه عظیم خاطرات آزادگی صورت می پذیرفت.سهل انگاری بی مبالاتی و عدم نظارت محتوایی کار را به جایی رسانده بود که گاه مطالبی صد در صد خلاف واقع و مضحک آماده انتشار می گرذید.از جمله می توان به مجموعه آماده چاپی اشاره کرد که در آن نوشته شده بود در عملیات مرصاد استان آبادان؟درغرب ایران!به محاصره دشمن درآمدیا اینکه در سال شصت در اردوگاه موصل2،دوهزاروپانصداسیر از نیروی هوایی! سپاه پاسداران!!وجود داشته است.در حالیکه آن موقع سپاه اصلا نیروی هوایی نداشت و2500نفربا احتساب خانواده و بچه محل ها! هم به دست نمی آمد....بگذریم.

ناگفته های من از عمق فاجعه که البته تصویری از آنها را نگه داشته ام بیش از این حرف هاست.منصفانه باید بگویم خواهران زحمتکش آن دفتر که در تهران با متوسط حقوق ماهانه 120هزارتومان مجاهدت می نمودند تلاش زائدالوصفی برای تدوین متون انجام داده اند.

من که اراده ای را برای مقابله با انحرافات محتوایی که نوعی جنایت فرهنگی و تاریخی محسوب می شد مشاهده ننمودم پس از استعفا مقاله ای مستند و بسیار مجمل از آثار منتشر شده را در روزنامه جمهوری و سایت آفتاب ارائه نمودم که حداقل باعث شد مسئول طرح که همواره از این کار وجهه ای ترحم برانگیز را برای خود در مصاحبه ها ودیدار هایش با مسئولین مایه دار!فراهم می نمود از ترس هجوم نقدها انتشار سایر مجلدات را متوقف نماید.

مستندات به حدی قوی بود که به رغم درخواست روزنامه مذ کور، این بزرگوار که ید طولایی در جوابیه نویسی دارد ترجیح دهد که سکوت نموده و تنها به واسطه استادی دوست داشتنی از من بخواهد بی خیال ناگفته ها شوم.جالب است این استاد عزیز خودش کسی است که شغل فعلی اش را به خاطر دادوبیدادهایی دارد که بر اثر لجام گسیختگی های عرصه فرهنگی دفاع مقدس سر می داده است.این مسئله نشان میدهد خیلی هایمان استعداد باند بازی را داریم به شرط پیدا شدن آب!

مقاله کوتاه وشفافی که اشاره نمودم را حتما در ادامه مطلب بخوانید و حسرت بخورید.

آیا آزادگان و مسولین فرهنگی دفاع مقدس از این مسأله آگاه هستند؟

چند سالی است که در متن اخبار فرهنگی با خبری پیرامون گردآوری و دسته‌بندی خاطرات آزادگان مقاوم دفاع مقدس در مجموعه‌ای  شصت جلدی با عنوان فرهنگنامه اسارت و آزادگان مواجه شده‌ایم که  در ظاهر، می‌تواند اثری ماندگار و تاریخی در حوزه فرهنگ ایثار و شهادت به حساب آید.

گذشته از طولانی شدن وعده انتشار مجلدات این اثر که با نام مسعودده نمکی در حال انجام است تورقی گذرا در پنج جلدمنتشر شده مجموعه فوق، ضعف‌های حیرت‌آوری را به چشم علاقمندان می‌نمایاند که به هیچ وجه، متناسب با ادعای «فرهنگنامه» بودن یک اثر به ظاهر پژوهشی نمی‌باشد. سال 84 کتابشناسی اسارت به عنوان اولین جلد این مجموعه منتشر شد. گذشته از برخی آثار مکتوب اسارت که در آن درج نگردیده بود گاه آثاری که هیچ ارتباطی با مقوله آزادگان نداشت نیز در لیست کتاب‌های این حوزه معرفی شده بود از جمله کتاب اسیر عین خوش که دفتری از خاطرات رزمندگان استان فارس است اما گویا عنوان غلط انداز آن زحمت مدعیان پژوهش‌گری فرهنگنامه را کم نموده و بی‌توجه به شناسنامه و محتوا در دو صفحه به عنوان خاطرات آزادگان استان فارس ثبت  و معرفی گردیده است! درج نام موسسه شهید آوینی در پشت جلد این کتاب آیا نشان‌گر تأیید محتوای آن توسط موسسة مذکور می‌باشد؟ جلد دوم مجموعه با عنوان اسارت در مطبوعات است که بر خلاف عنوان آن تنها نشان چند نشریه مرتبط با آزادگان در این خصوص به چشم می‌خورد. در پایان کتاب، بخش‌هایی از سخنرانی‌های مرحوم ابوترابی نیز درج گردیده که ارتباط آن با موضوع، تبیین نشده است. فیلم نگار اسارت، کاری در خور و خواندنی است که البته نباید در این خصوص زحمات آقای عاصمی را نادیده انگاشت. جلد چهارم، مجموعه عکس‌های متفرقه با موضوع اسارت بود که جامعیت نداشته و شاید برای استفاده بهتر، لازم بود به صورت نرم‌افزار ارائه می‌گردید.

اما آن چه بیش از همه، پژوهشی بودن مجموعه فرهنگنامه را به شدت زیر سؤال می‌برد پنجمین جلد آن است که حاوی عکس‌های پرسنلی آزادگان سراسر کشور می‌باشد. ضعف‌های این اثر به حدی است که ضرورت انتشار آن را از اساس به طور جدی زیر سؤال می‌برد:

1- در میان آزادگان دلاور، شخصیت‌ها و چهره‌هایی وجود دارند که هر یک به فراخور کارکرد و یا شرایط خاص، نام و نشان بیشتری از خود بر جای گذاشته‌اند. متأسفانه در مجموعه فوق، برخی از  معروف‌ترین چهره‌های اسارت، فاقد عکس معرفی شده‌اند از جمله خورشید اسارت حضرت حجت الاسلام ابوترابی که در هر مرکز فرهنگی مرتبط با دفاع مقدس می‌توان تصویری از ایشان یافت و نیز حسین لشکری که بیشترین دوره اسارت را طی نمود، شهید بزرگوار شهسواری با آن رشادت به یاد ماندنی، حجت الاسلام علی علیدوست (قزوینی)، حجت الاسلام جمشیدی، حجت الاسلام نوروزی و... که همگی به نوعی از رهبران اردوگاه‌های بعثی به حساب می‌آیند. آیا می‌توان این کار را پژوهشی دانست اما نبود تصاویر شخصیت‌هایی معروف که به راحتی قابل دسترس بوده و بعضاً خاطرات‌شان در همان مجموعه، ثبت و درج گردیده را توجیه نمود؟

2- برخی از چهره‌های ماندگار آزادگی متأسفانه فراتر از عکس، فاقد نام نیز می‌باشند مانند حجت الاسلام شاکری فر، شهید بزرگوار تندگویان و...

3- به جای تصویر حجت الاسلام نریموسا که از رهبران اردوگاه هفت بوده و امروز نیز از فعالان عرصه روایتگری دفاع مقدس و نیز از منابع تحقیقاتی آن مجموعه محسوب گردیده عکس فردی با صد و هشتاد درجه تفاوت چهره! ثبت گردیده است.

4- گذشته از برخی اشتباهات در ترتیب حروف الفبا زیر هر تصویر اعدادی به صورت اعشاری درج شده که فاقد هر نوع توضیحی برای فهم مخاطب می‌باشد. این ارقام در حقیقت نشان‌گر مدت زمان اسارت فرد مورد نظر می‌باشد به طور مثال رقم 8/3/5 یعنی آن شخص پنج سال و سه ماه و هشت روز در بند دشمن بوده است. با کمال تأسف اشتباه در این موارد نیز به وفور مشاهده می‌شود مثلاً جعفر رشاد 4/12/0 که دوازده ماه یعنی همان یکسال! مرتضی فهیم 28/0/0 ؟ که طبق قانون اصلاً اسیر به حساب نمی‌آید و...

5- در ابتدای کتاب ادعا شده که براساس قانون همه کسانی که قبل از پیروزی انقلاب، بیش از شش ماه زندانی سیاسی بوده‌‌اند اسیر به حساب آمده بنابراین اطلاعات مربوط به آنها نیز در این کتاب ثبت شده است. با نگاهی گذرا در می‌یابیم که این ادعا نیز سطحی و نادرست بوده و در میان ده‌ها چهره مطرح عرصه انقلاب که نامشان در ذهن و زبان هر پیر و جوانی وجود دارد تنها نام و تصویر خانم دباغ به چشم می‌آید. به راستی اگر به طور مثال فرهنگنامه دهخدا تنها یک مورد از این اشتباهات فاحش و غیر قابل اغماض را دارا بود تا امروز به عنوان یک منبع موثق قابل اعتماد باقی می‌ماند؟

آیا موسسه پیام آزادگان که نام آن در کنار نام مولف چاپ شده مسولیت خود را در این باره برعهده می‌گیرد؟ آیا این مجموعه می‌تواند به عنوان منبعی تحقیقاتی برای علاقمندان فرهنگ دفاع مقدس شمرده شود؟ چرا مجموعه‌ای که دارای حدود چهل محقق از خواهران گرانقدر بوده توانایی ارائه یک اثر لااقل با ضعف‌هایی کمتر را نداشته است؟ این مسأله آیا نشان‌گر عدم نگاه تخصصی و فقدان نظارت لازم بر روند کار نیست؟ آیا بودجه‌هایی که از بیت‌المال به این امر اختصاص یافته و نیز مکانی که به عنوان دفتر فرهنگنامه اسارت مورد استفاده قرار گرفته که گویا اهدایی مقام معظم رهبری به نشریه فکه و نه این مجموعه بوده است ضمانت شرعی مسولین فرهنگی در نظارت بیشتر بر این مجموعه را گوشزد نمی‌نماید؟

چاپ پنج جلد نخست، در سال هشتاد و چهار صورت گرفته و به رغم صرف بودجه‌ها و استقرار در مکان اهدایی مذکور از ادامه انتشار مجلدات هنوز خبری نشده است. هرچند تحقیقات شخصی نگارنده متأسفانه بازگو کننده آینده‌ای روشن از سرنوشت این مجموعه نمی‌باشد که البته موارد آن به صورت شفاهی به برخی از دست‌‌اندرکاران ارائه گردیده است.

راقم این سطور امیدوار است اطلاعات مندرج در شماره‌های بعدی فرهنگنامه آن قدر تخصصی و قابل وثوق باشد که بتوان تألیف آن را با نگاهی غیر ژورنال، محتوایی، عمقی و ماندگار قلمداد نمود.

تذکر مهم نگارنده خطاب به همه دلسوزان فرهنگ ایثار و شهادت است که مبادا عدم نظارت‌های متعهدانه، نگرش تجاری به مقولات فرهنگی را رواج داده و در نتیجه، اساس خاطرات تاریخ‌ساز دفاع مقدس و دوران پرشکوه آزادگی را مضحکه‌‌ای غیر قابل تمسک و پر شبهه قرار دهد.

 

واعتبروا یا اولی الالباب

والسلام

25/8/87 قم

سید حمید مشتاقی نیا

 

 
پلمپ
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد 1388 ساعت 5:39 شماره پست: 212

خبر پلمپ شدن ورزشگاه بزرگ شهید حیدریان قم را شنیده اید.

این مکان موقوفه آستان حضرت معصومه سلام الله علیها ودر اجاره سازمان تربیت بدنی بوده است.گویا نزدیک به دو دهه است  اجاره این مکان که رقمی چند میلیاردی است به تعویق افتاده است.

یادم می آید پنج شش سال پیش تولیت آستانه در صدد پیگیری قضایی پرونده مذکور بود که برخی مسئولین وقت با هیاهوی رسانه ای این طور وانمود کردند که  این تولیت  در صدد برهم زدن نشاط جوانان و نیز تقابل با دولت است که در نهایت منجر به عقب نشینی آستانه از پیگیری مطالبات خود گردید.

اکنون این ورزشگاه بی هیچ شانتاژ خبری تعطیل شده است.

به سازمان تربیت بدنی پیشنهاد می کنم به جای پرداخت مبلغ مازاد بر اجاره مکان در دوره چهارساله این دولت و ادامه اجاره نشینی و استمرار مشکلات،با همان مبلغ قابل توجه،ورزشگاهی نو و مجهز را ساخته و برای همیشه در تملک خود نگاه دارد.

 

به من چه؟!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مرداد 1388 ساعت 5:28 شماره پست: 211

درباره طلبه ای که مدت هاست به اردوگاه دشمن پیوسته و هر روز بر ضد نظام،رهبری و اخیرا نیز در حمایت از فرقه ضاله بهائیت صحبتی داشته مطلبی را به اعتراض نوشتم که اظهار نظرهای مختلفی را به دنبال داشت.

در این بین یکی دو تن از دوستان دوره نوجوانی که سن وسال کمتری از من دارند به جای استدلال ،متوسل به تهدید شده اند که اگر ادامه بدهی راجع به گذشته تو چیز هایی خواهیم گفت.

به این دوستان باید عرض کنم که اگر آن موقع شما سن و سال کمی داشتید و به راحتی سرتان کلاه می رفت،من مقصر هستم؟!!

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مرداد 1388 ساعت 18:49 شماره پست: 210

عالم  دائم در چراست!!

-

-

-

-

چراگاه عالم کتاب است!!

رستگاران!

+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مرداد 1388 ساعت 18:41 شماره پست: 209

 

دالتون ها به بهشت نمی روند!!

 

چند شب پیش،پرویز شایسته ،شخصیت منفی سریال رستگاران،دیالوگی داشت که تنم را به لرزه انداخت.

"ناممکن برای من وجود نداره......"

یاد شخصیت بیماری افتادم که چندی پیش ماه هایی را در کنارش بودم.او در پوشش کارهای فرهنگی و دم زدن از شهدا و ارزش های اسلامی، سرمایه هنگفتی را اندوخته بود.تقلب و...جزیی از رفتار و گفتارش بود.این اواخر هم فهمیدم که بعله...!

در امان بودن او از تعقیب آشکار قانونی،به رغم تخلفات عدیده قانونی وگزارش های مکرراخلاقی برخی قربانیان،این ذهنیت را در عده ای دامن زده بود که برای او ناممکن وجود ندارد.

به زودی شاید به سیم آخر بزنم و نوشته های امضا شده شهود و برخی مدارک دیگر از کلاهبرداری های او را برملا کنم.مدت هاست چنین تصمیمی دارم و دنبال حاشیه ای امن می گردم.

 
پایدار تا پای دار
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مرداد 1388 ساعت 18:17 شماره پست: 208

در آستانه سالگرد ورود آزادگان خاطره ای از آزاده مقاوم سید فاضل

 موسوی را انتخاب کرده ام که خواندنش خالی از لطف نیست.

 

سه روز قبل از فوت امام را به خاطر دارم که تلویزیون عراق حال وخیم ایشان را گزارش می‌کرد. همه‌ بچه‌ها دست به دعا برداشته و طلب سلامتی برای امام می ‌کردند. وقتی امام فوت کردند رادیوهای بیگانه خبر را رسانده بود و آن شخصی که اخبار را ابتدا به ما می‌داد این خبر را بیان کرد در حالی‌که خود عراقی‌ها هنوز مطلّع نشده بودند. من وقتی این خبر را شنیدم حال عجیبی پیدا کردم دیگر توان ایستادن نداشتم. بقیه‌ بچه‌ها هم به شدّت محزون شدند. غذا را که آوردند از خوردن امتناع کردیم، آن‌ها تصور کردند که ما اعتصاب کرده‌ایم. ما را از آسایشگاه خارج کردند و علّت اعتصاب را جویا شدند. اما ما اعتصاب را انکار کردیم و به سبب اصرار زیاد آن‌ها گفتیم که بله، امام فوت کرده‌اند. این ناراحتی ما سبب شد که آن‌ها پی به حساسیت ویژه‌ ما روی شخصیت امام ببرند. شاید حدود یک هفته من حال راه رفتن نداشتم در حالی‌که همیشه با یک استیل خاص راه می‌رفتم که همواره در دل بچه‌ها امید را نگه دارم.

آن روز باید همه در صف حاضر می‌شدند و طبق معمول همیشه، جمله‌ای را علیه امام همه با هم تکرار می‌کردند با این مضمون که امام نباید در قید حیات باشند اما من هیچ وقت آن جمله را به زبان نیاوردم. همه با هم گفتند. عراقی به من گفت: چرا تو نمی‌گویی؟ گفتم: می‌گویم. گفت: نمی‌گویی و من با صدای بلند گفتم: مرگ بر خوئینی، آن‌ها گفتند: نه تو جمله را خوب ادا نکردی و مرا بردند که شکنجه کنند. حدود 45 دقیقه، 7 نفر تمام بدن مرا شکنجه دادند به طوری که وقتی به داخل آسایشگاه آورده شدم مثل یک تکه گوشت له شده بودم. چشمم را باز کردم دیدم بچه‌ها دو گروه شده‌اند. یک دسته می‌گویند آخر چرا سید این کار را کرد؟ و گروه دیگر می‌گویند بالآخره باید روزی این اتّفاق می‌افتاد. هر قسمت بدن من شاید چندبرابر حالت عادی شده بود با همان چشم نیمه‌باز و حالت پردرد گفتم: اتّفاقی نیفتاده فقط کمی چاق شده‌ام. این‌جا بود که سیدعلی هم گریه می‌کرد. این ناراحتی جمعی در بین بچه‌ها حزن از دست رفتن امام را دو چندان می‌کرد. این‌قدر که من از فوت امام متأثّر شدم با فوت فرزندم این گونه نشدم.  احساس می‌کردم با رفتن امام، ما خیلی چیزها را از دست داده‌ایم. حتیّ تا چند روز، ادبیات من در صحبت کردن هم عوض شده بود. بچه‌ها مدام مرا در آغوش می‌گرفتند و تسلّی می‌دادند، آن سر سوزن اعتقادات دینی که داشتیم سبب شده بود خمینی را حجّتی قبل از حجّت خدا بدانیم. ما او را ثمره‌ تلاش 1400 ساله‌ شیعه می‌دانستیم. این شناخت کم را در دوران قبل و بعد از انقلاب کسب کرده بودیم. اگرچه عدّه‌ای با آمدن او روسفید شدند اما عدّه‌ای هم نتوانستند او را بپذیرند.

 

هردم از این باغ بری می رسد!!

+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مرداد 1388 ساعت 15:22 شماره پست: 207

استادحمید داودابادی نویسنده بزرگ دفاع مقدس ومسئول سایت ساجد انسانی مخلص وکمی عجول است.فکر می کنم بعضی دوستان دوباره شیطنت کرده اند.در جریان مقالات تند من در باره برخی اهالی محله تزویر که به بهانه فعالیت برای آزادگان دنبال فشار برای اخاذی از بیت آقا و فروش دو و نیم میلیاردتومانی تنها یک کپی!از آثار ارزنده و گاه جعلی و بعضا سرقتی شان به موزه دفاع مقدس بوده اند که البته با هوشیاری سردار مرتضی قربانی ناکام ماند این بزرگوار بارها با الفاظ در خور برخی دوستان خود پیغام و پسغام هایی را حواله کرده است.البته شان ایشان از افراد مذکور بری بوده ودفاعیات مستدل!!وی از رفقایش را به حساب نااگاهی و استعداد بالقوه انسان هابرای باندبازی میگذارم. وبلاگ ایشان جای شهداست و نام بردن از امثال من در آن سزاوار نیست.

آقای استاد داودابادی!

یک بار درپاسخ به اعتراض من که چرا مکانی امانی متعلق به بیت المال را در اختیار افراد .....قرار دادید گفتید مولا فرموده اگر چند نفر گفتند دوستت زناکار است باور نکن.تو که یک نفری!!

حالا چرا  پیامی بی در وپیکر که به نام من اما از مبدا ناشناس بوده را براحتی باور می کنی و توهین دیگران را به حساب من میگذاری؟

من در زمانی که بدترین اهانت ها با نام شما در وبلاگم درج می شد سکوت کرده بودم.

خوانندگان محترم می توانند در ستون پیوند هانیز به وبلاگ داود ابادی سر بزنند. 

 

 
هجده سال آزادگی
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم مرداد 1388 ساعت 12:46 شماره پست: 206

در آستانه سالگرد ورود آزادگان شهادت خلبان غیور و ماندگار

 تاریخ دفاع مقدس حسین لشکری که رکورد دار اسارت

 در زندان های رژیم بعث است را تسلیت می گویم.

 

 

امیر "حسین لشگری " در سال 1331 در یکی از شهرهای استان قزوین چشم به جهان گشود و در تیر ماه سال 1356 با درجه ستوان دومی خلبانی فارغ‌التحصیل شد و در یگان‌های نیروی هوایی دزفول، مشهد و تبریز دوره شکاری را پشت سر گذاشت.
با آغاز جنگ تحمیلی وی به خیل عظیم مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت، هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و در خاک دشمن به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد.
در سه ماهه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال در کنار 60 نفر از دیگر همرزمان خود در یک سالن عمومی به دور از اطلاع صلیب سرخ جهانی نگهداری می‌شد.
اما پس از پذیرش قطعنامه، وی را از سایر دوستانش جدا کردند که دوران اسارت انفرادی وی 10 سال طول کشید.
امیر لشگری سرانجام پس از تحمل 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ تحویل داده شد و دو سال بعد در 17 فروردین 1377 به خاک مقدس وطن بازگشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد...

 
رانت های مصلحتی
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم مرداد 1388 ساعت 18:18 شماره پست: 205

                                        

جلد دوم کتاب خاطرات حجت الاسلام ری شهری چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به جزئیات محاکمه باند نفوذی شوروی(حزب توده)در ارتش ووطن فروشی آنان به وسیله جاسوسی وکار شکنی های ناجوانمردانه آن هم درشرایط بحرانی ماه های نخستین تهاجم نظامی عراق اختصاص یافته است.

در این کتاب که مطالعه آن با توجه به یک نواختی جلسات محاکمه،کمی ملال آور است نکته جالبی وجود دارد که توجه به آن خالی از لطف نیست.

سرکردگان این باند از جمله ناخدا افضلی خبیث(اهل قم) که فرماندهی نیروی دریایی ارتش را بر عهده داشت پس از محاکمه اعدام گردیده وبسیاری دیگرنیز به زندان محکوم شدند.

در این میان،سر شاخه اصلی باند که رابط بین حکومت شوروی و سرسپردگان داخلی بوده و انتقال اطلاعات سری جمع آوری شده به خارج کشورونیز خط دهی به عوامل نفوذی بیگانه را بر عهده داشته یعنی جناب نورالدین کیانوری(نوه شیخ فضل الله)به رغم اعتراف به جرایم خود و اقرار سایر متهمین،از زندان آزاد گردیده است!!

رسانه های روسی در آن زمان موجی تبلیغی رابر ضد حکومت اسلامی ایران تدارک دیده و سعی در القای این مطلب داشتند که خوراندن قرص های مخصوص به دستگیر شدگان باعث چنین اعترافاتی شده است!

 
شب موصل
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم مرداد 1388 ساعت 7:18 شماره پست: 204

خاک ریزهای فرهنگی دشمن را فتح خواهیم کرد!

فعالیت فرهنگی،عشق می خواهد و اراده وابتکار.

در آستانه سالگرد ورود آزادگان خاطراتی خواندنی در این خصوص را از کتاب شب موصل،خاطرات آزاده محمد حسین منصف به قلم دوست عزیزم حسن شیردل انتخاب کرده ام که مطالعه آن را به همه جهادگران جبهه فرهنگی توصیه می نمایم:


خاک ریزهای فرهنگی دشمن را فتح خواهیم کرد!

 

 جلوه هایی از تلاش فرهنگی آزادگات موصل2خاطرات محمد حسین منصف

بخش طراحی صحنه‌، گریم و جلوه‌های ویژه

این بخش به اکثر بخش‌های فرهنگی و هم چنین سایر تشکّل‌های اردوگاه خدمات دهی می‌کرد‌.

طراحی صحنه

   برای تئاترهای سالنی‌، مکان اجرای سرود‌، گویندگی خبر‌، مراسم سخنرانی و    برنامه‌های سایر تشکّل‌ها و بخش‌ها دکورهای لازم را طراحی و صحنه آرایی می‌کرد‌.

گریم

   هنرمندان تئاتر و نمایش‌های سالنی برای اجرای نقش‌های شان باید گریم می‌شدند‌. گریمورها با وسایل ابتدایی چون دوده‌ حمام‌، رنگ گل‌، پنبه‌، روغن‌، زرورق سیگار و ... این کار را انجام می‌دادند‌.

جلوه‌های ویژه

  افراد گروه جلوه‌های ویژه از هر وسیله ای برای انجام کارشان استفاده می‌کردند‌. آنان با استفاده از وسایل ابتدایی‌، ابتکاراتی به خرج می‌دادند و صحنه‌های نمایش را جان می‌بخشیدند‌. برای این که کار جلوه‌های ویژه و اهمیت آن برای شما ملموس تر گردد‌، به دو خاطره اشاره می‌کنم‌.

1.  جلوه‌های ویژه در نمایش جنگی

یکی از نمایش هایی که هنگام آزادباش‌، در سانس‌های مختلف‌ برای اسرا نمایش داده می‌شد، نمایش فتح سنگر بود که انفجار و آتش و دود نیز در آن وجود داشت‌. از آن جایی که عراقی‌ها به مسایل مربوط به جنگ حساس تر بودند‌، این نمایش در نهایت حفاظت و مراقبت انجام می‌شد‌.

وقتی خودم این نمایش را دیدم‌ به گروه جلوه‌های ویژه‌، آفرین گفتم‌. داستان نمایش‌، حمله‌ نیروهای ایرانی به سنگرهای دشمن را روایت می‌کرد‌. درون سنگر دو نفر در نقش سرباز عراقی‌، گریم شده و مواظب اطراف بودند‌. سه‌ یا چهار نفر از نیروهای ایرانی با سربندهایی بر پیشانی‌ در حال خنثی کردن میدان مین بودند‌. سربازان عراقی در سنگرشان که با پتو درست شده بود‌، با هم به زبان عربی صحبت می‌کردند‌. قبل از این که کار خنثی سازی میدان مین تمام شود‌، منوّرهای دشمن باعث می‌شد تا عراقی‌ها رزمندگان ایرانی را ببینند‌. از اینجا کار جلوه‌های ویژه شروع می‌شد‌.

دو نفر درون سنگر عراقی‌ها در حالی که جمعیت تماشاچی آن‌ها را نمی بیند‌ با دهان، صدای شلیک گلوله و رگبار مسلسل را تقلید می‌کنند‌. در همین حین یکی از رزمندگان ایرانی‌، نارنجکی ( جوراب سیاه گلوله شده ) را به درون سنگر عراقی‌ها پرتاب می‌کند و ناگهان در کمال ناباوری‌، صدای انفجار و آتشی که از درون سنگر زبانه می‌کشد‌، تماشاچیان را میخکوب می‌کند‌. همگی هیجان زده می‌شوند‌. لحظاتی بعد‌، سربازان عراقی بر روی سنگر افتاده و کشته می‌شوند. بعد از انجام نمایش‌، راز انفجار و آتش برای ما روشن شد‌.

با کمی نفت‌، یک لوله خودکار و شعله‌ شمع‌، هم‌چنین با یک حلب روغن‌، مقداری نایلون ضخیم که از آن طبل کوچکی درست شده بود‌، شعله‌ آتش و صدای انفجار را ایجاد کردند‌. زمانی که نارنجک به درون سنگر می‌افتاد‌، این دو نفر با سرعت و هماهنگ، کارشان را بدین ترتیب انجام می‌دادند ؛ متصدی آتش‌، مقداری نفت را از قبل درون لوله‌ خودکار می‌ریخت و با فوت کردن به درون لوله‌ خودکار‌، نفت به صورت قطرات ریز‌، با فشار به سوی شعله‌ شمع پاشیده می‌شد‌. همزمان، نفر دوم بر طبل می‌کوبید و تماشاچیان صدای انفجار و شعله‌ آتش را با هم می‌دیدند‌.

2.  جلوه‌های ویژه در اجرای سرود

بچه‌های این گروه قبل از این که گروه اصلی سرود اردوگاه‌، یکی از سرودهای جدید و حماسی خود را هنگام آزادباش اجرا کند‌، دست به ابتکار جدیدی زدند‌. هنگام اجرای سرود‌، زمانی که ابیاتی از شعر به آسمان بلند اشاره می‌کرد‌، همه‌ اعضای گروه سرود که از اجرای جلوه‌های ویژه در این صحنه خبر داشتند‌، دستان شان را به سوی آسمان دراز کردند‌. تماشاچیان که محو تماشا و گوش دادن به همخوانی و اجرای سرود بودند‌، ناگهان بارانی از ذرات ریز و براق و رنگی را در آسمان‌، شناور دیدند‌. صحنه‌ای رویایی به وجود آمده بود‌. ذرات رنگی در زیر نور مهتابی ها‌، تلألؤ خاصّی داشت و به دلیل سبکی به کندی پایین می‌آمد‌. سر و روی اعضای گروه سرود‌، پر از ذرات براق شد و سرود هم‌چنان ادامه داشت‌. شور و نشاط عجیبی به وجود آمده بود‌. وقتی سرود تمام شد‌، پی به راز این ذرات بردیم‌.

بچه‌ها از پاکت خالی سیگار بغداد و سومر که عراقی‌ها در محوطه‌ اردوگاه  می‌انداختند‌، برای این کار استفاده کردند‌. پاکت کاغذی سیگارهای مزبور که به رنگ قرمز و آبی بود‌، به همراه زرورق‌های نقره ای رنگ و نایلون سلفون روکش سیگار با قیچی به هزاران قطعه‌ ریز برش داده شده و قبل از اجرای سرود‌، بر روی پره‌های پنکه‌ آسایشگاه قرار گرفت‌. گروه سرود در زیر پنکه برنامه را اجرا می‌کرد‌. هنگامی که سرود به مصرع مورد نظر نزدیک شد‌، یکی از بچه‌ها که متصدی پنکه بود‌، کلید پنکه را روی حرکت کند گذاشت و باران ذرات براق آغاز شد‌.

بخش ابتکارات وابداعات

بخش ابداعات‌، تهیه‌ وسایل مورد نیاز بخش‌ها و سایر تشکیلات را به عهده داشت‌. کار این بخش با تهیه‌ وسایل کمک آموزشی برای سوادآموزان آغاز شد و سپس گسترش یافت ؛ ساخت جوهر برای خودکفایی در امر نگارش‌، ساخت شمع برای استفاده در مراسم عزاداری و ... از جمله‌ این کارها بود‌. از جالب ترین ابداعات این بخش‌،  تهیه‌ رنگ از گل و ساخت پروژکتور و فیلم بود

 تهیه‌ی رنگ از گل

 چند سالی که از اسارت ما گذشت‌، فعالیت‌های هنری و نقاشی گسترش یافت‌. بچه‌ها برای تهیه‌ رنگ طوری که حساسیت عراقی‌ها را برنینگیزد‌، از صلیب سرخ درخواست تخم گل یک روزه کردند‌.

   عراقی‌ها چون می‌دیدند گل باعث می‌شود محیط اردوگاه جلوه‌ بهتری پیدا کند و از طرفی هم می‌دانستند وضعیت بی روح آن‌جا سوژه‌ شکایت اسرا به صلیب سرخ شده است‌، برای رفع این مشکل اجازه دادند در بخشی از باغچه‌ اردوگاه‌، گل بکارند‌. آن‌ها زیاد توجّه نمی‌کردند‌، شاید هم نمی‌فهمیدند ما چرا اصرار داریم تخم گل یک روزه داشته باشیم‌. این گل رنگ‌های مختلفی داشت و در عرض یک روز تا غروب پژمرده می‌شد‌. بچه‌ها برگ گل‌های پژمرده را جمع کرده و می‌جوشاندند و از آن رنگ می‌گرفتند‌.

 

ساخت پروژکتور و تولید فیلم

   مهم ترین ابتکار فرهنگی در اردوگاه ما‌، ساخت پروژکتور ابتدایی و ساده و تولید فیلم بود‌. شنیدم این کار را جمال محرّر‌، بچه‌ همه فن حریف فرهنگی اردوگاه انجام داده بود‌. این کار بعد از آتش بس انجام شد‌، چون بعد از آن احساس امنیت بیشتری داشتیم‌.

   این پروژکتور طوری طراحی شده بود که قطعات جعبه‌ آن در عرض دو‌ یا سه ثانیه جدا می‌شد و هنگام تفتیش می‌توانستند هر قطعه اش را در جایی مخفی کنند‌. قطعاتی که این پروژکتور را تشکیل می‌داد‌ از جاهای مختلف تهیه شده بود؛  لامپ آن از توالت کش رفته شده بود‌، سیم برق را از حمام اردوگاه تهیه کرده بودند‌. برای ذره بین هم از شیشه‌ عینک‌های ذره بینی که صلیب سرخ برای بعضی از بچه‌ها آورده بود‌ استفاده شد‌.

در اردوگاه یکی‌، دو تا میز پینگ پونگ داشتیم که شاید ماهی یک بار‌، نوبت به بچه‌ها می‌رسید و می‌توانستند از آن استفاده کنند‌. صلیب سرخ هرچند وقت یک بار‌، چند جعبه توپ پینگ پونگ می‌آورد‌. جعبه‌ این توپ‌ها‌، پاکتی مکعب مستطیل و دراز و باریک بود‌. یک روی جعبه‌ به جای مقوا‌ طلقی شفاف و نرم وقابل انعطاف قرار داشت که عرض آن درست به اندازه‌ فیلم 16 میلیمتری بود‌. بچه‌ها این طلق‌ها را درآوردند و به جای فیلم خام از آن استفاده نمودند‌. سپس با چسب‌، طلق‌ها را به هم وصل کرده و با سوزن روی آن را فریم بندی کردند‌.

   داستان فیلم‌، ورود هواپیمای امام خمینی بر باند فرودگاه مهرآباد را نشان می‌داد که به صورت نقاشی‌های پی در پی بر روی طلق نقاشی شده بود‌.  فیلم شبیه انیمیشن  (تصاویر متحّرک کارتونی) بود‌. نقاشان زبردست اردوگاه از جمله جمال محرّر‌، با استفاده از لوله خالی خودکار و گذاشتن سوزن خیاطی بر روی آن‌، قلمی سوزنی درست کرده و با ظرافت بر روی طلق نقاشی کردند‌. سپس با استفاده از رنگ‌های مختلف‌، این نقش‌های خراشیده شده با سوزن را رنگ آمیزی می‌کردند‌. با زحمت زیاد‌، فیلمی کوتاه که کم تر از 30 ثانیه بود‌، تهیه شد‌.

    این فیلم در دهه‌ فجر سال 67‌، آن هم مخفیانه در یکی از آسایشگاه هایی که از نظر امنیتی‌، حفاظت و نگهبانی آن راحت تر انجام می‌گرفت و فضای درونی آن تاریک تر بود، به نمایش درآمد‌.

   وقتی پروژکتور روشن شد‌، همه مات و مبهوت به دیوار مقابل که از آن به عنوان  پرده‌ نمایش استفاده شده بود‌، خیره شدیم‌. لحظاتی بعد با حرکت دستی دستگیره‌ پروژکتور‌، فیلم بر روی محور به حرکت درآمد‌. هواپیمایی بر روی پرده ظاهر شد‌. فیلم خیلی آهسته و به شکل اسلامونشن پخش می‌شد‌. چند ثانیه بعد‌، تصویر هواپیما بر روی باند فرودگاه و لحظاتی بعد‌، تصویر امام بر پلکان هواپیما نشان داده شد و تصویر هم‌چنان ثابت ماند‌.

    فکر می‌کردم نمایش پایان یافته‌، ولی در آن تاریکی نوای دلنشین سرود « خمینی ای امام » من و سایر بچه‌ها را غافلگیر کرد‌. با کنار رفتن دیوار کاذبی که با چند پتو درست شده بود‌، سر و کله‌ گروه سرود اردوگاه‌ با صفی منظّم پیدا شد‌. آنان همان سرودی را می‌خواندند که در 12 بهمن 57 هنگام ورود امام خوانده شد و از تلویزیون پخش گردید ؛

«خمینی ای امام‌، خمینی ای امام                             خمینی ای امام‌، خمینی ای امام

ای   مجاهد‌،  ای   مظهر  شرف                             ای  گذشته زجان  در  ره  هدف»

این اوضاع برای من و بچه ها‌، حال و هوای دوران انقلاب و ورود امام را تداعی کرد و بوی امام را به مشام ما رساند‌.

 

بخش تولید جوایز و هدایای فرهنگی

 تعدادی از بچه‌ها وظیفه داشتند جوایز فرهنگی تولید کنند‌. این هدایا برای مسابقه‌های فرهنگی که در آسایشگاه‌ها برگزار می‌گردید و یا برای تشویق خادمین اسرا تولید  می‌شد‌.

جانماز و سجاده گلدوزی شده‌، تسبیح ساخته شده از هسته خرما‌، ساخت دفترچه‌های  کوچک و زیبا با کاغذهای سیگار و ...‌، آلبوم عکس دست ساز که با مقوا‌، نایلون گوشت، زرورق سیگار و تکه پاره‌های لباس و ... تولید می‌شد‌، انواع جوایز را تشکیل می‌داد‌.

بخش تولید نشریه رنگی

 سال‌های دوم‌، سوم اسارت مان تهیه‌ ماهنامه و یا گاهنامه شروع شد‌. بچه‌ها این نشریات را از دفاتری که گاهی اوقات، صلیب سرخ می‌داد و تعدادی از آن برای کارهای مختلف ذخیره می‌شد‌، درست می‌کردند‌.

مطالب این نشریات متنّوع بود و از موضوعات دینی‌، سیاسی‌، طنز و فکاهی‌، خاطرات انقلاب و دفاع مقدس و ... تشکیل می‌شد‌. در یکی از این شماره ها‌، خاطره‌ دوست عزیزم شهید «احمد کاکا» و تحوّل عظیمی که دیدار امام خمینی در حسینیه جماران برای او بوجود آورده بود را نوشتم و در نشریه چاپ شد‌.

نشریه اردوگاه با طراحی و تصاویر رنگی‌، نقاشی و تزیین شده و خوشنویسان با خط زیبا آن را می‌نوشتند‌. سپس به نوبت‌، برای مطالعه در اختیار آسایشگاه‌های مختلف قرار می‌دادند‌، چون در تیراژ اندک 2 الی 3 شماره تولید می‌شد‌. گاهی اوقات این  نشریه‌ها هم لو می‌رفت‌.

بخش شعرا و مداحان

 شعرا و مداحان نقش مهمیّ در ایجاد روحیه دینی و حماسی بر عهده داشتند‌، لذا در مناسبت‌های مختلف‌، جلسات مداحی‌، شعر خوانی‌، مولودی و مشاعره برگزار می‌شد‌. مشاعره‌های برگزار شده در اردوگاه ما که در بعضی از آن‌ها من هم شرکت می‌کردم‌، بیش تر مشاعره‌های کُمیک و خنده دار بود که باعث انبساط خاطر می‌شد‌. شعرای خوبی داشتیم‌، از جمله احمد یوسف زاده‌ (که پس از آزادی در چند کتاب و مقاله‌، قضیه جلسات مشاعره و بعضی از اشعار آن را به طور کامل شرح داده است).

بخش گروه سرود 

 خوش صداترین بچه‌های اردوگاه‌، در گروه سرود حضور داشتند‌. همخوانی آن‌ها به خاطر تمرین‌های مکرّر عالی بود‌. بچه‌های این گروه،آسایشگاهی را که دنج تر بود انتخاب کرده و با گذاشتن نگهبان‌، اجرای سرود را تمرین می‌کردند‌. گاهی وقت‌ها پیش می‌آمد در هنگام اجرای سرود‌، چند بار حالت قرمز از طرف نگهبان‌ها اعلام می‌شد‌. اعضای گروه سرود‌، آهنگ بین اشعار را هم با دهان تولید می‌کردند‌.

   یکی از بچه‌های خراسان که قبل از اسارت در صدا و سیما کار می‌کرد‌، یک بایگانی درست و حسابی از شعر و سرود در حافظه خود داشت‌. خیلی از سرودهای رادیو و تلویزیون را که بعد از انقلاب در مناسبت‌های مختلف ساخته شده بود و حتیّ بعضی از سرودهایی را که تولید شده بود اما تا زمان اسیر شدن او از صدا و سیما پخش نشد‌، از حفظ بود‌. علاوه بر این‌، مداحان و شعرا هم جمع می‌شدند و برای مناسبت‌های  مختلف‌، اشعاری زیبا برای سرود می‌ساختند‌.

بخش عزاداری و سخنرانی‌های سیاسی ـ مذهبی

 بخش مزبور‌، تنظیم و برنامه ریزی مراسم عزاداری محرّم و ایّام شهادت ائمه اطهار(ع) را عهده دار بود‌. در ساعات آزادباش‌، مراسم عزاداری در آسایشگاه‌های دنج برپا می‌شد و علاوه بر مداحی و سینه زنی‌، از سخنرانان اردوگاه  برای ایراد سخنرانی در این مجالس دعوت به عمل می‌آمد‌. به نظر من یکی از اسرای مشهدی به نام تقی فخلعی بهترین سخنران این گونه مجالس بود‌. گروه طراحی صحنه‌، مجالس عزاداری را صحنه آرایی می‌کرد و گروه نمایش‌، قطعات کوتاهی از تاریخ و سرگذشت ائمه اطهار (ع) و پیروان شان را به نمایش در می‌آورد‌. در بعضی از این مراسم‌ها از عزادارانی که وارد مجلس می‌شدند‌، با چای و قند هم پذیرایی می‌شد‌.

 
محفل عشاق
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم مرداد 1388 ساعت 20:41 شماره پست: 203

 

قدر این فرصت...

 

از خانه که بیرون زدم،ازدحام مقابل دکه های فروش یخ،خبر از تدارک جشنی بزرگ می داد.

خیابان های قم امروز غلغله بود.جای همه تان خالی.ایستگاه های صلواتی سور و ساتی به هم زده بودند.آذین خیابان ها دیدنی بود.کاروان های پیاده به سمت جمکران حال وهوایی را در شهر به پا کرده بودند.

مسجد مقدس جمکران با آن محوطه وسیع بیابانی اش مملو ازصد ها هزار جمعیت شده است.طوری که راه برای رفت و آمد نیز به سختی پیدا می شد.

تخمین زده می شود بیش از دو میلیون نفر شب میلاد امید منتظران را در این مسجد جشن بگیرند.

کاش قدر این فرصت ها بیش تر دانسته می شد....

بعضی ها به سند مسجد جمکران خدشه وارد می کنند.پاسخ مستند به آنها بارها از سوی صاحب نظران بیان شده است.حرف من چیز دیگری است.کسی منکر امکان زیارت آقا در جای جای پهنای خاک نیست.اما مسجد جمکران چه سند داشته باشد وچه نداشته باشد همین قدر که  به عنوان میعادگاه دلباختگان حضرت اختصاص یافته، مانوری مثال زدنی است ازشکوه و عظمت انکار ناپذیر پیروان مکتب تشیع که دشمنان اسلام اصیل را نا امید و دل دوستداران خاندان ولایت را پر طراوت می سازد.

 

بند....پ و بند پی!!

+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم مرداد 1388 ساعت 12:21 شماره پست: 202

 

از هاشمی چه خبر؟!

 

دبیری داشتیم که اصرارمی ورزید میرزا رضای کرمانی اسلحه ای که با آن ناصرالدین شاه را به قتل رسانید از بازار حصیر فروشان(پنج شنبه بازار)بابل تهیه کرده بود!

درجریان آشوب های 18تیر هفتاد و هشت،جوانکی به نام رضا مهاجری در جمع مسببین اغتشاشات به تصویر کشانده گردید که اهل منطقه بندپی بابل بوده است!

 شایع است یکی از قاتلین شهید لاجوردی نیز سربازی فریب خورده توسط منافقین بوده که اهل همان منطقه می باشد!با این حساب بندپی می تواند درتاریخ سیاسی کشور نامی ماندگار داشته باشد!!

البته از شوخی که بگذریم، این شهر مفاخر بزرگی نیز به تاریخ سرفراز ایران اسلامی تقدیم نموده که نام بردن از آنها در این مقال نمی گنجد. در پیروزی انقلاب و دفاع مقدس نام این منطقه به زیبایی می درخشد.هم اکنون نیز بسیاری از مسئولین وهنرمندان بنام کشور ازهمین خطه برخاسته و در حال خدمت به جامعه می باشند.

الغرض!

آقای هاشمی برای فرار از مراسم تنفیذ و تحلیف رئیس جمهورمستضعفان، چند روزی است که به مناطق ییلاقی بندپی بابل سفر نموده است.اهالی این منطق به خصوص در نواحی کوهستانی،مردمی با ایمان،غیور،مهمان نواز والبته گاه در مضیقه شدید مالی هستند.احمدی نژاد در این منطقه رای بسیار بالا و چشمگیری را کسب نموده است.

دوستان خوبم در تماس های مکرر، گزارشی از رویت هاشمی در مناظق مختلفی همچون فیروزجاه،شیخ موسی،درازکلاو...را به اطلاع حقیر رسانده اند.

گویا ایشان در حال حاضر در استراحت گاه دانشگاه آزاد در منطقه رجه اقامت دارد.متاسفانه هاشمی در اشتباهی دیگر،میزبانی و مسئولیت هماهنگی سفر را به کسی سپرده که به دلیل سوءشهرت در مسائل اقتصادی و گاه اخلاقی،در ذهن اهالی آن خطه بسیار منفورمی باشد.از این رو بار دیگر نام هاشمی با باندهای چپاول گر گره خورده و موجی منفی را دربین ساکنین مناطق اطراف پدید آورده است.

بر وبچه های حزب الله شهر در صدد شناسایی و معرفی تمامی رفت وآمد کنندگان به استراحت گاه وی هستند.

نکته ای که در این میان باید مورد توجه قرار گیرد آن است که هاشمی و خاندان مکرم ایشان بارها برای تفریح واستراحت به نقاط مختلف استان سرسبز مازندران وشهرستان بابل سفر هایی داشته اند که جز مسئولین امنیتی وسیاسی کسی از آن با خبر نمی گردیده است.اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که هدف وی از حضور مکرر در انظار عمومی چه می باشد؟

 
نه آبی نه قرمز!
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مرداد 1388 ساعت 22:5 شماره پست: 201

 

جنگ‌ها و رنگ‌ها

 

تقدیم به آستان قدسی شهید سیداسدالله لاجوردی

 

چه جنگ باشد

و چه نباشد

رنگ‌ها کار خودشان را می‌کنند

این طرفی‌ها

سیاه و سفید می‌بینند

آن‌وری‌ها

مداد های رنگی‌‌شان هیچ‌گاه

از دماء شهدا افضل نبوده است

شهر

در نیرنگ آبی و قرمز

خدا اما

بی‌صدا

«لاجوردی»را پسندیده است

 

الله اکبر

+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مرداد 1388 ساعت 21:54 شماره پست: 200

             تا سر به بدن باشد

                              این جامه کفن باشد

در شرایطی که مسببین اصلی آشوب های اخیر که با ایجاد فتنه های سیاسی و فیزیکی ،دستشان به خون جوانان بی گناه  آلوده بوده و حیثیت جهانی نظام را به بازی گرفته اند به رغم رسوایی در جامعه همچنان آزادانه به تحرکات شوم خود ادامه می دهند هر گونه برخورد احتمالی با جوانان انقلابی و مدافعان حریم ولایت آن هم تنها به جرم وبلاگ نویسی،فاقد توجیه منطقی بوده وخاطره ای تلخ و جبران ناشدنی در ذهن دلسوختگان اسلام وانقلاب بر جای خواهد گذاشت.

 
خرافه و آزاد اندیشی
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مرداد 1388 ساعت 21:31 شماره پست: 199

 

چند سالی است که آقای ناطق نوری ،هرجا که تریبونی در اختیار می گیرد مانند حرم حضرت امام(ره)،پیش از خطبه های نماز جمعه ،مصاحبه با رسانه ها و...مدعی مبارزه با خرافات به عنوان بزرگترین تهدید دین و عقلانیت می گردد.

علی اکبر ناطق درمصاحبه با ویژه نامه اطلاعات که به مناسبت رحلت امام(ره)در خردادماه امسال انجام گردید نیزبه جدیت خود در این موضوع اشاره نموده است.تیتر مصاحبه،این گونه انتخاب گردیده است:خرافه جلوی آزاد اندیشی را می گیرد.

این ویژه نامه که به بهانه پرداختن به وجوه شخصیتی بنیان گذار انقلاب اسلامی،به تبلیغ یک جریان خاص و تخریب دولت آن هم با استفاده از بودجه بیت المال مبادرت ورزیده در بخشی از مصاحبه با آقای ناطق، ناخواسته میزان صداقت ایشان در مبارزه پرسر و صدا با مقوله خرافه گرایی را نشان داده است:

س:می گفتند که عکس امام در ماه افتاده.این هم در واقع یک خرافه بودکه بسیار شایع شد.یادتان می آید؟

ج:من یادم می آید.منتها وقتی این موضوع مطرح شد هیچ چیز نگفتیم.

س:چرا؟

ج:در آن مقطع ما از هر چیزی جهت مبارزه استفاده می کردیم.خب این موضوع شایع شد.این خرافات بود.ما حرفی نمی زدیم.تایید نمی کردیم.اما آن را رد هم نمی کردیم.چون دوران مبارزه بود و ما می خواستیم از آب، کره بگیریم.می گفتند که"به کوری چشم شاه عکس امام تو ماهه".

 

گرامی سالگرد عروج شاعر بسیجی ابوالفضل سپهر

+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مرداد 1388 ساعت 17:30 شماره پست: 198

نه رستم بود ،نه "سهراب"

شاهکار نامه اش اما

از هر شعری نو تر

شاعران پا برهنه

زیر سقف"سپهر"

و رقص کودکان تشنه شعر جنگ

با زخمه اتل متل ها

او همچنان

"ابوالفضل"مشک هایشان است

 
از حقیقت تا مجاز
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مرداد 1388 ساعت 17:18 شماره پست: 197

تصاویری که نقاشی می‌کنند همه از روی واقعیت است

خاطره ای از آزاده بهروز ابوطالب‌زاده

بازنویسی: فاطمه اخوان

 

من به عنوان امدادگر در عملیات «والفجر مقدماتی» شرکت کرده بودم که متأسفانه عملیات لو رفت. ما در تیررس عراقی‌ها قرار گرفته بودیم. من خودم زخمی شده بودم و می‌خواستم به عقب برگردم. راه را هم خیلی خوب بلد بودم، ولی بنابروظیفه‌ای که داشتم ماندم تا زخم‌های بچه‌ها را پانسمان کنم. در آن‌جا بود که شاهد شهادت یکی از همرزمان به نام «احمدراهنما» بودم که در کنار من به شهادت رسید.

گاهی اوقات عکس‌هایی از شهدا را می‌بینم که خون به صورت مارپیچ بر روی صورت آن‌ها از بالا به پایین سرازیر شده و من یاد ایشان می‌افتم. آن بزرگوار هم سرش از طرف راست زخمی شده بود و خون به صورت مارپیچ از روی صورت زیبا و نورانی‌اش روی زمین ریخته بود. من با دیدن وضعیت او حالت عجیبی پیدا کردم و گفتم: خدایا!  این عکس‌هایی که نقاشی می‌کنند، همه از روی واقعیت است.

 

 

مار ماهی!

+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم مرداد 1388 ساعت 18:34 شماره پست: 196

 

به آنها منافق نگوئید!!

 

ساعتی پس از تصرف پادگان اشرف توسط پلیس عراق،مریم رجوی اعلام داشت خود و یارانش آماده بازگشت به ایران هستند به شرطی که آزادی فعالیت های آنها از طرف حکومت ایران تضمین گردد!!

بسیاری از تحلیل گران سیاسی،سخن رجوی را به حساب شوک ناشی از شکست گذاشتند اما راقم این سطور با جمع بندی برخی شواهد،معتقد به نظر دیگری است.

سال هاست که برخی گروه ها و چهره های شناخته شده داخلی،آزادانه و آشکارا با توسل به انواع حیله ها و توطئه های سیاسی،اقتصادی،امنیتی و ...خسارت هایی جبران ناپذیر را بر پیکر اجتماع،تحمیل نموده اند.

پیچیدگی و البته ناجوانمردی طرح های آشوب گرانه توطئه گران داخلی که بسیاری از آنها خود از کیسه بیت المال ارتزاق می نمایند مدت هاست که جامعه را با نا آرامی های اقتصادی مواجه ساخته است.آنها آزادانه گاه تا حد جاسوسی هسته ای نیز پیش می روند ، در اجرای عدالت کارشکنی می نمایند،از ابزار احتکار و گرانی استفاده می کنند، سیل تهمت های ناروا را برای بی آبرویی نظام به کار می گیرند،عده ای را فریب داده به خیابان آورده وبه خاک وخون می کشند،با پول های بادآورده، هم پیاله سردمداران غربی و عربی!گردیده و کودتا راه می اندازند.......و البته در ویلاهای شمالی خویش که بخشی از لانه های عنکبوتی فتنه گران است در حاشیه امن،به سر می برند.

 طبیعی است منافقین خائن با مقایسه عملکرد سیاه این گروه،به این جمع بندی برسند که تشابه شدید فکری و رفتاری آنها با یکدیگر چه بسا امکان ادامه فعالیت هایشان را درداخل مرزها میسر نماید!

براستی تفاوت این دو گروهک برانداز وآشوب طلب و جنایت پیشه که دستان منحوسشان به خون جوانان وطن آغشته است در چه چیز می باشد؟

بماند که نگارنده،سازمان مجاهدین خلق را مدت هاست که مصداق واژه منافق نمی داند.چه این که آنان لااقل آن قدر مرد هستند که سرسپردگی خود با دشمنان نظام ومواضع ضد انقلابی خویش را اظهار نموده و مسئولیت بسیاری از جنایاتشان را برعهده بگیرند.

امروز منافقین حقیقی،مزورانه نقاب حقانیت انقلابی و گاه ادعای پای بندی به آرمان های حضرت روح الله ورفاقت با رهبری و...را بر چهره می کشند.

 

 
کیف انگلیسی!
+ نوشته شده در جمعه نهم مرداد 1388 ساعت 13:12 شماره پست: 195

 

شکار روباه!

 

میل دارم که در لندن که دروازه دنیا و خانه دوم همه کشورها است مؤسسه‌ای برای ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام و نشر معارف شیعه اثنی عشریه تاسیس گردد.

آن چه خواندید عبارتی بود از وصیت نامه عالم مدافع حریم ولایت،مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی که حکایت از واقعیتی تامل برانگیز وغیر قابل انکار دارد.

تاریخ ایران مملو از وقایع تلخ و ناگواری است که دخالت مستقیم پیر استعمار در پیدایش آنها به چشم می خورد.

جداسازی افغانستان وبحرین از سرزمین پاک ایران ،تصرف خرمشهر در دوران قاجار،دخالت در مشروطه ومقابله با خیزش های مردمی مانند قیام جنگل و... کارشکنی در جریان ملی شدن صنعت نفت،ایجاد فرق و مذاهب تحریف شده ،دامن زدن به فتنه های قومی و....گوشه هایی از زیاده خواهی های دولت مستکبربریتانیا محسوب می گردد.

پس از پیروزی انقلاب به خصوص در سال های اخیر نیز مسئولین ارشد نظام انگشت اتهام خودرا در جریان وقوع بسیاری از فجایع  به سوی این کشور نشانه رفته اند.

تحریک های نژادی،بمب گذاری در خوزستان و فارس و...تقویت منافقین وگروهک های پژاک وریگی ،دخالت مستقیم در آشوب های خیابانی و...مواردی دیگر از خباثت های روباه پیر شمرده می شود.

اما نکته حائز اهمیت در این بین،همان تعبیری است که این مرجع بزرگ از آن یاد کرده است: لندن، خانه دوم همه کشورها...

سال هاست که بسیاری از چهره های سرشناس سیاسی کشور از همه جناح ها مدتی را در انگلیس اقامت نموده وبه طور رایگان مورد آموزش های علمی!قرارگرفته وپس از مدتی بامدارج بالای تحصیلی والبته دیدگاه های روشنفکرانه و معتدل برای تصدی پست های مختلف سیاسی به کشور باز می گردند.(مواضع یک بام و دو هوای احمد توکلی و...دراین راستا قابل ارزیابی می باشد.)

جالب آن که کوچکترین واکنشی نسبت به دخالت های انگلیس همواره با برخورد شدید مقامات کشورمان مواجه گردیده است.ضرب وشتم دختران وپسران بسیج دانشجویی در مقابل سفارت انگلیس از سوی شیرمردان انتظامی که درآشوب های اخیر به ضعف جگر مبتلا شده بودند مثالی از این مدعاست.

ده ها هکتار از اراضی مرغوب در قلهک سال هاست که در اشغال جاسوس های انگلیسی است.مسئولین کشور به رغم اثبات حقانیت ایران از منظر حقوقی، حاضر به اخراج آنان و رفع این تصرف نامشروع نمی باشند.

............................................................................................................................

.................................................................التماس دعا.

 

 

گزینش برای آزادی

+ نوشته شده در چهارشنبه هفتم مرداد 1388 ساعت 23:48 شماره پست: 194

 

به هاشمی اطمینان می دهم!!

 

پانزده خرداد سال هشتاد و پنج در حالی که مردم قم طبق روال هر ساله،راهپیمایی خودجوشی را برای گرامیداشت قیام خونین این روز تاریخی به طرف حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها برگزارمی نمودند هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفته بود یکسال پس از شکست انتخاباتی خود با حضور در این مراسم پرشکوه،به ترمیم چهره سیاسی خویش بپردازد.

آن روزها در برخی از محافل سیاسی زمزمه هایی در خصوص تلاش برای تغییر ولایت فقیه به شورای رهبری از سوی هاشمی و یارانش شنیده می شد.دو سه نفر از طلاب هنگام سخنرانی وی قصد داشتند درباره میزان صحت و سقم این اخبار از هاشمی پاسخی بشنوند.

اگر چه در آن جمع چند صد هزار نفری صدای آنها به جایی نمی رسید اما یورش ناگهانی برخی از هواداران هاشمی و ضرب و شتم شدید طلاب جوان،سر و صدای زیادی را دامن زد. هاشمی برای تحریک بیشتر هواداران متعصب خود اعلام کرد:این واکنش شما مرا به یاد قیام پانزده خرداد و حال و هوای آن روزها می اندازد!!

آن سه طلبه جوان در مقابل دیدگان ده ها هزار نفر ناباورانه مورد ضرب وشتم قرار گرفتند اما ماجرا به همین جا ختم نشد.باپیگیری دوستان هاشمی و روزنامه جمهوری اسلامی،آنان پس از مدتی بازداشت به مجازات زندان و تبعید محکوم گردیدند.

امروز هاشمی تحمل یک روز بازداشت آشوب گران را ندارد.براستی مگر در دوران خفقان آلود ریاست جمهوری وی کسی زندانی سیاسی نبوده است؟

چندی پیش طلبه سیرجانی به خاطر اعتراض به زمین خواری به زندان محکوم شده بود اما صدایی از سوی حضرات به گوش نرسید.

این همه کشته و زخمی و خسارت های مادی و معنوی در جریان اغتشاشات اخیر را چه کسی باید پاسخگو باشد؟چرا در آشوب های هجده تیر هاشمی چنین تقاضایی نداشته است؟این بار مگر پای چه کسانی ممکن است به میز محاکمه کشیده شود؟بیگناه بودن تعدادی از بازداشت شدگان امر بعیدی نیست اما هاشمی هیچ تفاوتی را برای بازداشت شدگان قائل نشده است.چگونه است که زیر سوال بردن هاشمی و خاندانش تاوانی نابخشودنی دارد اما هتک حرمت نظام-رهبری ومردم مسئله ای قابل گذشت و در خور رافت اسلامی است؟!

من با شناختی که از جربزه مسئولان ویرانه قضایی کشور دارم به هاشمی رفسنجانی اطمینان می دهم همان طور که تا کنون در مسائل اقتصادی پای هیچ آقازاده ای به دادگاه کشیده نشد در مبارزه با مفاسد سیاسی نیز تنها به محاکمه چند جوان بخت برگشته بی کس و کار و احیانا منگل مانند منوچهر محمدی،رضا مهاجری و مریم شانسی بسنده خواهد شدو از مابهتران عافیت طلب و باج خواه همچنان در ویلاهای خود سر سفره های رنگین برای تامین منافع خویش نقشه خواهند کشید، آزادانه ازحکومت انتقاد کرده، آروغ خواهند زد و به ریش مردم و ارزش های جامعه خواهند خندید.

 
مشایی در برابر اشراق!!
+ نوشته شده در سه شنبه ششم مرداد 1388 ساعت 14:44 شماره پست: 193

باز هم ...احمدی نژاد!

 

 

تاخیر احمدی نژاد در جریان عزل مشایی به هر دلیلی که بود دوستان وی را آزرده خاطر کرد.انتقاد از او در این ماجرا باعث عدم تکرار چنین اشتباهاتی در آینده خواهد شد.اما خوب است رعایت انصاف را نیز از یاد نبریم.

احمدی نژاد چهارسال سپر بلای ولایت بود.او همواره مدافع حقوق ملت در عرصه های جهانی بود.بنی صدر خائن،حق طبیعی مردم در دفاع از جان و ناموس خویش را از آنان سلب نمود اما این گونه هدف تخریب قرار نگرفت.

چه کسی نعره آن نماینده مجلس و مهره راست نشان را فراموش می کند که گفت به امام بگوئید نود پوزه بند از جماران به مجلس بفرستد؟چه کسی فراموش می کند بلافاصله پس از سخنان رهبر انقلاب در ضرورت عدم بحث از رابطه با آمریکا نائب رئیس وقت مجلس اعلام کرد من باز هم از رابطه با آمریکا سخن خواهم گفت ببینیم چه کسی می تواند جلوی مرا بگیرد؟!

مگرمهاجرانی و معین و مسجد جامعی مورد اعتراض آقا نبودند؟یادمان رفته رهبری حاضر نشد جانشینی خود در نیروی انتظامی را به عبدالله نوری ،وزیر وقت کشور،واگذارنماید؟آیا چیزی غیر از قرابت فکری معظم له با رئیس جمهور که بارها مورد تاکید وتایید ایشان قرار گرفته باعث طرح چنین درخواستی از وی  شده است؟

آیا داغ دل رهبر از شاه سلطان حسین هایی که حق مسلم ایران در دستیابی به انرژی هسته ای را دو سال به عقب انداختند  نشنیده ایم .ایشان عملکرد ضعیف مجلس ششم و دولت وقت را تحمل نمود و حاضر نشد به دلیل عدم رابطه عاطفی با آنان تا زمان حضورشان بسیاری از نقد هایش را به زبان آورد.

راستی آیا عملکرد علی لاریجانی که بارها بر سر راه دولت سنگ اندازی نموده ویک روز پس از سخنان رهبری ،شورای نگهبان را به جانبداری از یک کاندیدا متهم ساخت منطبق با مواضع آقااست؟

هاشمی رفسنجانی چطور؟!او که برخلاف نص صریح سخنان مقام معظم رهبری ،به هیجانات سیاسی دامن زده ووحدت مومنین را خدشه دار نموده است....

عملکرد قوه قضائیه در توجه به پیام هشت ماده ای آقا برای مبارزه با مفاسد اقتصادی و یا در برخورد با عوامل محرک آشوب های اخیر کدام یک از مریدان ولایت را راضی نموده است؟

سخنان آقا را دوباره مرور کنیم.به فرموده ایشان نباید یک مسئله درجه دو باعث زیر سئوال رفتن صلاحیت های یک فرد شودو....

احمدی نژاد چند روز پس ازپیروزی در انتخابات از سیاست های امنیتی و فاقد برنامه وزیر ارشاد به شدت انتقاد نمود.صفار به عزل خود در دولت دهم اطمینان داشت. اگرچه برخی سعی دارند از او اسطوره ای سینه چاک ولایت بسازند.سال دوم دولت نهم بود که آقا از ضعف برنامه های فرهنگی دولت انتقاد نمودو....

بروجردی چند روز پیش اعلام کرده بود که در دیدار اعضای کمیسیون امنیت مجلس با وزیر اطلاعات،محسنی اژه ای با پخش اعترافات آشوب طلبان مخالفت ورزیدو....

این همه،در سیاه نمایی های رسانه ای،سونامی مشایی لقب گرفت.

 

در کمین خدا

+ نوشته شده در یکشنبه چهارم مرداد 1388 ساعت 22:1 شماره پست: 192

فردا پنجم مرداد است. میلاد علمدار کربلا ماه منیر بنی هاشم علیه السلام.سالروز مرگ شاه خائن.برگزاری نخستین نماز جمعه.تولد من! وعملیات غرور آفرین مرصاد.

شب سالگرد امام ره بود که هیمنه پوشالی اصحاب تجمل درهم شکسته شد.

در سالروز پذیرش قطعنامه،اهدا کنندگان جام زهر،در نماز جمعه دوباره جان گرفتند.

آرزو داشتم درسالگرد تحقق مرصاد الهی،خبری خوش دل غمزده مومنان را به وجد آورد.

در باره عملیات مرصاد تحلیل های مختلف و گاه اعجاب آوری وجود دارد.چندی پیش نیز به نکته ای در این خصوص اشاره نمودم که تکرار آن در این مناسبت خالی از لطف نیست.

 

هاشمی رفسنجانی به این ابهام پاسخ دهد!!

در جلد سوم خاطرات حجت الاسلام ری شهری ، بحثی به چگونگی حمله منافقین و شکل گیری عملیات پیروزمندانه مرصاد اختصاص یافته که مطالب ابتدایی آن، کمی ابهام زا می باشد .

ایشان در صفحه 169 این کتاب اظهار داشته است که به رغم گزارشهای موثق اداره کل اطلاعات کرمانشاه در خصوص حمله نظامی منافقین و اشغال شهرهای مرزی و تایید آن توسط ایشان (وزیر وقت اطلاعات )آقای هاشمی ، صحت این خبر را مورد تردید !! قرار داد .

متاسفانه در این عملیات منافقین تا سی کیلومتری شهر کرمانشاه پیشروی کرده و فجایع انسانی زیادی را رقم زدند . گفتنی است بیش از یک سوم اسرای ایرانی در این تهاجم به چنگال دشمن گرفتار آمده و تا پایان جنگ به عنوان مفقود الاثر در اردوگاه های مخفی رژیم بعث مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.

آنچه این ابهام را رقم زده علت بی توجهی به این گزارش مهم در شرایط فوق العاده حساس آن زمان بوده در حالی که امروز نیز که دوره ثبات است کوچکترین گزارش یک شهروند ناشناس می تواند منشا تحقیقات جامع امنیتی قرار گیرد . این کوتاهی توجیه ناپذیر که خسارت های جانی و مالی فراوانی را بر جای گذاشت با کمال تاسف باعث شکل گیری شایعه ای مبنی بر معامله پشت پرده سیاستمداران ایران وعراق برای فلج ساختن منافقین در ازای تقدیم اسیر گردید.

چندی پیش نیز روزنامه همشهری در مصاحبه با دکتر حسن روحانی به مطلب مشابهی اشاره کرده بود که در جریان سقوط شهر فاو که فتح ان نیز از بزرگترین پیروزی های استراتژیک و فرامرزی سپاهیان اسلام محسوب می شد گزارش حمله گسترده دژخیمان بعثی از طرف وی به اقای هاشمی ارائه گردید که از سوی ایشان  گویا با استناد به اظهارات محسن رضایی مورد تردید و تکذیب واقع گردید . رضایی گفته بود فاو فقط با بمب اتم سقوط می کند!ساعتی نگذشت که این شهر به دست دشمن افتاد.

امید است هاشمی رفسنجانی که همواره اهتمام چشمگیری در رفع ابهامات دفاع مقدس داشته و در مسائل مشابهی همچون اصرار بر پذیرش قطعنامه ، اقدام به روشنگری نموده است در این باره نیز توضیحی روشن ارائه داده تا از تثبیت هر نوع ابهام در تاریخ پر حماسه دفاع مقدس ، جلوگیری به عمل آید .

 

 
داد بی داد!
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم مرداد 1388 ساعت 1:1 شماره پست: 191

یک ساعتی است از سفر بازگشته ام. متاسفانه در این مدت به اینترنت دسترسی نداشتم و شرمنده دوستان شدم.ضمن عرض پوزش در اسرع وقت به همه رفقا سر زده و از خجالتشان در خواهم آمد.

بیش از چهل روز از حوادث تلخ پس از انتخابات می گذرد.پیش از این در مطلبی با عنوان "تخم مرغ آشوب ها و مریم شانسی ها"مصادیقی از اهمال کاری های دستگاه عدلیه را برشمردم.

فارغ از هر نوع گرایش سیاسی و جناحی بالاخره در جریان این اغتشاشات صدمات زیادی به جامعه وارد شد اما هنوز کسی در این ارتباط محاکمه نگردیده است.برای هاشمی شاهرودی و ویرانه قضایی ایشان به شدت متاسفم...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو تیر88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۸۸، ۱۰:۲۴ ق.ظ


بر نشیب انحطاط
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم تیر 1388 ساعت 0:52 شماره پست: 190

فقط بابلی ها بخوانند!

این عکس را در سال 73بر مزار سید شهیدان اهل قلم گرفته ام. آن زمان محمد جواد اکبرین، طلبه ای بود که عشقش سعید قاسمی و حسین الله کرم بود. سعید قاسمی را اتفاقی دیده بودیم. جواد خودش را به آب و آتش می زد تا برای تبلیغ به جنوب لبنان برود. بچه های کم سن و سال را جمع می کرد و برای بازدید به مناطق عملیاتی می برد. به آنها می آموخت که هیچ گاه نباید چفیه را از گردن باز نمایند. به بچه های رزمنده تشـر می رفت که چرا در خیابان از چفیه استفاده نمی کنند؟ با دوستان که به تهــران می رفت گاه سر برخی میادین می ایستاد و نماز جماعت به پا می کرد.

یک بار در مسجد کاظمبیک در حالی که به حال شهدا غبطه می خورد به من گفت یادش به خیر اگر کسی به عکس امام نگاه چپ می انداخت فلان شهید مشت توی صورتش می زد! اصرار داشت به مقام معظم رهبری امام خامنه ای بگوید.

یک بار در مدرسه معصومیه قم به حجت الاسلام غرویان(مدرس مشهور منطق و فلسفه) پرخاش کرده بود که چرا بالای صورتش را به اصطلاح خط ریش می اندازد و....!!

درانتخابات مجلس پنجم از کاندیدایی حمایت کرد که مورد تایید برخی از آقایان نبود. او خودش را فدای شعارهای ظاهری کسی نمود که پس از شکست انتخاباتی برای ماندن بر قدرت تاکنون ده بار جناح عوض کرده است. برخوردهای ناشایست و نابخردانه برخی از متولیان سیاسی شهر، مُکملی شد برای خود نمایی ابعادی تاسف آور از ضعف ایمان و فقر ایدئولوژیک جواد.

یک سال از آن هیجانات انقلابی گذشت. جواد دیگر لثارات را کنار گذاشته بود، تنها نشریه ای که به برخورد با این طلبه انقلابی اعتراض نموده بود.

حالا او اصرار داشت قداست رهبری باید شکسته شود و...

با جریان دوم خرداد همراه شد. او که امتحانات حوزوی اش سال ها ناتمام رها شده بود حالا با عنوان پژوهش گر حوزه دین در نشریات زنجیره ای بر ضد هاشمی رفسنجانی، دستنگاه قضایی، مصباح یزدی و... ، مقالات آتشین منتشر می نمود. از حوزه اخراج شد اما خلع لباس نگردید. پرونده اش به محاکم قضایی رفت. به کمیسیون اصل نود مجلس ششم شکایت نمود. روزی که از جلسه با میردامادی و خاتمی و انصاری راد و شیرزادفر بازگشت او را در خانه اش ملاقات کردم. دل پری داشت و نا امید بود. از برخورد سرد حضرات گله داشت. می گفت اگر آدم اسم و رسم داری بودم برای نجات من هم قیل و قال راه می انداختند و...

به زندان لنگرود قم محکوم شد. هفت ماه بعد با تعهد و به طور مشروط آزاد گردید. حالا دیگر به طور کامل رهبری را قبول نداشت که هیچ، اساس انقلاب را هم زیر سئوال می برد. کمی بعد برای ادامه تحصیل به لبنان سفر کرد.

حرب تموز به اوج رسیده بود. جواد به بابل آمد. برخی بچه ها در تکاپو بودند خود را به سوریه و سپس لبنان برسانند. با جواد تماس گرفتم تا از او راهنمایی بخواهم. او از من تعجب کرد که چرا هنوز حال و هوایم این گونه است!!! و من از او... که چرا سیب زمینی شده است؟!

مقاله ای از او منتشر شد که سید حسن نصرالله را به عنوان مسئول کشتار مردم لبنان معرفی می نمود، و این در زمان و شرایطی بود که حتی ملک عبدالله وهابی و ضد شیعه هم سعی می کرد ظاهرش را حفظ کند. دوستان نزدیک جواد هم دیگه رمق توجیه نداشتند.

به دلیل اتخاذ مواضع مشکوک، جواد از کشور ممنوع الخروج شد.

آبان یا اوایل آذر 86 به طور اتفاقی او را در میدان هفت تیر تهران ملاقات کردم. لباس روحانیت را کنار گذاشته بود، پایش را به دیوار تکیه داده بود و سیگار می کشید. هر دو از دیدن هم شوکه شدیم. این همان جوادی بود که در میادین تهران زیر رگبار تمسخر برخی رهگذران، نماز جماعت می خواند. از حرف هایش احساس کردم وضع مالی خوبی ندارد. تصمیم گرفتم برایش کاری دست و پا کنم. در اثنای صحبت، خانمی مانتویی و محجبه جلو آمد و با جواد دست داد. جواد گفت معرفی می کنم:زینب.

بنده خدا قیافه مرا که دست کمی از میرزا کوچک جنگلی نداشت با نگرانی ورانداز کرد. گویا همسرش بود.

چندی گذشت. جواد به طور غیر قانونی از مرز خارج شد و به استعمار پیر پیوست. لندن گران ترین شهر دنیاست. آن جا دیگر نمی شود با کمک خرجی بستگان زندگی را پیش برد. انگلیس هم روباه تر از آن است که در راه خدا به کسی اعانه! دهد و توقعی نداشته باشد.

جواد از آن جا راهی بیروت شد. چند روز پیش دوستان فیلم مصاحبه اش را با یکی از شبکه های ماهواره ای به دستم دادند. اکنون او که نان سفره امام زمان(عج) راخورده از حقوق بهائیت دفاع می کند. چهره اش(بلاتشبیه!) به سلمان رشدی می زد. این به اصطلاح پژوهش گر حوزه دین که از کسب نمره در امتحانات فقه عاجز مانده بود اینک بی هیچ استناد علمی یا عقلی، پی در پی شعار سر می داد: فقه شیعه از اداره حکومت ،عاجز است و...

البته رد برخی از برداشت های فقهی در مباحثات علمی، امری طبیعی و جاری است اما تاختن به اساس فقه و تاکید بر پسوند شیعی آن، در صورتی که صرف وجود احکام بلامنازع حقوقی و قضایی و جهادی در اسلام و اصل مسئله مرجعیت، ضرورت دینی بودن حاکمیت را امری بدیهی جلوه می دهد، ریشه در نگاه سطحی و سیاست زده وی دارد. جالب آنکه او در حالی از ناتوانی فقه شیعه برای حکومت دم می زند که خود در برخی از سخنرانی ها و مقالاتش همواره می کوشید با تکیه بر مبانی فقهی تعریفی جدید از رفتارهای حکومتی ارائه دهد! راستی مگر حکومت نبی اکرم(ص) در مدینه و امیرالمومنین درکوفه با محوریت فقه صورت نپذیرفته و در عصر ظهور حضرت حجت(عج) فقه شیعه کنار زده خواهد شد؟ بر خطوط بالایی تاکید می نمایم که: رد برخی از برداشت های فقهی .....

کار تخریبی همیشه آسان تر از سازندگی است. نسبت  ایجاد شبهات و پاسخ به آن نیز این گونه است، اما دردمندانه! باید گفت جواد حتی نتوانست با ارائه برداشتی مغالطه آمیز، شبهه ای را در ذهن مخاطبین ایجاد نماید.

جواد بر قطار پر شتاب عناد با انقلاب و اسلام سوار گردیده و کسی نمی داند ایستگاه آخر آن به کجا ختم خواهد شد.

سیر انحرافی او عبرت ها و آموزه های بسیاری را برای جوانان و نیز متولیان امور سیاسی و مذهبی به همراه دارد. دوستان نزدیک وی نیز گاه با نگاهی روشن و بی تعصب، آشفتگی های اعتقادی او را به چالش می کشانند. نمی دانم آیا قرار است تقابل با او به مراحل جدی تری وارد شود یا نه؟! آیا لازم است مطالب دیگری درباره برخی رفتارهای اجتماعی او گفته شود یا نه؟! بگذریم.

در این میان البته برادر وی محمد جلال اکبرین که طلبه ای هوشمند و فاضل و منتقد صریح رفتارهای برادرش بوده به خاطر شباهت اسمی از مظلومیتی خاص برخوردار است.

والعاقبه للمتقین.      

 --------------------------------------------------------------------------------

یک توضیح ضروری:

در تیر ماه سال جاری ، مطلبی را باعنوان" فقط بابلی ها بخوانند " در باره محمد جواد اکبرین نوشته و به برخی مواضع وی درتعرض و وهن به فقه امام صادق علیه السلام و نیز دفاع کوته فکرانه از دشمنان امام زمان (بهائیت) اعتراض نمودم . در مقاله مذکور اشاره ای به اقامت ایشان در لندن هم داشته ام که پس از گذشت پنج ماه ، به تازگی مورد تکذیب قرار گرفته است . با توجه به پافشاری فرد مدعی در مورد سفر نامبرده به لندن و نیز رد این خبر توسط برخی دوستان ، ترجیح می دهم عین این متن را در ذیل مطلب موجود در آرشیو پیوندهای روزانه وبلاگ قرار دهم . دوستان برای اظهار نظر به بخش نظرات همان مقاله مراجعه کنند. من هم از صمیم قلب خوشحال می شوم که این مسئله صحت نداشته باشد .

 محوراعتراض راقم این سطور به جواد خان ، فارغ از هر نوع نگرش سیاسی ، کمربستن وی برای ستیز با آموزه ها ومبانی دین به بهانه انتقام از نهادهای حکومتی است که گاه برخوردهایی به جا یا نا به جا با او داشته اند چه این که تضاد در عملکردها را نمی توان به حساب ناکارامدی دین گذاشت .

جواد بهتر از هرکس می داند که لبنان برای پایگاه شدن بر ضد تشیع ، نقطه امنی به حساب نمی آید .

 
یا ضامن آهو
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم تیر 1388 ساعت 0:27 شماره پست: 189

 

 به پابوس آستان قدسی علی بن موسی الرضا می روم و باز میگردم.انشاءالله

 
یادی از فیض الله
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم تیر 1388 ساعت 13:12 شماره پست: 188

برگی از شاخه طوبی

 

چه قدر طول می کشد انسان به جایی برسد که ظاهر و باطنش در یک صفحه جا بگیرد؟!

بگذارید بیشتر توضیح بدهم.

فیض الله ذبیح نیا اسم با مسمایی دارد.او فیض الهی است.دو سه سالش بود که در بیمارستان بستری شد.دکترها که از او قطع امید کردند رفت در نوبت سرد خانه!

مادر بزرگ او را داخل سبدی مخفی کرد و قاچاقی!از بیمارستان بیرون برد.توسلات جواب خودش را داد.

او ذبیح نیا بود.در قربانگاه عشق،زیبا درخشید.

علاوه بر خاطرات،چند نوار از مداحی هایش به یادگار ماند.یک نوار هم قرائت وصیت نامه اش.

درس و مدرسه را نیمه کاره گذاشت و خط مقدمی شد.دو بار رفت و ....برگشت.اما دفعه سوم می دانست دیگر بازگشتی ندارد.در وصیت نامه اش نوشت:"هدفم این بود که مانند علی اکبر به شهادت برسم..." راست می گفت.هفده هجده سال بیشتر نداشت و....

در وصیت نامه اش نوشت:"...می دانم شهادتم حتمی است..." حق با او بود.آسمان انتظارش را می کشید.

در وصیت نامه اش نوشت:"...اگر جسمم در کربلای ایران انداخته شد و نعشم نیامد ناراحت نباشید چون روحم پیش شماست...." رفت برای ماندن. چزابه،به میزبانی او فخر می فروشد.

در وصیت نامه اش نوشت:"...خدمت یکایک شما تبریک که برادرتان در راه اسلام فدا شد...مادر جان آرزو داشتی دامادی مرا ببینی.آیا دامادی مرا ندیدی؟چه دامادی بهتر از این...در مراسم من نقل و شیرینی توزیع نمائید..."

چه زیبا معرفت وصال را درک نمود وشعف آگانه پرگشودن را حلاوت جانش ساخت.

او این همه حرف برای گفتن داشت.اما تمام وصیت نامه اش در یک صفحه جا گرفت.

یاد آقا روح الله به خیر.لابد چیزی را می دید که گفت:"پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند.یک بار هم یکی از وصیت نامه های شهدا را بخوانیدو..."راستی چه قدر طول می کشد انسان به جایی برسد...

فیض الله آخر آن یک صفحه،جمله دیگری هم سفارش نمود:"شهید، پیرو می خواهد نه عزادار."

                                                                                   ارسال آثار:برادر جعفر قدم پور

 
دا و داغ
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم تیر 1388 ساعت 6:56 شماره پست: 187

  ما آن شقایقیم که ....

دا بدجوری مرا به هم ریخته است.چند روزی است که خواندن آن را به پایان رسانده ام اما هنوز حال و روز خوشی ندارم. هریک از اتفاقات روزمره زندگی را با یکی از حوادث دا مقایسه می کنم و می سوزم.خواب حسن و منصور را هم دیده ام.انگار با دا زندگی می کنم.....

کمی پائین تر از همین عنوان،مطلبی را درباره دا نوشته ام.یکی از یادداشت های خوانندگان مربوط به آقا مهدی آرام نژاد است.آقا مهدی از آن دست مجاهدان غیوری است که جوانی اش را صرف مبارزه و دفاع از دین و سرزمینش نموده است.او با همسر بزرگوار یک شهید ازدواج نموده است. به رغم اختلاف نظرهای شدید سیاسی،آقامهدی را از نیروهای ذخیره انقلاب می دانم.

یادداشت وی ذیل مطلبی درباره دا،به دلم نشست.بداهه نویسی او طراوت و صداقتی خاص به همراه دارد.بی هیچ دخل و تصرفی نوشته اش را نقل می کنم:

به نام خدا
سه زن!
1- گیلانغرب ، شروع جنگ ، من و شهید عباس قندی در میدون مرکزی شهر دیدیم مردم اجتماع کردند. جلو رفتیم ، مردی چهل/ پنجاه ساله رفت روی یه چارپایه و گفت:
مردم ! عراقیها جلوی چشم شوهر و بچه ها به این خانوم تجاوز کردند و جلوی چشم بچه ها و این زن مردشرا به درخت بسته و نارنجک به گردنش انذاخته و شهیدش کردند ! آیا کسی به این زن پناه میده؟ زن از اون مرد خواست پائین بیاید وخود به روی چارپایه رفت و گفت : ...مردم من نیاز به حمایت ندارم ! به من اسلحه بدهید تا از دین ناموس و کشورم دفاع کنم و ...!
2- رفت پیش مادرش وگفت :سلام مادر میخوام برم کردستان و ...!
مادر گفت: اگر شما حرفهای امام رو گوش نکنید کی گوش کنه برو خدا پشت و پناهت!
3- خانوم شما خیلی سختی کشیدی همسر اولت شهید شده ومن هم دست از جبهه و حمایت از امام نمی کشم ! اگه شهید بشم چی جوری با این مطلب کنار میای؟
گفت : وقتی آدم هدف بزرگی داشته باشه از چیزای کوچیکتر راحت تر میگذره!
ما واقعیات زیبائی از 8 سال دفاع مقدس داریم . که ره توشه ی قوی ماست!
3-

 

 

صبر خدا

+ نوشته شده در سه شنبه شانزدهم تیر 1388 ساعت 18:34 شماره پست: 186

 

او می دوید و من می دویدم       

او سوی مقتل من سوی قاتل

او می نشست و من می نشستم

او روی سینه من در مقابل

او می کشید و من می کشیدم

او خنجر از کین من آه از دل

او می برید و من می بریدم

.................   . .    ..  

 
باریک تر از مو!
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم تیر 1388 ساعت 17:23 شماره پست: 185

                          

ارتش مسئول حراست از مرزهاست.

با رفتن به بهشت زهراسلام الله علیها برایم این سئوال پیش می آمد که چرا حفاظت از این مکان را به ارتش سپرده اند؟ بعد از مدتی به خودم این پاسخ را دادم که خوب معلوم است دیگر، به هر حال قبرستان ها هم مرز بین این دنیا و آن دنیا هستند!!

 

یا علی

+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم تیر 1388 ساعت 12:0 شماره پست: 184

سفارش مولا به مالک:

اگر یکی از آنها دستش را به خیانت آلوده ساخت...گریبانش را بگیر به خاک مذلت و خواری اش بنشان،داغ خیانت را بر او بزن و قلاده بدنامی و ننگ را بر گردنش بیفکن!

نامه 53 نهج البلاغه

 
یلدای زندگی
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم تیر 1388 ساعت 11:37 شماره پست: 183

اخیرا کتابی با عنوان یلدای زندگی درباره زندگی پرفسور حسابی منتشر گردیده که گردآوری و تدوین آن به عهده جمعی از دوستان دانشجو بوده و تنها انتخاب اسم و تصحیح مطالب بر عهده من واگذار شده بود.

گویا به دلیل اشتباه چاپی نام حقیر به عنوان نویسنده اثر درج شده است که ناخرسندی خود را از این اتفاق خدمت دوستان عرض نمودم.

 

هنر سیاست!

+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم تیر 1388 ساعت 7:33 شماره پست: 182

من

      بازی؟!

 

 

هاشمی رفسنجانی با خانواده های بازداشت شدگان اخیر دیدار نمود و با درد دل های آنان از نزدیک آشنا شد.

وی هفته گذشته نیز در دیدار با خانواده های شهدای هفتم تیر در اظهاراتی کم رنگ از جریانات سیاسی خواست تا به قانون پایبند باشند.

بعید نیست مداحان تبلیغاتی ایشان چندی بعد ادعا نمایند که تدبیر و نقش غیر قابل انکار!هاشمی کشور را از بحران پس از انتخابات عبور!داد.

در جریان حرب تموز نیز وی با ارسال نامه ای به ملک عبدالله قصد داشت از خود چهره ای تاثیر گذار در جهان اسلام به نمایش بگذارد که با اقبال مواجه نگردید.

پروژه اثبات نقش آفرینی هاشمی ، دو سه بار نیز با سفر به عربستان رقم خورد.اطرافیان وی با نواختن به بوق و کرناهای رسانه ای مژده سر دادند که با پیگیری های هاشمی از این پس زنان نیز می توانند زائر بقیع باشند.چندی نگذشت که با افزایش فشارهای نیروهای سعودی، حجت الاسلام ری شهری نماینده ولی فقیه در حج طی اظهاراتی از او خواست دیگر به عربستان سفر نکرده و کاری با بقیع نداشته باشد.

دراواخر سال گذشته هاشمی با کاروانی صد و پنجاه نفری در سفری غیر رسمی راهی عتبات گردید.دولت عراق هزینه پذیرایی از میهمانان را بر عهده نگرفت وبا این اقدام سفر وی را کم اهمیت جلوه داد.رهبر معظم انقلاب نیزدر حالی که همواره از سفرهای استانی رئیس جمهور به نیکی یاد می نمود در سخنرانی نخستین روز سال هشتاد و هشت در حرم رضوی از سفرهای غیر ضروری که هزینه های مسرفانه ای را بر بیت المال تحمیل می کند اظهار نارضایتی نمود.

تدابیر هوشمندانه هاشمی برای بزرگ نمایی خود تا کنون موفقیت چندانی را برای او به دنبال نداشته است.اگرچه وی برای احیای دوباره شخصیت آسیب دیده خویش باز هم  جامعه رااز تردستی های خود بی نصیب نخواهد گذاشت.

 
بار سنگین
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم تیر 1388 ساعت 14:42 شماره پست: 181

این تصویر بر اساس طرحی است از حجت الاسلام زائری که بیش از یک ماه پیش از وبلاگ

ایشان صید نمودم.

شاید روزی نبوده که لااقل یک بار به آن خیره نشده و در فضایی به دور از هرنوع ذهنیت مادی

 غرق نشوم.

این تصویر مرا به روز های شیرینی می برد که بهترین خاطرات عمرم را رقم زده بود.

لحظات معنوی حجره نشینی را براستی با کدام کالای این جهانی می توان مبادله کرد؟

 

زنگ استقامت

+ نوشته شده در جمعه دوازدهم تیر 1388 ساعت 7:3 شماره پست: 180

زندگی به رنگ حماسه

بالاخره یکی از دوستان دست به جیب کرد و کتاب دا را خرید.پیش از آن که خودش فرصت پیدا کند آن را ورق بزند کتاب را از او قرض گرفتم و یک نفس خواندم.هنوز احساس می کنم دارم با خاطرات آن کتاب زندگی می کنم.البته دل و روده ام با خواندن دا دچار غش وضعف شد به همین دلیل به دوستانی(به خصوص خانم ها)که تاکنون علاقه ای به خاطرات دفاع مقدس نداشته و تنها از سر کنجکاوی قصد مطالعه دا را دارند توصیه می کنم از این کار دست بر دارند چون ممکن است برای همیشه از خواندن این گونه آثار منصرف شوند.

دا در تاریخ ادبیات ایران ماندگار خواهد شد.راوی خاطرات یعنی خانم سیده زهرا حسینی که در اوج حماسه هایش پانزده شانزده سال بیشتر نداشته هم بی تردید به پاس ایمان،صبوری و جان فشانی اش می تواند الگویی برای زن مسلمان ایرانی در همه نسل ها به حساب آمده و از مفاخر این سرزمین شمرده گردد.البته نقش نویسنده این اثر ارزشمند را که از ظرافت و حوصله ای خاص برخوردار بوده نباید مورد غفلت قرارداد.

یک جاهایی از دست راوی خاطرات لجم می گرفت.احساس می کنم او با تمام صفات خوبش زنی مغرور وخودسر بوده از همین رو دلم برای کارگردان بخت برگشته ای(احتمالا تهمینه میلانی)می سوزد که قرار است ساخت جزئیات فیلم دا را نیز با رضایت راوی پیش ببرد!

در دوره ای که کم رنگ شدن تب مطالعه در جامعه عده ای را به دیدگاه های ذلیلانه ای مانند احیای آثار سخیف و عشق و عاشقی های کف خیابانی کشانده است درخشش کتابی از جنس ایثار وشهادت با هشتصد صفحه و قیمت یازده هزار تومان و تیراژبالا یک رو کم کنی بی نظیر می باشد.

نکته دیگر آن که مجموعه اقدامات فرهنگی در سال های اخیر مانند اردوهای میلیونی راهیان نور وبرگزاری شب های خاطره و ...عطش نسل جدید را نسبت به آثار فاخر دفاع مقدس به شدت افزایش داده است. به جاست مسئولین دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری برخی کتاب های کم نظیر این وادی را که در غربت سال های نخستین دهه هفتاد مظلوم واقع شدند دوباره احیا نماید.کتابی مانند یاد ایام، همچنان می تواند پاسخ گوی ارادت عاشقانه دلدادگان فرهنگ جهاد وشهادت به شمار آمده و باز هم خودی نشان بدهد.

 
به عمل کار برآید...!
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم تیر 1388 ساعت 4:44 شماره پست: 179

پارادوکس پلورالیسم در علم و عمل

کسی که دغدغه دین دارد و منتسب به اسلام باشد اما حاضر نشود یک سیلی به خاطر عقایدش بخورد،آسه برود و آسه بیاید،رفتارش پاستوریزه باشدو...در یک کلام ،اهل فریاد نباشد نا خواسته در دام تکثر گرایی عملی گرفتار آمده است ،حتی اگر هفتاد من استدلال در رد تکثر گرایی دینی نوشته باشد.

ترس از بر خوردن به قبای کسی،همان اعتقاد غیرت گریزدر مثل معروف عیسی به دین خود و موسی به دین خود است و سکوتی بسیار خطرناک تر از تفکر پلورالیسم دینی محسوب می گردد.

 

شعری زیبا از قزوه

+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم تیر 1388 ساعت 2:48 شماره پست: 178

 

زخم زبان ها

 

خدایا تلخ می بینم سرانجام جوان ها را

زمانه سرمه می ساید شکست استخوان ها را

چقدر ای روزگاران ، زخم از تیغ خودی خوردن

میان خون و خنجر بازی زخم زبان ها را

خمیر و نانوا دیوانه شد از این همه هیزم

خدایا شور این آتش فروشان سوخت نان ها را

به نام نامی طوفان و دریا بال خواهم زد

کلاغانی که می بندید راه آسمان ها را!

به ملاحان بگو وقت ملاحت نیست این شب ها

بگو طوفان - بگو پایین نیاور بادبان ها را-

دهان موج را باید ببندد  تربت مولا

بگو باید تحمل کرد یک چند این تکان ها را

چرا اهل سیاست  منطق حکمت نمی دانند

خدایا بار دیگر بعثتی بخشا شبان ها را

 

                             خرداد ماه ۱۳۸۸- دهلی نو

 

 
میان ماه من تا ماه گردون....!
+ نوشته شده در سه شنبه نهم تیر 1388 ساعت 0:17 شماره پست: 177

 

معصومیت از دست رفته!!

 

"مرا کنار خود نشاندند. در این نیم ساعت، فقط نصیحت کردند که:حواستان باشد،در رسانه ها و افکار عمومی این طور تلقی شده که مخالف بنی صدر هستید و می خواهند از شما بهره برداری کنند.من از شما می خواهم در سخنرانی ها اگر اصرار کردند که راجع به بنی صدر صحبت کن،شما چیزی نگویید....

آن زمان که بنی صدر قطب اصلی مخالفت با خودش را شهید بهشتی می دانست، او داشت این گونه نصیحت می کرد که مبادا علیه رئیس جمهور وقت مطلبی بگویید و حالتی شود که خصومت مردم برانگیخته شود.ابعاد عمیق تقوا در این جاست.این قدر یک انسان برجسته و متین و دلسوز انقلاب باشد که حتی علیه خودش مطلب را می پذیرد و حاضر نیست مخالفت کند."

آن چه خواندید خاطره ای بود از زبان شهید سپهبد صیاد شیرازی در صفحه 154کتاب ارزشمند ناگفته های جنگ.

حالا شما قضاوت کنید چگونه کسانی که همواره در موضع تقابل و کارشکنی با دولت مورد تایید رهبری قرار گرفته اند زور می زنند تا خود را همپای بهشتی و مظلوم دوران جلوه دهند؟!

 

آن که مرد نیست...!!

+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر 1388 ساعت 23:23 شماره پست: 176

به گزارش بازتاب آنلاین روزنامه ی اعتماد ملی در شماره ی امروز خود در صفحه ی "شب نامه"  مطلبی طنز در باره ی فائزه هاشمی منتشر کرده است، اعتماد ملی در باره ی دختر هاشمی رفسنجانی این گونه نوشت:

آن که مرد نیست، آن زن با گرایش فمنیست، آن مخالف دادن هرگونه سوتی، آن عروس حجت‌الاسلام لاهوتی، آن عاشق خوردن غذا به همراه نان، آن رئیس فدراسیون ورزشی بانوان، آن عاشق ماشین ون، آن مدیرمسوول روزنامه زن، آن عاشق شستن ظرف با مایع جام، آن برای مدتی مقیم بیرمنگام، آن عاشق بچه‌های شیطون و شر، آن دانشجوی رشته حقوق‌بشر، آن عاشق گردن و بال، آن دانشجوی دانشگاه لیسویال، آن جگر گوشه مامان، آن لایق آزاد کردن دوچرخه‌سواری بانوان، آنکه دائم مشغول دادن تزه، آن در سیاست معروف به فائزه، آن عاشق کشیدن چک، آن متولد سال 41، آن گیرنده دست افراد چلاق و غشی، آن دختر عفت مرعشی، آن عاشق قرار گرفتن روی سن، آن خواهر کوچیکه محسن، آن موافق قوم ماد، آن مخالف احمدی‌نژاد، آن متنفر از آدم‌های فضول، آن درگذشته ساکن سه راه امین‌حضور، آن در سیاست اهل نبرد، آن رفیق زهرا رهنورد، آن عاشق دیدوبازدید از شهر رم، آن نماینده تهران در مجلس پنجم، آن عاشق نشستن زیر درخت بید، آن همسر لایق حمید، آن عاشق کله‌پاچه و ران، آن عضو ارشد حزب کارگزاران، آن دارای یک دفترچه یادداشت، آن دو، سه روز در بازداشت، آن شکننده قند با تیشه، آن زن سیاست‌پیشه، آن در سیاست مخالفت القائات، آن در انتخابات حامی اصلاحات، آن عاشق به دنیا آوردن فرزند ششمی، شیخ بانو «فائزه هاشمی» ـ حفظه‌الله ـ ! از گنده نسوان اهل سیاست عصر خویش بودی و موافق اجباری نشدن گذاشتن ریش بودی و با این همه یکسره در جزیره کیش بودی! 

و سخن اوست که: دوچرخه بانوان آزاد باید گردد، جامعه با میرحسین آباد باید گردد! 

نقل است که روزی به مجلس شد. پس راست نشست و با چپ‌های مجلسی سلام و علیک بکرد و چون علت این کار را از وی همی پرسیدند، پاسخ بداد: راست همی نشستم که چون راست‌ها سال‌هاست که به قدرت نشسته باشندی و بلند همی نشوند؛ پس با چپ‌ها سلام و علیک بکردمی که شاید چپ‌ها نیز در رفراندومی ـ چیزی به پیروزی همی برسندی.شیخ بانو مکثی بکردی و ادامه چونین بدادی: فی‌الواقع یکی به نعل و دیگری به میخ همی بزدم! 

شیخ بانو فائزه ـ رضی‌الله عنه ـ! روایت بکردی که روزی بابا را بدیدم که 48 ساعت به گوشه عزلت و انزوا برفتی و لام تا کام حرفی نزدیی.
 
پس وی را بگفتم: بابایی! چرا سکوت کرده و حرفی همی نزنی؟! پس بابا مرا بگفتی: فائزه! برو و با بنده حرف همی نزن! پس بابا را گفتم: اگر با من علت سکوت خویش را نگویی شال و کلاه همی کرده و بر سبیل قهر به بیرمنگام همی بروم! پس بابا اکبر ـ الهی قربونش ـ ! تسلیم بشدی و بگفتی: سکوت من به این دلیل باشدی که از برای آزادی کرباسچی و عبدالله نوری رایزنی کردمی و لذا نمی‌خواهم هوار بزنمی و حرف بزنمی! 

پس شیخ بانو فائزه- اعلی الله مقامه-! را گفتند: یا فائزه! پس چرا دوچرخه‌سواری بانوان را آزاد همی خواستی؟ پس بانونم اشک خویش را به گوشه چارقد پاک همی بکردی و بر سبیل عصبانیت بگفتی: از این جهت که رجال سیاسی از برای تظاهر به ساده‌زیستی دوچرخه‌سوار همی بشدندی و بدین وسیله از برای خویش مرید جمع بکردی و این در حالی باشدی که نسوان سیاس از یک چونین حربه‌ای محروم باشندی- حفظه‌الله-! 

و هم اوست که شیخ علی‌اکبر هاشمی که زمانی از اوتاد و بزرگان عرصه سیاست بودی در وصف جگر گوشه‌اش بگفتی: فائزه را دختری باشد که اگر در صداوسیما اجازه صحبت همی نداشته باشد جلوی در صداوسیما صحبت همی بکند- الهی فداش-! 

نقل است که روزی در مصاحبت با یک جریده سیاسی وی را پرسیدند: یا فائزه! پس لاهوتی که باشد؟ شیخ بانو فائزه پاسخ بدادی: پدر شوهرم! پس صاحب جریده بر سبیل تعجب وی را بگفتی: بیشتر توضیح بده! پس شیخ بانو بگفتی: وی علاوه بر اینکه پدر شوهرم باشدی پدربزرگ بچه‌هایم نیز باشدی! نقل است که شیخ بانو فائزه را پاسخ دادن از این دست فراوان بود- یغفرالله ذنوبه-! 

و هم او- حفظه‌الله -! را بپرسیدند: یا فائزه! پس حزب باد چگونه حزبی باشد؟ پس فائزه پاسخ بگفت: حزب باد حزبی باشدی که اعضا آن به دلیل فقر و نداری از موهبت کولر ‌گازی بی‌بهره باشندی و لذا خودشان را با بادبزن باد همی بزنی!
نقل است که چون از دنیا برفت پس بر سنگ قبر وی چونین نگاشتند: در این جا زنی آرمیده که علت از دنیا رفتنش توسط پزشکی قانونی زمین خوردن از روی دوچرخه و پرت شدن به اعماق آسفالت اعلام شد- رحمه‌الله علیه-!

 
یاد ایام
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر 1388 ساعت 9:1 شماره پست: 175

برگرفته از سایت الف

 

دغدغه ای به نام قناعت

+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر 1388 ساعت 6:36 شماره پست: 174

نگاهی اجمالی به مقوله

 

الگوی مصرف در آموزه های دفاع مقدس

 


دغدغه‌ای به نام «قناعت»

الگوی مصرف، در دفاع مقدس

 

سید حمید مشتاقی‌نیا

پژوهشگر و نویسنده

مقدمه:

جنگ را باید فارغ از ابعاد خشونت‌بار آن، یک پدیده‌ی اجتماعی دانست که جریان زندگی با تمام وجوه در آن قابل مشاهده است. دوران هشت ساله‌ی جنگ تحمیلی در ایران نیز از این امر مستثناء نبود؛ به خصوص رویکرد ایدئولوژیک به مقوله‌ی جنگ و پایداری، مفهومی ارزشمند با عنوان «دفاع مقدس» را در ادبیات مذهبی و سیاسی جامعه‌ی ایرانی رسمیت بخشیده است.

در این مقال برآنیم با تکیه بر گزیده‌ای مجمل از خاطرات گرانسنگ آن دوران در سه مقطع مکانی پشت جبهه، جبهه‌های نبرد و اردوگاه‌های اسارت، جلوه‌هایی زیبا و آموزنده از الگوهای صحیح مصرف در ابعاد مختلف زندگی را با تأسی از رفتار و گفتار فرزندان آسمانی حضرت روح‌الله بیان نموده و بر این مدعا تأکید نماییم که فهم صحیح مطالبات دینی، در ایجاد دغدغه‌ی‌ اصلاح الگوی مصرف، سهمی مبنایی دارد.

امروز جبهه‌های جنگ بین حق و باطل همچنان ادامه دارد. اگر چه شکل و قالب این نبرد متفاوت است، اما به دلیل پیچیدگی‌های ذاتی عرصه‌ی فرهنگ، این جنگ به هوشمندی و اتخاذ تدابیر ویژه‌ای نیازمند است. اکنون باید اندیشید که تجربیات گرانقدر دفاع هشت ساله را چگونه می‌توان در جهاد فرهنگی امروز به کار بست؟ آیا تغییر ابزارها می‌تواند بهانه‌ای برای کنار گذاشتن آن تجربیات باشد؟

استفاده‌ی بهینه از ابزارها، مدیریت زمان، خلاقیت‌ها و... به عنوان تجربیاتی برآمده از دوران طلایی دفاع مقدس، امروز چه کاربردی می‌تواند داشته باشد؟

در این نوشتار، سعی شده تا خاطراتی انتخاب شود که علاوه بر استناد، از جذابیت بالایی برای مخاطب برخوردار باشد. مربی محترم می‌تواند بحث‌های مختلف از این نوشتار را در جلسات خیمه طرح نموده و از دانش‌آموزان بخواهد خاطرات مشابه دیگری را جمع‌آوری نمایند. همچنین با طرح تغییر میادین نبرد از صحنه‌های رزمی به عرصه‌های فرهنگی و علمی، دانش‌آموزان چگونگی استفاده از تجربیات آن روزگار را در جبهه‌های نوینِ مقابله با تهاجم فرهنگی دشمنان مورد تحقیق قرار دهند.

شایان ذکر است که وجوه مختلف خاطرات درس‌آموز طرح شده در این مجموعه، قابلیت استفاده به عنوان سخنرانی، چاپ جزوه و بروشور و نصب بر تابلوهای اعلانات را دارد. مربی با کمک به دانش‌آموزان می‌تواند مباحثی دیگر پیرامون الگوی مصرف و اصل دینی «قناعت» را که در این مقاله درج نگردیده است، از لابه‌لای خاطرات دوران جهاد و شهادت استخراج نماید.

 

الف. پشت جبهه

انقلاب و انقلابی‌گری، اقتضائات خاصی را به همراه داشت. ابرقدرت‌ها که چالش سیاسی بزرگی به نام انقلاب اسلامی مردم ایران را پیش روی خود دیده و خطر برهم خوردن معادلات سیاسی - نظامی در عرصه‌ی بین‌الملل را تا عمق وجود خویش احساس نمودند، علاوه بر ایجاد فتنه‌های بی‌امان داخلی و برافروختن آتش جنگ نظامی، تحریم سازمان دهی شده‌ای را بر ضد مردم مسلمان کشور ایران تدارک دیدند. فشار اقتصادی، در حقیقت حربه‌ای برای ایجاد نارضایتی‌های مردمی و در نهایت، وقوع یک «انفجار اجتماعی» در سطح کشور بود، تا بدین وسیله، عقبه‌ی نظامی و سیاسی دولت جمهوری اسلامی از هم گسسته شود. اتخاذ این سیاست جهانی، اگر چه در برخی از جوامع، تحریم کنندگان را به نتیجه‌ی دلخواه خود رسانده بود، اما در ایران به دلیل نگرش ایدئولوژیک مردم نسبت به جریان انقلاب، با استقامت عمومی ملت تاریخ‌ساز ایران اسلامی مواجه گردید. مردم، جیره‌بندی‌های روزانه‌ی ارزاق عمومی را در صف‌های بلند برای رفع مایحتاج ضروری زندگی خویش تحمل نموده، نه تنها به واکنش‌های مورد نظر استکبار دامن نزدند، بلکه با بدرقه‌ی جوانان سلحشور میهن،  خطوط مقدم جبهه‌های نبرد را همواره مستحکم نگاه می‌داشتند.

نکته‌ی جالب در این میان، تشکیل گسترده‌ی ستادهای جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای جبهه‌ی جنگ حق علیه باطل بود. مردمی که خود در تأمین نیازهای اولیه‌ی معیشت دچار مشکلاتی بودند، بی هیچ چشم‌داشتی بخشی از مخارج روزمره‌ی خویش را برای رفع مایحتاج رزمندگان اسلام اختصاص می‌دادند.

صحنه‌های غرور آفرین اهدای کمک‌های مردم مستضعف به جبهه‌های جنگ، که گاه در صفوفی به هم فشرده صورت می‌گرفت، تداعی کننده‌ی «اقتصاد رویه» و اعتدال خردمندانه در اداره‌ی معیشت آنان است.

«یاد گذشته‌ی پر شور به خیر که مردم روستای ما در بدترین شرایط، غذای مصرفی و لوازم خود را برای ارسال به جبهه‌ها تحویل می‌دادند. پیرزنی با دست‌های پینه بسته‌ی خود، نان محلی می‌پخت و به ما تحویل می‌داد.»[1]

«در همان اوایل جنگ، وقتی پسرم از جبهه برگشت، به من گفت: مادر! آن جا هوا خیلی سرد است و وسایل کم است؛ بسیار سخت می‌گذرد. با این حرف پسرم، من به خودم آمدم و در جلسه‌ی زنانه، بین خواهران اعلام کردم که پول جمع کنیم جهت خرید وسایل. در فاصله‌ی دو روز و پس از اتمام جلسه‌ی ختم سوره‌ی انعام و پایان سفره‌ی نذری حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت رقیه(س) با آن اوضاع نابسامان، من حدود 18000 تومان پول جمع‌آوری کردم و یک ماشین کاموا باقی خریدم و شروع به بافتن دستکش و جوراب کردم.»[2]

تهیه‌ی نیازهای اولیه‌ی رزمندگان و اعزام کاروان‌های بزرگ هدایای مردمی، که اغلب به وسیله‌ی اقشار مستضعف و با کمک زنان انقلابی جمع‌آوری می‌گردید، از چنان شکوه و عظمتی برخوردار بود که از همان زمان، صفت «جنگ در پشت جبهه» برای حضور گرم بانوان فداکاری که در ستادهای جمع‌آوری هدایای مردمی مشغول به خدمت بودند، بر سر زبان‌ها افتاد. زنان دلاور کشورمان با پذیرش شرایط موجود و انطباق خود با اوضاع اقتصادی ناشی از تحریم‌های جهانی و رویکرد به اصل قناعت، با گذشت از دلبستگی‌های طبیعی و متعارف خویش، معدود زیورآلات خود را نیز با رضایت کامل به جبهه‌ها اهدا می‌نمودند.

تکرار این صحنه‌های درس‌آموز به اندازه‌ای است که شاید نیازی به ارایه‌ی سند نداشته باشد. مردم با صرفه‌جویی در هزینه‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی، سهمی برای رزمندگان در نظر می‌گرفتند و این امر را به عنوان وظیفه‌ای دینی در کنار دیگر اقدامات جهادی خویش در راه اعتلای شعائر اسلامی در نظر ‌داشتند.

«خانواده‌ی فداکار شهید سادات‌نیا در قائم شهر که مادرشان خود ام‌البنین این شهر است، علاوه بر اهدای جان سه پسر رشیدشان به اسلام و انقلاب در جنگ تحمیلی، منزل خود را به مکانی برای قرائت دعای کمیل و جمع‌آوری کمک‌های مردمی تبدیل نمودند.»[3]

با اتمام جنگ، سیل کمک‌های مردمی برای بازسازی‌ شهرهای جنگ زده که با تهاجم ناجوانمردانه‌ی دشمنان بعثی، گاه تا صد در صد آسیب دیده بودند، جلوه‌ی دیگر‌ی از حضور سرنوشت‌ساز آنان را به نمایش گذاشت. تأسی به منش خردورزانه‌ی مردم ایران در سال‌های دفاع مقدس، آموزه‌ای است که نشان می‌دهد با رویکرد به باور دینی «قناعت»، می‌توان به رغم وجود مشکلات فراوان معیشتی، علاوه بر اداره‌ی امور جاری زندگی، نقش اجتماعی خویش را نیز به خوبی ایفا نمود.

 

ب. جبهه‌های نبرد

جبهه‌های جنگ در حقیقت روی دیگر‌ی از زندگی عادی مردم به حساب می‌آید. گذشته از بُعد نظامی جنگ، جبهه‌ها مملو از نیروهایی غیر نظامی بود، که با خلق و خوی معمولی و تنها با انگیزه‌های معنوی، زندگی نوینی را در خطوط مقدم جبهه‌های دفاع از اسلام و ایران تجربه می‌کردند.

جلوه‌هایی  کوتاه و گویا از قناعت و مصرف بهینه را در سیره‌ی عملی سرداران گمنام عرصه‌ی عشق و پایداری مورد مطالعه قرار می‌دهیم.

 

1. مصرف صحیح و مدیریت زمان

الف. برنامه‌ریزی

باید اذعان داشت که بسیاری از رزمندگان دلیر ایران اسلامی از قشر مستضعف جامعه بوده و گاه با مشکلات عدیده‌ی‌ معیشتی مواجه بوده‌اند؛ اما تکلیف‌شناسی آنان باعث می‌شد با درک ضرورت بالاتر یعنی دفاع از مرزهای عقیده و جغرافیا، بخش‌هایی حیاتی از عمر پربرکت خود را به حضور در میادین جنگ اختصاص می‌دهند. آنان همان طور که در پشت جبهه‌ از برنامه‌ای روزانه برخوردار بوده و علاوه بر اشتغال شخصی و انجام فعالیت‌های معیشتی، ساعاتی را نیز به حضور در مساجد و پایگاه‌ها و فعالیت در زمینه‌های فرهنگی و معنوی اختصاص می‌دادند، در جبهه‌های نبرد نیز همواره برنامه‌ریزی دقیقی داشتند و در روزهایی که عملیاتی آغاز نشده بود، به فعالیت‌های فشرده‌ی تحصیلی، اعتقادی، نظامی و... مشغول می‌شدند.

«نماز صبح را که می‌خواندیم، زیارت عاشورا برقرار می‌شد و بعدش هم صبحانه. تا ظهر در کلاس‌های نظامی، اخلاقی و عقیدتی شرکت می‌کردیم و بعد نماز و ناهار و استراحتی مختصر، ساعت چهار بعدازظهر به کلاس نهج‌البلاغه می‌رفتیم و خطبه‌ی همام را می‌آموختیم. پس از نماز مغرب و عشا نیز مراسم عزادارای و سینه‌زنی بود، بعد هم شام. تازه‌ تمرین غواصی شروع می‌شد و نماز شب و... این طور بود که دیگر استراحت برایمان معنایی نداشت. برنامه‌ها بسیار فشرده بود. اما کسی احساس ملالت نداشت. بی‌خود نگفته‌اند که: بسیجی، خستگی را خسته کرده...»[4]

ب. اغتنام از فرصت‌ها

جنگ را از منظری زیبا نیز می‌توان نگریست؛ آن‌جا که رزمندگان سالک راه حق و عارفان گمنام وادی معرفت، از هیچ فرصتی برای خدمت به دیگران و کسب قرب الی الله غفلت نمی‌نمودند. شهید حسین دهستانی، فرماندهی واحد اطلاعات و عملیات را بر عهده داشت.

«... آن روز همه رفتیم پی کار، حسین هم رفت. وقتی برگشتیم، دیدیم ظرف‌ها شسته شده. این طرف و آن طرف که پرس و جو کردیم، فهمیدیم کار خود حسین بود.

این که بچه‌ها را فرستاد، پی کارشان، بهانه‌ای بود تا او مثل خیلی از وقت‌های دیگر، خودش ظرف‌ها را بشوید. یادم هست گاهی بی آن که ما بفهمیم، لباس‌های ما را می‌شست.»[5]

اوج اخلاص و دیگرخواهی را در این خاطره‌ی کوتاه از زبان همرزم سردار شهید محمد فرومندی، نیک بنگرید: «خدا گواه است که من با چشم خود دیدم که عرق راننده‌ای را با چفیه‌اش پاک می‌کرد و گرد و خاک از صورت خسته افراد می‌زدود و بارها نیز عینکم را برداشته با چفیه‌اش تمیز می‌کرد.»[6]

در مقوله‌ی دفاع نیز اغتنام از فرصت‌ها، اصلی ضروری محسوب می‌گردید.

«سر ساعت که می‌شد، در را می‌بست. اگر کسی ده دقیقه دیر می‌آمد، راهش نمی‌داد. می‌گفت: همان پشت در بایست. بعد از جلسه هم با توپ و تشر می‌رفت سراغش؛ عصبانی می‌گفت: وقتی توی جلسه ده دقیقه دیر می‌آیی، لابد توی عملیات هم می‌خواهی به دشمن بگی ده دقیقه صبر کن، برم آماده شم، بعد بیام بجنگم؛ این که نمی‌شه. نیروهای زیر دستت امانتند. می‌خواهی این جوری نگهشون داری؟»[7]

 

2. مصرف صحیح در تسلیحات نظامی

بیش‌ترین هجمه‌ی‌ تحریم‌های جهانی، تحریم تسلیحاتی کشورمان را نشانه رفت. به موازات انباشت انواع سلاح‌های پیشرفته و مرگبار در جبهه دشمن مهاجم، رزمندگان ایرانی مجبور به صرفه‌جویی و استفاده‌ی دقیق از سلاح‌های خویش بودند. برای نسل امروز شاید جالب باشد که بداند در مقطعی کشور ما حتی برای سیم‌خاردار نیز دچار تحریم بود و نیروهای رزمنده برای دفاع از کشور خود، از حداقل تسلیحات نظامی بهره‌ می‌بردند.

«در فاو مستقر بودیم. در طول روز هر نفر فقط اجازه داشت سه تیر شلیک کند. یکی از برادران سرباز که خدمه‌ی تیربار بود، فشنگ‌های زنگ زده را داخل نفت می‌شست و شلیک می‌کرد. به او گفتم: چرا این کار را می‌کنی؟ کم‌تر شلیک کن. گفت: عراقی‌ها با تیربار و حتی ضدهوایی به سوی ما شلیک می‌کنند؛ من چطور آرام و ساکت باشم.»[8]

ناتوانی دشمن به رغم برخورداری از سلاح‌های فوق مدرن در تهاجم نظامی نشان می‌دهد که استفاده‌ی حساب شده از امکانات مادی، نقش مهمی داشته، تا جایی که فرزندان این آب و خاک توانسته‌اند با بهره‌گیری بهینه از امکانات محدود خود، «اسراف تسلیحاتی»! دشمن را بی‌ثمر بگذارند.

 

3. مصرف صحیح در آذوقه

رزمندگان با درک این مسأله که آذوقه‌های توزیع شده در جبهه با دسترنج مردمی تهیه گردیده است که سهمی از هزینه‌های جاری خود را به این امر اختصاص داده‌اند، دقت بیش‌تری در مصرف آذوقه نشان می‌دادند؛ چنان که اگر این مسأله به دلایلی مورد غفلت قرار می‌گرفت، بی‌درنگ با تذکر رزمندگان دیگر مواجه می‌شد.

«گونی‌های نان خشک را چیده بودیم کنار انبار؛ حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد. پرید به ما که دیگه چی؟ نون خشک معنی نداره! از همان موقع دستور داد تا این گونی‌ها خالی نشده، کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه‌ها. تا مدت‌ها موقع ناهار و شام، گونی‌ها را خالی می‌کردیم وسط سفره و نان‌های سالم‌تر را جدا می‌کردیم و می‌خوردیم.»[9]

 

4. مصرف صحیح در بیت‌المال

در ادبیات اسلامی، بیت‌المال و ضرورت حفاظت از آن دارای اهمیت ویژه‌ای است. نهج‌البلاغه‌ی امیرالمؤمنین (ع)، سرشار از تذکرات و تأکیدات فراوان آن حضرت در لزوم رعایت حقوق عمومی می‌باشد. این مسأله به حدی مورد توجه رزمندگان دفاع مقدس بود که بررسی خاطرات آن‌ها نشانگر حساسیت فوق‌العاده‌ی آنان نسبت به این موضوع است. شهیدان، بسیاری از رفتارهایی را که امثال ما هر روز مرتکب آن می‌شویم، از دامان خود می‌زدودند؛ رفتارهایی که شاید در نظر ما بسیار معمولی جلوه نماید.

«فرمانده تیپ که شد، یک ماشین اجباراً تحویل گرفت. یک راننده هم به‌ او معرفی کردند و گفتند: ایشون شبانه‌روزی، هر جا که بری، باهاتون هستن. این یکی را قبول نکرد. بهش‌ گفتم: شما گواهینامه که نداری حاجی، پس راننده باید باهات باشه. گفت: تو منطقه که شرعاً عیبی نداره من خودم پشت فرمون بنشینم؟ گفتم: نه. گفت: پس راننده نمی‌خواهم. پرسیدم: تو شهر می‌خوای چه کار کنی؟ کمی فکر کرد و گفت: خوب حالا این شد یک چیزی، تو شهر چون نمیشه بدون گواهینامه رانندگی کرد، اگر خواستم برم، با راننده میرم.

 

 چند وقت بعد که رفتم مشهد، یک روز آمد پیشم، گفت: یک فکری برای این گواهینامه‌ی ما بکن سید. به خنده گفتم: شما که دیگه راننده داری حاج آقا، گواهینامه می‌خواهی چه کار؟ گفت: همه‌ی مشکل همین جاست که یک راننده بند من شده؛ اونم راننده‌ای که حقوق بیت‌المال رو می‌گیره و مخارج دیگه هم زیاد داره. خواستم باب مزاح را باز کرده باشم، گفتم: خوب این بالاخره حق یک فرمانده تیپ هست. گفت: شوخی نکن سید! همین ماشینی هم که دست منه، برام خیلی سنگینه، می‌ترسم قیامت نتونم جواب بدم، چه برسه به راننده. بعد از مدتی گواهینامه گرفت. گفتم: شما هم زیاد سخت می‌گیری حاج آقا. با گریه گفت: خداوند روز قیامت از پول و اموال خصوصی و حلال انسان، که دسترنج خودشه، حساب می‌کشه، چه برسه به بیت‌المال که یک سرسوزنش حساب داره.»[10]

 

5. مصرف صحیح در اموال شخصی

سربازان اسلام نه تنها خود را در رعایت اموال عمومی مسؤول می‌دانستند، بلکه در هزینه کردن اندک درآمد خویش نیز جانب احتیاط را مراعات نموده و به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌کردند که دریافتی ناچیزشان نیز علاوه بر تأمین ضروریات زندگی خود، تأثیری نیز در حل مشکلات برادران دینی داشته باشد.

«شهید سید احمد پلارک با وضع معیشتی نامساعدش 2500 تومانی را هم که به خاطر حضور در جبهه به عنوان کمک هزینه به او می‌دادند، خرج تأمین مایحتاج فقرا می‌کرد و در خفا به منزلشان می‌برد.»[11]

«شهید علی‌رضا نوبخت، دفتر سپاه را به محلی برای کمک به ایتام و زنان بی‌سرپرست و... تبدیل کرده بود.»[12]

 

6. مصرف صحیح و فرماندهی!

یکی از شاخصه‌های دفاع مقدس، بعد انسانی و عاطفی آن است. وصف فرماندهی بر دل‌ها که برگرفته از یکی از احادیث است، درباره‌ی بسیاری از فرماندهان جنگ صدق کرد. آنان با برقراری ارتباطی برادرانه با زیردستان خود، جلوه‌هایی زیبا از فرماندهی دینی را خلق نمودند. رزمندگان نیز وقتی صدق گفتار فرماندهان خود را در عمل آنان نیز به وضوح می‌دیدند، اطاعت‌پذیری بیش‌تری نسبت به فرماندهان خود نشان می‌دادند.

مصرف صحیح و عادلانه‌ی امکانات، یکی از نشانه‌هایی بود که روح بزرگ فرماندهان جبهه‌ی حق را به همگان ثابت کرد.

«... به سمت یخچال دستی می‌روم. یکی از خربزه‌ها را برمی‌دارم. بلافاصله پاره‌اش می‌کنم و ریف خربزه‌ی خنک را قاچ قاچ می‌کنم.

ـ بفرما! تو این هوا می‌چسبد!

دست او را می‌بینم که دراز می‌شود. با دو انگشت سبابه و شصت، اولین قاچ را می‌گیرد. ناگهان دستش را پس می‌کشد. جای انگشتانش بر روی قاچ خربزه می‌ماند.

 ـ چی شد آقا! چرا میل نمی‌کنید؟

 سکوت می‌کند و نگاه مهربانش را به من می‌دوزد. قلبم می‌خواهد از جا کنده شود.

ـ به خدا از پول خودم خریده‌ام آقا مهدی. خربزه را برای شما قاچ کردم. چرا نمی‌خورید؟

با صدایی که تا آخر عمر در درونم تکرار می‌شود، می‌گوید: بچه‌های توی خط نمی‌توانند به این خنکی خربزه بخورند. بعض راه گلویم را می‌بندد. جای دو انگشت آقای مهدی هنوز روی قاچ خربزه باقی مانده است.[13] مهدی باکری، فرمانده لشکر بود و برادرش حمید، معاونت او را بر عهده داشت. این دو وقتی برای ساده‌ترین نیروهای لشکر، چلو مرغ تدارک می‌دیدند، خود به نان خشک و آب بسنده می‌کردند.»[14]

 

7. مصرف صحیح و انضباط اجرایی

نظم و انضباط با فرهنگ «درست مصرف کردن» تلازمی جدایی ناپذیر دارد.

صرفه‌جویی و مصرف صحیح، زمانی محقق می‌گردد که التزام به نظم فردی و اجتماعی، تبدیل به یک فرهنگ همگانی شود. بی‌نظمی در مصرف، به افراط و تفریط دامن می‌زند. اعتقاد به نظم در مقوله‌ی بهره‌وری از امکانات موجود، از نگاه فرماندهان دفاع مقدس، اهمیت ویژه‌ای را داشته است.

«برای مقابله با ضد انقلاب، از تسلیحات زیادی برخوردار نبودیم. اما باید کاری می‌کردیم کارستان. اولین حضور یگان ویژه‌ی شهدا در کردستان، همان راهپیمایی در سنندج بود. قبل راهپیمایی، محمود هی آمد و رفت و هی تای آستین‌ها و گرّها و بند پوتین‌ها و فانسقه‌ها را چک کرده، چند بار. تا از همه مطمئن نشد، نرفتیم داخل شهر. وارد شهر شدیم و تا سقز رفتیم. خبر رسیدکه همان شب رادیوهای محلی ضد انقلاب اعلام کرده‌اند یک واحد ویژه به کردستان آمده که لااقل شش ماه در اسراییل آموزش دیده است؛ ما را گفته بودند در اسرائیل آموزش دیده‌ایم. خیلی ترسیده بودند.»[15]

 

8. مصرف صحیح و خلاقیت‌ها

اعتقاد عملی به اصلاح مصرف و صیانت از حریم بیت‌المال، رزمندگان اسلام را بر آن می‌داشت تا برای دستیابی به اهداف نظامی، به جای تکیه زدن به منابع مالی، بر خلاف دشمن، با استفاده از اندیشه و فکر خویش، راهکارهایی را جست‌و جو و کشف نمایند که هزینه‌ها را به طور چشمگیری کاهش دهد و خلأ امکانات مادی گرانقیمت را جبران کند.

«کار با تجهیزات نفربر ساده بود. با این حال، یکی از دستگاه‌ها را کاملاً به هم ریختیم. همه چیز را باز کردیم و بستیم تا ابهامی برایمان باقی نماند. نیازی هم به مستشار امریکایی و روسی نبود. با اعتماد به نفسی که امام در تک تک جوانان انقلابی به وجود آورده بود، همه خود را باور کرده بودند که می‌توانند روی پای خود بایستند. مشغول به کار شدیم. واقعاً هم در به کارگیری نفربرها نیاز به کسی نداشتیم. موتور و قوای محرکه‌ی سیستم را تعمیرکاران داوطلب از اصناف فنی توانستند فعال کنند. این در حالی بود که در مجموعه‌ی قوای مسلح، مستشاران امریکایی و انگلیسی، اجازه‌ی ورود ایرانی‌ها را به این فضا نمی‌دادند. قبلاً با تانک چیفتن کار کرده بودم، اما سیستم نفربر فرق داشت.

از روی آن دید کلی و اختیاراتی که داشتم، توانستم نفربرها را کاملاً به هم بریزم تا با سیستم‌ها آشنا شوم. افرادی داشتیم که از نظر فنی فوق‌العاده با استعداد بودند و نکات را یاد می‌گرفتند و به کار می‌بستند. انگیزه و ایمان الهی بچه‌ها باعث شد تا با شور و نشاط یاد بگیرند و آموخته‌های خود را در میدان جنگ به مرحله‌ی ظهور برسانند. آن‌ها حتی تانک‌های پیچیده‌ی تی - 72 دشمن را تعمیر و راه‌اندازی کردند...»[16]

این خلاقیت‌ها به حدی اثربخش بود که به یکی از ابزارهای خارق‌العاده و سلاحی مهارناشدنی تبدیل شده بود و معادلات نظامی دشمن را به هم می‌زد. در زیر به نمونه‌ای غرورآفرین از ابداعات مثال زدنی رزمندگان جبهه‌ی حق اشاره می‌نماییم.

«در فوریه‌ی 1983 رسانه‌های جهانی گزارش‌هایی مبنی بر تقاضای عراق برای خرید پنج فروند جنگنده‌ی مجهز به موشک ضد کشتی اگزوست انتشار دادند. در پی این اظهارات، روزنامه‌ی لوموند فرانسه نیز در 24 ژوئن 1983 گزارش داد که فرانسه موافقت خویش را برای واگذاری موقت پنج جنگنده‌ی سوپر اتاندارد مجهز به اگزوست به عراق اعلام کرده است. عراق نیز در سپتامبر 1983 در راستای دامن زدن به تشنج و تبلیغ برای سلاح جدیدش اعلام کرد: ما جنگنده‌ها را تنها برای برق انداختن بیرون نمی‌آوریم! فرانسوی‌ها سلاح جدید را عامل فشاری بر ایران در جهت پایان دادن به جنگ بر طبق فرمول دیکته شده‌ی خود می‌پنداشتند.

 روزنامه‌ی نیویورک تایمز در این زمینه می‌نویسد: فرانسوی‌ها در مورد کارایی سوپر اتانداردها خیلی مطمئن بودند. آن‌ها اعلام کردند که این تجهیزات توانایی‌های نظامی عراق را افزایش می‌دهد. سوپر اتانداردها و تجهیزات پرتاب موشک آن، چنان جدی ارزیابی شد که فرانسوی‌ها حاضر به فروش قطعی آن به عراقی‌ها نشدند. تا آن هنگام تکنولوژی مزبور در اختیار هیچ کشوری قرار نگرفته بود. بنابراین، فقط پنج فروند از این جنگنده‌ها، آن هم به صورت اجاره‌ای به رژیم عراق واگذار شد.

سلاح جدید عراقی‌ها کشتیرانی تجاری و نظامی در خلیج فارس، به خصوص صدور نفت را مورد تهدید جدی قرار می‌داد. مگر سوپر اتانداردها چه قابلیت‌هایی داشتند که این‌گونه از کارایی آن تعریف و تمجید می‌شد؟ جنگنده‌ی سوپر اتاندارد از قابلیت‌ ردیابی فوق‌العاده بالایی در شب و همچنین هدف‌گیری دقیق و انهدام اهداف دریایی برخوردار بود. موشک‌های اگزوست آن پس از شلیک به صورت اتوماتیک روی اهداف فلزی شناور قفل می‌شد و آن را منهدم می‌ساخت. قابلیت دیگر این هواپیما آن بود که می‌توانست موشک‌های خود را از فاصله‌ی بسیار دور و چند کیلومتر بالاتر از تیررس پدافند هوایی دشمن، به سوی اهداف دریایی روانه سازد و خود بدون هر گونه درگیری، صحنه‌ی نبرد را ترک کند.

برای حل این مشکل بزرگ قرارگاه دریایی نوح نبی(ع) با شرکت کارشناسان زبده‌ی ارتش و سپاه تشکیل جلسه داد. دستور کار این جلسه بررسی سلاح جدید دشمن و راه‌های مقابله با آن بود. پس از بررسی‌های اولیه، در مرحله‌ی ارایه‌ی پیشنهادها، یکی از بچه‌های سپاه به نام حسین قاسمی که کارشناس زبده‌ی تسلیحات و تخریب بود، پیشنهادی ارایه داد. ایشان پیشنهاد کرده بود که مقدار زیادی میله گرد آهنی نمره 14 و صفحات بزرگ شناور از جنس یونولیت تهیه گردد و روی هر قطعه یونولیت شناور که طول و عرضش 3 متر در 2 متر بود، 30 تا 40 شاخه میله‌گرد به صورت عمودی نصب شود. بعد این قطعات خارپشتی شناور را در اطراف کشتی‌ها و شناورها رها می‌کنند. پیشنهاد مزبور هم ساده، هم کم خرج و هم عملی بود. بنابراین، سریع به مرحله‌ی اجرا  گذاشته شد. اتفاقاً سوپر اتانداردها به یکی از کشتی‌های ما که دور و برش سه چهار تا از این قطعات رها شده بود، حمله کرد. موشک اگزوست، سفیرکشان آمد و به جای این که به کشتی بخورد، به یکی از همین شناورهای یونولیتی میله‌گرد کاری شده که در فاصله‌ی دویست سیصد متری کشتی قرار داشت، برخورد کرد.

موشک‌های بعدی هم به همین شکل منحرف شدند و حمله هوایی دشمن ناکام ماند. ابتکار مزبور تکمیل شد و در حدی وسیع با موفقیت به کار برده شد. سوپر اتانداردها که در برابر این ابتکار موفق، ناکام شده بودند، اعتبار خود را از دست داده و صحنه‌ی جنگ دریایی در خلیج فارس را ترک کردند. بدین ترتیب، آن همه جنجال و تبلیغات عظیم در مورد کارایی تکنولوژی برتر سوپر اتانداردها، به اراده‌ی خداوند و با ابتکار یک جوان مؤمن رزمنده با شکست فاحشی روبرو شد.»[17]

شایان ذکر است که بی‌اغراق، خودباوری و اشاعه‌ی روحیه‌ی خلاقیت در بین جوانان امروز جامعه‌ی ایرانی، بی‌تردید نشأت گرفته از شهامت اقدامات ابداعی رزمندگان معتقد و مبتکر دفاع مقدس است. گستره‌ی اختراعات و ابداعات دانشمندان ایرانی در سطحی است که با افتخار می‌توان گفت حتی تهیه‌ی فهرستی از اسامی ابتکارات جوانان غیور این مرز و بوم در سال‌های اخیر، خود کتابی مستقل را طلب می‌کند و باز هم این پرسش پرمعنا، ضمیر روشن انسان‌های بیدار را به قضاوت فرا می‌خواند که چرا همه‌ی این پیشرفت‌های تحیّر آور در عرصه‌ی علوم و فنون پس از دوران هشت ساله‌ی دفاع مقدس رخ داده است؟ به راستی در آن سال‌ها بر فرزندان صالح اسلام و ایران چه گذشت؟

 

ج. اسارت

اسرای ایرانی در بند دژخیمان رژیم بعث عراق، در طول دوران اسارت از حداقل امکانات مادی بی‌بهره بودند. رفتار غیر انسانی مزدوران عراقی، تعجب ناظران صلیب سرخ را نیز بر می‌انگیخت. اسرای ایرانی از حداقل‌هایی مانند فضایی برای خواب و غذایی برای رفع گرسنگی نیز بی‌بهره بودند. با این حال، امکانات فوق‌العاده محدود در اسارت نیز با زکاوت مثال زدنی جوانان ایرانی مورد بهترین بهره‌وری قرار می‌گرفت.

1. مصرف صحیح امکانات

وسایلی که در ظاهر، زباله‌ای بیش به حساب نمی‌آید، در اسارت، کالایی قابل استفاده و مفید محسوب می‌شد.

«به مرور، فکر کتبی شدن آموزش به ذهن‌ها خطور کرد. ابتدا از وسایلی مانند چوب و ذغال و خاک استفاده می‌شد. به تدریج استفاده از عکس‌های بیمارستانی، کاغذ سیگار و جعبه‌های پودر رختشویی نیز متداول گردید. مقواهای پودر رختشویی را خیس کرده و در آفتاب قرار می‌دادیم. هر طرف آن به چند تکه کاغذ تبدیل می‌گردید. بعدها با کم شدن فشار محدودیت‌ها، گاهی از سوی صلیب سرخ نیز کاغذ و خودکار دریافت می‌کردیم.»[18]

2. مصرف صحیح و مدیریت زمان

جالب است بدانید اسرای ایرانی به رغم فشارهای شدید روانی، به دلیل دوری از خانواده و سرنوشت نامعلوم اسارت و ضرب و شتم و محدودیت‌های زائدالوصف دژخیمان بعثی، برای حفظ روحیه‌ی خود با برنامه‌ریزی دقیق از تمامی لحظات اسارت بهره‌ی کاملی می‌بردند.

«دوست اهوازی ما مرحوم ابراهیم محمدیان می‌گفت: من هر روز دچار کمبود وقت می‌شوم. اگر خدا 24 ساعت شبانه روز را به 25 ساعت تبدیل کند، من برای آن یک ساعت هم برنامه دارم.»[19]

همت ستودنی آزادگان در استفاده از موقعیت‌ها از این تفکر عمیق سرچشمه می‌گرفت: «مرحوم ابوترابی به اسرا القا می‌کرد که شما باید تمام هم و غم و برنامه‌ریزی‌هایتان به گونه‌ای باشد که وقتی به کشور جمهوری اسلامی ایران برگشتید، عنصری شاد و با روحیه‌ای بالا و توانمند باشید.»[20]

3. مصرف صحیح و خلاقیت‌ها

خلاقیت‌های جوانان مبتکر ایرانی در بند دشمن، خاطراتی آموزنده و حیرت انگیز را رقم زده است، که با اشاره‌ای کوتاه به برخی از آن‌ها، می‌توانیم باور توانایی را در وجود خویش تقویت نماییم.

«دکتر مسعود و دستیارانش شروع به ساخت وسایل دندان پزشکی ابتکار‌ی می‌کردند. گل‌های سیم خاردار اطراف حیاط را مخفیانه می‌کندند و آن را صاف کرده و نوکش را آن قدر روی زمین می‌کشیدند که تیز می‌شد و به صورت میله‌ی هفت تا ده سانتی در می‌آمد. از این میله به عنوان مته‌ی دندان پزشکی استفاده می‌کردند. موادی هم که با آن دندان را پر می‌کردند، زرورق آلومنیومی پاکت سیگار نگهبانان عراقی بود.»[21]

«مهم‌ترین ابتکار فرهنگی در اردوگاه ما، ساخت پروژکتور ابتدایی و ساده و تولید فیلم بود. شنیدم این کار را جمال محرر، بچه‌ی همه فن حریف فرهنگی اردوگاه انجام داده بود. این پروژکتور طوری طراحی شده بود که قطعات جعبه‌ی آن در عرض دو سه ثانیه جدا می‌شد و هنگام تفتیش می‌توانستند هر قطعه‌اش را در جایی مخفی کنند. قطعاتی که این پروژکتور را تشکیل می‌داد،‌ از جاهای مختلف تهیه شده بود؛ لامپ آن را از توالت کش رفته و سیم برق را از حمام اردوگاه تهیه کرده بودند. برای ذره بین هم از شیشه‌ی عینک‌های ذره‌بینی که صلیب سرخ برای بعضی از بچه‌ها آورده بود، استفاده شد.»[22]

مطالعه‌ی این خاطرات آن قدر آموزنده است که دیگر نیازی به توضیح و تبیین ضرورت‌ عبرت‌گیری از ابعاد مختلف دفاع جانانه‌ی جوانان این آب و خاک وجود نداشته باشد.

نباید از نظر دور نگاه داشت که تمام این دستاوردها به برکت عنصر معنویت و خدا محوری رقم خورده است، عنصری که با درونی‌شدن آن، ابهت پوشالی تفکرات مادی در هم می‌پیچید و راهی روشن، فرا روی جامعه قرار می‌گیرد.

قناعت و مصرف بهینه، یک فرهنگ دینی است که در سایه‌ی اشاعه‌ی جامع باورهای مذهبی، تحقق پذیر خواهد بود.



[1] . کتاب عشق و آتش، ص 54، کنگره‌ی بزرگداشت سرداران و ده هزار شهید استان مازندران.

[2] . همان، ص 55.

[3] . همان، ص 6.

[4] .سید حمید مشتاقی‌نیا، طعمه‌ی اروند، انتشارات سماء، 1381،ص 39، راوی رضا دادپور.

[5] .سعید عاکف، اروند و خاطره‌ی اولین قایق، ص 88، راوی عباس ذاکری، کنگره‌ی سرداران شهید استان یزد.

[6] .سید سعید موسوی، پیشتازان، ص 119، راوی سعید رئوف، کنگره‌ی سرداران شهید خراسان.

[7] .کورش علیانی، یادگاران، کتاب کاوه، ص 32، روایت فتح.

[8] .سید مهدی فهیمی، خلاقیت‌ها، گزینده‌ی فرهنگنامه‌ی جبهه‌، ص 30.

[9] .مریم برادران، مجموعه‌ی یادگاران، کتاب همت، ص 51، روایت فتح.

[10] .سعید عاکف، خاک‌های نرم کوشک (خاطرات سردار شهید برونسی)، ص 162؛ راوی سیدکاظم حسینی، انتشارات نسل کوثر.

[11] .سید حمید مشتاقی‌نیا، ننه علی، ص 41، انتشارات سماء.

[12] . پیام لاله‌های سرخ، ص 25.

[13] . عبدالمجید نجفی، راهیان شط، ص 68، کنگره‌ی سرداران شهید آذربایجان.

[14] . همان، ص 84.

[15] یادگاران، کتاب کاوه، ص 29.

[16] . کتاب چزابه، سردار فتح‌الله جعفری، مؤسس واحد زرهی سپاه.

[17] .محمد حسین منصف، ابتکار جنگی، ص 16، انتشارات نماشون.

[18] . صبح دوکوهه، ویژه نامه‌ی آزادگان، ص 3، حجت‌الاسلام صالح آبادی.

[19] . همان.

[20] .ماهنامه‌ی سبز سرخ، شماره‌ی 66، ص 55، آزاده حسین ربیعی.

[21] حسن شیردل، شب موصل، خاطرات محمد حسین منصف، ص 192، انتشارات سوره‌ی مهر.

[22] . همان، ص 228.

 

این مقاله را در نشریه خیمه های معرفت وابسته به مرکز علمی تبلیغی آینده سازان منتشر نموده ام.

 
پسته های تلخ!!
+ نوشته شده در پنجشنبه چهارم تیر 1388 ساعت 7:26 شماره پست: 173

تخم مرغ آشوب ها و مریم شانسی ها!

در جریان حوادث هجده تیر هشتاد و هفت اخباری مبنی بر توزیع سنگ با کامیون وزارت کشور ونیز ناهاردهی به آشوب گران متحصن مقابل دانشگاه تهران از سوی این وزارتخانه، منتشر گردید. در دست اغتشاش گران،بیسیم هایی پیدا شد که متعلق به سازمان حفاظت محیط زیست بودو...

خبرهایی از دست داشتن برخی چهره های سیاسی در آشوب ها هر روز ابعاد جدید تری پیدا می کرد.

پس از برقراری امنیت نسبی که با حضور گسترده مردم صورت گرفته بودبرخی مسئولین امنیتی وقت،گروه طبرزدی را به عنوان محرکین آشوب ها معرفی نمودند.چهره هایی مانند مریم شانسی،منوچهر محمدی و رضا مهاجری نیز به عنوان سهام داران اصلی اغتشاش در سطح رسانه های عمومی مطرح گردیدند.

منوچهر محمدی جوانکی مشروطی بود که در رفتار او رگه هایی از منگلیسم!به وفور یافت می شد.

گروه منحرف طبرزدی نیز اعلام داشت پیاده نظام آشوب ها دفتر تحکیم وحدت بوده که به دلیل نفوذ در دولت،تبرئه گردیده و گروه آنان از اساس عضو چندانی برای راه اندازی اغتشاش در اختیارندارد.

بسیاری از عناصر دست چندم اخلالگری نیز که نامی از آنها برده شد بعد از مدتی در کمال ناباوری از کشور خارج گردیدند.

رییس دستگاه قضایی با تعابیری همچون عالم مجاهد و وارسته و...از سوی رییس جمهوروقت،مورد تقدیر قرار گرفت و لبخند های گل و بلبلی ،بارها بین طرفین رد وبدل گردید.

آیت الله هاشمی شاهرودی آخرین روزهای ریاست دستگاه قضایی را می گذراند و قرار است ویرانه ای را که به قول خود از ریاست قبلی تحویل گرفته به زودی به آیت الله صادق لاریجانی بسپارد.

در طول حضور ده ساله ایشان پرونده های مفاسد اقتصادی نیز چندان مورد توجه واقع نشد،هیچ آقا و آقازاده ای محاکمه نگردید،در اقدامی غیر متعارف و غافل گیر کننده! زنگنه وزیر نفت دولت خاتمی پاک ترین وزیر کابینه معرفی شدو...

این روزها دستگاه قضایی با آزمون بزرگ و تاریخی دیگری روبه رواست.از سویی هر روز اعلام می شود که برخی از عوامل اصلی آشوب ها شناسایی و دستگیر گردیده اند از سوی دیگر مردم با دیدن تصاویر و مصاحبه های چند آدم یک لا قبا به یاد اهمال گری های سال هشتاد و هفت می افتند.

آیا مشکل ما چند جوانک سوسول شکم سیرو هرزه وتعدادی دله دزد وبرخی افراد جو گیر و کم خرد هستندکه امثال آنان را می توان در شلوغی های مترو و صف های نان و مجالس عمومی و...به وفور پیداکرد و غرولندها و گاه بد دهنی هایشان را تحمل نمود؟

آیا قرار است عوامل پشت پرده ناامنی ها این بار هم با ریش سفیدی اربابان گوشه نشین در حاشیه امن به سر برده وچندی بعد دوباره روز از نو وروزی ازنو و بی آبرویی نظام ودرخون تپیدن جمعی دیگرو...؟!

فراموش نکنیم آنچه که از حکومت علی علیه السلام بیش از هرچیز شهره عالم شد فراتر از اقتصاد وسیاست،عدالت آن حضرت بود.

 

باز هم شایعه و تخریب!

+ نوشته شده در چهارشنبه سوم تیر 1388 ساعت 21:52 شماره پست: 172

با وجود این که مدت هاست به دلیل برخی اختلاف نظرهای فکری و فرهنگی از مسعود ده نمکی جدا شده ام اما با توجه به دامنه وسیع شایعات و تماس های مکرر دوستان از نقاط مختلف،باید به اطلاع برسانم  چند روزی است وبلاگ ایشان از سوی عناصر اغتشاش طلب وراهزنان سیاسی هک شده است.بنابراین هر اطلاعیه و پیامی به امضای وی مبنی بر عدول از مواضع قبلی وحمایت از جریان دیکتاتورمآب و قانون گریزکه در روزهای اخیر منتشر گردیده کذب محض بوده وشاهکار دیگری ار اصحاب ادب و صداقت و مدنیت محسوب می گردد.

 
...وشریک قافله!
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم تیر 1388 ساعت 13:28 شماره پست: 171

دبیر محترم شورای نگهبان!

آقای سبزوار(محسن)رضایی در اوج تحرکات عناصر بیگانه وآشوب های خیابانی با طرح شائبه در صحت انتخابات دستمایه استناد مروجان اوهام سیاسی و بهانه سوءاستفاده بد خواهان نظام اسلامی گردید.

جالب آنکه پس از فروکش نمودن بحران و درست در ساعتی که متوجه رد مستند ادعاهای کذب خود توسط شورای نگهبان گردید با چهره ای دلسوزانه و به بهانه حفظ آرامش در جامعه!شکایت خود را پس گرفت.

به منظور برملا شدن تزویر فتنه آفرین مدعیان،لازم است شورای نگهبان بدون هیچ مماشاتی از ابطال شکایت ایشان خودداری نموده و نتیجه رسیدگی به ادعاهای مطرح شده را با صراحت اعلام نماید.

ومکروا و مکرالله والله خیرالماکرین.

 

گردش به راست ممنوع!!

+ نوشته شده در چهارشنبه سوم تیر 1388 ساعت 6:27 شماره پست: 170

آشوب ها از سر گرفته خواهد شد.

دولت برای افشای ماهیت چپاولگران و ارج نهادن به چهره های مخلص وخدوم انقلاب لایحه ای را آماده ارسال به مجلس شورای اسلامی نموده که بر مبنای آن همه مسئولین باید دارایی های خود وبستگان درجه یک خود رادر سی سال حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی اعلام نمایند.

با توجه به آشوب های اخیر که به باور بسیاری از صاحب نظران نتیجه طبیعی و قابل پیش بینی اندک افشاگری رئیس جمهور و وزیر جهاد کشاورزی بود انتظار می رود اصحاب زر و زور وتزویر پس از تجدید قوا و آزادسازی برخی اغتشاش گران بازداشت شده موجی دیگر از تحرکات مخربانه را آغاز نمایند.

نباید از نظر دور نگاه داشت که حلقه مخالفان این لایحه منحصر به رقبای احمدی نژاد نبوده ودر جناح به اصطلاح اصول گرا نیز ویژه خواران شکمباره  تحمل اجرای عدالت را نخواهند داشت.

نباید از نظر دور نگاه داشت که پیروزی قاطع احمدی نژاد در انتخابات،پیروزی جناح موسوم به راست نبوده است و از اساس باید گفت تنفر مردم از قالب های رایج سیاسی و باند های شعار زده وارزش گریز باعث رویکرد آنان به طیف جدیدی از اصولگرایان بود که اسلام را فقط برای همسایه نمی پسندیدند!

سردمدار جناح موسوم به راست ،جامعه روحانیت به اصطلاح مبارز تهران است که به رغم حمایت از بنی صدر به شکر خدا حاضر به حمایت از فرزند ملت نگردید.

لاریجانی ، ناطق نوری،رفیق دوست و...نیز.

خوب گفته اند"تعرف الاشیاء باضدادها.

 احمدی نژاد،این گونه باید!

 
جای خالی...
+ نوشته شده در سه شنبه دوم تیر 1388 ساعت 19:58 شماره پست: 169

مرکل،صدراعظم آلمان،طی اظهاراتی مداخله جویانه اعلام داشت:آرای صندوق های انتخابات در ایران باید بازشماری شود.

اگر چه در نگاه اول این اظهارات دخالت مستقیم در امور داخلی یک کشور محسوب شده و خلاف عرف دیپلماتیک می باشد اما کمی تامل این نکته را می فهماند که حتی برخی از سیاسیون جبهه استکبار نیز در دشمنی با مردم ایران، به چارچوبی از شعور و قواعد سیاسی ملتزم می باشند.برخلاف عناصر داخلی آنان که ابتدا خواهان بازشماری و ناگهان بی توجه به هر نوع ساختاری و بدون ارائه هیچ سندی  تنها بر اساس ادراک درونی و رویکرد اشراقی !!خویش خواهان بطلان انتخابات گردیده اند.

به هر حال این اشکال به حضرات وارد است وعقلای عالم نیز می دانند کسی که داور را با حریف یکی دانسته و به تقلب آنان ایمان دارد از ابتدا وارد بازی نمی شود.

 

 

برگرفته از وبلاگ استاد زائری

+ نوشته شده در سه شنبه دوم تیر 1388 ساعت 11:36 شماره پست: 168


من در تهران نیستم و از چیزی خبر ندارم؟ قبول... این عکس را یکی از دوستان برایم فرستاده است. شما که در تهران هستید و از همه‌چیز با خبرید لطفاً در مورد این عکس توضیح دهید. این آقا در میان جمعیت معترض چه می‌کند؟ چرا بقیه افراد از اسلحه‌ای که در دست دارد تعجب نمی‌کنند؟ این اسلحه از کجا آمده است؟ مانند این اسلحه در سایر نقاط شهر و کشور وجود ندارد؟ این آقا سلاح جدید و غریبش را برای تزئین دستش گرفته یا از آن استفاده هم کرده یا می‌کند؟ چرا در میان این همه عکس و ویدئو که از شبکه‌های مختلف خبری دنیا پخش می‌شود و در روزنامه‌ها به چاپ می‌رسد و در وبلاگ‌ها و بلوتوث‌ها منتشر می‌گردد از این عکس‌ها خیلی خبری نیست؟ لطفاً برای من که از هیچ‌چیز خبر ندارم توضیح دهید؟

 
سبز سرخ
+ نوشته شده در سه شنبه دوم تیر 1388 ساعت 9:18 شماره پست: 167

رئیس جمهور استعفا داد.

 

جناب میر حسین موسوی روز یکشنبه اعلام داشت که از تمامی مسئولیت های دولتی استعفا داده است.

با توجه به این که نامبرده پیش از آغاز شمارش آرا دچار حس "خود رئیس جمهوربینی"!شده بود استعفای ایشان از مشاغل دولتی به طور طبیعی شامل شغل پر چرب و نرم ریاست جمهوری نیز می گردد بنابراین ایشان برای رسیدن به این خواسته معنوی!خود برای خدمت به مردم وگسترش قانون باوری!فرصت خود رااز داده است. نامبرده قرار است مابقی عمر خود را در حرفه اصلی خویش که سر و کار داشتن با رنگ!جزءلاینفک آن است صرف نماید.

برخی معتقدند از آنجا که موسوی هیچ سابقه مبارزاتی ویا حتی یک روز بازداشت در رژیم طاغوت نداشته علت خون ریزی های اخیر حال وهوایی است که از  مدیریت دوران جنگ تحمیلی در وجود ایشان رخنه کرده و به یک باورفکری-اجرایی!تبدیل گشته است.

شایعه شده دادگاه وی را به رنگامیزی تمام خیابان های تهران محکوم خواهد نمود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو خرداد88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۸۸، ۱۰:۲۶ ق.ظ


انقلاب مخملی!!

+ نوشته شده در یکشنبه سی و یکم خرداد 1388 ساعت 2:20 شماره پست: 166

ایران خانوم ،مادر ماست.مادر بزرگ.مادربزرگه!

به هاپوکومار امیدی نیست.هیچ وقت رمق نداشت.

گل باقالی خانوم مضطرب است،پرهایش را باز کرده تا نوک طلا و نوک سیاه را که از ترس به خود می لرزند پناه دهد.

مخمل ، رجز می خواند....مخمل می خواهد انقلاب کند....

نوبت مادربزرگه است. جارو را بلند می کندو....پیشته!!

 
صبر و ظفر
+ نوشته شده در شنبه سی ام خرداد 1388 ساعت 21:24 شماره پست: 165

فتحی بزرگ در راه است.

جملات آغازین سخنان مقام معظم رهبری درخطبه نخست نماز جمعه تهران،با مثالی ظریف و پرمعنا ازتاریخ صدر اسلام همراه بود که در تحلیل های  صاحب نظران چندان مورد توجه قرار نگرفت.

ایشان با اشاره به جریان صلح حدیبیه و نگرانی های ناشی از آن که صفوف مسلمین را دچاراضطراب نموده بود ، نتیجه صبر اصحاب رسول الله را سربلندی وعزت همیشگی جهان اسلام بیان فرمودند.

پیامبراکرم برای حفظ صلح و آرامش مسلمین از مجادله بیش از حد با سهیل بن عمرو که نماینده کفار قریش بود پرهیز نمود و با تدبیر پذیرفت که به جای عبارت مقدس بسم الله الرحمن الرحیم جمله باسمک اللهم نوشته شود،کلمه رسول الله حذف شده ومحمدبن عبدالله جای آن رابگیرد.در بند دوم قرارداد پیامبر متعهد شد که فراریان قریش را به مکه بازگرداند اما قریش هیچ تعهدی در متقابل بر عهده نگرفت.

برخی از مسلمین از این پیمان ناخشنودبودند .جامعه اسلامی دچار تشویش و نگرانی شده بود.اما دیری نپائید که قانون گریزی و عهد شکنی کفار ودر مقابل، تعهد حکومت اسلامی ومنطق سیاسی و فرهنگی رهبری دینی بر همگان مسلم گشت و آن پیمان با سوءرفتار مشرکان خودبه خود باطل گردید و شهر مقدس مکه توسط سپاه مسلمین بدون خونریزی فتح شد.

به نظر حقیر موضع گیری های رهبر عزیز انقلاب در باره برخی افراد و جریان ها نباید فارغ از این بخش ازخطبه ها مورد ارزیابی قرار گیرد.

 

خرداد حماسه و چریک عارف

+ نوشته شده در شنبه سی ام خرداد 1388 ساعت 14:1 شماره پست: 164

"چمران نمونه کوچک علی بود"   

این جمله عبارتی است کوتاه از زنی که عمیق ترین لایه های زندگی یک شیعه واقعی را لمس کرد.

غاده جابر،نیک دریافته بود که مصطفی بارقه ای از نور ولایت است.

آری،علی بودن و علی وار زیستن کهنگی ندارد،چونانکه حق و حقیقت را فرسودگی نشاید.

جاده سرخ تشیع را اول بار علی علیه السلام در محراب مسجد کوفه افتتاح کرد،امتداد آن از قتلگاه اصحاب عاشورا گذشت و در شنزارهای تفتیده جنوب و قله های یخ بسته غرب ایران تجلی دوباره یافت.سنگفرش آن تا ابد بوسه گاه قدوم نورانی مردان عشق خواهد بود.

 
طریقت و شریعت
+ نوشته شده در شنبه سی ام خرداد 1388 ساعت 7:51 شماره پست: 163

هر کسی از ظن خود....

سالگرد رحلت یا شهادت دکتر علی شریعتی است.

درباره شخصیت این بزرگوار تاکنون اظهار نظر های بسیاری شده است.فکر میکنم کسی میتواند درباره دکتر نظر جامعی بدهد که با تمام آثار و عملکردهای او آشنایی غیر مغرضانه ای داشته باشد.

در مطالعه زندگی بسیاری از شهدای والامقام ایران اسلامی تاثیرپذیری از کتابهای دکتررا به وضوح مشاهده نموده ام.از سوی دیگر بسیاری از منافقین خلقی نیز جهت گیری خود را متاثر از افکار آن مرحوم دانسته اند.

شاید منصفانه ترین دیدگاه درباره شریعتی از زبان دوست نزدیک وی یعنی مقام معظم رهبری شنیده شده باشد.معظم له دو قشر را درحق دکتر،ظالم دانستند.یکی برخی مخالفین که او را مرتد لقب دادند ودیگری بعضی از مریدان که او را مصلحی در قد و قواره اقبال و سیدجمال نامیدند.

در مباحث علوم انسانی خطای فکری گاه ناگزیر می باشد.به هر حال باید اذعان داشت که در دوران خفقان رژیم ستمشاهی و در قحطی آثار فاخر دینی ،نوشته ها و بیانات آن مرحوم نقش بسزایی در رویکرد جامعه به شناخت مبانی و زوایای مختلف مکتب اسلام دارا بوده است.

با توجه به دعوای سنتی اهل طریقت و شریعت جایی نوشته بودم :طریقت ما شریعتی است!!

 
قانون تخریب!
+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم خرداد 1388 ساعت 12:46 شماره پست: 162

در روزهای اخیر اصحاب تمدن و ادب و صداقت به منظور تحریک احساسات عمومی،تصویری را به شکل پوسترهای کوچک وبزرگ رنگی وبلوتوث بین همراهان خود توزیع نموده اند که زن ونوزادی را نشان میدهد که براثر گلوله ای که  پشت طفل را شکافته  کشته شده اند.

گذشته از این که نام ونشانی از آنان منتشر نشده باید به اطلاع رساند تصویر مذکور چندی پیش توسط یک عکاس بین اللمللی در غزه، جعل!! شده بود.

البته یک مادر بسیجی و دختر کوچکش توسط اوباش مسلح در جریان حمله به مقر بسیج قدس به شهادت رسیده اند که به جرم بسیجی بودن ارزش اشک تمساح ها را نداشته اند.

 

 

 
خبری در راه است!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم خرداد 1388 ساعت 21:25 شماره پست: 161

 

آیا کودتا خواهد شد؟!

 

یکی دو روز است که برخی دوستان از شمال وجنوب کشور تماس می گیرند که مثلا شنیده ایم اوضاع قم به هم ریخته و در خیابان ها بزن بزن است و آقای صانعی کفن پوش از خانه بیرون آمده و....

شکر خدا اوضاع قم برخلاف شایعات به شهادت حقیر امن وامان است.البته گاهی دوستان طلبه تجمعاتی را ترتیب می دهند که رویکرد آنها نیز هشدار به آقای هاشمی است.

شایعه دیگر این بوده که آقای هاشمی به دیدار مراجع آمده وقصد بسیج آنها برای براندازی رهبری را داشته است.البته تا کنون دلیلی برای اثبات این مدعا مشاهده نشده است.

برخی تحلیل گران نیز با بررسی حوادث اخیر وگفته ها و عملکردهای آشوب گران ومقایسه اوضاع با وقایع بیست و هشت مرداد سی و دو احتمال وقوع کودتا را منتفی نمی دانند.

باید گفت اگر هم چنین تحلیلی صحیح بوده و قرار باشد خط قرمزی باقی نماند تکلیف محرکان پیدا وپنهان آشوبگری بر ضد حکومت اسلامی،طبق احکام ضروری فقه کاملا مشخص بوده و به حول و قوه الهی نیاز به تشکیل دادگاه برای تعیین مصادیق نخواهد بود.

راستی آیا می دانستید  تاریخ ازدواج احمدی نژاد  روز جمعه بیست و دو م خرداد پنجاه ونه بوده است؟

 
جای خالی پیامک!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم خرداد 1388 ساعت 18:10 شماره پست: 160

سید حسنی طی اطلاعیه ای اظهار داشت اقدامات اخیر میر حسین موسوی ربطی به قیامی که قرار است آخرالزمان صورت بگیرد ندارد!!

یا حیدر
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم خرداد 1388 ساعت 16:12 شماره پست: 159

به نیروهایتان ساندویچ جیگر بدهید!!

سردار احمدی مقدم!

یادتان است در جریان تجاوز اسرائیل به غزه دانشجویان  بسیجی متحصن مقابل سفارت انگلیس چه کتک مفصلی از نیروهای تحت امر شما نوش جان کردند و نجیبانه سکوت کرده و دم بر نیاوردند؟!

دل انگلیسی ها را به دست آوردید.حالا تحویل بگیرید.

کم مانده برخی از نیروهای پولادین شما لباس زیرشان را هم جا بگذارندو...!

اخوی شرمنده.. بزن....

نوبت بچه های پاپتی بسیجه.بدو ن حقوق و منت و باد وبیدو....بگذریم.سردار! دلمان خون است.

 
جعل روشنفکری!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم خرداد 1388 ساعت 13:19 شماره پست: 158

 امان از این عروس و داماد!

زهرا رهنورد در اقدامی شجاعانه مدارکی را در اثبات تقلب در دهمین انتخابات ریاست جمهوری افشا نمود.

وی در مصاحبه خود اظهار داشت:مگر می شود آذری زبانها موسوی را رها کنند وبه احمدی نژاد رای بدهند؟من لر هستم و موسوی هم در سخنرانیش گفته بود که من داماد لرستان هستم.مگر می شود لرها موسوی را.....

یکی نداند فکر میکند ایشان تازه وارد عرصه سیاست شده و نمی داند لاریجانی نتوانست رای چشمگیری در منطقه خود کسب کند ویا خاتمی در نور بیشتر از ناطق نوری رای آوردو...

تازه لرستانی ها اگر می خواستند به دامادشان رای دهند به نوه ننجون رای میدادندو...

در صدر اسلام نیز مردم شاه ایرانی را رها کرده و به سپاه عربی اسلام روی آوردند.مسئله این است که مرد وزن ایرانی از روشنفکری خاصی برخوردارند که حقیقت را با تعصبات قومی معامله نمی کنند.

راستی یادتان است آقای موسوی هنگام مناظره، با عدالت منحصربه فرد خود،همسرش را روشنفکرترین زن ایرانی دانست؟

 

به عنوان یک ایرانی افشا می کنم:

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم خرداد 1388 ساعت 17:25 شماره پست: 157

مدرکی در اثبات تقلب انتخاباتی

به راستی چرا عده ای به راحتی و با قاطعیت اعلام می کنند هیچ گونه تقلبی در انتخابات دهم ریاست جمهوری صورت نگرفته است؟ دفاع مجدانه آنان در حدی است که انسان خیال می کند حضرات از علم غیب برخوردارند!

من به عنوان یک ایرانی حتی اگر آقایان موسوی و کروبی هم حاضر به ارائه مدرکی در اثبات تخلفات انتخاباتی نباشند،شهادت می دهم که در روز رای گیری با دو چشم خود تقلب آشکاری را شاهد بوده ام.

من گواهی می دهم در انتخابات تقلب شده و حاضرم به خاطر این گواهی مشهود خویش ،هر خطری را پذیرا باشم.

عصر روز انتخابات وقتی به محل اخذ رای مراجعه کردم مراحل ارائه شناسنامه و اثر انگشت و...به شکل طبیعی انجام پذیرفت اما ماجرا از آن جا شروع شد که برگه سفید رای را روی میز گذاشتم و از ترس قلم های نامرئی با خودکار شخصی خود قصد نوشتن نام کاندیدای مورد نظرم را داشتم.

خودکار را از جیب درآوردم و روی کاغذ تنظیم نمودم. آنموقع کسی در اطرافم نبود.اما جالب است بدانید درست موقعی که اسم نامزد انتخابی ام را روی برگه نوشتم به ناگاه متوجه شدم یکی دو نفر(کمتر یا بیشتر)گردن دراز کرده و در حال سرک کشیدن و خواندن برگه من می باشند.اگر چه بلا فاصله لبه کاغذ را برگرداندم اما یقین دارم آنها با همان نگاه اول از محتوای کاغذ مطلع شده اند.

من نه تقلب نموده و نه به کسی تقلب داده ام ولی قسم می خورم آنها از روی دستم تقلب کرده اند!

 
به: ناطق نوری
+ نوشته شده در شنبه بیست و سوم خرداد 1388 ساعت 12:9 شماره پست: 156

شاید برای اندازه گیری بازخوردها بود که یکسال پیش شایعه کردند آقای ناطق نوری یکی از گزینه های تصدی ریاست دستگاه قضایی است.

برخی از دلسوزان، همان وقت با ارسال نامه برای بزرگان نظام یادآور شدند که گذشته از عدم کفایت سطح علمی، ایشان در منطقه زادگاه خود از حسن شهرت خوبی برخوردار نمی باشد.

پس از علنی شدن این موضوع در مناظره انتخاباتی لازم است آقای ناطق یا به طور مستند از فرزندان خود وفعالیت های اقتصادی آنان دفاع کند (نه مدل آقای هاشمی فقط تکذیب و اشک...) یا با زبان خوش!بیت مقام معظم رهبری را رها سازد.

مسئولین محترم بیت باید مستحضر باشند که جایگاه حساسی داشته و کوچکترین سوءرفتار آنان می تواند بدنامی جبران ناپذیری را برای آن مجموعه به دنبال داشته باشد.

 

هشدار به حزب الله!!

+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم خرداد 1388 ساعت 17:52 شماره پست: 155

این ره ادامه دارد....

                         

یکی از اشتباهات تاریخی مردم ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی،احساس رضایت از وضع موجود بود.

آنان گمان کردند بالاترین هدف، براندازی طاغوت و پیروزی قیام مردمی بوده و با تحقق آن،دیگر تکلیفی نداشته بنابر این از پیگیری دیگر آرمان های اسلام ناب محمدی(ص)غافل ماندند.

پیروزی فرزند ملت در انتخابات دهم ریاست جمهوری،پیروزی احمدی نژاد نیست.بلکه درخشش شعارهایی است که خواسته ای جز نیل به اهداف عالیه اسلام نداشته است.

دوستان انقلاب نباید به این پیروزی دلخوش بوده و خانه نشین شوند.

انقاب سوم یعنی شکست طاغوت نفاق در تقابل با اتحاد شوم زر و زور و تزویر، زمانی محقق می گردد که امت حزب الله با حفظ هوشیاری خود میدان را خالی نکرده و همچنان به تهاجمات فکری و تبلیغی و بیان مطالبات عدالت خواهانه خویش ادامه دهند.

رضایت از وضع موجود باعث پر و بال گرفتن دوباره باندهای مخوف قدرت و ثروت گردیده و کار را به جایی می رساند که مجبور خواهیم شد تنها در زمین خود به دفاع پرداخته و حرفی برای گفتن نداشته باشیم.یاحق.

 

 
هیهات منا الذله
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم خرداد 1388 ساعت 15:9 شماره پست: 154

                     مژده ای دل....

خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست.

                                                   امام خمینی(ره)

به عنوان نخستین شهروند ایران اسلامی پیروزی قاطع فرزند ملت

در برابر مثلث شوم زر و زور و تزویر را به مجاهدان جبهه جهانی

عدالت خواهی تبریک می گویم. 

طلوع فجر انقلاب سوم فرخنده باد.

 

 

 

مدعیان عدالت یا غنیمت؟!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم خرداد 1388 ساعت 8:43 شماره پست: 153

            دریغ از یک سیلی!!

فریاد عدالت خواهی مردم ایران،بغض فروخفته ای بود که از حلقوم مبارک فرزند ملت،طنین انداز شد.افشاگری های احمدی نژاد به رغم عصبانیت های طبیعی منفعت طلبان،موجی از حمایت های بی دریغ مرد وزن ایرانی را حتی از لابه لای صفوف مخالفان ایشان به دنبال داشت.بدین ترتیب صف بندی جدیدی در کشور در حال شکل گیری است که فراتر از هر نوع دسته بندی سیاسی و جناحی،آرمان عدالت و مقابله با ویژه خواری،مرز روشن آن می باشد.

در این میان اما اگر چه برخی مسئولان ارشد نظام در برابر فشارهای کسانی که مشروعیت جایگاه خویش را در خطر دیده اند ایستادگی نموده و حاضر به تکذیب و رد اظهارات رئیس جمهوری مردمی ایران نگردیده اند اما لااقل از مدعیان سینه چاک عدالت انتظار می رود صداقت شعارهای خود را اثبات نموده و سر از لاک بی تفاوتی بیرون بیاورند.براستی چرا امثال احمد توکلی که شهرت متزلزل خود را مرهون مخالفت های گفتاری با برخی از سیاست های اقتصادی هاشمی رفسنجانی هستند تا کنون حتی یک سیلی در راه عدالت نخورده اند؟

یاد امام روح الله به خیر که فرمود:آنان که رفاه طلبی و مبارزه را قابل جمع می دانند آب در هاون می کوبند و با الفبای مبارزه بیگانه اند.

                   

 
شب…های مذاکره!
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم خرداد 1388 ساعت 10:32 شماره پست: 152

           .... عروس ناز....

                                               (بنی…صدرها)

امشب شکایت…نامة احزاب اجرا می…شــود         امشـب توافـق…نامــه…ها از بُن هویــدا می…شود

امشب تریبون نظــر، برگشتـه از اصـل نظر         عقـل و شعـور ناظـران اینگونـه معنـا می…شود

غافـل ز اصـل گفتــگو، بیــگانه از طــرح نظر        گویـا تفاهم نامـه…ای در جمــع امضــا می…شود

هر کـس بفکـر مـرحمِ زخــم دلِ دیـروز خود        تکذیـب و تخریبـش بـجای پاسـخ مـا می…شود

گـر بـوده…ای اهــل نظـر، وز سائلـت آمـاده…تر        پاسخ به پرسش…ها چرا امروز و فردا می…شود!

بعداز سکوت…سالها، ای وای احساس…خطر!        احسنت بـر آن میرِ ما، کـو تازه بینا می…شود!

دائم مگو  از صـدق خود، وز فتنـة اهـل نظر         کز منـطق زیبــای تـو ناگفتــه پیــدا می…شود!

ای…سبزشالِ مُدّعی! قانون… مداریت چه…شد؟        کز ذکر قانون،در دلت…آشوب و غوغا می…شود!

پس…کو روشمندی …تو وآن کِیسِ پوشالی…تو!         اینجا نظــر می…بایـدت ورنــه معمـــا می…شود!

گر نیستی… آلوده در بـاب مفاسد، پـس چرا        در مَنطقت،"افشاگری" اینگونه…حاشا…می…شود!

جنگ…روانی…کهنه…شد،مظلوم…سازی…کهنه…شد!        تدبیر فردایت چه شد؟ آمـون رسوا مـی…شود!

چون فاش گویـم…حرف دل، از غُصة أبناء گِل        «باری…تو هم فریاد کن، کـز قطره…دریا می…شود»

شیخ سند دار زمان، استاد در ده…هـا زبـان!         بهـر حمایـت از زنـان، یکبـاره بر پـا می…شود!

او هم که احسـاس…ِخطر،بنموده از اهل نظر         بالنده از اخلاص…خود،…ناخوانده پیـدا…مـی…شود!

اما نمی…گویـد سخن، از قِصـة شهرام، چون         بایدسخن…درجای…خود! رأیش…به… یغما…می…شود

فـردا صـدای سیلـیِ ملت، فلـک را کـر کنـد         دیـدِ سیاهِ غافـلان شایـد که بیضـا مـی…شود

امّیدمان…روزیست…کـه، فُسّاق…افشـامی…شود          کآنروز هر خائـن،عروسی ناز و زیبا… می…شود

 

                 تقدیم به همة عدالت…طلبان و حامیان اعتلای تمدن اسلام و ایران

                              (حامیان جناب آقای دکتراحمدی نژاد)

                                        شعر از: سیدروح… ا... حسنی

حدیث شب افشا

+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم خرداد 1388 ساعت 1:0 شماره پست: 151

 

ذوالفقار احمدی

امشب شهامتنامة یــاران، هویــدا مــی…شود     «امشب شهادتنامة عُشّاق امضـا مـی…شود» 

امشب به لـطف ایـزدی ، با ذوالفقار احـمدی      یـاران! بـدسـت یارِ ما، احکــام اجـرا مـی…شود

از غُــــــرّش شـیـــــرانـه…ی یــــار وفــــادار وِلا      بینـی چگـونه غیـــرتِ عبـاس احیـــا می…شود

در ســـالروز رحـلـــــت بنیانگــــذار ســادگـی      صـد حیف! بیـت…المال در بیراهه پیدا مـی…شود

امشــب تمـام حیلـه…ها، آیـد به جنـگ یارِ ما       اما زنُطــق نافـذش، از ریشه رسـوا مـی…شود

در کولـــه بـار مُــدّعی، جــز اتــهام  و افتــرا،      نیرنـگ و تخریـب و ریا، افزون به…دَه…ها می…شود

کارش دفاع از مُفسد و غارتگر و قدرت طلب      بازی کند بر مِیلشان، آنسانکه انشا می…شود

غافــل ز حلـمِ یارِ ما، جاهـل به هشــدار وِلا      در راه تضعیــف وطــن، همــراه اعدا مـی…شود

نیرنـگ در گفتار او، رنـگ و لعابــش مـی…دهد       آنگونه که خلق خدا، شایـد که إِغـوا می…شود

پیری…که امروزم به سر،خاک عزایش می…کنم       گفتا که: ابلیـس درون، با حیله، زیبا مـی…شود

گفتـا: منـافق از درون، کوشــاتر از کفـر بُرون      هوشیـار باشیدش که روزی رهزنِ را می…شود

سیـل حـوادث آیدت، طولِ گذشـتِ سـال…هـا      گفتا که: خُردادم فـرج، در نیمه پیدا مـی…شود

آری به نُطـقِ نافـذی، در نیــمِ خـــردادی دگر      اینبار، سیـما مَسلخِ عُشّاق کسـرا مــی…شود

یــارب بحــقّ فاطـــمه، فخــرِ شــهیـــدان وِلا      با نصـرِ تــو، فتــحِ قریبت، حاصــل مـا می…شود

 *****

 تقدیم به همه دوستداران اعتلای تمدن اسلام و ایران

(حامیان جناب آقای دکتر احمدی نژاد)

شعر از: سیدروح…اله حسنی

 
خبر فوری:دستگیری یک عدالتخواه
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم خرداد 1388 ساعت 22:26 شماره پست: 150

مطلع شدم ساعاتی پیش دکتر حسن عباسی به دنبال برخی سخنان منتقدانه نسبت به باند قدرت وافشای ماهیت حلقه های هزار فامیل زر و زور و تزویر دستگیر و راهی اوین شد.

برخی تحلیلگران این اقدام را اولتیماتوم به حامیان احمدی نژاد تلقی نموده اند.

لازم است  پیشمرگان راه سرخ عدالت جهت هر نوع اقدام اعتراضی اعلام آمادگی نمایند.

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله.

                        

 

برنده و بازنده انتخابات مشخص شد!!

+ نوشته شده در جمعه پانزدهم خرداد 1388 ساعت 1:4 شماره پست: 149

معتقدم بازنده اصلی انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری کسی نیست جز آیت الله هاشمی شاهرودی.

برنده حقیقی انتخابات نیز شرکت مخابرات است!

البته این شرکت توانست به جای وزارت ارشاد آمار مطالعه را در کشور تا سطح چشمگیری افزایش دهد!!

 
متن زیر بر گرفته ازوبلاگ دوست خوبم محمد علی رضاپور
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم خرداد 1388 ساعت 16:58 شماره پست: 148

انتقام جام زهر را گرفتیم !

سلام خدا بر مجاهد نستوه و شجاع و عزیز ایران زمین که با خروش خمینی وار خویش جام زهری که ۲۰ سال پیش به امام ما نوشاندند دقیقا در همان شب و همان ساعت به خودشان نوشاند تا انتقام پاره های جگر خمینی را از این اربابان معبد آمون لیبرالیسم بستاند.

از جان خود گذشتی/ جان همه فدایت

 

شب عاشوراست امشب!

+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم خرداد 1388 ساعت 15:11 شماره پست: 147

                 

 دیشب هنگام مناظره وقتی احمدی نژاد شروع به صحبت کرد ناگهان یاد این مصرع معروف عاشورایی افتادم و بلافاصله به صورت پیامک برای دوستان اهل سیاست ارسال نمودم:

 

          امشب شهادتنامه عشاق

 

      امضا می شود...

 
وزیر کشاورزی افشا می کند:
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم خرداد 1388 ساعت 18:59 شماره پست: 146

        

 موسوی لاری زمین خوار است!

اسکندری افزود: در حالی که در دولت‌های قبل 30 هزار هکتار زمین به صورت غیرقانونی به افراد خاص واگذار شده بود، در دولت نهم از این امر به طور کلی جلوگیری به عمل آمد و حتی با ارایه لایحه به مجمع تشخیص مصلحت نظام و تصویب آن نسبت به واگذاری‌های غیرقانونی در قبل که سند صادر نشده بود، تعقیب قضایی صورت گرفت و پرونده برخی از آقایان دولت‌های قبلی در مراحل رسیدگی در دادگاه قرار دارد و حتی برخی نیز منجر به بازگشت زمین به بیت‌المال شده است.

اسکندری افزود: به عنوان مثال یکی از وزرای کشور دولت‌های قبل در منطقه لارستان 90 هکتار زمین به صورت غیرقانونی برای برادر 13 ساله‌اش که در آن موقع مدیر کل حراست آن وزارتخانه! بوده اختصاص داد که بعد از آن اتوبان پارس جنوبی از کنار زمین گذشته و ارزش آن چندین برابر شد و این پرونده هم‌اکنون در مراحل نهایی بازپس‌گیری توسط دادگاه قرار دارد. مورد دیگر 50 هکتار زمین به معاون سیاسی امنیتی همان وزیر اختصاص یافته است.

وی گفت: یکب از وزرای کار دولتهای قبلی زمین مرغوبی در دماوند استان تهران گرفته است. 2 هکتار زمین دیگر در لواسان به یک معاون اجرایی روسای جمهور سابق واگذار شده است. مثل این که برخی انگار ارث پدری خود را تقسیم می‌کرده‌اند! اما در دولت نهم جلوی واگذاری غیر قانونی گرفته شد و به جای آن زمین به فارغ التحصیل گرفتار بیکار داده شد.

وزیر جهاد کشاورزی تاکید کرد: در حالی که در دولت قبل حتی یک سالن 200 متر مربعی در مجموعه انرژی هسته‌ای نطنز با چند سانتری فیوژ پلمب شده بود می‌توان مفهوم ذلت را در آن دید، اما در دولت نهم با تاکید دکتر احمدی نژاد نه تنها پلمب آن باز شد، بلکه با همت دانشمندان داخلی مجموعه‌های دیگری نیز احداث شد و موفقیت‌های هسته‌ای حاصل عزت ملت در مقاومت در برابر زیاده‌خواهی کشورهای سلطه‌جو شد.

وی افزود: متاسفانه برخی از دولتمردان قبل مفهوم «ما می‌توانیم» را زندانی کرده بودند و نمی‌دانم چگونه می‌خواهند در برابر وجدان عمومی به تاریخ پاسخ دهند.

وزیر جهاد کشاورزی افزود: حتی برخی هم‌اکنون موشک سجیل را که حاصل کار دولت نهم است به تلاش‌های دهه 70 نسبت می‌دهند.

 

یاد آقا روح الله

+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم خرداد 1388 ساعت 1:41 شماره پست: 145

   

 

شهید جام زهر نامه!

 

هر چه به زمان برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نزدیک تر می شویم میزان رویکرد وبلاگ نویسان محترم به مباحث انتخاباتی نیز بیشتر می شود.

در میان این هیاهو و سر و صداهای اجتناب ناپذیر رقابتهای تبلیغاتی نباید از این نکته غافل ماند که اگر امروز موسوی اعتباری دارد، اگر احمدی نژاد می تواند بر سر زالو صفتان فریاد برآورد، اگر کروبی لباس روحانیت بر تن دارد، اگر سخنرانی های رضایی تحمل می شود، این همه در سایه انقلاب شکوهمندی است که با رهبری خردمندانه و پرشهامت امام عاشقانه ها،مرجع فقه و سیاست و شعر و عرفان،حضرت روح الله برقرار شده است.

در سالگرد عروج ملکوتی آن پیر فرزانه شایسته است دوستان فعال در عرصه وبلاگ نویسی، عرض ارادتی نیز به ساحت روح خدا داشته باشند.

به یاد طوفان مصیبت خرداد شصت و هشت ، خاک یتیمی را غمگنانه و ماتم زده به سر می فشانیم وفراق جانسوز خمینی کبیر را دوباره نجوا می نماییم:

کاش بسیجی مرده بود اماما

داغ تو را ندیده بود اماما

چهارده خرداد اما بار مصیبت فراق شهید جام زهرنامه،التیامی پر امید را نیز در پی داشت.این گونه نجوای سبز دیگری بر شاخسار دل امت حزب الله جوانه زد:

راه امام خمینی پاینده باد

رهبر ما خامنه ای زنده باد

 
شال سبز
+ نوشته شده در شنبه نهم خرداد 1388 ساعت 20:17 شماره پست: 144

          

میر حسین انسان شریف و محترمی است.مدتی است ماجرای شال سبز گذاشتن او در ایام انتخابات برایم پرسش برانگیز شده است. آیا مردم در تحلیل عقلانی و بررسی گفتار وعملکرد نامزدها ضعیف پنداشته شده و قرار است شعور سیاسی آنان در پرتو تحریک احساسات نادیده انگاشته شود؟

راستی انتساب به خاندان شریف امامت چه دلیلی برای برتری بر دیگران است؟ آیا بر اساس نص صریح قرآن ملاک برتری انسان ها تقوا نیست؟

مگر بنی صدر سید نبوده است؟ ضیاالدین طباطبایی چطور؟ آیا جعفر کذاب امامزاده نبود؟

قصد جسارت به موسوی را ندارم.ولی باید گفت شال سبز چیزی را ثابت نمی کند. سلمان نسبتی با پیامبرخدا نداشت اما  منااهل البیت  شد.

در مکتب اسلام رابطه ولایی ارزشمندتر از رابطه خویشاوندی است.

 

داد

+ نوشته شده در شنبه نهم خرداد 1388 ساعت 9:5 شماره پست: 143

حفاظت اطلاعات قوه قضاییه

به استحضار می رساند: به رغم وجود دعاوی کیفری علیه حجت الاسلام الف که با عنوان شرکت های مضاربه ای ققنوس جهان آرا و بیت الرضوان میلیاردها تومان بدهی بر جای گذارده متاسفانه دادگاه ویژه روحانیت استان قم به رغم متواری نبودن فرد مذکور پیگیری جدی از خود نشان نداده تا جاییکه این تعلل شایعاتی را مبنی بر روابط آن فرد با برخی شخصیت ها دامن زده و متاسفانه فضای بی اعتمادی شدیدی را در بین طلاب و متدینین ایجاد نموده است.

با توجه به ضرورت حفظ آبروی دادگاه ویژه لازم است محض رضای خدا! به این تذکرات توجه جدی نشان داده شود.

بو تراب نامه!
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم خرداد 1388 ساعت 13:28 شماره پست: 142

      

سالگشت غروب خورشید اسارت سید علی اکبر ابوترابی فرد

1-ابوترابی ، فرد بود اما خودش را فدای جمع می کرد.تنها چیزی را که تفریق می نمود، "خود"خودش بود.

2-ابوترابی ، رنگ و بوی خاک را داشت.او پرتویی از بوتراب بود.

3-او جز در حریم یار قدم ننهاد و راهش فقط از "حرم تا حرم"بود.

4-او فریادگر پیام آزادگان بود،بی هیچ قیل و قال. پای اراده اش این طریقت را به شریعت او گره زده بود.

5-او هیچ گاه اسیر نبود،اما عصیر...؟!او عصاره فضایل انسانی بود.

6-ابوترابی آزاده بود حتی پس از دوران اسارت!حصار نفس ، شکننده ترین جماد هستی بود در برابر اراده او.

7-دل صبور او کهف الاحرار بود و کلام دریایی اش آرامش بخش جان های خسته و پرتلاطم.

8-ابوترابی، خودکاربود اما خودنویس؟...نه!

9-او با خدا بود نه با خودش که با "من" نمی توان ابوترابی شد.

10-هر بار که در سحرگاه محراب کوفیان، فرق جانش از دشنه جهل و نسیان شکافته می شد لبخند کشنده اش! زخم فراق را با مرهم فزت و رب الکعبه التیام می بخشید.

11-"پاک باش و خدمتگذار" شعار انتخاباتی اش بود که از بین میلیون ها نامزد مدعی، فقط با یک رای برای نوشیدن شهد وصال، انتخاب شد.

12-او دائم الصوم بود حتی در عرصه سیاست، چیزی نمی خورد جز زمین!که دنیای اهل تزویر، او را زمین خوار متبحری بار آورده بود!

13-او بیدار بود همیشه.تا بشود روایت گر نغمه زهرایی " الجار ثم الدار".

14-این گونه شد که امروز نمی توان از آزادی و آزادگی دم بر آورد و ابوترابی را نادیده انگاشت.او دیکتاتور!بلامنازع قلم های سوخته ای است که زیر خروارها سخن کاغذی،گاه علم ماندگار حریت را افراشته می دارند.

 
به یاد سوم خرداد
+ نوشته شده در یکشنبه سوم خرداد 1388 ساعت 22:15 شماره پست: 141

یک جمله را چند سالی است که به هر بهانه ای تکرار می کنم.

اگر در جریان حمله رژیم بعث، سید محمد جهان آرا منتظر کمک مسئولان می ماند خرمشهر همان روز اول می شد المحمره. آن وقت حساب اهواز و اندیمشک دیگر با کرام الکاتبین بود.

امروز بنی صدرهای غفلت زده سیاست گذاری عرصه فرهنگ باید ما را به این نتیجه رسانده باشند که بی هیچ توقعی ، بسیجی بی نشان اما پرتحرک میادین دفاع از آرمان های اسلام و انقلاب باشیم.

این جبهه پای جنون می خواهد و عزم خون.هر که دارد هوس کرب وبلا بسم الله.

              

 
به یاد دوم خرداد
+ نوشته شده در یکشنبه سوم خرداد 1388 ساعت 21:50 شماره پست: 140

دیروز پسرم چهار ساله شد.چهار سال پیش در شرایطی که من سعی می نمودم برای مدتی از فضای سیاسی و هر نوع انتساب به جناح ها فاصله بگیرم فرزندم درست روز دوم خرداد! پا به این دنیای رنگارنگ گذاشت.

از این اتفاق خنده ام می گرفت.گویا من هم اگر سیاست را رها کنم سیاست ول کن من نخواهد بود!

نامش را به پیشنهاد همسرم،علی گذاشتیم ودر خانه صدایش می زنیم سید علی.

به شوخی به رفقا می گفتم:اگر این وری ها رای بیاورند پسرم دوم خردادی است و اگر هم آن طرفی ها روی کار آمدند او سید علی است.لااقل به یک طرف وصل می شود،نه مثل پدرش که از همه طرف خورد و دم برنیاورد!

                                

 
شعر میهمان
+ نوشته شده در یکشنبه سوم خرداد 1388 ساعت 21:7 شماره پست: 139

این دو رباعی سروده دوست خوبم حسین حسین زاده نوری است که دیروز برایم ارسال نموده است:

ما طالب قطع ید زالو صفتانیم

دزدان سر گردنه از سفره برانیم

زنهار اگر خاتم خدمت بربایند

دیوان به سر تخت سلیمان ننشانیم

 

 

 ای دشمن قوم مال مردم خواران

ای مایه وحشت ضعیف آزاران

لوطی صفت قبیله عیاران

محمودی و ازنژاد احمدیاران

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ادامه آرشیو اردیبهشت88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۰:۳۳ ق.ظ


فرهنگ نامه یا فرهنگ پاره؟!

+ نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم اردیبهشت 1388 ساعت 5:57 شماره پست: 138

 یکسال پیش در چنین روزی به ادامه همکاری خود با دفتر فرهنگنامه اسارت خاتمه دادم.از دوره مدیریت این پروژه خاطرات خوش و تجربیات ارزنده ای را به یادگار دارم.علت جدایی من اجحافی بود که بر اثر ندانم کاری های مسئول پروژه در حق گنجینه عظیم خاطرات آزادگی صورت می پذیرفت.سهل انگاری بی مبالاتی و عدم نظارت محتوایی کار را به جایی رسانده بود که گاه مطالبی صد در صد خلاف واقع و مضحک آماده انتشار می گرذید.از جمله می توان به مجموعه آماده چاپی اشاره کرد که در آن نوشته شده بود در عملیات مرصاد استان آبادان؟درغرب ایران!به محاصره دشمن درآمدیا اینکه در سال شصت در اردوگاه موصل2،دوهزاروپانصداسیر از نیروی هوایی! سپاه پاسداران!!وجود داشته است.در حالیکه آن موقع سپاه اصلا نیروی هوایی نداشت و2500نفربا احتساب خانواده و بچه محل ها! هم به دست نمی آمد....بگذریم.

ناگفته های من از عمق فاجعه که البته تصویری از آنها را نگه داشته ام بیش از این حرف هاست.منصفانه باید بگویم خواهران زحمتکش آن دفتر که در تهران با متوسط حقوق ماهانه 120هزارتومان مجاهدت می نمودند تلاش زائدالوصفی برای تدوین متون انجام داده اند.

من که اراده ای را برای مقابله با انحرافات محتوایی که نوعی جنایت فرهنگی و تاریخی محسوب می شد مشاهده ننمودم پس از استعفا مقاله ای مستند و بسیار مجمل از آثار منشر شده را در روزنامه جمهوری و سایت آفتاب ارائه نمودم که حداقل باعث شد مسئول طرح که همواره از این کار وجهه ای ترحم برانگیز را برای خود در مصاحبه ها ودیدار هایش با مسئولین مایه دار!فراهم می نمود از ترس هجوم نقدها انتشار سایر مجلدات را متوقف نماید.

مستندات به حدی قوی بود که به رغم درخواست روزنامه مذ کور، این بزرگوار که ید طولایی در جوابیه نویسی دارد ترجیح دهد که سکوت نموده و تنها به واسطه استادی دوست داشتنی از من بخواهد بی خیال ناگفته ها شوم.جالب است این استاد عزیز خودش کسی است که شغل فعلی اش را به خاطر دادوبیدادهایی دارد که بر اثر لجام گسیختگی های عرصه فرهنگی دفاع مقدس سر می داده است.این مسئله نشان میدهد خیلی هایمان استعداد باند بازی را داریم به شرط پیدا شدن آب!

مقاله کوتاه وشفافی که اشاره نمودم را حتما در ادامه مطلب بخوانید و حسرت بخورید.

 


آیا آزادگان و مسولین فرهنگی دفاع مقدس از این مسأله آگاه هستند؟

چند سالی است که در متن اخبار فرهنگی با خبری پیرامون گردآوری و دسته‌بندی خاطرات آزادگان مقاوم دفاع مقدس در مجموعه‌ای  شصت جلدی با عنوان فرهنگنامه اسارت و آزادگان مواجه شده‌ایم که  در ظاهر، می‌تواند اثری ماندگار و تاریخی در حوزه فرهنگ ایثار و شهادت به حساب آید.

گذشته از طولانی شدن وعده انتشار مجلدات این اثر که با نام مسعودده نمکی در حال انجام است تورقی گذرا در پنج جلدمنتشر شده مجموعه فوق، ضعف‌های حیرت‌آوری را به چشم علاقمندان می‌نمایاند که به هیچ وجه، متناسب با ادعای «فرهنگنامه» بودن یک اثر به ظاهر پژوهشی نمی‌باشد. سال 84 کتابشناسی اسارت به عنوان اولین جلد این مجموعه منتشر شد. گذشته از برخی آثار مکتوب اسارت که در آن درج نگردیده بود گاه آثاری که هیچ ارتباطی با مقوله آزادگان نداشت نیز در لیست کتاب‌های این حوزه معرفی شده بود از جمله کتاب اسیر عین خوش که دفتری از خاطرات رزمندگان استان فارس است اما گویا عنوان غلط انداز آن زحمت مدعیان پژوهش‌گری فرهنگنامه را کم نموده و بی‌توجه به شناسنامه و محتوا در دو صفحه به عنوان خاطرات آزادگان استان فارس ثبت  و معرفی گردیده است! درج نام موسسه شهید آوینی در پشت جلد این کتاب آیا نشان‌گر تأیید محتوای آن توسط موسسة مذکور می‌باشد؟ جلد دوم مجموعه با عنوان اسارت در مطبوعات است که بر خلاف عنوان آن تنها نشان چند نشریه مرتبط با آزادگان در این خصوص به چشم می‌خورد. در پایان کتاب، بخش‌هایی از سخنرانی‌های مرحوم ابوترابی نیز درج گردیده که ارتباط آن با موضوع، تبیین نشده است. فیلم نگار اسارت، کاری در خور و خواندنی است که البته نباید در این خصوص زحمات آقای عاصمی را نادیده انگاشت. جلد چهارم، مجموعه عکس‌های متفرقه با موضوع اسارت بود که جامعیت نداشته و شاید برای استفاده بهتر، لازم بود به صورت نرم‌افزار ارائه می‌گردید.

اما آن چه بیش از همه، پژوهشی بودن مجموعه فرهنگنامه را به شدت زیر سؤال می‌برد پنجمین جلد آن است که حاوی عکس‌های پرسنلی آزادگان سراسر کشور می‌باشد. ضعف‌های این اثر به حدی است که ضرورت انتشار آن را از اساس به طور جدی زیر سؤال می‌برد:

1- در میان آزادگان دلاور، شخصیت‌ها و چهره‌هایی وجود دارند که هر یک به فراخور کارکرد و یا شرایط خاص، نام و نشان بیشتری از خود بر جای گذاشته‌اند. متأسفانه در مجموعه فوق، برخی از  معروف‌ترین چهره‌های اسارت، فاقد عکس معرفی شده‌اند از جمله خورشید اسارت حضرت حجت الاسلام ابوترابی که در هر مرکز فرهنگی مرتبط با دفاع مقدس می‌توان تصویری از ایشان یافت و نیز حسین لشکری که بیشترین دوره اسارت را طی نمود، شهید بزرگوار شهسواری با آن رشادت به یاد ماندنی، حجت الاسلام علی علیدوست (قزوینی)، حجت الاسلام جمشیدی، حجت الاسلام نوروزی و... که همگی به نوعی از رهبران اردوگاه‌های بعثی به حساب می‌آیند. آیا می‌توان این کار را پژوهشی دانست اما نبود تصاویر شخصیت‌هایی معروف که به راحتی قابل دسترس بوده و بعضاً خاطرات‌شان در همان مجموعه، ثبت و درج گردیده را توجیه نمود؟

2- برخی از چهره‌های ماندگار آزادگی متأسفانه فراتر از عکس، فاقد نام نیز می‌باشند مانند حجت الاسلام شاکری فر، شهید بزرگوار تندگویان و...

3- به جای تصویر حجت الاسلام نریموسا که از رهبران اردوگاه هفت بوده و امروز نیز از فعالان عرصه روایتگری دفاع مقدس و نیز از منابع تحقیقاتی آن مجموعه محسوب گردیده عکس فردی با صد و هشتاد درجه تفاوت چهره! ثبت گردیده است.

4- گذشته از برخی اشتباهات در ترتیب حروف الفبا زیر هر تصویر اعدادی به صورت اعشاری درج شده که فاقد هر نوع توضیحی برای فهم مخاطب می‌باشد. این ارقام در حقیقت نشان‌گر مدت زمان اسارت فرد مورد نظر می‌باشد به طور مثال رقم 8/3/5 یعنی آن شخص پنج سال و سه ماه و هشت روز در بند دشمن بوده است. با کمال تأسف اشتباه در این موارد نیز به وفور مشاهده می‌شود مثلاً جعفر رشاد 4/12/0 که دوازده ماه یعنی همان یکسال! مرتضی فهیم 28/0/0 ؟ که طبق قانون اصلاً اسیر به حساب نمی‌آید و...

5- در ابتدای کتاب ادعا شده که براساس قانون همه کسانی که قبل از پیروزی انقلاب، بیش از شش ماه زندانی سیاسی بوده‌‌اند اسیر به حساب آمده بنابراین اطلاعات مربوط به آنها نیز در این کتاب ثبت شده است. با نگاهی گذرا در می‌یابیم که این ادعا نیز سطحی و نادرست بوده و در میان ده‌ها چهره مطرح عرصه انقلاب که نامشان در ذهن و زبان هر پیر و جوانی وجود دارد تنها نام و تصویر خانم دباغ به چشم می‌آید. به راستی اگر به طور مثال فرهنگنامه دهخدا تنها یک مورد از این اشتباهات فاحش و غیر قابل اغماض را دارا بود تا امروز به عنوان یک منبع موثق قابل اعتماد باقی می‌ماند؟

آیا موسسه پیام آزادگان که نام آن در کنار نام مولف چاپ شده مسولیت خود را در این باره برعهده می‌گیرد؟ آیا این مجموعه می‌تواند به عنوان منبعی تحقیقاتی برای علاقمندان فرهنگ دفاع مقدس شمرده شود؟ چرا مجموعه‌ای که دارای حدود چهل محقق از خواهران گرانقدر بوده توانایی ارائه یک اثر لااقل با ضعف‌هایی کمتر را نداشته است؟ این مسأله آیا نشان‌گر عدم نگاه تخصصی و فقدان نظارت لازم بر روند کار نیست؟ آیا بودجه‌هایی که از بیت‌المال به این امر اختصاص یافته و نیز مکانی که به عنوان دفتر فرهنگنامه اسارت مورد استفاده قرار گرفته که گویا اهدایی مقام معظم رهبری به نشریه فکه و نه این مجموعه بوده است ضمانت شرعی مسولین فرهنگی در نظارت بیشتر بر این مجموعه را گوشزد نمی‌نماید؟

چاپ پنج جلد نخست، در سال هشتاد و چهار صورت گرفته و به رغم صرف بودجه‌ها و استقرار در مکان اهدایی مذکور از ادامه انتشار مجلدات هنوز خبری نشده است. هرچند تحقیقات شخصی نگارنده متأسفانه بازگو کننده آینده‌ای روشن از سرنوشت این مجموعه نمی‌باشد که البته موارد آن به صورت شفاهی به برخی از دست‌‌اندرکاران ارائه گردیده است.

راقم این سطور امیدوار است اطلاعات مندرج در شماره‌های بعدی فرهنگنامه آن قدر تخصصی و قابل وثوق باشد که بتوان تألیف آن را با نگاهی غیر ژورنال، محتوایی، عمقی و ماندگار قلمداد نمود.

تذکر مهم نگارنده خطاب به همه دلسوزان فرهنگ ایثار و شهادت است که مبادا عدم نظارت‌های متعهدانه، نگرش تجاری به مقولات فرهنگی را رواج داده و در نتیجه، اساس خاطرات تاریخ‌ساز دفاع مقدس و دوران پرشکوه آزادگی را مضحکه‌‌ای غیر قابل تمسک و پر شبهه قرار دهد.

 

واعتبروا یا اولی الالباب

والسلام

25/8/87 قم

سید حمید مشتاقی نیا

 
منزل آه
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 18:3 شماره پست: 137

 

کوچه پس کوچه های کاهگلی حرم بندگی،حزن فراق گام های آرام و استوار او را تاب نمی آورد.

صبح های با صفای ضریح عبادت،طلوع نیایش او را در رواق منظر دلدادگی به انتظار نشسته است.

شکوفه های اشک بهاری در گلستان چشم شیعیان جوانه زده است.

فاطمیه،منزل آه است و آه بی سوختن معنا ندارد.اهل سوز را با فاطمیه انسی دیرینه است.قد خمیده او مجلس آرای روضه سلاله های کوثر ام ابیها بود و در این روزهای شب زده واپسین،طراوت ناگهانی جسمش،شادابی نوازش های آخرین مادری را به یاد می آورد که آرامش قبل از طوفان فراقش بارقه دل خوشی دخترکان مظلوم اهل بیت غربت بود.

حلاوت واژه فاطمیه نه در قالب یک محدوده زمانی که شب و روز او را با تمنای عاشقانه عروج گره زده بود.

مسجد فاطمیه نیز مامن ندبه های صلات یومیه اش بود و وعده گاه دیدار تشنگان جام وصال با روشنای رخسار پیر شریعت،که تابش نور سیمایش و فریاد سکوت لبانش تنها زینت زرورق های کاذب عرفان های جنجالی و طومار رندان تاجر پیشه مدعی را مهر "باطل شد" قرار داده است.

در و دیوار مسجد فاطمیه در روزهای فاطمیه،نمایشگاه ظهور عقده های فروخفته فاطمیون بود به نیابت از ضجه های خاموش فرزندان ستم دیده کوفه که در ورای گذر قرن ها،طغیان خروش دلدادگان طریق رستگاری را رقم زده بود....

زخم دردمندی شیعه دوباره سر باز کرد.آرام جان بی قراران،نگار محفل سالکان،سرور سرای اهل ایمان،بهجت دل مومنان رخت بربست اما....هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود.

 

در محضر ابراهیم

+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 17:57 شماره پست: 136

در مذاکره با شیطان منطقی تر از سنگ پاسخی وجود ندارد!


ابراهیم(ع) دوست واقعی خدا بود. او خلیل‌ا... بود؛ یعنی کسی که در دوستی‌اش با خدا خللی وجود ندارد. در درگاه الهی تقرب است و البته حضرت پروردگار، مقربان آستانش را بیش از دیگران می‌آزماید. ابراهیم، خود را بنده بی‌چون و چرای خداوند می‌دانست و همواره برابر خوسته‌های او سر تعظیم فرود می‌آورد. او وقتی مأمور شد که فرزند خرد سال خود را همراه‌هاجر به جوار نخستین بقعه عالم و اولین مکان رویش زمین از دل آب یعنی کعبه ببرد و آن‌ها را در بیابان تفتیده حجاز، تنها بگذارد، بی هیچ اعتراضی آماده دل کندن از عزیزان خود شد. صبحدم هنگامی که ابراهیم،‌هاجر و اسماعیل را به نزدیکی کعبه رساند و قصد عزیمت نمود‌هاجر با دلی سوزان خطاب به او گفت: آیا مرا با این طفل کوچک در این صحرای بی‌ آب و علف و در تنهایی و غربت رها می‌کنی؟ ابراهیم پاسخ داد: شما را به خدا سپرده‌ام پس شما تنها نیستید. این را گفت و رفت. اما چند قدمی که از آن‌ها فاصله گرفت، دستانش را بالا برد و دلش را روانه آسمان کرد که خدایا! من این دو را برای تو و به تو سپرده‌ام؛ در این برهوت بی‌کسی یاورشان باش.‌ هاجر اسماعیل را بر زمین گذارد و به دنبال آب، راهی سراب شد و پس از هفت بار دویدن بین صفا و مروه، در جایی که اسماعیل، پایش را به زمین می‌کوبید، زمزم زلال محبت خدا را دید که از دل خاک می‌جوشد. از آن پس کام پر عطش آن دو سیراب ماند. اندکی بعد، قبیله «جرهم» که در آن نزدیکی بودند، با دیدن چرخش پرندگان در بالای زمزم، به آن نقطه کوچکردند و ‌هاجر و اسماعیل در پناه توکل به ذات احدیت، از تنهایی و غربت نجات یافتند. ابراهیم، هر از گاه برای ملاقات آن دو به حجاز می‌آمد، تا آن که وقت امتحان دیگری فرا رسید. اگر چه او در ماجرای شکستن بت‌ها و انداخته شدن در آتش نمرودیان، نشان داده بود که برای خدا حاضر است از جان هم بگذرد و با رها ساختن‌هاجر و اسماعیل نیز ثابت کرد که در اطاعت خدا حاضر به ترک عزیزان خود می‌باشد‌؛ اما این بار رتبه امتحانش نیز به اندازه جایگاه و منزلت نورانی‌اش بالا رفته بود. خداوند گویا می‌خواست اوج مطالباتی را که از دوستان حقیقی خویش دارد، نشان دهد. خدا این بار مطالبه‌ای عاشقانه داشت؛ آن هم از ابر مردی که برای پیمودن عالی‌ترین مراتب عشق، آماده بود. ابراهیم پس از گذراندن سال‌های طولانی، بالاخره هنگامی که موهای سرش به سپیدی می‌زد، دارای فرزند شده بود؛ فرزندی که حالا بهار زندگی‌اش را تجربه می‌کرد. اکنون ابراهیم باید از او دل می‌کند؛ آن هم دل کندنی سرخ‌! باید با دستان خود میوه عمرش را به خون می‌غلتاند و با چشم خویش پرپر شدن نوگل زندگیاش را نظاره می‌کرد. ابراهیم از این آزمایش نیز سربلند بیرون آمد. در کنار او اسماعیل نیز که آن زمان گویا بیش از 13 سال نداشت، نشان داد که چونان پدر، مرد میدان‌های خطر است. او ثابت کرد که برای انجام فرمان پروردگارش، مطیع محض خواهد بود. اسماعیل در راه قربان‌گاه، به پدر سفارش کرد دست‌ها و پاهایش را ببندد و بدنش را از رو به زمین بخواباند تا مبادا چشم در چشم او شده و محبت پدرانه‌اش گل کند و مانع از انجام صحیح امر خدا گردد. او از پدر خواست خنجر خود را تیز کند تاحلقومش سریع‌تر بریده شود و نیز سفارش کرد که پدر، پیراهن خونین خود را از تن خارج کند و به دور بیندازد تا مبادا سوگ مادر با دیدن آن پیراهن دو چندان گردد... اسماعیل بدون بغض و لکنت، آخرین سخنانش را بر زبان جاری می‌کرد و ابرهیم همه این گفته‌ها را می‌شنید و آتش آن را در دل دریای خویش فرو می‌ریخت. او پدر بود و وجودش در محبت فرزند می‌سوخت؛ اما حلا‌وت سوختن در عشقی سترگ، او را به پیمودن این راه دشوار وا می‌داشت. اسماعیل هم سر بلند شد. و‌هاجر نیز در مواجهه با ابلیس که در قالب انسان بر او ظاهر گشته بود، وقتی شنید که: از چه نشسته‌ای، شوی تو فرزند دلبندت را به قربان‌گاه برده...، ندا داد: اگر پیامبر خدا خلیل‌الرحمان چنین خواسته ‌من نه آنم که غیر از امر او را اطاعت کنم. ‌هاجر سر بلند شد. شیطان سراغ ابراهیم رفت و دلسوزانه‌! گفت: تو پیامبر خدایی و پیشوای مردم. اگر چنین کنی دیگران نیز از پی تو با پسران خویش همین خواهند کرد و پاسخی جز سنگ نیافت. ابراهیم نشان داد که در مذاکره با شیطان، منطقی‌تر از سنگ، پاسخی وجود ندارد. گفت وگو برای کشف حقیقت است و حق در مرام ابلیس راه ندارد. جبرئیل اما لبه تیز خنجر را برگرداند. ابراهیم با تعجب و اندوه، رو به آسمان شکوه نمود که از چه روی توفیق طاعت خدایش را ندارد؟ آن گاه بود که ندای آسمانی «و فدیناه بذبح عظیم» در گوشش طنین انداز شد. ابراهیم پیش از این خواسته بود که امامت در ذریه او باقی باشد. خدایش پذیرفت و بر این وعده ماند و قربانی او را به تأخیر انداخت تا فرزندی دیگر از سلاله ابراهیم را در مسلخ عشق پذیرا باشد. فرزندی که برتر از اسماعیل و بیش از همه، محبوب خدا بود و در قرن 61 هجری با پای خود به قربان‌گاه رفت. این بار اما خنجر از کار باز نایستاد و او ذبیح‌ا... اعظم شد. کسی که با لب عطشان در خون غوطه‌ خورد و پیش از آن خود به چشم، حلقوم شکافته طفل 6 ماهه‌اش را بر روی دستان خویش نظاره کرد و کمی قبل، جوان رشیدش را تا قربان‌گاه بدرقه نمود. اسماعیل زنده ماند، اما دل ابراهیم شاید در غم‌ دیگری فرو نشست؛ غمی که از ازل تا ابد با فطرت‌های پاک انسان‌های آزاده، عجین شده است. غم قربانی ذبح عظیم. ابراهیم به پاس اخلاص و صداقتش در پرستش خدا، از ساره نیز دارای فرزندانی شد که از بین آن‌ها اسحاق به پیامبری برگزیده شد. راه و رسم شیدایی ابراهیم در سرزمین حجاز تا ابد برای بندگان مؤمن به‌عنوان نماد عبودیت باقی ماند. طواف کعبه، قربانی در منی، سعی صفا و مروه، رمی جمرات، برائت از مشرکان و... نشانه‌هایی از اعتقاد راستین ابراهیم به وحدانیت خدا هستند که پیروی از راه او را گوشزد می‌نمایند. این چنین شد که زیارت خانه خدا، حج ابراهیمی لقب گرفت.

 

 
یادی از "طعمه اروند"
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 17:49 شماره پست: 135


طعمه اروند:

مجموعه خاطراتی که در کتاب « طعمه اروند » گردآوری شده به کوشش سیدحمید مشتاقی­نیا و توسط انتشارات موسسه فرهنگی سماء به زیور طبع آراسته شده است.

این کتاب ۴۸ صفحه­ای شامل یازده خاطره از سالهای دفاع مقدس و فرزندان این مرز و بوم است.

خاطره زیر را از همین کتاب برگرفته­ایم:

والفجر هشت و جدال با کوسه­ها

عملیات والفجر هشت مراحل آغازین خود را می­گذراند. بچه­ها با شور و نشاط عجیبی به آب زده بودند و اروند را با تمام خروش وحشیانه­اش تحقیر می­کردند.

استراتژیست­های نظامی عراق هیچگاه تصورش را هم نمی­کردند که فرزندان ایران این گونه خود را به فاو برسانند. عملیات در آن برهه از جنگ از حساسیت ویژه­ای برخوردار بود و پیروزی رزمندگان در این نبرد اعتبار نظامی ایران را در جهان در حد بسیار بالایی افزایش می­داد.

شب بود و دست و پنجه نرم کردن با آبهای شتاب­زده­ی اروند کار را دشوار می­نمود اما روحیه مستحکم نیروهای اسلام مانع از انفعال و سستی­ آنها می­شد.

دراین گیر و دار بود که کوسه­ای با سرعت زیاد به سمت ما آمد. مانده بودم چه کنم اما گویا قضیه به همین یکی ختم نمی­شد وقتی متوجه تعداد آنها شدم ناخودآگاه رو به بچه­ها کرده و با اشاره از انها خواستم تا زودتر فرار کنند. بچه­ها با شتاب راه خود را کج کردند. اول خیالم راحت شد اما وقتی سرعت کوسه­ها را دیدم وحشت زده دست و پا زدم تا بتوانم از مهلکه دور شوم.

کوسه­ها در چند قدمی من بودند و هرلحظه احتمال می­رفت. پاها و بعد تمام تنم بلعیده شود. چند بار داد زدم، اما انگار صدایم به جایی نمی­رسید. داشتم ناامید می­شدم بیشتر بچه­ها از من فاصله گرفته بودند و کسی هم نمی­توانست به کمکم بیاید. مرگ را در مقابل چشمانم می­دیدم. شهادت را دوست داشتم، اما نه این مدلش را. حاضر بودم هر توپ و خمپاره­ای به بدنم اصابت کند ولی دندانهای کوسه، آن هم درون آب در آن سیاهی شب؟!. . . نه، نه. . .

   سایه­ای از کنارم گذشت به گمانم کوسه­ای بود که مرا دور می­زد تمام قدرت را به بازوهایم دادم هیجان و التهاب وجودم را به خود می­پیچید.

اما فایده­ای نداشت. برگشتم و به پشت سر نگاه کردم. نگاهی ملتمسانه و از روی ترس. تعجب کردم، از کوسه­ها فاصله گرفته بودم انگار چیزی را حلقه کرده بودند، ولی یقین داشتم کسی پشت سرم نبود و من از همه عقب­تر بودم.

اعتنا نکردم. خواستم دوباره شنا کنم و. . . اما چیزی من را از رفتن باز می­داشت کوسه­ها مسیرشان را عوض کرده بودند. کنجکاو شدم و به سمت نقطه­ای که تا چند لحظه قبل کوسه­ها گردآن حلقه زده بودند حرکت کردم.

خدای من. . . خون و تکه­های استخوان در آن سیاهی به چشمم خورد. مات و مبهوت شدم تکه پارچه­ای روی آب بالا و پایین می­رفت. برداشتم و خوب به آن خیره شدم. ناگهان خشکم زد. یا فاطمه­ی زهرا (س). . . چفیه. . .

آن سایه­ی شناور را به خاطر آوردم که از کنارم گذشت و خودش را به کوسه­ها رساند، دلم شکست.

سالها از آن شب حماسه­ای می­گذرد و من هربار که همنشین اروند می­شوم، دلم هوایی می­شود و بغض گلویم را چنگ می­زند

ای کاش خودش و یا لااقل خانواده­اش را می­شناختم.

اما دریغ. . . دریغ از نام و نشانی

به قول جانیاز فرهیخته حاج آقا مرتضوی:

الهی یا الهی یا الهی

مزارم کن درون کوسه ماهی

مرا یا رب به غربت منزلت ده

نهنگی را زجسمم منفعت ده.

 

فاطمیه(4)

+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 7:16 شماره پست: 134

مقالاتی در بیان ابعاد شخصیتی بانوی بزرگ اسلام


این مقالات با تلاش بنیادشهید وامورایثارگران تدوین شده است.

 

لحظات وداع حضرت فاطمه علیهاالسلام در اوراق تاریخ

 

در منابع شیعه و سنی در زمینه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام مطالبی اعم از تاریخی و روایی ذکر شده است که در این مطلب اجمالا به آن می‌پردازیم.

 

سلیم بن قیس می‌گوید:

از ابن‌عباس شنیدم که می‌گفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علی‌علیه السلام را طلبید و فرمود:

 

"وصیت می‌کنم تو را که بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائکه برای من وصف کردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.

 

پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت کرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم."

پس ابوبکر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند:

تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.

چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبکر و عمر گفت: ما دیشب فاطمه را دفن کردیم. عمر به ابوبکر گفت: نگفتیم چنین خواهند کرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید.

 

چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبکر و عمر گفت:

 

ما دیشب فاطمه را دفن کردیم. عمر به ابوبکر گفت: نگفتیم چنین خواهند کرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید. عمر گفت: شما کینه قدیم خود را هرگز ترک نمی‌کنید، والله که می‌روم او را از قبر در آورم و بر او نماز می‌کنم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر این کار را انجام دهی، شمشیر خود را از غلاف بکشم و در نیام نکنم تا تو را و جماعت بسیاری را به قتل رسانم. بعد از این، ایشان توطئه کردند که علی علیه السلام را به قتل رسانند و گفتند: تا او را نکشیم ما به اهداف خود نمی‌رسیم. ابوبکر گفت: چه کسی این جرأت را می‌کند؟ عمر گفت: خالد بن ولید. پس او را طلبیدند و گفتند: می‌خواهیم تو را بر امر عظیمی بگماریم.

 

گفت: مرا بر هر کاری می‌خواهید بگمارید، اگرچه بر کشتن علی باشد. گفتند: از برای همین تو را طلبیدیم. خالد گفت: چه وقت او را به قتل برسانم؟ ابوبکر گفت: در وقت نماز در پهلوی او بایست، چون سلام نماز گوید گردن او را بزن. چون در آن وقت، اسماء بنت عمیس که پیشتر همسر جعفر طیّار بود در خانه ابوبکر زندگی می‌کرد. بر توطئه ایشان مطلع شد، کنیزک خود را گفت: برو به خانه علی و فاطمه علیهاالسلام به دور خانه ایشان بگرد و این آیه را بخوان. " وَ جاءَ رَجُلُ مِن اَقصَا المَدینَةِ یَسعَی قَالَ یا مُوسَی اِنَّ المَلاَ یَاتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلوکَ فَاخرُج اِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحِین."(سوره قصص؛ آیه 20) چون کنیزک آمد و این آیه را خواند، علی علیه السلام فرمود: به خاتون خود بگو: خدا تو را رحمت کند، ایشان قدرت آن ندارند، اگر ایشان مرا بکشند چه کسی با ناکثان و قاسطان و مارقان قتال خواهد کرد. پس حضرت وضو ساخت و به مسجد رفت و مشغول نماز شد. خالد بن ولید آمد و در پهلوی آن حضرت ایستاد، پس ابوبکر در اثنای نمازش پشیمان شد، ترسید که اگر علی علیه السلام شمشیر بکشد؛ اول او را بکشد، پس تشهدش را بسیار طول داد تا آن که نزدیک شد تا آفتاب در آید، زیرا می‌ترسید که اگر سلام بگوید خالد به گفته او عمل کند و فتنه‌ای بر پا شود، پس پیش از سلام نمازش گفت: ای خالد! مکن آنچه را گفته بودم، اگر بکنی تو را خواهم کشت.(کتاب سلیم بن قیس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240) و این فتنه دفع شد.

علامه مجلسی می‌نویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه می‌باشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز کمتر نگفته‌اند، و احادیث معتبر دلالت می‌کند بر آن که بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت کرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.

 

همچنین شیخ صدوق روایت کرده است: چون از جانب حق تعالی خبر وفات آن سرور بانوان دو عالم دررسید، امّ ایمن را طلبید و- او معتمدترین زنان نزد آن بانو بود- فرمود:

 

ای امّ ایمن خبر وفاتم، به من رسیده، پس علی را برای من بطلب. چون حضرت امیرعلیه السلام حاضر شد، فرمود: ای پسر عمّ! تو را به انجام مواردی وصیّت می‌کنم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: هر چه می‌خواهی بگو، فرمود:

 

وصیت‌های من اول آن است که امامه دختر زینب را بعد از من به همسری برگزینی که تربیت کننده فرزندان من باشد و برای ایشان در مهربانی همانند من است، و تابوتی برای من بساز مثل آنچه ملائکه برای من تصویر کردند و به من نشان دادند. حضرت فرمود: ای فاطمه به من بنما که چگونه ایشان به تو نشان دادند؟ پس فاطمه علیهاالسلام روشی را که ملائکه از جانب حق تعالی برای او وصف کرده بودند به آن حضرت نشان داد. پس فرمود: وصیت سوم من آن است که در هر ساعت از شب و روز که وفات نمایم، در همان ساعت مرا دفن کنی و تأخیر ننمایی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا که بر من ستم کرده‌اند، بر جنازه من حاضر شوند و بر من نماز خوانند. حضرت امیر علیه السلام فرمود: چنین خواهم کرد.

 

پس آن بانوعلیهاالسلام در نیمه شب به ریاض جنّت انتقال یافت. حضرت علی علیه السلام در همان ساعت مشغول تجهیز و تکفین آن حضرت گردید. پس از آن که از غسل و دفن فارغ شد، جنازه را بیرون آورده و جریدی از درخت خرما روشن کرده و با جنازه آن حضرت بیرون آمدند، تا آن که در همان شب بر آن حضرت علیهاالسلام نماز گزارند و جسد مطهّرش را دفن کردند...(علل الشرایع؛185) علامه مجلسی می‌نویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه می‌باشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز کمتر نگفته‌اند، و احادیث معتبر دلالت می‌کند بر آن که بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت کرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.(مقاتل الطالبیّین؛49)

اکثر علمای امامیه گفته‌اند در روز سوّم جمادی الاول واقع شد. همچنین در سن شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام در وقت وفات، اختلاف نظر بسیار است، اکثر روایات معتبر دلالت می‌کند بر آن که سن شریف آن بانو علیهاالسلام در آن وقت، هیجده سال بوده، و قول صحیح و مشهور میان علمای امامیه همین قول است.

 

در روز وفات آن حضرت نیز اختلاف نظر بسیار است، اکثر علمای امامیه گفته‌اند در روز سوّم جمادی الاول واقع شد. همچنین در سن شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام در وقت وفات، اختلاف نظر بسیار است، اکثر روایات معتبر دلالت می‌کند بر آن که سن شریف آن بانو علیهاالسلام در آن وقت، هیجده سال بوده، و قول صحیح و مشهور میان علمای امامیه همین قول است.

 

در کتاب روضة الواعظین روایت کرده‌اند که حضرت فاطمه علیهاالسلام را بیماری شدیدی عارض گردید و تا چهل روز ممتد شد، چون خبر وفات آن حضرت علیهاالسلام به او رسید امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حضرت امیرالمؤمنین‌علیه السلام را حاضر ساخت و گفت: ای پسرعمّ! از آسمان خبر فوت به من رسیده و من عازم سفر آخرتم، تو را وصیت می‌کنم به چیزی چند که در خاطر دارم.

چون خبر شهادت حضرت زهرا در مدینه منتشر گردید، شیون از خانه‌های مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه می‌کردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را می‌کشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیده‌ها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی‌هاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن کردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام کدام است.

 

حضرت امیر علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا آنچه خواهی وصیت کن. پس بر بالین آن حضرت نشست و هر که در آن خانه بود بیرون کردند. پس ساعتی هر دو گریستند. حضرت علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را مدتی به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود:

 

هر چه می‌خواهی وصیت کن، آنچه فرمایی به عمل می‌آورم و امر تو را بر امر خود اختیار می‌کنم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای پسرعمّ رسول خدا، وصیت می‌کنم تو را اول که بعد از من امامه را به عقد خود درآوری. او برای فرزندان من مثل من است. پس فرمود: برای من تابوتی قرار ده، زیرا که ملائکه را دیدم که صورت تابوت برای من ساختند. پس فرمود: باز وصیّت می‌کنم تو را که نگذاری که یکی از آنها که بر من ستم کرده و حقّ مرا غصب کردند بر جنازه من حاضر شوند، زیرا که ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، و نگذاری که احدی از ایشان و نه از اتباع ایشان، بر من نماز بخوانند، و مرا در شب دفن کنی، در وقتی که دیده‌ها در خواب باشد. (روضة الواعظین؛151)

ابن شهرآشوب و دیگران روایت کرده‌اند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دست‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.

 

در کشف الغمّه روایت کرده‌اند چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد، اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور که من وضو بگیرم، پس وضو گرفت - به روایتی دیگر غسل کرد - و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو گردانید و جامه‌های نو طلبید، پوشید و فرمود:

 

ای اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم کافور آورد، حضرت آن را سه قسمت کرد و یک بخش را از برای خود گذاشت و یکی را برای من و یکی را برای علی، آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند. چون کافور را آورد، فرمود: نزدیک سر من بگذار، پس رو به قبله خوابید و جامه‌ای بر روی خود کشید و فرمود: ای اسماء مدتی صبر کن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، علی را طلب کن و بدان که من به پدر خود ملحق گردیده‌ام.

 

اسماء ساعتی انتظار کشید، بعد از آن فاطمه علیهاالسلام را ندا کرد، صدایی نشنید، پس گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است. چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش برداشت، دید که مرغ روحش به ریاض جنّت پرواز کرده است، پس بر روی آن حضرت افتاد و آن حضرت را می‌بوسید و می‌گفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌رسی. سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.

مفضّل از حضرت صادق‌علیه‌السلام سؤال نمود: فاطمه علیهاالسلام را چه کسی غسل داد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام غسل داد؛ زیرا که فاطمه، صدیقه و معصومه بود، و معصوم را به غیر از معصوم غسل نمی‌دهد، چنانچه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.

 

در این حال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! چرا مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته ولیکن به رحمت خداوندی واصل گردیده است، پس حضرت امام حسن علیه السلام خود را بر روی آن حضرت افکند و روی انورش را می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن که روحم از جسد مفارقت کند، و حضرت امام حسین علیه السلام بر پایش افتاد و می‌بوسید و می‌گفت: ای مادر بزرگوار! منم فرزند تو حسین. با من سخن بگو پیش از آن که دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم.

 

پس اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید و وفات مادر خود را به او برسانید. پس ایشان بیرون رفتند، چون نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: سبب گریه شما چیست ای فرزندان رسول خدا؟ حق تعالی هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مگر جای جدّ خود را خالی دیده‌اید و از شوق ملاقات او گریان گردیده‌اید؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت نمود. چون امیرالمؤمنین این خبر را شنید، فرمود: بعد از تو خود را به که تسلی دهم. (کشف الغمة؛2/122)

 

چون این خبر در مدینه منتشر گردید، شیون از خانه‌های مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه می‌کردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را می‌کشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیده‌ها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی‌هاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن کردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام کدام است.

 

به روایتی دیگر چهل قبر دیگر را آب پاشیدند که قبر آن حضرت مشخص نباشد و به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد؛ این کارها برای آن بود که موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر ایشان نماز نخوانند و خیال نبش قبر آن را به خاطر نگذرانند.(روضة الواعظین؛151) به این سبب در مورد محل قبر آن بانو علیهاالسلام اختلاف نظر واقع شده است: بعضی گفته‌اند در بقیع نزدیک قبور ائمه بقیع است و بعضی گفته‌اند میان قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت دفن شده است، زیرا که حضرت فرمود: میان منبر و قبر من باغی از باغ‌های بهشت است و منبر من بر دری از درهای بهشت است. اصّح آن است که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند، چنانچه روایت صحیح بر آن دلالت می‌کند. ابن شهرآشوب و دیگران روایت کرده‌اند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دست‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.(مناقب ابن شهر آشوب؛ 3/414 با کمی اختلاف.)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است، هفت کس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم.

 

مفضّل از حضرت صادق‌علیه‌السلام سؤال نمود: فاطمه علیهاالسلام را چه کسی غسل داد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام غسل داد؛ زیرا که فاطمه، صدیقه و معصومه بود، و معصوم را به غیر از معصوم غسل نمی‌دهد، چنانچه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.(علل الشرایع؛ ص184) از حضرت صادق علیه‌السلام پرسیدند: به چه سبب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام را در شب دفن نمود؟ حضرت فرمود: برای آن که فاطمه علیهاالسلام وصیّت کرده بود که آن دو مرد اعرابی که هرگز ایمان به خدا و رسول نیاورده بودند، بر او نماز نخوانند.(علل الشرایع؛ ص185) از حضرت علی علیه السلام. از علت دفن فاطمه علیهاالسلام در شب پرسیدند؟ فرمود: زیرا که او خشمناک بود بر جماعتی و نمی‌خواست آنها بر جنازه او حاضر شوند، و حرام است بر کسی که ولایت و محبّت آن جماعت را داشته باشد، که بر احدی از فرزندان فاطمه نماز کند.(امالی شیخ صدوق؛ ص523)

 

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است، هفت کس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم. (خصال؛361)

 

منبع:

بوی بهشت سوخته برگزیده از کتاب جلاءالعیون علامه محمّدباقر مجلسی

اقتباس: علی لباف از صفحه (60 تا 73)

 

حضرت زهرا علیهاالسلام از منظر امیرالمومنین

 

منزلت و جایگاه رفیع حضرت زهرا علیهاالسلام در نزد حضرت علی علیه السلام نشانگر اوج شخصیت زن در نگاه اوست، یک زن می‌تواند چنان بالا رود که مایه مباهات و افتخار امام (علیه السلام) گردد. اگرچه بیان عظمت مقام حضرت فاطمه علیهاالسلام در نزد حضرت علی علیه السلام خود تحقیق مستقلی می‌طلبد لکن در اینجا فهرست‌وار، به ذکر پاره‌ای از موارد، پرداخته شده تا بیانگر اوج مقام و مرتبه زن در نگرش حضرت باشد.

 

مباهات حضرت علی به همسری فاطمه علیهماالسلام

 

شخصیت بزرگی چون علی علیه السلام به همسری فاطمه علیهاالسلام افتخار می‌کند و همسری با او را برای خود فضیلت و ملاک برتری بر دیگران و شایستگی پذیرش مسئولیت‌های سنگینی چون رهبری جهان اسلام می‌داند. برخی از موارد که حضرت برای اثبات حقانیت خود به داشتن همسری فاطمه علیهاالسلام استناد فرموده‌اند عبارت است از:

 

* در پاسخ نامه‌ای به معاویه از جمله فضیلت‌ها و امتیازهایی که حضرت به آن اشاره می‌فرمایند این است که «بهترین زنان جهان از ماست و حمالة الحطب و هیزم کش دوزخیان از شماست.»(1)

حضرت علی علیه السلام در ضمن پاسخ به نامه معاویه می‌نویسد: «دختر پیامبر صلی الله علیه و آله همسر من است که گوشت او با خون و گوشت من در هم آمیخته است. نوادگان حضرت احمد(صلی الله علیه و آله)، فرزندان من از فاطمه علیهاالسلام هستند، کدامیک از شما سهم و بهره‌ای چون من دارا هستید.»

 

* در جریان شورای شش نفره که خلیفه دوم برای جانشینی وی را تعیین کرده بود حضرت خطاب به سایر اعضا فرمود: «آیا در بین شما به جز من کسی هست که همسرش بانوی زنان جهان باشد؟» همگی پاسخ دادند: نه.(2)

 

* حضرت علی علیه السلام در ضمن پاسخ به نامه دیگر معاویه می‌نویسد: «دختر پیامبر صلی الله علیه و آله همسر من است که گوشت او با خون و گوشت من در هم آمیخته است. نوادگان حضرت احمد(صلی الله علیه و آله)، فرزندان من از فاطمه علیهاالسلام هستند، کدامیک از شما سهم و بهره‌ای چون من دارا هستید.»(3)

 

* در جریان سقیفه حضرت ضمن برشمردن فضایل و کمالات خویش و این‌که باید بعد از پیامبر، او رهبری و هدایت جامعه اسلامی را عهده‌دار شود به ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند می‌دهم! آیا آن کس که رسول خدا او را برای همسری دخترش برگزید و فرمود خداوند او را به همسری تو [علی] در آورد من هستم یا تو؟ ابوبکر پاسخ داد: تو هستی.(4)

 

فاطمه رکن علی است

 

از مقامات ممتازی که مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت فاطمه علیهاالسلام می‌باشد رکن بودن برای علی است. در حدیثی می‌خوانیم پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمودند: «سلام علیک یا ابا الریحانتین، فعن قلیل ذهب رکناک.» (5)

 

چه تعبیر لطیف و زیبایی همان تعبیر حضرت علی علیه السلام در مورد زن که فرمودند زن ریحانه است. پیامبر نیز فرمودند: «سلام بر تو ای پدر دو گل [زینب و ام کلثوم] به زودی دو رکن تو از دست می‌روند.»

حضرت علی علیه السلام بعد از شهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند:  «بِمَنِ العَزاء‌یا بِنتِ مُحمد؟ کنت بِکِ اتعزی فَفیم العَزاء من بعدک؟»؛ به چه چیزی آرامش یابم ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین می‌یافتم؛ بعد از تو به چه چیزی آرامش یابم؟

 

علی علیه السلام بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «این یکی از دو رکن بود» و بعد از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند:« این رکن دیگر است.»

 

مددکار اطاعت الهی

 

انبیاء و پیشوایان معصوم تنها راه سعادت و خوشبختی انسان‌ها را پیروی از دستورات الهی می‌دانستند و از این رو بهترین همکار و دوست برای آنان کسی بود که در این راستا به آنها کمک کند.

 

می‌خوانیم علی علیه السلام در پاسخ پیامبر که سؤال کردند:« همسرت را چگونه یافتی؟» گفتند:« بهترین یاور در راه اطاعت از خداوند.»(6)

 

تمسک علی علیه السلام به کلام زهرا علیهاالسلام

 

حضرت در حدیث اربع مائة بعد از این که فرمودند در مراسم تجهیز مرده‌ها گفتار خوب داشته باشید چنین ادامه دادند: «فان بنت محمد صلی الله علیه و آله لما قبض ابوها ساعدتها جمیع بنات بنی‌هاشم، قالت: دعوا التعداد و علیکم بالدعا.»

 

حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از ارتحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله به زنان بنی‌هاشم که او را یاری می‌کردند و زینت‌ها را رها کرده و لباس سوگ در بر نموده‌اند، فرمود:«این حالت را رها کنید و بر شماست که دعا و نیایش نمایید.»(7)

هنگام ارتحال بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه و بیان وصایا و حلالیت ایشان حضرت در پاسخ می‌گوید: « پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و گرامی‌تر و نیکوکارتر از آنی که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوری از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خدا را بر من تازه نمودی، یقینا مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند به انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین آن شود.»

 

با این که حضرت علی علیه السلام معصوم بوده و تمام گفته‌های او حجت است ولی برای تثبیت مطلب به سخن زهرا علیهاالسلام تمسک می‌کند. این نشانگر عصمت حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام بوده و این که تمام رفتار، گفتار و نوشتار او حجت است و از این جهت فرقی بین زن و مرد نیست.

 

تنها تسلی بخش علی علیه السلام

 

حضرت بعد از شهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند:

 

«بِمَنِ العَزاءُ‌یا بِنتَ مُحمَد؟ کُنتُ بِکِ اَتَعزی فَفیمَ العَزاء مِن بَعدِکِ؟» (8)؛ با چه کسی آرامش یابم ای دختر محمد؟ من به وسیله تو تسکین می‌یافتم؛ بعد از تو با چه کسی آرامش یابم؟

 

غضب خداوند به غضب فاطمه علیهاالسلام

 

حضرت علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که ایشان فرمودند:

 

«انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها»(9)؛ خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه، خشمگین؛ و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی می‌شود.

«خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن‌داری از دست رفته، اما آنچنان که در جدایی تو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره‌ای ندارم شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می‌نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی‌گشاید. چشمم بی‌خواب، و دل از سوز غم سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه‌ای بود که دل را خسته و غصه‌ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید…

 

و در حدیث دیگر خطاب به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند:

 

« انَّ اللهَ لَیَغضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرضی لِرِضاکِ»(10)؛ خداوند برای خشم تو، خشمگین و برای خشنودی تو، خشنود می‌شود.

 

برگزیده پیامبر صلی الله علیه و آله

 

حضرت علی علیه السلام در مصیبت حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «قل یا رسول الله عن صفیتک صبری»؛ « یعنی این صفیه توست، بانویی که صفوه تو، مصطفی و برگزیده توست رحلت کرده و صبر فقدانش برای من دشوار است.»(11)

 

تکرار مصیبت فقدان پیامبر صلی الله علیه و آله

 

هنگام ارتحال بزرگ بانوی اسلام حضرت فاطمه و بیان وصایا و حلالیت ایشان حضرت در پاسخ می‌گوید: « پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و گرامی‌تر و نیکوکارتر از آنی که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوری از تو و احساس فقدانت بر من گران خواهد بود، ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خدا را بر من تازه نمودی، یقینا مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند به انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین آن شود.»(12)

 

مقدم نمودن خواست فاطمه برخواست خویش

 

در هنگام وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام در پاسخ امام به ایشان و گریستن هر دو، سپس امام سر مبارک فاطمه علیهاالسلام را به سینه چسباند و گفت:«هر چه می‌خواهی وصیت کن، یقینا به عهد خود وفا کرده، هر چه فرمان دهی انجام می‌دهم و فرمان تو را بر نظر و خواست خویش مقدم می‌دارم.» (13)

 

پایان شکیبایی علی علیه السلام

 

علی علیه السلام که اسوه صبر و استقامت است اما در شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام تاثر و تالم خود را چگونه اظهار می‌دارد، تا آنجا که بعد از دفن همسر گرامیش در حالی که حزن و اندوه تمام وجود او را فرا گرفته بود خطاب به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت:

 

«خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن‌داری از دست رفته، اما آنچنان که در جدایی تو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره‌ای ندارم شکیبایی بر من سخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می‌نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی‌گشاید. چشمم بی‌خواب، و دل از سوز غم سوزان است. تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربه‌ای بود که دل را خسته و غصه‌ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید… اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه اینجا [کنار قبر زهرا(علیهاالسلام)] می‌ماندم و در این مصیبت بزرگ چون مادر فرزند مرده، اشک از دیدگانم می‌راندم.»(14)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

1- بحارالانوار/ج41/ صص151و 224.

 

2- نهج البلاغه.

 

3- طبرسی/ احتجاج/ مؤسسه الاعلمی للمطبوعات/ بیروت/ چاپ دوم، 1983 میلادی/ج1/ ص135.

 

4- همان/ ص 123.

 

5- علامه الحافظ محب الدین الطیری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی/ چاپ بیروت دار المعرفه/ ص 56.

 

6- بحارالانوار/ ج43/ ص 117.

 

7- جوادی آملی/ زن در آئینه جمال و جلال/ ص42.

 

8- رحمانی همدانی/ فاطمة الزهرا بهجة قلب مصطفی/ ص 578/ به نقل از مجمع الروایة.

 

9- کنزالعمال/ مؤسسه الرسالة بیروت/ ج12/ ص111.

 

10- همان.

 

11- نهج البلاغه/ فیض السلام/ خطبه 193.

 

12- سیدمحمد کاظم قزوینی/ فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد/ دارالصادق بیروت/ چاپ اول/ صص610- 609.

 

13- همان.

 

14- اصول کافی/ ج1/ ص 159.

 

قصیده در مدح فاطمه زهرا

 

 

 

چنین گفت آدم علیه السلام

 

که شد باغ رضوان مقیمش مقام

 

که با روى صافى و با راى صاف

 

ز هر جانبى مى‏نمودم طواف

 

یکى خانه در چشمم آمد ز دور

 

برونش منور ز خوبى و نور

 

ز تابش گرفته رخ مه نقاب

 

ز نورش منور رخ آفتاب

 

کسى خواستم تا بپرسم بسى

 

بسى بنگریدم ندیدم کسى

 

سوى آسمان کردم آنگه نگاه

 

که اى آفریننده مهر و ماه

 

ضمیر صفى از تو دارد صفا

 

صفا بخشم از صفوت مصطفى!

 

دلم صافى از صفوت ماه کن

 

ز اسرار این خانه آگاه کن

 

ز بالا صدائى رسیدم بگوش

 

که یا اى صفى آنچه بتوان بگوش!

 

دعایى ز دانش بیاموزمت

 

چراغى ز صفوت برافروزمت

 

بگو اى صفى با صفاى تمام

 

به حق محمد علیه السلام

 

به حق على صاحب ذوالفقار

 

سپهدار دین شاه دُلدل سوار

 

به حق حسین و به حق حسن

 

که هستند شایسته ذوالمنن

 

به خاتون صحراى روز قیام

 

سلام علیهم ،علیهم سلام

 

کز اسرار این نکته دلگشاى

 

صفى ر از صفوت صفایى نماى

 

صفى چون بکرد این دعا از صفا

 

درودى فرستاد بر مصطفى

 

در خانه هم در زمان باز شد

 

صفى از صفایش سر انداز شد

 

یکى تخت در چشمش آمد ز دور

 

سرا پاى آن تخت روشن ز نور

 

نشسته بر آن تخت مر دخترى

 

چو خورشید تابان بلند اخترى

 

یکى تاج بر سر منور ز نور

 

ز انوار او حوریان را سرور

 

یکى طوق دیگر به گردن درش

 

بخوبى چنان چون بود در خورش

 

دو گوهر به گوش اندر آویخته

 

ز هر گوهرى نورى انگیخته

 

صفى گفت ‏یا رب نمى‏دانمش

 

عنایت ‏به خطى که بر خوانمش

 

خطاب آمد او را که از وى سؤال

 

بکن تا بدانى تو بر حسب و حال

 

بدو گفت من دخت پیغمبرم

 

به این فر فرخندگى در خورم

 

همان تاج بر فرق من باب من

 

دو دانه جواهر حسین و حسن

 

همان طوق در گردن من على است

 

ولى خدا و خدایش ولى است

 

چنین گفت آدم که اى کردگار

 

درین بارگه بنده راهست‏ بار

 

مرا هیچ از اینها نصیبى دهند

 

ازین خستگی ها طبیبى دهند

 

 

 

خطابى بگوش آمدش کاى صفى

 

دلت در وفاهاى عالم وفى‏

 

که اینها به پاکى چو ظاهر شوند

 

به عالم به پشت تو ظاهر شوند

 

صفى گفت ‏با حرمت این احترام

 

مرا تا قیام قیامت تمام

 

کتاب: زندگانى فاطمه زهرا(س)ص 228 تا239

 

نویسنده: سید جعفر شهیدى

 

وجه تسمیه حضرت فاطمه علیهاالسلام به انسیه حوراءِ

 

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند نور حضرت فاطمه سلام الله علیها را پیش از آفرینش زمین و آسمان‌ها آفرید. عرض شد: یا رسول‌الله! مگر حضرت فاطمه علیهاالسلام از جنس آدمیان نیست؟ فرمود: او حور است در قالب آدمیان. خداوند نور وی را در صُلب آدم به ودیعه گذاشت و از صلب من بیرون آورد، هر گاه شوق بهشت می‌کنم، فاطمه را می‌بوسم. (1)

 

ابن‌عباس در خبر مفصلی از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که در ساق عرش نوری دیدم که فروزنده بود مانند حوریان بهشتی. پرسیدم کیست؟ گفتند: این دختر،«انسیه حوراء» است و او از میوه‌های بهشتی تکوّن یافته است.

حوریه‌ای است به صورت انسیه و انسیه‌ای است به معنی حوریه و چون درِ بهشت را گشودند، بوی حضرت فاطمه علیهاالسلام را استشمام کردم.

ابن‌عباس در خبر مفصلی از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که در ساق عرش نوری دیدم که فروزنده بود مانند حوریان بهشتی. پرسیدم کیست؟ گفتند: این دختر،«انسیه حوراء» است و او از میوه‌های بهشتی تکوّن یافته است. حوریه‌ای است به صورت انسیه و انسیه‌ای است به معنی حوریه و چون درِ بهشت را گشودند، بوی حضرت فاطمه علیهاالسلام را استشمام کردم.

 

مراد از حوریه این است که مانند انسان و انسیه، به کدورات عالم طبع، آلوده نشده و چون ملکه نوری است که به همه صور می‌توان متشکل گردد.

 

اصل حورالعین، از طبیعت ملک و نورانیت است و حضرت فاطمه، انسیه‌ای است که به نورانیت و روحانیت فرشتگان است. چون بشریت، مستلزم کثرت کثافات عنصری مادی است؛ حضرت فاطمه انسیه حوراء از کدورت طبیعت بشری دور و منزه است و او موجودیت بین فرشتگان و بشر است.

بدین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها را «انسیه حوراء» گفتند که روح افزا و روح بخش و روح انگیز بود و در طینت سنخیتی او، کدورات و پلیدی وجود نداشته است.

 

بدین جهت حضرت زهرا سلام الله علیها را «انسیه حوراء» گفتند که روح افزا و روح بخش و روح انگیز بود و در طینت سنخیتی او، کدورات و پلیدی وجود نداشته است.

 

«انسیه حوراء»؛ یک فرشته‌ای به صورت ترکیب عنصری بشری است که در لطافت و ملاحت، حوراء و در صورت، بشری بود که آلوده به پلیدی‌های مادی نشده است.(2)

پی‌نوشت‌ها:

1- تفسیر الفرات، ص10.

 

2- کتاب فاطمة الزهرا"س" صاحب ولایت کبری، ص75.

فاطمه (س) اولین زن مبارز و شهید آل عبا

 

نویسنده: میترا خسرو بیک

 

معلم بزرگ انقلاب اسلامی ما با بیان سخنی زیبا درباره جایگاه و منزلت زن و قدرت روحی شگرف او در تأثیرگذاری بر جریانات جامعه می فرماید:

«زن اگر با دوبال دین و تقوی و فضیلت، حرکت کند می تواند تأثیرگذار باشد»، اما در جامعه امروزی که دول غربی با دیدگاه مادی فاقد گستره چشم اندازهای معنوی، یارای آن را ندارند که وارستگی از لذات و شهوات و سرگرمی های حقیر را از شخصیت زن جدا سازند، برای دست یابی بانوان به تشخص حقیقی و انسانی و پیدا کردن یک جایگاه علمی، فرهنگی، اجتماعی، هنری و سیاسی، زنان، نیازمند مرشدی توانا و الگویی تاریخی برای تمامی نسل ها در اعصار پیش رو هستند.

کسی که نمونه انسانی کامل و طرف ملکوتی وجود انسان باشد و او کسی نیست، جز فاطمه(س) که اوج فضیلت انسانی است. نگاه به زندگی و شخصیت این بانو باید فراتر از نگاه به دخت پیامبر، همسر ولایت و مادر امامت باشد. فاطمه(س) در جایگاه والای الهی خود صاحب ولایت کبری است و معرفت به سیره عملی و نظری او شناخت عفت و عزت را برای انسان ها به ویژه بانوان به همراه دارد. از این رو شناخت فصول زندگی فاطمه(س) برای تمام افراد جامعه امری مهم و تأثیر آن بر روی زندگی غیرقابل انکار و تأسی به آن نجات بخش است، چرا که او فاطمه، بتول، زهرا، صدیقه، مبارکه، طاهره، محدثه، زکیه، راضیه، مرضیه خدا و ترنم باران وحی و زلال حیات بشری است.

    گل وجود حضرت زهرا(س) در بیستم جمادی الاخر سال دوم بعثت در باغستان وحی الهی به ثمر نشست و از همان زمان روز شمار عمر کوتاه و پربرکتش فصول مبارزه و قیام را در شرایط مختلف رقم زد و فاطمه(س) را مدافعی خستگی ناپذیر برای حیات اسلام قرارداد، دفاعی که لقب اولین شهیده آل عبا را برایش به همراه داشت. شاید فاطمه(س) تنها بانویی باشد که در یک عرصه و چندین جبهه مبارزه کرد و در تمام آنها پیروز و سرافراز بیرون آمد. فاطمه(س) اولین بانوی دارای مسئولیت سیاسی- اسلامی در دفاع از اسلام و تبلیغ آن است؛ او اولین مدافع و مربی بانوان مسلمان در احقاق حقشان و اولین مربی آنها در همسرداری و تربیت فرزندان است. بانوی بزرگ اسلام اولین مدافع ولایت و محکم کننده مکتب مهدویت، در تاریخ شناخته شده است. فصول زندگی مادر جامعه مسلمان به ویژه شیعیان علی(ع) را می توان به: 1- دفاع از اسلام و رسالت پدر 2- دفاع از ولایت و احقاق حق سیاسی- اجتماعی و اقتصادی خانواده 3- دفاع از ادامه حیات اسلام با پایه گذاری نهضت عاشورا به وسیله تربیت فرزندانی چون حسین (ع) و زینب کبری 4- مستحکم کردن پایه های مهدویت با احادیث معتبر از پیامبر و مشخص کردن مزار شریفش به وسیله این گنج الهی تقسیم کرد.

    فصل اول: دفاع از اسلام و رسالت پدر

    دخت یگانه رسول خدا در تمام مراحل تبلیغ اسلام و دفاع از رسالت پدر، چنان همراه پدر بود که به ام ابیها ملقب شد و بارها حضرت محمد(ص) برای مشخص کردن جایگاه ایشان در نزد خود از الفاظی مانند (فداها ابوها) استفاده کردند. حضرت فاطمه(س) در نخستین روزهای تبلیغ شریعت اسلام، مسئولیت بخشی از ترویج اسلام و دفاع از رسول خدا را برعهده داشتند. ایشان در خانه با فراهم کردن شرایط آسایش و پرستاری از جراحات پدر که توسط کفار برایشان عارض می شد، به نوعی تقویت کننده روحیه رسول خدا برای ادامه ترویج دین اسلام بودند و با برگزاری کلاس های مخصوص بانوان و پاسخ دادن به سؤالات آنها پا به پای رسول خدا در ترویج اسلام گام های مؤثری برمی داشتند. در زمان حادث شدن جنگ ها با حضور در پشت جبهه و پرستاری از مجروحان و یا رساندن غذا به پیامبر و پسر عموی خود در دفاع از اسلام همراه دیگر مسلمانان شرکت داشتند. البته این اقدامات حضرت فاطمه(س) گویای شخصیت بارز ایشان در جامعه آن روز به عنوان یک بانوی اجتماعی و سیاسی است.

    فصل دوم: همسر علی(ع) و دفاع از ولایت، احقاق حق سیاسی- اجتماعی و اقتصادی خانواده

    اسلام محمدی دارای سه وجه است که مهمترین این وجوه عید غدیر و متناسب با آن نصب حضرت علی(ع) در جایگاه ولایت می باشد و در این میان بعد از رحلت رسول خدا، دفاع جانانه حضرت زهرا(س) از حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصاد همسر و خانواده خود مهم ترین فصل مبارزات آن حضرت را رقم می زند. در این مبارزه که اساس فاطمیه بنیان نهاده شد، علی(ع) به عنوان همسر و صاحب حق ولایت منزوی است و با سکوت و صبر، جریان سرنوشت امت را به سردمداری فاطمه(س) نظاره گر است. در این جبهه اولین قیام از واپسین لحظات حیات پیامبر شروع می شود. بعد از دفن پیامبر، حضرت فاطمه در اقدامی شبانه به درب منزل انصار و مهاجر می رود تا علی(ع) را دریابند، ولی وقتی با رد خواسته اش مواجه می شود با حضور بر سر مزار پدر یاد غدیر را زنده می کند. مقاومت فاطمه در برابر غصب فدک و محکوم کردن ادله غاصبان با منطقی قوی و استوار، مرحله دیگر این قیام بود که لکه ننگی ابدی بر دامن برخی نشاند ه. کسانی که می خواستند با خالی کردن دست اسلام در برهه ای از زمان که کمک به فقرا می توانست خود امتیازی برای ادامه ترویج و تبلیغ و گرایش افراد به دین نوع دوست اسلام باشد. ادامه مبارزه کوثر نبی با واقعه جراحات ناشی از ضربه در به پهلویش توسط معلوم الحال ها صورت گرفت او در بستر بیماری در جواب احوال پرسی زنانی که برای عیادت می آمدند، سخنرانی می کرد و با آشکار کردن حقایق؛ از طریق آنان، شوهرانشان را آگاه و علیه دشمنان اسلام تحریک می کردند. تا جایی که بازتاب افشاگری حضرت در بستر بیماری برای زنان مهاجر و انصار می رفت که اندک اندک به انقلاب پرخروشی مبدل گردد و قیام سوم ایجاد سؤال در تاریخ است، چرا حضرت، به علی(ع) وصیت کرد «مرا در شب غسل بده و دفن کن»؟ چرا با جمع اندک هفت نفر تشییع شد؟ آری این سؤالات پاسخ می طلبد و پاسخ آن پیروزی قیام فاطمه(س) است و تا زمانی که فرزندش مهدی(عج) ظهور کند فاطمه(س) در قیام است.

    فصل سوم: دفاع از ادامه حیات اسلام با پایه گذاری نهضت عاشورا به وسیله تربیت فرزندانی چون حسین(ه) و زینب کبری(س)

    یکی دیگر از جلوه های حضور حضرت فاطمه(س) در اجتماع تربیت فرزندانی است که هر کدام به تنهایی الگویی بی بدیل برای سایر مسلمانان هستند. دخت پیامبر با تربیت منحصر به فردخود با عملی کردن سیره های نظری و عملی اسلام در خانه، بنیان خانواده ای مستحکم و مهربان را بنا نهاد که اعضایش، ایثارگری، اولین درس زندگیشان بود و هیچ وقت زیر بار زندگی ذلت بار نرفتند. آنچه در عاشورا اتفاق افتاد جلوه ای از تربیت فاطمی و فداکاری امیرالمؤمنین و فاطمه(س) در صیانت از اسلام بود. مبارزه امام حسین(ع) با خلیفه وقت، دفاع از اسلام، امامت و هویت دینی- اجتماعی جامعه بود. در آن زمان حسین(ع) با بصیرت و بینش الهی خود و سرمایه ای که از مادر گرفته بود، دریافت که زمان احیاء سنت پیامبر است و باید عدالت و جریان امامت علی و اولادش در جامعه از سرگرفته شود تا سکوت علی که حفظ فروع اسلام را تضمین کرد و قیام فاطمه(س) که برای حفظ اساس دین بود به باربنشیند و جامعه مسلمین از اسلام واقعی دور نشوند. در واقعه عاشورا حسین(ع) با شمشیر به دادخواهی اسلام و برافراشتن پرچم اسلام محمدی پرداخت و زینب که دیگر خود معلم عشق ورزی به خانواده و زبان گویای پدر شده بود با جلوه و ظاهری فاطمی به افشاگری و مذمت بدخواهان اسلام پرداخت و نوعی مبارزه کلامی و روانی را آغاز کرد.

    فصل چهارم: مستحکم کردن پایه های مهدویت با حفظ احادیث معتبر از پیام و مشخص کردن مزار شریفش به وسیله گنج الهی.

    همان طور که گفتیم حضرت زهرا(س) در خانه ای رشد کرد که پیام رسان وحی الهی بدون اذن دخول وارد نمی شد و پس از ازدواج بانوی خانه ای شد که زمینش با صاحب خانه به اذان خدا صحبت می کرد و جریانات مختلف روز را برای مولای جهانیان تعریف می کرد. او در واقع ترنم باران وحی را از کودکی شنیده و با صدای جبرائیل آشنا و سینه ای سینا برای دریافت و حفظ اسرار الهی داشت. آن چه بعدها خلیفه مسلمین برای نابودی آیات و روایات منتسب به پیامبر در نظر گرفت را پیش بینی کرده بود و با تهیه و تنظیم کتابی که محتوایش کلام خدا و سخنان پیامبر الهی بود، نقشه شوم آنها را تا زمانی که زمان حرکت و چرخش دارد، نابود کرد. این کتاب نیز که به صورت ارث به ائمه ما رسیده است و اکنون دردست صاحب زمان و ولی نعمت ماست، نوعی دیگر از مبارزه آن حضرت با منحرف کنندگان روند اسلام و جانشینی پیامبر است. خب ببینید؛ تمامی احادیث قدسی که می تواند راه گشا برای حل مشکلات جامعه امروزی باشد و می تواند راهکاری برای سعادت دنیوی و اخروی ما به حساب آید. در دست کسی است که از نظرها غایب است. آرزوی شناخت و زیارت مزار شریفش توسط کسی برآورده می شود که در هر ضربه ساعت به دنبالش هستیم، این یعنی فرهنگ انتظار، یعنی امید به آینده ای بهتر و برتر که فاطمه(س) بنیان گذار آن است. اهتمام به فرهنگ درست انتظار یکی از خواسته های ائمه ما و دستور کار بسیاری از بزرگان دین ماست. مسئله مهدویت آینده اسلام و تشیع و امامت و ولایت فقیه را از هرگونه مشکل نجات می دهد و جامعه بشری را برای تشکیل حکومت واحد جهانی و لذت از زندگی اسلامی اجتماعی در کنار هم بهره مند می سازد.

    اما هر یک از این چهارفصل خود به تنهایی می تواند صفحات زرین کتاب زندگی حضرت زهرا(س) را در برگ برگ زمان تعریف و تشریح کند. آن چه ما گفتیم تلنگری بود برای بانوان، آقایان و فرزندان مسلمان جامعه اسلامی تا با مطالعه بیشتر به ابعاد زندگی بانویی که می تواند در جهاد، همسرداری، تربیت نسل های پاکیزه، حفظ حجاب و عفت زن در کنار فعالیت اجتماعی اسوه ای برتر باشد، پی برده و در تمام زندگی به آن تأسی کنند.

پایان

منبع: روزنامه کیهان > شماره 18826 26/3/86  صفحه 10

 

 

 

 

جایگاه حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام در روایات

 

زمخشرى در کشاف هنگام ذکر ماجراى زکریا و مریم ‏علیهماالسلام نقل کرده ‏است که پیامبر صلى الله علیه و آله در هنگام قحط سالى، به گرسنگى مبتلا شد. حضرت ‏فاطمه ‏علیهاالسلام دو قرص نان و پاره‏اى گوشت براى آن ‏حضرت، تحفه برد و وى ‏را بر خود مقدم داشت. امّا آن ‏حضرت طبق را به خود فاطمه بازپس داد و فرمود: آن را بگیر. آنگاه روپوش روى طبق را برگرفت. طبق پر از گوشت و نان بود. فاطمه با دیدن این صحنه شگفت‏زده شد و پى ‏برد که این ‏نان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پیامبر به فاطمه فرمود: این نان و گوشت از کجا آمده است؟ فاطمه پاسخ داد: از سوى خدا که او هر که را خواهد بى‏حساب، روزى دهد. پیامبر فرمود: سپاس خدایى را که تو را مانند بانوى زنان بنىاسرائیل قرار داد. سپس آن‏ حضرت، على بن‏ابى‏طالب و حسن و حسین و اهل‌بیتش را جمع کرد و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند. امّا از غذا، هیچ کاسته نشده بود و فاطمه باقیمانده ‏غذا را به همسایگان خویش بخشید.

 

ترمذى در صحیح از صبیح غلام اُمّ سلمه و زید بن ارقم نقل کرده است ‏که گفتند: پیامبر صلى الله علیه و آله به على و فاطمه و حسن و حسین فرمود: "من با دشمن شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم."

 

ابن خالویه در کتاب "آل" در حدیثى که آن را از امام رضا و او از پدرانش از امیرمؤمنان نقل کرده، آورده است که آن ‏حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: "چون روز قیامت فرا رسد، منادى از دل عرش ‏آواز دهد که اى خلایق! دیدگان خود را بربندید تا فاطمه دختر محمّد، عبور کند."

ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانى به سند خود از مسروق از عایشه نقل ‏کرده است که گفت: به هنگام بیمارى رسول خدا صلى الله علیه و آله، که به رحلت وى ‏منجر شد بر بالین آن ‏حضرت بودیم که فاطمه وارد شد. راه رفتنش بىهیچ ‏کم و کاستى به راه رفتن پیامبر مى‏ماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازى را با وى در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من ‏به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را براى رازگویى‏ برگزید آنگاه تو مى‏گریى؟!

 

همچنین در روایت دیگرى آمده است که آن منادى بانگ مى‏زند که: "اى جماعت! سر به زیر افکنید و چشم فرو بندید تا فاطمه از پل صراط بگذرد. آنگاه آن‏ حضرت در حالى که هفتاد هزار کنیز از حورالعین بهشت ‏او را همراهى مى‏کنند، از پل مى‏گذرد."

 

بخارى در صحیح به سند خود روایت کرده است که پیامبر اکرم ‏فرمود: "فاطمه پاره تن من است. هر که او را خشمگین سازد به تحقیق مرا خشمگین ساخته است."

 

بسیارى از دانشمندان اهل حدیث، از شیعه و سنى، این مضمون را با اسناد صحیح و روایت‌هاى صریح نقل کرده‏اند. تا آنجا که برخى بدین ‏روایت، با اعتمادى تمام استشهاد کرده‏اند. یکى از اینان ابوالفرج اصفهانى ‏است. وى روایت مى‏کند که: عبدالله بن حسن مثنى فرزند امام حسن ‏مجتبى ‏علیه السلام بر عمر بن عبدالعزیز وارد شد. عبدالله در آن هنگام جوان، و از وقار و هیبتى خاص برخوردار بود. عمر او را در صدر مجلس نشانید، مورد احترام قرار داد و نیازش را برآورده ساخت. از علت کار عمر در این ‏خصوص پرسش کردند. وى پاسخ داد: یکى از معتمدانم خبرى از رسول ‏خدا برایم نقل کرد آن چنان که گویى خود آن را از دهان آن ‏حضرت‏ شنیده‏ام. پیامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است. آنچه او را شادمان مى‏کند مرا نیز خوشحال مى‏سازد و آنچه وى را خشمگین مى‏کند مرا نیز به خشم ‏آورد. این عبدالله هم پاره‏اى از پاره تن رسول خداست.

ابن صباغ مالکى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل کرده ‏است که پیامبر اکرم فرمود: "از مردان، بسیارى به کمال رسیده‏اند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه ‏دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد کس دیگرى به کمال دست نیافته است."

 

ابن سعد و ابن مثنى از حضرت امیر نقل کرده‏اند که گفت: رسول خدا فرمود: "اى فاطمه خداوند از خشم تو خشمگین و از خشنودى تو خشنود مى‏شود."

 

ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانى به سند خود از مسروق از عایشه نقل ‏کرده است که گفت: به هنگام بیمارى رسول خدا صلى الله علیه و آله، که به رحلت وى ‏منجر شد بر بالین آن ‏حضرت بودیم که فاطمه وارد شد. راه رفتنش بىهیچ ‏کم و کاستى به راه رفتن پیامبر مى‏ماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدى" آنگاه وى را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازى را با وى در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من ‏به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را براى رازگویى‏ برگزید آنگاه تو مى‏گریى؟!

 

سپس رسول خدا راز دیگرى با فاطمه در میان نهاد. این بار فاطمه ‏خندید. عایشه در این باره از فاطمه پرسش کرد. امّا آن ‏حضرت گفت: من‏ راز رسول خدا را برملا نمى‏کنم. چون پیامبر درگذشت عایشه دوباره ازآن رازى که پیامبر صلى الله علیه و آله با فاطمه در میان گذارده بود، از وى سؤال کرد. فاطمه پاسخ داد: امّا گریه‏ام بدین خاطر بود که رسول خدا به من فرمود: جبرئیل در هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه مى‏داشت امّا امسال آن را دو بار عرضه کرد و علت این امر را جز نزدیک شدن مرگم نمى‏دانم. من از شنیدن این سخن گریستم آنگاه پیامبر به من فرمود: از خدا بترس و شکیبا باش که من براى تو سَلَف نیکویى هستم. سپس فرمود: اى فاطمه آیا دوست ندارى که سرور زنان جهان و بانوى این امّت باشى؟ در این هنگام‏ بود که خندیدم.

حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا از جنگ یا سفرى باز مى‏گشت، نخست به مسجد مى‏رفت و دو رکعت نماز مى‏گزارد و آنگاه به خانه فاطمه مى‏رفت.

 

دانشمندان حدیث این روایت را با سندهاى بسیار و نیز مَتنى یکسان یا دست کم با اندکى تفاوت نقل کرده‏اند.

 

مؤلّف کتاب "الاستیعاب" به سند خود از ابن عبّاس نقل کرده است که ‏رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: "سرور زنان بهشت، مریم و پس از او فاطمه ‏دختر محمّد و سپس خدیجه و سپس آسیه همسر فرعون مى‏باشند."

 

ابن صباغ مالکى در فصول المهمه از بخارى و مسلم و ترمذى نقل کرده ‏است که پیامبر اکرم فرمود: "از مردان، بسیارى به کمال رسیده‏اند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه ‏دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد کس دیگرى به کمال دست نیافته است."

 

این دو حدیث با اسناد بسیار و مستفیض در کتب روایات نقل شده ‏است. و البته احادیث دیگرى نیز نقل شده، مبنى بر آن که فاطمه از برترین ‏آن زنان سابق‏الذکر است. جز آن که مریم سرور زنان دوره خودش مى‏باشد و فاطمه سرور زنان عالم در تمام دوران‌هاست. مؤید این نظر، سخنى است ‏که از پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب به حضرت زهرا نقل شده که به وى فرمود: آیا دوست ندارى سرور زنان این امّت باشى؟ از آنجا که بى‏تردید این امت از دیگر امت‌ها برتر است مى‏توان نتیجه گرفت که بانوى زنان این امت نیز از سروران دیگر امت‌ها، برتر و بالاتر است.

بخارى و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده‏اند که فرمود: "فاطمه سرور زنان بهشتى است."

 

حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا از جنگ یا سفرى باز مى‏گشت، نخست به مسجد مى‏رفت و دو رکعت نماز مى‏گزارد و آنگاه به خانه فاطمه مى‏رفت و بعد از آن به نزد همسرانش روانه مى‏شد.

 

امّا هرگاه پیامبر مى‏خواست به سفر یا جنگى رود، نخست با همسرانش خداحافظى مى‏کرد و آخر از همه با فاطمه وداع مى‏گفت. حاکم نیز همین مطلب را از ابن عمران نقل مى‏کند که گفت: هرگاه‏ پیامبراکرم عازم سفرى مى‏شد آخرین کسى که با او خداحافظى مى‏کرد، فاطمه بود. این نکته در کتب حدیث با سندهاى مستفیض نقل شده است.

 

در کتاب استیعاب به نقل از عایشه آمده ‏است که از وى پرسیدند: محبوب‌ترین زنان در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله چه کسى بود؟ عایشه گفت: فاطمه. پرسیدند: و از مردها؟ گفت: شوهرش على.

 

همچنین مؤلف استیعاب به سند خود از ابن برید از پدرش نقل کرده‏ است که گفت: محبوب‌ترین زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوب‌ترین ‏مردان در نزد آن ‏حضرت، على بود.

 

حاکم در مستدرک از جمیع بن عمیر نقل کرده است که عایشه پس از آن که از وى درباره على پرسش شد، گفت: از من درباره مردى مى‏پرسید که به خدا مردى را محبوب‌تر از على ندیدم. بخارى و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده‏اند که فرمود: "فاطمه سرور زنان بهشتى است."

 

منبع:

 

کتاب هدایتگران راه نور - زندگانى صدّیقه کبرى حضرت فاطمه زهراعلیها السلام

 

نویسنده: حضرت آیة الله حاج سید محمدتقى مدرسى

 

در سوگ ریحانه رسول خدا صلی الله علیه و آله

 

زهرا عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است. ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشته‌های چادرت دست نیاز می‌آویزد و معرفت به غبار آستان خانه‌ات بوسه می‌زند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخم‌ها و داغ‌ها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانه‌ات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی...

 

وجود مبارک حضرت فاطمه علیهاالسلام تنها یک تفکر یا تصور یک حقیقت حیات بخش نیست. بلکه تجسمی عینی و زنده از برکت خداوند بر انسان است. اگر تا قبل از حضور ایشان در عالم خاکی انسان معناگرا مجبور بود گوشه‌هایی از نعمت یک زن مقدس را در اسطوره‌ها، الهه‌ها و افسانه‌ها جستجو کند یا متوسل به پاکدامنی حضرت مریم(ع) یا خردمندی آسیه و وفاداری سارا بشود، بعد از تجسم خاکی و عینی ایشان برای انسان کمال‌گرا یک الگوی زنده و جاوید پدید آمد و آن شخصیتی والا به نام «فاطمه» دختر رسول اکرم بود.

ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشته‌های چادرت دست نیاز می‌آویزد و معرفت به غبار آستان خانه‌ات بوسه می‌زند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخم‌ها و داغ‌ها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانه‌ات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی...

 

از این رو است که فاطمه علیهاالسلام را ناموس و علت هستی می‌دانند. اگر فاطمه علیهااسلام پا به جهان فانی نگذاشته بود و خاک هبوط را به قدوم خود مبارک نمی‌کرد، دیگر برای پیروانش هدفی وجود نداشت تا برای آن به شهادت برسند و جهاد کنند. جهانیان با توسل به اوست که توکل به احد را می‌آموزند و از نور هدایت ایشان است که برکت زندگی دنیایی درک می‌شود.

 

بنابراین بی‌دلیل نیست که بعد از درگذشت ملکوتی ایشان، بشریت، سرگشته به دنبال مرهمی است تا زخم نبود روح بخش ایشان در عالم فانی التیام یابد. از این روست که هر چه انسان برای درک حضرت فاطمه علیهاالسلام تلاش می‌کند، برکت آن بر خودش می‌تابد و این اصل وجودی نعمت فاطمه علیهاالسلام در دنیا است.

 

امروز هم شاهد تلاش انسان‌های پاکی هستیم که به دنبال معنویت فاطمه علیهاالسلام در رفتار روزمره خود هستند و با تذکره و یادمان‌هایی سعی دارند آوای خوش چشمه کوثر را در یادشان زنده نگه دارند تا در بهشت، حاضر در خدمت ایشان باشند.

 

رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت نموده‌اند که خدای متعال فرمود:

 

ای احمد! اگر تو نبودی آسمان و زمین را نمی‌آفریدم و اگر علی نبود تو را نمی‌آفریدم و اگر فاطمه نبود، شما را نمی‌آفریدم.(یعنی شمایان رمز خلقتید)(1) از امام محمدباقر علیه السلام روایت شده است که، ولادت حضرت زهرا علیهاالسلام پنج سال بعد از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سن شریف آن بانو در هنگام وفات هیجده سال و هفتاد و پنج روز بود.(2)

فاطمه علیهاالسلام را ناموس و علت هستی می‌دانند. اگر فاطمه علیهااسلام پا به جهان فانی نگذاشته بود و خاک هبوط را به قدوم خود مبارک نمی‌کرد، دیگر برای پیروانش هدفی وجود نداشت تا برای آن به شهادت برسند و جهاد کنند. جهانیان با توسل به اوست که توکل به احد را می‌آموزند و از نور هدایت ایشان است که برکت زندگی دنیایی درک می‌شود.

 

راز دل‌غمین‌فاطمه علیهااسلام

 

"شما ای‌مردم‌بر پرتگاه‌آتش‌بودید و از فرط‌ذلت‌نزد دیگران، همچون‌جرعه ‌آبی‌در دست‌تشنه‌کامی‌یا لقمه‌ای‌در دست‌گرسنه‌ای‌و یا چون‌آتشی‌که‌شخص‌مستعجلی‌از آن‌برگیرد. شما لگدکوب‌و پایمال‌بودید و از آب‌متعفن‌با سرگین‌شتر می‌‌آشامیدید و از برگ‌های‌خاک‌مال‌و علف‌بیابان‌می‌خوردید. ذلیل‌بودید و زبون‌می‌زیستید و هر آن‌مضطرب‌بودید که‌مبادا از این‌سوی‌یا آن‌سوی‌به‌شما هجوم‌آورند و به‌اسارتتان‌ببرند. شما این‌بودید تا خداوند به‌دست‌محمد صلی الله علیه و آله با همه‌آنچه‌بر او گذشت‌رهایتان‌کرد. چه‌سختی‌ها که‌نکشید و چه‌شکنجه‌ها که‌ندید.

 

هرگاه‌شاخی‌از شاخ‌های‌شیطان‌و گردنکشی‌از یارانش‌سر بر می‌داشت‌و فتنه‌ای‌از مشرکان‌به‌خونخواری‌دهان‌می‌گشود، او برادرش‌علی علیه السلام را در کام‌آتش‌رقصان‌آن‌و در گلوگاه‌خطر می‌افکند و او‌نیز، تا مغز دشمن‌را نمی‌کوفت‌و آتش‌سرکش‌فتنه‌را به‌آب‌شمشیرش‌خاموش‌نمی‌کرد، آرام‌نمی‌گرفت. در همه‌این‌مدت، علی علیه السلام در راه‌خدا سختی‌می‌کشید و به‌آب‌و آتش‌می‌‌زد. در کار خدا از جان‌مایه‌می‌‌گذارد و همواره‌به‌رسول‌خدا نزدیک‌بود. در میان‌دوستان‌و سربازان‌خدا وقف‌راه‌خدا بود و مدام‌خود را به‌مشقت‌می‌انداخت. در دریای‌رنج‌فرو می‌رفت‌و هرگز در راه‌خدا به‌ملامت‌مردم‌وقعی‌نمی‌نهاد و به‌ستوه‌نمی‌آمد.

 

ولی‌شما چه؟ در تمام‌آن‌روزها، در رفاه‌و عیش‌بودید، خوش‌می‌گذراندید و زندگی‌می‌کردید و بی‌درد بودید. هرگاه‌درگیری‌و نبرد پیش‌می‌آمد، خود را کنار می‌کشیدید و ما را تنها می‌گذاردید و از جنگ‌می‌گریختید.

"برای‌تمام‌کسانی‌که‌می‌خواهند الهی‌زندگی‌کنند، فاطمه علیهاالسلام دفاع‌از حریم‌ولایت‌را، زیباتر از هر کس‌به‌معرض‌نمایش‌گذارد. خطبه‌غَرایش‌در مسجد مدینه، گواه‌فصاحت‌و بلاغت‌بی‌نظیر آن‌حضرت‌است. مضامین‌عالی‌خطبه، اسلام‌راستین‌را معرفی‌می‌کند و اهمیت‌ولایت‌و امامت‌را روشن‌می‌سازد.

 

... به‌کجا می‌روید؟ چه‌می‌کنید؟ هنوز پیکر پیامبر تازه‌است؛ آیا می‌گویید که‌محمد مُرد و همه‌چیز تمام‌شد؟ هرگز!

 

... هان‌می‌بینم‌که‌اینک‌باز زمین‌گیر شده‌اید و دل‌به‌تن ‌آسایی‌و راحت‌طلبی‌و دنیا خواهی‌داده‌اید و قصد همیشه ‌ماندن‌در دنیا کرده‌اید و کسی‌را که‌به‌قبض‌و بسط‌کار حکومت‌سزاوارتر است، دور رانده‌اید و با راحتی‌و عیاشی، خلوت‌کرده‌اید.

 

... بدانید اگر همه‌شما هم‌کافر شوید و به‌حق‌پشت‌کنید، خداوند همچنان‌ستوده‌است‌و احتیاجی‌به‌شمایان‌ندارد.

 

و بدانید آنچه‌را که‌اینک‌گفتم؛ گفتم، در حالی‌که‌می‌دانستم‌هرگز یاوری‌نخواهید کرد. ولی‌آنچه‌گفتم‌راز دل‌غمین‌من‌بود که‌در سینه‌جمع‌شده‌و دود حزن‌و اندوه‌من‌بود که‌در دل‌خسته‌ام‌متراکم‌شده‌و آه‌آتش ‌افروزی‌که‌از سینه‌دردمند من‌شعله‌کشیده؛ تنها خواستم‌با شما حجت‌را تمام‌کرده‌باشم."(3)

 

پی‌نوشت‌ها:

 

1- مستدرک سفینة البحار؛ 3/334 .

 

2- الکافی؛1/457.

 

3- از سخنرانی‌تاریخی‌حضرت‌فاطمه‌زهرا علیهالسلام در مسجدالنبی، ده‌روز پس‌از رحلت‌پدر (برگرفته‌از کتاب‌"زندگانی‌حضرت‌فاطمه (س)"، نوشتهِ دکتر اسماعیل‌حسین

 

 

فاطمیه(3)
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 7:13 شماره پست: 133

مقالاتی دربیان ابعاد شخصیتی بانوی بزرگ اسلام


  خطبه فدکیه حضرت زهرا در مسجد النبی

 

  خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدک

روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمة علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیة رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبی‏بکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئة.

حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء علیه و الصلاة علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیهاالسلام:

اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.

 

خطبه آن حضرت بعد از غصب فدک

روایت شده: هنگامى که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند فدک را از حضرت فاطمه علیهاالسلام بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس بتن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه چادرش به زمین کشیده مى‏شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، بر ابوبکر که در میان عده‏اى از مهاجرین و انصار و غیر آنان نشسته بود وارد شد، در این هنگام بین او و دیگران پرده‏اى آویختند، آنگاه ناله‏اى جانسوز از دل برآورد که همه مردم بگریه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد.

سپس لحظه‏اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:

حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.

 

وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.

اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.

وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.

 

و گواهى مى‏دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشم‏ها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مى‏باشند.

موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‏اى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بى‏آنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائده‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، واظهار قدرت خود،و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.

و گواهى مى‏دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکى‏ها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه‏اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.

 

اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.

فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی‏مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.

ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.

ثم التفت الى اهل المجلس و قالت:

اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ

 

او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعى‏اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بت‏هاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.

پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکى‏هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده‏ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.

تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده‏اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى براو باد.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:

شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امینهاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّتهایید، زمامدار حق در میان

 

فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.

بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.

فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ.

وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ.

 

شما بوده، و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیمانده‏اى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوه‏گر مى‏باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى‏گردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن مى‏توان به حجّتهاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهاى جلوه‏گرش و برهانهاى کافیش و فضائل پسندیده‏اش، و رخصتهاى بخشیده شده‏اش و قوانین واجبش دست یافت.

پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالت‏ورزى را براى التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد.

 

وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ.

فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.

ثم قالت:

اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی‏مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ.

فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ.

فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.

 

و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کم‏فروشى مقرر فرمود.

و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه‏پرستى خالص شوند.

پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مى‏ترسند. آنگاه فرمود:

اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز مى‏گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.

پس اگر او را بشناسید مى‏دانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم.

رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره‏گیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینه‏توزان را مى‏شکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.

 

حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُ‏الدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ.

وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِی‏ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ.

کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی‏ءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.

وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

 

تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏هاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.

و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتش‏زنه‏اى بودید که بلافاصله خاموش مى‏گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مى‏نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏کردید، خوار و مطرود بودید، مى‏ترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.

هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمى‏کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمى‏کرد، باز نمى‏گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحت‏گر، تلاشگر، و کوشش‏کننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏کننده نمى‏هراسید. و این در هنگامه‏اى بود که شما در آسایش زندگى مى‏کردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مى‏بردید تا ناراحتى‏ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مى‏کردید، و به هنگام نبرد فرار مى‏نمودید.

 

فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.

هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ.

فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ.

 

و آنگاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبه‏گان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏هایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفى‏گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آماده‏اید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مى‏دهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید.

این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مى‏هراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته‏اید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است.

این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مى‏آوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بى‏رغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مى‏کنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

 

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا.

وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ.

اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبی‏قُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی

 

آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش‏گیره‏ها را افروخته‏تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله‏ور سازید،و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان مى‏خورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏ها و درختان کمین گرفته و راه مى‏رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.

و شما اکنون گمان مى‏برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمى‏دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.

اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابى‏قحافه،آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مى‏اندازید، آیا قرآن نمى‏گوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از

 

بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ». (5)

وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.

فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.

ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:

 

دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‏کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‏فرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران».

و شما گمان مى‏برید که مرا بهره‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیه‏اى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا مى‏گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمى‏برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمى‏دانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.

چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعده‏گاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان مى‏برند، و پشیمانى به شما سودى نمى‏رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل مى‏شود. آنگاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:

 

یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.

اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.

فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.

«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ

 

اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل‏انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمى‏فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ مى‏شود»، چه بسرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى‏کوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم مى‏باشد.

آیا مى‏گوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بى‏فروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوهها از جاى فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند.

بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیم‏تر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمى‏رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانه‏هایتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‏خوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند مى‏فرماید:

محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمى‏گردید، و آنکس که به عقب برگردد

 

فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ». (6)

ایهاً بَنی‏قیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.

قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟

بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا

 

بخدا زیانى نمى‏رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».

اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا مى‏بینید و سخن مرا مى‏شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره‏اید، و داراى ابزار و قوه‏اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى‏رسد ولى جواب نمى‏دهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمى‏رسید، در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف مى‏باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهل‏بیت برگزیده شدید!

با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعره‏هاى شرک‏آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید.

واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر

 

بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ.

اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ.

اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.

فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.

فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال:

 

را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.

آگاه باشید مى‏بینم که به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏اید، با راحت‏طلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیده‏اید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بى‏نیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بى‏وفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینه‏ام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ور خدا که بر قلبها احاطه مى‏یابد متصل است. آنچه مى‏کنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مى‏دانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مى‏کنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى‏بریم.

آنگاه ابوبکر پاسخ داد:

 

یا بِنْتَ رَسُولِ‏اللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.

فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ.

وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ».

 

اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى‏دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن مى‏شمرند.

پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید.

و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده‏ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى‏گوید، و خدا را گواه مى‏گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‏گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مى‏نهیم، و آنچه از ما باقى مى‏ماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.»

 

وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).

فقالت:

سُبْحانَ‏اللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».

 

و ما آنچه را که مى‏خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمى‏شود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقه‏ات فرونهاده نمى‏گردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است، آیا مى‏پسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:

پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى‏گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى‏نمود، آیا مى‏خواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مى‏اندازد، و مى‏فرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مى‏فرماید: «سلیمان از داود ارث برد».

 

بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.

فقال أبوبکر:

صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.

فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت:

مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،

 

و خداوند در سهمیه‏هائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهره‏هائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانه‏هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چاره‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏کنید یاور ماست.

ابوبکر گفت:

خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى‏باشد و راست مى‏گوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمى‏کنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشته‏ام، و اینان همگى گواه و شاهدند.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:

اى مسلمانان! که براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمى‏اندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او

 

وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.

ثم عطفت على قبر النبیّ صلى اللَّه علیه و آله، و قالت:

قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ

اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ

وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ

اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ

تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ

وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّةِ الْکُتُبُ

 

نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پرده‏ها کنار رود و زیانهاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى‏کردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.

سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود:

بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى‏کرد.

ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.

هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.

مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه‏ها را آشکار کردند.

بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد.

تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى‏گردید.

 

وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ

فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ

ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه‏السلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین علیهماالسلام:

یَابْنَ اَبی‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ.

هذا اِبْنُ اَبی‏قُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.

اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.

 

جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد.

اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على علیه‏السلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على علیه‏السلام فرمود:

اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده‏نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته‏اى، شاه‏پرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابى‏قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه‏توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم‏پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالى که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم.

آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانه‏نشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مى‏کشتى، و امروز بر روى زمین آرمیده‏اى، گوینده‏اى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى‏گردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مى‏گویم خداوندا عذر مى‏خواهم، و یارى و کمک از جانب توست.

 

وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.

فقال امیرالمؤمنین علیه‏السلام:

لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ. فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت.

 

از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مى‏خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.

حضرت على علیه‏السلام فرمود: شایسته تو نیست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى‏کنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه ساکت شد.

 

  1 ـ النمل: 16

2 ـ مریم: 6

3 ـ الاحزاب: 6.

4 ـ النساء: 11.

5 ـ البقره: 180.

6 ـ آل‏عمران: 144.

 

  حدیث لوح

 

 

  حدیث لوح گفتارى است نورانى در معرفى اوصیاء و جانشینان پیامبر مکرم اسلام صلى اللَّه علیه و آله.

حدیثى که با معرفى تک‏تک معصومین علیهاالسلام پرده از بعضى از وقایع و اتفاقات زمانهاى آنها برمى‏دارد ما در اینجا جهت اختصار فقط به نقل ترجمه این حدیث کفایت مى‏کنیم:

ابوبصیر از امام صادق علیه‏السلام روایت نموده است که حضرت فرمود:

 

"پدرم امام باقر علیه‏السلام به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: من با تو کارى دارم چه وقت مناسب است که تو را مکان خلوتى ببینم و از تو پرسش نمایم؟ جابر گفت: هر وقت که اراده فرمائید. حضرت روزى با او خلوت کرده و به او فرمود: اى جابر! درباره آن لوحى که در دست مادرم فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله دیدى و آنچه که در آن نوشته شده بود، به من خبر ده! جابر گوید: خدا را گواه مى‏گیرم که در زمان زندگى پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه وآله به حضور حضرت زهرا علیهاالسلام مشرف شدم تا تولد حسین علیه‏السلام را به آن حضرت تبریک و تهنیت گویم. در دست آن حضرت لوحى سبز رنگ دیدم، گمان کردم زمرد است، با خطى سپید مانند نور خورشید روى آن نوشته شده بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت باد! اى دختر رسول خدا! این لوح چیست؟ فرمود: این لوحى است که خداوند عزوجل به پیامبرش هدیه کرده و در آن نام پدر و نام شوهر و فرزندان و جانشینان از فرزندانم نوشته شده است و پدرم به خاطر خشنودى من آن را به من بخشیده است. جابر گوید: حضرت آن لوح را به من داد. من آن را خوانده از روى آن نسخه‏اى برداشتم."

امام باقر فرمود: "آیا مى‏توانى آن را به من نشان دهى؟" گفت: "آرى." حضرت با وى به خانه‏اش رفت. جابر نامه‏اى را بیرون آورد. حضرت فرمود: "اى جابر! تو در نوشته خودت نگاه کن تا من بر تو بخوانم!" جابر در نسخه خود نگریسته، پدرم حضرت باقر بر او قرائت فرمود، به خدا سوگند حتى یک حرف با نوشته او مخالفت نداشت. جابر گفت: "خدا را شاهد مى‏گیرم که به همینگونه در آن لوح نوشته دیدم: بنام خداوند بخشنده مهربان، این نوشته‏اى است از سوى خداوند شکوهمند و با حکمت براى محمد، نور و فرستاده و نماینده و راهنمایش که فرشته وحى آن را از سوى پروردگار جهانیان آورده است، اى محمد نامهاى مرا بزرگ شمار، نعمتهایم را سپاس گزار، الطاف و بخششهایم را منکر مباش! همانا من خدایم، جز من خداوندى نیست، در هم شکننده زورگویان، نابودکننده گردنفرازان، خوارکننده ستمگران و پاداش‏دهنده روز جزایم. همانا من خدایم و جز من خداوندگارى نیست هر کس به غیر فضل من امیدوار باشد و یا از غیر عدالت من بترسد، او را به گونه‏اى عذاب کنم که هیچ‏یک از جهانیان را بدانگونه عذاب نکرده باشم، پس مرا پرستش کن و بر من توکل نما!

من هیچ پیامبرى را مبعوث نکردم و دوران هیچ پیامبرى پایان نیافته مأموریتش سپرى نشد مگر اینکه برایش جانشینى قرار دادم. من تو را بر پیامبران برترى داده جانشینت را بر جانشینان فضیلت بخشیدم، و به دو نوه و به دو شیر بچه‏ات، حسن و حسین بعد از او تو را گرامى داشتم، حسن را پس از سپرى شدن دوران پدرش، معدن علم خود و حسین را نگهبان گنجینه وحى‏ام قرار دادم و او را به شهادت گرامى داشته فرجام کارش را به خوش‏بختى و سعادت ختم کردم، او برترین شهید و درجه شهادتش والاترین درجه است، کلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه من نزد اوست، پاداش و کیفرم را با وساطت خاندان او انجام مى‏دهم، نخستین نفر از خاندان او على، سرور عابدان و زیور اولیاء گذشته من است و پسرش همنام جد پسندیده‏اش محمد که شکافنده علم و معدن حکمت من است، ناباوران درباره جعفر نابود مى‏شوند و آن کس که او را رد نموده پذیرایش نباشد، همانند کسى است که مرا رد کرده است. این گفتار حتمى و راستین مناست که جایگاه جعفر را گرامى داشته من او را درباره دوستان و پیروان و یارانش خشنود مى‏سازم، پس از او موسى را در شرایطى آشفته و تاریک انتخاب مى‏کنم، زیرا رشته سنت واجبم بریده نگشته و حجتم پوشیده نخواهد ماند و دوستانم هرگز به زحمت نخواهند افتاد. آگاه باش! هرکس منکر یکى از آنان شود، مانند آن است که نعمتم را انکار کرده باشد و هرکس یک آیه از کتابم را تغییر دهد، بر من تهمت و افترا بسته است. واى بر افترا زنندگان منکر به هنگام سپرى شدن دوران بنده‏ام و حبیب و برگزیده‏ام موسى! آگاه باشید! کسى که هشتمین نفر را تکذیب کند، همه اولیاء مرا تکذیب کرده است.

على، ولى و ناصر من و کسى است که زحمتهاى پیامبرى بر دوش او گذارده شده است و با تحمل بار سنگین آن او را آزموده‏ام. وى را دیوى خودخواه و مستکبر خواهد کشت و در شهرى که ذوالقرنین، این بنده شایسته، آن را ساخته است، در کنار بدترین مخلوقم دفن خواهد شد. این گفتار حتمى است که دیدگانش را به محمد پسرش و جانشین پس از او روشن خواهم ساخت.

او وارث علم و معدن حکمت و جایگاه راز نهانى و حجت من بر آفریدگانم است. بهشت را جایگاهش قرار داده شفاعتش را درباره هفتاد نفر از افراد خانواده‏اش که همگى مستوجب آتش جهنم باشند مى‏پذیرم، و پسرش على که ولى و ناصر و شاهد و گواه من در بین مخلوقاتم و امین بر وحى‏ام مى‏باشد دوران او را با سعادت و نیکبختى ختم مى‏کنم و از او دعوت‏کننده به راهم و نگهبان دانشم حسن را بیرون مى‏آورم، و بعد این دوران را به پسرش (محمى) تکمیل مى‏کنم که رحمت براى جهانیان است، کمال موسى و روشنائى عیسى و پایدارى ایوب بر اوست، به زودى دوستانم در دوران او خوار گردند و سرهایشان همچون سرهاى ترک و دیلم به هدیه فرستاده شود، آنان کشته و سوزانیده مى‏شوند و پیوسته در حال ترس و رعب و اضطرابند، زمین از خونشان رنگین و فریاد و آه و ناله در بین زنانشان گسترش یابد، آنان دوستان راستین من مى‏باشند، هرگونه آشوب کور و تاریک را به وسیله آنان دفع کنم و تزلزلات و دگرگونیها را بوسیله آنان برطرف سازم و سختیها و زنجیرها را توسط آنان بگسلم. درود و رحمت پروردگارشان بر ایشان باد! و آنان همان راه یافتگانند.(1)

 

  1ـ از کتاب فاطمه زهرا علیهاالسلام شادمانى دل پیامبر/ ص 413

 این مقالات با کوشش بنیادشهیدوامورایثارگران تدوین گردیده است.

فاطمیه(2)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرشیو اردیبهشت88 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۰:۲۸ ق.ظ


+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 6:51 شماره پست: 132

مقالاتی دربیان ابعاد شخصیتی بانوی بزرگ اسلام


 این مقالات باکوشش بنیادشهید وامورایثارگران تدوین شده است.

محورهای الهامگیری زنان از سیره  حضرت فاطمه زهرا

حمیده طلوع

 

 

مقدمه:

باید گفت که در سده اخیر بیش از هر دره دیگری حیرت انسان در وادی اندیشه فزونی یافته و نبود مشعل فروزانی که روشنی‌بخش مسیر حرکت او باشد، او را به بدبختی کشانده است.

چهارده قرن پیش پیامبری بزرگ، بشریت را به سوی سعادت فرا خواند که از آن پس هیچ هماوردی نداشته است. می‌تون گفت تمام مدعیان اصلاح اجتماعی ـ غیر از انبیا و ذریه پیامبر خاتم ـ از معرفی عینی انسان تربیت شده مکتب خویش ناتوان بودند و تنها او بود که الگوی کامل تربیت اسلامی در کردار و گفتار و اندیشه‌اش تبلور عینی یافت که:

«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه»

و او نه تنها بر سالهای سیاه زندگی مردان پایان بخشید، بلکه حتی برای زنان آن روز و تمام دوران تاریخ نمونه‌ای از زن پرورش یافته در مکتب خویش را معرفی کرد، و همین باو است که شبیه‌ترین فرد به رسول خداست و پروردگار و را بر تمام زنان جان برگزید:

«ای فاطمه بشارت باد تو را، براستی که خدای تعالی تو را بر زنان جهانیان و بر زنان اسلام که بهترین دین است برگزید!» و این مرهمی بود بر داغ تمامی زنان، زنانی که قرنها سر در گریبان انتظار یک اسوه کامل فرو برده بودند. و اکنون که عصر تعامل افکار و اندیشه‌هاست، افتخار ما نیز به فرهنگ فاطمی است و بر ماست که فرهنگ فاطمه، اندیشه فاطمه، سیره فاطمه و ... را به جهانیان عرضه کنیم تا بدانند فاطمه بود که به زنان عزت بخشید و زنان را از مرتبه تساوی با حیوانات، زنده به گور شدن، به ارث رسیدن، فروخته شدن و همراه شوهر مرده خویش دفن شدن نجات داده و او را به مراتب والای شرف و انسانیت رسانید.

در پایان ذکر دو نکته ضروری به نظر می‌رسد:

1. متأسفانه جامعه امروز زنان ایران دستخوش تحولاتی شده و دشمنان از داخل و خارج تاثیراتی بر کشور داشته‌اند. در چنین شرایطی زنان کم‌کم به الگوهای نامناسب و غیرمتعالی روی آورده‌اند.

در چنین اوضاعی لازم به نظر می‌آید که تفسیرهایی که از زندگی حضرت زهرا بیان می‌شود متناسب با حال مردم کنونی باشد. امروز لازم است جنبه‌های زمینی و زندگی معمولی حضرت زهرا برای مردم بیان شود و همزمان با بیان جنبه‌های ملکوتی مثل آنکه نور حضرت زهرا پیش از خلقت آدم آفریده شده بود و ... به سیره عملی آن حضرت نیز اشاره شود. زیرا ممکن است ادعا شود مقام آن حضرت بسیار متعالی و بالاتر از حد تصور است، پس ایشان نمی‌تواند الگوی زنان باشد. امروزه مناسبتر است که بگوییم: در شرایطی که زنان در پایین‌ترین حد پوشش بودند، حضرت زهرا به بهترین وجه حجاب خویش را رعایت می‌کرده، یا حتی حضرت در هنگام ازدواج از شرایط ظاهری حضرت علی نیز پرسید و ... تا زنان مسلمان بداند حضرت زهرا هم شرایطی مثل همگان داشت و در چنین شرایطی بود که توانست الگوی تمام زمان و باوی نمونه اسلام باشد.

2. در تبیین الگودهی حضرت زهرا بهتر است موارد عام را مطرح کنیم و دنبال موارد خاص نرویم. مثلاً در روایتی آمده است سلمان فارسی فاطمه را در حالی دید که لباسی که به تن داشت، دوازده وصله خورده بود. اما می‌دانیم که این خاص شرایط اقتصادی صدر اسلام بوده است و امروز نیازی نیست زنان چنین بپوشند. و یا اینکه می‌دانیم حضرت زهرا از کمترین مقدار زینت نیز استفاده نمی‌کردند، در حالی که زیور و زینت استحباب دارد و این خاص شراط آن دوران بوده است.

 

رفتار با همسر

رفتار آن حضرت با همسرش آنقدر حساب شده و براساس دستورات اسلامی است که تا ابد سرمشقی برای تمامی زنان مسلمان می‌باشد که البته به عنوان نمونه فقط به چند مورد اشاره می‌گردد:

1. یکی از عوامل مهم برای حفظ تفاهم در زندگی مشترک، برنامه‌ریزی دقیق و تقسیم عادلانه امور زندگی است به طوری که هیچ یک از طرفین زیر بار مسؤولیت زندگی احساس خستگی نمایند. در زندگی آن حضرت نیز مدت زیادی از ازدواج آنها نگذشته بود که خدمت پیامبر رسیدند و از او تقاضا کردند تا کارها را میان آن دو تقسیم کند. رسول خدا کارهای خانه را به فاطمه سپرد و مسؤولیتهای خارج از منزل را به علی واگذار کرد.

2. همچنین می‌توان گفت فاطمه همسری نبود که شوهرش را برای تجمل‌گرایی و کسب درآمد هر چه بیشتر تحت فشار قرار دهد. او از شوهر خواسته زیادی ندارید. بلکه او را برای طاعت و عبادت پروردگار یاری می‌رساند همانطور که حضرت علی در فردای عروسی فرمود: فاطمه چه خوب یاوری است برای طاعت خداوند

3. از دیگر نمودهای اساسی رفتار حضرت با همسرش فداکاری و گذشت اوست. زیرا اگر در زندگی هر دو طرف به دنبال منافع خویش باشند آن زندگی سامان نخواهد گرفت. صبح یک روز علی برای رفع گرسنگی خود،‌غذایی از همسرش طلب کرد. زهرا گفت: دو روز است که خود چیزی نخورده‌ام و هر چه در خانه بود برای شما و فرزندان آورده‌ام علی فرمود: چرا من آگاه نساختی تا برای تهیه غذا اندیشه‌ای کنم، زهرا پاسخ داد: از خدای خود شرم کردم که چیزی از تو بخواهم که انجام آن برایت دشوار باشد.

4. از دیگر موارد می‌توان به این نکته اشاره کرد که هر زنی توجه داشته باشد که همسرش در بیرون از خانه با چه مشکلاتی روبه‌روست، مسلماً تلاش او آنست که محیط آرام و با صفایی در منزل بوجود آورد و از ایجاد تنش و جنجال بیهوده خودداری نماید. همانطور که حضرت علی در بیانی فرموده‌اند: هیچگاه فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند، او را به هیچ کاری مجبور نکردم و او نیز مرا آزرده نساخت. در هیچ امری برخلاف میل باطی من قدمی برنداشت و هرگاه به رخسارش نظاره می‌کردم تمام غصه‌هایم برطرف می‌شد و دردهایم را فراموش می‌کردم.

رفتار با پدر

فاطمه یار و غمخوار پدر و حتی در سخت‌ترین شرایط نیز مدافع و پشتیبان پدر بود.

در موقعیتی که دشمنان بچه‌دان شتر تازه ذبح شده‌ای که آلوده به خون بود بر بدن پیامبرکه در حال سجده بود انداختند، هیچ کس جرأت آن را پیدا نکرد تا پیش آمده و به کمک پیامبر بشتابند ولی فاطمه که کودکی بیش نبود، خود را با عجله به پدر رساند و با دستهای کوچک خود، بدن را پاک کرد و سپس دشمنان را به خاطر این عمل زشت سرزنش و شماتت نمود.

از دیگر موارد رفتار ان بانو با پدرش خضوع و تسلیمی است که فاطمه در برابر پدر از خویش نشان می‌داد و حتی قبل از آنکه پدر برای ابراز ناخشنودی در امری لب به سخن بگشاید، فاطمه از عمل خویش باز می‌گردد. بطور مثال، در یکی از جنگها سهم علی، از غنائم دو دستبند نقره و یک پرده خریداری شده بود. پیامبر وقتی ان را دید، نگاه عمیقی به فاطمه کرد، و نکته قابل توجه آن است که قبل از آنکه پیامبر سخنی بر زبان آورد. فاطمه فوراً وپرده و دستبند را باز کرد و نزد پیامبر فرستاد. همچنین در اطاعت از پدر همین بس که: فاطمه مشغول نماز (مستحبی) بود. چون پیامبر او را صدا کردند، نماز را رها کرد و به سوی آن حضرت آمد و سلام کرد.

فاطمه همچنین در مرحله بیان و لفظ نیز بیشترین احترام را به پدر خویش ابراز می‌نمود.

حضرت اطمه می‌گوید، وقتی آیه 63 سوره نور نازل شد دیگر شرم کردم به پدرم بابا بگویم و او را رسول الله صدا کردم.

 

رفتار با فرزندان

حضرت توجه فراوان به حقوق فرزندان خویش داشته و حق آنها را از کودکی ادا می‌نمود. یکی از این حقوق انتخاب نام نیکو برای فرزندان است. زیرا فرزند از کودکی با این نام حشر و نشر داشته و این نام بر روی روان و جان او تأثیر دارد. همچنین عقیقه یا صدقه برای سلامتی فرزند را می‌توان از حقوق دیگر آنان شمرد که در اسلام نیز تأکید زیادی بر آن شده است. در روایت نیز آمده است: فاطمه هرگاه صاحب فرزنید می‌شد، برای او گوسفندی عقیقه می‌داد. سپس روز هفتم سر او را می‌تراشید و برابر وزن موهای او نقره صدقه می‌داد. از دیگر موارد رفتار حضرت زهرا با فرزندانش را می‌توان توجه به بعد معنوی آنها نام برد. بطور مثال حضرت زهراء فرزندان خود را از کودکی به انجام عبادت فرا می‌خواند تا اشتیاق راز و نیاز با معبود و لذت عبادت را از خردسالی به ایشان بچشاند. حضرت در شب 23 رمضان کودکان خود را به بیداری تشویق می‌کرد؛ به این ترتیب که آنان را در روز می‌خوابانید تا استراحت کنند و غذای کمتری به آنان می‌داد.

متأسفانه باید گفت مادران امروز گمان می‌کنند که فرزندان را نباید به نماز و روزه و حجاب و ... وادار کرد و باید صبر کرد تا کودک رشد کرده و بالغ شود، آنگاه خودش بفهمد که باید نماز بخواند، روزه بگیرد، حجاب داشته باشد و... غافل از آنکه تشوق والدین بسیار ضروری است.

این نتکه بسیار قابل اهمیت است که اگر فرزندان از کودکی به عملی عادت کردند، هرگز از آن دست برنخواهند داشت و روح و روانشان با آن انس خواهد گرفت. اسلام به مسأله تربیت دینی حتی از بدو تولد توجه بسیار نموده است. اینکه مستحب است هنگام تولد اذان و اقامه در گوش فرزندان بگویند، خود نشانگر این مطلب است که هر چند طفل نوزاد باشد ولی این اذان و اقامه در روان او تأثیر خواهد داشت که در نوجوانی و جوانی اثرات آن روشن خواهد شد.

حضرت زهرا به مسائل تربیتی نیز توجه بسیاری داشت. بسیار مراقب بود رفتار عادلانه‌ای میان فرزندان در پیش گیرد. زیرا عدالت تبعیض اصل سازنده‌ای است که از ایجاد عقده‌های روانی جلوگیری کرده و کودک را از روحیه‌ای استوار و اعتماد به نفس برخوردار می‌سازد. بطور مثال هنگامی که امام حسن و امام حسین با هم کشتی می‌گرفتند، حضرت زهرا می‌‌گوید: دیدم پیامبر حسن را تشویق می‌نماید. به همین علت به پدر گفتم: ای پدر بزرگوار! از شما تعجب می‌کنم که یکی را بر دیگری ترجیح می‌دهید. آن هم بزرگتر را بر کوچکتر. پبامبر فرمود دوستم جبرئیل حسین را تشویق می‌کند و من حسن را. از دیگر مسائل مهمی که مادران و پدران باید التفات نمایند، توجه به حضور و غیاب فرزندان است. زیرا عدم توجه به مکانهای که رفت و آمد می‌کنند، ممکن است زمینه بسیاری از انحرافات را فراهم نماید. نقل شده است که روزی پیامبر عازم خانه دخترش گردید. چون به خانه رسید دید فاطمه، مضطرب و ناراحت، پشت در ایستاده است. پبامبر فرمود: چرا اینجا ایستاده‌ای؟ فاطمه عرض کرد: فرزندانم از صبح بیرون رفته‌اند و تاکنون از آنها هیچ خبری ندارم. پیامبر به دنبال آنها رفت... آنها را بر دوش گرفت و به خانه آورد.

 

رفتار با زیردستان

حضرت با زیردستان از جمله خدمتکار خویش بسیار با عطوفت و دلسوز بود و کارها را بین خود و ایشان تقسیم می‌کرد، تا کار زیاد بر روی خدمتکر فشاری وارد نسازد. سلمان می‌گوید: فاطمه با آسیای دستی جو را آرد می‌کرد در حالی که دستش خونین بود و حسین نیز در گوشه‌ای از خانه از گرسنگی گریه می‌کرد. عرض کردم: ای دختر سول خدا دستت را مجروح کرده‌ای در حالی که فضه هست، حضرت فرمود: رسول خدا فرموده که یکروزه خدمت با فضه و یک روز با من باشد و دیروز نوبت او بود.

حضرت با محرومان نیز ایثار می‌نمودو دیگران را بر خویشتن مقدم می‌داشت. در موقعیتی که علی سائلی را به خانه آورده بود، فاطمه گفت: فقط غذای دخترمان مانده است، ما مهمان را بر او مقدم می‌داریم. براستی کیست گرسنگی فرزندان و ناله آنها را ببیند و بر آنها صبر نماید، اما گرسنگی مسلمانی دیگر را تحمل نکند؟ اما فاطمه اینگونه بود.

 

فعالیتهای اجتماعی

فاطمه هم به خانه می‌پرداخت و هم در فعالیتهای اجتماعی شرکت می‌کرد. او اگر چه در مسائل اجتماعی هم فعال بود و این فعالیت متناسب با شأن و منزلت زن مسلمان و با رعایت حدود و مسائل دینی بود. به عنوان مثال از پاسخ به سوالات مردم خسته نمی‌شد و حتی این پاسخگویی را وظیفه خویش می‌دانست چنانکه در جواب زنی که از مزاحمت مکرر شرمگین بود فرمود: هر مسئله‌ای که پیش آمد بیا و بپرس. آیا کارگری که برای حمل باری در مقابل هزار دینار اجیر می شود احساس خستگی می کند؟

حضرت زهرا وقتی احساس می‌نمود حتی در فعالتیهایی مثل کمک به مجروحان در جبهه نیز شرکت می‌کرد مثلاً در جنگ خندق حضرت در اردوی جنگ حضور داشت یا در جنگ احد به مداوای مجروحان می‌پرداخت.

همچنین ایشان در دفاع از حقوق دینی ـ اجتماعی که مهمترین آن ولایت است رسالت مهمی بر عهده داشتند، فاطمه همراه علی شبانه به مجالس انصار مراجعه می‌کرد و از آنان طلب یاری می‌نمود.

فاطمه برای دفاع از حقوق فردی خویش نیز در صحنه اجتماع حاضر می‌شد و برای باز پس گرفتن فدک به مسجد آمد و خطبه‌ای بلیغ ایراد نمود. آری، اگر او آن روز می‌گذاشت و می‌گذشت، زن مسلمان باید چشم‌پوشی از حق خود را می‌پذیرفت و در مکتب فاطمه زن عنصری بی‌لیاقت و خانه‌نشین معرفی می‌شد.

 

عبادت حضرت زهرا

زندگی حضرت زهرا سراسر نور و معنویت و ایمان بود و در کثرت عبادت به جایی رسید که امام باقر در شأن عبادت آن حضرت فرمود: چنان در حال عبادت ایستاد که پاهایش ورم کرده بود. فاطمه چنان نبود که کارها و مشکلات زندگی او را از عبادت و یاد خدا غافل سازد. فاطمه در خانه علی، بچه‌داری می‌کند، آب می‌کشد، آسیاب می‌نماید ولی عبادت و شب‌زنده‌داری را نیز فراموش نمی‌کند.

سلمان می‌گوید: داخل خانه زهرا شدم و دیدم در همان حالی که جوها را آسیاب می‌کرد قرآن نیز می‌خواند. او در مرتبه‌ای از ایمان قرار داشت که در دعا کردن دیگران را بر خویش مقدم می‌داشت و هنگام عبادت خضوع بسیار داشت چنانکه در روایتی آمده است: فاطمه در حال نماز از شدت ترس نفسش به شماره می‌افتاد.

او به مستجاب نیز بسیار پایبند بود، حتی در آخرین نماز نیز از این امور غفلت نکرد. لحظات آخر عمر حضرت بود، چند لحظه ای به اذان مغرب باقی مانده بود. فاطمه به اسماء بنت عمیس فرمود: عطر مرا بیاور تا خود را خوشبو سازم و آن لباس (مخصوص) را که با ‌آنماز می‌خوانم بیاور.

در پایان می‌توان گفت، اگرچه بر روی جنبه‌های الگودهی زندگی حضرت زهرا تحقیقاتی بسیار شده است، اما امروزه لازم است تا محققان و نویسندگان محورهای الگودهی آن حضرت را با زندگی زن امروز مطابقت داده و بیشتر جنبه‌هایی که نیاز جامعه امروز زنان است مطرح نمایند، آن هم به شیوه‌ای که هم از رفارهای آن بانو نشأت گرفته و هم قابل اجرا در زنگی امروزی باشد.


فهرست منابع

1.                       قرآن کریم

2.                       نهج‌البلاغه

3.            انصاری، عذرا، جلوه‌های رفتاری زهرا، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پاییز 1374، چاپ چهارم

4.                       امینی، ابراهیم، بانوی نمونه اسلام فاطمه زهرا، مرکز مطبوعاتی دارالتبلیغ، قم

5.                       امینی نجفی، عبدالحسین، الغدیر، کتابخانه بزرگ اسلامی، ترجمه دکتر سید جمال موسوی، 1368

6.                       تاج‌لنگرودی، محمدمهدی، اخلاق حضرت فاطمه، دفتر نشر ممتاز، تابستان 1375، چاپ ششم، 5000 هزار جلد

7.            حر عاملی، الشیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، داراحیاء اثتراث العربی، بیروت ـ لبنان، 1403، تصحیح: شیخ عبدالرحیم الربانی اشیرازی

8.            حسینی، سیدعلی‌اکبر، گلچینی از آموزه‌های تربیتی در زندگی حضرت فاطمه، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ 1379

9.                       حسینیان، روح‌الله، فرشته زمینی (زندگی حضرت فاطمه زهرا)، انتشارات دارالحدیث، چاپ اول، بهار 1375

10.                    عزیزی، عباس، نماز و عبادت فاطمه زهرا، انتشارات نبوغ، قم، چاپ دوم: 1378، 5000 هزار نسخه

11.                    مجلسی، شیخ محمدباقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت ـ لبنان، 1403 هـ، الطبعه الثانیه

12.                     

13.     

14.     

15.     

16.     

17.      صحیفه فاطمه به نقل از جابر

18.   

19.   جابر بن عبداللَّه انصارى از جمله‏ى نزدیکترین افراد از صحابه پیامبر به اهل‏بیت، مخصوصا به حضرت فاطمه علیهم‏السلام مى‏باشد. او سلام پیامبر خدا را به حضرت امام باقر علیه‏السلام رسانید و در کنار آن امام بزرگ قرار گرفت.

20.  حضرت امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند: روزى پدرم به جابر گفت: من سؤال خصوصى دارم و مى‏خواهم از تو بپرسم، چه زمانى برایتان مقدور است؟!

21.    جابر گفت: هر وقت بخواهید حاضرم کسب فیض نمایم.

22.  امام باقر علیه‏السلام با وى محرمانه دیدار کرد و سپس پرسید: جابر! بگو ببینم لوحى را که در دست مادرم (فاطمه) دیده‏اى چگونه بود؟ و از او در مورد آن لوح چه شنیدى؟

23.  جابر گفت: سوگند به خدا روزى پس از ولادت امام حسین براى عرض تهنیت به حضور آن بانو رسیدم، ناگاه لوح سبزرنگى را در دست او دیدم که مثل زمرد مى‏درخشید و در آن نوشته‏هایى سفید رنگ مانند نور خورشید جلب توجه مى‏کرد به وى گفتم: پدر و مادرم فدایت باد اى دختر پیامبر! این لوح چیست و در آن چه نوشته است؟ فرمودند: این لوحى است که از جانب خدا و توسط پیامبر صلى اللَّه علیه و آله براى من هدیه شده و در آن نام رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و شوهرم امیرالمؤمنین علیه‏السلام و فرزندانم درج گردیده است. جابر مى‏گوید: من از روى آن نوشته‏ها استنساخ کردم، از جمله نام پیامبر خدا و نام یکایک ائمه اطهار از حضرت على تا قائم آل‏محمد صلوات اللَّه علیهم اجمعین همراه با نام پدر و مادر آنها آمده بود.

24.  حضرت امام باقر علیه‏السلام آنگاه فرمودند: یا جابر! مى‏توانى آن را براى من عرضه کنى؟ جابر لوح را آماده کرد و در مقابل خود گذاشت و حضرت امام باقر علیه‏السلام بدون توجه به آن لوح، آنچه را در آنجا آمده بود از حفظ قرائت کرد.

25.  جابر مى‏گوید: من دقیقا به لوح خود نگاه مى‏کردم، آنچه حضرت مى‏خواند حتى یک حرف با لوحى که در نزد من بود اختلاف نداشت. (1)

26.     

  1ـ قابل توجه است که این «لوح» صحیفه‏اى بود مانند صحیفه‏هاى دیگر که در ایام رسالت پیامبر به دخترش فاطمه رسیده بود. (فرائد سمطین، ج 2، ص 136 تا 141، ش 432 تا 435)

درسهای جاودانه از حضرت فاطمه زهرا

فاطمه موسوی خراسانی

 

مقدمه:

هر مکتبی که پا به عرصه وجود می‌گذارد، با روشهای مختلف سعی در جلب افکار عمومی دارد. مکتبهای انبیاء و در رأس همه آنها، قرآن و اسلام، چون معارف و عقایدی منطبق بر فطرت پاک انسانها به ارمغان آورده‌اند، همواره در انسانهای سالم، قابل پیاده شدن می‌باشند. لذا برای جلب افکار و تسخیر قلوب، به روش معرفی الگو توجه نموده است.

قرآن کریم، بخش عظیمی از آیات خود را به معرفی زنان و مردان موحد و ثابت قدم اختصاص داده است که در شرایط گوناگون، حق محور بودن خود را حفظ کرده و از صراط مستقیم، منحرف نشده‌اند.

غرض قرآن، از بیان سیمای انسانهای ملکوتی، برای الگوپذیری دیگران است تا با پیش گرفتن راه و روش آنها، طریق تکامل را پیموده و به مقصد برسند و یکی از این اسوه‌ها، حضرت فاطمه زهرا م‌باشند. قرآن مجید در بین زنان فاطمه را معصوم می‌داند و درباره ایشان، پدر، شوهر و فرزندانشان می‌فرماید: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» «خدا می‌خواهد که رجس (هر آلایش) را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب منزه گرداند.» آنچه در این مختصر در مقام بیان آن هستیم، قطره‌ای از دریای بیکران درسهای زندگی آن حضرت، در دو محور ایفای نقشهای اجتماعی و وظایف فردی، می‌باشد. وجود نابسامانیهای فراوان فردی و اجتماعی در سطح جامعه کنونی، ما را بر آن می‌دارد که بیش از پیش به مسأله الگو و الگوپذیری از ائمه معصومین توجه نماییم. باشد که با عمل به سیره آن فرزانگان از شیعیان واقعی آنها باشیم.

 

درسهای زندگی حضرت زهرا در جهت ایفای نقشهای اجتماعی

یکی از مهمترین علل ترقی جوامع، این است که هر یک از آحاد آن جامعه در همان مسؤولیت و وظیفه‌ای که بر عهده دارند، بهترین باشند، هر انسانی به مقتضای زندگی اجتماعی از بدو تولد، نقشهای گوناگونی را خواسته یا ناخواسته بر عهده می‌گیرد. نقشهایی چون: 1. فرزند یک خانواده 2. همسر یک خانواده 3. مادر یک خانواده 4. عضو یک جامعه شغلی 5. پیرو دین و مذهب خاص و ... اگر آحاد جامعه در ایفای تک تک این نقشها، بهترین باشد، آن جامعه، بهترین خواهد بود.

یکی از خصوصیات یک معصوم، این است که در ایفای هر نقشی در شرایط زمانی و مکانی عصر خویش، بهترین بوده است. و فاطمه زهرا نیز بانویی است که در هر یک از مقاماتی که خداوند، برای او مقدر فرمود، نیک درخشید و به حق، بنده راستین پروردگار خویش بود. از این رو، در این مجال به بیان قسمتهایی از زندگانی آن حضرت می‌پردازیم به امید آنکه از زندگی آن حضرت، سرمشق بگیریم. این بخش از مقاله در چند عنوان کلی بیان خواهد شد.

 

1. فرزند نمونه

فاطمه فرزند رسول گرامی اسلام و حضرت خدیجه می‌باشد، فرزندی که در رحم با مادر سخن می‌گوید، و از همان دوران جنینی، یار  و غمخوار مادر می‌شود. مقام فرزندی او تا آنجاست که ام ابیها، نام گرفت. «این تعبیر عجیب که نظیر آن درباره هیچ یک از زنان اسلام دیده نشده است نشان می‌دهد که این دختر باوفا، آنچنان نسبت به پدرش محبت می کرد که گویی یک مادر برای او بود... این دختر از همان خردسالی از هیچ گونه محبت و دلسوزی درباره پدر بزرگوارش فروگذار نکرد. هم دختر دلسوز و فداکار و هم مادری مهربان و ایثارگر و هم یاری وفادار محسوب می‌شد.

 

2. همسر نمونه

الف ـ نمونه بودن در ایفای وظایف همسری

در مقام همسری نیز بهترین بودند بطوری که حضرت علی در وصف ایشان می‌فرمایند: «فاطمه هیچگاه مرا غضبناک نساخت و من نیز هیچگاه او را غضبناک نساختم.»

 

ب ـ ساده‌زیستی

به استناد کتب تاریخی، زندگی حضرت زهرا با امیرالمؤمنین در کمال سادگی، با مهریه‌ای مختصر و جشن و جهیزیه‌ای ساده آغاز شد و با سادگی ادامه یافت.

 

ج ـ همکاری و تواضع

در همان روزهای آغازین زندگی، پیامبر گرامی اسلام، در تقسیم کار، کارهای داخل خانه را به فاطمه واگذار نمودند. حضرت فاطمه می‌فرمایند: «خدا می‌داند که من چقدر از این مطلب خوشحال شدم که کارهای خارج خانه به عهده من نیفتاد تا مجبور شوم با مردها برخورد داشته باشم.»

آن حضرت بسیاری از کارهای شخصی خانه را خودشان انجام می‌دادند و به خدمتکار خود واگذار نمی‌نمودند.

 

د ـ مودت و ایثار

زندگی فاطمه با امیرمؤمنان تجسم مودت و صفا و گذشت و بهحساب نیاوردن مشکلات مادی است. «با اینکه کمبودها و فشارهای طاقت‌فرسا بر زندگی نوپای علی و فاطمه سایه افکنده بود؛ بطوری که در بسیاری از موارد، چیزی که بتوان با آن رفع گرسنگی نمود، در خانه آنها یافت نمی‌شد، اما گذشت و ایثار آنچنان تجلی نموده که تمام مشکلات و کمبودها را تحت‌الشعاع قرار داده، بطوری که حتی فاطمه در سخت‌ترین شرایط، چیزی از همسر خود مطالبه نمی‌‌کند تا مبادا باعث شرمندگی و یا به زحمت افتادن همسر شود.»

 

3. مادر نمونه

تعلیم و تربیت فرزند، از همان دوران بارداری و دقیق‌تر آنکه از سالها قبل از بارداری آغاز می‌شود از آنجا که تک تک اعمال و رفتار و حتی خطورات ذهنی مادر، در هنگام بارداری و شیر دادن بر روی فرزند تأثیر می‌گذارد، لازم است که قبل از مراقبت در تربیت فرزند شخصیت مادر به خوبی و درستی شکل گرفته باشد چرا که همه وجود کوک از عصاره جسم و جان مادر رشد و نمو می‌کند. سخن از الگو بودن فاطمه خصوصاً در امر تربیت فرزند امری شعاری و بی‌پشتوانه نیست چرا که ثمره‌های عملی چنین تربیتی را تاریخ به چشم خود دیده است. حسن، حسین، زینب و ام‌کلثوم که هر یک به نوبه خود برای تمام جهانیان الگو و اسوه می‌باشند. با کمی دقت در زنگی این بانوی بزرگوار خواهیم دید عوامل بسیار و گوناگونی در تربیت چنین فرزندانی شایسته نقش داشته‌اند.

الف ـ عواملی چون آماده ساختن زمینه تربیت قبل از تولد

ب ـ اعتدلال و واقع‌بینی در تربیت

ج ـ توجه به تربیت‌پذیری کودک از همان طفولیت خصوصاً در مسائل دینی

د ـ الگوی عملی بودن در تربیت فرزند

ﻫ ـ انتخاب نامهای نیکو و با مسمی

و ـ عدم تبعیض بین فرزندان...

که ما به نمونه‌هایی از این عوامل به اختصار خواهیم پرداخت.

 

اعتدال در تربیت:

از طرفی مادر ساعاتی از روز را به فرزندان خود اختصاص می‌دهد، به آنان لطف و محبت می‌کند انها را می‌بوید و می‌بوسد، حسن را به هوا پرتاب می‌کند و با او بازی می‌کند و برای فرزندان خود شعرهایی پرمحتوی می‌خواند و از طرفی دیگر حاضر است فرزندانش چند روز گرسنه بمانند، سه روز روزه بگیرند و در هنگام افطار روز اول افطار خود را به فقیر، روز دوم به یتیم و روز سوم به اسیر بدهند. چرا که او می‌داند اگر چه تحمل گرسنه دیدن فرزند بسیار سخت است ولی برای پرورش روح ایثار در انان تحمل گرسنگی نیز لازم است...

 

4. بانوی نمونه

بنابر نقل تاریخ بین وفات حضرت رسول و وفات حضرت فاطمه بیش از نودوپنج روز فاصله نبوده است و در همین مدت بسیار کوتاه است که نقش فاطمه زهرا به عنوان مسلمان نمونه و مدافع و حامی ولایت بیشترین ظهور خود را دارد. پیامبر اسلام در مواقع گوناگون و از همه صریح‌تر در جریان غدیرغم ضرت علی را به فرمان خداوند به جانشینی خود برگزید و مسلمانان نیز به ظاهر راضی بودند و به حضرت علی نیز تبریک می‌گفتند. اما هنوز آب غسل  پیامبر خشک نشده که فرمان الهی نادیده گرفته می‌شود و مردم با شخص دیگری بیعت می‌کنند و می‌خواهند از همسر فاطمه و تعداد اندکی از یاران او که از بیعت با خلیفه سرباز زده‌اند به زور بیعت بگیرند. سرزمین فدک که حق فاطمه است توسط حاکم وقت غصب میشود و فاطمه می‌ماند و مصیبت از دست دادن پدر، غم ایجاد رخنه و ‌آشوب در امت اسلام و غصب خلافت حضرت علی و ... اینجاست که فاطمه‌ای که در حیا و حجاب سرآمد زنان عالم است و در وصف بهترین زنان می‌فرماید: «بهترین زن، آن است که مردی او را نبیند و او نیز مردی را نبیند.» و در زمان پیامبر در جایی نقل نشده که در حضور نامحرمان خطبه‌ای ایراد نموده باشد، می‌بیند که وظیفه ایجاب می‌کند که خود وارد عمل شود و در حضور نامردان به ایراد خطبه غرایی در قباحت و غصب فدک و احقاق حق علی می‌پردازد و مبارزات خود را تا آنجا ادامه می‌دهد که جان خود و فرزند شش ماهه‌ای را که در رحم دارد د راین راه فدا می‌نماید.

 

درسهای زندگی حضرت فاطمه در جهت ایفای وظایف فردی

آنچه تاکنون گذشت، قسمتهایی از درسهای اجتماعی زندگی آن حضرت بود که به اقتضای اهمیت این امر در زندگی اجتماعی امروز ما مقدم بر درسهای فردی زندگی آن حضرت بیان شد.

در جامعه کنونی خصوصیاتی چون زهد، عفاف و حیا، عبادت و ... فاطمه باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد، باشد که روشنگر راه زندگی ما باشد. در زمینه‌های مختلف اخلاق فردی حضرت مطالب و داستانهایی بیان شده است و در کتابها بسیار تکرار شده است ولی در عمل ما آنقدر با سیره و روش آن  حضرت بیگانه شده‌ایم که فکر می‌کنیم، این اعمال مخصوص آن حضرت بوده و در زندگی پیشرفته امروز، اصلاً امکان اجرای آن وجود ندارد و حال آنکه آنچه در زندگی حضرت فاطمه زهرا وجود دارد واقعیتهایی است که هر زن مسلمانی باید سعی کند تا حتی‌الامکان خود را با آن معیارها هماهنگ سازد.

 

زهد فاطمه

روزی پیامبر به خانه فاطمه آمدند، آن حضرت تعدادی جواهرآلات از عاج برای خود ساخته و پرده ای بر در آویخته بودند پیامبر با دیدن اینها از خانه فاطمه خارج شدند و فاطمه فوراً زیورآلات را نزد پیامبر فرستاد که آنها را در راه خدا بدهند، و پیامبر فرمودند: «قربانش شوم، دنیا را با محمد و آل محمد چه کار؟ اگر دنیا در نزد خداوند به اندازه بال پشه‌ای ارزش داشت، شربتی از آن را هم به کافر نمی‌داد...»

 

عبادت فاطمه

حضرت امام حسن فرمودند: «عابدتر از حضرت فاطمه در دنیا نبود. آنقدر به نماز می‌ایستاد تا آنکه دوپایش ورم می‌کرد.»

 

نتیجه:

با دقت نظر در زندگی و سیره حضرت فاطمه زهرا و سایر ائمه درمی‌یابیم که علیرغم توطئه‌های دشمنان اسلام که سعی می‌کنند سیره ائمه را اسطوره‌های دست نایافتنی و غیرقابل تطبیق با عصر پیشرفتهای شگفت‌آور علمی جلوه دهند و بدین ترتیب نسل جوان را از فرهنگ و سیره آن فرزانان دور ساخته و در مرداب تهاجم فرهنگی غرب گرفتار سازند ولی این واقعیتی انکارناپذیر است که ائمه معصومین و علی‌الخصوص فاطمه زهرا به عنوان کامل‌ترین الگو برای زنان اگر چه سالها قبل و در مکان و زمان خاصی، زندگی کرده‌اند ولی به گونه‌ای زیسته‌اند که همیشه و در هر مکانی می‌توانند بهترین الگو باشند. زیرا:

اولاً: هسته ابتدائی و اصلی جامعه‌ها، همواره یکسان می‌باشد و نقشهایی را که یک انسان به عنوان فرزند، همسر، مادر و ... می‌پذیرد همیشه وجود دارد. ثانیاً: فطرت انسانها، همواره خواهان نیکی بوده و از بدی و پلیدی گریزان است پس همیشه انسانهای شایسته را به راحتی قبول کرده و سرمشق زندگی خود قرار می‌دهد.

ثالثاً: فاطمه زهرا در هر شرایطی، «بهترین» بوده‌اند و «بهترین» بوده‌اند و «بهترین بودن» علی‌رغم شکلهای گوناگونی که می‌تواند بپذیرد، دارای معیارهای ثابتی چون خارج نشدن از محدوده عقل و شرع و ... است که قابل تطبیق بر همه شرایط است. بنابراین: عمل مطابق سیره و روش ان حضرت همواره میسر بوده و مطمئن‌ترین راه برای رسیدن به قرب پروردگار خواهد بود. خداوندا! ما را از شیعیان واقعی این بنده برگزیده‌ات قرار بده! آمین».

 

کتابنامه:

الف: قران کریم؛ ترجمه استاد الهی قمشه‌ای

ب: احمدی، حبیب‌الله، فاطمه الگوی زندگی؛ چ 1، قم، چاپخانه دفتر تبلیغات اسلامی، پییز 1374

ج: ارفع، سیدکاظم، سیره عملی اهلبیت (حضرت فاطمه زهرا)؛ چ 4، موسسه تحقیقاتی فیض کاشانی، 1371

د: اشعری، عبدالحسین؛ سیمای فاطمه زهرا در قرآن و عترت، چ 1، انتشارات نصایح، پاییز 1374

ﻫ: تاج‌لنگرودی، محمدمهدی؛ اخلاق حضرت فاطمه؛ ناشر: مؤلف کتاب، بی‌تا

و: مکارم شیرازی، ناصر؛ فضایل حضرت فاطمه از دیدگاه دیگران؛ چ 1، مشهد، ناشر محبان الفاطمه و موسسه انتشارات طور، زمستان 1366

 

نحوه مشارکت زنان در صدر اسلام

این مشارکت دو گونه بود:

1. نقش زنان در پشت جبهه شامل:

الف) مراقبت از خانواده شهدا

ب) تبلیغ فرهنگی مؤثر و مبارزات با شایعات

ج) تشکیل ستادهای کمک‌رسانی

2. نقش زنان در جبهه:

الف) حضور مستقیم به همراه همسران برای تشویق آنان و تماشای رزم مردانشان

ب) مداوای مجروحان

ج) رجزخوانی و تقویت روحیه رزمندان

د) آماده‌سازی وسایل رزمندگان

اینک به عنوان نمونه به بیان مصادیق آنان می‌پردازیم.

 

غزوه بدر

در سال دوم هجری، حضور زنان در این جنگ، آزمون عملی آنان را به نمایش گذاشت بطوری که کارآیی آنان نظیر تشویق مردان و بستن زخمها و آبرسانی تجربه‌ای شد تا با تأثیر عفاف و عاطفه آنان در تقویت روحیه مردان پی ببرند.

 

زنان در غزوه احد

مسئولیت بهداری، آبرسانی، نگهداری از اموال اردوگاه بر عهده زنان بود، فداکاری زنانی چون نسیبه جراحه، ام عطیه انصاری و دیگران از جان رسول خدا در حالی که شمشیر و سپر به دست داشتند و با رجزخوانی، نزدیکان خویش را به یاری دین خدا دعوت می‌نمودند بی‌نظیر بود. نسیبه در این جنگ سیزده زخم برداشت و در حالی که پسرش به شهادت رسیده بود ولیاو بدون توجه به شهادت فرزندش، همچنان به نبرد خود ادامه می‌داد. از زنان دیگر «یرکه» دختر «ثعلبه بن عود» است و به خاطر اینکه نام یکی از پسرانش «ایمن» بود او را «ام ایمن» می‌گفتند این بانوی شجاع و مخلص همواره با خاندان نبوت بود و در حد توان خود از محضر حضرت زهرا در بهره‌گیری از علوم اسلامی می‌کوشید او شخصاً در این جنگ حاضر بود و کمک می‌نمود.

از دیگر جلوه‌های دیدنی، حضور حضرت فاطمه می‌باشد که به همراه دیگر زنان مدینه، فاصله شش کیلومتری را با پای پیاده طی نمودند، در حالی که آذوقه برای جبهه ها حمل می‌کردند و نیز زمانی که گونه مبارک پیامبر جراحت برداشت خون صورت پدر بزرگوارشان را پاک می‌نمودند و زخم آن را با مهارت می‌بستند.

 

جنگ خندق

در این جنگ گروهی از زنان به همراه ام عطیه انصاری در ندن خندق مردان را یاری می‌کردند تهیه غذا، نگهداری کودکان و حتی تشویق نوجوانان به حفر خندق از اقدامات شایسته زنان در این جنگ بود.

 

جنگ خیبر

گروهی از زنان در اردوگاه سپاه اسلام حضور یافتند، پیامبر اکرم ضمن تشکر فرمودند: به مساعدت مجاهدان راه خدا و غیره بپردازند. صفیه دختر عبدالمطلب، ام ایمن، نسیبه، ام عماره، ام عطیه و آسیه بنت قیس از جمله این زنان بودند.

 

فتح مکه

این شهر در سال هشتم هجری بدون خونریزی فتح گشت. زمانی که مسلمانان وارد شهر شدند زنان نیز دوشادوش مردان قدرت دفاعی اسلام را به نمایش گذاشتند و زمان بیعت به ندای پیامبر لبیک گفتند و در این میان زن مفلوک و اسیر چنگال جاهلیت دریافت.

پایان

27.     

 

28.     

29.   

30.  کرامات و معجزات حضرت زهرا(س)

31.      

32.     فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا

33.      

34.   حضرت فاطمه علیهاالسلام در پیشگاه خدا آن چنان معزز بود که بارها مورد عنایت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد که اینک به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

35.   پیامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هریک از زنانش مراجعه کرد، ولى آنان نیز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه‏ى دخترش فاطمه علیهاالسلام سرکشید، تا در آن خانه‏ى امید به مقصود رسد، ولى فاطمه علیهاالسلام و بچه‏هایش گرسنه بودند و تکه‏نانى در آنجا نیز به دست نیامد.

36.   هنوز چند دقیقه بیش نبود که رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترک کرده بود که مختصر طعامى از سوى یکى از همسایه‏ها به آن بانو رسید. فاطمه علیهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى‏مانم، ولى این تکه نان و گوشت را به پدرم مى‏خورانم، و لذا یکى از حسنین را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه‏اش دعوت کرد.

37.   فاطمه اهدایى همسایه را که دو تکه نان و مختصر گوشتى بود، در یک ظرف سرپوشیده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر دیدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه علیهاالسلام خود نیز از این مائده‏ى آسمانى تعجب مى‏کرد و خیره خیره به آن تماشا مى‏نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! این طعام چگونه و از کجا رسید؟ فاطمه علیهاالسلام جواب داد:

38.   هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشا بغیر حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلک شبیهه بسیدة نسا بنى‏اسرائیل فانها کانت اذا رزقها اللَّه شیئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه یرزق من یشاء بغیر حساب.» (1)

39.     آن از برکات و الطاف الهى است، خداوند به هرکسى بخواهد بدون محدودیت عطا مى‏کند.

40.   رسول خدا چون سخن دخترش را شنید فرمود: سپاس خدایى را که تو را همانند مریم سرور زنان بنى‏اسرائیل قرار داده، زیرا او نیز هرگاه مورد عنایت الهى قرار مى‏گرفت و خداوند برایش مائده مى‏فرستاد، که جواب سؤال مى‏گفت: این طعام از جانب خدا است، او به هرکسى بخواهد روزى بى‏حساب مى‏دهد.

41.   آنگاه رسول خدا على علیه‏السلام را نیز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سیر شدند و زنان و اهل‏بیت پیامبر نیز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه علیهاالسلام براى همسایگان نیز از طعام آسمانى که از الطاف خفیه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2)

42.   موائد آسمانى براى فاطمه علیهاالسلام در یکى دوبار محدود نمى‏گردد، او بارها از خداوند خویش درخواست طعام کرد و پروردگار عالم نیز بى‏درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه علیهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چیزى نبود. فاطمه علیهاالسلام گفت: یا على! در خانه طعامى نیست، من و بچه‏هایت دو روز است که گرسنه‏ایم و مختصر طعامى هم که بود، آن را به تو خوراندیم و خود در گرسنگى صبر کردیم.

43.   على علیه‏السلام از شنیدن این سخن فوق‏العاده ناراحت گشته و اشک در چشمانش حلقه زد و براى تهیه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و یک دینار قرض گرفت تا مشکل گرسنگى خانواده‏اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون یکى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گریه زن و بچه‏ها او را در بیرون از خانه آواره کرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره‏اش بدون چاره....

44.   على از درد او آگاه شد و مانند همیشه ایثار کرد و دیگران را بر خود و خانواده‏اش مقدم داشت و بدین وسیله یکى از دوستانش را که مقداد نام داشت خوشحال و خوش‏دل ساخت.

45.     على علیه‏السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد کرد و مشغول عبادت شد از آن سو پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله مأمور گشت شب را در خانه‏ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى‏پذیرى؟ مولاى متقیان سکوت کرد، چرا که زمینه پذیرایى نداشت و فاطمه علیهاالسلام و حسنین گرسنه مانده بودند و پول تهیه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى‏دهى؟ یا بگو: بلى، تا با تو آیم و یا بگو: نه، تا راه دیگر پیش گیرم. على علیه‏السلام عرض کرد: یا رسول‏اللَّه! بفرمایید.

46.   رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه‏ى فاطمه علیهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا دیدار کردند، فاطمه علیهاالسلام در حال نماز و نیایش بود و خدا را مى‏خواند، او صداى پدر را شنید و به سوى او آمد و خوش‏آمد گفت و سفره را باز کرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سیر کند و چاره نیافته‏ها را چاره‏ساز باشد.

47.     على علیه‏السلام به فاطمه علیهاالسلام خیره‏خیره نگاه مى‏کرد و با زبان بى‏زبانى سؤال مى‏نمود: یا فاطمه! این طعام از کجا؟

48.     پیش از آنکه فاطمه علیهاالسلام جواب گوید رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: یا على! هذا جزا دینارک من عنداللَّه.

49.     این غذا پاداش آن دینارى است که به مقداد دادى.

50.     خداوند به شما جریان زکریا و مریم را تکرار کرد. (3) و از طعام‏هاى بهشتى مرحمت نمود... (4)

51.     منبع:

52.       1 ـ آل‏عمران/ 37.

53.   2 ـ فرائدالسمطین، ج 2، ص 51 و 52، ش 382- تجلیات ولایت، ج 2، ص 319- فضائل خمسه، ج 3 ص 178- مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 339- جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 136.

54.     3 ـ اشاره است به آیه‏ى 37 سوره‏ى آل‏عمران که زکریا موائد آسمانى را در محراب مریم دید.

55.     4 ـ محجة البیضاء، ج 4، ص 213- بحار، ج 43، ص 59، و ج 41، ص 30 با اختصار.

56.   

57.   

58.    جبرئیل در حضور حضرت زهرا

59.   

60.    حضرت فاطمه علیهاالسلام که برترین زن جهان خلقت از اولین و آخرین است، بارها با ملائک و از جمله پیک وحى سخن گفت و با وى انس گرفت. حضرت امام صادق علیه‏السلام در این باره مى‏فرمایند:

61.  ان فاطمه مکثت بعد رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على ابیها و کان یاتیها جبرئیل فیحسن عزاها على ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن ابیها و مکانه، و یخبرها بما یکون بعدها فى ذریتها و کان على یکتب ذلک. (1)

62.  حضرت فاطمه علیهاالسلام پس از رسول خدا هفتاد و پنج روز زندگى نمودند و در طول این ایام فوق‏العاده در حزن و اندوه بسر مى‏بردند و جبرئیل به حضور وى رسیده و آن حضرت را در عزاى پدرش تسلى مى‏داد و با وى شریک غم مى‏گشت و از وضع رسول خدا و جایگاه عظیم او در پیش خدا سخن مى‏گفت و همچنین از سرنوشت تک تک فرزندانش بعد از شهادت فاطمه علیهاالسلام او را در جریان مى‏گذاشت و على علیه‏السلام نیز همه‏ى اینها را مى‏نوشت.

63.  از عبارت «کان» در این حدیث استفاده مى‏شود که رفت و آمد جبرئیل به حضور فاطمه و سخن گفتنش با وى محدود نبود، بلکه این ارتباطها ادامه داشت و جبرئیل با فاطمه علیهاالسلام انس گرفته بود.

64.  و در حدیث دیگر داریم که هنگام وفات فاطمه و قبض روح ملک‏الموت از آن حضرت، جناب جبرئیل در حضور زهرا بود و حضرت زهرا خطاب به هر دو آنان فرمود: سلام بر جبرئیل، سلام بر ملک الموت. (حتى حضور سایر ملائکه نیز در کنار فاطمه علیهاالسلام محسوس بود.) (2)

65.     

66.    1ـ اصول کافى، ج 1، ص 458، ح 1.

2ـ بحار، ج 43، ص 200: ان فاطمه لما احتضرت سلمت على جبرئیل و على النبى وسلمت على ملک‏الموت و سمعوا حس الملائکه و وجدوا رائحه طیبه کاطیب مایکون مى الطیب.

  گفتار پیامبر در شأن فاطمه زهرا (س) و آینده ایشان

 

 

  مرحوم صدوق از ابن‏عباس روایت مشروحى نقل کرده که پیامبر (ص) در آن، از ستمهائى که به اهل‏بیت (ع) مى‏شود خبر داده است، از جمله از مطالب آن روایت این است که فرموده:

امّا دخترم فاطمه (س)، او سرور بانوان دو جهان از اوّلین و آخرین است، او پاره‏ى تن من، و نور چشم من، و میوه‏ى دل من و روح من است که در وجود من مى‏باشد، او حوراء انسیّه است، چون در محراب عبادت خود در پیشگاه خدا به عبادت پردازد، نور او، براى فرشتگان آسمان مى‏درخشد، چنانکه نور ستارگان براى اهل زمین مى‏درخشد، خداوند به فرشتگانش مى‏فرماید: «اى فرشتگان من، کنیز مرا که سرور کنیزان من است، بنگرید که در پیشگاه من براى عبادت ایستاده، مشاهده کنید که چگونه از خوف من، اندامش مى‏لرزد و با همه‏ى قلبش به عبادت من رو آورده است، شما را گواه مى‏گیرم که من: شیعیان او را از آتش، ایمن ساختم. (یا گواهى مى‏دهم نزد شما، که شیعیان او را از آتش دوزخ ایمن ساختم). (1)

مؤلّف گوید: پیامبر (ص) بعد از این گفتار فرمود: من هرگاه فاطمه (س) را مى‏نگرم به یاد حوادث و مصائبى مى‏افتم که بعد از من بر او وارد مى‏گردد، گوئى مى‏نگرم که پریشانى وارد خانه‏ى او شده، و به او بى‏احترامى مى‏شود، و حقّش غصب مى‏گردد، و از دستیابى به ارزش بازداشته مى‏شود، و پهلویش شکسته مى‏شود و فرزندش سقط مى‏گردد، او ندا مى‏کند: یا مُحَمَّداهُ! جوابى نمى‏شنود یارى مى‏طلبد ولى کسى او را یارى نمى‏کند، همواره بعد از من محزون و غمگین و گریان است، گاهى بیاد مى‏آورد که وحى از خانه‏اش قطع شده، و زمانى بیاد مى‏آورد که به فراق من مبتلا گشته، و نیمه‏هاى شب وحشت‏زده مى‏شود از این رو که صداى قرآن مرا هنگام نماز شب، همواره مى‏شنید، ولى اینک نمى‏شنود، سپس خود را پس از آنکه در دوران پدر، عزیز مى‏یافت، پریشان و غمزده مى‏یابد، در این هنگام خداوند، فرشتگان را مونس او مى‏سازد، فرشتگان با او همسخن مى‏شوند چنانکه با حضرت مریم همسخن مى‏شدند، و فرشتگان خطاب به او مى‏گویند:

یا فاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اِصْطَفاکِ وَ طَهَّرَک وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمِینَ، یا فاطِمَةُ اُقْنُتِى لِرَبِّکِ، وَاسْجُدِى وَارْکَعِى مَعَ الرّاکِعینَ.

«اى فاطمه! خداوند ترا اختیار کرد و برگزید و پاک ساخت و بر همه‏ى بانوان جهانیان، ممتاز نمود، اى فاطمه! خداى خود را عبادت و سجده کن و با راکعان درگاه خدا، رکوع بجاى آورد». سپس گوئى مى‏بینم که او دردمند و بیمار شده، و نیاز به پرستار دارد، خداوند حضرت مریم دختر عمران را به پرستارى او مى‏فرستد، تا از او پرستارى کند، در آن وقت با خدا چنین راز و نیاز مى‏کند:

«خدایا از زندگى سیر و خسته شده‏ام و از دنیاپرستان افسرده گشته‏ام، مرا به پدرم ملحق کن». خداوند او را به من ملحق مى‏سازد، او نخستین فرد از اهل‏بیت من است در حالى که محزون و غمگین است و حقش غصب شده، و او را کشته‏اند، به من مى‏پیوندد، در این هنگام به خدا عرض مى‏کنم: «خدایا کسانى را که به او ظلم کردند، از رحمت خود دور کن، و آنان را که حق او را غصب کردند، مجازات فرما، و آنان را که او را پریشان نمودند، خوار نما، و آنان را که به پهلوى او ضربت زدند و کودک او را سقط نمودند، در آتش دوزخ، مخلّد کن».

در این هنگام، فرشتگان مى‏گویند: آمین: «خدایا به استجابت برسان».

 

  1ـ اشهدُکُمُ اِنّى قَدْ اَمِنْتُ شِیعَتَها مِنَ النَّار.

 

 

 اسرار و آثار تسبیح حضرت زهرا

 

 نجات از شقاوت :

 

تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام از آثار و برکات بسیارى برخوردار است که از جمله‏ى آنها نجات یافتن از شقاوت و بدبختى است.

هر انسانى به تناسب بینش و نگرشى که به جهان هستى وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى دیگر یکى از مهمترین مسائلى که همه‏ى انسانها را آگاه یا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى که کارهاى زندگى و برنامه‏هایشان را در جهت وصول به آن پى‏ریزى مى‏کنند، مسئله‏ى رسیدن به سعادت و گریزانى از شقاوت است. منتهى از آنجایى که انسان اختیار دارد، راه خودش را باید آزادانه انتخاب کند. لذا انسان بعد از اینکه راه برایش نمایان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مى‏دهد و سبیل هدایت مى‏پیماید، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و سبیل ضلالت و گمراهى پیش مى‏گیرد. و این مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئله‏اى است که همه‏ى آنان که به خود آمده‏اند، از آن مى‏ترسند و آنها که بصیرت ندارند و در خواب غفلت عمر مى‏گذرانند از آن نیز به غفلت به سر مى‏برند. لذا آن دسته که داراى بصیرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت همیشه دست به دعا و ذکر بلند مى‏کنند و با تضرع و اصرار از خداى خویش طلب دورى از شقاوت و وصول به سعادت مى‏نمایند.

مداومت بر تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است. از این رو شایسته نیست که از برکات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن کوتاهى و سستى نمائیم. امام صادق علیه‏السلام در این رابطه مى‏فرماید:

«یا اباهارون، انا نأمر صبیاننا بتسبیح فاطمة علیهاالسلام کما نأمرهم بالصلاة، فألزمه، فانه لم یلزمه عبد فشقى». (1)

اى اباهارون! ما بچه‏هاى خود را همانطور که به نماز امر مى‏کنیم به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز امر مى‏کنیم. تو نیز بر آن مداومت کن، زیرا هرگز به شقاوت نیفتاده است بنده‏اى که بر آن مداومت نموده است.

و نیز از این حدیث شریف استفاده مى‏شود که شایسته است والدین محترم، تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را مانند نماز به فرزندانشان تعلیم کنند، باشد که مشمول این حدیث گردند.

 

دورى شیطان و خشنودى خدا

 

شیطان همواره دشمن دیرینه‏ى انسان بوده و هست و هیچگاه انسان از حیله‏ها و خواطر شیطانى او در امان نیست. شیطان بنا بنا بر آیات الهى، دشمن قسم خورده‏ى انسان است تا او را به هر طریق ممکن به گمراهى بکشاند. از این رو آدمى همیشه در معرض تهاجم شیطان و وساوس شیطانى است.

بعضى انسانها در مقابل این تهاجم شیطانى و خواطر نفسانى همیشه در حال فرارند که در این صورت همواره مورد تعقیب شیطان و خواطرند، و هیچگاه خلاصى ندارند و اى بسا در آخر خسته شده و نفس‏زنان تسلیم شوند، و عده‏اى اندک در تلاش‏اند که با مداومت بر ذکر و فکر و عمل، چنان رفتار کنند که شیطان و خواطر را از خود فرارى دهند و شیطان را از خود دور کنند که البته راهى است مشکل. کسانى که به این مقام برسند داراى نفس مطمئنه خواهند شد که دیگر دگرگونى در آن راه ندارد.

وقتى انسان توانست شیطان را از خود دور و طرد کند، و به طاعات عمل نماید و در کارها و اذکار و عبادتهاى خود اخلاص ورزد، رضایت خدا نیز حاصل گردد، چون شیطان و وساوس او یکى از بزرگترین موانع کسب رضایت و خشنودى حقتعالى است. آرى رضا و رضوان خداوند سبحان مطلوب سالکان و منتهاى آرزوى عارفان است.

یکى از راههایى که مى‏تواند شیطان را از انسان دور کرده و موجبات رضاى الهى را فراهم آورد مداومت بر تسبیح حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام است.

 

امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید:

 

«من سبح تسبیح فاطمة علیهاالسلام ثم استغفر، غفر له، و هى مائة باللسان، و الف فى المیزان، و یطرد الشیطان، و یرضى الرحمان». (2)

هرکس تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام را بجا آورد و پس از آن استغفار کند، مورد مغفرت قرار مى‏گیرد، و آن تسبیح به زبان صداست، و در میزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شیطان را دور کرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مى‏نماید.

و به سند معتبر از امام صادق علیه‏السلام منقول است که چون آدمى در جاى خواب خود مى‏خوابد، فرشته‏ى بزرگوارى و شیطان متمردى به سوى او مى‏آیند، پس فرشته به او مى‏گوید:

روز خود را به خیر ختم کن و شب را با خیر افتتاح کن، و شیطان مى‏گوید: روز خود را با گناه ختم کن و شب را با گناه افتتاح کن. اگر اطاعت فرشته کرد و تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را در وقت خواب خواند، فرشته آن شیطان را مى‏راند و از او دور مى‏کند، و او را تا هنگام بیدارى محافظت مى‏کند، پس باز شیطان مى‏آید و او را امر به گناه مى‏کند و ملک او را به خیر امر مى‏کند. اگر از فرشته اطاعت کرد و تسبیح آن حضرت را گفت آن فرشته، شیطان را از او دور مى‏کند و حقتعالى عبادت تمام آن شب را در نامه‏ى عملش مى‏نویسد. (3)

شفاى کم‏شنوایى و درد جسمانى

 

تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام بنا بر شواهد روایى و تاریخى در بعضى موارد بر بیماریهاى جسمى نیز مؤثر بوده و باعث درمان بیمارى گوش شده است.

یکى از یاران امام صادق علیه‏السلام نزد آن حضرت آمده و از کم‏شنوایى گوش خود نزد آن حضرت شکایت کرد، امام علیه‏السلام به او فرمود:

«علیک بتسبیح فاطمة علیهاالسلام». (4)

چه چیز مانع و جلوگیر تو است و چرا غافلى از تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام؟

آن مرد پرسید: قربانت گردم، تسبیح فاطمه چیست و چگونه است؟ حضرت فرمود: سى و چهار مرتبه «اللَّه‏اکبر»، سى و سه مرتبه «الحمدلله» و سى و سه مرتبه «سبحان‏اللَّه» که صد عدد مى‏شود. آن مرد گوید:

 

«فما فعلت ذلک الا یسرا حتى اذهب عنى ما کنت اجده». (5)

و من این کار را در اندک زمانى انجام دادم و کم‏شنوایى‏ام برطرف شد.

 

برائت از دوزخ و نفاق

چنانچه گفته شد بنا بر روایت امام صادق علیه‏السلام، تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام از جمله‏ى ذکر کثیرى است که خداوند در قرآن کریم یاد فرموده:

«تسبیح فاطمة الزهراء علیهاالسلام من الذکر الکثیر الذى قال اللَّه عز و جل: «و اذکروا اللَّه ذکرا کثیرا».

و از طرفى رسول گرامى اسلام فرموده است:

«من اکثر ذکر اللَّه عز و جل احبه اللَّه و من ذکر اللَّه کثیرا کتبت له براءتان: براءة من النار و براءة من النفاق». (6)

هرکس ذکر خداى عزوجل را بسیار کند خداوند او را دوست دارد، و هر که ذکر خدا را بسیار کند براى او دو برائت (منشور آزادى) نوشته شود: یکى برائت از آتش جهنم، و دیگرى برائت از نفاق و دورویى.

لذا تسبیح صدیقه‏ى طاهره اگر با شرائطش انجام پذیرد، موجب برائت از دوزخ و نفاق مى‏گردد.

 

غفران الهى

 

یکى دیگر از آثار تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام، غفران الهى است. غفران ربوبى، همه‏ى ذنوب و آثار سوء تیرگیهاى آنها را از میان مى‏برد، حجابها را برطرف کرده و نقائص وجودى انسان را کنار مى‏زند. اما متأسفانه کمتر کسى هست که بداند غفران یعنى چه و نیاز به آنچه معنایى دارد، و چگونه مى‏شود غفران الهى همه‏ى مشکلها را حل، و فاصله‏ها را از میان بردارد؟ در فرق بین عفو و غفران گفته شده که: عفو الهى، نادیده گرفتن و به حساب نیاوردن لغزشها و خطاها و نقیصه‏ها و عیبها، و محو آثار نامطلوب آنهاست. و غفران الهى عبارت است از افاضات و رحمتهایى که به دنبال نادیده گرفتن لغزشها و خطاها و نقیصه‏ها، متوجهانسان مى‏گردد و او را تکمیل مى‏کند و نقایص و عیوب وجودى وى را برطرف مى‏نماید. غفران بعد از عفو است. عفو نادیده گرفتن بدیهاست و غفران، برطرف کردن آنها از وجود سالک و تبدیل آنها به خوبیها و کمالات است. عفو ربوبى، انسان را از سقوط و هلاکت نجات مى‏دهد و غفران الهى، به سالک پر و بال عطا مى‏کند و بالا مبرد. لذاست که اگر عفو و گذشت ربوبى نباشد، رهروان طریق با شکست روبرو شده و کنار زده مى‏شوند، و اگر غفران ربوبى نباشد، آنها از حرت و پیشرفت بازمانده و متوقف مى‏گردند. امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید:

«من سبح تسبیح فاطمة الزهراء علیهاالسلام قبل ان یثنى رجلیه من صلاة الفریضه، غفر اللَّه له». (7)

 

هرکس تسبیح حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام را قبل از اینکه وضع خود را بعد از نمار واجب عوض کند، بجا آورد، خداى متعال او را مشمول مغفرت خود مى‏گرداند.

البته نباید چنین پنداشت که این «تسبیح» به لحاظ اینکه ظاهرى بسیار خلاصه دارد و انجام دادن آن بسیار آسان است، چگونه مى‏شود از چنین آثار و برکاتى برخوردار باشد؟! آرى این تسبیح به ظاهر بسیار خلاصه است، اما در نزد آگاهان و عارفان آشنا، دریایى از حقایق و اسرار توحید را در بر دارد و نیز انجام آن به ظاهر خیلى آسان است، ولى اگر خوب بجا آورده شود، مشکلها را آسان مى‏گرداند.

 ان‏شاءاللَّه.

 

 

  شفاعت حضرت زهرا در محشر

 

 

  مسأله شفاعت، چیزى است که ریشه‏ى قرآنى و حدیثى داشته و ضرورت مذهب به حساب مى‏آید. بنابراین، یکى از شفعاى روز قیامت- آن هم در حد وسیع- حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام مى‏باشد که در اینجا توجه شما را به مضمون دو حدیث که از طریق حضرت سلمان و جابر جعفى آمده است جلب مى‏کنم:

روزى سلمان به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله خدا گفت: اى مولاى من! تو را سوگند به خدا، از عظمت فاطمه علیه‏السلام در روز قیامت تعریفى بفرمایید.

پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله با تبسم رو به سلمان کرد و فرمود: سوگند به آن آفریدگارى که جانم در دست اوست، فاطمه علیهاالسلام را در آن روز بر ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشت سوار مى‏کنند، جبرئیل و میکائیل به ترتیب از راست و چپ او حرکت مى‏نمایند. امیرالمؤمنین پیشاپیش و حسن و حسین از پشت سر، وى را همراهى مى‏کنند، تا بدین طریق فاطمه علیهاالسلام از پل‏صراط مى‏گذرد و پس از گفتگوهاى زیاد، آنگاه خطاب مى‏رسد: فاطمه! هرچه مى‏خواهى بخواه. دخترم عرض مى‏کند:

اسالک ان لاتعذب محبى، و محبى عترتى بالنار، فیوحى اللَّه الیها: یا فاطمه! و عزتى و جلالى و ارتفاع مکانى، لقد آلیت على نفسى من قبل ان اخلق السموات و الارض بالفى عام ان لااعذب محبیک و محبى عترتک بالنار. (1)

بار الهى! از تو مى‏خواهم علاقه‏مندان خود و فرزندانم حسن و حسین را در آتش مسوزان. خطاب مى‏رسد: یا فاطمه! سوگند به عزت و جلالم، دو هزار سال پیش از خلق آسمانها و زمین، بر خودم لازم کرده‏ام که این حاجت تو را برآورم

جابر جعفى نیز به حضور امام باقر علیه‏السلام رسیده، عرض کرد: فدایت شوم، حدیثى در مورد فاطمه علیهاالسلام بفرمایید، که با نقل آن، شیعیان را خوشحال کنم.

حضرت فرمودند: در روز رستاخیز منابرى از نور براى پیامبران نصب مى‏گردد، که منبر رسول خدا از همه مجلل‏تر است و همچنین منبرهایى براى اوصیا در نظر مى‏گیرند که جایگاه على علیه‏السلام از همه بالاتر مى‏باشد آنگاه نوبت به فرزندان انبیا مى‏رسد که مقام حسن و حسین علیهماالسلام بس منیع‏تر است. سپس نوبت فاطمه علیهاالسلام فرامى‏رسد و او را با تجلیل و شکوه بى‏نظیر به محشر آورند و کنار در بهشت قرار مى‏گیرد، ولى داخل آن نمى‏شود و مى‏گوید: خدایا! از تو مسالت مى‏دارم که مقام مرا در همچو روزى براى اهل محشر معلوم کنى.

از جانب خدا ندا مى‏رسد: اى دختر پیامبر! برگرد به سوى اهل محشر و هر که را از علاقه‏مندان خود یافتى شفاعت کن.

امام باقر علیه‏السلام مى‏فرمایند: به خدا سوگند، فاطمه علیهاالسلام شیعیان خویش را یکى پس از دیگرى انتخاب نموده و داخل بهشت مى‏نماید، همان طورى که پرنده‏ها دانه‏ها را برمى گزینند، و سپس شیعه‏هاى آن حضرت نیز، خود شفاعت نموده و علاقه‏مندان فاطمه علیهاالسلام را به بهشت داخل مى‏کنند...

در دنباله این حدیث امام پنجم مى‏فرمایند:

واللَّه لایبقى فى الناس الا شاک او کافر او منافق. (2)

سوگند به خدا، از امت اسلامى کسى باقى نمى‏ماند مگر افراد مذبذب و کافر و منافق و سایر مردم مشمول شفاعت فاطمه مى‏گردند.

در پایان این فصل، براى توضیح مطلب، تذکرى را لازم مى‏دانم و آن اینکه: شفاعت شوندگان باید واجد شرایط باشند. ایمانشان را در دنیا تباه نسازند. حقوق و آبروى مردم را تضییع ننمایند.

در عمل به واجبات دینى کوتاهى نکنند. از نظر اخلاقى و عملى مشابهت و سنخیت با فاطمه علیهاالسلام و سایر شفاعت‏کنندگان داشته باشند، و گرنه به طور مطلق مشمول شفاعت نمى‏شوند، بلکه هر جرم و تخلف دینى و تجاوز به حقوق دیگران، کیفر مناسبى را به دنبال خواهد داشت و چنین افرادى به طور محدود و موقت کیفر مى‏بینند و سپس مشمول شفاعت مى‏شوند...

همانطورى که دانش‏آموزان غیر واجد شرایط مشمول الطاف مربیان آموزشى نمى‏گردند.

خداوندا! ما را شایسته‏ى شفاعت فاطمه، پدر، شوهر، و فرزندان معصوم او بفرما.

 

  1ـ سفینه البحار، ج 2، ص 375.

2ـ عوالم، ج 11، ص 150- بحارالانوار، ج 43، ص 64، ح 57.

 

  فضیلت صلوات فرستادن بر پیامبر و حضرت زهرا

 

  دلیل دیگرى که «ولیةاللَّه» بودن حضرت صدیقه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها را اثبات مى‏کند، استقلال اوست در موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و کیفیت زیارتش، که همانند صلوات بر پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین و زیارات آنان است؛ یعنى همانگونه که به صلوات بر آن چهار وجود مقدس و زیارتشان امر شده است، نسبت به حضرت زهرا نیز در این موارد، همگان مأمور و ماجورند. فاطمه علیهالسلام که مشمول آیه‏ى تطهیر و از اهل‏بیت پیامبر اکرم- یعنى آل‏محمد است- کیفیت صلوات بر او را رسول خدا بصراحت چنین بیان داشته است:

«لا تصلوا على الصلوة البتراء، فقالوا: و ما الصلاه البتراء؟ قال: تقولون اللهم صل على محمد و تمسکون، بل قولوا: اللهم صل على محمد و آل‏محمد». (1)

«بر من صلوات بتراء (ناقص، دم بریده و بریده شده) نفرستید. سوال شد: یا رسول‏اللَّه صلوات بتراء (بریده شده) چیست؟ فرمود: اینکه (بر من صلوات بفرستید و بگویید «اللهم صل على محمد»، ولى درباره‏ى آل من (2) ساکت باشید. شما باید بگویید اللهم صل على محمد و آل‏محمد».

صلواتى که شامل على، فاطمه و حسنین علیهم‏السلام نباشد، مقطوع و بریده و مورد قبول خدا و رسولش نمى‏باشد. لذا حضرت صدیقه‏ى زهرا هم‏ردیف و برابر افرادى است که جمیع مسلمین باایمان جهان- از شیعه و سنى- هر شبانه روز در تشهد نمازهاى پنجگانه بر او درود مى‏فرستند؛ و او در این مقام، همتاى محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و على و حسنین علیهم‏السلام است؛ و همین لزوم صلوات بر فاطمه علیهاالسلام در هنگام اقامه‏ى نماز یک منقبت و فضیلت ساده نیست، بلکه نشانگر مرتبه‏ى اعلى و منصب والاى آن حضرت است که این چنین در جنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است. بدون تردید باید فاطمه خود ولیةاللَّه و داراى مقام ولایت بوده باشد، تا هم‏ردیف و همتاى اولیاء خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جمیع مؤمنین جهان در هر زمان و مکان باشد.

پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرماید:

«من صلى علیک یا فاطمة غفر اللَّه له والحقه بى حیث کنت من الجنة». (3)

«یا فاطمه هرکس بر تو صلوات فرستد، خداى تعالى از او درگذرد، و او را در بهشت به من ملحق گرداند».

چنانکه در موضوعهاى قبلى مشروحا بیان شد، مقصود از تعبیرات «هم‏درجه شدن با رسول‏اللَّه»، یا «ملحق شدن به پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم در بهشت»، و یا «همسایه بودن با آن حضرت» که در روایات مکرر بکار رفته است، جمع شدن مؤمنین در مرتبه‏ى «درجة الایمان» است که جامع تمام آن کسانى است که با عقائد درست، و باایمان به آنچه از رسول خدا به ما رسیده است، از جهان رفته‏اند. در آن درجه همه‏ى مؤمنین یکسانند و در کنار هم مى‏باشند؛ ولى جاى هیچگونه تردیدى نیست که مراتب و درجات دیگر که شمار آنها برابر تعداد بشر و بسیار متفاوت است، کاملإ؛66ّّ ملحوظ بوده، و مقام هرکس مخصوص به خود او مى‏باشد.

در روایتى حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم یکى از فضائل حضرت فاطمه را چنین بیان مى‏فرماید:

«... اتانى الروح؛ قال: ان فاطمه اذا قبضت و دفنت یسالها الملکان فى قبرها: من ربک؟ فتقول: اللَّه ربى. فیقولان: فمن نبیک؟ فتقول: ابى. فیقولان: فمن ولیک؟ فتقول: هذا القائم على شفیر قبرى على بن ابى‏طالب؛ الا و ازیدکم من فضلها؟! ان اللَّه قد و کل بها رعیلا من الملائکه یحفوظنها من بین یدیها و من خلفها و عن یمینها و عن شمالها و هم معها فى حیاتها، و عند قبرها و عند موتها یکثرون الصلاه علیها و على ابیها و بعلها و بنیها.

فمن زارنى بعد وفاتى فکانما زارنى فى حیاتى، و من زار فاطمه فکانما زارنى، و من زار على بن ابى‏طالب فکانما زار فاطمه، و من زار الحسن والحسین فکانما زار علیا، و من زار ذریتهما فکانما زارهما...». (4)

«... جبرئیل (روح) به نزد من آمد و گفت: هنگامى که فاطمه قبض روح مى‏شود و دفن مى‏گردد، دو ملک در قبر از او سؤال مى‏کنند: پروردگار تو کیست؟ مى‏فرماید: اللَّه پروردگار من است. سپس مى‏پرسند پیامبرت کیست؟ در پاسخ مى‏فرماید: پدرم. آنگاه سؤال مى‏کنند ولى تو کیست؟ در جواب مى‏گوید: على بن ابى‏طالب، همین کسى که در کنار قبرم ایستاده است. (سپس پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مى‏فرماید): آیا باز هم فضائل دیگر زهرا را بیان کنم؟ (شاید پیامبر اکرم مى‏خواهد به این وسیله تذکر دهد که: در این عالم، فاطمه تنها کسى است که پدرش «رسول‏اللَّه» و همسرش «ولى اللَّه» است. پیامبر اکرم در ادامه‏ى سخن خویش مى‏فرماید):

همانا خداى تعالى یک دسته از فرشتگان را براى محافظت فاطمه گماشته است، تا از چهار طرف نگهبان او باشند؛ و این ملائک در حال حیات، و هنگام مرگ او، و کنار قبرش پیوسته در خدمت او هستند، و کارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسر و فرزندان اوست. (یعنى در منطق ملائک و لسان فرشتگان صلوات بر پیامبر اکرم و على و حسنین همواره باید با صلوات بر فاطمه علیهاالسلام توام باشد، و در این منقبت نیز آن حضرت برابر و هم‏ردیف آن چهار وجود مقدس دیگر مى‏باشد. سپس پیامبر اکرم چنین به سخن ادامه مى‏دهد):

هرکس مرا بعد از وفاتم زیارت کند، مثل این است که مرا در حال حیات زیارت کرده است؛ و کسى که فاطمه را زیارت کند، گویى مرا زیارت نموده است؛ و هرکس على را زیارت نماید مثل زیارت کردن حسنین است؛ و آن کسى که زیارت کند ذریة آنان را، همانند زیارت خود آنان است...».

لذا زیارت حضرت عبدالعظیم را در شهر رى، با زیارت حسین بن على در کربلا همانند دانسته‏اند، (5)و این مطلب را (که صلوات بر اهل‏بیت پیامبر برابر با صلوات بر پیامبر است) علماى عامه هم عنوان کرده‏اند، مخصوصا موضوع صلوات بر فاطمه سلام‏اللَّه‏علیها را، چنانکه سهیلى در کتاب الروض الانف در ذیل مطلبى مى‏نویسد:

«و من صلى علیها فقد صلى على ابیها». (6)

«هرکس بر فاطمه صلوات فرستد، در حقیقت بر پدر او صلوات فرستاده است».

از حدیثى که نقل شد نیز ولیه‏اللَّه بودن حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها استنباط مى‏شود.

 

  1ـ الصواعق المحرقه ص 225، ینابیع الموده ص 295، رشفه الصادى ص 29.

2ـ علماى عامه اتفاق دارند که منظور از آل محمد: على و فاطمه و حسنین است.

ابن حجر در صواعق مى‏گوید: یقینا لفظ آل، همسران پیامبر را در بر نمى‏گیرد... (الصواعق المحرقه ص 225).

مامون در محاوره‏اى که بهمراهى علما با امام رضا علیه‏السلام داشته است از حضرت پرسید: آیا عترت پیامبر همان آل پیامبر است؟ حضرت فرمودند: بلى. مامون گفت: در احادیث پیامبر آمده است که پیامبر فرمودند: «امت من همان آل من هستند»، و صحابه هم مى‏گویند: «آل محمد، امت او هستند». حضرت رضا علیه‏السلام از مامون و حضار پرسیدند: آیا بر آل پیامبر صدقه حرام است؟ گفتند: خیر. امام رضا علیه‏السلام فرمودند: تفاوت میان آل پیامبر و امت همین است.... (امالى صدوق ص 422، عیون‏الاخبار ج 1/ 180، تحف‏العقول ص 426، بحارالانوار ج 25/ 221).

در همین محاوره حضرت رضا علیه‏السلام از مامون عباسى و علما پرسیدند: در آیه‏ى (یس- و القرآن الحکیم- انک لمن المرسلین- على صراط مستقیم (یس/ 1- 4) منظور خداوند از (یس) کیست؟ علما گفتند: (یس) محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم است و هیچکس در این موضوع شکى ندارد. حضرت رضا علیه‏السلام فرمودند: پس خداوند متعال به محمد و آل‏محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم فضلى عطا نموده است که کسى به حقیقت آن پى نخواهد برد مگر اینکه آن را (بخوبى) درک نماید، خداوند بر احدى سلام نفرستاده است مگر بر انبیا، چنانکه مى‏فرماید: (سلام على نوح فى العالمین (الصافات/ 79»، و مى‏فرماید: (سلام على ابراهیم (الصافات/ 109»، و مى‏فرماید: (سلام على موسى و هارون (الصافات/ 120». خداوند در قرآن نفرموده است «سلام على آل‏نوح»، و نفرموده است «سلام على آل‏ابراهیم» و نفرموده است: «سلام على آل‏موسى و هارون بلکه فرموده است: (سلام على آل‏یاسین (الصافات/ 130» یعنى سلام بر آل‏محمد. (امالى صدوق ص 426، 427، عیون الاخبار ج 1/ 185، تحف العقول ص 433، بحارالانوار ج 79/ 229).

یک تذکر: در خصوص قرائت آیه‏ى (سلام على آل‏یاسین) تحریفات بسیارى صورت گرفته است و در آنها سعى شده واژه‏ى «آل‏یاسین» بگونه‏هاى دیگرى قرائت شود. نقطه‏ى اوج این تحریفات این است که ابن خالویه در کتاب مختصر فى شواذ القرآن ص 128 مى‏گوید: «قرائت ابن مسعود (سلام على ادراسین)، و قرائت ابى بن کعب ( سلام على یاسین) بوده است». یعنى در این کتاب ادعا شده که در قرائت ابى اصلا کلمه‏ى «آل» وجود ندارد! این تحریفات حتى در دوره‏هاى معاصر نیز ادامه یافته است، بعنوان مثال سیوطى در درالمنثور از کتاب این ابى‏حاتم و طبرانى و ابن مردویه نقل کرده است که ابن عباس قرائت آیه را بصورت «آل‏یاسین» خوانده است ولى در کتاب معجم کبیر طبرانى- که در بیروت (دار احیاء التراث العربى) بطبع رسیده است- محقق کتاب (حمدى عبدالمجید سلفى) عبارت ابن عباس را تحریف نموده و آن را بصورت «ال‏یاسین» ضبط کرده است. خوانندگان محترم مى‏توانند متن درالمنثور ج 5/ 286 را با متن معجم کبیر طبرانى ج 11/ 56 مقابله نمایند و خود قضاوت بفرمایند.

3ـ بحارالانوار ج 43/ 55، ج 97/ 194.

4ـ بشاره المصطفى ص 139، بحارالانوار ج 43/ 58.

این حدیث را جابر بن عبداللَّه انصارى روایت نموده است و از آنجائیکه اصل روایت نسبتا مفصل است و حاوى مناقب بسیارى از حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام مى‏باشد لذا ما متن کامل حدیث را با ترجمه‏ى آن در تعلیق شماره‏ى 7 آورده‏ایم.

5ـ روایتى در کتاب کامل ابن قولویه مندرج است که متن آن چنین است:

«حدثنى على بن الحسین بن موسى بابویه، عن محمد بن یحیى العطار، عن بعض اهل الرى، قال: دخلت على ابى الحسن العسکرى، فقال: این کنت؟ فقلت: زرت الحسین بن على علیهاالسلام. فقال: اما انک لو زرت قبر عبدالعظیم عندکم لکنت کمن زار الحسین علیه‏السلام». (کامل الزیارات ص 324). مرحوم علامه امینى توضیحى درباره‏ى این حدیث دارند که در حاشیه‏ى کامل الزیارات ص 307 و 324 آمده است.

6ـ الروض الانف ج 2/ 196.

 

 

  خطبه فدکیه حضرت زهرا در مسجد النبی

 

  خطبتها علیهاالسلام بعد غصب الفدک

روى انّه لمّا أجمع أبوبکر و عمر علی منع فاطمة علیهاالسلام فدکاً و بلغها ذلک،لاثت خمارها علی رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت فی لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذیولها، ما تخرم مشیتها مشیة رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله،حتّى دخلت علی أبی‏بکر، و هو فی حشد من المهاجرین و الانصار و غیر هم، فنیطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبکاء، فارتجّ المجلس، ثم أمهلت هنیئة.

حتّى اذا سکن نشیج القوم و هدأت فورتهم، افتتحت الکلام بحمداللَّه و الثناء علیه و الصلاة علی رسوله، فعاد القوم فی بکائهم، فلمّا أمسکوا عادت فی کلامها فقالت علیهاالسلام:

اَلْحَمْدُلِلَّهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأى عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراکِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَى الْخَلائِقِ بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلى اَمْثالِها.

 

فاطمیه(1)
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اردیبهشت 1388 ساعت 6:39 شماره پست: 131

مقالاتی در بیان ابعاد شخصیتی بانوی بزرگ اسلام


 

 

  استغاثه‏هائى به حضرت زهرا

 

  استغاثه به آن حضرت با دعا و نماز

 

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالصلاة والدعاء

عن الصادق علیه‏السلام: اذا کانت لاحدکم استغاثة الى اللَّه تعالى، فلیصل رکعتین، ثم یسجد و یقول:

یا مُحَمَّدُ یا رَسُولَ‏اللَّهِ، یا عَلِىُّ یا سَیِّدَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، بِکُما اَسْتَغیثُ اِلَى اللَّهِ تَعالى، یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ اَسْتَغیثُ بِکُما، یا غَوْثاهُ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ- و تعدّ الائمة علیهم‏السلام- بِکُمْ اَتَوَسَّلُ اِلَى اللَّهِ تَعالى.

فانک تغاث من ساعتک ان‏شاءاللَّه تعالى.

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالصلاة والدعاء

عن الصادق علیه‏السلام: اذا کانت لک حاجة الى اللَّه تعالى و تضیق بها ذرعاً، فصلّ رکعتین، فاذا سلّمت کبّر اللَّه ثلاثاً، و سبّح تسبیح فاطمة علیهاالسلام، ثم اسجد و قل مائة مرة:

یا مَوْلاتى فاطِمِةُ، اَغیثینى.

ثم ضع خدّک الأیمن على الارض و قل مثل ذلک، ثم عد الى السجود و قل ذلک مائة مرة و عشر مرّات، و اذکر حاجتک، فان اللَّه یقضیها.

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالصّلاة والدعاء

تصلّى رکعتین، ثم تسجد و تقول: یا فاطِمَةُ- مائة مرة، ثم تضع خدّک الایمن على الارض و قل مثل ذلک، و تضع خدّک الایسر على الارض و تقول مثله، ثم اسجد و قل ذلک مائة و عشر دفعات، و قل:

یا امِناً مِنْ کُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ مِنْکَ خائِفٌ حَذِرٌ، اَسْاَلُکَ بِاَمْنِکَ مِنْ کُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ خَوْفِ کُلِّ شَىْ‏ءٍ منْکَ، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُعْطِیَنى اَماناً لِنَفْسى وَ اَهْلى وَ مالى وَ وَلَدى، حَتَّى لا اَخافُ اَحَداً وَ لا اَحْذَرُ مِنْ شَىْ‏ءٍ اَبَداً، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدیر.

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالدعاء

تقول خمسمائة و ثلاثین مرة:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَةَ وَ اَبیها، وَ بَعْلِها وَ بَنیها، بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.

الاستغاثة الیها علیهاالسلام بالدعاء

اِلهى بِحَقِّ فاطِمَةَ وَ اَبیها، وَ بَعْلِها وَ بَنیها، وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها.

(ترجمه فارسى)

استغاثه به آن حضرت با نماز و دعا

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده: هر کدام از شما استغاثه‏اى به خداوند داشتید، دو رکعت نماز گذارده، آنگاه سجده نموده و گوئید:

اى محمد اى پیامبر خدا، اى على اى آقاى زنان و مردان مؤمن، به شما از خداوند طلب یارى مى‏جویم، اى محمد اى على به شما از خداوند فریادرسى مى‏طلبم، اى فریادرس به خدا و به محمد و على و فاطمه- و تمامى ائمه علیهم‏السلام را نام برده- با شما به خداوند توسّل مى‏جویم.

که در همان لحظه حاجتت برآورده مى‏شود.

استغاثه به آن حضرت با نماز و دعا

از امام صادق علیه‏السلام روایت شده: هرگاه حاجتى داشتید که نسبت به آن بسیار در سختى قرار گرفته‏اید، دو رکعت نماز گذارده، پس از نماز سه بار تکبیر گفته، آنگاه تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام را بگوید، سپس سجده کرده و صد بار بگو:

اى مولاى من اى فاطمه، بفریادم رس.

آنگاه گونه راستت را بر زمین قرار ده و همین ذکر را تکرار کن، آنگاه دوباره سجده کن و صد و ده بار آنرا بگو، و حاجتت را ذکر کن، خداوند حاجتت را برآورد.

استغاثه به آن حضرت با نماز و دعا

دو رکعت نماز مى‏خوانى، آنگاه سجده کرده و صد بار مى‏گوئى: اى فاطمه، سپس گونه راستت را بر زمین نهاده و همین ذکر را مى‏گوئى، آنگاه گونه چپ خود را بر زمین نهاده و آن را تکرار مى‏نمائى، آنگاه سجده کرده و صد و ده بار آن را ذکر نموده، و مى‏گوئى:

اى آنکه از هر چیز در امنیت بوده و هر چیز از تو در خوف و هراس مى‏باشد، به امنیتت از هر چیز و هراس هر چیز از تو، از تو مى‏خواهم که بر محمد و خاندانش درود فرستى و در جان و خاندان و اموال و فرزندانم به من امنیتى عطا نمائى که از کسى نترسم و هرگز از چیزى هراسى به دل راه ندهم، تو بر هر چیز قادرى.

استغاثه به آن حضرت با دعا

 

اسامی و القاب و کنیه

 

 ‏نام گذارى حضرت زهرا (س)

 

 اسامى حضرت زهرا (س)

 

«تسمیتها من عند ربّ العزة، شأن أبیها و بعلها و بنیها». (1)

نام‏گذارى زهرا علیهالسلام است از طرف خداوند متعال مى‏باشد، همانند اسم‏گذارى محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم، و على و حسن و حسین علیهم‏السلام؛ و همین مطلب دلالت دارد بر اینکه این پنج نفر- در برابر پروردگار - از خود هیچگونه اختیارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان، مربوط به خداى متعال بوده، و به کسى در مورد آنان اجازه‏ى دخالت داده نشده است.

حضرت محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هرگز مجاز نیست که از جانب خود فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام را نام‏گذارى کند. همچنین در اسم‏گذارى على بن ابى‏طالب که مولود کعبه و خانه‏زاد خداست، پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه و آله و سلم و ابوطالب را اختیارى نیست.

  کنیه‏هاى حضرت زهرا (س)

 

             

اسامى حضرت زهرا (س)

 

1  فاطمه

2  صدیقه

3  مبارکه

4  طاهره

5  زکیه

6  راضیه

7  مرضیه

8  محدثه

9  زهراء

پانصد و سى بار بگو:

خداوندا! بر فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش، به اندازه آنچه علمت بدان احاطه دارد، درود فرست.

 

  ادعیه‏ آن حضرت در ثناى الهى و درخواست حوائج از او

 

  ادعیه‏ آن حضرت در ثناء الهى و درخواست حوائج از او در تسبیح و تنزیه خداوند در تسبیح و تنزیه خداوند در روز سوم ماه

 

دعاها علیهاالسلام فى تسبیح الله سبحانه

سُبْحانَ ذِى الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنیفِ، سُبْحانَ ذِى‏الْجَلالِ الباذِخِ الْعَظیمِ، سُبْحانَ ذِى‏الْمُلْکِ الْفاخِرِ الْقَدیمِ، سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَةَ وَالْجَمالَ، سُبْحانَ مَنْ تَرَدَّى بِالنُّورِ وَالْوَقارِ، سُبْحانَ مَنْ یَرى اَثَرَ النَّمْلِ فِی الصَّفاءِ، سُبْحانَ مَنْ یَرى وَقْعَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هکَذا وَ لاهکَذا غَیْرُهُ. و فی روایة:

سُبْحانَ ذِى‏الْجَلالِ الباذِخِ الْعَظیمِ، سُبْحانَ ذِى‏الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنیفِ، سُبْحانَ ذِى‏الْمُلْکِ الْفاخِرِ الْقَدیمِ، سُبْحانَ ذِى‏الْبَهْجَةِ وَالْجَمالِ، سُبْحانَ مَنْ تَرَدّى بِالنُّورِ وَالْوَقارِ، سُبْحانَ مَنْ یَرى اَثَرَالنَّمْلِ فِی الصَّفا وَ وَقْعَ الطَّیْرِ فِی الْهَواءِ.

 

دعاى آن حضرت در تسبیح و تنزیه خداوند

 

پاک و منزّه است خداوند صاحب عزّت و سربلندى و سرافرازى، پاک و منزّه است خداوند صاحب جلالت و بزرگی، پاک و منزّه است خداوند صاحب فرمانروایى با افتخار و ازلى، پاک و منزّه است آنکه لباس خرّمى و زیبایى بر خود پوشانیده است، پاک و منزّه است آنکه خود را با نور و وقار مستور ساخته است، پاک و منزّه است آنکه جاى پاى مورچه را روى سنگ سخت مى‏بیند، پاک و منزّه است آنکه گذر پرنده را در هوا مى‏نگرد، پاک و منزّه است آنکه این چنین است و کسى همانند او نیست.

 

و در روایتى دیگر چنین نقل شده است:

 

پاک و منزّه است خداوند صاحب جلالت و بزرگى، پاک و منزّه است خداوند صاحب عزّت و سربلندى و سرافرازى، پاک و منزّه است صاحب فرمانروایى با افتخار و ازلى، پاک و منزّه است خداوند صاحب خرمى و زیبایى، پاک و منزّه است آنکه با نور و وقار خود را پوشانیده است، پاک و منزّه است آنکه جاى پاى مورچه را روى سنگ سخت، و گذر پرنده را در هوا مى‏بیند.

 

دعاهای علیهاالسلام فی تسبیح اللّه سبحانه فی الیوم الثالث من الشهر

 

سُبْحانَ مَنِ اسْتَنارَ بِالْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ،

سُبْحانَ مَنِ احْتَجَبَ فِی سَبْعِ سَماواتٍ، فَلاعَیْنَ تَراهُ، سُبْحانَ مَنْ اَذَلَّ الْخَلائِقَ بِالْمَوْتِ، وَاَعَزَّ نَفْسَهُ بِالْحَیاةِ، سُبْحانَ مَنْ یَبْقى وَ یَفْنى کُلُّ شَیْ‏ءٍ سِواهُ.

سُبْحانَ مَنِ اسْتَخْلَصَ الْحَمْدَ لِنَفْسِهِ وَارْتَضاهُ، سُبْحانَ الْحَیِّ الْعَلیمِ، سُبْحانَ الْحَلیمِ الْکَریمِ، سُبْحانَ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ، سُبْحانَ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ، سُبْحانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ.

دعاها علیهاالسلام فی طلب مکارم الاخلاق و مرضیّ الافعال

اَللَّهُمَّ بِعِلْمِکَ الْغَیْبِ وَقُدْرَتِکَ عَلَی الْخَلْقِ، اَحْیِنی ما عَلِمْتَ الْحَیاةَ خَیْراً لی، وَ تَوَفَّنی اِذا کانَتِ الْوَفاةُ خَیْراً لی.

اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْأَلُکَ کَلِمَةَ الْإِخْلاصِ، وَ خَشْیَتَکَ فِی الرِّضا وَالْغَضَبِ، وَالْقَصْدَ فِی الْغِنی وَالْفَقْرِ.

 

دعاى آن حضرت در تسبیح و تنزیه خداوند در روز سوم ماه

 

پاک و منزّه است کسى که با نیرو و قدرت جهان را منوّر ساخت، پاک و منزّه است کسى که در آسمانهاى هفتگانه مستور شده، و از اینرو چشمى او را نمى‏بیند، پاک و منزّه است کسى که بندگان را با مرگ ذلیل ساخت، و با زندگى جاویدان خود را عزیز و گرامى نمود، پاک و منزّه است کسى که جاودان بوده و هر چیز جز او فانى مى‏گردد.

استغاثه به آن حضرت با دعا

بار الها! به ح پاک و منزّه است کسى که حمد و ستایش را ویژه خود قرار داده، و از آن خشنود شده است، پاک و منزّه است خداوند زنده دانا، پاک و منزّه است خداوند بردبار و بزرگوار، پاک و منزّه است خداوند قدرتمند و مقدس، پاک و منزّه است خداوند برتر و والا، پاک و منزّه است خداوند، و حمد و ستایش مخصوص اوست.

دعاى آن حضرت در مورد بدست آوردن اخلاق نیکو و کارهاى پسندیده

پروردگارا! بحقّ آنکه غیبها را مى‏دانى، و بر تمامى موجودات قادر و توانائى، مرا زنده بدار تا آن هنگام که مى‏دانى زندگى برایم نیکوست، و بمیران تا آن زمان که خیر و نیکى‏ام را در مرگم مى‏دانى.

خداوندا! اخلاص و ترس از خودت را در هنگام خشنودى و غضب، و میانه‏روى در زمان بى‏نیازى و فقر را از تو خواستارم.

 

وَ اَسْأَلُکَ نَعیماً لایَنْفَدُ، وَاَسْأَلُکَ قُرَّةَ عَیْنٍ لا تَنْقَطِعُ، وَاَسْأَلُکَ الرِّضا بِالْقَضاءِ، وَ اَسْأَلُکَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ، وَاَسْأَلُکَ النَّظَرَ اِلی وَجْهِکَ، وَ الشَّوْقَ اِلی لِقائِکَ مِنْ غَیْرِ ضَرَّاءٍ مُضِرَّةٍ وَ لا فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ.

اَللَّهُمَّ زَیِّنَّا بِزینَةِ الاْیمانِ، وَاجْعَلْنا هُداةً مَهْدیّینَ، یا رَبَّ الْعالَمینَ.

دعاؤها علیهاالسلام فی جوامع مطالب الدنیا والآخرة

اَللَّهُمَّ قَنِّعْنی بِما رَزَقْتَنی، وَ اسْتُرْنی وَ عافِنی اَبَداً ما اَبْقَیْتَنی، وَ اغْفِرْلی وَ ارْحَمْنی اِذا تَوَفَّیْتَنی، اَللَّهُمَّ لا تُعْیِنی فی طَلَبِ ما لَمْ تُقَدِّرْ لی، وَماقَدَّرْتَهُ فَاجْعَلْهُ مُیَسَّراً سَهْلاً.

اَللَّهُمَّ کافِ عَنّی والِدَىَّ، وَ کُلَّ مَنْ لَهُ نِعْمَةٌ عَلَیَّ خَیْرَ مُکافاةٍ، اَللَّهُمَّ فَرِّغْنی لِما خَلَقْتَنی لَهُ، وَ لا تَشْغَلْنی بِما تَکَفَّلْتَ لی بِهِ، وَلا تُعَذِّبْنی وَاَنَا اَسْتَغْفِرُکَ، وَلا تَحْرِمْنی وَ اَنَا اَسْأَلُکَ.

اَللَّهُمَّ ذَلِّلْ نَفْسی، وَ عَظِّمْ شَأْنَکَ فی نَفْسی، وَ اَلْهِمْنی طاعَتَکَ، وَ الْعَمَلَ بِما یُرْضیکَ، وَ التَّجَنُّبَ لِما یُسْخِطُکَ، یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.

 

و از تو نعمتى را مى‏خواهم که پایانى ندارد، و نیز از تو جویا هستم آنچه مرا خشنود مى‏سازد و پایان نمى‏پذیرد، بارالها! خشنودى به قضاء و حکم تو را مى‏خواهم، و زندگى نیکو بعد از مرگ را از تو در خواست مى‏کنم، و نیز دیدار رویت و شوق به ملاقات تو، بدون آنکه پریشان حالى و رنجى در آن باشد یا در آشوبى فراگیر قرار گیرم، را خواستارم.

پروردگارا! ما را به زینت ایمان مزیّن فرما، و ما را هدایتگرانى قرار ده که مشمول هدایت تو قرار گرفته باشیم، اى پروردگار جهانیان.

 

دعاى آن حضرت در حاجتهاى جامعى براى دنیا و آخرت

 

پروردگارا! تا آنگاه که مرا زنده مى‏دارى، به آنچه داده‏اى قانعم گردان، و عیوبم را بپوشان، و مرا سلامت دار، و آن زمان که مرا میمیرانى مرا بیامرز، و مشمول رحمتت قرار ده، بارالها! مرا بر آنچه برایم مقدّر ساخته‏اى به رنج نینداز، و آنچه برایم مقدّر نموده‏اى را سهل و آسان گردان.

پروردگارا! پدر و مادر و هر که بر من حقى دارد را به بهترین وجه پاداش ده، خداوندا! مرا تنها در آنچه بجهت آن مرا خلق کرده‏اى مشغول نما، و در آنچه خود متکفّل آن برایم شده‏اى مشغول نساز.

پروردگارا! نفسم را ذلیل، و مقامت را در نفسم افزون فرما، و طاعتت و عمل به آنچه مورد رضایت توست، و دورى از آنچه مورد غضب تو مى‏باشد، را بمن الهام کن، اى بهترین رحم‏کنندگان.

 

  لم یوجد هامشاَ.

 

ق فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش و سرّى که در او به امانت نهاده شده است.

 

 

 

 

 

 

        زهرا در نگاه خورشید

 

محمدرضا جباران

 

بررسى کامل سخنانى که رسول مکرم اسلام(ص) به مناسبتهاى مختلف در باره صدیقه کبرا علیها السلام فرموده است فرصتى ویژه مى‏طلبد که این مقام را گنجایش آن نیست. ما در این مبحث‏به منظور تبرک به کلام نورانى نبوى به چند مورد اشاره‏مى‏کنیم.

1- فاطمه پاره تن من است.

 

رسول خدا(ص) فرموده است: فاطمه پاره تن من است. هر کس او را خشمگین کند مرا خشمگین نموده است. (1)

 

و فرمود: هر آنچه او را اندوهگین کند، مرا هم اندوهگین مى‏کند. هر آن‏چه او را بیازارد ... و خسته کند، مرا نیز آزرده مى‏سازد. هر چه او را شادمان کند، مرا هم شادمان، و هر چه او را افسرده سازد مرا هم افسرده مى‏نماید. (2)

 

برخى از اهل تسنن به این حدیث استدلال کرده‏اند که هر کس به فاطمه زهرا بد بگوید کافر مى‏شود. (3)

2- غضب فاطمه غضب خداست.

 

فرمود: اى فاطمه، خداوند به خاطر غضب تو غضب مى‏کند و به خاطر رضاى تو خشنود مى‏شود. (4)

3- فاطمه سرور زنان جهان است.

 

و سرور زنان با ایمان است. (7)

 

زمانى نیز فرمود: ... این فرشته آمده است تا به من بشارت دهد که فاطمه سرور زنان بهشت است. (8)

4- فاطمه قبل از همه وارد بهشت مى‏شود.

 

فرمود: اولین کسى که وارد بهشت مى‏شود، فاطمه دختر محمد(س) است. (9)

5- فاطمه(س) روز قیامت هم منزل پیامبر اکرم(ص) است.

 

فرمود: من و على و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در زیر بارگاه عرش خواهیم بود. (10)

 

امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده است که شبى پیامبر اکرم(ص) در خانه ما خوابید. نیمه‏شب حسن آب خواست و حضرت برخاسته، کاسه‏اى آب از مشک برگرفت تا به او بنوشاند. در این میان حسین دست‏به کاسه آب برد، پیامبر او را باز داشت و آب را به حسن داد. فاطمه(س) عرض کرد: اى رسول خدا! مثل اینکه حسن را بیشتر دوست مى‏دارى! فرمود: نه، ولى او قبل از حسین آب خواست. آنگاه فرمود: اى فاطمه، من و تو و این دو و اینکه در خواب است [على(ع)] همه در روز قیامت در یک جا خواهیم بود. (11)

 

و فرمود: در بهشت درجه‏اى است که «وسیله‏» نام دارد. هنگامى که دعا مى‏کنید، از خدا براى من آن درجه را بخواهید. گفتند: اى رسول خدا، چه کسى با تو در آنجا ساکن خواهد بود؟

 

فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین. (12)

6- نسل فاطمه(س) بر آتش حرام است.

 

فرمود: فاطمه پاکدامن است، پس خدا نسل او را بر آتش حرام کرده است. (13)

 

و فرمود: خدا تو و فرزندانت را عذاب نخواهد کرد. (14)

7- فاطمه(س) میوه وجود پیامبر است.

 

فرمود: من درختى از بهشتم و فاطمه میوه اوست. (15)

8- فاطمه پاره‏اى از وجود پیامبر است.

 

فرمود: فاطمه از وجود من است. هر چه او را خوشحال کند مرا خوشحال مى‏سازد و هر چه او را غمگین سازد، مرا غمگین مى‏کند. (16)

9- دوستداران فاطمه در بهشتند.

 

فرمود: اى سلمان، هر کس فاطمه را دوست‏بدارد در بهشت است و هر کس با فاطمه دشمنى ورزد در جهنم است. اى سلمان، دوستدارى فاطمه، در یکصد جایگاه به کار مى‏آید که راحت‏ترین آنها، لحظه مرگ، قبر، میزان، محشر، صراط و محاسبه است.

 

هر کس دخترم از او راضى باشد من از او راضى هستم و هر کس من از او راضى باشم خدا از او راضى است و هر کس که فاطمه بر او غضب کند خدا بر او غضب مى‏کند. (17)

10- فاطمه(س) مظهر نیکى است.

 

فرمود: اگر حسن و نیکى همچون پیکرى نمایان مى‏گردید همانا سیماى فاطمه مى‏شد. بلکه فاطمه بزرگتر از آن است. (18)

 

11- فاطمه(س) روح پیامبر است.

 

فرمود: دخترم فاطمه سرور اولین و آخرین زنان جهان است. او پاره تن من، نور چشم و میوه دل من و روح من است. او حوریه آدمى نسب است. هرگاه در محراب مقابل پروردگارش مى‏ایستد نورش براى فرشتگان آسمان مى‏درخشد آنچنان که نور ستارگان براى اهل زمین. و خداى عز و جل به فرشتگان مى‏گوید: اى فرشتگان من، به بنده‏ام فاطمه بنگرید که چگونه در مقابل من ایستاده و اعضاى بدنش از خوف من مى‏لرزد. بنگرید چگونه قلبش متوجه من است. شما را شاهد مى‏گیرم که او و پیروانش را از آتش ایمن کردم ... آنگاه همان‏طور که مریم را صدا زد او را صدا مى‏زند و مى‏گوید: اى فاطمه، خدا تو را برگزیده و تطهیر کرده و بر زنان جهان برترى بخشیده است ... (19)

12- فاطمه(س) مادر (دلسوز) پدرش است.

 

پیامبر اکرم(ص) او را به این کنیه افتخار بخشید و او در مدینه به این کنیه مشهور بود. (20)

 

در تفسیر این کنیه گفته‏اند منظور از پدر شان رسالت پیامبر(ص) است. بنابراین فاطمه مادر اسلام و مسلمین است. یعنى همان‏طور که اطفال در شداید و گرفتاریها به مادر خویش پناه مى‏برند و مادر مرجع و محور آنهاست فاطمه زهرا(س) پناهگاه پیروان اسلام در شداید و گرفتاریهاست. و هنگامى که حق و باطل با هم مشتبه شوند جویندگان حق، راه راست و حق را از او مى‏جویند.

 

بحقیقت فاطمه میزان است. همراه او بودن با خدا بودن است و پیروى از او پیمودن راه مستقیم است و جدایى از او جدایى از خدا و حقیقت اسلام.

رفتار پیامبر(ص) نسبت‏به زهرا(س)

 

زهرا(س) در نظر پیامبر عظیم‏الشان‏9 از جایگاهى بلند برخوردار بود و نمى‏توان براى منزلت و قرب فاطمه نزد رسول خدا(ص) حدى تعیین کرد. صحیح‏تر آن‏که بگوییم زبان و قلم را آنچنان قدرتى برخوردار نیست که بتواند از عهده این کار برآید. در یک سخن باید گفت: «در پهناورترین مکان قلب پدر خویش رسول خدا(ص) جاى داشته و در کشور وجود پیامبر اکرم(ص) بهترین موقعیت از آن وى بود.» (21)

 

اولیاى خدا از بالاترین درجات صفات انسانى برخوردار بوده‏اند و هر صفت‏به صورت کامل در ایشان موجود بوده است. یکى از آن صفات عاطفه و مهرورزى است. شاید کسانى تصور کنند که مهر ورزیدن به اعضاى خانواده نوعى وابستگى است و اولیاى خدا که از هر گونه وابستگى به غیر خدا منزه‏اند، از این علاقه نیز مبرا و نسبت‏به اعضاى خانواده خویش داراى گونه‏اى بى‏تفاوتى مى‏باشند. ولى این، سخنى ناصواب و فکرى خطاست. چه اینکه در این صورت آن بزرگواران از داشتن یکى از ویژگیهاى مهم انسانى بى‏بهره مى‏باشند. دیگر اینکه گذشتن از اعضاى خانواده چون فرزند و برادر در راه خدا براى ایشان هیچ مزیتى نمى‏باشد. زیرا از چیزى گذشته‏اند که هیچ علاقه‏اى به آن ندارند.

 

اگر بپذیریم که پیامبران نسبت‏به فرزندان خویش عاطفه پدرى نداشته‏اندباید تمام تمجیدى که از حضرت ابراهیم(ع) به خاطر ذبح فرزندش مى‏شود لغو و بى‏حساب باشد.

 

بنابراین، اولیاء الهى نه تنها داراى عاطفه و مهر بوده‏اند بلکه عالیترین درجات آن را در وجود خویش داشته‏اند.

 

آنچه در این زمینه اولیاء خدا را از سایر مردم ممتاز مى‏سازد آن است که عاطفه خویش را محور انتخاب قرار نمى‏دهند. ایشان در مقام بندگى مى‏توانند شدیدترین درجه عاطفه را نادیده انگاشته، فرزندى دلبند یا برادرى عزیز را در راه خدا تقدیم کنند. آنچنان که حضرت ابراهیم(ع) بر آن مى‏شود که با دست‏خود فرزندش را سر ببرد و حضرت سیدالشهداء در کمتر از یک روز همه عزیزان خود را در پاى معبود قربان مى‏کند. آنان مى‏توانند کسى از اعضاى خانواده خویش را از خود برانند و از وجود او چشم پوشند، مانند حضرت نوح(ع) که از فرزند ناشایست‏خویش چشم پوشید.

 

از طرف دیگر اگر فرزندى آنچنان که شایسته مقام بندگى است‏خود را با معیارهاى الهى تطبیق دهد عاطفه پدرى به مهر الهى آمیخته مى‏شود و اسطوره مى‏آفریند. گریه‏هاى یعقوب پیامبر در طول سالیان متمادى و تا سر حد کورى تنها برگرفته از عاطفه پدرى براى از دست دادن فرزند نبود بلکه چون وى پسرى را از دست داده بود که تا افق وجود پدر بالا آمده و شانه به شانه او مسیر تکامل انسانى را طى کرده بود. یعقوب یوسف را مى‏طلبید چون تنها یوسف او را مى‏فهمید و بوى آشنا را از وى استشمام مى‏کرد. همان بویى که چون از پیراهن یوسف متصاعد شد از دروازه مصر کلبه احزان پدر را در کنعان معطر کرد.

 

با توجه به این مقدمه به ذکر پاره‏اى از اظهار علاقه‏هاى وجود مقدس نبوى نسبت‏به دخت گرانقدرش مى‏پردازیم.

1- کوتاهترین زمان دورى

 

پیامبر عظیم‏الشان اسلام هنگامى که آهنگ سفر داشت‏با فاطمه(س) بعد از همه وداع مى‏کرد و هنگام مراجعت، با او قبل از همه ملاقات مى‏کرد. (22)

2- بوسه و احترام

 

عایشه روایت مى‏کند: هنگامى که فاطمه(س) داخل مى‏شد پدرش بر مى‏خاست، او را مى‏بوسید و در جاى خود مى‏نشاند.

 

همچنین او مى‏گوید: روزى پیامبر گلوى فاطمه را بوسید، عرض کردم: اى رسول خدا، کارى کردید که پیشتر انجام نمى‏دادید!

 

حضرت فرمود: اى عایشه، وقتى مشتاق بهشت مى‏شوم گلوى فاطمه را مى‏بوسم. (23)

3- سلام پیاپى

 

تا مدتها پس از نزول آیه تطهیر هنگامى که پیامبر(ص) براى نمازهاى پنجگانه از منزل خارج مى‏شد نخست‏به در خانه فاطمه(س) مى‏رفت، دستانش را به دو طرف در مى‏گرفت و با صداى بلند مى‏فرمود: سلام بر شما، اى اهل بیت! (24)

4- دلسوزى بر فاطمه(س)

 

در روایات زیادى وارد شده که آن حضرت با مشاهده سختى حال دختر عزیزش به شدت مى‏گریست.

 

آرى، پیامبر مکرم اسلام(ص) عمیق‏ترین احساسات پدرانه خویش را نثار فاطمه(س) مى‏نمود و این برخوردها ناشى از احساسات و عواطف محض نبوده است وگرنه مى‏بایست‏با دختران دیگر خویش هم به همین شیوه برخورد مى‏کرد. از همین‏رو درمى‏یابیم که این شدت علاقه ناشى از اوج کمال فاطمه(س) و محبوبیت او نزد خداست.

 

در حقیقت پیامبر(ص) در این همه اظهار علاقه از خداوند متعال متابعت مى‏کرده است. گویى پیامبر(ص) وظیفه دارد موضع قرآن را در این زمینه تفسیر کند و مردم زمان خویش را به این موضع‏گیرى آشنا نماید.

موضع قرآن نسبت‏به فاطمه(س) و خانواده او

 

آیات زیادى چون آیه تطهیر، مباهله، هل اتى و قربى در شان صدیقه کبرى علیها السلام و خانواده‏اش نازل شده و مفسران تمام مذاهب اسلامى به آن اذعان دارند ما از همه به توضیح مختصرى از آیه مودت اکتفا مى‏کنیم.

 

قرآن کریم مى‏فرماید:

 

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى‏» (25)

 

«اى رسول گرامى! به مردم بگو من در مقابل رسالت‏خویش از شما مزدى نخواهم جز آنکه به خویشاوندان من مودت ورزید.»

 

مودت عبارت از محبت‏شدید و علاقه‏اى است که قلب انسان را فرا گرفته باشد. به عبارت دیگر مودت مرز بین دوست داشتن و عشق ورزیدن است. در این آیه شریف مودت اهل بیت‏به عنوان مزد رسالت پیامبر اسلام تعیین شده و مفاد آیه این است که اگر کسى به خاندان پیامبر که مورد نظر این آیه هستند، مودت نورزد نسبت‏به نبى مکرم اسلام جفا روا داشته و حق او را ادا نکرده است.

 

زمخشرى در کشاف روایت کرده است: وقتى این آیه نازل شد گفتند: اى رسول خدا، خویشان تو که مودتشان بر ما واجب شده کیانند؟

 

آن حضرت فرمود: على، فاطمه و دو پسر ایشان. (26)

 

در آیه دیگرى مى‏فرماید: «ما سئلتکم من اجر فهو لکم‏» (27)

 

«من هر مزدى از شما بخواهم براى خود شماست.»

 

از این آیه کریمه به دست مى‏آید که از مودت خویشان رسول اکرم(ص) که در آیه قبل به عنوان مزد رسالت آن حضرت واجب شده نفعى عاید پیامبر(ص) نمى‏شود.

 

بعلاوه رسالت و نبوت چیزى نیست که انسان بتواند مزدى شایسته و لایق براى آن تقدیم کند. و به همین علت قرآن کریم از پیامبران نقل مى‏کند که همگى به پیروان خویش مى‏فرمودند: ما مزدى از شما نمى‏خواهیم. پاداش ما فقط با خداست. (28)

 

چگونه نفع مودت عاید خود ما مى‏شود؟

 

در آیه‏اى دیگر به بیان این چگونگى پرداخته، مى‏فرماید:

 

«قل لا اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الى ربه سبیلا» (29)

 

«بگو من مزد از کسى نمى‏خواهم مگر (همین که) کسانى بخواهند راهى به سوى پروردگار خویش بیابند.»

 

در واقع مودت اهل بیت که همان مزد رسالت است راه عبودیت‏خداست. ایشان محور توحید، و خانه‏هایشان مدارس تربیت‏بندگانى است که مشتاق عمل به دین خالص پیامبرند. زمخشرى در کشاف مى‏نویسد: این کلام مانند گفتار کسى است که از روى دلسوزى تلاش کرده و براى تو مالى به دست آورده است. آنگاه به تو مى‏گوید من از تو هیچ پاداشى نمى‏خواهم جز اینکه در حفظ این مال بکوشى و آن را از دست ندهى. حال اگر تو آن مال را براى خودت حفظ کردى در حقیقت پاداشى به او نداده‏اى ولى او این حقیقت را به اسم ثواب و پاداش از تو تقاضا کرده است و به این ترتیب دو مطلب را به او فهمانده است: 1- اینکه او به هیچ وجه طمع پاداش ندارد. 2- اینکه او نسبت‏به تو بسیار مهربان است و اگر تو مال را براى خودت حفظ کنى او همین را به عنوان پاداش از تو مى‏پذیرد.

 

آنگاه اضافه مى‏کند: به جان خودم، رسول خدا(ص) نسبت‏به قوم خود و مردمى که براى هدایتشان مبعوث شد بیش از این دلسوز و مهربان بود. (30)

پى‏نوشتها:

 

1- خصائص نسائى، ص 35 و کنزالعمال، ج‏6، ص 220.

 

2- فضائل الخمسة، ج‏3، ص 5-15.

 

3- کتاب فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج‏3، ص 151 مجموعه‏اى است مشتمل بر فضایل و مناقب نبى مکرم اسلام(ص)، على(ع)، فاطمه(س) و امام حسن و امام حسین که به همت‏سید مرتضى حسینى فیروزآبادى (از علماى معاصر شیعه) از کتب معتبر علماى اهل تسنن جمع‏آورى شده است.

 

4- ذخائر العقبى، ص‏39 و میزان الاعتدال ذهبى، ج 2، ص 72.

 

5- کنزالعمال. ج‏7، ص 111.

 

6- فضائل الخمسة، ج‏3، ص‏137.

 

7- همان، ص‏146.

 

8- صحیح ترمذى، ج 2، ص‏306.

 

9- مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 152.

 

10- معجم هیثمى، ج‏9، ص 184.

 

11- اسد الغابة، ج 5، ص‏269.

 

12- کنزالعمال، ج‏7، ص 102.

 

13- اسد الغابة، ج 5، ص 510.

 

14- کنزالعمال، ج‏6، ص‏219.

 

15- فرائد السمطین، ج 2، ص 30.

 

16- همان، ص 45.

 

17- همان، ص‏67.

 

18- همان، ص 68.

 

19- همان، ص 35.

 

20- اسد الغابة، ج 5، ص 520 و الاستیعاب، ج 2، ص 752.

 

21- فاطمة زهرا از ولادت تا شهادت، ترجمه دکتر حسین فریدونى، ص‏227.

 

22- مستدرک الصحیحین، ج 1، ص 498 و ج‏3، ص‏6-155.

 

23- صحیح ترمذى، ج 2، ص‏319.

 

34- فرائد السمطین، ج 2، ص 50 و 61.

 

25- سوره شورى، ایه‏23.

 

26- تفسیر کشاف، ج 4، ص‏219.

 

27

  جایگاه زن در عصر جاهلیت

 

  زنان عرب در دوره‏ى قبل از اسلام، نه تنها از حقوق اولیه انسانى بهره‏اى نداشتند، بلکه از هر حیوانى پست‏تر و زبون‏تر به شمار مى‏رفتند. با زنان و دختران، مانند چهارپایان رفتار مى‏کردند و آنان را به صورت کالا در معرض خرید و فروش قرار مى‏دادند.

زنده به گور کردن دختران در میان پاره‏اى از اعراب به ویژه طایفه اسد و تمیم رواج داشت. اینان، به خاطر حماقت و نادانى، دخترانشان را زنده به گور مى‏کردند. (1)

این عمل جنون‏آمیزشان بدان خاطر بود که مبادا دخترانشان در جنگ به اسارت دشمن درآیند و موجب ننگ و عارشان گردند و نیز معتقد بودند، اگر دخترانشان با افراد بیگانه ازدواج کنند، سبب ازدیاد نفوس‏شان گشته و در نتیجه به روزیشان افزوده خواهد شد و این، موجب شکست اینان مى‏شود، ولى قرآن کریم علت اصلى کشتن فرزندان را فقر و ندارى و تنگدستى مى‏داند.

«فرزندانتان را از بیم تنگدستى مکشید. ما به آنان و به شما روزى مى‏رسانیم.»(2)

«فرزندانتان را از بیم ندارى و تنگدستى مکشید. ما به شما و آنان روزى مى‏رسانیم.»(3)

در این دو آیه شریفه علت اصلى فرزندکشى بیم ندارى و گرسنگى معرفى شده است.

به هر حال، چه عامل اقتصادى و چه عوامل دیگر، هرچه باشد، سبب شدند که زنده به گور شدن دختران در میان اعراب جاهلى به صورت رسم و عادت درآید و به دیگر قبایل سرایت کند.

قرآن کریم درباره وضع زن در جاهلیت و عکس‏العمل مرد نسبت به او چنین مى‏فرماید: «وقتى به مردى خبر داده مى‏شد که دخترى پیدا کرده، رنگش از خشم تیره مى‏شد و از روى شرمندگى از انظار مردم پنهان مى‏گشت. سپس یا با نهایت بى‏علاقگى از دختر نوزاد، نگهدارى مى‏کرد و یا کودک بى‏گناه را زیر خاک پنهان مى‏نمود.» (4)

نحوه دخترکشى در میان قبایل عرب، متفاوت بود. بعضى نوزاد دختر را سر مى‏بریدند و بعضى دیگر از بالاى کوه پرتاب مى‏کردند و گروهى نیز در آب غرق مى‏کردند.

 

  1 ـ الامام على صوت العداله الانسانیه، ص 7.

2 ـ و لا تقتلوا اولادکم خشیه إملاق. نحن نرزقهم و إیاکم. (اسراء/ 31).

3 ـ و لا تقتلوا اولادکم من املاق. نحن نرزقکم و ایاهم. (انعام/ 151).

4 ـ و اذا بشر احدهم بالانثى، ظل وجهه مسودا و هو کظیم. (نحل/ 58 و 59).

- سوره سبا، آیه‏47.

 

 

28- براى نمونه: سوره شعرا، آیات‏109-127، 145، 164 و 180.

 

29- سوره فرقان، آیه‏57.

 

30- تفسیر کشاف، ج‏3، ص 288.

ماهنامه کوثر شماره 8

گزیده‏اى از گفتار آن حضرت علیها سلام

 

در توصیف خداوند

در توصیف قرآن

در توصیف قرآن

در توصیف قرآن

در توصیف پدرش

در توصیف پدرش

در فضل پدر و شوهرش

در فضل پدر و شوهرش

در فضل شوهرش

در کیفیت خلقتش

در شناسائى اهل‏بیت

در توصیف شیعه

در توصیف شیعه

در فضل دانشمندان شیعه

در محبت او به امت پدرش

در مورد قاتل فرزندش امام حسین علیه‏السلام

در مورد قاتل فرزندش امام حسین علیه‏السلام

در فضیلت درود فرستادن به ایشان

در آنچه محبوب آن حضرت است

در فضیلت تلاوت بعضى از سور قرآن

 

قولها علیهاالسلام فی وصف اللَّه جل‏جلاله

 

اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَیْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَأَها بِلاَ احْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ.

قولها علیهاالسلام فی وصف القرآن

بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ المُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.

 

سخن آن حضرت در توصیف خداوند

موجودات را خلق نمود بدون آنکه از ماده‏اى موجود شود، و آنان را بدون هیچ مشابهى پدید آورد، با قدرتش آنها را خلق و با مشیتّش ایجاد نمود، بدون آنکه در ایجاد آن و پدید آوردنشان نیازى داشته، و در تصویرگرى آنها فائده‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبودیّت، و گرامى‏داشت دعوتش.

 

سخن آن حضرت در توصیف قرآن

با قرآن حجتّهاى فروزان الهى، و واجبات تفسیر شده، و محرّمات برحذر گردانده شده، و براهین روشن، و دلائل کافى، و فضائل ارزشمند، و مجوزات بخشیده شده، و قوانین نوشته شده روشن مى‏شود.

 

قولها علیهاالسلام فی وصف القرآن

اِسْتَخْلَفَ عَلَیْکُمْ کِتابَ اللَّهِ النَّاطِقَ، وَ الْقُرْانَ الصَّادِقَ، وَ النُّورَ السَّاطِعَ، وَ الضِّیاءَ اللاَّمِعَ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبَطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اَتْباعَهُ، مُوَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.

قولها علیهاالسلام فی وصف القرآن

اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، وَ زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ. قولها علیهاالسلام فی وصف أبیه صلى اللَّه علیه و آله

اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلی اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ.

 

سخن آن حضرت در توصیف قرآن

نزد شما کتاب گویاى خدا، و قرآن راستگو، و نور فروزان، و پرتو درخشنده را بر جاى نهاد، که براهینش روشن و رازهایش آشکار، و ظواهرش نمایان، پیروانش مورد غبطه بوده، و آنان را بسوى بهشت رهنمون و شنیدن آن راه نجات است.

 

سخن آن حضرت در توصیف قرآن

امور آن نمایان، و احکامش شکوفا، و نشانه‏هایش روشن، و محرمّاتش آشکار، و اوامرش هویدا است.

سخن آن حضرت در توصیف پدرش

خداوند پیامبر را براى پایان بخشیدن فرمانش، و به پایان رسانیدن احکامش، و تثبیت رحمت بیکرانش مبعوث کرد.

 

قولها علیهاالسلام فی وصف أبیه صلى اللَّه علیه و آله

بَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ، وَ یَنْکُثُ الْهامَّ.

قولها علیهاالسلام فی فضل أبیه و بعله علیهماالسلام

اَبَوا هذِهِ الْاُمَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ، یُقیمانِ اِوَدَهُمْ، وَ یُنْقِذانِهِمْ مِنَ الْعَذابِ الْاَلیمِ اِنْ اَطاعُو هُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدَّائِمَ اِنْ وافَقُو هُما. قولها علیهاالسلام فی فضل أبیه و بعله علیهاالسلام

اَرْضی اَبَوَىْ دینِکِ، مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً، بِسَخَطِ اَبَوَىْ نَسَبِکِ، وَ لا تَرْضى اَبَوَىْ نَسَبِکِ بِسَخَطِ اَبَوَىْ دینِکِ، فَاِنَّ

 

سخن آن حضرت در توصیف پدرش

رسالت خود را با انذاز ابلاغ کرد، و از روش مشرکین دورى، با رؤساى آنان دشمنى و درگیر با آنان بود، با حکمت و پند نیکو بسوى پروردگارش رهنمون شد، بتها را سرنگون و گردنهاى زورمندان را به خاک مذلّت انداخت.

 

سخن آن حضرت در فضل پدر و شوهرش

پدران این امت محمد و على علیهماالسلام هستند، اگر از آنان تبعیت کنند کژى‏هاى ایشان را برطرف، و آنان را از عذاب دردناک نجات مى‏دهد، و اگر پیروى ایشان را نمایند بهشت جاودان را ارزانى ایشان مى‏کند.

 

سخن آن حضرت در فضل پدر و شوهرش

پدران دینیت- پیامبر و على علیهماالسلام- را با ناراحتى پدر نسبى‏ات خشنود ساز، ولى پدر نسبى‏ات را با ناراحتى آنان خشنود نکن، چرا که پدر

 

اَبَوَىْ نَسَبِکِ اِنْ سَخَطَ اَرْضا هُما مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ علیهماالسلام بِثَوابِ جُزْءٍ مِنْ اَلْفِ اَلْفِ جُزْءٍ مِنْ ساعَةٍ مِنْ طاعاتِهِما، وَ اِنَّ اَبَوَىْ دینِکِ اِنْ سَخَطا لَمْ یَقْدِرْ اَبَوَىْ نَسَبِکِ اَنْ یُرْضِیا هُما، لِاَنَّ ثَوابَ طاعاتِ اَهْلِ الدُّنْیا کُلِّهِمْ لا یَفی بِسَخَطِهِما.

قولها علیهاالسلام فی فضل زوجها

اِنَّ السَّعیدَ کُلَّ السَّعیدِ حَقَّ السَّعیدِ، مَنْ اَحَبَّ عَلِیّاً فی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.

قولها علیهاالسلام فی کیفیة خلقتها

اِنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ نُورى، وَ کانَ یُسَبِّحُ الَّلهَ جَلَّ جَلالُهُ، ثُمَّ اَوْدَعَهُ شَجَرَةً مِنْ شَجَرِ الْجَنَّةِ، فَاَضاءَتْ، فَلَمَّا دَخَلَ اَبی الْجَنَّةَ اَوْحَى الَّلهُ تَعالى اِلَیْهِ اِلْهاماً اَنْ اَقْتَطِفَ الثَّمَرَةَ مِنْ تِلْکَ الْشَّجَرَةِ وَ اَدِرْها فی لَهَواتِکَ، فَفَعَلَ، فَاَوْدَعَنِی الّلهُ سُبْحانَهُ صُلْبَ اَبی، ثَمَّ اَوْدَعَنی خَدیجَهَ بِنْتَ

 

نسبى‏ات اگر ناراحت شود آنان او را با پاداش قسمتى از هزاران قسمت ساعتى از اطاعتشان خشنود مى‏سازند، و اگر پدران دینیت ناراحت شوند پدر نسبى‏ات قادر نیست که ایشان را خرسند سازند، چرا که پاداش طاعتهاى تمامى اهل دنیا با ناراحتى ایشان قابل مقایسه نیست.

 

سخن آن حضرت در فضیلت شوهرش

سعادت و رستگارى، همه سعادتها و رستگاریها، حقانیت و واقعّیت سعادت و رستگارى در کسى است که على علیه‏السلام را در دوران زندگى و پس از شهادتش دوست داشته باشد.

 

سخن آن حضرت در کیفیت خلقتش

خداوند نورم را خلق فرمود، و آن تسبیح و تنزیه او را مى‏نمود، آنگاه آنرا در درختى از درختان بهشتى به ودیعت نهاد، که به سبب آن نور درخشان گردید، هنگامى که پدرم داخل بهشت شد، خداوند به او الهام کرد که میوه آن درخت رإ؛ ّّ بچیند و بخورد، پیامبر این کار را انجام داد، خداوند نورم را در صلب پدرم به ودیعت نهاد، آنگاه آنرا در رحم مادرم قرار داد، تا آنکه ایشان مرا به دنیا

 

خُوَیْلَدَ، فَوَضَعَتْنی، وَ اَنَا مِنْ ذلِکَ النُّورِ، اَعْلَمُ ما کانَ وَ ما یَکُونُ وَ ما لَمْ یَکُنْ.

قولها علیهاالسلام فی التعریف بأهل البیت

نَحْنُ وَسیلَتُهُ فی خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ، وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فی غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اَنْبِیائِهِ. قولها علیهاالسلام فی وصف الشیعة

اِنْ کُنْتِ تَعْمَلُ بِما اَمَرْناکِ، وَ تَنْتَهی عَمَّا زَجَرْناکِ عَنْهُ، فَاَنْتِ مِنْ شیعَتِنا، وَ اِلاَّ فَلا.

قولها علیهاالسلام فی وصف الشیعة

اِنَّ شیعَتَنا مِنْ خِیارِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، کُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالی اَوْلِیائِنا وَ مُعادى اَعْدائِنا وَ الْمُسَلِّمِ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا، لَیْسُوا

 

آوردند، و من از آن نور هستم، آنچه اتفاق افتاده، و آنچه اتفاق خواهد افتاد و آنچه نبوده است را مى‏دانم.

سخن آن حضرت در شناسائى اهل‏بیت

ما وسیله‏هاى الهى در میان مخلوقاتش، و خواص او، و تنزیه‏کنندگانش، و حجت او و وارثان پیامبرانش مى‏باشیم.

 

سخن آن حضرت در توصیف شیعه

اگر به آنچه تو را بدان امر نمودیم عمل کنى، و از آنچه نهى کردیم بازایستى، از شیعیان ما مى‏باشى، و در غیر اینصورت از آنان شمرده نمى‏شوى.

سخن آن حضرت در توصیف شیعه

شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت مى‏باشند، دوستان ما و دوستداران دوستان ما، و دشمنان دشمنان ما و کسانى که با قلب و زبان

 

من شیعَتِنا اِذا خالَفُوا اَوامِرَنا وَ نَواهینا فی سائِرِ الْمُوْبِقاتِ، وَ هُمْ مَعَ ذلِکَ فِی الْجَنَّةِ، وَ لکِنْ بَعْدَ ما یَطَّهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِالْبَلایا وَ الرَّزایا، اَوْ فی عَرَصاتِ الْقِیامَةِ بِاَنْواعِ شَدائِدِها، اَوْ فِی الطَّبَقِ الْاَعْلی مِنْ جَهَنَّمَ بِعَذابِها، اِلى اَنْ نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنا مِنْها، وَ نَنْقُلَهُمْ اِلى حَضْرَتِنا.

قولها علیهاالسلام فى فضل علماء الشیعة

حضرت امرأة عند الصدیقة فاطمة الزهراء علیهاالسلام فقالت: ان لى والدة ضعیفة و قد لبس علیها فی امر صلاتها شى‏ء، و قد بعثتنى الیک اسالک، فاجابتها فاطمة علیهاالسلام عن ذلک، ثم ثنّت فاجابت، ثم ثلّثت فاجابت، الى ان عشّرت فاجابت، ثم خجلت من الکثرة، فقالت: لا اشق علیک یا بنت رسول‏اللَّه، قالت فاطمة علیهاالسلام: هاتى و سلى عمّا بدا لک- الى ان قالت:- سمعت ابى‏رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه وآله یقول: ان علماء شیعتنا یحشرون، فیخلع علیهم من خلع الکرامات على قدر کثرة علومهم و جدّهم فی ارشاد عباداللَّه، حتى یخلع على الواحد منهم الف الف خلعة من نور- الى ان قالت:

 

تسلیم ما هستند از شیعیان ما شمرده نمى‏شوند، آنگاه که با او امر ما مخالفت نموده و از نواهى ما اجتناب نکنند، و با اینهمه در بهشت مى‏باشند، ولیکن بعد از آنکه با ناراحتى‏ها و گرفتاریها از گناهان پاک شوند، یا در موقفهاى قیامت با انواع دردها، یا در طبقه اول از جهنم قرار داده شوند و با عذابهاى الهى عقاب شوند، تا با محبت ما از آن نجات یابند و به حضور ما برسند.

 

سخن آن حضرت در فضیلت دانشمندان شیعه

زنى نزد آن حضرت آمده و گفت: مادر ناتوانى دارم که بعضى از مسائل نماز براى او مورد سؤال قرار گرفته است و مرإ؛ ّّ نزد تو فرستاده تا سؤال نمایم، آن حضرت پاسخ او را داد، دوباره پرسید پاسخ شنید، مرحله سوم پرسید باز پاسخ شنید، تا ده سؤال مطرح کرد و باز پاسخ خود را دریافت، در اینجا از کثرت سؤال خجالت کشید و گفت: اى دختر پیامبر دچار مشکل شدى، آن حضرت فرمود: سؤالاتت را مطرح کن- تا آنجا که فرمود:

از پدرم شنیدم که مى‏فرمود: دانشمندان شیعه در روز قیامت که محشور مى‏شوند به اندازه کثرت علومشان و جدّیتشان در ارشاد بندگان خداوند خلعتهاى کرامت بر آنان مى‏پوشانند، تا آنجا که بر بعضى از آنان میلیونها خلعت نور پوشانده مى‏شود- تا آنجا که فرمود:

 

یا اَمَةَ اللَّهِ اِنَّ سِلْکاً مِنْ تِلْکَ الْخُلَعِ لَاَفْضَلُ ممَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ اَلْفَ اَلْفِ مَرَّةً وَ ما فَضُلَ فَاِنَّهُ مَشُوبٌ بِالتَّنْغیصِ وَ الْکَدِرِ.

قولها علیه‏السلام فی محبتها لامة ابیها

روى انها لّما سمعت بان اباها زوّجها و جعل الدراهم مهراً لها سألت اباها أن یجعل مهرها الشفاعة فی عصاة امته، نزل جبرئیل و معه بطاقة من حریر مکتوب فیها: جعل اللَّه مهر فاطمة الزهراء شفاعة المذنبین من امة ابیها، فلّما احتضرت اوصت بان توضع تلک البطاقة صدرها تحت الکفن فوضعت و قالت:

اِذا حَشَرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ رَفَعْتُ تِلْکَ الْبِطاقَةَ بِیَدَىَّ وَ شَفَّعْتُ فی عُصاةِ اُمَّةِ اَبی.

قولها علیهاالسلام فی قاتل ولدها الحسین علیه‏السلام

قاتِلُ الْحُسَیْنِ فِى النَّارِ.

 

اى کنیز، رشته‏اى از آن خلعتها میلیونها بار برتر است از آنچه خورشید بر آن تابیده است. سخن آن حضرت در محبّتش به امت پدرش روایت شده:

آنگاه که شنید پدرش او را تزویج کرده و مهرش را مبلغى پول قرار داده، از پدرش خواست که مهرش را شفاعت گناهکاران امت او قرار دهد، آنگاه جبرئیل نازل شد و در دستش پارچه‏اى قرار داشت که روى آن نوشته بود: خداوند مهر فاطمه را شفاعت گناهکاران امت پدرش قرار داده است، هنگامى که آن حضرت به حال احتضار رسیده وصیت کرد که آن پارچه را روى سینه و زیر کفنش قرار دهند، و فرمود:

آنگاه که محشور گردیدم این پارچه را با دستم بلند کرده در مورد گناهکاران امت پدرم شفاعت مى‏نمایم.

سخن آن حضرت در مورد قاتل فرزندش امام حسین علیه‏السلام

قاتل حسین علیه‏السلام در آتش دوزخ است.

 

قولها علیهاالسلام فیمن قتل ولدها علیه‏السلام

خابَتْ اُمَّةٌ قَتَلَتْ اِبْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.

قولها علیهاالسلام فی فضل التسلیم علیهم

عن یزید بن عبدالملک النوفلی، عن ابیه، عن جده قال: دخلت على فاطمة بنت رسول‏اللَّه علیهماالسلام فبد أتنی بالسلام، قال: و قالت: قال ابی، و هو ذا حى:من سلّم على و علیک ثلاثة ایام فله الجنة، قلت له: ذا فی حیاته و حیاتک او بعد موته و موتک؟ قالت:

فی حَیاتِنا وَ بَعْدَ وَفاتِنا.

قولها علیهاالسلام فیما یحبّها

حُبِّبَ اِلَىَّ مِنْ دُنْیاکُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ کِتابِ اللَّهِ، وَالنَّظَرُ فی وَجْهِ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ الْاِنْفاقُ فی سَبیلِ‏اللَّهِ. سخن آن حضرت در مورد قاتل فرزندش علیه‏السلام

 

زیان‏کار است امتى که پسر دختر پیامبرش را به شهادت مى‏رساند.

سخن آن حضرت در فضیلت درود فرستادن به ایشان

یزید بن عبدالملک از پدرش، از جدش روایت مى‏کند، که گفت: به خدمت آن حضرت رسیدم، ابتدا به سلام نمود، و فرمود: پدرم در زمان زنده بودن فرمود: هر که بر من یا بر تو سه بار درود فرستد داخل بهشت مى‏شود، او گوید: به آن حضرت گفتم: این مطلب در زمان زندگى پیامبر و شماست یا بعد از رحلت ایشان و شما؟ فرمود:

در زمان زندگى ما و بعد از رحلتمان از این دنیا.

سخن آن حضرت در آنچه محبوب آن حضرت است

 

از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره پیامبر، انفاق در راه خدا. قولها علیهاالسلام فی فضائل بعض السور

قارِى‏ءُ «الْحَدیدِ» وَ «اِذا وَقَعَتْ» وَ «سُورَةِ الرَّحْمنِ» یُدْعى فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ: ساکِنُ الْفِرْدَوْسِ.

 

سخن آن حضرت در فضیلت قرائت بعضى از سور قرآن

خواننده سوره حدید و واقعه و رحمان در ملکوت آسمانها ندا کرده مى‏شود: تو ساکن بهشت فردوس مى‏باشى.

فصل سوم (2)

گزیده‏اى از گفتار آن حضرت

در آداب غذا خوردن

در شدت عذاب جهنم در تحریض به دعا نمودن بر مرده

در ترغیب به تلاوت قرآن و دعا در شب اول دفن

در فضیلت شب قدر

در گرامى‏داشتن میهمان

در تقدیم همسایه بر خود

در فضیلت مقام مادر

در تعیین حدود وظایف زن و مرد

در توصیف بهترین مردان

در توصیف بهترین زنان

در مورد بهترین چیز براى زن

در اهمیت حجاب

در نزدیکترین حالت زن نسبت به پروردگارش

در تعیین ساعت اجابت دعا

در فضیلت عمل خالص

در مورد خرسندى فرشتگان از پیروزى مؤمنان

در توصیف مؤمن

در فضیلت خوشروئى

در وظیفه‏ى روزه‏دار

 

قولها علیهاالسلام فی خصال المائدة

فِی الْمائِدَةِ اِثْنَتا عَشَرَةَ خَصْلَةً، یَجِبُ عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ اَنْ یَعْرِفَها، اَرْبَعٌ فیها فَرْضٌ وَ اَرْبَعٌ فیها سُنَّةٌ، وَ اَرْبَعٌ فیها تَأْدیبٌ.

فَاَمَّا الْفَرْضُ: فَالْمَعْرِفَةُ وَ الرِّضا وَ التَّسْمِیَةُ وَ الشُّکْرُ.

وَ اَمَّا السُّنَّةُ: فَالْوُضُوءُ قَبْلَ الطَّعامِ وَ الْجُلُوسُ عَلَى الْجانِبِ الْاَ یْسَرِ، وَ الْاَکْلُ بَثَلاثِ اَصابِعَ. وَ اَمَّا التَّأْدیبُ: فَالْاَکْلُ بِما یَلیکَ وَ تَصْغیرُ اللُّقْمَةِ وَ الْمَضْغُ الشَّدیدُ، وَ قِلِّةُ النَّظَرِ فی وُجُوهِ النَّاسِ. قولها علیهاالسلام فی شدة عذاب النار

اَلْوَیْلُ ثُمَّ الْوَیْلُ لِمَنْ دَخَلَ النَّارَ.

 

سخن آن حضرت در آداب غذا خوردن

در غذا خوردن دوازده ویژگى مى‏باشد که بر هر مسلمانى واجب است آنها را بداند، چهار ویژگى واجب، چهار ویژگى مستحب، و چهار ویژگى از ادب است.

اما واجبات آن: شناخت و رضایت و خشنودى، و نام خدا را بردن و شکر او را نمودن. و اما مستحبّات آن: شستن دست قبل از غذا، و نشستن بر طرف چپ، و خوردن به سه انگشت. و اما آنچه از ادب است: خوردن از جلوى ظرف غذا، و کوچک گرفتن لقمه، و جویدن زیاد، و کمتر نگریستن به چهره‏هاى مردم.

سخن آن حضرت در شدت عذاب جهنم

واى، واى، بر آنکه داخل آتش دوزخ شود.

 

قولها علیهاالسلام فی التحریض للدعاء للمیت

عن على علیه‏السلام: مروا اهالیکم بالقول الحسن عند موتاکم، فان فاطمة علیهاالسلام لمّا قبض ابوها صلى اللَّه علیه و آله اسعدتها بنات هاشم، فقالت:

اُتْرُکْنَ التِّعْدادَ وَ عَلَیْکُنَّ بِالٌّدعاءِ.

قولها علیهاالسلام فی الحثّ على قراءة القرآن و الدعاء فی لیلة الدفن

روى انها علیهاالسلام لما احتضرت اوصت علیا علیه‏السلام فقالت: اذا انا متّ فتولّ انت غسلی- الى ان قالت:- و اجلس عند رأسی قبالة وجهی

فَاَکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرْانِ وَ الدُّعاءِ، فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها اِلى اُنْسِ الْاَحْیاءِ. قولها علیهاالسلام فی فضل لیلة القدر

روى انها علیهاالسلام لا تدع احداً من اهلها ینام تلک اللیلة (لیلة

 

سخن آن حضرت در تحریض به دعا نمودن بر مرده

از حضرت على علیه‏السلام روایت شده که فرمود: به خانواده‏هاى خود دستور دهید تا در مورد مردگانتان سخن زیبا گویند، هنگام رحلت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله دختران بنى‏هاشم حضرت فاطمه علیهاالسلام را یارى مى‏نمودند، آن حضرت فرمود:

از ذکر مناقب و مفاخر بپرهیزید و بر شما باد به دعا کردن.

سخن آن حضرت در ترغیب به تلاوت قرآن و دعا در شب اول دفن

روایت شده: آن حضرت هنگام احتضار به حضرت على علیه‏السلام وصیت کرد و فرمود: هنگامى که از دنیا رفتم غسلم را به عهده گیر- تا آنجا که فرمود:- و بالاى سرم در حالى که روبرویم قرار دارى بنشین و بسیار قرآن بخوان و دعإ؛

ّّ بنما، زیرا آن ساعتى است که شخص مرده به همنشینى زنده‏ها نیازمند است.

 

سخن آن حضرت در فضیلت شب قدر

 

روایت شده: در شب قدر آن حضرت نمى‏گذاشت افراد خانواده‏اش به القدر)

و تداویهم بقلة الطعام و تتأهّب لها من النهار، و تقول:

مَحْرُومٌ مَنْ حُرِمَ خَیْرَها.

قولها علیهاالسلام فی ایثار الضیف

روى ان رجلاً جاء الى النبى صلى اللَّه علیه و آله، فشکا الیه الجوع، فقال رسول‏اللَّه: من لهذا الرجل اللیلة؟ فقال على علیه‏السلام: انا له یا رسول‏اللَّه، فاتى فاطمة علیهاالسلام فقال لها: ما عندک یا ابنة رسول‏اللَّه؟ فقالت:

ما عِنْدَنا اِلاَّ قُوتُ الصَّبِیَّةِ، لکِنَّا نُؤْثِرُ بِهِ ضَیْفَنا.

قولها علیهاالسلام فی تقدیمها الجار على نفسها

عن الحسن علیه‏السلام: رأیت امى فاطمة علیهاالسلام قامت فی محرابها لیلة جمعتها، فلم تزل راکعة ساجدة، حتّى اتّضح عمود الصبح، و سمعتها تدعو للمؤمنین و المؤمنات و تسمّیهم و تکثر الدعاء لهم، و لا تدعو لنفسها بشى‏ء، فقلت لها: یا امّاه، لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک؟ قالت: یا بُنَىَّ! اَلْجارُ ثُمَّ الدَّارُ.

 

خواب روند، و با کم غذا دادن به ایشان، آنان را بیدار نگاه مى‏داشت، و براى این منظور در روز قبل مواردى را آماده مى‏کرد، و مى‏فرمود:

محروم و زیانکار کسى است که از خیر شب قدر محروم باشد.

سخن آن حضرت در گرامى داشتن میهمان

روایت شده: مردى نزد پیامبر آمد و از گرسنگى شکایت کرد، آن حضرت فرمود: امشب چه کسى او را سیر مى‏کند، حضرت على علیه‏السلام فرمود: اى پیامبر من، آنگاه نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام آمده و گفت: اى دختر پیامبر نزد تو چیزى هست؟ فرمود:

نزد ما غذائى جز غذاى کودکان باقى نمانده است، امّا ما میهمانمان را بر خود مقدم مى‏داریم. سخن آن حضرت در مقدم داشتن همسایه بر خود

از امام حسن علیه‏السلام روایت شده که فرمود: مادرم حضرت فاطمه علیهاالسلام را در شب جمعه‏اى در محراب عبادت دیدم، همواره در رکوع و سجود بود، تا آنکه طلوع فجر شد، و مى‏شنیدم که زنان و مردان را نام برده و بسیار براى آنها دعا مى‏کند ولى براى خود دعائى نفرمود، گفتم: اى مادر چرا همانگونه که براى دیگران دعا مى‏کنى براى خودت دعا نمى‏نمائى؟ فرمود:

پسرم! ابتدا همسایه آنگاه خاندان خود.

 

قولها علیهاالسلام فی فضل مقام الامّ

اَلْزِمْ رِجْلَها فَاِنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اَقْدامِها.

قولها علیهاالسلام فی تحدید خدمة الزوجین

تقاضی علیّ و فاطمة علیهماالسلام الی رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله فی الخدمة، فقضى على فاطمة بخدمة ما دون الباب، و قضى على علیّ ما خلفه، فقالت فاطمة علیهماالسلام:

فَلا یَعْلَمُ ما داخَلَنی مِنَ السُّرُورِ اِلاَّ اللَّهُ بِاِکْفائی رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ تَحَمُّلَ رِقابِ الرِّجالِ.

قولها علیهاالسلام فى توصیف خیر الرجال

خِیارُکُمْ اَلْیَنُکُمْ مَناکِبُهُ وَ اَکْرَمُهُمْ لِنِسائِهِمْ.

 

سخن آن حضرت در فضیلت مقام مادر

همواره در کنار مادر باش، زیرا بهشت زیر پاى مادران است.

سخن آن حضرت در تعیین حدود وظائف زن و مرد

حضرت على و فاطمه علیهماالسلام در مورد تعیین وظائف‏شان در خانه از پیامبر نظرخواهى نمودند، پیامبر کارهاى درون خانه را بحضرت فاطمه علیهاالسلام و کارهاى بیرون خانه را به على علیه‏السلام سپرد، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: از سرور و خوشحالى من از اینکه پیامبر مرا از برخورد با مردان معاف کرد کسى جز خداوند آگاه نیست.

سخن آن حضرت در توصیف بهترین مردان

 

بهترین شما کسى است که اخلاقش نیکو بوده و نسبت به همسرش مهربانتر باشد.

 

قولها علیهاالسلام فی وصف خیر النساء

روى أنّ أمیرالمؤمنین علیه‏السلام سألها: ما خیر النساء؟ قالت: اَنْ لا یَرَیَنَّ الرِّجالَ وَ لا یَرُونَهُنَّ. و فى روایة:

لا یَراهُنَّ الِّرجالُ.

قولها علیهاالسلام فی ما هو خیر للمرأة

روى أن النبی صلى اللَّه علیه و آله قال لها:اى شی خیر للمرأة؟ قالت: اَنْ لا تَرى رَجُلاً، وَ لا یَراها رَجُلٌ.

و فى روایة:

اَنْ لا تَرى الِّرجالَ وَ لا یَرُوها.

 

سخن آن حضرت در توصیف بهترین زنان

روایت شده که حضرت على علیه‏السلام از حضرت فاطمه علیهاالسلام پرسید: بهترین زنان کیانند؟ فرمود:

آنانکه مردان را نبینند، و مردان نیز آنان را نبینند.

و در روایتى دیگر اینگونه آمده:

اینکه مردان او را نبینند.

سخن آن حضرت در مورد بهترین چیز براى زن

روایت شده که پیامبر پرسید: چه چیز براى زن نیکوست؟ فرمود: مردى را نبیند، و مردى نیز او را نبیند.

و در روایتى دیگر اینگونه آمده:

مردى او نبیند و مردان او را نبینند.

 

قولها علیهاالسلام فی اهمیة الحجاب

عن علی علیه‏السلام: استأذن أعمى على فاطمة علیهاالسلام فحجبته، فقال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله: لم حجبتیه و هو لا یراک؟ فقالت:

اِنْ لَمْ یَکُنْ یَرانی فَاِنّی اَراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الرِّیحَ.

قولها علیهاالسلام فی أدنى ما تکون المرأة من ربّها

سأل رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله عن المرأة متى تکون أدنى من ربّها؟ قالت:

اَدْنی ما تَکُونُ مِنْ رَبِّها اَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِها.

قولها علیهاالسلام فی تعیین ساعة الاجابة

کانت علیها السلام تقول لغلامها:

اِصْعَدْ عَلَی السَّطْحِ، فَاِنْ رَأَیْتَ عَیْنَ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلَّى لِلْغُرُوبِ فَاَعْلِمْنی حَتّى اَدْعُو.

 

سخن آن حضرت در اهمیت حجاب

از حضرت على علیه‏السلام روایت شده که فرمود: مرد کورى از حضرت فاطمه علیهاالسلام اجازه ورود خواست، ایشان خود را در پوشش قرار داد،پیامبر فرمود:چرا خودت را در پوشش قرار دادى در حالیکه او تو را نمى‏بیند؟ فرمود:

اگر مرا نمى‏بیند من او را مى‏بینم، و او بو را احساس مى‏کند.

سخن آن حضرت در نزدیکترین حالت زن نسبت به پروردگارش پیامبر پرسید: نزدیکترین زمانیکه زن نسبت به پروردگارش قرار دارد چه هنگام است؟ فرمود:

نزدیکترین زمان زن نسبت به پروردگارش هنگامى است که در کنج خانه‏اش قرار دارد.

 

سخن آن حضرت در تعیین ساعت اجابت دعا

آن حضرت در روز جمعه به غلام خود مى‏فرمود: بر بلندى قرار گیر، آنگاه که دیدى قرص خورشید در حال غروب است مرا آگاه کن، تا دعا نمایم.

 

قولها علیهاالسلام فی فضل العمل الخالص

مَنْ اَصْعَدَ اِلَى اللَّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اَهْبَطَ اللَّهُ اِلَیْهِ اَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.

قولها علیهاالسلام لمن غلب على عدوه

اختصم الیها امرأتان فتنازعتا فی شى‏ء من امر الدین: احداهما معاندة و الاخرى مؤمنة، ففتحت على المؤمنة حجّتها فاستظهرت على المعاندة، ففرحت فرحاً شدیداً، فقالت علیهاالسلام:

اِنَّ فَرَحَ الْمَلائِکَةِ بِاسْتِظْهارِکِ عَلَیْها اَشَدُّ مِنْ فَرَحَکِ، وَ اِنَّ حُزْنَ الشَّیْطانِ وَ مَرَدَتِهِ بِحُزْنِهَا عَنْکِ اَشَدُّ مِنْ حُزْنِها.

قولها علیهاالسلام فی وصف المؤمن

اَلْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ الَّلهِ تَعالى.

 

سخن آن حضرت در فضیلت عمل خالص

هر که خالصترین عباداتش را نزد خداوند بفرستد، او بهترین مصلحتش را براى او مقدّر مى‏فرماید.

سخن آن حضرت در مورد خرسندى فرشتگان از پیروزى مؤمنان

دو زن در مسأله‏اى از مسائل دینى با یکدیگر گفتگو مى‏کردند، یکى دشمن و دیگرى مؤمن، برهان زن مؤمن غالب گردید، و او بسیار خرسند شد، آن حضرت فرمود:

خرسندى فرشتگان از پیروزى تو بیشتر از خوشحالى توست، و ناراحتى شیطان و یارانش از ناراحتى دشمن تو افزونتر است.

سخن آن حضرت در توصیف مؤمن

مؤمن با نور الهى مى‏نگرد.

 

قولها علیهاالسلام فی فضیلة حسن الوجه

اَلْبُشْرُ فی وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبِهِ الْجَنَّةَ، الْبُشْرُ فی وَجْهِ الْمُعادى یَقی صاحِبَهُ عَذابَ النَّارِ. قولها علیهاالسلام فی ادب الصائم

ما یَصْنَعُ الصَّائِمُ بِصِیامِهِ، اِذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ.

 

سخن آن حضرت در فضیلت خوشروئى

روى خندان نسبت به انسان مؤمن آدمى را به بهشت رهنمون مى‏سازد، روى خندان در چهره معاند و دشمن آدمى را از عذاب دوزخ نگاه مى‏دارد.

 

سخن آن حضرت در وظیفه روزه‏دار

روزه‏دار آنگاه که زبان و گوش و چشم و اندامش را حفظ ننماید، روزه‏اش چه اثرى دارد.

 

 

 

 

  بهترین موقع دعا از دیدگاه حضرت زهرا

 

 

  یکى از مهمترین و لازمترین امور زندگى یک مؤمن ارتباط برقرار کردن با خدا از طریق دعا و نیایش است در زندگى اولیاء خدا دعا جایگاه اساسى و ویژه دارد و بخش مهمى از بهترین اوقات آنها اختصاص به دعا و نیایش دارد.

در قسمت دعا، انبوهى از دعاهایى که از ناحیه مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام رسیده فهرست‏وار نقل کردیم. اما یکى از مسائل دیگر در مورد دعا رعایت آداب دعا از جمله زمان دعا است. اولیاء خدا مترصد اوقات بودند و بهترین زمانها را براى دعا انتخاب مى‏نمودند در اینجا به روایتى مى‏پردازیم که یکى از اوقات مناسب براى دعا را فاطمه زهرا علیهاالسلام به ما در قول و عمل معرفى مى‏کنند.

قالت فاطمه الزهرا علیهاالسلام:

سمعت النبى صلى اللَّه علیه و آله، ان فى الجمعة لساعة لا یراقبها رجل مسلم یسال اللَّه عز و جل فیها خیرا الا اعطاه ایاه قالت فقلت: یا رسول‏اللَّه اى ساعة هى؟ قال اذا تدلى نصف عین الشمس للغروب قال و کانت فاطمة علیهاالسلام تقول لغلامها: اصعد على الضراب فاذا رایت نصف عین الشمس قد تدلى للغروب فاعلمنى حتى ادعو. (1)

(فاطمه زهرا علیهاالسلام مى‏فرماید: از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدم، در روز جمعه ساعتى است که هیچ مسلمانى مراقب آن نبوده که حاجت خیرى از خداى عزوجل بخواهد مگر آنکه حاجت او را برآورده ساخته است. فاطمه علیهاالسلام مى‏گوید عرض کردم یا رسول‏اللَّه آن چه ساعتى است؟ فرمود: آن هنگامى است که نصف قرص خورشید در موقع غروب پنهان شود. پس از آن فاطمه به غلام خود فرمود: بر فراز بام درآى و چون دیدى نصف قرص خورشید در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا کنم.)

 

 

این مقالات باتلاش بنیادشهید وامورایثارگران تدوین گردیده است.

یادداشتی از مسعود ده نمکی

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم اردیبهشت 1388 ساعت 18:38 شماره پست: 130

دیروز لودر به خانه مردم می انداختید....!

به رغم انتقاداتی که به اخراجی ها و فرهنگنامه تحریف شده اسارت ومبانی اعتقادی مسعود ده نمکی دارم اما منطق او را در مقابل کرباسچی های انقلاب می ستایم:

حمله کرباسچی به اخراجی ها برایم جالب توجه بود چون تا دیروز نوچه های دزدان بیت المال و پاچه خوارهای آقا زاده ها با دریافت چندر غاز  به بهانه  نقد اخراجی ها هرچه به دهانشان می رسید می گفتند حالا خود چیز مهره ها به میدان آمده اند .

بغض آنها از اخراجی ها به خاطر این است که مردم را به جای اینکه روبروی هم قرار دهد  در کنار هم قرار داده تا این حضرات نتوانند  سوار موج اختلاف بین نسلها  شوند....

آری ده نمکی با قالپاق دزد ها و لمپنها  و  به قول برخی دوستان ژیگول ها و به قول منتقد محترمی مو سیخ سیخی ها کنار می آید ولی با آقا زاده های دزد مال مردم خور که با موتور گازی به حکومت رسیدند و با بنز به خانه رفتند  نه! 

درد مشترک مردم ما عدالت و نفرت از ریاکارانی است که تعطیلاتشان رادر کانادا و آنتالیا سر می کنند و در تهران داد ارشاد جوانان دارند....آیا این  شخصیت ها و آقا زاده هایشان تداعی کننده حاجی گرینف اخراجی ها نیستند که امروز با دیدن نقش خود و هجو شدن آن و خنده مردم به آنها اینقدر عصبانی شده اند؟

آقای کرباسچی یادشان رفته عکس های شهدا را از خیابانها پاک می کرد وبه جای آن تبلیغات شرکت های خارجی را می کوبید  امروز مدافع جنگ و شهدا شده؟

نگذارید پرونده های گرد و خاک خورده سابق را که به خاطر مصلحت نظام!!!! چال کردند بیرون کشیده شود!

نگذارید پرونده های شهرام جزایری ها و فاضل خداداد ها باز خوانی شود بگذارید مردم فکر کنند شما نخبگان سیاسی پاکید و منجی آنها شاید ....

آن کسی که باید اخراجی باشد مدیران فسد و خواص به انحراف رفته هستند نه مردم دچار درد فقر اقتصادی و فرهنگی.

چه شده تا دیروز لودر به خانه مردم می انداختید تا برج بسازیید امروز لودر به جان سینما و استقبال مردمی ار آن  انداخته اید؟

من از نوشتن علیه دزدان بیت المال  اعم از پداران و پسرانشان  چه چپ و چه راست  پشیمان نخواهم شد و  در  عرصه نشریات باشم ویا در سینما یقه آنها را رها نخواهم کرد چرا که اینها  و جرمشان را کمتر از بعثی هایی که در بستان به نوامیس مردم تجاوز کردند نمی دانم  .

آنها با زور اسلحه به نوامیس ایرانی تجاوز کردند و اینها با غارت بیت المال و انباشت ثروت در دست خود و اقربایشان و ایجاد فاصله طبقاتی به اسم توسعه و عوارض غیر غابل اجتناب آن عده کثیری دختران ایران زمین  را از درد نان شب و نداری به تن فروشی به ملخ خور های حاشیه نشین وادار کردند.....

 

هم مرگ بر زمان شما نیز بگذر د

هم رونق جهان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

مسعود ده نمکی

 
بهجت از دل مومنان رخت بربست.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1388 ساعت 19:45 شماره پست: 129

                                    

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

 

 
یک روز در نمایشگاه
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم اردیبهشت 1388 ساعت 22:31 شماره پست: 128

                   

                  صفی برای برابری

 روز چهارشنبه رفته بودم نمایشگاه کتاب.حواشی جالبی داشت که شاید به زودی مطلبی درباره آن منشر کنم.

موقع نماز که شد با عجله دویدم روی موکت ها ی پهن شده در وسط محوطه نمایشگاه تا از رکعت اول جا نمانم.بلافاصله کنارمن آقایی میان سال وکت وشلواری نمازش را بست. صوت ضعیف اما محزونش نشان از حال خوش او می داد.نماز تمام شد.باهم دست دادیم. چند نفری شروع کردند به عکس گرفتن از ما.دکتر پرویز هم که در صف های جلویی بود دستش را بالا آورد و سلام کرد.غرورم را شکستم وبه صورت بغل دستی ام نگاه کردم.وزیر بهداشت بود .دکتر باقری لنکرانی.

بعضی ها که متوجه موضوع شده بودند دورمان را گرفتند وبا اصرار از دکتر امضا و یادگاری می خواستند.از کارشان خوشم نیامد.می دانستم دکتر الان بلند می شود.به ذهنم فشار آوردم که نکته ای در حافظه ام هست بگویم یا نه؟یاد دوست خوبم دکتر سید حسین حاجی میرزایی افتادم.مطمئن بودم وزیر او را می شناسد.اما دیدم با این حساب من هم می شوم شبیه همان امضا بگیرها.آقای پرویز آمده بود تا دکتر را از دست جماعت نجات دهد.آرام دهانم را به گوش وزیر نزدیک کردم و از دغدغه قدیمی خودم یعنی کمرنگ شدن مقوله جداسازی بخش های بیمارستانی زنان سخن گفتم.دکتر وسط آن شلوغی پاسخ داد :پر رنگ می شود و رفت.

من که امیدوارم تحقق این امر یادگاری خوبی از ارزش محوری دولت اصولگرا به حساب آید.نمی دانم آیا اراده ای برای توجه به این مطالبه دینی وجود دارد؟

 
متلک آبدار!!(فصل گلابگیران2)
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اردیبهشت 1388 ساعت 17:13 شماره پست: 127

 این دعا را شنیده ای ؟بعضی ها به هم می گویند مثل گل باشی!

گل مظهر زیبایی است.اما معنای آن عبارت را باید کمی عمیق تر دانست.

عمر گل کوتاه است.با این حال دو خاصیت بی نظیر دارد که مشابه آن یافت می نشود!

یکی عسل،که به صراحت قرآن مجید،شفاست و دیگری گلاب که هیچ رایحه عالم مادی هم

 پای آن وجود ندارد.

مثل گل باشید  یک متلک آبدار است!یعنی آی...که ده ها برابر گل عمر می کنی...خرت به

 چند من؟!!

                                          

 
گفتاری از حسن رحیم پور ازغدی
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اردیبهشت 1388 ساعت 16:36 شماره پست: 126

ما در کنار تمام چریک ها و مبارزان راه حق

 

در سراسر دنیا هستیم.

                   


 

استاد حسن رحیم پورازغدی گفت: طبق رهنمودهای امام راحل(ره)، ما در کنار تمام چریک‌ها و مبارزان راه حق، در سراسر دنیا هستیم و حاضریم تجربیاتمان را بدون چشم‌داشت به آن‌ها انتقال داده و راه سیلی زدن بر گونه‌ ابر قدرت‌ها را برای سیلی خوردگان عالم به تصویر بکشیم.

این استاد حوزه و دانشگاه که در همایش "امام خمینی و تبیین معنویت حقیقی" در جمع دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد و در سالن اجتماعات دانشکده‌ علوم اداری و اقتصاد سخن می‌گفت، با بیان این مطلب، افزود: در کشور صداهایی به گوش می‌رسد و البته تازگی هم ندارد که می‌گویند فلسطین و افغانستان به ما چه مربوط، قیمت گوجه فرنگی را تثبیت کنید؛ در حالی که مطابق اندیشه‌ی امام (ره)، هر چند مسئولان کشور موظف به تلاش حداکثری برای آسایش مردم هستند، اما قرار داشتن مردم در رفاه حداکثری هدف اصلی و نهایی انقلاب ما نیست، بلکه گسترش نفوذ اسلام در جهان است و اگر مسئولان کشور تمام توجهشان را به مسائل داخلی معطوف کنند و از مسائل خارجی باز بمانند، خیانت آشکاری را مرتکب شده‌اند.

وی ادامه داد: امام خمینی(ره) همواره با اذعان به وجود مشکلات اقتصادی عدیده در کشور آن هم با وجود مشکلات فراوان پس از انقلاب و نیز جنگ، از مردم می‌خواستند تا قدری تحمل کنند و بگذارند مسئولان، انقلاب را جهانی کنند تا بتوان یک اتحاد جماهیر اسلامی تشکیل داد.

رحیم پور ازغدی همچنین تصریح کرد: در سخنان این قبیل افراد، نشانه‌ای از انسانیت مشاهده نمی‌شود، بلکه این افکار ناشی از نگاه حیوانی به مسائل و متعلق به افراد کوته‌نظر است که تا نوک دماغشان را بیشتر نمی‌بینند، زیرا ما مطابق شرع، اخلاق و قانون اساسی‌مان نسبت به مستضعفان جهان مسئولیم و هرگز صحنه‌های ذلت مسلمانان را تحمل نخواهیم کرد.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: حمایت ما از ملت‌های مظلومی چون فلسطین و لبنان تنها حمایت‌ قلبی نخواهد بود، بلکه طبق رهنمودهای امام راحل (ره) ما در کنار تمام چریک‌ها و مبارزان راه حق، در سراسر دنیا هستیم و حاضریم تجربیاتمان را بدون چشم‌داشت به آن‌ها انتقال داده و راه سیلی زدن بر گونه‌ ابر قدرت‌ها را برای سیلی خوردگان عالم به تصویر بکشیم.

وی افزود: برخی این کار را

ایجاد تنش‌ در روابط گاهی به معنای ماجراجویی و قدرت طلبی و تجاوز به حریم دیگران است که خلاف مفاهیم اسلام است و ما هم به دنبال آن نیستیم، اما گاهی صرف گفتن حرف حق، ظالمان را بی قرار کرده و بر می‌شوراند و از این طریق ایجاد تنش ‌می‌کند و وقتی هم که امام (ره) فرمودند اسرائیل باید از بین برود، به زعم برخی افراد این حرف به منزله ایجاد تنش‌ بود، این افراد باید بدانند که ما بنا نداریم در روابطمان با ظالم تنش‌زدایی کنیم، زیرا این امر خودش عین ظلم است.
تلاش ما برای تشکیل امپراطوری ایران می‌دانند، این حرف‌ها زمان امام (ره) هم مطرح شد و امام می‌فرمودند ما از این حرف‌ها ابایی نداریم.

رحیم پور ازغدی در ادامه با اشاره به شبهه‌ی برخی افراد مبنی بر انزوای ایران در جامعه بین‌الملل به دلیل سیاست‌هایی که تنش‌زا می‌نامند، گفت: این افراد یا واقعاً جاهلند یا خود را به تجاهل زده‌اند، بر اساس اندیشه‌های امام (ره) برای ما معیار محبوبیت در دنیا، ملت‌های جهانند، نه دولت‌هایشان و سرانجام دولت‌ها هم نفعشان را در این خواهند دید که با ملت‌ها هم‌سو شوند. این حرف‌ها تبلیغاتی است و این روزها مردم کمتر این حرف‌ها را باور می‌کنند.

مدیر مسئول و سردبیر نشریه‌ کتاب نقد گفت: ایجاد تنش‌ در روابط گاهی به معنای ماجراجویی و قدرت طلبی و تجاوز به حریم دیگران است که خلاف مفاهیم اسلام است و ما هم به دنبال آن نیستیم، اما گاهی صرف گفتن حرف حق، ظالمان را بی قرار کرده و بر می‌شوراند و از این طریق ایجاد تنش ‌می‌کند و وقتی هم که امام (ره) فرمودند اسرائیل باید از بین برود، به زعم برخی افراد این حرف به منزله ایجاد تنش‌ بود، این افراد باید بدانند که ما بنا نداریم در روابطمان با ظالم تنش‌زدایی کنیم، زیرا این امر خودش عین ظلم است.

وی تصریح کرد: انقلاب ما تمام نشده، بلکه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، انقلاب جهانی اسلام آغاز شده است و تا در سراسر عالم پرچم اسلام به اهتراز در نیاید، از کوشش بی وقفه فروگذار نخواهیم کرد، زیرا ما معتقد به انقلاب دائمی هستیم، نه مقطعی و کوتاه مدت و این به معنای صدور انقلاب است.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی همچنین گفت: امام خمینی (ره) هم اهل نظر بود و هم اهل عمل و در مورد حرف‌هایی که می‌‌زدند از هیچ کس نمی‌ترسید چراکه ایشان سلوک عرفانی را طی کرده بود.

ازغدی در ادامه گفت: شعارهای امام سیاسی و برای به دست آوردن قدرت نبود بلکه کاملا عرفانی بود و ایشان به معنی واقعی کلمه یک عارف بودند.

رحیم‌‌پور افزود: در مورد عرفان چهار مرحله سیرو سلوک داریم که حضرت امام هر چهار مرحله را طی کرده و به مقام عالی دست یافته بودند.

وی با اشاره به نقش امام در آرامش بخشیدن به مردم و مسئولان گفت: از آنجایی که امام یک عارف بودن حرف‌های ایشان کاملاً آرامش‌بخش بود به گونه‌ای که در اوایل انقلاب و زمانی که کشور در بحران بود و ترور، رعب و وحشت در کشور وجود داشت، ایشان با گفتن این جمله که ما از خداییم و به سوی خدا بر می‌گردیم به همه اعم از مردم و مسئولان آرامش بخشیدند.

این استاد حوزه و دانشگاه افزود: بعد از آن نیز در زمان جنگ و حتی در زمان پذیرش قطع‌نامه این رفتار و کردار و گفتار امام بود که به همه ما آرامش می‌بخشید.

ازغدی با اشاره به 8 سال دفاع مقدس گفت: در دوران جنگ و دفاع مقدس در عملیات‌ها چه پیروز می‌شدیم و چه شکست می‌خوردیم، باز این کلام امام بود که به همه ما جان تازه‌ای می‌داد.
برگرفته از سلیت عدالتخانه.
 
رابطه عاشقانه شهدا با همسرانشان
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم اردیبهشت 1388 ساعت 16:24 شماره پست: 125

مقاله ای گلچین شده از وبلاگ شمیم عشق


   بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع کلی:ضرورت انتقال  دفاع مقدس به نسل آینده

موضوع:رابطه عاشقانه شهدابا همسرانشان

تهیه وتنظیم:فاطمه رنجبر ملکشاه

بانگاهی گذرابه تاریخ جنگ ،حماسه هایی به چشم می آید که بازگویی آن روشن گر ابعادشخصیتی رزمندگان برای نسلهای آینده خواهد بود.

بخش قابل توجهی از شهیدان،متاهل بودنداما لحظات شیرین زندگی را رهاساخته وکیلومترها دوراز همسر وفرزندان خویش بامرگ دست وپنجه نرم کردند.

به راستی نسلهای آینده حق ندارند این شبهه رامطرح کنند که شاید اصلا عشق وعلاقه ای درمیان نبوده که اینان سختی هارابه خوشی های زندگی ترجیح داده اند؟چه بسابی رغبتی نسبت به خانواده،انگیزه جبهه رفتن آنان شده باشد!دراین صورت آیابازهم میتوان  شهامت آنان دربی اعتنایی به دلبستگی های مادی راحماسه نامید؟دراین مقال درصدد  پاسخ به این پرسش برآمده ایم.

مثال زیر که فرازی ازنامه شهید علی رضا نوری است تنهاجلوه ای ازعشق وعلاقه زائد الوصف شهدا به همسرانشان رابازگو می کند:

"محبوبم ، من  نمی توانم تورافقط همسرم صداکنم چون،پاره های جانم درتو حل شدوپاره های عمرم چون دو فرزند ازتو رویید.  باید تورابه جای همسرم به نام دیگری بخوانم که هم،آن معنای دوست داشتن رادر خود داشته باشدوهم دربرگیرنده روییدن پاره های عمرم از وجود توباشدونمی دانم که چه بگویم"1

شهدا به سبب تعلق خاطری که به همسران خودداشته اند حتی به ریزترین کارهای آنها که گاه از نگاه بسیاری از مردان معمولی  به دور می ماند ،اهمیت می دادند وسعی نمی کردند که خودرا نسبت به مسائل بی توجه نشان دهند.هرگاه که درفرصتی به ملاقات همسرو فرزندان خویسش می آمدند سعی بر آن داشتند تا کمک حالی برای خانواده باشندوتاجایی که امکان داشت ازمحبت ورزیدن به آنهادریغ نمی کردند.

درباره سردار شهید حمید باکری می خوانیم:

"حمید گفت:راستی یک چیزهایی آمده ،خانمها زیر چادرشان سر می کنند. جلوش بسته است وتا روی بازوها را می گیرد....فاطمه گفت: مقنعه را می گویی ؟ حمید دستهایش را که با حرارت در فضا حرکت می کردندانداخت پایین و آمد کنار او نشست گفت: نمی دانم اسمش چیست، ولی چیز خوبی است چون بچه بغل می گیری راحت تری ....از آن موقع با چادر مقنعه پوشیدم و هیچ وقت در نیاوردم برایم جالب بود و لذت بخش که او به ریزترین کارهای من دقت می کند. به لباس پوشیدنم غذا خوردنم ، کتاب خواندنم"2

محبت به خانواده را در این مثال می خوانیم :

"همسر شهید طوسی می گوید :روزی حسن آقا از منطقه آمد و گفت :واقعا پیش بچه ها شرمنده ام ومی ترسم یک روز شهید بشوم وآرزوی بردن پارک در دلشان بماند ،آن روز به قدری خسته بود که حد نداشت به اتفاق دخترم به پارک رفتیم و دخترمان در  حا ل بازی با تاب بو د اما حسن آقا از فرط خستگی روی نیمکت خواب رفته بود.در همین حال دخترم او را صدا زد و از او خواست تا تابش دهد و او سراسیمه از خواب بیدار شد و به طرف تاب دوید ودوتایی مشغول بازی شدند " 3

از اینگونه مثالها در فراز و نشیب تاریخ جنگ  بسیار به چشم می آید .اما جالب است بدانیم شهدا حتی در اوج نبرد نیز از یاد همسر خود غافل نبودند و یادو خاطره شان را به عنوان پشتگرمی و تقویت روحیه تلقی می نمودند. در اینجا به نامه شهید نظر علی محفوظی جویباری به همسرش اشاره می کنیم :

"همسرم،درس چگونه در سنگر ماندن را از شما می آموزم و از کلمات شما،که با قلمتان بر روی کاغذ آوردید به من نوید دادید ، نوید پیروزی اسلام و جان بر کفان اسلام ، به من قوت بخشیدید شما مرا به واژه شهادت نزدیک می بینید ولی من بین خودم و شهادت فر سنگ ها فاصله می بینم .دلم میخواهد که در حق من دعا کنید و از خدا بخواهید که از سر تقصیرات بنده اش درگذرد .اگر سعادت داشتم مرا به خط مقدم جبهه می برند ولی هنوز سعادت یارم نشد .سعادت آنهایی داشته اند که خدا عاشق آنها شده و موفق شدند به خط مقدم بروند و به عهد خود وفا کنند .و بر همه چیز دنیایی خود پا گذارند." 4

البته نباید فراموش کرد که رابطه عاشقانه شهیدان با همسرانشان کاملا متقابل بودو علاقه ای خاص دربین آنها حاکم بود.این تعامل عاشقانه باعث می شد که برخی زنان دراکثر مراحل جنگ همراه شوهران خود باشند چراکه به یقین دریافته بودند که دیریازود،یار وهمدم خویش رااز دست خواهند داد وبایدباقی عمر رادرفصل جدایی به سر کنند.

به عنوان مثال به صحبت های خانم غاده جابر همسر شهید چمران اشاره می کنیم:

"وقتی رسیدم مصطفی نبود ومن نمی دانستم اصلا زنده است یانه.سخت ترین روزها روز های اول جنگ بود.بچه ها خیلی کم بودندشاید 15یا17نفر.دراهواز اول دردانشگاه جندی شاپور-که الان شهید چمران شده-بودیم. بعد که بمبارانها سخت شد به استانداری منتقل شدیم خیلی بچه های پاکی بودند که بیشترشان شهید شدند .وقتی ما از دانشگاه به استانداری منتقل شدیم مصطفی در نورد اهواز بود در حال جنگ ، یادم هست من دو روز مصطفی را گم کردم این روزها خیلی سخت بود هیچ خبری از او نداشتم از هم پراکنده بودیم موشکهایی که می زدند خیلی وحشت داشت هر جا می رفتم می گفتند "مصطفی دنبالتان می گشت " نه او می توانست مرا پیدا کند نه من او را."5

اما نکته حقیقی اینجاست که با وجود این عشق ورزی ، هیچ گاه شهیدان از جهاد در راه خدا غفلت ننمودند علاقه به همسر و فرزند نه تنها باعث دلبستگی آنان به زندگی مادی نگردید بلکه موجب تعالی آنها شد . آری اینان عشق مجازی را معبری برای نیل به عشق حقیقی قرار داده و آسمانی شدن را به زمین گیر بودن ترجیح دادند .شهیدان در  تمام وجودشان عشق به همسر را  حس می نمودند اما همین عشق نه تنها آنها را به دنیا مشغول نساخت بلکه در قربانگاه عشق حقیقی ، صفحاتی از عظمت و عزت نفس را در تاریخ جنگ رقم زد که تا ابد افتخار حسینی را بر تارک این مرز و بوم آذین نموده است در اینجا است که تضاد بین عشق زمینی و آسمانی  از  بین می رود و عشق مجازی بر خلاف پوسته مادی و ظاهری آن ، درون مایه ا ی الهی میابد . به گوشه هایی از نامه شهید علیرضا نوری به همسرش اشاره می کنیم :

"ما با هم سالها را پشت سر گذاشتیم در عین ناگواری از گواراترین دوران زندگی مان به شمار می رود وهر لحظه که از زندگی مان می گذشت احساس نیاز بیشتری نسبت به تو پیدا می کردم ولی همیشه با خودم مبارزه می کردم که مبادا دوست داشتن تو در من حالتی را را بوجود بیاورد که مرا از مسیرم و از هدفم دور نماید و د ر این راه با یاری خدا و همکاری تو موفق شدم که هدفم

 را دنبال کنم و اکنون هم ، که در راه رسیدن به انجامهدف مقدسم هستم بیشتر خوشحالم که تو برای من علاوه بر اینکه مانعی  مثال

گستره این عشق ، عظمت شخصیتی همسران فداکار شهدا را نیز به اثبات می رساند آنان که با پای خود شوهرانشان را تا معراج بدرقه نمودند وزینب وار در فراق عزیزانشان جز صبر پیشه نکردند به  عنوان مثال ماجرای نو عروسی که حکایت روحیه و اسقامت او هر شنونده ای را متحیر و مبهوت می سازد بازگو می کنیم :

"خانم بدیعی پانزده سال داشت آنها چهل روز از ازدواجشان می گذشت وقتی جنازه شوهرش را آوردند خودش او را کفن کرد با دستان خودش با دستهایی که هر کس آنها را ندارد و یا حتی توان دیدن آنها را"7

براستی آیا آوازه این حماسه های پنهان در کوچه پس کوچه های زمانه فراموش خواهد شد ؟بی تردید ذکر این رشادت ها افقی نورانی را بر جبین ملت نقش خواهد زد.

شهیدی باشیم ان شا الله والسلام

پی نوشت :               

1-      عشق وآ تش /ص  141/ کنگره شهدای مازندران

2-      نیمه پنهان ماه( حمید باکری)/ص 29/ روایت فتح

3-      عشق و آتش/ص 21/ کنگره شهدای مازندران

4-      همان/ ص 98/

5-      نیمه پنهان ماه(مصطفی چمران)/ص 40/روایت فتح

6-      عشق وآتش /ص 141 / کنگره شهدای مازندران

7-      همان/ ص117

+ نوشته شده در  دوشنبه هفتم بهمن 1387ساعت 19:41  توسط فاطمه رنجبر ملکشاه  |  یک نظر

 
این جاده های خاکی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم اردیبهشت 1388 ساعت 18:46 شماره پست: 124

 طبیعی است که هر کس از کاری که خودش به سرانجام رسانده لذت ببرد من اما این بار از به نتیجه رسیدن تلاشی احساس شعف می کنم که زحمت صفر تا صد آن به عهده دوست خوبم محمد علی رضاپور بوده است.

سیب سرخ سید   مجموعه داستان واره ای از خاطرات شهیدی ناز ازشهرستان ساری سید علی دوامی است که اختصار و شکیل بودن آن توام با نگارش بدیع کتاب جلوه ای ویژه به این اثر بخشیده است.

امیدوارم رایحه خوش سیب سرخ سید بر آشیان دل عاشقان شهید وشهادت عطر افشانی کند.از محمدعلی عزیز هم انتظار دارم همچنان بدون امید به دستگاه های فرهنگی مسئول ،این راه درخشان را که بی تردید رضایت خاطر معراج نشینان مسلخ عشق را به دنبال خواهد داشت با خلق آثارماندگار ادامه دهد.انشاالله.

                

 

فصل گلابگیران(1)

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم اردیبهشت 1388 ساعت 6:30 شماره پست: 123

فرزند فاضل هم

 

ممکن است فاضلاب باشد

 

چونان گلاب از گل!!

                

 
آزموده را آزمودن خطاست !
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1388 ساعت 19:5 شماره پست: 122

                                           

یک سال گذشت از زمانی که شنیدم موسسه فرهنگی پیام آزادگا ن به منظور ساخت فیلم سینمایی  از ابعاد معنوی سیاسی شخصیت کم نظیر حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی قراردادی را با کمال تبریزی منعقد نموده است .

نگرانی از سرنوشت این فیلم را در عصری که چماقداران دفاع  از نوامیس فرهنگی !نیز برای ترویج مفاهیم آسمانی جهاد وشهادت به رقص وآواز پناه آورده ا ند در اظهار نظر های متعدد آزادگا ن فرهیخته به کرار مشاهده نموده ام.

مبادا مانند سریال شهریار که سرنوشت سازنده اش به شکایت و دادگاه و آجا ن کشی  !ختم شد ابو ترابی که ماندگارترین چهره آزادگی در دوران دفاع مقدس است  ،جوانی عیاش واحیانا موتور سواری لاقید نشان داده شده و فلسفه تحمل سالها شکنجه و فشار از بیگانه و خودی تنها در عشق خانمان سوز  دلبرکی سودایی خلاصه گردد .

یادش بخیر موقع پخش سریال یوسف به شوخی می گفتم اگر هر کارگردانی غیر از سلحشور سازنده این فیلم می شد معلوم نبود هنگام فرار یوسف از دست زلیخا ، قفل در آخری باز شود ! ....آ ن وقت  مسیر تاریخ عوض می شد  و ...

مسئولین محترم موسسه پیام آزادگان با استفاده از عقلانیت فرهنگی علاوه بر حضور مقتدر رسانه ای ، مهم ترین وظیفه خود را باید ثبت و انتشار گنجینه خاطرات آموزنده و محیر العقول آزادگان اردوگاههای مختلف بدانند ، تکلیفی که متاسفانه روی زمین مانده و خاک می خورد .

 

میراث ماندگار

+ نوشته شده در شنبه نوزدهم اردیبهشت 1388 ساعت 22:30 شماره پست: 121

    

زیگورات معبدی برای تاریخ

 نوزده اردیبهشت روزی است که زیگورات چغارزنبیل خوزستان در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو ثبت گردید.

بنده چند بار از این مکان دیدنی بازدید نموده و به عنوان یک ایرانی از شکوه این اثر تاریخی لذت برده ام. اما هر بار که پا به آن منطقه یعنی خطه پاک هفت تپه گذاردم داغی فراموش ناشدنی نیز دز ذهنم تداعی گردید.

هفت تپه عقبه معنوی و نظامی ده ها هزار رزمنده بی نام و نشان لشکر25کربلاست.غیورمردانی که با بهره مندی از حداقل امکانات اقامتی مانند سوله و چادر و...شمارش معکوس برای وصال عاشقانه خویش را آغاز می نمودند.

هفت تپه مقر خودسازی ملکوتیان زمینی بود و آمادگاه پرواز کبوتران بارگاه کبریایی.آنجا معراج عاشوراییان  کربلای خمینی بود و کهف آسمانی اصحاب خورشید.

هفت تپه امروز اما متروکه ای بیش نیست.هیچ سازمان و بنیاد بودجه خوری آن را میراث فرهنگی این مرز و بوم نمی شمارد.کسی برای فرمانده غیور مازندرانی شهید جعفر شیر سوار در مکان عروجش یادمانی نساخته...

میدان صبح گاه هفت تپه  چشم انتظار گام های اراده پولادمردان گمنام جبهه فرهنگی حزب الله است.بسم الله.

 
رنگ رخسار نشان می دهد ...!!
+ نوشته شده در جمعه هجدهم اردیبهشت 1388 ساعت 13:15 شماره پست: 120

                                 

آقای دکتر!رضایی اعلام کرد در کابینه آینده اش از آقای احمدی نژاد هم استفاده خواهد نمود.

برخی دوستان پیشنهاد داده اند احمدی نژاد وزیر نفت شده تا شاهرگ حیات برخی از باندها راکمی ماساژ دهد! اما به هر حال یقین دارم ایشان مسئول ستاد مبارزه با قاچاق کالا نخواهد شد!

گفتنی است رضایی در پاسخ به سئوالی درباره عدم برخورد با پسرش احمد اظهار داشت از نظر امنیتی نمی تواند بگوید فرزندش آنور آب چه خدمتی به کشور نموده است!

برخی تحلیلگران معتقدند احمد رضایی با نفوذ دربین سیاستمداران ایالات متحده و با استفاده از زیرکی وحرفه ای گری خاص خود وظیفه ایجاد تنش بین سنا و کاخ سفید را بر عهده داشته است!!

جناب دکتر واردات سیگار را اتهامی از سوی دولت نهم خواند اما گفت که ترجیح میدهد سکوت کند!

وی توضیح درباره نامه زهرآگین خود به حضرت امام و تعیین شرط برای ادامه دفاع از کشور در صورت تامین تجهیزات غیرمتعارف و سلاحهای مدرن را به آینده موکول نمود.

                                   

 

یک پرسش جنگی!

+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم اردیبهشت 1388 ساعت 19:45 شماره پست: 119

هاشمی رفسنجانی به این ابهام پاسخ دهد!!

در جلد سوم خاطرات حجت الاسلام ری شهری ، بحثی به چگونگی حمله منافقین و شکل گیری عملیات پیروزمندانه مرصاد اختصاص یافته که مطالب ابتدایی آن، کمی ابهام زا می باشد .

ایشان در صفحه 169 این کتاب اظهار داشته است که به رغم گزارشهای موثق اداره کل اطلاعات کرمانشاه در خصوص حمله نظامی منافقین و اشغال شهرهای مرزی و تایید آن توسط ایشان (وزیر وقت اطلاعات )آقای هاشمی ، صحت این خبر را مورد تردید !! قرار داد .

متاسفانه در این عملیات منافقین تا سی کیلومتری شهر کرمانشاه پیشروی کرده و فجایع انسانی زیادی را رقم زدند . گفتنی است بیش از یک سوم اسرای ایرانی در این تهاجم به چنگال دشمن گرفتار آمده و تا پایان جنگ به عنوان مفقود الاثر در اردگاههای مخفی رژیم بعث مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.

آنچه این ابهام را رقم زده علت بی توجهی به این گزارش در شرایط فوق العاده حساس آن زمان بوده در حالی که امروز نیز که دوره ثبات است کوچکترین گزارش یک شهروند ناشناس می تواند منشا تحقیقات جامع امنیتی قرار گیرد .

چندی پیش نیز روزنامه همشهری در مصاحبه با دکتر حسن روحانی به مطلب مشابهی اشاره کرده بود که در جریان سقوط شهر فاو که فتح ان نیز از بزرگترین پیروزی های استراتژیک و فرامرزی سپاهیان اسلام محسوب می شد گزارش حمله گسترده دژخیمان بعثی از طرف وی به اقای هاشمی ارائه گردید که از سوی ایشان  گویا با استناد به اظهارات محسن رضایی مورد تردید و تکذیب واقع گردید .

امید است حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی که همواره اهتمام چشمگیری در رفع ابهامات دفاع مقدس داشته و در مسائل مشابهی همچون اصرار بر پذیرش قطعنامه ، اقدام به روشنگری نموده است در اینباره نیز توضیحی روشن ارائه داده تا از تثبیت هر نوع ابهام در تاریخ پر حماسه دفاع مقدس ، جلوگیری به عمل آید .

دروغ های سوم خردادی !
+ نوشته شده در شنبه دوازدهم اردیبهشت 1388 ساعت 20:57 شماره پست: 118
چند سالی می شود که دلم تنگ خواندن "سیم آخر نوشته های "! حمید داود آبادی شده است .سیم آخرهایی که نه در مدح این وآن بلکه گدازه هایی بر پیشانی غیرتهای یخ زده شمرده شود .متن زیر که به تازگی در وبلاگ او ثبت شده نشان می دهد داود آبادی هنوز اهل فکه است و نه در فکر دکه!
"پاره های پولاد "به "تفحص" نیاز دارد ."دجله در انتظار عباس "می ماند تا "یاد ایام "زنده شود .
داود آبادی این گونه باید !
 
 
                                                             
 

اگه هنوز احساس می کنی یه ذره غیرت و مردونگی توی وجودت مونده، این رو بخون! ولی اگه می خوای فحش بدی و بگی این دوباره قاطی کرده، برو حال خودت رو بکن و بی خیال شو؛ مثل 27 سال گذشته!
یکی دو روزه عملیات شروع شده. همون صبح دهم اردیبهشت افتادیم توی محاصره. ایستگاه حسینیه قتل عامی بود. عراقیا روی جاده بدجوری مقاومت می کردن. خون بود و خون. ولی ما هنوز زنده بودیم.
اون روز همه بودند. من، امیر محمدی، جهانشاه کریمیان، سیدمحمود میرعلی اکبری ...
ولی امروز ...
هیچکدوم اونا نیستن ... ولی من هستم.
اونا اون روز رفتن با غیرت!
من امروز موندم بی غیرت!

ببخشین این درد یکی دو ساله داره خفه ام می کنه. زشته، بده، بی حیاییه، خودتون ببخشن. بیاییم همدیگر رو خر نکنیم. بیاییم سرمون رو از آخورمون دربیاریم و یه ذره غیرتی بشیم.
آره بد می نویسم. بد و سیاه. ولی مگه دروغ می گم؟
عذر می خوام از همه بچه های خرمشهری. از همه بچه های جنوبی که اصلا تاریخ آزادی خرمشهر رو یادشون رفته!

موندم تا شاهد باشم که توی سالگرد سوم خرداد، بنیادها و سازمان ها و ارگان های کوفت و زهر مار، میلیارد میلیارد بریزن توی حلقوم کثیف مطربین و تبلیغاتچی ها و چپون چپون که چی؟
یکی دو سال پیش توی یه جلسه بودم که یه آدم عراقی الاصل که بدبختانه شده مسئول برگزاری همین جشن های بزن و بکوب و بخور بخور خرمشهر! یه پوشه گنده جلوش باز کرده بود و هی زر می زد که واسه سالگرد خرمشهر می خواییم فلان کنیم و بیسار.
یه مطرب کپی بردار هم که هر سال یکی از آهنگای آلمانی و ... رو کپی می کنه و می ده به خورد جماعت و تالار وحدت و وحشت ...
بنرها و تابلوهای فلان قدری توی تهران برای سالگرد خرمشهر
حرفای تکراری ... خاطرات کلیشه ای ... تجلیل از حماسه آفرینان خرمشهر البته همه تهرانی و در همین جا و دریغ از یک خرمشهری!
مدال شجاعت و نشان ایثار و بارون سکه طلا.
و ...

کوفتتون بشه وقتی یکی از مسئولین توی جلسه می گه:
بر اساس گزارش یکی از سازمان های دولتی، دخترهای جوون خرمشهری به دلیل فقر مادی و نداری، پول ندارند "نوار بهداشتی" بخرند، بالاجبار از پارچه های معمولی چندباره استفاده می کنن تا نیازشون رفع بشه و چون مدام از اینها استفاده می کنن، به بیماری های مختلف از جمله رحمی دچار شده اند!

سرمون رو بگیریم بالا:
خرمشهر آزاد شد ...
خرمشهر آزاد شد ... جیب ماها باد شد!
خرمشهر آزاد شد ... کنسرت ما شاد شد!
خرمشهر آزاد شد ... بچه اونجا ...

جشن بگیریم. بوق کشتی و زنگ کلیسا بزنیم. آلبومای رنگارنگ چاپ کنیم.
چقدر من کثیف شدم. چقدر بی حیا شدم. من از اون وقت که سالگرد خرمشهر رو توی تهران گرامی داشتم، لجن شدم.
اصلا بذارین واسه خودم یه سالگرد خرمشهر بگیرم.
جرم که نیست! می خوام واسه خودم دروغ بگم.
چطور آقایون می تونن توی تهران کنگره شعر و موزیک و بزن و ... به یاد خرمشهر راه بندازن و یک سال خود و خونوادشون رو بیمه مالی و حالی بکنن! من نمی تونم زر مفت بزنم؟!
من که نه حق و حساب می خوام نه چک فلان میلیونی بابت چهار خط شعر و ور!

دروغ های سوم خردادی
تیتر یک روزنامه ها و سایت های اینترنت در سالگرد خرمشهر
- وزارت بهداشت اعلام کرد به مناسبت سالگرد آزادی خرمشهر، ده ها دکتر متخصص جهت هرگونه خدمات رسانی پزشکی به مردم شریف خرمشهر، به مدت یک ماه در سال به آن سامان اعزام شدند.
- وزارت بهداشت جهت رفاه حال مردم عزیز خرمشهر، هزینه کلیه داروهای لازم را پرداخت می نماید.
- مراسم سالگرد خرمشهر با حضور نمایندگان مجلس که با اتوبوس به آنجا سفر کرده اند برگزار شد.
- وزارت نیرو بعد از 27 سال، از راه اندازی آب لوله کشی در خرمشهر به شیرینی آب تهران خبر داد تا دیگر خرمشهری ها شاهد آب های کثیف اهواز و پساب های نیشکر رود کارون نباشند.

من دیگه بریدم. بقیه اش رو خود شما بنویسید.
خرمشهر در بیست و هفتمین سالگرد آزادی، چرخ و فلک و شهر بازی نمی خواد!
کار، آب شرب، کارخانه و تنها نگاهی غیرتمندانه می خواهد و بس.

از بازسازی شهر "فاو" یک سال پس از پایان جنگ عبرت بگیریم.
صدام ملعون دو تا از قوی ترین سپاه هایش (سپاه هفتم و سوم) را مامور کرد تا در عرض چند ماه پس از پایان جنگ با ایران، آن جا را به عروس جنوب تبدل کنند!
چیه مثلا خیلی تکون خوردی؟!
من که عین خیالم نیست.
حقوق توپولم رو می گیرم و توی مسجد محل شما از خاطراتم در آزادسازی خرمشهر تعریف می کنم!
بترکه اون چشمت که نمی تونی ببین!
اگه من نبودم که خرمشهر حالا حالاها آزاد نمی شد، غیرتمند!

 

زیر پوست متن

+ نوشته شده در دوشنبه هفتم اردیبهشت 1388 ساعت 17:36 شماره پست: 117

 

                            گاو!!

 

زن مشدی حسن، زار زار گریه می‌کند. می‌گوید او امروز برمی‌گردد. جوابش را چه بدهم. کدخدا، اصلان و همسایه‌ها جمع می‌شوند:

ـ چی شده؟ مشدی مرده؟

ـ نه بابا، گاو مرده. دیگر پول نداریم گاو بخریم. مشدی بفهمد دق می‌کند. او گاوش را بیشتر از من دوست دارد!

کوکب خانم: یادش به خیر شیر تازه، ماست و دوغ و... با نیمرو چه حالی داشت.

چوپان دروغ‌گو: اشکالی ندارد. می‌گوییم گرگ آمد و او را خورده یا اصلاً با دوست نابابش فرار کرده!

کدخدا: پوستش را می‌کنیم و می‌فروشیم، بعد می‌رویم یک گاو صفر! ثبت نام می‌کنیم.

اصلان: دل و روده‌اش هم به درد می‌خورد.

مشدی بابا: من چه بگویم؟!

زن مشدی حسن جیغ می‌زند. بی‌قراری می‌کند و صورتش را لای دستان خود مخفی می‌نماید. صدای هق هق گریه‌اش بلند می‌شود. زن‌های ده، جو گیر می‌شوند و بی‌دلیل، شروع به گریه می‌کنند.

کارگردان: آفرین، این جوری طبیعی‌تر است!

مشدی حسن وارد می‌شود. با دیدن های و هوی جمعیت، شوکه می‌شود و سرجایش میخکوب می‌ماند. کمی بعد، از خودش صدای گاو در می‌آورد و شروع به دویدن می‌کند.

اصلان: مشدی جان گاو نشو! ناهار نمی‌مانیم. جای دیگر دعوتیم.

مشدی حسن حواسش به هیچ جا نیست. نعره می‌کشد و بر سر چاه می‌نشیند.

مشدی، کاه می‌جود و عربده می‌کشد.

زن: ای خدا شوهرم گاو شد. پس کی خرجی مرا می‌دهد؟!

کدخدا: او از اول هم گاو بود که با تو ازدواج کرد.

مشدی بابا: بسوزد پدر عاشقی!

زن‌های همسایه؛ ]اولی[: ای نامردِ ... ]حذف به دلیل بدآموزی[.

]دومی[: می‌گویند گاوه هم به او دل بسته بود. برای همین در نبودش دق کرد.

]سومی[: کار زن مشدی است. او را تشنه رها کرد تا بمیرد.

چوپان دروغ‌گو: حیوانی شاید قرص اکس خورده تا دل گاو را به دست آورد.

شاعر شوریده هم در این هیرو ویری طبعش گل می‌کند:

اگر مشدی دل شوریده‌ای داشت        دل گاوش از او شوریده‌تر بی

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد       دل مشدی حسن از عشق، چو آبکش باشد

صدای تق‌تق به گوش می‌رسد.

ای‌کیوسان، سر کچلش را می‌خاراند: باید مشدی را ببریم درمانگاه. دفترچه بیمه‌اش را آماده کنید. اورژانس هنوز نرسیده است. مشدی را با طناب می‌بندند و سوار تراکتور می‌کنند.

مشدی، صدای گاو در می‌آورد. توی راه، سرش را تکان می‌دهد. مردم کنار جاده، جواب سلامش را می‌دهند؛ اما کدخدا به اصلان می‌گوید: مشدی می‌خواهد با سرش همه را شاخ بزند.

شاعر کنار مشدی نشسته و از خودش شعر در می‌کند:

از محبت خارها گل می‌شود            مشدی دلداده، منگل می‌شود

متخصصان، دامپزشک‌ها، پزشک‌ها، پیراپزشک‌ها، بخش‌های پرستاری، مامایی، هوشبری، تزریقات و همه کادر درمان از بهبود او اظهار ناامیدی می‌کنند.

در حاشیة خبرها:

تحلیل پسرانه: مشدی با این کار قصد داشت از سربازی معاف شود!

تحلیل اقتصادی: دریافت وام‌های بی‌حساب و کتاب، افزایش تورم و نقدینگی، پولشویی و... مشدی را به این روز انداخت.

تحلیل روانشناختی: در هر خانواده‌ای اگر عشق، حاکم باشد کار به این جاها نمی‌کشد.

تحلیل پزشکی: ثابت شد جنون گاوی اول از انسان به گاو سرایت کرده است.

تحلیل سیاسی: این واقعه نه تنها روابط دیپلماتیک ما را با هندوستان بهبود می‌بخشد بلکه شاید با تحت تأثیر قرار دادن مردم اسپانیا، پیوندهای دو ملت را مستحکم‌تر نماید.

تحلیل اجتماعی: عشقی که پایه و اساس درست و حسابی نداشته باشد آخر و عاقبت خوبی هم ندارد و ممکن است انسان را به جایگاه گاو تنزل دهد. جوان‌ها باید دقت بیشتری داشته باشند و گول ظاهر! افراد را نخورند.

البرادعی: مدرکی دال بر غنی‌سازی اورانیوم به وسیلة بازیافت تفاله‌های گاو در ایران مشاهده نشده است.

عادل فردوسی‌پور: به هر حال مسئولین تیم پگاه باید پاسخ‌گوی این حوادث باشند!

مرحوم غلامحسین ساعدی: اگر می‌دانستم داستان، این قدر حاشیه به دنبال دارد هرگز آن را منتشر نمی‌کردم.

سیدحمید مشتاقی‌نیا

 
کمربندها را محکم کنید!
+ نوشته شده در پنجشنبه سوم اردیبهشت 1388 ساعت 18:27 شماره پست: 116

  نه به چپ و راست

قرار نیست این وبلاگ  به حمایت یا رد کاندیداها بپردازد البته گاه بنابراقتضای شرایط ! نکاتی در این خصوص بیان خواهد شد.مانند مطلب "سفره مستکبران"که چندی پیش با توصیه هایی خطاب به میرحسین موسوی در همین صفحه خدمتتان ارائه شد.اکنون نیز توصیه ای به طرفداران محمود احمدی نژاد دارم.

گاهی شیپورچی های رقیب در بوق و کرنا می کنند که مثلا ناطق و رفیق دوست و....از احمدی نژاد حمایت نخواهند کرد.

این مسئله نه تنها نباید موجب دلسردی دوستان شود بلکه باید انگیزه آنان را نیز برای حمایت از ایشان بالاتر ببرد.

یادتان است که در مرحله دوم انتخابات نهم،تقریبا همه طیف های رسمی عالم سیاست پیشگی از رقیب احمدی نژاد حمایت کردند تا جائیکه بخش وسیعی از بدنه جامعه مدرسین نیز ناخواسته با رادیوهای بیگانه و احزاب سلب مشروعیت شده توسط خود،هم نظر و هم آوا شده بودند.

کلام آقا را فراموش نکنید که پس از تشبیه اتحاد مخالفین (نه منتقدین)احمدی نژاد به صف آرایی جنگ احزاب(خندق)علت این ناجوانمردی ها راپافشاری دولت نهم بر اصول و آرمان های امام و انقلاب بیان نمودند.همان امامی که به رغم چهره کاریزمات خویش در نهایت جام زهرنامه را از دست مدعیان تولیت انقلاب و فرماندهی مادی جنگ سرکشید.پس فانسقه هایتان را محکم ببندید.

این ضرب المثل عربی را شنیده اید که:تعرف الاشیا باضدادها. هرچیزی با ضدش شناخته می شود.

این جمله سخنگوی کارگزاران(تاجران سیاست)را هم شنیده ایدکه:احمدی نژاد خطر ناک تر از بنی صدر است.

به خداوندی خدا اگر روزی دیدید امثال این احزاب یا حضرات آقایان ایکس از احمدی نژاد و عملکرد او حمایت می کنند و به او دل بسته اند آن روز چکش هایتان را برای کوبیدن میخ های تابوت احمدی نژاد آماده کنید.

 

ماندن

+ نوشته شده در سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 ساعت 23:37 شماره پست: 115

قدیم ها

اسطوره ها را مومیایی می کردند

......

زمانه دیگر عوض شده                         

امروز   ماندن

مخصوص شیمیایی هاست.

 
ان الانسان لفی خسر
+ نوشته شده در سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 ساعت 23:25 شماره پست: 114

                                                                                                                                                

میز را به میزان ترجیح ندهیم!

 

 

پرچمدار صلح

+ نوشته شده در سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 ساعت 15:5 شماره پست: 113

  

به:کنفرانس صلح جهانی

اسلام دین تسلیم در برابر آفریدگار یگانه است.همان خدای "الرحمن الرحیم".

اسلام دین "من لایرحم لایرحم" است.دین سلام وسلامتی،باکتابی که عصاره آن"حمد"الهی است.باپیامبری که پرتو عنایتش دل کافر اهانت گر را نیز روشن ساخته است.

وشیعه،آئین جود و محبت که تجسم آن در انوار وجود دوازده امام مودت ،تلالو دارد.شیعه یعنی مکتب علی علیه السلام که فراتر از تعاریف حقوق بشر غرب وشرق عالم،گستره عدالت و شفقتش نه تنها ادای حق ضعیفان،که عطای سهم افطار خویش به  گرسنگان بودو آیت "هل اتی" تصویری از مرام عاشقانه او گردید.

در کلام امام هدایت است که "حرمت مومن بالاتر از کعبه عبودیت" معنا می یابد.گل بوستان تشیع،آئینه جمال رضوی است که "ضامن آهو"وصف کوچکی ازافق بی انتهای رافت وکرامت اوست.

طلعت خورشید تشیع،نویدبخش تحقق صلح جهانی و احیای کرامت انسانی درهمه اقوام ونژادهای عالم است که بیرق محبت و رحمت را برتارک گیتی به اهتزاز درآورده وتمدن بشر خاکی را به ملکوت رستگاری گره خواهد زد.

 
 
آه و نگاه
+ نوشته شده در سه شنبه یکم اردیبهشت 1388 ساعت 2:30 شماره پست: 112

                   

               ازما تا... ماه!

برگ های دفتر عشق را مرور می کنم .

 به یاد آن سال ها ، دوباره مشق شبم ، نجوای عاشقی است . مرغ دلم در هوای خاطراتت پر و بال گشوده است . شب را پشت خاکریز خاطراتت به صبح می رسانم . به یاد شب هایی که پشت کیسه شن های سنگر هم پای کمیل ، در آسمان بارانی مفاتیح ، کهکشان راه سعادت را می جستیم . شب با همه تاریکی اش در مقابل منورهای کمیل و ندبه و توسل ، زانوی مذلت به خاک می زد و ما از همان باریکه راه ، ملکوت را نظاره می کردیم . فرق من و تو همین بود . من به تماشای راه نور ، دلخوش بودم و تو اما سودای پیمودن آن را در سر می پروراندی . تو راهت را یافتی . عزم سفر کردی و پای اراده ات را در مسیر حق نهادی . تو به عشق ات رسیدی و من به تماشای آن دل خوش ماندم . این دل خوشی اکنون جانم را به لب رسانده . آیا فرصتی می شود باز تا راه نارفته را زیر گام های حسرت زده ام بپیمایم . قاب عکس تو امشب ماه را مهمان خانه ام ساخته است . تو در نگاه من آه را می بینی آیا ؟ یاد آن شب ها به خیر . شب هایی که از ما تا ماه ، یک آه فاصله بود . تو حسرت وصال را از عمق جانت نجوا کردی و خاک را به افلاک پیوند زدی . اما من غافل از همه جا ، آه را به غنیمت آوردم . در این سال های بی دردی ، آه سوغاتی است که طعم تلخ فراق را در کام دل می نشاند . چشمانت امشب برق عجیبی دارد . دیدگان من نیز زیر باران اشک ، غسل شهادت می کند . دلم اسیر چشمان همیشه بیدار توست . تو را به خدا نگاهت را از من دریغ مدار . بر صحیفه سیاه دلم نگاه روشن تو ، نگار ماندگار است . واژه عشق را به یاد تو بر افق نگاهم حک می کنم .

  • سیدحمید مشتاقی نیا